پرسش وپاسخ

در منابع روایی، برخی زمان‌ها برای انجام ازدواج و برخی دیگر نامناسب دانسته شده‌اند.

پرسش:

آیا انجام مراسم عقد در روز چهارشنبه بدشگون است و در روز‌های خاصی سفارش شده است؟ آیا در روزهای هفته از نظر خوب یا بد‌بودن تفاوتی وجود دارد؟

پاسخ
از جمله باورهای رایج میان مردم، اعتقاد به بدشگونی و نامبارکی انجام مراسم عقد ازدواج در روز چهارشنبه است. این نگرش سبب اجتناب برخی افراد از برگزاری عقد در این روز است و آن را زمان مناسبی برای چنین مراسم مهمی نمی‌دانند. در این نوشتار با بررسی منابع حدیثی، روشن می‌شود که آیا در دین اسلام منع یا نهی مشخصی برای عقد در روز چهارشنبه وجود دارد یا خیر؟ همچنین آیا روزهای هفته از نظر مناسب یا نامناسب‌بودن برای عقد تفاوت دارند یا نه؟

1. روزهای خوب و بد برای عقد
در منابع روایی، برخی زمان‌ها برای انجام ازدواج و برخی دیگر نامناسب دانسته شده‌اند. این توصیه‌ها فقط ناظر به ایام هفته نیست، بلکه به زمان‌های خاص ماه قمری و حتی ساعت‌های شبانه‌روز نیز در آنها توجه شده است. مجموعه این آموزه‌ها نشان‌دهندۀ نگاه دقیق و جزئی‌نگر دین دربارۀ امور مهم زندگی مانند ازدواج است. از جمله در حدیثی، ازدواج در ساعات بسیار گرم روز (مثل هنگام ظهر) ناپسند دانسته شده است و ائمه (علیهم ‌السلام) پیش‌بینی کرده‌اند ازدواج فردی که در این زمان ازدواج کند، پایدار نخواهد ماند (1). از سوی دیگر، شب زمانی آرام و مناسب برای ازدواج مطرح شده است (2).
در برخی احادیث، وضعیت ماه در آسمان نیز از حیث مناسب یا نامناسب‌بودن ازدواج مطرح شده است. یکی از زمان‌های نامناسب، هنگام قرار‌گرفتن ماه در برج فلکی عقرب است (3). همچنین در روایاتی دیگر محاق ماه، وقتی ناپسند برای ازدواج دانسته شده است (4).
در کنار زمان‌های نامناسب، روایات متعددی نیز به‌روزها یا زمان‌هایی اشاره دارند که برای ازدواج مناسب و فرخنده هستند؛ به ‌طور ویژه روز جمعه بارها بهترین روز برای ازدواج معرفی شده است (5).
بنابراین بین روزهای هفته برای ازدواج فرق وجود دارد و برخی روزها توصیه شده و بعضی روزها سفارش نشده است.
موضوع دیگر اینکه در منابع اسلامی، روایات متعددی دربارۀ اوقات مناسب یا نامناسب برای هم‌بستری (جماع) وارد شده‌اند؛ اما نکته‌ای مهم که باید به آن توجه کرد، تفاوت بین عقد ازدواج و هم‌بستری است. با این حال، این احادیث ناظر به جماع (عمل زناشویی) هستند، نه صرف عقد ازدواج.
بنابراین اگر تنها عقد انجام می‌شود و هنوز هم‌بستری انجام نمی‌گیرد، این زمان‌ها تأثیری ندارند؛ اما اگر عقد یا مراسم ازدواج (عروسی) به همراه هم‌بستری انجام می‌شود، رعایت این اوقات برای این مراسم توصیه می‌شود؛ زیرا آثار معنوی و جسمیِ فرزند برآمده از آن، در کلام معصومان (علیهم ‌السلام) به‌دقت بیان شده است.
2. بررسی روایات نهی از عقد در روز چهارشنبه
با بررسی‌های انجام‌شده در منابع حدیثی معتبر، هیچ روایت صریحی مبنی بر نهی از عقد ازدواج در روز چهارشنبه یافت نشد. در شعری منسوب به امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام) ایشان بعد از خوب‌دانستن نوشیدن دارو در روز چهارشنبه، ازدواج و عروسی را در روز جمعه مناسب می‌دانند: 
«وَ فِی الْجُمُعَاتِ تَزْوِیجٌ وَ عُرْسٌ وَ لَذَّاتُ الرِّجَالِ مَعَ النِّسَاء: در روزهای جمعه، ازدواج و جشن عروسی است؛ و لذت [زناشویی] مردان با زنان» (6).
گفتنی است که این جمله و مانند آن فقط نشان‌دهندۀ ارجح‌بودن جمعه هستند، نه حرمت یا کراهت دیگر روزها. در حدیثی دیگر از امام صادق (علیه ‌السلام) نقل شده است: «لَیْسَ لِلرَّجُلِ أَنْ یَدْخُلَ بِامْرَأَهٍ لَیْلَهَ الْأَرْبِعَاءِ: برای مرد جایز نیست که شب چهارشنبه با همسرش نزدیکی کند» (7).
دربارۀ این روایت نکاتی گفتنی است؛ اول: این روایت ناظر به شب چهارشنبه (یعنی سه‌شنبه‌شب) است، نه خود روز چهارشنبه؛ دوم: موضوع آن دخول است نه عقد.
بنابراین با توجه به بررسی روایات موجود، می‌توان نتیجه گرفت هیچ منعی برای عقد ازدواج در روز چهارشنبه وجود ندارد؛ همچنین توصیه‌هایی مانند ازدواج در روز جمعه، بیشتر از دیدگاه فضیلت مطرح شده‌اند، نه به ‌منظور ایجاد ممنوع‌بودن برای دیگر روزها.

3. شوم‌بودن چهارشنبه در روایات
روز چهارشنبه در برخی روایات، روزی شوم و نامبارک معرفی شده است؛ از جمله امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام) به حوادث ناگواری اشاره می‌کند که در این روز در طول تاریخ بشر رخ داده‌اند؛ سپس بعد از بیان رویدادهای تلخی که در روز چهارشنبه رخ داده است، فرموده‌اند: «یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ یَوْمٌ شُؤْمٌ فِیهِ یَتَطَیَّرُ النَّاسُ وَ یَوْمُ الْخَمِیسِ یَوْمُ الدُّخُولِ عَلَى الْأُمَرَاءِ وَ قَضَاءِ الْحَوَائِجِ وَ یَوْمُ الْجُمُعَهِ یَوْمُ خِطْبَهٍ وَ نِکَاحٍ: روز چهارشنبه، روز شومی است که مردم در آن فال بد می‌زنند. و روز پنج‌شنبه، روز دیدار با امیران و برآوردن حاجت‌هاست. و روز جمعه، روز خواستگاری و ازدواج است» (8).
در این روایت، شوم‌بودن چهارشنبه در کنار توصیه به عقد ازدواج در روز جمعه مطرح شده است؛ با این ‌حال، روایت پیش‌گفته تنها به بیان وضعیت چهارشنبه از حیث شوم‌بودن بسنده می‌کند و نهی مستقیمی از ازدواج در آن روز ارائه نمی‌دهد. 
پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله) در حدیثی دیگر چهارشنبه را چنین توصیف کرده‌اند: «إِنَّ الْأَرْبِعَاءَ نَحْسٌ مُسْتَمِرٌّ وَ فِیهِ خُلِقَتْ جَهَنَّمُ: همانا چهارشنبه، نحسیِ پایدار [و همیشگی] دارد و در آن روز جهنم آفریده شد» (9).
روایت دیگری از حضرت رضا (علیه ‌السلام) نیز تأییدکنندۀ این نحسی است و حتی توصیه می‌کند در این روز از برخی اعمال اجتناب شود: «یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ یَوْمُ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ مَنِ احْتَجَمَ فِیهِ خِیفَ عَلَیْهِ أَنْ تَخْضَرَّ مَحَاجِمُهُ وَ مَنْ تَنَوَّرَ فِیهِ خِیفَ عَلَیْهِ الْبَرَصُ: روز چهارشنبه، روز نحسِ همیشگی است. کسی که در این روز حجامت کند، بیم آن می‌رود که محل‌های حجامت او سبز شود [نشانه‌ای از بیماری یا عارضه]، و کسی که در این روز نوره بزند، بیم آن می‌رود که بیماری برص [پیسی] بگیرد» (10).
همچنین امام صادق (علیه ‌السلام) چهارشنبه را روزی معرفی کرده‌اند که ابتدای وقوع عذاب الهی بر اقوام گذشته بوده است: «الْأَرْبِعَاءُ یَوْمُ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ لِأَنَّهُ أَوَّلُ یَوْمٍ وَ آخِرُ یَوْمٍ مِنَ الْأَیَّامِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَى سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَهَ أَیَّامٍ حُسُوماً: چهارشنبه، روزی است با نحسی همیشگی؛ زیرا این روز، نخستین و آخرین روز از روزهایی است که خداوند متعال [درباره قوم عاد] فرمود: ما آن باد سرد و تند را هفت شب و هشت روز پیاپی بر آنان مسلط کرد» (11).
روایات در این موضوع منحصر به موارد بیان‌شده نیست و احادیث دیگری نیز در‌این‌باره وجود دارد. با چشم‌پوشی از بررسی سندی این روایات، باید اشاره داشت این احادیث با وجود آنکه بار معنایی منفی برای چهارشنبه دارند، هیچ‌یک از آنها اشارۀ مستقیمی به عقد یا ازدواج در این روز نکرده‌اند؛ ولی با توجه به اینکه در این روایات روز چهارشنبه تاریخ وقوع برخی اتفاقات بد دانسته شده است، شاید بتوان گفت افراد در درجۀ اول بکوشند امور مهم خود را در این روز انجام ندهند. 
گفتنی است در منابع روایی، در کنار بیان شوم‌بودن روز چهارشنبه، راهکارهایی برای رفع یا بی‌اثر‌کردن این نحسی نیز ارائه شده است. این راهکارها نشان می‌دهند حتی در چنین ایامی هم با توکل و رعایت برخی توصیه‌های دینی، می‌توان به‌راحتی کارهای مهمی مانند عقد ازدواج را انجام داد؛ برای نمونه در حدیثی نقل شده است: «حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَ یُکْرَهُ السَّفَرُ فِی شَیْ‏ءٍ مِنَ الْأَیَّامِ الْمَکْرُوهَهِ الْأَرْبِعَاءِ وَ غَیْرِهِ فَقَالَ افْتَتِحْ سَفَرَکَ بِالصَّدَقَهِ وَ اقْرَأْ آیَهَ الْکُرْسِیِّ إِذَا بَدَا لَکَ: حمّاد بن عثمان گفت: به امام صادق (علیه ‌السلام) عرض کردم آیا سفر در برخی از روزهای مکروه ـ مانند چهارشنبه و غیر آن ـ کراهت دارد؟ فرمودند: سفرت را با صدقه آغاز کن و آیة‌الکرسی بخوان وقتی می‌خواهی حرکت کنی» (12).
این روایت بیان می‌کند حتی اگر فرد در روزهای مکروه مانند چهارشنبه قصد انجام سفر یا کار مهمی را داشته باشد، با صدقه‌دادن و خواندن آیة‌الکرسی، می‌تواند بر نحوست آن غلبه کند.
در روایت دیگری، یکی از ائمه (علیهم ‌السلام) از عمل پدر خود چنین نقل می‌کند: «کَانَ أَبِی إِذَا خَرَجَ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ مِنْ آخِرِ الشَّهْرِ وَ فِی یَوْمٍ یَکْرَهُهُ النَّاسُ مِنْ مُحَاقٍ أَوْ غَیْرِهِ تَصَدَّقَ بِصَدَقَهٍ ثُمَّ خَرَجَ: پدرم وقتی روز چهارشنبه از پایان ماه یا روزی که مردم آن را نحس می‌دانند، مثل ماه محاق یا روزهای دیگر بیرون می‌رفت، صدقه می‌داد و سپس حرکت می‌کرد» (13).
در روایاتی نیز بدون اشاره به روز خاصی، دادن صدقه برطرف‌کننده نحسی آن روز دانسته شده است؛ از جمله امام صادق (علیه ‌السلام) می‌فرماید: «مَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَهٍ إِذَا أَصْبَحَ دَفَعَ اللَّهُ عَنْهُ نَحْسَ ذَلِکَ الْیَوْم: هر کس صبحگاهان صدقه‌ای بدهد، خداوند نحسی آن روز را از او دفع می‌کند» (14).
همۀ این روایات نشان می‌دهند عامل اصلی نجات از نحوست، باور و توکل به خداوند و التزام به اوست، نه پرهیز مطلق از ایام. شاهد این مطلب نیز روایتی است که مسافرت در روز چهارشنبه نه‌تنها نکوهش نشده است، بلکه با نفی تطیّر (فال بد)، چنین کاری نشانۀ ایمان و اعتماد به امداد الهی معرفی شده است. در توقیعی از امام هادی (علیه ‌السلام) در پاسخ به پرسش یکی از شیعیان آمده است: «مَنْ خَرَجَ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ لَا تَدُورُ خِلَافاً عَلَى أَهْلِ الطِّیَرَهِ وُقِیَ مِنْ کُلِّ آفَهٍ وَ عُوفِیَ مِنْ کُلِّ عَاهَهٍ وَ قَضَى اللَّهُ لَهُ حَاجَتَهُ: کسی که روز چهارشنبه بیرون برود و دنبال خرافات و باورهای غلط مردم نرود، از هر بلا و بیماری در امان می‌ماند و حاجتش برآورده می‌شود» (15).

نتیجه
با بررسی منابع روایی و احادیث معتبر، مشخص می‌شود روز چهارشنبه در اسلام روزی نحس و شوم معرفی شده است؛ اما هیچ روایت صریحی عقد ازدواج در این روز را منع یا نهی نمی‌کند. توصیه‌هایی که درباره برتری روز جمعه برای ازدواج آمده است، بیشتر ناظر به فضیلت و برکت آن روز است تا تحریم دیگر روزها. همچنین برخی احادیث مربوط به منع نزدیکی در شب چهارشنبه است، نه عقد یا ازدواج. نکته مهم این است که باور به نحسی یک روز نباید مانع انجام امور مهم زندگی شود؛ زیرا با توکل به خداوند، انجام عمل خیر مثل صدقه و دوری از خرافات، می‌توان بر هر نحوست غلبه کرد و کارها را با برکت به انجام رساند. بنابراین انجام مراسم عقد در روز چهارشنبه جایز است و می‌توان با رعایت توصیه‌های دینی، نگرانی‌های مربوط به شومی را به کمترین میزان رساند.
واژگان کلیدی: عقد ازدواج، روز چهارشنبه، نحسی و بدشانسی، زمان مناسب ازدواج، فضیلت روزهای هفته.

پی‌نوشت‌ها
1. کلینى، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ محقق/ مصحح: علی‌اکبر غفارى و محمد آخوندى؛ تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج ‏5، ص 366، ح 1.
2. همان، ص 367، ح 3.
3. همان‏، ج ‏8، ص 275، ح 416.
4. ابن‌بابویه، محمد بن على؛ من لا یحضره الفقیه؛ محقق/ مصحح: علی‌اکبر غفارى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1413 ق، ج ‏3، ص 394، ح 4389.
5. ابن‌بابویه، محمد بن على؛ الخصال؛ محقق/ مصحح: على‌اکبر غفارى؛ قم: جامعه مدرسین‏، 1362 ش‏، ج ‏2، ص 384، ح 62.
6. میبدى، حسین بن معین‌الدین؛ دیوان أمیر‌المؤمنین (علیه السلام)، محقق/ مصحح: مصطفی زمانى؛ قم: دار‌نداء الإسلام للنشر؛ 1411 ق‏، ص 40.
7. کلینى، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ محقق/ مصحح: علی‌اکبر غفارى و محمد آخوندى؛ تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج ‏5، ص 366، ح 3.
8. ابن‌بابویه، محمد بن على؛ علل الشرائع؛ قم: کتاب‌فروشى داورى‏، 1385 ش‏، ج ‏2، ص 598، ح 44.
9. ابن‌شعبه حرانى، حسن بن على؛ تحف العقول؛ محقق/ مصحح: على‌اکبر غفارى؛ قم: جامعه مدرسین‏، 1363 ق‏، ص 125.
10. ابن‌بابویه، محمد بن على؛ عیون أخبار الرضا (علیه السلام)؛ محقق/ مصحح: مهدی لاجوردى؛ تهران: نشر جهان‏، 1378 ق، ج‏ 1، ص 248، ح 2.
11. ابن‌بابویه، محمد بن على؛ علل الشرائع؛ قم: کتاب‌فروشى داورى‏، 1385 ش‏، ج ‏2، ص 381، ح 2.
12. برقى، احمد بن محمد بن خالد؛ المحاسن؛ محقق/ مصحح: جلال‌الدین محدث؛ قم: دار‌الکتب الإسلامیه، 1371 ق، ج ‏1، ص 348، ح 22.
13. همان، ح 24.
14. همان، ص 349، ح 27.
15. طبرسى، حسن بن فضل؛ مکارم الأخلاق؛ قم: الشریف الرضى‏، 1412 ق‏، ص 241.
 

خداوند برای دست‌یابی به وسعت روزی حلال، دو دسته عوامل مادی و معنوی را تأثیرگذار دانسته است که هیچ‌یک از عوامل جایگزین دیگری نمی‌شود.

پرسش:

 من هرچه تلاش می‌کنم باز هم در به‌دست‌آوردن مال حلال مشکل دارم و هزینه‌های زندگی‌ام تأمین نمی‌شود؛ چه عواملی در افزایش رزق و مال حلال مؤثر است؟

پاسخ:

افزایش رزق و روزی همواره برای همۀ انسان‌ها مهم بوده است؛ اما از‌آنجاکه اسلام و معارف اسلامی درآمد و رزق حلال را مطرح کرده است و کسب درآمد از هر راهی را مجاز نمی‌داند، افزایش رزق و روزی یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های افراد بوده، هست و خواهد بود. در آیات و روایات برای دست‌یابی به رزق حلال و افزایش آن، عواملی بیان شده است که در ادامه به این موارد می‌پردازیم تا با عمل به آنها بتوان نتیجۀ بهتری به دست آورد.

خداوند برای دست‌یابی به وسعت روزی حلال، دو دسته عوامل مادی و معنوی را تأثیرگذار قرار داده است که هیچ‌یک از عوامل جایگزین دیگری نمی‌شود. آنچه اساس کسب و روزی زیاد است، عبارت است از: آموزش و شاگردی، کسب تجربه، کار و تلاش، تدبیر و برنامه‌ریزی، ارزیابی و آینده‌نگری، نظم و انضباط، موقعیت‌سنجی، ملاحظه امکانات مادی، توانایی جسمانی، استعدادهای عقلانی و روانی. این موارد از اصول اولیۀ پیشرفت و توسعه است؛ درواقع بدون عمل به این موارد، هرچه دعا و ذکر و کارهای خیر انجام شود، معلوم نیست نتیجه مطلوب به دست آید. بر اساس آیۀ شریفۀ «برای انسان نیست مگر هرچه تلاش کند» (1)، هر میزان از این اصول بهره گرفتیم و تلاش کردیم، در مسیر پیشرفت و توسعه قرار خواهیم گرفت. در کنار اصول تأثیرگذار پیش‌گفته، عوامل دیگری با عنوان عوامل معنوی برای وسعت رزق در معارف اسلامی بیان شده است که در ادامه به برخی اشاره می‌شود:

1. صدقه و انفاق مال به فقیران: ارائه هر نوع خدمات به نیازمندان سبب افزایش رزق و روزی می‌شود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «روزی را با صدقه جلب و زیاد کنید و کسی که یقین به جایگزینی خدا دارد، بخشش های زیاد خواهد داشت» (2).

2. صله ارحام: امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید: «صلۀ ‌رحم مال را زیاد می‌کند و عمر را طولانی می‌نماید» (3).

3. خوش‌اخلاقی: این ویژگی سبب ایجاد رزق حلال می‌شود؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «اخلاق نیکو سبب فزونی و سرازیرشدن رزق و روزی می‌گردد» (4). اگر کسی با ارباب رجوع خوش‌برخورد باشد، بهترین انگیزه را به او برای مراجعۀ دوباره می‌دهد. خوش‌اخلاقی ابزار مهمی برای افزایش مشتری است؛ به همین دلیل بسیاری از کاسبان خوش‌اخلاق با زبان نرم و تبسم سبب جلب مشتری می‌شوند.

4. رفق و مدارا و محبت‌کردن به دیگران: علی (علیه السلام) فرمود: «هر کسی نرمی و ملایمت با مردم را در پیش گیرد، ‌روزی‌اش زیاد می‌شود» (5). بنابراین اگر کسی در کاسبی مدارا کند؛ مثلاً جنس خود را به نسیه یا قسطی بفروشد یا در قیمت مقداری پایین‌تر بگیرد، به‌یقین مشتری‌ها و روزی‌اش زیادتر می‌شود.

5. پرهیز از سخت‌گیری و رعایت آسان‌گیری بر اطرافیان: این مسئله نیز سبب افزایش مشتری و رزق و روزی می‌شود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید: «آسان‌گیری رزق را زیاد می‌کند» (6).

6. پیوسته با وضو و طهارت‌بودن: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به مردی فرمود: «پیوسته با وضو و طهارت باش تا روزی‌ات زیاد شود» (7).

7. تقواپیشگی و نیکوکاری: خداوند متعال می‌فرماید: «اگر مردمان ایمان آورند و از شرک و معصیت پرهیز کنند، خیرات و برکات را بر آنها توسعه می‌دهیم و از هر طرف وسایل یسر و آسایش را براى آنان فراهم می‌کنیم؛ به وسیله باران‌هاى مفید و به‌موقع و پرورش نباتات و غیر اینها» (8)؛ همچنین در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «هر کسی تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم نماید و او را از جایی که گمان ندارد و فکرش را نمی‌کند، روزی می‌دهد» (9).

8. ازدواج: ازدواج فایده‌های فراوانی دارد که در معارف نورانی اسلام به آنها اشاره شده است؛ از جمله بقای نسل، آرامش و تعادل روحی، تأمین نیازهای طبیعی و غریزی انسان و ازدیاد رزق. برخلاف بیشتر تصورات ابتدایی از ازدواج که برخی آن را موجب زیاد‌شدن نان‌خور و تقسیم سرمایه می‌دانند، دین اسلام ازدواج را سبب برکت و ازدیاد رزق و روزی می‌داند. خداوند متعال می‌فرماید: «اشخاص مجرد و بردگان و کنیزان شایستۀ خود را همسر دهید که اگر فقیر باشند، خداوند آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‌کند» (10). تقریباً همۀ کسانی که ازدواج کرده‌اند، با وجود اذعان به بعضی مشکلات، معترف‌اند وضعیت مادی و معیشتی آنان از قبل ازدواج بهتر شده است، گرچه معمولاً در این‌گونه مسائل اجتماعی استثناهایی نیز وجود داشته است.

9. خواندن سورۀ واقعه: خواندن آیات قرآن برای افزایش رزق و روزی توصیه شده است، البته باید اسباب دیگر چون تلاش و ... نیز باشند. امام صادق ‌(علیه السلام) می‌فرماید: «کسی که هر شب سوره واقعه را بخواند ...، در دنیا سختی‌، فقر، نیازمندی و آفتی از آفت دنیا را نمی‌‌بیند و از دوستان حضرت علی ‌(علیه السلام) می‌شود ...» (11).

نتیجه:

خداوند برای دست‌یابی انسان به وسعت روزی حلال، دو دسته عوامل مادی و معنوی را تأثیرگذار قرار داده است؛ اما هیچ‌یک از این عوامل جایگزین دیگری نمی‌شود. آنچه اساس کسب و روزی زیاد است، عبارت است از: آموزش و شاگردی و کسب تجربه، کار و تلاش، تدبیر و برنامه‌ریزی، ارزیابی و آینده‌نگری، نظم و انضباط، موقعیت‌سنجی، ملاحظه امکانات مادی، توانایی جسمانی، استعدادهای عقلانی و روانی. افزون بر این موارد، مسائلی چون صدقه و انفاق، صلۀ ارحام، خوش‌اخلاقی، رفق و مدارا، سهل‌گیری به مشتری، با وضو و طهارت‌بودن، تقوا و دوری از گناهان، ازدواج و خواندن سوره‌هایی از قرآن برای افزایش رزق و روزی مؤثر است.

پی‌نوشت‌ها:

1. ﴿لَیسَ للِإنسانِ إلاّ ما سَعی﴾ (نجم: 39).

2. «اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَهِ فَمَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطَاءِ» (مجلسى، محمدباقر؛ بحار الأنوار؛ چ 2، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1403 ق، ج 75، ص 68).

3. «صِلَهُ الْأَرْحَامِ تُثْمِرُ الْأَمْوَالَ وَ تُنْسِئُ فِی الْآجَال‏» (نورى، حسین؛ مستدرک الوسائل؛ چ 1، قم: مؤسسۀ آل‌البیت، 1408 ق، ج 15، ص 250).

4. «بِحُسْنِ الْأَخْلَاقِ تُدَرُّ الْأَرْزَاق‏» (لیثى واسطى، على بن محمد؛ عیون الحکم و المواعظ؛ قم: دارالحدیث، 1376 ش، ص 188).

5. «مَنِ اسْتَعْمَلَ الرِّفْقَ اسْتَدَرَّ الرِّزْقَ» (لیثى واسطى، على بن محمد؛ عیون الحکم و المواعظ؛ قم: دارالحدیث، 1376 ش، ص 440).

6. «التَّسَهُّلُ یُدِرُّ الْأَرْزَاقَ» ((لیثى واسطى، على بن محمد؛ عیون الحکم و المواعظ؛ قم: دارالحدیث، 1376 ش، ص 30).

7. «أَدِمِ الطَّهَارَهَ یَدُمْ عَلَیْکَ الرِّزْق» (مجلسى، محمدباقر؛ بحار الأنوار؛ چ 2، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1403 ق، ج 105، ص 16).

8. ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض﴾ (اعراف: 96).

9. ﴿وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب﴾ (طلاق: 2 و 3).

10. ﴿وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیم﴾ (نور: 32).

11. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعه؛ قم: [بی‌نا]، 1409 ق‌، ج 6، ص 112.

در برخی از روایات به دفاع از وطن توصیه شده است اما آنچه بر فضیلت و ارزش این دفاع می‌افزاید،این است که دفاع از وطن با هدف دفاع از دین و گسترش اسلام انجام شود.

پرسش:

آیا در روایات برای دفاع از خاک و وطن در مقابل دشمن، ارزش و فضیلتی بیان شده است؟

پاسخ:

در برخی روایات به دفاع از وطن توصیه شده است و اجر و فضایلی هم برای آن بیان کرده‌اند؛ از سوی دیگر، برخی احادیث گر‌چه به‌صراحت به این مطلب نپرداخته‌اند، از آنها لزوم دفاع از وطن برداشت می‌شود؛ از‌این‌رو در پاسخ به پرسش طرح‌شده، نمونه‌ها و شواهدی از هر دو دسته آورده می‌شود.

 

الف) گونه‌شناسی روایات دفاع از وطن

گونۀ اول، روایاتی است که به‌صراحت درباره دفاع از وطن سخن گفته‌اند. در این آیات و روایات، کسانی که در دفاع از وطن خود سستی می‌کنند، سرزنش شده‌اند. امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَیَمْقُتُ الْعَبْدَ یُدْخَلُ‏ عَلَیْهِ‏ فِی‏ بَیْتِهِ‏ فَلَا یُقَاتِلُ: خداوند دشمن می‌دارد کسی که به خانۀ او حمله کنند، ولی او با آنها مقابله و نبرد نکند» (1).

بر اساس این روایت، کسی که از وطن خود دفاع نکند، مورد غضب الهی است؛ پس مفهوم مخالف آن این است که اگر کسی از وطن خود در برابر تهاجم دشمن دفاع کند، محبوب خداوند است.

خداوند متعال نیز در‌این‌باره می فرماید: ﴿إِنَّما یَنْهاکُمُ‏ اللَّهُ‏ عَنِ‏ الَّذِینَ‏ قاتَلُوکُمْ‏ فِی‏ الدِّینِ‏ وَ أَخْرَجُوکُمْ‏ مِنْ‏ دِیارِکُمْ‏ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِکُمْ‏ أَنْ‏ تَوَلَّوْهُمْ‏ وَ مَنْ‏ یَتَوَلَّهُمْ‏ فَأُولئِکَ‏ هُمُ‏ الظَّالِمُون﴾: ‏خداوند تنها شما را از دوستی با کسانی نهی می‌کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه‌هایتان بیرون کردند و یا به بیرون‌راندن شما کمک کردند. و هرکس با آنها دوستی کند، ظالم و ستمگر است (2).

امیر‌مؤمنان (علیه السلام) وقتی سستی کوفیان در دفاع از شهر انبار را دیدند، خطاب به آنها فرمودند: «أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ‏ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکُمْ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ فَوَ اللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَان: گاه باشید، من شب و روز، پنهان و آشکار شما را به مبارزه با این قوم [معاویه و لشکریانش] دعوت کردم و گفتم پیش از آنکه با شما بجنگند، با آنها نبرد کنید. به خدا سوگند، هر ملّتی در خانه‌اش مورد هجوم دشمن قرار گیرد، ذلیل خواهد شد و برای نبرد با دشمن باید به بیرون از مرزها شتافت؛ ولی شما سستی کردید و دست از یاری برداشتید، تا‌آنجا‌که دشمن پیوسته به شما حمله کرد و سرزمین شما را مالک شد» (3). امام (علیه السلام) کوفیان را به دلیل دفاع‌نکردن از وطن و اجازه ورود دشمن به آن، سرزنش می‌کنند؛ بنابراین کسی که از وطن خود دفاع کند، افزون بر اینکه ذلیل و خوار نخواهد شد، از سوی امامش نیز سرزنش نمی‌شود.

آن حضرت بعد از حملۀ ضحاک بن قیس از فرماندهان معاویه به مکه، خطاب به کوفیان فرمودند: «... وَ لَا یُدْرَکُ الْحَقُّ إِلَّا بِالْجِدِّ أَیَّ دَارٍ بَعْدَ دَارِکُمْ تَمْنَعُونَ: ‏حق جز با تلاش و کوشش به دست نمى‌‏آید؛ شما که از خانۀ خود دفاع نمی‌کنید، چگونه از خانه دیگران دفاع می‌کنید؟» (4) امام (علیه السلام) در این روایت نیز کوفیان را به دلیل دفاع‌نکردن از وطن، مقابله‌نکردن با دشمن و یاری مسلمانان در حفاظت از سرزمین مکه، سرزنش می‌کند.

ب) گونه‌شناسی روایات دوست‌داشتن وطن

گونۀ دوم از روایات، احادیثی است که گر‌چه به‌صراحت توصیه‌ای به دفاع از وطن نکرده‌اند، یا به بیان اهمیت حب وطن پرداخته‌اند که به طور بدیهی لازمۀ اثبات حب وطن، دفاع از آن در مقابل دشمنان است؛ یا به برخی ویژگی‌های وطن مناسب و نیکو مانند امنیت اشاره کرده‌اند که لازمه آنها نیز دفاع از وطن برای حفظ امنیت است.

امیرمؤمنان (علیه السلام) می‌فرماید: «مِنْ کَرَمِ الْمَرْءِ بُکَاهُ عَلَى مَا مَضَى مِنْ زَمَانِهِ وَ حَنِینُهُ إِلَى أَوْطَانِهِ وَ حِفْظُهُ قَدِیمَ إِخْوَانِهِ: از بزرگوارى انسان این است که بر زمان سپرى‌شده‌اش بگرید، به وطنش علاقه‌مند باشد و دوستان قدیمی‌اش را حفظ کند» (5).

بر اساس این روایت، از نشانه‌های علاقه‌مندی به وطن، دفاع از آن در برابر تهاجم دشمنان است؛ پس این دفاع، نشانه بزرگواری و کرامت انسانی است.

همچنین امیر‌مؤمنان (علیه السلام) در تأثیر حب وطن فرمودند: «عُمِّرَتِ‏ الْبُلْدَانُ‏ بِحُبِّ الْأَوْطَانِ: با حُب و دوستی شهرها، وطن آباد می‌شود» (6). به طور بدیهی، یکی از نشانه‌های حب و دوستی وطن، محافظت از آن در برابر دشمنان است؛ پس یکی از برکات دفاع از وطن، آبادانی آن است.

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نیز در‌این‌باره فرمودند: «لا خَیرَ... فی الوَطَنِ إلاّ مَع الأمنِ و السُّرورِ: خیرى در وطن مگر با امنیّت و شادمانی نیست» (7). آنچه سبب حفظ امنیت وطن می‌شود، محافظت از آن در برابر حملات دشمن است.

در روایتی از امیر‌مؤمنان (علیه السلام) نیز آمده است: «شَرُّ الْأَوْطَانِ مَا لَا یَأْمَنُ‏ فِیهِ‏ الْقُطَّانُ:‏ بدترین وطن‌ها، وطنى است که ساکنانش امنیّت و آسایش نداشته باشند» (8).

برای اینکه وطن انسان به بدترین وطن‌ها تبدیل نشود و امنیت آن همواره حفظ شود، چاره‌ای جز حفاظت از آن در برابر دشمنان وجود ندارد؛ پس باید گفت دفاع از وطن، سبب حفظ آن از شرور می‌شود.

حتی در روایت دیگری که به معصوم نسبت داده می‌شود، آمده است: «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الاْیمانِ: دوست‌داشتن وطن، از ایمان است» (9). بر اساس این روایت، اگر حب وطن نشانۀ ایمان است و دفاع از وطن، علامت حب و دوستی آن است، به طریق اولی دفاع از وطن، نشانۀ ایمان است.

نتیجه:

برخی روایات، دفاع از وطن را ارزش برشمرده‌اند و به فضایلی نیز برای آن اشاره کرده‌اند؛ از جمله: محبوب خدا‌شدن، مورد سرزنش امام قرارنگرفتن و دوری از ذلت. برخی روایات نیز با وجود تصریح‌نکردن به ارزش‌ها و فضایل دفاع از وطن، به برخی آثار اشاره می‌کنند؛ از قبیل کرامت انسانی، آبادانی شهرها، حفظ امنیت و تقویت ایمان. همچنین از بررسی روایات مشخص می‌کند گرچه دفاع از وطن در برابر تهاجم دشمنان، موضوعی فطری و ذاتی است و حتی حیوانات هم از لانه و آشیانه خود دفاع می‌کنند، اما آنچه بر فضیلت و ارزش این دفاع می‌افزاید، این است که دفاع از وطن با هدف دفاع از دین و گسترش و توسعۀ اسلام انجام شود؛ یعنی فقط برای آب ‌و خاک جهاد نکند، بلکه ارزش‌های دینی را مدنظر داشته باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. محمد بن حسن طوسى؛ تهذیب الأحکام؛ محقق/ مصحح: حسن الموسوی خرسان؛ چ 4، تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج 6، ص 157.

2. ممتحنه: 9.

3. محمد بن یعقوب کلینى؛ الکافی؛ محقق/ مصحح: على‌اکبر غفاری و محمد آخوندى؛ چ 4، تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، [بی‌تا]، ج 5، ص 4.

3. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج‌البلاغه؛ محقق/ مصحح: صبحی صالح؛ قم: هجرت، 1414 ق، خطبه 19.

4. محمد بن على کراجکى؛ کنز الفوائد؛ محقق/ مصحح: عبدالله نعمه؛ قم: دارالذخائر، 1410 ق، ج 1، ص 94.

5. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانى؛ تحف العقول؛ محقق/ مصحح: على‌اکبر غفاری؛ چ 2، قم: جامعه مدرسین، 1404 ق، ص 207.

6. محمد بن علی ابن‌بابویه؛ من لا یحضره الفقیه؛ ‏محقق/ مصحح: على‌اکبر غفاری؛ چ 2، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413 ق، ج 4، ص 370.

7. عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى؛ غرر الحکم و درر الکلم؛ محقق/ مصحح: سید‌مهدى رجائى؛ چ 2، قم: دار‌الکتاب الإسلامی، 1410 ق، ص 410.

8. عباس قمی؛ سفینة البحار؛ قم: اسوه، 1414 ق، ج 8، ص 525.

ادعای نگاه زمین مرکزی قرآن و تنافی الهی بودن آن
آیات قرآن نشان می‌دهند این کتاب بر پایه نظریه زمین‌مرکزی بنا نشده و لذا در موارد متعددی با آن مخالفت کرده است. برای نمونه، قرآن زمین را متحرک می‌داند، نه ثابت.

پرسش:

اگر آیات قرآن بر اساس نگاه زمین‌مرکزی باشد، آیا با الهی بودن قرآن منافات دارد؟ آیات قرآن بر اساس نظریه زمین‌مرکزی است یا خورشیدمحوری؟

پاسخ:

نظریه غالب در زمان قدیم «زمین‌مرکزی» بود. مطابق این دیدگاه، زمین در مرکز جهان به‌صورت ثابت قرار داشت و اجرام آسمانی گرد زمین می‌چرخیدند. در آن زمان گمان می‌شد که علت پدید آمدن شب و روز حرکت خورشید گرد زمین است؛ اما از قرن شانزده میلادی به بعد نظریه «خورشیدمرکزی» غالب شد. بر اساس این دیدگاه، حرکت زمین به دور خودش سبب پدید آمدن شب و روز می‌شود. برخی در مقام نقد قرآن گفته‌اند: قرآن به حرکت خورشید و ماه اشاره کرده، اما هیچ صحبتی از حرکت زمین نکرده است و این یعنی نگاه آورنده قرآن مطابق نظریه «زمین‌مرکزی» بوده که امروزه نادرستی آن ثابت شده است. چنانکه قرآن حرکت روزانه خورشید را به‌گونه‌ای توصیف می‌کند که انگار خورشید، خودش به محلی برای استراحت می‌رود و دوباره بازمی‌گردد که این نیز با ثابت بودن زمین سازگار است: (لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا)

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد خواهد شد.

چرایی لزوم عدم مخالفت قرآن با نظریه صحیح علمی

قرآن کتاب هدایت است و خودش کتاب علمی و هدفش بیان نظریه‌های علمی نیست؛ اما هنگامی‌که در راستای راهنمایی بشر به پدیده‌های طبیعی اشاره می‌کند، این اشارات نباید با یافته‌های قطعی علوم در تضاد باشند؛ زیرا قرآن و جهان هستی هردو مخلوق خداوند هستند و نباید هیچ تضادی میان کلام خالق و خلقت او وجود داشته باشد؛ چراکه هیچ‌کس همچون خالق از مخلوق خود باخبر نیست.

چرا قرآن مطابق نظریه زمین‌مرکزی نیست؟

قرآن، اساساً کتابی برای هدایت بشریت و تبیین اصول بنیادین هدایت و سعادت اوست، نه یک کتاب علمی؛ ازاین‌رو، نباید انتظار داشته باشیم در مسائل علمی، صریح و جزئی اظهارنظر کند. بااین‌حال، ازآنجاکه قرآن گاه برای اثبات عظمت و قدرت بی‌انتهای الهی و دعوت انسان‌ها به پرستش او، به پدیده‌های طبیعی و کیهانی اشاره می‌کند، همین اشارات موجز و بلیغ، نه‌تنها با حقایق علمی سازگارند، بلکه گاهی دربردارنده اشاراتی دقیق و شگرف به واقعیت‌هایی هستند که در زمان نزول ناشناخته بوده‌اند.

 در این بخش برخی از اشارات دقیق قرآنی که نشان می‌دهند این کتاب مطابق نظریه منسوخ زمین‌مرکزی نیست، بیان می‌شود:

1. مطابق نظریه زمین‌مرکزی، زمین در مرکز عالم در جای خود ثابت و ساکن است، اما مطابق قرآن زمین متحرک است. مطابق آیه 88 سوره نمل کوه‌ها هرچند بی‌حرکت به‌نظرمی‌رسند، اما در حقیقت همانند ابر در حال حرکت‌اند: ﴿وَ تَرَى اَلْجِبٰالَ تَحْسَبُهٰا جٰامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ اَلسَّحٰابِ﴾ حرکت کوه‌ها درواقع حرکت زمین است که آن‌ها را حمل می‌کند. آیه 10 سوره زخرف نیز از «مَهد: گهواره» بودن زمین خبر داده است: ﴿اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَلْأَرْضَ مَهْداً﴾ گهواره با این‌که محل آرامش و آسایش کودک است، اما خود متحرک است و تکان می‌خورد. در آیه 15 سوره مُلک از زمین با عنوان «ذَلُول: رام و مطیع» یاد شده است: ﴿هُوَ اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَلْأَرْضَ ذَلُولاً﴾ توصیف زمین به‌عنوان موجودی رام، با حرکت آن سازگار است و درباره موجود ساکن و ثابت این تعبیر به کار نمی‌رود.

2. در نظریه زمین‌مرکزی، جهان نه‌فلک دارد که همانند لایه‌های پیاز برروی‌هم تکیه دارند، اما قرآن از هفت‌آسمان خبر داده است. جالب آن‌که مفسران قدیم برای تطبیق و هماهنگ‌سازی قرآن با نظریه زمین‌مرکزی رایج در زمان خودشان، عرش و کرسی را به‌عنوان فلک هشتم و نهم مطرح کردند!

 3. مطابق نظریه زمین‌مرکزی هرکدام از اجرام آسمانی خورشید، ماه، عطارد، زهره، مریخ، مشتری و زحل که تا آن زمان کشف شده بودند، به دلیل اتصال به فلک خود بر روی زمین سقوط نمی‌کردند؛ اما قرآن علت نیفتادن آسمان‌ها بر روی زمین را نیروهایی نامرئی دانسته است: ﴿خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا﴾؛ (1)

4. در نظریه زمین‌مرکزی چون افلاک حرکت می‌کنند، اجرام آسمانی متصل به آن‌ها نیز حرکت می‌کنند، اما مطابق قرآن این اجرام آسمانی هستند که در مدارهای خود حرکت می‌کنند: ﴿وَ هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾؛ (2)

5. قائلان به نظریه زمین‌مرکزی گمان می‌کردند که حرکت از فلکی به فلک دیگر ممکن نیست؛ اما مطابق قرآن حرکت از آسمانی به آسمان دیگر را ممکن می‌داند: ﴿یٰا مَعْشَرَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ إِنِ اِسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطٰارِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ فَانْفُذُوا لاٰ تَنْفُذُونَ إِلاّٰ بِسُلْطٰانٍ﴾ (3)، (4)

معنای آیه 38 سوره یس ﴿وَ اَلشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا﴾ را به دو گونه می‌توان معنا کرد:

1. مطابق قرآن، حرکت خورشید و ماه همیشگی نیست و تنها تا قیامت ادامه دارد: ﴿کُلٌّ یَجْرِی إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى﴾؛ (5) بنابراین، آیه 38 در مقام بیان این است که خورشید تا زمانی که در قیامت به «مستقرّ» و محل توقف خود برسد، حرکت می‌کند و سپس از حرکت می‌افتد. این معنا اولاً ارتباطی با زمین‌مرکزی ندارد و ثانیاً موافق با علم نیز هست؛ چراکه مطابق یافته‌های علمی عمر خورشید روزی به پایان خواهد رسید؛

2. حرف جر «لام» در این آیه به‌معنای «فی» و منظور از «مستقرّ» مدار دایره‌واری است که خورشید در آن استقرار دارد و از آن خارج نمی‌شود؛ بنابراین، منظور آیه این است که خورشید دائماً در مدار خود در حال جریان و حرکت است. این معنا نیز اولاً موافق با علم است و ثانیاً نه‌تنها ارتباطی با زمین‌مرکزی ندارد، بلکه مخالف آن است؛ چراکه مطابق زمین‌مرکزی افلاک حرکت می‌کنند؛ نه اجرام آسمانی متصل به آن‌ها. (6)

نتیجه‌گیری:

قرآن بر پایه نظریه منسوخ زمین‌مرکزی نیست و بارها با آن مخالفت کرده است. برای نمونه، مطابق نظریه زمین‌مرکزی، زمین در مرکز عالم در جای خود ساکن است، اما مطابق قرآن زمین متحرک است. در نظریه زمین مرکزی، جهان نه‌فلک دارد، اما قرآن از هفت‌آسمان خبر داده است. مطابق نظریه زمین‌مرکزی اجرام آسمانی به دلیل اتصال به فلک خود بر روی زمین سقوط نمی‌کنند؛ اما قرآن دلیل این امر را نیروهایی نامرئی می‌داند. در نظریه زمین‌مرکزی حرکت اجرام در اثر حرکت افلاک است، اما مطابق قرآن این اجرام آسمانی هستند که در مدارهای خود حرکت می‌کنند. در نظریه زمین‌مرکزی حرکت از یک فلک به فلک دیگر ممکن نیست؛ اما مطابق قرآن ممکن است. آیه ﴿کُلٌّ یَجْرِی إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى﴾ چه به‌معنای حرکت خورشید تا زمان قیامت باشد و چه به‌معنای حرکت خورشید در مدار خود، ارتباطی با نظریه زمین‌مرکزی ندارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره لقمان، آیه 10.

2. سوره انبیاء، آیه 33.

3. سوره الرحمن، آیه 33.

4. مسترحمی، سید عیسی، نجوم‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، 1395 ش، ص 46-53.

5. سوره لقمان، آیه 29.

6. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ (پاسخی قاطع به شبهات کتاب «نقد قرآن سُها»)، قم، پژوهشگاه فرهنگ و معارف قرآن، 1398 ش، ص 123 و 124.

 

نظریه تأثیرپذیری آموزه‌های اسلامی به‌ویژه معاد، از آیین زرتشت، از دو مسیر یهودیت و سلمان فارسی، استدلالی ضعیف و بدون پشتوانه تاریخی و منطقی است.

پرسش:

آیا ممکن است آموزه‌های معاد در اسلام از آیین زرتشت اقتباس شده باشد؟ دلایل رد این فرضیه چیست؟

پاسخ:

تأثیرپذیری اسلام از آیین زرتشت - به‌ویژه در موضوع معاد و باورهای اخروی - یکی از موضوعاتی است که توجه برخی دین‌پژوهان را به خود جلب کرده است. برخی معتقدند شباهت‌های این دو دین درزمینة معاد، نشان‌دهنده اقتباس اسلام از باورهای زرتشتی است. این دیدگاه دو مسیر برای این تأثیرگذاری مطرح می‌کند: نخست، تأثیر آیین زرتشت بر یهودیت در دوره اسارت بابِل و سپس انتقال این آموزه‌ها از طریق یهودیت به اسلام؛ دوم، تأثیر مستقیم زرتشتی‌گری بر پیامبر اسلام از طریق سلمان فارسی؛ اما این فرضیه‌ها با چالش‌های اساسی روبرو هستند.

 در ادامه در قالب نکاتی توضیحات بیشتر بیان می‌شود.

نکته اول: بررسی انتقادی تأثیرپذیری دین اسلام از آئین زرتشت به‌واسطه یهودیت

قائلان این نظریه معتقدند در سال 586 قبل از میلاد، در پی حمله بخت‌النصر به اورشلیم و تخریب بیت‌المقدس، بخشی از بنی‌اسرائیل، به بابل ـ محل سلطنت کوروش هخامنشی ـ کوچ کرده (1) و به‌سبب رابطه نزدیک بین زرتشتیان و یهودیان، اندیشه‌های ایرانی در تحول دین یهود مؤثر بوده است. (2) همچنین ازآنجاکه در اسفار خمسه تورات اشاره‌ای به معاد و عالم پس از مرگ نشده و آموزه‌هایی نظیر آخرت‌شناسی، داوری و رستاخیز، هم‌زمان با تعاملات یهودیان با ایرانیان در دین یهود ظهور پیدا کرده‌اند و‌ از‌این‌رو امکان آنکه باورهای زرتشتی، زمینه پیدایش چنین آموزه‌هایی بوده باشد، وجود دارد. (3) سپس این آموزه‌ها از طریق یهودیت به اسلام نیز انتقال پیدا کرده است. (4)

در نقد ادعای تأثیرپذیری آموزه معاد در دین یهود از آیین زرتشت، نکات متعددی وجود دارد:

1. صرف شباهت میان این دو دین، حتی با توجه به تقدم تاریخی زرتشت، دلیل قانع‌کننده‌ای برای اقتباس نیست؛ زیرا شباهت صرفاً احتمال اقتباس را مطرح می‌کند، اما هرگز آن را ثابت نمی‌کند. (5) برای اثبات چنین تأثیری، باید شواهدی روشن، نقل‌قول‌هایی صریح و زنجیره‌ای مستند از انتقال مفاهیم وجود داشته باشد، نه صرفاً هم‌زیستی تاریخی یا مفاهیم مشترک.

2. برخی شواهد تاریخی، مانند هم‌زیستی یهودیان با زرتشتیان در دوران تبعید بابل یا هخامنشی، نهایتاً می‌تواند تعامل فرهنگی را توجیه کند، اما نه اقتباس آموزه‌ای بنیادین همچون معاد. آموزه‌هایی چون معاد، توحید و پاداش و کیفر، از اصول مشترک تمام ادیان الهی هستند و منشأیی وحیانی دارند؛ بنابراین، شباهت در این موارد نشانه تأثیر نیست، بلکه نشانگر وحدت منبع است. (6)

3. برخی پژوهشگران مانند گرینستون و ستزر نیز بر اساس شواهد متنی و تاریخی، وجود ریشه‌های مستقل معاد در یهودیت را تأیید کرده‌اند. (7) اگرچه آموزه معاد به‌صراحت در اسفار پنج‌گانه تورات نیامده، اما این امر به گفته ابن‌کمونه، به دلیل باور عمومی مردم به معاد و تمرکز حضرت موسی (ع) بر مبارزه با شرک بوده است. (8)

4. افزون بر این، مفاهیم رستاخیز در متون متأخر یهودی، مانند کتاب‌های اشعیا، دانیال و حزقیال، گرچه بعد از دوره تبعید پدیدار شدند، اما تفاوت‌های آشکاری با آموزه معاد در آیین زرتشت دارند: آن‌ها قومی، زمینی و محدود به رفاه بنی‌اسرائیل‌اند، نه جهانی و فرامادی. (9) این تمایزات، فرضیه اقتباس را رد می‌کند.

درنهایت، وقتی اقتباس یهودیت از زرتشت تأیید نشود، ادعای تأثیر زنجیره‌ای این آموزه از زرتشت به یهود، سپس به مسیحیت و نهایتاً اسلام نیز بی‌اساس خواهد بود.

 

نکته دوم: بررسی انتقادی تأثیرپذیری دین اسلام از آئین زرتشت به‌واسطه سلمان فارسی

یکی از شبهاتی که درباره منشأ معارف پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مطرح شده، این است که برخی معتقدند سلمان فارسی واسطه انتقال آموزه‌هایی از آیین‌های پیشین، به‌ویژه زرتشتی، به پیامبر بوده است. به باور این افراد، آموزه‌هایی مانند معاد، بهشت و دوزخ که در هر دو دین دیده می‌شود، به‌سبب آشنایی سلمان با فرهنگ ایران باستان، از طریق او وارد تعالیم اسلامی شده‌اند! این در حالی است که چنین ادعایی از چند جهت با اشکالات جدی روبه‌روست.

در نقد این مطلب نیز گفتنی است:

نخست، بیشتر سوره‌های قرآن، به‌ویژه مباحث معاد، در مکه نازل شده‌اند؛ (10) درحالی‌که سلمان سال‌ها بعد در مدینه مسلمان شد.

دوم، بعید است فرد حقیقت‌جویی مانند سلمان، از دینی الهی هرچند تحریف شده، به دینی که خود نیز به بشری بودن آن آگاهی داشته، گرایش یابد. (11)

سوم، اگر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، از سلمان تعلیم‌ دیده بود، قطعاً در منابع تاریخی و سیره - که مفصل به زندگی سلمان پرداخته‌اند - انعکاس می‌یافت و دشمنان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از آن برای تخریب اسلام استفاده می‌کردند.

در همین زمینه، گاهی به آیه ۱۰۳ سوره نحل استناد می‌شود که می‌فرماید: «ما می‌دانیم که آنان می‌گویند: جز این نیست که بشری [این قرآن را] به او تعلیم می‌دهد، درحالی‌که زبان کسی که به او اشاره می‌کنند، عجمی است و این [قرآن] زبانی عربی و روشن است.» (12)

 برخی مفسران شأن نزول این آیه را مرتبط با اتهام دشمنان می‌دانند که می‌گفتند پیامبر از یک فرد غیر عرب ـ و به‌زعم برخی، سلمان فارسی ـ قرآن را می‌آموزد؛ اما این تفسیر، هم ازنظر تاریخی نادرست است چراکه آیه در مکه نازل شده، ولی سلمان سال‌ها بعد و در مدینه اسلام آورد؛ پس ازنظر زمانی نمی‌تواند منظور آیه باشد. (13)

چهارم، در روایات مربوط به فضائل سلمان نیز هیچ اشاره‌ای به تعلیم او به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نشده؛ بلکه بر اطاعت محض سلمان تأکید شده است. (14) بنابراین، ادعای انتقال معارف الهی از سلمان به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فاقد پایه تاریخی و عقلی است. (15)

نتیجه:

در جمع‌بندی مطالب بالا می‌توان گفت نظریه تأثیرپذیری آموزه‌های اسلامی به‌ویژه معاد، از آیین زرتشت، از دو مسیر یهودیت و سلمان فارسی، استدلالی ضعیف و بدون پشتوانه تاریخی و منطقی است. شباهت‌های مفهومی میان ادیان، به‌ویژه در اصولی چون معاد، توحید و پاداش و کیفر، نه‌تنها دلیل اقتباس نیست، بلکه با پذیرش منشأ وحیانی ادیان آسمانی، امری طبیعی و قابل‌انتظار است. به‌علاوه، فرضیه انتقال آموزه‌های زرتشتی به یهودیت در دوران تبعید، به‌دلیل تفاوت‌های بنیادین آموزه‌های آخرت‌شناسی در دو دین، فاقد اعتبار است.

در مورد سلمان فارسی نیز روشن شد که او در زمان نزول عمده آیات معاد در مکه، هنوز مسلمان نشده بود و حضورش در مدینه نیز هیچ نشانی از نقش آموزشی برای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ندارد. نه منابع تاریخی و نه قرآن و روایات، هیچ‌گونه قرینه‌ای بر یادگیری پیامبر از سلمان ارائه نمی‌دهند.

پی‌نوشت‌ها:

1. کتاب مقدس، دوم پادشاهان: 24 - 25؛ اپستاین، ایزویدور، یهودیت: بررسی تاریخی، ترجمه بهزاد سالکی، تهران، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1385 ش، ص 59.

2. فولتس، ریچارد، دین‌های جاده ابریشم، ترجمه ع.پاشایی، تهران، فراروان، 1385 ش، ص 41.

3. حاجتی شورکی، سید محمد و حسین نقوی، ارزیابی ادعای تأثیرپذیری غیرمستقیم اسلام از آیین زرتشت در آموزه معاد، فصلنامه اندیشه نوین دینی، سال 13، پاییز 1396 ش، شماره 50، ص 134.

4. پورداوود، ابراهیم، مجموعه اوستا، گاثاها سروده‌های زرتشت، تهران، دانشگاه تهران، 1354 ش، ص 54.

5. ر.ک: حاجتی شورکی و نقوی، ارزیابی ادعای تأثیرپذیری غیرمستقیم اسلام از آیین زرتشت در آموزه معاد، ص 135.

6. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: سبحانی، جعفر، معادشناسی، در پرتو کتاب سنت و عقل، ترجمه علی شیروانی، تهران، الزهراء، 1370 ش، ص 3-4؛ قدردان قراملکی، محمدحسن، پاسخ به شبهات کلامی؛ دفتر دوم: دین و نبوت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1392 ش، ص 140.

7. Greenstone, Julius H, 1973, The Messiah Idea in Jewish History, Westport, conn, Greenwood Press, p.57-58؛ Setzer, Claudia, 2004, Resurrection of the Body in Early Judaism and Early Christianity, Boston, Brill Academic Publisher, p.110-114.

8. ابن کمونه، سعد بن منصور، تنقیح الابحاث للملل الثلاث، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ ش، ص 158-160.

9. ر.ک: کلباسی اشتری، حسین، مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1384 ش، ص 440.

10. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، النشر الاسلامی، 1415 ق، ج 1، ص 135-145.

11. ر.ک: فقیه، حسین، قرآن و فرهنگ عصر نزول، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره، 1391 ش، ص 100.

12. سوره نحل، آیه 103: «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ».

13. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، تصحیح حسین الاعلمی، بیروت، اعلمی، 1417 ق، ج 12، ص 352.

14. نوری طبرسی، حسین بن محمدتقی، نفس الرحمن فی فضائل سلمان، تحقیق ایاد کمالی اصل، قم، پاد اندیشه، 1389 ش، ص 153؛ مصباح یزدی، محمدتقی، قرآن‌شناسی، تحقیق و نگارش محمود رجبی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره، 1388 ش، ج 1، ص 131.

15. برای مطالعه بیشتر، رک: حاجتی شورکی، سید محمد و حسین نقوی، ارزیابی ادعای تأثیرپذیری غیرمستقیم اسلام از آیین زرتشت در آموزه معاد، فصلنامه اندیشه نوین دینی، سال 13، پاییز 1396 ش، شماره 50.

آیه77سوره صافات نمی گوید؛ که فقط ذریه حضرت نوح باقی ماندند بلکه می‌گوید، در مقایسه با مؤمنان دیگری که وارد کشتی شدند، ذریه حضرت بیش از دیگران باقی ماندند.

پرسش:

مگر دلیل معجزه بودن قرآن، نبود تناقض بین آیات نیست؟ پس چرا مطابق یک آیه فقط ذریه نوح نجات یافتند؛ (صافات: 77) اما در آیه‌ای دیگر گفته شده که ذریه همراهان نوح نیز نجات پیدا کردند (اسراء:3). بالاخره کدام درست است؟

پاسخ:

با توجه به این‌که اولاً قرآن در طول 23 سال شکل گرفته است و ثانیاً آدمی در طول عمر خود از جهت فکر و اندیشه مدام تغییر می‌کند و ثالثاً آدمی حتی اگر تغییر هم نکند، دچار خطا و اشتباه می‌شود و حرف‌ها و ادعاهای خود را عوض می‌کند، اگر قرآن الهی نبود، بلکه ساخته حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بود، به‌ویژه با توجه به درس‌ناخواندگی ایشان و مشکلات و سختی‌های فراوان ایشان در طول ایام رسالتش، حتماً در قرآن اختلاف‌های فراوانی دیده می‌شد؛ اما باوجوداین، هیچ‌گونه اختلافی بین مطالب این کتاب نیست و همین نشانه الهی بودن قرآن است.

فقط ذریه حضرت نوح باقی ماند یا ذریه مؤمنان نیز باقی ماندند؟

مطابق قرآن غیر از اهل حضرت نوح علیه‌السلام افراد دیگری نیز به ایشان ایمان آورده و سوار کشتی شدند؛ (1) پس افزون بر نسل حضرت، نسل مؤمنان نیز باقی ماند:

﴿ذُرِّیَّهَ مَنْ حَمَلْنٰا مَعَ نُوحٍ ...﴾؛ (2) «[ای] نسل کسانی که با نوح [در کشتی] سوار کردیم ... .»

اما مطابق آیه 77 سوره صافات که مفید حصر است، (3) پس از طوفان فقط ذریّه حضرت باقی ماند (4) و مابقی همگی نابود شدند:

﴿وَ جَعَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ اَلْبٰاقِینَ﴾؛ (5) «و تنها ذریه او را [در زمین] باقی گذاشتیم.»

بالاخره فقط ذریه حضرت نوح باقی ماند یا ذریه دیگران نیز باقی ماند؟

از دو حال خارج نیست:

1: فقط ذریه حضرت نوح باقی ماند و ذریه دیگران باقی نماند؛

2: فقط ذریه حضرت نوح باقی نماند و ذریه دیگران نیز باقی ماند.

 

چرایی متناقض نبودن آیه سوم سوره اسراء با آیه 77 سوره صافات

زبان عربی، به‌ویژه عربی قرآن، از ظرافت‌های ادبی فراوانی برخوردار است و فهم درست و کامل آن با ترجمه تحت‌اللفظی امکان‌پذیر نیست؛ بلکه نیازمند آشنایی با شاخه‌های مختلف ادبیات عربی ازجمله لغت، صرف، نحو، فصاحت و بلاغت است. برای نمونه، یکی از مباحث مهم علم بلاغت حَصر است. حصر بر دو قسم است:

 1. حصر حقیقی بر انحصار واقعی دلالت دارد و حکم را فقط برای موضوع خود ثابت و از همه غیر آن نفی می‌کند. برای نمونه آیه ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه﴾ (6) «اله و خدا بودن» را فقط برای «الله» ثابت کرده و از هرچه غیر از «الله» است، نفی می‌کند؛

 2. حصر اضافی بر انحصار واقعی دلالت ندارد و انحصار آن نِسبی است. این نوع از حصر، حکم را برای موضوع خود ثابت، اما فقط از برخی از غیر موضوع نفی می‌کند؛ نه همه غیر آن. حصر اضافی بیشتر در مقام پاسخ به شبهه یا تأکید بر ویژگی‌ای خاص استفاده می‌شود. برای نمونه آیه ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ﴾(7) «رسول بودن» را برای پیامبر ثابت کرده، اما هرچه غیر از «رسول بودن» را از آن حضرت نفی نکرده و فقط ناظر به نفی صفت جاودانگی از ایشان است.

ضمیر فصل

ضمیر «هُم» در آیه ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ﴾ ضمیر فَصل است. این ضمیر منفصل و مرفوع بین دو اسم معرفه که الان مبتدا و خبر هستند یا قبلاً بوده‌اند، قرار می‌گیرد. آوردن این ضمیر سه فایده دارد: اولاً اجازه نمی‌دهد مبتدا و خبر با تابع و متبوع (مثلاً صفت و موصوف) اشتباه گرفته شود؛ مثلاً در جمله «زَیدٌ هُوَ القَائِمُ» ضمیر فصل «هُوَ» باعث می‌شود بفهمیم «القَائِم» خبر است، نه صفت. اگر این ضمیر نبود شاید کسی به اشتباه گمان می‌کرد که «القائم» صفت «زید» است؛ ثانیاً خبر را تأکید می‌کند؛ و ثالثاً مفید انحصار خبر به مبتدا است. (8)

آیا حصر ضمیر فصل هم می‌تواند اضافی باشد؟

هرچند در حصر، اصل حقیقی بودن است، اما باوجود قرینه، می‌توان از آن حصر اضافی را قصد کرد. برای نمونه، ضمیر «هُوَ» در ﴿فَاللّٰهُ هُوَ اَلْوَلِیُّ﴾(9) ضمیر فصل است و در بدو امر ممکن است خیال کنیم که «ولی بودن» منحصر در خداست؛ اما در قرآن آیه ولایت (10) وجود دارد که «ولی بودن» را برای غیر خدا یعنی پیامبر و مؤمنان زکات‌دهنده در حال رکوع نماز نیز ثابت می‌کند. به قرینه این آیه می‌فهمیم که ضمیر فصل «هو» در ﴿فَاللّٰهُ هُوَ اَلْوَلِیُّ﴾ مفید حصر حقیقی نیست و برای افاده حصر اضافی است. آیه «ولی بودن» را برای «الله» ثابت می‌کند، اما از همه غیر خدا نفی نمی‌کند؛ بلکه فقط از بت‌هایی که مشرکان آن‌ها را به‌عنوان «ولی» اتخاذ کرده بودند، نفی می‌کند.

حصر در ﴿وَ جَعَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ اَلْبٰاقِینَ حقیقی است یا اضافی؟

شاید در بدو گمان شود که حصر موجود در ﴿وَ جَعَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ اَلْبٰاقِینَ﴾ حقیقی است، اما به قرینه آیاتی همچون آیه ﴿ذُرِّیَّهَ مَنْ حَمَلْنٰا مَعَ نُوحٍ ...﴾ متوجه می‌شویم که حصر آن اضافی است؛ بنابراین، آیه نمی‌گوید که فقط ذریه حضرت نوح باقی ماندند، بلکه می‌گوید در مقایسه با مؤمنان دیگری که به همراه حضرت وارد کشتی شدند، ذریه حضرت بیش از ذریه دیگران باقی ماندند یا باقی‌ماندگان اصلی از نسل ایشان بودند.

نتیجه‌گیری:

ضمیر فصل، مفید حصر است، اما این حصر همیشه حقیقی نیست و با قرینه می‌تواند اضافی باشد. چنانکه ضمیر فصل «هُم» در آیه ﴿وَ جَعَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ اَلْبٰاقِینَ﴾ به قرینه آیه ﴿ذُرِّیَّهَ مَنْ حَمَلْنٰا مَعَ نُوحٍ ...﴾ برای تأکید بر اهمیت ذریه نوح نسبت به ذریه مابقی افراد حاضر در کشتی است (حصر اضافی)، نه نفی کامل وجود ذریه دیگران (حصر حقیقی)؛ بنابراین، آیه 77 سوره صافات ذریه غیر حضرت نوح را نفی نکرده است تا با مابقی آیات قرآن در تعارض و اختلاف باشد، در نتیجه:

1: ذریه حضرت نوح از جهت تعداد نسبت به ذریه دیگران بیشتر باقی ماند؛

2: ذریه غیر از حضرت نوح نیز باقی ماند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره هود، آیه 40.

2. سوره اسراء، آیه 3.

3. زمخشری، محمود، الکشاف‏، بیروت، دار الکتب العربی، ج‏1، ص 46.

4. فخر رازی، محمد، مفاتیح‌ الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420 ق، ج‏26، ص 339.

5. سوره صافات، آیه 77.

6. سوره صافات، آیه 35.

7. سوره آل‌عمران، آیه 144.

8. ابن‌هشام، عبدالله، مغنی اللبیب، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، چاپ چهارم، 1410 ق، باب رابع، ج ۲، ص ۴۹۶.

9. سوره شوری، آیه 9.

10. سوره مائده، آیه 55.

نظام جمهوری اسلامی بارها پیش از این اثبات کرده است که ساختار سیاسی مستحکم و ریشه‌داری دارد که با تغییر اشخاص، متلاشی نمی‌شود.

پرسش:

نتانیاهو و ترامپ به صراحت، رهبر انقلاب را تهدید به ترور کردند، اگر به ایشان آسیبی برسد آینده کشور چگونه خواهد شد؟

پاسخ:

در طول جنگ تحمیلی 12 روزه، بارها رهبر ایران به صورت مستقیم و غیر مستقیم، از سوی نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی و رئیس جمهور ایالات‌متحده آمریکا تهدید به ترور شد. بنیامین نتانیاهو به صراحت اعلام کرد که «[آقای] خامنه‌ای می‌تواند هدف بعدی باشد و کشتن او به درگیرها پایان خواهد داد» (1) و دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا نیز گفته بود که «ما دقیقاً می‌دانیم که به‌ اصطلاح رهبر معظم کجا پنهان شده است. او هدفی آسان است، اما آنجا در امان است. ما قصد نداریم او را از بین ببریم (بکشیم)، حداقل فعلاً نه.» (2) با توجه به سابقه قبلی رژیم صهیونیستی در قتل بی‌پروای دبیر کل و فرماندهان حزب‌الله لبنان، فرماندهان عالی نظامی ایران و ترور ناموفق سران جمهوری اسلامی ایران در جلسه شورای عالی امنیت ملی، این اتفاق، دور از ذهن نیست و به نظر می‌رسد که این یک بلوف سیاسی نبوده است. چنانکه یسرائیل کاتس، وزیر دفاع اسرائیل در پاسخ به پرسش خبرنگار اسرائیلی اعلام کرد که «اگر او در تیررس ما قرار می‌گرفت، حتماً او را حذف می‌کردیم. ما می‌خواستیم خامنه‌ای را از میان برداریم، اما چنین فرصتی پیش نیامد. اگر در تیررس ما قرار می‌گرفت، او را حذف می‌کردیم ما قصد داشتیم خامنه‌ای را از میان برداریم، اما هیچ فرصت عملیاتی وجود نداشت.» (3) از طرف دیگر، با شهادت رهبر انقلاب، آیا شیرازه کشور از هم می‌پاشد و کار جبهه انقلاب یک‌سره خواهد شد؟

1. تهدید ترور رهبر انقلاب، اوج توحش و اثبات تروریسم دولتی آمریکا و اسرائیل؛

ابتدا باید به این نکته اهتمام داشته باشیم که تهدید به ترور و قتل عالی‌رتبه‌ترین مقام یک کشور توسط مقامات رسمی و عالی‌ترین مقام سیاسی آمریکا نشان از اوج توحش و بی‌اخلاقی و نادیده گرفتن تمام ادعاهای دیپلماتیک و حقوق بشری و نقض اصول حقوق بین‌الملل است. لذا با نفس این تهدیدات، نماینده ایران در سازمان ملل با هشدار به بی‌توجهی به قبح‌زدایی از پدیده «تروریسم دولتی» به این موضوع واکنش نشان داد. (4) این واقعیت هوشیارکننده نباید عادی‌سازی و کم‌رنگ شود.

2. تاثیر وجود و فقدان رهبران در حرکت مسلمانان از نگاه آموزه های اسلامی؛

نکته مهم بعدی توجه به جبهه توحیدی انقلاب اسلامی است. در مکتب اسلام، تنها محور و شیرازه، خدا و مکتب است. مسلمانان وظیفه دارند که در صورت تکلیف، تا آخرین توان و نفر ایستادگی کنند. در جنگ احد کسی از مشرکین تصور کرد که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را به شهادت رسانده است. پس فریاد زد اَلا قَد قُتِلَ مُحَمَّدُ! «هان ای مردم! محمد کشته شد.» این خبر بی‌اساس، همانگونه که روحیه و توان جبهه مشرکین را تقویت کرد، روحیه جبهه اسلام را هم به شدت در هم کوبید. مسلمانان از هر سو فرار می‌کردند و حتی بسیاری کافر شدند؛ اما در این میان مسلمانانی که به جنگ ادامه دادند معتقد بودند که اگر محمد کشته شد، خدای محمد زنده است. خداوند در قرآن در همین رابطه می‌فرماید:

 «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ ۚ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا ۗ وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ؛ (5) (و محمّد جز فرستاده‌ای از سوی خدا که پیش از او هم فرستادگانی [آمده و] گذشته‌اند، نیست. پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، [ایمان و عمل صالح را ترک می‌کنید و] به روش گذشتگان و نیاکان خود برمی‌گردید؟! و هر کس به روش گذشتگان خود برگردد، هیچ زیانی به خدا نمی‌رساند؛ و یقیناً خدا سپاس‌گزاران را پاداش می‌دهد.)» (6)

 آنچه مهم است، حفظ مکتب و توان ایمانی مردم است. افراد می‌آیند و می‌روند و اتکا به اشخاص، صحیح و پایدار نیست حتی اتکا به شخص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله چه رسد به اتکا به شخص فقیه یا مسئولی خاص.

3. تجربه تاریخی ملت ایران درباره استمرار نهضت پس از فقدان رهبران بزرگ؛

اگر با نگاه مادی به قضایا نگاه کنیم باید با فوت آیت‌الله العظمی بروجردی دین و مکتب تشیع و حوزه‌های علمیه در ایران به شدت تضعیف می‌شد، کمااینکه محمدرضا شاه تا وقتی که ایشان در قید حیات بود، جرئت پیاده کردن سیاست‌های غیراسلامی خود را نداشت، اما بلافاصله بعد از وفات ایشان به سراغ لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید رفت و به مدرسه طالبیه تبریز و مدرسه فیضیه یورش برد؛ اما امام‌خمینی ظاهر شد و نه تنها با تضعیف دین مقابله کرد، بلکه نظام 2500 ساله شاهنشاهی را سرنگون و ویران ساخت. پس از آن هم با رحلت امام‌خمینی ره بسیاری تصور می‌کردند که کار نظام جمهوری اسلامی ایران به سرانجام نمی‌رسد و ایشان جایگزینی نخواهد داشت، اما با انتخاب مدبرانه آیت‌الله خامنه‌ای، جبهه مقابل مأیوس گردید و نظام اسلامی قریب به چهار دهه است که با رهبری ایشان با قدرت و شدت به مسیر خود ادامه می‌دهد.

4. اهمیت حضور مردم در صحنه جهاد و مقاومت؛

اگر مردم در میدان حاضر و بصیر نباشند، شخصیتی مانند حسن بن علی علیه‌السلام هم در زمان حیات خود حکومت را به معاویه تحویل می‌دهد و بزرگی مانند حسین بن علی علیه‌السلام نیز در قتلگاه به قتل می‌رسد، اما اگر مردم در میدان حاضر و هوشیار باشند، پرچم نظام اسلامی روی زمین نخواهد ماند و دیگران علم را به دوش خواهند کشید. نظام جمهوری اسلامی یک نظام تهی از محتوا و سازه و بی‌ریشه نیست که به این سادگی دچار فروپاشی گردد. بلکه این نظام، نظامی است که ریشه در یک نهضت طولانی و باورهای عمیق مذهبی و ملی مردم دارد. ساختار این نظام هم آنچنان مستحکم و با ریشه در مردم و باورهای آنان بنا شده که به‌سادگی قابل فروپاشی نیست. مثلا سپاه و بسیج خاستگاه کاملا مردمی دارد و تا خانه و محله و مساجد در سراسر کشور ریشه دارد. از طرف دیگر ایرانیان اثبات کرده‌اند که ملتی فهیم و زیرک هستند و با وجود تمام اختلافات و تکثر فکری و مذهبی، زمانیکه کشور مبتلا به خطر و تهدید می‌شود، دشمنان را ناکام گذاشته و یک پیوستگی عاقلانه شکل خواهند داد.

5. ساختار قانونی، ضامن استمرار نظام جمهوری اسلامی ایران؛

غیر از اصول مصرح قانون اساسی در این زمینه، نظام جمهوری اسلامی برای هر اتفاقی تدابیری اندیشیده است که چگونه باید در صورت لزوم اقدامات مقتضی اجرایی و عملیاتی گردد و گردش قدرت با کمترین هزینه اتفاق بیفتد. در قالب کوچک‌تر آن وقتی هلیکوپتر رئیس جمهور ایران یعنی شهید ابراهیم رئیسی سقوط کرد و کشور بدون رئیس جمهور بود، اداره کشور لحظه‌ای دچار التهاب و نوسان نگشت و با نظم دقیق، انتخابات برگزار و رئیس جمهور جدید به ملت ایران معرفی شد.

6. پیامدهای سنگین منطقه ای و جهانی جسارت به ساحت رهبر انقلاب؛

در صورت تعدی به جایگاه رفیع مرجعیت شیعی و ولایت فقیه، دشمنان به جای ایجاد یأس و ترس، میلیون‌های فدایی و حامی نظام در داخل و خارج ایران را مصمم به ضربه جدی به خودشان خواهند کرد. ایران نیز ملاحظات را کنار خواهد گذاشت و احتمالا آینده بسیار خطرناکی برای منطقه و جهان رقم خواهد خورد.

نتیجه‌گیری:

ترور رهبر انقلاب، منجر به حوادث جدی و غیر قابل پیش‌بینی در میان مسلمانان بر علیه جنایتکاران خواهد گردید، اما در تفکرتوحیدی اتکای امت تنها به خداست و نباید با آمدن و رفتن افراد، شیرازه فکری و عملی جامعه از هم بپاشد. در طول تاریخ اثبات شده است که فهم و درک مکتبی مردم در این امر بسیار موثر و تعیین‌کننده است و عظمت افراد در درجه دوم قرار خواهد گرفت. نظام جمهوری اسلامی بارها پیش از این اثبات کرده است که ساختار سیاسی مستحکم و ریشه‌داری دارد که با تغییر اشخاص، متلاشی نمی‌شود.

پی نوشت‌ها:

1. نتانیاهو می‌گوید هدف قرار دادن آیت‌الله خامنه‌ای به درگیری‌ها پایان می‌دهد، خبرگزاری آناتولی ترکیه، 17/6/2025، https://B2n.ir/kk7082.

2. ترامپ: می‌دانیم به اصطلاح «رهبر معظم» کجا مخفی شده، اما فعلا قصد کشتنش را نداریم، BBC فارسی، 27 خرداد 1404، https://www.bbc.com/persian/articles/c873gllryp1o.

3. وزیر دفاع اسرائیل: قصد حذف خامنه‌ای را داشتیم، اما فرصت فراهم نشد، VOA فارسی، 16 تیر 1404، https://ir.voanews.com/a/8042259.html

4. نمایندگی ایران: تهدید آمریکا و اسرائیل به ترور رهبر انقلاب، نمونه بارز تروریسم دولتی است، خبرگزاری ایسنا، 7 تیر 1404، isna.ir/xdTFPw.

5. سوره آل عمران، آیه 144.

6. مفسران زیادی شأن نزول این آیه را افرادی می‌دانند که در جنگ احد با شنیدن خبر شهادت پیامبر از دین برگشتند. آیه ۱۴۴ سوره آل‌عمران، ویکی‌شیعه، https://B2n.ir/ru2989.

به شهادت اسناد تاریخی و عملکرد ارتش رضاخانی، اقدامات نظامی رضاخان نه‌تنها سبب نوسازی و ایجاد ارتش مدرن نشد، بلکه آسیب‌های جدی به عمران و آبادانی کشور وارد ساخت.

پرسش:

قصه ایجاد ارتش مدرن در ایران چیست؟ آیا به‌راستی، تأسیس ارتش مدرن در ایران، کار رضاشاه است؟

پاسخ:

رضاخان ‌که با کودتای نظامی به قدرت رسید، در طول دوره بیست‌ساله وزارت، صدارت و سلطنت خویش بر تقویت ارتش و اشاعه اندیشه میلیتاریستی اصرار می‌ورزید. تمرکز وی بر ارتش به حدی بود که اول صبح کارش را با رسیدگی به امور ارتش و گزارش رئیس شهربانی و فرمانده ارتش شروع و بخش وسیعی از درآمد و بودجه کشور را صرف نوسازی و تجهیز ارتش می‌کرد. حتی در اوایل فروردین 1301 که مشکلات مالی فراوانی وجود داشت، «با کنترل مستقیم تمام سازمان‌ها و ادارات درآمدزای کشور، ازجمله زمین‌های خاصه سلطنتی، مالیات‌های مستقیم و غیرمستقیم، راه‌ها، گمرکات، تریاک و...، این درآمدها را صرف هدف‌های نظامی خود کرد.»(1)

 اکنون سؤال اساسی این است که آیا اقدامات رضاخان، به تأسیس ارتش مدرن را در ایران منجر گردید؟ و آیا این رویکرد میلیتاریستی سبب تأمین امنیت ملی و تمامیت ارضی گردید؟

ازآنجاکه اندیشه توسعه نظامی و بازسازی ارتش از اواسط دوران قاجار به‌ویژه بعد از شکست ایران در جنگ با روس‌ها، کلید خورد، به‌اختصار، رویکرد نظامی دوره قاجار و پهلوی مورد واکاوی قرار گرفته و سپس اقدامات رضاخان ارزیابی می‌گردد:

1. رویکرد نظامی عصر قاجار؛

در اواخر دوره صفویه، اوضاع داخلی ایران دچار تشویش شد و در عصر قاجار، ایران در معرض حمله و غارت همسایگان و استعمارگران قرار گرفت. اوج درگیری، دو جنگ ایران و روس بود که 13 سال به طول انجامید و منجر به شکست ایران و تحمیل معاهده گلستان و ترکمانچای گردید. جمع‌بندی دربار از شکست ایران این بود که برتری تسلیحاتی روس‌ها، کیفیت فنی قوای نظامی آنان و همچنین فقدان سلاح‌های مدرن و عدم آشنایی ایرانیان با فنون جدید نظامی‌گری، عامل اصلی شکست است. به دنبال آن عباس میرزا (ولیعهد فتحعلیشاه) و میرزا بزرگ قائم‌مقام (میرزا عیسی فراهانی) درصدد نوسازی ارتش با کمک فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها برآمدند تا ارتش را به سبک اروپایی سامان دهند. از‌این رو مهم‌ترین فصل قرارداد «فین کن اشتاین» با فرانسوی‌ها، «اصلاح و تقویت ارتش ایران به دست مهندسان و مستشاران فرانسوی بود. همچنین فرانسه ضمن فروش تعدادی توپ و تفنگ به ایران، تعهد کرد دو کارخانه توپ‌ریزی در تهران و اصفهان و یک کارخانه اسلحه‌سازی در تبریز بسازد.»(2)

رویکرد عباس میرزا توسط مهم‌ترین صدراعظم ناصرالدین‌شاه یعنی امیرکبیر، گسترش یافت، به‌طوری‌که مهم‌ترین بخش دارالفنون، وجه نظامی آن بود.(3) او ابتدا با تأسیس دارالفنون، یک‌رشته تحصیلی تحت عنوان مهندسی نظامی ایجاد نمود و از کارشناسان نظامی اروپایی برای تدریس دعوت کرد. فکر تأسیس دارالفنون و جایگزینی آموزش‌های نظامی در ایران به‌جای اعزام محصل به اروپا، متأثر از «مسافرت امیرکبیر به روسیه و دیدن مدارس فنی و صنعتی و نظامی آنجا پیش آمد.»(4) وی متحدالشکل ساختن لباس نظامی و انتظام ارتش را به همه رده‌های نظامی تعمیم داد. وی کارخانه اسلحه‌سازی جدیدی ایجاد کرد و به تعلیم افسران و افراد قشونی همت گماشت. با توجه به اینکه مشکلات مالی در امور نظام زیاد بود، مسائل مالی ارتش را نیز ساماندهی کرد و اشخاص بسیاری که اسم آن‌ها در قشون ثبت بود، اما هیچ فعالیت مفیدی نداشتند و مواجب کامل دریافت می‌کردند را حذف نمود.(5) به شهادت تاریخ، عباس میرزا و امیرکبیر، پیشگامان توسعه در ایران، آن‌هم در بعد نظامی بودند.

2. رویکرد نظامی عصر پهلوی اول؛

در اواخر دوران قاجار، شرایط منطقه‌ای و داخلی برای انگلیس نگران‌کننده بود؛ پیشروی شوروی در شمال، استقلال‌طلبی هندوستان (مستعمره انگلیس)، جنبش‌های استقلال‌طلبانه ایران ‌همچون جنبش جنگل و مبارزه جدی امثال شهید مدرس با استعمار، انگلیس را به ضرورت یک نوع «میلیتارسیم» به معنی سیطره وسیع و گسترده ارتش بر کلیه شئون اجتماعی و کنترل امورات کشور و سرکوب گسترده همه مخالفان، ایجاب می‌کرد. انگلیسی‌ها با تحقیق فراوان، رضاخان را مناسب‌ترین گزینه برای تحقق این طرح دیدند. رضاخان معتقد بود دولت مطلقه مدرن صرفاً با تأسیس دولت متمرکز و مقتدر تحقق می‌یابد و عملی‌شدن این هدف فقط درگرو نظامی کردن دولت و جامعه است. در این راستا، به تعبیر محمدرضا پهلوی در کتاب «مأموریت برای وطنم»، به نوسازی ارتش و نیروی نظامی، بیش از سایر نهادهای مملکتی اهمیت می‌داد. پهلوی دوم می‌نویسد: «از همان روزی که وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا به او محول گردید، شروع کرد که بریگاد قزاق، پلیس جنوب، ژاندارمری و سایر عناصر نظامی و انتظامی را با یکدیگر پیوسته و ارتش واحدی از مجموع نیروهای ایران تشکیل دهد. ترتیب غذا، لباس و حقوق سربازان و مدرن ‌کردن تعلیمات نظامی و خرید تجهیزات و ساخت کارخانه‌های اسلحه‌سازی را مورد توجه خاص قرار داد و در بالا بردن روحیه آنان ‌که از خدمت به کشور و ایرانی بودن خود سرافرازی داشته باشند، مساعی جمیله به کار برد.»(6) رضاخان اول صبح کارش را با رسیدگی به امور ارتش و گزارش رئیس شهربانی و فرمانده ارتش شروع می‌کرد. مهم‌ترین اقدامات رضاخان در امور نظامی عبارت‌اند از:

1ـ2. ادغام نیروهای قزاق و ژاندارمری:

 نخستین اقدام رضاشاه در راستای تشکیل ارتش واحد و مدرن، ادغام تمام نیروهای نظامی همچون بریگاد مرکزی قزاق و ژاندارمری بود. وی بریگاد قزاق ایرانی، پلیس جنوب، ژاندارمری و سایر واحدهای نظامی را در نیروهای مسلح واحدی متحد کرد(7) و ابلاغ نمود که از این تاریخ کلمه ژاندارم و قزاق مطلقاً ملغی و متروک است و باید از کلمه «قشون» استفاده شود.(8)

2ـ2. آموزش نیروهای نظامی:

 تأسیس دانشکده افسری در بهمن‌ماه 1300 برای ایجاد ارتش جدید با تکیه‌بر تجربه آموزشی مربوط به قزاق‌ها و مدرسه نظامی مشیرالدوله.(9)

3ـ2. فراهم کردن مقدمات خرید تفنگ و مهمات از اروپا در سال 1301 و تحویل آن‌ها در تابستان 1302. (10)

4ـ2. اضافه شدن یک نیروی دریایی و هوایی کوچک به ارتش در سال 1304.

5ـ2. تصویب قانون نظام‌وظیفه عمومی در سال 1305. (11)

6ـ2. استخدام تعداد زیادی از مستشاران نظامی فرانسه در ارتش ایران و اعزام اولین گروه افسران محصل در سال 1306 به دانشگاه نظامی «سن سیر» فرانسه برای تحصیل نظامی. (12)

7ـ2. اختصاص بخش وسیعی از بودجه کشور به امور نظامی و نوسازی ارتش که به‌طور متوسط، ثلث کل بودجه کشور را تشکیل می‌داد.(13)

 3. ارزیابی اقدامات رضاخان و ماهیت ارتش مدرن؛

رضاخان اقدامات متعددی برای نوسازی ارتش آغاز کرد، اما آیا اقدامات رضاخان و تمرکز بر بازسازی ارتش و هزینه بخش زیادی از بودجه کشور برای آن، یک ارتش قوی ایجاد نمود و تمامیت ارضی و منافع ملی را تأمین نمود یا واقعیت چیز دیگری است؟ ثمره اقدامات رضاخان چه بود؟

1ـ3. تبدیل ارتش به نهاد شخصی شاه و حافظ منافع وی؛

درواقع، ارتش به‌جای اینکه امنیت داخلی و خارجی را تأمین نماید، به ابزار سرکوب مردم و یکی از عوامل اساسی ناامنی جامعه تبدیل شد. بسیاری از سرکوب‌های سیاسی رضاشاه از طریق همین قدرت نظامی ارتش جدید اعمال می‌شد. وی با دادن امتیازات ویژه به نظامیان، آن‌ها را به بازوی اعمال قدرت خود تبدیل کرد و از طریق آن‌ها به سرکوب سیاسی و اجتماعی گسترده‌ای دست زد و یک دولت فردی کاملاً متمرکز به وجود آورد که به‌شدت بر ضد امنیت عمومی عمل می‌کرد.(14) ارتش جنبه شخصی و طبقاتی داشت و دستگاه سلطنت، ارتش و قوای انتظامی را برای خدمت به خود تقویت می‌کرد نه برای منافع ملی. درواقع نظام‌وظیفه و سربازی، شاه‌پرستی را به سربازان آموزش داده و اطلاعات لازم برای آماده‌سازی ذهنی، جهت پذیرش هنجارهای دولت پهلوی را به آن‌ها منتقل می‌ساخت. (15) حتی ارتش در انتخابات (ازجمله انتخابات مجلس ششم) دخالت می‌کرد و برای راه یافتن نمایندگان موردنظر، انتخابات را در شرایط حکومت‌نظامی برگزار می‌کرد.(16) بعلاوه رضاشاه نتوانست بسیاری از امور نظامی پیش‌پاافتاده را به دیگران واگذار کند. تقریباً اداره همه بخش‌های ارتش، حتی جزئی‌ترین امور در دست او بود. این امر باعث به ‌وجود آمدن نوعی نظام فرماندهی انعطاف‌ناپذیرِ از بالا به پایین شده بود که به نحوی خشن، مانع ابتکار عمل و تصمیم‌گیری افسران ارتش می‌شد.(17)

2ـ3. ناکارآمدی ارتش رضاخان در مواجهه با دشمن خارجی و صیانت از مرزها؛

علیرغم اینکه گاهی 40 تا 50 درصد درآمد کشور صرف هزینه‌های ارتش می‌شد،(18) ارتش فقط یک اسم بود و به‌اندازه دوران صفویه و اوایل قاجار نیز، توان ایستادگی و دفاع از تمامیت ارضی کشور را نداشت. همین ارتشی که سراسر تاریخ معاصر را به خون مردمان بی‌گناه آغشته کرده و هزاران انسان حق‌خواه واقعه مسجد گوهرشاد و ده‌ها رخداد خونین دیگر را، قتل‌عام کرد، ولی در برابر هجوم بیگانگان کمترین مقاومت را از خود نشان نداد؛ چنانکه در شهریور 1320 همین ارتش مدرنی که رضاشاه ادعای آن را داشت و جدیدترین جنگ‌افزارها و تسلیحات را برای تجهیز آن از کشورهای مختلف خریداری کرده بود، در برابر تجاوز متفقین واکنش جدی از خود نشان نداد و درنهایت متلاشی شد.(19) به شهادت اسناد، روس‌ها با یک‌مشت سرباز که حتی کمربند نداشتند و با تفنگ‌های قدیمی زمان تزار به ایران حمله کرده بودند. به همین جهت ستاد ارتش قفقاز، پیش‌بینی کرده بود که در ایران با مقاومت روبرو خواهند شد؛ اما ارتش ایران پس از حمله روس و انگلیس دفاعی نکرد. فقط نیروی دریایی تازه تأسیس، چند ساعت، مقاومت نمود.(20)

3ـ3. افسانه ارتش قدرتمند و مجهز رضاخانی؛

بسیاری از نزدیکان رضاشاه و سران نظامی کشور نیز به میزان قدرت ارتش مدرن رضاشاهی پی برده بودند. روزی رضاشاه از سرلشکر جهانبانی که از سران نظامی کشور و اولین رئیس ستاد ارتش کشور بود، پرسید: «نیروهای نظامی ما در مقابل قدرت‌های جهانی چقدر توان مقابله و رویارویی را دارند و تا چه حد می‌توانند در مقابل آن‌ها مقاومت کنند؟ سرلشکر جهانبانی در واکنشی تأمل‌برانگیز گفت: به‌محض اینکه نیروهای خارجی حمله کنند، ارتش ایران از هم فرو خواهد پاشید و قشون ایران از بین خواهد رفت. رضاشاه نیز که از این نظرِ سرلشکر جهانبانی عصبانی شده بود، دستور داد وی را برکنار و از ارتش اخراج کنند.»(21) سرتیپ حسین یکرنگیان ‌که او نیز از افسران بلندپایه ارتش در آن مقطع تاریخی است، گفته است: «به‌رغم همه سروصداها، واحدهای ارتش چندان تجهیز نبودند؛ برای مثال، به‌رغم وجود ۱۶ لشکر و ۲۰ هواپیما در شمال کشور، برای هر سرباز حداکثر ۱۰۰ فشنگ موجود بود یا حتی در استانی مثل اردبیل، هر سرباز تنها ۳۶ فشنگ برای خرج کردن داشت و مسلسل‌ها نیز تنها برای نیم ساعت تیراندازی، فشنگ داشتند. لشکرها حتی برای یک هفته نیز خواروبار و پشتوانه غذایی نداشتند و روزانه انبار غله دریافت می‌کردند. همین امر سبب شده بود که لشکر اردبیل در روز دوم جنگ، یعنی ۴ شهریورماه، به دستور فرمانده لشکر، انبار غله شهر را تصرف کند و موجودی آن را بردارد. ازنظر این فرمانده نظامی ارشد، سازمان لشکرها حتی برای زمان صلح نیز به‌صورت مناسبی سازمان‌دهی نشده بود و به‌جای آنکه لشکرهای مرزی کشور تقویت شوند، لشکرهای مرکز کشور تقویت و تسلیح می‌شدند؛ برای مثال درحالی‌که لشکر یک و دو مرکز به انواع تسلیحات همانند توپ‌های ضدتانک، مسلسل ضدهوایی و خمپاره‌انداز تجهیز شده بودند، لشکر سوم تبریز و لشکر چهارم ارومیه اصلاً نمی‌دانستند زره‌پوش و ضدتانک چه شکلی است و خمپاره‌انداز چه کاری انجام می‌دهد.(22)

4ـ3. نوسازی ارتش، با نفوذ قدرت‌های خارجی و وابستگی ایران؛

عناصر خارجی بسیاری در کسوت مستشار و متخصص نظامی بر مقامات و مناصب عالی کشور، نفوذ یافتند و اغلب فرماندهان نظامی در دوره رضاشاه به قدرت‌های خارجی وابسته بودند و طیف عمده‌ای از آن‌ها به سیاست‌های استعماری انگلستان وابستگی داشتند.(23) درواقع، انگلیسی‌ها بعد از تسلط رضاخان بر سرنوشت ملت ایران، تلاش کردند تا ساختار نظامی ایران را بر اساس منافع خویش (حفظ مستعمراتی نظیر هند، مقابله با روس‌ها، سرکوب نهضت‌های استقلال‌طلبانه ایران و سرکوب مخالفان داخلی نظیر مدرس)، ساماندهی کردند.(24) این وابستگی در دوران پهلوی به اوج خودش رسید، چنانکه در تمام ابعاد «با نام بیگانه، لباس بیگانه، ترتیبات بیگانه و فرماندهی بیگانه» اداره می‌شد، اما هیچ‌گاه فنّاوری و فناوری ساخت سلاح به ایران داده نشد.(25)

5ـ3. فساد در ارتش و فقدان روحیه خودباوری در آن؛

وجود فساد در نظام اداری و تشکیلاتی ارتش سبب شد روحیه جنگاوری و فداکاری نیروهای نظامی در مقطع حساسی همچون حمله متفقین در سطح بسیار پایینی باشد. این مسئله هم در سطوح بالای ارتش و هم در سطوح پایین آن به چشم می‌خورد. در سطوح بالای ارتش و به‌ویژه در ستاد آن‌ که شخص رضاشاه نیز بر آن اشراف داشت، پارتی‌بازی و دادن رشوه به‌کرات و دفعات اتفاق افتاد. فقط محصلانی که سفارش شده بودند به خارج اعزام می‌شدند و در مورد محل و نحوه خدمت نیز دوستی و خویشاوندی و سفارش از مقام‌های بالا رعایت می‌شد. بی‌توجهی به جنبه روحی و اخلاقی، نظامیان آن‌ها را ترسو و فاقد اعتمادبه‌نفس بار آورده بود و نیروهای نظامی ایران از سربازان روس و انگلیس می‌ترسیدند.(26)

نتیجه‌گیری:

به شهادت اسناد تاریخی و عملکرد ارتش رضاخانی، اقدامات نظامی رضاخان نه‌تنها سبب نوسازی و ایجاد ارتش مدرن نشد، بلکه آسیب‌های جدی به کشور وارد ساخت. در شرایطی که کشور نیازمند عمران و آبادانی بود، عمده بودجه کشور، صرف امورات نظامی می‌شد، این نهاد بیشتر برای سرکوب مردم و شهروندان کشورمان تجهیز شده بود تا اینکه از آن بتوان در برابر دشمنان خارجی استفاده کرد. درواقع کار ویژه ارتش بیش از آنکه ایجاد ارتشی نیرومند برای مقابله با حملات خارجی باشد به دستگاهی برای سرکوب رقبای سیاسی رضاشاه و توده مردم تبدیل‌ شده بود. از طرف دیگر، زمینه نفوذ قدرت‌های خارجی و تسلط بیگانگان فراهم گردید.

پی‌نوشت‌ها:

1. کرونین، استفانی، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران، نشر جامی، ۱۳۸۲، ص 69 ــ 68.

2. نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، تهران، نشر اهورا، 1383، ج 2، ص 222.

3. ایزدی، جهان‌بخش و مطهری، مصطفی، جدال هویتی گفتمان‌های توسعه در ایران معاصر، فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 48، ش 4، 1397، ص 859.

4. اقبال آشتیانی، عباس، میرزا تقی‌خان امیرکبیر، به اهتمام ایرج افشار، توس، تهران، 1355، ص 157.

5. مدنی، سید جلال‌الدین، تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران، چاپ پنجم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1394، ج 1، ص 331.

6. غنی نژاد، موسی، تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، مرکز، تهران، 1377 ص 12.

7. پهلوی، محمدرضا، مأموریت برای وطنم، چاپ سوم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1347، ص 43.

8. لطفیان، سعیده، ارتش و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، ص ۴۰.

9. ستاد بزرگ‌ارتشتاران، تاریخ ارتش نوین ایران، 1300-1320، بی‌تا، ص 23.

10. لطفیان، سعیده، ارتش و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، ص ۸۰.

11. خلیلی‌فر، محمدرضا، توسعه و نوسازی در دوره رضاشاه، تهران، نشر جهاد دانشگاهی شهید بهشتی، 1373، ص 134.

12. کرونین، استفانی، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران، نشر جامی، ۱۳۸۲، ص 66.

13. کرونین، استفانی، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران، نشر جامی، ۱۳۸۲، ص 67-70.

14. بشیریه، حسین، جامعه‏شناسی سیاسی، چاپ سیزدهم، تهران، نشر نی، ۱۳۸۵، ص ۷۰.

15. بارسلطان، سیده رویا، عملکرد امنیتی ارتش در دوره پهلوی اول، فصلنامه مطالعات تاریخ انتظامی، دوره اول، شماره 1، 1393، ص 105.

16. اکبری، محمد، تبارشناسی‌ هویت جدید‌ ایرانی، تهران، انتشارات علمی‌ و فرهنگی، 1384، صص 273-275.

17. سینایی، وحید، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1396.

18. کاوه، فرخ، ایران در جنگ: از چالدران تا جنگ تحمیلی، ترجمه شهربانو صارمی، تهران، ققنوس، 1397، صص 466-467.

19. کرونین، استفانی، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران، نشر جامی، ۱۳۸۲، ص 67-70.

20. انصاری، هوشنگ، درباره سوم شهریور و نقش ایران در جنگ جهانی دوم، تهران، مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی دوران پهلوی، 1356، ص ۵۳.

21. نیازمند، رضا، رضاشاه از سقوط تا مرگ، تهران: انتشارات حمایت قلم نوین، 1386، ص 172.

22. پیشه‌وری، جعفر، یادداشت‌های زندان، تهران، انتشارات پسیان، ۱۳۵۶، ص ۱۸.

23. چیت‌سازیان، محمدرضا، بررسی دلایل فروپاشی سریع ارتش رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰؛ علل ناکارکردی ارتش رضاخانی، سایت پژوهشکده تاریخ معاصر، 3 مهر 1400، ش 20258...ak9zn4prra.html

24. عظیمی، محمدجواد، عملکرد ارتش رضاشاه، پایان‌نامه کارشناسی ارشد تاریخ، تهران، دانشگاه شهید بهشتی،1377، ص 13.

25. لطفیان، سعیده، ارتش و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، ص 81.

26. چیت‌سازیان، محمدرضا، بررسی دلایل فروپاشی سریع ارتش رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰؛ علل ناکارکردی ارتش رضاخانی، سایت پژوهشکده تاریخ معاصر، 3 مهر 1400، ش 20258...ak9zn4prra.html ، ص 6-7.

شیوۀ برخورد با خوشحالی‌کنندگان از هجوم دشمن به کشور
در برخورد با این افراد، باید با احترام و منطق به روشنگری پرداخت، عواقب جنگ را تبیین کرد و مسئولین ناز باید برای رفع علل نارضایتی بکوشند.

پرسش:

با کسی که از حمله دشمن به کشور خوشحال است، چگونه رفتار کنیم؟

پاسخ:

ازآنجاکه خداوند انسان را با فطرت پاک آفریده است، انسان فطرتاً کمک‌رسانی به مظلوم بیزاری‌جویی از ظالم را دوست دارد. انسان بهره‌مند از عقل سلیم و نهادی پاک، هرگز از ظلم دفاع نمی‌کند. بنابراین ریشه رفتار کسی که مدافع ظلم و تجاوز است، باید بررسی شود؛ چنانچه دفاع او ناآگاهانه باشد، باید او را آگاه کرد و اگر عامدانه باشد، باید از او دوری جست.

در نگرش اسلام، شادی بر مصیبت دیگران به‌شدت مذمت شده است. در روایت می‌خوانیم: «از گرفتاری برادرت اظهار شادی مکن که خداوند به او رحم می‌کند و تو را گرفتار می‌سازد» (1).

دوستی با کافران

خداوند متعال می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، یهود و نصارا را به دوستی برمگزینید. آنان خود دوستان یکدیگرند. هر کس از شما که ایشان را به دوستی گزیند، در زمره آنهاست و خدا ستمکاران را هدایت نمی‌کند» (2). خداوند در این آیه به‌صراحت مسلمانان را از دوستی و هم‌پیمانی با کافران و دشمنان نهی می‌کند؛ ازاین‌رو ابراز خوشحالی در برابر حملات دشمن به کشور هم به‌نوعی دادن دست دوستی به آنهاست.

معاونت بر گناه

وقتی انسان از عملکرد دشمن راضی باشد، چه‌بسا ابراز رضایت او منجر به تشویق بیشتر دشمن بر آسیب‌رساندن شود. در این شرایط چنین شخصی معاونت بر گناه دارد، درحالی‌که مسلمان باید از همکاری در گناه دوری کند؛ چراکه حداوند می‌فرماید: «و [هرگز] در راه گناه و تعدّی همکاری ننمایید. و از [مخالفت فرمان] خدا بپرهیزید که مجازات خدا شدید است» (3).

ریشه‌یابی

انسان فارغ از مسلمان‌بودن و بلکه به ‌حکم انسان‌بودن نه خود اهل ظلم و ستم به دیگران است و نه از ظلم و ستم به دیگران خوشنود می‌شود. بنابراین هرگاه شاهد بودیم افراد یا خود به حق دیگران احترام نمی‌گذارند یا از ظلم در حق دیگران خوشحال می‌شوند، به‌یقین باید ریشه این نگاه را جستجو کنیم. مگر ممکن است کسی اهل یک کشور باشد، اما از حمله دشمن به کشورش خوشحال شود؟ کسی که از چنین حمله‌ای شاد شود، در نگاه اول مستحق سرزنش است؛ اما بر اساس حکم اخلاق اسلامی باید ریشه این شادی بررسی شود. گاهی این خوشحالی ریشه در دشمنی افراد با کشور و نظام و دین و مردم دارد؛ اما برخی مواقع ممکن است افراد از روی غفلت و نه قلبی در برابر تجاوز دشمن ابراز خوشحالی کنند؛ برای مثال افرادی که در زندگی سختی‌هایی را تحمل کرده‌اند یا نتیجه امروز خود را در بی‌عدالتی برخی از گروه‌ها در اجتماع یا ظلم و ستم برخی از مسئولان می‌دانند، سبب می‌شود که به ‌نوعی حس انتقام‌جویی در آنها بیدار شود و از حمله دشمن به کشور شاد شوند. این افراد حاکمیت یا بخش‌هایی از آن را دشمن می‌پندارند؛ به همین دلیل از حمله به این دشمن ‌شاد می‌شوند.

نارضایتی برخی افراد از شرایط اقتصادی و سیاسی و ...سبب کم‌رنگ‌شدن احساس همبستگی ملی می‌شود و برخی افراد به امید تغییر در وضع موجود از این حملات استقبال می‌کنند.

برخی افراد هم به دلیل نداشتن سواد رسانه‌ای، تحت ‌تأثیر رسانه‌های معاند قرار گرفته‌اند و همین مسئله سبب دشمنی آنان با نظام و کشور شده است و از حمله دشمن به کشور خوشنود می‌گردند. دشمن با پروپاگاندا به القای ناامیدی می‌پردازد و این افراد نیز با خطای محاسباتی، در ذهن خویش جای دوست و دشمن را تغییر می‌دهند.

عده‌ای از افراد هم ممکن است دارای بیماری‌های روحی و روانی باشند و این نگاهشان عامدانه نیست؛ بلکه تحت فشارهای روحی و روانی چنین دیدگاهی را اتخاذ کرده‌اند. ضعف ایمان و انحراف از اخلاق الهی و دینی را نیز می‌توان از دیگر دلایل این امر دانست. طبیعتاً روش برخورد ما با هر کدام از این افراد متفاوت است.

ضعف دشمن‌شناسی

«بصیرت» از جمله اموری است که می‌تواند انسان را در برابر بحران‌ها بیمه کند. بصیرت و شناخت انسان از دشمن سبب می‌شود فرد مسلمان همواره مسیر حق از باطل را به‌درستی بشناسد و تشخیص دهد. ضعف دشمن‌شناسی گاهی باعث می‌شود انسان به جبهه حق پشت کند و به باطل متمایل گردد. برای رفع این معضل باید مؤلفهٔ دشمن‌شناسی و افشای نقشه‌های دشمن در فهرست اولویت‌های فرهنگی و آموزشی و سیاسی قرار گیرد. تشخیص جبهه حق از جبهه باطل، امری حیاتی است. کسی که از حملۀ دشمن خوشحال می‌شود، در تشخیص این مرزبندی به اشتباه می‌افتد و درواقع باطل را حق پنداشته است.

پرهیز از حرمت‌شکنی

وقتی با افرادی روبرو می‌شویم که خواسته یا ناخواسته اهل خطا می‌شوند و در شرایط بحرانی همچون جنگ به ‌جای همدلی بیشتر، از حمله به کشور ابراز خوشحالی می‌کنند، باید بنای رفتار خویش را بر پرهیز از حرمت‌شکنی قرار دهیم. اسلام به ما می‌آموزد خطا را نقد کنیم، اما حرمت انسان را نشکنیم: «[به معبود] کسانی که غیرخدا را می‌خوانند، دشنام ندهید؛ مبادا آنها [نیز] از روی [ظلم و] جهل، خدا را دشنام دهند» (4). بنابراین باید با چنین افرادی گفتگوی منطقی و همراه با ادب و احترام داشته باشیم تا بتوانیم تأثیر مثبت ایجاد کنیم.

خداوند متعال می‌فرماید: «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما. و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن» (5). از نگاه اخلاق باید بین فرد و رفتارش تفاوت قائل شد و اگر قصد نهی ‌از منکر یا نقد داریم، باید رفتار فرد را نقد کنیم؛ با وجود این، به شخصیت او هم خدشه‌ای وارد نکنیم؛ چراکه برخوردهای ناشی از احساس و همراه با سرزنش نه‌تنها مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه لجاجت فرد را هم بیشتر می‌کند.

تبیین عوارض جنگ

برخی افراد وقتی از روی لجاجت از حمله دشمن خوشحال می‌شوند، به عوارض و عواقب شوم جنگ توجهی ندارند. تبیین دقیق و عمیق عوارض و عواقب جنگ می‌تواند افراد را متوجه خطایشان کند. تشریح این مسئله که هیچ‌یک از افراد اعم از موافق و مخالف از آسیب‌های جنگ در امان نیستند و عواقب جنگ متوجه یکایک افراد جامعه است، می‌تواند تا حدودی افراد را از دیدگاه غلط خود هوشیار کند.

بازی در زمین دشمن

برخی افراد تصور نمی‌کنند که خوشحالی آنها از حملۀ دشمن، درواقع بازی‌کردن در زمین دشمن است؛ ازاین‌رو باید به این افراد تفهیم کنیم عمل و رفتار آنان خواسته یا ناخواسته به تضعیف جبهه ملی منجر می‌شود و بازی‌کردن در زمین دشمن است. تقویت هویت ملی و دینی می‌تواند فرد را در برابر خطایش پشیمان کند. این افراد مرز بین نقد حکومت و دشمنی با کشور را گم کرده‌اند؛ به همین دلیل باید آنها را به مرزبندی میان این دو امر دعوت کرد. معرفی نقاط قوت و پیشرفت‌هایی که در کشور داریم و همچنین یادآوری ارزش‌های دینی و ملی در این زمینه نیز اثرگذار است.

رفع علت‌ها

اگر دلیل خوشحالی افراد، اعتراض به عملکرد مسئولان است و واقعاً هم مسئولی کوتاهی کرده است، باید مسئولان حکومت در سطح کلان خود را موظف به برقراری عدالت و رفع تبعیض کنند تا هرگز شاهد چنین رفتارهایی از هم‌وطنان خویش نباشیم.

نکته:

اگر فرد فقط ابراز خوشحالی می‌کند و با دشمن همکاری ندارد و اقدام ویران‌کننده‌ای انجام نمی‌دهد، باید به تذکر و روشنگری بسنده کرد و با درنظرگرفتن شرایط نهی ‌از منکر او را ارشاد کرد. البته اگر رفت‌وآمد با چنین شخصی منجر به ایجاد آسیب روحی در فرد می‌شود، می‌توان روابط را مدیریت کرد و ارتباط را محدود نمود. اما اگر رفتار او یک خوشحالی ساده نیست، بلکه به همکاری با دشمن می‌پردازد و رفتارش منجر به خیانت می‌شود، دیگر فقط تذکر کافی نیست و باید با برخوردی جدی او را تسلیم قانون کرد. گاهی عملکرد افراد صرفاً بیان یک نظر نیست، بلکه منجر به تشویق دشمن در حمله بیشتر می‌شود. در این شرایط رفتار شخص مشمول قوانین ضدامنیت ملی می‌شود و باید با او با جدیت برخورد کرد.

نتیجه:

افرادی که از حمله دشمن به کشور خوشحال می‌شوند، طبیعتاً بر خلاف فطرت پاک انسانی خویش رفتار می‌کنند. این افراد اسیر جهل و کینه شده‌اند و باید با رفتار صحیح و منطقی کمک کنیم تا جهلشان رفع و کینه آنها کم شود. دعوت به بازنگری اعتقادی و اصلاح رفتار با زبان محبت‌آمیز و استدلال عقلی، یکی از راهکارهای اساسی برای رفع این معضل است. همدلی با فرد، شنیدن دغدغه‌های او و تبیین حقیقت ماجرا برای او می‌تواند در تغییر دیدگاهش اثرگذار باشد. با توجه ‌به اینکه دلایل افراد در نشان‌دادن این نوع واکنش متفاوت است، باید با هر کسی متناسب با علت رفتارش برخورد کرد؛ یعنی فرد غافل را با آگاهی‌بخشی بیدار کرد و به مغرض، هشدار داد. در صورت اثبات خیانت و اصلاح‌نشدن، باید او را به مراجع ذی‌صلاح معرفی کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. «لا تُظهِرِ الشَّماتَهَ لِأخیکَ؛ فیَرحَمَهُ اللّه و یَبتَلِیَکَ» (محمدباقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ چ 2، بیروت: مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۳ ق، ج 75، ص 213).

2. ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ﴾ (مائده: 51).

3. ﴿وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ﴾ (مائده: 2).

4. ﴿وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ (انعام: 108).

5. ﴿ادْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ (نحل: 125).

نامه و دست نوشته نوعی توجه و توسل به حساب می‌آید. از سوی دیگر، نوشتن عریضه و نامه خطاب به هر یک از معصومان در منابع حدیثی و دعایی شیعه آمده است.

پرسش:

سؤال بنده این است که آیا نامه و دست نوشته انداختن در چاه مسجد مقدس جمکران مبنای شرعی و روایی دارد یا خرافه هست؟ حال اگر مبنای شرعی دارد و حضرت حجت نامه‌های ما رو می‌خواند با وجود اینکه حضرت از درون ما آگاه هستند چه نیازی به این کار است؟

پاسخ:

نوشتن نامه یا همان «عریضه‌نویسی» راهی برای ایجاد ارتباط بین افراد با خداوند و یا امام معصوم (علیهم­السلام) است. شیعیان در وقت حاجت به روش‌های مختلف از جمله نوشتن نامه، حاجات خود را از خداوند و یا امام معصوم (علیهم­السلام) طلب می‌کنند؛ به عبارت دیگر عریضه‌نویسی و یا دست نوشته، در فرهنگ شیعه یکی از شیوه‌های خاص توسل به معصومان (علیهم­السلام) است که افراد جامعه وقتی با یک سلسله نیاز و گرفتاری مواجه می‌شوند به این وسیله از ائمه طلب یاری می‌جویند. این گونه توسل، بر گرفته از روایات معصومان (علیهم­السلام) هست که فرموده‌اند حاجات خود را بنویسید و سپس در آب روان یا چاه بیندازید؛ در سیره عالمان دین نیز این عمل مرسوم بوده است. البته وجود چاه در مسجد جمکران مبنای روایی ندارد و توسط ایشان یا به دستور ایشان حفر نشده است، بلکه یک چاه معمولی است.

الف) عریضه‌نویسی بر اساس روایات

توسل از جمله آموزه‌های اعتقادی مذهب شیعه است؛ عریضه‌نویسی یا درخواست ‌نامه، به معنای عرض حاجت و درخواست از معصومان (علیهم­السلام)، نیز یکی از شیوه‌های خاص توسل هست که بر گرفته از روایات معصومان (علیهم­السلام) است. علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار، در باب «کتابه الرِقاع‏ للحوائج‏ إلى‏ الأئمه (صلوات الله علیهم) و التوسل و الاستشفاع بهم فی روضاتهم المقدسه و غیرها» یعنی «باب نوشتن عریضه به ائمه (علیهم­السلام) برای برآورده شدن حوائج و توسل به آن‌ها و طلب شفاعت از آن‌ها در حرم آن‌ها و موضوعات دیگر» چند روایت در مورد عریضه‌نویسی ذکر کرده است. یکی از روایاتی که علامه مجلسی در این بار ذکر کرده و قبل از آن نیز مرحوم کفعمی بیان کرده روایت ذیل است:

امام صادق (علیه­السلام) فرمودند: هر گاه کسی حاجتی از خداوند متعال داشت و یا از موضوعی در هراس بود، آن را به این صورت بر روی کاغذی بنویسد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِأَحَبِّ الْأَسْمَاءِ إِلَیْکَ وَ أَعْظَمِهِمْ لَدَیْکَ وَ أَتَقَرَّبُ وَ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِمَنْ أَوْجَبْتَ حَقَّهُ عَلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلِیٍّ وَ مُحَمَّدٍ وَ جَعْفَرٍ وَ مُوسَى وَ عَلِیٍّ وَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ مُحَمَّدٍ الْمَهْدِیِّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ اکْفِنِی شَر کَذَا وَ کَذَا» (به جای کذا و کذا، مشکل خود را بنویسد) سپس آن نوشته را پیچیده و در گِل قرار دهد و در آب جاری یا چاهی بیندازد انشاء الله خداوند متعال حاجت و درخواست او را بر آورده می‌کند. (1)

همچنین از امام صادق (علیه­السلام) نقل شده است که فرمودند:

«هر کس روزی‌اش کم شد یا زندگى بر او سخت گرفت یا حاجت مهمی در امور دنیایى یا آخرتى خود داشت، متن زیر را در برگه‌ای سفید بنویسد و آن را هنگام طلوع آفتاب در آب جارى بیندازد و اسماى الهى در یک سطر باشد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْمَلِکِ الْحَقِّ الْمُبِینِ مِنَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ إِلَى الْمَوْلَى الْجَلِیلِ سَلَامٌ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلِیٍّ وَ مُحَمَّدٍ وَ جَعْفَرٍ وَ مُوسَى وَ عَلِیٍّ وَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْقَائِمِ سَیِّدِنَا وَ مَوْلَانَا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ رَبِّ مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ الْخَوْفُ فَاکْشِفْ ضُرِّی وَ آمِنْ خَوْفِی بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَسْأَلُکَ بِکُلِّ نَبِیٍّ وَ وَصِیٍّ وَ صِدِّیقٍ وَ شَهِیدٍ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ اشْفَعُوا لِی یَا سَادَتِی بِالشَّأْنِ الَّذِی لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنَّ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ فَقَدْ مَسَّنِیَ الضُّرُّ یَا سَادَاتِی وَ اللَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فَافْعَلْ بِی یَا رَبِّ کَذَا وَ کَذَا». (2)

بر اساس این روایات، اصل عریضه‌نویسی، به معنای عرض حاجت و درخواست از معصومان (علیهم­السلام) مورد پذیرش است؛ روایات دیگری نیز وجود دارد که به جهت رعایت اختصار همه آن‌ها قابل ذکر نیست.

البته اصل عریضه‌نویسی در روایات ائمه (علیهم­السلام) به معنای عرض حاجت و درخواست از خداوند و معصومان (علیهم­السلام) است و این امر تنها اختصاصی به شخص حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ندارد

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَر حِمْیَرِی می‌گوید: «نزد امام حسن عسکری (علیه­السلام) بودم که نامه‌ای از طرف یکی از شیعیان محبوس در زندان به دست ایشان رسید؛ این فرد از سنگینی زنجیر‌ها و سختی زندان شکوه نموده بود. امام (علیه­السلام) در پاسخ او چنین نوشت: ای بنده خدا، صبور باش و خطاب به خداوند، نامه‌ای بنویس و آن را به صورت مخفیانه و دور از چشم دیگران در ضریح امام حسین (علیه­السلام) قرار بده و در نامه این چنین بنویس: إِلَى اللَّهِ الْمَلِکِ الدَّیَّانِ الْمُتَحَنِّنِ الْمَنَّانِ ذِی الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ وَ ذِی الْمِنَنِ الْعِظَامِ وَ الْأَیَادِی الْجِسَامِ وَ عَالِمِ الْخَفِیَّاتِ وَ مُجِیبِ الدَّعَوَاتِ وَ رَاحِمِ الْعَبَرَات‏ ... تا آخر دعا». (3)

لازم به ذکر است که بیشتر این روایات در منابع حدیثی متأخّر یافت شده و در منابع کهن و متقدّم حدیث وجود ندارند، اما همه آن‌ها از جهت محتوایى قابل پذیرش هستند و مضمون عمده آن‌ها، دعوت به توحید، توجّه به یگانه خالق حقیقىِ عالم وجود و همچنین اشاره به نقش بزرگ امامان، از جمله، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در برآورده شدن حاجات است.

ب) انداختن نامه به چاه

نکته قابل توجه این که در­هیچ کدام از این روایات به ساختن چاه و یا جای مشخصی براى انداختن عریضه اشاره نشده، بلکه به صورت کلی در روایات و توصیه‌های عالمان دین، عنوان‌هایی مانند: آب جاری، چاه عمیق، (4) دریا، (5) برکه (6) و قبور ائمه (7) به چشم می‌خورد.

بنابراین ساختن جایى و یا حفر چاهى براى این منظور و قداست بخشى به آن، دلیل روایی ندارد، هر چند اگر برای تسهیل کار شیعیان چنین کاری انجام گیرد، حرمت شرعی ندارد، اما قداست خاصی ندارد، بلکه همانند دیگر مکان‌ها است. چاهی که در مسجد جمکران وجود دارد نیز یک چاه معمولی است و به هیچ وجه توسط حضرت صاحب‌الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و یا به دستور ایشان حفر نشده است و صرفاً برای انداختن عریضه حفر شده است و هیچ تقدسی ندارد.

البته معنای عریضه‌نویسی این نیست که امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیاز داشته باشد آن نوشته را باز کند یا بخواند، بلکه خداوند و معصومان (علیهم­السلام) از نیت‌های ما و آنچه در ذهن و دل ما می‌گذرد، آگاه‌اند؛ درنتیجه چنین عملی نمادین است و نوعی ابراز محبت و توسل است و خود کسانی که این عمل را انجام می‌دهند هدفشان برقراری ارتباط با امام در قالب بیان نوشتاری است و در ضمن امید به برآورده شدن حاجات شان از این طریق دارند؛ به عبارت دیگر نه اینکه اگر به صورت شفاهی و در قالب گفتار از امام درخواستی داشته باشند امام به آن آگاهی پیدا نمی‌کند، بلکه یکی از راه‌های توسل درخواست کتبی و عریضه است.

نتیجه:

نامه و دست نوشته نوعی توجه و توسل به حساب می‌آید. از سوی دیگر، نوشتن عریضه و نامه خطاب به هر یک از معصومان (علیهم­السلام)، مستند به روایاتی است که در منابع حدیثی و دعایی شیعه آمده است و به هیچ وجه عمل خرافی محسوب نمی‌شود. همچنین انداختن نامه به درون چاه، آب روان و یا ضریح معصومان (علیهم­السلام) نیز برگرفته از روایات است. البته در هیچ یک روایاتی که منسوب به امامان (علیهم­السلام) است، توصیه به ساختن چاه و جایى براى انداختن و ریختن این عریضه‌ها وجود ندارد و چاهی هم که در مسجد مقدس جمکران حفر شده صرفاً به جهت تسهیل کار شیعیان است و قداست خاصی ندارد و به توصیه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز حفر نشده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. کفعمى، ابراهیم بن على عاملى، ‏المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، قم: دار الرضی (زاهدی)، چاپ دوم، 1405 ق، ص 403؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ دوم، 1404 ق، ج‏99، ص 235.

2. کفعمى، ابراهیم بن على عاملى‏، البلد الأمین و الدرع الحصین‏، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ اول، 1418 ق، ص 157.

3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، همان، ج‏99، ص 238.

4. همان، ج‏91، ص 29.

5. همان، ج ۱۰۲، ص ۲۴۴

6. کفعمى، ابراهیم بن على عاملى، ‏المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، قم: دار الرضی (زاهدی)، چاپ دوم، 1405 ق، ص ۵۳۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، همان، ج ۱۰۲، ص ۲۴۴.

7. کفعمى، ابراهیم بن على عاملى‏، البلد الأمین و الدرع الحصین‏، همان، ص 157.

صفحه‌ها