پرسش وپاسخ

تأثیر دعا در بهبودی بیماری
رنج و بیماری با وجود نظام حکیمانه الهی، می‌تواند آزمونی برای رشد ایمان، پاک‌شدن گناهان باشد، در حالی که دعا همراه با بهره‌گیری از درمان علمی معنا می‌یابد.

پرسش:

من مبتلا به بیماری روحی سنگینی هستم که روزی دوازده عدد قرص اعصاب می‌خورم. مگر نمی‌گویند خدا مهربان‌تر از مادر هست؛ چرا هرچه به خدا و اهل‌بیت متوسل می‌شوم و زارزار گریه می‌کنم، هیچ بهبودی برایم حاصل نمی‌شود؟ به نظر شما خدا که خیلی مهربان است، چرا بیماری‌ها را ایجاد می‌کند؟ و اگر این‌طور است، پرسشم این است که چرا چنین است؟

پاسخ:

در این موقعیت دردآلود، ما را شریک غم و اندوه خود بدانید. دست‌و‌پنجه نرم‌کردن و تحمل بیماری به‌ویژه بیماری‌های روحی بسیار سخت و طاقت‌فرساست. در چنین شرایطی پرسش‌های بسیاری به انسان هجوم می‌آورد و ذهن انسان را به خود مشغول می‌کند. درد و رنج شما واقعی است و حق دارید در ذهن خود چنین پرسش‌هایی را مرور کنید. ازآنجاکه پرسش شما چندوجهی است، سعی می‌شود در چند محور به پرسش شما با نگاهی همدلانه پاسخ داده شود.

نکتۀ اول: نگرش توحیدی به بیماری

در نگرش جهان‌بینی توحیدی، هر رخدادی در عالم فعل خداوند متعال است؛ زیرا او خالق و مدبّر همۀ هستی است (1). ازآنجاکه خداوند عالم، قادر و خیر مطلق است، هیچ فعلی از او جز بر اساس علم، قدرت و خیر صادر نمی‌شود (2)؛ با وجود این، در عالم طبیعت با پدیده‌هایی چون بیماری روبرو می‌شویم که رنج‌آورند. این پرسش مطرح می‌شود که اگر همۀ مخلوقات خداوند خیر محض است، چگونه شرور و مصیبت‌ها از جمله بیماری پدید می‌آیند؟ پاسخ در درک درست از «نظام علّی و سنن الهی» نهفته است. خداوند مستقیم بیماری را با عنوان شر نمی‌آفریند، بلکه سنت‌ها و قوانین عامی در عالم قرار داده است که بر اساس آنها، هر پدیده‌ای در چارچوب علت و معلول تحقق می‌یابد (3). این نظام علّی، عین خیر و ضرورت برای قوام و پایداری جهان است؛ زیرا اگر قوانین طبیعت بر هم بخورد، نظم هستی فرومی‌پاشد. بیماری نیز محصول تبعی و غیرمستقیم همین نظام علّی است که گاه بر اثر تزاحم و برهم‌خوردگی عوامل طبیعی رخ می‌دهد؛ برای مثال در فیزیولوژی بدن انسان، سازوکار دستگاه ایمنی به گونه‌ای طراحی شده است که در برابر عوامل بیگانه واکنش نشان دهد؛ این واکنش در اصل یک خیر است، زیرا ضامن بقای بدن است؛ اما گاه همین سیستم بر اثر خطا یا تحریک نابجا (مثلاً به دلیل جهش ژنتیکی یا تماس با مواد خاص) موجب بیماری‌های خودایمنی می‌شود. نمونۀ دیگر در علوم اعصاب، انتقال‌دهنده‌های شیمیایی مغز (نظیر سروتونین و دوپامین) نقشی حیاتی در تنظیم خلق و رفتار دارند؛ اما برهم‌خوردن تعادل آنها به ‌سبب عوامل مختلف، ممکن است به افسردگی یا اضطراب بینجامد. این فعل‌وانفعالات در ذات خود شر نیستند، بلکه مفید و لازم هستند؛ اما به سبب عوامل شناخته شده یا ناشناخته، اختلال می‌یابند و سبب آزار انسان می‌شوند.

بنابراین خداوند بیماری را مستقیماً نمی‌آفریند، بلکه آن را در بستر نظامی خلق کرده است که سراسر بر مبنای حکمت، علیت و خیر است. شرور طبیعی مانند بیماری، نتیجه تبعی تزاحم اجزای این نظام‌اند، نه نشانه نقص در خلقت. افزون بر این، خداوند ابزارهای درمان و تسکین را نیز در همین نظام نهاده است؛ از علم پزشکی و توانایی عقلانی انسان گرفته تا ظرفیت صبر، دعا و توکل. بر این اساس در منطق توحیدی، حتی رنج‌ها نیز در منظومه‌ای کل‌نگر، بخشی از خیر برتر و حکمت الهی‌اند.

نکتۀ دوم: کارکردهای مثبت بیماری

بیماری با وجود رنج‌آور‌بودن، می‌تواند فرصتی برای رشد درونی و تجربه خیرات الهی باشد. در نگرش ایمانی، بیماری فقط پدیده‌ای زیستی یا جسمی نیست، بلکه عرصه‌ای است برای سنجش ایمان و واکنش انسان در برابر ناملایمات؛ از‌این‌رو، یکی از حکمت‌های بیماری آن است که به‌مثابه امتحانی الهی (4)، زمینه صبر، توکل و تسلیم در برابر اراده خدا را فراهم می‌آورد؛ به همین سبب، پاداشی معنوی در پی دارد.

در برخی روایات نیز آمده است که رنج بیماری، سبب پاک‌شدن گناهان انسان می‌شود و همچون آتشی است که ناخالصی‌ها را می‌زداید (5).

افزون بر این، بیماری می‌تواند زنگ بیدارباشی برای انسان باشد تا درنگی کند (6)، ارزش تندرستی و لحظات زندگی را دریابد (7) و ارتباط خود با خدا را عمیق‌تر کند. در این نگرش، حتی رنج نیز می‌تواند مجرای رحمت و رشد انسان گردد.

نکتۀ سوم: استمرار دعا و تلاش برای درمان

یکی از پرسش‌های مرتبط با بیماری این است که چرا با وجود دعا و گریه به درگاه خدا، بهبودی برای فرد حاصل نمی‎شود؟ به نظر می‌رسد این بخشی است که بیشترین درد و غصه را برای شما ایجاد کرده است. در پاسخ به این مسئله، توجه به چند نکته ضروری است:

الف) همان‌طور که گفته شد، خداوند جهان را بر اساس قانون اسباب و مسببات قرار داده است. او از ما می‌خواهد هم دعا کنیم (دست به دعا برداریم) و هم برای رفع مشکلمان اسباب را به کار بگیریم (8). بیماری روانی یک بیماری واقعی است؛ مانند دیابت یا فشار خون که نیاز به درمان تخصصی دارد؛ بنابراین لازم است دعا و درمان را با هم پیش ببرید. این دو نه‌تنها منافاتی با هم ندارند، بلکه مکمل یکدیگرند.

ب) دعا هم علت است، اما نه علت فوری. دعا یکی از علل عالم است که اثر قطعی دارد (9)، اما لزوماً اثر فوری ندارد. اثر دعا ممکن است به شکل‌های مختلفی ظاهر شود: قوت قلب برای تحمل بیماری، هدایت‌شدن به سوی پزشک بهتر، تسهیل روند درمان یا حتی ذخیره‌شدن پاداش عظیم برای آخرت.

ج) گاهی گمان می‌کنیم یک‌ مرتبه دعا‌کردن کافی است، در‌حالی‌که سیره پیامبران الهی نشان می‌دهد آنان همواره در حال دعا، نیایش و استغفار بودند. بنابراین دعا باید با تداوم، حضور قلب و پایداری همراه باشد (10). افزون بر این، دعا زمانی اثرگذار است که با توسل حقیقی همراه شود؛ توسل صرفاً ذکر نام اولیای الهی بر زبان نیست، بلکه پیوندی قلبی و ایمانی با آنان است؛ پیوندی که انسان را به یاد خدا، توکل و امید راستین نزدیک‌تر می‌کند.

نتیجه:

خداوند متعال با رحمت و مهربانی بی‌پایان خود، برای هیچ‌یک از بندگان از جمله شما، رنج و بیماری را اراده نکرده است. بیماری نتیجۀ علل و عوامل طبیعی خاص خود است و لازم است برای درمان آن کوشید. این وضعیت می‌تواند آزمونی الهی باشد که صبر، ایمان و واکنش مؤمنانه در برابر آن، پاداش و منزلتی والا نزد خداوند به همراه دارد. دعاهای انسان نیز هرگز بی‌اثر نمی‌ماند، اما ممکن است اجابت آن در قالب‌هایی متفاوت جلوه کند؛ مانند نیرویی درونی برای تحمل شرایط، آرامش قلبی یا ذخیرۀ پاداشی بزرگ در پیشگاه الهی. با این وجود، خداوند از انسان خواسته است در کنار دعا و توکل، از اسباب طبیعی و راه‌های درمان علمی و تخصصی بهره گیرد؛ چراکه استفاده از این اسباب نیز جزئی از سنت و حکمت الهی در نظام آفرینش است.

پی‌نوشت‌ها:

1. محمد سعیدی‌مهر؛ آموزش کلام اسلامی؛ چ 3، قم: کتاب طه، 1383 ش، ج 1، ص 101.

2. محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی؛ اسفار اربعه؛ تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1383 ش، ج 1، ص 396 ـ 397.

3. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ المحقق / المصحح:‌ على‌اکبر غفاری و محمد آخوندی؛ چ 4، تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج 1، ص 183.

4. «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ...» (بقره: 155 ـ 157).

5. «جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ [مِنْکَ] مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ، فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِیهِ وَ لَکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ وَ یَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ» (شریف رضی؛ نهج‌البلاغه؛ قم: دارالهجره، [بی‌تا]، حکمت ۴۲.

6. «وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ» (اعراف: 130).

7. «وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا» (آل‌عمران: 103).

8. «الدَّاعی بلا عَمَلٍ کالرّامِی بِلاَ وَتَرٍ» (شریف رضی؛ نهج‌البلاغه؛ حکمت 337).

9. «الدُّعَاءُ أَنْفَذُ مِنَ السِّنَانِ الْحَدِیدِ» (محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 469).

10. «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً طَلَبَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَهً فَأَلَحَّ فِی الدُّعَاء» (محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 475).

بررسی مسئولیت مشکلات کنونی کشور
مشکلات کشور لزوماً نشانه گسست مدیریت عالی نیست و با وجود عوامل بیرونی و فشارهای سنگین، نظام بدون فروپاشی مسیر خود را ادامه می‌دهد.

پرسش:

قیمت دلار سر به آسمان زده است، قیمت اجناس ضروری مانند گوشت سرسام‌آور شده است، وضعیت حجاب نیز از برهنگی عبور کرده است؛ چه کسی مسئول این فجایع است؟ آیا کشور ما دچار گسیختگی مدیریت در سطح عالی شده است؟ اگر پاسخ مثبت است، راه‌حل چیست؟

پاسخ:

کارکردهای یک سیستم همواره یکی از اصلی‌ترین ملاک‌های ارزیابی آن است. در علوم استراتژیک می‌گویند برای نابودی یا تضعیف یک سیستم، باید «مرکز ثقل» آن یعنی کارکردها و نقش‌های حیاتی‌اش را هدف قرار داد. جمهوری اسلامی ایران در جایگاه یک سیستم سیاسی در بخش‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی با چالش‌های کارکردی مواجه است؛ از جمله قیمت دلار سر به فلک کشیده، قیمت اجناس ضروری مانند گوشت سرسام‌آور شده است، وضعیت حجاب نیز از برهنگی عبور کرده است. حال پرسش این است که چه کسی مسئولیت این فجایع را بر عهده دارد؟ آیا کشور ایران با گسیختگی مدیریت در سطح عالی مواجه شده است؟ اگر پاسخ مثبت است، راه‌حل چیست؟ برای پاسخ به این پرسش چندبُعدی، باید از چند زاویه مسئله را تحلیل کرد.

1. ساختار سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران

نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران بر اساس آموزه‌های اسلامی و حاکمیت مردمی طراحی شده است و در چارچوب «جمهوری» و «مردم‌سالاری دینی» عمل می‌کند. ساختار حکومت از الگوی تفکیک قوا تبعیت می‌کند که بر اساس اصول قانون اساسی، امور کشور به سه قوۀ مستقل مجریه، مقننه و قضائیه تقسیم شده است. هر یک از این قوا وظایف، اختیارات و حوزۀ مسئولیت خاص خود را دارا هستند که تحت مدیریت رئیس مربوط اداره می‌شوند. تمامی قوای سه‌گانه در سطح کلان، تحت «رهبری و ولایت فقیه» عمل می‌کنند که بر اساس اصل ۱۱۰ قانون اساسی، وظایف و اختیارات گسترده‌ای از جمله تعیین سیاست‌های کلی نظام، فرماندهی کل نیروهای مسلح، نصب و عزل برخی از مقامات عالی‌رتبه و نظارت بر حسن اجرای سیاست‌ها را بر عهده دارد (1). این رکن تضمین‌کنندۀ حرکت هماهنگ قوا در مسیر اصول اسلامی و قانون اساسی است. مردم به عنوان صاحبان اصلی حق حاکمیت، از طریق مشارکت سیاسی، مسئولیت‌های کلیدی نظام را به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر عهده می‌گیرند. برایند این دموکراسی عملیاتی در کشور این است که وقتی مردم به شخصی رأی می دهند، درواقع به یک گفتمان سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و امنیتی برای ادارۀ کشور رأی می دهند که بر اساس آنها، باید امورات کشور مدیریت شود. بنابراین اگر یک دولت معتقد به بازار آزاد و عدم مداخله دولت در قیمت‌گذاری و کنترل بازار باشد، نمی‌توان التهاب بازار را به‌کلی به مدیریت کشور برگرداند، بلکه به الگوی اقتصادی دولت برمی‌گردد.

2. تقسیم وظایف در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران

بنا و بقای حکومت به قانون و ساختار است. وقتی در قانون اساسی وظایف و اختیارات رهبر، قوای سه‌گانه و سازمان‌ها مشخص است، آیا انتظار است که رهبری قانون‌شکنی و ساختارشکنی کند و وارد وظایف و اختیارات سایر قوا شود؟ اگر قرار باشد رهبری در همۀ موارد ورود مستقیم کند، آیا جمهوریت نظام و اراده مردم زیر سؤال نمی‌رود؟! همچنین باید توجه داشت که در بسیاری از موارد اگر رهبری بخواهد در کارهای اجرایی و حوزه وظایف دیگر بخش‌ها ورود کند، ممکن است اختلاف‌نظرها و رویکردها به نزاع تبدیل شود. ازاین‌رو این ضعف‌ها و چالش‌ها را نباید به مدیریت عالی منتسب کرد، بلکه وقتی که سبب ضربه‌زدن به اصل نظام یا عبور از سیاست‌های کلی شود، رهبری ورود می‌کند؛ وگرنه ایشان طبق قانون مداخله نمی‌کند. باز هم طبق قانون، نهادهای نظارتی و امنیتی وظیفه دارند سوء‌مدیریت قوا و نهادهای اجرایی را دنبال و آنها را پاسخ‌گو کنند. رهبر معظم انقلاب مکرر به این مسئله تصریح کرده‌اند و فرموده‌اند‌: «من هم بارها قبلاً گفته‌ام که رهبری نمی‌تواند در تصمیم‌گیری‌های موردیِ دستگاه‌های گوناگون دولتی مدام وارد بشود و مدام بگوید این باشد، این نباشد؛ این نمی‌شود. نه قانون این اجازه را می‌دهد، نه منطق این اجازه را می‌دهد» (2). همچنین می‌فرماید: «درواقع رهبری یک مدیریت کلان ارزشی است. همین‌طور که اشاره کردم، گاهی اوقات فشارها، مضیقه‌ها و ضرورت‌ها، مدیریت‌های گوناگون را به بعضی از انعطاف‌های غیرلازم یا غیرجایز وادار می‌کند؛ رهبری بایستی مراقب باشد، نگذارد چنین اتفاقی بیفتد. این مسئولیتِ بسیار سنگینی است. این مسئولیت، مسئولیت اجرایی نیست؛ دخالت در کارها هم نیست. حالا بعضی‌ها دوست می‌دارند همین‌طور بگویند؛ فلان تصمیم‌ها بدون نظر رهبری گرفته نمی‌شود. نه، این‌طور نیست ...؛ دستگاه‌های گوناگون ـ قوۀ قضائیه، قوۀ مجریه، قوۀ مقننه ـ مثل همۀ دنیا، کارهای موظف قانونی خودشان را دارند انجام می‌دهند، با اختیارات کاملی که در قانون اساسی معین شده؛ اما حرکت کلان و کلی نظام اسلامی به سمت آن آرمان‌ها باید منحرف نشود؛ اگر منحرف شد، باید گریبان رهبری را گرفت، او را بایستی مسئول دانست؛ او مسئول است که نگذارد» (3).

3. ضعف ساختار و مدیریت اجرایی کشور

گاهی مدیریت‌ عالی نظام ضعفی ندارد و به وظایف عمل می کند، اما بدنه اجرایی ضعیف است. این ضعف اجرایی ممکن است ناشی از کمبود قوانین، ضعف برنامه‌ریزی، ضعف نیروی اجرایی، ضعف بودجه و به طور کلی ضعف بدنه باشد. گاهی حتی دیدگاه‌های اقتصادی مسئولان اجرایی می‌تواند سبب بروز چالش‌های اقتصادی در کشور شود؛ برای نمونه وقتی یک مدیر اجرایی مذاکره با کشور خارجی را بر تقویت توان داخلی ترجیح می‌دهد و سپس به نتیجه نمی‌رسد (مانند ماجرای برجام)، پیامدهای اقتصادی خرد و کلان زیادی به بار می‌آید. حال مدیریت در سطح عالی چه کاری می‌تواند انجام دهد؟

4. تأثیر عوامل خارجی بر مسائل اقتصادی و معیشتی کشور

چالش‌ها و ضعف‌ها فقط ناشی از سوء‌مدیریت یا ترک فعل داخلی نیست، بلکه زمینه بیرونی نیز دارد؛ برای مثال تحریم‌های اقتصادی تمام‌عیار و دلاری‌بودن تعاملات اقتصادی و محاسبه صنایع و مواد مادر و بالادستی با نرخ دلار، یکی از چالش‌های اصلی وضعیت اقتصادی است. همچنین تهاجم فرهنگی پیچیده و جنگ روانی و رسانه‌ای، تأثیر جدی در چالش‌های فرهنگی دارد. امنیتی‌سازی کشور و تحمیل جنگ نظامی نیز سبب شده است برخی اقدامات اجتماعی و اصلاحی در حوزه فرهنگ به صورت موقت با احتیاط انجام شود و در مواردی شورای عالی امنیت ملی، بر اساس گزارش‌ها و برآوردها، برخی قوانین را به طور موقت تعطیل کند؛ به طور طبیعی از این فضای ایجادشده، برخی سوء‌استفاده می‌کنند.

5. افزایش چالش‌ها و مشکلات اقتصادی در سطح جهان

تحولات جهانی و منطقه‌ای نیز یکی از ابعاد مؤثر است. جنگ اوکراین، طوفان‌الاقصی و جنگ‌افروزی رژیم صهیونیستی در منطقه، تحولات سوریه و یمن و لبنان، تنش‌های سودان، ماجراجویی آمریکا در ونزوئلا، جنگ تحمیلی دوازده‌روزه علیه ایران و تحولات پرشمار دیگر، موجی از چالش‌ها را به کشورهای جهان وارد آورده است. نرخ تورم، کمبود مواد غذایی، گرانی کالاهای اساسی و انرژی و ... امروزه مسئله‌ای جهانی است. این موج‌های نابسامان در ملتهب‌‌کردن اقتصاد و فرهنگ در ایران نیز مؤثر است. باید توجه داشت که سهم تحریم اقتصادی، تهاجم فرهنگی، فشارهای دیپلماتیک و سیاسی و جنگ نظامی را باید درست دید؛ درواقع نه بزرگ‌نمایی شود و تمام مشکل به این عوامل برگردد و نه با کوچک‌نمایی، سهم این موارد نایده گرفته شود؛ چراکه به‌یقین این عوامل تأثیر چشمگیری دارند.

نتیجه:

چالش‌های کشور علل و زمینه‌های داخلی و خارجی متعددی دارد، اما این مسئله به معنای گسست در مدیریت عالی کشور نیست؛ چراکه اگر این گسست اتفاق افتد، نظام سیاسی کشور با فروپاشی مواجه می‌شود و ادامۀ مسیر حرکت امکان نخواهد داشت.

پی‌نوشت‌ها:

1. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل 110.

2. سیدعلی خامنه‌ای، بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان، 12/04/1395؛ در:

https://khl.ink/f/33694.

3. سیدعلی خامنه‌ای، بیانات در دیدار دانشجویان کرمانشاه، 24/07/1390؛ در:

https://khl.ink/f/17597.

بررسی ادعای شرکت امام حسن علیه السلام در فتح ایران
روایاتِ حضور امام حسن و امام حسین(ع) در فتح طبرستان سند معتبر ندارند و برای توجیه سیاست خلفا یا تحریف مواضع اهل‌بیت(ع) جعل شده‌اند.

پرسش:

آیا امام حسن علیه‌السلام در فتح ایران شرکت داشتند؟

پاسخ:

امروزه برای تقابل‌سازی بین هویت ملی با هویت دینی، به دنبال مخدوش کردن چهره نورانی ائمه اطهار علیهم‌السلام هستند و در این راستا به گزارش‌های مجعول دست می‌زنند تا به مقاصد خود برسند. یکی از شبهات، شبهه حضور امام حسن علیه‌السلام در فتح ایران است.

در مورد حضور حسنین علیهماالسلام، برخی از منابع اهل سنت از حضور آنان در فتح طبرستان خبر داده‌اند. در این نوشتار به بررسی این گزارش‌ها پرداخته می‌شود و عدم حضور آنان در فتح ایران را با دلایل مختلف اثبات کند.

بیشتر کسانی که این شبهه را مطرح می‌کنند به دو کتاب تاریخ طبری و فتوح البلدان بلاذری استناد می‌کند؛ بنابراین به بررسی گزارش این دو کتاب می‌پردازیم:

 

الف. گزارش طبری و نقد آن

طبری دو گزارش را با سند-«حدثنی عمر بن شبه، قال: حدثنا علی بن محمد، قال: اخبرنی علی بن مجاهد، عن حنش بن مالک التغلبی»- در وقایع سال سی‌ام در مورد فتح طبرستان به فرماندهی شخصی به نام سعید بن عاص نقل می‌کند که در یکی نام حسنین علیهماالسلام وجود دارد و در دیگری نیست. این دو گزارش در فاصله چند سطر از هم قرار دارند.

گزارش اول:

«سعید بن عاص به سال سی‌ام، از کوفه به‌منظور غزا آهنگ خراسان کرد. حذیفه بن یمان و کسانی از یاران پیمبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با وی بودند. حسن و حسین و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر و عبدالله بن عمرو بن عاص و عبدالله بن زبیر نیز با وی بودند.» (2)

گزارش دوم:

«سعید به سال سی‏ام، آهنگ غزا کرد و به گرگان و طبرستان رفت. عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر و بن زبیر و عبدالله بن عمرو بن عاص با وی بودند.» (3)

باوجود نام «خراسان»، تصور اینکه یکی از این دو گزارش، به فتح خراسان و دیگری به فتح طبرستان مرتبط است پذیرفتنی نیست؛ زیرا:

1. طبری هر دو را ذیل فتح طبرستان آورده است و اگر گزارش اول به فتح خراسان مربوط می‌شد باید ذیل فتح خراسان می‌‎آمد.

2. هر دو یک سند دارند و در گزارش دوم به‌جز نام دو امام، نام همه افراد دیگر تکرار شده است.

3. اگر کسی از عراق یا عربستان به‌سوی شرق ایران حرکت کند گفته می‌شود به‌سوی خراسان می‌رود؛ به همین دلیل در گزارش اول نام خراسان آمده و گفته شده: «آهنگ خراسان کرد (یرید خراسان)» و ازآنجاکه مقصد نهایی طبرستان بوده، در گزارش دوم نام طبرستان آمده است و گفته شده: «به گرگان و طبرستان آمد (فاتی جرجان و طبرستان‏).»

4. نمی‌توان تصور کرد که دو سفر جنگی در سال سی‌ام توسط سعید بن عاص اتفاق افتاده باشد. چه طور در سال سی‎ام یک‌بار سعید بن عاص از کوفه با امکانات آن روزی به همراهی جمعی که حسنین علیهماالسلام هم در آن بوده‌اند به خراسان آمده و آن را فتح کرده و سپس به عربستان یا عراق برگشته و دوباره در همان سال سپاه عظیمی از عربستان یا عراق به راه انداخته است که در آن به‌جز حسنین علیهما‌السلام همه افراد مطرحی که در فتح خراسان بوده‌اند، وی را مشایعت کرده باشند؟

5. آنچه احتمال دو سفر بودن این دو گزارش را به صفر می‌رساند این است که در همین سال سعید بن عاص از طرف عثمان والی کوفه می‌شود.(4)

حال، این پرسش به ذهن خطور می‌کند، چرا کسانی که با استناد به گزارش اول حکم به حضور حسنین علیهماالسلام در فتح ایران می‌کنند، از گزارش دومی که با چند سطر فاصله قرار دارد سخنی نمی‌گویند.

برفرض پذیرش اینکه یکی از این دو گزارش به فتح طبرستان و دیگری به فتح خراسان مرتبط است، هردوی آن‌ها مخدوش هستند، زیرا حنش بن مالک مجهول بوده و در کتاب‌های رجالی نامی از وی به میان نیامده است. الا اینکه او به دیدار حاکمان می‌رفت و جایگاه رفیعی نزد آنان داشت. (5)

راوی دیگر علی بن مجاهد است که بسیاری از منابع رجالی اهل سنت او را تضعیف کرده‌اند (6) تا جاییکه ابن حجر در مورد وی می‌گفت در بین شیوخ احمد حنبل هیچ‌کس ضعیف‌تر از وی نیست. (7)

نکته دیگری که گزینشی بودن گزارش‌ها از طرف شبهه کنندگان را به اثبات می‌رساند، این است که چند سطر قبل از این گزارش‌ها، گزارش دیگری نقل شده است. بر مبنای آن اساساً فتح طبرستان در زمان خلیفه دوم آن‌هم به صلح اتفاق افتاده است. (8) اگرچه این گزارش نیز به دلیل وجود سیف بن عمر در سند آن مخدوش است، اما چگونه شبهه کننده این گزارش را ندیده است و به‌راحتی از کنار آن گذشته و از بین گزارش‌ها تنها گزارشی را گزینش کرده که غرضش با آن محقق شود ... ؟!

 

گزارش بلاذری و نقد آن

یکی دیگر از منابعی که از حضور حسنین علیهماالسلام در فتح طبرستان یاد کرده است فتوح البلدان بلاذری است. وی در جریان فتح طبرستان می‌نویسد:

گفته می‌شود حسن و حسین دو پسر علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام در این جنگ با وی همراه بودند. به قولی سعید بی‌آنکه از کسی فرمانی دریافت کند، از کوفه به‌قصد جنگ طبرستان رفت؛ و الله اعلم. (9)

چند ایراد بر این روایت وارد است:

1. بلاذری نه‌تنها سندی بر این گزارش ارائه نکرده، بلکه آن را با تردید بیان می‌کند؛ زیرا از فعل مجهول «یقال» استفاده کرده است که یکی از کارکردهای فعل مجهول در ادبیات عرب، مشعر به ضعف بودن مطلب است یعنی نویسنده گاهی خود به گزارش اعتماد ندارد بنابراین آن را با فعل مجهول بیان می‌کند. علاوه بر آن این گزارش آن‌قدر مشکوک بوده که بلاذری در پایان نیز از عبارت «والله اعلم» استفاده کرده که گویای تردید بسیار وی در این زمنیه است.

2. نبود این گزارش در منابع قبل از بلاذری نیز دلیل دیگر ضعف این روایت است؛ در ابتدای این روایت بلاذری می‌گوید: «قالوا؛ گفته‌اند» که فعل ماضی است، آنگاه‌که به حضور حسنین علیهماالسلام در طبرستان رسیده، می‌نویسد: «یقال؛ می‌گویند» که فعل مضارع ـ حال و آینده ـ است؛ یعنی قسمتی از گزارش در منابع قبل از بلاذری آمده و بلاذری گزارش را از آن‌ها نقل کرده است، ولی قسمت دوم که به حسنین علیهماالسلام مربوط می‌شود در زمان حیات بلاذری گفته می‌شده و بلاذری آن‌ها را در کتاب‌های متقدم ندیده‌است.

 

شواهد و مؤیدات بر عدم حضور

علاوه بر آنچه گذشت، دلایل دیگری نیز بر رد این نظر وجود دارد که در ذیل به بعضی از آن‌ها اشاره خواهد شد:

شاهد اول: در تاریخ خلیفه (م 240 ق) و تاریخ یعقوبی (م 292 ق) که پیش از طبری (م 310 ق) نگاشته شده‌اند، اشاره‌ای به این داستان نشده است. خلیفه بن خیاط ضمن نقل فتح طبرستان به دست سعید بن عاص، به حضور حسنین علیهماالسلام در این جنگ هیچ اشاره‌ای نکرده است. (10) یعقوبی نیز در وقایع سال سی‌ام اسمی از فتح طبرستان نیاورده و فقط به مسابقه سعید بن عاص، حاکم کوفه با عثمان بن عامر، حاکم مصر برای فتح خراسان اشاره کرده است. (11)

شاهد دوم: تمام روایات تاریخی که متعرض شرکت حسنین علیهماالسلام در فتح طبرستان شده‌اند، ناظر به حضور آنان در فتوحات عصر عثمان هستند؛ عصری که حضرت علی بیشترین فاصله را با دستگاه خلافت داشت.

شاهد سوم: حضرت علی علیه‌السلام در عصر خلافت خویش نیز از شرکت حسنین علیهماالسلام در برخی میدان‌های جنگ جلوگیری می‎کردند تا چه رسد به زمان خلیفه سوم. امام علی علیه‌السلام می‌فرماید: «از رفتن امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به میدان نبرد دریغ دارم تا مبادا با مرگ آن دو نسل رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله قطع شود.» (12)

شاهد چهارم: در جریان شورش بر ضد عثمان، حضرت علی علیه‌السلام، امام حسن علیه‌السلام را نزد عثمان فرستاد. عثمان به امام حسن گفت: «پدرت سخت از جان تو بیم دارد، تو را سوگند می‌دهم که نزد پدرت بازگردی.» این ترس همان ترس از قطع شدن نسل حضرت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله است.

شاهد پنجم: سعید بن عاص یکی از دشمنان حضرت علی علیه‌السلام بود. وی علت حضور در جنگ جمل به نفع عایشه را، خارج کردن خلافت از دودمان عبدمناف عنوان می‌کند.

 

کلیدواژه

 فتح ایران، امام حسن علیه‌السلام، امام حسین علیه‌السلام، فتح طبرستان.

 

پی‌نوشت‌ها

1. مسعودی، على بن الحسین بن على (م 346)، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجره، چ دوم، 1409 ق، ج 1، ص 310

2. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، دوم، 1387 ق، ج 4، ص 269.

3. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، دوم، 1387 ق، ج 4، ص 270

4. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، دوم، 1387 ق، ج 4، ص 271.

5. شمشاطی، الانوار و محاسن و الاشعار، منشورات وزاره الاعلام العراقیه، بغداد، 1976 م، ص ۹۸.

6. ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، دارالفکر، بیروت، 1404 ق، ج ۷ ص ۳۳۰.

7. ابن حجر عسقلانی، تقریب الهذیب، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415 ق، ج 1، ص 702.

8. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، دوم، 1387 ق، ج 4، ص 269.

9. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبه الهلال، 1988 م، ص 326.

10. خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1415 ق، ص 96.

11. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، ترجمه تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ششم، 1371 ش، ج‏2، ص 59.

12. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، مصر، 1385 ق، ج 1، ص 244.

13. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر ـ دار بیروت، 1385 ق، ج 3، ص 175.

14. مسکویه، ابوعلی الرازی، تجارب الامم، تهران، سروش، اول، 1375 ش، ج 1، ص 470.

راه های پیشگیری از افکار منفی و خطورات نفسانی
بر پایهٔ روایات و آموزه‌های اخلاقی، پیشگیری از افکار باطل با تقویت یاد خدا و عبادات و نیز کنترل حواس و پرهیز از آلودگی‌های ظاهری و باطنی تحقق می‌یابد.

پرسش:

گاهی اوقات هیچ فکر منفی سراغم نمی‌آید و از این بابت خیلی خوشحال هستم. دوست دارم این حالت ادامه داشته باشد. به نظر شما چه راه‌هایی برای پیشگیری از مبتلا شدن به افکار منفی وجود دارد؟ 

پاسخ:

یکى از کارهای لازم برای تعالی اخلاقی، تسلّط بر هوس ‌بازی خیال است و گرنه هجوم افکار منفی و اسارت در آن، مجالى براى پیشرفت اخلاقی و پیمودن صراط قرب نمی‌دهد و تمام نیروها و استعدادها را در وجود انسان، باطل و ضایع مى‏گرداند. از همین‌رو یکی از ضرورت‌هایی که سالکان راه عبودیّت بر آن تأکید دارند و خود نیز به آن اهتمام داشته‌اند، این است که باید بر قوّه متخیّله خویش ولایت و ربوبیّت پیدا ‏کنند و آن را بَرده و مطیع خویش ‏سازند. برای آنکه بتوان از اسارت هوس‌های شیطانی خیال رها شده و در عوض واردات الهی و نیک جایگزین آن شود، دو سطح از اقدامات شامل سلبی و ایجابی قابل ارائه است که در ادامه اشاره می‌شود.

نکته اول: راه‌های پیشگیری از افکار منفی در سطح سلبی

منظور از سطح سلبی، مجموعه اقداماتی است که حیث منفی و پرهیزمدارانه دارند و در حقیقت اشاره به برطرف کردن، زدودن یا ترک کردن زمینه‌ها و عواملی است که موجب پدید آمدن افکار منفی می‌شوند. فاعل اخلاقی برای آنکه بتواند از ابتلای به افکار منفی پیشگیری کند در یک مرحله باید عواملی که موجب پدید آمدن آن‌ها می‌شوند را شناسایی و از آن‌ها پرهیز کند. روش‌های متنوعی در این سطح می‌توان توصیه نمود که برخی از آن‌ها به‌تناسب افراد و ویژگی‌های شخصیتی آن‌ها، متفاوت است. همین‌طور گاهی وابسته به شرایط زمانی و مکانی است. در ادامه به برخی از روش‌های سلبی اشاره می‌شود.

1. تصفیه ظاهر و باطن

یکی از محققانی که به بحث نفی خواطر اهتمام ویژه‌ای داشته است و با بهره‌گیری از مبانی حکمی و قرآنی، دستورالعمل‌های ویژه‌ای مطرح و توصیه نموده است صدرالمتالهین شیرازی است. در بحث نفی خواطر او معتقد است راه مقابله با وسوسه‌ها و استیلای وهم به افکار باطل و خیالات فاسد، بهره‌گیری از شرع است. او با تقسیم شریعت به ظاهری و باطنی معتقد می‌شود سالک باید به طهارت ظاهر و تهذیب آن از خبائث و نجاسات جسمانی و ترک لذات همت کند تا تاریکی‌های تحت سیاست بدن اصلاح شوند. در بُعد شریعت باطنی نیز صدرا معتقد می‌شود تهذیب باطن از فحشا و تاریکی‌های باطنی و تصفیه آن از صفات شهویه ازجمله وظایف سالک است. (1) صدرالمتالهین همچنین طهارت ظاهری را مقدم بر طهارت باطنی می‌داند. (2)

2. عدم استمرار و پرهیز از بقای اختیاری

چنانکه برخی محققان گفته‌اند گاهی بدون اختیار، خیالات باطل به ذهن وارد می‌شود. (3) یکی از کارهایی که در این مواقع شایسته است انجام شود این است که وقتی فرد اسیر افکار منفی شد باید سعی کند به طریقی جلوی ترتیب اثر دادن آن‌ها را بگیرد؛ یعنی تلاش کند از استمرار آن جلوگیری کند. بالاخره هرچند وارد شدن افکار دست‌کم گاهی بی‌اختیار است، اما بقا و استمرار آن و مخصوصاً ترتیب اثر دادن به آن‌ها در اختیار انسان است؛ از همین جهت بایسته است با به‌کارگیری فن‌هایی از استمرار و اسارت افکار باطل جلوگیری شود. یکی از توصیه‌هایی که در منابع روایی برای این کار شده است استعاذه است. (4)

3. ریاضت قوای ظاهری

به اعتقاد برخی محققان، سبب وارد شدن خاطره‌ها، یا امری است بیرونی و یا امری باطنی است. عامل بیرونی مواردی را شامل می‌شود که از طریق شنیدن یا دیدن حاصل می‌شود و سپس اندیشه فرد را تحت تأثیر قرار می‌دهد. (5) بدین‌جهت کنترل قوای ظاهری و مخصوصاً شنیدنی‌ها و دیدنی‌ها به‌عنوان یکی از راه‌های سلبی جلوگیری از ورود افکار منفی به ذهن شمرده می‌شود. از همین جهت است که صدرالمتالهین معتقد می‌شود ریاضت فکری یکی از ضرورت‌های سلوک است. (6) ریاضت قوای ظاهری تلاشی است برای کنترل و پرهیز‌مداری در قوای ظاهری تا با کنترل آن‌ها بتوان از اسارت در خیالات باطل مصون ماند.

 

نکته دوم: راه‌های پیشگیری از افکار منفی در سطح ایجابی

در کنار رویکرد سلبی که به پرهیز‌مداری اشاره دارد، می‌توان از رویکرد ایجابی نیز سخن گفت. منظور از سطح ایجابی مجموعه اقدامات مثبت و بایدها است و در حقیقت اشاره به شناسایی عوامل و زمینه‌ها دارد. در این رویکرد عامل اخلاقی با انجام افعال و دستورالعمل‌های ویژه و استمرار بخشیدن به آن‌ها، می‌تواند به ضبط و مهار ذهن دست‌یافته، افکار و واردات مثبت را تجربه کند و از این طریق از ابتلای به افکار منفی مصون بماند. در ادامه به برخی از روش‌هایی که در این سطح قابل توصیه است اشاره می‌شود.

1. اهتمام به عبادات شرعیه

بسیاری از اهل معرفت و سلوک بر انجام اعمال عبادی به‌مثابه یکی از بهترین روش‌ها بر تسلط بر قوای فکری و ذهنی تأکید نموده‌اند. به اعتقاد آن‌ها براى کسب پیروزى در این راه، هیچ ‌وسیله‌ای مانند عبادت که اساسش توجه به خدای متعال است، مؤثر نیست. امام خمینی (ره) یکی از اسرار بزرگ عبادات شرعیه را قوت روح و تسلط بر ذهن می‌داند و می‌افزاید به‌وسیله عبادات شرعیه بدن و قوای آن تابع و منقاد روح گردیده و اراده نفس در آن‌ها کارکن شود و ملکوت نفس بر ملک غالب شود. (7) ریاضت‌کشانی که از راه‌های دیگر وارد می‌شوند ممکن است با مهمل گذاشتن زندگى و ستم بر بدن و تحمیل محرومیت‌ها، اندکى بدان دست یابند، ولى آنچه مورد تأکید دین و اهل معرفت و سلوک است راه عبادت است، بدون آنکه نیازى به آن کارهاى ناروا باشد. توجّه دل به خدا و تذکر این حقیقت که در برابر خالق و مدبر هستی قرار گرفته است، زمینه تجمّع خاطر و تمرکز ذهن را فراهم می‌کند و او را از افکار باطل و منفی دور می‌سازد.

 بوعلی سینا در نمط نهم اشارات پس از تشریح عبادت افراد عوام که تنها براى مزد انجام می‌دهد به عبادت‌های مقرون به معرفت اشاره نموده و درباره آثار آن می‌گوید:

«عبادت ازنظر اهل معرفت، ورزش همت‌ها و قواى وهمیه و خیالیه است که در اثر تکرار و عادت دادن به حضور در محضر حق، همواره آن‌ها را از توجّه به مسائل مربوط به طبیعت و مادّه به‌سوى تصورات ملکوتى بکشاند و درنتیجه، این قوا تسلیم «سرضمیر» و فطرت خداجویى انسان گردند و مطیع او شوند به حدّى که هر وقت اراده کند که در پى جلب جلوه حق برآید، این قوا در جهت خلاف فعّالیّت نکنند و کشمکش درونى میان دو میل علوى و سفلى ایجاد نشود و «سرباطن» بدون مزاحمت این‌ها از باطن کسب اشراق کند.» (8)

2. بهره‌گیری از اذکار مأثور

ذکر برای در امان ماندن از هجوم بی‌امان اندیشه‌های باطل و بهره‌مندی از افکار نیک، بهترین حربه و نیز وسیله است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره اهمیت ذکر در حفظ انسان از امور باطل می‌فرماید:

 «یاد خدا سرمایه هر مؤمن و سودش رهایی از شیطان است.» (9)

 از همین جهت یکی از راه‌هایی که در منابع روایی در هنگام مواجهه با افکار باطل به آن توصیه شده است استفاده از برخی اذکار ویژه است. بنابر برخی روایات گفتن اذکار «لاحول و لاقوه الا بالله العلیّ العظیم» (10) و همچنین گفتن ذکر شریف «لا اله الا الله» توصیه شده است. (11) همچنین در روایت دیگری رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله توصیه به گفتن روزی صدمرتبه ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم،» نموده است و یکی از آثار آن را دوری از غم دانسته‌اند. (12) غم مصداقی از افکار منفی و باطل می‌تواند باشد که روح و روان فرد را می‌آزارد و باعث ایجاد غم و اندوه می‌شود.

3. اشتغال ذهنی و فکری

به اعتقاد شهید مطهری نفس انسان به‌گونه‌ای است که همیشه باید او را مشغول داشت یعنی همیشه باید یک کاری داشته باشد که او را متمرکز کند و وادار به آن کار نماید و الا اگر شما به او کار نداشته باشی او شما را به آنچه دلش می‌خواهد وادار می‌کند و آن‌وقت است که دریچه خیال به روی انسان باز می‌شود... و همین خیالات است که انسان را از داشتن تمرکز ذهن و فکر دور می‌کند، اما برعکس وقتی انسان یک کار دارد، آن کار وشغل او را به سمت خود می‌کشد و جذب می‌کند و به او مجال برای فکر و خیال باطل نمی‌دهد. (13) به این حقیقت در روایات اشاره شده است. در روایتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرموده است:

 «اگر تو نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول می‌کند.» (14). مولوی در بیان زیبایی این حقیقت را این‌گونه بیان نموده است:

می‌گریزد ضدها از ضدها - شب گریزد چون بر افروز ضیاء

چون درآید نام پاک اندر دهان - نی پلیدی ماند و نی آن دهان (15)

4. دعا و توسل

یکی از راه‌های در امان ماندن از بسیاری از آفات و گناهان و مخصوصاً افکار و خیالات باطل و فاسد، دعا و استعانت از خدای متعال است. در روایتی حضرت سجاد علیه‌السلام از وسوسه‌های نفس به خدای متعال شکوه نموده و عرض می‌کند:

«شکوه می‌کنم به‌سوی تو ای خدای من ... از وسوسه‌های نفس.» (16) همچنین در روایتی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرموده است:

 «وقتی یکی از شما گرفتار وسوسه شیطان شد، به خدای متعال استعاذه کند و بگوید: "آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ مُخْلِصاً لَهُ اَلدِّینَ".» (17)

5. تلاوت قرآن

حضرت سجاد علیه‌السلام در بیان زیبایی درباره اثر قرآن بر دوری انسان از اندیشه‌های بدی که ممکن است بر سلامت باطن انسان آسیب برسانند گفته است:

 «خدایا برمحمد و آل خود درود فرست و پیوسته با قرآن ظاهر ما را اصلاح کن و خطرات وسوسه‌ها و اندیشه‌های بد را از زیان‌رسانی به سلامت باطن ما بازدار.» (18)

 در همین رابطه برخی محققان توصیه به تلاوت آیه سخره (19) نموده‌اند. مرحوم حسن‌زاده آملی معتقد است تأثیر آیه سخره در صفای قلب، اطمینان نفس و نفی خواطر و نیز زدودن شک و وسواس، یقینی است و دستور آن از حضرت وصی است. (20) ملاصالح مازندرانی در شرح اصول کافی می‌گوید: بنابر حدیث، قرائت آیه سخره، هفتاد مرتبه موجب صفا و اطمینان قلب شده و رفع شک و وسوسه می‌کند. (21)

6. افزایش و تعمیق معرفت

شناخت عمیق و معرفت دقیق درباره حضرت حق و او را حاضر و ناظر دانستن و همچنین شناخت دقیق و عمیق نفس و قوای آن و همچنین شناخت ضعف‌های شخصیتی می‌تواند فرد را جهت دور ماندن از افکار منفی یاری دهد. صدرالمتالهین پس از بیان انواع واردات ذهنی و بیان شباهت‌های خواطر شیطانی و ملکی می‌گوید دلیل نفوذ آفات بر قلب، ضعف علم به نفس و باقی ماندن هواهای نفسانی در قلب آدمی است. (22)

نتیجه:

با بررسی منابع روایی و توصیه‌های بزرگان معرفت و سلوک می‌توان دو سطح از راهکارهای ایجابی و سلبی را جهت پیشگیری از افکار و خیالات باطل ارائه نمود. در سطح ایجابی راهکارهایی مانند استمداد از ذکرهای مأثور مانند ذکر شریف «لا اله الا الله» و «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم،» اهتمام به عبادات شرعیه، ایجاد اشتغال ذهنی و فکری، دعا و توسل، تلاوت قرآن و افزایش و تعمیق معرفت را می‌توان ذکر نمود و در سطح سلبی روش‌هایی مانند ریاضت دادن به قوای ظاهری و کنترل قوای بینایی و شنوایی، پاکی ظاهر از نجاسات و آلودگی‌ها و باطن از فحشا و گناه و پرهیز کردن از بقای اختیاری و ترتیب اثر ندادن به افکار منفی قابل توصیه است.

منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. صادقی نیری، رقیه، الهیاری نژاد، مریم، مثبت اندیشی و خوش‌بینی در نهج‌البلاغه، پژوهشنامه نهج‌البلاغه، 1392، ش 1، ص 74-63.

2. اوستین، جول، رهایی از افکار منفی: اندیشه بهتر، زندگی بهتر، ترجمه مریم امامی، تهران، ملینا، 1399.

پی‌نوشت‌ها:

1. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، کسر اصنام جاهلیه، تهران، بنیاد حکمت صدرا، 1381، ص 152-153.

2. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، کسر اصنام جاهلیه، تهران، بنیاد حکمت صدرا، 1381، ص 152-153.

3. نراقی، مهدی بن ابی ذر، جامع السعادات، ترجمه کریم فیضی، قم، قائم آل علی علیه‌السلام، 1396، ج 1، ص 335.

4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء، 1403 ق، ج 67، ص 39.

5. نراقی، مهدی بن ابی ذر، جامع السعادات، ترجمه کریم فیضی، قم، قائم آل علی علیه‌السلام، 1396، ج 1، ص 335.

6. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، کسر اصنام جاهلیه، تهران، بنیاد حکمت صدرا، 1381، ص 53.

7. امام خمینی سلام‌الله‌علیه، چهل حدیث، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1386، ص 125.

8. ابن‌سینا، شرح ‌الاشارات و التنبیهات، تصحیح مجتبی زارعی، قم، بوستان کتاب، 1381، ج 2، ص 592.

9. «ذِکرُ اللّه رَأسُ مالِ کلِّ مُؤمِنٍ و رِبحُهُ السلامَهُ مِنَ الشیطانِ.» عبدالواحد بن محمدتمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، تصحیح: مهدی رجائى،‏ قم‏، دارالکتاب الإسلامی،1410 ق، ص 188.

10. ابن‌بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، الامالی، چاپ پنجم، تحقیق: حسین اعلمی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1376، ص 543.

11. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج ۲، ص ۴۲۴.

12. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء، 1403 ق، ج ۹۰، ص ۱۸۶.

13. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1387، ج 22، ص 789.

14. «هِیَ نَفْسُکَ إِنْ لَمْ تَشْغَلْهَا شَغَلَتْکَ.» ورام بن ابی فراس، تنبیه الخواطر (مجموعه ورام)، قم، مکتبه الفقیه، 1410 ق، ج 2، ص 134.

15. جلال‌الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی مولوی، نسخه الکترونیک، [بی‌جا]، 1394، دفتر سوم.

16. «أَشْکُو إِلَیْکَ یَا إِلَهِی...وَسْوَسَهَ نَفْسِی.» امام سجاد علیه‌السلام، صحیفه سجادیه، ترجمه: عبدالمجید آیتی، تهران، سروش، 1375، دعای 51.

17. «إِذَا وَسْوَسَ اَلشَّیْطَانُ إِلَى أَحَدِکُمْ فَلْیَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ وَ لْیَقُلْ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ مُخْلِصاً لَهُ اَلدِّینَ.» طبرسی‏، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، قم، شریف رضی، 1370 ش، ص 377.

18. «اللهمَ صَلِ علی مُحمدٍ وَآله وَادم بِالقرآن صلاح ظاهرنا وَ احجب بِهِ خَطرات الوَساوس عن صِحهِ ضَمائرنا.» امام سجاد علیه‌السلام، همان، دعای 42.

19. آیه سخره به آیات ۵۴، ۵۵ و ۵۶ سوره اعراف اشاره دارد. این آیات به این دلیل «سخره» نامیده شده‌اند که در آن‌ها به تسخیر و مسخر بودن مخلوقات در برابر خداوند اشاره شده است؛ به‌عبارت‌دیگر، این آیات بیان می‌کنند که همه‌چیز، ازجمله خورشید، ماه، ستارگان و... تحت اراده و فرمان الهی هستند.

20. حسن‌زاده آملی، حسن، رساله نور علی نور در ذکر ذاکر و مذکور، چاپ ششم، قم، تشیع، 1371، ص 127؛ همو، هزار و یک نکته، چاپ پنجم، تهران، رجا، 1365، ص 799.

21. مازندرانی، محمدصالح بن احمد، شرح الکافی؛ الاصول والروضه، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1382، ص 285.

22. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، مفاتیح الغیب، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، 1363 ش، ص 160.

جنگ ایران و اسرائیل در روایات
در روایات شیعه، به‌صراحت از جنگ ایران و اسرائیل یاد نشده، اما برخی احادیث «قوم مشرق» و «اهل قم» را ناظر به نقش ایران در نبرد با دشمنان اهل‌بیت(ع) دانسته‌اند.

پرسش:

آیا در روایات به جنگ ایران و اسرائیل و پیروزی و تسلط ایرانیان بر مسجدالاقصی اشاره‌ای شده است؟

پاسخ:

با جستجو و بررسی در روایات، حدیثی که به جنگ ایران و اسرائیل با ذکر نام آن‌ها تصریح شده باشد، یافت نشد، اما روایاتی وجود دارد که به دلیل وجود برخی قرائن، این مطلب را از آن‌ها برداشت کرده‌اند. در اینجا دو روایت که قرائن بیشتری دارند، آورده می‌شود. پس از ارائه متن احادیث، قرینه‌ای که از آن، جنگ ایران و اسرائیل برداشت گردیده، تبیین می‌شود.

حدیث اول: حدیث انقلاب قوم مشرق

در روایتی از امام باقر علیه‌السلام آمده است:

 «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ أَخِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ‏ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَبِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ یَحْیَى بْنِ سَامٍ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام أَنَّهُ قَال‏: «کَأَنِّی بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ یَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا یُعْطَوْنَهُ‏ ثُمَ‏ یَطْلُبُونَهُ‏ فَلَا یُعْطَوْنَهُ‏ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِکَ وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَیُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلَا یَقْبَلُونَهُ حَتَّى یَقُومُوا وَ لَا یَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِکُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّی لَوْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ لَاسْتَبْقَیْتُ نَفْسِی لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ؛ (1) قومی در مشرق خروج (قیام و انقلاب) می‌کنند. حق خویش را از دشمن مطالبه می‌کنند، ولی به آنان داده نمی‌شود، برای بار دوم، حق خویش را از دشمن مطالبه می‌کنند، اما به آنان داده نمی‌شود، وقتی چنین می‌بینند، سلاح‌های خویش را بر گردن می‌افکنند (می‌تواند کنایه از حمله میدانی به دشمن باشد یا قدرت‌نمایی نظامی)، پس آنچه می‌طلبند به ایشان می‌دهند، ولی از پذیرفتن آن خودداری می‌کنند تا اینکه قیام کرده و پرچم حکومت خویش را به امام عصر علیه‌السلام تحویل می‌دهند و کشته‌های این انقلاب و قیام، شهید محسوب می‌شوند، بدانید اگر من آن زمان را درک کنم، حتماً خود را برای امام مهدی علیه‌السلام نگاه می‌داشتم

آنچه در این روایت که به حدیث انقلاب قوم مشرق مشهور شده مورد توجه قرار گرفته عبارت «بِالْمَشْرِق»‏ است که گفته‌اند منظور از آن، ایرانیان هستند، زیرا تصریح شده که حکومت شیعی در مشرق با آرمان زمینه‌سازی ظهور امام عصر و رساندن پرچم به دست آن حضرت، تشکیل می‌شود چنان‌که در روایات می‌فرماید: «لَا یَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِکُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ» بدیهی است با توجه به این‌که آرمان اصلی انقلاب اسلامی ایران، زمینه‌سازی برای ظهور است. جنگ با هم‌پیمانان سیاسی و نظامی سفیانی که دشمن اصلی امام زمان علیه‌السلام است، (2) انجام می‌شود و بر اساس بشارت غیبی قرآن در آیات ابتدایی سوره روم، (3) از جنگ ایران با دشمن، می‌توان به جنگ در ادنی الارض (فلسطین) اشاره نمود که منجر به پیروزی ایرانی‌ها و شادی مؤمنین می‌گردد، بنابراین جنگ با دشمن در فلسطین خواهد بود و به قرینه «فَیُقَاتِلُونَ‏ فَیُنْصَرُون،»‏ محور شیعی به رهبری ایران در جنگ آینده با اسرائیل قبل از ظهور پیروز خواهند شد. (4)

 

حدیث دوم: حدیث اهل قم

یکی از اصحاب امام صادق علیه‌السلام می‌گوید محضر آن حضرت نشسته بودم، این آیه را قرائت فرمودند:

 «"فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا" فَقُلْنَا جُعِلْنَا فِدَاکَ مَنْ هَؤُلَاءِ فَقَالَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ هُمْ وَ اللَّهِ أَهْلُ قُمَّ؛ (5) چون زمان انجام وعده عذاب ما به کیفر نخستین آن دو (تبهکاری و فتنه‌انگیزی) فرارسد، بندگان به‌شدت جنگجو و نیرومند خود را بر ضد شما برمی‌انگیزیم که برای دستیابی به شما لابه‌لای خانه‌ها را به‌دقت جستجو می‌کنند، این وعده یقیناً انجام‌شدنی است. از آن حضرت پرسیدم، آن قوم چه کسانی هستند، سه بار فرمودند: به خدا قسم، آنان اهل قم هستند

آنچه در این روایت که به حدیث اهل قم مشهور بوده مورد توجه است این‌که قم در ایران واقع شده و منظور از آن در این روایت، قوم ایرانی است.

در روایت دیگری در تفسیر این آیه آمده است:

 «قَوْمٌ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ علیه‌السلام فَلَا یَدَعُونَ وَتْراً لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا قَتَلُوه؛ خداوند این قوم را قبل از خروج قائم برمی‌انگیزد و هیچ‌یک از دشمنان اهل‌بیت علیهم‌السلام را باقی نمی‌گذارند.» (6)‏

ازاین‌رو، بر اساس این قرائن، چنین برداشت می‌شود که یکی از احتمالات چنین است که مجازات کنندگان یهود، ایرانیان هستند یعنی عقوبت اول یهود، قبل از ظهور، توسط ایرانیان شیعی رخ خواهد داد. (7)

نتیجه:

درباره جنگ ایران و اسرائیل و شکست اسرائیل توسط ایران، روایتی که تصریح کرده باشد، یافت نشد، اما برخی روایات به این مطلب اشاره کرده‌اند. دو حدیث «انقلاب قوم مشرق و اهل قم» از این دسته‌اند. با توجه به قرائن موجود در این دو حدیث، برخی پژوهشگران از آن‌ها جنگ ایران و اسرائیل و پیروزی ایران بر اسرائیل را قبل از ظهور امام عصر علیه‌السلام برداشت کرده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم‏، الغیبه للنعمانی، ‏محقق/مصحح، غفارى، علی‌اکبر، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، 1397 ق، ص 273.

2. «السُّفْیَانِیُّ یُقَاتِلُ الْقَائِم؛ سفیانى با قائم آل محمّد علیه‌السلام خواهد جنگید.»‌ ابن‌بابویه، محمد بن على، معانی الأخبار، محقق/مصحح، غفارى، علی‌اکبر، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1403 ق، ص 346؛ «أَ مَا یَعْلَمُون‏ أَنَّهُ إِنَّمَا یَقْتُلُ السُّفْیَانِیَّ؛ آیا نمى‏دانند که همانا باید سفیانى کشته شود.» کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح، غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 8، 331.

3. «الم غُلِبَتِ الرُّومُ فی‌ أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ فی‌ بِضْعِ سِنینَ ... وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّه»‌ (سوره روم، آیه ۱-۵.)

4. ر.ک: پورسیدآقایی، تأملی در سوره روم بشارت فتح فلسطین، ص ۱۹-۳۱. پورسیدآقایی، نقش ایرانیان در عصر ظهور، فصلنامه پژوهش‌های مهدوی، ش ۲۵، ص ۲۸-۳۰.

5. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحار‌الأنوار، محقق/مصحح، جمعى از محققان‏، بیروت، دار إحیاء التراث العربی چاپ دوم، 1403 ق، ج 57، ص 216.

6. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح، غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 8، 206.

7. برای آگاهی بیشتر در این رابطه رجوع نمایید به مقاله مواجهه امام زمان با قوم یهود در عصر ظهور، پورسیدآقایی، فصلنامه مشرق موعود، ش ۴۲، ص ۶۵-۶۷ و همچنین مقاله نقش ایرانیان در عصر ظهور، پورسیدآقایی، فصلنامه پژوهش‌های مهدوی، ش ۲۵، ص 26.

ویژگی‌های سوره فتح
سورهٔ فتح با تأکید بر پیروزی و تحقق وعدهٔ الهی پس از صلح حدیبیه، مایهٔ آرامش و امید مسلمانان و الهام‌بخش پایداری در برابر دشمنان است.

پرسش:

ویژگی‌های سوره فتح چیست؟ پیام و آموزه‌های آن چیست؟ خواص و فضائل آن چگونه است؟ فضای نزول و دلیل نام‌گذاری آن به «فتح» چیست؟ مراد از «فتح مبین» چیست؟

پاسخ:

سوره فتح چهل‌وهشتمین سوره در چینش کنونى قرآن به شمار می‌آید و در جزء 26 قرآن قرار گرفته است. این سوره، در ترتیب نزول، صدودوازدهمین سوره است و بعد از سوره صف نازل شده است. (1)، (2) سوره فتح از سوره‌های مدنی (3) و دارای 29 آیه است. فتح در لغت به معنای «گشایش» و «پیروزی» است و چون آیه اول این سوره مشتمل بر بیان «فتح مبین» (4) و پیروزی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بر مشرکان بعد از امضای پیمان صلح حدیبیه می‌باشد، این سوره به «فتح» نام‌گذاری شده است.

فضای نزول سوره فتح

در سال ششم هجری پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در مدینه در عالم رؤیا دید که همراه یارانش وارد مسجدالحرام شده‌اند و مناسک عمره انجام می‌دهند (5) بر همین اساس، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به همراه عده‌ای از مسلمانان برای انجام مراسم عمره عازم مکه شدند. ظاهر حرکت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به‌خوبی نشان مى‌داد که هدفى جز انجام این عبادت بزرگ ندارد؛ اما مشرکان اجازه ورود ایشان به مکه را ندادند و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و یارانش در حدیبیه (6) متوقف شدند. (7) در آنجا ماجراى مفصلى پیش آمد که به عقد قرارداد صلحى میان پیامبر و مشرکان مکه به نام صلح حدیبیه منتهى شد.

 پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به یارانش دستور داد که شترهاى خود را در همان‌جا قربانى کنند، سرهاى خود را بتراشند و از احرام بیرون آیند و به‌سوی مدینه بازگردند. بعد از امضای صلح حدیبیه، مسلمانان محزون و اندوهگین به سمت مدینه حرکت کردند، طوفانى از غم و اندوه مسلمانان را فراگرفت و انبوهى از ناراحتی‌ها و گاه شک و تردید بر افراد ضعیف‌الإیمان غالب شد. در این هنگام سوره فتح بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نازل شد و چهره حضرت را مسرور و شادمان کرد و امید به آینده‌ای روشن را برای مسلمانان به ارمغان آورد. (8)

محتوای سوره فتح

سوره فتح مشتمل بر داستان حدیبیه، تحقق رؤیای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مبنی بر ورود به مسجدالحرام و انجام مناسک عمره، کارشکنی و تخلف منافقان از همراهی پیامبر، ممانعت مشرکان از ورود پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و مسلمانان به مکه می‌باشد و هدف کلان و غرض کلی سوره، بیانگر نعمت فتح و پیروزی و وعده پاداش الهی بر استقامت و پیروی مؤمنان از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است. (9) محتوای سوره فتح را نوید پیروزی مسلمانان بر مشرکان، افزایش تعداد یکتاپرستان و پاداش آنان در دنیا و آخرت، بخشش و مغفرت مجاهدان، انذار به منافقان و توصیف سیمای یاران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تشکیل می‌دهد. محتوای آیات این سوره فوق‌العاده حساس و سرنوشت‏ساز است و آموزه‌های آن براى مسلمانان امروز در برابر حوادث گوناگونى که جوامع اسلامى با آن درگیر هستند الهام آفرین است. (10)

سوره فتح مشتمل بر آیات نامداری چون: آیه «فتح»، (11) آیه «بیعت رضوان» (12) و آیه «سنت الهی» (13) می‌باشد.

فضائل و خواص سوره فتح

در فضیلت تلاوت سوره فتح، روایات بسیاری نقل شده است. بر این اساس، هر کس این سوره را قرائت کند، پاداشی همسان با کسی خواهد داشت که در فتح مکه همراه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بوده یا در بیعت رضوان با او بیعت کرده است. (14) همچنین از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که مداومت بر تلاوت این سوره، اموال و خانواده را از تلف و آسیب حفظ می‌کند و قاری آن در قیامت در زمره بندگان شایسته خدا قرار گرفته و با شراب گوارای بهشتی پذیرایی می‌شود. (15) مصون ماندن از خطرات، رفع ترس و در امان ماندن از شر ستمگران، از خواص این سوره شمرده شده است. (16) ناگفته پیداست که این خواص و فضائل مربوط به تلاوت همراه با تفکر و عمل است.

 سوره فتح در فضایی نازل شد که مسلمانان غرق در اندوه و غم بودند و نزول این سوره موجب سرور و شادمانی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و مسلمانان شد، از‌این‌رو قرائت و توجه به مضامین آن به هنگام غم و اندوه، می‌تواند زمینه امید به وعده الهی را فراهم سازد. (17)

امام خامنه‌ای (دام‌ظله) رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال 1403 ه.ش. پس از عملیات طوفان الاقصی که درگیری‌ بین نیرو‌های مقاومت و رژیم صهیونیستی افزایش یافته بود، به مردم توصیه کردند برای پیروزی جبهه مقاومت این سوره را بخوانند. (18)

نتیجه:

1. سوره فتح چهل‌وهشتمین سوره در قرآن کریم و دارای 29 آیه می‌باشد. در آیه اول آن سخن از «فتح مبین» به میان آمده و به همین دلیل، این سوره به «فتح» نام‌گذاری شده است.

2. بعد از امضای صلح حدیبیه، طوفانى از غم و اندوه مسلمانان را فراگرفت و گاه شک و تردید بر افراد ضعیف‌الإیمان غالب شد. در این هنگام سوره فتح بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نازل شد و چهره حضرت را مسرور و شادمان کرد و امید به آینده‌ای روشن را برای مسلمانان به ارمغان آورد.

3. غرض کلی سوره فتح، بیانگر نعمت فتح و پیروزی و وعده پاداش الهی بر استقامت مؤمنان است و محتوای آن مشتمل بر نوید پیروزی مسلمانان بر مشرکان است. محتوای این سوره سرنوشت‏ساز است و آموزه‌های آن براى مسلمانان امروز در برابر حوادث گوناگونى که جوامع اسلامى با آن درگیر هستند الهام‌بخش است.

4. در فضیلت و خواص تلاوت سوره فتح، روایات بسیاری نقل شده است و ناگفته پیداست که این خواص و فضائل مربوط به تلاوت همراه با تفکر و عمل است. قرائت سوره فتح و توجه به مضامین آن به هنگام غم و اندوه، می‌تواند زمینه امید به وعده الهی را فراهم سازد؛ چنان‌که قرائت آن برای پیروزی جبهه مقاومت، از جانب امام خامنه‌ای (دام‌ظله) توصیه شده است.

 

برای مطالعه بیشتر:

خرمشاهی، قوام الدین، «سوره فتح» در دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، تهران: دوستان - ناهید، ۱۳۷۷ ش.

صفوی، سلمان، «سوره فتح»، در دانشنامه معاصر قرآن کریم، قم، انتشارات سلمان آزاده، ۱۳۹۶ ش.

خامه‌گر، محمد، مجموعه کامل ساختار سوره‌های قرآن کریم، قم، نشر نشرا، چاپ اول، ۱۳۹۲ ش.

پی‌نوشت‌ها:

1. معرفت، محمدهادى، (1410 ق) التمهید فی علوم القرآن، حوزه علمیه قم، مرکز مدیریت، قم، چ سوم، ج 1، ص 138.

2. لازم به ذکر است اقوال در ترتیب نزول سوره‌های قرآن مختلف است.

3. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ ق، ج ‏18، ص 252.

4. «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا» (فتح/1)؛ به‌یقین ما تو را پیروزى آشکاری دادیم.

5. «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرینَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَریباً؛ (فتح/27) به‌یقین خداوند رؤیاى فرستاده خود را به حقّ تحقق بخشید که (در خواب به او گفته بود) شما حتماً به خواست خداوند، در حال امن و درحالی‌که سرهایتان را تراشیده و موى و ناخن خود را کوتاه کرده‏اید و بیمى (از کسى) ندارید وارد مسجدالحرام خواهید شد، پس خداوند آنچه را شما نمى‏دانستید (که این وعده مربوط به سال بعد و در تأخیر آن حکمت‏هاست) دانست و پیش از آن پیروزى نزدیکى قرار داد (صلح حدیبیه را که درواقع فتحى بزرگ بود).» (مشکینى اردبیلى، على، (1381 ش) ترجمه قرآن، نشر الهادى،‌ قم، دوم)

6. حدیبیه قریه‌اى در نزدیکى مکه بود که حدود بیست کیلومتر تا مکه فاصله داشت.

7. مشرکان با این کار درواقع تمام سنت‌هایى را که درزمینة امنیت زائران خانه خدا در ماه حرام داشتند زیر پا گذاردند، چراکه آن‌ها معتقد بودند در ماه‌هاى حرام (ازجمله ماه ذى‌القعده که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در آن ماه قصد عمره داشت) و مخصوصاً در حال احرام نباید مانع هیچ‌کس شوند، حتى اگر کسى قاتل پدر خویش را در این ایام و در این مراسم مى‌دیدند ابداً متعرض او نمى‌شدند.

8. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزایری، سید طیب،‏ قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ ق، ج 2، ص 309؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ ش، ص 166؛ مکارم شیرازی، ناصر و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج 22، ص 5.

9. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ ق، ج ‏18، ص 251.

10. مکارم شیرازی، ناصر و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج‌22، ص 7-6.

11. «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا؛ (فتح/1) به‌یقین ما تو را پیروزى آشکاری دادیم

12. «لَّقَدْ رَضىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تحَْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فىِ قُلُوبهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیهِمْ وَ أَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا؛ (فتح/18) بى‏تردید خداوند از مؤمنان هنگامی‌که در زیر آن درخت (سدر در حدیبیه) با تو بیعت مى‏کردند خشنود گردید، پس آنچه را در دل‏هاى آنان بود (از اخلاص و حسن نیّت) دانست، درنتیجه بر آنان آرامش و اطمینان (قلب) نازل کرد و پیروزى نزدیکى (پیروزى خیبر) را به آن‌ها پاداش داد.» (مشکینى اردبیلى، على، (1381 ش) ترجمه قرآن، نشر الهادى،‌ قم، دوم).

13. «سُنَّهَ اللَّهِ الَّتی‏ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدیلاً؛ (فتح/23) (این پیروزى انبیا) سنّت الهى است که پیش‌ازاین (تقدیرش در لوح محفوظ و جریانش در امت‏ها) گذشته است و هرگز براى سنّت خدا تبدیلى نمى‏یابى.» (مشکینى اردبیلى، على، (1381 ش) ترجمه قرآن، نشر الهادى،‌ قم، دوم).

14. «مَنْ قَرَأَ هَذِهِ السُّورَهَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الثَّوَابِ کَمَنْ بَایَعَ النَّبِیَّ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تَحْتَ الشَّجَرَهِ وَ أَوْفَی بِبَیْعَتِهِ وَ کَمَنْ شَهِدَ مَعَ النَّبِیِّ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله یَوْمَ فَتْحِ مَکَّه.» (طبرسی، همان، ج ۹، ص ۱۶۵)

15. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: حَصِّنُوا أَمْوَالَکُمْ‏ وَ نِسَاءَکُمْ‏ وَ مَا مَلَکَتْ‏ أَیْمَانُکُمْ مِنَ التَّلَفِ بِقِرَاءَهِ إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً فَإِنَّهُ إِذَا کَانَ مِمَّنْ یُدْمِنُ قِرَاءَتَهَا نَادَى مُنَادٍ یَوْمَ الْقِیَامَهِ حَتَّى یُسْمِعَ الْخَلَائِقَ أَنْتَ مِنْ عِبَادِیَ الْمُخْلَصِینَ أَلْحِقُوهُ بِالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِی وَ أَدْخِلُوهُ جَنَّاتِ النَّعِیمِ وَ اسْقُوهُ مِنَ الرَّحِیقِ الْمَخْتُومِ بِمِزَاجِ الْکَافُورِ.» (ابن‌بابویه، محمد بن علی، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دار الشریف الرضی للنشر، ۱۴۰۶ ق، ص ۱۱۵).

16. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن‏، قم، موسسه بعثت، ۱۴۱۵ ق، ج ۵، ص ۷۷؛ کفعمى، ابراهیم بن على عاملى، المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه) - قم، چاپ: دوم، ۱۴۰۵ ق، ص ۴۵۷.

17. مکارم شیرازی، ناصر و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج 22، ص 7.

18. سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، تاریخ درج مطلب: ۲۹ آبان ۱۴۰۳ ش، تاریخ بازدید: 12 مهر ۱۴۰۴ ش.

شب اول قبر و سؤالات نکیر و منکر
بر پایهٔ متون اسلامی، مرگ گذر به جهانی نو به‌نام برزخ است که در «شب اول قبر» انسان پاداش یا کیفر آغازین خود را تجربه می‌کند.

پرسش:

شب اول قبر و سؤالات نکیر و منکر در آن شب، رخدادی عمومی است یا محدود به مؤمنان و کافران خاص؟

پاسخ:

لَیلَهُ الدَّفن یا شب اول قبر، نخستین شب پس از دفن است. این شب یکی از مراحل برزخ به‌شمار می‌آید و محدود به بدن مادی یا قبر خاکی نیست؛ زیرا به گفته روایات، قبر برای فرد می‌تواند مانند بهشت یا جهنم باشد، (1) حال‌آنکه خود خاک چنین ویژگی‌ای ندارد. در این شب، نکیر و منکر از میت پرسش می‌کنند (2) و روشن است که بدن مادی فاقد حیات و آگاهی است تا بتواند پاسخ دهد؛ بنابراین، شب اول قبر لحظه‌ای است که روح در برزخ مستقر می‌شود و با سؤالات نکیر و منکر مواجه می‌گردد. پرسشی که مطرح است این‌است‌که آیا این تجربه شامل همه انسان‌ها می‌شود یا تنها گروه‌هایی خاص مانند مؤمنان پاک و کافران محض را در بر می‌گیرد؟

 در ادامه، توضیحات بیشتر در قالب چند نکته ارائه می‌شود.

نکته اول: حیات برزخی و شمول آن برای همه انسان‌ها

ابتدا باید دانست که حیات در برزخ امری فراگیر است و همه انسان‌ها پس از مرگ وارد این مرحله می‌شوند تا زمان قیامت فرا رسد. این مطلب در آیه 100 سوره مبارکه مؤمنون بیان شده است:

 «شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم! (ولی به او می‌گویند:) چنین نیست! این سخنی است که او به زبان می‌گوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است) و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند.» (3)

بنابراین، اصل ورود به عالم برزخ و برخورداری از نوعی حیات در آن برای همه مسلّم است. در این راستا، امام خمینی رحمه‌الله علیه می‌فرماید: «برزخ برای همه است و اهل برزخ وجود برزخی دارند… عالم برزخ هم یک مرحله قهری (جبری) از مراتب وجود است و برای همه قهری هست.» (4)

صدرالمتألهین نیز بر همین معنا تأکید دارد و برزخ را «قیامت صغری» و حدفاصل میان دنیا و آخرت می‌داند که تمامی نفوس انسانی پس از مرگ به آن انتقال می‌یابند. (5)

بنابراین، اصل ورود به برزخ برای همه مشترک است، اما تجربه‌های افراد، متناسب با شرایط ایمانی آن‌ها، در این عالم یکسان نیست.

نکته دوم: تفاوت در احوال برزخیان و شب اول قبر

ارواح ساکن در برزخ، بر سه قسم هستند: گروهی مؤمنان خالص، گروهی کافران خالص و گروهی متوسطین و مستضعفین (6) هستند.

حیاتِ برزخیِ مؤمنان خالص را می‌توان از زنده‌بودن و روزی خوردن شهدا در برزخ (7)، معیت و همراهی و هم‌طرازی مؤمنان و خاصّان با پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان (8) و نیز آرزوی حبیب نجار مبنی بر آگاهی خویشاوندان از وضعیت وی (9) فهمید.

همچنین، حیات برزخی کافران خالص در آیه: «آن‌ها (فرعون و یارانش) [عذابشان] آتش است که صبح و شام بر آن عرضه می‌شوند و روزی که قیامت برپا شود [ندا رسد:] فرعونیان را در سخت‌ترین عذاب درآورید،» (10) انعکاس یافته است.

اما گروهی که جزء متوسطین و مستضعفین هستند، ظاهراً -طبق نظر برخی از مفسران مثل آیت‌الله مکارم شیرازی- در یک نوع حالت بی‌خبری، عالم برزخ را طی می‌کنند. (11) آیاتی از سوره طه، (12) خبر از کسانی می‌دهد که هنگام حشر نمی‌دانند چه مدت در قبر درنگ کرده‌اند تا جایی که بعضی گمان می‌کنند ده روز و بعضی دیگر گمان می‌کنند یک روز در قبر مانده‌اند؛ همین نشان می‌دهد که عذاب یا نعمت آن‌ها پیوسته و دائمی نبوده است وگرنه در تعیین اینکه چه مدت در قبر مانده‌اند دچار اشتباه نمی‌شدند. (13)

این بی‌خبری و ابهام، به حدی است که حتی در قبر، سؤال و پرسشی از آنان صورت نگرفته و رها می‌شوند. (14) در قرآن کریم نیز، از این گروه به‌عنوان «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ»(15) و «الْمُسْتَضْعَفِینَ»(16) یاد شده که به‌مجرد مرگ و ورود به برزخ، از آنان سؤالی نشده و به‌حساب آن‌ها رسیدگی نمی‌شود؛ بلکه حساب آنان تا قیامت به تأخیر می‌افتد و به رأی و نظر خدا واگذار می‌گردد که آنان را عذاب کند یا اینکه گناه ایشان را بیامرزد. (17)

بااین‌حال، بنا‌بر برخی روایات، سؤالات نکیر و منکر عمومیت دارد و مختص به گروهی خاص نیست؛ چنانکه در برخی روایاتی که درباره شب اول قبر و سؤالات نکیر و منکر است، از واژگان «رجل» (18) و «میت» (19) استفاده شده است و به مؤمن یا کافر اختصاص نیافته است.

نتیجه:

بر اساس متون دینی، ورود به عالم برزخ و برخورداری از نوعی حیات برزخی، امری همگانی است و همه انسان‌ها پس از مرگ به آن منتقل می‌شوند. شب اول قبر نیز یکی از مراحل برزخ است. مؤمنان خاص و کافران محض، شب اول قبر دارند و قبر و برزخ آن‌ها متناسب با ایمان و عمل صالح آن‌ها، بهشتی یا جهنمی خواهد بود، درحالی‌که گروه متوسط و مستضعفان ممکن است در حالت بی‌خبری و انتظار باقی بمانند و سؤال نکیر و منکر در شب اول قبر شامل آنان نشود و حسابشان به قیامت موکول گردد. بااین‌وجود، برخی روایات نشان می‌دهد که مواجهه با نکیر و منکر در شب اول قبر به‌طورکلی شامل همه می‌شود و مختص به گروهی خاص نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. «القبر روضه من ریاض الجنه أو حفره من حفر النیران»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403 ق، ج 6، ص 205.

2. «یُسْأَلُ الْمَیِّتُ فِی قَبْرِه...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388، ج ۳، ص 241.

3. سوره مومنون، آیه 100: «لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ ۚ کَلَّا ۚ إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا ۖ وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ».

4. موسوی خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه‌الله‌علیه، بی‌تا، ج 3، ص 73.

5. صدرالدین شیرازی، محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مصطفوی، 1379 ش، ج 9، ص 335؛ همو، الشواهد الربوبیه، قم، بوستان کتاب، 1382 ش، ص 347.

6. «متوسطین» کسانی هستند که در میانه مؤمن و کافر قرار داشته و خوبی‌ها و بدی‌های ایشان مساوی است. «مستضعفین» نیز به کسانی گفته می‌شود که ساده‌دل، زودباور و ناتوان از تحلیل یا افرادی ناآگاه و بی‌خبر هستند. زنان و مردان پیر، کودکان و دیوانگانی که به قیم نیاز دارند و به‌طورکلی کسانی که به لحاظ فهم و دانش، ضعیف هستند، جزء مستضعفین به شمار می‌آیند.

7. سوره آل‌عمران، آیه 169: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ».

8. سوره نساء، آیه 69: «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا».

9. سوره یس، آیات 26-27: «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ».

10. سوره غافر، آیه 46: «النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا ۖ وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ».

11. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه،1374 ش، ج 14، ص 324.

12. سوره طه، آیات 103-104: «یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا * نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَهً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا یَوْمًا».

13. شیخ مفید، محمد بن نعمان، تصحیح اعتقادات الامامیه، تحقیق حسین درگاهی، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق، ص ۸۹-۹۰.

14. «...وَ أَمَّا مَا سِوَى ذَلِکَ فَیُلْهَى عَنْهُمْ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388، ج 3، ص 235.

15. سوره توبه، آیه 106: «وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ ...»

16. سوره نساء، آیه 98: «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَلَا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا».

17. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: خزعلی، مرضیه و سید مرتضی موسوی گرمارودی، حیات برزخی از دیدگاه آیات و روایات، فصلنامه مطالعات تفسیری، سال دوم، شماره 7، پاییز 1390 ش، ص 85.

18. «إِذَا وُضِعَ الرَّجُلُ فِی قَبْرِهِ أَتَاهُ مَلَکَان...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388، ج 3، ص ۲۳۸.

19. «یُسْأَلُ الْمَیِّتُ فِی قَبْرِه...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388، ج 3، ص 241.

راهکارهای حمله به خاک آمریکا
بازدارندگی حداکثری ایران در برابر آمریکا، بر تهدید متقابل خاک به خاک و راهکارهایی چون موشک‌های قاره‌پیما و تقویت بومیان ستم‌دیده آمریکا استوار است.

پرسش:

برای حمله به خاک آمریکا چه راهکارهایی وجود دارد؟ آیا برنامه‌ای طراحی شده است و یا فقط روی پایگاه‌های آمریکا در منطقه حساب کردیم؟

پاسخ:

امنیت ملی و تمامیت ارضی به‌عنوان مسائل بنیادین و حیاتی برای تمامی کشورهای جهان، همواره در معرض تهدیدها و چالش‌های متنوعی قرار دارد. یکی از مهم‌ترین چالش‌های امنیت ملی ایران در دوران معاصر، دولت تروریستی ایالات‌متحده امریکاست که تهدیدها و تجاوزهای آن‌ها نه‌تنها به دوران پس از انقلاب اسلامی محدود نمی‌شود، بلکه جلوه‌های آن را می‌توان در کودتای 28 مرداد 1332 علیه نهضت مردمی ملی شدن صنعت نفت، مشاهده کرد. با این تفاوت که رژیم پهلوی با وابستگی و سرسپردگی تمام‌عیار در مقابل آمریکا، اقدامی برای دفاع از استقلال و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی ایران انجام نداد؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی با رویکردی فعال به مقاومت تمام‌عیار در مقابل تهدیدها و پروژه‌های آمریکا (تجزیه، کودتا، جنگ تحمیلی، ترور، فتنه خیابانی، تحریم و ...) پرداخت؛ اما همچنان یکی از سؤال‌های بنیادین این است که با توجه به فاصله بسیاری که ایران با خاک آمریکا دارد، آیا برای حمله به خاک آمریکا راهکارهایی وجود دارد؟ آیا برنامه‌ای طراحی شده است و یا فقط روی پایگاه‌های آمریکا در منطقه حساب کردیم؟

1. راهبرد بازدارندگی حداکثری

در پاسخ به این سؤال باید به چند نکته توجه داشت: راهبرد کلان جمهوری اسلامی بر اساس آموزه‌های قرآنی« وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ» [1] و عقلانی، «بازدارندگی حداکثری» است و در این زمینه تمام ظرفیت‌هایش را به کار گرفته است، اما همه راهکارها و سازوکارهای تحقق بازدارندگی و دفع تهدیدها را اعلام نمی‌کند؛ چراکه اولاً؛ اعلام سیاست‌ها، به‌منزله آگاه کردن دشمن و شکست از پیش تعیین‌شده است و این مسائل جزء موارد فوق‌سری و طبقه‌بندی‌شده است. ثانیاً؛ یک فضای تبلیغاتی- رسانه‌ای گسترده و جنگ ترکیبی تمام‌عیار علیه ایران به راه انداختند تا ایران را جنگ‌طلب، خشونت‌طلب و مخل صلح پایدار و امنیت جهانی معرفی کنند و اجماع جهانی علیه ایران تشکیل دهند. اساساً در دنیای سیاست و قدرت، بخش اندکی از سیاست‌ها و راهکارها اعلام می‌شود و بخش عمده اعمالی است.

2. سناریوهای ایران برای تهدید خاک آمریکا

با توجه به این نکته، جمهوری اسلامی ایران، کاملاً عاقلانه و هوشمندانه در مواضع اعلامی، بهانه دست دشمن نداده و رسماً چیزی اعلام نکرده است، اما در عمل، اقداماتی انجام داده که آمریکا به‌خوبی این پیام را دریافت کند که با تهدید یا تجاوز به خاک ایران، خاک آمریکا نیز دور از دسترس ایران نیست، هرچند هزاران کیلومتر فاصله داشته باشد. همچنین مواردی به ذهن می‌رسد که می‌توان به‌عنوان راهکار برای تهدید خاک آمریکا بکار گرفت که این اقدامات و راهکارها به این موارد می‌توان اشاره کرد:

1.2. ساخت موشک‌های بالستیک قاره‌پیما (ICBM)

عملکرد موفق موتور سوخت جامد سلمان در ماهواره‌برهای سری قائم به‌خوبی نشان می‌دهد که از یک‌سو، دستیابی به موشک‌های قاره‌پیما با بُرد حداقل ۱۲ هزار کیلومتر، در دسترس جمهوری اسلامی ایران قرار دارد. از سوی دیگر، عملیات موفق وعده صادق 1 و 2 و 3 و همچنین زدن پایگاه‌های آمریکایی عین‌الاسد در عراق و العدید در قطر، دال بر برتری موشکی و پهبادی ایران بر پیشرفته‌ترین سامانه‌های پدافندی جهان ازجمله پاتریوت و تاد آمریکایی است. پس از جنگ تحمیلی 12 روزه و عملیات موفق وعده صادق و رونمایی از موشک ماهواره‌بر قاره‌پیما، این راهکارها به‌شدت مورد توجه کارشناسان و رسانه‌های بزرگ قرار گرفته است. نشریه‌ی آمریکایی «۱۹۴۵» اخیراً طی گزارشی تحت عنوان «گفته می‌شود ایران دارد موشک بالستیک قاره‌پیما می‌سازد تا موسومریکا را هدف بگیرد»، نوشته است: برنامه‌ی موشکی ایران به طرز قابل‌توجهی کم‌تر از برنامه‌ی هسته‌ای [۲] این کشور مورد توجه قرار گرفته است. این در حالی است که این برنامه می‌تواند به‌طور مستقیم خاک آمریکا را تهدید کند. ایرانی‌ها تلاش خود برای ساخت موشک‌های بالستیک قاره‌پیما [۳] را تحت عنوان تلاش برای توسعه‌ی فناوری فضایی پنهان کرده‌اند؛ که بی‌شباهت به سیاست شوروی درباره‌ی «اسپوتنیک» در سال ۱۹۵۷ نیست. «مؤسسه‌ی صلح آمریکا» [نهاد وابسته به دولت فدرال این کشور که وزیر دفاع و وزیر خارجه‌ی آمریکا عضو هیئت‌مدیره‌ی آن هستند] ماه ژوئن گذشته [سال ۲۰۲۲] نوشت: «برنامه‌ی فضایی سپاه پاسداران که جدا از برنامه‌ی فضایی دولت ایران است، موضوع را پیچیده می‌کند. برنامه‌ی فضایی سپاه پاسداران در ابتدا کم‌وبیش به‌عنوان پوششی برای توسعه‌ی فناوری‌های موشکی دوربرد عمل می‌کرد، اما به نظر می‌رسد اخیراً هدف بزرگ‌تری پیدا کرده باشد. صرف‌نظر از قصد تهران، هم‌زمان با ساخت راکت‌های توانمندتر توسط ایران برای پرتاب ماهواره، احتمالاً نگرانی‌های بین‌المللی دراین‌باره افزایش خواهد یافت، زیرا کشورها می‌ترسند این راکت‌ها، با مقداری دست‌کاری، به‌عنوان موشک بالستیک دوربرد مورد استفاده قرار گیرند.» [2]

2.2. اقدامات نظامی ایران در مناطق نزدیک به خاک آمریکا

تأسیس پایگاه نظامی یا کارخانه‌های مشترک ساخت سلاح‌های نظامی در کشورهای آمریکای لاتین به‌عنوان حیات خلوت آمریکا، بسیار راهبردی و بازدارنده است؛ چنانکه ایران در سال‌های اخیر در برخی از کشورهای همسایه شمالی در منطقه آسیای میانه همچون تاجیکستان، کارخانه پهبادسازی مشترک راه انداخته است. این اقدام در مرزهای آمریکا یا کشورهای آمریکا لاتین هم‌پیمان با ایران، می‌تواند تهدید جدی و دائمی برای آمریکا باشد. مایک پمپئو (وزیر سابق امور خارجه آمریکا) در گفت‌وگویی اختصاصی با خبرگزاری ای‌بی‌سی، ضمن طرح ادعا‌هایی بی‌اساس، با اشاره به لزوم «خروج نیرو‌های ایرانی» از ونزوئلا اظهار کرد، «هر کشوری که مانع ایجاد دموکراسی مردمی در ونزوئلا شود، باید این کشور را ترک کند. ما از ایرانی‌ها، روس‌ها و کوبایی‌ها می‌خواهیم که خاک ونزوئلا را ترک کنند.» این ادعاها هرچند توسط مقامات ایران رد شده است، اما می‌تواند گزینه‌ای برای این امر باشد. [3]

3.2. ساماندهی معارضان داخلی دولت آمریکا

ساماندهی و تقویت گروه‌های تجزیه‌طلب داخل آمریکا نیز می‌تواند تهدید جدی از درون خاک آمریکا باشد. سیاه‌پوستان و اقوامی که همواره تحت ستم دولت‌های رسمی آمریکا بودند، ظرفیت خوبی دارند برای فشار داخلی به آمریکا یا ناامن سازی خاک آمریکا. این‌ها برخی از مهم‌ترین راهکارهای تهدید خاک آمریکاست. ممکن است راهکارهای دیگری وجود داشته یا حتی در جریان باشد که به قلم این نوشته نیامده است.

نتیجه:

جمهوری اسلامی ایران به دلایل متعدد راهبردی، رسانه‌ای، حقوقی، سیاسی و اقتصادی، راهکارهای حمله به خاک آمریکا را مستقیم اعلام نکرده است؛ اما اقداماتی همچون تولید موشک قاره‌پیما یا همکاری نظامی با کشورهای آمریکای لاتین و جنوبی یا راهکارهایی همچون ساماندهی گروه‌های مخالف‌ داخلی آمریکا وجود دارد که پیام در دسترس‌بودن خاک آمریکا را منتقل می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره انفال، آیه 60.

2. مشرق، نشریه آمریکایی: ایران دارد موشک قاره‌پیما می‌سازد؛ برای حمله به آمریکا، mashreghnews.ir/، 28/04/1402، کد خبر 1488458، https://www.mashreghnews.ir/

3. باشگاه خبرنگاران جوان، ماجرای حضور نیروی‌های نظامی ایران در ونزوئلا چیست؟ yjc.ir/fa/news، 21/02/1398، کد خبر ۶۹۲۸۹۰۵،yjc.ir/00T4WX

بررسی ارتباط روایت 120 سال با غیبت امام زمان (علیه السلام)
روایتِ ۱۲۰ سالگی امام زمان در آغاز غیبت کبری با وجود ضعف سند احتمالاً نمادِ مدت انتظار یا حکومت ایشان است وشیخ صدوق برای رفع تردید شیعیان کمال‌الدین را نوشت.

پرسش:

غیبت امام زمان (علیه السلام) در چندسالگی آغاز شد؟ در روایتی آمده است که ایشان در 120 سالگی غیبت می‌کند؛ این عدد چه ارتباطی با دوران غیبت صغری و کبری دارد؟

پاسخ:

با گذشت 255 سال از هجرت پیامبر به مدینه، آخرین امام (حضرت مهدی علیه السلام) از نسل امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) در شهر سامرا دیده به جهان گشود (1). خفقان شدیدی که در این دوره از سوی عباسیان بر ضد شیعه و ائمه معصومان (علیهم السلام) وجود داشت، سبب شد امام زمان (علیه السلام) تا سال 260 قمری (سال شهادت امام حسن عسکری علیه السلام) از نظرها مخفی باشند؛ به گونه‌ای که بسیاری از شیعیان و حتی بزرگان آنان اطلاعی از تولد این فرزند یا نام ایشان نداشتند. همین امر سبب شد از سال 260 تا سال 329 قمری، حضرت ولی‌عصر (عجل الله تعالی فرجه) زندگی مخفیانه و پنهانی داشته باشند و از طریق نواب اربعه با شیعیان ارتباط برقرار کنند.

بنابراین بر اساس مشهور منابع مختلف شیعه، مدت زمان غیبت صغری تا سال 329 قمری، 69 سال (اگر آغاز آن را سال 260 ق بگیریم) (2) یا 74 سال (اگر آغاز آن را سال 255 ق بدانیم) (3) است.

در این میان، حدیثی از امام صادق (علیه السلام) نخستین بار در کتاب «الغیبه» نعمانی نقل شده است و پس از وی بزرگانی همچون شیخ طوسی، محمد بن جریر بن رستم طبری شیعه، شیخ حر عاملی و علامه مجلسی همین روایت را با کمی اختلاف در عبارات نقل کرده‌اند. در این روایت آمده است: «قائم فرزندان من برابر عمر حضرت ابراهیم که صد‌و‌بیست‏ سال است، عمر مى‏نماید و این مدتى است که او درک مى‏شود [یادش به فراموشى سپرده نمى‏شود]؛ سپس در امتداد زمان به غیبتى طولانى دست مى‏زند [مدتى طولانى غایب مى‏شود] و بعد به صورت جوان رشیدى سى‌و‌دو ساله آشکار مى‏گردد؛ چندان که گروهى از مردم از او بازمى‏گردند. او زمین را همچنان که از ستمگرى و تجاوز پر شده است، لبریز از برابرى و دادگرى خواهد کرد» (4).

با چشم‌پوشی از اشکال سندی جدی که در این حدیث وجود دارد (سه نفر از افراد حاضر در سلسله‌سند حدیث یعنی جعفر بن محمد بن مالک، محمد اسماعیل و علی بن عمر بن امام سجاد علیه السلام، ضعیف و عمر بن طرخان با عنوان راوی حدیث شناخته‌شده نیست)، توجیه‌هایی برای این حدیث به این ترتیب بیان شده است:

1. زنده‌یاد علی‌اکبر غفاری مصحح کتاب «الغیبه» نعمانی می‌گوید در این روایت، تقدیم و تأخیری از سوی راوی یا کاتب انجام گرفته است و اصل روایت به این ترتیب است: «... یُدْرَى بِهِ ثُمَّ یَغِیبُ غَیْبَهً فِی الدَّهْرِ حتى یرجع عنه طائفه من الناس و یظهر فی صوره شاب موفق ابن اثنى و ثلاثین سنه ...». وی در ادامه معنای حدیث را به این ترتیب بیان می‌کند: «بعد از اینکه از عمر ایشان 120 سال گذشت، مردم در امر ایشان دچار تردید شده و از ایشان برمی‌گردند. و عمر طبیعی نزد مردم 120 سال است و در این مدت است که مردم انتظار ظهور حضرت را می‌کشند و هنگامی که از این 120 سال گذشت، دچار شک و تردید خواهند شد» (5).

بدین‌ترتیب 120 سال مجموع عمر ایشان در عصر غیبت صغری و سال‌های اولیه غیبت کبری است که مردم به طور طبیعی انتظار ظهور داشتند، نه اینکه ایشان در 120 سالگی وارد غیبت کبری می‌شوند.

2. شاید به دلیل همین بحران بود که شیخ صدوق به نوشتن کتاب «کمال الدین» پرداخت. وی این کتاب را در پاسخ به شبهات مهدویت در اواخر عمر خود (حدود سال 370 تا 380 ق) نوشته است (6). اگر ولادت امام عصر را 254 تا 256 قمری بگیریم، تقریباً 120 سال بعد از ولادت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این کتاب نوشته شده است که نشان‌دهندۀ حیرت و تردید برخی شیعیان درباره وجود امام زمان (علیه السلام) است.

3. علامه مجلسی بعد از ذکر این روایت می‌فرماید: «شاید مراد از 120، مدت زمان حکومت ایشان باشد یا اینکه در ابتدا قرار بود بعد از 120 سالگی به غیبت کبری وارد شود، اما نزد خدای متعال بدا حاصل شد» (7).

نتیجه:

بنا بر نظر مشهور شیعه، عصر غیبت صغری 69 سال تا 329 قمری و سن امام زمان (علیه السلام) هنگام آغاز غیبت کبری، 74 سال بوده است. روایتی که اولین بار نعمانی در کتاب «الغیبه» خود آورده است که سن امام زمان در آغاز غیبت کبری 120 سال خواهد بود، افزون بر ضعف سند، توجیه‌هایی نیز می‌تواند داشته باشد. علامه مجلسی 120 سال را مدت زمان حکومت امام زمان می‌داند و می‌گوید شاید برای خداوند بدا حاصل شده است و 120 سال تغییر یافته است. از سوی دیگر شاید عدد 120، مدت زمانی بوده است که مردم به طور طبیعی بعد از گذشت آن، انتظار ظهور را می‌کشیدند و پس از آن دچار حیرت شدند. همچنین شاید نگارش کتاب «کمال الدین» شیخ صدوق در اواخر عمر ایشان که تقریباً 120 سال از عمر امام زمان گذشته بود، ناشی از همین شک و تردید برخی شیعیان بوده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. محمد بن محمد شیخ مفید؛ الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد؛ به ‌کوشش مؤسسه آل‌البیت؛ قم: المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، ۱۴۱۳ ق، ج ۲، ص ۳۳۹. محمد بن حسن طوسی؛ کتاب الغیبه؛ تحقیق: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح؛ قم: دارالمعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ ق، ص ۲۳۱.

2. مهدی پیشوایی؛ سیره پیشوایان؛ چ 11، قم: توحید، مؤسسه امام صادق علیه السلام، 1379 ش، ص ۶۷۳ ـ ۶۷۴.

3. محمد بن محمد شیخ مفید؛ الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد؛ ج ۲، ص 340. فضل بن حسن طبرسی؛ إعلام الوری بأعلام الهدی؛ قم: مؤسسه آل‌البیت، ۱۴۱۷ ق، ج ۲، ص ۲۵۹.

4. محمد بن ابراهیم نعمانی؛ الغیبه؛ تحقیق: علی‌اکبر غفارى؛ تهران: صدوق‏، 1397 ق‏، ص 189. محمد بن جریر طبرى آملى صغیر؛ دلائل الامامه؛ قم: مؤسسة البعثه، 1413 ق، ص 482. محمد بن حسن طوسی؛ کتاب الغیبه؛ ‏ص 420. محمدباقر مجلسی؛ بحار الانوار؛ چ 2، بیروت: دارإحیاء التراث العربی‏، 1403 ق‏، ج 52، ص 287. محمد بن حسن حر عاملی؛ اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات؛ بیروت: نشر اعلمی، 1425 ق، ج 5، ص 131.

«مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ طَرْخَانَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی یُعَمَّرُ عُمُرَ الْخَلِیلِ‏ عِشْرِینَ وَ مِائَهَ سَنَهٍ یُدْرَى بِهِ ثُمَّ یَغِیبُ غَیْبَهً فِی الدَّهْرِ وَ یَظْهَرُ فِی صُورَهِ شَابٍّ مُوفِقٍ ابْنِ اثْنَتَیْنِ وَ ثَلَاثِینَ سَنَهً حَتَّى تَرْجِعَ عَنْهُ طَائِفَهٌ مِنَ النَّاسِ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً».

با اختلاف عبارت: «إِنَ‏ وَلِیَ‏ اللَّهِ‏ یُعَمَّرُ عُمُرَ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ عِشْرِینَ وَ مِائَهَ سَنَهٍ وَ یَظْهَرُ فِی صُورَهِ فَتًى مُوَفَّقٍ ابْنِ ثَلَاثِینَ سَنَهً».

«یُعَمَّرُ عُمُرَ خَلِیلِ الرَّحْمَنِ، یَقُومُ فِی النَّاسِ وَ هُوَ ابْنُ ثَمَانِینَ‏ سَنَهً، وَ یَلْبَثُ فِیهَا أَرْبَعِینَ سَنَهً، یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً، کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً».

5. محمد بن ابراهیم نعمانی؛ الغیبه؛ ص 189.

6. محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)؛ کمال الدین و تمام النعمه؛ تحقیق: علی‌اکبر غفاری؛ قم: دارالحدیث، 1380 ش، مقدمه ج 1، ص 2 ـ 8.

7. محمدباقر مجلسی؛ بحار الانوار؛ ج 52، ص 287.

 

دلیل مذمت عشق
عشق زمانی ارزشمند است که با عقل و ایمان به‌سوی خدا هدایت شود، نه از امیال نفسانی و وابستگی‌های ناقص برخیزد.

پرسش:

عشق حالتی قلبی و خارج از دست انسان است؛ پس چرا می‌گویند بد است؟

پاسخ:

انسان موجودی کمال‌گراست که این ویژگی او را به سمت کمالات جذب کی‌کند. قلب ارزشمندترین بخش وجود انسان است که علایق و وابستگی‌های انسان در آن جای می‌گیرد. کارکرد حقیقی قلب این است که کامل‌ترین معشوق را در خود جای دهد؛ ازاین‌رو اگر انسان معشوقی غیرکامل را به قلب خود دعوت کند، حق قلب را ادا نکرده است.

مراتب وجود انسان

برای وجود انسان مراتب مختلفی تعریف شده است؛ اولین مرتبۀ وجود انسان، جمادی است؛ بدین معنا که انسان در برخی از ویژگی‌ها با جمادات اشتراک دارد. مرتبۀ بعدی، مرتبه نباتی است که به مشترکات وجودی ما با گیاهان اشاره می‌کند. بُعد حیوانی از دیگر مراتب وجودی انسان است که نقطۀ اشتراک انسان با حیوانات را پوشش می‌دهد. درنهایت قوه عاقله انسان است که او را از سایر موجودات متمایز می‌کند. انسان به ‌واسطۀ مراتب مختلفی که در وجود خود دارد، با معشوق‌های گوناگونی در ارتباط است؛ بنابراین آنچه در عشق‌ورزیدن اهمیت دارد، این است که انسان با کدام مرتبه از وجود خویش عاشق شده است. آنجا که عشق را مذمت می‌کنند، به این دلیل است که انسان با مراتب نازل وجود خویش عاشق شده است و آنجا که عشق را ستایش می‌کنند، جایی است که انسان عاقلانه عشق می‌ورزد.

حس و رفتار

نکته‌ای که انسان باید بدان دقت کند این است که حس قلبی و کشش عاطفی انسان ممکن است ناخواسته باشد؛ اما رفتار و اقدام برآمده از آن حس، ناخواسته نیست. اینکه انسان ناگهانی و ناخواسته مهر کسی به دلش بیفتد، به‌خودی‌خود مذمت نمی‌شود، بلکه موضوع مذمت، پروبال‌دادن به این علایق سطحی‌ است؛ یعنی وقتی جرقۀ عشقی ایجاد می‌شود، انسان لازم است منبعش را بیابد و در وجود خویش به کنجکاوی بپردازد که چرا و چه چیز او را به سمت معشوق کشانده است.

آثار عشق

ویژگی عشق، مأنوس‌شدن است. انسان به ‌واسطهٔ عشق با معشوق خویش انس می‌گیرد و وقتی این معشوق با قوه عاقله انتخاب نشده باشد، به طور طبیعی این انس همسو با مسیر کمال نخواهد بود؛ به همین دلیل وظیفۀ انسان، خالی‌کردن قلب خود از عشق‌های مراتب پایینی است و باید آن را برای معشوق اصلی خود پاک و خالص گرداند. ساختار وجودی انسان به ‌گونه‌ای تعبیه شده است که قلبش تنها با وجود معشوق حقیقی یعنی خداوند به آرامش می‌رسد؛ بنابراین وقتی انسان قلب خویش را محلی برای عشق‌های مجازی قرار دهد، قلب با دوگانگی مواجه و از حالت اعتدال خارج می‌شود. نقدهایی که به عشق وارد می‌شود و آن را بد می‌دانند، مربوط به مرتبه اقدام و عمل است نه صرف ایجاد حالتی ناگهانی و ناخواسته.

نتیجه:

حالت ناخواسته در عشق مذموم نیست؛ موضوع مهم این است که این حالت قلبی از کدام منبع وجودی الهام‌گرفته است. در نگاه اسلام بین عشق ناشی از هوس و امیال نفسانی و عشق الهی تفاوت وجود دارد. عشق مادی و مجازی به‌وجودآورندۀ دلبستگی مادی است و مانعی در مسیر سلوک قلب است؛ اما عشق پاک منجر به کمال می‌شود. بنابراین بدبودن عشق وقتی معنا می‌یابد که عقل و شرع را کنار می‌گذارد و منجر به انحراف از وظایف فردی و اجتماعی یا غفلت از حق دیگران می‌شود. عشق نیرویی خودجوش اما نیازمند هدایت است؛ یعنی ایجاد جرقه عشق ممکن است غیرارادی باشد؛ اما ساماندهی و تنظیم هیجانات و انتخاب رفتارهایی مبتنی بر عقل و شرع کاملاً ارادی و مسئولانه هستند.

صفحه‌ها