پرسش وپاسخ

راهکارهای حمله به خاک آمریکا
بازدارندگی حداکثری ایران در برابر آمریکا، بر تهدید متقابل خاک به خاک و راهکارهایی چون موشک‌های قاره‌پیما و تقویت بومیان ستم‌دیده آمریکا استوار است.

پرسش:

برای حمله به خاک آمریکا چه راهکارهایی وجود دارد؟ آیا برنامه‌ای طراحی شده است و یا فقط روی پایگاه‌های آمریکا در منطقه حساب کردیم؟

پاسخ:

امنیت ملی و تمامیت ارضی به‌عنوان مسائل بنیادین و حیاتی برای تمامی کشورهای جهان، همواره در معرض تهدیدها و چالش‌های متنوعی قرار دارد. یکی از مهم‌ترین چالش‌های امنیت ملی ایران در دوران معاصر، دولت تروریستی ایالات‌متحده امریکاست که تهدیدها و تجاوزهای آن‌ها نه‌تنها به دوران پس از انقلاب اسلامی محدود نمی‌شود، بلکه جلوه‌های آن را می‌توان در کودتای 28 مرداد 1332 علیه نهضت مردمی ملی شدن صنعت نفت، مشاهده کرد. با این تفاوت که رژیم پهلوی با وابستگی و سرسپردگی تمام‌عیار در مقابل آمریکا، اقدامی برای دفاع از استقلال و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی ایران انجام نداد؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی با رویکردی فعال به مقاومت تمام‌عیار در مقابل تهدیدها و پروژه‌های آمریکا (تجزیه، کودتا، جنگ تحمیلی، ترور، فتنه خیابانی، تحریم و ...) پرداخت؛ اما همچنان یکی از سؤال‌های بنیادین این است که با توجه به فاصله بسیاری که ایران با خاک آمریکا دارد، آیا برای حمله به خاک آمریکا راهکارهایی وجود دارد؟ آیا برنامه‌ای طراحی شده است و یا فقط روی پایگاه‌های آمریکا در منطقه حساب کردیم؟

1. راهبرد بازدارندگی حداکثری

در پاسخ به این سؤال باید به چند نکته توجه داشت: راهبرد کلان جمهوری اسلامی بر اساس آموزه‌های قرآنی« وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ» [1] و عقلانی، «بازدارندگی حداکثری» است و در این زمینه تمام ظرفیت‌هایش را به کار گرفته است، اما همه راهکارها و سازوکارهای تحقق بازدارندگی و دفع تهدیدها را اعلام نمی‌کند؛ چراکه اولاً؛ اعلام سیاست‌ها، به‌منزله آگاه کردن دشمن و شکست از پیش تعیین‌شده است و این مسائل جزء موارد فوق‌سری و طبقه‌بندی‌شده است. ثانیاً؛ یک فضای تبلیغاتی- رسانه‌ای گسترده و جنگ ترکیبی تمام‌عیار علیه ایران به راه انداختند تا ایران را جنگ‌طلب، خشونت‌طلب و مخل صلح پایدار و امنیت جهانی معرفی کنند و اجماع جهانی علیه ایران تشکیل دهند. اساساً در دنیای سیاست و قدرت، بخش اندکی از سیاست‌ها و راهکارها اعلام می‌شود و بخش عمده اعمالی است.

2. سناریوهای ایران برای تهدید خاک آمریکا

با توجه به این نکته، جمهوری اسلامی ایران، کاملاً عاقلانه و هوشمندانه در مواضع اعلامی، بهانه دست دشمن نداده و رسماً چیزی اعلام نکرده است، اما در عمل، اقداماتی انجام داده که آمریکا به‌خوبی این پیام را دریافت کند که با تهدید یا تجاوز به خاک ایران، خاک آمریکا نیز دور از دسترس ایران نیست، هرچند هزاران کیلومتر فاصله داشته باشد. همچنین مواردی به ذهن می‌رسد که می‌توان به‌عنوان راهکار برای تهدید خاک آمریکا بکار گرفت که این اقدامات و راهکارها به این موارد می‌توان اشاره کرد:

1.2. ساخت موشک‌های بالستیک قاره‌پیما (ICBM)

عملکرد موفق موتور سوخت جامد سلمان در ماهواره‌برهای سری قائم به‌خوبی نشان می‌دهد که از یک‌سو، دستیابی به موشک‌های قاره‌پیما با بُرد حداقل ۱۲ هزار کیلومتر، در دسترس جمهوری اسلامی ایران قرار دارد. از سوی دیگر، عملیات موفق وعده صادق 1 و 2 و 3 و همچنین زدن پایگاه‌های آمریکایی عین‌الاسد در عراق و العدید در قطر، دال بر برتری موشکی و پهبادی ایران بر پیشرفته‌ترین سامانه‌های پدافندی جهان ازجمله پاتریوت و تاد آمریکایی است. پس از جنگ تحمیلی 12 روزه و عملیات موفق وعده صادق و رونمایی از موشک ماهواره‌بر قاره‌پیما، این راهکارها به‌شدت مورد توجه کارشناسان و رسانه‌های بزرگ قرار گرفته است. نشریه‌ی آمریکایی «۱۹۴۵» اخیراً طی گزارشی تحت عنوان «گفته می‌شود ایران دارد موشک بالستیک قاره‌پیما می‌سازد تا موسومریکا را هدف بگیرد»، نوشته است: برنامه‌ی موشکی ایران به طرز قابل‌توجهی کم‌تر از برنامه‌ی هسته‌ای [۲] این کشور مورد توجه قرار گرفته است. این در حالی است که این برنامه می‌تواند به‌طور مستقیم خاک آمریکا را تهدید کند. ایرانی‌ها تلاش خود برای ساخت موشک‌های بالستیک قاره‌پیما [۳] را تحت عنوان تلاش برای توسعه‌ی فناوری فضایی پنهان کرده‌اند؛ که بی‌شباهت به سیاست شوروی درباره‌ی «اسپوتنیک» در سال ۱۹۵۷ نیست. «مؤسسه‌ی صلح آمریکا» [نهاد وابسته به دولت فدرال این کشور که وزیر دفاع و وزیر خارجه‌ی آمریکا عضو هیئت‌مدیره‌ی آن هستند] ماه ژوئن گذشته [سال ۲۰۲۲] نوشت: «برنامه‌ی فضایی سپاه پاسداران که جدا از برنامه‌ی فضایی دولت ایران است، موضوع را پیچیده می‌کند. برنامه‌ی فضایی سپاه پاسداران در ابتدا کم‌وبیش به‌عنوان پوششی برای توسعه‌ی فناوری‌های موشکی دوربرد عمل می‌کرد، اما به نظر می‌رسد اخیراً هدف بزرگ‌تری پیدا کرده باشد. صرف‌نظر از قصد تهران، هم‌زمان با ساخت راکت‌های توانمندتر توسط ایران برای پرتاب ماهواره، احتمالاً نگرانی‌های بین‌المللی دراین‌باره افزایش خواهد یافت، زیرا کشورها می‌ترسند این راکت‌ها، با مقداری دست‌کاری، به‌عنوان موشک بالستیک دوربرد مورد استفاده قرار گیرند.» [2]

2.2. اقدامات نظامی ایران در مناطق نزدیک به خاک آمریکا

تأسیس پایگاه نظامی یا کارخانه‌های مشترک ساخت سلاح‌های نظامی در کشورهای آمریکای لاتین به‌عنوان حیات خلوت آمریکا، بسیار راهبردی و بازدارنده است؛ چنانکه ایران در سال‌های اخیر در برخی از کشورهای همسایه شمالی در منطقه آسیای میانه همچون تاجیکستان، کارخانه پهبادسازی مشترک راه انداخته است. این اقدام در مرزهای آمریکا یا کشورهای آمریکا لاتین هم‌پیمان با ایران، می‌تواند تهدید جدی و دائمی برای آمریکا باشد. مایک پمپئو (وزیر سابق امور خارجه آمریکا) در گفت‌وگویی اختصاصی با خبرگزاری ای‌بی‌سی، ضمن طرح ادعا‌هایی بی‌اساس، با اشاره به لزوم «خروج نیرو‌های ایرانی» از ونزوئلا اظهار کرد، «هر کشوری که مانع ایجاد دموکراسی مردمی در ونزوئلا شود، باید این کشور را ترک کند. ما از ایرانی‌ها، روس‌ها و کوبایی‌ها می‌خواهیم که خاک ونزوئلا را ترک کنند.» این ادعاها هرچند توسط مقامات ایران رد شده است، اما می‌تواند گزینه‌ای برای این امر باشد. [3]

3.2. ساماندهی معارضان داخلی دولت آمریکا

ساماندهی و تقویت گروه‌های تجزیه‌طلب داخل آمریکا نیز می‌تواند تهدید جدی از درون خاک آمریکا باشد. سیاه‌پوستان و اقوامی که همواره تحت ستم دولت‌های رسمی آمریکا بودند، ظرفیت خوبی دارند برای فشار داخلی به آمریکا یا ناامن سازی خاک آمریکا. این‌ها برخی از مهم‌ترین راهکارهای تهدید خاک آمریکاست. ممکن است راهکارهای دیگری وجود داشته یا حتی در جریان باشد که به قلم این نوشته نیامده است.

نتیجه:

جمهوری اسلامی ایران به دلایل متعدد راهبردی، رسانه‌ای، حقوقی، سیاسی و اقتصادی، راهکارهای حمله به خاک آمریکا را مستقیم اعلام نکرده است؛ اما اقداماتی همچون تولید موشک قاره‌پیما یا همکاری نظامی با کشورهای آمریکای لاتین و جنوبی یا راهکارهایی همچون ساماندهی گروه‌های مخالف‌ داخلی آمریکا وجود دارد که پیام در دسترس‌بودن خاک آمریکا را منتقل می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره انفال، آیه 60.

2. مشرق، نشریه آمریکایی: ایران دارد موشک قاره‌پیما می‌سازد؛ برای حمله به آمریکا، mashreghnews.ir/، 28/04/1402، کد خبر 1488458، https://www.mashreghnews.ir/

3. باشگاه خبرنگاران جوان، ماجرای حضور نیروی‌های نظامی ایران در ونزوئلا چیست؟ yjc.ir/fa/news، 21/02/1398، کد خبر ۶۹۲۸۹۰۵،yjc.ir/00T4WX

بررسی ارتباط روایت 120 سال با غیبت امام زمان (علیه السلام)
روایتِ ۱۲۰ سالگی امام زمان در آغاز غیبت کبری با وجود ضعف سند احتمالاً نمادِ مدت انتظار یا حکومت ایشان است وشیخ صدوق برای رفع تردید شیعیان کمال‌الدین را نوشت.

پرسش:

غیبت امام زمان (علیه السلام) در چندسالگی آغاز شد؟ در روایتی آمده است که ایشان در 120 سالگی غیبت می‌کند؛ این عدد چه ارتباطی با دوران غیبت صغری و کبری دارد؟

پاسخ:

با گذشت 255 سال از هجرت پیامبر به مدینه، آخرین امام (حضرت مهدی علیه السلام) از نسل امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) در شهر سامرا دیده به جهان گشود (1). خفقان شدیدی که در این دوره از سوی عباسیان بر ضد شیعه و ائمه معصومان (علیهم السلام) وجود داشت، سبب شد امام زمان (علیه السلام) تا سال 260 قمری (سال شهادت امام حسن عسکری علیه السلام) از نظرها مخفی باشند؛ به گونه‌ای که بسیاری از شیعیان و حتی بزرگان آنان اطلاعی از تولد این فرزند یا نام ایشان نداشتند. همین امر سبب شد از سال 260 تا سال 329 قمری، حضرت ولی‌عصر (عجل الله تعالی فرجه) زندگی مخفیانه و پنهانی داشته باشند و از طریق نواب اربعه با شیعیان ارتباط برقرار کنند.

بنابراین بر اساس مشهور منابع مختلف شیعه، مدت زمان غیبت صغری تا سال 329 قمری، 69 سال (اگر آغاز آن را سال 260 ق بگیریم) (2) یا 74 سال (اگر آغاز آن را سال 255 ق بدانیم) (3) است.

در این میان، حدیثی از امام صادق (علیه السلام) نخستین بار در کتاب «الغیبه» نعمانی نقل شده است و پس از وی بزرگانی همچون شیخ طوسی، محمد بن جریر بن رستم طبری شیعه، شیخ حر عاملی و علامه مجلسی همین روایت را با کمی اختلاف در عبارات نقل کرده‌اند. در این روایت آمده است: «قائم فرزندان من برابر عمر حضرت ابراهیم که صد‌و‌بیست‏ سال است، عمر مى‏نماید و این مدتى است که او درک مى‏شود [یادش به فراموشى سپرده نمى‏شود]؛ سپس در امتداد زمان به غیبتى طولانى دست مى‏زند [مدتى طولانى غایب مى‏شود] و بعد به صورت جوان رشیدى سى‌و‌دو ساله آشکار مى‏گردد؛ چندان که گروهى از مردم از او بازمى‏گردند. او زمین را همچنان که از ستمگرى و تجاوز پر شده است، لبریز از برابرى و دادگرى خواهد کرد» (4).

با چشم‌پوشی از اشکال سندی جدی که در این حدیث وجود دارد (سه نفر از افراد حاضر در سلسله‌سند حدیث یعنی جعفر بن محمد بن مالک، محمد اسماعیل و علی بن عمر بن امام سجاد علیه السلام، ضعیف و عمر بن طرخان با عنوان راوی حدیث شناخته‌شده نیست)، توجیه‌هایی برای این حدیث به این ترتیب بیان شده است:

1. زنده‌یاد علی‌اکبر غفاری مصحح کتاب «الغیبه» نعمانی می‌گوید در این روایت، تقدیم و تأخیری از سوی راوی یا کاتب انجام گرفته است و اصل روایت به این ترتیب است: «... یُدْرَى بِهِ ثُمَّ یَغِیبُ غَیْبَهً فِی الدَّهْرِ حتى یرجع عنه طائفه من الناس و یظهر فی صوره شاب موفق ابن اثنى و ثلاثین سنه ...». وی در ادامه معنای حدیث را به این ترتیب بیان می‌کند: «بعد از اینکه از عمر ایشان 120 سال گذشت، مردم در امر ایشان دچار تردید شده و از ایشان برمی‌گردند. و عمر طبیعی نزد مردم 120 سال است و در این مدت است که مردم انتظار ظهور حضرت را می‌کشند و هنگامی که از این 120 سال گذشت، دچار شک و تردید خواهند شد» (5).

بدین‌ترتیب 120 سال مجموع عمر ایشان در عصر غیبت صغری و سال‌های اولیه غیبت کبری است که مردم به طور طبیعی انتظار ظهور داشتند، نه اینکه ایشان در 120 سالگی وارد غیبت کبری می‌شوند.

2. شاید به دلیل همین بحران بود که شیخ صدوق به نوشتن کتاب «کمال الدین» پرداخت. وی این کتاب را در پاسخ به شبهات مهدویت در اواخر عمر خود (حدود سال 370 تا 380 ق) نوشته است (6). اگر ولادت امام عصر را 254 تا 256 قمری بگیریم، تقریباً 120 سال بعد از ولادت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این کتاب نوشته شده است که نشان‌دهندۀ حیرت و تردید برخی شیعیان درباره وجود امام زمان (علیه السلام) است.

3. علامه مجلسی بعد از ذکر این روایت می‌فرماید: «شاید مراد از 120، مدت زمان حکومت ایشان باشد یا اینکه در ابتدا قرار بود بعد از 120 سالگی به غیبت کبری وارد شود، اما نزد خدای متعال بدا حاصل شد» (7).

نتیجه:

بنا بر نظر مشهور شیعه، عصر غیبت صغری 69 سال تا 329 قمری و سن امام زمان (علیه السلام) هنگام آغاز غیبت کبری، 74 سال بوده است. روایتی که اولین بار نعمانی در کتاب «الغیبه» خود آورده است که سن امام زمان در آغاز غیبت کبری 120 سال خواهد بود، افزون بر ضعف سند، توجیه‌هایی نیز می‌تواند داشته باشد. علامه مجلسی 120 سال را مدت زمان حکومت امام زمان می‌داند و می‌گوید شاید برای خداوند بدا حاصل شده است و 120 سال تغییر یافته است. از سوی دیگر شاید عدد 120، مدت زمانی بوده است که مردم به طور طبیعی بعد از گذشت آن، انتظار ظهور را می‌کشیدند و پس از آن دچار حیرت شدند. همچنین شاید نگارش کتاب «کمال الدین» شیخ صدوق در اواخر عمر ایشان که تقریباً 120 سال از عمر امام زمان گذشته بود، ناشی از همین شک و تردید برخی شیعیان بوده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. محمد بن محمد شیخ مفید؛ الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد؛ به ‌کوشش مؤسسه آل‌البیت؛ قم: المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، ۱۴۱۳ ق، ج ۲، ص ۳۳۹. محمد بن حسن طوسی؛ کتاب الغیبه؛ تحقیق: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح؛ قم: دارالمعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ ق، ص ۲۳۱.

2. مهدی پیشوایی؛ سیره پیشوایان؛ چ 11، قم: توحید، مؤسسه امام صادق علیه السلام، 1379 ش، ص ۶۷۳ ـ ۶۷۴.

3. محمد بن محمد شیخ مفید؛ الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد؛ ج ۲، ص 340. فضل بن حسن طبرسی؛ إعلام الوری بأعلام الهدی؛ قم: مؤسسه آل‌البیت، ۱۴۱۷ ق، ج ۲، ص ۲۵۹.

4. محمد بن ابراهیم نعمانی؛ الغیبه؛ تحقیق: علی‌اکبر غفارى؛ تهران: صدوق‏، 1397 ق‏، ص 189. محمد بن جریر طبرى آملى صغیر؛ دلائل الامامه؛ قم: مؤسسة البعثه، 1413 ق، ص 482. محمد بن حسن طوسی؛ کتاب الغیبه؛ ‏ص 420. محمدباقر مجلسی؛ بحار الانوار؛ چ 2، بیروت: دارإحیاء التراث العربی‏، 1403 ق‏، ج 52، ص 287. محمد بن حسن حر عاملی؛ اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات؛ بیروت: نشر اعلمی، 1425 ق، ج 5، ص 131.

«مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ طَرْخَانَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی یُعَمَّرُ عُمُرَ الْخَلِیلِ‏ عِشْرِینَ وَ مِائَهَ سَنَهٍ یُدْرَى بِهِ ثُمَّ یَغِیبُ غَیْبَهً فِی الدَّهْرِ وَ یَظْهَرُ فِی صُورَهِ شَابٍّ مُوفِقٍ ابْنِ اثْنَتَیْنِ وَ ثَلَاثِینَ سَنَهً حَتَّى تَرْجِعَ عَنْهُ طَائِفَهٌ مِنَ النَّاسِ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً».

با اختلاف عبارت: «إِنَ‏ وَلِیَ‏ اللَّهِ‏ یُعَمَّرُ عُمُرَ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ عِشْرِینَ وَ مِائَهَ سَنَهٍ وَ یَظْهَرُ فِی صُورَهِ فَتًى مُوَفَّقٍ ابْنِ ثَلَاثِینَ سَنَهً».

«یُعَمَّرُ عُمُرَ خَلِیلِ الرَّحْمَنِ، یَقُومُ فِی النَّاسِ وَ هُوَ ابْنُ ثَمَانِینَ‏ سَنَهً، وَ یَلْبَثُ فِیهَا أَرْبَعِینَ سَنَهً، یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً، کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً».

5. محمد بن ابراهیم نعمانی؛ الغیبه؛ ص 189.

6. محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)؛ کمال الدین و تمام النعمه؛ تحقیق: علی‌اکبر غفاری؛ قم: دارالحدیث، 1380 ش، مقدمه ج 1، ص 2 ـ 8.

7. محمدباقر مجلسی؛ بحار الانوار؛ ج 52، ص 287.

 

دلیل مذمت عشق
عشق زمانی ارزشمند است که با عقل و ایمان به‌سوی خدا هدایت شود، نه از امیال نفسانی و وابستگی‌های ناقص برخیزد.

پرسش:

عشق حالتی قلبی و خارج از دست انسان است؛ پس چرا می‌گویند بد است؟

پاسخ:

انسان موجودی کمال‌گراست که این ویژگی او را به سمت کمالات جذب کی‌کند. قلب ارزشمندترین بخش وجود انسان است که علایق و وابستگی‌های انسان در آن جای می‌گیرد. کارکرد حقیقی قلب این است که کامل‌ترین معشوق را در خود جای دهد؛ ازاین‌رو اگر انسان معشوقی غیرکامل را به قلب خود دعوت کند، حق قلب را ادا نکرده است.

مراتب وجود انسان

برای وجود انسان مراتب مختلفی تعریف شده است؛ اولین مرتبۀ وجود انسان، جمادی است؛ بدین معنا که انسان در برخی از ویژگی‌ها با جمادات اشتراک دارد. مرتبۀ بعدی، مرتبه نباتی است که به مشترکات وجودی ما با گیاهان اشاره می‌کند. بُعد حیوانی از دیگر مراتب وجودی انسان است که نقطۀ اشتراک انسان با حیوانات را پوشش می‌دهد. درنهایت قوه عاقله انسان است که او را از سایر موجودات متمایز می‌کند. انسان به ‌واسطۀ مراتب مختلفی که در وجود خود دارد، با معشوق‌های گوناگونی در ارتباط است؛ بنابراین آنچه در عشق‌ورزیدن اهمیت دارد، این است که انسان با کدام مرتبه از وجود خویش عاشق شده است. آنجا که عشق را مذمت می‌کنند، به این دلیل است که انسان با مراتب نازل وجود خویش عاشق شده است و آنجا که عشق را ستایش می‌کنند، جایی است که انسان عاقلانه عشق می‌ورزد.

حس و رفتار

نکته‌ای که انسان باید بدان دقت کند این است که حس قلبی و کشش عاطفی انسان ممکن است ناخواسته باشد؛ اما رفتار و اقدام برآمده از آن حس، ناخواسته نیست. اینکه انسان ناگهانی و ناخواسته مهر کسی به دلش بیفتد، به‌خودی‌خود مذمت نمی‌شود، بلکه موضوع مذمت، پروبال‌دادن به این علایق سطحی‌ است؛ یعنی وقتی جرقۀ عشقی ایجاد می‌شود، انسان لازم است منبعش را بیابد و در وجود خویش به کنجکاوی بپردازد که چرا و چه چیز او را به سمت معشوق کشانده است.

آثار عشق

ویژگی عشق، مأنوس‌شدن است. انسان به ‌واسطهٔ عشق با معشوق خویش انس می‌گیرد و وقتی این معشوق با قوه عاقله انتخاب نشده باشد، به طور طبیعی این انس همسو با مسیر کمال نخواهد بود؛ به همین دلیل وظیفۀ انسان، خالی‌کردن قلب خود از عشق‌های مراتب پایینی است و باید آن را برای معشوق اصلی خود پاک و خالص گرداند. ساختار وجودی انسان به ‌گونه‌ای تعبیه شده است که قلبش تنها با وجود معشوق حقیقی یعنی خداوند به آرامش می‌رسد؛ بنابراین وقتی انسان قلب خویش را محلی برای عشق‌های مجازی قرار دهد، قلب با دوگانگی مواجه و از حالت اعتدال خارج می‌شود. نقدهایی که به عشق وارد می‌شود و آن را بد می‌دانند، مربوط به مرتبه اقدام و عمل است نه صرف ایجاد حالتی ناگهانی و ناخواسته.

نتیجه:

حالت ناخواسته در عشق مذموم نیست؛ موضوع مهم این است که این حالت قلبی از کدام منبع وجودی الهام‌گرفته است. در نگاه اسلام بین عشق ناشی از هوس و امیال نفسانی و عشق الهی تفاوت وجود دارد. عشق مادی و مجازی به‌وجودآورندۀ دلبستگی مادی است و مانعی در مسیر سلوک قلب است؛ اما عشق پاک منجر به کمال می‌شود. بنابراین بدبودن عشق وقتی معنا می‌یابد که عقل و شرع را کنار می‌گذارد و منجر به انحراف از وظایف فردی و اجتماعی یا غفلت از حق دیگران می‌شود. عشق نیرویی خودجوش اما نیازمند هدایت است؛ یعنی ایجاد جرقه عشق ممکن است غیرارادی باشد؛ اما ساماندهی و تنظیم هیجانات و انتخاب رفتارهایی مبتنی بر عقل و شرع کاملاً ارادی و مسئولانه هستند.

بررسی آیۀ «لا اکراه فی الدین» و غزوات صدر اسلام
آیۀ «لا إکراه فی الدین» با جهاد اسلامی تعارض ندارد، زیرا جهاد برای تحمیل ایمان نیست، بلکه برای دفاع، رفع موانع دعوت و فراهم‌کردن فضای ایمان آزاد تشریع شده است.

پرسش:

در آیۀ قرآن آمده است: «لا اکراه فی الدین»، یعنی هیچ زور و اجباری در پذیرش دین نیست؛ ولی از سوی دیگر در تاریخ صدر اسلام می‌خوانیم ممالک و کشورهایی که دین اسلام را به دعوت پیامبر نپذیرفتند، مورد حمله و هجوم سپاه اسلام قرار گرفتند تا تسلیم شدند و دین اسلام را پذیرفتند. آیا این قبیل جنگ‌ها و تهاجم‌ها در منافات با آیۀ شریفه نیست؟

پاسخ:

اسلام دین فطرت، عقل، برهان، گفتگو و استدلال است. اساساً دین چون با روح و فکر انسان سرو‌کار دارد و اساس و شالوده‌اش بر ایمان و یقین استوار است، اجباربردار نیست و راهى جز منطق و استدلال نمى‌تواند داشته باشد (۱)؛ حقیقتی که آیۀ «لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» (۲) به‌روشنی بر آن دلالت دارد. با این حال، یکی از شبهه‌های رایج دربارۀ تعالیم اسلامی، ادعای ناسازگاری میان این آیه و جنگ‌های صدر اسلام است. پرسش این است که چگونه می‌توان آیۀ نفی اجبار در دین را با جنگ‌هایی که در صدر اسلام رخ دادند، سازگار دانست؟ این نوشتار می‌کوشد به‌اختصار به این شبهه پاسخ دهد و نشان دهد که با درنظرگرفتن زمینه‌ها، اهداف و قواعد حاکم بر آن رویدادهای تاریخی، هیچ منافاتی بین این دو وجود ندارد و جنگ‌های صدر اسلام نه برای «اجبار بر عقیده»، بلکه برای دفاع از جامعۀ نوپای مسلمانان و رفع فتنه و ستم بوده است.

 

مفهوم آیۀ «لا إِکراه فِی الدِّینِ»

درک صحیح از آیه شریفه «لا إکراه فی الدین» و جایگاه جهاد در اسلام، مستلزم تمایز میان دو امر است: اجبار بر پذیرش دین و دفاع از حق و آزادی دینی و رفع موانع ایمان.

خدای متعال در این آیه، هرگونه اجبار را از عرصه دین نفی می‌کند؛ زیرا دین مجموعه‌ای از معارف علمی و عملی است که بر پایۀ اعتقاد قلبی بنا شده است؛ از سوی دیگر، ایمان و اعتقاد از اموری نیست که بتوان با زور و فشار در دل‌ها جای داد. اجبار تنها در رفتارهای بیرونی معنا دارد؛ در‌حالی‌که ایمان، امری درونی است که تنها از مسیر معرفت و آگاهی حاصل می‌شود. اعتقاد و ایمان از سنخ ادراک‌اند و محال است که جهل و زور به پیدایش علم و یقین بینجامد (۳). بر همین اساس قرآن در آیات متعددی بر این حقیقت تأکید دارد که دل‌ها تنها در برابر حجت و برهان خاضع می‌شوند (۴). بر همین اساس در سیرۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نمی‌یابیم که کسی را بر پذیرش اسلام مجبور کرده باشند، بلکه دعوت او بر پایۀ برهان، موعظۀ نیکو و جدال احسن (۵) استوار بود.

 

جهاد در اسلام

با بررسی جنگ‌های صدر اسلام روشن می‌شود هیچ‌یک از آنها با هدف تحمیل عقیده یا اجبار مردم به پذیرش اسلام انجام نگرفته است. بیشتر این نبردها دفاعی بودند و برای حفظ هستی جامعۀ نوپای اسلامی در برابر حملات و توطئه‌های دشمنان انجام شده است؛ دفاعی که کاملاً عقلانی و مشروع به شمار می‌رود. بخش دیگری از جنگ‌ها که جنبۀ جهاد ابتدایی داشت، نه برای کشورگشایی و تحمیل دین، بلکه برای برداشتن موانع دعوت الهی و برقراری آزادی و عدالت بود تا مردم بتوانند با آگاهی و اختیار، مسیر ایمان را برگزینند. گواه این حقیقت شواهد تاریخی است که نشان می‌دهد مسلمانان پس از فتح شهرها، پیروان ادیان دیگر را در انجام عبادات و مناسک خود آزاد می‌گذاشتند و تنها مبلغی به نام جزیه می‌گرفتند که در برابر تأمین امنیت و حفظ جان و مال آنان بود. حتی بسیاری از مورخان غیرمسلمان نیز به این واقعیت اذعان کرده‌اند؛ چنان‌که در کتاب تمدن اسلام و عرب آمده است: «رفتار مسلمانان با پیروان ادیان دیگر چنان ملایم بود که رهبران مذهبی آنان آزادانه به برگزاری آیین‌های خود می‌پرداختند» (6).

موارد سه‌گانه توسل اسلام به قدرت نظامی

به طور کلی اسلام در سه مورد به قدرت نظامى توسل مى‌جسته است:

الف) محو کامل شرک و بت‌پرستی به عنوان بیماری و خرافه؛ ب) دفاع و مقابله با متجاوز و کسانى که نقشه نابودى و حمله به مسلمانان را مى‌کشند و شاید بیشتر جنگ‌هاى اسلامى در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله از همین قبیل باشد؛ ج) واژگون‌کردن نظام‌های ظالمانه برای کسب آزادی تبلیغ. هیچ‌یک از این موارد ربطی به اکراه و اجبار بر پذیرش دین ندارد، بلکه همگی برای برقراری حق و عدالت و فراهم‌آوردن آزادی دعوت و انتخاب بوده‌اند (۷). بنابراین نه‌تنها ناهماهنگی میان جنگ‌های صدر اسلام و آیۀ شریفۀ «لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» وجود ندارد، بلکه این اصل حکمی است جاودانه و هماهنگ با فطرت که حکم جهاد ابزاری برای حفظ آن در سطح اجتماعی است.

نتیجه

1. آیۀ «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ» بیان‌کنندۀ حقیقتی بنیادین در تعالیم اسلام است که ایمان و اعتقاد، امری درونی و برخاسته از آگاهی و اختیار انسان ‌است و هیچ‌گونه اجبار و تحمیلی در آن راه ندارد.

2. بررسی تاریخی و محتوایی جنگ‌های صدر اسلام نشان می‌دهد این جنگ‌ها هرگز با هدف اجبار مردم به پذیرش اسلام انجام نشده‌اند، بلکه بسیاری از آنها جنبۀ دفاعی داشتند و برای حفظ جامعۀ نوپای اسلامی و رفع فتنه و ستم انجام گرفته است.

3. هدف جهاد ابتدایی، کشورگشایی و تحمیل دین نیست، بلکه برای برداشتن موانع دعوت الهی و برقراری آزادی و عدالت است.

4. نه‌تنها میان آیۀ نفی اکراه در دین و جهاد اسلامی تعارضی وجود ندارد، بلکه جهاد ضامن تحقق همان آزادی ایمان و دفاع از حق و عدالت در سطح جامعه است.

پی‌نوشت‌ها:

1. ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ۲، ص ۲۷۹.

2. بقره: ۲۵۶.

3. ر.ک: سیدمحمد‌حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۵۲ ش، ج ۲، ص ۳۴۲.

4. سیدمحمد‌حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج ۴، ص ۱۶۴.

5. «اُدْعُ إِلى‌ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (نحل: ۱۲۵).

6. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ ج ۲، ص ۲۸۳.

7. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ ج ۲، ص ۲۸۳.

بررسی ثواب مهلت‌دادن به بدهکار برای پرداخت دین
مدارا و مهلت‌دادن به بدهکار ناتوان، در روایات صدقه‌ای پرفضیلت و نجات‌بخش دانسته شده که ثواب‌های بزرگ دنیوی و اخروی دارد و نشانهٔ ایمان و کرامت انسانی است.

پرسش:

مهلت‌دادن به بدهکاری که در پرداخت قرض ناتوان است، چه پاداش و آثاری دارد؟ آیا این مهلت‌دادن، ثوابی مستقل و جدا از ثواب خودِ قرض دارد یا در همان ثواب قرض محسوب می‌شود؟

پاسخ:

قرض‌دادن و کمک به نیازمندان از مواردی است که در روایات اهل‌بیت علیهم ‌السلام همواره بدان تأکید شده است؛ اما این احادیث، اهمیت ویژه‌ای نیز برای مهلت‌دادن به بدهکار ناتوان قائل شده‌اند. بر اساس سخن اهل‌بیت علیهم ‌السلام، این عمل دارای آثار و پاداش‌های زیادی است. در این نوشتار با ارائه برخی روایات، نشان داده می‌شود که این نوع مدارا، جایگاه خاصی در آموزه‌های اخلاقی و دینی دارد و ثوابی جداگانه و مضاعف برای مؤمن به همراه دارد.

1. ثواب صدقه‌دادن

از آثار و پاداش‌های مهلت‌دادن به بدهکار ناتوان، بهره‌مندی از ثواب صدقه است. امام صادق علیه ‌السلام فرمود رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی بر فراز منبر قرار گرفتند، خداوند را حمد و ثنا گفتند و بر پیامبران درود فرستادند، سپس فرمودند: «أَیُّهَا النَّاسُ لِیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْکُمُ الْغَائِبَ أَلَا وَ مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِراً کَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کُلِّ یَوْمٍ صَدَقَهٌ بِمِثْلِ مَالِهِ حَتَّى یَسْتَوْفِیَهُ. ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع- وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِلى‏ مَیْسَرَهٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏ أَنَّهُ مُعْسِرٌ فَتَصَدَّقُوا عَلَیْهِ بِمَالِکُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ: ای مردم، حاضران این سخن را به غایبان برسانند؛ آگاه باشید هر کسی تنگ‌دستی را مهلت دهد، در هر روزی که از بدهکار مهلت می‌گیرد، خداوند برای او پاداش صدقه‌ای به ‌اندازۀ اصل مالش می‌نویسد تا زمانی که آن را دریافت کند. سپس امام صادق علیه ‌السلام آیۀ شریفۀ "اگر بدهکار در تنگدستی است، او را تا گشایشِ حالش مهلت دهید؛ و اگر از حق خود بگذرید، برای شما بهتر است اگر بدانید" را قرائت کردند و فرمودند: اگر می‌دانید که او در عسرت است، از طلب خود بگذرید که این کار برای شما بهتر است» (1).

پیامبر صلی الله علیه و آله در روایت دیگری فرمودند: «مَنْ انْظَرَ مُعْسِراً کانَ لَهُ عَلَی اللَّهِ فی کلِّ یوْمٍ صَدَقَهٌ بِمِثْلِ مالَهُ عَلَیهِ حَتّی یسْتَوْفِی حَقَّهُ: هر کسی بدهکار تنگ‌دستی را مهلت دهد، در هر روز برای او ثواب صدقه‌ای برابر با مقدار طلبش ثبت می‌شود تا آن را دریافت کند» (2). همچنین در روایتی از امام رضا علیه ‌السلام نقل شده است: «هر کسی به دیگری قرضی دهد و زمانی برای بازپرداخت آن تعیین کند و بدهکار در پایان مهلت نتواند آن را ادا نماید، برای قرض‌دهنده در هر روز ثوابی همانند صدقۀ یک دینار نوشته می‌شود» (3).

این روایات به‌خوبی نشان می‌دهد که در منطق دینی، بخشش مالی تنها در لحظۀ پرداخت خلاصه نمی‌شود، بلکه خداوند به ‌گونه‌ای پاداش مهلت‌دادن را استمرار می‌بخشد که گویی فرد هر روز صدقه‌ای تازه می‌دهد.

2. رهایی از آتش دوزخ

از آثار مهلت‌دادن به بدهکار ناتوان، رهایی از آتش دوزخ است. در حدیثی آمده است: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ فِی یَوْمٍ حَارٍّ وَ حَنَّى کَفَّهُ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَسْتَظِلَّ مِنْ فَوْرِ جَهَنَّمَ قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَالَ النَّاسُ فِی کُلِّ مَرَّهٍ نَحْنُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ مَنْ أَنْظَرَ غَرِیماً أَوْ تَرَکَ الْمُعْسِرَ: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در روز گرمى که به دست خود حنا زده بود، سه مرتبه فرمود: هرکه دوست دارد از حرارت دوزخ پناه گیرد. مردم هر بار گفتند: ما رسول خدا. پس فرمود: هرکه به بدهکار مهلت دهد یا تنگ‌دست را رها کند» (4).

در روایتی دیگر از این پیامبر الهی نقل شده است: «هر کسی دوست دارد که خداوند او را از نسیم‌های [یا تندبادهای] آتش دوزخ محفوظ دارد، باید به بدهکار تنگ‌دست مهلت دهد یا از حقّ خود در برابر او بگذرد» (5).

در این دو حدیث، انظارِ معسر (مهلت‌دادن به بدهکار ناتوان) و عفو از حقّ شخصی، در جایگاه سپری در برابر آتش دوزخ معرفی شده‌اند.

3. رهایی از آفتاب روز قیامت

از دیگر آثار مهلت‌دادن به بدهکار درمانده، پناه‌یافتن در سایۀ رحمت الهی در روز قیامت است؛ روزی که بنا بر تعبیر روایات، هیچ سایه‌ای جز سایۀ خداوند وجود ندارد و گرمای آفتاب آن، همۀ انسان‌ها را فرامی‌گیرد. امام صادق علیه ‌السلام فرموده‌اند: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یُظِلَّهُ اللَّهُ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ قَالَهَا ثَلَاثاً فَهَابَهُ النَّاسُ أَنْ یَسْأَلُوهُ فَقَالَ فَلْیُنْظِرْ مُعْسِراً أَوْ لِیَدَعْ لَهُ مِنْ حَقِّهِ: هرکه بخواهد که خدا در روزى که هیچ سایه‌اى جز سایه او نیست، بر او سایه افکند - حضرتش این جمله را سه بار تکرار کرد و هیبت حضرت مانع از آن شد که بپرسند - پس فرمود: بایستى تنگ‌دستى را مهلت دهد یا چیزى از حق خود را به او واگذارد» (6).

در روایت دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است: «مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِراً أَظَلَّهُ اللَّهُ بِظِلِّهِ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّه: هرکه به تنگ‌دستى مهلت دهد، خداوند در روزى که هیچ سایه‌اى جز سایه او نیست، وى را در سایه خود درآورد» (7).

در این دو حدیث، «انظارِ معسر» وسیله‌ای برای نجات در سخت‌ترین موقف قیامت معرفی شده است؛ هنگامی ‌که همه در معرض تابش سوزان آفتاب محشر قرار می‌گیرند، مهلت‌دهنده‌ در سایۀ لطف الهی آرام می‌گیرد.

4. ثواب زکات و دعای فرشتگان

از دیگر آثار مهلت‌دادن به بدهکار، نوشتن ثواب زکات برای فرد مهلت‌دهنده و دعای فرشتگان برای اوست. پیامبر صلی الله علیه و آله در‌این‌باره فرموده‌اند: «مَنْ أَقْرَضَ مُؤْمِناً قَرْضاً یَنْتَظِرُ بِهِ مَیْسُورَهُ کَانَ مَالُهُ فِی زَکَاهٍ وَ کَانَ هُوَ فِی صَلَاهٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ حَتَّى یُؤَدِّیَهُ إِلَیْهِ: هر کسی به مؤمنى قرضی دهد و [براى پس‌گرفتن آن] صبر کند تا دستش باز شود، مال او [از جهت ثواب] زکات محسوب شود و فرشتگان براى او دعا کنند تا اینکه قرضش به او برگردانده شود» (8).

بنابراین هر آنچه در آثار و فواید زکات وجود دارد، می‌تواند برای مهلت‌دهنده به بدهکار نیز منظور شود؛ برای مثال حفظ جان و مال (9)، از‌بین‌رفتن گناهان (10)، فزونی رزق (11) و ... از این آثار است.

5. مغفرت الهی

از دیگر آثار مهلت‌دادن به بدهکار، مغفرت و بخشش الهی است که شامل حال طلبکار ایثارگر می‌شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «حُوسِبَ رَجُلٌ مِمَّنْ کَانَ قَبْلَکُمْ فَلَمْ یجد [یُوجَدْ] لَهُ مِنَ الْخَیْرِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا أَنَّهُ کَانَ رَجُلًا مُوسِراً وَ کَانَ یُخَالِطُ النَّاسَ وَ کَانَ یَأْمُرُ غِلْمَانَهُ أَنْ یَتَجَاوَزُوا عَنِ الْمُعْسِرِ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى نَحْنُ أَحَقُّ بِذَلِکَ مِنْهُ تَجَاوَزُوا عَنْه: حساب اعمال مردى از پیشینیان را رسیدگى کردند، هیچ کار نیکى در نامه عملش ندیدند جز اینکه او مردى متمکّن بود و با مردم نشست‌وبرخاست داشت، به غلامانش دستور داده بود که به افراد تهیدست سخت نگیرند و گذشت کنند؛ پس خداوند تبارک ‌و تعالی فرمود: ما سزاوارتر به گذشتیم، از او درگذرید» (12)

6. مقامی ویژه در قیامت

در برخی روایات بیان شده است که اگر کسی به بدهکار سخت نگیرد و با او مدارا کند، در روز قیامت به مقامی ویژه و مخصوص دست خواهد یافت. امام باقر علیه ‌السلام فرموده‌اند: «یُبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ قَوْمٌ تَحْتَ ظِلِّ الْعَرْشِ وَ وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ وَ رِیَاشُهُمْ مِنْ نُورٍ جُلُوسٌ عَلَى کَرَاسِیَّ مِنْ نُورٍ قَالَ فَتَشَرَّفَ لَهُمُ الْخَلَائِقُ فَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ الْأَنْبِیَاءُ فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ أَنْ لَیْسَ هَؤُلَاءِ بِأَنْبِیَاءَ قَالَ فَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُهَدَاءُ فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ لَیْسَ هَؤُلَاءِ بِشُهَدَاءَ وَ لَکِنْ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کَانُوا یُیَسِّرُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ یُنْظِرُونَ الْمُعْسِرَ حَتَّى یُیَسَّرَ: روز قیامت عده‏اى در زیر سایه عرش برانگیخته مى‏شوند که سیما و لباس‌های فاخر و گران‌قیمت آنان از نور است و بر صندلی‌هایی از نور نشسته‏اند و مردم آنها را مى‏بینند و مى ‏گویند: اینان پیامبران‌اند. منادى از زیر عرش ندا مى‏دهد که اینان پیامبر نیستند. باز مى‏گویند: اینان شهدا هستند. باز هم منادى از زیر عرش ندا مى‏دهد که اینان شهید نیستند، بلکه اینان بر مؤمنان آسان مى‏گرفتند و به بدهکار تنگ‌دست مهلت مى‏دادند تا توانایى پرداخت بدهى خود را پیدا کنند» (13).

با توجه به روایاتی که ارائه شد، روشن می‌شود مهلت‌دادن به بدهکار، فراتر از ثواب قرض است. ذکر این آثار نشان می‌دهند که مهلت‌دادن، عملی مستقل است که آثار مستقلی دارد و نمی‌توان آن را فقط ذیل ثواب قرض قلمداد کرد. به ‌عبارت ‌دیگر، مهلت‌دادن به بدهکار، مستحق پاداش مضاعف است.

نتیجه:

با توجه به روایات آثار مهلت‌دادن به بدهکار، روشن می‌شود که این عمل، فراتر از ثواب قرض و کمک مالی به افراد است. مهلت‌دادن موجب ثبت ثواب صدقه، رهایی از عذاب دوزخ، بهره‌مندی از سایۀ الهی، مغفرت و دعای فرشتگان می‌شود؛ حتی مهلت‌دهنده در روز قیامت به مقامی ویژه و ممتاز می‌رسد. بنابراین گذشت از بدهکار ناتوان نه‌تنها بخششی اخلاقی و انسانی است، بلکه عملی مستقل با آثار اخروی خاص است.

پی‌نوشت‌‌ها:

1. محمد بن یعقوب کلینى؛ الکافی؛ محقق/ مصحح: علی‌اکبر غفارى و محمد آخوندى؛ تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج ‏4، ص 35، ح 4.

2. محمد بن مسعود عیاشى؛ تفسیر العیاشی؛ محقق/ مصحح: سیدهاشم رسولى محلاتى؛ تهران: المطبعه العلمیه، 1380 ق‏، ج ‏1، ص 155، ح 510.

3. منسوب به على بن موسى امام هشتم علیه السلام؛ الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام؛ مشهد: مؤسسه آل‌البیت علیهم السلام‏، 1406 ق‏، ص 257.

4. محمد بن یعقوب کلینى؛ الکافی؛ ج ‏4، ص 35، ح 2.

5. محمد بن مسعود عیاشى؛ تفسیر العیاشی؛ ج ‏1، ص 154.

6. محمد بن یعقوب کلینى؛ الکافی؛ ج ‏4، ص 35، ح 1.

7. محمد بن یعقوب کلینى؛ الکافی؛ ج ‏8، ص 9، ح 1.

8. محمد بن علی ابن‌بابویه (شیخ صدوق)؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال؛ قم: دارالشریف الرضی للنشر، 1406 ق، ص 138.

9. عبدالله بن جعفر حمیرى؛ قرب الإسناد؛ قم: مؤسسه آل‌البیت علیهم السلام‏، 1413 ق، ص 117.

10. محمد بن مسعود عیاشى؛ تفسیر العیاشی؛ ج ‏1، ص 191.

11. محمد بن حسن طوسى؛ الأمالی؛ قم: دارالثقافه، 1414 ق، ص 296.

12. مسعود بن عیسی ورام بن أبی‌فراس؛‏ مجموعه ورام؛ مشهد: بنیاد پژوهش‌هاى اسلامى آستان قدس رضوى‏، 1369 ش، ج ‏1، ص 8.

13. محمد بن علی ابن‌بابویه (شیخ صدوق)؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال؛ ص 145.

رزق و روزی واقعاً در دستان کیست؟

پرسش:

رزق و روزی واقعاً در دستان کیست؟ از نگاه توحید، همه‌چیز به دست خداست؛ اما در زندگی روزمره، انگار این انسان‌ها هستند که روزی یکدیگر را تعیین می‌کنند: کارگر به کارفرما وابسته است، کارمند به دولت و فرزند به والدین. پس حقیقت ماجرا چیست؟ نگاه درست و عمیق به این موضوع کدام است؟

پاسخ:

«رزق» در اصل به معنای بخشش و بهره‌ای است که به انسان می‌رسد (1) و تنها به خوراک و پوشاک محدود نیست؛ بلکه هر آنچه انسان از آن سود می‌برد ــ مانند علم، عزت، آبرو و هدایت ــ نیز از انواع رزق به شمار می‌آید. (2) از نگاه دینی، خداوند نه‌تنها آفریننده‌ی جهان، بلکه روزی‌دهنده‌ی حقیقی همه موجودات است. قرآن بارها بر این حقیقت تأکید دارد: «بی‌تردید، خداوند روزی‌دهنده‌ی تواناست» (3) و «آیا جز خدا آفریننده‌ای هست که از آسمان و زمین به شما روزی دهد؟» (4) بااین‌حال، در آیات دیگری، انسان‌ها نیز در جایگاه روزی‌دهنده معرفی شده‌اند؛ مانند پدری که موظف است در دوران شیردهی، هزینه و خوراک مادر را تأمین کند. (5) این دو نوع نسبت دادن رزق، در ظاهر متفاوت، اما در حقیقت هماهنگ‌اند. (6)

 در ادامه در قالب نکاتی توضیحات بیشتر بیان می‌شود.

نکته اول: نگاه توحیدی

در نگاه توحیدی، خداوند نه‌تنها آفریننده‌ی جهان، بلکه تدبیرکننده‌ی همه‌ی امور آن است. برخی در طول تاریخ گمان کرده‌اند که خدا جهان را آفرید و سپس اداره‌ی آن را به نیروهایی مانند فرشتگان، اجرام آسمانی یا موجودات دیگر سپرد؛ اما قرآن کریم این اندیشه را با صراحت رد می‌کند و می‌فرماید: «اوست که کار [جهان] را تدبیر می‌کند.» (7) بنابراین، همه‌ی جریان‌های هستی ــ از حرکت ستارگان تا روزی‌رسانی به بندگان ــ زیر نظر اراده‌ی الهی انجام می‌شود. رازقیت نیز بخشی از همین ربوبیت و تدبیر الهی است. اگر کسی گمان کند که دیگری به‌طور مستقل روزی می‌دهد، در حقیقت برای خدا در مقام ربوبیت شریک قائل شده است. درنتیجه، ایمان به توحید ربوبی یعنی باور به این‌که تنها خداوند رازق حقیقی و مدبر مطلق هستی است.

نکته دوم: نظام طولی علل

در بینش توحیدی، هیچ موجودی در جهان به‌طور مستقل کاری انجام نمی‌دهد؛ همان‌گونه که هستی هر موجود وابسته به خداست، تأثیر و عمل او نیز تنها به اذن و اراده‌ی الهی تحقق می‌یابد. این اصل را «توحید افعالی» می‌نامند. همه‌ی علل و اسباب، حلقه‌هایی از زنجیره‌ای طولی‌اند که سرانجام به خداوند، علت‌العلل هستی، متصل می‌شوند. پدر، کارفرما یا دولت، هرچند در ظاهر روزی‌دهنده‌اند، اما در حقیقت، واسطه‌هایی در مسیر رزق الهی‌اند. پس رزق‌رسانی انسان‌ها نه در عرض اراده‌ی خدا، بلکه در طول آن قرار دارد. همان‌طور که ماه نور خورشید را بازمی‌تاباند، انسان نیز پرتوی از فیض رزاقیت الهی را منتقل می‌کند. بدین معنا، خدا رازق بالذات است و دیگران رازق بالغیر؛ یعنی آنچه از دست بندگان می‌رسد، جلوه‌ای از رزق خداست که از مجرای آنان به دیگران می‌رسد. (8)

نتیجه:

در این دیدگاه، تنها روزی‌رسان حقیقی «خداوند» است، اما سنت او بر این قرار گرفته که رزق انسان از راه اسباب طبیعی و تلاش‌های فردی و اجتماعی فراهم شود. درک درست این حقیقت، دو نتیجه ارزشمند به همراه دارد: نخست آن‌که آرامش و اطمینان در دل انسان پدید می‌آورد؛ زیرا می‌داند روزی‌اش در دست خداست و هیچ‌کس به‌طور مستقل نمی‌تواند آن را کم یا زیاد کند. این باور، توکل را تقویت کرده و وابستگی به غیر خدا را می‌زداید. دوم آن‌که این نگاه، انسان را از تلاش بازنمی‌دارد؛ بلکه او را به کوشش، مسئولیت‌پذیری و کمک به دیگران فرامی‌خواند، چراکه خدا خواسته است روزی از مسیر همین تلاش‌ها جریان یابد؛ بنابراین، کسی که برای خانواده یا جامعه خود کار می‌کند، در حقیقت واسطه‌ای برای رساندن رحمت الهی است. نگرش توحیدی، جمع میان توکل و تلاش است؛ دیدگاهی که هم اسباب طبیعی را می‌بیند و هم سرچشمه‌ی اصلی آن را خداوند می‌داند. (9)

پی‌نوشت‌ها:

1. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالقلم، 1412 ق، ص 351.

2. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، تحقیق علی اسلامی و عبدالکریم عابدینی، قم، اسراء، 1389 ش، ج 13، ص 600؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1414 ق، ج 10، ص 115.

3. سوره ذاریات، آیه 58: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ».

4. سوره فاطر، آیه 3: «هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ...».

5. سوره نساء، آیه 5: «وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ...».

6. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم - توحید در قرآن، قم، اسراء، 1383 ش، ص 430-432.

7. سوره رعد، آیه 2: «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ...».

8. سبحانی، جعفر، مبانی توحید از نظر قرآن، قم، توحید، 1361 ش، ص 146-247.

9. برای مطالعه بیشتر، رک: صلواتی، اعظم و دیگران، بررسی مبانی توحید در رازقیت، فصلنامه پژوهش دینی، بهار و تابستان 1401 ش، شماره 44، ص 239-254.

گسترۀ نفوذ منافقان و پرسش از پاسخ‌گویی نهادهای اطلاعاتی
با وجود فشار گسترده «ناتوی اطلاعاتی»، نهادهای امنیتی ایران در مقابله با شبکه‌های جاسوسی موفق بوده‌اند و بزرگ‌نماییِ نفوذ، بیشتر بخشی از جنگ ادراکی دشمن است.

پرسش:

 با توجه به گسترۀ فعالیت منافقان و جاسوسان در کشور، چرا نهادهای اطلاعاتی و امنیتی پاسخ‌گو نیستند؟

پاسخ :

امنیت ملی مهم‌ترین رکن ثبات و توسعۀ هر کشوری است که همواره در کانون توجه حکومت‌ها و ملت‌ها قرار دارد. جمهوری اسلامی ایران نیز با توجه به فرصت‌های ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک، همواره هدف انواع توطئه‌ها، جنگ اقتصادی، جنگ روانی و فعالیت‌های خرابکارانه از سوی گروه‌های معاند و شبکه‌های جاسوسی بوده است. در این میان، نهادهای اطلاعاتی و امنیتی کشور، مسئولیت خطیر «کشف، خنثی‌سازی و مقابله» با این تهدیدها را بر عهده دارند. فعالیت گستردۀ جاسوسان و منافقان در جنگ تحمیلی 12 روزه علیه ایران و ایجاد هزینه‌های سنگین برای کشور، این پرسش اساسی را ایجاد می‌کند که چرا نهادهای اطلاعاتی و امنیتی پاسخ‌گو نیستند؟ اساساً این وضع چطور تحلیل‌شدنی است؟ برای پاسخ جامع به این مسئله، نکاتی در ادامه بیان می‌شود.

1. نبرد سنگین ناتوی اطلاعاتی ـ امنیتی غرب علیه ایران

در دهه اخیر به‌ویژه در جنگ تحمیلی 12 روزه علیه ایران، یکی از سطوح اصلی درگیری، نفوذ اطلاعاتی ـ امنیتی بوده است؛ یعنی هم اسرائیل بر نفوذ امنیتی و ساماندهی جاسوسی تمرکز داشت و هم ایران با جاسوسی تهاجمی و استخدام عوامل اطلاعاتی و عملیاتی از درونی‌ترین لایه‌های نظامی و امنیتی رژیم (نه درون جامعه)، به برخی از سری‌ترین مراکز امنیتی اسرائیل نفوذ کرد و اسناد طبقه‌بندی‌شده و فوق محرمانۀ بسیاری را به ایران منتقل نمود و رسانه‌های رژیم از ورود «شوک» به ارتش و دستگاه‌های امنیتی اشغالگران خبر دادند. درواقع هر طرف برای دیگری، چالش‌هایی ایجاد نمود؛ اما چنان‌که در «بیانیۀ تبیینی وزارت اطلاعات درباره جنگ 12 روزه» آمده است، ایران نه‌تنها با رژیم صهونیستی بلکه با «ناتوی اطلاعاتی ـ امنیتی غرب» مواجه بود. به تصریح حجت‌الاسلام خطیب (وزیر اطلاعات)، 50 سرویس جاسوسی در جنگ 12 روزه با اسرائیل همکاری کردند (1)؛ یعنی سرمایه‌گذاری برای نفوذ پیچیده و گستردۀ اطلاعاتی و امنیتی علیه ایران اتفاق افتاد.

2. اقدامات جمهوری اسلامی ایران در مقابله با ناتوی اطلاعاتی ـ امنیتی غرب

در مقابل ناتوی اطلاعاتی ـ امنیتی غرب علیه ایران، وزارت اطلاعات اقدامات موفق بسیار وسیعی انجام داد که بخشی از آنها عبارت‌اند از:

الف) کیس‌های آفندی و پدافندی جاسوسی و تبادل اطلاعات و مقابله با ترور: شناسایی و دستگیری بیست نفر از جاسوسان موساد و نیز عوامل خرابکار آنها در حوزه‌های اقتصادی، مالی و صنعتی کشور، شناسایی و ضربه به اماکن و موقعیت‌های عملیاتی دشمن، کشف و خنثی‌سازی طرح‌های تروریستی رژیم برای به‌شهادت‌رساندن ۲۳ نفر از مسئولان کشور در طول جنگ دوازده‌روزه و سیزده توطئه مشابه در ماه‌های منتهی به جنگ که مانع ترور ۳۵ مسئول ارشد کشوری و لشکری شد، کشف اهداف جدید رژیم در سازمان انرژی اتمی و برخی مراکز نظامی کشور.

ب) گروهک‌های تکفیری، تروریستی و تجزیه‌طلب؛ شناسایی و بازداشت سه به‌اصطلاح امیر (فرمانده) داعش و پنجاه تروریست تکفیری همراه با کشف و ضبط جلیقه‌های انتحاری و سلاح‌های جنگی، کشف محل استقرار ۳۰۰ تروریست بیگانه در پایگاهی نزدیک مرزهای جنوب شرقی کشور که مترصّد ورود به خاک ایران بودند، کشف ۱۵۰ نفر از عناصر تکفیری مستقر در سوریه که قصد اقدام علیه ایران را داشتند، کشف دستورالعمل 12 ماده‌ای گروهک‌های تروریستی مستقر در مرزهای غربی و انهدام آنها، ضربه به چندین هستۀ عملیاتی گروهک منافقین (موسوم به کانون‌های شورشی)، ضربه به چندین هستۀ تشکیلاتی درون‌شهری دو گروهک ‌تروریستی در استان‌های کُردنشین، دستگیری عناصر مروج قوم‌گرایی، اقدامات پیشگیرانه و تنبیه گروهک‌های تجزیه‌طلب شمال غرب و جنوب شرق، دستگیری عناصر اصلی گروهک تجزیه‌طلب و ضدمردمی در سیستان و بلوچستان.

ج) خنثی‌سازی طرح‌های براندازی و آلترناتیوسازی: اشراف کامل بر طرح کلان آمریکایی ـ صهیونیستیِ ایجاد «دولت دست‌نشانده» و دستگیری 122 مزدور در 23 استان کشور، دستگیری 65 مزدور دریافت‌کنندۀ ارز دیجیتال از سرپل‌های تشکیلاتی رژیم، دستگیری عوامل بهائیت مرتبط با رژیم، دستگیری 53 نفر آموزش‌دیده از مسیحیان مزدور رژیم، خنثی‌سازی طرح شبکه‌سازی از چهره‌های مشهور هنری ـ ورزشی با دعوت آنها به مجامع سلطنت‌طلبان صهیونی در ترکیه و آمریکا، کشف هسته‌های شهروند ـ خبرنگارِ شبکۀ صهیونیستی ـ تروریستی اینترنشنال.

د) تحرکات عناصر ضدامنیتی در فضای مجازی و سایبری: پایش هوشمند و مستمر خطوط عملیات روانی جبهۀ آمریکایی ـ صهیونی در فضای مجازی که درصدد کمپین‌‌ و فراخوان‌‌ برای التهاب ‌آفرینی و ایجاد تجمّعات ضدامنیّتی بودند، شناسایی ده‌ها مدیر و ادمین مرتبط با رژیم.

هـ) کشف تسلیحات و تجهیزات در حوزۀ ضدتروریسم: کشف و انهدام شش محموله در حال انتقال به کردستان، انجام عملیات علیه چند محلّ انبار محموله‌های بزرگ سلاح و مهمات انفجاری نیمه‌سنگین در سیستان و بلوچستان و کرمان، کشف شبکه قاچاق در خارج از کشور و ... (2).

3. استفادۀ دشمن از عامل انسانی یا تکنولوژی‌های جاسوسی

بررسی روند تطور و تکامل درگیری‌ها و جنگ‌ها نشان می‌دهد تمرکز در نسل ششم جنگ‌ها، بر تسخیر ذهن، اراده و ادراک جوامع است؛ یعنی کنش‌ها و واکنش‌های دشمن باید طوری روایت شود که بتواند ذهن جامعه هدف را تسخیر کند. به تصریح بسیاری از کارشناسان سیاسی و عضو کمیسون امنیت ملی مجلس، طرح مسئلۀ جاسوسی یا خیانت گسترده در حالی طرح شد که بر اساس گزارش‌های رسمی وزارت اطلاعات و سپاه، سهم نفوذ عامل انسانی در کشور در طول جنگ اخیر کمتر از یک‌درصد بود ‌و القای وجود جاسوسی گسترده، بخشی از عملیات روانی ـ  شناختی دشمن و دادن آدرس غلط به مردم ایران بوده است. طبیعتاً میزانی از خطا و نفوذ اتفاق افتاده است؛ ولی به‌روزرسانی روش‌ها و ابزار نفوذ و جاسوسی و به‌کارگیری فناوری‌های پیچیدۀ هوش منصوعی و تفوق رصدی و شناسایی، دست دشمن را پر کرد. به‌کارگیری بیش از 250 ماهواره رصد و استفاده از هوش مصنوعی لاوندر (Lavender) برای شناسایی الگو‌های حرکتی و گرمایی برای کشف تونل‌ها و آنالیز ریز مکالمات در مقابل حزب‌الله و نیز ترور فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای ایران با آنالیز داده‌های مشخصات انسانی و تغییرات جغرافیایی در تصاویر ماهواره که با هوش مصنوعی آنالیز شده است، می‌تواند برای شناسایی اماکن هدف ترور این رژیم تروریستی مورد استفاده قرار گرفته باشد (3). رژیم صهیونیستی برای ‌جمع‌آوری اطلاعات دست‌کم از شش روش (وسایل ارتباطی، هک، پهپاد شناسایی، اسکن ماهواره‌ای ... و البته نفوذ انسانی،تجزیه و تحلیل هوش مصنوعی) ‌استفاده کرده است.

4. اهداف جنگ ادارکی دشمن علیه کشور

هدف از جنگ ادراکی دو چیز است؛ اول: به جان هم بیفتیم، به همه مشکوک شویم، تحقیر شویم و اختلافات داخلی. دوم: با آدرس غلط دشمن، سراغ کشف و فهم روش‌های فناوری نرویم و متوجه چگونگی آن نشویم. درحالی‌که بیانیه‌های رسمی وزارت اطلاعات و پالایش درونی نشان از پاسخ‌گویی این سازمان و تعهدش به امنیت مردم است.

نتیجه:

نفوذ و جاسوسی امری یقینی است و ایران نیز در این موضوع عملیات‌های آفندی و تهاجمی مؤثری حتی در امنیتی‌ترین مراکز رژیم (نه در جامعه و اماکن عادی) انجام داده و می‌دهد. اما باید توجه داشت از طرفی بیش از پنجاه سرویس جاسوسی به رژیم صهیونیستی کمک می‌کردند و وزارت اطلاعات اقدامات مقابله‌ای خوبی انجام داد؛ از سوی دیگر، تمرکز دشمن بر فناوری‌های نوین و هوشمند بوده است و سهم عامل انسانی، بسیار حداقلی است؛ اما دشمن برای جنگ ادراکی و تزلزل درونی نهادهای نظامی و امنیتی ایران، این خط روایت را ایجاد کرده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. «همکاری 50 سرویس جاسوسی با اسرائیل در جنگ 12 روزه»؛ روزنامه جام جم، ش 7171، 01/08/1404؛ در:

https://www.jamejamdaily.ir/Newspaper.

2. «بیانیه وزارت اطلاعات (نبرد خاموش با ناتوی اطلاعاتی در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه)»؛ کد خبر: 1736421، 06/05/1404؛ در:

mshrgh.ir/1736421.

3. «تاکتیک ترور و تهاجم در سال‌های اخیر توسط رژیم صهیونیستی تغییر کرده است»؛ مشرق‌نیوز، 07/05/1404؛ در:

https://tn.ai/3364552.

دلیل شهادت امام جواد علیه السلام
شهادت امام جواد (ع) نتیجهٔ توطئهٔ سیاسی معتصم عباسی و دستگاه خلافت بود که با نقش‌آفرینی ام‌الفضل و عوامل درباری، از نفوذ علمی و محبوبیت ایشان بیم داشتند.

پرسش:

دلیل شهادت امام جواد علیه‌السلام چه بود؟ اینکه گفته شده همسر اول ایشان به دلیل حسادت و عصبانیت از ازدواج دوم ایشان امام را به شهادت رساند درست است؟

پاسخ:

محمد بن علی بن موسی علیه‌السلام، مشهور به جواد و محمدتقی (۱۹۵-۲۲۰ ق)، نهمین امام شیعیان دوازده‌امامی است. ایشان در دوران حکومت «معْتصِم عباسی» در شهر بغداد به شهادت رسیدند. منابع تاریخی زمان شهادت ایشان را پایان ماه «ذی‌القعده» دانسته‌اند و سن ایشان را هنگام وفات حدود ۲۵ سال نوشته‌اند. دوره امامت ایشان دوران حساسی بود و فضای سیاسی به سمت خفقان و کنترل ائمه متمرکز شده بود. مأمون برای مهار نفوذ و محبوبیت امام، دخترش ام‌الفضل را به عقد ایشان درآورد تا از طریق ازدواجی ظاهراً سیاسی، رفت‌وآمد و رفتار امام را زیر نظر بگیرد. بااین‌حال، در زمان معتصم، دشمنی‌ها شدت یافت و توطئه‌هایی برای از بین بردن امام جواد علیه‌السلام شکل گرفت.

علت شهادت امام جواد علیه‌السلام

در منابع تاریخی و روایی، سه گزارش اصلی و متفاوت درباره‌ی علت و عامل شهادت امام جواد علیه‌السلام نقل شده است. بااین‌حال همگی در این نکته مشترک‌اند که امام جواد علیه‌السلام با توطئه‌ی درباریان و زهر به شهادت رسیدند.

گزارش اول: ام‌الفضل، همسر امام

در کتاب «اثبات الوصیّه» مسعودی آمده است: پس از درگذشت مأمون و روی کار آمدن «معْتصِم»، امام جواد علیه‌السلام را از مدینه به بغداد فراخواندند. در آنجا معتصم و «جعفر بن مأمون» (برادر ام‌الفضل) نقشه‌ای برای به قتل رساندن امام طراحی کردند. جعفر که می‌دانست خواهرش ام‌الفضل به خاطر علاقه‌ی امام به مادر امام هادی علیه‌السلام و نداشتن فرزند رابطه‌ی خوبی با امام علیه‌السلام ندارد، به او پیشنهاد کرد امام را مسموم کند. ام‌الفضل که از علاقه‌ی امام به یکی از همسرانش ــ کنیزانش و مادر امام هادی علیه‌السلام ــ ناراحت بود، وسوسه‌ی برادر را پذیرفت. او در انگور رازقی که می‌دانست امام آن را دوست دارد، زهر کشنده‌ای ریخت و پس از خوردن آن، امام به‌شدت بیمار شده و پس از مدت کوتاهی به شهادت رسید. (1)

گزارش دوم: معتصم عباسی با تحریک قاضی بغداد

در تفسیر عیّاشی ذیل آیه‌ی شریفه‌ی «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا» (مائده: ۳۸) آمده که روزی در مجلس معتصم، مسئله‌ی فقهیِ محل قطع دست دزد مطرح شد. فقهای دربار هر یک نظری دادند، اما امام جواد علیه‌السلام نظری متفاوت و دقیق بیان کردند. معتصم سخن امام را پذیرفت و دستور داد طبق نظر ایشان عمل شود. این موضوع خشم و حسادت ابن ابی داوود، قاضی بغداد را برانگیخت. او پس از چند روز نزد خلیفه رفت و گفت: «ای خلیفه! شایسته نیست که تو نظر کسی را برگزینی که نیمی از مسلمانان او را امام معصوم می‌دانند و تو را غاصب حق او» معتصم با شنیدن این سخن متوجه خطر جایگاه علمی و محبوبیت امام شد و تصمیم به حذف ایشان گرفت. در پی این مشورت، وزیر خلیفه امام را به بهانه‌ی مهمانی دعوت کرد و زهر در غذای ایشان ریخت. امام پس از تناول طعام، آثار زهر را احساس کردند و فرمودند: «خروج من از این خانه به نفع توست تا ماندن در آن.» همان شب امام به‌شدت بیمار شدند و در اندک زمانی به شهادت رسیدند. (2)

گزارش سوم: غلامی به نام اُشناس

در کتاب «مناقب آل ابی‌طالب» ابن شهرآشوب نقل شده است که معتصم پس از ورود امام جواد علیه‌السلام به بغداد ظاهراً با احترام با ایشان رفتار می‌کرد، اما در نهان نقشه قتل را طرح کرده بود. او غلام خود به نام اُشناس را فراخواند و جامی از شربت پرتقالی مسموم برای امام فرستاد. اُشناس گفت که همین شربت را خلیفه و گروهی از بزرگان نوشیده‌اند تا اعتماد امام را جلب کند. امام با علم به نیت آنان، شربت را نوشیدند و ساعتی بعد نشانه‌های مسمومیت آشکار شد. (3)

نقش حسادت ام‌الفضل

با توجه سه گزارش متفاوت نمی‌توان علت قطعی شهادت را مشخص کرد و حتی ممکن است شهادت امام جواد علیه‌السلام حاصل هم‌دستی چند عامل بوده است. چنان‌که علامه جعفر مرتضی عاملی می‌گوید: «ممکن است معتصم در یک روز چند بار به مسموم ساختن امام اقدام کرده باشد تا از موفقیت نقشه‌ی خود اطمینان یابد.» (4)

 پس بااین‌وجود:

اولاً: نمی‌توان ادعا کرد که ام‌الفضل به‌تنهایی علت اصلی شهادت باشد، بلکه بخشی از برنامه‌ی سیاسی دربار بوده است که به دستور دیگران در قتل امام علیه‌السلام نقش‌آفرینی کرده است؛ بنابراین اگر حسادتی هم بوده است از جانب شخص عامل بوده است نه دستوردهنده؛

ثانیاً: در گزارش عیاشی و ابن شهرآشوب اصلاً اشاره‌ای به حسادت نشده، ولی در گزارش مسعودی عبارتی آمده که ممکن است از آن حسادت برداشت شود: «لأنّه وقف على انحرافها عنه و غیرتها علیه لتفضیله أم أبی الحسن ابنه علیها مع شدّه محبتها له و لأنّها لم ترزق منه ولدا.» به خاطر اینکه (برادرش) می‌دانست امّ الفضل به‌جهت این‌که امام جواد مادر امام على النقى را از او بیشتر می‌خواهد با آن حضرت میانه خوبى ندارد. در این رابطه باید دانست که محبت بیشتر نسبت به یکی از زنان با مفهوم بی‌عدالتی متفاوت است و مسلماً امام در حق زنانشان به عدالت را رفتار می‌کردند؛ اما ممکن است از ام فضل رفتاری سر زده باشد که سبب ناراحتی و و بی‌مهری امام شود.

نتیجه:

 بر پایه‌ی بررسی گزارش‌های تاریخی، شهادت امام جواد (ع) نتیجه‌ی ترکیبی از انگیزه‌های سیاسی و حسادت‌های درباری بوده است؛ خصوصاً معتصم که از نفوذ علمی و محبوبیت اجتماعی امام در میان مردم بیم داشت. ازاین‌رو به‌احتمال‌زیاد ام‌الفضل یا نزدیکان درباری او، با تحریک جعفر بن مأمون یا قاضی بغداد این عمل را مرتکب شدند؛ بنابراین، نمی‌توان گفت امام تنها به دلیل حسادت همسرشان به شهادت رسیدند.

پی‌نوست‌ها:

1. مسعودی، على بن حسین، إثبات‌الوصیه للإمام على بن أبى‌طالب علیه‌السلام، قم، انتشارات انصاریان‏، چاپ سوم ‏، 1426 ق‏، ص ۲۲۷.

2. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی محقق رسولى محلاتى، سید هاشم‏، تهران، المطبعه العلمیه، چاپ اول، 1380 ق‏، ج ۱، ص 319-۳۲۰.

3. مازندرانی، ابن شهرآشوب، المناقب آل ابی‌طالب، قم، علامه، 1379 ق، ج ۴، ص ۳۸۴.

4. عاملی، جعفر مرتضی، زندگانی سیاسی امام جواد علیه‌السلام، ترجمه سید محمد حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، بی‌تا، ص128 .

پیامدهای دنیایی و اخلاقی بدقولی در پس دادن قرض
بدقولی و تأخیر در پرداخت بدهی اعتماد و اعتبار فرد را نابود کرده و در نظام عادلانه عالم زیان آن به خودِ او بازمی‌گردد.

پرسش:

برخی در پس‌دادن پول مردم بدقولی می‌کنند و خیلی دیر پول مردم را پس می‌دهند و اذیت می‌کنند؛ این کار چه پیامدهای اخلاقی در دنیا دارد؟

متأسفانه در فضای عمومی جامعه موارد زیادی مشاهده می‌شود که افراد به وعده‌های خود در زمینه‌های مختلف از جمله وعده‌های اقتصادی خود عمل نمی‌کنند؛ ازاین‌رو به‌راحتی اقساط وام‌های خود را پرداخت نمی‌کنند یا در پرداخت چک‌های خود تعلل می‌ورزند یا امروز و فردا می‌کنند تا بدهی خود را بدهند؛ حتی با مال مردم کار و درآمدزایی می‌کنند تا بعد از مدتی آن را به صاحبش برگردانند. بدقولی‌ها یا وفانکردن به عهدها در فرهنگ دینی به‌شدت نکوهش شده است و این نوع رفتارها نه‌تنها در آخرت که در زندگی دنیایی انسان آثار فراوانی دارد. در این نوشتار برخی از مهم‌ترین آثار دنیایی تعلل‌ورزیدن در بازپرداخت بدهی بیان می‌شود.

اثر اول: جنگ با خدا و عقوبت‌های الهی

در فرهنگ دینی، افزون بر اینکه اذیت و آزار دیگران گناه بزرگی دانسته شده است، برای آن هشدارهای سختی بیان شده است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «خداوند عزّوجلّ فرموده است هر که بنده مؤمن مرا بیازارد، به من اعلان جنگ مى‏دهد» (1). شخصی که بدهی خود را نمی‌دهد، بی‌شک موجب آزار و اذیت طلبکار می‌شود؛ از‌این‌رو باید منتظر آثار شومی که برای اذیت دیگران و آه‌و‌ناله بیان شده است، در زندگی شخصی خود باشد. کمترین دلیل اینکه بدقولی نوعی اذیت دیگران است، ناراحت‌;VNK طلبکار است که این ناراحتی نوعی اذیت اوست. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «هر که مؤمنى را اندوهناک کند و سپس دنیا را به او بدهد، گناهش بخشوده نمى‏شود و در برابر آن پاداشى نمى‏بیند» (2). پرواضح است زندگی کسی که با خدا به جنگ افتاده باشد، به چه سرانجام شومی منتهی خواهد شد؛ مگر اینکه توبه و استغفار کند و طلبکار را راضی نماید.

اثر دوم: گناه بدعهدی و تسلط دشمن

نپرداختن بدهی دیگران یکی از انواع بدقولی و بدعهدی است که در منابع دینی آثار زیاد و سختی برای آن بیان شده است؛ آثاری که گاه در دنیا خودش را نشان می‌دهد؛ مانند این روایت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله که فرمودند: «هرگاه عهدشکنى ‏کنند، خداوند دشمنشان را بر آنان مسلّط گرداند» (3). درمجموع کسی که به بدقولی عادت کرده است، از زمره دینداران کامل خارج دانسته شده است؛ همان‌طور که در روایت آمده است: «کسى که به عهد و پیمان خود وفا نمی‌کند، دین ندارد» (4).

تذکر: وقتی انسان یکی ـ دو مرتبه کاری را انجام دهد یا هر‌از‌گاهی آن را انجام دهد، نمی‌توان گفت اهل آن کار است؛ بنابراین به کسی می‌توان گفت بدقول و بدعهد که این رویه، عادت او شده باشد و چنین افرادی از زمره دینداران کامل خارج دانسته شده‌اند؛ وگرنه کسی که از بین ده‌ها قولی که عمل می‌کند، یکی ـ دو مرتبه بدقولی کند یا هرازگاهی بدقولی می‌نماید، نمی‌توان بدقول و خارج از زمرۀ دینداران دانست.

اثر سوم: ذلت و خواری

اهل‌بیت علیهم السلام هشدار داده‌اند اگر کسی طلبکار خود را اذیت کند و طلب او را ندهد، به ذلت و خواری در دنیا و آخرت مبتلا گردد؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: «هر کس با سه کس ستیزه کند، خوار گردد: پدر و سلطان[عادل] و طلبکار» (5). همین ذلت و خواری برای او بس که افراد بدقول اعتبار خود را در بین مردم از دست می‌دهند و اطرافیان دیگر روی حرف و قول آنها حساب نمی‌کنند؛ در‌حالی‌که به اقرار همگان، اعتبار انسان یکی از مهم‌ترین دارایی‌های او و مهم‌تر و مفیدتر از پول و سرمایۀ اوست.

اثر چهارم: ضرر و زیان

نظام عالم بسیار هوشمند، حساب‌شده و دقیق تعریف شده است و قواعد منظم و دقیقی بر آن حاکم است. از جمله در روایات نقل شده است: «هرگونه با مردم رفتار کنید، با شما همان‌طور رفتار می‌شود» (6). درنتیجه کسی که با بدقولی و نپرداختن بدهی خود، سبب آزار و اذیت و ضرر و زیان دیگران می‌شود، به‌یقین دیر یا زود همین اتفاق برای خودش می‌افتد و در ماجرایی دیگر عقوبت این کار خود را پس خواهد داد. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وعده داده‌اند چنین افرادی درنهایت ضرر می‌کنند: «بدهکاران سه دسته هستند: کسى که هرگاه طلبکار باشد، مهلت مى‏دهد و چون بدهکار باشد [به‌موقع‏] مى‏پردازد و تعلّل نمى‏ورزد؛ چنین کسى سود مى‏برد و زیان نمى‏کند. و کسى که اگر طلبکار باشد، به‌موقع مى‏گیرد و اگر بدهکار باشد، نیز به‌موقع مى‏پردازد؛ چنین کسى نه سودى مى‏برد و نه زیانى مى‏کند. و کسى که اگر طلبکار باشد، به‌موقع پس مى‏گیرد و اگر بدهکار باشد، در پرداخت آن تأخیر و تعلّل مى‏ورزد؛ چنین کسى زیان مى‏کند و سودى نمی‌برد» (7).

نتیجه:

بدقولی و تعلل در بازپرداخت دیون و بدهی‌های اقتصادی که متأسفانه در جامعه رواج دارد و موجب آزار طلبکاران می‌شود، در فرهنگ دینی عملی نکوهیده و دارای پیامدهای سوء دنیوی است. این رفتار از‌آنجاکه موجب اذیت دیگران است، نوعی «جنگ با خدا» است؛ زیرا بر اساس وعده الهی، اذیت و آزار مؤمن (طلبکار) نوعی جنگ با خدا دانسته شده است که عقوبت‌های سختی به دنبال دارد. در روایات نیز بیان شده است که بدعهدی در پرداخت، زمینه‌ساز تسلط دشمن است و فرد عادت‌کننده به بدقولی از زمرۀ دینداران کامل خارج دانسته شده است. از دیگر پیامدهای دنیوی این رفتار، مبتلاشدن به «ذلت و خواری» است که خداوند برای او رقم می‌زند؛ همچنین این رفتار، اعتبار و اعتماد فرد در میان مردم از بین‌می‌رود که زیانی جبران‌ناپذیر است. درنهایت فرد بدقول به «ضرر و زیان» مبتلا خواهد شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. «قالَ اللَّهُ عزّ وجلّ: لِیأذَنْ بِحَربٍ منّی مَن آذى‏ عَبدیَ المؤمنَ» (محمد بن حسن حر عاملى؛ وسائل الشیعه؛ قم: مؤسسه آل‌البیت علیهم السلام، 1409 ق، ج ۱۲، ص ۲۶۴).

2. «مَن أحْزَن مُؤمناً ثمّ أعطاهُ الدُّنیا لم یَکُنْ ذلکَ کَفّارتَه، ولم یُؤْجَرْ عَلَیهِ» (محمد بن محمد شعیری؛ جامع الاخبار؛ نجف: مطبعه حیدریه، [بی‌تا]، ص ۱۴۸).

3. «إذا نَقَضوا العَهدَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِم عَدُوَّهُم» (محمد بن حسن حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج ۱۶، ص ۲۷۳).

4. «لا دِینَ لِمَن لا عَهدَ لَهُ» (محمد بن محمد شعیری؛ جامع الأخبار؛ ص ۷۴).

5. «ثَلاَثَهٌ مَنْ عَازَّهُمْ ذَلَّ اَلْوَالِدُ وَ اَلسُّلْطَانُ وَ اَلْغَرِیمُ‌» (محمد بن علی ابن‌بابویه (شیخ صدوق)؛ الخصال؛ تحقیق و تصحیح: علی‌اکبر غفاری؛ قم: جامعه مدرسین حوزه، 1362 ش، ج ۱، ص ۱۹۵).

6. «کَمَا تَدِینُ تُدَانُ‌» محمد بن علی ابن‌بابویه (شیخ صدوق)؛ الخصال؛ ص 318).

7. محمد بن علی ابن‌بابویه (شیخ صدوق)؛ الخصال؛ ص 90.

معیار قرآنی برقراری روابط بین‌الملل
قرآن رابطه با بیگانگان را وابسته به رفتار آنان می‌داند؛ پس اگر دشمنی نکنند رابطه مجاز است، اما در صورت رفتار خصمانه، ارتباط و دوستی با آنان ممنوع است.

پرسش:

معیار قرآنی برقراری روابط بین‌الملل چیست؟ در سال‌های اخیر، فراوان سؤال می‌شود که چرا جمهوری اسلامی ایران، با اسرائیل و آمریکا قطع رابطه بوده و بر دشمنی با آنان پایبند است، ولی با روسیه، چین و ... ارتباط داشته و پیوند دوستی را گسترش می‌دهد؟ آیا رویکرد متفاوت با این دو گروه از کشورهای بیگانه – علی‌رغم اینکه هیچ‌کدام مسلمان نیستند-، ریشه قرآنی دارد؟

پاسخ:

طبیعی است که هر ملتی در عرصه‌ بین‌الملل، دوستان و دشمنانی داشته باشد، آنچه مهم است نوع ارتباط با دوست و دشمن و مهم‌تر از آن ملاک و معیار دوستی و دشمنی و نیز میزان دوستی و دشمنی است. ازآنجاکه منبع استنباط اصول، مبانی و قواعد رفتاری امت اسلامی و حکومت‌های اسلامی، در قرآن کریم و سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمده است، پس جایگاه این دو منبع ارزشمند در بررسی و پاسخگویی به این دست از مباحث و مسائل روشن است. ازجمله آیاتی که به مقررات سیاست خارجى مسلمانان در رابطه با بیگانگان و دشمنان اشاره شده است، دو آیه هشتم و نهم سوره ممتحنه (1) است که به‌صراحت، معیار برقراری یا قطع رابطه با بیگانگان را بیان می‌کند.

 

فضای نزول و پیام اصلی سوره ممتحنه

آیات سوره ممتحنه تأکید می‌کند که فکر تأمین منافع از طریق روابط سرّى با دشمنان دین، بیراهه رفتن و حرکتى بى‌نتیجه است. (2) از فضای آیات سوره ممتحنه استفاده مى‌شود که بعضى از مؤمنین مهاجر به‌صورت پنهانی با مشرکان مکه رابطه دوستى داشته‌اند و انگیزه‌شان در این دوستى جلب حمایت آنان از ارحام و فرزندان خود بود که هنوز در مکه مانده بودند؛ (3) چنان‌که در درباره شأن نزول آیات ابتدایی سوره ممتحنه آمده است: یکی از مسلمانان مهاجر به نام «حاطب بن ابی بلتعه» خودش در مدینه بود، اما خانواده‌اش در مکه مانده بودند و فامیلی نداشت که از آنان حمایت کنند. در سال هشتم هجری به دنبال نقض عهد مشرکان مکه، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تصمیم گرفت به سمت مکه حرکت کند. قبل از حرکت مسلمانان برای فتح مکه،‌ حاطب نامه‌ای نوشت و به زنی به نام ساره داد تا به اهالی مکه برساند و آن‌ها را از حرکت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله خبردار کند تا این‌گونه از خانواده‌اش حمایت کرده باشد؛ اما پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از جاسوسی آنان با‌خبر شد و امام علی علیه‌السلام، زبیر و مقداد را مأمور کرد آن زن را بازداشت کنند. آنان، زن جاسوس را در میان راه مدینه و مکه یافتند. او در ابتدا انکار می‌کرد. اثاثیه او را گشتند و چیزی پیدا نکردند. همگی تصمیم گرفتند که باز گردند؛ اما امام علی علیه‌السلام گفت: نه پیامبر به ما دروغ می‌گوید و نه ما دروغ می‌گوییم. پس بر آن زن غضب کرد و ساره نامه را از بین گیسوانش درآورد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله حاطب را خواست. حاطب ضمن عذرخواهی و اظهار وفاداری، بر ایمان خود تأکید کرد و گفت قصدش حمایت از خانواده‌ بوده است. در چنین فضایی بود که این سوره نازل شد و مسلمانان را از دوستی با دشمنان به‌شدت نهی کرد؛ هم آیات ابتدایی و هم آیات پایانی سوره ممتحنه ناظر به ارتباط با دشمنان است و مسلمانان را از دوستی با آنان بازداشته است. (4)

 

ارتباط با بیگانگان غیر متخاصم

آیات هشتم و نهم سوره ممتحنه، به‌طور واضح و روشن، بیگانگان (غیرمسلمانان) را به دودسته تقسیم کرده و نوع مواجهه امت اسلامی با هر یک را بیان می‌کند. براساس این آیات، ارتباط با بیگانگانی که با مسلمانان رفتار خصمانه نداشته باشند، هیچ منعی ندارد؛ در آیه هشتم می‌فرماید:

 «لا یَنْهَاکم اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فىِ الدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوکمُ مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛ (5)

 خداوند شمارا بازنمی‌دارد - نسبت به بیگانگانی که با شما جنگ دینی نداشته و شمارا از خانه‏هایتان بیرون نکرده‏اند - به آن‌ها نیکى کنید و با قسط و عدل رفتار نمایید، همانا خدا عدالت‏پیشگان را دوست دارد

 

قطع رابطه با بیگانگان متخاصم

آیه نهم سوره ممتحنه، ویژگی دشمنانی که باید با آن‌ها قطع رابطه داشت را بیان کرده و می‌فرماید:

 «إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ (6)

 خداوند شمارا فقط از دوستى کسانى منع مى‏کند که با شما جنگ دینی راه انداخته و شمارا از خانه‏هایتان بیرون رانده و در این کار باهم متحد شده‌اند، پس کسانی که با آن‌ها پیوند دوستى برقرار کنند، ستمکارند

 

ویژگی بیگانگان متخاصم

آیه نهم سوره ممتحنه، با تعبیر «إِنَّما» - که بیانگر انحصار است- شروع شده و قطع رابطه را منحصر به دشمنانی کرده که دارای سه ویژگی زیر باشند:

1. بر سر باورها و ارزش‌های دینی، با شما جنگ‌ودعوا داشته باشند؛ «قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ»

2. شمارا از حقوق مسلم و طبیعی خود محروم سازند؛ «أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ»

3.  در دشمنی با شما، یارگیری کرده و جبهه متحد راه‌اندازی کنند؛ «ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِکُمْ»

در این آیه، دلائل سه‌گانه‌ای برای قطع رابطه با دشمنان متخاصم مطرح شده است؛ 1. رفتار خصمانه به‌سبب ارزش‌های دینی؛

 2. محروم ساختن مسلمانان از حقوق مسلم و قطعی؛

 3. تشکیل ائتلاف و یارگیری علیه مسلمانان.

 بر همین اساس، اگر بیگانگان متعرّض مسلمانان نشوند و دشمنی نکنند، این آیه شامل او نمی‌شود و به ‌تعبیر دیگر، بین بیگانگان معاند و غیر معاند تفاوت وجود دارد. (7)

 

قطع رابطه در حالت ترک مخاصمه (صلح)

دقت در واژگان به‌کاررفته در آیه:

 «الَّذینَ قَاتَلُوکُمْ فىِ الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَ ظَاهَرُواْ عَلىَ إِخْرَاجِکُم؛

 کسانى که با شما درباره دین جنگیده‏اند و شمارا از خانه‏هایتان بیرون رانده‏اند و بر بیرون راندن شما همدیگر را یارى داده‏اند» (8)

 که از هیئت ماضی (نه هیئت مضارع یا وصف) استفاده شده است، بیانگر این نکته مهم است که دشمنان شما به دلیل اقدامات خصمانه آشکاری که انجام داده‌اند، دشمنی خود را عینیت بخشیده و اثبات کرده‌اند و لو اینکه در حال حاضر در حالت جنگ با شما نباشند؛ به‌عبارت‌دیگر، این آیه بیانگر قطع رابطه با دشمنان در حالت صلح است وگرنه در حالت جنگی، مواجهه با دشمن، نه‌فقط قطع رابطه، بلکه اقدام نظامی است؛ چنان‌که می‌فرماید:

 «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ ُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَد؛

 مشرکان را (در حالت جنگی) هر جا یافتید به قتل برسانید و آن‌ها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه، بر سر راه آن‌ها فرود آیید.» (9)، (10).

نتیجه:

1. معیار روابط بین‌الملل از منظر قرآن، کفر و ایمان ملت‌ها و کشورها نیست؛ بلکه ارتباط یا قطع رابطه با هرکدام از آنان، منوط به نوع رفتار آنان با جامعه و حکومت اسلامی است؛ یعنی برقراری ارتباط با دشمنان، منوط به دست‌کشیدن آنان از اقدامات خصمانه است.

2. آیات 8-9 سوره ممتحنه بیان می‌کند که نوع رابطه با بیگانگان، تابعی است از نوع رفتار آنان با امت اسلامی؛ اگر بیگانگان، رفتار خصمانه‌ای نداشته باشند، برقراری ارتباط با آنان هیچ منعی ندارد، اما اگر بر رفتار خصمانه خود اصرار داشته باشند، ارتباط با آنان غدغن شده است.

3. ورود به ائتلاف حکومت‌هایی که دشمنی آن‌ها قطعی باشد و همچنین اتحاد با دولت‌های هم‌پیمان که در مواردی سابقه توطئه علیه اسلام و مسلمانان داشته و عناد خود را ثابت کرده باشند، با تعلیمات قرآنی منافات دارد.

 

پی‌نوشت:

1. نام‌گذاری سوره مُمتَحنه (برخی آن را به کسرِ حاء و برخی به فتح حاء خوانده‌اند)، متأثر از آیه آیات دهم تا دوازدهم آن است که دستور می‌دهد برای اطمینان از ایمان زن‌های مهاجر، آنان امتحان شوند تا علت و انگیزه ترک شوهرانشان و مهاجرتشان از مکه به مدینه معلوم شود و بر اساس آن درباره آنان تصمیم‌گیری شود. (ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ ش، ج‏۹، ص ۴۱۰؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ ق، ج ۱۸، ص ۴۹؛ ابن‌حجر، احمد بن علی، فتح الباری، بیروت، دار الفکر، ج ۸، ص ۶۳۳؛ خرمشاهی، بهاءالدین (به کوشش)، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، تهران، دوستان – ناهید، ۱۳۷۷ ش، ج ۲، ص ۱۲۵۵.

2. قرائتی، محسن، تفسیر نور، ۱۳۸۳ ش، ج ۹، ص ۵۷۵

3. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ق، پنجم، ج 19، ص 226.

4. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه،‌ ۱۳۷۴ ش، ج ۲۴، ص 9 و نیز: ابن‌خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن‌خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ ش، ج ۱، ص ۴۴۱.

5. سوره ممتحنه، آیه 8.

6. سوره ممتحنه، آیه 9.

7. امام خامنه‌ای، سید علی، تفسیر سوره ممتحنه، ۱۳۹۹ ش، بخش ۲، ص، 7، 14 و 51.

8. سوره ممتحنه، آیه 9.

9. سوره توبه، آیه 5.

10. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ق، پنجم، ج 19، ص 234.

صفحه‌ها