آيات و سوره ها

آیه الكرسی تا كدام آیه است ؟
به آیه 255سوره بقره، آیة الكرسی می گویند. چون در این آیه لفظ "كرسی" یعنی "مقام فرمانروایی خدا" آمده، به این نام خوانده شده است.

 آیه الكرسی تا كدام آیه است ؟ اگر آیه اول پس چرا در دعاها آیه الكرسی را تا هم فبها خالدون نوشته اند ؟ دو آیه بعد از آیه الكرسی چه آیه هایی است؟

  به آیه 255سوره بقره، آیة الكرسی می گویند. چون در این آیه لفظ "كرسی" یعنی "مقام فرمانروایی خدا"  آمده، به این نام خوانده شده است، البته به نقل برخی مفسران و با توجه به بعضی روایات، آیة الكرسی به آیات 255، 256و 257سوره بقره نیز گفته می شود .(1)

 منظور از آیة الكرسی فقط آیه 255 است؛ اما ظاهرا  در روایاتی كه به خواندن آیة الكرسی در نماز یا برای حاجت سفارش شده ، منظور هر سه آیه می باشد. با این لحاظ هر سه آیه روی هم به آیة الكرسی معروف شده اند.  

بنا بر این آیة الكرسی كامل آیات 255-257 بقره است یعنی:

" الله لا اله الا هو الحی القیوم لا تاخذه سنة و لا نوم له ما فی السماوات و ما فی الارض من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون بشیء من علمه الا بما شاء وسع كرسیه السماوات و الارض و لا یؤوده حفظهما و هو العلی العظیم* لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یكفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم* الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین كفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئك اصحاب النار هم فیها خالدون "

پی نوشت :

1. دانشنامه قرآن كریم، بهاءالدین خرمشاهی، ذیل آیةالكرسی

چرا براي بعضي از سوره هاي قرآن كريم اسم هاي خاصي گذاشته اند؟
بعضی سوره ها از بار محتوايي مخصوصي بر خوردارند كه همان سبب مي شود كه به عناويني چون قلب يا عروس قرآن ناميده شوند.

   چرا براي بعضي از سوره هاي قرآن كريم اسم هاي خاصي مانند قلب قرآن ، عروس قرآن و... گذاشته اند ؟ تفاوت اين سوره ها با ديگر سوره ها در چيست ؟

تمامي آيات و سوره هاي قرآن در مقام بيان كلام خداي متعال است و از جهت نورانيت تفاوتي با هم ندارند.

 در عين حال هر كدام از آيات يا سوره ها، به تناسب موضوع خود به مسايلي اشاره دارند يا در بيان واقعه و حادثه يا مسئله اي خاص مي باشند كه همان مسئله محوري، به عنوان نقطه عطف سوره معرفي خواهد شد.

به همين جهت بعضي از سوره ها، چون سوره الرحمن يا سوره يس، از بار محتوايي مخصوصي بر خوردارند كه همان سبب مي شود كه به عناويني چون قلب يا عروس قرآن ناميده شوند.

در روايات صادره از معصومين سلام الله عليهم اجمعين، سوره هاي "يس" و "الرحمن" به عنوان  قلب و عروس قرآن ناميده شدند.

امام صادق(ع) در مورد سوره "يس" فرمود:                    

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ "إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَلْباً وَ إِنَّ قَلْبَ الْقُرْآنِ يس‏"(1)

علامه طباطبايي نوشته است: اين سوره(سوره يس) شأن والايي دارد. چون اصول و ريشههاي حقايق را در خود جمع كرده است.(2)

پيامبر گرامي اسلام(ص)فرمود:

"لكلّ شي‏ء عروس و عروس القرآن سورة الرحمن جل ذكره"(3) 

يعني: هر چيزي عروسي دارد، و عروس قرآن سوره الرحمن است.

در پژوهش هاي قرآني و نيز تفاسير، در مورد سوره "الرحمن" نوشته شده است:

سوره "الرحمن" را عروس قرآن گفتهاند، زير هر چيز زيبا و با منظرهاي را عروس مينامند و سوره الرحمن به خاطر برشمردن نعمتهاي فراوان الهي با اسلوب خاص خود يكي از سورههاي بسيار زيبا و جالب قرآن است. (4)

مرحوم علامه فرموده بودند سوره يس به خاطر آيه آخرش كه داراي مضامين عالي است قلب ناميده شده است.

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق،ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، انتشارات دار الرضي، سال 1406 ه ق، چاپ اول، ص111.

2. طباطبايي سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات اسلامي، سال 1417 ه ق، چاپ پنجم، ج 17، ص 62.

3. طبرسي، فضل بن حسن،(شيخ طبرسي) مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران،انتشارات ناصر خسرو، سال 1372 ه ش، چاپ سوم، ج‏9، ص 297.

4. خرم شاهي بهاء الدين، دانش نامه قرآن،تهران، انتشارات دوستان،چاپ اول،سال 1377 ه ش، ج 2، ص 1451 و ص 1774؛ مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه،تهران،انتشارات اسلاميه،سال 1374 ه ش، چاپ اول  ج 18، ص 310

سوره های عزائم چه سوره هایی است؟
سوره هایی هستند كه آیات سجده واجب در آن ها هست و عبارت اند از سوره های:سجده (32)، فصلت (41)، نجم (53) و علق (96).

سوره های عزائم چه سوره هایی است؟

سوره فجر در روایات به عنوان سوره چه كسی معروف است؟ معنای لغوی رمضان چیست؟

سوره های عزائم، سوره هایی هستند كه آیات سجده واجب در آن ها هست و عبارت اند از سوره های:

سجده (32)، فصلت (41)، نجم (53) و علق (96).

سوره فجر در روایات به نام سوره امام حسین مشهور است؛ زیرا امام حسین (ع) مصداق "نفس مطمئنی" است كه در این سوره مخاطب شده و به ورود به بهشت لقا فراخوانده شده است.

در حديثي از امام صادق - عليه السّلام - مي‏خوانيم: «سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانيد كه سوره حسين بن علي - عليه السّلام - است. هر كس آن را بخواند، با حسين بن علي - عليه السّلام - در قيامت در درجه او از بهشت خواهد بود». (1)

در تفسیر نمونه آمده: «معرفي اين سوره به عنوان سوره حسين بن علي - عليه السّلام - ممكن است به جهت اين باشد كه مصداق روشن "نفس مطمئنه" كه در آخرين آيات اين سوره مخاطب واقع شده، حسين بن علي - عليه السّلام - است». (2)

"رمض" به معنای گرمای شدید است و "رمضاء" سنگی را گویند كه در اثر تابش آفتاب به شدت داغ و سوزاننده شده است و "رمضان" كه مصدر بوده و الف و نون آن زائده است، اسمی است كه برای این ماه گذاشته شده است؛ چون موقع نامگذاری (كه قبل از اسلام بوده)، این ماه گرم ترین ماه بوده، به این نام خوانده شده است. (3)

 

پی نوشت ها:

1. بحرانی، البرهان، تهران، بنیاد بعثت، 1416 ق، ج 5، ص 649.

2. مكارم شیرازی، برگزیده تفسیر نمونه، ج 5، ص 486، تهران، اسلامیه، 1382 ش.

3. مصطفوی، التحقیق، ج 4، ص 231، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش.

اگر قرآن كلام خدا باشد در آیات مکی و مدنی نباید حرف خدا عوض شود
اولا: پیامبر (ص) همان زمانی كه در مكه دستور صبر را از خداوند متعال دریافت می كند، هشدار و تهدید مشركان را هم دریافت ...

آیات مكی و مدنی با هم فرق میكنند و اگر قرآن كلام خدا باشد نباید حرف خدا عوض شود مثلا در اوایل اسلام كه اسلام ضعیف بوده است در قرآن آمده است كه "لكم دینكم و لی دین" اما در اواخر كه اسلام قدرت می گیرد آیه هایی می آید كه كافران را فقط بكشند (آیه های اول سوره توبه) دلیل این تفاوت چیست؟

اولا: پیامبر (ص) همان زمانی كه در مكه دستور صبر را از خداوند متعال دریافت می كند، هشدار و تهدید مشركان را هم دریافت

 كرد . در سوره مزمل كه از حیث ترتیب نزول، سومین سوره است و در مكه نازل شده ،خداوند متعال در آیه 11 می فرماید:

«وَ ذَرْنيِ وَ المْكَذِّبِینَ أُوْليِ النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلا؛

  مرا با تكذیب كنندگان توانگر و خوشگذران واگذار، و آن ها را اندكي مهلت ده».

 رسول خدا (ص) مأمور بود در مقابل اذیت و آزار كفار مكه صبر كند تا موقعیت جهاد فراهم گردد، ولی در عین حال خداوند متعال با عبارت كوتاه و گویای « آن ها را اندكی مهلت ده» كفار را تهدید می كند . این عبارت كنایه از این است كه باید به زودی منتظر اذن جهاد از سوی خداوند متعال باشند تا خدا به دست سربازان اسلام به حساب آن ها برسد.

همچنین زمانی كه پیامبر (ص) در مدینه تشكیل حكومت اسلامی داد و عازم فتح مكه شد، بعد از فتح مكه، دست به كشت و كشتار نزد . اعلام عفو عمومی نمود .بنابراین روحیه عفو و صبر پیامبر (ص) بعد از تشكیل حكومت اسلامی در مدینه تغییر نكرده بود.

دوم: سخن بليغ سخني است كه متناسب با مقتضاي حال صادر شود . به همين مناسبت شيوه گفتار در هنگام اندرز و موعظه بايد از اسلوب سخن در هنگام تشويق به جنگ و تشريع قانون تفاوت داشته باشد . قرآن كريم كه در نهايت فصاحت و بلاغت مي باشد، اين اسلوب را رعايت نموده است . دوران مكه دوران اندرز و موعظه است . وقتي اتمام حجت شد و مشركان مكه مسلمانان را در مكه قتل عام نموده و از شهر و ديار خود خارج نمودند و پيامبر (ص) مجبور به هجرت به مدينه شد، در مدينه زمينه تشكيل حكومت اسلامي و تشكيل سپاه و نيروي نظامي براي مقابله با مشركان مكه ( كه انواع ظلم ها را نسبت به مسلمانان انجام داده بودند) فراهم شد.

سوم:پیامبر (ص) با كفار مكه نجنگید تا به زور دیندار شوند، بلكه جنگید تا مانع دینداری مسلمان ها نشوند . جنگ هایی كه در اسلام تجویز شده، برای دفاع از اسلام و رفع موانع دینداری مردم است . یكی از موانع دینداری مردم، حاكمان ظالم هستند كه دستورات اسلام را مانع حكمرانی خود می دانند. در همه عصرها با همه توان به مقابله با دین خدا و محو دین خدا می پردازند .

 اگر حاكمان جور، مانع از دینداری مردم نشوند، بسیاری از مردم طبق فطرت خدادادی متمایل به دین می شوند . وظیفه پیامبر (ص) ابلاغ وحی و دستورات الهی است ،نه مجبور كردن مردم به دینداری. پیامبر (ص) برای اعلام دعوت جهانی، به سران ممالك مختلف نامه می نویسد . اگر در جایی دستور به جنگ داده شده ،جنگ با كسانی است كه علیه دین و حكومت دینی فتنه انگیزی می كنند و یا مانع از تبلیغ دین در منطقه تحت حكومت خود می شوند. دین با مردم سر جنگ ندارد . برای هدایت مردم به سعادت ابدی و نهایی نازل شده است.  دین با دشمنان مردم و كسانی كه مانع هدایت مردم می شوند، مقابله می كند.

بنابراین اگر خداوند متعال در سوره توبه و مانند آن دستور قتل كافران را داده، دلیل خاصی داشته كه ضمن آیات بیان شده است. در اولین آیه ای كه اذن جهاد با مشركان داده شد، خداوند متعال فرموده:« وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ؛(1)

با كساني كه با شما جنگ مي‏كنند، در راه خدا بجنگيد» .

 در ادامه فرمود:« وَ أَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ؛(2) و از آن جا كه شما را رانده‏اند، برانيدشان».

یعنی سبب قتال با مشركان مكه جنایاتی است كه علیه مسلمانان انجام می دادند. آن ها را از شهر و دیار خود بیرون رانده بودند . روشن است كه هیچ شخص عاقلی مقابله به مثل با دشمن را قبیح نمی داند.

همچنین در آیه 6 سوره كافرون كه خداوند متعال فرموده:« لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين؛شما را دين خود، و مرا دين خود» منظور این نیست كه در این آیه بت پرستی را تجویز نموده و آن را دین و آیینی مشروع دانسته، بلكه لحن آيات به خوبي نشان مي‏دهد كه اين تعبير نوعي تحقير و تهديد است، يعني آئين شما به خودتان ارزاني باد! به زودي عواقب نكبت‏بار آن را خواهيد ديد، شبيه آنچه در آيه 55 سوره قصص آمده:

«وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ؛

مؤمنان هر گاه سخن لغوي را بشنوند، از آن روي مي‏گردانند، و مي‏گويند: اعمال ما براي ما و اعمال شما براي خودتان، سلام بر شما (سلام وداع و جدايي) ما طالب جاهلان نيستيم».

 شاهد گوياي مطلب صدها آيه قرآن مجيد است كه شرك را در تمام اشكالش مي‏كوبد. از هر كاري منفورتر مي‏شمرد. گناهي نابخشودني مي‏داند.(3)

پی نوشت ها:

1.بقره(2) آیه 190.

2.همان، آیه 191.

3.آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش ، ج‏27، ص 390

پيامبران و امامان به مرتبه اي از معرفت، ايمان و يقين رسيده اند كه ...

پيامبران و امامان به مرتبه اي از معرفت، ايمان و يقين رسيده اند كه علاوه بر گناه، كارهايي كه حرام و گناه نيست. ولي از آنان پسنديده نمي باشد، را مرتكب نمي شوند. زيرا عشق و ارادت آنان به بندگي به درجه اي است كه آنان را از ارتكاب آنچه خدا نمي پسندد، در امان مي دارد و به كسب رضاي خدا مشغول مي دارد.

اين پيامد درجه ايماني و معرفتي آنها است و كاملا طبيعي است. هر كس در پي كسب رضاي محبوب مي باشد و از آنچه محبوب نمي پسندد، دوري مي كد و هر چه اين عشق و محبت شديدتر باشد، رضايت طلبي هم شديدتر است و دوري او از موجبات سخط محبوب بيشتر مي باشد.

اما در باره سوره عبس:

اين كه آيات اول اين سوره عتاب است، شكي نيست و قطعا عتاب به كسي است كه از آمدن مسلمان نابيناي مستضعف چهره در هم كشيده و او را حقير و بي اهميت شمرده و به جذب كافران متكبر، خودخواه و متمكن رغبت فراوان داشته و بدان اهميت مي داده است. علامه مي گويد:

اين آيات (آيه اول تا دهم) عتاب كسي است كه ثروتمندان را بر ضعفا و مساكين  مؤمن مقدم مي‏دارد، اهل دنيا را احترام مي‏كند و اهل آخرت را خوار مي‏شمارد.(1)

اما اين فرد مورد عتاب چه كسي است؟ بنا بر روايات اهل سنت و بعضي رواياتي كه در كتب روايي شيعه وارد شده، مورد عتاب رسول خداست. بنا بر روايات مورد اشاره، اين آيات درباره ابن ام مكتوم نابينا نازل شد كه روزي بر رسول خدا (ص) وارد شد. در حالي كه جمعي از مستكبرين قريش نزد آن جناب بودند و با ايشان درباره اسلام سخنان سري داشتند، رسول خدا  از آمدن ابن ام مكتوم چهره در هم كشيد، خداي تعالي او را مورد عتاب قرار داد كه چرا از يك مردي تهي‏دست چهره در هم كردي؟

كساني كه آيات را ناظر به رفتار رسول خدا مي دانند، براي توجيه آن گفته اند كه  چهره در هم كشيدن و روگرداندن در حدّ ترك اولي است و منافاتي با عصمت ندارد، چرا كه معناي ترك اولي اين است كه در اين جا بهتر بود اين عمل را انجام نمي‏داد، ولي انجامش به هيچ وجه معصيت الهي نمي‏باشد. علاوه اين كه:

پيامبر هدفي جز نفوذ در سران قريش و گسترش دعوت اسلام نداشت.

چهره درهم كشيدن در برابر نابينا مشكلي ايجاد نمي‏كند،

عبدالله بن ام‏مكتوم نيز رعايت آداب مجلس را نكرده بود، ولي چون خداوند اهميت فوق‏العاده‏اي به محبت و ملاطفت كردن به مؤمنان مستضعف قائل است، همين مقدار بي‏اعتنايي را در برابر مؤمن از پيامبرش نمي‏پسندد و او را مورد عتاب قرار مي‏دهد.

اما از امامان شيعه رواياتي وارد شده كه اين آيات در مورد فردي از بني اميه (كه ظاهرا در زمره مؤمنان به رسول خدا بوده) نازل شده. مضمون و محتواي روايات اين است كه آن فرد براي سران شرك و ايمان آوردن آن ها اهميت بسيار قائل بوده، فردي مانند ابن مكتوم مؤمن در نظرش اهميت چنداني نداشته، وقتي ام مكتوم  وارد مجلس شده و از رسول خدا با اصرار پاسخ سوال خود را طلبيده و رعايت مجلس را نكرده، او ناراحت شده كه چرا اين فرد اين قدر به خود جرات مي دهد. چرا رسول خدا به او ميدان مي دهد و چرا او را رد نمي كند و الان سران شرك مي گويند همه ايمان آورندگان به پيامبر، كوران و بندگان و افراد بي اهميت هستنتد. وقتي او ناراحت شده و چهره در هم كشيده و رو گردانده، خدا چهره ترش كردن و روگرداندن او را يادآوري نموده ، بعد خطاب به پيامبر بر اهميت مؤمنان مستضعف و بي اهميتي كافران توانمند تاكيد كرده است.(2)

اگر توجه كنيم كه چرا چهره در هم كشيده شده و روگردانده، آن وقت خواهيم فهميد كه اصولا آيا چنين عملي از رسول خدا سر مي زند يا نه؟

اگر به خود آيات دقت شود معلوم مي شود كه علت عبوس شدن و روگرداندن اين بوده كه:

1. براي افرادي كه احساس استغنا و بي نيازي مي كردند ، اهميت قائل بوده و به ايمان آوردن آن ها اهميت فوق العاده مي داده، ولي براي ايمان آوردن و جذب افراد مستضعف اهميتي قائل نبوده است.

2. با اين كه مراجعه كننده نابينا بوده و قرآن هم بر نابينايي او تاييد كرده تا برساند كه بايد بيش تر مورد توجه واقع مي شد، ولي به جهت نداشتن مقام و ثروت مورد توجه واقع نشده و از او روگردانده و به خاطر ورودش، روترش كرده است.(3)

گر چه مخاطب شخص رسول خداست، ولي با توجه به آيات قران و روايات فراوان شان رسول خدا برتر از آن است كه براي ايمان آوردن سران شرك چنين اهميتي قائل باشد و از آمدن مؤمني نابينا در جلسه اش با مشركان چهره در هم كشد و رو بگرداند. بلكه چهره ترش كردن و روگرداندن از شخص ديگري سرزده، خداوند رسولش را مخاطب عتاب ساخته تا اهميت مطلب را برساند. نامي از كسي كه روترش كرده و چهره برگردانده نبرده تا بي اهميتي و ناچيزي او را اعلام كند. در قرآن سابقه دارد كه رسول خدا به خاطر كار ناكرده و به خاطر عملي كه از بعض پيروان ايشان سر زده، عتاب شده تا اهميت موضوع بيان شود و اين از باب مثل معروف "به در بگو تا ديوار بشنود"، است.

اگر رو ترش كردن و چهره برگرداندن از رسول خدا سرزده بود، مناسب تر اين بود كه در قرآن با خطاب(مثل بقيه آيات اين جريان) به ايشان نسبت داده شود، نه اينكه با صيغه غايب بگويد" رو ترش كرد و چهره بر گرداند" بعد بفرمايد:"و تو چه مي داني شايد ..."

همين كه فاعل را غايب و نامشخص گرفته، نشان مي دهد كه خواسته بگويد فاعل پيامبر نيست، بلكه فردي است كه ارزش نامبردن ندارد، ولي عملش به حدي بد است كه بايد ذكر شود و سرزنش گردد و پيامبر به خاطر وقوع اين عمل در زير مجموعه اش، عتاب شود.

آيات قرآن حاكي است كه پيامبران چنين اخلاقي نداشتند. مؤمنان مستضعف در نظر آنان حقير نبودند. سران شرك در نظر آنان ابهتي نداشتند. اين كلام خدا در باره نوح پيامبر است:

وَ لا أَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما في‏ أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمين؛‏(4)

و نمي‏گويم كه خدا به آنان كه شما به حقارت در آن ها مي‏نگريد، خير خود را عطا نكند. خدا به آنچه در دل هاي آنه است آگاه‏تر است. اگر چنين كنم، از ستمكاران خواهم بود.

قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ قالَ وَ ما عِلْمي‏ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ اِِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلي‏ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنينَ؛ (5)

گفتند: آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان پيرو تو هستند؟ گفت: دانش من به كارهايي كه مي‏كنند نمي‏رسد. اگر مي‏فهميد، حساب شان تنها با پروردگار من است و من مؤمنان را طرد نمي‏كنم.

از طرف ديگر خداوند در همان اوان بعثت بر خلق عظيم و ارزشمند و فوق العاده ايشان تصريح كرده و فرموده:

انك لعلي خلق عظيم؛(6)

تو اخلاق عظيم و برجسته‏اي داري!

و هيچ گاه از او عبوس و ترشرويي نسبت به مؤمنان و حتي كافران روايت نشده است.

از طرف ديگر در سوره شعرا كه از سوره هاي مكي است، نسبت به رسول خدا سفارش شده:

و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين؛(7)

و بال و پر خود را براي مؤمناني كه از تو پيروي مي‏كنند بگستر!

و در سوره حجر باز به او تاكيد كرده:

لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ"(8)

هرگز چشم خود را به نعمت هايي كه به گروه‏هايي از آن ها (كفار) داديم. ميفكن و به خاطر آنچه آن ها دارند ،غمگين مباش و بال و پر خود را براي مؤمنان فرود آر.

و در ادامه فرموده:

فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِين؛‏(9)

به آنچه امر شده اي ،قيام كن و از مشركان رو بگردان.

اگر كسي  بگويد اين دستور ها بعد از جريان ابن مكتوم نازل شده، گوييم اولا دليلي بر اين نيست.

 ثانيا اين رفتارها به حكم عقل ناپسند است. محال است صاحب خلق عظيم مرتكب آن ها شود حتي اگر نهي هم نرسيده باشد.

اگر كسي بگويد فاعل "عبس و تولّي" خود رسول الله است و بدين جهت خدا با صيغه غايب به او اشاره كرده تا بگويد. گويا از آن جناب سر نزده و ديگري مرتكب شده و اگر بعد با خطاب با ايشان سخن گفته تا بگويد اقبال بعد از اعراض نشانه بزرگداشت مخاطب است(10) مي گوييم: اين حرف صحيح نيست. زيرا عتاب در آيات بعد اگر شديدتر نباشد، خفيف تر نيست. به آيات خطاب توجه كنيد:

وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّي أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْري‏ أَمَّا مَنِ اسْتَغْني‏ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّي وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّي وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعي‏ وَ هُوَ يَخْشي‏ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّي؛(11)

چه مي‏داني شايد او پاكي و تقوا پيشه كند. يا متذكّر گردد و اين تذكّر به حال او مفيد باشد! امّا آن كس كه توانگر است، تو به او روي مي‏آوري در حالي كه اگر او خود را پاك نسازد، چيزي بر تو نيست! امّا كسي كه به سراغ تو مي‏آيد و كوشش مي‏كند و از خدا ترسان است، تو از او غافل مي‏شوي‏.

عتاب در اين آيات كاملا مشهود و ظاهر و حتي شديدتر از آيه اول و دوم است.

بنا بر اين اصلا قابل قبول نيست كه ترش كننده رو و برگرداننده چهره از ابن ام مكتوم رسول خدا  باشد.

پي نوشت ها:

1. ترجمه الميزان، ج20، ص324.

2. تفسير قمي، ج 2، ص 404؛ البرهان، ج5، ص582-583.

3. ترجمه الميزان، ج20، ص325-327.

4. هود(11)آيه31.

5. شعراء(26)آيه111-114.

6. قلم(68)آيه4.

7. شعراء، آيه215.

8. حجر(15)آيه88.

9. همان،آيه94.

10. روح المعاني، ج30، ص39.

11. عبس(80)آيه4-10.

البرهان، ج5، ص582-583.

اهل تسنن ركوع در آيه را به خضوع و خشوع معنا كرده و آيه را اين گونه معنا مي كنند:

اولياي شما فقط خدا و رسول و مؤمناني هستند كه نماز را اقامه مي كنند و در حال خشوع و خضوع زكات مي دهند. (1)

در ميان اهل سنت مفسراني اين آيه را در مورد حضرت علي(عليه السلام) بيان كردند.

از حاكم حسكاني بنابر روايتي كه از ابن عباس نقل مي كند مي گويد اين آيه در مورد علي(عليه السلام) نازل شد.(2)

پي نوشت ها:

1. بيضاوي، انوار التنزيل، بيروت، دار احياء التراث، 1418ق، ج2، ص132. 

1. حاكم حسكاني،شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏1، ص: 209

آيت الكرسي از جمله آيات معارفي قرآن است كه ناظر به واقعه يا بيان حكم موضوعي خاص نيست تا شأن نزول خاصي داشته باشد.

قرآن كتاب هدايت به معارف حق در باب خدا شناسي و معاد شناسي و بيان اخلاق متعالي انساني است و در ضمن براي اداره صحيح زندگي فردي و اجتماعي انسان ها، احكام حياتبخش ارائه كرده است. خداوند هدايتش را با مبعوث كردن پيامبر به تدريج نازل كرده و براي نزول اين هدايت، دنبال شأن نزول و اتفاق خاص نبوده است و به همين جهت غالب آيات و سوره ها شأن نزول ندارند و فقط معدودي از آيات احكام يا تاريخ در مناسبت هاي خاص يا براي بيان حكم واقعه خاص نازل شده اند و شأن نزول دارند.

آيت الكرسي از جمله آيات معارفي قرآن است كه ناظر به واقعه يا بيان حكم موضوعي خاص نيست تا شأن نزول خاصي داشته باشد. بلكه بيان گر معارف بلندي است كه خداوند با وحي به بشر القا كرده است. 

جمعي از مفسران گفته‏ اند كه شأن نزول اين آيه "عوف بن مالك" از ياران پيامبر (ص) بود

دشمنان اسلام فرزندش را اسير كردند، او به محضر پيامبر (ص) آمد و از اين ماجرا و فقر و تنگدستي شكايت كرد، فرمود: تقواي را پيشه كن و شكيبا باش و بسيار ذكر «لا حول و لا قوة الا باللَّه» را بگو، او اين كار را انجام داد، ناگهان در حالي كه در خانه‏اش نشسته بوده فرزندش از در، درآمد، معلوم شد كه از يك لحظه غفلت دشمن استفاده كرده و فرار نموده، و حتي شتري از دشمن را نيز با خود آورده است. (اينجا بود كه آيه فوق نازل شد و از گشايش مشكل اين فرد با تقوي و روزي از جايي كه انتظارش را نداشت خبر داد).

ذكر اين مطلب نيز لازم است كه هرگز مفهوم آيه، اين نيست كه انسان تلاش و كوشش براي زندگي را به دست فراموشي بسپارد، و بگويد در خانه مي‏نشينم و تقوا پيشه مي‏كنم و ذكر" لا حول و لا قوة الا باللَّه" مي‏گويم تا از آنجا كه گمان ندارم به من روزي مي‏رسد، نه هرگز مفهوم آيه چنين نيست، هدف تقوي و پرهيزكاري توأم با تلاش و كوشش است، اگر با اين حال درها به روي انسان بسته شد خداوند گشودن آنها را تضمين فرموده است.

و لذا در حديثي مي‏خوانيم كه امام صادق(ع) فرمود: جمعي از ياران رسول خدا (ص)  وقتي آيه وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ" نازل شد درها را به روي خود بستند، و رو به عبادت آوردند و گفتند:" خداوند روزي ما را عهده‏دار شده"! اين جريان به گوش پيامبر (ص) رسيد، كسي را نزد آنها فرستاد كه چرا چنين كرده‏ايد؟ گفتند: اي رسول خدا (ص) چون خداوند روزي ما را تكفل كرده و ما مشغول عبادت شديم، پيامبر (ص) فرمود: انه من فعل ذلك لم يستجب له، عليكم بالطلب!:" هر كس چنين كند دعايش مستجاب نمي‏شود، بر شما باد كه تلاش و طلب كنيد".( 1)

2- روح توكل:

منظور از توكل بر خدا، اين است كه انسان تلاشگر كار خود را به او واگذارد و حل مشكلات خويش را از او بخواهد، خدايي كه از تمام نيازهاي او آگاه است، خدايي كه نسبت به او، رحيم و مهربان است، و خدايي كه قدرت به حل هر مشكلي دارد.

كسي كه داراي روح توكل است، هرگز ياس و نوميدي را به خود راه نمي‏دهد، در برابر مشكلات احساس ضعف و زبوني نمي‏كند، در برابر حوادث سخت، مقاوم است، و همين فرهنگ و عقيده چنان قدرت رواني به او مي دهد كه مي‏تواند بر مشكلات پيروز شود، و از سوي ديگر امدادهاي غيبي كه به متوكلان نويد داده شده است به ياري او مي‏آيد، و او را شكست و ناتواني رهايي مي‏بخشد.

در حديثي از پيامبر گرامي اسلام (ص) آمده است كه فرمود: از جبرائيل، پرسيدم: توكل چيست؟ گفت: العلم بان المخلوق لا يضر و لا ينفع، و لا يعطي و لا يمنع، و استعمال الياس من الخلق، فاذا كان العبد كذلك لم يعمل لاحد سوي اللَّه، و لم يرج و لم يخف سوي اللَّه، و لم يطمع في احد سوي اللَّه فهذا هو التوكل: حقيقت توكل اين است كه انسان بداند: مخلوق، نه زيان مي‏رساند، و نه نفع، و نه عطا مي‏كند و نه منع، چشم اميد از خلق برداشتن (و به خالق دوختن) هنگامي كه چنين شود، انسان جز براي خدا كار نمي‏كند، به غير او اميد ندارد، از غير او نمي‏ترسد، و دل به كسي جز او نمي‏بندد، اين روح توكل است" .

" توكل" با اين محتواي عميق، شخصيت تازه‏اي به انسان مي‏بخشد، و در تمام اعمال او اثر مي‏گذارد، لذا در حديثي مي‏خوانيم كه پيغمبر اكرم (ص) در شب معراج از پيشگاه خداوند سؤال كرد: پروردگارا! اي الاعمال افضل، قال ليس شي‏ء عندي افضل من التوكل علي و الرضا بما قسمت: چه عملي از همه اعمال برتر است".خداوند متعال فرمود :" چيزي در نزد من افضل و برتر از توكل بر من، و خشنودي به آنچه قسمت كرده‏ام نيست".

بديهي است توكل به اين معني هميشه توأم با جهاد و تلاش و كوشش است، نه تنبلي و فرار از مسئوليتها.(2)

در حديثي پيامبر فرمود:

إنّي لأعلم آية لو أخذ بها النّاس لكفتهم وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً فما زال يقولها و يعيدها.(3)

آيه اي در كتاب خدا سراغ دارم كه اگر همه مردم به آن پناه ببرند، همه را كفايت مي كند و آن آيه "و من يتق الله يجعل له مخرجا" هست و پيامبر پيوسته اين آيه را تلاوت مي كرد و تكرار مي نمود.

پي نوشت:

1. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، نوبت اول، ج‏24، ص 236

2. همان، ج‏24، ص 239.

3. مشهدي، كنزالدقائق، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1368ش، ج13، ص306. 

تأكيد و سفارش قرآن نسبت به صلاه وسطي ...

تأكيد و سفارش قرآن نسبت به صلاه وسطي (1) ( طبق اين فرض كه مراد نماز ظهر است) چنانكه از شأن نزول آن استفاده مي شود تأكيد بر عدم سهل انگاري در انجام نماز ظهر است.

در شأن نزول اين آيه نقل شده كه: «جمعي از منافقان گرمي هوا را بهانه براي ايجاد تفرقه در صفوف مسلمين قرار داده بودند و در نماز جماعت شركت نمي‏كردند و به دنبال آنها بعضي از مؤمنين نيز از شركت در جماعت خودداري كرده بودند و جماعت مسلمين كاهش يافت، پيغمبر اكرم (ص) از اين جهت ناراحت بود حتي آنها را تهديد به مجازات شديد كرد، لذا در حديثي از «زيد بن ثابت» نقل شده كه پيامبر (ص) در گرماي فوق العاده نيمروز تابستان نماز (ظهر) را با جماعت مي‏گذارد و اين نماز براي اصحاب و ياران سخت‏ترين نماز بود، به طوري كه گاه پشت سر پيامبر (ص) يك صف يا دو صف بيشتر نبود، در اينجا فرمود: من تصميم گرفته‏ ام خانه كساني را كه در نماز ما شركت نمي‏كنند بسوزانم، آيه فوق نازل شد و اهميت نماز ظهر را (با جماعت) تاكيد كرد.(2)

پي نوشت ها:

1. «حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي‏ وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتينَ»(بقره(2) آيه 238) «در انجام همه نمازها، (به خصوص) نماز وسطي [نماز ظهر] كوشا باشيد! و از روي خضوع و اطاعت، براي خدا بپاخيزيد».

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏2، ص 205.

 

 

به نظر مي رسد منظور سوال كننده مساله افك در سوره نور باشد:

:«إِنَّ الَّذِينَ جَاءُو بِالْافْكِ عُصْبَةٌ مِّنكمُ‏ْ  لَا تحَْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم  بَلْ هُوَ خَيرٌْ لَّكمُ‏ْ  لِكلُ‏ِّ امْرِيٍ مِّنهُْم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْاثْمِ  وَ الَّذِي تَوَليَ‏ كِبرَْهُ مِنهُْمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيم» سوره نور،آيه11«إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون» سوره نور،آيه19.

قرآن به مؤمناني كه از بروز چنين اتهامي نسبت به شخص پاكدامني سخت ناراحت شده بودند دلداري مي‏دهد كه" گمان نكنيد اين ماجرا براي شما شر است بلكه براي شما خير بود" (لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ).

چرا كه پرده از روي نيات پليد جمعي از دشمنان شكست خورده و منافقان كور دل برداشت، و اين بد سيرتان خوش ظاهر را رسوا ساخت، و چه خوب است كه محك تجربه به ميان آيد تا آنان كه غش دارند سيه‏رو شوند، و چه بسا اگر اين حادثه نبود و آنها هم چنان ناشناخته مي‏ماندند در آينده ضربه سخت‏تر و خطرناكتري مي‏زدند.(تفسير نمونه، ج‏14، ص: 395)

" كساني كه دوست مي‏دارند زشتيها و گناهان قبيح در ميان افراد با ايمان اشاعه يابد عذاب دردناكي در دنيا و آخرت دارند (إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).

قابل توجه اينكه نمي‏گويد كساني كه اشاعه فحشاء دهند، بلكه مي‏گويد" دوست دارند كه چنين كاري را انجام دهند" و اين نهايت تاكيد در اين زمينه است.

به تعبير ديگر مبادا تصور شود كه اين همه اصرار و تاكيد به خاطر اين بوده كه همسر پيامبر ص يا شخص ديگري در پايه او، متهم شده است، بلكه در مورد هر كس و هر فرد با ايمان چنين برنامه‏اي پيش آيد تمام آن تاكيدات و اصرارها در مورد او صادق است، چرا كه جنبه شخصي و خصوصي ندارد، هر چند ممكن است بر حسب موارد جنبه‏هاي ديگري بر آن افزوده شود.(تفسير نمونه، ج‏14، ص: 403)

 

صفحه‌ها