قرآن

طرفداری همیشگی خدا از پیامبر در قرآن، ناشی از عصمت و تبعیت دائمی حضرت از خداوند است، نه به این معنا که پیامبر نویسنده قرآن است.

پرسش:

چرا قرآن در اختلافاتی که بین پیامبر و دیگران رخ‌داده، همیشه طرف پیامبر را گرفته و از او طرفداری کرده است؟ آیا همه این امور نشان نمی‌دهد که قرآن ساخته پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است و او خدا را به‌گونه‌ای به تصویر کشیده که مؤید و طرفدار خودش باشد؟

پاسخ:

قرآن در مقام تعامل با مخاطبان خود نازل شده و نسبت به حوادث زمان نزول معمولاً بی‌تفاوت نبوده است. ازجمله این حوادث اختلافاتی است که گاهی بین پیامبر خدا با برخی از مردم رخ داده است. خداوند در این اختلافات همیشه از پیامبرش طرفداری کرده است. برخی مدعی شده‌اند طرفداری همیشگی قرآن از پیامبرش بدین دلیل است که قرآن در حقیقت ساخته خود ایشان است! در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد خواهد شد.

چرایی طرفداری همیشگی خداوند از پیامبرانش

پیامبران علیهم‌السلام معصوم بوده‌اند. ادله عقلی و نقلی متعددی مبنی بر این مدعا وجود دارد. برای نمونه، خداوند به بندگان خود دستور داده به‌صورت مطلق (همیشه، همه‌جا و درهرحال) از پیامبران اطاعت کنند:

﴿وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾؛(1) و از خدا و پیامبر فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید.

 و از سوی دیگر، امر به اطاعت مطلق از پیامبری که معصوم نیست سر از تناقض که محال است، درمی‌آورد و خداوند به کاری که محال باشد، فرمان نمی‌دهد.

چنانکه غرض الهی از ارسال رُسُل این است که مردم همیشه از آنان اطاعت کنند و بهانه‌ای برای مخالفت نداشته باشند:

﴿وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ لِیُطٰاعَ بِإِذْنِ اَللّٰهِ ...﴾؛(2) و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن‌که به توفیق خدا از او اطاعت شود ... .

اما اگر پیامبران معصوم نباشند و این گمانه باشد که آنان عمداً یا سهواً مردم را گمراه کنند، نه‌تنها بهانه، بلکه دلیل بسیار خوبی است تا مردم به‌صورت مطلق از آنان اطاعت نکنند؛ بنابراین، معصوم نبودن پیامبر نقض غرض الهی از ارسال رسل است و خداوند حکیم هیچ‌گاه غرض خود را نقض نمی‌کند.(3)

دلیل دیگر، اراده الهی مبنی بر اتمام‌حجت با بندگان است:

﴿لِئَلاّٰ یَکُونَ لِلنّٰاسِ عَلَى اَللّٰهِ حُجَّهٌ بَعْدَ اَلرُّسُلِ ...﴾؛(4) ... تا مردم را پس از فرستادن پیامبران، عذر و بهانه و حجتی نباشد ... .

اما با پیامبرانی که معصوم نیستند، نه‌تنها حجت خدا بر بندگانش تمام نمی‌شود، بلکه مردم علیه خدا عذر و بهانه دارند و می‌گویند: چون پیامبری که فرستادی معصوم نبود، ما احتمال می‌دادیم که عمداً یا سهواً ما را گمراه کند و به‌همین‌دلیل، از او اطاعت نکردیم!

چکیده سخن این‌که پیامبران معصوم هستند و این یعنی آنان هیچ‌گاه با خدا مخالفت نمی‌کنند؛(5) بنابراین، کاملاً طبیعی است که در هنگام بروز اختلاف بین پیامبر خدا با سایر بندگان، خدا جانب پیامبرانش را بگیرد و از آنان طرفداری کند. چنانکه اگر راننده‌ای همیشه قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کند، قانون همیشه از او طرفداری خواهد کرد و این طرفداری همیشگی قانون از او به این دلیل نیست که او قانون را نوشته است، بلکه به این دلیل است که او همیشه مطیع قانون است.

 

مخالفت‌های خدا با پیامبرش در قرآن

هرچند خداوند در نزاع‌هایی که بین پیامبرش و مردم رخ داده، همیشه جانب پیامبرش را گرفته، اما به شهادت قرآن، خداوند بارها با پیامبرش مخالفت نیز کرده است؛ مخالفتی که به‌زودی مشخص خواهد شد منافاتی با عصمت ایشان ندارد. در ادامه به چند نمونه از این مخالفت‌ها اشاره می‌شود:

﴿عَفَا اَللّٰهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّٰى یَتَبَیَّنَ لَکَ اَلَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ اَلْکٰاذِبِینَ﴾؛(6) خدا تو را مورد بخشش و لطف قرار دهد، چرا پیش از آنکه [راست‌گویی] راست‌گویان بر تو روشن شود و دروغ‌گویان را بشناسی به آنان اجازه [ترک جنگ] دادی؟

﴿یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مٰا أَحَلَّ اَللّٰهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضٰاتَ أَزْوٰاجِکَ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛(7) ای پیامبر! چرا آنچه را که خدا بر تو حلال کرده برای به دست آوردن خشنودی همسرانت بر خود حرام می‌کنی؟ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

﴿لاٰ یَحِلُّ لَکَ اَلنِّسٰاءُ مِنْ بَعْدُ وَ لاٰ أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوٰاجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلاّٰ مٰا مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً﴾؛(8) ازاین‌پس زنان دیگر برای تو حلال نیست و [نیز] جایز نیست که آنان را به همسرانی دیگر تبدیل کنی گرچه زیبایی آنان تو را خوش آید، مگر کنیزی که مالکش شوی؛ و خدا نگهبان و مراقب همه‌چیز است.

﴿وَ لَنْ تَرْضىٰ عَنْکَ اَلْیَهُودُ وَ لاَ اَلنَّصٰارىٰ حَتّٰى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اَللّٰهِ هُوَ اَلْهُدىٰ وَ لَئِنِ اِتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ بَعْدَ اَلَّذِی جٰاءَکَ مِنَ اَلْعِلْمِ مٰا لَکَ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ﴾؛(9) یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی‌شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت است؛ و اگر پس از دانشی که برایت آمده از هوا و هوس‌های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود.

﴿وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَخْرُصُونَ﴾؛(10) اگر از بیشتر مردم روی زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه می‌کنند؛ آنان فقط از گمان و پندار پیروی می‌کنند و تنها به حدس و تخمین تکیه می‌زنند.

همان‌طور که مشخص است خداوند در این آیات با پیامبرش مخالفت کرده است؛ بنابراین، نمی‌توان مدعی شد که «قرآن ساخته پیامبر خدا است و او خدا را به‌گونه‌ای به تصویر کشیده که مؤید و طرفدار خودش باشد»!

 

چرایی منافات نداشتن مخالفت‌های خداوند با پیامبر با عصمت ایشان

بررسی مواردی که خداوند در قرآن با پیامبرش مخالفت کرده، حاکی از این است که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله در این موارد در راستای هدایت حداکثری مردم به‌دنبال جلب رضایت هرچه بیشتر آنان بوده‌اند تا بهانه‌ای برای آنان باقی نماند و به‌خاطرهمین، اموری را بر خود واجب یا حرام کرده بودند که بر ایشان واجب یا حرام نبود. خداوند به پیامبرش تذکر می‌دهد که چرا این‌قدر با مردم مماشات و مدارا می‌کنی و درنتیجه، به خودت سخت می‌گیری و زندگی را بر خودت مشکل می‌کنی؟! مشخص است که چنین مخالفت‌هایی نه‌تنها با عصمت حضرت منافات ندارد، بلکه نشان‌دهنده اوج شفقت، دلسوزی و مهربانی ایشان است:

﴿وَ إِنَّکَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾؛(11) و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری.

آیا اگر پدری به همسرش بگوید چرا این‌قدر برای بچه‌ها وقت می‌گذاری که خودت را کلاً فراموش کردی، این به‌معنای کوتاهی مادر در انجام وظایف مادری‌اش است یا به بهترین نحو نشان‌دهنده بزرگواری مادر هست؟

نتیجه‌گیری:

اولاً قرآن در موارد مختلفی که حضرت در راستای هدایت مردم به خودش سخت گرفته، با ایشان مخالفت کرده است؛ بنابراین، قرآن همیشه با پیامبر موافقت نکرده تا ادعا شود ایشان خودش قرآن را ساخته و به همین دلیل، قرآن همیشه مؤیّد اوست! ثانیاً همان‌طور که اگر راننده‌ای همیشه قانون را رعایت کند، قانون همیشه از او طرفداری خواهد کرد و این به‌معنای این نیست که او خودش نویسنده قانون است. طرفداری همیشگی خداوند از پیامبرش در قرآن نیز ناشی از عصمت ایشان و موافقت همیشگی حضرت با خداوند است و به‌معنای این نیست که ایشان خودش سازنده قرآن است.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره آل‌عمران، آیه 132.

2. سوره نساء، آیه 64.

3. سوره نحل، آیه 92.

4. سوره نساء، آیه 165.

5. سوره نساء، آیه 113.

6. سوره توبه، آیه 43.

7. سوره تحریم‏، آیه 1.

8. سوره احزاب‏، آیه 52.

9. سوره بقره، آیه 120.

10. سوره انعام‏، آیه 116.

11. سوره قلم‏، آیه 4.

درباره چرایی نسخ دو احتمال مطرح است:1-صادرکننده این احکام به خاطر اشتباه در صدور نظرش را تغییر داده؛ 2-شرایط افرادی که برای آنان قانون صادر شده تغییر کرده است.

پرسش:

آیا نسخ حاکی از این نیست که قرآن برای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است و نه خدا؛ چراکه خدا که خودش و شرایطش تغییر نمی‌کنند تا در مکه به یک شکل باشند و در مدینه به شکل دیگری و درنتیجه دستورهایش عوض شوند و به شکل جدیدی دربیایند؟ برخلاف پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله که به حکم انسان بودن، در شرایط مختلف، به گونه‌های مختلفی فکر می‌کرده و راه‌حل‌های مختلفی به ذهنش می‌رسیده و طبیعی است گاهی پس از مدتی متوجه شود که دستور قبلی‌اش خطا بوده و به‌همین‌دلیل، آن را عوض کند؟

پاسخ:

برخی مدعی شده‌اند که نسخ و تغییر برخی از احکام قرآن بیانگر این است که این احکام، برخلاف باور مسلمانان، الهی نیستند و ساخته حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله هستند؛ چراکه ممکن نیست خداوند در صدور احکام اشتباه کند تا بخواهد بعداً آن‌ها را تغییر بدهد.

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد شده است.

آیا نسخ برخی از احکام قرآن نشانه بشری بودن آن است؟

هر قانونی دو جهت دارد:

1. قانون‌گذار؛

2. افرادی که قانون برای آنان صادر شده است.

به‌همین‌دلیل وقتی قانونی تغییر می‌کند دو احتمال مطرح است:

1. قانون‌گذار متوجه اشتباه خود شده و رأی و نظرش تغییر کرده است؛

2. شرایط افرادی که قانون برای آنان صادر شده، تغییر کرده است؛ درنتیجه، قانون پیشین دیگر برای آنان کارایی ندارد و نیازمند قانونی جدید هستند.

پس از اطلاع از این مطلب، به سراغ قوانین نسخ‌شده قرآن و چرایی نسخ آن‌ها می‌رویم. به باور اکثر مسلمانان برخی از قوانین و احکامی که در قرآن مطرح شده‌اند، پس از مدتی نسخ و با قوانین جدید جایگزین شده‌اند. درباره چرایی نسخ این قوانین نیز همان دو احتمال بالا مطرح است:

1. صادرکننده احکام قرآن پس از مدتی متوجه شده که احکام قبلی اشتباه بوده و مثلاً مشکلی که قرار بوده حل کند را نمی‌تواند حل کند. اگر علت نسخ احکام قرآن این باشد، در این صورت مشخص است که این احکام الهی نبوده و از سوی خدا نازل نشده‌اند؛ چراکه خدا به جهت علم و حکمت گسترده‌ای که دارد هرگز دچار اشتباه نمی‌شود؛

2. احکام منسوخ قرآن در هنگام نزول، مطابق شرایط مسلمانان بودند، اما پس از مدتی شرایط آنان تغییر کرد و درنتیجه، آن احکام، دیگر کارایی گذشته را نداشته و نیاز به احکام جدیدی بود. اگر احکام قرآن به‌این‌علت نسخ شده باشند با الهی بودن آن‌ها منافاتی ندارد؛ چراکه احکام الهی معمولاً تابع مصالح و مفاسد واقعی مکلفان هستند و ممکن است حکمی که تا دیروز مصلحت داشته، امروز مفسده پیدا کند.

اما از این دو احتمال کدام درست است؟ امور مختلفی همچون تحدی و همانندناپذیری قرآن، اعجاز علمی، اخبار غیبی و...، الهی بودن قرآن را اثبات می‌کنند. با اثبات الهی بودن قرآن، احتمال اول منتفی می‌شود و فقط احتمال دوم باقی می‌ماند.

نتیجه‌گیری:

درباره علت نسخ احکام منسوخ دو احتمال وجود دارد. طبق یک احتمال، قانون‌گذار متوجه اشتباه خود شده است و مطابق احتمال دوم، شرایط افرادی که قانون برای آنان صادر شده، تغییر کرده است. با توجه به اثبات الهی بودن قرآن از طریق تحدی، اعجاز علمی، اخبار غیبی و ...، احتمال اول در حق قرآن منتفی می‌شود و فقط احتمال دوم باقی می‌ماند؛ بنابراین، علت نسخ و تغییر برخی از احکام قرآن تغییر شرایط مکلفان است و ارتباطی با تغییر نظر صادرکننده آن‌ها ندارد.

منبع نقد:

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

منظور از «مثل» این است که سوره ساخته‌شده در مقام نقد الهی بودن قرآن، در عین استقلال از سوره‌های قرآن،از جهاتی همچون درجه فصاحت و بلندی معنا مثل قرآن باشد.

پرسش:

منظور از «مثل» در آیات تحدی چیست؟ این مثلیت از چه جهت یا جهاتی است؟ وقتی سوره‌ای مثل سوره قرآن می‌آورند، مسلمانان می‌گویند از قرآن تقلید کرده و قبول نیست؛ و وقتی هم که مثل قرآن نیست، می‌گویند مثل قرآن نیست و باید مثل آن باشد!

پاسخ:

خداوند مخالفان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را به مبارزه فراخوانده و در مقام تحدی گفته است: «اگر درباره الهی بودن قرآن شک دارید یک سوره «مثل» سوره‌های قرآن بیاورید.» به باور مسلمانان باوجود تلاش‌های فراوان مخالفان، تاکنون فردی نتوانسته به هماوردطلبی قرآن پاسخ دهد؛ اما مخالفان مدعی‌اند: برخلاف ادعای مسلمانان مبنی بر همانندپذیری قرآن، افراد مختلفی در طول تاریخ، سور مختلفی مثل سوره‌های قرآن را آورده‌اند، اما مسلمانان به بهانه‌های مختلف نمی‌خواهند بپذیرند که به تحدی قرآن پاسخ داده شده است! وقتی سوره‌ای مثل سوره قرآن می‌آورند، مسلمانان می‌گویند از قرآن تقلید کرده و قبول نیست؛ وقتی هم که مثل قرآن نیست، می‌گویند مثل قرآن نیست و باید مثل آن باشد! این نوشتار در مقام پاسخ به این اشکال است.

منظور از «مثل» در آیات تحدی چیست؟

مخالفان قرآن مدعی‌اند که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرستاده خدا نیست و با خداوند ارتباطی ندارد. به باور آنان وی این قرآن را از پیش خود ساخته و به‌دروغ به خداوند نسبت داده است.(1) قرآن در مقام پاسخ به آنان گفت: اگر او قرآن را از خداوند نگرفته، بلکه خودش آن را ساخته است، شما نیز مثل این قرآن یا دستکم یکی از سوره‌های آن را بسازید و به خداوند نسبت بدهید.(2) مخالفان اولیه پیامبر در مکه که در اوج فصاحت و بلاغت بودند و به‌خوبی می‌دانستند جنس قرآن متفاوت از جنس کلام بشر است، اصلاً به معارضه با قرآن فکر هم نکردند، چه برسد به این‌که عملاً بخواهند به تحدی قرآن پاسخ بدهند؛ اما به‌مرور برخی از مخالفان که در جهل مرکب به سر می‌بردند و شناخت درستی از فصاحت و بلاغت نداشتند، در مقام پاسخ به تحدی قرآن مطالبی را ساختند و ارائه کردند. برای نمونه، برخی در مقام معارضه با سوره کوثر ﴿إِنّٰا أَعْطَیْنٰاکَ اَلْکَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ اِنْحَرْ * إِنَّ شٰانِئَکَ هُوَ اَلْأَبْتَرُ﴾ این سوره‌نماها را ساخته‌اند:

«إنّا أعطیناک الجواهر، فصل لربّک و هاجر، إن شانئک هو الکافر»؛ ما به تو جواهر دادیم، تو نیز نماز بخوان و هجرت کن، یقیناً دشمن تو کافر است.(3)

«إنّا أعطیناک الجواهر، فصل لربک و جاهر و لا تعتمد قول ساحر»؛ ما به تو جواهر دادیم، تو نیز با صداى بلند نماز بخوان، به گفتار ساحر و جادوگر اعتماد مکن.

«إنا أعطیناک الجماهر، فصل لربک و هاجر و إن مبغضک رجل کافر»؛ ما به تو جمعیت‌ها دادیم، تو نیز نماز بخوان و هجرت کن، دشمن تو مرد کافر است.(4)

برخی دیگر نیز در مقام معارضه با سوره الحاقه ﴿اَلْحَاقَّهُ * مَا اَلْحَاقَّهُ * وَ مٰا أَدْرٰاکَ مَا اَلْحَاقَّهُ * ... ﴾ گفته‌اند:

«الفیل، ما الفیل و ما أدراک ما الفیل، له ذنب وبیل و خرطوم طویل»؛ فیل و تو چه می‌دانی فیل چیست؟ برای او دُمی سخت و خرطومی طولانی است.

«الفیل، ما الفیل، له ناب طویل و بطن کالزنبیل، طغوا فأتاهم الطوب و کان علیهم یوم معطوب»؛ فیل و تو چه می‌دانی فیل چیست؟ برای او دندان نیشی بلند، شکمی همانند سبد، آنان طغیان کردند، بر سر آنان خشت پخته فروآمد، آن روز برای آنان روز بدی بود.(5)

برخی از مسیحیان نیز خواسته‌اند سوره‌ای همانند سوره حمد ﴿اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ * اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ * مٰالِکِ یَوْمِ اَلدِّینِ * إِیّٰاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ * اِهْدِنَا اَلصِّرٰاطَ اَلْمُسْتَقِیمَ * ...﴾ بیاورند:

«الحمد للرحمن، رب الأکوان، الملک الدیّان، لک العباده و بک المستعان، اهدنا صراط الإیمان»؛ سپاس برای خداوند رحمان، پروردگار جهان‌ها، پادشاه داور؛ عبادت تنها شایسته تو است و یاری تنها از تو خواسته می‌شود؛ ما را به ایمان هدایت کن.(6)

همان‌طور که مشخص است معارضان در مقام پاسخ به تحدی قرآن با تقلید کامل از نظم و ترکیب سوره‌های قرآن و تنها با تغییر برخی از واژگان آن‌ها، سوره‌‌نماهایی را ساخته و مدعی شده‌اند که مثل قرآن را آورده‌اند! بنابراین، مشخص است که چرا مسلمانان با این‌که این جملات ظاهراً مثل قرآن هستند، حاضر نیستند بپذیرند این جملات مثل قرآن هستند و به تحدی قرآن پاسخ داده شده است؛ زیرا این جملات هرچند به‌دلیل تقلید از سوره‌های قرآن و اصطلاحاً «کپی‌برداری» از آن‌ها، ازنظر ظاهری، ساختار و نوع کلمات «مثل» سوره‌های کوثر، الحاقه و حمد هستند، اما چه از جهت معنا و چه از جهت فصاحت و بلاغت، نه‌تنها مثل این سوره‌ها و در حد و اندازه آن‌ها نمی‌باشند، بلکه اصلاً قابل مقایسه با آن‌ها نیستند. برای تقریب به ذهن به یک نمونه امروزی در قالب مثال اشاره می‌کنیم. اگر یکی از کارخانه‌های خودروسازی، خودرویی پیشرفته و نوآورانه تولید کند و مابقی کارخانه‌ها را به مبارزه فرابخواند و بگوید: اگر می‌توانید ماشینی مثل ماشین ما تولید کنید؛ چه زمانی می‌توان گفت کارخانه‌های دیگر توانسته‌اند خودرویی همانند خودروی کارخانه اول تولید کنند؟ اگر کارخانه‌ای دقیقاً از روی همان ماشین، کپی و فقط رنگش را عوض کند یا علاوه بر رنگ مثلاً نوع چراغ‌ها یا شکل و شمایل برخی دیگر از قطعات ماشین را تغییر بدهد، به تحدی پاسخ داده یا فقط مرتکب کپی‌برداری و تقلید مضحکانه شده است؟ چه زمانی می‌توان گفت: به تحدی کارخانه اول پاسخ داده شده است؟ زمانی که کارخانه‌ای دیگر خودرویی متفاوت و متمایز با خودروی کارخانه اول تولید کند که هرچند ازنظر ظاهری شبیه آن نیست، اما از جهت فنّاوری، سیستم، قدرت، سرعت، مصرف سوخت، ایمنی و راحتی سرنشینان و... در سطح آن خودرو و مثل آن باشد.

نتیجه‌گیری:

کسی که می‌خواهد به تحدی قرآن پاسخ بدهد باید سوره‌ای بیاورد که درعین‌حال که از جهت محتوا، شکل و ساختار مستقل و متمایز از سوره‌های قرآن است، از جهت بلندی معنا، وزانت،(7) فصاحت و بلاغت، مثل و همتای یکی از سوره‌های این کتاب باشد.(8)

برای مطالعه بیشتر:

نجارزادگان، فتح‌الله، تحلیل همانندناپذیری (اعجاز) قرآن در آموزه‌های قرآن و سنت، تهران، سمت، چاپ اول، 1397ش، ص 162-175.

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها»

1. سوره یونس‏، آیه 38؛ سوره هود، آیه 35؛ سوره الأنبیاء، آیه 5؛ سوره الأحقاف، آیه 8.

2. سوره هود، آیه 13.

3. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار المعرفه، 1410 ق، ج ۲، ص ۲۲۶.

4. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه إحیاء آثار الخوئی، ص ۹۹.

5. بقری، محمد، غنیه الطالبین فی تجوید کلام رب العالمین، مصر، مکتب اولا الشیخ للتراث، 2007 م، ص ۱۳۵.

6. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ 2، 1390 ق، ج‏1، ص 68.

7. قونوى، اسماعیل بن محمد، حاشیه القونوى على تفسیر البیضاوى و معه حاشیه ابن‌التمجید، بیروت، دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون‏، چاپ اول، 1422 ق، ج‏1، ص 28.

8. درباره این‌که ضمیر در «مثله» در آیه 23 سوره بقره به قرآن برمی‌گردد یا پیامبر، اختلاف است. (طبری، محمد، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، 1412 ق، ج‏1، ص 128 و 129) در این نوشتار دیدگاه اول مدنظر قرار گرفته است.

درباره نسخ در قرآن، برخی آنرا مربوط به شرایع گذشته می‌دانند و برخی دیگر، قائل به نسخ مشروط هستند که با بازگشت شرایط آیات منسوخ، حکم آن‌ها برمی‌گردد.

پرسش:

وقتی قرآن تنها در یک بازه زمانی کوتاه مدت ۲۳ساله بارها آیات خود را عوض کرده، چگونه می تواند تا ابد راهنمای بشر باشد و احکامش غیرقابل تغییر تلقی شوند؟ به ویژه که اگر رسالت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به جای 23سال مثلاً 30 سال بود باز شاهد نسخ برخی از آیات و تبدیل احکام می بودیم!

پاسخ:

«نَسْخ» در لغت به‌معنای از بین بردن یا تبدیل چیزی به چیز دیگر و در اصطلاح یعنی اﺑﺘﺪا آﯾﺎﺗﯽ از ﻗﺮآن ﻧﺎزل ﺷﺪه و احکامی را بیان کرده‌اند (آیات منسوخ)، اما پس از مدتی با تغییر شرایط موضوع آن‌ها، آن احکام کارایی سابق را نداشته‌اند و درنتیجه، خداوند آن‌ها را با احکام دیگری جایگزین کرده است. (آیات ناسخ)

نسخ و جاودانگی قرآن

علمای مسلمان درباره نسخ آیات قرآن با هم اتفاق نظر ندارند. برخی به‌صورت کلی منکر این نوع از نسخ در قرآن هستند و برخی دیگر آن را پذیرفته‌اند. معتقدان نیز در اموری همچون تعریف، اقسام و تعداد آیات منسوخ با هم اختلاف نظر دارند.

 در ادامه، نسبت میان نسخ و جاودانگی قرآن مطابق اهم اقوال، بررسی می‌شود:

قول غیر مشهور:

 منظور از نسخ در قرآن نسخ ادیان و شرایع گذشته است

به باور برخی، ﻗﺮآن ﺟﻬﺎن‌ﺷﻤﻮل و زﻣﺎن‌ﺷﻤﻮل است، اما ﻗﺒﻮل ﻧﺴﺦ ﺣﮑﻢ آﯾﺎت، به‌معنای‌ پذیرش ﻣﺤﺪودﯾﺖ ﺣﮑﻢ زﻣﺎﻧﯽِ آن‌ﻫﺎ اﺳﺖ و این ﺑﺎ ﺟﺎوداﻧﮕﯽ و همگانی بودن ﻗﺮآن سازگار نیست.

 مطابق این دیدگاه، نه «آﯾﮥ ﻧﺴﺦ»(1) و نه «آﯾﮥ ﺗﺒﺪﯾﻞ»(2) هیچ‌کدام ﺑﻪ‌معنای ﻧﺴﺦ آﯾﺎتی از ﻗﺮآن نیستند. واژه «آیه» به‌صورت مفرد نه در اﯾﻦ دو آﯾﻪ و نه در هیچ آیه دیگری ﺑﻪ‌ﻣﻌﻨﺎی «آﯾﺎت ﮐﺘﺎب ﺧﺪا» ﻧﯿﺴﺖ. ﺳﯿﺎق آیه نسخ دﻻﻟﺘﯽ ﺑﺮ وقوع ﻧﺴﺦ آیات قرآن ﻧﺪارد و در ﻣﻮرد ﯾﻬﻮدیان اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻨﮑﺮ ﻧﺴﺦ ﺷﺮﯾﻌﺖ ﺧﻮد ﺑﻮدﻧﺪ. چنانکه ﺳﻮره ﻧﺤﻞ که آیه تبدیل در آن آمده، ﻣﮑﯽ اﺳﺖ و ﺣﺘﯽ ﻗﺎﺋﻼن ﻧﺴﺦ، ﻫﯿﭻ‌ﯾﮏ از آﯾﺎت ﻣﮑﯽ را ﻣﻨﺴﻮخ ﻧﻤﯽداﻧﻨﺪ. این آیه در مقام پاسخ به مشرکان که خواهان معجزه حسّی بودند، از تبدیل معجزه حسی به معجزه عقلی (قرآن) خبر داده است. به‌ویژه که قرآن «تبدیل کلمات خدا» را رد کرده است.(3)

 از نگاه معتقدان به این قول، ﻣﻌﻨﺎی ﺻﺤﯿﺢ ﻧﺴﺦ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺮآن در ﻣﻘﺎم آﺧﺮﯾﻦ ﮐﺘﺎب آﺳﻤﺎﻧﯽِ ﺟﺎودان، ﻧﺎﺳﺦ ﮐﺘﺎبﻫﺎ و ﺷﺮﯾﻌﺖهای ﭘﯿﺸﯿﻦ اﺳﺖ.(4)

قول مشهور:

 منظور از نسخ در قرآن نسخ آیات الاحکام است

مشهور علمای مسلمان، نسخ برخی از آیات قرآن را پذیرفته‌اند. این گروه خودشان بر دو قسم هستند:

1. برخی که در اقلیت مطلق هستند به «نسخ مشروط» معتقدند و می‌گویند: هیچ آیه‌ای به‌صورت مطلق نسخ نشده است و اگر در شرایط تشریع احکام منسوخ باشیم، به آیات منسوخ عمل می‌کنیم و اگر در شرایط تشریع احکام ناسخ باشیم، به آیات ناسخ عمل می‌کنیم.(5)

2. در نقطه مقابل، اکثریت مشهور معتقدند آیات منسوخ برای همیشه نسخ شده‌اند و قابل بازگشت نیستند.(6) این گروه درباره تعداد آیات منسوخ اختلاف دارند و از یک تا 247 آیه را مطرح کرده‌اند. از نگاه معتقدان این نظریه، این نسخ با جاودانگی قرآن منافاتی ندارد؛ چراکه تعالیم قرآنی در چهار دسته مختلف هستند: 1. عقاید (ایمان به خدا، پیامبران، فرشتگان، کتب آسمانی، قیامت و ...)، 2. اخلاق (فضایل و رذایل اخلاقی و راه‌های وصول به سعادت و عوامل سقوط فرد و جامعه)، 3. احکام (عبادی، اقتصادی، قضایی، کیفری و سیاسی) و 4. قصص (داستان‌ها).(7) از این میان، نسخ فقط در حوزه آیات الاحکام رخ می‌دهد و مابقی مطالب، نه هیچ‌گاه نسخ شده‌اند و نه اصلا نسخ‌شدنی هستند.

 از سوی دیگر، مطابق قول مشهور تنها 500 آیه قرآن (حدود 12 درصد) درباره احکام است(8) و این یعنی از 6236 آیه قرآن، 5736 آیه آن (حدود 88 درصد) هیچ‌گاه در معرض نسخ نبوده‌اند و پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هر چه قدر هم که بیشتر عمر می‌کردند، این آیات نسخ نمی‌شدند. درباره آیات الاحکام نیز باز احتمال نسخ در صورت عمر بیشتر حضرت منتفی است؛ چراکه اولاً آخرین آیه با نزول سوره توبه (برائت) نسخ شد(9) و پس از «اکمال دین»(10) در سال دهم هیچ آیه‌ای نسخ نشد؛ ثانیاً نوع قائلان به نسخ معتقدند نسخ قرآن فقط منحصر به قرآن نیست و حدیث متواتر نیز می‌تواند ناسخ قرآن باشد.(11) با توجه به این‌که ائمه هدی علیهم‌السلام به‌عنوان جانشینان معصوم پیامبر و وارثان علم ایشان، حدود دویست و پنجاه سال پس از حضرت در جامعه حضور داشتند، اگر قرار بود آیه یا آیات دیگر نسخ شود، حتما پیامبر آن را به جانشینان خود می‌فرمودند و آنان نیز در زمانش آن را به اطلاع مسلمانان می‌رساندند و با توجه به اهمیت آن به‌صورت متواتر نقل و به ما می‌رسید. امری که هیچ‌گاه اتفاق نیفتاد و نشان‌دهنده این است که اگر مدت زمان رسالت حضرت به‌جای 23 سال، نه مثلاً 30 سال، بلکه حتی اگر 250 سال نیز بود، آیه دیگری نسخ نمی‌شد. شاید خبردادن اهل‌بیت از نسخ برای برخی عجیب باشد، اما نباید فراموش کنیم که نسخ نیز چیزی از جنس تخصیص و تقیید است. همان‌طورکه روایت خاص، عام قرآنی را از جهت افراد و روایت مقید، مطلق قرآنی را از جهت حالات محدود می‌کند، روایت ناسخ نیز منسوخ قرآنی را از جهت زمانی محدود می‌کند.

نتیجه‌گیری:

درباره نسخ اقوال مختلفی وجود دارد. برخی منظور از نسخ در قرآن را نسخ شرایع و ادیان گذشته دانسته‌اند و اعتقادی به نسخ آیات قرآن توسط برخی دیگر از آیات ندارند. برخی نیز هرچند نسخ آیات قرآن را پذیرفته‌اند اما قائل به نسخ مشروط هستند. مطابق این دو قول که مشخص است بین نسخ و جاودانگی قرآن منافاتی وجود ندارد. مطابق قول کسانی که معتقدند آیات منسوخ برای همیشه نسخ شده‌اند نیز مشکلی نیست؛ زیرا اولاً نسخ فقط در رابطه با آیات الاحکام است و 88 درصد قرآن را اصلاً شامل نمی‌شود؛ و ثانیاً آن دسته از احکام قرآنی که قرار بوده نسخ شوند، در زمان پیامبر خدا نسخ شده‌اند و قرآن از اکمال دین خبر داد و در حیات 250 ساله ائمه هدی علیهم‌السلام این بزرگواران هیچ‌گاه از نسخ جدیدی برای قرآن خبر ندادند.

معرفی منبع نقد:

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

 

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره بقره، آیه 106.

2. سوره نحل، آیه 101.

3. سوره کهف، آیه 27.

4. طهماسبی بلداجی، اصغر و اخوان مقدم، زهره «ارزیابی نظریه وقوع نسخ در قرآن کریم»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، دوره 12، شماره 4، شماره پیاپی 28، دی 1394 ش، صص 1-25.

5. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1381 ش، ص 265.

6. آیات منسوخ هرچند حکمشان نسخ شده، اما همچنان فوائد متعددی بر آن‌ها مترتب است و وجود آن‌ها در قرآن لغو نیست و با جاودانگی قرآن منافاتی ندارد.

7. باغبانی، جواد، شناخت قرآن و عهدین، قم، موسسه امام خمینی، چاپ اول، 1400 ش، ص 33 و 34.

8. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار المعرفه، 1410 ق، ج 2، ص130.

9. دفتر تبلیغات اسلامی، فرهنگ‌نامه علوم قرآن، مدخل «آخر ما نُسِخ».

10. سوره مائده، آیه 3.

11. خوئی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه إحیاء آثار الخوئی، بی‌تا، ص 285؛ سلامه، محمدعلی، منهج الفرقان فی علوم القرآن، قاهره، نهضه مصر، 2002 م، ج 2، ص 103.

قرآن کریم، الهی و بدون خطا است؛ و تأویل برخی آیات معمولاً ناشی از قابلیت نداشتن زبان عربی برای افاده معانی بلند است و ارتباطی با اشتباه‌ بودن مطالب قرآن ندارد.

پرسش:

چرا مسلمانان در مقام توضیح و تفسیر مطالب این کتاب (قرآن)، مجبور هستند الفاظ آن را به تأویل ببرند و بر معناهای خلاف ظاهر حمل کنند؟ آیا این تأویل‌ها به دلیل اشتباهات موجود در قرآن نیست؟

پاسخ:

تأویل در اصطلاح یعنی از معنای ظاهری کلام دست برداریم و آن را بر معنایی خلاف ظاهر حمل کنیم. در این نوشتار چرایی روآوردن مسلمانان به تأویل برخی از آیات قرآن را با هم مرور می‌کنیم.

چرایی نیاز قرآن به تأویل

گاهی خواننده قرآن به آیاتی برخورد می‌کند که از آن‌ها معنایی مخالف با عقل یا علم می‌فهمد. عکس‌العمل او از چند حال خارج نیست:

1. تخطئه قرآن

2. تخطئه خداوند

3. تخطئه عقل و علم

4. تخطئه فهم خودش

5. دست برداشتن از معنای ظاهری کلام. (تأویل)

در ادامه این موارد را بررسی می‌کنیم:

1. اگر خواننده قرآن، اعتقادی به الهی‌بودن یا تحریف‌ناپذیری آن نداشته باشد، قرآن را تخطئه می‌کند؛ اما اگر قرآن را الهی و مصون از تحریف بداند، نمی‌تواند قرآن را تخطئه کند.

2. هیچ‌کس خداوند را تخطئه نمی‌کند؛ چراکه یا اعتقادی به وجود خدا ندارد تا بخواهد او را تخطئه کند یا اگر به وجود خداوند معتقد است، صدور خطا از او را محال می‌داند. بله، اگر خواننده، اعتقادی به آسمانی‌بودن قرآن نداشته باشد و مثلاً به اشتباه، قرآن را محصول نبوغ پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله یا اقتباس ایشان از منابع مختلف بداند، حضرت یا آن منابع را تخطئه می‌کند. برخی نیز هرچند قائل به الهی‌بودن قرآن یا کتاب مقدس خود هستند و معتقدند خداوند خطا نمی‌کند، اما وجود مطالب نادرست در غیر امور هدایتی را با الهی‌بودن آن ناسازگار نمی‌بینند. آنان معتقدند که مثلاً خداوند از نگاه مخاطبانش این مطلب نادرست را بیان کرده یا عامدانه از باورهای نادرست مخاطبانش در جهت نیل به اهداف درست، استفاده کرده است. مسلمانان معمولاً چنین چیزی را نمی‌پذیرند و معتقدند در قرآن هیچ خطایی، حتی در غیر امور هدایتی، وجود ندارد.

3. برخی عقل و علم را تخطئه می‌کنند و می‌گویند: در موارد مختلف و متعددی، ما به مطلبی از جهت عقلی یا علمی یقین کردیم، اما بعداً اشتباه بودن آن ثابت شد؛ به‌همین‌دلیل، نمی‌توان به عقل یا علم اعتماد کرد و به سبب آن‌ها دست از ظاهر آیات قرآن برداشت.

 اما نوع مسلمانان قائل به تفصیل هستند و معتقدند اگر عقل درباره معنای ظاهری آیه، حکم قطعی نداشته باشد یا مخالفت علم بر اساس برخی از فرضیه‌های ثابت‌نشده‌ باشد، ما حق نداریم دست از ظاهر آیات برداریم؛ اما اگر آن معنای ظاهری با حکم قطعی عقل و یافته‌های مسلّم علم منافات داشته باشد، عقل و علم را نمی‌توان تخطئه کرد.

4. گاهی نیز برخی فهم خودشان را تخطئه می‌کنند. اگر کلام معنای روشنی نداشته باشد و مثلاً مبهم، مجمل یا متشابه باشد، این راهکار درست است؛ اما اگر کلام ابهام و اجمالی نداشته باشد، در چنین صورتی تخطئة خود، در حقیقت نوعی خودفریبی است.

5. نگاه غالب در میان مسلمانان این است که اگر معنای ظاهری آیه‌ای با عقل یا علم مخالف باشد، پس از اطمینان از صحت فهم خود، بدون این‌که قرآن، خداوند، عقل یا علم را تخطئه کنند، می‌گویند: خداوند آن معنای ظاهری اشتباه را اراده نکرده و معنایی غیر از معنای ظاهری مراد خداوند است. این ادعا نیز ناشی از تعصب، خودفریبی و... نیست؛ زیرا در موارد نه‌چندان کمی این اتفاق برای خودمان نیز رخ داده که سخنی را بر زبان جاری کردیم یا مطلبی را نوشتیم و پس از اعتراض دیگران، متوجه شدیم که مطلب ما ظهور در معنایی پیدا کرده که واقعاً ما آن معنا را اراده نکرده بودیم. چنین مشکلی معمولاً یا به گوینده (نویسنده) برمی‌گردد یا به قابلیت زبان. مثلاً ممکن است گوینده (نویسنده) در استفاده از الفاظ مناسب ضعیف باشد (فقر واژگانی) یا دقت لازم را نکرده و در نتیجه، کلام او ظهور در معنایی نادرست پیدا کرده که منظور او نبوده است. این علت در حق خداوند پذیرفتنی نیست. درباره قرآن باید گفت: گاهی معنایی که خداوند می‌خواسته به خوانندگان کتابش‌ منتقل کند، معنایی بلند و متعالی بوده است و در زبان عربی، الفاظ مناسبی برای افاده آن معنا وجود نداشته است. در چنین صورتی یا باید خداوند کلاً بیان آن معنا را رها می‌کرده یا از همان الفاظ موجود، اما نامناسب استفاده و به‌قرینه شناخت مخاطب از خودش، اعتماد می‌کرده است. خواننده قرآن در گام نخست با شناختی که از خدا دارد متوجه می‌شود که او معنای ظاهری را اراده نکرده و در گام دوم با تدبر و تفکر، متوجه معنایی که واقعاً مراد او بوده است، می‌شود.

نتیجهگیری:

دایره لغات هر زبانی براساس نیازهای روزمره اهل آن زبان شکل می‌گیرد؛ ازاین‌رو صحبت‌کردن درباره اموری که برای گویش‌وران آن زبان آشنا نیست، می‌تواند به سوءتعبیر منجر شود. به‌عنوان مثال، زبان عربی برای مردمی بود که دغدغه‌های اصلیشان امور مادی و قابل لمس بود؛ بنابراین تلاش قرآن برای بیان مفاهیم عمیق و معنوی با استفاده از واژگانی که ریشه در چنین زمینه‌ای دارند، طبیعتاً گاهی با چالش‌هایی روبه‌رو شده است. در چنین مواردی نه قرآن تکذیب می‌شود و نه علم و عقل یا حتی فهم ما؛ بلکه با توجه به شناختی که از خداوند داریم متوجه می‌شویم او معنای ظاهری را اراده نکرده است و با تدبر، به معنای مراد پی می‌بریم و کلام را بر آن تأویل می‌کنیم. خلاصه سخن این‌که تأویل در قرآن ناشی از قابلیت نداشتن زبان عربی برای افاده معانی بلند است و ارتباطی با اشتباه‌بودن مطالب قرآن ندارد.(1)

منبع نقد:

نقد نقد قرآن ویکی‌پدیای فارسی:

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها:

1. البته در موارد نه چندان کمی آیات قرآن اصلاً ظهور در معنای نادرستی ندارند و در حقیقت آیات به اشتباه فهم شده‌اند و بدون دلیل به تأویل برده می‌شوند. مثلاً عرب فصیح با شنیدن آیه دهم سوره فتح ﴿یَدُ اَللّٰهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ اصلاً به مخیله‌اش هم خطور نمی‌کند که خداوند دست دارد؛ همان‌طورکه فارسی‌زبانان با شنیدن سؤال «دماغت چاقه؟» متوجه می‌شوند که منظور سؤال از بزرگی و کوچکی بینی نیست؛ اما آن جهان‌گرد خارجی گفته بود: «نمی‌دانم چرا مردم ایران در هنگام احوال‌پرسی از چاقی و لاغری بینی هم سؤال می‌کنند؟!»

ازجمله اموری که قرآن به‌مثابه کتاب هدایت و راهنمایی بشر باید به ما یاد بدهد شیوه بندگی خدا، آداب پرستش او و روش کمک خواستن از اوست.

پرسش:

چگونه ممکن است خداوند بگوید: «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم. به راه راست هدایتمان کن!» اگر این سوره سخن خدا است، پس چه لزومی دارد که خدا از خودش درخواستی را مطرح نماید یا به شیوه بندگانش، خود را موردستایش قرار دهد؟ آیا الله خودش را ستایش کرده و از خودش خواسته که او را به راه راست هدایت کند؟!

پاسخ:

در سوره فاتحه یا حمد عباراتی وجود دارد که به نظر می‌رسد خداوند در حال دعا کردن و درخواست کمک و هدایت از خودش است؛ بدین سبب این سؤال مطرح می‌شود که اگر قرآن، کلام خداست، پس چرا خداوند در آن، خود را مورد ستایش قرار می‌دهد و از خود می‌خواهد که او را به راه راست هدایت کند؟ آیا این با مقام و جایگاه خداوند سازگار است؟ در این نوشتار به این پرسش پاسخ می‌دهیم.

چون‌که با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد؛ معلمی را تصور کنید که می‌خواهد شیوه احترام به معلمان را به دانش‌آموزانش یاد بدهد، با زبان و بیان آنان چندین بار این کار را تکرار می‌کند تا آنان دقیقاً یاد بگیرند و مثلاً می‌گوید: بچه‌ها وقتی من وارد کلاس شدم، همگی به احترام من از جای خود بلند شوید، سلام کنید و تا من اجازه ندادم ننشینید. در وسط کلاس هر وقت از من سؤالی داشتید، اول محترمانه از من اجازه بگیرید و سپس سؤال خود را بپرسید. در وسط آزمون اگر به کمک من نیاز داشتید، دستتان را بلند کنید و پس‌ازآنکه من اجازه دادم، بگویید: «خانم معلم لطفاً من را راهنمایی کنید». در پایان پیش از ترک کلاس، از زحمات من تشکر کنید و بگویید: «استاد خسته نباشید. کلاس خیلی خوبی بود». مثال دیگر، مثال سرباز و فرمانده است. فرمانده به سربازانش یاد می‌دهد که چگونه در مقابل او خبردار بایستند، به او سلام بکنند و احترام نظامی بگذارند و مثلاً بگویند: «سلام فرمانده، اطاعت فرمانده و ...».

در این مثال‌ها چه لزومی دارد که معلم به خودش می‌گوید: «خانم معلم»؟ چرا از خودش خداحافظی می‌کند و به خودش می‌گوید: «خسته نباشید»؟ چرا معلم از خودش درخواست راهنمایی دارد؟ چرا فرمانده در پادگان مدام به سربازانش می‌گوید: «سلام فرمانده، اطاعت فرمانده و ...» مگر او خودش فرمانده نیست؟

در همه این مثال‌ها، فردی که در جایگاه بالاتری قرار دارد، خود را در جایگاه پایین‌تر قرار می‌دهد تا به دیگران آموزش بدهد. قرآن نیز هرچند کلام الهی است، اما برای هدایت مردم و آموزش آنان نازل شده است. با توجه به نقش بسیار مهم پرستش و ستایش خداوند در هدایت و سعادت بشر، یکی از اموری که قرآن باید به آنان یاد بدهد، همین پرستش و ستایش خداوند است و به‌همین‌دلیل، خداوند به شکلی که مردم باید از زبان خودشان او را پرستش کنند و از او کمک بخواهند، این سوره را نازل کرده است.

نتیجه‌گیری:

سوره حمد نه‌تنها ستایش خداوند و درخواست هدایت از او است، بلکه هم‌زمان به ما آموزش می‌دهد که چگونه باید در مقام پرستش خدا، با او ارتباط برقرار کنیم و سخن بگوییم. خداوند با این آیات به ما الگو می‌دهد که چگونه باید او را بخوانیم و از او یاری بخواهیم. این آیات درواقع آموزش چگونگی دعا و ارتباط صحیح بندگان با خداوند است و به‌همین‌دلیل، نزول آن‌ها از سوی خداوند نه‌تنها بعید یا عجیب نیست، بلکه کاملاً لازم است.

 

منبع شبهه:

نقد نقد قرآن ویکی‌پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

اگر دشمن آغازکنندۀ جنگ باشد و مسلمانان در موضع برتر باشند، پیشنهاد صلح از سوی مسلمانان جایز نیست؛ اما اگر دشمن جنگ را رها کرد و خواهان صلح شدباید آن را پذیرفت.

پرسش:

قرآن درباره صلح با دشمن چه توصیه و دیدگاهی دارد؟ آیا هر پیشنهاد صلح گرچه تحمیلی را باید پذیرفت؟

 

پاسخ:

«صلح» به ‌معنای مسالمت، آشتی و سازش و پایان‌دادن به اختلاف و جنگ است. برای صلح در قرآن معمولاً از دو واژه «صُلح» و «سِلم» به کار برده شده است. در این نوشتار نخست به مهم‌ترین آیاتی می‌پردازیم که به موضوع صلح پرداخته‌اند، در ادامه دیدگاه قرآن دربارۀ «صلح تحمیلی» را بیان می‌کنیم.

آیات صلح در قرآن

از نگاه قرآن، «صلح» اصل و «جنگ» خلاف اصل است: ﴿... فَإِنْ قٰاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ ...﴾: ... اگر با شما جنگیدند، آنان را به قتل برسانید ... (1). بر اساس این آیه، شروع مسلمانان به جنگ مشروط به آغاز جنگ از سوی دشمنان شده است؛ بنابراین مسلمانان حق شروع‌ جنگ را ندارند. به طور کلی قرآن «صلح» را بهتر از جنگ و درگیری می‌داند: ﴿... اَلصُّلْحُ خَیْرٌ ...﴾: ... صلح و آشتی بهتر است ... (2). این آیه هرچند در اصل درباره اختلاف زن و شوهر است، از قانونی همگانی یعنی برتری صلح و دوستی بر جنگ و دشمنی سخن گفته است (3). خداوند در آیات دیگری خطاب به پیامبرش می‌گوید: «تا زمانی‌که دشمن در حال جنگ با توست و خواهان صلح نیست و شما ضعیف نیستند، با آنان بجنگ» (4) و هرگز به آنان پیشنهاد صلح نده: ﴿فَلاٰ تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى اَلسَّلْمِ وَ أَنْتُمُ اَلْأَعْلَوْنَ وَ اَللّٰهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمٰالَکُمْ﴾: پس سست نشوید و [کافران و مشرکان را] به آشتی و صلحی دعوت نکنید، درحالی‌که شما برتر هستید و خدا با شماست (5).

اما اگر دشمنان دست از جنگ کشیدند و خواهان صلح شدند، با آنان صلح کن: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهٰا ...﴾ (6). با توجه به اینکه این احتمال همیشه وجود دارد که هدف دشمن از پیشنهاد صلح، فریب‌دادن باشد، خداوند به پیامبرش می‌گوید به صرف این احتمال با صلح مخالفت نکن و مطمئن باش خداوند برای شما بس است و شما را در برابر خدعه دشمن یاری خواهد کرد: ﴿وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اَللّٰهُ هُوَ اَلَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ﴾: و اگر بخواهند [در زمینه صلح و آشتی] تو را بفریبند، به‌یقین خدا تو را بس است. اوست کسی که تو را با یاری خود و به وسیله مؤمنان نیرومند کرد .(8)

اما اگر پس از انعقاد صلح، دشمن در عمل اقداماتی برخلاف معاهده صلح انجام داد، باید دوباره با آنان جنگید: ﴿وَ إِمّٰا تَخٰافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیٰانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلىٰ سَوٰاءٍ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْخٰائِنِینَ﴾: و اگر از خیانت و پیمان‌شکنی گروهی [که با آنان هم‌پیمانی] بیم داری، پس به آنان خبر ده که [پیمان] به ‌صورتی مساوی [و طرفینی] گسسته است؛ زیرا خدا خائنان را دوست ندارد (9).

همچنین خداوند می‌فرماید: ﴿وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمٰانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقٰاتِلُوا أَئِمَّهَ اَلْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاٰ أَیْمٰانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ﴾: و اگر پیمان‌هایشان را پس از تعهدشان شکستند و در دین شما زبان به طعنه و عیب‌جویی گشودند، در این صورت با پیشوایان کفر بجنگید که آنان را [به پیمان‌هایشان] هیچ تعهدی نیست، باشد که بازایستند (10) و (11).

 

صلح تحمیلی از نگاه قرآن

اگر به ‌جای کشور متجاوز، از کشوری که مورد تجاوز و ظلم قرار گرفته است، بخواهند یک‌طرفه و درحالی‌که دشمن هنوز مشغول جنگ و تجاوز است، دست از دفاع بردارد و به زبان ساده تسلیم شود، به‌یقین قرآن با چنین صلحی مخالف است. بر اساس دیدگاه قرآن، باید با دشمن متجاوز جنگید تا دست از تجاوز بردارد؛ چراکه خداوند می‌فرماید: ﴿وَ قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ اَلَّذِینَ یُقٰاتِلُونَکُمْ ... * فَإِنِ اِنْتَهَوْا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾: و در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند، بجنگید ...؛ اگر از فتنه‌گری و جنگ بازایستند، [شما نیز دست از جنگ بکشید؛ زیرا] به‌یقین خدا بسیار آمرزنده و مهربان است (12).

البته اگر به کشوری که تجاوز شده است، توانایی دفع تجاوز دشمن را نداشته نباشد و به این نتیجه برسد که ادامه دفاع، سبب خسارت‌های مالی و جانی بیشتری خواهد شد و این خسارت‌ها منفعت مهم‌تری برای او ندارد، نه‌تنها پذیرش صلح مانعی ندارد، بلکه می‌تواند خودش پیشنهاد صلح را مطرح کند. این مسئله را می‌توان از مفهوم آیۀ 35 سورۀ «محمد» به دست آورد (13). بر اساس این آیه، مؤمنان درحالی‌که دست برتر را دارند، اجازه پیشنهاد صلح را ندارند؛ یعنی اگر ضعیف هستند، پیشنهاد صلح نه‌تنها مانعی ندارد (14)، بلکه گاه واجب نیز خواهد بود .(15)

نتیجه:

بر اساس دیدگاه قرآن، «صلح» اصل و بهتر از جنگ است؛ ولی اگر دشمن جنگ را شروع ‌کرد، باید تا زمانی که دشمن به جنگ ادامه می‌دهد و سپاه اسلام غالب است، با او جنگید و مسلمانان نباید پیشنهاد صلح بدهند. اما اگر دشمن دست از جنگ کشید و خواهان صلح شد، باید آن را پذیرفت. صِرف احتمال خدعۀ دشمن نباید مانع پذیرش صلح شود؛ ولی اگر پس از صلح متوجه شدیم دشمن می‌خواهد برخلاف معاهدۀ صلح عمل کند، باید دوباره با او جنگید. بر اساس آیات قرآن، اگر گروهی به گروه دیگری حمله کرد، مسلمانان باید بکوشند میان آنان صلح برقرار کنند و اگر گروه متجاوز حاضر به پذیرش صلح نشد، باید با او جنگید و صلح را بر او تحمیل کرد. قرآن با پذیرش صلح تحمیلی از سوی گروهی که دشمن به آنان تجاوز کرده است، تا زمانی که مظلوم در شرف پیروزی بر ظالم است، موافق نیست؛ اما اگر مظلوم توانایی دفع ظلم دشمن را ندارد و ادامه دفاع فقط خسارت‌های بیشتری را برای مظلوم به همراه دارد، قبول و حتی پیشنهاد صلح مانعی ندارد.

برای مطالعه بیشتر:

پوریزدان‌پناه کرمانی، محیا و زهره اخوان‌مقدم؛ مقاله «رفع تعارض از آیات ناظر بر صلح و جنگ»؛ پژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن، ش 6 (2)، ص 53-66، 1397 ش.

پی‌نوشت‌ها

1. بقره: 191.

2. نساء: 128.

3. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه؛ چ 10، تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، 1371 ش، ج ‏4، ص 151. باغبانی، جواد؛ شناخت قرآن و عهدین؛ قم: مؤسسه امام خمینی، [بی‌تا]، ص 349.

4. ﴿... فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ اَلسَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اُقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولٰئِکُمْ جَعَلْنٰا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطٰاناً مُبِیناً﴾: ... پس اگر [از جنگ با شما] کناره نگرفتند و پیشنهاد صلح و آشتی نکردند، و بر ضد شما دست [از فتنه و آشوب] برنداشتند، آنان را هر جا یافتید بگیرید و بکشید. آنان‌اند که ما برای شما نسبت به [گرفتن و کشتن] آنان دلیلی روشن و آشکار قرار دادیم (نساء: 91).

5. محمد: 35.

6. انفال: 61.

7. انفال: 62.

8. ر.ک به: طباطبائی، سید‌محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ چ 2، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج ‏9، ص 118.

9. انفال: 58.

10. توبه: 12.

11. ر.ک به: فخر رازی، محمد؛ مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)؛ چ 3، بیروت: دار‌احیاء التراث العربی، 1420 ق، ج ‏15، ص 501.

12. بقره: 191 ـ 192.

13. به باور برخی، جملۀ حالیۀ «و انتم الاعلون» مفهوم ندارد (قرشى بنابى، على‌‏اکبر؛ تفسیر احسن الحدیث؛ چ 2، تهران: بنیاد بعثت، 1375 ش، ج ‏10، ص 207).

14. هاشمى رفسنجانى، اکبر و جمعی از محققان؛ تفسیر راهنما؛ قم: بوستان کتاب، 1386 ق، ج ‏17، ص 375.

15. مرکز فرهنگ و معارف قرآن؛ دایرة‌المعارف قرآن کریم؛ چ 3، قم: بوستان کتاب، 1382 ش، ج ‏1، ص 79.

نسخ احکام الهی در قرآن یا ناشی از تغییر شرایط موضوع، یا برای آزمایش مردم و یا در مقام مجازات و کیفر آنان نازل شده بود و زمان آزمایش یا مجازات به پایان رسیده است

پرسش:

 چرا نسخ با الهی بودن قرآن منافاتی ندارد؟ آیا نسخ به معنای تغییر در نظر خداوند و درنتیجه خود او نیست؟ آیا امکان نداشت خداوند از آغاز احکام را چنان تشریع کند که بعداً نیازی به نسخ و تغییر نباشد؟

پاسخ:

برخی مدعی شده‌اند: «مسئله ناسخ و منسوخ در قرآن دلیل خوبی مبنی بر بشری بودن آن است. نسخ به ما نشان می‌دهد که قرآن ارتباطی با خداوند ندارد، بلکه پیامبر به فراخور حالِ خود حکم‌های مختلفی صادر کرده و به خدا نسبت داده است؛ چون خدا اگر «خدا» باشد از همان اول آیاتی نمی‌آورد که مجبور باشد بعداً آن‌ها را نسخ کند. به‌عبارت‌دیگر، یا باید قبول کنیم که نقصان و جهل در وجود خداوند راه دارد یا باید بگوییم قرآنی که به دست ما رسیده، نه متنی نازل‌شده از آسمان، بلکه کتابی معمولی و نوشته بشری عادی است». در این نوشتار این ادعا بررسی و نقد خواهد شد.

آیا نسخ احکام به معنای تغییر نظر خداوند است؟

پزشکی را در نظر بگیرید که بیماری را معاینه و بر اساس شرایط کنونی او داروهایی را تجویز می‌کند. دو هفته بعد دوباره  همان بیمار را معاینه می‌کند و با توجه به این‌که شرایط بیمار عوض شده است، داروهای قبلی را نَسْخ و داروهای جدیدی را تجویز می‌کند. در این مثال چه چیزی باعث تغییر داروها شد؟ آیا پزشک در تجویز اول اشتباه کرده بود؟ آیا علم پزشک در این مدت کم‌وزیاد شده است؟ چرا پزشک از همان اول داروهای نسخه دوم را تجویز نکرد تا بعداً مجبور نشود آن‌ها را عوض کند؟ آیا تغییر داروها باعث تردید در اصل پزشک بودن او یا مهارتش می‌شود؟

 پاسخ این پرسش‌ها مشخص است. پزشک دارو را بر اساس شرایط بیمار تجویز می‌کند و با تغییر شرایط بیمار، داروهای او نیز باید تغییر کنند. این تغییر دارو نه‌تنها با پزشک بودن یا حاذق بودن او منافاتی ندارد و به معنای تغییر میزان علم یا اشتباه تشخیص قبلی او نیست، بلکه نشانگر تخصص و تجربه او در امر پزشکی است. چنانکه اگر او همان بار اول داروهای نسخه دوم را تجویز می‌کرد، به دلیل عدم انطباق این داروها با شرایط اولیه بیمار، حال او بدتر می‌شد؛ بنابراین، پزشک با علم به‌این‌که بیمارش احتمالاً پس از دو هفته مصرف داروهای قبلی، شرایطش عوض می‌شود و به داروهای دیگری نیاز پیدا می‌کند، داروهای مناسب با شرایط همان زمان را تجویز کرد.

نَسْخ احکام شرعی توسط خداوند نیز مشابه همین مثال پزشک است. احکام شرعی تابع مصالح و مفاسد واقعی هستند. اگر چیزی واجب یا مستحب شده، به‌خاطر مصلحتی که در آن است یا اگر چیزی حرام یا مکروه شده، به‌خاطر مفسده‌ای که در آن وجود دارد، است؛ به‌همین‌دلیل، هر حکمی تنها تازمانی‌که مصلحت یا مفسده پدیدآورنده زمینه آن حکم باقی باشد، باقی می‌ماند و با تغییر آن مصلحت و مفسده، حکم ناشی از آن نیز تغییر می‌کند.

با این توضیحات مشخص شد که چرا تغییر احکام در نسخ، ناشی از تغییر نظر خداوند یا اشتباه بودن حکم قبلی او نیست تا صدور نسخ از خداوند محال و غیرممکن باشد. به عبارت دقیق‌تر، چیزی که تغییر کرده است، حکم خداوند یا نظر او نیست، بلکه شرایط موضوع حکم عوض شده است و شرایط جدید، حکم دیگری غیر از حکم شرایط قبلی را دارد. چنانکه در مثال پزشک آنچه تغییر می‌کند، تجویز پزشک یا نظر او نیست؛ بلکه شرایط بیمار تغییر کرده است و شرایط جدید، تجویز دیگری غیر از شرایط قبلی دارد.

افزون بر تغییر مصلحت و مفسده، گاه علت وضع برخی از احکام، آزمایش مردم بوده است. چنین احکامی پس از اتمام زمان آزمایش، نسخ و برداشته می‌شوند. برخی برای این نوع از نسخ آیه نجوا(1) را مثال زده‌اند.(2)

چنانکه گاه برخی از احکام، نه بر اساس مصالح و مفاسد موضوع آن‌ها، بلکه در راستای مجازات عده‌ای نازل شده‌اند. برای نمونه، خداوند خوردن برخی از طیّبات را به‌خاطر ظلم و ستم یهودیان بر آنان حرام کرد:

﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ اَلَّذِینَ هٰادُوا حَرَّمْنٰا عَلَیْهِمْ طَیِّبٰاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ کَثِیراً﴾؛(3) پس به کیفر ستمی که یهودیان روا داشتند و به‌سزای آنکه بسیاری از مردم را از راه خدا بازداشتند، چیزهای پاکیزه‌ای را که بر آنان حلال شده بود، حرام کردیم.

این حکم بعداً با ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام نسخ شد:

﴿وَ مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ اَلتَّوْرٰاهِ وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ اَلَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ ...﴾؛(4) و آنچه را از تورات پیش از من بوده، تصدیق دارم و [آمده‌ام] تا برخی از چیزهایی را که [درگذشته به‌سزای ستمکاری و گناهانتان] بر شما حرام شده، حلال کنم ... .

نتیجه‌گیری:

بررسی موارد نسخ احکام: - 1. تغییر مصلحت و مفسده موضوع حکم، 2. به پایان رسیدن زمان حکم آزمایشی (حکمی که در مقام آزمایش مردم نازل شده بود) و 3. تمام شدن زمان حکم تنبیهی (حکمی که در راستای تنبیه صادر شده بود) -  نشان می‌دهد که هیچ‌کدام از آن‌ها حاکی از تغییر نظر خداوند یا جهل او نیستند و درنتیجه، صدور نسخ از خداوند نه‌تنها محال نیست، بلکه واجب است؛ چراکه با تغییر مصلحت و مفسده یا اتمام زمان حکم، ادامه آن لغو و باطل خواهد بود و ساحت خداوند از کار بیهوده مبرّا است.

برای مطالعه بیشتر:

خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بخش مسئله نسخ در قرآن.

نقد نقد قرآن ویکی‌پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره مجادله، آیه‌های 12 و 13.

2. شاکر، محمدکاظم، علوم قرآنی، قم، انتشارات دانشگاه قم، چاپ چهارم، 1398 ش، ص 324.

3. سوره نساء، آیه 160.

4. سوره آل‌عمران، آیه 50.

جهانی و ابدی بودن قرآن و تغییر احکام در زمانها و مکانهای مختلف
تغییر برخی از احکام با توجه به تغییر شرایط مسلمانان پیش و پس از هجرت به مدینه، نه‌تنها با جاودانگی قرآن منافاتی ندارد، بلکه در راستای آن است.

پرسش:

مگر قرآن جهانی و ابدی نیست پس چرا احکامش تنها با مهاجرت مسلمانان از یک شهر به شهر دیگر که خیلی به هم نزدیک هستند و تغییر چندانی بین آن دو وجود نداشته و ندارد، تغییر می‌کند؟ آیا این به ما نشان نمی‌دهد که قرآن در همه زمان‌ها و مکان‌ها قابلیت اجرایی ندارد و مسلمانان باید احکام آن را بر اساس زمان و مکان زیست خودشان تغییر دهند؟

پاسخ:

ابن‌وَرّاق در مقام نقد قرآن گفته است: «آیه‌های مکی که در آغازِ ادعای پیامبری [حضرت] محمد [صلی‌الله‌علیه‌و‌آله] نازل شده، همه، حکایت از بردباری و شکیبایی و تحمل اندیشه‌ها و کردار دیگران دارد؛ ولی آیه‌های مدنی که در زمان فرمانروایی او نازل شده‌اند، همه از کشتن و نابود کردن و گردن زدن و قطع عضو دم می‌زنند». مسئله دیگر این‌که وقتی احکام قرآن با انتقال از یک شهر به شهری دیگر تغییر می‌کنند، چگونه می‌توانند جهانی و همیشگی باشند؟

 در این نوشتار، ادعای ابن وراق نقد و نسبت نسخ آیات قرآن با جاودانگی آن، بررسی خواهد شد.

مقایسه شرایط مسلمانان در مکه با شرایط آنان در مدینه

مسلمانان پس از ظهور دین اسلام سیزده سال در مکه زندگی کردند. جمعیت مسلمانان در مکه بسیار کم بود و به دلیل اعتقاداتشان تحت‌فشار و آزار شدید بت‌پرستان قریش و متحدانشان قرار داشتند. مسلمانان در مکه نمی‌توانستند آزادانه عبادت کنند و عقایدشان توسط مشرکان مسخره می‌شد. بسیاری از آنان، به‌ویژه بردگان مسلمان، به‌خاطر امتناع از پرستش بت‌ها شکنجه شدند و حتی برخی از آنان همچون یاسر و سمیه سلام‌الله علیهما در اثر همین شکنجه‌ها به شهادت رسیدند. آنان در سال‌های هفتم تا دهم بعثت با تحریم‌های اقتصادی بسیار سنگین مشرکان مواجه و مجبور به ترک شهر مکه و زندگی در شعب ابوطالب علیه‌السلام شدند. آنان در اثر همین حاشیه‌نشینی ازنظر مالی در شرایط بسیار سختی قرار گرفتند. حضرات ابوطالب و خدیجه سلام‌الله علیهما پس از خروج از شعب به‌سبب ضعف ناشی از همین سختی‌های سه‌ساله، خیلی زود جان به جان‌آفرین تسلیم کردند؛ اما پس از هجرت به مدینه، مسلمانان با استقبال و کمک مردم آنجا مواجه و از انزوا خارج شدند. مسلمانان خیلی زود در مدینه حکومت اسلامی تشکیل دادند و پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با خواست مردم مدینه، رهبری حکومت را بر عهده گرفت. مسلمانان از آزادی کامل برای عبادت و برقراری مناسک دینی خود برخوردار شدند و مسجدالنبی را ساختند.

 چکیده سخن این‌که اوضاع مسلمانان در مدینه با اوضاع آنان در مکه کاملاً متفاوت بود. آنان در مکه اقلیت مظلومی بودند که حتی توان دفاع از خود را نداشتند و مجبور بودند هرگونه ستم مشرکان قریش را تحمل کنند؛ اما در مدینه نه‌تنها دیگر در اقلیت نبودند، بلکه به حکومت رسیدند و با تشکیل سپاه، جلوی دست‌اندازی‌های مشرکان مکه به مدینه را گرفتند و پس از مدتی شهر مکه را از کنترل آنان خارج کردند.

 

نسخ احکام، لازمه جاودانگی قرآن

منظور از جاودانگی قرآن این است که پیام‌های قرآن، ازجمله احکام آن، در همه زمان‌ها و مکان‌ها اجراشدنی و درنتیجه، همیشه معتبر و کارآمد هستند. انسان‌ها از دو حال خارج نبوده‌ و نیستند: یا همانند مردم مکه در مظلومیت و انزوا به سر می‌برند، یا همسان مردم مدینه از آزادی عمل برخوردار هستند. اگر احکام قرآن فقط موافق با شرایط مسلمانان در مکه بودند، برای افرادی که در شرایطی همانند شرایط مدینه زندگی می‌کردند، کارایی نداشتند. چنانکه اگر قرآن فقط احکام شرایط مسلمانان در مدینه را بیان می‌کرد، برای کسانی که در شرایطی مشابه شرایط مکه زندگی می‌کردند، کارآمد نبود؛ اما قرآن احکام هر دودسته را بیان کرده است؛ به‌خاطرهمین، همه انسان‌ها با توجه به شرایط زمان و مکانی که در آن زندگی می‌کنند، به‌آسانی می‌توانند از وظیفه خودآگاه شوند و مطابق آن عمل کنند.

 

تعداد آیات جهاد در قرآن

تقریباً 1500 آیه قرآن در مدینه نازل شده (1) و از این تعداد 59 آیه مربوط به جهاد است.(2) اگر آیاتی که درباره مجازات جرائمی همچون سرقت، زنا، قذف، قتل و محاربه هستند را نیز به این عدد اضافه کنیم، روی‌هم‌رفته تقریباً صد آیه از آیات قرآن را تشکیل می‌دهند؛ بنابراین، ادعای ابن وراق مبنی بر این‌که آیات مدنی همگی «از کشتن و نابود کردن و گردن زدن و قطع عضو دم می‌زنند»، دروغی بیش نیست. افزون بر این، اگر نگوییم همه، اکثر آیات قرآن با موضوع جهاد، درباره جهاد دفاعی هستند و هیچ عاقلی در لزوم دفاع از دین، جان، مال و ناموس خود در مقابل دیگران تردید ندارد:

﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقٰاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * اَلَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّٰ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ...﴾؛(3) به کسانی که مورد جنگ و هجوم قرار می‌گیرند، چون به آنان ستم شده، اذن جنگ داده شده، مسلماً خدا بر یاری‌دادن آنان تواناست. همانان که به‌ناحق از خانه‌هایشان اخراج شدند [و گناه و جرمی نداشتند] جز این‌که می‌گفتند: پروردگار ما خداست ... .

 

نتیجه‌گیری:

هرچند دو شهر مکه و مدینه در فاصله کمی از هم قرارگرفته‌اند، اما شرایط مسلمانان در این دو شهر اصطلاحاً از زمین تا آسمان باهم متفاوت بوده است؛ بنابراین، این ادعا که دو شهر مکه و مدینه تفاوت چندانی باهم نداشته‌اند، به‌هیچ‌وجه درست نیست. مسلمانان در مکه در اوج مظلومیت بودند و حتی توان دفاع از خود را نداشتند، اما در مدینه حکومت و سپاه تشکیل دادند و نه‌تنها در مقابل هجوم مشرکان مکه و متحدان آنان از خود دفاع کردند، بلکه پس از چند سال شهر مکه را از تسلط آنان خارج کردند و وطن خود را پس گرفتند. تغییر برخی از احکام با توجه به تغییر شرایط مسلمانان پیش و پس از هجرت به مدینه، نه‌تنها با جاودانگی قرآن منافاتی ندارد، بلکه در راستای آن است؛ چراکه مردم در هر زمان و مکانی یا همانند مسلمانان پیش از هجرت توان دفاع از خود را در برابر دشمنان ندارند و یا همانند مسلمانان پس از هجرت، توانایی دفع ظلم ظالم را دارند و در قرآن احکام مناسب با هر دو شرایط مختلف، بیان شده است.

معرفی منبع برای مطالعه بیشتر:

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

 

پی‌نوشت‌ها:

1. فرهنگ‌نامه علوم قرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ج 1، ص 1642.

2. رضوانی، روح‌الله، مبانی کلامی اعجاز قرآن، قم، مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، 1391 ش، ص 184 و 185.

3. سوره حج، آیه‌های 39 و 40.

توقیفی بودن ترتیب آیات و تغییر مداوم موضوع آیات
تغییر موضوع آیات ارتباطی به صحابه ندارد و در اثر نزول تدریجی قرآن و تعامل آن با مخاطبان، به‌ویژه در واکنش به اتفاقات جامعه و پاسخ به سؤالاتِ مختلف است.

پرسش:

چرا مدام موضوع آیات یک سوره عوض می‌شود؟ حتی گاهی اول موضوع آخر یک آیه با موضوع اول آن آیه متفاوت است! آیا این به‌هم‌ریختگی دلیل این نیست که ترتیب آیات نه توقیفی بلکه اجتهاد صحابه بوده و آنان به دلیل کم‌سوادی، بی‌دقتی و بی‌تجربگی وقتی اقدام به این کار کرده‌اند آیات قرآن را به‌هم‌ریخته‌اند؟

پاسخ:

برخی خاورشناسان در مقام انتقاد از قرآن گفته‌اند: به‌ندرت می‌توان در طول بخش عمده‌ای از یک سوره، اتساق و انسجام معنایی مشاهده کرد. بین مطالب قرآن ربط ضروری، چه در تعبیر یا در تسلسل حوادث وجود ندارد. قصص قرآن ازهم‌ گسسته است. مشکل دیگر، کثرت انتقال قرآن در خطاب‌هایش از صیغه‌ای به صیغه دیگر و از حالتی به حالت دیگر است. البته آیات و سور مکی از حیث اسلوب از سور مدنی انسجام و نظم بیشتر و بهتری دارد؛ چراکه پیامبر در مکه نسبت به مدینه فراغت و آسودگی خاطر بیشتری داشته است. در این نوشتار این مطالب را بررسی و نقد می‌کنیم.

چرایی تغییر مداوم موضوع آیات قرآن

در مقام پاسخ به این اشکال‌ها به چند نکته اشاره می‌شود:

1. ترتیب آیات هر سوره، توقیفی و بر اساس دستور پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است و ارتباطی با رأی و اجتهاد صحابه ندارد. چراکه برخلاف ترتیب سوره‌ها که در مصاحف صحابه مختلف بوده است، صحابه هیچ‌گاه در ترتیب آیات باهم اختلاف نکردند و این نمی‌شود مگر این‌که آیات از سوی پیامبر مرتب شده باشند؛(1)

2. قرآن به‌صورت تدریجی(2) و در تعامل با مخاطبان اولیه‌اش و گفت‌وشنود با آنان نازل شده است؛ به همین دلیل، بسیاری از آیات قرآن در مقام پاسخ به پرسش یا واکنش به اتفاقی نازل شده‌اند.(3) مهم این است که آیات، خواه سبب نزول داشته‌اند یا نداشته‌اند، وقتی پشت‌سرهم نازل می‌شدند نوعاً در قرآن نیز به‌همین‌صورت پشت‌سرهم نوشته می‌شدند؛(4) ازاین‌رو معمولاً چند آیه بدون سبب، سپس آیاتی در مقام پاسخ به پرسشی، بعد دوباره چند آیه بدون سبب و باز آیه‌هایی در مقام عکس‌العمل به رخدادی نازل شده و این وضعیت تا پایان سوره ادامه داشته است. لازمه این سبک از نزول قرآن و نگارش آن، این است که سوره‌های قرآن معمولاً موضوع واحدی نداشته باشند، موضوع آیات دائماً عوض شود و موضوعات متنوع و مختلفی را در هر سوره و گاه در هر واحد نزول شاهد باشیم؛

3. گاهی پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بنا به‌مصالحی همچون جلوگیری از تحریف لفظی قرآن شخصاً دستور می‌دادند که برخی آیات چالش‌زا در جای طبیعی خود قرار نگیرند و به‌جای دیگری منتقل شوند. برای نمونه، مطابق روایات، آیه اکمال دین در غدیر خم و پس از آیه تبلیغ نازل شده و طبیعتاً باید پس‌ازآن نوشته شده باشد؛ اما قبل از آیه تبلیغ آمده است. نمونه دیگر، آیه تطهیر است. موضوع آغاز همین آیه، آیه‌های قبلی و بعدی همسران پیامبر است، اما ناگهان در وسط این آیات از اذهاب «رجس» از اهل‌بیت خبر داده شده است. ادله متعددی حاکی از این هستند که مراد از اهل‌بیت در این آیه همسران پیامبر نیستند؛(5)

4. در ادبیات عرب به تغییر از مخاطب به غایب یا از مفرد به جمع و بالعکس «التفات» می‌گویند. برای نمونه، خداوند در آیه اول سوره کوثر از خودش با ضمیر متکلم (إنّا) اما در آیه دوم به شکل غایب (لِرَبِّکَ) یاد کرده است. چنان‌که در موارد متعددی اول از افعال مفرد (متکلم وحده) برای خودش استفاده کرده اما درآیات بعدی شاهد افعال جمع (متکلم‌مع‌الغیر) هستیم. این تغییرات نه‌تنها عیب و نقص نیستند، بلکه از آرایه‌های ادبی مهم و مؤثر زبان عربی در راستای تنوع کلام، جلوگیری از یکنواختی سخن و خستگی مخاطب هستند؛(6) اما برخی خاورشناسان به دلیل ناآشنایی با ادبیات عربی، به‌ویژه فصاحت و بلاغت، التفات‌های قرآن را که از محاسن آن هستند، عیب آن تلقی کرده‌اند!

5. قرآن کتاب داستان نیست تا به‌دنبال ارائه یک روایت خطی از آغاز تا انجام یک قصه باشد؛ بلکه اشاره به قصص نوعاً در مقام واکنش به عملکرد مخاطبانش بوده و به همین دلیل، در هر بار تنها بخشی از داستان که پاسخ‌گوی نیازهای جامعه در آن شرایط خاص بوده، مورد اشاره قرار گرفته است.

6. مشرکان مشکل اصلی و یگانه پیامبر در مکه بودند؛ اما اوضاع در مدینه کاملاً تغییر کرد. از یک‌سو، حضرت به‌عنوان پیامبر باید پاسخ‌گوی سؤالات، ابهامات، اشکالات و شبهات می‌بودند و از سوی دیگر، رهبری و مدیریت جامعه را بر عهده گرفته بودند و افزون بر آخرت، باید دنیای مردم را نیز آباد می‌کردند. از دیگر سو، مشرکان مکه دست‌بردار نبودند و مدام به مدینه لشکرکشی می‌کردند و جنگ به راه می‌انداختند. از سوی چهارم، یهودیان اطراف مدینه با مشرکان مکه هم‌پیمان شده بودند و برای حضرت مشکلات مختلف نظامی، اعتقادی و... را ایجاد می‌کردند. همه این امور سبب شده بود که هم نیاز پیامبر و مسلمانان به وحی بیشتر شود و هم وحی از جهت موضوعی، متنوع‌تر شود؛ بنابراین، کاملاً طبیعی است که سوره‌های مکی نسبت به سوره‌های مدنی تنوع موضوعی بیشتری داشته باشند.

7. اگر مطالب قرآن دسته‌بندی‌شده بودند، خواننده مجبور بود برای درک اهداف و مقاصد قرآن همه آن را قرائت کند؛ اما الآن حتی اگر فردی تنها بخشی از سوره‌های قرآن را بخواند، می‌تواند در زمانی کوتاه از این امور مطلع شود؛ چراکه به یُمن تنوع موضوعی سوره‌ها خواننده تنها با قرائت چند سوره با مباحث مختلفی همچون توحید، صفات الهی، مبدأ و معاد، اندرزهای تاریخی، اصول اخلاقی، احکام عبادات، آداب شرعی معاملات و... آشنا می‌شود.(7)

نتیجه‌گیری:

نزول بسم‌الله به معنای پایان سوره قبلی و آغاز سوره جدید بود. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پس از نزول هر بخش از قرآن از کاتبان می‌خواستند که آن را بنویسند و آنان نیز آیات را به ترتیب نزول پشت‌سرهم می‌نوشتند. تغییر موضوع آیات ارتباطی با صحابه ندارد؛ بلکه به‌دلیل نزول تدریجی قرآن و مهم‌تر تعامل آن با مخاطبان به‌شکل عکس‌العمل نشان‌دادن به اتفاقات جامعه اسلامی و جواب‌دادن به سؤالات دوست و دشمن، گاه چند آیه چند آیه و گاه حتی یک آیه یک آیه، موضوع آیات سوره‌ها عوض می‌شود. علت این‌که در سوره‌های مدنی نسبت به سوره‌های مکی بیشتر شاهد تغییر موضوع هستیم نیز دقیقاً همین است؛ زیرا مسلمانان در مدینه با مسائل و مشکلات متنوع‌تری نسبت به مکه مواجه بوده‌اند.

معرفی منبع نقد قرآن:

نقد نقد قرآن ویکی‌پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها:

1. سیوطی، عبدالرحمن، الإتقان فی علوم القرآن، محقق: فواز احمد زمرلی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1421 ق، ج 1، ص 214 و 220؛ معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسه التمهید، 1388 ش، ج 1، ص 280 و 285.

2. سوره اسراء، آیه 106 و سوره فرقان، آیه 32.

3. زرقانی، محمد، مناهل العرفان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1368 ق، ج 1، ص 46.

4. ابوعبید، قاسم بن سلام، فضائل القرآن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1426 ق، ص 152.

5. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ 2، 1390 ق، ج 5، ص 167؛ فقهی‌زاده، عبدالهادی، پژوهشی در نظم قرآن موضوع، تهران، جهاد دانشگاهی، 1374 ش، ص 83 و 84.

6. عبدالحلیم، محمد آ.س، «کاربردها و کارکردهای شگرد التفات در قرآن»، ترجمه ابوالفضل حرّی، پژوهش‌های قرآنی، دوره 18، شماره 70 - شهریور 1391 ش، صص 54-81.

7. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه إحیاء آثار الخوئی، بی‌تا، ص 94.

صفحه‌ها