پرسش وپاسخ

آرماگدون، ناظر به نبرد نهایی میان نیروهای الهی و شیطانی در آخرالزمان است که تفاسیر نمادین بسیاری حول آن شکل‌گرفته و سویه‌های نظامی و سیاسی به خود یافته است.
جنگ آرماگدون

پرسش:
منظور مسیحیان از جنگ آرماگدون در آخرالزمان چه چیزی است و در چه زمان و مکانی رخ می‌دهد و چه گروه‌هایی باهم می‌جنگند و آیا حضرت عیسی نیز در آن جنگ حضور دارند؟ آیا در منابع روایی ما نیز به این نبرد اشاره شده است و می‌توان به‌صورت تطبیقی آموزه‌های اسلام و مسیحیت را در این زمینه بررسی کرد؟
 

پاسخ:
در سال‌های اخیر، مباحث آخرالزمانی و فرجام شناسانه، رونق شگرفی یافته و بسیاری از مطالعات سیاسی، نظامی، اجتماعی و دینی را تحت تأثیر خود قرار داده است. فرجام شناسی از موضوعات موردتوجه در هندسه اعتقادی ادیان ابراهیمی بوده و هرکدام به فراخور آموزه‌های خود، تصویری متفاوت و گاه مشابه، از وقایع آخرالزمانی را پیش روی مخاطب قرار می‌دهند.
 در این میان، واقعه ظهور حضرت عیسی در مسیحیت با مسئله جنگ نهایی و ویرانگر که از آن بانام «آرماگدون» یاد می‌شود، مرتبط بوده و ازنظر مسیحیان خصوصاً مسیحیان انجیلی (ایونجلیست‌ها) که شعبه‌ای از پروتستان را تشکیل می‌دهند، آرماگدون جنگ مقدسی است که برای ظهور حضرت عیسی ضرورت دارد.(1) 
 با این مقدمه به سراغ سؤال یادشده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

 نکته اول:
 «آرماگدون»،(2)  واژه‌ای انگلیسی است که از کلمه «هارماجدون»(3)  در زبان یونانی گرفته‌شده که هرچند امروزه این کلمه برای هر رویارویی قاطع و گسترده به کار می‌رود، ولی در اصطلاح خاص، به معنای «نبرد نهایی حق و باطل در آخرالزمان» است.(4) 
 در کتاب مقدس، این کلمه تنها یک‌بار به‌کاررفته و مراد از آن نیز نام مکانی (کوهی) است به زبان عبری که در روز نبرد آخرین، پادشاهان در آن جمع می‌شوند.(5)  در بسیاری از تفاسیر کتاب مقدس، آرماگدون به‌عنوان نمادی از روز بزرگ الهی است که خداوند خشم عادلانه و مقدس خود را بر گناهکارانی که در صف شیطان قرار داشته و هنوز از کار خود پشیمان نشده‌اند، فرو خواهد ریخت.(6) 

 نکته دوم:
 تفاسیری که حول محور «آرماگدون» و جزئیات آن بیان‌شده است، آکنده از تناقضات و نکات ناهماهنگ بوده و عبارات کتاب مقدس نیز به‌گونه‌ای نیست که بتوان مفهوم و معنای روشنی را از آن پیش روی مخاطب گذاشت.
 برخی مکان بودن آرماگدون را منکر شده و نگاهی نمادین به آن دارند، ولی برخی معتقدند که «آرماگدون» همان شهر «مگیدو»(7)  [یا مجیدو] در حدفاصل، سوریه، فلسطین و مصر است که کتاب مقدس این شهر را سابقاً ملک کنعانیان دانسته و بیان داشته است که یوشع این شهر را با حوالی آن به تسخیر درآورده است.(8) 
 به دلیل زبان بسیار نمادین و حتی رمزی کتاب مقدس در این خصوص، برخی از محققان مسیحی به این نتیجه رسیده‌اند که آرماگدون باید مکانی استعاری و مجاز گونه باشد، نه یک مکان حقیقی.(9)  و برخی نیز بر این باورند که «آرماگدون» در حقیقت، نماد هر نبردی است که در آن، هنگامی‌که نیاز مؤمنان به پیروزی به اضطرار کشیده شده و عن‌قریب به‌طور طبیعی، شکست برایشان محقق می‌شود، خداوند ناگهان با تمام قوا به نفع مؤمنان مضطر، ظهور کرده و بسیاری از ملائکه را برای نابودی دشمنان گسیل می‌دارد و البته ظهور اصلی و حقیقی آن، مربوط به نبردی است که در آخرالزمان میان مسیحیان و ضد مسیحیان به فرماندهی شیطان صورت می‌پذیرد. هنگامی‌که مؤمنان از سر عجز و مظلومیت فریاد بی می‌آورند و سپس ناگهان، مسیح بر ابرهای جلال ظاهر خواهد شد تا قوم خود را نجات دهد؛ که این همان آرماگدون است.(10) 

 نکته سوم:
 طبق آنچه در کتاب مقدس بیان‌شده است، نبرد آرماگدون توسط حضرت عیسی علیه‌السلام به پیروزی خواهد انجامید و در نبرد نهایی، مسیح، باقدرت الهی خود، دجال و پیامبر دروغین را شکست خواهد داد و ایشان را به دریاچه آتش خواهد انداخت و شیطان به مدت 1000 سال در سلطنت هزارساله مسیح بر روی زمین در گودالی محصور خواهد شد.(11)  بنابراین، طبق آموزه‌های مسیحیت، آخرین جنگ بزرگ، در زمان رستاخیز و رجعت دوباره مسیح به عالم دنیا اتفاق خواهد افتاد.
 ایشان علاوه بر عهد جدید با استناد به فقراتی از عهد قدیم، تصویری دهشتناک از این نبرد آخرالزمانی را در قالب معنای حقیقی و نه تمثیلی‌اش ترسیم می‌کنند. در این تصویر خدا از انتقام سختی از دشمنان خود و اسرائیل سخن می‌گوید و نوشیدن خون رهبران جهان و خوردن گوشت جنگاوران پس از ذبح آنان را (همچون قوچ و بره و بزها) وعده می‌دهد.(12) 

 نکته چهارم:
 از منظر تطبیقی برخی معتقدند آرماگدونی که از آن سخن می‌گویند، همان حادثه‌ی عظیمی است که پیش از ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه رخ خواهد داد، همان حادثه بزرگی که ائمه ما، نام «نبرد قرقیسیا» را بر آن اطلاق کرده‌اند.(13) 
 به‌عنوان نمونه، در روایتی منسوب به امام باقر علیه‌السلام درباره ارتباط نبرد قرقیسیا و خروج سفیانی این‌گونه آمده است که: «سپاهیان سفیانی از قرقیسیا عبور خواهند کرد و در آنجا به نبرد خواهند پرداخت، پس صد هزار نفر از ستمگران در آنجا به قتل خواهند رسید. آنگاه سفیانی سپاهی را به‌سوی کوفه روانه می‌سازد که تعداد آن‌ها به هفتاد هزار نفر می‌رسد».(14) 
 در صحیحه‌ی میسر از امام باقر علیه‌السلام نقل است که فرمودند: «ای میسّر ازاینجا تا قرقیسا چقدر راه است»؟ عرض کردم: «همین نزدیکی‌ها در ساحل فرات قرار دارد». سپس فرمودند: «اما در این ناحیه واقعه‌ای اتفاق خواهد افتاد که زمانی که خداوند متعال آسمان‌ها و زمین را آفریده بی‌سابقه بوده، چنان‌که تا وقتی آسمان‌ها و زمین برپا هستند هم واقعه‌ای هم چون آن اتفاق نخواهد افتاد ... سفره‌ای است که درندگان زمین و پرندگان آسمان از آن سیر شوند».(15) 
 درنتیجه، از منظر تطبیقی، می‌توان نبرد قرقیسیا را که از علائم ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه است همان نبرد نهایی آرماگدون دانست.

 نکته پنجم:
 باور به «آرماگدون» و نبرد نهایی میان خیر و شرّ، تنها در سطح مطالعات الهیاتی خلاصه نشده و سویه‌های سیاسی و نظامی نیز به خود گرفته است. به‌عنوان‌مثال حمایت‌های بی‌دریغ آمریکا از اسرائیل که مرکز تجمع و تمرکز فرق پروتستانی مانند مسیحیت ایونجلیستی و تقدیرگرایان است، فقط ناشی از حفظ منافع سیاسی و اقتصادی آمریکا در منطقه خاورمیانه نیست و بخش اعظم این حمایت‌ها از بنیان‌های اعتقادی مسیحیت یهودی، مسیحیت صهیونیستی و بنیادگرایی در آن کشور نشئت‌ گرفته است.(16) 
 از سوی دیگر، صهیونیسم، با تمسک به پاره‌ای از مطالب کتاب مقدس و نسبت دادن تفسیر آن‌ها به آرماگدون، جنگ جهانی خانمان‌سوز را به امری قدسی و ایمانی تبدیل کرده است و در پس آن، اهداف شوم خود را به‌عنوان مقدمات این حادثه معرفی می‌کند و کشیش‌های ایوانجلیک را بر آن گمارده است تا با تبلیغات بسیار گسترده و ساختن برنامه‌های متعدد تلویزیونی در شبکه‌های جهانی این باور را در میان مردم دنیا و به‌ویژه ایالات‌متحده نهادینه کنند که تحقق این حادثه ناگزیر خواهد بود و چون این حادثه مقدمه ظهور مسیحای موعود است باید مقدمات وقوع آن را فراهم کنیم و ازجمله مقدمات آن بازگشت یهود به ارض موعود (فلسطین) و برپایی حکومت یهودی در آن سرزمین و نیز تخریب مسجدالاقصی و بازسازی هیکل سلیمان در جای آن است.(17) 

 نتیجه:
 ازآنچه بیان شد روشن می‌شود که آرماگدون، ناظر به واقعه نبرد نهایی میان نیروهای الهی و شیطانی در آخرالزمان است که امروزه تفاسیر نمادین بسیاری حول آن شکل‌گرفته و سویه‌های نظامی و سیاسی به خود یافته است. در این نبرد که با رستاخیز و رجعت دوباره مسیح، همراه است، نیروهای شیطان به‌کلی نابودشده و حکومت معتقدان به کتاب مقدس، حکم‌فرما خواهد شد. شاید بتوان وقایع آرماگدون را با آنچه در متون روایی اسلامی در خصوص نبرد قرقیسیا آمده است تا حدودی منطبق دانست و شباهت‌هایی میانشان یافت، اما نمی‌توان با قطعیت، از یکی بودنِ آن‌ها سخن گفت.

پی نوشت:
1. جهان احمدی، آزاده، «موعود شناسی تطبیقی در ادیان یهود، مسیحیت و اسلام»، ص 82 -86.
2. Armageddon
3. Harmagedōn
4. فرهنگ لغات انگلیسی ماریان وبستر، مدخل: Armageddon
(https://www.merriam-webster.com/dictionary/Armageddon)
5. Then they gathered the kings together to the place that in Hebrew is called Armageddon.
 (مکاشفه یوحنا، 16: 16)
6. Roger Chapman, "PremillennialDispensationalism", in Culture Wars: An Encyclopedia of Issues, Viewpoints, and Voices, 18, p.517.
7. Megiddo.
8. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۷۸۴.
9. James B. Jordan, Biblical Horizons, No. 85, Archived 2010-08-01 (https://biblicalhorizons.com/biblical-horizons/no-85-some-observations.
10. Hendriksen, William, More Than Conquerors: An Interpretation of the Book of Revelation, p.163.
11.  مکاشفه یوحنا، 17: 19 و 20: 3.
12. همچون کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب حزقیال، فرازهای ۳۸-۳۹.
13. هدایتی، فاطمه، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت»، ص 233.
14. مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، ص ۲۳۷.
15. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ص 295.
16. جهان احمدی، آزاده، «موعود شناسی تطبیقی در ادیان یهود، مسیحیت و اسلام»، ص 86.
17. سیاح، حسین، «آرماگدون و مسیحیت صهیونیستی»، ص 57.

منجی باوری از تعالیم مشترک اسلام و مسیحیت است. مسلمانان منتظر ظهور امام زمان و مسیحیان منتظر ظهور حضرت عیسی علیهما السلام هستند و اشتراکاتی هم دارند.
صهیونیسم مسیحی و نشانه‌های آخرالزمان

پرسش:
می‌دانیم که ظهور امام زمان با ظهور حضرت عیسی هم‌زمان است و ظهور امام زمان دارای علائم و شرایطی است. می‌خواستم بدانم صهیونیست‌های مسیحی چه شرایط و علائمی برای ظهور ذکر کرده‌اند و آیا آن‌ها نیز ظهور را نزدیک می‌دانند؟
 

پاسخ:
آخرالزمان و ظهور منجی در آن دوره، ازجمله باورهای مشترک میان اسلام و مسیحیت است. آن دوران دارای نشانه‌هایی است که در متون دینی اسلام و مسیحیت بازتاب یافته است و گروهی از مسیحیان که معروف به مسیحیان صهیونیست هستند، معتقدند که ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام نزدیک است و باید شرایط را برای ظهور ایشان فراهم کرد.(1)  در این نوشتار، در قالب چند نکته، به بررسی این مطالب می‌پردازیم.

نکته اول:
اکثر مسیحیان، حضرت عیسی علیه‌السلام را دارای دو جنبه خدا-انسان دانسته و معتقدند که خدا در قالب عیسی تجسد یافت و به دنیا آمد تا از طریق رنج کشیدن و به صلیب آویخته شدن، هم ذات ناپاک انسان‌ها را تطهیر کند و هم ملکوت خدا در زمین را محقق سازد.(2)  با توجه به اینکه حضرت عیسی علیه‌السلام درگذشته فرصت نیافت ملکوت خدا در زمین را محقق سازد، مسیحیان معتقدند که او در آخرالزمان بازخواهد گشت و این ملکوت را محقق خواهد ساخت.(3)  بازگشت حضرت عیسی در فرازهای مختلف کتاب مقدس مسیحیان، بیان‌شده است: «مراقب باشيد كه بازگشت ناگهانی من، شما را غافلگير نكند! نگذاريد پرخوری، ميگساری و غم و غصه‌های زندگی شما را مانند ساير مردم دنيا به خود مشغول سازند. بلكه هرلحظه چشم‌به‌راه من باشيد».(4) 

نکته دوم:
رستاخیز مجدد حضرت عیسی علیه‌السلام و بازگشت او به زمین، با نشانه‌هایی همراه است که در کتاب مقدس مسیحیان به برخی از آن‌ها اشاره‌شده است که برخی از این علائم و شرایط، مشابه است با آن علائم و شرایطی که شیعیان برای ظهورِ هم‌زمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه و حضرت عیسی علیه‌السلام ذکر کرده‌اند.
برای نمونه، مسیحیان، ظهور «دَجّال» را از نشانه‌های ظهور حضرت عیسی می‌دانند. «دجال» واژه عبری به معنای «ضد خدا» است که مسیحیان آن را به «ضد عیسی» تفسیر می‌کنند. دجال، فرد یا مجموعه افرادی است که در آخرالزمان ظهور کرده و در تقابل با حضرت عیسی، به اقداماتی دست می‌زنند و پرچم ضدیت و دشمنی با ایشان را به دست می‌گیرند.(5)  در عهد جدید از یوحنا نقل‌شده که در یکی از نامه‌ها به مسیحیان نوشته است: «فرزندان عزيزم، پايان دنيا نزديک شده است. شما حتماً درباره ظهور دَجّال كه دشمن مسيح است چيزهايی شنيده‌ايد. حتی الآن نيز مخالفين مسيح همه‌جا ديده می‌شوند و از همين متوجه می‌شويم كه پايان دنيا نزديک شده است».(6) 
در روایات موجود در منابع شیعه نیز به خروج دجال قبل از ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه اشاره شده است و آن را از نشانه‌های ظهور دانسته‌اند.(7) 
یکی دیگر از نشانه‌های ظهور، جنگ بزرگ در آخرالزمان است که در منابع مسیحی آن را «آرماگدون» و در منابع شیعی آن را «قرقیسا» نام نهاده‌اند.(8)  در مکاشفه یوحنا که بسیاری از حوادث آخرالزمانی در آن بازتاب یافته است، چنین آمده است: «آنگاه تمام لشكرهای جهان را در محلی گردآوردند كه به زبان عبری آن را «حارمجدون» (يعنی «كوه مجدو») می‌نامند».(9) 
علی‌رغم اینکه نبرد آرماگدون در منابع مسیحی خیلی بازتاب نیافته، این رخداد مورد توجه مسیحیان معاصر واقع‌شده و بنا بر گزارش یکی از مؤسسات غربی، در سال 1985 م، 61 میلیون آمریکایی منتظر این واقعه هستند.
همچنین، گریس هالسل که روزگاری خودش در کاخ سفید مشغول به کار بود، در کتابش با عنوان «تدراک جنگ بزرگ»، با مستندات بسیار، نشان می‌دهد که رونالد ریگان (چهلمین رئیس‌جمهور آمریکا) به جنگ آرماگدون، اعتقاد داشته و گفته است: «همه پیشگویی‌های دیگر که باید پیش از هارمجدون تحقق پیدا کنند، عملی شده‌اند ... نخستین بار است که همه‌چیز برای تحقق هارمجدون و دومین ظهور مسیح در جای خودش قرارگرفته است».(10) 
یکی دیگر از نشانه‌های ظهور که در منابع شیعی و مسیحی به‌صورت مشترک آمده است، پر شدن جهان از ظلم و جور است. برای نمونه، در انجیل لوقا آمده است: «قوم‌ها و ممالک عليه يكديگر به جنگ بر خواهند خاست. زلزله‌های عظيم، قحطی‌ها و بيماري‌های مسری در بسياری از نقاط روی خواهد داد و در آسمان نيز چيزهای عجيب و هولناک ديده خواهد شد؛ اما قبل از اين وقايع، دوره آزار و جفا و شكنجه پيش خواهد آمد. شما را به خاطر نام من، به عبادتگاه‌ها، زندان‌ها و به حضور پادشاهان و فرمانروايان خواهند كشاند».(11) 
افزون بر موارد یادشده، بلایای طبیعی و اتفاقات عجیب آسمانی –مثلاً ندای آسمانی، آتش از آسمان، خسوف و کسوف- نیز از نشانه‌های ظهور است. برای نمونه در انجیل مَرقُس آمده است: «پس‌ازاین مصيبت‌ها، خورشيد تیره‌وتار خواهد شد و ماه ديگر نخواهد درخشيد، ستاره‌ها خواهند افتاد و آسمان دگرگون خواهد شد. آنگاه تمام مردم، مرا خواهند ديد كه در ابرها باقدرت و شكوه عظيم می‌آيم».(12) 
نشانه‌های یادشده برای ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام در منابع مسیحی، مشابه است با نشانه‌هایی که در منابع روایی شیعه برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه ذکرشده است که به سبب اختصار از ذکر آن‌ها پرهیز شد.(13) 

نکته سوم:
با عنایت به آنچه گذشت، روشن می‌شود که همه مسیحیان، به بازگشت حضرت عیسی علیه‌السلام معتقدند و برای این بازگشت، نشانه‌هایی را ذکر می‌کنند. بااین‌حال، گروهی از مسیحیان، تأکید ویژه‌ای بر بازگشت حضرت عیسی داشته و آن را قریب‌الوقوع می‌دانند. این گروه که بخش قابل‌توجهی از مسیحیان آمریکا هستند و در حزب جمهوری‌خواه آمریکا نیز حضور پررنگی دارند، بانام «مسیحیان صهیونیست» یا «صهیونیست‌های مسیحی» شناخته می‌شوند. آن‌ها بااینکه مسیحی هستند، اما توجه ویژه‌ای به یهودیان و دولت اسرائیل دارند و معتقدند، ظهور عیسی مسیح نزدیک است و باید شرایط و بستر ظهور را فراهم کرد و در این راستا، باید از بازگشت یهودیان به فلسطین اشغالی دفاع کرد و از دولت مرکزی یهودیان (اسرائیل) حمایت همه‌جانبه کرد. این نگرش الهیاتی و منجی‌باورانه به یهودیان و حاکمان اسرائیل، سبب شده که حمایت آمریکا از اسرائیل، صرفاً جنبه سیاسی نداشته باشد و رنگ و بوی مذهبی و آخرالزمانی نیز به خود بگیرد.(14) 

نتیجه:
منجی باوری ازجمله تعالیم مشترک میان اسلام و مسیحیت است. مسیحیان منتظر ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام هستند و مسلمانان منتظر ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه. مسلمانان معتقدند که حضرت عیسی علیه‌السلام و بسیاری از افراد دیگر نیز همراه با امام زمان ظهور خواهند کرد و ایشان را در نهضت عدالت‌خواهانه و توحیدی، یاری می‌نمایند. بسیاری از نشانه‌های ظهور در منابع مسیحی، مشترک با نشانه‌های ظهور در منابع روایی شیعه است؛ ازجمله خروج دجال، جنگ آرماگدون و پُر شدن جهان از ظلم و فساد و بلایای طبیعی و رخدادهای عجیب آسمانی. صهیونیست‌های مسیحی که بخش قابل‌توجهی از مسیحیانِ آمریکایی هستند، بر این باورند که ظهور حضرت عیسی نزدیک است و باید آماده ظهور ایشان شد و بسترهای مناسب را فراهم کرد.

پی نوشت: 
1. مظفری، آیت، «مسیحیت صهیونیستی و آینده جهان».
2. مراد از ملكوت خدا، تشکیل حکومت الهی در زمین توسط حضرت عیسی علیه‌السلام به‌منظور تحقق آرمان‌های معنوی و اجتماعی است. جوانشیر، موسی، «مقایسه گونه شناسی موعود مسیحیت با موعود شیعه»، ص 127-128.
3. جوانشیر، موسی، «مقایسه گونه شناسی موعود مسیحیت با موعود شیعه»، ص 127-128.
4. لوقا، 21: 34-35.
5. هدایتی، فاطمه و محسن نورائی، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت»، ص 231-232.
6. اول یوحنا، 2: 18.
7. هدایتی، فاطمه و محسن نورائی، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت»، ص 232.
8. هدایتی، فاطمه و محسن نورائی، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت»، ص 233.
9. مکاشفه یوحنا، 16: 16.
10. برای مطالعه بیشتر، رک: هالسل، گریس، تدارک جنگ بزرگ (بر اساس پیش‌گویی‌های انبیای بنی‌اسرائیل)، ص 80-81.
11. لوقا،21: 10-12.
12. مرقس، 13: 24-26.
13. برای مطالعه بیشتر، رک: هدایتی، فاطمه و محسن نورائی، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت».
14. برای مطالعه بیشتر، رک: دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»؛ مظفری، آیت، «مسیحیت صهیونیستی و آینده جهان».

بر اساس متون دینی، گناه آثار و پیامدهای دنیوی و اخروی دارد. یکی از این گناهان عاق والدین است که علاوه بر آثار زیانبار دنیوی، آثار و پیامد اخروی نیز دارد.

پرسش:

بر اساس روایات، اگر کسی «عاق والدین» قرار گرفت، چه پیشامد و آثار منفی در برزخ و آخرت دامنگیر او خواهد شد؟

پاسخ:

مقدمه

با بررسی متون دینی می‌توان آثار و پیامدهای گناهان را به گونه‌های مختلفی تقسیم کرد، مانند پیامدهای دنیوی و اخروی و آثار زیان‌بار مادی و معنوی. خداوند و معصومین علیهم‌السلام بر احسان و خوش‌رفتاری با والدین تأکید داشته و نافرمانی، آزار و اذّیت و بی‌حرمتی به ایشان را مذموم دانسته‌اند. در روایات عواقب و پیامدهای متعددی برای عاق والدین در دنیا و آخرت نقل شده است، این نوشتار به پیامدهای برزخی و آخرتی عاق والدین می‌پردازد.

پیامدهای عاقّ والدین در برزخ و آخرت

عاق والدین از رذایل اخلاقی است که در روایات به کبیره بودن این گناه تصریح شده است. امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

 «إِنَّ مِنَ الْکَبَائِرِ عُقُوقَ الْوَالِدَیْنِ...؛(1) از جمله گناهان کبیره نافرمانى پدر و مادر است

 برای عاق والدین پیامدهایی در برزخ و آخرت بیان شده است:

1. ناتوانایی در ادای شهادتین هنگام مرگ و سختی جان دادن

امام صادق علیه‌السلام فرمود:

 «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَضَرَ شَابّاً عِنْدَ وَفَاتِهِ، فَقَالَ لَهُ: قُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. قَالَ: فَاعْتُقِلَ‏ لِسَانُهُ‏ مِرَاراً، فَقَالَ لِامْرَأَةٍ عِنْدَ رَأْسِهِ: هَلْ لِهَذَا أُمٌّ قَالَتْ: نَعَمْ، أَنَا أُمُّهُ. قَالَ: أَ فَسَاخِطَةٌ أَنْتِ عَلَیْهِ قَالَتْ: نَعَمْ، مَا کَلَّمْتُهُ مُنْذُ سِتِّ حِجَجٍ قَالَ لَهَا: ارْضَیْ عَنْهُ. قَالَتْ: رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ بِرِضَاکَ عَنْهُ. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: قُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. قَالَ: فَقَالَهَا … ثُمَّ طَفَا عَلَى تِلْکَ الْحَالِ؛(2) هنگام مرگ جوانی، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله کنار بستر او حضور یافتند و به جوان فرمودند: بگو لا اله الا الله، فرمود: زبانش بند آمد، چندبار تکرار کرد ولی زبان او بند شد، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به زنی که کنار جوان بود فرمود: آیا این جوان مادر دارد؟ زن گفت: بله، من مادر او هستم، فرمود: آیا از او ناراضی هستی؟ زن گفت: بله شش سال است با او صحبت نکرده‌ام، فرمود: از او راضی شو! زن گفت: یا رسول الله به خاطر رضایت شما، خدا از او راضی شود. (من از او راضی شدم) سپس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به جوان فرمود: بگو لا اله الا الله، جوان در این هنگام گفت: لا اله الا الله... و پس از لحظاتی مرد.» همچنین امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

 «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُخَفِّفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ فَلْیَکُنْ لِقَرَابَتِهِ وَصُولًا وَ بِوَالِدَیْهِ بَارّاً فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ هَوَّنَ اللَّهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ وَ لَمْ یُصِبْهُ فِی حَیَاتِهِ فَقْرٌ أَبَداً؛(3) هرکه دوست دارد خداوند عزّ و جلّ سکرات مرگ را بر او سبک گرداند، باید به خویشانش رسیدگى و به پدر و مادرش نیکى کند. اگر چنین کند، خداوند عزّ و جلّ سختى هاى مرگ را بر او آسان گرداند و در زندگیش هرگز به نادارى نیفتد

2. نابخشودگی

پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:

 «یُقَالُ‏ لِلْعَاقِ‏ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنِّی لَا أَغْفِرُ لَکَ وَ یُقَالُ لِلْبَارِّ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنِّی سَأَغْفِرُ لَک‏؛(4) به عاقّ والدین از (طرف خدا) گفته می‌شود: هر کارى می‌خواهى انجام بده! دیگر تو را نمی‌بخشم؛ و به نیکوکار (نسبت به پدر و مادر) هم گفته می‌شود: هر چه مى خواهى انجام ده! تو را می‌بخشم

3. ناخشنودی خداوند

رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله فرمود:

 «رِضَا اللَّهِ مَعَ رِضَا الْوَالِدَیْنِ وَ سَخَطُ اللَّهِ مَعَ سَخَطِ الْوَالِدَیْنِ‏؛(5) خشنودى خدا در خشنودى پدر است و ناخشنودى خدا در ناخشنودى پدر

4. محرومیت از بهشت و استشمام بوی آن

یعقوب بن شعیب گوید: امام صادق علیه‌السلام فرمود:

 «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ کُشِفَ غِطَاءٌ مِنْ أَغْطِیَهِ الْجَنَّةِ فَوَجَدَ رِیحَهَا مَنْ کَانَتْ لَهُ رُوحٌ مِنْ مَسِیرَةِ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ إِلَّا صِنْفٌ وَاحِدٌ قُلْتُ مَنْ هُمْ قَالَ الْعَاقُّ لِوَالِدَیْهِ؛(6) چون روز قیامت شود یک پرده از پرده‌هاى بهشت را کنار زنند، هر جاندارى از مسافت پانصد سال بوى آن را بشنود، جز یک دسته، عرض کردم: آنان کیانند؟ فرمود: کسانى که عاق والدینهستند

 در روایات دیگر تعبیر هزار سال(7) و دو هزار سال دارد.(8) همچنین در روایت دیگر از امام صادق علیه‌السلام نقل شده:

 «لَا یَدْخُلُ‏ الْجَنّةَ الْعَاقُّ لِوَالِدَیْهِ؛ (9) عاق والدین وارد بهشت نمی‌‌شود

5. ورود به جهنم

امام کاظم علیه‌السلام از رسول خدا صلّى الله علیه و آله نقل فرمودند:

 «کُنْ بَارّاً وَ اقْتَصِرْ عَلَى الْجَنَّهِ وَ إِنْ کُنْتَ عَاقّاً فَظّاً فَاقْتَصِرْ عَلَى النَّارِ؛(با پدر و مادر) نیکو رفتار باش و در بهشت جایگزین شو و اگر عاق و جفا کارى با آتش (دوزخ) بساز.»(10)

 امام صادق علیه‌السلام در مورد گناهان کبیره‌ای که خدای متعال وعده آتش جهنّم به مرتکب آن داده است، فرمودند:

 «تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ... بِاجْتِنَابِ الْکَبَائِرِ الَّتِی أَوْعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهَا النَّارَ مِنْ شُرْبِ الْخُمُورِ وَ الزِّنَا وَ الرِّبَا وَ عُقُوقِ الْوَالِدَیْنِ»(11)

 پس عقوق والدین از جمله گناهان کبیره است.

6. فراموش شدن عاقّ والدین در قیامت

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:

 «ثَلَاثَةٌ فِی‏ الْمَنْسَى‏ یَوْمَ الْقِیَامَةِ... وَ الْعَاقُّ لِوَالِدَیْه؛(12) در روز قیامت سه گروه جزء فراموش‌شدگان قرار دارند... و شخصی که عاقّ والدین است

7. سخن نگفتن خدای عزّ وجلّ با عاقّ والدین

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:

 «ثَلَاثَهٌ فِی‏ الْمَنْسَى‏ یَوْمَ الْقِیَامَهِ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ... وَ الْعَاقُّ لِوَالِدَیْه‏؛(13) در روز قیامت سه گروه... خدای متعال با آنها سخن نمی‌گوید... و (از جمله) شخصی که عاقّ والدین است

8. محروم از نگاه رحمت‌آمیز الهی

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:

 «ثَلَاثَةٌ فِی‏ الْمَنْسَى‏ یَوْمَ الْقِیَامَهِ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ‏ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ‏... وَ الْعَاقُّ لِوَالِدَیْه‏؛(14) در روز قیامت سه گروه... خدای متعال ... نگاه رحمت آمیزش را به آنها معطوف نمی‌دارد... و شخصی که عاقّ والدین است

9. شامل نشدن تزکیه الهی برای عاقّ والدین

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:

 «ثَلَاثَةٌ فِی‏ الْمَنْسَى‏ یَوْمَ الْقِیَامَهِ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ‏ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ‏ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‏ ... وَ الْعَاقُّ لِوَالِدَیْه‏؛(15) در روز قیامت سه گروه... خدای متعال... آنها را مورد تزکیه قرار نمی‌دهد و عذابی دردناک برای آنها خواهد بود... شخصی که عاقّ والدین است

نتیجهگیری

آثار و پیامدهای گناهان، شامل پیامدهای دنیوی و اخروی و آثار زیان‌بار مادی و معنوی می‌شود. طبق روایات عواقب و پیامدهای عاق والدین در برزخ و آخرت عبارت‌اند از: گرفتگی زبان هنگام مرگ برای ادای شهادتین(سختی جان دادن)، محرومیت از بهشت و استشمام بوی آن، ورود به جهنم، شامل نشدن تزکیه و طهارت الهی، سخن نگفتن خدای عزّ وجلّ با عاقّ والدین، محروم بودن از نگاه رحمت‌آمیز الهی.

پی‌نوشت‌ها

1. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص278.

2. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی (للطوسی)، دارالثقافه، قم، چاپ اول، 1414ق، ص65.

3. فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین (ط - القدیمه)، انتشارات رضى، ایران، قم، چاپ اول، 1375ش، ج‏2، ص367.

4. فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین (ط - القدیمه)، انتشارات رضى، ایران، قم، چاپ اول، 1375ش، ج‏2، ص368.

5. فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین (ط - القدیمه)، انتشارات رضى، ایران، قم، چاپ اول، 1375ش، ج‏2، ص368.

6. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص348.

7. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص349.

8. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏6، ص50.

9. حمیرى، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم، چاپ اول، 1413ق، ص82.

10. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص348.

11. ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ دوم، 1413ق، ج‏3، ص38.

12. نورى، حسین بن محمدتقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم، چاپ اول، 1408ق، ج‏15، ص194.

13. نورى، حسین بن محمدتقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم، چاپ اول، 1408ق، ج‏15، ص194.

14. نورى، حسین بن محمدتقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم، چاپ اول، 1408ق، ج‏15، ص194.

15. نورى، حسین بن محمدتقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم، چاپ اول، 1408ق، ج‏15، ص194.

مورمونیسم یکی از فرقه‌های نوظهور جهان مسیحیت است که تأکید خاصی برریشه‌های یهودی مسیحیت دارد. آن‌ها دارای تفکرات صهیونیستی بوده و از مسیحیان صهیونیست می باشند.
مورمون‌های صهیونیست

پرسش:
مورمون‌ها چه کسانی هستند و چه عقایدی دارند؟ آیا این درست است که آن‌ها تفکرات صهیونیستی دارند و بر این باورند که حکومت موعود آخرالزمان در آمریکا تشکیل می‌شود؟
 

پاسخ:
«مورمونیسم»(1)  یکی از فرقه‌های نوپدید مسیحی در قرن نوزدهم است که خود را احیاکننده مسیحیت راستین می‌داند و به سبب شبکه تبلیغی قوی، گسترش قابل‌توجهی در جهان یافته است. این فرقه مسیحی، اگرچه در تعالیم بنیادین مسیحیت، فرق چندانی با مسیحت ندارد، اما به سبب برخی از آموزه‌هایش، از سوی جهان مسیحیت به رسمیت شناخته‌نشده و طرفدارانش طرد می‌شوند.(2)  در ادامه در قالب چند نکته به بررسی عقاید مورمونیسم می‌پردازیم:

نکته اول:
مورمونیسم فرقه‌ای نوپدید در جهان مسیحیت است که توسط «جوزف اسمیت» پایه‌گذاری شده است. این فرقه تحت تأثیر پروتستانتیزم و پیوریتن‌ها ایجاد شد؛ جریانی که به دنبال بازگشت به مسیحیت اولیه و نجات انسان بود و خود را منتخب خدا برای ایجاد «اورشلیم جدید» یا «شهر صهیون» می‌دانستند.(3)  جوزف و خانواده‌اش متأثر از همین جریان، به دنبال مسیحیت راستین و کلیسای حقیقی بودند که در همین میان، جوزف، چنین ادعا کرد که در چهارده‌سالگی در مکاشفه‌ای مأمور به احیای مسیحیت و بازگشت به انجیل و تشکیل شهر صهیون شده و در هجده‌سالگی توسط فرشته‌ای محل اختفای الواح زرین به او معرفی‌شده است.(4) 

نکته دوم:
بنا بر مکاشفاتی که جوزف آن‌ها را ادعا می‌کرد، حضرت عیسی بعد از به صلیب کشیده شدن و عروج یافتن به ملکوت خدا، پس از سال‌ها در آمریکا رستاخیز یافت و آنجا کلیسایی تشکیل داد و انجیل را به ساکنان آن دیار، تعلیم داد. به باور او، اولین ساکنان آمریکا، گروهی از اسرائیلی‌ها بودند که سال‌ها قبل از ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام، به آمریکا آمده بودند. گروهی از آن‌ها ایمانشان را از دست دادند اما گروهی نیز در آمریکا ایمانشان را حفظ کردند که بومیان آمریکا از همین دسته اخیر هستند و خودشان به دو گروه تقسیم شدند: لامانایت‌ها که سرخ‌پوستان از این نژاد هستند و نفایت‌ها که حضرت عیسی پس از رستاخیز بر این گروه ظاهر شد و آن‌ها را مسیحی ساخت و انجیل را به آن‌ها یاد داد و کلیسایی برایشان تشکیل داد. بعد از نابودی نفایت‌ها، یک نفر از آن‌ها به نام مورون تعالیم حضرت عیسی را روی الواح ثبت کرد و پسرش به نام مورونی این الواح را زیرخاک دفن کرد تا اینکه قرن‌ها بعد توسط جوزف اسمیت، این الواح مجدداً کشف شدند. به گفته جوزف، فرشته‌ای، محل پنهان شدن این الواح را به او نشان داده و جوزف توسط عینکی که همراه الواح بوده، این کتاب را خوانده و ترجمه کرده و مجدداً این الواح را به فرشته تحویل داده است. در این کتاب، به شرح مواعظ حضرت عیسی پس از رستاخیز در میان جامعه بدوی آمریکا اشاره شده است. جوزف معتقد بود که باید این الواح را محور قرار داد چراکه آخرین نسخه تعالیم حضرت عیسی پس از رستاخیز هستند و بنا بر آنچه بر او وحی‌شده، تمامی کلیساهای دیگر اشتباه می‌کنند و از تعالیم حضرت عیسی دورمانده‌اند و او باید تعالیم حضرت عیسی را مستند به این الواح، مجدداً احیاء کند.(5)  پس‌ازآن بود که اسمیت «کلیسای عیسی مسیح وابسته به قدیسین آخرالزمان» معروف به «کلیسای LDS» را تأسیس نمود و کسانی که عضو این کلیسا باشند را مورمون نامیدند.(6) 

نکته سوم:
مورمون‌ها در ابتدای تأسیس، فرق چندانی با مسیحیت مرسوم نداشتند، اما به‌مرورزمان تعالیم و آموزه‌هایی را مطرح کردند که با مسیحیت مرسوم در تقابل بود:
• مفاد ایمان در مورمونیسم و مسیحیت مرسوم متفاوت است. در مسیحیت مرسوم، ایمان، اقرار به خدایی حضرت عیسی است؛ اما مورمون‌ها، ایمان را اقرار به نجات‌بخش بودن حضرت عیسی و اقرار به پیامبری جوزف می‌دانند.
• شیوه تعمید در مورمونیسم، متفاوت از مسیحیت مرسوم است. در مسیحیت مرسوم، با شست‌وشو و اذکار خاص، تعمید انجام می‌شود؛ اما مورمون‌ها معتقدند که یک کشیش مورمونی می‌تواند با گستردن دست‌ها بر سر شخص، تعمید را انجام دهد.
• مسیحیت مرسوم، هم از توحید دفاع می‌کند و هم از تثلیث؛ بدین بیان که خداوند یکی است با سه شخصیت که یکی از آن‌ها حضرت عیسی است که هم دارای جنبه اللهی است و هم دارای جنبه انسانی؛ اما مورمون‌ها خدا را دارای سه شخصیت می‌دانند، بلکه جهان را دارای خدایان متعدد می‌دانند و فراتر از این، خدا را موجودی انسانی می‌دانند که خود را به مقام خدایی رسانده و هر انسانی نیز می‌تواند به این مقام دست یابد.
• مورمون‌ها ماده و روح را ازلی و ابدی و غیر مخلوق می‌دانند درحالی‌که در مسیحیت مرسوم، چنین اعتقادی وجود ندارد و جز خداوند همگی مخلوق به‌حساب می‌آیند.
• ازنظر مسیحیت مرسوم، همان‌طور که گناه نخستینِ حضرت آدم، طبيعت همه انسان‌های برخاسته از نسل او را فاسد كرد، يك عمل كاملاً نيك که همان مرگ خدای متجسد (حضرت عیسی) است، همه مؤمنان به این رخدادِ تاریخی را نجات می‌دهد. گناه آدم مرگ را در پی‌آورد و فيض خدا حيات جاودان را به بشر ارزاني داشت؛ اما ازنظر مورمون‌ها ذات بشر پاک است و هر کس بر اساس معرفت و اعمالش به نجات دست می‌یابد.(7) 

نکته چهارم:
از اصلی‌ترین دغدغه‌های جوزف اسمیت، زمینه‌سازی برای ظهور مجدد حضرت عیسی است که بنا ساختن شهر صهیون و جمع شدن پیروان کلیسای عیسی مسیح در آمریکا، یکی از مهم‌ترین آن‌ها است. در همین راستا، وی یکی از اصول ایمان مورمون‌ها را این‌چنین می‌نویسد: «ما ایمان‌داریم به معنای تحت‌اللفظی جمع شدن بنی‌اسرائیل و بازگشت ده قبیله و اینکه صهیون (اورشلیم جدید) در قاره آمریکا بنا خواهد شد و مسیح شخصاً بر زمین حکومت خواهد کرد و زمین نو خواهد شد و جلال و شکوه خود را دریافت خواهد کرد».(8) 
با عنایت به این مطالب، روشن می‌شود که وی دارای تفکرات صهیونیستی است و نگرش مقدس‌مآبانه‌ای به آمریکا دارد. در همین راستا، وی در سال 1844 م، اعلام کرد که به‌منظور سازمان‌دهی ملکوت خدا بر روی زمین نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا خواهد شد؛(9)  اما در همین سال به قتل رسید(10)  و بعد از مدتی، مورمون‌ها، بریگام یونگ از مبلغان مورمونی را به‌عنوان رهبر جامعه مورمون پذیرفتند. وی موفق شد که حکومتی دینی بر اساس عقاید مورمون‌ها تشکیل دهد.(11)  پس از او، وودراف، یکی دیگر از رهبران مورمونیسم، در تعامل با دولت آمریکا، از حکومت دینی مورمونی چشم‌پوشی کرد و در عوض، سرزمین آن‌ها به‌عنوان ایالتی از آمریکا به رسمیت شناخته شد و دارای حق رأی و امکان کاندیدا شدن در جامعه سیاسی آمریکا شدند.(12)  مورمون‌ها به‌واسطه رهبری دیوید مک‌کی، به نفوذ فرهنگی و سیاسی قابل‌توجهی در آمریکا و اروپا دست یافتند تا جایی که گفته‌شده جمعیت آن‌ها در سراسر جهان رشد چشمگیری داشت و بعدها تأثیرات بسزایی در انتخابات آمریکا (مثلاً انتخاب میت رامنی -که یک مورمونی و دارای والدین مورمونی است- به‌عنوان فرماندار ایالت ماساچوست در سال 2002 م و سپس کاندیدا شدنش در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2012 م) ایفاء نمودند و عمدتاً از طرفداران سنتیِ حزب جمهوری‌خواه در آمریکا به‌حساب می‌آیند.(13) 
مورمون‌ها اگرچه معتقدند که حکومت آخرالزمانیِ حضرت عیسی در آمریکا مستقر خواهد شد (اورشلیم جدید) اما همواره خواستار بازگشت یهودیان به فلسطین (اورشلیم قدیم) بوده و پس از تشکیل دولت اسرائیل در فلسطین، از آن حمایت کرده و می‌کنند.(14) 

نتیجه:
مورمونیسم یکی از فرقه‌های نوظهور در جهان مسیحیت است که توسط جوزف اسمیت ایجاد شد و تأکید خاصی برریشه‌های یهودی مسیحیت دارد. اسمیت و طرفدارانش، به انحراف کلیسا معتقد بودند و از احیای مسیحیت راستین و تشکیل آرمان‌شهر در آمریکا سخن می‌گفتند که از زمینه‌های ظهور مجدد حضرت عیسی در آمریکا است. آن‌ها دارای تفکرات صهیونیستی بوده و از مسیحیان صهیونیست به‌حساب می‌آیند و تأثیرات سیاسی و فرهنگی قابل‌توجهی بر آمریکا و اروپا داشته و دارند و از بازگشت یهودیان به فلسطین و استقرار دولت اسرائیل در آنجا حمایت می‌کنند. ازاین‌رو، می‌توان آن‌ها را دارای تفکرات یهودی و مسیحی دانست که نگاه مقدس‌مآبانه ای به آمریکا و اسرائیل دارند.

پی نوشت:
1. Mormonism.
2. توسلی رکن‌آبادی، مجید و زهره سعیدی، «مسيحيت اسرائيلي: بررسي ظهور و گسترش مورمونيسم»، ص 25-26.
3. Hanks, Maxine with Jean Kinney Williams, Mormon Faith in America, Mircea Eliade, The Encyclopedia of Religion, Vol. 10, p.8.
4. اسمارت، نينيان، تجربه ديني بشر، ج 2، ص 266؛ مولند، اينار، جهان مسيحيت، ص 478.
5. توسلی رکن‌آبادی، مجید و زهره سعیدی، «مسيحيت اسرائيلي: بررسي ظهور و گسترش مورمونيسم»، ص 27-30.
6. Hanks, Maxine with Jean Kinney Williams, Mormon Faith in America, Vol. 10, p.11.
7. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: توسلی رکن‌آبادی، مجید و زهره سعیدی، «مسيحيت اسرائيلي: بررسي ظهور و گسترش مورمونيسم»، ص 40-44.
8. صادق نیا، مهراب، رضا کاظمی راد، «مقایسه نقش موعودباوری در پیدایش دو فرقه مورمونیسم و شیخیه»، ص 22-23.
9. برای مطالعه بیشتر، رک: توفیقی، فاطمه، «کلیسای مورمون».
10. توسل توسلی رکن‌آبادی، مجید و زهره سعیدی، «مسيحيت اسرائيلي: بررسي ظهور و گسترش مورمونيسم»، ص 32.
11. توسلی رکن‌آبادی، مجید و زهره سعیدی، «مسيحيت اسرائيلي: بررسي ظهور و گسترش مورمونيسم»، ص 32-33.
12. توسلی رکن‌آبادی، مجید و زهره سعیدی، «مسيحيت اسرائيلي: بررسي ظهور و گسترش مورمونيسم»، ص 36.
13. توسلی رکن‌آبادی، مجید و زهره سعیدی، «مسيحيت اسرائيلي: بررسي ظهور و گسترش مورمونيسم»، ص 36-37.
14. برای مطالعه بیشتر، رک: صاحب خلق، نصیر، «مسیحیت صهیونیستی»؛ همچنین، رک: حسینی، قاصدک، «مورمون‌ها؛ حامیان دولت یهود»، خبرگزاری فارس، 20/10/1395، لینک: https://www.farsnews.ir/news/13951019001801/.

 

یکی از این آموزه‌ها در عهد قدیم، وعده تشکیل حکومت یهودی است لذا مسیحیت انجیلی به جهت معتبر دانستن کتاب مقدس تمام تلاش خود را برای تشکیل دولت یهودی می کند.
ایونجلیسم و صهیونیسم مسیحی

پرسش:
آیا ایونجلیسم فرقه جدید مسیحی در مقابل سایر فرقه‌های مسیحی است؟ چه تعالیم و باورهایی دارد و چرا به‌عنوان یک «ایسم» (مکتب) در مسیحیت شناخته می‌شود؟ آیا این درست است که آن‌ها صهیونیست و حامی اسرائیل هستند؟
 

پاسخ:
مسیحیت از ادیان الهی است که متأثر از مناقشات سیاسی و مذهبی، دارای فرقه‌های مختلفی شد. ابتدا مسیحیت به دو فرقه کاتولیک و ارتدکس تقسیم شد و پس از مدتی، از درون کاتولیک‌ها، جریان پروتستان به وجود آمد و این جریان نواندیش مسیحی نیز به‌مرورزمان دارای زیرشاخه‌های متنوعی شد. سایر فرقه‌ها و مذاهب مسیحی، عمدتاً زیرمجموعه یکی از مذاهب اصلی کاتولیک، ارتدکس و پروتستان هستند. با عنایت به این مقدمه، به پرسش حاضر می‌پردازیم و نکاتی را تقدیم می‌کنیم:

نکته اول:
مسیحیت پروتستان در راستای نقد انحصار مرجعیت دینی پاپ و مسیحیت کاتولیک و اعمال برخی واعظان و کشیشان کاتولیک به وجود آمد. اصولاً تأسیس این فرقه را به کشیشی آلمانی به نام مارتین لوتر نسبت می‌دهند. لوتر بارد سلسله‌مراتب موجود در روحانیون کلیسای کاتولیک، ابراز داشت که مردم عادی باید نقش مهم‌تری در مراسم عبادی و رهبری دینی داشته باشند. او از یکسو سلطه پاپ را مردود شمرد و به کلیساهای محلی و منطقه‌ای اعتبار بخشید و از سوی دیگر کتاب مقدس را به زبان آلمانی ترجمه کرد تا مردم عادی نیز بتوانند از آن بهره برده و فهم و خواندن کتاب مقدس که به زبان لاتین و در اختیار کشیشان بود، از انحصار آن‌ها خارج شود.(1) به‌عبارت‌دیگر از نگاه لوتر همه مؤمنان در مقام کشیش هستند و می‌توانند کتاب مقدس را بخوانند و تفسیر کنند. اعمال لوتر و مصلحان دیگر باعث شد که امروزه جوامع و کلیساهای مسیحی کوچک و بزرگ بی‌شماری در سرتاسر جهان و بخصوص آمریکای شمالی به وجود آید که همگی زیرمجموعه کلیسای پروتستان به‌حساب می‌آیند و با توجه به تعلیمات لوتر، مستقل از یکدیگر عمل می‌کنند و معمولاً یکی از آموزه‌های مسیحی در آن‌ها جلوه و برجستگی بیشتری دارد. یکی از این کلیساها، کلیسای مسیحیت انجیلی یا ایونجلیسم (Evangelicalism) است.

نکته دوم:
مسیحیت انجیلی به واقع تنها یک فرقه مذهبی با اعمال عبادی صرف نیست، بلکه یک ایده و یک نظریه است و به همین دلیل نیز به‌عنوان یک مکتب فکری و «ایسم» شناخته می‌شود.
توضیح بیشتر اینکه مسیحیان انجیلی تعالیم و عقایدی دارند که آن‌ها را تبدیل به یک مکتب فکری عمل‌گرا کرده است. برخی از عقاید مسیحیان انجیلی عبارت‌اند از:

الف) تولد دوباره: تولد دوباره مفهومی معنوی است و اشاره به برقراری ارتباط شخصی میان فرد و عیسی مسیح دارد. بر اساس این تفکر، نجات تنها با تولد دوباره محقق می‌شود که به معنای برقراری یک رابطه شخصی و صمیمی با عیسی مسیح (و نه کلیسا) است و فرد از این طریق به بازسازی دوباره روح خود اقدام می‌کند؛ به عبارت دیگر رستگاری و آمرزش تنها از طریق برقراری یک رابطه شخصی میان فرد و عیسی مسیح تحقق می‌یابد و کلیسا و کشیش در این مورد هیچ نقشی ندارند.(2) ازآنجاکه کتاب مقدس نزد مسیحیان انجیلی بسیار مورد توجه است،آن‌ها اصولاً عقاید خود را مستند به فقرات وآیات کتاب مقدس می‌کنند.این آموزه نیز مستند به بیانی از حضرت عیسی مسیح علیه‌السلام در کتاب مقدس است که می‌فرماید:«یقین بدان تا شخص از نو تولّد نیابد نمی‌تواند پادشاهی خدا را ببیند».(3)

ب) توجه بسیار زیاد به کتاب مقدس و اعتقاد سخت به سندیت و اعتبار آن: ازنظر مسیحیت انجیلی، کتاب مقدس دارای اعتبار و سندیت قطعی است و هر دو بخش آن (عهد قدیم و عهد جدید) به یک اندازه باید موردتوجه و عمل قرار گیرد. ازاین‌رو آن‌ها شعار خود را بازگشت به کتاب مقدس (عهدین) قرار داده‌اند و سعی می‌کنند به همه فقرات کتاب مقدس توجه کرده و به آن عمل نمایند. ازآنجاکه عهد قدیم کتاب مقدس یهودیان نیز به شمار می‌آید، گرایشات یهودی نسبتاً قوی در میان مسیحیان انجیلی وجود دارد و برخلاف دیگر مسیحیان و بخصوص مسیحیان کاتولیک، رابطه خوبی با یهودیان داشته و دارند.(4)

 ج) تلاش گسترده برای آموزش و گسترش کتاب مقدس: توجه و دلدادگی فوق‌العاده مسیحیان انجیلی به کتاب مقدس باعث شد آن‌ها در گسترش کتاب مقدس در میان مردم تلاش فوق‌العاده‌ای به خرج دهند و مبلغان فراوانی را برای آموزش آن استخدام کنند. این مبلغان در بسیاری از موارد واعظانی پرشور بودند که تمام تلاش خود را در راه تبلیغ مسیحیت انجیلی و گسترش نفوذ کتاب مقدس انجام دادند.(5) تلاش‌های آن‌ها باعث شد که امروزه جمعیت قابل‌توجهی از مسیحیان، مسیحیان انجیلی باشند که اکثر آن‌ها در آمریکا حضور دارند به‌طوری‌که مسیحیان انجیلی در آمریکا، بزرگ‌ترین گروه مذهبی این کشور هستند و یک‌چهارم جمعیت آن کشور را تشکیل می‌دهند.(6)

نکته سوم:
در کنار تعالیم نظری و فردی، مسیحیان انجیلی، تعالیم دیگری نیز دارند که جنبه‌های اجتماعی و سیاسی قوی و گسترده‌ای پیداکرده است. به‌طورکلی پروتستان‌ها و در رأس آن‌ها مارتین لوتر گرایشات یهودی داشته‌اند و نگارش کتاب «مسیح یک یهودی زاده شد» توسط او، باعث شد که بسیاری فرقه پروتستان را مسیحیتی بدانند که بر شالوده‌های یهودی شکل‌گرفته است.(7) یک‌صد سال بعد از لوتر، پیوریتن‌ها که یک گروه مذهبی پروتستان با گرایشات یهودی بودند، در انگلستان به وجود آمدند که تمامی هنجارهای اخلاقی آن‌ها منطبق با عهد قدیم بود. آن‌ها با سرنگونی پادشاه، قدرت فوق‌العاده‌ای در انگلستان گرفتند و تا مدتی حکومت در دست آن‌ها بود. بعدها بسیاری از پیورینن‌ها از انگلستان به سرزمین جدید یعنی آمریکا کوچ کردند و به این صورت، بنیان‌های جامعه و دولت در آمریکا، بر پایه‌های تفکرات پیوریتن‌ها شکل گرفت.(8) مسیحیت انجیلی نیز از دل پیوریتن‌ها بیرون آمد و به همین دلیل نیز در جامعه و حاکمیت آمریکا، نقش و تأثیر بالایی دارند.
همان‌طور که گفتیم، مسیحیان انجیلی به اعتبار و سندیت کتاب مقدس (عهدین) ایمان راسخ دارند و برای تحقق آموزه‌ها و وعده‌های آن تلاش و تبلیغ وافری از خود نشان می‌دهند. یکی از این آموزه‌ها در عهد قدیم، بازگشت دوباره بنی‌اسرائیل به سرزمین موعود و برپایی حکومت یهودی است و به باور این گروه، بازگشت حضرت مسیح علیه‌السلام و برپایی حکومت جهانی الهی توسط ایشان، منوط به تشکیل حکومت یهودی در ارض موعود است. بر این اساس مسیحیان انجیلی به‌شدت از مهاجرت یهودیان به فلسطین و تشکیل دولت اسرائیل حمایت می‌کنند. حتی آن‌ها به جهت تأکید بر آموزه‌های کتاب مقدس اعتقاد دارند که این حکومت باید از نیل تا فرات امتداد داشته باشد تا وعده خداوند به‌طور کامل تحقق یابد و ناگفته پیداست که در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرده و نمی‌کنند. این تلاش مسیحیت انجیلی برای استقرار حکومت یهودی در فلسطین و حمایت آن‌ها از این مسئله، به‌طور طبیعی باعث شده که آن‌ها روابط بسیار نزدیکی با دولت غاصب اسرائیل داشته باشند و از تمام طرح‌های آن، حمایت کنند. مثلاً آن‌ها به‌شدت از انتقال پایتخت اسرائیل به «بیت‌المقدس» حمایت می‌کنند چراکه تشکیل دولت یهودی را بدون آنکه مرکز و پایتخت آن بیت‌المقدس یا اورشلیم باشد، بی‌معنا و ناتمام به‌حساب می‌آورند؛(9) چنانکه گفته‌شده، اصرار ترامپ و دولت آمریکا مبنی بر اعلام بیت‌المقدس به‌عنوان پایتخت رژیم غاصب اسرائیل در سال 2017 م، بیشتر سویه دینی دارد و متأثر از ایونجلیست بودن ترامپ و بسیاری از طرفدارانش است.(10)

نتیجه:
مسیحیت انجیلی یا ایونجلیسم یک گروه فکری زیرمجموعه پروتستان‌ها به‌حساب می‌آید. آن‌ها به جهت معصوم و معتبر دانستن کتاب مقدس (عهدین) تمام تلاش خود را در راه تبلیغ و تحقق آموزه‌های کتاب مقدس به کار می‌بندند. یکی از این آموزه‌ها در عهد قدیم، وعده بازگشت یهودیان به ارض موعود و تشکیل حکومت یهودی است. مسیحیان انجیلی ازآنجاکه این امر را پیش‌زمینه تحقق حکومت جهانی و الهی حضرت مسیح علیه‌السلام می‌دانند، در راه تحقق آن از هیچ کوششی فروگذار نیستند. آن‌ها بجهت موقعیت بسیار ممتازی که در حکومت آمریکا دارند و با در اختیار داشتن شبکه‌های تلویزیونی و خبری فراوان، تمام تلاش خود را بر استقرار و قدرت یافتن دولت غاصب اسرائیل در فلسطین انجام داده و می‌دهند.

پی نوشت:
1. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 192 و 196.
2. Wood, William W, Culture and Personality Aspects of the Pentecostal Holiness Religion, p, 18.
3. انجیل یوحنا، 3:3.
4. Sweet, Leonard I, The Evangelical Tradition in America, p. 132
5. Bebbington, David W, Evangelicalism in Modern Britain: A History from the 1730s to the 1980s, p. 12
6. Smith, Gregory A. Masci, David, "5 facts about U.S. evangelical Protestants".
7. هلال، رضا، «مسیح یهودی و فرجام جهانی»، ص 21.
8. شیرودی، مرتضی، «مسیحیت انجیلی، تشیع ایرانی و آینده بشریت»، ص 104.
9. شیرودی، مرتضی، «مسیحیت انجیلی، تشیع ایرانی و آینده بشریت»، ص 105-109.
10. «این سیاست اخیرش [= ترامپ] درباره بیت‌المقدس، واقع این است این مسئله بیش از آنکه متأثر از سیاست خارجی و مصالح و منافع آمریکا، چه در قبال اسرائیل چه در قبال رقبای اسرائیل یعنی عرب‌ها یا به‌طور کلی افکار عمومی باشد، عمدتاً دارای بُعد دینی است. این بُعد دینی هم دارای دو قسمت است: یک قسمت به خود شخص ترامپ برمی‌گردد که مسیحی ایونجلیست است و قسمت دیگر هم به مسیحیان ایونجلیست در داخل آمریکا مربوط می‌شود.» برای مطالعه بیشتر، رک: مسجد جامعی، محمد، نگاه ترامپ به قدس بیشتر مذهبی است تا سیاسی، پایگاه خبر آنلاین، 23/10/1396، کد خبر: 745566، لینک: khabaronline.ir/x8mxF

مسیحیت صهیونیستی، از فرقه‌های نوظهور است که رویکرد مثبت به یهودیت دارد و به سبب عقاید آخرالزمانی، از دولت اسرائیل و حاکمیت تام آن بر فلسطین دفاع می‌کند
صهیونیسم مسیحی و یهودیت

پرسش:
مسیحیت صهیونیستی دقیقاً چه چیزی است؟ مگر صهیونیست‌ها یهودی نیستند و یهودیان قاتلان حضرت عیسی نیستند؟! چطور شده که مسیحیت و یهودیت متحد شده‌اند؟! آیا اتحاد آن‌ها خطری برای اسلام نیست؟
 

پاسخ:
دین مسیحیت، با محوریت حضرت عیسی علیه‌السلام، از ادیان الهی که در سرزمین فلسطین و در میان یهودیان، ظهور یافت. این دین دارای مذاهب و فرقه‌های مختلف کاتولیک و ارتدکس و پروتستان است. کلیسای ارتدکس در قرن یازدهم، متأثر از منازعات بخش غربی و شرقی امپراتوری روم، از کلیسای کاتولیک که در بخش غربی بود، انشعاب یافت.(1)  کلیسای پروتستان نیز انشعابی از کلیسای کاتولیک بعد از اعتراضات نسبت به عملکرد کلیسا در قرن شانزدهم میلادی است.(2)  مسیحیت صهیونیستی،(3)  یکی از فرقه‌های نوظهور در مسیحیت است که متأثر از جریان پروتستانتیسم، در اواخر قرن 19 مطرح شد (4)  و نهایتاً در اوایل قرن 20 به‌عنوان یک فرقه مسیحی ظهور یافت و تثبیت شد (5)  و اینک مسیحیت صهیونیستی 25 درصد از جمعیت مسیحیان آمریکا را تشکیل می‌دهد و اکثراً طرفدار حزب جمهوری‌خواه آمریکا هستند و در برخی از نظرسنجی‌ها یک‌سوم حزب جمهوری‌خواه نیز از این جریان است.(6)  در ادامه در قالب چند نکته به توضیح بیشتر می‌پردازیم:

نکته اول:
ابتدا به تعریف مسیحیت صهیونیستی می‌پردازیم. این فرقه نوظهور به شک‌های مختلفی تعریف‌شده است که از یک نظر می‌توان آن را به این شکل توصیف نمود: «یک جریان افراطی مسیحی است که با تکیه‌بر تفاسیر تحت‌اللفظی از متون کتاب مقدس، خواهان تحقق پیشگویی‌های کتاب مقدس بر اساس عقاید تقدیرگرایانه خویش است تا از این طریق زمینه را برای ظهور مسیح علیه¬السلام در آخرالزمان فراهم آورد».(7) 
برای مسیحیت صهیونیستی، ویژگی‌هایی را ذکر کرده‌اند؛ ازجمله اینکه:
• تلفیقى است از تعالیم مسیحیت (خصوصاً مکاشفات یوحنا) و یهودیت (خصوصاً تورات).
• تأکید برریشه‌های یهودی دین مسیحیت.
• مقابله با افکار ضد یهود.
• اعتقاد به اینکه ظهور عیسی مسیح نزدیک است.
• لزوم بسترسازی برای ظهور حضرت عیسی.
• حمایت از صهیونیسم و تعصب شدید نسبت به اسرائیل.
• تلاش برای مهاجرت یهودیان به اسرائیل.(8) 

نکته دوم:
درباره رابطه مسیحیت صهیونیستی و یهودیت، گفتنی است: اگرچه مسیحیت در بستر یهودی شکل گرفت و بسیاری از مسیحیان اولیه، از یهودیان بوده‌اند؛ اما به سبب فتنه عالمان یهود علیه حضرت عیسی علیه‌السلام و مخالفت اکثر یهودیان با دین نوظهور مسیحیت، همواره کلیسای کاتولیک، رویکرد منفی به یهودیان داشت و مستند به فرازهایی از عهد جدید، یهودیان را قاتلان حضرت عیسی علیه‌السلام تلقی می‌کرد:(9) «هنگامی‌که در جلیل گرد هم آمدند، عیسی به ایشان گفت: پسر انسان به دست مردم تسلیم خواهد شد. آن‌ها او را خواهند کُشت و او در روز سوّم بر خواهد خاست».(10) 
این نگرش به یهودیان ادامه داشت و یهودیان در اقصی نقاط جهان، مورد آزار مسیحیان قرار می‌گرفتند؛ تا اینکه مارتین لوتر از رهبران جریان پروتستان، این نگرش را تغییر داد. وی به ریشه‌های یهودی دین مسیحیت تأکید نمود و به شکل شگفت‌انگیزی، به تحسین یهودیان اقدام کرد:
«یهودیان حامل برترین خون‌ها در رگ‌های خود هستند. روح‌القدس به‌واسطه آن‌ها کتاب مقدس را به اقصی نقاط دنیا برد. آن‌ها فرزندان خدایند. ما در مقایسه با آن‌ها بیگانه‌ایم... ما همچون سگانی هستیم که از خرده‌نان‌های بر زمین ریخته اربابان خود ارتزاق می‌کنیم». در ادامه، وی، پاپ و اسقف‌ها را رهبرانی احمق می‌نامد و به یهودیان حق می‌دهد که به مسیحیتی که چنین رهبرانی دارد، ایمان نیاورند.(11) 
مسیحیت صهیونیستی، متأثر از همین مبانی فکری، نگرش مثبتی به یهودیت دارد و با توجه به عقاید آخرالزمانی درباره جنگ آرماگدون در فلسطین و لزوم مهاجرت یهودیان به آنجا و حمایت از یهودیان علیه ساکنان فلسطین، ارتباط وثیقی با یهودیان و دولت اسرائیل دارد.(12) 
لازم به ذکر است که مسیحیت صهیونیستی دارای مبانی الهیاتی خاصی است که گاهی خوشایند یهودیان نیز نیست. مثلاً مسیحیت صهیونیستی اعتقاد دارد که پس از حمایت از اسرائیل و مهاجرت یهودیان به آنجا و وقوع جنگ آخرالزمانی میان خیر و شر در آرماگدون (منطقه‌ای نزدیک بیت‌المقدس)، نهایتاً عیسی مسیح ظهور می‌کند و دین یهودیت از بین می‌رود بدین گونه که یک‌سوم یهودیان، مسیحی می‌شوند و دوسوم که مسیحی نمی‌شوند، از بین می‌روند.(13) 

نکته سوم:
مسیحیت صهیونیستی به سبب عقاید آخرالزمانی و نفوذی که بر دولت آمریکا دارد (14)  و همچنین، هم‌پیمانی با اسرائیل و حمایت همه‌جانبه از این دولت غاصب برای حاکمیت تام بر سرزمین فلسطین، قطعاً از جریان‌های خطرناک برای دین اسلام و جوامع و دولت‌های مسلمان است. این گروه اگرچه منتظر ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام هستند و ازاین‌جهت، با مسلمانان اشتراک نظر دارند؛ اما به سبب تفسیر انحرافی از حضرت عیسی علیه‌السلام -که هم در این فرقه نوظهور و هم در سایر مذاهب مسیحی وجود دارد- آن‌ها نه اعتقادی به پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله دارند و نه اعتقادی به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه. آن‌ها هرگونه مخالفی را مصداق شرّ دانسته که باید دولت آمریکا بر آن غلبه یابد و به همین جهت، همواره بر تجهیز نظامی آمریکا و قدرتمندتر شدن آن اصرار می‌ورزند و با انعدام تسلیحات آمریکا یا محدودسازی آن‌ها به‌شدت مخالف‌اند.(15) 

نتیجه:
مسیحیت صهیونیستی، از فرقه‌های نوظهور است که متأثر از نگرش پروتستانی در مسیحیت، رویکرد مثبت به یهودیت دارد و به سبب عقاید آخرالزمانی، از دولت اسرائیل و حاکمیت تام آن بر فلسطین دفاع می‌کند. این جریان در جامعه و دولت آمریکا، حضور مؤثری دارد و مهم‌ترین حامی اسرائیل در آمریکا می‌باشند و روابط محکمی با دولت اسرائیل دارد. اگرچه برخی از آموزه‌های مسیحیت صهیونیستی درباره آخرالزمان، مشابه آموزه‌های دین اسلام است؛ اما به سبب تفسیر نژادپرستانه از یهودیت و تفسیر انحصارگرایانه از مسیحیت و منجی آخرالزمان، دیدگاه آن‌ها در تقابل با دیدگاه اسلام است و برای اسلام و جوامع و دولت‌های مسلمان، به‌شدت خطرناک می‌باشند و باید نسبت به فتنه‌های آن‌ها هوشیار بود.

 

پی نوشت:
1. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 189- 192.
 2. میشل، توماس، کلام مسیحی، ص 108.
 3. Christian Zionism.
 4. مظفری، آیت، «مسیحیت صهیونیستی و آینده جهان».
 5. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 140.
 6. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 144.
 7. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 140.
 8. مظفری، آیت، «مسیحیت صهیونیستی و آینده جهان».
9. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 140.
 10. مَتّی 17‏:22- 23؛ مَرقُس 9‏:30‏-32؛ لوقا 9‏:44- 45.
 11. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 140-141.
 12. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 144-148.
 13. Burr, Elizabeth And Smith, David Whitten And Burr, Elizabeth Geraldine, Understanding World Religions: A Road Map for Justice and Peace, USA, p.109.
 14. تا جایی که گریس هالسل که روزگاری خودش در کاخ سفید مشغول به کار بود، در کتابش با عنوان «تدراک جنگ بزرگ»، با مستندات بسیار، نشان می‌دهد که رونالد ریگان (چهلمین رئیس‌جمهور آمریکا) به الهیات مسیحیت صهیونیستی و جنگ آرماگدون، اعتقاد داشت. (برای مطالعه بیشتر، رک: هالسل، گریس، تدارک جنگ بزرگ (بر اساس پیش‌گویی‌های انبیای بنی‌اسرائیل)، ص 80-81).
15.  دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 147.
 

بر اساس اسناد و منابع تاریخی آمریکا و انگلیس، درک درست و واقع‌بینانه‌ای از جنبش‌های مذهبی در ایران نداشتند و نتوانستند انقلاب اسلامی را پیش‌بینی نمایند.

پرسش:

برداشت آمریکا و انگلیس از جنبش مذهبی در ایران چه بود و آیا این قدرت‌ها، درک واقع‌بینانه‌ای از خیزش اسلامی ملت ایران در دوره پهلوی داشتند یا خیر؟

پاسخ:

مقدمه

در سه قرن اخیر، جنبش‌های مردمی و نهضت‌های آزادی‌خواهانه پرشماری به وقوع پیوسته است که در قالب نظریات انقلاب، قاعده‌مند شده‌اند؛ اما وقوع انقلاب اسلامی در ایران و سقوط یکی از مهم‌ترین متحدان آمریکا در غرب آسیا، در شرایطی که حکومت، کاملاً وابسته و تحت اختیار بلوک غرب بود و شدیدترین نظارت‌های امنیتی اطلاعاتی خارجی توسط سازمان سیا و داخلی توسط ساواک، اعمال می‌شد و همه کشورها حتی مدعیان دموکراسی و انقلاب نیز از رژیم پهلوی حمایت می‌کردند، بسیاری از کارشناسان و پژوهشگران آمریکایی را شگفت‌زده کرد؛ تا جایی که فوکو اعتراف می‌کند: «جنبش مردم ایران، تحت قانون انقلاب‌ها درنیامد.»(1)

 حال سؤال اساسی این است که چرا دستگاه اطلاعاتی و دیپلماسی آمریکا و انگلیس و حتی نظریه‌پردازان انقلاب، نتوانستند خطر فروپاشی حکومت پهلوی را پیش‌بینی کنند و اساساً آمریکا و انگلیس چه تصویری از جنبش‌های مذهبی و مردمی ایران داشتند؟

 

متن پاسخ اصلی

 

1. بررسی تصویر آمریکا و انگلیس از جنبش مذهبی در ایران دوران پهلوی

تحولات بین‌المللی و وقوع جنبش‌های آزادی‌خواهانه و انقلاب‌های مردمی در ابتدای دهه چهل شمسی، آمریکا را به سیاست مهار کشورها با انجام اصلاحات در قالب فضای باز سیاسی و اصلاحات اقتصادی واداشت. در ایران نیز با همین تصور و با تکیه ‌بر تئوری‌های انقلاب و رفورم، طرح‌های اصلاحی در دستور کار قرار گرفت و گمان می‌شد نهضت امام نیز با فضای باز سیاسی، اصلاحات ارضی، لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید، قابل‌مهار بوده و می‌توانند این جنبش‌ها را در نطفه خفه کنند. این برداشت تقلیل یافته و درک غیرواقعی از ماهیت جنبش مذهبی در ایران، موجب شد تا نهادهای اطلاعاتی، دیپلمات‌ها و مستشاران آمریکایی و انگلیسی مستقر در ایران و حتی نظریه‌پردازان انقلاب، خطری را متوجه رژیم پهلوی ندانسته و پیش‌بینی انقلاب را نداشته باشند. گری سیک مشاور ارشد شورای امنیت ملی آمریکا، علیرغم برخی هشدارها درباره اعتراضات ایران، می‌نویسد؛ «این نوشته‌ها به‌هیچ‌وجه موقعیت خطرناکی را برای شاه به تصویر نمی‌کشیدند. برعکس مقالات مذکور، همگی این نظر رایج را تأیید می‌نمودند که شاه یعنی ایران و ایران یعنی شاه. کارتر هیچ‌گاه این نظر را زیر سؤال نبرد. اصولاً وی و اطرافیانش بدون هرگونه مشکلی معتقد به این نظر بودند. ازاین‌رو هنگامی‌که پایه‌های ثبات ایران شروع به فروپاشی کرد، به‌هیچ‌وجه آمادگی لازم را برای برخورد با این پدیده نداشتند و نتوانستند کار مفیدی در جلوگیری از فروپاشی رژیم پهلوی انجام دهند.»(2) رابرت جرویس از اساتید علوم سیاسی آمریکا، می‌نویسد: «اساساً برای بیشترِ ناظرانِ رسمی یا غیررسمی، سخت بود که تصور کنند شاه سقوط خواهد کرد. این ذهنیت که یکی از قدرتمندترین پادشاهان جهان توسط جمعیتِ غیرمسلحی از متعصبینِ الهام‌گرفته از مذهب سرنگون شود، حقیقتاً غیرقابل‌باور بود. گذشته از این، حتی اگر ناظران هم عمقِ نارضایتیِ عمومی در ایران را درک می‌کردند، احتمالاً بازهم غیرقابل‌باور می‌بود.»(3) درواقع، کارشناسان آمریکایی تحت تأثیر تحولات مدرنیزاسیون حکومت پهلوی، برای نیروهای مذهبی در ایران اعتباری قائل نبودند.

 

2. علل ناکامی آمریکا از درک واقعی و پیش‌بینی انقلاب اسلامی

بازخوانی اسناد، خاطرات و گزارش‌های تاریخی درباره علل ناکامی شرق و غرب در پیش‌بینی انقلاب در ایران، سه علت اصلی را نمایان می‌سازد:

علت اول: نگرش غیرواقعی و تقلیل‌گرایانه از ماهیت دین، جنبش دینی و نیروهای مذهبی

یکی از دلایل عدم واقع‌بینی نسبت به جنبش مذهبی ایران و ناتوانی آمریکا و انگلیس در پیش‌بینی انقلاب اسلامی، عدم شناخت کافی از دین و نیروهای مذهبی بود که درنتیجه این تحرکات را اعتراضات عادی می‌دیدند که قابلیت انقلابی شدن را ندارد. بسیاری از مقامات و متفکران غربی مانند نیکی.آر.کدی، با عینک کلیسایی- مسیحی، به تطبیق آموزه‌های اسلام شیعی بر دین کلیسایی عقل‌گریز پرداخته و دین را صرفاً ابزار تخدیر توده‌ها با کارکردی زبانی می‌دانستند که به‌هیچ‌وجه قابلیت بسیج اجتماعی ندارد.(4) به دنبال تقلیل کارکرد دین، درک درستی از نیروهای مذهبی و کنشگری آن‌ها نیز شکل نمی‌گرفت. از این رو ترنر (رئیس وقت سازمان سیا) اعتراف می‌کند: «ما از درک آیت‌الله خمینی رهبر انقلاب و میزان نفوذ او عاجز بودیم.»(5) جیمی کارتر (رئیس‌جمهور وقت آمریکا) نیز اذعان می‌کند: «شناخت ما از نیروهایی که علیه او (شاه) به مبارزه برخاسته بودند بسیار اندک بود، ولی اظهارات ضدآمریکایی آنان دلیل خوبی بود تا ما را در حمایت از شاه مصمم‌تر سازد.»(6) جالب‌تر این‌که سفارت آمریکا در تهران نیز فهم درستی از وضعیت مخالفان مذهبی رژیم پهلوی نداشت. ویلیام سولیوان (سفیر آمریکا در ایران) می‌نویسد: «نظم و سازمان این راه‌پیمایی درعین‌حال که موجب حیرت و شگفتی ما شده بود، این واقعیت را هم آشکار ساخت که ما تشکیلات و فعالیت مخالفان را دست‌کم گرفته‌ایم و در میان گروه‌های مخالف به‌ویژه روحانیون و بازاریان منابع اطلاعاتی لازم را نداریم. پس از این‌که گزارش جریان را به واشنگتن فرستادم به فکر برقراری ارتباط با روحانیون و رهبران بازاریان افتادم.»(7) به‌طورکلی به تعبیر سفیر وقت آمریکا در ایران «ناظران خارجی این تشنجات را برای جامعه‌ای که در حال دگرگونی از یک جامعه سنتی و کشاورزی به یک کشور صنعتی مدرن با مظاهر تمدن غربی است امری طبیعی می‌پنداشتند. به عقیده آن‌ها مقاومت قشرهای مذهبی از نارضایی‌های حاصله از فساد و دگرگونی روابط اجتماعی بهره می‌گرفت و به‌طورکلی کمتر کسی رژیم شاه را در معرض یک خطر جدی از داخل یا خارج می‌دید.»(8)

 

علت دوم: نگرش غیرواقعی به قدرت و توان رژیم پهلوی و شخص شاه

اعتماد بیش‌ازحد به شاه و عدم اطلاع دقیق از وضعیت رژیم پهلوی، اتکا به توانایی‌ و قدرت سرکوب ساواک و ارتش و تحلیل نادرست شرایط سیاسی اجتماعی ایران، علت دیگر ارزیابی ناقص از جنبش مذهبی ایران و توان شاه در مهار این حرکت بود. رابرت جرویس که مأمور تحقیق درباره علل ناکامی مرکز ملی ارزیابی خارجی ایالات‌متحده در پیش‌بینی حوادث ایران در سال 1357 بود، اذعان می‌کند: «تقریباً همه در دولت، ثباتِ رژیم را دستِ بالا گرفته بودند. آن‌ها قدرت شاه را بیش‌ازاندازه ارزیابی کرده و تعدادِ گروه‌ها و افرادی که مخالف او بودند و شدت احساسات آن‌ها را دست‌کم گرفته بودند. تهدید داخلی یا مخالفت سیاسی جدی‌ علیه حکومت شاه وجود ندارد. او در 58 سالگی در سلامت و خوبی به سر می‌برد و یک دستگاه امنیتیِ کامل از او محافظت می‌کند. به‌نظر می‌رسد شانس فوق‌العاده‌ای برای حکمرانی طی دهه‌ی آینده دارد. در بسیاری از جاها، شاه احتمالاً تنها حاکمِ ماندنیِ ایرانِ امروز شناخته می‌شود. حتی توسط بسیاری از مخالفانش او به‌محکمی کنترل همه‌چیز را در دست دارد.»(9) گری سیک (مشاور ارشد شورای امنیت ملی آمریکا) می‌گوید: «شاه دارای ۳۷ سال تجربه پادشاهی بود و بحران‌هایی را پشت سر گذاشته بود که کمتر از شورش‌های سال ۱۹۷9(1357) نبودند. او صاحب ثروت زیاد، ۴۰۰ هزار نیروی مجهز نظامی و یک دستگاه امنیتی قوی و رعب‌انگیز بود. وی تقریباً در هر یک از پایتخت‌های مهم جهان یک یا چند دوست با نفوذ و قدرتمند داشت. با توجه به قدرت شاه شاید جای تعجب نیست که ناظران خارجی به این نتیجه رسیده بودند که شاه قادر خواهد بود با استفاده از رهبری قاطع خود و انجام اصلاحات، مشکلات پیش روی خود را از میان بردارد.»(10) استنفیلد ترنر (رئیس وقت سیا به‌خوبی) درباره وضعیت شاه در بخشی از خاطراتش می‌گوید: «بی‌اطلاعی ما در مورد موقعیت شاه تا آنجا بود که کارتر در دسامبر 1977 (دی‌ماه 1356) در سفر خود به ایران، ایران را تحت رهبری شاه، جزیره ثبات در یکی از پرآشوب‌ترین مناطق جهان دانست. ما هم در سیا غیرازاین فکر نمی‌کردیم. هشت ماه بعد از تظاهرات متعدد در تهران، دفتر برآو‌ردهای ملی، پیش‌نویس برآوردی درباره اوضاع ایران را برای من ارسال داشت و ادعا کرد که شاه برای ده سال دیگر دوام خواهد آورد؛ اما او فقط پنج ماه بعدازاین پیش‌بینی، ایران را ترک کرد و خود را تبعید نمود.»(11) ذهنیت تحلیلگران آمریکایی از عظمت و اقتدار و قدرت تصمیم‌گیری محمدرضا پهلوی این بود که «که شاه قوی و قاطع است و ازآنچه باید انجام دهد، سر باز نمی‌زند. دیپلمات‌های آمریکا و دیگر کشورها، شاه را رهبری با اعتماد به‌نفس و حتی متکبر دیده بودند که تردید به خود راه نمی‌دهد. تنها پس‌ازاین بود که کارشناسان تصویری متفاوت از شاه نسبت به دوران جوانی و برخوردش در کودتای سال 1953 م (1332 ش) ترسیم کردند.»(12)

 

علت سوم: اختلال محاسباتی نهادهای سیاسی و امنیتی غربی درباره اولویت‌بندی مسائل ایران

سومین دلیل از دلایل ناکامی غربی‌ها در تحلیل حوادث ایران، اختلال دستگاه سیاسی اطلاعاتی ایالات‌متحده در تعیین اولویت‌ها و سیاست‌گذاری‌ها بود. سایروس ونس وزیر وقت امور خارجه ایالات‌متحده می‌گوید: «نباید این‌طور تصور شود که تا قبل از ماه سپتامبر (شهریور)، اوضاع داخلی ایران موضوع نگرانی روزمره‌ی رئیس‌جمهور یا من بوده‌ است، چراکه تحلیل‌های سفیر آمریکا در تهران، کارشناسان وزارت امور خارجه، سازمان سیا و سایر نمایندگی‌ها و کشورهای خارجی به ما اطمینان می‌دادند که شاه هرچند ممکن است به سازش‌هایی سیاسی با مخالفان تن بدهد که از قدرتش بکاهد، با خطر جدی مواجه نیست.»(13) گری سیک نیز در خاطراتش می‌آورد که «وزارت خارجه آمریکا همواره برای هر یک از مناطق مهم جهان فهرستی از مشکلات پیش روی خود در آن مناطق را تهیه و آنان را اولویت‌بندی می‌نمود تا بر اساس میزان اهمیت به آن‌ها پرداخته شود. در اواخر سال ۱۹۷9(1357) «بی‌ثباتی داخلی ایران» به‌عنوان سومین مشکل از میان شش مشکل در فهرست مربوط به خاورمیانه محسوب شده بود. درنتیجه‌ی این الگوی رفتاری بود که در مراحل اولیه انقلاب توجه چندانی به تحولات ایران و فعالیت‌های مخالفان نشد.»(14) بی‌توجهی و غفلت دستگاه سیاست خارجی آمریکا از بحران رژیم پهلوی تا جایی پیش رفت که حتی در دیدار محمدرضا پهلوی و سایروس ونس که در بحبوحه چهلم‌های زنجیروار سال‌های 56-57 برگزار شد، به مسائل داخلی ایران پرداخته نشد. به گفته گری سیک: «در سی‌ام مارس (10 فروردین 1357) وزیر امور خارجه سایروس ونس به‌منظور شرکت در اجلاس وزرای خارجه سنتو وارد ایران شد. او ضمن ملاقات با شاه وی را در جریان تحولات انجام گرفته در خصوص مناقشه اعراب و اسرائیل قرار داد. جالب این‌که در این دیدارِ ونس با شاه از تحولات داخلی ایران و مشکلات پیش روی حکومت سخن به میان نیامد.»(15)

 

نتیجه

بازخوانی اسناد و منابع تاریخی نشان می‌دهد که آمریکا و انگلیس، درک درست و واقع‌بینانه‌ای از جنبش‌های مذهبی در ایران نداشتند و نتوانستند انقلاب اسلامی را پیش‌بینی نمایند. این ناکامی، علل مختلفی دارد که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

 1. نگرش غیرواقعی از ماهیت دین و جنبش مذهبی در ایران و تأثیر نهاد دین بر توده مردم؛ تا جایی که مقامات غربی به‌ویژه آمریکایی‌ها، جنبش‌های مذهبی را صرفاً به‌عنوان اعتراضاتی معمولی و نه یک جنبش انقلابی جدی تلقی می‌کردند.

 2. نگرش غیرواقعی از رژیم پهلوی و ارزیابی ناقص از قدرت رژیم پهلوی و تکیه بیش‌ازحد به توان نظامی و امنیتی آن؛ که باعث شد تحلیلگران نتوانند بحران‌های عمیق داخلی ایران را شناسایی کنند.

 3. اختلال در اولویت‌بندی‌های سیاست خارجی و اطلاعاتی آمریکا نیز به غفلت از بحران در ایران انجامید. به‌طورکلی، مجموعه‌ای از تصورات غیرواقعی و اشتباهات تحلیلی در سطوح مختلف دولتی، امنیتی و دیپلماتیک موجب شد که تحولات در ایران به‌طور کامل نادیده گرفته شود و وقوع انقلاب اسلامی آنان را شگفت‌زده نماید.

پی‌نوشت‌ها

1. فوکو، میشل، ایران روح یک جهان بی‌روح، تهران، نشر نی، چاپ چهاردهم، 1379، ص 288.

2. سیک، گری، همه‌چیز فرو می‌ریزد، ترجمه علی بختیاری‌زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ تهران، 1384، ص 62 و 63.

3. جرویس، رابرت، شکست اطلاعاتی، ترجمه مهدی فیروزی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1401، ص 75.

4. نیکی، آر. کدی، (1381)، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، چاپ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1381، ص 337.

5. ترنر، استانسفیلد، پیش از خواندن بسوزانید، دریادار، ترجمه بهروز زارع، انتشارات اطلاعات، سال 1393، ص 211.

6. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ایران در خاطرات جیمی کارتر، ترجمه ابراهیم ایران‌نژاد و طیبه غفاری، 1390، ص 26.

7. سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران، ترجمه نعمت‌الله عاملی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 174.

8. سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران، ترجمه نعمت‌الله عاملی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 159.

9. سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران، ترجمه نعمت‌الله عاملی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 74-76.

10. سیک، گری، همه‌چیز فرو می‌ریزد، ترجمه علی بختیاری‌زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ تهران، 1384، ص ۸۰.

11. ترنر، استانسفیلد، پیش از خواندن بسوزانید، دریادار، ترجمه بهروز زارع، انتشارات اطلاعات، سال 1393، ص 212.

12. جرویس، رابرت، شکست اطلاعاتی، ترجمه مهدی فیروزی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1401، ص 56.

13. انتخاب دشوار، سایروس ونس، ترجمه: خیرالله خیری اصل، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول زمستان 90، ص 50.

14. سیک، گری، همه‌چیز فرو می‌ریزد، ترجمه علی بختیاری‌زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ تهران، 1384، ص ۶5.

15. سیک، گری، همه‌چیز فرو می‌ریزد، ترجمه علی بختیاری‌زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ تهران، 1384، ص ۷۰.

وعده آزادی بدون قید و شرط هرگز نه از سوی امام خمینی(ره) و نه از سوی انقلابیون داده نشد. بلکه همیشه با قیودی بیان شده بود.

پرسش:

یکی از شعارهای انقلاب آزادی بود و آقای خمینی قبل از پیروزی به همه اعلام کرد که مارکسیست‌ها هم در بیان اعتقادات خود آزادند و در اسلام بگیر و ببند نداریم! اما بعد از پیروزی اعلام کرد که دست همه را قطع خواهم کرد! پس این وعده‌های شیرین چه شد؟

پاسخ:

سوالی مطرح می‌شود که انقلابیون و در رأس آنان، امام خمینی در باب آزادی وعده‌های فراوانی به جامعه انقلابی و معترض از استبداد و اختناق شاهنشاهی دادند، مثلاً امام خمینی پیش از انقلاب گفته است که مارکسیست‌ها هم در بیان اعتقاد خود آزاد هستند.(۱)  اما انقلابیون پس از انقلاب به این وعده‌ها پایبند نبودند و حتی مسلمین هم در بیان نظرات خود آزاد نبودند.

۱. ابتدا ببینیم آیا امام خمینی طبق ادعای مدعیان و تبلیغات گسترده، واقعاً در حوزه آزادی چنین کرده است یا این مطلب هم در راستای پروژه تقطیع و تصویرسازی کاذب از امام و انقلاب است؟

پاسخ خیر است. امام خمینی با توجه به اصل قول سدید،(۲)  هرگز وعده آزادی به‌نحوی‌که تبلیغ می‌شود را به‌صورت مطلق و باب دل شنوندگان نداد و دائماً بر ذکر صریح قیودِ جدی و واضح مراقب بود. حکومت اسلامی بایستی با آزادی‌های مخرب و گمراه‌کننده و یا تضییع کننده حقوق دیگران مقابله کند. دقیقاً در همین جملۀ ذکرشده، امام در پاسخ به این سؤال نماینده سازمان عفو بین‌الملل (الف. آیا در حکومت اسلامی، مارکسیست‌ها آزادی عقیده و آزادی بیان عقیده دارند؟ ب. آیا در حکومت اسلامی مارکسیست‌ها آزادی انتخاب شغل دارند؟‌) به‌صراحت بیان داشت:

«الف. در حکومت اسلامی همۀ افراد دارای آزادی در هرگونه عقیده‌ای هستند، ولیکن «آزادی خرابکاری» را ندارند.

ب. در اسلام آزادی انتخاب شغل بر هر فردی برحسب ضوابط قانونی محفوظ است».(۳)

ایشان در باب آزادی قاطعانه تأکید کرد که:

«همه مطبوعات آزادند، مگر اینکه مقالات مضر به حال کشور باشد».(۴)

در ادامه بیان می‌کند:

«دولت اسلامی قهقرا گرا نیست و با همۀ مظاهر تمدن موافق است، مگر آنچه به آسایش ملت لطمه وارد آورد و باعفت عمومی ملت منافات داشته باشد».(۵)

یا وقتی از امام خمینی درباره حدود آزادی سؤال شد ایشان جواب داد: «اگر مضر به حال ملت نباشد، بیان همه‌چیز آزاد است. چیزهایی آزاد نیست که مضر به حال ملت ما باشد... اگر مضر به حال ملت باشد جلوگیری می‌شود؛ اگر نباشد و فقط اظهار عقیده باشد مانعی ندارد».(۶)  یا درباره روزنامه‌ها بیان داشت که: «روزنامه‌هایی که مضر به حال ملت نباشد و روزنامه‌هایی که نوشته‌شان گمراه‌کننده نباشد، آزادند».(۷)

پس ابتدا بایستی این نکته را در نظر بگیریم که در جملات فوق و ده‌ها جمله دیگر، امام خمینی به‌صراحت آزادی بیان را محدود و مقید در مفاهیمی مانند مصالح کشور و ملت، عفت عمومی، اسلام و شرع، قانون تا مرز فساد، گمراه‌کننده نبودن، مضر به حال ملت نبودن، حفظ سلامت معنوی جامعه و... تعریف می‌کند. آن‌هم زمانی که چشم و گوش ملت ایران و رسانه‌های بین‌المللی به‌دقت به دهان امام خمینی بود که افکار وی را قضاوت کند یعنی در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب و دوران تبعید در فرانسه.

۲. اما بعد از بررسی وعده‌های امام در باب آزادی بیان، به بررسی عملکرد ایشان و انقلابیون پس از پیروزی بپردازیم.

در قانون اساسی مصوب ابتدای پیروزی انقلاب، در حقوق ملت، مفهوم آزادی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار گردید. در اصل بیست و سوم قانون اساسی ج.ا.ا آمده است که:

«تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به‌صرف داشتن عقیده‌‌ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد».

در اصل بیست و چهارم نیز آمده است که:

«نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین می‌کند».

در اصل بیست و پنجم نیز:

«بازرسی و نرساندن نامه‌ها، ضبط و فاش کردن مکالمات تلفنی‌، افشای مخابرات تلگرافی و تلکس‌، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آن‌ها، استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است مگر به‌حکم قانون».

اصل بیست و ششم نیز صراحت دارد که:

«احزاب‌، جمعیت‌‌ها، انجمن‌‌های سیاسی و صنفی و انجمن‌های اسلامی یا اقلیت‌های دینی شناخته‌‌شده آزادند، مشروط به اینکه اصول استقلال‌، آزادی‌، وحدت ملی‌، موازین اسلامی و اساس جمهور اسلامی را نقض نکنند. هیچ‌کس را نمی‌توان از شرکت در آن‌ها منع کرد یا به شرکت دریکی از آن‌ها مجبور ساخت».

در اصل بیست و هفتم نیز آمده است که:

«تشکیل اجتماعات و راه‌‌پیمایی‌‌ها، بدون حمل سلاح‌، به‌شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است».

طبق اصل بیست و هشتم نیز:

«هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند».(۸)

اما امام خمینی رضوان الله تعالی علیه درحالی‌که نظام نوپای منبعث از انقلاب ایران را مدیریت می‌کرد که گروه‌های متکثر داخلی (که بعداً حتی وارد فاز مسلحانه شدند) و سرویس‌های قدرتمند بیگانه بی‌وقفه در حال توطئه و مدیریت افکار عمومی علیه اندیشه‌های انقلابی و تمامیت ارضی کشور بودند. با این وجود به نظر می‌رسید که امام خمینی در ابتدای انقلاب آزادی‌هایی فراتر از قیودی که شرط کرده بود ایجاد کرد.

نه‌تنها افراد در ابراز عقیده آزاد بودند، بلکه از همان ابتدا در رادیو و تلویزیون که برخلاف امروز رقیب جدی و قابل‌توجهی هم نداشت (نه اینترنتی بود و نه ماهواره‌ای)، مارکسیست‌ها و گروه‌های چپ‌گرا که طرفداران زیادی هم در سراسر کشور داشتند در ابراز عقیده از سوی نظام انقلابی صاحب بستر و تریبونِ پربیننده شدند.

به ابتکار شهید بهشتی در تلویزیون آقایان احسان طبری تئوریسین و از اعضای ارشد حزب توده، نورالدین کیانوری دبیر کل حزب توده، فرخ نگهدار از رهبران چریک‌های فدایی خلق و... در مقابل آیات بهشتی و مصباح و... سال ۶۰، در تلویزیون به مناظره در رابطه با افکار خود پرداختند. بنی‌صدر با بابک زهرایی از حزب کارگران سوسیالیست ایران مناظره کرد که از تلویزیون پخش شد.

نشریاتی همچون مجاهد (ارگان سازمان مجاهدین خلق)، آیندگان، انقلاب اسلامی (وابسته به بنی‌صدر) و... در توطئه و دروغ‌پراکنی و انحراف افکار عمومی و حمله به‌نظام سیاسی انقلابی تا مدت‌ها آزاد بودند.

۳. اما از همان سال ۶۰ به بعد شرایط کشور دگرگون شد. مجاهدین خلق با استفاده از تشکیلات وسیع، سراسری و مخفی مسلحانه خود که در پی مدارای طولانی امام خمینی و نظام اسلامی با آنان بیش از هر زمان گسترده شده بود، دست به ترورهای وسیع و کور در سراسر کشور زد.

پیش از آن جنگ خانمان‌سوز عراق علیه ایران با حمایت ابرقدرت‌ها و کشورهای منطقه آغازشده بود که خودِ شرایط حساس جنگ، به‌صورت طبیعی آزادی‌های سیاسی را محدود می‌سازد. در همین ایام جاسوسی اعضای حزب توده کشف گردید و تراکم توطئه‌ها و آشفتگی‌های گسترده و عملیات پیچیده سرویس‌های بیگانه علیه کشور، موجب «غلبه فضای امنیتی» و محدودیت‌های بیشتر شد و به آزادی سیاسی بسیار مطلوب که از ابتدای انقلاب آغاز شده بود در کشور ضربه زد، اگرچه با هر مقیاسی، شرایط پس از انقلاب، قابل قیاس با دوران پهلوی نیست. شاه به حدی مرزهای دیکتاتوری را درمی‌نوردید که ساواک و احزاب فرمایشی جوابگو نبود و وی تمام کنشگران سیاسی را وادار به عضویت در یک حزب رستاخیز و اگرنه به‌عنوان فرد بی‌وطن از ایران اخراج کرد.(۹)

۴. بخشی از آسیب‌هایی که مفهوم آزادی پس از انقلاب متحمل گردید، ناشی از آسیب‌های فرهنگی است و نه ساختار و عملکرد نظام اسلامی. ایران سابقه طولانی در نهادینه شدن فرهنگ استبدادی دارد که با انقلاب ۵۷ و تغییر مسئولین، به‌سادگی چنین فرهنگی اصلاح نخواهد شد. عادت به چند هزار سال فرهنگ استبدادی و شاهنشاهی در مناسبات اجتماعی و سیاسی ضربات سختی به پیکره فرهنگی ما زده است.

عادت به دور زدن قانون، شخص‌محوری به‌جای سیستم‌محوری، عدم تحمل نقد و بی‌مهارتی در انتقاد، فرافکنی و مسئولیت‌ها را به گردن نگرفتن و به گردن دیگران افکندن، فرهنگ قیم مآبی و بی‌جهت به‌جای دیگران تصمیم گرفتن و نواقص فرهنگی ریزودرشتی به آزادی ضربه زده و خواهد زد.

۵. البته پس از پیروزی انقلاب تا به امروز، با تمام مسائلی که در حوزه آزادی وجود دارد، فضای آزادی بیان تاکنون قابل قیاس با دوران پیش از انقلاب نیست که همه کشور ملزم به عضویت در یک حزب شدند. در اسفندماه سال ۵۳، شاه با اعلام اینکه همه باید به حزب رستاخیز بپیوندند گفت:

«جای کسی که با قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و انقلاب ۶ بهمن مخالف است در زندان است یا خروج راحت و همیشه از کشور»(۱۰) 

و روز به روز فضا استبدادی‌تر می‌شد در حالیکه امروزه افرادی هستند که از نظام جمهوری اسلامی حقوق دریافت و از رضاخان دفاع می‌کنند. آزادی بیان با آزادی تهمت، توطئه و اهانت و عمل خلاف قانون متفاوت است.

 

نتیجه:

نه از سوی امام خمینی به‌عنوان رهبر انقلاب و نه از سوی یاران ایشان، نه‌تنها وعده آزادی بی‌قید و رها داده نشده بود، بلکه همیشه بر قیودی مبنی بر محدود شدن آزادی‌های مخرب، غیر اسلامی و خلاف مصلحت و منافع کشور تأکید شده بود. بااین‌حال هم در قانون اساسی مصوب نیروهای انقلابی منتخب ملت و هم در رفتار و عملکرد سیاسی امام و نظام اسلامی، آزادی‌های سیاسی جایگاه ویژه‌ای داشت. تا حدی که بسیاری از فعالان سیاسی از این آزادی‌ها سوءاستفاده کرده و بحران‌های سختی برای کشور به وجود آوردند. لذا نظام اسلامی مماشات را با توطئه‌گران و متجاوزان به حقوق ملت کنار گذاشت و برخورد قاطعی با آنان کرد.

اتفاقات مهمی مانند ترورهای گسترده و غائله‌های ریزودرشت داخلی، جنگ هشت‌ساله و بحران‌های متعدد سیاسی و ضعف‌های فرهنگی موجب گردید که فضای امنیتی در کشور غلبه یافته و فضای سیاسی را تحت تأثیر خود قرار بدهد.

 

پی نوشت ها:

1). فرانسه، ۱۹ آبان ۱۳۵۷، صحیفه امام، جلد ۴، ص۴۳۵.

2). قول سدید با توجه به آیه شریفه﴿ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً﴾، (سوره احزاب، آیه ۷۰) به معنای قول استوار و درست، عادلانه و غیرظالمانه و دقیق و غیرقابل خدشه با توجه به معیارهای الهی است.

3). فرانسه، ۱۹ آبان ۱۳۵۷، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ ش، جلد ۴، ص۴۳۵ و ۴۳۶.

4). فرانسه، ۲۰/۱۰/۱۳۵۷، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ ش، جلد ۵، ص۴۱۶.

5). فرانسه، ۲۰/۱۰/۱۳۵۷، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ ش، جلد ۵، ص۴۱۷.

6). فرانسه، ۳/۱۱/۱۳۵۷، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ ش، جلد ۵، ص۵۲۰.

7). فرانسه، ۳/۱۱/۱۳۵۷، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ ش، جلد ۵، ص۵۲۱.

8). مجموعه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهیه و تنظیم: معاونت حقوقی ریاست جمهوری، تهران، اداره چاپ و انتشار، اردیبهشت ۱۳۹۱، ص۴۸ و ۴۹.

9). روزنامه اطلاعات، دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۵۳، شماره ۱۴۶۴۹، ص۱ و ۲۴ و روزنامه کیهان،ش ۹۵۰۶،(۱۲/۱۲/۱۳۵۳) و کیهان بین‌المللی ۳ مارس ۱۹۷۵ ص۲.

10). روزنامه اطلاعات، دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۵۳، شماره ۱۴۶۴۹، ص۱ و ۴.

درباره‌ی تاریخ دقیق (روز و ماه) ولادت علی‌اکبر علیه‌السلام که اکنون به 11 شعبان معروف شده، دلیل و مدرکی در منابع اولیه وجود ندارد.

پرسش:
درباره سن حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام  کدام نظر صحیح‌تر است؟ آیا ایشان همسر و فرزندانی داشت؟ در منابع متقدم چه گفته‌شده است؟

حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام در میان اکثر شیعیان به‌عنوان پسر بزرگ امام حسین علیه‌السلام معروف و از طرف مادری نیز فرزند لیلی بنت ابی مره بودند. ایشان به‌عنوان اولین نفر از بنی‌هاشم در روز عاشورا وارد میدان شد و پس از نمایشی از شجاعت و دلاوری، به دست سربازان سپاه عمر سعد به شهادت رسید و به اولین شهید بنی‌هاشم در واقعه‌ی عاشورا شهرت یافت.
 درباره‌ی تاریخ دقیق (روز و ماه) ولادت علی‌اکبر علیه‌السلام که اکنون به 11 شعبان معروف شده، دلیل و مدرکی در منابع اولیه وجود ندارد. تا اینکه بعدها مرحوم مقرم ولادت ایشان را 11 شعبان سال 33 هجری معرفی نمود. (1) اما در مورد سال ولادت ایشان همواره دو دیدگاه مطرح بوده است.
دیدگاه اول مربوط به افرادی چون ابوالفرج اصفهانی و یا مرحوم ابن ادریس حلی است که قائل بودند ایشان در زمان خلافت عثمان متولد شدند. (2) بنابراین اگر ایشان در همان سال 35 هجری که سال کشته شدن عثمان بوده، متولد شده باشند، در کربلا  سن ایشان بیش از 25 سال بوده؛ چنانکه بسیاری از سن ایشان به 27 سال یاد نمودند. (3)
در مقابل بسیاری از مورخان و محدثان قائل بودند که ایشان بعد از خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام متولد شدند و در کربلا جوانی حدود 18 ساله بودند. ابن اعثم کوفی می‌نویسد: «علی بن الحسین علیه‌السلام در روز عاشورا 18 سال داشت». (4) و یا ابن شهرآشوب می‌نویسد: «سن علی‌اکبر علیه‌السلام در کربلا هیجده ساله بوده و عده‌ای او را ۲۵ ساله می‌دانستند». (5) همچنین شیخ مفید از سن ایشان تعبیر به «بضع عَشْرَهَ سَنَه» می‌کند. (6) «بضع» به عددی می‌گویند که ما بین 3 تا 9 باشد. (7) بنابراین شیخ مفید سن ایشان را بین 13 تا 19 سال می‌داند.
یکی از جاهایی که این تفاوت دیدگاه‌ها مطرح می‌گردد؛ هنگام بیان شهرت ایشان به «علی‌اکبر» و مقایسه‌ی سن ایشان با برادرشان امام سجاد علیه‌السلام است. در مورد سن امام سجاد علیه‌السلام مشهور معتقدند که در سال 38 متولد شدند؛ چنانکه شیخ مفید همین سال را سال ولادت می‌داند. (8) همچنین از سال‌های 36 و 37 نیز به‌عنوان سال ولادت یاد شده؛ اما مرحوم مجلسی دراین‌باره می‌نویسد: «ولادت علی بن حسین علیه‌السلام در زمان خلافت جد بزرگوارش حضرت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام قطعی بوده و هیچ محل شبهه نیست». (9) 
بنابراین با توجه به این اقوال، امام سجاد علیه‌السلام در کربلا حدود 24 ساله بودند. لذا اگر سن علی‌اکبر علیه‌السلام بیش از سن برادرشان باشد، تاریخ ولادتشان به همان دوران خلافت عثمان برمی‌گردد و هنگام شهادت سن ایشان بیش از 25 سال است. دراین‌باره افرادی چون ابن ‏ادریس و شهید اول نظر شیخ مفید را نپذیرفتند و ایشان را بزرگ‌تر معرفی می‌کند. (10) ابن ادریس می‌نویسد: «همه‌ی این نویسندگان و دانشمندان و نسب شناسان بزرگ بر بزرگ‌تر بودن علی‌اکبر از امام سجاد علیه‌السلام اتفاق نظر دارند و آنان در اظهارنظر دراین‌باره از دیگران آگاه‌ترند». (11) همچنین ازجمله شواهدی که نشان می‌دهد ایشان در زمان عثمان متولد شدند باز ادعای مرحوم ابن ادریس بوده که گفته: «علی بن الحسین علیه‌السلام از جدش امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایت نقل نموده». 
(12) اما در منابع موجود چنین روایتی از ایشان دیده نمی‌شود.
ازجمله شواهدی که می‌توان به‌عنوان بزرگ‌تر بود علی‌اکبر علیه‌السلام نسبت به امام سجاد علیه‌السلام مطرح نمود، تصریح خود امام سجاد علیه‌السلام به بزرگ‌تر بودن ایشان است. چنانکه یک‌مرتبه در برابر عبیدالله بن زیاد و یک‌مرتبه در برابر یزید وقتی از ایشان پرسیدن که مگر علی بن الحسین علیه‌السلام کشته نشد؟ پاسخ دادند: «برای من برادر بزرگ‌تری بود که نامش علی بود و مردم او را کشتند». (13)
همچنین ممکن است گفته شود عبارتی که سیدالشهدا علیه‌السلام هنگام شهادت علی‌اکبر علیه‌السلام بکار بردند؛ «اللهم اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام...»؛ (14) نشان می‌دهد سن علی‌اکبر علیه‌السلام 25 ساله با 27 ساله نبوده است؛ چراکه کلمه «غلام» به جوانی اطلاق می‌شود که موهای بالای لب و صورتش کامل نشده باشد. (15) با این حال باید دانست این لفظ لزوماً بر نوجوان اطلاق نمی‌شود، چنانکه ازهری می‌گوید: «از عرب شنیدم وقتی پسری دنیا آمد به او غلام گویند و نیز شنیدم که به پیرمردان هم غلام می‌گفتند» یا فیومی می‌نویسد: «بر مرد پیر هم مجازاً غلام اطلاق می‌شود چون قبلاً غلام بوده است». (16) بنابراین هرچند معنی حقیقی غلام، تازه جوان است، اما استعمال مجازی آن توسط پدر برای فرزند جوانش طبیعی بوده و نمی‌توان از این عبارت سن ایشان را کمتر از 20 سال دانست. ضمن اینکه شواهد زیادی نشان می‌دهد که این لفظ برای مردان جوان نیز به کار رود. (17)
نتیجه:
تاریخ دقیق ولادت حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام در هیچ منبع اولیه‌ای ذکر نشده؛ اما برخی از مورخان و نویسندگان سال ولادت ایشان را مربوط به دوران خلافت عثمان دانستند که مشهورترین قائل آن در میان عالمان شیعه مرحوم ابن ادریس حلی بوده است. در مقابل گروهی معتقدند که سن حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام در کربلا کمتر از 20 سال بوده و مشهورترین قائل آن مرحوم شیخ مفید است. ازجمله ادله‌ای که قول مرحوم ابن ادریس حلی را تقویت می‌کند، شواهدی است که نشان می‌دهد علی‌اکبر علیه‌السلام بزرگ‌تر از امام سجاد علیه‌السلام بوده؛ 
چنانکه خود امام سجاد علیه‌السلام تصریح به بزرگ‌تر بودن ایشان دارند. با توجه به اینکه امام سجاد علیه‌السلام در دوران خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام متولد شده و در کربلا حدود 24 ساله بودند؛ پس سن حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام به هنگام شهادت بیش از 25 سال بوده است.
کلمات کلیدی:
حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام، امام سجاد علیه‌السلام، ولادت، شیخ مفید، ابن ادریس حلی.
جهت مطالعه‌ی بیشتر:
سحاب رحمت (تاریخ و سوگنامه سیدالشهدا علیه‌السلام) نوشته‌ی عباس اسماعیلی یزدی.
پی‌نوشت‌ها:
1. مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیه‌السلام، بیروت، مؤسسه الخراسان للمطبوعات‏، 1426 ق، ص 267.
2. مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین‏، انتشارات دارالمعرفه، بیروت‏، بی‌تا، ص 87. ولد علی بن الحسین علیه‌السلام هذا فی إماره عثمان، حلی، محمد بن منصور بن احمد بن إدریس، کتاب السرائر، مؤسّسه النشر الإسلامی، بی‌جا، مؤسسه النشر الإسلامی، چاپ دوم، ١٤١٠، ص 655.
3. مقرم، مقتل الحسین علیه‌السلام، ص 267.
4. ثم تقدم من بعده علی بن الحسین بن علی رضی‌الله‌عنه و هو یومئذ ابن ثمانی عشره سنه، کوفی، ابن اعثم‏، الفتوح، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1411 ق، ج‏5، ص 114.
5. مازندرانی، ابن شهرآشوب، المناقب آل ابی‌طالب، قم، علامه، 1379 ق، ج‏4، ص 109.
6. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413 ق‏، ج‏2، ص 106.
7. بِضْعَ سِنِینَ‏؛ قال الفراء: البِضْع ما بین الثلاثه إِلى ما دون العشره، ابن منظور، لسان العرب‏، بیروت، انتشارات دار صادر، بیروت‏، چاپ سوم، 1414 ق، ج‏8، ص 15.
8. و کان مولد علی بن الحسین علیه‌السلام بالمدینه سنه ثمان و ثلاثین من الهجره، مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۱۳۷.
 9. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏،  ج.۴۶، ص ۱۰.
10. شهید اول، محمد بن مکی، الدروس الشریعه فی فقه الامامیه، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1417 ق، ج 2، ص 16.
11. حلی، کتاب السرائر، ج ۱، صص ۶۵۶-۶۵۵.
12. وقد روی ذلک عن جده علی بن أبی طالب علیه‌السلام، همان، ج 1، ص 655.
13. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، انتشارات دارالتراث‏، چاپ دوم‏، 1387 ق، ج‏11، ص 630؛ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 120.
14. کوفی، الفتوح، ج ‏5، ص 114.
15. الشابُّ الذی بلغَ خروج لِحْیته و طَرَّ شاربه و لم تبد لحیته، ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 400.
16. فیومى، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، انتشارات موسسه دارالهجره، چاپ دوم، 1414 ق، ج 5، ص 119.
17. مانند تعبیر قرآن از جوانان بهشتی به غلمان،﴿وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ ﴾؛ سوره‌ی طور، آیه  24.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سدسازی
پیامبر(ص) اهمیت فوق‌العاده‌ای نسبت به کشاورزی قائل بودند. به موازات همین مسئله، قانونی مدون در زمنیه آب و آبیاری قرارداده و مشکل آب کشاورزان را حل کردند.

پرسش:

در جایی شنیدم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، 9 سد ساخته است. آیا این صحت دارد؟

پاسخ:

مقدمه

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پایه‌گذار تمدنی بزرگ هستند که از جنبه‎های مختلف، جامعة بشریت را ارتقاء داد. دین اسلام همان‌گونه به مسائل اخروی توصیه دارد، از مسائل دنیوی نیز غافل نیست و بنابر آموزه‎های این دین، دنیا نردبانی برای رسیدن به آخرت است. آموزه‎های تمدن‌ساز اسلام، مانند علم‌آموزی و امثال آن، گویای آن است که برای ساخت آخرتی بهتر، باید دنیا را بهتر سازیم.

اما از آنجا که نبی مکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از نقطه صفر، آن هم در بین قومی که غرق در جاهلیت بودند، آغاز کرد، نباید انتظار پیشرفت‌های کلان در عرصه‌های مختلف را داشت؛ بلکه آنچه حائز اهمیت است، فرهنگ‌سازى و انگیزه‌آفرینى، یا به عبارتی ریل‌گذاری آموزه‌های اسلام برای ساخت دنیایی آباد است که آخرت نیز در پرتو آن آباد شود.

کشاورزی در سیره نبوی

با توجه به امکانات حجاز و شرایط آب و هوایی آن ناحیه، کشاورزی یکی از کارهایی بود که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله خود بدان اقدام می‌کردند. آن حضرت در میدان عمل به کشاورزى اهمیت خاصى مى‏دادند و یارانش را به آن تشویق مى‏کردند و این شیوه در توجه دادن مسلمانان به کشاورزى اهمیت بسیار داشت. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

 «رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با آب دهان، دانه‏ها و هسته‏ها را مرطوب مى‏ساخت و در زمین مى‏کاشت.»(1)

 حضرت در تشویق مردم به کشاورزی آن را از عبادات معرفی می‌کردند و می‌فرمودند:

 «هیچ حرفه و کاری نزد خداوند نیکوتر از زرع و زراعت نیست و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نگردانید؛ مگر آنکه کشاورز بودند.»(2)

 نیز فرمودند:

«هر مسلمانی که درختی بکارد یا زراعتی انجام دهد و پرنده یا انسان یا حیوانات از آن بخورند، تا روز قیامت برای او صدقه نوشته می‌شود.»(3)

در سیره نبوی برنامه منسجم و دقیق برای قنات‏ها، چاه‏ها و چشمه‏ها وجود داشت و حتی نسبت به فاصله قنات‌ها با یکدیگر، دستورالعمل خاص صادر کردند تا قناتی به قنات دیگر آسیب نرساند و آب را کم نکند.(4) ایشان اجازه نمی‌دادند با حفر بی‌رویة چاه و قنات در حریم منابع آبى دیگران، به آنان ضرری برسد.(5) در گزارشی امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «شخصى قناتى در کوهستان حفر کرده بود که یک سال تمام آب آن یکسان برقرار بود. شخص دیگرى در همان کوهستان و در کنار او قنات دیگرى حفر کرد. میان این دو تن نزاع در گرفت که این قنات به قنات دیگرى خسارت زده است. جدم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: باید هر شب به یک قنات بروند و اندازه بگیرند تا معلوم شود آب کدام یک از دو قنات کم مى‌شود. اگر قنات دومى آب قنات اول را بکشد، باید آن را پر کند و اگر قنات اولى آب قنات دوم را بکشد، صاحب دومین قنات حقى بر صاحب قنات اول نخواهد داشت.»(6)

سدسازی

از روایات و گزارش‌های تاریخی چنین به دست می‌آید که در عصر نبوی سد زدن نیز رایج بود. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله منع کردند که مازاد آب سد و رودخانه‌ها را بفروشند و فرمودند:

 «کسی که در برابر سیلاب یا رودخانه سدی ایجاد کند تا بهتر بتواند کشت کرده و درختان خود را آبیاری کند، پس از آبیاری نمی‌تواند مازاد آن را بفروشد؛ تنها می‌تواند به همسایه خود عاریه دهد تا در نوبت‌های بعدی پس بگیرد.»(7)

 همچنین امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

 «جدم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و سلم مقرر داشت از سیلاب وادی «مهزور» به این صورت بهره‌برداری شود: کشاورزی که در بالای دره است، جلوی آب را سد کند، آب را به پای نخل‌های خود هدایت کرده و تأمل کند تا ارتفاع آب در کرت‌ها به استخوان غوزک پا برسد. یا اگر زمین زراعتی دارد، آب را در زمین جاری کند و صبر کند تا ارتفاع آب به روی پا برسد پس از آن آب‌بند و سد را باز کند تا آب سیلاب، وارد باغ‌ها و مزارع میان‌دست و پایین‌دست شود.»(8)

بنابراین سدسازی در آن زمان رایج بود؛ اما گزارشی در منابع تاریخی یافت نشد که شخص رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، خودشان 9 سد احداث کرده باشند.

نتیجه‌گیری

با توجه به مطالب فوق پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اهمیت فوق‌العاده‌ای نسبت به کشاورزی قائل بودند و خود کشاورزی می‌کردند و به مردم نیز توصیه می‌کردند و آن را به یک فرهنگ تبدیل کرده بودند.

پیامبر خدا صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله بین دین و دنیا پیوند برقرار کردند. یکی از ظرفیت‌های ایجاد چنین پیوندی عرصة کشاوری بود. به موازات همین مسئله، قانونی مدون در زمنیه آب و آبیاری قرارداده، مشکل آب را نیز حل کرده، زمینه استفاده از آب‏هاى عمومى را براى کشاورزان فراهم ساختند و چگونگى تقسیم و توزیع آب‌ها را تعیین کردند.

از منابع بر می‌آید که سدسازی نیز در آن زمان رایج بوده؛ اما اینکه حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، شخصاً 9 سد ساخته باشند، در گزارش‌های تاریخی یافت نشد.

پی‌نوشت‌ها

1. کلینی، یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج5، ص 74.

2. عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۹، ج۱۷، ص۴۱-۴۲.

3. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، تحقیق عبدالعزیز عبدالله بن بساز، بیروت، دارالفکر، ج۳، ص۹۲.

4. فیض کاشانی، الوافی، اصفهان، مکتبه الامام‌امیرالمؤمنین، 1411ق، ج‌10، ص‌105-163.

5. فیض کاشانی، الوافی، اصفهان، مکتبه الامام‌امیرالمؤمنین، 1411ق، ج‌10، ص1067-1072.

6. کلینی، یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج5، ص296؛ فیض کاشانی، الوافی، اصفهان، مکتبه الامام ‌امیرالمؤمنین، 1411ق، ج10، ص1057.

7. کلینی، یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج5، ص277.

8. کلینی، یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج5، ص278.

صفحه‌ها