قرآن

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطابق گزاره‌های متعدد تاریخی، قرآن در عصر نبوی به‌صورت مکتوب وجود داشت و پیامبر خدا پس از دریافت وحی، آن را ابلاغ می‌کرد و یکی از کاتبان، آن را می نوشت.
نقد دیدگاه ریچارد بل مبنی بر عدم تدوین قرآن در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله

پرسش:
دیدگاه ریچارد بل مبنی بر عدم تدوین قرآن در عهد پیامبر را چگونه می‌توان بررسی و نقد کرد؟
 

پاسخ:
ریچارد بل (Richard Bell) خاورشناس بریتانیایی و متخصص زبان، فرهنگ و ادبیات عرب در دانشگاه ادینبرای اسکاتلند بود. از او دو اثر در رابطه با قرآن منتشر شده است: 1. ترجمه انگلیسی قرآن؛ 2. درآمدی بر تاریخ قرآن. وی در این اثر دوم، کتابت و تدوین قرآن در عهد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را کامل ندانسته و برای این ادعای خود ادله‌ای را ارائه کرده است.
 در ادامه ضمن توضیح این ادله، آن‌ها را بررسی و نقد خواهیم کرد.

ادله ریچارد بل مبنی بر عدم تدوین قرآن در عصر نبوی و نقد آن‌ها
به باور ریچارد بل، پیامبر به دلیل ابتدایی بودن امکانات کتابت، عدم کتابت قرآن در مکه، اتکای به حافظه در نقل قرآن و همچنین نسیان و فراموشی، نمی‌توانسته نسخه کاملی از قرآن را تدوین کرده باشد؛ به‌ویژه که جمع و تدوین قرآن توسط مسلمانان پس از پیامبر، بدین معناست که حضرت اقدام به چنین کاری نکرده بودند؛(1) اما همان‌طور که به‌زودی مشخص خواهد شد این ادله از عهده اثبات ادعای ریچارد بل ناتوان هستند.

کتابت قرآن در مکه
هرچند نوشت‌افزارهای زمان نزول قرآن ابتدایی و ساده بودند، اما این ابتدایی بودن ابزار با کتابت قرآن در مکه منافاتی ندارد؛ ازاین‌رو، آیات مکی قرآن حاکی از نگارش آن در مکه هستند. به‌عنوان‌مثال، در آیات مکی از قرآن با عنوان ﴿صُحُفٍ مُکَرَّمَهٍ﴾(۲) یاد شده؛(۳) یا مشرکان مکه پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را متهم کرده‌اند که دیگران قرآن را برای او املاء کرده و نوشته‌اند: ﴿... اِکْتَتَبَهٰا فَهِیَ تُمْلىٰ عَلَیْهِ ...﴾.(4) در کنار قرآن، ردّ پای کتابت قرآن در مکه در برخی از حوادث تاریخی نیز دیده می‌شود. برای نمونه، می‌توان به حمله عمربن‌خطاب به خواهرش هنگامی‌که از اسلام آوردن او اطلاع یافت، اشاره کرد. مطابق این واقعه که در مکه و پیش از هجرت به مدینه رخ داد، خواهر و شوهر خواهر عمر هنگام حمله مشغول قرائت قرآن از روی کتاب بودند.(5) بنابراین، مسلمانان پیش از هجرت به مدینه، در همان مکه قرآن را از روی کتاب قرائت می‌کرده‌اند. چنانکه نام بردن منابع تاریخی از گروهی از صحابه به‌عنوان «کاتبان وحی در مکه» بیانگر کتابت قرآن در این شهر است.(6)

کتابت کامل قرآن در عصر نبوی
قرآن در زمان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نه‌تنها نوشته شده بود، بلکه در بین دو جلد نیز قرار گرفته بود. ازاین‌رو هم در آیات قرآن و هم در احادیث نبوی از آن با عنوان «کتاب»، «صحف» و «مصحف» یاد شده است. برای نمونه به این آیه نگاه کنید:
بگو: «اگر راست می‌گویید کتابی از نزد خدا بیاورید که هدایت‌کننده‌تر از این دو باشد تا آن را پیروی کنم.»(7) مطابق این آیه، خداوند از مخالفان الهی بودن قرآن و تورات، خواسته است که اگر در ادعای خود صادق هستند کتابی بیاورند که از تورات و قرآن هدایت‌کننده‌تر باشد. از نگاه گوینده این جمله اولاً قرآن کتاب بوده؛ و ثانیاً قرآن نیز همانند تورات در آن زمان وجود خارجی، مشخص و معین داشته است؛ نه این‌که بخش‌هایی از آن در ذهن مردم بوده و بخش‌هایی دیگر بر اموری همچون استخوان کتف، برگ درختان، سنگ سفید، چوب نازک و ... نوشته شده بود و به‌صورت متفرق در این‌طرف و آن‌طرف قرار داشت! آیات تحدی نیز به‌خوبی دال بر نگارش قرآن در عصر نبوی هستند.(۸) در یکی از این آیات از قرآن با تعبیر ﴿بِمِثْلِ هٰذَا اَلْقُرْآنِ﴾(۹) یاد شده است. این تعبیر حاکی از این است که قرآن یک وجود مشخص و معین خارجی و قابل اشاره داشته است. آیا معقول است خداوند به مخالفان قرآن بگوید مثل این قرآن را بیاورید، اما منظورش از قرآن چیزی باشد که بخشی از آن در حافظه زید و بخش دیگری از آن در ذهن عمرو و بخشی بر روی استخوان نوشته شده و بخشی دیگر بر روی چوب و ... بوده است؟! چنانکه آیات تحدی نشان می‌دهند که سوره‌های قرآن در زمان نزول این آیات، در دسترس دوست و دشمن قرار داشته‌اند، تعداد آن‌ها و همچنین آیات آن‌ها مشخص بوده و همگی از هم قابل‌تمییز بوده‌اند.(10) از احادیث نبوی نیز برای نمونه، می‌توان به حدیث متواتر ثَقَلَیْن، احادیث عبادت بودن نگاه به مصحف، احادیث فضیلت نگهداری مصحف در خانه، احادیث ثواب بیشتر قرائت قرآن از روی مصحف، احادیث شکایت مصحفی که قرائت نمی‌شود، احادیث میراث گذاشتن مصحف و ... اشاره کرد.(۱۱) برابر این احادیث که متواتر اجمالی هستند اولاً قرآن در عصر نبوی به شکل مصحف بوده؛ و ثانیاً این مصاحف در اختیار عموم مردم قرار داشته؛ نه این‌که منحصر به افراد خاص و نادری بوده‌اند.

نسیان و فراموشی قرآن
با قطع‌نظر از وعده الهی به حفظ(12) و جمع قرآن(13) و همچنین حفظ پیامبر از فراموشی قرآن،(14) به دلایلی قرآن دستخوش نسیان و فراموشی نشده است:
 1. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، چه در مکه و چه در مدینه، همیشه در اولین فرصت پس از نزول قرآن، یکی از کاتبان قرآن را فراخوانده و از او می‌خواستند آیات نازل‌شده را برای ایشان بنویسد. این نوشته‌ها در خانه حضرت جمع‌آوری می‌شدند و در دسترس بودند. این غیر از مصاحفی است که برخی از صحابه برای خود می‌نوشتند؛
 2. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آیات قرآن را به‌صورت پنج آیه پنج آیه به مسلمانان آموزش می‌دادند و تا آنان پنج آیه اول را فرانمی‌گرفتند، به سراغ پنج آیه دوم نمی‌رفتند؛(15)
 3. از یک‌سو عموم مردم در آن زمان و به‌ویژه عرب‌ها حافظه بسیار قوی‌ای داشته‌اند و از سوی دیگر، حفظ قرآن در عصر نبوی مزایای معنوی و مادی فراوان داشت؛ به همین دلیل، شمار حافظان قرآن در عصر نبوی زیاد بوده‌اند؛(16)
 4. فراموشی طبیعی است اما این‌که همگی باهم بخش خاصی از قرآن را فراموش کنند و فردی هم باقی نماند که به آنان یادآوری کند، اصلاً طبیعی نیست. وقتی فردی از مسلمانان بخشی را فراموش می‌کرد با یادآوری دیگران دوباره به یاد می‌آورد. پس این ادعا که به دلیل طبیعی بودن مسئله فراموشی برای انسان، این احتمال کاملاً معقول است که بخش‌هایی از قرآن را هم خود پیامبر و هم همه مسلمانان باهم از یاد برده باشند و درنتیجه، در قرآن کنونی نباشد، اصلاً ادعایی معقول و پذیرفتنی نیست.

قرآن و تأیید فراموشی پیامبر؟!
برخی مدعی شده‌اند فراموشی بخشی از قرآن توسط پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نه‌تنها عجیب نیست، بلکه در قرآن نیز مورد تأیید قرار گرفته است: «به‌زودی قرآن را بر تو می‌خوانیم، پس هرگز فراموش نخواهی کرد، جز آنچه را خدا بخواهد ... .»(17)
اولاً برفرض، اراده الهی به این تعلق بگیرد که پیامبر بخشی از قرآن را فراموش کند، این یعنی آن بخش، دیگر بخشی از قرآن نیست و بنابراین، نبودن آن در قرآن به معنای نقصان آن نیست؛
 ثانیاً چنین ادعایی ناشی از فهم نادرست آیه است. خداوند مطابق این آیه خطاب به پیامبرش فرموده: خیالت راحت باشد که هرگز قرآن را فراموش نخواهی کرد و سپس در مقام تأیید این وعده خود اضافه کرده است تنها چیزی که می‌تواند باعث فراموشی تو شود، خواست خداست که چون اراده ما نیز به عدم فراموشی تو تعلق گرفته است، بنابراین، تو هرگز قرآن را فراموش نخواهی کرد.(18)
آیه دیگری که بر فراموشی برخی از آیات توسط پیامبر ادعا شده، بر این پایه است: «هر آیه‌ای را که نسخ کنیم یا آن را از یادها ببریم، بهتر از آن یا مانندش را می‌آوریم ‏... .»(19) هرچند برخی بدون درنظرگرفتن سیاق، «انساء» را بر آیات قرآنی منطبق کرده‌اند، اما با توجه به ظواهر لفظی و سیاقی آیه مشخص می‌شود که مراد از «آیه»، آیات کتب آسمانی پیشین است. آیه در حقیقت در مقام دفع شبهات یهود درباره نسخ و انساء آیات الهی ازجمله تغییر قبله از بیت‌المقدس به مسجدالحرام است و شامل آیات قرآنی نمی‌شود؛ ازاین‌رو، آیات منسوخ قرآن نیز همچنان در این کتاب هستند و دچار «انساء» نشده‌اند.(20)

جمع و تدوین قرآن پس از پیامبر
تشکیل گروه جمع قرآن در زمان حکومت ابوبکر و همچنین گروه توحید مصاحف در زمان حکومت عثمان منافاتی با جمع و تدوین قرآن در زمان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ندارند؛ چراکه هدف ابوبکر از جمع قرآن تهیه مصحفی شخصی برای خود بود(21) تا او نیز همانند صحابه‌ای که مصحف شخصی داشتند و برای آنان امتیازی به شمار می‌آمد، مصحفی اختصاصی داشته باشد و ازاین‌جهت پایین‌تر از دیگران نباشد. حال‌آنکه اگر هدف او از جمع قرآن گردآوری آن در قالب یک مصحف رسمی بود، باید آن را پس از جمع‌آوری در اختیار مسلمانان قرار می‌داد؛ نه این‌که پیش خود نگه دارد و آن را منتشر نکند. چنانکه هدف عثمان نیز از تشکیل گروه، توحید و یکسان‌سازی مصاحف بود؛ نه این‌که بخواهد آیات و سوره‌های قرآن را برای اولین بار در قالب یک مصحف گردآوری کند و در دسترس مسلمانان قرار دهد.

نتیجه
روند معمول دریافت وحی از آغاز نزول قرآن در مکه تا پایان آن در مدینه بدین‌شکل بود که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پس از نزول قرآن، وحی قرآنی را به مسلمانان ابلاغ می‌کردند و از یکی از کاتبان وحی می‌خواستند آن را بنویسد. چه آیات قرآن و چه گزاره‌های تاریخی ازجمله احادیث نبوی همگی نشانگر این هستند که قرآن چه در مکه و چه در مدینه نوشته می‌شد؛ چنانکه بر اساس آن‌ها قرآن برخلاف تصور برخی در همان عصر نبوی، بین دو جلد و در قالب مصاحف بوده است؛ نه این‌که بخشی از آن بر روی اشیاء پراکنده‌ای همچون سنگ، برگ، استخوان و ... نوشته شده و بخشی دیگر توسط افرادی مختلف حفظ شده بود! فواید فراوان معنوی و مادی حفظ قرآن سبب شده بود شمار زیادی از مسلمانان حافظ قرآن باشند؛ ازاین‌رو، این گمانه که همگی باهم بخشی از قرآن را فراموش کنند و درنتیجه بخشی از قرآن ثبت‌نشده از بین برود، پذیرفتنی نیست.

چکیدة پاسخ
 پیامبر خدا چه در مکه و چه در مدینه پس از دریافت وحی، آن را به مسلمانان ابلاغ می‌کردند و یکی از کاتبان آن را می‌نوشت. مطابق گزاره‌های متعدد تاریخی، قرآن در عصر نبوی به‌صورت مکتوب و در قالب مصاحف وجود داشت؛ بنابراین، این گمانه که قرآن در هنگام شهادت حضرت در ذهن افراد مختلف یا بر روی اشیاء گوناگون پراکنده بوده و بعدها جمع شد، درست نیست. چنانکه با شمار زیاد حافظان قرآن این گمانه که همگی بخشی از قرآن را فراموش کنند و درنتیجه از بین برود، اصلاً معقول نیست.

برای مطالعه بیشتر
صدیقیان بیدگلی، علی، "نقد و بررسی «درآمدی بر تاریخ قرآن» اثر ریچارد بل"، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشکده الهیات دانشگاه قم، 1392 ش. (ایرانداک، گنج)
نقد نقد قرآن ویکی‌پدیای فارسی
https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها
1. بزرگی، مریم و همکاران، مقاله «تحلیل انتقادی دیدگاه ریچارد بل در خصوص جمع و تدوین قرآن در عصر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله»، منتشرشده در مجله پژوهش دینی، شماره 46، 1402 ش، ص 135-158.
2. سوره عبس‏، آیه 13.
3. مقاتل بن سلیمان،‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1423 ق، ج‏4، ص 591؛ طباطبایى، سید محمدحسین،‏ المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ دوم، 1390 ق، ج‏20، ص 202.
4. سوره فرقان، آیه 5.
5. ابن شبه نمیری، عمر، تاریخ المدینه المنوره، محقق: فهیم محمد شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ ق، ج ۲، ص ۶۵۸.
6. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ هفدهم، 1400 ش، ص 263.
7. سوره قصص، آیه 49: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِکِتٰابٍ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ هُوَ أَهْدىٰ مِنْهُمٰا أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ﴾.
8. سوره هود، آیه 13: ﴿أَمْ یَقُولُونَ اِفْتَرٰاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیٰاتٍ وَ اُدْعُوا مَنِ اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ﴾؛ بلکه [در برابر همه قرآن می‌ایستند و] می‌گویند: او این قرآن را از نزد خود ساخته [و به خدا نسبت می‌دهد] بگو: اگر راست‌گویید، شما هم ده سوره مانند آن بیاورید و هر کس را غیر خدا می‌توانید، به یاری خود دعوت کنید؛ سوره بقره، آیه 23: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ اُدْعُوا شُهَدٰاءَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ﴾؛ و اگر در آنچه ما بر بنده خود] محمّد (صلی‌الله علیه و آله)] نازل کرده‌ایم، شک دارید [که وحی الهی است یا ساخته بشر] پس سوره‌ای مانند آن را بیاورید، و [برای این کار] غیر از خدا، شاهدان و گواهان خود را [از فُصحا و بُلغای بزرگ عرب به یاری] فراخوانید، اگر [در گفتار خود که این قرآن ساخته بشر است نه وحی الهی] راست‌گویید.
9. سوره اسراء، آیه.88
10. منفرد دهبالی، زهرا، «نقد و بررسی دیدگاه ریچارد بل در مورد جمع و تدوین و مسئله تحریف در قرآن (با تکیه بر کتاب درآمدی بر تاریخ قرآن)»، پایان‌نامه کارشناسی ارشد دانشکده الهیات دانشگاه تهران، 1389 ش، ص 66.
11. ناصحیان، علی‌اصغر، علوم قرآنی در مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، چاپ چهارم، 1396 ش، ص 268-260.
12. سوره حجر، آیه 9: ﴿إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا اَلذِّکْرَ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ﴾؛ «همانا ما قرآن را نازل کردیم و یقیناً ما نگهبان آن [از تحریف و زوال] هستیم.»
13. سوره قیامه، آیه 17: ﴿إِنَّ عَلَیْنٰا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ﴾؛ «بی‌تردید گردآوردن و قرائتش بر عهده ماست.»
14. سوره اعلی، آیه 6: ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاٰ تَنْسى﴾؛ «به‌زودی قرآن را بر تو می‌خوانیم، پس هرگز فراموش نخواهی کرد.»
15. سیوطی، عبدالرحمن، الإتقان فی علوم القرآن، محقق: فواز احمد زمرلی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1421 ق، ج 1، ص 164.
16. صدیق، حسین، علوم قرآن، قم، مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی (ص)، 1393 ش، ص 76.
17. سوره اعلی، آیه 6 و 7: ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاٰ تَنْسىٰ * إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ اَلْجَهْرَ وَ مٰا یَخْفى﴾.
18. طبری، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، 1412 ق، ج‏30، ص 98: «و کان بعض أهل العربیه یقول فی ذلک: لم یشأ الله أن تنسى شیئا و هو کقوله: خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ* و لا یشاء»؛ طبرانی، تفسیر القرآن العظیم، ج‏6، ص 481: «و قیل: إنما ذکر الاستثناء لتحسین النّظم على عاده العرب، تذکر الاستثناء عقیب الکلام و هو کقوله تعالى خالِدِینَ فِیها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ ربّک، معلوم أنّ اللّه تعالى لم یشأ إخراج أهل الجنه من الجنّه و لا إخراج أهل النار من النار».
19. سوره بقره، آیه 106: ﴿مٰا نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِهٰا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهٰا أَوْ مِثْلِهٰا أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾.
20. احسانی فر لنگرودی، محمد، مقاله «نگاهی نو به آیه نسخ»، مجله حدیث و اندیشه، 1387 ش، شماره 6، صص 3-22.
21. بلاشر، رژیس، در‌آمدی بر قرآن، مترجم: اسدالله مبشری، تهران، نشر ارغنون، 1372 ش، ص 106.
 

قرآن کریم در اوج فصاحت و خالی از هرگونه اشکال نحوی است به‌گونه‌ای که پس از نزول قرآن، به‌عنوان منبعی متقن برای علم نحو و کاربردهای صحیح الفاظ به شمار می‌رود.
علت اختلاف فعل در مؤنث و مذکر بودن در آیات یکسان

پرسش:
«أُسْوَهٌ» مؤنث است و با وصف «حَسَنَه» هم آمده. آوردن فعل کانت (ممتحنه/4) متناسب مؤنث بودن است و صحیح است، ولی چرا دو جای دیگر قرآن (ممتحنه/6 و احزاب/21) فعل مذکر کان آمده؟ آیا این خطای قرآن است؟ آیا کاتبان اشتباه نوشته‌اند؟ مگر قرآن نباید بدون خطا باشد ولو خطای ادبیاتی؟

 

پاسخ:
در سه آیه از آیات قرآن کریم، ترکیب «أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ» ذکر شده است که در دو آیه از این موارد، فعل ابتدای جمله که فاعل آن‌ها «أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ» است به‌صورت مذکر آمده است؛ «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه» (۱) و آیه «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ» (۲) اما در یک مورد دیگر فعل به‌صورت مؤنث ذکر شده است؛ «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فی‏ إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَه‏» (۳) یعنی علاوه بر این پرسش که چرا برای فاعل مؤنث، فعل مذکر آمده، سؤال دیگر آن است که چرا در آوردن فعل چنین فاعلی به لحاظ تذکیر و تأنیث، در قرآن اختلاف وجود دارد؟ این در حالی است که چنین تفاوتی حتی در یک سوره و آیات بسیار نزدیک به هم اتفاق افتاده است.

قاعده نحوی
اگر فاعل مؤنث حقیقی و بدون فاصله با فعل متصرف باشد واجب است فعل مؤنث بیاید؛ مانند: «تعلمت الفتاه» اما هرگاه فاعل مؤنث مجازی باشد یا دارای فاصله با فعل باشد، یا فعل آن جامد باشد، جایز است که فعل، مؤنث یا مذکر باشد مانند: «إنتصر الثوره الإسلامیه بفضل اتحاد الجماهیر» (مؤنث مجازی) و «نعمتان حصل علیهماالسلام التلمیذه النشیطه هما العلم و الأخلاق» (بافاصله) و «نعم المرأه انتِ» (فعل جامد)(۴)

تطبیق قاعده بر آیات
در آیات مورد سؤال، دو دلیل از دلایل جایز بودن مذکر یا مؤنث آمدن فعلی که فاعلش مؤنث است وجود دارد. یکی آنکه واژه «اسوه» مؤنث مجازی است و دیگر آنکه میان فعل «کان» و فاعل آن یعنی واژه «اسوه» به‌وسیله واژه‌های دیگر فاصله افتاده است. به‌این‌ترتیب، آیات مورد سؤال با این قاعده نحوی کاملاً منطبق هستند. اساس قرآن کریم در اوج فصاحت است. فصاحت دارای مؤلفه‌های مختلفی است ازجمله آنکه کلام از ضعف تألیف خالی باشد و ضعف تألیف به آن معناست که کلام برخلاف قانون نحو که در میان نحویان مشهور است، تألیف شده باشد.(۵) قرآن کریم خالی از هرگونه ضعف تألیف و اشکال دیگر نحوی است به‌گونه‌ای که پس از نزول قرآن، به‌عنوان منبعی متقن برای علم نحو و استعمالات صحیح الفاظ به شمار می‌رود.

نتیجه
هرگاه فاعل مؤنث مجازی باشد یا دارای فاصله با فعل باشد، یا فعل آن جامد باشد، جایز است که فعل، مؤنث یا مذکر باشد. در آیات مورد سؤال، دو دلیل از دلایل جایز بودن مذکر یا مؤنث آمدن فعلی که فاعلش مؤنث است وجود دارد. 
یکی آنکه واژه «اسوه» مؤنث مجازی است و دیگر آنکه میان فعل «کان» و فاعل آن یعنی واژه «اسوه» به‌وسیله واژه‌های دیگر فاصله افتاده است. به‌این‌ترتیب، آیات مورد سؤال با این قاعده نحوی کاملاً منطبق هستند. اساس قرآن کریم در اوج فصاحت و خالی از هرگونه ضعف تألیف و اشکال دیگر نحوی است به‌گونه‌ای که پس از نزول قرآن، به‌عنوان منبعی متقن برای علم نحو و کاربردهای صحیح الفاظ به شمار می‌رود.

چکیدة پاسخ
هرگاه فاعل، مؤنث مجازی یا دارای فاصله با فعل باشد، یا فعل آن جامد باشد، جایز است که فعل، مؤنث یا مذکر بیاید. در این آیات، واژه «اسوه» مؤنث مجازی است و میان فعل «کان» و فاعل آن یعنی واژه «اسوه» به‌وسیله واژه‌های دیگر فاصله افتاده است؛ یعنی در این آیات، دو دلیل از دلایل جواز مذکر آمدن فعل با فاعل مؤنث وجود دارد. اساس قرآن کریم در اوج فصاحت است به‌گونه‌ای که پس از نزول آن، خود به‌عنوان منبعی متقن برای علم نحو به شمار می‌رود.

 

منابع برای مطالعه بیشتر
شریعتی فرد، حسین، مقاله تبیین فصاحت و بلاغت قرآن کریم، صحیفه مبین، دوره دوم، شماره 7، صص 8-10.

پی‌نوشت
1. سوره احزاب، آیه 21.
2. سوره ممتحنه، آیه 6.
3. سوره ممتحنه، آیه 4.
4. الشرتونی، رشید، مبادی العربیه، تصحیح حمید محمدی، قم، مرکز نشر هاجر، چاپ دوم، 1389 ش، ج 4، ص 44.
5. تفتازانی، مسعود بن عمر، المطول و بهامشه حاشیه السید میر شریف، مکتبه الداوری‌، بیتا ص ۲۰.
 

فهم قرآن کریم تنها به فهم معانی آیات نیست بلکه شناخت زبان قرآن، شأن نزول آیات، شناخت زمان و مکان نزول قرآن ومواردی از این دست، نقش تعیین کننده در فهم قرآن دارد.
ادعای اقتباس قرآن از متون مقدس

پرسش:
ادعای اقتباس قرآن از متون مقدس رایج در بین‌النهرین و عراق درست است؟ چرا؟
 

پاسخ:
برخی از مستشرقان تحت تأثیر مطالعات عهدین و بدون درنظرگرفتن تفاوت‌های قرآن با کتاب مقدس، با این پیش‌فرض که قرآن نیز همانند کتاب مقدس در طول زمان، شکل نهایی خود را پیدا کرده و به شکل کنونی درآمده، فرضیه‌های نادرستی را درزمینه تدوین قرآن مطرح کرده‌اند. یکی از این مستشرقان جان ونزبرو (John Wansbrough) است. به باور او تحریر‌های متفاوت داستان واحد در سوره‌های قرآن ناشی از منابع مختلف آن‌ها است.(1) این ادعا توسط نویسندگان مقاله «سنت‌های مختلف در قرآن: بررسی تحلیل ونزبرو از داستان شعیب در قرآن و ارزیابی پیامدهای آن» بررسی و نقد شده است.(2) در این نوشتار اهم نتایج این مقاله بیان می‌شود.

جان ونزبرو و ادعای اقتباس قرآن از منابع مختلف
از نگاه جان ونزبرو تحلیل ادبی متن قرآن نمایانگر وجود منابع مختلف برای آن است. او از تکرار داستانی واحد در قرآن و عدم تطابق کامل تحریرهای آن باهم به این نتیجه رسیده که هرکدام از این نقل‌های متفاوت، از منبع و سنتی مختلف و مستقل گرفته شده است. به باور او هرچه داستانی کوتاه‌تر، مبهم‌تر و ساده‌تر باشد از منبعی متقدم‌تر آمده و در نقطه مقابل، داستان بلندتر، گویاتر، منسجم‌تر و دارای جزئیات بیشتر، ریشه در منبعی متأخرتر دارد.

پیش‌فرض‌های بدون دلیل جان ونزبرو
مشکل اصلی ادعای جان ونزبرو پیش‌فرض‌های بدون دلیل و اثبات نشده بلکه ابطال‌شده اوست. در ادامه، به سه پیش‌فرض اشاره می‌شود:

1. کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان حتی به اعتراف خود پیروان این ادیان در طول زمان شکل گرفته و به‌تدریج شکل نهایی و کنونی خود را پیدا کرده است.(3) برای نمونه به باور پژوهشگران مطالعات عهدین، قرن‌ها پس از حضرت موسی علیه‌السلام نویسنده‌ای بر اساس چهار منبع مختلف یَهُوَه‌ای، إلوهیمی، کاهنی و تثنیه‌ای أسفار پنج‌گانه تورات را به نگارش درآورده است.(4) جان ونزبرو بدون درنظرگرفتن تفاوت‌ها، مشابهت روند تدوین قرآن با روند تدوین کتاب مقدس را مسلّم تلقی نموده و با این پیش‌فرض، به بررسی تاریخ قرآن پرداخته و مدعی شده که قرآن نیز همانند کتاب مقدس کم‌کم با قرارگرفتن مطالب منابع مختلف درکنارهم پدید آمده است. تأثیرپذیری او از مطالعات نقد ادبی عهدین به‌اندازه‌ای است که نه‌تنها از همان روش آنان بلکه از اصطلاحات آنان نیز در نقد ادبی قرآن استفاده کرده است. این مشابه‌پنداری در حالی است که او هیچ دلیلی مبنی بر این همانندی که پایه اصلی ادعاهای اوست و با زیر سؤال رفتن آن ادعاهای او درباره قرآن زیر سؤال می‌روند، ارائه نکرده است؛

2. ونزبرو تحت تأثیر کتاب مقدس، الگویی را به‌عنوان ملاک منسجم بودن یا نبودن داستان ارائه داده؛ وی سپس با مقایسه‌ تحریرهای مختلف قرآن از داستان واحد با آن الگو مدعی انسجام کمتر یا بیشتر تحریرهای مختلف شده و درنهایت مدعی شده تحریر دارای انسجام کمتر، متعلق به منبعی متقدم و تحریر دارای انسجام بیشتر، متعلق به منبعی متأخر است. این در حالی است که الگوی ارائه‌شده توسط او اولاً تنها الگو نیست و داستان منسجم می‌تواند الگوهای دیگر نیز داشته باشد؛ ثانیاً یکی از ملاک‌های مهم در حکایت داستان، مخاطبان و زمانه نقل آن است؛ ازاین‌رو، یک داستان می‌تواند از سوی منبعی واحد، اما با توجه به زمان و مخاطبان مختلف با تحریرهای مختلف نقل شود؛ چنانکه ونزبرو در حالی این پیش‌فرض که تحریر کوتاه‌تر یک داستان همیشه ازنظر زمانی متقدم بر تحریر بلندتر است را مسلم گرفته که هیچ دلیلی برای اثبات آن اقامه نکرده است.

چرایی تفاوت تحریرهای قرآن از داستان واحد
ونزبرو نقل‌ها و تحریرهای مختلف یک داستان را که در سوره‌های مختلف قرآن آمده، از بافت و سیاق خود خارج و پس از مقایسه آن‌ها باهم، مدعی شده که تفاوت این نقل‌ها ناشی از تفاوت منابع آن‌ها است! این تبیین ونزبرو در حالی است که تبیین‌ دیگری نیز در این رابطه وجود دارد. هرچند قرآن داستان واحدی را در سوره‌های مختلف به شکل‌های متفاوت (از جهاتی همچون اجمال و تبیین، بلندی و کوتاهی و ...) نقل کرده اما تفاوت نقل‌ها نه ناشی از تفاوت منابع، بلکه ناشی از تفاوت اهداف قرآن در سوره‌های مختلف است؛ لذا داستان‌های مختلف مذکور در هر سوره از جهاتی همچون فرم و ساختار، روند داستان، اجمال و تفصیل، بلندی و کوتاهی و... معمولاً باهم یکسان هستند. در حقیقت، قرآن در هر سوره باتوجه‌به هدف موردنظرش از آن سوره، فرم و تحریری از داستان را ارائه داده که بهتر و بیشتر هدف موردنظرش را تأمین می‌کند. همان‌طور که مشخص است تفاوت‌های روایی قرآن با توجه به اهداف سوره‌های مختلف، تبیینی جامع‌تر و منطقی‌تر از تبیین ونزبرو را ارائه می‌دهد؛ بنابراین، به‌جای فرضیه منابع متعدد، باید بر تفاوت‌های هدفمند و درون‌متنی قرآن تمرکز کرد.

نتیجه
جان ونزبرو بر پایه تکرار داستان‌ها با تحریرهای متفاوت در قرآن، مدعی شده قرآن از منابع و سنت‌های مختلف گردآوری شده است. از نگاه او داستان‌های کوتاه‌تر متعلق به منابع متقدم و داستان‌های بلندتر برگرفته از منابع متأخر هستند؛ اما این ادعا بر پیش‌فرض‌های بدون دلیلی همچون مشابهت روند تدوین قرآن و کتاب مقدس، منحصربه‌فرد بودن الگوی تحریر منسجم داستان و تقدم زمانی تحریرهای کوتاه‌تر بر بلندتر شکل گرفته است. در مقابلِ تبیین ونزبرو می‌توان گفت: تفاوت تحریرهای یک داستان در قرآن ناشی از اهداف متفاوت سوره‌های مختلف آن است، نه تفاوت منابع.

چکیدة پاسخ
خداوند در قرآن بارها داستانی واحد را در سوره‌های مختلف به شکل‌های گوناگون نقل کرده است. برخی این تفاوت را ناشی از تفاوت منابع قرآن دانسته و گفته‌اند: هر تحریر از منبعی مختلف اقتباس شده! این در حالی است که تفاوت تحریرها در سوره‌های مختلف ناشی از تفاوت اهداف خداوند در سوره‌های مختلف است؛ نه تفاوت منابع. قرآن در هر سوره با درنظرگرفتن هدف آن سوره، داستان را به‌گونه‌ای به تصویر کشیده که به نحو احسن، آن هدف را محقق ‌کند.

پی‌نوشت‌ها
1. منظور از تحریرهای متفاوت، تناقض و اختلاف معنایی نیست؛ بلکه منظور تفاوت در سبک و فرم بیان داستان است.
2. ورادی اصفهانی، محمدجواد و ...، «سنت‌های مختلف در قرآن: بررسی تحلیل ونزبرو از داستان شعیب در قرآن و ارزیابی پیامدهای آن»، پژوهش‌های قرآن و حدیث، دوره 55، شماره 2، 1401 ش، صفحه 552-529.
3. ر.ک: هارناک، آدولف، خاستگاه عهد جدید و مهم‌ترین پیامدهای آن، ترجمه حامد فیاضی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1395 ش؛ سلیمانی، عبدالرحیم، بررسی متنی و سندی متون مقدس یهودی ـ مسیحی، تهران، سمت، چاپ اول، 1396 ش.
4. کلباسی اشتری، حسین، مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1387 ش، ص 171.
 

معجزه هرگز به معنای به وجود آمدن معلول بدون علت نیست بلکه معجزه یک تغییر استثنایى در نظام عادى و معمولى علل طبیعى است نه استثناء از اصل قانون علّیت که عقلی است.
شبهه تعارض قانون علیت با آیه 74 سوره بقره

پرسش:
در آیه 74 بقره می‌گوید از سنگ آب جاری می‌شود! حتی می‌گوید رودها جاری می‌شود! و یا اینکه بعضی سنگ‌ها از ترس خدا پایین می‌افتند! این‌ها چطور با علم سازگار است؟! افتادن سنگ به دلیل جاذبه زمین است. چه سنگ‌هایی بدون جاذبه می‌افتند؟ فرقشان با بقیه سنگ‌ها چیست؟ نیروی جاذبه این وسط چه می‌شود؟!
 

پاسخ:
مسأله اعجاز و معجزه، ازجمله مسائلی است که آیات بسیاری از قرآن به آن پرداخته و به معجزات پیامبران تصریح کرده است، ازجمله بیرون آمدن ناقه از دل کوه، تبدیل‌شدن عصا به اژدها، قرار گرفتن کوه طور بالای سر بنی‌اسرائیل(۱) تکلم در گهواره، جان دادن به مجسمه.(۲) برخی معتقدند که این‌ها با علم سازگار نیست، زیرا هیچ حادثه‌ای در جهان بدون علت نیست؛ بنابراین اینکه ناگهان درخت خشکیده‌ای بدون هیچ عامل طبیعی سبز و بارور شود یا نوزاد چند ساعته‌ای سخن بگوید، نقض قانون علیت و وقوع آن غیرممکن است؛ که در ادامه به این موضوع پرداخته خواهد شد.

قانون علت و معلول
قبل از هر چیز باید توجه داشت که قانون علت و معلول، قانونی عقلی و ضروری است که نقض آن ممتنع است و اگر وجود معلولی بدون علت  ممکن و محتمل باشد، موجودی که وجود، عین ذات آن نیست باید خودبه‌خود یافت گردد، چنین چیزی باعث هدم و نابودی همه قوانین عینی و علمی خواهد بود.(۳) بنابراین قانون علیّت جزء اصول مسلم و غیرقابل‌انکاری است که هیچ‌کس در اصالت، صحت و عمومیت‌ آن تردید ندارد و مسلماً هیچ حادثه‌اى در جهان بدون علت نیست.(۴)

معجزه و قانون علیّت
معجزه هرگز به معنای به وجود آمدن معلول بدون علت نیست، بلکه بحث در این است که علت گاهی عادی و معمولی و گاهی غیرعادی است. عللى که ما به آن خو گرفته‌ایم یک سلسله علل عادى است، مثلاً: ما سخن گفتن طفل را به این صورت دیده‌ایم که پس از گذشتن چندین ماه از عمر او کم‌کم الفاظ مفرد و ساده را به‌صورت بریده‌بریده و توأم با لکنت شروع کند و سپس روزبه‌روز لهجه، اداء حروف و طرز جمله‌بندی‌های او به‌صورت کامل‌ترى درآید تا به‌طور کامل بر حرف زدن مسلط شود. 
البته اگر از روز اول غیرازاین دیده بودیم، مثلاً: دیده بودیم بچه‌ها همان‌طور که از روز اول مى‌خورند، مى‌آشامند، مى‌بینند و مى‌شنوند، سخن هم مى‌گویند، به همان عادت مى‌کردیم و هیچ جاى تعجب هم نبود. چه مانعى داشت که زبان به‌گونه‌ای آفریده مى‌شد که از همان ابتدا به‌خوبی بزرگ‌ترها سخن مى‌گفت یا لااقل تمام گفته‌هاى ما را تقلید مى‌کرد؟ و یا برعکس، چشم‌هاى نوزاد یک‌مرتبه قدرت بینایى پیدا نمى‌کرد بلکه به‌تدریج بعد از دو سه سال به کار مى‌افتاد؟ هیچ‌یک از این‌ها محال نیست و هیچ دلیل عقلى برخلاف آن وجود ندارد، تنها چیزى که هست سلسله علل و معلول عادى، این‌چنین تنظیم شده که: چشم از روز نخست ببیند؛ ولى زبان در طى ماه‌ها قدرت سخن گفتن را پیدا کند. 
حال اگر حادثه‌ای برخلاف علل عادى واقع شود ما نباید خیال کنیم معلولى بدون علّت به وجود آمده؛ بلکه باید گفت: آن هم علتى دارد که ما تاکنون نشناخته‌ایم و چیزهاى بسیارى است که این‌چنین‌اند! این علت ممکن است که یک مبدأ ماوراء طبیعى باشد یا یک عامل طبیعى ناشناخته و درهرصورت کسى که توانسته آن نظم عادى علت و معلول طبیعى را بر هم بزند و آن حادثه را پدید آورد یک فرد عادى و معمولى نیست؛ زیرا فرض بر این است که این کار (معجزه) از هیچ بشرى، حتى نوابغ جهان، ساخته نیست و چنین کسى حتماً با مبدائی مافوق جهانِ طبیعت رابطه دارد. 
بدیهى است مبدائی که این نظم فعلى را در میان علت‌ و معلول‌های جهانِ طبیعت به وجود آورده و آن را به عالی‌ترین وجهى اداره می‌کند، محکوم و گرفتار این علل نیست؛ بلکه حاکم و مسلّط بر آن‌ها است و تغییر موقتى و استثنایى آن براى او هیچ اشکالى ندارد. همان‌طور که اگر از روز نخست آن را طور دیگرى قرار می‌داد مانعى نداشت؛ بنابراین معجزه یک تغییر استثنایى در نظام عادى و معمولى علل طبیعى با استفاده از علل ناشناخته و مرموزى است که علوم طبیعى نتوانسته پرده از روى آن بردارد، نه استثناء از اصل قانون علّیت(۵) و هرگز معجزه، محال عقلی را ممکن نمی‌کند، بلکه محال عادی را بر اساس خرق عادت، محقق می‌سازد.(۶)

نتیجه گیری
قانون علیت، قانونی عقلی و ضروری است که نقض آن محال است و ممکن نیست معلولی بدون علت یافت شود و معجزه نیز هرگز به معنای به وجود آمدن معلول بدون علت نیست، بلکه معجزه یک تغییر استثنایى در نظام عادى و معمولى علل طبیعى است، نه استثناء از اصل قانون علّیت؛ به تعبیر دیگر اقامه معجزه از سوی انبیاء،‏ به معناى انجام یک محال عقلى‏ نیست بلکه فقط خرق یک‏ محال عادى‏ است. یعنى طبق روال معمولى قانون علت و معلول چنین چیزى با اسباب و شرایط معمولى و با نیروى انسانى قابل تحقق نیست ولى عقلا هیچ مانعى ندارد که با نیروى الهى و علّت فوق طبیعی یا علّت ناشناخته طبیعی حاصل گردد.

 

پی‌نوشت‌ها
۱. سوره اعراف آیات ۷۳، ۱۰۸ و ۱۷۱
۲. سوره آل‌عمران، آیات ۴۶ و ۴۹
۳. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ایران قم، نشر اسراء، ۱۳۸۸ ش، چاپ هشتم، ج ۱، ص ۲۲۹
۴. مکارم شیرازی، ناصر، رهبران بزرگ، ایرانقم، مدرسه الامام علی بن ابی طالب علیه‌السلام، ۱۳۷۳ ش، چاپ اول، ص ۱۱۳
۵. مکارم شیرازی، ناصر، رهبران بزرگ، ایرانقم، مدرسه الامام علی بن ابی طالب علیه‌السلام، ۱۳۷۳ ش، چاپ اول، ص ۱۱۴
۶. تفسیر تسنیم، ج ۱، ص ۲۲۹
 

کتابت قرآن بشری است بنابراین بر فرض اثبات وجود تناقض در نوشتار و رسم الخط قرآن، نه به معنای وجود تناقض در قرآن است و نه با الهی بودن این کتاب منافات دارد.
شبهه اثبات تناقض در قرآن با خطاهای املایی

پرسش:
شیعیان در حالی مدعی هستند قرآن از هرگونه اختلاف و تناقض خالی است که محمدهادی معرفت از علمای مذهب تشیع در جلد اول کتاب التمهید، ص 371 فهرستی از تناقضات املایی قرآن را ارائه داده (...ففیه الکثیر من الأخطاء الإملائیّه و تناقضات فی رسم الکلمات‏...). مگر شرط معجزه بودن قرآن خالی بودن از تناقض نیست؟ مگر شیعه نمی‌گوید در قرآن تناقض نیست پس چرا ایشان قبول دارد؟
 

پاسخ:
یکی از نشانه‌های الهی بودن قرآن، نبود اختلاف در آن است. منظور از اختلاف در اصطلاح علم منطق «تناقض» است. علت این‌که نباید در قرآن تناقض باشد این است که از یک‌سو تناقض‌گویی ناشی از عجز و ناتوانی است و از سوی دیگر، عجز و ناتوانی در خداوند راه ندارد و بنابراین، در قرآن به‌عنوان یک کتاب الهی و آسمانی نباید تناقض باشد.

تناقضات املائی قرآن
محمدهادی معرفت در کتاب التمهید فی علوم القرآن، بخش تاریخ قرآن، قسمتی را به بررسی چگونگی نگارش قرآن در صدر اسلام و رسم‌الخط آن اختصاص می‌دهد. وی در مقام نقد عملکرد اعضای گروه توحید (یکی کردن) مصاحف، به نمونه‌هایی از غلط‌های املائی موجود در مصحف عثمانی اشاره کرده است. منظور از غلط املائی شکل نوشتن برخی از واژگان قرآن است که با شیوه صحیح کتابت آن‌ها متفاوت است. برای نمونه کاتب عبارت ﴿یَا بْنَ أُمَّ﴾ در آیه 94 سوره طه را به‌صورت پیوسته و سرهم «یبنوم» نوشته است. وی در ادامه، به مواردی اشاره می‌کند که کلمه‌ای درجایی از قرآن به شکلی نوشته شده، اما همان کلمه در جای دیگری به شکل متفاوتی به نگارش درآمده است:
- نعمت / نعمه؛
- بسطه / بصطه؛
- یبسط / یبصط؛
- ضعفؤا / ضعفاء؛
- إیلاف / إی لاف؛
- شیء / شایء؛
- نشاء / نشؤا.
معرفت نام این موارد را «مناقضات فی الرسم العثمانی»(1) یا «تناقض‌های نگارشی در مصحف عثمانی»(2) گذاشته است. تناقض نامیدن این موارد بدین جهت است که وقتی کاتب کلمه‌ای را به شکل الف می‌نویسد، به صورت ضمنی اشاره می‌کند که نگارش این کلمه تنها به شکل الف صحیح است و به شکل‌های دیگر صحیح نیست؛ بنابراین، وقتی همان کاتب همان کلمه را به شکل ب می‌نویسد، چون باز به صورت ضمنی اشاره می‌کند که نگارش این کلمه تنها به شکل ب صحیح است و به شکل‌های دیگر ازجمله شکل الف صحیح نیست، هرکدام از این دو شکل، دیگری را غلط و نادرست می‌دانند و درنتیجه، بین این دو شکل از نوشتار تناقض رخ می‌دهد.

آیا تناقضات املائی با الهی بودن قرآن منافات دارد؟
در مقام پاسخ به این پرسش به چند نکته اشاره می‌شود:

1. «تَنَاقُض» در زبان عربی از ریشه «ن ق ض‌» و در لغت به معنای گسستن و فاسدکردن یک امر پیوسته و محکم است‌؛(3) اما در اصطلاح وقتی معنای دو جمله یا به عبارت دقیق‌تر، دو «قَضیّه» را با هم مقایسه می‌کنیم، اگر تصدیق یکی از آن دو قضیه به معنای تکذیب دیگری باشد، این دو قضیه با هم «متناقض» هستند و بین آن‌ها رابطه «تناقض» برقرار است؛ بنابراین، اگر دو قضیه داشته باشیم که نمی‌توانند هردو راست یا هردو دروغ باشند، آن دو با هم متناقض هستند.(4)

2. ماهیت اصلی قرآن، شفاهی است؛ یعنی آن‌چه‌که بر پیامبر خدا نازل شده، نه چیزی از جنس نوشتار، بلکه از نوع گفتار بوده است؛(5) یعنی هرچند قرآن الهی است و بر قلب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل و معصومانه توسط ایشان به مردم ابلاغ شده است، اما کتابت و نوشتن آن الهی نیست و کاملاً بشری است. بنابراین، وجود شفاهی قرآن اصل است و وجود کتبی برای حفاظت از وجود شفاهی آن است و اصلاً الهی نیست تا کسی مدعی نبود تناقض در آن شود.

3. رسم‌الخط زبان عربی در صدر اسلام بسیار ابتدایی و ناقص بود و هنوز به مرحله کمال خود نرسیده و قانونمند نشده بود؛ به‌ همین دلیل، وجود تفاوت بین رسم‌الخط کنونی زبان عربی با رسم‌الخطی که صحابه قرآن را با آن نوشته‌اند، نه‌تنها عجیب نیست، بلکه کاملاً طبیعی است. چنانکه حتی نمی‌توان املای برخی از کلماتی که معرفت، آن‌ها را غلط یا تناقض املائی نامیده، غلط یا حتی متناقض دانست؛ چراکه ثابت نیست که آیا در آن زمان برای هرکدام از آن کلمات یک شکل ثابت و معین به‌عنوان تنها شکل صحیح نگارش آن‌ها وجود داشته اما کاتب بر اساس آن ننوشته یا چنین نبوده است؛ به‌همین‌دلیل، نگارش متفاوت دو کلمه لزوماً به معنای نادرستی یکی از آن دو یا وقوع تناقض نیست؛ زیرا این احتمال وجود دارد که در آن زمان برای برخی از آن کلمات دو گونه متفاوت اما صحیح، متعارف بوده است. برای نمونه به این کلمات در زبان فارسی نگاه کنید:
- اتاق / اطاق؛
- امپراتور / امپراطور؛
- توس / طوس؛
- بلیت / بلیط؛
- باتری / باطری.
هرچند امروزه نوشتن این کلمات با حرف «ت» ترجیح دارد اما چه در قدیم و چه هم‌اکنون، نوشتن آن‌ها با حرف «ط» را نمی‌توان غلط املائی شمرد.

4. آنچه باعث تناقض دو قضیه و تکذیب یکی توسط دیگری می‌شود، این است که هردو قضیه مدعی انطباق با واقعیت خارجی و اِخبار از آن هستند و چون واقعیت خارجی یک‌چیز بیشتر نیست، دستکم یکی از آن دو غلط است. این ازیک‌طرف و از طرف دیگر، نحوه و شکل نوشتن کلمات، قراردادی است، نه امری که مبتنی بر واقعیت خارجی باشد؛ ازین رو می‌توان برای نوشتن یک کلمه، بیش از یک‌شکل درست وضع کرد و قرار داد. بنابراین، اگر یک نویسنده، اول «اتاق» بنویسد و بار دیگر «اطاق»، نمی‌توان او را متهم به تناقض‌نویسی کرد؛ چراکه هردو شکل، صحیح هستند.

5. برفرض هم بپذیریم که در زمان عثمان هر کلمه یک‌شکل صحیح نوشتاری مشخص و معین داشته است، باز نیز نگارش یک کلمه به دو صورت متفاوت لزوماً به معنای تناقض‌نویسی نیست و نهایتاً غلط املائی است؛ چراکه یکی از شرایط تناقض، وحدت فاعل است اما مشخص نیست که نویسنده مصحف عثمانی از آغاز تا پایان یک نفر بوده است و به‌ همین دلیل، با وجود بشری بودن کتابت قرآن، تناقض ثابت نیست.

6. همان‌طور که اگر پیاده‌کننده سخنان یک سخنران دچار اشتباه شود و درنتیجه، یک کلمه را به دو شکل متفاوت با هم بنویسد و اصطلاحاً دچار تناقض املائی شود، این به معنای تناقض‌گویی آن سخنران نیست، تناقضات املائی کاتبان قرآن نیز به معنای وجود تناقض در قرآن شفاهی نیست.
نکته پایانی نیز این‌که هرچند ادله، شواهد و قرائن مختلف و متعددی دلالت بر کتابت قرآن در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می‌کند، (6) اما این مهم در استدلال بالا تغییری ایجاد نمی‌کند؛ چراکه حضرت رسم‌الخط جدیدی نیاوردند و صحابه با استفاده از رسم‌الخط ابتدایی موجود در آن زمان که هنوز کاستی‌های زیادی داشت، اقدام به نگارش قرآن کرده‌اند.

نتیجه گیری
رسم‌الخط عربی نیز همانند سایر رسم‌الخط‌ها در آغاز، ابتدایی بوده و با گذشت زمان نقایص آن برطرف شده و به شکل کنونی درآمده است؛ ازین جهت تفاوت رسم‌الخط مصاحف اولیه با رسم‌الخط مصاحف کنونی نه‌تنها عجیب نیست بلکه کاملاً طبیعی است. نکته مهم این است که این تفاوت‌ها را نباید لزوماً حمل بر خطا و غلط املائی کرد؛ چراکه غلط املائی زمانی معنا دارد که شکل صحیح نگارش کلمه به‌صورت مشخص و معین معلوم بوده باشد و درباره برخی از کلماتی که ادعا شده به‌غلط نوشته شده‌اند، چنین چیزی مشخص نیست. چنانکه احتمال وجود دو شکل نوشتاری صحیح برای یک کلمه، مانع از این می‌شود که تفاوت نگارش یک کلمه در دو جا را لزوماً تناقض بدانیم؛ به‌ویژه‌که وحدت کاتب نیز مشخص نیست. نکته دیگر این‌که کتابت قرآن بشری است و درنتیجه اصلاً کسی مدعی نیست که نباید در آن تناقض باشد؛ بنابراین، ادعای التمهید مبنی بر وجود تناقضات املائی در مصحف عثمانی، برفرض صحت، نه به معنای وجود تناقض در قرآن است و نه با الهی بودن این کتاب منافات دارد. ازاین‌رو عبارت التمهید، به همان خطای نوشتاری و غلط املایی اشاره دارد که توسط کاتبان انجام شده و با اصل قرآن ‌که شفاهی بوده و سالم مانده، ارتباطی ندارد.

پی‌نوشت‌ها
1. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1388 ش، ص 371.
2. معرفت، محمدهادی، ترجمه فارسی التمهید، ترجمه جواد ایروانی، چاپ اول، 1396 ش، ج 1، ص 494.
3. خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، مؤسسه دارالهجره، چاپ سوم، 1409 ق، ج‏5، ص 50؛‌ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ اول، بی‌تا ج‏7، ص 242؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالشامیه، چاپ اول، 1412 ق، ص 821.
4. مظفر، محمدرضا، المنطق، قم، انتشارات اسماعیلیان، چاپ سیزدهم، 1384 ش، ص 157: «تناقض القضایا اختلاف فی القضیتین یقتضی لذاته ان تکون احداهما صادقه و الاخری کاذبه».
5. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ 17، 1400 ش، ص 63.
6. ناصحیان، علی‌اصغر، علوم قرآنی در مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، چاپ چهارم، 1396 ش، ص 261-278.
 

شک، مقتضای طبیعت کنجکاو انسان است و خدای متعال کسی را به صرف شک کردن در چیزی، عذاب نمی کند. شکی مورد غضب است که از سر لجاجت و عناد در برابر حق باشد.
قرآن و آیات عذاب شک کننده در دین

پرسش:
در آیه 55 سوره حج و آیه 8 سوره ص، افرادی که در پذیرش قرآن دچار شک هستند، به عذاب و جهنم وعده داده می‌شوند؛ در حالی‌که در مقابلِ کسی که شک دارد، باید دلایل محکم و قوی اقامه کرد تا شکش برطرف شود، نه این که او را تهدید به عذاب و مجازات در قیامت کرد. آیا این نشان نمی‌دهد که قرآن از طرف خود پیامبر و متناسب با محیط عربستان است و کلام خدا نیست؟
 

پاسخ:
اصل فکر کردن و اندیشیدن در اسلام نه فقط آزاد، بلکه لازم و واجب است و شاید در بین کتاب‌های آسمانی و نوشته‌های مذهبی، هیچ کتابی را نشود پیدا کرد که به اندازة قرآن، انسان‌ها را به تفکر، تعقل و مطالعه‌ در پدیده‌های حیات، امور مادی، معنوی و انسانی، تدبر در تاریخ و امثال اینها دعوت کرده باشد.(۱) اسلام که این همه دعوت به تفکر و تدبر و حصول یقین می‌کند، به‌طور ضمنی می‌فهماند که حالت اولیه بشر، جهل و شک و تردید است و با تفکر و اندیشه صحیح، باید به سر منزل یقین و اطمینان‌ برسد.(۲) بنابراین اگر انسان در اعتقادات خود دچار وسوسه، تردید و شک‌و‌شبهه بشود، این امر به تنهایی او را سزاوار عذاب نمی‌کند؛ بلکه باید با چنین کسی با زبان دلیل و استدلال سخن گفت.
اما این که چرا در برخی آیات قرآن کریم، کسانی که دچار شک هستند تهدید به عذاب شده‌اند موضوعی است که در این مجال به تبیین آن پرداخته خواهد شد.

عوامل و اقسام شک و راه درمان آن
1. شک ابتدایی و شک دائمی
گاهی شک، به مقتضای طبیعتِ کاوشگر و کنجکاو بشر که می‌خواهد از همه چیز مطلع شود، بوجود می‌آید؛ چنین شکی مقدمه یقین است(۳) و نه‌تنها مذموم و ناپسند نیست، بلکه به تعبیر شهید مطهری این نوع شک، شک مقدس است.(۴) راه مواجهه با این نوع شک و برطرف کردن آن، بحث و گفتگو و دلیل و استدلال است. اما گاهی منشأ شک، دل بیمار و چشم نابینای شخص است؛ نظیر شخص نابینایی که بر اثر این نقص جسمی خود، در وجود آفتابی که در روز روشن، در وسط آسمان است، شک می‌کند.(۵) بنابراین ریب و شک بر دو قسم است؛ چنانکه نابینایی نیز بر دو قسم است: برخی از شک‌ها قابل درمان و بعضی غیرقابل درمان است. عدّه‌ای در اوایل امر در الهی بودن قرآن شک دارند و پس از دقّت می‌فهمند که قرآن کلام خداوند است و به آن ایمان می‌آورند؛ ولی عدّه‌ای لجوجانه ایستادگی می‌کنند و تا آخر به این ویژگی آگاهی پیدا نمی‌کنند.(۶)

2. شک غیرقابل درمان کافران
نابینایی ناشی از شک گروه دوم قابل درمان نیست و قرآن کریم درباره آن‌ها می‌گوید: «اینان همواره گرفتار ریب و تردیدند.»(۷) تردید همان ردّ مکرّر و بی‌هدف است و درباره درمان این‌گونه از کوردلان می‌فرماید: «راه درمان آن‌ها شکافته شدن قلب آنان است»(۸) که در قیامت حاصل می‌شود.(۹) بنابراین مشکل این گروه نبودن دلیل و استدلال نیست، چه این که جای‌جای قرآن کریم از دلایل توحید، معاد و دیگر معارف اعتقادی و بی‌اعتنایی و شک و تردید کافران و مشرکان به این دلایل، سخن به میان آمده است. قرآن کریم ریشه اصلی شک این گروه را نیندیشیدن آن‌ها درباره آیات الهی می‌داند و می‌فرماید که وقتی معجزات و نشانه‌های رسالت برای آن‌ها می‌آید، به جای تفکر در آن‌ها، از آن‌ها روی بر می‌گردانند.(۱۰) به همین دلیل تنها راه علاج این گروه عذاب الهی است که در روز قیامت دامنگیرشان می‌شود. بدیهی است که مقصود، همه کافران نیست؛ زیرا بسیاری از کافران بوده و هستند که پس از سال‌ها کفر و ضلالت، موفق شده‌اند ایمان بیاورند؛ بلکه مقصود کافران و منافقانی است که همواره درباره قرآن و آیین توحیدی در شک هستند و تا آخر عمر موفق نمی‌شوند ایمان بیاورند.(۱۱) افراد لجوج و فوق‌العاده متعصب و کینه‌توزی که هرگز ایمان نیاوردند و همواره به کارشکنی‌هاى خود ادامه دادند و تعصبشان به آن‌ها اجازه مطالعه بیشتر و یافتن حقیقت را نمى‌داد.(۱۲)

نتیجه گیری
شک، گاهی به مقتضای طبیعتِ کاوشگر و کنجکاو بشر بوجود می‌آید و گاهی منشأ شک، دل بیمار و چشم نابینای شخص است. قسم اول قابل درمان است و راه علاج آن بحث و گفتگو و دلیل و استدلال است؛ اما قسم دوم غیرقابل درمان است و شخص، لجوجانه و متعصبانه در مقابل فهم حقیقت ایستادگی می‌کند و تا آخر بر سر جهل خود می‌ماند. مشکل این گروه نبودن دلیل و استدلال نیست، بلکه ریشه اصلی شک این گروه نیندیشیدن درباره آیات الهی است؛ ازاین‌رو وقتی دلیل و استدلال برایشان آورده می‌شود، به جای تفکر، از آن روی بر می‌گردانند. به همین دلیل تنها راه علاج این گروه عذاب الهی است که در روز قیامت دامنگیرشان می‌شود.

پی‌نوشت‌ها
۱. خامنه‌ای، علی، ممنوع نبودن شک در اصول مذهبی از نظر اسلام، سایت khamenei.ir، ۱۳۶۵/۱۱/۱۷، https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?id=21490&npt=8&nt=2&year=1365.
۲. مطهری، مرتضی، عدل الهی، قم-ایران، نشر صدرا، بی‌تا، ص۱۳.
۳. مطهری، مرتضی، یاداشت‌های استاد، قم-ایران، نشر صدرا، ۱۳۸۵ش، ج۶، ص۷۵.
۴. ر.ک: مطهری، مرتضی، پانزده گفتار، قم-ایران، نشر صدرا، ۱۳۸۹ش، ص۲۱۷.
۵. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم-ایران، نشر اسراء، ۱۳۸۹ش، چاپ سوم، ج۲، ص۱۳۸.
۶. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم-ایران، نشر اسراء، ۱۳۸۹ش، چاپ سوم، ج۲، ص۴۱۷.
۷. سوره توبه، آیه ۴۵.
۸. سوره توبه، آیه ۱۱۰.
۹. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم-ایران، نشر اسراء، ۱۳۸۹ش، چاپ سوم، ج۲، ص۴۱۷.
۱۰. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم-ایران، نشر اسراء، ۱۳۸۹ش، چاپ سوم، ج۲۴، ص۴۱۵.
۱۱. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت-لبنان، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۵۲ش، ج۱۴، ص۳۹۴.
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ایران-تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ش، چاپ سی و دوم، ج۱۴، ص۱۴۷.
 

در محاورات عرفی، موارد بسیار زیادی از سخنان وجود دارد که هیچ کسی آن را دروغ نمی شمارد. فضای سخنان حضرت ابراهیم علیه السلام هم از همین سنخ است.
حضرت ابراهیم علیه السلام و شبهه نسبت دروغگویی به ایشان در قرآن

پرسش:
برخی ادعا می‌کنند قرآن کلام خدا نیست، بلکه کلام پیامبر است؛ زیرا اگر کلام خدا بود به پیامبران الهی نسبت‌های ناروا نمی‌داد؛ مثلاً در آیه 88 و 89 صافات ابراهیم به مردم به دروغ می‌گوید بیمار است؛ ولی وقتی تنها می‌شود به سراغ بت‌ها می‌رود و آنها را می‌شکند؛ پس معلوم است بیمار نبوده است. دروغ دیگر در آیه 63 انبیاء است که کار شکستن بت‌ها را به بت بزرگ نسبت می‌دهد. آیا این حرف‌ها درست است و قرآن سخن پیامبر است؟
 

پاسخ:
در پاسخ به این سؤال ابتدا باید به این نکته توجه داشت که اولین دلیل بر عصمت انبیای الهی، خودِ قرآن است و اگر قرآن کلام خدا نبود هیچ‌کس بر عصمت پیامبران الهی حکم نمی‌کرد. عصمت انبیاء را از آیات فراوانی می‌توان دریافت؛ ازجمله آیاتی که وجوب اطاعت از پیامبران را می‌رساند(۱) و آیاتی که از مخلص بودن انبیا(۲) به‌ویژه حضرت ابراهیم علیه السلام، سخن می‌گوید.(۳) همچنین قرآن بر عصمت و ظلم نکردن ائمه ازجمله حضرت ابراهیم علیه السلام تأکید دارد.(۴)

سیمای ابراهیم علیه السلام در قرآن
قرآن کمتر پیامبری را بسان ابراهیم با صفات والایی ستوده و کمالات او را بیان کرده است. کافی است که بدانیم قرآن او را با صفاتی مانند «حنیف»،(۵) «موقن»،(۶) «صدیق»،(۷) «نبی»،(۸) «عبد»،(۹) «مؤمن»،(۱۰) «محسن»،(۱۱) «ذو قلب سلیم»،(۱۲) «امام»(۱۳) و «صالح»(۱۴) یاد کرده است.
قرآن ابراهیم علیه‌السلام را اسوه حسنه(۱۶) از زمره برگزیدگان و نیکان معرفی کرده: «وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیار‏»؛(۱۷)‏ او را دوست خدا دانسته: «و اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً»(۱۸) و قرآن او را به‌تنهایی، امتی مطیع فرمان خدا اعلام کرده است؛ «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّهً قانِتاً لِلَّه‏».(۱۹)

بیماری ابراهیم علیه السلام
سؤال اول آن‌که چرا ابراهیم علیه السلام به ستارگان نظر افکند و اعلام بیماری کرد «فَنَظَرَ نَظْرَهً فِی النُّجُومِ‏ * فَقالَ إِنِّی سَقیم‏؛ (سپس) نگاهى به ستارگان افکند و گفت: من بیمارم»؛(۲۰) ولی بعد از رفتن مردم بت‌ها را شکست؟ اگر بیمار بود چگونه توانست بت‌ها را بشکند و اگر سالم بود چرا گفت بیمارم؟ در پاسخ به این سؤال مفسران احتمالاتی بیان کرده‌اند ازجمله:

1. بعضى گفته‏اند که ابراهیم واقعاً بیمارى جسمى نداشت، ولی منظور او ازجمله «إِنِّی سَقِیم» این بود که‏ قلب من و فکر من از این قوم، پریشان و غمگین است که این‌همه در عبادت بت‌ها پافشارى مى‏کنند درحالی‌که نه مى‏شنوند و نه مى‏بینند.

2. این احتمال نیز داده شده است که او در این سخن توریه کرده باشد. مثل‌اینکه کسى بر در منزل می‌آید و سؤال می‌کند فلان کس در منزل است؟ آن‌ها در پاسخ می‌گویند: اینجا نیست و منظورشان از کلمه اینجا پشت در خانه است، نه مجموع خانه، درحالی‌که شنونده این‌چنین نمی‌فهمد (این‌گونه تعبیرات را که دروغ نیست اما ظاهرش چیز دیگر است در فقه توریه می‌نامند).
منظور ابراهیم از این سخن این بود که من در آینده ممکن است بیمار شوم زیرا هر که مرگ بر او حتمى باشد مسلماً او مریض و سقیم است و اگرچه در حال حاضر داراى مرض و بیمارى نباشد.(۲۱)

3. وقتى اهل شهر خواستند همگى از شهر بیرون روند تا در بیرون شهر مراسم عید خود را به پا کنند، ابراهیم نگاهى به ستارگان انداخت تا وقت و ساعت بیماری خود را تشخیص دهد، مثل کسى که دچار تب نوبه است و ساعات عود تب خود را با طلوع و غروب ستاره‌ای و یا از وضعیت خاص نجوم تعیین می‌کند و سپس به ایشان اطلاع داد که به‌زودی کسالت من شروع می‌شود و من نمی‌توانم در این عید شرکت کنم.
و از سوى دیگر دلیلى محکمی هم که دلالت کند آن جناب در آن ایام مریض نبوده در دست نداریم، بلکه دلیل داریم بر این‌که مریض بوده، زیرا خداى تعالى او را صاحب قلبى سلیم معرفى کرده و از سوى دیگر از او حکایت کرده که صریحاً گفته است من مریضم و کسى که داراى قلب سلیم است، دروغ و سخن بیهوده نمی‌گوید.(۲۲)

شکستن بت‌ها
ابراهیم علیه‌السلام در پاسخ به مشرکان ‌که آیا تو بت‌های ما را شکستی، به انگیزه الزام خصم (دشمن) و ابطال الوهیت اصنام (بت‌ها)، گفت: بزرگ ایشان این کار را کرده است و در جملات بعدى صریحاً منظور خود را بیان کرده، می‌فرماید: «أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ؛ آیا جز خدا چیزى را می‌پرستید که نه کمترین سودى براى شما دارد و نه زیانى به شما می‌رساند!...» نه اینکه بخواهد به‌طورجدی خبر دهد که بزرگ آن‌ها این کار را کرده است. درواقع معناى آیه این است که ابراهیم گفت: «از شاهد حال که همه خرد شده‌اند و تنها بزرگشان سالم مانده، برمی‌آید که این کار، کار همین بت بزرگ باشد»، این را به آن جهت گفت تا زمینه براى جمله بعدى فراهم شود که گفت: «فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ؛ از خودشان بپرسید ...»
نظایر این سخن در محاورات عرف و مناظرات بسیار است و هیچ‌کس به چنین استدلالی اتهام دروغ بودن نمی‌بندد. صدر آن شکستن بت‌ها را مستند به بت بزرگ کرده تا زمینه براى ذیل آن فراهم شود و بتواند به ایشان بگوید: از بت‌ها بپرسید تا اگر حرف می‌زنند جوابتان را بدهند و درنتیجه مردم اعتراف کنند به این‌که بت حرف نمی‌زند یا بت که قدرت ندارد بت‌های دیگر را بشکند و...؛ بنابر این هر پاسخی بدهند، اعتقاد خودشان را مردود و باطل بودن آن به خودشان ثابت می‌شود.

نتیجه گیری
اولین دلیل بر عصمت انبیای الهی خودِ قرآن است و اگر قرآن کلام خدا نبود هیچ‌کس بر عصمت پیامبران الهی حکم نمی‌کرد. قرآن کمترین پیامبری را بسان ابراهیم با صفات والایی ستوده و کمالات او را بیان کرده است. به‌صراحت او را مطیع فرمان خدا معرفی کرده که با ارتکاب هر گناهی ازجمله دروغ منافات دارد.
در پاسخ به این سؤال که چرا ابراهیم علیه‌السلام به مشرکان گفت من بیمارم! مفسران احتمالاتی بیان کرده‌اند ازجمله این‌که: از این‌که قوم من در عبادت بت‌ها پافشارى می‌کنند قلب و فکر من پریشان و غمگین است؛ یا او در این سخن توریه کرده باشد و منظور ابراهیم از این سخن این باشد که من در آینده ممکن است بیمار شوم زیرا هر که مرگ بر او حتمى باشد، مسلماً او مریض است؛ یا آن‌که به قومش اطلاع داد که به‌زودی کسالت من شروع می‌شود و من نمی‌توانم در این عید شرکت کنم و دلیل محکمی که دلالت کند بر اینکه آن جناب در آن ایام مریض نبوده در دست نداریم؛ بلکه کسی که دارای قلب سلیم باشد، دروغ و سخن بیهوده نمی‌گوید.
ابراهیم علیه‌السلام در پاسخ به مشرکان که آیا تو بت‌های ما را شکستی، به انگیزه الزام خصم و ابطال الوهیت اصنام، صدر سخنش شکستن بت‌ها را مستند به بت بزرگ کرده تا زمینه براى ذیل آن فراهم شود و بتواند به ایشان بگوید: از بت‌ها بپرسید تا اگر حرف می‌زنند جوابتان را بدهند و درنتیجه مردم اعتراف کنند به این‌که بت حرف نمی‌زند. نظایر این سخن در محاورات عرف و مناظرات، بسیار است و هیچ‌کس به چنین استدلالی اتهام دروغ بودن نمی‌بندد.

پی‌نوشت‌ها
1. سوره نساء، آیه 64.
2. سوره یوسف، آیه 24 / سوره مریم، آیه 51
3. سوره ص، آیات 45-47.
4. سوره بقره، آیه 124.
5. سوره انعام، آیه 161.
6. سوره انعام، آیه 75.
7. سوره مریم، آیه 41.
8. سوره مریم، آیه 41.
9. سوره ص، آیه 45.
10. سوره صافات، آیه 111.
11. سوره صافات، آیه 110.
12. سوره صافات، آیه 84.
13. سوره بقره، آیه 124.
14. سوره بقره، آیه 130.
15. سوره ص، آیه 47.
16. سوره ممتحنه، آیه 4.
17. سوره نساء، آیه 125.
18. سوره نحل، آیه 120.
19. سوره صافات، آیات 88-89.
20. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فى تفسیر القرآن‏، مترجم: رسولی محلاتی و...، تهران، انتشارات فراهانی، چاپ اول، 1360 ش، ج 21، ص 14
21. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ پنجم، 1374 ش، ج 17، ص 224.
22. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ پنجم، 1374 ش، ج 14، ص 424.
 

سوگندهای خداوند در قرآن، نشانه عظمت مطلبی است که قصد بیان آن را دارد و آن، هم شامل چیزی است که به آن، قسم خورده شده است و هم چیزی که برای آن، قسم ذکر شده است.
تحلیل سوگندهای خداوند در قرآن

پرسش:
قرآن چرا به چیزهای مبهم قسم می‌خورد؟ در استدلال صحیح، از موارد قطعی‌تر و روشن‌تر به موارد غیرقطعی و مبهم پی می‌برند؛ ولی قرآن برای چیزهای روشن به چیزهای مبهم سوگند یاد می‌کند. مثلاً «والسماء و الطارق» یا «والفجر ولیال عشر والشفع و الوتر... » در اینجا معنا و مفهوم «طارق»، «لیال عشر» و «الشفع و الوتر» روشن نیست و بسیار مبهم است. چرا باید به چیزهای مبهم قسم خورد؟ آیا اثرگذاریِ لازم را دارد؟ و یا در ابتدای سوره مرسلات، علاوه بر این¬که صافات و زاجرات و... مشخص نیست که چه هستند، بعد از چندین سوگند، به فرشتگان سوگند می‌خورد و سپس میگوید: «إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ». آیا برای مخاطب ناباور این منطقی است؟ سوگند به چیزهایی که وجودشان ثابت نشده، چگونه می‌تواند لوازم مابعدش را برای مخاطب ثابت کند؟

 

پاسخ:
سوگند، ایجاد برابری و همانندی میان مُقْسَمٌ‌به (چیزی که به آن قسم خورده شده) و مُقْسَمٌ‌له (چیزی که به‌خاطر آن قسم خورده شده) است. قسم‌خورنده به اموری که در نظرش مقدّس یا مهم هستند، نه امور بی‌ارزش و کم‌اهمیت، قسم می‌خورد تا مخاطبش باور کند. از نظر او مقسم‌له نیز همانند مقسم‌به اهمیت دارد. در قرآن 93 قسم در حدود 40 سوره قرآن ذکر شده و این سوگندها بسیار متنوّع هستند. خداوند به خودش، قرآن، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، روز قیامت، جان و روح انسان، فرشتگان، خورشید، ماه، شب و روز، شفق، صبحگاهان، سرزمین مقدّس مکّه و اسب‌هایی که نفس‌زنان حرکت می‌کنند، سوگند یاد کرده است. حتّى در قرآن شاهد سوگند به موادّی خوراکی همچون انجیر و زیتون نیز هستیم. فلسفه سوگندهای خداوند، یکی بیان اهمیّت اموری است که برای آن‌ها سوگند خورده (مقسم‌له) و دیگری بیان اهمیّت موجوداتی است که به آن‌ها سوگند یادکرده است.(مقسم‌به)(1)

قرآن و سوگند خوردن به امور مبهم!
خداوند در قرآن به اموری همچون «سماء»، «طارق»، «فجر»، «لیال عشر»، «شفع»، «وتر»، «صافات»، «زاجرات» و «تالیات» قسم خورده است. این آیات را در ادامه بررسی می‌کنیم تا ببینیم آیا واقعاً این امور مبهم هستند: «سوگند به آسمان و طارق؛ و تو چه می‌دانی طارق چیست؟ طارق همان ستاره درخشانی است که پرده ظلمت را می‌شکافد. هیچ‌کس نیست مگر این که بر او نگهبانی است.»(2) در این آیه خداوند به آسمان و سپس «طارق» قسم خورده. معنای آسمان کاملاً مشخص است و اصلاً مبهم نیست. «طارق» هرچند مبهم است؛ اما عامدانه و برای جلب توجه مخاطب به‌صورت مبهم آمده و چون در آیات بعدی معنای «طارق» توضیح داده شده و این ابهام نه‌تنها خللی در فهم مخاطب ایجاد نمی‌کند، بلکه سبب جذب بیشتر او می‌شود.
«سوگند به سپیده‌دم و به شب‌های ده‌گانه و به زوج و فرد و به شب هنگامی‌که می‌گذرد. آیا در آنچه گفته شد، سوگندی برای خردمند هست؟»(3) «فجر» به معنای سپیده‌دم است و معنای آن کاملاً آشکار است. شب‌های ده‌گانه و همچنین زوج و فرد نیز هم از جهت معنا روشن هستند و هم از جهت مصداق. مراد از شب‌های ده‌گانه دهه اول ماه ذی‌الحجه(4) و منظور از شفع یا زوج، روز دهم ذی‌الحجه یعنی عید قربان و مراد از وتر یا فرد، روز نهم ذی‌الحجه یعنی روز عرفه است؛ چراکه عدد ده، زوج و عدد نه، فرد است.(5)
«سوگند به صف‌بستگان که صف بسته‌اند و به بازدارندگان که (انسان را از گناهان) به‌شدت بازمی‌دارند و به تلاوت‌کنندگان وحی که بی‌تردید معبود شما یگانه است.»(6) منظور از «صافات»، «زاجرات» و «تالیات»، فرشتگان هستند که مأمور رساندن وحی به پیامبران علیهم‌السلام بوده‌اند. برای نمونه، فرشتگان، صف‌کشان پشت سر جبرئیل امین علیه‌السلام، به‌طرف زمین آمده و پس از زجر و راندن شیاطین که قصد اخلال در ابلاغ وحی را داشتند، قرآن را بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تلاوت می‌کردند.(7)
همان‌طورکه مشخص است اموری که خداوند به آن‌ها سوگند خورده یا اصلاً مبهم نیستند، یا اگر مبهم هستند ناشی از فاصله گرفتن ما از فضای نزول آیات و همچنین کمی اطلاعات ما درباره قرآن است؛ ازاین‌رو با مراجعه به تفاسیر خیلی زود این ابهام برطرف می‌شود.

چرایی سوگند خوردن قران به اموری که وجودشان ثابت نشده است:
سوره مرسلات با چندین قسم شروع شده است: «سوگند به آن فرشتگانی که پی‌درپی فرستاده می‌شوند، و سوگند به آن فرشتگانی که (برای آوردن وحی در سرعت حرکت) چون تندبادند، و سوگند به آن فرشتگانی که گشاینده صحیفه‌های وحی هستند، و سوگند به آن فرشتگانی که جداکننده حق از باطلند و سوگند به آن فرشتگانی‌که القاکننده آیات آسمانی به پیامبران(هستند،) تا حجت (باشد برای اهل ایمان) و بیم و هشدار باشد (برای کافران) (به همه این حقایق سوگند) که آنچه (به‌عنوان روز قیامت) وعده داده می‌شوید، بی‌تردید واقع‌شدنی است.»(8)
خداوند در این آیات در مقام اثبات قیامت برای مشرکان به فرشتگان سوگند خورده است؛ اما نکته مهم این است که مشرکان قریش، نه‌تنها به فرشتگان باور داشتند، بلکه آن‌ها را بسیار مقدس می‌دانستند، برترین معبودها پس از خداوند به شمار آورده و آنان را به‌عنوان فرزندان خدا می‌پرستیدند. فرشته‌پرستی در میان عرب جاهلی از اهمیت زیادی برخوردار بود. حتی آن‌ها به اشتباه اعتقاد داشتند که فرشتگان در مسائل مهم خلق و تدبیر جهان نیز نقش دارند؛(9) اما این آیات حتی برای کسی‌که اعتقادی به فرشتگان ندارد نیز مفید است و لغو نیست؛ زیرا همان‌طورکه گذشت، سوگندخورنده با قسم می‌خواهد بگوید مقسمٌ‌له در نزد من همانند مقسمٌ‌به ارزشمند است و در این هدف فرقی ندارد که مخاطب نیز همانند سوگندخورنده همین عقیده را دارد یا ندارد. برای نمونه وقتی مسلمانی در نزد غیرمسلمانی مثلاً به قرآن قسم می‌خورد، آن غیر‌مسلمان هرچند اعتقادی به قرآن ندارد؛ اما چون از اهمیت قرآن در نزد مسلمانان اطلاع دارد و می‌داند آنان بدون دلیل و به‌دروغ به قرآن قسم نمی‌خورند، این قسم در حق او نیز تأثیر دارد و درنتیجه، مدعای مسلمان را باور می‌کند.

نتیجه گیری:
خداوند در قرآن به امور مختلفی سوگند خورده است. بررسی این امور نشان می‌دهد که یا اصلاً مبهم نیستند و منظور از آنان کاملاً واضح و آشکار است؛ یا اگر امروزه ابهامی وجود دارد، این ابهام ناشی از دوری از فضای نزول آیات قرآن و کم‌اطلاعی ما می‌باشد؛ وگرنه برای مخاطبان اولیه قرآن اصلاً مبهم نبوده‌اند.
گاهی نیز خداوند عامدانه و در مقام جلب بیشتر توجه مخاطبان قرآن، به امور مبهم سوگند خورده؛ اما بلافاصله در آیه بعدی آن ابهام را برطرف کرده است.
خداوند در سوره مرسلات و در مقام اثبات وقوع قیامت برای مشرکان، چندین بار به فرشتگان سوگند خورده است. اولاً مشرکان نه‌تنها به وجود فرشتگان باور داشتند، بلکه آنان را به‌عنوان فرزندان خدا می‌پرستیدند؛ ثانیاً حتی اگر فردی به فرشتگان معتقد نباشد، باز سوگند قرآن به فرشتگان برای او لغو و بیهوده نخواهد بود؛ چون هدف از سوگند این است که مخاطب قانع شود و او نیز وقتی می‌بیند متکلم به اموری که آن‌ها را قبول دارد، سوگند می‌خورد، هرچند خودش به آن امور معتقد نیست، تحت تأثیر قرار می‌گیرد و مدعای متکلم را بهتر و بیشتر باور می‌کند.

پی‌نوشت‌ها
1. مکارم شیرازی، ناصر و ابوالقاسم علیان‌نژادی، سوگندهای پربار قرآن، قم، انتشارات مدرسه امام علی‌بن‌ابی‌طالب علیهماالسلام، چاپ دوم، 1386ش، ص49-51.
2. سوره طارق، آیه‌های1-4: ﴿وَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلطّٰارِقِ * وَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلطّٰارِقِ * وَ مٰا أَدْرٰاکَ مَا اَلطّٰارِقُ * اَلنَّجْمُ اَلثّٰاقِبُ * إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمّٰا عَلَیْهٰا حٰافِظٌ﴾.
3. سوره فجر، آیه‌های1-5: ﴿وَ اَلْفَجْرِ * وَ لَیٰالٍ عَشْرٍ * وَ اَلشَّفْعِ وَ اَلْوَتْرِ * وَ اَللَّیْلِ إِذٰا یَسْرِ * هَلْ فِی ذٰلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ﴾.
4. مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1423ق، ج‏4، ص687؛ قمى، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی، قم، دارالکتاب‏، چاپ سوم، 1363ش، ج‏2، ص419.
5. فراء، یحیى بن زیاد، معانى القرآن، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب‏، چاپ دوم، 1980م، ج‏3، ص259؛ صنعانى، عبدالرزاق بن همام‏، تفسیر القرآن العزیز المسمى تفسیر عبدالرزاق، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، 1411ق، ج‏2، ص300.
6. سوره صافات، آیه‌های1-4: ﴿وَ اَلصَّافّٰاتِ صَفًّا * فَالزّٰاجِرٰاتِ زَجْراً * فَالتّٰالِیٰاتِ ذِکْراً * إِنَّ إِلٰهَکُمْ لَوٰاحِدٌ﴾.
7. طباطبایى، سید محمدحسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ دوم، 1390ق، ج‏17، ص120.
8. سوره مرسلات، آیه‌های1-7: ﴿وَ اَلْمُرْسَلاٰتِ عُرْفاً * فَالْعٰاصِفٰاتِ عَصْفاً * وَ اَلنّٰاشِرٰاتِ نَشْراً * فَالْفٰارِقٰاتِ فَرْقاً * فَالْمُلْقِیٰاتِ ذِکْراً * عُذْراً أَوْ نُذْراً * إِنَّمٰا تُوعَدُونَ لَوٰاقِعٌ﴾.
9. رفیعی، محمدطاهر، مقاله «فرشته‌پرستی عرب‌های جاهلی»، مجله ماه‌نامه معرفت، سال نوزدهم، شماره 9 (پیاپی 156)، آذر 1389ش، ص119.

گاهی شبهاتی نسبت به آیات مبارکه قرآن در اذهان شکل می گیرد که دلیل آن، عدم آشنایی با زبان عربی و نیز عدم بررسی جوانب مرتبط با آیات است که بااندک تأملی حل می شود.
منظور از «دو دریا» در سوره مبارکه الرحمن

پرسش:
اگر منظور از دو دریا (مرج البحرین) قسمت آب شیرین، رودخانه یا آب‌های زیرزمینی (طبق تفسیر المیزان) باشد پس صید لولو و مروارید از آب‌های زیرزمینی چگونه توجیه می‌شود؟ چون صید از آب های زیرزمینی خارج از ذهن و منطق است البته می‎توان به رود بزرگ، بحر گفت نه به آب‌های زیرزمینی. همچنین اطلاق دریا به آب‌های زیرزمینی طبق لغات عرب صحیح نیست.
همینطور طبق علم، آب رودخانه و دریا هم پس از مدتی با هم مخلوط می‌شوند. مطلب بعد اینکه طبق تفسیر آیت الله مکارم، مرجان را ریف های مرجانی در نظر گرفته است اما ریف های مرجانی برای زنده ماندن به آب شور نیاز دارند نه آب شیرین. 
 

پاسخ:
گاهی در تعابیر قرآن به برخی از اسرار طبیعت اشاراتی شده است، این اشارات حالت «تراوشی» دارد که از لابه‌لای سخن پروردگار سرزده است وگرنه مقصود ذاتی و هدف اصلی از سخن، بیان آن جهت نبوده است لذا هیچ گاه در این گونه اشارات درنگ نشده و به طور کامل بیان نگردیده است زیرا هدف اصلی قرآن، ارائه رهنمودهای هدایتی و تعلیم و تربیت دینی و معنوی است و تنها نکته‌ سنجان هستند که به این رموز و اشارات گذرا پی می برند؛ این نکات برای دانشمندان در بستر زمان، دلیل اعجاز قرآن می‌باشد. 
البته در این زمینه باید به این مطلب توجه نمود که نباید دست آوردهای علمی را بر قرآن تحمیل کرد، زیرا دست آوردهای علمی حالت ثبات ندارند، در حالی که مسائل قرآنی حقایقی ثابت هستند و هرگز نباید چیزی را که حالت ثبات ندارد، با حقیقتی ثابت مطابقت داد. آری مسائل علمی که حالت ثبات یافته و قطعیت پیداکرده، می‌تواند ابزاری باشد برای فهم برخی اشارات علمی قرآن آن‌هم نه به طور حتم، بلکه با اضافه شدن عباراتی نظیر «شاید چنین باشد» این بدان جهت است که اگر همین نظریه علمی به ظاهر ثابت تغییر یابد خدشه‌ ای به قوت و استواری قرآن وارد نسازد. قطعا هرگاه آیه‌ ای از قرآن با فرضیه علمی یا نظریه ثابت‌شده فرضا مخالفتی داشت، قرآن را حاکم و آن نظریه یا فرضیه علمی را خطا می‌دانیم. (1)

معنای واژه «بحر»
یکی از اشارات علمی قرآن مربوط به دریاهای آب شور و شیرین است؛ ﴿ مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقیانِ * بَیْنَهُما بَرزَخُ لایَبْغیانِ * فَبِاَىّ آلاِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ * یَخْرُجُ مِنْهُما اللّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ﴾؛ (۲) به این اعجاز علمی در چند سوره از قرآن اشاره شده است. (3)
در زبان عربی در اصل «بحر» به معنای وسعت است و دریا به علت انبساط و وسعتش بحر نامیده شده است. (۴) پس هر آب زیادی می‌ تواند با توجه به اصل معنای واژه «بحر» به این اسم نامیده شود. همان‌گونه که در داستان موسى علیه‌ السلام کلمه «بحر» به رود عظیم نیل اطلاق شده است. (5)

مراد از «بحرین»
درباره «بحرین» اقوال مختلفی ذکرشده است که عمدتاً به سه دسته تقسیم می‌شود:
1. دو دریای معین.
2. رودهای بزرگ و دریاها.
3. کلیه آبهای شیرین و دریاها.
حال سوال آن است که چگونه بعضی مفسران، آب های شیرین در آیه را به آب های زیرزمینی تفسیر کرده‌ اند در حالى که مى‏‌دانیم در زیرزمین چیزى به صورت دریا کمتر یافت مى‏‌شود، بلکه ذرات آب در لابلاى ذرات خاک و شن مرطوب مخفى و پنهان است هنگامى که در نقطه‌‏اى چاه مى‏‌کنند این رطوبت‌ ها تدریجا جمع شده و آب ظاهر مى‏‌گردد؟

 آب های زیرزمینی
از نظر صاحب المیزان، تفسیر آیه این است که مراد از دو دریا دو دریاى معین نیست، بلکه دو نوع دریا است، یکى شور که قریب سه‌چهارم کره زمین را در خود فروبرده که بیشتر اقیانوس‌ها و دریاها را تشکیل مى‌‏دهد و یکى هم دریاهاى شیرین است که خداى تعالى آن‌ها را در زیرزمین ذخیره کرده و به صورت چشمه‏‌ها از زمین مى‏‌جوشد و نهرهاى بزرگ را تشکیل مى‌‏دهد و مجدداً به دریاها مى‏‌ریزد؛ این دو جور دریا یعنى دریاهاى روى زمین و دریاهاى داخل زمین همواره به هم اتصال دارند، هم در زیرزمین و هم در روى زمین و در عین اینکه «یلتقیان؛ برخورد و اتصال دارند» نه این شورى آن را از بین مى‌‏برد و نه آن شیرینى این را. (6)

لؤلؤ و مرجان
بعضی مفسران گفته‌اند لؤلؤ و مرجان تنها از دریاى شور استخراج مى‏‌شود و دریاى شیرین نه لؤلؤ دارد و نه مرجان. (7)
درباره لؤلؤ و مرجان ظاهر آیه این است که زیور استخراج‌شده از دریا، مشترک بین دریاى شور و شیرین است؛ یعنی هر دو دریا لؤلؤ و مرجان دارند و اشکال از اصل، بى مورد است و دو دریا در داشتن «حلیه؛ زینت» مشترک‌اند؛ هم چنان که کتاب‌هایی که در این گونه مسائل بحث مى‏کنند، وجود «حلیه» در هر دو نوع دریا را مسلم دانسته‌اند. (8)
 در دائره المعارف بستانى است که در ماده کلمه «صدف» گفته است: مروارید در آب شیرین نیز تولید مى‏‌شود و هم‌چنین در تحت عنوان «آمریکانا aideoPolcyenE» و عنوان بریطانیا aideoPolcycnE گفته که: مروارید در آب‌های شیرین نیز یافت مى‌‏شود و نام چند نهر شیرین را در آمریکا و اروپا و آسیا برده‌‏اند که از آن‌ها مروارید استخراج مى‏‌شود. (۹) حتی محققین در این زمینه تفاوت های بسیاری بین مروارید آب های شور و شیرین ذکر کرده‌ اند.
«مرجان» موجود زنده‌اى است، شبیه شاخه کوچک درخت که در اعماق دریاها مى‌روید، به صخره‌هاى کف دریا مى‌چسبد و گاه، منطقه وسیعى را مى‌پوشاند و معمولاً در آب‌های ساکن نشو و نما مى‌کند. (۱۰) از آنجا که بیشتر آب های ساکن، دریاهای آب شور هستند، ممکن است این توهم پیش آید که مرجان ‌ها تنها ساکن آب های شور هستند؛ اما واقعیت آن است که در دریاچه‌های آب شیرین نیز نشو و نما دارد. از جمله دریاچه بایکال که دریاچه‌ای در جنوب سیبری است و در کشور روسیه واقع‌شده و بزرگ ترین منبع آب شیرین دنیاست که تقریباً ۲۰ درصد تمام آب شیرین غیرمنجمد سطحی روی کره زمین در این دریاچه قرار دارد. یخ‌های بایکال، شفاف ترین یخ‌های طبیعی جهان هستند که همه چیز از ماهی و سنگ ها گرفته تا گیاهان و مرجان ها از داخل آن‌ها قابل مشاهده است.

نتیجه:
در زبان عربی در اصل «بحر» به معنای وسعت است و هر آب زیادی می ‌تواند با توجه به گوهر معنای واژه «بحر» به این اسم نامیده شود.
مراد از دو دریا در قرآن دو نوع دریا است، یکى شور و یکى هم دریاهاى شیرین است که خداى تعالى آن‌ها را در زیرزمین ذخیره کرده و به صورت چشمه‌‏ها از زمین مى‏‌جوشد و نهرهاى بزرگ را تشکیل مى‌‏دهد و مجدداً به دریاها مى‏‌ریزد، این دو جور دریا هم در زیرزمین و هم در روى زمین و در عین اینکه «یلتقیان؛ برخورد و اتصال دارند» نه این شورى آن را از بین مى‌‏برد و نه آن شیرینى این را.
لؤلؤ و مرجان، زیور استخراج‌شده از دریا، مشترک بین دریاى شور و شیرین است، یعنی هر دو دریا لؤلؤ و مرجان دارند. این اشکال از اصل بى مورد است و دو دریا در داشتن «حلیه؛ زینت» مشترک‌اند همان طور که تحقیقات علمی نیز آن را ثابت کرده ‌اند.

 منابع برای مطالعه بیشتر:
بنیاد دائره المعارف اسلامی، دانشنامه جهان اسلام، مقاله «بحرین (دو دریا)» ص ۵۸۹.

پی‌ نوشت‌ها:
1. رک: معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1386 ش، ج 6، صص 7-8.
2. سوره الرحمن، آیات 19-22.
3. سوره فاطر، آیه 12؛ سوره فرقان، آیه 53؛ سوره نمل، آیه 61.
4. الأزهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، دار احیاء التراث العربی، بی-تا، ج 5، ص 25.
5. سوره بقره، آیه 50؛ سوره شعراء، آیه 63؛ سوره اعراف، آیه 138.
6. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى‏، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ پنجم، 1374 ش، ج 19، صص 166-167.
7. آلوسى، سید محمود، تفسیر روح المعانى، تحقیق على عبدالبارى عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415 ق، ج 22، ص 180.
8. المیزان، پیشین، ج 17، ص 36.
9. به نقل از المیزان، پیشین.
10. ر.ک: مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه،  تهران، دارالکتب  الاسلامیه، چاپ اول، 1374 ش ج 23، ص 132.
 

صفحه‌ها