پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
رابطه حاکمیت با مردم در دولت نبوی و علوی به تفاوتی با دوره خلفای
مردم به حکومت پیامبر، نوعی نگاه قدسی داشتند و درنتیجه، رابطه‌ای ولایی میان مردم و حکومت نبوی برقرار بود؛ اما این وضعیت در دوران خلفا برقرار نبود.

پرسش:

رابطه حاکمیت با مردم در دولت نبوی و علوی به تفاوتی با دوره خلفای سه‌گانه داشت؟

پاسخ:

رابطه حکومت با مردم، هم از زاویه «مشروعیت» قابل بررسی است و هم از زاویه «مقبولیت». بحث مشروعیت دینی حکومت، جنبه فقهی و کلامی دارد و طبعاً هر یک از عالمان مسلمان بسته به مبانی فقهی و کلامی خود، به آن پاسخ می‌دهند.(1) اما آنچه در اینجا می‌توان مطرح کرد، بررسی تاریخیِ رابطه حکومت و مردم در سه دوره مورد سؤال است: عصر نبوی، عصر خلفای سه‌گانه و دوران حکومت امیرالمؤمنین (‌علیه‌السلام). دراین‌باره به‌اختصار به چند نکته اشاره می‌شود:

مقایسه حکومت نبوی با دوران خلفا

رسول خدا ‏(صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) در حالی به پیامبری مبعوث شد که در منطقه حجاز، هیچ حکومت مرکزی وجود نداشت و اساساً روحیه عرب جاهلی به‌گونه‌ای بود که زیر بار هیچ حکومتی نمی‌رفت. روابط میان یهودیان و مسیحیان و قبایل عرب حجاز، تنها بر اساس قراردادهای اجتماعی و پیمان‌هایی تنظیم می‌شد که سران قبایل منعقد می‌کردند‍ و چون حکومتی وجود نداشت، اختلافات آنان به نزاع و جنگ‌های خونین می‌انجامید. رسول خدا ‏( صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) در چنین فضایی، مردم را متحد کرد و با امضای پیمانی عمومی میان قبایل ساکن مدینه و ایجاد پیمان برادری میان مسلمانان (عقد اخوّت)، مقدمات بنیاد یک جامعه نوین را فراهم ساخت(2) و بدین‌سان، زمینه برای تشکیل حکومت فراهم شد. قرآن کریم نیز به وجود دشمنی میان مردم قبل از اسلام اشاره کرده و برادری میان مسلمانان را نعمتی از جانب خدا شمرده است. (3)

این‏که مردم یثرب و قریش و دیگر قبایل عرب به‌تدریج به‌حکم پیامبر خدا ‏( صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) گردن نهادند، امری شگفت است و خود می‌تواند یک معجزه شمرده شود؛ زیرا رسول خدا در ابتدای بعثت، هیچ یاوری نداشت و تنها با امداد الهی بود که کار او سامان یافت و توانست حکومت تشکیل بدهد. آن حضرت نه با رأی مردم انتخاب شده بود (دموکراسی)، نه منتخب نخبگان بود (آریستوکراسی) و نه با «قهر و غلبه»(4) به حکومت رسیده بود. وقتی به روال جذب افراد به رسول خدا می‌نگریم، می‌بینیم که به‌ویژه تا قبل از فتح مکه، اکثر مسلمانان به‌نوعی دلداده مرام و منش آن حضرت بوده‌اند و طبعاً این حالت در روابط آنان با حکومت نبوی نیز تأثیرگذار بود. آنان حکومت پیامبر را حکومتی الهی می‌دیدند و اطاعت و حمایت از آن را در حکم اطاعت از خدا و حمایت از دین خدا می‌دانستند. رابطه مردم با حکومت نبوی، همان رابطه‌ای است که در آیات قرآن کریم با تعبیر «ولایت» یاد شده است.(5) این رابطه، کاملاً دوسویه است؛ یعنی همدلی و محبت و همراهی والی و مردم، در آن نهفته است. این ویژگی را باید با اخلاق خلیفه دوم در برخورد با مردم مقایسه کرد که بسیار تندمزاج و خشن بود، شلاق به دست می‌گرفت و معتقد بود مردم جز با این روش، اصلاح‌پذیر نیستند(6) و وقتی عبدالرحمان بن عوف به نمایندگی از مردم دراین‌باره با او سخن راند و گفت که حتی دختران در خانه نیز از او هراس دارند، عمر پاسخ داد: «مردم جز با این روش، اصلاح‌پذیر نیستند. در غیر این صورت، لباس مرا نیز از تنم بیرون خواهند آورد».(7)

از نکات مهمی که درباره حکومت پیامبر و رابطه آن با مردم می‌توان مطرح کرد، حُسن برخورد ایشان با اهل کتاب است. آن حضرت در ابتدای ورود به یثرب، پیمانی عمومی با ساکنان آن امضا کرد که حقوق گروه‌های مختلف ساکن یثرب را معیّن و زندگی مسالمت‌آمیز جمعیت شهر را تضمین می‌کرد و طبق یکی از بندهای آن، مسلمانان و یهودیان، امّت واحد به شمار می‌آمدند و هرکدام در پیروی از دین خود، آزاد بودند.(8)

حکومت خلفا

خلفا در زمانی زمام امور را در دست گرفتند که رسول خدا ‏( صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) توانسته بود مردم جزیره العرب را زیر یک پرچم گرد آورد و حکومتی مرکزی تشکیل دهد و ازاین‌جهت، خلفا بر سرِ سفره‌ای آماده نشستند؛ اما از آن نگاه قدسی و رابطه ولایی که مردم با پیامبر داشتند، خبری نبود. قداست و احترام ویژه‌ای که برخی از مردم برای خلفا قائل بودند، به سبب جانشینی رسول خدا ‏( صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) و عنوان «خلافت» بود و این‏که خلفا به‌هرحال از صحابه پیامبر بودند و واسطه انتقال معارف دینی و سنت نبوی به مردم شمرده می‌شدند وگرنه عموم مردم، خلیفه را «منصوب از طرف خدا» و یا حتی «منصوب از طرف پیامبر» نمی‎‌دانستند و خود خلفا نیز چنین ادعایی نداشتند. ازاین‌رو، وجهه الهی و ولاییِ حکومت تا حد زیادی از میان رفت.

عمر خود می‌گفت: اگر کسی در من کجی دید، آن را راست کند. یک نفر اعرابی گفت: «اگر در تو کجی پدیدار شود، با شمشیرهای خود، راستش می‌کنیم». عمر شکر کرد که در امّت کسی هست که با شمشیر او را راست می‌کند!(9)

در دوران عثمان، این تهدیدها عملی شد و او به‌مرور، خویشان اموی خود را بر امور مسلط کرد و اقداماتی انجام داد که مورد اعتراض مسلمانان قرار گرفت و افرادی چون عایشه و طلحه و زبیر صراحتاً به مخالفت با او برخاستند. بااین‌حال، عثمان به تذکرات دیگران توجه نکرد و سرانجام گروه‌هایی از مردم شهرهای دیگر (به‌ویژه کوفه) بر او شوریدند، خانه او را محاصره کردند و سرانجامی خونین برای عثمان رقم خورد.(10)

بیعت اجباری، یکی از ویژگی‌های حکومت خلفا است که به‌وضوح، خلاف روش رسول خدا و امیرالمؤمنین (‌علیهما‌السلام) بوده است. کافی است دو صحنه را با یکدیگر مقایسه کنیم: «گرفتن بیعت اجباری برای ابوبکر با کمک مردان بنی اسلم» و «رها کردن هرکسی که تمایل به بیعت با امیرالمؤمنین (‌علیه‌السلام) نداشت».(11)

عدم شایسته‌سالاری در عزل و نصب کارگزاران، مختص دوران عثمان نبود. قبل از او، عمر نیز ملاک‌های عجیبی در این زمینه داشت و ازجمله، می‌کوشید کارگزاران را از اهالی شهرها انتخاب کند نه از بادیه‌نشینان.(12) برای نمونه، وقتی شنید که عتبه بن غزوان مجاشع بن مسعود را به‌جای مغیره بن شعبه به‌عنوان قائم‌مقام خود گماشته، به او اعتراض کرد که آیا مردی از «اهل وَبَر (بادیه‌نشینان)» را بر مردی از «اهل مدر (شهرنشینان)» ولایت داده‌ای؟!(13) این بدان سبب بود که مغیره ثقفی و اهل طائف بود. به‌هرحال این مبنا، آشکارا خلاف روش رسول خدا و امیرالمؤمنین (‌علیهما‌السلام) بوده است.

تفاوت مهم دیگر حکومت خلفا با حکومت پیامبر و امیرالمؤمنین، در چگونگی تقسیم بیت‌المال بوده است. البته ابوبکر دراین‌باره، همانند رسول خدا ‏( صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) عمل می‌کرد؛ ولی عمر میان قبایل و نیز سابقه‌داران با کم‌سابقه ‏ها در اسلام، تفاوت می‌گذاشت(14) و پس از او عثمان نیز با ترجیح بنی‌امیه بر دیگران، باب دیگری از تبعیض در تقسیم بیت‌المال گشود.

دوران حکومت امیرالمؤمنین (‌علیه‌السلام)

نوع رابطه مردم با حکومت، در دوران امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) را نیز باید در تداوم وضعیت دوران عثمان دانست. اگر اندک شیعیان و موالیان امام را نادیده بگیریم، نگاه باقی مردم به حکومت آن حضرت، تقریباً همان نگاهی بود که به خلفای قبلی داشتند؛ یعنی علی‌رغم احترام ویژه‌ای که برای آن حضرت به‌عنوان یکی از صحابه برجسته پیامبر و از نزدیکان ایشان داشتند، مشروعیت حکومت ایشان را درگرو رأی و نظر خود می‌دانستند و همین نگاه باعث شد که در مواردی مانند انتخاب فرماندهان، رأی خود را بر آن حضرت تحمیل کنند و اوج این رفتار، در ماجرای حکمیت رخ عیان کرد.

تنها نکته‌ای که درباره این دوران باید مدنظر قرار گیرد، جایگاهی است که شیعیان اعتقادی برای آن حضرت قائل بودند و به امامت آن حضرت ایمان داشتند و طبعاً مشروعیت حکومت ایشان را برخاسته از حکم الهی و نه رأی و نظر مردم می‌دانستند و درنتیجه، رابطه این گروه با آن حضرت، با رابطه عموم مردم تفاوت داشت. منتها، این گروه در اقلیت بودند و در تحلیل وضعیت کلی جامعه نمی‌توان به نظر این افراد تکیه کرد.

نتیجه‌گیری:

خلاصه این‏که مردم به حکومت پیامبر، نوعی نگاه قدسی داشتند و درنتیجه، رابطه‌ای ولایی میان مردم و حکومت نبوی برقرار بود؛ اما این وضعیت در دوران خلفا برقرار نبود و مردم، خلفا را برساخته و برکشیده خودشان می‌دانستند و نه افرادی منصوب از طرف خدا. این نگاه، طبعاً بر رابطه آنان با خلفا نیز سایه افکنده بود. بی‌توجهی به شایسته‌سالاری، گرفتن بیعت اجباری، تبعیض ناروا در تقسیم بیت‌المال و خشونت در برخورد با مردم نیز از دیگر مواردی است که می‌توان به‌عنوان تفاوت حکومت خلفا با حکومت نبوی و علوی ذکر کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. بر اساس مبانی کلامی شیعه‌ی امامی، حکومت غیر معصوم اگر مأذون از طرف معصوم نباشد، مشروع نیست و ازاین‌رو، حکومت خلفای سه‌گانه، مشروعیت نداشته است.

2. ر.ک: پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق (علیه‌السلام)، چاپ بیست و دوم، 1389 ش/ 1431 ق، ص 203 ـ 210 ذیل فصلی با عنوان «اقدامات اساسی پیامبر در مدینه».

3. در آیه 103 آل‌عمران می‌فرماید: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانا؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید؛ آنگاه‌که با یکدیگر دشمنان بودید، پس میان دل‌هاى شما الفت انداخت تا به لطف او باهم برادر شدید».

4. برای آشنایی و نقد «قهر و غلبه» به‌عنوان مبنایی در مشروعیت حکومت، رک: الهی راد، صفدر، دوفصلنامه علمی پژوهشی امامت پژوهی، دوره 11، شماره 2 (شماره پیاپی 30)، آبان 1400، «بررسی نظریه مشروعیت «قهر و غلبه» و ادله آن در کلام سیاسی اشاعره»، ص 471-496.

5. تعابیری مانند «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏» (احزاب، آیه 6) و «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض…» (توبه، آیه 71) و «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا…» (مائده: آیه 55).

6. ر.ک جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 (تاریخ خلفا)، قم، انتشارات دلیل ما، چاپ اول، 1380 ش، ص 65 ـ 68.

7. دینوری، ابن قتیبه، عیون الاخبار، شرح و تعلیق: یوسف علی طویل، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418 ھ.ق/ 1985 م، ج 1، ص 65 ـ 66.

8. پیشوایی، مهدی، تاریخ اسلام (از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام)، قم، دفتر نشر معارف، چاپ بیست و سوم، 1393 ھ.ق، ص 117 ـ 119.

9. رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، مصر، الهیئه المصریه العامه للکتاب، 1990 م، ج 11، ص 219. (…مَنْ رَأَى مِنْکُمْ فِیَّ عِوَجًا فَلْیُقَوِّمْهُ فَقَالَ لَهُ أَعْرَابِیٌّ: لَوْ رَأَیْنَا فِیکَ عِوَجًا لَقَوَّمْنَاهُ بِسُیُوفِنَا. فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ فِی الْمُسْلِمِینَ مَنْ یُقَوِّمُ عِوَجَ عُمَرَ بِسَیْفِهِ).

10. برای مطالعه مختصری از این ماجرا، ر.ک: جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 (تاریخ خلفا)، قم، انتشارات دلیل ما، چاپ اول، 1380 ش، ص 182 _ 186.

11. ر.ک: جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 (تاریخ خلفا)، قم، انتشارات دلیل ما، چاپ اول، 1380 ش، ص 15 ـ 25 و ص 229 ـ 230.

12. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 (تاریخ خلفا)، قم، انتشارات دلیل ما، چاپ اول، 1380 ش، ص 79.

13. بلاذی، ابوالحسن احمد بن یحیى، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبه الهلال، 1988 م، ص 334.

14. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 (تاریخ خلفا)، قم، انتشارات دلیل ما، چاپ اول، 1380 ش، ص 86 و 87.