قرآن

بررسی آیات دال بر عدم جسمانیت خدای سبحان
هیچ‌کدام از آیات قرآن حاکی از جسمانیت خداوند نیستند. آیاتی که گمان شده بر این امر دلالت می‌کنند مشتمل بر کنایه و مجاز هستند و معنای حقیقی آن‌ها اراده نشده است.

پرسش:

مسلمانان همیشه می‌گویند آیه «لیس کمثله شیء» در قرآن دال بر عدم جسمانیت خداوند است، اما این تنها یک آیه است؛ ولی در دهها آیه دیگر گواه آیاتی هستیم که ظهور در جسمانیت خداوند دارند و نمی‌شود همه آن‌ها را با یک آیه توجیه کرد!

پاسخ:

مقدمه

قرآن به لسان قوم، یعنی زبان عربی، نازل شده و عرب‌ها از مجاز بسیار استفاده می‌کردند و کلمات زیادی را در معانی غیرحقیقی به‌کارمی‌بردند. یکی دیگر از آرایه‌های رایج در میان عرب‌زبانان، کنایه است. آنان اشاره غیرمستقیم را رساتر و بلیغ‌تر از تصریح و بیان مستقیم می‌دانستند. چنانکه یکی از وجوه اعجاز قرآن، اعجاز ادبی آن است و در همین راستا، قرآن از آرایه‌های ادبی به فراوانی بهره برده است. درنتیجه، شناخت آرایه‌های ادبی زبان عربی، در فهم صحیح آیات قرآن بسیار مؤثر است. این موضوع به‌ویژه در مورد آیات صفات و افعال خداوند، اهمیت مضاعفی پیدا می‌کند. برای تفسیر صحیح این آیات، باید با آرایه‌های ادبی زبان عربی آشنا بود تا از برداشت‌های نادرستی همچون جسمانیت خداوند، جلوگیری شود.

نقد ادعای ظهور ده‌ها آیه قرآن در جسمانیت خداوند:

بسیاری از آیاتی که گمان‌شده دال بر جسمانیت خداوند هستند، در حقیقت اصلاً چنین دلالتی نداشته‌اند و همچنان هم ندارند. علت این گمان نادرست عدم آشنایی با ادبیات عرب، به‌ویژه فصاحت و بلاغت است. برای نمونه، استوای الهی بر عرش کنایه از سلطنت الهی بر هستی است؛ نه به‌معنای نشستن خداوند بر تخت پادشاهی که لازمه آن جسمانیت خداوند باشد! چنانکه مبسوط بودن دست خداوند کنایه از بخشنده بودن اوست و ارتباطی با دست داشتن خداوند ندارد.(1) منظور از ﴿وَجْهُ رَبِّکَ﴾(2) نیز صورت داشتن خداوند نیست؛ بلکه چون شناخت هر فردی بر اساس صورت اوست، از صفات الهی که زمینه‌ساز شناخت خداوند از سوی ما هستند با عنوان ﴿وَجْهُ رَبِّکَ﴾ یاد شده است.(3)

این امر اختصاصی به زبان عربی و قرآن ندارد و در همه فرهنگ‌ها و زبان‌ها رایج است. برای نمونه، آیا اگر کسی در فارسی بگوید فلانی «چشم و دل‌سیر» است به‌معنای این است که چشم نیز گرسنه می‌شود؟ آیا نمی‌توان درباره کسی که به‌صورت مادرزادی بدون دست متولد شده، گفت: فلانی «دست و دل‌باز» است؟ آیا فرد مودار نمی‌تواند بگوید: «دست از سر کچل من بردار»؟ آیا نمی‌توان حق کسی که دست ندارد را در کف دستش گذاشت؟ آیا وقتی می‌گوئیم «دستم نمک ندارد» واقعاً منظورمان این است که دست برخی نمک دارد؟ آیا اگر کسی به ما بگوید: «دست‌وپایم را گم کردم» از او می‌پرسیم که بالاخره آن‌ها را پیدا کردی یا نه؟

علت این‌که امروزه از برخی آیات، جسمانیت خداوند فهمیده می‌شود این است که اولاً از فضای نزول این آیات و فرهنگ زمان نزول دور شده‌ایم و برخلاف مخاطبان اولیه و آشنایان با زبان عربی، با ظرایف زبان عربی، ازجمله کنایات و مجازات، آشنا نیستیم؛ و ثانیاً پس از این‌که برخی مسلمانان به جسمانیت خداوند معتقد شدند، آنان برای توجیه این باور نادرست خود به برخی از این آیات متمسک شدند و کم‌کم برخی نیز گمان کردند که این آیات واقعاً حاکی از جسمانیت خداوند هستند و باید آن‌ها را تأویل کرد. آیاتی همچون آیه 210 سوره بقره و آیه 158 سوره انعام نیز در حال بیان اعتقاد کافران درباره خداوند هستند، اما برخی به‌اشتباه آن را به‌پای قرآن نوشته‌اند.(4)

نقد ادعای یگانه بودن آیه دال بر عدم جسمانیت خداوند:

اولاً حتی اگر فقط یک آیه از آیات قرآن دال بر عدم جسمانیت خداوند بود، برای قرینه بودن کافی بود؛ چراکه «در خانه اگر کس است یک حرف بس است». چنانکه در آئین‌نامه رانندگی فقط یک‌بار آمده که «فرمان پلیس بر قوانین راهنمایی و رانندگی مقدم است»، اما همین یک جمله همه قوانین را دربر می‌گیرد و لازم نیست در ذیل تک‌تک قوانین به آن اشاره شود؛ ثانیاً هرچند که معمولاً برای نفی جسمانیت خداوند به آیه ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾(5) تمسک می‌شود، اما این بدین‌معنا نیست که آیه دیگری از قرآن بر این معنا دلالت نمی‌کند. در ادامه به برخی از این آیات اشاره می‌شود:

﴿لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ﴾؛(6)؛ چشم‌ها او را درنمی‌یابند، ولی او چشم‌ها را درمی‌یابد و او لطیف و آگاه است.

﴿... قٰالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قٰالَ لَنْ تَرٰانِی ...﴾؛(7)؛ ... موسی [از طرف بنی‌اسرائیل و در مقام طرح درخواست آنان] گفت: پروردگارا! بگذار تا تو را ببینم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید ... .

با توجه به این‌که هر جسمی رؤیت‌پذیر است، رؤیت‌پذیرنبودن خداوند به معنای جسم نبودن اوست.

﴿... فَأَیْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّٰهِ ...﴾؛(8)؛ ... پس به هرکجا رو کنید آنجا روی خداست ... .

﴿... وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِیدِ﴾؛(9)؛ ... و ما به او [انسان] از رگ گردن نزدیک‌تریم.

با توجه به این‌که هر جسمی ناگزیر باید در مکانی مستقر شود، مکان نداشتن خداوند به معنای جسم نبودن اوست.

نتیجه‌گیری:

قرآن به زبان عربی فصیح و بلیغ نازل شده و لازمه آن، استفاده فراوان از آرایه‌ها و ظرایف ادبی است. خواننده قرآن اگر از این آرایه‌ها مطلع نباشد، نه‌تنها معنای آیات را به‌صورت درست و کامل درک نمی‌کند، بلکه در موارد متعددی دچار اشتباه در فهم می‌شود. برای نمونه، می‌توان به عدم آشنایی برخی با آرایه‌هایی همچون مجاز و کنایه اشاره کرد که منجر به جسم‌پنداری خداوند از آیات حاکی از صفات و افعال خداوند شده است. این آیات به زبان مجاز و کنایه که در عربی بسیار رایج هستند، نازل شده و ارتباطی با جسمانیت خداوند ندارند؛ چراکه معنای حقیقی و نزدیک آن‌ها اراده نشده است. سرّ این‌که امروزه برخی گمان می‌کنند برخی آیات حاکی از جسمانیت خداوند هستند، استدلال نادرست مجسّمه (قائلان به جسمیت خداوند) به این آیات است. نه‌تنها هیچ آیه‌ای از آیات قرآن بر جسمانیت خداوند دلالت نمی‌کند، بلکه آیات متعددی از این کتاب با نفی رؤیت‌پذیری خداوند و مکانمند بودن او دال بر عدم جسمانیت او هستند.

پی‌نوشت‌ها:

1. زمخشری، محمود، اساس البلاغه، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1399 ق، ج‏3، ص 52.

2. سوره الرحمن، آیه 27.

3. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج‏19، ص 101.

4. مکارم شیرازى، ناصر، پیام قرآن، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1386 ش، ج‏4، ص 317.

5. سوره شوری، آیه 11.

6. سوره انعام، آیه 103.

7. سوره اعراف، آیه 143.

8. سوره بقره، آیه 115.

9. سوره ق‏، آیه 16.

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

بررسی ادعای(آمیخته شدن صفات و عکس العمل های خداوند با روحیات پیامبر خد
زبان در اصل برای ارتباط و گفت‌وگو پیرامون موضوعات انسانی شکل گرفته است. همچنین به دلیل عصمت پیامبران، رفتار و گفتار آن‌ها بازتاب‌دهنده رفتار وگفتار خداوند است.

پرسش:

این ادعا (آمیخته شدن صفات و عکس‌العمل‌های خداوند با روحیات پیامبر خدا) چه قدر درست است؟ اگر درست نیست پس چرا قرآن از خدا یک تصویر انسانی و جسمانی ارائه داده است؟ چرا شخصیت خدا شبیه شخصیت پیامبر است؟ مثلاً خدای قرآن دائماً پیرو پیامبر است و با غضب او غضب می‌کند و با شادی او شاد می‌شود!

پاسخ:

مقدمه

حالت و رفتار خداوند در قرآن پیوسته تغییر می‌کند درحالی‌که خداوند از هرگونه تغییر و تحولی مبرا است. برخی بر این باورند علت انتساب چنین صفاتی به خداوند در قرآن این است که در این کتاب صفات و عکس‌العمل‌های خداوند با روحیات حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمیخته و درنتیجه، اوصاف انسانی زیادی به خدا نسبت ‌داده ‌شده است. در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

متن پاسخ:

چرایی ارائه تصویری انسانی از خداوند در قرآن

انسان موجودی اجتماعی است و برای برطرف‌کردن نیازهای خود ناچار به تعامل با سایر انسان‌ها است. هرچند این تعامل از راه‌های مختلفی ممکن است، اما زبان آسان‌ترین راه است؛ ازاین‌رو، به ابزار اصلی انسان برای ایجاد ارتباط با دیگران تبدیل شد. ازآنجاکه هدف اصلی زبان، تعامل با سایر انسان‌ها بود، این زبان به‌گونه‌ای شکل گرفت که برای سخن‌گفتن درباره انسان، امور متعلق به او و دنیای او مناسب باشد؛ به‌همین‌دلیل، رنگ و بوی انسانی به خود گرفت. وقتی انسان می‌خواهد با این زبان درباره غیر انسان‌ صحبت کند، ناگزیر از الفاظ و واژگانی استفاده می‌کند که در اصل برای انسان وضع شده‌اند؛ مثلاً وقتی در رابطه با حیوانات صحبت می‌کند، سخن او به انسان‌وار دیدن آن‌ها گرایش می‌یابد و کودکی که از محدودیت زبان خبر ندارد، گمان می‌کند که آن‌ها نیز همانند انسان هستند؛ اما برخلاف تصور آن کودک، علت این‌که ما از کلمات و اصطلاحاتی که در اصل برای انسان هستند برای سایر موجودات استفاده می‌کنیم، نه از باب مشابه بودن یا مشابه دیدن، بلکه از باب ضرورت و ناچاری است. خداوند نیز از همین زبان برای ارتباط با انسان و معرفی خود به او استفاده کرد و چون این زبان رنگ و بوی انسانی داشت، برخی گمان کرده‌اند که خداوند نیز همانند انسان است و مثلاً دست‌وپا دارد! چنانکه اگر گوینده‌ای که اصلاً دست ندارد در مقام گلایه از قدرنشناسی برخی بگوید: «دستم نمک ندارد»، او فقط تعبیری که در این جایگاه استفاده می‌شود را بکار برده است و به‌معنای این نیست که من دست دارم.

چرایی شباهت شخصیت پیامبر به شخصیت خدا در قرآن

پیامبران ازجمله حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله معصوم هستند و معنای عصمت این است که آنان نه عمداً و نه سهواً هیچ‌گاه با اراده و خواست الهی مخالفت نمی‌کنند و همیشه به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که خدا می‌خواهد. به عبارت ساده‌تر، عصمت پیامبران یعنی اگر خدا انسان بود و برفرض محال لباس جسم می‌پوشید و جسمانی می‌شد، دقیقاً به همین شکلی رفتار می‌کرد که پیامبرانش رفتار می‌کنند؛ پس اطاعت از رسول عین اطاعت از خدا است:

﴿مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ ... ﴾(1)؛ هرکه از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده است ... .

این‌که در آیات مختلفی اطاعت از رسول در کنار اطاعت از خدا واجب شده نیز مؤیّد این است که رفتار پیامبران تفاوتی با رفتار خداوند ندارد؛ وگرنه امر به اطاعت هم‌زمان از خدا و رسول سر از تناقض‌گویی درمی‌آورد:

﴿وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾(2)؛ و از خدا و پیامبر فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید.

چنانکه پیامبران از خود چیزی نمی‌گویند و هرچه می‌گویند وحی یا همان سخن خداست؛ بنابراین، وقتی پیامبر صحبت می‌کند دقیقاً مثل این است که خدا در حال صحبت‌کردن است:

﴿وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوىٰ * إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحىٰ﴾(3)؛ و از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید. گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل می‌شود، نیست.

با توجه به مطالب بالا اولاً دیگر شباهت رفتاری و گفتاری پیامبر با خداوند نه‌تنها عجیب نیست، بلکه کاملاً طبیعی و مطابق انتظار است؛ ثانیاً نباید گفت: «شخصیت خدا شبیه شخصیت پیامبر است»؛ بلکه شخصیت پیامبر به‌جهت عصمت شبیه شخصیت خداوند است؛ چنانکه نباید گفت: «خدای قرآن دائماً پیرو پیامبر است»؛ بلکه پیامبر همواره پیرو خداوند است و به‌همین‌دلیل، غضب او غضب خدا و شادی او شادی خدا است.

نتیجه‌گیری:

زبان در اصل برای ارتباط انسان با انسان و صحبت کردن درباره انسان و مسائل مرتبط با او شکل گرفته و توسعه یافته است. استفاده از آن برای غیر انسان معمولاً باعث ظهور کلام در انسان‌وار دیدن آن غیر می‌شود. با توجه به این نکته متوجه می‌شویم که چرا هنگام استفاده از زبان برای خداوند، لوازم انسانی کلام مقصود نیست و نباید آن را به‌عنوان معنا و مفهوم کلام تلقی کرد.

رفتار و گفتار پیامبران به جهت عصمتشان، همان رفتار و گفتار خداوند است؛ بنابراین، شباهت رفتار و گفتار پیامبران به رفتار و گفتار خداوند، نه‌تنها عجیب نیست؛ بلکه کاملاً طبیعی است.

برای مطالعه بیشتر:

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره نساء، آیه 80.

2. سوره آل‌عمران، آیه 132.

3. سوره نجم، آیه‌های 3 و 4.

مترجمان و مفسران قرآن اغلب، جزئیاتی را به ترجمه‌ها و تفاسیر خود اضافه می‌کنند. این کار، امکان بهره‌مندی بهتر از آموزه‌های قرآن را فراهم می‌آورد.

پرسش:

چرا در بسیاری از موارد آیات قرآن ناقص هستند و مفسران و مترجمان مجبور می‌شوند برای کامل کردن معنای آیات، به صورت مکرر مطالبی را بیان کنند که در خود قرآن نیامده است؟

پاسخ:

مقدمه

ترجمه و تفسیر قرآن از دیرباز یکی از مهم‌ترین ابزارهای انتقال آموزه‌های قرآنی بوده‌اند. در فرایند این انتقال، مترجمان و مفسران غالبا به برگردان و تشریح کلمه‌به‌کلمه اکتفاء نکرده و توضیحاتی را از بیرون متن به ترجمه و تفسیر خود اضافه کرده‌اند. در این نوشتار ضمن بررسی دلایل و انگیزه‌های افزودن این اضافات، به این پرسش پاسخ می‌دهیم که آیا این اضافات نشانه نقصان قرآن هستند؟

پاسخ تفصیلی:

افزوده‌های مترجمان و مفسران

اضافات مترجمان و مفسران قرآن از اهداف و اغراض مختلفی ناشی می‌شوند:

1. گاهی مترجمان و مفسران با افزودن اطلاعات تاریخی، فرهنگی یا اجتماعی، خلأ معنایی بین دو زبان مبدأ و مقصد را پر و به فهم بهتر آیات کمک می‌کنند. بدون این زمینه‌ها، عموم خوانندگان امروزیِ قرآن که با پیشینه اجتماعی-تاریخیِ زمان و مکان نزول آن آشنایی ندارند، نمی‌توانند معنای آیات را به‌خوبی درک کنند. به‌ویژه که در برخی آیات، شاهد ارجاعات و اشاراتی هستیم که هرچند مخاطبان اولیه از آن‌ها آگاه بوده‌اند، اما مخاطبان امروزی معمولاً از آن‌ها بی‌خبر هستند و بدون دانستن آن‌‌ها، فهم آیات دشوار می‌شود. مترجمان و مفسران با افزودن اطلاعاتی پیرامون این زمینه‌ها به خوانندگان کمک می‌کنند تا متن را در بستر زمانی و مکانی خود بهتر درک کنند.

2. هر زبان و فرهنگی، از جمله زبان و فرهنگ عربی، زمان و مکان نزول قرآن، معانی و نکات مختص به خود را دارد که در زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر وجود ندارند. در این موارد، مترجمان و مفسران با افزودن اطلاعاتی به آن دسته از خوانندگان که با زبان و فرهنگ متن مبدأ آشنا نیستند، کمک می‌کنند از تفاوت‌های زبانی و فرهنگی آگاه شوند و متن را روشن‌تر فهم کنند.

3. برخی از مترجمان و مفسران قرآن، می‌کوشند با اشاره به برخی از مصادیق امروزی آیات، آن‌ها را با شرایط زمان و مکان ترجمه خود منطبق و مرتبط کرده و زمینه را برای کاربردی ساختن آیات فراهم کنند. این اضافات معمولاً آیات را به معضلات و مشکلات موجود در جامعه مرتبط می‌کنند و کاربردهای عملی برای آیات ارائه می‌دهند.

4. برخی از آیات، دارای تفاسیر مختلفی هستند. مترجمان و مفسران با اشاره به تفسیرهای مختلف، به خوانندگان کمک می‌کنند تا با تنوع دیدگاه‌ها آشنا شوند. برخی از آنان نیز با هدف تبیین دیدگاه خاص خود و اثبات آن، یا تطبیق آیات با چارچوب فکری یا مذهبی خاص، اضافاتی را به ترجمه یا تفسیر خود اضافه می‌کنند.

5. زبان عربی به ایجاز گرایش دارد و از اطاله کلام روی‌گردان است. قرآن نیز به زبان عربی نازل شده و درنتیجه، به گزیده‌گویی متمایل و از پُرگویی و اطناب گریزان است؛ به همین دلیل، به اموری که برای مخاطبانش روشن بوده، اشاره نکرده است. خواننده غیرآشنا با زبان، فرهنگ و تاریخِ زمان و مکان نزول قرآن، معمولاً از این امور اطلاع ندارد؛ ازاین‌رو، مترجمان و مفسران چنین مطالبی را به ترجمه‌ها و تفاسیر خود اضافه می‌کنند.

6. مترجمان و مفسران معمولاً خود را در مقابل سوءبرداشت‌های مخاطبان ترجمه و تفسیر خود یا پرسش‌های احتمالی آنان مسئول می‌دانند و می‌کوشند با افزودن توضیحاتی از برداشت نادرست خوانندگان جلوگیری کنند و به سؤالات آنان پاسخ بدهند. این توضیحات معمولاً ناظر به اشتباهات و سؤالاتی هستند که نوعاً خوانندگان غیرمتخصص قرآن به آن دچار می‌شوند.

7. برخی مترجمان ضمن ترجمه آیات، اطلاعاتی جانبی و تکمیلی درباره آیات را ارائه می‌دهند تا ترجمه و تفسیر آنان، برای افرادی که نیازی به ترجمه ندارند نیز مفید باشد. برای نمونه، قرآن کریم در بسیاری از موارد به کلیات مطالب بسنده کرده و بیان جزئیات را بر عهده پیامبر خدا گذاشته است. چنان که در روایات، افزون بر معنای ظاهری، برای برخی آیات، معانی باطنی نیز بیان شده است. مترجمان و مفسران قرآن با مراجعه به تبیین‌های نبوی و آوردن نکات مهم آن‌ها در ترجمه و تفسیر خود، می‌کوشند مخاطبان خود را از مراجعه مستقیم و مستقل به روایات بی‌نیاز کنند.

نتیجهگیری:

مترجمان و مفسران قرآن معمولاً اضافاتی را به ترجمه و تفسیر خود می‌افزایند تا آیات را بهتر و بیشتر توضیح دهند و درک آن‌ها را برای خوانندگان آسان‌تر کنند. این اضافات به دلیل عمق متون، ارائه زمینه‌های تاریخی و فرهنگی، انطباق با زبان مقصد، رفع ابهامات و شبهات احتمالی، ارائه تفاسیر مختلف و تقویت فهم و یادگیری خوانندگان انجام می‌شود. هدف از این اضافات، افزایش شفافیت و دقت در انتقال پیام متن اصلی و تسهیل درک آن برای خوانندگان است. این کار به خوانندگان کمک می‌کند تا کامل‌تر و دقیق‌تر معنای متن را فهمیده و از آن بهره‌مند شوند. بنابراین، اضافات در ترجمه‌ها و تفسیرهای قرآن، اولاً پدیده‌ای اجتناب‌ناپذیر و حتی ضروری است و به همین دلیل اختصاصی به قرآن ندارد و در همه ترجمه‌ها و تفسیرها معمولاً وجود دارند؛ ثانیاً به‌هیچ‌وجه به معنای نقصان قرآن نیستند.

برای مطالعه بیشتر:

نقد نقد قرآن ویکی‌پدیای فارسی:

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

در زمینه شأن نزول آیات کتابهایی مثل؛ أسباب النزول،(نیشابوری)،لباب-النقول(سیوطی)،اسباب النزول(محمدباقرحجتی) وشأن نزول آیات قرآن (مکارم شیرازی) تألیف شده‌است.

پرسش:

فهرستی می‌خواهم از کتاب‌هایی که شأن نزول سوره‌ها و آیات را نوشته‌اند؛ کتاب‌های معتبر به زبان فارسی و عربی.

پاسخ:

مقدمه

شناخت اسباب النزول به عنوان یکی از ابزارهای فهم کامل، صحیح و دقیق‌تر آیات قرآن کریم، همواره مورد توجه مفسران و پژوهشگران علوم قرآنی بوده است. این مقاله با هدف معرفی مهم‌ترین منابع مستقل و تفسیری در حوزة شأن نزول آیات، می‌کوشد تا ضمن ارائه تصویری جامع از منابع اسباب النزول، ضرورت دقت علمی در تحلیل این روایات را نیز یادآور شود.

پاسخ تفصیلی:

قرآن کریم به عنوان مهم‌ترین منبع دینی، همواره کانون توجه مفسران و پژوهشگران علوم اسلامی بوده است. یکی از راه‌های فهم دقیق‌تر آیات قرآن، آگاهی از شأن نزول یا اسباب النزول است؛ چراکه قرآن به‌صورت تدریجی و در مناسبت‌های گوناگون نازل شده و هر آیه یا سوره‌ای ممکن است در پاسخ به یک رویداد خاص یا پرسشی معین نازل شده باشد. آشنایی با فضای نزول آیات، نقش مهمی در فهم صحیح، دقیق و کاربردی‌تر آن‌ها دارد. در طول تاریخ، اندیشمندان بسیاری در قالب آثار مستقل یا در ضمن تفاسیر، به گردآوری و تحلیل روایات مربوط به شأن نزول پرداخته‌اند. این آثار به زبان‌های عربی و فارسی تألیف شده‌اند که در ادامه، مهم‌ترین منابع در این زمینه معرفی می‌شود.

منابع مستقل در اسباب النزول

1. أسباب النزول، الواحدی النیسابوری (متوفای ۴۶۸ق)

یکی از قدیمی‌ترین و مشهورترین آثار مستقل در زمینه شأن نزول است (۱) که آیات بسیاری را همراه با روایات مرتبط بیان کرده است. این کتاب پایه بسیاری از تحقیقات بعدی در این حوزه بوده است.

2. لباب النقول فی أسباب النزول، جلال‌الدین سیوطی (متوفای ۹۱۱ق)

این کتاب یکی دیگر از مهم‌ترین آثار در زمینة اسباب نزول است که توسط جلال‌الدین سیوطی، عالم برجسته اهل‌سنت در قرن نهم و دهم هجری، تألیف شده است. این کتاب در واقع اثری تکمیلی و اصلاحی بر کتاب «أسباب النزول» واحدی است و به گفته مؤلف کتاب، وجه تمایز آن، در اختصار، استناد به منابع گسترده‌تر، بررسی صحت روایات، حذف مطالب غیرمعتبر و تخریج دقیق احادیث از منابعی چون صحاح سته، مسند احمد، تفاسیر طبری، ابن أبی‌حاتم و دیگران است.(۲)

این کتاب به زبان فارسی نیز ترجمه شده و از جمله ترجمه‌های آن می‌توان به ترجمة شهاب کاظمی با عنوان «لباب النقول فی اسباب النزول» که در سال ۱۳۹۰ش توسط انتشارات کتاب بختیاری در قم منتشر شده، و نیز ترجمة عبدالکریم ارشد با عنوان «اسباب نزول آیات قرآن کریم» که در سال ۱۳۸۴ش از سوی انتشارات شیخ‌الاسلام احمد جام به چاپ رسیده است، اشاره کرد.

3. العُجاب فی بیان الأسباب، ابن حجر عسقلانی (متوفای ۵۸۲ق)

اثری از شهاب‌الدین ابوالفضل احمد بن علی، معروف به ابن حجر عسقلانی (تحقیق محمد الانیس، دار ابن الجوزی) که به بررسی شأن نزول برخی از آیات قرآن پرداخته است.

4. اسباب النزول، محمدباقر حجتی

کتاب اسباب النزول تألیف دکتر محمدباقر حجتی (دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول ۱۳۹۸ش)، یکی از آثار پژوهشی معاصر در زمینه شأن نزول آیات قرآن است که به بررسی روایات اسباب النزول می‌پردازد.

5. شأن نزول آیات قرآن، آیت‌الله مکارم شیرازی

این کتاب در حقیقت برگرفته از تفسیر نمونه است (قم-ایران، مدرسه امام علی بن أبی‌طالب علیه‌السلام، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.) که در آن آیاتی که در تفسیر نمونه برایشان شأن نزول بیان شده است را گردآوری کرده است.

برخی دیگر از منابع در زمینه اسباب النزول

کتاب‌های فراوان دیگری در این زمینه نگاشته شده است که از جمله آنها می‌توان به «إرشاد الرحمن لأسباب النزول والناسخ والمنسوخ والمتشابه وتجوید القرآن» تألیف عطیه البرهانی (بیروت، دار ابن حزم، ۱۴۳۰ق)، «الصحیح المسند فی أسباب النزول» نوشته شیخ مقبل الوادعی (قاهره، مکتبه ابن تیمیه)، «جامع النقول فی أسباب النزول وشرح آیاتها» تألیف علوی خلیفه (قاهره، مکتبه ابن تیمیه، ۱۴۰۸ق)، «تسهیل الوصول إلى معرفه أسباب النزول» نوشته خالد عبدالرحمن العکّ (بیروت، دارالمعرفه) و «المحرر فی أسباب نزول القرآن من خلال الکتب التسعه» تألیف خالد بن سلیمان المزینی (دمام، دار ابن الجوزی، ۱۴۲۷ق) اشاره کرد.

تفاسیری که به ذکر شأن نزول پرداخته‌اند

منابع تفسیری، به‌ویژه تفاسیر روایی همچون تفسیر طبری، ابن کثیر، الدر المنثور سیوطی و نیز تفسیر کبیر فخر رازی، الجامع لأحکام القرآن قرطبی و روح المعانی آلوسی، منابعی غنی در حوزه اسباب النزول به شمار می‌آیند. در رأس منابع تفسیری شیعی، تفسیر عظیم‌القدر مجمع‌البیان قرار دارد که منبعی مهم در این زمینه محسوب می‌شود. همچنین تفاسیر دیگر مانند تفسیر عیاشی، تفسیر قمی، نورالثقلین حویزی، البرهان بحرانی، تفسیر صافی فیض و... نیز به بیان شأن نزول پرداخته‌اند. افزون بر این‌ها، منابع حدیثی، مانند کافی مرحوم کلینی نیز دربردارنده گزارش‌هایی درباره اسباب النزول‌اند.

چالش‌های اعتبارسنجی روایات اسباب النزول

شناخت اسباب نزول آیات قرآن عمدتاً مبتنی بر روایات تاریخی است که به دلیل محدودیت‌های ثبت وقایع در صدر اسلام، بسیاری از این روایات از اعتبار کافی برخوردار نیستند.

واحدی نیشابوری در کتاب «اسباب النزول» تأکید می‌کند که تنها باید به روایات صحیح و مستند به شاهدان عینی اعتماد کرد، نه گزارش‌های حدسی و بی‌اساس. وی هشدار می‌دهد که جعل روایات در این زمینه رواج داشته و برای فهم دقیق حقایق قرآنی باید با احتیاط عمل کرد.(۳) جلال‌الدین سیوطی با همه تلاش و تبحری که در علوم قرآنی داشت، نتوانست بیش از ۲۵۰ حدیث مسند - اعم از صحیح و ضعیف - در این زمینه گردآوری کند.(۴)

امتیازات مکتب اهل‌بیت علیه‌السلام در نقل اسباب النزول

خوشبختانه در مکتب اهل‌بیت علیه‌السلام، به برکت وجود امامان معصوم علیهم‌السلام و راویان موثق، گنجینه‌ای غنی از روایات صحیح درباره اسباب النزول به دست ما رسیده است. بر اساس تحقیقات محققان، تاکنون بیش از چهار هزار روایت معتبر در این زمینه از طریق اهل‌بیت علیهم‌السلام نقل و تدوین شده است. با این حال باید توجه داشت که حتی در این منابع ارزشمند نیز روایات صحیح و ضعیف در هم آمیخته‌اند و پژوهشگران باید با دقت و وسواس علمی به بررسی سندی و متنی این روایات بپردازند. این رویکرد انتقادی برای دستیابی به فهم دقیق از شأن نزول آیات ضروری است.(۵)

نتیجه‌گیری:

شناخت شأن نزول آیات قرآن کریم، ابزاری مؤثر برای فهم عمیق‌تر و دقیق‌تر مفاهیم وحی الهی است؛ چراکه بسیاری از آیات در بستر رخدادهای خاص نازل شده‌اند و آگاهی از آن بستر، درک معنای واقعی آیات را تسهیل می‌نماید. منابع متعددی در طول تاریخ، اعم از کتب مستقل، تفاسیر و آثار روایی به موضوع اسباب النزول پرداخته‌اند که هر یک سهمی در تبیین این موضوع ایفا کرده‌اند. آثاری چون أسباب النزول واحدی و لباب النقول سیوطی، در کنار پژوهش‌های معاصر مانند کتاب اسباب النزول دکتر محمدباقر حجتی و همچنین آثار تفسیری همچون تفسیر طبری و مجمع البیان، مجموعه‌ای غنی و متنوع از داده‌ها و تحلیل‌ها را فراهم کرده‌اند که می‌توانند راه گشای محققان، مفسران و علاقه‌مندان به مطالعات قرآنی باشند.

پی‌نوشت‌ها:

۱. السیوطی، جلال‌الدین، الإتقان فی علوم القرآن، بیروت-لبنان، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۸۷.

۲. سیوطی، جلال‌الدین، لباب النقول، بیروت-لبنان، دارالکتب العلمیه، ص۶.

۳. واحدی نیشابوری، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، بیروت-لبنان، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق، ص۱۰.

۴. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم-ایران‌، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ چهارم، ۱۳۸۱ش، ص۱۰۳.

۵. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم-ایران‌، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ چهارم، ۱۳۸۱ش، ص۱۰۳.

قرآن به‌عنوان راهنمای سعادت،باید بر امور معنوی تمرکز می‌کرد،اما زبان انسان برای انتقال مفاهیم مادی مناسب بود وانتقال مفاهیم غیرمادی از طریق الفاظ مادی صورت گرفت

پرسش:

آیا آیات دال بر جسمانیت خداوند با کتاب هدایت بودن قرآن منافات ندارند؟ چرا در قرآن باید مطالبی ذکر شده باشد که باعث گمراهی برخی و اعتقاد به جسمانیت خداوند شود؟ گناه این مسلمانانی که به سبب این آیات قائل به جسمانیت خداوند شده‌اند، بر عهده چه کسی است؟

پاسخ:

مقدمه

از یک‌طرف، قرآن کتاب هدایت و از طرف دیگر، برخی از افراد به جهت ظهور بعضی از آیات قرآن در جسمانیت خداوند به این باور نادرست معتقد و درنتیجه گمراه شده‌اند. در این نوشتار به بررسی این موضوع می‌پردازیم که وجود این آیات در قرآن چگونه با هادی بودن آن قابل‌جمع است.

لزوم تمرکز قرآن به‌مثابه کتاب هدایت بر امور غیرمادی

مهم‌ترین هدف آدمی رسیدن به سعادت بوده و نقطه اوج سعادت، خداوند است.(1) چنانکه آدمی برای رسیدن به سعادت، نیازمند هدایت است و چون بُعد اصلی او روحش بوده، تکیه اصلی هدایت و تمرکز آن باید بر روی امور روحانی باشد. از سوی دیگر، هرچند زبان در اصل، موهبتی الهی به بشر بوده، اما به دست بشر و بر اساس نیازهای او رشد پیدا کرده است؛ به‌همین‌دلیل، اصلاً عجیب نیست که فقط برای سخن گفتن درباره همین‌ عالم‌ مادی محسوس و ملموس و نیازهای روزمره آدمی در آن مناسب باشد و واژگان لازم برای امور غیرمادی همچون خداوند را نداشته باشد.

قرآن به‌مثابه کتاب هدایت باید مطالب فراوانی را درباره امور غیرمادی ازجمله خدا می‌گفت؛ اما زبان آدمی، به‌ویژه زبان مردمی که در اوج جهالت و فقر معرفتی به سر می‌بردند و همه همّ و غمشان همین دنیای مادی بود، واژگان لازم برای بیان این امور را نداشت. خداوند یا باید به‌صورت کلی قید حرف زدن درباره امور غیرملموس را می‌زد که در این صورت دیگر قرآن کتاب هدایت و سعادت نمی‌شد، یا با درنظرگرفتن محدودیت‌ها، امور ناملموس را در قالب الفاظ مختص به امور ملموس می‌ریخت و بدین‌طریق آن را در اختیار بشر قرار می‌داد. خداوند راه دوم را برگزید.

بیان امور غیرمادی از طریق الفاظ وضع‌شده برای امور مادی، هرچند مشکل انتقال مفاهیم غیرمادی به بشر مادی را تا حدی حل کرد، اما این تنها راه، خودش یک مشکل داشت و آن‌هم اینکه زمینه برداشت مادی از امور غیرمادی همچون خداوند را فراهم کرد. ازآنجاکه شرّ قلیل نباید مانع خیر کثیر شود، خداوند ضمن استفاده از این راه با تمهیدات مختلفی امکان جلوگیری از شر قلیل را برای بشر فراهم کرد: اولاً به آدمی عقل و خرد داد و عقل آدمی با اندکی تعقل یا دست‌کم پس از تذکر و سپس تأمل، متوجه جسمانی نبودن خداوند می‌شود و با این قرینه عقلی مشخص می‌شود که لوازم مادی واژگان به‌کاررفته درباره خداوند، مراد و مقصود نیستند؛ ثانیاً خداوند در قرآن، ضمن تأکید بر مادی و ملموس نبودن خود به‌صورت محکم و قاطع،(2) راهکار فهم درست آیات را به مردم آموزش داده است؛ ثالثاً خداوند برای تبیین و تفسیر قرآن معلمانی قرار داده و از مردم خواسته برای فهم قرآن به آنان مراجعه کنند و آنان به ما تذکر داده‌اند که کاربست واژگان مادی برای خداوند از «ضیق خناق» و محدودیت‌های عالم مادی بوده است. برای نمونه امام صادق علیه‌السلام فرموده است:

«منزه باد، آنکه کسى جز او نداند که او چگونه است، چیزى مانندش نیست و او شنوا و بیناست. حدی ندارد، به حس درنمی‌آید، لمس و مس نمی‌شود، دیده نمی‌شود، حواس درکش نمی‌کنند، چیزى بر او احاطه پیدا نمی‌کند، نه جسم است و نه صورت و نه ترسیم و نه محدود».(3)

نکته پایانی نیز این‌که بررسی سیر شکل‌گیری اعتقادات نادرستی همچون جسمانیت خداوند نشان‌گر این است که قائلان به این امور، چنین اعتقاداتی را نه از قرآن، بلکه از خارج آن کسب کرده‌اند؛ اما برای توجیه آن به آیات قرآن متوسل شده‌ و بدین‌طریق، باعث ایجاد ظهورهای نادرست برای برخی آیات قرآن شده‌اند.

نتیجه‌گیری:

تمرکز قرآن به‌مثابه کتاب هدایت و سعادت باید بر اموری معنوی و غیرمادی می‌بود، اما زبان عربی همچون سایر زبان‌ها، برای انتقال مفاهیم مادی وضع شده بود و درنتیجه، تنها راه انتقال مفاهیم غیرمادی استفاده از الفاظ وضع‌شده برای امور مادی بود. هرچند انتقال مفاهیم روحانی از کانال الفاظ وضع‌شده برای امور مادی باعث سوءتفاهم برخی و فهم نادرست آنان می‌شد، اما خداوند خیر کثیر هدایت آدمی را فدای شر قلیل گمراهی برخی نکرد و با درنظرگرفتن تمهیداتی همچون: 1. اعطای عقل، 2. آموزش روش فهم درست قرآن در خود قرآن و 3. ارجاع مردم به معلمان قرآن برای درک درست و کامل آیات آن، زمینه را برای دفع یا رفع برداشت نادرست فراهم کرد؛ بنابراین، وجود آیات دال بر جسمانیت خداوند با هادی‌بودن این کتاب منافاتی ندارد و گناه کسانی که به‌جهت بی‌اعتنائی به عقل، قرآن و معلمان آن، دچار فهم نادرست و درنتیجه، اعتقاد ناروا شدند بر گردن خودشان است.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره یونس، آیه 45: ﴿... قَدْ خَسِرَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقٰاءِ اَللّٰهِ وَ مٰا کٰانُوا مُهْتَدِینَ﴾؛ ... یقیناً کسانی که دیدار خدا را تکذیب کردند، سرمایه وجودشان را تباه نمودند و از راه‌یافتگان نبودند.

2. برای نمونه: سوره شوری، آیه 11: ﴿... لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ...﴾؛ ... هیچ‌چیزی مانند او نیست ...؛ سوره انعام، آیه 103: ﴿لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ﴾؛ چشم‌ها او را درنمی‌یابند، ولی او چشم‌ها را درمی‌یابد و او لطیف و آگاه است؛ سوره اعراف، آیه 143: ﴿... قٰالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قٰالَ لَنْ تَرٰانِی ...﴾؛ ... موسی [از طرف بنی‌اسرائیل و در مقام طرح درخواست آنان] گفت: پروردگارا! بگذار تا تو را ببینم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید ... .

3. کلینی، یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏1، ص 104: «... سُبْحَانَ مَنْ لَا یَعْلَمُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَ إِلَّا هُوَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ لَا یُحَدُّ وَ لَا یُحَسُّ وَ لَا یُجَسُّ وَ لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا الْحَوَاسُّ وَ لَا یُحِیطُ بِهِ شَیْ‏ءٌ وَ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَهٌ وَ لَا تَخْطِیطٌ وَ لَا تَحْدِید».

اعجاز قرآن به ابعادی همچون محتوا، نظم، فصاحت و بلاغت، عدم اختلاف خلاصه نمی‌شود و دارای ابعاد دیگری از اعجاز همچون اعجاز علمی واخبار غیبی از گذشته و آینده است.

پرسش:

با توجه به این‌که هوش مصنوعی را انسان درست کرده، وقتی هوش مصنوعی کتابی مثل قرآن یا سوره‌ای مثل سوره‌های قرآن بیاورد این پاسخ به تحدی و همانندآوری قرآن است؟ آیا قرآن از معجزه و الهی بودن می‌افتد؟ در این صورت قرآن چگونه آخرین کتاب الهی و مایه هدایت و سعادت انسان‌ها تا قیامت محسوب می‌شود؟

پاسخ:

مقدمه

قرآن کریم منکران الهی بودن خود را به آوردن سوره‌ای مانند سوره‌های قرآن دعوت کرده است. از این دعوت، با عنوان «تحدِّی» یاد می‌شود و هدف از آن، اثبات اعجاز و الهی بودن قرآن است. سؤال اینجاست که اگر هوش مصنوعی سوره‌ای مانند سوره‌های قرآن بیاورد، آیا این هم پاسخ به تحدی قرآن است و ثابت می‌شود که قرآن معجزه و الهی نیست؟

 

متن پاسخ

 

هوش مصنوعی

هوش مصنوعی، به‌طورکلی، به توانایی یک سیستم یا ماشین برای تقلید از عملکردهای شناختی انسان، مانند یادگیری، استدلال، حل مسئله، درک زبان طبیعی، تشخیص الگوها و تصمیم‌گیری، اشاره دارد. این هوش تلاش می‌کند تا ماشین‌ها را قادر سازد تا کارهایی را انجام دهند که در حال حاضر به هوش انسانی نیاز دارند. هوش مصنوعی، انواع مختلفی دارد که هرکدام برای کاربردهای خاصی طراحی شده‌اند. برخی از انواع آن به ماشین امکان می‌دهد تا با استفاده از داده‌ها، الگوها را یاد بگیرد و بدون برنامه‌ریزی صریح، تصمیم‌گیری کند و وظایف پیچیده را انجام دهد.

 

مخاطبان تحدی

خداوند در پنج آیه از آیات قرآن کریم منکران الهی بودن قرآن را به مبارزه فراخوانده و به آنان گفته مگر شما مدعی نیستید که این قرآن الهی نیست(1) پیامبر آن را از پیش خودش ساخته(2) و شما نیز می‌توانید مانند آن را بیاورید(3) پس فقط به لاف‌زدن اکتفاء نکنید و ادعاهای خود را در مقام عمل نشان دهید و مثل این قرآن، ده سوره یا دستکم سوره‌ای مانند سوره‌های آن را بیاورید. مطابق آیه 88 سوره اسراء اگر جن و انس باهم جمع شوند و همدیگر را یاری کنند نمی‌توانند مثل این قرآن را بیاورند. در آیه 38 سوره یونس از مخالفان الهی بودن قرآن خواسته شده هرکه را جز خدا که می‌توانید فرابخوانید و از او برای آوردن سوره‌ای مثل سوره‌های قرآن کمک بخواهید. مشابه همین تحدی در آیه 23 سوره بقره و آیه 13 سوره هود تکرار و از آنان خواسته شده از هرکه غیر خدا که می‌توانید کمک بگیرید؛ البته در سوره هود به‌جای یک سوره، شاهد ده سوره هستیم. با توجه به این‌که تحدی همچنان پابرجاست و تعبیر «من دون الله» شامل همه‌چیز حتی هوش مصنوعی هم می‌شود.

 

امکان‌سنجی پاسخ هوش مصنوعی به تحدی قرآن

هوش مصنوعی سرعت پردازش بالایی دارد و می‌تواند حجم بسیار زیادی از داده‌ها را در زمان بسیار کوتاه و با دقت بسیار بالا پردازش کند و درنتیجه خطاها کاهش و بهره‌وری افزایش می‌یابد؛ اما هنوز کاستی‌ها و محدودیت‌های قابل‌توجهی در اموری همچون خلاقیت اصیل، استدلال، درک عواطف انسانی و... حتی نسبت به هوش انسانی دارد. به‌ویژه‌که اعجاز قرآن، تنها به ابعادی همچون محتوا، نظم، فصاحت و بلاغت، عدم اختلاف، اثرگذاری معنوی و هدایتگری آن محدود نمی‌شود و دارای ابعاد دیگری از اعجاز همچون اعجاز علمی و اخبار غیبی از گذشته و آینده است که هوش مصنوعی قادر به تقلید از آن‌ها نیست. نکته دیگر این‌که منظور از «مثل» قرآن این نیست که به تقلید از قرآن، سوره‌ای مثل سوره‌های آن ارائه شود؛ بلکه سوره‌ای که به‌عنوان تحدی ارائه می‌شود باید درعین‌حال که از جهت وزانت مثل قرآن است، از آن کاملاً مستقل و متمایز باشد. از همه مهم‌تر این‌که با توجه به سنخیت معلول با علت اگر قرآن الهی باشد که هست، هیچ علت دیگری نمی‌تواند چیزی مانند قرآن را بیاورد؛ چراکه هیچ موجود دیگری مثل خدا نیست تا آورده او مثل آورده خدا باشد.

 

نتیجه‌گیری

هوش مصنوعی می‌تواند الگوهای زبانی قرآن را تجزیه‌وتحلیل و متن‌های جدیدی مشابه قرآن را تولید کند، اما نباید فراموش کنیم که تحدی قرآن با بشریت فراتر از خلق یک متن مشابه ازنظر ظاهری است. معجزه بودن قرآن در حقیقت محتوایی و روح الهی آن است که در دسترس ابزارها و توانایی‌های انسانی همچون هوش مصنوعی نیست. این ویژگی‌ها جایگاه قرآن را به‌عنوان کتاب هدایتگر تا قیامت محفوظ نگه می‌دارد.

برای اطلاعات بیشتر:

نجارزادگان، فتح‌الله، تحلیل همانندناپذیری (اعجاز) قرآن در آموزه‌های قرآن و سنت، تهران، سمت، چاپ اول، 1397ش.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره مدثر، آیه‌های24و25.

2. سوره نحل، آیه 103؛ سوره طور، آیه‌های 33و34.

3. سوره انفال، آیه 31.

میان دو آیه تعارضی وجود ندارد بلکه هر یک ناظر به مسئولیت گروهی خاص است.آیه نخست ناظر به تشویق جامعه برای رفع موانع ازدواج است و آیه دوم به وظیفه فردی تاکید دارد

پرسش:

خداوند در سوره نور آیه ۳۲ می‌فرماید: «وانکحوا الایامی ... ان یکونوا فقراءَ یغنهم الله من فضله» اما در آیه ۳۳ می‌فرماید: «ولیستعفف الذین لا یجدون نکاحاً حتی یغنهم الله من فضله... .»

 سؤال: خداوند متعال در آیه اول می‌فرماید برید زن بگیرید و غصه بی‌پولی و فقر رو نخورید، من خودم درستش می‌کنم، اما بلافاصله در آیه دوم می‌فرماید اگر قدرت بر پرداخت مهریه و نفقه نداشتید و فقیر هستید زن نگیرید و عفت پیشه کنید! چه جوری باید به این تناقض جواب داد؟ چرا دو آیه پشت سر هم، حرف‌های متناقض با هم می‌زنند؟ بالاخره کدام درست است؟ مگر قرآن اگر کلام خداست نباید بدون تناقض باشد. پس این چیست؟!

پاسخ:

مقدمه

یکی از اصول اساسی قرآن کریم، انسجام و هماهنگی در آیات آن است، چراکه خود قرآن فرموده است:

 «آیا در قرآن نمی‌اندیشند تا به هماهنگی آیات آن پی ببرند و دریابند که آن از جانب خدا نازل شده است‌؟ اگر قرآن از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن ناسازگاری و ناهماهنگی بسیاری می‌یافتند.»(۱)

 اما در برخی موارد، در نگاه اولیه، آیات ممکن است متعارض به نظر برسند، ازجمله آیات ۳۲ و ۳۳ سوره نور که در ظاهر دو فرمان متفاوت در مورد ازدواج ارائه داده‌اند. در ادامه به بررسی دقیق‌تر این دو آیه پرداخته خواهد شد.

متن پاسخ:

بررسی آیات ۳۲ و ۳۳ سوره نور

خداوند در آیه ۳۲ می‌فرماید:

 «افراد بی‌همسر را همسر دهید و... اگر فقیر باشند، خداوند آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‌سازد و خداوند گشایشگر و داناست

 در این آیه، خداوند به مؤمنان توصیه می‌کند که برای ازدواج افراد مجرد اقدام کنند و نگرانی از فقر را کنار بگذارند؛ زیرا خداوند درهای روزی را بر روی آنان باز خواهد کرد. این آیه تأکیدی بر اصل تشویق به ازدواج و اعتماد به فضل الهی دارد؛ و در آیه بعدی می‌فرماید:

 «و کسانی که توانایی ازدواج ندارند، باید عفت پیشه کنند تا خداوند آنان را از فضل خود بی‌نیاز سازد...»

 در این آیه، به کسانی که بنا به هر دلیلی شرایط لازم برای ازدواج را ندارند، دستور داده شده که عفت ورزند.(۲)

رفع تعارض ظاهری:

بنابراین آیه نخست خطاب به کسانی است که بر آن بی‌همسران ولایت دارند(۳) و کسانی که مسئول ازدواج افراد بی‌همسر هستند ازجمله خانواده و جامعه،(۴) که از طریق کمک‌های مالی، پیدا‌کردن همسر مناسب، تشویق به ازدواج و پادرمیانی برای حل مشکلات و موانع این امر، مقدمات ازدواج مجردها را فراهم سازند(۵) و این‌که اگر افرادی که می‌خواهند با یکدیگر ازدواج کنند، فقیر و تهی‌دست باشند شما اصلاً نگران نباشید؛ چراکه خدای متعال آنان را غنی و بی‌نیاز می‏‌سازد.(۶) اما گاهی باوجود تمام تلاش و کوشش خود شخص و دیگران، وسیله ازدواج فراهم نمی‌گردد و خواه‌وناخواه انسان مجبور است مدتی را با محرومیت بگذراند، آیه دوم تکلیف این افراد را روشن کرده که باید عفت پیشه کنند:

 «و آن‌ها که وسیله ازدواج ندارند باید عفت پیشه کنند تا خداوند آنان را به فضلش بی‌نیاز سازد»

 و هیچ عذری برای تن دادن به آلودگی جنسی این افراد پذیرفته نیست، بلکه باید قدرت ایمان و شخصیت و تقوا را در چنین مرحله‌ای آزمود.(۷)

بنابراین میان دو آیه منافاتی وجود ندارد زیرا آیه‏ اوّل امر به مؤمنان، اولیای مجرّدها و مسئولین و متولیان جامعه اسلامی است که سزاوار نیست جوانان را به دلیل فقر و تهی‌دستی مجرد رها کنید و اگر مانع موجود بر سر راه ازدواج، فقر و تنگدستی است نگران نباشید و به فضل الهی امیدوار باشید و با اعتماد به وعده الهی در مورد گسترش رزق، به آنان کمک کنید و شرایط ازدواج آن‌ها را فراهم کنید؛ اما آیه دوّم خطاب به خود مجردها است و سخن در موردی است که به هر دلیل زمینه ازدواج برای شخص فراهم نیست که در اینجا وظیفه عفت ورزیدن است.

نتیجه‌گیری:

میان دو آیه ۳۲ و ۳۳ سوره نور هیچ تعارضی وجود ندارد، بلکه هر یک ناظر به مسئولیت گروهی خاص است. آیه نخست، جامعه و سرپرستان را به تلاش برای تسهیل ازدواج مجردها و رفع موانع اقتصادی تشویق می‌کند، درحالی‌که آیه دوم بر وظیفه فردی تأکید دارد و کسانی را که به هر دلیلی امکان ازدواج ندارند، به حفظ عفت و تقوا فرا می‌خواند. این آیات در مجموع، راهکاری جامع ارائه می‌دهند که هم بُعد اجتماعی و هم بُعد فردی را در موضوع ازدواج و عفت‌ورزی مورد توجه قرار می‌دهد.

پی‌نوشت‌ها:

۱. سوره نساء آیه ۸۲

۲. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱۴، ص ۴۵۸

۳. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت-لبنان، دار احیاء التراث العربی، ج ۷، ص ۴۳۱

۴. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران - ایران، مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن، ج ۶، ص ۱۸۲

۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱۴، ص ۴۵۷

۶. نجفی، محمدجواد، تفسیر آسان، تهران-ایران، اسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۵، ج ۱۴، ص ۸۴

۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱۴، ص ۴۵۹

نولدکه از مستشرقینی است که قرآن را کتاب شعر دانسته و چون قواعد شعر در آیات آن مراعات نشده، مدعی شده که قرآن متن ادبی تراز اولی نیست!

پرسش:

ادعای نولدکه، مبنی بر تراز اول نبودن قرآن، چقدر صحیح است؟ چه فرقی بین یک کتاب اعجازآمیز با شاهکار ادبی وجود دارد؟ آیا قرآن فقط معجزه است یا افزون بر این، شاهکار ادبی و یک متن تراز اول نیز است؟

پاسخ:

چکیده:

هدف اصلی خاورشناسان از مراجعه به قرآن آگاهی از تاریخ صدر اسلام بود؛ اما چون قرآن کتاب تاریخ نبود، به هدف خود نرسیدند. آنان به‌جای اصلاح نگاه نادرست خود، قرآن را نقد و متهم به ناکارآمدی کردند. چنان‌که نولدکه قرآن را کتاب شعر دانسته و چون قواعد شعر در آیات آن مراعات نشده، مدعی شده که قرآن متن ادبی تراز اولی نیست! درحالی‌که مشکل اصلی از ذهنیت اشتباه اوست، نه از قرآن و سبک ادبی منحصربه‌فرد آن.

مقدمه

تئودور نولدکه، ضمن قابلْ‌شمردن ارزش بلاغی قرآن، آن را از نظر زیباشناختی به‌هیچ‌روی اثر تراز اولی نمی‌داند. از نظر او پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌هیچ‌وجه در سبکْ، استاد نیست و این تعصب مسلمانان است که یک تولید معیوب ادبی را تا حد شاهکاری بی‌بدیل بالا برده‌اند. نولدکه معتقد است اگر قرآن بی‌نقص از آب درآمده بود، می‌شد آن را معجزه شمرد؛ چراکه تا پیش از قرآن اثر قابلی در نثر عربی تولید نشده بود و هرچه بود به شعر بود؛ البته از نظر نولدکه نمی‌توان بر پیامبر خرده گرفت که چرا نثری که تولید کرده، معیوب است؛ چرا که کارهای آغازین هیچ‌وقت بی‌نقص نیست. در نوشتار حاضر ادعای نولدکه بررسی و نقد خواهد شد.

چرایی مخالفت مستشرقان با منحصربه‌فرد بودن سبک قرآن

در تحقیقات قرآنی شرق‌شناسان، سبک زیبای قرآن معمولاً نه‌تنها مورد تحسین قرار نگرفته، بلکه مورد تردید واقع شده است. برخی محققان در مقام بیان چرایی این عکس‌العمل خاورشناسان، به عدم تسلط آنان بر علوم ادبی، خصوصاً علم بلاغت، اشاره می‌کنند و آن را دلیلی برای عدم درک زیبایی و اعجاز بیانی قرآن می‌دانند. هرچند این دلیل در مورد برخی از خاورشناسان پذیرفته است، اما در حق مستشرقانی همچون نولدکه که آگاهی کافی از زبان عربی و شعر جاهلی داشته‌اند، پذیرفتنی نیست و باید علت را در جای دیگری جست‌وجو کرد.

 نویسندگان مقاله «بازسازی افق انتظارات خاورشناسان با تکیه بر واکنش زیبایی‌شناختی به قرآن کریم» این مسئله را بررسی و به این نتیجه رسیده‌اند که خاورشناسان معمولاً به دو دلیل درک کاملی از اعجاز بیانی قرآن ندارند:

دلیل1: عدم تطابق انتظارات پیشینی خاورشناسان با قرآن

خاورشناسان پیش از مطالعه قرآن، آثار ادبی مختلفی را مطالعه کرده‌اند و در اثر این مطالعه، انتظاراتی در آنان نسبت به متن ادبی ایجاد شده است. آنان وقتی به سراغ قرآن می‌آیند، ناخودآگاه قرآن را براساس این انتظارات بررسی می‌کنند و هرجایی از آن که با انتظارات آنان براساس باشد، مورد تحسین قرار می‌گیرد و سایر موارد تخطئه می‌‌شوند. نولدکه نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. معیارهای زیبایی‌شناختی او مبتنی بر سبک شعر جاهلی شکل گرفته است. او قرآن را به مثابه شعر مسجع که لازم است طول ابیات آن با هم مساوی و قافیه در همه ابیات آن یکسان باشد، می‌بیند. از نظر او، تطابق و هماهنگی آیات و سوره‌های قرآن با شعر جاهلی به منزله زیبایی و سبک نیکوی آن‌ها به شمار می‌رود و عدم تبعیت از این معیارها، نشانه ضعف بیانی آن‌ها است. به‌عنوان مثال، باور وی به شعر و مسجع بودن قرآن سبب شده از نگاه او عدم یکسانی طول آیات یک سوره نشانه پریشانی آن سوره و عدم اتحاد فاصله یک آیه با فواصل سایر آیات آن سوره، قرینه الحاقی بودن آن آیه باشد.

چنان‌که نولدکه تحت تأثیر ادبیات یونانی که در زمانه‌اش در آلمان به عنوان یک الگو پذیرفته شده بود و همچنین پذیرش مبانی ارسطو و معیارهای او در فن خطابه، انتظار داشت هر سوره آغاز و پایانی مشخص و هر آیه رابطه‌ای منطقی با آیات قبل و بعد خود داشته باشد. او بر این باور است که سوره‌هایی نظیر سوره یوسف که از این قاعده پیروی می‌کنند، از ترکیب زیبایی برخوردار هستند و سوره‌های دیگر که این‌گونه نیستند، زیبا به شمار نمی‌آیند.

اگرچه انتظارات یک خواننده معمولاً به‌صورت ناخودآگاه شکل می‌گیرند؛ اما نباید به یک قاعده الزامی در تمام اشکال ادبی تبدیل شود تا اگر اثری از انتظارات یا مبانی مورد قبول ما تبعیت نمی‌کرد، ضعیف تلقی شود.

دلیل2: بررسی متن ادبی به مثابه سند تاریخی

اگر متن ادبی، نه به مثابه یک پدیده هنری، بلکه به‌عنوان یک سند اجتماعی یا تاریخی، مورد بررسی قرار بگیرد، در این حالت وجوه بلاغی متن در درجه اول از اهمیت، تلقی نمی‌شود. برای نمونه، اگر متنی که دارای عناصر ادبی است، در خدمت اهداف غیرهنری قرار بگیرد، زیبایی‌های آن به چشم نمی‌آیند. زیبایی‌های ادبی قرآن در نظر شرق‌شناسان تحت تأثیر وظایفی قرار گرفته که آنان در پژوهش‌های قرآنی خود به آن‌ها پرداخته‌اند. آنان ﻫﻤﭽﻮن ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮی ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ دﻳﻮان ﺷﻌﺮی را ﺑﺪون ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ دﻻﻳﻞ زﻳﺒﺎیی و ﺗﺄﺛﻴﺮﮔﺬاری آن، ﺻﺮﻓﺎً ﺟﻬﺖ استخراج رﺳﻮم ﻣﺮدم یک دوره، بررسی می‌کنند. برای نمونه، هدف ﻧﻮﻟﺪﻛﻪ از بررسی سبک قرآن، ﺑﺎزﭼﻴﻨﺶ ﻣﺠﺪد ﺳﻮرهﻫﺎ ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎی ﺗﺮﺗﻴﺐ ﮔﺎه‌ﺷﻤﺎراﻧﻪ و اﺛﺒﺎت دیدگاه ﺧﻮد درباره ﺗﻜﻮﻳﻦ ﺗﺪریجی ﻗﺮآن و ﺗﺒﻌﻴﺖ سبکی ﺳﻮره‌ﻫﺎ از اﺣﻮال ﻣﺆﻟﻒ آن‌ها که از نگاه او پیامبر بوده، اﺳﺖ. هر جا از قرآن که با این نظریه او هماهنگ بوده، سبکش مورد تحسین و مدح قرار گرفته و هرجا هماهنگ نبوده، مأیوس شده و گناه را به گردن ضعف بیانی قرآن انداخته است!(1)

تفاوت کتاب الهی با شاهکار ادبی

کتاب‌های الهی با شاهکارهای ادبی از جهات مختلفی متفاوت هستند. اولین و مهم‌ترین تفاوت در منبع آن‌ها است. کتاب آسمانی همچون قرآن محصول وحی، اما شاهکار ادبی محصول خلاقیت نویسنده است. تفاوت دیگر آن‌ها در هدف و کارکرد است. هدف کتاب الهی هدایت آدمی و کارکرد آن رساندن او به سعادت است؛ اما شاهکارهای ادبی معمولاً با این هدف و کارکرد نوشته نمی‌شوند. سومین تفاوت درباره مطالب آن‌ها است. کتاب‌های الهی معمولاً موضوع واحدی ندارند و به هرآنچه‌که مایه راهنمایی انسان شود اعم از اعتقادی، اخلاقی، تاریخی، حقوقی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... می‌‌پردازند و به‌همین‌دلیل، مباحث گسترده و متنوعی در آن‌ها مطرح است؛ اما شاهکارهای ادبی معمولاً موضوع واحدی دارند و مثلاً فقط در رابطه با یک فرد، حادثه تاریخی، رویداد اجتماعی و... هستند.

قرآن به مثابه یک شاهکار ادبی؟

شاهکار ادبی به اثری نوشتاری گفته می‌شود که به‌دلیل خصوصیات خاص خود، نظیر سبک بی‌نظیر، عمق موضوع، شخصیت‌پردازی دقیق، ساختار محکم، زبان زیبا و خلاقانه، و نوآوری در لفظ و محتوا در ادبیات برجسته شده است. این آثار معمولاً مفاهیم را هنرمندانه منتقل می‌کنند و تأثیرگذار، الهام‌بخش و تغییر‌دهنده هستند. یکی از ویژگی‌های مهم شاهکارهای ادبی، ماندگاری آن‌ها است. این آثار با گذشت زمان همچنان ارزشمند و مورد توجه خوانندگان و منتقدان باقی می‌مانند. هرچند قرآن همه ویژگی‌های لازم برای شاهکار ادبی بودن همچون زیبایی، نوآوری، تأثیرگذاری و ماندگاری را بیشتر از هر شاهکار ادبی دیگری در جهان داشته و همچنان نیز دارد، ولی به نظر می‌رسد شاهکار ادبی به آثاری اطلاق می‌شود که محصول خلاقیت بشری هستند؛ بنابراین، قراردادن قرآن در کنار چنین آثاری، اگر کسر شأن آن نباشد، سبب فزونی رفعت آن نخواهد شد.

نتیجهگیری:

مراجعه خاورشناسان به قرآن، نه به‌عنوان کتاب الهی یا اثر ادبی، بلکه با هدف اطلاع از تاریخ صدر اسلام بوده است؛ اما قرآن کتاب تاریخ نیست و به همین دلیل، خاروشناسان به هدف خود نرسیدند. آنان به‌جای این که نگاه نادرست خود به قرآن را نقد و اصلاح کنند، به نقد قرآن روی آوردند و کوشیدند با إعمال تغییراتی در ساختار آن، از جهت ترتیب سور و آیات، به مقصود خود برسند که البته ناکام ماندند. چنان‌که آنان معمولاً پیش از رجوع به قرآن و مطالعه آن، گمان می‌کنند که قرآن نیز کتابی همچون کتاب مقدس سایر ادیان یا دیوان شاعران و... است؛ اما پس از مراجعه به قرآن، آن را متفاوت با ذهنیت خود و همچنین هرکتاب دیگری می‌یابند و درنتیجه، آن را حمل بر ضعف قرآن در مرحله تکوین یا تدوین می‌کنند. برای نمونه، نولدکه قرآن را به مثابه کتاب شعر دیده و توقع داشته آیات آن از نظر ثبات طول، اتحاد فاصله (قافیه) و مسجع بودن همانند ابیات شعر باشند، ازاین‌رو هرکجای قرآن که به ذهنیت خودش نزدیک بوده را تحسین و مابقی موارد را تخطئه کرده و در نهایت، مدعی شده قرآن یک متن ادبی تراز اول نیست. این در حالی است که مشکل از قرآن و سبک ادبی منحصربه‌فرد آن نیست؛ بلکه مشکل از ذهنیت نادرست نولدکه مبنی بر شعرپنداری قرآن و مقایسه نابه‌جای اوست.

پی‌نوشت‌ها:

1. دلاور ابربکوه، زهرا و ...، بازسازی افق انتظارات خاورشناسان با تکیه بر واکنش زیبایی‌شناختی به قرآن کریم، مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی، دوره7، شماره1، 1402ش، صص71-47.

با افزایش گسترش اسلام، تفاوت‌های قرائتی میان مناطق مختلف باعث شد تا فرایند یکسان‌سازی مصاحف در دوران خلافت عثمان با هدف ایجاد وحدت در قرائت قرآن انجام شود.

پرسش:

 در زمان عثمان درباره قرآن و اتحاد مصاحف دقیقاً چه اتفاقی افتاد؟ چه بخش‌ها و چه چیزهایی حذف شد؟ آیا ضرری به اصل قرآن وارد شد؟ در احراق و آتش زدن مصاحف چطور؟ آیا لطمه‌ای به قرآن وارد نشد؟ معایب و مزایای این کارها چه بود؟ لطفاً مستند توضیح دهید.

پاسخ:

مقدمه

قرآن کریم، به‌عنوان کتاب آسمانی نازل شده از سوی خدای سبحان، از زمان نزول تا امروز همواره موردتوجه و اهتمام بوده است. حفظ و انتقال دقیق قرآن از نسلی به نسل دیگر، همواره یکی از دغدغه‌های اصلی مسلمانان بوده است. پس از رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، صحابه ایشان با تلاش‌های فراوان، آیات قرآن را جمع‌آوری و در قالب مصاحف شخصی ثبت کردند. بااین‌حال، با گسترش اسلام و افزایش تعداد مسلمانان در مناطق مختلف و در کنار هم بودن تفسیر آیات با خود آیه و... اختلافاتی در قرائت و نگارش قرآن پدید آمد. این اختلافات نه‌تنها باعث نگرانی بزرگان صحابه شد، بلکه وحدت امت اسلامی را نیز تهدید می‌کرد؛ که بزرگان صحابه با درک این خطر اقدام به یکسان‌سازی مصاحف کردند؛ که ما در این نوشتار، به بررسی فرآیند یکسان‌سازی مصاحف، علل و انگیزه‌های اقدام، نتایج و تأثیرات آن بر اصل قرآن و امت اسلامی می‌پردازیم.

 

پاسخ اجمالی:

یکسان‌سازی مصاحف در دوران خلافت عثمان بن عفان با هدف ایجاد نسخه واحد و معتبر از قرآن انجام شد. پس از گزارش اختلافات قرائتی توسط حذیفه بن یمان، عثمان کمیته‌ای تشکیل داد که قرآن‌های مختلف را جمع‌آوری و نسخه استانداردی تهیه کرد. این کار با مشورت و تأیید امیرالمؤمنین علیه‌السلام انجام شد و این اقدام به تقویت وحدت مسلمانان و حفظ یکپارچگی قرآن انجامید و علمای شیعه بر صحت قرآن فعلی و عدم تحریف آن اجماع دارند.

 

پاسخ تفصیلی:

فرایند یکسان‌سازی مصاحف:

یکسان‌سازی مصاحف در دوران خلافت عثمان بن عفان، فرآیندی بود که با هدف ایجاد نسخه‌ای واحد و معتبر از قرآن انجام شد. با گسترش اسلام به مناطق مختلف، مسلمانان در قرائت قرآن با اختلافات زیادی مواجه شدند. هر منطقه بر اساس قرائت صحابه محلی خود، قرآن را تلاوت می‌کرد. این اختلافات گاه منجر به تنش‌هایی میان مسلمانان می‌شد. حذیفه بن یمان، یکی از صحابه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، پس از بازگشت از جنگ ارمنستان، این اختلافات را به عثمان گزارش داد و هشدار داد که اگر چاره‌ای اندیشیده نشود، این اختلافات ممکن است به شکاف بزرگی در امت اسلامی تبدیل شود، پس‌ازاین بود که عثمان پس از مشورت با بزرگان صحابه، تصمیم به یکسان‌سازی مصاحف گرفت.(۱)

تشکیل کمیته یکسان‌سازی:

عثمان برای انجام این کار، کمیته‌ای متشکل از چند تن از صحابه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ازجمله زید بن ثابت که از انصار بود و سعید بن عاص، عبد اللّه بن زبیر و عبدالرحمن بن حارث بن هشام که از قریش بودند، تشکیل داد.(۲) گروه توحید مصاحف در سال ۲۵ هجری تشکیل گردید و نخستین اقدامی که از سوی گروه به دستور عثمان انجام گرفت، جمع‌‏آوری تمام نوشته‌های قرآنی از اطراف‌واکناف کشور پهناور اسلامی آن روز بود. در این مرحله، قرآن‌ها پس از جمع‌‏آوری و ارسال به مدینه، به دستور عثمان سوزانده و یا در آب جوش انداخته می‌شدند. آخرین مرحله، ارسال مصاحف استنساخ شده به مناطق و مراکز مهم بود. با ارسال این مصاحف با هرکدام یک قاری نیز از سوی خلیفه اعزام می‌گشت تا قرآن را بر مردم قرائت کند.(۳)

مزایا و معایب احتمالی این اقدام:

این اقدام گرچه موجب ایجاد حساسیت در میان برخی صحابه که به مصاحف شخصی خود اعتماد داشتند و حذف احتمالی حواشی تفسیری موجود در آن‌ها شد، اما مزایای قابل‌توجهی همچون تقویت وحدت و یکپارچگی میان مسلمانان و ایجاد یک مرجع واحد برای قرائت و کتابت قرآن و جلوگیری از گسترش اختلافات قرائتی را به همراه داشت.(۴)

موضع حضرت امیر علیه‌السلام در مورد توحید مصاحف:

مطابق آنچه از حضرت امیر علیه‌السلام نقل شده است عثمان در اقدامات مربوط به جمع‌آوری و تنظیم مصاحف قرآن، همواره با مشورت ایشان عمل کرد و هیچ اقدامی را بدون مشورت با ایشان و دیگر صحابه انجام نداد(۵) و حضرت نیز این تصمیم را تأیید کرده و فرمودند:

 «اگر این مسئله به من واگذار می‌شد، همان کاری را می‌کردم که عثمان انجام داد.»(۶) و همچنین پس‌ازآن که به خلافت رسید نیز، مردم را بر آن داشت تا به همان مصحف عثمان ملتزم باشند و هیچ‌گونه تغییری در آن ایجاد نکنند، حتی اگر اشکالات املایی در آن وجود داشته باشد. این از آن نظر بود که ازآن‌پس هیچ‌کس، به‌عنوان اصلاح قرآن، تغییر و تحریفى در آن به وجود نیاورد. ازاین‌رو حضرتش تأکید فرمود که از امروز هیچ‌کس نباید به قرآن دست بزند و دستور «إنّ القرآن لا یهاج الیوم و لا یحوّل» را قاطعانه صادر فرمود.(۷)

موضع امام صادق علیه‌السلام و درباره این مصحف:

امام صادق علیه‌السلام نیز در واکنش به کسى که در حضور امام عبارتى از قرآن را برخلاف آنچه دیگران قرائت مى‌کردند، قرائت کرد. فرمود:

 «دیگر این‌گونه قرائت مکن و همان‌گونه که همگان قرائت مى‌کنند قرائت نما»

 و نیز در پاسخ به سؤال از نحوه تلاوت قرآن فرمود:

 «قرآن را به همان‌گونه که آموخته‌اید تلاوت کنید»(۸)

اجماع علمای شیعه:

بر همین اساس اجماع علماى شیعه بر این است که آنچه امروزه در دست ماست، همان قرآن کامل و جامع است و هرگز دچار تحریف و تغییر نشده است و قرائت معروف میان مسلمانان همان قرائت صحیح و درستى است که خواندن آن در نماز صحیح است. استناد به نص موجود در تمام موارد، درست است و همان است که بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله وحى شده و چیزى جز این نیست.(۹)

نتیجه‌گیری:

یکسان‌سازی مصاحف در دوران عثمان اقدامی سرنوشت‌ساز بود که با هدف جلوگیری از اختلافات قرائتی و ایجاد وحدت در میان مسلمانان انجام شد. این تصمیم با مشورت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و دیگر صحابه صورت گرفت و بعدها نیز مورد تأیید ائمه معصومین علیهم‌السلام قرار گرفت. تأکید حضرت علی علیه‌السلام و دیگر ائمه معصومین علیهم‌السلام بر قرائت قرآن مطابق با مصحف موجود، نشان‌دهنده این است که نسخه کنونی قرآن، همان وحی الهی بدون هرگونه تحریف، اضافه یا نقصان است و این مطلب مورد اجماع علمای شیعه است.

چکیده:

با افزایش گسترش اسلام، تفاوت‌های قرائتی میان مناطق مختلف باعث نگرانی و ضرورت چاره‌اندیشی مسلمانان شد و فرایند یکسان‌سازی مصاحف در دوران خلافت عثمان بن عفان با هدف ایجاد وحدت در قرائت قرآن و جلوگیری از اختلافات میان مسلمانان انجام شد؛ درنتیجه، کمیته‌ای متشکل از برخی صحابه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، تشکیل شد و پس از گردآوری نسخه‌های قرآنی موجود، مصاحفی را استنساخ کرده و سایر نسخه‌ها را از بین برد. این اقدام، هرچند حساسیت‌هایی در میان برخی صحابه ایجاد کرد، اما به یکپارچگی امت اسلامی و تثبیت یک مرجع قرائتی واحد انجامید. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام نیز با این اقدام مخالفتی نداشت. بر همین اساس، علمای شیعه اجماع دارند که قرآن موجود همان وحی اصیل و بدون تحریف است.

پی‌نوشت‌ها:

۱. ر.ک: معرفت، محمدهادی، علوم قرآن، قم- ایران‌، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، ۱۳۸۱ ش‌، چاپ چهارم، ص ۱۳۵

۲. ر.ک: معرفت، محمدهادی، علوم قرآن، قم- ایران‌، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، ۱۳۸۱ ش‌، چاپ چهارم، ص ۱۳۷

۳. ر.ک: معرفت، محمدهادی، علوم قرآن، قم- ایران‌، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، ۱۳۸۱ ش‌، چاپ چهارم، ص ۱۴۰

۴. ر.ک: معرفت، محمدهادی، علوم قرآن، قم- ایران‌، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، ۱۳۸۱ ش‌، چاپ چهارم، ص ۱۳۷

۵. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان فی علوم القرآن، بیروت-لبنان، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۶ ق، ج ۱، ص ۱۶۶

۶. ابن الجزری، محمد، النشر فی القرائات العشر، دارالکتب الاسلامیه ج ۱، ص ۸

۷. محمد بن جریر الطبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، القاهره-مصر، دار هجر، چاپ اول ۱۴۴۲ ق، ج 27، ص 104؛ علوم قرآن، معرفت، ص ۱۳۹

۸. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت-لبنان، داراحیاء التراث العربی، چاپ پنجم، ۱۴۰۳ ق، ج ۴، ص ۸۲۱، باب ۷۴

۹. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، ۱۴۲۸ ق، ج ۱، ص ۳۴۳

چرایی ملال آور بودن قرائت قرآن برای برخی خاورشناسان
خاورشناسان با توجه به شناختی که از کتاب مقدس دارند، توقع دارند که قرآن نیز همچون آن‌ها کتابی تاریخی باشد حال‌آنکه قرآن کتاب هدایت و انسان‌سازی است نه تاریخی.

پرسش:

 علت این‌که خواندن متن قرآن برای مستشرقان ملال‌آور شده چیست؟

پاسخ:

مقدمه

توماس کارلایل (Thomas Carlyle) بر پایه ترجمه جورج سیل (George Sale) از قرآن و با تأثیرپذیری از آن، گفته است: من تاکنون کتابی چنین دشوار و پرزحمت در زندگی‌ام ندیده‌ام. انسان در حال خواندن آن هرقدر هم که دقیق باشد، مطالب را با یکدیگر اشتباه می‌کند. به‌طور خلاصه، کتابی است ملال‌آور، درهم‌برهم و گیج‌کننده، ناتمام، بی‌نظم و بی‌قید و خام و ناهنجار.

 در این نوشتار چرایی بروز چنین حالتی برای برخی مستشرقان مورد بررسی قرار می‌گیرد.

 

پاسخ اجمالی1

نقدهای خاورشناسان به قرآن غالباً ناشی از تصور نادرست آن‌ها از این کتاب است. آن‌ها با توجه به شناخت قبلی خود با کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان که در حقیقت کتاب تاریخ هستند، انتظار دارند قرآن نیز به‌مثابه کتاب مقدس مسلمانان زندگی پیامبر خدا و مسلمانان صدر اسلام را به‌صورت مفصل و منظم بیان کند و وقتی چنین چیزی را در قرآن نمی‌بینند، قرائت قرآن برایشان خسته‌کننده می‌شود.

پاسخ اجمالی2:

نقدهای خاورشناسان به قرآن معمولاً ریشه در نگاه نادرست آنان نسبت به این کتاب دارد. این افراد با توجه به آشنایی‌ پیشینی با کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، انتظار دارند قرآن نیز همانند آن‌ها حوادث تاریخی صدر اسلام را شرح دهد. وقتی آن‌ها به قرآن مراجعه می‌کنند و آن را متفاوت با عهدین می‌بینند و انتظارشان برآورده نمی‌شود، گمان می‌کنند مشکل از قرآن است؛ اما حقیقت این است که قرآن به‌عنوان کتاب هدایت انسان‌ها نازل شده و اشاره‌هایش به وقایع تاریخی به‌منظور تحقق این هدف است. به‌جای قرائت به‌عنوان کتابی تاریخی باید آن را به‌مثابه کتاب هدایت خواند و هنگام مواجهه با نقل گزینشی و گزیده حوادث تاریخی در این کتاب باید از خودمان بپرسیم که قرآن چرا به این حوادث اشاره کرده و قصد آموزش چه آموزه‌هایی را داشته است. درواقع، درک عمیق متن قرآن در گرو تغییر نگرش و تعمق در مقاصد و اهداف آن است.

پاسخ تفصیلی:

چرایی ملال‌آور بودن قرائت قرآن برای برخی خاورشناسان

1. نوع خاورشناسان، یهودی یا مسیحی بوده و هستند و به همین دلیل، نگاه آنان به «کتاب مقدس» بر اساس کتاب مقدس دین خودشان شکل گرفته است. آن‌هایی هم که یهودی یا مسیحی نبوده‌اند معمولاً پیش از آشنایی با قرآن با کتاب مقدس مسیحیت آشنا شده‌اند. کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان در حقیقت کتابی تاریخی است. حتی به باور محققان، نویسندگان آن‌ها نیز مورخ بوده‌اند. این کتاب با شرح ماجرای آغاز آفرینش شروع شده و داستان زندگی تک‌تک انبیاء بنی‌اسرائیل را معمولاً به ترتیب تاریخی بیان کرده و در طول تاریخ به‌صورت منظم جلو آمده است. عهد عتیق متمرکز بر داستان قوم بنی‌اسرائیل است و داستان این قوم را از زمان حضرت ابراهیم علیه‌السلام تا زمان تبعید و اسارت این قوم به بابل و بازگشت مجدد به اورشلیم بیان کرده است. محور مطالب عهد جدید نیز زندگی حضرت عیسی علیه‌السلام به‌عنوان منجی بنی‌اسرائیل و چگونگی تعامل این قوم، خصوصاً علمای یهودی، با ایشان است. در ادامه نیز به نقل اعمال حواریون و رسولان صدر مسیحیت و متن نامه‌های آنان می‌پردازد. مستشرقان با چنین نگاهی به کتاب مقدس به سراغ قرآن آمدند و توقع داشتند که قرآن نیز همانند کتاب مقدس خودشان باشد؛ اما قرآن اصلاً آن چیزی نبود که آنان توقع داشتند. قرآن برخلاف کتاب مقدس آنان که در حقیقت کتاب تاریخ یهودیت و مسیحیت هستند، اصلاً کتاب تاریخ نیست؛ بلکه کتاب هدایت است و تمرکز اصلی‌اش بر روی همین هدف است و اگر هم به ماجراهای تاریخی اشاره کرده، تنها در راستای هدف اصلی‌اش بوده است؛ به‌ همین دلیل، گذرا به این ماجراها پرداخته و از ترتیب تاریخی و حکایت تفصیلی همراه با بیان جزئیات خبری نیست. همین امر سبب شده که توماس کارلایل که اتفاقاً خودش مورخ و تاریخ‌نگار بوده است گمان کند مطالب قرآن «ناتمام» است! حال‌آنکه ایراد به نوع نگاه او برمی‌گردد که توقع دارد قرآن همچون منابع تاریخی، یک واقعه را از اول تا آخر آن‌هم با همه جزئیات بیان کند. چنانکه یکی از علل «درهم‌برهم و ‌بی‌نظم» دیدن قرآن نیز دقیقاً همین است که او خیال کرده قرآن کتاب تاریخ است و لذا توقع داشته که مطالب تاریخی را به ترتیب تاریخی آن‌ها بیان کند و چون چنین ترتیبی را در قرآن ندیده آن را نامنظم تلقی کرده است؛

2. هدف خاورشناسان از مطالعه قرآن، نه کسب هدایت، بلکه اطلاع از تاریخ صدر اسلام، زندگی پیامبر خدا علیه‌وآله‌السلام و حتی جامعه و دین عرب پیش از اسلام بوده است؛ ازاین‌رو اقدام به تاریخ‌گذاری آن می‌کنند تا متوجه شوند این متن چقدر با وقایعی که آن‌ها را نقل می‌کند فاصله زمانی و مکانی دارد.(1) از سوی دیگر، قرآن اصلاً کتاب تاریخ نیست و درنتیجه، خاورشناسان با مطالعه آن نتوانستند به هدف خود دست یابند و از قرآن سرخورده شدند؛ اما مسلمانان نه با هدف اطلاع از حوادث تاریخی، بلکه در راستای بهره‌گیری از هدایت قرآن به سراغ این کتاب می‌روند و چون معمولاً از کودکی در مساجد و مدارس با تاریخ انبیاء و وقایع صدر اسلام آشنا شده‌اند، اشاره‌های قرآن به حوادث تاریخی، نه‌تنها برای آنان گیج‌کننده و ملال‌آور نیست، بلکه بسیار زیبا و تأثیرگذار است؛

3. مراجعه خاورشناسان به قرآن نوعاً بر اساس ترجمه‌ها به‌ویژه ترجمه‌های تحت‌اللفظی بوده است. ترجمه جورج سیل که توماس کارلایل آن را مطالعه کرده نیز از همین نوع ترجمه بوده است.(2) این ترجمه‌ها در رساندن زیبایی قرآن و معنای آن ناتوان هستند؛ افزون بر این، قرآن خودش بارها اشاره کرده که این کتاب نیازمند معلم(3) و مبین(4) است؛ بنابراین، مراجعه‌کننده به قرآن باید یک‌چشمش به کتاب و چشم دیگرش متوجه تبیین‌های معلمان آن باشد تا به شناخت کامل و درستی از آموزه‌های آن دست یابد.

نتیجه‌گیری:

ریشه بسیاری از نقدهای خاورشناسان به قرآن، نگاه نادرست آنان به این کتاب است. خاورشناسان با توجه به شناختی که از کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان دارند، توقع دارند که قرآن نیز همچون آن‌ها کتابی تاریخی باشد و مثلاً در آن زندگی پیامبر خدا و اعمال مسلمانان صدر اسلام بر اساس نظم و ترتیب تاریخی بیان شده باشد؛ اما وقتی به این کتاب مراجعه می‌کنند و آن را بدین‌شکل نمی‌یابند، سرخورده شده و خیال می‌کنند اشکال از قرآن است. حال‌آنکه به قول شاعر «چشم‌ها را باید شست جور دیگر باید دید». قرآن کتاب هدایت و انسان‌سازی است و اگر هم به حوادث تاریخی اشاره می‌کند در راستای تحقق همین هدف است؛ بنابراین، نباید از قرآن توقع داشت حوادث تاریخی را با جزئیات و آن‌هم بر اساس ترتیب تاریخی بیان کند و باید دید چرا قرآن به این حوادث اشاره کرده و به دنبال افاده چه معنا و مفهومی در ضمن آن‌ها بوده است.

برای مطالعه بیشتر:

فقهی زاده، عبدالهادی، پژوهشی در نظم قرآن، تهران، جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران، 1374 ش.

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها:

1. هارالد موتسکی، «جمع و تدوین قرآن: بازنگری دیدگاه‌های غربی در پرتو تحولات جدید روش‌شناختی»، ترجمه: مرتضی کریمی‌نیا، کتاب سیره‌پژوهی در غرب: گزیده‌ی متون و منابع، ص 185.

2. بنیاد دائره‌المعارف اسلامی، دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 6419، مدخل جورج سیل. برخی، نقدها و اشکالات متعددی را متوجه ترجمه جورج سیل از قرآن کرده و برخی دیگر از آن دفاع کرده‌اند. ر.ک: شلابیر، دبیلو. جی، آیا قرآن ترجمه جرج سیل قابل‌اعتماد است؟ ترجمه: عباس امام و على وجیهى، ترجمان وحی، سال 5، دوره 2، 1380 ش، صص 83-64.

3. سوره بقره، آیه 151: ﴿کَمٰا أَرْسَلْنٰا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیٰاتِنٰا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَهَ وَ یُعَلِّمُکُمْ مٰا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛ «همان‌گونه‌که در میان شما رسولی از خودتان فرستادیم که همواره آیات ما را بر شما می‌خواند و شما را پاک و پاکیزه می‌کند و کتاب و حکمت به شما می‌آموزد، و آنچه را نمی‌دانستید به شما تعلیم می‌دهد

4. سوره نحل، آیه 44: ﴿... أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّٰاسِ مٰا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ ...﴾؛ «... و قرآن را به‌سوی تو نازل کردیم به‌خاطر اینکه برای مردم آنچه را که به سویشان نازل شده تبیین کنی ... .»

صفحه‌ها