كلام

به تصريح آيات قرآن، رسالت محمد ص رسالت جهاني است: «تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَــالَمِينَ نَذِيرًا»

با سلام و عرض خسته نباشید.

 

1. آیا اسلام از ظهور خودش داعیه جهانی داشته است؟

 

2. یا آنگونه که برخی اروپائیان ادعا می کنند که اسلام در ابتدا که ظهور کرد فقط می خواست مردم قریش را هدایت کند و بعدا تصمیم گرفتند که دعوت خود را تعمیم دهند؟

 

سپاس از اساتید بزرگوار.

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

براي پاسخ به پرسش مذکور توجه شما را به اين نکات جلب مي کنيم:

1.         به تصريح آيات قرآن، رسالت محمد ص رسالت جهاني است: «تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَــالَمِينَ نَذِيرًا»(1)؛ يعني: «زوال ناپذير و پر بركت است كسى كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا بيم دهنده جهانيان باشد». به تعبير قرآني، رسالت پيامبر (ص) در خطاب با اعراب آغاز مي شود اما سپس به صورت فراگير مي شود: «وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»(2)؛ يعني: «و اين قرآن به من وحى شده تا با آن شما را و هر كه را كه اين پيام به او برسد هشدار دهم». اين آيات در مکه نازل شده اند و چنين نيست که بعد از تشکيل حکومت در مدينه بيان شده باشند تا گفته شود که پيامبر ص بعد از به قدرت رسيدن، درصدد گشترس دين برآمد.

2.         آري، چون پيامبر ص در مکه مبعوث شده بود، طبيعتا نقطه عزيمت تبليغي ايشان از مکه است و متناسب با امکانات و توانايي هاي محدودش، نخست قريشيان را دعوت نمود. به همين جهت، در آيات قرآني به پيامبر (ص) سفارش شده که نخست اقوام و خويشاوندانت را دعوت کن: «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ»(3)؛ يعني: «و خويشاوندان نزديكت را انذار كن». چنين برنامه اي کاملا معقول و موجه است؛ يعني اگر قرار باشد کسي پيامش را به جهانيان اعلام کند، نخست از نزديکان خودش شروع مي کند و از آنها يارگيري مي کند و با کمک آنها فرهنگ و آرمان و مطلوب خود را بسط مي دهد. پيامبر (ص) نيز به سفارش خداوند براي بسط فرهنگ ديني، نخست خويشاوندانش را دعوت کرد تا با کمک گيري از آنها به بسط فرهنگ ديني بپردازد.

3.         بنابراين، مستند به مجموع آيات قرآني روشن مي شود که رسالت محمد (ص)، از همان ابتدا رسالت عام و جهانشمول بود و قرار نبود در مکه و قوم قريش محدود بماند. آري، نقطه عزيمت رسالت نبوي، قريش و مکه بود. اما نقطه مطلوب رسالت محمدي، بسط جهاني فرهنگ ديني بود. بسط جهاني فرهنگ ديني ممکن نيست، مگر اين که با کمک ياران و همراهان، قدرت نظامي و سياسي تشکيل داده تا از کيان فرهنگ ديني دفاع کرده و پيام خود را به جهان بفرستيم و به دينداران جهان براي رهايي از سيطره ظلم کمک کنيم. به همين جهت، خداوند از پيامبر (ص) مي خواهد که نخست خويشاوندانش را دعوت کند تا آرام آرام به قدرت سياسي  و اجتماعي دست يابد.

4.         همين که پيامبر (ص) به قدرت سياسي و اجتماعي و نظامي دست يافتند، درصدد بسط و گسترش دين برآمدند و نامه هايي به سران کشورهاي منطقه نوشته و آنها را به دين اسلام دعوت نمودند. در بسط دين نبايد از اين نکته مهم غفلت نمود که بسط و گسترش دين در دو قالب نظامي و فرهنگي متصور است و اينطور نيست که محدود به بُعد نظامي باشد. اما گاهي چاره اي جز اعمال قدرت قاهره و حمله نظامي نبود چرا که حاکمان فاسد و زورگوي منطقه، مانع از رسيدن پيام اسلام به مردم شده و يا از مسلمان شدن آنها جلوگيري کرده و قوانين سختي بر نومسلمانان اعمال مي کردند. به همين جهت، گاهي پيامبر ص تصميم مي گرفت که حمله نظامي نموده تا حاکمان فاسد را به زير کشيده و پيام فرهنگي اسلام را به آنها برساند. براي نمونه، بعد از اين که مردم مکه، مانع از رفت و آمد پيامبر ص به مکه شدند، خداوند به پيامبر  ص وعده مي دهد که به زودي مکه را فتح خواهي نمود و با رسيدن پيام الهي به مردم، دين اسلام بر دين مشرکان غالب مي شود: «خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت؛ بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام مى‏شويد در نهايت امنيّت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده يا كوتاه كرده‏ايد و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد؛ ولى خداوند چيزهايى را مى‏دانست كه شما نمى‏دانستيد(و در اين تأخير حكمتى بود)؛ و قبل از آن، فتح نزديكى(براى شما) قرار داده است.  او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه اديان پيروز كند؛ و كافى است كه خدا گواه اين موضوع باشد!  محمّد(ص) فرستاده خداست؛ و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند؛ پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى‏بينى در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است؛ اين توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است، همانند زراعتى كه جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و بقدرى نموّ و رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وامى‏دارد؛ اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد(ولى) كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است»(4).

5.         کوتاه سخن اين که خداوند در آيات مکي رسالت محمد (ص) را رسالت جهان معرفي کرده ولي چون نقطه عزيمت دعوت ديني، مکه و قريش بود، پس محمد ص را مامور کرد که نخست خويشاوندانش را دعوت نموده و سپس با يارگيري از آنها، پيام فرهنگي خود را بسط دهد و اگر در موردي نياز به اعمال قدرت و بُعد نظامي است، با يارگيري از آنها به اين کار اقدام نمايد. آري، اگر در آيات مدني، جهاني کردن دين جلوه بيشتري دارد از اين جهت است که پيامبر (ص) به قدرت سياسي و نظامي دست يافته و اينک قادر است که پيام جهانشمول ديني را با ارسال مبلغان فرهنگي و گاهي اعزام سپاه و نظاميان بسط دهد. 

 

پي نوشت ها:

1.فرقان، آيه 1.

2. انعام، آيه 19.

3.شعراء، آيه 214.

4. فتح، آيات 27-29.

از کجا معلوم این دین را خدا فرستاده؟

چه دلیلی برای حقانیت دین اسلام وجود دارد؟ از کجا معلوم این دین را خدا فرستاده؟

با سلام و آرزوي قبولي عبادات و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني.

 

دليل حقانيت دين اسلام

پاسخ را مي توان از دو زاويه تبيين نمود: يكي از منظر درون ديني و با نگاه به معارف اسلامي، ديگري از منظر برون ديني و بدون نگاه به معارف اسلامي.

الف) منظر درون ديني:

 يك مسلمان با توجه به آموزه هاي ديني، حكم مي كند اسلام بر ديگر اديان برتري دارد، با اين توضيح كه در انديشه برون ديني، ايمان به تمامي پيامبران الهي پيشين جزء ضروري دين است. (1) ليكن شريعت يا دين برتر، اسلام است. در اين خصوص قرآن مي گويد: « هر كه ديني جز اسلام اختيار كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود». (2)

 از منظر درون ديني، اسلام، دين تكامل يافته حضرت آدم، نوح، ابراهيم، موسي و عيسي (ع) است، كه با تكميل رهنمودهاي وحياني، اين دين مورد رضاي خداوندي است.

 ديني كه خداوند آن را دين كامل و مورد رضاي خداوندي معرفي كرده است.(اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً ؛ (3) امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم‏» و نيز فرمود: «و تمّت كلمة ربك صدقاً و عدلاً؛ (4) (با اين قرآن)پيام راستين خدا كامل گشت».

 به همين جهت پيام آور اين شريعت را خاتم انبيا معرفي كرده است. (5)

خاتم مايه زينت و گُل سرسبد پيامبران است. آيات بر شمرده، برتري پيامبر اسلام و شريعتش را بر پيامبران پيشين و شرايعشان دلالت دارد.

 در منظر درون ديني، پيامبران جملگي در يك مسير در حركتند و آخرين آنان، بهترين و پيامش بهترين پيامها است، كه از آن به دين حق، در برابر اديان باطل، يا دين برتر در برابر شرايع پيشين آسماني، ياد مي شود.

 اديان الهي هر كدام براي تكامل بشر آمده اند، بنابراين اديان بعدي بايد كاملتر از اديان قبلي باشند. چون دين حق در هر زماني، يكي بيش نيست، در اين زمان، دين اسلام كه آخرين و كاملترين دين است، بايد پيروي شود.

 استاد شهيد مرتضي مطهري با استناد به آية «و من يبتغ غيرالاسلام ديناً فلن يقبل منه» ميفرمايد : دين تسليم است، ولي حقيقت تسليم در هر زمان، شكلي دارد و در اين زمان، شكل آن، دين گران مايهاي است كه به دست حضرت خاتم الانبيا ظهور يافته است. لازمه تسليم خدا بودن، پذيرفتن دستورهاي او است.

روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور همان است كه آخرين رسول آورده است. (6)

ب) منظر برون ديني:

 در اين منظر نمي توان براي برتري دين اسلام به آيات قرآني و روايات اسلامي تمسك نمود، چون كه غير مسلمان اينها را قبول ندارد، بلكه بايد نخست حقانيت اسلام را ثابت نمود.

اگر در پي اثبات حقانيت دين اسلام بر آييم، بحث به درازا مي كشد كه در اين فرصت اندك نمي توان به طور مبسوط و كافي آن را بيان نمود. از اين رو به صورت مختصر به آن پرداخته ميشود.

 براي پي بردن به حقانيت اسلام و برتري آن بر ساير اديان، راههايي وجود دارد كه يكي از آنها بررسي ويژگيهاي اسلام در بُعد شناخت شناسي، جهان بيني، انسان شناسي، عقيده و مسائل اخلاقي و ارزشي با معيار عقل و خِرَد است. به عنوان نمونه شهيد مطهري دربارة ويژگيهاي اسلام مينويسد: ديدگاه اسلام از نظر شناخت شناسي چنين است:

 1ـ بشر مي تواند جهان و حقايق آن را بشناسد و خود مشوق آن است....

 2ـ شناخت حقايق جهان از اين راهها ممكن است: طبيعت يا آيات آفاقي، انسان يا آيات انفسي، تاريخ يا سرگذشت اجتماعي اقوام و ملل و عقل....

 3ـ ابزار شناخت عبارتند از: حواس، قوه تفكر و استدلال، تزكيه و تصفية نفس و مطالعه آثار علمي ديگران.

 4ـ موضوعات شناخت عبارتند از: خدا، جهان طبيعت، انسان با جامعه و زمان.

 از نظر جهان بيني و انسان شناسي عبارت است از:

 1ـ جهان واقعيتش از خدا است. يعني تمام واقعيتش انتساب به حق است.

 2ـ واقعيتش و نسبتش به حق يكي است.

 3ـ واقعيت¬هاي اين جهان درجة تنزل يافته و مرتبة نازلة واقعيات جهاني ديگر است كه جهان غيب ناميده مي شود.

4ـ اين جهان ماهيت «به سوي اويي» دارد؛ يعني همان طور كه از اوست به سوي او هم هست....

 5ـ جهان داراي نظام متقن علّي و معلولي و سببي و مسببي است. فيض الهي و قضا و قدر او به هر موجودي تنها از مسير علل و اسباب خاص خود او جريان مي¬يابد....

6ـ بعد از اين جهان جهاني ديگر است....

 7ـ روح انسان حقيقتي جاودانه است.

 8ـ انسانها به حسب خلقت مساوي آفريده شدهاند، تنها ملاك فضيلت، علم، جهاد و تقوا است.

 9ـ به حكم اين كه هر فردي بالفطره انسان متولد ميشود. در هر انساني استعداد توبه و بازگشت و پند پذيري هست....

 10ـ انسانها همواره در عمق جانشان يك تضاد دروني(تضاد بين عقل و هواي نفس) دارند و مختار و آزادند، از اين رو مسئوليت دارند.

از نظر ايدئولوژي:

ايدئولوژي اسلام همه جانبه، جامع و فراگير است، در آن اجتهاد راه دارد، از سماحت و سهولت برخوردار است. زندگي گرا است(نه زندگي گريز)، اجتماعي است و مقررات اجتماعي دارد. در عين اجتماعي بودن، حقوق و آزادي فردي را محترم مي شمارد... .(7)

با نگاه به ويژگي هايي كه از اسلام بيان شد. مي گوييم: اين معارف را مي توان با معارف ديگر مكاتب و مذاهب مقايسه كرد؛ زيرا مقايسه يكي از مهم ترين معيارهاي ارزيابي است. تبلور اسلام در قرآن، و ساير اديان نيز در كتب مقدس خود متبلور هستند مسيحيت در انجيل و يهود در تورات و.زرتشت در گاتهاو .. با تأمّل در اين كتب به راحتي حقانيت و برتري قرآن بر ساير كتب ديگر را مي توان دريافت نمود.

 كوتاه سخن اين كه: با نگاه مقايسهاي بين اسلام و ساير اديان و مكاتب مي گوييم: دين اسلام برتري دارد، به دليل:

 اوّل: دين هاي امروز، توحيدشان و تصويري كه از خدا ارائه مي كنند، قابل خدشه است، بر خلاف اسلام.

 دوم: حقوق فردي انسانها در دين هاي ديگر به صورتي كه در اسلام شموليت دارد، لحاظ نشده و گاه ناديده گرفته شده است.

 سوم: در ديگر اديان تعادل ميان زندگي دنيوي و اخروي رعايت نشده است، بر خلاف اسلام.

 چهارم: رهنمودهاي دين هاي ديگر به جهاتي ايدئاليستياند، مثلاً عدم خشونت بوداييها و مسيحيان، در حالي كه دنيا پُر است از خير و شر و نيك و بد. از اين رو جا به جا بايد خشن يا نرم بود. اين دستور اسلام است. هم قانون دارد و هم اخلاق؛ يعني رهنمودش با واقعيتها همخوان است.

 پنجم: اكثر دينها عهده دار زندگي اجتماعي انسانها نيستند، يا اگر هستند، تعادلي در آنها ديده نمي شود و قوانين اجتماعي آنان سبب پايمال شدن حقوق انسانها مي شود. اين وضع در اسلام بهتر است.

 ششم: اكثر مذاهب با پيروان ديگر اديان با خشونت برخورد مي كنند. در اسلام اين امر تعديل شده است. تاريخ هم نشان داد كه در همزيستي مسالمت آميز، مسلمانان گوي سبقت را از همه ربوده¬اند.

 هفتم: تحريف در اديان آسماني تعاليم آنان را دچار خدشه كرده است، ولي در اسلام(قرآن) تحريفي وجود ندارد.

هشتم دين اسلام ديني جامع نگر است و براي تمام ابعاد زندگي انسان اعم از فردي و اجتماعي  اخلاقي و سياسي و حتي ريزترين مسائل زنگي برنامه دارد در حالي كه در ساير اديان چنين جامعيتي نيست .

اما در مورد بخش دوم سوال شما بايد گفت:

براي اين که بفهميم که چه ديني الهي است و چه ديني غير الهي و ساختگي بايد ديد که پيامبر آن دين چه کسي بوده و در حقيقت بايد به نوعي رسالت و پيامبري وي براي ما به اثبات برسد.

بنابراين بايد گفت: به طور كلي در مباحث نبوت براي شناخت و تشخيص انبياي راستين الهي از پيامبران دروغين سه راه اصلي مطرح شده است: 1ـ اعجاز 2ـ گواهي و تصريح پيامبران پيشين 3ـ گواهي قطعي مجموعه اي از قراين و شواهد.

متكلمان اسلامي بر اين باورند كه مي توان نبوت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را از هر سه راه ياد شده ( كه هم جنبة عقلي و برهاني دارد و هم نقلي و تاريخي ) ثابت كرد.

راه اول: معجزات پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـيكي از امتيازات و فضايل پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ تعدد و تنوع معجزاتي است كه به اذن خداوند براي تأييد او اظهار شده است. اين معجزات را مي توان در دو دسته جاي داد: الف) معجزة جاويدان پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه همان قرآن است. ب) معجزات غير جاويدان كه در مقطع خاصي از حيات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پس از بعثت ارائه شده است.

قرآن كريم ، معجزه جاويدان محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ

قرآن كريم معجزه خالدة پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بزرگترين و آخرين كتاب آسماني است كه محتواي آن در طول 23 سال بر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به صورت وحي نازل شد. اين معجزة جاويد، خارق العاده بودنش به گونه اي است كه اولاً در همة ابعاد و جنبه ها مي باشد و به اصطلاح وُجوه اعجازش متعدد است كه مهمترين آنها عبارتند از: 1ـ اعجاز ادبي، كه شامل فصاحت و بلاغت بي نظير و سبك و اسلوب و نظم جديد مي شود. 2ـ اعجاز علمي. 3ـ اخبار غيبي از حوادث گذشته، حال و آينده. 4ـ معاني و معارف عقلي بلند آن. 5ـ عدم اختلاف و تناقض در آيات و سوره هاي آن. 6ـ اعجاز تشريعي. 7ـ اُمي بودن آورندة آن.(8)

ب) ديگر معجزات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ

بي ترديد قرآن مجيد تنها معجزة او نيست. بلكه در دوران رسالت خويش ، معجزات فراواني را بر مردم عرضه داشت. قرآن به برخي از اين معجزات اشاره كرده است، از جمله انشقاق ( دو نيم شدن ) ماه(9) و داستان معراج پيامبر(10) ـ صلّي الله عليه و آله ـ . علاوه بر آن در تاريخ و احاديث به معجزات ديگري اشاره شده است، مانند پيروي جمادات و حيوانات از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و گفت و گوي حضرت با آنان . مانند: سلام كردن سنگها و درختان به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، سخن گفتن با كو ، سجود درخت، شهادت دادن سنگريزه ها به رسالت او، سخن گفتن حيوانات همچون شتر، گرگ و (11) ... .

راه دوم: بشارت پيامبران پيشين به نبوت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ

از آنجا كه پيامبران الهي ، معصوم هستند و هرگز در گفتار خويش، مرتكب دروغ و كذب نمي گردند، اگر آمدن پيامبر آسماني ديگري را همزمان با خويش و يا پس از خود بشارت دهند. دليلي روشن و سندي يقين آور بر صدق رسالت نبي بعدي محسوب خواهد شد و اين مهم خود مستلزم اين است كه خصوصيات و مشخصات پيامبر بعدي آنچنان براي مردم توضيح داده شود كه پس از آمدن او ، براي هيچ يك از طالبان حقيقت و اهل انصاف ، شك و ترديدي وجود نداشته باشد. به اعتقاد ما ، پيامبراني همچون موسي ـ عليه السلام ـ و عيسي ـ عليه السلام ـ در عصر خويش، مردم را به ظهور پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بشارت داده اند. براي اثبات اين مدعا ، دستِ كم دو شيوه وجود دارد:

1ـ شيوه اول آن است كه با مراجعه به متون مقدس يهوديان و مسيحيان، بشارتهايي را بر نبوت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بيابيم، هر چند به اعتقاد مسلمانان مضمون وحياني تورات و انجيل ، دچار تحريف شده است. اما بخشهايي از آن متون اصالت خود را حفظ كرده اند. يكي از صريح ترين بشارتها، بشارت به ظهور « فارقليط » است كه به معناي «شخص ستوده شده» ( محمود يا احمد ) مي باشد. با توجه به قراين موجود در عبارتهايي كه اين لفظ در آنها بكار رفته است مي توان آن را تعبيري از نام پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ دانست.(12)

2- شيوه دوم، توجه به اين واقعيت تاريخي است كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي اثبات رسالت خويش، در مقابل يهوديان و مسيحيان احتجاج مي كرد كه در متون مقدس اهل كتاب، به نبوت او بشارت داده شده است و علماي يهود و نصارا، در مقابل اين ادعا، سكوت مي كردند، اگر احتجاج پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بي اساس بود، قطعاً علماي آنها ساكت نمي نشستند و او را تكذيب مي كردند. قرآن در اين زمينه مي فرمايد: «كساني كه كتاب آسماني به ايشان داده ايم، او (= محمد) را همانند پسران خود مي شناسند. ولي گروهي از ايشان حقيقت را آگاهانه كتمان مي كنند.»(13)

راه سوم : گواهي قراين و شواهد

وجود مجموعه اي از قراين در كنار هم، گواهي قطعي به حقانيت يك پيامبر الهي است. در اينجا قرائن تاريخي فراوان از زندگاني و ابعاد شخصيتي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ قابل طرح و بررسي است كه از گنجايش بحث ما خارج است. آنچه در اينجا مي توان به طور فشرده و خلاصه مطرح كرد عبارتند از:

1ـ شخصيت اخلاقي و سجاياي والاي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ چه پيش از رسالت و چه پس از آن به گونه اي كه مشهور به محمد امين بوده است.

2 ـ محيطي كه از آنجا برخاسته بود، جامعه اي متعصب و جاهل و گمراه و غير متمدن بود. در چنين جامعه اي شخصي اُمي و درس نخوانده وقتي عالي ترين معارف اعتقادي ، اخلاقي و حقوقي و ... را عرضه كند معلوم است كه اين برنامه ها از خودش نيست و فرستادة الهي است.

3ـ وضع پيروان محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ: وضع روحي و فكري و اخلاقي افرادي كه دور مدعي نبوت را مي گيرند روشنگر وضع پيشواي ايشان است، به گواهي تاريخ، شخصيتهاي برجسته اي به او ايمان آوردند، مانند: علي بن ابي طالب ، سلمان فارسي ، ابوذر غفاري ، و... كه اينها، با مدارج والاي علمي و عملي كه داشتند از نوادر روزگار بودند و از هيچ گونه تلاش و خدمتي دريغ نورزيدند ، اما هيچ گونه چشم داشتِ مادي به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نداشتند.

4ـ وسائل و روش هايي كه از آن براي پيشرفت آئين خود استفاده كرد بر خلاف روش معمول در ميان سياستمداران دنيا طلب ، هيچ گاه از مسير حق بيرون نشد و همواره بر عدالت، انصاف، عقل و منطق استوار بود و هرگز با خدعه و نيرنگ همراه نبود.

5ـ محتويات آيين و تعاليم او از نظر معارف و احكام در همة جنبه ها و شؤن زندگي فردي و اجتماعي انسان، همگي از الهي بودن رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبر مي دهند.(14)

 

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 45.

2. آل عمران (3) آيه35.

3.مائده (5) آيه 3.

4. انعام (6) آيه 20.

5. احزاب (33)، آيه 40.

6. مرتضي مطهري، عدل الهي، صدرا، تهران، 1388ه.ش، ص 329 تا334.

7. مرتضي مطهري، مجموعةآثار، انتشارات صدرا، تهران، 1378ش، ج 2، ص 229 تا250.

8. ر.ك: معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، انتشارات التمهيد. و جوادي آملي، عبدالله، وحي و نبوت در قرآن، نشر اسراء.

9. قمر، آيه 1و2.

10. اسراء، آيه 1.

11. ر.ک: مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، موسسة الوفاءِ، بيهقي، ج17، ص 225-421 و ج 18، ص 1- 148. و دلائل النبوه، دارالكتب العلميه، 1405، ج6. و حر عاملي، اثبات الهداه، ج 1 و 2.

12. سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، ص 116و117.

13. بقره، آيه 146.

14. ر.ک: سبحاني، جعفر، الهيات و معارف اسلامي، ص 216 و 217. و سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، ص 119.

اصل اين انتظار که امامان ما را شفا بدهند، انتظار درستي است يا نه؟

دقيقاً قدرت امام چقدر هست؟ مي‌خواهم بدانم اصل اين انتظار که امامان ما را شفا بدهند، انتظار درستي است يا نه؟

پاسخ اجمالی

تمام نعمت‌هایی که در عالم وجود دارد، از جانب خداست؛ ولی همان خدا اراده کرده، این نعمت‌ها را از مسیر اسباب و علل خود در عالم جاری سازد و به همین جهت، انسان‎های کامل همچون انبیاء و امامان را واسطه فیض قرار داده است. بر همین اساس، امامان (علیه‌السلام) نیز می‌توانند بیماران را به اذن خدا و در شرایط خاص شفا دهند که البته این شفا یافتن، به دو صورت می‌تواند محقق شود: اول از طریق استجابت دعای امامان (علیه‌السلام) به‌عنوان کسانی که نزد خداوند وجاهت دارند؛ و دوم از طریق اذن و ولایتی که خداوند به آن‌ها در انجام این امور داده است.

پاسخ تفصیلی

مقدمه

شفا گرفتن از طریق معجزه و کرامت اولیای الهی، از مسلمات تاریخی است که آیاتی از قرآن نیز به این امر اشاره داشته است. در این راستا، این پرسش مطرح می‌شود که آیا امامان (علیه‌السلام) نیز دارای چنین قدرت و کرامتی هستند یا نه. این پرسش ازاین‌جهت مهم است که بسیاری از مؤمنان به امامان (علیه‌السلام) متوسل می‌شوند تا از این طریق به شفا و برآورده شدن سایر حوائج دست یابند. در ادامه، با ارائه نکاتی به این مطلب می‌پردازیم:

نکته اول:

هيچ ترديدي نيست كه همه رخدادها در جهان خلقت به مشيت و اراده الهي صورت مي‏گيرد و هيچ امري خارج از دايره قدرت الهي نيست. به‌عبارت‌دیگر مؤثر اصلي در ساحت هستي درنهایت خداست و هر آنچه در اين ساحت رقم می‌خورد، بااراده و علم الهي است. این همان حقیقتی است که در علم کلام اصطلاحاً از آن با عنوان «توحید افعالی» یاد می‌شود.

نکته دوم:

بااین‌حال، خداوند بر اساس مصالح و حکمت‌هایی که می‌داند، در نظام عالَم سنت‌هایی را قرار داده است و گوشه‌ای از حکمت‌های آن‌ها را برای ما نیز مشخص کرده است. این سنت‌ها قوانین و قراردادهای رایج در ساختار عالَم و در میان مخلوقات است که کامل و احسن بودن این نظام را رقم می‌زند.

 دراین‌بین یکی از سنت‌های الهی آن است که نظام عالم، بر طبق اسباب و علل جریان داشته و وجود اسباب و مجاری معین در جهت تحقق مقاصد و امور گوناگون اهمیت داشته باشد.

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «ابی الله أن یجری الاشیاء الا بالأسباب؛ خداوند امور و اشیا را تنها از طریق علل و سببش جاری می‌سازد.»(1)

 در عالم هستی، مراتبی در همه حوزه‌ها وجود دارد. وجود مراتب در نظام هستی، نشانه نظام‌مندی و روشمندی هندسه آفرینش است. واسطه‌های فیض، هم خود دارای کمال و فیض می‌شوند و هم موجودات فروتر را در قوس نزول (پایین‌تر) در مسیر رشد و کمال قرار می‌دهند.

نکته سوم:

شیعیان معتقدند که یکی از واسطه‌های فیض، حضرات معصومین (ع) و به‌طورکلی انسان کامل است. به این معنا که فیوضات و کمالات را از خداوند می‌گیرند و به مخلوقات می‌رسانند. وجود انبیا و ائمه (علیهم‌السلام) در مرتبه‌ای قرار دارند که شایستگی دریافت فیض را بی‌واسطه دارند و دیگر موجودات که فاقد آن مرتبه هستند، تحت ولایت آن‌ها که در طول ولایت خداوند و به اذن اوست، قرارگرفته و کسب فیض می‌کنند.

ازاین‌رو معصومین (علیه‌السلام) را می‌بایست انسان‌های کاملی دانست که توانسته‌اند همه‌ی ظرفیت‌های معنوی خود را تکمیل نموده و به مرتبه‌ای برسند که باخدای متعال ارتباطی نزدیک داشته باشند و چون از سوی دیگر آن‌ها بشر و انسان هستند، می‌توانند آنچه را از صعود و رشد معنوی خویش نزد پروردگار به دست آورده‌اند به بشریت و انسان‌های دیگر ارائه و عرصه نمایند.

درنتیجه شفای بیماران در حقیقت به اذن و رخصت الهی صورت می‌گیرد و در قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: «وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ - وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ؛ و آنکه او طعامم می‌دهد و سیرابم می‌کند و هنگامی‌که بیمار می‌شوم، او شفایم می‌دهد». (2)

و البته همین شفا (و حتی بیش آن را) در آیه‌ای دیگر به انسان کامل یعنی حضرت عیسی (علیه‌السلام) نسبت داده‌شده و می‌فرماید: «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ؛ من از گل براى شما [چيزى‌] به شكل پرنده مى‌سازم، آنگاه در آن مى‌دمم، پس به اذن خدا پرنده‌اى می‌شود؛ و به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى‌بخشم؛ و مردگان را زنده مى‌گردانم.»(3)

درنتیجه شفاي بيماران از طریق انسان کامل، به‌عنوان واسطه‌ای از سوی خداوند امری کاملاً ممکن و محقق است و اهل‌بیت (علیه‌السلام) نیز به اذن و امضای الهی قادر بر چنین امری می‌باشند؛ چنانکه از ابوبصیر نقل‌شده: «روزی به امام محمدباقر (علیه‌السلام) عرضه داشتم که شما از نسل رسول خدا هستید؟ فرمود: بله. گفتم: رسول‌الله وارث علوم همه پیغمبران است؟ فرمود: آری، گفتم: شما تمامی علوم رسول‌الله را به ارث برده‌اید؟ فرمود: بله گفتم: شما قدرت دارید که مرده‌ها را زنده کنید و نابینای مادرزاد را بینا کنید و بیماری برص را شفا بدهید و مردم را ازآنچه می‌خورند و در خانه‌های خود ذخیره می‌کنند، باخبر سازید؟ فرمود: بله با اذن و اجازه خداوند می‌توانیم. بعد فرمود: نزدیک من بیا‌ ای ابوبصیر، - ابوبصیر نابینا بود- نزدیک رفتم دست مبارک را بر چشم من کشید (چشم‌باز کرده) دیدم صحرا و کوه و آسمان و زمین را می‌بینم ...». (4)

قدرت ائمه در شفای بیماران محدود به حیات دنیوی نیست بلکه ایشان بعد از ترک دنیا و زندگی در برزخ نیز همچنان واجد چنین قدرتی هستند و بارها از این قدرت برای شفای بیماران به اذن الهی استفاده کرده‌اند. (5)

در اینجا تنها برای نمونه، به این موارد اشاره می‌کنیم: شفا گرفتن شيخ محمد بن حسن، حر عاملي توسط حضرت حجت (عج) در عالم خواب، با نوشيدن شربتي از دست آن حضرت و رفع مريضي ايشان (6)؛ شفا يافتن محمدمهدی از مرض لالي و كري توسط حضرت در سامرا (7)؛ و شفا يافتن شيخ علی‌محمد، براثر توسل به حضرت حجت (عج) (8).

نکته چهارم:

حال که برای ما روشن شد که شفای بیماران می‌تواند به اذن الهی و به طریق اهل‌بیت (علیه‌السلام) صورت گیرد، در ادامه می‌گوییم: تأثیر اهل‌بیت (علیه‌السلام) در برآمدن حاجاتی همچون شفای بیماران غیرقابل علاج به دو گونه است:

الف) گونه نخست این است که ائمه معصومین (علیه‌السلام) که انسان‌هایی مطیع و خاضع نسبت به دستورات الهی بوده‌اند، دعا کنند و از درگاه الهی درخواست و خواهش کنند تا حاجت ما را برآورده سازد و خداوند هم دعای آنان را مستجاب نمایدکه این استجابت دعا گاهی از طریق فراهم آوردن اسباب طبیعی است و گاهی خارج از جریان اسباب طبیعی و معجزه‌وار. تحقق این نوع از تأثیرگذاری ( یعنی اینکه بنده‌ای دعا کند و خدا هم مستجاب کند) امری مسلم و بدیهی در اعتقادات موحدین است. (9)

ب) گونه دوم تأثیرگذاری ائمه (علیه‌السلام)، تأثیر بر اساس ولایت تکوینی است. مقصود از ولایت تکوینی این است که کسی بتواند به‌فرمان و اذن و قدرت خداوند، در جهان آفرینش و تکوین تصرف کند و برخلاف عادت و جریان طبیعی، حوادثی را به وجود آورد؛ مثلاً بیمار غیرقابل علاجی را با اذن خدا و بانفوذ و سلطه‌ای که خداوند در اختیار او قرار داده است، شفا دهد و یا در نفس و روح انسانی تصرف کرده و آن را هدایت کند و به نور معرفت روشن سازد. (10) ازآنجایی‌که ائمه اطهار (علیه‌السلام) نیز دارای ولایت تکوینی هستند، این نحوه از تأثیرگذاری در شفای بیماران نیز برای ایشان ثابت است. (11)

 نتیجه:

بنابراین، شفای بیماران توسط امامان (علیه‌السلام) نه‌فقط ممکن است بلکه بارها رخ‌داده است. این قدرت اعجازین، بدین سبب است که امامان (علیه‌السلام) واسطه فیض هستند؛ چنانکه انبیاء (علیه‌السلام) نیز چنین بودند و به‌تصریح قرآن، قدرت بر شفای بیماران داشتند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1365 ش، ج 1، ص 183.

2. شعراء: 79-80

3. آل‌عمران: 49

4. شبلنجی شافعی‌، مؤمن بن حسن، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، انتشارات رضی‌، ۱۴۲۲ ق، ص ۲۹۱.

5. ر. ک: دستغیب شیرازی، سید عبدالحسین، داستآن‌های شگفت، نشر صبا، 1362 ش.

6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، 1403 ق، ج 53، ص 274، حكايت 38.

7. همان، ج 53، ص 256.

8. همان، ج 53، ص 298.

9. علاوه بر آیاتی که پیش‌تر ذکر شد می‌توانید برای یافتن روایات این موضوع رجوع کنید به بحارالانوار، ج ۴۷، باب ۵، باب معجزات و استجابت دعاهای امام صادق (علیه‌السلام).

10. آیه‌ای که در خصوص حضرت عیسی ع بیان شد، ناظر به همین قسم از ولایت تکوینی است؛ و علاوه بر آن می‌توانید به این آیات نیز مراجعه کنید. سوره ص: 36 و سوره نمل: 40.

11. جهت مطالعه بیشتر، به این روایات رجوع کنید: بحارالانوار، ج ۴۱، باب ۱۱۱ و ۱۱۲، ص ۲۳۰ تا ۲۷۴ - و ج ۴۳، باب ۱۵، ص ۳۲۳ تا ۳۳۰ - و ج ۴۴ باب ۲۵، ص ۱۸۰ تا ۱۸۸ - ج ۴۶، باب ۳، ص ۲۰ تا ۵۰ و باب ۵، ص ۲۳۳ تا ۲۸۶ - ج ۴۷، باب ۵، ص ۶۳ تا ۱۶۲ و برای مطالعه درزمینهٔ ولایت تکوینی می‌توانید به کتب زیر مراجعه کنید: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، دارالکتاب الاسلامیه، 1368 ش، ج ۹؛ طهرانی، سید محمدحسین، امام‌شناسی، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، ۱۴۲۱ ق، ج ۱؛ صافی گلپایگانی، لطف‌الله، ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، قم، انتشارات حضرت معصومه، ۱۳۷۵ ش؛ حسن‌زاده آملی، حسن، ولایت تکوینی، قم، انتشارات قیام، ۱۳۷۱ ش.

 

کلمات کلیدی:

قدرت امام، شفای بیماران، کرامات، توسل.

چرا تا یک ویروس وارد کشور ما شد، درب بیشتر شفاخانه های امام حسین (علیه السلام) را بستند؟ امام حسینی که مرده زنده می کند، قطعاً نمی گذارد کسی در هیئت مریض بشود
بیماری، تعطیل کردن هیئت، کرونا، شرایط استجابت دعا، شفای بیمار

چرا تا یک ویروس وارد کشور ما شد، درب بیشتر شفاخانه های امام حسین (علیه السلام) (هیئت ها) را بستند؟ امام حسینی که مرده زنده می کند، قطعاً نمی گذارد کسی در هیئت مریض بشود!

پاسخ اجمالی:

در شرایط حاضر که حضور در اجتماعات مذهبی و غیرمذهبی، عامل دریافت و انتقال ویروس به دیگران و سبب بیماری و حتی مرگ گروهی از انسان‌ها می‌شود، لازم است در راستای لزوم حفظ جان خود و دیگری، به‌صورت موقت، حضور در هیئت را تعطیل کرده و به شیوه دیگری ارتباط با امام حسین (علیه‌السلام) را حفظ کرد. آری، دعا و توسل، مشروع و مطلوب و مفیدند؛ اما نباید آن‌ها را در تقابل باعقل و شریعت پی گرفت.

پاسخ تفصیلی:

مقدمه:

با شیوع ویروس کرونا در جهان و انتقال آن به ایران، این بحث شکل گرفت که در چنین شرایطی که حضور در اجتماعات، عامل دریافت و انتقال ویروس خطرناک کرونا است، آیا باید هیئت و اماکن مذهبی را تعطیل کرد یا این‌که هیئت و اماکن مذهبی مصون از گزند ویروس هستند و نباید آن‌ها را تعطیل نمود. در ادامه، با ارائه نکاتی به تبیین دیدگاه اسلام در این زمینه می‌پردازیم:

نکته اول:

از مهم‌ترین مبانی اسلام عزیز، لزوم حفظ جان خود و دیگری است؛ چنانکه درآیات 29 و 30 سوره مبارکه نساء آمده: «وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إنَّ اللّه َ کانَ بِکُمْ رَحیما، وَمَنْ یفْعَلْ ذلک عُدْوانا وَظُلْما فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارا؛ و خودکشی نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است؛ و هر کس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، به‌زودی او را در آتشی وارد خواهیم کرد.» در روایات اسلامی نیز به این مطلب تأکید شده که خودکشی حرام است و عقوبت سختی دارد. (1) افزون بر حفظ جان خود، حفظ جان دیگران نیز لازم‌الاجرا است تا جایی که در قرآن آمده «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً؛ هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد درروی زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسان‌ها را کشته است». (2)

بر همین مبنا، روشن می‌شود که چرا تعطیلی موقت هیئت‌ها و بستن موقت اماکن مذهبی، امری پسندیده بلکه لازم‌الاجرا است چراکه وقتی می‌دانیم با برگزاری این اجتماعات، به‌احتمال‌زیاد ویروس کرونا را دریافت و به دیگری انتقال داده و خود و دیگری را در معرض خطر قرار می‌دهیم، بر ما لازم است این عمل مستحب و پسندیده را به‌صورت موقت تعطیل کنیم و به شیوه‌های دیگر به عزاداری و ارتباط معنوی با اهل‌بیت (علیه‌السلام) اقدام نماییم؛ چنانکه از راه دور، سمت کربلا می‌ایستیم و زیارت عاشورا می‌خوانیم و می‌دانیم امام حسین (علیه‌السلام) صدای ما را شنیده و با ایشان مرتبط گشته‌ایم.

ازاین‌رو، پیشنهاد می‌شود در این شرایط خاص، به‌جای حضور در هیئت، از راه دور قرار گذاشته شود که همگی فلان ساعت رو به ضریح امام حسین (علیه‌السلام) زیارت عاشورا بخوانیم. از این طریق، هم ارتباط معنوی با امام حسین (علیه‌السلام) حفظ می‌شود و هم نکات بهداشتی رعایت می‌گردد.

نکته دوم:

این تلقی اشتباه است که گمان کنیم اگر مکانی -به‌واسطه حضور خانه خدا و یا مقبره اولیای الهی- مقدس باشد، حتماً از گزند و آسیب و بیماری و تخریب مصون است! کافی است به تاریخ تخریب کعبه و ضریح امام حسین (علیه‌السلام) بنگریم تا متوجه شویم که اساساً سنت الهی چنین نیست که حتماً این مکان‌ها یا شهر و مردمی که در آن حوالی هستند را از هر بیماری و گزند حفظ کند. بگذریم از این‌که اولیای الهی حتی زمانی که در دنیا حضور داشتند –جز در موارد نادر که مصلحت دانسته و خرق عادت کرده و معجزه و کرامت نشان می‌دادند- نیز چنین تضمینی به مردم ندادند که تا وقتی ما هستیم هیچ گزندی به شما نمی‌رسد. کافی است به تاریخ جنگ‌های صدر اسلام بنگریم و از میزان شهدا در جنگ‌های مختلف مطلع شویم و یا به تاریخ عاشورا نگاه کنیم و در مصیبت واردشده بر خاندان پیامبر (ص) تأمل‌کنیم.

همچنین آن‌ها ادعا نداشتند که هیچ‌گاه مریض نمی‌شوند؛ چنانکه می‌دانیم پیامبر (ص) مریض شدند و یا امام علی (علیه‌السلام) و امام حسین (علیه‌السلام) به‌واسطه ضربت شمشیر به شهادت رسیدند و یا امام حسن (علیه‌السلام) از طریق زهر بیمار و شهید شدند و یا امام سجاد (علیه‌السلام) در روز عاشورا در بستر بیماری بودند و یا خود حضرت معصومه (س) نیز به‌واسطه بیماری (که ناشی از سم یا علل دیگر بوده) وفات یافتند و ...

بنابراین، انبیاء و امامان و اولیای الهی هیچ‌گاه ادعا نداشتند که خودشان و یا مردم و مکان‌های مرتبط با آن‌ها همچون حرم و هیئت و غیره، همیشه و تحت هر شرایطی از هر خطر و بیماری مصون هستند. ازاین‌رو، کاملاً طبیعی است ویروس کرونا در هیئت نیز از فردی به فرد دیگر سرایت یابد و عامل بیماری شود؛ بنابراین، چنین انتظاری مبنای دینی ندارد و بیشتر یک‌شور و احساس است که باید تصحیح شود.

نکته سوم:

لازم است انتظارات را درباره توسل و شفا تعدیل کرد. این‌که گمان شود هر توسل و دعایی حتماً به همان شکلی که ما می‌پسندیم، برآورده می‌شود، انتظار نابجایی است.

شفای بیماران از جانب خدا و اولیایش، تابع همان اصولی است که در استجابت دعا برقرار است: خداوند صدای هر دعاکننده‌ای را می‌شنود و در صورت فقدان موانع و وجود شرایط آن را برآورده می‌کند (3)؛ اما نه لزوماً به همان شکلی که دعاکننده در نظر گرفته است؛ چراکه او خیرخواه است و خیر را نه از دریچه محدود ما، بلکه در چارچوب علم بی‌انتهای خودش در نظر می‌گیرد؛ بنابراین طبیعی است که گاهی ما چیزی را طلب می‌کنیم که به گمان ما خیر است اما درواقع، خیر نیست و خدا می‌داند (4) و به همین جهت، آن دعا را به شکل دیگری استجابت می‌فرماید؛ چنانکه امام علی (علیه‌السلام) فرمود: «چه‌بسا چیزی را خواسته‌ای و تو را نداده و بهتر از آن را در این دنیا یا آن دنیا دهد و یا بهتر آن بوده که آن را از تو بازدارد. چه‌بسا چیزی را طلب نمودی که اگر به تو می‌داد، تباهی دین و دنیای خود را در آن می‌دیدی». (5)

گاهی هم خداوند دعا و درخواست ما را به همان شکلی که ما می‌خواهیم برآورده می‌سازد اما برای انجامش فرآیندی را در نظر گرفته که کار و تلاش ما (مثلاً سیر درمانی و استفاده از دارو و مراجعه به طبیب)، بخشی از این فرآیند است؛ و به همین جهت، از امام علی (علیه‌السلام) نقل‌شده که «الداعى بلا عمل کالرامى بلا وتر؛ کسى که بدون عمل دعا می‌کند، مانند تیراندازی است که کمانش زِه ندارد». (6) آری، تأثیر دعا و توسل به اولیای الهی، لزوماً از طریق علل ماوراءالطبیعی و غیرمتعارف نیست بلکه گاهی از طریق تسریع در تأثیر دارو است و گاهی از طریق آشنا شدن با پزشک حاذق و غیره.

نتیجه:

در حال حاضر، حضور در اجتماعات مذهبی و غیرمذهبی، عامل دریافت و انتقال ویروس کرونا به دیگران است و سبب بیماری و حتی مرگ گروهی از انسان‌ها می‌شود، ازاین‌رو، لازم است به‌صورت موقت، حضور در هیئت را تعطیل کرد. همچنین، روشن شد هر دعا و توسلی لزوماً به همان شکلی که ما می‌خواهیم برآورده نمی‌شود و تابع شرایط و مقدماتی است که یکی از آن‌ها تلاش و کوشش ما در آن زمینه است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. «مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَی ءٍ مِنَ الدُّنیا عُذِّبَ بِهِ یوْمَ الْقِیامةِ؛ کسی که به‌وسیله چیزی از دنیا خودکشی کند، در روز قیامت به‌وسیله همان چیز عذاب خواهد شد»(المتقی الهندی، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، مؤسسه الرسالة، 1401 ق، ج 15، ص 36)
  2. مائده، آیه 32.
  3. «وَ إِذا سَأَلَک عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیسْتَجیبُوا لی‏؛ و هنگامی‌که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو): من نزدیکم! دعاى دعاکننده را، به هنگامی‌که مرا مى‏خواند، پاسخ مى‏گویم؛ پس باید دعوت مرا بپذیرند»(بقره، آیه 186)
  4. «عَسى‏ أَنْ تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکمْ وَ اللَّهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛ چه‌بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال‌آنکه خیرِ شما در آن است؛ و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال‌آنکه شرِّ شما در آن است؛ و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید»(بقره، آیه 216)
  5. سید رضی، نهج‌البلاغه، انتشارات مشهور، 1379، نامه 31.
  6. علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، 1403، ج 93، ص 372.

 

کلمات کلیدی

بیماری، تعطیل کردن هیئت، کرونا، شرایط استجابت دعا، شفای بیمار

لازمه کامل مطلق و نیز هستی‌بخش بودن خداوند این است که به همه پدیده‌ها چه در مرتبه ذات و چه در مرتبه تحقق پدیده‌ها علم داشته باشد و الا کامل مطلق نخواهد بود.
دلیل فلسفی بر حضور عالم در نزد خدا

پرسش:
اینکه گفته می‌شود «همه چیز نزد خدا حاضر است و خداوند به همه آن‌ها توجه و التفات و علم دارد و چیزی از او مخفی نیست» دلیل فلسفی هم دارد؟ این مطلب چه تبیین فلسفی دارد؟ به بیان دیگر، چطور اثبات می‌شود که همه‌چیز نزد خدا حاضر است و چطور اثبات می‌شود که خداوند نیز به همه آنچه نزدش حاضر است، هم‌زمان التفات دارد؟
 

پاسخ:
در مباحث هستی‌شناسی ادله متعددی مبنی بر نامحدود بودن و کامل مطلق بودن خداوند ارائه شده است. (1) بر این اساس، فیلسوفان هرگونه نقص و کمبودی را از خداوند متعال نفی کرده‌اند و بر این باورند که خداوند حتماً به همه موجودات آگاه است چرا که جهل به چیزی، یعنی راه پیدا کردن نقص و محدودیت در صفات الهی. (2) خواه این علم، علم به پدیده‌ها در مرتبه ذات الهی باشد (علم ذاتی/ علم به پدیده‌ها پیش از ایجاد) خواه علم به پدیده‌ها در مرتبه و ظرف تحقق آن‌ها باشد (علم فعلی/ علم به پدیده‌ها پس از ایجاد). فقدان هریک از این دو علم، منجر به ورود نوعی نقص در حق‌تعالی می‌گردد که با کامل مطلق بودن آن منافات دارد. (3)
اما مسئله اساسی این است که چگونه موجودی می‌تواند توأمان به همه موجودات، عالم و آگاه باشد؟ به عبارت دیگر، سؤال اساسی این نیست که خداوند عالم به همه موجودات هست یا نه، بلکه سؤال اساسی این است که خداوند چگونه به همه موجودات آگاه است. در ادامه، در قالب چند نکته به توضیح این مطلب می پردازیم.

نکته اول
در جایی که اصل یک واقعیت، چه از طریق حس و چه از طریق عقل، مسلم است، اما کیفیت و چگونگی آن مجهول است، هیچ‌گاه نباید جهل به کیفیت و چگونگی وقوع آن واقعیت، منجر به شک و تردید در اصل آن واقعیت گردد. مثلاً وقتی ما دو قطعه فلز را می‌بینیم که یکی دیگری را جذب می‌کند، هیچ شکی نداریم که بین آن دو قطعه فلز جاذبه برقرار است در عین حال ممکن است دلیل و علت این جاذبه را ندانیم؛ بنابراین ممکن است اصل یک واقعیتی برای ما مسلم باشد، ولی کیفیت و چگونگی آن مجهول باشد. از این‌رو، در مسئله علم الهی نیز چون کامل مطلق بودن حق‌تعالی و هستی بخش بودن او نسبت به همه پدیده‌ها مُبرهَن است نباید جهل در کیفیت این علم منجر به شک در اصل این علم گردد. با این حال، در نکات بعدی تلاش می‌شود درباره چگونگی آن نیز توضیحاتی تقدیم شود.

نکته دوم
در توضیح علم حق‌تعالی به پدیده‌ها در مرتبه ذات به این امر استناد می‌کنند که چون ذات حق‌تعالی نامحدود است، پس هر کمالی که در هستی تحقق یابد لاجرم در مرتبه ذات نیز یافت می‌گردد، در غیر این صورت ذات حق‌تعالی محدود خواهد بود. از سوی دیگر چون هر پدیده‌ای مشتمل بر کمالی از کمالات است. پس لاجرم هر پدیده‌ای پیش از تحقق، در مرتبه ذات حق‌تعالی حاضر است. پس علم حق‌تعالی به ذات خویش مستلزم علم به همه موجودات در مرتبه ذات الهی نیز است. در اینجا باید توجه داشت که منظور، تحقق آن‌ها به همان نحوی که در خارج به نحو محدود یافت می‌شوند نیست چراکه در این صورت لازم می‌آید که همه پدیده‌ها به نحو محدود و متکثر در ذات حق‌تعالی موجود باشند که منجر به راه‌یابی کثرت و محدودیت در حق‌تعالی می‌گردد، بلکه منظور این است که کمالات وجودی این پدیده‌ها به شکل عالی و برتر و بدون محدودیت، در مرتبه ذات یافت می‌شود  و چون خداوند به خود علم دارد و خودش برایش حاضر است، پس به این کمالات نیز علم حضوری دارد.
برای تقریب به ذهن، می‌توان از برخی حالات نفس آدمی وام گرفت. برای مثال، ما انسان‌ها با شناخت شکل مثلث  می‌دانیم که هر مثلثی شکلی است که از سه ضلع متقاطع پدید می‌آید. از سوی دیگر می‌یابیم که می‌توانیم هر مثلثی را تخیّل کنیم؛ بنابراین می‌توانیم ادعا کنیم که ما چون به هر مثلثی علم‌ داریم می‌توانیم هر مثلثی را در عالم خیال پدیدآوریم. بله درست است ما چون محدود هستیم نمی‌دانیم که کدام مثلث را در آینده تخیّل خواهیم کرد، ولی باید توجه داشت خداوند متعال چون از هر نقصی پیراسته و پاک است، خود می‌داند که چه موجودی را در چه شرایطی پدید خواهد آورد؛ بنابراین به سبب کامل بودن ذات خدا و به سبب حضور کمالات پدیده‌ها در مرتبه ذات الهی و به سبب علم حضوری خدا به خود، خداوند متعال به نحو علم حضوری به همه کمالات و موجودات پیش از خلقت آن‌ها آگاه است.

نکته سوم
علاوه بر این فیلسوفان بر این باورند که خداوند به پدیده‌ها در مرتبه تحقق آن‌ها نیز علم دارد. در واقع از آنجا که پدیده‌ها معلول خداوند هستند، هیچ‌گونه استقلالی نسبت به خداوند ندارند، چراکه در مباحث هستی‌شناسی اثبات شده که هویت معلول عین تعلق و احتیاج به علت است. (4) حال که هویت معلول عین تعلق و احتیاج به علت است پس هر معلولی نزد خداوند که علت هستی‌بخش آن است حاضر است؛ و از آنجا که علم همان حضور معلوم نزد عالم است پس همه پدیده‌ها در ظرف تحقق‌شان نیز معلوم خداوند هستند. از این علم به علم فعلی حق‌تعالی به پدیده‌ها یاد می‌شود.
در تبیین کیفیت این علم نیز می‌توان از حالات نفس آدمی وام گرفت. برای نمونه انسان هم‌زمان نسبت به حالات نفسانی خویش که توأمان علم حضوری دارد. مثلاً در حالتی که فرد از روی غضب در حال فریاد زدن است هم خود و هم حالت غضب و هم اراده فریاد زدن خویش را با علم حضوری توأمان می‌یابد، چراکه حالت غضب و اراده فریاد زدن هر دو هم‌زمان حاضر نزد او هستند و از او پنهان نیستند و نیازی به تصور آن‌ها به ترتیب و مستقل از هم نیست؛ بنابراین با توجه به اینکه همه پدیده‌ها معلول خداوند و حاضر نزد او هستند پس خداوند به همه آن‌ها توأمان علم دارد.

نتیجه
فیلسوفان لازمه کامل مطلق و نیز هستی‌بخش بودن خداوند را این می‌دانند که خداوند متعال به همه پدیده‌ها چه در مرتبه ذات (علم ذاتی) و چه در مرتبه تحقق پدیده‌ها (علم فعلی) علم دارد، چراکه در غیر این صورت خداوند کامل مطلق نخواهد بود. برای شناخت کیفیت علم ذاتی و فعلی حق‌تعالی می‌توان به برخی حالات نفسانی مراجعه کرد، ولی باید توجه داشت که حالات نفسانی انسان به دلیل محدودیت‌های ذاتی نمی‌تواند تصویری تمام عیار از اوصاف خداوند ارائه کند از این‌رو می‌بایست با در نظر گرفتن وجه مقرِّب این حالات، خداوند متعال را از جهت محدودیت‌ها و نقص‌ها مبرا ساخت تا به تصویر درست‌تری از علم مطلق خدا به پدیده‌ها قبل و پس از ایجاد رسید. از این اصل در متون دینی به اصل «تشبیه همراه تنزیه» یاد می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:
1. ر.ک: صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، قم، کتابخانه مصطفوی،1368 ش، ج 6، ص 13 ـ 17، نیز طباطبایی، محمدحسین، نهایه الحکمه، قم، جامعه مدرسین، 1416 ق، ص 268 ـ 270 نیز، عبودیت، عبدالرسول و مجتبی مصباح، خداشناسی، قم، انتشارات موسسه امام خمینی ره، 1398 ش، ص 175 ـ 179.
2. طباطبایی، نهایه الحکمه، ص 268 ـ 270.
3. همان.
4. عبودیت و مصباح، خداشناسی، ص 100 ـ 102.

 

در نگاه نقل و عقل مجموع عالم و تک‌تک موجودات هستی یک امر هدفمند محسوب شده و خداوند متعال به‌عنوان یک کارگردان واقعی به تقدیر و تدبیر کل هرم هستی می‌پردازد.
هدفمند بودن آفرینش

پرسش:
آیا هر موجودی که در جهان آفریده می‌شود، حتماً هدفمند آفریده‌ شده و خداوند هدفی از خلقتش داشته است یا اینکه می‌توان گفت خداوند فرایند خلقت را هدفمند آفریده، اما ممکن است از دل این فرایند، موجوداتی (مثلاً فلان سیاره یا فلان حشره یا فلان ویروس) آفریده شوند که خداوند هدف و غایتی برایشان در نظر نگرفته است و نه خودشان هدفی دارند و نه برای موجودات هدفمند دیگر فایده‌ای دارند؟
 

پاسخ:
سؤال از چیستی، چرایی و چگونگی آفرینش، ریشه در فطرت انسان‌ها داشته و تاکنون نیز اندیشمندان اسلامی و غیر اسلامی به بررسی ابعاد مختلف آن پرداخته‌اند. در این ‌میان نظر مشهور اندیشمندان اسلامی هدفمند بودن تمام کائنات است. در ادامه به جهت پاسخ به سؤال مذکور، ابتدا به پاره‌ای از آیات و روایات اثبات‌کننده هدفمند بودن آفرینش اشاره کرده و سپس به تحلیل دلیل عقلی می‌پردازیم. در پایان نیز به شبهه استبعاد (بعید شمردن) هدفمند بودن پاره‌ای از موجودات پاسخ می‌دهیم. لازم به ذکر است که مراد از هدفمندی تمام کائنات، نبود نقایص و شرور در عالم نیست و ما در این پاسخ درصدد توجیه نقائص و شرور عالم طبیعت نیستیم و این مهم را در بحث‌های عدل الهی باید پیگیری کرد. تمام مدعا تحقق علت غایی و حکمت و مصلحت در تمام افعال الهی است و این امر ملازم با نبود نقائص برگرفته از نظام علی و معلولی و یا ضعف قابلیت قابل نیست.

نکته اول: ادله نقلی هدفمند بودن مطلق کائنات
درآیات قرآن بارها به هدفمندی تمام آفرینش تصریح‌شده است. مثلاً:
1. الله همان کسی است که هر چیزی را به بهترین شکل (ممکن) آفرید. (1) طبق آیه شریفه فوق هر آن چیزی که در این عالم تحقق دارد به بهترین وجه خود آفریده‌شده و این‌گونه نیست که بی‌هدف و بدون برنامه‌ریزی باشد.

2. ما آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آن‌هاست را بیهوده و عبث نیافریدیم. هدفمند نبودن آفرینش گمان کافران است. (2)

3. آن‌ها که در حال ایستاده و نشسته و خوابیده خدا را یاد می‌کنند و در اسرار آفرینش عالم تفکر می‌کنند، می‌گویند: خدایا آفرینش را بیهوده نیافریده‌ای.(3) خداوند متعال در این آیه بیان می‌کند: انسان‌هایی که در غفلت نبوده و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند اذعان می‌کنند که جهان آفرینش و تمام موجوداتی که در آن وجود دارند بیهوده، عبث و بدون هدف آفریده نشده‌اند و بیهوده آفریده شدن موجودی از موجودات عالم از ساحت کبریایی خداوند متعال به‌ دور است.

4. خداوند همه‌چیز را خلق کرد و به‌دقت اندازه‌گیری کرد. (4) در آیه شریفه فوق نیز خداوند می‌فرماید: تمام مخلوقات عالم مخلوق باری‌تعالی بوده و هر یک را با دقت هرچه تمام اندازه‌گیری و مقدر فرموده است و این یعنی آن‌که چیزی بدون هدف و غایت نبوده و این‌گونه نیست که از دل فرایند آفرینش، موجوداتی بدون فایده و بدون فلسفه و حکمت محقق شوند.
روایات در این زمینه بسیار زیاد بوده و صرفاً به جهت دوری از اطاله کلام از ذکرشان صرف‌نظر کردیم.

نکته دوم: دلیل عقلی هدفمند بودن مطلق کائنات
برای اثبات اینکه خداوند، انسان و جهان را هدفمند آفریده است، ادله مختلفی بیان‌شده است که در ادامه به ذکر یکی از آن‌ها بسنده می‌شود:

الف) تحقق فعلی که خالی از فایده و مصلحت بوده و هدفمند آفریده نشده است قبیح بوده و تحقق آن خالی از اتقان و احکام است. (5)

ب) خداوند متعال حکیم است و فعلش اولاً درنهایت اتقان و احکام بوده و ثانیاً خداوند متعال فعل قبیحی را انجام نمی‌دهد. (6) 
نتیجه: تمام افعال الهی هدفمند است.

لازم به ذکر است که هدفمندی فعل فاعلی لزوماً به‌ معنای نیازمندی فاعل به آن فعل نیست و اتفاقاً هرچقدر میزان کمالات فاعل بیشتر باشد، او به رفع نیاز سایر موجودات اهتمام جدی‌تری داشته و فیضش شامل دیگر موجودات می‌شود. خداوند متعال نیز که تمام کمالات را داشته و در رأس هرم هستی قرار دارد به فعل خود نیازمند نبوده و صرفاً از آن جهت که واجد کمالات است و این کمالات و لوازم آن‌ها (7) را دوست دارد به خلق و تدبیر می‌پردازد. به‌ عبارت دیگر آفرینش و هدفمند بودن تمام کائنات عالم لازمه کمال و فیاضیتِ مطلق الهی است و اگر موجودی که امکان آفرینش دارد خلق نشود یا ناقص و بدون هدف خلق شود نشانگر عجز، بخل، جهل و سایر نقائص در حضرت حق است و این در حالی است که ساحت کبریایی حضرت حق از این امور مبرّا است. (8)

پاسخ به شبهه استبعاد هدفمند بودن برخی از موجودات:
اما در پاسخ به این سؤال که فلان موجود عالم مثل فلان حشره یا فلان ویروس و... چه فایده‌ای داشته و چگونه می‌شود به هدفمندی این قبیل امور قائل شد؟ باید توجه شود که: 

اولاً: به شهادت قرآن و روایات، علمی که در اختیار انسان‌ها قرار داده ‌شده است بسیار کم بوده و به‌ هیچ‌وجه نمی‌توان به‌واسطه این علم کم به انکار مطلق فایده و هدفمند بودن موجودی از موجودات عالم حکم کرد. خداوند متعال در آیه ۸۵ سوره اسرا می‌فرماید: به شما علمی اندک داده‌ شده است. (9)

ثانیاً: علماء علوم مختلف مانند فیزیک‌دانان، طبیعت‌شناسان و... همگی معترف هستند به اینکه علم و دانش در دسترشان بسیار کم‌تر از دانشی است که به آن نرسیدند و ازاین‌رو نمی‌توان به‌طور قطعی به بی‌فایده بودن موجودی از موجودات عالم حکم کرد.

ثالثاً: در همین مواردی که در نگاه اولیه غیر هدفمند و بی‌فایده محسوب می‌شوند با دقت و تأمل و رجوع به تحقیقات انجام‌شده می‌توان فوائد بی‌شمار دنیوی و بعضاً اخروی بر آن‌ها قائل شد. (10)

نتیجه:
در نگاه نقل و عقل مجموع عالم و تک‌تک موجودات هستی یک امر هدفمند محسوب شده و خداوند متعال به‌عنوان یک کارگردان واقعی به تقدیر و تدبیر کل هرم هستی می‌پردازد. تمام افعال خداوند متعال از اتقان و احکام برخوردار بوده و به بهترین شکل ممکن خود آفریده‌شده‌اند و هیچ‌گاه نباید به سبب پیدا نکردن فایده و حکمتی برای خلقت موجودی از موجودات عالم، هدفمند نبودن آن را نتیجه بگیریم چراکه دانش انسان‌ها محدود بوده و احاطه کامل به اشیاء ندارند و از طرفی عقل و شرع از حکیم بودن حضرت حق دفاع می‌کنند.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. ﴿ الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾. سوره سجده، آیه 7.
2. ﴿ وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ﴾. سوره ص، آیه ۲۷.
3. ﴿ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾. سوره آل‌عمران، آیه ۱۹۱.
4. ﴿ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا﴾. سوره فرقان، آیه ۲.
5. توجه شود که قبیح در مباحث کلامی عمدتاً به ‌معنای فعلی است که عقلاء فاعل آن را مستحق ذم می‌دانند؛ برای مطالعه بیشتر در زمینه معانی پنج‌گانه حسن و قبح، ر.ک: سبحانی، جعفر، الهیات، قم، موسسه امام صادق علیه‌السلام، 1417 ق، ج 3، صص ۲۳۳-۲۳۶. روشن است که ایجاد کردن فعل و شیئی که خالی از فایده بوده و هدفمند نباشد قبیح به معنای فوق است.
6. حکمت خداوند متعال دو معنا دارد: 
الف) نهایت احکام و اتقان در فعل. بدین‌معنا که خداوند متعال تمام افعال و اعمال خود را تدبیر و تقدیر کرده و به بهترین نحو ممکن خلق می‌کند؛ 
ب) انجام ندادن فعل قبیح. ر.ک: همان، ص ۲۲۵.
7. یعنی تحقق خارجی موجودات عالم که لازمه برخی از کمالات حضرت حق همچون فیاضیت و رحمانیت حضرت حق هستند.
8. برای مطالعه بیشتر ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار،  تهران، صدرا، 1390 ش، ج ۱، ص ۱۲۱ به بعد.
9. ﴿ وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا﴾.
10. برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، جعفر،  الله خالق الکون، قم، موسسه امام صادق علیه‌السلام، 1382 ش، صص ۳۷۰-۳۷۸.

عزاداری برای امام حسین علیه السلام سنت جاری مسلمانان از همان صدر اسلام تاکنون بوده است ولی وهابیت، هر آنچه مخالف تفکرات خود باشد را بدعت شمرده و محکوم می کند.
دیدگاه اهل سنت درباره عزاداری

پرسش:
آیا اهل سنت عزاداری های حسینی را قبول دارند یا آن را به دلایلی همچون بدعت رد می کنند؟ وهابیت چه دیدگاهی دارد و نقدش چیست؟
 

پاسخ:
شکی نیست که عزاداری  برای عزیزی که از دنیا رفته است، امری است فطری که از ابتدا در میان تمام ملت ها و اقوام، جاری بوده و مخصوص به یک دین و آئین نیست.(1) اما در سالهای اخیر، شاهد گسترش جریانی منحوس در جهان اسلام هستیم که با نام وهابیت، آشکارا به جنگ با ارزش های اسلامی آمده و همه چیز را با تیغ بدعت و شرک مورد تنقیص و تخطئه قرار می دهند و در ارتباط با عزاداری های حسینی و غیره، شبهات و اشکالاتی را مطرح کرده اند؛ تا جایی که ابن تیمیه، پدر فکری این جریان، عزاداری برای امام حسین علیه السلام را مصداق حماقت دانسته(2)  و بر بدعت بودن آن تاکید ورزیده است.(3)  

در  ادامه در قالب چند نکته به بررسی این موضوع می پردازیم:

نکته اول:
به گواهی تاریخ، عزاداری برای حضرت سید الشهداء علیه السلام، در جهان اسلام، در سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ریشه داشته(4) و این سیره در سنّت جانشینان راستین ایشان، یعنی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نیز جاری بوده است(5)  و در جوامع اسلامی نیز از مقبولیت قابل توجهی برخوردار بوده است. هر چند هنگامی که به تاریخ عزاداری در میان ادوار مختلف نگاه می کنیم، خواهیم دید که در پاره ای از سلسله ها و دوره های حاکمیت اهل سنت، نظیر دودمان عباسیان و غزنویان، مخالفت های سلیقه ای و شدیدی از سوی سلاطین جور، در این خصوص وجود داشته و در پاره ای از این دوره ها نظیر دوره تیموریان، عزاداری اهل سنت برای امام حسین علیه السلام رونق چشمگیری داشته است.(6)   
این داده های تاریخی، گویای این مطلبند که آنچه اهل سنت را گاه به مخالفت با عزاداری امام حسین علیه السلام وا داشته است، علاوه بر زمینه های فقهی که در نکات بعد بدان اشاره می شود، زمینه های سیاسی و حکومتی است، که مع الاسف تا به امروز نیز جاری بوده و راه انصاف و طریقه معقول را در پیشگاه ایشان، محو مسدود ساخته است. به عنوان مثال علی رغم وجود سنت عزاداری در میان اهل سنت و گروه حنفیه،(7) رویکرد انتقادی برخی از عالمان حنفی در منطقه سیستان در موضوع عزاداری های حسینی، خالی از جهت گیری های سیاسی نبوده و مخالفت قاطع ایشان با عزاداری با اینکه مخالف مبانی و تاریخ ایشان است، صرفا نوعی تصلّب غیر منطقی برای پررنگ کردن وجوه اختلاف سیاسی با جریان غالب شیعی در این کشور و خوش‌خدمتی به جریان وهابیت تلقی می شود و نباید آن را به حساب عقاید همه اهل سنت و احناف گذاشت.(8)  

نکته دوم:
مسئله عزاداری از دیدگاه فقهی اهل سنت نیز دارای جواز و اباحه بوده و فقهای این مذهب، اصل عزاداری و گریستن بر میت را جایز شمرده اند.
به عنوان نمونه در کتاب «فتاوی الهندیه» که از کتب فقهی اهل سنت و خصوصا حنفیان است در این زمینه چنین آمده است: «در تشییع جنازه و در منزل میت، نوحه، گریه، شیون و پاره کردن گریبان مکروه است، اما گریه ی بدون فریاد اشکالی ندارد؛ ولی صبر و شکیبایی بهتر است.»(9) از این عبارات روشن می شود که اگر چه بعضی از مصادیق عزاداری را نمی پسندند ولی این امر به معنای نفی جواز عزاداری در میان فقهای اهل سنت نیست.
نووی از عالمان مکتب شافعی، در کتاب المجموع با اشاره به برخی از آراء علمای اهل سنت، در مورد محدوده ی حرمت گریه و بکاء، آنها را به چند دسته تقسیم کرده است:
1. طایفه ای قائل شده اند، حرمت اختصاص به جایی دارد که شخص، وصیت کرده باشد برایش گریه و نوحه داشته باشند.
2. طایفه ای دیگر بر این نظرند که حرمت برای جایی است که بازماندگان، میت را به اوصاف و محاسنی توصیف کنند که در شرع جایز نیست؛ مثل این که بگوید: ای یتیم کننده ی فرزندان و ای بیوه کننده ی زنها و ای خراب کننده ی آبادی ها و به این شکل به گریه افتد.
3. در آخر طایفه ای دیگر بر این رأی و اعتقادند که، میت با شنیدن صدای گریه و بکاء اهل و عیال خود معذب گشته و به حال آنها تأسف می خورد و این قول و نظر محمد بن جریر و قاضی عیاض است.(10)  
وی پس از ذکر این اقوال مختلف، نظر خود را این گونه اعلام می دارد: «از این اقوال، قول صحیح همان قول جمهور است که اجماع کردند بر اینکه منظور از گریه [ممنوع]، گریه با صدا و زاری است نه گریه خالی [یعنی گریه خالی را هیچ کسی ممنوع نمی داند].»(11)   

نکته سوم:
هر چند «بدعت» در لغت به معنای نوآوری و ابداع است،(12) اما آنچه در شریعت از آن با عنوان «بدعت» یاد شده و حرام دانسته شده است، معنای دیگری دارد. در حقیقت معنای بدعت در شریعت، افزودن و یا کاستن چیزی به دین است که مستندی از کتاب و سنّت آن پوشش نداده باشد.(13)  از این رو، این دو مورد، بدعت نیست: چیزی که به صورت خاص در کتاب و سنت سابقا آمده باشد یا به صورت خاص ذکر نشده اما ذیل عنوان کلی دیگری قرار بگیرد که آن عنوان در کتاب و سنت آمده است. 
با توجه به این تعریف، اولا هر امر نو پدید، بدعت به حساب نمی آید؛ ثانیا اصل عزاداری و گریستن بر عزای مرده، هم به صورت خاص در کتاب و سنت آمده(14) و هم ذیل عناوین کلی تری که در کتاب و سنت آمده –مثل تعظیم شعائر(15) و ابراز محبت به اهل بیت علیهم السلام و غیره-(16)   می گنجد، و ثالثا، حتی اگر در منابع اهل سنت، چنین شواهدی وجود نداشته باشد –و می دانیم وجود دارد- در منابع شیعی، شواهد فراوانی به سود آن وجود دارد و همین قدر کافی است تا آن را بدعت به حساب نیاوریم و مستند به منابع روایی و فقهی شیعه، آن را موجه بشماریم و از برچسب زدن به آن، خودداری کنیم.(17) 

نکته چهارم:
نکته ای که در آخر باید بدان اشاره کرد، این است که ما نیز جهات افراط و بی مبالاتی را در برپایی عزای امام حسین علیه السلام و همچنین هر گونه گفتار و کرداری در این میان که مایه سبک‌شمردنِ مکتب اهل بیت علیهم السلام باشد را به هیچ وجه نمی پذیریم و معتقدیم، هر مطلوبی با بی مبالاتی و افراط، نامطلوب خواهد شد. از این رو در کنار شور عزای حسینی، شعور و معرفت این امر نیز باید میان شیعیان گسترش یافته و از هر کاری که موجبات سرزنش و وهنِ این مکتب الهی را به دنبال داشته باشد، بپرهیزیم. بی شک یکی از بهترین راه های مقابله با این سنت حسنه که می تواند از سوی دشمنان مکتب اهل بیت علیه السلام دنبال شود، تحریف و واژگونی نوع عزاداری و ورود سبک های سبُک و بی ریشه و نیز رفتارهایی است که در نهایت به دلزدگی و سرزنشان انسان های آزاده جهان، منتهی شود.

نتیجه:
با توجه به نکاتی که گذشت، باید گفت که: 
اولا، مسئله عزاداری برای امام حسین علیه السلام سنت جاری مسلمانان از همان صدر اسلام تا کنون بوده و امر نوظهور و نو آورانه ای نیست که بخواهد موضوع مسئله بدعت قرار گیرد. 
دوم اینکه، حتی اگر امر نوظهوری به حساب می آمد، به جهت قرار گرفتن ذیل عناوین کلی مندرج در آیات و روایات، از دایره تعریف بدعت به کلی خارج بوده و ارتباطی با این موضوع پیدا نمی کرد.
سوم اینکه، حتی اگر روایاتی در این خصوص در منابع اهل سنت نیز وجود نداشت، باز هم به جهت وفور روایات عزاداری برای امام حسین علیه السلام در جوامع روایی شیعی، اطلاق بدعت بر آن گزاف و مصداق بیهوده گویی بود.
از آنچه در اینجا بیان شد روشن می شود که خوش‌بینانه‌ترین نگاه درباره ی این گونه تعبیرات و قضاوت ها از سوی وهابیت –قطع نظر از احتمالات سیاسی قابل توجه، مثل ضربه زدن به نمادهای شورانگیز و وحدت‌ساز و هویت‌بخش و معرفت‌زا در جوامع شیعی- این است که بگوییم وهابیت درک صحیحی از معنا و واژه ی بدعت نداشته و دچار توهم گردیده اند و در واقع هر آنچه مخالف تفکرات خود باشد را بدعت شمرده و با این برچسب دیگران را محکوم می کنند. 

پی نوشت:
1. نظیر آیاتی که در آن به سوگواری حضرت یعقوب علیه السلام در فراق حضرت یوسف علیه السلام (سوره یوسف، آیه 84) دلالت دارد.
2. ابن تیمیه حرانی، احمد عبد الحلیم، منهاج السنه النبویه، ج ۱، ص ۵۲.
3. ابن تیمیه حرانی، احمد عبد الحلیم، جامع المسائل، ج ۳، ص ۹۳.
4. سبط ابن جوزى، تذکره الخواص، ص 250.    
5. ر.ک: بکری، محمد بن الحسن دیّار، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج1، ص444؛ مشهدی، محمد بن جعفر ابن، المزار الکبیر، ص501؛ مجلسى،محمدباقر، بحار الأنوار، نشر اسلامیه، ج 45، ص 207.
6. سمرقندى، عبدالرزاق، مطلع السعدین و مجمع البحرین، ج 2، ص 148.
7. به عنوان مثال، ملا حسین واعظ کاشفی (صاحب کتاب روضه الشهداء) و موفق بن احمد خوارزمی (صاحب کتاب مقتل خوارزمی) که هر دو اهل سنت بوده و حنفی مذهب می باشند، درخصوص عزاداری برای امام حسین علیه السلام نکاتی را بیان داشته و حتی مراثی و اشعاری که در این خصوص وجود داشته است را بیان می نمایند. 
8. ر.ک: جعفریان، رسول، «بستر تاریخی عزاداری امام حسین (ع) در اهل سنت».
9.«و یکره ألنوح و الصیاح و شق الجیوب فی الجنازه و منزل ألمیت فأما ألبکاء من غیر رفع الصوت فلا باس والصبر أفضل»( مولانا الشیخ النظام و الجماعه من علماء هند، فتاوى الهندیه فی مذهب الإمام ابی حنیفه، ج ۱، ص ۱۹۲) شبیه این مضمون در کتب دیگر فقهای اهل سنت نیز آمده است. (ر.ک بخاری، محمود بن احمد، محیط البرهان فی فقه النعمانی، ج۲، ص۱۷۹؛ کاستانی، علاء الدین، بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، ج ۱، ص ۳۱۰)
10. نووی، یحیی بن شرف، المجموع شرح المهذّب، ج5، ص309.
11.«و أجمعوا کلهم على إختلاف مذاهبهم أن المراد بالبکاء بصوت و نیاحه لامجرد دمع العین»(همان، ص311).
12. جوهری، ابونصر اسماعیل بن احمد بن حماد، الصحاح تاج الغه و صحاح العربیه، ج4، ص318.
13. عسقلانی، ابن حجر، علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج13، ص212.
14. برای مطالعه بیشتر، رک: مکارم شیرازی، ناصر، بدعت بودن عزاداری!، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، 06/11/1399، لینک: https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=44&lid=0&catid=27752&mid=420230 
15. سوره حج، آیه 32.
16. سوره شوری، آیه 23.
17. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، دار إحياء التراث العربی‏، ج 44، ص 279.

مسئله قمه زنی مسئله نوپدید و جدید است که حداکثر قدمتی 500 ساله دارد و موافقت با آن، دلایل کافی و قابل قبولی ندارد بلکه ادله بسیاری عدم جوازش را اثبات می کنند.
قمه زنی و تعظیم شعائر

پرسش:
گروهی از مراجع، قمه زنی را جزو تعظیم شعایر و مصداق عزاداری و ماتم گرفتن بر عاشورای حسینی می دانستند و به همین جهت با آن موافقت داشته و حتی آن را ترویج می کردند! اما از سوی دیگر، تعدادی از مراجع آن را نهی می کنند و مصداق ضرر رساندن به خود و هتک شیعه می دانند! آیا مراجع موافق قمه زنی، نمی دانستند که این کار ضرر دارد یا جلوه خشنی دارد؟! با اینکه می دانستند اما آن را ضرر و خشونت موجه و لازم می دانستند! حقیقتش این اختلاف نظر برایم عجیب است و نمی دانم حق با چه کسی است! لطفا راهنمایی بفرمایید.
 

پاسخ:
حماسه عاشورا، حماسه ای جاودان و تأثیر گذار در فرانید هدایت و تکامل انسان است که طریقه و سبک عزاداری شیعیان، در زنده نگاه داشتن یاد و پیام آن، بسیار اثرگذار است. اگر مصادیقی از عزاداری، با اصول و اهداف اسلامی، مخالفت داشت، می بایست آنها را اصلاح نمود و در سبک عزاداری تغییر ایجاد کرد تا مبادا عزاداری، از روح و پیام عاشورا تهی شود و در تقابل با اهدافی قرار گیرد که آن حماسه به منظور پاسداشت آنها رقم خورده بود. یکی از مصادیق عزاداری امام حسین علیه السلام که خاستگاه بحث های بسیار بوده و امروزه از مصادیق وهن شیعه و نامشروع دانسته می شود، مسئله «قمه زنی» است که به معنای کوبیدن شمشیر یا شبه آن بر سر به قصد جاری شدن خون، می باشد. این مسئله همواره مطرح است که اصلا چه عاملی سبب شد، چنین رفتار ناپسندی در میان شیعیان ظاهر گشته و چرا برخی از اندیشمندان شیعی، با آن موافقت داشته اند؟

با این مقدمه به سراغ سوال یاد شده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می کنیم:

نکته اول:
از نظر تاریخی، پیشینه قمه زنی، به دوران صفویه (یعنی تنها به پانصد سال پیش) بازگشته و این رسم، در زمان قاجار، خصوصا در عهد ناصرالدین شاه، رواج بسیار یافته است.(1)   برخی معتقدند، رسم قمه زنی، اقتباسی از مراسم مشابهی است که هر ساله، جریان ارتدوکس مسیحی، در سالروز مصلوب شدن حضرت عیسی علیه السلام برگزار می کنند.(2) استاد شهید، مرتضی مطهری معتقد است که: «قمه‌زنی و بلندکردن طبل و شیپور، از ارتدکس‌های قفقاز به ایران سرایت کرد و چون روحیه مردم برای پذیرش آن آمادگی داشت، همچون برق در همه جا دوید.»(3)   
در نتیجه، می بایست، مسئله قمه زنی را مسئله ای نوپدید دانست که در دوران حضور امامان معصوم علیهم السلام در میان مردم، سابقه نداشته و شروع آن حدود 800 سال پس از این دوران، یعنی در زمان دودمان صفویه بوده و در آن زمان نیز این اعمال نه به صورت کنونی، بلکه به صورت فردی و بسیار محدود و بی ضابطه انجام می گرفته است. و خاستگاه آن نیز معمولا شهرهایی بوده است که دراویش و صوفیه در آن نفوذ بیشتر داشته اند.(4)   

نکته دوم:
موافقان مسئله قمه زنی برای اثبات بیان خود، به سه دسته از دلایل، استناد می کنند:
1-شواهد روایی
2-شواهد تاریخی 
3-سیره متشرعه
در دسته «شواهد روایی»، روایاتی دال بر جواز و استحباب برخی اعمال غیر از گریه، وجود دارد. روایات مذکور در قالب های مختلفی گزارش شده است که گروهی از آنها، بر استحباب جزع در مصیبت سید الشهدا و اهل بیت علیهم السلام، دلالت می کند. گروه دوم، بر جواز لطمه (به صورت زدن، سینه زنی و زنجیر زنی) و گریبان چاک کردن در مصیبت سیدالشهدا و اهل بیت علیهم السلام، دلالت می کنند؛ و گروه دیگر، ناظر بر استحباب نوحه سرایی بر امام حسین و معصومان علیهم السلام است.(5)  
در دسته «شواهد تاریخی و سیره»، برخی به عمل حضرت زینت سلام الله علیها در کوبیدن سر خود به چوبه محمل(6)  اشاره کرده و نیز برخی به نوع عملکرد زنان حرم، در مصیبت حضرتش در روز عاشورا که گریبان دریده و برگونه لطمه زدند(7)  استناد می کنند با این استدلال که سکوت امام سجاد علیه السلام در این میان، به معنای تایید این عمل می باشد.
در دسته «سیره متشرعه» نیز، برخی به رویکرد و فتوای برخی از فقها اشاره داشته که یکی از مهمترین این فتاوی، فتوای میرزای نائینی است که در تاریخ ۵ ربیع‌الاول ۱۳۴۵ق نگاشته شده است.(8)  

نکته سوم:
به نظر می رسد، هیچکدام از دلایل موافقان مسئله قمه زنی، مشروعیت لازم را نداشته و به شدت نقد پذیر است. چرا که:

اولا، روایات جزع، مطلق نبوده و تنها منحصر به مصادیق خاصی که در روایت بدان اشاره شده است، می باشد. لذا نمی توان مسئله قمه زنی را در ذیل آن گنجاند. در واقع، مخالفان قمه زنی، با اصل جزع برای عزای حضرت، مشکلی ندارند، بلکه مشکل ایشان صدق عنوان جزع، بر پدیده قمه زنی است.(9)  باقی شواهد روایی ایشان نیز به همین شکل دچار اشکال بوده و اصطلاحا دلیل اعم از مدعاست.

ثانیا، در خصوص شواهد تاریخی نیز باید گفت، خود سیره عملی اهل بیت علیهم السلام بهترین روش برای روشن ساختن منظور ایشان از جزع و کیفیت عزاداری است و ایشان هیچگاه قمه زنی یا رفتاری مشابه با آن را انجام نداده اند.
از سوی دیگر، عمل زنان اهل حرم در روز عاشورا را نباید به مثابه عملی عادی و در شرایطی طبیعی تفسیر کرد، چرا که ایشان در وضعیت بسیار دشوار و وصف ناپذیری بودند که خارج از عرف و عادت بوده و لطم (پنجه بر صورت زدن) ایشان را می توان واکنشی غیر ارادی دانست. و سکوت امام سجاد علیه السلام با وضعیت بیماری شدید، که خوف جانسپاری ایشان می رفت، نمی تواند به منزله موید شرعی آن قلمداد شود. در نتیجه نمی توان از آن حکمی عمومی ساخت. چه اینکه این عمل، دیگر از سوی ایشان در تاریخ تکرار نشده و تنها محدود به وضعیت سخت عاشورا است.
در خصوص، روایت سر شکستن حضرت زینب سلام‌الله علیها نیز باید گفت، این روایت روایتی مرسله بوده که بزرگان علم حدیث نظیر محدّث قمی، آن را نقد کرده اند.(10)   و از نظر محتوایی نیز مخالف سفارش امام حسین علیه السلام به خواهرشان قلمداد می شود.(11)  چه اینکه اساسا شتری که اسیران بر آن سوار بودند، اساسا بدون محمل بود.(12) 

ثالثا، در خصوص سیره متشرعه نیز باید گفت، زمانی این سیره قابل دفاع است که مخالف سیره اهل بیت علیهم السلام نباشد و امتداد آن به زمان معصومین علیهم السلام برسد.(13)   در حالی که همانطور که پیشتر اشاره شد، مسئله قمه زنی، یک مسئله نوپدید و سابقه آن به صدها سال بعد از دوران حضور معصومین علیهم السلام می رسد.

نکته چهارم:
مخالفان مسئله قمه زنی، علاوه بر ابطال دلایل موافقان، به بیان دلایل مخالفت خود پرداخته اند که بیان آن در این مختصر نمی گنجد. ایشان، مسئله قمه زنی را مخالف دستورات قرآن، مخالفت روایات این باب، مخالف قواعد عقلی و فقهی، بدعت و غیر عقلانی دانسته اند که در نتیجه موجبات وهن مذهب و سبک جلوه دادن تفکرات شیعی را به دنبال دارد.(14)  درباره استناد قمه زنی به تعظیم شعائر نیز گفتنی است: اگرچه اصل عزاداری از مصادیق تعظیم شعائر است اما شیوه آن باید طبق اهداف و احکام شرعی باشد و نمی توان مستند به تعظیم شعائر، دلبخواهی و به هر شکلی، عزاداری کرد.

نتیجه:
از آنچه بیان شد روشن می شود که مسئله قمه زنی مسئله نوپدید و جدید است که موافقت با آن، دلایل کافی و قابل قبولی ندارد بلکه ادله بسیاری عدم جوازش را اثبات می کنند. از این رو، بسیاری از مراجع معاصر با این پدیده مخالفت کردند و ادله جواز یا استحباب قمه زنی را نقد نمودند. 

پی نوشت:
1. منتظرالقائم، اصغر و زهرا سادات کشاورز، «بررسی تغییرات اجتماعی مراسم و مناسک عزاداری عاشورا در ایران».
2. شریعتی، علی، مجموعه آثار، ج۹، ص170-171
3. مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی، ص154
4. مسائلی، مهدی، قمه زنی سنت یا بدعت؟، ص23
5. آقانوری، علی، «بررسی و نقد دیدگاه‌های عالمان شیعی در باب لطم و قمه‌زنی».
6. سپهر کاشانی، محمدتقی، ناسخ التواریخ، ج7، ص 54و 55.
7. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، موسسه الطبع و النشر، ج82، ص 106
8. ربانی خلخالی، علی، عزاداری از دیدگاه مرجعیت شیعه، ص55.
9. محمودی، سید محسن، مسائل جدید از دیدگاه علما و مراجع تقلید، ج4، ص34
10. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، ج1، ص 49
11. عاملی، زین الدین بن نور، مسکن الفواد و حب الاولاد، ج3، ص272
12. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، ج1، ص 493
13. مظفر، محمد رضا، اصول فقه همراه شرح، شرح عبدالله اصغری، ج2، ص 373.
14. قانع، احمد علی، «قمه زنی عزاداری یا خرافه؟».

 

یادبود قیام امام حسین علیه السلام اثرات متنوعی برای جامعه اسلامی دارد واین اثرات و کارکردها آنچنان مهمند که دشمن به دنبال تُهی کردن جامعه مذهبی ازاین فوائد است.
کارکردها و فوائد عزاداری

پرسش:
چرا اینقدر دشمن علیه عزاداری ها شبهه افکنی می کند؟ مگر عزاداری چه کارکرد و اثری دارد که اینقدر دشمن به آن حساس است؟ لطفا به برخی از کارکردها و آثار سیاسی و اجتماعی آن اشاره بفرمایید.
 

پاسخ:
نهضت حسینی، به سبب محتوا و ارتباط وثیقش با ارزش‌های اسلامی، اثرات و کارکردهای متنوعی در طول تاریخ داشته و دارد و همواره موقعیت ظالمان و فاسدان را به خطر انداخته و آنها را در موضع ضعف قرار داده و حقیقت اسلام را در اذهان مردم زنده نگاه داشته و مانع از تحریف شدن پیام اصیل اسلام گشته است و نقش بسزائی در دشمن‌شناسی و اتحاد علیه ظلم و تقویت روحیه انقلابی‌گری داشته و دارد. با عنایت به این مقدمه، در ادامه به برخی از کارکردها و آثار عزادارای های حسینی می پردازیم.

نکته اول: حفظ روحیه ظلم‌ستیزی و انقلابی در جوامع اسلامی:
روشن است که ظلم‌ستیزی، یکی از مهمترین اهداف انبیاء است. خداوند انبیاء را از پیشگامان در عرصه عدالتخواهی معرفی می کند و می فرماید:  «براى هر امّتى، رسولى است؛ هنگامى كه رسولشان به سوى آنان بيايد، بعدالت در ميان آنها داورى مى‏شود؛ و ستمى به آنها نخواهد شد.»(1) این رسالت، محدود و منحصر به انبیاء نیست؛ بلکه به فرموده قرآن، وظیفه هر مومنی است که با انبیاء و اولیایش همراهی کند و در این عدالتخواهی سهیم گردد:  «ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب(آسمانى) و ميزان(شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند»(2) .
در همین راستا، امام حسین علیه السلام علیه ظلم و فساد قیام کرده و مردم را نیز به همراهی فراخواندند:  «آیا نمى بینید که به حق عمل نمى شود و از باطل باز داشته نمى شود؟! (در چنین شرایطى) باید مؤمن، به حق خواهان دیدار خدا باشد. من چنین مرگى را جز شهادت و زندگى با ظالمان را جز ننگ و خوارى نمى بینم.»(3)   
 ایشان، فلسفه قیام خود را مقابله با فسادها و ظلم های حکومت یزید می داند و در این زمینه می فرمایند: «اى مردم ! رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: کسى که فرمانرواى ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهى را شکسته و با سنت رسول خدا ص مخالفت ورزیده در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگرى رفتار مى کند، ولى در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، برخداست که او را در جایگاه (عذاب آور) آن ستمگر قرار دهد. هان (اى مردم) بدانید که اینها تن به فرمانبرى از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهى را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نموده اند، درآمدهاى عمومى (بیت المال) مسلمانان را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده اند و من شایسته ترین فرد براى تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم.»(4)  
روشن است که حاکمان فاسد در سراسر جهان که بر مسند قدرت نشسته اند، هیچ گاه از این پیام و محتوا استقبال نکرده و بر خاموش کردن این چراغ هدایت، تلاش خواهند کرد؛ چنانکه در عصر انبیاء و امامان علیهم السلام نیز حاکمان فاسد، با ایشان همراهی نکرده و همواره از ابزارهای سخت (همچون سرکوب) و نرم (همچون شبهه‌افکنی در میان مردم)، برای محدود کردن یا از بین بردن این نهضت الهی و عدالتخواهانه، بهره برده اند. شبهه افکنی علیه قیام امام حسین در ایام محرم و صفر نیز در همین راستا قابل فهم است؛ چرا که زنده نگاه داشتن این نهضت از طریق مراسمات محرم و صفر، نقش بسزائی در حفظ روحیه ظلم‌ستیزی و انقلابی مردم دارد و مانع از بیگانگی و دور شدن مردم از این پیام اصیل می شود.

نکته دوم: اهتمام به دین و دور شدن از سکولاریسم: 
از منظر اسلام، دین و دنیا یا دین و سیاست، دو مقوله متقابل نیستند. دین با دنیاگرایی و اولویت بخشیدن به دنیا به جای آخرت، مخالف است اما با دنیا و بهره گیری از آن مخالف نیست. همچنین، دین برای بهره گیری از دنیا و نظم بخشیدن به زندگی جمعی مردم، قوانین و اهدافی را سیاستگذاری کرده و هیچ گاه خودش را از این ساحت دور ندانسته است. از این منظر، دین و دنیا یا دین و سیاست، دو مقوله رو در رو نیستند که یکی را به جای دیگری بنشانیم و دیگری را حذف کنیم بلکه دین به مثابه برنامه ای است برای دنیا که آن را معنادار و هدفمند می سازد و قواعد لازم در تدبیر امور سیاسی را برای انسانها فراهم می کند.
این دیدگاه در تقابل با سکولاریسم است. سکولاریسم به شکل های مختلفی در طول تاریخ بروز یافته است و امروزه بخشی از نگاه رایج مردمان در زندگی شده است. اگر هوشیار نباشیم، ممکن است جنبه هایی از سکولاریسم حتی در زندگی دینداران نیز نفوذ یابد. سکولاریسم یک طیف گسترده از افراد مختلف است؛ گروهی منکر خدا هستند و گروهی به خدا باور دارند اما دین الهی را انکار می کنند و گروهی دین وحیانی را پذیرفته اما نقش آن در ارزشگذاری اجتماعی را انکار می کنند و گروهی نیز ارزش های دینی در اجتماع را به رسمیت می شناسند اما با احکام و قوانین اجتماعی دین مخالفت می ورزند. این طیف های گسترده سکولاریسم، در لزوم حذف دین یا کم‌رنگ کردن آن در حوزه اجتماع، اشتراک نظر دارند.(5)   
از این منظر، یکی از مهمترین های کارکردهای یادبود قیام امام حسین علیه السلام در محرم و صفر به شکل سالانه، مشخص می شود: پاسداری از نقش دین در حوزه سیاست  و دنیا. در این راستا، امام حسین علیه السلام فرمودند: «خدایا تو مى دانى آنچه از سوى ما انجام گرفته است (از سخنان و اقدامهاى بر ضد حاکمان اموى) به خاطر سبقت جویى در فرمانروایى و افزون خواهى در متاع ناچیز دنیا نبوده است؛ بلکه براى این است که نشانه هاى دینت را (به مردم) نشان دهیم (برپا کنیم) و اصلاح در شهرهایت را آشکار کنیم. مى خواهیم بندگان ستمدیده ات در امان باشند و به دستورها و سنت ها و احکامت عمل شود».(6) 
از این جملات مى توان چهار هدف را براى قیام امام حسین علیه السلام علیه یزید برشمرد: 
الف: احیاى مظاهر و نشانه هاى اسلام اصیل و ناب محمدى؛ 
ب: اصلاح و بهبودى در وضع شهروندان؛ 
ج: مبارزه با ستمگران اموى جهت تأمین امنیت براى مردم ستمدیده؛ 
د: فراهم ساختن بسترى مناسب براى عمل به احکام و واجبات الهى.(7)   
روشن است که جریان های سکولار از استقبال مردم به قیام امام حسین علیه السلام، که منجر به حفظ ارزش های الهی و حضور دین در عرصه دنیا و سیاست است، اظهار نگرانی کرده و با طرح شبهات مختلف در زمینه عاشورا و محرم و صفر، سعی در به حاشیه راندن و منزوی کردن این جریان دینی پر قدرت دارند. 

نکته سوم: دشمن‌شناسی و وحدت جوامع اسلامی علیه دشمن مشترک:
یکی از کارکردهای مهم مراسمات محرم و صفر، آشنایی با ارزش ها و ضدارزش ها از طریق شنیدن بیانات امام حسین علیه السلام در ایام محرم و صفر است. از طریق تطبیق ارزش ها و ضدارزش ها، جامعه به بصیرتی می رسد که از آن طریق، می تواند دوست و دشمن را به خوبی تشخیص دهد؛ چنانکه امام علی علیه السلام فرمود: «حق را بشناس تا اهلش را نیز بشناسی».(8) 
تشخیص و حساسیت همگانی جامعه علیه دشمن مشترک، از عوامل موثر در ایجاد وحدت است. اگر جامعه ای، ارزش ها و ضدارزش ها را به خوبی نشناسد و به بصیرتی برای تشخیص دوست و دشمن نرسد، در معرض این اشتباه است که دوست را دشمن بینگارد و از دشمن اصلی غافل شود و خود و جامعه اسلامی را در معرض تفرقه و تهدیدات جبران‌ناپذیر قرار بدهد. 
از طریق یابود قیام امام حسین علیه السلام در ایام محرم و صفر،  بیانات ایشان مجددا بر منابر و رسانه های جمعی، تکرار می شود و بر گوش جان مردم می نشیند و ذهن و روان آنها را روشن می سازد و آنها را در دستیابی به بصیرت از طریق شناخت ارزش ها و ضدارزش ها کمک می کند. 
روشن است که دشمن از این امر، احساس خطر کرده و در نتیجه، در تضعیف این گردهمایی ها و یادبودها در ایام محرم و صفر تلاش می ورزد و با طرح شبهات مختلف، باورهای دینی مردم را سست می سازد و انگیزه مردم برای دورهمی های حسینی و شنیدن بیانات ایشان در این ایام را ضعیف می سازد. فاصله گرفتن مردم از بیانات اهل بیت علیهم السلام و دور شدن از این انوار پرفروغ، گمراه شدن در فتنه ها و دوست انگاشتن دشمن و دشمن انگاشتن دوست است؛ و نتیجه این غفلت و بی‌بصیرتی، تفرقه و وارد شدن صدمات جبران‌ناپذیر از سوی دشمن اصلی است! 

نکته چهارم: ارتباط دوسویه مرجعیت و مردم در محرم و صفر:
یکی دیگر از مهمترین کارکردهای مراسمات محرم و صفر، برقراری و حفظ ارتباط وثیق میان مردم و مرجعیت از طریق مبلغان مذهبی است. مبلغان مذهبی به منظور برگزاری مراسمات مذهبی در محرم و صفر، به شهرهای مختلف سفر کرده و خود را ملزم به ارتباط با مردم می کنند؛ چنانکه مردم نیز انگیزه لازم برای دعوت از روحانیت و ارتباط با آنها را یافته و برای برگزاری مراسم، از روحانیت دعوت بعمل می آورند. این ارتباط دوسویه سبب می شود، نه مردم از روحانیت و مراجع و رهبران مذهبی فاصله بگیرند و نه مراجع و رهبران مذهبی و روحانیت از مردم دور بمانند و منزوی گردند. روحانیت از سوالات مردم و نیازهای مذهبی آنها مطلع می شود و اشکالات و شبهاتِ مطرح در جامعه را حل می کند و بینش های غلط و گرایش های گمراه‌کننده مردم در زندگی را اصلاح می کند، و مردم نیز با صرف هزینه و اعطای خمس و کمک های مذهبی، نهاد روحانیت را تقویت کرده و آن را مستقل از دولت ها حفظ می کنند. 
افزون بر این، مراجع و نهاد روحانیت، به سبب نفوذ معنوی در میان اقشار مختلف، در بزنگاه های سیاسی ورود کرده و مردم را نسبت به دشمن اصلی آگاه می سازند و آنها را علیه اقدامات او بسیج می کنند و فراخوان برای اقدام مشترک را صادر می کنند؛ چنانکه این اثرگذاری ها، در ماجرای تحریم تنباکو یا نهضت جنگل یا انقلاب اسلامی 1357ش، کاملا مشهود است.
روشن است که دشمن با شناخت دقیق از نقش اثرگذار روحانیت و مراجع، در تخریب این نهاد از هیچ اقدامی فروگذار نکرده و نخواهد کرد و در این راستا، هر گونه راه ارتباطی مردم و روحانیت را قطع می کند. شبهه افکنی دشمن علیه مراسمات مذهبی در ماه های محرم و صفر، نمونه بارزی از توطئه دشمن برای جداسازی مردم از روحانیت است. دشمن با طرح شبهات مختلف علیه قیام امام حسین و برگزاری مراسمات حسینی، انگیزه لازم برای برگزاری مراسمات مذهبی را تضعیف می کند که نتیجه آن، کم شدن یا برگزار نشدن مراسمات مذهبی و به دنبالش، قطع ارتباط میان مردم و روحانیت و از دست دادن اثرگذاری روحانیت در دفع فتنه های دشمن است. 

نکته پنجم: شورانگیزی میان مردم برای انجام کارهای عام‌المنفعه:
یکی دیگر از کارکردهای مراسمات مذهبی و یادبود قیام امام حسین علیه السلام، انجام کارهای عام المنفعه است. روشن است دولت ها علی رغم امکانات گسترده، بدون کمک مردم، قادر به حل تمامی مشکلات اقتصادی و اجتماعی نیستند. از طریق مشارکت های مردمی است که بخش قابل توجهی از مشکلات اجتماعی حل می شوند. حضور در مراسمات مذهبی و شنیدن بیانات امام حسین علیه السلام، مبنی بر ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی و آخرت‌محوری، نقش بسزائی در دستگیری از دیگران و انجام کارهای عام المنفعه دارد. کسی که امام حسین علیه السلام را الگوی فکری و رفتاری خود قرار دهد، هیچ گاه دنیا را برای دنیا نمی خواهد بلکه آن را فرصتی محدود برای دستیابی به سعادت در زندگی ابدی می داند. 
امام زین العابدین علیه السلام، از امام حسین علیه السلام نقل فرموده: «مرگ، جز پلی نیست که شما را از ترس و سختی به سوی بهشت گسترده و نعمت جاوید، عبور می دهد. پس کدام یک از شما ناخوش دارد که از زندان به کاخ منتقل شود؟! و آن برای دشمنان، جز مانند این نیست که از کاخ به زندان و عذاب، منتقل می شود. پدرم علی علیه السلام از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برایم نقل کرد که: دنیا، زندانِ مؤمن و بهشتِ کافر است و مرگ، پل اینها به بهشتشان و پل آنان به دوزخشان است».(9) 
روشن است که این نگرش، تاثیر زیادی در انجام کارهای عام المنفعه دارد که نمونه های بارز آن، اطعام به فقیران، جمع آوری پول برای آزادسازی زندانیان و غیره است. این کارها از آن جهت که مشکلات اقتصادی و اجتماعی را می کاهد، عامل تقویت دولت ها و حکومت های اسلامی و شیعی است و اصلا مطلوب دشمنان نمی باشد. از این رو، آنان با طرح شبهات مختلف، مشروعیت قیام امام حسین علیه السلام و برپایی فعالیت های مذهبی در این زمینه را زیر سوال می برند تا از تقویت دولت های اسلامی و اتکای آنها به ملت های مسلمان، جلوگیری نمایند.

نتیجه:
قیام امام حسین علیه السلام و یادبود آن، اثرات و کارکردهای متنوعی برای جامعه اسلامی دارد که در این نوشتار، به برخی از آنها اشاره شد: حفظ روحیه ظلم‌ستیزی و انقلابی در جوامع اسلامی، اهتمام به دین و دور شدن از سکولاریسم، دشمن‌شناسی و وحدت جوامع اسلامی علیه دشمن مشترک، شورانگیزی میان مردم برای انجام کارهای عام‌المنفعه.
این اثرات و کارکردها آنچنان مهمند که دشمن از طریق شبهه‌افکنی علیه قیام امام حسین و یادبودش، به دنبال تُهی کردن جامعه مذهبی از این فوائد است. از این رو، بر محققان و عالمان لازم است که این شبهات را رصد کرده و به نقد آنها و روشنگری در این زمینه، اقدام نمایند.

پی نوشت:
1. سوره یونس، آیه 47: ﴿وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ﴾.
2. سوره حدید، آیه 25: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾.
3. طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص404.
4. طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص403.
5. برای مطالعه بیشتر، رک: قدردان قراملکی، محمدحسن، قرآن و سکولاریسم.
6.« اللهم إنك تعلم إنه لم يكن ما كان منا تنافسا في سلطان ، ولا التماسا من ...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج100، ص79-81.
7. رنجبر، محسن، «فلسفه قیام عاشورا».
8.« اِعرِفِ الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ»؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج40، ص126.
9.«فما الموت إلا قنطرة يعبر بكم عن البؤس والضراء إلى الجنان الواسطة والنعيم الدائمة ، فأيكم يكره أن ينتقل من سجن إلى قصر؟ ...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج6، ص154

 

اگر قرار باشد، خداوند در هر مسئله ای فورا نصرت خود را محقق سازد اولا سبب سستی مومنان شده وثانیا زمینه های تحقق اراده آزاد دشمنان نیز گرفته خواهد شد.
آب زمزم برای اسماعیل و تشنگی علی اصغر علیهما السلام

پرسش:
چه فرقی میان اسماعیل و علی اصغر است که خداوند برای اولی آب زمزم را جوشانید که هیچ وقت خشک نشد ولی دومی تشنه ماند و در تشنگی شهید شد؟ چرا خداوند مراقب هاجر و اسماعیل بود و از خانواده حضرت ابراهیم حمایت کرد ولی مراقب خانواده امام حسین نبود؟ بعضیها از همین مسئله برای تضعیف امام حسین و خاندان ایشان استفاده می کنند و مشروعیت ایشان یا قیام ایشان را زیرسوال می برند. لطفا راهنمایی بفرمایید؟
 

پاسخ:
سوال یاد شده و مباحثی که در خصوص مقایسه میان داستان حضرت ابراهیم علیه السلام و امام حسین علیه السلام در ذیل آن صورت گرفته است، همگی به یک جمله بازگشت می کند که «چرا خداوند در روز عاشورا، امام حسین علیه السلام را از طریق غیبی حمایت نکرد؟»
در حقیقت ماجرای حضرت ابراهیم علیه السلام در اینجا موضوعیت نداشته و مثالی برای این واقعیت است که در طول تاریخ موارد متعددی وجود دارد که خداوند به یاری و نصرت مومنان شتافته و بسیاری از پیامبران و برگزیدگان را از مهلکه ای که در آن گرفتار آمده بودند، رهایی بخشیده است. اما سوال اینجاست که چرا این امر برای حضرت امام حسین علیه السلام محقق نشد؟

با این مقدمه به سراغ پرسش یادشده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می کنیم.

نکته اول:
صفت نصرت و رأفت خداوند، اقتضاء دارد که نسبت به مومنین بی تفاوت نبوده و ایشان را در مهلکه هایی که در این عالم پر آشوب برایشان ایجاد می شود، رها نکند. در واقع، مفهوم نصرت الهی در تفکر اسلامی جایگاه ویژه ای داشته و قرآن کریم از آن در مواضع متعددی یاد کرده است:
الف) یاری بوسیله ریشه کن کردن دشمنان که غالبا به صورت عذابی دردناک و آسمانی صورت می گرفته است.(1)  
ب) یاری بوسیله لشکریان نادیدنی، همچون ملائکه.(2)   
ج) یاری بوسیله انداختن رعب و ترس در دل دشمنان.(3)  
د) یاری بوسیله برداشتن اضطراب و اندوه از دل مومنان.(4)   
در نتیجه، نصرت الهی، سنتی الهی است که هرچند مشروط به شرایطی خاص است، اما مقتضای صفات حسنه الهی بوده و از طریق دلایل عقلی نیز قابل اثبات است. چه این نصرت در حق پیامبران و امامان علیهم السلام باشد و چه در حق مومنین عادی.

نکته دوم:
از آیات قرآن کریم بر می آید که گاهی نصرت الهی تحت حکمت پروردگار قرار گرفته و خداوند به جهت هدف دقیق و جامعی که در نظر دارد، نصرت ظاهری مومنان را به تعویق انداخته و یا اساسا در دنیا محقق نمی کند.
به عنوان مثال از برخی آیات استفاده می شود که گاهی خداوند متعال مؤمنان را با یاری نکردن امتحان می کند که آیا مأیوس شده و پا به فرار می گذارند یا استقامت دارند و تا پای جان از پیامبر صلی الله علیه وآله و دینش دفاع می کنند. نظیر این آیه شریفه که می فرماید:  «و اگر مؤمنید، سستى مکنید و غمگین مشوید، که شما برترید. اگر به شما آسیبى رسیده، آن قوم را نیز آسیبى نظیر آن رسید؛ و ما این روزها[ى شکست و پیروزى‌] را میان مردم به نوبت مى‌گردانیم [تا آنان پند گیرند] و خداوند کسانى را که [واقعاً] ایمان آورده‌اند معلوم بدارد، و از میان شما گواهانى بگیرد، و خداوند ستمکاران را دوست نمى‌دارد و تا خدا کسانى را که ایمان آورده‌اند خالص گرداند و کافران را [به تدریج‌] نابود سازد. آیا پنداشتید که داخل بهشت مى‌شوید، بى‌آنکه خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم بدارد؟»(5)  
و یا در آیات دیگر بیان می دارد که نصرت خداوند، مشروط به صبر و پایداری مومنان بوده(6)  و خود ایشان نیز باید اهل نصرت و یاری یکدیگر باشند.(7)  به عنوان مثال، خداوند در قرآن کریم می فرماید: «هرگاه شکیبایى و تقوا پیشه کنید مکر مخالفان به شما نمى رسد.»(8)   
و یا در سوره ای دیگر می فرماید: «و [در نبرد اُحد] قطعاً خدا وعده خود را با شما راست گردانید: آنگاه که به فرمان او، آنان را مى‌کشتید، تا آنکه سست شدید و در کار [جنگ و بر سر تقسیم غنایم‌] با یکدیگر به نزاع پرداختید؛ و پس از آنکه آنچه را دوست داشتید [یعنى غنایم را ]به شما نشان داد، نافرمانى نمودید. برخى از شما دنیا را و برخى از شما آخرت را مى‌خواهد. سپس براى آنکه شما را بیازماید، از [تعقیب‌] آنان منصرفتان کرد و از شما درگذشت، و خدا نسبت به مؤمنان، با تفضل است.»(9)  
در نتیجه هر چند نصرت الهی، مقتضی صفات حسنای حق است، اما بدون حساب و کتاب نبوده و خداوند در نوعی یاری خود به مومنان، مصالح و حکمت های دیگری را نیز مورد نظر دارد. از این رو ممکن  است در طول تاریخ حکمت الهی اینگونه اقتضاء کند که بسیاری از پیامبران به حسب ظاهر دستخوش شکست شده و یا حتی توسط دشمنانشان به شهادت برسند.

نکته سوم:
سخن از «مصلحت الهی» و «حکمت افعال حق» و جستجو برای یافتن ملاک ها و مناطهایی که به عنوان مبادی عقل‌پذیر در این خصوص در نظرگرفته می شود، امری کاملا منطقی به نظر می آید. اما باید به این نکته توجه داشت که تلاش عقلانی برای یافتن اسرار و حکمت های افعال الهی، به علمی به گستره علم الهی نیاز است و با تمام مجاهدتی که ممکن است در این مسیر صورت بگیرد، باز هم نمی توان ادعا کرد که در این تلاش خردمندانه به همه جوانب و اسرار و حکمت‌های افعال الهی دست یافته ایم؛ چرا که علم، حکمت و مصلحت خداوند به هر حال قابل مقایسه با علم بشر نبوده و ابزار بشر برای کشف مجهولات، (خصوصا مجهولاتی که جنبه ماورائی داشته باشد) کافی نیست.
از این رو، هنگامی که از چرایی افعال الهی سخن به میان می آید، برای انسانی که به جهت ضعف و محدودیت، راهی به نیت و اراده الهی ندارد، ظنّ و گمان در چیستی و چگونگی مصلحت حق، تلاشی ناقص است.

در کارخانه ای که ره عقل و فضل نیست
فهم ضعیف رای فضولی چرا کند.(10)   

در نتیجه هیچکس نمی تواند چنین ادعایی داشته باشد که می تواند همه مسائل را از منظر الهی دیده و به همه عوامل و علل تأثیر گذار در عالم اشراف داشته باشد.

نکته چهارم:
نکته دیگر درباره عدم یاری مومنان بوسیله امداد غیبی این است که اگر هر عمل ظالمانه ای، بلافاصله و به صورت فوری، توسط امداد غیبی خنثی شود، نه تنها سبب رخوت و سستی مومنان در مقابله با ظلم می شود(11) ، بلکه افراد بدکار نیز مجالی برای بروز باطن خود نمی یابند. از این رو حضرت زینب علیها السلام نیز در شام و در پاسخ به یزید و یزیدیان که از جنایات خود خوشحال بودند به این آیه استدلال کردند(12)  که: «و البته نباید کسانى که کافر شده‌اند تصور کنند اینکه به ایشان مهلت مى‌دهیم براى آنان نیکوست؛ ما فقط به ایشان مهلت مى‌دهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند، و [آنگاه‌] عذابى خفت‌آور خواهند داشت.»(13)   
در نتیجه اگر قرار باشد در هر مهلکه ای، خداوند با نیروی غیبی مومنان را یاری کند، دیگر چه مجالی برای کافران برای تحقق آزاد اراده شان باقی مانده و نیز چه امتحانی برای مومنان در پیمودن راه دشوار اطاعت از حق، حاصل خواهد شد؟

نکته پنجم:
اگر نصرت الهی را دایرمدار پیروزی مومنان بدانیم، باید این نکته را در نظر بگیریم که پیروزی، امری نسبی بوده و لزوما اینگونه نیست که پیروزی تنها و تنها به معنای پیروزی ظاهری و مغلوب کردن ارتش دشمن باشد. بلکه به نظر می آید، پیروزی، نسبت مستقیمی با هدف داشته و هنگامیکه هدف محقق گردد، شخص می تواند خود را پیروز دانسته و یاری خداوند نیز می تواند در این چارچوب محقق شود. هر چند، تحقق اهداف، به شکست ظاهری بیانجامد.
آنچه با مراجعه به کلام امام حسین علیه السلام و تبیین هدف قیام که در گزاره‌هایی چون اصلاح جامعه و امت پیامبر، پیام رسانی به دنیای اسلام و بیداری جامعه، زنده کردن امر به معروف و نهی از منکر، احیای عزت و کرامت مسلمین، جلوگیری از انفعال بیشتر جامعه در برابر سیاستها انحرافی امویان و جریان های مشابه، ایجاد انگیزه و الگودهی مناسب به مومنان و احیای روحیه جانفشانی و ایثار و شهادت طلبی، جلوگیری از سستی جامعه، بالا بردن سطح شناخت مردم و ... بیان شده‌است، روشن سازد که نه تنها شکستی در کار نبود، نصرت الهی، همه این ابعاد را در برگرفته و امروزه قیام‏هاى خونین پس از حادثه عاشورا، سند گویای این حقیقت است که پیروز حقیقیِ کربلا،  امام حسین علیه السلام  و یاران ایشان بودند.(14)   
چه اینکه در طول تاریخ، بسیاری از پیروزی های عظیم، نظیر هشت سال دفاع مقدس، غیرت پیروزمندانه شیعیان در جنوب لبنان و یا رشادت مدافعان حرم زینبی، که با کمترین امکانات و تجهیزات صورت گرفته است، همگی سند گویایی است که ماجرای عاشورا، نه تنها یک شکست نبود، بلکه زمینه را برای پیروزی حق بر باطل در امتداد تاریخ فراهم آورد و در هر جای جهان، هنگام تمسک به سیره شهادت طلبانه امام حسین علیه السلام و یاران ایشان، قدرت های استکباری به زانو در آمده و شیاطین انسی هزیمت شده اند.

نتیجه:
از آنچه بیان شد روشن می شود که:
اولا؛ نصرت الهی در حق مومنان، امری اثبات شده است که دلایل نقلی و عقلی فراوانی برای آن وجود دارد.
دوم؛ اینکه، نصرت الهی، تحت حکمت خداوند بوده و در برخی از موارد، خداوند به جهت تحقق حکمتش، نصرت ظاهری را متوقف می سازد. نظیر تحقق امتحان و یا رشد مومنان در مهلکه ها و گرفتاری ها.
سوم؛ اینکه، نصرت الهی، مشروط بوده و اینگونه نیست که بدون حساب و کتاب، به هرکسی و هرجایی تعلق بگیرد.
چهارم؛ اینکه، یافتن حکمت خداوند و اسرار عدم یاری او در مواقع خاص، علمی نظیر علم خداوند را طلب کرده و بسیاری از حکمت ها از دسترس عقل بشر خارج است.
پنجم؛ اینکه، اگر قرار باشد، خداوند در هر مسئله ای فورا نصرت خود را در حق مومنان محقق سازد، اولا سبب رخوت وسستی مومنان شده وثانیا زمینه های تحقق اراده آزاد کافران و دشمنان نیز گرفته خواهد شد.
ششم؛ اینکه پیروزی نسبی بوده و مطابق با تحقق اهداف، تعریف می شود. حال اگر امام حسین علیه السلام را به حساب ظاهر شکست خورده بدانیم، با توجه به اهدافی که در بیان ایشان بازتاب داده شده است، ایشان به مدد الهی پیروز است و امتداد پیروزی ایشان، پیروزی های متعددی را در طول تاریخ برای مومنان رقم زده و این همان مصداق امداد و یاری خداست.

پی نوشت:
1. نظیر سوره مؤمنون، آیات 39-42: «قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ * قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ * فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَهُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءاً فَبُعْداً لِلْقَوْمٍ الظَّالِمِینَ*  ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرُوناً آخَرِین».
2. نظیر سوره توبه، آیه 40: «إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْهُمَا فِی الْغَارِ إِذْیَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاتَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَ جَعَلَ کَلِمَهَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَ کَلِمَهُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».
3. نظیر سوره آل عمران، آیه 151: «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ».
4. سوره فتح، آیه 4: « هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا».
5.  سوره آل عمران، آیات 139-142: «وَلاتَهِنُوا وَلاتَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلُونَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ * إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لایُحِبُّ الظَّالِمِینَ * وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکَافِرِینَ * أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ».
6. سوره بقره، آیه 120: «وَ لَنْ تَرْضَی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَالنَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَالْهُدَی وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَائَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَالَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لانَصِیرٍ».
7. سوره حج، آیات 39-41: «اُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ * أَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَهَ و ءاتَوُا الزَّکَاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ ِللَّهِ عَاقِبَهُ اْلاُمُورِ».
8. سوره آل عمران، آیه 120: «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً».
9. سوره آل عمران آیه 152: « وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ  حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَعَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاکُمْ مَا تُحِبُّونَ  مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَهَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ  وَلَقَدْ عَفَا عَنْکُمْ  وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ».
10.  شمس الدین محمد ، حافظ شیرازی، دیوان حافظ، غزلیات، غزل 186.
11 . چرا که در مواجهه با ظلم، مطمئن خواهند بود که خداوند خودش ورود کرده و بساط ظلم را بر می چیند؛ پس نیازی به خطر کردن و از جان و مال گذشتن نیست!
12.   سید بن طاووس، لهوف، ص 188-189. 
13. سوره آل عمران، آیه 178 «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ».
14. ر.ک: مکارم شیرازى، ناصر، عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها، ص 665-676.
 

صفحه‌ها