نقدقرآن

دو یا چند گزاره تنها زمانی باهم متناقض هستند که موضوع و زمان آن‌ها باهم یکسان باشد؛ اما آیات5 سوره سجده و 4سوره معارج مربوط به دو زمان متفاوت هستند.

پرسش:

روزهای خدا هزار سال است یا پنجاه‌هزار سال؟ چرا درباره روزهای خدا شاهد دو عدد مختلف و متناقض باهم هستیم؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نبود اختلاف دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه مدعی شده‌اند: «آیاتی که از مقدار روز در نزد خدا خبر می‌دهند باهم اختلاف دارند.»

 این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد خواهد شد.

تناقض چیست؟

تناقض دو گزاره در گرو شرایطی ازجمله وحدت موضوع و زمان است. برای نمونه، گزاره‌های «کتاب هزار تومان است» و «کتاب ده‌هزار تومان است» لزوماً باهم متناقض نیستند؛ زیرا ممکن است کتاب در گزاره اول غیر از کتاب در گزاره دوم باشد. چنانکه حتی اگر کتاب در هر دو گزاره یک کتاب باشد و اصطلاحاً موضوع واحد باشد، باز لزوماً باهم متناقض نیستند؛ چراکه ممکن است هر گزاره مربوط به زمانی غیر از زمان دیگری باشد.

چرایی متناقض نبودن آیات قرآن درباره مقدار روز در نزد خداوند

آیات بیان‌کننده مقدار روز، تنها در صورتی باهم متناقض خواهند بود که موضوع آن‌ها یکی باشد؛ به‌همین دلیل، موضوع آن‌ها را بررسی می‌کنیم:

1. ﴿وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذٰابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اَللّٰهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمّٰا تَعُدُّونَ﴾؛ (1) «و آنان از تو [از روی مسخره و ریشخند] شتاب در عذاب را درخواست می‌کنند، درحالی‌که خدا هرگز از وعده‌اش تخلف نمی‌کند و همانا یک روز نزد پروردگارت مانند هزار سال از سال‌هایی است که شما می‌شمارید.» [برای او زمان نزدیک، زمان دور، امروز، دیروز، گذشته و آینده مفهومی ندارد؛ بنابراین فاصله زمانی شما با عذاب الهی شمارا دچار این پندار نکند که تهدید به عذاب، تهدیدی طولانی و دروغ است]!

مطابق ‌این آیه مشرکان از پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درخواست عذاب می‌کنند و مدام می‌گویند: پس چرا عذاب نازل نمی‌شود؟ خداوند در مقام پاسخ به این درخواست عذاب و عجله‌داشتن آنان در نزول آن می‌گوید: خداوند به‌هیچ‌وجه خلف وعده نمی‌کند و اگر تاکنون عذابی بر شما نازل نشده، نه به دلیل دروغ بودن وعده‌های خداوند، بلکه به‌ این جهت است که مقدار هرروز در نزد خدا، همانند هزار سال از سال‌های شما است. (2)

2. ﴿یُدَبِّرُ اَلْأَمْرَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ إِلَى اَلْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کٰانَ مِقْدٰارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِمّٰا تَعُدُّونَ﴾؛ (3) «امور این جهان را از آسمان به‌سوی زمین تدبیر می‌کند؛ سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سال‌هایی است که شما می‌شمارید به‌سوی او بالا می‌رود

این آیه درباره امور این دنیا است. مطابق این ‌آیه این امور در روزی که مقدار آن هزار سال از سال‌های ما است، به‌سوی خدا بالا می‌رود. در حقیقت این ‌آیه در مقام بیان این نکته است که عروج «امر» از آسمان دنیا تا زمین هزار سال به طول می‌انجامد. (4)

3. ﴿تَعْرُجُ اَلْمَلاٰئِکَهُ وَ اَلرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کٰانَ مِقْدٰارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ﴾؛ (5) «فرشتگان و روح [= فرشته مقرّب خداوند] به‌سوی او عروج می‌کنند در آن روزی که مقدارش پنجاه‌هزار سال است

این آیه درباره عروج «ملائکه و روح» در قیامت است. مطابق این ‌آیه، آن‌ها در روزی که مقدار آن پنجاه‌هزار سال است، به‌سوی خدا بالا می‌روند. این ‌آیه نیز در مقام بیان این نکته است که عروج «ملائکه و روح» پنجاه‌هزار سال به طول می‌انجامد؛ به‌عبارت‌دیگر، اگر قرار بود این مسیر توسط انسان طی شود پنجاه‌هزار سال طول می‌کشید. (6)

برخی نیز احتمال داده‌اند که این اعداد فقط برای نشان‌دادن کثرت هستند و خود این اعداد قصد نشده‌اند؛ (7) به‌ویژه که در آیه 47 سوره حج شاهد «کاف تشبیه» هستیم: ﴿إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمّٰا تَعُدُّونَ﴾ که نشان می‌دهد خداوند در این آیه فقط در مقام تقریب ذهن خواننده قرآن به طولانی بودن روز در نزد خودش است و نمی‌خواهد عدد دقیقی را ذکر کند. مطابق این احتمال هم باز تناقضی در کار نیست.

نتیجه‌گیری:

مهم‌ترین شرط تناقض دو یا چند گزاره، این است که موضوع آن‌ها باهم یکسان باشد، اما بررسی آیات حاکی از مقدار روز در نزد خداوند، نشان می‌دهد که موضوع این آیات باهم متفاوت است. مطابق این آیات، «مقدار هرروز در نزد خدا» همانند هزار سال از سال‌های ما است، «عروج امر در دنیا» هزار سال و «عروج ملائکه و روح در قیامت» پنجاه‌هزار سال به طول می‌انجامد. (8) نکته دیگر این‌که آیه 47 سوره حج در مقام تشبیه و تقریب به ذهن است؛ نه ذکر عدد دقیق. آیات پنجم سوره سجده و چهارم سوره معارج نیز هرچند ظاهراً در مقام بیان عدد دقیق هستند، اما زمانشان باهم فرق دارد و اولی مربوط به این دنیا و دومی مربوط به قیامت است و چون یکی از شرایط تناقض وحدت زمان است، باهم متناقض نیستند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره حج‏، آیه 47.

2. طباطبایى، سید محمدحسین،‏ المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ دوم، 1390 ق، ج‏14، ص 389.

3. سوره سجده‏، آیه 5.

4. طبرانى، سلیمان بن احمد، التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم، اربد اردن، دار الکتاب الثقافی‏، چاپ اول، 2008 م، ج‏6، ص 346.

5. سوره معارج‏، آیه 4.

6. فراء، یحیى بن زیاد، معانى القرآن، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب‏، چاپ دوم، 1980 م، ج‏3، ص 184.

7. قطب، سید، فى ظلال القرآن، بیروت، دار الشروق‏، چاپ 35، 1425 ق، ج‏6، ص 3696.

8. طنطاوى، محمد سید، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، قاهره، نهضه مصر، چاپ اول، 1997 ق، ج‏11، ص 145.

بررسی ادعای تناقض آیات قرآن در باره ماده اولیه انسان
منظور قرآن از خلقت انسان از آب، خاک و گِل، آفرینش حضرت آدم به‌عنوان نخستین انسان است و این با خبردادن از خلقت مابقی انسان‌ها از نطفه یا خون مخالفتی ندارد.

پرسش:

قرآن درباره این‌که انسان از چه چیز آفریده شده، گاهی می‌گوید انسان از خاک خلق شده و گاهی می‌گوید از گل یا از خون یا قطره آبی و … آفریده شده است! آیا آیات باهم متناقض هستند؟ بالاخره انسان از چه چیزی آفریده شده است؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نبود اختلاف دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه مدعی شده‌اند: «آیاتی که از منشأ خلقت انسان خبر می‌دهند باهم اختلاف دارند.»

 این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد خواهد شد.

شرایط تناقض

دو گزاره برای اینکه واقعاً باهم متناقض و غیرقابل‌جمع باشند، باید در جنبه‌های مختلفی مثل موضوع، محمول، شرط، زمان، مکان و... با یکدیگر یکسان باشند. برای نمونه، گزاره‌های «من خانه را از خاک درست کردم»، «من خانه را از آب درست کردم» و «من خانه را از گِل درست کردم» باهم متناقض نیستند؛ زیرا گِل درواقع ترکیبی از خاک و آب است و اگر شما خانه‌ای را از گِل بسازید، آن خانه را هم از خاک و هم از آب ساخته‌اید؛ بنابراین، هر سه جمله به‌طور هم‌زمان صحیح هستند و تناقضی بین آن‌ها نیست.

چرایی متناقض نبودن آیات قرآن درباره ماده اولیه انسان

مراد از انسانی که مستقیماً از خاک و گل آفریده شده، حضرت آدم علیه‌السلام است (1) و با توجه به اینکه حضرت آدم علیه‌السلام، ابوالبشر و پدر همه انسان‌هاست، گفتن این‌که انسان از خاک و گل آفریده شده، صحیح است. (2)

‌آیاتی که در آن‌ها از نطفه و خون یاد شده است نیز نه خودشان باهم و نه با ‌آیاتی که اصل خلقت آدم را خاک و گِل دانسته‌اند، اختلاف و تناقضی ندارند؛ چراکه هرکدام به بخش و مرحله‌ای از فرایند خلق و آفرینش انسان اشاره دارند.(3) خداوند به این مطلب (بیان مراحل گوناگون فرآیند خلقت آدمی) در قرآن اشاره کرده است:

﴿وَ اَللّٰهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ …﴾؛ «خداوند شمارا از خاکی آفرید، سپس از نطفه‌ای ‌...؛» (4)

﴿هُوَ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ...﴾؛ «او کسی است که شمارا از خاک آفرید، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته‌شده)‌ ...؛» (5)

در حقیقت، خداوند حضرت آدم علیه‌السلام را از گِل (خاک و آب) آفرید و نسل ایشان از طریق نطفه شکل گرفتند. (6) در ‌آیه پائین به این مطلب اشاره شده است:

﴿اَلَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ اَلْإِنْسٰانِ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاٰلَهٍ مِنْ مٰاءٍ مَهِینٍ﴾؛ «او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد؛ سپس نسل او را از عصاره‌ای از آب ناچیز و بی‌قدر آفرید.» (7)

به‌همین‌دلیل، درباره نسل حضرت آدم علیه‌السلام هم می‌توان گفت: از خاک آفریده شده و هم می‌توان گفت: از گِل خلق شده؛ چنانکه می‌توان گفت: از نطفه به‌وجود آمده و چون آن نطفه، نخست تبدیل به خونِ بسته‌ شده، می‌توان گفت: خداوند انسان را از خونِ بسته آفرید. نکته دیگر هم این‌که در برخی از ‌آیات تنها به اصل گِل اشاره شده و ویژگی‌های آن گِل بیان نشده؛ اما در برخی دیگر از ‌آیات، اوصاف آن گِل مثل سیاه بدبُو یا خشک و شبیه سفال بودن نیز بیان شده است.

چنانکه وقتی گفته می‌شود: خداوند هر جنبنده‌ای ـ ازجمله انسان ـ را از آب آفرید، بازهم صحیح است؛ چراکه مراد از «ماء» در زبان عربی یا آب است یا مایع. (8) اگر مقصود آب باشد، خداوند انسان را از گِل آفریده و گل، مخلوطی از آب‌وخاک است؛ و اگر منظور از «ماء» مایع باشد، انسان از نطفه آفریده شده که مایع است.

نتیجه‌گیری:

نگاه‌کردن به آیات به‌عنوان قطعات یک جورچین بزرگ‌تر که هرکدام گوشه‌ای از حقیقت را روشن می‌کنند، از بسیاری از سوءفهم‌ها جلوگیری می‌کند. برای نمونه می‌توان به آیات حاکی از ماده اولیه خلقت انسان اشاره کرد که هرچند در بدو امر به نظر می‌رسد باهم متناقض هستند، اما چنین نیست. مراد از انسانی که به‌طور مستقیم از خاک و گل آفریده شده، حضرت آدم علیه‌السلام است و چون حضرت، ابوالبشر و پدر همه انسان‌هاست، گفتن این‌که انسان از خاک و گل آفریده شده نیز صحیح است. چنانکه ‌آیاتی که در آن‌ها از آب، نطفه و خون به‌عنوان منشأ انسان یاد شده است نیز نه خودشان باهم و نه با ‌آیاتی که اصل خلقت آدم را خاک و گِل دانسته‌اند، اختلاف و تناقضی ندارند؛ چراکه هرکدام به بخش و مرحله‌ای از فرایند خلق و آفرینش آدمی اشاره دارند. انسان مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته تا به شکل کنونی درآمده و خداوند در هر ‌آیه به یکی از این مراحل اشاره کرده است؛ بنابراین، از جهت منشأ آفرینشِ انسان هیچ تناقضی بین ‌آیات قرآن نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره آل‏‌عمران‏، آیه 59.

2. مقاتل بن سلیمان،‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1423 ق، ج‏3، ص 410.

3. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار المعرفه، 1410 ق، ج 2، ص 183 و 184.

4. سوره فاطر، آیه 11.

5. سوره غافر، آیه 67.

6. مقاتل بن سلیمان،‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1423 ق، ج‏3، ص 449.

7. سوره سجده، آیه‌های 7 و 8.

8. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏11، ص 220.

چرایی ملال آور بودن قرائت قرآن برای برخی خاورشناسان
خاورشناسان با توجه به شناختی که از کتاب مقدس دارند، توقع دارند که قرآن نیز همچون آن‌ها کتابی تاریخی باشد حال‌آنکه قرآن کتاب هدایت و انسان‌سازی است نه تاریخی.

پرسش:

 علت این‌که خواندن متن قرآن برای مستشرقان ملال‌آور شده چیست؟

پاسخ:

مقدمه

توماس کارلایل (Thomas Carlyle) بر پایه ترجمه جورج سیل (George Sale) از قرآن و با تأثیرپذیری از آن، گفته است: من تاکنون کتابی چنین دشوار و پرزحمت در زندگی‌ام ندیده‌ام. انسان در حال خواندن آن هرقدر هم که دقیق باشد، مطالب را با یکدیگر اشتباه می‌کند. به‌طور خلاصه، کتابی است ملال‌آور، درهم‌برهم و گیج‌کننده، ناتمام، بی‌نظم و بی‌قید و خام و ناهنجار.

 در این نوشتار چرایی بروز چنین حالتی برای برخی مستشرقان مورد بررسی قرار می‌گیرد.

 

پاسخ اجمالی1

نقدهای خاورشناسان به قرآن غالباً ناشی از تصور نادرست آن‌ها از این کتاب است. آن‌ها با توجه به شناخت قبلی خود با کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان که در حقیقت کتاب تاریخ هستند، انتظار دارند قرآن نیز به‌مثابه کتاب مقدس مسلمانان زندگی پیامبر خدا و مسلمانان صدر اسلام را به‌صورت مفصل و منظم بیان کند و وقتی چنین چیزی را در قرآن نمی‌بینند، قرائت قرآن برایشان خسته‌کننده می‌شود.

پاسخ اجمالی2:

نقدهای خاورشناسان به قرآن معمولاً ریشه در نگاه نادرست آنان نسبت به این کتاب دارد. این افراد با توجه به آشنایی‌ پیشینی با کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، انتظار دارند قرآن نیز همانند آن‌ها حوادث تاریخی صدر اسلام را شرح دهد. وقتی آن‌ها به قرآن مراجعه می‌کنند و آن را متفاوت با عهدین می‌بینند و انتظارشان برآورده نمی‌شود، گمان می‌کنند مشکل از قرآن است؛ اما حقیقت این است که قرآن به‌عنوان کتاب هدایت انسان‌ها نازل شده و اشاره‌هایش به وقایع تاریخی به‌منظور تحقق این هدف است. به‌جای قرائت به‌عنوان کتابی تاریخی باید آن را به‌مثابه کتاب هدایت خواند و هنگام مواجهه با نقل گزینشی و گزیده حوادث تاریخی در این کتاب باید از خودمان بپرسیم که قرآن چرا به این حوادث اشاره کرده و قصد آموزش چه آموزه‌هایی را داشته است. درواقع، درک عمیق متن قرآن در گرو تغییر نگرش و تعمق در مقاصد و اهداف آن است.

پاسخ تفصیلی:

چرایی ملال‌آور بودن قرائت قرآن برای برخی خاورشناسان

1. نوع خاورشناسان، یهودی یا مسیحی بوده و هستند و به همین دلیل، نگاه آنان به «کتاب مقدس» بر اساس کتاب مقدس دین خودشان شکل گرفته است. آن‌هایی هم که یهودی یا مسیحی نبوده‌اند معمولاً پیش از آشنایی با قرآن با کتاب مقدس مسیحیت آشنا شده‌اند. کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان در حقیقت کتابی تاریخی است. حتی به باور محققان، نویسندگان آن‌ها نیز مورخ بوده‌اند. این کتاب با شرح ماجرای آغاز آفرینش شروع شده و داستان زندگی تک‌تک انبیاء بنی‌اسرائیل را معمولاً به ترتیب تاریخی بیان کرده و در طول تاریخ به‌صورت منظم جلو آمده است. عهد عتیق متمرکز بر داستان قوم بنی‌اسرائیل است و داستان این قوم را از زمان حضرت ابراهیم علیه‌السلام تا زمان تبعید و اسارت این قوم به بابل و بازگشت مجدد به اورشلیم بیان کرده است. محور مطالب عهد جدید نیز زندگی حضرت عیسی علیه‌السلام به‌عنوان منجی بنی‌اسرائیل و چگونگی تعامل این قوم، خصوصاً علمای یهودی، با ایشان است. در ادامه نیز به نقل اعمال حواریون و رسولان صدر مسیحیت و متن نامه‌های آنان می‌پردازد. مستشرقان با چنین نگاهی به کتاب مقدس به سراغ قرآن آمدند و توقع داشتند که قرآن نیز همانند کتاب مقدس خودشان باشد؛ اما قرآن اصلاً آن چیزی نبود که آنان توقع داشتند. قرآن برخلاف کتاب مقدس آنان که در حقیقت کتاب تاریخ یهودیت و مسیحیت هستند، اصلاً کتاب تاریخ نیست؛ بلکه کتاب هدایت است و تمرکز اصلی‌اش بر روی همین هدف است و اگر هم به ماجراهای تاریخی اشاره کرده، تنها در راستای هدف اصلی‌اش بوده است؛ به‌ همین دلیل، گذرا به این ماجراها پرداخته و از ترتیب تاریخی و حکایت تفصیلی همراه با بیان جزئیات خبری نیست. همین امر سبب شده که توماس کارلایل که اتفاقاً خودش مورخ و تاریخ‌نگار بوده است گمان کند مطالب قرآن «ناتمام» است! حال‌آنکه ایراد به نوع نگاه او برمی‌گردد که توقع دارد قرآن همچون منابع تاریخی، یک واقعه را از اول تا آخر آن‌هم با همه جزئیات بیان کند. چنانکه یکی از علل «درهم‌برهم و ‌بی‌نظم» دیدن قرآن نیز دقیقاً همین است که او خیال کرده قرآن کتاب تاریخ است و لذا توقع داشته که مطالب تاریخی را به ترتیب تاریخی آن‌ها بیان کند و چون چنین ترتیبی را در قرآن ندیده آن را نامنظم تلقی کرده است؛

2. هدف خاورشناسان از مطالعه قرآن، نه کسب هدایت، بلکه اطلاع از تاریخ صدر اسلام، زندگی پیامبر خدا علیه‌وآله‌السلام و حتی جامعه و دین عرب پیش از اسلام بوده است؛ ازاین‌رو اقدام به تاریخ‌گذاری آن می‌کنند تا متوجه شوند این متن چقدر با وقایعی که آن‌ها را نقل می‌کند فاصله زمانی و مکانی دارد.(1) از سوی دیگر، قرآن اصلاً کتاب تاریخ نیست و درنتیجه، خاورشناسان با مطالعه آن نتوانستند به هدف خود دست یابند و از قرآن سرخورده شدند؛ اما مسلمانان نه با هدف اطلاع از حوادث تاریخی، بلکه در راستای بهره‌گیری از هدایت قرآن به سراغ این کتاب می‌روند و چون معمولاً از کودکی در مساجد و مدارس با تاریخ انبیاء و وقایع صدر اسلام آشنا شده‌اند، اشاره‌های قرآن به حوادث تاریخی، نه‌تنها برای آنان گیج‌کننده و ملال‌آور نیست، بلکه بسیار زیبا و تأثیرگذار است؛

3. مراجعه خاورشناسان به قرآن نوعاً بر اساس ترجمه‌ها به‌ویژه ترجمه‌های تحت‌اللفظی بوده است. ترجمه جورج سیل که توماس کارلایل آن را مطالعه کرده نیز از همین نوع ترجمه بوده است.(2) این ترجمه‌ها در رساندن زیبایی قرآن و معنای آن ناتوان هستند؛ افزون بر این، قرآن خودش بارها اشاره کرده که این کتاب نیازمند معلم(3) و مبین(4) است؛ بنابراین، مراجعه‌کننده به قرآن باید یک‌چشمش به کتاب و چشم دیگرش متوجه تبیین‌های معلمان آن باشد تا به شناخت کامل و درستی از آموزه‌های آن دست یابد.

نتیجه‌گیری:

ریشه بسیاری از نقدهای خاورشناسان به قرآن، نگاه نادرست آنان به این کتاب است. خاورشناسان با توجه به شناختی که از کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان دارند، توقع دارند که قرآن نیز همچون آن‌ها کتابی تاریخی باشد و مثلاً در آن زندگی پیامبر خدا و اعمال مسلمانان صدر اسلام بر اساس نظم و ترتیب تاریخی بیان شده باشد؛ اما وقتی به این کتاب مراجعه می‌کنند و آن را بدین‌شکل نمی‌یابند، سرخورده شده و خیال می‌کنند اشکال از قرآن است. حال‌آنکه به قول شاعر «چشم‌ها را باید شست جور دیگر باید دید». قرآن کتاب هدایت و انسان‌سازی است و اگر هم به حوادث تاریخی اشاره می‌کند در راستای تحقق همین هدف است؛ بنابراین، نباید از قرآن توقع داشت حوادث تاریخی را با جزئیات و آن‌هم بر اساس ترتیب تاریخی بیان کند و باید دید چرا قرآن به این حوادث اشاره کرده و به دنبال افاده چه معنا و مفهومی در ضمن آن‌ها بوده است.

برای مطالعه بیشتر:

فقهی زاده، عبدالهادی، پژوهشی در نظم قرآن، تهران، جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران، 1374 ش.

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها:

1. هارالد موتسکی، «جمع و تدوین قرآن: بازنگری دیدگاه‌های غربی در پرتو تحولات جدید روش‌شناختی»، ترجمه: مرتضی کریمی‌نیا، کتاب سیره‌پژوهی در غرب: گزیده‌ی متون و منابع، ص 185.

2. بنیاد دائره‌المعارف اسلامی، دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 6419، مدخل جورج سیل. برخی، نقدها و اشکالات متعددی را متوجه ترجمه جورج سیل از قرآن کرده و برخی دیگر از آن دفاع کرده‌اند. ر.ک: شلابیر، دبیلو. جی، آیا قرآن ترجمه جرج سیل قابل‌اعتماد است؟ ترجمه: عباس امام و على وجیهى، ترجمان وحی، سال 5، دوره 2، 1380 ش، صص 83-64.

3. سوره بقره، آیه 151: ﴿کَمٰا أَرْسَلْنٰا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیٰاتِنٰا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَهَ وَ یُعَلِّمُکُمْ مٰا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛ «همان‌گونه‌که در میان شما رسولی از خودتان فرستادیم که همواره آیات ما را بر شما می‌خواند و شما را پاک و پاکیزه می‌کند و کتاب و حکمت به شما می‌آموزد، و آنچه را نمی‌دانستید به شما تعلیم می‌دهد

4. سوره نحل، آیه 44: ﴿... أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّٰاسِ مٰا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ ...﴾؛ «... و قرآن را به‌سوی تو نازل کردیم به‌خاطر اینکه برای مردم آنچه را که به سویشان نازل شده تبیین کنی ... .»