سوره کهف

در مورد مکان غار اصحاب کهف اختلاف بسیاری وجود دارد وچندین منطقه در کشورهای مختلف، به این واقعه نسبت داده شده اند که از بین آنها احتمال یک غار بیشتر از بقیه است.
محل غار اصحاب کهف

پرسش:
مدفن اصحاب کهف در کجا قرار دارد؟
 

پاسخ:
خداوند در سوره کهف، به بیان ماجرای اصحاب کهف پرداخته است. خلاصه داستان چنین است که چند جوان یکتاپرست، پس از اینکه نتوانستند قوم خویش را از بت‌پرست به سمت توحید هدایت کنند، از میان قوم خود بیرون رفتند و در غاری برای استراحت دراز کشیدند  و خوابیدند؛ اما خواب آنان 309 سال (1) به طول انجامید. وقتی از خواب بیدار شدند، براثر احساس گرسنگی، یکی از خودشان را برای خریدن غذا به شهر فرستادند؛ آن‌هم با سکه‌ای که بیش از 300 سال قدمت داشت. فروشنده از وی خواست بگوید آن پول را از کجا آورده و این‌گونه بود که فهمید درزمانی دیگر به سر می‌برد. سرانجام وقتی از خواب طولانی خویش مطلع شد، به همان غار برگشت و در آنجا مرگ به سراغ او و دوستانش آمد. بعد از این اتفاق، مردم بنایی به یاد آنان بر آن غار ساختند.

درگذشت اصحاب کهف
در منابع، مطلبی درباره چگونگی و محل دفن آن‌ها، یافت نشد و صرفاً گفته‌شده که بر ورودی غار، دیواری کشیدند و به تعبیر قرآن در آنجا مسجدی بنا کردند: ﴿وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَهَ لا رَیْبَ فیها إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً﴾. (2) یعنی: «بدین گونه مردم آن دیار را بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و در فرارسیدن قیامت هیچ شکى نیست. [بعد از مرگ آنان] هنگامی‌که مردم با یکدیگر نزاع کردند و عده‌اى می‌گفتند بر روى آن‌ها ساختمانى بنا کنید که پروردگارشان به حال آنان داناتر است. سرانجام کسانى که بر کارشان غلبه یافتند، گفتند: حتماً بر ایشان مسجدی بنا خواهیم کرد».
آنچه مسلم است، پیکر اصحاب کهف در همان غار دفن شد و در این آیه تصریح‌شده که کنار قبر یا اجساد آنان مسجدی ساخته شد؛ ولی در کتب شیعه و اهل سنت، درباره اینکه توسط چه کسی بر سر قبر آنان مسجد ساخته شد، اختلاف است. این مسئله مورد حساسیت وهابیت نیز هست؛ زیرا بارگاه ساختن برای اموات، خلاف تفکرات آنان است. (3)
ازجمله مطالبی که در منابع شیعه در مورد وضعیت قبور آنان آمده، روایتی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام است که طبق آن، بعد از مرگ اصحاب کهف، مردی مسلمان و مردی نصرانی در مورد آنان با یکدیگر اختلاف می‌کنند. مرد مسلمان می‌گوید: «آنان بر اساس دین من مرده‏اند. پس من در کنار این غار مسجدى بنا مى‏کنم» و مرد نصرانی می‌گوید: «آنان بر اساس دین من مرده‏اند و من دِیرى بر پا خواهم کرد». آن دو به نزاع با یکدیگر پرداختند و مسلمان، نصرانی را شکست داد و بر در آن غار مسجدى بر پا کرد؛ و این همان سخن پروردگار است که فرمود: ﴿قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً﴾. (4)
در مورد تعبیر «مسلمان» در این روایت، گفته‌شده که او پیرو دین ابراهیم علیه‌السلام بوده، (5) چنانکه خداوند متعال فرموده: ﴿مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ من قبلُ﴾. (6) یعنی: «آیین پدرتان ابراهیم [نیز چنین بوده است‏] او بود که قبلاً شما را مسلمان نامید». همچنین در تفاسیر شیعه نیز گفته‌شده که این مسجد توسط موحّدان و مؤمنان ساخته‌شده است. (7)

محل غار اصحاب کهف
طبق برخی اخبار، مسلمانان در صدر اسلام به این غار دسترسی پیداکرده بودند؛ (8) اما آیا واقعاً این مکان‌، همان غار اصحاب کهف بوده؟ اساساً درباره اینکه غار اصحاب کهف در کدام کشور و یا کدام شهر واقعه شده، همواره احتمالاتی مطرح شده است. علامه سید محمدحسین طباطبایی رحمه‌الله علیه در تفسیر سوره کهف، به بررسی این احتمالات پرداخته است و به چند احتمال اشاره کرده است:

غار اول: کهف اِفِسوس (/اِفِسُس) که شهر مخروبه‌اى در ترکیه امروزی است. این شهر در 73 کیلومترى شهر بزرگ اِزمیر قرار گرفته و این غار در یک کیلومترى شهر افسوس نزدیک قریه‌اى به نام ایاصولوک، در دامنه کوهى به نام ینایرداغ قرارگرفته است. این غار در نزد مسیحیان نصارى از هر جاى دیگرى معروف‌تر است و نامش در بسیارى از روایات مسلمین نیز آمده؛ اما علی‌رغم شهرت مهمى که دارد، به‌هیچ‌وجه با آن مشخصاتى که در قرآن کریم راجع به آن غار آمده تطبیق نمى‌کند. ازجمله اینکه:
اولاً خداوند متعال درباره آن غار مى‌فرماید: ﴿وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمینِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ﴾. (9) یعنی: «آفتاب وقتى طلوع مى‌کند، از طرف راست غار به درون آن مى‌تابد و وقتى غروب مى‌کند از طرف چپ غار». پس غار اصحاب کهف، آفتاب‌گیر بوده و لازمه این حرف این است که درب غار به‌طرف جنوب باشد؛ درحالی‌که  غار افسوس به‌طرف شمال شرقى است که آفتاب‌گیر نیست.
ثانیاً: در قرآن آمده ﴿وَ هُمْ فِی فَجْوَهٍ مِنْهُ﴾. (10) اصحاب کهف در بلندى غار قرار دارند. در حالی که غار افسوس ظاهراً بلندى ندارد. البته این در صورتى است که فجوه به معناى مکان مرتفع و بلند باشد نه اینکه به ساحت و درگاه معنا شود.
ثالثاً: جمله‌ ﴿قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلى‌ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدا﴾، ظهور در این دارد که مردم شهر مسجدى بر بالاى آن غار بنا کردند؛ ولی در غار افسوس، اثری از مسجد و صومعه و مانند آن دیده نمی‌شود.

غار دوم: دومین غارى که احتمال داده‌اند، غار رجیب است که در هشت کیلومترى شهر عمان پایتخت اردن هاشمى نزدیک دهى به نام رجیب قرار دارد. در این غار نیز چند قبر هست به شکل قبور باستانى روم و گویا عدد آن‌ها هشت و یا هفت است. بر دیوار این غار نقشه‌ها و خطوطى به خط یونانى قدیم و به خط ثمودیان دیده مى‌شود که چون محوشده، خوب خوانده نمى‌شود. البته بر دیوار، عکس سگى هم بارنگ قرمز و زینت‌هاى دیگر دیده مى‌شود. در آثارى که ازآنجا استخراج کردند شواهدى یافت شده که دلالت مى‌کند که این غار همان غار اصحاب کهف است که داستانش در قرآن کریم آمده است. طبق برخی از روایات مسلمین، غار اصحاب کهف در اردن واقع‌شده. از طرفی رقیم هم اسم دهى است نزدیک به شهر عمان که قصر یزید بن عبدالملک در آنجا بوده است و این نام، همانی است که قرآن کریم هم به آن اشاره کرده و تعبیر ﴿اصحاب الکهف و الرقیم﴾ (11) را به کار برده است؛ بنابراین، مشخصات غار اصحاب کهف با این غار انطباق بیشتری نسبت به غارهاى دیگر دارد.

غار سوم: غارى است که در کوه قاسیون در نزدیکى‌هاى شهر صالحیه دمشق قرار دارد.

غار چهارم: غارى است که در بتراء یکى از شهرهاى فلسطین است که اصحاب کهف را به آنجا نیز نسبت مى‌دهند.

غار پنجم: غارى است که گفته‌اند در شبه‌جزیره اسکاندیناوى در شمال اروپا کشف‌شده و در آنجا به هفت جسد سالم در هیئت رومیان برخوردند و احتمال داده‌اند که همان اصحاب کهف باشند. 
چه‌بسا غارهاى دیگرى باشد که اصحاب کهف را به آن‌ها نیز نسبت مى‌دهند. همچنان که مى‌گویند در نزدیکی‌های شهر نخجوان (از شهرهاى قفقاز) غارى است که اهالى آن نواحى احتمال داده‌اند که غار اصحاب کهف باشد و مردم به زیارت آنجا مى‌روند. ولیکن هیچ شاهدى که دلالت کند بر اینکه یکى از این غارها همان غارى باشد که در قرآن یاد شده، در دست نیست. علاوه بر اینکه مصادر تاریخى، این دو غار آخرى را تکذیب مى‌کند؛ چون قصه اصحاب کهف قصه‌اى رومی است؛ درحالی‌که رومیان حتى در بحبوحه قدرت و مجد و عظمتشان، بر قفقاز و اسکاندیناوى تسلط نیافتند. (12)

نتیجه:
منابع اسلام پس از ذکر ماجرای اصحاب کهف، تصریح کرده‌اند که آنان در همان غار از دنیا رفتند و اجساد آنان در همان‌جا بود و به یاد آنان مسجدی در کنار آن غار بنا گردید. اینکه این غار در کجا واقع‌شده، اختلافی است و در کشورهای مختلف غارهای متعددی به این واقعه نسبت داده می‌شوند. در این بین، غار رجیب که در هشت کیلومترى شهر عمان پایتخت اردن هاشمى قرار دارد، بر دیگر موارد ترجیح دارد و به‌احتمال قوی، همان غار اصحاب کهف است.

جهت مطالعه بیشتر:
ترجمه تفسیر المیزان، علامه سید محمدحسین طباطبایی، جلد 13،  ذیل سوره کهف.

پی‌نوشت‌ها:
1. در آیه 25 سوره کهف آمده است: ﴿وَ لَبِثُوا فی‏ کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَهٍ سِنینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعا﴾؛  یعنی: «سیصد سال در غارشان درنگ کردند و نُه سال [نیز بر آن‏] افزودند». آن‌گونه که از برخی روایات به دست می‌آید، این عدد (309) به سال قمری بوده و مدت درنگ آنان در غار به سال شمسی، سیصد سال بوده است.
2. سوره¬ی کهف آیه 21.
3. ر ک: اخوان مقدم، زهره و زیدی جودکی، مجید، تحلیل پیشنهاد ساخت «بنا» و «مسجد» بر اصحاب کهف از دیدگاه فریقین (و ارتباط آن با مسئله ساخت قبور صالحان و مسئله زیارت)، آموزه‌های قرآنی بهار و تابستان 1400 شماره 33، ص ۱۸۹ – ۲۱۴.
4.  علامه حلى، حسن بن یوسف بن مطهر، کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین علیه‌السلام، محقق درگاهى، حسین‏، تهران، وزارت ارشاد، چاپ اول،‏ 1411 ق، ص 446.
5. فیروزآبادى، سید مرتضى، ‏فضائل الخمسه من الصحاح السته، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1392 ق‏‏، ج‏2، ص 300.
6. سوره حج، آیه 78.  
7. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القران، بیروت، انتشارات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1415 ق، ج 6، ص 328.
8. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، انتشارات دارالتراث‏، چاپ دوم‏، 1387 ق، ج 2، ص 10؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏، ج 14، ص 409.
9. سوره¬ی کهف آیه 17.
10. سوره¬ی کهف آیه 17.
11. سوره کهف، آیه 9: ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً﴾؛ یعنی: «مگر پنداشتى اصحاب کهف و رقیم [=خفتگان غار لوحه‏دار] از آیات ما شگفت بوده است؟!». بسیاری از مفسران، «اصحاب رقیم» را نام دیگری برای همان اصحاب کهف دانسته‌اند.
12. ر ک: طباطبائی، سیّد محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، چاپ پنجم 1417 ق، ج 13، صص 254-256.
 

 

عصمت از گناه نتيجه ايمان قوي و متعالي فرد است

عصمت از گناه نتيجه ايمان قوي و متعالي فرد است که عنايات خدا را شامل او مي سازد. دستگيري خاص خدا را نصيبش مي کند. عصمت از خطا نتيجه دستگيري خدا و افاضه علم ناب به فرد مي باشد. پيامبران انسان هايي هستند که در درجات فوق العاده بالاي ايماني هستند، به طوري که ايمان و تقواي فوق العاده شان آنان را از ارتکاب گناه باز مي دارد . خطا و اشتباه هم در علم اکتسابي ممکن است، زيرا فرد بدون اين که قصد داشته و متوجه باشد، مقدمات غلط به کار مي گيرد يا درست نتيجه گيري نمي کند و  به خطا مي افتد . پيامبران علم شان را از خدا مي گيرند . خداوند علم ناب را به آنان افاضه مي کند . در اين مسير امکان خطا و اشتباه هم وجود ندارد.

آيه مورد نظر شما "وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً اِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسيت" نيز با عصمت منافاتي ندارد. اين آيه در مقام تربيت پيامبر و مؤمنان به ايشان است که : اي پيامبر !خود را مستقل در کارها نمي داني و معتقدي هر کار خوبي که انجام

 مي دهي ، به توفيق خداست . از هر کار بدي که خود را نگه داري ، به عصمت خداست، همچنان که علي بن ابي طالب تربيت شده خاص پيامبر در بيان تأويل "لا حول و لا قوه الا بالله " فرمود:

لا حول عن معاصي الله إلا بعصمة الله ولا قوة لنا على طاعة الله إلا بعون الله؛ (1)

هيچ کس ار معصيتي رو بر نمي گرداند مگر به عصمت خدايي و طاعتي به جا نمي آورد ، مگر به قدرت خدايي.

پس با اين که وقتي به انجام کاري وعده مي دهي، مد نظرت اين است که به توفيق و ياري و عنايت خدا آن کار را انجام مي دهي و به عصمت و نگهداري خدا از ظلم و بدي رو بر مي گرداني، با اين وجود ادب عبوديت و بندگي را در بالاترين درجه رعايت کن و به هنگام وعده دادن آن را به مشيت خدا معلق بگردان.

مشرکان مکه به تعليم يهود مدينه از پيامبر سؤال هايي پرسيدند تا به خيال خودشان پيامبر نتواند جواب بدهد و رسوا گردد. پيامبر هم مطابق معمول که جواب ها را از خدا مي گرفت و به آنان ابلاغ مي کرد، به آنان وعده داد که فردا جواب خواهم داد. معلوم بود که ايشان با تکيه بر عنايت خدا و وحي ، چنين وعده اي داده و به هيچ وجه به توان خود اعتماد نکرده، ولي در کلام، وعده را معلق بر مشيت خدا نکرد،چون هنوز چنين دستور و تعليمي به او داده نشده بود . خداوند براي تعليم و تاديب او و ياران مؤمنش ابتدا براي چند روزي وحي را  قطع کرد و بعد وحي فرستاد . او را تعليم داد که هر گاه وعده اي مي دهي حتي در لفظ آن را به مشيت خدا معلق گردان. پيامبر بلافاصله بعد از نزول اين آيه در مورد وعده اي که داده بود، تعليق به مشيت را ياد کرد  (2) . از آن به بعد رسول خدا مطابق اين تعليم و دستور خدا عمل نمود.

اما قسمت دوم آيه که مي فرمايد: «و اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيت»معنايش اين است که اگر فراموش کردي يا مؤمنان فراموش کردند ، بعد از يادآوري ،خدا را ياد کنيد و تعليق به مشيت را بگوييد.

اين که پيامبر چون مخاطب اصلي وحي است، به چنين خطاب هايي مخاطب مي شود، به معناي اين نيست که در مورد ايشان اين اتفاق ها مي افتد، بلکه او آينه امت است . امت در آينه او مخاطب مي شوند،و گرنه در سوره اعلي آمده كه به كمك و مدد ما هرگز فراموش نمي كني ( سنقرئك فلا تنسي ).

 مشابه اين خطاب ها در قرآن فراوان است، از جمله:

َلَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ؛ (3)

اگر مشرك شوى، تمام اعمالت تباه مى‏شود و از زيانكاران خواهى بود!

ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى‏ شَريعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ؛ (4)

سپس تو را بر شريعت و آيين حقّى قرار داديم. از آن پيروى كن. از هوس هاى كسانى كه آگاهى ندارند، پيروى مكن.

وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمينَ ؛(5)

 كسانى را كه صبح و شام خدا را مى‏خوانند، و جز ذات پاك او نظرى ندارند، از خود دور مكن! نه چيزى از حساب آن ها بر توست، و نه چيزى از حساب تو بر آنان! اگر آن ها را طرد كنى، از ستمگران خواهى بود!

َلا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ (6)

 هرگز به خاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آن ها برمگير!  از كسانى كه قلب شان را از ياد خود غافل ساختيم، اطاعت مكن! همان ها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهاي شان افراطى است.

بنا بر اين آيه 23 و 24 سوره کهف در مقام تعليم و تربيت رسول خدا و ياران مؤمن به ايشان است . پيامبر بعد از اين دستور هيچ گاه تعليق وعده اش به مشيت خدا را فراموش  نکرد تا بگوييد با عصمت منافات دارد. اگر فراموش هم کند ، فراموشي در امر فردي با عصمت منافات ندارد ،زيرا گناه نبوده و به امر نبوت ايشان هم خللي وارد نمي کرد.

در اين گونه آيات مخاطب پيامبر است اما مراد امت هستند، مانند آيه: و لا تقل لهما اف ....(7)به پدر و مادر اف نگو... در حالي كه همه مي دانيم زمان نزول قرآن، والدين رسول خدا در قيد حيات نبودند، پس مراد در آيه امت هستند.

 

پي نوشت ها:

1. ابن شعبه حراني ، تحف العقول ،چ دوم ، قم ، انتشارات اسلامي ، 1404 ق ، ص 468.

2.الميزان ، علامه طباطبايي، ترجمه موسوي همداني ،چ پنجم ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي، 1374 ش ، ج 13 ، ص 381 به نقل از درالمنثور سيوطي ، ج 4، ص 217.

3. زمر (39) آيه 65.

4. جاثيه (45) آيه 18.

5. انعام (6) آيه 52.

6. کهف (18) آيه 28.

7.اسراء( 17 ) 23.

سلام. میخواستم در مورد سوره کهف و داستان ذوالقرنین سوال کنم . اینکه خورشید به داخل چشمه ای غروب کرد؟ این اصلا از لحاظ علمی قابل قبول نیست.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
آيه مذکور به شرح زير است:
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ في‏ عَيْنٍ حَمِئَةٍ ؛(1)
تا به غروبگاه آفتاب رسيد .(در آن جا) احساس كرد (و در نظرش مجسّم شد) كه خورشيد در چشمه تيره و گل‏آلودى فرو مى‏رود.
چرا چيزي در ذهن خود به نام قرآن يا اسلام و...درست مي کنيد، بعد آن را مخالف علم خوانده و بدان مي تازيد؟
در آيه بالا کجا گفته شده: "خورشيد در چشمه اي گلي غروب کرد" تا بعد اشکال کنيد که اين مخالف علم است؟
ذوالقرنين بنا بر اين آيه در سفرش به مغرب زمين، به جايي مي رسد که خورشيد به هنگام غروب گويا در دريايي که لجن سياه دارد، فرو مي رود.
در عربي به دريا هم "عين" گفته مي شود. علامه طباطبايي در تفسير اين آيه نوشته :
" مقصود از اينكه فرمود" آفتاب را يافت كه در دريايى لجن‏دار غروب مى‏كرد" اين است كه به ساحل دريايى رسيد كه ديگر ما وراى آن خشكى اميد نمى‏رفت، چنين به نظر مى‏رسيد كه آفتاب در دريا غروب مى‏كند چون انتهاى افق بر دريا منطبق است. بعضى هم گفته‏اند: چنين چشمه لجن‏دارى با درياى محيط، يعنى اقيانوس غربى، كه جزائر خالدات در آن است، منطبق است . جزائر مذكور همان جزائرى است كه در هيات و جغرافياى قديم مبدأ طول به شمار مى‏رفت، بعدها غرق شده و فعلا اثرى از آن ها نمانده است.
جمله" فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ" به صورت" عين حامية" يعنى حاره (گرم) نيز قرائت شده ؛ اگر اين قرائت صحيح باشد ،درياى حار با قسمت استوايى اقيانوس كبير كه مجاور آفريقا است ،منطبق مى‏گردد، بعيد نيست كه ذو القرنين در رحلت غربيش به سواحل آفريقا رسيده باشد."(2)
اين که خداوند فرموده:" وجدها تغرب" يعني او به در کنار ساحل درياي پهناوري رسيده که انتهاي آن معلوم نبوده و براي نگاه کننده اين طور به نظر مي رسيده و اين طور مي يافته که خورشيد در آن درياي گل آلود يا در آن درياي گرم غروب مي کند.
حالا کجاي اين مخالف علم است؟
بنا بر اين که منظور از ذوالقرنين کوروش هخامنشي باشد، در باره سفر غربي او گفته اند:
اما سيرش به طرف مغرب همان سفرى بود كه براى سركوبى و دفع" ليديا" كرد كه با لشگرش به طرف كورش مى‏آمد، آمدنش به ظلم و طغيان و بدون هيچ عذر و مجوزى بود. كورش به طرف او لشگر كشيد و او را فرارى داد، تا پايتخت كشورش تعقيبش كرد، پايتختش را فتح نموده او را اسير نمود، در آخر او و ساير ياورانش را عفو نموده ،اكرام و احسان شان كرد با اينكه حق داشت كه سياست شان كند و به كلى نابودشان سازد.
انطباق اين داستان با آيه شريفه" حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ- كه شايد ساحل غربى آسياى صغير باشد- روشن است.(3)
در هر حال ذوالقرنين(هر کس که بوده) سفري به غرب داشته و به ساحل دريا رسيده ، در آن جا چون آن دريا پهناور بوده و انتهايش معلوم نبوده ،به نظر مي رسيد خورشيد در دريا غروب مي کند.

پي نوشت ها:
1. کهف(18)آيه86.
2. ترجمه الميزان،ج13،ص499.
3. همان، ص539.

منبع در رابطه تلاوت 10 آیه اول سوره مؤمنون توسط امام علی علیه السلام  و آیه ای که سر امام حسین علیه السلام در بالای نیزه خواند در کتب اهل سنت و تشیع نام ببرید.

پرسشگر گرامي با سلام سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
صرف نظر از صحت و سقم اين روايت كه نياز به كار كارشناسي دارد و مجالي ديگري مي طلبد، در برخي از روايات از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده زماني كه فاطمة بنت اسد از كعبه خارج شد، علي ـ عليه السّلام ـ خطاب به حضرت محمد(ص) فرمود: «السلام عليك يا أبه و رحمة الله و بركاته»، يعني: سلام و رحمت خداوند بر تو اي پدر، سپس با كمي مكث فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم، قد افلح المؤمنون(1)... . و پيامبر گرامي اسلام هم بعد از آن فرمودند: حقا كه مؤمنان به وسيلة‌ تو رستگار شدند. به خداوند سوگند، تو امير آناني . با علمت بر آنان حكومت مي كني! آنان مطيع تو خواهند شد، به خدا سوگند! راهنماي آنان هستي و به وسيلة تو هدايت مي شوند.(2)
علامه مجلسي در روايتي ديگر از امام صادق ـ عليه السّلام نقل مي كند:
زماني كه ابوطالب فرزندش را ديد، خوشحال شد. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به او سلام كرد. سپس پيامبر اسلام وارد شده و به محض ورود حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ علي ـ عليه السّلام ـ تكاني خورد و براي پيامبر لبخند زد و گفت:
السلام عليك يا رسول الله و رحمة الله و بركاته. بعد از كمي مكث اين آيات را قرائت كرد: بسم الله الرحمن الرحيم * قد افلح المؤمنون* الذين هم في صلاتهم خاشعون(3) سپس رسول خدا فرمود: حقا كه مؤمنان به وسيله تورستگار شدند، سپس حضرت علي ـ عليه السّلام ـ دنبالة آيات را خواندند تا (اولئك هم الوارثون * الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون) (4)پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:به خدا سوگند ! امير آناني و با علمت بر آنان حكومت مي كني! به خدا سوگند! راهنماي آناني و به وسيله تو هدايت مي‌شوند.(5)
طبق روايات مذكور آياتي را كه علي(ع) در بدو تولد قرائت نمودند ،آيات اوليه سوره مومنون (6) بوده تا آية شماره 10 يعني (هم فيها خالدون. )
بر اساس نقل مورخان و محدثان‌، سر مبارك امام حسين‌ آياتي را بعد از شهادت و بر بالاي نيزه تلاوت كردند. برخي از آيات سوره كهف از اين آيات است‌.
در روايتي از زيدبن ارقم آمده است‌: سر مبارك حضرت امام حسين‌ را در حال خواندن قرآن ديدم: "اَم حَسِبت‌َ اَن‌َّ اَصحـَب‌َ الكَهف‌ِ والرَّقيم‌ِ كانوا مِن ءايـَتِنا عَجَبـا; (كهف‌،9) آيا گمان كردي اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند.
موي بر تنم راست شد و گفتم‌. اين ماجرا عجيب‌تر از جريان اصحاب كهف است‌.(7)

معرفي منابع جهت مطالعه بيش تر:
1. علي مولود كعبه، محمد اردوبادي.
2. نگاهي كوتاه به زندگاين امام علي، علي آقا نوري.
3. امام اول حضرت علي، شير علي بيات.
4. شرح زندگاني حضرت علي، مهدي پيشوايي.
5. زندگاني حضرت علي، محمد علي خليلي.

پي نوشت ها:
1. مومنون(1)آيه1.
2. علامه مجلسي، بحارالانوار، دارالكتب الاسلاميه،ج 35، ص18، مناقب آل ابي طالب،‌ج 2، ص174.
3. مومنون،آيه2.
4. همان،آيه10.
5. بحار، ج 35، ص30؛ امالي شيخ طوسي، چاپ كتابخانه اسلاميه،ص 706.
6. مومنون،آيه1.
7. الارشاد، شيخ مفيد; ج 2، ص 116، كنگره شيخ مفيد.