پرسش وپاسخ
۱۴۰۴/۰۳/۲۸ ۱۴:۴۸ شناسه مطلب: 100257
پرسش:
فرق حکومت جمهوری اسلامی با حکومت شاه در فساد چیست؟ هر دو، فساد سراسر حکومتشان را فراگرفته است.
پاسخ:
برخی بر این باوراند که با مقایسه دو حکومت جمهوری اسلامی و حکومت پهلوی به این نتیجه خواهیم رسید که در هر دو حکومت فساد در سرتاسر ارکان آن وجود دارد و مشاهده میشود که در موارد خرد و کلان در این دو حکومت اختلاس و فساد مالی وجود دارد، با توجه به این مسئله این سؤال مطرح است آیا این دو حکومت در فساد تفاوتی دارند یا نه؟
1- در جواب به این سؤال میتوان از دو حیث پاسخ را بیان کرد چراکه فساد در حکومت از دو منشأ متفاوت است، گاهی فساد از سوی دولتها و شخصیتهای خارجی در کشور و حاکمیت صورت میگیرد و گاهی از سوی عوامل ذینفوذ داخلی. اولین تفاوت عمده حکومت جمهوری اسلامی و حکومت پهلوی در این است که نظام جمهوری اسلامی به خاطر پایبندی به اصل استقلال و عدم وابستگی (نه شرقی و غربی بودن) از وجود فساد توسط عوامل خارجی که به خاطر وابستگی به دول خارجی در مملکت به وجود میآید مبرا است و از این حیث با حکومت پهلوی غیرقابل قیاس است ولی در حکومت شاهنشاهی سابق به خاطر وابستگی شدید به دولتهای آمریکا و انگلیس و بهاصطلاح بلوک غرب، در ضمن عناوین مختلف همچون قراردادهای اقتصادی و حضور مستشاران خارجی این فساد بهطور جدی صورت میپذیرفت.
قرارداد کنسرسیوم نفتی که توسط حکومت شاه با طرف آمریکایی و انگلیسی پس از سقوط دولت مصدق در سال 1332 امضا شد نمونهای مهم از همین فسادهاست که توسط طرف خارجی به کشور تحمیل شد.(1) این نوع قراردادها که حکومت شاه یا به خاطر وابستگیاش به دول خارجی و یا به خاطر فشار این دولتها، میبست، یکی از مهمترین مظاهر فساد در حکومت بود، بهطور مثال اسدالله علم وزیر دربار شاه درباره یک قرارداد برای ساخت تعدادی ساختمان مسکونی نظامی با یک شرکت انگلیسی تعبیر «دزدی سرگردنه» را بکار میبرد آنهم به این خاطر که در ازای ساختمانسازیشان 600 میلیون دلار از رقم دیگر رقبایشان بیشتر میخواستند که مورد قبول محمدرضا شاه هم واقع میشود.(2) همه اینها دلیل بر این است که در حکومت پهلوی باجدهی به بیگانگان امری رایج بوده که در حکومت جمهوری اسلامی به خاطر اصل استقلال کشور، منتفی شده است.
2- از حیث فساد عوامل داخلی هرچند حکومت جمهوری اسلامی از این مسئله مبرا نبوده و هر از چند گاهی خبر فساد و یا اختلاسی هرچند کلان منتشر میشود، ولی نکته اساسی در این باره این است که پروندههای فساد در جمهوری اسلامی از ابتدا تاکنون هیچکدام مصداق فساد سیستمی (نظام فساد پرور و فسادپذیر) نبوده است به این معنا که کل سیستم به فساد آلوده شده باشد و در این راستا به خاطر حجم گستردگی فساد نهاد های نظارتکننده قدرتی برای کشف آن و نهاد قضایی قدرت و اختیاری برای برخورد با آن نداشته باشند، هرچند که مواردی از فساد سیستماتیک به معنای فساد شبکهای وجود داشته باشد که عمده آنان به خاطر نقص قوانین و عدم نظارت دقیق بر اجرای قوانین است، ولی قطعاً هم کشف آن و هم برخورد با آن توسط نهاد های قانونی نظام صورت میگیرد و در برخی از موارد شامل مسئولان عالیرتبه نظام هم شده است همچون برخورد با معاون اول رئیسجمهور سابق و یا معاون اجرایی رئیس قوه قضائیه سابق که پرونده آنها توسط نهاد های نظارتی و قضایی نظام کشف و رسیدگی شد، البته این نکته حائز اهمیت است که با اینهمه وضعیت مقابله با فساد گرچه قابل دفاع باشد، ولی به حد مطلوب نرسید و جا دارد که حکومت با استفاده از تمامی ظرفیتهای خود اصل مبارزه با فساد را دنبال کند تا موارد فساد به حداقلیترین حد ممکن برسد؛ ولی در آنسو و بر اساس گزارشهای تاریخی موجود از مسئولان حکومت پهلوی روشن میشود که در آن زمان کشور دچار یک نوع فساد سیستمی است که از عالیترین نهاد کشور یعنی شاه و دربار تا سازمانها و نهاد های خرد و کلان و کشور درگیر آن بوده است.
برای نمونه خانم مینو صمیمی (سرپرست روابط عمومی دفتر فرح پهلوی) درباره وجود این فساد سیستمی در حکومت پهلوی چنین میگوید: «نکته حائز اهمیت در جریان سفرهای شاه به سوئیس این بود که اکثر تصمیمهای مهم سیاسی ایران در سن موریتس گرفته میشد؛ زیرا اکثر وزرا دست شاه را خوانده بودند و با اطمینان به اینکه «ارباب بزرگ» در سوئیس معمولاً وضعیتی شاداب و سرحال دارد، سعی میکردند هر چه طرح و برنامه جیب پرکن دارند (بجای تهران) در سوئیس به اطلاع شاه برساندد تا با استفاده از روحیه مساعد او بهسرعت برای طرح مورد نظر خود تاییدیه بگیرند، چنین حالتی باعث شده بود سن موریتس بهصورت میعادگاه سران کشور (اعم از لشگری و کشوری) درآید، در حقیقت به گونهای حالت «پایتخت زمستانی ایران» را به خود بگیرد».(3)
نتیجه:
درنتیجه باید گفت که تفاوت وجود فساد در حکومت جمهوری اسلامی و پهلوی در این است که از حیث قدرتهای خارجی حکومت پهلوی به خاطر وابستگیاش به خارج از کشور دارای سطح بالایی از فساد بود که شامل قراردادها و باجهای شاه و دربار به شخصیتها و دول خارجی بود که در این زمینه حکومت جمهوری اسلامی به هیچوجه قابل قیاس با آن نیست، ولی از حیث فساد داخلی هرچند در دو حکومت مصادیق فساد دیده میشود، ولی نکته مهم این است که در جمهوری اسلامی این فساد بهصورت سیستمی صورت نمیگیرد و بهنوعی در حاکمیت نهادینه نشده است و بهصورت موردی صورت گرفته که در بسیاری از موارد با آن برخورد شده است، ولی برخلاف آن در حکومت پهلوی بهطور سیستمی این فساد از دربار تا وزارتخانهها و نهادهای خرد کشور جریان داشته است.
پی نوشت:
1. قراردادهای قبل انقلاب - قراردادهای رژیم پهلوی، 25/4/1400: https://psri.ir/?id=6olxxhtv
2. فقیه حقانی، موسی، آخرین شاه آخرین دربار، ص 327.
3. صمیمی، مینو، پشت پرده تخت طاووس، ص 111.
۱۴۰۴/۰۳/۲۶ ۲۳:۰۳ شناسه مطلب: 100252
پرسش:
چرا غدیر پس از 1400 سال هنوز اهمیت دارد؟
پاسخ:
«غدیر» در نگاه اول واقعهای تاریخی به نظر میرسد؛ رخدادی که در سالهای پایانی عمر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) واقع شد و آن حضرت (صلی الله علیه و آله) دست علی بن ابیطالب (علیه السلام) را بالا برد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه».
پرسش بسیاری از نسل امروز این است که چرا چنین واقعهای پس از قرنها هنوز برجسته میشود؟ مگر یک ماجرای عاطفی یا سیاسی، چه تأثیری در دنیای امروز دارد؟
پاسخ این پرسش را باید در پیام عمیق و گستردۀ غدیر جستجو کرد؛ پیامی که نهتنها محدود به جانشینی فردی خاص، بلکه ناظر به نوعی از حکمرانی است که بر اساس عدالت، معنویت، کرامت انسان و حاکمیت خداوند بنا شده باشد. در ادامه و در قالب نکاتی، توضیحات بیشتر ارائه خواهد آمد.
نکتۀ اول: غدیر؛ فراتر از یک جانشینی سیاسی
غدیر فقط رویدادی عاطفی یا تشریفاتی و سیاسی نبود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در حساسترین موقعیت تاریخی و درست در اواخر عمر خویش، کاروان بزرگ حج را در نقطهای بیابانی گرد آورد تا سخنی اساسی بگوید: «ادامه راه اسلام، بدون رهبری اهلبیت (علیهم السلام) به انحراف کشیده خواهد شد. بر اساس این نگرش، امام علی (علیه السلام) فقط جانشین پیامبر در حوزۀ سیاست نبود، بلکه تجسمی از یک الگوی حکمرانی توحیدی و عدالتخواه بود. او از کودکی با پیامبر بود؛ شاگرد مکتب او بود؛ عدالت و توحید را تا سر حد جان باور داشت؛ برای اجرای عدالت شجاعت داشت و به توحید نه فقط باور داشت، بلکه با آن زندگی میکرد؛ حکومت را نه هدف و آرزوی خود، بلکه وسیلهای برای گسترش حق، رفع فقر، دفاع از مظلوم و مبارزه با تبعیض میدانست.
بنابراین «غدیر» فقط اعلام جانشینی نبود، بلکه نقطهای حیاتی برای تعیین هدف و مسیر آیندۀ امت اسلامی بود. اگر این مسیر ادامه مییافت، چهبسا امروز تصویری متفاوت از جهان اسلام داشتیم.
نکتۀ دوم: انحراف از غدیر؛ تثبیت سلطنت به جای امامت
نادیدهگرفتن غدیر بهتدریج منجر به کنارگذاشتن اهلبیت پیامبر (علیهم السلام) و حذف آن الگوی معنوی و عدالتمحور از صحنه سیاست شد. ساختار خلافت به جای آنکه ادامۀ راه دین باشد، بهتدریج به سلطنتهای موروثی و گاه ستمگرانه تبدیل شد؛ جایی که معیار حکومت، نه تقوا و علم و شایستگی، بلکه وابستگی قبیلهای و قدرت نظامی بود. ازاینرو عدالت و معنویت به شعارهایی تزیینی تقلیل یافت و در عمل، فساد، تبعیض، رانتخواری و ظلم ساختاری، چهرۀ نظامهای سیاسی بسیاری از جوامع اسلامی را شکل داد. صدای اهلبیت (علیهم اسلام) خاموش شد، عقلانیت دینی به حاشیه رفت و امت اسلامی گرفتار درگیریهای درونی و جدایی از ارزشهای بنیادین خود شد.
نکتۀ سوم: امتداد تاریخی این انحراف در دنیای امروز
سخنگفتن از اهمیت غدیر، فقط دربارۀ گذشته نیست؛ زیرا آثار این انحراف تا امروز گسترش یافته است. امروزه نیز حاکمان در بسیاری از کشورهای اسلامی نه بر اساس عدالت و توحید، بلکه بر پایه قدرت و ثروت، حکمرانی میکنند؛ بنابراین از بیم بهخطرافتادن ثروت، قدرت و مناسبات بینالمللیشان، در برابر ظلم ظالمان سکوت میکنند. بر همین اساس، درحالیکه مردم غزه زیر بمباران، آوارگی و نسلکشی، فریاد «کمک» سر میدهند، بسیاری از دولتهای اسلامی به سکوت یا حتی همراهی با ستمگران روی آوردهاند. حمایت از مقاومت، هزینه دارد و حکومتهایی که دغدغه قدرت دارند، حاضر به پرداخت این هزینه نیستند. اینجاست که مخاطب امروز، معنای غدیر را بهتر میفهمد؛ زیرا اگر امام علی (علیه السلام) الگوی حکمرانی شده بود، آیا چنین بیعدالتی گستردهای ممکن بود؟ آیا امت اسلامی به جای این تفرقه، میتوانست نمادی از وحدت، عدالت و مقاومت باشد؟
نکتۀ چهارم: تأخیر در ظهور؛ نتیجه انحراف از مسیر غدیر
بر اساس نگرش مهدوی و شیعی، حکومت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)، ادامۀ طبیعی خط امامت است؛ همان مسیری که از غدیر آغاز شد. با وجود این انحرافی که پس از غدیر رخ داد، سبب شد امت اسلامی به جای فراهمکردن زمینههای حکومت مهدوی و عدالتگستر، گرفتار ظلم و تبعیض، جهل و استبداد شود؛ درنهایت، آخرین امام که منجی جهان است، تولدش با غیبت ملازم شد و هنوز نیز در پردۀ غیبت مانده است. تا زمانی که جهان اسلام، چشمانتظار ندای عدالتخواهانه و توحیدی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) نباشد و به حقیقت غدیر بازنگردد، تحقق حکومت عدل جهانی نیز به تعویق خواهد افتاد.
ظهور نهتنها وعدهای آسمانی، بلکه نتیجۀ آمادگی تاریخی و اجتماعی برای بسط عدالت و توحید است؛ این آمادگی هم در گرو بازگشت به حقیقت غدیر است.
نکتۀ پنجم: بازگشت به غدیر؛ راهی برای اصلاح امروز و ساختن فردا
بازگشت به غدیر، بازگشت به معنای اصیل حکمرانی اسلامی است؛ یعنی حاکم باید خادم مردم باشد، نه صاحب آنان؛ همچنین اینکه ملاک حکومت، تقوا و دانش و عدالت باشد، نه میراث خانوادگی و روابط پشتپرده؛ دفاع از مظلومان در هر جای جهان، وظیفه اسلامی و انسانی باشد، نه یک انتخاب سیاسی مشروط به منافع.
اگر جهان اسلام پیام غدیر را بهدرستی بفهمد و در ساختارهای سیاسی، آموزشی و فرهنگی خود نهادینه کند، میتوان امید داشت فردایی روشن، آزاد و عادلانه شکل بگیرد.
نتیجه:
بنابراین بازگشت به غدیر، یعنی بازگشت به اسلام اصیل و زنده؛ اسلامی که در آن عدالت، معنویت و دفاع از مظلوم فقط شعار نیست، بلکه معیار حکمرانی است. غدیر فقط یک خاطره تاریخی نیست، بلکه مسیر تمدنی و راهی است برای ساختن جامعهای که در آن قدرت امانت است، نه ابزار چپاول؛ جایی که مسئول، خدمتگزار مردم است، نه مالک آنان.
انحراف از غدیر بهتدریج قطار اسلام را از مسیر اصلی خود منحرف کرد؛ تا جایی که در دوران امویان، از اسلام چیزی جز پوستهای پرزرقوبرق باقی نماند و روح آن یعنی عدالت، صداقت و معنویت از کالبد آن جدا شده بود. نتیجۀ انحراف را امروز مشاهده میکنیم: حاکمان مسلماننما که از جنایتهای صهیونیسم چشم میپوشند و به جای دفاع از غزه، در اندیشۀ حفظ تخت و ثروت خود هستند.
اصلاح این وضع، نیازمند شجاعت برای بازگشت است؛ بازگشت به عدالت علوی، حکمرانی اخلاقمحور، و دینی که در عمل از مظلومان حمایت میکند، نه فقط در خطبهها و بیانیهها.
کلمات کلیدی: روز غدیر، امام علی (علیه السلام)، امامت، مکتب علوی.
برای مطالعه بیشتر:
سیدی، حسین؛ امیر گلها (نگاهی نو به زندگی و شخصیت امام علی علیه السلام)؛ قم: نشر معارف، [بیتا].
صفائی حائری، علی؛ غدیر: معنا، زیربنا، ضرورت و هدف ولایت؛ قم: لیلة القدر، 1397 ش.
فاضل لنکرانی، محمدجواد؛ غدیر: اکمال دین و اتمام نعمت با ابلاغ حکومت و ولایت ائمه معصومین (ع)؛ قم: مرکز فقهی ائمه اطهار (ع)، 1404 ش.
محدثی، جواد؛ بازتاب غدیر در تاریخ اسلام؛ قم: نشر معارف، 1394 ش.
نظری، محمود و حبیبالله حلیمیجلودار؛ غدیر و حکمرانی شایسته؛ [بیجا]: سردار شهید طوسی، 1400 ش.
۱۴۰۴/۰۳/۲۵ ۱۳:۵۳ شناسه مطلب: 100247
پرسش:
آیا حقیقت دارد که امام خمینی به مردم گفتند آب و برق رو برای شما مجانی میکنیم؟
پاسخ:
اولاً امام خمینی (ره) با تأکید بر دو قید این وعده را مطرح و به دولت موقت در اجرای آن تأکید کردند. یکی با تأکید بر قید «برای مستضعفین» (نه تمام ملت) و دوم قید «فعلاً» (یک امر موقتی). ثانیاً این وعده پس از پیروزی انقلاب مطرح شده بود؛ لذا امام با این وعده مردم را با خود همراه نساخته بودند؛ و ثالثاً با توجه به حوادث بعد از انقلاب نظیر تحریمهای گسترده و جنگ خانمانسوز، حمایت از مستضعفین در صدر برنامههای نیروهای انقلاب بود و در مورد آب و برق مورد نظر هم تا حدی از مصرف حاملهای انرژی، هزینه آن، صفر یا بسیار ناچیز بود و یارانه سنگینی برای کاهش قیمت حاملهای انرژی برای عموم ملت از طرف دولتها پرداخت میشد و میشود.
در رابطه با این بحث و روشن شدن این موضوع باید به سؤالات ذیل پاسخ داده شود. اول اینکه آیا این وعده از طرف امام خمینی (ره) مطرح شد؟ و دوم اینکه ایشان با این وعده، مردم ایران را با خود همراه ساخت؟ سؤال بعدی اینکه طرح چنین وعدهای آن هم با وجود الگوی مصرف اشتباه در جامعه ما و وجود بحران منابع انرژی اشتباه نیست؟
با نگاهی به بیانات امام خمینی (ره) میتوان دریافت که این عبارت، از سوی ایشان مطرح گردیده اما برداشتی که از بیان ایشان میشود، صحیح نیست. ایشان سه بار این وعده را مطرح کردند. بار اول در پیام 14 مادهایِ نهم اسفند سال 57، قبل از ترک تهران به مقصد قم با توجه به وضعیت بسیار بد حاکم بر کشور، فردای اعلام آب و برق مجانی توسط سخنگوی دولت موقت عباس امیر انتظام (برای کمدرآمدها آب و برق مجانی میشود)، امام (ره) خطاب به ملت ایران: «من به دولت راجع به مجانی کردن آب و برق و بعضی چیزهای دیگر «فعلاً برای طبقات کم بضاعتی» که در اثر تبعیضات خانمان برانداز رژیم شاهنشاهی دچار محرومیت شدهاند و با برپایی حکومت اسلامی به امید خدا این محرومیتها برطرف خواهد شد، سفارش اکید نمودم که عمل خواهد شد.»(1)
پس اولاً از این سخن مشخص میشود که سخنگوی دولت هم در پاسخ به فرمان امام (ره) در روزهای قبل، این مطلب را اعلام میکند؛ و ثانیاً امام (ره) با قید «فعلاً» نشان میدهد که موافق امر غیر کارشناسی مجانی بودن دائم حاملهای انرژی نیست؛ و نکته دیگر اینکه امام (ره) بعد از پیروزی انقلاب، این سخنان را بیان کردهاند و با این وعدهها مردم را برای حضور در حرکتهای انقلابی پیش از انقلاب، با خود همراه نساختهاند.
بار دوم، با فاصله یک روز از پیام قبلی، در بدو ورود به قم (10 اسفند 57) در سخنرانی مدرسه فیضیه: «ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را میخواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم میخواهیم مرفه باشد. شما به معنویات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند اینها. دلخوش نباشید که مسکن فقط میسازیم، آب و برق را مجانی میکنیم «برای طبقه مستمند»، اتوبوس را مجانی میکنیم برای «طبقه مستمند»، دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت میدهیم؛ شما را به مقام انسانیت میرسانیم.»(2) که این محتوای همان فایل صوتی تقطیع شده معروف است که در آن تأکید امام بر «عدم دل خوشی بر رفاه مادی و هدفگذاری اصلی انقلاب برای رشد معنویت و مقام انسانیت»، تقطیع شده است.
مجدداً روز بعد (روز جمعه 11 اسفند 57) در کتابخانه مدرسه فیضیه (خطاب به خبرنگار روزنامه اطلاعات): «هر چه زودتر باید مشکل مسکن برای «بیخانمانها و فقرای ایران» حل گردد و برای هر خانواده، مسکن مورد نیازشان تأمین شود، آب و برق «برای فقرا و بیبضاعتها» باید مجانی گردد».(3)
با دقت در این سه عبارت میتوان فهمید که در هر سه مورد، وعده آب و برق مجانی، با اصرار به قید «برای مستمندان» بیان شده است نه عموم مردم که آنهم تحقق یافت، یعنی تا میزان مشخصی از مصرف تا مدتها بعد از انقلاب رایگان بود و افزایش مصرف نسبت به آن میزان معین، هزینه داشت و تا امروز توسط دولتها مبالغ هنگفتی به حاملهای انرژی تعلق گرفته و میگیرد. ضمن اینکه برای تحقق وعدههای اقتصادی امام (ره)، حساب صد امام، کمیته امداد امام خمینی (ره)، بنیاد مسکن، بنیاد مستضعفان، جهاد سازندگی و... راهاندازی گردید و با بضاعت خود به سرعت به سامان دادن وضعیت معیشتی، بهداشت و بیسرپناهی فقرا در سراسر کشور و روستاها پرداخته شد.
این فقرزداییهای وسیع اما «ناکامل»، همه با توجه به این نکته است که دشمنان داخلی و خارجی هرگز نگذاشتند امام (ره) و دستگاههای زمان ایشان، حتی یک روز را با آرامش و بدون ویرانی به رهبری دینی و معیشتی مردم بپردازند.
عمر رهبری امام (ره)، مسئولین و یارانش، علاوه بر غائلههای مسلحانه داخلی سیاسی، با توطئههایی مانند ترورهای وسیع، کودتای نوژه و امثال غائلههای کردستان، خلق عرب، ترکمنصحرا، دمکرات آذربایجان، هشت سال جنگ ویرانگر و تحریمهای گسترده کمرشکن، به روزهای بسیار سختی گذشت تا آنجا که دشمن هر روز منتظر سقوط اصل این انقلاب و نظام بود، چه رسد به رشد و توسعه، با این حال، امام (ره) و مسئولین هرگز از محرومین غافل نبودند.
نتیجه:
اصل این عبارت صحیح است و امام خمینی (ره) آن را سه بار در اسفندماه سال 57 بیان کرده است اما با اصرار و تأکید بر دو قید «فعلاً» و برای «مستضعفان» نه اینکه امام خمینی (ره) وعده غیرمنطقی رایگان شدن حاملهای پرارزش و محدود انرژی را برای همه طبقات جامعه و الیالابد داده باشد. دوم اینکه امام (ره) این جملات را بعد از پیروزی گفته است و مردم با این وعده، در پیروزی انقلاب مشارکت نکردند. بخشی از این وعده با نادیده گرفتن مصارف پایین محقق شد، امام خمینی (ره) با وجود مشکلات متعدد تحمیلی در جهت شکست انقلاب مانند تحریمهای فلج کننده و هشت سال جنگ خانمان سوز، با همه وجود در صدد محرومیتزدایی از چهره کشور بر آمد.
پی نوشت:
1. خمینی، سید روحالله، صحیفه امام، ج 6، ص 262.
2. خمینی، سید روحالله، صحیفه امام، ج 6، ص 273.
3. خمینی، سید روحالله، صحیفه امام، ج 6، ص 297.
۱۴۰۴/۰۳/۲۴ ۲۳:۵۳ شناسه مطلب: 100246
پرسش:
آیا در روایات توصیهای به زیارت قبور والدین شده و آثاری برای آن عمل بیان گردیده است؟
پاسخ:
روایات متعددی، زیارت قبور مردگان و به طور خاص زیارت والدین را توصیه کرده و برای آن آثار و برکات فراوانی برشمردهاند. در برخی ازاین روایات، آثار زیارت قبور برای میت بیان شده و در برخی به آثار زیارت برای زائر اشاره شده است و برخی روایات، آثار زیارت برای هر دو را آوردهاند. ازاینرو، پاسخ در سه بخش ارائه میشود. نکتهای که لازم است در مقدمه تذکر داده شود این که بسیاری از روایات، زیارت قبور اموات را به طور عام بیان کردهاند، اما باتوجه به اهمیت جایگاه و مقام والدین، به طریق اولی میتوان آنها را بر زیارت قبر پدر و مادر سرایت داد؛ زیرا وقتی زیارت کسی غیر از پدر و مادر چنین آثار و برکاتی برای شخص داشته باشد، به طور قطع، زیارت پدر و مادر نیز همان آثار را دارد.
الف. آثار زیارت قبور والدین برای آنها
روایات متعددی به زیارت قبور پدر و مادر توصیه کردهاند و آثاری که برای آنها دارد را برشمردهاند که برخی از آنها آورده میشود.
1. خوشحالی اموات از زیارت قبور آنها
در روایتی از امیر مومنان علیهالسلام آمده است:
«زُورُوا مَوْتَاکُمْ فَإِنَّهُمْ یَفْرَحُونَ بِزِیَارَتِکُمْ؛(1) مردگان خود را زیارت کنید، براستی آنها از زیارت شما خرسند میشوند.»
در این روایت به طور کلی به زیارت قبور اموات توصیه شده، پس زیارت قبور والدین را نیز شامل میشود.
2. انس گرفتن اموات با زائران قبورشان
اسحاق بن عمار میگوید از امام کاظم علیهالسلام پرسیدم آیا مؤمن میداند چه کسی به زیارت قبر او آمده است؟ امام علیهالسلام فرمودند:
«نَعَمْ وَ لَا یَزَالُ مُسْتَأْنِساً بِهِ مَا دَامَ عِنْدَ قَبْرِه؛(2) بله تا زمانی که زائر نزد قبر اوست، میت با او انس دارد.»
بدیهی است وقتی زیارت قبر شخصی که نسبت و پیوند خویشاوندی با انسان ندارد، باعث انس گرفتن او با زائر قبرش میشود، زیارت قبر والدین باعث انس و محبتی دو چندان خواهد شد.
ب. آثار زیارت قبور والدین برای فرزندان
بر اساس روایات، زیارت قبور والدین آثار خوبی هم به دنبال دارند که در ادامه اشاره خواهد شد:
1. درخواست حاجت و استجابت دعا نزد قبور والدین
یکی از برکات زیارت قبور والدین و دعا کردن نزد قبور آنها، استجابت دعا است امیرمؤمنان علیهالسلام میفرماید:
«وَ لْیَطْلُبْ أَحَدُکُمْ حَاجَتَهُ عِنْدَ قَبْرِ أَبِیهِ وَ عِنْدَ قَبْرِ أُمِّهِ بِمَا یَدْعُو لَهُمَا؛(3) هر یک از شما با حضور نزد قبر پدر و مادر خود، ابتدا برای آنان دعا نماید، سپس حاجت خود را طلب نماید.»
2. بخشش گناهان
یکی دیگر از آثار و برکات زیارت قبور والدین برای فرزندان این است که مورد رحمت و مغفرت الهی قرار گیرد. در روایتی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آمده است:
«مَنْ زَارَ قَبْرَ وَالِدَیْهِ أَوْ أَحَدِهِمَا فِی کُلِّ جُمُعَهٍ فَقَرَأَ عِنْدَهُمَا یس غَفَرَ اللَّهُ لَهُ بِعَدَدِ کُلِّ حَرْفٍ مِنْهَا؛(4) کسی که قبر پدر و مادرش، یا یکی از آنها را در هر جمعه زیارت کرده و بر مزار آنها سوره یاسین بخواند، خداوند به تعداد حروف این سوره، او را مورد غفران خویش قرار میدهد.»
3. ثبت حسنات فراوان برای زائر
از امام حسین علیهالسلام نقل شده هر کس داخل قبرستان شود و این دعا را بخواند:
«اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الْأَرْوَاحِ الْفَانِیَهِ وَ الْأَجْسَادِ الْبَالِیَهِ وَ الْعِظَامِ النَّخِرَهِ الَّتِی خَرَجَتْ مِنَ الدُّنْیَا وَ هِیَ بِکَ مُؤْمِنَهٌ أَدْخِلْ عَلَیْهِمْ رَوْحاً مِنْکَ وَ سَلَاماً مِنِّی.»
خداوند به اندازه مخلوقاتش از زمان حضرت آدم تا قیامت برای او حسنه مینویسد.(5) گرچه این روایت به طور خاص برای زیارت قبر پدر و مادر نیست، اما بدیهی است کسی که به زیارت قبر پدر و مادرش رفته و این دعا را خوانده نیز شامل میشود.
4. جلوگیری از عاق والدین
یکی از برکات زیارت قبر والدین، جلوگیری از عاق شدن فرزندان توسط پدر و مادر است. در روایتی از امام کاظم علیهالسلام آمده است:
«إِنَّ الْعَبْدَ لَیَکُونُ بَارّاً بِوَالِدَیْهِ فِی حَیَاتِهِمَا ثُمَّ یَمُوتَانِ فَلَا یَقْضِی عَنْهُمَا دُیُونَهُمَا وَ لَا یَسْتَغْفِرُ لَهُمَا فَیَکْتُبُهُ اللَّهُ عَاقّاً وَ إِنَّهُ لَیَکُونُ عَاقّاً لَهُمَا فِی حَیَاتِهِمَا غَیْرَ بَارٍّ بِهِمَا فَإِذَا مَاتَا قَضَی دَیْنَهُمَا وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمَا فَیَکْتُبُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَارّاً؛(6) به راستی بندهای در زمان حیات و زنده بودن پدر و مادرش به آنها نیکی میکند اما پس از مرگ آنها، بدهکاری آنها را پرداخت نمیکند و برای آنها استغفار نمیکند، پس خدای متعال آن شخص را عاق والدین شده محسوب میکند؛ اما شخصی هم ممکن است در زمان حیات پدر و مادر به آنها نیکی نکرده، ولی پس از مرگ، آنها را یاد میکند، بدهی آنها را پرداخت کرده و برایشان استغفار میکند، این باعث میشود نام او جزو نیکوکاران به والدین نوشته شود.»
از این روایت میتوان چنین برداشت که زیارت قبور والدین و استغفار برای آنها، باعث میشود از عاق شدن انسان جلوگیری نماید، زیرا یکی از مصادیق نیکی به اموات، حضور در کنار قبور آنها و طلب استغفار برای آنان است.
ج. آثار و برکاتی که برای هر دو دارد
در برخی روایات، آثاری برای زیارت قبور اموات آمده است که شامل زیارتکننده و زیارتشونده، هر دو میشود.
1. آمرزش زیارتکننده و زیارتشونده
امام رضا علیهالسلام میفرماید:
«مَا مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ زَارَ قَبْرَ مُؤْمِنٍ فَقَرَأَ عِنْدَهُ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ سَبْعَ مَرَّاتٍ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِصَاحِبِ الْقَبْر؛(7) هیچ بنده مومنی نیست که قبر مومنی را زیارت نماید و نزد قبر او هفت بار سوره قدر بخواند مگر این که خداوند زیارتکننده و صاحب قبر را میآمرزد.»
2. ثبت ثواب 50 سال عبادت و بخشش 50 سال گناه
از امیرمومنان علیهالسلام نقل شده که از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم هر کس داخل قبرستان شود و بگوید:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ السَّلَامُ عَلَی أَهْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِنْ أَهْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَا أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ اغْفِرْ لِمَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ احْشُرْنَا فِی زُمْرَهِ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ.»
خدای متعال ثواب پنجاه سال به او عطا فرماید و گناهان پنجاه سال او و پدر و مادرش را بیامرزد.(8)
نتیجهگیری:
روایات متعددی به زیارت اموات توصیه کردهاند. برخی از احادیث نیز به طور خاص، زیارت پدر و مادر را توصیه کردهاند. این احادیث بر سه دستهاند. برخی آثار زیارت را برای میت بیان کرده، برخی، آثار آن برای زائر را بیان کرده و برخی روایات، آثار زیارت برای هر دو را آوردهاند.
پینوشتها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح، غفاری علیاکبر و آخوندی، محمد، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج3، ص230.
2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح، غفاری علیاکبر و آخوندی، محمد، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج3، ص228.
3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح، غفاری علیاکبر و آخوندی، محمد، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج3، ص230.
4. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار، محقق/مصحح، جمعی از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق، ج89، ص293.
5. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار، محقق/مصحح، جمعی از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق، ج99، ص300.
6. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح، غفاری علیاکبر و آخوندی، محمد، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص163.
7. ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، محقق/مصحح، غفاری، علی اکبر، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413ق، ج1، ص181.
8. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار، محقق/مصحح، جمعی از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق، ج99، ص301.
۱۴۰۴/۰۳/۲۱ ۱۲:۱۵ شناسه مطلب: 100236
پرسش:
آیا منظور از حدیثی که در آن گفته شده مردی از قم قیام خواهد کرد امام خمینی بوده است؟
پاسخ:
یکی از مباحثی که در مورد مهدویت و ظهور حضرت ولیعصرعجل الله تعالی فرجه الشریف همواره در طول عصر غیبت مطرح بوده، تطبیق زمانهای مختلف با شرایط ظهور امام زمان و دوران آخرالزمان هست؛ که این موضوع با نهضت امام خمینی (ره) و پیروزی انقلاب و تشکیل نخستین حکومت اسلامی در عصر غیبت، دوباره جاری شد و برخی به تطبیق زمان و شخصیتهایی نظیر امام راحل و مقام معظم رهبری و مستندسازی آن بر اساس روایات معصومین علیهالسلام پرداختهاند.
روایتی به این مضمون از امام موسی کاظم علیهالسلام در منابع روایی آمده است: «رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا یَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ؛(1) مردی از اهالی قم، مردم را به سوی حق دعوت میکند. گروهی با او همپیمان میشوند که مانند پارههای آهن هستند، بادهای تند قدم هایشان را نمیلغزاند، از نبرد و دفاع ترسی ندارند و از آن خسته نمیشوند و توکلشان بر خدا است».
به نظر میرسد محتوای این حدیث، بر اساس ملاحظات و دلایل و شواهدی که در پی میآید، با نهضت امام خمینی (ره) ارتباط دارد. بیتردید سید روحالله موسوی خمینی، مردی از اهل قم است. بر این اساس، همه مطالب و پیامها و نکتههای این حدیث، بر نهضت امام خمینی (ره) جاری است. در تبیین و تحلیل فرضیه تطبیق، راههای متعدی وجود دارد: سه دسته از احادیث در فهم این تطبیق کمک میکند.
الف. آیات قرآنی و احادیث پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله و اهلبیت علیهالسلام که اسلام و ایمان و دانش و امتیازات بینظیر ایرانیان و نقش بزرگ آنان را در پیشرفت و گسترش اسلام و تمدن اسلامی در جهان گزارش کرده است.
در سوره مائده، خطاب به مؤمنان در عصر حیات رسول خدا صلیالله علیه و آله چنین آمده است: ﴿یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافرِینَ یجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یخافُونَ لَوْمهَ لائِم ذلِک فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ﴾؛(2)
این آیه از اسلام قومی خبر داده است که در زمان نزول آیه، مسلمان نبودهاند و شش امتیاز نیز برای آنان بیان کرده است. اصحاب پیامبر در صدد شناسایی این قوم بودند و پیوسته از ایشان میپرسیدند. مفسران در گزارش پاسخ پیامبر خدا نوشتهاند: «فضرب بیده علی عاتق سلمان فقال: هذا و ذووه ثم قال: لوکان الدین معّلقا بالثریا لتناوله رجال من ابناء فارس؛ (3) پیامبر با دست خویش بر دوش و کتف سلمان زده و سپس فرمود: این و بستگان اصحابش. سپس فرمود: اگر دین به ثریا آویزان باشد مردانی از فرزندان فارس به آن میرسند.»
ب. همچنین احادیثی که قیام حقطلبانه و انقلاب اسلامی زمینهساز ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از مشرق را در عصر غیبت گزارش کرده است، گواه دیگری برای فرضیه تطبیقی هست. پیامبر خدا صلیالله علیه و آله فرمودند: «یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدی سلطانه؛(4) مردمی از مشرق قیام میکنند و برای سلطنت الهی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف زمینهسازی میکنند.»
انقلاب خیرطلبانه در مشرق نیز در حدیث نبوی دیگر پیش بینی شده است؛ انقلابی که در عصر غیبت روی میدهد و حکومت تشکیل میدهد و حکومت را به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف میرسانند.
احادیثی که در فضیلت قم و نقش آن در انقلاب جهانی مهدوی وارد شده است، دلیل دیگر فرضیه تطبیق هست. امام صادق علیهالسلام قم را معدن شیعه دانستهاند: «کِتَابُ تَارِیخِ قُمَ تَأْلِیفِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقُمِّیِّ، قَالَ رَوَى سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْخُزَاعِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام أَیْنَ بِلَادُ الْجَبَلِ فَإِنَّا قَدْ رُوِّینَا أَنَّهُ إِذَا رُدَّ إِلَیْکُمُ الْأَمْرُ یُخْسَفُ بِبَعْضِهَا فَقَالَ إِنَّ فِیهَا مَوْضِعاً یُقَالُ لَهُ بَحْرٌ وَ یُسَمَّى بِقُمَّ وَ هُوَ مَعْدِنُ شِیعَتِنَا فَأَمَّا الرَّیُّ فَوَیْلٌ لَهُ مِنْ جَنَاحَیْهِ وَ إِنَّ الْأَمْنَ فِیهِ مِنْ جِهَهِ قُمَّ وَ أَهْلِهِ قِیلَ وَ مَا جَنَاحَاهُ قَالَ علیهالسلام أَحَدُهُمَا بَغْدَادُ وَ الْآخَرُ خُرَاسَانُ فَإِنَّهُ تَلْتَقِی فِیهِ سُیُوفُ الْخُرَاسَانِیِّینَ وَ سُیُوفُ الْبَغْدَادِیِّینَ فَیُعَجِّلُ اللَّهُ عُقُوبَتَهُمْ وَ یُهْلِکُهُمْ فَیَأْوِی أَهْلُ الرَّیِّ إِلَى قُمَّ فَیُؤْوِیهِمْ أَهْلُهُ ثُمَّ یَنْتَقِلُونَ مِنْهُ إِلَى مَوْضِعٍ یُقَالُ لَهُ أَرْدِسْتَانُ».(5)
و همچنین در احادیث دیگر اهل قم را اخوان و برادران امامان علیهالسلام دانسته شده است: «وَ رُوِیَ عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَهْلِ الرَّیِ أَنَّهُمْ دَخَلُوا عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام وَ قَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ فَقَالَ مَرْحَباً بِإِخْوَانِنَا مِنْ أَهْلِ قُمَ فَقَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ فَأَعَادَ الْکَلَامَ قَالُوا ذَلِکَ مِرَاراً وَ أَجَابَهُمْ بِمِثْلِ مَا أَجَابَ بِهِ أَوَّلًا فَقَالَ إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّهُ وَ إِنَّ لِلرَّسُولِ حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِینَهُ وَ إِنَّ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَهُ وَ إِنَّ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَهُ قُمَّ وَ سَتُدْفَنُ فِیهَا امْرَأَهٌ مِنْ أَوْلَادِی تُسَمَّى فَاطِمَه».(6)
اما شواهد و مدارک ارتباط حدیث مورد سؤال با امام خمینی (ره):
سید روحالله موسوی خمینی، در شهر خمین به دنیا آمد. به همین دلیل «خمینی» نامیده شد. احتمال دارد توجه به زادگاه امام خمینی (ره)، ذهن پژوهشگران را از درک سریع ارتباط و پیوند حدیث امام کاظم علیهالسلام با امام خمینی باز دارد. برای فهم «قمی» بودن امام و انطباق جمله «رجل من اهل قم» به امام خمینی، دقت در شواهد نه گانه ای که در اینجا بیان میشود راهگشا خواهد بود.
الف. گرچه امام خمینی در بیستم جمادیالثانی 1320 ق برابر با 30 شهریور 1281 شمسی و در شهرستان خمین به دنیا آمدند، ولی در ماه رجب 1340 ق برابر با نوروز 1300 شمسی به قم هجرت کرده (7) و تا دستگیری و تبعید به خارج از کشور، در 13 آبان 1343 در قم اقامت داشتند. در 12 آبان 1357 از پاریس به تهران آمدند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در 10 اسفند 1357 به قم بازگشتند و تصمیم بر ماندن در قم داشتند. در دوم بهمن 1358 برای درمان به بیمارستان قلب تهران منتقل شدند و پس از مرخصی از بیمارستان، به توصیه پزشکان در تهران ماندگار شدند. (8) بنابراین امام خمینی (ره) حدود نیمقرن در شهر قم ساکن بودند. این حضور طولانی در قم، برای قرار گرفتن «امام خمینی» در شمار «اهل قم» کافی است. قطعاً ازنظر عرف و شرع و فقه، امام خمینی با پنج دهه اقامت در قم، اهل قم شناخته میشوند. امام خود در سخنرانی خویش در 10 اسفند 1357، همزمان با ورود به قم، خودشان را قمی دانسته و به قمی بودن خویش افتخار کرده، فرمودند: «من از عواطف ملت ایران و از عواطف «هم وطنیهای» خودم «قمیها» که من قبلاً گفته بودم از قم علم منتشر میشود، از قم قدرت منتشر شد، قم نمونه بود و من مفتخرم که در قم هستم! من 15 سال یا قدری بیشتر از شما دور بودم لکن دلم اینجا بود، با شما بودم. شما غیرتمندان، شما پاک جوانان سرمشق همه شدید و الحمدالله تمام ملت ایران در سراسر ایران باهم همصدا شدند و این قدرت الهی بود که طاغوت را شکست».(9)
ایشان در فروردین 1358 نیز در سخنرانی دیگر خود، قم را «وطن» خویش نامیده، فرمودند: من خوشحالم که بعد از سالهای طولانی در میان شما رفقا، جوانان هستم. من همیشه در فکر ایران و در فکر «وطن خودم» «قم» بودم و هستم و دعاگویم. شما میدانید که قم مرکز تشیع از زمان حضرت صادق علیهالسلام، حدود آن زمان مرکز تشیع بوده است و از قم تشیع به سایر جاها رفته است. هم علم از قم به جاهای دیگر منتشرشده است و بحمدالله شجاعت و زحمت در راه اسلام و فداکاری هم از قم منتشر شد. قم مرکز همه برکات است، خدا شما قمیها را برای ما حفظ کند و همه ایران را برای همه.(10)
حضور و اقامت طولانی مدت امام در قم و نظر و اظهارات عرف مردم و افتخار و تصریح امام بر اینکه وطن شان قم است، همه شواهد منطقی و عقلی برای انطباق جمله ابتدای حدیث امام کاظم علیهالسلام، بر امام خمینی است.
ب. منظور از «اهل قم» در حدیث، منطقه جغرافیایی قم در عصر حیات امام کاظم علیهالسلام است که شامل شهر خمین هم شده است. حسن بن محمد بن حسن قمی، در قرن چهاردهم هجری قمری در بیان حدود قم مینویسد: از برقی روایت است که او گفت که قم چهل فرسخ در چهل فرسخ است زیرا که حدود آن به غایت از یکدیگر دورند و اقطار آن متفاوتاند و از دیگر شهرها باحوز آن گرفتهاند و جمع کردهاند. برقی چنین گوید که حد اول قم از ناحیت همدان است تا میلاذجرد که آن ساوه است و حد دوم آن از ناحیت ری تا جوسق داود بن عمران اشعری بدو فرسخ از دیر جص که فرا پیش قم است... حد سیم از ناحیت فراهان است آنجا که ناحیت کرج است و گویند ازآنجاکه جوسق دیزوآباد است از همدان و حد چهارم از ناحیت اصفهان تا وادی که میان قریه درام و جرقام و میان قریه راوندست.(11)
روشن است که قم با این گستردگی جغرافیایی، چهل در چهل فرسخ خمین را فرا میگرفته است، بنابراین زادگاه امام خمینی نیز منطقه قم خواهد بود. ازاین رو، هیچ تردیدی وجود ندارد.
شاهد دیگر این مدعا حدیثی است که میفرماید عدهای از اهل ری بر محضر امام صادق علیهالسلام رسیدند و گفتند ما از اهل ری هستیم و امام در پاسخ فرمودند درود بر برادران قمیمان، دوباره گفتند ما از ری هستیم و حضرت همان درود قبلی را تکرار فرمودند: «وَ رُوِیَ عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَهْلِ الرَّیِ أَنَّهُمْ دَخَلُوا عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام وَ قَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ فَقَالَ مَرْحَباً بِإِخْوَانِنَا مِنْ أَهْلِ قُمَ فَقَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ فَأَعَادَ الْکَلَامَ قَالُوا ذَلِکَ مِرَاراً وَ أَجَابَهُمْ بِمِثْلِ مَا أَجَابَ بِهِ أَوَّلًا فَقَالَ إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّهُ وَ إِنَّ لِلرَّسُولِ حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِینَهُ وَ إِنَّ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَهُ وَ إِنَّ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَهُ قُمَّ وَ سَتُدْفَنُ فِیهَا امْرَأَهٌ مِنْ أَوْلَادِی تُسَمَّى فَاطِمَه؛(12)
ج. روشن است مرد قمی که در حدیث از وی یاد شده است، با توجه به ویژگیهای کار و پیروانش، یکی از افراد عادی، بیسواد و درس ناخوانده نیست، قطعاً «اهل علم قم» مقصود است. امام خمینی، بزرگ ترین شخصیت حوزه علمیه قم از زمان تأسیس تا امروز هست. امام خمینی (ره)، در 29 اسفند 1301 که حوزه علمیه قم توسط آیتالله عبدالکریم حائری یزدی تأسیس شد در قم بودند و از آغاز تأسیس حوزه علمیه قم در این شهر اقامت داشتند. در همین حوزه درس خوانده، تربیت شده و تدریس مینمودند تا آنگاه که در جایگاه مرجعیت و رهبری دینی انقلاب قرار گرفتند. امام خمینی، به لحاظ آثار وجودی، جامعیت، شاگردان ممتاز فراوان، تألیفات و رهبری انقلاب، تنها شخصیت علمی مشهور، برجسته و جهانی حوزه علمیه قم میباشند. ازاین رو، منظور ازجمله «رجل من اهل قم» در واقع «رجل من اهل علم قم» است و مصداق آن، امام خمینی است.
د. گرچه قم از زمان صدور حدیث تا امروز، پایگاه بزرگ و تاریخی شیعه و پیروان اهل بیت بوده است، اما بررسی تاریخ سیاسی قم و رویدادهای آن، بیانگر این است که تا انقلاب اسلامی ایران، در قم انقلابی با ماهیت، گستردگی، ویژگیها و سرنوشت انقلابی که امام هفتم علیهالسلام در این حدیث پیشبینی نمودهاند، پدید نیامده است.
ه. امام خمینی (ره) در قم ازدواج کرده و پنج فرزند ایشان، سه دختر و دو پسر در قم به دنیا آمدهاند.
و. امام خمینی (ره) در حوزه علمیه قم، شاگردان بسیاری تربیت نمودند. شاگردان سختکوش، پرتوان، هوشیار و مبارزی که در مکتب سیاسی امام خمینی آموزش دیدند و یاران وفادار ایشان در انقلاب اسلامی شدند. استعدادهای طلاب با شاگردی و تحصیل در حوزه درس امام شکوفا شد. همین نخبگان سیاسی حوزوی که در پیشرفت، پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی ایران نقش چشمگیری داشته و دارند. امام خمینی، در حوزه علمیه قم مجتهدان بزرگی را تربیت نمود. برخی از ایشان در جایگاه مرجعیت تقلید قرار گرفتند. در برخی دورهها، در درس امام خمینی تا 1200 تن حضور داشتهاند، شهید آیتالله سعیدی و غفاری و شهید بهشتی، باهنر، مفتح، مطهری، محلاتی و مراجع تقلید آیات عظام فاضل لنکرانی، ناصر مکارم شیرازی، حسین نوری همدانی، لطفالله صافی گلپایگانی، جعفر سبحانی و عبدالله جوادی آملی، عبدالکریم موسوی اردبیلی و رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای از شاگردان امام خمینی بودهاند.(13)
ز. بسیاری از کتابها و تألیفات امام خمینی در دوران تحصیل و تدریس ایشان در حوزه علمیه قم نوشته شده و برخی هم در قم به چاپ رسیدهاند.
ح. مبارزات امام خمینی با رژیم سلطنتی پهلوی و مخالفت ایشان با «رفرم آمریکایی شاه و انقلاب سفید» و «لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی» و «لایحه کاپیتولاسیون» و سخنرانیهای پرشور و تحولآفرین ایشان در قم صورت گرفته است. مأموران رژیم پهلوی، دو بار امام خمینی را از قم دستگیر و به تهران بردهاند. قم پایگاه و سنگر مبارزه، قیام و انقلاب امام خمینی است. پایتخت اندیشه سیاسی دینی امام خمینی و تفکرات انقلابی اسلامی قرارگرفته و از آنجا به سراسر ایران گسترش یافته است. همه درگیریهای امام خمینی با شاه و رژیم سلطنتی از 1340 تا تبعید امام به بورسای ترکیه در 13 آبان 1343 در قم روی داده است. دعوت مردم از سوی امام خمینی به سوی نبرد و جهاد با طاغوت زمان شاه و رژیم شاهنشاهی ضد اسلامی پهلوی از قم آغاز شد و ادامه یافت تا به پیروزی رسید.
ط. در این حدیث شریف «اهل قم» به کار رفته است. در لغت عرب، هر جا اهل به مکان اضافه شود، به معنای «ساکنان» آن مکان هست و هرگز به معنای زادگاه و محل ولادت استعمال نشده است. درباره مفهوم «اهلبیت» نوشتهاند: «اهلالبیت سکانه»(14) «اهلبیت» ساکنان آن هستند. اهل مکه، ساکنان بیتالله الحرام و شهر مکه هستند.(15) در معنای «اهل بلد» گفتهاند: اهل البلد سکانه (16) اهل شهر ساکنان شهرند، کسانی که در شهر زندگی میکنند. «اهل قم» به معنای «ساکنان شهر قم» است، نه کسانی که الزاماً زادگاهشان قم باشد و یا در این شهر به دنیا آمده باشند؛ بنابراین اهل قم در حدیث مزبور، تمام کسانی را که ساکن قماند دربر میگیرد؛ چه در قم به دنیا آمده باشند و یا در جای دیگری به دنیا آمده و به قم رفته و ساکن این شهر شده باشند. گرچه ممکن است گفته شود اهل قم، اختصاص به کسانی دارد که زادگاهشان قم است، ولی این برداشت ازنظر لغت نادرست است. در لغت، «اهل قم» عام است و شامل هر فردی که ازنظر عرف ساکن قم باشد، میگردد. امام خمینی (ره) از هجرت به قم تا تبعید به خارج از ایران، در حدود نیم قرن، در قم سکونت داشتند. (17) با یک عمر سکونت امام خمینی در شهر قم، جای تردیدی نمیماند که ایشان اهل قم هستند و قطعاً اهل قم در حدیث امام کاظم علیهالسلام، میتواند شامل امام خمینی شود.
این پاسخ اقتباس شده از مقاله موجود در پایگاه اطلاعرسانی حوزه با همین موضوع هست.(18)
پی نوشت:
1. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 57، ص 216.
2. مائده، آیه 54.
3. طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، ج 2، ص 308.
4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 57، ص 87.
5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج57، ص 213.
6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج57، ص 216.
7. انصاری، حمید، حدیث بیداری، ص 14.
8. انصاری، حمید، حدیث بیداری، ص 106 و 118.
9. خمینی، سید روحالله، صحیفه امام، ج 5، ص 130.
10. خمینی، سید روحالله، صحیفه امام، ج 5، ص 209.
11. قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، ص 26، ص 5558.
12. محمدباقر، مجلسی، بحارالانوار، ج57، ص 216.
13. روحانی، حمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی (ره)، ج 1، ص 41.
14. احمد بن فارس، ابوالحسن، ترتیب مقاییس اللغه، ص 54.
15. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 11، ص 2829.
16. خوری شرتونی لبنانی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیه والشوارد، ج 1، ص 23.
17. رحیمیان، محمدحسن، در سایه آفتاب (یادها و یاد داشتهایی از زندگانی امام خمینی)، ص 17 و 23.
18. بررسی میزان تطبیق نهضت امام خمینی با حدیث امام کاظم علیهالسلام، لینک: https://hawzah.net/fa/Article
۱۴۰۴/۰۳/۲۰ ۱۱:۱۴ شناسه مطلب: 100234
پرسش:
مگر قرآن جهانی و ابدی نیست پس چرا احکامش تنها با مهاجرت مسلمانان از یک شهر به شهر دیگر که خیلی به هم نزدیک هستند و تغییر چندانی بین آن دو وجود نداشته و ندارد، تغییر میکند؟ آیا این به ما نشان نمیدهد که قرآن در همه زمانها و مکانها قابلیت اجرایی ندارد و مسلمانان باید احکام آن را بر اساس زمان و مکان زیست خودشان تغییر دهند؟
ابنوَرّاق در مقام نقد قرآن گفته است: «آیههای مکی که در آغازِ ادعای پیامبری [حضرت] محمد [صلیاللهعلیهوآله] نازل شده، همه، حکایت از بردباری و شکیبایی و تحمل اندیشهها و کردار دیگران دارد؛ ولی آیههای مدنی که در زمان فرمانروایی او نازل شدهاند، همه از کشتن و نابود کردن و گردن زدن و قطع عضو دم میزنند». مسئله دیگر اینکه وقتی احکام قرآن با انتقال از یک شهر به شهری دیگر تغییر میکنند، چگونه میتوانند جهانی و همیشگی باشند؟
در این نوشتار، ادعای ابن وراق نقد و نسبت نسخ آیات قرآن با جاودانگی آن، بررسی خواهد شد.
مقایسه شرایط مسلمانان در مکه با شرایط آنان در مدینه
مسلمانان پس از ظهور دین اسلام سیزده سال در مکه زندگی کردند. جمعیت مسلمانان در مکه بسیار کم بود و به دلیل اعتقاداتشان تحتفشار و آزار شدید بتپرستان قریش و متحدانشان قرار داشتند. مسلمانان در مکه نمیتوانستند آزادانه عبادت کنند و عقایدشان توسط مشرکان مسخره میشد. بسیاری از آنان، بهویژه بردگان مسلمان، بهخاطر امتناع از پرستش بتها شکنجه شدند و حتی برخی از آنان همچون یاسر و سمیه سلامالله علیهما در اثر همین شکنجهها به شهادت رسیدند. آنان در سالهای هفتم تا دهم بعثت با تحریمهای اقتصادی بسیار سنگین مشرکان مواجه و مجبور به ترک شهر مکه و زندگی در شعب ابوطالب علیهالسلام شدند. آنان در اثر همین حاشیهنشینی ازنظر مالی در شرایط بسیار سختی قرار گرفتند. حضرات ابوطالب و خدیجه سلامالله علیهما پس از خروج از شعب بهسبب ضعف ناشی از همین سختیهای سهساله، خیلی زود جان به جانآفرین تسلیم کردند؛ اما پس از هجرت به مدینه، مسلمانان با استقبال و کمک مردم آنجا مواجه و از انزوا خارج شدند. مسلمانان خیلی زود در مدینه حکومت اسلامی تشکیل دادند و پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله با خواست مردم مدینه، رهبری حکومت را بر عهده گرفت. مسلمانان از آزادی کامل برای عبادت و برقراری مناسک دینی خود برخوردار شدند و مسجدالنبی را ساختند.
چکیده سخن اینکه اوضاع مسلمانان در مدینه با اوضاع آنان در مکه کاملاً متفاوت بود. آنان در مکه اقلیت مظلومی بودند که حتی توان دفاع از خود را نداشتند و مجبور بودند هرگونه ستم مشرکان قریش را تحمل کنند؛ اما در مدینه نهتنها دیگر در اقلیت نبودند، بلکه به حکومت رسیدند و با تشکیل سپاه، جلوی دستاندازیهای مشرکان مکه به مدینه را گرفتند و پس از مدتی شهر مکه را از کنترل آنان خارج کردند.
نسخ احکام، لازمه جاودانگی قرآن
منظور از جاودانگی قرآن این است که پیامهای قرآن، ازجمله احکام آن، در همه زمانها و مکانها اجراشدنی و درنتیجه، همیشه معتبر و کارآمد هستند. انسانها از دو حال خارج نبوده و نیستند: یا همانند مردم مکه در مظلومیت و انزوا به سر میبرند، یا همسان مردم مدینه از آزادی عمل برخوردار هستند. اگر احکام قرآن فقط موافق با شرایط مسلمانان در مکه بودند، برای افرادی که در شرایطی همانند شرایط مدینه زندگی میکردند، کارایی نداشتند. چنانکه اگر قرآن فقط احکام شرایط مسلمانان در مدینه را بیان میکرد، برای کسانی که در شرایطی مشابه شرایط مکه زندگی میکردند، کارآمد نبود؛ اما قرآن احکام هر دودسته را بیان کرده است؛ بهخاطرهمین، همه انسانها با توجه به شرایط زمان و مکانی که در آن زندگی میکنند، بهآسانی میتوانند از وظیفه خودآگاه شوند و مطابق آن عمل کنند.
تعداد آیات جهاد در قرآن
تقریباً 1500 آیه قرآن در مدینه نازل شده (1) و از این تعداد 59 آیه مربوط به جهاد است.(2) اگر آیاتی که درباره مجازات جرائمی همچون سرقت، زنا، قذف، قتل و محاربه هستند را نیز به این عدد اضافه کنیم، رویهمرفته تقریباً صد آیه از آیات قرآن را تشکیل میدهند؛ بنابراین، ادعای ابن وراق مبنی بر اینکه آیات مدنی همگی «از کشتن و نابود کردن و گردن زدن و قطع عضو دم میزنند»، دروغی بیش نیست. افزون بر این، اگر نگوییم همه، اکثر آیات قرآن با موضوع جهاد، درباره جهاد دفاعی هستند و هیچ عاقلی در لزوم دفاع از دین، جان، مال و ناموس خود در مقابل دیگران تردید ندارد:
﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقٰاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * اَلَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّٰ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ...﴾؛(3) به کسانی که مورد جنگ و هجوم قرار میگیرند، چون به آنان ستم شده، اذن جنگ داده شده، مسلماً خدا بر یاریدادن آنان تواناست. همانان که بهناحق از خانههایشان اخراج شدند [و گناه و جرمی نداشتند] جز اینکه میگفتند: پروردگار ما خداست ... .
نتیجهگیری:
هرچند دو شهر مکه و مدینه در فاصله کمی از هم قرارگرفتهاند، اما شرایط مسلمانان در این دو شهر اصطلاحاً از زمین تا آسمان باهم متفاوت بوده است؛ بنابراین، این ادعا که دو شهر مکه و مدینه تفاوت چندانی باهم نداشتهاند، بههیچوجه درست نیست. مسلمانان در مکه در اوج مظلومیت بودند و حتی توان دفاع از خود را نداشتند، اما در مدینه حکومت و سپاه تشکیل دادند و نهتنها در مقابل هجوم مشرکان مکه و متحدان آنان از خود دفاع کردند، بلکه پس از چند سال شهر مکه را از تسلط آنان خارج کردند و وطن خود را پس گرفتند. تغییر برخی از احکام با توجه به تغییر شرایط مسلمانان پیش و پس از هجرت به مدینه، نهتنها با جاودانگی قرآن منافاتی ندارد، بلکه در راستای آن است؛ چراکه مردم در هر زمان و مکانی یا همانند مسلمانان پیش از هجرت توان دفاع از خود را در برابر دشمنان ندارند و یا همانند مسلمانان پس از هجرت، توانایی دفع ظلم ظالم را دارند و در قرآن احکام مناسب با هر دو شرایط مختلف، بیان شده است.
معرفی منبع برای مطالعه بیشتر:
نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی
https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن
پینوشتها:
1. فرهنگنامه علوم قرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ج 1، ص 1642.
2. رضوانی، روحالله، مبانی کلامی اعجاز قرآن، قم، مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، 1391 ش، ص 184 و 185.
3. سوره حج، آیههای 39 و 40.
۱۴۰۴/۰۳/۲۰ ۱۱:۰۳ شناسه مطلب: 100233
پرسش:
چرا مدام موضوع آیات یک سوره عوض میشود؟ حتی گاهی اول موضوع آخر یک آیه با موضوع اول آن آیه متفاوت است! آیا این بههمریختگی دلیل این نیست که ترتیب آیات نه توقیفی بلکه اجتهاد صحابه بوده و آنان به دلیل کمسوادی، بیدقتی و بیتجربگی وقتی اقدام به این کار کردهاند آیات قرآن را بههمریختهاند؟
برخی خاورشناسان در مقام انتقاد از قرآن گفتهاند: بهندرت میتوان در طول بخش عمدهای از یک سوره، اتساق و انسجام معنایی مشاهده کرد. بین مطالب قرآن ربط ضروری، چه در تعبیر یا در تسلسل حوادث وجود ندارد. قصص قرآن ازهم گسسته است. مشکل دیگر، کثرت انتقال قرآن در خطابهایش از صیغهای به صیغه دیگر و از حالتی به حالت دیگر است. البته آیات و سور مکی از حیث اسلوب از سور مدنی انسجام و نظم بیشتر و بهتری دارد؛ چراکه پیامبر در مکه نسبت به مدینه فراغت و آسودگی خاطر بیشتری داشته است. در این نوشتار این مطالب را بررسی و نقد میکنیم.
چرایی تغییر مداوم موضوع آیات قرآن
در مقام پاسخ به این اشکالها به چند نکته اشاره میشود:
1. ترتیب آیات هر سوره، توقیفی و بر اساس دستور پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله است و ارتباطی با رأی و اجتهاد صحابه ندارد. چراکه برخلاف ترتیب سورهها که در مصاحف صحابه مختلف بوده است، صحابه هیچگاه در ترتیب آیات باهم اختلاف نکردند و این نمیشود مگر اینکه آیات از سوی پیامبر مرتب شده باشند؛(1)
2. قرآن بهصورت تدریجی(2) و در تعامل با مخاطبان اولیهاش و گفتوشنود با آنان نازل شده است؛ به همین دلیل، بسیاری از آیات قرآن در مقام پاسخ به پرسش یا واکنش به اتفاقی نازل شدهاند.(3) مهم این است که آیات، خواه سبب نزول داشتهاند یا نداشتهاند، وقتی پشتسرهم نازل میشدند نوعاً در قرآن نیز بههمینصورت پشتسرهم نوشته میشدند؛(4) ازاینرو معمولاً چند آیه بدون سبب، سپس آیاتی در مقام پاسخ به پرسشی، بعد دوباره چند آیه بدون سبب و باز آیههایی در مقام عکسالعمل به رخدادی نازل شده و این وضعیت تا پایان سوره ادامه داشته است. لازمه این سبک از نزول قرآن و نگارش آن، این است که سورههای قرآن معمولاً موضوع واحدی نداشته باشند، موضوع آیات دائماً عوض شود و موضوعات متنوع و مختلفی را در هر سوره و گاه در هر واحد نزول شاهد باشیم؛
3. گاهی پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله بنا بهمصالحی همچون جلوگیری از تحریف لفظی قرآن شخصاً دستور میدادند که برخی آیات چالشزا در جای طبیعی خود قرار نگیرند و بهجای دیگری منتقل شوند. برای نمونه، مطابق روایات، آیه اکمال دین در غدیر خم و پس از آیه تبلیغ نازل شده و طبیعتاً باید پسازآن نوشته شده باشد؛ اما قبل از آیه تبلیغ آمده است. نمونه دیگر، آیه تطهیر است. موضوع آغاز همین آیه، آیههای قبلی و بعدی همسران پیامبر است، اما ناگهان در وسط این آیات از اذهاب «رجس» از اهلبیت خبر داده شده است. ادله متعددی حاکی از این هستند که مراد از اهلبیت در این آیه همسران پیامبر نیستند؛(5)
4. در ادبیات عرب به تغییر از مخاطب به غایب یا از مفرد به جمع و بالعکس «التفات» میگویند. برای نمونه، خداوند در آیه اول سوره کوثر از خودش با ضمیر متکلم (إنّا) اما در آیه دوم به شکل غایب (لِرَبِّکَ) یاد کرده است. چنانکه در موارد متعددی اول از افعال مفرد (متکلم وحده) برای خودش استفاده کرده اما درآیات بعدی شاهد افعال جمع (متکلممعالغیر) هستیم. این تغییرات نهتنها عیب و نقص نیستند، بلکه از آرایههای ادبی مهم و مؤثر زبان عربی در راستای تنوع کلام، جلوگیری از یکنواختی سخن و خستگی مخاطب هستند؛(6) اما برخی خاورشناسان به دلیل ناآشنایی با ادبیات عربی، بهویژه فصاحت و بلاغت، التفاتهای قرآن را که از محاسن آن هستند، عیب آن تلقی کردهاند!
5. قرآن کتاب داستان نیست تا بهدنبال ارائه یک روایت خطی از آغاز تا انجام یک قصه باشد؛ بلکه اشاره به قصص نوعاً در مقام واکنش به عملکرد مخاطبانش بوده و به همین دلیل، در هر بار تنها بخشی از داستان که پاسخگوی نیازهای جامعه در آن شرایط خاص بوده، مورد اشاره قرار گرفته است.
6. مشرکان مشکل اصلی و یگانه پیامبر در مکه بودند؛ اما اوضاع در مدینه کاملاً تغییر کرد. از یکسو، حضرت بهعنوان پیامبر باید پاسخگوی سؤالات، ابهامات، اشکالات و شبهات میبودند و از سوی دیگر، رهبری و مدیریت جامعه را بر عهده گرفته بودند و افزون بر آخرت، باید دنیای مردم را نیز آباد میکردند. از دیگر سو، مشرکان مکه دستبردار نبودند و مدام به مدینه لشکرکشی میکردند و جنگ به راه میانداختند. از سوی چهارم، یهودیان اطراف مدینه با مشرکان مکه همپیمان شده بودند و برای حضرت مشکلات مختلف نظامی، اعتقادی و... را ایجاد میکردند. همه این امور سبب شده بود که هم نیاز پیامبر و مسلمانان به وحی بیشتر شود و هم وحی از جهت موضوعی، متنوعتر شود؛ بنابراین، کاملاً طبیعی است که سورههای مکی نسبت به سورههای مدنی تنوع موضوعی بیشتری داشته باشند.
7. اگر مطالب قرآن دستهبندیشده بودند، خواننده مجبور بود برای درک اهداف و مقاصد قرآن همه آن را قرائت کند؛ اما الآن حتی اگر فردی تنها بخشی از سورههای قرآن را بخواند، میتواند در زمانی کوتاه از این امور مطلع شود؛ چراکه به یُمن تنوع موضوعی سورهها خواننده تنها با قرائت چند سوره با مباحث مختلفی همچون توحید، صفات الهی، مبدأ و معاد، اندرزهای تاریخی، اصول اخلاقی، احکام عبادات، آداب شرعی معاملات و... آشنا میشود.(7)
نتیجهگیری:
نزول بسمالله به معنای پایان سوره قبلی و آغاز سوره جدید بود. پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله پس از نزول هر بخش از قرآن از کاتبان میخواستند که آن را بنویسند و آنان نیز آیات را به ترتیب نزول پشتسرهم مینوشتند. تغییر موضوع آیات ارتباطی با صحابه ندارد؛ بلکه بهدلیل نزول تدریجی قرآن و مهمتر تعامل آن با مخاطبان بهشکل عکسالعمل نشاندادن به اتفاقات جامعه اسلامی و جوابدادن به سؤالات دوست و دشمن، گاه چند آیه چند آیه و گاه حتی یک آیه یک آیه، موضوع آیات سورهها عوض میشود. علت اینکه در سورههای مدنی نسبت به سورههای مکی بیشتر شاهد تغییر موضوع هستیم نیز دقیقاً همین است؛ زیرا مسلمانان در مدینه با مسائل و مشکلات متنوعتری نسبت به مکه مواجه بودهاند.
معرفی منبع نقد قرآن:
نقد نقد قرآن ویکیپدیای فارسی
https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن
پینوشتها:
1. سیوطی، عبدالرحمن، الإتقان فی علوم القرآن، محقق: فواز احمد زمرلی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1421 ق، ج 1، ص 214 و 220؛ معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسه التمهید، 1388 ش، ج 1، ص 280 و 285.
2. سوره اسراء، آیه 106 و سوره فرقان، آیه 32.
3. زرقانی، محمد، مناهل العرفان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1368 ق، ج 1، ص 46.
4. ابوعبید، قاسم بن سلام، فضائل القرآن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1426 ق، ص 152.
5. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ 2، 1390 ق، ج 5، ص 167؛ فقهیزاده، عبدالهادی، پژوهشی در نظم قرآن موضوع، تهران، جهاد دانشگاهی، 1374 ش، ص 83 و 84.
6. عبدالحلیم، محمد آ.س، «کاربردها و کارکردهای شگرد التفات در قرآن»، ترجمه ابوالفضل حرّی، پژوهشهای قرآنی، دوره 18، شماره 70 - شهریور 1391 ش، صص 54-81.
7. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه إحیاء آثار الخوئی، بیتا، ص 94.
۱۴۰۴/۰۳/۲۰ ۱۰:۵۲ شناسه مطلب: 100232
پرسش:
مخالفت با تصویرپردازی از چهره معصومان، در قالب مجسمه، نقاشی و فیلم، فلسفهای دارد؟
پاسخ:
یکی از مؤثرترین و ماندگارترین روشهای انتقال مفاهیم در دوران معاصر، استفاده از قدرت تصویر است؛ تصویری که بهگونهای جادویی میتواند پیام را عمیقتر، روشنتر و ماندگارتر به مخاطب منتقل کند. رسانههای جمعی، فارغ از نگاه خوشبینانه یا بدبینانه، نقش تعیینکنندهای در شکلدادن ذهنیت مخاطبان دارند و میتوانند به الگوهایی در زندگی آنان تبدیل شوند. این رسانهها قادرند مفاهیم مادی و معنوی را در ذهن مخاطب بازسازی کرده و تصاویری تازه از آنها ارائه دهند.
در این میان، یکی از مسائل بحثبرانگیز، ورود هنرمندان و فیلمسازان مسلمان به عرصه تولید آثار تصویری درباره پیامبران و اهلبیت علیهمالسلام است. بهویژه، نمایش چهره معصومین علیهمالسلام در قالب عکس، فیلم یا مجسمه، از جمله موضوعاتی است که همواره محل پرسش و گاهی محل اختلاف نظر بوده است. اصلِ نمایش چهره یا صدای معصومین علیهمالسلام، از منظر فقهی فینفسه اشکالی ندارد و در میان بیشتر فقها نیز محل اتفاق است؛ اما آنچه محل اختلاف است، این است که آیا چنین نمایشهایی ممکن است به وهن و بیحرمتی نسبت به آن بزرگواران بینجامد یا خیر. این موضوع، مسئلهای است که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد.
نکته اول: مخالفان
برخی از علما و پژوهشگران معتقدند که اگرچه نمایش چهره معصومان ذاتاً ایرادی ندارد، اما از آنجا که فیلم برخلاف تعزیه یا شبیهخوانی، رسانهای رئالیستی و واقعگراست و مخاطب با بازیگر و چهره او ارتباطی نزدیک و عمیق برقرار میکند، این بازنمایی میتواند موجب کاهش قداست و ابهت شخصیتهای معصوم شود. از نگاه این گروه، تکرار تصویر یک بازیگر در نقش معصوم ممکن است به مرور، تصویر ذهنی و متعالی مخاطب از آن بزرگواران را کمرنگ کرده یا جایگزین آن شود، تا جایی که قداست آن شخصیت الهی، بهتدریج رنگ ببازد.
افزون بر این، به دلیل محدودیتهای هنری، تصویری که از چهره معصومان ارائه میشود، ممکن است با حقیقت آن بزرگواران فاصله داشته باشد و به نوعی تحریف ظاهری یا حتی معنوی بینجامد. این مسئله میتواند زمینهساز تمسخر یا بیاحترامی شود.(2)
همچنین نگرانیهایی درباره ایفای نقش دیگر توسط همان بازیگر در فیلمهای بعدی، آن هم با چهره یا شخصیتی کاملاً متفاوت و گاه منفی، وجود دارد؛ چرا که این امر میتواند بر ذهنیت و احترام مخاطب مسلمان نسبت به معصومین علیهمالسلام تأثیر منفی بگذارد.
شایان ذکر است که حساسیت علما نسبت به نمایش چهره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله، ائمه معصومین علیهمالسلام و شخصیتهایی مانند حضرت ابوالفضلالعباس علیهالسلام، بهسبب اهمیت و قداست این بزرگواران در جامعه دینی، بسیار بیشتر از نگرانی آنان درباره نمایش چهره پیامبران دیگر است. ازاینرو، برخی از ایشان، نمایش چهره پیامبران الهی مانند حضرت ابراهیم، حضرت یوسف یا حضرت عیسی علیهمالسلام را بدون اشکال دانستهاند.
نکته دوم: موافقان
برخی از فقها معتقدند که نشان دادن چهره پیامبران و معصومان علیهمالسلام بهخودیخود اشکالی ندارد و لزوماً به معنای بیاحترامی، قداستزدایی یا نگاه مادی به جایگاه آن بزرگواران نیست. البته بهتر است این تصاویر بهطور مستقیم به معصومان نسبت داده نشوند تا حرمت و شأن آنها حفظ شود.
با این حال، اگر نمایش چهره آنها به تمسخر، توهین یا بیاحترامی منجر شود و یا زمینهساز مفسدهای باشد، بدون شک از نظر شرعی جایز نیست و حرام شمرده میشود.(3)
در مورد نگرانیهایی که نسبت به بازی بازیگران در نقش معصومان وجود دارد، بهویژه اینکه ممکن است همان بازیگران بعدها در فیلمهایی با نقشهای منفی ظاهر شوند، میتوان گفت که مخاطب امروز بهخوبی درک میکند که بازیگر صرفاً در حال ایفای یک نقش است و نقشهای مختلفش را از هم جدا میبیند. به بیان دیگر، تماشاگر امروزی میداند که یک بازیگر میتواند در یک فیلم نقش یک شخصیت مقدس را بازی کند و در فیلمی دیگر، نقش کاملاً متفاوتی داشته باشد، بدون آنکه این دو نقش را با هم خلط کند یا دیدگاهش نسبت به آن شخصیت مقدس تحتتأثیر قرار گیرد.
نکته سوم: راهکار پیشنهادی
هنرهای تجسمی، رسانهها و نهادهای فرهنگی مسئولیت بزرگی در ترویج اخلاق و معارف متعالی دین در جامعه دارند و بهترین راه برای انجام این رسالت، ارائه الگوهای عملی و قابلاجرا است. طبق اعتقادات اسلامی و واقعیتهای غیرقابلانکار، حضرات معصومین علیهمالسلام بهترین الگو برای انسانها هستند.
هنر و رسانه در معرفی معصومان بهعنوان الگو باید به این نکته توجه کنند که این الگو باید همه ابعاد زندگی آن بزرگواران را در بر گیرد و بهصورت عملی و قابلاجرا به تصویر کشیده شود. زندگی معصومان شامل مسائل اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و عبادی است که همه این ابعاد باید در آثار هنری و رسانهای گنجانده شوند. اگر فیلمساز فقط به نمایش چهره معصومین بپردازد و از دیگر ابعاد زندگی آنها غافل شود، میتواند مشکلاتی بهدنبال داشته باشد. برای مثال، گاهی در آثار سینمایی آنقدر بر شجاعت امام حسین علیهالسلام تأکید میشود که صلح امام حسن علیهالسلام به حاشیه میرود یا بالعکس، تمرکز بیش از حد بر صلح امام حسن علیهالسلام موجب کمرنگ شدن قیام عاشورا میشود. در برخی موارد، ممکن است فیلمساز آنقدر به نمایش چهره قمر بنیهاشم یا امام حسین علیهماالسلام توجه کند که از اهداف و پیام اصلی قیام عاشورا غافل بماند. بنابراین، معرفی معصومان باید فراتر از نشان دادن چهره و صدا باشد و تمام ابعاد سیره آنها را شامل شود.
با نگاه به آثار فیلمسازان در حوزه تولید فیلمهای مذهبی و دینی، میبینیم که آنها معمولاً دغدغهها و نگرانیهای فقها و مراجع را مدنظر قرار دادهاند و سعی کردهاند تا اقتضائات هر موضوع را رعایت کنند. بهعنوان مثال، در سریال «یوسف پیامبر»، کارگردان بر این اساس که محور داستان حضرت یوسف است و باید زندگی ایشان در موقعیتهای مختلف به تصویر کشیده شود، تصمیم گرفت چهره ایشان را نمایش دهد؛ اما در مواردی دیگر، ضروری نیست که چهره معصومین نمایش داده شود. برای نمونه در سریالهای «ولایت عشق» و «محمد رسولالله»، چهره امام رضا علیهالسلام و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نشان داده نشد. اگر ضرورتی برای نمایش چهره معصومین وجود نداشته باشد، بهتر است از روشهایی مانند هاله نور استفاده شود تا چهرهها نشان داده نشوند. البته اگر ضرورتی برای نمایش چهره معصوم وجود داشته باشد و با ساحت آنها منافاتی نداشته باشد، نمایش آن بلامانع است.(4)
نتیجهگیری:
در نتیجه میتوان گفت که نمایش چهره انبیاء الهی و معصومین علیهمالسلام، بهطور کلی و بر اساس نظر اکثر فقها، ذاتاً حرام نیست؛ اما موضوع اختلاف، این است که آیا نمایش چهره آن بزرگواران ممکن است به بروز مفسده، وهن، اهانت یا تمسخر منجر شود یا خیر. به همین جهت، درباره این موضوع، نظرات مختلفی شنیده شده است. بهطور کلی، رسانهها مسئول هستند که با هماندیشی و احترام به نظرات مراجع، از ایجاد شائبههایی همچون وهن و تمسخر نسبت به معصومان جلوگیری کنند. هدف باید الگوسازی جامع و کامل از سیره معصومان باشد. تجربه نشان داده است که در چند دهه اخیر، کارگردانان با توجه به حساسیتها و اقتضائات موجود، توانستهاند نگرانیها را برطرف کنند و چهره انبیاء الهی را بهطور محترمانه نمایش دهند و در عین حال از نشان دادن صورت پیامبر اکرم و ائمه معصومین علیهمالسلام خودداری کنند.
پینوشتها:
1. ر.ک: https://www.islamquest.net/fa/archive/fa694.
2. برای دیدن نظرات مراجع عظام مراجعه شود به وبسایت: https://www.asriran.com/fa/news/322447.
3. ر.ک: خمینی، روحالله، استفتائات (مسائل مستحدثه)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمهاللهعلیه، 1392ش، ص743-744، سؤال 12776 و 12777؛ مقام معظم رهبری، اجوبه الاستفتائات، سؤال 1196.
4. ر.ک: مصاحبه خبرگزاری مشرق نیوز با آیتالله هادوی تهرانی به آدرس: https://www.mashreghnews.ir/news/440451.
۱۴۰۴/۰۳/۲۰ ۱۰:۴۲ شناسه مطلب: 100231
پرسش:
آیا در دوران سلطنت پهلوی، ایران دچار ناترازی بود؟ سه مورد از مهمترین ناترازیهای اقتصادی دوران پهلوی چه بود؟
ناترازی به معنای عدم تعادل یا ناپایداری در اداره جامعه به وضعیتی اطلاق میشود که در آن منابع یک بنگاه اقتصادی یا یک نظام سیاسی با مصارف آن، همخوانی نداشته باشد. این مسئله اختصاص به مسائل اقتصادی ندارد، اما بارزترین و ملموسترین نوع ناترازی، ناترازی در امور اقتصادی است. طبیعتاً ناترازی ها، یکی از ملاکهای مهم ارزیابی عملکرد نظامهای سیاسی و دولتها، توسط افکار عمومی است. امروزه برخی از ناترازیها در جمهوری اسلامی ایران، باعث شده تا بخشی از رسانه و افکار عمومی، از مدیریت تراز در دوران پهلوی سخن بگویند و جمهوری اسلامی را مذمت کنند. اکنون پرسش این است که آیا در دوران سلطنت پهلوی، ناترازی اقتصادی وجود نداشت و منابع و مصارف کشور، تراز و بهسامان بود؟ برای پاسخ مستدل و مستند به این پرسش، باید مصادیق ناترازی همچون مسکن، کالاهای اساسی، سرمایهگذاری، بودجه، تورم، انرژی و ... در دوران پهلوی مورد مطالعه قرار گیرد:
1. ناترازی در اجارهنشینی و مسکن؛
مسکن یکی از نیازهای اساسی و اولیه انسان است که در اکثر جوامع، نیمی از درآمد سبد خانوار، مستقیم صرف تأمین آن میشود. در ایران در دوره قاجار در تهران ۱۲۴۳۰ خانه شخصی و همچنین ۷۲۰۰ خانه اجارهای وجود داشت. جعفر شهری میگوید علت اینکه بیش از نیمی از مردم خانه شخصی نداشتند، این بود که معتقد بودند اجارهنشینی شر و مزاحمتی ندارد، ولی هزینههای خدماتی، تعمیراتی و نگهداری منزل شخصی سنگین است.(1) این روند در اوایل دوره پهلوی دوم، بهجایی رسید که از یکسو، بیشتر افراد خانهدار در خانههایی زندگی میکردند که از کمترین ضروریات زندگی راحت نیز به دور بودند(2) و بسیاری از صاحبنظران حوزه معماری و شهرسازی از شرایط مسکن در دوره پهلوی گلایه میکردند و ضمن انتقاد از کمبود مسکن، از وضعیت گران بودن کرایهها و همچنین زندگی کردن افراد زیاد در یکخانه نیز ناراحت بودند.(3) از سوی دیگر، با گسترش شهر تهران بهخصوص در دهه ٤٠ تهیه مسکن و اجارهنشینی نیز به معضل مهم در شهر تهران تبدیل شد. در این شرایط، حکومت درصدد طرحهایی برای تنظیم عرضه و تقاضا برآمد، اما نابرابری عرضه و تقاضای مسکن، بسیار بالا بود؛ زیرا طبق آمار بانک ملی، کرایه مسکن در کل کشور بهخصوص در تهران، در سال ۱۳۳۶ نسبت به سال ۱۳۱۵ نزدیک به ٣٦ برابر افزایش یافته بود. این درحالی بود که در حدود 20 سال، درآمد مردم افزایش چندانی نیافته بود.(4) ازاینرو مردم توان اجارهنشینی نیز نداشتند و بنابر اطلاعاتی که کیهان منتشر کرد در دهه ٤٠ در تهران نزدیک به ٦٠ هزار خانه خالی وجود داشت که بدون مشتری مانده بود.(5) این در حالی است که تعداد خانوادههای شهرنشین که همگی در یک اتاق زندگی میکردند به گفته جان فوران از ۳۶ درصد در سال ١٣٤٦ به ٤٣ درصد در سال ۱۳۵۶ رسیده بود (6) و بیش از ٤٢ درصد از خانوادههای تهرانی در اواخر سال ٥٦ و اوایل سال ۵۷ دارای مسکن مناسب نبودند(7) که علت آن، افزایش بیسابقه قیمت مسکن بود؛ بهطوریکه یک کارمند باید ۷۰ درصد از حقوق خود را به اجاره خانه اختصاص میداد.(8) دولت پهلوی اقداماتی برای حل مشکل مسکن و اجارهبها انجام داد، اما سیل مهاجرت از روستا به شهر به خاطر بیکاری، افزایش قیمت مصالح ساختمانی، بورسبازی زمین و افزایش قیمت بیشازحد آن، افزایش نرخ انشعاب آب و برق و گاز و نداشتن یک سیاست مشخص در حوزه مسکن،(9) راه بهجایی نبرد.
2. ناترازی در کالاهای اساسی و مواد غذایی؛
تأمین مواد غذایی و کالاهای اساسی، یکی از وظایف عادی دولتها و نظامهای سیاسی است. دولت پهلوی در این زمینه نیز دچار ناترازی عمیقی بود که در ادامه بیان میشود.
2ـ1. دوران پهلوی اول؛
یکی از مهمترین شاخصهای دولت تراز یا ناتراز، تأمین کالاهای اساسی و نیازهای اولیه انسان است. بررسی وضعیت معیشت در دوران پهلوی نشان میدهد که از همان ابتدا، ناترازی سنگینی بر کشور حاکم بود؛ در تاریخ 27 مهر 1304، یعنی زمانی که رضاخان در عرصه سیاست یکهتازی میکرد، روزنامهها از کمبود و گرانشدن نان در اصفهان مینوشتند.(10) این وضعیت در سالهای بعد نهتنها بهتر نشد که بدتر نیز شد و علاوه بر گرانی، اغلب نان نامرغوب و بیکیفیت به دست مردم گرسنهای میرسید که گاه بهجز نان قوت دیگری نداشتند. روزنامه «اخگر» در آبان 1307 در گزارشی درباره وضعیت نان شهر اصفهان نوشت: «درحالیکه اصفهان یکی از مهمترین ولایات زراعتی و در اطراف آن بهترین گندمها کاشت میشود، بااینوجود نان اصفهان قابل خوردن نیست. نان این شهر بهجای آرد گندم یا جو، ترکیبی از مقدار کمی آرد و تخم علف و شن و خاک هست و برای مردمی که اغلب باید نان خالی بخورند، یا با نان لبو و کشک امرارمعاش کنند نیروئی باقی نخواهد ماند.(11) این ناترازی تا حدی پیش رفت که محمدعلی همایون کاتوزیان درباره وضعیت اسفبار معیشتی مردم در اوایل دهه 20 مینویسد: «اشغال کشور و بیثباتی داخلی به کمبود کالاها و درنتیجه نرخهای تورم بسیار بالا انجامیده بود. احتکار و فساد کارکنان دولت بر وخامت اوضاع میافزود. بیتردید میتوان گفت که فعالیتهای اقتصادی در شهرها کاهش بسزایی یافته و سرمایهگذاریهای دولت به حد ناچیزی تقلیل یافته بود. سرمایهگذاری خصوصی مخاطرهآمیز و نامطمئن بود. تقاضا کاهش و بیکاری افزایش یافته و فقر شایع شده بود و اسکناس اعتبارش را از دست داده بود.»(12)
2ـ2. ناترازی دوران پهلوی دوم؛
این مسئله در دوران پهلوی دوم نیز، نهتنها بهبود پیدا نکرد، بلکه شرایط سختتر شد. به نوشته آبراهامیان در نخستین سالهای سلطنت محمدرضا پهلوی نمایندگان آمریکا و انگلیس همواره از «نارضایتی طبقات پایین از کمبود شدید مواد غذایی، لباس، دارو و درمان و آموزش» هشدار میدادند.(13) اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه و داماد محمدرضا پهلوی، با اشاره به فقر عمومی مردم در شهرهای مختلف کشور در دهه 20 میگوید: «در سال 1329 وضع اقتصادی و کشاورزی ایران خراب بود. در آذربایجان مردم از بینانی و قحطی در عذاب بودند. هرروز هم که ما از خواب بلند میشدیم، میدیدیم که چند نفر از گرسنگی مردهاند. در شمال ایران اغلب بچهها شکمهای بزرگ و رنگ پریده داشتند، چون به مالاریا مبتلا بودند. در کرمان و بندرعباس کیفیت آب آنقدر بد بود که مردم به یک بیماری به نام پیوک مبتلا بودند.»(14) در این شرایط دردناک، آمریکاییها و خارجیها در ایران، وضع بسیار مطلوبی داشتند و در بسیاری مواقع، ایرانیها منتظر تهمانده غذا و پوست میوه آنها میماندند. فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا نخستوزیر رژیم پهلوی) درباره وضع مردم ایران در این سالها میگوید: «در سپیدهدم صبح، آذر 1323، موقعی که قطار به اندیمشک رسید، متوجه حضور صدها مرد و زن و کودک پابرهنه در ایستگاه شدم که با لباسهای مندرسی از شدت سرما میلرزیدند و چشم به ما دوخته بودند. در گوشهای از محوطه ایستگاه، نمایندگان مرکز تدارکات ارتش آمریکا، صبحانه سربازان آمریکایی قطار را بهصورت ساندویچهایی که در کاغذ پیچیده بود، همراه با میوه و فنجانی قهوه بین آنها تقسیم کردند. این سربازان همانجا، فیالمجلس صبحانه خود را خوردند و قبل از سوارشدن بهقطار، باقیمانده آن را به داخل بشکههایی که در کنار محوطه قرار داشت پرتاب کردند. در این موقع، ناگهان سیل ایرانیهای پابرهنهای که در ایستگاه انتظار میکشیدند بهسوی بشکهها هجوم آوردند و با جستجو در میان باقیمانده غذای آمریکاییها، هرکدام تکهای نان یا پرتقال و یا پوست موزی به دست میآورد و بهسرعت در دهان میگذاشت و فرومیداد». وی در سفر سال بعدش به ساری میگوید: «مردمان روستایی که در آن نواحی زندگی میکردند در کلبههای گلی بهسر میبردند و بیش از دو وعده در روز، غذا نمیخوردند که تازه آنهم از مقداری نان خشک و ماست فراتر نمیرفت.(15) ثریا اسفندیاری همسر محمدرضا پهلوی در خاطراتش مینویسد: «در سال 1329، در هنگام بازدید از بیمارستانها و پرورشگاههای تهران، متوجه شدم که محلات جنوب شهر با جویهای سرباز که آب کثیف آن پس از عبور از رختشویخانهها و آلوده شدن به کثافات ولگردان و سگها به مصرف خوراک مردم میرسد. بچههای مفلوج، زنان و پیرمردان گرسنه، گلولای کوچهها که خانههایشان شباهتی به خانه ندارد. محلاتی که فقر کامل بر آنها حکمفرماست و توان شکایت نیز ندارند».(16) وی همچنین درباره عدم وجود امکانات اولیه زندگی در دهه 30 مینویسد: «در سال 1333، از یک پرورشگاه، بدون اطلاع قبلی بازدید میکنم و بچههایی را میبینم که تمام بدنشان پوشیده از چرک و دمل است. زمستان است و بخاری ندارند. دفتر پرورشگاه را مطالبه میکنم و با وحشت، متوجه میشوم که بسیاری از دختربچهها و پسربچههایی که نامنویسی شدهاند، دیگر زنده نیستند. میزان مرگومیر این خانه مرگ بهمراتب بیشتر از خانه سالمندان است. سعی فراوانی برای دریافت اعتبارات لازم از وزارت بهداری، به عمل میآورم، ولی نهتنها با کمبود پول، بلکه با کمبود پرسنل نیز روبهرو میشوم».(17) این وضعیت به اعتصابات خونین منجر میشد. آبراهامیان مینویسد: «این مشکلات اقتصادی و فشارهای خارجی موجب بیثباتی رژیم شد. شمار اعتصابات بزرگ که در سالهای 1334 تا 1336 بیش از سه مورد نبود در سالهای 1336 تا 1340 به بیش از 20 مورد رسید که برخی با درگیریهای خونین میان اعتصابیون و نیروهای مسلح پایان یافت»(18).
3. ناترازی در انرژی؛
ایران یکی از کشورهای ثروتمند در حوزه انرژی و منابع زیرزمینی است. دولت پهلوی بهویژه در دهه 50 با فروش بیش از 6 میلیون بشکه در روز، نهتنها گشایشی در معیشت مردم ایجاد نکرد، بلکه حتی در مسئله انرژی نیز، مردم با ناترازی مواجه بودند. «فرانسیس فیتزجرالد»، نویسنده سرشناس آمریکایی و برادرزاده سفیر امریکا نیز وضعیت ایران در سال 1353 را «بدتر از سوریه» دانسته و عنوان میکند: «وضعیت ایران بهطورکلی بهمراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد. به این دلیل که شاه برای توسعه کشور هرگز تلاش جدی نکرده است... ثروت کشور بیشتر بهسوی خودروهای شخصی و نه اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی و بهسوی حقوق سربازان و پلیس کشور و نه آموزگاران، سرازیر شده است.»(19) پرویز راجی (آخرین سفیر رژیم پهلوی در لندن) میگوید: «موقعی که به تهران رسیدم دیدم مردم در ایران، بهشدت از کمبود روشنایی برق و عدم توانایی در استفاده از تهویه و یخچال در بحبوحه گرما، عذاب میکشند و احساس میکنند؛ بودجهای که میبایست صرف تأمین رفاه آنها شده باشد، به خرید جنگافزار اختصاص یافته است.»(20). بهطورکلی، در دوران پهلوی، ناترازی در بسیاری از بخشها به حد بحران رسیده بود و به اعتراف اشرف پهلوی: «در فضای ثروت فاحش برآمده از افزایش قیمت نفت، شکاف میان فقیر و غنی عمیقتر و آشکارتر و برای دوام و بقای حکومت، خطرناکتر میشد. تهران به آسمانخراشهای چندین میلیون دلاری، محلهی مسکونیای با کاخها و ویلاهای میلیونرهای جدید و بلوارهای وسیع پر از اتومبیلهای لوکس آراسته شد. بااینهمه، علاوه بر تهیدستان شهری که در زاغهها زندگی میکردند و همه اعضای خانواده توی یک یا دو اتاق چپیده بودند و گاهی هم برق و آب جاری نداشتند، هنوز شمار عظیمی از مردم ما نیز در روستاهای کوهستانی، در جاهای پرت و دسترسناپذیر، روزگار میگذراندند.»(21)
نتیجهگیری:
به اعتراف اسناد متعدد دربار، مسئولین و مستشرقان، ناترازی در دوران پهلوی در وضع بحران قرار داشته است و در بسیاری از عرصهها، کشور را متوقف کرده بود که نمونههایی از آن در مسکن، غذا و کالاهای اساسی و انرژی با استناد به منابع معتبر خارجی و خاطرات دولتمردان و وابستگان سلطنت پهلوی بیان شد.
پینوشتها:
1. شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، انتشارات رسا، 1367.
2. مجله آرشیتکت، سال اول، شماره 4، تیرماه 1326، ص 127.
3. همان، ش 1، شهریور 1325، ص 15.
4. پوریانژاد، فرهاد و پرویش، محسن، بررسی وضعیت مسکن و اجارهبهای شهر تهران در دهه آخر حکومت پهلوی دوم، فصلنامه اقتصاد شهری، دوره 6، شماره 2، 1400، ص 117.
5. روزنامه کیهان، ش 5329، فروردین 1340، ص 8.
6. فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران، خدمات فرهنگی رسا، 1392، ص 429.
7. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1377، ص 410.
8. پارسونز، آنتونی، غرور و سقوط (ایران 1352-1357)، ترجمه محمدصادق حسینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص 25.
9. پوریانژاد و پرویش، پیشین، ص 118-122.
10. روزنامه اخترمسعود، 27مهر 1304: سال 6، شماره 6.
11. پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران، معیشت مردم در عصر پهلوی، شماره 186، تیرماه 1400، http://www.niknami.ir/.
12. همایون کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی در ایران؛ از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، مترجمان کامبیز عزیزی و محمدرضا نفیسی، چاپ 4، تهران، نشر مرکز، 1373 ص 201.
13. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1377، ص 211.
14. زاهدی، اردشیر، رازهای ناگفته، به کوشش پری اباصلتی و هوشنگ میرهاشم، انتشارات به آفرین، 1381، ص 34.
15. هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه حسین ابوترابیان، چاپ 12، تهران، نشر اطلاعات، 1395، ص 67 و 68.
16. درودی، ریحانه، 53 سال (عصر پهلوی به روایت دربار)، چاپ 6، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394، ص 92.
17. درودی، ریحانه، 53 سال (عصر پهلوی به روایت دربار)، چاپ 6، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394، ص 85.
18. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1377، ص 518.
19. راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، چاپ 13 تهران، اطلاعات، 1394، ص 9 و 95.
20. راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، چاپ 13 تهران، اطلاعات، 1394، ص 82.
21. درودی، ریحانه، 53 سال (عصر پهلوی به روایت دربار)، چاپ 6، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394، ص 112.