نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

اعراب پسرخوانده را همانند پسر حقیقی می‌دانستند. خداوند برای شکستن این سنت جاهلی به پیامبرش دستور داد که خودش این کار را انجام دهد.

پرسش:

آیا پیامبر آیات را به سود خود می‌ساخت و به خدا نسبت می‌داد به‌گونه‌ای که گویا وظیفه قرآن این است که لغزش‌های پیامبر را با آیاتی به سود او مشروع جلوه دهد؟ مثل ازدواج با زینب (همسر فرزندخوانده‌اش). چرا خداوند به‌جای اینکه پیامبر را مجبور به ازدواج با همسر پسرخوانده‌اش بکند، شخص دیگری را به این کار وادار نکرد تا امروزه این ماجرا بهانه‌ای برای حمله به اسلام نشود؟ آیا این موارد، دلیل بر الهی نبودن قرآن و این‌که قرآن ساخته خود پیامبر است نیست؟

پاسخ:

زیدبن‌حارثه پسرخوانده پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بود. او و زینب ‌بنت‌ جحش، دخترعمه پیامبر، با وساطت حضرت باهم ازدواج کردند. آن‌دو علی‌رغم تلاش پیامبر برای حفظ زندگی‌شان، از یکدیگر جدا شدند. در آن زمان، اعراب جاهلی، پسرخوانده را مانند پسر حقیقی خود می‌دانستند و ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده را حرام می‌شمردند. پیامبر به فرمان خداوند، برای شکستن این سنت غلط جاهلی و لغو عملی آن، پس از طلاق زینب از زید، با او ازدواج کردند.

چرا پیامبر نمی‌تواند سازنده قرآن باشد؟

ادله مختلفی همچون همانندناپذیری قرآن، نبود اختلاف در آن، اخبار غیبی، اعجاز علمی و... همگی حاکی از الهی بودن این کتاب هستند. اگر قرآن ساخته پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بود پس چرا شخصی تاکنون نتوانسته حتی سوره کوچکی مانند سوره کوثر بسازد و به «تحدّی» قرآن پاسخ دهد؟ چگونه پیامبری أمّی و درس‌ناخوانده توانسته از اموری سخن بگوید که حتی دانشمندان در پیشرفته‌ترین مراکز علمی زمان ایشان، روحشان نیز از این امور خبر نداشت و پس از این‌که بشر صدها سال زحمت کشید و از جهت علمی و فنّاوری پیشرفت کرد، تازه توانست از آن امور آگاه شود. در قرآن به‌صورت بسیار دقیق از اتفاقاتی در آینده خبر داده شده که حتی احتمال آن‌ها نیز به ذهن کسی خطور نمی‌کرد، اما بعداً عیناً محقق شدند. پیامبر چگونه توانست از این امور با چنین دقت بالایی خبر بدهد؟ بنابراین، انتساب آیات قرآن به پیامبر کاملاً غیرمعقول است؛ به‌ویژه‌که سبک و سیاق آیات قرآن با سبک و سیاق گفتار آن حضرت کاملاً متفاوت است. با اثبات الهی‌بودن قرآن ثابت می‌شود که علت حمایت همیشگی قرآن از پیامبر به این دلیل نیست که قرآن ساخته‌وپرداخته ایشان است و علت این امر را باید در جای دیگری جست.

چرایی حمایت همیشگی قرآن از پیامبر

قرآن نه‌تنها از حضرت محمد، بلکه از همه پیامبران الهی علیهم‌السلام حمایت و همواره کارهایشان را تأیید کرده است. راز این حمایت همیشگی، عصمت آن بزرگواران است. به همین دلیل، خداوند آنان را به‌عنوان اسوه و الگوی بشریت معرفی کرد و اطاعت از آنان را اطاعت از خود دانست و این نمی‌شود مگر این‌که همه کارهای آنان درست و همه سخنان ایشان راست باشد. دلیل پشتیبانی دائمی قرآن از پیامبر نیز همین همراهی همیشگی ایشان با حق است؛ نه این‌که چون پیامبر قرآن را ساخته قرآن همیشه با ایشان هماهنگ است! به‌عبارت‌دیگر، چون قرآن بر پایه حق نازل شده و پیامبر نیز همیشه مطابق حق رفتار کرده، این دو همیشه باهم موافق بوده‌اند و هیچ‌گاه بین این دو جدایی نبوده است. مَثَل قرآن و پیامبر مَثَل گرما و نور خورشید است که چون هردو از منبع واحد (خورشید) ناشی شده‌اند، همیشه باهم هستند و هرگز از هم جدا نمی‌شوند.

اشکال گرفتن همیشه دلیل بر اشکال داشتن نیست

نباید گمان کنیم اگر به فردی اشکال گرفتند، لزوماً آن فرد خودش مقصر بوده و واقعاً اشکال داشته است. در بسیاری از موارد، انتقادها ناشی از فقدان اطلاعات کافی یا درک ناقص از موقعیت، رفتار یا پدیده‌ای است. فرد منتقد از تمام جوانب مسئله آگاه نیست و بر اساس برداشت‌های اولیه یا اطلاعات سطحی، به قضاوت و ایرادگیری می‌پردازد. به‌ویژه‌که اگر فردی از پیش، نگرش و پیش‌داوری منفی نسبت به شخصی داشته باشد، ناخودآگاه به‌دنبال شواهدی برای تأیید این نگرش می‌گردد، حتی اگر آن شواهد منطقی نباشند. چنان‌که اگر فردی با شخصی دشمن باشد و بخواهد از او عیب و ایراد بگیرد، حتی اگر آن شخص واقعاً عیب و ایرادی نداشته باشد، بالاخره برای تخریب او بهانه‌ای پیدا خواهد کرد؛ بنابراین، این‌که گفته شود چرا پیامبر خدا فلان کار را کرد یا نکرد تا به ایشان ایراد نگیرند، درست نیست و پیامبر هرکاری که می‌کرد باز دشمنان اسلام به حضرت ایراد می‌گرفتند و اشکال می‌کردند.

چرا خدا به‌جای پیامبر از شخصی دیگری نخواست که به این کار اقدام کند؟

اولاً مگر در آن زمان چند نفر فرزندخوانده‌ای داشتند که از همسرش طلاق گرفته باشد تا بگوئیم چرا خدا برای مقابله با آن سنت جاهلی به‌جای پیامبرش، از شخص دیگری نخواست این کار را انجام دهد؟ ثانیاً برفرض اشخاص دیگری هم بودند که چنین شرایطی را داشتند، اما آیا آنان نمی‌گفتند: چرا پیامبر که خودش در همین شرایط است این کار را نمی‌کند؟! ثالثاً مطابق قرآن پیامبر با توجه به قُبح این عمل در آن زمان و مکان و اطلاع از حرف‌وحدیث‌هایی که دشمنان برای ایشان درست خواهند کرد، اصلاً تمایلی به انجام این کار نداشت؛ لذا همه تلاش خود را کرد تا زید و زینب از هم طلاق نگیرند؛ اما اراده الهی به این تعلق گرفته بود که پیامبرش را با این کار بسیار سخت آزمایش کند و پیامبر نیز مِثل همیشه از این آزمون سخت نیز سربلند پیروز آمد؛ رابعاً حتی اگر شخص دیگری به دستور خداوند اقدام به این کار می‌کرد، بدین‌معنا نبود که دشمنان دیگر اشکال نگیرند و ساکت شوند؛ بلکه این بار احتمالاً می‌گفتند پیامبر مطابق میل و هوس مثلاً دوستان، اقوام یا همشهریانش آیات را می‌ساخت!

نتیجه‌گیری:

اشکال‌گرفتن دیگران، لزوماً به‌معنای اشکال‌داشتن نیست. پیامبر هر کاری که می‌کرد باز دشمنان به ایشان اشکال می‌گرفتند؛ پس باید با قطع‌نظر از حرف مردم کار درست را انجام داد. سنت جاهلی حرمت ازدواج با همسر سابق فرزندخوانده باید شکسته می‌شد و خدا از پیامبرش خواست این کار را انجام دهد. درباره این‌که چرا خدا از شخص دیگری نخواست باید گفت: اولاً معلوم نیست در آن زمان، شخص دیگری نیز بوده که فرزندخوانده‌اش از همسرش طلاق گرفته باشد؛ ثانیاً برفرض چنین شخصی بود، او به پیامبر نمی‌گفت: چرا خودت که در چنین شرایط هستی، این کار را نمی‌کنی؟ ثالثاً حتی شخص دیگری با این شرایط بود و حاضر به انجام این کار می‌شد، باز فرقی نمی‌کرد و این‌بار دشمن اشکال می‌گرفت و می‌گفت: پیامبر مطابق میل پیروانش آیات را نازل می‌کرد!

قرآن کتابی داستانی نیست که به دنبال روایت یک ماجرا با نظم خطی باشد.همچنین یک کتاب علمی هم نیست که انتظار داشته باشیم مطالب آن با دسته‌بندی‌های موضوعی ارائه شوند

پرسش:

 چرا مطالب قرآن دسته‌بندی نشده و مثلاً داستان حضرت موسی علیه‌السلام که در سوره‌های مختلفی پخش شده و مثل داستان حضرت یوسف علیه‌السلام در یک سوره نیامده است؟

پاسخ:

 
قرآن برخلاف کتب معمول، مطالبش را بدون دسته‌بندی و موضوع‌بندی ارائه داده است. ازاین‌رو، مثلاً برای اطلاع از ماجرای قوم بنی‌اسرائیل از نگاه قرآن، باید نخست آیات این موضوع که در سرتاسر قرآن پراکنده شده‌اند را در کنار هم جمع کرد و سپس اظهار نظر کرد. همین ویژگی قرآن سبب پدیدآمدن سبک خاصی از تفسیر به نام تفسیر موضوعی شده است. در این نوشتار چرایی دسته‌بندی نشدن مطالب قرآن را مورد موشکافی قرار می‌دهیم. 

چرایی دسته‌بندی نشدن مطالب قرآن

1. کتاب‌ها با توجه به موضوع یا هدف خاصی که برای خود تعریف کرده‌اند به انواع مختلفی تقسیم شده‌اند. چنان که هر نوعی نیز با توجه به انتظاراتی که از آن می‌رود، مقتضی و شرایط خاص خودش را دارد. مثلاً کتاب تاریخی باید فرازونشیب و سیر تحول موضوع خودش را از آغاز تا پایان به ترتیب تاریخی و با نظم خطی بیان کند. مقتضای کتب علمی نیز دسته‌بندی مطالب و پرهیز از پراکندگی است. از سوی دیگر، قرآن نه کتاب تاریخی است و نه کتاب علمی؛ بلکه کتاب هدایت است.(1) هدایت امری تک‌بُعدی نیست و شامل ابعاد مختلفی همچون عقاید، اخلاق و احکام می‌شود. اگر مطالب قرآن دسته‌بندی و موضوع‌بندی شده بودند و هر موضوعی در بخش مختص به خودش آمده بود، هربار که مخاطب به این کتاب مراجعه می‌کرد و بخشی از آن را می‌خواند، نهایتاً تنها با یکی از این ابعاد آشنا می‌شد و هدف هدایتی قرآن کاملاً محقق نمی‌شد؛ اما عدم دسته‌بندی مطالب قرآن این امکان را برای خوانندگانش فراهم کرده که با هر بار مراجعه به قرآن و قرائت بخشی از آن، با یک بسته آموزشی کامل و متنوع مواجه شوند. چنان که اگر مطالب قرآن براساس ترتیب تاریخی پشت سر هم قرار گرفته بودند، با توجه به این‌که هر برهه تاریخی معمولاً درس و پیام خاص خود را دارد، مطالعه یک بخش خاص از تاریخ نمی‌توانست هدایت جامع‌الاطرافی که قرآن به‌دنبال آن است را محقق کند. حکایت قرآن حکایت میوه‌ است. اگر هر میوه‌ای فقط یک نوع خاص از مواد مورد نیاز بدن را داشت، شخص برای تأمین مواد مغذی بدنش مجبور بود، انواع مختلفی از میوه‌ها را بخورد؛ اما از آن‌جاکه هر میوه‌ای انواع و اقسام مختلفی از مواد مغذی را دارد، هربار شخص یکی از آن‌ها را می‌خورد، بدنش از جهات مختلفی تغذیه می‌شود. در مثالی دیگر، قرآن شبیه باغى است که باغبان به‌جاى آن‌که درختان میوه‌های مختلف را در باغ‌های جدای از هم بکارد، آن‌ها را به‌صورت پراکنده کاشته است. بنابراین، هرکسی در هر بخشی از این باغ قدم بزند می‌تواند از میوه‌های مختلفی استفاده کند.(2)

2. قرآن به‌عنوان کتاب هدایت و راهنمایی از سوی خداوند نازل شده و هدفش تنها حکایت داستان یا ارائه یک سری اطلاعات و معلومات‌ نیست. برای نمونه، هدف خداوند از بیان ماجراهای قوم بنی‌اسرائیل سرگرمی مخاطبان یا اطلاع آنان از سرگذشت این قوم نیست؛(3) بلکه با توجه به شباهت‌های امت اسلامی به قوم بنی‌اسرائیل،(4) خاصیت عبرت‌آموز بودن داستان(5) و قدرت نفوذ و تأثیرگذاری بیشترش، به‌دنبال تحقق هدف اصلی خود، یعنی هدایت و سعادت مخاطبانش از طریق قصه است. برای تحقق این هدف نیازی نیست که داستان این قوم از آغاز تا انجام و به‌صورت یک‌جا نقل شود؛ بلکه چون هدف پندآموزی مخاطب و القای آموزه‌های اعتقادی و اخلاقی به او در ضمن داستان است، تنها بخش‌هایی از داستان که این هدف را محقق می‌کنند، به‌صورت گزینشی نقل می‌شوند.

3. قرآن در مقام گفت‌وگو با مخاطبانش، در مقاطع مختلف، به شکل تدریجی و معمولاً در راستای پاسخ به شرایط و نیازهای خوانندگانش شکل گرفته است. بسیاری از سوره‌ها و آیه‌های قرآن در مقام پاسخ به سؤالات مخاطبانش یا واکنش به عملکرد آنان، نازل شده‌اند؛ به همین دلیل، هر بار، تنها بخشی از داستان که پاسخ‌گوی نیازهای جامعه اسلامی در آن شرایط خاص بوده، مورد اشاره قرار گرفته است.

4. قرآن سبک ادبی خاص خودش را دارد. یکی از ویژگی‌های این سبک ارائه داستان‌ها به‌صورت پراکنده و در بخش‌های متعدد است. این ویژگی، افزون براین‌که سبب تنوع بیشتر مطالب قرآن شده، از یکنواختی متن جلوگیری کرده و خستگی دیرتر خوانندگانش را به ارمغان آورده است.

نتیجهگیری:

قرآن کتاب داستان نیست تا همچون کتاب‌های تاریخی یا داستانی به‌دنبال ارائه یک روایت خطی باشد. چنان که قرآن کتاب علمی نیست تا از آن انتظار دسته‌بندی موضوعی مطالبش به شیوه معمول را داشته باشیم. به همین دلیل، مطالب آن به‌شکلی تنظیم شده که بیشتر به اهداف تربیتی و هدایتی توجه دارد تا ترتیب زمانی یا موضوعی. اراده الهی به این تعلق گرفته که خواننده قرآن، با هر بار مراجعه به قرآن و قرائت بخشی از آن، با مباحث مختلف اخلاقی، کلامی، تاریخی، فقهی و... که هرکدام به‌گونه‌ای در هدایت او مؤثرند، آشنا ‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره بقره، آیه 2: ﴿ذٰلِکَ اَلْکِتٰابُ لاٰ رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ «در این کتاب هیچ شکی نیست؛ سراسرش برای پرهیزکارانْ هدایت است

2. شلتوت، محمود، الاسلام عقیده و شریعه، قاهره، دارالشروق، چاپ18، 1421ق، ص487.

3. سوره اعراف، آیه 176: ﴿فَاقْصُصِ اَلْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾؛ «پس این داستان‌ها را حکایت کن، شاید بیندیشند

4. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله: «یَکُونُ فِی هَذِهِ اَلْأُمَّهِ کُلُّ مَا کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ‌ حَذْوَ اَلنَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ اَلْقُذَّهِ بِالْقُذَّهِ‌»: ابن‌بابویه، محمدبن‌علی، من لایحضره الفقیه، قم، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه بقم، مؤسسه النشر الإسلامی، چاپ دوم، 1363ش، ج۱، ص۲۰۳؛ «لَیَأْتِیَنَّ عَلَى أُمَّتِی مَا أَتَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ حَتَّى إِنْ کَانَ مِنْهُمْ مَنْ أَتَى أُمَّةُ عَلَانِیَةً لَکَانَ فِی أُمَّتِی مَنْ یَصْنَعُ ذَلِکَ‌...»: ترمذی، محمدبن‌عیسی، سنن الترمذی، قاهره، دارالحدیث، چاپ اول، 1419ق، ج4، ص450.

5. سوره یوسف، آیه 111: ﴿لَقَدْ کٰانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی اَلْأَلْبٰابِ﴾؛ «به‌راستی در سرگذشت آنان عبرتی برای خردمندان است

با بررسی آیه 29 سوره بقره و آیه 30 سوره نازعات، مشخص می‌شود که که هر آیه به جنبه‌ای خاص از آفرینش اشاره دارد و هیچ‌گونه تعارضی بین محتوای آن‌ها وجود ندارد

پرسش:

نخست آسمان آفریده شد و سپس زمین یا برعکس؟ بر اساس سوره بقره اول زمین آفریده شده است سپس آسمان، اما در سوره النازعات اول آسمان آفریده شده است سپس زمین. آیا قرآن در این زمینه دو مطلب متفاوت و مختلف باهم بیان کرده است؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نبود اختلاف دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه گفته‌اند: «مطابق برخی از آیات آسمان زودتر از زمین آفریده شده، اما آیات دیگر از تقدم زمین بر آسمان در آفرینش خبر داده‌اند و همان‌طور که مشخص است این آیات باهم اختلاف دارند و قابل‌جمع نیستند.»

 این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد خواهد شد.

تناقض چیست؟

اگر دو گزاره نتوانند هم‌زمان هردو راست یا هم‌زمان هردو دروغ باشند، متناقض محسوب می‌شوند. (1) البته تشخیص تناقض آسان نیست و برای اینکه دو گزاره واقعاً متناقض باشند، باید در جنبه‌های مختلفی مثل موضوع، محمول، شرط، زمان، مکان و... با یکدیگر یکسان باشند. (2) برای نمونه، دو گزاره «من ظرف‌ها را در دو ساعت شستم» و «من لباس‌ها را در یک ساعت جمع کردم» باهم متناقض نیستند؛ چراکه موضوع و محمول این دو باهم متفاوت است.

چرایی متناقض نبودن آیات قرآن درباره آفرینش آسمان و زمین

نخست آیاتی که ادعا شده متناقض هستند را باهم می‌خوانیم. مطابق آیه 29 سوره بقره خداوند اول اشیاء روی زمین را آفرید و سپس به سراغ «استواء آسمان»(3) رفته است:

﴿هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اِسْتَوىٰ إِلَى اَلسَّمٰاءِ فَسَوّٰاهُنَّ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾؛ «او خدایی است که همه آنچه را در زمین وجود دارد، برای شما آفرید و سپس به آسمان پرداخت و آن‌ها را به‌صورت هفت‌آسمان مرتب نمود

اما بر اساس آیات 27 تا 32 سوره نازعات، خداوند نخست آسمان را بنا نهاد و سپس زمین را گسترش داد:

﴿أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ اَلسَّمٰاءُ بَنٰاهٰا * رَفَعَ سَمْکَهٰا فَسَوّٰاهٰا * وَ أَغْطَشَ لَیْلَهٰا وَ أَخْرَجَ ضُحٰاهٰا * وَ اَلْأَرْضَ بَعْدَ ذٰلِکَ دَحٰاهٰا * أَخْرَجَ مِنْهٰا مٰاءَهٰا وَ مَرْعٰاهٰا * وَ اَلْجِبٰالَ أَرْسٰاهٰا﴾؛ «آیا آفرینش شما (بعد از مرگ) مشکل‌تر است یا آفرینش آسمان که خداوند آن را بنا نهاد؟! سقف آن را برافراشت و آن را منظّم ساخت و شبش را تاریک و روزش را آشکار نمود و زمین را بعدازآن گسترش داد و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد و کوه‌ها را ثابت و محکم کرد

همان‌طور که به‌احتمال‌زیاد شما هم متوجه شدید در آیه 29 سوره بقره اصلاً سخن از آفرینش زمین نیست؛ بلکه از آفرینش «آنچه در زمین است» سخن به میان آمده: (خَلَقَ لَکُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ)؛ چنانکه در ‌آیه 30 سوره نازعات نیز سخن از گسترش خشکی زمین و خروج آن از زیر آب است: (وَ اَلْأَرْضَ بَعْدَ ذٰلِکَ دَحٰاهٰا)، نه آفرینش زمین؛ (4) طبرسی، صاحب تفسیر مجمع‌البیان، نیز در مقام پاسخ به این شبهه گفته است: «از کلمه «دَحاها» فقط گسترش زمین استفاده می‌شود نه آفرینش آن.» (5)

نتیجه‌گیری:

از مهم‌ترین شرایط تناقض (6) وحدت موضوع و محمول است، اما موضوع و محمول آیه 29 سوره بقره با آیه 30 سوره نازعات متفاوت است و این یعنی این آیات باهم اختلافی ندارند و متناقض نیستند. موضوع ‌آیه 29 سوره بقره، «ما فی الارض: آنچه در زمین است» و محمول آن «خلق و آفرینش» است، اما موضوع ‌آیه 30 سوره نازعات، «الارض: زمین» و محمول آن «دحو و گستراندن» است.

پی‌نوشت‌ها:

1. مظفر، محمدرضا، المنطق، انتشارات اسماعیلیان، چاپ سیزدهم، 1384 ش، ص 157: «تناقض القضایا اختلاف فی القضیتین یقتضی لذاته ان تکون احداهما صادقه و الاخری کاذبه».

2. سلطانی بیرامی، اسماعیل، اعجاز قرآن در پیراستگی از اختلاف و نقد شبهات، قم، موسسه امام خمینی، چاپ اول، 1396 ش، ص 109.

3. «استوی الی» در زبان عربی به معنای قصد کردن چیزی در راستای تدبیر آن است. (طبرسى، فضل بن حسن،‏ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ اول، 1372 ش، ج‏1، ص 172)

4. ابن قتیبه، تأویل مشکل القرآن، ص 48؛ زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 191.

5. طبرسى، فضل بن حسن،‏ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ اول، 1372 ش، ج‏1، ص 173.

6. شاعری شرایط تناقض را در قالب دو بیت به شعر درآورده است: «در تناقض هشت وحدت شرط دان * وحدت موضوع و محمول و مکان / وحدت شرط و اضافه، جزء و کل * قوه و فعل است در آخِر زمان»

قرآن هم به لحاظ محتوا و هم ارائه مطلب، هیچ عیب، نقص یا خللی ندارد؛ اما نباید گمان کنیم اگر چیزی واقعاً بی‌نقص باشد، دیگر کسی به آن ایراد نمی‌گیرد.

پرسش:

نقد قرآن ویکی پدیا: چرا قرآن به گونه‌ای نازل نشد که جایی برای اشکال باقی نماند؟

پاسخ:

قرآن حق است و بر اساس حق نازل شده است؛ خداوند در آیات مختلفی به این مسئله اشاره می‌کند: «به‌یقین این کتاب را به درستی و راستی [حق] بر تو نازل کردیم» (1).

در قرآن هم از حیث محتوا و هم ارائۀ محتوا، هیچ عیب و ایراد و مطلب باطل و اشتباهی وجود ندارد تا واقعاً به آن اشکالی وارد باشد؛ خداوند می‌فرماید:

«که هیچ باطلی از پیش‌رو و پشت سرش به سویش نمی‌آید» (2).

به تعبیر قرآن، این کتاب بهترین چیزی بود که خدا ممکن بود برای بشر فرستد و از این بهتر دیگر ممکن نبود:

«و از نیکوترین چیزی که از طرف پروردگارتان به سوی شما نازل شده است، پیروی کنید » (3).

بنابراین خداوند برای اشکال و ایراد، زمینه و بهانه‌ای قرار نداده است؛ اما نباید گمان کنیم که اگر چیزی واقعاً بی‌عیب و ایراد بود، دیگر هیچ‌کس به آن اشکال نخواهد کرد. مطابق قرآن، خداوند هر کاری که می‌کرد، باز به آن اشکال می‌گرفتند:

«و اگر دری از آسمان به روی آنان بگشاییم که همواره از آن بالا روند، باز خواهند گفت به‌یقین ما چشم‌بندی شده‌ایم، بلکه گروهی جادوشده هستیم» (4).

در جای دیگری نیز فرموده است: «و هیچ نشانه‌ای از نشانه‌های پروردگارشان برای آنان نیامد، مگر آنکه از آن روی گردانیدند. و اگر ما نوشته‌ای روی صحفه‌ای بر تو نازل کنیم که آنان آن را با دست خود لمس کنند، باز کفرپیشگان می‌گویند این جز جادویی آشکار نیست» (5).

آیات 90 تا 93 سورۀ «اسراء» که بیان‌کنندۀ فهرست بالای مشرکان برای ایمان‌آوردن است نیز مؤیّد خوبی برای این مدعاست: «مشرکان خطاب به پیامبر گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم، مگر آنکه از این سرزمین [خشک و سوزان مکه] چشمه‌ای پر آب و جوشان روان سازی. یا برای تو باغی از درختان خرما و انگور باشد که از لابلای آنها نهرها روان کنی. یا آسمان را آن‌گونه ‌که گمان کرده‌ای [قدرت داری] پاره‌پاره بر سر ما بیفکنی. یا خدا و فرشتگان را روبروی ما آوری. یا خانه‌ای از طلا برای تو باشد، یا در آسمان بالا روی و حتی در این صورت بالا‌رفتنت را باور نمی‌کنیم تا آنکه نوشته‌ای بر ما نازل کنی که آن را بخوانیم» (6).

بنابراین خدا هر کاری انجام می‌داد، باز هم عده‌ای ایراد می‌گرفتند و به قول مثل مشهور «در دروازه رو می‌شه بست، اما دهان مردم را نه».

چرا خداوند جلوی اشکال‌تراشی‌ها به قرآن را نگرفت؟

اینکه مردم اصلاً نتوانند اشکال بگیرند، تنها از یک راه ممکن بود و آن هم اینکه خداوند کاری کند همگی بدون اختیار و اراده به قرآن ایمان بیاورند و آن را بپذیرند یا دست‌کم قدرت اشکال‌بافی را از ذهن و زبان بشر بگیرد، یا وقتی کسی می‌خواست اشکال کند، به‌سرعت بر او عذابی نازل می‌کرد؛ درنتیجه یا اصلاً اشکالی به ذهن کسی خطور نمی‌کرد یا اگر خطور می‌کرد، بیان و طرح آن ممکن نبود، یا اگر ممکن بود، از ترس عذاب کسی به آن اقدام نمی‌کرد. ولی خداوند در قرآن آشکارا اعلام می‌کند اجبار را اراده نکرده است و می‌خواهد ایمان افراد اختیاری و از روی اراده باشد:

«بگو دلیل و برهان رسا مخصوص خداست؛ و اگر خدا می‌خواست، به‌یقین همۀ شما را [به ‌طور جبر] هدایت می‌کرد» (7).

«اگر پروردگارت می‌خواست به‌یقین همه کسانی که روی زمین‌اند [به‌اجبار] ایمان می‌آوردند؛ پس آیا تو مردم را وادار می‌کنی تا به‌اجبار مؤمن شوند؟» (8)

ریشه‌کاوی اشکال‌تراشی برای امور بی‌نقص

با قطع‌نظر از افراد شکاک که به هر چیزی شک می‌کنند و تمایل دارند همه ‌چیز را حتی اگر واقعاً بی‌نقص باشد به چالش بکشند، بسیاری از انسان‌ها به دلیل تفاوت در پیشینه فرهنگی، اجتماعی، فکری، علمی و ... و نیز پیش‌داوری‌ها یا تعلقات ایدئولوژیک خود در برابر اموری که واقعاً ایرادی ندارند، موضع منفی می‌گیرند؛ برای مثال برخی که اعتقادی به وجود خدا و وحی ندارند یا وحی و خدا را قبول دارند، اما معتقد به حقانیت دین اسلام نیستند، فقط برای ‌اینکه قرآن یک متن الهی و وحیانی یا متعلق به مسلمانان است و با باورهای پیشین آنها سازگار نیست، بدون اینکه در آن تأمل و اندیشه کنند، به دنبال اشکال‌تراشی و ردّ آن هستند. برخی نیز از روی اموری همچون حسادت و رقابت و اینکه مثلاً چرا قرآن بر من نازل نشد و بر پیامبر نازل شد، به امری که کاملاً بی‌نقص است، ایراد می‌گیرند؛ برای نمونه یکی از علل مخالفت مشرکان با قرآن این بود که چرا بر فرد ثروتمندی نازل نشده است (9).

گاهی نیز مخالفت‌ها ناشی از تعصبات یا منافع خاص فردی یا گروهی است که سبب مقاومت حتی در برابر حقیقت هم می‌شود؛ چنان‌که مشرکان مکه چون گمان می‌کردند با رشد اسلام منبع درآمد آنان از بین می‌رود و از تغییر ترس داشتند، در مقابل اسلام مقاومت کردند و بدون دلیل به قرآن و اسلام اشکال می‌گرفتند.

افزون بر این، انسان‌ها از حیث فهم و درک در یک سطح نیستند و قدرت تفکر و تعمق همگی به یک اندازه نیست؛ بنابراین برخی به دلیل محدودیت‌های عقل و درک نمی‌توانند عمق یا حکمت آیات قرآن را درک کنند و به اشتباه آن را نقص می‌بینند. این مسئله به ناتوانی فهم انسان مربوط است، نه نقص در متن.

از دیگر علل مخالفت برخی با قرآن، تفاوت در معیارهای ارزش‌گذاری است. در موارد متعددی آنچه واقعاً بی‌نقص است، ممکن است برای فردی به دلیل اشتباه در معیارها یا انتظارات، ناقص به ‌نظر آید؛ برای نمونه خداوند طالوت را به دلیل بهره‌مندی از علم و قدرت مناسب می‌دانست، اما چون معیار بنی‌اسرائیل امور مالی بود، او را ناقص و مشکل‌دار می‌دیدند (10). چنان‌که مثلاً کسی که انتظار دارد یک متن الهی تمام جزئیات علمی مدرن را به‌صراحت بیان کند، ممکن است به قرآن ایراد بگیرد، درحالی‌که هدف قرآن هدایت معنوی و اخلاقی است، نه ارائه دانشنامه علمی.

نتیجه:

قرآن هم به لحاظ محتوا و هم ارائه مطلب، هیچ عیب، نقص یا خللی ندارد؛ اما نباید گمان کنیم اگر چیزی واقعاً بی‌نقص باشد، دیگر کسی به آن ایراد نمی‌گیرد و برای آن اشکالی نمی‌تراشد. امور مختلفی همچون شکاکیت، تعصب، پیش‌داوری، حسادت و رقابت، اختلاف در فهم و درک و همچنین تفاوت معیارهای ارزش‌گذاری سبب می‌شوند انسان‌ بی‌دلیل از کسی یا چیزی ایراد بگیرد. تنها راه برای جلوگیری از اشکال‌گرفتن به قرآن، استفاده از جبر بود که خداوند بارها فرموده است موافق چنین راهی نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. ﴿إِنّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ ...﴾ (نساء: 105).

2. ﴿لاٰ یَأْتِیهِ اَلْبٰاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ ...﴾ (فصلت: 42).

3. ﴿وَ اِتَّبِعُوا أَحْسَنَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ (زمر: 55).

4. ﴿وَ لَوْ فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بٰاباً مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ * لَقٰالُوا إِنَّمٰا سُکِّرَتْ أَبْصٰارُنٰا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ﴾ (حجر: 14 ـ 15).

5. ﴿وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ * ... وَ لَوْ نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ کِتٰاباً فِی قِرْطٰاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ﴾ (انعام: 4 و 7).

6. ﴿وَ قٰالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّٰى تَفْجُرَ لَنٰا مِنَ اَلْأَرْضِ یَنْبُوعاً * أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ اَلْأَنْهٰارَ خِلاٰلَهٰا تَفْجِیراً * أَوْ تُسْقِطَ اَلسَّمٰاءَ کَمٰا زَعَمْتَ عَلَیْنٰا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللّٰهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَهِ قَبِیلاً * أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقىٰ فِی اَلسَّمٰاءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّٰى تُنَزِّلَ عَلَیْنٰا کِتٰاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحٰانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاّٰ بَشَراً رَسُولاً﴾ (اسراء: 90 ـ 93).

7. ﴿قُلْ فَلِلّٰهِ اَلْحُجَّهُ اَلْبٰالِغَهُ فَلَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ﴾ (انعام: 149). همچنین ﴿... وَ لَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ﴾: ... و اگر خدا می‌خواست، همه شما را [به‌اجبار] به راه راست هدایت می‌کرد (نحل: 9). و ﴿وَ لَوْ شِئْنٰا لَآتَیْنٰا کُلَّ نَفْسٍ هُدٰاهٰا ...﴾: و اگر می‌خواستیم، هدایت هر کسی را [از روی اجبار] به او عطا می‌کردیم (سجده: 13).

8. ﴿وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ اَلنّٰاسَ حَتّٰى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾ (یونس: 99).

9. ﴿وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ نُزِّلَ هٰذَا اَلْقُرْآنُ عَلىٰ رَجُلٍ مِنَ اَلْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ﴾: و گفتند: این قرآن چرا بر مردی بزرگ از میان یکی از این دو شهر [مکه و طایف] نازل نشد؟ (زخرف: 31).

10. ﴿وَ قٰالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طٰالُوتَ مَلِکاً قٰالُوا أَنّٰى یَکُونُ لَهُ اَلْمُلْکُ عَلَیْنٰا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ اَلْمٰالِ قٰالَ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاهُ عَلَیْکُمْ وَ زٰادَهُ بَسْطَهً فِی اَلْعِلْمِ وَ اَلْجِسْمِ وَ اَللّٰهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ﴾: و پیامبرشان به آنان گفت: بی‌تردید خدا طالوت را برای شما به زمامداری برانگیخت. گفتند: [شگفتا] چگونه او را بر ما حکومت باشد و حال آنکه ما به فرمانروایی از او سزاوارتریم و به او وسعت و فراخی مالی داده نشده. [پیامبرشان] گفت: خدا او را بر شما برگزیده و وی را در دانش و نیروی جسمی فزونی داده؛ و خدا زمامداری‌اش را به هر کس که بخواهد عطا می‌کند و خدا بسیار عطاکننده و داناست (بقره: 247).

پدیده مسخ با عقل سازگار است، اما به‌دلیل خروج از قلمرو قوانین فیزیکی و بیولوژیکی، هرچند مورد تأیید علوم تجربی نیست، اما آن را ردّ نیز نمی‌کنند .

پرسش:

منظور از مسخ در قرآن چیست و آیا مسخ ازنظر علمی محال و غیرممکن است؟

پاسخ:

«مسخ» در زبان عربی به‌معنای تغییر صورت و زشت شدن آن (1) و به عبارت ساده‌تر، از شکل انسان به شکل حیوان درآمدن است. در اصطلاح قرآنی و دینی، «مسخ» به دگرگونی شکل انسان گناه‌کار به شکل حیوانی همچون میمون و خوک به‌عنوان عذابی الهی و درنتیجه سرپیچی از فرمان خداوند و با اراده تکوینی او گفته می‌شود؛ به‌عبارت‌دیگر، انسان درحالی‌که هنوز انسان عاقل است، شکل و شمایلش شبیه حیوان می‌شود و وقتی خودش را به این شکل می‌بیند، عذاب می‌کشد.(2) هرچند این واژه فقط یک‌بار در آیه 67 سوره یس به‌کار رفته، اما چندین آیه قرآن به این اتفاق اشاره کرده‌اند. برای نمونه می‌توان به آیه 60 سوره مائده اشاره کرد:

﴿... مَنْ لَعَنَهُ اَللّٰهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ اَلْقِرَدَهَ وَ اَلْخَنٰازِیرَ ...﴾؛ ... «[آنان] کسانی هستند که خدا لعنتشان کرده، بر آنان خشم گرفته و برخی از آنان را به‌شکل بوزینه و خوک درآورده ... .»

مشهورترین نمونه مسخ در قرآن، داستان «اصحاب سبت» است.(3)

اصحاب سبت:

داستان اصحاب سَبْت (یاران شنبه) در سوره اعراف آیه‌های ۱۶۳ تا ۱۶۶ به‌تفصیل بیان و در آیه 65 سوره بقره و آیه 47 سوره نساء نیز به آن اشاره کوتاهی شده است. این داستان مربوط به گروهی از یهودیان است که در شهری ساحلی زندگی می‌کردند. خداوند صید ماهی در روز شنبه را برای امتحان بر آنان حرام کرد. پس از مدتی ماهی‌ها که متوجه شده بودند در روزهای شنبه شکار نمی‌شوند، در این روز به‌وفور و آشکارا به سمت ساحل می‌آمدند و کاملاً در دسترس بودند؛ اما در روزهای دیگر به ساحل نزدیک نمی‌شدند. بسیاری از یهودیان وقتی این ماجرا را دیدند دست به یک حقه یا اصطلاحاً «کلاه‌شرعی» زدند. آن‌ها در روزهای جمعه ترفندی را در ساحل اجرا می‌کردند تا ماهی‌ها در روزهای شنبه محبوس شوند و سپس در روزهای یکشنبه، آن ماهی‌ها را می‌گرفتند و می‌گفتند: ما فرمان خدا را زیر پا نگذاشته‌ و روز شنبه ماهی نگرفتیم! خداوند نیز در مقام مجازات آنان با امر تکوینی ظاهر آنان را شبیه به میمون و اصطلاحاً «مسخ» کرد:

﴿وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ اَلَّذِینَ اِعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی اَلسَّبْتِ فَقُلْنٰا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خٰاسِئِینَ﴾؛ (4) «بی‌تردید شما سرگذشتِ کسانی از هم‌مسلکان خود را که در شنبه عصیان ورزیدند، دانستید که [به کیفر عصیانشان] به آنان نهیب زدیم که به‌صورت بوزینگانی خوار و رانده‌شده درآیید

مطابق روایات افراد مسخ‌شده فقط سه روز زنده ماندند و سپس مردند و نسلی از آن‌ها باقی نماند.(5)

مسخ از دیدگاه عقل و علم:

در مسخ در عین بقای حقیقت انسان و بدون این‌که شاهد انتقال از یک بدن به بدن دیگر باشیم (6) یا امری بالفعل، بالقوه شود یا یک‌ گونه‌ای به گونه دیگری تبدیل شود، شکل و شمایل انسان به اراده تکوینی خداوند (7) به شکل و شمایل حیوانی همچون میمون و خوک درمی‌آید. در مسخ، انسان گناه‌کار میمون یا خوک نمی‌شود، بلکه ازنظر ظاهری شبیه میمون و خوک می‌شود. چنین چیزی ازنظر عقل مُحَال نیست و چون خارج از چارچوب قوانین فیزیکی و بیولوژیکی حاکم بر جهان ما است، هرچند مورد تأیید علوم تجربی نیست اما آن را رد نمی‌کند و در مقابل آن ساکت است.

نتیجه‌گیری:

مسخ، تغییر شکل و شمایل انسان گناه‌کار به اراده تکوینی خداوند به شکل و شمایل حیواناتی همچون میمون یا خوک است؛ یعنی ظاهر انسان در همین دنیا در حالی‌که هنوز انسانی زنده و عاقل است شبیه میمون یا خوک می‌شود و وقتی خود را در چنین حالتی می‌بیند، دچار عذاب می‌شود. در مسخ نه انتقال از یک بدن به بدن دیگر رخ می‌دهد، نه بالفعل، بالقوه می‌شود، نه حقیقت انسانی از بین می‌رود و نه شاهد تغییر یک‌ گونه به گونه دیگر هستیم. این پدیده نه با عقل در تعارض است و نه در قلمرو علوم طبیعی است تا با آن مخالف باشند.

برای مطالعه بیشتر:

داوری چلقائی، احد و محمد سبحانی یامچی، مقاله «تحلیل انتقادی دیدگاه المنار درباره مسخ اصحاب سبت»، مجله آموزه‌های قرآنی، دوره 19، ش 35، فروردین 1401 ش، صص 293-316.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ اول، بی‌تا ج ۳، ص ۵۵: «تحویل صوره إِلى صوره أَقبح منها»؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ سوم، 1404 ق، ج ۱، ص ۴۳۱.

2. فخر رازی، محمد، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420 ق، ج‏3، ص 542. برخی برای مسخ دو قسم ظاهری/ صوری/ جسمی و باطنی/ معنوی/ روحی قائل هستند. مسخ ظاهری در متن تعریف شد. منظور از مسخ باطنی این است که شخص در اثر گناه به‌تدریج خلق‌وخوی حیوانی پیدا کند. برخی تشبیه گروهی از انسان‌ها به حمار (سوره جمعه، آیه 5) یا کلب (سوره انعام، آیه 176) در قرآن را از مصادیق مسخ باطنی دانسته‌اند. ر.ک: نقدعلیان، پروانه و عبدالله میراحمدی، مقاله «مقایسه و ارزیابی دیدگاه و ادله مفسّران و حکما درباره کیفیت عذاب مسخ»، انسان‌پژوهی دینی، دوره 17، ش 43، شهریور 1399 ش، صص 85-108.

3. تذکر این نکته لازم است که «مسخ» غیر از «تناسخ» است. در «مسخ» فقط شکل شخص زنده تغییر و به شکل حیوانی همچون میمون یا خوک درمی‌آید؛ اما «تناسخ» برای پس از مرگ است و در آن روح یک شخص از بدن او خارج و در همین دنیا وارد بدن دیگری می‌شود. به باور مسلمانان اوّلی به اراده تکوینی خداوند ممکن، اما دوّمی غیرممکن و مُحال است. ر.ک: شاکر اشتیجه، محمدتقی و محمود قیوم‌زاده، مقاله «جستاری در چیستی و چگونگی مسخ انسان»، مجله انسان‌پژوهی دینی، دوره 10، ش 29، شهریور 1392 ش، صص 83-107.

4. سوره بقره، آیه 65.

5. طبرسى، فضل بن حسن،‏ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ‏ناصرخسرو، 1372 ش، ج‏4، ص 759؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج‏3، ص 542.

6. برخی به‌اشتباه مسخ را به‌معنای «هو انتقال النفس الناطقه من بدن الإنسان إلى بدن حیوان آخر یناسبه فی الأوصاف کبدن الأسد للشجاع و الأرنب للجبان و هو من أقسام التّناسخ» دانسته‌اند. (تهانوی، محمد اعلی بن علی، موسوعه کشاف إصطلاحات الفنون و العلوم، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، چاپ اول، 1996 ق، ج ۲، ص ۱۵۳۵)

7. سوره نحل، آیه 40: ﴿إِنَّمٰا قَوْلُنٰا لِشَیْءٍ إِذٰا أَرَدْنٰاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾؛ «فرمان ما درباره چیزی چون [به‌وجودآمدنش را] اراده کنیم، فقط این است که به آن می‌گوییم: باش، پس [بی‌درنگ] موجود می‌شود

قرآن با پرداختن به جزئیات مسائل شخصی و خانوادگی پیامبر، ایشان را به‌عنوان الگویی قابل‌دسترس معرفی می‌کند که در تمام ابعاد زندگی قابل پیروی است.

پرسش:

قرآن به مسائلی پرداخته که بی‌اهمیت هستند. برای نمونه می‌توان به مسائل خصوصی پیامبر با همسرانش یا نزاع وی با عمو و زن‌عمویش و ماجرای خبرچینی همسرانش و... اشاره کرد. ذکر چنین مطالبی در قرآن چگونه با جاودانی و جهانی بودن آن سازگار است؟ چرا قرآن به‌جای پرداختن به این امور جزئی، ناچیز و بی‌اهمیت، به نیازهای اصلی بشر نپرداخت و به سؤالات بی‌جواب بشر پاسخ نداد تا مردم با دیدن این مطالب در قرآن پی به الهی بودن آن ببرند؟

پاسخ:

قرآن با پرداختن به مسائل شخصی زندگی پیامبر به امور بی‌اهمیت نمی‌پردازد، بلکه از این طریق الگوهای عملی و درس‌های جاودانه ارائه می‌دهد. این مسائل، پیامبر را به الگویی قابل‌دسترس تبدیل کرده، اصول اخلاقی و کاربردی جهانی را تبیین و توجه احکام الهی به زندگی واقعی بشر را نشان می‌دهند. این رویکرد، جامعیت و واقع‌گرایی قرآن را اثبات می‌کند که آن را راهنمایی جاودانه و جهانی برای تمام ابعاد زندگی بشر ساخته است.

ارتباط مسائل شخصی پیامبر با هدایت بشر

در نگاه اول، شاید مسائل زندگی پیامبر خدا یا روابط ایشان با همسران و خویشاوندانشان، شخصی به نظر برسد و این سؤال پیش بیاید که این‌ها چه ربطی به هدایت بشر دارد؟ اما اگر عمیق‌تر نگاه کنیم، خواهیم دید که هیچ‌کدام از این مسائل، بی‌ارتباط با هدایت بشر نیستند. قرآن کتابی خشک و صرفاً تئوریک نیست، بلکه راهنمای زندگی واقعی بشر است؛ زیرا اولاً پیامبر در قرآن به‌عنوان الگو و اسوه‌ای حسنه و نیکو معرفی شده‌اند. اگر زندگی ایشان تنها در ابعاد روحانی، الهیاتی و غیرقابل‌دسترس نمایش داده می‌شد، چگونه می‌توانستند الگویی قابل‌دسترس برای همه انسان‌ها ازجمله مردان در مقام همسر، پدر، خویشاوند، یا رهبر اجتماعی باشند؟ اما الآن قرآن پیامبر را انسانی معرفی می‌کند که در کنار مقام نبوت، زندگی عادی، خانواده و چالش‌های روزمره خود را داشته است و می‌تواند برای هر یک از ما در مواجهه با چالش‌های خانوادگی، شغلی یا اجتماعی الگو باشد؛ زیرا بیان این چالش‌ها و نحوه هدایت الهی در مواجهه با آن‌ها، پیامبر را به الگویی واقع‌بینانه، عملی و قابل پیروی برای هر فرد در هر جامعه‌ای تبدیل می‌کند؛ ثانیاً آیاتی مانند اوایل سوره تحریم درباره مسائل مربوط به همسران پیامبر و موضوعات حسادت و افشای راز، نه‌تنها اصول اخلاقی مانند پرهیز از غیبت و خبرچینی، رعایت حریم خصوصی و اهمیت وفاداری در زندگی زناشویی را آموزش می‌دهند، بلکه احکام و آداب معاشرت را نیز تبیین می‌کنند. این‌ها درس‌هایی ابدی برای حفظ بنیان خانواده و روابط سالم اجتماعی هستند. چنانکه سوره مسد درباره نزاع ابولهب و همسرش با پیامبر نشان می‌دهد که حتی نزدیک‌ترین خویشاوندان نیز اگر در مقابل حق بایستند، باید از آنان بیزاری جست. چکیده سخن این‌که نحوه برخورد پیامبر در زندگی شخصی‌شان الگوهایی عملی برای مدیریت بحران‌ها، حل اختلافات، ترویج ارزش‌های اخلاقی و برخورد با مشکلات درونی و بیرونی ارائه می‌دهند. هر جامعه‌ای با چنین چالش‌های روبه‌رو است و این آیات به آن‌ در انتخاب راه‌حل درست کمک می‌کند.

طرح مسائل شخصی پیامبر در قرآن در راستای جهانی و جاودانگی این کتاب

قرآن یک کتاب نظری صرف نیست، بلکه یک کتاب راهنمای زندگی عملی است که برای همه انسان‌ها در تمام اعصار نازل شده است. پرداختن به جزئیات زندگی شخصی پیامبر، نه‌تنها جاودانگی و جهانی بودن قرآن را محدود نمی‌کنند، بلکه این ابعاد را تقویت نیز می‌کنند؛ زیرا اولاً مسائل خصوصی پیامبر با همسرانش یا نزاع با خویشاوندان، همگی بازتاب‌ دهنده تجربیات و چالش‌های مشترک انسانی در هر زمان و مکانی هستند. کدام خانواده است که با مشکلاتی همچون سوءتفاهم، حسادت، یا درگیری‌های خویشاوندی روبه‌رو نشده باشد؟ کدام جامعه‌ است که از آفت افشای سرّ، غیبت و خبرچینی در امان مانده باشد؟ ثانیاً طرح چنین مباحثی حاکی از این هستند که تعالیم قرآن تنها برای آخرت نیست، بلکه برای تمام ابعاد زندگی بشری در دنیا نیز است؛ ثالثاً آیاتی که به‌ظاهر فقط درباره مسائل شخصی پیامبر هستند، تنها به آن وقایع خاص نمی‌پردازد، بلکه اصول کلی اخلاقی مانند پرهیز از تجسس، غیبت و افشای اسرار را برای همیشه وضع می‌کند. این اصول، فراتر از زمان و مکان، برای حفظ بنیان خانواده و جامعه در هر عصری ضروری هستند. چنانکه همین مسائل شخصی بستر و مقدمه نزول احکام شرعی برای همه مسلمانان شد. این احکام برای همیشه و تا قیامت معتبر و قابل‌اجرا هستند. نکته مهمی که نباید از آن غافل شد این است که طبیعت انسان، با همه پیچیدگی‌هایش (حسادت‌ها، کینه‌ها، محبت‌ها، ضعف‌ها و قوت‌ها) در طول تاریخ تغییر چندانی نکرده است. قرآن با پرداختن به این نمونه‌های عینی، درمان‌ها و راهکارهایی جاودانه برای مدیریت طبیعت انسان و چالش‌های ناشی از آن ارائه می‌دهد.

قرآن و پاسخ دادن به سؤال‌های بی‌جواب بشر

برخلاف مدعای مطرح‌شده در سؤال، قرآن به نیازهای اصلی بشر پرداخته و پاسخ‌دادن به سؤال‌های بی‌جواب او را مدنظر داشته است. ازجمله بنیادی‌ترین پرسش‌های بشر که در قرآن مورد توجه قرار گرفته می‌توان به این امور اشاره کرد:

1. خدا کیست و چگونه او را بشناسیم؟ (پاسخ: توحید، صفات الهی، نشانه‌های خدا در آفرینش)؛

2. چرا وجود داریم؟ مقصد کجاست؟ (پاسخ: بندگی خدا، رسیدن به کمال و رضوان الهی)؛

3. چگونه با رنج‌ها و سختی‌ها کنار بیاییم؟ (پاسخ: توکل، صبر، یاد خدا)؛

4. پس از مرگ چه می‌شود؟ (پاسخ: معاد، بهشت و جهنم، حسابرسی)

این‌ها مهم‌ترین سؤالات بی‌جواب تاریخی انسان بوده‌اند و قرآن به‌طور مداوم به آن‌ها پاسخ داده است. شاید منظور سؤال‌کننده از سؤالات بی‌جواب جزئیات علمی یا پیش‌بینی‌های آینده باشد؛ اما قرآن خود را کتاب هدایت می‌داند نه کتاب علمی یا پیشگویی. افزون بر این، اگر قرآن فقط به مسائل مهم و کلی می‌پرداخت، از واقعیت‌های زندگی انسان و چالش‌های روزمره‌اش دور می‌ماند؛ اما اکنون با پرداختن به جزئیاتی که زندگی واقعی پیامبر و جامعه آن زمان را نشان می‌دهد که از تمام ابعاد زندگی انسان آگاه است و درس‌های جاودانه‌ای درمورد مدیریت اختلافات خانوادگی، حفظ حریم خصوصی، پرهیز از غیبت و حسادت و اهمیت وفاداری می‌دهد. این‌ها مسائلی ناچیز نیستند، بلکه ستون‌های اصلی یک خانواده و جامعه سالمند که در هر زمان و مکانی کاربرد دارند. آیا نیاز به خانواده سالم نیاز اصلی بشر نیست؟ ماجرای ابولهب در سوره مسد نشان می‌دهد که حتی دشمنی در نزدیک‌ترین دایره خانوادگی هم ممکن است اتفاق بیفتد و نحوه برخورد با آن درسی مهم و ابدی در مورد مرزبندی‌های اعتقادی و عملی است. آیا نیاز به مرزبندی با شر یا نحوه برخورد با دشمنی، از نیازهای اصلی بشر نیست؟

نتیجه‌گیری:

پرداختن قرآن به جزئیات زندگی شخصی پیامبر خدا نه‌تنها بی‌اهمیت نیست، بلکه از ابعاد کلیدی هدایت، جاودانگی و جهانی بودن آن محسوب می‌شود. این وقایع پیامبر را به‌عنوان الگویی قابل‌دسترس معرفی می‌کنند، بستری عملی برای تبیین اصول اخلاقی و احکام شرعی جاودانه فراهم می‌آورد و جامعیت قرآن را در پرداختن به تمام ابعاد زندگی بشر، از بزرگ‌ترین مسائل هستی‌شناختی تا کوچک‌ترین چالش‌های روزمره، اثبات می‌کند. این واقع‌گرایی و عمق، نشانه‌ای از حکمت الهی قرآن و دلیل الهی بودن و کارآمدی آن برای همه انسان‌ها در تمام اعصار است. چنانکه قرآن نه‌تنها نسبت به سؤال‌های اصلی بشر همچون «از کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم» بی‌تفاوت نبوده، بلکه بارها و به شیوه‌های مختلف به همه آن‌ها پاسخ داده است.