آیات مكی و مدنی با هم فرق میكنند و اگر قرآن كلام خدا باشد نباید حرف خدا عوض شود مثلا در اوایل اسلام كه اسلام ضعیف بوده است در قرآن آمده است كه "لكم دینكم و لی دین" اما در اواخر كه اسلام قدرت می گیرد آیه هایی می آید كه كافران را فقط بكشند (آیه های اول سوره توبه) دلیل این تفاوت چیست؟
اولا: پیامبر (ص) همان زمانی كه در مكه دستور صبر را از خداوند متعال دریافت می كند، هشدار و تهدید مشركان را هم دریافت
كرد . در سوره مزمل كه از حیث ترتیب نزول، سومین سوره است و در مكه نازل شده ،خداوند متعال در آیه 11 می فرماید:
«وَ ذَرْنيِ وَ المْكَذِّبِینَ أُوْليِ النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلا؛
مرا با تكذیب كنندگان توانگر و خوشگذران واگذار، و آن ها را اندكي مهلت ده».
رسول خدا (ص) مأمور بود در مقابل اذیت و آزار كفار مكه صبر كند تا موقعیت جهاد فراهم گردد، ولی در عین حال خداوند متعال با عبارت كوتاه و گویای « آن ها را اندكی مهلت ده» كفار را تهدید می كند . این عبارت كنایه از این است كه باید به زودی منتظر اذن جهاد از سوی خداوند متعال باشند تا خدا به دست سربازان اسلام به حساب آن ها برسد.
همچنین زمانی كه پیامبر (ص) در مدینه تشكیل حكومت اسلامی داد و عازم فتح مكه شد، بعد از فتح مكه، دست به كشت و كشتار نزد . اعلام عفو عمومی نمود .بنابراین روحیه عفو و صبر پیامبر (ص) بعد از تشكیل حكومت اسلامی در مدینه تغییر نكرده بود.
دوم: سخن بليغ سخني است كه متناسب با مقتضاي حال صادر شود . به همين مناسبت شيوه گفتار در هنگام اندرز و موعظه بايد از اسلوب سخن در هنگام تشويق به جنگ و تشريع قانون تفاوت داشته باشد . قرآن كريم كه در نهايت فصاحت و بلاغت مي باشد، اين اسلوب را رعايت نموده است . دوران مكه دوران اندرز و موعظه است . وقتي اتمام حجت شد و مشركان مكه مسلمانان را در مكه قتل عام نموده و از شهر و ديار خود خارج نمودند و پيامبر (ص) مجبور به هجرت به مدينه شد، در مدينه زمينه تشكيل حكومت اسلامي و تشكيل سپاه و نيروي نظامي براي مقابله با مشركان مكه ( كه انواع ظلم ها را نسبت به مسلمانان انجام داده بودند) فراهم شد.
سوم:پیامبر (ص) با كفار مكه نجنگید تا به زور دیندار شوند، بلكه جنگید تا مانع دینداری مسلمان ها نشوند . جنگ هایی كه در اسلام تجویز شده، برای دفاع از اسلام و رفع موانع دینداری مردم است . یكی از موانع دینداری مردم، حاكمان ظالم هستند كه دستورات اسلام را مانع حكمرانی خود می دانند. در همه عصرها با همه توان به مقابله با دین خدا و محو دین خدا می پردازند .
اگر حاكمان جور، مانع از دینداری مردم نشوند، بسیاری از مردم طبق فطرت خدادادی متمایل به دین می شوند . وظیفه پیامبر (ص) ابلاغ وحی و دستورات الهی است ،نه مجبور كردن مردم به دینداری. پیامبر (ص) برای اعلام دعوت جهانی، به سران ممالك مختلف نامه می نویسد . اگر در جایی دستور به جنگ داده شده ،جنگ با كسانی است كه علیه دین و حكومت دینی فتنه انگیزی می كنند و یا مانع از تبلیغ دین در منطقه تحت حكومت خود می شوند. دین با مردم سر جنگ ندارد . برای هدایت مردم به سعادت ابدی و نهایی نازل شده است. دین با دشمنان مردم و كسانی كه مانع هدایت مردم می شوند، مقابله می كند.
بنابراین اگر خداوند متعال در سوره توبه و مانند آن دستور قتل كافران را داده، دلیل خاصی داشته كه ضمن آیات بیان شده است. در اولین آیه ای كه اذن جهاد با مشركان داده شد، خداوند متعال فرموده:« وَ قاتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ؛(1)
با كساني كه با شما جنگ ميكنند، در راه خدا بجنگيد» .
در ادامه فرمود:« وَ أَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ؛(2) و از آن جا كه شما را راندهاند، برانيدشان».
یعنی سبب قتال با مشركان مكه جنایاتی است كه علیه مسلمانان انجام می دادند. آن ها را از شهر و دیار خود بیرون رانده بودند . روشن است كه هیچ شخص عاقلی مقابله به مثل با دشمن را قبیح نمی داند.
همچنین در آیه 6 سوره كافرون كه خداوند متعال فرموده:« لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين؛شما را دين خود، و مرا دين خود» منظور این نیست كه در این آیه بت پرستی را تجویز نموده و آن را دین و آیینی مشروع دانسته، بلكه لحن آيات به خوبي نشان ميدهد كه اين تعبير نوعي تحقير و تهديد است، يعني آئين شما به خودتان ارزاني باد! به زودي عواقب نكبتبار آن را خواهيد ديد، شبيه آنچه در آيه 55 سوره قصص آمده:
«وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ؛
مؤمنان هر گاه سخن لغوي را بشنوند، از آن روي ميگردانند، و ميگويند: اعمال ما براي ما و اعمال شما براي خودتان، سلام بر شما (سلام وداع و جدايي) ما طالب جاهلان نيستيم».
شاهد گوياي مطلب صدها آيه قرآن مجيد است كه شرك را در تمام اشكالش ميكوبد. از هر كاري منفورتر ميشمرد. گناهي نابخشودني ميداند.(3)
پی نوشت ها:
1.بقره(2) آیه 190.
2.همان، آیه 191.
3.آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش ، ج27، ص 390