پرسش وپاسخ

مقایسه تولد حضرت علی با حضرت عیسی علیهماالسلام
یکی از امور مسلم تاریخی، ولادت حضرت علی(ع) در خانه کعبه و نیز دستور الهی به حضرت مریم(ع) برای خروج از بیت المقدّس در هنگام درد زایمان است.

 پرسش:

علت اینکه خداوند اجازه زایمان به حضرت مریم سلام الله علیها در بیت المقدس را نداد اما به حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها دستور به ورود به کعبه برای زایمان را داد، افضلیت حضرت علی علیه السلام بود یا افضلیت حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام؟ علت این تفاوتی که خداوند قائل شده است، فقط نشان دادن افضلیت حضرت علی علیه السلام بوده است؟

پاسخ:

در پاسخ به این پرسش می‌بایست به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:

همانطور که اشاره فرمودید، ولادت حضرت علی(ع) در خانه کعبه امری مسلم بوده و نیز خارج شدن حضرت مریم(ع) از مکان عبادت خود نیز در قرآن کریم تصریح شده است.

فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکَانًا قَصِیًّا (1)

[ترجمه: ] پس مریم به آن پسر بار برداشت و با آن به مکانی دور خلوت گزید.

اما در اینکه خروج حضرت مریم سلام الله علیها  از خانه خدا به امر الهی صورت گرفته باشد (آنگونه که شهرت یافته) روایتی را پیدا نکردیم و ظاهرا اولین کسی که به این مطلب اشاره داشته و آن را در مقایسه با مقام ولادت امام علی(ع) مطرح نموده است، مرحوم جزائری در کتاب ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار(2) بوده که پس از آن در میان عالمان شیعه شهرت یافته است. مرحوم جزائری در آنجا سخن را به خود نسبت داده و اینگونه می‌گوید:

«به نظر من: حضرت مریم(س) در بیت المقدّس بود و هنگامی که درد مخاض او را فراگرفت از مسجد خارج شد چرا که ملائکه او را این چنین امر نمودند که: این خانه عبادت است و نه خانه ولادت... اما ولادت مولای ما امیرالمؤمنین(ع) به گونه‌ای دیگر بود. مادرش حول خانه خدا طواف می‌فرمود و هنگامی که درد مخاض او را گرفت، دیوار کعبه شکافته شده و چنین ندا آمد: داخل شو و فرزند خود را به دنیا بیاور. پس چنین کرد و این فضیلتی ویژه برای امام علی(ع) است.» (3)

در نتیجه دلیل روشنی برای اخراج حضرت مریم(س) از مکان عبادتش و عدم جواز برای زایمان در خانه خدا نیافتیم. هر چند خروج وی به تصریح قرآن کریم مسلم است.

نکته دوم:

بی شک، نحوه ولادت علی بن ابیطالب(ع) یکی از فضائل مهم ایشان به حساب آمده و خصوصیتی است که در هیچ انسانی چه پیش و چه پس از حضرتش وجود نداشته است. به گونه‌ای خود نیز بدان افتخار فرموده و می‌فرماید: «مادرم به کعبه در آمد و مرا در میان خانه خدا بزاد. این افتخار و فضیلت ویژه‌ای است که نه پیش از من درباره کسی شنیده شده و نه پس از من برای کسی اتفاق خواهد  افتاد.» (4)

از سوی دیگر طهارت و پا کدامنی حضرت فاطمه بنت اسد سلام با توجه به روایات فراوانی که در این باب وجود دارد ، محرز است. چه اینکه وی از اولین زنان بیعت کننده با رسول گرامی اسلام(ص) به حساب آمده و به تعبیر امام صادق(ع) « از نیکوکارترین مردم به رسول خدا(ص) بود.»(5)

اما چه بسا فضیلت اجازه زایمان در خانه خدا، که پیش از این به احدی داده نشده بود، علاوه بر طهارت مادر، به مقام و جایگاه مولود نیز وابسته است و این امر می‌تواند توأمان فضیلتی برای امام علی(ع) و مادر مطهرشان باشد .

نتیجه:

اولا: مسئله عدم جواز زایمان حضرت مریم(س) در بیت المقدس روشن نیست، هرچند به فرموده قرآن کریم قطعا این زایمان در آنجا صورت نگرفته است.

ثانیا: ویژگی خاص ولادت حضرت علی(ع) در خانه کعبه که منحصر به فرد می‌باشد ، هم نشان از فضیلت و جایگاه ویژه مادر دارد و هم مولود.

پی نوشت ها:

1. مریم، آیه؛ 22

2. جزائری، ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ج‏2، ص137.

3.همان.

4. دانشنامه امام علی علیه السلام، جمعی از نویسندگان، ج1، ص457.

5. کلینی، کافی، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص۳۰۲.

شکاف هر ساله دیوار کعبه
واقعه 13 رجب در میان منابع شیعی و منابع اهل سنت آمده است. اما در بیان شکافته شدن کعبه، هیچ جریانی جز ولادت امیرالمومنین علیه السلام در اخبار وارد نشده است.

پرسش:

آیا این واقعه که خانه خدا هر ساله در 13 رجب شکاف می خورد یا اینکه هر گاه آن را تعمیر کرده اند محل ولادت امام علی علیه السلام شکاف خورده است، حقیقت دارد؟ اگر حقیقت داشته باشد، پس چرا وهابیان مکه با توجه به تصاویر مشاهده شده در ضلع مستجار، محل شکاف را نمی پوشانند بلکه آن را نیز نمایش می دهند؟

پاسخ:

در میان منابع شیعی و منابع اهل سنت بارها به جریان ولادت امیرالمومنین علیه السلام اشاره شده و آمده، مادر ایشان فاطمه بنت اسد در حال طواف کعبه بود که وقت زایمان ایشان می رسد. در این هنگام دیوار کعبه شکاف بر می دارد؛ هاتفی ایشان را به داخل کعبه فرا می خواند و امیرالمومنین علیه السلام داخل خانه­ی کعبه متولد می­شوند.

در بیان شکافته شدن کعبه، هیچ جریانی جز ولادت امیرالمومنین علیه السلام در اخبار وارد نشده، از طرفی مشهور نیز محل ورود فاطمه بنت اسد به داخل کعبه را همان قسمت رکن یمانی می­دانند(1) که اکنون نیز با وجود آثار مرمت از جمله سیمان، سرب، میخ و ... باز با بقیه ی خانه­ی کعبه مغایرت دارد، اما آثار ترميم و بندكشي شده ارتباطي به شكاف يادشده ندارد.

 این ادعا که همه ساله در روز 13 رجب در کعبه شکاف ایجاد می­شود، نیز قابل اثبات نیست، چرا که اولا هر چند در مورد تاریخ دقیق ولادت امیرالمومنین علیه السلام قول مشهور 13رجب است اما نقل های متفاوت دیگری وجود دارد.(2) ثانیا دلیل و مدعایی وجود ندارد که ثابت کند همه ساله در این روز دیوار کعبه شکاف بر می دارد. ثالثا ممکن است هرگاه دیوار کعبه را مرمت کنند، مجددا پس از چند روز به این حالت برگردد نه اینکه همه ساله آن را مرمت کنند و تنها در یک روز خاص دوباره شکاف بر دارد.

باتوجه به اینکه بسیاری از شیعیان مدعی هستند این شکاف به سبب ولادت امیرالمومنین علیه السلام در کعبه ایجاد شده، انگیزه ی کافی برای محو و از بین بردن آن توسط وهابیان و مخالفین وجود دارد؛ اما با وجود آثار مرمت و تعمیرات متعدد باز چنین نشانه ای دیده می شود. بنابراین احتمال می رود این نشانه اعجازی باشد که توسط خداوند در گوشه ی کعبه ایجاد شده و بشر توان مخفی کردن آن را ندارد.

در مقابل برخی شکاف موجود درکعبه را مرتبط به جریان ولادت امیرالمومنین علیه السلام نمیدانند؛ چرا که:

 اولا: در طول تاریخ هیچ روایت و گزارشی یافت نشده که در آن علت شکاف موجود را به ولادت ایشان نسبت دهد.

ثانیا: آن شکاف به دلیل تجدید بناهایی که صورت گرفته از بین رفته، مانند بازسازی کعبه توسط گروهی از قریش چند سال بعد از ولادت ایشان (3) یا هجوم هایی که در نبردهای میان امویان و زبیریان نسبت به کعبه رخ داده؛ چنانکه سال 64 ه ق در جنگی میان یزید و عبدالله بن زبیر، توسط لشکر شامیان کعبه را با منجنیق به آتش کشیدند و قسمتی از آن تخریب شد.(4) پس از این ماجرا عبدالله بن زبیر دستور به تخریب کعبه داد و با تغییراتی آن را باز سازی کردند؛(5) تا اینکه برای دومین بار در سال ۷۲ ه ق محاصره شد و در جنگ بین عبدالله بن زبیر و حجاج بن یوسف ثقفی، کعبه مجددا آسیب دید و پس از سلطه حجاج بن یوسف بر مکه، در سال ۷۴ ه ق کعبه را به همان شکلی اولیه ی خود برگرداند.(6) بنابراین با توجه به مرمت هایی که در طول تاریخ نسبت به کعبه صورت گرفته، مانع از بقای چنین نشانه ای می شود.

ثالثا: برخی علت مغایر بودن این قسمت کعبه با بقیه خانه را در این دانستند که: «ساخت سنگ قسمت رکن یمانی به زمان عبدالله ابن زبیر بر می گردد که تا به امروز باقی مانده است، و کسانی که  کعبه را بازسازی می‌کردند این قسمت را دست نزده باقی گذاشتند، تا اینکه در سال ۱۰۴۰ ه در زمان سلطان مراد چهارم که خانه کعبه را بازسازی کرد، گوشه ای از این رکن یمانی شکست، لذا آن قسمت را برای جلوگیری از ریزش و از بین رفتن با سرب گداخته پر کرد. آن قسمت هم که با میخ‌ کاری مستحکم شده نیز به عهد فاطمیان بر می گردد. بنابراین رنگ مختلفی که در رکن یمانی هست در واقع فلز سرب می‌باشد که با مسح زیاد مردم و با تغییرات آب و هوا دچار تغییر شده».(7)

در پاسخ به ایرادات مذکور می توان گفت:

 اولا: اگر اعجاز و اراده ی خداوند بر وجود چنین نشانه ای تعلق بگیرد، هیچ عاملی از جمله مرمت و بازسازی  نمی تواند مانع از ایجاد دوباره‌ی آن شود.

ثانیا: ادعای سوم از جهاتی قابل پذیرش نبوده از جمله اینکه در منابع آمده حجاج بن یوسف تغییرات عبدالله بن زبیر را به همان حال نخست برگرداند(8) و دلیلی هم ندارد این قسمت کعبه از زمان عبدالله بن زبیر دست نخورده باقی بماند. از سویی در این قول آمده گوشه ای از رکن یمانی شکست و ممکن است علت شکستن آن باز به همان جریان ولادت امیرالمومنین علیه السلام برگردد.

ثالثا بر فرض عدم پذیرش چنین اعجازی؛ آنچه اهمیت دارد خود اعجاز شکاف کعبه هنگام ولادت امیرالمومنین علیه السلام بوده که به‌ طور حتم به وقوع پیوسته و در منابع شیعه و اهل سنت به وفور بیان شده.(9)

نتیجه: با توجه به اینکه بجز ولادت امیرالمومنین علیه السلام هیچ واقعه‌ی حائز اهمیتی مطرح نشده که بتوان به شکاف کعبه نسبت داد؛ از طرفی با وجود مرمت هایی که از سوی مخالفین صورت گرفته باز چنین نشانه ای باقی مانده. بنابراین می توان احتمال داد که این شکاف اعجازی است که به سبب ولادت امیرالمومنین علیه السلام باقی مانده. اما آنچه بیشتر اهمیت دارد خود اعجاز شکاف کعبه بوده که هنگام ولادت امیرالمومنین علیه السلام رخ داده و در بسیاری از منابع شیعه و اهل سنت مکرر بیان شده است.

پی نوشت ها:

1. رسول جعفریان،  آثار اسلامی مکّه و مدینه، تهران نشر مشعر، سال 1375، ج 1، ص93 .

2.سید محسن امین عاملى‏، أعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف‏، 1403 ق‏، ج 1 ص323.

3.ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، انتشارات دار الصادر، بیروت، 1385ش‏، ج۲، ص۴۴. لازم به ذکر است بنابر تحقیقی بازسازی کعبه توسط قریش پیش از تولد امام علی علیه السلام بوده است، ر. ک: مقاله «پژوهشی در بازسازی خانه کعبه در ارتباط با سن پیامبر(ص)»، حسین مصطفوی زاده و سید آیت الله احمدی، فصل نامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام.

4. ارزقی، أبو الولید محمد بن عبد الله، أخبار مکه وما جاء فیها من الأثار، محقق رشدی الصالح ملحس، بیروت، انتشارات دار الأندلس، بی تا، ج 1، ص 199.

5.همان، ص۲۰۶.

6.همان، ص210.

7.طاهر کردی، محمد، بی جا، التاریخ القویم لمکه و بیت‌الله الکریم، جامع الکتب الإسلامیه، چاپ اول، 1420ه، ج ۳ ، ص۲۵۶.

8.ارزقی، محمد بن عبد الله، أخبار مکه و ما جاء فیها من الأثار، ج 1، ص 210.

9.مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413 ق‏، ج1 ص 5؛ مسعودی، على بن حسین، إثبات الوصیه للإمام  على بن أبى طالب (ع)،چاپ سوم، انتشارات انصاریان‏، قم‏، 1426ق‏؛ ص 135، کشف الغمه ج 1 ص 78. حاکم نیشابوری، محمد، مستدرک علی الصحیحین،  بیروت، انتشارات دارالمعرفه، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق، ج ۳، ص ۴۸۳.

دنیای مادی سرای تکلیف است و آخرت سرای پاداش و جزا. آن دنیا محل کمالات است که وجود حریم بین انسان ها هم عقلا، کمالی برای ایشان است اما چگونگی آن مورد بحث است..
محرم و نامحرم در قیامت

پرسش:
بر اساس روایات ظاهراً در قیامت مَحرَم و نامَحرَم معنا ندارد، پس چرا در حدیث آمده است که وقتی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها وارد محشر می‌شوند، ندا می‌آید که چشم‌هایتان را ببندید؟
 

پاسخ:
می‌گویند در برخی روایات آمده است که وقتی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها می‌خواهند وارد محشر شوند، خطاب می‌آید که چشم‌ها را فرو گذارید تا آن حضرت وارد شوند. با توجه به سؤال مطرح‌شده، پاسخ در دو بخش ارائه می‌شود. بخش اول این که آیا چنین روایتی وجود دارد؟ در بخش دوم، در صورت اطمینان به وجود چنین روایتی، معنای آن چیست و آیا در قیامت مَحرم و نامَحرم وجود دارد؟

بخش اول: بررسی روایت بستن چشمها در قیامت
در این باره چند حدیث وجود دارد از جمله این که امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌گویند، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند:
 «یُمَثَّلُ لِفَاطِمَهَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ مُتَشَحِّطاً بِدَمِهِ فَتَصِیحُ وَا وَلَدَاهْ وَا ثَمَرَهَ فُؤَادَاهْ فَتَصِیحُ الْمَلَائِکَهُ لِصَیْحَهِ فَاطِمَهَ علیها السلام وَ یُنَادُونَ أَهْلَ الْقِیَامَهِ قَتَلَ اللَّهُ قَاتِلَ وَلَدِکِ یَا فَاطِمَهُ قَالَ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَفْعَلُ بِهِ وَ لِشِیعَتِهِ وَ أَحِبَّائِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ إِنَّ فَاطِمَهَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ عَلَى نَاقَهٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّهِ مُدَبَّجَهَ الجبینین (الْجَنْبَیْنِ‏) وَاضِحَهَ الْخَدَّیْنِ شَهْلَاءَ الْعَیْنَیْنِ رَأْسُهَا مِنَ الذَّهَبِ الْمُصَفَّى وَ أَعْنَاقُهَا مِنَ الْمِسْکِ وَ الْعَنْبَرِ خِطَامُهَا مِنَ الزَّبَرْجَدِ الْأَخْضَرِ رَحَائِلُهَا مُفَضَّضَهٌ بِالْجَوْهَرِ عَلَى النَّاقَهِ هَوْدَجٌ غِشَاوَتُهُ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ حَشْوُهَا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ خِطَامُهَا فَرْسَخٌ مِنْ فَرَاسِخِ الدُّنْیَا یَحُفُ‏ بِهَوْدَجِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ بِالتَّسْبِیحِ وَ التَّمْجِیدِ وَ التَّهْلِیلِ وَ التَّکْبِیرِ وَ الثَّنَاءِ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ یَا أَهْلَ الْقِیَامَهِ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ فَهَذِهِ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ تَمُرُّ عَلَى الصِّرَاطِ فَتَمُرُّ فَاطِمَهُ علیها السلام وَ شِیعَتُهَا عَلَى الصِّرَاطِ کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ یُلْقَى أَعْدَاؤُهَا وَ أَعْدَاءُ ذُرِّیَّتِهَا فِی جَهَنَّمَ؛(1) روز قیامت، سر خونین حسین علیه‌السلام‏ براى حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها مجسّم می‌شود، ایشان فریاد بر می‌آورد: فرزندم؛ میوه دلم! فرشتگان از ناله فاطمه سلام اللَّه علیها بیهوش می‌شوند و اهل محشر ندا می‌دهند: اى فاطمه! خداوند قاتل فرزندت را بکشد! خداوند بزرگ می‌فرماید: این کار را در مورد قاتل او و پیروان و دوستداران و رهروانش انجام می‌دهم و همانا فاطمه سلام اللَّه-علیها در آن روز سوار بر شترى از شترهاى بهشتى است که پیشانیش زیبا، گونههایش برآمده و روشن، چشمانش میشى، سرش از زر ناب، گردنش مشکین و عنبرین، لگامش از زبرجد سبز، جهازش درّى باشد که با گوهر آراسته شده است، بر روى شتر کجاوه ای باشد که پوشش آن نور خدا و درونش رحمت اوست و لگامش به درازاى یک فرسخ از فرسخهای دنیاست. گرداگرد کجاوهاش هفتاد هزار فرشته در حال تسبیح، تمجید، تهلیل، تکبیر و ثناى پروردگار جهانیان به پیش آیند، سپس نداگرى از درون عرش ندا دهد: اى اهل محشر! چشمان خویش را فرود آرید؛ این فاطمه دختر محمّد، پیامبر خداست که از پل صراط می‌گذرد، پس فاطمه سلام اللَّه علیها و شیعیانش مانند پرتوى خیره کنندهای از پل صراط می‌گذرند و نیز پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: دشمنان فاطمه سلام اللَّه علیها و فرزندانش را به دوزخ فرو ریزند.»
در حدیث دیگری آمده است:
 «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ نَادَى مُنَادٍ یَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ‏ حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّد؛(2) رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: هنگامى که روز قیامت فرا می‌رسد منادى ندا می‌دهد: اى خلایق! چشمان خود را ببندید تا فاطمه دختر محمّد عبور کند.»

بخش دوم: بررسی و تبیین معنا و علت بستن چشمها
اکنون این سؤال مطرح می‌شود که مگر در قیامت، مَحرم و نامَحرم وجود دارد که دستور داده می‌شود هنگام ورود حضرت زهرا سلام الله علیها، همگان چشمان خود را ببندند؟
 در پاسخ این سؤال چند احتمال مطرح می‌شود.

احتمال اول
در روایتی از امیرمؤمنان علیه‌السلام آمده است:
 «روزى رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نزد حضرت زهرا سلام الله علیها آمد و ایشان را محزون دید، به فاطمه سلام الله علیها فرمودند: دخترم! سبب غم و اندوه تو چیست؟ فاطمه سلام الله علیها فرمودند: «روز محشر و برهنگى مردم به خاطرم آمد.» رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: آرى آن روز، روز بسیار بزرگى است، ولى جبرئیل از طرف خداوند رئوف به من خبر داد: هنگامى که در آن روز زمین شکافته شود، اوّل کسى که از زمین خارج شود من هستم، بعد از من، ابراهیم خلیل، بعد از او شوهر تو على بن ابى طالب، آنگاه خداوند مهربان جبرئیل را با هفتاد هزار ملک نزد قبر تو خواهد فرستاد، بر قبر تو هفت قبه نور نصب خواهد شد، اسرافیل سه حله نور براى تو می‌آورد، نزد تو توقف نموده و صدا می‌زند؛ اى دختر محمّد بیا به صحراى محشر! تو در حالى از قبر بیرون می‌آیی که بدنت پوشیده باشد و از خوف آن روز در امان خواهى بود، اسرافیل آن حُلّه‌ها را به تو می‌دهد و تو آنها را می‌پوشی، آن گاه ملکى که او را زوقائیل می‌گویند، ناقهای براى تو می‌آورد که مهار آن از مروارید و کجاوه ای از طلا بر پشت آن نصب شده باشد. تو بر آن ناقه سوار می‌شوی و زوقائیل در حالى که در پیش تو هفتاد هزار ملک باشد و عَلم‌های تسبیح در دست داشته باشند مهار آن را خواهد کشید. هنگامى که حرکت کنى تعداد هفتاد هزار ملک به استقبال تو می‌آیند و از نظر کردن به تو خوشحال می‌شوند، هر یک از آنان منقلى از نور بدون آتش در کف دارند که عود از آن ساطع می‌شود، هر یک از ایشان تاجى از زبرجد بر سر خواهد داشت، آنان در طرف راست تو خواهند بود و چون مقدارى از راه را طى کنى، مریم بنت عمران با هفتاد هزار حوریه به استقبال تو می‌آیند و بر تو سلام می‌کنند و در طرف چپ تو خواهند بود. آنگاه مادرت خدیجه دختر خویلد که در میان زنان عالم اوّل کسى است که به خداوند و رسول ایمان آورده است، با هفتاد هزار ملک که عَلم‌های تکبیر در دست دارند به استقبال تو می‌آیند. پس از آن که نزدیک محشر رسیدى، حوّا با هفتاد هزار ملک و آسیه زن فرعون به استقبال تو خواهند آمد و با تو حرکت می‌نمایند. هنگامى که وارد صحراى محشر شوى منادى از زیر عرش ندایى می‌کند که خلایق عموماً می‌شنوند و می‌گوید: «چشمان خود را ببندید تا فاطمه دختر محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و این زنان مطهّره که با او می‌باشند عبور نمایند! در آن روز غیر از ابراهیم و شوهرت على بن ابى طالب کسى به تو نظر نخواهد کرد.»(3)
بر اساس این روایت دلیل دستور به مردم برای بستن چشم‌ها، وجود محرم و نامحرم نیست، زیرا حضرت زهرا سلام الله علیها حُلّه‌ها و لباس‌های بهشتی بر خود پیچیده و علاوه بر آن حاله‌هایی از نور آن حضرت را پوشانده‌اند و چیزی از بدن آن حضرت مکشوف نیست؛ بلکه شاید دلیل دستور برای فرو انداختن سرها و بستن چشم‌ها، عظمت و بزرگی آن حضرت باشد و این عمل نوعی ادب و احترام در مقابل ایشان است. 

احتمال دوم
منظور از مَحرم و نامحَرم بودن در قیامت، مَحرم و نامَحرم مادی و جسمی نیست، بلکه منظور نامَحرم به لحاظ معنوی است که همگان جز اهل‌بیت علیهم‌السلام به آن حضرت نامَحرمند؛ یعنی هیچ کس حق، مقام و جایگاه آن حضرت نزد خدای متعال را نشناخته است. ازاین‌رو، نه‌تنها به مردان دستور داده می‌شود سر فرود آورند، بلکه زنان اهل بهشت و حوریان نیز باید چنین کنند. 

احتمال سوم
احتمال دیگر این که چون پوشش بدن از نظر عقلی امری ممدوح است و نوعی کمال برای انسان محسوب می‌شود، می‌توان گفت در بهشت هم حجاب و پوشیدگی وجود دارد؛ ولی نحوه و حدود آن برای ما مشخص نیست. قرآن کریم در مدح حوریان بهشتی می‌فرماید: «حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیام؛(4) ‏بهشت دارای زنان بهشتی است که در سراپرده‌های خود مستورند.» بنابراین پوشیدگی بانویی مانند حضرت زهرا سلام الله علیها، در بهشت نیز علامت و نشانه کمال ایشان است.
از سوی دیگر، در مورد احکام مَحرم و نامَحرم در برزخ و بهشت هم می‌توان همین نکته را بیان نمود که چون احکام شرعی ریشه در حکم عقلی و حسن و قبح ذاتی دارد، ازاین‌رو هیچ‌گاه تغییر نمی‌کنند، زیرا احکام عقلی همواره ثابت هستند و قابل تغییر نیستند. خدای متعال در وصف متقین می‌فرماید: «کَذلِکَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عین؛(5) ‏آنها را با حورالعین تزویج می‌کنیم.» از این آیه می‌فهمیم که در بهشت هم مَحرم و نامَحرم وجود دارد و این گونه نیست که هر کسی بتواند بدون هیچ محدودیتی با هر کس ارتباط بگیرد؛ زیرا اگر همگان با هم مَحرم بودند، ازدواج معنا نداشت.

در تایید این مطلب می‌توان به آیه «فیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَان؛ در باغهای بهشتی زنانی هستند که جز به همسران خود عشق نمی‌ورزند و هیچ انس و جنّی پیش از اینها با آنان تماس نگرفته است.»(6) از این آیه نیز می‌توان استفاده کرد؛ زیرا اگر در بهشت همه به هم مَحرم بودند و روابط آزاد بود، هر زن بهشتی باید به همه عشق می‌ورزید و با همگان ارتباط می‌گرفت. 

احتمال چهارم
پوشش بدن و دوری از ولنگاری، مَحرم و نامَحرم بودن، اجرای قاعده و محدودیت در روابط جنسیتی، جزئی از فطرت آدمی است. بهشت نیز جای انسان‌های با فطرت پاک است، ازاین‌رو به طور فطری و غریزی دوست دارند قواعد و آداب مَحرم و نامَحرم را رعایت نمایند؛ هر چند الزام و تکلیفی برای آن نباشد. چنان که ملائکه هر چند ملزم به دوری از گناه و معصیت نیستند، اما گناه نمی‌کنند.

نتیجه گیری
روایات متعددی وجود دارد که می‌فرماید هنگام ورود حضرت زهرا سلام الله علیها به قیامت و محشر، فرمان داده می‌شود همگان سر خود را پایین بیندازند و یا چشمان را ببندند. درباره معنا و مقصود این حدیث احتمالات متعددی وجود دارد که از جمله آنها احترام به مقام و جایگاه آن حضرت، نامحرم بودن به معنای عدم شناخت و معرفت به مقام آن حضرت، رعایت آداب محرمیت به دلیل حکم و تایید عقل و همچنین همسو بودن آن با فطرت آدمی است.

پینوشت‌ها
1. ابن بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، ‏دارالشریف الرضی للنشر، چاپ دوم، 1406ق، ص220. 
2. على بن موسى، امام هشتم علیه‌السلام، صحیفه الإمام الرضا علیه‌السلام، محقق / مصحح، نجف، محمدمهدى‏، مشهد، کنگره جهانى امام رضا علیه‌السلام، چاپ اول، 1406ق، ج1، ص63. 
3. «دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ذَاتَ یَوْمٍ عَلَى فَاطِمَهَ علیها‌السلام وَ هِیَ حَزِینَهٌ فَقَالَ لَهَا مَا حَزَنَکِ یَا بُنَیَّهِ قَالَتْ یَا أَبَتِ ذَکَرْتَ الْمَحْشَرَ وَ وُقُوفَ النَّاسِ عُرَاهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ قَالَ یَا بُنَیَّهِ إِنَّهُ لَیَوْمٌ عَظِیم... .»‏ کوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ‏محقق / مصحح، کاظم، محمد، مؤسسه الطبع و النشر فی وزاره الإرشاد الإسلامی، تهران، چاپ اول، 1410ق، ص445.
4. سوره الرحمن، آیه 72.
5. سوره دخان، آیه 54.
6. سوره الرحمن، آیه 56.
 

مطابق گزاره‌های متعدد تاریخی، قرآن در عصر نبوی به‌صورت مکتوب وجود داشت و پیامبر خدا پس از دریافت وحی، آن را ابلاغ می‌کرد و یکی از کاتبان، آن را می نوشت.
نقد دیدگاه ریچارد بل مبنی بر عدم تدوین قرآن در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله

پرسش:
دیدگاه ریچارد بل مبنی بر عدم تدوین قرآن در عهد پیامبر را چگونه می‌توان بررسی و نقد کرد؟
 

پاسخ:
ریچارد بل (Richard Bell) خاورشناس بریتانیایی و متخصص زبان، فرهنگ و ادبیات عرب در دانشگاه ادینبرای اسکاتلند بود. از او دو اثر در رابطه با قرآن منتشر شده است: 1. ترجمه انگلیسی قرآن؛ 2. درآمدی بر تاریخ قرآن. وی در این اثر دوم، کتابت و تدوین قرآن در عهد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را کامل ندانسته و برای این ادعای خود ادله‌ای را ارائه کرده است.
 در ادامه ضمن توضیح این ادله، آن‌ها را بررسی و نقد خواهیم کرد.

ادله ریچارد بل مبنی بر عدم تدوین قرآن در عصر نبوی و نقد آن‌ها
به باور ریچارد بل، پیامبر به دلیل ابتدایی بودن امکانات کتابت، عدم کتابت قرآن در مکه، اتکای به حافظه در نقل قرآن و همچنین نسیان و فراموشی، نمی‌توانسته نسخه کاملی از قرآن را تدوین کرده باشد؛ به‌ویژه که جمع و تدوین قرآن توسط مسلمانان پس از پیامبر، بدین معناست که حضرت اقدام به چنین کاری نکرده بودند؛(1) اما همان‌طور که به‌زودی مشخص خواهد شد این ادله از عهده اثبات ادعای ریچارد بل ناتوان هستند.

کتابت قرآن در مکه
هرچند نوشت‌افزارهای زمان نزول قرآن ابتدایی و ساده بودند، اما این ابتدایی بودن ابزار با کتابت قرآن در مکه منافاتی ندارد؛ ازاین‌رو، آیات مکی قرآن حاکی از نگارش آن در مکه هستند. به‌عنوان‌مثال، در آیات مکی از قرآن با عنوان ﴿صُحُفٍ مُکَرَّمَهٍ﴾(۲) یاد شده؛(۳) یا مشرکان مکه پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را متهم کرده‌اند که دیگران قرآن را برای او املاء کرده و نوشته‌اند: ﴿... اِکْتَتَبَهٰا فَهِیَ تُمْلىٰ عَلَیْهِ ...﴾.(4) در کنار قرآن، ردّ پای کتابت قرآن در مکه در برخی از حوادث تاریخی نیز دیده می‌شود. برای نمونه، می‌توان به حمله عمربن‌خطاب به خواهرش هنگامی‌که از اسلام آوردن او اطلاع یافت، اشاره کرد. مطابق این واقعه که در مکه و پیش از هجرت به مدینه رخ داد، خواهر و شوهر خواهر عمر هنگام حمله مشغول قرائت قرآن از روی کتاب بودند.(5) بنابراین، مسلمانان پیش از هجرت به مدینه، در همان مکه قرآن را از روی کتاب قرائت می‌کرده‌اند. چنانکه نام بردن منابع تاریخی از گروهی از صحابه به‌عنوان «کاتبان وحی در مکه» بیانگر کتابت قرآن در این شهر است.(6)

کتابت کامل قرآن در عصر نبوی
قرآن در زمان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نه‌تنها نوشته شده بود، بلکه در بین دو جلد نیز قرار گرفته بود. ازاین‌رو هم در آیات قرآن و هم در احادیث نبوی از آن با عنوان «کتاب»، «صحف» و «مصحف» یاد شده است. برای نمونه به این آیه نگاه کنید:
بگو: «اگر راست می‌گویید کتابی از نزد خدا بیاورید که هدایت‌کننده‌تر از این دو باشد تا آن را پیروی کنم.»(7) مطابق این آیه، خداوند از مخالفان الهی بودن قرآن و تورات، خواسته است که اگر در ادعای خود صادق هستند کتابی بیاورند که از تورات و قرآن هدایت‌کننده‌تر باشد. از نگاه گوینده این جمله اولاً قرآن کتاب بوده؛ و ثانیاً قرآن نیز همانند تورات در آن زمان وجود خارجی، مشخص و معین داشته است؛ نه این‌که بخش‌هایی از آن در ذهن مردم بوده و بخش‌هایی دیگر بر اموری همچون استخوان کتف، برگ درختان، سنگ سفید، چوب نازک و ... نوشته شده بود و به‌صورت متفرق در این‌طرف و آن‌طرف قرار داشت! آیات تحدی نیز به‌خوبی دال بر نگارش قرآن در عصر نبوی هستند.(۸) در یکی از این آیات از قرآن با تعبیر ﴿بِمِثْلِ هٰذَا اَلْقُرْآنِ﴾(۹) یاد شده است. این تعبیر حاکی از این است که قرآن یک وجود مشخص و معین خارجی و قابل اشاره داشته است. آیا معقول است خداوند به مخالفان قرآن بگوید مثل این قرآن را بیاورید، اما منظورش از قرآن چیزی باشد که بخشی از آن در حافظه زید و بخش دیگری از آن در ذهن عمرو و بخشی بر روی استخوان نوشته شده و بخشی دیگر بر روی چوب و ... بوده است؟! چنانکه آیات تحدی نشان می‌دهند که سوره‌های قرآن در زمان نزول این آیات، در دسترس دوست و دشمن قرار داشته‌اند، تعداد آن‌ها و همچنین آیات آن‌ها مشخص بوده و همگی از هم قابل‌تمییز بوده‌اند.(10) از احادیث نبوی نیز برای نمونه، می‌توان به حدیث متواتر ثَقَلَیْن، احادیث عبادت بودن نگاه به مصحف، احادیث فضیلت نگهداری مصحف در خانه، احادیث ثواب بیشتر قرائت قرآن از روی مصحف، احادیث شکایت مصحفی که قرائت نمی‌شود، احادیث میراث گذاشتن مصحف و ... اشاره کرد.(۱۱) برابر این احادیث که متواتر اجمالی هستند اولاً قرآن در عصر نبوی به شکل مصحف بوده؛ و ثانیاً این مصاحف در اختیار عموم مردم قرار داشته؛ نه این‌که منحصر به افراد خاص و نادری بوده‌اند.

نسیان و فراموشی قرآن
با قطع‌نظر از وعده الهی به حفظ(12) و جمع قرآن(13) و همچنین حفظ پیامبر از فراموشی قرآن،(14) به دلایلی قرآن دستخوش نسیان و فراموشی نشده است:
 1. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، چه در مکه و چه در مدینه، همیشه در اولین فرصت پس از نزول قرآن، یکی از کاتبان قرآن را فراخوانده و از او می‌خواستند آیات نازل‌شده را برای ایشان بنویسد. این نوشته‌ها در خانه حضرت جمع‌آوری می‌شدند و در دسترس بودند. این غیر از مصاحفی است که برخی از صحابه برای خود می‌نوشتند؛
 2. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آیات قرآن را به‌صورت پنج آیه پنج آیه به مسلمانان آموزش می‌دادند و تا آنان پنج آیه اول را فرانمی‌گرفتند، به سراغ پنج آیه دوم نمی‌رفتند؛(15)
 3. از یک‌سو عموم مردم در آن زمان و به‌ویژه عرب‌ها حافظه بسیار قوی‌ای داشته‌اند و از سوی دیگر، حفظ قرآن در عصر نبوی مزایای معنوی و مادی فراوان داشت؛ به همین دلیل، شمار حافظان قرآن در عصر نبوی زیاد بوده‌اند؛(16)
 4. فراموشی طبیعی است اما این‌که همگی باهم بخش خاصی از قرآن را فراموش کنند و فردی هم باقی نماند که به آنان یادآوری کند، اصلاً طبیعی نیست. وقتی فردی از مسلمانان بخشی را فراموش می‌کرد با یادآوری دیگران دوباره به یاد می‌آورد. پس این ادعا که به دلیل طبیعی بودن مسئله فراموشی برای انسان، این احتمال کاملاً معقول است که بخش‌هایی از قرآن را هم خود پیامبر و هم همه مسلمانان باهم از یاد برده باشند و درنتیجه، در قرآن کنونی نباشد، اصلاً ادعایی معقول و پذیرفتنی نیست.

قرآن و تأیید فراموشی پیامبر؟!
برخی مدعی شده‌اند فراموشی بخشی از قرآن توسط پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نه‌تنها عجیب نیست، بلکه در قرآن نیز مورد تأیید قرار گرفته است: «به‌زودی قرآن را بر تو می‌خوانیم، پس هرگز فراموش نخواهی کرد، جز آنچه را خدا بخواهد ... .»(17)
اولاً برفرض، اراده الهی به این تعلق بگیرد که پیامبر بخشی از قرآن را فراموش کند، این یعنی آن بخش، دیگر بخشی از قرآن نیست و بنابراین، نبودن آن در قرآن به معنای نقصان آن نیست؛
 ثانیاً چنین ادعایی ناشی از فهم نادرست آیه است. خداوند مطابق این آیه خطاب به پیامبرش فرموده: خیالت راحت باشد که هرگز قرآن را فراموش نخواهی کرد و سپس در مقام تأیید این وعده خود اضافه کرده است تنها چیزی که می‌تواند باعث فراموشی تو شود، خواست خداست که چون اراده ما نیز به عدم فراموشی تو تعلق گرفته است، بنابراین، تو هرگز قرآن را فراموش نخواهی کرد.(18)
آیه دیگری که بر فراموشی برخی از آیات توسط پیامبر ادعا شده، بر این پایه است: «هر آیه‌ای را که نسخ کنیم یا آن را از یادها ببریم، بهتر از آن یا مانندش را می‌آوریم ‏... .»(19) هرچند برخی بدون درنظرگرفتن سیاق، «انساء» را بر آیات قرآنی منطبق کرده‌اند، اما با توجه به ظواهر لفظی و سیاقی آیه مشخص می‌شود که مراد از «آیه»، آیات کتب آسمانی پیشین است. آیه در حقیقت در مقام دفع شبهات یهود درباره نسخ و انساء آیات الهی ازجمله تغییر قبله از بیت‌المقدس به مسجدالحرام است و شامل آیات قرآنی نمی‌شود؛ ازاین‌رو، آیات منسوخ قرآن نیز همچنان در این کتاب هستند و دچار «انساء» نشده‌اند.(20)

جمع و تدوین قرآن پس از پیامبر
تشکیل گروه جمع قرآن در زمان حکومت ابوبکر و همچنین گروه توحید مصاحف در زمان حکومت عثمان منافاتی با جمع و تدوین قرآن در زمان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ندارند؛ چراکه هدف ابوبکر از جمع قرآن تهیه مصحفی شخصی برای خود بود(21) تا او نیز همانند صحابه‌ای که مصحف شخصی داشتند و برای آنان امتیازی به شمار می‌آمد، مصحفی اختصاصی داشته باشد و ازاین‌جهت پایین‌تر از دیگران نباشد. حال‌آنکه اگر هدف او از جمع قرآن گردآوری آن در قالب یک مصحف رسمی بود، باید آن را پس از جمع‌آوری در اختیار مسلمانان قرار می‌داد؛ نه این‌که پیش خود نگه دارد و آن را منتشر نکند. چنانکه هدف عثمان نیز از تشکیل گروه، توحید و یکسان‌سازی مصاحف بود؛ نه این‌که بخواهد آیات و سوره‌های قرآن را برای اولین بار در قالب یک مصحف گردآوری کند و در دسترس مسلمانان قرار دهد.

نتیجه
روند معمول دریافت وحی از آغاز نزول قرآن در مکه تا پایان آن در مدینه بدین‌شکل بود که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پس از نزول قرآن، وحی قرآنی را به مسلمانان ابلاغ می‌کردند و از یکی از کاتبان وحی می‌خواستند آن را بنویسد. چه آیات قرآن و چه گزاره‌های تاریخی ازجمله احادیث نبوی همگی نشانگر این هستند که قرآن چه در مکه و چه در مدینه نوشته می‌شد؛ چنانکه بر اساس آن‌ها قرآن برخلاف تصور برخی در همان عصر نبوی، بین دو جلد و در قالب مصاحف بوده است؛ نه این‌که بخشی از آن بر روی اشیاء پراکنده‌ای همچون سنگ، برگ، استخوان و ... نوشته شده و بخشی دیگر توسط افرادی مختلف حفظ شده بود! فواید فراوان معنوی و مادی حفظ قرآن سبب شده بود شمار زیادی از مسلمانان حافظ قرآن باشند؛ ازاین‌رو، این گمانه که همگی باهم بخشی از قرآن را فراموش کنند و درنتیجه بخشی از قرآن ثبت‌نشده از بین برود، پذیرفتنی نیست.

چکیدة پاسخ
 پیامبر خدا چه در مکه و چه در مدینه پس از دریافت وحی، آن را به مسلمانان ابلاغ می‌کردند و یکی از کاتبان آن را می‌نوشت. مطابق گزاره‌های متعدد تاریخی، قرآن در عصر نبوی به‌صورت مکتوب و در قالب مصاحف وجود داشت؛ بنابراین، این گمانه که قرآن در هنگام شهادت حضرت در ذهن افراد مختلف یا بر روی اشیاء گوناگون پراکنده بوده و بعدها جمع شد، درست نیست. چنانکه با شمار زیاد حافظان قرآن این گمانه که همگی بخشی از قرآن را فراموش کنند و درنتیجه از بین برود، اصلاً معقول نیست.

برای مطالعه بیشتر
صدیقیان بیدگلی، علی، "نقد و بررسی «درآمدی بر تاریخ قرآن» اثر ریچارد بل"، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشکده الهیات دانشگاه قم، 1392 ش. (ایرانداک، گنج)
نقد نقد قرآن ویکی‌پدیای فارسی
https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها
1. بزرگی، مریم و همکاران، مقاله «تحلیل انتقادی دیدگاه ریچارد بل در خصوص جمع و تدوین قرآن در عصر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله»، منتشرشده در مجله پژوهش دینی، شماره 46، 1402 ش، ص 135-158.
2. سوره عبس‏، آیه 13.
3. مقاتل بن سلیمان،‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1423 ق، ج‏4، ص 591؛ طباطبایى، سید محمدحسین،‏ المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ دوم، 1390 ق، ج‏20، ص 202.
4. سوره فرقان، آیه 5.
5. ابن شبه نمیری، عمر، تاریخ المدینه المنوره، محقق: فهیم محمد شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ ق، ج ۲، ص ۶۵۸.
6. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ هفدهم، 1400 ش، ص 263.
7. سوره قصص، آیه 49: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِکِتٰابٍ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ هُوَ أَهْدىٰ مِنْهُمٰا أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ﴾.
8. سوره هود، آیه 13: ﴿أَمْ یَقُولُونَ اِفْتَرٰاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیٰاتٍ وَ اُدْعُوا مَنِ اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ﴾؛ بلکه [در برابر همه قرآن می‌ایستند و] می‌گویند: او این قرآن را از نزد خود ساخته [و به خدا نسبت می‌دهد] بگو: اگر راست‌گویید، شما هم ده سوره مانند آن بیاورید و هر کس را غیر خدا می‌توانید، به یاری خود دعوت کنید؛ سوره بقره، آیه 23: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ اُدْعُوا شُهَدٰاءَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ﴾؛ و اگر در آنچه ما بر بنده خود] محمّد (صلی‌الله علیه و آله)] نازل کرده‌ایم، شک دارید [که وحی الهی است یا ساخته بشر] پس سوره‌ای مانند آن را بیاورید، و [برای این کار] غیر از خدا، شاهدان و گواهان خود را [از فُصحا و بُلغای بزرگ عرب به یاری] فراخوانید، اگر [در گفتار خود که این قرآن ساخته بشر است نه وحی الهی] راست‌گویید.
9. سوره اسراء، آیه.88
10. منفرد دهبالی، زهرا، «نقد و بررسی دیدگاه ریچارد بل در مورد جمع و تدوین و مسئله تحریف در قرآن (با تکیه بر کتاب درآمدی بر تاریخ قرآن)»، پایان‌نامه کارشناسی ارشد دانشکده الهیات دانشگاه تهران، 1389 ش، ص 66.
11. ناصحیان، علی‌اصغر، علوم قرآنی در مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، چاپ چهارم، 1396 ش، ص 268-260.
12. سوره حجر، آیه 9: ﴿إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا اَلذِّکْرَ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ﴾؛ «همانا ما قرآن را نازل کردیم و یقیناً ما نگهبان آن [از تحریف و زوال] هستیم.»
13. سوره قیامه، آیه 17: ﴿إِنَّ عَلَیْنٰا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ﴾؛ «بی‌تردید گردآوردن و قرائتش بر عهده ماست.»
14. سوره اعلی، آیه 6: ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاٰ تَنْسى﴾؛ «به‌زودی قرآن را بر تو می‌خوانیم، پس هرگز فراموش نخواهی کرد.»
15. سیوطی، عبدالرحمن، الإتقان فی علوم القرآن، محقق: فواز احمد زمرلی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1421 ق، ج 1، ص 164.
16. صدیق، حسین، علوم قرآن، قم، مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی (ص)، 1393 ش، ص 76.
17. سوره اعلی، آیه 6 و 7: ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاٰ تَنْسىٰ * إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ اَلْجَهْرَ وَ مٰا یَخْفى﴾.
18. طبری، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، 1412 ق، ج‏30، ص 98: «و کان بعض أهل العربیه یقول فی ذلک: لم یشأ الله أن تنسى شیئا و هو کقوله: خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ* و لا یشاء»؛ طبرانی، تفسیر القرآن العظیم، ج‏6، ص 481: «و قیل: إنما ذکر الاستثناء لتحسین النّظم على عاده العرب، تذکر الاستثناء عقیب الکلام و هو کقوله تعالى خالِدِینَ فِیها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ ربّک، معلوم أنّ اللّه تعالى لم یشأ إخراج أهل الجنه من الجنّه و لا إخراج أهل النار من النار».
19. سوره بقره، آیه 106: ﴿مٰا نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِهٰا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهٰا أَوْ مِثْلِهٰا أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾.
20. احسانی فر لنگرودی، محمد، مقاله «نگاهی نو به آیه نسخ»، مجله حدیث و اندیشه، 1387 ش، شماره 6، صص 3-22.
21. بلاشر، رژیس، در‌آمدی بر قرآن، مترجم: اسدالله مبشری، تهران، نشر ارغنون، 1372 ش، ص 106.
 

سخن از عوالم غیرمادی که تجربه‌ای از آن‌ها نداریم، ناگزیر با محدودیت‌های زبانی همراه است لذا نباید در فهم آن‌ها همان مصادیق مرسوم دنیوی را در نظر گرفت.
ماهیت فرشتگان

پرسش:
مگر فرشتگان جسم دارند که قرآن آن‌ها را بال دار توصیف کرده است؟!
 

پاسخ:
وجود ملائکه از مسلمات قرآنی است و هیچ مسلمانی درباره وجود آن اختلاف نظر ندارد.(1) همچنین ملائکه دارای اوصافی مثل فرمان‌بری و عصمت در اطاعت از خدا و ... هستند(2) که در این‌ اوصاف نیز تردیدی وجود ندارد. مسأله اساسی، توصیف حقیقت ملائکه است؛ یعنی اینکه ملائکه از سنخ امور مادی هستند یا مجرد به‌حساب می‌آیند. اگر مجرد به‌حساب می‌آیند، پس چرا خداوند آن‌ها را دارای بال دانسته است: «ستایش مخصوص خداوندى است آفریننده آسمان‌ها و زمین، که فرشتگان را رسولانى قرار داد داراى بال‌هاى دوگانه و سه‏گانه و چهارگانه، او هر چه بخواهد در آفرینش مى‏افزاید، و او بر هر چیزى تواناست».(3)
در ادامه در قالب نکاتی به مبانی مختلف درباره ملائکه و بال دار بودن آن‌ها اشاره می‌شود:

نکته اول: جسم لطیف نوری
برخی از محققان ملائکه را دارای جسم لطیف و نوری می‌دانند. منظور از جسم لطیف نوری این است که آن‌ها دارای جسم هستند اما جسم آن‌ها همچون عناصر خاک یا آتش نیست بلکه چیزی لطیف و از سنخ نور است که به شکل‌های مختلف درمی‌آید؛ ازاین‌رو، برخی دو بال‌دارند و برخی بیشتر و گاهی نیز بدون بال و شبیه به انسانی بی‌عیب و نقص، بر انبیاء و اولیای الهی آشکار می‌شوند.(4) علامه مجلسی این دیدگاه را دیدگاه اکثریت قریب به ‌اتفاق مسلمانان می‌داند و قول به تجرد ملائکه را قولی ضعیف به‌حساب می‌آورد که فلاسفه‌ی ضعیف‌الایمان طرح کرده‌اند.(5)
برخی از محققان که متمایل به این دیدگاه (جسم لطیف نوری) هستند و اثبات تجرد محض برای ملائکه را دشوار می‌دانند،(6) به این نکته التفات می‌دهند که چون جسم ملائکه نوری و لطیف است، بال های آن‌ها نیز نباید انباشته از پر، متراکم باشد. ازاین‌رو، درست است که «اجنحه» به معنای بال پرندگان است، اما در این مورد نمی‌توان حکم به بال‌دار بودن فرشتگان مانند پرندگان داد به‌گونه‌ای که آن‌ها برای حرکت و تغییر مکان به این بال ها نیاز داشته باشند؛ چراکه اصولاً بال تنها براى حرکت در جو زمین به کار می‌رود، که اطراف کره زمین را هواى فشرده گرفته، و پرندگان به‌وسیله بالشان روى امواج هوا قرار مى‏گیرند، و می‌توانند بالا و پائین بروند، ولى از محیط جو زمین که خارج شویم به جهت عدم وجود هوا در خارج از جو، بال کوچک‌ترین تأثیری براى حرکت ندارد و از این نظر درست مانند سائر اعضاء است. ازاین‌رو پیدا است که این‌گونه تعبیرات را بر جنبه‌های جسمانى و مادى نمی‌توان حمل کرد، بلکه بیانگر عظمت معنوى و ابعاد قدرت آن‌ها است؛ به‌عبارت‌دیگر بال داشتن فرشتگان کنایه از قدرت و توانایى آن‌ها است به‌طوری‌که می‌توان گفت، تکثر بال ها (مانند حضرت جبرئیل که نقل شده شش‌صد بال‌ دارد) نیز کنایه از قدرت بیشتر است. این تعبیر کنایی در زبان عربی و هم در زبان فارسی کاربرد فراوانی داشته که مثال‌های فراوانی برای آن می‌توان ذکر کرد؛ مثلاً گفته می‌شود فلان کس بال‌وپرش سوخته شد، کنایه از اینکه نیروى حرکت و توانایى از او سلب گردید، یا فلان کس را زیر بال‌وپر خود گرفت، یا انسان باید با دو بال علم و عمل پرواز کند. امثال این تعبیرات همگى بیانگر معنای کنایى این کلمه است.(79)

نکته دوم: مجرد و غیر جسمانی
برخی از محققان فرشتگان را دارای جسم نمی‌دانند و بر این باورند که فرشتگان، مجرد از جسم و ماده هستند و منظور از بال فرشتگان، بال های متراکم از پر، نیست، بلکه چیزی شبیه به بال پرندگان است و به سبب همین شباهت در کاربرد است که گفته شده، فرشتگان نیز بال ‌دارند. درواقع، فرشتگان نیز مجهز به چیزى هستند که مى‏توانند با آن کارى را بکنند که پرندگان آن کار را با بال خود انجام مى‏دهند، یعنى با آن از آسمان به زمین و از زمین به آسمان مى‏روند، و از جایى به جاى دیگر که مأمور باشند مى‏روند.(8)   
البته شاید بتوان بال دار بودن ملائکه برفرض تجرد، آن‌ها را بر اساس نظریه تمثل نیز توضیح داد. توضیح مطلب اینکه، کسانی که ملائکه را مجرد از ماده و غیر جسمانی می‌دانند، ظهور ملائکه بر انبیاء و اولیای الهی در قامت انسان را از باب تمثل و تصرف در قوای ادراکی انسان توضیح می‌دهند یعنی ملائکه به‌گونه‌ای هستند که می‌توانند خود را در قامت یک انسان بی عیب و نقص ترسیم کنند؛(9) ازاین‌رو، همان‌طور که خداوند فرشته را در قامت انسانی بی‌عیب بر حضرت مریم جلوه داد(10) یا ملائکه را در قامت جوان‌های زیبارو بر قوم لوط وارد کرد،(11) می‌تواند آن‌ها را به‌عنوان رسولان بال دار (رُسُلاً أُولی‏ أَجْنِحَهٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ) به‌سوی انبیای الهی نازل نماید. در این صورت، ایرادی ندارد که بال فرشتگان بیشترین شباهت را به بال پرندگان داشته باشد و مثلاً دارای پرهای فشرده و متراکم باشد. درواقع، فرشتگان واقعاً بال دار نیستند چون اساساً جسمانی نیستند، اما این‌طور برای انسان تمثل می‌یابند که بال دارند.

نتیجه گیری
بنا بر این سخن گفتن از عوالم غیبی و غیرمادی که تجربه‌ای از آن‌ها نداریم، ناگزیر با محدودیت‌های زبانی همراه است؛ ازاین‌رو، نباید در فهم آن‌ها همان مصادیق مرسوم و معهود دنیوی را در نظر گرفت بلکه گاهی باید آن‌ها را کنائی و اشاره به حقایقی فراتر از ساحت ماده دانست.
با توجه به اینکه، فرشتگان موجوداتی با خصایص ویژه هستند که نمی‌توان آن‌ها را جسم مادی مثل اجسام پیرامونی انگاشت (خواه آن‌ها را دارای جسم لطیف نوری بدانیم خواه مجرد محض)، درهرصورت، جسمی همچون جسم و بدن پرندگان را ندارند و زیست آن‌ها محدود به هوای اطراف کره زمین نیست. بالی که آن‌ها دارند، پوشیده از پر نیست؛ بلکه متناسب با ساحت وجودی آن‌ها است و به معنای چیزی است که با آن، توانایی سیر در عوالم مختلف را دارند و قادر به انجام امور هستند. از آنجایی که توانایی‌های ملائکه متفاوت است، برای آن‌ها بال های متفاوتی نیز ذکر شده است؛ برخی دو بال‌دارند و برخی بیشتر.
چنین تفسیری از بال های ملائکه، دور از ذهن نیست و در ادبیات روزمره نیز کارایی دارد و از این طریق، برخی کلیدواژگان دیگر قرآنی مثل عرش و کرسی و... نیز توضیح داده می‌شوند.

پی‌نوشت‌ها
1. سوره بقره، آیه 177: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ الْکِتاب».
2. سوره تحریم، آیه 6: «مَلائِکَهٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ».
3. سوره فاطر، آیه 1: «الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَهِ رُسُلاً أُولی‏ أَجْنِحَهٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ».
4. مثلاً سوره مریم، آیه 17: «فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا». افزون بر تمثل فرشته بر حضرت مریم (سلام الله علیها) می‌توان به ظهور فرشتگان بر حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) و بشارت وی به ولادت اسحاق و یعقوب (علیهما السلام) و نیز نزول و بروز فرشتگان به شکل جوانان زیبا بر حضرت لوط (علیه‌السلام) و  مراجعه‌کنندگان به حضرت داود (علیه‌السلام) برای رفع خصومت اشاره کرد. تمثّل جبرئیل به شکل دحیه کلبی بر حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نیز می‌توان از این قسم به‌حساب آورد.
5. «اعلم أنه أجمعت الإمامیه بل جمیع المسلمین إلا من شذ منهم من المتفلسفین ... على وجود الملائکه وأنهم أجسام لطیفه نورانیه « أُولِی أَجْنِحَهٍ مَثْنى وَثُلاثَ وَرُباعَ » وأکثر قادرون على التشکل بالأشکال المختلفه وإنه سبحانه یورد علیهم بقدرته ما یشاء من الأشکال والصور على حسب الحکم والمصالح ولهم حرکات صعودا وهبوطا وکانوا یراهم الأنبیاء والأوصیاء علیهم‌السلام ...» مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، 1403ق، ج 59، ص202-203 (باب حقیقه الملائکه).
6. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1374 ش، ج18، ص 173-177.
7. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1374 ش، ج18، ص 167-168؛  قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح سید طیب موسوی جزایری، قم، دار الکتاب، چ 4، 1367ش، ج ‏2، ص 206.
8. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمدباقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش، ج17، ص 6.
9. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمدباقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش ، ج14، ص 45-46.
10. سوره مریم، آیه 17: «فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا».
11. سوره هود، آیات 77-78: «وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سی‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصیبٌ وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ».

مجمع تشخیص مصلحت نظام در واقع یک مقام تقنینی است و رئیس جمهور بالاترین مقام اجرایی کشور است لذا با توجه به ساختار مجمع تشخیص، به عنوان یک عضو حقوقی شرکت می کند.
جایگاه رئیس جمهور در مجمع تشخیص مصلحت نظام

پرسش:
در مجمع تشخیص مصلحت نظام که عهده دار تعیین سیاست های کلی نظام و مرجع نهایی حل اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان می باشد، رئیس این مجمع فراتر از رئیس جمهور کشور است! عملا رئیس جمهور ایران با میلیون ها رأی مردم، زیردست رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در جلسات این نهاد می نشیند! آیا این به معنای محدودیت قدرت رئیس جمهور و کاهش اختیارات وی نیست؟ آیا ساختار قانون اساسی در این باره دچار نوعی پارادوکس نشده است؟ 
 

پاسخ:
با توجه به اینکه رئیس‌جمهور دومین مقام کشور و بالاترین فرد اجرایی کشور شناخته می‌شود و با رأی بالای مردم، در این پست حساس قرار می‌گیرد، در واقع نماد ویژه ی جمهوریت نظام و عصاره ی خواست ملت شناخته می‌شود؛ بر این اساس چنین فردی باید در تصمیم-گیری‌های نظام نقش اساسی داشته باشد، از جمله در مجمع تشخیص مصلحت نظام که عهده‌دار تعیین سیاست‌های کلی نظام است. اما برخلاف این موضوع در مجمع تشخیص مصلحت رئیس‌جمهور به عنوان یک عضو عادی و زیردست رییس مجمع قرار می‌گیرد، در حالی که این چنین چینشی در موارد اختلافی، خلاف خواست مردم و جمهور است.

در پاسخ به این پرسش به چند نکته می‌توان اشاره کرد:

1. در نظام جمهوری اسلامی، همانند بسیاری از کشورهای دموکراتیک جهان، اصل تفکیک قوا پذیرفته شده است، اصلی که به طور کلی به دنبال نظارت، توازن و تعادل در قوای کشور است و از پیدایش قدرت خودکامه جلوگیری می‌نماید، براساس این اصل، در قانون اساسی کشور به تفکیک قوای مجریه ، مقننه و قضائیه اشاره شده است و اصل 57 قانون اساسی به این مساله چنین اشاره می‌کند: «قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه‌ی مقننه، قوه‌ی مجریه و قوه‌ی قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه ی امر و امامت امت براساس اصول آینده این قانون اعمال می‏گردند. این قوا مستقل از یکدیگرند.».(1) براساس اصل استقلال قوا که در قانون اساسی بدان تصریح شده است، دیگر نمی توان چنین ادعا کرد که چرا رئیس‌جمهور با میلیون‌ها رأی، در مجمع تشحیص، زیردست رییس مجمع قرار می‌گیرد، چون براساس اصل تفکیک قوا، نباید همه ی قدرت‌های کشور در اختیار یک نهاد و یک شخص قرار گیرد و همانگونه که رئیس‌جمهور حقی نسبت به مدیریت و دخالت در امور مجلس به عنوان قوه‌ی مقننه نظام را ندارد، در مجمع تشخیص که در واقع یک نهاد و بازو برای حل اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان در حوزه ی قانون گذاری است و همچنین به عنوان نهاد مشورتی رهبری نظام عمل می‌کند،  رئیس‌جمهور کشور جایگاه مخصوص خود را به عنوان یکی از اعضای حقوقی مجمع دارد و حق مدیریت مجمع را به پشتوانه ی رأی ملت ندارد. در واقع چنین برداشتی، منافی اصل تفکیک قوا و مصالح آن در نظام و حاکمیت است که رئیس‌جمهور بخواهد به پشتوانه ی رأی ملت در دیگر بخش‌های نظام ورود و دخالت داشته باشد.

2- وظایف مجمع تشخیص مصلحت، در قانون اساسی مشخص شده که عبارت است از: حل موارد اختلاف بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان و همچنین مشورت دهی به مقام معظم رهبری در تعیین سیاست‌های کلی نظام(2) که هر دوی این کارکردها در قانون اساسی ذیل وظایف رهبری نظام تعریف شده است.(3) بنابراین، براساس تصریح قانون اساسی کشور، مجمع تشخیص مصلحت بازوی تعیین مصلحت و مشورتی رهبری است و رئیس‌جمهور نمی تواند به پشتوانه ی رأی مردم، ادعای مدیریت در ارکان دیگر نظام را داشته باشد، چرا که به تصریح قانون اساسی وظایف اصلی مجمع از اختیارات و وظایف رهبری دانسته شده است و رهبری است که رییس مجمع را تعیین می‌نماید و رئیس‌جمهور که وظیفه ی اجرای قانون اساسی را به عهده ‌دارد،(4) حق چنین دخالتی برخلاف تصریح قانون در مجمع تشخیص مصلحت را ندارد. ضمن آنکه باید توجه داشته باشیم این امکان وجود دارد که شخص رئیس جمهور توسط رهبر انقلاب به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت، منصوب شود. چنانکه در زمان مرحوم‌ هاشمی رفسنجانی این اتفاق افتاده است. 

3. اصل تناسب میان وظایف و قدرت یکی از اصول مهم است که در قانون اساسی رعایت شده است. به عنوان نمونه، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، حق تفحص از نهادهای کشور را دارا هستند و از این رو، مصونیت قضایی دارند(5) تا هیچ نهادی نتواند آنان را مورد پیگرد قرار دهد و از مسئولیت ایشان باز دارد. این اصل درباره ی رئیس جمهور نیز به-صورت گسترده رعایت شده است. به عنوان نمونه، اجرای قوانین یکی از وظایف رئیس‌جمهور است و برای این منظور، بودجه ی عمومی کشور در اختیار رئیس‌جمهور قرار می‌گیرد و کسی نمی تواند در شیوه ی اداره ی کشور در کار رئیس‌جمهور دخالت کند.(6) 

نتیجه
براساس اصل تفکیک قوا که در قانون اساسی به آن تاکید شده است، رئیس‌جمهور نباید در مجمع تشخیص که در واقع یک مقام تقنینی است، دخالتی داشته باشد و همچنین با توجه به اینکه سه قوه‌ در جمهوری اسلامی زیر نظر ولایت فقیه عمل می‌کنند و مجمع تشخیص هم بازوی مشورتی مقام رهبری است، رئیس‌جمهور به عنوان عضو حقوقی در مجمع حضور دارد. تاریخ جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که ممکن است شخص رئیس‌جمهور به عنوان رئیس مجمع از سوی رهبری منصوب شود؛ بنابراین تعارض و تزاحم قانونی و حقوقی در این زمینه وجود ندارد.

پی‌نوشت‌ها
1. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، سایت شورای نگهبان، اصل57: https://www.shora-gc.ir/0001Dv.
2. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، سایت شورای نگهبان، اصل112: https://www.shora-gc.ir/0001Dv.
3. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، سایت شورای نگهبان، اصل110: https://www.shora-gc.ir/0001Dv.
4. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، سایت شورای نگهبان، اصل113: https://www.shora-gc.ir/0001Dv.
5. اصل 86 قانون اساسی.
6. اصول متعدد قانون اساسی، از جمله اصل 134، گواه این مدعاست.
 

نگاه به زن در ایران باستان، نگاهی عزتمندانه نمی باشد. در دین ایران باستان، زن سرشتی شیطانی دارد ولی در دین اسلام، نگاه به زن، یک نگاه عزتمندانه و عفیفانه است.
جایگاه زن در ایران باستان و پس از اسلام

پرسش:
جایگاه زن در ایران باستان بهتر بود یا در ایران پس از اسلام؟
 

پاسخ:
اسلام نسبت به ادیان و اقوام پیش از خود، جایگاه زن را ارتقاء داد. مقام زن در اسلام با ادیان و اقوام گذشته قابل مقایسه نیست. امروزه برخی در فضای مجازی، زنان شاخص ایران باستان، که به دلیل جایگاه خانوادگی به مقاماتی رسیده‌اند را مطرح و وضعیت آنها را به همه زنان ایران باستان سرایت می‎دهند؛(1) اما مطالعه منابع کتاب‌های دینی عصر ساسانیان، تصویر دیگری از زن در این جامعه ارائه می‌دهد. براساس دین رایج در زمان ساسانیان، زن سرشتی شیطانی دارد.(2) خدای این دین، یعنی «اهورامزدا» می‎گوید: اگر مرد می‌توانست نسل خود را تکثیر کند زن را نمی‎آفریدم؛(3) این زن، زن نخستین بود که مرد نخستین را فریب داد و او فریب شیطان را خورد.
‎از نظر احکام نیز زنان در عهد ساسانی با تکالیف وحشتناک و مشمئزکننده‌ای روبرو بودند؛ زنی که عادت ماهیانه می‌شد را از اعضای خانواده دور می‌کردند و باید به جایی به نام «دشتانستان» می‎رفت.(4) این مکان از آب، گل و گیاه، درخت و آتش دور بود، زیرا در این زمان باور بر این بود که زنی که عادت ماهیانه شده، با نگاهش آن‎ها را آلوده می‎کند.(5) گاه چنین زنی را در اصطبل و طویله زندانی می‌کردند تا دیگران را آلوده نکند.(6) پس از پایان روزهای عادت نیز، زن را وادار می‌کردند، با ادرار، گاه خود را بشوید تا پاک شود.(7)
جمشید گرشاسب چوکسی که خود یک زرتشتی است در کتاب ستیز و سازش اعتراف می‌کند که: «پس از ورود اسلام به ایران، زنان زرتشتی بیشتر دوست می‌داشتند با مردان مسلمان ازدواج کنند. چون در دین زرتشتی، احکام مربوط به زنان (عادت ماهیانه و...) بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود. اما در اسلام، احکام ساده و به عبارتی، زنان در اسلام، آزادی بیشتری داشتند.»(8)
بله! همان‌طور که چوکسی گفته آموزه‎های متعالی اسلام با این احکام و آموزه‌ها قابل قیاس نیست. بنابر تعالیم دین اسلام، گناه نخستین تنها متوجه حوا نیست، بلکه هر دو با هم فریب شیطان را خوردند، قرآن می‎فرماید: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیطَانُ عَنْهَا؛(9) شیطان هر دوی آنها را فریفت.(شیطان آن دو را فریب داد)»
طبق دستورات اسلام، هنگام ازدواج زن از احترامی برخوردار است که انسان شگفت زده می‌شود. حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله به حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: «ای علی! زمانی که عروس را به خانه تو آوردند، وقتی که نشست کفش او را بیرون بیاور و پایش را شستشو بده و آبش را جلوی در خانه‌ات بریز که اگر چنین کنی خدا از خانه‌ات هفتاد هزار فقر را بیرون کند و هفتاد هزار برکت به خانه‌ات خواهد آورد و هفتاد هزار رحمت بر تو فرو فرستد تا بالای سر عروس بچرخد و برکت آن را به هر گوشه از خانه‌ات برساند.»(10)
برخلاف برخی از ادیان تحریف شده پیشین، زن هنگام عادت ماهانه مورد مرحمت الهی است نه غضب الهی. زنی که در این حال از دنیا برود شهید به شمار می‌‎آید.(11) پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «یک روز عادت ماهانه برای شما از یک سال عبادت که روزها روزه باشید و شب‌ها تا صبح عبادت کنید، بهتر است.»(12)
در اسلام نه‌تنها پسر بر دختر برتری ندارد، بلکه سفارش شده است: «اگر هدیه‎ای برای بچه‎ها خریدید، ابتدا هدیة دختر و سپس هدیة پسر را بدهید. دختران، حسنه‏‌اند و پسران نعمت و (روز قیامت) براى حسنه پاداش داده می‌شود و از نعمت سؤال خواهد شد.»(13)

نتیجه گیری
آموزه‎‎‌های فوق، زمینه‌ای فراهم کرد تا بانوان بزرگی در اسلام پرورش یابند. حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها، به‌عنوان سرآمد بانوان عالم، با توجه به آموزه‌های اسلامی در دامن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تربیت شدند و از نظر علم، تقوا و جایگاه اجتماعی به مقاماتی عالی رسیدند. بانوان بسیاری در صدر اسلام، در پشت اردوگاه سپاه جنگی، جهت یاری رزمندگان و همچنین خدمات‌رسانی چون آشپزی، مراقبت از اثاثیه سربازان، درمان بیماران و مداوای مجروحان حضور داشتند. شفاء بنت عبدالله عدوی معلم زنان بود و به برخی از همسران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله خواندن و نوشتن آموخت.(14) در طول تاریخ اسلام نیز بانوان بسیاری از نظر اجتماعی، هنری، علمی به مقامات بالای جامعه رسیده و در تمدن اسلامی نقش بسزایی ایفا کردند.

پی‌نوشت‎ها
1. علوی، هدایت الله، زن در ایران باستان، تهران، نشر هیرمند، 1378ش، ص15.
2. دوستخواه، جلیل، اوستا، ج1-2، پژوهش تهران، مروارید، بی‌نا، 1371ش، ج2، ص852.
3. فرنبغ دادگی، بُندَهِشن، ترجمه مهرداد بهار، تهران، انتشارات توس، ۱۳۸۰ش، ص83.
4. دوستخواه، جلیل، اوستا، ج1-2، پژوهش تهران، مروارید، بی‌نا، 1371ش، ج2، ص85
5. دوستخواه، جلیل، اوستا، ج1-2، پژوهش تهران، مروارید، بی‌نا، 1371ش، ج2، فرگرد 16، بخش 1، بند 1و2، ص835.
6. بویس، مری، زرتشتیان؛ باورها و آداب دینی آنها، ترجمه عسکر بهرامی، تهران، ققنوس، 1384ش، ص214.
7. رضی، هاشم، وندیداد، تهران، اساطیر، 1377ش، ج1، فرگرد 5 بند 54.
8. چوکسی، جمشید گرشاسب، ستیز و سازش (زرتشتیان مغلوب و مسلمانان غالب در جامعه ایران نخستین سده‌های اسلامی) ترجمه نادر میرسعیدی، تهران، ققنوس، 1381ش، ص153.
9. سوره بقره، آیه36.
10. شیخ صدوق، محمد بن علی، الأمالی، ترجمه کمره‏اى‏ محمدباقر، کتابچى‏، تهران‏، 1376ش، چاپ ششم‏، ص567.
11. «مَنْ مَاتَتْ فِی حَیضِهَا مَاتَتْ شَهِیدَة»؛ قمی، عباس، سفینه البحار، قم، نشر اسوه، 1414ق، ج6، ص637.
12. «حَیضُ یوْمٍ لَکُنَّ خَیرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ صِیامٍ نَهَارُهَا وَ قِیامٍ لیلها»؛ نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسایل و مستنبط الوسائل، قم، نشر موسسه آل بیت (ع)، 1408ق، ج2، ص41، 
13. شیخ صدوق، محمد بن علی، الأمالی، ترجمه کمره‏اى‏ محمدباقر، کتابچى‏، تهران‏، 1376ش، چاپ ششم‏، ص577.
15. کلینی‌، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی‌اکبر، آخوندی، محمد، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏6، ص6.
14. ابن عبدالبر، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد(م 463)، الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دارالجیل، ط الأولى، 1412ق، ج4، ص1868.
 

حضور قلب در نماز، نیاز به انجام اقداماتی قبل از نماز، در طول و بعد ازآن دارد که با رعایت آن‌ها و تمرین و صبوری می‌توان کم‌کم حضور قلب در نماز را بیشتر کرد.
راهکارهای تحصیل حضور قلب در نماز

پرسش:
در نماز حضور قلب ندارم به نظرتان چه کنم؟
 

پاسخ:
نماز عمود و ستون اصلی خیمه دین است. اگر قبول گردد، بقیة کارهای انسان قبول شده و اگر رد شود بقیة اعمال انسان هم مردود خواهد شد. این معجون خوش‌ترکیب زیبا، دارای آثار فراوان جسمی، روحی، مادی، معنوی، فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی است؛ منتهی درصورتی‌که با شرایط لازم برپا شود که از مهم‌ترین شرایط آن داشتن حضور قلب در نماز است. به‌طوری‌که در روایات آمده که از نماز انسان به همان اندازه که در آن حضور قلب دارد قبول می‌شود و بقیه رد خواهد شد و طبیعتاً آثار نماز هم به‌اندازه میزان حضور قلب در نماز است؛ پس باید برای تحصیل حضور قلب در نماز راهکارهای لازم را شناخت و آن‌ها را به‌کار گرفت تا از برکات بیشمار نماز واقعی بهره‌مند شد. در اینجا راهکارهای لازم برای تحصیل حضور قلب را به سه قسمت تقسیم می‌نماییم. راهکارهایی که مربوط به قبل نماز،  در حال نماز و راهکارهای مربوط به بعد از نماز.

راهکارهای تحصیل حضور قلب در نماز

قسمت اول: راهکارهای لازم قبل از نماز

1. خودشناسی
تا انسان ارزش جان خود و هدف خلقت خود را نشناسد و همه توجه و همت و آرزو و اهدافش در تحصیل ثروت و امکانات و لذت‌های دنیایی محدود شده باشد و نداند که شناخت و قرب و محبت حق‌تعالی هدف نهایی و بالاترین و شریف‌ترین و شیرین‌ترین لذتی است که می‌توان چشید، نمی‌تواند دل به نماز ببندد و برای آن وقت و حوصله داشته باشد و دنبال اصلاح آن باشد؛ تا جهت شخصیت انسان رو به دنیاست نمی‌تواند جهت قلب خود را به خدا و آخرت متمایل نماید؛ ازین‌رو زیربنایی‌ترین مسئله در تحصیل حضور قلب مسئله خودشناسی است که باید برای تحصیل آن مطالعه نمود.

2. مراقبه و تقوی
نماز هم در اعمال دیگر انسان تاثیرگزار است و می‌تواند آن‌ها را اصلاح کند و هم از آن‌ها تأثیرپذیر است. اگر می‌خواهیم در نمازهایمان حضور قلب داشته باشیم باید در طول شبانه‌روز مراقبه داشته باشیم و مراقب باشیم حلال و حرام خدا را در حد توان رعایت کنیم. قلبی که در طول شبانه‌روز، پیوسته با ارتکاب گناهان در حال سیاه شدن و سنگین شدن است، نمی‌تواند به‌یک‌باره موقع نماز نورانی و لطیف شود و با عالم نور و معنی ارتباط برقرار کند.

3. مطالعه
انسان طبیعتاً و ذاتاً در پی جلب منفعت است. هرچقدر ارزش و اهمیت مسئله‌ای را درک کرد و تأثیر آن را در خوشبختی خود دریافت طبیعتاً به انجام آن و رعایت شرایط آن‌هم مشتاق و مایل می‌گردد. نماز هم از این قاعده مستثنا نیست؛ لذا باید در مورد نماز و اهمیت و آثار فراوان آن و همچنین در مورد اهمیت و آثار حضور قلب و در مورد معنی و حقیقت و اسرار نماز و اجزاء آن مطالعه و شناخت حاصل کرد تا شوق و رغبت لازم برای تحصیل حضور قلب در نماز را به دست آورد.

4. تحصیل نشاط و شادابی و آمادگی جسمی
حس و روح انسان در یکدیگر اثرگذار هستند. غالباً اگر جسم انسان خسته و کسل و تحت فشارهای مختلف باشد روح انسان هم معذب است و نشاط و شادابی کارهای مختلف بخصوص انجام امور معنوی را ندارد؛ بدین سبب یکی از اقدامات لازم برای تحصیل حضور قلب حفظ نشاط و شادابی بدن، موقع نماز است. چنانچه حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: «هیچ‌یک از شما با کسالت و خواب‌آلودگی به نماز نایستد و به خودش نیز فکر نکند؛ زیرا در پیشگاه پروردگارِ عزّ و جلّ خویش قرار دارد. نصیب بنده از نمازش همان‌قدر است که با توجّهِ قلبى او همراه باشد.»(1)
همچنین باید موقع نماز جسم انسان از هر سختی و فشاری در امان باشد. چنانچه امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «نماز حاقن و حاقب و حازق درست نیست؛ حاقن کسى است که بولش گرفته و حاقب کسى است که غائطش گرفته و حازق کسى است که پایش در فشار است.»(2)

5. انتخاب مکان مناسب
برای موفق شدن به حضور قلب در نماز، حتماً نیاز به مکانی مناسب است؛ توجه انسان معمولاً در مکان‌های شلوغ و پر سروصدا و پر رفت‌وآمد زیاد به این‌طرف و آن‌طرف جلب می‌شود و در نقطه مقابل مکان خلوت و آرام برای انجام عبادات مناسب‌تر است. بهترین مکان برای انجام عبادات حرم‌های اهل‌بیت علیهم‌السلام و مساجد است. در روایات هم آثار فراوانی برای مسجد و حتی قدم‌هایی که برای رفتن به مسجد برداشته می‌شود بیان شده است. ازجمله پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: «تا زمانی که در مسجد به سر می‌‌بری خداوند به تعداد هر نَفَسی در آن یک درجه منزلت در بهشت برای تو بالا می‌‌برد و فرشتگان بر تو درود می‌‌فرستند و دَه حسنه برایت ثبت و دَه گناهت پاک می‌شود.»(3)
همچنین مستحب است انسان در منزل خود نیز محلی مناسب و خلوت را به عبادت اختصاص بدهد.

6. انتخاب زمان مناسب
زمانی که برای نماز اختصاص می‌دهیم در کیفیت نماز مؤثر است. اول وقت نماز، آثار و نورانیت خاص به خود را دارد که برای عبادت خدا شرایط مهیاتر است. گویا به انسان در این اوقات برای انجام عبادت باکیفیت‌تر مددهایی می‌شود. ازاین‌رو در قرآن و روایات تأکیدات شدید و بسیاری بر نماز اول وقت شده است. ازجمله امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «فضیلت اوّل وقت [نماز] بر آخر وقت همچون فضیلت آخرت بر دنیاست.»(4)
همچنین در روایتی دیگر فرمودند: «(نماز) اول وقت موجب رضایت خداوند و نماز پایان وقت بخشش خداوند است و بخشش موقع انجام گناه معنی می‌دهد.»(5) کنایه از اینکه تأخیر انداختن نماز تا آخر وقت گناه است و نماز در آخر وقت موجب بخشش این گناه است، اما دیگر رضایت الهی که مخصوص نماز اول وقت است را در پی ندارد.

7. فکر
فکر، امام و پیشوای قلب انسان است. لذا انسان به هرچه فکر کند قلب هم به همان سمت توجه پیدا می‌کند؛ از‌این‌رو خیلی مناسب است دقائقی قبل از نماز - بخصوص موقع رفتن به سمت مسجد - مقداری سکوت کند و به موضوعات مناسب و مرتبط با عبادت و نماز فکر کند؛ مثلاً به عظمت و جلال و شکوه حضرت حق که لطف کرده و منت گذاشته و اجازه داده که در برابر او بایستد و با او صحبت کند یا به نیازهای زیادی که به رحمت و لطف او در دنیا و آخرت دارد، فکر نماید یا در مورد گناهان و خطاها و تنبلی‌ها و سستی‌هایی که انجام داده تفکر نماید یا به عمر و فرصت ازدست‌رفته یا به مسیر طولانی که تا مقام قرب الهی دارشته و نیزبه برکات و اهمیت نماز و حالات و سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام و علمای ربانی در نماز تأمل نماید یا ...
پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به ابوذر غفارى فرمود: «اى ابوذر! دو رکعت نماز کوتاه که با تفکّر و تدبّر همراه باشد بهتر است از شبى را تا به صبح با دلى غافل نمازخواندن.»(6)

8. ذکر
غالب انسان‌ها به‌یک‌باره نمی‌توانند با گفتن تکبیره الاحرام به‌یک‌باره وارد فضای نماز و توجه به حضرت حق بشوند. پس باید بین فعالیت‌ها و کارها و تلفن‌ها و صحبت‌های دنیایی و شروع نماز فاصله انداخت. ازاین‌رو در منابع دینی و کلمات بزرگان توصیه شده که علاوه بر فکر که قبلاً اشاره شد، دقائقی قبل از ورود به نماز مقداری انسان ذکر خدا را بگوید تا کم‌کم توجهش از مادیات منصرف به عالم معنا شود. بخصوص اذکاری مانند استغفار یا ذکر شریف لا اله الا الله که به گفتن آن‌ها توصیه بسیاری شده است و خاصیت پاک‌کنندگی ذهن و قلب را دارند.
در همین راستا در دستورات دینی توصیه شدید به گفتن اذان و اقامه قبل از ورود به نماز شده است که می‌تواند همین نقش را ایفا کند و انسان را آماده نماز با حضور قلب نماید. از امام صادق علیه‌السلام روایت شده است که فرمودند: «هر کس نمازش را با اذان و اقامه بخواند، دو صف از فرشتگان پشت سر او نماز می‌خوانند و اگر بدون اذان و فقط با اقامه بخواند، یک صف از فرشتگان پشت سر او نماز می‌خوانند.»(7)

9. پرهیز از امور تشتت‌زا
اگر در طول شبانه‌روز ظرف ذهن و خیال خود را پر از امور مختلف و متعدد و تشتت آفرین کنیم که چه‌بسا لغو و بی‌فایده می‌باشند طبیعتاً این شلوغی ذهن زمینه تمرکز در امور مختلف زندگی ازجمله نماز را از بین می‌برد. ازاین‌رو پرهیز از امور لغو، تأثیر زیادی در تمرکز و بالا رفتن توان فکری و ذهنی ما دارد. گشت‌وگذار بی‌خود در فضای حقیقی و بخصوص فضای مجازی یکی از کارهای لغو تشتت آفرین است که پرش ذهن و خیال انسان را زیاد می‌نماید.

10. تصمیم و دعا و توسل برای حضور قلب
برای تحصیل حضور قلب نیاز به اراده و تصمیم جدی و تمرین است و خودبه‌خود حاصل نمی‌شود. لازم است قبل از هر نماز این تصمیم در وجود ما تجدید شود. همچنین با دعا و التماس از خداوند متعال کمک خواست و چنانچه بزرگان توصیه کرده‌اند به اولیای الهی توسل نمود تا کمک کنند و ما بتوانیم بهتر و سریع‌تر به حضور قلب در نماز برسیم و لذت و آرامش و برکات بیشمار نماز را به دست آوریم.

قسمت دوم: راهکارهای لازم موقع نماز
بعد از شروع به نماز هم لازم است اموری رعایت شود تا حضور قلب انسان بیشتر گردد

1. تمرین توجه
باید از ابتدای نماز قلب و ذهن را متوجه حضرت حق و معانی نماز و افعال و اذکار آن نمود و سعی و تمرین کرد تا ذهن جای دیگری نرود. هر وقت هم که ذهن جای دیگری رفت و انسان یادش افتاد دوباره آن را به نماز برگرداند و همین‌طور این مبارزه و تمرین را ادامه دهد. به تعبیر برخی از بزرگان اگر در هرروز بتواند یک ثانیه بیشتر از روزهای قبل حضور قلب در نماز و عبادات خود را حفظ کند بعد از مدت کوتاه به موفقیت‌های بزرگی دست خواهد یافت. این کار در روزهای اول سخت است، اما با گذشت زمان آسان‌تر و گواراتر خواهد بود.

2. گرفتن حالت خشوع در جسم
حالت‌هایی که ما به جسم خود می‌گیریم در وضعیت روحی و نفسانی ما اثر دارد. اگر سربه‌هوا با شانه‌ها بالا و متکبرانه در مقابل حق‌تعالی بایستیم به غفلت و تکبر و غرور و خودبینی نزدیکتریم. در نقطه مقابل اگر سربه‌زیر و با شانه‌های افتاده و دست‌هایی بر ران پا گذاشته شده نماز بخوانیم و به محل سجود نگاه کنیم به خشوع قلبی نزدیکتر خواهیم بود و زمینه برای حضور قلب بیشتر خواهد بود؛ ازاین‌رو در روایات به چگونگی حالت جسمانی ما در نماز اهمیت داده شده است. ازجمله حضرت على علیه‌السلام فرمودند: «مرد نباید در نمازش با ریش خود و یا با چیزى که او را از نمازش غافل و بى توجّه می‌کند، بازى کند.»(8)

3. رعایت آداب نماز
آداب و مستحباتی که برای نماز بیان شده هم نقش مهمی در تحصیل حضور قلب دارند. هر چه این آداب را بشناسیم و در حد توان رعایت کنیم حضور قلب ما در نماز بیشتر خواهد بود؛ مثلاً نماز را با آرمش و شمرده بخوانیم، رکوع و سجود و اعمال آن را کامل و با آرامش انجام دهیم، اذکار نمازها را سه بار تکرار کرده و نماز را با صوتی حزین و کمی بلند بخوانیم و ... همه این امور در تحصیل حضور قلب در نماز خیلی می‌تواند مؤثر باشد. از پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نقل شده که فرمودند: «کسى که رکوع و سجود نماز را کامل به‌جا نیاورد، نمازش نماز نیست.»(9)

قسمت سوم: راهکارهای لازم بعد از نماز
مواردی هم برای بعد از نماز توصیه شده که می‌تواند در تکمیل نماز و بیشتر شدن حضور قلب ما در نمازهای بعدی مؤثر باشد. ازجمله:

1. خواندن تعقیبات و نوافل
حفظ حضور قلب در نماز مانند شرکت در یک مبارزه و مسابقه است؛ چون در روایات داریم که با شروع نماز شیطان هم شروع به ایجاد مزاحمت می‌کند و مسائل مختلفی که برای انسان مهم است را به یاد او می‌اندازد تا او را از یاد خدا غفلت کند. هر مبارزه و مسابقه‌ی نیاز به تمرین‌های قبلی دارد؛ بدون تمرین وارد مسابقه شدن معمولاً نتیجه مطلوبی ندارد؛ خواندن تعقیبات بعد از نمازها و داشتن خلوت و عبادت در طول شبانه‌روز نقش تمرینی برای تحصیل حضور قلب در میدان نماز را دارد. هرچه بیشتر سر سجاده بنشینیم و با خدا خلوت و راز و نیاز داشته و لذت عبادات را بچشیم، برای تحصیل حضور قلب آماده‌تر خواهیم بود. لذا در روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام تعقیبات متنوع و بسیاری با حجم‌های کم‌ و زیاد و با فضیلت‌ها و آثار فراوان و همچنین نوافل نمازها(10) بیان شده که خواندن آن‌ها می‌تواند خیلی نتیجه‌بخش باشد.

2. شکر و استغفار
بعد از نماز، خدا را بر موفقیت بر نماز و آن مقداری که توانستیم حضور قلب داشته باشیم شکرگزاری کنیم تا خداوند این نعمت را زیاد کند و در نمازهای بعد حضور قلب بیشتری داشته باشیم و برای لحظاتی که بی‌ادبی نمودیم و از یاد او غافل شدیم استغفار کنیم تا باز به برکت استغفار (چنانچه در قرآن وعده داده شده) نیرو و قوت بیشتری برای تحصیل حضور قلب در نمازهای بعدی به دست آوریم.

3. پرهیز از ناامیدی
تحصیل حضور قلب در کل نماز کار آسانی نیست؛ لذا نباید از خود توقع بیجا داشته باشیم که یک‌مرتبه با کمترین تمرین و تلاش به حضور قلب کامل در نماز برسیم. نباید ناامید شده و باید صبوری نمود و تمرین و مبارزه را رها ننمود تا به‌تدریج به نتیجه مطلوب رسید. فراموش نکنیم که از هرکسی به‌اندازه وسع او توقع دارند.

نتیجه
پس رسیدن به حضور قلب در نماز نیاز به انجام اقدامات متعددی قبل نماز و در طول نماز و بعدازآن دارد که با رعایت آن‌ها و با تمرین و صبوری می‌توان کم‌کم حضور قلب در نماز را بیشتر نمود و از خلوت و انس با حق‌تعالی لذت برد و برکات دنیوی و اخروی بسیار نماز را تحصیل نمود. اگر نماز عمود و ستون اصلی دین است و حضور قلب شرط اصلی و اساسی نتیجه‌بخش بودن نماز، پس باید دریافت حضور قلب در نماز کلید سعادت و خوشبختی انسان است که جا دارد برای تحصیل آن، ‌وقت و انرژی بسیار صرف کرد و از تعدد راهکارهای فوق تعجب ننمود.

منابع مطالعاتی
1. حضور قلب در نماز، علی‌اصغر عزیزى تهرانى.
2. حضور قلب در نماز، محمد بدیعى.
3. آداب‌الصلوه یا پرواز در ملکوت، امام خمینى قدس سره
4. اسرار الصلوه، مرحوم میرزا جواد آقا ملکى تبریزی رحمت‌الله علیه

پی‌نوشت‌ها
1. ابن‌بابویه، محمد بن على، الخصال، قم: جامعه مدرسین‏، چاپ اول، 1362 ش، ج‏2، ص: 613.
2. ابن‌بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق)، تهران: کتابچى، چاپ ششم، 1376 ش، ص: 413.
3. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1409 ق، ج‏4، ص: 117.
4. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم،1407 ق، ج‏3، ص: 274.
5. ابن‌بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413 ق، ج‏1، ص: 217.
6. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1409 ق، ج‏4، ص: 74.
7. ابن‌بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413 ق، ج‏1، ص: 287. حضور ملائکه در کنار انسان طبیعتاً دارای آثار وضعی هست و موجب دور شدن شیاطین و کم شدن وسوسه‌های او و مهیا شدن زمینه بیشتر برای تحصیل حضور قلب خواهد بود.
8. ابن‌بابویه، محمد بن على، الخصال، قم: جامعه مدرسین‏، چاپ اول، 1362 ش، ج‏2، ص: 620.
9. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، نجف، مطبعه حیدریه، چاپ: اول، بی‌تا. ص: 74.
10. امام باقر علیه‌السلام فرمودند: «همانا از نماز بنده گاهی نیمی از آن، گاهی یک‌سوم، گاهی یک‌چهارم و گاهی یک‌پنجم آن بالا برده می‌شود و تنها بخشی از نماز که بنده با قلب خود به آن توجه داشته باشد، پذیرفته می‌شود؛ و همانا به نمازهای مستحب دستور داده شده تا کاستی‌های نمازهای واجب را با آن‌ها تکمیل کنند.» فیض کاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى، الوافی، اصفهان، کتابخانه امام امیرالمؤمنین على علیه‌السلام‏، چاپ: اول، 1406 ق، ج‏8، ص: 847.
 

موضوع گریه بر مصیبت سالار شهیدان و فهم جریان عاشورا هیچ‌گونه منافاتی با یکدیگر ندارد؛ بلکه هر دو مسأله مورد تأکید روایات و آموزه‌های دینی است.
ژست روشنفکری و گریه بر امام حسین علیه السلام

پرسش:
عده‌ای با ژست روشنفکری دینی می‌گویند: امام حسین علیه‌السلام شهید نشد که ما گریه کنیم و توی سر و کله بزنیم. باید راه حسین را شناخت، حسین به این عزاداری‌ها نیاز ندارد. آیا بر اساس روایات این نکته درست است و یا این که این سخن برخلاف نظر معصومان علیهم‌السلام است؟
 

پاسخ:
بخش عظیمی از فهم و انتقال مفاهیم متعالی، از طریق پیوند خوردن با احساسات پاک که گریه اوج آن است، امکان‌پذیر است. گریه کردن در سوگ امام حسین علیه‌السلام و شهدای کربلا، تجدید بیعت با عاشورا و فرهنگ شهادت و تغذیه فکری و روحی به وسیله این مکتب است. اشک ریختن نشانه پیوند قلبی با اهل‌بیت علیهم‌السلام و نوعی قرارداد مودّت با امام حسین علیه‌السلام است. روایات فراوانی درباره ثواب عزاداری و گریستن بر مصائب امام حسین علیه‌السلام نقل شده که در آنها شیعیان به این امر تشویق و ترغیب شده‌‌اند.

 در این نوشتار به برخی از روایات گریه بر سیدالشهداء پرداخته می‌شود.

1. روایات گریه بر امام حسین علیه‌السلام
اهل‌بیت علیهم‌السلام به‌ویژه امام سجاد علیه‌السلام و اهل‌بیت امام حسین علیه‌السلام، پس از واقعه کربلا با به‌کارگیری روش‌هایی به ظاهر غیرسیاسی، در قالب حرکتی فرهنگی و معنوی، موجب شدند تا یاد واقعه عاشورا و مصائب اهل‌بیت در تاریخ ثبت شود و راه و هدف امام حسین علیه‌السلام از تحریف و وارونه سازی محفوظ بماند و پیام آن به درستی به جامعه منتقل شود. یکی از اقدامات اهل‌بیت برای تداوم مبارزه و پاسداشت نهضت حسینی، عزاداری علنی و گریه بر شهدای کربلا بود که نوعی مبارزه منفی با حکومت یزید محسوب می‌شد. همه بازماندگان بنی‌هاشم و زنان اهل‌بیت و ائمه معصومین علیهم‌السلام به این امر اهتمام داشتند (1) و دیگران را به این امر تشویق می‌کردند.
 در ادامه برخی از روایات فضیلت گریه و عزاداری بر امام حسین علیه‌السلام ذکر می‌شود.

1.1. ریان بن شبیب می‌‌گوید: روز اول ماه محرم به محضر امام رضا علیه‌السلام رسیدم. حضرت در ضمن حدیثی طولانی فرمودند:
 «ای پسر شبیب! محرّم، ماهی است که در عهد جاهلیت، آن را محترم می‌‌شمردند و ظلم و جنگ در آن را حرام می‌‌دانستند؛ اما این امّت، حرمت این ماه و حرمت پیامبر صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله را نگه نداشتند. در این ماه فرزندان پیامبر را کشتند و زنان او را اسیر کردند و اثاث او را غارت کردند. خداوند هرگز این جرم آنها را نبخشد. یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ اهل‌بیتهِ ثَمَانِیَهَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ شَبِیهُونَ وَ لَقَدْ بَکَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ؛ ‌ای پسر شبیب! بر حسین علیه‌السلام گریه کن که او را مثل گوسفند سر بریدند و هجده نفر از مردان خاندانش با او کشته شدند که در روی زمین مانند ندارند و آسمان‌های هفت‌گانه و زمین‌ها در قتل او گریستند... . یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ بَکَیْتَ عَلَى الْحُسَیْنِ ع حَتَّى تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلَى خَدَّیْکَ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً قَلِیلًا کَانَ أَوْ کَثِیراً ‌ای پسر شبیب؛ اگر بر حسین علیه‌السلام گریه کنی چندان که اشک تو بر گونه هایت روان گردد، خداوند هر گناهی که کرده باشی، کوچک یا بزرگ، اندک یا بسیار می‌‌آمرزد... . یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ‏ سَرَّکَ‏ أَنْ‏ تَکُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا؛ ‌ای پسر شبیب! اگر دوست داری در درجات بالای بهشت با ما باشی، به سبب حزن ما محزون، و برای شادمانی ما شاد باش.»(2)

1.2.  امیرالمؤمنین علیه‌السلام در حدیثی شامل چهارصد خصلت می‌فرماید: «کُلُّ عَیْنٍ یَوْمَ الْقِیَامَهِ بَاکِیَهٌ وَ کُلُّ عَیْنٍ یَوْمَ الْقِیَامَهِ سَاهِرَهٌ إِلَّا عَیْنَ‏ مَنِ اخْتَصَّهُ اللَّهُ بِکَرَامَتِهِ وَ بَکَى عَلَى مَا یُنْتَهَکُ مِنَ الْحُسَیْنِ وَ آلِ مُحَمَّدٍ (علیهم‌السلام)؛(3) هر دیده‌ای روز قیامت، گریان و هر چشمی (از روی نگرانی) بیدار است، مگر چشم کسی که خداوند او را بر کرامت خود اختصاص داده باشد و بر هتک حرمتی که از حسین علیه‌السلام و خاندان پیامبر می‌‌شود، گریسته باشد.»

1.3.  امام باقر علیه‌السلام از امام سجاد علیه‌السلام روایت می‌‌کند: «أَیُّمَا مُؤْمِنٍ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ‏ع دَمْعَهً حَتَّى تَسِیلَ‏ عَلَى‏ خَدِّهِ‏ بَوَّأَهُ اللَّهُ بِهَا فِی الْجَنَّهِ غُرَفاً یَسْکُنُهَا أَحْقَاباً وَ أَیُّمَا مُؤْمِنٍ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ حَتَّى تَسِیلَ‏ عَلَى‏ خَدِّهِ‏ فِینَا لِأَذًى مَسَّنَا مِنْ عَدُوِّنَا فِی الدُّنْیَا بَوَّأَهُ اللَّهُ بِهَا فِی الْجَنَّهِ مُبَوَّأَ صِدْق؛(4) هر مؤمنی که برای کشته شدن امام حسین علیه‌السلام گریان شود به طوری که اشک بر صورتش جاری شود، خداوند متعال غرفه‌هایی در بهشت برای او آماده می‌‌کند که مدتی طولانی در آنها ساکن باشد، و هر مؤمنی که به دلیل آزار و اذیتی که از دشمنان در دنیا به ما رسیده، گریان شود، به‌گونه‌ای که اشک بر صورتش جاری شود، خداوند متعال در بهشت، او را در جایگاه صدق ساکن می‌‌گرداند.»

1.4.  امام صادق علیه‌السلام فرمود: «إِنَّ الْبُکَاءَ وَ الْجَزَعَ مَکْرُوهٌ لِلْعَبْدِ فِی کُلِّ مَا جَزِعَ‏ مَا خَلَا الْبُکَاءَ وَ الْجَزَعَ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ‏ع فَإِنَّهُ فِیهِ مَأْجُورٌ؛(5) گریه و بی‌تابی برای انسان مکروه است، جز برای حسین بن علی علیه‌السلام که موجب اجر و پاداش است.»

1.5.  ابوهارون مکفوف از امام صادق علیه‌السلام روایت می‌کند: «مَنْ ذُکِرَ الْحُسَیْنُ ع عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ (عَیْنَیْهِ‏) مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ‏ ذُبَابٍ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ یَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّهِ؛(6) هرکس که نزد او از حسین علیه‌السلام یاد شود و به اندازه بال مگسی از چشمانش اشک جاری شود، ثواب او برعهده خدای عزوجل است و خدای متعال به کمتر از بهشت برای او راضی نمی‌شود.»

1.6.  مسمع بن عبدالملک روایت می‌کند: «قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا مِسْمَعُ أَنْتَ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ أَ مَا تَأْتِی قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع قُلْتُ لَا أَنَا رَجُلٌ مَشْهُورٌ عِنْدَ أَهْلِ الْبَصْرَهِ وَ عِنْدَنَا مَنْ یَتَّبِعُ هَوَى هَذَا الْخَلِیفَهِ وَ عَدُوُّنَا کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ القَبَائِلِ مِنَ النُّصَّابِ وَ غَیْرِهِمْ وَ لَسْتُ آمَنُهُمْ أَنْ یَرْفَعُوا حَالِی عِنْدَ وُلْدِ سُلَیْمَانَ فَیُمَثِّلُونَ بِی قَالَ لِی أَ فَمَا تَذْکُرُ مَا صُنِعَ بِهِ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَتَجْزَعُ قُلْتُ إِی وَ اللَّهِ وَ أَسْتَعْبِرُ لِذَلِکَ حَتَّى یَرَى أَهْلِی أَثَرَ ذَلِکَ عَلَیَّ فَأَمْتَنِعُ مِنَ الطَّعَامِ حَتَّى یَسْتَبِینَ ذَلِکَ فِی وَجْهِی قَالَ رَحِمَ اللَّهُ دَمْعَتَکَ أَمَا إِنَّکَ مِنَ الَّذِینَ یُعَدُّونَ مِنْ أَهْلِ الْجَزَعِ لَنَا وَ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یَخَافُونَ لِخَوْفِنَا وَ یَأْمَنُونَ إِذَا أَمِنَّا أَمَا إِنَّکَ سَتَرَى عِنْدَ مَوْتِکَ حُضُورَ آبَائِی لَکَ وَ وَصِیَّتَهُمْ مَلَکَ الْمَوْتِ بِکَ وَ مَا یَلْقَوْنَکَ بِهِ مِنَ الْبِشَارَهِ أَفْضَلُ وَ لَمَلَکُ الْمَوْتِ أَرَقُ‏ عَلَیْکَ‏ وَ أَشَدُّ رَحْمَهً لَکَ مِنَ الْأُمِّ الشَّفِیقَهِ عَلَى وَلَدِهَا؛(7) امام صادق علیه‌السلام به من فرمودند: ای مسمع آیا مصائب حسین را یاد می‌‌کنی؟ عرض کردم: «آری». فرمود: آیا بی تابی (و گریه) می‌‌کنی؟ عرض کردم: «بلی، به خدا قسم طوری گریه می‌‌کنیم که اهل و عیالم اثر آن را در (سیمای) من مشاهده می‌‌کنند، و از خوراک امتناع می‌‌کنم؛ چندان که اثر گرسنگی در صورتم مشاهده می‌‌شود. حضرت فرمود: رحمت خداوند بر اشک‌های تو؛ آگاه باش که تو از گریه‌کنندگان بر ما محسوب می‌‌شوی و از کسانی هستی که در شادی ما شاد، در حزن ما محزون، در هنگام ترس ما ترسان و در زمان ایمنی ما، ایمن هستند. هنگام مرگ خواهی دید که پدران من نزد تو حاضر شده، سفارش تو را به ملک الموت می‌کنند و از این بالاتر آن که تو را (به بهشت) بشارت می‌‌دهند و ملک ‌الموت از هر مادر مهربان بیشتر به تو مهربانی کند. تا آن که فرمود: هیچ کس به خاطر دلسوزی به ما و به سبب مصائبی که بر ما وارد شده، گریه نمی‌‌کند، مگر آن که قبل از آمدن اشک از چشمش، خدا او را رحمت می‌‌کند. پس وقتی اشک‌ها بر گونه‌اش جاری شد، اگر قطره‌‌ای از آن در جهنم بیافتد، گرمای جهنم را از بین می‌‌برد تا آنجا که دیگر برای آن حرارتی باقی نمی‌‌ماند... هیچ چشمی برای ما گریه نمی‌‌کند، مگر آن که از نعمت نظر کردن به (حوض) کوثر بهره‌مند می‌‌شود و با کسانی که ما را دوست دارند، از آن سیراب می‌‌شود.»

2.  روایات گریاندن بر امام حسین علیه‌السلام
درباره ثواب گریاندن و سرودن شعر در عزای امام حسین علیه‌السلام روایاتی نقل شده است که برخی از آنها را بیان می‌شود.

2.1.  ابوهارون مکفوف می‌‌گوید: «امام صادق علیه‌السلام به من فرمود:  ‌ای ابا هارون! برای من در مرثیه حسین شعری بخوان. من شروع به خواندن کردم. پس حضرت گریه کرد. سپس فرمود: آنچنان که برای خود می‌خوانی (یعنی با آهنگ محزون و رقت آور) برایم بخوان. پس من شروع به خواندن کردم و گفتم: امْرُرْ عَلَى جَدَثِ الْحُسَیْنِ‏      فَقُلْ لِأَعْظُمِهِ الزَّکِیَّهِ؛ بر مزار حسین بگذر و به استخوان‌های پاک پیکرش بگو. حضرت گریست. سپس فرمود: بیشتر بخوان. من قصیده دیگری را خواندم. حضرت باز گریست و صدای گریه را از پشت پرده شنیدم. چون از خواندن فارغ شدم، فرمود: یَا أبَا هَارُونَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَیْنِ ع شِعْراً فَبَکَى وَ أَبْکَى عَشْراً کُتِبَتْ لَهُ الْجَنَّهُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَیْنِ شِعْراً فَبَکَى وَ أَبْکَى خَمْسَهً کُتِبَتْ لَهُ الْجَنَّهُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَیْنِ شِعْراً فَبَکَى وَ أَبْکَى وَاحِداً کُتِبَتْ لَهُمَا الْجَنَّهُ وَ مَنْ ذُکِرَ الْحُسَیْنُ ع عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ (عَیْنَیْهِ‏) مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ وَ لَمْ یَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّهِ؛(8) ای اباهارون! هرکس شعری در سوگ حسین علیه‌السلام بخواند و خود بگرید و ده تن را بگریاند، بهشت برای آنان نوشته می‌‌شود، و هر کس در سوگ حسین علیه‌السلام شعری بخواند و خود بگرید و پنج نفر را بگریاند، بهشت برای آنان ثبت گردد، و هر کس در سوگ حسین علیه‌السلام شعری بخواند، و خود بگرید و یک نفر را بگریاند، بهشت برای آن دو نوشته می‌‌شود، و هر کس نزد او یادی از حسین شود و از چشمانش به اندازه بال مگسی اشک بیرون آید، پاداش او برعهده خداوند عزوجل است، و او جز به بهشت برای وی راضی نمی‌شود.»

2.2.  زید شحام می‌گوید: امام صادق علیه‌السلام به جعفر بن عفان طائی فرمود:
 «‌ای جعفر! به من خبر رسیده که تو در مرثیه حسین علیه‌السلام به نیکو شعر می‌‌گویی، عرض کرد: آری، خدا مرا فدای شما گرداند. فرمود: شعری بخوان. پس او شعری خواند. آن حضرت و کسانی که گرد او بودند، گریستند و اشک بر صورت و محاسن آن حضرت جاری شد. آنگاه فرمود: یَا جَعْفَرُ وَ اللَّهِ لَقَدْ شَهِدَکَ مَلَائِکَهُ اللَّهِ الْمُقَرَّبُونَ هَاهُنَا یَسْمَعُونَ قَوْلَکَ فِی الْحُسَیْنِ (ع) وَ لَقَدْ بَکَوْا کَمَا بَکَیْنَا أَوْ أَکْثَرَ، وَ لَقَدْ أَوْجَبَ اللَّهُ تَعَالَى لَکَ یَا جَعْفَرُ فِی سَاعَتِهِ الْجَنَّهَ بِأَسْرِهَا وَ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ، فَقَالَ یَا جَعْفَرُ أَ لَا أَزِیدُکَ! قَالَ نَعَمْ یَا سَیِّدِی، قَالَ: مَا مِنْ أَحَدٍ قَالَ فِی الْحُسَیْنِ (ع) شِعْراً فَبَکَى وَ أَبْکَى بِهِ إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّهَ وَ غَفَرَ لَهُ؛(9) ‌ای جعفر! به خدا سوگند، ملائکه مقرب خدا حاضر بودند و سخن تو را درباره حسین می‌شنیدند، و همچون ما، بلکه بیشتر از ما گریستند. خداوند در این ساعت تمام (نعمت‌های) بهشت را بر تو واجب گردانید و تو را آمرزید. ‌ای جعفر! آیا بیش از این بگویم؟ عرض کرد: آری ‌ای سرور من! فرمود: هرکس درباره حسین شعری بگوید و بگرید و بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب گرداند و او را بیامرزد.»

نکته پایانی
در پایان باید توجه داشت که از اهداف قیام امام حسین علیه‌السلام فهمیدن مردم و خروج آنها از ضلالت عنوان شده است. امام صادق علیه‌السلام در زیارت اربعین، نجات بندگان از جهالت؛ سرگردانی و گمراهی را از اهداف سیدالشهدا دانسته است. «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ‏ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَه؛(10) و خون پاکش را در راه تو به خاک ریخت تا بندگانت را از جهالت و حسرت و گمراهى نجات دهد.» گریه از لوازم فهم درست هدف سیدالشهدا علیه‌السلام است. 
امام خمینی گریه و عزاداری برای امام حسین علیه‌السلام را موجب حفظ اسلام معرفی کرده است و فرموده‌اند: «هر مکتبى تا پایش سینه‌زن نباشد، تا پایش گریه‌کن نباشد، تا پایش توى سر و سینه زدن نباشد، حفظ نمی‌شود.»(11) «گریه کردن بر شهید، زنده نگه داشتن نهضت است. گریه کردن بر عزاى امام حسین علیه‌السلام، زنده نگه داشتنِ همین معنا است که یک جمعیّت کمى در مقابل یک امپراطورى بزرگ ایستاد... جوان‌هاى ما خیال نکنند که مسأله، مسأله ملتِ گریه است، این را دیگران القاء کردند به شماها، که بگوئید ملت گریه. آنها از همین گریه‌ها مى‌‌ترسند، براى این که گریه‌اى است که گریه بر مظلوم است، فریاد مقابل ظالم است.»(12)
از نگاه شهید مطهری، تأکید فراوان امامان بر گریه و عزاداری برای امام حسین علیه‌السلام، از این جهت است که آنها می‌‌خواستند قیام امام حسین علیه‌السلام و مکتب آزادی و مبارزه با ظلم او همیشه باقی بماند. این سفارش امامان سبب شد در زمان خود آنها، جریانی زنده و انقلابی به وجود آید و نام امام حسین شعار انقلاب علیه ظلم شود.(13)
موضوع گریه بر مصیبت سالار شهیدان و فهم جریان عاشورا، هیچ‌گونه منافاتی با یکدیگر ندارد؛ بلکه هر دو مسئله مورد تأکید روایات و آموزه‌های دینی است. ازاین‌رو، تلاش برای تفکیک گریه از درایت و فهم، تلاشی بدون فائده است. هر چند تا فهم کامل عاشورا فاصله بسیار است؛ اما می‌توان انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، جنگ ۳۳ روزه لبنان، دفاع از حرم، تشکیل جبهه مقاومت و... را  فهم و الگوگیری از عاشورا دانست. 

نتیجه گیری
بخش عظیمی از فهم و انتقال مفاهیم متعالی، تنها از طریق پیوند خوردن با احساسات پاک، که گریه اوج آن است، امکان‌پذیر است. روایات فراوانی درباره ثواب عزاداری و گریستن و گریاندن بر مصائب امام حسین علیه‌السلام نقل شده که در آنها شیعیان به این امر تشویق و ترغیب شده‌اند. موضوع گریه بر مصیبت سالار شهیدان و فهم جریان عاشورا هیچ‌گونه منافاتی با یکدیگر ندارد؛ بلکه هر دو مسأله مورد تأکید روایات و آموزه‌های دینی است. گریه کردن در سوگ امام حسین علیه‌السلام و شهدای کربلا، تجدید بیعت با عاشورا و فرهنگ شهادت و تغذیه فکری و روحی به وسیله این مکتب است.

پی‌نوشت‌ها
1. پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، قم، 1390ش، ج1، ص170.
2. ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق)، کتابچى، تهران، چاپ ششم، 1376ش، ص130.
3. ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق)، کتابچى، تهران، چاپ ششم، 1376ش، ج‏2، ص625.
4. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، دارالمرتضویه، نجف اشرف، چاپ اول، 1356ش، ص100.
5. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، دارالمرتضویه، نجف اشرف، چاپ اول، 1356ش، ص100.
6. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، دارالمرتضویه، نجف اشرف، چاپ اول، 1356ش، ص100.
7. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، دارالمرتضویه، نجف اشرف، چاپ اول، 1356ش، ص101.
8. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، دارالمرتضویه، نجف اشرف، چاپ اول، 1356ش، ص104.
9. کشى، محمد بن عمر، رجال الکشی - إختیار معرفه الرجال، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، چاپ اول، 1409 ق، ص289.
10. طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏6، ص113.
11. خمینی، روح الله، صحیفه نور، موسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1370ش، ج8 ، ص70.
12. خمینی، روح الله، صحیفه نور، موسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1370ش، ج10، ص31و 32.
13. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، صدرا، تهران، چاپ دوم، 1387ش، ج‏25، ص338.
 

قرآن کریم در اوج فصاحت و خالی از هرگونه اشکال نحوی است به‌گونه‌ای که پس از نزول قرآن، به‌عنوان منبعی متقن برای علم نحو و کاربردهای صحیح الفاظ به شمار می‌رود.
علت اختلاف فعل در مؤنث و مذکر بودن در آیات یکسان

پرسش:
«أُسْوَهٌ» مؤنث است و با وصف «حَسَنَه» هم آمده. آوردن فعل کانت (ممتحنه/4) متناسب مؤنث بودن است و صحیح است، ولی چرا دو جای دیگر قرآن (ممتحنه/6 و احزاب/21) فعل مذکر کان آمده؟ آیا این خطای قرآن است؟ آیا کاتبان اشتباه نوشته‌اند؟ مگر قرآن نباید بدون خطا باشد ولو خطای ادبیاتی؟

 

پاسخ:
در سه آیه از آیات قرآن کریم، ترکیب «أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ» ذکر شده است که در دو آیه از این موارد، فعل ابتدای جمله که فاعل آن‌ها «أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ» است به‌صورت مذکر آمده است؛ «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه» (۱) و آیه «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ» (۲) اما در یک مورد دیگر فعل به‌صورت مؤنث ذکر شده است؛ «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فی‏ إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَه‏» (۳) یعنی علاوه بر این پرسش که چرا برای فاعل مؤنث، فعل مذکر آمده، سؤال دیگر آن است که چرا در آوردن فعل چنین فاعلی به لحاظ تذکیر و تأنیث، در قرآن اختلاف وجود دارد؟ این در حالی است که چنین تفاوتی حتی در یک سوره و آیات بسیار نزدیک به هم اتفاق افتاده است.

قاعده نحوی
اگر فاعل مؤنث حقیقی و بدون فاصله با فعل متصرف باشد واجب است فعل مؤنث بیاید؛ مانند: «تعلمت الفتاه» اما هرگاه فاعل مؤنث مجازی باشد یا دارای فاصله با فعل باشد، یا فعل آن جامد باشد، جایز است که فعل، مؤنث یا مذکر باشد مانند: «إنتصر الثوره الإسلامیه بفضل اتحاد الجماهیر» (مؤنث مجازی) و «نعمتان حصل علیهماالسلام التلمیذه النشیطه هما العلم و الأخلاق» (بافاصله) و «نعم المرأه انتِ» (فعل جامد)(۴)

تطبیق قاعده بر آیات
در آیات مورد سؤال، دو دلیل از دلایل جایز بودن مذکر یا مؤنث آمدن فعلی که فاعلش مؤنث است وجود دارد. یکی آنکه واژه «اسوه» مؤنث مجازی است و دیگر آنکه میان فعل «کان» و فاعل آن یعنی واژه «اسوه» به‌وسیله واژه‌های دیگر فاصله افتاده است. به‌این‌ترتیب، آیات مورد سؤال با این قاعده نحوی کاملاً منطبق هستند. اساس قرآن کریم در اوج فصاحت است. فصاحت دارای مؤلفه‌های مختلفی است ازجمله آنکه کلام از ضعف تألیف خالی باشد و ضعف تألیف به آن معناست که کلام برخلاف قانون نحو که در میان نحویان مشهور است، تألیف شده باشد.(۵) قرآن کریم خالی از هرگونه ضعف تألیف و اشکال دیگر نحوی است به‌گونه‌ای که پس از نزول قرآن، به‌عنوان منبعی متقن برای علم نحو و استعمالات صحیح الفاظ به شمار می‌رود.

نتیجه
هرگاه فاعل مؤنث مجازی باشد یا دارای فاصله با فعل باشد، یا فعل آن جامد باشد، جایز است که فعل، مؤنث یا مذکر باشد. در آیات مورد سؤال، دو دلیل از دلایل جایز بودن مذکر یا مؤنث آمدن فعلی که فاعلش مؤنث است وجود دارد. 
یکی آنکه واژه «اسوه» مؤنث مجازی است و دیگر آنکه میان فعل «کان» و فاعل آن یعنی واژه «اسوه» به‌وسیله واژه‌های دیگر فاصله افتاده است. به‌این‌ترتیب، آیات مورد سؤال با این قاعده نحوی کاملاً منطبق هستند. اساس قرآن کریم در اوج فصاحت و خالی از هرگونه ضعف تألیف و اشکال دیگر نحوی است به‌گونه‌ای که پس از نزول قرآن، به‌عنوان منبعی متقن برای علم نحو و کاربردهای صحیح الفاظ به شمار می‌رود.

چکیدة پاسخ
هرگاه فاعل، مؤنث مجازی یا دارای فاصله با فعل باشد، یا فعل آن جامد باشد، جایز است که فعل، مؤنث یا مذکر بیاید. در این آیات، واژه «اسوه» مؤنث مجازی است و میان فعل «کان» و فاعل آن یعنی واژه «اسوه» به‌وسیله واژه‌های دیگر فاصله افتاده است؛ یعنی در این آیات، دو دلیل از دلایل جواز مذکر آمدن فعل با فاعل مؤنث وجود دارد. اساس قرآن کریم در اوج فصاحت است به‌گونه‌ای که پس از نزول آن، خود به‌عنوان منبعی متقن برای علم نحو به شمار می‌رود.

 

منابع برای مطالعه بیشتر
شریعتی فرد، حسین، مقاله تبیین فصاحت و بلاغت قرآن کریم، صحیفه مبین، دوره دوم، شماره 7، صص 8-10.

پی‌نوشت
1. سوره احزاب، آیه 21.
2. سوره ممتحنه، آیه 6.
3. سوره ممتحنه، آیه 4.
4. الشرتونی، رشید، مبادی العربیه، تصحیح حمید محمدی، قم، مرکز نشر هاجر، چاپ دوم، 1389 ش، ج 4، ص 44.
5. تفتازانی، مسعود بن عمر، المطول و بهامشه حاشیه السید میر شریف، مکتبه الداوری‌، بیتا ص ۲۰.
 

صفحه‌ها