كليات

اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟
اين زمينه لازم به ذكر است كه خداوند متعال اساس و ريشه كل عالم هستي مي باشد، او وجودي است كامل و بي نقص و نامحدود كه در ذات خود به هيچ كس وابسته نيست و وجودي...

وجود خدا چه منافعي براي ما دارد؟ اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟

 قبل از  پاسخ به سؤال اول، براي روشن تر شدن جواب ابتدا به پاسخ  سؤال دوم مي پردازيم:

در اين زمينه  لازم به ذكر است كه خداوند متعال اساس و ريشه كل عالم هستي مي باشد، او وجودي است كامل و بي نقص و نامحدود كه در ذات خود به هيچ كس وابسته نيست و وجودي مستقل دارد و ديگر موجودات از او سرچشمه مي گيرند و به او تكيه دارند و از او وجود مي گيرند، لذا هيچ موجودي بدون مشيت او به وجود نمي آيد  و هيچ اتفاقي بدون اراده او رخ نمي دهد، هر آنچه كمالات و صفات خوب است در ذات خود دارد و هر آنچه نقص و كاستي است از او دور است.

او بوجود آورنده عالم هستي است و  لذا اصلا نمي توان نبود او را فرض كرد و يا عالمي را بدون وجود خدا تصور كرد زيرا معنای اين تصور  اين است كه بايد عالمي را فرض نمود كه خالق ندارد. لذا نتيجه اين است كه هم طبق فرض بايد عالمي باشد و هم چون خالق ندارد چنين عالمي  نمي تواند وجود داشته باشد پس هم عالمي باشد و هم نباشد و اين تناقض است و وقوعش محال است. لذا ديگر جائي براي اين سؤال باقي نمي ماند كه  اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟

اما  در مورد سؤال اول اگر چه  از نوع اين سؤال مشخص است كه پرسشگر محترم ابتدا براي خود زندگي بدون نياز به وجود خداوند و در نبود او را تصور نموده است و اكنون برايش چنين پرسشي  بوجود آمده است كه وجود خدا چه تاثيري در اين زندگي مي تواند داشته باشد  و چه منافعي براي اين زندگي ايجاد مي كند ؟

البته پاسخ  اين پرسش از مطالب گذشته روشن مي شود كه اساسا عالم بدون خداوند به وجود نمي آيد و اكنون اگر  مشاهده مي شود عالمي هست و انساني خلق شده كه زندگي مي كند و اگر ما هستيم و زندگي مي كنيم و ...  پس قطعا خالق و خدائي داشتيم كه اين عالم و ما را و همه اشياء اطراف ما را بوجود  آورده است لذا  هر منفعتي كه در عالم تصور شود و هر فائده اي كه در اين عالم به انسان مي رسد چه بداند و چه نداند همه از جانب خداوند و به قدرت و اراده و خواست او نصيب و روزي انسان مي گردد، غذائي كه انسان ميل مي كند، لباسي كه مي پوشد،هوائي كه استنشاق مي كند، مناظر زيبائي كه مشاهده مي كند، و ...   هر لذتي كه انسان درك مي كند مخلوق خداوند و نعمتي است از جانب او كه به صورت عمومي  روزي همه انسانها اعم از مؤمن و غير مؤمن نموده است لذا با نگاه دقيق انسان هيچ چيزي از خود ندارد و هرآنچه هست از جانب خداست. اما مي توان اين سؤال را  به گونه اي ديگر نيز مطرح نمائيم و آن اين است كه به جاي پرسش اول (وجود خدا چه منافعي براي مادارد؟) بگوئيم: «اعتقاد به وجود چنين خدائي چه منافعي براي مادارد؟».

و البته  اين پرسش و  پاسخ آن مي تواند براي ترسيم زندگي بهتر و سعادتمندانه به انسان كمك شاياني نمايد، در پاسخ اين سؤال لازم به ذكر است كه ايمان و اعتقاد به وجود خداوند به عنوان خالق عالم هستي و داراي همه كمالات و صفات و اعتقاد به حكيم بودن و عادل او و هدفمند بودن او از خلقت عالم و انسان و اعتقاد به معاد و وجود عالم پس از مرگ و جهان آخرت آثار و بركات و منافع فراواني در زندگي يك انسان خدا باور دارد كه به برخي از اين تاثيرات و منافع مختصرا اشاره مي شود:

درباره منافع و آثار اجتماعي چنين اعتقادي مي توان به موارد زير اشاره نمود:

 ايجاد روحيه برابري و برادري و مساوات در جامعه /از بين رفتن تمامي امتيازات پوشالي بين انسان‏ها / حاكميّت قانون الهي بر دلها، و در اولويّت قرار ‏گرفتن مصالح جامعه /همبستگي بين ملّت‏ها /ايجاد احساس عشق و دلگرمي به آينده /از بين رفتن خودنمايي و رياكاري، حيله و حُقّه‏بازي/  عزّتمند شدن / عدالت و رعايت حقوق ديگران/ ايجاد خوش بيني به جهان خلقت / برخورداري بيش تر از «لذتهاي معنوي»/ كاهش ناراحتي هاي ناشي از حوادث طبيعي/بوجود آمدن نوعي آرامش و اطمينان كه با ياد قدرت بي پايان خداوند متعال به دست مي آيد/و ...

همه اين موارد را مي توان به عنوان پاره اي از آثار و منافع اعتقاد به وجود خداوند در زندگي انسان نام برد.

جهت مطالعه بيشتر مي توانيد به كتاب هاي زير مراجعه فرمائيد:

1. بهترین راه خدا شناسی :محمد محمدی ری شهری،انتشارات دارالحدیث.

2. در جستجوی خدا:مكارم شیرازی ،انتشارات نسل جوان.

3. راههای خداشناسی و شناخت صفات او: جعفر سبحانی، انتشارات مكتب اسلام.

4. آموزش عقاید، جلد اوّل، محمدتقی مصباح یزدی، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1365ش.

5. تبیین براهین اثبات خدا، آیت الله جوادی آملی، نشر مؤسسه اسراء.

6. آموزش كلام اسلامی، محمد سعیدی مهر، جلد اوّل، نشر طه، قم.

منكرین خداوند برای انكار خدا چه دلایلی دارند؟
دلائلي كه منكرين وجود خداي مي آوردند در حقيقت شبهه هائي است كه به ذهن برخي رسيده است و به خاطر اينكه به زعم خود پاسخي براي آن نيافته اند به سمت اعتقاد به عدم...

منكرین خداوند برای انكار خدا چه دلایلی دارند؟

دلائلي كه منكرين وجود خداي مي آوردند در حقيقت شبهه هائي است كه به ذهن برخي رسيده است و به خاطر اينكه به زعم خود پاسخي براي آن نيافته اند به سمت اعتقاد به عدم وجود خداي متعال كشيده شده اند.

اساسا دليلي بر عدم خداوند اقامه نشده است و عمده اشكالات منكران در طول تاريخ در پذيرش ادله اثبات وجود خدا بوده است. البته در قرون اخير در جهان غرب برخي كوشيده اند بر اساس مباني خود دلايلي را بر عدم وجود خدا اقامه كنند كه همه آنها باطل و غيرمنطقي است. مثلا برخي گفته اند هر چيزي كه وجود دارد قابل تجربه است و خدا قابل تجربه نيست بنابراين وجود ندارد. اشكال اين استدلال در اين است كه وجود را به معني امر مادي گرفته است. برخي وجود شرور را دليل بر عدم خدا انگاشته اند كه فيلسوفان با تحليل فلسفي شر آن را پاسخ گفته اند.

اكثر دلايلي كه براي رد وجود خدا اقامه شده است ناشي از تصور نادرست مفهوم خدا(واجب الوجود) است. آنچه اينها انكار مي كنند خداي واقعي نيست، بلكه آن خدايي است كه خود در ذهن خود تصور كرده اند. همچنين بسياري از منكرين خدا به خاطر تبعيت از هواي نفس،زير بار خداباوري نمي روند. چون مي دانند كه پذيرش وجود خدا آنها را از برخي امور نفساني باز خواهد داشت. « وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ»؛ و به تحقيق ما آيات روشنگري به سوي تو نازل كرديم و جز فاسقان منكر آن نمي شوند.(1) و فرمود:« پس هنگامي كه آيات ما روشنگرانه به سويشان آمد، گفتند اين سحري آشكار است و با آن كه باطنشان به آن يقين داشت، از روي ظلم و تكبر و برتري طلبي آن را انكار كردند. پس ببين عاقبت مفسدان چگونه شد.»(2) يكي ديگر از علل كفر و انكار خدا به خصوص در غرب، تصوير غلطي است كه برخي اديان از خدا ارائه مي دهند خدايي كه يهود و مسيحيان و حتي برخي از فرقه هاي اسلامي معرفي مي كنند، خدايي است مخلوق نما و روشن است كه بر وجود چنين خداي بشر ساخته اي نمي توان استدلال عقلي قانع كننده اي ارائه نمود، لذا بسياري از منكرين خدا منكر چنين خدايي هستند و اگر خداي حقيقي قرآن بر آنها عرضه شود بسياري از آنها ممكن است به آن ايمان آورند. كما اينكه برخي نيز ايمان آورده اند. براي مثال جناب رژه گارودي از رهبران حزب كمونيست فرانسه بعد از آشنايي با اسلام از كمونيسم دست كشيد و مسلمان شد يا جناب دكتر لگن هاوزن- كه الان در مؤسسه امام خميني(ره) در قم مشغول تدريس هستند- ابتدا از مسيحيت دست مي كشد و مدتي بي دين مي شود، ولي بعد از آشنا شدن با مذهب تشيع به آن ايمان مي آورد. ايشان اكنون از مبلغين جدي اسلام هستند.

ريشه همه ادعاهاي منكرين وجود در قرآن مجيد بيان گرديده است و كسي تا كنون حرف جديدي علاوه بر آنكه در قرآن به آنها اشاره شده است ٰ بيان ننموده است. و البته ائمه (ع)، علما و فلاسفه اسلامي اين ادعاها را مورد نقد و بررسي قرار داده اند.

به عنوان مثال مي توانيد به بحثهاي امام صادق (ع) كه در كتاب اصول كافي، ج 1، كتاب التوحيد، مندرج است مراجعه كنيد و يا از علماي جديد كتبي چون: اصول فلسفه و روش رئاليسم، از مرحوم علامه طباطبايي با پي نوشتهاي شهيد آيت الله مطهري، يا هم چنين كتاب «فلسفه ما» تأليف شهيد آيت الله محمد باقر صدر و يا كتب و مباحث مرحوم علامه آيت الله جعفري با دانشمندان معاصر را مطالعه نماييد.

پي نوشت:

1. بقره (2)، آيه 99.

2. نمل (27)، آيات 13 و 14.

ماهیت روح خدا چیست؟
اگر مراد شما روح خداوند است باید گفت: خدا نه جسم دارد و نه روح، اما این كه خداوند در قرآن فرمود: از روح خود در او دمیدم (8) "اضافه تشریفی" است...

ماهیت روح خدا چیست؟

در ابتدا باید گفت پرسش شما مبهم است اگر مراد شما  از روح خدا همان روح القدس است و خواهان شناخت ماهیت او هستید باید گفت:

 منظور از «روح القدس» و «روح الامین» كه در چند جای قرآن آمده، فرشته وحی یا جبرئیل است كه قرآن را بر قلب پیامبر فرود آورد.

 خداوند در قرآن می فرماید: بگو روح القدس، قرآن را بر تو از جانب پروردگارت فرو فرستاد».(1)

 همچنین قرآن كریم در ضمن آیاتی، روح القدس را مؤیّد حضرت عیسی شمرده: (2)

در این آیات   منظور از «روح القدس»، فرشته وحی، جبرئیل امین است.(5)

قول دیگر درباره روح القدس آن است كه نیرویی غیبی است كه عیسی را تأیید می كرد. با  نیروی مرموز الهی، مردگان را به فرمان خداوند زنده می نمود.

 این نیروی غیبی، در اندازه‏های ضعیف‏تر در همه مؤمنان با تفاوت درجات ایمان وجود دارد. امدادهای الهی است كه انسان را در عمل به وظایف و هنگام مشكلات یاری می دهد و از گناهان باز می دارد.(6) برخی مفسران نیز «روح القدس» را در آیات مربوط به حضرت عیسی به «انجیل» تفسیر كرده‏اند.(7)

 اگر مراد شما روح  خداوند است باید گفت:  خدا نه جسم دارد و نه روح، اما این كه خداوند در قرآن فرمود:  از روح خود در او دمیدم (8)  "اضافه تشریفی" است. دلیل بر این است كه روحی بسیار با عظمت در كالبد انسان دمیده شده ،همان گونه كه خانه كعبه را به خاطر عظمتش "بیت الله" می خوانند. ماه مبارك رمضان را به خاطر بركتش "شهر الله" (ماه خدا) می نامند، زیرا می دانیم همه ماه ها و همه مكان ها از آن خدا است لیكن وقتی گفته می شود خانه خدا، یعنی خانه ای كه از نظر شرف و منزلت چنان با عظمت است كه هیچ طرف نسبتی غیر از خداوند ندارد.

بر این اساس مفهوم آیه این می شود كه در او روحی كه از نظر شرافت، اهمیت و توانمندی شما به من قابل انتساب است دمیدم.

 معنای آیه این نیست كه از وجود خود بخشی را جدا ساخته و در قالب آدمی جا سازی نموده، مقصود این است كه روح آدمی از ویژگی هایی برخوردار است كه باعث شرافت آن می شود، زیرا دارای صفت اختیار و قدرت انتخاب است كه آن را از دیگر موجودات ممتاز می سازد.

با این ویژگی انسان می تواند از ملائك برتر شود.  روح الهی است كه با استعدادهای فوق العاده ای كه در آن نهفته است، می تواند تجلّی گاه انوار خدا باشد. خداوند به او این همه عظمت بخشیده، به گونه ای كه می تواند با استفاده صحیح از زندگی  در راه الهی قدم بر دارد. تمام ابزار و امكانات و حتی عضو مادی خود را در این راه صرف نماید و از فرشتگان نیز برتر شود. (9)

   اما در باره ماهیت این پدیده الهی قران كریم در این باره فرمود: « درباره روح از تو میپرسند بگو: روح از سنخ فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكی داده نشده است».(10)

در برخی تفاسیر ذیل این آیه،مباحثی مطرح شده كه ماهیت روح را به خوبی روشن میسازد. از مجموع قراین موجود در آیه و خارج آن استفاده میشود كه پرسش كنندگان از حقیقت روح آدمی سؤال كردند (همین روح عظیمی كه ما را از حیوانات جدا میسازد و برترین شرف ما است و تمام قدرت و فعالیت ما از آن سرچشمه میگیرد و به كمكش زمین و آسمان را جولانگاه خود قرار میدهیم و اسرار علوم را میشكافیم و به اعماق موجودات راه مییابیم).

تا آن جا كه تاریخ دانش بشری نشان میدهد، روح و ساختمان و ویژگیهای اسرارآمیز آن همواره مورد توجه دانشمندان بوده، هر دانشمندی به سهم خود كوشیده است به محیط اسرارآمیز روح گام بگذارد.

به همین دلیل نظریاتی كه درباره روح از سوی علما و دانشمندان اظهار شده، بسیار متنوع است. ممكن است علم امروز آدمی برای پیبردن به همة رازهای روح كافی نباشد، هر چند روح ما از همه چیز جهان، به ما نزدیكتر است، اما چون گوهر آن با آنچه در عالم ماده با آن اُنس گرفتهایم، تفاوت كلی دارد، نباید تعجب كرد كه از اسرار و كُنه این اعجوبه آفرینش و مخلوق ما فوق ماده آگاه نباشیم.

در هر حال روح یك حقیقت ماورای طبیعی است كه ساختمان و فعالیت آن غیر از ساختمان و فعالیت جهان ماده است. درست است كه دائماً با جهان ماده ارتباط دارد، ولی روح، ماده و دارای خاصیت ماده نیست.(11)

بسیاری از متكلمان و حكمای اسلامی دربارة روح گفتهاند: روح جوهری مجرد و غیر جسمانی است و از خواص ماده مانند مكان، زمان، جِرْم، حجم و شكل منزّه است.(12)

درهر صورت، روح، آفریده و مخلوق خدا است و مخلوق هر چه باشد، هرگز نمی تواند عین كمال خلق را داشته باشد و تجرد داشتن روح گرچه برای او كمال است؛ ولی غیر از روح فرشتگان نیز مجرد اند و مخلوق خدا هستند .

پی نوشت ها:

1. نحل(16) آیه 102.

2.شعرا(26) آیه 193. بقره(2) آیه 87 و 253. مائده(5) آیه 110.

5.سید علی اكبر قرشی قاموس قرآن، انتشارات دار الكتب الاسلامیه، طهران، 1367، ج 3، ذیل ماده روح ،ص 131 ، زمخشری  ،؛الكشاف،نشر ادب الحوزه، ج 1، ص 162 و ج 2، ص 435 - 634 ه؛ علامه آلوسی، تفسیر روح المعانی، داراحیا التراث العربی، بیروت، لبنان ، ج 1، ص 317 ،ذیل آیه 87 سوره بقره.

6. برای تفصیل بحث درباره روح ر. ك: المیزان، علامه طباطبایی،(دفتر انتشارات اسلامی)، ج 13، ص 195، ذیل آیه 84 سوره اسرا.

7. الكشاف، نشر پیشین، ج 1، ص 162.

8.  حجر(150) آیه 29.

9. مكارم شیرازی تفسیر نمونه، دار الكتب الاسلامیه، تهران، 1379 ش، ج 17، ص 78 و 79 و ج 19، ص 337.

10.  اسراء (17) آیه 84.

12.  ناصر مكارم، تفسیر نمونه،نشر دارالكتب الاسلامیه، تهران ـ 1379ش، ج 12، ص 252،

13.  محمد سعیدی مهر،  آموزش كلام اسلامی، نشر مؤسسه فرهنگی طه، قم ـ 1378ش، ج 2، ص 213.

این جمله یعنی چه؟
انسان باعقل خود است كه خدا را مي شناسد اما آنچه شما در مورد آن شنيده ايد نه تفكر در مسير اثبات خدا بلكه تفكر در ذات خدا مي باشد. آن چه انسان می‏تواند ...

اين جمله كه « خدا را با ميزان عقل خود ارزيابي مكن » یعنی چه ؟ مگر با عقل نبايد خدا را شناخت؟

انسان باعقل خود است كه خدا را مي شناسد اما آنچه شما در مورد آن شنيده ايد نه تفكر در مسير اثبات خدا بلكه تفكر در ذات خدا مي باشد. آن چه انسان می‏تواند با مراجعه به فطرت و وجدان و برهان‏های عقلی درك كند، اصل وجود خدا و صفات كمال اوست. یعنی هر انسان باشعور، وقتی این جهان وسیع را با این نظم دقیق و اسرار شگفت‏انگیز دید، به حكم فطرت و عقل می‏باید كه آفریدگاری عالم و توانا و حكیم این جهان را خلق كرده است و همین مقدار برای اصل اعتقاد به خدا كافی است.

 البته هر چه بیشتر به آثار علم و قدرت و حكمت خدا برخورد كند، یقین او محكم‏تر و خلل ناپذیرتر می‏شود.

به علاوه هر چه در عمل به انجام دستورات الهی بیشتر كوشا باشد، معرفت و شناسایی او نسبت به خدا زیادتر و محكم‏تر می‏شود تا آنجا كه امام علی(ع) می‏فرماید: "ما رأیت شیئاً الا وقد رأیت الله معه" ؛ هیچ چیز را ندیدم مگر آنكه خدا را هم با او دیدم. (1)كه یكی از معانیش این است كه یكایك موجودات دلیل بر وجود خدای متعال است.

 بنابراین، اینكه می‏گویند خدا را با دلیل و برهان بشناسید، معنایش این نیست كه به كنه ذات یا صفات او پی ببریم، بلكه همین مقدار كه به اصل وجود و صفات و كمال او پی ببریم، كافی است و سعادت دنیا و آخرت ما را تأمین می‏كند و اصولاً خدا و صفات او كه عین ذات اوست، نامحدود است و برای آن حد و انتهایی فرض نمی‏شود، ولی جز او همه‏ موجودات محدود هستند. از این جهت، هیچ كس نمی‏تواند كنه ذات و صفات او را درك كند؛ زیرا محدود نمی‏تواند نامحدود را درك كند. برای مثال همانطور كه یك كاسه گنجایش آب دریا را ندارد، بشر محدود هم نمی‏تواند به كنه ذات نامحدود خدای جهان پی ببرد.

 همین برهان در كلمات پیشوایان دین هم وارد شده است كه فرمودند: "كلّما میزتموه باوهامكم فی ادقّ معانیه فهو مخلوق مثلكم مردود الیكم" (2) یعنی هر چه در ذهن شما بیاید و آن را تصور كنید در باریك‏ترین جلوه‏ها و مفهوم‏هایش، آن خدا نیست بلكه او هم مخلوقی مثل شماست كه در وجودش احتیاج دارد و برگشت وجود او به شما است.

 اكنون كه با این برهان واضح فهمیدیم كه درك ذات خدای تعالی برای بشر محدود، ممكن نیست معنای روایاتی كه از پیامبر و ائمه(علیهم السلام) در این باره رسیده است به خوبی روشن می‏شود كه فرمودند: درباره‏ ذات خدا فكر نكنید (كه به جایی نمی‏رسید، بلكه از این راه ممكن است شیطان سوء استفاده كرده و شما را منحرف كند). اما درباره‏ نعمتها و آثار عظمت او فكر كنید (تا هر ساعت به معرفت و ایمان شما افزوده گردد). (3)

 ولی معنای این قبیل روایات این نیست كه در بحث خداشناسی وارد نشوید، بلكه همان طوری كه توضیح داده شد، بحث درباره‏ خدا و صفات او در حد خود لازم است، اما كسی نباید توقع داشته باشد كه بر كنه ذات خدای جهان پی ببرد.

براین اساس، پیشوایان دینی مردم را از تفكر در ذات الهی منع كردند ؛ به این علت كه پی بردن به كنه ذات الهی، امری محال و غیر ممكن است. از این رو تلاش در این راه، چیزی جز حیرت و سرگردانی در پی نخواهد داشت. این امر همانند آن است كه بخواهیم، تمام ابعاد یك اقیانوس بی كران را، از ساحل آن با دو چشم خود مشاهده كنیم. در واقع رسیدن به ذات نامحدود الهی و درك حقیقت آن برای ما كه موجودی محدود هستیم، امری محال و ناممكن است. برای درك یك حقیقت باید احاطه به آن یافت و احاطه موجود محدود (انسان) بر ذات نامحدود (خداوند ) محال و ناشدنی است.

خلاصه سخن: با توجّه به این كه درك كنه ذات خدا محال و غیر ممكن است و تلاش در این زمینه چیزی جز حیرت و سرگردانی در پی ندارد، بزرگان دین ما را از این امر باز داشته و به جای آن، ما را به تفكر در آثار وجودی خداوند و مطالعه نظام حاكم بر هستی دعوت كرد‏ند.

بنا براین، اندیشه آزاد است؛ ولی اندیشیدن درمورد موضوعی كه هیچ نتیجه‏ای عاید انسان نمی‏كند، كاری منطقی نیست و جز تحیر و سرگردانی ثمره ای ندارد.

پینوشتها:

1. فيض كاشاني، محسن، علم الیقین، نشر بیدار، قم، 1377 ش، ج 1 ص 49.

2. بحارالانوار، ج66، ص292.

3. اصول كافی، ج 1، ص 93.

مثل لزوم عبادت خداوند
تحول مفهوم خدا همگام با رشد شناختی كودك است. هر دوره دارای ویژگی های انحصاری است. بنابراین لازم است در هر دوره بنا به تناسب خصوصیات ذهنی و شناختی ...

چگونه باید با كودكان درباره خداوند و معارف الهی (مثلا لزوم عبادت خدا) صحبت كرد؟

تحول مفهوم خدا همگام با رشد شناختی كودك است. هر دوره دارای ویژگی های انحصاری است. بنابراین لازم است در هر دوره بنا به تناسب خصوصیات ذهنی و شناختی به فرزندان مان آموزش های دینی  را ارائه داده و از طرح و تدریس عقاید پیچیده و مشكل برای آن ها خودداری كنیم، چرا كه قادر به درك آن نبوده و چه بسا موجب بدفهمی و گریز آن ها از دین مي شود.

بر اين اساس از آن جا كه كودكان يا نوجوانان ذهن محدودي داشته و نسبت به مفاهیم انتزاعی ذهنی و منطقی كم تر رغبت و علاقه نشان مي دهند، تصور موجودي فرا مادي و غير جسم براي آن ها غير ممكن و يا مشكل است .خدا را با اشيای موجود در اطراف خود مقایسه كرده و از خدا آن چیزی را می پذیرد كه متناسب با خواسته های او و مبتنی بر مشاهدات، تجارب و یافته های شخصی اوست. به همين جهت  بهترين شيوه استفاده از تشبيه و بيان صفات و ويژگي هاي خدا از طريق مثال هاي متعدد و يا داستان است، مثلاً استفاده از موجودي مثل هوا براي گستردگي وجود خدا و يا تشبيه خدا به محبت ، گرسنگي براي غير قابل رويت بودن خدا و... بهتر است طرح بسیاری از مسائل اعتقادی تا دوره تفكر صوری به تأخیر افتاده ؛ كودك يا نوجوان به دلیل افزایش توانمندی های ذهنی و شناختی، مسائل اعتقادی را از روی تفكر و تدبر و تأمل بپذیرد.  

با همين شيوه مي توان از نقش خدا در زندگي و در نتيجه لزوم عبادت و تشكر از خدا استفاده كرد . البته قرآن در آيات متعدد از لزوم و فلسفه عبادت سخن گفته و براي پاسخ به اين پرسش  آمده:

1-چون خداوند خالق و مربّي شماست: "يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ "(1)اي مردم! پروردگار خود را پرستش كنيد؛ آن كس كه شما، را  آفريد".

2-چون تأمین كننده رزق و روزي و امنیت شماست:"فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ"  الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ آمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ؛(2)پس بايد پروردگار اين خانه را بپرستند.آن كه به هنگام گرسنگي طعام شان داد و از بيم در امان شان داشت".عبادت نوعي شكر از خدا در برابر نعمت هاي گوناگون است. حضرت سليمان (ع) مي فرمايد:"پروردگارا! شكر نعمت هايي را كه بر من و پدر و مادرم ارزاني داشته‏اي، به من الهام كن، و توفيق ده تا عمل صالحي كه موجب رضاي توست انجام دهم".(3)

3- چون معبودي جز او نیست:"إِنَّني‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْني...؛(4)من «اللَّه» هستم .معبودي جز من نيست! مرا بپرست"‏ .

4- بر طرف كننده گناهان است:" إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات...؛(5) ...نيكي ها بدي ها را نابود مي‏كند...".

 همين نكات بايد با زباني ساده آموزش داده شود. هيچ گاه  سوالات مشكل، لزوماً پاسخ های مشكل طلب نمی كنند . مطمئناً برای این گونه سوالات جواب های و راهكارهاي  ساده اي وجود دارد. البته در اين زمينه مي توانيد از كتب زير نيز استفاده كنيد : 

1-خدا و قصه هايش ،اثر  حجت الاسلام غلامرضا ابهري ،چ بهار دل ها.

2-خداشناسی قرآنی كودكان، پاسخ به 40 پرسش كودكان و نوجوانان درباره خدا، اثر غلامرضا حیدری ابهری، چ جمال .

3-بچه رو بذار توي گهواره  خدا(روان شناسي تربيت معنوي كودك ) مهری رحمانی و حمیده رستمی، چ نسل نوانديش.

پي نوشت ها:

1. بقره (2)آيه 21 .

2. قريش(106)آيه 3 و 4 .

3. نمل(27)آيه 19.

4. طه(20)آيه 14 .

5. ابراهيم(14)آيه 8 .

چرا؟
به طور كلي شك سه قسم است: 1- شک منطقی 2- شک بیماری 3- شک حرفه ای

گاهي به وجود خدا شك مي كنم! چرا؟

به طور كلي شك سه قسم است:

1- شك منطقي؛

 گاهي مواقع ذهن انسان در باره ارتباط ميان موضوع و محمول يك قضيه مردد و براي اثبات آن وارد عمل مي شود . براي مسير علمي و براي يافتن واقع اين شك طبيعي بوده و موجب برطرف شدن احتمالات اضطراب آميز است.  به همين خاطر است كه گفته مي­شود يقين­هاي اصيل و مفيد، آن سوي پل شك و ترديد است.

 چنين شكي كه انسان را به يقين مي­رساند، مطلوب است. به مراتب بهتر از ايمان ظاهري و تقليدي و  بي اساس است.

 2- شك بيماري؛

اين شك ناشي از ناتواني ذهن از رويارويي با مدعاها، دلايل، تجزيه، تحليل و. . . در باب واقعيات است. در واقع ملاك اين بيماري وحشت ذهن از بررسي واقعيات و تفكيك آن ها از خيالات و حقيقت نماها مي­باشد. يكي از اساسي ترين مختصات شك بيماري جستجوي آسايش فكري در فرار از فعاليت هاي مغزي است. اين شك در واقع ضد معرفت مي باشد و ناپسند و بايد آن را درمان كرد.

گاهي نيز يك نوع بيماري فكري است كه انسان در هر چيزي دچار شك و ترديد شدهيا ناخواسته حتي به چيزهايي كه اعتقاد دارد، دچار شك مي­شود. سوالات گوناگون ناخواسته و به صورت تلقين شيطاني در ذهن وارد مي­شود، اين ها علائم نوعي بيماري است كه بهآن بيماري وسواس فكري مي گويند.

3- شك حرفه اي؛

برخي افراد براي نشان دادن اوج قدرت فكري خود مدعي مي شوند به مقامي از مراحل درك و شناخت رسيده­ايم كه جز شك و ترديد راهي ديگر نمي بينيم. اين در نهايت منجر به انكار اصل واقعت مي شود. فرد مبتلا مجبور به انكار هر واقعيت و باوري مي شود كه البته خود نوعي بيماري علمي است. البته با تامل علمي و بحث علمي قابل رفع است.

در اين بين آن شكي كه در قرآن مورد مذمت قرار گرفته، به شك بيماري و شك حرفه اي اشاره دارد.(1)

 بر همين اساس شك در باورها و اعتقادات مانند شك در اصل وجود خداوند اگر از نوع بيماري و يا حرفه اي باشد كه علت و ريشه  آن مشخص است و بايد ريشه آن را درمان كرد ، اما گاهي از قبيل شك منطقي است. انسان به ويژه در اوائل جواني در مورد پذيرش وجود خداوند واقعا گاهي شك مي كند. در اين موارد شك گذرگاه خوبي است، ولي توقفگاه خوبي نيست. اگر نسبت به امري شك كرد و پيرامون آن تحقيق و مطالعه و سؤال و تفكر كرد تا حقيقت را بيابد، رشد خواهد كرد و معرفت و ايمان او مستحكم خواهد شد، ولي اگر  در باره آن به تحقيق نپرداخت، به مرور زمان نسبت به آن بياعتماد مي شود و ايمانش را به آن از دست مي دهد و دچار بحران روحي و گاهي انحراف مي گردد.(2)

 اشاره به يك نكته خالي از لطف نيست كه برخي از مردم عادي كه خدا را باور دارند لكن ايمان آن ها كاملا از سر شناخت و معرفت نيست ،بلكه برخي از آن ها ايمان شان تقليدي است. برخي هنوز خودشان با تفكر و استدلال خدا را نيافته اند و فقط تحت تاثير اطرافيان به اين باور رسيدند. وقتي در يك مشكل و گرفتاري از خداوند طلب چيزي مي كنند و جواب نمي گيرند، دچار ترديد مي شوند كه البته اشاره شد.

 چنين شكي ناشي از عدم شناخت واقعي خداوند است ،زيرا مؤمن حقيقي مي داند كه خداوند قادر و حكيم بر اعطاي هر حاجتي به انسان قادر است. اما حكمت او اقتضا مي كند اين بخشش او هم در مسير رشد و كمال انسان باشد. گاهي انسان بايد علاوه بر دعا خود نيز حركتي كند و گرنه به مقصودش نمي رسد و يا در دعا اصرار كند و يا اصلا آنچه طلب مي كند، به صلاح او نيست و ... با چنين شناختي  دچار ترديد نخواهد شد.

البته شرائط خاص زماني و مكاني در انسان نيز تاثير غير قابل انكاري در بروز اين گونه شك و ترديدها دارد مانند ورود انسان به محيط بي ديني يا تشكيك و ترديد در دين مانند فضاهاي مجازي و يا محيط هاي علمي خاص؛ همچنين تمايلات دروني انسان براي انجام برخي رفتارها كه از جانب دين مذموم تلقي مي شود و مانند آن هم بسترهايي براي شكل گيري انواع شك و ترديدها در اصل وجود خدا و باورهايي از اين دست هستند.

پي نوشت ها:

1. علامه محمد تقي جعفري، شناخت از ديدگاه علمي و ديدگاه قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامي تهران، ارديبهشت 1360، ص 312 - 310.

 2.آيت الله عبدالله جوادي آملي، قرآن در قرآن ( تفسير موضوعي قرآن كريم )، مركز نشر اسرا قم، چاپ اول 1378، ج 1، ص 362 - 361.

آيا این جمله صحيح است؟
در ابتدا تذكر اين نكته لازم است كه " الطرق الي الله بعدد انفاس الخلايق " حديث نيست و در متن حديثي آن را نيافتيم. البته در متون عرفاني اين جمله آمده و ظاهرا ...

آيا جمله "به تعداد انسانها راه براي رسيدن به خدا وجود دارد" صحيح است؟

در ابتدا تذكر اين نكته لازم است كه " الطرق الي الله بعدد انفاس الخلايق " حديث نيست و در متن حديثي آن را نيافتيم. البته در متون عرفاني اين جمله آمده و ظاهرا اقتباسي از آيه " يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه؛ اي انسان، تو در راه پروردگارت رنج فراوان مي‏كشي پس پاداش آن را خواهي ديد " (1) است. لذا بايد گفت كه از اين رو، بايد گفت كه اين عبارت، عبارت مشهوري است كه اساس روايي ندارد. (2)

اما در مورد درستي آن؛ وقتي همه انسان ها رهرو راه رسيدن به خدا و ملاقات او هستند و به ملاقات هم مي رسند، پس به عدد خلايق راه رسيدن به خدا وجود دارد. اما هر راهي به يكي از اسم هاي خدا منتهي مي شود. بعضي راه ها انسان را به ملاقات وجه  قهار و منتقم خدا مي رسانند و بعضي به ملاقات وجه رحمن و رحيم و عطوف و رؤوف خدا.

اگر به ويژگيهاي راههايي كه آدميان براي شناسايي خداوند در پيش ميگيرند، دقت كنيم، ميتوان گفت: هر انساني در باب شناخت خدا راهي مخصوص به خود دارد  و هر كس او را به گونهاي مييابد و ميشناسد و از اين ديدگاه راههاي شناخت خدا بي شمار است.

حكما و متلكمان دستهبنديهاي مختلفي ارائه كردهاند كه هر كدام بر معيار خاص استوار است. براي مثال، در يك تقسيمبندي كلي راههاي شناخت خدا بر دو دستهاند:

1ـ راه استدلالي (نظري) مقصود از اين راه آن است كه آدمي با بهرهگيري از مقدمات و اصول عقلي، ادلهاي را براي اثبات وجود خدا و بر صفات و افعال او اجرا ميكند.

2ـ راه شهودي (عملي) در اين راه، آدمي از طريق تهذيب نفس و تصفيه باطن و از رهگذر سير وسلوك به جايي ميرسد كه خدا را با چشم دل مشاهده ميكند و اوصاف جمال و جلال او را مييابد.

در يك تقسيمبندي ديگر، عمدهترين راههاي شناخت خدا سه راه عقل، تجربه و راه دل است:

1ـ راه عقلي، راهي است كه در آن انسان با مددگيري از مقدمات، اصول و روشهاي كاملاً عقلي، اصل وجود خدا و اتصاف او را به  اوصاف خاص ثابت ميكند و درباره چند و چون افعال الهي به داوري مينشيند. براهين و ادله فلسفي اثبات خدا در اين بخش جاي ميگيرند.

2ـ راه تجربه: گاهي انسان به جاي بهرهگيري از اصول و قواعد عقلي صرف، نظري به جهان پيرامون خود ميكند و با مشاهده دقيق و انديشهورزي در اوصاف و روابط پديده‌‌هاي موجود در جهان، به وجود خداوند و اوصاف او مانند علم، حكمت، قدرت و... رهنمون ميگردد.

از آنجا كه اين راه بر مشاهده جهان طبيعت استوار است، راه تجربي ناميده ميشود.

ناگفته نماند كه در اين راه، رسيدن به سر منزل مقصود بدون به بكارگيري برخي روشها و اصول عقلي ممكن نيست، در نتيجه نميتوان راه تجربي را از راه عقلي كاملاً مستقل دانست.

برهان يا دليل نظم معمولاً به عنوان يك راه تجربي شناخته ميشود.

3ـ راه دل: گاه نيز آدمي با مراجعه به درون خويش و بينياز از هر گونه استدلال عقلي يا مشاهده تجربي، خدا را مييابد و از راه دل به كوي يار ميرسد.

خدايابي و خداشناسي فطري را ميتوان در اين گروه جاي داد، همچنين ميتوان كشف و شهود عرفاني و مشاهده قلبي خداوند و اوصاف جمال و جلالش را گونة ديگري براي خداشناسي از طريق دل به شمار آورد.

پي نوشت ها:

1. انشقاق(84) آيه6.

2. جهاد فرحات، بررسي سند چند حديث مشهور، ترجمه محمد قنبري، فصلنامه علوم حديث، شماره 30، زمستان 1382، ص 114 _ 135.

وقتی انسان خودش می تواند همه امور زندگی خود را اداره كند،
از ديدگاه جهان بيني اسلامي و توحيدي، هيچگاه انسان به گونه اي رها نشده كه خود همه كارها را مستقلاً انجام دهد و اتفاقاً يكي از دلائل لزوم شناخت خداوند درك همين...

وقتی انسان خودش می تواند همه امور زندگی خود را اداره كند، چه لزومی به شناخت خدا خواهد داشت؟

از ديدگاه جهان بيني اسلامي و توحيدي، هيچگاه انسان به گونه اي رها نشده كه خود همه كارها را مستقلاً انجام دهد و اتفاقاً يكي از دلائل لزوم شناخت خداوند در ك همين مطلب است كه انسان در افعال و حتي افكار خود نيازمند موجود برتري به نام خداوند است.

در واقع توحيد افعالي بيانگر اين عقيده است كه جهان هستي تنها يك فاعل حقيقي دارد و بر اساس آن جهان و هر چه در آن است [از جمله افعال انساني و ...] فعل خدا و ناشي از اراده اوست. لذا همانگونه كه موجودات در اصل وجود خود، وابسته به ذات او و عين ربط به او هستند، در تأثير و فعل خود نيز استقلالي نداشته و به او نيازمندند و هر كس هر چه دارد، از او و در حيطهء قدرت و سلطنت و مالكيت حقيقي اوست "وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمين"(1) و شما اراده نمي‏كنيد. مگر اينكه خداوند- پروردگار جهانيان- اراده كند و بخواهد."

در واقع غير خداوند، همگي موجودات و علتهاي ممكني بوده كه در نهايت به علتي مستقل ختم مي شوند. لذا گرچه در خارج علتهاي غير مستقل و تاثير گذاري آن ها را مي پذيريم. اما به ناچار اين علتهاي امكاني به علتي ختم مي شود كه خود علت چيز ديگري نبوده و همه موجودات در اصل وجود و افعال در نهايت به او نيازمندند.

البته توجه داشته باشيد اين امر بدان معنا نيست كه افعال در خارج از روي جبر صورت گرفته و تمام معلولهاي خارجي مستقيم به دست خدا انجام مي گيرد. بلكه مراد آن است كه تاثير گذاري تمام علتهاي جهان مانند گرماي آتش،تصادف و... بر اساس اراده خداوند بوده است به عبارت ديگر اراده خداوند بر آن تعلق گرفته كه افعال بر اساس علتهاي خاص خود صورت گرفته و هر معلولي علتي خاص داشته باشد و از معلولي خاص علتي خاص محقق شود مثلاً از آتش گرما صادر شود و...كه اگر اراده كلي و عمومي خداوند در اينگونه علتها نبود، به هيچ وجه علت تاثير گذار نخواهد بود.

 در مورد افعال انسان نيز گر چه همت و اراده او را در ايجاد فعل دخيل مي دانيم. اما در عين حال همين تلاش و اراده او را ناشي از اراده الهي دانسته به اين بيان كه خداوند نيز اراده كرده است كه اين انسان در اين لحظه با اختيار خود تلاش كند و در واقع همه نكته در آن است كه اراده الهي به اختيار انسان در تلاش و... تعلق گرفته است.

مثلاً پدر خانواده به صورت كلي اراده كرده است افعال بر اساس ميل و اراده فرزند شكل گيرد حال در اين قضيه هم اراده پدر دخيل است و هم اراده فرزند لذا گر چه فرزند فاعل حقيقي است و در موارد خطا فرزند محاكمه مي شود، اما اين فعل به اعتبار اذن و اراده عام پدر، به پدر نيز نسبت مي دهند چون اصل وجود فرزند و اراده و اختيار او و اجازه اعمال اراده و قدرت او همه و همه ناشي از خواست و اراده پدر بوده است.

لذا در حوادث عالم، اراده عام خداوند بر آن تعلق گرفته است كه هر سببي در كميت و كيفيت تعريف شده،تاثير گذار باشد. از يك طرف مثلاً خشكسالي  و...را به عواملي چون استفاده ناصحيح از منابع آب زير زميني يا برخي از گناهان و...نسبت مي دهند و  از طرفي اسباب  با خواست و ارداه خدا بوده و خداوند اراده كرده است كه حوادث  با علل خود تاثير گذار باشند و به همين منظور به خدا نسبت مي دهند.

خلاصه تصور آنكه بنده خود، تمام امور خود را مي گذراند، امري باطل است.

به علاوه آنكه نياز بشر تنها به نياز مادي خلاصه نمي شود نيازي هاي روحي و معنوي و اتكاء به موجود برتر در مواقع حساس و... از اموري است كه بشر به آن نياز دارد به گونه اي كه هيچگاه نمي توان عطش بشر به آنها را انكار كرد حال با اين بيان ،آيا مي توان شناخت خداوند به عنوان يگانه خالق هستي را ضروري ندانست ؟ در طول تاريخ بشر همواره با چند پرسش اساسي درگير بوده است چه كسي او را به اين جا آورده است ؟ براي چه آورده است ؟ بعد آن چه خواهد شد ؟ ما چه وظيفه اي در برابر آفريننده خود داريم ؟ و...آيا به راستي مي توان بدون شناخت خداوند به اين نياز هاي بشر پاسخ داد؟

در نتيجه لزوم شناخت خداوند هيچگاه جاي انكار و سوال ندارد و اتفاقاً آنچه جاي سوال دارد آن است كه با اين وجود ، چرا برخي افراد آن را رها كرده و از رفع اين نياز فطري غافل شده اند ؟

پي نوشت:

1. تكوير(81)آيه 29

خداوند كجاست؟
در باره فراز اول پرسش باید گفت: ادراك ذات الهی برای كسی مقدور نیست. لذا از چگونگی ذات او كسی آگاه نیست پس باید در این باب بدین نصیحت آن حكیم بزرگ توجه كرد...

ذات خداوند چیست؟ خداوند كجاست؟ تكلم خداوند چگونه است؟ چگونه می توان عاشق خدایی بود كه نه دیده می شود و نه با انسان صحبت می كند؟ آیا خداوند می تواند به صورت انسانی در آید تا دیده شود؟

پاسخ در چند محور به اختصار بیان می شود:

الف_ در باره فراز اول پرسش باید گفت: ادراك ذات الهی برای كسی مقدور نیست. لذا از چگونگی ذات او  كسی  آگاه نیست پس باید در این باب بدین نصیحت آن حكیم بزرگ توجه كرد:

خرد را و جان را همی سنجد او            در اندیشهای سخته كی گنجد او

به هستیش باید كه خستو شوی                  ز گفتار بی كار یك سو شوی

 ب_ خداوند منزه از جا و مكان و كجای است بدلیل این كه آن امور از نیاز های موجود جسمانی است  وخداوند جسم ندارد. و اگر از كعبه به خانه خدا  وبیت الله یاد می شود از باب اضافه تشریفی آن خانه به خداوند است نه این كه خدا در آنجا باشد. یعنی  آنجا محل مقدسی است كه برای مناسك الهی  در نظر گرفته شده .

 چه این كه اگر قرآن كریم می فرماید: «اَلرَّحمـنُ عَلَی العَرشِ استَوی(1) خدا بر عرش  قرار دارد » این سخن به معنای  ساكن بودن خدا بر عرش نیست. چون عرش در لغت به معنای جای سقف دار، تخت پایه بلند و مكان مرتفع به كار رفته است «استواء» به معنای توجه، قصد، رو كردن، تسلط، استقرار بر چیزی، احاطه كامل و قدرت بر خلقت و تدبیر آمده است.(2)

«استواء بر عرش» كنایه از تسلط پروردگار و احاطه كامل او نسبت به جهان هستی و نفوذ فرمان و تدبیرش در سراسر عالم است. خداوند با این تعابیر، خواسته است با زبان مردم حرف زده باشد.

این جمله در عین این كه مثال است و احاطه تدبیر خدای متعال را در ملكش مجسم می سازد، دلالت دارد كه در این میان حقیقتی هم هست و آن عبارت است از  مقامی كه گفتیم زمام جمیع امور در آن جا متراكم و مجتمع می شود; بنابراین، «استواء» خداوند بر «عرش»، یعنی ملك او بر همه اشیا احاطه دارد و تدبیرش بر همه امور عالم گسترده است.

 در نتیجه خدای متعال، رب هر چیز و یگانه در ربوبیت است; چون مقصود از رب، جز مالك و مدبر چیز دیگری نیست; به همین جهت در پی «استواء بر عرش» ملكیت و علمش را به هر چیز بیان می كند.(3)

ج_در باره تكلم خداوند باید گفت: سخن گفتن خدا به معنای زبان داشتن او نیست بلكه به همان معنا است كه  امیر مؤمنان(ع) فرمود:

«یقول لمن أراد كونه كن فیكون لا بصوتٍ یقرع ولا بنداءٍ یُسمع وإنّما كلامه سبحانه فعل منه أنشأه؛(4)

 خداوند چیزی را كه میخواهد ایجاد كند میگوید: باشد، پس ایجاد میشود اما این گفتن آوازی نیست كه گوشها را بكوبد، و یا صدایی نیست كه شنیده شود، بلكه سخن خدا همان كاری است  كه ایجاد كرده است».

د_ در باره فراز پایانی پرسش باید گفت: عشق ورزیدن به خدا از طریق عبادت وبندگی او صورت می گیرد   . امام صادق (ع) سخنی بسیار زیبا و شنیدنی در این رابطه دارد:

 قوم عبدوا الله حبا له ، فتلك عباده الاحرار و هی افضل العباده ؛ (5) بعضی از روی عشق و محبت نسبت به خدا عبادت می كنند. این عبادت احرار و آزاد مردان است كه بهترین عبادت هاست ».

از این حدیث نورانی به دست می آید گرچه عبادت خدا  در هر صورت  ارزشمند و مقبول است. اما در مقام مقایسه تفاوت راه از كجاست تا به كجا عبادت خالصانه عبادتی است كه نه از ترس جهنم و نه از طمع بهشت، بلكه از روی عشق و محبت انجام شود و بهترین عبادت همین نوع عبادت است. زیرا فقط خداوند مد نظر است و چیزی غیر از رضای حق و محبت و عشق او هیچ چیزی در كار نیست. (6) پس عبادت خالصانه همان عبادت عاشقانه است.

در باره فراز پایانی پرسش باید گفت خداوند منزه از آن است كه به صورت مخلوق خود در آید چه رسد به  این كه مورد رویت حسی همگان قرار گیرد. چون این موجب جسمانیت خداوند و محدودیت و نقص او می شود كه محال است.

پی نوشت ها:

1.طه (20)  آیه5

2. راغب اصفهانی، مفردات، نشر اسماعیلیان، قم، ص 257 و 341،

3. علامه طباطبایی تفسیر المیزان، نشر جامعه مدرسین ق م، ج 8، ص 204ـ216; ج 14، ص 183ـ184، ونیز : ناصر مكارم، تفسیر نمونه، آیة الله مكارم شیرازی و دیگران،دارالكتب الاسلامیة. تهران ، ج 13، ص 160.

4. نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین قم  1375 ش، خطبه 186.

5. كلینی، الكافی، نشر دار الكتب الاسلامیه تهران 1380 ق،  ج 2، ص 84؛ نهج البلاغه، حكمت 237.

6. صادقی، سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی (ره) ، نشر موسسه آثار امام خمینی (ره) 1387 ش، ص278 .

رابطه آن با خدا شناسی چگونه تبیین می شود؟
آنچه كه در آموزه های دینی به عنوان «خود شناسی» مطرح می گردد، یك توصیه ضروری دینی است كه در صورت محقق شدن آن نتیجه اش «خداشناسی » خواهد بود...

خود شناسی چیست و رابطه آن با خدا شناسی چگونه تبیین می شود؟

آنچه كه در آموزه های دینی به عنوان «خود شناسی» مطرح می گردد، یك توصیه ضروری دینی است كه در صورت محقق شدن آن نتیجه اش «خداشناسی » خواهد بود. در روایات متعدد می خوانیم:«من عرف نفسه فقد عرف ربه»(1) یعنی هر كس خود را بشناسد، خدا را خواهد شناخت ،یا به بیان دقیق تر هر كس خود را حقیقتا بشناسد،  خدا را شناخته است.

 در منظر دینی خود شناسی و خداشناسی در یك راستا بوده و باعث شناخت حقائق عالم می گردد. در هدایت و سعادت انسان تاثیر سرنوشت سازی خواهند داشت. تا انسان خود را نشناسد و از استعدادها و لیاقتهای روحی و جسمی خود آگاه نشود و موقعیت خود را در جهان آفرینش و نسبت به خداوند و خالق خود نشناسد و نداند كه برای چه هدفی خلق شده، نمیتواند به شخصیت و ارزش وجود  خود پی ببرد . تا زمانی كه نداند  چگونه می تواند به آن هدف نهائی برسد ،طبیعتا در رسیدن به هدف نهایی از آفرینش خویش  موفق نخواهد بود.

در مورد معنای خود شناسی و ارتباط آن با خداشناسی چند نكته می توان اشاره نمود:

اول:توجه به این مطالب كه انسان از یك نطفه ناچیز خلق شد . با پشت سر گذاشتن مراحل گوناگون و با هماهنگی شگفت انگیزی  به رشد و نمو و  كمال می رسد. با شناخت چنین رشد و تكاملی در مراحل زندگی خود خالق خود را كه ایجاد كننده این تغییرات می باشد ، دقیق تر می شناسد .(2)

دوم :انسان وقتی خود را می شناسد ،می فهمد كه نفس او با گذر زمان و تغییر مكان و  همراه با  رشد جسمش تغییر نمی كند . در حالت های مختلف مثل بیداری و خواب و كودكی و جوانی و پیری یك شخصیت و نفس و روح ثابت  را برای خود درك می كند .می فهمد كه برخلاف جسم او كه با گذر زمان تغییر می كند و عوض می شود، نفسش یك حقیقت مجرد و مستقل از زمان و مكان و و عالم دنیا و ثابت  می باشد . به همین نحو درك می كند كه وقتی گفته می شود خداوند متعال دیدنی نیست و حقیقتی است مجرد از  صفات جسم ،یعنی چه و ...

سوم:وقتی انسان با شناخت خود مشاهده می كند كه خداوند او را موجودی زنده و دارای علم و قدرت و با توان شنیدن و دیدن و توان سخن گفتن خلق نموده كه در زندگی از آن ها بهره می برد ،می فهمد خداوند كه خود خالق این صفات است، قطعا حیات و علم و قدرت و بینائی و شنوائی و ... بالاتری دارد. از سوی دیگر وقتی می بیند اگر چه در حال بیداری برای شنیدن و دیدن نیاز به گوش  و چشم دارد ،ولی در حالت خواب بدون استفاده از گوش و چشم  می تواند بشنود و ببیند. متوجه تفاوت بین دیدن خداوند  و دیدن انسان در حالت عادی می شود . می فهمد كه تفاوت عالم دنیا و عالم آخرت در نحوه ادراكات چگونه امكان پذیر است . همچنین وقتی با ملاحظه نحوه تصمیم گیری های انسان در مورد افعال اختیاری خود و تاثیر اراده ناقص، خود را بر سرنوشت خود احساس می كند و می فهمد كه چگونه می تواند فاعل و انجام دهده كارهای ارادی خویش باشد ،درك می كند خدا  كه اراده ای بالاتر از اراده انسان دارد ،چگونه می تواند مبدا و منشا تاثیر در عالم هستی كه مخلوق هست باشد ...(3)

 2.اما در مورد اینكه برای رسیدن به  شناخت چگونه باید اقدام نمود و از كجا باید شروع  كرد، می توان چند مرحله عملی را بیان نمود:

مرحله اول:

شناخت جسم خود و ظرافت ها و عجائبی كه خداوند در خلقت آن ایجاد كرده است. می توانید از طریق مطالعة كتابهایی كه در مورد خصوصیات جسمی انسان و شناخت: چشم، گوش، پوست، مغز، اعصاب، قلب، سلولها، استخوانها و... نوشته شده،به   شناخت برسید.

 با توجه به ساختار پیچیده و شگفت انگیز چشم و شیوه عملكرد آن در عین ظرافت و كوچكی سلول های بینائی كه نقش تشخیص نور و جدایی رنگ ها را از یكدیگر بر عهده دارند و با قدرتی عجیب اشیا را به تصویر می كشند و با ارسال داده های دریافتی به مركز تحلیل تصاویر در مغز باعث تشخیص و شناسائی اجسام رؤیت شده می شوند و...  به همین ترتیب و با توجه به نحوه شكل گیری این جسم با عظمت از نطفه ای ناچیز به تدریج عظمت و زیبائی خلقت خویش را خواهید شناخت. زمینه شناخت عمیق تر خالق خود را خواهید یافت.(4)

 مرحله دوم:

شناخت روح و نفس خویش و ظرفیت ها و توانائی هائی كه خداوند در وجود شما به ودیعه گذاشته است كه می توانید خود را با هر شرایطی كه اتفاق می افتد، وفق دهید . می توانید به هر نحو كه اراده می نمائید، نفس خود را تغییر داده و تربیت نمائید.در این صورت مختار بودن خود را در امور زندگی و تعیین سرنوشت خود باور خواهید نمود. درك خواهید كرد همان گونه كه خداوند بیان فرمود، زمانی به نتیجه مطلوب خواهید رسید كه خود برای رسیدن به آن تلاش لازم را داشته باشید. به اندازه ای برداشت می كنید كه تلاش نمائید.(5)

 مرحله سوم:

توجه به اطراف خود و موجودات پیرامون و توجه به نقش و جایگاه هر موجود در  عالم هستی . توجه به این مطلب كه انسان در بین این همه موجودات چه نقش و جایگاهی دارد. درك این حقیقت كه نقش محوری در عالم به عهده انسان می باشد. در همین مطلب نشانه ها و راهنمائی های زیادی  در جهت شناخت حقیقت برای انسان وجود دارد. خداوند متعال می فرماید:

«وَ فِی خَلْقِكُمْ وَ مَا یَبُثُّ مِن دَآبَّةٍ ءَایَـَتٌ لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ ;

در آفرینش شما و جنبندگانی كه (در سراسر زمین) پراكنده ساخته، نشانههایی است برای جمعیتی كه اهل یقینند». (6)

 به دنبال  شناخت  درك این مطلب لازم است كه معنای خلیفه الله بودن انسان روی زمین و اشرف مخلوقات بودن چیست. هدف از خلقت انسان چه می باشد. به چه مقامی باید برسد. در مقابل چنین خالقی چه وظیفه ای بر عهده دارد .از سوی دیگر با درك و شناخت نظم حاكم بر عالم هستی، قدرت و علم و جمال خالق آن برای شما روشن تر خواهد گشت.

 می توانید در این زمینه از كتب انسان شناسی كه   معرفی می گردد كمك بگیرید. همچنین می توانید با مراجعه مستقیم به آیات الهی  و كلمات نورانی قرآن كریم، روز به روز معرفت خود را در این زمینه افزایش دهید. به چند نمونه از آیات  قرآن و روایات  در این زمینه اشاره می گردد:

-هُوَ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ; (7):

-إِنَّ الاْ نسان خُلِقَ هَلُوعًا ; (8)

-خُلِقَ الانسان مِنْ عَجَلٍ; (9)

-لَقَدْ خَلَقْنَا الاْ نسان فِیَّ أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ; (10) (11)

در یكی از اشعار منسوب به امیرالمؤمنینآمده است:

« أتزعم انك جرم صغیر  و فیك انطوی العالم الاكبر؛ای انسان! گمان میكنی  جسم كوچكی هستی، در حالی كه این گونه نیست، بلكه  درونت عالم بزرگی نهفته است».(12)  می توانید از این طریق شناخت عمیقی نسبت به خود و خدا به دست آورید.(13)

مرحله چهارم :

كسب معرفت و شناخت  از راه عرفان و شهود و ارتباط مستقیم با عالم معنی كه انسان به وسیلة تقوا، تزكیه نفس و سیر و سلوك عملی می تواند به آن نائل گردد.

 یكی از راه های خود شناسی، اصلاح نفس و تهذیب اخلاق و پرورش ملكات والای انسانی است. انسان از این طریق  به كرامت نفس و عظمت خلقت بزرگ الهی و اهمیت روح آدمی كه پرتوی از انوار الهی است، پی میبرد. از همین راه خالق خویش را شناخته و مسیر عبودیتش را طی مینماید . 

جهت آگاهی بیش تر می توانید به كتاب  مبانی خداشناسی، محمدی ری شهری، ص 91 - 154،چ دارالحدیث مراجعه كنید.

پی نوشت ها:

1.عبدالواحدبن محمد تميمي آمدي، غرر الحكم ، ج 5 ، ص 194 ، انتشارات دفتر تبليغات، قم، 1366 ش.

2.صدرالمتالهین ،شرح أصول الكافي ، ج‏1، ص 294،مؤسسه مطالعات فرهنگی،1366ش.

3.همان، ج‏3، ص 395.

4.انسان (76) آیه 1الی 3.

5.نجم (53) آیه 39.

6.جاثیه(45) آیه 4.

7.غافر(40)آیه  67.

8.معارج(70)آیه 19.

9.انبیأ(21) آیه 37.

10.تین(95)آیه  4.

11.نظیر : نحل،آیه78/ مؤمنون، آیه  12 - 16/ حج، 5/ روم، 54/واقعه، 57 - 62/ یس، 77/انسان، 1 - 3/ نبأ، 8/ عبس، 18 - 24/ انفطار، 7 - 19.

12. الشیخ الماحوزی،الاربعین، تحقیق: سید مهدی رجائی، ص 281، چ امیر،بی تا.

13. استاد محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن،ص 321ـ442، مؤسسة در راه حق، بی تا.

صفحه‌ها