اعجاز قرآن

قرآن کریم کتابی جهانی و جاودانه است و آیات آن هم تا قیام قیامت، قابل استفاده عموم هستند چرا که در آن ها نکات فقهی، اخلاقی، تربیتی و اجتماعی زیادی وجود دارد.
جهانی بودن قرآن

پرسش:
در قرآن آیاتی داریم که مربوط به زندگی شخصی پیامبر است مثل ازدواج با همسر مطلقه زید، آیات ابتدایی سوره تحریم، تقسیم روزها بین همسران، و...؛ اگر قرآن معجزه است و قرار است تا قیامت و در هر زمان برای همه انسان ها هدایتگر باشد چرا آیاتش مخصوص پیامبر است؟ این آیات چگونه برای همه انسان ها و در همه زمان ها کاربرد داشته و قابل استفاده است؟ اگر هم برای همه انسان ها کاربردی نیست پس چرا در چنین کتابی آمده است؟
 

پاسخ:
قرآن کریم کتابی جهانی و جاودانه است؛ به طوری که مرزهای جغرافیایی و مقاطع زمانی نمی‌تواند حوزه رسالت آن را مرزبندی کند. چنین کتابی برگذشته و آینده همانند حال منطبق است. احکام و اوصافی که قرآن کریم برای خود بیان می‌کند فراتر از مرزهای مکانی و زمانی است.
آیات زیادی دالّ بر این جاودانه و جهانی بودن قرآن کریم وجود دارد، مانند: ﴿وَ أُوحِیَ‏ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ و مَن بلَغَ... ﴾؛ این قرآن بر من حى شده تا شما و تمام کسانى را که این قرآن به آن‌ها می‌رسد، بیم دهم(1)  و آیات دیگری چون: آیه 185 سوره بقره، آیه 90 سوره انعام و آیه 52 سوره قلم. از این ویژگی در روایات به «جَرْی» تعبیر شده است.(2)  
امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرماید: آیاتی که درباره اقوامی نازل شده، اگر پس از مرگ آن اقوام، بمیرد از قرآن چیزی باقی نمی‌ماند؛ لیکن همه قرآن تا آسمان‌ها و زمین برپاست، بر اقوام و ملل و اشخاص و اشیاء جاری است.(3) 
علماء از این آیات و روایات قاعده‌ای را استخراج کرده‌اند به نام «قاعده جری و تطبیق». جری و تطبیق، انطباق الفاظ و آیات قرآن کریم است بر مصادیقى غیرازآن چه آیات درباره آن‌ها نازل شده است؛ بدین معنا که سبب نزول آیات نمی‌تواند حکم آیه را در خود منحصر کند، زیرا لازمه‌اش از دست دادن جاودانگی قرآن کریم است.

تبیین قاعده جری و تطبیق:
گونه‌ای از آیاتی که در جری و تطبیق مورد بررسی قرار می‌گیرد، آیاتی است که درباره اقوام یا اشخاص معین نازل شده و در مورد آنان داوری کرده‌اند. گاهی این سبب نزول خاص با صیغه خاص(4)  آمده مانند آیه: ﴿أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهى * عَبْداً إِذا صَلَّى﴾؛(5)   که آیات پس از آن، نشان می‌دهد در مورد «ابوجهل» و نهی وی از نماز خواندن رسول اکرم (صلی‌الله علیه و آله) هست؛ و آیه﴿فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ * وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُون﴾؛(6)  که در مورد طبقه قدرتمند و ثروتمند مکه و آزار آنان به پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) هست؛ و آیه ﴿وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلا﴾؛(7)  که خطاب به رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) و در مورد کافران و تکذیب کنندگان او در شهر مکه و ناظر به حوادث دوران رسالت پیامبر اکرم و دغدغه‌ها و مشکلات آن دوران است که خداوند متعال در این موارد با توجه به چالش‌های پیش آمده به راهنمایی آن حضرت پرداخته است.
در مورد این قسم از آیات (که سبب نزول خاص باشد و به صیغه خاص هم آمده باشد ولی ظرفیت استفاده عمومی را داشته باشد) مفسران شیعه بر اساس روایاتی که در این مورد وجود دارد(8)   قائل به جری و تطبیق شده‌اند؛ پس هر جا که خطابی به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله شده و با لفظ مفرد آمده است، اگر بتوان آن را تعمیم داد باید این کار را کرد. این آیات قبل از تطبیق، نیازمند عمومیت و شمولیت پیام‌اند، یعنی ابتدا باید معنای آیه را عام گرفت تا بتوان بر مصادیق جدید جری و تطبیق داد.
«آیت‌الله معرفت» این فرایند را انتزاع مفهوم عام گسترده از آیه‌ای که در مورد خاص نازل شده می‌دانند و به کلام اهل‌فن که «العبره بعموم اللفظ لا بخصوص المورد» استشهاد می‌کنند.(9)   تأویل گر در گام نخست، از باب مقدمه، مفهوم آیه را با نفی خصوصیت به مفهوم عام و شامل تبدیل کرده و در گام بعد که فرایند اصلی تأویل اتفاق می‌افتد، به تطبیق این مفهوم بر مصادیق نو آمد می‌پردازد.
در مورد آیات مخصوص به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) اختلاف نظر وجود دارد، کسانی مثل «آیت‌الله جوادی آملی» جری و تطبیق را در مورد این آیات نمی‌پذیرند. ایشان در تفسیر «تسنیم» چنین می‌فرماید: در برخی موارد مصداق آیه منحصر و محدود است و قانون جری و تطبیق در خصوص آن آیات راه ندارد؛ همانند آیه ولایت:  ﴿ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُون»،(10)   آیه مباهله: «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ‏ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ... ﴾؛(11)   
و آیه تطهیر: ﴿ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا﴾؛.(12) 
 اما به نظر می‌رسد با توجه به ملاک سازگاری معانی باطنی با معانی ظاهری آیات می‌توان جری و تطبیق را در این آیات نیز جاری کرد و مصادیق جدیدی را برای آن‌ها قرار داد، مثلاً در آیه ولایت، علت تامه «ولیّ» شدن حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نماز خواندن و زکات دادن صرف نیست، بلکه آن حالت اخلاص و عبودیت و خدمت به خلق است که در آن نماز خود را نشان داد، پس سایر ائمه معصومین (علیهم‌السلام) نیز که این معیارها را دارند، با این تنقیح مناط می‌توانند مصداق این آیه قرار بگیرند. آیه تطهیر نیز دقیقاً به همین مناط است؛ اما آیه مباهله و حکم آن نیز هر چند اصالتاً به سبب آن واقعه خاص و مباهله پنج تن (علیهم‌السلام) با مسیحیان نجران، نازل شده است، اما این حکم برای همه اهل‌بیت (علیهم‌السلام) جاری است، زیرا همان خصوصیتی که در حضرات پنج تن (علیهم‌السلام) می‌توانست باعث نزول عذاب برای مسیحیان نجران بشود، در همه اهل‌بیت (علیهم‌السلام) وجود دارد، حتی بالاتر از این شیعیان آن حضرات نیز می‌توانند به دستور خود آن‌ها، در مواقع لازم با آن اخلاص و عبودیتی که دارند، با دشمنان خود مباهله کنند.(13)   
در مورد آیات دیگری که درباره پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) آمده است نیز این چنین است. اگر در مورد ازدواج ایشان با همسر زید آیاتی نازل شده، این آیات قابل تعمیم است زیرا حکم ازدواج مرد با همسر پسر خوانده‌اش مربوط به همه مردان مسلمان است نه شخص پیامبر خدا؛ در مورد آیات ابتدایی سوره تحریم و تقسیم روزها بین همسران و... نیز نکات تربیتی و همسرداری بسیاری وجود دارد که اختصاص به پیامبر ندارد و همه انسان‌ها می‌توانند از این نکات بهره‌مند شوند، هر چند آن واقعه خاص در مورد ایشان نازل شده باشد.

نتیجه:
1. قرآن کریم کتابی جهانی و جاودانه است؛ به طوری که مرزهای جغرافیایی و مقاطع زمانی نمی‌تواند حوزه رسالت آن را مرزبندی کند.
2. «قاعده جری و تطبیق» به معنای انطباق الفاظ و آیات قرآن کریم است بر مصادیقى غیر از آن چه آیات درباره آن‌ها نازل شده است، بدین معنا که سبب نزول آیات نمی‌تواند حکم آیه را در خود منحصر کند زیرا لازمه‌اش از دست دادن جاودانگی قرآن کریم است.
3. آیاتی که در مورد شخص پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) و یا درباره اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نازل شده است، نکات فقهی، اخلاقی، تربیتی و اجتماعی فراوانی دارد که قابل تعمیم به همه مسلمانان است. پس این آیات تا قیام قیامت قابل استفاده برای همه مردم است.

 

پی نوشت:
1 . سوره انعام، آیه 19. 
2 . ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 167.
3 . «ولو أن الآیه إذا نزلت فى قوم ثم مات أولئک القوم ماتت الآیه لما بقى من القرآن شى‏ء ولکن القرآن یجرى أوله علی آخره مادامت السماوات والأرض...». عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 10.
4 . مراد از خاص در این جا هم خاص به معنای مفرد است و هم جمعی که به یک عده خاصی اختصاص دارد، نه همه انسان‌ها.
5 . سوره علق، آیه 9 و 10. 
6 . سوره قلم، آیه 9.
7 . سوره مزمل، آیه 10. 
8 . ر.ک: سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 519؛ عروسی حویزی، عبد بن علی، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 450.
9 . ر.ک: محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج 1، ص 24.
10 . سوره مائده، آیه 55.
11 . سوره آل‌عمران، آیه 61.
12 . سوره احزاب، آیه 33؛ جوادی آملی، عبدالله،  تفسیر تسنیم، ج 1، ص 169.
13 . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 513 و 514.
 

هر کدام از موافقان و مخالفان اعجاز عددی قرآن ادله ای را برای اثبات نظر خود مطرح می کنند که به نظر می رسد می توان وجه جمعی را بین این دو گروه بدست آورد.
اعجاز عددی قرآن

پرسش:
آیا اعجاز عددی معتبر است و می توان یکی از ابعاد اعجاز قرآن را اعجاز عددی آن دانست؟ و آیا اعجاز عددی قرآن مورد قبول صاحب نظران هست؟
 

پاسخ:
جواب این سؤال در کتاب «پژوهشى در اعجاز علمى قرآن» به تفصیل و در پانزده صفحه آمده است که در این جا به صورت خلاصه و بیانی نو ارائه می‌شود:
اعجاز قرآن ابعاد گوناگونى دارد: از قبیل؛ فصاحت و بلاغت، محتواى عالى از پیامبرى امّى، اعجاز علمى و ...
برخى از نویسندگان و صاحب نظران در چند دهه اخیر، بُعد دیگرى براى اعجاز قرآن بیان کرده‌اند که همان اعجاز عددى قرآن است. اینان ادعا می‌کنند که یک نظم ریاضى بر قرآن حاکم است و تا چند سال اخیر این راز علمى پنهان مانده بوده و با ظهور رایانه‌هایی که می‌توانند حساب‌های بسیار زیادى را در مدت زمان کم و با دقت بالایى انجام دهند، پرده از روى نظم ریاضى قرآن برداشته شده و اعجاز این کتاب مقدس بار دیگر بر جهانیان ثابت گردیده است. در رأس این گروه افرادى همچون «رشاد خلیفه» و «عبدالرزاق نوفل» و ... هستند.
در مقابل آنان، گروه دیگرى از نویسندگان و صاحب‏ نظران قرآنى قرار دارند که این مطالب را نمی‌پذیرند و برخى محاسبات آنان را خطا آلود می‌دانند. حتى برخى نویسندگان با شدت هر چه بیشتر قسمتى از این مطالب را توطئه بهاییت معرفى می‌کنند و آن‏ را یک جریان انحرافى می‌دانند و در این مورد به ادعاى نبوت رشاد خلیفه و کشته شدن او استشهاد می‌کنند. (1)  
در ادامه ابتدا چند مورد از کتاب‌ها و نویسندگان دو گروه را بیان و به جمع‌بندی آن‌ها پرداخته و نهایتاً به نتیجه گیرى خواهیم پرداخت.

الف) موافقان اعجاز عددى قرآن
در این مورد افراد زیادى کتاب و مقاله نوشته‌اند که به دو سه مورد از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

1. «معجزه القرآن الکریم»، تألیف دکتر رشاد خلیفه؛ او به مدت سه سال در مورد قرآن با استفاده از رایانه تحقیق کرد؛ تمام کوشش رشاد خلیفه براى کشف معانى و اسرار حروف مقطعه قرآن صورت گرفته و ثابت کرده است که رابطه نزدیکى میان حروف مذکور، با حروف سوره‌ای که در آغاز آن قرار گرفته‌اند، وجود دارد.

2. «معجزه القرن العشرین من کشف سباعیّه و ثلاثیه اوامر القرآن الکریم»، ابن خلیفه علیوى؛ ایشان در کتاب خود می‌گوید: « 90% اوامر قرآن هفتگانه یا سه‌گانه یا یگانه است و تکرار آن‌ها در موارد خود لازم بوده است؛ براى مثال: امر «اعبدوا» (بپرستید) را سه بار به همه مردم خطاب کرده؛ سه بار نسبت به اهل مکه در قرآن آمده؛ سه بار نسبت به پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) آمده؛ شعیب (علیه‌السلام) سه بار به قوم خود گفته، نوح (علیه‌السلام) سه بار، هود (علیه‌السلام) سه بار، صالح (علیه‌السلام) سه بار و عیسى (علیه‌السلام) سه بار گفته‌اند؛ که این سرّ غریب و عجیبى است. ایشان از این اعداد منظم، اعجاز قرآن را نتیجه می‌گیرد». (2) 

3. «الاعجاز العددى للقرآن الکریم»، عبدالرزاق نوفل؛ ایشان تلاش کرده تا نظام ریاضى تکرار واژه‌ها را در قرآن نشان دهد؛ براى مثال: واژه دنیا 115 بار و واژه آخرت نیز 115 بار آمده؛ واژه شیاطین و ملائکه هر کدام 68 بار در قرآن آمده؛ واژه حیات و مشتقات آن و نیز واژه موت 145 بار در قرآن آمده است.
ایشان در مقدمه کتاب، این امر را معجزه الهى می‌داند و می‌گوید این توازن در کلمات قرآن ثابت می‌کند که امکان ندارد قرآن، جز وحى الهى باشد، چرا که فوق قدرت انسان و بالاتر از عقل بشرى است. (3)  (چرا که یک پیامبر در طول 23 سال از قرآن سخن گفته و توانسته است توازن کلمات خود را در جنگ و صلح و... حفظ کند و این غیر از معجزه چیز دیگرى نیست.)

جمع‌بندی دلایل موافقان
جمع‌بندی بین همه این مطالب نشان می‌دهد عمده دلیل موافقان اعجاز عددی دو چیز است:

1.نظم ریاضى خاصی است که در قرآن کریم حاکم است.
2. این که یک فرد امّى و درس ناخوانده، در طى 23 سال و در حالات روانى مختلف مثل جنگ و صلح و در مکان‌ها و زمان‌های متفاوت، کتابى با نظم خاص ریاضى آورده است؛ و این به غیر از معجزه نمی‌تواند باشد.

ب) مخالفان اعجاز عددى قرآن
1.«تسعه عشر ملکا، بیان ان فریه الاعجاز العددى للقرآن خدعه بهاییه»، تألیف حسین ناجى محمد محی‌الدین؛ ایشان به شدت به کسانى که عدد 19 را یکى از اسرار قرآن می‌دانند حمله کرده و آن‌ها را نوعى دروغ بستن بر خدا دانسته (4)  و متذکر می‌شود عدد 19 از شعارهاى بهاییان است که در نظر مسلمانان مرتد و کافر هستند؛ وی شواهدى می‌آورد که سال در نظر آنان 19 ماه است؛ هر ماهى نیز 19 روز است؛ کتاب «البیان» آنان 19 قسمت است و هر قسم آن 19 باب است؛ و عدد نمازهاى یومیه آن‌ها 19 رکعت است و... (5) 

2. «اعجاز الرقم 19 فى القرآن الکریم»، تألیف بسام نهاد جرّار؛ ایشان هر چند خود به نوعى اعجاز عدد 19 را در قرآن پذیرفته است امّا با ذکر مطالبى، خطاها و اشتباهات دکتر رشاد خلیفه را بیان کرده است. او می‌نویسد: بعد از تحقیق در مورد تکرار حروف در سوره‌ها متوجه شدم که دکتر رشاد خلیفه به صورت عمدى دروغ گفته است تا این که به نتایج مورد نظرش در تکرار حروف در هر سوره برسد و ثابت کند که همگى بر عدد 19 قابل تقسیم است. (6) 

جمع‌بندی دلایل مخالفان
ازجمله ادله مخالفان می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:
1. آمار و ارقام اعلام شده در مورد نظم ریاضى قرآن غالباً درست نیست.
2. در شمارش کلمات و حروف، روش واحدى را رعایت نمی‌کنند.
3. بر فرض که توازن و تناسبى در تکرار واژه‌های قرآن باشد، این به تنهایى معجزه بودن قرآن را ثابت نمی‌کند، زیرا مشابه این امور در کارهاى بشرى وجود دارد.
4. بین نتیجه ‌گیری‌های خاصى که از توازن و تناسب کلمات گرفته می‌شود با این‌ گونه مطالب رابطه منطقى وجود ندارد؛ و پاره‌ای از این استنتاج‌ها مبتلابه مغالطه «هست و باید» می‌باشند.
5. این جریان انحرافى دستاویزى براى معتقدان به تحریف قرآن می‌شود که در مواردى که نظم ریاضى به حد نصاب نرسد نتیجه بگیرند که پس قرآن تحریف شده است.
6. استفاده شاعرانه (نه برهانى) از بعضى تناسب‌ها اشکال ندارد، ولى این یک بیان خطابى و شاعرانه است.
7. در کتاب و سنّت هیچ اشاره و کنایه‌ای به وجود نظم ریاضى در قرآن دیده نمی‌شود؛ بلکه قرآن کتاب هدایت و عمل است. (7) 
جمع بندی سخنان مخالفان اعجاز عددی نشان می‌دهد برخی محاسباتی که مدّعیان اعجاز عددی انجام داده‌اند با اعمال سلیقه و ذوق شخصی همراه بوده است و نظم ریاضى قرآن کریم به صورت موجبه کلیه (در همه موارد ادعا شده) اثبات نشده است.

نتیجه:
1. تعداد زیادى از دانشمندان مسلمان نظم ریاضى قرآن را دنبال کرده‌اند و به نتایج قابل توجهى رسیده‌اند، هر چند که برخى از محاسبات آن‌ها خطا بوده و یا با اعمال سلیقه و ذوق شخصى همراه بوده است.
2. از سخنان موافقان و مخالفان اعجاز عددی استفاده می‌شود که نظم ریاضى قرآن به ‌صورت موجبه جزئیه (در بعضی موارد) مورد پذیرش واقع شده اما به صورت موجبه کلیه (یعنى در همه موارد ادعا شده) مورد قبول نیست.
3. نظم ریاضى قرآن یک مطلب شگفت‌انگیز است چرا که یک فرد امّى و درس ناخوانده در طى 23 سال کتابى با نظم خاص ریاضى آورده است، امّا آیا می‌توان ادعا کرد که این نظم ریاضى اعجاز قرآن را نیز ثابت می‌کند؟ جواب منفی است.
4. نظم ریاضى به صورت موجبه کلیه اثبات نشده است و کثرت مطالب اثبات‌شده به طورى نیست که اعجاز را ثابت کند؛ پس اعجاز علمى قرآن از طریق اعجاز عددى آن فعلاً قابل اثبات نیست. (8) 

 

 

پی نوشت:
1 . بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 19 فى القرآن الکریم، ص 21.
2 . ر.ک: علیوی، ابن خلیفه، معجزه القرن العشرین من کشف سباعیه و ثلاثیه اوامر القرآن الکریم، ص 7 به بعد.
3 . ر. ک: فیومی، سید صلاح، الاعجاز العددى للقرآن الکریم، الجزء الاول، ص 10- 11 و ص 15 به بعد..
4 . محی‌الدین، حسین ناجی محمد، تسعه عشر ملکا: بیان ان فریه الاعجاز العددی للرآن خدعه بهاییه، ص 11- 12
5 . همان، ص 33- 37.
6 . بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 19 فى القرآن الکریم، ص 26.
7 . رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج ۱، ص 230 و ۲۳۱.  
8 . ر.ک: رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج ۱، ص 231 تا 246.
 

إعجاز قرآن، نه تنها بر فرابشري بودن قرآن دلالت دارد، بلكه بر الهي بودن قرآن نيز دلالت دارد زيرا آورنده قرآن، يعني پيامبر (ص)، مدعي است كه قرآن از سوي خدا نازل شده و معجزه، دلالت بر صداقت آورنده معجزه دارد. از اين رو، صدور معجزه از سوي مدعي دروغين نبوت، محال است؛ زيرا معجزه تصديق خدا بر إدعاي نبوت است و تصديق شخصي كه به دروغ ادعاي نبوت نموده، قبيح است و صدور فعل قبيح، از خداوند متعال محال است.

علاوه بر اين، صدور معجزه از مدعي دروغين نبوت، با قاعده عقلي «لُطف» كه از سوي متكلمان إسلامي مطرح شده، منافات دارد. طبق «قاعده لطف» لازم است كه خداوند متعال مدعي دروغين نبوت را رسوا كند و اگر مدعي نبوت ادعاي نبوت كند و كاري را به عنوان معجزه ارائه دهد و مردم نتوانند تشخيص دهند كه آن امر معجزه است يا خير، در صورت دروغ‏گو بودن مدعي نبوت، خداوند بايد حقيقت را براي مردم روشن و مدعي نبوت را رسوا و يا مجازات كند؛ در حالي كه نه تنها آورنده قرآن را خداوند متعال رسوا نكرده، بلكه با ساير معجزات وي را تأييد نموده و بعد از گذشت هزار و اندي سال، بر عزت و اقتدار ايشان افزوده است.

در توضيح قاعده لطف بايد بگوييم كه يكي از اصول و قواعد مهم در كلام عدليه (شيعه و معتزله)، قاعده لطف است كه پس از قاعده حسن و قبح عقلي، مهم ترين قاعده كلامي به شمار مي رود. متكلمان عدليه بسياري از آموزه ها و عقايد ديني را براساس آن اثبات كرده اند. وجوب تكاليف ديني، ‌لزوم بعثت پيامبران و وجوب عصمت انبيا، وعده و وعيدهاي الهي، و وجوب امامت، از جمله مسائلي است كه بر اين قاعده استوار گرديده اند.

لطف در اصطلاح متكلمان، از صفات فعل الهي است؛ يعني افعالي كه به مكلفان مربوط مي شود و مقصود اين است كه خداوند آنچه را مايه گرايش مكلفان به طاعت و دوري گزيدن آنان از معصيت مي باشد،در حق آنان انجام داده و اين امر، مقتضاي عدل و حكمت الهي است.

مشهورترين دليل عقلي بر وجوب لطف بر خداوند، اصل حكمت است؛ به اين بيان كه ترك لطف، مستلزم نقض غرض است و نقض غرض، مخالف حكمت و باطل است. پس عمل به لطف، واجب است.

 

پي نوشت:

1.  براي مطالعه تفصيلي دلايل از سوي خدا بودن قرآن، ر.ك: آيت الله مصباح يزدي، قرآن‏شناسي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ، 1380 ش، ج ‏1، ص 107 - 1890.

ایا معجزه قران همان صرف ونحو  عربیست یا گسترده تراز ان است؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اعجاز قرآن، گسترده تر از صرف و نحو عربي يا بلاغت و فصاحت‌ آيات آن است.
به دو صورت مي توان از اعجاز قرآن سخن گفت.
1- براي هر شخص به گونه اي اعجاز قرآن نمايان مي شود. بدين صورت که شخص بر اثر مطالعه يا بر اثر حوادثي که در زندگي او پيش مي آيد، به مسايلي در قرآن برخورد نمايد که اين مسايل به شکل اعجاز گونه براي او نمود يابد. راه فهميدن اعجاز، شخصي است و نسبت به افراد مختلف مي­تواند متفاوت باشد. در زمان پيامبران گذشته که اعجاز صادر مي­شد، مانند اژدها شدن عصا، يا شفاي بيماران و زنده شدن مردگان، کساني بودند که حتي با ديدن آن ها نمي توانستند قدرت اعجاز گونه آن را درک نمايند و به همين خاطر به آن پيامبر ايمان نمي­آوردند.
2-راه دوم ، بيان معنا و شرايط کلي معجزه است تا قرآن با آن معنا و شرايط تطبيق داده شود. اين روش عمومي بوده و معيارها کلي و قابل فهم براي همه است.
پس ابتدا بايد معنا و حقيقت اعجاز و معجزه و شرايط آن ذكر شود تا ببينيم آيا اين شرايط در قرآن موجود است.
وقتي مي توانيم درباره قرآن و معجزه بودن آن اظهار نظر کنيم که سخن شناس و آگاه به حقيقت اعجاز و گونه هاي آن باشيم.
حقيقت اعجاز اين است كه مدّعي نبوت، عمل خارق العاده‌اي را انجام دهد و ديگران را براي انجام همانند آن دعوت كند اما از آوردن مانند آن عاجز و ناتوان باشند.(1)
قيود و شرايط مذكور در قرآن مجيد ديده مي شود، يعني پيامبر اسلام با معجزه قرآن ادعاي نبوت كرد . مردم را به هماوردي (تحدّي) فرا خواند تا جايي كه حاضر شد كافران تنها يك سوره بياورند و از تمام جهانيان براي ساختن سوره كمك بگيرند.(2) چهارده قرن است كه اين ندا در گوش جهانيان طنين انداز است، ولي كسي نتوانسته است در صحنه مبارزه گام بگذارد يا موفق شود.
اعجاز قرآن منحصر در اعجاز لفظي نيست، بلكه جنبه هاي متعددي را شامل مي شود.

برخي از وجوه اعجاز قرآن
1- اعجاز طريقي:
يعني قرآن كه معارف والا و معاني بلند و سخنان حكيمانه و دانش هاي مختلف در آن جمع شده، توسط شخصي آورده شده که حتي خواندن و نوشتن را نمي دانست.
بر اين اساس قرآن مجيد روي كلمه «امّي» در مورد پيامبر تكيه كرده و خطاب به پيامبر مي فرمايد: "پيش از اين كتابي نمي خواندي و چيزي با دست خود نمي نوشتي تا مايه ترديد و شك گمراهان گردد".(3)
2- اعجاز بياني:
شيوه سخن گفتن قرآن طوري است كه با آن چه بشر تاكنون شنيده و گفته، تفاوت زياد دارد. هيچ کلامي در زيبايي ظاهر و شيريني بيان به پاي قرآن نمي‌رسد. آنچه علماي ادب از آن به فصاحت و بلاغت تعبير مي كنند، در بالاترين مقياس در قرآن وجود دارد. قرآن داراي سبك خاصي است كه نظير آن يافت نمي شود. از اين رو "وليد بن مغيره" که از بزرگ‌ترين اديبان زمان جاهليت بود، در مورد قرآن گفت: "از محمد سخني شنيدم كه نه شباهت به گفتار انسان‏ها دارد و نه پريان. گفتار او شيريني خاصي دارد". اما او براي خنثي كردن تأثير قرآن گفت: بگوييد پيامبر ساحر است.(4)
نظم آهنگ الفاظ و صراحت و قاطعيت، متانت و عفّت بيان معاني، همه نشان دهنده زيبايي و هنر قرآن مجيد است.
يك آيه از قرآن، ابن مقفع، اديب معروف را به زانو درآورد و آن آيه "يا ارض ابلعي ماءك..."(5) مي باشد، زيرا در عين اختصار ماجراي طوفان نوح را با تعبيرات كوتاه و بسيار پر معني شرح مي دهد. به گفته بعضي از محقّقان 23 نكته از صنايع ادبي در همين آيه جمع است.(6)
يكي از صاحب نظران مي گويد: يك حرف از قرآن در جايگاهش معجزه است، زيرا آن حرف، كلمه‏اي را كه در آن واقع شده، نگاه مي دارد و آن كلمه آيه را و آن آيه، آيات بسيار را و همين راز اعجاز جاوداني قرآن است.(7)
3- اعجاز معنايي:
قرآن از نظر محتوا و معنا نيز معجزه است، چون به شكل بسيار زيبايي مسائل اعتقادي را مطرح كرده و خداوند را به زيباترين وجه توصيف كرده است.
همچنين آياتي از قرآن همخوان با قواعد علمي امروز است، مانند جاذبه عمومي، آفرينش جهان، حركت زمين، حركت منظومه شمسي، زندگي در كرات ديگر، زوجيت گياهان، زوجيت عمومي و علل نزول باران.(8) اين حقايق در گذشته براي بشر ناشناخته بوده و برخي از موارد همچنان مجهول است.
موريس بوكاي در كتاب "مقايسه‏اي ميان تورات، انجيل و قرآن و علم" پس از تطبيق آيات قرآن با دستاوردهاي علمي مي گويد: "چگونه مي توان از تطبيق قرآن با جديدترين فرآورده‏هاي علمي بشر در شگفت فرو نرفت و آن را اعجاز به حساب نياورد؟!"
جالب آن كه در مفاد آيات قرآن كوچك‏ترين اختلافي وجود ندارد و اين يكي ديگر از نشانه‏هاي اعجاز قرآن در بخش اعجاز معنايي است. قرآن مجيد به اين حقيقت اشاره كرده: "آيا در باره قرآن نمي انديشند كه اگر از سوي غير خدا بود، اختلافات فراواني در آن مي يافتيد؟".(9)
گونه‌هاي ديگر اعجاز:
4- اعجاز در پيشگويي‏هاي تاريخي مانند غلبه روم بر ايران. ‏
5- اعجاز در بيان رخدادهاي تاريخي پيشين.
6- جامع بودن دانش‏هاي مختلف. قرآن كتاب حقوقي يا اخلاقي و يا كلامي و اعتقادي نيست، نيز تاريخي و بلاغي نمي‌باشد . در رشتة خاص علمي نيست اما در عين حال، همه اين دانش‏ها را در خود جمع كرده است.

براي مطالعه بيشتر به كتاب‏هاي ذيل مراجعه كنيد:
كتاب تفسير نوين، محمد تقي شريعتي.
قرآن و آخرين پيامبر، ناصر مكارم شيرازي.
برهان رسالت، جعفر سبحاني.
وحي و نبوت، شهيد مطهري.
تفسير الميزان، جلد ا، علامه طباطبايي.
در ارتباط با روشن شدن راز جاودانگي اعجاز قرآن مي توانيد به اين لينك مراجعه كنيد : http://www.porsojoo.com/fa/node/3665

پي نوشت‏ها:
1.جعفر سبحاني، الهيات و معارف اسلامي، ص 262.
2. بقره (2) آيه 23.
3.عنكبوت (29) آيه 48.
4. مجمع البيان، ج 9، ص 387.
5. هود (11) آيه 44.
6. مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج 8، ص 122.
7. محمد تقي شريعتي، تفسير نوين، قسمت مقدمه، ص 52.
8. پيام قرآن، ج 8، ص 190 - 180.
9. نساء (4) آيه 82.

اگر ممکن است جزئيات کاملي از اعجاز قرآن کريم بگوييد. آيا آيه 109 سوره توبه به حادثه 11 سپتامبر اشاره دارد ؟

پرسش: اگر ممکن است جزئيات کاملي از اعجاز قرآن کريم بگوييد.

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
پرسش شما داراي دو بخش است که به تفکيک پاسخ داده مي شود :
1 - اعجاز قرآن قرآن از ابعاد و زواياى مختلف معجزه است و اعجاز آن اختصاصى به فصاحت و بلاغت ندارد. برخى از اين ابعاد را قرآن خود به صراحت بيان نموده و در مورد آن ها تحدّى(1) كرده‏است. برخى ديگر از وجوه اعجاز وجود دارند كه در مورد آن ها تحدّىِ خاصى در قرآن صورت نگرفته است. اين موارد مشمول آيات تحدّى به صورت عام قرار مى‏گيرند. در اين فصل ابعاد تحدّى را، صرف ‏نظر از اين كه تحدّى خاصى داشته باشند يا نه، مورد بررسى قرار مى‏دهيم. هيچ‏كس نمى‏تواند مدّعى بررسى همه جانبه ابعاد اعجازِ قرآن باشد؛ چرا كه مسلّماً بسيارى از رموز و شگفتى‏هاى قرآن بر ما هنوز پوشيده مانده است. شايد بتوان گفت: حصر و برشمردن همه وجوه اعجاز قرآن و بازشناسىِ دقيق آن ها، خودْ اعجازى ديگر است.
با اين مقدمه به بررسى ابعاد اعجاز مى‏پردازيم:
1. شخصيت پيامبر
يكى از نكات مهمّى كه قرآن براى اعجازش به آن اشاره نموده ، توجه به شخصيّت پيامبر و آورنده قرآن است. پيامبر در مكتب هيچ دانشمند و معلّمى حاضر نگشته بود . همگان مى‏دانستند كه او اُمّى و درس ناخوانده است. در دوره چهل‏ساله زندگىِ قبل از بعثت كه دو ثلث عمر او را تشكيل مى‏دهد، از او هيچ شعر و نثرى ديده نشده است.(2) ناگهان چنين پيامبرى، كتابى را عرضه مى‏دارد كه بزرگان روزگار در مقابلش درمى‏مانند.
قرآن همين نكته را بخشى از اعجاز خويش دانسته ،به آن تحدّى مى‏كند:
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيكُمْ ولا أَدريكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فيكُمْ عُمراً مِن قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُون؛(3)
بگو: اگر خدا مى‏خواست، آن را بر شما نمى‏خواندم و خدا شما را بدان آگاه نمى‏گردانيد. قطعاً پيش از آن روزگارى در ميان شما به سر برده‏ام. آيا فكر نمى‏كنيد؟
قرآن در ردّ سخنان كسانى كه مى‏گفتند فردى از روميان معلّم پيامبر بوده است‏(4) مى‏فرمايد:
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهم يَقُولُونَ إنّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الّذى يُلحِدوُن إليه أَعْجَمىٌّ و هذا لِسانٌ عَربىّ مُبينٌ؛(5)
و نيك مى‏دانيم كه آنان مى‏گويند: جز اين نيست كه بشرى به او مى‏آموزد . چنين نيست‏. زبان كسى كه اين نسبت را به او مى‏دهند، غيرعربى است و اين قرآن به زبان عربى روشن است.
حال پيامبرى كه در جايى درس نخوانده است، كتابى بر بشر و درس آموختگان عرضه مى‏كند كه سرشار از معارف و حكمت‏ها و هدايت‏هاست و خود معلّم كتاب و حكمت مى‏گردد.(6)
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله‏آموز صد مدرّس شد
2. فصاحت و بلاغت (اعجاز بيانى)
در اين مورد نيز تحدّى صورت گرفته است. آيات پنج‏گانه تحدّى - كه در فصل دوم بررسى نموديم - حداقل ناظر بر فصاحت و بلاغت بوده‏اند؛(7) زيرا ويژگى مهم مخاطبان پيامبر، كه به مقابله فرا خوانده شدند، فصاحت و بلاغت آنان بود.
بر هيچ كس پوشيده نيست كه عرب در زمان ظهور اسلام به مرحله‏اى از كمال و بلاغت در كلام رسيده بود كه تاريخ براى هيچ ملتى نه پيش و نه پس از آن، هماوردى سراغ ندارد. در چنين فضايى، آيات نورانى الهى بر پيامبر نازل گرديد. زيبايى و رسايى اين آيات به حدّى اعجاب‏آور است كه عرصه را بر شاعران و اديبان و صاحبان ذوق و قريحه‏هاى سرشار، تنگ كرده آنان را وادار به اعتراف به عجز مى‏نمايد. قرآن با شيوه بديع و منحصر به فردِ خويش در بيان مفاهيم و معانى بلند و پرمحتواى خود كه نه نثر است و نه نظم، چنان جلوه‏گرى مى‏كند كه همه سخنان و آثار ادبى را تحت‏الشعاع خويش قرار مى‏دهد. در تاريخ، حكايات متعدد و مختلفى در اين زمينه به چشم مى‏خورد. آيات قرآن در هنگام تلاوت، به گونه‏اى در جان و دل افراد مى‏نشست كه آنان را از خود بى‏خود مى‏كرد.
وليدبن مغيره مخزومى، شخصى است كه در ميان عرب به حسن تدبير، مشهور است . او را گل سرسبد قريش مى‏ناميدند. پس از نزول آيات اوليه سوره مباركه غافر، پيامبر در مسجد حضور يافت و اين آيات را، در حالى كه وليد در نزديكى آن حضرت بود، قراءت فرمود. پيامبر چون توجه وليد به آيات را مشاهده نمود، بار ديگر نيز آيات را قراءت نمود. وليدبن مغيره از مسجد خارج و در مجلسى از طايفه بنى‏مخزوم حاضر شد و اين گونه شروع به سخن نمود:
به خدا سوگند، از محمد سخنى شنيدم كه نه به گفتار انسان‏ها شباهت دارد و نه به سخن جنّيان. گفتار او حلاوت خاصى دارد و بس زيباست. بالاى آن (نظير درختان) پرثمر و پايين آن (همانند ريشه‏هاى درختان كهن) پرمايه است. گفتارى است كه بر همه چيز پيروز مى‏شود و چيزى بر آن پيروز نخواهدشد.(8)
ابوعبيده گويد: مردى اعرابى آيه «فاصْدَع بما تُؤمَرْ» را از شخصى شنيد و به سجده افتاد و گفت: به خاطر فصاحتش سجده نمودم. زيرا تأثيرگذارى كلمه اِصْدَع در معناى اظهار دعوت، افشاى دعوت و شجاعت در دعوت و زيبايى ما تُؤْمَر در ايجاز و در عين حال جامعيت آن است.(9)
مناسب است براى آن كه تحدّى قرآن در بعد فصاحت و بلاغت بيش تر ملموس گردد، مقايسه يك نمونه از آيات قرآن را با موجزترين عبارت در نزد عرب، در همان معنا ملاحظه گردد. قرآن مجيد در مورد قصاص و فلسفه آن تعبير بسيار زيبا و دلنشين «ولَكُمْ فى القصاص حيوةٌ»(10) را به كار برده است. مثل مشهورى كه عرب در اين مورد داشته، القَتْل أَنْفى‏ لِلْقَتْل بوده‏است.
جلال‏الدين سيوطى در مقام مقايسه ميان اين دو جمله، بيست امتياز براى آيه قرآن نسبت به جمله مشهور در ميان عرب ذكر مى‏نمايد(11) كه به بعضى اشاره مى‏شود:
1. حروف آيه فى القصاص حيوة از جمله القَتْل أَنْفى‏ لِلْقَتْل كم تر است.
2. تعبير قصاص در آيه، حساب شده است؛ زيرا هرگونه قتلى نافىِ قتل ديگر نيست، بلكه بسا قتلى كه خود موجب قتل ديگر مى‏شود؛ مثل اين‏كه كشتارى از روى ظلم صورت گرفته باشد. بنابراين قتلى كه موجب حيات است، يك قتلِ خاص است كه از آن تعبير به قصاص مى‏گردد.
3. آيه مراد خويش را به صورت جامع‏تر و كامل‏تر بيان نموده ؛ زيرا قصاص هم قتل را شامل مى‏شود و هم جرح و قطع عضو را؛ در حالى كه در مَثَل تنها مسأله قتل عنوان گرديده‏است.
4. در مَثَل، كلمه القتل تكرار شده و عدمِ تكرار -حتى اگر وجود آن مُخِلِّ به فصاحت نيز نباشد- از تكرار بهتر است.
5. آيه دربرگيرنده صنعت بديعى است، چرا كه يكى از دو چيز متضاد، يعنى فنا و مرگ را، ظرفِ ضد ديگر قرار داده و با آوردن كلمه «فى» بر سر قصاص آن را منبع و سرچشمه حيات دانسته است.
6. فصاحت كلمات آن‏گاه آشكار مى‏شود كه در كلمه، توالىِ حركات وجود داشته‏باشد. در اين صورت زبان در حال نطق به‏خوبى به حركت درمى‏آيد؛ برخلاف جايى كه در كلمه بعد از هر حركت، سكونى وجود داشته باشد و اين اختلاف در مقايسه آيه با مَثَل به خوبى پيداست.
7. جمله القَتْل أَنْفى‏ لِلْقَتْل در ظاهر كلامى متناقض است؛ زيرا چيزى، نافىِ نفسِ خويش نمى‏تواند باشد.
8. آيه از تعبير به قتل كه لفظى خشن بوده و بوى مرگ مى‏دهد خالى است . در عوض همان معنا را با جاذبه‏اى كه در لفظِ حيوة نهفته است، بيان مى‏كند.
9. بيان آيه مبتنى بر اِثبات و بيانِ مَثَل مبتنى بر نفى است. پرواضح است كه اثبات بر نفى برترى دارد.
10. لفظ قصاص به امر ديگرى نيز كه مساوات باشد، اشاره دارد .درواقع، قصاص خبر از عدالت مى‏دهد؛ در حالى كه اين معنا از مطلقِ قتل، فهميده نمى‏شود.
در پايان اين قسمت دو نمونه از اظهارات دانشمندان را درباره قرآن يادآور مى‏شويم:
جان‏ديون پورت مؤلف كتاب عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن مى‏نويسد:
همه اين معنا را قبول دارند كه قرآن با بليغ‏ترين و فصيح‏ترين لسان و به لهجه قريش، كه نجيب‏ترين و مؤدب‏ترين عرب‏ها هستند، نازل شده... مملو از درخشنده‏ترين اَشكال و محكم‏ترين تشبيهات است....(12)
بخشى از اعجاز ادبى قرآن كريم در اسلوب خاص و ويژه آن نهفته است. قرآن از نظر سبك كلامى، شيوه‏اى بديع را، كه هرگز سابقه نداشته، به وجود آورده است؛ قرآن نه نظم است و نه نثر.
در قرآن سجع فراوان هست كه احتراماً و براى آن‏كه به سَجْع كاهنان و شعر تشبيه نشود، به آن فاصله مى‏گويند و مراد از آن، كلمات مشابه پايانى هر آيه است. قرآن با شعر عربى هم، كه سابقه درخشانى دارد، شباهت ندارد. قرآن قول كسانى را كه مى‏گويند قرآن شعر و پيامبر(ص) شاعر است به شدّت نفى مى‏كند و مى‏فرمايد كه: به او شعر نياموخته‏ايم و سزاوار او نيست(13). اما در قرآن جوهر شعرى بسيار است؛ يعنى بيان ظريف و مجازى و انواع استعاره‏ها و تمثيلات و تشبيهات هنرى. هم‏چنين آياتِ موزون يا موزون افتاده قرآن نيز از يك‏صد فقره بيش تر است. با وجود اين و با آن‏كه نفوذ قرآن در شعر و ادب عربى و فارسى، بسيار عظيم است؛ ولى قرآن شعر نيست و بايد گفت كه قرآن نوعى منحصر به فرد و تافته‏اى است جدا بافته. ارزش موسيقايى كلمات و جملات قرآن نيز از ديرباز مورد توجه محققان بوده‏است. قابليّت خوشخوانى قرآن و تغنّى و همخوانى آن كم‏نظير يا بى‏نظير است.(14)
اين سبك (ساختار) جديدى كه قرآن ارائه داده و در فرهنگ ادبى عرب، تحوّلى غريب ايجاد نموده كاملاً بى‏سابقه است و آيندگان را به عجز و تاب انداخته، جاذبه دارد، كشش دارد، افسون مى‏كند، به وجد مى‏آورد، لذّت‏بخش است، آرامش مى‏دهد، با فطرت دمساز، با طبيعت همساز، با وجدان سروكار داشته و با هستى سَر و سرّى دارد.(15)
3. آموزه‏ها و معارف عالى (اعجاز معانى)
زيبايى قرآن فقط در الفاظ و عبارات و فصاحت و بلاغت آن نيست. اين كتاب مقدس برخوردار از يك زيبايى برتر و ارزش والاتر، يعنى مفاهيم و معانى عميق و دقيق است. قرآن رسالت خويش را هدايت بشر شناسانده‏است، و كتابى است كه پيامبر، با آن، مردم را از ظُلمت‏ها به نور رهنمون مى‏گردد.(16)
قرآن به عنوان قانون اساسى اسلام دربرگيرنده مجموعه‏اى از اصول و ضوابط هماهنگ با فطرت انسانى است كه همواره بر تارك انديشه‏ها چون خورشيدى مى‏درخشد و عزّت و عظمت را در گرو آشنايى و عمل به قوانين خود مى‏داند.
قرآن در اين بخش بدون شك اعجاز است. در زمانى كه انحطاط در اخلاق و آداب و رسوم اجتماعى به اوج خود رسيده ، غارت و چپاول، امتياز به‏حساب مى‏آمد ، دختران زنده به گور مى‏شدند ، خيانت و فساد و فحشا و بى‏عدالتى فراگير شده‏بود، قرآن، كه پرچمدار مترقى‏ترين قوانين و مطرح‏كننده ارزش‏ها و فضايل انسانى است ظهور مى‏كند . به مردم صداقت، امانت، اخوت، وحدت و انسانيت را يادآور مى‏شود؛ آنان را از جهل به سوى علم، از تاريكى به سوى نور و روشنايى و از رذايل به سوى فضايل سوق مى‏دهد. در سايه همين تعليمات و قوانين حيات‏بخش است كه اسلام شرق تا غرب عالم را فرا مى‏گيرد . پرچم تمدن شكوهمند اسلامى در همه اقطار به اهتزاز درمى‏آيد. نمونه‏هايى از اين اصول و قوانين را در قرآن يادآور مى‏شويم:
ا) اصل عدالت و امانت‏
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَإِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالعَدْلِ.(17)
ب) اصل كلى امر به نيكى‏ها و نهى از زشتى‏ها
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسانِ وَإِيتاءِ ذِى القُربى‏ وَيَنْهى‏ عَنِ الفَحْشاءِ وَالمُنْكَرِ وَالبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.(18)
ج) اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان‏
فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ ما اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ.(19)
د) اصل مساوات و برابرى مردم و تعيين معيار امتياز، در ارزش‏هايى چون تقوا، علم و جهاد در راه‏خدا
إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثى وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ.(20)
قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ....(21)
... وَفَضَّلَ اللَّهُ المُجاهِدِينَ عَلى القاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً.(22)
ه) اصل نفى هرگونه استبداد
...وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الَّتِى كانَتْ عَلَيْهِمْ.(23)
و) اصل عدم سلطه كافران بر مؤمنان‏
وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى المُؤْمِنِينَ سَبِيلاً.(24)
ز) اصل شدّت در برابر كافران و رحمت در برابر مؤمنان‏
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ.(25)
ح) اصل صلح و اخوت‏
إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ.(26)
ط) اصل توصيه به وحدت‏
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلاتَفَرَّقُوا....(27)
ى) اصل بهره‏بردارى از نعمت‏هاى الهى‏
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ.(28)
ك) اصل وفاى به عقود
يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالعُقُودِ.(29)
ل) اصل لاحَرَج‏
وَما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ.(30)
م) اصل تكليف به قدر طاعت‏
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَها.(31)
ن) اصل پذيرش اختيارى دين‏
لا إكْراهَ فِى الدِّينِ.(32)
اصولى را كه اشاره نموديم تنها گوشه‏اى از معارف قرآن است. قرآن سراسر شفا، نور، رحمت، هدايت و حقانيّت است. جاودانگى آن به گونه‏اى است كه گذشت‏زمان تأثيرى در طراوت و حلاوت آن ندارد. همه اين اصولِ مترقى را در بدترين دوره انحطاط اخلاقى و در دوران رواج وحشيگرى مطرح و در بخش‏هاى مختلف زندگى از قبيل امور اقتصادى، مالى، اجتماعى و سياسى، امور نظامى و دفاعى، امور حقوقى، ثروت‏هاى عمومى، معاملات، ازدواج، طلاق، ارث و ... در عالى‏ترين شكل تبيين نموده‏است.
معارف دينى در قرآن در اين مجموعه از اصول و مقرّرات خلاصه نمى‏گردند، بلكه در بخش اعتقادى و اثبات وحدانيت، نبوّت، امامت و قيامت و خلاصه از مبدأ تا معاد، آن‏چه را قرآن مطرح نموده، مطابق با عقل سليم و برهان است. آيات مربوط به خداپرستى و توحيد، آيات معرفى‏كننده پيامبران و رسولان الهى، آيات مربوط به قيامت و معاد، آن‏گاه كه با مطالب دو كتاب تحريف شده تورات و انجيل مقايسه مى‏گردند، نزاهت و قداست قرآن را بيش از پيش جلوه‏گر مى‏كنند.(33)
اكنون برخى از آيات مربوط به خداشناسى در قرآن را مرور مى‏كنيم:
آن‏گونه كه سزاوار اوست، قرآن خداوند را از هر گونه عيب و نقص مبرا دانسته و او را توصيف نموده است.
وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَالْأَرضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ.(34)
وَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ.(35)
لاتُدْرِكُهُ الأَبْصارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ.(36)
هُوَ اللَّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلّا هُوَ عالِمُ الغَيْبِ وَالشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ هُوَاللَّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلّا هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَيْمِنُ العَزِيزُ الجَبّارُ المَتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمّا يُشْرِكُونَ هُوَ اللَّهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الحُسْنى‏ يُسَبِّحُ لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ.(37)
آيا اين‏گونه معرّفى خداوند در زمانى كه مردم گرفتار عقايد موهوم و خرافى در پرستش خدايان خويش بوده‏اند، مى‏تواند از انديشه فردى از ميان همين قوم نشأت گرفته باشد؟
آيا اين مجموعه عظيم از اصول و قواعد و مقرّرات مترقّى در كنار معارف بلند و پرمحتواى اعتقادى و اخلاقى - تربيتى، مى‏توانند به چيزى جز معجزه‏بودن اين كتاب شهادت دهند؟ مقررات و معارفى كه با فطرت و سنن خلقت هماهنگى داشته و به همين جهت بقا و دوام آن ها تضمين گشته است؛ هر دو بخش جسم و روح انسان‏ها را در نظر گرفته و با تكيه بر ارزش‏هاى اخلاقى و معنوى در ضمن بهره‏مند كردن انسان از مواهب مادى و طبيعى، او را در مسيرى متعادل و موزون قرار داده است. هم رهبانيت را نكوهيده و هم شأن انسان را فراتر از وابستگى به ماديات دانسته است و در يك كلام قرآن‏كريم در دو بُعد علمى و عملى، يعنى تعليم معارف و حقايق هستى و تشريع قوانين و مقرّرات زندگى، آن‏چه را بشر نيازمند به آن بوده، در اختيار او گذارده است.
4. هماهنگى و عدم وجود اختلاف
يكى از ابعاد اعجاز قرآن، كه قرآن نيز به آن اشاره و تحدّى نموده است، عدم وجود اختلاف در قرآن است. همه مى‏دانيم كه اين كتاب در طى 23سال تدريجاً در مكه و مدينه، در شب و روز، در جنگ و صلح به هنگام پيروزى و شكست، در مواقع شدت و راحتى، و خلاصه در حالات مختلف نازل شده است. از سوى ديگر در مورد همه امور، دادِ سخن داده است. در قرآن از حِكَم و مواعظ گرفته تا مسائل اقتصادى، اجتماعى، سياسى، اخلاقى، اعتقادى و هنرى مطرح شده است. احتجاج‏ها و استدلال‏هاى عقلى، به اضافه امثله و قِصَص نيز در آن فراوان به چشم مى‏خورد. مسائل مربوط به دنيا و امور مرتبط با آخرت و قيامت به گونه‏اى بسيار پندآموز و سازنده ذكر گرديده، و در عين حال ميان اين همه مباحث متنوع و مختلف هيچ‏گونه اعوجاج و اختلافى مشاهده نمى‏شود؛ بلكه همسويى و يك‏نواختى شگفتى در مجموعه اين كتاب آسمانى نمايان است. حتى داستان‏هايى از پيامبران و يا امت‏هاى پيشين كه احياناً در قرآن تكرار شده، در هرجا از مزيت و خصوصيتى برخوردارند؛ بدون اين‏كه در جوهر و اصل معنا خللى وارد آيد. حال اگر اين كتاب، ساخته دست بشرى بود، موارد متعددى از اختلاف و عدم هماهنگى و تضاد -آن‏هم در مدت نزولى نزديك به ربع قرن- در آن به چشم مى‏خورد؛ چراكه انسان در دنياى مادى همواره از نقص به سوى كمال در حركت است. حتى نويسنده‏اى كه كتابى مى‏نويسد، در يك فاصله زمانى كوتاه، اصلاحاتى در اثر خويش به وجود مى‏آورد و يا مطالبى متفاوت با مطالب قبلى خويش را در اثر بعدى خود جاى مى‏دهد. به همين جهت است كه قرآن تحدّى خود را به اين صورت بيان مى‏كند:
أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً؛(38)
آيا در معانى قرآن نمى‏انديشند؟ اگر از جانب غيرخدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مى‏يافتند.
بنابراين، فقدان اختلاف در كتابى با محتوايى اين‏چنين، آن‏هم با تنظيمى تدريجى و در شرايط مختلف نزول، از سوى فردى درس ناخوانده و تعليم‏نديده، خود اعجازى آشكار و غيرقابل انكار است.
5. خبرهاى غيبى
قرآن‏كريم، هم از زندگى اقوام و پيامبران گذشته پرده برداشته و هم نسبت به آينده خبرهايى را از پيش گفته‏است. در هر دو زمينه، خبرهاى داده شده خبرهايى غيبى بوده‏اند. تحدّى به اخبار غيبى در چندين آيه مطرح گرديده است:
تِلْكَ مِنْ أَنباءِ الغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَلاقَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا...؛(39) اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى‏كنيم، پيش از اين نه تو آن را مى‏دانستى و نه قوم تو.
اين يادآورى در داستان حضرت مريم و حضرت يوسف(ع) نيز آمده‏است‏(40). بنابراين بخش عظيمى از قرآن كريم كه سرگذشت پيشينيان و داستان پيامبران الهى را بيان نموده است -در حالى كه خود پيامبر هيچ اطلاعى از آن ها نداشته است- در حوزه اعجاز غيبى قرآن كريم قرار مى‏گيرند.
اعجاز در مورد خبرهاى غيبى مربوط به آينده بيش تر قابل توجه است؛ به‏ويژه هنگامى كه همه آن‏چه خبر داده شده، عيناً به وقوع پيوست. به چند نمونه اشاره مى‏كنيم:
ا) خبر پيروزى روميان بر ايرانيان
غُلِبَتِ الرُّوم فى أَدْنَى الأَرْضِ وَهُم من بَعْدِ غَلَبِهمْ سَيَغْلِبُونَ فى بِضْع سنين؛(41) روميان شكست خوردند. در نزديك‏ترين سرزمين. ولى بعد از شكستشان، در ظرف چند سالى، به زودى پيروز خواهند گرديد.
همان‏گونه كه قرآن خبر داده بود، ارتش روم در فاصله كم تر از ده سال بر ايران غلبه يافت و پيروز شد.
ب) خبر پيروزى مسلمانان در جنگ بدر
أَمْ يَقُولونَ نَحْنُ جميعٌ مُنْتَصِرٌ سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُر؛(42) آيه خبر از گفتار ابوجهل در جنگ بدر مى‏دهد كه مى‏گفت: نَحْنُ ننْتصرُ الْيومَ منْ مُحمّدٍ وأصحابِهِ. درحالى كه خداوند مسلمانان را طبق همين وعده پيروز نمود.
در آيه هفتم سوره بدر نيز خدا به مسلمانان وعده پيروزى مى‏دهد؛ در حالى كه عدد آنان در حدود يك‏سوم مشركان، و تجهيزات آنان به مراتب كمتر از كفار است و اين وعده محقق مى‏گردد.
ج) وعده بازگشت پيروزمندانه به مكه
إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيْكَ القُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى‏ مَعادٍ؛(43) همان كسى كه اين قرآن را بر تو فرض‏كرد، يقيناً تو را به سوى وعده‏گاه باز مى‏گرداند.
اكثر مفسّران بر اين عقيده‏اند كه مراد از معاد مكه است كه پيامبر پيروزمندانه وارد آن‏جا مى‏گردد.
د) وعده حفاظت از قرآن
إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكْرَ وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ.(44) در بخش تحريف‏ناپذيرى روشن گرديد كه برخلاف كتب آسمانى گذشته، قرآن بى‏هيچ افزايش و نقصانى از گزند حوادث مصون مانده است.
ه) پيروزى دين اسلام بر ديگر اديان
هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَدِينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْكَرِهَ المُشْرِكُونَ؛(45) او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هرچه دين است پيروز گرداند؛ هرچند مشركان خوش نداشته‏باشند.
اين آيه سه بار در قرآن تكرار گرديده است . اعجاز غيبى آن امروز، از هر زمان ديگر بيش تر قابل درك است. اسلام به اعتراف دوست و دشمن به عنوان برترين مكتب، زنده‏ترين دين و الهام بخش‏ترين آيين به ميدان آمده و به سرعت در حال گسترش و نفوذ به دنياهاى جديد است.
6. طرح مسائل دقيق علمى
قرآن در زمينه طرح مباحث علمى در مواردى به صراحت و در پاره‏اى از موارد -كه براى بشر آن زمان قابل درك و هضم نبوده، بلكه احياناً مخالف با اصول مسلم پذيرفته شده در بين آنان تلقى مى‏شد- تلويحاً سخن گفته است.
به عنوان نمونه: وَأرْسلنا الرّياح لواقح.(46)
امروز علم ثابت نموده است كه باردارشدن درختان و گياهان، نياز به لِقاح دارد . اين مهم در مواردى با بادها صورت مى‏گيرد؛ آن‏گونه كه در درختانى مثل زردآلو، صنوبر، انار و در بوته‏هاى حبوبات و غير آن ها ديده مى‏شود.
خداوند در آيه‏اى ديگر تصريح مى‏نمايد كه وجود جنس مخالف تنها مختص به حيوانات نيست؛ بلكه در همه انواع گياهان نيز وجود دارد: ومِنْ كُلِّ الثمرات جعل فيها زوْجَيْنِ اثْنَيْنِ.(47) سُبْحان الّذى‏ خَلَق الأَزْواجَ كُلّها ممّا تُنْبِتُ الاَرْضُ وَمِنْ أنفُسهم وممّا لايعْلمُون.(48)
مسأله حركت و گردش زمين نيز به صورت خاصى مطرح گرديده است: اَلّذى‏ جعل لَكُمُ الأَرْضَ مَهْداً.(49) زمين، به صورت مهد و گهواره براى موجودات روى آن قرار داده شده‏است . اين خود ناشى از حركت وضعى و انتقالى زمين است. همان‏گونه كه حركت گهواره مايه آرامش و رشد طفل و كودك است، حركت زمين نيز در جهت رشد و شكوفايى انسان است. البته بيان كنايى و سربسته اين حقيقت در قرآن، بدان جهت است كه در زمانِ نزول قرآن، مردم اعتقاد به سكون زمين داشتند. آن را از بديهياتى مى‏دانستند كه قابل تشكيك نبوده و نخواهد بود. مسأله بيضوى و كروى بودن زمين نيز از بعضى از آيات استفاده مى‏گردد:
فَلا اُقسمُ بربّ الْمشارق والْمغارب.(50) رَبُّ الْمَشْرقين وربّ الْمغربين.(51)
اگر زمين، مسطح بود، ناچار، يك مشرق و مغرب بيش نداشت. تنها با فرضِ كروى‏بودن آن است كه در اثر جابه‏جايى حالت نسبت به خورشيد، مى‏توان در يك زمان براى زمين، مشارق و مغارب متعدد را تصور كرد.
7. آفرينش‏هاى هنرى
يكى ديگر از رازهاى جاذبه قرآن كه پرده از اعجازى ديگر برمى‏دارد، جنبه خيال‏انگيزى و صحنه‏پردازى و به تصوير كشيدن معانى گوناگون است. اين هنر قرآنى، چه در بيان صحنه‏هاى طبيعت و چه در تبيين ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها، پاكى‏ها و ناپاكى‏ها و چه در قصه‏ها و داستان‏سرايى‏ها و چه در طرح مثل‏ها و چه در به تصوير كشيدن مراحلى از معاد و قيامت و حساب و كتاب، چنان كارآمد و مؤثر بوده است كه بعضى از آن به سحر و افسون قرآن ياد مى‏كنند. آن‏چه را قرآن از قول برخى از كفار نقل مى‏كند، به اين حقيقت رهنمون است:
وقال الّذين كَفَروُا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرآنِ وَأَلْغَوا فيهِ لَعَلَّكُم تَغْلِبُونَ؛(52)
به اين قرآن گوش ندهيد و سخن لغو در آن اندازيد؛ شايد شما پيروز شويد.
اين گفتار آنان از آن‏جا ناشى مى‏گردد كه تنها يك‏بار گوش فرا دادن به آيات قرآن، براى تسليم منكران، كافى بوده است. البته روشن است كه درك صحيح از اين همه لطافت‏ها و ظرافت‏هاى هنرى قرآن، تنها هنگامى ميسر خواهد بود كه انسان با ادبيات عرب و فنون معانى و بيان، آشنايى داشته، از نمايش و هنر و زيبايى و شعر نيز آگاه باشد. آن‏گاه مى‏تواند با تدبّر در آيات قرآنى و توجه به آن از زاويه هنرى، اوج زيبايى و هنرمندى را در قرآن بيابد.
اين بخش از وجوه اعجاز قرآن تاكنون مورد غفلت دانشمندان و محققان علوم قرآنى واقع شده، جز افرادى معدود در عصر ما، به اين مهم اقدام ننموده‏اند. ما در اين مختصر نمونه‏هايى از صحنه‏پردازى‏ها و داستان‏هاى قرآن كريم را از كتاب التصوير الفنى فى القرآن‏(53) كه با عنوان آفرينش هنرى در قرآن‏(54) ترجمه شده‏است، ذكر مى‏كنيم. به اين اميد كه با توجه بيش تر دوستداران قرآن كريم در اين زمينه و غور در محتواى آيات، اعجاز هنرى قرآن بيش از پيش آشكار گردد.
سيد قطب در بحث تصوير هنرى مى‏گويد:
قرآن در هر كجا كه بخواهد بيان غرضى يا تعبير از معناى مجردى كند، يا حالتى نفسانى يا صفتى معنوى يا نمونه‏اى انسانى يا حادثه يا ماجرا يا منظره‏اى از مناظر قيامت يا حالتى از حالات نعيم يا عذاب اليم را وصف‏كند، يا در مقام احتجاج و جَدَل مثلى زند، يا به طور مطلق، جدلى را عنوان كند، در همه جا تكيه بر واقعِ محسوس يا مُخَيَّل مى‏نمايد. منظور ما نيز از گفتن اين مطلب كه تصوير ابزار مناسب و مخصوصِ اسلوب قرآنى است، همين است؛ يعنى صرف آرايش و تزيين اسلوب نيست و به نحو تصادف نيز نيامده است، بلكه يك قانون كلى و عام و شامل است كه ما مى‏توانيم از آن به قاعده تصوير تعبير كنيم.(55)
وَمَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا كَمَثَل الَّذى‏ يَنْعِقُ بِما لايَسْمَعُ اِلاّ دُعاءً وَنِداء؛(56) و مَثَل آن هايى كه كفر آوردند، مانند داستان كسى است كه به حيوانى كه جز صدايى و ندايى نمى‏شنود، بانگ مى‏زند. صُمٌّ، بُكْمٌ، عُمْىٌ فَهُمْ لايَعْقِلُون؛(57) كرند و لالند و كورند و در نمى‏يابند.
اين تصويرِ نغز، جماعتى را در نظر ما مجسم مى‏كند كه دست اِنابت به اميد اِجابت پيش چيزهايى دراز كرده‏اند كه كمال بى‏بصرى و نهايتِ كَرى و گنگى خودِ آن ها را مى‏رساند؛ هم دعوت پوچ است و هم اجابت محال، او خود گم است، كه را رهبرى كند؟(58)
و باز تصويرى ديگر: واعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَلاتَفَرَّقوا...؛(59) همگان به ريسمان خدا درآويزيد و پراكنده مشويد و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد؛ آن‏گاه كه دشمنان يكديگر بوديد، پس دل‏هاى شما را به هم پيوند داد تا از بركت لطفش برادران هم شديد و بر كنار حفره‏اى از آتش بوديد و شما را از (خطر افتادن در) آن رهانيد.
در تعبير كُنْتُم عَلى‏ شَفا حُفْرةٍ مِنَ النَّارِ دقت كنيد! چگونه حالت آن ها را رقم مى‏زند كه بر لب پرتگاه در شرف سقوط بودند. اگر نگارگرى قادر بود، با اَلوان سحرآميز و كِلْك چيره خود اين منظره را در قالب خط و رنگ درآورد، شاهكارى از نقاشى به شمار مى‏رفت. ولى قرآن تنها با تعدادى كلمه اين فكر را در ما القا مى‏كند. دقيقه ديگرى كه در اين تعبير نهفته: هنگامى كه آن ها را بر لبه پرتگاه آتش براى شما مجسم مى‏كند، به ناگاه فاصله‏اى ميان آن ها در آن زندگى كفرآميز با حيات سرمد جديد قرار مى‏دهد و فضل خود را بر آنان آشكار مى‏گرداند و نقش اِكسير ايمان را در اين قلبِ ماهيت، عيان مى‏نمايد؛ زيرا از عالَمِ كفر تا يقين، يك نفس است.(60)
اينك به مناظر رستاخيز و تصاوير نَعيم و جَحيم نظرى بيندازيم كه از ديدگاه هنرى بهره‏اى هر چه تمام دارند:
يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَى‏ءٌ عَظيمٌ يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مرضعة عَمّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَتَرَى النَّاسَ سُكارى‏ وَما هُمْ بِسُكارى‏ وَلكنَّ عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ؛(61) اى مردم، از پروردگار خود بترسيد، چرا كه زلزله آن ساعت امرى هولناك است. روزى كه آن را ببينيد هر مادر شيردهى، آن‏كه را شير دهد فروگذارد . هر آبستنى، وضع حمل نمايد . مردم را مست پندارى در حالى كه مست نيستند، ليكن اين عذاب خداست كه شديد است.
هول و هراس فوق، قابل اندازه‏گيرى نيست. عظمت چنين روز هولناكى را فقط قرآن مى‏تواند با افسون كلمات و تركيب و تلفيقِ خاص خود القا نمايد. هر ترجمه كلمه به كلمه‏اى نيز، چون خالى از موسيقى ويژه كتاب خداست، اثر اعجازآميز متن آيات را ندارد. آن‏چه بيش تر جلب نظر مى‏كند، تصاوير سه‏گانه مادران شيرده و زنان آبستنى است كه از بيم، بچه مى‏اندازند . حالت مست‏گونه مردم است كه از ترس عذاب، مست به نظر مى‏آيند.(62)
آياتِ پايانى سوره دُخان جايگاه نهايى دوزخيان و بهشتيان را چنان به تصوير مى‏كشد كه انسان گويى خود را لحظه‏اى در محاصره مأموران الهى و زبانه‏هاى آتش احساس مى‏نمايد. در لحظه‏اى ديگر خود را همدوش با پارسايان در كنار بوستان‏ها و چشمه‏سارها مى‏يابد. ما در انتهاى بحث اعجاز قرآن و به جهت حسن ختامِ آن، سرى به جايگاه متقين و پارسايان مى‏زنيم . با آيات قرآن به آن ديار سفر مى‏كنيم.
إِنَّ المُتَّقِينَ فِى مَقامٍ أَمِينٍ فِى جَنّاتٍ وَعُيُونٍ يَلْبَسُونَ مِنْ سُنْدُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِينَ كَذلِكَ وَزَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ لايَذُوقُونَ فِيهَا المَوْتَ إِلّا الْمَوْتَةَ الأُولى‏ وَوَقاهُمْ عَذابَ الجَحِيمِ؛(63)
تقوا طلبان در جايگاهى آسوده‏اند. در ميان بوستان‏ها و چشمه‏سارها. لباس‏هايى از حرير نازك و ستبر پوشيده در مقابل يكديگر مى‏نشينند. آرى چنين خواهد بود. آنان را با حوريان درشت‏چشم تزويج مى‏كنيم. هر نوع ميوه‏اى را طلب نمايند در اختيارشان مى‏گذاريم. در آن‏جا جز مرگ نخستين، ديگر مرگى نخواهند چشيد . خداى بزرگ آنان را از عذاب دوزخ نگاه خواهد داشت.
بيان ويژگى‏هاى هنرى داستان‏ها در قرآن مجيد و نيز آهنگ خاص و دلنواز قرآن، به‏ويژه در سوره‏هاى كوتاه كه فواصل در آن به هم نزديكند و توجه به فضاى خاص هر سوره و هر آيه و وجود موسيقىِ خاصِ هماهنگ با متن آيات، خود نياز به نوشتارى مستقل دارد. امروزه در بعضى از كشورها هم‏چون مصر، قاريان قرآن قبل از ورود به قراءت قرآن در دوره‏هايى از يادگيرى فنون موسيقى حاضر مى‏شوند، تا سوره‏ها و آيات قرآن را با آهنگ متناسب با آن قراءت نمايند.
8. اعجاز عددى
برخى از قرآن‏پژوهان معاصر، بعد ديگرى از اعجاز قرآن را مطرح نموده‏اند. اين بُعد اختصاص به نظم اعجازگونه رياضى قرآن دارد. سه تن از كسانى كه در اين زمينه گام نهاده‏اند؛ عبارتند از دكتر رشاد خليفه، عبدالرّزاق نوفل و ابوزهراء النّجدى. كتاب عبدالرّزاق نوفل، اعجاز عددى در قرآن كريم نام دارد. نام كتاب دكتر ابوزهراء النجدى، كه شيعه است، من الاعجاز البلاغى والعددى للقرآن الكريم است.
گزيده مطالب
1. اعجاز قرآن اختصاصى به فصاحت و بلاغت آن نداشته در ابعاد گوناگون مطرح است. در برخى از اين موارد قرآن، تحدّى خاصى نموده است.
2. بعضى از ابعاد اعجاز قرآن در اين زمينه‏ها قابل بررسى است: شخصيت پيامبر، فصاحت و بلاغت (اعجاز بيانى)، تعاليم و معارف عالى (اعجاز معانى)، هماهنگى و عدم وجود اختلاف، خبرهاى غيبى، طرح مسائل دقيق علمى، آفرينش‏هاى هنرى و اعجاز عددى.
3. عرضه قرآن، كه سرشار از معارف و حكمت‏هاست، از سوى پيامبرى كه در عمر چهل‏ساله خود هيچ درسى نياموخته است، معجزه‏اى است كه خداوند به آن تحدّى نموده‏است.
4. مشهورترين بعد اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت آن است. اين ويژگى به همراه ساختار و اسلوب ويژه‏اى كه نه نثر است و نه نظم، مخاطبان قرآن را به حيرت انداخته است. برخى از نويسندگان براى آيه «ولكم فى القصاص حيوة »در مقابل «القتلُ أَنْفى‏ لِلقتل»، كه مثل مشهور عرب بوده‏است، بيست امتياز برشمرده‏اند.
5. معارف اعتقادى و دينى مطرح شده در قرآن در بخش‏هاى خداشناسى، پيامبرشناسى، معادشناسى و ديگر تعليمات تربيتى و اخلاقى و نيز اصول، قوانين و مقرّرات گوناگون در زمينه‏هاى مختلف اقتصادى، سياسى، اجتماعى، فرهنگى، نظامى و حقوقى در نهايت اتقان و استحكام صورت‏گرفته و ناب‏ترين معارف و انديشه‏ها را در اختيار بشر قرار داده است.
6. با آن‏كه قرآن تدريجى نازل شده است؛ يعنى نزول آن در زمان‏هاى مختلف، مكان‏هاى مختلف، حالات و شرايط متفاوت در طى 23سال انجام پذيرفته و موضوعات متنوع و متعددى را نيز در بر گرفته است، هيچ‏گونه اختلاف و عدم هماهنگى در آياتش مشاهده نمى‏گردد. خداوند به اين بعد از اعجاز، يعنى عدم وجود اختلاف در قرآن تحدّى نموده است.
7. خبرهاى غيبى در قرآن چه نسبت به گذشته و چه نسبت به آينده كه به وقوع پيوسته است، بُعد ديگرى از اعجاز قرآن است.
8. طرح مسائل دقيق علمى از قبيل تلقيح گياهان توسط بادها، گردش زمين، كروى‏بودن زمين و جز اين ها نمونه ديگرى از اعجاز قرآن است.
9. آفرينش‏هاى هنرى در قرآن در داستان‏ها و تصويرگرى صحنه‏هاى قيامت و... يكى ديگر از جنبه‏هاى اعجاز قرآن است.
10. برخى از قرآن‏پژوهان معاصر اخيراً به بعد ديگرى از اعجاز دست يافته‏اند كه اعجاز عددى قرآن نام گرفته است و به نظم شگفت رياضى در قرآن مربوط مى‏گردد.
پي نوشت ها:
1 . منظور از تحدّى در اين فصل، تحدّى به صورت خاص است.
2 . الميزان، ج‏1، ص‏63.
3 . يونس (10) آيه 16.
4 . الميزان، ج‏1، ص‏63.
5 . نحل(16) آيه 103.
6 . ...و يعلّمهم الكتاب والحكمة. جمعه(62) آيه 2.
7 . بعضى‏از اين آيات مثل آيه 88 سوره اِسراء اختصاصى به فصاحت و بلاغت ندارند.
8 . مجمع البيان، ج‏10، ص‏584.
9 . علوم القرآن عندالمفسّرين، ج‏2، ص‏489.
10 . بقره(2) آيه‏179.
11 . معترك الاقران فى اعجاز القرآن، ج‏1، ص‏300 - 303.
12 . تفسير نمونه، ج‏1، ص‏136.
13 . يس(36) آيه 69.
14 . قرآن‏پژوهى، ص‏8.
15 . از استاد محمدهادى معرفت ،نقش آهنگ در تلاوت قرآن، كيهان انديشه، ش‏28، مقاله.
16 . كتابٌ أنزلناه إليك لِتُخْرِجَ النّاسَ من الظّلمات إلى النّور. ابراهيم (14) آيه 1.
17 . نساء(4) آيه 58.
18 . نحل(16) آيه 90.
19 . بقره(2) آيه 194.
20 . حجرات(49) آيه 13.
21 . زمر(39) آيه 9.
22 . نساء(4) آيه 95.
23 . اعراف(7) آيه 157.
24 . نساء(4) آيه 141.
25 . فتح(48) آيه 29.
26 . حجرات(49) آيه 10.
27 . آل‏عمران(3) آيه 103.
28 . اعراف(7) آيه 32.
29 . مائده(5) آيه 1.
30 . حج(22) آيه 78.
31 . بقره(2) آيه 286.
32 . همان، آيه 256.
33 . نسبت‏هاى ناروايى همچون زنا و شرب خمر به پيامبران الهى و امورى ديگر كه انسان از بيان آن شرم دارد، معرّف حالات پيامبران در تورات و انجيل است. ( البيان، بخش مربوط به اعجاز در معارف دينى).
34 . بقره(2) آيه‏116.
35 . همان، آيه 163.
36 . انعام (6) آيه‏103.
37 . حشر (59) آيه‏24-22.
38 . نساء(4) آيه‏82.
39 . هود(11) آيه 49.
40 . آل‏عمران(3) آيه 4؛ يوسف(12) آيه 102.
41 . روم(30) آيه‏2 و 3.
42 . قمر(54) آيه‏44 و 45.
43 . قصص(28) آيه 85.
44 . حجر(15) آيه 9.
45 . توبه(9) آيه‏33؛ فتح(48) آيه‏28؛ صفّ(61) آيه‏9.
46 . حجر(15) آيه‏22.
47 . رعد(13) آيه 3.
48 . يس(36) آيه‏36.
49 . طه(20) آيه 3.
50 . معارج(70) آيه 40.
51 . رحمن(55) آيه 17.
52 . فصّلت(41) آيه 26.
53 . سيد قطب.
54 . ترجمه دكتر محمدمهدى فولادوند.
55 . آفرينش هنرى در قرآن، ص 45.
56 . آفرينش هنرى در قرآن، ص 45.
57 . بقره (2) آيه 171.
58 . بقره (2) آيه 171.
59 . آفرينش هنرى در قرآن، ص‏52.
60 . آل‏عمران (3) آيه 103.
61 . آفرينش هنرى در قرآن، ص‏56.
62 . حج (22) آيه‏1 و 2.
63 . آفرينش هنرى در قرآن، ص‏69.
64 . دخان (44) آيه 51 - 56.
درسنامه علوم قرآني سطح 2 جوان آراسته، حسين

پرسش: آيا آيه 109 سوره توبه به حادثه 11 سپتامبر اشاره دارد ؟
پاسخ: گرچه بعضي خواسته ادعا کنند آيه 109 سوره توبه بر اين حادثه اشاره دارد اما سخن پذيرفته اي نيست .خداي متعال در آيه 109 سوره توبه مي فرمايد: آيا کسي که بناي کار خود را بر پايه تقوا و پرهيز از مخالفت فرمان خدا و جلب خشنودي او نهاده ، بهتر است يا کسي که شالوده آن را بر لبه پرتگاه سستي در کنار دوزخ نهاده که به زودي در آتش جهنم سقوط خواهد کرد ؟!
در آيه "شفا جرف هار" به معناي لبه پرتگاهي سست است . علامه طباطبايي نوشته :
کلمه "شفا "به معناي لبه هر چيز است ،مثلا "شفا البئر "به معناي لبه چاه است ، کلمه "جرف " به معناي آب روفته و محلي است که سيل زير آن را شسته باشد، به طوري که بالاي آن هر لحظه در شرف ريختن باشد . "هار" اصلش "هائر" بوده و با قلب بدين صورت در آمده. ، پس اين که فرمود: "علي شفا جرف هار فانهار به في نار جهنم " استعاره اي است تخيلي که حال منافقان مورد نظر را تشبيه مي کند به حال کسي که بنايي بسازد که اساس و بنيانش برلبه اي باشد که زير آن روفته باشد که هيچ اطميناني برثبات و استواري آن نباشد . در نتيجه خود و بنايش در آن وادي فرو ريزد......(1)
داستان آيه مربوط به مسجد ضرار و حکم الهي آن است که به دستور خدا، پيامبر حکم به تخريب آن دادند . مي توانيد تفصيل ماجرا را از تفاسير مربوطه جويا شويد.(2)
اين آيه حاوي اين پيام است که عمل خوب زمينه ايمان و تقوا و براي جلب رضاي خدا بنا مي شود. در اين صورت شبيه بنايي مستحکم است . در برابر تند باد ها مقاوم و حافظ از سرما و گرما و حوادث ناگوار مي باشد. اين عمل مبني بر ايمان و تقوا ، مستحکم و پايدار و بادوام است . توشه آخرتي شخص مي گردد . در مهلکه ها نجاتبخش او مي شود .
اما عمل و ايماني که بر زمينه نفاق و دو رويي و تظاهر و بي ايماني و بي تقوايي و تقوا نمايي بنا شده ، به منزله بنايي است که بر زميني بنا شده که لبه پرتگاه است .زير آن خالي بوده و جهنم خروشان نهر ويرانگر در زير خالي شده آن، جاري و مانند جهنم خروشان و بلعنده است . هر لحظه پرتگاه در معرض فروريختن در نهر خروشان و ويرانگر مي باشد. عمل منافقانه و غير استوار بر مبناي ايمان و تقوا، بي ثباتي بناي بر زمين پرتگاه را دارد . با تندبادهاي سهمگين ابتلاها و سکرات مرگ و قيامت نابود شده ، در جهنم شعله ور سقوط کرده ، نابود شده ، براي صاحبش دادرس و توشه راه نخواهد بود. صاحبش در سکرات مرگ و قيامت دست خالي از عمل صالح و با انباني مملو از عمل ناصالح است که عذاب هاي دردناک او خواهد بود.
ظاهر اين آيه هيچ ارتباطي به حادثه يازده سپتامبر ندارد و پيشگويي آن حادثه نيست . تا به حال هم هيچ دانشمند معتبري چنين نظريه اي نداده است. البته همچنان که قبلا نظريه اعجاز عددي قرآن سر و صداي زيادي به پا کرد و بعد کم کم ضعف آن آشکار شد، بعضي از محققان نيز با اشاره به ارقام و اعدادي که مربوط به سوره توبه و اين آيات بود و تطبيق آن ها با جريان يازده سپتامبر، خواستند اين آيه را پيش بيني آن واقعه قلمداد کنند.
آنان گفتند آيات 108 و 109 سوره توبه که نهمين سوره قرآن است پيشگويي اين حادثه است ، زيرا برج هاي دو قلو هم پلاک 108 و 109خيابان"جرف هار"نيويورک بوده ، در بعضي قرآن ها آيه 109 و 110 است که 110 اشاره به تعداد طبقه هاي اين ساختمان ها است . سوره توبه نيز نهمين سوره قرآن است . سپتامبر نيز نهمين ماه سال است . تعداد حروف سوره توبه 2001 است . سال وقوع اين حادثه نيز 2001 بوده است.
هيچ کدام اين اطلاعات قطعي نيست . چه بسا در آن ها دخل و تصرف شده تا بتوانند بر ذهنيت خود آن را تطبيق دهند،(3)
نمي توانيم اين آيات را اشاره به اين واقعه دانسته ، "شفا جرف هار" اصلا اسم نيست . به نام اين برج ها و خياباني که در آن واقع شده اند، ربطي ندارد. اسم آن خيابان هم "جرف هار" يا شبيه به آن نيست، بلکه با تکلف هايي آن را با اين کلمه تطبيق داده اند .اين ذهنيت ها است که با دخل و تصرف خود چنين تصويرهايي را مي سازد.
البته چه بسا که حقايقي هم در بين باشد که هنوز به طور يقيني بر ما ثابت نشده است . تا دلايل محکم نباشد، نمي توان به اين احتمالات ضعيف اعتنا کرد.
پي نوشت ها :
1. ترجمه تفسير الميزان ، ج 9 ، ص 532.
2. همان؛ تفسير نمونه ،ج 8 ،ص 143.
3.سايت هاي اينترنتي مربوط به "يازده سپتامبر و قرآن".

پي نوشت ها:
1. مجمع البيان، ج 9، ص 387.
2. هود (11) آيه 44.
3. مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج 8، ص 190 - 180.
4. نساء (4) آيه 82.

با عرض سلام. در مورد معجزات علمی قرآن دو پرسش داشتم: 1.علم بشر همواره در حال تحول است، و ممکن است آیه ای که ما با یک گزاره صحیح علمی سازگار میدانیم، فردا با گزاره های علمی ناسازگار باشد، پس چگونه باید مطمئن باشیم که این آیه معجزه علمی در بر دارد؟ 2.آیا این نگرش که قرآن را بخواهیم یک کتاب علمی فرض کنیم، ممکن نیست باعث شود روزی با دانشمندان آن برخوردی بشود که کلیسا با گالیله کرد؟ موفق باشید. به امید ظهور

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
براى بررسى رابطه علم و وحى که آيا ممکن است با هم معارض در آيند يا اين که هميشه هم راستا هستند، چند مقدمه لازم است:
مقدمه اول ـ منظور ما از علم در اين جا علم تجربى است. علم و شناخت به حقايق جهان هستى كه در اثر تجربه، استقرا، تفكر و تعميم عقلانى به دست مى‏آيد.
مقدمه دوم ـ معارف و مطالبى كه در كتاب و سنت راجع به جهان آفرينش و رشته‏ هاى مختلف علوم مطرح شده، غالبا اشاره‏اى، گذرا و نمادين مى‏باشند. قرآن كتاب هدايت است، نه كتاب زمين‏شناسى، زيست‏شناسى، كيهان‏شناسى، فيزيك، شيمى و... از اين رو مطالب مطرح شده در قرآن و حديث همه بر محور هدايت چيده شده ‏اند . اگر مطلبى راجع به زمين‏ شناسى، كيهان‏شناسى و غير آن در كتاب و سنت آمده، از باب استفاده ‏اى است كه در زمينه هدايتگرى از آن مدنظر بوده است. البته آنچه در كتاب و سنت راجع به جهان و كيفيت خلقت و... مطرح شده، قطعا حق و مطابق واقع است ، زيرا متون وحى سخن خالق جهان هستى هستند . خالق جهان هستى به خلقت خود علم مطلق دارد . سخنش نيز طبق علم مطلق او و مطابق واقع است. ولى
چون خالق هدف اصلى اش بيان چگونگى خلقت يا ديگر مسائل پيرامون آن نبوده، بلكه هدفش هدايت انسان بوده وبيان چگونگى خلقت را براى هدايتگرى مناسب ديده، ريز ومفصل و واضح پيرامون جهان خلقت و ريزه كاري هاى تجربى در زمينه‏هاى مختلف، سخن نگفته، بلكه به اجمال اشاره‏اى كرده ، در حالي كه مثلاً در زمينه توحيد و صفات خدا يا نبوت و معاد، به تفصيل و وضوح و صريح سخن گفته است ؛ بسيارى از برداشت‏هاى ما از متون وحيانى در زمينه‏هاى توحيد و نبوت و معاد و احكام و اخلاق قطعى و صددرصد است، ولى بسيارى از برداشت هاى ما از آيات مربوط به خلقت يا آيات مربوط به علوم تجربى، ظنى و احتمالى است. خداوند در قرآن به آسمان‏هاى هفتگانه، به خلقت جهان آفرينش در شش روز و... اشاره كرده و از آن ها به اجمال سخن گفته و هنوز به طور قطع نمى‏دانيم منظور از خلقت جهان در شش روز چيست؟ اگر منظور دوره است، هر دوره‏اى چقدر طول كشيده و در هر دوره‏اى چه اندازه از خلقت جهان شكل گرفته است؟
مقدمه سوم ـ گفتيم كه علوم تجربى ـ كه اصطلاح علم برآن اطلاق مى‏شود ـ در زمينه معارف اعتقادى و احكام اخلاقى و عملى سخنى ندارد . سخن آن در باب خلقت مادى و اسرار آن است .سخن قرآن و حديث در اين باب، سخن فرعى و تبعى است.
البته چون قرآن به زبان قوم‏ـ عرب هزار و چهار صد سال پيش ـ نازل شده و پيامبر و امامان نيز به زبان همان قوم و متناسب فهم آنان سخن گفته‏اند، حقايق مربوطه به عالم خلقت از جمله مربوط به جهان مادى را با زبان آن ها بيان كرده‏اند. اگر آن بزرگواران امروز مى‏خواستند سخن بگويند ،مطابق فهم مردم امروز سخن مى‏گفتند. مثلاً وقتى معصوم در آن زمان مى‏خواهد در باب بهداشت سخن بگويد و مردم را به نظافت و بهداشت ترغيب كند و از آلودگى بپرهيزاند، بايد از مفهوم‏هاى قابل درك آنان استفاده كند .چاره‏اى ندارد جز اينكه بفرمايد مثلاً زير ناخن‏هاى شما آشيانه شيطان است . با وضو گرفتن و شستن دست ها و زير ناخن‏ها شيطان را فرارى مى‏دهيد. اگر در آن روز معصوم مى‏فرمود كه زير ناخن شما ميكروب‏هاى خطرناك است و با مواد شوينده ضد عفونى كننده مثلاً با صابون آن ها را خوب بشوييد يا با خمير دندان، دندان هاي تان را مسواك بزنيد، مخاطبان مى‏گفتند: ميكروب چيست؟ مواد شوينده ضد عفونى كننده چيستند و كجايند؟ خمير دندان چيست و از كجا بايد تهيه كرد؟ آن گاه پيامبر بايد كلاس زيست‏شناسى مى‏گذاشت و ميكروب را معرفى مى‏كرد و كارخانه توليد كننده مواد پاك كننده درست مى‏كرد و...! در حالي كه نه پيامبر براى اين كار آمده بود و نه اين كار ممكن بود. پيشرفت علمى بشر بايد به طور طبيعى در گذر زمان و اندك اندك حاصل شود.
بنابراين پروردگار و پيامبران سخن خود را در اين زمينه مطابق فهم روز گفته ‏اند. حالا كه علم تجربى پيشرفت كرده و بشر بسيارى از مسائل را درك نموده ، بايد بداند كه آن نحوه سخن گفتن ناشى از جهل گوينده نبوده ، بلكه گوينده مخاطبانى داشته كه بيش از آن نمى‏فهميده ‏اند. امروز بايد از لاك آن الفاظ بيرون آمد و روح سخن را فهميد كه در آن صورت خواهيم ديد كه نه تنها با علم هيچ گونه تعارضى نداشته، بلكه علم، روز به روز بهتر آن ها را مى‏فهمد و رموز آن را مى‏يابد .
مقدمه چهارم ـ گفتيم كه كتاب و سنت در باب مسائل علوم تجربى، بيانى راز گونه دارند. اگر معصوم امروز حضور محسوس و ملموس داشت، سخن وحى را در همه زمينه‏ ها و از جمله در اين زمينه تفسير مى‏كرد و ما مى‏ديديم كه هيچ گونه تعارضى بين علوم قطعى تجربى با متون وحيانى وجود ندارد ، ولى امروز دست ما در اين زمينه از دامن معصوم كوتاه است . چاره ‏اى نداريم جز اينكه به كمك عقل خود به محضر متون وحيانى مشرف شويم و پيام‏هاى آن ها را در زمينه ‏هاى مختلف از جمله در زمينه علوم
تجربى دريابيم . پيام‏هاى معقول و در زمينه‏ هاى اعتقادى و اخلاقى و احكام حجت اند . در زمينه‏ هاى ديگر راهگشا و معرفت زا.
سخن وحى در باب مسائل طبيعى و علوم تجربى با واقعيت خارجى كاملاً با هم مطابق اند . محال است متن وحى يا تفسير معصوم از وحى با حقيقت و واقعيت خارجى مخالف باشد. اگر ره آورد علمى ما با تفسير معصوم يا سخن قطعى وحى در اين زمينه مخالف است، معلوم مى‏شود ما در مراحل كسب آن ره آورد، دچار خطا و اشتباه شده‏ايم، زيرا ممكن نيست واقعيت خارجى را جز آن گونه كه معصوم تفسير كرده، بيابيم.
اما بين استنباط و فهم ما از كتاب و سنت در زمينه مسائل تجربى با علوم تجربى ممكن است تعارض پيش آيد كه در اين صورت تعارض وحى با علم نيست. بلكه بين برداشت عقلانى ما از متون وحيانى با علم تجربى تعارض حاصل شده است.
سخن از تعارض بين علم و وحى بلاموضوع است. زيرا باب وحى بعد از نبوت رسول خدا (ص) بسته شده است . مفسر معصوم وحى نيز حضور محسوس ندارد تا تفسير قطعى وحى را در زمينه ‏هاى مربوط به علوم تجربى بيان كند _گر چه اگر معصوم حضور داشته باشد و تفسير آيات را بگويد و بين تفسير معصوم با ره‏آورد علوم تجربى تعارض باشد، خود تفسير معصوم دليل بر اشتباه و علم نبودن ره‏آورد تجربه است . معلوم مى‏شود در مراحل كسب آن ره آورد خطايى رخ داده است _آنچه امروز در اين زمينه وجود دارد، تفسير معقول ما از متون وحيانى است كه ممكن است با تفسير معقول متكى بر تجربه ما از جهان طبيعت منافات داشته باشد.
با توجه به مقدمات مذكور اگر بين برداشت معقول ما از متن وحيانى با علم تجربى و برداشت معقول ما از كتاب طبيعت، تنافى و تعارض افتاد ،نمى‏توان حكم به تقدم مطلق يكى از آن ها داد. هم آنان كه در اين مورد به طور مطلق برداشت عقلانى از متون وحيانى را بر ره‏آورد علوم تجربى مقدم مى‏شمارند، بر خطا هستند و هم آنان كه به طور مطلق ره‏آورد علوم تجربى را بر برداشت عقلانى از متون وحيانى ترجيح داده وحكم به تأويل نصوص مى‏دهند. در اين جا چند فرض است كه هر كدام حكم جداگانه دارد:
1ـ ممكن است متن وحيانى در آن مورد صريح باشد و ما به نحوقطع و يقين مطلبى را از آن برداشت كنيم. در چنين زمانى فرض كنيم كه داده‏ هاى تجربى به مرحله يقين رسيده و فرضيه‏ ها اثبات شده و مطلبى خلاف آنچه از متن وحيانى برداشت كرديم، به ما ارائه دهند. در اين فرض دو علم با هم تعارض كرده‏اند. چنين فرضى محال است زيرا كتاب وحى را همان كاتبى نوشته كه كتاب خلقت را ايجاد كرده ، ممكن نيست در كتاب وحى تصويرى خلاف آنچه خلق كرده، ارائه دهد يا خلاف تصويرى كه در كتاب وحى ارئه داده، خلق كرده باشد. بنابراين محال است بين يك علم تجربى قطعى و يقينى با برداشت عقلانى قطعى و يقينى از متن وحى تعارض پيش آيد . وجود چنين تعارضى حكم به فساد عقل يا شرع است . هر دو محال. اين فرض مانند فرض وجود دو خدا است كه قرآن مى‏فرمايد:
«لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللّه‏ُ لَفَسَدَتَا؛(1)
اگر در آسمان و زمين جز خدا، خدايانى وجود داشت، قطعا تباه مى‏شدند».
2ـ ممكن است متن وحيانى صريح و فهم معقول ما از آن قطعى و يقينى باشد ، ولى ره‏آورد تجربه عالمان و متخصصان، فرضيه و تئورى باشد . بين فهم قطعى ما از وحى صريح با فرضيه ارائه شده، منافات وجود داشته باشد. در اين فرض وجود اين منافات
دليل بر بطلان اين فرضيه است ، زيرا مدلول قطعى متن صريح وحيانى، مطابق با واقع است . فرضيه خلاف آن، فرضيه‏ اى خلاف واقع مى‏باشد.
3ـ ممكن است متن وحيانى صريح نباشد و فهم ما نيز قطعى نباشد، ولى ازظاهر متن وحيانى چنان برداشتى كرده باشيم اما ره آورد علمِ قطعى و اثبات شده مخالف آن باشد.
در چنين صورتى اين ره آورد قطعى علمى به ما مى‏فهماند كه آن برداشت معقول غير قطعى ما از متن وحى، صحيح نبوده ، بايد دست از آن شسته ، وحى را طورى تفسير و تأويل كنيم كه با اين داده قطعى علم منافات نداشته باشد.
4ـ نه متن وحيانى صريح است و نه داده علمى قطعى است. در اين جا هيچ كدام از دو طرف، علمى و قطعى و يقينى نيستند تا مقدم باشند . دليل قطعى مخالف هيچ كدام هم نداريم تا از آن دست بشوييم. بنابراين در اين جا بايد بدون نفى يكى از دو طرف به انتظار بنشينيم تا آينده علم پيشرفت كند و فرضيه را ابطال كند يا اثبات نمايد.
اگر ابطال كرد كه ما مى‏مانيم و برداشت عقلانى از متن وحى .اگر اثبات كرد كه مى‏فهميم برداشت ما از وحى صحيح نبوده و بايد برداشت خود را تصحيح و تعديل كنيم.
پي نوشت :
1.انبياء(21)آيه22.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها