تاريخ معاصر

به شهادت اسناد تاریخی و عملکرد ارتش رضاخانی، اقدامات نظامی رضاخان نه‌تنها سبب نوسازی و ایجاد ارتش مدرن نشد، بلکه آسیب‌های جدی به عمران و آبادانی کشور وارد ساخت.

پرسش:

قصه ایجاد ارتش مدرن در ایران چیست؟ آیا به‌راستی، تأسیس ارتش مدرن در ایران، کار رضاشاه است؟

پاسخ:

رضاخان ‌که با کودتای نظامی به قدرت رسید، در طول دوره بیست‌ساله وزارت، صدارت و سلطنت خویش بر تقویت ارتش و اشاعه اندیشه میلیتاریستی اصرار می‌ورزید. تمرکز وی بر ارتش به حدی بود که اول صبح کارش را با رسیدگی به امور ارتش و گزارش رئیس شهربانی و فرمانده ارتش شروع و بخش وسیعی از درآمد و بودجه کشور را صرف نوسازی و تجهیز ارتش می‌کرد. حتی در اوایل فروردین 1301 که مشکلات مالی فراوانی وجود داشت، «با کنترل مستقیم تمام سازمان‌ها و ادارات درآمدزای کشور، ازجمله زمین‌های خاصه سلطنتی، مالیات‌های مستقیم و غیرمستقیم، راه‌ها، گمرکات، تریاک و...، این درآمدها را صرف هدف‌های نظامی خود کرد.»(1)

 اکنون سؤال اساسی این است که آیا اقدامات رضاخان، به تأسیس ارتش مدرن را در ایران منجر گردید؟ و آیا این رویکرد میلیتاریستی سبب تأمین امنیت ملی و تمامیت ارضی گردید؟

ازآنجاکه اندیشه توسعه نظامی و بازسازی ارتش از اواسط دوران قاجار به‌ویژه بعد از شکست ایران در جنگ با روس‌ها، کلید خورد، به‌اختصار، رویکرد نظامی دوره قاجار و پهلوی مورد واکاوی قرار گرفته و سپس اقدامات رضاخان ارزیابی می‌گردد:

1. رویکرد نظامی عصر قاجار؛

در اواخر دوره صفویه، اوضاع داخلی ایران دچار تشویش شد و در عصر قاجار، ایران در معرض حمله و غارت همسایگان و استعمارگران قرار گرفت. اوج درگیری، دو جنگ ایران و روس بود که 13 سال به طول انجامید و منجر به شکست ایران و تحمیل معاهده گلستان و ترکمانچای گردید. جمع‌بندی دربار از شکست ایران این بود که برتری تسلیحاتی روس‌ها، کیفیت فنی قوای نظامی آنان و همچنین فقدان سلاح‌های مدرن و عدم آشنایی ایرانیان با فنون جدید نظامی‌گری، عامل اصلی شکست است. به دنبال آن عباس میرزا (ولیعهد فتحعلیشاه) و میرزا بزرگ قائم‌مقام (میرزا عیسی فراهانی) درصدد نوسازی ارتش با کمک فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها برآمدند تا ارتش را به سبک اروپایی سامان دهند. از‌این رو مهم‌ترین فصل قرارداد «فین کن اشتاین» با فرانسوی‌ها، «اصلاح و تقویت ارتش ایران به دست مهندسان و مستشاران فرانسوی بود. همچنین فرانسه ضمن فروش تعدادی توپ و تفنگ به ایران، تعهد کرد دو کارخانه توپ‌ریزی در تهران و اصفهان و یک کارخانه اسلحه‌سازی در تبریز بسازد.»(2)

رویکرد عباس میرزا توسط مهم‌ترین صدراعظم ناصرالدین‌شاه یعنی امیرکبیر، گسترش یافت، به‌طوری‌که مهم‌ترین بخش دارالفنون، وجه نظامی آن بود.(3) او ابتدا با تأسیس دارالفنون، یک‌رشته تحصیلی تحت عنوان مهندسی نظامی ایجاد نمود و از کارشناسان نظامی اروپایی برای تدریس دعوت کرد. فکر تأسیس دارالفنون و جایگزینی آموزش‌های نظامی در ایران به‌جای اعزام محصل به اروپا، متأثر از «مسافرت امیرکبیر به روسیه و دیدن مدارس فنی و صنعتی و نظامی آنجا پیش آمد.»(4) وی متحدالشکل ساختن لباس نظامی و انتظام ارتش را به همه رده‌های نظامی تعمیم داد. وی کارخانه اسلحه‌سازی جدیدی ایجاد کرد و به تعلیم افسران و افراد قشونی همت گماشت. با توجه به اینکه مشکلات مالی در امور نظام زیاد بود، مسائل مالی ارتش را نیز ساماندهی کرد و اشخاص بسیاری که اسم آن‌ها در قشون ثبت بود، اما هیچ فعالیت مفیدی نداشتند و مواجب کامل دریافت می‌کردند را حذف نمود.(5) به شهادت تاریخ، عباس میرزا و امیرکبیر، پیشگامان توسعه در ایران، آن‌هم در بعد نظامی بودند.

2. رویکرد نظامی عصر پهلوی اول؛

در اواخر دوران قاجار، شرایط منطقه‌ای و داخلی برای انگلیس نگران‌کننده بود؛ پیشروی شوروی در شمال، استقلال‌طلبی هندوستان (مستعمره انگلیس)، جنبش‌های استقلال‌طلبانه ایران ‌همچون جنبش جنگل و مبارزه جدی امثال شهید مدرس با استعمار، انگلیس را به ضرورت یک نوع «میلیتارسیم» به معنی سیطره وسیع و گسترده ارتش بر کلیه شئون اجتماعی و کنترل امورات کشور و سرکوب گسترده همه مخالفان، ایجاب می‌کرد. انگلیسی‌ها با تحقیق فراوان، رضاخان را مناسب‌ترین گزینه برای تحقق این طرح دیدند. رضاخان معتقد بود دولت مطلقه مدرن صرفاً با تأسیس دولت متمرکز و مقتدر تحقق می‌یابد و عملی‌شدن این هدف فقط درگرو نظامی کردن دولت و جامعه است. در این راستا، به تعبیر محمدرضا پهلوی در کتاب «مأموریت برای وطنم»، به نوسازی ارتش و نیروی نظامی، بیش از سایر نهادهای مملکتی اهمیت می‌داد. پهلوی دوم می‌نویسد: «از همان روزی که وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا به او محول گردید، شروع کرد که بریگاد قزاق، پلیس جنوب، ژاندارمری و سایر عناصر نظامی و انتظامی را با یکدیگر پیوسته و ارتش واحدی از مجموع نیروهای ایران تشکیل دهد. ترتیب غذا، لباس و حقوق سربازان و مدرن ‌کردن تعلیمات نظامی و خرید تجهیزات و ساخت کارخانه‌های اسلحه‌سازی را مورد توجه خاص قرار داد و در بالا بردن روحیه آنان ‌که از خدمت به کشور و ایرانی بودن خود سرافرازی داشته باشند، مساعی جمیله به کار برد.»(6) رضاخان اول صبح کارش را با رسیدگی به امور ارتش و گزارش رئیس شهربانی و فرمانده ارتش شروع می‌کرد. مهم‌ترین اقدامات رضاخان در امور نظامی عبارت‌اند از:

1ـ2. ادغام نیروهای قزاق و ژاندارمری:

 نخستین اقدام رضاشاه در راستای تشکیل ارتش واحد و مدرن، ادغام تمام نیروهای نظامی همچون بریگاد مرکزی قزاق و ژاندارمری بود. وی بریگاد قزاق ایرانی، پلیس جنوب، ژاندارمری و سایر واحدهای نظامی را در نیروهای مسلح واحدی متحد کرد(7) و ابلاغ نمود که از این تاریخ کلمه ژاندارم و قزاق مطلقاً ملغی و متروک است و باید از کلمه «قشون» استفاده شود.(8)

2ـ2. آموزش نیروهای نظامی:

 تأسیس دانشکده افسری در بهمن‌ماه 1300 برای ایجاد ارتش جدید با تکیه‌بر تجربه آموزشی مربوط به قزاق‌ها و مدرسه نظامی مشیرالدوله.(9)

3ـ2. فراهم کردن مقدمات خرید تفنگ و مهمات از اروپا در سال 1301 و تحویل آن‌ها در تابستان 1302. (10)

4ـ2. اضافه شدن یک نیروی دریایی و هوایی کوچک به ارتش در سال 1304.

5ـ2. تصویب قانون نظام‌وظیفه عمومی در سال 1305. (11)

6ـ2. استخدام تعداد زیادی از مستشاران نظامی فرانسه در ارتش ایران و اعزام اولین گروه افسران محصل در سال 1306 به دانشگاه نظامی «سن سیر» فرانسه برای تحصیل نظامی. (12)

7ـ2. اختصاص بخش وسیعی از بودجه کشور به امور نظامی و نوسازی ارتش که به‌طور متوسط، ثلث کل بودجه کشور را تشکیل می‌داد.(13)

 3. ارزیابی اقدامات رضاخان و ماهیت ارتش مدرن؛

رضاخان اقدامات متعددی برای نوسازی ارتش آغاز کرد، اما آیا اقدامات رضاخان و تمرکز بر بازسازی ارتش و هزینه بخش زیادی از بودجه کشور برای آن، یک ارتش قوی ایجاد نمود و تمامیت ارضی و منافع ملی را تأمین نمود یا واقعیت چیز دیگری است؟ ثمره اقدامات رضاخان چه بود؟

1ـ3. تبدیل ارتش به نهاد شخصی شاه و حافظ منافع وی؛

درواقع، ارتش به‌جای اینکه امنیت داخلی و خارجی را تأمین نماید، به ابزار سرکوب مردم و یکی از عوامل اساسی ناامنی جامعه تبدیل شد. بسیاری از سرکوب‌های سیاسی رضاشاه از طریق همین قدرت نظامی ارتش جدید اعمال می‌شد. وی با دادن امتیازات ویژه به نظامیان، آن‌ها را به بازوی اعمال قدرت خود تبدیل کرد و از طریق آن‌ها به سرکوب سیاسی و اجتماعی گسترده‌ای دست زد و یک دولت فردی کاملاً متمرکز به وجود آورد که به‌شدت بر ضد امنیت عمومی عمل می‌کرد.(14) ارتش جنبه شخصی و طبقاتی داشت و دستگاه سلطنت، ارتش و قوای انتظامی را برای خدمت به خود تقویت می‌کرد نه برای منافع ملی. درواقع نظام‌وظیفه و سربازی، شاه‌پرستی را به سربازان آموزش داده و اطلاعات لازم برای آماده‌سازی ذهنی، جهت پذیرش هنجارهای دولت پهلوی را به آن‌ها منتقل می‌ساخت. (15) حتی ارتش در انتخابات (ازجمله انتخابات مجلس ششم) دخالت می‌کرد و برای راه یافتن نمایندگان موردنظر، انتخابات را در شرایط حکومت‌نظامی برگزار می‌کرد.(16) بعلاوه رضاشاه نتوانست بسیاری از امور نظامی پیش‌پاافتاده را به دیگران واگذار کند. تقریباً اداره همه بخش‌های ارتش، حتی جزئی‌ترین امور در دست او بود. این امر باعث به ‌وجود آمدن نوعی نظام فرماندهی انعطاف‌ناپذیرِ از بالا به پایین شده بود که به نحوی خشن، مانع ابتکار عمل و تصمیم‌گیری افسران ارتش می‌شد.(17)

2ـ3. ناکارآمدی ارتش رضاخان در مواجهه با دشمن خارجی و صیانت از مرزها؛

علیرغم اینکه گاهی 40 تا 50 درصد درآمد کشور صرف هزینه‌های ارتش می‌شد،(18) ارتش فقط یک اسم بود و به‌اندازه دوران صفویه و اوایل قاجار نیز، توان ایستادگی و دفاع از تمامیت ارضی کشور را نداشت. همین ارتشی که سراسر تاریخ معاصر را به خون مردمان بی‌گناه آغشته کرده و هزاران انسان حق‌خواه واقعه مسجد گوهرشاد و ده‌ها رخداد خونین دیگر را، قتل‌عام کرد، ولی در برابر هجوم بیگانگان کمترین مقاومت را از خود نشان نداد؛ چنانکه در شهریور 1320 همین ارتش مدرنی که رضاشاه ادعای آن را داشت و جدیدترین جنگ‌افزارها و تسلیحات را برای تجهیز آن از کشورهای مختلف خریداری کرده بود، در برابر تجاوز متفقین واکنش جدی از خود نشان نداد و درنهایت متلاشی شد.(19) به شهادت اسناد، روس‌ها با یک‌مشت سرباز که حتی کمربند نداشتند و با تفنگ‌های قدیمی زمان تزار به ایران حمله کرده بودند. به همین جهت ستاد ارتش قفقاز، پیش‌بینی کرده بود که در ایران با مقاومت روبرو خواهند شد؛ اما ارتش ایران پس از حمله روس و انگلیس دفاعی نکرد. فقط نیروی دریایی تازه تأسیس، چند ساعت، مقاومت نمود.(20)

3ـ3. افسانه ارتش قدرتمند و مجهز رضاخانی؛

بسیاری از نزدیکان رضاشاه و سران نظامی کشور نیز به میزان قدرت ارتش مدرن رضاشاهی پی برده بودند. روزی رضاشاه از سرلشکر جهانبانی که از سران نظامی کشور و اولین رئیس ستاد ارتش کشور بود، پرسید: «نیروهای نظامی ما در مقابل قدرت‌های جهانی چقدر توان مقابله و رویارویی را دارند و تا چه حد می‌توانند در مقابل آن‌ها مقاومت کنند؟ سرلشکر جهانبانی در واکنشی تأمل‌برانگیز گفت: به‌محض اینکه نیروهای خارجی حمله کنند، ارتش ایران از هم فرو خواهد پاشید و قشون ایران از بین خواهد رفت. رضاشاه نیز که از این نظرِ سرلشکر جهانبانی عصبانی شده بود، دستور داد وی را برکنار و از ارتش اخراج کنند.»(21) سرتیپ حسین یکرنگیان ‌که او نیز از افسران بلندپایه ارتش در آن مقطع تاریخی است، گفته است: «به‌رغم همه سروصداها، واحدهای ارتش چندان تجهیز نبودند؛ برای مثال، به‌رغم وجود ۱۶ لشکر و ۲۰ هواپیما در شمال کشور، برای هر سرباز حداکثر ۱۰۰ فشنگ موجود بود یا حتی در استانی مثل اردبیل، هر سرباز تنها ۳۶ فشنگ برای خرج کردن داشت و مسلسل‌ها نیز تنها برای نیم ساعت تیراندازی، فشنگ داشتند. لشکرها حتی برای یک هفته نیز خواروبار و پشتوانه غذایی نداشتند و روزانه انبار غله دریافت می‌کردند. همین امر سبب شده بود که لشکر اردبیل در روز دوم جنگ، یعنی ۴ شهریورماه، به دستور فرمانده لشکر، انبار غله شهر را تصرف کند و موجودی آن را بردارد. ازنظر این فرمانده نظامی ارشد، سازمان لشکرها حتی برای زمان صلح نیز به‌صورت مناسبی سازمان‌دهی نشده بود و به‌جای آنکه لشکرهای مرزی کشور تقویت شوند، لشکرهای مرکز کشور تقویت و تسلیح می‌شدند؛ برای مثال درحالی‌که لشکر یک و دو مرکز به انواع تسلیحات همانند توپ‌های ضدتانک، مسلسل ضدهوایی و خمپاره‌انداز تجهیز شده بودند، لشکر سوم تبریز و لشکر چهارم ارومیه اصلاً نمی‌دانستند زره‌پوش و ضدتانک چه شکلی است و خمپاره‌انداز چه کاری انجام می‌دهد.(22)

4ـ3. نوسازی ارتش، با نفوذ قدرت‌های خارجی و وابستگی ایران؛

عناصر خارجی بسیاری در کسوت مستشار و متخصص نظامی بر مقامات و مناصب عالی کشور، نفوذ یافتند و اغلب فرماندهان نظامی در دوره رضاشاه به قدرت‌های خارجی وابسته بودند و طیف عمده‌ای از آن‌ها به سیاست‌های استعماری انگلستان وابستگی داشتند.(23) درواقع، انگلیسی‌ها بعد از تسلط رضاخان بر سرنوشت ملت ایران، تلاش کردند تا ساختار نظامی ایران را بر اساس منافع خویش (حفظ مستعمراتی نظیر هند، مقابله با روس‌ها، سرکوب نهضت‌های استقلال‌طلبانه ایران و سرکوب مخالفان داخلی نظیر مدرس)، ساماندهی کردند.(24) این وابستگی در دوران پهلوی به اوج خودش رسید، چنانکه در تمام ابعاد «با نام بیگانه، لباس بیگانه، ترتیبات بیگانه و فرماندهی بیگانه» اداره می‌شد، اما هیچ‌گاه فنّاوری و فناوری ساخت سلاح به ایران داده نشد.(25)

5ـ3. فساد در ارتش و فقدان روحیه خودباوری در آن؛

وجود فساد در نظام اداری و تشکیلاتی ارتش سبب شد روحیه جنگاوری و فداکاری نیروهای نظامی در مقطع حساسی همچون حمله متفقین در سطح بسیار پایینی باشد. این مسئله هم در سطوح بالای ارتش و هم در سطوح پایین آن به چشم می‌خورد. در سطوح بالای ارتش و به‌ویژه در ستاد آن‌ که شخص رضاشاه نیز بر آن اشراف داشت، پارتی‌بازی و دادن رشوه به‌کرات و دفعات اتفاق افتاد. فقط محصلانی که سفارش شده بودند به خارج اعزام می‌شدند و در مورد محل و نحوه خدمت نیز دوستی و خویشاوندی و سفارش از مقام‌های بالا رعایت می‌شد. بی‌توجهی به جنبه روحی و اخلاقی، نظامیان آن‌ها را ترسو و فاقد اعتمادبه‌نفس بار آورده بود و نیروهای نظامی ایران از سربازان روس و انگلیس می‌ترسیدند.(26)

نتیجه‌گیری:

به شهادت اسناد تاریخی و عملکرد ارتش رضاخانی، اقدامات نظامی رضاخان نه‌تنها سبب نوسازی و ایجاد ارتش مدرن نشد، بلکه آسیب‌های جدی به کشور وارد ساخت. در شرایطی که کشور نیازمند عمران و آبادانی بود، عمده بودجه کشور، صرف امورات نظامی می‌شد، این نهاد بیشتر برای سرکوب مردم و شهروندان کشورمان تجهیز شده بود تا اینکه از آن بتوان در برابر دشمنان خارجی استفاده کرد. درواقع کار ویژه ارتش بیش از آنکه ایجاد ارتشی نیرومند برای مقابله با حملات خارجی باشد به دستگاهی برای سرکوب رقبای سیاسی رضاشاه و توده مردم تبدیل‌ شده بود. از طرف دیگر، زمینه نفوذ قدرت‌های خارجی و تسلط بیگانگان فراهم گردید.

پی‌نوشت‌ها:

1. کرونین، استفانی، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران، نشر جامی، ۱۳۸۲، ص 69 ــ 68.

2. نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، تهران، نشر اهورا، 1383، ج 2، ص 222.

3. ایزدی، جهان‌بخش و مطهری، مصطفی، جدال هویتی گفتمان‌های توسعه در ایران معاصر، فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 48، ش 4، 1397، ص 859.

4. اقبال آشتیانی، عباس، میرزا تقی‌خان امیرکبیر، به اهتمام ایرج افشار، توس، تهران، 1355، ص 157.

5. مدنی، سید جلال‌الدین، تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران، چاپ پنجم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1394، ج 1، ص 331.

6. غنی نژاد، موسی، تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، مرکز، تهران، 1377 ص 12.

7. پهلوی، محمدرضا، مأموریت برای وطنم، چاپ سوم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1347، ص 43.

8. لطفیان، سعیده، ارتش و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، ص ۴۰.

9. ستاد بزرگ‌ارتشتاران، تاریخ ارتش نوین ایران، 1300-1320، بی‌تا، ص 23.

10. لطفیان، سعیده، ارتش و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، ص ۸۰.

11. خلیلی‌فر، محمدرضا، توسعه و نوسازی در دوره رضاشاه، تهران، نشر جهاد دانشگاهی شهید بهشتی، 1373، ص 134.

12. کرونین، استفانی، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران، نشر جامی، ۱۳۸۲، ص 66.

13. کرونین، استفانی، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران، نشر جامی، ۱۳۸۲، ص 67-70.

14. بشیریه، حسین، جامعه‏شناسی سیاسی، چاپ سیزدهم، تهران، نشر نی، ۱۳۸۵، ص ۷۰.

15. بارسلطان، سیده رویا، عملکرد امنیتی ارتش در دوره پهلوی اول، فصلنامه مطالعات تاریخ انتظامی، دوره اول، شماره 1، 1393، ص 105.

16. اکبری، محمد، تبارشناسی‌ هویت جدید‌ ایرانی، تهران، انتشارات علمی‌ و فرهنگی، 1384، صص 273-275.

17. سینایی، وحید، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1396.

18. کاوه، فرخ، ایران در جنگ: از چالدران تا جنگ تحمیلی، ترجمه شهربانو صارمی، تهران، ققنوس، 1397، صص 466-467.

19. کرونین، استفانی، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران، نشر جامی، ۱۳۸۲، ص 67-70.

20. انصاری، هوشنگ، درباره سوم شهریور و نقش ایران در جنگ جهانی دوم، تهران، مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی دوران پهلوی، 1356، ص ۵۳.

21. نیازمند، رضا، رضاشاه از سقوط تا مرگ، تهران: انتشارات حمایت قلم نوین، 1386، ص 172.

22. پیشه‌وری، جعفر، یادداشت‌های زندان، تهران، انتشارات پسیان، ۱۳۵۶، ص ۱۸.

23. چیت‌سازیان، محمدرضا، بررسی دلایل فروپاشی سریع ارتش رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰؛ علل ناکارکردی ارتش رضاخانی، سایت پژوهشکده تاریخ معاصر، 3 مهر 1400، ش 20258...ak9zn4prra.html

24. عظیمی، محمدجواد، عملکرد ارتش رضاشاه، پایان‌نامه کارشناسی ارشد تاریخ، تهران، دانشگاه شهید بهشتی،1377، ص 13.

25. لطفیان، سعیده، ارتش و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، ص 81.

26. چیت‌سازیان، محمدرضا، بررسی دلایل فروپاشی سریع ارتش رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰؛ علل ناکارکردی ارتش رضاخانی، سایت پژوهشکده تاریخ معاصر، 3 مهر 1400، ش 20258...ak9zn4prra.html ، ص 6-7.

عواملی كه روحانیت را به عنوان رهبران جامعه مدنی ایران مطرح كرد؟
امام خمینی و بسیاری از فقها بر این باورند كه تشكیل حكومت در دوران غیبت بر عهده فقیهان و دین شناسان قرار دارد . ایشان برای اثبات این نظریه دو دلیل عقلی و نقلی...

عواملی كه روحانیت را به عنوان رهبران و سرامدان جامعه مدنی ایران مطرح كرد تحلیل نمایید.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز

در پاسخ به پرسش تان به چند مورد اشاره مي نماييم.

عامل نخست :

ضرورت تشكيل حكومت و اداره آن توسط فقيه جامع الشرائط:

امام خمینی و بسیاری از فقها بر این باورند كه تشكیل حكومت در دوران غیبت بر عهده فقیهان و دین شناسان قرار دارد . ایشان برای اثبات این نظریه دو دلیل عقلی و نقلی ذكر كرده­اند، كه خلاصه دلیل عقلی، این است  :

اجرای قانون الهی به دست كسی می­تواند انجام گیرد كه دو ویژگی«شناخت قانون» و«عدالت» را داشته باشد. ولی فقیه این دو ویژگی را دارا است، چون با اجتهاد  حكم الهی را از منابع موجود استخراج می كند . به نیازهای جامعه پاسخ مثبت می­دهد . از دژ مستحكم اسلام پاسداری می­نماید.

اما دلیل نقلی: روایات زیادی وجود دارد كه فقط به یكی از آن ها می پردازیم: رسول خدا(ص)می­فرماید:«اللهم ارحم خلفائي، قیل: یا رسول الله و من خلفاؤك ؟ قال : الذین یأتون من بعدي و یروون أحادیثي و سنتي؛(1) خدایا، بر جانشینان من رحمت فرست. پرسیدند: یا رسول اللّه! خلفای تو كیانند؟ فرمود: آن ها كه بعد از من می­آیند و حدیث و سنت مرا نقل می كنند.»

 دومين عامل :مقبوليت عمومي

مدت ها بود كه مردم در وضعيتي نابسامان از نظراقتصادي ،اخلاقي وسياسي به سر مي بردند. روحانيت درست در زماني به اعتراضات خود شدت بخشيده بود كه نياز جامعه به رهبراني كه آن ها را از اين تنگنا خارج نمايد، در اوج بود. از اين رو مردم به رهبري آنان اعتقاد و باور داشتند .خلاهاي  فرهنگي و سياسي و اقتصادي خويش را از مسير آنان  جستجو مي نمودند . از اين روست كه آنان نيز به خواست مردم جواب مثبت داده و امور را به دست گرفتند .

سومين عامل: فقدان نيروهاي كار آمد و متعهد به اصول اسلامي

پس از آن كه مبارزات وسيع و پيگير ملت مسلمان به نتيجه رسيد و حكومت استبداد فرو ريخت ، در مورد حضور روحانيت در امور اجرايي ،تفكر امام از آغاز شروع نهضت اين بود كه روحانيت در كار اجرايي كم تر شركت كند و فقط ناظر و پشتوانه امور باشد. ايشان حضور روحانيت را در شوراي انقلاب كه متشكل از روحانيون و غير روحانيون بود ،كافي مي دانستند .  (2 ) نيز در آغاز بسياري مانند شهيد مظلوم بهشتي (ره ) شهيد مطهري  و... اين ديدگاه را داشتند

اما به رغم اين ديدگاه و پايبندي عملي به آن حتي در آن شرايط ويژه توطئه هاي بزرگ و كوچك دشمنان و بدخواهان و عملكرد ناسالم و ناكارآمد غير روحانيوني كه متصدي امور سياسي ـ اجرايي شده بودند، امام و ياران امام برخلاف ميل شخصي براي حفظ دستاوردهاي سال ها مبارزه و جهاد شانه هاي خود را زير بار سنگين مسئوليت هاي گوناگون نظام جمهوري اسلامي نهادند.

يعني در حالي كه اوضاع كشور از هم گسيخته بود و مخالفان داخلي كه دست نشاندگان قدرت هاي اهريمني و غارتگر خارجي ـ مشخصا آمريكاي ستمگر و متجاوزـ بودند، دست به انواع و اقسام توطئه و دشمني عليه نظام نوپا و الهي ـ مردمي جمهوري اسلامي زده بودند و لحظه اي دست از توطئه برنداشتند، از فتنه هاي قومي تا آشوب هاي گروهكي تا حمله آمريكا به صحراي طبس و جنگ تجزيه طلبانه كردستان و نهايتا تحميل جنگي هشت ساله، امام و ياران امام سنگر را خالي نكردند . مانند دوران مبارزات طولاني مدت همه وجود خود را وقف راهي كردند كه سال ها پيش آغاز كرده بودند. با مشخص شدن ضعف ها و سستي هاي متصديان امور اجرايي كشور و دولت موقت كه عمدتا از جمعيت هاي ملي گرا بودند، حضور تدريجي روحانيون در مسائل اجرايي شكل جدي تر به خود گرفت  حتي مشخص شد كه در بعضي از جاها بدون استفاده از حضور و نفوذ روحانيت امكان پيشرفت كارها وجود ندارد . (3 )

 امام خود با صراحت بر خاسته از صداقت و محترم دانستن مردم مي گويد :

« پيش از انقلاب من خيال مي كردم وقتي انقلاب پيروز شد، افراد صالحي هستند كه كارها را طبق اسلام عمل كنند. لذا بارها گفتم روحانيون مي روند كارهاي خودشان را انجام مي دهند. بعد ديدم خير ،اكثر آن ها افراد ناصالحي بودند و ديدم حرفي كه زده ام ،درست نبوده است. آمدم صريحا اعلام كردم: من اشتباه كرده ام . »(4)

پي نوشت ها :

1. من لا يحضره الفقيه‏،شيخ صدوق‏،ج 4،ص420،جامعه مدرسين‏،قم‏، 1404 ق‏،نوبت چاپ: دوم‏.

2 . انقلاب و پيروزي ،ص 412 ، اكبر هاشمي رفسنجاني، دفتر نشر معارف انقلاب.

3 . همان،ص 414.

4. صحيفه امام ،ج 18 ،ص 241.

اهداف علمای شیعه بعد از ائمه معصوم چه بود؟
هر جامعه انسانی، مخصوصاً جامعه مسلمان مكلّف است گروه ها و تخصص‌هایی در علوم گوناگون جهت خدمت به جامعه تشكیل دهد و برای آن سرمایه‌گذاری نماید.

علما شرح باسلام اهداف علمای شیعه بعد از ائمه معصوم چه بود؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مركز

هر جامعه انسانی، مخصوصاً جامعه مسلمان مكلّف است گروه ها و تخصصهایی در علوم گوناگون جهت خدمت به جامعه تشكیل دهد و برای آن سرمایهگذاری نماید.

تخصص در علوم دینی نیز از این قاعده مستثنا نیست. قرآن میگوید:‏  "چرا از هر گروهی، طایفهای ( برای جهاد ) نمیروند تا ( تعدادی كه در مدینه باقی مانده اند) در دین (معارف و احكام اسلام) آگاهی پیدا كنند و به هنگام بازگشت (جهاد كنندگان ) به سوی قوم خود آنان را بیم نمایند تا (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری كنند". (1)

 خداوند متعال، جامعه انسانی را برای آشنایی به احكام حلال و حرام و امور دینی، مكلّف كرده و دستور داده تا گروهی از آن جامعه جهت تخصص در این علوم الهی همت  بگمارند.

روحانیت به معنای امروز آن - كه به قشر خاص از جامعه گفته می‏شود - در صدر اسلام وجود نداشت، زیرا در زمان حضور معصومان (ع) مردم مسایل شرعی و پرسش‏های خود را مستقیماً از آن ها می‏پرسیدند. آنان خود و یا نمایندگان آن ها پاسخ مسایل شرعی مردم را بیان می‏نمودند.

 البته بعضی از انسان‏ها بودند كه با عنوان «روحانی» از آنان یاد نمی‏شد، ولی وظایف روحانی را انجام می‏دادند، بدین معنا كه تبلیغ دین نموده و به هدایت مردم می‏پرداختند. (2) مانند این كه در صدر اسلام، پیامبر (ص) برخی را به عنوان مبلّغ و برخی را به عنوان قاری قرآن اعزام و نصب می‏نمود.

 ائمه (ع) نیز شاگردان و دانش‏آموختگانی داشتند كه عملاً وظایف روحانی را در عصر آنان انجام می‏دادند. امام علی (ع) قثم بن عباس را به عنوان فرماندار مكه برگزید و فرمود: «أفت المستفتی و علّم الجاهل؛ (3) فتوا برای پرسشگر بیان كن و جاهل را تعلیم ده!».

 امام صادق(ع) به ابان بن تغلب فرمود: «اجلس فی مسجد المدینه وأفت الناس فإنّی اُحبّ أنْ یری شیعتی مثلك؛ (4) در مسجد مدینه بشین و برای مردم فتوا بده، زیرا دوست دارم مانند تو میان شیعیان دیده شوند».

از جمله وظائف وخدمات روحانیون در این زمان:

1. تبیین معارف قرآنی:

قرآن ـ كه اساس اسلام است ـ به تفسیر و بیان مطالب نیازمند است. تفسیر قرآن در درجه اول بر عهده رسول اللّه‏ بود. قرآن میگوید: «وانزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم؛ (5) قرآن را به سوی تو نازل كردیم تا آن را برای مردم توضیح دهی و بیان كنی».

 بعد از نبی اكرم (ص) تفسیر قرآن بر عهده جانشینان آن حضرت؛ یعنی، ائمه اثنی عشر قرار گرفت. در زمان غیبت نیز بر عهده علما و دانشمندان راستین ـ كه در حقیقت پیروان انبیا و جانشینان آنان هستند ـ می‏باشد.

2.  تبیین و تفسیر معارف و سنن نبوی و اهل البیت:

منبع دیگری در معارف اسلامی احادیث و سننی است كه از نبی اكرم (ص) و ائمه هدی (ع) به یادگار مانده است. این روایات نیز نیازمند بیان و تفسیر است. عالمان دینی با تخصصی كه درعلم الدرایه، علم الروایه و علم الحدیث دارند به تبیین و تفسیر روایات میپردازند.

3. اجتهاد و استنباط احكام:

 تطبیق احكام و موضوعات با منابع فقهی، نیاز به اجتهاد و تلاش دانشمندان متخصص این فن دارد كه این نیز یكی از وظایف خطیر عالمان دین است.

4. هدایت و تزكیه:

 خدمت و وظیفه یك روحانی بر محور هدایت و تزكیه مردم دور میزند. نیازهای جامعه انسانی، تنها در نیازهای جسمی خلاصه نمیشود. جامعه تنها به پزشك،مهندس و ... (كه مربوط به جسم و بدن و نیازهای آن هستند) نیاز ندارد، بلكه علاوه بر آن، انسانها از نیازهای روحی و معنوی نیز برخوردارند. این نیازها نیز باید برآورده شده و به پاسخگویی نیاز دارند.

 بخش عمده برآورده كردن این نیازها بر عهده روحانیون است. در واقع نقش روحانیون در جامعه مانند پزشك و طبیب است.

5. تعلیم آموزههای دینی:

آشنا كردن مردم با معارف اسلامی از جمله خداباوری كه وظیفه انبیا و امامان (ع) است، در عصر حاضر بر دوش عالمان دین است. آنان به عنوان مرجع دینی به مسایل شرعی مردم پاسخ میدهند و به تعلیم و تربیت آنان میپردازند. این كار كار انبیا است كه به همین جهت در روایات از عالمان به عنوان وارثان پیامبران یاد شده است. (6)

 یكی از مصادیق مهم وارث بودن، انتقال فرهنگ اسلام به نسلهای بعد و آشنا كردن مردم به دستورهای اسلام است.

پینوشتها:

1. توبه (9) آیه 122.

2. شهید مطهری، ده گفتار، ص 251.

3. نهج البلاغه، فیض الاسلام ، تهران ، نامه 67، ص  1054.

4. شیخ محمد تقی تستری ،قاموس الرجال،قم ،موسسه نشر اسلامی،چاپ دوم ،1410 ق،ج 1،ص 97؛ جامع الرواة، ج 1، ص 967.

5. نحل (16) آیه 44.

6. كلینی، الكافی، تهران، اسلامیه، ج 1، ص 33.

چرا حضرت امام (ره) مرحوم آيه ا... منتظري را از قائم مقام رهبري انداخت؟
آقاي منتظري به دليل مواضع غير اصولي در موقع جنگ تحميلي، و نيز به علت تخلّفات مهمي كه برخي از اطرافيان ايشان با سوء استفاده از ايشان انجام مي‏دادند و در واقع ...

چرا حضرت امام (ره) مرحوم آيه ا... منتظري را با آن همه سابقه علمي و مبارزاتي سياسي كه براي اسلام كشيده بود از قائم مقام رهبري انداخت؟

آقاي منتظري به دليل مواضع غير اصولي در موقع جنگ تحميلي، و نيز به علت تخلّفات مهمي كه برخي از اطرافيان ايشان با سوء استفاده از ايشان انجام مي‏دادند و در واقع دفتر ايشان را به يك كانون توطئه تبديل كرده بودند، حضرت امام را ناچار به موضع‏گيري و تذكر كردند. تذكرات و هشدارهاي حضرت امام(ره) چند سال به طول انجاميدو حضرت امام(ره) با واسطه كردن افراد زيادي كوشيدند آقاي منتظري را از گرداب بزرگي كه توسط نزديكانشان پديد آمده بود نجات دهند؛ ولي متأسفانه آن همه تلاش‏ها هيچ ثمري نبخشيد و حضرت امام(ره) به خاطر وظيفه سنگيني كه نسبت به صيانت انقلاب داشتند، ناچار به اقدامات جدي‏تري شدند. در اين‏جا لازم است يادآور شويم كه حركت حضرت امام(ره) شرعاً يك تكليف بوده است. از طرف ديگر آقاي منتظري با صلاحديد حضرت امام و مجلس خبرگان استعفا داد.(1)

پي نوشت:

1. متن استعفاي آيه الله منتظري1.7 / 1 / 68 ـ حسينعلي منتظري رك:لينك http://www.jamaran.ir/fa/3928

آیا انتخاب این القاب و لقب دادن آن به روحانیون درسته؟
همان طور - كه در جواب دیگری اشاره شد - در صدر اسلام روحانیت به معناي امروزی وجود نداشت، لذا عناوينی مانند آيت الله، حجةالاسلام و ثقةالاسلام نيز نبود ...

القاب در روحانیت

شرح : در این میان جامعه روحانیت هم واسه خودشون یكسری لقب‌هایی انتخاب كردند كه توجه به معنی آن‌ها خیلی قابل واسم سوال برانگیزه. مثلا: آیت الله= نشانه خدا /یا حجت الاسلام و المسلمین= حجت اسلام و مسلمانان/ و یا ولی امر مسلمین جهان و .... آیا انتخاب این القاب و لقب دادن آن به روحانیون درسته؟ بر چه مبنایی انتخاب شده؟ چه كسی همچین پستی به ایشان داده؟ آیا اگر زمان حضرت علی (ع) بود هم اجازه می دادند با همچین القابی یكسری افراد خود را نسبت به بقیه ارجح بدونند؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز

 همان طور - كه در جواب دیگری اشاره شد - در صدر اسلام روحانیت به معناي امروزی وجود نداشت، لذا عناوينی مانند آيت الله، حجةالاسلام و ثقةالاسلام نيز نبود. اين تقسيم‏بندي‏ها به مرور زمان به وجود آمد . برخی تصور كرده اند كه عنوان روحانیون و برخی از عناوین ، مانند آیت الله از مسیحیت گرفته شده است و حال آن كه این گونه نیست. زیرا رتبه‏بندي در مسيحيت بر اساس درجه و مقامي كه در كليسا دارند، داده مي‏شود، حال اینكه اين عناوين - در جامعه اسلامی- صرفاً اعتباري است، نه حقيقي و غالباً بر اساس مرتبه علمی بر علما و روحانیت اطلاق مي‏شود مثلا درباره عنوان آيت الله بايد گفت ":  آيَتُ‏الله (نشانه خداوند)، عنواني عام براي فقها و مراجع طراز اوّل و دوم شيعه از اوايل سده 14ق/20م. در ادوار پيشين تاريخ اسلامي، است .

 براي فقها در كنار القاب و عناوين خاص مانند مفيد، صدوق و شيخ‏الطائفه، يك سلسله القاب عام نيز مانند شيخ‏الاسلام، مُلاّ و آخوند به كار رفته است. برخي القاب مانند ثقةالاسلام، حجةالاسلام، محقق، علامه، نيز آيةالله نخست به قصد تعظيم در موارد خاص به كار رفته و بعدها لقبي براي فردي معيّن شده و سپس بيش و كم به صورت عنواني عام گرديده است.

در سده 4ق/10م عنوان ثقةالاسلام براي محمد بن يعقوب كليني، در سده 5ق/11م عنوان حجةالاسلام براي امام محمد غزّالي، در سده 7ق/13م عنوان محقق براي جعفر بن حسن حلي ، و در سده 8ق/14م عناوين علامه و آيت الله براي حسن بن يوسف حلي به كار رفت، و همه آنها تا قرنها پس از كاربرد نخستين، مختص به صاحبان اوليه آنها باقي ماند. در سده 14ق/20م كاربرد برخي از اين عنوان ها براي گروهي از فقها تكرار شد و رفته رفته گسترش بيش‏تري يافت.

اكنون عناوين ثقةالاسلام، حجةالاسلام و آيةالله كاربرد گسترده‏اي يافته و هر يك نشان دهنده سطح معيني از دانش فقهي است. چنانكه گفته شد، نخستين كس كه عنون آيةالله يافت، حسن بن يوسف بن علي بن مطهر، معروف به علاّمه حلّي بود. ابن حجر عسقلاني او را آية في الذكاء خوانده است. و شايد به همين مناسبت، و نيز به علت دانش عميق و تقواي كم مانندش، لقب آيةالله به او داده شده باشد.

شرف‏الدين شولستاني، شيخ بهاءالدين عاملي و ملا محمدباقر مجلسي، در اجازه نامه‏هايي كه براي شاگردان خود نوشته‏اند، از علاّمه حلي به عنوان آيةالله في العالمين ياد كرده‏اند. ملا محمدباقر مجلسي در ذكر مشايخ روايت خويش، همين عنوان را براي شمس‏الدين محمد بن مكّي نيز به كار برده است. پس از اين تا سده 14ق/20م عنوان آيةالله بر هيچ يك از فقها اطلاق نشد. در اوايل اين سده، نخست حاج ميرزا حسن نوري (1254 - 1320ق) اين عنوان را براي سيد محمد مهدي بحرالعلوم، و چند دهه ديرتر شيخ عباس قمي همان را براي شيخ مرتضي انصاري، شيخ حسن نجفی و سيد محمد حسن شيرازي و رفته رفته مورخان عصر مشروطه براي آخوند ملاكاظم خراساني، حاج ميرزا حسين، ميرزا خليل، شيخ عبدالله مازندراني و ديگران به كار بردند. پيش از آن، همه آن مراجع در مراسلات و مخاطبات، حجةالاسلام خوانده مي‏شدند.

پس از تشكيل حوزه علميه قم توسط مرحوم شيخ عبدالكريم حائري و مركزيت يافتن آن (1340ق/1922م) شماري از فقهاي بزرگ كه در آن گرد آمدند، آيةالله لقب يافتند و به تدريج، معدودي از برجسته‏ترين فقهايي كه در مقام مرجعيت قرار مي‏گرفتند، آيةالله العظمي ناميده شدند" . (1)

امروزه نیز عناوین مانند حجت الاسلام ... بر روحانیت اطلاق می گردد كه جایگاه علمی طلبه و روحانی را مشخص می كند .

این القاب به همه كس و بدون درنظر گرفتن مقام علمی به كسی داده نمی شود؛ بلكه بر اساس معیار ها و رتبه بندی كه وجود دارد این امر صورت می گیرد . همچنین این القاب به منظور خود خواهی به روحانیت داده نمی شود، بلكه  این امر ریشه در عرف و برخی روایات دارد،  هم چنانكه امام زمان (ع) از علما به عنوان حجت خود یاد نمود (2)، این امر نیز سبب شد كه عرف نیز القاب ، مانند حجت الاسلام ... را به روحانیت  بدهد. در ضمن  دادن القاب اختصاص به روحانیت ندارد، بلكه قشر های دیگر نیز با القاب خاص یاد می شوند.

 بله از آنجای كه در زمان علی (ع) روحانیت به معنای امروزی وجود نداشت ، حضرت این عناوین را به افراد نداد

 پينوشت:

1. كاظم بجنوردی و دیگران ، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج 2، ص 260. ذیل كلمه: " آیت الله ".

2. شيخ صدوق‏، كمال الدين و تمام النعمة، تهران‏ ، ناشر اسلاميه‏،  1395 ق‏، نوبت دوم‏ ، ج‏2، ص  485 .

جایی نخوندیم كه ایشان گفته باشند: ای مردم حوزه های علمیه تاسیس كنید...
فلسفه غیبت امام زمان علیه السلام در جای خود مورد بحث و بررسی است و اكنون در مقام طرح آن نیستیم، اما این حقیقت روشن است كه اصل و مبنا در معارف دینی بر غیبت ...

یادمه در كتب معارف دوران دبیرستان خوندیم كه امام زمان (ع) به علت مساعد نبودن اوضاع جامعه و پذیرا نبودن جامعه برای داشتن امام معصوم، به اذن خداوند از دیدگان غایب شدند تا در فرصت مناسب دوباره قیام كنند. جایی نخوندیم كه ایشان گفته باشند: ای مردم حوزه های علمیه تاسیس كنید و با پول بیت المال خرج پرورش روحانیون كنید تا ایشان در مدت غیبت من هوای امت من را داشته باشند تا گمراه نشوند. منطقی جواب بدید لطفا؟ پس در اصل شما چشمتون را به این منطق ساده بستید و با گلچین كردن یك سری روایات و سخنان افراد معمولی، وجود روحانیت و مرجعیت و غیره را توجیه كردید. قبول دارید؟

فلسفه غیبت امام زمان علیه السلام در جای خود مورد بحث و بررسی است و اكنون در مقام طرح آن نیستیم، اما این حقیقت روشن است كه اصل و مبنا در معارف دینی بر غیبت امام یا امامان نیست و اگر چنین امری رقم می خورد، مربوط به علل و عواملی است كه در نهایت وجه مشترك همه این علل و عوامل به خود بشر بر می گردد.

یعنی اگر ما انسان ها زمینه و بستر استفاده و بهره مندی از محضر ائمه را در خود و جامعه ایجاد نماییم و امنیت نسبی فردی و اجتماعی برای امام فراهم باشد، لطف خداوند و عصمت امام می طلبد كه تمام وقت و به طور كامل، حضرت در خدمت بشر و در مسیر هدایت وی باشد؛ در نتیجه غیبت یك امام چیزی نیست جز ساماندهی نشدن چنین زمینه و بستر حد اقلی كه در نتیجه امر منتهی به غیبت امام از جامعه می شود .

این همان حقیقتی است كه خواجه طوسی هم بدان اشاره فرموده است: « وجوده لطف و تصرفه آخر و عدمه منا؛ (1) وجود امام لطف الهی است. تصرف او در امور مردم و سامان دادن به امورشان و حضور او لطف دیگر الهی است، ولی عدم آن تصرف و حضور، به سبب اشتباهات و رفتارهای نادرست ما مردم است».

اما این كه گفتید: " جایی نخوندیم كه ایشان گفته باشند: ای مردم حوزه های علمیه تاسیس كنید و با پول بیت المال خرج پرورش روحانیون كنید تا ایشان در مدت غیبت من هوای امت من را داشته باشند تا گمراه نشوند"، باید عرض كنیم كه از مثل شما طرح چنین مباحثی بعید است.

 بر فرض كه در جایی چنین مطلبی از قول امام زمان نوشته باشد و بتوان چنین چیزی را خواند، از منظر شما چه اعتباری به چنین نقل قول هایی وجود دارد ؟ مگر غیر از ان است كه نویسندگان آن انسان هایی نظیر ما هستند و بر فرض كه واسطه ها و نویسنده ها انسان های خوب و امینی باشند، از كجا بتوان ادعا كرد كه در زمان های دور این روایت به طور جعلی و تحریف شده داخل در مجموعه روایات نشده باشد؟ ووو

دوست عزیز!

لطفا قدری از توهم دانایی فاصله بگیرید و اندیشه مندانه و خردورزانه با موضوعات مواجه شوید، متاسفانه شما ابتدایی ترین مسائل را در حوزه معارف دینی نمی شناسید؛ ولی در عین حال خود را آگاه و مطلع دانسته حتی به عنوان فردی برخاسته از خانواده مذهبی به پاسخ گویی شبهات دیگران می پردازید و بدا به حال مخاطبان شما كه قرار است از طریق آموزه های شما به حقیقت رهنمون شوند!!

محض اطلاع شما باید عرض كنیم كه:

 حوزه های علمیه از طریق وجوهات شرعی یا همان سهم امام زمان علیه السلام اداره می شده و می شود و وابسته به هیچ نهاد و ارگان و دولتی نیست؛ اما بیت المال به اموال عمومی و درآمدهای گوناگون دولت اسلامی اطلاق می شود كه در خزانه مركزی دولت اسلامی واریز می شود و باید بر اساس نظام معین و تدوین و تنظیم قانونی خاص در بخش های گوناگون خدماتی و رفاهی و عمرانی مصرف گردد و نفع آن به عموم مردم جامعه برسد.

منابع و مآخذ بیت المال امور مختلفی هستند؛ اما به هیچ وجه خمس كه سهم امام معصوم و سادات فقیر است در زمره این منابع نیست و به ان بیت المال گفته نمی شود؛ چون به هیچ وجه عمومیت ندارد و نمی تواند در مصارف عمومی هزینه شود. (2)

باز محض آگاهی شما لازم است به عرض برسانیم:

 این مراكز آموزشی در سطوح مقدماتی یا عالی كشور اعم از مدارس ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه ها هستند كه از بیت المال اداره می شوند و هزینه های چند صد میلیاردی كه سالیانه از طرف دولت برای دانشگاه ها و مراكز آموزش عالی واریز می شود و امثال شما در آن تحصیل كرده و پز روشنفكری و برخورداری از مدارك آن را می دهید، همان پول بیت المال است نه هزینه های حوزه و روحانیت و طلاب.

دوست عزیز!

گمان نكنید كه ما از نامه شما به حدی عصبانی شده ایم كه در مقام مقابله به مثل برآمده شروع به پاسخگویی تند و چه بسا توهین و.... نموده ایم ؛ خیر؛ ما معمولا نامه های تند و پر از اهانت و توهین به همه مقدسات دینی و سرشار از انكار همه باورها كم نداریم و مبنای ما در همه پرسش ها بر پاسخگویی مستدل و محترمانه است، اما در برابر  ادعاهایی غیر مستند، چاره ای جز پاسخی این چنین نیست.

در نهایت به سوال تان برمی گردیم كه: بله، هر چند شما نخواندید اما امام زمان علیه السلام برای بعد از خود نائبانی عام را تعیین فرمود كه امورات دینی مردم را به سامان برسانند كه نمونه ای از این دستورات در سوال قبلی ارائه شد و اگر این قبیل دستورات هم نمی بود باز اصول عقلی و روایات عدیده دیگر به درستی این امر تاكید می نمود.

چنان كه پیامبر خدا فرمود: « إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء ؛ (3) همانا عالمان وارثان انبیاء هستند».

و یا از امام عسكری (ع) نقل شده است: «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَي هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ ؛ (4) از بین فقها آنان كه حافظ و نگهبان دین­اند و خود را از گناه و آلودگی حفظ میكنند و با هواهای نفسانی مبارزه میكنند و مطیع اوامر الهی و جانشینان اویند، بر عوام لازم است كه از آنان تقلید كنند!».

به علاوه تاسیس حوزه های علمیه فعالیت مستقلی بود كه در طول تاریخ به جهت حفظ جایگاه علم و معرفت و روشن نگه داشتن كورسوی دانش و خرد ورزی در ادوار تاریك این مرز و بوم توسط انسان های خیّر و نیك اندیش انجام شد و اگر امروزه نام نیكی از سوابق علمی و معرفتی و اندیشمندان بزرگ علوم مختلف انسانی و تجربی برای این كشور باقی است به بركت همین حوزه های علمیه است.

 

پی نوشت:

1. كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، نشر جامعه مدرسین قم، بیتا، ص 362 .

2. برای مطالعه در این خصوص می توانید به كتاب " بررسي تاريخي و فقهي خمس"  نوشته عبد الرحمن انصاري، نشر بوستان كتاب. مراجعه نمایید.

3. علامه مجلسی، بحار الانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي، بيروت، 1403 ق، ج 1، ص 164.

4. بحار الانوار، همان، ج 2،ص 88 .

از ديدگاه رهبر فرزانه صدور انقلاب يعني چه؟
از منظر رهبر فرزانه انقلاب، صدور انقلاب به معنای انتقال ارزش های معنوی و الهی آن و رساندن این رسالت به گوش جهانیان از طریق استفاده از امكانات و ابزارهای ...

از ديدگاه رهبر فرزانه صدور انقلاب يعني چه؟

از منظر رهبر فرزانه انقلاب، صدور انقلاب به معنای انتقال ارزش های معنوی و الهی آن و رساندن این رسالت به گوش جهانیان از طریق استفاده از امكانات و ابزارهای پیام رسانی می باشد كه باید این هدف با استفاده از راه كارهای موجود مانند : دعوت و تبیین مفاهیم و معارف اسلامی در جهان معرفی و تبیین فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی صورت گیرد. بدینسان ، معنای صدور انقلاب كشور گشایی و سلطه جویی و تسلط بر كشور های دیگر نیست .

امام خمینی (ره ) در مقام تبیین معنا و مفهوم صدور انقلاب اسلامی تصریح می كنند : ما از اول گفتیم می خواهیم انقلابمان را صادر كنیم. صدور انقلاب به لشكركشی نیست ؛ بلكه می خواهیم حرفمان را به دنیا بزنیم كه یكی از آن مراكز، وزارت امور خارجه است كه باید مسائل ایران و اسلام و گرفتاریی هایی كه ایران از شرق و غرب داشته است، به دنیا برساند و به دنیا بگوید كه می خواهیم این گونه عمل كنیم. (1)

 همو فرمود : « صدور انقلاب صدور تجاوز و جنگ و به معنای گرفتن زمین های دیگران نیست ... صدور انقلاب به معنای صدور پیام و صدور رسالت انقلاب است. صدور ارزش هایی مانند استقلال، عدم وابستگی، خودكفایی، خصلت های انسانی پاك، ایمان، شرف، افتخار و حمایت از مستضعفان و ... » . (2)

 همچنین امام خمینی (ره ) در جایی دیگر به منظور جلوگیری از هرگونه برداشت غلط از معنای صدور انقلاب خاطر نشان می سازند كه معنی صدور انقلاب ما این است كه این بیداری اسلامی در همه ی ملت ها ایجاد شود و صدور انقلاب با زور و كشورگشایی نیست؛ بلكه در پرتو اسلام و اخلاق اسلامی است ".

این كه می گوییم باید انقلاب ما به همه جا صادر بشود این معنی غلط را از آن برداشت نكنند كه ما می خواهیم كشورگشایی كنیم . ما همه ی كشورهای مسلمین را از خودمان می دانیم . همه ی كشورها باید در محل خودشان باشند. ما می خواهیم این چیزی كه در ایران واقع شد و این بیداری كه در ایران واقع شد و خودشان از ابرقدرت ها فاصله گرفتند و دست آن ها را از مخازن خودشان كوتاه كردند این در همه ی ملت ها و در همه ی دولت ها بشود . آرزوی ما این است... ". (3)

مقام معظم رهبری نیز با اشاره به ضرورت شناسایی مفاهیم جدید انقلاب و عرضه ی آن ها به مشتاقان و طالبان حقیقتی در سطح جهان می فرمایند : " انقلاب اسلامی و نظام اسلامی مفاهیم بكر و تازه ای در دنیا دارد . مفاهیمی دارد كه اگر چه مشتركاتی با دنیا دارد اما اختصاصاتی دارد كه این را از شبیه خودش در مكاتب گوناگون و جریان های فكری و نحله های فكری دنیا جدا می كند؛ باید آن را در بیاوریم و پایش هم بایستیم و بیان كنیم . " (4) همچنین مقام معظم رهبری بااشاره به ویژگی های انقلاب اسلامی و ضرورت پیام رسانی و ابلاغ ارزش های انقلاب می فرمایند : " انقلاب دو جهت داشت : یك جهت مبارزه با استبداد داخلی و حكومت فاسد وابسته ای كه مردم و كشور را بدبخت و بیچاره كرده بود؛ انقلاب می خواست كشور و ملت را نجات دهد؛ مردم در دامن اسلام  اداره شوند و حكومت اسلامی باشد.

 جهت دیگر وجهه ی سخن و پیام نو برای دنیا و بشریت است ؛ این چیزی است كه دنیا را به خود جذب كرد و الا فلان متفكر اروپایی یا غربی یا آفریقایی یا آمریكای لاتین كه امام و انقلاب و نظام اسلامی و حركت مردم را ستایش می كند او كه داخل كشور ما نیست تا از حكومت چیزی فهمیده باشد. پیام جهانی و انسانی اسلام است كه او را به ستایش وادار می كند. جنبه ی دوم بسیار مهم است ؛ ما باید بتوانیم این را بیان كنیم ". (5)

نكته قابل توجه این است كه:

شخصیت های جهانی نیز - ضمن اعتراف به ویژگی های انقلاب اسلامی - خواستار معرفی آن شده است، چنانكه روژه گارودی اندیشمند مسلمان فرانسوی در یكی از مقالات خود انقلاب اسلامی ایران را این چنین توصیف می كند :

" به راستی انقلاب اسلامی كه امام خمینی (ره ) آن را رهبری كرد به هیچ یك از انقلاب هایی كه در قبل بر پا گردیدند، شبیه نیست. در طول تاریخ، انقلاب هایی بودند كه به هدف تغییر نظام سیاسی برپا گردیدند. انقلاب های اجتماعی هم در جهان رخ داده است و نشانگر خشم فقرا علیه اغنیا بود. انقلاب های ملی هم خشم خود را علیه استعمارگران و غاصبان خالی كردند. اما انقلاب اسلامی ایران نیز دارای تمامی این انگیزه ها بود.

این انقلاب علاوه بر موضوعاتی كه گفته شد، دارای معانی جدیدی بود كه نه فقط حكومت سیاسی اجتماعی استعماری را سرنگون كرد؛ بلكه مهم تر از آن تمدن و جهان بینی خاصی را كه در مقابل دین علم شده بود، واژگون ساخت ". (6)

درباره صدور انقلاب به منابع زیر مراجعه فر مایید:

پی نوشت ها :

1 . صدور انقلاب از دیدگاه امام خمینی (ره) كاظم ابراهیمی، ص60-61 ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

2. صحیفة نور امام خمینی ، ج 19، ص 242، (سخنرانی امام در تاریخ 11/8/1364).

3. همان، ج 13، ص 127، (سخنرانی امام درتاریخ  28/7/59 13).

4 . بيانات مقام معظم رهبري ،مورخ 17/11/1380 .

5 . بيانات مقام معظم رهبري، مورخ 17/11/80 13. (در ديدار با اعضاي شوراي عالي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي).

6. نشریه شما، مورخ 10/10/1377 .

چرا؟
انتظار مي رفت كه درباره سياست هاي آمريكا بيشتردقت مي نموديد، اگر چنين مي شد قضاوت شما تغيير مي كرد، زيرا آمريكا از كشورهاي قدرت طلب است كه به منظور تحقق ...

آمريكا بد است؟چرا؟ مگر چه ظلمي در حق ما كرده؟ ما را از دست صدام نجات نداد كه داد؟راه كربلا را براي ما باز نكرد كه كرد؟ در جنگ با عرا ق به ما سلاح نفروخت كه فروخت؟اصلا كي گفته كه آمريكا سلاح مجاني به صدام داده؟! تازه!خود روسيه اصلا به عراق موشك و هواپيما داده!

انتظار مي رفت كه درباره سياست هاي آمريكا بيشتردقت مي نموديد، اگر چنين مي شد قضاوت شما تغيير مي كرد، زيرا آمريكا از كشورهاي قدرت طلب است كه به منظور تحقق اهداف خود دست به هر جنايتي مي زند.

در اين جالازم است به اهداف حمله آمريكا در كشورهاي اسلامي - بويژه عراق-اشاره گردد:

1- هدف سياسي‏: آمريكا درصدد است بر جهان تسلط سياسي يافته و رهبري جهان را برعهده گيرد كه از آن به عنوان نظم نوين جهاني(1) ياد مي‏شود. اصطلاح «نظم نوين جهاني»(New world order) را نخستين بار جرج بوش رئيس جمهور سابق آمريكا پس از پيروزي در جنگ خليج فارس عنوان كرد. كه هدف از آن سلطه آمريكا در جهان بود. آمريكا به منظور تسلط سياسي، به بهانه‏هاي مختلف به كشورها حمله نمود. چنانكه اين كشور علت حمله خود به عراق را وجود سلاح‏هاي كشتار جمعي در اين كشور و هدف از حمله  به افغانستان را وجود گروه القاعده بيان كرد.

2. هدف اقتصادي: آمريكا جهت تأمين انرژي نياز به منابع طبيعي و ذخاير نفت و گاز دارد، از اين رو سعي مي‏كند بر كشورهايي كه اين منابع را در اختيار دارند، تسلط پيدا كند. براي تسلط بر آن كشورها از همه اهرم‏ها بهره مي‏گيرد. عراق- بعد از عربستان- مهم‏ترين منابع و ذخاير نفتي را در اختيار دارد. يكي از اهداف حمله آمريكا به عراق نيز دست يابي به منابع نفتي آن كشور است.

3. هدف نظامي: آمريكا براي تحقق هدف سياسي و اقتصادي، درصدد ايجاد پايگاه‏هاي نظامي در منطقه است، از اين رو در عربستان، قطر، كويت و... پايگاه نظامي دارد. از آن جا كه حضور مستقيم نيروهاي نظامي درمنطقه بازتاب خوبي نداشته، آمريكا درصدد بومي سازي نيروها است، مضافاً بر اين كه آمريكا با ايجاد پايگاه‏هاي نظامي در عراق و افغانستان درصدد محاصره ايران است.

بر اين اساس حمله آمريكا به عراق به منظور تحقق اهداف فوق صورت گرفت، البته در پي اين اهداف ممكن است آثار ديگر مانند سقوط صدام نيز محقق شود، ولي هدف اصلي آمريكا تسلط بر جهان اسلام مي باشد.

در اين جا به برخي از كمكهاي آمريكا به عراق اشاره مي گردد:

"نوامبر ۱۹۸۳ آمريكا در بيانيهاي اعلام كرد كه «دولت آمريكا هر آنچه لازم، و از نظر قانون موجه، است را انجام ميدهد تا عراق در جنگ با ايران مغلوب نشود.

خبرگزاري آمريكايي يونايتدپرس پس از دستگيري صدام در گزارشي نوشت "اين حقيقت نيز اكنون آشكار شدهاست كه برنامههاي شيميايي و ميكروبي صدام در دهه ۸۰ ميلادي بدون حمايت آمريكا ممكن نبودهاست در اين گزارش پيتر گالبري،-يكي از كارمندان وقت كميته روابط خارجي سنا -ميگويد: «حقيقت اين است كه هر گاه عراق قوانين بينالمللي را نقض ميكرد و از سلاحهاي كشتار جمعي استفاده ميكرد بيش از پيش كمكها و حمايتهاي مالي و سياسي از آمريكا دريافت ميكرد» و ميافزايد: «قطعا ما بر رفتار صدام تاثير داشتيم زيرا او را به اين باور رسانده بوديم كه بسيار مهم است كه به علت قتلهايي كه داخل كشور خود انجام ميدهد، تحت تعقيب قرار نگيرد.»"

شركت علمي American Type Culture Collection يك بار در ۱۹۸۶ مجموعهاي از عوامل بيماريزا شامل سهگونه سياهزخم، ۵ نوع سم بوتولينيوم به دانشگاه بغداد فروخت. درخواست عراق براي اين عوامل بيماريزا بار ديگر در ۱۹۸۸ به دليل خصومت دوطرف با ايران پذيرفته شد و اينبار ۱۱ گونه از اين عوامل از جمله ۴ نوع سياهزخم به اين كشور ارسال شد.

نيروي هوايي آمريكا با دستور سازمان سيا اطلاعاتي را كه توسط هواپيماهاي آواكس اين نيرو از مواضع ايران دريافت مي كرد، در اختيار ارتش عراق قرار ميداد.

رونالد ريگان شخصاً به ويليام كيسي(رئيس سازمان سيا) دستور ميدهد كه جهت جلوگيري از شكست عراق در جنگ با ايران، ميبايست سازمان سيا به اين كشور كمك اطلاعاتي نمايد.

قبل از شروع جنگ، آمريكا اطلاعات حساس نظامي ايران را كه شامل نقاط ضعف ارتش ايران و مراكز حساس نظامي بود، در ملاقاتهايي با بعضي رجال سياسي و نظاميان مخالف سيد روحالله خميني دريافت و آنها را از طريق عربستان سعودي به دست سازمان اطلاعات عراق ميرساند.در ۳۰ سپتامبر ۱۹۸۰ نيروي هوايي آمريكا ۵ فروند هواپيماي شناسايي آواكس را جهت شناسايي عملياتهاي هوايي نيروي هوايي ايران و اطلاعرساني آنها به ارتش عراق، به عربستان سعودي منتقل كرد. سازمان سيا از سال ۱۹۸۰ شروع به در اختيار گذاردن تصاوير هوايي به رژيم بعث عراق كرد. اين تصاوير توسط ماهوارههاي جاسوسي آمريكا از مواضع نيروهاي نظامي ايران و تاسيسات نفتي ايران گرفته شده بود.

روزنامه البيان مدعي شد تنها در يك مورد، رژيم عراق ۴۰ ميليارد دلار از آمريكا وام بلاعوض دريافت كرده است" (2)

گرچه ما در جنگ از سلاح هاي آمريكايي استفاده كرديم، اما اين سلاح را دلال ها تهيه وبه قيمت هاي چندبرابر به ما مي فروختند . آيا اين امر كمك به ايران محسوب مي گردد؟ با توجه به نقش آمريكا در  حمله عراق به ايران،باز مي توان گفت آمريكا ظالم نيست؟

پي نوشت ها :

1. علي آقا بخشي، فرهنگ علوم سياسي، ص 227.

مذهب محرك انقلاب بود یا هدف انقلاب؟
انقلاب اسلامي ايران به جهت تحقق اهدافي مقدس صورت گرفت. اهدافي كه، تماما معنوي و ارزشي و منطبق بر ارزش ها و تعاليم شريعت پاك نبوي اسلامي بودند.

انقلاب- جنگ و جبهه- شهدا

شرح : 1.چرا انقلاب شد؟ مذهب محرك انقلاب بود یا هدف انقلاب ؟ 2.نوع انقلاب ما چه فرقی با سایر انقلاب های دیگه داشت ؟ 3.آیا انقلاب ماصرفا به خاطر فقر اقتصادی یا معزلات عمیق اجتماعی سیاسی رخ داده ؟ 4.وقتی جنگ شد كشور عراق هم اسلامی بود پس ما میتونیم بگیم برای دفاع از اسلام جنگ كردیم ؟ این جنگ اسلام با اسلام نبود ؟ منظورم اینه كه جنگ صلیبی نبود كه تقابل ایدئولوژی ها باشه ! اونا هم مسلمون بودن! 5.افرادی كه رفتن برای دفاع از چی رفتن ؟ دفاع از كشور دفاع از اسلام؟ نتیجه كار اونها دفاع از چی شد ؟ 6.چرا ببرای شهدا تقدس قائل میشیم؟اونا ماورایی نبودن . 7.چرا میگیم شهدا شرمنده ایم ؟چرا میگیم كوتاهی كردیم كوتاهی میكنیم ؟ لطفا منطقی و استدلالی به من جواب بدید.با این فرض كه حرف دلی روی من تاثیری نداره !

اهداف انقلاب اسلامي ايران

انقلاب اسلامي ايران به جهت تحقق اهدافي مقدس صورت گرفت. اهدافي كه، تماما معنوي و ارزشي و منطبق بر ارزش ها و تعاليم شريعت پاك نبوي اسلامي بودند. از جمله:

۱) براندازي حكومت سفاك و جبار پهلوي

۲ ) ايجاد جمهوري اسلامي ايران

۳) حاكم نمودن ارزش ها و مقررات و احكام دين مبين اسلام

۴ ) برچيدن مظاهر فساد و تباهي

۵ ) قطع نمودن دست استعمارگران از ذخاير طبيعي كشور

۶ ) حمايت و اميد دادن به ساير مسلمانان و ممالك مظلوم و مستضعف جهان و ...

 مذهب در كنار ساير عناصر محرك اصلی انقلابيون بود.

ويژگيهايي كه انقلاب ايران را از ساير انقلابها متمايز مي‏سازد عبارتند از:

1- حاكميت الله 2- نفوذ و قدرت معنوي رهبر 3- وحدت و همبستگي تمام اقشار ملت 4- ارتباط بين دين و سياست 5- روحيه ايثار و شهادت طلبي مردم 6- استقلال طلبي 7- آزادي خواهي 8- سازش ناپذيري 9- عدم وابستگي به شرق و غرب 10- حفظ اصول انقلاب حتي در شرايط دشوار 11- رسيدن به پيروزي با كمترين خسارت و خونريزي 12- تغييرات بنيادي و پرهيز از رفوريسم 13- تلاش براي خود كفائي اقتصادي 14- پايگاه مردمي انقلاب و پذيرش آن از سوي ملل آزاده جهان 15- دنبال كردن اهداف عميق انساني و معنوي در كنار اهداف مادي و اقتصادي 16- همراه بودن انقلاب با مشروعيت ديني 17- تفاهم و يگانگي ميان دولت و ملت 18- جامعيت انقلاب اسلامي نسبت‏به همه ابعاد انساني اجتماعی

اگر ما براي انقلاب كه  گروه هاي مختلف وبا انگيزه هاي متفاوت دنبال ان بودند . تنها در پي يك انگيزه باشيم  مانند فقر اقتصادي و يا معزلات اجتماعی ، يك سو نگري است، نگاه جامع آن است كه با كنكاشت در تاريخ سياسي ايران در پي انگيزه ها و اهداف گروههاي مبارز بود .كه مي توان اين دو انگيزه را از اهداف مشترك بيشترين گروه هاي مبارز دانست.

اما در باره جنگ ايران و عراق:

هدف اصلی و واقعی عراق با هم كاری همه جانبه استعمار گران ودر رأس آنان آمریكا جنایت­كار این بود كه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را براندازند. عراق برای رسیدن به این هدف، قرارداد الجزایر را بهانه قرار داد و به ایران حمله كرد. این قرارداد در سال 1975میلادی بین ایران و عراق بسته شد كه طبق آن، اروند رود بین ایران و عراق تقسیم شد و مقرر گردید كه طرفین از آن استفاده كرده و كشتیرانی كنند.

بهانه عراق این بود كه این قرارداد در زمان ضعف عراق بسته شده است و در واقع به طور اجبار و از روی ناچاری مسئولان عراق آن را امضاء كرده اند، اینك كه قدرتمند هستیم دیگر آن را قبول نداریم. به همین دلیل صدام در تلویزیون مقابل میلیونها نفر بیننده قرارداد الجزایر را پاره كرد. هر چند بعد از هشت سال جنگ دوباره مجبور شد كه دوباره تن به قرار داد الجزایر بدهد.

مهم‏ترین دلایل شروع جنگ از سوی عراق عبارتند از:

1. به منظور انتقال مرز آبی دو كشور (خط تالوگ) از اروند رود به ساحل شرقی آن و برقراری حاكمیت مطلق عراق بر  اروند رود.

2. به منظور جدا كردن استان خوزستان از ایران و ایجاد كشوری مستقل تحت سلطه‏ی عراق با نام عربستان.

3. به منظور فروپاشی نظام مقدس جمهوری اسلامی و روی كار آمدن دولتی غرب‏گرا به جای آن.

4. به منظور به دست آوردن  نقش برتر در خلیج فارس به جای ایران و برتری كامل سیاسی - نظامی بر سایر  كشورهای خاورمیانه و به ویژه كشورهای منطقه بود.

ايران در برابر عراق دفاع نمود و آغاز گر جنگ نيز نبوده همان گونه كه در قطعنامه سال 1388 عراق را به عنوان متجاوز و آغاز گر جنگ معرفي نمودند.

نه تنها در اين جنگ از سوي دولت عراق تنها قلدري و زور گويي مشاهده مي شد بلكه با مردم و حتي وابستگان اين چنين بود پس جنگ در اثر قلدري او بود نه ايدئو لوژي و دفاع ايران در برابر همين زورگويي ها بود .آري حكومت بعث ادعاي اسلام مي نمود.به مانند خوارج و معاويه كه ادعاي اسلام مي نمودند. ولی در برابر حكومت امام علي به فتنه گري پرداختند و با امام جنگ نمودند و همان گونه كه در تاريخ است. امام آغاز گر جنگ نبودند و به فرزندش نيز چنين وصيت نمودند.

امام علی(ع) فرمودند:

لِابْنِهِ الْحَسَنِ (ع) لَا تَدْعُوَنَّ إِلَي مُبَارَزَةٍ وَ إِنْ دُعِيتَ إِلَيْهَا فَأَجِبْ فَإِنَّ الدَّاعِيَ بَاغٍ وَ الْبَاغِيَ مَصْرُوعٌ؛

حضرت، به فرزندش امام حسن - درود خدا بر او - فرمود: جنگ را آغاز مكن. امّا جنگ طلب را پاسخ گوي، زيرا آغازگر، تجاوزگر است و تجاوزگر به خاك هلاكت افتد. (1)

در اسلام شهید واژه‏ای است كه قداست خاصی دارد. این كلمه در همه عرف ها توأم با قداست و عظمت است، اما معیارها و ملاك‏ها متفاوت است. از نظر اسلام هر كس به مقام و درجه شهید نائل آید و اسلام با معیارهای خاص خود او را شهید بشناسد، و واقعا در راه هدف های عالی‏ اسلامی، به انگیزه برقراری ارزش های واقعی بشری كشته بشود، به یكی از عالی ترین درجات و مراتبی كه یك انسان ممكن است در سیر صعودی خود نائل شود، مفتخر می‏گردد.

نتيجه اگر شهدا را تقديس مي شوند به خاطر آن است كه خداوند آنان را تقديس نموده است و جايگاهي رفيعي براي او در نظر گرفته كافي است:

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنينَ  (2)

هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شده‏اند، مرده مپندار، بلكه زنده‏اند كه نزد پروردگارشان روزي داده مي‏شوند.

به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و براي كساني كه از پي ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته‏اند شادي مي‏كنند كه نه بيمي بر ايشان است و نه اندوهگين مي‏شوند.

بر نعمت و فضل خدا و اينكه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمي‏گرداند، شادي مي‏كنند.

 به ذيل اين آيه در تفاسير قرآن رجوع نماييد و رواياتي كه در شان و مرتبت شهداست را مشاهده نماييد.

برای آگاهی بیشتر و پاسخ سایر پرسش ها، با اتاق اين مر كز - در الفور- ( اتاق دين، جوان و پرسمان) ارتباط برقرار وسوالات  خود را مطرح نماييد .

پي نوشت ها :

1. نهج البلاغه، حكمت 225.

2. آل عمران(3)،آیه 169-170.         

كتاب هايي در اين زمينه معرفي كنيد
موضوع آزادي مقوله بسيار مفصلي است و همانطور كه بيان داشتيد، زير شاخه هاي زيادي نيز دارد و پرداختن به تمامي آنها در يك پاسخ نمي گنجد. ما به بخش آزاداي بيان ...

در مورد آزادي اعم از آزادي بيان و آزادي فردي و اجتماعي ازنظر اسلام و جمهوري اسلامي را با سند بيان كنيد

همچنين كتاب هايي در اين زمينه معرفي كنيد

موضوع آزادي مقوله بسيار مفصلي است و همانطور كه بيان داشتيد، زير شاخه هاي زيادي نيز دارد و پرداختن به تمامي آنها در يك پاسخ نمي گنجد. ما به بخش آزاداي بيان پرداخته و شما را به مطالعه منابع ارجاع مي دهيم.

منظور از آزادي بيان آن است كه انسان ها در بيان انديشه و عقايد خود آزاد باشند و آزادانه اظهار نظر نمايند. در اسلام نه تنها «بيان» آزاد است، بلكه بيان بعضي مسايل واجب است. از مصاديق والاي آزادي «بيان» امر به معروف و نهي از منكر است. امر به مشورت و ترغيب به آن، يكي ديگر از احكام ملازم آزادي بيان و اظهار رأي و نظر افراد جامعه است. آن چه در روايات به طور خاص، آزادي بيان را يكي از وظايف مردم در قبال حاكم، مطرح كرده، عبارت «النصيحة لائمة المسلمين» است. امير مؤمنان(ع)، در اين باره مي‏فرمايند: «حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا نمايند و درحضور و غياب نسبت به من خالص خير خواه باشيد».(1)

وجود آزادي بيان در جامعه، براي خيرخواهي حاكم و مصاديق آن (مانند انتقاد صحيح و سازنده همراه با شرايط آن) لازم است. مواردي نظير امر به جدال احسن «ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن»، (2) و «ولا تجادلوا اهل الكتاب الا بالتي هي احسن»، (3) و امر و ترغيب به گزينش بهترين كلام «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه»، (4) بنابراين در انديشه اسلامي، در اصل ضرورت «آزادي بيان» و ثمرات آن و ضررهاي ناشي از منع آن، هيچ ترديدي نيست.

اما آيا براي «آزادي» حد و مرزي هست؟

 در هيچ نظامي، آزادي بيان به صورت مطلق و بدون حد و مرز وجود ندارد؛ بلكه آزادي محدود و در چارچوب ارزش‏هاي پذيرفته شده در هر جامعه است. چارچوب‏ها از هر نظام و جامعه‏اي تا نظام و جامعه ديگر، متفاوت است. مبتني بر جهان‏بيني و نظام فكري آن جامعه مي‏باشد.

«موريس دورژه» درباره‏ چارچوب «آزادي» در دموكراسي مي‏نويسد:

«آيا با اعطاي آزادي به دشمنان آزادي، به آن ها اجازه داده نمي‏شود كه آزادي را در هم بكوبند؟ ... دموكراسي به مخالفان خود اجازه بيان عقايدشان را مي‏دهد؛ ولي تا وقتي كه اين كار را در چارچوب روش‏هاي دموكراتيك انجام دهند.»(5)

 از آن جا كه جمهوري اسلامي مبتني بر آموزه هاي اسلام است، آزادي هاي منطقي و مشروع از جمله آزادي بيان وجود دارد، چنان كه در قانون اساسي انواع آزادي‏ها به رسميت شناخته شده است؛ مشروط بر آن كه مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي نباشد.

در اصل بيست و چهارم قانون اساسي آمده است:

«نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند، مگر آن كه مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشد...».

در اصل بيست و ششم آمده است:

«احزاب، جمعيت‏ها ،انجمن‏هاي سياسي صنفي و انجمن‏هاي اسلامي يا اقليت‏هاي ديني شناخته شده آزادند، مشروط به اين كه اصول استقلال آزادي وحدت ملي موازين اسلامي و اساس جمهوري اسلامي را نقض نكنند. هيچ كس را نمي‏توان از شركت در آن ها منع كرد يا به شركت در يكي از آن‏ها مجبور ساخت ».

البته در ايران برخي از كاستي و مشكلات در باره آزادي بيان وجود دارد. اميد است كه  كاستي ها برطرف شود.

 براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك:كاظم قاضي‏زاده، انديشه‏هاي فقهي ـ سياسي امام خميني(ره)، مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، چاپ اول خرداد 1377؛دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، درآمدي بر حقوق اسلامي، انتشارات سمت، تهران 1368؛دكتر سيد محمد هاشمي، حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، ج 1، نشر دادگستر، 1378؛ عبدالحسين خسروپناه، جامعه مدني و حاكميت ديني، انتشارات وثوق، 1379.

 پي نوشت ها:

1. نهج‏البلاغه، خطبه‏ 34.

2. نحل(16) آيه 125.

3. عنكبوت(29)آيه 46.

4. زمر(39) آيه 17 و 18.

5. جامعه‏شناسي سياسي، موريس دورژه، ترجمه ابوالفضل قاضي، نشر ميزان، ص 343.

صفحه‌ها