نقد نقد قرآن

اعراب پسرخوانده را همانند پسر حقیقی می‌دانستند. خداوند برای شکستن این سنت جاهلی به پیامبرش دستور داد که خودش این کار را انجام دهد.

پرسش:

آیا پیامبر آیات را به سود خود می‌ساخت و به خدا نسبت می‌داد به‌گونه‌ای که گویا وظیفه قرآن این است که لغزش‌های پیامبر را با آیاتی به سود او مشروع جلوه دهد؟ مثل ازدواج با زینب (همسر فرزندخوانده‌اش). چرا خداوند به‌جای اینکه پیامبر را مجبور به ازدواج با همسر پسرخوانده‌اش بکند، شخص دیگری را به این کار وادار نکرد تا امروزه این ماجرا بهانه‌ای برای حمله به اسلام نشود؟ آیا این موارد، دلیل بر الهی نبودن قرآن و این‌که قرآن ساخته خود پیامبر است نیست؟

پاسخ:

زیدبن‌حارثه پسرخوانده پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بود. او و زینب ‌بنت‌ جحش، دخترعمه پیامبر، با وساطت حضرت باهم ازدواج کردند. آن‌دو علی‌رغم تلاش پیامبر برای حفظ زندگی‌شان، از یکدیگر جدا شدند. در آن زمان، اعراب جاهلی، پسرخوانده را مانند پسر حقیقی خود می‌دانستند و ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده را حرام می‌شمردند. پیامبر به فرمان خداوند، برای شکستن این سنت غلط جاهلی و لغو عملی آن، پس از طلاق زینب از زید، با او ازدواج کردند.

چرا پیامبر نمی‌تواند سازنده قرآن باشد؟

ادله مختلفی همچون همانندناپذیری قرآن، نبود اختلاف در آن، اخبار غیبی، اعجاز علمی و... همگی حاکی از الهی بودن این کتاب هستند. اگر قرآن ساخته پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بود پس چرا شخصی تاکنون نتوانسته حتی سوره کوچکی مانند سوره کوثر بسازد و به «تحدّی» قرآن پاسخ دهد؟ چگونه پیامبری أمّی و درس‌ناخوانده توانسته از اموری سخن بگوید که حتی دانشمندان در پیشرفته‌ترین مراکز علمی زمان ایشان، روحشان نیز از این امور خبر نداشت و پس از این‌که بشر صدها سال زحمت کشید و از جهت علمی و فنّاوری پیشرفت کرد، تازه توانست از آن امور آگاه شود. در قرآن به‌صورت بسیار دقیق از اتفاقاتی در آینده خبر داده شده که حتی احتمال آن‌ها نیز به ذهن کسی خطور نمی‌کرد، اما بعداً عیناً محقق شدند. پیامبر چگونه توانست از این امور با چنین دقت بالایی خبر بدهد؟ بنابراین، انتساب آیات قرآن به پیامبر کاملاً غیرمعقول است؛ به‌ویژه‌که سبک و سیاق آیات قرآن با سبک و سیاق گفتار آن حضرت کاملاً متفاوت است. با اثبات الهی‌بودن قرآن ثابت می‌شود که علت حمایت همیشگی قرآن از پیامبر به این دلیل نیست که قرآن ساخته‌وپرداخته ایشان است و علت این امر را باید در جای دیگری جست.

چرایی حمایت همیشگی قرآن از پیامبر

قرآن نه‌تنها از حضرت محمد، بلکه از همه پیامبران الهی علیهم‌السلام حمایت و همواره کارهایشان را تأیید کرده است. راز این حمایت همیشگی، عصمت آن بزرگواران است. به همین دلیل، خداوند آنان را به‌عنوان اسوه و الگوی بشریت معرفی کرد و اطاعت از آنان را اطاعت از خود دانست و این نمی‌شود مگر این‌که همه کارهای آنان درست و همه سخنان ایشان راست باشد. دلیل پشتیبانی دائمی قرآن از پیامبر نیز همین همراهی همیشگی ایشان با حق است؛ نه این‌که چون پیامبر قرآن را ساخته قرآن همیشه با ایشان هماهنگ است! به‌عبارت‌دیگر، چون قرآن بر پایه حق نازل شده و پیامبر نیز همیشه مطابق حق رفتار کرده، این دو همیشه باهم موافق بوده‌اند و هیچ‌گاه بین این دو جدایی نبوده است. مَثَل قرآن و پیامبر مَثَل گرما و نور خورشید است که چون هردو از منبع واحد (خورشید) ناشی شده‌اند، همیشه باهم هستند و هرگز از هم جدا نمی‌شوند.

اشکال گرفتن همیشه دلیل بر اشکال داشتن نیست

نباید گمان کنیم اگر به فردی اشکال گرفتند، لزوماً آن فرد خودش مقصر بوده و واقعاً اشکال داشته است. در بسیاری از موارد، انتقادها ناشی از فقدان اطلاعات کافی یا درک ناقص از موقعیت، رفتار یا پدیده‌ای است. فرد منتقد از تمام جوانب مسئله آگاه نیست و بر اساس برداشت‌های اولیه یا اطلاعات سطحی، به قضاوت و ایرادگیری می‌پردازد. به‌ویژه‌که اگر فردی از پیش، نگرش و پیش‌داوری منفی نسبت به شخصی داشته باشد، ناخودآگاه به‌دنبال شواهدی برای تأیید این نگرش می‌گردد، حتی اگر آن شواهد منطقی نباشند. چنان‌که اگر فردی با شخصی دشمن باشد و بخواهد از او عیب و ایراد بگیرد، حتی اگر آن شخص واقعاً عیب و ایرادی نداشته باشد، بالاخره برای تخریب او بهانه‌ای پیدا خواهد کرد؛ بنابراین، این‌که گفته شود چرا پیامبر خدا فلان کار را کرد یا نکرد تا به ایشان ایراد نگیرند، درست نیست و پیامبر هرکاری که می‌کرد باز دشمنان اسلام به حضرت ایراد می‌گرفتند و اشکال می‌کردند.

چرا خدا به‌جای پیامبر از شخصی دیگری نخواست که به این کار اقدام کند؟

اولاً مگر در آن زمان چند نفر فرزندخوانده‌ای داشتند که از همسرش طلاق گرفته باشد تا بگوئیم چرا خدا برای مقابله با آن سنت جاهلی به‌جای پیامبرش، از شخص دیگری نخواست این کار را انجام دهد؟ ثانیاً برفرض اشخاص دیگری هم بودند که چنین شرایطی را داشتند، اما آیا آنان نمی‌گفتند: چرا پیامبر که خودش در همین شرایط است این کار را نمی‌کند؟! ثالثاً مطابق قرآن پیامبر با توجه به قُبح این عمل در آن زمان و مکان و اطلاع از حرف‌وحدیث‌هایی که دشمنان برای ایشان درست خواهند کرد، اصلاً تمایلی به انجام این کار نداشت؛ لذا همه تلاش خود را کرد تا زید و زینب از هم طلاق نگیرند؛ اما اراده الهی به این تعلق گرفته بود که پیامبرش را با این کار بسیار سخت آزمایش کند و پیامبر نیز مِثل همیشه از این آزمون سخت نیز سربلند پیروز آمد؛ رابعاً حتی اگر شخص دیگری به دستور خداوند اقدام به این کار می‌کرد، بدین‌معنا نبود که دشمنان دیگر اشکال نگیرند و ساکت شوند؛ بلکه این بار احتمالاً می‌گفتند پیامبر مطابق میل و هوس مثلاً دوستان، اقوام یا همشهریانش آیات را می‌ساخت!

نتیجه‌گیری:

اشکال‌گرفتن دیگران، لزوماً به‌معنای اشکال‌داشتن نیست. پیامبر هر کاری که می‌کرد باز دشمنان به ایشان اشکال می‌گرفتند؛ پس باید با قطع‌نظر از حرف مردم کار درست را انجام داد. سنت جاهلی حرمت ازدواج با همسر سابق فرزندخوانده باید شکسته می‌شد و خدا از پیامبرش خواست این کار را انجام دهد. درباره این‌که چرا خدا از شخص دیگری نخواست باید گفت: اولاً معلوم نیست در آن زمان، شخص دیگری نیز بوده که فرزندخوانده‌اش از همسرش طلاق گرفته باشد؛ ثانیاً برفرض چنین شخصی بود، او به پیامبر نمی‌گفت: چرا خودت که در چنین شرایط هستی، این کار را نمی‌کنی؟ ثالثاً حتی شخص دیگری با این شرایط بود و حاضر به انجام این کار می‌شد، باز فرقی نمی‌کرد و این‌بار دشمن اشکال می‌گرفت و می‌گفت: پیامبر مطابق میل پیروانش آیات را نازل می‌کرد!

قرآن کتابی داستانی نیست که به دنبال روایت یک ماجرا با نظم خطی باشد.همچنین یک کتاب علمی هم نیست که انتظار داشته باشیم مطالب آن با دسته‌بندی‌های موضوعی ارائه شوند

پرسش:

 چرا مطالب قرآن دسته‌بندی نشده و مثلاً داستان حضرت موسی علیه‌السلام که در سوره‌های مختلفی پخش شده و مثل داستان حضرت یوسف علیه‌السلام در یک سوره نیامده است؟

پاسخ:

 
قرآن برخلاف کتب معمول، مطالبش را بدون دسته‌بندی و موضوع‌بندی ارائه داده است. ازاین‌رو، مثلاً برای اطلاع از ماجرای قوم بنی‌اسرائیل از نگاه قرآن، باید نخست آیات این موضوع که در سرتاسر قرآن پراکنده شده‌اند را در کنار هم جمع کرد و سپس اظهار نظر کرد. همین ویژگی قرآن سبب پدیدآمدن سبک خاصی از تفسیر به نام تفسیر موضوعی شده است. در این نوشتار چرایی دسته‌بندی نشدن مطالب قرآن را مورد موشکافی قرار می‌دهیم. 

چرایی دسته‌بندی نشدن مطالب قرآن

1. کتاب‌ها با توجه به موضوع یا هدف خاصی که برای خود تعریف کرده‌اند به انواع مختلفی تقسیم شده‌اند. چنان که هر نوعی نیز با توجه به انتظاراتی که از آن می‌رود، مقتضی و شرایط خاص خودش را دارد. مثلاً کتاب تاریخی باید فرازونشیب و سیر تحول موضوع خودش را از آغاز تا پایان به ترتیب تاریخی و با نظم خطی بیان کند. مقتضای کتب علمی نیز دسته‌بندی مطالب و پرهیز از پراکندگی است. از سوی دیگر، قرآن نه کتاب تاریخی است و نه کتاب علمی؛ بلکه کتاب هدایت است.(1) هدایت امری تک‌بُعدی نیست و شامل ابعاد مختلفی همچون عقاید، اخلاق و احکام می‌شود. اگر مطالب قرآن دسته‌بندی و موضوع‌بندی شده بودند و هر موضوعی در بخش مختص به خودش آمده بود، هربار که مخاطب به این کتاب مراجعه می‌کرد و بخشی از آن را می‌خواند، نهایتاً تنها با یکی از این ابعاد آشنا می‌شد و هدف هدایتی قرآن کاملاً محقق نمی‌شد؛ اما عدم دسته‌بندی مطالب قرآن این امکان را برای خوانندگانش فراهم کرده که با هر بار مراجعه به قرآن و قرائت بخشی از آن، با یک بسته آموزشی کامل و متنوع مواجه شوند. چنان که اگر مطالب قرآن براساس ترتیب تاریخی پشت سر هم قرار گرفته بودند، با توجه به این‌که هر برهه تاریخی معمولاً درس و پیام خاص خود را دارد، مطالعه یک بخش خاص از تاریخ نمی‌توانست هدایت جامع‌الاطرافی که قرآن به‌دنبال آن است را محقق کند. حکایت قرآن حکایت میوه‌ است. اگر هر میوه‌ای فقط یک نوع خاص از مواد مورد نیاز بدن را داشت، شخص برای تأمین مواد مغذی بدنش مجبور بود، انواع مختلفی از میوه‌ها را بخورد؛ اما از آن‌جاکه هر میوه‌ای انواع و اقسام مختلفی از مواد مغذی را دارد، هربار شخص یکی از آن‌ها را می‌خورد، بدنش از جهات مختلفی تغذیه می‌شود. در مثالی دیگر، قرآن شبیه باغى است که باغبان به‌جاى آن‌که درختان میوه‌های مختلف را در باغ‌های جدای از هم بکارد، آن‌ها را به‌صورت پراکنده کاشته است. بنابراین، هرکسی در هر بخشی از این باغ قدم بزند می‌تواند از میوه‌های مختلفی استفاده کند.(2)

2. قرآن به‌عنوان کتاب هدایت و راهنمایی از سوی خداوند نازل شده و هدفش تنها حکایت داستان یا ارائه یک سری اطلاعات و معلومات‌ نیست. برای نمونه، هدف خداوند از بیان ماجراهای قوم بنی‌اسرائیل سرگرمی مخاطبان یا اطلاع آنان از سرگذشت این قوم نیست؛(3) بلکه با توجه به شباهت‌های امت اسلامی به قوم بنی‌اسرائیل،(4) خاصیت عبرت‌آموز بودن داستان(5) و قدرت نفوذ و تأثیرگذاری بیشترش، به‌دنبال تحقق هدف اصلی خود، یعنی هدایت و سعادت مخاطبانش از طریق قصه است. برای تحقق این هدف نیازی نیست که داستان این قوم از آغاز تا انجام و به‌صورت یک‌جا نقل شود؛ بلکه چون هدف پندآموزی مخاطب و القای آموزه‌های اعتقادی و اخلاقی به او در ضمن داستان است، تنها بخش‌هایی از داستان که این هدف را محقق می‌کنند، به‌صورت گزینشی نقل می‌شوند.

3. قرآن در مقام گفت‌وگو با مخاطبانش، در مقاطع مختلف، به شکل تدریجی و معمولاً در راستای پاسخ به شرایط و نیازهای خوانندگانش شکل گرفته است. بسیاری از سوره‌ها و آیه‌های قرآن در مقام پاسخ به سؤالات مخاطبانش یا واکنش به عملکرد آنان، نازل شده‌اند؛ به همین دلیل، هر بار، تنها بخشی از داستان که پاسخ‌گوی نیازهای جامعه اسلامی در آن شرایط خاص بوده، مورد اشاره قرار گرفته است.

4. قرآن سبک ادبی خاص خودش را دارد. یکی از ویژگی‌های این سبک ارائه داستان‌ها به‌صورت پراکنده و در بخش‌های متعدد است. این ویژگی، افزون براین‌که سبب تنوع بیشتر مطالب قرآن شده، از یکنواختی متن جلوگیری کرده و خستگی دیرتر خوانندگانش را به ارمغان آورده است.

نتیجهگیری:

قرآن کتاب داستان نیست تا همچون کتاب‌های تاریخی یا داستانی به‌دنبال ارائه یک روایت خطی باشد. چنان که قرآن کتاب علمی نیست تا از آن انتظار دسته‌بندی موضوعی مطالبش به شیوه معمول را داشته باشیم. به همین دلیل، مطالب آن به‌شکلی تنظیم شده که بیشتر به اهداف تربیتی و هدایتی توجه دارد تا ترتیب زمانی یا موضوعی. اراده الهی به این تعلق گرفته که خواننده قرآن، با هر بار مراجعه به قرآن و قرائت بخشی از آن، با مباحث مختلف اخلاقی، کلامی، تاریخی، فقهی و... که هرکدام به‌گونه‌ای در هدایت او مؤثرند، آشنا ‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره بقره، آیه 2: ﴿ذٰلِکَ اَلْکِتٰابُ لاٰ رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ «در این کتاب هیچ شکی نیست؛ سراسرش برای پرهیزکارانْ هدایت است

2. شلتوت، محمود، الاسلام عقیده و شریعه، قاهره، دارالشروق، چاپ18، 1421ق، ص487.

3. سوره اعراف، آیه 176: ﴿فَاقْصُصِ اَلْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾؛ «پس این داستان‌ها را حکایت کن، شاید بیندیشند

4. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله: «یَکُونُ فِی هَذِهِ اَلْأُمَّهِ کُلُّ مَا کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ‌ حَذْوَ اَلنَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ اَلْقُذَّهِ بِالْقُذَّهِ‌»: ابن‌بابویه، محمدبن‌علی، من لایحضره الفقیه، قم، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه بقم، مؤسسه النشر الإسلامی، چاپ دوم، 1363ش، ج۱، ص۲۰۳؛ «لَیَأْتِیَنَّ عَلَى أُمَّتِی مَا أَتَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ حَتَّى إِنْ کَانَ مِنْهُمْ مَنْ أَتَى أُمَّةُ عَلَانِیَةً لَکَانَ فِی أُمَّتِی مَنْ یَصْنَعُ ذَلِکَ‌...»: ترمذی، محمدبن‌عیسی، سنن الترمذی، قاهره، دارالحدیث، چاپ اول، 1419ق، ج4، ص450.

5. سوره یوسف، آیه 111: ﴿لَقَدْ کٰانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی اَلْأَلْبٰابِ﴾؛ «به‌راستی در سرگذشت آنان عبرتی برای خردمندان است

با بررسی آیه 29 سوره بقره و آیه 30 سوره نازعات، مشخص می‌شود که که هر آیه به جنبه‌ای خاص از آفرینش اشاره دارد و هیچ‌گونه تعارضی بین محتوای آن‌ها وجود ندارد

پرسش:

نخست آسمان آفریده شد و سپس زمین یا برعکس؟ بر اساس سوره بقره اول زمین آفریده شده است سپس آسمان، اما در سوره النازعات اول آسمان آفریده شده است سپس زمین. آیا قرآن در این زمینه دو مطلب متفاوت و مختلف باهم بیان کرده است؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نبود اختلاف دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه گفته‌اند: «مطابق برخی از آیات آسمان زودتر از زمین آفریده شده، اما آیات دیگر از تقدم زمین بر آسمان در آفرینش خبر داده‌اند و همان‌طور که مشخص است این آیات باهم اختلاف دارند و قابل‌جمع نیستند.»

 این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد خواهد شد.

تناقض چیست؟

اگر دو گزاره نتوانند هم‌زمان هردو راست یا هم‌زمان هردو دروغ باشند، متناقض محسوب می‌شوند. (1) البته تشخیص تناقض آسان نیست و برای اینکه دو گزاره واقعاً متناقض باشند، باید در جنبه‌های مختلفی مثل موضوع، محمول، شرط، زمان، مکان و... با یکدیگر یکسان باشند. (2) برای نمونه، دو گزاره «من ظرف‌ها را در دو ساعت شستم» و «من لباس‌ها را در یک ساعت جمع کردم» باهم متناقض نیستند؛ چراکه موضوع و محمول این دو باهم متفاوت است.

چرایی متناقض نبودن آیات قرآن درباره آفرینش آسمان و زمین

نخست آیاتی که ادعا شده متناقض هستند را باهم می‌خوانیم. مطابق آیه 29 سوره بقره خداوند اول اشیاء روی زمین را آفرید و سپس به سراغ «استواء آسمان»(3) رفته است:

﴿هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اِسْتَوىٰ إِلَى اَلسَّمٰاءِ فَسَوّٰاهُنَّ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾؛ «او خدایی است که همه آنچه را در زمین وجود دارد، برای شما آفرید و سپس به آسمان پرداخت و آن‌ها را به‌صورت هفت‌آسمان مرتب نمود

اما بر اساس آیات 27 تا 32 سوره نازعات، خداوند نخست آسمان را بنا نهاد و سپس زمین را گسترش داد:

﴿أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ اَلسَّمٰاءُ بَنٰاهٰا * رَفَعَ سَمْکَهٰا فَسَوّٰاهٰا * وَ أَغْطَشَ لَیْلَهٰا وَ أَخْرَجَ ضُحٰاهٰا * وَ اَلْأَرْضَ بَعْدَ ذٰلِکَ دَحٰاهٰا * أَخْرَجَ مِنْهٰا مٰاءَهٰا وَ مَرْعٰاهٰا * وَ اَلْجِبٰالَ أَرْسٰاهٰا﴾؛ «آیا آفرینش شما (بعد از مرگ) مشکل‌تر است یا آفرینش آسمان که خداوند آن را بنا نهاد؟! سقف آن را برافراشت و آن را منظّم ساخت و شبش را تاریک و روزش را آشکار نمود و زمین را بعدازآن گسترش داد و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد و کوه‌ها را ثابت و محکم کرد

همان‌طور که به‌احتمال‌زیاد شما هم متوجه شدید در آیه 29 سوره بقره اصلاً سخن از آفرینش زمین نیست؛ بلکه از آفرینش «آنچه در زمین است» سخن به میان آمده: (خَلَقَ لَکُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ)؛ چنانکه در ‌آیه 30 سوره نازعات نیز سخن از گسترش خشکی زمین و خروج آن از زیر آب است: (وَ اَلْأَرْضَ بَعْدَ ذٰلِکَ دَحٰاهٰا)، نه آفرینش زمین؛ (4) طبرسی، صاحب تفسیر مجمع‌البیان، نیز در مقام پاسخ به این شبهه گفته است: «از کلمه «دَحاها» فقط گسترش زمین استفاده می‌شود نه آفرینش آن.» (5)

نتیجه‌گیری:

از مهم‌ترین شرایط تناقض (6) وحدت موضوع و محمول است، اما موضوع و محمول آیه 29 سوره بقره با آیه 30 سوره نازعات متفاوت است و این یعنی این آیات باهم اختلافی ندارند و متناقض نیستند. موضوع ‌آیه 29 سوره بقره، «ما فی الارض: آنچه در زمین است» و محمول آن «خلق و آفرینش» است، اما موضوع ‌آیه 30 سوره نازعات، «الارض: زمین» و محمول آن «دحو و گستراندن» است.

پی‌نوشت‌ها:

1. مظفر، محمدرضا، المنطق، انتشارات اسماعیلیان، چاپ سیزدهم، 1384 ش، ص 157: «تناقض القضایا اختلاف فی القضیتین یقتضی لذاته ان تکون احداهما صادقه و الاخری کاذبه».

2. سلطانی بیرامی، اسماعیل، اعجاز قرآن در پیراستگی از اختلاف و نقد شبهات، قم، موسسه امام خمینی، چاپ اول، 1396 ش، ص 109.

3. «استوی الی» در زبان عربی به معنای قصد کردن چیزی در راستای تدبیر آن است. (طبرسى، فضل بن حسن،‏ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ اول، 1372 ش، ج‏1، ص 172)

4. ابن قتیبه، تأویل مشکل القرآن، ص 48؛ زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 191.

5. طبرسى، فضل بن حسن،‏ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ اول، 1372 ش، ج‏1، ص 173.

6. شاعری شرایط تناقض را در قالب دو بیت به شعر درآورده است: «در تناقض هشت وحدت شرط دان * وحدت موضوع و محمول و مکان / وحدت شرط و اضافه، جزء و کل * قوه و فعل است در آخِر زمان»

قرآن هم به لحاظ محتوا و هم ارائه مطلب، هیچ عیب، نقص یا خللی ندارد؛ اما نباید گمان کنیم اگر چیزی واقعاً بی‌نقص باشد، دیگر کسی به آن ایراد نمی‌گیرد.

پرسش:

نقد قرآن ویکی پدیا: چرا قرآن به گونه‌ای نازل نشد که جایی برای اشکال باقی نماند؟

پاسخ:

قرآن حق است و بر اساس حق نازل شده است؛ خداوند در آیات مختلفی به این مسئله اشاره می‌کند: «به‌یقین این کتاب را به درستی و راستی [حق] بر تو نازل کردیم» (1).

در قرآن هم از حیث محتوا و هم ارائۀ محتوا، هیچ عیب و ایراد و مطلب باطل و اشتباهی وجود ندارد تا واقعاً به آن اشکالی وارد باشد؛ خداوند می‌فرماید:

«که هیچ باطلی از پیش‌رو و پشت سرش به سویش نمی‌آید» (2).

به تعبیر قرآن، این کتاب بهترین چیزی بود که خدا ممکن بود برای بشر فرستد و از این بهتر دیگر ممکن نبود:

«و از نیکوترین چیزی که از طرف پروردگارتان به سوی شما نازل شده است، پیروی کنید » (3).

بنابراین خداوند برای اشکال و ایراد، زمینه و بهانه‌ای قرار نداده است؛ اما نباید گمان کنیم که اگر چیزی واقعاً بی‌عیب و ایراد بود، دیگر هیچ‌کس به آن اشکال نخواهد کرد. مطابق قرآن، خداوند هر کاری که می‌کرد، باز به آن اشکال می‌گرفتند:

«و اگر دری از آسمان به روی آنان بگشاییم که همواره از آن بالا روند، باز خواهند گفت به‌یقین ما چشم‌بندی شده‌ایم، بلکه گروهی جادوشده هستیم» (4).

در جای دیگری نیز فرموده است: «و هیچ نشانه‌ای از نشانه‌های پروردگارشان برای آنان نیامد، مگر آنکه از آن روی گردانیدند. و اگر ما نوشته‌ای روی صحفه‌ای بر تو نازل کنیم که آنان آن را با دست خود لمس کنند، باز کفرپیشگان می‌گویند این جز جادویی آشکار نیست» (5).

آیات 90 تا 93 سورۀ «اسراء» که بیان‌کنندۀ فهرست بالای مشرکان برای ایمان‌آوردن است نیز مؤیّد خوبی برای این مدعاست: «مشرکان خطاب به پیامبر گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم، مگر آنکه از این سرزمین [خشک و سوزان مکه] چشمه‌ای پر آب و جوشان روان سازی. یا برای تو باغی از درختان خرما و انگور باشد که از لابلای آنها نهرها روان کنی. یا آسمان را آن‌گونه ‌که گمان کرده‌ای [قدرت داری] پاره‌پاره بر سر ما بیفکنی. یا خدا و فرشتگان را روبروی ما آوری. یا خانه‌ای از طلا برای تو باشد، یا در آسمان بالا روی و حتی در این صورت بالا‌رفتنت را باور نمی‌کنیم تا آنکه نوشته‌ای بر ما نازل کنی که آن را بخوانیم» (6).

بنابراین خدا هر کاری انجام می‌داد، باز هم عده‌ای ایراد می‌گرفتند و به قول مثل مشهور «در دروازه رو می‌شه بست، اما دهان مردم را نه».

چرا خداوند جلوی اشکال‌تراشی‌ها به قرآن را نگرفت؟

اینکه مردم اصلاً نتوانند اشکال بگیرند، تنها از یک راه ممکن بود و آن هم اینکه خداوند کاری کند همگی بدون اختیار و اراده به قرآن ایمان بیاورند و آن را بپذیرند یا دست‌کم قدرت اشکال‌بافی را از ذهن و زبان بشر بگیرد، یا وقتی کسی می‌خواست اشکال کند، به‌سرعت بر او عذابی نازل می‌کرد؛ درنتیجه یا اصلاً اشکالی به ذهن کسی خطور نمی‌کرد یا اگر خطور می‌کرد، بیان و طرح آن ممکن نبود، یا اگر ممکن بود، از ترس عذاب کسی به آن اقدام نمی‌کرد. ولی خداوند در قرآن آشکارا اعلام می‌کند اجبار را اراده نکرده است و می‌خواهد ایمان افراد اختیاری و از روی اراده باشد:

«بگو دلیل و برهان رسا مخصوص خداست؛ و اگر خدا می‌خواست، به‌یقین همۀ شما را [به ‌طور جبر] هدایت می‌کرد» (7).

«اگر پروردگارت می‌خواست به‌یقین همه کسانی که روی زمین‌اند [به‌اجبار] ایمان می‌آوردند؛ پس آیا تو مردم را وادار می‌کنی تا به‌اجبار مؤمن شوند؟» (8)

ریشه‌کاوی اشکال‌تراشی برای امور بی‌نقص

با قطع‌نظر از افراد شکاک که به هر چیزی شک می‌کنند و تمایل دارند همه ‌چیز را حتی اگر واقعاً بی‌نقص باشد به چالش بکشند، بسیاری از انسان‌ها به دلیل تفاوت در پیشینه فرهنگی، اجتماعی، فکری، علمی و ... و نیز پیش‌داوری‌ها یا تعلقات ایدئولوژیک خود در برابر اموری که واقعاً ایرادی ندارند، موضع منفی می‌گیرند؛ برای مثال برخی که اعتقادی به وجود خدا و وحی ندارند یا وحی و خدا را قبول دارند، اما معتقد به حقانیت دین اسلام نیستند، فقط برای ‌اینکه قرآن یک متن الهی و وحیانی یا متعلق به مسلمانان است و با باورهای پیشین آنها سازگار نیست، بدون اینکه در آن تأمل و اندیشه کنند، به دنبال اشکال‌تراشی و ردّ آن هستند. برخی نیز از روی اموری همچون حسادت و رقابت و اینکه مثلاً چرا قرآن بر من نازل نشد و بر پیامبر نازل شد، به امری که کاملاً بی‌نقص است، ایراد می‌گیرند؛ برای نمونه یکی از علل مخالفت مشرکان با قرآن این بود که چرا بر فرد ثروتمندی نازل نشده است (9).

گاهی نیز مخالفت‌ها ناشی از تعصبات یا منافع خاص فردی یا گروهی است که سبب مقاومت حتی در برابر حقیقت هم می‌شود؛ چنان‌که مشرکان مکه چون گمان می‌کردند با رشد اسلام منبع درآمد آنان از بین می‌رود و از تغییر ترس داشتند، در مقابل اسلام مقاومت کردند و بدون دلیل به قرآن و اسلام اشکال می‌گرفتند.

افزون بر این، انسان‌ها از حیث فهم و درک در یک سطح نیستند و قدرت تفکر و تعمق همگی به یک اندازه نیست؛ بنابراین برخی به دلیل محدودیت‌های عقل و درک نمی‌توانند عمق یا حکمت آیات قرآن را درک کنند و به اشتباه آن را نقص می‌بینند. این مسئله به ناتوانی فهم انسان مربوط است، نه نقص در متن.

از دیگر علل مخالفت برخی با قرآن، تفاوت در معیارهای ارزش‌گذاری است. در موارد متعددی آنچه واقعاً بی‌نقص است، ممکن است برای فردی به دلیل اشتباه در معیارها یا انتظارات، ناقص به ‌نظر آید؛ برای نمونه خداوند طالوت را به دلیل بهره‌مندی از علم و قدرت مناسب می‌دانست، اما چون معیار بنی‌اسرائیل امور مالی بود، او را ناقص و مشکل‌دار می‌دیدند (10). چنان‌که مثلاً کسی که انتظار دارد یک متن الهی تمام جزئیات علمی مدرن را به‌صراحت بیان کند، ممکن است به قرآن ایراد بگیرد، درحالی‌که هدف قرآن هدایت معنوی و اخلاقی است، نه ارائه دانشنامه علمی.

نتیجه:

قرآن هم به لحاظ محتوا و هم ارائه مطلب، هیچ عیب، نقص یا خللی ندارد؛ اما نباید گمان کنیم اگر چیزی واقعاً بی‌نقص باشد، دیگر کسی به آن ایراد نمی‌گیرد و برای آن اشکالی نمی‌تراشد. امور مختلفی همچون شکاکیت، تعصب، پیش‌داوری، حسادت و رقابت، اختلاف در فهم و درک و همچنین تفاوت معیارهای ارزش‌گذاری سبب می‌شوند انسان‌ بی‌دلیل از کسی یا چیزی ایراد بگیرد. تنها راه برای جلوگیری از اشکال‌گرفتن به قرآن، استفاده از جبر بود که خداوند بارها فرموده است موافق چنین راهی نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. ﴿إِنّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ ...﴾ (نساء: 105).

2. ﴿لاٰ یَأْتِیهِ اَلْبٰاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ ...﴾ (فصلت: 42).

3. ﴿وَ اِتَّبِعُوا أَحْسَنَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ (زمر: 55).

4. ﴿وَ لَوْ فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بٰاباً مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ * لَقٰالُوا إِنَّمٰا سُکِّرَتْ أَبْصٰارُنٰا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ﴾ (حجر: 14 ـ 15).

5. ﴿وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ * ... وَ لَوْ نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ کِتٰاباً فِی قِرْطٰاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ﴾ (انعام: 4 و 7).

6. ﴿وَ قٰالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّٰى تَفْجُرَ لَنٰا مِنَ اَلْأَرْضِ یَنْبُوعاً * أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ اَلْأَنْهٰارَ خِلاٰلَهٰا تَفْجِیراً * أَوْ تُسْقِطَ اَلسَّمٰاءَ کَمٰا زَعَمْتَ عَلَیْنٰا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللّٰهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَهِ قَبِیلاً * أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقىٰ فِی اَلسَّمٰاءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّٰى تُنَزِّلَ عَلَیْنٰا کِتٰاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحٰانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاّٰ بَشَراً رَسُولاً﴾ (اسراء: 90 ـ 93).

7. ﴿قُلْ فَلِلّٰهِ اَلْحُجَّهُ اَلْبٰالِغَهُ فَلَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ﴾ (انعام: 149). همچنین ﴿... وَ لَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ﴾: ... و اگر خدا می‌خواست، همه شما را [به‌اجبار] به راه راست هدایت می‌کرد (نحل: 9). و ﴿وَ لَوْ شِئْنٰا لَآتَیْنٰا کُلَّ نَفْسٍ هُدٰاهٰا ...﴾: و اگر می‌خواستیم، هدایت هر کسی را [از روی اجبار] به او عطا می‌کردیم (سجده: 13).

8. ﴿وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ اَلنّٰاسَ حَتّٰى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾ (یونس: 99).

9. ﴿وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ نُزِّلَ هٰذَا اَلْقُرْآنُ عَلىٰ رَجُلٍ مِنَ اَلْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ﴾: و گفتند: این قرآن چرا بر مردی بزرگ از میان یکی از این دو شهر [مکه و طایف] نازل نشد؟ (زخرف: 31).

10. ﴿وَ قٰالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طٰالُوتَ مَلِکاً قٰالُوا أَنّٰى یَکُونُ لَهُ اَلْمُلْکُ عَلَیْنٰا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ اَلْمٰالِ قٰالَ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاهُ عَلَیْکُمْ وَ زٰادَهُ بَسْطَهً فِی اَلْعِلْمِ وَ اَلْجِسْمِ وَ اَللّٰهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ﴾: و پیامبرشان به آنان گفت: بی‌تردید خدا طالوت را برای شما به زمامداری برانگیخت. گفتند: [شگفتا] چگونه او را بر ما حکومت باشد و حال آنکه ما به فرمانروایی از او سزاوارتریم و به او وسعت و فراخی مالی داده نشده. [پیامبرشان] گفت: خدا او را بر شما برگزیده و وی را در دانش و نیروی جسمی فزونی داده؛ و خدا زمامداری‌اش را به هر کس که بخواهد عطا می‌کند و خدا بسیار عطاکننده و داناست (بقره: 247).

آیات قرآن درباره پذیرش توبه مرتدان، در نگاه نخست باهم متفاوتند. گروهی حاکی از قبول و گروهی دیگر حاکی از عدم قبول توبه آنان هستند.

پرسش:

آیا اینکه توبه افرادی که عالمانه و آگاهانه از ایمان خود دست کشیده و دوباره کافر شده‌اند نیز مورد قبول واقع می‌شود؟ آیا این مسئله با آیات دیگر قرآن در تناقض نیست؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نبود اختلاف دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه گفته‌اند: «آیه ۹۰ سوره آل‌عمران می‌گوید: "کسانی که پس از ایمان خود کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند، هرگز توبه آن‌ها پذیرفته نخواهد شد و آنان، خود گمراهند" این در حالی است که مطابق چند آیه قبل، یعنی آیات 86 و 89 همین سوره، توبه کسانی که ایمان آورده و سپس دوباره کافر شده‌اند، قبول می‌شود. همان‌طور که مشخص است این آیات باهم مختلف و متناقض هستند.»

 این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد خواهد شد.

 

تناقض چیست؟

اگر دو گزاره نتوانند هم‌زمان هردو راست یا هم‌زمان هردو دروغ باشند، متناقض محسوب می‌شوند. (1) البته تشخیص تناقض آسان نیست؛ چراکه ممکن است دو گزاره مثبت و منفی با موضوع و محمول یکسان داشته باشیم، اما اختلاف بین آن دو ظاهری باشد و درنتیجه، متناقض نباشند. برای اینکه دو گزاره واقعاً متناقض باشند، باید در جنبه‌های مختلفی مثل موضوع، محمول، شرط، زمان، مکان و... با یکدیگر یکسان باشند. (2) برای نمونه، دو گزاره «خربزه برای تو مضر است اگر سرما خوردی» و «خربزه برای تو مضر نیست اگر سرما نخوردی» باهم متناقض نیستند؛ چراکه مرتبط با دو شرط مختلف هستند.

چرایی متناقض نبودن آیات قرآن درباره توبه کفر پس از ایمان (توبه از ارتداد)

هرچند موضوع آیات بالا کسانی هستند که پس از ایمان کافر و مرتد شده‌اند، اما شرط بیان‌شده در هرکدام با شرط بیان‌شده در دیگری متفاوت است. آیات 86 و 89 سوره آل‌عمران از قبولی توبه درباره کسانی هستند که هرچند پس از ایمان کافر شده‌اند، ولی واقعاً توبه کرده‌اند و پس از توبه در مقام اصلاح گذشته خود نیز برآمده‌اند:

﴿کَیْفَ یَهْدِی اَللّٰهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ اَلرَّسُولَ حَقٌّ وَ جٰاءَهُمُ اَلْبَیِّنٰاتُ ...*... إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ «چگونه خدا گروهی را هدایت کند که بعد از آن‌که ایمان آوردند و به حقّانیّت پیامبر شهادت دادند و دلایل روشن و آشکار برای آنان آمد، کافر شدند؟ ... مگر کسانی که بعدازآن توبه و [مفاسد خود را] اصلاح کردند ... .» (3)

اما آیه 90 این سوره درباره کسانی است که نه‌تنها پس از ایمان کافر شده‌اند، بلکه بر کفر خود نیز افزوده‌اند و هرچند ظاهراً و به‌صورت زبانی و منافقانه و نه از ته دل توبه می‌کنند، اما همچنان «ضالّ» و گمراه هستند و توبه آنان حقیقی و از سر اخلاص نیست. (4)

﴿إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ ثُمَّ اِزْدٰادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلضّٰالُّونَ﴾؛ «مسلماً کسانی که پس از ایمانشان کافر شدند، سپس بر کفر افزودند، هرگز توبه آنان درحالی‌که همچنان گمراه هستند، پذیرفته نخواهد شد ... .» (5)

نتیجه‌گیری:

هرچند برخی از آیات قرآن حاکی از قبول توبه مرتدان و برخی دیگر حاکی از عدم قبول توبه آنان هستند، اما این آیات باهم متناقض نیستند؛ چراکه ازجمله شرایط تناقض، وحدت شرط است و شرط ذکرشده در این آیات باهم متفاوت است. آیات حاکی از قبول توبه مرتدان، مربوط به کسانی می‌باشد که هرچند پس از ایمان کافر و مرتد شده‌اند، اما واقعاً و از ته دل توبه می‌کنند و در مقام اصلاح برمی‌آیند؛ ولی آیات حاکی از عدم قبول توبه مرتدان، مختص کسانی هست که پس از ایمان کافر شده و درحالی‌که بر کفر خود می‌افزایند و همچنان گمراه هستند، به‌صورت ظاهری و زبانی توبه می‌کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1. مظفر، محمدرضا، المنطق، انتشارات اسماعیلیان، چاپ سیزدهم، 1384 ش، ص 157: «تناقض القضایا اختلاف فی القضیتین یقتضی لذاته ان تکون احداهما صادقه و الاخری کاذبه».

2. سلطانی بیرامی، اسماعیل، اعجاز قرآن در پیراستگی از اختلاف و نقد شبهات، قم، موسسه امام خمینی، چاپ اول، 1396 ش، ص 109.

3. سوره آل‌عمران، آیه‌های 86 و 89.

4. طبرى، محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، 1412 ق، ج‏3، ص 244؛ طبرسى، فضل بن حسن، ‏مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ اول، 1372 ش، ج‏2، ص 791.

5. سوره آل‌عمران، آیه 90.

بررسی جمع آوری یک جفت از همه حیوانات و ظرفیت کشتی نوح
طوفان نوح منطقه‌ای بوده و لذا نیازی به جمع‌آوری یک جفت از همه حیوانات عالم نبوده است بنابراین، این اشکال که کشتی ظرفیت چنین باری را نداشته، منتفی است.

پرسش:

قرآن در آیه 27 سوره مؤمنون به نوح می‌گوید «فَاسْلُکْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ» یعنی از هر حیوانی یک جفت سوار کشتی کن. حضرت نوح چگونه توانسته از هر حیوانی یک جفت سوار کشتی کند درحالی‌که مارگولیز و شوارتس تخمین زده‌اند که در دنیا ۵۰۰۰ نوع خزنده، ۹۰۰۰ نوع پرنده، ۴۵۰۰ نوع پستاندار است؟! به این اشکال چه جوابی باید بدهیم؟

پاسخ:

پس‌از اینکه حضرت نوح علی‌نَبِیِّنا‌وآلِه و علیه‌السلام به‌فرمان خداوند کشتی را ساخت، موظف شد از همه یک جفت را سوار آن کند: ﴿مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ﴾. (1) شمار فراوان حیوانات از یک‌سو و محدودیت ظرفیت کشتی ازسوی‌دیگر، سبب شده برخی در اصل داستان طوفان نوح تردید کنند و آن را افسانه و خُرافه بدانند.

 در این نوشتار این شبهه بررسی و نقد می‌شود.

منطقه‌ای بودن طوفان نوح و محدود بودن شمار حیوانات

علت این‌که برخی گمان کرده‌اند منظور از ﴿مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ﴾ که حضرت مأمور شده از همه حیوانات یک جفت سوار کشتی کند، این است که گمان کرده‌اند «طوفان نوح» جهانی بوده و حضرت برای این‌که نسل حیوانات از بین نرود، به این کار موظف شد؛ اما بررسی آیاتی که درباره این طوفان نازل شده‌اند، حاکی از این است که طوفان جهانی نبوده و فقط در منطقه خاص و محدودی از زمین رخ داده است.

 برخی از شواهد و قرائنی که به ما نشان می‌دهند طوفان جهانی نبوده، بر این پایه است:

1. حضرت نوح علیه‌السلام دائماً در میان قوم خود حضور داشته (2) و این حضور دائمی با جهانی‌بودن گستره تبلیغی ایشان سازگار نیست؛

2. تعابیری همچون «إنّ قومی: همانا قوم من» (3) یا «یا قومِ: ای قوم من» که بارها از قول حضرت نقل شده، (4) همگی نشان می‌دهند قوم خاصی مخاطب حضرت بوده‌اند؛ نه همه اهالی کره زمین.

3. مطابق قرآن «قوم عاد» جانشین «قوم نوح» شدند (5) و ازآنجاکه قوم عاد در یک منطقه از زمین ساکن بوده‌اند، نه در همه زمین، متوجه می‌شویم که قوم نوح نیز فقط در یک منطقه از مناطق زمین ساکن بوده‌ و شامل همه کره زمین نمی‌شده است؛

4. کلمه «ارض: زمین» در آیات مربوط به طوفان هرچند به‌طور مطلق ذکر شده، اما این واژه در قرآن 110 بار برای تعبیر از بخش خاصی از کره زمین به‌کاررفته است؛ (6)

5. با توجه به امکانات ارتباطی در آن زمان، رساندن پیام الهی به تمام نقاط زمین عملاً ممکن نبوده؛ ولی عذاب تنها بر کسانی نازل می‌شود که پیام حق را شنیده و سرپیچی کرده‌اند. (7)

با مشخص شدن این‌که طوفان منطقه‌ای بوده، مشخص می‌شود نیازی به سوار کردن یک زوج از همه حیوانات نبوده و درنتیجه، اشکالی ازاین‌جهت متوجه داستان قرآن نیست. محمدهادی معرفت در همین زمینه گفته است: «خداوند به نوح اجازه داد تا به تعداد نیاز خود از حیوانات اهلی، آذوقه و مرکب، با خود ببرد ... بقیه حیوانات اهلی و وحشی، طبق عادت خود در منطقه دچار فاجعه باقی نمی‌مانند و ازآنجا دور می‌شوند.» (8)

چرا برخی گمان کرده‌اند طوفان جهانی بوده است؟

علت این‌که برخی گمان کرده‌اند طوفان نوح جهانی بوده و حضرت از هر حیوانی یک جفت سوار کشتی کرده، روایت کتاب مقدس از طوفان است. در سِفْر پیدایش، فصل هفتم چنین آمده است:

1 و خداوند به‌ نوح‌ گفت‌: «تو و تمامی‌ اهل خانه‌ات‌ به‌ کشتی‌ درآیید، زیرا تو را در این‌ عصر به‌ حضور خود عادل‌ دیدم‌.

 2 و از همه بهایم‌ پاک‌، هفت‌ هفت‌، نر و ماده‌ با خود بگیر و از بهایم‌ ناپاک‌، دو دو، نر و ماده‌.

 3 و از پرندگان‌ آسمان‌ نیز هفت‌ هفت‌، نر و ماده‌ را تا نسلی‌ بر روی‌ تمام‌ زمین‌ نگاه‌ داری‌.

 4 زیرا که‌ من‌بعد از هفت‌ روز دیگر، چهل‌ روز و چهل‌ شب‌ باران‌ می‌بارانم‌ و هر موجودی‌ را که‌ ساخته‌ام‌، از روی‌ زمین‌ محو می‌سازم‌.

 ... 8 از بهایم‌ پاک‌ و از بهایم‌ ناپاک‌ و از پرندگان‌ و از همه حشرات‌ زمین‌. 9 دو دو، نر و ماده‌، نزد نوح‌ به‌ کشتی‌ درآمدند.

 ... 14 ایشان‌ و همه حیوانات‌ به‌ اجناس‌ آن‌ها و همه بهایم‌ به‌ اجناس‌ آن‌ها و همه حشراتی‌ که‌ بر زمین‌ می‌خزند به‌ اجناس‌ آن‌ها و همه پرندگان‌ به اجناس‌ آن‌ها، همه مرغان‌ و همه بالداران‌.

 15 دو دو از هر ذی‌‌جسدی‌ که‌ روح‌ حیات‌ دارد، نزد نوح‌ به‌ کشتی‌ درآمدند.

 ... 21 و هر ذی‌جسدی‌ که‌ بر زمین‌ حرکت‌ می‌کرد، از پرندگان‌ و بهایم‌ و حیوانات‌ و کل‌ حشرات‌ خزنده بر زمین‌ و جمیع‌ آدمیان‌، مردند.

 22 هرکه‌ دم‌ روح‌ حیات‌ در بینی‌ او بود، از هر که‌ در خشکی‌ بود، مُرد. 23 و خدا محو کرد هر موجودی‌ را که‌ بر روی‌ زمین‌ بود، از آدمیان‌ و بهایم‌ و حشرات‌ و پرندگان‌ آسمان‌، پس‌ از زمین‌ محو شدند؛ و نوح‌ با آنچه‌ همراه‌ وی‌ در کشتی‌ بود فقط باقی‌ ماند.

به باور برخی روایاتی که حاکی از جهانی بودن طوفان هستند و در آن‌ها گفته شده حضرت از هر حیوانی، یک جفت سوار کشتی کرد نیز اسرائیلی و جعلی هستند.(9)

نتیجه‌گیری:

برداشت نادرست از مأموریت حضرت نوح علیه‌السلام در جمع‌آوری یک جفت از همه حیوانات جهان و این اشکال که کشتی ایشان چنین ظرفیتی نداشته است، ناشی از گمان جهانی بودن طوفان است؛ اما با بررسی آیات قرآن، مشخص شد طوفان منطقه‌ای بوده و درنتیجه، اصلاً نیازی به سوارکردن یک جفت از تمامی حیوانات جهان نبوده و این یعنی اشکالی متوجه روایت قرآنی از طوفان نوح نیست. روایت جهانی بودن طوفان از کتاب مقدس سرچشمه می‌گیرد. آن دسته از روایات اسلامی که حاکی از جهانی بودن طوفان و سوارکردن یک جفت از همه حیوانات جهان هستند، اسرائیلی و نامعتبر می‌باشند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره هود، آیه 40 و سوره مؤمنون، آیه 27؛ درباره عبارت ﴿مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ﴾ دو احتمال مطرح شده است: 1. از هر حیوانی یک نر و ماده (دو عدد)؛ 2. از هر زوجی دو جفت (چهار عدد) (ماتریدی، محمد، تأویلات أهل السنه، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1426 ق، ج‏6، ص 132؛ ثعلبى، احمد بن محمد، الکشف والبیان (تفسیر ثعلبى)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1422 ق، ج‏5، ص 169) اختلاف دیگر درباره این عبارت این‌است‌که آیا شامل گیاهان نیز می‌شود یا نمی‌شود. (فخر رازی، محمد، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420 ق، ج‏17، ص 348؛ آلوسى، محمود بن عبدالله‏، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی‏، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1415 ق، ج‏6، ص 251؛ قطب، سید، فى ظلال القرآن، بیروت، دار الشروق‏، چاپ 35، 1425 ق، ج‏4، ص 2465)

2. سوره نوح، آیه 5.

3. سوره شعرا، آیه 117.

4. سوره نوح، آیه 2.

5. سوره اعراف، آیه 69.

6. سوره قصص، آیه 4.

7. سوره اسراء، آیه 15؛ سوره نساء، آیه 165 و... .

8. معرفت، محمدهادى، ‏شبهات و ردود حول القرآن الکریم، قم، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، چاپ اول، 1423 ق، ص 42.

9. قطب، سید، فى ظلال القرآن، بیروت، دار الشروق‏، چاپ 35، 1425 ق، ج‏4، ص 1877.

ادعای تخلف در پیشگویی‌های قرآن یا نقض وعده الهی، از فهم نادرست از مفاهیم قرآنی سرچشمه می‌گیرد و هیچ‌گونه خدشه‌ای بر وحیانی‌بودن این کتاب آسمانی وارد نمی‌شود.

پرسش:

اگر قرآن الهی و کلام خداوند است، چرا پیشگویی‌هایش محقق نشدند؛ برای مثال در آیه‌های 52 و 53 سورۀ «قصص» یا آیۀ 47 سورۀ «عنکبوت» پیامبر انتظار داشت با شباهت‌های زیاد قرآن با تورات و انجیل، بسیاری از اهل کتاب ایمان بیاورند، ولی چنین نشد؛ همچنین آیات 6 و 7 سورۀ «یس» دربارۀ ناامیدی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آل) از ایمان‌آوردن مردم مکه است؛ ولی در اواخر عمر ایشان، مردم مکه مسلمان شدند. از دیگر موارد خلاف، آیۀ 57 سورۀ «قصص» است که پیشگویی کرده بود مکه حرم امن است و مسمانان از آن اخراج نمی شوند؛ ولی برعکس شد و مسلمانان از این شهر اخراج شدند. آیا این آیات نشان‌دهندۀ تخلف پیشگویی‌ها در قرآن نیست که بیان کند قرآن نازل‌شده از سوی غیر ‌خداست و الهی نیست؟

پاسخ:

قرآن کریم، کلام الهی و برنامه جامع خدای سبحان برای هدایت بشر است که همواره در جایگاه معجزه جاویدان رسول اکرم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله) مطرح بوده است. این کتاب آسمانی، افزون بر ارائه تعالیم اخلاقی، اعتقادی و تشریعی، دربردارنده اشارات تاریخی، علمی و گاه پیشگویی‌هایی است که بر اعجاز و سرچشمۀ وحیانی آن تأکید دارند. با این حال، برخی شبهه‌هایی مطرح می‌شود که برخی از پیشگویی‌های قرآن به وقوع نپیوسته‌اند یا خلاف آن رخ داده است؛ از جمله آیات مربوط به ایمان‌آوردن اهل کتاب (۱)، آیات ایمان‌نیاوردن بیشتر مردم مکه (۲) و نیز آیاتی که بر امنیت حرم مکه و اخراج‌نشدن مؤمنان از آن شهر دارد (۳). بنابراین پرسشی مطرح می‌شود که اگر قرآن کلام خداوند است، چرا این پیشگویی‌ها محقق نشده‌اند یا خلاف آن اتفاق افتاده است؟ آیا این ناسازگاری‌ها نشان‌دهنده سرچشمۀ غیر الهی قرآن نیست؟ در این نوشتار، با بررسی آیات پیش‌گفته مشخص خواهد شد هیچ‌یک از این موارد، تخلف در پیشگویی یا نقض وعده الهی نیست.

تحلیل آیات ۵۲ و ۵۳ سورۀ «قصص» و آیۀ ۴۷ سورۀ «عنکبوت»

همان‌گونه که سیاق این آیات نشان می‌دهد، گروه خاصی از اهل کتاب مدح شده‌اند که به قرآن ایمان‌آورده‌اند، نه همۀ اهل کتاب (۴). درواقع این آیات مدحِ طایفه‌ای از یهود و نصاری است که با مشاهدۀ حقایق قرآن و تطابق آن با بشارت‌های کتب آسمانی خود، به‌سرعت آن را تصدیق کردند؛ آنها که نشانه‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله) را در کتاب‌های آسمانی خود یافته بودند و به او دل‌بسته بودند و بی‌صبرانه انتظار او را می‌کشیدند و به ‌محض یافتن گمشدۀ خود، آن را با جان و دل پذیرفتند. ازاین‌رو این آیات پیشگویی ایمان‌آوردن تمام اهل کتاب نیست، بلکه ناظر به قاعده‌ای کلی است که اهل کتابی که به تعالیم واقعی تورات و انجیل پایبند باشند، با شنیدن قرآن ایمان می‌آورند و اگر برخی اهل کتاب ایمان نیاوردند، به دلیل تحریف در باورها یا تعصبات قومی است، نه نقض وعده قرآنی؛ همچنین اینکه خدای سبحان از آنان بدون هیچ قیدی با عنوان «اهل کتاب» یاد می‌کند، شاید اشاره به این مطلب باشد که اهل کتاب واقعى اینها بودند و دیگران هیچ (5).

همین معنا در آیۀ ۴۷ سورۀ «عنکبوت» نیز تأکید شده است؛ آنجا که می‌فرماید: «بر اساس همین تسلیم در برابر حقیقت، قرآن را بر تو نازل کردیم؛ پس یهودیان و مسیحیان واقعی به آن ایمان می‌آورند ...». درواقع قرآن برای تسلیم در برابر خدا، تصدیق کتاب‌ها و پیامبران الهی نازل شده است، طبعاً اهل کتاب هم به آن ایمان خواهند آورد؛ براى اینکه اگر ایشان به کتاب آسمانى و پیغمبر خود ایمان آورده‌اند، به همین دلیل است که خواسته‌اند تسلیم خدا باشند و از هر دستورى که خدا بدهد، فرمان برند (6).

تحلیل آیات ۶ و ۷ سورۀ «یس»

در بررسی آیات ۶ و ۷ سورۀ «یس» باید توجه داشت که این آیات دربارۀ سران کفر و شرک است که با لجاجت تمام، راه‌های هدایت را بر خود بسته بودند؛ همان کسانی که تمام خطوط ارتباطی خود را با خدا قطع کرده بودند، پیوندها را گسسته و تمام دریچه‌های هدایت را به روی خود بسته بودند، و در عناد و لجاجت به نهایت رسیده بودند. بله، طبیعی است که این گروه هرگز ایمان نخواهند آورد؛ چرا‌که انسان در حالتی اصلاح‌پذیر و هدایت‌شدنی است که فطرت توحیدی خود را با اعمال زشت و اخلاق آلوده‌اش به‌کلی پایمال نکرده باشد؛ در غیر این حالت، تاریکی مطلق بر قلب او چیره می‌شود و تمام روزنه‌های امید برای هدایت بسته خواهد شد. بنابراین مراد از بیشترینه‌ای که هرگز ایمان نمی‌آورند، سران شرک و کفرند. چنان هم شد که برخی از آنان در جنگ‌های اسلامی در حال شرک کشته شدند، گروهی دیگر نیز که باقی ماندند، تا پایان عمر در دل، ایمان نیاوردند؛ وگرنه بیشتر مشرکان عرب پس از فتح مکه، بر اساس مفاد آیۀ «یَدْخُلُونَ‌ فِی دِینِ اللّهِ أَفْوَاجاً» (۷) گروه‌گروه وارد اسلام شدند (8).

تحلیل آیۀ ۵۷ سورۀ قصص

در تحلیل آیۀ ۵۷ سورۀ مبارکه «قصص» و دیگر آیاتی که مکه را حرم امن الهی معرفی می‌کنند، باید توجه داشت این آیات در پی بیان حکمی تشریعی هستند، نه اخبار از یک خاصیت تکوینی (۹)؛ یعنی از منظر قوانین مذهبی، امنیت مکه چنان محترم دانسته شده است که هرگونه جنگ و درگیری در آن ممنوع است؛ به گونه‌ای که حتی حیوانات وحشی در این سرزمین از امنیت کامل برخوردارند و نباید کسی متعرض آنها شود. یا اگر قاتلی به آنجا پناه ببرد، نباید به او تعرض کرد، بلکه تنها می‌توان با محدود‌کردن منابع آب و غذا، او را وادار به ترک آنجا کرد تا سوءاستفاده‌ای از این حکم انجام نگیرد. از‌این‌رو این تشریع بدان معنا نیست که هرگز فتنه و ناامنی در مکه رخ نخواهد داد؛ زیرا تاریخ گواه جنگ‌ها، کشتارها و ناامنی‌هایی در این مکان مقدس بوده است. با این حال، مکه در برابر دیگر نقاط، همواره از امنیت بیشتری برخوردار بوده است و عرب‌ها برای آن قداست خاصی قائل بودند؛ تا‌آنجا‌که جنایت‌هایی را که در جاهای دیگر مرتکب می‌شدند، در مکه انجام نمی‌دادند. بنابراین حتی در شرایط ناامنی، حرم مکه از امنیت نسبی قابل توجهی برخوردار بوده است؛ به‌ویژه این امنیت از سوی قبایل خارج از مکه بیشتر رعایت می‌شد. افزون بر این، گرچه در آغاز اسلام، مدت کوتاهی این سرزمین الهی دستخوش ناامنی‌هایی شد، دیری نپایید که به مرکزی بزرگ از امنیت پایدار و کانونی سرشار از نعمت‌ها تبدیل شد (10).

نتیجه‌:

از مجموع بررسی‌ها و تحلیل‌های انجام‌شده روشن شد هیچ‌یک از موارد مطرح‌شده، نشان‌دهندۀ تخلف از وعده‌های الهی یا تحقق‌نیافتن پیشگویی‌های قرآن کریم نیست. آیات مربوط به ایمان‌آوردن اهل کتاب، ناظر به گروه خاصی از آنان است که به حقیقت کتب آسمانی پیشین وفادار بوده‌اند، نه تمام یهود و نصاری.

آیات مربوط به ایمان‌نیاوردن بیشتر مردم مکه، دربارۀ سران لجوج و معاند شرک و کفر است که از هرگونه هدایت قطع امید شده بودند، نه عموم مردم مکه.

آیاتی که از امنیت حرم سخن گفته‌اند نیز در پی بیان حکم تشریعی هستند، نه اخبار از یک خاصیت تکوینی. از‌این‌رو این‌گونه شبهه‌ها نه‌تنها خدشه‌ای به اعتبار الهی قرآن وارد نمی‌کنند، بلکه با بررسی و تدبر در مفاد آیات، بیش از پیش حکمت و صدق کلام وحیانی نمایان می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

۱. قصص: ۵۲ و ۵۳؛ عنکبوت: ۴۷.

2. یس: ۶ و ۷.

3. قصص: ۵۷.

۴. طباطبایی، سیدمحمد‌حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۵۲ ش، ج ۱۶، ص ۵۴.

۵. ر.ک به: مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه[بی‌تا]، ج ۱۶، ص ۱۰۸.

6. تفسیر المیزان؛ ج ۱۶، ص ۱۳۸.

7. نصر: ۲.

8. تفسیر نمونه؛ ج ۱۸، ص ۳۲۰.

9. تفسیر المیزان؛ ج ۳، ص ۳۵۴.

۱۰. تفسیر نمونه؛ ج ۱۶، ص ۱۱۷.

بررسی ادعای نادرستی سوگند در ابتدای سوره تحریم
پیامبر برای خشنودی نزدیکانش، حلال خدا را بر خود حرام کرد. این عمل نشان می‌دهد انعطاف‌پذیری و ایثار برای حفظ همدلی در روابط اجتماعی و خانوادگی بسیار مهم است.

پرسش:

مگر قرار نیست پیامبر برای بقیه الگو باشد، پس چرا باید سوگند نادرستی بخورد (ابتدای سوره تحریم) که بعدها خداوند به او بگوید به این سوگندت عمل نکن؟

پاسخ:

مطابق آیه اول سوره تحریم پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله کار حلالی را انجام ‌دادند که دو تن از همسرانشان از آن کار ناراحت شدند. (1) حضرت برای کسب رضایت آنان سوگند می‌خورند (2) تا این کار حلال را ترک کنند و با این سوگند، آن کار حلال بر ایشان حرام می‌شود. خداوند به حضرت وحی می‌کند و می‌گوید: چرا برای رضایت همسرانت کاری را که من برای تو حلال کرده‌ام با سوگند بر خودت حرام کردی؟ و سپس از ایشان می‌خواهد که سوگند خود را بشکند و «کفّاره» بدهد. (3)

سرّ سوگند خوردن پیامبر

سوگند خوردن حضرت نه‌تنها با الگو بودن ایشان منافات ندارد؛ بلکه در راستای آن است؛ چراکه حضرت برای خشنودی نزدیکانش کاری که شرعاً برای او حلال بود را برای خودشان حرام کردند. درسی که این اقدام به ما می‌دهد این است که گاهی باید برای رضایت اطرافیانمان با ازخودگذشتگی کارهای حلال و مجاز را برای خود ممنوع کنیم تا شرایطی را فراهم آوریم که آرامش و رضایت در خانواده یا جامعه برقرار شود. (4) این نوع ایثار و ترجیح مصلحت جمعی و رضایت خاطر دیگران بر خواسته‌های شخصی، هم نشانه «خلق عظیم»، (5) بزرگواری و حکمت پیامبر خداست و هم به‌عنوان «اسوه» به همه انسان‌ها این نکته مهم را گوشزد می‌کند که در روابط اجتماعی و خانوادگی، انعطاف‌پذیری و ایثار برای حفظ مودت و همدلی اهمیت بالایی دارد.

چرایی مخالفت خداوند با اقدام پیامبر

اگر این کار پیامبر نه‌تنها خطا نیست، بلکه برای بشریت درس دارد، پس چرا خداوند با آن مخالفت کرد؟ شخصی را در نظر بگیرید که همسر بداخلاقی دارد که مدام به بهانه‌های الکی دعوا راه می‌اندازد. آن شخص با این‌که می‌تواند با طلاق، خودش را راحت کند، اما نه‌تنها با بزرگواری صبر پیشه می‌کند، بلکه بسیاری از کارهای حلال را برای این‌که همسرش ناراحت نشود، ترک می‌کند. در اینجا اگر پدرِ آن شخص، از سر دلسوزی به او بگوید: چرا به‌خاطر همسرت زندگی را بر خودت زهر کردی؟ این سرزنش آن شخص است یا همسرش که باعث این کار شده است؟

بررسی سوره تحریم حاکی از این است که این سوره نه در مقام نکوهش پیامبر خدا، بلکه در راستای سرزنش دو تن از همسران ایشان نازل شده است:

 «اگر شما دو زن از کار خود به پیشگاه خدا توبه کنید [خدا توبه شما را می‌پذیرد]، چون دل شما دو نفر از حق و درستی منحرف شده است و اگر بر ضدِّ پیامبر به یکدیگر کمک دهید [راه به‌جایی نخواهید برد]؛ زیرا خدا و جبرئیل و صالح مؤمنان [علی‌بن‌ابی‌طالب] یار اویند و فرشتگان نیز بعد از آنان پشتیبان او خواهند بود ... خدا برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده که تحت سرپرستی و زوجیت دو بنده شایسته از بندگان ما بودند، ولی به آن دو خیانت ورزیدند و آن دو [پیامبر] چیزی از عذاب خدا را از آن دو زن دفع نکردند و [هنگام مرگ] به آن دو گفته شد: با وارد شوندگان وارد آتش شوید.» (6)

پیامبر خدا تحت‌فشار عایشه و حفصه درحالی‌که می‌توانستند هردو را طلاق بدهند و خودشان را راحت کنند، با ازخودگذشتگی نه‌تنها آنان را طلاق ندادند، بلکه کار حلالی که سبب اعتراض بی‌مورد آن‌ها شده بود را بر خودشان حرام کردند؛(7) اما خداوند که نمی‌تواند ناراحتی پیامبرش را ببیند و می‌داند آن دو زن اصطلاحاً به هیچ صراطی مستقیم نخواهند شد، به قضیه ورود پیدا کرد و ضمن تهدید آن دو زن، از سر دلسوزی از پیامبرش خواست که سوگند خود را بشکند. به عبارت ساده‌تر، کار پیامبر اشکالی نداشت، اشکال از آن دو بود که لیاقت بزرگواری پیامبر را نداشتند.

چرایی پایان یافتن آیه با تعبیر ﴿وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾

اگر اقدام پیامبر نه‌تنها خطا نبود، بلکه درس مهمی در آن نهفته است، پس چرا آیه با جمله ﴿وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ «و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است» به پایان می‌رسد؟

 پاسخ این است که این تعبیر لزوماً به‌معنای این نیست که گناه و اشتباهی رخ داده است. چنانکه وقتی مسلمانان برای درگذشتگان از خداوند درخواست آمرزش می‌کنند و می‌گویند: خداوند فلانی را بیامرزد، به این معنا نیست که فلانی گناه‌کار و خطاکار بوده است. این تعبیر در قرآن نیز در موارد متعددی حاکی از پاداش و رحمت الهی به شخص است.(8) برای نمونه به این آیه نگاه کنید:

﴿إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أُولٰئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ (9) «یقیناً کسانی که ایمان آورده و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا امید دارند؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است

همان‌طور که مشخص است کسانی که آیه در مقام توصیف آنان است نه‌تنها کار اشتباهی نکرده‌اند، بلکه هر کاری که باید می‌کردند اعم از ایمان، مهاجرت و جهاد را انجام داده بودند، اما باوجوداین، آیه با تعبیر ﴿وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ به پایان رسیده است.

نتیجه‌گیری:

پیامبر در راستای رضایت دیگران از حلال خدا گذشت و درسی که از این اقدام پیامبر می‌توان گرفت این است که در روابط اجتماعی و خانوادگی، انعطاف‌پذیری و ایثار برای حفظ همدلی اهمیت بالایی دارد. مخالفت خداوند با سوگند پیامبر نه به‌خاطر اشتباه بودن کار حضرت، بلکه در مقام تهدید عایشه و حفصه بود که با اعتراض بی‌مورد باعث شده بودند حضرت با سوگند کار حلالی را بر خودشان حرام کنند. پایان یافتن آیه با ﴿وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ به‌معنای گناه یا خطا بودن اقدام پیامبر نیست و این جمله در قرآن در موارد متعددی حاکی از پاداش و رحمت الهی است.

پی‌نوشت‌ها:

1. مطابق برخی روایات این کار حلال، خوردن عسل یا مؤانست با ماریه قبطیه بوده است. (صنعانی، عبدالرزاق‌بن‌همام، تفسیر القرآن العزیز المسمى تفسیر عبدالرزاق، بیروت، دار المعرفه، 1411 ق،‏ ج 2، ص 241؛ طبری، محمد، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، 1412 ق، ج‏28، ص 100) اما اولاً این روایات با شأن و شخصیت پیامبر سازگار نیست؛ ثانیاً ماجرای بچه‌گانه بیان‌شده در آن‌ها برخلاف اهمیتی است که آیات آغازین سوره تحریم حاکی از آن هستند. به‌نظرمی‌رسد برخی این روایات را ساخته‌اند تا علت واقعی نزول این آیات پنهان بماند.

2. به باور برخی، حضرت سوگند نخوردند و فقط تصمیم گرفتند دیگر آن کار حلال را انجام ندهند. (مغنیه، محمدجواد، التفسیر الکاشف، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ اول، 1424 ق، ج‏7، ص 362)

3. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج‏19، ص 330.

4. صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، قم، فرهنگ اسلامی‌، چاپ دوم، 1406 ق، ج‏28، ص 427؛ فضل‌الله، محمدحسین، من وحى القرآن، بیروت، دار الملاک‏، چاپ اول، 1419 ق، ج‏22، ص 309؛ مدرسی، محمدتقی،‌من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین‌، چاپ اول، 1419 ق، ج‏16، ص 103.

5. سوره قلم، آیه 4: ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾؛ «و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری

6. سوره تحریم، آیه‌ها 4 و 10: ﴿إِنْ تَتُوبٰا إِلَى اَللّٰهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمٰا وَ إِنْ تَظٰاهَرٰا عَلَیْهِ فَإِنَّ اَللّٰهَ هُوَ مَوْلاٰهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صٰالِحُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمَلاٰئِکَهُ بَعْدَ ذٰلِکَ ظَهِیرٌ * ... ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَتَ نُوحٍ وَ اِمْرَأَتَ لُوطٍ کٰانَتٰا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبٰادِنٰا صٰالِحَیْنِ فَخٰانَتٰاهُمٰا فَلَمْ یُغْنِیٰا عَنْهُمٰا مِنَ اَللّٰهِ شَیْئاً وَ قِیلَ اُدْخُلاَ اَلنّٰارَ مَعَ اَلدّٰاخِلِینَ﴾.

7. صادقی تهرانی، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، ج‏28، ص 427؛ حسینى همدانى، محمد، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تهران، انتشارات لطفی، چاپ اول، 1404 ق، ج‏16، ص 449.

8. مغنیه، محمدجواد، التفسیر الکاشف، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ اول، 1424 ق، ج‏7، ص 362.

9. سوره بقره، آیه 218 همچنین سوره توبه، آیه 91 و ... .

وحیانی بودن داستان طوفان نوح در قرآن با اقتباس از منابع کهن
مقایسه روایت طوفان نوح در قرآن و عهدین نشان‌دهنده تفاوت‌هایی اساسی است. قرآن با هدف هدایت و عبرت‌آموزی، تمرکز دارد. درمقابل، عهدین رویکردی تاریخی دارد.

پرسش:

داستان طوفان نوح، کلام الهی و از خود قرآن است یا از فرهنگ‌های دیگر اقتباس و در قرآن وارد شده است؟

پاسخ:

یکی از قصص قرآن داستان طوفان نوح است. این قصه پیش از قرآن در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان نیز آمده است. پیش‌از این‌کتاب نیز شاهد حضور آن در لوح یازدهم از حماسه گیلگمش نیز هستیم. به باور محققان این داستان در گذشته‌های بسیار دور و پیش از اختراع خط نیز مطرح بوده است. آیا وجود این داستان در منابع پیشاقرآنی به‌معنای این است که قرآن این داستان را از آن منابع گرفته و اصطلاحاً اقتباس کرده است؟

 در این نوشتار به این پرسش پاسخ می‌دهیم.

مقایسه داستان طوفان نوح در قرآن و منابع پیشاقرآنی

داستان کشتی نوح علاوه بر قرآن در منابع سُومِری، بابِلی و عبری (کتاب مقدس) نیز آمده است. نقل سومری از مابقی مختصرتر و دچار آسیب شده و به همین دلیل، ناقص است.

 نویسنده مقاله «طوفان نوح در اسطوره‌های سومری و بابلی و مقایسه آن با تورات و قرآن» (1) این چهار منبع را باهم مقایسه و شباهت و تفاوت‌های آن‌ها را بیان کرده است:

1. نام قهرمان داستان در نقل سومری «زیوسودرای» (ziusudra)، در نقل بابلی «اوتناپیشتیم» (Utinapishtim) و در قرآن و عهدین «نوح» است؛

2. در روایت بابلی و تورات به جزئیاتی همچون اندازه کشتی، مدت طوفان، فرستادن پرندگانی به بیرون از کشتی پس از پایان طوفان، انجام قربانی به شکرانه نجات پیدا کردن و... اشاره شده، اما در قرآن چنین مطالبی نیامده است؛ گرچه همگی به سوار شدن حیوانات و همچنین نابودشدن موجوداتی که سوار کشتی نشدند، اشاره کرده‌اند؛

3. پس از پایان طوفان، کشتی بر قله کوهی آرام می‌گیرد. نام این کوه در روایت بابلی «نیسیر» (Nisir) و در تورات «آرارات» و در قرآن «جُودِی» ذکر شده است؛

4. در کتاب مقدس، طوفان برای تنبیه انسان‌های گنه‌کار و نابودی شریران و در قرآن برای نابودی کافران و مشرکان است؛ اما در روایت بابلی این واقعه به‌خاطر هواوهوس خدایان رخ می‌دهد؛

5. در تورات، نوح چون شخصی برگزیده‌ای بود و خدا او را در حضور خود عامل دید از خطر طوفان محفوظ ماند. در قرآن نوح از جانب خدا برای هدایت قومش مبعوث می‌شود، اما در داستان بابلی، شخصی نجات‌یافته به کمک یکی از خدایان که دوستدار او بود و در نقش جاسوسی، راز تصمیم خدایان را بر وی فاش کرد، از خطر جان سالم به در ‌برد؛

6. داستان تورات و قرآن مبتنی بر یکتاپرستی است. البته در قرآن اغراض پند و اندرز و جنبه‌های اخلاقی نیز مدنظر است. درحالی‌که روایت بابلی بر پایه شرک و اعتقاد به خدایان متعدد است. (2)

چرایی اقتباسی نبودن داستان طوفان نوح در قرآن

این احتمال که قرآن داستان طوفان نوح را از منابع سومری و بابلی گرفته باشد اصلاً مطرح نیست؛ چراکه این منابع در زمان و مکان نزول قرآن در دسترس نبودند. ادعای مطرح‌شده درباره اقتباس این داستان از بایبل (کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان) است. مقایسه این داستان در قرآن و عهدین حاکی از اختلافات ریزودرشت این‌دو است. مطابق عهدین خدا وقتی دید مردم غرق در گناه شده‌اند، از آفرینش انسان پشیمان شد و تصمیم گرفت همه مردم را هلاک کند؛ اما مطابق قرآن، مشکل اصلی مردم، شرک و بت‌پرستی بود و حضرت مردم را به یکتاپرستی دعوت می‌کرد، اما فایده‌ای نداشت. برابر قرآن یکی از آموزه‌های حضرت، معاد است؛ ولی در عهد عتیق چنین آموزه‌ای از ایشان نقل نشده است. ظاهر کتاب مقدس جهانی بودن طوفان است، اما مطابق قرآن طوفان فقط قوم نوح را دربرگرفت. مطابق عهد قدیم غیر از خانواده حضرت که درمجموع هشت نفر بودند، شخص دیگری نجات پیدا نکرد، اما مطابق قرآن اولاً همسر و پسر حضرت نیز جزء غرق‌شدگان بودند و ثانیاً مؤمنان به حضرت نیز در کنار خانواده ایشان سوار کشتی شدند. در کتاب مقدس کشتی روی کوه آرارات فرود آمد، اما قرآن از کوه جودی به‌عنوان محل فرود یاد کرده است. تورات از عمر 950 ساله حضرت خبر داده، اما مطابق قرآن این رقم مدت نبوت ایشان است. عهد عتیق کارهای نادرستی همچون نوشیدن شراب و مستی را به حضرت نسبت داده و قرآن از چنین نسبت‌های ناروایی خالی است. مطابق تورات، خدا از غرق کردن مردم پشیمان شد و برای این‌که دچار فراموشی نشود و دوباره چنین کاری را تکرار نکند، رنگین‌کمان را در آسمان برای یادآوری به خود قرار داد! اما مطابق قرآن خدا نه‌تنها از این کار پشیمان نشده، بلکه این داستان را نقل می‌کند تا مایه عبرت دیگران شود و آنان نیز به سرانجام قوم نوح گرفتار نشوند.(3)

نتیجه‌گیری:

مقایسه داستان طوفان نوح در قرآن و عهدین حاکی از این است که این دو روایت در کنار شباهت‌هایی که ناشی از منشأ الهی واحد آن دو است، تفاوت‌های مهمی باهم دارند که احتمال اقتباس را نفی می‌کنند. هدف قرآن از نقل داستان هدایت و عبرت‌آموزی است، اما تورات بسان کتب تاریخ، بیشتر در مقام داستان‌سرائی است؛ لذا در عهدین شاهد جزئیاتی هستیم که معلوم نیست چرا اصلاً بیان شده‌اند، اما قرآن به جزئیاتی که کاربرد هدایتی ندارند، نمی‌پردازد. بررسی تفاوت‌های قرآن با عهدین حاکی از این است که آن‌ها حساب‌شده، هدفمند و بر اساس یک جهان‌بینی خاص هستند؛ نه این‌که گُتره‌ای و بدون دلیل باشند. برای نمونه، در روایت قرآن، برخلاف عهدین، شاهد مطلبی که با شأن و منزلت خداوند و پیامبر او منافات داشته باشد نیستیم؛ برخلاف عهدین که اموری همچون پشیمانی و ترس از فراموشی را به خدا (4) یا شراب‌خواری و برهنگی را به حضرت نوح (5) نسبت داده است.

برای مطالعه بیشتر:

رهبر، حمید، مقاله «بررسی تطبیقی روایت وحیانی قرآن و روایت اسطوره‌ای سومری ـ بابلی از طوفان نوح»، مجله پژوهش‌های فلسفی کلامی، دوره 11(4-3)، پیاپی 43، خرداد 1389 ش، صص 261-284.

پی‌نوشت‌ها:

1. جلالی شیجانی، جمشید، مجله معرفت، سال 27، ش 6، پیاپی 249، شهریور 1397 ش، صص 39-47.

2. جلالی شیجانی، جمشید، مجله معرفت، سال 27، ش 6، پیاپی 249، شهریور 1397 ش، ص 46.

3. باغبانی، جواد، وحی و نبوت در قرآن و عهدین، قم، موسسه امام‌خمینی، چاپ اول، زمستان 1400 ش، ص 84-100؛ مطهری، زهرا و ناصر شمس‌بخش، مقاله «بررسی تطبیقی داستان نوح علیه‌السلام تا شروع طوفان در قرآن و سفر پیدایش»، مجله مطالعات تفسیر تطبیقی، دوره 4، ش 8، دی 1398 ش، صص 69-90.

4. کتاب مقدس، سِفر پیدایش، فصل 6، عبارت 6: «و خداوند پشیمان‌ شد که‌ انسان‌ را بر زمین‌ ساخته‌ بود و در دل‌ خود محزون‌ گشت» و فصل 9، عبارات 11-16: «... رنگین‌کمان خود را در ابر قرار داده‌ام و آن نشان عهدی خواهد بود که میان من و زمین است. هرگاه ابرها را بر فراز زمین بگسترانم و رنگین‌کمان در ابرها پدیدار شود، آنگاه عهد خود را با شما و هر جاندار ذی‌جسد به یاد خواهم آورد؛ و آب‌ها دیگر هرگز سیل نخواهد شد تا هر ذی‌جسد را هلاک کند».

5. کتاب مقدس، سِفر پیدایش، فصل 9، عبارات 21-26: «او از شراب آن نوشیده، مست شد و در میان خیمه خویش ناپوشیده دراز کشید. حام، پدر کنعان، برهنگی پدر را دید و دو برادر خویش را در بیرون خبر داد ... .»

پدیده مسخ با عقل سازگار است، اما به‌دلیل خروج از قلمرو قوانین فیزیکی و بیولوژیکی، هرچند مورد تأیید علوم تجربی نیست، اما آن را ردّ نیز نمی‌کنند .

پرسش:

منظور از مسخ در قرآن چیست و آیا مسخ ازنظر علمی محال و غیرممکن است؟

پاسخ:

«مسخ» در زبان عربی به‌معنای تغییر صورت و زشت شدن آن (1) و به عبارت ساده‌تر، از شکل انسان به شکل حیوان درآمدن است. در اصطلاح قرآنی و دینی، «مسخ» به دگرگونی شکل انسان گناه‌کار به شکل حیوانی همچون میمون و خوک به‌عنوان عذابی الهی و درنتیجه سرپیچی از فرمان خداوند و با اراده تکوینی او گفته می‌شود؛ به‌عبارت‌دیگر، انسان درحالی‌که هنوز انسان عاقل است، شکل و شمایلش شبیه حیوان می‌شود و وقتی خودش را به این شکل می‌بیند، عذاب می‌کشد.(2) هرچند این واژه فقط یک‌بار در آیه 67 سوره یس به‌کار رفته، اما چندین آیه قرآن به این اتفاق اشاره کرده‌اند. برای نمونه می‌توان به آیه 60 سوره مائده اشاره کرد:

﴿... مَنْ لَعَنَهُ اَللّٰهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ اَلْقِرَدَهَ وَ اَلْخَنٰازِیرَ ...﴾؛ ... «[آنان] کسانی هستند که خدا لعنتشان کرده، بر آنان خشم گرفته و برخی از آنان را به‌شکل بوزینه و خوک درآورده ... .»

مشهورترین نمونه مسخ در قرآن، داستان «اصحاب سبت» است.(3)

اصحاب سبت:

داستان اصحاب سَبْت (یاران شنبه) در سوره اعراف آیه‌های ۱۶۳ تا ۱۶۶ به‌تفصیل بیان و در آیه 65 سوره بقره و آیه 47 سوره نساء نیز به آن اشاره کوتاهی شده است. این داستان مربوط به گروهی از یهودیان است که در شهری ساحلی زندگی می‌کردند. خداوند صید ماهی در روز شنبه را برای امتحان بر آنان حرام کرد. پس از مدتی ماهی‌ها که متوجه شده بودند در روزهای شنبه شکار نمی‌شوند، در این روز به‌وفور و آشکارا به سمت ساحل می‌آمدند و کاملاً در دسترس بودند؛ اما در روزهای دیگر به ساحل نزدیک نمی‌شدند. بسیاری از یهودیان وقتی این ماجرا را دیدند دست به یک حقه یا اصطلاحاً «کلاه‌شرعی» زدند. آن‌ها در روزهای جمعه ترفندی را در ساحل اجرا می‌کردند تا ماهی‌ها در روزهای شنبه محبوس شوند و سپس در روزهای یکشنبه، آن ماهی‌ها را می‌گرفتند و می‌گفتند: ما فرمان خدا را زیر پا نگذاشته‌ و روز شنبه ماهی نگرفتیم! خداوند نیز در مقام مجازات آنان با امر تکوینی ظاهر آنان را شبیه به میمون و اصطلاحاً «مسخ» کرد:

﴿وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ اَلَّذِینَ اِعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی اَلسَّبْتِ فَقُلْنٰا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خٰاسِئِینَ﴾؛ (4) «بی‌تردید شما سرگذشتِ کسانی از هم‌مسلکان خود را که در شنبه عصیان ورزیدند، دانستید که [به کیفر عصیانشان] به آنان نهیب زدیم که به‌صورت بوزینگانی خوار و رانده‌شده درآیید

مطابق روایات افراد مسخ‌شده فقط سه روز زنده ماندند و سپس مردند و نسلی از آن‌ها باقی نماند.(5)

مسخ از دیدگاه عقل و علم:

در مسخ در عین بقای حقیقت انسان و بدون این‌که شاهد انتقال از یک بدن به بدن دیگر باشیم (6) یا امری بالفعل، بالقوه شود یا یک‌ گونه‌ای به گونه دیگری تبدیل شود، شکل و شمایل انسان به اراده تکوینی خداوند (7) به شکل و شمایل حیوانی همچون میمون و خوک درمی‌آید. در مسخ، انسان گناه‌کار میمون یا خوک نمی‌شود، بلکه ازنظر ظاهری شبیه میمون و خوک می‌شود. چنین چیزی ازنظر عقل مُحَال نیست و چون خارج از چارچوب قوانین فیزیکی و بیولوژیکی حاکم بر جهان ما است، هرچند مورد تأیید علوم تجربی نیست اما آن را رد نمی‌کند و در مقابل آن ساکت است.

نتیجه‌گیری:

مسخ، تغییر شکل و شمایل انسان گناه‌کار به اراده تکوینی خداوند به شکل و شمایل حیواناتی همچون میمون یا خوک است؛ یعنی ظاهر انسان در همین دنیا در حالی‌که هنوز انسانی زنده و عاقل است شبیه میمون یا خوک می‌شود و وقتی خود را در چنین حالتی می‌بیند، دچار عذاب می‌شود. در مسخ نه انتقال از یک بدن به بدن دیگر رخ می‌دهد، نه بالفعل، بالقوه می‌شود، نه حقیقت انسانی از بین می‌رود و نه شاهد تغییر یک‌ گونه به گونه دیگر هستیم. این پدیده نه با عقل در تعارض است و نه در قلمرو علوم طبیعی است تا با آن مخالف باشند.

برای مطالعه بیشتر:

داوری چلقائی، احد و محمد سبحانی یامچی، مقاله «تحلیل انتقادی دیدگاه المنار درباره مسخ اصحاب سبت»، مجله آموزه‌های قرآنی، دوره 19، ش 35، فروردین 1401 ش، صص 293-316.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ اول، بی‌تا ج ۳، ص ۵۵: «تحویل صوره إِلى صوره أَقبح منها»؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ سوم، 1404 ق، ج ۱، ص ۴۳۱.

2. فخر رازی، محمد، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420 ق، ج‏3، ص 542. برخی برای مسخ دو قسم ظاهری/ صوری/ جسمی و باطنی/ معنوی/ روحی قائل هستند. مسخ ظاهری در متن تعریف شد. منظور از مسخ باطنی این است که شخص در اثر گناه به‌تدریج خلق‌وخوی حیوانی پیدا کند. برخی تشبیه گروهی از انسان‌ها به حمار (سوره جمعه، آیه 5) یا کلب (سوره انعام، آیه 176) در قرآن را از مصادیق مسخ باطنی دانسته‌اند. ر.ک: نقدعلیان، پروانه و عبدالله میراحمدی، مقاله «مقایسه و ارزیابی دیدگاه و ادله مفسّران و حکما درباره کیفیت عذاب مسخ»، انسان‌پژوهی دینی، دوره 17، ش 43، شهریور 1399 ش، صص 85-108.

3. تذکر این نکته لازم است که «مسخ» غیر از «تناسخ» است. در «مسخ» فقط شکل شخص زنده تغییر و به شکل حیوانی همچون میمون یا خوک درمی‌آید؛ اما «تناسخ» برای پس از مرگ است و در آن روح یک شخص از بدن او خارج و در همین دنیا وارد بدن دیگری می‌شود. به باور مسلمانان اوّلی به اراده تکوینی خداوند ممکن، اما دوّمی غیرممکن و مُحال است. ر.ک: شاکر اشتیجه، محمدتقی و محمود قیوم‌زاده، مقاله «جستاری در چیستی و چگونگی مسخ انسان»، مجله انسان‌پژوهی دینی، دوره 10، ش 29، شهریور 1392 ش، صص 83-107.

4. سوره بقره، آیه 65.

5. طبرسى، فضل بن حسن،‏ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ‏ناصرخسرو، 1372 ش، ج‏4، ص 759؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج‏3، ص 542.

6. برخی به‌اشتباه مسخ را به‌معنای «هو انتقال النفس الناطقه من بدن الإنسان إلى بدن حیوان آخر یناسبه فی الأوصاف کبدن الأسد للشجاع و الأرنب للجبان و هو من أقسام التّناسخ» دانسته‌اند. (تهانوی، محمد اعلی بن علی، موسوعه کشاف إصطلاحات الفنون و العلوم، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، چاپ اول، 1996 ق، ج ۲، ص ۱۵۳۵)

7. سوره نحل، آیه 40: ﴿إِنَّمٰا قَوْلُنٰا لِشَیْءٍ إِذٰا أَرَدْنٰاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾؛ «فرمان ما درباره چیزی چون [به‌وجودآمدنش را] اراده کنیم، فقط این است که به آن می‌گوییم: باش، پس [بی‌درنگ] موجود می‌شود

صفحه‌ها