كلام

به تصريح آيات قرآن، رسالت محمد ص رسالت جهاني است: «تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَــالَمِينَ نَذِيرًا»

با سلام و عرض خسته نباشید.

 

1. آیا اسلام از ظهور خودش داعیه جهانی داشته است؟

 

2. یا آنگونه که برخی اروپائیان ادعا می کنند که اسلام در ابتدا که ظهور کرد فقط می خواست مردم قریش را هدایت کند و بعدا تصمیم گرفتند که دعوت خود را تعمیم دهند؟

 

سپاس از اساتید بزرگوار.

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

براي پاسخ به پرسش مذکور توجه شما را به اين نکات جلب مي کنيم:

1.         به تصريح آيات قرآن، رسالت محمد ص رسالت جهاني است: «تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَــالَمِينَ نَذِيرًا»(1)؛ يعني: «زوال ناپذير و پر بركت است كسى كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا بيم دهنده جهانيان باشد». به تعبير قرآني، رسالت پيامبر (ص) در خطاب با اعراب آغاز مي شود اما سپس به صورت فراگير مي شود: «وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»(2)؛ يعني: «و اين قرآن به من وحى شده تا با آن شما را و هر كه را كه اين پيام به او برسد هشدار دهم». اين آيات در مکه نازل شده اند و چنين نيست که بعد از تشکيل حکومت در مدينه بيان شده باشند تا گفته شود که پيامبر ص بعد از به قدرت رسيدن، درصدد گشترس دين برآمد.

2.         آري، چون پيامبر ص در مکه مبعوث شده بود، طبيعتا نقطه عزيمت تبليغي ايشان از مکه است و متناسب با امکانات و توانايي هاي محدودش، نخست قريشيان را دعوت نمود. به همين جهت، در آيات قرآني به پيامبر (ص) سفارش شده که نخست اقوام و خويشاوندانت را دعوت کن: «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ»(3)؛ يعني: «و خويشاوندان نزديكت را انذار كن». چنين برنامه اي کاملا معقول و موجه است؛ يعني اگر قرار باشد کسي پيامش را به جهانيان اعلام کند، نخست از نزديکان خودش شروع مي کند و از آنها يارگيري مي کند و با کمک آنها فرهنگ و آرمان و مطلوب خود را بسط مي دهد. پيامبر (ص) نيز به سفارش خداوند براي بسط فرهنگ ديني، نخست خويشاوندانش را دعوت کرد تا با کمک گيري از آنها به بسط فرهنگ ديني بپردازد.

3.         بنابراين، مستند به مجموع آيات قرآني روشن مي شود که رسالت محمد (ص)، از همان ابتدا رسالت عام و جهانشمول بود و قرار نبود در مکه و قوم قريش محدود بماند. آري، نقطه عزيمت رسالت نبوي، قريش و مکه بود. اما نقطه مطلوب رسالت محمدي، بسط جهاني فرهنگ ديني بود. بسط جهاني فرهنگ ديني ممکن نيست، مگر اين که با کمک ياران و همراهان، قدرت نظامي و سياسي تشکيل داده تا از کيان فرهنگ ديني دفاع کرده و پيام خود را به جهان بفرستيم و به دينداران جهان براي رهايي از سيطره ظلم کمک کنيم. به همين جهت، خداوند از پيامبر (ص) مي خواهد که نخست خويشاوندانش را دعوت کند تا آرام آرام به قدرت سياسي  و اجتماعي دست يابد.

4.         همين که پيامبر (ص) به قدرت سياسي و اجتماعي و نظامي دست يافتند، درصدد بسط و گسترش دين برآمدند و نامه هايي به سران کشورهاي منطقه نوشته و آنها را به دين اسلام دعوت نمودند. در بسط دين نبايد از اين نکته مهم غفلت نمود که بسط و گسترش دين در دو قالب نظامي و فرهنگي متصور است و اينطور نيست که محدود به بُعد نظامي باشد. اما گاهي چاره اي جز اعمال قدرت قاهره و حمله نظامي نبود چرا که حاکمان فاسد و زورگوي منطقه، مانع از رسيدن پيام اسلام به مردم شده و يا از مسلمان شدن آنها جلوگيري کرده و قوانين سختي بر نومسلمانان اعمال مي کردند. به همين جهت، گاهي پيامبر ص تصميم مي گرفت که حمله نظامي نموده تا حاکمان فاسد را به زير کشيده و پيام فرهنگي اسلام را به آنها برساند. براي نمونه، بعد از اين که مردم مکه، مانع از رفت و آمد پيامبر ص به مکه شدند، خداوند به پيامبر  ص وعده مي دهد که به زودي مکه را فتح خواهي نمود و با رسيدن پيام الهي به مردم، دين اسلام بر دين مشرکان غالب مي شود: «خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت؛ بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام مى‏شويد در نهايت امنيّت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده يا كوتاه كرده‏ايد و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد؛ ولى خداوند چيزهايى را مى‏دانست كه شما نمى‏دانستيد(و در اين تأخير حكمتى بود)؛ و قبل از آن، فتح نزديكى(براى شما) قرار داده است.  او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه اديان پيروز كند؛ و كافى است كه خدا گواه اين موضوع باشد!  محمّد(ص) فرستاده خداست؛ و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند؛ پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى‏بينى در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است؛ اين توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است، همانند زراعتى كه جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و بقدرى نموّ و رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وامى‏دارد؛ اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد(ولى) كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است»(4).

5.         کوتاه سخن اين که خداوند در آيات مکي رسالت محمد (ص) را رسالت جهان معرفي کرده ولي چون نقطه عزيمت دعوت ديني، مکه و قريش بود، پس محمد ص را مامور کرد که نخست خويشاوندانش را دعوت نموده و سپس با يارگيري از آنها، پيام فرهنگي خود را بسط دهد و اگر در موردي نياز به اعمال قدرت و بُعد نظامي است، با يارگيري از آنها به اين کار اقدام نمايد. آري، اگر در آيات مدني، جهاني کردن دين جلوه بيشتري دارد از اين جهت است که پيامبر (ص) به قدرت سياسي و نظامي دست يافته و اينک قادر است که پيام جهانشمول ديني را با ارسال مبلغان فرهنگي و گاهي اعزام سپاه و نظاميان بسط دهد. 

 

پي نوشت ها:

1.فرقان، آيه 1.

2. انعام، آيه 19.

3.شعراء، آيه 214.

4. فتح، آيات 27-29.

از کجا معلوم این دین را خدا فرستاده؟

چه دلیلی برای حقانیت دین اسلام وجود دارد؟ از کجا معلوم این دین را خدا فرستاده؟

با سلام و آرزوي قبولي عبادات و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني.

 

دليل حقانيت دين اسلام

پاسخ را مي توان از دو زاويه تبيين نمود: يكي از منظر درون ديني و با نگاه به معارف اسلامي، ديگري از منظر برون ديني و بدون نگاه به معارف اسلامي.

الف) منظر درون ديني:

 يك مسلمان با توجه به آموزه هاي ديني، حكم مي كند اسلام بر ديگر اديان برتري دارد، با اين توضيح كه در انديشه برون ديني، ايمان به تمامي پيامبران الهي پيشين جزء ضروري دين است. (1) ليكن شريعت يا دين برتر، اسلام است. در اين خصوص قرآن مي گويد: « هر كه ديني جز اسلام اختيار كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود». (2)

 از منظر درون ديني، اسلام، دين تكامل يافته حضرت آدم، نوح، ابراهيم، موسي و عيسي (ع) است، كه با تكميل رهنمودهاي وحياني، اين دين مورد رضاي خداوندي است.

 ديني كه خداوند آن را دين كامل و مورد رضاي خداوندي معرفي كرده است.(اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً ؛ (3) امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم‏» و نيز فرمود: «و تمّت كلمة ربك صدقاً و عدلاً؛ (4) (با اين قرآن)پيام راستين خدا كامل گشت».

 به همين جهت پيام آور اين شريعت را خاتم انبيا معرفي كرده است. (5)

خاتم مايه زينت و گُل سرسبد پيامبران است. آيات بر شمرده، برتري پيامبر اسلام و شريعتش را بر پيامبران پيشين و شرايعشان دلالت دارد.

 در منظر درون ديني، پيامبران جملگي در يك مسير در حركتند و آخرين آنان، بهترين و پيامش بهترين پيامها است، كه از آن به دين حق، در برابر اديان باطل، يا دين برتر در برابر شرايع پيشين آسماني، ياد مي شود.

 اديان الهي هر كدام براي تكامل بشر آمده اند، بنابراين اديان بعدي بايد كاملتر از اديان قبلي باشند. چون دين حق در هر زماني، يكي بيش نيست، در اين زمان، دين اسلام كه آخرين و كاملترين دين است، بايد پيروي شود.

 استاد شهيد مرتضي مطهري با استناد به آية «و من يبتغ غيرالاسلام ديناً فلن يقبل منه» ميفرمايد : دين تسليم است، ولي حقيقت تسليم در هر زمان، شكلي دارد و در اين زمان، شكل آن، دين گران مايهاي است كه به دست حضرت خاتم الانبيا ظهور يافته است. لازمه تسليم خدا بودن، پذيرفتن دستورهاي او است.

روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور همان است كه آخرين رسول آورده است. (6)

ب) منظر برون ديني:

 در اين منظر نمي توان براي برتري دين اسلام به آيات قرآني و روايات اسلامي تمسك نمود، چون كه غير مسلمان اينها را قبول ندارد، بلكه بايد نخست حقانيت اسلام را ثابت نمود.

اگر در پي اثبات حقانيت دين اسلام بر آييم، بحث به درازا مي كشد كه در اين فرصت اندك نمي توان به طور مبسوط و كافي آن را بيان نمود. از اين رو به صورت مختصر به آن پرداخته ميشود.

 براي پي بردن به حقانيت اسلام و برتري آن بر ساير اديان، راههايي وجود دارد كه يكي از آنها بررسي ويژگيهاي اسلام در بُعد شناخت شناسي، جهان بيني، انسان شناسي، عقيده و مسائل اخلاقي و ارزشي با معيار عقل و خِرَد است. به عنوان نمونه شهيد مطهري دربارة ويژگيهاي اسلام مينويسد: ديدگاه اسلام از نظر شناخت شناسي چنين است:

 1ـ بشر مي تواند جهان و حقايق آن را بشناسد و خود مشوق آن است....

 2ـ شناخت حقايق جهان از اين راهها ممكن است: طبيعت يا آيات آفاقي، انسان يا آيات انفسي، تاريخ يا سرگذشت اجتماعي اقوام و ملل و عقل....

 3ـ ابزار شناخت عبارتند از: حواس، قوه تفكر و استدلال، تزكيه و تصفية نفس و مطالعه آثار علمي ديگران.

 4ـ موضوعات شناخت عبارتند از: خدا، جهان طبيعت، انسان با جامعه و زمان.

 از نظر جهان بيني و انسان شناسي عبارت است از:

 1ـ جهان واقعيتش از خدا است. يعني تمام واقعيتش انتساب به حق است.

 2ـ واقعيتش و نسبتش به حق يكي است.

 3ـ واقعيت¬هاي اين جهان درجة تنزل يافته و مرتبة نازلة واقعيات جهاني ديگر است كه جهان غيب ناميده مي شود.

4ـ اين جهان ماهيت «به سوي اويي» دارد؛ يعني همان طور كه از اوست به سوي او هم هست....

 5ـ جهان داراي نظام متقن علّي و معلولي و سببي و مسببي است. فيض الهي و قضا و قدر او به هر موجودي تنها از مسير علل و اسباب خاص خود او جريان مي¬يابد....

6ـ بعد از اين جهان جهاني ديگر است....

 7ـ روح انسان حقيقتي جاودانه است.

 8ـ انسانها به حسب خلقت مساوي آفريده شدهاند، تنها ملاك فضيلت، علم، جهاد و تقوا است.

 9ـ به حكم اين كه هر فردي بالفطره انسان متولد ميشود. در هر انساني استعداد توبه و بازگشت و پند پذيري هست....

 10ـ انسانها همواره در عمق جانشان يك تضاد دروني(تضاد بين عقل و هواي نفس) دارند و مختار و آزادند، از اين رو مسئوليت دارند.

از نظر ايدئولوژي:

ايدئولوژي اسلام همه جانبه، جامع و فراگير است، در آن اجتهاد راه دارد، از سماحت و سهولت برخوردار است. زندگي گرا است(نه زندگي گريز)، اجتماعي است و مقررات اجتماعي دارد. در عين اجتماعي بودن، حقوق و آزادي فردي را محترم مي شمارد... .(7)

با نگاه به ويژگي هايي كه از اسلام بيان شد. مي گوييم: اين معارف را مي توان با معارف ديگر مكاتب و مذاهب مقايسه كرد؛ زيرا مقايسه يكي از مهم ترين معيارهاي ارزيابي است. تبلور اسلام در قرآن، و ساير اديان نيز در كتب مقدس خود متبلور هستند مسيحيت در انجيل و يهود در تورات و.زرتشت در گاتهاو .. با تأمّل در اين كتب به راحتي حقانيت و برتري قرآن بر ساير كتب ديگر را مي توان دريافت نمود.

 كوتاه سخن اين كه: با نگاه مقايسهاي بين اسلام و ساير اديان و مكاتب مي گوييم: دين اسلام برتري دارد، به دليل:

 اوّل: دين هاي امروز، توحيدشان و تصويري كه از خدا ارائه مي كنند، قابل خدشه است، بر خلاف اسلام.

 دوم: حقوق فردي انسانها در دين هاي ديگر به صورتي كه در اسلام شموليت دارد، لحاظ نشده و گاه ناديده گرفته شده است.

 سوم: در ديگر اديان تعادل ميان زندگي دنيوي و اخروي رعايت نشده است، بر خلاف اسلام.

 چهارم: رهنمودهاي دين هاي ديگر به جهاتي ايدئاليستياند، مثلاً عدم خشونت بوداييها و مسيحيان، در حالي كه دنيا پُر است از خير و شر و نيك و بد. از اين رو جا به جا بايد خشن يا نرم بود. اين دستور اسلام است. هم قانون دارد و هم اخلاق؛ يعني رهنمودش با واقعيتها همخوان است.

 پنجم: اكثر دينها عهده دار زندگي اجتماعي انسانها نيستند، يا اگر هستند، تعادلي در آنها ديده نمي شود و قوانين اجتماعي آنان سبب پايمال شدن حقوق انسانها مي شود. اين وضع در اسلام بهتر است.

 ششم: اكثر مذاهب با پيروان ديگر اديان با خشونت برخورد مي كنند. در اسلام اين امر تعديل شده است. تاريخ هم نشان داد كه در همزيستي مسالمت آميز، مسلمانان گوي سبقت را از همه ربوده¬اند.

 هفتم: تحريف در اديان آسماني تعاليم آنان را دچار خدشه كرده است، ولي در اسلام(قرآن) تحريفي وجود ندارد.

هشتم دين اسلام ديني جامع نگر است و براي تمام ابعاد زندگي انسان اعم از فردي و اجتماعي  اخلاقي و سياسي و حتي ريزترين مسائل زنگي برنامه دارد در حالي كه در ساير اديان چنين جامعيتي نيست .

اما در مورد بخش دوم سوال شما بايد گفت:

براي اين که بفهميم که چه ديني الهي است و چه ديني غير الهي و ساختگي بايد ديد که پيامبر آن دين چه کسي بوده و در حقيقت بايد به نوعي رسالت و پيامبري وي براي ما به اثبات برسد.

بنابراين بايد گفت: به طور كلي در مباحث نبوت براي شناخت و تشخيص انبياي راستين الهي از پيامبران دروغين سه راه اصلي مطرح شده است: 1ـ اعجاز 2ـ گواهي و تصريح پيامبران پيشين 3ـ گواهي قطعي مجموعه اي از قراين و شواهد.

متكلمان اسلامي بر اين باورند كه مي توان نبوت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را از هر سه راه ياد شده ( كه هم جنبة عقلي و برهاني دارد و هم نقلي و تاريخي ) ثابت كرد.

راه اول: معجزات پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـيكي از امتيازات و فضايل پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ تعدد و تنوع معجزاتي است كه به اذن خداوند براي تأييد او اظهار شده است. اين معجزات را مي توان در دو دسته جاي داد: الف) معجزة جاويدان پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه همان قرآن است. ب) معجزات غير جاويدان كه در مقطع خاصي از حيات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پس از بعثت ارائه شده است.

قرآن كريم ، معجزه جاويدان محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ

قرآن كريم معجزه خالدة پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بزرگترين و آخرين كتاب آسماني است كه محتواي آن در طول 23 سال بر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به صورت وحي نازل شد. اين معجزة جاويد، خارق العاده بودنش به گونه اي است كه اولاً در همة ابعاد و جنبه ها مي باشد و به اصطلاح وُجوه اعجازش متعدد است كه مهمترين آنها عبارتند از: 1ـ اعجاز ادبي، كه شامل فصاحت و بلاغت بي نظير و سبك و اسلوب و نظم جديد مي شود. 2ـ اعجاز علمي. 3ـ اخبار غيبي از حوادث گذشته، حال و آينده. 4ـ معاني و معارف عقلي بلند آن. 5ـ عدم اختلاف و تناقض در آيات و سوره هاي آن. 6ـ اعجاز تشريعي. 7ـ اُمي بودن آورندة آن.(8)

ب) ديگر معجزات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ

بي ترديد قرآن مجيد تنها معجزة او نيست. بلكه در دوران رسالت خويش ، معجزات فراواني را بر مردم عرضه داشت. قرآن به برخي از اين معجزات اشاره كرده است، از جمله انشقاق ( دو نيم شدن ) ماه(9) و داستان معراج پيامبر(10) ـ صلّي الله عليه و آله ـ . علاوه بر آن در تاريخ و احاديث به معجزات ديگري اشاره شده است، مانند پيروي جمادات و حيوانات از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و گفت و گوي حضرت با آنان . مانند: سلام كردن سنگها و درختان به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، سخن گفتن با كو ، سجود درخت، شهادت دادن سنگريزه ها به رسالت او، سخن گفتن حيوانات همچون شتر، گرگ و (11) ... .

راه دوم: بشارت پيامبران پيشين به نبوت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ

از آنجا كه پيامبران الهي ، معصوم هستند و هرگز در گفتار خويش، مرتكب دروغ و كذب نمي گردند، اگر آمدن پيامبر آسماني ديگري را همزمان با خويش و يا پس از خود بشارت دهند. دليلي روشن و سندي يقين آور بر صدق رسالت نبي بعدي محسوب خواهد شد و اين مهم خود مستلزم اين است كه خصوصيات و مشخصات پيامبر بعدي آنچنان براي مردم توضيح داده شود كه پس از آمدن او ، براي هيچ يك از طالبان حقيقت و اهل انصاف ، شك و ترديدي وجود نداشته باشد. به اعتقاد ما ، پيامبراني همچون موسي ـ عليه السلام ـ و عيسي ـ عليه السلام ـ در عصر خويش، مردم را به ظهور پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بشارت داده اند. براي اثبات اين مدعا ، دستِ كم دو شيوه وجود دارد:

1ـ شيوه اول آن است كه با مراجعه به متون مقدس يهوديان و مسيحيان، بشارتهايي را بر نبوت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بيابيم، هر چند به اعتقاد مسلمانان مضمون وحياني تورات و انجيل ، دچار تحريف شده است. اما بخشهايي از آن متون اصالت خود را حفظ كرده اند. يكي از صريح ترين بشارتها، بشارت به ظهور « فارقليط » است كه به معناي «شخص ستوده شده» ( محمود يا احمد ) مي باشد. با توجه به قراين موجود در عبارتهايي كه اين لفظ در آنها بكار رفته است مي توان آن را تعبيري از نام پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ دانست.(12)

2- شيوه دوم، توجه به اين واقعيت تاريخي است كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي اثبات رسالت خويش، در مقابل يهوديان و مسيحيان احتجاج مي كرد كه در متون مقدس اهل كتاب، به نبوت او بشارت داده شده است و علماي يهود و نصارا، در مقابل اين ادعا، سكوت مي كردند، اگر احتجاج پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بي اساس بود، قطعاً علماي آنها ساكت نمي نشستند و او را تكذيب مي كردند. قرآن در اين زمينه مي فرمايد: «كساني كه كتاب آسماني به ايشان داده ايم، او (= محمد) را همانند پسران خود مي شناسند. ولي گروهي از ايشان حقيقت را آگاهانه كتمان مي كنند.»(13)

راه سوم : گواهي قراين و شواهد

وجود مجموعه اي از قراين در كنار هم، گواهي قطعي به حقانيت يك پيامبر الهي است. در اينجا قرائن تاريخي فراوان از زندگاني و ابعاد شخصيتي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ قابل طرح و بررسي است كه از گنجايش بحث ما خارج است. آنچه در اينجا مي توان به طور فشرده و خلاصه مطرح كرد عبارتند از:

1ـ شخصيت اخلاقي و سجاياي والاي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ چه پيش از رسالت و چه پس از آن به گونه اي كه مشهور به محمد امين بوده است.

2 ـ محيطي كه از آنجا برخاسته بود، جامعه اي متعصب و جاهل و گمراه و غير متمدن بود. در چنين جامعه اي شخصي اُمي و درس نخوانده وقتي عالي ترين معارف اعتقادي ، اخلاقي و حقوقي و ... را عرضه كند معلوم است كه اين برنامه ها از خودش نيست و فرستادة الهي است.

3ـ وضع پيروان محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ: وضع روحي و فكري و اخلاقي افرادي كه دور مدعي نبوت را مي گيرند روشنگر وضع پيشواي ايشان است، به گواهي تاريخ، شخصيتهاي برجسته اي به او ايمان آوردند، مانند: علي بن ابي طالب ، سلمان فارسي ، ابوذر غفاري ، و... كه اينها، با مدارج والاي علمي و عملي كه داشتند از نوادر روزگار بودند و از هيچ گونه تلاش و خدمتي دريغ نورزيدند ، اما هيچ گونه چشم داشتِ مادي به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نداشتند.

4ـ وسائل و روش هايي كه از آن براي پيشرفت آئين خود استفاده كرد بر خلاف روش معمول در ميان سياستمداران دنيا طلب ، هيچ گاه از مسير حق بيرون نشد و همواره بر عدالت، انصاف، عقل و منطق استوار بود و هرگز با خدعه و نيرنگ همراه نبود.

5ـ محتويات آيين و تعاليم او از نظر معارف و احكام در همة جنبه ها و شؤن زندگي فردي و اجتماعي انسان، همگي از الهي بودن رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبر مي دهند.(14)

 

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 45.

2. آل عمران (3) آيه35.

3.مائده (5) آيه 3.

4. انعام (6) آيه 20.

5. احزاب (33)، آيه 40.

6. مرتضي مطهري، عدل الهي، صدرا، تهران، 1388ه.ش، ص 329 تا334.

7. مرتضي مطهري، مجموعةآثار، انتشارات صدرا، تهران، 1378ش، ج 2، ص 229 تا250.

8. ر.ك: معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، انتشارات التمهيد. و جوادي آملي، عبدالله، وحي و نبوت در قرآن، نشر اسراء.

9. قمر، آيه 1و2.

10. اسراء، آيه 1.

11. ر.ک: مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، موسسة الوفاءِ، بيهقي، ج17، ص 225-421 و ج 18، ص 1- 148. و دلائل النبوه، دارالكتب العلميه، 1405، ج6. و حر عاملي، اثبات الهداه، ج 1 و 2.

12. سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، ص 116و117.

13. بقره، آيه 146.

14. ر.ک: سبحاني، جعفر، الهيات و معارف اسلامي، ص 216 و 217. و سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، ص 119.

اصل اين انتظار که امامان ما را شفا بدهند، انتظار درستي است يا نه؟

دقيقاً قدرت امام چقدر هست؟ مي‌خواهم بدانم اصل اين انتظار که امامان ما را شفا بدهند، انتظار درستي است يا نه؟

پاسخ اجمالی

تمام نعمت‌هایی که در عالم وجود دارد، از جانب خداست؛ ولی همان خدا اراده کرده، این نعمت‌ها را از مسیر اسباب و علل خود در عالم جاری سازد و به همین جهت، انسان‎های کامل همچون انبیاء و امامان را واسطه فیض قرار داده است. بر همین اساس، امامان (علیه‌السلام) نیز می‌توانند بیماران را به اذن خدا و در شرایط خاص شفا دهند که البته این شفا یافتن، به دو صورت می‌تواند محقق شود: اول از طریق استجابت دعای امامان (علیه‌السلام) به‌عنوان کسانی که نزد خداوند وجاهت دارند؛ و دوم از طریق اذن و ولایتی که خداوند به آن‌ها در انجام این امور داده است.

پاسخ تفصیلی

مقدمه

شفا گرفتن از طریق معجزه و کرامت اولیای الهی، از مسلمات تاریخی است که آیاتی از قرآن نیز به این امر اشاره داشته است. در این راستا، این پرسش مطرح می‌شود که آیا امامان (علیه‌السلام) نیز دارای چنین قدرت و کرامتی هستند یا نه. این پرسش ازاین‌جهت مهم است که بسیاری از مؤمنان به امامان (علیه‌السلام) متوسل می‌شوند تا از این طریق به شفا و برآورده شدن سایر حوائج دست یابند. در ادامه، با ارائه نکاتی به این مطلب می‌پردازیم:

نکته اول:

هيچ ترديدي نيست كه همه رخدادها در جهان خلقت به مشيت و اراده الهي صورت مي‏گيرد و هيچ امري خارج از دايره قدرت الهي نيست. به‌عبارت‌دیگر مؤثر اصلي در ساحت هستي درنهایت خداست و هر آنچه در اين ساحت رقم می‌خورد، بااراده و علم الهي است. این همان حقیقتی است که در علم کلام اصطلاحاً از آن با عنوان «توحید افعالی» یاد می‌شود.

نکته دوم:

بااین‌حال، خداوند بر اساس مصالح و حکمت‌هایی که می‌داند، در نظام عالَم سنت‌هایی را قرار داده است و گوشه‌ای از حکمت‌های آن‌ها را برای ما نیز مشخص کرده است. این سنت‌ها قوانین و قراردادهای رایج در ساختار عالَم و در میان مخلوقات است که کامل و احسن بودن این نظام را رقم می‌زند.

 دراین‌بین یکی از سنت‌های الهی آن است که نظام عالم، بر طبق اسباب و علل جریان داشته و وجود اسباب و مجاری معین در جهت تحقق مقاصد و امور گوناگون اهمیت داشته باشد.

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «ابی الله أن یجری الاشیاء الا بالأسباب؛ خداوند امور و اشیا را تنها از طریق علل و سببش جاری می‌سازد.»(1)

 در عالم هستی، مراتبی در همه حوزه‌ها وجود دارد. وجود مراتب در نظام هستی، نشانه نظام‌مندی و روشمندی هندسه آفرینش است. واسطه‌های فیض، هم خود دارای کمال و فیض می‌شوند و هم موجودات فروتر را در قوس نزول (پایین‌تر) در مسیر رشد و کمال قرار می‌دهند.

نکته سوم:

شیعیان معتقدند که یکی از واسطه‌های فیض، حضرات معصومین (ع) و به‌طورکلی انسان کامل است. به این معنا که فیوضات و کمالات را از خداوند می‌گیرند و به مخلوقات می‌رسانند. وجود انبیا و ائمه (علیهم‌السلام) در مرتبه‌ای قرار دارند که شایستگی دریافت فیض را بی‌واسطه دارند و دیگر موجودات که فاقد آن مرتبه هستند، تحت ولایت آن‌ها که در طول ولایت خداوند و به اذن اوست، قرارگرفته و کسب فیض می‌کنند.

ازاین‌رو معصومین (علیه‌السلام) را می‌بایست انسان‌های کاملی دانست که توانسته‌اند همه‌ی ظرفیت‌های معنوی خود را تکمیل نموده و به مرتبه‌ای برسند که باخدای متعال ارتباطی نزدیک داشته باشند و چون از سوی دیگر آن‌ها بشر و انسان هستند، می‌توانند آنچه را از صعود و رشد معنوی خویش نزد پروردگار به دست آورده‌اند به بشریت و انسان‌های دیگر ارائه و عرصه نمایند.

درنتیجه شفای بیماران در حقیقت به اذن و رخصت الهی صورت می‌گیرد و در قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: «وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ - وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ؛ و آنکه او طعامم می‌دهد و سیرابم می‌کند و هنگامی‌که بیمار می‌شوم، او شفایم می‌دهد». (2)

و البته همین شفا (و حتی بیش آن را) در آیه‌ای دیگر به انسان کامل یعنی حضرت عیسی (علیه‌السلام) نسبت داده‌شده و می‌فرماید: «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ؛ من از گل براى شما [چيزى‌] به شكل پرنده مى‌سازم، آنگاه در آن مى‌دمم، پس به اذن خدا پرنده‌اى می‌شود؛ و به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى‌بخشم؛ و مردگان را زنده مى‌گردانم.»(3)

درنتیجه شفاي بيماران از طریق انسان کامل، به‌عنوان واسطه‌ای از سوی خداوند امری کاملاً ممکن و محقق است و اهل‌بیت (علیه‌السلام) نیز به اذن و امضای الهی قادر بر چنین امری می‌باشند؛ چنانکه از ابوبصیر نقل‌شده: «روزی به امام محمدباقر (علیه‌السلام) عرضه داشتم که شما از نسل رسول خدا هستید؟ فرمود: بله. گفتم: رسول‌الله وارث علوم همه پیغمبران است؟ فرمود: آری، گفتم: شما تمامی علوم رسول‌الله را به ارث برده‌اید؟ فرمود: بله گفتم: شما قدرت دارید که مرده‌ها را زنده کنید و نابینای مادرزاد را بینا کنید و بیماری برص را شفا بدهید و مردم را ازآنچه می‌خورند و در خانه‌های خود ذخیره می‌کنند، باخبر سازید؟ فرمود: بله با اذن و اجازه خداوند می‌توانیم. بعد فرمود: نزدیک من بیا‌ ای ابوبصیر، - ابوبصیر نابینا بود- نزدیک رفتم دست مبارک را بر چشم من کشید (چشم‌باز کرده) دیدم صحرا و کوه و آسمان و زمین را می‌بینم ...». (4)

قدرت ائمه در شفای بیماران محدود به حیات دنیوی نیست بلکه ایشان بعد از ترک دنیا و زندگی در برزخ نیز همچنان واجد چنین قدرتی هستند و بارها از این قدرت برای شفای بیماران به اذن الهی استفاده کرده‌اند. (5)

در اینجا تنها برای نمونه، به این موارد اشاره می‌کنیم: شفا گرفتن شيخ محمد بن حسن، حر عاملي توسط حضرت حجت (عج) در عالم خواب، با نوشيدن شربتي از دست آن حضرت و رفع مريضي ايشان (6)؛ شفا يافتن محمدمهدی از مرض لالي و كري توسط حضرت در سامرا (7)؛ و شفا يافتن شيخ علی‌محمد، براثر توسل به حضرت حجت (عج) (8).

نکته چهارم:

حال که برای ما روشن شد که شفای بیماران می‌تواند به اذن الهی و به طریق اهل‌بیت (علیه‌السلام) صورت گیرد، در ادامه می‌گوییم: تأثیر اهل‌بیت (علیه‌السلام) در برآمدن حاجاتی همچون شفای بیماران غیرقابل علاج به دو گونه است:

الف) گونه نخست این است که ائمه معصومین (علیه‌السلام) که انسان‌هایی مطیع و خاضع نسبت به دستورات الهی بوده‌اند، دعا کنند و از درگاه الهی درخواست و خواهش کنند تا حاجت ما را برآورده سازد و خداوند هم دعای آنان را مستجاب نمایدکه این استجابت دعا گاهی از طریق فراهم آوردن اسباب طبیعی است و گاهی خارج از جریان اسباب طبیعی و معجزه‌وار. تحقق این نوع از تأثیرگذاری ( یعنی اینکه بنده‌ای دعا کند و خدا هم مستجاب کند) امری مسلم و بدیهی در اعتقادات موحدین است. (9)

ب) گونه دوم تأثیرگذاری ائمه (علیه‌السلام)، تأثیر بر اساس ولایت تکوینی است. مقصود از ولایت تکوینی این است که کسی بتواند به‌فرمان و اذن و قدرت خداوند، در جهان آفرینش و تکوین تصرف کند و برخلاف عادت و جریان طبیعی، حوادثی را به وجود آورد؛ مثلاً بیمار غیرقابل علاجی را با اذن خدا و بانفوذ و سلطه‌ای که خداوند در اختیار او قرار داده است، شفا دهد و یا در نفس و روح انسانی تصرف کرده و آن را هدایت کند و به نور معرفت روشن سازد. (10) ازآنجایی‌که ائمه اطهار (علیه‌السلام) نیز دارای ولایت تکوینی هستند، این نحوه از تأثیرگذاری در شفای بیماران نیز برای ایشان ثابت است. (11)

 نتیجه:

بنابراین، شفای بیماران توسط امامان (علیه‌السلام) نه‌فقط ممکن است بلکه بارها رخ‌داده است. این قدرت اعجازین، بدین سبب است که امامان (علیه‌السلام) واسطه فیض هستند؛ چنانکه انبیاء (علیه‌السلام) نیز چنین بودند و به‌تصریح قرآن، قدرت بر شفای بیماران داشتند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1365 ش، ج 1، ص 183.

2. شعراء: 79-80

3. آل‌عمران: 49

4. شبلنجی شافعی‌، مؤمن بن حسن، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، انتشارات رضی‌، ۱۴۲۲ ق، ص ۲۹۱.

5. ر. ک: دستغیب شیرازی، سید عبدالحسین، داستآن‌های شگفت، نشر صبا، 1362 ش.

6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، 1403 ق، ج 53، ص 274، حكايت 38.

7. همان، ج 53، ص 256.

8. همان، ج 53، ص 298.

9. علاوه بر آیاتی که پیش‌تر ذکر شد می‌توانید برای یافتن روایات این موضوع رجوع کنید به بحارالانوار، ج ۴۷، باب ۵، باب معجزات و استجابت دعاهای امام صادق (علیه‌السلام).

10. آیه‌ای که در خصوص حضرت عیسی ع بیان شد، ناظر به همین قسم از ولایت تکوینی است؛ و علاوه بر آن می‌توانید به این آیات نیز مراجعه کنید. سوره ص: 36 و سوره نمل: 40.

11. جهت مطالعه بیشتر، به این روایات رجوع کنید: بحارالانوار، ج ۴۱، باب ۱۱۱ و ۱۱۲، ص ۲۳۰ تا ۲۷۴ - و ج ۴۳، باب ۱۵، ص ۳۲۳ تا ۳۳۰ - و ج ۴۴ باب ۲۵، ص ۱۸۰ تا ۱۸۸ - ج ۴۶، باب ۳، ص ۲۰ تا ۵۰ و باب ۵، ص ۲۳۳ تا ۲۸۶ - ج ۴۷، باب ۵، ص ۶۳ تا ۱۶۲ و برای مطالعه درزمینهٔ ولایت تکوینی می‌توانید به کتب زیر مراجعه کنید: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، دارالکتاب الاسلامیه، 1368 ش، ج ۹؛ طهرانی، سید محمدحسین، امام‌شناسی، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، ۱۴۲۱ ق، ج ۱؛ صافی گلپایگانی، لطف‌الله، ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، قم، انتشارات حضرت معصومه، ۱۳۷۵ ش؛ حسن‌زاده آملی، حسن، ولایت تکوینی، قم، انتشارات قیام، ۱۳۷۱ ش.

 

کلمات کلیدی:

قدرت امام، شفای بیماران، کرامات، توسل.

چرا تا یک ویروس وارد کشور ما شد، درب بیشتر شفاخانه های امام حسین (علیه السلام) را بستند؟ امام حسینی که مرده زنده می کند، قطعاً نمی گذارد کسی در هیئت مریض بشود
بیماری، تعطیل کردن هیئت، کرونا، شرایط استجابت دعا، شفای بیمار

چرا تا یک ویروس وارد کشور ما شد، درب بیشتر شفاخانه های امام حسین (علیه السلام) (هیئت ها) را بستند؟ امام حسینی که مرده زنده می کند، قطعاً نمی گذارد کسی در هیئت مریض بشود!

پاسخ اجمالی:

در شرایط حاضر که حضور در اجتماعات مذهبی و غیرمذهبی، عامل دریافت و انتقال ویروس به دیگران و سبب بیماری و حتی مرگ گروهی از انسان‌ها می‌شود، لازم است در راستای لزوم حفظ جان خود و دیگری، به‌صورت موقت، حضور در هیئت را تعطیل کرده و به شیوه دیگری ارتباط با امام حسین (علیه‌السلام) را حفظ کرد. آری، دعا و توسل، مشروع و مطلوب و مفیدند؛ اما نباید آن‌ها را در تقابل باعقل و شریعت پی گرفت.

پاسخ تفصیلی:

مقدمه:

با شیوع ویروس کرونا در جهان و انتقال آن به ایران، این بحث شکل گرفت که در چنین شرایطی که حضور در اجتماعات، عامل دریافت و انتقال ویروس خطرناک کرونا است، آیا باید هیئت و اماکن مذهبی را تعطیل کرد یا این‌که هیئت و اماکن مذهبی مصون از گزند ویروس هستند و نباید آن‌ها را تعطیل نمود. در ادامه، با ارائه نکاتی به تبیین دیدگاه اسلام در این زمینه می‌پردازیم:

نکته اول:

از مهم‌ترین مبانی اسلام عزیز، لزوم حفظ جان خود و دیگری است؛ چنانکه درآیات 29 و 30 سوره مبارکه نساء آمده: «وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إنَّ اللّه َ کانَ بِکُمْ رَحیما، وَمَنْ یفْعَلْ ذلک عُدْوانا وَظُلْما فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارا؛ و خودکشی نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است؛ و هر کس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، به‌زودی او را در آتشی وارد خواهیم کرد.» در روایات اسلامی نیز به این مطلب تأکید شده که خودکشی حرام است و عقوبت سختی دارد. (1) افزون بر حفظ جان خود، حفظ جان دیگران نیز لازم‌الاجرا است تا جایی که در قرآن آمده «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً؛ هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد درروی زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسان‌ها را کشته است». (2)

بر همین مبنا، روشن می‌شود که چرا تعطیلی موقت هیئت‌ها و بستن موقت اماکن مذهبی، امری پسندیده بلکه لازم‌الاجرا است چراکه وقتی می‌دانیم با برگزاری این اجتماعات، به‌احتمال‌زیاد ویروس کرونا را دریافت و به دیگری انتقال داده و خود و دیگری را در معرض خطر قرار می‌دهیم، بر ما لازم است این عمل مستحب و پسندیده را به‌صورت موقت تعطیل کنیم و به شیوه‌های دیگر به عزاداری و ارتباط معنوی با اهل‌بیت (علیه‌السلام) اقدام نماییم؛ چنانکه از راه دور، سمت کربلا می‌ایستیم و زیارت عاشورا می‌خوانیم و می‌دانیم امام حسین (علیه‌السلام) صدای ما را شنیده و با ایشان مرتبط گشته‌ایم.

ازاین‌رو، پیشنهاد می‌شود در این شرایط خاص، به‌جای حضور در هیئت، از راه دور قرار گذاشته شود که همگی فلان ساعت رو به ضریح امام حسین (علیه‌السلام) زیارت عاشورا بخوانیم. از این طریق، هم ارتباط معنوی با امام حسین (علیه‌السلام) حفظ می‌شود و هم نکات بهداشتی رعایت می‌گردد.

نکته دوم:

این تلقی اشتباه است که گمان کنیم اگر مکانی -به‌واسطه حضور خانه خدا و یا مقبره اولیای الهی- مقدس باشد، حتماً از گزند و آسیب و بیماری و تخریب مصون است! کافی است به تاریخ تخریب کعبه و ضریح امام حسین (علیه‌السلام) بنگریم تا متوجه شویم که اساساً سنت الهی چنین نیست که حتماً این مکان‌ها یا شهر و مردمی که در آن حوالی هستند را از هر بیماری و گزند حفظ کند. بگذریم از این‌که اولیای الهی حتی زمانی که در دنیا حضور داشتند –جز در موارد نادر که مصلحت دانسته و خرق عادت کرده و معجزه و کرامت نشان می‌دادند- نیز چنین تضمینی به مردم ندادند که تا وقتی ما هستیم هیچ گزندی به شما نمی‌رسد. کافی است به تاریخ جنگ‌های صدر اسلام بنگریم و از میزان شهدا در جنگ‌های مختلف مطلع شویم و یا به تاریخ عاشورا نگاه کنیم و در مصیبت واردشده بر خاندان پیامبر (ص) تأمل‌کنیم.

همچنین آن‌ها ادعا نداشتند که هیچ‌گاه مریض نمی‌شوند؛ چنانکه می‌دانیم پیامبر (ص) مریض شدند و یا امام علی (علیه‌السلام) و امام حسین (علیه‌السلام) به‌واسطه ضربت شمشیر به شهادت رسیدند و یا امام حسن (علیه‌السلام) از طریق زهر بیمار و شهید شدند و یا امام سجاد (علیه‌السلام) در روز عاشورا در بستر بیماری بودند و یا خود حضرت معصومه (س) نیز به‌واسطه بیماری (که ناشی از سم یا علل دیگر بوده) وفات یافتند و ...

بنابراین، انبیاء و امامان و اولیای الهی هیچ‌گاه ادعا نداشتند که خودشان و یا مردم و مکان‌های مرتبط با آن‌ها همچون حرم و هیئت و غیره، همیشه و تحت هر شرایطی از هر خطر و بیماری مصون هستند. ازاین‌رو، کاملاً طبیعی است ویروس کرونا در هیئت نیز از فردی به فرد دیگر سرایت یابد و عامل بیماری شود؛ بنابراین، چنین انتظاری مبنای دینی ندارد و بیشتر یک‌شور و احساس است که باید تصحیح شود.

نکته سوم:

لازم است انتظارات را درباره توسل و شفا تعدیل کرد. این‌که گمان شود هر توسل و دعایی حتماً به همان شکلی که ما می‌پسندیم، برآورده می‌شود، انتظار نابجایی است.

شفای بیماران از جانب خدا و اولیایش، تابع همان اصولی است که در استجابت دعا برقرار است: خداوند صدای هر دعاکننده‌ای را می‌شنود و در صورت فقدان موانع و وجود شرایط آن را برآورده می‌کند (3)؛ اما نه لزوماً به همان شکلی که دعاکننده در نظر گرفته است؛ چراکه او خیرخواه است و خیر را نه از دریچه محدود ما، بلکه در چارچوب علم بی‌انتهای خودش در نظر می‌گیرد؛ بنابراین طبیعی است که گاهی ما چیزی را طلب می‌کنیم که به گمان ما خیر است اما درواقع، خیر نیست و خدا می‌داند (4) و به همین جهت، آن دعا را به شکل دیگری استجابت می‌فرماید؛ چنانکه امام علی (علیه‌السلام) فرمود: «چه‌بسا چیزی را خواسته‌ای و تو را نداده و بهتر از آن را در این دنیا یا آن دنیا دهد و یا بهتر آن بوده که آن را از تو بازدارد. چه‌بسا چیزی را طلب نمودی که اگر به تو می‌داد، تباهی دین و دنیای خود را در آن می‌دیدی». (5)

گاهی هم خداوند دعا و درخواست ما را به همان شکلی که ما می‌خواهیم برآورده می‌سازد اما برای انجامش فرآیندی را در نظر گرفته که کار و تلاش ما (مثلاً سیر درمانی و استفاده از دارو و مراجعه به طبیب)، بخشی از این فرآیند است؛ و به همین جهت، از امام علی (علیه‌السلام) نقل‌شده که «الداعى بلا عمل کالرامى بلا وتر؛ کسى که بدون عمل دعا می‌کند، مانند تیراندازی است که کمانش زِه ندارد». (6) آری، تأثیر دعا و توسل به اولیای الهی، لزوماً از طریق علل ماوراءالطبیعی و غیرمتعارف نیست بلکه گاهی از طریق تسریع در تأثیر دارو است و گاهی از طریق آشنا شدن با پزشک حاذق و غیره.

نتیجه:

در حال حاضر، حضور در اجتماعات مذهبی و غیرمذهبی، عامل دریافت و انتقال ویروس کرونا به دیگران است و سبب بیماری و حتی مرگ گروهی از انسان‌ها می‌شود، ازاین‌رو، لازم است به‌صورت موقت، حضور در هیئت را تعطیل کرد. همچنین، روشن شد هر دعا و توسلی لزوماً به همان شکلی که ما می‌خواهیم برآورده نمی‌شود و تابع شرایط و مقدماتی است که یکی از آن‌ها تلاش و کوشش ما در آن زمینه است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. «مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَی ءٍ مِنَ الدُّنیا عُذِّبَ بِهِ یوْمَ الْقِیامةِ؛ کسی که به‌وسیله چیزی از دنیا خودکشی کند، در روز قیامت به‌وسیله همان چیز عذاب خواهد شد»(المتقی الهندی، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، مؤسسه الرسالة، 1401 ق، ج 15، ص 36)
  2. مائده، آیه 32.
  3. «وَ إِذا سَأَلَک عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیسْتَجیبُوا لی‏؛ و هنگامی‌که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو): من نزدیکم! دعاى دعاکننده را، به هنگامی‌که مرا مى‏خواند، پاسخ مى‏گویم؛ پس باید دعوت مرا بپذیرند»(بقره، آیه 186)
  4. «عَسى‏ أَنْ تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکمْ وَ اللَّهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛ چه‌بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال‌آنکه خیرِ شما در آن است؛ و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال‌آنکه شرِّ شما در آن است؛ و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید»(بقره، آیه 216)
  5. سید رضی، نهج‌البلاغه، انتشارات مشهور، 1379، نامه 31.
  6. علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، 1403، ج 93، ص 372.

 

کلمات کلیدی

بیماری، تعطیل کردن هیئت، کرونا، شرایط استجابت دعا، شفای بیمار

هر فردی که برای احقاق حقوق خود و افراد جامعه در مقابل ستم می‌ایستد، اگر نیت و قصد الهی داشته باشد، شهید است و نزد خدا پاداش دارد.

کسی که برای احقاق حق اعتراض می کند و کشته می شود، شهید است یا کسی که برای برقراری نظم و امنیت کشته می شود؟

در ادبیات اسلامی شهید عنوانی بسیار والا و گرامی است که به کشتگان در راه خدا گفته می‌شود. شهید در تعالیم اسلامی هم جایگاه بسیار بالایی نزد خدا دارد و هم احکام خاصی در مورد او وضع شده است. در عین حال در برخی از رخدادها و درگیرها، هر دو طرف ماجرا خود را حق معرفی کرده و کشتگان خود را شهید به‌حساب می‌آورند در حالی که قطعاً هر دو طرف نمی‌توانند در مسیر صواب باشند. ازاین‌رو این سؤال پیش می‌آید که معیار شهید دانستن یک فرد چیست؟ سعی می‌شود در سه محور به این پرسش بپردازیم:

نکته اول:

خداوند متعال به عملی اجر و ثواب عطا می‌کند و کسی را به خاطر اعمال صالحش دارای رتبه و مقامی معنوی خواهد کرد که عمل را صرفاً برای خدا و به نیت رضای او انجام دهد. ازاین‌رو اگر در عملی نیت خدایی وجود نداشته باشد و حتی اگر هم نیت خدایی و هم نیت غیر خدایی وجود داشته باشد، خدا تعهدی برای اجر و ثواب دادن به آن ندارد؛ چراکه فرد، کار را برای خدا انجام نداده تا از او درخواست ثواب و پاداش کند. در این مسئله از امام صادق علیه‌السلام نقل‌شده که فرمودند:

«خداوند عزّ و جلّ فرموده است: من بهترین شریک هستم. هر کس در کارى که می‌کند، شریکى براى من قرار دهد، آن کار را نپذیرم، جز عملى که خالص براى من باشد».[1]

 به تعبیر دیگر، خداوند عزّ و جلّ فرموده است:

«هر که براى من و غیر من کار کند، آن کار، براى کسى باشد که از بهر او انجام داده است».[2]

بر همین اساس علمای اسلامی، عملی که از روی ریا انجام شده باشد را فاقد ارزش و ثواب می‌دانند.[3] ازاین‌رو اگر قرار باشد فردی عنوان شهید بر او صادق باشد، حتماً باید با نیتی الهی و صرفاً به‌قصد انجام دستورات الهی پا در این عرصه گذاشته باشد.

نکته دوم:

شهادت یک معنای خاص و یک معنای عام دارد. معنای عام آن این است که انسان در مسیر انجام‌وظیفه الهی کشته شود یا بمیرد. ازاین‌رو در روایات، طالب علمی که در حال طلب علم از دنیا برود یا کسی که در بسترش بمیرد در حالی که به خدا، پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام معرفت داشته باشد یا کسی که برای دفاع از مالش در برابر مهاجمان کشته شود و... شهید دانسته شده‌اند.[4]

اما شهید در معنای خاص آن، کسی است که «در جهاد، همراه با امام علیه‌السلام یا نائب خاص امام کشته شود به‌شرط آنکه در میدان جنگ بمیرد؛ و همچنین است کسی که برای حفظ نظام اسلامی کشته گردد».[5]

 ازاین‌رو در مورد افراد زیر می‌توان این حکم را جاری دانست:

الف) فرد با ایمانی که تنها جهت کسب رضایت خداوند و بدون هیچ چشم‌داشت مادی، با دشمنان جهاد نموده و در این راه کشته ‌شده باشد. در شهید بودن این فرد شکی نیست، بلکه از بالاترین مقام‌های شهادت برخوردار است و نزد خدایش روزی می‌خورد.[6]

ب) فرد با ایمانی که جهت دفاع از منافع برحق خود و دیگران، مانند جان و مال و آبرو و یا امنیت خود یا دیگر افراد جامعه در برابر افراد ستمگر به مقاومت برخاسته و کشته شده است. بنا بر روایات، این‌چنین فردی را هم می‌توان شهید دانست.[7]

نکته سوم:

اشاره به این نکته الزامی است که در احقاق حق ذیل حکومت اسلامی، باید قانون را در نظر گرفت و کسی که بدون رعایت قوانین به اعتراض بپردازد و خشونت ایجاد کند و به اموال عمومی آسیب بزند و نظم عمومی را مختل کند یا سبب تضعیف نظام اسلامی در برابر دشمنان گردد، شهید به‌حساب نمی‌آید؛ چراکه این اعمال نه با طلب احقاق حق سازگار است و نه نیت خدایی را در درون آن می‌توان مشاهده کرد. همان‌طور که گفتیم، رفتاری نزد خدا ارزشمند است و شهادت تلقی می‌شود که برای کسب رضایت خداوند و در چارچوب وظایف شرعی و در تقابل با دشمن یا استیفای حق خود باشد؛ اما کسی که با دشمن همسو می‌شود یا نظم عمومی جامعه اسلامی را به هم می‌زند و به گناهان اجتماعی اقدام می‌کند، او رضایت خدا را در نظر نگرفته و بعید است در محضر خدا شهید به‌حساب آید.

نتیجه:

برای آنکه عنوان شهید بر فردی صدق کند، او باید در عمل خود نیت خدایی داشته و کار را صرفاً به دستور خداوند انجام دهد. ازاین‌رو فردی که برای حفظ امنیت و رفاه هموطنان خود به شهادت می‌رسد، شهید است. نیز هر فردی که برای احقاق حقوق خود و افراد جامعه در مقابل ستم می‌ایستد، اگر نیت و قصد الهی داشته باشد، شهید است و نزد خدا پاداش دارد؛ اما اگر این طلب حق را با بسیاری اعمال خلاف و بی‌قانونی همراه کرده و آب به آسیاب دشمنان کشور اسلامی بریزد، در طلب و نیت الهی او تردید جدی وجود دارد و بعید است شهید به‌حساب آید.

کلمات کلیدی:

شهید، شهادت، جهاد در راه خدا.

 

[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج 2، ص 295.

[2]. ابن‌بابویه، محمد بن على‌، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‌، قم، دارالشریف الرضی للنشر، 1406 ق، ج 1، ص 242.

[3]. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، محقق عباس قوچانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چ 7، ۱۳۶۲ ش، ج ۹، ص ۱۸۸-۱۸۹.

[4]. محمود عبدالرحمان، معجم المصطلحات و الالفاظ الفقهیه، قاهره، دارالفضیله، ط 1، 1419 ق، ج ۲، ص ۳۴۶

[5]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج 21، ص 407 و 408؛ عاملى، یاسین عیسى، الاصطلاحات الفقهیه فی الرسائل العملیه، بیروت، دارالبلاغه للطباعه و النشر و التوزیع، 1413 ق، ص 117.

[6]. سوره آل‌عمران، آیه 169.

[7]. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت­ لإحیاء التراث، بی‌تا، ج 15، ص 49.

 

صرف شهید بودن، دلیل بر هم‌ترازی و یکسانی مقام ایشان نیست.

با توجه به بیان اجر و مقام شهید در روایات، آیا مقام شهدا با هم فرق دارند؟

پاسخ:

از نظر قرآن کریم تفاوت‌های نژادی، جنسیتی، زبانی، جغرافیایی، صنفی، عنوانی و ... هیچ دخالتی در ارزش‌گذاری انسان نداشته و هر آنچه موجب برتری هر انسانی بر انسان دیگر می‏شود، اموری نظیر «کسب علم»[1]  و رعایت «تقوا» است.[2]

درنتیجه صرف شهید بودن، برای یکسان دانستن انسان‌هایی که به این وصف، متصف شده‌اند، دلیل بر هم‌ترازی و یکسانی مقام ایشان نیست. چه اینکه صرف وصف پیامبری نیز سبب نمی‌شود که مقام پیامبری برتر از پیامبر دیگر نباشد. ازاین‌رو در قرآن کریم در خصوص برتری مقام پیامبران می‌فرماید:

«این پیغمبران را برخی بر بعضی برتری و فضیلت دادیم، بعضی را خدا با او سخن گفته و بعضی را رفعت مقام داده».[3]

ازاین‌رو هنگام مقایسه مقام شهدا و مقام حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام درحالی‌که هر دو شهید هستند، امام سجاد علیه‌السلام می‌فرماید:

«همانا (عمویم) عباس، نزد خداوند جایگاه و مقامی دارد که تمام شهیدان در روز قیامت غبطه آن مقام را می‌خورند».[4]

درنتیجه تفاوت در مقام شهدا، امری بدیهی است و ناظر به جایگاه و مرتبه ایشان در نزد خداوند تبارک‌وتعالی است.

 

[1]. سوره مجادله، آیه 11.

[2]. سوره حجرات، آیه 13.

[3]. سوره بقره، آیه 253 ﴿ تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ﴾.

[4]. إِنَّ للعبّاس عندَاللهِ مَنزِلَهً یَغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُهداء یَومَ القِیامَه (بحارالانوار علامه مجلسی، ج 22، ص 274).

دین اقتضای بهبود اوضاع دین باوران را دارد، هرچند بر سر هر اقتضایی، مانعی نیز وجود دارد. درنتیجه، دین، اقتضای آن را دارد که بد را خوب و خوب را بهتر کند.

اینکه گفته‌شده «دین انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند» سخن درستی است؟

پاسخ:

در بیان یکی از اندیشمندان معاصر که با عنوان کلی «ایمان و تعقل» ایراد شد، این جمله به نحو گسترده‌ای در فضای مجازی بازتاب داشت که «بنده واقعاً معتقدم دین فقط آن‌چنان را آن چنان‌تر می‌کند. شما اگر انسان خوبی باشی و متدین شوی خوب‌تر می‌شوی؛ اگر انسان بدی باشی و متدین بشوی بدتر می‌شوی». (1)

حال باید دید، آیا این سخن، سخن درستی است؟

با این مقدمه به سراغ پرسش یادشده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

 نکته اول:

گستردگی معنای «دین» و عدم توجه به مصادیق متفاوت و متعدد این لفظ پر کاربرد، منشأ مغالطات بسیاری نظیر «مغالطه کلی‌گویی» شده است. پس در ابتدا باید پرسید: منظور از «دین» در سؤال یاد شده چیست؟ و آیا اساساً می‌توان تعریفی از این واژه ارائه داد که تمام ادیان و مذاهب دنیا به تمام کثرت و تعارضی که در اصول، باورها و اعمال خود دارند، در آن جای بگیرند؟!

حقیقت آن است که «ما در جهان خارج، ادیان و مکاتب مختلفی داریم که تعریف گوهر و وجه مشترک برای همه آن‌ها مشکل به نظر می‌رسد؛ چون برخی از ادیان به خدا، تعدادی به امر معنوی معتقد بوده و برخی دیگر منکر خدا هستند. لذا اختلاف ذاتی بعضی به‌اصطلاح ادیان را می‌پذیریم، لکن این‌ها در واقع دین حقیقی نیستند، بلکه مکتب‌ها و دیدگاه‌های بنیان‌گذاران طرفداران هستند که به‌مرور زمان نام دین و مکتب بر آن‌ها اطلاق شده است». (2)

چراغ مرده کجا؟ شمع آفتاب کجا؟

در این مجال، از مصادیق غیر آسمانی دین، صرف‌نظر کرده و فقط به دین الهی، خصوصاً دین اسلام نظر داریم که «اعتقاد به آفریننده‌اى براى جهان و انسان و دستورات عملى متناسب با این عقاید»(3) را در بردارد.

نکته دوم:

صرف توانایی و قدرت، بدون در نظر گرفتن خصوصیات دیگر، بسته به آنکه چه کسی از این قابلیت و توانایی بهره‌مند می‌گردد، می‌تواند در جای خود به نتیجه‌ای نیکو منتهی شده و یا نتیجه‌ای فاجعه‌آمیز را به بار آورد.

قدرت علمی، قدرت اقتصادی، قدرت جسمانی، قدرت نظامی، قدرت سیاسی و هر قدرت دیگری، هنگامی‌که به دست انسان یا انسان‌های نیکو باشد، نتیجه‌ای نیکو به بار آورده و هنگامی‌که مورد استفاده انسان‌های زشت‌خو باشد، جز ویرانی و تباهی نتیجه‌ای ندارد.
نظیر آنکه سلطنت سلیمان نبی علیه‌السلام سبب آبادانی زمین و آسایش نفوس شده و سلطنت نمرودها، فرعون‌ها و ... تضییع جان‌ها و ویرانی آبادی‌ها را به همراه خواهد داشت. (4)

بدگهر را علم و فن آموختن

دادن تیغی به دست راهزن

تیغ دادن در کف زنگی مست

به که آید علم ناکس را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قرآن

فتنه آمد در کف بدگوهران (5)

از همین رو، ازآنجایی‌که باور دینی، دارای کارکردهای فراوانی ازجمله پاسخگویی به نیازهای عقلی و عاطفی انسان داشته و علاوه بر رهیافت‌های اجتماعی، ابعاد فردی و خصوصاً ساحت‌های انگیزشی انسان را به شدّت تحت تأثیر قرار می‌دهد، یک «قدرت» بوده و بی‌شک همچون هر قدرت دیگری می‌تواند قابل بهره‌برداری از سوی انسان‌های صالح بوده و یا ابزاری برای خباثت افسارگسیخته و جنون‌آمیز ناصالحان باشد.

همچنانکه در صدر اسلام، گروه‌هایی چون خوارج و یا قاتلان اباعبدالله الحسین علیه‌السلام فجیع‌ترین جنایات را مرتکب شده و امروزه نیز گروهک‌های تروریستی و تکفیری نظیر داعش، بوکوحرام، القاعده، ریگی و ... این‌گونه از شرارت‌ها را مرتکب می‌شوند.
این همان حقیقتی است که قرآن کریم نیز به آن اشاره داشته و در مورد خودش می‌فرماید که «بسیارى را با آن گمراه و بسیارى را با آن راهنمایى مى‌کند». (6)

نظیر یک طناب که هم می‌شود با آن به ته چاه رفت و هم می‌شود از ته چاه بالا آمد.

درنتیجه اگر تنها به وجه توانایی و قدرتی که دین در اختیار دین‌داران قرار می‌دهد نگریسته شود، این سخن درست است که دین، همچون هر قدرت دیگری، «انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند».

اما سخن به اینجا ختم نشده و جهات دیگر را نیز باید در نظر گرفت که در ادامه این مطلب را بیشتر توضیح می‌دهیم.

نکته سوم:

آنچه در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد آن است که «دین»، صرفاً ابزاری خنثی نسبت به عامل خود نبوده و این‌گونه نیست که قدرت دینی، نظیر قدرت نظامی، تأثیری بر درونیات شخص نداشته باشد.
به‌عبارت‌دیگر، ابزارهایی که برای انسان توانایی ایجاد می‌کنند را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

الف) ابزارهای منفعل

ب) ابزارهای فعّال

ابزارهای منفعل، ابزارهایی هستند که نسبت به درونیات عامل خود، خنثی بوده و تنها توانایی متناسب با ویژگی‌های ابزاری خود را در اختیار عامل قرار می‌دهند. نظیر یک چاقو که در دست گرفتن آن، اقتضایی از تغییرات درونی صاحبش را به همراه ندارد.

اما ابزارهای فعال، ابزارهایی هستند که نسبت به درونیات صاحب خود بی‌تفاوت نبوده و ازنظر ارزشی به آن رنگ متناسب با خود را تزریق می‌کنند. نظیر آنکه برخی معتقدند «سینما» یک ارزش منفی با خود به همراه داشته و از آنجا که سینما، ارتباط مستقیمی با نگرش و مبانی نظام فکری-فلسفی غرب، ازجمله مدرنیته، اومانیسم، شکاکیت، ضدیت با مذهب و ... دارد، بهره‌مندی از آن تأثیرات مقتضی خود را بر عامل و به‌کاربرنده خواهد گذاشت. (7)

صرف‌نظر از درستی یا نادرستی آنچه در خصوص سینما بیان شد، درباره دین باید گفت که دین، در حقیقت، ابزاری فعّال است که علاوه بر قدرت بخشی، نسبت به درونیات افراد نیز بی‌تفاوت نبوده و آثار مقتضی و مثبت خود را به‌جای خواهد گذاشت.

این همان بحثی است که در علومی همچون «روانشناسی دین»، مورد توجه دانشمندان قرارگرفته و تحت عناوینی نظیر «تأثیر دین در منش آدمی»(8) مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد.

برخی از کارکردهای مطرح شده در این باب عبارت است از:

تأثیر دین در تعهد آفرینی و ایجاد احساس مسئولیت، انقلاب درونى در برابر خودخواهى‌ها و طغیانگری‌های نفس، (9) کاهش بزهکارى و جرم و جنایت، (10) پایبندی به خانواده، رضایت از ازدواج و کاهش طلاق، (11) پشتوانه اخلاق و استوار ساختن میثاق‌ها و پیمان‌ها، (12) ایجاد همبستگى و انسجام اجتماعى، (13) پوشاندن بدی‌ها و تصفیه کدورت‌ها (14) و...

در واقع از نگاه کارکردی، چه در ساحت کارکردهای اجتماعی و چه فردی، دین، تأثیرات مثبت فراوانی برنهاد و عمیق‌ترین لایه‌های وجود آدمی داشته و بامعنا بخشیدن به زندگی به روشن ساختن ابعاد تاریک مانده وجود انسان مدد می‌رساند: «دین الهی انسان را به انجام بهترین‌ها راهنمایی و دعوت کرده و نسبت به همه کژی‌ها و زشتی‌ها هشدار داده و از آن‌ها منع می‌کند و تاریخ زندگی پیشوایان دینی، همچون پیامبران و امامان نیز زیباترین تجربه‌های اخلاقی و رفتاری را در میان بشریت به نمایش گذاشته است». (15)

درنتیجه، ماهیت دین، ماهیت بالابرنده است و اقتضای تعالی و رشد دارد اما نه به شکل مکانیکی به‌گونه‌ای که شخص را برخلاف میل باطنی‌اش به رستگاری و سعادت می‌رساند؛ بلکه سخن از اقتضای بالابرندگی در دین است که تحقق آن، بستگی به انتخاب آدمی دارد؛ شبیه به نسخه پزشک که اقتضای درمان دارد اما اینکه این هدف محقق شود، بستگی به انتخاب آدمی دارد که این نسخه را به‌درستی اجرا کند یا اینکه آن را بر اساس امیال و افکار خود تغییر دهد و به شکل ناقص و نادرست آن را اجرا کند.

بنابراین، با توجه به تأثیرات مثبت و اقتضای فعالانه دین، دیگر نمی‌توان گفت که دین انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند، بلکه باید گفت که دین اقتضای آن را دارد که انسان بد را به انسان خوب و انسان خوب را به انسان خوب‌تر تبدیل کند و این خوب و خوب‌تر شدن بستگی به انتخاب آدمی دارد؛ و اگر کسی از دین سوءاستفاده کند و با تظاهر به دین، از امیال و افکار شیطانی خود پیروی کند، قطعاً خوب و خوب‌تر نمی‌شود، بلکه در گمراهی فرو می‌رود و بد و بدتر می‌شود. بد ماندن یا بدتر شدنش، نه به خاطر دین بلکه به خاطر بی‌توجهی او به حقیقت دین و تظاهر به دین‌داری است.

نکته چهارم:

باور به دین همانند هر باور دیگری، ممکن است دچار بدفهمی‌ها و سوءقصدها گشته و چه‌بسا مبادی و مبانی معرفتی و غیرمعرفتی در ارزیابی انسان از دین، آن را به انحراف و باوری غلط سوق دهد.
عواملی چون خودپرستی به‌جای حق‌پرستی، فرورفتن در انحرافات اخلاقی، فهم نادرست از مبادی مسئله، غرور علمی بیجا، پیروی از جوّ حاکم بر فضای فکری و فرهنگی جامعه و ... همگی از مواردی است که انسان را دربند خود اسیر کرده و مانع از فهم عمیق و دقیقِ دین خواهد شد.

درنتیجه، مسئله مورد بحث از این نظر نیز قابل‌بررسی است که «فهم درست از دین به سمت اهداف دین راهبری می‌کند و فهم ناقص و نادرست، چه‌بسا در جهت مخالف آن قرار گیرد؛ و رفتارهای نادرستی که به نام دین انجام‌شده و یا به‌حساب دین گذاشته می‌شود نه ناشی از دین که برآمده از نادانی و کج‌فهمی بوده و اساساً در منطق دین مردود و مطرود است. درنتیجه، اگر بخواهیم کارکرد دین را بسنجیم نباید جهالت‌ها، هواهای نفسانی و فریبکاری‌های دین شعارانه و به تعبیری نادینی را به‌جای دین و تدین بنشانیم». (16)

نتیجه:
ازآنچه بیان شد روشن می‌شود که اولاً، دین معنای گسترده‌ای داشته و باید روشن شود که منظور از دین کدام دین است.

دوم اینکه، هر قدرتی، برای صاحب خود می‌تواند نتیجه‌ای نیکو یا بد را به بار بیاورد؛ مانند اسلحه که در دست انسان بد، موجبات جنایت و در دست انسان خوب، موجبات عدالت را فراهم می‌آورد.

سوم اینکه، ابزارها گاهی خنثی و گاهی فعال بوده و بر درونیات عامل خود اثرگذارند. دین نیز این‌گونه بوده و اقتضای بهبود اوضاع دین باوران را دارد، هرچند بر سر هر اقتضایی، مانعی نیز وجود دارد. درنتیجه، دین، اقتضای آن را دارد که بد را خوب و خوب را بهتر کند.

چهارم اینکه، نباید سوء فهم ها، سوءقصدها و انحرافاتی که به نام دین صورت می‌گیرد را «دین» نامید. چراکه تلقی نادرست از هر امر مطلوبی، خارج از حقیقت آن بوده و در غیر این صورت، دیگر نمی‌توان آن را چیزی مطلوب دانست!

کلمات کلیدی:

دین، فایده دین، فلسفه دین، ضرورت دین، آثار دین.

پی‌نوشت‌ها:
1. ملکیان، مصطفی، ایمان و تعقل، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۸۷ ش، ص ۱۳۴.

2. قدردان قرا ملکی، محمدحسن، دین و نبوت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1394 ش، چ 5، ص 138.

3. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، 1383، چ 13، ص 5.

4. سوره نمل، آیه 34: ﴿قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِهَا أَذِلَّهً وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ﴾.

5. مولانا، مثنوی معنوی، دفتر چهارم.

6. سوره بقره، آیه 26: ﴿ یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا ۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ﴾.
7. شریف‌زاده، رامین، هالیوود و فرهنگ‌سازان شیطانی، کتاب نقد، پاییز،1383 ش، شماره 32، ص 293-302.

8.  ملکیان، مصطفی، تأثیر دین در منش آدمی، علامه، 1381 ش، شماره 3، ص 107 -117.

9. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، تهران، صدرا، 1394 ش، چ ۶، ج ۴، ص ۱۳۲-۱۴۱.

10. Gartner, J. Larson, D.B. Allen, G. (1991) Religious commitments and mental Health: A Review of the Empirical Literature, Journal of Psychology and Theology, 19, 6-26.

11. Glenn N.D. Weaver. C.N. Multivariate, Multisurvey Study of Marital Happiness; Journal of Marriage and Family, 1987, ۴۰, ۲۶۹-۲۸۲؛ Sporawski, M. j. Houghson M.J. Prescriptions for Happy Marriage Adjustment and Satisfaction of Couples Married 50 or more years; Family coordinator, 1987 ۲۷ ۳۲۱-۳۲۷.

12. مطهری، وحی و نبوت: مقدمه‌ای برجهان‌ بینی اسلامی، تهران، نشر صدرا، 1394 ش، ص ۲7.

13. ملکم، همیلتون، جامعه‌شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، نشر ثالث، 1389 ش، ص ۱۷۹.

14. مطهرى، یادداشت‌های استاد مطهری، ج ۴، ص ۱۵۷.

15. شاکرین، حمیدرضا، آیا دین فقط «آن‌چنان» را «آن‌چنان‌تر»

می‌کند؟ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تاریخ درج مطلب:

10 فروردین 1400 ش، تاریخ بازدید: 15 اردیبهشت 1402 ش، لینک: https://iict.ac.ir/2021/04/anchenan/#_ftn1
16. همان.

 

فعل حضرت ابراهیم علیه‌السلام، نه‌تنها غیراخلاقی نبوده بلکه با نظر به مبانی اخلاق و علم و خیرخواهی خدا، مشخص می‌شود؛این دستور و پیروی از آن، در راستای اخلاق است.

پرسش:

در داستان ابراهیم و ذبح فرزندش، می دانم قصد اصلی خدا ذبح فرزند نبوده و نهایتا نیز فرزند قربانی نشده، اما اولا خود این نوع فرمان دادن از جانب خدا و ثانیا پذیرش این فرمان از جانب ابراهیم و اسماعیل، به شدت غیراخلاقی است! در واقع، خدا دستور به قتل داد و ابراهیم نیز تصمیم به قتل گرفت و فرزندش نیز خودکشی را پذیرفت! اینها همگی نشانگر تضاد دین و اخلاق است؛ یعنی اگرچه دین و اخلاق همپوشانی های زیاد دارند اما گاهی نیز در تقابل با هم قرار می گیرند و آنجاست که باید تصمیم گرفت دیندار می مانیم یا اخلاقی!

پاسخ:
مقدمه
رابطه دین و اخلاق یکی از موضوعات مهم و بحث برانگیزی است که از دیرباز مورد توجه محققان قرار گرفته و دیدگاه‌های متنوعی را شکل داده است. برخی معتقدند که قلمرو دین و اخلاق، کاملاً از یکدیگر جدا بوده، هیچ نسبتی میان آن‌ها وجود ندارد؛ گروهی دیگر دین و اخلاق را با یکدیگر متحد می‌دانند؛ و دیدگاه سوم این است که هر‌چند دین و اخلاق هر‌کدام از قلمروی مستقلی برخوردارند، اما روابط و فعل‌وانفعالاتی نسبت به یکدیگر دارند.
(1) در توضیح دیدگاه تباین، گفته شده که تباین میان دین و اخلاق، گاهی به شکل کامل است و گاهی موردی است و به تضاد میان دین و اخلاق انجامیده است. (2)
با توجه به فحوای پرسش یاد شده، به نظر می‌رسد که پرسشگر محترم با استناد به داستان ذبح فرزند توسط حضرت ابراهیم علیه‌السلام که در کتاب‌های مقدس –از جمله قرآن کریم-(3) بدان اشاره شده است، از تباین موردی دین و اخلاق دفاع می‌کند و این مطلب را اثبات می‌کند که گاهی دین و اخلاق در تباین بلکه در تضاد و تقابل با یکدیگر هستند و برای دین‌دار بودن باید غیراخلاقی رفتار کرد.
با این مقدمه به سراغ سؤال حاضر رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم.
نکته اول
اگر بپذیریم فرمان صادر شده از طرف خداوند تبارک‌وتعالی و عزم حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهماالسلام غیراخلاقی بوده و دایر مدار کلیدواژه‌هایی نظیر قتل و خودکشی باشد که از ناحیه فهم عرفی، غیراخلاقی تلقّی می‌شود، باز هم نمی‌توان از این مورد شخصی و استثنائی، به تضاد همه گزاره‌های دینی بااخلاق یا تضاد تعدادی از گزارهای دینی با اخلاق رسید! چراکه فقط همین یک مورد، غیراخلاقی است نه بیشتر. زمانی می‌توان به تضاد دین و اخلاق حکم کرد که همه یا بخش قابل‌توجهی از دستورات دینی، در تضاد بااخلاق باشند؛ اما آیا حقیقتاً این‌گونه است؟!
بگذریم از اینکه حتی درباره قتل و فرزندکشی نیز دین سکوت نکرده و به شکل آشکار آن را مذموم و ناپسند دانسته است. به‌عنوان مثال در قرآن کریم، کشتن یک انسان به مثابه کشتن کل بشریت تلقی شده، (4) و حرمت قتل، از احکام عشره اصلی (ده فرمان) در دین یهودیت به حساب می‌آید که در کوه سینا در حضرت موسی علیه‌السلام وحی شده است. (5)
نتیجه آنکه، دلیل «اخص» از مدعاست و با فرض غیراخلاقی بودن این داستان، تنها می‌توان نتیجه گرفت که این کار خاص، (ذبح فرزند توسط ابراهیم علیه‌السلام) کاری غیراخلاقی است که دین آن را تأیید کرده است، نه اینکه همه یا بسیاری از گزارهای دین (که خود شامل مجموعه عظیمی از باورها، خلقیات و شرایع است) در تضاد با اخلاق قرار دارد!
همچنین، با توجه به منحصر به فرد بودن این مورد، نمی‌توان از آن نتیجه گرفت که در زندگی روزمره یک دین‌دار، لحظاتی وجود دارد که باید بین اخلاقی زیستن و دین‌دار بودن، انتخاب کند!(6)
نکته دوم
با تأمل بیشتر در مبانی اخلاق و دقت در این داستان منحصر به فرد، روشن می‌شود که حتی این مورد نیز غیراخلاقی به‌حساب نمی‌آید و پیروی از امر حکیمانه خدا، خود مصداق فعل اخلاقی در شرایط خاص است.
برای روشن‌تر شدن این مسئله می‌توان اخلاق را به دو بخش نوعی و شخصی تقسیم کرد:
در بخش نوعی از اخلاق، دستورات عام، کلی، آشکار و الزام‌آوری وجود دارد که کاملاً منطبق با عقل سلیم و فهم عرفی عقلاء و ناظر به مصالح دنیوی و جامعه بوده و رعایت آن به نحو عمومی لازم است؛ اما بخش شخصی از اخلاق، ممکن است علی‌رغم صحیح بودن، تعهداتی را شامل شود که ظهور عمومی نداشته و حتی برای اکثریت مردم، روشن و قابل توجیه نباشد، لذا الزام آن نیز عمومی نبوده و تنها برخی از اشخاص را متناسب با مقتضیات خود، ملزم می‌سازد.

نظیر دستور پلیس راهور که برای حل معضلی خاص در رفت و آمد، برخلاف تمام آیین‌نامه‌ها و دستورات روشن و شفاف راهنمایی و رانندگی که عمومی بوده و همه ملزم به رعایت آن هستند، حکم به عبور از چراغ قرمز و یا توقف در چراغ سبز را صادر می‌کند. آیا شخص راننده، در این هنگام می‌تواند تنها به این بهانه که دستور پلیس، با آیین‌نامه رانندگی مخالف است، آن را نادیده گرفته و استنکاف کند؟! یا امر پلیس، مقدم بر آیین‌نامه است؟
در نتیجه می‌توان، تبعیت حضرت ابراهیم علیه‌السلام از امر خداوند را نیز فعلی اخلاقی دانست، هرچند ممکن است بافهم عرفی و نوعی از اخلاق در تعارض باشد. توضیح بیشتر اینکه،
گاهى ما مصالح خود را فقط در چهارچوب زندگى شخصى یا زندگى اجتماعىِ همین حیات دنیوى لحاظ مى‌کنیم و مثلاً مى‌گوییم: 
مصلحت زندگى اجتماعى این است که کسى به دیگرى تجاوز نکند، خون کسى را بى‌جهت نریزد؛ اما باید به این حقیقت توجه داشت که مصالح انسان، محدود به زندگى دنیایى و این جهانى نیست و دارای ابعاد معنوی و اخروی نیز است. اگر مصالح واقعى و ملاک‌هاى حقیقى که فوق زندگى اجتماعى و بالاتر از حیات دنیایى انسان‌ها است، مورد توجه واقع شود، حساب دیگرى در کار مى‌آید که از عقل ما فراتر است. در این حالت، کس دیگرى باید ارزش‌گذارى نماید و مصلحت‌ها را بسنجد؛ و آن، کسی جز خدا نیست. ممکن است خداوند متناسب با آن مصالح خاص برای یک نفر، به‌صورت موردی، چیزی را از او طلب کند که از دیگران درخواست نکرده، بلکه همگان را از آن بازداشته است. هدف خداوند از این امر و الزام، نه ترویج گناه و بی‌اخلاقی در سطح جامعه، بلکه پرورش یکی از برگزیدگانش برای رساندنش به درجات معنوی بیشتر و انتصابش به مقام امامت است. حال اگر حضرت ابراهیم علیه‌السلام بخواهد به آن مصالح معنوى و مقام والاى روحانى برسد، شرطش این است که باید از جان فرزندش هم بگذرد. در این حالت، این سخن مطرح نمى‌شود که خون فرد بى‌گناهى روى زمین ریخته مى‌شود و جان او با جان دیگران برابر است چرا که این هنجارها در محدوده روابط اجتماعى و زندگى دنیایى صادق است؛ اما آنگاه‌که مسئله پرورش حضرت ابراهیم‌ علیه‌السلام در میان است، هیچ‌کس جز خدا نمى‌داند که شرط رسیدن به آن مقام چیست و چه مصلحتى باید فداى آن مصلحت بزرگ‌تر شود؛ بنابراین، وقتى خدا به حضرت ابراهیم‌ علیه‌السلام فرمان می‌دهد که فرزندت را ذبح نما، او حقى براى خویش نمى‌بیند که بخواهد اعتراض کند یا آن را قبیح و ناپسند بشمارد؛ چون امر خدا فقط براى دست‌یابى به مصالح اجتماعى و دنیایى نیست. (7)
از این منظر، فعل حضرت ابراهیم علیه‌السلام نمایانگر سطحی برین از رعایت اخلاق است که مبتنی بر مخالفت با خواهش‌ها و لذّات نفسانی برای رسیدن به مصالح برتر معنوی و اخروی است.
روشن است زمانی می‌توان قتل یا خودکشی را از مصادیق فعل غیراخلاقی به‌حساب آورد که بر مبنای تبعیت از امیال نفسانی و برای رسیدن به نتیجه‌ای باطل یا موهوم صورت پذیرفته باشد؛ نه آنکه انسان، جان خود را به امر و فرمان خداوند قربانی کرده و رضای حضرت حق و تعالی در ابعاد معنوی را کسب کند؛ چنانکه شهادت‌طلبی و شرکت در جبهه حق، یا اجازه دادن به فرزند برای حضور در جبهه‌ها، علی‌رغم اینکه به‌ظاهر مصداق قتل خود یا دیگری است و ممکن است در وهله نخست، غیراخلاقی جلوه کند؛
 اما حقیقتاً فعل اخلاقی و شایسته است چراکه نتیجه‌اش، کسب رضای خدا و کمال خود و دیگری است. قتل خود یا دیگری زمانی مذموم است که بی‌فایده و ناحق یا ناشی از محاسبات اشتباه باشد و مانع از کامل شدن خود یا دیگری گردد.
به قول سعدی شیرین‌سخن:
حیف بود مردن بی عاشقی
تا نفسی داری و نفسی بکوش
سر که نه در راه عزیزان رود
بار گران است کشیدن به دوش. (8)
نتیجه
از آنچه در اینجا گفته شد، روشن می‌شود که
اولاً، امر به ذبح اسماعیل، امری استثنایی و منحصر به فرد در دین بوده و نمی‌توان از این مورد شخصی، به تضاد دین و اخلاق به‌صورت کلی یا اکثری رسید و یک یا چند آموزه غیراخلاقی را به دین نسبت داد؛ چنانکه حتی فرزندکشی و قتل انسان نیز در اسلام ممنوع است و با نظر به این داستان نمی‌توان جواز آن را نتیجه گرفت.
دوم اینکه، تعارض ادعا شده در این داستان، ابتدایی بوده و با نگاه دقیق‌تر روشن می‌شود که فعل حضرت ابراهیم علیه‌السلام، نه‌تنها غیراخلاقی نبوده بلکه با نظر به مبانی اخلاق و علم و خیرخواهی خدا، مشخص می‌شود این دستور و پیروی از آن، در راستای اخلاق و مصالح عالی حضرت ابراهیم و فرزندش به‌صورت استثنائی و موردی بود؛ شبیه به دستور پلیس به عبور از چراغ‌قرمز در شرایط خاص که پیروی از آن جُرم نیست، بلکه سرپیچی از آن، تخلف و جُرم به‌حساب می‌آید؛ بااینکه در شرایط عادی و در نظر گرفتن مصالح نوعی، عبور از چراغ‌قرمز جُرم است.
کلمات کلیدی
ذبح حضرت اسماعیل، داستان حضرت ابراهیم، رابطه دین و اخلاق.
پی‌نوشت‌ها:
1. مصباح یزدی، محمدتقی، دروس  فلسفه اخلاق، تهران، نشر اطلاعات، 1393 ش، چ 9، ص 216.
2. لازم به ذکر است که در رویکرد تباینی به دین و اخلاق، «هر‌کدام قلمرو خاصی داشته، هیچ ارتباط منطقی میان آن‌ها وجود ندارد و همچون دو دایره جدای از هم می‌مانند که در هیچ نقطه‌ای با یکدیگر تلاقی ندارند ... گفتنی است که اعتقاد به تباین قلمرو دین و اخلاق مخصوص ملحدان و مخالفان دین نیست، بلکه برخی از مؤمنان و دین‌داران ایمان‌گرا، مانند کی‌یرکگور، معتقدند که دست‌کم در برخی موارد، میان دین و اخلاق تباین وجود دارد. کی‌یرکگور بر این باور بود که اگر کسی در حوزه اخلاق بماند، نمی‌تواند پا به مرحله ایمان گذارد و «جهش ایمان» را انجام دهد؛ مثلاً اگر ابراهیم از حکم اخلاق مبنی بر عدم جواز قتل فرزند پیروی می‌کرد، هیچ‌گاه توانایی ورود به عرصه ایمان را نداشت». (مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، ص 217-218)
3. سوره صافات، آیه 102: ﴿قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏ قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ﴾.
4. سوره مائده، آیه 32: ﴿ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا﴾.
5. عهد عتیق، کتاب خروج، باب ۳۱، آیه ۱۸.
6. برای مطالعه بیشتر، رک: صادقی، هادی، اقتراح: دین و اخلاق، قبسات، سال 1378 ش، شماره 13.
7.  برای مطالعه بیشتر، رک: مصباح یزدی، محمدتقی، نظریه حقوقی اسلام، قم، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى‌(قدس سره)، 1391 ش، ج 1، ص 139-150.
8. سعدی شیرازی، مصلح بن عبدالله، بوستان، تهران، شرکت تعاونی کارآفرینان فرهنگ و هنر، 1386 ش، غزل ۳۳۷.
 

هیچ‌کدام از الفاظ دعای ماه رجب، ویژگی مردانه نداشته و گرفتن ریش نیز در واقع نشان از نوعی تذلل و پناهندگی است.
تفاوت جنسیتی در ادعیه

پرسش:
گاهی به ذهنم می‌رسد دین اسلام توجه بیشتری به رشد معنوی مردان دارد مثلاً برای ماه رجب دعای مردانه وجود دارد که مردان ریش خود را گرفته و می‌خوانند؛ اما دعای مخصوص زنان وجود ندارد؟
 

پاسخ:
مقدمه
در کتاب شریف مفاتیح‌الجنان و در اعمال ماه رجب آمده است که مردی نزد امام صادق علیه‌السلام آمده و از ایشان دعایی را طلب کرده است و حضرت نیز این دعا را به وی تعلیم دادند که «یا من ارجوه لکل خیر ...زدنی من فضلک یا کریم» روای گفت: حضرت محاسن (موهای صورت) شریف خود را در پنجه چپ گرفت و این دعا را باحالت درماندگی و زاری همراه حرکت دادن انگشت اشاره دست راست خواند و پس‌ازاین گفت: «یا ذالجلال و الاکرام ... حرّم شیبتی عل النار».
حال سؤال اینجاست که آیا می‌توان از ظواهر و آداب این دعا، به این نتیجه رسید که اسلام توجه بیشتری به معنویت مردان داشته است تا زنان؟
با این مقدمه به سراغ سؤال یادشده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:
 نکته اول:
«اگر در سراسر قرآن کریم و همچنین در سراسر سخنان عترت طاهره علیهم‌السلام جستجو شود، موردی به چشم نمی‏خورد که قرآن کمالی از کمالات معنوی را مشروط به ذکورت [مرد بودن] بداند یا ممنوع به انوثت [زن بودن] بشمارد». (1)
تصور دعای مردانه یا زنانه در اسلام، تصوری باطل و دور از حقیقت است که با آیات متعددی از قرآن کریم در تعارض بوده و این کتاب آسمانی تصریح می‌کند که «هر کس کار شایسته‌ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، درحالی‌که مؤمن است، او را به حیاتی طیبه و پاک زنده می‌داریم؛ و پاداش آن‌ها را به بهترین اعمالی که انجام می‌دادند، خواهیم داد». (2)
مخاطب ساختن خداوند به‌وسیله دعا، رسیدن به «حیات طیبه»، ضایع نساختن اجر عمل (3) و مواردی ازاین‌دست را می‌توان در قرآن کریم هم درباره زنان و هم درباره مردان، مورد نظر قرار داد. تا جایی که حتی بر اساس آموزه‌های اسلامی، زنان، در کنار مردان، امکان رسیدن به مقام «ولایت» را دارند و می‌توانند به مقامی نائل آیند که چه‌بسا بسیاری از پیامبران نیز بدان مقام، راهی نداشته باشند. چنانکه حضرت فاطمه علیهاالسلام بدان مقام والا دست‌یافته و خداوند از میان تمام انسان‌های صالح، دو زن (حضرت آسیه و حضرت مریم) را برگزیده است. (4) ازاین‌رو ولایت که مقام ملکوتی و معنوی است و باطن نبوت و رسالت محسوب می‏شود، بین زن و مرد، مشترک است. (5) و این موارد به‌خوبی نشان می‌دهد که در مسائل معنوی، تبعیض جنسیتی وجود ندارد.
کافی است به این آیه قرآن کریم توجه شود که می‌فرماید:
«همانا کلیه مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان اهل طاعت و عبادت و مردان و زنان راستگوی و مردان و زنان صابر و مردان و زنان خداترس خاشع و مردان و زنان خیرخواه مسکین‌نواز و مردان و زنان روزه‌دار و مردان و زنان با حفاظ خوددار از تمایلات حرام و مردان و زنانی که یاد خدا بسیار کنند، بر همه آن‌ها خدا مغفرت و پاداشی بزرگ مهیا ساخته است». (6)
نکته دوم:
هیچ‌کدام از الفاظ دعای ماه رجب، ویژگی مردانه نداشته و کلمه «شیبتی» که در انتهای دعا آمده، به معنای موی سفید است که نشانه پیری است و نه به معنای «ریش» (7) تا گفته شود الفاظ دعا مردانه است! ازاین‌رو حضرت امام صادق علیه‌السلام به اقتضای سن شریفشان از واژه «شیبه» استفاده کرده است. همچنانکه حضرت زکریا نیز در دعای خود که در سوره مبارکه مریم آمده است، به پیری خود با همین واژه اشاره دارد. (8)
 حال اگر قرار باشد از ظاهر این عبارت دعا، اختصاصی را استفاده کنیم، باید بگوییم که این دعا فقط برای پیرمردها و پیرزن‌هاست! و حتی مردان جوان هم حق خواندن آن را ندارند! درنتیجه، واژه «شیبه» در این دعا، ربطی به ریش ندارد.
از سوی دیگر، به نظر می‌رسد که گرفتن ریش که در آداب قرائت این دعا در کتب ادعیه آمده است، در حقیقت، عملی نمادین و عرفی است که ریشه در فرهنگ آن زمان و آن جغرافیا داشته و به جهت اظهار تذلل و نشان دادن حالت خضوع، خشوع مورد استفاده قرارمی گرفته است. خصوصاً اینکه در روایت این دعا، از کلمه «یلوذ» استفاده شده (9) که به معنای «درخواست پناهندگی» است. (10) که امروزه نه با گرفتن ریش بلکه با بردن دست‌ها بالای سر، انجام می‌گیرد.
درنتیجه در اینجا به نظرمی رسد اساساً گرفتن ریش موضوعیت ندارد، بلکه اظهار تذلل است که مطلوب بوده و از رو برخی بر این عقیده‌اند که انجام آن حتی برای مردان نیز ضرورتی ندارد (11) و شاید اگر این حالت در فرهنگی دیگر، با سمبولی دیگر نظیر آوردن کف دست به سمت آسمان، یا به هم ساییدن کف دو دست و امثال آن حاصل می‌شود، ایرادی ندارد.
نکته سوم:
اگر قرار باشد ظواهر موجود در ادعیه و یا آداب همراه با آن، انگیزه‌ای برای مردانه یا زنانه کردن یک دعا را فراهم آورد، در این صورت حتی اگر به فرض، دعای ماه رجب (که در کل نصف صفحه است)، به جهت آداب به‌جا آوردن آن، مردانه باشد، پس درباره «دعای ام داوود» که دعایی بسیار طولانی است و امام صادق علیه‌السلام آن را به مادر داوود که در حبس بوده، یاد داده است، (12) چه باید گفت؟ اتفاقاً این دعا نیز در اعمال ماه رجب واردشده است!
آیا مردان، حق‌دارند اعتراض کنند که چرا دعاهای کوتاه ماه رجب مردانه است، اما دعاهای طولانی آن زنانه؟!
از سوی دیگر حتی اگر این دعا، جنبه مردانه داشته و به فرض محال بپذیریم که عامل اصلی در این دعا باید مردان باشند، بازهم نمی‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که «اسلام توجه بیشتری به رشد معنوی مردان دارد»! چراکه در این صورت وجود اعمال، ادعیه و آداب خاص عبادت که در اسلام برای خصوص زنان در هنگام عادت وضع شده است. (13) را نیز باید دلیل بر زنانه بودن اسلام دانست!
نتیجه:
ازآنچه بیان شد روشن می‌شود که
اولاً، در مسائل معنوی، در اسلام، تفاوتی میان زنان وجود ندارد.
دوم اینکه، هیچ‌کدام از الفاظ دعای ماه رجب، ویژگی مردانه نداشته و گرفتن ریش نیز در واقع نشان از نوعی تذلل و پناهندگی است که سمبولی عرفی محسوب می‌شود و متناسب بافرهنگ‌های دیگر می‌تواند تغییر کند یا انجام نشود.
سوم اینکه، اگر قرار باشد دعای کوتاه ماه رجب، اسلام را مردانه کند، پس دعای بسیار طولانی ‌ام داوود که از قضا از ادعیه ماه رجب نیز است، اسلام را زنانه کرده است! درحالی‌که هم این امر نادرست است و هم آن امر!
 کلمات کلیدی:
حقوق زنان، تفاوت جنسیتی در ادعیه، دعای ماه رجب، حرم شیبتی.
 پی‌نوشت‌ها:
1. جوادی آملی، عبدالله، زن در آینه جلال و جمال، قم، نشر اسراء، 1375 ش، ص 102.
2. سوره نحل، آیه 97.
3. سوره آل‌عمران، آیه 195.
4. سوره تحریم، آیات 11 و 12.
5. جوادی آملی، زن در آینه جلال و جمال، ص 188.
6. سوره احزاب، آیه 35.
7. ابن منظور، لسان العرب‏، به اهتمام سید جمال‌الدین میردامادی بیروت‏، دارالفکر- دارصادر، 1414 ق‏، چاپ سوم، ج‏1، ص 512.
8. سوره مریم، آیه 4 ﴿إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾.
9. «... قَالَ ثُمَّ مَدَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه¬السلام یَدَهُ الْیُسْرَى فَقَبَضَ عَلَى لِحْیَتِهِ وَ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ وَ هُوَ یَلُوذُ بِسَبَّابَتِهِ الْیُمْنَى، ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِکَ یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَام‏...»؛ (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق، ج 95، ص 390)
10. ابن منظور، لسان العرب‏، به اهتمام سید جمال‌الدین میردامادی بیروت‏، دارالفکر- دارصادر، 1414 ق‏، چاپ سوم، ج‏3، ص 508.
11. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حضرت آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی، عدم لزوم گرفتن محاسن با دست در هنگام دعای ماه رجب، لینک: https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=21&lid=0&catid=46497&mid=259798
12. قمی، عباس، سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار، قم، اسوه، بی‌تا، ج‏1، ص 246.
13. خمینی، سید روح‌الله موسوی، توضیح المسائل، محقق/مصحح: سید محمدحسین بنی‌هاشمی خمینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هشتم، 1424 ق. ج 1، ص 269.
 

دعاکننده با توجه به صدر دعا،خداوند را با نظر به ساحت کرامتش خطاب کرده و از این رهگذر همه‌چیز را می‌خواهد وگویی توجهی به موانع عالم مادی ویا حدود قابلی خود ندارد
امکان درخواست همه خیر دنیا و آخرت

پرسش:

در دعای ماه رجب، از خداوند درخواست می‌کنیم که جمیع خیرات دنیا را به ما بدهد و جمیع شرور را از ما دور کند؛ آیا واقعاً چنین درخواستی با مبانی دینی سازگار است؟ به نظر می‌رسد کسی تاکنون به جمیع خیرات دنیا نرسیده و از همه شرور دنیا مصونیت نداشته است و ساختار دنیا نیز به‌گونه‌ای است که هم در آن خیر است و هم در آن شرّ: «و شما را با بدی‌ها و خوبی‌ها آزمایش می‌کنیم»(انبیاء، آیه 35) و «قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى و کاهش در مال ها و جان‌ها و میوه‌ها، آزمایش می‌کنیم». (بقره، آیه 155) پس چطور می‌شود چنین درخواست غیرمعقولی از معصوم صادرشده باشد و ما نیز هرروز در این ماه آن را تکرار می‌کنیم؟!

پاسخ:
مقدمه
«سید بن طاووس» از محمد بن ذکوان، معروف به محمد سجاد، (که براثر سجده‌های طولانى به این نام، نامیده شده بود) روایت کرده است که به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: این ماه، ماه رجب است، به من دعایى بیاموز که خداوند متعال مرا با آن منفعت بخشد و امام صادق علیه‌السلام نیز دعای معروف «یامن ارجوه» را به او آموخت. (1)
در این دعا فرازی دارد که در آن جمیع خیر دنیا و جمیع خیر آخرت از خداوند مسئلت شده و نیز دوری از جمیع شر دنیا و شر آخرت، خواسته‌شده است. (2)
حال سؤال اینجاست که آیا اساساً چنین امری ممکن است؟ و آیا می‌توان به جمیع خیرات رسیده و یا از جمیع شرور عالم هستی مصون بود؟
با این مقدمه به سراغ سؤال یاد شده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:
نکته اول:
در ابتدا باید به این نکته توجه داشت که هرچند ساختار دنیا آکنده از رنج و کاستی است و اگر کسی در این جهان زندگی می‌کند، همواره متأثر از این رنج‌ها است، اما معنای «رنج» غیر از معنای «شر» بوده و میان این دو مفهوم عموم و خصوص من وجه جاری است بدین معنا که این‌گونه نیست که همه مصادیق شر، رنج‌آور بوده و یا همه مصادیق رنج، ازجمله شرور باشد.
چراکه بسیاری از رنج ها (مانند رنج واکسن و داروی تلخ) اگرچه به‌ظاهر شرّ و منفور است؛ اما حقیقتاً مطلوب و مصداق «خیر» بوده و تنها رنجی را می‌توان منافی با خیر دانست که توجیه نداشته و در هیچ امر برتری مستهلک نشده و هیچ آثار مثبتی (چه در دنیا و چه در آخرت) برای فرد نداشته باشد.
در این صورت تمنای برطرف ساختن همه شرّ دنیا و به دست آوردن همه خیر آن، امر دور از عقل و غیرواقعی به نظر نمی‌رسد؛ و معنای دعای یاد شده این‌گونه می‌شود که خداوندا، همه خیر دنیا و آخرت را به من ارزانی بفرما حتی اگر موقتاً درد و رنجی به همراه داشته باشد و خداوندا، همه شر دنیا و آخرت را از من دور بگردان حتی اگر به‌ظاهر نعمت باشد.
چه اینکه قرآن کریم به‌صراحت می‌فرماید:
«چه بسیار از چیزی بدتان می‌آید و آن برای¬تان خیر است و چه بسیار به چیزی رغبت دارید و آن برای¬تان بد است». (3)
نکته دوم:
صرف‌نظر ازآنچه در نکته اول آمده است باید گفت:
 داشتن «همت بلند» در دعا و نیز تمنّای امور متعالی، یکی از آداب دعا بوده و در قرآن کریم و سیره حضرات معصومین علیهم‌السلام نیز شواهد بسیاری دارد.
به‌عبارت‌دیگر، هرچه قدر که بحث «قناعت» در مادیات مورد سفارش قرار گرفته و فزون‌خواهی در آن نکوهش شده است، قناعت در امور معنوی مورد نکوهش بوده و فزون‌خواهی تحسین می‌شود.
ازاین‌رو قرآن کریم، دعای مؤمنان، برای پیشوایی متقین در نسل ایشان، (4) درخواست حضرت ابراهیم علیه‌السلام برای امتداد امامت در نسل خویش، (5) دعای حضرت آسیه برای داشتن خانه‌ای اختصاصی در نزد پروردگار در بهشت (6) و یا دعای حضرت سلیمان علیه‌السلام برای تحقق سلطنتی که نظیر آن وجود نداشته باشد (7) را به نشانه همت بالای ایشان در قرآن کریم می‌ستاید.
در حقیقت، خداوند صاحب همه‌چیز است و تمام خزائن زمین و آسمان به دست اوست (8) و به انسان اذن درخواست و دعا داده است. امام علی علیه‌السلام می‌فرماید: «بدان، خدایى که گنج‏هاى آسمان و زمین در دست اوست، به تو اجازه درخواست داده و اجابت آن را به عهده گرفته است. تو را فرمان داده که از او بخواهى تا عطا کند، درخواست رحمت کنى تا ببخشاید». 
(9)
از سوی دیگر، درخواست کم یا زیاد انسان، تفاوتی برای خداوند نداشته و این‌گونه نیست که اجابت کم برای او از اجابت زیاد سخت‌تر باشد! و یا درخواست زیاد از حد او را کلافه کرده و از کرم خود پشیمان شود. همچنان که امام سجاد علیه‌السلام در این خصوص می‌فرماید:
«خدایا تویى آن‏که درخواست‌کننده به کوی تو ناتوانت نکند و عطابخشی، از تو نکاهد». (10)
حال که چنین است، دعا، در مَثَل، در حکم چک سفیدی است که به دست انسان داده شده و عجیب است اگر کسی، این چک را با مبلغی ناچیز و عطایی نامقدار پر کند! ازاین‌رو در بعضی فقرات دعای کمیل از خداوند مسئلت می‌کنیم که: «خدایا مرا از برترین و بالاترین بندگانت قرار بده». (11)
نکته سوم:
درخواست هرکسی از خداوند متناسب با معرفت او نسبت به خداوند است. پس هنگامی‌که در ابتدای این دعای شریف، اقرار کرده‌ایم که همه خوبی‌ها از خداوند بوده و ما امید آن را تنها از ناحیه او داریم تا جایی که در قبال بهانه‌ای قلیل، عطایی کثیر را به ما می‌بخشد، متناسب با همین نگاه، همه خوبی‌های دنیا و آخرت را می‌خواهیم.
در حقیقت در اینجا سخن از قابلیت قابل و حد او در پذیرش عطایای الهی و یا حتی امکان تحقق و یا عدم تحقق آن نیست و هر چه هست نظر به کرامت الهی و ساحت عطای ربوبی است که در آن نقصی حاصل نشده و حدی وجود ندارد.
                                گستاخ تو کرده‌ای مرا با لب خویش     ورنه تو کجا و من بیچاره کجا
گویی بنده‌ای که چنین دعایی را ایراد می‌کند، از کاستی‌های قابلی، بضاعت قلیل خود و حدود عالم ممکنات فراتر رفته و با نظر با ساحت فاعلی و توجه به کمال مطلق خداوندی، همه خیر دنیا و آخرت را طلب می‌کند. هرچند در حقیقت، در یک منظر فلسفی و عرفانی، همه خیر دنیا و آخرت همان خداوند تبارک‌وتعالی است و گویی دعاکننده در این فراز خود خداوند را در دنیا و آخرت طلب کرده و آنچه مانع این وصال می‌شود را از خداوند مسئلت دارد.
             محب صادق از جانان، به‌جز جانان نمی‌خواهد               که حیف است از خدا چیزی، تمنا جز خدا کردن
نتیجه:
ازآنچه بیان شد روشن می‌شود که
اولاً، مسئلت همه خوبی‌ها، باوجود مصادیقی از رنج در دنیا قابل‌جمع است.
ثانیاً، همت عالی و درخواست متعالی از آداب دعاکنندگان بوده و نظایر آن در ادعیه بسیاری وجود دارد.
ثالثاً، دعاکننده با توجه به صدر دعا، خداوند را با نظر به ساحت کرامتش خطاب کرده و از این رهگذر همه‌چیز را می‌خواهد و گویی توجهی به موانع عالم مادی و یا حدود قابلی خود ندارد.
رابعاً، همه خوبی‌ها خود خداست و شر نیز چیزی جز جدایی از خدا نیست.
کلمات کلیدی:
دعای ماه رجب، دعا، جمیع خیر الدنیا، جمیع خیر الاخره.
پی‌نوشت‌ها:
1. مکارم شیرازی، ناصر، کلیات مفاتیح نوین، قم، نشر امام علی بن ابیطالب علیهم‌السلام، 1395 ش، چ 40، ص 633.
2. «أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الآخِرَه، وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَ شَرِّ الآخِرَهِ».
3. سوره بقره، آیه 216 ﴿عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾.
4. سوره فرقان، آیه 74  ﴿و الّذین یقُولُون ربّنا هبْ لنا مِنْ أزْواجِنا و ذُرِّیّاتِنا قُرّه أعْیُنٍ و اجْعلْنا لِلْمُتّقین إِماماً﴾.
5. سوره بقره، آیه 124 ﴿قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی﴾.
6. سوره تحریم، آیه 11 ﴿و ضرب اللّهُ مثلاً لِلّذین آمنُوا امْرأت فِرْعوْن إِذْ قالتْ ربِّ ابْنِ لی‏ عِنْدک بیْتاً فِی الْجنّهِ﴾.
7. سوره ص، آیه 35 ﴿قال ربِّ اغْفِرْ لی‏ و هبْ لی‏ مُلْکاً لا ینْبغی‏ لِأحدٍ مِنْ بعْدی إِنّک أنْت الْوهّابُ﴾.
8. سوره منافقون، آیه 7  ﴿و لِلّهِ خزائِنُ السّماواتِ و الْأرْضِ﴾.
9. «و اعْلمْ أنّ الّذِی بِیدِهِ خزائِنُ السّماواتِ و الْأرْضِ قدْ أذِن‏ لک‏ فِی الدُّعاءِ و تکفّل لک بِالْإِجابهِ و أمرک أنْ تسْألهُ لِیُعْطِیک و تسْترْحِمهُ لِیرْحمک‏». (شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه، تحقیق صبحی صالح‏، قم، نشر هجرت، چ 1، 1414 ق، وصیت 31)
10. «الهی أنْت الّذِی لا یُحْفِیک سائِلٌ و لا ینْقُصُک نائِل‏» (شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی)
11. «اجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عِبَادِکَ نَصِیباً عِنْدَکَ وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَهً مِنْکَ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَهً لَدَیْک‏».
 

صفحه‌ها