كلام

به تصريح آيات قرآن، رسالت محمد ص رسالت جهاني است: «تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَــالَمِينَ نَذِيرًا»

با سلام و عرض خسته نباشید.

 

1. آیا اسلام از ظهور خودش داعیه جهانی داشته است؟

 

2. یا آنگونه که برخی اروپائیان ادعا می کنند که اسلام در ابتدا که ظهور کرد فقط می خواست مردم قریش را هدایت کند و بعدا تصمیم گرفتند که دعوت خود را تعمیم دهند؟

 

سپاس از اساتید بزرگوار.

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

براي پاسخ به پرسش مذکور توجه شما را به اين نکات جلب مي کنيم:

1.         به تصريح آيات قرآن، رسالت محمد ص رسالت جهاني است: «تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَــالَمِينَ نَذِيرًا»(1)؛ يعني: «زوال ناپذير و پر بركت است كسى كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا بيم دهنده جهانيان باشد». به تعبير قرآني، رسالت پيامبر (ص) در خطاب با اعراب آغاز مي شود اما سپس به صورت فراگير مي شود: «وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»(2)؛ يعني: «و اين قرآن به من وحى شده تا با آن شما را و هر كه را كه اين پيام به او برسد هشدار دهم». اين آيات در مکه نازل شده اند و چنين نيست که بعد از تشکيل حکومت در مدينه بيان شده باشند تا گفته شود که پيامبر ص بعد از به قدرت رسيدن، درصدد گشترس دين برآمد.

2.         آري، چون پيامبر ص در مکه مبعوث شده بود، طبيعتا نقطه عزيمت تبليغي ايشان از مکه است و متناسب با امکانات و توانايي هاي محدودش، نخست قريشيان را دعوت نمود. به همين جهت، در آيات قرآني به پيامبر (ص) سفارش شده که نخست اقوام و خويشاوندانت را دعوت کن: «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ»(3)؛ يعني: «و خويشاوندان نزديكت را انذار كن». چنين برنامه اي کاملا معقول و موجه است؛ يعني اگر قرار باشد کسي پيامش را به جهانيان اعلام کند، نخست از نزديکان خودش شروع مي کند و از آنها يارگيري مي کند و با کمک آنها فرهنگ و آرمان و مطلوب خود را بسط مي دهد. پيامبر (ص) نيز به سفارش خداوند براي بسط فرهنگ ديني، نخست خويشاوندانش را دعوت کرد تا با کمک گيري از آنها به بسط فرهنگ ديني بپردازد.

3.         بنابراين، مستند به مجموع آيات قرآني روشن مي شود که رسالت محمد (ص)، از همان ابتدا رسالت عام و جهانشمول بود و قرار نبود در مکه و قوم قريش محدود بماند. آري، نقطه عزيمت رسالت نبوي، قريش و مکه بود. اما نقطه مطلوب رسالت محمدي، بسط جهاني فرهنگ ديني بود. بسط جهاني فرهنگ ديني ممکن نيست، مگر اين که با کمک ياران و همراهان، قدرت نظامي و سياسي تشکيل داده تا از کيان فرهنگ ديني دفاع کرده و پيام خود را به جهان بفرستيم و به دينداران جهان براي رهايي از سيطره ظلم کمک کنيم. به همين جهت، خداوند از پيامبر (ص) مي خواهد که نخست خويشاوندانش را دعوت کند تا آرام آرام به قدرت سياسي  و اجتماعي دست يابد.

4.         همين که پيامبر (ص) به قدرت سياسي و اجتماعي و نظامي دست يافتند، درصدد بسط و گسترش دين برآمدند و نامه هايي به سران کشورهاي منطقه نوشته و آنها را به دين اسلام دعوت نمودند. در بسط دين نبايد از اين نکته مهم غفلت نمود که بسط و گسترش دين در دو قالب نظامي و فرهنگي متصور است و اينطور نيست که محدود به بُعد نظامي باشد. اما گاهي چاره اي جز اعمال قدرت قاهره و حمله نظامي نبود چرا که حاکمان فاسد و زورگوي منطقه، مانع از رسيدن پيام اسلام به مردم شده و يا از مسلمان شدن آنها جلوگيري کرده و قوانين سختي بر نومسلمانان اعمال مي کردند. به همين جهت، گاهي پيامبر ص تصميم مي گرفت که حمله نظامي نموده تا حاکمان فاسد را به زير کشيده و پيام فرهنگي اسلام را به آنها برساند. براي نمونه، بعد از اين که مردم مکه، مانع از رفت و آمد پيامبر ص به مکه شدند، خداوند به پيامبر  ص وعده مي دهد که به زودي مکه را فتح خواهي نمود و با رسيدن پيام الهي به مردم، دين اسلام بر دين مشرکان غالب مي شود: «خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت؛ بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام مى‏شويد در نهايت امنيّت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده يا كوتاه كرده‏ايد و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد؛ ولى خداوند چيزهايى را مى‏دانست كه شما نمى‏دانستيد(و در اين تأخير حكمتى بود)؛ و قبل از آن، فتح نزديكى(براى شما) قرار داده است.  او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه اديان پيروز كند؛ و كافى است كه خدا گواه اين موضوع باشد!  محمّد(ص) فرستاده خداست؛ و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند؛ پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى‏بينى در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است؛ اين توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است، همانند زراعتى كه جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و بقدرى نموّ و رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وامى‏دارد؛ اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد(ولى) كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است»(4).

5.         کوتاه سخن اين که خداوند در آيات مکي رسالت محمد (ص) را رسالت جهان معرفي کرده ولي چون نقطه عزيمت دعوت ديني، مکه و قريش بود، پس محمد ص را مامور کرد که نخست خويشاوندانش را دعوت نموده و سپس با يارگيري از آنها، پيام فرهنگي خود را بسط دهد و اگر در موردي نياز به اعمال قدرت و بُعد نظامي است، با يارگيري از آنها به اين کار اقدام نمايد. آري، اگر در آيات مدني، جهاني کردن دين جلوه بيشتري دارد از اين جهت است که پيامبر (ص) به قدرت سياسي و نظامي دست يافته و اينک قادر است که پيام جهانشمول ديني را با ارسال مبلغان فرهنگي و گاهي اعزام سپاه و نظاميان بسط دهد. 

 

پي نوشت ها:

1.فرقان، آيه 1.

2. انعام، آيه 19.

3.شعراء، آيه 214.

4. فتح، آيات 27-29.

از کجا معلوم این دین را خدا فرستاده؟

چه دلیلی برای حقانیت دین اسلام وجود دارد؟ از کجا معلوم این دین را خدا فرستاده؟

با سلام و آرزوي قبولي عبادات و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني.

 

دليل حقانيت دين اسلام

پاسخ را مي توان از دو زاويه تبيين نمود: يكي از منظر درون ديني و با نگاه به معارف اسلامي، ديگري از منظر برون ديني و بدون نگاه به معارف اسلامي.

الف) منظر درون ديني:

 يك مسلمان با توجه به آموزه هاي ديني، حكم مي كند اسلام بر ديگر اديان برتري دارد، با اين توضيح كه در انديشه برون ديني، ايمان به تمامي پيامبران الهي پيشين جزء ضروري دين است. (1) ليكن شريعت يا دين برتر، اسلام است. در اين خصوص قرآن مي گويد: « هر كه ديني جز اسلام اختيار كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود». (2)

 از منظر درون ديني، اسلام، دين تكامل يافته حضرت آدم، نوح، ابراهيم، موسي و عيسي (ع) است، كه با تكميل رهنمودهاي وحياني، اين دين مورد رضاي خداوندي است.

 ديني كه خداوند آن را دين كامل و مورد رضاي خداوندي معرفي كرده است.(اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً ؛ (3) امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم‏» و نيز فرمود: «و تمّت كلمة ربك صدقاً و عدلاً؛ (4) (با اين قرآن)پيام راستين خدا كامل گشت».

 به همين جهت پيام آور اين شريعت را خاتم انبيا معرفي كرده است. (5)

خاتم مايه زينت و گُل سرسبد پيامبران است. آيات بر شمرده، برتري پيامبر اسلام و شريعتش را بر پيامبران پيشين و شرايعشان دلالت دارد.

 در منظر درون ديني، پيامبران جملگي در يك مسير در حركتند و آخرين آنان، بهترين و پيامش بهترين پيامها است، كه از آن به دين حق، در برابر اديان باطل، يا دين برتر در برابر شرايع پيشين آسماني، ياد مي شود.

 اديان الهي هر كدام براي تكامل بشر آمده اند، بنابراين اديان بعدي بايد كاملتر از اديان قبلي باشند. چون دين حق در هر زماني، يكي بيش نيست، در اين زمان، دين اسلام كه آخرين و كاملترين دين است، بايد پيروي شود.

 استاد شهيد مرتضي مطهري با استناد به آية «و من يبتغ غيرالاسلام ديناً فلن يقبل منه» ميفرمايد : دين تسليم است، ولي حقيقت تسليم در هر زمان، شكلي دارد و در اين زمان، شكل آن، دين گران مايهاي است كه به دست حضرت خاتم الانبيا ظهور يافته است. لازمه تسليم خدا بودن، پذيرفتن دستورهاي او است.

روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور همان است كه آخرين رسول آورده است. (6)

ب) منظر برون ديني:

 در اين منظر نمي توان براي برتري دين اسلام به آيات قرآني و روايات اسلامي تمسك نمود، چون كه غير مسلمان اينها را قبول ندارد، بلكه بايد نخست حقانيت اسلام را ثابت نمود.

اگر در پي اثبات حقانيت دين اسلام بر آييم، بحث به درازا مي كشد كه در اين فرصت اندك نمي توان به طور مبسوط و كافي آن را بيان نمود. از اين رو به صورت مختصر به آن پرداخته ميشود.

 براي پي بردن به حقانيت اسلام و برتري آن بر ساير اديان، راههايي وجود دارد كه يكي از آنها بررسي ويژگيهاي اسلام در بُعد شناخت شناسي، جهان بيني، انسان شناسي، عقيده و مسائل اخلاقي و ارزشي با معيار عقل و خِرَد است. به عنوان نمونه شهيد مطهري دربارة ويژگيهاي اسلام مينويسد: ديدگاه اسلام از نظر شناخت شناسي چنين است:

 1ـ بشر مي تواند جهان و حقايق آن را بشناسد و خود مشوق آن است....

 2ـ شناخت حقايق جهان از اين راهها ممكن است: طبيعت يا آيات آفاقي، انسان يا آيات انفسي، تاريخ يا سرگذشت اجتماعي اقوام و ملل و عقل....

 3ـ ابزار شناخت عبارتند از: حواس، قوه تفكر و استدلال، تزكيه و تصفية نفس و مطالعه آثار علمي ديگران.

 4ـ موضوعات شناخت عبارتند از: خدا، جهان طبيعت، انسان با جامعه و زمان.

 از نظر جهان بيني و انسان شناسي عبارت است از:

 1ـ جهان واقعيتش از خدا است. يعني تمام واقعيتش انتساب به حق است.

 2ـ واقعيتش و نسبتش به حق يكي است.

 3ـ واقعيت¬هاي اين جهان درجة تنزل يافته و مرتبة نازلة واقعيات جهاني ديگر است كه جهان غيب ناميده مي شود.

4ـ اين جهان ماهيت «به سوي اويي» دارد؛ يعني همان طور كه از اوست به سوي او هم هست....

 5ـ جهان داراي نظام متقن علّي و معلولي و سببي و مسببي است. فيض الهي و قضا و قدر او به هر موجودي تنها از مسير علل و اسباب خاص خود او جريان مي¬يابد....

6ـ بعد از اين جهان جهاني ديگر است....

 7ـ روح انسان حقيقتي جاودانه است.

 8ـ انسانها به حسب خلقت مساوي آفريده شدهاند، تنها ملاك فضيلت، علم، جهاد و تقوا است.

 9ـ به حكم اين كه هر فردي بالفطره انسان متولد ميشود. در هر انساني استعداد توبه و بازگشت و پند پذيري هست....

 10ـ انسانها همواره در عمق جانشان يك تضاد دروني(تضاد بين عقل و هواي نفس) دارند و مختار و آزادند، از اين رو مسئوليت دارند.

از نظر ايدئولوژي:

ايدئولوژي اسلام همه جانبه، جامع و فراگير است، در آن اجتهاد راه دارد، از سماحت و سهولت برخوردار است. زندگي گرا است(نه زندگي گريز)، اجتماعي است و مقررات اجتماعي دارد. در عين اجتماعي بودن، حقوق و آزادي فردي را محترم مي شمارد... .(7)

با نگاه به ويژگي هايي كه از اسلام بيان شد. مي گوييم: اين معارف را مي توان با معارف ديگر مكاتب و مذاهب مقايسه كرد؛ زيرا مقايسه يكي از مهم ترين معيارهاي ارزيابي است. تبلور اسلام در قرآن، و ساير اديان نيز در كتب مقدس خود متبلور هستند مسيحيت در انجيل و يهود در تورات و.زرتشت در گاتهاو .. با تأمّل در اين كتب به راحتي حقانيت و برتري قرآن بر ساير كتب ديگر را مي توان دريافت نمود.

 كوتاه سخن اين كه: با نگاه مقايسهاي بين اسلام و ساير اديان و مكاتب مي گوييم: دين اسلام برتري دارد، به دليل:

 اوّل: دين هاي امروز، توحيدشان و تصويري كه از خدا ارائه مي كنند، قابل خدشه است، بر خلاف اسلام.

 دوم: حقوق فردي انسانها در دين هاي ديگر به صورتي كه در اسلام شموليت دارد، لحاظ نشده و گاه ناديده گرفته شده است.

 سوم: در ديگر اديان تعادل ميان زندگي دنيوي و اخروي رعايت نشده است، بر خلاف اسلام.

 چهارم: رهنمودهاي دين هاي ديگر به جهاتي ايدئاليستياند، مثلاً عدم خشونت بوداييها و مسيحيان، در حالي كه دنيا پُر است از خير و شر و نيك و بد. از اين رو جا به جا بايد خشن يا نرم بود. اين دستور اسلام است. هم قانون دارد و هم اخلاق؛ يعني رهنمودش با واقعيتها همخوان است.

 پنجم: اكثر دينها عهده دار زندگي اجتماعي انسانها نيستند، يا اگر هستند، تعادلي در آنها ديده نمي شود و قوانين اجتماعي آنان سبب پايمال شدن حقوق انسانها مي شود. اين وضع در اسلام بهتر است.

 ششم: اكثر مذاهب با پيروان ديگر اديان با خشونت برخورد مي كنند. در اسلام اين امر تعديل شده است. تاريخ هم نشان داد كه در همزيستي مسالمت آميز، مسلمانان گوي سبقت را از همه ربوده¬اند.

 هفتم: تحريف در اديان آسماني تعاليم آنان را دچار خدشه كرده است، ولي در اسلام(قرآن) تحريفي وجود ندارد.

هشتم دين اسلام ديني جامع نگر است و براي تمام ابعاد زندگي انسان اعم از فردي و اجتماعي  اخلاقي و سياسي و حتي ريزترين مسائل زنگي برنامه دارد در حالي كه در ساير اديان چنين جامعيتي نيست .

اما در مورد بخش دوم سوال شما بايد گفت:

براي اين که بفهميم که چه ديني الهي است و چه ديني غير الهي و ساختگي بايد ديد که پيامبر آن دين چه کسي بوده و در حقيقت بايد به نوعي رسالت و پيامبري وي براي ما به اثبات برسد.

بنابراين بايد گفت: به طور كلي در مباحث نبوت براي شناخت و تشخيص انبياي راستين الهي از پيامبران دروغين سه راه اصلي مطرح شده است: 1ـ اعجاز 2ـ گواهي و تصريح پيامبران پيشين 3ـ گواهي قطعي مجموعه اي از قراين و شواهد.

متكلمان اسلامي بر اين باورند كه مي توان نبوت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را از هر سه راه ياد شده ( كه هم جنبة عقلي و برهاني دارد و هم نقلي و تاريخي ) ثابت كرد.

راه اول: معجزات پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـيكي از امتيازات و فضايل پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ تعدد و تنوع معجزاتي است كه به اذن خداوند براي تأييد او اظهار شده است. اين معجزات را مي توان در دو دسته جاي داد: الف) معجزة جاويدان پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه همان قرآن است. ب) معجزات غير جاويدان كه در مقطع خاصي از حيات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پس از بعثت ارائه شده است.

قرآن كريم ، معجزه جاويدان محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ

قرآن كريم معجزه خالدة پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بزرگترين و آخرين كتاب آسماني است كه محتواي آن در طول 23 سال بر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به صورت وحي نازل شد. اين معجزة جاويد، خارق العاده بودنش به گونه اي است كه اولاً در همة ابعاد و جنبه ها مي باشد و به اصطلاح وُجوه اعجازش متعدد است كه مهمترين آنها عبارتند از: 1ـ اعجاز ادبي، كه شامل فصاحت و بلاغت بي نظير و سبك و اسلوب و نظم جديد مي شود. 2ـ اعجاز علمي. 3ـ اخبار غيبي از حوادث گذشته، حال و آينده. 4ـ معاني و معارف عقلي بلند آن. 5ـ عدم اختلاف و تناقض در آيات و سوره هاي آن. 6ـ اعجاز تشريعي. 7ـ اُمي بودن آورندة آن.(8)

ب) ديگر معجزات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ

بي ترديد قرآن مجيد تنها معجزة او نيست. بلكه در دوران رسالت خويش ، معجزات فراواني را بر مردم عرضه داشت. قرآن به برخي از اين معجزات اشاره كرده است، از جمله انشقاق ( دو نيم شدن ) ماه(9) و داستان معراج پيامبر(10) ـ صلّي الله عليه و آله ـ . علاوه بر آن در تاريخ و احاديث به معجزات ديگري اشاره شده است، مانند پيروي جمادات و حيوانات از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و گفت و گوي حضرت با آنان . مانند: سلام كردن سنگها و درختان به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، سخن گفتن با كو ، سجود درخت، شهادت دادن سنگريزه ها به رسالت او، سخن گفتن حيوانات همچون شتر، گرگ و (11) ... .

راه دوم: بشارت پيامبران پيشين به نبوت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ

از آنجا كه پيامبران الهي ، معصوم هستند و هرگز در گفتار خويش، مرتكب دروغ و كذب نمي گردند، اگر آمدن پيامبر آسماني ديگري را همزمان با خويش و يا پس از خود بشارت دهند. دليلي روشن و سندي يقين آور بر صدق رسالت نبي بعدي محسوب خواهد شد و اين مهم خود مستلزم اين است كه خصوصيات و مشخصات پيامبر بعدي آنچنان براي مردم توضيح داده شود كه پس از آمدن او ، براي هيچ يك از طالبان حقيقت و اهل انصاف ، شك و ترديدي وجود نداشته باشد. به اعتقاد ما ، پيامبراني همچون موسي ـ عليه السلام ـ و عيسي ـ عليه السلام ـ در عصر خويش، مردم را به ظهور پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بشارت داده اند. براي اثبات اين مدعا ، دستِ كم دو شيوه وجود دارد:

1ـ شيوه اول آن است كه با مراجعه به متون مقدس يهوديان و مسيحيان، بشارتهايي را بر نبوت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بيابيم، هر چند به اعتقاد مسلمانان مضمون وحياني تورات و انجيل ، دچار تحريف شده است. اما بخشهايي از آن متون اصالت خود را حفظ كرده اند. يكي از صريح ترين بشارتها، بشارت به ظهور « فارقليط » است كه به معناي «شخص ستوده شده» ( محمود يا احمد ) مي باشد. با توجه به قراين موجود در عبارتهايي كه اين لفظ در آنها بكار رفته است مي توان آن را تعبيري از نام پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ دانست.(12)

2- شيوه دوم، توجه به اين واقعيت تاريخي است كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي اثبات رسالت خويش، در مقابل يهوديان و مسيحيان احتجاج مي كرد كه در متون مقدس اهل كتاب، به نبوت او بشارت داده شده است و علماي يهود و نصارا، در مقابل اين ادعا، سكوت مي كردند، اگر احتجاج پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بي اساس بود، قطعاً علماي آنها ساكت نمي نشستند و او را تكذيب مي كردند. قرآن در اين زمينه مي فرمايد: «كساني كه كتاب آسماني به ايشان داده ايم، او (= محمد) را همانند پسران خود مي شناسند. ولي گروهي از ايشان حقيقت را آگاهانه كتمان مي كنند.»(13)

راه سوم : گواهي قراين و شواهد

وجود مجموعه اي از قراين در كنار هم، گواهي قطعي به حقانيت يك پيامبر الهي است. در اينجا قرائن تاريخي فراوان از زندگاني و ابعاد شخصيتي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ قابل طرح و بررسي است كه از گنجايش بحث ما خارج است. آنچه در اينجا مي توان به طور فشرده و خلاصه مطرح كرد عبارتند از:

1ـ شخصيت اخلاقي و سجاياي والاي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ چه پيش از رسالت و چه پس از آن به گونه اي كه مشهور به محمد امين بوده است.

2 ـ محيطي كه از آنجا برخاسته بود، جامعه اي متعصب و جاهل و گمراه و غير متمدن بود. در چنين جامعه اي شخصي اُمي و درس نخوانده وقتي عالي ترين معارف اعتقادي ، اخلاقي و حقوقي و ... را عرضه كند معلوم است كه اين برنامه ها از خودش نيست و فرستادة الهي است.

3ـ وضع پيروان محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ: وضع روحي و فكري و اخلاقي افرادي كه دور مدعي نبوت را مي گيرند روشنگر وضع پيشواي ايشان است، به گواهي تاريخ، شخصيتهاي برجسته اي به او ايمان آوردند، مانند: علي بن ابي طالب ، سلمان فارسي ، ابوذر غفاري ، و... كه اينها، با مدارج والاي علمي و عملي كه داشتند از نوادر روزگار بودند و از هيچ گونه تلاش و خدمتي دريغ نورزيدند ، اما هيچ گونه چشم داشتِ مادي به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نداشتند.

4ـ وسائل و روش هايي كه از آن براي پيشرفت آئين خود استفاده كرد بر خلاف روش معمول در ميان سياستمداران دنيا طلب ، هيچ گاه از مسير حق بيرون نشد و همواره بر عدالت، انصاف، عقل و منطق استوار بود و هرگز با خدعه و نيرنگ همراه نبود.

5ـ محتويات آيين و تعاليم او از نظر معارف و احكام در همة جنبه ها و شؤن زندگي فردي و اجتماعي انسان، همگي از الهي بودن رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبر مي دهند.(14)

 

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 45.

2. آل عمران (3) آيه35.

3.مائده (5) آيه 3.

4. انعام (6) آيه 20.

5. احزاب (33)، آيه 40.

6. مرتضي مطهري، عدل الهي، صدرا، تهران، 1388ه.ش، ص 329 تا334.

7. مرتضي مطهري، مجموعةآثار، انتشارات صدرا، تهران، 1378ش، ج 2، ص 229 تا250.

8. ر.ك: معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، انتشارات التمهيد. و جوادي آملي، عبدالله، وحي و نبوت در قرآن، نشر اسراء.

9. قمر، آيه 1و2.

10. اسراء، آيه 1.

11. ر.ک: مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، موسسة الوفاءِ، بيهقي، ج17، ص 225-421 و ج 18، ص 1- 148. و دلائل النبوه، دارالكتب العلميه، 1405، ج6. و حر عاملي، اثبات الهداه، ج 1 و 2.

12. سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، ص 116و117.

13. بقره، آيه 146.

14. ر.ک: سبحاني، جعفر، الهيات و معارف اسلامي، ص 216 و 217. و سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، ص 119.

اصل اين انتظار که امامان ما را شفا بدهند، انتظار درستي است يا نه؟

دقيقاً قدرت امام چقدر هست؟ مي‌خواهم بدانم اصل اين انتظار که امامان ما را شفا بدهند، انتظار درستي است يا نه؟

پاسخ اجمالی

تمام نعمت‌هایی که در عالم وجود دارد، از جانب خداست؛ ولی همان خدا اراده کرده، این نعمت‌ها را از مسیر اسباب و علل خود در عالم جاری سازد و به همین جهت، انسان‎های کامل همچون انبیاء و امامان را واسطه فیض قرار داده است. بر همین اساس، امامان (علیه‌السلام) نیز می‌توانند بیماران را به اذن خدا و در شرایط خاص شفا دهند که البته این شفا یافتن، به دو صورت می‌تواند محقق شود: اول از طریق استجابت دعای امامان (علیه‌السلام) به‌عنوان کسانی که نزد خداوند وجاهت دارند؛ و دوم از طریق اذن و ولایتی که خداوند به آن‌ها در انجام این امور داده است.

پاسخ تفصیلی

مقدمه

شفا گرفتن از طریق معجزه و کرامت اولیای الهی، از مسلمات تاریخی است که آیاتی از قرآن نیز به این امر اشاره داشته است. در این راستا، این پرسش مطرح می‌شود که آیا امامان (علیه‌السلام) نیز دارای چنین قدرت و کرامتی هستند یا نه. این پرسش ازاین‌جهت مهم است که بسیاری از مؤمنان به امامان (علیه‌السلام) متوسل می‌شوند تا از این طریق به شفا و برآورده شدن سایر حوائج دست یابند. در ادامه، با ارائه نکاتی به این مطلب می‌پردازیم:

نکته اول:

هيچ ترديدي نيست كه همه رخدادها در جهان خلقت به مشيت و اراده الهي صورت مي‏گيرد و هيچ امري خارج از دايره قدرت الهي نيست. به‌عبارت‌دیگر مؤثر اصلي در ساحت هستي درنهایت خداست و هر آنچه در اين ساحت رقم می‌خورد، بااراده و علم الهي است. این همان حقیقتی است که در علم کلام اصطلاحاً از آن با عنوان «توحید افعالی» یاد می‌شود.

نکته دوم:

بااین‌حال، خداوند بر اساس مصالح و حکمت‌هایی که می‌داند، در نظام عالَم سنت‌هایی را قرار داده است و گوشه‌ای از حکمت‌های آن‌ها را برای ما نیز مشخص کرده است. این سنت‌ها قوانین و قراردادهای رایج در ساختار عالَم و در میان مخلوقات است که کامل و احسن بودن این نظام را رقم می‌زند.

 دراین‌بین یکی از سنت‌های الهی آن است که نظام عالم، بر طبق اسباب و علل جریان داشته و وجود اسباب و مجاری معین در جهت تحقق مقاصد و امور گوناگون اهمیت داشته باشد.

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «ابی الله أن یجری الاشیاء الا بالأسباب؛ خداوند امور و اشیا را تنها از طریق علل و سببش جاری می‌سازد.»(1)

 در عالم هستی، مراتبی در همه حوزه‌ها وجود دارد. وجود مراتب در نظام هستی، نشانه نظام‌مندی و روشمندی هندسه آفرینش است. واسطه‌های فیض، هم خود دارای کمال و فیض می‌شوند و هم موجودات فروتر را در قوس نزول (پایین‌تر) در مسیر رشد و کمال قرار می‌دهند.

نکته سوم:

شیعیان معتقدند که یکی از واسطه‌های فیض، حضرات معصومین (ع) و به‌طورکلی انسان کامل است. به این معنا که فیوضات و کمالات را از خداوند می‌گیرند و به مخلوقات می‌رسانند. وجود انبیا و ائمه (علیهم‌السلام) در مرتبه‌ای قرار دارند که شایستگی دریافت فیض را بی‌واسطه دارند و دیگر موجودات که فاقد آن مرتبه هستند، تحت ولایت آن‌ها که در طول ولایت خداوند و به اذن اوست، قرارگرفته و کسب فیض می‌کنند.

ازاین‌رو معصومین (علیه‌السلام) را می‌بایست انسان‌های کاملی دانست که توانسته‌اند همه‌ی ظرفیت‌های معنوی خود را تکمیل نموده و به مرتبه‌ای برسند که باخدای متعال ارتباطی نزدیک داشته باشند و چون از سوی دیگر آن‌ها بشر و انسان هستند، می‌توانند آنچه را از صعود و رشد معنوی خویش نزد پروردگار به دست آورده‌اند به بشریت و انسان‌های دیگر ارائه و عرصه نمایند.

درنتیجه شفای بیماران در حقیقت به اذن و رخصت الهی صورت می‌گیرد و در قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: «وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ - وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ؛ و آنکه او طعامم می‌دهد و سیرابم می‌کند و هنگامی‌که بیمار می‌شوم، او شفایم می‌دهد». (2)

و البته همین شفا (و حتی بیش آن را) در آیه‌ای دیگر به انسان کامل یعنی حضرت عیسی (علیه‌السلام) نسبت داده‌شده و می‌فرماید: «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ؛ من از گل براى شما [چيزى‌] به شكل پرنده مى‌سازم، آنگاه در آن مى‌دمم، پس به اذن خدا پرنده‌اى می‌شود؛ و به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى‌بخشم؛ و مردگان را زنده مى‌گردانم.»(3)

درنتیجه شفاي بيماران از طریق انسان کامل، به‌عنوان واسطه‌ای از سوی خداوند امری کاملاً ممکن و محقق است و اهل‌بیت (علیه‌السلام) نیز به اذن و امضای الهی قادر بر چنین امری می‌باشند؛ چنانکه از ابوبصیر نقل‌شده: «روزی به امام محمدباقر (علیه‌السلام) عرضه داشتم که شما از نسل رسول خدا هستید؟ فرمود: بله. گفتم: رسول‌الله وارث علوم همه پیغمبران است؟ فرمود: آری، گفتم: شما تمامی علوم رسول‌الله را به ارث برده‌اید؟ فرمود: بله گفتم: شما قدرت دارید که مرده‌ها را زنده کنید و نابینای مادرزاد را بینا کنید و بیماری برص را شفا بدهید و مردم را ازآنچه می‌خورند و در خانه‌های خود ذخیره می‌کنند، باخبر سازید؟ فرمود: بله با اذن و اجازه خداوند می‌توانیم. بعد فرمود: نزدیک من بیا‌ ای ابوبصیر، - ابوبصیر نابینا بود- نزدیک رفتم دست مبارک را بر چشم من کشید (چشم‌باز کرده) دیدم صحرا و کوه و آسمان و زمین را می‌بینم ...». (4)

قدرت ائمه در شفای بیماران محدود به حیات دنیوی نیست بلکه ایشان بعد از ترک دنیا و زندگی در برزخ نیز همچنان واجد چنین قدرتی هستند و بارها از این قدرت برای شفای بیماران به اذن الهی استفاده کرده‌اند. (5)

در اینجا تنها برای نمونه، به این موارد اشاره می‌کنیم: شفا گرفتن شيخ محمد بن حسن، حر عاملي توسط حضرت حجت (عج) در عالم خواب، با نوشيدن شربتي از دست آن حضرت و رفع مريضي ايشان (6)؛ شفا يافتن محمدمهدی از مرض لالي و كري توسط حضرت در سامرا (7)؛ و شفا يافتن شيخ علی‌محمد، براثر توسل به حضرت حجت (عج) (8).

نکته چهارم:

حال که برای ما روشن شد که شفای بیماران می‌تواند به اذن الهی و به طریق اهل‌بیت (علیه‌السلام) صورت گیرد، در ادامه می‌گوییم: تأثیر اهل‌بیت (علیه‌السلام) در برآمدن حاجاتی همچون شفای بیماران غیرقابل علاج به دو گونه است:

الف) گونه نخست این است که ائمه معصومین (علیه‌السلام) که انسان‌هایی مطیع و خاضع نسبت به دستورات الهی بوده‌اند، دعا کنند و از درگاه الهی درخواست و خواهش کنند تا حاجت ما را برآورده سازد و خداوند هم دعای آنان را مستجاب نمایدکه این استجابت دعا گاهی از طریق فراهم آوردن اسباب طبیعی است و گاهی خارج از جریان اسباب طبیعی و معجزه‌وار. تحقق این نوع از تأثیرگذاری ( یعنی اینکه بنده‌ای دعا کند و خدا هم مستجاب کند) امری مسلم و بدیهی در اعتقادات موحدین است. (9)

ب) گونه دوم تأثیرگذاری ائمه (علیه‌السلام)، تأثیر بر اساس ولایت تکوینی است. مقصود از ولایت تکوینی این است که کسی بتواند به‌فرمان و اذن و قدرت خداوند، در جهان آفرینش و تکوین تصرف کند و برخلاف عادت و جریان طبیعی، حوادثی را به وجود آورد؛ مثلاً بیمار غیرقابل علاجی را با اذن خدا و بانفوذ و سلطه‌ای که خداوند در اختیار او قرار داده است، شفا دهد و یا در نفس و روح انسانی تصرف کرده و آن را هدایت کند و به نور معرفت روشن سازد. (10) ازآنجایی‌که ائمه اطهار (علیه‌السلام) نیز دارای ولایت تکوینی هستند، این نحوه از تأثیرگذاری در شفای بیماران نیز برای ایشان ثابت است. (11)

 نتیجه:

بنابراین، شفای بیماران توسط امامان (علیه‌السلام) نه‌فقط ممکن است بلکه بارها رخ‌داده است. این قدرت اعجازین، بدین سبب است که امامان (علیه‌السلام) واسطه فیض هستند؛ چنانکه انبیاء (علیه‌السلام) نیز چنین بودند و به‌تصریح قرآن، قدرت بر شفای بیماران داشتند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1365 ش، ج 1، ص 183.

2. شعراء: 79-80

3. آل‌عمران: 49

4. شبلنجی شافعی‌، مؤمن بن حسن، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، انتشارات رضی‌، ۱۴۲۲ ق، ص ۲۹۱.

5. ر. ک: دستغیب شیرازی، سید عبدالحسین، داستآن‌های شگفت، نشر صبا، 1362 ش.

6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، 1403 ق، ج 53، ص 274، حكايت 38.

7. همان، ج 53، ص 256.

8. همان، ج 53، ص 298.

9. علاوه بر آیاتی که پیش‌تر ذکر شد می‌توانید برای یافتن روایات این موضوع رجوع کنید به بحارالانوار، ج ۴۷، باب ۵، باب معجزات و استجابت دعاهای امام صادق (علیه‌السلام).

10. آیه‌ای که در خصوص حضرت عیسی ع بیان شد، ناظر به همین قسم از ولایت تکوینی است؛ و علاوه بر آن می‌توانید به این آیات نیز مراجعه کنید. سوره ص: 36 و سوره نمل: 40.

11. جهت مطالعه بیشتر، به این روایات رجوع کنید: بحارالانوار، ج ۴۱، باب ۱۱۱ و ۱۱۲، ص ۲۳۰ تا ۲۷۴ - و ج ۴۳، باب ۱۵، ص ۳۲۳ تا ۳۳۰ - و ج ۴۴ باب ۲۵، ص ۱۸۰ تا ۱۸۸ - ج ۴۶، باب ۳، ص ۲۰ تا ۵۰ و باب ۵، ص ۲۳۳ تا ۲۸۶ - ج ۴۷، باب ۵، ص ۶۳ تا ۱۶۲ و برای مطالعه درزمینهٔ ولایت تکوینی می‌توانید به کتب زیر مراجعه کنید: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، دارالکتاب الاسلامیه، 1368 ش، ج ۹؛ طهرانی، سید محمدحسین، امام‌شناسی، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، ۱۴۲۱ ق، ج ۱؛ صافی گلپایگانی، لطف‌الله، ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، قم، انتشارات حضرت معصومه، ۱۳۷۵ ش؛ حسن‌زاده آملی، حسن، ولایت تکوینی، قم، انتشارات قیام، ۱۳۷۱ ش.

 

کلمات کلیدی:

قدرت امام، شفای بیماران، کرامات، توسل.

چرا تا یک ویروس وارد کشور ما شد، درب بیشتر شفاخانه های امام حسین (علیه السلام) را بستند؟ امام حسینی که مرده زنده می کند، قطعاً نمی گذارد کسی در هیئت مریض بشود
بیماری، تعطیل کردن هیئت، کرونا، شرایط استجابت دعا، شفای بیمار

چرا تا یک ویروس وارد کشور ما شد، درب بیشتر شفاخانه های امام حسین (علیه السلام) (هیئت ها) را بستند؟ امام حسینی که مرده زنده می کند، قطعاً نمی گذارد کسی در هیئت مریض بشود!

پاسخ اجمالی:

در شرایط حاضر که حضور در اجتماعات مذهبی و غیرمذهبی، عامل دریافت و انتقال ویروس به دیگران و سبب بیماری و حتی مرگ گروهی از انسان‌ها می‌شود، لازم است در راستای لزوم حفظ جان خود و دیگری، به‌صورت موقت، حضور در هیئت را تعطیل کرده و به شیوه دیگری ارتباط با امام حسین (علیه‌السلام) را حفظ کرد. آری، دعا و توسل، مشروع و مطلوب و مفیدند؛ اما نباید آن‌ها را در تقابل باعقل و شریعت پی گرفت.

پاسخ تفصیلی:

مقدمه:

با شیوع ویروس کرونا در جهان و انتقال آن به ایران، این بحث شکل گرفت که در چنین شرایطی که حضور در اجتماعات، عامل دریافت و انتقال ویروس خطرناک کرونا است، آیا باید هیئت و اماکن مذهبی را تعطیل کرد یا این‌که هیئت و اماکن مذهبی مصون از گزند ویروس هستند و نباید آن‌ها را تعطیل نمود. در ادامه، با ارائه نکاتی به تبیین دیدگاه اسلام در این زمینه می‌پردازیم:

نکته اول:

از مهم‌ترین مبانی اسلام عزیز، لزوم حفظ جان خود و دیگری است؛ چنانکه درآیات 29 و 30 سوره مبارکه نساء آمده: «وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إنَّ اللّه َ کانَ بِکُمْ رَحیما، وَمَنْ یفْعَلْ ذلک عُدْوانا وَظُلْما فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارا؛ و خودکشی نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است؛ و هر کس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، به‌زودی او را در آتشی وارد خواهیم کرد.» در روایات اسلامی نیز به این مطلب تأکید شده که خودکشی حرام است و عقوبت سختی دارد. (1) افزون بر حفظ جان خود، حفظ جان دیگران نیز لازم‌الاجرا است تا جایی که در قرآن آمده «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً؛ هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد درروی زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسان‌ها را کشته است». (2)

بر همین مبنا، روشن می‌شود که چرا تعطیلی موقت هیئت‌ها و بستن موقت اماکن مذهبی، امری پسندیده بلکه لازم‌الاجرا است چراکه وقتی می‌دانیم با برگزاری این اجتماعات، به‌احتمال‌زیاد ویروس کرونا را دریافت و به دیگری انتقال داده و خود و دیگری را در معرض خطر قرار می‌دهیم، بر ما لازم است این عمل مستحب و پسندیده را به‌صورت موقت تعطیل کنیم و به شیوه‌های دیگر به عزاداری و ارتباط معنوی با اهل‌بیت (علیه‌السلام) اقدام نماییم؛ چنانکه از راه دور، سمت کربلا می‌ایستیم و زیارت عاشورا می‌خوانیم و می‌دانیم امام حسین (علیه‌السلام) صدای ما را شنیده و با ایشان مرتبط گشته‌ایم.

ازاین‌رو، پیشنهاد می‌شود در این شرایط خاص، به‌جای حضور در هیئت، از راه دور قرار گذاشته شود که همگی فلان ساعت رو به ضریح امام حسین (علیه‌السلام) زیارت عاشورا بخوانیم. از این طریق، هم ارتباط معنوی با امام حسین (علیه‌السلام) حفظ می‌شود و هم نکات بهداشتی رعایت می‌گردد.

نکته دوم:

این تلقی اشتباه است که گمان کنیم اگر مکانی -به‌واسطه حضور خانه خدا و یا مقبره اولیای الهی- مقدس باشد، حتماً از گزند و آسیب و بیماری و تخریب مصون است! کافی است به تاریخ تخریب کعبه و ضریح امام حسین (علیه‌السلام) بنگریم تا متوجه شویم که اساساً سنت الهی چنین نیست که حتماً این مکان‌ها یا شهر و مردمی که در آن حوالی هستند را از هر بیماری و گزند حفظ کند. بگذریم از این‌که اولیای الهی حتی زمانی که در دنیا حضور داشتند –جز در موارد نادر که مصلحت دانسته و خرق عادت کرده و معجزه و کرامت نشان می‌دادند- نیز چنین تضمینی به مردم ندادند که تا وقتی ما هستیم هیچ گزندی به شما نمی‌رسد. کافی است به تاریخ جنگ‌های صدر اسلام بنگریم و از میزان شهدا در جنگ‌های مختلف مطلع شویم و یا به تاریخ عاشورا نگاه کنیم و در مصیبت واردشده بر خاندان پیامبر (ص) تأمل‌کنیم.

همچنین آن‌ها ادعا نداشتند که هیچ‌گاه مریض نمی‌شوند؛ چنانکه می‌دانیم پیامبر (ص) مریض شدند و یا امام علی (علیه‌السلام) و امام حسین (علیه‌السلام) به‌واسطه ضربت شمشیر به شهادت رسیدند و یا امام حسن (علیه‌السلام) از طریق زهر بیمار و شهید شدند و یا امام سجاد (علیه‌السلام) در روز عاشورا در بستر بیماری بودند و یا خود حضرت معصومه (س) نیز به‌واسطه بیماری (که ناشی از سم یا علل دیگر بوده) وفات یافتند و ...

بنابراین، انبیاء و امامان و اولیای الهی هیچ‌گاه ادعا نداشتند که خودشان و یا مردم و مکان‌های مرتبط با آن‌ها همچون حرم و هیئت و غیره، همیشه و تحت هر شرایطی از هر خطر و بیماری مصون هستند. ازاین‌رو، کاملاً طبیعی است ویروس کرونا در هیئت نیز از فردی به فرد دیگر سرایت یابد و عامل بیماری شود؛ بنابراین، چنین انتظاری مبنای دینی ندارد و بیشتر یک‌شور و احساس است که باید تصحیح شود.

نکته سوم:

لازم است انتظارات را درباره توسل و شفا تعدیل کرد. این‌که گمان شود هر توسل و دعایی حتماً به همان شکلی که ما می‌پسندیم، برآورده می‌شود، انتظار نابجایی است.

شفای بیماران از جانب خدا و اولیایش، تابع همان اصولی است که در استجابت دعا برقرار است: خداوند صدای هر دعاکننده‌ای را می‌شنود و در صورت فقدان موانع و وجود شرایط آن را برآورده می‌کند (3)؛ اما نه لزوماً به همان شکلی که دعاکننده در نظر گرفته است؛ چراکه او خیرخواه است و خیر را نه از دریچه محدود ما، بلکه در چارچوب علم بی‌انتهای خودش در نظر می‌گیرد؛ بنابراین طبیعی است که گاهی ما چیزی را طلب می‌کنیم که به گمان ما خیر است اما درواقع، خیر نیست و خدا می‌داند (4) و به همین جهت، آن دعا را به شکل دیگری استجابت می‌فرماید؛ چنانکه امام علی (علیه‌السلام) فرمود: «چه‌بسا چیزی را خواسته‌ای و تو را نداده و بهتر از آن را در این دنیا یا آن دنیا دهد و یا بهتر آن بوده که آن را از تو بازدارد. چه‌بسا چیزی را طلب نمودی که اگر به تو می‌داد، تباهی دین و دنیای خود را در آن می‌دیدی». (5)

گاهی هم خداوند دعا و درخواست ما را به همان شکلی که ما می‌خواهیم برآورده می‌سازد اما برای انجامش فرآیندی را در نظر گرفته که کار و تلاش ما (مثلاً سیر درمانی و استفاده از دارو و مراجعه به طبیب)، بخشی از این فرآیند است؛ و به همین جهت، از امام علی (علیه‌السلام) نقل‌شده که «الداعى بلا عمل کالرامى بلا وتر؛ کسى که بدون عمل دعا می‌کند، مانند تیراندازی است که کمانش زِه ندارد». (6) آری، تأثیر دعا و توسل به اولیای الهی، لزوماً از طریق علل ماوراءالطبیعی و غیرمتعارف نیست بلکه گاهی از طریق تسریع در تأثیر دارو است و گاهی از طریق آشنا شدن با پزشک حاذق و غیره.

نتیجه:

در حال حاضر، حضور در اجتماعات مذهبی و غیرمذهبی، عامل دریافت و انتقال ویروس کرونا به دیگران است و سبب بیماری و حتی مرگ گروهی از انسان‌ها می‌شود، ازاین‌رو، لازم است به‌صورت موقت، حضور در هیئت را تعطیل کرد. همچنین، روشن شد هر دعا و توسلی لزوماً به همان شکلی که ما می‌خواهیم برآورده نمی‌شود و تابع شرایط و مقدماتی است که یکی از آن‌ها تلاش و کوشش ما در آن زمینه است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. «مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَی ءٍ مِنَ الدُّنیا عُذِّبَ بِهِ یوْمَ الْقِیامةِ؛ کسی که به‌وسیله چیزی از دنیا خودکشی کند، در روز قیامت به‌وسیله همان چیز عذاب خواهد شد»(المتقی الهندی، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، مؤسسه الرسالة، 1401 ق، ج 15، ص 36)
  2. مائده، آیه 32.
  3. «وَ إِذا سَأَلَک عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیسْتَجیبُوا لی‏؛ و هنگامی‌که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو): من نزدیکم! دعاى دعاکننده را، به هنگامی‌که مرا مى‏خواند، پاسخ مى‏گویم؛ پس باید دعوت مرا بپذیرند»(بقره، آیه 186)
  4. «عَسى‏ أَنْ تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکمْ وَ اللَّهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛ چه‌بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال‌آنکه خیرِ شما در آن است؛ و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال‌آنکه شرِّ شما در آن است؛ و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید»(بقره، آیه 216)
  5. سید رضی، نهج‌البلاغه، انتشارات مشهور، 1379، نامه 31.
  6. علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، 1403، ج 93، ص 372.

 

کلمات کلیدی

بیماری، تعطیل کردن هیئت، کرونا، شرایط استجابت دعا، شفای بیمار

در کتاب مقدس یهودیان (تَنَخ)، به جنبه پادشاهی افرادی مثل ابراهیم و سلیمان، بیشتر تأکید دارد. اما تلمود با تعمیم معنای نبوت، همه آن‌ها را نبی می‌داند.

پرسش:

آیا درست است که در یهودیت، کسانی مثل حضرت ابراهیم، سلیمان و داوود، پیامبر نیستند و فقط پدر یا پادشاه قوم یهود هستند که گاهی خدا با آن‌ها سخن گفته است؟ آیا این اختلاف‌نظر، ریشه در تلقی متفاوت اسلام و یهود از معنای نبوت و پیامبری است یا منشأ دیگری دارد؟

پاسخ:

مقدمه

اسلام و یهودیت، دارای کلیدواژگان و شخصیت‌های مشترکی هستند. نبی و prophet از واژگان مشترک در این دو دین است و بر افرادی مثل حضرت موسی علیه‌السلام تطبیق یافته است. بااین‌حال، ظاهراً این دو دین، درباره تعریف نبوت یا مصادیق آن، اختلافاتی دارند که در ادامه به بررسی این مطلب می‌پردازیم.

 

پاسخ اجمالی

اسلام و یهودیت مفاهیم مشترکی مانند نبوت دارند، اما در تعریف و مصادیق آن اختلافاتی دیده می‌شود. در تَنَخ، شخصیت‌هایی مانند ابراهیم و سلیمان بیشتر به‌عنوان پدر، پادشاه یا داور شناخته می‌شوند و گاه نبی نامیده می‌شوند، اما نبوت نقش محوری ندارد و بیشتر بر نقش تاریخی آن‌ها در قومیت یهود، تأکید می‌شود. تلمود دیدگاه گسترده‌تری دارد و ۴۸ نبی و ۷ پیشگو را معرفی کرده که شامل داوود و سلیمان نیز می‌شود.

هم در تلمود و هم در اسلام، نبوت دارای مراتب است. در تلمود، موسی در رأس انبیا قرار دارد و دیگران نیز به سبب ارتباط با وحی در سطوحی پایین‌تر از نبی محسوب می‌شوند. در اسلام نیز پیامبران مراتبی دارند و برخی مانند پیامبران اولوالعزم، دارای شریعت مستقل‌اند.

 تفاوت اساسی این است که در اسلام پیامبران معصوم‌اند، اما در یهودیت به برخی از آنان خطا نسبت داده می‌شود. ازاین‌رو، دیدگاه تلمود درباره گستره نبوت به اسلام نزدیک‌تر است، اما تفاوت در مفهوم عصمت پیامبران باقی می‌ماند.

پاسخ تفصیلی در قالب چند نکته

نکته اول: تَنَخ

در کتاب مقدس یهودیان (تَنَخ)، از عنوان‌هایی مثل پدر، نبی، داور، پادشاه و ... یاد شده است. ممکن است این عنوان‌ها باهم بر یک نفر تطبیق یابند:

1. نبی: به‌طورکلی منظور از نبی انسانی است که از طرف خدا سخن می‌گوید و یا قدرت تکلم با خداوند را دارد.(1) این تعبیر در مورد بسیاری از بزرگان یهود مثل حضرت موسی مورد استفاده قرار گرفته است.(2)

2. داور: داوران انسان‌هایی الهی و برگزیده بودند که در یک دوره تاریخی قبل از برپایی سلطنت یهود، در میان یهودیان به‌عنوان قضاوت کننده فعالیت می‌کردند؛ یعنی دورانی که شریعت موسی بین یهودیان وجود داشت، اما هنوز آن‌ها دارای سلطنت و پادشاه نبودند.(3)

3. پادشاه: بنی‌اسرائیل در یک دوره تاریخی، یعنی از زمان حضرت داوود و فرزندش سلیمان تا چند سده بعد، سلطنت تشکیل داده و پادشاهانی داشتند؛ اما پس از فتح اورشلیم توسط بابلیان این سلطنت فروپاشید.(4)

4. پدر: در کتاب مقدس یهودیان، به افرادی مثل حضرت ابراهیم(5) پدر گفته می‌شود چراکه بنی‌اسرائیل، فرزندان حضرت یعقوب هستند و چون حضرت یعقوب فرزند اسحاق و ایشان نیز فرزند ابراهیم است، پس بنی‌اسرائیل همگی از نوادگان حضرت ابراهیم نیز به‌حساب می‌آیند. از این نظر، عنوان پدر هم برای حضرت ابراهیم و هم برای حضرت یعقوب به کار برده شده است.

نکته دوم: تلمود

در تلمود که یکی از مهم‌ترین کتاب‌های مقدس یهودیان و معروف به تورات شفاهی است، از 48 نبی و 7 پیشگو نام برده شده است. برخی از پادشاهان مانند داوود و سلیمان و داوران مانند سموئیل نیز در این لیست در شمار انبیاء نام برده شده‌اند.(6) بر این اساس مشخص است که مفهوم نبی در تلمود، گسترده‌تر از مفهوم نبی در کتاب مقدس است و شامل افراد برگزیده و شاخص هر طبقه (نبی، داور، پادشاه) می‌گردد. از این نظر، نبوت دارای مراتب است که حضرت موسی به‌عنوان قانون‌گذار اصلی یهودیت، در رأس آن قرار دارد، اما سایر افراد نیز به سبب ارتباط وحیانی با خدا و شنیدن کلام الهی در برخی از اوقات، شایسته عنوان نبوت هستند.(7)

نکته سوم: اسلام

در دین اسلام، به اکثر افرادی که یهودیان بر داوری یا پادشاهی یا پدریِ آن‌ها تأکید می‌کنند، پیامبر گفته می‌شود. ازاین‌رو، مسلمانان، حضرت ابراهیم، حضرت یعقوب، حضرت داوود، حضرت سلیمان و ... را نیز پیامبر می‌دانند. البته، در دین اسلام، پیامبران دارای مراتب‌اند و فقط برخی از آن‌ها اولوالعزم و صاحب‌شریعت مستقل به‌حساب می‌آیند. سایر پیامبران، بااینکه اولوالعزم نیستند، اما درنهایت، بخشی از سلسله نبوت محسوب می‌شوند.(8)

در دین اسلام، کسانی که دارای منصب نبوت و پیامبری هستند، معصوم‌اند و از خطا و گناه مصونیت دارند.(9) ازاین‌رو، مسلمانان بسیاری از گناهان و اشتباهاتی که یهودیان به بزرگانی مثل حضرت داوود یا سلیمان نسبت می‌دهند را غیرقابل‌قبول دانسته و آن‌ها را از سنخ امور تحریف‌شده در یهودیت به‌حساب می‌آورند. (10)

نتیجه‌گیری:

بنا بر آنچه گذشت، می‌توان نتیجه گرفت که:

در تنخ، افرادی مثل حضرت ابراهیم و حضرت سلیمان دارای ارتباط وحیانی با خدا بودند و کلام الهی را می‌شنیدند و حتی گاهی به آن‌ها نبی نیز گفته می‌شد،(11) اما بااین‌حال، تنخ، با تمرکز بر نقش تاریخی-قومی شخصیت‌ها، بیشتر بر جنبه پدری یا پادشاهی آن‌ها تأکید دارد. اما تلمود با تعمیم معنای نبوت، همه آن‌ها را نبی می‌داند. از این نظر، تفسیر تلمود از نبوت، شباهت بیشتری به اسلام دارد؛ با این تفاوت که در دین اسلام، این افراد، هم دارای نبوت هستند و هم از خطا و گناه عصمت دارند و آنچه یهودیان به‌عنوان خطا و اشتباه و گناه به آن‌ها نسبت می‌دهند، ازنظر اسلام، پذیرفتنی نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. Eliade, Mircea, The Encyclopedia of Religion, New York,Macmillan Publishing Company, 1987, v. 12 p. 16

2. تثنیه، 34: 10.

3. Ginzberg, Louis, The Legends of the Jews, Philadelphia,The Jewish publication society of America, 1909, v.4 pp. 21- 30

4. Singer, Isidore, king at The Jewish encyclopedia, New York; London, Funk & Wagnalls Company, 1901, v.7 pp. 500-502

5. پیدایش، 17: 4-5.

6. Scherman, Nosson, The Stone Edition Tanach, Mesorah Publications, Limited, p. 2038

7. إبن میمون از عالمان یهودی توضیح می‌دهد که وحی بر انبیا همیشگی نیست و متناسب با شرایط و حالات روحی و زندگی آن‌ها است. ازاین‌رو، ممکن است در دوره‌ای حضرت یعقوب و حضرت موسی نیز وحی الهی نداشته باشند بااینکه می‌دانیم در دوره‌هایی دارای وحی و نبوت بودند و ازاین‌جهت پیامبر محسوب می‌شوند. برای مطالعه بیشتر، رک: إبن میمون، موسی، دلاله الحائرین، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، 1428 ق، ج 2، ص 404.

8. مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن: راه و راهنما‌شناسی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1397 ش، ج 4 و 5، ص 404.

9. حلی، جمال‌الدین حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح و تعلیق آیت‌الله حسن‌زاده آملی، قم، انتشارات اسلامی، 1407 ق، ص 349.

10. برای مطالعه بیشتر، رک: حیدری، حسین و خدیجه کاردوست فینی، حکمت، حکومت و خطای سلیمان در عهد عتیق با نگاهی به دیدگاه قرآن کریم، معرفت ادیان، پاییز 1392 ش، شماره 4، ص 66.

11. در سفر پیدایش، حضرت ابراهیم به‌عنوان «نبی» معرفی می‌شود. (پیدایش، 20: 7)

خداوند خورشید و ماه را برای حساب زمان و نظم بخشیدن به زندگی بشر قرار داده است. منظر طبیعی و علمی، هم خورشید و هم ماه برای تعیین زمان کاربرد دارد

پرسش:
آیا می‌توان گفت که ازنظر اسلام، تقویم موردپسند خدا، تقویم قمری است نه تقویم شمسی؟

یکی از نعمت‌های الهی که قرآن کریم بر آن تأکید کرده، نظام منظم زمان و حرکت دقیق اجرام آسمانی است. آیه شریفه «او شکافنده صبح است؛ و شب را مایه آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است؛ این، اندازه‌گیری خداوند توانای داناست.»(1) نشان می‌دهد که خداوند خورشید و ماه را برای حساب زمان و نظم بخشیدن به زندگی بشر قرار داده است. در این میان، اگرچه از منظر طبیعی و علمی، هم خورشید و هم ماه برای تعیین زمان کاربرد دارند، اما آنچه از مجموعه آیات قرآن و سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله برمی‌آید، این است که تقویم قمری، در حوزه‌ی دین و عبادات اسلامی، تقویم مورد تأیید خدا است و خداوند آن را معیار و مبنای مناسبات شرعی قرار داده است، بی‌آنکه تقویم‌های دیگر مانند شمسی یا میلادی را مردود یا غیرشرعی معرفی کند. در ادامه در قالب نکاتی به توضیح این مطلب می‌پردازیم.
پاسخ اجمالی
قرآن کریم خورشید و ماه را ابزار سنجش زمان معرفی می‌کند، (سوره انعام، آیه 96) اما در عرصه عبادات اسلامی، تقویم قمری را به رسمیت شناخته است.
آیات متعددی مانند آیاتی درباره‌ی رؤیت هلال برای حج (سوره بقره، آیه 189)، ماه رمضان (سوره بقره، آیه 185) و ماه‌های حرام (سوره توبه، آیه 36)، بر کاربرد تقویم قمری در احکام شرعی دلالت دارند.
برخی معتقدند تأیید تقویم قمری تنها به دلیل مطابقت با فرهنگ رایج عصر نزول قرآن بوده، اما دلایلی همچون سادگی رؤیت هلال، دسترسی عمومی، چرخش در فصول مختلف و پیوند با طبیعت، تقویم قمری را برای عبادات مناسب‌تر کرده است.
هرچند استفاده از تقویم‌های دیگر مانند شمسی یا میلادی برای امور عرفی ایرادی ندارد، اما حفظ تقویم قمری در امور دینی، به تداوم هویت اسلامی کمک می‌کند.
درمجموع، می‌توان گفت اسلام تقویم قمری را در حوزه‌ی شرعی ترجیح داده، بدون آنکه سایر تقویم‌ها را مردود و غیرشرعی شمارد.

پاسخ تفصیلی
نکته اول: تأیید تقویم قمری در قرآن
خداوند در قرآن، ماه‌های قمری را به‌عنوان معیار زمان‌بندی در امور عبادی معرفی کرده است. آیاتی همچون:
• «درباره هلال‌های ماه از تو سؤال می‌کنند؛ بگو: آن‌ها، بیان اوقات (و تقویم طبیعی) برای (نظامِ زندگیِ) مردم و (تعیینِ وقتِ) حج است.»(2)
 این آیه به‌صراحت اشاره دارد که هلال‌های ماه، وسیله‌ای برای تعیین وقت عبادات، ازجمله حج، هستند. در آیه دیگر نیز به این مطلب اشاره شده که حج در ماه‌های قمری مشخص است: «حج، در ماه‌های معینی است؛ و کسانی که (با بستن احرام و شروع به مناسک حج)، حج را بر خود فرض کرده‌اند، (باید بدانند که) در حج، آمیزش جنسی با زنان و گناه و جدال نیست.»(3)
• «تعداد ماه‌ها نزد خداوند در کتاب الهی، از آن روز که آسمان‌ها و زمین را آفریده، دوازده ماه است؛ که چهار ماه از آن، ماه حرام است؛ (و جنگ در آن ممنوع می‌باشد.) این، آیین ثابت و پابرجا (ی الهی) است! بنابراین، در این ماه‌ها به خود ستم نکنید (و از هرگونه خونریزی بپرهیزید) و ...»(4)
 در این آیه، شمار ماه‌ها نزد خداوند، دوازده عدد است؛ و در ادامه، به چهار ماه حرام (ذی‌القعده، ذی‌الحجه، محرم و رجب)(5) اشاره می‌شود که هدف از تشریع و امضای آن، جلوگیری از جنگ‌های طولانی‌مدت در میان انسان‌ها است. وقتی چهار ماه خونریزی و جنگ ممنوع می‌شود، فرصتی برای تفکر و گفتگو و صلح ایجاد می‌گردد. این چهارماه، ماه‌های قمری مشخص در میان اعراب بودند و ازاینجا روشن می‌شود که منظور از دوازده ماه نزد خدا در ابتدای آیه نیز، ماه‌های قمری است.
• «(روزه، در چند روز معدودِ) ماهِ رمضان است؛ ماهی که قرآن، برای راهنمایی مردم و نشانه‌های هدایت و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است. پس آن‌کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن‌کس که بیمار یا در سفر است، روزهای دیگری را به‌جای آن، روزه بگیرد.»(6)
 در این آیه، به این نکته اشاره می‌شود که نزول قرآن در ماه رمضان رخ داده است و خداوند دستور داده که مردم در این ماه روزه‌دار باشند؛ مگر اینکه مسافر و بیمار گردند.
درنتیجه، اصل معیار زمان در آفرینش، هم شامل ماه است و هم خورشید، ولی در حوزه‌ی شرعی و مناسک دینی، قرآن تنها تقویم قمری را مبنا قرار داده است.

نکته دوم: آیا تأیید تقویم قمری صرفاً امضای فرهنگ جاهلی است؟
برخی معتقدند قرآن صرفاً تقویم رایج زمان نزول خود، یعنی تقویم قمریِ رایج در میان عرب جاهلی را به رسمیت شناخته و این به معنای تقدس یا ترجیح ذاتی این تقویم نیست. به عبارتی، چون مردم آن زمان از تقویم قمری استفاده می‌کردند، قرآن نیز همان را تأیید کرده تا درک و اجرای احکام آسان‌تر باشد.
اما در برابر این دیدگاه، گروهی از مفسران و اندیشه‌مندان (7) بر این باورند که انتخاب تقویم قمری در اسلام تنها از باب تطابق با فرهنگ زمانه نبوده است، بلکه ویژگی‌هایی در آن وجود دارد که آن را برای کارکرد دینی مناسب‌تر می‌سازد:
• قابلیت عمومی و مردمی بودن:
 رؤیت هلال، امری است که برای عموم مردم ممکن است. نیازی به محاسبات پیچیده نجومی یا ابزار دقیق ندارد. حتی افراد روستایی یا کسانی که در مناطق دوردست زندگی می‌کنند، می‌توانند با چشم غیرمسلح ماه را ببینند و بر اساس آن، تکلیف دینی خود را مشخص کنند.
• انعطاف‌پذیری جهانی:
 تقویم قمری با گردش در فصول مختلف، عبادات را به همه‌ی زمان‌های سال می‌کشاند. برای مثال، روزه در ماه رمضان ممکن است در تابستان یا زمستان قرار گیرد و این، نوعی عدالت طبیعی در میان ملت‌ها ایجاد می‌کند. برخلاف تقویم شمسی که برخی عبادات، در یک فصل خاص، محدود می‌مانند.
• ارتباط مستقیم با طبیعت:
 حرکت ماه و رؤیت آن، انسان را به پدیده‌های طبیعی متوجه می‌کند. هر ماه، با طلوع و غروب‌های متفاوت ماه، پیامی از گذر زمان دارد. درواقع، تقویم قمری انسان را به طبیعت نزدیک‌تر می‌سازد.

نتیجه‌گیری
بر اساس آنچه گفته شد، می‌توان چنین جمع‌بندی کرد که اسلام تقویم قمری را برای عبادات و احکام شرعی، تقویمی مورد تأیید و مشروع می‌داند. بااین‌حال، استفاده از تقویم شمسی یا میلادی برای امور عرفی و غیرعبادی، منع شرعی ندارد و متناسب با اهدافی که داریم، می‌توانیم از آن‌ها نیز استفاده کنیم. البته با توجه به اینکه عبادات اسلامی ازجمله روزه، حج، عید قربان و عید فطر همگی بر اساس تقویم قمری هستند، حفظ و به‌کارگیری این تقویم، به حفظ هویت و انسجام دینی مسلمانان کمک می‌کند. استفاده صرف از تقویم شمسی یا میلادی ممکن است به‌تدریج موجب کم‌رنگ شدن این پیوند دینی شود.

کلمات کلیدی
تقویم قمری، تقویم شمسی، ماه‌های قمری، تقویم اسلامی.

پی‌نوشت‌ها
1. سوره انعام، آیه 96: «فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ».
2. سوره بقره، آیه 189: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّهِ ۖ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ».
3. سوره بقره، آیه 197: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ ۚ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی الْحَجِّ».
4. سوره توبه، آیه 36: «إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ ۚ فَلَا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ ۚ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّهً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّهً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ».
5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ج 55، ص 339.
6. سوره بقره، آیه 185: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ ۚ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ».
7. برای مطالعه بیشتر، رک: نصیری گیلانی، علی، تقویم قمری و اراده حکیمانه الهی، لینک: https://nasirigilani.ir/speeches/1596/
 

عصر ظهور، اوج تحولات است. گسترش علوم و رشد عقول و معارف، تحول اخلاقی، امنیت اجتماعی، ارتقای تعلیم و تربیت و عدالت اجتماعی، جامعه‌ای را در دوران ظهور شکل می‌دهد.

پرسش:

جهان پس از ظهور امام عصر (عج) چه خصوصیات مثبتی دارد که بشر چشم‌انتظار او است؟

پاسخ:

مقدمه

انقلاب حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را می‌توان سرآغاز عصر طلایی و تحول و پیشرفت در جوامع بشری دانست. بنا بر روایاتی که در این زمینه به دست ما رسیده، دوران ظهور حضرت، از ویژگی‌ها و اوصافی در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، دینی و حتی فردی، برخوردار است که هر شنونده‌ای را مجذوب خویش خواهد کرد. اینک در قالب نکاتی، به برخی از این موارد می‌پردازیم.

 

پاسخ اجمالی

انقلاب حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را می‌توان سرآغاز عصر طلایی و تحول و پیشرفت در جوامع بشری دانست که دارای این ویژگی‌های منحصربه‌فرد است:

• گسترش علوم و دانش‌ها و رشد عقول و معرفت در مردم

• تحول اخلاقی، امنیت اجتماعی و اعتماد عمومی

• ارتقای سطح تعلیم‌وتربیت

• توسعه بهداشت و درمان

• نزول برکات آسمانی و توسعه کشاورزی

• استخراج گنج‌ها، منابع و ذخایر زمین

• اجرای عدالت اجتماعی

 

متن پاسخ

نکته اول: گسترش علوم و دانش‌ها و رشد عقول و معرفت در مردم

دوران حضور امام‌زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، عصر شکوفایی دانش‌ها، استعدادها و اوج‌گیری علوم و عقول انسان‌ها است. امام صادق علیه‌السلام در حدیثی، تمام علوم را 27 حرف می‌داند که قبل از ظهور، فقط دو حرف آن شناخته شده؛ اما در هنگام ظهور حضرت، 25 حرف دیگر نیز در میان مردم انتشار می‌یابد.(1) این حدیث، در حقیقت اشاره به جهش، تحول و پیشرفت علم و دانش در عصر ظهور اشاره دارد. در حدیث دیگری از امام باقر علیه‌السلام نیز، اشاره شده که عقول مردم به کمال رسیده و بلوغ فکری و معرفتی آنان تکمیل می‌شود.(2)

نکته دوم: تحول اخلاقی، امنیت اجتماعی و اعتماد عمومی

یکی دیگر از برکات عصر ظهور، اخلاق‌مداری و امنیت اجتماعی است. بنا بر روایات، کینه و عداوت از دل‌ها زایل شده، صلح و آشتی با همدیگر برقرار شده، امنیتی مثال‌زدنی برای انسان‌ها روی خواهد داد(3) و ضرر رساندن به هم و ترس از یکدیگر از بین خواهد رفت.(4) در پی این تحولات، اعتماد عمومی به بالاترین سطح خود رسیده و صمیمیت و اعتماد فراگیر خواهد شد؛ به‌طوری‌که در روایتی این‌گونه توصیف شده که هر نیازمندی از جیب برادرش به مقدار نیاز برمی‌دارد و برادرش نیز جلوگیری نمی‌کند.(5) همچنین کینه، ستیزه و جدل از دل‌های بندگان رخت خواهد بست.(6)

نکته سوم: ارتقای سطح تعلیم‌وتربیت

در زمان حضور حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، آموزش همگانی همسو با معلومات مردم، ارتقاء یافته، به‌طوری‌که حکمت و علم در میان مردم فراگیر شده و طبق بیان روایات، حتی زن خانه‌دار در منزل خویش می‌تواند طبق قرآن و شیوه نبوی حکم نماید.(7) همچنین، معارف و حکمت‌ها در وهله اول، از وجود نازنین حضرت سرچشمه می‌گیرد. ایشان از طریق عمل به معارف و ارزش‌ها، به تعلیم و تربیت انسان‌ها می‌پردازد. طبق احادیث، حضرت آنچه را که به مردم فرمان می‌دهد، خود پیش از دیگران به آن عمل کرده و آنچه را که مردم را از آن نهی کند، خود پیش از همگان از آن ‌پرهیز می‌کند.(8)

نکته چهارم: توسعه بهداشت و درمان

در دوران ظهور، بهداشت، درمان و سلامتی مردم، دستخوش تحولات اساسی می‌گردد، به‌طوری‌که هر بیماری که عصر حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را درک کند، بهبود خواهد یافت و هر ضعیف و ناتوان جسمی در آن زمان نیرومند و قوی خواهد گشت.(9)

نکته پنجم: نزول برکات آسمانی و توسعه کشاورزی

محصولات کشاورزی، تأثیر بسزایی در رونق اقتصادی داشته که این امر متوقف بر بارش نزولات آسمانی است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «در آخرالزمان در میان امتم، مهدی قیام می‌کند، خداوند کران تا کران قلمرو حکومت جهانی او را توسط باران، سیراب می‌سازد، زمین، گیاه و نبات خود را می‌رویاند...(حضرت مهدی) به دامداری و دامپروری و رونق اقتصادی اهمیت می‌دهد و امت را عظمت می‌بخشد.»(10)

نکته ششم: استخراج گنج‌ها، منابع و ذخایر زمین

در دوران ظهور، منابع و ذخایر زمینی کشف شده و گنج‌های زمینی استخراج می‌شوند. در روایتی این‌گونه آمده که زمین آنچه در اعماق خویش دارد را بیرون می‌دهد و همه امکانات و برکات خویش را در اختیار ایشان می‌گذارد.(11)

نکته هفتم: اجرای عدالت اجتماعی

از موارد مهمی که در عصر ظهور مورد توجه است، استقرار عدالت اجتماعی در تمام زوایای زندگی جامعه بشری ازجمله عدالت در تقسیم بیت‌المال و توزیع ثروت‌های ملی است. بنا بر حدیث «مهدی این امت، زمین را از عدل و داد پر کند، چنانچه از ظلم و بیداد پر شده است،»(12) در دوران ظهور، نابسامانی‌های سیاسی، ستم اجتماعی و ظلم اقتصادی، جای خود را به قسط و عدل و یا همان عدالت اجتماعی می‌دهد و رفاه و آسایش برای مردمان جوامع به ارمغان می‌آورد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در این زمینه می‌فرمایند: «مهدی میان مردم، در تقسیم اموال، به مساوات رفتار می‌کند به‌طوری‌که دیگر نیازمند و محتاجی یافت نمی‌شود.»(13)

نتیجه‌گیری:

عصر ظهور، اوج تحول در علم، اخلاق و معنویت است. گسترش علوم و رشد عقول و معارف، تحول اخلاقی، امنیت اجتماعی، ارتقای تعلیم و تربیت و عدالت اجتماعی، جامعه‌ای را در دوران ظهور شکل می‌دهد که آرمان تمام انبیا و اولیای الهی بوده و این تحولات نه‌تنها با اصلاح بیرونی، بلکه با دگرگونی درونی انسان‌ها محقق می‌شود. خداوند متعال این‌گونه اراده کرده که جوامع انسانی، طعم حکمرانی آخرین حجت الهی را در عصر ظهور بچشند و حتی از شنیدن اوصاف آن در دوره آخرالزمان و قبل از ظهور، برای آمدن منجی لحظه‌شماری کنند.

پی‌نوشت‌ها

1- «فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخْرَجَ الْخَمْسَ وَ الْعِشْرِینَ حَرْفا...»؛ بهاءالدین نیلی نجفی، علی بن عبدالکریم، منتخب الأنوار المضیئه فی ذکر القائم الحجّه علیه‌السلام، تصحیح عبداللطیف حسینی کوه‌کمری، قم، مطعبه الخیام، 1360 ش، ص 201.

2- «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج 1، ص 25.

3- «...حَتَّی تَمْشِی الْمَرْأَهُ بَیْنَ الْعِرَاقِ إِلَی الشَّامِ لَا تَضَعُ قَدَمَیْهَا إِلَّا عَلَی النَّبَاتِ وَ عَلَی رَأْسِهَا زَبِیلُهَا لَا یُهَیِّجُهَا سَبُعٌ وَ لَا تَخَافُه»؛ ابن‌بابویه، محمد بن علی، الخصال، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، 1362 ش، ج 2، ص 626.

4- «... ِ فَلَا یُؤْذِی بَعْضُهُمْ بَعْضا...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق، ج ۵۲، ص ۳۸۴.

5- «... َ أَتَی الرَّجُلُ إِلَی کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا یَمْنَعُهُ»؛ شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل البیت علیهم‌السلام، 1409 ق، ج 5، ص 121.

6- «... َ لَذَهَبَتِ الشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَاد»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 316.

7- «...  تُؤْتَوْنَ الْحِکْمَهَ فِی زَمَانِهِ حَتَّی إِنَّ الْمَرْأَهَ لَتَقْضِی فِی بَیْتِهَا بِکِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی وَ سُنَّهِ رَسُولِ اللَّه»؛ ابن أبی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبه للنعمانی، تصحیح علی‌اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، 1397 ق، ص 239.

8- «...وَ یَکُونُ آخَذَ النَّاسِ بِمَا یَأْمُرُ بِهِ وَ أَکَفَ النَّاسِ عَمَّا یَنْهَی عَنْه»؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 418-419.

9- «من أَدْرَکَ أَهْلَ بَیْتِی مِنْ ذِی عَاهَهٍ بَرَأَ وَ مِنْ ذِی ضَعْفٍ قَوِیَ»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 335.

10- «... یعطی المال صحاحا و تکثر الماشیه و تعظم الامه»؛ مقدسی شافعی سلمی، یوسف بن یحیی، عقد الدرر فی أخبار المنتظر (عج)، قم، مسجد مقدس جمکران، ۱۴۲۸ ق، ص 194.

11- «...تُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَفَالِیذَ کَبِدِهَا وَ تُلْقِی إِلَیْهِ سِلْماً مَقَالِیدَهَا»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 130.

12- «یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»؛ کلینی، الکافی، ج 1، ص 338.

13- «...یُسَوِّی بَیْنَ النَّاسِ حَتَّی لَا تَرَی مُحْتَاجاً إِلَی الزَّکَاه»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 390.

به باور نیوتن، نظم و تعادل این جهان، برخاسته از طرح و فعل خدای آگاه و هوشمندی است که این جهان را ایجاد کرده و به پا داشته و در آن فعال و همیشه‌حاضر است.

پرسش:

پیامدهای الهیاتی فیزیک نیوتن چیست؟

پاسخ:

مقدمه

نیوتن، فیزیکدان مشهور انگلیسی با اندیشه‌های الهیاتی است که فیزیک و الهیات را درهم‌تنیده می‌دانست و معتقد بود که امکان تبیین همزمان امور دنیا، براساس مشیت الهی و علل طبیعی وجود دارد و نیازی نیست که یکی را به خاطر دیگری نادیده گرفت. نیوتن مطالعه عالم هستی را فریضه‌ای دینی می‌دانست و تلاش داشت فلسفه خود را تحقیقی درباره صفات الهی و رابطه خدا با جهان معرفی کند. به باور او، پژوهش درباره خدا، جزئی از فلسفه طبیعی است و با شناخت طبیعت، می‌توان خدا را شناخت. ازاین‌رو، او به دنبال تصویری از جهان بود که همزمان پاسخگوی مسائل الهیاتی و مسائل علمی باشد. نیوتن همواره بر نقش محوری مفاهیم دینی حتی در آثار علمی خود تأکید داشت و به‌صراحت بیان می‌کرد که هدف از نگارش رساله‌های علمی‌اش، تقویت ایمان انسان‌ها به خداوند بوده است.(1) در ادامه توضیحات بیشتری تقدیم می‌شود.

 

پاسخ اجمالی

نیوتن، فیزیکدان مشهور انگلیسی با اندیشه‌های الهیاتی است که به دنبال تصویری از جهان بود که همزمان پاسخگوی مسائل الهیاتی و مسائل علمی باشد. نیوتن با ماتریالیسم و ناتورالیسم و فروکاست همه چیز به ماده و طبیعت و قوانین طبیعی مخالف بود. به باور او، نظم و تعادل این جهان، برخاسته از طرح و فعل خدای آگاه و هوشمندی است که این جهان را ایجاد کرده و به پا داشته و در آن فعال و همیشه‌ حاضر است. از این نظر، پیدایش و بقای جهان به خداوند محتاج است و خداوند، نه به مثابه یک علت از راه دور، بلکه به مثابه یک حقیقت بی‌کران و نامتناهی و حاضر در همه جا، در طبیعت تجلی کرده است. این رویکرد، علاوه بر تأثیرگذاری بر فیزیک، بازتابی از تلاقی جهان‌بینی الهیاتی و اصول علمی در اندیشه او است.

 

پاسخ تفصیلی

نکته اول: نقد ماتریالیسم و ناتورالیسم

نیوتن در تقابل با تفسیرهای ماتریالیستی رایج، که کل جهان را صرفاً زاییده ماده می‌دانستند، نظریه خود را درباره ماده ارائه داد. از دیدگاه او، ماده و اجسام مادی، کوچک‌ترین و کم‌اهمیت‌ترین اجزای جهان هستند و نمی‌توانند به‌تنهایی تبیین‌کننده پیچیدگی‌های هستی باشند. این نگاه، بنیان‌های فلسفه‌های الحادی را به چالش می‌کشید.(2)

نکته دوم: خدا و پیدایش جهان

نیوتن با ردِ ادعای فلسفه‌های مکانیکی، که پدیده‌های طبیعت را ناشی از اصول صرفاً مکانیکی ماده و حرکت می‌دانستند، استدلال می‌کرد که حرکت اجسام در جهان، تنها از طریق «علتی مختار و هوشمند» قابل توضیح است. او برای اثبات این ادعا، به منظومه شمسی و مدارهای بیضی‌شکل سیارات اشاره می‌کرد و تأکید داشت که شکل‌گیری چنین نظام منظمی، به‌طور تصادفی یا صرفاً بر پایه اصول مکانیکی غیرممکن است. این استدلال، نشان‌دهنده ضرورت وجود یک خالق دانا در طراحی جهان بود.(3)

نکته سوم: خدا و بقای جهان

نیوتن نه‌تنها جهان را زاییده یک «علت آگاه» می‌دانست، بلکه معتقد بود این خالق هوشمند به‌صورت پیوسته و فعال در جهان کنش‌گری می‌کند. از نگاه او، نظم و هماهنگی حاکم بر کیهان بدون دخالت مستمر خداوند، قابلیت تداوم ندارد و فرومی‌پاشد.

نیوتن حتی در تبیین حرکت سیارات، که خود بنیان‌گذار نظریه گرانش برای توضیح آن بود، بر این باور پای می‌فشرد که گردش اجرام آسمانی صرفاً برآمده از نیروی جاذبه نیست. او استدلال می‌کرد که تداوم این حرکت نیازمند «نیرویی الهی» است که به‌عنوان محرک اصلی، انرژی لازم برای پویایی جهان را تأمین می‌کند. این نگاه، مرزهای مکانیک کلاسیک را درهم می‌شکست و جایگاه الوهیت را در قلب قوانین طبیعت تثبیت می‌کرد.

نیوتن با اشاره به پدیده‌هایی مانند تأثیر متقابل سیارات و ستاره‌های دنباله‌دار، هشدار می‌داد که این تعاملات به‌تدریج بی‌نظمی‌هایی در سیستم جهان ایجاد می‌کنند. از دید او، چنین اختلال‌هایی نشان‌دهنده ناکارآمدی ذاتی قوانین مکانیکی در حفظ تعادل بلندمدت کیهان است. بنابراین، تنها راه بازگرداندن نظم ازدست‌رفته، مداخله مستقیم خداوند به‌عنوان مهندس کیهانی است. این ایده، بازتابی از باور او به «خدای فعّال» بود که نه‌تنها آفریننده جهان، بلکه نگه‌دارنده همیشگی آن است.(4)

نکته چهارم: حضور بی‌کران خدا و کنش موضعی در جهان

کنش بر دو قسم است: یک، کنش‌های مکانیکی و موضعی که مورد تأیید نیوتن و مکانیست‌ها است و از طریق تماس مستقیم و برخورد فیزیکی بین اجسام رخ می‌دهد و شدت آن به سطح تماس اجسام وابسته است؛ دو، کنش از راه دور که از نگاه نیوتن، غیرقابل پذیرش است و با اصول مکانیک کلاسیک در تضاد است.(5)

در جهان‌بینی نیوتن، خداوند به عنوان موجودی حاضر در تمام مکان‌ها و زمان‌ها تصویر می‌شود که از طریق کنش‌های موضعی، نظم و هماهنگی را در جهان برقرار می‌سازد. پذیرش کنش از راه دور مستلزم آن است که خداوند نیازی به حضوری همه‌جایی نداشته باشد. نیوتن برای حفظ ایده‌ «حضور مطلق و نامتناهی خداوند» در هستی، به‌صراحت کنش از راه دور را رد می‌کند تا جایگاه الوهیت را در چارچوب مکانیکی جهان تقویت نماید.(6)

رد کنش از راه دور توسط نیوتن، حتی در تبیین نیروی گرانش  که از دستاوردهای بزرگ او است  نیز کرد می‌یابد. او گرانش را هرچند به مثابه نیرویی موضعی تفسیر می‌کند، اما تأکید دارد که این نیرو  برخلاف کنشهای مکانیکی مرسوم  نیازی به تماس فیزیکی (مانند برخورد) بین اجسام ندارد.(7)

نتیجه‌گیری

بنابر آنچه گذشت، روشن می‌شود که نیوتن با ماتریالیسم و ناتورالیسم و فروکاست همه چیز به ماده و طبیعت و قوانین طبیعی مخالف بود. به باور او، نظم و تعادل این جهان، برخاسته از طرح و فعل خدای آگاه و هوشمندی است که این جهان را ایجاد کرده و به پا داشته و در آن فعال و همیشه‌حاضر است. ازاین‌رو، پیدایش و بقای جهان به خداوند محتاج است و خداوند، نه به مثابه یک علت از راه دور، بلکه به مثابه یک حقیقت بی‌کران و نامتناهی و حاضر در همه جا، در طبیعت تجلی کرده است. این رویکرد، علاوه بر تأثیرگذاری بر فیزیک، بازتابی از تلاقی جهان‌بینی الهیاتی و اصول علمی در اندیشه او است.

پی‌نوشت‌ها

1. جانیاک، اندرو، نیوتن فیلسوف، ترجمه سعید جعفری، تهران، نیلوفر، 1392ش، ص264-296.

2. Leibniz, G. W., and Samuel Clarck, 2000, Leibniz and Clarke: Correspondence. edited by Roger Ariew, Indianapolis: Hackett Publishing Company, pp. 5-11.

3. شعبانی، مصطفی و دیگران، هستی‌شناسی نیوتن و پیامدهای الهیاتی آن، پژوهشنامه فلسفه دین، بهار و تابستان 1397ش، شماره 31، ص167.

4. Newton, Issac, 2004, Isaac Newton: Philosophical Writings, edited by Andrew Janiak, New York: Cambridge University Press, pp. 101-118.

5. جانیاک، اندرو، نیوتن فیلسوف، ترجمه سعید جعفری، تهران، نیلوفر، 1392ش، ص184.

6. شعبانی، مصطفی و دیگران، هستی‌شناسی نیوتن و پیامدهای الهیاتی آن، پژوهشنامه فلسفه دین، بهار و تابستان 1397ش، شماره 31، ص161.

7. جانیاک، اندرو، نیوتن فیلسوف، ترجمه سعید جعفری، تهران، نیلوفر، 1392ش، ص158.

برای توصیف رابطه خدا و جهان از تمثیل‌هایی مانند «خدای ساعت‌ساز» استفاده شده است. این مثال‌ها نشان می دهد جهان در پیدایش و بقای خود به خدا وابسته است.

پرسش:

برای رابطه خدا و جهان تمثیل‌های مختلفی ارائه می‌شود که با مبانی اسلامی سازگار نیست: مثل ساعت‌ساز لاهوتی یا خدای حفره‌ها و ... لطفاً چند تمثیل مناسب برای رابطه خدا و جهان ارائه کنید.

پاسخ:

مقدمه

ادیان و فرهنگ‌های مختلف در طول تاریخ برای توصیف خدا و رابطه‌ی او با جهان، از تمثیلات و استعاره‌های گوناگونی استفاده کرده‌اند. در میان این تمثیل‌ها، دو استعاره‌ی «خدای ساعت‌ساز» و «خدای رخنه‌پوش» از شهرت فراوانی برخوردار شده‌اند. بااین‌حال، هر یک از این استعاره‌ها با چالش‌ها و محدودیت‌هایی روبرو هستند. تمثیل «خدای ساعت‌ساز» جهان را به‌عنوان یک ساعت دقیق تصویر می‌کند که پس از خلق شدن، به‌طور مستقل از سازنده‌ی خود (خدا) عمل می‌کند. این تمثیل با این اشکال مواجه است که رابطه‌ی علیت را نادیده می‌گیرد؛ رابطه‌ای که وابستگی دائمی معلول (جهان) به علت (خدا) را در پیدایش و بقا می‌طلبد. از سوی دیگر، استعاره‌ی «خدای رخنه‌پوش» خدا را تنها در نادانی‌ها و خلأهای دانش انسان جستجو می‌کند و او را به ابزاری برای پر کردن شکاف‌های علمی تقلیل می‌دهد. این نگرش با پیشرفت علم و دانش، ایمان دینی را در معرض تضعیف و نابودی قرار می‌دهد.(1)

ازاین‌رو، در این نوشتار سعی می‌شود با ارائه‌ی چند مثال مناسب، رابطه‌ی خدا و جهان به‌گونه‌ای توضیح داده شود که هم به نیاز جهان به خدا در پیدایش و بقا اشاره داشته باشد و هم خدا را به ابزاری برای پر کردن خلأهای علمی تقلیل ندهد.

البته روشن است که هرگونه تمثیل و تصویرپردازی از خدا با استفاده از مثال‌های پیرامونی، محدودیت‌هایی دارد. بااین‌حال، تلاش می‌شود بهترین تمثیل‌ها ارائه شود تا اشکالات واردشده به تمثیل‌های «خدای ساعت‌ساز» و «خدای رخنه‌پوش» به این تمثیل‌ها وارد نشود. در ادامه، در قالب نکاتی به شرح این تمثیل‌ها پرداخته می‌شود.

پاسخ اجمالی

برای توصیف رابطه خدا و جهان از تمثیل‌هایی مانند «خدای ساعت‌ساز» و «خدای رخنه‌پوش» استفاده شده است؛ اما این استعاره‌ها محدودیت‌هایی دارند: اولی جهان را مستقل از خدا نشان می‌دهد و دومی خدا را به ابزاری برای پر کردن خلأهای علمی تقلیل می‌دهد. برای رفع این اشکالات، مثال‌هایی مانند «برق و نور لامپ»، «امواج و تصاویر تلویزیون»، «اراده و تصاویر ذهنی»، «نوازنده و صدای موسیقی» و «ارتعاش تارهای صوتی و امواج صوتی» ارائه شده‌اند. این مثال‌ها نشان می‌دهند جهان در پیدایش و بقا به خدا وابسته است و چیزی جدای از او نیست. در این مثال‌ها، به وابستگی دائمی جهان به خدا تأکید شده و خدا به‌عنوان منشأ اصلی جهان مطرح می‌شود.

پاسخ تفصیلی

نکته‌ی اول: برق و نور لامپ

لامپ برای روشن شدن به جریان برق نیاز دارد. بدون برق، لامپ قادر به تولید نور نیست. این مثال به‌خوبی نشان می‌دهد که جهان نیز برای وجود و بقای خود به خدا وابسته است. همان‌طور که نور لامپ در هرلحظه به جریان برق نیاز دارد، جهان نیز در هرلحظه به اراده و قدرت خدا نیازمند است. اگر جریان برق قطع شود، لامپ خاموش می‌شود؛ به همین ترتیب، اگر اراده‌ی خداوند از جهان برداشته شود، جهان نیز نابود خواهد شد. این مثال به‌سادگی و زیبایی وابستگی جهان به خدا را در پیدایش و بقا نشان می‌دهد.

 

نکته‌ی دوم: امواج و تصاویر تلویزیون

تصاویر و صداهایی که در تلویزیون مشاهده می‌کنیم، توسط امواج نامرئی منتقل می‌شوند. این امواج دیده نمی‌شوند، اما اثر آن‌ها به‌وضوح در تصاویر تلویزیون نمایان است. اگر امواج قطع شوند، تصاویر نیز ناپدید می‌شوند. این مثال نشان می‌دهد که جهان نیز مانند تصاویر تلویزیون، جلوه‌ی وجود خدا است. خداوند مانند امواج نامرئی است که جهان را در هرلحظه نگه‌داری می‌کند. بدون او، جهان نمی‌تواند وجود داشته باشد.

 

نکته‌ی سوم: اراده‌ی من و تصاویر ذهنی

تصاویری که در ذهن خود می‌سازیم، تنها با اراده‌ی ما وجود دارند. اگر به آن‌ها فکر نکنیم، این تصاویر ناپدید می‌شوند. این مثال نشان می‌دهد که جهان نیز مانند تصاویر ذهنی، وابسته به اراده‌ی خدا است. همان‌طور که تصاویر ذهنی بدون فکر ما وجود ندارند، جهان نیز بدون اراده‌ی خدا نمی‌تواند وجود داشته باشد. این مثال به زیبایی نشان می‌دهد که جهان چیزی جدای از خدا نیست، بلکه جلوه‌ی اراده‌ی اوست و در هرلحظه به او وابسته است.

 

نکته چهارم: نوازنده و صدای موسیقی

موسیقی تنها تا زمانی وجود دارد که نوازنده در حال نواختن باشد. اگر او دستانش را از ساز بردارد یا نواختن را متوقف کند، صدا نیز فوراً خاموش می‌شود. این ارتباط نشان می‌دهد که موسیقی به‌طور مستمر به عمل نوازندگی وابسته است و وجودی مستقل از نوازنده ندارد. حال، اگر این تمثیل را به جهان تعمیم دهیم، می‌بینیم که هستی نیز به اراده و قدرت خداوند بستگی دارد. خداوند، خالق و نگه‌دارنده‌ی جهان است. همان‌طور که موسیقی، تنها در جریان نواختن باقی می‌ماند، هستی نیز تنها به سبب فیض دائمی خداوند برقرار است. اگر لحظه‌ای این فیض قطع شود، جهان همچون موسیقی‌ای که نوازنده‌اش نواختن را متوقف کرده، از بین خواهد رفت. این تمثیل نشان می‌دهد که خداوند صرفاً جهان را در ابتدا خلق نکرده و سپس رهایش نکرده است، بلکه هستی در هرلحظه به او نیازمند است. پس جهان وجودی مستقل ندارد، بلکه مانند نغمه‌ای است که وابسته به نوازنده‌اش است. این درک ما را از رابطه‌ی خدا با جهان عمیق‌تر می‌کند و نشان می‌دهد که وابستگی هستی به خدا، دائمی و ناگسستنی است.

 

نکته پنجم: ارتعاش تارهای صوتی و امواج صوتی

صدا تنها زمانی به گوش می‌رسد که تارهای صوتی در حال ارتعاش باشند. اگر این ارتعاش متوقف شود، صدا نیز به‌طور کامل از بین می‌رود. این وابستگی مطلق بین ارتعاش تارهای صوتی و تولید صدا، نشان‌دهنده‌ی رابطه‌ای است که میان جهان و خداوند برقرار است. همان‌طور که صدا بدون ارتعاش وجود ندارد، هستی نیز بدون اراده و قدرت خداوند لحظه‌ای دوام نمی‌آورد. این مثال، تصویر روشنی از پیوند دائمی بین خدا و جهان ارائه می‌دهد. هستی ما همچون پژواکی است که بدون ارتعاش الهی نمی‌تواند ادامه یابد. خداوند فقط خالق آغازین نیست، بلکه استمرار وجود ما به او وابسته است، همان‌طور که صدا بدون ارتعاش لحظه‌ای باقی نمی‌ماند.

نتیجه‌گیری:

تمثیل‌های یادشده، به شکلی ساده و ملموس، رابطه‌ی خدا و جهان را توضیح می‌دهند. این مثال‌ها نشان می‌دهند که جهان نه‌تنها در پیدایش، بلکه در بقای خود نیز به خدا وابسته است. جهان چیزی جدای از خدا نیست، بلکه جلوه‌ی وجود و اراده‌ی اوست. این مفاهیم عمیق به کمک مثال‌های ساده و قابل‌فهم، برای کودکان و حتی بزرگ‌سالان جذاب و روشن‌کننده هستند. این تمثیل‌ها برخلاف استعاره‌های «خدای ساعت‌ساز» و «خدای رخنه‌پوش»، وابستگی دائمی جهان به خدا را در هرلحظه تأکید می‌کنند و خدا را به ابزاری برای پر کردن خلأهای علمی تقلیل نمی‌دهند. در عوض، این مثال‌ها وجود خدا را به‌عنوان منشأ اصلی و ضروری جهان مطرح می‌کنند و رابطه‌ی عمیق و ناگسستنی او با جهان را به زیبایی نشان می‌دهند.

پی‌نوشت:

1. برای مطالعه بیشتر، رک: عبودیت، عبدالرسول، تحلیل و بررسی اندیشه ساعت‌ساز لاهوتی، معرفت فلسفی، پاییز 1383 ش، شماره 5؛ شیواپور، حامد، ساعت‌ساز لاهوتی در برابر خدای رخنه پوش، دوفصلنامه هستی و شناخت، پاییز و زمستان 1401 ش، شماره 18.

این‌گونه از نوشته‌ها، به جهت اطلاعات اندکی که از ماهیت دین و مسائل مربوط به آن دارند، به‌راحتی فریب عبارت‌پردازی آن را خورده و در حفره‌ای از شک، سقوط می کنند

پرسش:

«حاجی تا صبح قرآن به سر گرفت و گناهانش بخشیده شد؛ اما کارگر خسته بعد از افطار خوابش برد و گناهان امسالش به گناهان سال قبلش افزوده شد. این است اعتقادات مردم سرزمین من…». می‌دانم که این مطلب نظر اسلام نیست، اما نمی‌توانم این را به‌صورت مستند برای دیگران توضیح بدهم. لطفاً راهنمایی بفرمایید.

پاسخ:

مقدمه
غرض‌ورزی و تولید نوشته‌هایی که صدها منزل از حقیقت دورند، یکی از حربه‌های هجوم فرهنگی است که متأسفانه در بدو امر، انسان‌های زودباور را با خود همراه کرده و مخاطبین این‌گونه از نوشته‌ها، به جهت اطلاعات اندکی که از ماهیت دین و مسائل مربوط به آن دارند، به‌راحتی فریب عبارت‌پردازی آن را خورده و در حفره‌ای از شک و تردید، سقوط می‌کنند. درحالی‌که اگر کمی سطح معرفت دینی خود را بالابرده و دین را نه از موهومات و خرافات جاری اجتماع، بلکه از سرچشمه زلال قرآن، روایات و اندیشمندان اصیل دینی، دریافت می‌کردند، به چنین نوشته‌جات نادرستی مشغول نمی‌شدند.
متن فوق، مصداق یکی از این نوشته‌جات است که با سر هم کردن ادعاهای نادرست، سعی دارد این‌گونه نشان دهد که دین اسلام، جنبه اعتدال را رها کرده و بی‌توجه به حقایق، تنها ظواهر را مورد ستایش قرار می‌دهد.

در ادامه در قالب چند نکته، به بررسی متن فوق خواهیم پرداخت.

نکته اول:

مسئله «توبه» و توسل به اسباب الهی نظیر قرآن و حضرات معصومین علیهم‌السلام که در اعمال شب قدر می‌تواند به‌صورت قرآن به سر گرفتن و خواندن ادعیه جلوه کند، یکی از امیدبخش‌ترین و زیباترین مسائل دین مبین اسلام است که انسان را از بن‌بست افسوس و حسرتِ گذشته، بیرون کشیده و راه روشن آینده را نوید می‌دهد.

مطابق با عمومات و اطلاقات آیات و روایات باب توبه، هر گناهی و حتی شرک به خدا که بدترین گناهان محسوب می‌شود، قابل جبران و توبه است.

در حقیقت باب توبه ازآن‌رو بر همه گناهان باز است که انسان، هیچ‌گاه خود را ناامید و «آب از سر گذشته» نپنداشته و همواره پیش روی خود، پلی را برای بازگشت به یک زندگی سالم، مجسّم و ممکن ببیند.

بی‌شک، توبه برای انسان خطاکار (در هر درجه‌ای که باشد)، مانعی است برای ارتکاب گناهان و جنایات بیشتر و ازاین‌رو، خود این آموزه، جز خیروبرکت برای دنیا و آخرت آن شخص نیست.

تصور کنید، اگر کسی به‌کلی از آمرزش خداوند مأیوس گردد و برای همیشه خود را در لعن و عذاب جاویدان خداوند ببیند، هیچ دلیلی ندارد که در باقیمانده عمر، از اعمال خلاف و گناهانی مثل قتل، دست بردارد؛ و با خود این‌گونه خواهد گفت که «من که رسوای جهانم، غم عالم هیچ است»! درحالی‌که تعلیمات انبیاء برای تربیت بشر، چیزی جز تعالی انسان در هر مقام و مرتبه‌ای که در آن حضور دارند، نیست و اگر کاری باشد که ترک گناه یا کمتر شدن آن از سوی یک گناهکار را ممکن سازد، هم ازنظر عقلی مطلوب بوده و هم دستورات دین، معطوف به آن خواهد بود.

درنتیجه راه توبه و بازگشت به زندگی انسانی و معنوی، برای «حاجی» همان‌قدر باز است که برای «کارگر» باز است و اگر هرکدام از آن دو از این نعمت بهره‌مند نشوند، جز خودشان چه کسی را باید سرزنش کنند؟
البته این توبه و بازگشت، مشروط به گذاشتن قرآن بر سر و آداب خاص نیست (که اگر این‌چنین باشد، بهتر است). بلکه دایرمدار اراده‌ای قوی در ترک گناه و تصمیم جدی در تغییر مسیر زندگی و جبران خسارات ناشی از گناه است. قرآن به سر و خواندن دعا و زیارت رفتن، همگی گونه‌های مختلف از توسل به اسباب مقدس برای جلب خیرات بیشتر و نشانه جدی بودن در امر توبه است.

نکته دوم:

آنچه در متن یاد شده، به‌کلی نادیده انگاشته شده است، مسئله «شرایط پذیرش توبه» است که در خصوص هر گناهی متناسب با همان گناه و باکیفیتی که حاصل‌شده است، تعریف می‌شود. درنتیجه حتی اگر بپذیریم که خداوند به‌واسطه صرف‌نظر از حق خود، ممکن است برخی از گناهان را که جنبه «حق الهی» دارد، به‌واسطه توبه ببخشد، اما مسئله «حق‌الناس» به‌گونه‌ای است که بخشش آن، مشروط به رضایت صاحبان حق است. درنتیجه در خصوص «حاجی» مورد بحث در سؤال، صرف قرآن به سر گرفتن، بیان الفاظ توبه یا حتی بیزاری قلبی از آن گناه، نمی‌تواند به‌مثابه فرش قرمز، برای ورود او به ساحت پاداش ابدی الهی در آسمان‌ها باشد! چراکه در مسئله «حق‌الناس»، اساساً این مردم ستمدیده هستند که باید رضایت بدهند و خداوند از جانب خود، این حقوق را نمی‌بخشد.

درنتیجه، آنچه با توبه «حاجی» و قرآن به سر گرفتن، ممکن است بخشیده شود، حق‌الله است و گناهانی که جنبه حق‌الناس دارد، راه جبران دیگری دارد.

نکته سوم:

اساساً هرگونه تضییع در حقوق، چه حق‌الله و چه حق‌الناس، در دستگاه عدالت و محاسبه دقیق الهی قرارگرفته و با توجه به موازین عدل و فضل خداوند، تسویه می‌شود. ازاین‌رو ممکن است بخشی از حقوق تضییع‌شده در دنیا، بخشی در برزخ و بخش دیگری در قیامت استیفاء شود. در واقع، به فرموده قرآن کریم، حتی ذره‌ای از کار خیر یا کار شر، در دستگاه عدالت الهی نادیده انگاشته نشده و «هرکس هم‌وزن ذره‌ای نیکی کند، آن نیکی را ببیند؛ و هرکس هم‌وزن ذره‌ای بدی کند، آن بدی را خواهد دید». (1)

درنتیجه، نه «حاجی» و نه «کارگر» از دایره عدالت خداوند خارج نبوده و نسبت به اعمال خویش، حتی اگر به‌اندازه ذره‌ای باشد، مسئول‌اند.
نکته چهارم:

برخلاف آنچه در متن سؤال وجود دارد، نه‌تنها کار یک کارگر، از منظر باورهای اسلامی، کاری بی‌ارزش و سبک نیست، بلکه بسیارى از پیشوایان بزرگ اسلام را می‌توان «کارگر» به معنای واقعی کلمه دانست، آن‌هم کارهائى که شاید امروز بسیارى از افراد آن را دور از شأن خود می‌پندارند و حقیر و کوچک می‌شمارند. (2)

به‌عنوان نمونه، یکى از دوستان امام موسى بن جعفر علیه‌السلام او را مشغول کار در زمین کشاورزى خود دید، تعجب کرد و پرسید چرا زحمت این کار را به دوش دیگران نمی‌گذارید؟ امام فرمود: «پیامبر و امیرالمؤمنین و همه نیاکانم با دست خویش کار می‌کردند و این برنامه همه پیامبران و رسولان و اوصیاى آن‌ها و همه بندگان صالح است». (3)
براى پى بردن به اهمیت کار کارگر در این اسلام، توجه به این نکته لازم است که نه‌تنها کار مثبت و سازنده از مهم‌ترین عبادات در اسلام محسوب می‌شود، بلکه عوارض ناشى از آن نیز در حکم عبادت است، چنانکه در حدیثى می‌خوانیم: «کارگر خسته‌ای که شب بااندام فرسوده می‌خوابد همانند کسى است که شب‌زنده‌داری و عبادت می‌کند». (4)

تأمل در این روایت نشان می‌دهد اسلام برای عمل کارگر مسلمانى که شبى را تا صبح نخوابیده و با قلبى پر از عشق به خدا و اخلاص و احساس مسئولیت در برابر مشکلات جامعه اسلامى، کارکرده، فوق‌العاده اهمیت قائل شده و حتی کسانى را که این‌گونه اعمال ظاهراً کوچک و واقعاً بزرگ را تحقیر می‌کنند، شدیداً توبیخ و تهدید می‌کند و می‌گوید مجازاتى دردناک در انتظار آن‌هاست. (5)

در اسلام هرگونه کار ثمربخش، در هر مقیاس، شعبه‌ای از جهاد محسوب می‌شود و کارگر به‌عنوان مجاهد راه خدا و گاهى برتر از آن شناخته‌شده است. (6)

امام على بن موسی‌الرضا علیه‌السلام می‌فرماید: «آن کس که براى تأمین زندگى خانواده خویش تلاش می‌کند و مواهب الهى را در پرتو کار می‌طلبد از مجاهدان راه خدا گران‌قدرتر است». (7)

در احترام و تعظیم مقام کارگر از دیدگاه اسلام همین بس که در حالات سعد انصارى کارگر زحمتکش مسلمان، می‌خوانیم هنگامی‌که پیامبر صلی‌الله علیه و آله از غزوه تبوک بازمی‌گشت سعد به استقبال او شتافت و با دست خشن و پینه‌بسته‌اش با پیامبر مصافحه کرد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود چرا دستت چنین است؟ عرض کرد: با بیل و طناب کار می‌کنم و هزینه زندگى همسر و فرزندم را فراهم می‌سازم، در این موقع پیامبر صلی‌الله علیه و آله دست پینه‌بسته این کارگر باایمان را بوسید و گفت «این دستى است که هرگز آتش دوزخ به آن نخواهد رسید». (8)

همین مقدار (که البته بخش کوچکی از نگاه اسلام به کار و کارگر است) کافی است تا پرسشگر محترم بداند که نوشته متن سؤال تا چه اندازه، بی‌ارتباط با عقاید اصیل اسلامی بوده و خاستگاهی جز خیالات و اوهام طراح آن نداشته است و اگر مسلمانی به‌اشتباه چنین عقیده‌ای را طرح کرده باشد (که بعید است)، قطعاً عقایدش از تعالیم اصیل اسلامی فرسنگ‌ها فاصله دارد و باید با زبان نرم و نصیحت عقیده او در این زمینه را اصلاح کرد.

نتیجه:
حال بیایید دوباره به متن یاد شده بازگشته و آن را این‌گونه اصلاح

نماییم:
حاجی و کارگر، هر دو اراده توبه در شب قدر را داشتند، حاجی در مراسم آن شب شرکت کرد و امیدوار بود که خداوند گناهانش را می‌بخشد، اما می‌دانست که حق‌الناس، جز با رضایت مردم، جبران نمی‌شود.
در سوی دیگر، کارگر، خسته بود، بعد از افطار بااینکه قصد توبه و راز و نیاز داشت، خوابش برد و هنگامی‌که برای نماز صبح بیدار شد، همچون حاجی، امیدوار بود که خداوند گناهانش را بخشیده است.

چراکه می‌دانست کارگری که برای روزی خانواده‌اش تلاش می‌کند در نزد خداوند بسیار عزیز است و باز می‌دانست که خداوند، خواب او را هم به‌منزله عبادات و شب‌زنده‌داری نوشته است.

این است اعتقادات مردم سرزمین من ....

 کلمات کلیدی:

توبه، شرایط توبه، کارگر، ارزش کارگر.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره زلزال، آیات 7-8: ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ  وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ﴾.

2. مکارم شیرازی، ناصر، خطوط اقتصاد اسلامی، قم، مدرسه الامام علی بن ابی‌طالب علیه­السلام، 1360 ش، ص 26.

3. «ان رسول الله صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین و آبائى کلهم کانوا قد عملوا بایدیهم و هو من عمل النبیین و المرسلین و الاوصیاء و الصالحین»؛ کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، قم، دارالحدیث، چ 1، ق‏1429، ج 9، ص 535.

4.  مکارم شیرازی، خطوط اقتصاد اسلامی، ص 25.

5.  مکارم شیرازى ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چ 1، 1374 ش، ج 8، ص 58.

6. مکارم شیرازی، خطوط اقتصاد اسلامى، ص 24.

7.  «الذى یطلب من فضل الله ما یکف به عیاله اعظم اجرا من المجاهد فى سبیل الله»؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل بیت، 1409 ق، ج 17، ص 67.

8.  «فقبل یده رسول الله و قال هذه ید لاتمسها النار»؛ ابن الاثیر، عزالدین، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق، ج 2، ص ۲۶۹.

صفحه‌ها