پرسش وپاسخ

مشکلاتی که در زندگی انسان بوجود می آیند دلایل گوناگونی دارند. اینگونه نیست که همه آن ها نتیجه عملکرد شخص و به معنی مجازات انسان باشد بلکه دلایل متعددی دارد.
مصیبت بزرگ و بازتاب عمل

پرسش:
طبق آیه 30 سوره شوری، هر مصیبتی به شما می رسد بازتاب عمل بد شما است. از این منظر، آیا شهادت امام حسین نیز مصیبت و بازتاب عمل بد ایشان بود؟ مگر ایشان معصوم نیست؟
 

پاسخ:
تردیدی نیست که شهادت امام حسین علیه السلام و یاران ایشان، مصیبت عظیم و بزرگ بر شیعیان و مسلمانان و سماواتیان است؛ چنانکه در فرازی از زیارت عاشورا آمده است:   «ای ابا عبد اللّه، هرآینه عزایت بزرگ و سنگین شد، و مصیبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام بس بزرگ گشت، و سنگین و بزرگ شد مصیبتت در آسمان‌ها بر همه اهل آسمان...».(1) از سوی دیگر، در آیه 30 سوره مبارکه شوری بیان شده است که «و هر مصيبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام داده‌‏ايد، و خداوند بسيارى را نيز عفو مى‏‌كند.»(2)

در ادامه در قالب چند نکته به بررسی رابطه این آیه و مصیبت وارد شده بر امام حسین علیه السلام می پردازیم.

نکته اول:
مصائب و مشکلات و شروری که به زندگی انسان وارد می شود، متنوعند و به گونه های مختلفی تقسیم می شوند. برخی از آنها مجازات و كفاره گناهانی است که آدمی مرتکب شده است. این مصائب، بازتاب اعمال بد انسان است که بخشی از آن در دنیا و بخشی نیز در آخرت، گریبانگیر او خواهد شد. آیه 30 سوره مبارکه شوری درصدد اشاره به این حقیقت است و به همین جهت به این نکته توجه می دهد که بسیاری از کارهای بد شما، با اینکه کفاره و مجازات دنیوی یا اخروی به دنبال دارد، اما خداوند آنها را بخشیده و مانع از نزول بلا و مصیبت می شود.(3)

نکته دوم:
برخی از مصیبت ها نیز بازتاب اعمال بد ما نیستند و با این حال، به فرد يا جامعه وارد می شوند. بخشی از آنها برآمده از تزاحمات طبیعی هستند (مثلا زلزله یا خشکسالی) و برخی نیز ناشی از ظلم ظالمان و بدرفتاری دیگران (مثلا جنگ و غارت). هر چه هست، کسی که به او مصیبت و شرّ وارد شده، در این زمینه تقصیری نداشته و با این حال، شرّ و مصیبت به او وارد شده است. بسیاری از مصائبی که به انبیاء و امامان و مومنان وارد شده است، از این دسته هستند و نباید آنها را نتیجه اعمال بد آنها دانست.(4)
از منظر قرآنی روشن است که ابتلاء به مشکلات یکی از سنت های خدا به منظور پرورش انسان‌ها و بروز عیار بندگی است که شامل همه مردم(5) از جمله انبیاء و اوصیای الهی(6) می شود: «قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‌ها، آزمايش مى‏كنيم؛ و بشارت ده به استقامت‏كنندگان».(7)
بنا بر آنچه در روایات آمده، ابتلائات و مشکلات برای هر کسی متناسب با جایگاهی که دارد، کارکرد خاصی پیدا می کند: «بلاها برای ظالم تأدیب و برای مؤمنان امتحان و برای پیامبران درجه و برای اولیا کرامت و مقام است.»(8) این گونه از مصائب، در علم الهی ثبت و ضبط شده و حتی پیامبران یا امامان نیز گاهی از آن مطلع می شوند.(9)  در آیات 22 و 23 سوره مبارکه حدید، به این گونه مصائب اشاره شده است: «هيچ مصيبتى(ناخواسته) در زمين و نه در وجود شما روى نمى‏دهد مگر اينكه همه آنها قبل از آنكه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است ... اين بخاطر آن است كه براى آنچه از دست داده‏ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد».(10)
بنابراین، بسیاری از مصائب - از جمله مصائبی که به انبياء، امامان، صالحان و مومنان وارد می شود - بازتاب اعمال بد انسان نیست و مصداق آیه 30 سوره مبارکه شوری به حساب نمی آید و می توان آنها را امتحان و زمینه ای برای تعالی به حساب آورد.(11)
در تایید این مطلب، می توان به بیان امام سجاد علیه السلام در نقد یزیدِ ملعون اشاره داشت. یزید وقتی خاندان امام حسین علیه السلام را دید، آیه 30 سوره شوری را خواند و شهادت امام حسین علیه السلام را مصداق آن دانست تا اینطور وانمود کند که لابدّ ایشان گناهی مرتکب شده که این چنین مصیبت بر او وارد شده است. امام سجاد علیه السلام در نقد این ملعون، فورا آیات 22 و 23 سوره حدید را قرائت کرده و فرمودند که مصائب وارد شده بر ما، مصداق این آیات است نه آیه 30 سوره شوری.(12)

نتیجه:
بنابراین، گاهی یک آیه، عام و مطلق است و آیات دیگر، بیانگر قیودش. از این رو، با جمع بندی آیات و عرضه آنها به یکدیگر و ملاحظه روایاتی که مرتبط با آن آیات بیان شده است، می توان به این دیدگاه درست رسید که مصائب دارای اقسام متنوعی است که برخی از آنها (نه همه آنها) ناشی از بدرفتاری و گناهان انسان است. مصیبت وارد شده بر امام حسین علیه السلام  - و همچنین مصائب وارد شده بر سایر انبیاء و امامان علیهم السلام و مومنان و صالحان-  مصداق این قسم از مصائب نیست و دارای علل طبیعی و انسانی دیگری است که شرحش گذشت. 

پی نوشت:
1. «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِیبَةُ بِكَ (بِكُمْ) عَلَینَا وَ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلاَمِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُكَ فِی السَّمَاوَاتِ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ ...»؛ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۷۳-۷۷۶.
2 . سوره شوری، آیه 30: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ».
3. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج23، ص362-363.
4. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج23، ص362-363.
5 . سوره عنکبوت، آیه 2: « أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ».
6 . سوره بقره، آیه 124: « وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً».
7 . سوره بقره، آیه 155: « وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ».
8. «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیاءِ کرَامَةٌ»؛ مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، ج 78، ص 198.
9. روایات مربوط به علم غیبیِ امام علی و امام حسین علیهماالسلام به شهادتشان، تواتر معنوی دارند و تردیدی در آنها نیست. علم غیبیِ سایر امامان به زمان و چگونگی شهادتشان نیز دارای روایات معتبری است که متواتر نیستند اما از اعتبار کافی برخوردارند.(ربانی گلپایگانی، علی و محسن ربانی زاده، «علم امام به شهادت و شبهه ناسازگاری آن با عصمت»، ص104)
10. سوره حدید، آیات 22-23: « ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في‏ أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها ... لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ».
11. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج23، ص362-363؛ همچنین، رک: همان، ج20، ص441.
12. « قال الصادق عليه السلام لما أدخل علي بن الحسين عليه السلام على يزيد لعنه الله نظر إليه ثم قال له يا علي بن الحسين ... »؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج45، ص168.

این روایت تنها در کتاب کامل الزیارات نقل شده است اما به دلیل اعتبار بالای منبع آن و صحیح دانسته شدن همه اسناد این کتاب از سوی بزرگان، معتبر به حساب می‌آید.
اعتبار روایت «زیارت کنندگان شب جمعه امام حسین علیه السلام»

پرسش:
در روایات متعددی آمده است که خداوند متعال در هر شب جمعه با فرشتگان و انبیاء و اوصیاء به زمین می‌آید و امام حسین علیه‌السلام را زیارت می‌کنند. سؤالم این‌که آیا چنین حدیثی معتبر است؟ خداوند چگونه امام را زیارت می‌کند؟
 

پاسخ:
بیشترین فضیلتی که درباره زیارت ائمه علیهم‌السلام در روایات وارد شده، نسبت به زیارت امام حسین و امام رضا علیهماالسلام هست (۱) کیفیت زیارت امام حسین علیه‌السلام ـ به خاطر خصوصیتی که در شهادت ایشان وجود دارد ـ با سایر ائمه علیهم‌السلام متفاوت است. داشتن حالت غم و اندوه و گرسنه و تشنه بودن زائر از آداب مختص به زیارت امام حسین علیه‌السلام است. (۲) زیارت کردن امام حسین علیه‌السلام شب‌های جمعه توسط خداوند و ملائکه و پیامبران یکی دیگر از ویژگی‌های زیارت آن حضرت است که در ادامه، معنای زیارت خداوند متعال و کیفیت آن‌، بیان می‌شود.

1. اعتبار حدیث زیارت خداوند
در کتاب کامل الزیارات در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام به نقل از صفوان جمّال چنین آمده است: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام لَمَّا أَتَى الْحِیرَهَ هَلْ لَکَ فِی قَبْرِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) قُلْتُ وَ تَزُورُهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ وَ کَیْفَ لَا أَزُورُهُ وَ اللَّهُ یَزُورُهُ فِی کُلِّ لَیْلَهِ جُمُعَهٍ یَهْبِطُ مَعَ الْمَلَائِکَهِ إِلَیْهِ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَوْصِیَاءُ وَ مُحَمَّدٌ أَفْضَلُ الْأَنْبِیَاءِ وَ نَحْنُ أَفْضَلُ الْأَوْصِیَاءِ- فَقَالَ صَفْوَانُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَتَزُورُهُ فِی کُلِّ جُمُعَهٍ حَتَّى تُدْرِکَ زِیَارَهَ الرَّبِّ قَالَ نَعَمْ یَا صَفْوَانُ الْزَمْ ذَلِکَ یُکْتَبْ لَکَ زِیَارَهُ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام وَ ذَلِکَ تَفْضِیلٌ وَ ذَلِکَ تَفْضِیل‏(۳)
صفوان جمّال می‌گوید امام صادق علیه‌السلام ـ آن‌ زمان که به حیره عراق مشرف شده بود، ـ به من فرمود: آیا به زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام می‌روی و آن‌ را زیارت می‌کنی؟ عرضه داشتم: فدایت شوم آیا شما نیز امام حسین را زیارت می‌کنید؟ فرمود: چگونه زیارت نکنم درحالی ‌که خداوند هر شب جمعه با فرشتگان و پیامبران و جانشینان پیامبران ـ درحالی که حضرت محمد با فضیلت ترین پیامبران و ما با فضیلت ترین جانشینان هستیم ـ به قبر امام حسین علیه‌السلام هبوط می‌کنند و او را زیارت می‌کنند. صفوان عرضه داشت فدای شما شوم. پس هر جمعه به زیارت آن‌ حضرت می‌روید تا زیارت پروردگار را درک نمایید؟ فرمود: بله‌ای صفوان بر این پایبند باش تا زیارت قبر حسین علیه‌السلام برای تو نوشته شود و آن‌ ـ زیارت پروردگار ـ فضیلت است.
این روایت از میان منابع کهن شیعی تنها در کتاب کامل الزیارات نقل شده و سند آن به خاطر مجهول بودن «منیع بن حجاج» ضعیف شمرده می‌شود، اما به خاطر اعتبار بالای منبع آن و صحیح دانسته شدن همه اسناد این کتاب از سوی بزرگانی و علمای شیعه، معتبر به حساب می‌آید.

2. کیفیت زیارت خداوند
از آنجا که به عقیده شیعه امامیه، خداوند متعال جسم نیست و فاقد حرکت است معنای زیارت پروردگار تبیین می‌شود. برای کشف شدن کیفیت زیارت خداوند، نخست معنای لغوی و اصطلاحی زیارت بیان می‌شود و پس از آن‌ بیان محدثانی مانند علامه مجلسی و شیخ حر عاملی در ذیل این حدیث درباره معنای زیارت پروردگار آورده می‌شود.
زیارت در نزد برخی از لغت دانان به معنای قصد آمده (۴) و نزد برخی دیگر به معنای روی‌گردانی از یک سمت و میل نمودن به سمت دیگر است (۵) و زائر نیز از این باب است که او هرگاه شخصی را زیارت کند، از غیر آن زیارت شونده روی بر می‌گرداند. (۶) البته معنای دوم، جدای از معنای اول نیست زیرا در میل پیدا کردن به زیارت شونده، همواره قصد وجود دارد (۷) و در اصطلاح عرف بدین معنا آمده است: الزِّیَارَهُ فی العرف: قصد المزور إکراما له و تعظیما له و استیناسا (۸) یعنی زیارت در عرف به معنای قصد کردن مزور ـ زیارت شونده ـ است؛ به خاطر اکرام و بزرگداشت او و انس داشتن به وی. با ملاحظه این معانی و با در نظر گرفتن عدم جسمانیت خداوند متعال، معنای زیارت پروردگار این است که خداوند به امام حسین علیه‌السلام توجه و عنایت دارد.
 علامه مجلسی پس از نقل این حدیث، در توضیح آن‌ نوشته است: زیارته تعالى کنایه عن إنزال رحماته الخاصه علیه و على زائریه (صلوات‌الله‌علیه) قوله علیه‌السلام و ذلک تفضیل أی زیاره الرب (۹) ترجمه: زیارت خداوند متعال کنایه از نازل کردن رحمت‌های خاص خداوند بر آن‌ حضرت (صلوات‌الله‌علیه) و زائران اوست و منظور امام صادق علیه‌السلام از عبارت «ذلک تفضیل» ـ در انتهای روایت ـ یعنی زیارت پروردگار.
شیخ حر عاملی نیز این روایت را نقل نموده و پس از آن‌ نوشته است: الْمُرَادُ أَنَّ زِیَارَهَ الرَّبِّ لَهُ مَجَازٌ بِمَعْنَى زِیَادَهِ التَّفْضِیلِ لَهُ وَ هُوَ وَاضِح ‏(۱۰) ترجمه: منظور این است که زیارت پروردگار نسبت به امام حسین علیه‌السلام مجاز است به این معنا که خداوند به ایشان تفضیل ـ بخشش ـ بیشتری دارد.
سید هاشم بحرانی حدیثی نقل کرده که خداوند متعال پس از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امام علیه‌السلام را زیارت می‌کند و در توضیح آن‌ نوشته است: «معنای سخن امام علیه‌السلام «تا آنکه خداوند متعال امام حسین علیه‌السلام را زیارت کند» تا آخر روایت، کنایه از نزدیکی شأن امام حسین به درگاه خداوند است و این معلوم است؛ زیرا خداوند سبحان و متعال، جسم نیست و حرکت و سکونت و انتقال یافتن برای او جایز نیست و هیچ مکانی از وجود او خالی نیست؛ منزه و بلند مرتبه است پروردگار جهانیان». (11)
شیخ حر عاملی و سید بحرانی زیارت را به معنای حضور یافتن در محضر مزور ـ زیارت شونده ـ گرفته‌اند و طبق آن زیارت خداوند را کنایه و مجاز دانسته‌اند و این در حالی است که در زیارت ـ گرچه غالباً زائر نزد مزور حضور می‌یابد اما ـ رفتن و حضور یافتن نزد مزور، شرط نیست بلکه قصد کردن از روی بزرگداشت و انس به مزور کافی است؛ البته ممکن است منظور این دو دانشمند از مجاز و کنایه بودن زیارت خداوند، به اعتبار هبوطی است که در روایت به خداوند متعال و فرشتگان و پیامبران و جانشینان نسبت داده شده، زیرا در صورت حمل هبوط خداوند بر معنای حقیقی، جسمیت باری‌تعالی لازم می‌آید و آن‌ هم با ادله قطعی، مردود است، بلکه مراد از هبوط ـ همان گونه که سید بحرانی گفته است ـ نزدیکی جایگاه امام حسین نزد خداوند متعال است که این نزدیکی جایگاه، در قرآن کریم در معراج پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) این گونه بیان شده است: «وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى*ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى * فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏» (۱۲) یعنی پیامبر در حالی که در افق بالاتر بود سپس نزدیک آمد و نزدیک تر شد تا فاصله او به اندازه دو کمان یا نزدیک تر از دو کمان شد.
ممکن است برخی بگویند: آنچه زیارت خداوند را بعید می‌نمایاند این تصور است که مقام زیارت شونده همیشه بالاتر از زائر است ـ چنانچه در زیارت ائمه علیهم‌السلام این‌ گونه است ـ و خداوند که آفریدگار عالم است چگونه ممکن است زائر مخلوق خود باشد؟ در صورتی که گفته می‌شود با مراجعه به روایات، نادرستی این تصور روشن می‌شود؛ زیرا پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و ائمه علیهم‌السلام همواره به زیارت قبور غیر معصومان توصیه می‌نمودند. (۱۳)

 

نتیجه:
زیارت امام حسین علیه‌السلام دارای ویژگی‌های خاصی مانند هبوط خداوند و فرشتگان و پیامبران و جانشینان پیامبران در شب‌های جمعه بر قبر امام حسین و زیارت آن‌ حضرت است که منظور از زیارت خداوند با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی زیارت و توضیحی که در خود روایت وجود دارد، توجه و عنایت خداوند به امام حسین علیه‌السلام است که از منزلت و جایگاه بالایی نزد خداوند برخوردار است و در زیارت پروردگار، هیچ ‌گونه جسمیت و حضور فیزیکی حضرت حق‌تعالی مورد نظر نبوده است.

 

پی‌نوشت‌ها:
۱. حر عاملى، محمد بن حسن، تفصیل وسایل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه، مؤسسه آل ¬البیت علیهم‌السلام قم، چاپ اول، 1409 ق. ج 14، ص 562.
 ۲. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دار الکتب الإسلامیه تهران، چاپ چهارم، 1407 ق. ج 4، ص 587.
۳. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، تحقیق: عبدالحسین امینی، نجف اشرف، دار المرتضویه، 1356 ق، چاپ اول. ص 113.
۴. فیومى، احمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، دوم، قم، موسسه دار الهجره، 1414 ق. ج 2، 260.
 5. ابن فارس، احمد؛ معجم مقاییس اللغه، تحقق: عبدالسلام محمد هارون، اول، قم، مکتب الاعلام الاسلامی‏، 1404 ق.‏ ج 3، ص 36.
 6. همان.
 7. سبحانی، جعفر، الزیاره فی الکتاب و السنه، بی جا، بی‌نا، بی‌تا، ص 73.
 8. طریحى، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین‏، تحقیق: احمد حسینى اشکورى، چاپ سوم، مرتضوی، تهران، 1375 ش. ج 1، ص 305.
 9. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، زاد المعاد - مفتاح الجنان، موسسه الأعلمی للمطبوعات بیروت، چاپ اول، 1423 ق.ج 98، ص 60.
 10. حر عاملى، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه، همان، ج 14، ص 479.
 11. بحرانى، سید هاشم بن سلیمان، مدینه معاجز، قم: مؤسسه المعارف الإسلامیه، چاپ اول، 1413 ق، ج 3، ص 464.
 12. سوره نجم، آیه 7-9.
13. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، تحقیق: علی‌اکبر غفار، قک: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه‏، 1403 ق، ج‏1، ص:180- 181؛ ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، علل الشرایع، قم: کتاب فروشى داورى‏، 1385 ش، ج 2، ص 439.
 

ظاهر این آیه، ارتباطی با جریان شهادت امام حسین علیه السلام ندارد ولی در تفسیر این آیه، روایتی از امام رضا علیه السلام وجود دارد که بر ایشان تطبیق می کند.
«ذبح عظیم» و تطبیق آن بر امام حسین علیه السلام

پرسش:
خداوند در آیه 107 سوره صافات می فرماید: «وَفَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» آیا بر اساس روایات منظور از «ذبح» عظیم امام حسین علیه السلام است؟
 

پاسخ:
ذبح قربانی به‌عنوان یکی از مناسک آیین حج، یادگاری از زمان حضرت ابراهیم علیه‌السلام است. در برخی روایات تصریح‌شده که سنت قربانی کردن حیواناتی مانند گوسفند، گاو و شتر، در مقابل قربانی نشدن حضرت اسماعیل علیه‌السلام توسط پدر بزرگوارشان بوده که با این عبارت بیان‌شده است: تا روز قیامت هر چه در سرزمین مِنا سربریده شود، همه قربانى اسماعیل به شمار می‌آید. (1)

مراد از «ذبح عظیم» در قرآن 
در قرآن کریم به جریان ذبح حضرت اسماعیل علیه‌السلام و اینکه خداوند، قوچی را جایگزین ذبح او نموده با این عبارت بیان‌شده است: وَ فَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ؛ ﴿2) و ما اسماعیل را در برابر قربانی بزرگی [از ذبح شدن] رهانیدیم. در میان آیات قرآن کریم، وصف «عظیم» در چند مورد خاص و ویژه مانند توصیف خداوند «رَبِّکُمْ عَظیم» (3) یا در وصف قیامت «نَبَأٌ عَظیم» (4) و «إِنَّ زَلْزَلَهَ السَّاعَهِ شَیْءٌ عَظِیمٌ» (5) همچنین برای عرش خداوند «الْعَرْشِ الْعَظیم» (6) و یا در توصیف اخلاق نیک پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله «خُلُقٍ عَظیم» (7) به‌کاررفته است. بر این اساس، برخی بر این باورند که استفاده از واژه عظیم باید در سطح موارد یادشده باشد و نمی‌تواند وصفی برای یک گوسفند باشد که برای قربانی شدن، جایگزین حضرت اسماعیل علیه‌السلام شده است. در این راستا، برخی به روایات استناد کرده و معتقدند که مراد از ذبح عظیم در این آیه، امام حسین علیه‌السلام است که حتی مقام بالاتری نسبت به حضرت اسماعیل علیه‌السلام دارد و به کار بردن این واژه در توصیف ایشان، تناسب بیشتری خواهد داشت.

الف) بررسی سند و متن روایت
کاوش و تلاش صورت گرفته نشان می‌دهد که بازگشت تمام نظرات مفسران و محدثان درباره مفهوم و مصداق ذبح عظیم و تطبیق آن بر امام حسین علیه‌السلام به یک روایت در کتاب خصال شیخ صدوق بازمی‌گردد. شیخ صدوق این روایت را با سند از امام رضا علیه‌السلام گزارش کرده است که متن و سند آن به این شرح است:
حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیُّ الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَهَ النَّیْسَابُورِیُّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع یَقُولُ لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِیمَ ع أَنْ یَذْبَحَ مَکَانَ ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ الْکَبْشَ الَّذِی أَنْزَلَهُ عَلَیْهِ تَمَنَّى إِبْرَاهِیمُ ع أَنْ یَکُونَ قَدْ ذَبَحَ ابْنَهُ إِسْمَاعِیلَ بِیَدِهِ وَ أَنَّهُ لَمْ یُؤْمَرْ بِذَبْحِ الْکَبْشِ مَکَانَهُ لِیَرْجِعَ إِلَى قَلْبِهِ مَا یَرْجِعُ إِلَى قَلْبِ الْوَالِدِ الَّذِی یَذْبَحُ أَعَزَّ وُلْدِهِ عَلَیْهِ بِیَدِهِ فَیَسْتَحِقَّ بِذَلِکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَى الْمَصَائِبِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ مَنْ أَحَبُّ خَلْقِی إِلَیْکَ فَقَالَ یَا رَبِّ مَا خَلَقْتَ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حَبِیبِکَ مُحَمَّدٍ ص فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ أَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَمْ نَفْسُکَ قَالَ بَلْ هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَفْسِی قَالَ فَوُلْدُهُ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَمْ وُلْدُکَ قَالَ بَلْ وُلْدُهُ قَالَ فَذَبْحُ وُلْدِهِ ظُلْماً عَلَى أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِکَ أَوْ ذَبْحُ وُلْدِکَ بِیَدِکَ فِی طَاعَتِی قَالَ یَا رَبِّ بَلْ ذَبْحُ وُلْدِهِ ظُلْماً عَلَى أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِی قَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ طَائِفَهً تَزْعُمُ أَنَّهَا مِنْ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ سَتَقْتُلُ الْحُسَیْنَ ابْنَهُ مِنْ بَعْدِهِ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ وَ یَسْتَوْجِبُونَ بِذَلِکَ سَخَطِی فَجَزِعَ إِبْرَاهِیمُ ع لِذَلِکَ وَ تَوَجَّعَ قَلْبُهُ وَ أَقْبَلَ یَبْکِی فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ فَدَیْتُ جَزَعَکَ عَلَى ابْنِکَ إِسْمَاعِیلَ لَوْ ذَبَحْتَهُ بِیَدِکَ بِجَزَعِکَ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ قَتْلِهِ وَ أَوْجَبْتُ لَکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَى الْمَصَائِبِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (8)
فضل پور شاذان گفته: از امام على بن موسی‌الرضا علیه‌السلام شنیدم که مى‌گفتند: زمانی که خداوند به جناب ابراهیم علیه‌السلام دستور داد به‌جای فرزندش اسماعیل، گوسفند را ذبح کند، ابراهیم آرزو ‌کرد که ای‌کاش اسماعیل را به دست خود براى خدا قربانى مى‌کرد و در عوض گوسفند را نمى‌کشت تا مستحق بزرگ‌ترین درجه‌هاى پاداش گیرندگان شود. خداى بزرگ به او وحى کرد: اى ابراهیم بهترین مخلوق نزد تو کیست‌؟ گفت: خدایا، مخلوقى نیافریدى که نزد من از حبیبت، محمد صلی‌الله علیه و آله گرامى‌تر باشد. سپس پرسید: تو خود را بیشتر دوست دارى یا او را؟ گفت او را و نیز فرزند او را از فرزند خود، بیشتر دوست دارم. سپس به ابراهیم فرمود: کشته شدن فرزند وى به ستم به دست دشمنانش بیشتر دل تو را مى‌سوزاند یا کشته شدن فرزندت اسماعیل به دست خودت درراه بندگى من‌؟ عرض کرد: اینکه فرزند او به دست دشمنانش کشته شود بیشتر دل مرا مى‌سوزاند. خداوند فرمود: اى ابراهیم، گروهى مى‌پندارند که از پیروان محمدند اما فرزندش حسین را به ستم چون گوسفند سر می‌برند و به همین خاطر مستحق عذاب مى‌گردند. ابراهیم از این گفتار ناله کرد و دلش سوخت و بسیار گریست. سپس خداوند متعال فرمود: اى ابراهیم دل سوزی و گریه تو بر حسین را فداى سوختن دل تو بر فرزندت اسماعیل گرداندم اگر او را به دست خویش سر مى‌بریدى. به همین علت بالاترین درجات پاداش گیرندگان را براى تو قراردادم. [امام رضا علیه‌السلام فرمودند]: و این است مقصود از آیه شریفه که خدا می‌فرماید: «او را فداى بزرگى دادیم».
ازآنجاکه این روایت از وجود نازنین امام رضا علیه‌السلام صادرشده، شیخ صدوق آن را در کتاب عیون اخبار الرضا علیه‌السلام (9) نیز گزارش کرده است. لازم به تذکر است که سند این روایت که شامل سه روای می‌شود، صحیح بوده و این راویان از بزرگان و مشاهیر شیعه و از اصحاب مورد اعتماد هستند. پس از شیخ صدوق، این روایت موردتوجه نویسندگان تفاسیر روایی قرار گرفت و در تفاسیری مانند نورالثقلین، (10)، کنزالدقائق (11)، البرهان (12) در تفسیر آیه 107 سوره صافات گزارش‌شده است.

ب) تحلیل محتوای روایت
در ابتدا باید به این نکته اشاره کرد که منظور روایت این نیست که خداوند امام حسین علیه‌السلام را فدایی حضرت اسماعیل علیه‌السلام قرار داده است و این تصور صحیح نیست؛ چگونه کسی که جایگاه بالاتری دارد، برای کسی که در مقام پایین‌تر است، فدا شود؟! با دقت در متن روایت می‌توان مراد روایت را به دست آورد، البته لازم است این مقدمه را در نظر داشت که اگر حضرت ابراهیم علیه‌السلام موفق شده بود امتحان الهی را به‌طور کامل اجرا نماید و فرزندش را سربریده بود، قطعاً پاداش و مقامات غیرقابل‌توصیفی در انتظار او بود. زمانی که حضرت، خود را از این جایگاه محروم دید، در دلش چنین آرزو کرد که ای‌کاش فرزندش را سربریده بود تا موفقیت را تکمیل می‌کرد. در ادامه روایت، خداوند برای آرام کردن جناب ابراهیم علیه‌السلام، جریان شهادت جان‌سوز امام حسین علیه‌السلام را برای او بازگو می‌کند که سبب ناراحتی و گریه شدید او برای این حادثه می‌شود.
امام رضا علیه‌السلام می‌فرمایند که در این هنگام خداوند این گریه و غمناکی را به‌عنوان جایگزین ذبح حضرت اسماعیل علیه‌السلام قرارداد و به جناب ابراهیم علیه‌السلام بشارت داد که در مقابل این گریه تو، ثواب و مقامی که قرار بود در ذبح فرزندت، نصیبت شود را به دست آوردی! بر همین اساس، از فعل ماضی «فدیناه» استفاده‌شده که گزارش از کاری است که اتفاق افتاده است درحالی‌که شهادت امام حسین علیه‌السلام هنوز واقع نشده بود. به‌عبارت‌دیگر قربانی کردن اسماعیل، ذبح عظیمی بود که صورت نگرفت، اما وقتی حضرت ابراهیم برای جریان امام حسین علیه‌السلام غمگین شد و گریه کرد، خداوند ثواب و مقام «ذبح عظیم» را به ایشان داد.
بنابراین، در این روایت، سخنی از جایگزین شدن ذبح امام حسین علیه‌السلام به‌جای ذبح حضرت اسماعیل علیه‌السلام، به میان نیامده است، بلکه گریه بر این ذبح عظیم یعنی امام حسین علیه‌السلام، به‌قدری بااهمیت دانسته شده که برای حضرت ابراهیم علیه‌السلام، به‌عنوان جایگزین سربریدن فرزندش محاسبه شد.
البته این مسئله نیز باید موردتوجه باشد که ظاهر آیه، جایگزینی قوچ و قربانی بزرگی است که حضرت ابراهیم علیه‌السلام مأمور شدند، آن را به‌جای فرزندشان ذبح کنند و قطعاً جناب خلیل‌الله، از این مأموریت جدید، تخطی نمی‌کرد و ناراحتی او، مسئله‌ای عاطفی و قلبی بود که در دل او گذشت. به‌هرحال، برای پیامبری در سطح حضرت ابراهیم علیه‌السلام دستور به ذبح کردن و یا نکردن فرزندش یکسان است و هر آنچه را از خداوند دستور بگیرد، بدون درنگ انجام می‌دهد. این همان معنای ظاهری آیه است، اما روایت می‌تواند یک معنای تأویلی یا بطنی آیه باشد که در سیطره علم معصومان علیهم‌السلام است و امام رضا علیه‌السلام بخشی از آن را بیان فرموده‌اند.

نتیجه:
در تفسیر آیه «وَ فَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» روایتی از امام رضا علیه‌السلام صادرشده که منظور و مقصود از جایگزینِ ذبح حضرت اسماعیل علیه‌السلام را بیان می‌کند. بر اساس این روایت، هنگامی‌که حضرت ابراهیم علیه‌السلام از ذبح فرزندش بازداشته شد، شوق بر انجام چنین تکلیف دشواری او را غمگین نمود. خداوند برای تسلای او، جریان شهادت امام حسین علیه‌السلام را برای او بیان کرد که موجب ناراحتی بسیار و گریه شدید او بر این مصیبت جانکاه شد. در این هنگام خداوند به او بشارت داد که این گریه او، جایگزین ذبح فرزندش قرار گرفت و ثواب و مقامی که قرار بود در مقابل آن، به دست آورد، برایش محاسبه خواهد شد.

پی‌نوشت‌ها:
1. شیخ صدوق، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 ش، ج 1، ص 56. (فَکُلُّ مَا یُذْبَحُ بِمِنًى فَهُوَ فِدْیَهٌ لِإِسْمَاعِیلَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه)
2. سوره صافات، آیه ۱۰۷.
3. سوره اعراف، آیه 141.
4. سوره نباء، آیه 2.
5. سوره حج، آیه 1.
6. سوره توبه، آیه 129.
7. سوره قلم، آیه 24.
8. شیخ صدوق، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 ش، ج 1، ص 58.
9. شیخ صدوق، محمد بن على‏عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى‏، تهران: نشر جهان‏، چاپ اول، 1378 ق‏، ج 1، ص 209.
10. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، نورالثقلین، قم: انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415 ق، ج 4، ص 429.
11. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب‏، محقق / مصحح: درگاهى، حسین‏، تهران‏: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان چاپ و انتشارات‏، چاپ اول، 1368 ش، ‏‏ج 11، ص 170.
12. بحرانی، سید هاشم بن سلیمان‏، البرهان فی تفسیر القرآن، قم: بنیاد بعثت، ج 4، ص 618.
 

آیات بسیاری به‌عنوان مستند قیام امام حسین علیه‌السلام در قرآن کریم وجود دارد که خود حضرت، در وصایایی که داشته اند به برخی از آن ها اشاره کرده اند.
مستندات قرآنی قیام عاشورا

پرسش:
آیا قیام عاشورا و حرکت امام حسین از نظر قرآن مستندی دارد؟
 

پاسخ:
وجود مبارک امام حسین علیه‌السلام از آغاز نهضت تا پایان آنکه منجر به شهادت ایشان و عزیزانشان در کربلا شد، در فرمایشاتشان از آیات فراوانی بهره گرفته‌اند، چه در محاجّه با فرماندار مدینه، چه هنگام خروج از مدینه، چه هنگام ورود به مکه، چه هنگام خروج از مکه، چه در بطن الرمّه (بین مکه و کوفه)، چه هنگام شنیدن شهادت قیس بن مسهر، چه هنگام احتجاج با عبیدالله بن حرّ الجعفی، چه در شب عاشورا، چه در خطبه روز عاشورا و چه درجاهای دیگر (1)؛ اما به نظر می‌رسد سؤال پرسشگر محترم ناظر به آیاتی است که اصل قیام را تشریع و تأیید می‌کند.

مستندات قرآنی قیام عاشورا: 
بهترین مستند قرآنی قیام امام حسین علیه‌السلام را می‌شود از وصیت‌نامه ایشان به برادرشان «محمد حنفیه» و سایر سخنان ایشان برداشت کرد؛ اما وصیت‌نامه: 
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّهِ أَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّهَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبِی‏ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى یَقْضِیَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ وَ هَذِهِ وَصِیَّتِی یَا أَخِی إِلَیْکَ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»؛ 
بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ این است آن وصیتی که حسین بن علیّ بن أبی طالب به برادرش: محمّد که معروف به ابن حنفیّه است می‌نماید؛ حقّاً حسین بن علیّ گواهی می‌دهد که هیچ معبودی جز خداوند نیست؛ اوست یگانه که انباز و شریک ندارد؛ و به‌درستی که محمد صلی‌الله علیه و آله، بنده او و فرستاده اوست که به حقّ از جانب حقّ آمده است؛ و این‌که بهشت و جهنّم حقّ است و ساعت قیامت فرامی‌رسد و در آن شکّی نیست؛ و اینکه خداوند تمام کسانی را که در قبرها هستند برمی‌انگیزاند. من خروج نکردم از برای تفریح و تفرّج؛ و نه از برای استکبار و بلند منشی و نه از برای فساد و خرابی و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج من برای اصلاح امّت جدّم محمّد صلّی الله علیه و آله می‌باشد. من می‌خواهم امربه‌معروف نمایم و نهی از منکر کنم؛ و به سیره و سنّت جدّم و آئین و روش پدرم علیّ بن أبی طالب علیه‌السلام رفتار کنم. پس هر که مرا بپذیرد و به قبولِ حقّ قبول کند، پس خداوند سزاوارتر است به حقّ؛ و هر که مرا در این امر ردّ کند و قبول ننماید، پس من صبر و شکیبایی پیشه می‌گیرم تا آنکه خداوند میان من و میان این جماعت، حکم به حقّ فرماید؛ و اوست که از میان حکم کنندگان مورد اختیار است؛ و این وصیت من است به تو ای برادر! و تأیید و توفیق من نیست مگر از جانب خدا؛ بر او توکّل کردم و به سوی او بازگشت می‌نمایم. (2)

امام حسین علیه‌السلام در این وصیت‌نامه چند علّت را برای قیامشان برشمرده‌اند که همه آن‌ها مستندات قرآنی دارد: 

1.اصلاح امت جدّشان پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله
 در این باره می‌توان به این آیه استناد کرد: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَهٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً»؛ در بسیارى از سخنان در گوشى (و جلسات محرمانه) آن‌ها خیر و سودى نیست مگر کسى که (به این وسیله) امر به کمک به دیگران یا کار نیک یا اصلاح در میان مردم کند و هر کس براى خشنودى پروردگار چنین کند پاداش بزرگى به او خواهیم داد. (3)
بنابراین آیه، درگوشی صحبت کردن که مذموم است اگر در راستای اصلاح بین مردم اتفاق بیفتد، ارزشمند و مستحقّ پاداش الهی خواهد بود، چه رسد به اینکه این کار بخواهد از طریق شهادت بهترین اولیای خدا اتفاق بیفتد.

2. امر به معروف و نهی از منکر 
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیم»؛ مردان و زنان با ایمان ولى (و یار و یاور) یکدیگرند، امر به معروف و نهى از منکر می‌کنند و نماز را بر پا می‌دارند و زکات را مى‏پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مى‏نمایند، خداوند به زودى آن‌ها را مورد رحمت خویش قرار می‌دهد خداوند توانا و حکیم است. (4)
در این آیه امر به معروف و نهی از منکر به‌عنوان یکی از ویژگی‌های مؤمنین یاد شده است؛ و حتی در آیه دیگری یکی از دلایل بهترین امت بودن امت اسلام همین امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ»؛ شما بهترین امتى بودید که به سود انسان‌ها آفریده شدید (چه اینکه) امر به معروف می‌کنید و نهى از منکر و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب (به چنین برنامه و آئین درخشانى) ایمان آورند به سود آن‌ها است (ولى تنها) عده کمى از آن‌ها با ایمان‌اند و اکثر آن‌ها فاسق (و خارج از اطاعت پروردگار) مى‏باشند. (5) و آیاتی دیگر (6)

3. پیمودن سیره پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و امیر مؤمنان علی علیه‌السلام 
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً»؛ اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را و هرگاه در چیزى نزاع کردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این براى شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است. (7) 
در این آیه مراد از اولی الامر کسانی هستند که اطاعتشان در کنار اطاعت از رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله به صورت مطلق واجب است. اینان جز اهل‌بیت علیهم‌السلام نمی‌توانند کس دیگر باشند، زیرا این سرمایه عصمت که اطاعت بی‌چون و چرا از اولی الامر را لازم کرده است تنها درباره آن‌ها از قرآن کریم قابل اثبات است. (8) 
در بعضی آیات به صراحت به ولیّ بودن (سرپرستی که واجب الاطاعه است) امیر مؤمنان اشاره شده است (9) که همه این‌ها مستندی است بر اینکه از این دو بزرگوار باید اطاعت کرد و سنّت این‌ها را باید احیاء کرد، نه سنّت دیگران را که مخالف سنّت این دو است و اطاعتشان اطاعت طاغوت محسوب می‌شود. (10) 
غیر از مفاد این وصیت نامه، سخنان دیگری از حضرت ابی‌عبدالله الحسین علیه‌السلام وارد شده است که می‌تواند ما را به آیات دیگری رهنمون کند که حضرت به‌عنوان مستندات قیام خویش استفاده کرده‌اند: 

4. وجوب قیام علیه ستمکار 
درآیات قرآن کریم، از تکیه و اعتماد بر ظالمان نهی شده است: «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ‏ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُون‏»؛ و بر ظالمان تکیه ننمایید که موجب می‌شود آتش شما را فراگیرد و در آن حال، هیچ ولی و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت و یارى نمی‌شوید. (11) 
امام حسین علیه‌السلام نیز یکی از دلایل خود را وجوب قیام علیه سلطان ستمگر دانسته، می‌فرماید: هر کس حاکم ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده، عهد الهی را نادیده گرفته، با‌ روش پیامبر صلی‌الله علیه و آله مخالفت و در میان مردم، به ظلم و گناه عمل می‌کند و علیه او سخنی نگوید و شورشی نکند، بر خدا لازم است که او را به جایگاه خود [جهنم] ببرد. (12)

5. وجوب هجرت در مواقع لازم 
«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً»؛ کسانى که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آن‌ها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند، به آن‌ها گفتند: «شما در چه حالى بودید؟ (و چرا بااینکه مسلمان بودید، در صفِ کفّار جاى داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آن‌ها [فرشتگان‏] گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید»؟ آن‌ها (عذرى نداشتند و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدى دارند. (13)
امام حسین علیه‌السلام هنگامی که متوجه شدند حاکم مدینه طبق فرمان یزید موظّف است ایشان را ترور نماید، شبانه از مدینه خارج شدند و هنگامی که در مکّه نیز نقشه ترور امام مطرح می‌گردد، ایشان از آن شهر نیز خارج می‌شوند و به سمت عراق رهسپار می‌گردند، (14) و علّت خروج خود را از مدینه این‌گونه بیان می ‌فرمایند: «إِنَّ بَنِی‌أُمَیَّهَ أَخَذُوا مَالِی فَصَبَرْتُ وَ شَتَمُوا عِرْضِی فَصَبَرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِی فَهَرَبْت»؛ بنی‌امیه مالم را خواستند، پس صبر کردم؛ به آبرویم توهین کردند، پس صبر کردم و هنگامی‌که خونم را مطالبه کردند، هجرت نمودم. (15)

6. جهاد در راه خدا 
«الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفا»؛ کسانى که ایمان دارند، در راه خدا پیکار می‌کنند و آن‌ها که کافرند، در راه طاغوت [بت و افراد طغیان گر]. پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید! (و از آن‌ها نهراسید!) زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است. (16)
در این آیه به صراحت به جهاد علیه اولیاء شیطان اشاره شده است و چه ولی شیطانی بالاتر از یزید در زمان خود که کمر به نابودی دین بسته بود. امام حسین علیه‌السلام فرمودند: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید»؛ باید فاتحه اسلام را خواند وقتی امت به حاکمی مثل یزید گرفتار شده‌اند؛ (17) بنابراین قیام امام حسین علیه‌السلام دین خدا را احیاء کرد.
و آیات دیگری که مجالی برای بیان آن‌ها نیست.

نتیجه: 
آیات بسیاری به‌عنوان مستند قیام امام حسین علیه‌السلام در قرآن کریم وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها را می‌توان از وصیت‌نامه حضرت اباعبدالله علیه‌السلام به برادرشان «محمد حنفیه» و سخنان دیگر ایشان برداشت کرد. عناوین این آیات عبارت‌اند از: اصلاح امّت اسلام؛ امربه‌معروف و نهی از منکر؛ پیمودن سیره پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه‌السلام؛ وجوب قیام علیه ستمکار؛ وجوب هجرت در مواقع لازم؛ جهاد در راه خدا؛ و... .

 

پی‌نوشت‌ها:
1. سید رضی قادری، مهرداد دیو سالار، مقاله: تحلیل قیام عاشورا با استناد به آیات قرآنی، دو فصل‌نامه علمی-ترویجی سیره پژوهی اهل‌بیت علیهم‌السلام، سال پنجم، شماره نهم، پاییز و زمستان 1398، صفحات 61-75. 
2. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق، ج 44، ص 329. 
3. سوره نساء، آیه 114.
4. سوره توبه، آیه 71.
5. سوره آل‌عمران، آیه 110.
6. سوره آل‌عمران، آیه 104 و 114؛ سوره حج، آیه 41؛ سوره لقمان، آیه 17. 
7. سوره نساء، آیه 59.
8. سوره احزاب، آیه 33.
9. سوره مائده، آیه 55. 
10. سوره نحل، آیه 36. 
11. سوره هود، آیه 113. 
12. بحارالانوار، بیروت، ج 44، ص 382. 
13. سوره نساء، آیه 97.
14. همان، ص 312. 
15. شیخ صدوق، امالی، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362 ش، ص 153.
16. سوره نساء، آیه 76. 
17. بحارالانوار، ج 44، ص 326.
 

امام حسین علیه السلام به کودکان و نوجوانان اجازه شرکت در جنگ ندادند ولی حضرت قاسم با اصرار بسیار به جنگ رفت و حضرت عبدالله هم در وسط جنگ، خود را به حضرت رساند.
شرکت کودکان و نوجوانان در جنگ روز عاشورا

پرسش:
چرا امام حسین علیه‌السلام اجازه دادند کودکانی مثل حضرت قاسم و حضرت عبدالله به میدان نبرد بروند و خودش در خیمه باشد؟ چرا اول خودشون به جنگ نرفتن تا وقتی شکست خوردن لااقل بقیه زنده بمونند؟ 
 

پاسخ:
نهضت عاشورا یا شهادت امام حسین علیه‌السلام به‌عنوان برجسته‌ترین جلوه‌ و نماد از سیره ی و زندگی ایشان مطرح گردیده است. این روز نزد شیعیان به‌عنوان بزرگ‌ترین مصیبت اسلام مطرح شده؛ تا جایی که همه‌ساله شیعیان و حتی برخی از اهل سنت و مذاهب دیگر جهان با برپایی مراسم های گوناگون به عزاداری پرداخته و یاد و نام امام حسین علیه‌السلام و شهدای کربلا را زنده نگه می‌دارند.
در اینکه چرا امام حسین علیه‌السلام به بچه‌هایی کم سن و سال، چون حضرت قاسم و حضرت عبدالله اجازه‌ی جنگیدن دادند، باید توجه داشت که در مورد حضرت قاسم آمده که نزد امام حسین علیه‌السلام آمد و از ایشان اذن جنگیدن خواست؛ ولی امام علیه‌السلام به او اجازه‌ی جنگیدن ندادند؛ حضرت قاسم آن‌قدر گریه و اصرار نمود تا رضایت امام علیه‌السلام را گرفت، حتی در برخی منابع آمده وقتی حضرت قاسم نتوانست امام علیه‌السلام را راضی کند، وصیت‌نامه‌ای از پدرش امام حسن علیه‌السلام آورد که در آن نوشته بود: فرزندم به تو سفارش می‌کنم، هرگاه عمویت را در کربلا در محاصره‌ی دشمن دیدی، هرگز جنگ با دشمنان خدا و پیامبر خدا صلی‌الله علیه و اله را رها مکن و از جانبازی در رکاب عمو امتناع نورز، اگر عمو اجازه‌ی رفتن نداد به او اصرار کن تا اجازه بگیری! امام حسین علیه‌السلام وقتی وصیت برادرشان را دیدند به حضرت قاسم اذن جنگیدن دادند. (1)  
در مورد شهادت عبدالله بن حسن که کم سن و سال‌تر از قاسم بود، جریان متفاوت است و هیچ‌گاه درخواست جنگیدن از جانب عبدالله مطرح نشده؛ بلکه در منابع آمده: وقتی امام حسین علیه‌السلام توسط سپاه عمر سعد محاصره شدند، عبدالله به‌سوی عموی خود حرکت کرد، امام علیه‌السلام از حضرت زینب سلام‌الله علیها خواستند که مانع او شوند اما حضرت زینب سلام‌الله علیها نتوانست جلوی عبدالله را بگیر‌د. عبدالله شتابان خودش را در هنگامی‌که ابجر بن کعب می‌خواست باشمشیر به امام علیه‌السلام حمله‌ور شود به عمویش رساند و ابجر باشمشیر ضربه‌ای زد، عبدالله دست خود را جلو آورد، ضربه بردست اوفرود آمد و دستش به پوست آویخته شد.(2)
در بیان اینکه وقتی مشخص بود امام علیه‌السلام به شهادت می‌رسند، دیگر چه لزومی داشت تا اصحاب به میدان روند، باید توجه داشت که دفاع از جان امام علیه‌السلام واجب است؛ لذا بر مردم زمان لازم بود تا از جان سیدالشهدا علیه‌السلام دفاع کنند؛ با این حال فقط تعداد اندکی در کربلا برای حفظ جان امام علیه‌السلام حاضر شدند. ضمن اینکه مقام شهادت در رکاب امام علیه‌السلام از بالاترین و گرامی‌ترین مرگ‌هاست به همین جهت اصحاب امام علیه‌السلام با وجود اینکه امام بیعت را از گردن آن‌ها برداشت، باز حاضر نشدند ایشان را رها و تنها بگذارند و تا آخرین نفس امام علیه‌السلام را یاری نمودند.(3)

نتیجه:
 در روز عاشورا اگرچه امام حسین علیه‌السلام ابتدا به برخی از اصحاب اذن جنگیدن ندادند و یا بیعت را از آن‌ها برداشتند، و با اینکه قاسم و عبد الله به عنوان مبارزین عاشورا مد نظر امام علیه السلام، نبودند، اما وفاداری اصحاب و یاران و اهل بیت آن حضرت سبب شد تا آن‌ها امام علیه‌السلام را رها نکنند و تا آخرین نفس در کنار سیدالشهدا علیه‌السلام ایستادگی کنند. قاسم و عبدالله داوطلبانه و بااصرار خویش به دفاع از امام حسین علیه السلام برخواسته و به شهادت رسیدند.  

 
جهت مطالعه‌ی بیشتر:
چهره ها در کربلا تالیف محمدباقر پورامینی

 

پی نوشت:
1. «یا ولدی قاسم اوصیک إنّک إذا رأیت عمّک الحسین علیه‌السلام فی کربلاء و قد أحاطت به الأعداء فلا تترک البراز و الجهاد لأعداء رسوله و لا تبخل علیه بروحک و کلما نهاک عن البراز عاوده لیأذن لک فی البراز لتحظى فی السعاده الأبدی»؛ المدنی، ضامن بن شدقم الحسینى، تحفه الأزهار، ج‏2، ص 87.
2. «فَخَرَجَ إِلَیْهِمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه‌السلام وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ علیه‌السلام لِتَحْبِسَهُ فَقَالَ لَهَا الْحُسَیْنُ احْبِسِیهِ یَا أُخْتِی فَأَبَى وَ امْتَنَعَ عَلَیْهَا امْتِنَاعاً شَدِیداً وَ قَالَ وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی... .»؛ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج 2 ص 110.
3. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 91-93.
 

وصی واقعی امام حسین، امام سجاد علیهما السلام بود ولی بنا به دلایلی حضرت زینب و دو نفر دیگر هر کدام سهمی در انتقال میراث امامت به امام سجاد علیه السلام داشتند.
وصی امام حسین؛ امام سجاد یا حضرت زینب علیهم السلام

پرسش:
آیا درست است که امام حسین علیه السلام، روز عاشورا حضرت زینب را وصیّ خود قرار داد؟ با وجود امام سجاد علیه السلام، این کار چه دلیلی داشته است؟
 

پاسخ:
بر اساس دلایل متعددی که در مباحث کلامی و اعتقادی شیعه در بحث امامت خاصه آمده، وصیّ حقیقی امام حسین علیه‌السلام حضرت زین ‌العابدین بود‌ه است.(1)  امام حسین علیه‌السلام قبل از حرکت به سوی عراق، به فرزندش زین‌العابدین وصیت کرده بود و در روز عاشورا نیز در ساعت پایانی عمر شریفش، آن وصیت را یادآوری و تجدید فرمود.(2)  

 وصیت ظاهری:
اما با توجه به این‏که اعلام علنی و عمومی این وصایت، می‌توانست به قیمت جان امام سجاد علیه‌السلام تمام شود، به حسب ظاهر تدبیری دیگر در کار افتاد. نخست این‏که امانات مخصوصی را که باید به امام بعدی می‌رسید، هنگام خروج از مدینه، به جناب ام سلمه سپرد و او بعد از واقعه عاشورا آن امانت‌‏ها را به امام سجاد تحویل داد.(3)   در روز عاشورا نیز وصیتی را که در کتابی پیچیده بود، در حضور مردم به فاطمه دختر خویش سپرد و او بعداً آن را به برادرش علی بن الحسین علیه‌السلام تحویل داد.(4)  
افزون بر این دو اقدام ـ که در منابع مختلف به آن‏ها اشاره شده ـ بنا به نقلی از جناب حکیمه دختر امام جواد علیه‌السلام حضرت زینب سلام‌الله‌علیها نیز وصیّ ظاهری برادرش امام حسین علیه‌السلام بوده است. در این نقل آمده است:  «…أوصى إلى أخته زینب بنت علی علیه‌السلام فی الظاهر و کان ما یخرج من علی بن الحسین علیه‌السلام من علم یُنسَب إلى زینب ستراً على علی بن الحسین علیه‌السلام».(5)   یعنی: امام حسین علیه‌السلام در ظاهر، حضرت زینب را وصیّ خود قرار داد و این گونه بود که هر مطلبی را که از ناحیه امام سجاد علیه‌السلام صادر می‌شد، به عمه‌اش زینب نسبت می‌دادند تا کار امام سجاد پوشیده بماند. این کار برای حفظ جان امام بوده است.

خطر جانی برای امام:
گزارش‌های تاریخی حاکی از آن است که در همان روز عاشورا، در حالی که امام سجادعلیه السلام، در بستر بیماری بود، می‌خواستند او را بکشند. ابتدا شمر قصد کشتن او را کرد؛ ولی حمید بن مسلم با این بهانه که سن او کم است، مانع شد. بعد هم بالای سر امام ایستاد و هر کسی را که می‌خواست متعرّض امام شود، دور می‌کرد و این کار، تشکر امام را در پی داشت.(6)  در کوفه نیز عبیدالله بن زیاد قصد کرد ایشان را به شهادت برساند؛ ولی با شنیدن سخن امام که به او گفت: «اگر مدعی قرابت با این زنان [از خاندان پیامبر] هستی، می‌باید مردی را به همراهی این زنان تا مدینه بفرستی»، در شرایطی قرار گرفت که از این تصمیم منصرف شد. به نقلی دیگر، حضرت زینب مانع کشته شدن امام سجاد شد و فرمود: «اگر قصد کشتن او را دارید، اول باید مرا بکشید».(7)  بعد از آن نیز هرچند به حسب ظاهر، کسی قصد کشتن امام را نداشت؛ ولی جنایت کارانی که از کشتن طفل شیرخوار نیز ابا نداشتند، اگر می‌دانستند که امام سجاد مدعی امامت است، مطمئناً دست از سر او بر نمی‌داشتند.

درک این مطلب، در گرو آشنایی با شرایط سیاسی اجتماعی جامعه اسلامی در دوران بعد از حادثه عاشورا است. در دوران فرمانروایی عبدالله بن زبیر در مکه و مدینه نیز وضع بهتر از این نبود. عبدالله بن زبیر که یک بار قصد کرده بود محمد بن حنفیه (عموی امام سجاد) را زنده زنده بسوزاند، اگر از ناحیه امام نیز احساس خطر می‌کرد، هیچ ابایی از کشتن او نداشت. در چنین شرایطی، رعایت تقیه و پنهان داشتن امر امامت برای حفظ جان او لازم بود. یکی از روش‌هایی که برای این هدف به کار رفت، تعیین وصیّ ظاهری برای منحرف کردن اذهان از وصیّ حقیقی بود. در همین راستا، این احتمال وجود دارد که محمد بن حنفیه نیز برای دور نگاه داشتن امام سجاد علیه‌السلام، ادعای امامت کرده در حالی که واقعاً خود را امام نمی‌دانسته و پیرو امام سجاد بوده است.(8)  

نتیجه:
خلاصه این ‏که ام سلمه و سپس فاطمه بنت الحسین و زینب کبری علیه‌السلام هر کدام سهمی در فرآیند انتقال میراث امامت به امام سجاد علیه‌السلام داشتند و هدف از این کار، پوشیدن جایگاه حقیقی امام سجاد علیه‌السلام در پیش چشم مردم بود تا مبادا بنی‌امیه نسبت به آن حضرت حساس شوند و در صدد آسیب رساندن یا حذف ایشان برآیند.

پی نوشت:
1. این بحث در منابع حدیثی ـ کلامی معمولاً با عنوان «دلایل الامامه» مطرح می‌شود. برای نمونه، ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 303 _ 304 کتاب الحجه، باب الاشاره و النص علی علیّ بن الحسین صلوات الله علیهما؛ مفید، الارشاد الی معرفه حجج الله علی العباد، ج 2، ص 138 ـ 139. 
2. «…إِنَّ أَبِی ـ یَا عَمِّ ـ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ، أَوْصَى إِلَیَّ قَبْلَ أَنْ یَتَوَجَّهَ إِلَى الْعِرَاقِ وَ عَهِدَ إِلَیَّ فِی ذَلِکَ قَبْلَ أَنْ یُسْتَشْهَدَ بِسَاعَهٍ وَ هَذَا سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عِنْدِی‏…». (کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 348، ح 5).
3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 304، ح 3 (روایت ابوبکر حضرمی از امام صادق «ع»). صفّار قمى نیز این حدیث را عیناً دو بار نقل کرده است: صفّار قمی، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، ص 168، ح 24 و ص 148، ح 12.
4. کلینی، همان، ج 1، ص 304، ح 2 روایت ابو الجارود از امام باقر علیه‌السلام. نیز ر.ک: گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا علیه‌السلام، ج 1، ص 849 و 850.
5. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص 230. این حدیث را مرحوم صدوق نیز دو بار در کمال‌الدین، عیناً نقل کرده است. (کمال‌الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 501، ح 27 و 507، ادامه ح 36).
6. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج 5، ص 454.
7. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ص 458.
8. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 268-272 ـ 273.

هرچند تعداد صحابی که در زمان واقعه کربلا زنده بودند اندک بود ولی از بین آن ها، برخی به حضرت پیوستند، برخی در مقابل ایستادند و برخی نیز تنها نظاره گر بودند.
عملکرد صحابه رسول الله صل الله علیه و آله در واقعه کربلا

پرسش:
آیا کسی از صحابه رسول خداصلی الله علیه و آله، در عاشورا علیه امام حسین علیه السلام شمشیر کشید؟ واکنش صحابه ی پیامبر نسبت به شهادت امام چه بود؟
 

پاسخ:
عاشورای 61 هجری در کربلا یادآور جنایاتی است که تاریخ تا به حال به خود ندیده است. عاشورا تقابل دو گرایش فکری قوی است که تفکرات و اندیشه‌های آنان از رجزهای اعضای آن در میدان جنگ قابل رهگیری است. عجیب آن بود کسانی که در نقطه مقابل، کمر به قتل حسین بن علی علیه‌السلام بسته بودند، یا از صحابه پیامبر اسلام بودند و سفارش‌های حضرت را نسبت به امام شنیده بودند و ایشان را به‌خوبی می‌شناختند و در فضائل وی تردیدی نداشتند و یا جزء تابعینی بودند که از روی ناآگاهی نسبت به امام و یا از روی حسد و کینه و قدرت‌طلبی و دنیاطلبی در مقابل ایشان قرار گرفتند. گرچه تعداد صحابی پیامبر که تا 50 سال بعد از رحلت پیامبر اسلام در قید حیات بودند، اندک بود، لکن همین تعداد اندک، مواضع مختلف و عملکرد متفاوتی را در قبال نهضت امام حسین علیه‌السلام از خود بروز دادند. برخی از آن‌ها مانند حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه علاوه بر اینکه به امام نامه نوشتند، به هر طریق ممکن خود را از کوفه به کربلا رسانده و در رکاب حضرت به شهادت رسیدند؛ برخی همانند سلیمان بن صرد خزاعی سستی کرده و به امام ملحق نشدند. برخی نیز قبل از حرکت امام به کوفه، به دلایلی همچون پیری و نابینایی مانند ابن عباس نتوانستند با ایشان همراهی کنند؛ و برخی دیگر مانند شبث بن ربعی که فقط به دنبال منافع خود بودند، با دیدن شرایط و اوضاع کوفه، علیرغم دعوت از امام، در صف لشکر عمر بن سعد قرارگرفته و مرتکب جنایتی بزرگ شدند.

 در این بخش به تعدادی از صحابی مخالف و حاضر در جبهه مقابل سید الشهداء علیه‌السلام اشاره می‌کنیم:

1. در رأس این افراد می‌توانیم به شبث بن ربعی اشاره‌کنیم که به دلیل مواضع متضاد و رنگارنگ وی در قبال اهل‌بیت علیهم‌السلام و مخالفان ایشان به دلیل منفعت‌طلبی، می‌توان وی را مرد هزارچهره تاریخ اسلام نامید. وی که بعد از رحلت حضرت رسول از اسلام خارج‌شده و مدتی به‌عنوان مؤذّن سجاح (مدعی نبوت) فعالیت می‌کرد، توبه کرده و دوباره مسلمان شد(1)  و زندگی پرفرازونشیبی را پشت سر گذاشت. او در کربلا با قاتلین فرزند رسول خدا همراهی کرده و فرماندهی پیاده نظام سپاه ابن سعد را بر عهده داشت،(2)  و پس از مرگ یزید، با ابن زبیر بیعت کرده و در مقابل قیام مختار قرار گرفت.(3)   وی در اواخر عمر خویش به عبدالملک پیوست و در جنگ با خوارج نیز شرکت داشت.(4) 

2. عمرو بن حجاج زبیدی از دیگر صحابی در صف لشکریان ابن سعد بود. وی از صحابی رسول خدا بود. بعد از اینکه عده‌ای از مسلمانان پس از رحلت پیامبر مرتد شدند، برخی از بزرگان قومش (بنی زبید) تصمیم بر خروج از اسلام گرفتند، اما وی به همراه یکی دیگر از افراد قبیله‌اش، آنان را از این کار منصرف کردند.(5)   ازجمله جنایات وی در کربلا بستن آب بر روی امام حسین علیه‌السلام و یارانش،(6)  پیشنهاد سنگ‌باران امام،(7)   خارجی خواندن امام و امام خطاب کردن یزید بود.(8)  وی همچنین جزء افرادی بود که سرهای شهدا را نزد ابن زیاد آوردند.(9)  عمرو بن حجاج سرانجام پس از درگیری با نیروهای مختار و فرار از دست آن‌ها، در منطقه واقصه از تشنگی به هلاکت رسید.(10)  

3. از دیگر سرداران و صحابه سرشناس که در شهادت امام حسین علیه‌السلام نقش داشتند، حجار بن ابجر از قبیله بکر بن وائل بود. وی و پدرش نزد پیامبر رفتند، گرچه وی مسلمان شد، ولی پدرش ترجیح داد مسیحی بماند و مسیحی بمیرد.(11)  حجار جزء آن دسته از سران کوفه بود که به امام نامه نوشت(12)  اما با تغییر اوضاع کوفه، به خدمت ابن زیاد در آمده و در پراکنده ساختن مردم از اطراف مسلم بن عقیل نقش بسزایی داشت.(13)  وی به همراه هزار نفر توسط ابن زیاد از کوفه به کربلا برای حضور در لشکر ابن سعد گسیل داده شد.(14)  بعد از واقعه عاشورا، در کنار مصعب بن زبیر با مختار جنگید. در درگیری میان زبیریان و مروانیان، وی به همراه تنی چند از بزرگان کوفه، در سال 71 به‌شرط ولایت اصفهان، همکاری با عبدالملک بن مروان را پذیرفتند.(15)  

برخی دیگر از صحابه که در عاشورا مقابل امام حسین علیه‌السلام قرار گرفتند، عبارت بودند از: عزره بن قیس،(16)  اسماء بن خارجه فزاری،(17)   عبدالرحمن بن ابی سبره جعفی.(18)  
 بعد از شهادت حضرت سیدالشهدا و یاران باوفایشان، شاهد عکس‌العمل‌هایی از جانب صحابه پیامبر هستیم. برخی در قالب اعتراض و سخنرانی کوبنده بر ضد ابن زیاد و بنی‌امیه و برخی دیگر به شکل گسترده‌تر و در قالب یک قیام همه‌جانبه بروز و ظهور یافت. برای نمونه، وقتی سر مبارک امام حسین علیه‌السلام را در کوفه در مقابل ابن زیاد قرار دادند، وی با چوب‌دستی خود بر چشمان و لب‌های امام می‌زد. زید بن ارقم که از صحابی پیامبر اسلام بود، با دیدن این صحنه برافروخته شده و این چنین اعتراض کرد: «ای ابن زیاد چوب‌دستی‌ات را بردار، چرا که من رسول خدا صلی‌الله علیه و آله را دیدم که لبان مبارکش را بر این لب و دهان می‌نهاد.» سپس با صدای بلند گریه کرد. ابن زیاد گفت: ای دشمن خدا! خداوند چشمانت را گریان کند! اگر پیرمرد فرتوتی نبودی که عقلت را از دست داده‌ای، به یقین گردنت را می‌زدم.(19)  
عبدالله بن عفیف از قبیله اَزد یکی دیگر از اصحاب رسول خدا بود که در مجلس ابن زیاد، لب به اعتراض گشوده و ابن زیاد را آماج سخنان تند و کوبنده قرار داد. وقتی ابن زیاد شروع به اهانت به امام حسین و خاندان پیامبر علیهم‌السلام نمود، ابن عفیف سخنان او را قطع کرد و گفت: اى پسر مرجانه! دروغ‌گو پسر دروغ‌گو، تو و پدرت هستید و نیز کسى است که به تو حکومت داد و پدرش. اى ابن مرجانه! آیا پسرانِ پیامبران را می‌‏کشید و سخن صدّیقان را بر زبان می‌‏آورید؟(20)  ابن زیاد دستور داد تا وی را دستگیر کنند اما با مداخله افراد قبیله ابن عفیف، ناکام ماند؛ اما مأموران وی شبانه به خانه وی که یورش بردند.(21)  وی که نابینا بود، با اشاره و راهنمایی دخترش صفیه تنی چند از آن‌ها را به هلاکت رساند،(22)  لکن سرانجام دستگیر شده و سر از بدنش جدا کردند.(23)  یحیی بن حکم برادر مروان بن حکم از دیگر صحابه بود که با شنیدن اشعار توهین‌آمیز یزید به ساحت مقدس امام حسین و اهل‌بیت علیهم‌السلام، چند بیت شعر سرود و از این جریان بسیار افسوس خورد و یزید را مذمت کرد.(24) 
البته بودند برخی از صحابه که بعد از شهادت امام حسین علیه‌السلام، بر بیعت خویش بایزید بن معاویه ماندند. بعد از اینکه مردم مدینه و برخی جاهای دیگر پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام بیعت خویش را با یزید شکستند، عبدالله بن عمر خطاب به فرزندان خویش گفت: «بیعت ما با یزید، بیعت باخدا و رسول او بوده است و از پیامبر شنیدم کسی که بیعتش را با دیگری بشکند جایگاهش جهنم است؛ بنابراین هر کس بیعتش بایزید را بشکند بین من و او جدایی است».(25)  
نوع دیگر واکنش‌ها از سوی صحابه، در قامت قیام‌های گسترده‌ چندین هزارنفری بروز و ظهور پیدا کرد. اولین حرکت از این دست، قیام مردم مدینه به رهبری عبدالله بن حنظله بود که بر ضد فساد اخلاقی و دینی یزید در سال 63 هجری در منطقه حرّه در اطراف مدینه رخ داد. در این حادثه دل‌خراش که به فاجعه حرّه نیز شناخته می‌شود، بیش از 80 تن از صحابی پیامبر اسلام حضور داشتند که همگی توسط سپاه مسلم بن عقبه قتل عام شدند.(26)  
سلیمان بن صُرد خزاعی از دیگر صحابه رسول خدا بود که پس از واقعه عاشورا، جمع کثیری از شیعیان را در کوفه با خود همراه ساخته و در سال 65 هجری قیامی را ترتیب داد که در تاریخ با نام «توابین» از آن یاد می‌شود. گرچه این قیام در منطقه عین الورده به‌شدت سرکوب شد و همه آنان به جز چند نفر که زنده مانده و بعداً به قیام مختار ملحق شدند، بقیه اعضای آن به شهادت رسیدند،(27)  اما جنبشی اعتراضی بود بر ضد قاتلین امام حسین علیه‌السلام که به دنبال جبران سستی و کم‌کاری خود در قبال نوه رسول خدا بود.(28)   قیام مختار ثقفی از دیگر تحرکات نظامی بود که توسط یکی از صحابه رسول خدا بر ضد بنی‌امیه و قاتلین سیدالشهدا شکل گرفت. گرچه وی در ابتدا توانست شهر کوفه را از اشراف و جنایتکاران کربلا پاک‌سازی کند، اما تقابل هم‌زمان وی در دو جبهه با زبیریان و مروانیان و ناهماهنگی میان لشکریانش با وی، سبب شکست این قیام شد.(29) 
درمجموع، عملکرد صحابه در قبال قیام امام حسین علیه‌السلام و عکس‌العمل آن‌ها بعد از شهادت حضرت، یکسان نبود. برخی مانند مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر همراه امام بودند به شهادت رسیدند. برخی دیگر در جبهه مقابل قرار گرفتند و لکه ننگی برای خود و خاندان خویش به یادگار نهادند. پس از شهادت حضرت نیز عده‌ای از صحابه، چه به‌صورت انفرادی و چه در قالب قیام مسلحانه با قاتلان امام حسین علیه‌السلام مبارزه کردند که گرچه پیروزی‌ها و موفقیت‌هایی را کسب کردند، ولی قریب به‌اتفاق این جماعت به شهادت رسیدند. در این بین، گرچه عبدالله بن زبیر با یزید بیعت نکرد، لکن هرگز ادعای خلافت وی در مقابل یزید، به‌عنوان اعتراض به قتل امام حسین علیه‌السلام نبود چراکه وی به دنبال قدرت‌طلبی و کسب خلافت بود و با خاندان اهل‌بیت علیه‌السلام میانه خوبی نداشت.

منابع برای مطالعه بیشتر
تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا، نوشته مهدی پیشوایی.

پی نوشت:
1. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، دارالفکر، ج ۱۲، ص ۱۶۳؛ ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۵۱.
2. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، دارالفکر، ج ۳، ص ۱۸۷؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۴۲۲؛ ابن‌اثیر، علی بن ابی کرم، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۶۰.
3. ابن‌اثیر، علی بن ابی کرم، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۲۷۱.
4. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۶، ص ۱۲۳-۱۲۴.
5. ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد، اسد الغابه، ج ۳، ص ۷۰۹.
6. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، ج ۳، ص ۱۸۱؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۵، ص ۴۱۲.
7. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج ۲، ص ۱۰۳.
8. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۸۲؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۵، ص ۴۳۵؛ ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد، اسد الغابه، ج ۴، ص ۶۷.
9. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، دارالفکر، ج ۳، ص ۲۰۶؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۵، ص ۴۵۶.
10. بلاذری، پیشین، ج ۶، ص ۴۰۹-۴۱۰.
11. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج ۲، ص ۱۰۳؛ طبری، پیشین، ج ۵، ص ۱۴۶.
12. دینوری، احمد بن داود، اخبارالطوال، ص ۲۲۹؛ بلاذری، پیشین، ج ۳، ص ۱۵۸؛ ابن مسکویه، ابوعلی احمد بن محمد، تجارب‌الامم، ج ۲، ص ۴۰.
13. دینوری، احمد بن داود، اخبارالطوال، ص ۲۳۹؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج ۲، ص ۵۲.
14 . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، دارالفکر، ج ۳، ص ۱۷۸.
15. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۶، ص ۱۵۶.
16. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج‏۵، ص ۳۹۸؛ طبری، پیشین، ج ۵، ص ۴۲۲، ۴۳۶.
17. ابن حجر عسقلانی، پیشین، ج ۱، ص ۳۳۹؛ ابن عنبه، احمد بن علی بن حسین، عمده الطالب فی انساب آل ابیطالب، ص ۹۲.
18. مزی، یوسف بن عبدالرحمن بن یوسف، تهذیب الکمال، ج 8، ص 370؛ ابن‌اثیر، علی بن ابی کرم، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 60. 19.
19. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار،  موسسه الوفا، ج ۴۵، ص 117.
20. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۹۱؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۵، ص ۴۵۹. 
21. ابن‌اثیر، علی بن ابی کرم، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۸۳.
22. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌الاشراف، دارالفکر، ج ۳، ص ۲۱۰.
23. طبری، پیشین، ج ۵، ص ۴۵۹.
24. همان، ص ۴۶۱.
25. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۱۶۴. 
26. ابن‌قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه والسیاسه، ج ۱، ص 238-239.
27. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۲۷۸.
28. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج ۶، ص ۲۵.
29. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۵۷۸؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج ۶، ص ۶۶.
 

هر چند در بیان مطالب مربوط به واقعه عاشورا تحریفاتی نیز واقع شده است ولی تاریخ پژوهان با روش های علمی، بسیاری از آن ها را مشخص کرده اند.
اعتبارسنجی گزارش‌های تاریخی از کربلا

پرسش:
چه منابع و شواهدی وجود دارد که وقایع عاشورا بدون تحریف و تغییری به ما منتقل‌شده است؟ اگر تحریف‌شده است به گزارش‌ها چگونه اعتماد کنیم؟
 

پاسخ:
در یک پاسخ اجمالی می‏توان گفت:
درباره واقعه عاشورا منابع و گزارش‏های بسیاری در دسترس ما است و این واقعه از این ‌جهت، قابل قیاس با هیچ واقعه تاریخی دیگری نیست؛ زیرا ابعاد سیاسی و مذهبی و عاطفی واقعه کربلا باعث شد که از همان زمان وقوع حادثه، افراد بسیاری به نقل جزئیات آن علاقه‏مند باشند. بااین‌حال، هیچ شاهدی نداریم که وقایع کربلا بدون تحریف نقل‌شده؛ بلکه به‌عکس، شواهد بسیاری داریم که در نقل وقایع کربلا نیز تحریفاتی رخ‌داده است؛ اما این بدان معنا نیست که نتوانیم گزارش‏های درست را از نادرست تشخیص دهیم. منتها برای این کار، باید مطالعات خود را در حوزه علم تاریخ و به‌ویژه روش‏شناسی مطالعات تاریخی، گسترش دهیم؛ چراکه به‌هرحال، واقعه کربلا یک واقعه تاریخی است و برای شناخت آن و بررسی گزارش‏های مربوط به آن، نیازمند پژوهشی تاریخی هستیم.

1- تحریف در گزارش‏های عاشورایی
این‏که در نقل وقایع عاشورا تحریف رخ‌داده، امر پوشیده‏ای نیست و مهم‏ترین دلیل بر وقوع تحریف دراین‌باره، وجود گزارش‏های متعارض درباره یک ماجرا است. به همین دلیل هم هست که برخی از بزرگان، به‌نقد گزارش‏های مربوط به عاشورا پرداخته‏اند؛ ازجمله، مرحوم محدّث نوری در کتاب «لؤلؤ و مرجان» و شهید مطهری در کتاب «حماسه حسینی». در سال‏های اخیر نیز مطالب بسیاری دراین‌باره گفته و نوشته‌شده و در قالب مقاله و کتاب در دسترس است. این‌گونه تلاش‏ها باعث شده که در سال‏های اخیر، گرایش به مستند گویی و دقت در نقل روایات تاریخی بیش‏تر شود.
اما این‏که چگونه می‏توان گزارش‏های تاریخی ـ و ازجمله عاشورایی ـ را نقد و بررسی کرد، امری تخصّصی است و نمی‏توان از عموم افراد انتظار داشت که خود به این کار بپردازند. ازاین‌رو، به شما توصیه می‏کنیم از آثاری که در این زمینه منتشرشده، بهره ببرید. ازجمله:

الف ـ کتاب دوجلدی «تاریخ قیام و مقتل جامع حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام» که از آن به‌اختصار با عنوان «مقتل جامع» نیز یاد می‌شود، هم جنبه تحلیلی دارد و هم به نقل دقیق وقایع اهتمام دارد. این کتاب را گروهی از نویسندگان، زیر نظر استاد مهدی پیشوایی تألیف کرده‌اند و انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی در قم به چاپ رسانده است. جلد نخست آن به معرفی پیشینه مقتل نگاری، مقدّمات قیام عاشورا و حوادث قیام تا روز عاشورا اختصاص دارد. جلد دوم به حوادث بعد از عاشورا و بازتاب‌های قیام پرداخته و به برخی سؤالات عاشورایی نیز پاسخ داده و فصلی هم درباره تاریخچه عزاداری برای امام حسین علیه‌السلام دارد. گزیده‌ای از کتاب نیز در یک مجلّد منتشرشده است.

ب ـ کتاب «شهادت‌نامه امام حسین علیه‌السلام بر پایه منابع معتبر» نیز توسط مؤسسه دارالحدیث و زیر نظر آیت‌الله ری‌شهری با همکاری سید محمود طباطبایی نژاد و سید روح‌الله سید طبایی تهیه و تدوین‌شده است. این کتاب درواقع، بخش مقتل از مجموعه «دانش‌نامه امام حسین علیه السلام» است که مرتضی خوش نصیب مطالب آن را گزینش کرده است. این کتاب در دو نسخه تک‌جلدی و دوجلدی منتشرشده است.

ج ـ کتاب «وقعه الطف» که درواقع، نسخه بازسازی‌شده مقتل ابو مخنف لوط بن یحیی ازدی است. این کتاب تألیف استاد محمدهادی یوسفی غروی و از منشورات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است. چندین ترجمه از این کتاب در دسترس است. ازجمله، ترجمه‏ای به قلم محمدصادق روحانی که توسط نشر طه عرضه‌شده است.

2- روش‏شناسی نقد منابع و گزارش‏ها
گفتیم که نقد گزارش‏‏ها و منابع تاریخی، بحثی تخصّصی است. بااین‌حال، توجه به چند نکته کلّی و اجمالی، راهگشا است:
آنچه در مجالس عزاداری، از زبان مدّاحان و اهل منبر می‏شنوید، یکسان نیست و این مطالب را می‏توان به سه دسته تقسیم کرد: مطالب مستند (مطالبی که در منابع تاریخی یا حدیثی آمده)، زبان حال (توضیحات و اضافاتی که جنبه تاریخی ندارد و فقط برای بیان احساسات گوینده و تحریک عواطف شنونده گفته می‏شود) و جعلیات و تحریفات (مطالبی که نه در منابع تاریخی و حدیثی آمده و نه جنبه زبان حال دارد).
بازشناسی و نقد این مطالب، نیازمند آشنایی با منابع تاریخی و تسلط بر روش تاریخ‌پژوهی است. تاریخ‌پژوه، همانند کارآگاهی است که می‏خواهد به حقیقت یک حادثه پی ببرد. او از هر چیزی که بتواند خبری از واقع بدهد و یا نشانه‏ای از یک حقیقت باشد، استفاده خواهد کرد و خود را محدود به یک یا چند منبع نخواهد کرد. هر سخنی، ردّ پایی، نشانه و علامتی حتی اگر به‌صورت التزامی، دلالت بر بخشی از حادثه داشته باشد، برای او قابل‌توجه و استناد است. بعد از گردآوری این داده‏‏ها، نوبت به اعتبارسنجی آن‏ها می‏رسد. تاریخ‌پژوهان برای سنجش اعتبار منابع و گزارش‏ها، روش‏‏ها و معیارهای متعددی را در نظر می‏گیرند که شرح آن‏ها در این مجال نمی‏گنجد؛ اما به‌صورت اجمال، معیارهایی ازاین‌دست، در سنجش اعتبار منابع کار آیی دارند:
_ دسته‏بندی منابع از جهت نزدیکی یا دوری به زمان واقعه،
_ بررسی دقّت نویسنده یا راوی در گردآوری و نقل گزارش‏‏ها،
_ گرایش‏های مذهبی و قومی و یا سیاسی نویسنده یا راوی،
_ اصالت و دقّت نسخه‏های برجای‌مانده از یک اثر،
_ شهرت مطلب در منابع کهن و یا تفرّد نقل آن،
_ تعارض نداشتن با عقل عرفی و داده‏های مسلّم تاریخی.

در مطالعات تاریخ اسلام، آن جا که به سیره پیامبر و اهل‌بیت علیهم السّلام مربوط می‏ شود، هماهنگی با گزاره‏های قطعی در اعتقادات و علم کلام نیز لحاظ می‏شود و مثلاً اگر گزارشی با عصمت پیامبر یا امام در تعارض باشد، برای تاریخ‏پژوه مسلمان قابل‌قبول نیست.

برای اطلاع بیش‏تر، مطالعه چند کتاب زیر را به شما توصیه می‏کنیم:

1ـ آشنایی با منابع تاریخ اسلام و تشیّع و روش نقد اخبار، استاد محمدهادی یوسفی غروی، نشر معارف.
2- روش‌شناسی تاریخ، دکتر احمد پاکتچی، تنظیم و ویرایش: صالح زارعی، انتشارات دانشگاه امام صادق علیه السّلام
3- نقد متن، دکتر پاکتچی، تنظیم و ویرایش: صالح زارعی، انتشارات دانشگاه امام صادق علیه السّلام
4- نقد و بررسی منابع سیره نبوی، جمعی از مؤلفان، زیر نظر حجه الاسلام و المسلمین رسول جعفریان، سازمان سمت.
5ـ شیوه استفاده از متون تاریخی، ف حکیم زاده، نشر معارف.

نتیجه:
همه آنچه درباره واقعه کربلا گفته می‏ شود، مستند به منابع تاریخی نیست و متأسفانه دراین‌باره، تحریفاتی نیز رخ‌داده است. بااین‌حال، منبع معتبر برای واقعه عاشورا، کم نداریم و ازاین‌جهت، واقعه عاشورا بی‏نظیر است؛ زیرا هیچ واقعه‏ای همانند عاشورا، بااین‌همه جزئیات نقل نشده است. از دیگر سو، تاریخ‌پژوهان با روش‏های مختلفی به‌نقد گزارش‏های مربوط به کربلا می‏پردازند و از این طریق، می‏توان به میزان اعتبار این گزارش‏‏ها پی برد.
 

تبرئه یزید از واقعه عاشورا و به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام و یارانش، با واقعیات تاریخی در تعارض است و حتی بزرگانی از اهل سنت هم به آن اذعان دارند.
شبهه بی گناهی یزید در واقعه کربلا

پرسش:
برای سخنانی که مولوی مجیب الرحمن درباره قیام امام حسین و مقصر نبودن یزید بیان کرد و اینکه امام حسین علیه‌السلام درخواست بیعت با یزید داشت، چه توضیحی وجود دارد؟
 

پاسخ:
مولوی مجیب الرحمن انصاری (خطیب اهل سنت افغانستان که در انفجار تروریستی یازدهم شهریور 1401 در مسجد گذرگاه ولایت هرات کشته شد) در ضمن سخنانی که کلیپ آن در فضای مجازی منتشرشده، ضمن تأکید بر مظلومیت امام حسین علیه‌السلام، یزید را در شهادت آن حضرت بی‌گناه شمرده و تنها تقصیر یزید را کوتاهی در مجازات قاتلان امام حسین علیه‌السلام می‌داند. او ادعا می‌کند که «امام حسین حاضر شد با یزید بیعت کند ولی به او اجازه ندادند» و ازاینجا نتیجه می‌گیرد که «امام حسین با یزید دشمنی نداشت»! نیز ادعا می‌کند که برخی از علمای اهل سنت و جماعت، یزید را «سخت مقصّر می‌دانند» و برخی هم می‌گویند: «نه؛ چون [به شهادت رساندن امام حسین علیه‌السلام] به دستور یزید نبود و وقتی این قضیه رخ داد، چندین روز گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت و از خانواده امام حسین علیه‌السلام پذیرایی کرد و [آن‏ها را] با اعزاز و اکرام رهسپار مدینه کرد».
آیا به‌راستی، یزید دستور قتل امام حسین را نداده بود؟ آیا در فاجعه کربلا بی‌تقصیر بود؟ آیا یزید از شنیدن خبر شهادت امام حسین ناراحت شد و چند روز گریست؟ آیا با خانواده امام حسین با احترام برخورد کرد؟

بررسی گناه کار یا بی گناهی یزید
تلاش برای تبرئه یزید، با واقعیات تاریخی سازگار نیست و مطالبی که در بی‌گناهی یزید گفته می‌شود، هیچ مؤیدی در منابع تاریخی ندارد. بااین‌حال، از دیرباز برخی از وابستگان یا علاقه‌مندان به خاندان بنی امیه کوشیده‌اند با توجیهاتی شگفت، دامان یزید را از ننگ جنایات کربلا پاک کنند و یا دست‌کم، نقش او را در این فاجعه کم‌رنگ نشان دهند و یا بگویند او توبه کرد پس سزاوار لعن نیست!

اما واقعیت چیست؟

1 ـ دستور صریح یزید به قتل امام حسین علیه‌السلام
به گزارش یعقوبی (م. بعد از 292 ه.ق) در همان شبی که خبر مرگ معاویه به مدینه رسید، نامه‌ای نیز به دست ولید بن عتبه حاکم مدینه داده شد که یزید در آن نوشته بود: «هنگامی‌که این نامه‏ام به تو رسید، حسین بن على و عبدالله بن زبیر را احضار کن و آن دو را به بیعت با من وا‌دار. پس اگر زیر بار نرفتند، آن دو را گردن بزن و سرهاى آن‌ها را نزد من بفرست. مردم را نیز به بیعت فراخوان و هر که سر باز زد، همان حکم را درباره او و درباره حسین بن على و عبدالله بن زبیر اجرا کن. والسلام».(1) 
ابن اعثم کوفی (م. 314 ه.ق) نیز مضمون دستور یزید را همین‌گونه و با تعابیری متفاوت نقل کرده است: «به همراه پاسخ این نامه، سر حسین بن علی را نیز نزد من بفرست. اگر چنین کنی، فرماندهی سپاهی بزرگ را به تو خواهم داد و پاداش و بهره فراوانی نزد من خواهی داشت و این، نعمتی یگانه است. والسلام»(2) .(3)  البته در نقل طبری، مضمون نامه با این تعبیر آمده است: «حسین و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را به‌شدت وادار به بیعت کن؛ چنان‏که هیچ راه گریزی نداشته باشند و بیعت کنند».(4) گویا در این نقل، مضمون نامه یزید نقل به معنا شده و دستور صریح مبنی بر قتل امام حسین از آن حذف‌شده است. ولی حتی اگر همین متن را هم عین عبارت یزید بدانیم، با توجه به این‏که یزید می‌دانست این افراد مخصوصاً امام حسین علیه‌السلام به‌سادگی بیعت نخواهند کرد، روشن است که با تأکید بر لزوم سخت‌گیری شدید برای بیعت، چراغ سبزی برای قتل امام به حاکم مدینه داده است.
یزید بعدها همین دستور را به عبیدالله بن زیاد نیز داد؛ چنان‏که وقتی امام حسین علیه‌السلام در کربلا اقامت فرمود، ابن زیاد نامه‌ای به او نوشت که ابن ‌اعثم کوفی مضمون آن را این‌گونه گزارش کرده است: «‌ای حسین! به من خبر رسیده که در کربلا منزل گزیده‌ای. یزید بن معاویه نیز برای من نوشته است بر بالشی تکیه ندهم و از نان سیر نشوم [یعنی خیلی سریع به این مسئله رسیدگی کنم] تا این‌که یا تو را به خداوند ملحق کنم (به شهادت برسانم) یا این‌که حکم من و یزید بن معاویه را بپذیری. والسلام».(5) ازاین‌رو، ابن زیاد از کشتن امام حسین پشیمان نبود و این کار را اطاعت از دستور یزید می‌دانست. به نقل ابوحنیفه دینوری (م. 282 ھ.ق)، وقتی کسی به عبیدالله گفت از کشتن امام حسین پشیمانی، او ‌گفت: «این‏که من حسین را کشتم، به این سبب بود که او بر پیشوای حاکم (یزید) و بر مردمى که در کارى متفق بودند، خروج کرد و پیشوا براى من نوشت و به من دستور قتل او را داد و اگر خطایى باشد، بر عهده یزید است‏.»(6)  ابن ‌اثیر جزری (م 630 ھ.ق) این عبارت را چنین گزارش کرده است: «کشتن حسین، به اشاره یزید بود که مرا بین کشته شدن خودم و کشتن حسین مخیّر نمود. من هم کشتن حسین را انتخاب کردم.»(7)  

2 ـ اظهار شادمانی یزید از شهادت امام حسین علیه‌السلام
بر اساس گزارش‌های تاریخی، یزید ابتدا از شهادت امام حسین علیه‌السلام خرسند بود؛ ولی بعد که با واکنش‌های تند اطرافیان مواجه شد، دریافت که این کار برای او تبعات بسیاری دارد و به‌حسب ظاهر، از کار عبیدالله بن زیاد تبرّی جست. حال آن‌که اگر او راضی به کشتن امام نبود، از همان ابتدا باید ناراحت می‌شد. او با خواندن شعر شنیعی با مطلع «لعبت هاشم بالملک فلا…» رضایت خود از حادثه کربلا را آشکار کرد و از انتقام کشتگان بدر سخن گفت(8)   و این نشان می‏دهد که خاطره‏‏ها و کینه‏های تلخ جنگ بدر، از طریق خانواده به او منتقل‌شده بود.
به‌علاوه، در گزارش‌های تاریخی تصریح‌شده است که هنگام ورود کاروان اسرا به شام، شهر را آذین‌بندی کرده بودند و اهل‌بیت در میان هلهله و صدای دف و طبل و شادی مردم وارد شهر دمشق شدند.(9)  آیا منطقی است که مردم دمشق این‌همه تدارکات را بدون اذن و رضایت یزید فراهم کرده باشند؟! فرض کنیم یزید از اقدامات عبیدالله در کوفه خبر نداشت؛ آیا از چند صد متری کاخ خود هم خبر نداشت؟ آیا مردم اطراف خود را هم نمی‌توانست از شادی در شهادت فرزند رسول خدا صلی‌الله علیه و آله منع کند؟

3 ـ عدم قصاص یا مجازات جانیان کربلا
اگر هیچ گزارشی دال بر این نداشتیم که یزید خود، دستور به قتل امام حسین علیه‌السلام داده و از قتل او شادمان بوده، بازهم نمی‌توانستیم بپذیریم که او از قتل امام ناراحت بوده است؛ زیرا اگر ناراحت بود، می‌بایست عبیدالله بن زیاد و عمر سعد و دیگر دست‌اندرکاران جنایات کربلا را مجازات کند. ولی هیچ گزارش معتبر یا حتی نامعتبری نداریم که نشان دهد یزید حتی یکی از سربازان دون‌پایه لشکر عمر سعد را مجازات یا حتی توبیخ کرده باشد! این، نکته‌ای است که مجیب الرحمن نیز خود بدان معترف است و می‌گوید: «یگانه غفلتی که از یزید سر زد، این بود که در مقابل قاتلین امام حسین تصمیم جدّی نگرفت»! پس یزید هرگز از جنایت کربلا ناخرسند نبود و اگر هم اظهار ناراحتی کرده باشد، مصلحتی بوده و آن‌هم بعد از افشاگری‌های حضرت سجاد و حضرت زینب و اعتراض برخی از حضار و اطرافیان بوده است. این هم که «یزید سه روز برای امام حسین گریست!» دروغی بیش نیست و هیچ مستند تاریخی ـ چه معتبر و چه نامعتبر ـ در این‌باره وجود ندارد.

4 ـ دیدگاه علمای اهل سنت
آنچه گذشت، نمونه‌هایی از گزارش‌های تاریخی است که نشان می‌دهد به شهادت رساندن امام حسین علیه‌السلام به دستور یزید بوده و یزید بر این کار اصرار هم داشته و از آن خرسند بوده است! بااین‌حال، شگفت است که مجیب الرحمن از یک‌سو مدعی است «اهل سنت و جماعت، همه بالاجماع معتقدند که امام حسین مظلومانه شهید شد و هر کسی که در قتل امام حسین دست داشته، یا شرکت داشته، و هر انسانی که به قتل امام حسین راضی بوده، ازنظر اهل سنت و جماعت انسان‌هایی فاسق و فاجر و بدبخت و شقیّ هستند» و از سوی دیگر، یزید را تبرئه می‌کند و لعن او را ناروا می‌شمارد.
شایان گفتن است که بسیاری از دانشمندان اهل سنت، دست یزید را آغشته به خون امام حسین علیه‌السلام و شهادت امام را به دستور یزید دانسته‌اند. سعید بن مسیّب (م حدود سال 95 ھ.ق) که از تابعیان معروف و یکی از فقهای هفتگانه مدینه بوده و در زمان حادثه کربلا نیز بین چهل تا پنجاه سال داشته، قتل امام حسین و اهل‌بیت رسول خدا صلی‌الله علیه و آله را به یزید نسبت می‌داد و سال‌های خلافت او را شوم می‌دانست!(10)   شمس‌الدین ذهبی (م 748 ھ.ق) از بزرگان اهل سنت، دلیل بی‌برکت بودن عمر یزید و دشمنی مردم با وی و خروج افراد بر او را جرائم او ازجمله «قتل الحسین واخوته و آله» می‌داند.(11)  
ابن جوزی (م. 597 ه.ق) که از علمای بزرگ اهل سنت است، یزید را ملعون می‌دانست و حتی بر روی منبر او را لعن کرد. نوه او (معروف به سبط ابن جوزی) نقل می‌کند: در آن روز، از جدّ من درباره یزید پرسیدند و او پاسخ داد: «نظر شما چیست درباره مردی که سه سال حکومت کرد. در سال اول حسین را به شهادت رساند. در سال دوم به مدینه حمله کرد و سه روز [تصرف در جان و مال و ناموس مردم] مدینه را برای سربازانش حلال دانست و در سال سوم کعبه را با منجنیق خراب کرد؟!». آنان گفتند: «چنین کسی را لعنت می‌کنیم». جد من نیز گفت: «پس لعنتش کنید».(12) 

5 ـ پذیرش مذاکره یا بیعت با یزید
در سخنان مجیب الرحمن تأکید شده است که امام حسین علیه‌السلام پیشنهاد کرد: «اجازه بدهید بروم با یزید بیعت کنم» و ازاینجا نتیجه می‌گیرد که: «معلوم می‌شود امام حسین با یزید دشمنی نداشت». این سخن نیز بسیار عجیب و دور از تحقیق است و هدفی جز تبرئه و تطهیر یزید ندارد. اگر امام حسین با یزید دشمنی نداشت، پس این‌همه فجایع به چه دلیل رخ داد؟ خودداری امام از پذیرش ولایت‌عهدی یزید در زمان معاویه، خودداری از بیعت با او پس از مرگ معاویه و خروج امام از مدینه و آن‌همه سخنان افشاگرانه علیه یزید در مکه و در میان مسیر که در کتب متعدد تاریخی و حدیثی ثبت‌شده، اگر از سر دشمنی با یزید نیست، پس از سر چیست؟!
اما این‏که امام حسین علیه‌السلام سه پیشنهاد داده و حاضرشده به شام نزد یزید برود و با خود او مذاکره کند یا با او بیعت کند، مطلبی است که در برخی منابع تاریخی آمده است؛ ولی تردیدهای جدّی در درستی آن وجود دارد. اصلاً امام از سال‌ها قبل و در همان زمان حیات معاویه با خلافت یزید مخالفت کرده بود و او را فردی فاسد خوانده بود. به‌علاوه، اگر قرار بود با یزید بیعت کند، از همان ابتدا از مدینه خارج نمی‌شد و جان خود و خانواده‌اش را به خطر نمی‌انداخت. تعابیری که امام از ابتدا به کاربرد، صراحت در این دارد که به‌هیچ‌عنوان حاضر به بیعت با یزید نبوده است. ازجمله این‏که فرمود: «انّی لا اُبایِعُ لَهُ أبَداً؛ من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد»(13)  و یا این‏که فرمود: «مِثلی لا یُبایِعُ لِمِثلِهِ؛ چون منی با کسی همچون یزید بیعت نمی‌کند»(14) 
نکته دیگر، ابهام در گزارش‌ها و تعارض آن‏ها با یکدیگر است. طبری ابتدا تصریح می‌کند که هنگام مذاکره امام حسین با عمر سعد، یاران هر دو، از آنان فاصله گرفتند و هیچ‌کس نه سخن آنان را می‌شنید و نه صدایی از آنان به گوش کسی می‌رسید. ازاین‌رو، کسی نمی‌دانست میان آنان چه سخنانی ردوبدل شده است. بااین‌حال، مردم به گمانه‌زنی پرداختند و شایعاتی دراین‌باره بر سر زبان‌ها افتاد درحالی‌که نمی‌دانستند قضیه چه بوده. طبری سپس این گزارش را نقل می‌کند که امام حسین علیه‌السلام فرموده: «یکی از سه پیشنهاد مرا بپذیرید: یا به همان‌جایی که ازآنجا آمده‌ام، بازگردم یا دستم را در دست یزید بن معاویه بگذارم و میان من و خود، حکم کند یا مرا به هر یک از مرزهای مسلمانان که می‌خواهید، بفرستید و من هم مانند یکی از ساکنان همان‌جا می‌شوم، با همان وظایف و حقوق»؛ اما بلافاصله سخن عقبه سمعان را نقل می‌کند که گزارشی بسیار صریح است و فصل الخطاب در این بحث شمرده می‌شود. عقبه بن سمعان غلام بود. در روز عاشورا در جنگ شرکت نکرد و بعد هم چون غلام بود، جان سالم به در برد. او گفته است: «همراه حسین علیه‌السلام بودم و با او از مدینه به مکّه، و از مکّه به عراق آمدم و تا هنگام شهادتش از او جدا نشدم و کلمه‌ای با مردم، چه در مدینه، چه در مکّه، چه درراه، چه در عراق و چه در میان لشکر تا روز شهادتش، سخن نگفت جز آن‌که من، آن را شنیدم. بدانید که ـ به خدا سوگند ـ حسین علیه‌السلام آنچه را که مردم می‎‌گویند و می‌پندارند، به آنان، واگذار نکرد. حسین، نه گفت که [می خواهد] دست در دست یزید بن معاویه بگذارد، و نه خواست که او را به مرزی از مرزهای مسلمانان بفرستند؛ بلکه فرمود: مرا وا‌بگذارید که در این زمین پهناور بروم تا ببینم که کار مردم، به کجا می‌انجامد.»(15) 
گزارش عقبه بن سمعان از یک‌سو حاکی از دروغ بودن این ادعا است که امام حاضر به بیعت با یزید شده، و از سوی دیگر، نشان می‌دهد که این شایعه، در همان زمان ساخته‌وپرداخته شده بوده و چیزی نیست که بعدها مورّخان و راویان درست کرده باشند. احتمال دارد که این شایعه با دسیسه عبیدالله بن زیاد و برای تضعیف شخصیت امام ساخته‌شده باشد و یا ممکن است عمر سعد این مطلب را از زبان امام نقل کرده تا شاید بتواند عبیدالله بن زیاد را راضی کند دست از سر امام حسین بردارد تا او هم بتواند بدون ریختن خون امام، برای حکمرانی به ری برود. مؤید احتمال دوم این است که بنا بر نقلی، این سه پیشنهاد در نامه عمر سعد به عبیدالله، از زبان امام حسین مطرح‌شده است.(16)  
خلاصه این‏که هرچند شایعه شده بود که امام حسین علیه‌السلام حاضرشده با یزید بیعت کند؛ ولی این شایعه واقعیت نداشت و به‌دروغ به امام حسین نسبت داده‌شده؛ ولی نویسندگان و ناقلان اموی مسلک، بر آن انگشت تأکید نهادند تا بتوانند دامان یزید را از قتل امام پاک شمارند و جنایت کربلا را تماماً بر عهده عبیدالله بن زیاد بیندازند.(17)  البته چون آتش کربلا را خود یزید شعله‌ور کرده بود، حتی برفرض پذیرش این شایعه نیز نمی‌توان بی‌گناهی یزید را نتیجه گرفت و تنها نتیجه آن برفرض صحت، تأکید بیش‏تر بر مظلومیت امام است.
اما این ادعا که سر امام حسین علیه‌السلام بر نیزه نرفت و گردانده نشد و با اهل‌بیت ایشان با احترام رفتار شد، آن‌قدر مضحک است که ردّ آن نیازی به استدلال ندارد. انبوهی از گزارش‌های تاریخی به‌علاوه وجود مقامات متعددی با عنوان «رأس الحسین» در نقاط مختلف، جای هیچ تردیدی باقی نمی‌گذارد که سر مطهر امام از تن جدا شد و ابتدا به کوفه و سپس به شام فرستاده شد.(18)   

نتیجه:
خلاصه این‏که تبرئه یزید از واقعه عاشورا و به شهادت رساندن امام حسین و یارانش، با واقعیات تاریخ و گزارش‌های متعدد در تعارض است و نه‌تنها شیعیان، بلکه بسیاری از علمای بزرگ اهل سنت نیز تصریح کرده‌اند که قتل امام حسین (ع)، بر عهده یزید است. این هم که گفته‌شده امام حاضر شد با یزید بیعت کند، شایعه‌ای دروغ است که در همان زمان و با اهدافی خاص پراکنده شد به‌هیچ‌وجه قابل‌قبول نیست و اگر هم درست باشد، دلالتی بر بی‌گناهی یزید ندارد.

 

 

پی نوشت:
1. یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ ‏الیعقوبى، ج ‏، ص 241.
2. ابن اعثم کوفی، ابو محمد احمد، الفتوح، ج 5، ص 18.
3. تعبیر «النعمه واحده» گویا به این معنا است که چنین نعمتی نصیب تو شده که دومی ندارد و چنین فرصتی دیگر تکرار نخواهد شد.
4. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج 5، ص 338.
5. ابن اعثم کوفی، ابو محمد احمد، الفتوح، ج 5، ص 84 و 85.
6. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص 284.
7. ابن اثیر، علی بن محمد شیبانی جزری، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۴۰.
8. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد، مناقب آل ابی‌طالب، ج 4، ص 114.
9. برای نمونه، به گزارش معروف خوارزمی از سهل بن سعد ساعدی بنگرید. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج 2، ص 60 ـ 61 (نقل در: گروهی از تاریخ‌پژوهان؛ زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء علیه‌السلام، ج 2، ص 105 ـ 106)
10 طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج ۲، ص ۲۵۳.
11 ذهبی، شمس‌الدین محمد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج 5، ص 30.
12. سبط ابن الجوزی الحنفی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره خواصّ الامه فی خصائص الائمه، ص ۲۶۱.
13. ابن اعثم کوفی، ابو محمد احمد، الفتوح، ج 5، ص 12.
14. همان، ص 14.
15. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج ۵، ص ۴۱۳ ـ 414.
16. همان، ص 414.
17. برای بررسی دقیق‌تر این مطلب ر.ک: گروهی از تاریخ‌پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا علیه‌السلام، ج 1، ص 709 ـ 714.
18. برای آگاهی بیش‏تر دراین‌باره ر.ک: گروهی از تاریخ‌پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا علیه‌السلام، ج 1، ج 2، ص 75 و 118 و 573 ـ590.

 

امام حسین علیه‌ السلام قیام خویش را با هدف اصلاح دین جد خویش و احیای امر به معروف و نهی از منکر آغاز کرده بود و دعوت کوفیان، حجت را بر ایشان تمام کرد.
حرکت امام حسین علیه السلام به کربلا با وجود علم به شهادت

پرسش:
وقتی امام حسین (ع) می دانست با رفتن به سمت کوفه به شهادت خواهد رسید، چرا از این کار منصرف نشد با اینکه بسیاری از اطرافیان حضرت به ایشون گفتند که به احتمال زیاد با رفتن به کوفه جان خود را از دست می دهند. 
البته چون این حرف ها برپایه سابقه مردم کوفه بود و قطعی نبود قبول میکنیم که دلیل کافی نبود تا امام به وظیفه امامت خود عمل نکند. ولی وقتی که مسلم بن عقیل به ایشون نامه نوشت که من را دارند می کشند و مردم کوفه هم بد عهدی کردند، چرا تصمیم امام عوض نشد. 
اصلا اگر قرار بود که تصمیمشان عوض نشود چرا مسلم بن عقیل را برای بررسی اوضاع به کوفه فرستادند؟
 

پاسخ:
یزید در ابتدای حکومتش به والی خود در مدینه دستور داد که حسین بن علی علیه‌السلام باید با او بیعت کند و در صورت عدم بیعت باید کشته شود.(1) اماآن حضرت حاضر به بیعت بایزید نشد و بیان داشت که: شخصی مانند من باشخصی مانند یزید بیعت نمی کند.(2)  لذا امام باهدف امر به معروف ونهی ازمنکر وزنده کردن دین جدش قیام خودرا علیه حکومت اموی وشخص یزید آغاز کرد.(3)   
امام حسین علیه‌السلام بعد از عدم پذیرش بیعت با یزید برای حفظ جان خویش و یارانش از 28 رجب سال 60 ه.ق شبانه از مدینه به سمت مکه حرکت کردند(4)  و از 3 شعبان سال 60 ه.ق(5)  تا روز 8 ذی‌الحجه همان سال در مکه مقیم شدند و در طول این مدت سعی کردند تا دیگر مسلمانان را نیز متوجه خطری کنند که جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد.
نکته قابل تأمل این است که یزید هیچ وقت حاضر نشد درخواست بیعت خود از امام حسین علیه‌السلام و تهدید به قتل امام علیه‌السلام در صورت عدم بیعت بردارد. امام در جوابی که ابن عمر دادند این مسئله را به صراحت بیان کردند. کلام آن حضرت این بود: «ان القوم لایترکونی ...فلایزالون حتی ابایع وانی کاره فیقتلونی»(6)  (این گروه مرا رها نخواهند کرد ...تا من بیعت کنم و من نمی‌خواهم چنین کنم؛ بنابراین آن‌ها مرا خواهند کشت). یزید به حدی بر این تصمیم خود جدی بود که عده‌ای مسلح را با هدف ترور امام در ایام حج به مکه فرستاده بود.(7)  همین امر سبب گردید تا حضرت در این فکر باشند تا در صورت فراهم آمدن شرایط از مکه خارج شوند.
در طول مدت اقامت امام حسین علیه‌السلام در مکه مردم کوفه با فرستادن نامه‌های متعدد از آن حضرت درخواست کردند تا ایشان به کوفه بیاید تا با کمک آن‌ها بتواند در مقابل حکومت یزید و امویان قیام کند. کثرت این نامه‌ها و درخواست‌ها به‌گونه‌ای بود که آن حضرت برای بررسی صحت و سقم ادعای کوفیان مسلم بن عقیل را به سوی آنان فرستاد. مسلم نیز بعد از رسیدن با کوفه در نامه‌ای به امام حسین علیه‌السلام تعداد زیاد بیعت‌کنندگان را تأیید کرد و امام را به کوفه دعوت کرد.(8)  بر اساس این نامه تعداد بیعت‌کنندگان ۱۲ هزار(9)   یا 18 هزار(10)  و بر اساس نقل برخی مورخان تمام مردم کوفه برای بیعت و حمایت از امام با مسلم پیمان بسته بودند.(11)  
بر اساس این نامه تعداد بیعت‌کنندگان برای برپایی قیامی در کوفه کافی بود و با اتکا به همین موضوع بود که امام حسین علیه‌السلام با دریافت نامه مسلم، رهسپار کوفه شد.(12) اما بعد از اینکه خیر شهادت در میانه راه به امام حسین علیه‌السلام رسید آن حضرت به چند دلیل حرکت خویش به سمت کوفه را ادامه دادند:
1. درخواست فرزندان و برادران مسلم انتقام‌گیری از قاتلان مسلم بن عقیل بود(13)  که حضرت را برای ادامه راه مصمم‌تر کرد.
2. جایگاه امام(ع) با حضرت مسلم متفاوت بود و این احتمال که کوفیان در مواجهه با امام به خود بیایند وایشان را یاری فرمایند وجود داشت. این مطلب را برخی یاران حضرت به آن حضرت بابیان این مطلب یادآوری کردند که: و الله ماانت مثل مسلم ابن عقیل ولوقدمت الکوفه لکان الناس الیک اسرع(14)   (شما مثل مسلم نیستید، اگر به کوفه بروید مردم به سرعت به شما خواهند پیوست).

نتیجه:
امام حسین علیه‌السلام قیام خویش را با هدف اصلاح دین جد خویش و احیای امر به معروف و نهی از منکر آغاز کرده بود. یزید نیز دستور داده بود که امام یا باید بیعت کند یا باید کشته شود. هنگامی‌که امام در مکه بود و مردم را برای قیام دعوت می‌نمود تنها مردم کوفه برای یاری امام اعلام آمادگی کردند. تعداد زیاد بیعت‌کنندگان با امام به حدی بود که حجت را بر ایشان تمام کرد و آن حضرت تصمیم گرفتند تا به سمت کوفه حرکت کنند. بعد از شهادت مسلم بن عقیل نیز آن حضرت با توجه به مشورتی که با یاران خویش داشتند ادامه سفر به سمت کوفه را انتخاب کردند.

جهت مطالعه‌ی بیشتر:
در این زمینه مطالعه کتاب تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا علیه‌السلام نوشته جمعی از تاریخ‌پژوهان به سرپرستی استاد مهدی پیشوایی که از سوی انتشارات موسسه امام خمینی در قم چاپ شده است.

 

پی نوشت:
1. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴۱.
2. ابن اعثم کوفی، ابو محمد احمد، الفتوح، ج 5، ص 11.
3. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، مکتبه المفید، ج 1، ص 188.
4. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۶۰.
5. همان.
6. ابن اعثم کوفی، ابو محمد احمد، الفتوح، ج 5، ص 25.
7. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 99.
8. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج ۵، ص ۳۹۵.
9 دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص ۲۴۳.
10. ابن سعد، الطبقات الکبرى متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ج ۱، ص ۶۵.
11. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج ۵، ص ۳۹.
12. گروهی از تاریخ‌پژوهان؛ زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء علیه‌السلام، ج ۱، ص ۵۸۸-۵۹۲.
13. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 3، ص 168.
14. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج 5، ص 398.

صفحه‌ها