نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

بررسی ادعای تناقض آیات قرآن در باره ماده اولیه انسان
منظور قرآن از خلقت انسان از آب، خاک و گِل، آفرینش حضرت آدم به‌عنوان نخستین انسان است و این با خبردادن از خلقت مابقی انسان‌ها از نطفه یا خون مخالفتی ندارد.

پرسش:

قرآن درباره این‌که انسان از چه چیز آفریده شده، گاهی می‌گوید انسان از خاک خلق شده و گاهی می‌گوید از گل یا از خون یا قطره آبی و … آفریده شده است! آیا آیات باهم متناقض هستند؟ بالاخره انسان از چه چیزی آفریده شده است؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نبود اختلاف دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه مدعی شده‌اند: «آیاتی که از منشأ خلقت انسان خبر می‌دهند باهم اختلاف دارند.»

 این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد خواهد شد.

شرایط تناقض

دو گزاره برای اینکه واقعاً باهم متناقض و غیرقابل‌جمع باشند، باید در جنبه‌های مختلفی مثل موضوع، محمول، شرط، زمان، مکان و... با یکدیگر یکسان باشند. برای نمونه، گزاره‌های «من خانه را از خاک درست کردم»، «من خانه را از آب درست کردم» و «من خانه را از گِل درست کردم» باهم متناقض نیستند؛ زیرا گِل درواقع ترکیبی از خاک و آب است و اگر شما خانه‌ای را از گِل بسازید، آن خانه را هم از خاک و هم از آب ساخته‌اید؛ بنابراین، هر سه جمله به‌طور هم‌زمان صحیح هستند و تناقضی بین آن‌ها نیست.

چرایی متناقض نبودن آیات قرآن درباره ماده اولیه انسان

مراد از انسانی که مستقیماً از خاک و گل آفریده شده، حضرت آدم علیه‌السلام است (1) و با توجه به اینکه حضرت آدم علیه‌السلام، ابوالبشر و پدر همه انسان‌هاست، گفتن این‌که انسان از خاک و گل آفریده شده، صحیح است. (2)

‌آیاتی که در آن‌ها از نطفه و خون یاد شده است نیز نه خودشان باهم و نه با ‌آیاتی که اصل خلقت آدم را خاک و گِل دانسته‌اند، اختلاف و تناقضی ندارند؛ چراکه هرکدام به بخش و مرحله‌ای از فرایند خلق و آفرینش انسان اشاره دارند.(3) خداوند به این مطلب (بیان مراحل گوناگون فرآیند خلقت آدمی) در قرآن اشاره کرده است:

﴿وَ اَللّٰهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ …﴾؛ «خداوند شمارا از خاکی آفرید، سپس از نطفه‌ای ‌...؛» (4)

﴿هُوَ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ...﴾؛ «او کسی است که شمارا از خاک آفرید، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته‌شده)‌ ...؛» (5)

در حقیقت، خداوند حضرت آدم علیه‌السلام را از گِل (خاک و آب) آفرید و نسل ایشان از طریق نطفه شکل گرفتند. (6) در ‌آیه پائین به این مطلب اشاره شده است:

﴿اَلَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ اَلْإِنْسٰانِ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاٰلَهٍ مِنْ مٰاءٍ مَهِینٍ﴾؛ «او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد؛ سپس نسل او را از عصاره‌ای از آب ناچیز و بی‌قدر آفرید.» (7)

به‌همین‌دلیل، درباره نسل حضرت آدم علیه‌السلام هم می‌توان گفت: از خاک آفریده شده و هم می‌توان گفت: از گِل خلق شده؛ چنانکه می‌توان گفت: از نطفه به‌وجود آمده و چون آن نطفه، نخست تبدیل به خونِ بسته‌ شده، می‌توان گفت: خداوند انسان را از خونِ بسته آفرید. نکته دیگر هم این‌که در برخی از ‌آیات تنها به اصل گِل اشاره شده و ویژگی‌های آن گِل بیان نشده؛ اما در برخی دیگر از ‌آیات، اوصاف آن گِل مثل سیاه بدبُو یا خشک و شبیه سفال بودن نیز بیان شده است.

چنانکه وقتی گفته می‌شود: خداوند هر جنبنده‌ای ـ ازجمله انسان ـ را از آب آفرید، بازهم صحیح است؛ چراکه مراد از «ماء» در زبان عربی یا آب است یا مایع. (8) اگر مقصود آب باشد، خداوند انسان را از گِل آفریده و گل، مخلوطی از آب‌وخاک است؛ و اگر منظور از «ماء» مایع باشد، انسان از نطفه آفریده شده که مایع است.

نتیجه‌گیری:

نگاه‌کردن به آیات به‌عنوان قطعات یک جورچین بزرگ‌تر که هرکدام گوشه‌ای از حقیقت را روشن می‌کنند، از بسیاری از سوءفهم‌ها جلوگیری می‌کند. برای نمونه می‌توان به آیات حاکی از ماده اولیه خلقت انسان اشاره کرد که هرچند در بدو امر به نظر می‌رسد باهم متناقض هستند، اما چنین نیست. مراد از انسانی که به‌طور مستقیم از خاک و گل آفریده شده، حضرت آدم علیه‌السلام است و چون حضرت، ابوالبشر و پدر همه انسان‌هاست، گفتن این‌که انسان از خاک و گل آفریده شده نیز صحیح است. چنانکه ‌آیاتی که در آن‌ها از آب، نطفه و خون به‌عنوان منشأ انسان یاد شده است نیز نه خودشان باهم و نه با ‌آیاتی که اصل خلقت آدم را خاک و گِل دانسته‌اند، اختلاف و تناقضی ندارند؛ چراکه هرکدام به بخش و مرحله‌ای از فرایند خلق و آفرینش آدمی اشاره دارند. انسان مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته تا به شکل کنونی درآمده و خداوند در هر ‌آیه به یکی از این مراحل اشاره کرده است؛ بنابراین، از جهت منشأ آفرینشِ انسان هیچ تناقضی بین ‌آیات قرآن نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره آل‏‌عمران‏، آیه 59.

2. مقاتل بن سلیمان،‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1423 ق، ج‏3، ص 410.

3. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار المعرفه، 1410 ق، ج 2، ص 183 و 184.

4. سوره فاطر، آیه 11.

5. سوره غافر، آیه 67.

6. مقاتل بن سلیمان،‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1423 ق، ج‏3، ص 449.

7. سوره سجده، آیه‌های 7 و 8.

8. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏11، ص 220.

داور و قوانین تحدی
قرآن بارها مخالفان الهی بودن خود را به مبارزه طلبیده واز آنان خواسته سوره‌ای مانند سوره‌های قرآن بیاورید؛اما سازوکار آن،ازجمله داور و قوانین آنرا مشخص نکرده است

پرسش:

چه کسی تعیین می‌کند که آنچه به‌عنوان تحدی آورده شده، مثل قرآن است یا نیست؟ آیا نباید برای قضاوت درباره این‌که تحدی محقق شده یا نه، قوانین و همچنین داوری مشخص شده باشد؟

پاسخ:

«تَحَدّی» در لغت به معنای مبارزه و برتری‌جویی(1) و در اصطلاح علم کلام، هماوردطلبی پیامبر در آوردن مثل کاری است که او به‌عنوان معجزه و دلیل نبوت خود ارائه داده است تا پس از مشخص شدن عجز دیگران از آوردن مثل آن، الهی بودن آن و درنتیجه، نبوت او ثابت شود. قرآن کریم هرچند بارها با مخالفان الهی بودن خود تحدی کرده، اما سازوکاری برای آن معین نکرده و مثلاً نگفته که چه کسی قرار است حکم کند آنچه به‌عنوان معارضه با تحدی آورده شده، مثل قرآن است یا نیست. در این نوشتار نخست به تبیین این مسئله می‌پردازیم که چرا قرآن به این امور نپرداخته و سپس بیان می‌کنیم که چرا اصلاً چنین کاری فایده‌ای ندارد.

چرا قرآن قوانین تحدی و داور آن را مشخص نکرده است؟

1. تحدی به‌عنوان یکی از راه‌های اثبات برتری چیزی بر چیز دیگر، همواره در طول تاریخ، ازجمله در عصر و مصر (زمان و مکان) نزول قرآن و در میان شعرا و فصحای عرب، رواج داشته است. برای نمونه، شاعران و فصیحان عرب در بازار عُکاظ مکه دورهم جمع می‌شدند و ضمن خواندن اشعار خود، با یکدیگر تحدی می‌کردند.(2) نظر به این‌که قرآن برای تحدی، قانون و شرط خاصی بیان نکرده، مشخص می‌شود که تحدی رایج در آن زمان را با همان قوانین و شرایطش، به رسمیت شناخته است.

2. مخالفان حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مدعی بودند که نه ایشان پیامبر است و نه قرآن از سوی خدا نازل شده است.(3) گاهی می‌گفتند او شاعر است و پیامبر را با عنوان «مجنون» خطاب می‌کردند؛(4) چراکه مردم آن زمان گمان می‌کردند هر شاعری جنی دارد و شعرهایش را از او می‌گیرد.(5) برخی نیز حضرت را متهم می‌کردند که قرآن را از این‌وآن می‌گیرد اما به‌دروغ به خدا نسبت می‌دهد.(6) گاهی نیز مدعی می‌شدند که قرآن نیز چیزی همانند «افسانه‌های گذشتگان» است و آنان نیز اگر بخواهند می‌توانند همانند آن را بیاورند.(7) در چنین فضائی آیات تحدی نازل می‌شوند.(8) نکته مهم در این آیات این است که خداوند در چهار آیه از آیات قرآن به مشرکان می‌گوید: اگر در ادعای خود مبنی بر توانایی بر آوردن مثل قرآن صادق هستید ﴿إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ﴾(9) یا ﴿إِنْ کٰانُوا صٰادِقِینَ﴾(10) یک سوره همانند سوره‌های آن بیاورید. در حقیقت، مشرکان مکه با این‌که از الهی بودن قرآن خبر داشتند، اما به‌جای پذیرش حق، در راستای شبهه‌پراکنی علیه قرآن و پیامبر، مدام به‌دروغ می‌گفتند که این قرآن بشری است و ما هم اگر بخواهیم می‌توانیم مثل آن را بیاوریم. خداوند در راستای شکستن جوّ منفی‌ای که آنان ایجاد کرده بودند، با یک راه‌کار ساده، اما راهگشا نیرنگ آنان را نقش بر آب کرد و با تحدی، صادق نبودن آنان در ادعایشان مبنی بر توانایی آوردن مثل قرآن را نشان داد؛ بنابراین، در زمان نزول آیات تحدی، ازیک‌طرف مشرکان فقط بلوف می‌زدند و واقعاً قصد نداشتند چیزی مثل قرآن را بیاورند و از طرف دیگر، خداوند آوردن مثل قرآن را ناممکن می‌دانست: ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا﴾؛(11) به همین دلیل، نیازی به تعیین داور نبوده است.

داور تحدی

هدف آورنده سوره‌ای همانند سوره‌های قرآن این است که به معتقدان الهی‌بودن قرآن ثابت کند که قرآن الهی نیست و از سوی دیگر، باور این معتقدان از دو حال خارج نیست: یا اهل‌فن هستند و از همین طریق، متوجه الهی بودن قرآن شده‌اند، یا کارشناس نیستند و بر اساس نظر کارشناسان مورد اعتماد خود به این باور دست‌یافته‌اند. اگر شخص از گروه اول باشد، همان‌طور که قرآن را بررسی کرده، سوره‌ای که در مقام معارضه با تحدی قرآن آورده شده را نیز بررسی می‌کند و اگر مثل آن باشد، حتی اگر اعتراف نکند ناخودآگاه اعتقادش به الهی‌بودن قرآن زایل می‌شود؛ و اگر از گروه دوم باشد، باید منتظر اظهارنظر همان کارشناسانی بماند که بر اساس نظر آنان به الهی بودن قرآن معتقد شده است. چکیده سخن این‌که هر فردی، اعم از معتقد یا غیر معتقد، داور خود را از پیش تعیین کرده است.

بی‌فایده بودن تعیین داور

شاید تصور کنیم بهترین کار این است که هرگاه فردی مدعی آوردن مثل قرآن شد، شورایی متشکل از متخصصان، با قطع‌نظر از دین و مذهب آنان، تشکیل شود و پس از بررسی و مقایسه آن با قرآن، حکم کنند که آیا آن ادعا مثل قرآن است یا نیست؛ اما حقیقت این است که برفرض تشکیل چنین شورایی و صدور چنین حکمی، چیزی در خارج عوض نمی‌شود؛ چراکه اولاً کسانی که نمی‌خواهند ایمان بیاورند، بازهم ایمان نخواهند آورد. برای نمونه، می‌توان به ماجرای معارضه ساحران فرعون با حضرت موسی علیه‌السلام اشاره کرد. با این‌که فرعون خودش ساحران را فراخوانده بود اما وقتی آنان به حقانیت حضرت حکم کردند، فرعون نه‌تنها زیر بار حرف آنان نرفت، بلکه همه آنان را اعدام کرد؛(12) ثانیاً مگر کسانی که به قرآن ایمان آوردند بر اساس شورا و حکم داور بوده که الآن به‌خاطر این امور دست از ایمان خود بردارند.(13)

فایده تحدی قرآن

بی‌فایده بودن تعیین داور به معنای بی‌فایده بودن تحدی قرآن نیست؛ چراکه اولاً آیات تحدی در زمان نزولشان نشان دادند که ادعای مشرکان مبنی بر توانایی آوردن مثل قرآن فقط یک بلوف است؛ ثانیاً تحدی باعث شد بسیاری از افراد در طول تاریخ، چه با دیدن عجز خود و چه عجز دیگران از آوردن مثل قرآن، به الهی بودن قرآن یقین کنند؛ ثالثاً مقایسه قرآن با اموری که به‌عنوان مثل قرآن ارائه شدند، باعث شد ارزش قرآن و استواری واژگان، ترکیبات، نظم، ساختار و بلندی معنای آیات آن، بیش‌ازپیش نمایان شود.

نتیجه‌گیری:

1. عرب عصر نزول با تحدی و شرایط و قوانین آن بیگانه نبود تا نیازی باشد قرآن به چنین اموری اشاره کند؛

 2. بررسی آیات تحدی نشان می‌دهد که این آیات در مقام اثبات این مطلب نازل شده‌اند که مشرکان در ادعای خود مبنی بر توانایی آوردن مثل قرآن صادق نیستند و قدرت انجام این کار را ندارند. با توجه به این‌که در آن زمان کسی واقعاً قصد معارضه با تحدی قرآن را نداشته، نیازی به تعیین داور نیز از سوی قرآن نبود؛

 3. تجربه نشان داده که تعیین داور و حکم او عملاً فایده‌ای ندارد و مخالفان حکم آن را نمی‌پذیرند؛

 4. تحدی قرآن هم در زمان نزول و هم در طول تاریخ فواید متعددی داشته است.

برای مطالعه بیشتر:

جواهری، سید محمدحسن، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1398 ش، ص 333-338.

پی‌نوشت‌ها:

1. جواهری، سید محمدحسن، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1398 ش، ص 259.

2. عظیمی، امین و عبداللهی‌پور، مهدی، «بررسی پیشینه تحدی و شناخت جایگاه آن در نزد عرب عصر جاهلیت»، اولین کنفرانس ملی توسعه پایدار در علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ایران، تهران، 1397 ش.

3. سوره هود، آیه 35.

4. سوره صافات، آیه 36.

5. باقلانی، محمد، اعجاز القرآن، عالم الکتب، بیروت، چاپ اول، 1408 ق، ص 57 و 58.

6. سوره نحل، آیه 103.

7. سوره انفال، آیه 31.

8. سوره یونس‏، آیه 38.

9. سوره بقره، آیه 23.

10. سوره طور، آیه 34.

11. سوره بقره، آیه 24.

12. سوره طه، آیه‌های 56-74.

13. به باور برخی منظور از شهدا در آیه 23 سوره بقره کارشناسانی است که قرار است درباره آنچه به‌عنوان تحدی آورده شده، قضاوت کنند. در نقطه مقابل، برخی شهدا را به معنای معاون معارض تحدی گرفته‌اند. ر.ک: جواهری، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، ص 333-338.

14. برای اطلاع از این اشخاص ر.ک: معرفت، محمدهادی، ‌التمهید فی علوم القرآن، قم، التمهید، 1388 ش، ج ۴، ص ۲۴۰.

بررسی آیات دال بر عدم جسمانیت خدای سبحان
هیچ‌کدام از آیات قرآن حاکی از جسمانیت خداوند نیستند. آیاتی که گمان شده بر این امر دلالت می‌کنند مشتمل بر کنایه و مجاز هستند و معنای حقیقی آن‌ها اراده نشده است.

پرسش:

مسلمانان همیشه می‌گویند آیه «لیس کمثله شیء» در قرآن دال بر عدم جسمانیت خداوند است، اما این تنها یک آیه است؛ ولی در دهها آیه دیگر گواه آیاتی هستیم که ظهور در جسمانیت خداوند دارند و نمی‌شود همه آن‌ها را با یک آیه توجیه کرد!

پاسخ:

مقدمه

قرآن به لسان قوم، یعنی زبان عربی، نازل شده و عرب‌ها از مجاز بسیار استفاده می‌کردند و کلمات زیادی را در معانی غیرحقیقی به‌کارمی‌بردند. یکی دیگر از آرایه‌های رایج در میان عرب‌زبانان، کنایه است. آنان اشاره غیرمستقیم را رساتر و بلیغ‌تر از تصریح و بیان مستقیم می‌دانستند. چنانکه یکی از وجوه اعجاز قرآن، اعجاز ادبی آن است و در همین راستا، قرآن از آرایه‌های ادبی به فراوانی بهره برده است. درنتیجه، شناخت آرایه‌های ادبی زبان عربی، در فهم صحیح آیات قرآن بسیار مؤثر است. این موضوع به‌ویژه در مورد آیات صفات و افعال خداوند، اهمیت مضاعفی پیدا می‌کند. برای تفسیر صحیح این آیات، باید با آرایه‌های ادبی زبان عربی آشنا بود تا از برداشت‌های نادرستی همچون جسمانیت خداوند، جلوگیری شود.

نقد ادعای ظهور ده‌ها آیه قرآن در جسمانیت خداوند:

بسیاری از آیاتی که گمان‌شده دال بر جسمانیت خداوند هستند، در حقیقت اصلاً چنین دلالتی نداشته‌اند و همچنان هم ندارند. علت این گمان نادرست عدم آشنایی با ادبیات عرب، به‌ویژه فصاحت و بلاغت است. برای نمونه، استوای الهی بر عرش کنایه از سلطنت الهی بر هستی است؛ نه به‌معنای نشستن خداوند بر تخت پادشاهی که لازمه آن جسمانیت خداوند باشد! چنانکه مبسوط بودن دست خداوند کنایه از بخشنده بودن اوست و ارتباطی با دست داشتن خداوند ندارد.(1) منظور از ﴿وَجْهُ رَبِّکَ﴾(2) نیز صورت داشتن خداوند نیست؛ بلکه چون شناخت هر فردی بر اساس صورت اوست، از صفات الهی که زمینه‌ساز شناخت خداوند از سوی ما هستند با عنوان ﴿وَجْهُ رَبِّکَ﴾ یاد شده است.(3)

این امر اختصاصی به زبان عربی و قرآن ندارد و در همه فرهنگ‌ها و زبان‌ها رایج است. برای نمونه، آیا اگر کسی در فارسی بگوید فلانی «چشم و دل‌سیر» است به‌معنای این است که چشم نیز گرسنه می‌شود؟ آیا نمی‌توان درباره کسی که به‌صورت مادرزادی بدون دست متولد شده، گفت: فلانی «دست و دل‌باز» است؟ آیا فرد مودار نمی‌تواند بگوید: «دست از سر کچل من بردار»؟ آیا نمی‌توان حق کسی که دست ندارد را در کف دستش گذاشت؟ آیا وقتی می‌گوئیم «دستم نمک ندارد» واقعاً منظورمان این است که دست برخی نمک دارد؟ آیا اگر کسی به ما بگوید: «دست‌وپایم را گم کردم» از او می‌پرسیم که بالاخره آن‌ها را پیدا کردی یا نه؟

علت این‌که امروزه از برخی آیات، جسمانیت خداوند فهمیده می‌شود این است که اولاً از فضای نزول این آیات و فرهنگ زمان نزول دور شده‌ایم و برخلاف مخاطبان اولیه و آشنایان با زبان عربی، با ظرایف زبان عربی، ازجمله کنایات و مجازات، آشنا نیستیم؛ و ثانیاً پس از این‌که برخی مسلمانان به جسمانیت خداوند معتقد شدند، آنان برای توجیه این باور نادرست خود به برخی از این آیات متمسک شدند و کم‌کم برخی نیز گمان کردند که این آیات واقعاً حاکی از جسمانیت خداوند هستند و باید آن‌ها را تأویل کرد. آیاتی همچون آیه 210 سوره بقره و آیه 158 سوره انعام نیز در حال بیان اعتقاد کافران درباره خداوند هستند، اما برخی به‌اشتباه آن را به‌پای قرآن نوشته‌اند.(4)

نقد ادعای یگانه بودن آیه دال بر عدم جسمانیت خداوند:

اولاً حتی اگر فقط یک آیه از آیات قرآن دال بر عدم جسمانیت خداوند بود، برای قرینه بودن کافی بود؛ چراکه «در خانه اگر کس است یک حرف بس است». چنانکه در آئین‌نامه رانندگی فقط یک‌بار آمده که «فرمان پلیس بر قوانین راهنمایی و رانندگی مقدم است»، اما همین یک جمله همه قوانین را دربر می‌گیرد و لازم نیست در ذیل تک‌تک قوانین به آن اشاره شود؛ ثانیاً هرچند که معمولاً برای نفی جسمانیت خداوند به آیه ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾(5) تمسک می‌شود، اما این بدین‌معنا نیست که آیه دیگری از قرآن بر این معنا دلالت نمی‌کند. در ادامه به برخی از این آیات اشاره می‌شود:

﴿لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ﴾؛(6)؛ چشم‌ها او را درنمی‌یابند، ولی او چشم‌ها را درمی‌یابد و او لطیف و آگاه است.

﴿... قٰالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قٰالَ لَنْ تَرٰانِی ...﴾؛(7)؛ ... موسی [از طرف بنی‌اسرائیل و در مقام طرح درخواست آنان] گفت: پروردگارا! بگذار تا تو را ببینم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید ... .

با توجه به این‌که هر جسمی رؤیت‌پذیر است، رؤیت‌پذیرنبودن خداوند به معنای جسم نبودن اوست.

﴿... فَأَیْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّٰهِ ...﴾؛(8)؛ ... پس به هرکجا رو کنید آنجا روی خداست ... .

﴿... وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِیدِ﴾؛(9)؛ ... و ما به او [انسان] از رگ گردن نزدیک‌تریم.

با توجه به این‌که هر جسمی ناگزیر باید در مکانی مستقر شود، مکان نداشتن خداوند به معنای جسم نبودن اوست.

نتیجه‌گیری:

قرآن به زبان عربی فصیح و بلیغ نازل شده و لازمه آن، استفاده فراوان از آرایه‌ها و ظرایف ادبی است. خواننده قرآن اگر از این آرایه‌ها مطلع نباشد، نه‌تنها معنای آیات را به‌صورت درست و کامل درک نمی‌کند، بلکه در موارد متعددی دچار اشتباه در فهم می‌شود. برای نمونه، می‌توان به عدم آشنایی برخی با آرایه‌هایی همچون مجاز و کنایه اشاره کرد که منجر به جسم‌پنداری خداوند از آیات حاکی از صفات و افعال خداوند شده است. این آیات به زبان مجاز و کنایه که در عربی بسیار رایج هستند، نازل شده و ارتباطی با جسمانیت خداوند ندارند؛ چراکه معنای حقیقی و نزدیک آن‌ها اراده نشده است. سرّ این‌که امروزه برخی گمان می‌کنند برخی آیات حاکی از جسمانیت خداوند هستند، استدلال نادرست مجسّمه (قائلان به جسمیت خداوند) به این آیات است. نه‌تنها هیچ آیه‌ای از آیات قرآن بر جسمانیت خداوند دلالت نمی‌کند، بلکه آیات متعددی از این کتاب با نفی رؤیت‌پذیری خداوند و مکانمند بودن او دال بر عدم جسمانیت او هستند.

پی‌نوشت‌ها:

1. زمخشری، محمود، اساس البلاغه، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1399 ق، ج‏3، ص 52.

2. سوره الرحمن، آیه 27.

3. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج‏19، ص 101.

4. مکارم شیرازى، ناصر، پیام قرآن، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1386 ش، ج‏4، ص 317.

5. سوره شوری، آیه 11.

6. سوره انعام، آیه 103.

7. سوره اعراف، آیه 143.

8. سوره بقره، آیه 115.

9. سوره ق‏، آیه 16.

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن