نقد نقد قرآن

استخاره و ازلام
تحریم «ازلام» درسوره مائده آیه 3 و ۹۰ ناظر به قمار یا استقسام شرک‌آلودِ وابسته به بت‌هاست و هیچ‌یک دلالت بر حرمت استخاره به‌عنوان طلب هدایت از خداوند ندارد.

پرسش:

آیا استخاره‌ای که امروز در میان مردم رواج دارد، بازنمایی رفتار مشرکان در دوران جاهلیت است که در قرآن کریم (مائده/90) با نام «اَزلام» از آن یاد شده است؟

پاسخ:

«استخاره» به معنای طلب خیر از خداوند است. این کار معمولاً زمانی انجام می‌شود که فرد در تصمیم‌گیری‌های مهم زندگی، باوجود تحقیق، مطالعه، تفکر و مشورت با صاحب‌نظران و افراد باتجربه، نتوانسته به نتیجه برسد. ازیک‌طرف، دچار تردید و سرگردانی شده و نمی‌داند کدام راه بهتر است و از طرف دیگر، نمی‌تواند در همان حال تردید و دودلی بماند و باید بالاخره یکی از دو یا چند طرفی که میان آن‌ها مردد شده را انتخاب کند. در چنین زمانی شخص با توکل به خداوند از او می‌خواهد که خیر را به او نشان دهد. (1) در این نوشتار پس از آشنایی با موضوع «ازلام» در قرآن، نسبت این کار مرسوم در زمان جاهلیت را با استخاره بررسی می‌کنیم.

ازلام در قرآن

قرآن در دو آیه از آیات خود موضوع «ازلام» را مطرح می‌کند:

1. آیه سوم سوره مائده اولین مورد است. موضوع این آیه خوردنی‌های حرام، ازجمله گوشت‌ها است. یکی از گوشت‌های حرام گوشتی است که از روش «ازلام» یا قرعه با تیرها تقسیم شده است: «وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاٰمِ.»

 در آن زمان یک نوع قمار رسم بود که در آن ده نفر شتر بزرگی را انتخاب می‌کردند و پس از نحر، گوشتش را به 28 بخش تقسیم می‌کردند. سپس به‌جای این‌که هرکس مثلاً یک‌دهم قیمت شتر را بدهد و یک‌دهم گوشت آن را بردارد، از تیرهای ده‌گانه قرعه استفاده می‌کردند. هفت‌تیر دارای سهم بود و از یک تا هفت بخش از گوشت را شامل می‌شد. (28=7+6+5+4+3+2+1) سه تیر هم سهمی نداشتند و پوچ بودند. گوشت بین هفت‌نفری که تیرهای دارای سهم را برداشته بودند، تقسیم می‌شد و آن سه‌نفری که تیر بدون سهم را برداشته بودند، با این‌که چیزی از گوشت به آنان نرسیده بود، باید پول کل شتر را می‌پرداختند. قرآن گوشتی که از طریق این نوع از «قمار» به دست می‌آمد را حرام و بدین شکل از آن نهی کرد.(2)

2. دومین جایی که در قرآن از «ازلام» یاد شده، آیه نود همین سوره مائده است:

«یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا اَلْخَمْرُ وَ اَلْمَیْسِرُ وَ اَلْأَنْصٰابُ وَ اَلْأَزْلاٰمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ اَلشَّیْطٰانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛

ای اهل ایمان! جز این نیست که همه مایعات مست‌کننده و قمار و بت‌هایی که [برای پرستش] نصب شده و پاره‌چوب‌ها، پلید و از کارهای شیطان است؛ پس از آن‌ها دوری کنید تا رستگار شوید

درباره این‌که منظور از «ازلام» در این آیه چیست، اختلاف است. برخی معتقدند که مراد از «ازلام» در این آیه همان «ازلام» آیه سوم و تقسیم اموری همچون گوشت با همان قماری است که قبلاً توضیح داده شد؛ اما به باور برخی دیگر، «ازلام» در آیه نود با «ازلام» در آیه سوم متفاوت است؛ یکی دیگر از کارهایی که در زمان جاهلیت رواج داشت، تفأل زدن به تیرهای ازلام بود. این تیرهای چوبی در بتکده‌ها قرار داشت. بر روی یکی از این تیرها نوشته شده بود: «امرنی ربی؛ پروردگارم به من دستور داد» و بر دیگری نوشته شده بود: «نهانی ربی؛ پروردگارم مرا نهی کرد و بر روی سومی چیزی نوشته نشده بود و شخص باید دوباره اقدام به تفأل می‌کرد؛ مثلاً اگر قصد سفر داشت، به بتکده می‌آمد و با دست بردن به زیر پارچه‌ای که روی تیرها افتاده بود، یک تیر را برمی‌داشت، اگر تیری که بر آن نوشته شده بود «امرنی ربی» بیرون می‌آمد، به سفر می‌رفت؛ اما اگر تیری که بر آن نوشته شده بود «نهانی ربی» بیرون می‌آمد، سفر نمی‌کرد.(3)

نسبت استخاره با ازلام

اگر منظور از «ازلام» در هر دو آیه تقسیم گوشت با تیرهای ده‌گانه باشد که مشخص است این نوع از قمار اصلاً ارتباطی با استخاره ندارد تا گفته شود نهی قرآن از ازلام همان نهی از استخاره است؛ (4) اما اگر بگوئیم ازلام در آیه نود غیر از ازلام در آیه سوم است، باز این به معنای نهی قرآن از استخاره نیست؛ چراکه ارتباط ازلام با بتکده و بت‌ها باعث نهی خداوند از آن شده است. توضیح آن‌که ساکنان جزیره‌العرب سابقه دین ابراهیمی داشتند، اما به‌مرور بسیاری از آداب و مناسک این دین را به شرک و بت‌پرستی آلوده کردند. برای نمونه اعمال عبادی حج ازجمله طواف، سعی، قربانی و... را کاملاً با بت‌پرستی پیوند زده و بت‌های خود را در کعبه و صفا و مروه قرار داده بودند. اسلام با عمل حج مخالفت نکرد، بلکه با زدودن بدعت‌ها، حج ابراهیمی را احیاء کرد و آن را به شکل پیشین خود برگرداند.(5) استخاره و طلب خیر کردن از خداوند، نوعی قرعه است و اصل آن مشکلی ندارد؛ اما پیوند زدن آن با بتکده و بت‌ها باعث مخالفت خداوند با آن شده است.(6) به‌ویژه‌که قرآن در ماجرای کفالت حضرت مریم علیهاالسلام توسط حضرت زکریا علیه‌السلام، ماجرای قرعه با قلم‌ها در امر مهمی همچون سرپرستی یک دختر را نقل کرده، اما با آن مخالفت نکرده است:

«ذٰلِکَ مِنْ أَنْبٰاءِ اَلْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ مٰا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلاٰمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ مٰا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ؛ (7)

این [حقایق] از خبرهای غیبی است که به تو وحی می‌کنیم و تو هنگامی که آنان قلم‌های خود را [به‌عنوان قرعه‌زدن در آب] می‌انداختند که کدام‌یک از آنان سرپرستی مریم را عهده‌دار شود و نیز زمانی که [برای کفالت او] با یکدیگر جدال و ستیز می‌کردند، نزد آنان نبودی

در داستان حضرت یونس نیز باز شاهد نوعی قرعه هستیم:

«وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى اَلْفُلْکِ اَلْمَشْحُونِ * فَسٰاهَمَ فَکٰانَ مِنَ اَلْمُدْحَضِینَ؛ (8)

و یونس از پیامبران بود. [یاد کن] هنگامی را که به‌سوی آن کشتی پر [از جمعیت و بار] گریخت و با سرنشینان کشتی قرعه انداخت [و قرعه به نامش افتاد] و از مغلوب‌شدگان شد [و او را به دریا انداختند.]»

این دو آیه به‌خوبی نشان می‌دهد که قرآن با استخاره یا قرعه مخالف نیست، بلکه از آلوده ساختن آن با افکار و رفتارهای شرک‌آلود نهی کرده است.

 

نتیجه

 1. در قرآن دو بار از «ازلام» یاد شده است. یک‌بار به معنای نوعی قمار است که در جاهلیت با مشارکت ده نفر انجام می‌شد؛ هفت نفر برنده و سه نفر بازنده می‌شدند، برنده‌ها بدون هیچ هزینه‌ای مالک می‌شدند و بازنده‌ها همه هزینه را متقبل می‌شدند. قرآن کریم، این کار را حرام و ممنوع کرد.

اگر ازلام در آیه نود سوره مائده را قرعه‌کشی با تیرهای سه‌گانه به‌منظور اطلاع ازنظر خداوند درباره کاری بدانیم، بین استخاره و ازلام همانندی شکلی وجود دارد.

 2. برفرض صحت این قول، باز نهی از ازلام به معنای نهی از استخاره نیست؛ زیرا مشرکان چون این عمل را به بت‌ها و بتکده پیوند زده و برای بت‌ها در اطلاع ازنظر خداوند نقشی قائل بودند، خداوند از آن نهی کرد وگرنه به‌خودی‌خود حرام نبود و به همین دلیل، در دو جای قرآن از قرعه یاد شده و با آن مخالفتی نشده است.

برای مطالعه بیشتر:

طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، مترجم: محمدباقر موسوی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامى‏، چاپ پنجم، 1374 ش، ج‏6، ص 175-177.

پی‌نوشت‌ها:

1. فضل‌الله، محمدحسین، من وحى القرآن، بیروت، دار الملاک‏، چاپ اول، 1419 ق، ج‏8، ص 42-44.

2. قمى، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی، قم، دار الکتاب‏، چاپ سوم، 1363 ش، ‏1، ص 162؛ فراء، یحیى بن زیاد، معانى القرآن، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب‏، چاپ دوم، 1980 م، ج‏1، ص 319؛ سمرقندی، نصر، بحرالعلوم، بیروت، دارالفکر، 1416 ق، ج‏1، ص 368؛ طبرسى، فضل بن حسن، ‏مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ سوم، 1372 ش، ج‏3، ص 244.

3. مقاتل بن سلیمان،‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1423 ق، ج‏1، ص 452؛ فراء، معانى القرآن، ج‏1، ص 301؛

4. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج‏6، ص 118 و 119.

5. ر.ک: صادقی، رقیه، «حج جاهلی، حج محمدی صلی‌الله‌علیه‌وآله»، میقات حج، ش 42، 1382 ش؛ صفحه «حج در جاهلیت» تارنمای ویکی فقه (https://fa.wikifeqh.ir/حج_در_جاهلیت)

6. بلاغى، عبدالحجه‏، حجه التفاسیر و بلاغ الإکسیر، قم، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1386 ش، ج‏2، ص 189.

7. سوره آل‌عمران، آیه 44.

8. سوره صافات، آیه‌های 39-41.

ارتباط ربا و رباخواری با مس و تماس شیطان
قرآن اثر شیطان را نفی‌ناپذیر می‌داند، «خبط» و «مسّ» را به دیوانگی فرو نمی‌کاهد، و علم تجربی نیز هرگز علل غیرمادیِ روانی را نفی قطعی نکرده است.

پرسش:

در آیه 257 بقره می‌گوید رباخوار مثل کسی است که در اثر تماس شیطان دیوانه شده است. اتفاقاً در قدیم و اقوام عقب‌افتاده چنین تصوری بوده که یکسری بیماری‌ها در اثر تماس یا وارد شدن شیطان در بدن انسان است. آیا این کلام خداست یا پیامبر که تحت تأثیر اقوام و افکار عقب‌مانده اعراب بوده؟ اصلاً بین ربا و تماس شیطان چه ارتباطی هست؟ اگر قرآن از طرف خدا بود که این‌ها را نمی‌گفت.

پاسخ:

خداوند در آیه 275 سوره بقره ایستادن رباخواران را به ایستادن کسانی تشبیه کرده که در اثر «مسّ شیطان» آشفته و پریشان شده‌اند:

﴿اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ اَلرِّبٰا لاٰ یَقُومُونَ إِلاّٰ کَمٰا یَقُومُ اَلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ اَلشَّیْطٰانُ مِنَ اَلْمَسِّ ...﴾؛ «کسانی که ربا می‌خورند به‌پا نمی‌خیزند، مگر مانند به‌پاخاستن کسی که شیطان او را با تماس خود آشفته‌حال و مضطرب کرده است ... .»

با توجه به اعتقاد گذشتگان به نقش جنیان در دیوانگی و این‌که علم ثابت کرده جنون، علل مادی و محسوس دارد، برخی مدعی شده‌اند این آیه ازجمله مصادیق تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه خود است که امروزه نادرستی آن ثابت شده است!

 در این نوشتار این مدعا به‌صورت چکیده‌ بررسی خواهد شد.

 

متن اصلی پاسخ

آرای مفسران درباره «مسّ شیطان» در آیه 275 سوره بقره

اکثر قریب به‌اتفاق مفسران، در تفسیر آیه، با نقش شیاطین در پدیدآمدن جنون مشکلی ندارند و افزون بر ظاهر آیه، از روایات نیز برای تأیید این دیدگاه بهره برده‌اند. به باور آنان گستره علوم تجربی محدود به امور مادی و محسوس است و درنتیجه، این علوم توانایی اثبات یا رد مسائل فرامادی را ندارند؛ بنابراین، انتساب جنون به علل محسوس از‌سوی علم با ادعای وحی مبنی بر نقش علل غیرمحسوسی همچون شیاطین در ابتلای فرد به جنون، نه‌تنها باهم در تضاد نیستند، بلکه می‌توانند یکدیگر را تکمیل کنند. (1)

برخی نیز بر این باورند این آیه که در سوره‌ای مدنی آمده، در مقام مذمّت رباخواران یهودی مدینه است؛ به‌همین‌دلیل، از تعابیر فضای ذهنی خود آنان برای نقد آنان استفاده کرده است. مطابق کتاب مقدس یهودیان (تَنَخ)، ثروت انفاق‌کنندگان شبیه باغی است که در اثر نزول باران محصولاتش چند برابر می‌شود و ثروت رباخواران همانند باغی است که درختان آن در اثر تکان‌های شدید حاصل از «مسّ شیطان»، همه میوه‌های خود را از دست می‌دهد. (2)

به باور برخی قرآن از فرهنگ زمانه خود تأثیر نگرفته، بلکه این مفسران هستند که تحت تأثیر فرهنگ زمانه خود، آیه را به‌گونه‌ای نادرست تفسیر کرده‌اند. به باور ایشان «خبط» به معنای زدنی که باعث سقوط می‌شود، «مسّ» یعنی هرگونه ارتباط حسی و غیرحسی و «قیام» استواری و انحراف‌ نداشتن است؛ بنابراین، آیه می‌خواهد بگوید شخص رباخوار در اثر رباخواری با شیطان ارتباط می‌گیرد و شیطان با ضربه‌ای او را از حالت طبیعی و فطری‌اش خارج می‌کند و باعث سقوطش می‌شود. (3)

 

ارتباط ربا با مس شیطان

درباره معنای این آیه سه دیدگاه اصلی مطرح شده است:

1. به باور بیشتر مفسران، رباخواران هنگام برخاستن از قبر یا ورود در محشر، مانند افراد دیوانه و سرگشته، نمی‌توانند به‌درستی حرکت کنند. دلیل این حالت، انباشته شدن شکمشان از ربا و مال حرام است که پس از مرگ به این شکل ظاهر و مانع از برخاستن درست آن‌ها می‌شود؛

2. برخی مفسران، آیه را به معنای مجازی آن تفسیر کرده و معتقدند رباخواران در زندگی دنیوی خود، از حالت تعادل خارج شده و همیشه مضطرب هستند. برخی نیز واژه «خبط» را آشفتگی و به‌هم‌ریختگی فطرت انسانی در اثر آسیب دیدن تعادل و توازن اجتماعی ناشی از رباخواری دانسته‌اند؛

3. گروه دیگری از مفسران، با درنظرگرفتن هر دو تفسیر پیشین، معتقدند رباخواری هم تعادل رفتار اجتماعی و عقلانی فرد رباخوار را در این دنیا مختل می‌کند و هم پس از مرگ و در زمان خروج از قبر یا ورود به صحنه محشر، خود را به‌صورت آشفتگی و عدم تعادل در حرکات او نشان خواهد داد. (4)

 

میزان تسلط شیطان بر انسان

مطابق قرآن، شیطان قدرتِ وسوسه، الهام، تحریک، همراهی و چیرگی و تسلط بر انسان را دارد؛ اما تسلط او بر انسان ابتدایی نیست و هرچه همراهی انسان با شیطان بیشتر شود، تسلط او نیز بر انسان بیشتر خواهد شد:

﴿إِنَّ عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ إِلاّٰ مَنِ اِتَّبَعَکَ مِنَ اَلْغٰاوِینَ﴾؛ (5) «قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطی نیست، مگر بر گمراهانی که از تو پیروی می‌کنند

در حقیقت، رابطه شیطان با انسان دارای مراتب گوناگونی است. در ابتدایی‌ترین سطح، شیطان تنها به‌عنوان وسوسه‌گر عمل می‌کند. اگر انسان تسلیم این وسوسه شود، توانایی او در تمایز حق از باطل ضعیف و در دفعات بعدی، فرد با سرعت بیشتری و بدون اندیشه به سمت گناه می‌رود. چنانچه انسان از این مسیر بازنگردد و توبه نکند، اندیشه‌های شیطانی همچون پوسته‌ای ضخیم، تفکر او را احاطه کرده و دیگر هیچ اندیشه‌ای جز افکار شیطانی از ذهن او صادر نخواهد شد. در این مرحله، اگر فرد همچنان بر گمراهی خود اصرار ورزد، شیطان جبلّی و فطرت او را وارونه می‌کند و سرانجام او را تا آستانه ورود به جهنم همراهی خواهد کرد. (6)

نتیجه:

قرآن از تأثیر شیطان بر رباخواران خبر داده و دلیلی بر ردّ این تأثیر نداریم. «خبط» و «مسّ» در لغت به معنای دیوانگی نیستند. این‌که قرآن گفته باشد شیطان باعث دیوانگی است، ثابت نیست و برفرض هم که گفته باشد، علم آن را ردّ یا تأیید نکرده و در قبال آن ساکت است. علم تجربی فقط گفته «جنون» علل طبیعی دارد، اما علل غیرطبیعی را نفی نکرده و ممکن است «جنون» ناشی از علل طبیعی و غیرطبیعی هردو باشد؛ یا برخی از جنون‌ها ریشه در علل طبیعی داشته باشند و برخی دیگر از علل غیرطبیعی نشئت بگیرند. (7) علم نمی‌تواند وجود چیزی را که در حیطه روش‌های تجربی‌اش نیست، نفی کند. به‌ویژه‌که علم فرآیندی پویا و خود اصلاح‌گر دارد و در موارد متعددی آنچه روزی به‌جهت تأیید نشدن توسط علم، «خرافه» تلقی می‌شد، بعدها با ابزارهای دقیق‌تر علمی تأیید شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. نصیری، علی، «نقد نظریه راهیافت خطا در قرآن با عطف توجه به آیه «مسّ شیطان»»، اندیشه نوین دینی، دوره 4، ش 13، ۱۳۸۷ ش، صص 133-160، ص 155 و 156.

2. حسینی، بی‌بی‌زینب، «رهیافتی زبان‌شناسانه به موضوع «مسّ شیطانی» در قرآن کریم»، آموزه‌های قرآنی، دوره 13، ش 24، دی 1395 ش، صص 55-80، ص 67. عرب به ضربه‌ای که با عصا به درخت می‌زنند تا برگ‌هایش بریزد، «خبط» می‌گوید.

3. محمودی، زهرا و طلعت حسنی بافرانی، «بازخوانی مسئله خبط شیطان در آیه ۲۷۵ سوره بقره از منظر فریقین»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، دوره 16، ش 44، اسفند 1398 ش، صص 37-70.

4. نصیری، «نقد نظریه راهیافت خطا در قرآن با عطف توجه به آیه «مسّ شیطان»»، ص 139-142.

5. سوره حجر، آیه 42.

6. حسینی، بی‌بی‌زینب، «رهیافتی زبان‌شناسانه به موضوع «مسّ شیطانی» در قرآن کریم»، آموزه‌های قرآنی، دوره 13، ش 24، دی 1395 ش، صص 55-80، ص 60.

7. موسوی، سید محمدعلی، تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه؛ بررسی و نقد، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، 1399 ش، ص 170.

زمان شکل گیری جنسیت در قرآن
زمان شکل گیری جنسیت در سوره قیامت از جعل جنسیت سخن می‌گوید نه خلق آن؛ خلق تعیین جنسیت در لحظه لقاح است اما جعل بیانگر بروز ویژگی‌های ظاهری جنسی پس از علقه است.

پرسش:

 قرآن، نر یا ماده شدن جنین را بعد از مرحله علقه بیان می‌کند. (سوره قیامت آیه 37 تا 39) در روایات نیز همین‌طور آمده که بعداز این مراحل، جنسیت توسط فرشته معین می‌شود؛ درصورتی‌که این ادعا ازنظر علم کاملاً نادرست است؛ زیرا بر اساس علم، تعیین جنسیت به‌محض تشکیل سلول تخم، مشخص است. آیا این ایراد پاسخی دارد یا به قرآن وارد است؟

پاسخ:

یکی از محورهای مهم و قابل‌توجه در آیات قرآن کریم، موضوع پیدایش و آفرینش جنین است که به‌عنوان نقطه آغاز حیات انسانی مطرح گردیده، موضوعی که در دانش جنین‌شناسی نیز با همه پیشرفت‌هایش، هنوز بسیاری از رازها و معماهای ناگشوده پیرامونش باقی مانده است. خدای سبحان در آیات متعدد با بیانی شیوا و عبارات رسا به این موضوع پرداخته است. ازجمله آیاتی که به این موضوع اشاره دارد، آیات ۳۷ تا ۳۹ سوره مبارکه قیامت هست؛ برخی شبهه کرده‌اند که قرآن در این آیات، تعیین جنسیت جنین را بعد از مرحله علقه دانسته، درحالی‌که جنسیت جنین به‌محض تشکیل جنین مشخص می‌شود که در ادامه با بررسی آیات مزبور، این مسئله تبیین خواهد شد.

«خلق» جنسیت و «جعل» جنسیت

قرآن کریم در دودسته از آیات، به موضوع تعیین جنسیت جنین پرداخته است:

دسته اول؛ آیاتی که زمان «خَلْق» جنسیت جنین در آن‌ها بیان شده است. ازجمله آیات ۴۵ و ۴۶ سوره نجم: «وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَینِ الذَّکرَ وَالْأُنثَی * مِن نُّطْفَهٍ إِذَا تُمْنَی.» واژه «خَلْق» به معنای اصل ایجاد و اصل وجود چیزی است. (۱) در این آیات زمان خلق جنسیت جنین همان لحظه لقاح و تشکیل سلول تخم عنوان گردیده؛ زیرا می‌فرماید: «از نطفه، آنگاه‌که در رحم می‌ریزد» یعنی همان لحظه اولیه ترکیب اسپرم و تخمک.

دسته دوم؛ آیاتی هستند که زمان «جَعْل» جنسیت را تبیین می‌کنند که آیات موردبحث در سوره قیامت ازجمله این دسته هست. واژه «جَعْل» به معنای بروز کیفیات و درباره خواص و آثار و کیفیاتی است که به دنبال خلق چیزی وجود پیدا می‌کند. (۲) در این آیات زمان جعل جنسیت جنین (زمانی که آلت جنسی خارجی آن شروع به تمایز یافتن می‌نماید) بعد از مرحله علقه عنوان گردیده است؛ (۳) بنابراین بعد از مرحله علقه است که آثار جنسی و اعضای تناسلی جنین رشد می‌یابد. با این وصف این آیه در مقام تعیین زمان جنسیت جنین نیست، بلکه به زمان بروز آثار و نشانه‌های جنسی اشاره دارد؛ نکته‌ای که از دیدگاه علم پزشکی نیز مورد تائید است؛ بر اساس منابع معتبر پزشکی، در طی ماه سوم بارداری، صورت جنین بیشتر شکل انسانی به خود می‌گیرد و اعضاء تناسلی خارجی به حدی از رشد می‌رسند که در هفته دوازدهم می‌توان جنسیت جنین را از ظاهر تشخیص داد. قرآن مرحله «خلقت» جنس جنین را پس از مرحله «تسویه» و شکل‌گیری قرار داده است؛ و این همان زمانی است که مرحله مضغه و تسویه، در سه‌ماهگی کامل می‌شود. (۴)

مرجع ضمیر «منه»

البته همه این مطالب در صورتی است که ضمیر «منه» در آیه را به «نطفه و منی» برگردانیم، اما بسیاری از مفسرین، ضمیر در «منه» را به انسان برگردانده‌اند؛ یعنی: «از انسان دو صنف درست کرد، یکى نر و دیگرى ماده» (۵) که در این صورت اساساً آیه در مقام بیان مراحل خلقت جنین نیست و از موضوع بحث خارج است.

نتیجه‌گیری:

طبق نظر بسیاری از مفسرین ضمیر «منه» در آیه، به انسان بر‌می‌گردد که در این صورت آیه اساساً در مقام بیان مراحل خلقت جنین نیست؛ اما در صورتی هم که ضمیر به «منی» برگردد، آیه شریفه زمان جعل جنسیت جنین را بعد از مرحله علقه عنوان کرده است و با توجه به معنای واژه «جعل» که دلالت بر بروز و ظهور کیفیات و آثار دارد، مقصود از آن، مرحله‌ای است که نشانه‌های جنسی و آلت تناسلی جنین شروع به تمایز می‌یابد، کما اینکه این مطلب ازنظر علم پزشکی هم مورد تائید است.

پی‌نوشت‌ها:

۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ایران-تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، چاپ سی و دوم، ج ۵، ص ۱۴۵

۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ایران-تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، چاپ سی و دوم، ج ۵، ص ۱۴۵

۳. رضایی حسین، خیراللهی زهرا، بررسی انتقادی شبهات کتاب نقد قرآن، پیرامون آیات مربوط به جنین‌شناسی، پژوهش‌های قرآن و حدیث، سال پنجاه و یکم، شمارۀ دوم، پاییز و زمستان ۱۳۹۷، ص ۲۳۰

۴. حیدری نسب محمدباقر، دفاع از قرآن در رد کتاب نقد قرآن، ایران-قم، فرشتگان فردا، ۱۳۹۶ ش، چاپ اول، ص ۱۰۳

۵. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت - لبنان، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۵۲ ش، ج ۲۰، ص ۱۱۵

نقد الهی‌نبودن قرآن و ساخته‌شدن آن از سوی پیامبر
آیات آغازین سوره تحریم امتیاز ویژه‌ای برای پیامبر بیان نکرده و با توجه به حکم یکسان سوگند در شریعت حتی در صورت پشیمانی از قسم نیازی به جعل آیه به خدا وجود ندارد

پرسش:

آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله) آیات را به سود خود می‌کرد و به خدا نسبت می‌داد؛ گویا وظیفه قرآن مشروع جلوه‌دادن لغزش‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله) با نزول آیاتی است؟ مثل آیات ابتدایی سورۀ «تحریم» و موضوع عایشه و حفصه و سوگند پیامبر که حلالی را بر خود حرام کند؛ اما در ادامه پیامبر از سوگند خود ناراحت و پشیمان شد و در این آیات مدعی می‌شود خدا از من خواست به این سوگند عمل نکنم. آیا این موارد نمی‌تواند دلیل بر الهی‌نبودن قرآن و اینکه قرآن ساخته پیامبر است باشد؟

پاسخ :

معجزات مختلفی نشان‌دهندۀ نبوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و دلایل مختلف عقلی نشان از عصمت پیامبران از هرگونه اشتباه و دروغ هستند. افزون بر این، با توجه به عجز بشر از آوردن مثل قرآن، اخبار غیبی، اعجاز علمی و ... ، متوجه الهی‌بودن قرآن می‌شویم. در قرآن نیز آمده است: «اگر پیامبر چیزی را به دروغ به خدا نسبت می‌داد، به‌یقین عذاب و رسوا می‌شد». عذاب‌نشدن (صلی الله علیه و آله) نشان می‌دهد که او به خدا دروغ نبسته است. از همه مهم‌تر اینکه حتی اگر فرض کنیم پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از سوگندخوردن پشیمان شده‌اند، نیازی به ساخت آیه و دروغ‌بستن به خدا نداشتند؛ چراکه حضرت بر ترک کار حلالی سوگند خوردند که ترک آن بر انجام آن رجحانی نداشت و مطابق شریعت اسلامی، عمل به چنین سوگندهایی اصلاً واجب نیست.

راه شناخت مدعی راستین نبوت از مدعی دروغین، معجزه است؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نیز معجزات مختلفی از جمله قرآن داشته‌اند (1). در اعجاز قرآن همین بس که با وجود تَحَدّیات و هماوردطلبی‌های مختلف قرآن (2)، کسی تاکنون نتوانسته است حتی سوره کوچکی مثل سورۀ «کوثر» بیاورد. اگر قرآن واقعاً ساختۀ پیامبر بود و او آن را به خدا نسبت داده بود، چرا دیگران از آوردن مثل آن عاجز هستند؟ بنابراین قرآن بهترین دلیل نبوت پیامبر خداست. وقتی نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ثابت شد، با توجه به دلیل عقلی لزوم عصمت نبی (3)، صداقت پیامبر در اموری که از خداوند خبر می‌دهد نیز ثابت می‌شود؛ چنان‌که با اثبات اعجاز قرآن و الهی‌بودن آن، صداقت پیامبر خدا به گونه دیگری نیز ثابت می‌شود: ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنٰا بَعْضَ اَلْأَقٰاوِیلِ * لَأَخَذْنٰا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنٰا مِنْهُ اَلْوَتِینَ * فَمٰا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حٰاجِزِینَ﴾: و اگر [او] پاره‌ای از گفته‌ها را به دروغ بر ما می‌بست، ما او را به‌شدت می‌گرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره می‌کردیم. در آن صورت هیچ‌کدام از شما مانع از عذاب او نبود (4).

بر اساس این آیات، اگر پیامبر خدا چیزی را به دروغ به خدا نسبت می‌داد، به‌یقین خداوند او عذاب می‌کرد؛ بنابراین عذاب‌نشدن پیامبر به این معناست که تک‌تک آیات قرآن، آسمانی و الهی هستند.

آیات ابتدایی سورۀ تحریم

بر اساس آیۀ اول سورۀ تحریم، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) کار حلالی را انجام ‌دادند که برخی از همسرانشان از آن کار ناراحت شدند (5). آن حضرت برای کسب رضایت آنان سوگند می‌خورند این کار حلال را ترک کنند؛ با این سوگند، آن کار حلال بر ایشان حرام می‌شود. خداوند به حضرت وحی می‌کند و می‌گوید: «چرا برای رضایت همسرانت کاری را که من برای تو حلال کرده‌ام، با سوگند بر خودت حرام کردی؟»، سپس از ایشان می‌خواهد سوگند خود را بشکند و «کفّاره» بدهد (6).

کفارۀ شکستن قسم عبارت است از: 1. غذادادن به ده نیازمند؛ 2. پوشاندن آنان؛ یا 3. آزادکردن یک برده. اگر فرد نمی‌تواند هیچ‌کدام از این سه کار را انجام دهد، باید سه روز روزه بگیرد (7). پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نیز با اطعام ده فقیر (8) کفاره را پرداخت کردند.

چرا آیات ابتدایی سوره تحریم ساخته خود پیامبر نیست؟

حِنث قَسَم یا به تعبیر ساده‌تر، شکستن سوگند در صورتی که مُتَعَلَّق قَسَم (= کاری که برای انجام یا ترک آن قسم خورده شده است) رُجحان نداشته باشد، حرام نیست. پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز چون بر ترک عملی حلال سوگند خورده بودند و ترک چنین عملی در برابر انجام‌دادن آن رجحان و برتری ندارد، شکستن آن نه‌تنها حرام نیست، بلکه کفاره هم ندارد؛ هرچند مستحب است برای حفظ احترامِ قسم، کفاره داده شود (9). به‌روشنی مشخص است که حکم بیان‌شده در آیات آغازین سورۀ تحریم اختصاصی به پیامبر ندارد و حکمی عمومی و همگانی است؛ بنابراین نمی‌توان ادعا کرد حضرت ابتدا قسم خورد و سپس از سوگند خود پشیمان شد و با ساخت آیات آغازین سورۀ «تحریم» به دروغ مدعی شد خدا از من خواسته است که سوگند خورد را بشکنم؛ چراکه حتی اگر این آیات نازل نمی‌شدند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌توانستند به سوگند خود عمل نکنند.

نتیجه:

اول: نبوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) با معجزات مختلفی از جمله قرآن ثابت شده است و به حکم عقل، پیامبران از هرگونه خطا، اشتباه و دروغ معصوم هستند.

دوم: با توجه به عجز بشر از آوردن سوره‌ای مثل سوره‌های قرآن، الهی‌بودن این کتاب ثابت می‌شود؛ همچنین بر اساس این کتاب، اگر پیامبر چیزی را به دروغ به خدا نسبت می‌داد، خدا او را عذاب می‌کرد.

سوم: حکم بیان‌شده‌ در آیات آغازین سورۀ تحریم عمومی و همگانی است و اختصاصی به پیامبر ندارد تا بتوان ادعا کرد حضرت آن را به نفع خود ساخته و به خدا نسبت داده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. عالمان مسلمان آثار متعددی درباره معجزات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) تألیف کرده‌اند؛ «دلائل النبوه» نوشتۀ بیهقی، «معجزات النبی» از ابن‌کثیر، «مصابیح الأنوار» اثر بحرانی و «معجزات حضرت محمد(ص)» نگاشتۀ غریقی از جمله آثاری هستند که مستقل به این موضوع پرداخته‌اند. قطب‌الدین راوندی در «الخرائج و الجرائح»، شیخ حر عاملی در «اثبات ‌الهداة» و علامه مجلسی در «بحار الأنوار» نیز فصل یا فصولی از کتاب خود را به روایات معجزات پیامبر اختصاص داده‌اند.

2. اسراء: ۸۸؛ هود: ۱۳ ـ ۱۴؛ یونس: ۳۸؛ بقره: ۲۳.

3. ر.ک به: عبد‌الرزاق لاهیجی؛ سرمایه ایمان در اصول اعتقادات؛ تهران: نشر الزهرا (سلام الله علیها)، ۱۳۷۲ ش، ص 91.

4. الحاقه: 44 ـ 47.

5. بر اساس برخی روایات، این کار حلال، خوردن عسل یا مؤانست با ماریه قبطیه بوده است (عبدالرزاق بن همام صنعانی؛ تفسیر القرآن العزیز المسمى تفسیر عبدالرزاق؛ بیروت: دارالمعرفه، 1411 ق،‏ ج 2، ص 241. محمد طبری؛ جامع البیان فى تفسیر القرآن؛ بیروت: دار‌المعرفه، 1412 ق، ج ‏28، ص 100)؛ اما اولاً این روایات با شأن و شخصیت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) سازگار نیست؛ ثانیاً ماجرای بچگانۀ بیان‌شده در آنها برخلاف اهمیتی است که آیات آغازین سورۀ تحریم نشان‌دهندۀ آن هستند. به ‌نظر می‌رسد برخی این روایات را ساخته‌اند تا علت واقعی نزول این آیات پنهان بماند.

6. سید‌محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج ‏19، ص 330.

7. مائده: 89.

8. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ تهران: دار‌الکتب الإسلامیه؛ چ 4، 1407 ق، ج ‏7، ص 452. برخی نیز گفته‌اند پیامبر خدا برده‌ای را آزاد کرد (مقاتل بن سلیمان؛‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان؛ بیروت: دار‌إحیاء التراث العربی‏، 1423 ق، ج ‏4، ص 376).

9. ناصر مکارم شیرازى و جمعی از نویسندگان؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، چ 10، 1371 ش، ج ‏24، ص 274.

نسبت سنجی هماهنگی دائمی قرآن با پیامبر و الهی نبودن آن
قرآن همۀ پیامبران را تأیید کرده و گفتارش جز وحی نیست، همواره همراه حق بوده و هرگز میان او، اهل‌بیت و حق یا میان او و خدا جدایی و اختلافی رخ نمی‌دهد.

پرسش:

چرا این‌قدر قرآن با پیامبر هماهنگ است و قرآن دائماً از پیامبر دفاع و احکامی را صادر می‌کند که به سود او هستند؟ (مثل سوره مسد و سوره کوثر و...) چرا هیچ‌گاه در قرآن شاهد حکمی که به زیان پیامبر و اهل‌بیتش باشد، نیستیم؟ این‌ها نشانه این نیست که قرآن ساخته‌وپرداخته خود پیامبر است؟

پاسخ:

برخی هماهنگی قرآن با پیامبر را مستمسکی قرار داده‌اند تا الهی بودن قرآن را زیر سؤال ببرند. به باور آنان «پیامبر از قرآن به‌عنوان ابزاری برای پیشبرد نظرات شخصی‌اش استفاده کرده و خواسته‌های نفسانی خود را در ظرف کلام خدا به اطرافیان تحمیل کرده است. اصلاً گویا رسالت قرآن این بوده که مشکلات ایشان را با آیه‌هایی که به سودش نازل می‌کند، برطرف سازد. اشتباهاتش را هموار و خواسته‌های نفسانی او را برآورده کند ... .»

 در این نوشتار این مدعا مورد بررسی و نقد قرار می‌گیرد.

نسبت‌سنجی هماهنگی دائمی قرآن با پیامبر و الهی نبودن آن

اولاً قرآن کریم نه‌تنها از پیامبر خدا، بلکه از همه پیامبران الهی دفاع و آنان و کارهایشان را همواره تأیید کرده است؛

ثانیاً از وقتى پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را از شیر گرفتند، خداوند بزرگ‌ترین فرشته از فرشتگانش را مأمور وى نمود تا شب و روز ایشان را در مسیر کرامت و محاسن اخلاق جهان سوق دهد. (1) ایشان از کودکی تحت حمایت و حفاظت الهی قرار گرفت (2) و ازنظر اخلاقی به بالاترین مراتب آن رسید؛ (3) لذا حضرت خودشان را تربیت‌شده خدا معرفی می‌کردند (4) و می‌فرمودند: «أدّبنی ربی فأحسن تأدیبی»؛ (5)‏ خدا من را به بهترین شکل تربیت کرده است. حضرت هیچ‌چیزی از خودشان نمی‌گفتند و گفتارشان چیزی جز وحی که به ایشان نازل می‌شد، نبود. (6) همه این امور سبب شده بود که پیامبر هیچ‌گاه با خداوند مخالفت نکند و افکار، گفتار و کردارشان همیشه الهی و مطابق خواست و اراده خداوند باشد و درنتیجه، فعل پیامبر دقیقاً فعل خدا باشد و از هم قابل تفکیک و جدایی نباشد.(7) دقیقاً به‌همین‌دلیل، خداوند ایشان را به‌عنوان الگو به بشریت معرفی کرد، (8) از بندگانش خواست پا جای پای او بگذارند و رسماً اعلام کرد اطاعت از ایشان اطاعت از من است (9) و هرکه مدعی دوست داشتن من باشد، اما از پیامبر اطاعت نکند، دروغ می‌گوید.(10) همین الهی بودن رفتار حضرت سبب شده بود که مردم نه‌تنها مجاز نبودند و نیستند به ایشان اعتراض بکنند، بلکه حتی اگر در دلشان نیز از تصمیمات ایشان ناراحت بشوند، خداوند آنان را مؤمن نمی‌داند. (11)

چنانکه از یک‌سو، قرآن بر اساس حق نازل شده است (12) و از سوی دیگر، اهل‌بیت پیامبر خدا نیز همچون ایشان همیشه مطابق حق و قرآن رفتار می‌کردند و این تبعیت به‌اندازه‌ای بود که در روایات گفته شده حق از آنان تبعیت و خودش را با آنان هماهنگ می‌کند: «الحق مع علی و علی مع الحق یزول حق مع علی حیث زال» (13) و «علی مع القرآن و القرآن مع علی لا یفترقان حتی یردا علی الحوض.» (14) راز این‌که قرآن هیچ‌گاه اهل‌بیت را تخطئه نکرد نیز همین تبعیت قرآن و اهل‌بیت از حق است. مَثَل قرآن و اهل‌بیت مَثَل رعدوبرق است که چون از یک منبع مشترک نشئت می‌گیرند، هرگز از‌هم جدا نمی‌شوند.

با دقت در مطالب، مشخص می‌شود علت هماهنگی همیشگی قرآن با پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام و تأیید دائمی ایشان این نیست که قرآن ساخته‌وپرداخته پیامبر است؛ بلکه ریشه این هماهنگی به این امر برمی‌گردد که قرآن و افعال پیامبر و اهل‌بیت هردو از سرچشمه واحدی جاری شده‌اند و از‌این‌رو در نهایتِ سازگاری باهم هستند. بلاتشبیه معصوم همچون رباتی است که توسط سازنده خود برنامه‌ریزی شده و درنتیجه، همیشه مطابق با اراده سازنده خود عمل می‌کند و به‌همین‌دلیل، اصلاً عجیب نیست که سازنده آن همیشه از آن و کارهایش دفاع کند؛ البته همان‌طور که در کتب کلامی ثابت شده عصمت معصومان از آنان سلب اراده نمی‌کند و آنان در اثر لطف الهی، اما با اراده و اختیار کامل خود معصوم و بی‌گناه هستند.(15)

نتیجه‌گیری:

هماهنگی قرآن با پیامبر و اهل‌بیتش به دلیل این نیست که قرآن توسط پیامبر ساخته شده است، بلکه ریشه در این دارد که هر‌دو از یک سرچشمه الهی نشئت گرفته‌اند؛ چراکه اگر قرآن وحی خداوند است، بینش، کنش و منش پیامبر نیز تحت هدایت و تربیت الهی شکل گرفته بود: «أدّبنی ربی فأحسن تأدیبی.» چنانکه معیت و همراهی همیشگی قرآن و اهل‌بیت با حق، دلیل دفاع و تأیید همیشگی قرآن از آنان است.

پی‌نوشت‌ها:

1. سید رضی، محمد بن حسین‏، نهج‌البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، قم، انتشارات هجرت، چاپ اول، 1414 ق، ص 300، خطبه قاصعه: «لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ ص مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَه‏» مطابق برخی از روایات آن فرشته همواره حضرت را راهنمایی می‌کرد و از کارهای ناروا برحذر می‌داشت. (ابن‌حبان، محمد، صحیح ابن‌حبان، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ دوم، 1414 ق، ج 14، ص 169)

2. سوره ضحی، آیه 6: ﴿أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوىٰ﴾؛ «آیا تو را یتیم نیافت، پس پناه داد؟»

3. سوره قلم، آیه 4: ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾؛ «و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری

4. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق، ج‏16، ص 231: «أَنَا أَدِیبُ اللَّه.»

5. طبرانی، احمد، التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم، اردن، دار الکتاب الثقافی‏، چاپ اول، 2008 م، ج‏6، ص 321؛ ثعلبى، احمد بن محمد، تفسیر ثعلبی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1422 ق، ج‏10، ص 10؛ طبرسى، فضل بن حسن‏، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح: فضل‏‌الله ‏یزدى طباطبایى و هاشم رسولی، ‏تهران، ناصرخسرو، 1372 ش، ج‏10، ص 500.

6. سوره نجم، آیه‌های 3 و 4: ﴿وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوىٰ * إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحىٰ﴾؛ «و از روی هواوهوس سخن نمی‌گوید. گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل می‌شود، نیست

7. سوره نساء، آیه 150: ﴿إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اَللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذٰلِکَ سَبِیلاً﴾؛ «بی‌تردید کسانی‌که به خدا و پیامبرانش کافر می‌شوند و می‌خواهند میان خدا و پیامبرانش جدایی اندازند و می‌گویند: به بعضی ایمان می‌آوریم و به برخی کافر می‌شویم و می‌خواهند میان کفر و ایمان راهی [خاص] برگزینند، [سبک‌مغز و بی‌شعورند.]»

8. سوره احزاب، آیه 21: ﴿لَقَدْ کٰانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ ...﴾؛ «یقیناً برای شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوی نیکویی است.» ... .

9. سوره نساء، آیه 80: ﴿مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ ...﴾؛ «نهر که از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده ... .»

10. سوره آل‌عمران، آیه 31: ﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اَللّٰهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ «بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شمارا دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است

11. سوره نساء، آیه 65: ﴿فَلاٰ وَ رَبِّکَ لاٰ یُؤْمِنُونَ حَتّٰى یُحَکِّمُوکَ فِیمٰا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاٰ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّٰا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً﴾؛ «به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن حقیقی نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع و اختلاف دارند به داوری بپذیرند؛ سپس از حکمی که کرده‌ای دروجودشان هیچ دل‌تنگی و ناخشنودی احساس نکنند و به‌طور کامل تسلیم شوند

12. سوره نساء، آیه 105: ﴿إِنّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ ...﴾؛ «یقیناً این کتاب را به‌درستی و راستی بر تو نازل کردیم ... .»

13. ابن‌مغازلی، علی، مناقب الامام علی بن ابی‌طالب، بیروت، دارالاضواء، چاپ سوم، 1424 ق، ص 140

14. ابن مردویه، احمد، مناقب علی بن ابی‌طالب، قم، دارالحدیث، چاپ دوم، 1424 ق، ص 117.

15. صفایی، احمد، علم کلام، تهران، دانشگاه تهران، چاپ ششم، 1374 ش، ج 2، ص 103.

مدت آفرینش آسمان و زمین و تناقض
به دلیل تفاوت موضوع، آیات شش روز آفرینش (خلق آسمان‌ها و زمین) با آیات هشت روز (خلق همراه با کوه‌ها، برکات زمین، مواد غذایی و قضاء آسمان‌ها) در تعارض نیستند.

پرسش:

آفرینش آسمان و زمین در هشت روز بود یا شش روز؟ در آیه چهارم از سوره سجده و هفت آیه دیگر گفته شده: «فِی سِتَّهِ أَیَّام» یعنی در شش روز آفریده شده است، اما در آیات ۹ تا ۱۲ سوره فصلت آمده که زمین و آسمان در هشت روز آفریده شد؛ البته عدد ۸ آشکارا در قرآن نیامده و از جمع اعداد موجود در این آیه محاسبه شده است. آیا قرآن درباره مدت آفرینش آسمان و زمین دچار تناقض‌گویی شده است؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نداشتن اختلاف و تناقض دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه گفته‌اند: «مطابق برخی از آیات آسمان‌ها و زمین در شش روز خلق شدند، اما آیات دیگر از آفرینش آسمان‌ها و زمین در هشت روز خبر داده‌اند! همان‌طور که مشخص است این آیات باهم اختلاف دارند و قابل‌جمع نیستند.»

 این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد خواهد شد.

تناقض چیست؟

اگر دو گزاره نتوانند هم‌زمان هردو راست یا هم‌زمان هردو دروغ باشند، متناقض محسوب می‌شوند. (1) البته تشخیص تناقض آسان نیست و برای اینکه دو گزاره واقعاً متناقض باشند، باید در جنبه‌های مختلفی مثل موضوع، محمول، شرط، زمان، مکان و... با یکدیگر یکسان باشند. (2) برای نمونه، دو گزاره «من ظرف‌ها را در دو ساعت شستم» و «من ظرف‌ها و لباس‌ها را در سه ساعت شستم» باهم متناقض نیستند؛ چراکه موضوع این دو باهم متفاوت است.

چرایی متناقض نبودن آیات قرآن درباره مدت‌زمان آفرینش آسمان‌ها و زمین

‌در راستای بررسی این اشکال بیایید آیات 9 تا 12 سوره فصلت را باهم بخوانیم:

﴿قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ اَلْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدٰاداً ذٰلِکَ رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ * وَ جَعَلَ فِیهٰا رَوٰاسِیَ مِنْ فَوْقِهٰا وَ بٰارَکَ فِیهٰا وَ قَدَّرَ فِیهٰا أَقْوٰاتَهٰا فِی أَرْبَعَهِ أَیّٰامٍ سَوٰاءً لِلسّٰائِلِینَ * ثُمَّ اِسْتَوىٰ إِلَى اَلسَّمٰاءِ وَ هِیَ دُخٰانٌ فَقٰالَ لَهٰا وَ لِلْأَرْضِ اِئْتِیٰا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قٰالَتٰا أَتَیْنٰا طٰائِعِینَ * فَقَضٰاهُنَّ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحىٰ فِی کُلِّ سَمٰاءٍ أَمْرَهٰا وَ زَیَّنَّا اَلسَّمٰاءَ اَلدُّنْیٰا بِمَصٰابِیحَ وَ حِفْظاً ذٰلِکَ تَقْدِیرُ اَلْعَزِیزِ اَلْعَلِیمِ﴾؛ «بگو: آیا شما به آن‌کس که زمین را در دو روز آفرید کافر هستید و برای او همانندهایی قرار می‌دهید؟! او پروردگار جهانیان است! او در زمین کوه‌های استواری قرار داد و برکاتی در آن آفرید و مواد غذایی آن را مقدّر فرمود، ـ این‌ها همه در چهار روز بود ـ درست به اندازه نیاز تقاضا کنندگان! سپس به آفرینش آسمان پرداخت، درحالی‌که به‌صورت دود بود؛ به آن و به زمین دستور داد: "بیایید، خواه از روی اطاعت و خواه اکراه" آن‌ها گفتند: "ما از روی طاعت می‌آییم" در این هنگام آن‌ها را به‌صورت هفت‌آسمان در دو روز آفرید ... .»

مطابق این آیات، خداوند زمین را در دو روز، کوه‌ها، برکات روی زمین و مواد غذایی را در چهار روز و آسمان‌های هفتگانه را در دو روز آفرید و این یعنی آفرینش آن‌ها روی‌هم‌رفته هشت روز طول کشید.

این در حالی است که مطابق برخی دیگر از آیات قرآن، خداوند آسمان‌ها و زمین را در شش روز (3) آفریده است:

﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیّٰامٍ… ﴾؛ «پروردگار شما، خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید ‌... ‌.» (4)

﴿وَ هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیّٰامٍ ...﴾؛ «او کسی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید ‌... ‌.» (5)

اما برخلاف تصور برخی، آیات هشت روز، با آیات شش روز، باهم اختلافی ندارند و متناقض نیستند؛ چراکه موضوع آن‌ها باهم متفاوت است و یکی از شرایط تناقض «وحدت موضوع» است. توضیح آن‌که در آیات سوره فصلت اولاً اصلاً اسمی از آفرینش آسمان‌ها نیامده و منظور از «فَقَضٰاهُنَّ» هفت‌تا کردن آسمان است؛ یعنی آسمان قبلاً خلق شده بود، اما خداوند با تبدیل آن به هفت‌آسمان، خلقت آن‌ها را تکمیل کرده و به پایان رسانده است؛ (6) ثانیاً در این آیات افزون بر زمین، به کوه‌ها، برکات و مواد غذائی روی زمین نیز اشاره شده و هشت روز برای آفرینش همه این امور و هفت‌تا شدن آسمان است؛ بنابراین، آفرینش آسمان‌ها و زمین در شش روز بوده است، اما آفرینش زمین، کوه‌ها، برکات و مواد غذایی و همچنین هفت‌تا شدن آسمان در هشت روز بوده است.

برخی به گونه دیگری به این شبهه پاسخ داده و گفته‌اند: چهار روز شامل دو روز آفرینش خود زمین نیز می‌شود و درنتیجه، مجموع روزها شش می‌شود و نه هشت؛ پس هیچ تناقضی وجود ندارد. مشابه این تعبیر در زبان عربی و حتی زبان فارسى نیز وجود دارد. برای نمونه گفته مى‏شود: از تهران تا مکه ده روز و تا مدینه یازده روز طول مى‏کشد. همان‌طور که مشخص است یازده روز تا مدینه شامل آن ده روز تا مکه نیز می‌شود؛ یعنى از تهران تا مکه ده روز و از مکه تا مدینه یک روز. (7)

نتیجه‌گیری:

ازجمله شرایط تناقض (8) دو گزاره، وحدت آن دو در موضوع است؛ پس اگر موضوع دو گزاره باهم متفاوت باشد باهم متناقض نیستند. دقیقاً به همین دلیل بین آیات حاکی از شش روز با آیات حاکی از هشت روز اختلاف و تناقضی وجود ندارد؛ زیرا موضوع آیات حاکی از شش روز، فقط آفرینش آسمان‌ها و زمین تنها است؛ اما موضوع آیات حاکی از هشت روز، اولاً آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها و برکات روی زمین هستند؛ نه‌فقط آسمان‌ها و زمین تنها؛ ثانیاً این آیات درباره «قضاء» آسمان‌ها به معنای هفت‌تا شدن آن‌ها است؛ نه «خلق» آن‌ها.

پی‌نوشت‌ها:

1. مظفر، محمدرضا، المنطق، انتشارات اسماعیلیان، چاپ سیزدهم، 1384 ش، ص 157: «تناقض القضایا اختلاف فی القضیتین یقتضی لذاته ان تکون احداهما صادقه و الاخری کاذبه.»

2. سلطانی بیرامی، اسماعیل، اعجاز قرآن در پیراستگی از اختلاف و نقد شبهات، قم، موسسه امام خمینی، چاپ اول، 1396 ش، ص 109.

3. در روایتی از امام باقر علیه‌السلام آمده است که مراد از «سته ایام»، «سته اوقات» است. (قمى، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی، قم، دار الکتاب‏، چاپ سوم، 1363 ش، ج‏1، ص 236)

4. سوره اعراف‏، آیه 54.

5. سوره هود، آیه 7؛ سوره یونس، آیه 3 و سوره حدید، آیه 4.

6. طبرانى، سلیمان بن احمد، التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم، اربد اردن، دار الکتاب الثقافی‏، چاپ اول، 2008 م، ج‏5، ص 422؛ طوسى، محمد بن حسن‏، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، بی‌تا، ج‏9، ص 111.

7. زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 191؛ مکارم شیرازى، ناصر و جمعى از نویسندگان، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ 10، 1371 ش، ج 20، ص 224.

8. شاعری شرایط تناقض را در قالب دو بیت به شعر درآورده است: «در تناقض هشت وحدت شرط دان * وحدت موضوع و محمول و مکان / وحدت شرط و اضافه، جزء و کل * قُوّه و فِعل است در آخِر زمان»

محل تشکیل منی در بدن مرد و یافته های علمی
اختلاف در تفسیر و ترجمه آیات ۵ تا ۸ طارق، که برخی با علم ناسازگارند، ناشی از فهم بشری است و با وجود تفسیرهای علمی‌پذیر، این امر خطایی در قرآن به‌شمار نمی‌آید.

پرسش:

محل تشکیل منی در بدن مرد (بین صلب و ترائب) - سوره طارق (آیه‌های ۵ تا ۷) - یکی از خطاهای علمی قرآن است. با این توضیح که قرآن محل تولید منی را قفسه سینه مرد می‌داند! بااینکه امروزه مشخص است که منی در بیضه‌ها ساخته، در کیسه منی ذخیره و از مجرای ادرار خارج می‌شود و محل ساخت و مسیر خروج آن ربطی به ستون فقرات و سینه ندارد. پس این گفته قرآن غلطی فاحش است. این غلط، ریشه در خرافات باستانی دارد و در بین اعراب نیز از قدیم و حتی امروز شایع است؛ بنابراین، پیامبر یک غلط عامیانه را به اسم خدا وارد قرآن کرده است. آیا این ادعا درباره قرآن درست است؟

پاسخ:

قرآن در مقام اثبات قدرت خداوند بر معاد جسمانی به چگونگی آفرینش او اشاره کرده و گفته است همان خدایی که شما را آفرید شما را دوباره زنده خواهد کرد:

﴿فَلْیَنْظُرِ اَلْإِنْسٰانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ مٰاءٍ دٰافِقٍ * یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ اَلصُّلْبِ وَ اَلتَّرٰائِبِ * إِنَّهُ عَلىٰ رَجْعِهِ لَقٰادِرٌ﴾؛ (1) «پس انسان باید ببیند که از چه چیز آفریده شده است؟ از آبی جهنده (منی) آفریده شده است؛ از بین صُلب و ترائب بیرون می‌آید. خدا بر بازگرداندن انسان [پس از مرگش] حتماً تواناست

به باور برخی، سخن قرآن درباره خروج از بین صلب و ترائب با یافته‌های علمی سازگار نیست و اصطلاحاً خطای علمی است.

 در نوشتار حاضر این ادعا بررسی و نقد خواهد شد.

چرایی لزوم تطابق قرآن با علم

قرآن کتاب هدایت است و خودش کتاب علمی و هدفش بیان نظریه‌های علمی نیست؛ اما هنگامی در راستای راهنمایی بشر که به پدیده‌های طبیعی اشاره می‌کند، این اشارات نباید با یافته‌های قطعی علوم در تضاد باشند؛ زیرا قرآن کلام خداوندی است که علم او به همه‌چیز، ازجمله قوانین هستی، بی‌پایان و بی‌نقص است و لذا منطقاً نباید حاوی هیچ‌گونه خطا یا اشتباهی در هیچ زمینه‌ای باشد. چنانکه قرآن و جهان هستی هردو مخلوق خداوند هستند و نباید هیچ تضادی میان کلام خالق و خلقت او وجود داشته باشد؛ چراکه هیچ‌کس همچون خالق از مخلوق خود باخبر نیست. افزون بر این، قرآن به‌عنوان کتاب هدایت برای بشریت نازل شده است تا انسان‌ها را به‌راستی و درستی رهنمون سازد. اگر در محتوای آن، ازجمله اشارات علمی‌اش، خطاهایی وجود داشته باشد، این امر می‌تواند به اعتماد انسان‌ها به راهنمایی‌های آن لطمه وارد کند.

تمایز قرآن از ترجمه و تفسیر آن

باید بین قرآن از یک‌سو و ترجمه و تفسیر آن ازسوی‌دیگر، تفکیک و تمایز قائل شد. وجود خطا در ترجمه یا تفسیر قرآن، لزوماً به‌معنای وجود خطا در قرآن نیست. هرچند قرآن به‌عنوان کلام خداوند از هرگونه خطا عاری است، اما ترجمه و تفسیر، محصول تلاش فکری و فهم بشر هستند. انسان‌ها، به دلیل محدودیت‌های ذاتی خود در فهم، دانش، زبان و... همواره در معرض خطا و اشتباه قرار دارند. هیچ مترجم یا مفسری ادعای عصمت ندارد و این طبیعی است که فهم آن‌ها از متنی به این عمق و جامعیت، کامل و بی‌نقص نباشد. افزون بر این، زبان عربی قرآن، دارای بلاغت، ایجاز، اشارات عمیق و لایه‌های معنایی گوناگون است. فهم دقیق بسیاری از آیات، علاوه بر تسلط بر قواعد زبان عربی، نیازمند آشنایی با علوم قرآنی، اسباب نزول، احادیث نبوی و حتی درک عمیقی از بافت تاریخی و فرهنگی زمان نزول است. یک مترجم ممکن است به دلیل عدم احاطه کافی بر ظرافت‌های لغوی، صرفی، نحوی یا بلاغی و یا ناتوانی در انتقال کامل معنای آیه دچار خطا شود. چنانکه مفسر ممکن است در فهم آیه، به‌دلیل عدم دسترسی به اطلاعات کافی، غفلت از قرائن و شواهد، یا حتی پیش‌فرض‌های فکری نادرست، دچار کژفهمی ‌شود و تفسیری ارائه دهد که با مراد واقعی آیه فاصله دارد. این بدان معنا نیست که آیه خطا دارد، بلکه به‌معنای خطای مفسر است.

آیا قرآن درباره محل تشکیل منی اشتباه کرده است؟

«صُلب» در عربی به‌معنای سخت و محکم است و برای تعبیر از استخوان‌های پشت همچون ستون فقرات و لگن به‌کار می‌رود. «ترائب» به معنای دو شیء مساوی است و ازجمله مصادیق آن می‌توان به اعضاء و استخوان‌های متساوی‌الاطراف مثل قفسه سینه، دو پا، لگن، عانه و... اشاره کرد. درباره آیه‌های 5 تا 8 سوره طارق شاهد سه تفسیر و درنتیجه، سه ترجمه مختلف هستیم و اشکال بالا فقط به یکی از این سه تفسیر و ترجمه وارد است:

1. فاعل فعل «یَخْرُجُ»، «الانسان» است و آیه در مقام بیان خروج انسان از رحم مادر در زایمان طبیعی از طریق «فَرْج» که در میان استخوان لگن (صلب) و استخوان عانه و دو پا (ترائب) قرار گرفته، است. این تفسیر و ترجمه کاملاً صحیح و مطابق با واقع است؛

2. فاعل فعل «یَخْرُجُ»، «مٰاء دٰافِق» یا همان منی است و آیه در مقام بیان خلقت انسان از منی مرد است. منی در آلت تناسلی (بیضه‌ها) که بین استخوان‌های لگن (صلب) و استخوان‌های دو پا (ترائب) قرار گرفته‌، ساخته می‌شود. این تفسیر و ترجمه نیز کاملاً درست و با یافته‌های علمی سازگار است؛

3. فاعل فعل «یَخْرُجُ»، «مٰاء دٰافِق» یا همان منی است و آیه در مقام بیان خلقت انسان از آبی که محصول ترکیب آب مرد که در پشت (صلب) او و آب زن که در میان استخوان‌های سینه (ترائب) او ساخته می‌شود، است. این تفسیر و ترجمه نادرست است و با کشفیات علمی سازگار نیست.

بنابراین، قرآن دچار اشتباه نشده، بلکه برخی از مفسران و مترجمان قرآن دچار اشتباه شده‌اند.(2)

نتیجه‌گیری:

قرآن از سوی خالق انسان نازل شده و چون هیچ‌کس به‌اندازه خالق از مخلوق خود خبر ندارد، نباید در گزارش‌های قرآن درباره آفرینش انسان شاهد خطا باشیم. درباره آیه‌های 5 تا 8 سوره طارق سه تفسیر و ترجمه مختلف ارائه شده که یکی از این سه با یافته‌های علمی سازگار نیست، اما ازآنجاکه ترجمه و تفسیر قرآن غیر از قرآن است، خطا بودن برخی از تفسیرها و ترجمه‌ها به معنای خطا بودن قرآن نیست. بله اگر این آیات به‌گونه‌ای بودند که تنها یک تفسیر و ترجمه برای آن‌ها ممکن بود و آن تفسیر و ترجمه هم خطا بود، باید وجود خطا در قرآن را می‌پذیرفتیم، اما همان‌طور که مشاهده کردید دو تفسیر و ترجمه دیگر وجود دارد که هردو کاملاً با علم سازگار هستند و هیچ مشکلی ندارند.(3)

برای مطالعه بیشتر

برومند، محمدحسین، مقاله «نقد آراء مفسران درباره مفهوم آیه "یخرج من بین الصلب و الترائب"»، مجله پژوهش‌های قرآن و حدیث، دوره 42، ش 1، مهر 1388 ش، صص 55-43.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره طارق، آیه‌های 5-8.

2. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ (پاسخی قاطع به شبهات کتاب «نقد قرآن سُها»)، قم، پژوهشگاه فرهنگ و معارف قرآن، 1398 ش، ص 27-29.

3. گفتنی است افزون بر تفاسیر ارائه‌شده در متن، تفاسیر دیگری نیز اخیراً ارائه شده است. برای نمونه، مقاله «بررسی تطبیقی شکل‌گیری جنین از منظر تفسیر قرآن و علم با تأکید بر آیات 5 تا 7 طارق» نیز به این نتیجه رسیده است که «مراد از «صلب» پشت و استخوان‌های پشت و منظور از «ترائب» سینه و استخوان‌های جلوی سینه و درنتیجه مراد از «من بین‌ الصّلب‌ و التّرائب‌» کل بدن است و زنان و مردان در شکل‌گیری جنین، دارای نقش فاعلی و قابلی هستند که این مسئله ازنظر مفهومی با یافته‌های علم پزشکی جدید سازگاری دارد». (کربلایی پازوکی، علی و قدسیه علی‌اوسط، مجله مطالعات تفسیری، تابستان 1399 ش، ش 42، صص 149-162) نویسندگان مقاله «نگرشی نو پیرامون مفهوم آیات ۵ تا ۷ طارق با تأکید بر نقد آراء موجود» نیز معتقدند: «منظور از ماء دافق، آب ماده آفرینش اولیه انسان، صلب، قسمت‌های سخت و ترائب، قسمت‌های نرم زمین است». (امامی میبدی، سید جلیل و کمال صحرائی اردکانی، مجله مطالعات تفسیری، بهار 1400 ش، ش 45، صص 25-40)

تناقض‌نماها در قرآن
به‌دلیل تفاوت موضوع، آیۀ ۵۸ درباره خیانت هم‌پیمانان غیرجنگجو و آیۀ ۶۲ درباره درخواست صلح دشمنان در حال جنگ است و میان آن‌ها تناقضی وجود ندارد.

پرسش:

 قرآن از یک طرف می‌گوید اگر احساس کردی دشمن می‌خواهد، به پیمان صلح شما خیانت کند، در نقض آن پیمان پیش‌قدم‌شو (انفال: 58)؛ ولی از سوی دیگر می‌گوید حتی اگر دشمن هنگام پیشنهاد صلح در مقام خدعه بود، پیشنهاد صلح او را بپذیر و قبول کن (انفال: 62). بالاخره اگر دشمن در مقام خدعه و خیانت بود، صلح را بپذیریم یا نپذیریم؟

پاسخ:

«صلح» به ‌معنای مسالمت، آشتی و سازش و پایان‌دادن به اختلاف و جنگ است. آیات متعددی از قرآن درباره صلح است. گروهی گمان کرده‌اند برخی آیات صلح با هم اختلاف دارند و متناقض هستند. در این نوشتار ادعای تناقض این آیات با هم بررسی می‌شود.

 

صلح یا عدم صلح با دشمنی که احتمال خیانت او وجود دارد

بر اساس آیۀ 58 سورۀ «انفال» اگر مسلمانان احساس کردند دشمن قصد نقض پیمانش را دارد، باید در نقض پیمان پیش‌قدم شوند: ﴿وَ إِمّٰا تَخٰافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیٰانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلىٰ سَوٰاءٍ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْخٰائِنِینَ﴾: و اگر از قومى [که با تو پیمان صلح بسته‏‌اند، نشانه‌هایى از پیمان‏‌شکنى و] خیانتى احساس مى‏کنى، از راهى صحیح [پیمانشان را] به سویشان بیفکن [تا از موقعیّت جنگى آگاه شوند]؛ چراکه خدا خیانتکاران را دوست نمى‌دارد.

اما در دو آیۀ بعد یعنی آیات 61 و 62، خداوند از مسلمانان می‌خواهد اگر دشمن درخواست صلح داشت، حتی اگر احتمال دادید هدف از صلح، خدعه است، صلح را بپذیرید: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهٰا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اَللّٰهِ إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ * وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اَللّٰهُ هُوَ اَلَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ﴾: و اگر به صلح تمایل داشتند، تو نیز به آن تمایل نشان ده و بر خدا توکّل کن؛ همانا اوست شنوا و دانا. و اگر بخواهند [با پیشنهاد صلح‏] تو را فریب دهند، خدا براى تو بس است. اوست که تو را به یارى خود و به وسیله مؤمنان تأیید کرد.

با توجه به این دو آیه، پرسش این است که با دشمنی که احتمال خیانت او وجود دارد، باید صلح کرد یا نه؟

قضیۀ 1: با دشمنی که احتمال خیانت او وجود دارد، صلح کنید؛

قضیۀ 2: با دشمنی که احتمال خیانت او داده می‌شود، صلح نکنید.

 

چرایی متناقض‌نبودن آیات 58 و 62 سورۀ انفال

در این بخش، نخست نگاهی به معنای این آیات می‌اندازیم، در ادامه ادعای متناقض‌بودن آنها را بررسی می‌کنیم.

خداوند در آیات 56 تا 59 سورۀ «انفال» در مقام بیان حکم کافرانی است که با مسلمانان عهد بسته‌اند و پیمان همکاری دارند. بر اساس آیه‌های 56 و 57، اگر هم‌پیمانان مسلمانان عهد خود را نقض کنند و در جنگ علیه مسلمانان حاضر شوند، مسلمانان موظف به جنگ با آنان هستند. در ادامۀ این آیات، خداوند به سراغ هم‌پیمانانی می‌رود که هرچند هنوز وارد جنگ با مسلمانان نشده‌اند، نشانه‌های آشکاری مبنی بر قصد آنان به خیانت و پیمان‌شکنی به مسلمانان ظاهر شده است (1). خداوند به مسلمانان دستور می‌دهد قبل از اینکه آنان در عمل به شما خیانت کنند، شما آن پیمان را نقض کنید و به آنان اطلاع دهید که دیگر با آنان عهد و پیمانی ندارید.

خداوند در آیات 61 و 62 همین سوره به سراغ دشمنانی می‌رود که در حال جنگ با مسلمانان هستند و به مسلمانان می‌گوید: «اگر آنان دست از جنگ کشیدند و خواهان صلح با شما شدند، پیشنهاد صلحشان را بپذیرید و جنگ را ادامه ندهید». ازآنجاکه این احتمال وجود دارد هدف دشمن از پیشنهاد صلح، خدعه و نیرنگ باشد، خداوند از مسلمانان می‌خواهد به صِرف احتمال خدعۀ دشمن و بدون اینکه دلیل و شاهدی مبنی بر آن وجود داشته باشد، از پذیرش پیشنهاد صلح خودداری نکنید؛ چراکه خداوند خود تضمین‌کنندۀ خنثی‌شدن هرگونه فریب احتمالی است.

به‌روشنی مشخص است که موضوع آیۀ 58 سورۀ «انفال» با موضوع آیۀ 62 کاملاً متفاوت است. درواقع آیۀ 58 درباره کافرانی است که با مسلمانان پیمان همکاری دارند؛ اما موضوع آیۀ 62 کافرانی است که در حال جنگ با مسلمانان هستند. از جمله نشانه‌های تفاوت موضوع این آیات با هم کلمۀ «خیانت» است. در آیۀ 58 که دربارۀ دوستان و هم‌پیمانان مسلمانان است، کلمۀ «خیانت» به ‌معنای پیمان‌شکنی بیان شده است و مشخص است دوست و هم‌پیمان به انسان خیانت می‌کند و نه دشمن؛ بنابراین موضوع آیات 58 و 62 سورۀ انفال با هم متفاوت است (2). درنتیجه بین آنها تناقض و اختلافی نیست:

قضیۀ 1: پیمانتان را با هم‌پیمانی که در شُرُف خیانت به شماست، به هم بزنید؛

قضیۀ 2: پیشنهاد صلح دشمن را بپذیرید، حتی اگر احتمال خدعه او را می‌دهید.

 

نتیجه

آیات ۵۸ و ۶۲ سورۀ «انفال» در نگاه اول متناقض به نظر می‌رسند؛ اما با دقت در معنای آنها مشخص می‌شود که ناظر به دو موضوع مختلف هستند. آیۀ ۵۸ مربوط به زمانی است که پیمان صلحی از پیش وجود دارد و نشانه‌هایی آشکار از قصد خیانت به آن پیمان مشاهده می‌شود. قرآن در این حالت دستور می‌دهد که آشکارا پیمان را نقض و به دشمن اعلام کنید؛ اما آیۀ ۶۲ دربارۀ دشمنی است که با مسلمانان پیمانی ندارد و در حال جنگ با آنان است، اما می‌خواهد دست از جنگ بکشد؛ به همین دلیل پیشنهاد صلح می‌دهد. شما حتی اگر به نیت دشمن شک داشته باشید و احتمال دهید هدف او از پیشنهاد صلح، خدعه و فریب است، باید با توکل بر خدا پیشنهاد صلح را بپذیرید. بنابراین ازآنجاکه مهم‌ترین شرط تناقض (3)، وحدت موضوع است و موضوع این دو آیه با هم متفاوت است، با هم متناقض نیستند (4).

برای مطالعه بیشتر:

محیا پوریزدان‌پناه کرمانی و زهره اخوان مقدم؛ مقالۀ «رفع تعارض از آیات ناظر بر صلح و جنگ»؛ پژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن، 1397 ش، دورۀ 6، ش 2، ص 53 ـ 66.

پی‌نوشت‌ها:

1. محمد فخر رازی؛ مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)؛ چ 3، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1420 ق، ج ‏15، ص 501: «قوله: وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً محمول على ما إذا تأکد ذلک الخوف بأمارات قویه داله علیها».

سیدمحمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ چ 2، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج ‏9، ص 113: «معنى الخوف ظهور أمارات تدل على وقوع ما یجب التحرز منه و الحذر عنه».

2. مثلاً اگر گفته شود «سقف سفید است» و «دیوار سفید نیست»، چون گزارۀ اول درباره موضوع «سقف» و گزارۀ دوم درباره موضوع «دیوار» است، با هم اختلافی ندارند و متناقض نیستند.

3. شاعری شرایط تناقض را در قالب دو بیت به شعر درآورده است:

در تناقض هشت وحدت شرط دان

وحدت موضوع و محمول و مکان

وحدت شرط و اضافه، جزء و کل

قُوّه و فعل است در آخِر زمان.

4. برخی به گونۀ دیگری به این شبهه پاسخ داده‌اند و معتقدند شرایط دو آیه با هم متفاوت است؛ درنتیجه به‌ دلیل نبود «وحدت شرط» با هم متناقض نیستند؛ برای نمونه فخر رازی گفته است: «اگر آنان از روی فریب صلح کنند، باید آن صلح را پذیرفت؛ زیرا حکم بر اساس ظاهر است ... . اگر گفته شود مگر خداوند نفرموده "وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَهً فَانبِذْ إِلَیْهِمْ"، یعنی اگر از خیانت قومی می‌ترسی، عهد را آشکارا بر هم بزن که این با آنچه در این آیه آمده تناقض دارد؟ می‌گوییم آیۀ "وَإِمَّا تَخَافَنَّ ..." مربوط به زمانی است که آن ترس با نشانه‌های قوی و آشکار همراه باشد؛ اما این فریب و خدعه مربوط به وقتی است که در دل‌شان نوعی نفاق و تزویر باشد، ولی نشانه‌ای آشکار بر قصد بد و فتنه‌انگیزی‌شان وجود نداشته باشد و ظاهرشان بر پایداری بر صلح و ترک دشمنی دلالت کند» (محمد فخر رازی؛ مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)؛ ج ‏15، ص 501). محمدجواد مَغنیه نیز در‌این‌باره گفته است: «سؤال: پیش‏تر در تفسیر آیۀ "وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ"، گفته شد که خداوند به پیامبرش دستور داد که هرگاه بیم نیرنگ و فریب از سوى کافران داشته باشد، پیمان آنها را بشکند، در‌حالى‌که در این آیه به او دستور داده است که هرگاه آنان از وى درخواست صلح کنند، به خواسته آنها پاسخ مثبت دهد، حتى اگر در واقع قصد خیانت داشته باشند. بنابراین چگونه مى‏توان میان این دو آیه جمع کرد؟ پاسخ: در آیه پیشین خدا به پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) دستور داد که اگر از روى دلایل قطعى به نیرنگ کافران یقین حاصل کرد، پیمان با آنها را بشکند و آن‏ را به آنان اعلام کند؛ اما در این آیه، او را به مصالحه با آنان مأمور مى‏کند، مشروط بر اینکه دلایل قطعى بر نیرنگ آنها وجود نداشته باشد و صرفاً احتمال آن برود، هرچند درواقع قصد نیرنگ داشته باشند. در چنین حالتى، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) به ظاهر عمل مى‏کند و با آنان بر حسب ظاهر رفتار مى‏کند؛ چراکه ظاهر براى مردم و باطن براى خداست» (محمدجواد مغنیه؛ التفسیر الکاشف؛ قم: دار‌الکتاب الإسلامی، 1424 ق، ج ‏3، ص 503).

غروب خورشید در چشمه در داستان ذوالقرنین و یافته های علمی
رآن در نقل دیدگاه‌های نادرست، با آوردن قرینه‌هایی چون «وجدها» در آیه ۸۶ کهف، نشان می‌دهد که گزارش صرفاً بازتاب ادراک شخصی (ذوالقرنین) است و نه بیان حقیقت علمی.

پرسش:

منظور قرآن از غروب خورشید در چشمه در داستان ذوالقرنین چیست و این مسئله چگونه با یافته‌های علمی سازگار است؟

پاسخ:

برخی در مقام نقد قرآن و اثبات ناسازگاری آن با علم گفته‌اند: قرآن روایتی از داستان ذوالقرنین ارائه می‌دهد که از مکان‌های غروب و طلوع خورشید در چشمه گل‌آلود بازدید می‌کند. طلوع خورشید از یک نقطه زمین و غروب آن در چشمه تیره، تصوری خام و ابتدایی است که هر انسان ناآگاه، آن را با چشم می‌بیند. اگر در بیابانی مسطح باشید مشاهده می‌کنید که خورشید در صبحگاه از نقطه‌ای بسیار دور، از زمین خارج می‌شود و در طول روز پهنه آسمان را به‌طور قوسی طی می‌کند. در هنگام غروب مخصوصاً در بیابان‌های شنی عربستان، سرابی تیره مشاهده می‌شود که خورشید به‌تدریج در آن فرو می‌رود. این چیزی است که پیامبر و هر عرب دیگری از طلوع و غروب خورشید می‌دیدند و پیامبر همین توهم غلط را ناآگاهانه وارد قرآن کرده و به خدا نسبت داده است.

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

طلوع و غروب خورشید از نگاه علم

ازنظر علمی، خورشید واقعاً طلوع یا غروب نمی‌کند. این پدیده‌ها صرفاً دیداری و ناشی از حرکت چرخشی زمین به دور محور خود هستند. وقتی ما طلوع خورشید را می‌بینیم، در حقیقت این ما هستیم که به‌دلیل چرخش زمین، به سمت خورشید در حال حرکتیم و کم‌کم در معرض نور آن قرار می‌گیریم؛ و زمانی که غروب خورشید را مشاهده می‌کنیم، زمین در حال چرخش است و ما از دیدرس مستقیم خورشید خارج می‌شویم و نور آن کمتر می‌شود. پس این حرکت زمین است که باعث می‌شود ما طلوع و غروب را تجربه کنیم، نه حرکت خورشید؛ اما چشم ما به‌گونه‌ای آفریده شده که پدیده‌ها را از زاویه دید خودمان درک کند. وقتی خورشید به سمت افق نزدیک می‌شود، به نظر می‌رسد که دارد به درون آن (چه دریا باشد، چه کوه یا زمین صاف) فرو می‌رود، درحالی‌که درواقع، این ما هستیم که در حال چرخش هستیم و خط دیدمان نسبت به خورشید تغییر می‌کند.

روش قرآن در بیان نگاه دیگران

قرآن کتاب علم تجربی نیست و کتاب دین است و زبان دین با زبان علم متفاوت است؛ اما درعین‌حال قرآن از هرگونه مطلب باطل و نادرستی خالی است. (1) قرآن در مواردی که مطالبی را از نگاه دیگران نقل کرده و این مطالب با واقعیت منطبق نبوده‌، با آوردن قرینه‌ای مخاطب را متوجه واقعی نبودن آن نگاه و احساس می‌کند. برای نمونه، خداوند در داستان اصحاب کهف، هنگامی‌که در مقام بیان حرکت ظاهری خورشید بوده، از فعل «تری: می‌بینی» استفاده و بدین‌وسیله به واقعی نبودن این حرکت اشاره کرده است: ﴿وَ تَرَى اَلشَّمْسَ إِذٰا طَلَعَتْ ... الکهف‏، 17﴾؛ «و خورشید را می‌بینی که وقتی طلوع می‌کند ... .»

 خداوند در داستان ذوالقرنین نیز دقیقاً از همین روش استفاده کرده است.(2)

دیدگاه قرآن یا باور ذوالقرنین؟

قرآن در سوره کهف داستانی را درباره ذوالقرنین نقل کرده است. او به مکانی می‌رسد و در آنجا می‌بیند که خورشید داخل چشمه‌ای گل‌آلود یا داغ غروب می‌کند:

﴿حَتّٰى إِذٰا بَلَغَ مَغْرِبَ اَلشَّمْسِ وَجَدَهٰا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَهٍ ...﴾؛ (3) «تا زمانی که به محل غروب خورشید رسید [منظره غروب] خورشید را چنین یافت که در چشمه‌ای گرم و لجن‌آلود غروب می‌کند ... .» (4)

با کمی دقت در آیه بالا متوجه خواهیم شد قرآن نفرموده است:

 «تَغْرُبُ فِی عَینٍ حَمِئَهٍ؛ خورشید در چشمه‌ای تیره غروب می‌کند»؛

 بلکه فرموده است: ﴿وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَینٍ حَمِئَهٍ.﴾ «وَجَدَهَا» یعنی ذوالقرنین احساس کرد که خورشید در چشمه‌ای تیره غروب می‌کند. (5) بنابراین، این آیه فقط نحوه دیدن ذوالقرنین و تصوری که برای او ایجاد شده را بیان می‌کند؛ نه‌این‌که باور خالق قرآن نیز درباره خورشید همین است. برای تشبیه به ذهن فرض کنید نویسنده‌ای درباره شخصیت داستانش بگوید: وقتی در قطار نشسته و منتظر حرکت بود، قطاری با سرعت از کنار قطارش حرکت کرد و او احساس کرد قطارش نیز شروع به حرکت کرده است. آیا نویسنده نیز گمان کرده قطار در حال حرکت است یا فقط احساس آن شخص را نقل کرده است؟ به‌ویژه که قرآن در آیات دیگری از حرکت بدون توقف خورشید در مدار دایره‌وار مخصوص به خودش تا زمان معینی خبر داده (6) و چگونه ممکن است همین قرآن معتقد به فرورفتن خورشید در جایی و توقف در آن باشد؟! چنانکه منظور قرآن از «مَغْرِبَ الشَّمْسِ» در آیه بالا نیز این نیست که خورشید جای مخصوصی دارد که در آنجا غروب می‌کند؛ زیرا در آیات دیگر عبارت «مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا» و «فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ» بیان شده است که نشان می‌دهد از نگاه قرآن، مشرق و مغرب امری نسبی و نسبت به هر مکان متفاوت است. (7)

نتیجه‌گیری:

قرآن در آیه 86 سوره کهف به قرینه «وجدها» صرفاً بیان‌گر مشاهدات ذوالقرنین است و در مقام بیان حقایق هستی نیست تا کسی مدعی شود از نگاه قرآن خورشید در چشمه غروب می‌کند! به‌ویژه‌که قرآن در آیات دیگری از حرکت بدون توقف خورشید در مدار خود خبر داده و چنین حرکتی با توقف آن در چشمه‌ای گل‌آلود سازگار نیست.

برای مطالعه بیشتر:

نجفی، روح‌الله، بازخوانی حکایت قرآنی «ذوالقرنین و خورشید»، دو فصل‌نامه علوم قرآن و حدیث، دوره 42، ش 2(85)، 1389 ش، صص 203-228.

مسترحمی، سید عیسی و جواد گودرزی، «حرکت خورشید در قرآن و پاسخ به شبهات نوپدید آن»، مجله قرآن و علم، 1398 ش، ش 24، صص 77-94.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره فصلت، آیه 42.

2. مسترحمی، سید عیسی، نجوم‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، 1395 ش، ص 199.

3. سوره کهف، آیه 86.

4. به باور برخی از مفسران حرف جَرّ «فی» در این آیه به معنای «عند» است و یعنی ذوالقرنین خورشید را یافت که در نزد یا سمت آن چشمه غروب می‌کرد؛ نه در داخل آن. (مسترحمی، سید عیسی، نجوم‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، 1395 ش، ص 200)

5. فعل «وجد» در این آیه یک‌مفعولی است و بنابراین، به معنای «علم» نیست. (مسترحمی، سید عیسی، نجوم‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، 1395 ش، ص 199)

6. سوره انبیاء، آیه 33.

7. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ (پاسخی قاطع به شبهات کتاب «نقد قرآن سُها»)، قم، پژوهشگاه فرهنگ و معارف قرآن، 1398 ش، ص 115 و 116.

شبهۀ کامل‌نبودن قرآن و پاسخ به آن
بر پایه شواهد نسخه‌شناختی و سنت حفظ شفاهی، مقایسۀ کهن‌ترین مصاحف قرن اول هجری با متن کنونی قرآن، اصالت و تغییرناپذیری آن را در طول تاریخ تأیید می‌کند.

پرسش:

 در کلیپی می‌گفت هیچ قرآن کاملی با 114 سوره از قرن اول اسلام وجود ندارد؛ یعنی تا 100 سال بعد از پیغمبر یک نسخۀ کامل از قرآن نداریم، حتی بالاتر تقریباً تا 200 سال بعد از اسلام یک قرآن با 114 سوره وجود ندارد. نسخۀ ازبکستان دارای 40 سوره است، نسخۀ موزۀ لندن فقط 40 سوره دارد؛ همچنین نسخۀ توبکاپی که تقریباً کامل است، با دست‌خط‌های مختلف است که برای یک زمان نیست. از سوی دیگر شنیده‌ایم در جنگ با امام علی (علیه السلام) قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند، گویا هر کسی برای خودش یک قرآن دارد؛ ولی چرا در قرن اول اصلاً یک نسخۀ کامل از قرآن وجود ندارد؟ پرسشم این است که آیا این سخنان واقعیت دارد؟ پس چگونه می‌توان به این قرآن اعتماد کرد که همان قرآن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و قرآن اصلی است؟

پاسخ:

برخی با اشاره به نبود مصحف کاملی از قرن اول، کوشیده‌اند این نتیجه را به مخاطب القا کنند که قرآن کنونی در قرن اول هجری وجود نداشت و بعدها به وجود آمده است. در این نوشتار، این ادعا بررسی و نقد خواهد شد.

چرایی نبود مصحف کاملی از قرن اول

معمولاً در صدر اسلام، مصاحف بر روی پوست حیوانات نوشته می‌شدند. نگارش بر روی پوست هم فرایندی طولانی، پرزحمت و گران داشت و هم مصاحف به‌دست‌آمده لزوماً عمر زیادی نمی‌کردند. پوست حیوانات ماده‌ای آلی است که به‌ مرور زمان در معرض تجزیه بیولوژیکی با باکتری‌ها، قارچ‌ها و حشرات قرار می‌گیرد. فرایند دباغی سنتی که برای آماده‌سازی پوست انجام می‌شد نیز گاهی سبب اسیدی‌شدن پوست و درنتیجه خوردگی و از‌بین‌رفتن آن می‌شد. در کنار چنین حوادثی، رخدادهایی همچون آتش‌سوزی کتابخانه‌ها، جنگ‌ها و غارت شهرها، نیز حوادث طبیعی همچون سیل و زلزله‌ها سبب از‌بین‌رفتن تعداد زیادی از نسخه‌های خطی از جمله مصاحف کهن قرآن شده‌اند. مهم‌ترین عامل ازبین‌رفتن نسخه‌های کهن، شیوع کاغذ و تولید انبوه آن است. کاغذ که به‌تدریج جایگزین پوست شد، نسخه‌های خطی روی پوست به‌تدریج به روی کاغذ انتقال یافتند و خودشان از رده خارج شدند. با توجه به ‌اینکه در قدیم هنوز اهمیت و ارزش نسخه‌های خطی و اولیه روشن نشده بود، به نگهداری از آنها توجه نمی‌شد. از نگاه آنان محتوا مهم بود و وقتی کتابی به ماده جدیدتر و بهتری منتقل می‌شد، دلیلی برای نگهداری نسخه قدیمی‌تر وجود نداشت. البته خوشبختانه قرآن در‌این‌باره با دیگر کتاب‌ها، تفاوت مهمی داشت و آن هم تقدس و لزوم حفظ احترام این کتاب بود؛ به ‌همین ‌دلیل مصاحف را پس از استفاده‌ناپذیری نابود نمی‌کردند و برای حفظ حرمتشان، آنها را معمولاً در پارچه‌ای قرار می‌دادند و دفن می‌کردند، چنان‌که بسیاری از مساجد نیز مکانی را به چنین مصاحفی اختصاص داده بودند؛ برای نمونه مصاحف کشف‌شده در مسجد صنعا که شماری از آنها متعلق به سدهٔ نخست اسلام هستند، از همین نوع می‌باشند. البته نباید فراموش کنیم ممکن است برخی از نسخه‌های خطی هنوز وجود داشته باشند، اما به ‌دلیل شناسایی‌نشدن یا فهرست‌نویسی نامناسب در دسترس محققان قرار نگرفته‌اند؛ برای نمونه مصحف دانشگاه بیرمنگام که کهن‌ترین دست‌نوشته قرآنی کشف‌شده و متعلق به اوایل قرن اول هجری است، تا مدت‌ها در لابلای کتب عربی کتابخانه این دانشگاه قرار داشت و کسی از قرآن‌بودن و قدمت آن اطلاعی نداشت (1).

اطلاع کامل از وضعیت قرآن در قرن اول با وجود کشف‌نشدن مصحف کاملی از این سده

هرچند از قرن اول هجری مصحف کاملی (به معنای یک جلد صحافی‌شده با تمام ۱۱۴ سوره و چیدمان دقیق امروزین) به دست ما نرسیده است، بدین‌معنا نیست که امروزه نمی‌توانیم به وضعیت قرآن در این قرن پی ببریم. برعکس بسیاری از شواهد باستان‌شناختی و کتیبه‌نگاری، تغییرناپذیری متن قرآن را از همان آغاز تا زمانه ما تأیید می‌کنند. این واقعیت که نسخه‌های کاملی از آن دوران موجود نیست، دلایل متعددی دارد که به ‌هیچ‌وجه به ‌معنای وجود‌نداشتن متن کامل قرآن در آن زمان نیست. خوشبختانه مصاحف متعدد و مختلفی باقی مانده‌اند که هرچند همه آنها ناقص هستند، هر کدام به سهم خود شاهد بر قدمت و اصالت متن قرآن‌اند. مصحف بیرمنگام با خط حجازی و مایل به راست است و بخش‌هایی از سوره‌های کهف، مریم و طه را دربر می‌گیرد. اهمیت حجازی‌بودن خط در این است که با سبک نگارش رایج در قرن اول هجری سازگار است و نشان‌دهندۀ قدمت و اصالت نسخه‌های نوشته‌شده با این خط است. مصحف بیرمنگام بر اساس آزمایش رادیوکربن و خط‌شناسی، از کهن‌ترین مصاحف کشف‌شده تاکنون است و با احتمال بالای ۹۵ درصد می‌تواند مربوط به دوران حیات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) یا سال‌های بسیار نزدیک پس از وفات ایشان باشد. تطابق کامل متن آن با قرآن امروزی، حتی در اموری همچون ترتیب آیات و سور، نشانه‌ای قوی از تغییر‌نیافتن در متن اصلی قرآن در گذر تاریخ است (2).

مصحف مشهد رضوی با بیش از 95 درصد پوشش متن قرآن، کامل‌ترین نسخۀ ‌کهن با خط حجازی یا خط مایل شناخته می‌شود. بر اساس قدمت‌گذاری رادیوکربن، قدمت آن به سدۀ اول یا درنهایت اوایل قرن دوم هجری بازمی‌گردد. انطباق و یکسانی بی‌نظیر آن با متن قرآنی رایج، شاهد محکمی بر پایداری قرآن است (3). مصحف توبینگن نیز با تاریخ‌گذاری ۲۷ ـ ۵۳ هجری قمری به‌روشنی در اواخر قرن اول هجری قرار می‌گیرد و متن آن نیز با قرآن استاندارد مطابقت دارد.

نسخه‌های خطی صنعا نیز از هزاران قطعۀ قرآنی تشکیل شده است که قدمت برخی از آنها به اواخر قرن اول هجری بازمی‌گردد؛ به‌ویژه نسخۀ دو‌لایه که متن رویی با قرآن امروزی کاملاً مطابق است و متن زیرین نیز تفاوت‌های املایی یا جزئی بسیار ناچیزی دارد که نشان‌دهندۀ توحید مصاحف در صدر اسلام است. این سه نسخه گواه است که حتی قبل از توحید مصاحف، متن قرآن در اصول بنیادین خود با متن کنونی یکسان بوده است.

با کنار هم قرار‌دادن و مقایسه دقیق این مصاحف و قطعات کهن، پژوهشگران می‌توانند با اطمینان بسیار بالا، تقریباً به چگونگی متن کامل قرآن در قرن اول هجری پی ببرند. این بررسی‌ها نشان می‌دهد که متن اصلی و ساختار کلی قرآن از همان قرن اول به‌ طور فوق‌العاده‌ای ثابت و تغییرناپذیر باقی مانده است. اختلاف‌های جزئی (مانند رسم‌الخط و نوع اِعراب‌گذاری) که در برخی از این نسخه‌ها دیده می‌شود، هرگز به ‌معنای تغییر قرآن نیست، بلکه منعکس‌کننده تحولات خط عربی از حجازی به کوفی و سپس نسخ و ... است. افزون بر شواهد فیزیکی بسیاری از متون تاریخی و ادبی قرن اول و دوم هجری، مانند نوشته‌های محدثان، ادیبان، مورخان، مفسران، فقیهان و ... به آیات قرآنی ارجاع می‌دهند که با متن کنونی قرآن مطابقت دارند.

این شواهد باستان‌شناختی، در کنار سنت قدرتمند حفظ شفاهی و تواتر نسل‌به‌نسل قرآن (4)، دلایل محکمی برای اثبات اصالت و پایداری کلام الهی از همان قرون اولیه اسلام تا به امروز هستند.

نتیجه

نماندن مصاحف قدیمی که روی پوست نوشته شده بودند، کاملاً طبیعی و معمول است؛ اما هرچند عوامل مختلف طبیعی، انسانی و تاریخی دست ‌به ‌دست هم داده‌اند تا از قرن اول هجری مصحف کاملی که مستقیم به زمان پیامبر یا صحابه بازگردد، وجود نداشته باشد یا تاکنون کشف نشود، اما این فقدان به ‌معنای ناتوانی ما در بازسازی متن قرآن در آن دوره و مقایسه آن با قرآن کنونی نیست. تک‌تک مصاحف کهن که از طریق آزمایش کربن 14 و خط‌شناسی تعلقشان به قرن اول هجری ثابت شده است، همچون دانه‌های پازل هستند که با کنار هم‌ قرارگرفتن، تصویر واضحی از قرآن قرن اول را شکل می‌دهند. مقایسۀ قرآن کنونی با این قرآن بازسازی‌شده نشان از تغییرناپذیری الفاظ، آیات و سوره‌های قرآن است. این مسئله افزون بر شواهد تاریخی همچون کتیبه‌ها، سکه‌ها، نقل‌قول‌های منابع قرن اول از قرآن و از همه مهم‌تر نقل متواتر قرآن در طول تاریخ است.

برای مطالعه بیشتر

کریمی‌نیا، مرتضی؛ «مصاحف به خط حجازی: کهن‌ترین دست‌نوشته‌های قرآنی»؛ مجله آینۀ پژوهش، ش 203، سال 1402 ش، ص 31 ـ 60.

پی‌نوشت‌ها

1. سایت دانشگاه بیرمنگام:

The Birmingham Qur'an، https://www.birmingham.ac.uk/facilities/cadbury/birmingham-quran-mingana-collection/birmingham-quran.

2. همان.

3. کاتالوگ معرفی مصحف مشهد رضوی، مؤسسۀ آل‌البیت لاحیاء التراث و سازمان کتابخانه‌ها، موزه‌ها و مرکز اسناد آستان قدرس رضوی.

4. غلامرضائی، هادی؛ «چالش‌های تواتر قرآن کریم و راهکارهای برون‌رفت از آنها»؛ رسالۀ دکتری رشته علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تربیت مدرس، 1401 ش.

صفحه‌ها