مهدويت

اصل وجود منجی آخر الزمان از نسل پیامبر صلوات الله علیه و آله مورد اتفاق شیعه و سنی است لکن تفاوت نگاه، در اوصاف و نوع تلقی از امام در نگاه این دو مذهب است.
امکان عمر طولانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

پرسش:
یکی از علمای اهل سنت در نقد استدلال شیخ صدوق بر طولانی بودن عمر امام زمان، می‌گوید: «درست است که طول عمر زیاد، امر ممکنی است و درست است که برخی از انبیای گذشته که شرح زندگی آن‌ها در کتاب مقدس و قرآن آمده، عمر طولانی داشتند؛ اما این امر محدود به گذشتگان بوده و همه آن‌ها مرده‌اند و سده‌ها است که عمر بشر کوتاه است و دلیلی نداریم که کسی عمرش طولانی بوده و همچنان زنده است. حتی پیامبر اسلام و سایر امامان شیعه نیز عمر محدودی داشتند. عمر طولانی ابلیس نیز به خاطر جن بودن او است؛ بنابراین، ناموس طبیعت و سنت خداوند تغییر کرده و سده‌ها است که عمر کسی طولانی نیست و دلیلی ندارد ادعا کنیم که امام مهدی زنده و دارای عمر طولانی است.» چه نقدی بر این استدلال وارد است؟
 

پاسخ:
اعتقاد به منجی آخرالزمان، نقطه اشتراک ادیان الهی است و مذاهب اسلامی نیز در این مورد اختلافی ندارند. آنچه سبب تمایز اهل سنت از شیعیان شده، این است که شیعیان، منجی آخرالزمان را فرزند امام حسن عسکری علیه‌السلام می‌دانند که در سال 255 قمری متولد شده و به خاطر ملاحظاتی از همان روزهای آغازین تولد، پنهان نگاه داشته شده و هم‌اکنون نیز زنده است و تا زمان ظهورش به‌عنوان منجی عالم بشریت، زنده خواهد بود؛ اما اهل سنت معتقدند که منجی آخرالزمان هنوز به دنیا نیامده و دلیلی بر این امر در دست نیست. (1) یکی از اصلی‌ترین اشکالاتی که اهل سنت به شیعه وارد می‌سازد، شبهه «عمر طولانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه» است. در ادامه و در دو محور به این مسئله خواهیم پرداخت.

نکته اول:
طبق مبانی دینی و تعالیم وارد شده در منابع روایی اهل سنت، عمر طولانی چند صدساله برای یک نفر کاملاً ممکن است و مصادیق قابل‌توجهی در طول تاریخ داشته است؛ برخی از مصادیق، عمرشان به سر آمده و از دنیا رفته‌اند (مثلاً حضرت نوح علیه‌السلام) و برخی نیز هنوز زنده‌اند (مثلاً حضرت عیسی و حضرت خضر علیهماالسلام). با توجه به اهمیت قسم اخیر، توضیح بیشتر تقدیم می‌شود.
در منابع روایی اهل سنت آمده که حضرت خضر علیه‌السلام فرزند بلافصل حضرت آدم علیه‌السلام است و هنوز نمرده و زنده است. (2) 
در مورد حضرت عیسی علیه‌السلام نیز احادیث فراوانی دارند مبنی بر اینکه ایشان زنده است و همراه با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه ظهور خواهد کرد. (3)  برخی از عالمان اهل سنت، در مورد این مسئله ادعای اجماع کرده‌اند و معتقدند که هیچ‌کس در دنیای اسلام اعم از شیعه و اهل سنت نیست که به زنده‌بودن حضرت عیسی و ادامه حیات او تا ظهور مهدی موعود اعتقاد نداشته باشد. (4) همچنین در مورد حضرت الیاس علیه‌السلام نیز این باور در میان مسلمانان و به‌خصوص اهل سنت وجود دارد که ایشان بعد از ایمان نیاوردن قومش از خداوند طلب مرگ کرد اما خداوند به فضل خود به ایشان عمر جاودانه عطا کرد، او را به آسمان‌ها عروج داد و هنوز زنده است. (5)
بنابراین روشن می‌شود که در منابع روایی اهل سنت، برخورداری از عمر طولانی، نه‌تنها ممکن است و در طول تاریخ مصادیقی داشته، بلکه همچنان نیز برخی از اولیای الهی با عمر طولانی زنده‌اند که عمرشان از عمر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه نیز چند صدسال بیشتر است؛ بنابراین، برادران اهل سنت نمی‌توانند با محال یا بعید شمردن عمر طولانی، باور به منجی زنده و غائب نزد شیعیان را تضعیف نمایند.

نکته دوم:
مخالفت اهل سنت با امام زمان عجل الله تعالی فرجه، به تلقی حداقلی آن‌ها از امامت بازمی‌گردد. درست است که شیعه و اهل سنت هر دو اعتقاد به امامت دارند و حتی در میان اهل سنت، عالمانی هستند که امامت را جزء اصول دین دانسته‌اند. (6) اما باید دانست که تلقی اهل سنت از امام و امامت با شیعه متفاوت است و امام را رهبری عادی بدون خصایص ممتاز علم لدنی و عصمت می‌دانند که در هر دوره به شیوه خاصی توسط مردم تعیین می‌شود؛ گاهی توسط خلیفه قبلی و گاه توسط شورایی که خلیفه تعیین کرده است و ...
اما شیعیان با تلقی درست از امامت، معتقدند که حکمت و اراده خدا به این امر تعلق‌گرفته که زمین خالی از حجت نمی‌ماند و حتی اگر شرایط ظهور امام مهیا نباشد، امام در پرده غیبت در زمین مستقر می‌گردد. (7) از نگاه شیعه امام خصوصیاتی منحصربه‌فرد دارد و هادی و راهنمای بشر در امور دین و دنیا است (8) و هر فرد و جامعه‌ای همواره نیازمند امامی است که هدایت الهی را در دنیا رقم بزند و محال است که زمین در زمانی از امام و حجت الهی خالی شود حال چه حاضر باشد چه غایب. (9) بر این اساس شیعه معتقد است که با تولد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه، سلسله امامان به پایان رسیده و پس از ایشان امام دیگری نخواهد آمد و ایشان خاتم الاوصیاء هستند و ازاین‌رو از زمان تولدشان تاکنون زنده‌اند و در آخرالزمان ظهور خواهند کرد.

نتیجه:
شیعه و سنی اتفاق نظر دارند که اولاً منجی آخرالزمان از نسل پیامبر صلی‌الله علیه و آله است و در موعد مناسب ظهور خواهد کرد؛ ثانیاً عمر طولانی و چند صدساله نه‌تنها ممکن است، بلکه واقع شده و مصادیق زیادی در تاریخ ادیان دارد؛ ثالثاً برخی از انبیای الهی مثل حضرت عیسی علیه‌السلام، هنوز زنده و غایب‌اند.
با این حال، اهل سنت چون تلقی خاصی از امامت دارند و مصادیق امام را عرفی تعیین می‌کنند، به وجود امام زمان زنده و غائب در عصر حاضر معتقد نیستند؛ چنانکه امام حسن عسکری و سایر امامان پیشین علیهم‌السلام را نیز قبول ندارند. طبق مبانی و منابع دینی اهل سنت، طرح اشکال به عمر طولانی امام زمان، پذیرفتنی نیست و آن‌ها نمی‌توانند با این اشکال، باور به وجود امام زمان را تضعیف نمایند.

پی‌نوشت‌ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: سلیمیان، خدامراد، درس‌نامه مهدویت: حضرت مهدی از ولادت تا امامت، قم، بنیاد فرهنگی مهدی موعود، چاپ ششم، ۱۳۸۹ ش.
2. «عَن ابْن عَبَّاس رَضِی الله عَنْهُمَا قَالَ: الْخضر ابْن آدم لصلبه ونسئ لَهُ فِی أَجله حَتَّى یکذب الدَّجَّال»؛ سیوطی، جلال‌الدین، تفسیر الدر المنثور، بیروت، دارالفکر، بی‌تا، ج‌۵، ص 420؛  «فلما خرج منها قال لبنیه ان آدم دعا بطول العمر لمن یدفنه من أولاده الى یوم القیامه فذهب أولاده الى الغار لیدفنوه وکان فیهم الخضر فکان هو الذی تولى دفن آدم فانجز الله ما وعده فهو یحیى ما شاء الله له ان یحیى»؛ حقی بروسی، اسماعیل، روح¬البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ ۱، ۱۴۲۱ ق، ج‌۵، ص‌۲۶۸.
3. به‌عنوان نمونه: «عن أبی هریره، أن النبیَّ -صلَّى الله علیه وسلم- قال: لیس بینی وبینه نبیٌّ -یعنی عیسى ابن مریم- وإنه نازلٌ، فإذا رأیتموه فاعرِفوه: رجل مربوعٌ إلى الحُمرهِ والبیاضِ، بین مُمصَّرتین، کأن رأسَه یقطُرُ وإن لم یُصِبه بلَلٌ، فیُقاتِلُ الناسَ على الإِسلامِ، فیدُقُ الصَّلِیبَ، ویقتُلُ الخِنزیرَ، ویضَعُ الجزیهَ، ویُهلِکُ اللهُ فی زمانه المِلل کلَّها إلا الإِسلامَ، ویُهلِکُ المسیحَ الدَّجَّالَ، فیمکثُ فی الأرضِ أربعینَ سنهَ، ثم یُتوفَّى فیُصلی علیه المُسلمون»؛ ابو داوود السجستانی، سلیمان بن الأشعث، سنن ابی داوود، المحقق: شعَیب الأرنؤوط و محَمَّد کامِل قره بللی، بی‌جا، دارالرساله العالمیه، ط 1، 1430 ق، ج 6، ص 378.
4. سیوطی، جلال‌الدین، العرف الوردی فی اخبار المهدی، تهران، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الإسلامیه المعاونیه الثقافیه، مرکز التحقیقات و الدراسات العلمیه، چ 1، ۱۴۲۷ ق، ص 176.
5. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ ق، ج ۲۳، ص ۵۹-۶۰.
6. به‌عنوان نمونه: «و اجاب عن الاولین اعنی الاقامه والتسمیه بانهما من مسائل الفروع ولا کفر ولا بدعه فی مخالفتهما فلم تتواتر الدواعی علی نقلهما لذلک، بخلاف الامامه فانها من الاصول ومخالفتها بدعه وموثره فی الفتن»؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، منهاج الوصول إلی علم الأصول، تعلیق مصطفی شیخ مصطفی، بیروت، مؤسسه الرساله ناشرون، 1427 ق، ص 75.
7. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، قم، کتاب طه، چ 16، 1393 ش، ج 2 ص 132 و 135.
8. همان، ص 142-151.
9. «لاتَخلُوا الأرضُ مِن قائمٍ لِلهِ بِحُجّهٍ، إمّا ظاهِراً مَشهُوراً و إمّا خائِفاً مَغموراً»؛ شریف رضی، نهج‌البلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، مرکز البحوث الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ص 497، حکمت 147.

 

هرچند پیامبرانی مانند حضرت خضر و حضرت عیسی علیهم السلام هنوز زنده هستند و عقل هم به عنوان حجت باطنی وجود دارد ولی ضرورت وجود امام، هنوز پابرجا است
ضرورت وجود «امام» غائب

پرسش:
یکی از ادله شیعیان بر ضرورت وجود امام غائب، خالی نبودن زمین از حجت است و برای تأیید آن به کلام حضرت علی استناد می‌کنند که فرمود زمین بدون حجت نمی‌ماند. اشکال این استدلال این است که اگر امام غائب وجود نداشته باشد، زمین خالی از حجت نمی‌ماند چراکه اولاً برخی از پیامبران مثل حضرت خضر و حضرت عیسی هنوز زنده و غائب‌اند. ثانیاً عقل نیز حجت است و با توجه به پرورش و هدایت عقل توسط خاتم‌الانبیاء، نیازی به حجت دیگر نیست. چگونه به این اشکال، پاسخ می‌دهید؟
 

پاسخ:
شیعیان مستند به دلایل عقلی و روایی معتقدند که زمین خالی از حجت نیست و باید در هر دوره‌ای پیامبر یا امام وجود داشته باشد و از سال 260ق تاکنون، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه حجت زمین است که به عللی در پرده غیبت به سر می‌برند تا در زمان مناسب، ظهور نمایند. مخالفان باور به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، اشکالات متنوعی به این باور وارد کرده‌اند؛ ازجمله اینکه، حتی اگر ضرورت حجت در زمین را بپذیریم، باوجود عقل که حجت باطنی است و با وجود پیامبرانی همچون حضرت خضر و حضرت عیسی علیهماالسلام که هنوز زنده‌اند و حجت خدا به‌حساب می‌آیند، نیازی به حجت دیگر نیست و ضرورت ندارد که امام مهدی وجود داشته باشد. در ادامه به نقد و بررسی این اشکال می‌پردازیم.

نکته اول:
آنچه در روایات درباره ضرورت حجت در زمین گفته‌شده است، شامل هر چیز و هرکسی نمی‌شود؛ بلکه ناظر به انبیای الهی و امامان علیهم‌السلام است و پس از حضرت خاتم‌الانبیاء صلی‌الله علیه و آله، مختص به امامانی است که وظیفه هدایت مردم را بر عهده دارند (1) و مصداق آیه شریفه ﴿ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾؛ (2) به‌حساب می‌آیند. (3) از این منظر، امامان همچون انبیای الهی، بشارت دهنده و بیم دهنده مردم هستند (4) و وظیفه شناساندن حلال و حرام به مردم را بر عهده دارند. (5) آن‌ها اختلافات مردم را حل می‌کنند (6) و محافظ دین خدا می‌باشند. (7)  این حجج الهی (امامان و انبیای الهی)، یا مشهور و شناخته‌شده میان مردم هستند و همه آن‌ها را می‌شناسند و در دسترس همه قرار دارند یا اینکه به خاطر خطراتی که آن‌ها را تهدید می‌کند، از شهرت دور مانده و در همان حال، به ایفای نقش هدایتگرانه مشغول هستند. (8)
بنابراین، حجت خدا در زمین، دارای ویژگی‌ها و کارکردهای خاصی است و بر مصادیق منحصربه‌فردی تطبیق می‌یابد و شامل هر کس و هر چیزی نمی‌شود.

نکته دوم:
ممکن است این سؤال پیش آید که باوجود عقل که معارف اسلامی، آن را به‌عنوان حجت باطنی معرفی می‌کنند، اصلاً چه نیازی به حجت دیگری با کارکردهای یادشده است؟
در پاسخ به این پرسش، گفتنی است: عقل اگرچه حجت خدا و چراغ راه هدایت است، اما گستره او محدود است. عقل به‌تنهایی و به شکل مستقل، قدرت حل برخی از مسائل را ندارد؛ ازاین‌رو، باید کمک‌کار دیگری وجود داشته باشد تا اطلاعات مناسبی در اختیار عقل قرار بدهد. گاهی نیز عقل آدمی به خاطر انس با دنیا و امور مادی، کارکرد اصلی خود را از دست می‌دهد و درنتیجه، برای احیای آن، به حجت دیگری نیاز است که توانایی احیای عقل دفن شده زیر خروارها خاک دنیا را دارد. (9) بگذریم از اینکه، باوجود عقل میان مردم، برای حفاظت از دین و حل اختلافات جامعه، همچنان نیازمند کسانی هستیم که کلام آن‌ها در هنگام اختلافات، فصل الخطاب (سخن آخر) به‌حساب می‌آید و با رهبری جامعه دینی، از دین حفاظت می‌کنند.
بنابراین، حجت بودن عقل و معتبر دانستن آن، به معنای بی‌نیازی از حجت‌های ظاهری و هادیان الهی نیست؛ و اگر چنین می‌بود، اساساً نباید دینی تشریع می‌شد و پیامبری ارسال می‌شد. این دو (عقل و دین) مکمل یکدیگرند و یکی ما را از دیگری بی‌نیاز نمی‌سازد.

نکته سوم:
پیامبران الهی همچون حضرت عیسی (10) و حضرت خضر (11) علیهماالسلام که اکنون زنده و در قید حیات هستند، اگرچه حجت خدا در زمین بودند اما شایسته ابلاغ و اجرای دین جهانی نبودند و به همین جهت بااینکه خداوند می‌توانست آن‌ها را از پرده غیبت بیرون آورده و آن‌ها را مأمور به ابلاغ و اجرای دین کند، این کار را نکرد و این رسالت را به حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله اختصاص داد و در آخرالزمان نیز آن را به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه واگذار کرد. بنابراین، آخرین حجج الهی در زمین، پیامبر اسلام و امامان علیهم‌السلام هستند که در عصر حاضر، این مهم بر عهده امام مهدی عجل الله تعالی فرجه است.
اگرچه حضرت خضر و حضرت عیسی علیهماالسلام در دوره‌ای حجت خدا در زمین بودند اما در عصر حاضر این نقش به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه سپرده‌شده است. درست است که امام مهدی نیز غائب است، اما باید توجه داشت که فقط ایشان شایسته رهبریِ نهضت عدالت‌خواه و هدایتگر است و اکنون به‌ناچار در پرده غیبت است و با رفع موانع، ایشان نیز ظهور کرده و پیامبرانی همچون حضرت عیسی و حضرت خضر علیهماالسلام نیز ظاهرشده و به ایشان اقتدا می‌کنند.

نتیجه:
با عنایت به آنچه گذشت روشن می‌شود که انسان‌ها دارای عقل و حجت باطنی هستند، اما با این حال، به حجت‌های ظاهری یعنی انبیای الهی و امامان نیز نیازمندند چراکه این بزرگواران با پرورش عقل و احیای آن و تعلیم اموری که عقل به آن‌ها دسترسی ندارد، مردم را به سعادت و حقیقت رهنمون می‌سازند. گاهی این حجت‌های ظاهری، میان مردم آشکارند و شهرت دارند و همه آن‌ها را می‌شناسند و گاهی نیز به خاطر خوف جان، از شهرت فاصله گرفته و ناشناخته بین مردم زندگی می‌کنند و با این حال، از وظایف هدایتگرانه خود غفلت نمی‌کنند و به آن اشتغال دارند و مردمی که شایسته هدایت‌اند را به شکل پنهانی و ناشناس هدایت می‌کنند. به همین جهت گفته می‌شود که با ظهور حضرت مهدی، خیلی‌ها می‌فهمند که سابقاً ایشان را دیده بودند اما به‌جا نیاورده بودند. 
در عصر حاضر، اگرچه چند پیامبر و یک امام وجود دارد، اما فقط یکی از آن‌ها، شایستگی دعوت جهانی را دارد؛ اگر آن پیامبران این شایستگی را داشتند، خداوند شرایط را برای ظهور آن‌ها فراهم می‌کرد و دین خاتم را به آن‌ها می‌سپرد یا در آخرالزمان آن‌ها را منجی و پیشوای جهانیان می‌کرد؛ در حالی که طبق آیات و روایات مشخص می‌شود که فقط پیامبر اسلام آن شایستگی را داشت که دین خاتم را دریافت و ابلاغ کند و فقط حضرت مهدی این شایستگی را دارد که در آخرالزمان دین خاتم را بر جهانیان مسلط سازد. خلاصه اینکه باوجود عقل و انبیای دیگر، همچنان ضرورت دارد که زمین خالی از حجت نباشد چراکه حجت در زمین در عصر خاتمیت، کارکردهایی دارد که در عصر حاضر، منحصر به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه است.

پی‌نوشت‌ها:
1. «وَ اللَّهِ مَا تَرَکَ اللَّهُ أَرْضاً مُنْذُ قَبَضَ آدَمَ  إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامٌ یُهْتَدَى بِهِ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَا تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ حُجَّهٍ لِلَّهِ عَلَى عِبَادِهِ»؛ کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، محقق / مصحح علی‌اکبر غفارى و محمد آخوندى، تهران، دارالکتب الإسلامیه‏، چ 4، 1407 ق‏، ج 1‏، ص 179.
2. سوره رعد، آیه 17.
3. «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(عَلَیْهِ السَّلاَمُ) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ "إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ " فَقَالَ: رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) الْمُنْذِرُ، وَ لِکُلِّ زَمَانٍ مِنَّا هَادٍ یَهْدِیهِمْ إِلَى مَا جَاءَ بِهِ النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)،ثُمَّ الْهُدَاهُ مِنْ بَعْدِهِ عَلِیٌّ(عَلَیْهِ السَّلاَمُ)، ثُمَّ الْأَوْصِیَاءُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ»؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، موسسه البعثه، چ1، 1404ق، ج3، ص228.
4. همان، ج4، ص523.
5. «مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهَا الْحُجَّهُ یُعَرِّفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى سَبِیلِ اللَّهِ»؛ کلینى، الکافی، ج 1‏، ص 178.
6. «إن الارض لا تخلو إلا و فیها عالم کلما زاد المؤمنون شیئا ردهم إلى الحق ، و إن نقصوا شیئا تممه لهم»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ط2، 1404ق، ، ج23، ص27.
7. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص335.
8. « لاَ تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّهٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً»؛ همان، ص 497.
9. « لِیَستَأدُوهُم مِیثاقَ فِطرَتِهِ وَ یُذَکِروهُم مَنسِىَ نِعمَتِهِ ... وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول»؛ شریف رضی، نهج‌البلاغه، مصحح صبحی صالح، قم، مرکز البحوث الاسلامیه، ۱۳۷۴ش، ص 43.
10. سوره نساء، آیات 157 و 158: ﴿ وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا ﴾.
11. « ...أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا  یَقُولُ‌ إِنَّ الْخَضِرَ  شَرِبَ مِنْ مَاءِ الْحَیَاهِ فَهُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ حَتَّى یُنْفَخَ فِی الصُّورِ وَ إِنَّهُ لَیَأْتِینَا فَیُسَلِّمُ فَنَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ لَا نَرَى شَخْصَهُ وَ إِنَّهُ لَیَحْضُرُ حَیْثُ مَا ذُکِرَ فَمَنْ ذَکَرَهُ مِنْکُمْ فَلْیُسَلِّمْ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَحْضُرُ الْمَوْسِمَ کُلَّ سَنَهٍ فَیَقْضِی جَمِیعَ‌ الْمَنَاسِکِ وَ یَقِفُ بِعَرَفَهَ فَیُؤَمِّنُ عَلَى دُعَاءِ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیُؤْنِسُ اللَّهُ بِهِ وَحْشَهَ قَائِمِنَا فِی غَیْبَتِهِ وَ یَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُ»؛ صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین و تمام النعمه، محقق / مصحح: علی‌اکبر غفارى ، تهران، نشر اسلامیه، چ 2، 1395 ق، ج 2، ص390 و 391.

 

شیخ کلینی و شیخ صدوق رحمت الله علیهما با برخی از نواب اربعه هم عصر بوده اند ولی سؤالی مطرح است که چرا در کتب روایی ایشان، روایتی از نواب اربعه نیست؟
نحوه ارتباط شیخ کلینی و شیخ صدوق با نواب اربعه رحمت الله علیهم

پرسش:
چرا کلینی و صدوق که عصر غیبت صغری و نیابت خاص نواب اربعه را درک کردند، در کتاب‌های علمی خود، خصوصاً در ابواب مربوط به غیبت، اطلاعات زیادی درباره نائبان خاص ارائه نکردند یا روایاتی از آن‌ها نقل ننمودند یا با آن‌ها نامه‌نگاری نمی‌کردند و ...؟ آیا در حقانیت نائبان تردید داشتند یا آن‌ها را فقط مسئول تدبیر امور اجرایی می‌دانستند یا ...؟ در هر صورت، تلقی آن‌ها از نائبان چه بوده است؟
 

پاسخ:
دوران غیبت امام زمان عجل الله فرجه به دو بخش کوتاه و بلند (صغری و کبری) تقسیم می‌شود. در دوران غیبت صغری که 69 سال به طول انجامید، ایشان از طریق نائبان خاص، با شیعیان در ارتباط بودند. این نائبان خاص، چهار تن از بزرگان شیعه بودند که امام زمان آن‌ها را به مدت چند سال برای این منصب تعیین می‌نمود. در مورد اینکه این بزرگواران در میان شیعیان چه جایگاه و مقام و وظایفی داشتند و اینکه چرا برخی از محدثان شیعه چندان به معرفی آن‌ها نپرداختند، از مسائلی است که در ادامه در قالب نکاتی به آن‌ها می‌پردازیم.

نکته اول:
در عصر غیبت صغری عالمان شیعه عمدتاً به تدوین جوامع حدیثی شیعه پرداختند. این کتاب‌ها به‌گونه‌ای است که صرفاً در آن‌ها نقل حدیث صورت گرفته (به‌خصوص در مورد جناب کلینی و صدوق) و تقریباً هیچ اظهارنظر شخصی یا مطلبی غیر حدیث و حتی شرح و تفسیر حدیث نیز از سوی این بزرگواران مشاهده نمی‌شود. حتی درجایی که مرحوم صدوق کتابی را با عنوان «الاعتقادات» باهدف بیان اعتقادات کلامی شیعه به رشته تحریر درمی‌آورد، بازهم عمدتاً به قرآن و احادیث استناد کرده و از سوی خود مطلب زیادی به آن اضافه نمی‌کند. ازاین‌رو عدم نگارش شرح‌حال نائبان خاص و ذکر جزئیات درباره آن‌ها چندان عجیب نیست.

نکته دوم:
جناب صدوق در زمان رحلت آخرین نائب خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه در اوایل سنین جوانی بوده و چون اصولاً این مراودات از طرف وکلا انجام می‌شده است، هنوز جایگاه خاصی در جامعه شیعه نداشت تا با نواب خاص ارتباط برقرار کند. در عین حال پدر بزرگوار ایشان جناب علی بن بابویه قمی به‌عنوان یک شخصیت برجسته در جامعه شیعه با حسین بن روح نوبختی سومین نایب خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه مکاتبه داشته و جالب است که از حسین بن روح خواسته از امام بخواهد که به او پسری صالح و عالم عطا کند که شیخ صدوق با دعای امام زمان تولد یافته و یکی از عالمان بزرگ شیعه شد. (1)

نکته سوم:
شیخ صدوق نیز اگرچه با نائبان خاص ارتباط زیادی نداشت و درباره آن‌ها چندان ننوشت، اما با این حال، در کتاب‌های ایشان می‌توان مطالبی یافت که نشان‌دهنده ایمان و اعتقاد آن‌ها به نائبان امام و مراوده پدر بزرگوار ایشان با بعضی از نواب اربعه است. به‌عنوان مثال شیخ صدوق بسیاری از توقیعات شریف امام زمان عجل الله تعالی فرجه را در کتاب «کمال‌الدین و تمام النعمه» ذکر کرده است که به‌طور طبیعی تمامی این توقیعات از سوی امام و از مسیر نواب خاص در اختیار شیعیان قرارگرفته بود و نقل آن‌ها نشان‌دهنده اطمینان و اعتقاد شیخ صدوق به نواب اربعه است. (2) همچنین ایشان در روایات خود به‌طور مشخص از برخی از این نواب خاص نقل حدیث نیز کرده است (3) که با توجه به رویکرد شیخ صدوق و علمای مکتب قم در نقل روایات از افراد ثقه و قابل‌اعتماد شیعه و عدم نقل از ضعفا و حتی مقابله جدی با این جریان (4) و همچنین تعریف و تمجید شیخ صدوق از برخی از این نائبان، (5) نشان‌دهنده ایمان و اعتقاد شیخ به نیابت این اشخاص است.

نکته چهارم:
در مورد جناب کلینی هم با توجه به اینکه ایشان در دوره غیبت صغری حضور داشتند و با سه تن از نواب خاص هم‌عصر بودند، در کتاب خود یعنی کتاب شریف «الکافی» روایتى درباره توثیق دو تن از نواب امام زمان عجل الله تعالی فرجه و تأیید ارتباط آن‌ها با آن حضرت ذکر کرده‌اند. (6) در عین حال جناب کلینی از این بزرگواران حدیثی نقل نکرده است؛ ظاهراً به این دلیل که نواب اربعه در جامعه آن دوره، بیش از آنکه شخصیتی علمى به شمار آیند، در مواردى که نیاز بود، شخصیتی اجرایى براى ارتباط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه شناخته می‌شدند. ازاین‌رو، شیعیان، عمدتاً براى حل مشکلات دشوار و غیرطبیعی، به ایشان مراجعه می‌نمودند و به‌ندرت، جهت سؤال شرعى یا استماع حدیث به آن‌ها رجوع می‌کردند. گویا شیعیان از دوره پایانى غیبت صغری، به این مسئله عادت کرده بودند که نیازهاى دینى و مذهبى خود را باید از طریق مراجعه به عالمان و فقیهان و راویان حدیث حل نمایند. (7)

نتیجه:
آثار به‌جا مانده از صدوق و کلینی، نشانگر آن است که صدوق و کلینی، جایگاه خاص و ممتازی برای نواب اربعه در نظر داشتند؛ اما چون صدوق و کلینی، عمدتاً به دنبال گردآوری و ثبت احادیث بودند، تنها به نقل روایت اکتفا کرده و در آثارشان از طرح مطالب دیگر، مثل توضیح زندگیِ نائبان خاص، خودداری نمودند.
بگذریم از اینکه، سال‌ها بود که نقش مرجعیت علمی به عالمان شیعه واگذارشده بود و نواب اربعه فقط دارای منصب نیابت بودند. به همین جهت، مردم به نواب اربعه برای دریافت حدیث یا نقل آن، مراجعه نمی‌کردند و نام نواب اربعه در کتاب‌های حدیثی کلینی و صدوق نیز کمتر بازتاب یافته است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. طوسى، محمد بن الحسن‌، کتاب الغیبه للحجه، محقق/مصحح: عباد الله تهرانى و على احمد ناصح، قم، دارالمعارف الإسلامیه، چ 1، 1411 ق، ص ۱۸۸.
2. صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین و تمام النعمه، محقق/مصحح: علی‌اکبر غفارى، تهران، نشر اسلامیه، چ 2، 1395 ق، ص 482-522.
3. «و ما کان فیه عن محمّد بن عثمان العمریّ- قدّس اللّه روحه- فقد رویته عن أبی؛ و محمّد بن الحسن؛ و محمّد بن موسى بن المتوکّل- رضی اللّه عنهم- عن عبد اللّه بن جعفر الحمیریّ، عن محمّد بن عثمان العمریّ»؛ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه‌، محقق/مصحح: علی‌اکبر غفارى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چ 2، 1413 ق، ج 4، ص 510.
4. کرمی، محسن، نگاهی تحلیلی به رفتار احمد بن عیسی در تبعید برخی از راویان، دانش‌ها و آموزه‌های قرآن و حدیث، سال اول، تابستان 1397 ش، شماره 1، ص 68-72.
5. «و ما کان فیه عن محمّد بن عثمان العمریّ قدّس اللّه روحه»؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه‌، ج 4، ص 510. شیخ صدوق با تعبیر «قدس الله روحه» به تمجید خاص از محمد بن عثمان عمری نائب خاص دوم امام زمان پرداخته است.
6. «قَدْ أَخْبَرَنِی أَبُو عَلِیٍّ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه¬السلام قَالَ سَأَلْتُهُ وَ قُلْتُ مَنْ أُعَامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخُذُ وَ قَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِیُّ ثِقَتِی فَمَا أَدَّى إِلَیْکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّی وَ مَا قَالَ لَکَ عَنِّی فَعَنِّی یَقُولُ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ الثِّقَهُ الْمَأْمُونُ وَ أَخْبَرَنِی أَبُو عَلِیٍّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا مُحَمَّدٍ علیه¬السلام عَنْ مِثْلِ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِیُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّیَا إِلَیْکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّیَانِ وَ مَا قَالا لَکَ فَعَنِّی یَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق: علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، ط 4، 1407 ق، ج 1، ص 330.
7. معموری، علی، مجموعه مقالات فارسی کنگره بین‌المللی ثقه‌الاسلام کلینی (جایگاه و بازتاب‌های کلامی کتاب الکافی در بازسازی مذهب شیعه)، قم، دارالحدیث، 1387 ش، ج 2، ص 285.

هرچند غیبت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بسیار طولانی شده است ولی دلایل متقنی برای آن وجود دارد تا کسی نتواند از این مسئله سوء استفاده کند.
فلسفه غیبت کبرای امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف

پرسش:
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در سال 255 ق متولد شدند و در سال 260 ق با شهادت پدرشان، امام و پیشوای شیعیان شدند. ایشان به سبب شرایط سیاسی آن روزگار، 69 سال پنهان شدند و فقط از طریق نائبان خاص با مردم ارتباط داشتند (غیبت صغری) تا اینکه امام زمان در سن 74 سالگی یعنی در سال 329 ق، با فوت آخرین نائب خاص، ارتباط با مردم را قطع کردند و هیچ نائب خاصی را معرفی نکردند.

فلسفه قطع ارتباط ایشان با مردم از طریق نائب خاص چیست؟ چرا همچنان ارتباط از طریق نواب خاص را انتخاب نکردند و کلا ارتباطشان با مردم قطع شد و غیبت کبری آغاز شد؟ تنها چیزی که به ذهنم می‌رسد این است که امام زمان نیز در همان سال‌های فوت آخرین نائب خاص، به مرگ طبیعی از دنیا رفت! آیا توضیحاتی دارید که این ذهنیت را رد کند و فلسفه قطع ارتباط ایشان با مردم از طریق نائب خاص را به شکل معقول توضیح بدهد؟
 

 

پاسخ:

اعتقاد به منجی در آخرالزمان، ازجمله باورهای مشترک میان ادیان و مذاهب مختلف اسلامی است که درباره خصوصیات و مصداق آن نظرات مختلفی طرح‌شده است. شیعیان معتقدند که منجی، امام زنده و غائب است که در سال 255 هجری قمری متولد شده، اما به سبب شرایط سیاسی و اجتماعی و خطرات جانی، از مردم پنهان نگاه داشته شده تا در شرایط مناسب ظهور کند.  امام در 69 سال از دوران غیبت و پرده‌پوشی، از طریق نائبان خاص با مردم مرتبط بود (غیبت صغری) اما به دلایلی اعلام کرد که پس از مرگ نائب چهارم، نائب دیگری ندارند و ارتباطشان با مردم از طریق نائبان خاص، به‌کلی قطع می‌شود. (غیبت کبری) در ادامه، در قالب نکاتی، به چرایی این امر می‌پردازیم.

نکته اول:
یکی از مهم‌ترین دلایل شیعه بر وجود امام زنده در همه زمان‌ها، روایاتی است که تأکید می‌کند زمین هیچ‌گاه از حجت خالی نخواهد بود. این روایات به‌وفور در منابع روایی شیعه تکرار شده است (1) به‌گونه‌ای که می‌توان بر آن ادعای تواتر نمود. این روایات بیان می‌کنند که وجود حجت و امام زنده در هر دوره و زمانی لازم است و هیچ زمانی در طول تاریخ بشریت، زمین خالی از وجود امام زنده نبوده است، اما لزومی ندارد که امام ظاهر باشد؛ یعنی به فراخور شرایط امام می‌تواند آشکار بوده و همگی ایشان را بشناسند و یا آنکه در خفا بوده و اکثریت مرده از دیدن و ارتباط با ایشان محروم باشند. (2)

نکته دوم:
اصل و بنای الهی این است که امام، هم در زمین حاضر باشد و هم ظاهر و در دسترس عموم مردم؛ اما به گواهی تاریخ، شرایط زمانه در دوران امامان معصوم به‌گونه‌ای بود که اکثریت مردم از رهبری و هدایت امامان علیهم‌السلام محروم شدند و فقط از طریق نائبان خاص، آن هم به سختی، با امام در ارتباط بودند. (3)  
برای نمونه، خلفای عباسی چنان شرایط را بر امام حسن عسکری علیه‌السلام سخت کرده بودند که مردم گاهی دسترسی مستقیم به ایشان نداشته و از طریق «عثمان بن سعید» با ایشان مرتبط می‌شدند. عثمان از نزدیک‌ترین و صمیمی‌ترین یاران امام حسن عسکری علیه‌السلام بود که زیر پوشش روغن‌فروشی، اموال و نامه‌های مردم را در ظرف‌ها و مشک‌های روغن قرار می‌داد و به حضور امام می‌رساند. (4) در همین دوران بود که فرزند امام حسن عسکری علیه‌السلام، یعنی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، تولد یافت. ایشان تصمیم گرفت که فرزند خود را از دیدگان پنهان نگاه دارد چراکه می‌دانست با علنی شدن تولد امام مهدی، ایشان نیز دستگیر و محصورشده و به شهادت می‌رسد. ازاین‌رو، امام حسن عسکری فرزند خود را پنهان نگاه داشت و فقط با برخی از یاران خاص، از وجود فرزند سخن گفت. (5) ایشان عثمان را نائب خاص امام مهدی عجل الله تعالی فرجه قرار داد تا حکومت به امام دسترسی نیابد و جان امام محفوظ بماند. عثمان به‌صورت پنهانی رابط میان مردم و امام بود و پس از او نیز نیابت خاص توسط سه نائب دیگر دنبال شد. (6)

نکته سوم:
اما نیابت خاص نیز با مشکلاتی همراه بود و به همین جهت، با وفات چهارمین نائب، دوران نیابت خاص به پایان رسید و دوران غیبت کبری و نیابت عام آغاز شد. در شرح این مشکلات، به دو نمونه بسنده می‌کنیم:

نخست اینکه، اگر غیبت حضرت باواسطه نایبان خاص ادامه پیدا می‌کرد، این امکان وجود داشت که فرصتی برای افراد شیاد و دروغ‌گو ایجاد گردد و آن‌ها ادعای نیابت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را نمایند. با توجه به اینکه این افراد دروغ‌گو اصولاً اشخاصی مکار و زیرک هم هستند، تشخیص دادن فرد صادق از کاذب برای مردم سخت می‌شد. (7) 
چنانکه در دوره‌هایی نیز متأسفانه افرادی مانند محمد بن نصیر، احمد بن هلال، شلمغانی و ... ادعای نیابت کرده و بخشی از جامعه شیعه را به گمراهی کشاندند. (8) البته می‌توان گفت که امام زمان عجل الله تعالی فرجه می‌توانست برای اثبات و نشان دادن نایب راستین خود، کرامت و کار خارق‌العاده‌ای نشان دهد که باید توجه داشت این راه‌حل نیز در دراز مدت هم کارآیی خود را از دست می‌داد و هم ممکن بود راه را برای افراد ساحر و ... باز کند که  موجب پدید آمدن اشکالات زیادی برای مردم می‌شد. (9)

دوم اینکه، با وجود حکومت‌های ستمگر، ساختار نیابت خاص نیز دیر یا زود کارآمدی خود را به‌مرور زمان از دست می‌داد؛ چراکه نواب خاص برای انجام وظایف خود و ارتباط با شیعیان، به‌سرعت شناسایی‌شده و در نتیجه، آن‌ها نیز در معرض شکنجه و آزار و حصر و حبس قرار می‌گرفتند و کارآیی خود را از دست می‌دادند. در چنین شرایطی، سیستم نیابت عام با محوریت عالمان وارسته که محدود به یک یا چند نفر نیستند، بهتر می‌توانست و می‌تواند به اداره امور جامعه شیعه کمک کند. ازاین‌رو، دوران نیابت عام آغاز شد و نیابت خاص به اتمام رسید. (10)
به همین دلایل و احتمالاً دلایل دیگری که بر ما پوشیده است، امام زمان عجل الله تعالی فرجه در روزهای پایانی نائب خاص چهارم، توقیعی به ایشان داد و رسماً از سوی ایشان اعلام شد که نائب چهارم تا شش روز دیگر از دنیا خواهد رفت و بعد از ایشان، غیبت کبری آغاز خواهد شد؛ و دقیقاً هم‌چنین شد. (11)

نتیجه:
در انتهای ایام زندگی امام حسن عسکری علیه‌السلام، مجموعه‌ای از عوامل، غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه را اجتناب‌ناپذیر نمود. در عین حال برای آنکه شیعیان در حیرت و گمراهی گرفتار نشوند، چند سالی حضرت باآنکه غائب ازنظر بود اما از طریق نائبان خاص، با شیعیان در ارتباط بود و پاسخ سؤالات ایشان را می‌داد. بعد از آمادگی شیعیان و نیز از دست رفتن کارآیایی نیابت خاص، امام زمان عجل الله به آخرین نایب خاص خود خبر داد که این نائب بعد از شش روز فوت کرده و سپس غیبت کبری آغاز خواهد شد؛ بنابراین، دلیلی ندارد که قطع ارتباط امام با نائبان خاص را به معنای مرگ امام بدانیم؛ خصوصاً اینکه در جای خودش اثبات شده که هیچ‌گاه زمین از حجت و امام خالی نخواهد ماند.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. به‌عنوان نمونه: «اِنَّ الاَرْضَ لاتَخْلُوا اِلاّ وَ فیها اِمامٌ کَیْما اِنْ زادَ المُؤمِنُونَ شَیْئاً رَدَّهُمْ وَ اِنْ نَقَصُوا شَیْئاً اَتَمَّهُ لَهُم»؛ کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، 
الکافی، محقق / مصحح علی‌اکبر غفارى و محمد آخوندى، تهران، 
دارالکتب الإسلامیه‏، چ 4، 1407 ق‏، ج 1‏، ص 178؛ همچنین: «اِنَّ الله اَجَلُّ و اَعْظَمُ مِنْ اَنْ یَتْرُکَ الاَرْضَ بَغَیْرِ اِمامٍ عادلٍ»؛ همان.
2. شریف رضی، نهج‌البلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، مرکز البحوث الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ص 497، حکمت 147.
3. پیشوائی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، موسسه امام صادق علیه‌السلام، چ 4، ۱۳۷5 ش، ص 663-665.
4. «وَ کَانَ الشِّیعَهُ إِذَا حَمَلُوا إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام مَا یَجِبُ عَلَیْهِمْ حَمْلُهُ مِنَ الْأَمْوَالِ أَنْفَذُوا إِلَى أَبِی عَمْرٍو فَیَجْعَلُهُ فِی جِرَابِ السَّمْنِ وَ زِقَاقِهِ وَ یَحْمِلُهُ إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ ع تَقِیَّهً وَ خَوْفاً»؛ طوسی، محمد بن حسن‌، الغیبه، قم، دارالمعارف الإسلامیه، 1411 ق، ص 314.
5. پورسید آقایی و دیگران، مسعود، تاریخ عصر غیبت، قم، آینده روشن، 1389 ش، ص ۳۱۳. همچنین، رک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل¬الله تعالی فرجه الشریف، 1388 ش.
6. غفارزاده، علی، پژوهشی پیرامون زندگانی نواب خاص، قم، نشر نبوغ، چ 1، 1375 ش، ص ۳۲۱، 228 و 276.
7. امینى، ابراهیم، دادگستر جهان، قم، نشر شفق، ۱۳۸۰ ش، ص 153.
8. غفارزاده، پژوهشی پیرامون زندگانی نواب خاص، ص  176-211.
9. امینى، دادگستر جهان، ص 153.
10. همان، ص 152. همچنین برای مطالعه بیشتر ر.ک: لطیفی، رحیم، پرسمان نیابت و وکالت امامان معصوم، قم، بنیاد فرهنگی مهدی موعود عجل¬الله تعالی فرجه الشریف، 1392 ش.
11. «بسم الله الرحمن الرحیم؛ یا علی بن محمد السمری اعظم الله اجر اخوانک فیک؛ فانک میت ما بینک و بین سته ایام فاجمع امرک و لا توص الی احد فیقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبه التامه فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالی ذکره و ذلک بعد طول الامد و قسوه القلوب و امتلاء الارض جورا و سیاتی شیعتی من یدعی المشاهده. (و الارتباط بالامام الغائب بعنوان النائب الخاص). الا فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی و الصیحه فهو کذاب مفتر و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم»؛ صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین و اتمام النعمه، تصحیح و تحقیق علی‌اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ 2، 1395 ق، ص ۵۱۶.
 

آنچه لازم است در جامعه اسلامی رواج پیدا کند کسب رضایت حضرت از طریق عمل به وظایف فردی و اجتماعی دینی است نه پدیده «ملاقات گرایی».
ارتباط با امام زمان در عصر غیبت

پرسش:
بسیاری از مدعیان دروغین، مدعی ارتباط با امام زمان هستند و فرقه‌های انحرافی (مثلاً جریان شیخیه و بابیه و احمدالحسن بصری و غیره) را درون مذهب شیعه ایجاد کرده‌اند. از سوی دیگر، درباره برخی از عالمان نیز گفته ‌شده که آن‌ها با امام زمان ارتباط داشتند. می‌خواستم در این زمینه توضیح دهید که آیا ارتباط با امام زمان در دوران غیبت ممکن است یا نه؟ و اینکه در این زمینه چه معیارهایی وجود دارد تا مدعیان دروغین را از مدعیان راستین تشخیص دهیم؟
 

پاسخ:
مسئله مهدویت ازجمله آموزه‌های بنیادین در اسلام و بخصوص مکتب تشیع است. اعتقاد به وجود امامی زنده اما غائب از دیدگان انسان‌ها بر اساس مکتب تشیع، باعث شده است که افرادی در طول تاریخ سعی در به انحراف بردن این آموزه اصیل داشته باشند. یکی از حربه‌های این افراد برای سوء استفاده از این اعتقاد و به انحراف کشیدن آن، ادعای ارتباط با امام زمان (عج) و دریافت پیام‌ها و تعالیمی از ایشان است. به دنبالِ این ادعا، این افراد خود را نائب خاص امام معرفی می‌کنند که امکان ملاقات حضرت برای آن‌ها فراهم است. حال سؤال اینجاست که آیا ارتباط با امام زمان (عج) در دوران غیبت ممکن است یا نه؛ و اگر آری، در این صورت سؤال این است که چگونه می‌شود مدعی دروغین را از مدعی راستین تشخیص داد؟ سعی می‌شود در دو محور به این پرسش پاسخ داده شود:

نکته اول:
اصولاً در میان علمای شیعه دو دیدگاه در مورد ملاقات با امام زمان (عج) در زمان غیبت کبری وجود دارد:
الف) امکان رؤیت: بسیاری از علمای شیعه مثل سید مرتضی، شیخ طوسی، سید بن طاووس و تقریباً اکثریت علمای معاصر آن را قبول دارند. دلیل این افراد امکان عقلی ملاقات با امام زمان (عج) (1) و نیز برخی روایات است که امکان رؤیت و ملاقات با ایشان در دوره غیبت صغری را تأیید می‌کند: اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) نقل می‌کند: «حضرت قائم دو غیبت دارد: یکی کوتاه و دیگری طولانی است. در غیبت نخست از مکان حضرت کسی آگاه نیست مگر شیعیان خاص و در غیبت دوم مکان وی را نمی‌داند مگر پیروان و دوستان خاص آن حضرت». (2)
همچنین گزارش مشاهده و ملاقات بزرگان شیعه با حضرت از جمله دلایلی است که برای امکان رؤیت ایشان ذکر می‌شود و برای آن ادعای تواتر هم شده است. (3)
ب) عدم امکان رؤیت: برخی از علمای شیعه معتقدند که امکان رؤیت امام (عج) برای شیعیان در دوره غیبت کبری وجود ندارد. نعمانی، فیض کاشانی و مرحوم کاشف الغطاء طرفدار این نظریه هستند. دلیل اصلی طرفداران این نظریه توقیعی است که امام زمان (عج) در هنگام وفات آخرین نائب خاصشان فرموده‌اند: «ای علی محمد سمری گوش فرا ده، خداوند اجر برادران تو را در سوگ تو زیاده گرداند تو تا شش روز دیگر دار فانی را وداع خواهی کرد پس آماده باش و کسی را جانشین خودت قرار مده... و به زودی برخی از شیعیان من ادعای مشاهده می‌کنند آگاه باشید کسی که پیش از خروج سفیانی و شنیده شدن ندای آسمانی چنین ادعایی را بکند دروغ‌گو و افترا زننده است ...». منابع کهن بسیاری این توقیع شریف را ذکر کرده‌اند. (4) در این روایت به نظر می‌رسد که هرگونه دیداری با امام منتفی دانسته شده است.

نکته دوم:
با توجه به این دو نظریه برخی خواسته‌اند به استدلال مخالفان امکان ملاقات پاسخ داده و در عین حال روایت اخیر را نیز ناصحیح و قابل خدشه ندانند. این افراد گفته‌اند که با توجه به روایات دیگر که امکان ملاقات را ممکن می‌داند و همچنین اخبار متواتر از ملاقات افراد متعددی با امام زمان (عج)، باید گفت که افراد عادی از ملاقات ایشان محروم بوده و تنها پیروان و دوستان خاص حضرت می‌توانند ایشان را ملاقات کنند که امکان این ملاقات هم به دست این افراد نیست بلکه به خواست امام زمان (عج) بستگی دارد؛ یعنی هر زمان که امام لازم بدانند، آن‌ها می‌توانند به محضر ایشان شرفیاب شوند. این افراد همچنان که ذکر شد، انسان‌های بزرگواری هستند که با وجود ملاقات با حضرت هیچ‌ گاه آن را علنی نکرده و ادعای ملاقات و نیابت خاص از حضرت را ندارند؛ به عبارت دیگر این توقیع اصل رؤیت را رد نمی‌کند، بلکه ملاقات افرادی که ادعای ملاقات و نیابت خاص در دوران غیبت کبری دارند را رد می‌کند. در واقع، امام (عج) در این روایت اعلام می‌کند که بعد از وفات آخرین نائب خاص ایشان، دیگر هیچ کسی تا زمان ظهور حضرت، نیابت خاص ایشان را نمی‌یابد. (5)

نکته سوم:
وظیفه شیعیان در دوران غیبت امام زمان تلاش برای ملاقات حضرت نیست. بلکه اصرار بر این مطلب میتواند باعث بروز آسیبی به نام «ملاقات گرایی» در جامعه شیعی شود، که این آسیب راه را بر شیادان و مدعیان دروغین باز خواهد کرد. وظیفه شیعیان در دوران غیبت کسب رضایت حضرت از طریق عمل به وظایف فردی و اجتماعی دینی بر اساس نظر نایبان عام امام زمان عج الله تعالی فرجه، یعنی فقهای جامع الشرایط که کارشناسان دین هستند می باشد. 

نتیجه:
کوتاه سخن اینکه در زمان غیبت کبری اگر کسی ادعای ملاقات و به تبع آن نیابت خاص و سفارت امام زمان (عج) را داشته باشد، به فرموده امام در توقیع شریفشان، دروغ‌گو و شیاد است. در¬عین حال امکان ملاقات با حضرت در زمان غیبت کبری وجود دارد. به‌ طوری که افراد زیادی امکان ملاقات با حضرت را یافتند اما آن‌ها همان‌ طور که در روایت امام صادق (ع) آمده بود، دوستان خاص حضرت هستند که هیچ ادعایی را در قبال حضرت مطرح نکردند و تنها جریان این ملاقات را برای افراد بسیار نزدیک و مورد اطمینان خود نقل کردند و بعضی این جریانات تا بعد از مرگ این افراد، همچنان ناگفته باقی ماند؛ به عبارت دیگر ملاک تشخیص افراد شیاد و دروغ‌گو از غیر آن‌ها، همین ادعای رؤیت و ملاقات با امام زمان (عج) و سعی در علنی کردن و پخش و گسترش آن در میان مردم است که اگر کسی چنین کند، قطعاً دروغ‌گو و کذاب است.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام مهدی (ع)، قم، موسسه فرهنگی دارالحدیث، 1393 ش، ج ۵، ص ۱۸۰.
2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ط 4، 1407 ق، ج ۱، ص ۳۴۰.
3. به عنوان نمونه: حر عاملی، اثبات الهداه، شرح و ترجمه محمد نصراللهی، قم، المطبعه العلمیه، بی‌تا، ج ۳، ص ۶۹۶.
4. به‌ عنوان نمونه: شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین و تمام النعمه، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، موسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۵ ق، ص 516؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبه، تحقیق عباد الله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ ق، ص 395.
5. جمعی از نویسندگان، چشم ره راه مهدی (عج)، قم، بوستان کتاب، 1387 ش، 78 و 79.
 

در مورد محل زندگی حضرت حجت عج الله تعالی فرجه الشریف و چگونگی زندگی و معاشرت ایشان مطالب زیادی عنوان می شود ولی آنچه از روایات بدست می آید این است که .....
محل و چگونگی  زندگی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

پرسش:

آیا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با جسم مثالی زنده هستند و در عوالم غیب به سر می‌برند یا اینکه ایشان با همان جسم مادی خودشان زنده هستند؟ 
در صورت فرض اخیر، آیا ایشان در سیارات دیگر هستند یا در زمین ساکن هستند؟
 

پاسخ:

غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و طولانی شدن آن تا زمان ما، سؤالات فراوانی را در مورد چگونگی حیات و مکان زیست ایشان به وجود آورده است تا جایی که برخی از شیعیان مثل شیخ احمد احسائی گفته‌اند که امام زمان در عالم هورقلیا است و جسم و زمان و مکان ایشان لطیف‌تر از عالم اجسام بوده و ایشان حیات جسمانی در دنیا ندارند. (1) 
در ادامه در دو محور به این مسئله خواهیم پرداخت:

نکته اول:
در روایات مختلف می‌توان احادیثی را مشاهده کرد که نشان ‌دهنده زندگی مادی و حضور ایشان در روی زمین و میان مردم است. در ادامه به چند مورد اشاره خواهد شد:

الف) شباهت میان زندگی حضرت یوسف علیه‌السلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: در این روایات نقل‌شده که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مانند حضرت یوسف علیه‌السلام هستند که حجت خدا بود، ولی در سرزمین مصر کسی ایشان را به‌عنوان نبی خدا و حجت الهی نمی‌شناخت و مانند مردم و در میان آن‌ها زندگی می‌کرد تا زمانی که خداوند به ایشان اذن داد که خود را به مردم و برادرانش معرفی کند. 
ازاین‌رو، حضرت نیز مانند یوسف علیه‌السلام در میان مردم زندگی می‌کنند و در بازارها قدم می‌زنند و بر روی فرش دوستان خود می‌نشینند در حالی که کسی ایشان را نمی‌شناسد تا زمانی که خداوند اذن و اجازه اعلام و ظهور را به ایشان دهد. (2)

ب) حضور هرساله امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در مراسم حج: در بعضی نقل‌ها و روایات آمده است که ایشان به‌عنوان تنها حجت الهی و امام زنده، هر ساله در مراسم حج حضور می‌یابند و مناسک حج را به‌جا می‌آوردند و مردم ایشان را می‌بینند درحالی‌که ایشان را نمی‌شناسند. (3)

ج) وجود همسر و فرزند برای امام زمان عجل الله فرجه: در برخی از روایات به این مسئله اشاره شده است که حضرت دارای همسر و فرزندانی است. (4)

د) بیان مکان زندگی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: در بعضی از روایات به محل زندگی امام اشاره شده است که همگی جزو شهرها و مناطق مشهور زندگی انسان‌ها در زمین است. (5)
تمامی این شواهد و قرائن، حاکی از این مسئله است که حضرت بقیه‌الله عجل الله تعالی فرجه الشریف زندگی عادی همانند دیگر انسان‌ها دارند و با بدن مادی جسمانی در دنیا زندگی می‌کنند.

نکته دوم:
اما درباره اینکه مکان دقیق زندگی ایشان در دنیا کجاست، روایات مختلفی وجود دارد:

الف) زندگی در مکانی که جزء دشت‌ها و بیابان‌های مناطق دوردست و نه‌چندان شناخته‌شده است. (6) بر اساس این دسته از روایات حضرت از دسترسى مردم دور است و کسى از محل سکونت ایشان آگاه نیست.

ب) زندگی در نواحی متمدن و شناخته‌شده کره زمین که البته مردم ساکن آن منطقه ایشان را نمی‌شناسند تا زمانی که ظهور ایشان فرابرسد.
برخی از این مناطق عبارت‌اند از: مدینه منوره (7)، منطقه ذی طوی در یک‌فرسخی مکه (8)، کوه رضوی یا رضوان در اطراف مدینه. (9)

نتیجه:
از مطالب نقل‌شده می‌توان نتیجه گرفت که حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زندگی عادی بشری همانند دیگر انسان‌ها و در قالب بدن مادی دارند و محل زندگی ایشان در زمین و به‌احتمال زیاد در میان مردم است، با مردم حشر و نشر دارد و زندگی طبیعی و معمولی دارد و نه زندگی ملکوتی و یا در کره‌ای دیگر.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. احسایی، احمد، جوامع الکلم، بصره، الغدیر، 1430 ق، رساله رشتیه، ص 10.
2. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ علیه¬السلام یَقُولُ إِنَّ فِی صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ لَشَبَهاً مِنْ یُوسُفَ‌ فَقُلْتُ فَکَأَنَّکَ تُخْبِرُنَا بِغَیْبَهٍ أَوْ حَیْرَهٍ فَقَالَ مَا یُنْکِرُ هَذَا الْخَلْقُ الْمَلْعُونُ أَشْبَاهُ الْخَنَازِیرِ مِنْ ذَلِکَ إِنَّ إِخْوَهَ یُوسُفَ کَانُوا عُقَلَاءَ أَلِبَّاءَ أَسْبَاطاً أَوْلَادَ أَنْبِیَاءَ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَکَلَّمُوهُ وَ خَاطَبُوهُ وَ تَاجَرُوهُ وَ رَاوَدُوهُ وَ کَانُوا إِخْوَتَهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ لَمْ یَعْرِفُوهُ حَتَّى عَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ وَ قَالَ لَهُمْ‌ أَنَا یُوسُفُ»؛ النعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبه، محقق و مصحح علی‌اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق‌، چ 1، 1397 ق، ص ۱۶۴.
3. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَقُولُ یَفْقِدُ النَّاسُ إِمَامَهُمْ، یَشْهَدُ الْمَوْسِمَ، فَیَرَاهُمْ وَلَایَرَوْنَهُ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق مرکز بحوث دارالحدیث، قم، دارالحدیث، چ 1، ‌۱۴۲۹ ق، ج ۲، ص ۱۵۰. 
همچنین، رک: عن محمد بن عثمان العمری قال: سمعته یقول: «والله إن صاحب هذا الامر یحضر الموسم کل سنه، فیرى الناس ویعرفهم ویرونه ولا یعرفونه»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، چ 2، ۱۴۰۳ ق، ج ۵۲، ص ۱۵۲.
4. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه¬السلام یَقُولُ‌ إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا تَطُولُ حَتَّى یَقُولَ بَعْضُهُمْ مَاتَ وَ یَقُولَ بَعْضُهُمْ قُتِلَ وَ یَقُولَ بَعْضُهُمْ ذَهَبَ حَتَّى لَا یَبْقَى عَلَى أَمْرِهِ مِنْ أَصْحَابِهِ إِلَّا نَفَرٌ یَسِیرٌ لَا یَطَّلِعُ عَلَى مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا غَیْرِهِ إِلَّا الْمَوْلَى الَّذِی یَلِی أَمْرَهُ‌»؛ طوسى، محمد بن الحسن، کتاب الغیبه، تحقیق و تصحیح عبادالله تهرانی و احمدعلی ناصح، قم، دارالمعارف الإسلامیه، چ 1، 1411 ق، ص 162.
5. به‌عنوان نمونه: «نَحْنُ وَ إِنْ کُنّا ثاوِینَ [نائِینَ] بِمَکانِنا النّائِی عَنْ مَساکِنِ الظَّالِمینَ حَسْبَ الَّذِی أَراناهُ اللّهُ تَعالی لَنا مِنَ الصَّلاحِ وَ لِشِیعَتِنا الْمُؤْمِنینَ فِی ذلِکَ ما دامَتْ دَوْلَهُ الدُّنیا لِلْفاسِقِینَ فَإِنّا یُحِیطُ عِلما بِأَنْبائِکُمْ و لا یَعْزُبُ عَنّا شَیْ‏ءٌ مِن أَخبارِکُم»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 175.
6. «یا بنَ المازِیارِ أَبی أَبُو مُحَمَّد عَهِدَ إِلیَّ أَنْ لا أُجاوِرَ قَوْما غَضِبَ اللّه ُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ لَهُمُ الخِزْیُ فِی الدُّنیا و الآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ، وَ أَمَرَنِی أَنْ لا أَسْکُنَ مِنَ الجِبالِ إِلاّ وَعْرَها وَ مِنَ البِلادِ إِلاّ عَفْرَها»؛ طوسى، کتاب الغیبه، ص 266.
7. «لابُدَّ لِصاحِبِ هذا الأَمْرِ مِنْ عُزْلَهٍ و لابُدَّ فِی عُزْلَتِهِ مِنْ قُوَّهٍ و ما بِثَلاثِینَ مِنْ وَحْشَهٍ وَ نِعْمَ المَنْزِل طَیِّبَه»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 153.
8. «یَکُونُ لِصاحِبِ هَذا الأَمْرِ غَیْبَهٌ فِی بَعْضِ هذِهِ الشِّعابِ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلی ناحِیَهِ ذِی طُوی»؛ النعمانی، کتاب الغیبه، ص 182.
9. «خَرَجْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه¬السلام فَلَمَّا نَزَلْنَا الرَّوْحَاءَ نَظَرَ إِلَى جَبَلِهَا مُطَلِّلًا عَلَیْهَا فَقَالَ لِی تَری هَذا الجَبَلَ؟ هذا جَبَلٌ یُدعی رَضْوی مِن جِبالِ فارْس أَحَبَّنا فَنَقَلَهُ اللّه ُ إِلَینا. أَما إِنَّ فِیه کُلُّ شَجَرَهٍ مطعم و نِعْمَ أَمانٌ لِلخائِفِ مَرَّتینِ. أَما إِنَّ لِصاحِبِ هذا الأَمْرِ غَیْبَتَینِ، واحدهٌ قَصِیرَهٌ وَ الأُخْری طَوِیلَهٌ»؛ طوسى، کتاب الغیبه، ص 183.

ی پیرامون مسئله مهدویت
1- دادگستر جهان، ابراهیم امینی.2- جهانگشای عادل، سید جمال الدین دین پرور.3- ...

لطفا منابعی پیرامون مسئله مهدویت معرفی كنید؟

كتاب های متعددی در این باره تالیف شده اند. از جمله:

1- دادگستر جهان، ابراهیم امینی.

2- جهانگشای عادل، سید جمال الدین دین پرور.

3- نوید امن و امان، لطف اللّه صافی گلپایگانی .

4- موعودی كه جهان در انتظار اوست ، علی دوانی .

5- قائم آل محمد(ص)و فلسفه غیبت ، میرزا خلیل كمره ای .

6- مهدی موعود امم ، محمد تقی شریعتی .

7- خورشید مغرب ، محمد رضا حكیمی .

8- در فجر ساحل ، محمد حكیمی .

9- آینده بشریت از نظر مكتب ما، سید محمود طالقانی.

10- قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، شهید مرتضی مطهری.

11- در انتظار خورشید ولایت، عبدالرحمن انصاری.

12- چشم اندازی به حكو مت مهدی، نجم الدین طبرسی

13-مهدی انقلابی بزرگ ، ناصر مكارم شیرازی.

14 - عصر ظهور، علی كورانی

15- موعودشناسی، علی اصغر رضوانی

 برای توضیح بیشتر به سایت مركز تخصصی مهدویت قم به نشانی www.mahdi313.org مراجعه نمایید

«چگونه ممکن است امام زمان (عج) که بعد از شهادت امام حسن عسکری (ع) پنج ساله بودند امام شوند و کودکی پنج ساله پیشوایی مسلمین را به عهده بگیرند؟»
امام زمان

«پیشوایی به کوچکی و بزرگی نیست، بلکه مربوط به قابلیت‌ها و استعدادهاست رهبری و پیشوایی امت در کودکی که سهل، حتی در نوزادی، هم امکان دارد و هم واقع شده است داستان حضرت عیسی علیه السلام شاهد بر این سخن که در قرآن می‌فرماید: "فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی المَهْدِ صَبِیّاً * قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً".1 آیا سندی محکم‌تر از قرآن وجود دارد؟

پاسخ تفصیلی:

اولاً: اگر در اخبار اهل بیت علیهم السلام تأمل شود معلوم می‌شود که مقام نبوت و امامت یک مقام ظاهری ناچیز نیست که هر کسی صلاحیت آن را داشته باشد بلکه نبوت مقام ارجمندی است که شخص واجد آن مقام با حق تعالی ارتباط و اتصال داشته از افاضات و علوم عوالم غیبی برخوردار می‌شود، احکام و قوانین الهی بر باطن و قلب نورانی‌اش وحی و الهام می‌گردد و طوری آنها را دریافت می‌کند که از هر گونه خطا و اشتباهی معصوم است. همین‌طور ولایت و امامت مقام بزرگی است که واجد آن مقام به طوری احکام خدایی و علوم نبوت را تحمل و ضبط می‌کند که خطا و نسیان و عصیان در ساحت وجود مقدسش راه ندارد و همواره با عوالم غیبی مرتبط بوده و از افاضات و اشراقات الهی بهره مند می‌گردد. بواسطه علم و عمل پیشوا و امام انسانیت و نمونه و مظهر دین و حجت خداوندی است، معلوم است که هر کسی قابلیت و استعداد احراز این مقام شامخ را ندارد بلکه باید از حیث روح در مرتبه اعلای انسانیت باشد تا لیاقت ارتباط با عوالم غیبی و دریافت علوم و ضبط آنها را واجد باشد و از حیث ترکیبات جسمانی و قوای دماغی در کمال اعتدال باشد تا بتواند حقایق عالم هستی و افاضات غیبی را بدون خطا و اشتباه به عالم الفاظ و معانی تنزل دهد و به مردم ابلاغ کند پس پیغمبر و امام از حیث آفرینش ممتازند و به واسطه همین استعداد و امتیاز ذاتی است که خداوند متعال آنان را به مقام شامخ نبوت و امامت انتخاب می‌کنند، این امتیاز از همان اوان کودکی در وجود آنها موجود است لکن هر وقت که صلاح بود و شرایط موجود شد و مانعی در کار نبود آن افراد برجسته رسماً به مقام و منصب نبوت و امامت معرفی می‌شوند این انتخاب و نصب ظاهری چنانکه گاهی بعد از بلوغ یا در زمان بزرگی انجام می‌گیرد ممکن است در ایام کودکی تحقق پذیرد.

چنانکه حضرت عیسی علیه‌السلام در گهواره با مردم سخن گفت و خودش را پیغمبر و صاحب کتاب معرفی کرد. خداوند متعال در سوره مریم می‌فرماید: "فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی المَهْدِ صَبِیّاً * قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً و جعلنی مبارکاً این ما کنت و اوصانی بالصلوة و الزکوة ما دمت حیاً2" مریم به عیسی اشاره کرد، گفتند: "چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟! عیسی گفت من بنده خدایم که مرا کتاب داده و به پیغمبری برگزیده است و هر کجا باشم مبارک گردانیده و به نماز و زکات تا زنده باشم سفارش کرده است.

از این آیه و آیات دیگر استفاده می‌شود که حضرت عیسی علیه السلام از همان کودکی و ایام صغر پیغمبر و صاحب کتاب بوده است.

بنابراین هیچ مانعی ندارد که کودکی در سن پنج سالگی با عوالم غیبی ارتباط داشته باشد و به وظیفه سنگین خزانه دارای و ضبط و تبلیغ احکام منصوب شود و در انجام وظیفه خویش و ادای این امانت بزرگ کاملاً نیرومند و مقتدر باشد.3

ثانیاً: حضرت امام جواد علیه السلام هم در هنگام وفات پدرش 9 ساله و یا 7 ساله بوده و امام رضا علیه السلام او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد4، که سخنان و مناظرات امام جواد علیه السلام و حل مشکلات بزرگ علمی و فقهی توسط آن حضرت تحسین و اعجاب دانشمندان اسلامی اعم از شیعه و سنی را بر انگیخته و آنان را به تعظیم در برابر عظمت علمی امام وا داشته است و هر کدام او را به نحوی ستوده‌اند و به عنوان نمونه:

سبط بن جوزی می‌گوید: (امام جواد علیه السلام ) در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود.5

ابن حجر هیتمی به اعلمیت امام جواد(ع) اعتراف نموده می‌نویسد: مأمون او را به دامادی انتخاب کرد زیرا با وجود کمی سن از نظر علم و آگاهی و حلم و بر همه دانشمندان برتری داشت.6

ثالثاً: ائمه اطهار علیه السلام هم موضوع صغر سِنّ آن جناب را پیش بینی کرده و اعلام نموده‌اند تا مورد اعتراض مخالفین و معاندین قرار نگیرد. به عنوان نمونه:

قال ابو جعفر علیه السلام : "صاحب هذالامر اصغرنا سناً و اخملنا شخصاً7" حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: حضرت صاحب الامر سن مبارکش از ما کمتر و گمنام‌تر است.

رابعاً: با اینکه آفرینش و خلقت ویژه انبیاء و ائمه طوری است که نمی‌توان آن را با افراد عادی مقایسه کرد مع الوصف در بین اطفال عادی هم گاهی افراد نادری دیده می‌شوند که از حیث استعداد و حافظه نابغه عصر خویش بوده و قوای دماغی و ادراکات آنان از مردان 40 ساله هم بهتر است. ابو علی سینا فیلسوف نامی از این افراد شمرده می‌شود از وی نقل شده است که گفته: چون به حد تمییز رسیدم مرا به معلم قرآن سپردند و پس از آن معلم ادب پس هر چه را شاگردان بر استاد ادیب قرائت می‌کردند من همه را حفظ نمودم. بعلاوه آن، استاد مرا به کتاب‌های ذیل تکلیف کرد: "الصفات" و "غریب المصنف" و "ادب الکاتب" و "اصلاح المنطق" و "العین" و "شعر و حماسه" و "دیوان رومی" و "تصریف مازنی" و "نحو سیبویه" پس همه را در مدت یک سال و نیم حفظ کردم و اگر تعویق استاد نبود در کمتر از این مدت حفظ می‌کردم. پس از آن شروع کردم به یاد گرفتن فقه و چون به 12 سالگی رسیدم بر طبق مذهب ابی حنیفه فتوا می‌دادم پس از آن شروع کردم به علم طب و "قانون" را در سن 16سالگی تصنیف نمودم و در سِنّ 24 سالگی خودم را در تمام علوم متخصص می‌دانستم.8

درباره فاضل هندی گفته شده: "قبل از رسیدن به سن 13 سالگی تمام علوم معقول و منقول را تکمیل کرده بود و قبل از 12 سالگی به تصنیف کتاب پرداخت9 و همچنین نابغه عصر ما سید محمد حسین طباطبایی.

بنابراین در صورتی که اطفال نابغه، دارای چنان مغز و قوایی باشند که در سنین خردسالی از عهده حفظ هزاران مطالب گوناگون و حل مشکلات و غوامض علوم بر آیند و نیروی محیر العقول آنان باعث اعجاب شود پس چه استبعادی دارد که خداوند متعال حضرت بقیةاللَّه و حجّت حق و علت مبقیه انسانیت را در سن 5 سالگی به ولایت منصوب گرداند و تحمل و ضبط احکام را به عهده‌اش واگذار کند؟

نتیجه آنکه عقلاً و وقوعاً هیچ استبعادی ندارد که حضرت صاحب الامر (عج) در سن 5 سالگی پیشوایی مسلمین را به عهده بگیرند.»

پی نوشت‌ها:

1 . مریم/29.

2 . مریم/29.

3 . ابراهیم امینی، دادگستر جهان (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، ص1373) ص122-121.

4 . اثبات الوصیه، ص161.

5 . سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، مکتبة الحیدریه، 1383 ه ق، ص359.

6 . ابن حجر هیتمی، صواعق المحرقه (ط 2، قاهره، مکتبة القاهره، 1385 ه ق) ص205.

7 . مجلسی، بحار الانوار، (اسلامیه) ج51، ص38.

8 . دادگستر جهان، ابراهیم امینی (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، 1373) ص124-123، به نقل از هدیة الاصباب، ط تهران، سال 1329، ص76.

9 . هدیة الاصباب، ط تهران، 1329، ص228.

ائمه براي روز امامت شان جشن نمي گيرند. اگر براي امامت ائمه مجلسي برپا مي كنيم، به معناي شادي بر شهادت امام قبلي نيست.
آيا روز آغاز امامت ائمه عليهم السلام روز شادي و فرح است؟

پرسش:
آيا روز آغاز امامت ائمه عليهم السلام روز شادي و فرح است؟ اگر اين طور است در كجا داريم كه امام حسين عليه السلام بعد از شهادت امام حسن عليه السلام، به عنوان روز آغاز امامت خودشان جشن گرفته باشند و يا در كجا مي يابيم در روز يازدهم محرم كه روز آغاز امامت امام سجاد عليه السلام مي باشد ،ائمه عليهم السلام اظهار شادي كرده باشند؟ در ضمن روز هشتم ربيع الاول روز آغاز امامت حجة بن الحسن العسكري مي باشد. اگر ادله اي بر عيد بودن 9 ربيع داريد بيان بفرماييد.

پاسخ:
ائمه براي روز امامت شان جشن نمي گيرند. اگر براي امامت ائمه مجلسي برپا مي كنيم، به معناي شادي بر شهادت امام قبلي نيست.  نسبت به امامت امام عصر(ع) از آن جهت كه هشتم ربيع الاول روز شهادت امام حسن عسكري(ع) است و از آن به بعد امامت به عهده امام زمان حضرت ولي عصر(عج) سپرده مي‌شود، شيعيان براي به امامت رسيدن امام زمان خشنودند و جشن مي‌گيرند . با اين كار يك نوع ابراز احساسات و عرض ارادت نسبت به آن وجود شريف و مادر بزر گوارش حضرت زهرا (س) مي‌كنند كه با آمدن او زعامت و امامت آخرين امام آغاز مي شود .‌ آغاز نويد به تمام جهان و گسترش عدالت در تمام گيتي است. عدالت را در كل جهان برپا خواهد نمود . انتقام خون امام حسين (ع) و تمام امامان را خواهد گرفت . آيه  قرآن هم به آن اشاره دارد (1)، اما در عين حال هيچ گونه توصيه‌اي از سوي معصومان بر جشن گرفتن و عيد ناميدن اين روز نداريم.
امير المومنين علي (ع) فرمود :خدواند شيعياني را براي ما قرار داد ه كه ما را ياري مي كنند . با شادي ما شاد و با ناراحتي ما غمگين مي شوند.(2)
يقينا اهل بيت با امامت امام زمان (ع) شاد شدند . از اين رو  شيعيان هم به خاطر گراميداشت اين روز و به پيروي آن ها ابراز شادي مي كنند.

پي نوشت ها:
1. قصص(28)آيه 5: « وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَليَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فيِ الْأَرْضِ وَ نجَْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجَعَلَهُمُ الْوَارِثِين‏؛ما مي‏خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم!»
2 .إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي اطَّلَعَ إِلَي الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا .بحارالأنوار، علامه مجلسي ، بيروت ،چ الوفا ، 1404 ،  ج 10 ،ص 114  ، باب 7- ما علمه صلوات الله عليه .
 

 

در زمان پيامبر گرامي اسلام احاديثي از ايشان نقل شده كه فرمودند :فرزندي از فرزندان من ظهور مي كند كه اسم او اسم من و كنيه او كنيه من است.
چرا نبايد نام اصلي امام زمان(عج) (م ح م د) را به كار برد؟!

پرسش:
چرا نبايد نام اصلي امام زمان(عج) (م ح م د) را به كار برد؟!

پاسخ:
در زمان پيامبر گرامي اسلام احاديثي از ايشان نقل شده كه فرمودند :فرزندي از فرزندان من ظهور مي كند كه اسم او اسم من و كنيه او كنيه من است. امام حسن عسكري (عليه السلام) اسم فرزند خود را (م ح م د) گذارد .اما وضع به گونه اي فراهم شد كه به حسب ظاهر امام زمان را به اين نام صدا نزنند ، زيرا اين امر خطر جاني وي را  در پي داشت. به خاطر حفظ جان امام از نام بردن وي نهي شده است . در روايات نيز به همين مطالب اشاره شده است.
در اصول كافي رواياتي آمده كه از بردن نام حضرت و مشخص كردن مكان ايشان نهي كرده است.
« سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيَّ ع يَقُولُ الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِي الْحَسَنُ فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ قَالَ إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ‏ وَ لَا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ فَقُلْتُ فَكَيْفَ نَذْكُرُهُ فَقَالَ قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ سَلَامُهُ ؛ امام هادي عليه السلام فرمود:‌با جانشين فرزندم حسن، چگونه خواهيد بود؟ او را نخواهيد ديد و نام بردن او جائز نيست. پرسيدند: پس چگونه از او ياد كنيم؟ حضرت فرمود:‌بگوييد: حجّت آل محمد درود خدا بر او ».(1)
« عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّالِحِيِّ قَالَ سَأَلَنِي أَصْحَابُنَا بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي مُحَمَّدٍ ع أَنْ أَسْأَلَ عَنِ الِاسْمِ وَ الْمَكَانِ فَخَرَجَ الْجَوَابُ إِنْ دَلَلْتُهُمْ عَلَي الِاسْمِ أَذَاعُوهُ وَ إِنْ عَرَفُوا الْمَكَانَ دَلُّوا عَلَيْهِ؛(2)  ابوعبدالله صالحي مي گويد: دوستان ما بعد از شهادت امام عسكري (ع) از من درخواست كردند از اسم و مكان حضرت سؤال كنم. جواب آمد: اگر آنان را بر اسم او راهنمايي كني، آن را پخش مي كنند. اگر مكان او را معيّن كني، دشمنان را به آن جا راهنمايي مي كنند.
بر همين اساس است كه برخي باور دارند در زمان غيبت كبري - به دليل اينكه جان امام در خطر نيست -بردن نام حضرت اشكالي ندارد. چون امروزه تمامي افراد نام حضرت را مي دانند حتّي علماي اهل سنّت نام ايشان را در كتاب هاي شان آورده اند.نوشتن و گفتن نام حضرت چه به طور خصوصي يا در محافل عمومي اشكالي ندارد.(3)برخي از عالمان ديني احاديثي را كه بر عدم جواز نام بردن امام زمان دلالت دارند، مخصوص دوران غيبت صغري مي‌دانند و ياد نام ايشان را در غيبت كبري جائز مي‌دانند (4).
البته برخي ذكر نام حضرت را - در زمان غيبت كبري را - نيز جائز نمي‌دانند، زيرا در اين روايات از جمله در توقيعي (نامه) حضرت حجّت (ع) مي­فرمايد: « هر كس مرا نام ببرد، بين مردم ملعون است».( 5). در برابر اين عقيده، بعضي مي­گويند  منع توقيع مربوط به دوره غيبت صغري است.
در مجموع به نظر مي رسد بردن نام ايشان الان مشكلي ندارد ، مگر اينكه بخواهيم احتياط كنيم.

پي نوشت ها:
1. مرحوم كليني، اصول كافي،انتشارات دارالكتب الاسلاميه ، ج1 ،ص333.
2.همان.
3. مجلة‌حوزه، شمارة 70 - 71، ص 90، با تلخيص و اضافات.
4 . همان .
5. صدوق، كمال­الدين و تمام ­النعمة ، قم . مؤسسة نشر إسلامي وابسته به جماعة مدرسين ، ص.648 .

 

 

صفحه‌ها