قرآن

بررسی جمع آوری یک جفت از همه حیوانات و ظرفیت کشتی نوح
طوفان نوح منطقه‌ای بوده و لذا نیازی به جمع‌آوری یک جفت از همه حیوانات عالم نبوده است بنابراین، این اشکال که کشتی ظرفیت چنین باری را نداشته، منتفی است.

پرسش:

قرآن در آیه 27 سوره مؤمنون به نوح می‌گوید «فَاسْلُکْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ» یعنی از هر حیوانی یک جفت سوار کشتی کن. حضرت نوح چگونه توانسته از هر حیوانی یک جفت سوار کشتی کند درحالی‌که مارگولیز و شوارتس تخمین زده‌اند که در دنیا ۵۰۰۰ نوع خزنده، ۹۰۰۰ نوع پرنده، ۴۵۰۰ نوع پستاندار است؟! به این اشکال چه جوابی باید بدهیم؟

پاسخ:

پس‌از اینکه حضرت نوح علی‌نَبِیِّنا‌وآلِه و علیه‌السلام به‌فرمان خداوند کشتی را ساخت، موظف شد از همه یک جفت را سوار آن کند: ﴿مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ﴾. (1) شمار فراوان حیوانات از یک‌سو و محدودیت ظرفیت کشتی ازسوی‌دیگر، سبب شده برخی در اصل داستان طوفان نوح تردید کنند و آن را افسانه و خُرافه بدانند.

 در این نوشتار این شبهه بررسی و نقد می‌شود.

منطقه‌ای بودن طوفان نوح و محدود بودن شمار حیوانات

علت این‌که برخی گمان کرده‌اند منظور از ﴿مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ﴾ که حضرت مأمور شده از همه حیوانات یک جفت سوار کشتی کند، این است که گمان کرده‌اند «طوفان نوح» جهانی بوده و حضرت برای این‌که نسل حیوانات از بین نرود، به این کار موظف شد؛ اما بررسی آیاتی که درباره این طوفان نازل شده‌اند، حاکی از این است که طوفان جهانی نبوده و فقط در منطقه خاص و محدودی از زمین رخ داده است.

 برخی از شواهد و قرائنی که به ما نشان می‌دهند طوفان جهانی نبوده، بر این پایه است:

1. حضرت نوح علیه‌السلام دائماً در میان قوم خود حضور داشته (2) و این حضور دائمی با جهانی‌بودن گستره تبلیغی ایشان سازگار نیست؛

2. تعابیری همچون «إنّ قومی: همانا قوم من» (3) یا «یا قومِ: ای قوم من» که بارها از قول حضرت نقل شده، (4) همگی نشان می‌دهند قوم خاصی مخاطب حضرت بوده‌اند؛ نه همه اهالی کره زمین.

3. مطابق قرآن «قوم عاد» جانشین «قوم نوح» شدند (5) و ازآنجاکه قوم عاد در یک منطقه از زمین ساکن بوده‌اند، نه در همه زمین، متوجه می‌شویم که قوم نوح نیز فقط در یک منطقه از مناطق زمین ساکن بوده‌ و شامل همه کره زمین نمی‌شده است؛

4. کلمه «ارض: زمین» در آیات مربوط به طوفان هرچند به‌طور مطلق ذکر شده، اما این واژه در قرآن 110 بار برای تعبیر از بخش خاصی از کره زمین به‌کاررفته است؛ (6)

5. با توجه به امکانات ارتباطی در آن زمان، رساندن پیام الهی به تمام نقاط زمین عملاً ممکن نبوده؛ ولی عذاب تنها بر کسانی نازل می‌شود که پیام حق را شنیده و سرپیچی کرده‌اند. (7)

با مشخص شدن این‌که طوفان منطقه‌ای بوده، مشخص می‌شود نیازی به سوار کردن یک زوج از همه حیوانات نبوده و درنتیجه، اشکالی ازاین‌جهت متوجه داستان قرآن نیست. محمدهادی معرفت در همین زمینه گفته است: «خداوند به نوح اجازه داد تا به تعداد نیاز خود از حیوانات اهلی، آذوقه و مرکب، با خود ببرد ... بقیه حیوانات اهلی و وحشی، طبق عادت خود در منطقه دچار فاجعه باقی نمی‌مانند و ازآنجا دور می‌شوند.» (8)

چرا برخی گمان کرده‌اند طوفان جهانی بوده است؟

علت این‌که برخی گمان کرده‌اند طوفان نوح جهانی بوده و حضرت از هر حیوانی یک جفت سوار کشتی کرده، روایت کتاب مقدس از طوفان است. در سِفْر پیدایش، فصل هفتم چنین آمده است:

1 و خداوند به‌ نوح‌ گفت‌: «تو و تمامی‌ اهل خانه‌ات‌ به‌ کشتی‌ درآیید، زیرا تو را در این‌ عصر به‌ حضور خود عادل‌ دیدم‌.

 2 و از همه بهایم‌ پاک‌، هفت‌ هفت‌، نر و ماده‌ با خود بگیر و از بهایم‌ ناپاک‌، دو دو، نر و ماده‌.

 3 و از پرندگان‌ آسمان‌ نیز هفت‌ هفت‌، نر و ماده‌ را تا نسلی‌ بر روی‌ تمام‌ زمین‌ نگاه‌ داری‌.

 4 زیرا که‌ من‌بعد از هفت‌ روز دیگر، چهل‌ روز و چهل‌ شب‌ باران‌ می‌بارانم‌ و هر موجودی‌ را که‌ ساخته‌ام‌، از روی‌ زمین‌ محو می‌سازم‌.

 ... 8 از بهایم‌ پاک‌ و از بهایم‌ ناپاک‌ و از پرندگان‌ و از همه حشرات‌ زمین‌. 9 دو دو، نر و ماده‌، نزد نوح‌ به‌ کشتی‌ درآمدند.

 ... 14 ایشان‌ و همه حیوانات‌ به‌ اجناس‌ آن‌ها و همه بهایم‌ به‌ اجناس‌ آن‌ها و همه حشراتی‌ که‌ بر زمین‌ می‌خزند به‌ اجناس‌ آن‌ها و همه پرندگان‌ به اجناس‌ آن‌ها، همه مرغان‌ و همه بالداران‌.

 15 دو دو از هر ذی‌‌جسدی‌ که‌ روح‌ حیات‌ دارد، نزد نوح‌ به‌ کشتی‌ درآمدند.

 ... 21 و هر ذی‌جسدی‌ که‌ بر زمین‌ حرکت‌ می‌کرد، از پرندگان‌ و بهایم‌ و حیوانات‌ و کل‌ حشرات‌ خزنده بر زمین‌ و جمیع‌ آدمیان‌، مردند.

 22 هرکه‌ دم‌ روح‌ حیات‌ در بینی‌ او بود، از هر که‌ در خشکی‌ بود، مُرد. 23 و خدا محو کرد هر موجودی‌ را که‌ بر روی‌ زمین‌ بود، از آدمیان‌ و بهایم‌ و حشرات‌ و پرندگان‌ آسمان‌، پس‌ از زمین‌ محو شدند؛ و نوح‌ با آنچه‌ همراه‌ وی‌ در کشتی‌ بود فقط باقی‌ ماند.

به باور برخی روایاتی که حاکی از جهانی بودن طوفان هستند و در آن‌ها گفته شده حضرت از هر حیوانی، یک جفت سوار کشتی کرد نیز اسرائیلی و جعلی هستند.(9)

نتیجه‌گیری:

برداشت نادرست از مأموریت حضرت نوح علیه‌السلام در جمع‌آوری یک جفت از همه حیوانات جهان و این اشکال که کشتی ایشان چنین ظرفیتی نداشته است، ناشی از گمان جهانی بودن طوفان است؛ اما با بررسی آیات قرآن، مشخص شد طوفان منطقه‌ای بوده و درنتیجه، اصلاً نیازی به سوارکردن یک جفت از تمامی حیوانات جهان نبوده و این یعنی اشکالی متوجه روایت قرآنی از طوفان نوح نیست. روایت جهانی بودن طوفان از کتاب مقدس سرچشمه می‌گیرد. آن دسته از روایات اسلامی که حاکی از جهانی بودن طوفان و سوارکردن یک جفت از همه حیوانات جهان هستند، اسرائیلی و نامعتبر می‌باشند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره هود، آیه 40 و سوره مؤمنون، آیه 27؛ درباره عبارت ﴿مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ﴾ دو احتمال مطرح شده است: 1. از هر حیوانی یک نر و ماده (دو عدد)؛ 2. از هر زوجی دو جفت (چهار عدد) (ماتریدی، محمد، تأویلات أهل السنه، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1426 ق، ج‏6، ص 132؛ ثعلبى، احمد بن محمد، الکشف والبیان (تفسیر ثعلبى)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1422 ق، ج‏5، ص 169) اختلاف دیگر درباره این عبارت این‌است‌که آیا شامل گیاهان نیز می‌شود یا نمی‌شود. (فخر رازی، محمد، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420 ق، ج‏17، ص 348؛ آلوسى، محمود بن عبدالله‏، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی‏، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1415 ق، ج‏6، ص 251؛ قطب، سید، فى ظلال القرآن، بیروت، دار الشروق‏، چاپ 35، 1425 ق، ج‏4، ص 2465)

2. سوره نوح، آیه 5.

3. سوره شعرا، آیه 117.

4. سوره نوح، آیه 2.

5. سوره اعراف، آیه 69.

6. سوره قصص، آیه 4.

7. سوره اسراء، آیه 15؛ سوره نساء، آیه 165 و... .

8. معرفت، محمدهادى، ‏شبهات و ردود حول القرآن الکریم، قم، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، چاپ اول، 1423 ق، ص 42.

9. قطب، سید، فى ظلال القرآن، بیروت، دار الشروق‏، چاپ 35، 1425 ق، ج‏4، ص 1877.

ادعای تخلف در پیشگویی‌های قرآن یا نقض وعده الهی، از فهم نادرست از مفاهیم قرآنی سرچشمه می‌گیرد و هیچ‌گونه خدشه‌ای بر وحیانی‌بودن این کتاب آسمانی وارد نمی‌شود.

پرسش:

اگر قرآن الهی و کلام خداوند است، چرا پیشگویی‌هایش محقق نشدند؛ برای مثال در آیه‌های 52 و 53 سورۀ «قصص» یا آیۀ 47 سورۀ «عنکبوت» پیامبر انتظار داشت با شباهت‌های زیاد قرآن با تورات و انجیل، بسیاری از اهل کتاب ایمان بیاورند، ولی چنین نشد؛ همچنین آیات 6 و 7 سورۀ «یس» دربارۀ ناامیدی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آل) از ایمان‌آوردن مردم مکه است؛ ولی در اواخر عمر ایشان، مردم مکه مسلمان شدند. از دیگر موارد خلاف، آیۀ 57 سورۀ «قصص» است که پیشگویی کرده بود مکه حرم امن است و مسمانان از آن اخراج نمی شوند؛ ولی برعکس شد و مسلمانان از این شهر اخراج شدند. آیا این آیات نشان‌دهندۀ تخلف پیشگویی‌ها در قرآن نیست که بیان کند قرآن نازل‌شده از سوی غیر ‌خداست و الهی نیست؟

پاسخ:

قرآن کریم، کلام الهی و برنامه جامع خدای سبحان برای هدایت بشر است که همواره در جایگاه معجزه جاویدان رسول اکرم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله) مطرح بوده است. این کتاب آسمانی، افزون بر ارائه تعالیم اخلاقی، اعتقادی و تشریعی، دربردارنده اشارات تاریخی، علمی و گاه پیشگویی‌هایی است که بر اعجاز و سرچشمۀ وحیانی آن تأکید دارند. با این حال، برخی شبهه‌هایی مطرح می‌شود که برخی از پیشگویی‌های قرآن به وقوع نپیوسته‌اند یا خلاف آن رخ داده است؛ از جمله آیات مربوط به ایمان‌آوردن اهل کتاب (۱)، آیات ایمان‌نیاوردن بیشتر مردم مکه (۲) و نیز آیاتی که بر امنیت حرم مکه و اخراج‌نشدن مؤمنان از آن شهر دارد (۳). بنابراین پرسشی مطرح می‌شود که اگر قرآن کلام خداوند است، چرا این پیشگویی‌ها محقق نشده‌اند یا خلاف آن اتفاق افتاده است؟ آیا این ناسازگاری‌ها نشان‌دهنده سرچشمۀ غیر الهی قرآن نیست؟ در این نوشتار، با بررسی آیات پیش‌گفته مشخص خواهد شد هیچ‌یک از این موارد، تخلف در پیشگویی یا نقض وعده الهی نیست.

تحلیل آیات ۵۲ و ۵۳ سورۀ «قصص» و آیۀ ۴۷ سورۀ «عنکبوت»

همان‌گونه که سیاق این آیات نشان می‌دهد، گروه خاصی از اهل کتاب مدح شده‌اند که به قرآن ایمان‌آورده‌اند، نه همۀ اهل کتاب (۴). درواقع این آیات مدحِ طایفه‌ای از یهود و نصاری است که با مشاهدۀ حقایق قرآن و تطابق آن با بشارت‌های کتب آسمانی خود، به‌سرعت آن را تصدیق کردند؛ آنها که نشانه‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله) را در کتاب‌های آسمانی خود یافته بودند و به او دل‌بسته بودند و بی‌صبرانه انتظار او را می‌کشیدند و به ‌محض یافتن گمشدۀ خود، آن را با جان و دل پذیرفتند. ازاین‌رو این آیات پیشگویی ایمان‌آوردن تمام اهل کتاب نیست، بلکه ناظر به قاعده‌ای کلی است که اهل کتابی که به تعالیم واقعی تورات و انجیل پایبند باشند، با شنیدن قرآن ایمان می‌آورند و اگر برخی اهل کتاب ایمان نیاوردند، به دلیل تحریف در باورها یا تعصبات قومی است، نه نقض وعده قرآنی؛ همچنین اینکه خدای سبحان از آنان بدون هیچ قیدی با عنوان «اهل کتاب» یاد می‌کند، شاید اشاره به این مطلب باشد که اهل کتاب واقعى اینها بودند و دیگران هیچ (5).

همین معنا در آیۀ ۴۷ سورۀ «عنکبوت» نیز تأکید شده است؛ آنجا که می‌فرماید: «بر اساس همین تسلیم در برابر حقیقت، قرآن را بر تو نازل کردیم؛ پس یهودیان و مسیحیان واقعی به آن ایمان می‌آورند ...». درواقع قرآن برای تسلیم در برابر خدا، تصدیق کتاب‌ها و پیامبران الهی نازل شده است، طبعاً اهل کتاب هم به آن ایمان خواهند آورد؛ براى اینکه اگر ایشان به کتاب آسمانى و پیغمبر خود ایمان آورده‌اند، به همین دلیل است که خواسته‌اند تسلیم خدا باشند و از هر دستورى که خدا بدهد، فرمان برند (6).

تحلیل آیات ۶ و ۷ سورۀ «یس»

در بررسی آیات ۶ و ۷ سورۀ «یس» باید توجه داشت که این آیات دربارۀ سران کفر و شرک است که با لجاجت تمام، راه‌های هدایت را بر خود بسته بودند؛ همان کسانی که تمام خطوط ارتباطی خود را با خدا قطع کرده بودند، پیوندها را گسسته و تمام دریچه‌های هدایت را به روی خود بسته بودند، و در عناد و لجاجت به نهایت رسیده بودند. بله، طبیعی است که این گروه هرگز ایمان نخواهند آورد؛ چرا‌که انسان در حالتی اصلاح‌پذیر و هدایت‌شدنی است که فطرت توحیدی خود را با اعمال زشت و اخلاق آلوده‌اش به‌کلی پایمال نکرده باشد؛ در غیر این حالت، تاریکی مطلق بر قلب او چیره می‌شود و تمام روزنه‌های امید برای هدایت بسته خواهد شد. بنابراین مراد از بیشترینه‌ای که هرگز ایمان نمی‌آورند، سران شرک و کفرند. چنان هم شد که برخی از آنان در جنگ‌های اسلامی در حال شرک کشته شدند، گروهی دیگر نیز که باقی ماندند، تا پایان عمر در دل، ایمان نیاوردند؛ وگرنه بیشتر مشرکان عرب پس از فتح مکه، بر اساس مفاد آیۀ «یَدْخُلُونَ‌ فِی دِینِ اللّهِ أَفْوَاجاً» (۷) گروه‌گروه وارد اسلام شدند (8).

تحلیل آیۀ ۵۷ سورۀ قصص

در تحلیل آیۀ ۵۷ سورۀ مبارکه «قصص» و دیگر آیاتی که مکه را حرم امن الهی معرفی می‌کنند، باید توجه داشت این آیات در پی بیان حکمی تشریعی هستند، نه اخبار از یک خاصیت تکوینی (۹)؛ یعنی از منظر قوانین مذهبی، امنیت مکه چنان محترم دانسته شده است که هرگونه جنگ و درگیری در آن ممنوع است؛ به گونه‌ای که حتی حیوانات وحشی در این سرزمین از امنیت کامل برخوردارند و نباید کسی متعرض آنها شود. یا اگر قاتلی به آنجا پناه ببرد، نباید به او تعرض کرد، بلکه تنها می‌توان با محدود‌کردن منابع آب و غذا، او را وادار به ترک آنجا کرد تا سوءاستفاده‌ای از این حکم انجام نگیرد. از‌این‌رو این تشریع بدان معنا نیست که هرگز فتنه و ناامنی در مکه رخ نخواهد داد؛ زیرا تاریخ گواه جنگ‌ها، کشتارها و ناامنی‌هایی در این مکان مقدس بوده است. با این حال، مکه در برابر دیگر نقاط، همواره از امنیت بیشتری برخوردار بوده است و عرب‌ها برای آن قداست خاصی قائل بودند؛ تا‌آنجا‌که جنایت‌هایی را که در جاهای دیگر مرتکب می‌شدند، در مکه انجام نمی‌دادند. بنابراین حتی در شرایط ناامنی، حرم مکه از امنیت نسبی قابل توجهی برخوردار بوده است؛ به‌ویژه این امنیت از سوی قبایل خارج از مکه بیشتر رعایت می‌شد. افزون بر این، گرچه در آغاز اسلام، مدت کوتاهی این سرزمین الهی دستخوش ناامنی‌هایی شد، دیری نپایید که به مرکزی بزرگ از امنیت پایدار و کانونی سرشار از نعمت‌ها تبدیل شد (10).

نتیجه‌:

از مجموع بررسی‌ها و تحلیل‌های انجام‌شده روشن شد هیچ‌یک از موارد مطرح‌شده، نشان‌دهندۀ تخلف از وعده‌های الهی یا تحقق‌نیافتن پیشگویی‌های قرآن کریم نیست. آیات مربوط به ایمان‌آوردن اهل کتاب، ناظر به گروه خاصی از آنان است که به حقیقت کتب آسمانی پیشین وفادار بوده‌اند، نه تمام یهود و نصاری.

آیات مربوط به ایمان‌نیاوردن بیشتر مردم مکه، دربارۀ سران لجوج و معاند شرک و کفر است که از هرگونه هدایت قطع امید شده بودند، نه عموم مردم مکه.

آیاتی که از امنیت حرم سخن گفته‌اند نیز در پی بیان حکم تشریعی هستند، نه اخبار از یک خاصیت تکوینی. از‌این‌رو این‌گونه شبهه‌ها نه‌تنها خدشه‌ای به اعتبار الهی قرآن وارد نمی‌کنند، بلکه با بررسی و تدبر در مفاد آیات، بیش از پیش حکمت و صدق کلام وحیانی نمایان می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

۱. قصص: ۵۲ و ۵۳؛ عنکبوت: ۴۷.

2. یس: ۶ و ۷.

3. قصص: ۵۷.

۴. طباطبایی، سیدمحمد‌حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۵۲ ش، ج ۱۶، ص ۵۴.

۵. ر.ک به: مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه[بی‌تا]، ج ۱۶، ص ۱۰۸.

6. تفسیر المیزان؛ ج ۱۶، ص ۱۳۸.

7. نصر: ۲.

8. تفسیر نمونه؛ ج ۱۸، ص ۳۲۰.

9. تفسیر المیزان؛ ج ۳، ص ۳۵۴.

۱۰. تفسیر نمونه؛ ج ۱۶، ص ۱۱۷.

بررسی ادعای نادرستی سوگند در ابتدای سوره تحریم
پیامبر برای خشنودی نزدیکانش، حلال خدا را بر خود حرام کرد. این عمل نشان می‌دهد انعطاف‌پذیری و ایثار برای حفظ همدلی در روابط اجتماعی و خانوادگی بسیار مهم است.

پرسش:

مگر قرار نیست پیامبر برای بقیه الگو باشد، پس چرا باید سوگند نادرستی بخورد (ابتدای سوره تحریم) که بعدها خداوند به او بگوید به این سوگندت عمل نکن؟

پاسخ:

مطابق آیه اول سوره تحریم پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله کار حلالی را انجام ‌دادند که دو تن از همسرانشان از آن کار ناراحت شدند. (1) حضرت برای کسب رضایت آنان سوگند می‌خورند (2) تا این کار حلال را ترک کنند و با این سوگند، آن کار حلال بر ایشان حرام می‌شود. خداوند به حضرت وحی می‌کند و می‌گوید: چرا برای رضایت همسرانت کاری را که من برای تو حلال کرده‌ام با سوگند بر خودت حرام کردی؟ و سپس از ایشان می‌خواهد که سوگند خود را بشکند و «کفّاره» بدهد. (3)

سرّ سوگند خوردن پیامبر

سوگند خوردن حضرت نه‌تنها با الگو بودن ایشان منافات ندارد؛ بلکه در راستای آن است؛ چراکه حضرت برای خشنودی نزدیکانش کاری که شرعاً برای او حلال بود را برای خودشان حرام کردند. درسی که این اقدام به ما می‌دهد این است که گاهی باید برای رضایت اطرافیانمان با ازخودگذشتگی کارهای حلال و مجاز را برای خود ممنوع کنیم تا شرایطی را فراهم آوریم که آرامش و رضایت در خانواده یا جامعه برقرار شود. (4) این نوع ایثار و ترجیح مصلحت جمعی و رضایت خاطر دیگران بر خواسته‌های شخصی، هم نشانه «خلق عظیم»، (5) بزرگواری و حکمت پیامبر خداست و هم به‌عنوان «اسوه» به همه انسان‌ها این نکته مهم را گوشزد می‌کند که در روابط اجتماعی و خانوادگی، انعطاف‌پذیری و ایثار برای حفظ مودت و همدلی اهمیت بالایی دارد.

چرایی مخالفت خداوند با اقدام پیامبر

اگر این کار پیامبر نه‌تنها خطا نیست، بلکه برای بشریت درس دارد، پس چرا خداوند با آن مخالفت کرد؟ شخصی را در نظر بگیرید که همسر بداخلاقی دارد که مدام به بهانه‌های الکی دعوا راه می‌اندازد. آن شخص با این‌که می‌تواند با طلاق، خودش را راحت کند، اما نه‌تنها با بزرگواری صبر پیشه می‌کند، بلکه بسیاری از کارهای حلال را برای این‌که همسرش ناراحت نشود، ترک می‌کند. در اینجا اگر پدرِ آن شخص، از سر دلسوزی به او بگوید: چرا به‌خاطر همسرت زندگی را بر خودت زهر کردی؟ این سرزنش آن شخص است یا همسرش که باعث این کار شده است؟

بررسی سوره تحریم حاکی از این است که این سوره نه در مقام نکوهش پیامبر خدا، بلکه در راستای سرزنش دو تن از همسران ایشان نازل شده است:

 «اگر شما دو زن از کار خود به پیشگاه خدا توبه کنید [خدا توبه شما را می‌پذیرد]، چون دل شما دو نفر از حق و درستی منحرف شده است و اگر بر ضدِّ پیامبر به یکدیگر کمک دهید [راه به‌جایی نخواهید برد]؛ زیرا خدا و جبرئیل و صالح مؤمنان [علی‌بن‌ابی‌طالب] یار اویند و فرشتگان نیز بعد از آنان پشتیبان او خواهند بود ... خدا برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده که تحت سرپرستی و زوجیت دو بنده شایسته از بندگان ما بودند، ولی به آن دو خیانت ورزیدند و آن دو [پیامبر] چیزی از عذاب خدا را از آن دو زن دفع نکردند و [هنگام مرگ] به آن دو گفته شد: با وارد شوندگان وارد آتش شوید.» (6)

پیامبر خدا تحت‌فشار عایشه و حفصه درحالی‌که می‌توانستند هردو را طلاق بدهند و خودشان را راحت کنند، با ازخودگذشتگی نه‌تنها آنان را طلاق ندادند، بلکه کار حلالی که سبب اعتراض بی‌مورد آن‌ها شده بود را بر خودشان حرام کردند؛(7) اما خداوند که نمی‌تواند ناراحتی پیامبرش را ببیند و می‌داند آن دو زن اصطلاحاً به هیچ صراطی مستقیم نخواهند شد، به قضیه ورود پیدا کرد و ضمن تهدید آن دو زن، از سر دلسوزی از پیامبرش خواست که سوگند خود را بشکند. به عبارت ساده‌تر، کار پیامبر اشکالی نداشت، اشکال از آن دو بود که لیاقت بزرگواری پیامبر را نداشتند.

چرایی پایان یافتن آیه با تعبیر ﴿وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾

اگر اقدام پیامبر نه‌تنها خطا نبود، بلکه درس مهمی در آن نهفته است، پس چرا آیه با جمله ﴿وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ «و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است» به پایان می‌رسد؟

 پاسخ این است که این تعبیر لزوماً به‌معنای این نیست که گناه و اشتباهی رخ داده است. چنانکه وقتی مسلمانان برای درگذشتگان از خداوند درخواست آمرزش می‌کنند و می‌گویند: خداوند فلانی را بیامرزد، به این معنا نیست که فلانی گناه‌کار و خطاکار بوده است. این تعبیر در قرآن نیز در موارد متعددی حاکی از پاداش و رحمت الهی به شخص است.(8) برای نمونه به این آیه نگاه کنید:

﴿إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أُولٰئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ (9) «یقیناً کسانی که ایمان آورده و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا امید دارند؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است

همان‌طور که مشخص است کسانی که آیه در مقام توصیف آنان است نه‌تنها کار اشتباهی نکرده‌اند، بلکه هر کاری که باید می‌کردند اعم از ایمان، مهاجرت و جهاد را انجام داده بودند، اما باوجوداین، آیه با تعبیر ﴿وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ به پایان رسیده است.

نتیجه‌گیری:

پیامبر در راستای رضایت دیگران از حلال خدا گذشت و درسی که از این اقدام پیامبر می‌توان گرفت این است که در روابط اجتماعی و خانوادگی، انعطاف‌پذیری و ایثار برای حفظ همدلی اهمیت بالایی دارد. مخالفت خداوند با سوگند پیامبر نه به‌خاطر اشتباه بودن کار حضرت، بلکه در مقام تهدید عایشه و حفصه بود که با اعتراض بی‌مورد باعث شده بودند حضرت با سوگند کار حلالی را بر خودشان حرام کنند. پایان یافتن آیه با ﴿وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ به‌معنای گناه یا خطا بودن اقدام پیامبر نیست و این جمله در قرآن در موارد متعددی حاکی از پاداش و رحمت الهی است.

پی‌نوشت‌ها:

1. مطابق برخی روایات این کار حلال، خوردن عسل یا مؤانست با ماریه قبطیه بوده است. (صنعانی، عبدالرزاق‌بن‌همام، تفسیر القرآن العزیز المسمى تفسیر عبدالرزاق، بیروت، دار المعرفه، 1411 ق،‏ ج 2، ص 241؛ طبری، محمد، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، 1412 ق، ج‏28، ص 100) اما اولاً این روایات با شأن و شخصیت پیامبر سازگار نیست؛ ثانیاً ماجرای بچه‌گانه بیان‌شده در آن‌ها برخلاف اهمیتی است که آیات آغازین سوره تحریم حاکی از آن هستند. به‌نظرمی‌رسد برخی این روایات را ساخته‌اند تا علت واقعی نزول این آیات پنهان بماند.

2. به باور برخی، حضرت سوگند نخوردند و فقط تصمیم گرفتند دیگر آن کار حلال را انجام ندهند. (مغنیه، محمدجواد، التفسیر الکاشف، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ اول، 1424 ق، ج‏7، ص 362)

3. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج‏19، ص 330.

4. صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، قم، فرهنگ اسلامی‌، چاپ دوم، 1406 ق، ج‏28، ص 427؛ فضل‌الله، محمدحسین، من وحى القرآن، بیروت، دار الملاک‏، چاپ اول، 1419 ق، ج‏22، ص 309؛ مدرسی، محمدتقی،‌من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین‌، چاپ اول، 1419 ق، ج‏16، ص 103.

5. سوره قلم، آیه 4: ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾؛ «و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری

6. سوره تحریم، آیه‌ها 4 و 10: ﴿إِنْ تَتُوبٰا إِلَى اَللّٰهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمٰا وَ إِنْ تَظٰاهَرٰا عَلَیْهِ فَإِنَّ اَللّٰهَ هُوَ مَوْلاٰهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صٰالِحُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمَلاٰئِکَهُ بَعْدَ ذٰلِکَ ظَهِیرٌ * ... ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَتَ نُوحٍ وَ اِمْرَأَتَ لُوطٍ کٰانَتٰا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبٰادِنٰا صٰالِحَیْنِ فَخٰانَتٰاهُمٰا فَلَمْ یُغْنِیٰا عَنْهُمٰا مِنَ اَللّٰهِ شَیْئاً وَ قِیلَ اُدْخُلاَ اَلنّٰارَ مَعَ اَلدّٰاخِلِینَ﴾.

7. صادقی تهرانی، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، ج‏28، ص 427؛ حسینى همدانى، محمد، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تهران، انتشارات لطفی، چاپ اول، 1404 ق، ج‏16، ص 449.

8. مغنیه، محمدجواد، التفسیر الکاشف، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ اول، 1424 ق، ج‏7، ص 362.

9. سوره بقره، آیه 218 همچنین سوره توبه، آیه 91 و ... .

آیا عزیر در تاریخ وجود دارد؟
در تاریخ یهود و منابع عبری نام شخصی به اسم عزرا وجود دارد که در لغت عرب به عزیر شناخته می‌شود. او از شخصیت‌های بسیار مهم و محترم در سنت یهودی است.

پرسش:

خداوند در قرآن می‌فرماید یهودیان عُزَیر را پسر خدا می‌دانستند و یهودیان می‌گویند ما اصلاً چنین شخصیتی نداریم. آیا در تاریخ شخصیتی به نام عُزیر نبی وجود داشته است؟

پاسخ:

«عُزَیر» در قرآن کریم شخصیتی دینی مطرح شده است که یهودیان به او در جایگاه پسر خدا احترام می‌گذاشتند. این موضوع در آیۀ 30 سورۀ «توبه» ذکر شده است: ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّه﴾.

وی یکی از پیامبران یا اولیای قوم بنی‌اسرائیل بود که به امر خدا در سن جوانی از دنیا رفت و پس از صد سال زنده شد. به گفته مفسران، آیۀ ۲۵۹ سورۀ «بقره» به این جریان اشاره دارد: ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَهٍ وَهِیَ خَاوِیَهٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى یُحْیِی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾.

در منابع یهودی شخصی به نام عُزَیر شناخته نشده است؛ اما نام‌های دیگری به شخصیت ایشان اشاره دارد:

الف) عزراء: «عزیر» لفظی عربی است که در لغت یهود و به زبان عبری به «عزرا» شناخته می‌شود؛ چرا‌که عرب وقتی نام بیگانه‌اى را به کار مى‌برد، معمولاً در آن تغییرى ایجاد مى‌کند؛ به‌ویژه گاه براى اظهار محبت آن را به صیغه «تصغیر» درمى‌آورد؛ از‌این‌رو «عزرا» را نیز به «عزیر» تبدیل کرده است؛ همان‌گونه که نام اصلى «عیسى» که «یسوع» است و «یحیى» که «یوحنا» است، پس از نقل به زبان عربى دگرگون شده و به شکل «عیسى» و «یحیى» درآمده است (1).

دربارۀ شخصیت عزرا آمده است که وی کاهن معروف عبرانیان و کاتب ماهر شریعت و شخصی عالم، قادر و امین بود و چنان‌که معلوم است، در بارگاه سلطان ایران درجه و اعتبار تامی داشت (2). بنا بر باور اصحاب کلیسا، عزرا تمامی کتب قانونی عهد عتیق را جمع‌آوری و تصحیح کرده است (3). در منابع اسلامی نیز اشاره شده است که وقتی بخت‌النصر تورات را از بین برده بود، عزیر تورات را از حفظ برای مردم قرائت می‌کرد؛ بنابراین وی احیاکنندۀ تورات معرفی شده است (4).

ب) ارمیا: با توجه به شباهت داستان‌هایی که دربارۀ ارمیا و عزیر نقل شده است (مثل مواجهه با شهری که خانه‌هایش فرو ریخته، داستان حملۀ بخت‌النصر به بنی‌اسرائیل و ...)، برخی این احتمال را مطرح می‌کنند که عزرا و ارمیا یک شخصیت بوده‌اند. البته برخی معتقدند چون این دو نفر معاصر یکدیگر بودند، هر دو نفر در داستان‌های مشابه حضور داشته‌اند (5).

شایان ذکر است یهودیان در متون اصلی خود، عزرا را «پسر خدا» نمی‌دانند و این عقیده با اصل توحید در یهود در تضاد است. بنابراین تعبیر قرآن با عنوان «عزیر پسر خداست»، ممکن است به گروه‌های خاصی از یهودیان اختصاص داشته باشد که هنگام نزول قرآن (یا قبل از آن) در منطقه‌ای خاص به دلیل مقام والای عزرا در احیای تورات و دین، او را تا مقام «پسر خدا» بالا برده باشند. این عقیده لزوماً تمام یهودیان را دربر نمی‌گیرد، بلکه گروه خاصی را خطاب قرار می‌دهد. همچنین این تعبیر ممکن است به جایگاه فوق‌العاده و منحصر‌به‌فرد عزرا در نظر برخی یهودیان اشاره داشته باشد که به دلیل نقش او در احیای دین، او را «پسر خدا» به معنای «محبوب خدا» یا «بسیار نزدیک به خدا» می‌دانستند که این عنوان ابتدا تشریفاتی بود؛ اما شاید با گذشت زمان، این اعتقاد نزد برخی یهودیان به معنای واقعی و ظاهری آن منجر شد.

نتیجه:

در تاریخ یهود و منابع عبری نام شخصی به اسم عزرا آمده است که در لغت عرب به عزیر شناخته می‌شود. او از شخصیت‌های بسیار مهم و محترم سنت یهودی است که نقش کلیدی در حفظ و بازسازی شریعت یهود ایفا کرد. البته اینکه در قرآن گفته شده است «عزیر پسر خداست» بر خلاف اعتقاد یهودیان است و ممکن است به گروه‌های خاصی از یهودیان اختصاص داشته باشد که هنگام نزول قرآن (یا قبل از آن) در منطقه‌ای خاصی زندگی می‌کردند.

پی‌نوشت‌ها:

1. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه‌؛ چ 32، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش، ج 7، ص 361.

2. هاکس، مستر؛ قاموس کتاب مقدس؛ چ 2، تهران: اساطیر، 1382 ش، ص 609.

3. همان.

4. مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ؛ قاهره: مکتبة الثقافة الدینیه، [بی‌تا]، ج ۳، ص ۱۱۵ ـ 116.

.5https://www.islamquest.net/fa/archive/fa7332

وحیانی بودن داستان طوفان نوح در قرآن با اقتباس از منابع کهن
مقایسه روایت طوفان نوح در قرآن و عهدین نشان‌دهنده تفاوت‌هایی اساسی است. قرآن با هدف هدایت و عبرت‌آموزی، تمرکز دارد. درمقابل، عهدین رویکردی تاریخی دارد.

پرسش:

داستان طوفان نوح، کلام الهی و از خود قرآن است یا از فرهنگ‌های دیگر اقتباس و در قرآن وارد شده است؟

پاسخ:

یکی از قصص قرآن داستان طوفان نوح است. این قصه پیش از قرآن در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان نیز آمده است. پیش‌از این‌کتاب نیز شاهد حضور آن در لوح یازدهم از حماسه گیلگمش نیز هستیم. به باور محققان این داستان در گذشته‌های بسیار دور و پیش از اختراع خط نیز مطرح بوده است. آیا وجود این داستان در منابع پیشاقرآنی به‌معنای این است که قرآن این داستان را از آن منابع گرفته و اصطلاحاً اقتباس کرده است؟

 در این نوشتار به این پرسش پاسخ می‌دهیم.

مقایسه داستان طوفان نوح در قرآن و منابع پیشاقرآنی

داستان کشتی نوح علاوه بر قرآن در منابع سُومِری، بابِلی و عبری (کتاب مقدس) نیز آمده است. نقل سومری از مابقی مختصرتر و دچار آسیب شده و به همین دلیل، ناقص است.

 نویسنده مقاله «طوفان نوح در اسطوره‌های سومری و بابلی و مقایسه آن با تورات و قرآن» (1) این چهار منبع را باهم مقایسه و شباهت و تفاوت‌های آن‌ها را بیان کرده است:

1. نام قهرمان داستان در نقل سومری «زیوسودرای» (ziusudra)، در نقل بابلی «اوتناپیشتیم» (Utinapishtim) و در قرآن و عهدین «نوح» است؛

2. در روایت بابلی و تورات به جزئیاتی همچون اندازه کشتی، مدت طوفان، فرستادن پرندگانی به بیرون از کشتی پس از پایان طوفان، انجام قربانی به شکرانه نجات پیدا کردن و... اشاره شده، اما در قرآن چنین مطالبی نیامده است؛ گرچه همگی به سوار شدن حیوانات و همچنین نابودشدن موجوداتی که سوار کشتی نشدند، اشاره کرده‌اند؛

3. پس از پایان طوفان، کشتی بر قله کوهی آرام می‌گیرد. نام این کوه در روایت بابلی «نیسیر» (Nisir) و در تورات «آرارات» و در قرآن «جُودِی» ذکر شده است؛

4. در کتاب مقدس، طوفان برای تنبیه انسان‌های گنه‌کار و نابودی شریران و در قرآن برای نابودی کافران و مشرکان است؛ اما در روایت بابلی این واقعه به‌خاطر هواوهوس خدایان رخ می‌دهد؛

5. در تورات، نوح چون شخصی برگزیده‌ای بود و خدا او را در حضور خود عامل دید از خطر طوفان محفوظ ماند. در قرآن نوح از جانب خدا برای هدایت قومش مبعوث می‌شود، اما در داستان بابلی، شخصی نجات‌یافته به کمک یکی از خدایان که دوستدار او بود و در نقش جاسوسی، راز تصمیم خدایان را بر وی فاش کرد، از خطر جان سالم به در ‌برد؛

6. داستان تورات و قرآن مبتنی بر یکتاپرستی است. البته در قرآن اغراض پند و اندرز و جنبه‌های اخلاقی نیز مدنظر است. درحالی‌که روایت بابلی بر پایه شرک و اعتقاد به خدایان متعدد است. (2)

چرایی اقتباسی نبودن داستان طوفان نوح در قرآن

این احتمال که قرآن داستان طوفان نوح را از منابع سومری و بابلی گرفته باشد اصلاً مطرح نیست؛ چراکه این منابع در زمان و مکان نزول قرآن در دسترس نبودند. ادعای مطرح‌شده درباره اقتباس این داستان از بایبل (کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان) است. مقایسه این داستان در قرآن و عهدین حاکی از اختلافات ریزودرشت این‌دو است. مطابق عهدین خدا وقتی دید مردم غرق در گناه شده‌اند، از آفرینش انسان پشیمان شد و تصمیم گرفت همه مردم را هلاک کند؛ اما مطابق قرآن، مشکل اصلی مردم، شرک و بت‌پرستی بود و حضرت مردم را به یکتاپرستی دعوت می‌کرد، اما فایده‌ای نداشت. برابر قرآن یکی از آموزه‌های حضرت، معاد است؛ ولی در عهد عتیق چنین آموزه‌ای از ایشان نقل نشده است. ظاهر کتاب مقدس جهانی بودن طوفان است، اما مطابق قرآن طوفان فقط قوم نوح را دربرگرفت. مطابق عهد قدیم غیر از خانواده حضرت که درمجموع هشت نفر بودند، شخص دیگری نجات پیدا نکرد، اما مطابق قرآن اولاً همسر و پسر حضرت نیز جزء غرق‌شدگان بودند و ثانیاً مؤمنان به حضرت نیز در کنار خانواده ایشان سوار کشتی شدند. در کتاب مقدس کشتی روی کوه آرارات فرود آمد، اما قرآن از کوه جودی به‌عنوان محل فرود یاد کرده است. تورات از عمر 950 ساله حضرت خبر داده، اما مطابق قرآن این رقم مدت نبوت ایشان است. عهد عتیق کارهای نادرستی همچون نوشیدن شراب و مستی را به حضرت نسبت داده و قرآن از چنین نسبت‌های ناروایی خالی است. مطابق تورات، خدا از غرق کردن مردم پشیمان شد و برای این‌که دچار فراموشی نشود و دوباره چنین کاری را تکرار نکند، رنگین‌کمان را در آسمان برای یادآوری به خود قرار داد! اما مطابق قرآن خدا نه‌تنها از این کار پشیمان نشده، بلکه این داستان را نقل می‌کند تا مایه عبرت دیگران شود و آنان نیز به سرانجام قوم نوح گرفتار نشوند.(3)

نتیجه‌گیری:

مقایسه داستان طوفان نوح در قرآن و عهدین حاکی از این است که این دو روایت در کنار شباهت‌هایی که ناشی از منشأ الهی واحد آن دو است، تفاوت‌های مهمی باهم دارند که احتمال اقتباس را نفی می‌کنند. هدف قرآن از نقل داستان هدایت و عبرت‌آموزی است، اما تورات بسان کتب تاریخ، بیشتر در مقام داستان‌سرائی است؛ لذا در عهدین شاهد جزئیاتی هستیم که معلوم نیست چرا اصلاً بیان شده‌اند، اما قرآن به جزئیاتی که کاربرد هدایتی ندارند، نمی‌پردازد. بررسی تفاوت‌های قرآن با عهدین حاکی از این است که آن‌ها حساب‌شده، هدفمند و بر اساس یک جهان‌بینی خاص هستند؛ نه این‌که گُتره‌ای و بدون دلیل باشند. برای نمونه، در روایت قرآن، برخلاف عهدین، شاهد مطلبی که با شأن و منزلت خداوند و پیامبر او منافات داشته باشد نیستیم؛ برخلاف عهدین که اموری همچون پشیمانی و ترس از فراموشی را به خدا (4) یا شراب‌خواری و برهنگی را به حضرت نوح (5) نسبت داده است.

برای مطالعه بیشتر:

رهبر، حمید، مقاله «بررسی تطبیقی روایت وحیانی قرآن و روایت اسطوره‌ای سومری ـ بابلی از طوفان نوح»، مجله پژوهش‌های فلسفی کلامی، دوره 11(4-3)، پیاپی 43، خرداد 1389 ش، صص 261-284.

پی‌نوشت‌ها:

1. جلالی شیجانی، جمشید، مجله معرفت، سال 27، ش 6، پیاپی 249، شهریور 1397 ش، صص 39-47.

2. جلالی شیجانی، جمشید، مجله معرفت، سال 27، ش 6، پیاپی 249، شهریور 1397 ش، ص 46.

3. باغبانی، جواد، وحی و نبوت در قرآن و عهدین، قم، موسسه امام‌خمینی، چاپ اول، زمستان 1400 ش، ص 84-100؛ مطهری، زهرا و ناصر شمس‌بخش، مقاله «بررسی تطبیقی داستان نوح علیه‌السلام تا شروع طوفان در قرآن و سفر پیدایش»، مجله مطالعات تفسیر تطبیقی، دوره 4، ش 8، دی 1398 ش، صص 69-90.

4. کتاب مقدس، سِفر پیدایش، فصل 6، عبارت 6: «و خداوند پشیمان‌ شد که‌ انسان‌ را بر زمین‌ ساخته‌ بود و در دل‌ خود محزون‌ گشت» و فصل 9، عبارات 11-16: «... رنگین‌کمان خود را در ابر قرار داده‌ام و آن نشان عهدی خواهد بود که میان من و زمین است. هرگاه ابرها را بر فراز زمین بگسترانم و رنگین‌کمان در ابرها پدیدار شود، آنگاه عهد خود را با شما و هر جاندار ذی‌جسد به یاد خواهم آورد؛ و آب‌ها دیگر هرگز سیل نخواهد شد تا هر ذی‌جسد را هلاک کند».

5. کتاب مقدس، سِفر پیدایش، فصل 9، عبارات 21-26: «او از شراب آن نوشیده، مست شد و در میان خیمه خویش ناپوشیده دراز کشید. حام، پدر کنعان، برهنگی پدر را دید و دو برادر خویش را در بیرون خبر داد ... .»

پدیده مسخ با عقل سازگار است، اما به‌دلیل خروج از قلمرو قوانین فیزیکی و بیولوژیکی، هرچند مورد تأیید علوم تجربی نیست، اما آن را ردّ نیز نمی‌کنند .

پرسش:

منظور از مسخ در قرآن چیست و آیا مسخ ازنظر علمی محال و غیرممکن است؟

پاسخ:

«مسخ» در زبان عربی به‌معنای تغییر صورت و زشت شدن آن (1) و به عبارت ساده‌تر، از شکل انسان به شکل حیوان درآمدن است. در اصطلاح قرآنی و دینی، «مسخ» به دگرگونی شکل انسان گناه‌کار به شکل حیوانی همچون میمون و خوک به‌عنوان عذابی الهی و درنتیجه سرپیچی از فرمان خداوند و با اراده تکوینی او گفته می‌شود؛ به‌عبارت‌دیگر، انسان درحالی‌که هنوز انسان عاقل است، شکل و شمایلش شبیه حیوان می‌شود و وقتی خودش را به این شکل می‌بیند، عذاب می‌کشد.(2) هرچند این واژه فقط یک‌بار در آیه 67 سوره یس به‌کار رفته، اما چندین آیه قرآن به این اتفاق اشاره کرده‌اند. برای نمونه می‌توان به آیه 60 سوره مائده اشاره کرد:

﴿... مَنْ لَعَنَهُ اَللّٰهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ اَلْقِرَدَهَ وَ اَلْخَنٰازِیرَ ...﴾؛ ... «[آنان] کسانی هستند که خدا لعنتشان کرده، بر آنان خشم گرفته و برخی از آنان را به‌شکل بوزینه و خوک درآورده ... .»

مشهورترین نمونه مسخ در قرآن، داستان «اصحاب سبت» است.(3)

اصحاب سبت:

داستان اصحاب سَبْت (یاران شنبه) در سوره اعراف آیه‌های ۱۶۳ تا ۱۶۶ به‌تفصیل بیان و در آیه 65 سوره بقره و آیه 47 سوره نساء نیز به آن اشاره کوتاهی شده است. این داستان مربوط به گروهی از یهودیان است که در شهری ساحلی زندگی می‌کردند. خداوند صید ماهی در روز شنبه را برای امتحان بر آنان حرام کرد. پس از مدتی ماهی‌ها که متوجه شده بودند در روزهای شنبه شکار نمی‌شوند، در این روز به‌وفور و آشکارا به سمت ساحل می‌آمدند و کاملاً در دسترس بودند؛ اما در روزهای دیگر به ساحل نزدیک نمی‌شدند. بسیاری از یهودیان وقتی این ماجرا را دیدند دست به یک حقه یا اصطلاحاً «کلاه‌شرعی» زدند. آن‌ها در روزهای جمعه ترفندی را در ساحل اجرا می‌کردند تا ماهی‌ها در روزهای شنبه محبوس شوند و سپس در روزهای یکشنبه، آن ماهی‌ها را می‌گرفتند و می‌گفتند: ما فرمان خدا را زیر پا نگذاشته‌ و روز شنبه ماهی نگرفتیم! خداوند نیز در مقام مجازات آنان با امر تکوینی ظاهر آنان را شبیه به میمون و اصطلاحاً «مسخ» کرد:

﴿وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ اَلَّذِینَ اِعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی اَلسَّبْتِ فَقُلْنٰا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خٰاسِئِینَ﴾؛ (4) «بی‌تردید شما سرگذشتِ کسانی از هم‌مسلکان خود را که در شنبه عصیان ورزیدند، دانستید که [به کیفر عصیانشان] به آنان نهیب زدیم که به‌صورت بوزینگانی خوار و رانده‌شده درآیید

مطابق روایات افراد مسخ‌شده فقط سه روز زنده ماندند و سپس مردند و نسلی از آن‌ها باقی نماند.(5)

مسخ از دیدگاه عقل و علم:

در مسخ در عین بقای حقیقت انسان و بدون این‌که شاهد انتقال از یک بدن به بدن دیگر باشیم (6) یا امری بالفعل، بالقوه شود یا یک‌ گونه‌ای به گونه دیگری تبدیل شود، شکل و شمایل انسان به اراده تکوینی خداوند (7) به شکل و شمایل حیوانی همچون میمون و خوک درمی‌آید. در مسخ، انسان گناه‌کار میمون یا خوک نمی‌شود، بلکه ازنظر ظاهری شبیه میمون و خوک می‌شود. چنین چیزی ازنظر عقل مُحَال نیست و چون خارج از چارچوب قوانین فیزیکی و بیولوژیکی حاکم بر جهان ما است، هرچند مورد تأیید علوم تجربی نیست اما آن را رد نمی‌کند و در مقابل آن ساکت است.

نتیجه‌گیری:

مسخ، تغییر شکل و شمایل انسان گناه‌کار به اراده تکوینی خداوند به شکل و شمایل حیواناتی همچون میمون یا خوک است؛ یعنی ظاهر انسان در همین دنیا در حالی‌که هنوز انسانی زنده و عاقل است شبیه میمون یا خوک می‌شود و وقتی خود را در چنین حالتی می‌بیند، دچار عذاب می‌شود. در مسخ نه انتقال از یک بدن به بدن دیگر رخ می‌دهد، نه بالفعل، بالقوه می‌شود، نه حقیقت انسانی از بین می‌رود و نه شاهد تغییر یک‌ گونه به گونه دیگر هستیم. این پدیده نه با عقل در تعارض است و نه در قلمرو علوم طبیعی است تا با آن مخالف باشند.

برای مطالعه بیشتر:

داوری چلقائی، احد و محمد سبحانی یامچی، مقاله «تحلیل انتقادی دیدگاه المنار درباره مسخ اصحاب سبت»، مجله آموزه‌های قرآنی، دوره 19، ش 35، فروردین 1401 ش، صص 293-316.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ اول، بی‌تا ج ۳، ص ۵۵: «تحویل صوره إِلى صوره أَقبح منها»؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ سوم، 1404 ق، ج ۱، ص ۴۳۱.

2. فخر رازی، محمد، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420 ق، ج‏3، ص 542. برخی برای مسخ دو قسم ظاهری/ صوری/ جسمی و باطنی/ معنوی/ روحی قائل هستند. مسخ ظاهری در متن تعریف شد. منظور از مسخ باطنی این است که شخص در اثر گناه به‌تدریج خلق‌وخوی حیوانی پیدا کند. برخی تشبیه گروهی از انسان‌ها به حمار (سوره جمعه، آیه 5) یا کلب (سوره انعام، آیه 176) در قرآن را از مصادیق مسخ باطنی دانسته‌اند. ر.ک: نقدعلیان، پروانه و عبدالله میراحمدی، مقاله «مقایسه و ارزیابی دیدگاه و ادله مفسّران و حکما درباره کیفیت عذاب مسخ»، انسان‌پژوهی دینی، دوره 17، ش 43، شهریور 1399 ش، صص 85-108.

3. تذکر این نکته لازم است که «مسخ» غیر از «تناسخ» است. در «مسخ» فقط شکل شخص زنده تغییر و به شکل حیوانی همچون میمون یا خوک درمی‌آید؛ اما «تناسخ» برای پس از مرگ است و در آن روح یک شخص از بدن او خارج و در همین دنیا وارد بدن دیگری می‌شود. به باور مسلمانان اوّلی به اراده تکوینی خداوند ممکن، اما دوّمی غیرممکن و مُحال است. ر.ک: شاکر اشتیجه، محمدتقی و محمود قیوم‌زاده، مقاله «جستاری در چیستی و چگونگی مسخ انسان»، مجله انسان‌پژوهی دینی، دوره 10، ش 29، شهریور 1392 ش، صص 83-107.

4. سوره بقره، آیه 65.

5. طبرسى، فضل بن حسن،‏ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ‏ناصرخسرو، 1372 ش، ج‏4، ص 759؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج‏3، ص 542.

6. برخی به‌اشتباه مسخ را به‌معنای «هو انتقال النفس الناطقه من بدن الإنسان إلى بدن حیوان آخر یناسبه فی الأوصاف کبدن الأسد للشجاع و الأرنب للجبان و هو من أقسام التّناسخ» دانسته‌اند. (تهانوی، محمد اعلی بن علی، موسوعه کشاف إصطلاحات الفنون و العلوم، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، چاپ اول، 1996 ق، ج ۲، ص ۱۵۳۵)

7. سوره نحل، آیه 40: ﴿إِنَّمٰا قَوْلُنٰا لِشَیْءٍ إِذٰا أَرَدْنٰاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾؛ «فرمان ما درباره چیزی چون [به‌وجودآمدنش را] اراده کنیم، فقط این است که به آن می‌گوییم: باش، پس [بی‌درنگ] موجود می‌شود

دو یا چند گزاره تنها زمانی باهم متناقض هستند که موضوع و زمان آن‌ها باهم یکسان باشد؛ اما آیات5 سوره سجده و 4سوره معارج مربوط به دو زمان متفاوت هستند.

پرسش:

روزهای خدا هزار سال است یا پنجاه‌هزار سال؟ چرا درباره روزهای خدا شاهد دو عدد مختلف و متناقض باهم هستیم؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نبود اختلاف دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه مدعی شده‌اند: «آیاتی که از مقدار روز در نزد خدا خبر می‌دهند باهم اختلاف دارند.»

 این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد خواهد شد.

تناقض چیست؟

تناقض دو گزاره در گرو شرایطی ازجمله وحدت موضوع و زمان است. برای نمونه، گزاره‌های «کتاب هزار تومان است» و «کتاب ده‌هزار تومان است» لزوماً باهم متناقض نیستند؛ زیرا ممکن است کتاب در گزاره اول غیر از کتاب در گزاره دوم باشد. چنانکه حتی اگر کتاب در هر دو گزاره یک کتاب باشد و اصطلاحاً موضوع واحد باشد، باز لزوماً باهم متناقض نیستند؛ چراکه ممکن است هر گزاره مربوط به زمانی غیر از زمان دیگری باشد.

چرایی متناقض نبودن آیات قرآن درباره مقدار روز در نزد خداوند

آیات بیان‌کننده مقدار روز، تنها در صورتی باهم متناقض خواهند بود که موضوع آن‌ها یکی باشد؛ به‌همین دلیل، موضوع آن‌ها را بررسی می‌کنیم:

1. ﴿وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذٰابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اَللّٰهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمّٰا تَعُدُّونَ﴾؛ (1) «و آنان از تو [از روی مسخره و ریشخند] شتاب در عذاب را درخواست می‌کنند، درحالی‌که خدا هرگز از وعده‌اش تخلف نمی‌کند و همانا یک روز نزد پروردگارت مانند هزار سال از سال‌هایی است که شما می‌شمارید.» [برای او زمان نزدیک، زمان دور، امروز، دیروز، گذشته و آینده مفهومی ندارد؛ بنابراین فاصله زمانی شما با عذاب الهی شمارا دچار این پندار نکند که تهدید به عذاب، تهدیدی طولانی و دروغ است]!

مطابق ‌این آیه مشرکان از پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درخواست عذاب می‌کنند و مدام می‌گویند: پس چرا عذاب نازل نمی‌شود؟ خداوند در مقام پاسخ به این درخواست عذاب و عجله‌داشتن آنان در نزول آن می‌گوید: خداوند به‌هیچ‌وجه خلف وعده نمی‌کند و اگر تاکنون عذابی بر شما نازل نشده، نه به دلیل دروغ بودن وعده‌های خداوند، بلکه به‌ این جهت است که مقدار هرروز در نزد خدا، همانند هزار سال از سال‌های شما است. (2)

2. ﴿یُدَبِّرُ اَلْأَمْرَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ إِلَى اَلْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کٰانَ مِقْدٰارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِمّٰا تَعُدُّونَ﴾؛ (3) «امور این جهان را از آسمان به‌سوی زمین تدبیر می‌کند؛ سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سال‌هایی است که شما می‌شمارید به‌سوی او بالا می‌رود

این آیه درباره امور این دنیا است. مطابق این ‌آیه این امور در روزی که مقدار آن هزار سال از سال‌های ما است، به‌سوی خدا بالا می‌رود. در حقیقت این ‌آیه در مقام بیان این نکته است که عروج «امر» از آسمان دنیا تا زمین هزار سال به طول می‌انجامد. (4)

3. ﴿تَعْرُجُ اَلْمَلاٰئِکَهُ وَ اَلرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کٰانَ مِقْدٰارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ﴾؛ (5) «فرشتگان و روح [= فرشته مقرّب خداوند] به‌سوی او عروج می‌کنند در آن روزی که مقدارش پنجاه‌هزار سال است

این آیه درباره عروج «ملائکه و روح» در قیامت است. مطابق این ‌آیه، آن‌ها در روزی که مقدار آن پنجاه‌هزار سال است، به‌سوی خدا بالا می‌روند. این ‌آیه نیز در مقام بیان این نکته است که عروج «ملائکه و روح» پنجاه‌هزار سال به طول می‌انجامد؛ به‌عبارت‌دیگر، اگر قرار بود این مسیر توسط انسان طی شود پنجاه‌هزار سال طول می‌کشید. (6)

برخی نیز احتمال داده‌اند که این اعداد فقط برای نشان‌دادن کثرت هستند و خود این اعداد قصد نشده‌اند؛ (7) به‌ویژه که در آیه 47 سوره حج شاهد «کاف تشبیه» هستیم: ﴿إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمّٰا تَعُدُّونَ﴾ که نشان می‌دهد خداوند در این آیه فقط در مقام تقریب ذهن خواننده قرآن به طولانی بودن روز در نزد خودش است و نمی‌خواهد عدد دقیقی را ذکر کند. مطابق این احتمال هم باز تناقضی در کار نیست.

نتیجه‌گیری:

مهم‌ترین شرط تناقض دو یا چند گزاره، این است که موضوع آن‌ها باهم یکسان باشد، اما بررسی آیات حاکی از مقدار روز در نزد خداوند، نشان می‌دهد که موضوع این آیات باهم متفاوت است. مطابق این آیات، «مقدار هرروز در نزد خدا» همانند هزار سال از سال‌های ما است، «عروج امر در دنیا» هزار سال و «عروج ملائکه و روح در قیامت» پنجاه‌هزار سال به طول می‌انجامد. (8) نکته دیگر این‌که آیه 47 سوره حج در مقام تشبیه و تقریب به ذهن است؛ نه ذکر عدد دقیق. آیات پنجم سوره سجده و چهارم سوره معارج نیز هرچند ظاهراً در مقام بیان عدد دقیق هستند، اما زمانشان باهم فرق دارد و اولی مربوط به این دنیا و دومی مربوط به قیامت است و چون یکی از شرایط تناقض وحدت زمان است، باهم متناقض نیستند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره حج‏، آیه 47.

2. طباطبایى، سید محمدحسین،‏ المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ دوم، 1390 ق، ج‏14، ص 389.

3. سوره سجده‏، آیه 5.

4. طبرانى، سلیمان بن احمد، التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم، اربد اردن، دار الکتاب الثقافی‏، چاپ اول، 2008 م، ج‏6، ص 346.

5. سوره معارج‏، آیه 4.

6. فراء، یحیى بن زیاد، معانى القرآن، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب‏، چاپ دوم، 1980 م، ج‏3، ص 184.

7. قطب، سید، فى ظلال القرآن، بیروت، دار الشروق‏، چاپ 35، 1425 ق، ج‏6، ص 3696.

8. طنطاوى، محمد سید، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، قاهره، نهضه مصر، چاپ اول، 1997 ق، ج‏11، ص 145.

بررسی ادعای تناقض آیات قرآن در باره ماده اولیه انسان
منظور قرآن از خلقت انسان از آب، خاک و گِل، آفرینش حضرت آدم به‌عنوان نخستین انسان است و این با خبردادن از خلقت مابقی انسان‌ها از نطفه یا خون مخالفتی ندارد.

پرسش:

قرآن درباره این‌که انسان از چه چیز آفریده شده، گاهی می‌گوید انسان از خاک خلق شده و گاهی می‌گوید از گل یا از خون یا قطره آبی و … آفریده شده است! آیا آیات باهم متناقض هستند؟ بالاخره انسان از چه چیزی آفریده شده است؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نبود اختلاف دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه مدعی شده‌اند: «آیاتی که از منشأ خلقت انسان خبر می‌دهند باهم اختلاف دارند.»

 این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد خواهد شد.

شرایط تناقض

دو گزاره برای اینکه واقعاً باهم متناقض و غیرقابل‌جمع باشند، باید در جنبه‌های مختلفی مثل موضوع، محمول، شرط، زمان، مکان و... با یکدیگر یکسان باشند. برای نمونه، گزاره‌های «من خانه را از خاک درست کردم»، «من خانه را از آب درست کردم» و «من خانه را از گِل درست کردم» باهم متناقض نیستند؛ زیرا گِل درواقع ترکیبی از خاک و آب است و اگر شما خانه‌ای را از گِل بسازید، آن خانه را هم از خاک و هم از آب ساخته‌اید؛ بنابراین، هر سه جمله به‌طور هم‌زمان صحیح هستند و تناقضی بین آن‌ها نیست.

چرایی متناقض نبودن آیات قرآن درباره ماده اولیه انسان

مراد از انسانی که مستقیماً از خاک و گل آفریده شده، حضرت آدم علیه‌السلام است (1) و با توجه به اینکه حضرت آدم علیه‌السلام، ابوالبشر و پدر همه انسان‌هاست، گفتن این‌که انسان از خاک و گل آفریده شده، صحیح است. (2)

‌آیاتی که در آن‌ها از نطفه و خون یاد شده است نیز نه خودشان باهم و نه با ‌آیاتی که اصل خلقت آدم را خاک و گِل دانسته‌اند، اختلاف و تناقضی ندارند؛ چراکه هرکدام به بخش و مرحله‌ای از فرایند خلق و آفرینش انسان اشاره دارند.(3) خداوند به این مطلب (بیان مراحل گوناگون فرآیند خلقت آدمی) در قرآن اشاره کرده است:

﴿وَ اَللّٰهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ …﴾؛ «خداوند شمارا از خاکی آفرید، سپس از نطفه‌ای ‌...؛» (4)

﴿هُوَ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ...﴾؛ «او کسی است که شمارا از خاک آفرید، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته‌شده)‌ ...؛» (5)

در حقیقت، خداوند حضرت آدم علیه‌السلام را از گِل (خاک و آب) آفرید و نسل ایشان از طریق نطفه شکل گرفتند. (6) در ‌آیه پائین به این مطلب اشاره شده است:

﴿اَلَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ اَلْإِنْسٰانِ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاٰلَهٍ مِنْ مٰاءٍ مَهِینٍ﴾؛ «او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد؛ سپس نسل او را از عصاره‌ای از آب ناچیز و بی‌قدر آفرید.» (7)

به‌همین‌دلیل، درباره نسل حضرت آدم علیه‌السلام هم می‌توان گفت: از خاک آفریده شده و هم می‌توان گفت: از گِل خلق شده؛ چنانکه می‌توان گفت: از نطفه به‌وجود آمده و چون آن نطفه، نخست تبدیل به خونِ بسته‌ شده، می‌توان گفت: خداوند انسان را از خونِ بسته آفرید. نکته دیگر هم این‌که در برخی از ‌آیات تنها به اصل گِل اشاره شده و ویژگی‌های آن گِل بیان نشده؛ اما در برخی دیگر از ‌آیات، اوصاف آن گِل مثل سیاه بدبُو یا خشک و شبیه سفال بودن نیز بیان شده است.

چنانکه وقتی گفته می‌شود: خداوند هر جنبنده‌ای ـ ازجمله انسان ـ را از آب آفرید، بازهم صحیح است؛ چراکه مراد از «ماء» در زبان عربی یا آب است یا مایع. (8) اگر مقصود آب باشد، خداوند انسان را از گِل آفریده و گل، مخلوطی از آب‌وخاک است؛ و اگر منظور از «ماء» مایع باشد، انسان از نطفه آفریده شده که مایع است.

نتیجه‌گیری:

نگاه‌کردن به آیات به‌عنوان قطعات یک جورچین بزرگ‌تر که هرکدام گوشه‌ای از حقیقت را روشن می‌کنند، از بسیاری از سوءفهم‌ها جلوگیری می‌کند. برای نمونه می‌توان به آیات حاکی از ماده اولیه خلقت انسان اشاره کرد که هرچند در بدو امر به نظر می‌رسد باهم متناقض هستند، اما چنین نیست. مراد از انسانی که به‌طور مستقیم از خاک و گل آفریده شده، حضرت آدم علیه‌السلام است و چون حضرت، ابوالبشر و پدر همه انسان‌هاست، گفتن این‌که انسان از خاک و گل آفریده شده نیز صحیح است. چنانکه ‌آیاتی که در آن‌ها از آب، نطفه و خون به‌عنوان منشأ انسان یاد شده است نیز نه خودشان باهم و نه با ‌آیاتی که اصل خلقت آدم را خاک و گِل دانسته‌اند، اختلاف و تناقضی ندارند؛ چراکه هرکدام به بخش و مرحله‌ای از فرایند خلق و آفرینش آدمی اشاره دارند. انسان مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته تا به شکل کنونی درآمده و خداوند در هر ‌آیه به یکی از این مراحل اشاره کرده است؛ بنابراین، از جهت منشأ آفرینشِ انسان هیچ تناقضی بین ‌آیات قرآن نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره آل‏‌عمران‏، آیه 59.

2. مقاتل بن سلیمان،‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1423 ق، ج‏3، ص 410.

3. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار المعرفه، 1410 ق، ج 2، ص 183 و 184.

4. سوره فاطر، آیه 11.

5. سوره غافر، آیه 67.

6. مقاتل بن سلیمان،‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1423 ق، ج‏3، ص 449.

7. سوره سجده، آیه‌های 7 و 8.

8. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏11، ص 220.

قرآن با پرداختن به جزئیات مسائل شخصی و خانوادگی پیامبر، ایشان را به‌عنوان الگویی قابل‌دسترس معرفی می‌کند که در تمام ابعاد زندگی قابل پیروی است.

پرسش:

قرآن به مسائلی پرداخته که بی‌اهمیت هستند. برای نمونه می‌توان به مسائل خصوصی پیامبر با همسرانش یا نزاع وی با عمو و زن‌عمویش و ماجرای خبرچینی همسرانش و... اشاره کرد. ذکر چنین مطالبی در قرآن چگونه با جاودانی و جهانی بودن آن سازگار است؟ چرا قرآن به‌جای پرداختن به این امور جزئی، ناچیز و بی‌اهمیت، به نیازهای اصلی بشر نپرداخت و به سؤالات بی‌جواب بشر پاسخ نداد تا مردم با دیدن این مطالب در قرآن پی به الهی بودن آن ببرند؟

پاسخ:

قرآن با پرداختن به مسائل شخصی زندگی پیامبر به امور بی‌اهمیت نمی‌پردازد، بلکه از این طریق الگوهای عملی و درس‌های جاودانه ارائه می‌دهد. این مسائل، پیامبر را به الگویی قابل‌دسترس تبدیل کرده، اصول اخلاقی و کاربردی جهانی را تبیین و توجه احکام الهی به زندگی واقعی بشر را نشان می‌دهند. این رویکرد، جامعیت و واقع‌گرایی قرآن را اثبات می‌کند که آن را راهنمایی جاودانه و جهانی برای تمام ابعاد زندگی بشر ساخته است.

ارتباط مسائل شخصی پیامبر با هدایت بشر

در نگاه اول، شاید مسائل زندگی پیامبر خدا یا روابط ایشان با همسران و خویشاوندانشان، شخصی به نظر برسد و این سؤال پیش بیاید که این‌ها چه ربطی به هدایت بشر دارد؟ اما اگر عمیق‌تر نگاه کنیم، خواهیم دید که هیچ‌کدام از این مسائل، بی‌ارتباط با هدایت بشر نیستند. قرآن کتابی خشک و صرفاً تئوریک نیست، بلکه راهنمای زندگی واقعی بشر است؛ زیرا اولاً پیامبر در قرآن به‌عنوان الگو و اسوه‌ای حسنه و نیکو معرفی شده‌اند. اگر زندگی ایشان تنها در ابعاد روحانی، الهیاتی و غیرقابل‌دسترس نمایش داده می‌شد، چگونه می‌توانستند الگویی قابل‌دسترس برای همه انسان‌ها ازجمله مردان در مقام همسر، پدر، خویشاوند، یا رهبر اجتماعی باشند؟ اما الآن قرآن پیامبر را انسانی معرفی می‌کند که در کنار مقام نبوت، زندگی عادی، خانواده و چالش‌های روزمره خود را داشته است و می‌تواند برای هر یک از ما در مواجهه با چالش‌های خانوادگی، شغلی یا اجتماعی الگو باشد؛ زیرا بیان این چالش‌ها و نحوه هدایت الهی در مواجهه با آن‌ها، پیامبر را به الگویی واقع‌بینانه، عملی و قابل پیروی برای هر فرد در هر جامعه‌ای تبدیل می‌کند؛ ثانیاً آیاتی مانند اوایل سوره تحریم درباره مسائل مربوط به همسران پیامبر و موضوعات حسادت و افشای راز، نه‌تنها اصول اخلاقی مانند پرهیز از غیبت و خبرچینی، رعایت حریم خصوصی و اهمیت وفاداری در زندگی زناشویی را آموزش می‌دهند، بلکه احکام و آداب معاشرت را نیز تبیین می‌کنند. این‌ها درس‌هایی ابدی برای حفظ بنیان خانواده و روابط سالم اجتماعی هستند. چنانکه سوره مسد درباره نزاع ابولهب و همسرش با پیامبر نشان می‌دهد که حتی نزدیک‌ترین خویشاوندان نیز اگر در مقابل حق بایستند، باید از آنان بیزاری جست. چکیده سخن این‌که نحوه برخورد پیامبر در زندگی شخصی‌شان الگوهایی عملی برای مدیریت بحران‌ها، حل اختلافات، ترویج ارزش‌های اخلاقی و برخورد با مشکلات درونی و بیرونی ارائه می‌دهند. هر جامعه‌ای با چنین چالش‌های روبه‌رو است و این آیات به آن‌ در انتخاب راه‌حل درست کمک می‌کند.

طرح مسائل شخصی پیامبر در قرآن در راستای جهانی و جاودانگی این کتاب

قرآن یک کتاب نظری صرف نیست، بلکه یک کتاب راهنمای زندگی عملی است که برای همه انسان‌ها در تمام اعصار نازل شده است. پرداختن به جزئیات زندگی شخصی پیامبر، نه‌تنها جاودانگی و جهانی بودن قرآن را محدود نمی‌کنند، بلکه این ابعاد را تقویت نیز می‌کنند؛ زیرا اولاً مسائل خصوصی پیامبر با همسرانش یا نزاع با خویشاوندان، همگی بازتاب‌ دهنده تجربیات و چالش‌های مشترک انسانی در هر زمان و مکانی هستند. کدام خانواده است که با مشکلاتی همچون سوءتفاهم، حسادت، یا درگیری‌های خویشاوندی روبه‌رو نشده باشد؟ کدام جامعه‌ است که از آفت افشای سرّ، غیبت و خبرچینی در امان مانده باشد؟ ثانیاً طرح چنین مباحثی حاکی از این هستند که تعالیم قرآن تنها برای آخرت نیست، بلکه برای تمام ابعاد زندگی بشری در دنیا نیز است؛ ثالثاً آیاتی که به‌ظاهر فقط درباره مسائل شخصی پیامبر هستند، تنها به آن وقایع خاص نمی‌پردازد، بلکه اصول کلی اخلاقی مانند پرهیز از تجسس، غیبت و افشای اسرار را برای همیشه وضع می‌کند. این اصول، فراتر از زمان و مکان، برای حفظ بنیان خانواده و جامعه در هر عصری ضروری هستند. چنانکه همین مسائل شخصی بستر و مقدمه نزول احکام شرعی برای همه مسلمانان شد. این احکام برای همیشه و تا قیامت معتبر و قابل‌اجرا هستند. نکته مهمی که نباید از آن غافل شد این است که طبیعت انسان، با همه پیچیدگی‌هایش (حسادت‌ها، کینه‌ها، محبت‌ها، ضعف‌ها و قوت‌ها) در طول تاریخ تغییر چندانی نکرده است. قرآن با پرداختن به این نمونه‌های عینی، درمان‌ها و راهکارهایی جاودانه برای مدیریت طبیعت انسان و چالش‌های ناشی از آن ارائه می‌دهد.

قرآن و پاسخ دادن به سؤال‌های بی‌جواب بشر

برخلاف مدعای مطرح‌شده در سؤال، قرآن به نیازهای اصلی بشر پرداخته و پاسخ‌دادن به سؤال‌های بی‌جواب او را مدنظر داشته است. ازجمله بنیادی‌ترین پرسش‌های بشر که در قرآن مورد توجه قرار گرفته می‌توان به این امور اشاره کرد:

1. خدا کیست و چگونه او را بشناسیم؟ (پاسخ: توحید، صفات الهی، نشانه‌های خدا در آفرینش)؛

2. چرا وجود داریم؟ مقصد کجاست؟ (پاسخ: بندگی خدا، رسیدن به کمال و رضوان الهی)؛

3. چگونه با رنج‌ها و سختی‌ها کنار بیاییم؟ (پاسخ: توکل، صبر، یاد خدا)؛

4. پس از مرگ چه می‌شود؟ (پاسخ: معاد، بهشت و جهنم، حسابرسی)

این‌ها مهم‌ترین سؤالات بی‌جواب تاریخی انسان بوده‌اند و قرآن به‌طور مداوم به آن‌ها پاسخ داده است. شاید منظور سؤال‌کننده از سؤالات بی‌جواب جزئیات علمی یا پیش‌بینی‌های آینده باشد؛ اما قرآن خود را کتاب هدایت می‌داند نه کتاب علمی یا پیشگویی. افزون بر این، اگر قرآن فقط به مسائل مهم و کلی می‌پرداخت، از واقعیت‌های زندگی انسان و چالش‌های روزمره‌اش دور می‌ماند؛ اما اکنون با پرداختن به جزئیاتی که زندگی واقعی پیامبر و جامعه آن زمان را نشان می‌دهد که از تمام ابعاد زندگی انسان آگاه است و درس‌های جاودانه‌ای درمورد مدیریت اختلافات خانوادگی، حفظ حریم خصوصی، پرهیز از غیبت و حسادت و اهمیت وفاداری می‌دهد. این‌ها مسائلی ناچیز نیستند، بلکه ستون‌های اصلی یک خانواده و جامعه سالمند که در هر زمان و مکانی کاربرد دارند. آیا نیاز به خانواده سالم نیاز اصلی بشر نیست؟ ماجرای ابولهب در سوره مسد نشان می‌دهد که حتی دشمنی در نزدیک‌ترین دایره خانوادگی هم ممکن است اتفاق بیفتد و نحوه برخورد با آن درسی مهم و ابدی در مورد مرزبندی‌های اعتقادی و عملی است. آیا نیاز به مرزبندی با شر یا نحوه برخورد با دشمنی، از نیازهای اصلی بشر نیست؟

نتیجه‌گیری:

پرداختن قرآن به جزئیات زندگی شخصی پیامبر خدا نه‌تنها بی‌اهمیت نیست، بلکه از ابعاد کلیدی هدایت، جاودانگی و جهانی بودن آن محسوب می‌شود. این وقایع پیامبر را به‌عنوان الگویی قابل‌دسترس معرفی می‌کنند، بستری عملی برای تبیین اصول اخلاقی و احکام شرعی جاودانه فراهم می‌آورد و جامعیت قرآن را در پرداختن به تمام ابعاد زندگی بشر، از بزرگ‌ترین مسائل هستی‌شناختی تا کوچک‌ترین چالش‌های روزمره، اثبات می‌کند. این واقع‌گرایی و عمق، نشانه‌ای از حکمت الهی قرآن و دلیل الهی بودن و کارآمدی آن برای همه انسان‌ها در تمام اعصار است. چنانکه قرآن نه‌تنها نسبت به سؤال‌های اصلی بشر همچون «از کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم» بی‌تفاوت نبوده، بلکه بارها و به شیوه‌های مختلف به همه آن‌ها پاسخ داده است.

داور و قوانین تحدی
قرآن بارها مخالفان الهی بودن خود را به مبارزه طلبیده واز آنان خواسته سوره‌ای مانند سوره‌های قرآن بیاورید؛اما سازوکار آن،ازجمله داور و قوانین آنرا مشخص نکرده است

پرسش:

چه کسی تعیین می‌کند که آنچه به‌عنوان تحدی آورده شده، مثل قرآن است یا نیست؟ آیا نباید برای قضاوت درباره این‌که تحدی محقق شده یا نه، قوانین و همچنین داوری مشخص شده باشد؟

پاسخ:

«تَحَدّی» در لغت به معنای مبارزه و برتری‌جویی(1) و در اصطلاح علم کلام، هماوردطلبی پیامبر در آوردن مثل کاری است که او به‌عنوان معجزه و دلیل نبوت خود ارائه داده است تا پس از مشخص شدن عجز دیگران از آوردن مثل آن، الهی بودن آن و درنتیجه، نبوت او ثابت شود. قرآن کریم هرچند بارها با مخالفان الهی بودن خود تحدی کرده، اما سازوکاری برای آن معین نکرده و مثلاً نگفته که چه کسی قرار است حکم کند آنچه به‌عنوان معارضه با تحدی آورده شده، مثل قرآن است یا نیست. در این نوشتار نخست به تبیین این مسئله می‌پردازیم که چرا قرآن به این امور نپرداخته و سپس بیان می‌کنیم که چرا اصلاً چنین کاری فایده‌ای ندارد.

چرا قرآن قوانین تحدی و داور آن را مشخص نکرده است؟

1. تحدی به‌عنوان یکی از راه‌های اثبات برتری چیزی بر چیز دیگر، همواره در طول تاریخ، ازجمله در عصر و مصر (زمان و مکان) نزول قرآن و در میان شعرا و فصحای عرب، رواج داشته است. برای نمونه، شاعران و فصیحان عرب در بازار عُکاظ مکه دورهم جمع می‌شدند و ضمن خواندن اشعار خود، با یکدیگر تحدی می‌کردند.(2) نظر به این‌که قرآن برای تحدی، قانون و شرط خاصی بیان نکرده، مشخص می‌شود که تحدی رایج در آن زمان را با همان قوانین و شرایطش، به رسمیت شناخته است.

2. مخالفان حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مدعی بودند که نه ایشان پیامبر است و نه قرآن از سوی خدا نازل شده است.(3) گاهی می‌گفتند او شاعر است و پیامبر را با عنوان «مجنون» خطاب می‌کردند؛(4) چراکه مردم آن زمان گمان می‌کردند هر شاعری جنی دارد و شعرهایش را از او می‌گیرد.(5) برخی نیز حضرت را متهم می‌کردند که قرآن را از این‌وآن می‌گیرد اما به‌دروغ به خدا نسبت می‌دهد.(6) گاهی نیز مدعی می‌شدند که قرآن نیز چیزی همانند «افسانه‌های گذشتگان» است و آنان نیز اگر بخواهند می‌توانند همانند آن را بیاورند.(7) در چنین فضائی آیات تحدی نازل می‌شوند.(8) نکته مهم در این آیات این است که خداوند در چهار آیه از آیات قرآن به مشرکان می‌گوید: اگر در ادعای خود مبنی بر توانایی بر آوردن مثل قرآن صادق هستید ﴿إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ﴾(9) یا ﴿إِنْ کٰانُوا صٰادِقِینَ﴾(10) یک سوره همانند سوره‌های آن بیاورید. در حقیقت، مشرکان مکه با این‌که از الهی بودن قرآن خبر داشتند، اما به‌جای پذیرش حق، در راستای شبهه‌پراکنی علیه قرآن و پیامبر، مدام به‌دروغ می‌گفتند که این قرآن بشری است و ما هم اگر بخواهیم می‌توانیم مثل آن را بیاوریم. خداوند در راستای شکستن جوّ منفی‌ای که آنان ایجاد کرده بودند، با یک راه‌کار ساده، اما راهگشا نیرنگ آنان را نقش بر آب کرد و با تحدی، صادق نبودن آنان در ادعایشان مبنی بر توانایی آوردن مثل قرآن را نشان داد؛ بنابراین، در زمان نزول آیات تحدی، ازیک‌طرف مشرکان فقط بلوف می‌زدند و واقعاً قصد نداشتند چیزی مثل قرآن را بیاورند و از طرف دیگر، خداوند آوردن مثل قرآن را ناممکن می‌دانست: ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا﴾؛(11) به همین دلیل، نیازی به تعیین داور نبوده است.

داور تحدی

هدف آورنده سوره‌ای همانند سوره‌های قرآن این است که به معتقدان الهی‌بودن قرآن ثابت کند که قرآن الهی نیست و از سوی دیگر، باور این معتقدان از دو حال خارج نیست: یا اهل‌فن هستند و از همین طریق، متوجه الهی بودن قرآن شده‌اند، یا کارشناس نیستند و بر اساس نظر کارشناسان مورد اعتماد خود به این باور دست‌یافته‌اند. اگر شخص از گروه اول باشد، همان‌طور که قرآن را بررسی کرده، سوره‌ای که در مقام معارضه با تحدی قرآن آورده شده را نیز بررسی می‌کند و اگر مثل آن باشد، حتی اگر اعتراف نکند ناخودآگاه اعتقادش به الهی‌بودن قرآن زایل می‌شود؛ و اگر از گروه دوم باشد، باید منتظر اظهارنظر همان کارشناسانی بماند که بر اساس نظر آنان به الهی بودن قرآن معتقد شده است. چکیده سخن این‌که هر فردی، اعم از معتقد یا غیر معتقد، داور خود را از پیش تعیین کرده است.

بی‌فایده بودن تعیین داور

شاید تصور کنیم بهترین کار این است که هرگاه فردی مدعی آوردن مثل قرآن شد، شورایی متشکل از متخصصان، با قطع‌نظر از دین و مذهب آنان، تشکیل شود و پس از بررسی و مقایسه آن با قرآن، حکم کنند که آیا آن ادعا مثل قرآن است یا نیست؛ اما حقیقت این است که برفرض تشکیل چنین شورایی و صدور چنین حکمی، چیزی در خارج عوض نمی‌شود؛ چراکه اولاً کسانی که نمی‌خواهند ایمان بیاورند، بازهم ایمان نخواهند آورد. برای نمونه، می‌توان به ماجرای معارضه ساحران فرعون با حضرت موسی علیه‌السلام اشاره کرد. با این‌که فرعون خودش ساحران را فراخوانده بود اما وقتی آنان به حقانیت حضرت حکم کردند، فرعون نه‌تنها زیر بار حرف آنان نرفت، بلکه همه آنان را اعدام کرد؛(12) ثانیاً مگر کسانی که به قرآن ایمان آوردند بر اساس شورا و حکم داور بوده که الآن به‌خاطر این امور دست از ایمان خود بردارند.(13)

فایده تحدی قرآن

بی‌فایده بودن تعیین داور به معنای بی‌فایده بودن تحدی قرآن نیست؛ چراکه اولاً آیات تحدی در زمان نزولشان نشان دادند که ادعای مشرکان مبنی بر توانایی آوردن مثل قرآن فقط یک بلوف است؛ ثانیاً تحدی باعث شد بسیاری از افراد در طول تاریخ، چه با دیدن عجز خود و چه عجز دیگران از آوردن مثل قرآن، به الهی بودن قرآن یقین کنند؛ ثالثاً مقایسه قرآن با اموری که به‌عنوان مثل قرآن ارائه شدند، باعث شد ارزش قرآن و استواری واژگان، ترکیبات، نظم، ساختار و بلندی معنای آیات آن، بیش‌ازپیش نمایان شود.

نتیجه‌گیری:

1. عرب عصر نزول با تحدی و شرایط و قوانین آن بیگانه نبود تا نیازی باشد قرآن به چنین اموری اشاره کند؛

 2. بررسی آیات تحدی نشان می‌دهد که این آیات در مقام اثبات این مطلب نازل شده‌اند که مشرکان در ادعای خود مبنی بر توانایی آوردن مثل قرآن صادق نیستند و قدرت انجام این کار را ندارند. با توجه به این‌که در آن زمان کسی واقعاً قصد معارضه با تحدی قرآن را نداشته، نیازی به تعیین داور نیز از سوی قرآن نبود؛

 3. تجربه نشان داده که تعیین داور و حکم او عملاً فایده‌ای ندارد و مخالفان حکم آن را نمی‌پذیرند؛

 4. تحدی قرآن هم در زمان نزول و هم در طول تاریخ فواید متعددی داشته است.

برای مطالعه بیشتر:

جواهری، سید محمدحسن، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1398 ش، ص 333-338.

پی‌نوشت‌ها:

1. جواهری، سید محمدحسن، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1398 ش، ص 259.

2. عظیمی، امین و عبداللهی‌پور، مهدی، «بررسی پیشینه تحدی و شناخت جایگاه آن در نزد عرب عصر جاهلیت»، اولین کنفرانس ملی توسعه پایدار در علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ایران، تهران، 1397 ش.

3. سوره هود، آیه 35.

4. سوره صافات، آیه 36.

5. باقلانی، محمد، اعجاز القرآن، عالم الکتب، بیروت، چاپ اول، 1408 ق، ص 57 و 58.

6. سوره نحل، آیه 103.

7. سوره انفال، آیه 31.

8. سوره یونس‏، آیه 38.

9. سوره بقره، آیه 23.

10. سوره طور، آیه 34.

11. سوره بقره، آیه 24.

12. سوره طه، آیه‌های 56-74.

13. به باور برخی منظور از شهدا در آیه 23 سوره بقره کارشناسانی است که قرار است درباره آنچه به‌عنوان تحدی آورده شده، قضاوت کنند. در نقطه مقابل، برخی شهدا را به معنای معاون معارض تحدی گرفته‌اند. ر.ک: جواهری، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، ص 333-338.

14. برای اطلاع از این اشخاص ر.ک: معرفت، محمدهادی، ‌التمهید فی علوم القرآن، قم، التمهید، 1388 ش، ج ۴، ص ۲۴۰.

صفحه‌ها