سلام. میخواستم در مورد سوره کهف و داستان ذوالقرنین سوال کنم . اینکه خورشید به داخل چشمه ای غروب کرد؟ این اصلا از لحاظ علمی قابل قبول نیست.
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
آيه مذکور به شرح زير است:
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ في عَيْنٍ حَمِئَةٍ ؛(1)
تا به غروبگاه آفتاب رسيد .(در آن جا) احساس كرد (و در نظرش مجسّم شد) كه خورشيد در چشمه تيره و گلآلودى فرو مىرود.
چرا چيزي در ذهن خود به نام قرآن يا اسلام و...درست مي کنيد، بعد آن را مخالف علم خوانده و بدان مي تازيد؟
در آيه بالا کجا گفته شده: "خورشيد در چشمه اي گلي غروب کرد" تا بعد اشکال کنيد که اين مخالف علم است؟
ذوالقرنين بنا بر اين آيه در سفرش به مغرب زمين، به جايي مي رسد که خورشيد به هنگام غروب گويا در دريايي که لجن سياه دارد، فرو مي رود.
در عربي به دريا هم "عين" گفته مي شود. علامه طباطبايي در تفسير اين آيه نوشته :
" مقصود از اينكه فرمود" آفتاب را يافت كه در دريايى لجندار غروب مىكرد" اين است كه به ساحل دريايى رسيد كه ديگر ما وراى آن خشكى اميد نمىرفت، چنين به نظر مىرسيد كه آفتاب در دريا غروب مىكند چون انتهاى افق بر دريا منطبق است. بعضى هم گفتهاند: چنين چشمه لجندارى با درياى محيط، يعنى اقيانوس غربى، كه جزائر خالدات در آن است، منطبق است . جزائر مذكور همان جزائرى است كه در هيات و جغرافياى قديم مبدأ طول به شمار مىرفت، بعدها غرق شده و فعلا اثرى از آن ها نمانده است.
جمله" فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ" به صورت" عين حامية" يعنى حاره (گرم) نيز قرائت شده ؛ اگر اين قرائت صحيح باشد ،درياى حار با قسمت استوايى اقيانوس كبير كه مجاور آفريقا است ،منطبق مىگردد، بعيد نيست كه ذو القرنين در رحلت غربيش به سواحل آفريقا رسيده باشد."(2)
اين که خداوند فرموده:" وجدها تغرب" يعني او به در کنار ساحل درياي پهناوري رسيده که انتهاي آن معلوم نبوده و براي نگاه کننده اين طور به نظر مي رسيده و اين طور مي يافته که خورشيد در آن درياي گل آلود يا در آن درياي گرم غروب مي کند.
حالا کجاي اين مخالف علم است؟
بنا بر اين که منظور از ذوالقرنين کوروش هخامنشي باشد، در باره سفر غربي او گفته اند:
اما سيرش به طرف مغرب همان سفرى بود كه براى سركوبى و دفع" ليديا" كرد كه با لشگرش به طرف كورش مىآمد، آمدنش به ظلم و طغيان و بدون هيچ عذر و مجوزى بود. كورش به طرف او لشگر كشيد و او را فرارى داد، تا پايتخت كشورش تعقيبش كرد، پايتختش را فتح نموده او را اسير نمود، در آخر او و ساير ياورانش را عفو نموده ،اكرام و احسان شان كرد با اينكه حق داشت كه سياست شان كند و به كلى نابودشان سازد.
انطباق اين داستان با آيه شريفه" حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ- كه شايد ساحل غربى آسياى صغير باشد- روشن است.(3)
در هر حال ذوالقرنين(هر کس که بوده) سفري به غرب داشته و به ساحل دريا رسيده ، در آن جا چون آن دريا پهناور بوده و انتهايش معلوم نبوده ،به نظر مي رسيد خورشيد در دريا غروب مي کند.
پي نوشت ها:
1. کهف(18)آيه86.
2. ترجمه الميزان،ج13،ص499.
3. همان، ص539.