مدرنیته

رضا شاه پهلوی و ایجاد ساختار آموزشی مدرن
ماجرای آموزش عالی در ایران، در سال 1231 شمسی توسط امیرکبیر با عنوان دارالفنون تأسیس گردید که رشته‌های متعددی در آن آموزش داده می شد.

پرسش:

نقش رضاشاه پهلوی در ایجاد ساختار آموزشی مدرن در ایران چه بود؟ آیا به‌راستی رضاشاه، پدر دانشگاه در ایران است؟

پاسخ:

نوسازی‌های انجام‌شده توسط رضاشاه یکی از مهم‌ترین معیارهای قضاوت تاریخ درمورد دوران سلطنت وی است. شکل‌گیری فرایند‌های تربیتی و آموزشی مدرن به‌عنوان زیربنای دگرگونی تربیتی و عبور از آموزش سنتی، تأثیر عمیقی در شکل‌گیری نسل‌های صدسال اخیر داشته است. برخی رضاخان را پدر نظام آموزشی نوین و به‌وجود آورنده دانشگاه و نظام آموزش عالی می‌دانند که جامعه ایرانی را از سیستم سنتی و ناکارآمد قبلی به سیستم مدرن و جهانی منتقل ساخت و نقش بی‌بدیلی در ترقی جامعه ایرانی ایفا کرد. واقعیت تاریخی دراین‌باره چیست؟

1. تاریخچه تأسیس دانشگاه تهران؛

علی‌اصغر حکمت، کفیل وزارت معارف و از کنشگران جدی در عرصه توسعه آموزش مدرن در ایران، در زمستان 1312 در خاطراتش آورده است: «در یکی از شب‌های فرخنده اواخر بهمن ۱۳۱۲ جلسه هیئت وزرا در حضور شاه در عمارتی که اکنون مقر کاخ ملکه پهلوی است تشکیل شـده بـود، سـخن از آبادی تهران و عظمت ابنیه و عـمارت و قـصور زیـبای جدید در میان آمد، مرحوم فروغی رئیس‌الوزرا در این باب به شاهنشاه تبریک می‌گفت. دیگر وزیران نیز هر یک به تحسین و تمجید زبـان گشوده بـودند. چون نوبت به بنده نگارنده رسید که بـه سمت کفیل وزارت معارف در آن میان حاضر بودم گویا خداوند متعال به قلب من الهام کرد که عرض کردم در آبادی و عظمت پایـتخت البته شکی نیست، ولی نقصی که دارد این است که این شهر هنوز عـمارت مخصوص اونیورسیته (دانشگاه) ندارد و حیف است که این شهر نوین از دیگر بلاد عالم از این حیث واپس ماند. شـاه بـعد از اندک تأملی گفتند‌: بسیار خوب آن را بسازید».(1) دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ ه. ش در مساحتی به وسعت ۲۱ هکتار تأسیس شد. ازآنجاکه دانشگاه تهران، از معتبرترین مراکز آموزشی و وابسته به آموزش عالی ایران است و از آن با تعابیر دانشگاه مادر و نماد آموزش عالی یاد می‌شود، از‌آن‌جهت که این دانشگاه در دوران پهلوی اول یعنی حکومت رضاشاه تأسیس شده است، طبیعتاً برخی وی را نیز پدر نظام آموزشی نوین و به وجود آورنده دانشگاه و نظام آموزش عالی در ایران معرفی می‌کنند. در حالیکه ماجرای آموزش عالی در ایران به این شکل نیست.

2. تاریخچه آموزش عالی در ایران؛

پیدایش نظام مدرن آموزشی به دوران ناصرالدین‌شاه و به همت شخص میرزا محمدتقی خان فراهانی، مشهور به امیرکبیر و تأسیس دارالفنون که آن را نخستین دانشگاه مدرن تاریخ ایران می‌دانند، در سال 1231 شمسی برمی‌گردد. نظر امیرکبیر در ایجاد دارالفنون در درجه اول به دانش و فن جدید معطوف بود و بعد به علوم نظامی توجه داشت. این معنی از نامه‌های امیرکبیر راجع به رشته تدریس استادان استخدام‌شده روشن می‌گردد. رشته‌های تحصیلی دارالفنون بازتاب تخصص‌های نخستین گروه از معلمان اتریشی و ایتالیایی بود و عمدتاً خصلت نظامی داشت: پیاده‌نظام، توپخانه، سواره‌نظام، هندسه، معدن‌شناسی، پزشکی و جراحی، فیزیک و داروسازی و علاوه بر این با تاریخ، جغرافی، فارسی و عربی نیز آشنا می‌شدند. زبان‌های اروپایی نیز در برنامه‌های آموزشی جای مهمی داشتند. معلمان اتریشی فارسی نمی‌دانستند و مترجمانی هم که زبان آلمانی بدانند به‌اندازه کافی در دسترس نبودند. درنتیجه، فرانسه به‌عنوان زبان آموزشی در دارالفنون پذیرفته شد. تعداد زیادی از دانش آموزان در کلاس زبان فرانسه شرکت می‌کردند؛ اگرچه تنها هنگامی‌که به سطحی از ورزیدگی می‌رسیدند که به آن‌ها اجازه پی‌گرفتن سایر کلاس‌هایشان ‌داده می‌شد.(2) پس‌ازآن نیز در سال 1296 دارالفنون، با تغییراتی، دارالمعلمین مرکزی نام گرفت که دارای دو سطح مقدماتی و عالی بود. سطح مقدماتی، برای تربیت دبیران مدارس ابتدایی و سطح عالی جهت تربیت دبیران مدارس دبیرستان فعالیت می‌کردند.(3)

3. نخستین دانشگاه مدرن ایران؛

اما نکته مهم‌تر آن است که برخلاف آنچه مشهور است، اولین دانشگاه ایران، دانشگاه تهران نیست. بلکه دانشگاه خوارزمی است که در سال 1297 شمسی در دوره قاجار تأسیس و بعداً یکی از هسته‌‌های اصلی در تأسیس دانشگاه تهران گردید.(4) مدرسه عالی طب نیز سال‌ها پیش از روی کار آمدن رضاشاه فعالیت داشت و پزشک تربیت می‌کرد. پزشکان فارغ‌التحصیل این مدرسه در درجه تخصص و استادی بودند. این مدرسه در سطح تخصصی در دو رشته امراض نسوان (بیماری زنان) و کحالی (چشم‌پزشکی) پذیرش دانشجو داشت.

4. فرایند تأسیس و توسعه دانشگاه تهران؛

دانشگاه تهران بر پایه مدارس عالی تخصصی یا همان تجمیع و توسعه دانشکده‌ها شکل گرفت؛ مثلاً دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصاد طبق گزارش پایگاه اینترنتی دانشگاه تهران این‌گونه شکل گرفته است: «هنگامی‌که در 1313 ش دانشگاه تهران تأسیس شد آنچه دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی نام گرفت درواقع نهادی بود شکل‌گرفته از ادغام سه مدرسه سیاسی، مدرسه حقوق و مدرسه عالی تجارت. مدرسه سیاسی یا مدرسه علوم سیاسی در نیمه شعبان 1317 هجری قمری برابر با 28 آذرماه 1278 هجری شمسی در چارچوب وزارت امور خارجه تأسیس شد. مدرسه حقوق در 1298 هجری شمسی در چارچوب وزارت عدلیه بنیاد نهاده شد. مدرسه عالی تجارت را نیز در 1304 داور وزیر وقت فواید عامه به وجود آورد. دو مدرسه نخست در اسفندماه 1305 به پیشنهاد وزارت معارف و تصویب هیئت‌وزیران وزارتخانه‌های متبوع خود جدا و ضمیمه وزارت معارف شدند. در سال بعد از ادغام این دو، مدرسه حقوق و علوم سیاسی پا به عرصه وجود گذاشت. مدرسه تجارت نیز در 1306 از وزارت فواید عامه جدا شد و زیر نظر وزارت معارف قرار گرفت و در 1309 در مدرسه حقوق و علوم سیاسی ادغام شد. نهاد جدید نیز چهار سال بعد با نام دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی در چارچوب دانشگاه تهران قرار گرفت.»(5)

5. تاریخچه پیدایش دبیرستان در ایران؛

همچنین ادعا می‌شود که دبیرستان توسط رضاشاه در ایران تأسیس شد، درحالی‌که پیش از روی کار آمدن رضاشاه و پیش از کودتای سوم اسفند، در تهران حداقل 17 دبیرستان وجود داشت که سه تای آن دخترانه بود. ایران پیش از کودتا، دارالمعلمات (دانشسرای تربیت‌معلم) داشت. هدف از تأسیس درالمعلمات تربیت دبیران لیسانسه برای آموزش در دبیرستان‌ها بود. بدین ترتیب توسعه آموزش عالی نیز پیش از کودتا انجام گرفت. ایجاد و توسعه دبیرستان‌ها موجب شد تا تعداد داوطلبان ورود به مؤسسات آموزش عالی افزایش یابد و مدرسه عالی طب، مدرسه عالی تجارت، مدرسه عالی فلاحت و... دانشجویانشان بیشتر شود. درنتیجه بنیادهای توسعه آموزش عالی در ایران را پایه‌گذاری کند.(6)

6. ارزیابی عملکرد سلطنت پهلوی اول و دوم در حوزه آموزش؛

دوران پهلوی اول و دوم، دورانی بود که ایران ازلحاظ علمی و آموزشی نتوانست توفیق چندانی بیابد و وابستگی شدیدی از این لحاظ در ایران به چشم می‌خورد. به حدی که یرواند آبراهامیان استاد دانشگاه پرینستون آمریکا و آکسفورد انگلستان وضعیت آموزشی در ایران در انتهای دوران پهلوی را این‌چنین شرح می‌دهد: «درست است که اجرای برنامه‌های اجتماعی در بهبود وضعیت آموزشی و امکانات بهداشتی بسیار مؤثر بود، اما این نکته نیز صحت دارد که ایران پس از دو دهه یکی از بدترین کشورها در بخش مرگ‌ومیر کودکان و نسبت پزشک به بیمار در خاورمیانه بود. یکی از پایین‌ترین نرخ‌های آموزش عالی مربوط به این کشور بود. افزون بر این، 68 درصد از جمعیت بزرگ‌سال بی‌سواد بودند، 60 درصد از کودکان نمی‌توانستند دوره دبستان را به‌صورت کامل طی کنند و تنها 30 درصد از داوطلبان کنکور می‌توانستند وارد دانشگاه‌ها شوند. در این میان شمار افراد متقاضی تحصیل در خارج از کشور رو به رشد بود. در دهه 1970/1350 شمار پزشکان ایرانی مستقر در نیویورک بیشتر از شهرهای غیر از تهران بود. اصطلاح "فرار مغزها" نخستین بار برای ایران به کار گرفته شد...»(7)

 

نتیجه‌گیری

ساخت دانشگاه و مدارس عالی و مدرن در ایران قدمتی بیش از صدسال دارد و عملکرد آموزشی رضاشاه، تجمیع و توسعه این دانشگاه‌ها بود آن‌هم زمانی که ایران به قول علی‌اصغر حکمت، از تمام بلاد دنیا واپس ‌مانده بود. اگرچه ساخت و توسعه دانشگاه از هر مسئول و مقامی شایسته تقدیر است، اما هیچ‌وقت حکومت پهلوی و سردمداران آن، پدر آموزش نوین نبوده و کارنامه درخشانی در رشد تحصیلی کشور نداشته‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. تاریخچه دانشگاه تهران، پایگاه دانشگاه تهران، https://ut.ac.ir/fa/page/200/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87.

2. اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید، تهران، موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، چ2، 1370 ش، ج ۱، ص ۲۹۴ تا ۲۹۷.

3. آشنایی با دانشگاه تهران، همشهری آنلاین، 24 اردیبهشت 1387، hamshahrionline.ir/xsy2.

4. قدیمی‌ترین دانشگاه‌های ایران کدم‌اند؟ باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران، 30 خرداد 1402، iscanews.ir/xd5Yb.

5. درباره دانشکده حقوق و علوم سیاسی، پایگاه اینترنتی دانشگاه تهران، https://tcs.ut.ac.ir/acquaintance-with-the-university/faculty-of-law-and-political-science/.

6. گزارش تاریخ|آیا رضاشاه سنگ بنای آموزش عالی را در ایران گذاشت؟ خبرگزاری تسنیم، 7 خرداد 1399، https://tn.ai/2274354.

7. آبراهامیان، یرواند، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1387 ش، ص 253 تا 255.

از آنجائيكه موضوع وبلاگ ما اين است كه آيا سنت گرا هستيم يا مدرنيته حال مي بايست هر كسي تكليف خود را در اين مورد مشخص كند زيرا زندگي انسانها را عقيده ها جهت دار و هدفمند مي كنند و به عبارتي غايت زندگي بستگي به نوع عقيده دارد آنجا كه امام حسين (ع) مي فرمايند ( انما الحيواه عقيده و جهاد ) يعني زندگي در گرو عقيده است بالاخره انسانها بر پايه ي عقيده شان مالشان را جانشان را آبرويشان را از دست مي دهند و آيا بهتر نيست كه بدان معامله اي كه مي كند در عوض چه چيزي را بدست مي آورد به همين خاطر باز سازي عقيده خيلي مهم است در باز سازي عقيده مجبور است يا ستنت گرا باشد و يا مدرنيته حال بايد بررسي كرد كه آيا بايستي كل از سنت گرا بودن خارج شويم و به مدرنيته بودن رو آوريم يا اينكه در سنت اصلاحاتي كرد و اگر قرار است اصلاحاتي صورت گيرد در كدام قسمت تحول پيدا مي شود لازمه تحول در سنت چيست از انجائيكه سنت ها بر اساس معيارهاي آن جامعه و همچنين بر اساس رشد انسانهاي آن جامعه بوجود مي آيد و فروعاتش مختص زمان خودش است ولذا لازم است بر اثر تحول انسانها آن فروعات نيز متحول گردد و الا جوابگوي نيازهاي نسل جديد نخواهد بود براي تحول سازي در سنت اولا مي بايست مشخص نمود اصول ها و فروع ها كدام اند ثانيا غايت اصول ها براي چيست با بررسي اديان و ظهور پيامبران در طول تاريخ دو اهداف مشترك در ميان آورندگان اديان مشاهده ميشود 1- دعوت به توحيد 2- خبر از وجود جهان ديگر بقيه ي مسائل مربوط ميشود به بهداشت و معاملات و سياست و اخلاقيات اگر در ميان امت اختلافي باشد در اين امور است چون اين امور بستگي به محيط زندگي و عقايد اقليمي انسانها دارند مثلا قوه قضائيه مي بايست تعزير در شلاق را متحول كند و به جاي آن تعزيرهاي سازنده جايگزين نمايد بعنوان نمونه در يكي از شهر ها فردي به جرمي كرده بود و مدرك تحصيلي اش زير ديپلم بود قاضي به جاي تعزير در شلاق متهم را وادار كرده بود كه اگر ظرف دو سال بتواند مدرك ديپلم را بگيرد تعزير او بخشوده خواهد شد يا در خود زمان رسول الله مي بينيم اسيران را تشويق مي كردند اگر به ده نفر بيسواد خواندن و نوشتن ياد دهند آزاد خواهند شد يا اقتصادي كه در سنت بود اين بود كه زكوه به پنج قلم اصلي آن زمان تعلق دارد و امروزه نيز به سنت عمل ميشود با اين حساب سرمايه داران امروزي مي بايست از اين زكاه معاف شوند و در ساير فروعات نيز به همين منوال است درست است كه اديان الهي حكومت و سياست و اقتصاد و بهداشت و اخلاقيات دارد ولي اينها اصل دين نيستند اينها خادمان دين هستند اصل دين كه خودش مخدوم است عبارت است از دعوت به توحيد و يادآوري پس از اين جهان متاسفانه در هر دوره اي اين رسالت اصيل پيامبران فراموش شده شعائر بجاي آنها نشسته است درست است كه شعائر نشان دهنده اصول هاست ولي بر اثر تبليغ پوچ اصولها فراموش شده و فروعات به جاي اصول ها اصل شده اند شعائر ها همانند مانور در ارتش است مانور به خودي خود چيزي نيست ولي نشان دهنده واقعيتي است كه بعدا اتفاق خواهد افتاد و اماده شدن براي آن اتفاد واقعي است شعائر نيز به خودي خود چيزي نيستند بلكه نشان دهنده آن اصول ها هستند هزاران بار به مكه رفتن و شعائر را بجا آوردن بدون شناخت اصول ها ارزشي ندارد در هر مانوري كه در ارتش انجام ميشود اهداف و فرضيه ها در نظر گرفته ميشود و مانور روي آن فرضيه انجام ميگيرد و در شعائر نيز بايستي اصول ها مورد شناسائي قرار گيرند و بر اساس شناختي كه از اصول پيدا ميشود شعائر را بسمت آن اصولها جهت دار شوند

پرسش: تحول در سنت شرح : از آن جائي كه موضوع وبلاگ ما اين است كه آيا سنت گرا هستيم يا مدرنيته ،حال مي بايست هر كسي تكليف خود را در اين مورد مشخص كند زيرا زندگي انسان ها را عقيده ها جهت دار و هدفمند مي كنند . غايت زندگي بستگي به نوع عقيده دارد، آن جا كه امام حسين (ع) مي فرمايند ( انما الحيواه عقيده و جهاد ) يعني زندگي در گرو عقيده است. بالاخره انسان ها بر پايه عقيده ، مال شان، جان شان و آبروي شان را از دست مي دهند و آيا بهتر نيست بدان معامله اي كه مي كند ،در عوض چه چيزي را به دست مي آورد ..........
پاسخ: پرسشگر گرامي
با سلام و دعا براي قبولي عبادات و توفيق بندگي و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز
آنچه نوشته ايد ،مبحثي مهم و البته بسيار قديمي در خصوص ماهيت و حقيقت شريعت و موقعيت آن در منظومه معرفتي دين است. دراين خصوص نگاهي دقيق و عميق نداشته، به برخي نظريات سطحي در اين زمينه بسنده كرده و از همان نتيجه گيري نموديد .
نزاع بين سنت و مدرنيته امري است كه در تبيين هاي گوناگون مفهوم سنت و مدرنيته معاني گوناگوني به خود مي گيرد . همچنين ، داراي مصاديق و فروع مختلفي است كه تطبيق آن بر مقوله ظواهر شرع و حقايق و اهداف مترتب بر آن خود داراي ايرادات مختلف است . اصولا تطبيق انسان هاي سنت گرا يا مدرن بر متمسكين به ظواهر شريعت و افرادي كه به چنين دستوراتي تقيد ندارند، از اساس تطبيقي نادرست و غير واقعي است .

اما فارغ از اين بحث اصولا نگاه اسلام نگاهي معتدل و بينابين در مقوله سنت و مدرنيته است .نه هر چيز را به اسم سنتي بودن مقدس و ارزشمند مي داند و نه هر امري سنتي را مذموم مي پندارد . در مقابل نه هر نماد مدرنيته را مذموم و مطرود مي انگارد و نه هر مظهر و نماد مدرنيته را ارزشمند و لايق جايگزيني به جاي امور سنتي مي داند .
در حقيقت اسلام در امور زندگي فردي و اجتماعي بشر اصول و كلياتي را تعريف نموده كه رسيدن به اين اهداف مي تواند از طريق هر ابزار و اسبابي انجام بپذيرد . پيشرفت هاي تكنولوژيك در اين زمينه نقش مهمي ايفا مي نمايند ، به شرطي كه خود اسباب و ابزار سنتي در هويت و ماهيت عمل نقش كليدي نداشته باشند . به نوعي در مجموعه اهداف اصلي تعريف نشوند .
اما در خصوص سنتي خواندن تعبد به دستورات ديني و ظواهر شريعت به نظر مي رسد ابتدا لازم است تبييني دقيق و كامل از فلسفه شريعت داشته باشيم ؛ در فرهنگ معرفتي اسلام جايگاه شريعت هرچند ماهيتي چند گانه داشته و اصولي مانند تنطيم امور زندگي بشر و مسير دادن به كليه اعمال و رفتار انسان در رابطه با خود و جامعه و خدا به گونه اي كه بيش ترين سود و منفعت كوتاه و دراز مدت را براي او به دنبال داشته باشد ؛ در اين مجموعه قرار مي گيرد ؛ اما ماهيت اصلي اين اعمال تشكيل روح تعبد و بندگي و تسليم در انسان است .
از اين رو توجه و تامل در ظواهر و ماهيت صوري اعمال و ايجاد رابطه بين اين اعمال و نتايج فرضي آن ها از ارزش افتاده ، تفاوت موقعيت هاي زماني و مكاني و فرهنگي و خلاصه تحول ساختار زندگي بشر تاثير چنداني بر ماهيت و هويت اصلي اعمال شرعي نخواهد گذاشت .
از اساس نگاه كاركرد گرايانه به دستورات شرعي و توجه به نتايج و فوائد مستقيم آن ها انحرافي عميق در معارف ديني به حساب مي آيد . هرچند در حدود دهه هاي 50 و 60 به شدت در جامعه ما ترويج مي شد ، اما به مرور زمان مروجين و مدعيان اين نظريه خود به نادرستي اين تفكر تا حدودي واقف شدند .
ديدگاهي كه دستورات باب طهارت و نجاست اسلام را تنها دستوراتي بهداشتي مي داند ، از اساس با يك انحراف بينشي و جهت گيري و پسش داوري خود خواسته مواجه است كه با هيچ يك از اصول و مباني ديني قابل تطبيق نيست ؛
هر نظريه اي نيازمند استدلال و برهان قابل قبول براي اثبات صدق خود است . اگر قرار باشد تنها با طرح يك فرضيه ،دين را تقسيم به دو بخش مهم و اصلي و كمك ارزش و فرعي كرده، ماهيت اصيل اديان را همان توحيد و معاد معرفي كنيم و شرايع و دستورات گوناگون فرعي را تنها ابزار و راهكارهايي در مسير تحقق ان اصول و اهداف بلند بدانيم و هيچ برهان و دليلي بر اين حقيقت اقامه نشود ، نمي توان ذره اي ارزش و اعتبار براي اين فرضيه قائل شد .
در عين حال كه اصولا اين نظريه به هيچ وجه با متون و منابع متقن اديان قابل تطبيق نبوده ،نمي توان درستي و حتي احتمال درستي آن را با شواهد و قرائن موجود در منابع ديني تاييد نمود .
البته در متن شرايع هم گاهي اهداف و مقاصد معيني بيان شده است كه به مرور زمان مي توان از ابزار و اسباب گوناگون در مسير رسيدن به آن اهداف بهره گرفت ، اما اين بدان معنا نيست كه ماهيت و حقيقت شريعت و همه دستورات شرعي را اين گونه ببينيم و با پيشرفت هاي تكنولوژيك آن ها را ناكارآمد و بي ثمر بدانيم .