شبهات قرآنی

نقد الهی‌نبودن قرآن و ساخته‌شدن آن از سوی پیامبر
آیات آغازین سوره تحریم امتیاز ویژه‌ای برای پیامبر بیان نکرده و با توجه به حکم یکسان سوگند در شریعت حتی در صورت پشیمانی از قسم نیازی به جعل آیه به خدا وجود ندارد

پرسش:

آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله) آیات را به سود خود می‌کرد و به خدا نسبت می‌داد؛ گویا وظیفه قرآن مشروع جلوه‌دادن لغزش‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله) با نزول آیاتی است؟ مثل آیات ابتدایی سورۀ «تحریم» و موضوع عایشه و حفصه و سوگند پیامبر که حلالی را بر خود حرام کند؛ اما در ادامه پیامبر از سوگند خود ناراحت و پشیمان شد و در این آیات مدعی می‌شود خدا از من خواست به این سوگند عمل نکنم. آیا این موارد نمی‌تواند دلیل بر الهی‌نبودن قرآن و اینکه قرآن ساخته پیامبر است باشد؟

پاسخ :

معجزات مختلفی نشان‌دهندۀ نبوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و دلایل مختلف عقلی نشان از عصمت پیامبران از هرگونه اشتباه و دروغ هستند. افزون بر این، با توجه به عجز بشر از آوردن مثل قرآن، اخبار غیبی، اعجاز علمی و ... ، متوجه الهی‌بودن قرآن می‌شویم. در قرآن نیز آمده است: «اگر پیامبر چیزی را به دروغ به خدا نسبت می‌داد، به‌یقین عذاب و رسوا می‌شد». عذاب‌نشدن (صلی الله علیه و آله) نشان می‌دهد که او به خدا دروغ نبسته است. از همه مهم‌تر اینکه حتی اگر فرض کنیم پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از سوگندخوردن پشیمان شده‌اند، نیازی به ساخت آیه و دروغ‌بستن به خدا نداشتند؛ چراکه حضرت بر ترک کار حلالی سوگند خوردند که ترک آن بر انجام آن رجحانی نداشت و مطابق شریعت اسلامی، عمل به چنین سوگندهایی اصلاً واجب نیست.

راه شناخت مدعی راستین نبوت از مدعی دروغین، معجزه است؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نیز معجزات مختلفی از جمله قرآن داشته‌اند (1). در اعجاز قرآن همین بس که با وجود تَحَدّیات و هماوردطلبی‌های مختلف قرآن (2)، کسی تاکنون نتوانسته است حتی سوره کوچکی مثل سورۀ «کوثر» بیاورد. اگر قرآن واقعاً ساختۀ پیامبر بود و او آن را به خدا نسبت داده بود، چرا دیگران از آوردن مثل آن عاجز هستند؟ بنابراین قرآن بهترین دلیل نبوت پیامبر خداست. وقتی نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ثابت شد، با توجه به دلیل عقلی لزوم عصمت نبی (3)، صداقت پیامبر در اموری که از خداوند خبر می‌دهد نیز ثابت می‌شود؛ چنان‌که با اثبات اعجاز قرآن و الهی‌بودن آن، صداقت پیامبر خدا به گونه دیگری نیز ثابت می‌شود: ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنٰا بَعْضَ اَلْأَقٰاوِیلِ * لَأَخَذْنٰا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنٰا مِنْهُ اَلْوَتِینَ * فَمٰا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حٰاجِزِینَ﴾: و اگر [او] پاره‌ای از گفته‌ها را به دروغ بر ما می‌بست، ما او را به‌شدت می‌گرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره می‌کردیم. در آن صورت هیچ‌کدام از شما مانع از عذاب او نبود (4).

بر اساس این آیات، اگر پیامبر خدا چیزی را به دروغ به خدا نسبت می‌داد، به‌یقین خداوند او عذاب می‌کرد؛ بنابراین عذاب‌نشدن پیامبر به این معناست که تک‌تک آیات قرآن، آسمانی و الهی هستند.

آیات ابتدایی سورۀ تحریم

بر اساس آیۀ اول سورۀ تحریم، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) کار حلالی را انجام ‌دادند که برخی از همسرانشان از آن کار ناراحت شدند (5). آن حضرت برای کسب رضایت آنان سوگند می‌خورند این کار حلال را ترک کنند؛ با این سوگند، آن کار حلال بر ایشان حرام می‌شود. خداوند به حضرت وحی می‌کند و می‌گوید: «چرا برای رضایت همسرانت کاری را که من برای تو حلال کرده‌ام، با سوگند بر خودت حرام کردی؟»، سپس از ایشان می‌خواهد سوگند خود را بشکند و «کفّاره» بدهد (6).

کفارۀ شکستن قسم عبارت است از: 1. غذادادن به ده نیازمند؛ 2. پوشاندن آنان؛ یا 3. آزادکردن یک برده. اگر فرد نمی‌تواند هیچ‌کدام از این سه کار را انجام دهد، باید سه روز روزه بگیرد (7). پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نیز با اطعام ده فقیر (8) کفاره را پرداخت کردند.

چرا آیات ابتدایی سوره تحریم ساخته خود پیامبر نیست؟

حِنث قَسَم یا به تعبیر ساده‌تر، شکستن سوگند در صورتی که مُتَعَلَّق قَسَم (= کاری که برای انجام یا ترک آن قسم خورده شده است) رُجحان نداشته باشد، حرام نیست. پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز چون بر ترک عملی حلال سوگند خورده بودند و ترک چنین عملی در برابر انجام‌دادن آن رجحان و برتری ندارد، شکستن آن نه‌تنها حرام نیست، بلکه کفاره هم ندارد؛ هرچند مستحب است برای حفظ احترامِ قسم، کفاره داده شود (9). به‌روشنی مشخص است که حکم بیان‌شده در آیات آغازین سورۀ تحریم اختصاصی به پیامبر ندارد و حکمی عمومی و همگانی است؛ بنابراین نمی‌توان ادعا کرد حضرت ابتدا قسم خورد و سپس از سوگند خود پشیمان شد و با ساخت آیات آغازین سورۀ «تحریم» به دروغ مدعی شد خدا از من خواسته است که سوگند خورد را بشکنم؛ چراکه حتی اگر این آیات نازل نمی‌شدند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌توانستند به سوگند خود عمل نکنند.

نتیجه:

اول: نبوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) با معجزات مختلفی از جمله قرآن ثابت شده است و به حکم عقل، پیامبران از هرگونه خطا، اشتباه و دروغ معصوم هستند.

دوم: با توجه به عجز بشر از آوردن سوره‌ای مثل سوره‌های قرآن، الهی‌بودن این کتاب ثابت می‌شود؛ همچنین بر اساس این کتاب، اگر پیامبر چیزی را به دروغ به خدا نسبت می‌داد، خدا او را عذاب می‌کرد.

سوم: حکم بیان‌شده‌ در آیات آغازین سورۀ تحریم عمومی و همگانی است و اختصاصی به پیامبر ندارد تا بتوان ادعا کرد حضرت آن را به نفع خود ساخته و به خدا نسبت داده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. عالمان مسلمان آثار متعددی درباره معجزات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) تألیف کرده‌اند؛ «دلائل النبوه» نوشتۀ بیهقی، «معجزات النبی» از ابن‌کثیر، «مصابیح الأنوار» اثر بحرانی و «معجزات حضرت محمد(ص)» نگاشتۀ غریقی از جمله آثاری هستند که مستقل به این موضوع پرداخته‌اند. قطب‌الدین راوندی در «الخرائج و الجرائح»، شیخ حر عاملی در «اثبات ‌الهداة» و علامه مجلسی در «بحار الأنوار» نیز فصل یا فصولی از کتاب خود را به روایات معجزات پیامبر اختصاص داده‌اند.

2. اسراء: ۸۸؛ هود: ۱۳ ـ ۱۴؛ یونس: ۳۸؛ بقره: ۲۳.

3. ر.ک به: عبد‌الرزاق لاهیجی؛ سرمایه ایمان در اصول اعتقادات؛ تهران: نشر الزهرا (سلام الله علیها)، ۱۳۷۲ ش، ص 91.

4. الحاقه: 44 ـ 47.

5. بر اساس برخی روایات، این کار حلال، خوردن عسل یا مؤانست با ماریه قبطیه بوده است (عبدالرزاق بن همام صنعانی؛ تفسیر القرآن العزیز المسمى تفسیر عبدالرزاق؛ بیروت: دارالمعرفه، 1411 ق،‏ ج 2، ص 241. محمد طبری؛ جامع البیان فى تفسیر القرآن؛ بیروت: دار‌المعرفه، 1412 ق، ج ‏28، ص 100)؛ اما اولاً این روایات با شأن و شخصیت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) سازگار نیست؛ ثانیاً ماجرای بچگانۀ بیان‌شده در آنها برخلاف اهمیتی است که آیات آغازین سورۀ تحریم نشان‌دهندۀ آن هستند. به ‌نظر می‌رسد برخی این روایات را ساخته‌اند تا علت واقعی نزول این آیات پنهان بماند.

6. سید‌محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج ‏19، ص 330.

7. مائده: 89.

8. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ تهران: دار‌الکتب الإسلامیه؛ چ 4، 1407 ق، ج ‏7، ص 452. برخی نیز گفته‌اند پیامبر خدا برده‌ای را آزاد کرد (مقاتل بن سلیمان؛‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان؛ بیروت: دار‌إحیاء التراث العربی‏، 1423 ق، ج ‏4، ص 376).

9. ناصر مکارم شیرازى و جمعی از نویسندگان؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، چ 10، 1371 ش، ج ‏24، ص 274.

نسبت سنجی هماهنگی دائمی قرآن با پیامبر و الهی نبودن آن
قرآن همۀ پیامبران را تأیید کرده و گفتارش جز وحی نیست، همواره همراه حق بوده و هرگز میان او، اهل‌بیت و حق یا میان او و خدا جدایی و اختلافی رخ نمی‌دهد.

پرسش:

چرا این‌قدر قرآن با پیامبر هماهنگ است و قرآن دائماً از پیامبر دفاع و احکامی را صادر می‌کند که به سود او هستند؟ (مثل سوره مسد و سوره کوثر و...) چرا هیچ‌گاه در قرآن شاهد حکمی که به زیان پیامبر و اهل‌بیتش باشد، نیستیم؟ این‌ها نشانه این نیست که قرآن ساخته‌وپرداخته خود پیامبر است؟

پاسخ:

برخی هماهنگی قرآن با پیامبر را مستمسکی قرار داده‌اند تا الهی بودن قرآن را زیر سؤال ببرند. به باور آنان «پیامبر از قرآن به‌عنوان ابزاری برای پیشبرد نظرات شخصی‌اش استفاده کرده و خواسته‌های نفسانی خود را در ظرف کلام خدا به اطرافیان تحمیل کرده است. اصلاً گویا رسالت قرآن این بوده که مشکلات ایشان را با آیه‌هایی که به سودش نازل می‌کند، برطرف سازد. اشتباهاتش را هموار و خواسته‌های نفسانی او را برآورده کند ... .»

 در این نوشتار این مدعا مورد بررسی و نقد قرار می‌گیرد.

نسبت‌سنجی هماهنگی دائمی قرآن با پیامبر و الهی نبودن آن

اولاً قرآن کریم نه‌تنها از پیامبر خدا، بلکه از همه پیامبران الهی دفاع و آنان و کارهایشان را همواره تأیید کرده است؛

ثانیاً از وقتى پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را از شیر گرفتند، خداوند بزرگ‌ترین فرشته از فرشتگانش را مأمور وى نمود تا شب و روز ایشان را در مسیر کرامت و محاسن اخلاق جهان سوق دهد. (1) ایشان از کودکی تحت حمایت و حفاظت الهی قرار گرفت (2) و ازنظر اخلاقی به بالاترین مراتب آن رسید؛ (3) لذا حضرت خودشان را تربیت‌شده خدا معرفی می‌کردند (4) و می‌فرمودند: «أدّبنی ربی فأحسن تأدیبی»؛ (5)‏ خدا من را به بهترین شکل تربیت کرده است. حضرت هیچ‌چیزی از خودشان نمی‌گفتند و گفتارشان چیزی جز وحی که به ایشان نازل می‌شد، نبود. (6) همه این امور سبب شده بود که پیامبر هیچ‌گاه با خداوند مخالفت نکند و افکار، گفتار و کردارشان همیشه الهی و مطابق خواست و اراده خداوند باشد و درنتیجه، فعل پیامبر دقیقاً فعل خدا باشد و از هم قابل تفکیک و جدایی نباشد.(7) دقیقاً به‌همین‌دلیل، خداوند ایشان را به‌عنوان الگو به بشریت معرفی کرد، (8) از بندگانش خواست پا جای پای او بگذارند و رسماً اعلام کرد اطاعت از ایشان اطاعت از من است (9) و هرکه مدعی دوست داشتن من باشد، اما از پیامبر اطاعت نکند، دروغ می‌گوید.(10) همین الهی بودن رفتار حضرت سبب شده بود که مردم نه‌تنها مجاز نبودند و نیستند به ایشان اعتراض بکنند، بلکه حتی اگر در دلشان نیز از تصمیمات ایشان ناراحت بشوند، خداوند آنان را مؤمن نمی‌داند. (11)

چنانکه از یک‌سو، قرآن بر اساس حق نازل شده است (12) و از سوی دیگر، اهل‌بیت پیامبر خدا نیز همچون ایشان همیشه مطابق حق و قرآن رفتار می‌کردند و این تبعیت به‌اندازه‌ای بود که در روایات گفته شده حق از آنان تبعیت و خودش را با آنان هماهنگ می‌کند: «الحق مع علی و علی مع الحق یزول حق مع علی حیث زال» (13) و «علی مع القرآن و القرآن مع علی لا یفترقان حتی یردا علی الحوض.» (14) راز این‌که قرآن هیچ‌گاه اهل‌بیت را تخطئه نکرد نیز همین تبعیت قرآن و اهل‌بیت از حق است. مَثَل قرآن و اهل‌بیت مَثَل رعدوبرق است که چون از یک منبع مشترک نشئت می‌گیرند، هرگز از‌هم جدا نمی‌شوند.

با دقت در مطالب، مشخص می‌شود علت هماهنگی همیشگی قرآن با پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام و تأیید دائمی ایشان این نیست که قرآن ساخته‌وپرداخته پیامبر است؛ بلکه ریشه این هماهنگی به این امر برمی‌گردد که قرآن و افعال پیامبر و اهل‌بیت هردو از سرچشمه واحدی جاری شده‌اند و از‌این‌رو در نهایتِ سازگاری باهم هستند. بلاتشبیه معصوم همچون رباتی است که توسط سازنده خود برنامه‌ریزی شده و درنتیجه، همیشه مطابق با اراده سازنده خود عمل می‌کند و به‌همین‌دلیل، اصلاً عجیب نیست که سازنده آن همیشه از آن و کارهایش دفاع کند؛ البته همان‌طور که در کتب کلامی ثابت شده عصمت معصومان از آنان سلب اراده نمی‌کند و آنان در اثر لطف الهی، اما با اراده و اختیار کامل خود معصوم و بی‌گناه هستند.(15)

نتیجه‌گیری:

هماهنگی قرآن با پیامبر و اهل‌بیتش به دلیل این نیست که قرآن توسط پیامبر ساخته شده است، بلکه ریشه در این دارد که هر‌دو از یک سرچشمه الهی نشئت گرفته‌اند؛ چراکه اگر قرآن وحی خداوند است، بینش، کنش و منش پیامبر نیز تحت هدایت و تربیت الهی شکل گرفته بود: «أدّبنی ربی فأحسن تأدیبی.» چنانکه معیت و همراهی همیشگی قرآن و اهل‌بیت با حق، دلیل دفاع و تأیید همیشگی قرآن از آنان است.

پی‌نوشت‌ها:

1. سید رضی، محمد بن حسین‏، نهج‌البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، قم، انتشارات هجرت، چاپ اول، 1414 ق، ص 300، خطبه قاصعه: «لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ ص مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَه‏» مطابق برخی از روایات آن فرشته همواره حضرت را راهنمایی می‌کرد و از کارهای ناروا برحذر می‌داشت. (ابن‌حبان، محمد، صحیح ابن‌حبان، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ دوم، 1414 ق، ج 14، ص 169)

2. سوره ضحی، آیه 6: ﴿أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوىٰ﴾؛ «آیا تو را یتیم نیافت، پس پناه داد؟»

3. سوره قلم، آیه 4: ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾؛ «و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری

4. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق، ج‏16، ص 231: «أَنَا أَدِیبُ اللَّه.»

5. طبرانی، احمد، التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم، اردن، دار الکتاب الثقافی‏، چاپ اول، 2008 م، ج‏6، ص 321؛ ثعلبى، احمد بن محمد، تفسیر ثعلبی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1422 ق، ج‏10، ص 10؛ طبرسى، فضل بن حسن‏، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح: فضل‏‌الله ‏یزدى طباطبایى و هاشم رسولی، ‏تهران، ناصرخسرو، 1372 ش، ج‏10، ص 500.

6. سوره نجم، آیه‌های 3 و 4: ﴿وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوىٰ * إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحىٰ﴾؛ «و از روی هواوهوس سخن نمی‌گوید. گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل می‌شود، نیست

7. سوره نساء، آیه 150: ﴿إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اَللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذٰلِکَ سَبِیلاً﴾؛ «بی‌تردید کسانی‌که به خدا و پیامبرانش کافر می‌شوند و می‌خواهند میان خدا و پیامبرانش جدایی اندازند و می‌گویند: به بعضی ایمان می‌آوریم و به برخی کافر می‌شویم و می‌خواهند میان کفر و ایمان راهی [خاص] برگزینند، [سبک‌مغز و بی‌شعورند.]»

8. سوره احزاب، آیه 21: ﴿لَقَدْ کٰانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ ...﴾؛ «یقیناً برای شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوی نیکویی است.» ... .

9. سوره نساء، آیه 80: ﴿مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ ...﴾؛ «نهر که از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده ... .»

10. سوره آل‌عمران، آیه 31: ﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اَللّٰهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ «بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شمارا دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است

11. سوره نساء، آیه 65: ﴿فَلاٰ وَ رَبِّکَ لاٰ یُؤْمِنُونَ حَتّٰى یُحَکِّمُوکَ فِیمٰا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاٰ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّٰا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً﴾؛ «به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن حقیقی نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع و اختلاف دارند به داوری بپذیرند؛ سپس از حکمی که کرده‌ای دروجودشان هیچ دل‌تنگی و ناخشنودی احساس نکنند و به‌طور کامل تسلیم شوند

12. سوره نساء، آیه 105: ﴿إِنّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ ...﴾؛ «یقیناً این کتاب را به‌درستی و راستی بر تو نازل کردیم ... .»

13. ابن‌مغازلی، علی، مناقب الامام علی بن ابی‌طالب، بیروت، دارالاضواء، چاپ سوم، 1424 ق، ص 140

14. ابن مردویه، احمد، مناقب علی بن ابی‌طالب، قم، دارالحدیث، چاپ دوم، 1424 ق، ص 117.

15. صفایی، احمد، علم کلام، تهران، دانشگاه تهران، چاپ ششم، 1374 ش، ج 2، ص 103.

مدت آفرینش آسمان و زمین و تناقض
به دلیل تفاوت موضوع، آیات شش روز آفرینش (خلق آسمان‌ها و زمین) با آیات هشت روز (خلق همراه با کوه‌ها، برکات زمین، مواد غذایی و قضاء آسمان‌ها) در تعارض نیستند.

پرسش:

آفرینش آسمان و زمین در هشت روز بود یا شش روز؟ در آیه چهارم از سوره سجده و هفت آیه دیگر گفته شده: «فِی سِتَّهِ أَیَّام» یعنی در شش روز آفریده شده است، اما در آیات ۹ تا ۱۲ سوره فصلت آمده که زمین و آسمان در هشت روز آفریده شد؛ البته عدد ۸ آشکارا در قرآن نیامده و از جمع اعداد موجود در این آیه محاسبه شده است. آیا قرآن درباره مدت آفرینش آسمان و زمین دچار تناقض‌گویی شده است؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نداشتن اختلاف و تناقض دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه گفته‌اند: «مطابق برخی از آیات آسمان‌ها و زمین در شش روز خلق شدند، اما آیات دیگر از آفرینش آسمان‌ها و زمین در هشت روز خبر داده‌اند! همان‌طور که مشخص است این آیات باهم اختلاف دارند و قابل‌جمع نیستند.»

 این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد خواهد شد.

تناقض چیست؟

اگر دو گزاره نتوانند هم‌زمان هردو راست یا هم‌زمان هردو دروغ باشند، متناقض محسوب می‌شوند. (1) البته تشخیص تناقض آسان نیست و برای اینکه دو گزاره واقعاً متناقض باشند، باید در جنبه‌های مختلفی مثل موضوع، محمول، شرط، زمان، مکان و... با یکدیگر یکسان باشند. (2) برای نمونه، دو گزاره «من ظرف‌ها را در دو ساعت شستم» و «من ظرف‌ها و لباس‌ها را در سه ساعت شستم» باهم متناقض نیستند؛ چراکه موضوع این دو باهم متفاوت است.

چرایی متناقض نبودن آیات قرآن درباره مدت‌زمان آفرینش آسمان‌ها و زمین

‌در راستای بررسی این اشکال بیایید آیات 9 تا 12 سوره فصلت را باهم بخوانیم:

﴿قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ اَلْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدٰاداً ذٰلِکَ رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ * وَ جَعَلَ فِیهٰا رَوٰاسِیَ مِنْ فَوْقِهٰا وَ بٰارَکَ فِیهٰا وَ قَدَّرَ فِیهٰا أَقْوٰاتَهٰا فِی أَرْبَعَهِ أَیّٰامٍ سَوٰاءً لِلسّٰائِلِینَ * ثُمَّ اِسْتَوىٰ إِلَى اَلسَّمٰاءِ وَ هِیَ دُخٰانٌ فَقٰالَ لَهٰا وَ لِلْأَرْضِ اِئْتِیٰا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قٰالَتٰا أَتَیْنٰا طٰائِعِینَ * فَقَضٰاهُنَّ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحىٰ فِی کُلِّ سَمٰاءٍ أَمْرَهٰا وَ زَیَّنَّا اَلسَّمٰاءَ اَلدُّنْیٰا بِمَصٰابِیحَ وَ حِفْظاً ذٰلِکَ تَقْدِیرُ اَلْعَزِیزِ اَلْعَلِیمِ﴾؛ «بگو: آیا شما به آن‌کس که زمین را در دو روز آفرید کافر هستید و برای او همانندهایی قرار می‌دهید؟! او پروردگار جهانیان است! او در زمین کوه‌های استواری قرار داد و برکاتی در آن آفرید و مواد غذایی آن را مقدّر فرمود، ـ این‌ها همه در چهار روز بود ـ درست به اندازه نیاز تقاضا کنندگان! سپس به آفرینش آسمان پرداخت، درحالی‌که به‌صورت دود بود؛ به آن و به زمین دستور داد: "بیایید، خواه از روی اطاعت و خواه اکراه" آن‌ها گفتند: "ما از روی طاعت می‌آییم" در این هنگام آن‌ها را به‌صورت هفت‌آسمان در دو روز آفرید ... .»

مطابق این آیات، خداوند زمین را در دو روز، کوه‌ها، برکات روی زمین و مواد غذایی را در چهار روز و آسمان‌های هفتگانه را در دو روز آفرید و این یعنی آفرینش آن‌ها روی‌هم‌رفته هشت روز طول کشید.

این در حالی است که مطابق برخی دیگر از آیات قرآن، خداوند آسمان‌ها و زمین را در شش روز (3) آفریده است:

﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیّٰامٍ… ﴾؛ «پروردگار شما، خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید ‌... ‌.» (4)

﴿وَ هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیّٰامٍ ...﴾؛ «او کسی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید ‌... ‌.» (5)

اما برخلاف تصور برخی، آیات هشت روز، با آیات شش روز، باهم اختلافی ندارند و متناقض نیستند؛ چراکه موضوع آن‌ها باهم متفاوت است و یکی از شرایط تناقض «وحدت موضوع» است. توضیح آن‌که در آیات سوره فصلت اولاً اصلاً اسمی از آفرینش آسمان‌ها نیامده و منظور از «فَقَضٰاهُنَّ» هفت‌تا کردن آسمان است؛ یعنی آسمان قبلاً خلق شده بود، اما خداوند با تبدیل آن به هفت‌آسمان، خلقت آن‌ها را تکمیل کرده و به پایان رسانده است؛ (6) ثانیاً در این آیات افزون بر زمین، به کوه‌ها، برکات و مواد غذائی روی زمین نیز اشاره شده و هشت روز برای آفرینش همه این امور و هفت‌تا شدن آسمان است؛ بنابراین، آفرینش آسمان‌ها و زمین در شش روز بوده است، اما آفرینش زمین، کوه‌ها، برکات و مواد غذایی و همچنین هفت‌تا شدن آسمان در هشت روز بوده است.

برخی به گونه دیگری به این شبهه پاسخ داده و گفته‌اند: چهار روز شامل دو روز آفرینش خود زمین نیز می‌شود و درنتیجه، مجموع روزها شش می‌شود و نه هشت؛ پس هیچ تناقضی وجود ندارد. مشابه این تعبیر در زبان عربی و حتی زبان فارسى نیز وجود دارد. برای نمونه گفته مى‏شود: از تهران تا مکه ده روز و تا مدینه یازده روز طول مى‏کشد. همان‌طور که مشخص است یازده روز تا مدینه شامل آن ده روز تا مکه نیز می‌شود؛ یعنى از تهران تا مکه ده روز و از مکه تا مدینه یک روز. (7)

نتیجه‌گیری:

ازجمله شرایط تناقض (8) دو گزاره، وحدت آن دو در موضوع است؛ پس اگر موضوع دو گزاره باهم متفاوت باشد باهم متناقض نیستند. دقیقاً به همین دلیل بین آیات حاکی از شش روز با آیات حاکی از هشت روز اختلاف و تناقضی وجود ندارد؛ زیرا موضوع آیات حاکی از شش روز، فقط آفرینش آسمان‌ها و زمین تنها است؛ اما موضوع آیات حاکی از هشت روز، اولاً آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها و برکات روی زمین هستند؛ نه‌فقط آسمان‌ها و زمین تنها؛ ثانیاً این آیات درباره «قضاء» آسمان‌ها به معنای هفت‌تا شدن آن‌ها است؛ نه «خلق» آن‌ها.

پی‌نوشت‌ها:

1. مظفر، محمدرضا، المنطق، انتشارات اسماعیلیان، چاپ سیزدهم، 1384 ش، ص 157: «تناقض القضایا اختلاف فی القضیتین یقتضی لذاته ان تکون احداهما صادقه و الاخری کاذبه.»

2. سلطانی بیرامی، اسماعیل، اعجاز قرآن در پیراستگی از اختلاف و نقد شبهات، قم، موسسه امام خمینی، چاپ اول، 1396 ش، ص 109.

3. در روایتی از امام باقر علیه‌السلام آمده است که مراد از «سته ایام»، «سته اوقات» است. (قمى، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی، قم، دار الکتاب‏، چاپ سوم، 1363 ش، ج‏1، ص 236)

4. سوره اعراف‏، آیه 54.

5. سوره هود، آیه 7؛ سوره یونس، آیه 3 و سوره حدید، آیه 4.

6. طبرانى، سلیمان بن احمد، التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم، اربد اردن، دار الکتاب الثقافی‏، چاپ اول، 2008 م، ج‏5، ص 422؛ طوسى، محمد بن حسن‏، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، بی‌تا، ج‏9، ص 111.

7. زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 191؛ مکارم شیرازى، ناصر و جمعى از نویسندگان، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ 10، 1371 ش، ج 20، ص 224.

8. شاعری شرایط تناقض را در قالب دو بیت به شعر درآورده است: «در تناقض هشت وحدت شرط دان * وحدت موضوع و محمول و مکان / وحدت شرط و اضافه، جزء و کل * قُوّه و فِعل است در آخِر زمان»

محل تشکیل منی در بدن مرد و یافته های علمی
اختلاف در تفسیر و ترجمه آیات ۵ تا ۸ طارق، که برخی با علم ناسازگارند، ناشی از فهم بشری است و با وجود تفسیرهای علمی‌پذیر، این امر خطایی در قرآن به‌شمار نمی‌آید.

پرسش:

محل تشکیل منی در بدن مرد (بین صلب و ترائب) - سوره طارق (آیه‌های ۵ تا ۷) - یکی از خطاهای علمی قرآن است. با این توضیح که قرآن محل تولید منی را قفسه سینه مرد می‌داند! بااینکه امروزه مشخص است که منی در بیضه‌ها ساخته، در کیسه منی ذخیره و از مجرای ادرار خارج می‌شود و محل ساخت و مسیر خروج آن ربطی به ستون فقرات و سینه ندارد. پس این گفته قرآن غلطی فاحش است. این غلط، ریشه در خرافات باستانی دارد و در بین اعراب نیز از قدیم و حتی امروز شایع است؛ بنابراین، پیامبر یک غلط عامیانه را به اسم خدا وارد قرآن کرده است. آیا این ادعا درباره قرآن درست است؟

پاسخ:

قرآن در مقام اثبات قدرت خداوند بر معاد جسمانی به چگونگی آفرینش او اشاره کرده و گفته است همان خدایی که شما را آفرید شما را دوباره زنده خواهد کرد:

﴿فَلْیَنْظُرِ اَلْإِنْسٰانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ مٰاءٍ دٰافِقٍ * یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ اَلصُّلْبِ وَ اَلتَّرٰائِبِ * إِنَّهُ عَلىٰ رَجْعِهِ لَقٰادِرٌ﴾؛ (1) «پس انسان باید ببیند که از چه چیز آفریده شده است؟ از آبی جهنده (منی) آفریده شده است؛ از بین صُلب و ترائب بیرون می‌آید. خدا بر بازگرداندن انسان [پس از مرگش] حتماً تواناست

به باور برخی، سخن قرآن درباره خروج از بین صلب و ترائب با یافته‌های علمی سازگار نیست و اصطلاحاً خطای علمی است.

 در نوشتار حاضر این ادعا بررسی و نقد خواهد شد.

چرایی لزوم تطابق قرآن با علم

قرآن کتاب هدایت است و خودش کتاب علمی و هدفش بیان نظریه‌های علمی نیست؛ اما هنگامی در راستای راهنمایی بشر که به پدیده‌های طبیعی اشاره می‌کند، این اشارات نباید با یافته‌های قطعی علوم در تضاد باشند؛ زیرا قرآن کلام خداوندی است که علم او به همه‌چیز، ازجمله قوانین هستی، بی‌پایان و بی‌نقص است و لذا منطقاً نباید حاوی هیچ‌گونه خطا یا اشتباهی در هیچ زمینه‌ای باشد. چنانکه قرآن و جهان هستی هردو مخلوق خداوند هستند و نباید هیچ تضادی میان کلام خالق و خلقت او وجود داشته باشد؛ چراکه هیچ‌کس همچون خالق از مخلوق خود باخبر نیست. افزون بر این، قرآن به‌عنوان کتاب هدایت برای بشریت نازل شده است تا انسان‌ها را به‌راستی و درستی رهنمون سازد. اگر در محتوای آن، ازجمله اشارات علمی‌اش، خطاهایی وجود داشته باشد، این امر می‌تواند به اعتماد انسان‌ها به راهنمایی‌های آن لطمه وارد کند.

تمایز قرآن از ترجمه و تفسیر آن

باید بین قرآن از یک‌سو و ترجمه و تفسیر آن ازسوی‌دیگر، تفکیک و تمایز قائل شد. وجود خطا در ترجمه یا تفسیر قرآن، لزوماً به‌معنای وجود خطا در قرآن نیست. هرچند قرآن به‌عنوان کلام خداوند از هرگونه خطا عاری است، اما ترجمه و تفسیر، محصول تلاش فکری و فهم بشر هستند. انسان‌ها، به دلیل محدودیت‌های ذاتی خود در فهم، دانش، زبان و... همواره در معرض خطا و اشتباه قرار دارند. هیچ مترجم یا مفسری ادعای عصمت ندارد و این طبیعی است که فهم آن‌ها از متنی به این عمق و جامعیت، کامل و بی‌نقص نباشد. افزون بر این، زبان عربی قرآن، دارای بلاغت، ایجاز، اشارات عمیق و لایه‌های معنایی گوناگون است. فهم دقیق بسیاری از آیات، علاوه بر تسلط بر قواعد زبان عربی، نیازمند آشنایی با علوم قرآنی، اسباب نزول، احادیث نبوی و حتی درک عمیقی از بافت تاریخی و فرهنگی زمان نزول است. یک مترجم ممکن است به دلیل عدم احاطه کافی بر ظرافت‌های لغوی، صرفی، نحوی یا بلاغی و یا ناتوانی در انتقال کامل معنای آیه دچار خطا شود. چنانکه مفسر ممکن است در فهم آیه، به‌دلیل عدم دسترسی به اطلاعات کافی، غفلت از قرائن و شواهد، یا حتی پیش‌فرض‌های فکری نادرست، دچار کژفهمی ‌شود و تفسیری ارائه دهد که با مراد واقعی آیه فاصله دارد. این بدان معنا نیست که آیه خطا دارد، بلکه به‌معنای خطای مفسر است.

آیا قرآن درباره محل تشکیل منی اشتباه کرده است؟

«صُلب» در عربی به‌معنای سخت و محکم است و برای تعبیر از استخوان‌های پشت همچون ستون فقرات و لگن به‌کار می‌رود. «ترائب» به معنای دو شیء مساوی است و ازجمله مصادیق آن می‌توان به اعضاء و استخوان‌های متساوی‌الاطراف مثل قفسه سینه، دو پا، لگن، عانه و... اشاره کرد. درباره آیه‌های 5 تا 8 سوره طارق شاهد سه تفسیر و درنتیجه، سه ترجمه مختلف هستیم و اشکال بالا فقط به یکی از این سه تفسیر و ترجمه وارد است:

1. فاعل فعل «یَخْرُجُ»، «الانسان» است و آیه در مقام بیان خروج انسان از رحم مادر در زایمان طبیعی از طریق «فَرْج» که در میان استخوان لگن (صلب) و استخوان عانه و دو پا (ترائب) قرار گرفته، است. این تفسیر و ترجمه کاملاً صحیح و مطابق با واقع است؛

2. فاعل فعل «یَخْرُجُ»، «مٰاء دٰافِق» یا همان منی است و آیه در مقام بیان خلقت انسان از منی مرد است. منی در آلت تناسلی (بیضه‌ها) که بین استخوان‌های لگن (صلب) و استخوان‌های دو پا (ترائب) قرار گرفته‌، ساخته می‌شود. این تفسیر و ترجمه نیز کاملاً درست و با یافته‌های علمی سازگار است؛

3. فاعل فعل «یَخْرُجُ»، «مٰاء دٰافِق» یا همان منی است و آیه در مقام بیان خلقت انسان از آبی که محصول ترکیب آب مرد که در پشت (صلب) او و آب زن که در میان استخوان‌های سینه (ترائب) او ساخته می‌شود، است. این تفسیر و ترجمه نادرست است و با کشفیات علمی سازگار نیست.

بنابراین، قرآن دچار اشتباه نشده، بلکه برخی از مفسران و مترجمان قرآن دچار اشتباه شده‌اند.(2)

نتیجه‌گیری:

قرآن از سوی خالق انسان نازل شده و چون هیچ‌کس به‌اندازه خالق از مخلوق خود خبر ندارد، نباید در گزارش‌های قرآن درباره آفرینش انسان شاهد خطا باشیم. درباره آیه‌های 5 تا 8 سوره طارق سه تفسیر و ترجمه مختلف ارائه شده که یکی از این سه با یافته‌های علمی سازگار نیست، اما ازآنجاکه ترجمه و تفسیر قرآن غیر از قرآن است، خطا بودن برخی از تفسیرها و ترجمه‌ها به معنای خطا بودن قرآن نیست. بله اگر این آیات به‌گونه‌ای بودند که تنها یک تفسیر و ترجمه برای آن‌ها ممکن بود و آن تفسیر و ترجمه هم خطا بود، باید وجود خطا در قرآن را می‌پذیرفتیم، اما همان‌طور که مشاهده کردید دو تفسیر و ترجمه دیگر وجود دارد که هردو کاملاً با علم سازگار هستند و هیچ مشکلی ندارند.(3)

برای مطالعه بیشتر

برومند، محمدحسین، مقاله «نقد آراء مفسران درباره مفهوم آیه "یخرج من بین الصلب و الترائب"»، مجله پژوهش‌های قرآن و حدیث، دوره 42، ش 1، مهر 1388 ش، صص 55-43.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره طارق، آیه‌های 5-8.

2. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ (پاسخی قاطع به شبهات کتاب «نقد قرآن سُها»)، قم، پژوهشگاه فرهنگ و معارف قرآن، 1398 ش، ص 27-29.

3. گفتنی است افزون بر تفاسیر ارائه‌شده در متن، تفاسیر دیگری نیز اخیراً ارائه شده است. برای نمونه، مقاله «بررسی تطبیقی شکل‌گیری جنین از منظر تفسیر قرآن و علم با تأکید بر آیات 5 تا 7 طارق» نیز به این نتیجه رسیده است که «مراد از «صلب» پشت و استخوان‌های پشت و منظور از «ترائب» سینه و استخوان‌های جلوی سینه و درنتیجه مراد از «من بین‌ الصّلب‌ و التّرائب‌» کل بدن است و زنان و مردان در شکل‌گیری جنین، دارای نقش فاعلی و قابلی هستند که این مسئله ازنظر مفهومی با یافته‌های علم پزشکی جدید سازگاری دارد». (کربلایی پازوکی، علی و قدسیه علی‌اوسط، مجله مطالعات تفسیری، تابستان 1399 ش، ش 42، صص 149-162) نویسندگان مقاله «نگرشی نو پیرامون مفهوم آیات ۵ تا ۷ طارق با تأکید بر نقد آراء موجود» نیز معتقدند: «منظور از ماء دافق، آب ماده آفرینش اولیه انسان، صلب، قسمت‌های سخت و ترائب، قسمت‌های نرم زمین است». (امامی میبدی، سید جلیل و کمال صحرائی اردکانی، مجله مطالعات تفسیری، بهار 1400 ش، ش 45، صص 25-40)

غروب خورشید در چشمه در داستان ذوالقرنین و یافته های علمی
رآن در نقل دیدگاه‌های نادرست، با آوردن قرینه‌هایی چون «وجدها» در آیه ۸۶ کهف، نشان می‌دهد که گزارش صرفاً بازتاب ادراک شخصی (ذوالقرنین) است و نه بیان حقیقت علمی.

پرسش:

منظور قرآن از غروب خورشید در چشمه در داستان ذوالقرنین چیست و این مسئله چگونه با یافته‌های علمی سازگار است؟

پاسخ:

برخی در مقام نقد قرآن و اثبات ناسازگاری آن با علم گفته‌اند: قرآن روایتی از داستان ذوالقرنین ارائه می‌دهد که از مکان‌های غروب و طلوع خورشید در چشمه گل‌آلود بازدید می‌کند. طلوع خورشید از یک نقطه زمین و غروب آن در چشمه تیره، تصوری خام و ابتدایی است که هر انسان ناآگاه، آن را با چشم می‌بیند. اگر در بیابانی مسطح باشید مشاهده می‌کنید که خورشید در صبحگاه از نقطه‌ای بسیار دور، از زمین خارج می‌شود و در طول روز پهنه آسمان را به‌طور قوسی طی می‌کند. در هنگام غروب مخصوصاً در بیابان‌های شنی عربستان، سرابی تیره مشاهده می‌شود که خورشید به‌تدریج در آن فرو می‌رود. این چیزی است که پیامبر و هر عرب دیگری از طلوع و غروب خورشید می‌دیدند و پیامبر همین توهم غلط را ناآگاهانه وارد قرآن کرده و به خدا نسبت داده است.

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

طلوع و غروب خورشید از نگاه علم

ازنظر علمی، خورشید واقعاً طلوع یا غروب نمی‌کند. این پدیده‌ها صرفاً دیداری و ناشی از حرکت چرخشی زمین به دور محور خود هستند. وقتی ما طلوع خورشید را می‌بینیم، در حقیقت این ما هستیم که به‌دلیل چرخش زمین، به سمت خورشید در حال حرکتیم و کم‌کم در معرض نور آن قرار می‌گیریم؛ و زمانی که غروب خورشید را مشاهده می‌کنیم، زمین در حال چرخش است و ما از دیدرس مستقیم خورشید خارج می‌شویم و نور آن کمتر می‌شود. پس این حرکت زمین است که باعث می‌شود ما طلوع و غروب را تجربه کنیم، نه حرکت خورشید؛ اما چشم ما به‌گونه‌ای آفریده شده که پدیده‌ها را از زاویه دید خودمان درک کند. وقتی خورشید به سمت افق نزدیک می‌شود، به نظر می‌رسد که دارد به درون آن (چه دریا باشد، چه کوه یا زمین صاف) فرو می‌رود، درحالی‌که درواقع، این ما هستیم که در حال چرخش هستیم و خط دیدمان نسبت به خورشید تغییر می‌کند.

روش قرآن در بیان نگاه دیگران

قرآن کتاب علم تجربی نیست و کتاب دین است و زبان دین با زبان علم متفاوت است؛ اما درعین‌حال قرآن از هرگونه مطلب باطل و نادرستی خالی است. (1) قرآن در مواردی که مطالبی را از نگاه دیگران نقل کرده و این مطالب با واقعیت منطبق نبوده‌، با آوردن قرینه‌ای مخاطب را متوجه واقعی نبودن آن نگاه و احساس می‌کند. برای نمونه، خداوند در داستان اصحاب کهف، هنگامی‌که در مقام بیان حرکت ظاهری خورشید بوده، از فعل «تری: می‌بینی» استفاده و بدین‌وسیله به واقعی نبودن این حرکت اشاره کرده است: ﴿وَ تَرَى اَلشَّمْسَ إِذٰا طَلَعَتْ ... الکهف‏، 17﴾؛ «و خورشید را می‌بینی که وقتی طلوع می‌کند ... .»

 خداوند در داستان ذوالقرنین نیز دقیقاً از همین روش استفاده کرده است.(2)

دیدگاه قرآن یا باور ذوالقرنین؟

قرآن در سوره کهف داستانی را درباره ذوالقرنین نقل کرده است. او به مکانی می‌رسد و در آنجا می‌بیند که خورشید داخل چشمه‌ای گل‌آلود یا داغ غروب می‌کند:

﴿حَتّٰى إِذٰا بَلَغَ مَغْرِبَ اَلشَّمْسِ وَجَدَهٰا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَهٍ ...﴾؛ (3) «تا زمانی که به محل غروب خورشید رسید [منظره غروب] خورشید را چنین یافت که در چشمه‌ای گرم و لجن‌آلود غروب می‌کند ... .» (4)

با کمی دقت در آیه بالا متوجه خواهیم شد قرآن نفرموده است:

 «تَغْرُبُ فِی عَینٍ حَمِئَهٍ؛ خورشید در چشمه‌ای تیره غروب می‌کند»؛

 بلکه فرموده است: ﴿وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَینٍ حَمِئَهٍ.﴾ «وَجَدَهَا» یعنی ذوالقرنین احساس کرد که خورشید در چشمه‌ای تیره غروب می‌کند. (5) بنابراین، این آیه فقط نحوه دیدن ذوالقرنین و تصوری که برای او ایجاد شده را بیان می‌کند؛ نه‌این‌که باور خالق قرآن نیز درباره خورشید همین است. برای تشبیه به ذهن فرض کنید نویسنده‌ای درباره شخصیت داستانش بگوید: وقتی در قطار نشسته و منتظر حرکت بود، قطاری با سرعت از کنار قطارش حرکت کرد و او احساس کرد قطارش نیز شروع به حرکت کرده است. آیا نویسنده نیز گمان کرده قطار در حال حرکت است یا فقط احساس آن شخص را نقل کرده است؟ به‌ویژه که قرآن در آیات دیگری از حرکت بدون توقف خورشید در مدار دایره‌وار مخصوص به خودش تا زمان معینی خبر داده (6) و چگونه ممکن است همین قرآن معتقد به فرورفتن خورشید در جایی و توقف در آن باشد؟! چنانکه منظور قرآن از «مَغْرِبَ الشَّمْسِ» در آیه بالا نیز این نیست که خورشید جای مخصوصی دارد که در آنجا غروب می‌کند؛ زیرا در آیات دیگر عبارت «مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا» و «فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ» بیان شده است که نشان می‌دهد از نگاه قرآن، مشرق و مغرب امری نسبی و نسبت به هر مکان متفاوت است. (7)

نتیجه‌گیری:

قرآن در آیه 86 سوره کهف به قرینه «وجدها» صرفاً بیان‌گر مشاهدات ذوالقرنین است و در مقام بیان حقایق هستی نیست تا کسی مدعی شود از نگاه قرآن خورشید در چشمه غروب می‌کند! به‌ویژه‌که قرآن در آیات دیگری از حرکت بدون توقف خورشید در مدار خود خبر داده و چنین حرکتی با توقف آن در چشمه‌ای گل‌آلود سازگار نیست.

برای مطالعه بیشتر:

نجفی، روح‌الله، بازخوانی حکایت قرآنی «ذوالقرنین و خورشید»، دو فصل‌نامه علوم قرآن و حدیث، دوره 42، ش 2(85)، 1389 ش، صص 203-228.

مسترحمی، سید عیسی و جواد گودرزی، «حرکت خورشید در قرآن و پاسخ به شبهات نوپدید آن»، مجله قرآن و علم، 1398 ش، ش 24، صص 77-94.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره فصلت، آیه 42.

2. مسترحمی، سید عیسی، نجوم‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، 1395 ش، ص 199.

3. سوره کهف، آیه 86.

4. به باور برخی از مفسران حرف جَرّ «فی» در این آیه به معنای «عند» است و یعنی ذوالقرنین خورشید را یافت که در نزد یا سمت آن چشمه غروب می‌کرد؛ نه در داخل آن. (مسترحمی، سید عیسی، نجوم‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، 1395 ش، ص 200)

5. فعل «وجد» در این آیه یک‌مفعولی است و بنابراین، به معنای «علم» نیست. (مسترحمی، سید عیسی، نجوم‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، 1395 ش، ص 199)

6. سوره انبیاء، آیه 33.

7. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ (پاسخی قاطع به شبهات کتاب «نقد قرآن سُها»)، قم، پژوهشگاه فرهنگ و معارف قرآن، 1398 ش، ص 115 و 116.

شبهۀ تناقض آیات قرآن با توبه‌نکردن بنی‌اسرائیل و پاسخ به آن
برخی آیات قرآن می‌گویند تنها توبه جهل به گناه پذیرفته می‌شود اما آیات دیگر می گوید حتی توبه کسانی را که آگاهانه مرتکب گناه شده‌اند نیز پذیرفته‌شده می‌داند.

پرسش:

آیا اینکه خداوند توبۀ بنی‌اسرائیل را با آنکه عالمانه (و پس از اتمام حجت بر آنها بود) مرتکب شرک شدند، قبول کرد و گناه‌شان را بخشید، با مفاد آیۀ ۱۷ سوره «نساء» در تناقض نیست؟

پاسخ:

قرآن در آیۀ 82 سورۀ «نساء» یکی از نشانه‌های الهی‌‌بودن خود را نبود اختلاف دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه گفته‌اند: «آیۀ ۵۴ سورۀ "انعام" می‌گوید: ... هر کس از شما که از روی نادانی کار بدی کند، آن‌گاه توبه کند و نیکوکار شود، بداند که خدا [نسبت به او] آمرزنده و مهربان است. آیۀ ۱۱۹ سورۀ "نحل" نیز همین مضمون را تکرار می‌کند. آیۀ ۱۷ سورۀ "نساء" نیز با صراحت بیشتری، شرط قبولی توبه را جهل به گناه می‌داند. طبق این آیات، توبۀ افرادی که با علم به گناه‌بودن یک عمل، مرتکب آن شده‌اند قبول نمی‌شود؛ اما آیۀ ۱۵۳ سورۀ "نساء" می‌گوید: ... سپس گوساله را پس از آنکه نشانه‌های روشن و آشکار [معجزات] برایشان آمده بود، [به خدایی] گرفتند و ما [پس از آنکه توبه کردند] از آن گناه درگذشتیم ... . همان‌طور که مشخص است، میان این آیه با آیات قبلی تناقض است؛ چراکه خداوند توبه کسانی را قبول کرده است که جاهل نبوده‌اند». این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد می‌شود.

چرایی متناقض‌نبودن آیات قرآن دربارۀ توبه

اول: «جهل» گاهی در مقابل «علم» و گاهی در مقابل «عقل» به ‌کار می‌رود (1). «جهل» در مقابل «علم» یعنی نادانی و در مقابل «عقل» یعنی بی‌خردی و سفاهت (2).

دوم: همۀ مسلمانان قبول دارند اگر کسی ندانسته و از روی جهل مرتکب کار بدی شود، اصلاً گناهی نکرده است تا نیازی به توبه داشته باشد (3)؛ بنابراین «بِجَهٰالَهٍ» نمی‌تواند به معنای «از روی نادانی» باشد.

سوم: قید «بجهاله» توضیحی است و نه احترازی؛ بنابراین در مقام بیان این مفهوم نیست که فقط برخی از گناهان از روی بی‌عقلی انجام می‌شوند و خداوند فقط همین گناهان را می‌بخشد، بلکه منظورش این است که همۀ گناهان از روی بی‌عقلی یا به تعبیر دقیق‌تر مخالفت با عقل و ترجیح شهوت و غضب بر آن است (4).

چهارم: حتی اگر «جهل» به معنای نادانی بود نیز تناقض در کار نبود؛ زیرا تعبیر «اَلتَّوْبَهُ عَلَى اَللّٰهِ» در آیۀ ۱۷ سورۀ «نساء» یعنی خداوند توبه را بر خودش واجب کرده است. در آیۀ 54 سورۀ «انعام» نیز شاهد تعبیر «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلىٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَهَ» هستیم که نشان می‌دهد خداوند رحمت را بر خودش لازم کرده است. به همین دلیل معنای آیه این می‌شود که خداوند در دیگر موارد پذیرش توبه را بر خودش واجب نکرده است، نه اینکه در سایر موارد توبه را نمی‌پذیرد (5).

پنجم: آیات نشان‌دهندۀ اینکه خداوند فقط گناهان از روی «جهل» را می‌بخشد، می‌توانند نوعی تهدید، وعید و بیم باشند و عمل به تهدید و وعید، برخلاف وعده و نوید، واجب نیست.

نتیجه:

اول: از نگاه قرآن هر گناهی از روی «جهل» است و منظور از «جهل» در این سیاق، مخالفت با عقل است، نه نادانی؛ چراکه انجام کار بد از روی نادانی گناه نیست.

دوم: حتی اگر «جهل» به معنای نادانی بود نیز تناقض نبود؛ چراکه خداوند فقط پذیرش توبۀ کسانی که از روی «جهل» گناه کرده‌اند را بر خودش واجب کرده است و این یعنی در دیگر موارد پذیرش توبه بر او واجب نیست؛ نه اینکه جایز نیست و او هرگز این کار را انجام نمی‌دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1. رفیعی، علی و حسن عبداللهی؛ «مطالعات قرآنی»؛ س 5، ش 20، 1393 ش، ص 129 ـ 149، ص 147.

2. عیاشى، محمد بن مسعود؛ تفسیر العیاشى؛ چ 1، تهران: مکتبة العلمیه الاسلامیه، 1380 ق، ج ‏1، ص 228. طبرسى، فضل بن حسن؛ ‏مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ چ 1، تهران: ناصر خسرو، 1372 ش، ج ‏3، ص 36.

3. فخر رازی، محمد؛ مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)؛ چ 3، بیروت: دار‌احیاء التراث العربی، 1420 ق، ج ‏10، ص 6.

4. صنعانى، عبدالرزاق بن همام؛‏ تفسیر القرآن العزیز المسمى تفسیر عبدالرزاق؛ چ 1، بیروت: دار‌المعرفه، 1411 ق، ج ‏1، ص 151.

5. مکارم شیرازى، ناصر و جمعى از نویسندگان؛‏ تفسیر نمونه؛ چ 1، تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، 1371 ش، ج ‏3، ص 315.

تغییر رویه قرآن با یهودیان و بشری بودن آن
تغییر رویه قرآن، در برخورد با یهودیان مدینه، پاسخی مستقیم به اقدامات خصمانه و عهدشکنی‌های مکررآنها مثل توطئه‌چینی برای ترور پیامبر و همکاری با دشمنان و... بود.

پرسش:

قرآن در مدت سالیان مختلف نسبت به یهودیان دچار تغییر رویه‌های متعددی می‌شود (اعم از سازش اولیه، عتاب خیرخواهانه و سپس دشمنی علنی و جنگ). آیا این تغییر رویه با وحیانی و الهی بودن قرآن منافات ندارد؟ آیا این دلیل بر این نیست که قرآن توسط خود پیامبر ساخته شده است (چون ابتدا تصور می‌کرد که می‌توان با یهود کنار آمد و آن‌ها ایمان می‌آورند ولی وقتی آن‌ها نپذیرفتند و... رو به دشمنی و جنگ گذاشت)؟!

پاسخ:

پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پس از هجرت به مدینه به درخواست مردم آن شهر حکومت را به دست گرفت. حضرت در یکی از نخستین اقدامات خود به‌عنوان حاکم مدینه با هدف ایجاد صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز میان گروه‌های مختلف، ازجمله مهاجران، انصار و قبایل یهودی، «پیمان‌نامه مدینه» را منعقد کردند. این پیمان‌ شامل تعهداتی برای دفاع متقابل از مدینه در برابر حملات خارجی، آزادی دینی و حل‌وفصل اختلافات تحت مرجعیت پیامبر بود و زندگی مسالمت‌آمیز مسلمانان و یهودیان را به‌دنبال داشت. حقوق سیاسی و اجتماعی یهودیان محترم شمرده ‌شد و پیامبر آنان را مجبور به مسلمان شدن نکرد. یهودیان در جامعه اسلامی برای انجام فعالیت‌های اجتماعی، دینی و مذهبی خود از آزادی عمل برخوردار بودند.(1)

نحوه تعامل مسلمانان و یهودیان مدینه با هم

پس از انعقاد پیمان مدینه، یهودیان به‌تدریج اقدام به کارشکنی کردند. مهم‌ترین موارد آن‌ها بر این پایه است:

بنی‌قینقاع

 این قبیله اولین گروه از یهودیان بودند که آشکارا پیمان خود را شکستند. پس از پیروزی مسلمانان در غزوه بدر، شایعه کردند که پیامبر کشته شده و سپس به‌مرور خصومت خود را با مسلمانان افزایش دادند و حتی پیامبر را تهدید کردند. اوج این کارشکنی، حادثه‌ای در بازار بود که منجر به قتل یک مسلمان توسط یهودیان و در پی آن، واکنش مسلمانان شد. درنتیجه این اقدامات، پیامبر دستور محاصره بنی‌قینقاع را صادر کرد و پس از تسلیم‌شدن آن‌ها با این‌که حضرت مطابق پیمان‌نامه می‌توانستند آنان را به‌شدت مجازات کند، آنان را بخشید و به اخراج آنان از مدینه اکتفا کرد.

بنی‌نضیر

 این قبیله نیز پیش از غزوه احد در راستای تضعیف روحیه سپاه اسلام شایعه‌پراکنی کرد و پس از جنگ با پذیرایی از ابوسفیان و خبرچینی برای او عملاً پیمان را نقض کردند. حضرت این اقدامات را نادیده گرفتند تا این‌که با انداختن سنگی بزرگ بر سر پیامبر اقدام به ترور ایشان کردند. سپاه اسلام بنی‌نضیر را محاصره و این بار نیز حضرت از مجازات آنان چشم‌پوشی و به اخراج آنان از مدینه بسنده کرد.

 بنی‌قریظه

 این قبیله خطرناک‌ترین کارشکنی را در جریان جنگ احزاب (خندق) در سال پنجم هجری انجام داد. یهودیان اخراج‌شده به سراغ مشرکان مکه رفته و آنان را با وعده‌های مالی و نظامی به جنگ با مسلمانان تحریک و تشویق کردند و سرانجام هم موفق شدند. سپاه مشرکان به مدینه لشکر کشید و این شهر را محاصره کرد. درحالی‌که مسلمانان در شرایط بسیار دشواری قرار داشتند، بنی‌قریظه با مشرکان مکه تبانی کردند و قصد داشتند از پشت به مسلمانان حمله کنند. ترس مسلمانان از خیانت یهودیان بسیار بیشتر از ترسشان نسبت به مشرکان قریش بود. پس از پایان جنگ، آیات 56 و 57 سوره انفال درباره پیمان‌شکنی یهودیان نازل شد و پیامبر موظف به برخورد عملی با آنان شد. حضرت به سراغ بنی‌قریظه رفت و آنان را محاصره کرد. آنان حاضر نشدند تسلیم بشوند و جزیه بپردازند. درنهایت، آنان سعدبن‌معاذ که خودش قبلاً یهودی و موردقبول دو طرف بود را به‌عنوان حَکَم و داور انتخاب کردند. سعد که یهودیان را به‌خوبی می‌شناخت و می‌دانست اگر مسلمانان آنان را رها کنند، آنان نیز همانند یهودیان قبلی شروع به توطئه علیه مسلمانان خواهند کرد، مطابق کتاب مقدس یهودیان (تَنَخ) (2) علیه خود آنان حکم داد.

مطابق حکمیت سعد مردانی که در خیانت دست داشتند، اعدام (3) و زنان و کودکانشان به اسارت گرفته شدند. قرآن به این مجازات اشاره کرده است:

﴿وَ أَنْزَلَ اَلَّذِینَ ظٰاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ مِنْ صَیٰاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ اَلرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً﴾؛ (4) و [خدا] کسانی را از اهل کتاب که گروه‌های دشمن را پشتیبانی کردند از قلعه‌های محکم و استوارشان پایین کشید و در دل‌هایشان ترس افکند، گروهی را ‌کشتید و گروهی را اسیر کردید.(5)

چرایی تغییر رویه قرآن در برابر یهودیان

تغییر رویه قرآن در مواجهه با یهودیان، نه‌تنها منافاتی با وحیانی بودن آن ندارد، بلکه نشانه حکمت و عدالت الهی است. توضیح آن‌که قرآن یک کتاب ساکن و ایستا نیست که بدون توجه به وقایع و کنش‌های انسانی، دستورات ثابتی صادر کند. بسیاری از آیات در واکنش به حوادث، چالش‌ها و رفتارهای مردم نازل شده‌اند. رویه قرآن در ابتدای ورود پیامبر به مدینه همزیستی مسالمت‌آمیز بود و انتظار می‌رفت یهودیان به پیامبری که منتظر آمدنش بودند ایمان بیاورند یا حداقل در کنار مسلمانان زندگی کنند؛ اما یهودیان به‌تدریج پیمان‌های خود را نقض و به شایعه‌پراکنی، خبرچینی، توطئه‌چینی برای ترور پیامبر اقدام کردند و حتی در حساس‌ترین لحظات با دشمنان مسلمانان متحد شدند. آیات قرآن ناظر بر این حوادث بودند و رویکردها بر اساس این خیانت‌ها و خصومت‌ها تغییر یافت. تغییر رویه، نه از سر انتقام شخصی پیامبر، بلکه نتیجه خیانت‌ها و خصومت‌های شدید خود یهودیان بود که امنیت جامعه اسلامی را به خطر انداخت؛ لذا شدت عمل مسلمانان فقط شامل یهودیانی شد که پیمان‌شکنی کردند.

نتیجه‌گیری:

تغییر رویه قرآن نسبت به یهودیان مدینه، از سازش اولیه تا مقابله، نتیجه مستقیم نقض‌های مکرر پیمان مدینه توسط یهودیان بود. آنان با اقداماتی نظیر شایعه، جاسوسی، توطئه ترور و همکاری با دشمنان، امنیت جامعه اسلامی را به خطر انداختند. اگر قرآن بدون این‌که یهودیان با پیمان مخالفت کنند، رویه خود را تغییر می‌داد یا دگرگونی رویکرد قرآن با دگرگونی رویکرد یهودیان مطابق و مناسب نبود، این می‌توانست دلیل بشری بودن قرآن باشد؛ اما اولاً تغییر رویه قرآن پس از تغییر رویه یهودیان و ثانیاً مطابق و مناسب با آن بود؛ به همین دلیل این تغییر رویه نه‌تنها نشانه بشری بودن قرآن نیست، بلکه بیانگر این است که قرآن ازسوی خداوند عادل و حکیم نازل شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. علی‌بیگی، حسین، «یهودیان و برخورداری از آزادی‌های مدنی در دولت پیامبر»، معرفت ادیان، 1399 ش، شماره 42، صص 59 تا 76.

2. کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان (ترجمه قدیم)، سِفر تثنیه، فصل 20، عبارات 1-14.

3. پژوهشگران معتقدند یهودیانی که در این واقعه اعدام شده‌اند، حداکثر چهل تا پنجاه نفر بوده‌اند. ر.ک: محسنی، مصطفی، «تحلیل رفتار پیامبر اکرم با یهودیان بنی‌قریظه در مدینه»، مبلغان، 1401 ش، شماره 281، صص 28 تا 36، ص 33-36.

4. سوره احزاب‏، آیه 26.

5. محسنی، مصطفی «تحلیل رفتار پیامبر اکرم با یهودیان بنی‌قریظه در مدینه»، ص 29-32.

دیدگاه قرآن دربارۀ تشکیل استخوان و تطابق آن با علم مدرن
قرآن برای اقناع مخاطبان به معاد و قدرت الهی در زنده‌کردن مردگان، به مراحل آفرینش انسان اشاره می‌کند. که با یافته‌های پزشکی مدرن نیز همخوانی دارد.

پرسش:

بر اساس آیات قرآن، تشکیل استخوان قبل از گوشت است یا پس از آن؟ آیا علم مدرن با این دیدگاه قرآن سازگار است؟ اگر ناسازگار است، آیا دلیل بر الهی‌نبودن قرآن نیست؟

پاسخ:

برخی در مقام اثبات ناسازگاری قرآن با علم گفته‌اند: «در قرآن آمده است که ابتدا استخوان‌های جنین انسان تشکیل می‌شوند و سپس با گوشت پوشانده می‌شوند؛ امّا در مقابل، علم کنونی نشان داده است که عضلات و مدل‌های غضروف به ‌طور هم‌زمان و به موازات یکدیگر شروع به شکل‌گیری می‌کنند. ماهیچه‌ها قبل از اینکه مدل‌های غضروف شروع به جایگزینی با استخوان‌ها کنند، شروع به شکل‌گیری کرده‌اند». این نوشتار اختصاص به بررسی و نقد این مدعا دارد.

زمان تشکیل استخوان و گوشت از نگاه قرآن و علم

خداوند در راستای اقناع‌ مخاطبان قرآن برای پذیرش معاد و توانایی خداوند برای زنده‌کردن دوباره انسان‌ها در قیامت، در آیۀ 14 سورۀ «مؤمنون» به چگونگی آفرینش انسان و مراحل آن اشاره کرده است: ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا اَلنُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا اَلْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا اَلْمُضْغَهَ عِظٰاماً فَکَسَوْنَا اَلْعِظٰامَ لَحْماً ...﴾: آن‌گاه آن نطفه را علقه گرداندیم، پس آن علقه را به صورت پاره‌گوشتی درآوردیم؛ پس آن پاره‌گوشت را استخوان‌هایی ساختیم و بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم ... .

بر اساس این آیه، انسان در آغاز نطفه و سپس «علقه: خونِ بسته» و در ادامه «مضغه: گوشت جویده» است و مضغه به استخوان تبدیل می‌شود و سپس روی استخوان گوشت پوشانده شده است.

نکتۀ جالب در این آیه، تفاوت دو حرف عطف استفاده‌شده در آن است. آیه با حرف عطف «ثُمَّ» شروع می‌شود؛ اما در ادامه، فقط شاهد حرف عطف «فاء» هستیم. هرچند هر دو حرف «ثُمَّ» و «فاء» برای جمع بین قبل و بعد در حکم به همراه افاده «ترتیب» وضع شده‌اند؛ اما اولی مفید «انفصال» و دومی مفید «اتصال» است؛ برای نمونه به این دو جمله نگاه کنید:

جاء زَیدٌ ثُمَّ عَمروٌ = نخست زید و سپس با فاصلۀ زمانی عمرو آمد؛

جاء زَیدٌ فَعَمروٌ = نخست زید و پس از او بلافاصله عمرو آمد.

با توجه به این نکتۀ ادبی، خداوند خلق علقه را با حرف «ثمّ» به خلق نطفه عطف می‌کند؛ یعنی نطفه بلافاصله پس از قرارگرفتن در رحم به علقه تبدیل نمی‌شود، بلکه این تبدیل پس از مدتی است؛ اما دیگر جملات آیه، یعنی تبدیل علقه به مضغه و تبدیل مضغه به استخوان و سپس روییدن گوشت بر روی استخوان، با حرف «فاء» به هم عطف شده‌اند که یعنی بین دیگر مراحل خلقت انسان فاصله و مهلتی وجود ندارد؛ بنابراین بر اساس آیات قرآن، مضغه نخست تبدیل به استخوان می‌گردد و پس از آن بدون فاصله روی آن با گوشت پوشانده می‌شود (1).

در دیدگاه علم پزشکی نیز اسکلت بدن انسان، ریشه در سه لایۀ اولیۀ جنینی دارد؛ لایه میانی به سلول‌های استخوان تبدیل می‌شود و سپس با دو لایۀ بیرونی پوشیده می‌شود که به سلول‌های ماهیچه و پوست تبدیل می‌شوند. بنابراین هم اشارۀ قرآن به تقدم زمانی شکل‌گیری استخوان از گوشت درست است و هم تعبیر پوشانده‌شدن استخوان با گوشت دقیق انتخاب شده است (2).

نتیجه:

آیۀ 14 سورۀ «مؤمنون» کاملاً با یافته‌های جنین‌شناسی همخوانی دارد و به‌درستی به تقدم شکل‌گیری استخوان و سپس پوشانده‌شدن آن با گوشت اشاره می‌کند. بنابراین نه‌تنها هیچ ناسازگاری‌ بین این آیه و علم مدرن وجود ندارد؛ بلکه ترتیب بیان‌شده در آیه، با توجه به نبود ابزارهای پیشرفته علمی در زمان نزول قرآن، نشان‌دهندۀ الهی‌بودن قرآن است.

پی‌نوشت‌ها:

1. «أتى بثمّ فی الفقره الاولى للاشاره الى امتداد الزّمان من اوّل استقرار النّطفه فی الرّحم الى صیرورتها دما منعقدا بخلاف صیروره العلقه مضغه فانّه لا تراخى بین العلقه و المضغه» (محمد بیدختی؛ بیان السعاده فى مقامات العباده؛ چ 2، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1408 ق، ج ‏3، ص 91).

البته برخی معتقدند «و الظاهر أنّ الفاء فی قوله تعالى: فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً لیس للترتیب، بل هی مثل أنا أنشاناهنّ إنشاء، فجعلناهنّ أبکارا [واقعه: 35 ـ 36]، فإن جعلهنّ أبکارا لیس متأخّرا عن خلقهنّ [و مثل وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (اعلی: 15)] و کذلک لیس خلق اللحم متأخّرا عن العظم؛ إذ الجنین لیس عظما مجرّدا؛ ثمّ یکسى لحما» (ابوالحسن شعرانى؛ پژوهش‌هاى قرآنى علامه شعرانى در تفاسیر مجمع‌البیان، روح‌الجنان و منهج‌الصادقین؛ محقق: محمدرضا غیاثى کرمانى؛ چ 2، قم: بوستان کتاب، 1386 ش، ج ‏2، ص 898).

2. حسین رضایی؛ عرصۀ سیمرغ: پاسخی قاطع به شبهات کتاب نقد قرآن سُها؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1398 ش، ص 50 ـ 53.

مسطح یا کروی‌بودن زمین در نگرش قرآن
آیات قرآن نشان‌دهندۀ کروی‌‌بودن زمین است تعابیری مانند: تعقیب ‌وگریز شب‌ و روز و وجود مشارق و مغارب متعدد، تنها در صورت کروی‌بودن زمین معنا می‌یابند.

پرسش:

از نگاه گویندۀ قرآن، زمین مسطح است یا کروی؟ منتقدان قرآن می‌گویند نظر آورندۀ قرآن به مسطح‌بودن زمین است؛ آیا این انتقاد وارد است؟

پاسخ:

برخی در مقام اثبات ناسازگاری قرآن با علم گفته‌اند: «قرآن در آیاتی از زمین به ‌عنوان مسطح‌شده (عربی: سُطِحَتْ) مانند فرش، بستر یا تخت، بسط داده شده و دشت هموار نام برده است». این نوشتار اختصاص به نقد و بررسی این مدعا دارد.

اشارۀ قرآن به کروی‌بودن زمین

قرآن کتاب هدایت است نه کتابی علمی؛ اما چون در راستای اهداف هدایتی خود به توصیف پدیده‌های طبیعی می‌پردازد، انتخاب دقیق واژگان و اصطلاحات آن با گذر زمان و پیشرفت‌های علمی، آشکار شده است که آورندۀ این کتاب، آگاهی کاملی از طبیعت داشته است. چنین دانشی تنها می‌تواند از سوی آفرینندۀ طبیعت، سرچشمه گرفته باشد؛ برای نمونه چند آیۀ قرآن بدون اینکه در مقام بحث از علم زمین‌شناسی و کروی‌بودن یا نبودن زمین باشند، با ظرافت خاصی به کروی‌بودن زمین اشاره می‌کنند:

1. حرکت پیوستۀ شب ‌و روز

﴿... یُغْشِی اَللَّیْلَ اَلنَّهٰارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً ...﴾: شب را در‌حالی‌که همواره با شتاب روز را می‌جوید، بر روز می‌پوشاند ... (1). تعبیر قرآن که شب با شتاب به دنبال روز می‌رود و آن را می‌پوشاند، نشان‌دهندۀ حرکتی پویا و پیوسته است. تعقیب‌ و گریز مداوم و بدون توقف شب ‌و روز تنها بر روی کره‌ای دَوّار تصور‌پذیر است. اگر زمین مسطح بود، این پدیده به شکل ناگهانی رخ می‌داد، نه پوشانده‌شدن و تعقیب.

2. پیچیده‌شدن شب‌ و روز بر یکدیگر

﴿... یُکَوِّرُ اَللَّیْلَ عَلَى اَلنَّهٰارِ وَ یُکَوِّرُ اَلنَّهٰارَ عَلَى اَللَّیْلِ ...﴾: ... شب را به روز درمی‌پیچید و روز را به شب درمی‌پیچید ... (2). یکی از گویاترین تعابیر قرآنی، استفاده از واژۀ «یکوِّرُ» است که به ‌معنای پیچیدن چیزی به دور چیز دیگر به شکل دایره‌ای یا کروی است. این آیه به‌زیبایی نشان می‌دهد که چگونه شب به‌تدریج بر روز و روز بر شب می‌پیچد. این پدیدۀ تدریجی و دایره‌ای، تنها در حالتی ممکن است که زمین کروی و در حال چرخش به دور خود باشد.

3. مشرق‌ها و مغرب‌های متعدد

﴿فَلاٰ أُقْسِمُ بِرَبِّ اَلْمَشٰارِقِ وَ اَلْمَغٰارِبِ إِنّٰا لَقٰادِرُونَ﴾: به پروردگار مشرق‌ها و مغرب‌ها سوگند که ما تواناییم (3). سوگند خداوند به «مشرق‌ها و مغرب‌ها» (جمع‌بستن مشرق و مغرب) نشان می‌دهد که نقاط طلوع و غروب خورشید در مکان‌های مختلف، متفاوت است. این پدیده تنها بر روی کره‌ای گردان تصورشدنی است. هر نقطه‌ای بر روی کره زمین، مشرق و مغرب خاص خود را دارد که با حرکت وضعی زمین، خورشید در آن طلوع و غروب می‌کند. اگر زمین مسطح بود، تنها یک مشرق و یک مغرب وجود داشت.

4. فاصله دو مشرق

﴿حَتّٰى إِذٰا جٰاءَنٰا قٰالَ یٰا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ اَلْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ اَلْقَرِینُ﴾: تا زمانی ‌که [در قیامت] نزد ما آیند، [به شیطانش] گوید: ای کاش میان من و تو فاصله و دوری مشرق و مغرب بود؛ پس بد همنشینی بودی (4). اشاره به «فاصلۀ دو مشرق» در جایگاه دورترین فاصله نیز به کروی‌بودن زمین دلالت دارد. دورترین نقاط از یکدیگر بر روی یک کره، نقاطی هستند که دقیقاً در مقابل هم قرار گرفته‌اند. این تعبیر قرآنی، به این مفهوم علمی اشاره می‌کند که دورترین مشرق از یک نقطه، همان نقطه مقابل آن بر روی کره زمین است.

5. داخل‌شدن شب‌ و روز در یکدیگر

﴿یُولِجُ اَللَّیْلَ فِی اَلنَّهٰارِ وَ یُولِجُ اَلنَّهٰارَ فِی اَللَّیْلِ ...﴾: شب را در روز درمی‌آورد و روز را در شب درمی‌آورد ... (5). واژۀ «یُولِجُ» به ‌معنای داخل‌کردن تدریجی و آرام است. این پدیده (ورود تدریجی شب به روز و روز به شب) تنها زمانی رخ می‌دهد که زمین کروی و در حال چرخش باشد؛ به ‌گونه‌ای‌که نور و سایه به‌آرامی بر روی سطح آن حرکت کنند.

بررسی آیات دال بر مسطح‌بودن زمین

برخی معتقدند از نگاه قرآن، زمین تخت و مسطح است؛ این گروه برای اثبات ادعای خود به سه آیه تمسک می‌کنند که در ادامه بررسی می‌شود.

1. مسطح‌بودن زمین

﴿وَ إِلَى اَلْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ﴾: و به زمین که چگونه گسترده شده؟ (6)

﴿وَ اَلْأَرْضَ مَدَدْنٰاهٰا ...﴾: و زمین را گستراندیم ... (7).

گسترده‌بودن زمین لزوماً به ‌معنای مسطح‌بودن آن نیست؛ چراکه هر جسم کروی نیز می‌تواند سطحی گسترده و پهناور داشته باشد. این آیات در مقام بیان نعمت‌های خداوند به انسان است و اینکه اگر زمین ناهموار و صعب‌العبور آفریده شده بود، زندگی انسان بر روی آن دشوار می‌شد. به این نکتۀ مهم آشکارا در آیه بعدی اشاره شده است: ﴿وَ جَعَلْنٰا لَکُمْ فِیهٰا مَعٰایِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرٰازِقِینَ﴾: و در آن برای شما و کسانی‌ که روزی‌دهندۀ آنان نیستید، انواع وسایل و ابزار معیشت قرار دادیم (8).

2. گستراندن زمین

﴿وَ اَلْأَرْضَ بَعْدَ ذٰلِکَ دَحٰاهٰا﴾: و زمین را پس از آن گسترانید (9). واژۀ «دَحَاهَا» از ریشۀ «دَحَوَ» به ‌معنای آماده‌سازی، گسترش‌دادن و مهیاکردن مکانی برای زندگی است که با فراهم‌آوردن شرایط لازم برای حیات محقق می‌شود؛ به ‌همین ‌دلیل فرمانده لشکر را که مسئول آماده‌کردن و گسترش قواست، «الدِّحْیه» می‌نامند. آیه بعدی دربارۀ آب و چراگاه، قرینه خوبی است که منظور از «دحو» در این آیه آماده‌کردن زمین برای زندگی انسان است و ارتباطی با تخت‌بودن زمین ندارد: ﴿أَخْرَجَ مِنْهٰا مٰاءَهٰا وَ مَرْعٰاهٰا﴾: و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد (10) و (11).

نتیجه:

نه‌تنها هیچ آیه‌ای از آیات قرآن نشان‌دهندۀ تخت و مسطح‌‌بودن زمین نیست، بلکه آیات مختلفی دال بر کروی‌‌بودن آن هستند. تعابیری همچون تعقیب ‌و گریز شب‌ و روز، داخل‌شدن و پیچیده‌شدن آن دو در هم، مشارق و مغارب متعدد و ... همگی تنها با کروی‌بودن زمین معنا پیدا می‌کنند. منظور قرآن از گسترده‌شدن زمین، آمادگی آن برای زندگی انسان است و این گستردگی زمین با کروی‌‌بودن آن، نه‌تنها منافاتی ندارد، بلکه کاملاً با هم سازگار هستند؛ چراکه زمین با وجود کروی‌بودن، دارای سطحی وسیع و گسترده است و درنتیجه آدمی به‌آسانی می‌تواند در آن زندگی کند. همان‌گونه که منظور از «دحو الارض» نیز خروج زمین از زیر آب و مهیاشدن آن برای زندگی انسان است و ارتباطی با تخت‌بودن زمین ندارد.

برای مطالعه بیشتر:

بهزاد سعیدی رضوی؛ «دیدگاه قرآن و نهج‌البلاغه در مورد کُره زمین»؛ سراج منیر، دوره 5، ش 15، تیر 1393 ش، ص 89 ـ 104.

پی‌نوشت‌ها:

1. اعراف: 54.

2. زمر: 5.

3. معارج: 40.

4. زخرف: 38.

5. حدید: 6.

6. غاشیه: 20.

7. حجر: 19.

8. حجر: 20.

9. نازعات: 30.

10. نازعات: 31.

11. حسین رضایی؛ عرصۀ سیمرغ: پاسخی قاطع به شبهات کتاب نقد قرآن سُها؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1398 ش، ص 129 ـ 137 و 271 ـ 274. زهرا آقامحمدشیرازی؛ «قرآن و دانش: شکل کروی زمین»؛ بشارت، ش 56، 1385 ش.

تطابق آیات قرآن با آفرینش انسان و دانش پزشکی
آیات مربوط به چگونگی آفرینش انسان و مراحل رشد جنین، نه‌تنها با یافته‌های پزشکی مدرن مغایرتی ندارند، بلکه صحت آنها را دانشمندان تأیید کرده‌اند.

پرسش:

آیا مطالب قرآن درباره چگونگی آفرینش انسان و از جمله جنین با یافته‌های پزشکی مطابقت دارد؟ وقتی بشر آن روز با روند شکل‌گیری جنین آشنا نبود، توصیف این روند چه فایده‌ای برای او داشته است؟ به عبارت دیگر، اگر خبر داشتند، اعجاز علمی نیست و اگر خبر نداشتند، چه سودی برای آنان داشته است؟

پاسخ:

برخی در مقام اثبات ناسازگاری قرآن با علم گفته‌اند: «مطابق یافته‌های علمی، رشد جنین از آغاز لقاح تا انتهای هشت‌هفتگی (حدود شصت‌روز که فرم کلی جنین ایجاد شده است) به 23 مرحله تقسیم می‌شود. جنین بعد از هشت‌هفتگی به‌سرعت رشد می‌کند و تمام قسمت‌ها و ارگان‌های داخلی و بافت‌ها تا هنگام تولد تکامل می‌یابند. جنین در هیچ مرحله‌ای خون بسته، گوشت جویده یا استخوان نیست. اساساً رشد تمام بافت‌ها از جمله عضله و استخوان با هم پیش می‌روند، نه اینکه ابتدا جنین تبدیل به استخوان شود و سپس گوشت اطراف استخوان‌ها را فراگیرد». در این نوشتار، این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

جنین‌شناسی قرآنی

هرچند قرآن کتابی علمی نیست و هدفش هدایت مردم است، اما در مقام بیان قدرت و حکمت الهی از جمله در زمینۀ زنده‌کردن مردگان پس از مرگ، بارها به مراحل مختلف رشد جنین اشاره کرده است: ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ مِنْ سُلاٰلَهٍ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنٰاهُ نُطْفَهً فِی قَرٰارٍ مَکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا اَلنُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا اَلْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا اَلْمُضْغَهَ عِظٰاماً فَکَسَوْنَا اَلْعِظٰامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنٰاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبٰارَکَ اَللّٰهُ أَحْسَنُ اَلْخٰالِقِینَ﴾: و به‌یقین ما انسان را از چکیده‌ای از گِل آفریدیم، سپس آن را نطفه‌ای در قرارگاهی استوار [چون رحم مادر] قرار دادیم. آن‌گاه آن نطفه را علقه گرداندیم، پس آن علقه را به ‌صورت پاره‌گوشتی درآوردیم. پس آن پاره‌گوشت را استخوان‌هایی ساختیم و بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم. سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم. پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است (1).

بر اساس یافته‌های علم روز، پس از لقاح اسپرم مرد (منی) با تخمک زن، سلول مؤنث به نطفه تبدیل می‌شود، سپس سلول رشد می‌کند و به توده تبدیل می‌گردد و از طریق لولۀ رحم وارد آن می‌شود: ﴿ثُمَّ جَعَلْنٰاهُ نُطْفَهً فِی قَرٰارٍ مَکِینٍ﴾. سپس آن توده به دیواره رحم می‌چسبد و پس از چند روز همانند زالو (علقه) شروع به تغذیه از خون مادر می‌کند: ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا اَلنُّطْفَهَ عَلَقَهً﴾. به‌مرور شاهد تشکیل سه لایه هستیم که همۀ بافت‌های انسانی از آنها تشکیل می‌شوند و کم‌کم به شکل لقمۀ جویده‌شده (مضغه) درمی‌آیند: ﴿فَخَلَقْنَا اَلْعَلَقَهَ مُضْغَهً﴾. لایۀ میانی به سلول‌های استخوان و غضروف تبدیل می‌شود: ﴿فَخَلَقْنَا اَلْمُضْغَهَ عِظٰاماً﴾ که سپس با دو لایۀ بیرونی که به سلول‌های ماهیچه و پوست تبدیل می‌شوند، پوشیده می‌شود: ﴿فَکَسَوْنَا اَلْعِظٰامَ لَحْماً﴾. همان‌طور که مشخص است با اینکه قرآن به زبان علمی و همانند کتب علمی با جزئیات و موشکافانه مراحل تشکیل جنین را بیان نمی‌کند و فقط به اشاره و تشبیه بسنده کرده است، اما میان قرآن و علم هیچ‌گونه تضاد و اختلافی وجود ندارد؛ درنتیجه دانشمندان نه‌تنها این آیات را رد نکرده‌اند، بلکه بر درستی آنها مهر تأیید زده‌اند (2).

حکمت اشارۀ قرآن به مراحل تشکیل جنین

قرآن کتاب هدایت است، نه کتاب علمی؛ ازاین‌رو خداوند از بیان آیات مربوط به خلقت انسان اهدافی را دنبال می‌کند که فراتر از اطلاع‌رسانی علمی هستند. از جمله آن اهداف خداوند می‌توان به این امور اشاره کرد:

1. تقویت توحید و خداشناسی: آیات مربوط به چگونگی آفرینش انسان، آدمی را متوجه قدرت، حکمت و علم خالق می‌کنند و با برانگیختن حس شگفتی و حیرت انسان، سبب احترام و ایمان او به عظمت و حکمت آفریدگارش و درنتیجه پرستش او می‌شوند؛

2. پاسخ به منکران معاد و رستاخیز: قرآن با یادآوری چگونگی آفرینش انسان از خاک و نطفه و گذراندن مراحل پیچیده، ثابت می‌کند همان خدایی که توانسته است از چنین مواد ساده‌ای انسانی پیچیده بیافریند، به طریق اولی می تواند او را پس از مرگ دوباره زنده کند؛

3. تشویق مسلمانان به تأمل در خود و آفرینش و علم‌آموزی: قرآن با ارائۀ آیاتی که به آفرینش انسان، طبیعت و نظم جهان اشاره می‌کند، انگیزه‌ای برای تأمل و کاوش علمی در میان مسلمانان ایجاد کرد و زمینه‌های نظری و عملی را برای رشد علوم تجربی، از جمله پزشکی در تمدن اسلامی فراهم آورد؛

4. اثبات الهی‌بودن قرآن: قرآن گفته‌های خود را «آیه» (نشانه) می‌نامد. برخی از این نشانه‌ها در همان زمان برای مخاطبان درک‌شدنی بودند، اما برخی دیگر دربرگیرندۀ حقایقی بودند که فقط با پیشرفت علم در آینده می‌توانستند به طور کامل درک و تأیید شوند؛ همان چیزی که امروزه از آن با عنوان «اعجاز علمی قرآن» یاد می‌شود. بنابراین این آیات به منزله پیشگویی‌هایی علمی هستند که با یافته‌های جدید علمی تأیید می‌شوند و حجتی برای اثبات حقانیت قرآن خواهند بود.

نتیجه:

آیات قرآن دربارۀ چگونگی آفرینش انسان و از جمله مراحل شکل‌گیری جنین نه‌تنها با یافته‌های پزشکی مخالفتی ندارند، بلکه درستی آنها را دانشمندان تأیید کرده‌اند. هرچند بشر زمان نزول قرآن با روند شکل‌گیری جنین آشنا نبود، اما با شنیدن این آیات از قدرت، حکمت و علم بی‌کران خداوند آگاهی یافت؛ درنتیجه افزون بر افزایش احترام و ایمان او به خداوند و مخلوقاتش، دیگر معاد جسمانی برای او محال و غیرممکن نبود. امروزه نیز این آیات در جایگاه نشانه‌هایی عمل می‌کنند که با پیشرفت علم، اعجاز و الهی‌بودن قرآن را اثبات می‌کنند و ایمان انسان‌ها به الهی‌بودن قرآن را راسخ‌تر می‌سازند.

برای مطالعه بیشتر:

1. عبدالکریم بی‌آزار شیرازی؛ «شهادت چند پرفسور جنین‌شناس به رسالت پیامبر (ص)»؛ در: مجموعه مقالات بیستمین کنفرانس بین‌المللی وحدت اسلامی، ص 585 ـ 608.

2. مهدی ابراهیمی و علیرضا فاضل؛ «نگاهی نو به پدیدۀ جنین‌شناسی در تفسیر علمی آیات قرآن»؛ فصلنامه علمی اندیشه دینی، دورۀ 12، ش 42، اردیبهشت 1391 ش، ص 75 ـ 96.

پی‌نوشت‌ها:

1. مؤمنون: 12 ـ 14.

2. حسین رضایی؛ عرصۀ سیمرغ (پاسخی قاطع به شبهات کتاب «نقد قرآن سُها»)؛ قم: پژوهشگاه فرهنگ و معارف قرآن، 1398 ش، ص 43 ـ 53. از دانشمندانی که صحت این آیات را تأیید کرده‌اند، می‌توان به کید لئون مور (Keith L. Moore)، تی‌وی ان پرساود (T. V. N. Persaud)، موریس بوکای (Maurice Bucaille)، مارشال جانسون (Marshall Johnston)، جرالد سی جررینگر (Gerald C. Goeringer) و ژولی سیمپسون (Julie Simpson) اشاره کرد (همان، ص 53 ـ 56).

صفحه‌ها