قرآن
۱۴۰۴/۰۹/۲۶ ۲۰:۵۶ شناسه مطلب: 100995
پرسش:
آیا استخارهای که امروز در میان مردم رواج دارد، بازنمایی رفتار مشرکان در دوران جاهلیت است که در قرآن کریم (مائده/90) با نام «اَزلام» از آن یاد شده است؟
«استخاره» به معنای طلب خیر از خداوند است. این کار معمولاً زمانی انجام میشود که فرد در تصمیمگیریهای مهم زندگی، باوجود تحقیق، مطالعه، تفکر و مشورت با صاحبنظران و افراد باتجربه، نتوانسته به نتیجه برسد. ازیکطرف، دچار تردید و سرگردانی شده و نمیداند کدام راه بهتر است و از طرف دیگر، نمیتواند در همان حال تردید و دودلی بماند و باید بالاخره یکی از دو یا چند طرفی که میان آنها مردد شده را انتخاب کند. در چنین زمانی شخص با توکل به خداوند از او میخواهد که خیر را به او نشان دهد. (1) در این نوشتار پس از آشنایی با موضوع «ازلام» در قرآن، نسبت این کار مرسوم در زمان جاهلیت را با استخاره بررسی میکنیم.
ازلام در قرآن
قرآن در دو آیه از آیات خود موضوع «ازلام» را مطرح میکند:
1. آیه سوم سوره مائده اولین مورد است. موضوع این آیه خوردنیهای حرام، ازجمله گوشتها است. یکی از گوشتهای حرام گوشتی است که از روش «ازلام» یا قرعه با تیرها تقسیم شده است: «وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاٰمِ.»
در آن زمان یک نوع قمار رسم بود که در آن ده نفر شتر بزرگی را انتخاب میکردند و پس از نحر، گوشتش را به 28 بخش تقسیم میکردند. سپس بهجای اینکه هرکس مثلاً یکدهم قیمت شتر را بدهد و یکدهم گوشت آن را بردارد، از تیرهای دهگانه قرعه استفاده میکردند. هفتتیر دارای سهم بود و از یک تا هفت بخش از گوشت را شامل میشد. (28=7+6+5+4+3+2+1) سه تیر هم سهمی نداشتند و پوچ بودند. گوشت بین هفتنفری که تیرهای دارای سهم را برداشته بودند، تقسیم میشد و آن سهنفری که تیر بدون سهم را برداشته بودند، با اینکه چیزی از گوشت به آنان نرسیده بود، باید پول کل شتر را میپرداختند. قرآن گوشتی که از طریق این نوع از «قمار» به دست میآمد را حرام و بدین شکل از آن نهی کرد.(2)
2. دومین جایی که در قرآن از «ازلام» یاد شده، آیه نود همین سوره مائده است:
«یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا اَلْخَمْرُ وَ اَلْمَیْسِرُ وَ اَلْأَنْصٰابُ وَ اَلْأَزْلاٰمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ اَلشَّیْطٰانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛
ای اهل ایمان! جز این نیست که همه مایعات مستکننده و قمار و بتهایی که [برای پرستش] نصب شده و پارهچوبها، پلید و از کارهای شیطان است؛ پس از آنها دوری کنید تا رستگار شوید.»
درباره اینکه منظور از «ازلام» در این آیه چیست، اختلاف است. برخی معتقدند که مراد از «ازلام» در این آیه همان «ازلام» آیه سوم و تقسیم اموری همچون گوشت با همان قماری است که قبلاً توضیح داده شد؛ اما به باور برخی دیگر، «ازلام» در آیه نود با «ازلام» در آیه سوم متفاوت است؛ یکی دیگر از کارهایی که در زمان جاهلیت رواج داشت، تفأل زدن به تیرهای ازلام بود. این تیرهای چوبی در بتکدهها قرار داشت. بر روی یکی از این تیرها نوشته شده بود: «امرنی ربی؛ پروردگارم به من دستور داد» و بر دیگری نوشته شده بود: «نهانی ربی؛ پروردگارم مرا نهی کرد و بر روی سومی چیزی نوشته نشده بود و شخص باید دوباره اقدام به تفأل میکرد؛ مثلاً اگر قصد سفر داشت، به بتکده میآمد و با دست بردن به زیر پارچهای که روی تیرها افتاده بود، یک تیر را برمیداشت، اگر تیری که بر آن نوشته شده بود «امرنی ربی» بیرون میآمد، به سفر میرفت؛ اما اگر تیری که بر آن نوشته شده بود «نهانی ربی» بیرون میآمد، سفر نمیکرد.(3)
نسبت استخاره با ازلام
اگر منظور از «ازلام» در هر دو آیه تقسیم گوشت با تیرهای دهگانه باشد که مشخص است این نوع از قمار اصلاً ارتباطی با استخاره ندارد تا گفته شود نهی قرآن از ازلام همان نهی از استخاره است؛ (4) اما اگر بگوئیم ازلام در آیه نود غیر از ازلام در آیه سوم است، باز این به معنای نهی قرآن از استخاره نیست؛ چراکه ارتباط ازلام با بتکده و بتها باعث نهی خداوند از آن شده است. توضیح آنکه ساکنان جزیرهالعرب سابقه دین ابراهیمی داشتند، اما بهمرور بسیاری از آداب و مناسک این دین را به شرک و بتپرستی آلوده کردند. برای نمونه اعمال عبادی حج ازجمله طواف، سعی، قربانی و... را کاملاً با بتپرستی پیوند زده و بتهای خود را در کعبه و صفا و مروه قرار داده بودند. اسلام با عمل حج مخالفت نکرد، بلکه با زدودن بدعتها، حج ابراهیمی را احیاء کرد و آن را به شکل پیشین خود برگرداند.(5) استخاره و طلب خیر کردن از خداوند، نوعی قرعه است و اصل آن مشکلی ندارد؛ اما پیوند زدن آن با بتکده و بتها باعث مخالفت خداوند با آن شده است.(6) بهویژهکه قرآن در ماجرای کفالت حضرت مریم علیهاالسلام توسط حضرت زکریا علیهالسلام، ماجرای قرعه با قلمها در امر مهمی همچون سرپرستی یک دختر را نقل کرده، اما با آن مخالفت نکرده است:
«ذٰلِکَ مِنْ أَنْبٰاءِ اَلْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ مٰا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلاٰمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ مٰا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ؛ (7)
این [حقایق] از خبرهای غیبی است که به تو وحی میکنیم و تو هنگامی که آنان قلمهای خود را [بهعنوان قرعهزدن در آب] میانداختند که کدامیک از آنان سرپرستی مریم را عهدهدار شود و نیز زمانی که [برای کفالت او] با یکدیگر جدال و ستیز میکردند، نزد آنان نبودی.»
در داستان حضرت یونس نیز باز شاهد نوعی قرعه هستیم:
«وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى اَلْفُلْکِ اَلْمَشْحُونِ * فَسٰاهَمَ فَکٰانَ مِنَ اَلْمُدْحَضِینَ؛ (8)
و یونس از پیامبران بود. [یاد کن] هنگامی را که بهسوی آن کشتی پر [از جمعیت و بار] گریخت و با سرنشینان کشتی قرعه انداخت [و قرعه به نامش افتاد] و از مغلوبشدگان شد [و او را به دریا انداختند.]»
این دو آیه بهخوبی نشان میدهد که قرآن با استخاره یا قرعه مخالف نیست، بلکه از آلوده ساختن آن با افکار و رفتارهای شرکآلود نهی کرده است.
نتیجه
1. در قرآن دو بار از «ازلام» یاد شده است. یکبار به معنای نوعی قمار است که در جاهلیت با مشارکت ده نفر انجام میشد؛ هفت نفر برنده و سه نفر بازنده میشدند، برندهها بدون هیچ هزینهای مالک میشدند و بازندهها همه هزینه را متقبل میشدند. قرآن کریم، این کار را حرام و ممنوع کرد.
اگر ازلام در آیه نود سوره مائده را قرعهکشی با تیرهای سهگانه بهمنظور اطلاع ازنظر خداوند درباره کاری بدانیم، بین استخاره و ازلام همانندی شکلی وجود دارد.
2. برفرض صحت این قول، باز نهی از ازلام به معنای نهی از استخاره نیست؛ زیرا مشرکان چون این عمل را به بتها و بتکده پیوند زده و برای بتها در اطلاع ازنظر خداوند نقشی قائل بودند، خداوند از آن نهی کرد وگرنه بهخودیخود حرام نبود و به همین دلیل، در دو جای قرآن از قرعه یاد شده و با آن مخالفتی نشده است.
برای مطالعه بیشتر:
طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، مترجم: محمدباقر موسوی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، 1374 ش، ج6، ص 175-177.
پینوشتها:
1. فضلالله، محمدحسین، من وحى القرآن، بیروت، دار الملاک، چاپ اول، 1419 ق، ج8، ص 42-44.
2. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1363 ش، 1، ص 162؛ فراء، یحیى بن زیاد، معانى القرآن، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، چاپ دوم، 1980 م، ج1، ص 319؛ سمرقندی، نصر، بحرالعلوم، بیروت، دارالفکر، 1416 ق، ج1، ص 368؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ سوم، 1372 ش، ج3، ص 244.
3. مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1423 ق، ج1، ص 452؛ فراء، معانى القرآن، ج1، ص 301؛
4. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، 1390 ق، ج6، ص 118 و 119.
5. ر.ک: صادقی، رقیه، «حج جاهلی، حج محمدی صلیاللهعلیهوآله»، میقات حج، ش 42، 1382 ش؛ صفحه «حج در جاهلیت» تارنمای ویکی فقه (https://fa.wikifeqh.ir/حج_در_جاهلیت)
6. بلاغى، عبدالحجه، حجه التفاسیر و بلاغ الإکسیر، قم، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1386 ش، ج2، ص 189.
7. سوره آلعمران، آیه 44.
8. سوره صافات، آیههای 39-41.
۱۴۰۴/۰۹/۲۶ ۱۸:۴۴ شناسه مطلب: 100994
پرسش:
در آیه 257 بقره میگوید رباخوار مثل کسی است که در اثر تماس شیطان دیوانه شده است. اتفاقاً در قدیم و اقوام عقبافتاده چنین تصوری بوده که یکسری بیماریها در اثر تماس یا وارد شدن شیطان در بدن انسان است. آیا این کلام خداست یا پیامبر که تحت تأثیر اقوام و افکار عقبمانده اعراب بوده؟ اصلاً بین ربا و تماس شیطان چه ارتباطی هست؟ اگر قرآن از طرف خدا بود که اینها را نمیگفت.
خداوند در آیه 275 سوره بقره ایستادن رباخواران را به ایستادن کسانی تشبیه کرده که در اثر «مسّ شیطان» آشفته و پریشان شدهاند:
﴿اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ اَلرِّبٰا لاٰ یَقُومُونَ إِلاّٰ کَمٰا یَقُومُ اَلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ اَلشَّیْطٰانُ مِنَ اَلْمَسِّ ...﴾؛ «کسانی که ربا میخورند بهپا نمیخیزند، مگر مانند بهپاخاستن کسی که شیطان او را با تماس خود آشفتهحال و مضطرب کرده است ... .»
با توجه به اعتقاد گذشتگان به نقش جنیان در دیوانگی و اینکه علم ثابت کرده جنون، علل مادی و محسوس دارد، برخی مدعی شدهاند این آیه ازجمله مصادیق تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه خود است که امروزه نادرستی آن ثابت شده است!
در این نوشتار این مدعا بهصورت چکیده بررسی خواهد شد.
متن اصلی پاسخ
آرای مفسران درباره «مسّ شیطان» در آیه 275 سوره بقره
اکثر قریب بهاتفاق مفسران، در تفسیر آیه، با نقش شیاطین در پدیدآمدن جنون مشکلی ندارند و افزون بر ظاهر آیه، از روایات نیز برای تأیید این دیدگاه بهره بردهاند. به باور آنان گستره علوم تجربی محدود به امور مادی و محسوس است و درنتیجه، این علوم توانایی اثبات یا رد مسائل فرامادی را ندارند؛ بنابراین، انتساب جنون به علل محسوس ازسوی علم با ادعای وحی مبنی بر نقش علل غیرمحسوسی همچون شیاطین در ابتلای فرد به جنون، نهتنها باهم در تضاد نیستند، بلکه میتوانند یکدیگر را تکمیل کنند. (1)
برخی نیز بر این باورند این آیه که در سورهای مدنی آمده، در مقام مذمّت رباخواران یهودی مدینه است؛ بههمیندلیل، از تعابیر فضای ذهنی خود آنان برای نقد آنان استفاده کرده است. مطابق کتاب مقدس یهودیان (تَنَخ)، ثروت انفاقکنندگان شبیه باغی است که در اثر نزول باران محصولاتش چند برابر میشود و ثروت رباخواران همانند باغی است که درختان آن در اثر تکانهای شدید حاصل از «مسّ شیطان»، همه میوههای خود را از دست میدهد. (2)
به باور برخی قرآن از فرهنگ زمانه خود تأثیر نگرفته، بلکه این مفسران هستند که تحت تأثیر فرهنگ زمانه خود، آیه را بهگونهای نادرست تفسیر کردهاند. به باور ایشان «خبط» به معنای زدنی که باعث سقوط میشود، «مسّ» یعنی هرگونه ارتباط حسی و غیرحسی و «قیام» استواری و انحراف نداشتن است؛ بنابراین، آیه میخواهد بگوید شخص رباخوار در اثر رباخواری با شیطان ارتباط میگیرد و شیطان با ضربهای او را از حالت طبیعی و فطریاش خارج میکند و باعث سقوطش میشود. (3)
ارتباط ربا با مس شیطان
درباره معنای این آیه سه دیدگاه اصلی مطرح شده است:
1. به باور بیشتر مفسران، رباخواران هنگام برخاستن از قبر یا ورود در محشر، مانند افراد دیوانه و سرگشته، نمیتوانند بهدرستی حرکت کنند. دلیل این حالت، انباشته شدن شکمشان از ربا و مال حرام است که پس از مرگ به این شکل ظاهر و مانع از برخاستن درست آنها میشود؛
2. برخی مفسران، آیه را به معنای مجازی آن تفسیر کرده و معتقدند رباخواران در زندگی دنیوی خود، از حالت تعادل خارج شده و همیشه مضطرب هستند. برخی نیز واژه «خبط» را آشفتگی و بههمریختگی فطرت انسانی در اثر آسیب دیدن تعادل و توازن اجتماعی ناشی از رباخواری دانستهاند؛
3. گروه دیگری از مفسران، با درنظرگرفتن هر دو تفسیر پیشین، معتقدند رباخواری هم تعادل رفتار اجتماعی و عقلانی فرد رباخوار را در این دنیا مختل میکند و هم پس از مرگ و در زمان خروج از قبر یا ورود به صحنه محشر، خود را بهصورت آشفتگی و عدم تعادل در حرکات او نشان خواهد داد. (4)
میزان تسلط شیطان بر انسان
مطابق قرآن، شیطان قدرتِ وسوسه، الهام، تحریک، همراهی و چیرگی و تسلط بر انسان را دارد؛ اما تسلط او بر انسان ابتدایی نیست و هرچه همراهی انسان با شیطان بیشتر شود، تسلط او نیز بر انسان بیشتر خواهد شد:
﴿إِنَّ عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ إِلاّٰ مَنِ اِتَّبَعَکَ مِنَ اَلْغٰاوِینَ﴾؛ (5) «قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطی نیست، مگر بر گمراهانی که از تو پیروی میکنند.»
در حقیقت، رابطه شیطان با انسان دارای مراتب گوناگونی است. در ابتداییترین سطح، شیطان تنها بهعنوان وسوسهگر عمل میکند. اگر انسان تسلیم این وسوسه شود، توانایی او در تمایز حق از باطل ضعیف و در دفعات بعدی، فرد با سرعت بیشتری و بدون اندیشه به سمت گناه میرود. چنانچه انسان از این مسیر بازنگردد و توبه نکند، اندیشههای شیطانی همچون پوستهای ضخیم، تفکر او را احاطه کرده و دیگر هیچ اندیشهای جز افکار شیطانی از ذهن او صادر نخواهد شد. در این مرحله، اگر فرد همچنان بر گمراهی خود اصرار ورزد، شیطان جبلّی و فطرت او را وارونه میکند و سرانجام او را تا آستانه ورود به جهنم همراهی خواهد کرد. (6)
نتیجه:
قرآن از تأثیر شیطان بر رباخواران خبر داده و دلیلی بر ردّ این تأثیر نداریم. «خبط» و «مسّ» در لغت به معنای دیوانگی نیستند. اینکه قرآن گفته باشد شیطان باعث دیوانگی است، ثابت نیست و برفرض هم که گفته باشد، علم آن را ردّ یا تأیید نکرده و در قبال آن ساکت است. علم تجربی فقط گفته «جنون» علل طبیعی دارد، اما علل غیرطبیعی را نفی نکرده و ممکن است «جنون» ناشی از علل طبیعی و غیرطبیعی هردو باشد؛ یا برخی از جنونها ریشه در علل طبیعی داشته باشند و برخی دیگر از علل غیرطبیعی نشئت بگیرند. (7) علم نمیتواند وجود چیزی را که در حیطه روشهای تجربیاش نیست، نفی کند. بهویژهکه علم فرآیندی پویا و خود اصلاحگر دارد و در موارد متعددی آنچه روزی بهجهت تأیید نشدن توسط علم، «خرافه» تلقی میشد، بعدها با ابزارهای دقیقتر علمی تأیید شد.
پینوشتها:
1. نصیری، علی، «نقد نظریه راهیافت خطا در قرآن با عطف توجه به آیه «مسّ شیطان»»، اندیشه نوین دینی، دوره 4، ش 13، ۱۳۸۷ ش، صص 133-160، ص 155 و 156.
2. حسینی، بیبیزینب، «رهیافتی زبانشناسانه به موضوع «مسّ شیطانی» در قرآن کریم»، آموزههای قرآنی، دوره 13، ش 24، دی 1395 ش، صص 55-80، ص 67. عرب به ضربهای که با عصا به درخت میزنند تا برگهایش بریزد، «خبط» میگوید.
3. محمودی، زهرا و طلعت حسنی بافرانی، «بازخوانی مسئله خبط شیطان در آیه ۲۷۵ سوره بقره از منظر فریقین»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، دوره 16، ش 44، اسفند 1398 ش، صص 37-70.
4. نصیری، «نقد نظریه راهیافت خطا در قرآن با عطف توجه به آیه «مسّ شیطان»»، ص 139-142.
5. سوره حجر، آیه 42.
6. حسینی، بیبیزینب، «رهیافتی زبانشناسانه به موضوع «مسّ شیطانی» در قرآن کریم»، آموزههای قرآنی، دوره 13، ش 24، دی 1395 ش، صص 55-80، ص 60.
7. موسوی، سید محمدعلی، تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه؛ بررسی و نقد، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، 1399 ش، ص 170.
۱۴۰۴/۰۹/۲۳ ۱۶:۰۱ شناسه مطلب: 100982
پرسش:
ویژگیهای سوره فتح چیست؟ پیام و آموزههای آن چیست؟ خواص و فضائل آن چگونه است؟ فضای نزول و دلیل نامگذاری آن به «فتح» چیست؟ مراد از «فتح مبین» چیست؟
سوره فتح چهلوهشتمین سوره در چینش کنونى قرآن به شمار میآید و در جزء 26 قرآن قرار گرفته است. این سوره، در ترتیب نزول، صدودوازدهمین سوره است و بعد از سوره صف نازل شده است. (1)، (2) سوره فتح از سورههای مدنی (3) و دارای 29 آیه است. فتح در لغت به معنای «گشایش» و «پیروزی» است و چون آیه اول این سوره مشتمل بر بیان «فتح مبین» (4) و پیروزی پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر مشرکان بعد از امضای پیمان صلح حدیبیه میباشد، این سوره به «فتح» نامگذاری شده است.
فضای نزول سوره فتح
در سال ششم هجری پیامبر صلیاللهعلیهوآله در مدینه در عالم رؤیا دید که همراه یارانش وارد مسجدالحرام شدهاند و مناسک عمره انجام میدهند (5) بر همین اساس، پیامبر صلیاللهعلیهوآله به همراه عدهای از مسلمانان برای انجام مراسم عمره عازم مکه شدند. ظاهر حرکت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بهخوبی نشان مىداد که هدفى جز انجام این عبادت بزرگ ندارد؛ اما مشرکان اجازه ورود ایشان به مکه را ندادند و پیامبر صلیاللهعلیهوآله و یارانش در حدیبیه (6) متوقف شدند. (7) در آنجا ماجراى مفصلى پیش آمد که به عقد قرارداد صلحى میان پیامبر و مشرکان مکه به نام صلح حدیبیه منتهى شد.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله به یارانش دستور داد که شترهاى خود را در همانجا قربانى کنند، سرهاى خود را بتراشند و از احرام بیرون آیند و بهسوی مدینه بازگردند. بعد از امضای صلح حدیبیه، مسلمانان محزون و اندوهگین به سمت مدینه حرکت کردند، طوفانى از غم و اندوه مسلمانان را فراگرفت و انبوهى از ناراحتیها و گاه شک و تردید بر افراد ضعیفالإیمان غالب شد. در این هنگام سوره فتح بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شد و چهره حضرت را مسرور و شادمان کرد و امید به آیندهای روشن را برای مسلمانان به ارمغان آورد. (8)
محتوای سوره فتح
سوره فتح مشتمل بر داستان حدیبیه، تحقق رؤیای پیامبر صلیاللهعلیهوآله مبنی بر ورود به مسجدالحرام و انجام مناسک عمره، کارشکنی و تخلف منافقان از همراهی پیامبر، ممانعت مشرکان از ورود پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مسلمانان به مکه میباشد و هدف کلان و غرض کلی سوره، بیانگر نعمت فتح و پیروزی و وعده پاداش الهی بر استقامت و پیروی مؤمنان از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است. (9) محتوای سوره فتح را نوید پیروزی مسلمانان بر مشرکان، افزایش تعداد یکتاپرستان و پاداش آنان در دنیا و آخرت، بخشش و مغفرت مجاهدان، انذار به منافقان و توصیف سیمای یاران پیامبر صلیاللهعلیهوآله تشکیل میدهد. محتوای آیات این سوره فوقالعاده حساس و سرنوشتساز است و آموزههای آن براى مسلمانان امروز در برابر حوادث گوناگونى که جوامع اسلامى با آن درگیر هستند الهام آفرین است. (10)
سوره فتح مشتمل بر آیات نامداری چون: آیه «فتح»، (11) آیه «بیعت رضوان» (12) و آیه «سنت الهی» (13) میباشد.
فضائل و خواص سوره فتح
در فضیلت تلاوت سوره فتح، روایات بسیاری نقل شده است. بر این اساس، هر کس این سوره را قرائت کند، پاداشی همسان با کسی خواهد داشت که در فتح مکه همراه پیامبر صلیاللهعلیهوآله بوده یا در بیعت رضوان با او بیعت کرده است. (14) همچنین از امام صادق علیهالسلام نقل شده که مداومت بر تلاوت این سوره، اموال و خانواده را از تلف و آسیب حفظ میکند و قاری آن در قیامت در زمره بندگان شایسته خدا قرار گرفته و با شراب گوارای بهشتی پذیرایی میشود. (15) مصون ماندن از خطرات، رفع ترس و در امان ماندن از شر ستمگران، از خواص این سوره شمرده شده است. (16) ناگفته پیداست که این خواص و فضائل مربوط به تلاوت همراه با تفکر و عمل است.
سوره فتح در فضایی نازل شد که مسلمانان غرق در اندوه و غم بودند و نزول این سوره موجب سرور و شادمانی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مسلمانان شد، ازاینرو قرائت و توجه به مضامین آن به هنگام غم و اندوه، میتواند زمینه امید به وعده الهی را فراهم سازد. (17)
امام خامنهای (دامظله) رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال 1403 ه.ش. پس از عملیات طوفان الاقصی که درگیری بین نیروهای مقاومت و رژیم صهیونیستی افزایش یافته بود، به مردم توصیه کردند برای پیروزی جبهه مقاومت این سوره را بخوانند. (18)
نتیجه:
1. سوره فتح چهلوهشتمین سوره در قرآن کریم و دارای 29 آیه میباشد. در آیه اول آن سخن از «فتح مبین» به میان آمده و به همین دلیل، این سوره به «فتح» نامگذاری شده است.
2. بعد از امضای صلح حدیبیه، طوفانى از غم و اندوه مسلمانان را فراگرفت و گاه شک و تردید بر افراد ضعیفالإیمان غالب شد. در این هنگام سوره فتح بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شد و چهره حضرت را مسرور و شادمان کرد و امید به آیندهای روشن را برای مسلمانان به ارمغان آورد.
3. غرض کلی سوره فتح، بیانگر نعمت فتح و پیروزی و وعده پاداش الهی بر استقامت مؤمنان است و محتوای آن مشتمل بر نوید پیروزی مسلمانان بر مشرکان است. محتوای این سوره سرنوشتساز است و آموزههای آن براى مسلمانان امروز در برابر حوادث گوناگونى که جوامع اسلامى با آن درگیر هستند الهامبخش است.
4. در فضیلت و خواص تلاوت سوره فتح، روایات بسیاری نقل شده است و ناگفته پیداست که این خواص و فضائل مربوط به تلاوت همراه با تفکر و عمل است. قرائت سوره فتح و توجه به مضامین آن به هنگام غم و اندوه، میتواند زمینه امید به وعده الهی را فراهم سازد؛ چنانکه قرائت آن برای پیروزی جبهه مقاومت، از جانب امام خامنهای (دامظله) توصیه شده است.
برای مطالعه بیشتر:
خرمشاهی، قوام الدین، «سوره فتح» در دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، تهران: دوستان - ناهید، ۱۳۷۷ ش.
صفوی، سلمان، «سوره فتح»، در دانشنامه معاصر قرآن کریم، قم، انتشارات سلمان آزاده، ۱۳۹۶ ش.
خامهگر، محمد، مجموعه کامل ساختار سورههای قرآن کریم، قم، نشر نشرا، چاپ اول، ۱۳۹۲ ش.
پینوشتها:
1. معرفت، محمدهادى، (1410 ق) التمهید فی علوم القرآن، حوزه علمیه قم، مرکز مدیریت، قم، چ سوم، ج 1، ص 138.
2. لازم به ذکر است اقوال در ترتیب نزول سورههای قرآن مختلف است.
3. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ ق، ج 18، ص 252.
4. «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا» (فتح/1)؛ بهیقین ما تو را پیروزى آشکاری دادیم.
5. «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرینَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَریباً؛ (فتح/27) بهیقین خداوند رؤیاى فرستاده خود را به حقّ تحقق بخشید که (در خواب به او گفته بود) شما حتماً به خواست خداوند، در حال امن و درحالیکه سرهایتان را تراشیده و موى و ناخن خود را کوتاه کردهاید و بیمى (از کسى) ندارید وارد مسجدالحرام خواهید شد، پس خداوند آنچه را شما نمىدانستید (که این وعده مربوط به سال بعد و در تأخیر آن حکمتهاست) دانست و پیش از آن پیروزى نزدیکى قرار داد (صلح حدیبیه را که درواقع فتحى بزرگ بود).» (مشکینى اردبیلى، على، (1381 ش) ترجمه قرآن، نشر الهادى، قم، دوم)
6. حدیبیه قریهاى در نزدیکى مکه بود که حدود بیست کیلومتر تا مکه فاصله داشت.
7. مشرکان با این کار درواقع تمام سنتهایى را که درزمینة امنیت زائران خانه خدا در ماه حرام داشتند زیر پا گذاردند، چراکه آنها معتقد بودند در ماههاى حرام (ازجمله ماه ذىالقعده که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در آن ماه قصد عمره داشت) و مخصوصاً در حال احرام نباید مانع هیچکس شوند، حتى اگر کسى قاتل پدر خویش را در این ایام و در این مراسم مىدیدند ابداً متعرض او نمىشدند.
8. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزایری، سید طیب، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ ق، ج 2، ص 309؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ ش، ص 166؛ مکارم شیرازی، ناصر و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج 22، ص 5.
9. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ ق، ج 18، ص 251.
10. مکارم شیرازی، ناصر و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج22، ص 7-6.
11. «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا؛ (فتح/1) بهیقین ما تو را پیروزى آشکاری دادیم.»
12. «لَّقَدْ رَضىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تحَْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فىِ قُلُوبهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیهِمْ وَ أَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا؛ (فتح/18) بىتردید خداوند از مؤمنان هنگامیکه در زیر آن درخت (سدر در حدیبیه) با تو بیعت مىکردند خشنود گردید، پس آنچه را در دلهاى آنان بود (از اخلاص و حسن نیّت) دانست، درنتیجه بر آنان آرامش و اطمینان (قلب) نازل کرد و پیروزى نزدیکى (پیروزى خیبر) را به آنها پاداش داد.» (مشکینى اردبیلى، على، (1381 ش) ترجمه قرآن، نشر الهادى، قم، دوم).
13. «سُنَّهَ اللَّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدیلاً؛ (فتح/23) (این پیروزى انبیا) سنّت الهى است که پیشازاین (تقدیرش در لوح محفوظ و جریانش در امتها) گذشته است و هرگز براى سنّت خدا تبدیلى نمىیابى.» (مشکینى اردبیلى، على، (1381 ش) ترجمه قرآن، نشر الهادى، قم، دوم).
14. «مَنْ قَرَأَ هَذِهِ السُّورَهَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الثَّوَابِ کَمَنْ بَایَعَ النَّبِیَّ صلیاللهعلیهوآله تَحْتَ الشَّجَرَهِ وَ أَوْفَی بِبَیْعَتِهِ وَ کَمَنْ شَهِدَ مَعَ النَّبِیِّ صلیاللهعلیهوآله یَوْمَ فَتْحِ مَکَّه.» (طبرسی، همان، ج ۹، ص ۱۶۵)
15. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: حَصِّنُوا أَمْوَالَکُمْ وَ نِسَاءَکُمْ وَ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ مِنَ التَّلَفِ بِقِرَاءَهِ إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً فَإِنَّهُ إِذَا کَانَ مِمَّنْ یُدْمِنُ قِرَاءَتَهَا نَادَى مُنَادٍ یَوْمَ الْقِیَامَهِ حَتَّى یُسْمِعَ الْخَلَائِقَ أَنْتَ مِنْ عِبَادِیَ الْمُخْلَصِینَ أَلْحِقُوهُ بِالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِی وَ أَدْخِلُوهُ جَنَّاتِ النَّعِیمِ وَ اسْقُوهُ مِنَ الرَّحِیقِ الْمَخْتُومِ بِمِزَاجِ الْکَافُورِ.» (ابنبابویه، محمد بن علی، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دار الشریف الرضی للنشر، ۱۴۰۶ ق، ص ۱۱۵).
16. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، موسسه بعثت، ۱۴۱۵ ق، ج ۵، ص ۷۷؛ کفعمى، ابراهیم بن على عاملى، المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه) - قم، چاپ: دوم، ۱۴۰۵ ق، ص ۴۵۷.
17. مکارم شیرازی، ناصر و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج 22، ص 7.
18. سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای، تاریخ درج مطلب: ۲۹ آبان ۱۴۰۳ ش، تاریخ بازدید: 12 مهر ۱۴۰۴ ش.
۱۴۰۴/۰۹/۱۷ ۱۱:۰۴ شناسه مطلب: 100962
پرسش:
در آیۀ قرآن آمده است: «لا اکراه فی الدین»، یعنی هیچ زور و اجباری در پذیرش دین نیست؛ ولی از سوی دیگر در تاریخ صدر اسلام میخوانیم ممالک و کشورهایی که دین اسلام را به دعوت پیامبر نپذیرفتند، مورد حمله و هجوم سپاه اسلام قرار گرفتند تا تسلیم شدند و دین اسلام را پذیرفتند. آیا این قبیل جنگها و تهاجمها در منافات با آیۀ شریفه نیست؟
پاسخ:
اسلام دین فطرت، عقل، برهان، گفتگو و استدلال است. اساساً دین چون با روح و فکر انسان سروکار دارد و اساس و شالودهاش بر ایمان و یقین استوار است، اجباربردار نیست و راهى جز منطق و استدلال نمىتواند داشته باشد (۱)؛ حقیقتی که آیۀ «لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» (۲) بهروشنی بر آن دلالت دارد. با این حال، یکی از شبهههای رایج دربارۀ تعالیم اسلامی، ادعای ناسازگاری میان این آیه و جنگهای صدر اسلام است. پرسش این است که چگونه میتوان آیۀ نفی اجبار در دین را با جنگهایی که در صدر اسلام رخ دادند، سازگار دانست؟ این نوشتار میکوشد بهاختصار به این شبهه پاسخ دهد و نشان دهد که با درنظرگرفتن زمینهها، اهداف و قواعد حاکم بر آن رویدادهای تاریخی، هیچ منافاتی بین این دو وجود ندارد و جنگهای صدر اسلام نه برای «اجبار بر عقیده»، بلکه برای دفاع از جامعۀ نوپای مسلمانان و رفع فتنه و ستم بوده است.
مفهوم آیۀ «لا إِکراه فِی الدِّینِ»
درک صحیح از آیه شریفه «لا إکراه فی الدین» و جایگاه جهاد در اسلام، مستلزم تمایز میان دو امر است: اجبار بر پذیرش دین و دفاع از حق و آزادی دینی و رفع موانع ایمان.
خدای متعال در این آیه، هرگونه اجبار را از عرصه دین نفی میکند؛ زیرا دین مجموعهای از معارف علمی و عملی است که بر پایۀ اعتقاد قلبی بنا شده است؛ از سوی دیگر، ایمان و اعتقاد از اموری نیست که بتوان با زور و فشار در دلها جای داد. اجبار تنها در رفتارهای بیرونی معنا دارد؛ درحالیکه ایمان، امری درونی است که تنها از مسیر معرفت و آگاهی حاصل میشود. اعتقاد و ایمان از سنخ ادراکاند و محال است که جهل و زور به پیدایش علم و یقین بینجامد (۳). بر همین اساس قرآن در آیات متعددی بر این حقیقت تأکید دارد که دلها تنها در برابر حجت و برهان خاضع میشوند (۴). بر همین اساس در سیرۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نمییابیم که کسی را بر پذیرش اسلام مجبور کرده باشند، بلکه دعوت او بر پایۀ برهان، موعظۀ نیکو و جدال احسن (۵) استوار بود.
جهاد در اسلام
با بررسی جنگهای صدر اسلام روشن میشود هیچیک از آنها با هدف تحمیل عقیده یا اجبار مردم به پذیرش اسلام انجام نگرفته است. بیشتر این نبردها دفاعی بودند و برای حفظ هستی جامعۀ نوپای اسلامی در برابر حملات و توطئههای دشمنان انجام شده است؛ دفاعی که کاملاً عقلانی و مشروع به شمار میرود. بخش دیگری از جنگها که جنبۀ جهاد ابتدایی داشت، نه برای کشورگشایی و تحمیل دین، بلکه برای برداشتن موانع دعوت الهی و برقراری آزادی و عدالت بود تا مردم بتوانند با آگاهی و اختیار، مسیر ایمان را برگزینند. گواه این حقیقت شواهد تاریخی است که نشان میدهد مسلمانان پس از فتح شهرها، پیروان ادیان دیگر را در انجام عبادات و مناسک خود آزاد میگذاشتند و تنها مبلغی به نام جزیه میگرفتند که در برابر تأمین امنیت و حفظ جان و مال آنان بود. حتی بسیاری از مورخان غیرمسلمان نیز به این واقعیت اذعان کردهاند؛ چنانکه در کتاب تمدن اسلام و عرب آمده است: «رفتار مسلمانان با پیروان ادیان دیگر چنان ملایم بود که رهبران مذهبی آنان آزادانه به برگزاری آیینهای خود میپرداختند» (6).
موارد سهگانه توسل اسلام به قدرت نظامی
به طور کلی اسلام در سه مورد به قدرت نظامى توسل مىجسته است:
الف) محو کامل شرک و بتپرستی به عنوان بیماری و خرافه؛ ب) دفاع و مقابله با متجاوز و کسانى که نقشه نابودى و حمله به مسلمانان را مىکشند و شاید بیشتر جنگهاى اسلامى در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله از همین قبیل باشد؛ ج) واژگونکردن نظامهای ظالمانه برای کسب آزادی تبلیغ. هیچیک از این موارد ربطی به اکراه و اجبار بر پذیرش دین ندارد، بلکه همگی برای برقراری حق و عدالت و فراهمآوردن آزادی دعوت و انتخاب بودهاند (۷). بنابراین نهتنها ناهماهنگی میان جنگهای صدر اسلام و آیۀ شریفۀ «لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» وجود ندارد، بلکه این اصل حکمی است جاودانه و هماهنگ با فطرت که حکم جهاد ابزاری برای حفظ آن در سطح اجتماعی است.
نتیجه
1. آیۀ «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ» بیانکنندۀ حقیقتی بنیادین در تعالیم اسلام است که ایمان و اعتقاد، امری درونی و برخاسته از آگاهی و اختیار انسان است و هیچگونه اجبار و تحمیلی در آن راه ندارد.
2. بررسی تاریخی و محتوایی جنگهای صدر اسلام نشان میدهد این جنگها هرگز با هدف اجبار مردم به پذیرش اسلام انجام نشدهاند، بلکه بسیاری از آنها جنبۀ دفاعی داشتند و برای حفظ جامعۀ نوپای اسلامی و رفع فتنه و ستم انجام گرفته است.
3. هدف جهاد ابتدایی، کشورگشایی و تحمیل دین نیست، بلکه برای برداشتن موانع دعوت الهی و برقراری آزادی و عدالت است.
4. نهتنها میان آیۀ نفی اکراه در دین و جهاد اسلامی تعارضی وجود ندارد، بلکه جهاد ضامن تحقق همان آزادی ایمان و دفاع از حق و عدالت در سطح جامعه است.
پینوشتها:
1. ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ۲، ص ۲۷۹.
2. بقره: ۲۵۶.
3. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۵۲ ش، ج ۲، ص ۳۴۲.
4. سیدمحمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج ۴، ص ۱۶۴.
5. «اُدْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (نحل: ۱۲۵).
6. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ ج ۲، ص ۲۸۳.
7. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ ج ۲، ص ۲۸۳.
۱۴۰۴/۰۹/۱۰ ۱۹:۱۵ شناسه مطلب: 100945
پرسش:
معیار قرآنی برقراری روابط بینالملل چیست؟ در سالهای اخیر، فراوان سؤال میشود که چرا جمهوری اسلامی ایران، با اسرائیل و آمریکا قطع رابطه بوده و بر دشمنی با آنان پایبند است، ولی با روسیه، چین و ... ارتباط داشته و پیوند دوستی را گسترش میدهد؟ آیا رویکرد متفاوت با این دو گروه از کشورهای بیگانه – علیرغم اینکه هیچکدام مسلمان نیستند-، ریشه قرآنی دارد؟
طبیعی است که هر ملتی در عرصه بینالملل، دوستان و دشمنانی داشته باشد، آنچه مهم است نوع ارتباط با دوست و دشمن و مهمتر از آن ملاک و معیار دوستی و دشمنی و نیز میزان دوستی و دشمنی است. ازآنجاکه منبع استنباط اصول، مبانی و قواعد رفتاری امت اسلامی و حکومتهای اسلامی، در قرآن کریم و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله آمده است، پس جایگاه این دو منبع ارزشمند در بررسی و پاسخگویی به این دست از مباحث و مسائل روشن است. ازجمله آیاتی که به مقررات سیاست خارجى مسلمانان در رابطه با بیگانگان و دشمنان اشاره شده است، دو آیه هشتم و نهم سوره ممتحنه (1) است که بهصراحت، معیار برقراری یا قطع رابطه با بیگانگان را بیان میکند.
فضای نزول و پیام اصلی سوره ممتحنه
آیات سوره ممتحنه تأکید میکند که فکر تأمین منافع از طریق روابط سرّى با دشمنان دین، بیراهه رفتن و حرکتى بىنتیجه است. (2) از فضای آیات سوره ممتحنه استفاده مىشود که بعضى از مؤمنین مهاجر بهصورت پنهانی با مشرکان مکه رابطه دوستى داشتهاند و انگیزهشان در این دوستى جلب حمایت آنان از ارحام و فرزندان خود بود که هنوز در مکه مانده بودند؛ (3) چنانکه در درباره شأن نزول آیات ابتدایی سوره ممتحنه آمده است: یکی از مسلمانان مهاجر به نام «حاطب بن ابی بلتعه» خودش در مدینه بود، اما خانوادهاش در مکه مانده بودند و فامیلی نداشت که از آنان حمایت کنند. در سال هشتم هجری به دنبال نقض عهد مشرکان مکه، پیامبر صلیاللهعلیهوآله تصمیم گرفت به سمت مکه حرکت کند. قبل از حرکت مسلمانان برای فتح مکه، حاطب نامهای نوشت و به زنی به نام ساره داد تا به اهالی مکه برساند و آنها را از حرکت پیامبر صلیاللهعلیهوآله خبردار کند تا اینگونه از خانوادهاش حمایت کرده باشد؛ اما پیامبر صلیاللهعلیهوآله از جاسوسی آنان باخبر شد و امام علی علیهالسلام، زبیر و مقداد را مأمور کرد آن زن را بازداشت کنند. آنان، زن جاسوس را در میان راه مدینه و مکه یافتند. او در ابتدا انکار میکرد. اثاثیه او را گشتند و چیزی پیدا نکردند. همگی تصمیم گرفتند که باز گردند؛ اما امام علی علیهالسلام گفت: نه پیامبر به ما دروغ میگوید و نه ما دروغ میگوییم. پس بر آن زن غضب کرد و ساره نامه را از بین گیسوانش درآورد. پیامبر صلیاللهعلیهوآله حاطب را خواست. حاطب ضمن عذرخواهی و اظهار وفاداری، بر ایمان خود تأکید کرد و گفت قصدش حمایت از خانواده بوده است. در چنین فضایی بود که این سوره نازل شد و مسلمانان را از دوستی با دشمنان بهشدت نهی کرد؛ هم آیات ابتدایی و هم آیات پایانی سوره ممتحنه ناظر به ارتباط با دشمنان است و مسلمانان را از دوستی با آنان بازداشته است. (4)
ارتباط با بیگانگان غیر متخاصم
آیات هشتم و نهم سوره ممتحنه، بهطور واضح و روشن، بیگانگان (غیرمسلمانان) را به دودسته تقسیم کرده و نوع مواجهه امت اسلامی با هر یک را بیان میکند. براساس این آیات، ارتباط با بیگانگانی که با مسلمانان رفتار خصمانه نداشته باشند، هیچ منعی ندارد؛ در آیه هشتم میفرماید:
«لا یَنْهَاکم اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فىِ الدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوکمُ مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛ (5)
خداوند شمارا بازنمیدارد - نسبت به بیگانگانی که با شما جنگ دینی نداشته و شمارا از خانههایتان بیرون نکردهاند - به آنها نیکى کنید و با قسط و عدل رفتار نمایید، همانا خدا عدالتپیشگان را دوست دارد.»
قطع رابطه با بیگانگان متخاصم
آیه نهم سوره ممتحنه، ویژگی دشمنانی که باید با آنها قطع رابطه داشت را بیان کرده و میفرماید:
«إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ (6)
خداوند شمارا فقط از دوستى کسانى منع مىکند که با شما جنگ دینی راه انداخته و شمارا از خانههایتان بیرون رانده و در این کار باهم متحد شدهاند، پس کسانی که با آنها پیوند دوستى برقرار کنند، ستمکارند.»
ویژگی بیگانگان متخاصم
آیه نهم سوره ممتحنه، با تعبیر «إِنَّما» - که بیانگر انحصار است- شروع شده و قطع رابطه را منحصر به دشمنانی کرده که دارای سه ویژگی زیر باشند:
1. بر سر باورها و ارزشهای دینی، با شما جنگودعوا داشته باشند؛ «قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ»
2. شمارا از حقوق مسلم و طبیعی خود محروم سازند؛ «أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ»
3. در دشمنی با شما، یارگیری کرده و جبهه متحد راهاندازی کنند؛ «ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِکُمْ»
در این آیه، دلائل سهگانهای برای قطع رابطه با دشمنان متخاصم مطرح شده است؛ 1. رفتار خصمانه بهسبب ارزشهای دینی؛
2. محروم ساختن مسلمانان از حقوق مسلم و قطعی؛
3. تشکیل ائتلاف و یارگیری علیه مسلمانان.
بر همین اساس، اگر بیگانگان متعرّض مسلمانان نشوند و دشمنی نکنند، این آیه شامل او نمیشود و به تعبیر دیگر، بین بیگانگان معاند و غیر معاند تفاوت وجود دارد. (7)
قطع رابطه در حالت ترک مخاصمه (صلح)
دقت در واژگان بهکاررفته در آیه:
«الَّذینَ قَاتَلُوکُمْ فىِ الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَ ظَاهَرُواْ عَلىَ إِخْرَاجِکُم؛
کسانى که با شما درباره دین جنگیدهاند و شمارا از خانههایتان بیرون راندهاند و بر بیرون راندن شما همدیگر را یارى دادهاند» (8)
که از هیئت ماضی (نه هیئت مضارع یا وصف) استفاده شده است، بیانگر این نکته مهم است که دشمنان شما به دلیل اقدامات خصمانه آشکاری که انجام دادهاند، دشمنی خود را عینیت بخشیده و اثبات کردهاند و لو اینکه در حال حاضر در حالت جنگ با شما نباشند؛ بهعبارتدیگر، این آیه بیانگر قطع رابطه با دشمنان در حالت صلح است وگرنه در حالت جنگی، مواجهه با دشمن، نهفقط قطع رابطه، بلکه اقدام نظامی است؛ چنانکه میفرماید:
«فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ ُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَد؛
مشرکان را (در حالت جنگی) هر جا یافتید به قتل برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه، بر سر راه آنها فرود آیید.» (9)، (10).
نتیجه:
1. معیار روابط بینالملل از منظر قرآن، کفر و ایمان ملتها و کشورها نیست؛ بلکه ارتباط یا قطع رابطه با هرکدام از آنان، منوط به نوع رفتار آنان با جامعه و حکومت اسلامی است؛ یعنی برقراری ارتباط با دشمنان، منوط به دستکشیدن آنان از اقدامات خصمانه است.
2. آیات 8-9 سوره ممتحنه بیان میکند که نوع رابطه با بیگانگان، تابعی است از نوع رفتار آنان با امت اسلامی؛ اگر بیگانگان، رفتار خصمانهای نداشته باشند، برقراری ارتباط با آنان هیچ منعی ندارد، اما اگر بر رفتار خصمانه خود اصرار داشته باشند، ارتباط با آنان غدغن شده است.
3. ورود به ائتلاف حکومتهایی که دشمنی آنها قطعی باشد و همچنین اتحاد با دولتهای همپیمان که در مواردی سابقه توطئه علیه اسلام و مسلمانان داشته و عناد خود را ثابت کرده باشند، با تعلیمات قرآنی منافات دارد.
پینوشت:
1. نامگذاری سوره مُمتَحنه (برخی آن را به کسرِ حاء و برخی به فتح حاء خواندهاند)، متأثر از آیه آیات دهم تا دوازدهم آن است که دستور میدهد برای اطمینان از ایمان زنهای مهاجر، آنان امتحان شوند تا علت و انگیزه ترک شوهرانشان و مهاجرتشان از مکه به مدینه معلوم شود و بر اساس آن درباره آنان تصمیمگیری شود. (ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ ش، ج۹، ص ۴۱۰؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ ق، ج ۱۸، ص ۴۹؛ ابنحجر، احمد بن علی، فتح الباری، بیروت، دار الفکر، ج ۸، ص ۶۳۳؛ خرمشاهی، بهاءالدین (به کوشش)، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، تهران، دوستان – ناهید، ۱۳۷۷ ش، ج ۲، ص ۱۲۵۵.
2. قرائتی، محسن، تفسیر نور، ۱۳۸۳ ش، ج ۹، ص ۵۷۵
3. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ق، پنجم، ج 19، ص 226.
4. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج ۲۴، ص 9 و نیز: ابنخلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابنخلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ ش، ج ۱، ص ۴۴۱.
5. سوره ممتحنه، آیه 8.
6. سوره ممتحنه، آیه 9.
7. امام خامنهای، سید علی، تفسیر سوره ممتحنه، ۱۳۹۹ ش، بخش ۲، ص، 7، 14 و 51.
8. سوره ممتحنه، آیه 9.
9. سوره توبه، آیه 5.
10. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ق، پنجم، ج 19، ص 234.
۱۴۰۴/۰۹/۰۲ ۱۷:۳۲ شناسه مطلب: 100935
پرسش:
کدام آیات قرآن، در ارتباط با حضرت فاطمه علیهاالسلام هست؟ شخصیت و ویژگیهای قرآنی آن حضرت چیست؟
در قرآن کریم، نام فاطمه زهرا علیهاالسلام بهصراحت بیان نشده است؛ ولی قرآنپژوهان آیات متعددی را مربوط به آن حضرت دانستهاند؛ انتساب بیشتر این آیات به حضرت زهراعلیهاالسلام بر اساس احادیث است. این مجموعه آیات، برخی از جهت شأن نزول، برخی از باب تطبیق مصداق، برخی نیز ازنظر تأویل و بطن آیات، با صدیقه کبری علیهاالسلام ارتباط پیدا میکند. در این نوشتار برخی آیات را یادآور میشویم.
فاطمه علیهاالسلام؛ کوثر پیامبر صلیاللهعلیهوآله
بتپرستان مکه، پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به دلیل اینکه فرزند پسرش از دنیا رفته بود، أبتر و مقطوعالنسل نامیدند. خداوند در حمایت از فرستاده خویش، سوره کوثر را نازل کرد و ضمن ردّ گفتار مشرکان، به پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر؛ (1) ما به تو کوثر عطا کردیم.»
«کوثر» به معنای خیروبرکت فراوان بوده و مقصود از آن، فراوانی نسل و ذریه پیامبر صلیاللهعلیهوآله است که از طریق فاطمه علیهاالسلام محقق شده است؛ بهگونهای که امروزه نسل پیامبر صلیاللهعلیهوآله از شمارش فراتر رفته است. (2)
مودت به فاطمه علیهاالسلام؛ مزد رسالت پیامبر صلیاللهعلیهوآله
ازجمله آیات مربوط به حضرت زهرا علیهاالسلام آیه مودت است؛ خداوند خطاب به پیامبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«ِقُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى؛ (3) بگو هیچ پاداشی از شما (بر رسالتم) درخواست نمیکنم، جز دوست داشتن نزدیکان را.»
این آیه قرآن، مودت و محبت نسبت به نزدیکان پیامبر صلیاللهعلیهوآله را بهعنوان اجر و مزد رسالت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله معرفی میکند و آن را از امت مسلمان میخواهد. ابن عباس روایت میکند: وقتی این آیه نازل شد، به پیامبر صلیاللهعلیهوآله عرض شد: یا رسولالله! آنانی که محبت و مودت آنها بر ما واجب شده است، چه کسا نیاند؟ آن حضرت فرمود:
«علی علیهالسلام، فاطمه علیهاالسلام، حسن علیهالسلام و حسین علیهالسلام.» (4)
عصمت فاطمه علیهاالسلام
قرآن کریم در سوره احزاب میفرماید:
«إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً؛ (5) اى اهلبیت، خدا میخواهد پلیدى را از شما دور کند و شمارا پاک دارد.»
طبق گزارشهای حدیثی و تاریخی، پیامبر صلیاللهعلیهوآله پیوسته به هنگام نماز، بر در خانه علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام میفرمود:
«خداوند، شمارا رحمت کند؛ هنگام نماز است. همانا خداوند میخواهد پلیدی و ناپاکی را از شما اهلبیت دور کند.»
تداوم این عمل از سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله –که براساس برخی گزارشها، چندین ماه طول کشید- به همگان فهماند که آیه تطهیر، در شأن اهلبیت علیهالسلام است. (6) چنانکه حضرت علی علیهالسلام به جماعتی فرمود:
«اى مردم، آیا تصدیق مىکنید که خداوند پس از نزول آیه تطهیر، من و فاطمه و دو پسرم حسن و حسین را جمع نموده و فرمود: "بار خدایا! اینان اهلبیت و گوشت تن مناند، آزار و ناراحتى و زحمت اینان موجب زحمت و آزار و اذیّت من است، پس رجس و آلودگى را از وجود اینان زایل نموده و آنان را تطهیر فرماى!" امّ سلمه با شنیدن این کلمات نزدیک کساء آمده و عرض کرد: من نیز [از اهل کساء هستم]؟ فرمود: تو بر خیرى، ولى این آیه فقط در شأن من و برادرم علىّ و دخترم فاطمه و دو فرزندم و نُه تَن دیگر از فرزندان حسین نازل شده است و کسى را در آن اشتراکى نیست.»
جماعت با شنیدن این سخن یکپارچه گفتند: گواهى میدهیم که امّ سلمه این مطلب را براى ما نقل نمود. (7)
فاطمه علیهاالسلام؛ مشکات الهی
قرآن کریم برای تبیین و معرفی نور خداوند، مثالی ذکر میکند:
«ِمَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فیها مِصْباحٌ ...؛ (8) مثل نور خداوند، مثل چراغدانی است که درون آن، چراغی گذارده باشند... .»
امام صادق علیهالسلام درباره این کلام الهی فرمود:
«آن چراغدان، فاطمه علیهاالسلام است و آن چراغ، امام حسن علیهالسلام و آن زجاجه، امام حسین علیهالسلام است.» (9)
این بیان در حقیقت اشاره به جایگاه والا و متعالی فاطمه علیهاالسلام و فرزندانش در هدایت بشر دارد.
نتیجه:
1. سوره کوثر در شأن فاطمه زهرا علیهاالسلام نازل شده است. «کوثر» به معنای خیروبرکت فراوان بوده و مقصود از آن، فراوانی نسل و ذریه پیامبر صلیاللهعلیهوآله است که از طریق فاطمه علیهاالسلام محقق شده است؛ بهگونهای که امروزه نسل پیامبر صلیاللهعلیهوآله از شمارش فراتر رفته است.
2. قرآن کریم، مودت و محبت نسبت به نزدیکان پیامبر صلیاللهعلیهوآله را بهعنوان اجر و مزد رسالت پیامبر صلیاللهعلیهوآله معرفی میکند. ابن عباس از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل میکند که منظور، مودت به فاطمه علیهاالسلام، علی علیهالسلام و حسنین علیهالسلام است.
3. طبق گزارشهای حدیثی و تاریخی، پیامبر صلیاللهعلیهوآله پیوسته بر در خانه علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام آیه تطهیر را میخواند. تداوم این عمل از سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله به همگان فهماند که آیه تطهیر، در شأن فاطمه علیهاالسلام و اهلبیت علیهالسلام است.
4. امام صادق علیهالسلام مشکات در آیه نور را به فاطمه زهرا علیهاالسلام تفسیر کرده است. این تفسیر که تطبیق مصداق است، بیانگر جایگاه والای فاطمه علیهاالسلام و فرزندانش در هدایت بشر دارد.
پینوشتها:
1. سوره کوثر، آیه 1.
2. ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1372 ش، سوم، ج ۱۰، ص 836.
3. سوره شوری، آیه 23.
4. ر.ک: قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (1422 ق.)، ینابیع الموده لذوی القربی، منظمه الاوقاف و الشؤون الخیریه. دار الأسوه للطباعه و النشر، قم، ایران، ج ۱، ص ۱۲۴؛ ابن طاووس، علی بن موسى. الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف. قم: خیام. اول: 1400 ق، ص ۱۱۲، ح ۱۶۷؛ ثعلبى، احمد بن محمد، (1422 ق)، الکشف و البیان المعروف بتفسیر الثعلبی، دار إحیاء التراث العربی، لبنان، بیروت، چاپ: اول، ج ۸، ص ۳۱۰؛ طبرسی، مجمعالبیان، ج ۹، ص ۴۸؛ ابن مغازلی، علی بن محمد، (1424 ق.) مناقب الامام علی بن ابیطالب، بیروت، دار الاضواء، ص ۲۵۸، ح ۳۵۲؛ حموی جوینی، ابراهیم بن محمد، (1398 ق.) فرائد السمطین فی فضائل المرتضى والبتول والسبطین، بیروت، ج ۲، ص ۱۳، ح ۳۵۹؛ مجلسى، محمدباقر (1403 ق)، بحارالأنوار (ط-بیروت)، بیروت، دوم، ج ۱۰، ص ۱۹۶.
5. سوره احزاب، آیه 33.
6. ر.ک: حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی،1411 ق، چاپ: اول، ج 2، ص 18؛ ثعلبى، احمد بن محمد، (1422 ق)، الکشف و البیان المعروف بتفسیر الثعلبی، دار إحیاء التراث العربی، لبنان، بیروت، چاپ: اول، ج ۸، ص ۴۲.
7. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضی، 1403 ق، اول، ج 1، ص 148.
8. سوره نور، آیه 35.
9. ر.ک: کلینى، محمد بن یعقوب، (1407 ق) الکافی (ط - الإسلامیه) - تهران، چهارم، ج 1، ص 195؛ ابن مغازلی، مناقب الامام علی بن ابیطالب، ص ۲۶۳، ح ۳۶۱.
۱۴۰۴/۰۸/۳۰ ۲۲:۵۸ شناسه مطلب: 100928
پرسش:
قرآن، نر یا ماده شدن جنین را بعد از مرحله علقه بیان میکند. (سوره قیامت آیه 37 تا 39) در روایات نیز همینطور آمده که بعداز این مراحل، جنسیت توسط فرشته معین میشود؛ درصورتیکه این ادعا ازنظر علم کاملاً نادرست است؛ زیرا بر اساس علم، تعیین جنسیت بهمحض تشکیل سلول تخم، مشخص است. آیا این ایراد پاسخی دارد یا به قرآن وارد است؟
یکی از محورهای مهم و قابلتوجه در آیات قرآن کریم، موضوع پیدایش و آفرینش جنین است که بهعنوان نقطه آغاز حیات انسانی مطرح گردیده، موضوعی که در دانش جنینشناسی نیز با همه پیشرفتهایش، هنوز بسیاری از رازها و معماهای ناگشوده پیرامونش باقی مانده است. خدای سبحان در آیات متعدد با بیانی شیوا و عبارات رسا به این موضوع پرداخته است. ازجمله آیاتی که به این موضوع اشاره دارد، آیات ۳۷ تا ۳۹ سوره مبارکه قیامت هست؛ برخی شبهه کردهاند که قرآن در این آیات، تعیین جنسیت جنین را بعد از مرحله علقه دانسته، درحالیکه جنسیت جنین بهمحض تشکیل جنین مشخص میشود که در ادامه با بررسی آیات مزبور، این مسئله تبیین خواهد شد.
«خلق» جنسیت و «جعل» جنسیت
قرآن کریم در دودسته از آیات، به موضوع تعیین جنسیت جنین پرداخته است:
دسته اول؛ آیاتی که زمان «خَلْق» جنسیت جنین در آنها بیان شده است. ازجمله آیات ۴۵ و ۴۶ سوره نجم: «وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَینِ الذَّکرَ وَالْأُنثَی * مِن نُّطْفَهٍ إِذَا تُمْنَی.» واژه «خَلْق» به معنای اصل ایجاد و اصل وجود چیزی است. (۱) در این آیات زمان خلق جنسیت جنین همان لحظه لقاح و تشکیل سلول تخم عنوان گردیده؛ زیرا میفرماید: «از نطفه، آنگاهکه در رحم میریزد» یعنی همان لحظه اولیه ترکیب اسپرم و تخمک.
دسته دوم؛ آیاتی هستند که زمان «جَعْل» جنسیت را تبیین میکنند که آیات موردبحث در سوره قیامت ازجمله این دسته هست. واژه «جَعْل» به معنای بروز کیفیات و درباره خواص و آثار و کیفیاتی است که به دنبال خلق چیزی وجود پیدا میکند. (۲) در این آیات زمان جعل جنسیت جنین (زمانی که آلت جنسی خارجی آن شروع به تمایز یافتن مینماید) بعد از مرحله علقه عنوان گردیده است؛ (۳) بنابراین بعد از مرحله علقه است که آثار جنسی و اعضای تناسلی جنین رشد مییابد. با این وصف این آیه در مقام تعیین زمان جنسیت جنین نیست، بلکه به زمان بروز آثار و نشانههای جنسی اشاره دارد؛ نکتهای که از دیدگاه علم پزشکی نیز مورد تائید است؛ بر اساس منابع معتبر پزشکی، در طی ماه سوم بارداری، صورت جنین بیشتر شکل انسانی به خود میگیرد و اعضاء تناسلی خارجی به حدی از رشد میرسند که در هفته دوازدهم میتوان جنسیت جنین را از ظاهر تشخیص داد. قرآن مرحله «خلقت» جنس جنین را پس از مرحله «تسویه» و شکلگیری قرار داده است؛ و این همان زمانی است که مرحله مضغه و تسویه، در سهماهگی کامل میشود. (۴)
مرجع ضمیر «منه»
البته همه این مطالب در صورتی است که ضمیر «منه» در آیه را به «نطفه و منی» برگردانیم، اما بسیاری از مفسرین، ضمیر در «منه» را به انسان برگرداندهاند؛ یعنی: «از انسان دو صنف درست کرد، یکى نر و دیگرى ماده» (۵) که در این صورت اساساً آیه در مقام بیان مراحل خلقت جنین نیست و از موضوع بحث خارج است.
نتیجهگیری:
طبق نظر بسیاری از مفسرین ضمیر «منه» در آیه، به انسان برمیگردد که در این صورت آیه اساساً در مقام بیان مراحل خلقت جنین نیست؛ اما در صورتی هم که ضمیر به «منی» برگردد، آیه شریفه زمان جعل جنسیت جنین را بعد از مرحله علقه عنوان کرده است و با توجه به معنای واژه «جعل» که دلالت بر بروز و ظهور کیفیات و آثار دارد، مقصود از آن، مرحلهای است که نشانههای جنسی و آلت تناسلی جنین شروع به تمایز مییابد، کما اینکه این مطلب ازنظر علم پزشکی هم مورد تائید است.
پینوشتها:
۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ایران-تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، چاپ سی و دوم، ج ۵، ص ۱۴۵
۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ایران-تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، چاپ سی و دوم، ج ۵، ص ۱۴۵
۳. رضایی حسین، خیراللهی زهرا، بررسی انتقادی شبهات کتاب نقد قرآن، پیرامون آیات مربوط به جنینشناسی، پژوهشهای قرآن و حدیث، سال پنجاه و یکم، شمارۀ دوم، پاییز و زمستان ۱۳۹۷، ص ۲۳۰
۴. حیدری نسب محمدباقر، دفاع از قرآن در رد کتاب نقد قرآن، ایران-قم، فرشتگان فردا، ۱۳۹۶ ش، چاپ اول، ص ۱۰۳
۵. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت - لبنان، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۵۲ ش، ج ۲۰، ص ۱۱۵
۱۴۰۴/۰۸/۳۰ ۲۲:۲۸ شناسه مطلب: 100927
پرسش:
آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله) آیات را به سود خود میکرد و به خدا نسبت میداد؛ گویا وظیفه قرآن مشروع جلوهدادن لغزشهای پیامبر (صلی الله علیه و آله) با نزول آیاتی است؟ مثل آیات ابتدایی سورۀ «تحریم» و موضوع عایشه و حفصه و سوگند پیامبر که حلالی را بر خود حرام کند؛ اما در ادامه پیامبر از سوگند خود ناراحت و پشیمان شد و در این آیات مدعی میشود خدا از من خواست به این سوگند عمل نکنم. آیا این موارد نمیتواند دلیل بر الهینبودن قرآن و اینکه قرآن ساخته پیامبر است باشد؟
پاسخ :
معجزات مختلفی نشاندهندۀ نبوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و دلایل مختلف عقلی نشان از عصمت پیامبران از هرگونه اشتباه و دروغ هستند. افزون بر این، با توجه به عجز بشر از آوردن مثل قرآن، اخبار غیبی، اعجاز علمی و ... ، متوجه الهیبودن قرآن میشویم. در قرآن نیز آمده است: «اگر پیامبر چیزی را به دروغ به خدا نسبت میداد، بهیقین عذاب و رسوا میشد». عذابنشدن (صلی الله علیه و آله) نشان میدهد که او به خدا دروغ نبسته است. از همه مهمتر اینکه حتی اگر فرض کنیم پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از سوگندخوردن پشیمان شدهاند، نیازی به ساخت آیه و دروغبستن به خدا نداشتند؛ چراکه حضرت بر ترک کار حلالی سوگند خوردند که ترک آن بر انجام آن رجحانی نداشت و مطابق شریعت اسلامی، عمل به چنین سوگندهایی اصلاً واجب نیست.
راه شناخت مدعی راستین نبوت از مدعی دروغین، معجزه است؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نیز معجزات مختلفی از جمله قرآن داشتهاند (1). در اعجاز قرآن همین بس که با وجود تَحَدّیات و هماوردطلبیهای مختلف قرآن (2)، کسی تاکنون نتوانسته است حتی سوره کوچکی مثل سورۀ «کوثر» بیاورد. اگر قرآن واقعاً ساختۀ پیامبر بود و او آن را به خدا نسبت داده بود، چرا دیگران از آوردن مثل آن عاجز هستند؟ بنابراین قرآن بهترین دلیل نبوت پیامبر خداست. وقتی نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ثابت شد، با توجه به دلیل عقلی لزوم عصمت نبی (3)، صداقت پیامبر در اموری که از خداوند خبر میدهد نیز ثابت میشود؛ چنانکه با اثبات اعجاز قرآن و الهیبودن آن، صداقت پیامبر خدا به گونه دیگری نیز ثابت میشود: ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنٰا بَعْضَ اَلْأَقٰاوِیلِ * لَأَخَذْنٰا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنٰا مِنْهُ اَلْوَتِینَ * فَمٰا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حٰاجِزِینَ﴾: و اگر [او] پارهای از گفتهها را به دروغ بر ما میبست، ما او را بهشدت میگرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره میکردیم. در آن صورت هیچکدام از شما مانع از عذاب او نبود (4).
بر اساس این آیات، اگر پیامبر خدا چیزی را به دروغ به خدا نسبت میداد، بهیقین خداوند او عذاب میکرد؛ بنابراین عذابنشدن پیامبر به این معناست که تکتک آیات قرآن، آسمانی و الهی هستند.
آیات ابتدایی سورۀ تحریم
بر اساس آیۀ اول سورۀ تحریم، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) کار حلالی را انجام دادند که برخی از همسرانشان از آن کار ناراحت شدند (5). آن حضرت برای کسب رضایت آنان سوگند میخورند این کار حلال را ترک کنند؛ با این سوگند، آن کار حلال بر ایشان حرام میشود. خداوند به حضرت وحی میکند و میگوید: «چرا برای رضایت همسرانت کاری را که من برای تو حلال کردهام، با سوگند بر خودت حرام کردی؟»، سپس از ایشان میخواهد سوگند خود را بشکند و «کفّاره» بدهد (6).
کفارۀ شکستن قسم عبارت است از: 1. غذادادن به ده نیازمند؛ 2. پوشاندن آنان؛ یا 3. آزادکردن یک برده. اگر فرد نمیتواند هیچکدام از این سه کار را انجام دهد، باید سه روز روزه بگیرد (7). پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نیز با اطعام ده فقیر (8) کفاره را پرداخت کردند.
چرا آیات ابتدایی سوره تحریم ساخته خود پیامبر نیست؟
حِنث قَسَم یا به تعبیر سادهتر، شکستن سوگند در صورتی که مُتَعَلَّق قَسَم (= کاری که برای انجام یا ترک آن قسم خورده شده است) رُجحان نداشته باشد، حرام نیست. پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز چون بر ترک عملی حلال سوگند خورده بودند و ترک چنین عملی در برابر انجامدادن آن رجحان و برتری ندارد، شکستن آن نهتنها حرام نیست، بلکه کفاره هم ندارد؛ هرچند مستحب است برای حفظ احترامِ قسم، کفاره داده شود (9). بهروشنی مشخص است که حکم بیانشده در آیات آغازین سورۀ تحریم اختصاصی به پیامبر ندارد و حکمی عمومی و همگانی است؛ بنابراین نمیتوان ادعا کرد حضرت ابتدا قسم خورد و سپس از سوگند خود پشیمان شد و با ساخت آیات آغازین سورۀ «تحریم» به دروغ مدعی شد خدا از من خواسته است که سوگند خورد را بشکنم؛ چراکه حتی اگر این آیات نازل نمیشدند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) میتوانستند به سوگند خود عمل نکنند.
نتیجه:
اول: نبوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) با معجزات مختلفی از جمله قرآن ثابت شده است و به حکم عقل، پیامبران از هرگونه خطا، اشتباه و دروغ معصوم هستند.
دوم: با توجه به عجز بشر از آوردن سورهای مثل سورههای قرآن، الهیبودن این کتاب ثابت میشود؛ همچنین بر اساس این کتاب، اگر پیامبر چیزی را به دروغ به خدا نسبت میداد، خدا او را عذاب میکرد.
سوم: حکم بیانشده در آیات آغازین سورۀ تحریم عمومی و همگانی است و اختصاصی به پیامبر ندارد تا بتوان ادعا کرد حضرت آن را به نفع خود ساخته و به خدا نسبت داده است.
پینوشتها:
1. عالمان مسلمان آثار متعددی درباره معجزات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) تألیف کردهاند؛ «دلائل النبوه» نوشتۀ بیهقی، «معجزات النبی» از ابنکثیر، «مصابیح الأنوار» اثر بحرانی و «معجزات حضرت محمد(ص)» نگاشتۀ غریقی از جمله آثاری هستند که مستقل به این موضوع پرداختهاند. قطبالدین راوندی در «الخرائج و الجرائح»، شیخ حر عاملی در «اثبات الهداة» و علامه مجلسی در «بحار الأنوار» نیز فصل یا فصولی از کتاب خود را به روایات معجزات پیامبر اختصاص دادهاند.
2. اسراء: ۸۸؛ هود: ۱۳ ـ ۱۴؛ یونس: ۳۸؛ بقره: ۲۳.
3. ر.ک به: عبدالرزاق لاهیجی؛ سرمایه ایمان در اصول اعتقادات؛ تهران: نشر الزهرا (سلام الله علیها)، ۱۳۷۲ ش، ص 91.
4. الحاقه: 44 ـ 47.
5. بر اساس برخی روایات، این کار حلال، خوردن عسل یا مؤانست با ماریه قبطیه بوده است (عبدالرزاق بن همام صنعانی؛ تفسیر القرآن العزیز المسمى تفسیر عبدالرزاق؛ بیروت: دارالمعرفه، 1411 ق، ج 2، ص 241. محمد طبری؛ جامع البیان فى تفسیر القرآن؛ بیروت: دارالمعرفه، 1412 ق، ج 28، ص 100)؛ اما اولاً این روایات با شأن و شخصیت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) سازگار نیست؛ ثانیاً ماجرای بچگانۀ بیانشده در آنها برخلاف اهمیتی است که آیات آغازین سورۀ تحریم نشاندهندۀ آن هستند. به نظر میرسد برخی این روایات را ساختهاند تا علت واقعی نزول این آیات پنهان بماند.
6. سیدمحمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، 1390 ق، ج 19، ص 330.
7. مائده: 89.
8. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ تهران: دارالکتب الإسلامیه؛ چ 4، 1407 ق، ج 7، ص 452. برخی نیز گفتهاند پیامبر خدا بردهای را آزاد کرد (مقاتل بن سلیمان؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان؛ بیروت: دارإحیاء التراث العربی، 1423 ق، ج 4، ص 376).
9. ناصر مکارم شیرازى و جمعی از نویسندگان؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الإسلامیه، چ 10، 1371 ش، ج 24، ص 274.
۱۴۰۴/۰۸/۳۰ ۲۲:۰۹ شناسه مطلب: 100926
پرسش:
چرا اینقدر قرآن با پیامبر هماهنگ است و قرآن دائماً از پیامبر دفاع و احکامی را صادر میکند که به سود او هستند؟ (مثل سوره مسد و سوره کوثر و...) چرا هیچگاه در قرآن شاهد حکمی که به زیان پیامبر و اهلبیتش باشد، نیستیم؟ اینها نشانه این نیست که قرآن ساختهوپرداخته خود پیامبر است؟
برخی هماهنگی قرآن با پیامبر را مستمسکی قرار دادهاند تا الهی بودن قرآن را زیر سؤال ببرند. به باور آنان «پیامبر از قرآن بهعنوان ابزاری برای پیشبرد نظرات شخصیاش استفاده کرده و خواستههای نفسانی خود را در ظرف کلام خدا به اطرافیان تحمیل کرده است. اصلاً گویا رسالت قرآن این بوده که مشکلات ایشان را با آیههایی که به سودش نازل میکند، برطرف سازد. اشتباهاتش را هموار و خواستههای نفسانی او را برآورده کند ... .»
در این نوشتار این مدعا مورد بررسی و نقد قرار میگیرد.
نسبتسنجی هماهنگی دائمی قرآن با پیامبر و الهی نبودن آن
اولاً قرآن کریم نهتنها از پیامبر خدا، بلکه از همه پیامبران الهی دفاع و آنان و کارهایشان را همواره تأیید کرده است؛
ثانیاً از وقتى پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله را از شیر گرفتند، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را مأمور وى نمود تا شب و روز ایشان را در مسیر کرامت و محاسن اخلاق جهان سوق دهد. (1) ایشان از کودکی تحت حمایت و حفاظت الهی قرار گرفت (2) و ازنظر اخلاقی به بالاترین مراتب آن رسید؛ (3) لذا حضرت خودشان را تربیتشده خدا معرفی میکردند (4) و میفرمودند: «أدّبنی ربی فأحسن تأدیبی»؛ (5) خدا من را به بهترین شکل تربیت کرده است. حضرت هیچچیزی از خودشان نمیگفتند و گفتارشان چیزی جز وحی که به ایشان نازل میشد، نبود. (6) همه این امور سبب شده بود که پیامبر هیچگاه با خداوند مخالفت نکند و افکار، گفتار و کردارشان همیشه الهی و مطابق خواست و اراده خداوند باشد و درنتیجه، فعل پیامبر دقیقاً فعل خدا باشد و از هم قابل تفکیک و جدایی نباشد.(7) دقیقاً بههمیندلیل، خداوند ایشان را بهعنوان الگو به بشریت معرفی کرد، (8) از بندگانش خواست پا جای پای او بگذارند و رسماً اعلام کرد اطاعت از ایشان اطاعت از من است (9) و هرکه مدعی دوست داشتن من باشد، اما از پیامبر اطاعت نکند، دروغ میگوید.(10) همین الهی بودن رفتار حضرت سبب شده بود که مردم نهتنها مجاز نبودند و نیستند به ایشان اعتراض بکنند، بلکه حتی اگر در دلشان نیز از تصمیمات ایشان ناراحت بشوند، خداوند آنان را مؤمن نمیداند. (11)
چنانکه از یکسو، قرآن بر اساس حق نازل شده است (12) و از سوی دیگر، اهلبیت پیامبر خدا نیز همچون ایشان همیشه مطابق حق و قرآن رفتار میکردند و این تبعیت بهاندازهای بود که در روایات گفته شده حق از آنان تبعیت و خودش را با آنان هماهنگ میکند: «الحق مع علی و علی مع الحق یزول حق مع علی حیث زال» (13) و «علی مع القرآن و القرآن مع علی لا یفترقان حتی یردا علی الحوض.» (14) راز اینکه قرآن هیچگاه اهلبیت را تخطئه نکرد نیز همین تبعیت قرآن و اهلبیت از حق است. مَثَل قرآن و اهلبیت مَثَل رعدوبرق است که چون از یک منبع مشترک نشئت میگیرند، هرگز ازهم جدا نمیشوند.
با دقت در مطالب، مشخص میشود علت هماهنگی همیشگی قرآن با پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام و تأیید دائمی ایشان این نیست که قرآن ساختهوپرداخته پیامبر است؛ بلکه ریشه این هماهنگی به این امر برمیگردد که قرآن و افعال پیامبر و اهلبیت هردو از سرچشمه واحدی جاری شدهاند و ازاینرو در نهایتِ سازگاری باهم هستند. بلاتشبیه معصوم همچون رباتی است که توسط سازنده خود برنامهریزی شده و درنتیجه، همیشه مطابق با اراده سازنده خود عمل میکند و بههمیندلیل، اصلاً عجیب نیست که سازنده آن همیشه از آن و کارهایش دفاع کند؛ البته همانطور که در کتب کلامی ثابت شده عصمت معصومان از آنان سلب اراده نمیکند و آنان در اثر لطف الهی، اما با اراده و اختیار کامل خود معصوم و بیگناه هستند.(15)
نتیجهگیری:
هماهنگی قرآن با پیامبر و اهلبیتش به دلیل این نیست که قرآن توسط پیامبر ساخته شده است، بلکه ریشه در این دارد که هردو از یک سرچشمه الهی نشئت گرفتهاند؛ چراکه اگر قرآن وحی خداوند است، بینش، کنش و منش پیامبر نیز تحت هدایت و تربیت الهی شکل گرفته بود: «أدّبنی ربی فأحسن تأدیبی.» چنانکه معیت و همراهی همیشگی قرآن و اهلبیت با حق، دلیل دفاع و تأیید همیشگی قرآن از آنان است.
پینوشتها:
1. سید رضی، محمد بن حسین، نهجالبلاغه، تحقیق: صبحی صالح، قم، انتشارات هجرت، چاپ اول، 1414 ق، ص 300، خطبه قاصعه: «لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ ص مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَه» مطابق برخی از روایات آن فرشته همواره حضرت را راهنمایی میکرد و از کارهای ناروا برحذر میداشت. (ابنحبان، محمد، صحیح ابنحبان، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ دوم، 1414 ق، ج 14، ص 169)
2. سوره ضحی، آیه 6: ﴿أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوىٰ﴾؛ «آیا تو را یتیم نیافت، پس پناه داد؟»
3. سوره قلم، آیه 4: ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾؛ «و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری.»
4. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق، ج16، ص 231: «أَنَا أَدِیبُ اللَّه.»
5. طبرانی، احمد، التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم، اردن، دار الکتاب الثقافی، چاپ اول، 2008 م، ج6، ص 321؛ ثعلبى، احمد بن محمد، تفسیر ثعلبی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422 ق، ج10، ص 10؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، تصحیح: فضلالله یزدى طباطبایى و هاشم رسولی، تهران، ناصرخسرو، 1372 ش، ج10، ص 500.
6. سوره نجم، آیههای 3 و 4: ﴿وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوىٰ * إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحىٰ﴾؛ «و از روی هواوهوس سخن نمیگوید. گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل میشود، نیست.»
7. سوره نساء، آیه 150: ﴿إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اَللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذٰلِکَ سَبِیلاً﴾؛ «بیتردید کسانیکه به خدا و پیامبرانش کافر میشوند و میخواهند میان خدا و پیامبرانش جدایی اندازند و میگویند: به بعضی ایمان میآوریم و به برخی کافر میشویم و میخواهند میان کفر و ایمان راهی [خاص] برگزینند، [سبکمغز و بیشعورند.]»
8. سوره احزاب، آیه 21: ﴿لَقَدْ کٰانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ ...﴾؛ «یقیناً برای شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوی نیکویی است.» ... .
9. سوره نساء، آیه 80: ﴿مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ ...﴾؛ «نهر که از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده ... .»
10. سوره آلعمران، آیه 31: ﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اَللّٰهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ «بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شمارا دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.»
11. سوره نساء، آیه 65: ﴿فَلاٰ وَ رَبِّکَ لاٰ یُؤْمِنُونَ حَتّٰى یُحَکِّمُوکَ فِیمٰا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاٰ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّٰا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً﴾؛ «به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن حقیقی نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع و اختلاف دارند به داوری بپذیرند؛ سپس از حکمی که کردهای دروجودشان هیچ دلتنگی و ناخشنودی احساس نکنند و بهطور کامل تسلیم شوند.»
12. سوره نساء، آیه 105: ﴿إِنّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ ...﴾؛ «یقیناً این کتاب را بهدرستی و راستی بر تو نازل کردیم ... .»
13. ابنمغازلی، علی، مناقب الامام علی بن ابیطالب، بیروت، دارالاضواء، چاپ سوم، 1424 ق، ص 140
14. ابن مردویه، احمد، مناقب علی بن ابیطالب، قم، دارالحدیث، چاپ دوم، 1424 ق، ص 117.
15. صفایی، احمد، علم کلام، تهران، دانشگاه تهران، چاپ ششم، 1374 ش، ج 2، ص 103.














