سیاسی

با بازگشت دوباره ترامپ به قدرت، احتمال افزایش تنش‌ها در روابط دو کشور افزایش یافته است. رویکردهای خصمانه ترامپ، می‌تواند به تحولات نگران‌کننده‌ای منجر شود.

پرسش:

امکان افزایش تنش بین ایران و آمریکا در دوران ترامپ وجود دارد یا خیر؟ سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال دولت ترامپ چگونه باید باشد؟ آیا راهبرد و تدبیر مشخصی دراین‌باره اندیشیده شده است؟

پاسخ:

مقدمه

فضای سیاسی و روابط بین‌الملل همواره تحت تأثیر تصمیمات و اقدامات مقامات دولتی قرار دارد. در این میان، روابط ایران و آمریکا به‌عنوان دو کشور تأثیرگذار در سطح منطقه‌ای و جهانی، همواره در کانون توجه سیاست‌گذاران و تحلیل‌گران بوده است. با بازگشت دوباره دونالد ترامپ به کاخ سفید و اعلام موضع‌گیری‌های جدید او در حوزه سیاست خارجی، این روابط به‌شدت تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. سؤالاتی در این زمینه مطرح می‌شود که درک عمیقی از تحولات آینده را ضروری می‌سازد. آیا با توجه به سوابق و تصمیمات ترامپ در دوره قبلی ریاست‌جمهوری، احتمال افزایش تنش‌های بین دو کشور وجود دارد؟ باید به این نکته توجه کرد که طرفین به دلیل وجود چالش‌های عمیق و بی‌اعتمادی، با دقت و احتیاط بیشتری به رفتارهای یکدیگر پاسخ خواهند داد. در این میان، سیاست جمهوری اسلامی ایران نسبت به دولت جدید آمریکا چگونه باید طراحی شود؟ تحلیل دقیق و جامع از وضعیت کنونی و برنامه‌های آتی ایران می‌تواند به این سؤال پاسخ دهد. همچنین، آیا راهبرد و تدبیری مشخص برای مواجهه با چالش‌های جدید اندیشیده شده است؟ پاسخ به این سؤالات نه‌تنها به درک دقیق‌تر از روابط ایران و آمریکا، بلکه به طراحی آینده استراتژی‌های ملی ایران کمک خواهد کرد و می‌تواند مسیرهای مختلفی را درزمینه دیپلماسی، امنیت و توسعه اقتصادی مشخص کند.

 

متن پاسخ:

۱. بررسی امکان افزایش تنش بین ایران و آمریکا در دوره ریاست جمهوری ترامپ

با بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، امکان افزایش تنش در روابط ایران و آمریکا به طرز قابل‌توجهی بالا رفته است. ترامپ که در انتخابات 2024 به پیروزی رسیده، رویکردهای پیشین خود را که شامل سیاست‌های فشار حداکثری علیه ایران می‌شود، دوباره به کار خواهد گرفت. همچنین بررسی‌های صورت‌گرفته نشان می‌دهد که پیشرفت‌های اخیر ایران، به‌ویژه درزمینه برنامه هسته‌ای، حساسیت دولت‌های غربی را دوچندان کرده و احتمال درگیری مستقیم میان ایران و اسرائیل با مداخله آمریکا را افزایش داده است.(1)

 تحلیل‌های دیگری وجود دارد که نشان می‌دهد دیپلماسی همچنان به‌عنوان یک گزینه قابل‌اجرا مطرح است و این فرصت می‌تواند به تعامل مجدد با ایران بینجامد.(2) درنتیجه، شکاف‌های عمیق و بی‌اعتمادی میان دو کشور و همچنین اقداماتی که ترامپ در راستای افزایش فشار نظامی اتخاذ خواهد کرد، طبعاً نگرانی‌هایی را برای ایران به همراه دارد.(3)

 

۲. سناریوهای جمهوری اسلامی ایران در قبال اقدامات و خیالات ترامپ

سیاست جمهوری اسلامی ایران باید به سمت یک رویکرد متوازن و فعال حرکت کند. ایران باید خود را برای سناریوهای چندگانه آماده کند تا بتواند در برابر سیاست‌های ترامپ مقاومت کند. کارشناسان بر این باورند که «هم مذاکره و هم جنگ» باید راهبرد اصلی ایران باشد(4) این رویکرد بر این اساس است که جمهوری اسلامی باید از یک‌سو برای رسیدن به توافقات عزتمندانه و کاهش تنش‌ها اقدام کند و از سوی دیگر برای هرگونه جنگ یا درگیری نظامی آماده باشد. توافق عزتمندانه با آمریکا، همچنین می‌تواند هزینه‌های ناشی از تحریم‌های جدید را کاهش دهد و به دولت ترامپ اجازه دهد که با دستاوردی در میدان دیپلماسی به خود افتخار کند. از طرف دیگر، عدم اقدام برای مذاکره و تنها تکیه‌بر گزینه نظامی ممکن است به تشدید تحریم‌ها و احتمال وقوع جنگ منجر شود که برای هر دو طرف هزینه‌زاست.(5)

 

۳. راهبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با اقدامات ترامپ

تدابیر و راهبردهای مشخصی در این زمینه ارزیابی شده است. ایران باید بر روی تقویت پایه‌های اقتصادی و نظامی خود تمرکز کند تا بتواند از خود در برابر فشارهای آینده دفاع کند. همچنین، مقامات ایرانی باید بر تقویت اجماع داخلی و شفاف‌سازی مواضع خود در برابر دولت ترامپ تمرکز کنند.(6) این کار می‌تواند علاوه بر جلوگیری از افزایش تنش‌ها، شرایط را برای مذاکره و تعامل مثبت آماده کند. روندهای موجود نشان می‌دهد که دبیران وظیفه دارند از فرصتی که پیش روی آن‌ها است به‌خوبی استفاده کنند؛ بنابراین، اتخاذ رویکرد فعال در دیپلماسی و بهبود شرایط اقتصادی به شکل‌گیری یک محیط امن و پایدارتر منجر خواهد شد.(7) به‌علاوه، ازنظر اقتصادی، ایجاد تعاملی مثبت با دیگر کشورها نیز می‌تواند به کاهش هزینه‌های تنش‌ها کمک کند و به ایران این امکان را بدهد که در صحنه جهانی نقشی مؤثرتر ایفا کند.

 

نتیجه‌گیری

تحلیل روابط ایران و آمریکا در دوران ترامپ، به‌وضوح بر پیچیدگی و چالش‌های جدی آن تأکید دارد. با بازگشت دوباره ترامپ به قدرت، احتمال افزایش تنش‌ها در روابط دو کشور به شکلی چشم‌گیر افزایش یافته است. رویکردهای خصمانه و فشار حداکثری که به‌صورت عمده در سیاست خارجی او به چشم می‌خورد، می‌تواند به تحولات نگران‌کننده‌ای منجر شود. در این شرایط، ایران باید با دقت بر سیاست‌های خود تمرکز کرده و آماده مواجهه با سناریوهای مختلفی باشد که می‌تواند شامل گزینه‌های نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی باشد. سیاست جمهوری اسلامی باید بر اساس یک استراتژی دوگانه شامل مذاکره و توان نظامی شکل گیرد. این استراتژی نه‌تنها ایران را در برابر فشارها مقاوم‌تر خواهد کرد، بلکه امکان کاهش تنش‌ها و دستیابی به توافقات عزتمندانه را نیز فراهم می‌آورد. درنهایت، ایجاد اجماع داخلی و شفاف‌سازی مواضع از سوی ایران می‌تواند به تقویت موقعیت کشور در مذاکرات و کاهش تنش‌ها منجر شود.

پی‌نوشت‌ها

1. بهرامی راد، پرستو، «فرصت‌های محدود ایران برای مذاکره مستقیم با دولت ترامپ»، اکوایران، ۷ بهمن ۱۴۰۳، کدخبر: ۸۲۶۶۶، https://ecoiran.com/fa/tiny/news-82666.

2. هافمن، جان، از فشار حداکثری تا مذاکره، راهبرد ترامپ در برابر ایران چیست؟»، فرارو، 14 دی 1403، کد خبر: ۸۱۵۷۰۰، https://b2n.ir/r77828.

3. گروه نویسندگان، «استراتژی مواجهه با ترامپ»، دنیای اقتصاد، ۱۴۰۳/۱۱/۲، شماره خبر: ۴۱۴۶۴۶۶، https://donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-4146466.

4. حسینی، سید محمد، «آیا می‌توان توافق ایران با آمریکا در دولت دوم ترامپ را پیش‌بینی کرد؟»، دیپلماسی ایرانی، ۱۳ دی ۱۴۰۳، کد خبر: ۲۰۳۰۳۳۵، https://B2n.ir/h53114.

5. ابوالفتح، امیرعلی، «موضع ترامپ در قبال ایران چگونه است؟»، خبر آنلاین، ۱۴۰۳/۰۸/۲۲، شناسه خبر: ۱۲۷۷۴۲۴، https://www.afkarnews.com/fa/tiny/news-1277424

6. فرجی راد، عبدالرضا، «ترامپ قصد دارد برای چند ماه ایران را آزمایش کند تا ببیند آیا می‌تواند از طریق گفت‌وگو به نتیجه برسد یا خیر»، اعتماد آنلاین، ۱۴۰۳/۱۱/۰۷، کد خبر: 696653، https://www.etemadonline.com/tiny/news-696653.

7. گروه نویسندگان، «نشست بررسی راهبردهای ایران در قبال دولت جدید آمریکا»، خبرگزاری میزان، 2 بهمن 1403، کد خبر: ۴۸۱۶۰۰۴، https://www.mizanonline.ir/00KCrU

کاهش گسترده ارزش پول ملی، اگر همراه با کاهش قدرت خرید مردم باشد،احتمال بروز پیامدهایی همچون اعتراضات اجتماعی و ناامیدی به آینده را افزایش می‌دهد.

پرسش:

پیامدهای سیاسی و اجتماعی کاهش گسترده ارزش پول ملی چیست و آیا راهکاری برای کاهش تأثیر این پیامدها وجود دارد؟

پاسخ:

مقدمه

کاهش ارزش پول ملی به معنای کاهش ارزش واحد پول یک کشور، نسبت به قیمت طلا یا سایر پول‌های خارجی است. در سالیان اخیر، ارزش پول ملی کشورمان به‌صورت پیوسته، کاهش یافته است. آیا امکان حفظ ارزش پول ملی وجود دارد؟ عوامل مختلف کاهش پول ملی ایران چیست و چه پیامدهای اجتماعی و سیاسی دارد؟

متن پاسخ

1. اهمیت و ارزش پول ملی

افزایش یا کاهش ارزش پول ملی می‌تواند نقش زیادی در اقتصاد یک کشور ایفا کند. بر اساس نظریات اندیشه‌مندان بزرگ علم اقتصاد، کاهش ارزش پول ملی مؤثرترین ابزار برای از بین بردن یک حکومت است. بر همین اساس، ریچارد نفیو، مسئول تیم طراحی تحریم علیه ایران، در کتاب معروف خودش به اسم «هنر تحریم‌ها» می‌گوید که در سال ۲۰۱۲ و به واسطه اقداماتی که ما انجام دادیم، پول ملی ایران در چند هفته تا سه برابر با کاهش ارزش مواجه شد، یا مثلاً «الیوت آبرامز، نماینده ویژه وزارت امورخارجه آمریکا در امور ایران - در دوران ترامپ - گفته است که فشارهای آمریکا نتایج بزرگی دارد، ارزش پول ایران سقوط کرده است.» اظهار نظر این افراد و دیگرانی همچون مارشال بیلینگزلی، دستیار وزیر خزانه‌داری آمریکا یا جیمز ریکاردز، تحلیلگر ارشد سیا، در کتاب «جنگ ارزی»، همگی نشان از آن دارد که دشمنان ایران «بهترین راه و مسیر تغییر رژیم را در ایران از طریق جنگ اقتصادی و هدف قرار دادن تضعیف پول ملی می‌دانند.»(1) ازاین‌رو مقام معظم رهبری بارها به این جنگ اقتصادی دشمن اشاره کرده و از کاهش ارزش پول ملی به عنوان یکی از مشکلات اصلی اقتصاد نام برده‌اند. ایشان در موارد مختلف از مسئولان اقتصادی خواسته‌اند که برای تقویت پول ملی برنامه‌ریزی و تلاش کنند.(2)

2. پیامدهای سیاسی و اجتماعی کاهش ارزش پول ملی

کاهش گسترده پول ملی همچون سایر مشکلات اقتصادی می‌تواند پیامدهای سیاسی و اجتماعی مهمی به دنبال داشته باشد که از جمله آنها می‌توان به نارضایتی مردم از دولت، بی‌اعتمادی به وعده‌های مسئولان، کاهش مشارکت سیاسی، شکل‌گیری اعتراض‌های اجتماعی، گسترش ناهنجاری‌های فرهنگی، ایجاد حس ناامیدی به آینده در اثر انباشت مشکلات، کوچک‌نمایی پیشرفت‌های کشور در سایر حوزه‌ها از طریق بزرگ‌نمایی مشکلات اقتصادی توسط رسانه‌های معاند و... اشاره کرد.

3. اصلاح برداشت‌های غلط نسبت به کاهش ارزش پول ملی

در زمینه کاهش ارزش پول ملی حداقل دو برداشت اشتباه وجود دارد؛ اول آن که کاهش ارزش پول ملی همیشه بد نیست و در صورت مدیریت صحیح می‌تواند نتایج مثبتی همچون ایجاد مزیت‌های صادراتی و ارزآوری برای کشور، کاهش کالاهای وارداتی و در نتیجه جایگزین شدن آن با کالاهای داخلی داشته باشد. همه این موارد به نوبه خود از دو جهت باعث رشد تولید داخل و فعال شدن چرخه اقتصادی کشور می‌شود. ازاین‌رو برخی کشورها مثل چین در دوره‌هایی اقدام به کاهش ارزش پول خود کرده‌اند(3). نکته دوم که بسیار حائز اهمیت است آن که پایین بودن ارزش پول ملی یک کشور همیشه به معنای وضعیت بد رفاهی مردم آن کشور نیست. همچنین بالا بودن ارزش پول یک کشور لزوماً به معنای خوب بودن وضعیت رفاهی و اقتصادی مردم آن کشور نیست، «چرا که اولاً با حذف چند صفر از واحد پولی کشور می‌توان یک ‌شبه ارزش پول ملی را بسیار بالا برد؛ در حالی که در رفاه عمومی هیچ تغییری رخ نمی‌دهد. در ثانی، بررسی درآمد سرانه در کنار ارزش پول ملی است که می‌تواند وضعیت قدرت خرید مردم را نشان دهد، نه صرف توجه به ارزش پول ملی.(4) متأسفانه ریال ایران جزء کم ارزش‌ترین ارزهای ملی است. معمولاً افراد با شنیدن چنین خبری تصور می‌کنند که «وضع اقتصاد ایران از همه‌ کشورهای دنیا بدتر است و متوسط رفاه یک ایرانی، از رفاه افراد سایر کشورها کمتر است»؛ اما «بر اساس آمارهای بانک جهانی، ایران در سال 2020 میلادی در شاخص قدرت خرید سرانه رتبه‌ 85م دنیا را از میان 197 کشور کسب کرده است؛ یعنی اگر جهان را به دو نیمه تقسیم کنیم، ما در نیمه بالایی قرار داریم و به‌طور میانگین، قدرت خرید مردم در 112 کشور از ما ایرانیان کمتر است... این نشان می‌دهد که اسکناس‌های بی‌ارزش‌ترین پول دنیا، چندان هم بی‌ارزش نیست و توانسته قدرت خرید ایرانیان را از 112 کشور بالاتر نگه‌ دارد.»(5) با این توضیح آنچه که به عنوان اثرات نفی کاهش ارزش پول ملی بیان شد، وقتی بروز می‌کند که در کنار این کاهش، قدرت خرید مردم هم کاهش یابد.

4. راهکارهای کاهش تأثیر این پیامدها

برای کاهش پیامدهای سیاسی و اجتماعی در اثر بی‌ارزش شدن پول ملی باید در درجه اول، ریشه مشکل را اصلاح کرد. اولین گام در این راستا تلاش بیشتر مسئولان برای تقویت ارزش پول ملی و قدرت خرید مردم متناسب با جنگ اقتصادی دشمن است. اقداماتی مانند پرداخت یارانه یا سبد معشیتی نیز می‌تواند در کوتاه مدت و به عنوان یک راهکار موقت به کاهش این پیامدها کمک کند. یک راهکار بسیار مهم در اینجا توجه افکار عمومی به جنگ شناختی و رسانه‌ای دشمن است. دشمن تلاش دارد در کنار تحریم اقتصاد کشور و تضعیف ارزش پول ملی، چنین وانمود کند که مردم ایران بدبخت‌ترین مردم جهان هستند و گویا در هیچ زمینه‌ای پیشرفت نداشته‌اند، اما همان طور که اشاره شد آمار بانک جهانی خلاف این ادعا را نشان می‌دهد. در همین راستا مطالعه کتاب ارزشمند «صعود چهل‌ساله 1 و 2» به خوبی نشانگر پیشرفت کشور مبتنی بر آمار بین‌المللی در حوزه‌های مختلف است. مردم ایران به برکت انقلاب اسلامی و با مقاومت مثال‌زدنی خود توانسته‌اند به‌رغم هشت سال جنگ تحمیلی، بیش از چهار هزار تحریم اقتصادی، ترور صدها تن از نخبگان و دانشمندان ایرانی و ده‌ها توطئه داخلی و خارجی، به پیشرفت‌های حیرت‌آوری دست یابند. همان گونه که در عرصه هسته‌ای، نانو، هوا و فضا، پزشکی، سلول‌های بنیادی، نظامی و... توانسته‌ایم جزء رتبه‌های اول جهانی باشیم، در عرصه اقتصاد هم می‌توانیم به مراتب وضعیت بهتری داشته باشیم، به شرط آن که مسئولانی که با رأی خود سرکار می‌آوریم، همچون شهید حاج قاسم سلیمانی باشند تا بتوانند با کمترین امکانات، بزرگ‌ترین نقشه‌های دشمن را نقش بر آب کرده و کشور را از وابستگی نظامی به آمریکا تبدیل به یک قدرت مستقل منطقه‌ای کنند.

نتیجهگیری

با توجه به آنچه گفته شد، کاهش گسترده ارزش پول ملی، اگر همراه با کاهش قدرت خرید مردم باشد، احتمال بروز پیامدهایی همچون اعتراضات اجتماعی و ناامیدی به آینده را افزایش می‌دهد. راهکار اصلی جلوگیری از این پیامدها، تقویت اقتصاد کشور و توجه مسئولان و افکار عمومی به جنگ اقتصادی و رسانه‌ای دشمن است.

پی‌نوشتها

1. صمصامی، حسین، هدف دشمن در جنگ اقتصادی، تضعیف ارزش پول ملی است، پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری(مد ظله)، 18/12/1400ش، https://khl.ink/f/49723.

2. ر.ک: پیام نوروزی، 01/01/1398ش؛ بیانات به مناسبت عید غدیر، 10/05/1399ش؛ بیانات در جلسه با هیئت دولت، 02/06/1399ش.

3. پورابراهیمی، محمدرضا، سه‌گامِ مجلس برای تحقق رونق تولید، پایگاه اطلاع‌رسانی مقام معظم رهبری (مدظله)، 17/01/1398ش، https://khl.ink/f/42136.

4. چرا «ریال ایران بی‌ارزش‌ترین پول دنیا شد» بی‌ارزش است؟، خبرگزاری تسنیم، 20/09/1401ش، https://tn.ai/2808590.

5. چرا «ریال ایران بی‌ارزش‌ترین پول دنیا شد» بی‌ارزش است؟، خبرگزاری تسنیم، 20/09/1401ش، https://tn.ai/2808590

روابط ایران و روسیه و مقابله با بحران های پیش رو
ایران و روسیه به‌عنوان دو قطب قدرت، با نظام سیاسی تک‌قطبی مخالف‌اند. این مسئله سبب تهدیدهای نظامی، امنیتی، سیاسی و اقتصادی جدی برای این دو کشور شده است.

پرسش:

آیا روسیه شریک استراتژیک جمهوری اسلامی ایران است؟ نقش روابط ایران و روسیه در مقابله با بحران‌های پیش روی دو کشور چیست؟

پاسخ:

مقدمه

در ادبیات روابط بین‌الملل برای سیاست خارجی کشورها، چهار جهت‌گیری یا رویکرد «بی‌طرفی، عدم تعهد، انزوا و اتحاد» وجود دارد که کشورها در روابط و سیاست‌هایشان در قبال کشورهای دیگر، یکی ازاین‌رویکردها را در پیش می‌گیرند. اتحاد و ائتلاف یکی از مهم‌ترین رویکردهای امروز در سیاست خارجی است که زمینه‌های متعددی دارد؛ گاهی به‌عنوان سازوکاری برای بیشینه‌سازی قدرت و ایجاد توازن در برابر قدرت‌های دیگر شکل می‌گیرد تا هم کشورها سهم خودشان را از قدرت جهانی افزایش دهند و هم محاسبات غلط ابرقدرت‌ها را برهم زنند، گاهی اتحاد و ائتلاف برای تأمین منافع مشترک طرف‌های شراکت، شکل می‌گیرد و گاهی نیز برای دفع تهدید مشترک. اکنون سؤال بنیادین این است که آیا روسیه شریک استراتژیک جمهوری اسلامی ایران است؟ نقش روابط ایران و روسیه در مقابله با بحران‌های پیش روی دو کشور چیست؟

متن پاسخ در قالب چند مسئله

مسئله اول: شاخص‌های شرکای استراتژیک در روابط بین‌الملل

در ادبیات روابط بین‌الملل، اصطلاحاتی نظیر همکاری استراتژیک، اتحاد استراتژیک و شراکت استراتژیک به کار می‌رود که تفاوت‌های ظریفی دارند؛ اما در معنای عام، متحد و شریک استراتژیک به‌جای یکدیگر استعمال می‌شوند. برای شریک استراتژیک تعاریف متعددی بیان شده است.

 ولادیمیر ساژین، رابطه استراتژیک را شامل ۷ ویژگی می‌داند که عبارتنداز: 1. فقدان تعارضات جدی در روابط دوجانبه،

 2. وجود سطح بالایی از اعتماد متقابل،

 3. روابط شفاف، همکاری‌های گسترده اقتصادی و سیاسی،

 5. هماهنگی در تصمیم‌گیری‌های سیاست خارجی،

 6. مقاومت در برابر نفوذ و

 7. روابط طولانی‌مدت(1).

 در همین چارچوب، زمانی می‌توان وصف استراتژیک را برای بازنمایی روابط دو یا چند دولت به کار برد که سطح هم‌پوشانی منافع ملی و درهم تنیدگی ارزش‌های حیاتیِ طرف‌های رابطه در اندازه‌هایی باشد که تهدید علیه موجودیت و منافع یک‌طرف به معنای تهدیدی علیه طرف دیگر قلمداد شود. شراکت استراتژیک از همکاری استراتژیک، گسترده‌تر است و برای دوام آن، کشورهای عضو، علاوه بر نداشتن اختلاف جدی و داشتن نفع مشترک، باید به سمت ایجاد سازوکارهای دیپلماتیک بالاتر از روابط معمولی، فراهم کردن زیرساخت‌های لازم، شناخت فرهنگی و نداشتن تعارض فرهنگی، فهم مشترک از رویکرد سیاست خارجی و اتفاق‌نظر در اولویت‌ها و ارجحیت‌های بین‌المللی، حرکت کنند.

مسئله دوم: روابط ایران و روسیه؛ استراتژیک یا تاکتیکی؟

در تحلیل روابط تهران و مسکو، رویکردهای خوش‌بینانه، بدبینانه و منفعت محور وجود دارد که می‌توان آن‌ها را از منظر تاکتیکی و استراتژیکی، در دودسته صورت‌بندی نمود؛

1. رابطه تاکتیکی و کوتاه‌مدت؛

برخی استدلال می‌کنند که همکاری ایران و روسیه، تاکتیکی، فرصت‌طلبانه و بر اساس منافع‌کوتاه مدت است که موقتاً اختلافات را تحت تأثیر قرار داده و به نظر می‌رسد روابط دو کشور بر اساس رویکرد مشترک آن‌ها به سیاست بین‌الملل پی‌ریزی شده است. دو کشور خواستار ایجاد و حفظ یک نظم جهانی چندقطبی هستند؛ در حالیکه روسیه این هدف را بیشتر در سطح جهانی می‌بیند و ایران بیشتر بر اجرای خوانش نظم بین‌المللی در منطقه تمرکز دارد. در همین چارچوب مقام رهبری در دیدار با ولادیمیر پوتین در نوامبر سال ۲۰۱۵ اشاره کردند «طرح بلندمدت ایالات‌متحده علیه منافع همه ملت‌ها به‌ویژه دو کشور ما است که می‌تواند توسط همکاری‌های نزدیک‌تر عقیم شود.» طرفداران این دیدگاه معتقدند روسیه با آگاهی کامل از مشکلات فزاینده ایران در عرصه بین‌المللی و تحریم‌های همه‌جانبه، از ایران برای پیروزی در جنگ اوکراین و پیشبرد سیاست‌های جهانی خویش، بهره می‌برد و درعین‌حال نگران افزایش قدرت ایران و تغییر توازن قدرت در منطقه به نفع ایران است و اینجا مرز همکاری با ایران خواهد بود. درواقع همکاری روسیه و ایران مبتنی بر یک گفتمان عمل‌گرایانه در روسیه است و نمی‌تواند استراتژیک باشد.(2) به‌طورکلی بر اساس این دیدگاه، روسیه، در همان پارادایم غرب تعریف می‌شود.

2. رابطه استراتژیک و بلندمدت؛

دیدگاه دوم این است که اگرچه دو کشور از برخی تصمیمات یکدیگر راضی نیستند و اختلافاتی در سیاست‌ها و اولویت‌ها نیز دارند، اما خاورمیانه منطقه‌ای است که برای هر دو کشور اولویت دارد و نه‌تنها تهدید مشترک دارند به‌ویژه بعد از جنگ اوکراین، بلکه منافع حیاتی مشترک نیز دارند. درواقع، تصمیم گیران ج. ا. ایران معتقدند که روابط با مسکو امروز تنها در سطح دفاعی و امنیتی نیست، بلکه در زمینه‌های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، فناوری و فنّاورانه و دفاعی و امنیتی و سایر حوزه‌ها، تعامل نزدیکی دارند که عرضه کردن این روابط به‌ویژه قرارداد راهبردی بلندمدت 2025 به شاخص‌های رابطه استراتژیک، کاملاً شراکت ایران و روسیه را در زمره روابط استراتژیک قرار می‌دهد. البته این دیدگاه خواهان اعتماد یک‌جانبه و غیر محتاطانه نسبت به روسیه نیست؛ بلکه بر مبنای منافع ملی و اولویت‌های راهبردی و توازن، بر تأمین منافع طرفین، تأکید می‌کند و معتقد است 20 سال تلاش ناکام برای پیوستن به باشگاه غرب و اتحادیه اروپا و درنتیجه جنگ با آن‌ها از یک‌سو و اثبات صداقت و قابل‌اعتماد بودن ایران در سیاست خارجی و اتحاد استراتژیک از سوی دیگر و ظهور ایران به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای و جهانی، روسیه را به شراکت راهبردی با ایران کشانده است.(3) این دیدگاه روابط ایران و روسیه را، بهتر تبیین می‌کند و ارزیابی مجموع شرایط و روابط ایران و روسیه، توازن در تأمین منافع، گسترش همکاری از حوزه‌های دفاعی و امنیتی به سایر حوزه‌ها، داشتن منافع و تهدیدهای حیاتی مشترک، داشتن اولویت‌های مشترک، اقدامات مشترک و عوامل دیگر، نشان می‌دهد که روابط ایران و روسیه به سطح شراکت استراتژیک وارد شده است و این مسئله با تطبیق بر شاخص‌های تعامل استراتژیک، کاملاً روشن است. این واقعیت نه‌تنها در اظهارات کارشناسان ایران، بلکه در مواضع مقامات بلندپایه روسیه نیز به چشم می‌خورد. الکساندر دوگین در ارزیابی توافقنامه همکاری جامع راهبردی ایران و روسیه، می‌گوید: «این یک رویداد بسیار مهم و توافقی بر اساس اتحاد استراتژیک بین روسیه و ایران است. طی دهه گذشته روابط روسیه و ایران پویایی بسیار مثبتی داشته و روابط اقتصادی، سیاسی و راهبردی ما بهبود یافته است.» این مسئله با بررسی توافقنامه راهبردی 20 ساله بهتر قابل ارزیابی است؛ توافقنامه‌ای که مشتمل بر یک مقدمه و 47 ماده است و همه حوزه‌های مناسبات دوجانبه را در بر می‌گیرد(4) و به تعبیر دکتر کاظم جلالی(سفیر ایران در روسیه)، در نگارش این توافق، توازن، حفظ استقلال و تمامیت ارضی دو طرف رعایت شده است. به‌روزرسانی توافقنامه 20 ساله قبلی که از سال 2001 امضا شده بود و امکان تمدید 5 ساله نیز داشت، نشان می‌دهد که اولویت‌ها و سطح همکاری، بسیار گسترده و همه‌جانبه، شده است و امروز ایران و روسیه در بسیاری از حوزه‌ها، همگرا و شریک هستند. اگر زمانی این اتحاد، «اتحاد طبیعی» در حوزه اوراسیا بود، امروز ارتقا یافته و به «اتحاد استراتژیک» تبدیل شده است. روابط ایران و روسیه از بحران سوریه به سمت همگرایی پیش رفت و در جنگ اوکراین و تحریم روسیه، تقویت شد.(5)

مسئله سوم: نقش روابط ایران و روسیه در مقابله با بحران‌های پیش روی دو کشور

ایران و روسیه به‌عنوان دو قطب قدرت، با نظام سیاسی تک‌قطبی و یک‌جانبه‌گرا، مخالف‌اند و درصدد برهم زدن این نظام تک‌قطبی برآمده‌اند. این مسئله سبب تهدیدهای نظامی، امنیتی، سیاسی و اقتصادی جدی شده است؛ جمهوری اسلامی ایران با اخراج آمریکا از خاک ایران و سپس اقدام به اخراج آن از منطقه غرب آسیا و به چالش کشیدن اعتبار هژمونیک و منافع آمریکا، بیش از 4 دهه است که با بحران‌های امنیتی، جنگ تحمیلی هشت‌ساله، تجزیه‌طلبی، کودتا و تحریم اقتصادی همه‌جانبه مواجه شده است. روسیه نیز با ورود به نبرد سوریه در مقابل داعش و پیش‌دستی در جنگ اوکراین برای ممانعت از پیش روی ناتو و تغییر مرزها، با فشارهای سیاسی سنگین و تحریم‌های اقتصادی همه‌جانبه موجه گردید. ازآنجاکه دو کشور، منافع و تهدیدات مشترکی دارند؛ هم در سطح جهانی (نظام تک‌قطبی و یک‌جانبه‌گرایی آمریکا)، هم در سطح منطقه‌ای (تهدید ژئوپلیتیک و تلاش برای تغییر مرزها و تضعیف هم‌پیمانان) و هم در سطح ملی (تهدیدات امنیتی، اقتصادی و فنّاورانه)، هم‌افزایی این دو کشور می‌تواند با فعلیت بخشیدن به ظرفیت ژئوپلیتیک، فعال کردن کریدور اقتصادی، کنترل انرژی، هم‌افزایی فناورانه، پشتیبانی سیاسی و اقتصادی، نقش مهمی در خنثی‌سازی این تهدیدات داشته باشد که عمده این امور در توافقنامه جامع راهبردی موردتوجه قرار گرفته و اقداماتی نیز برای تحقق این امور در جریان است.

نتیجه‌گیری:

شراکت استراتژیک، شاخص‌ها و معیارهایی دارد که سنجش روابط ایران و روسیه با توجه به شاخص‌ها، این دو کشور را تبدیل به شریک و متحد استراتژیک نموده است؛ البته این امر به معنای استراتژیک بودن همه تعاملات و همکاری‌ها نیست ولی در بسیاری از موارد ازجمله عرصه‌های مورد تصریح توافقنامه جامع راهبردی، سطح روابط کاملاً راهبردی است. تهدیدات مشترک، منافع مشترک و اولویت‌های مشترک جهانی و منطقه‌ای، در ارتقاء این روابط به سطح راهبردی بسیار مؤثر بوده است. اثرگذاری این روابط در دفع بحران‌های ژئوپلیتیک، دفع فشارهای سیاسی و دیپلماتیک، دفع تهدیدات امنیتی و بی‌اثر کردن تحریم‌های اقتصادی پیش روی دو کشور، کاملاً جدی است.

پی‌نوشت‌ها

1. Sazhin, Vladimir. (2018. Strategic Partnership Between Russia And Iran At a New Phase: What Can The Two Countries Offer Each Other? Jan,12, Available in: www.Iras.ir.

2. اسعدی، بهروز و منوری، سید علی، بررسی روابط ایران و روسیه در قرن جدید؛ اتحاد استراتژیک یا همسویی منافع، فصلنامه علمی رهیافت‌های سیاسی و بین‌المللی، دوره 12، شماره 4، 1401، ص 12-13.

3. اسعدی، بهروز و منوری، سید علی، بررسی روابط ایران و روسیه در قرن جدید؛ اتحاد استراتژیک یا همسویی منافع، فصلنامه علمی رهیافت‌های سیاسی و بین‌المللی، دوره 12، شماره 4، 1401، ص 10-11.

4. پایگاه اطلاع‌رسانی ریاست جمهوری، متن کامل توافقنامه جامع راهبردی ایران و روسیه، سایت اطلاع‌رسانی ریاست جمهوری، 28 دی 1403، شماره 156872، https://president.ir/fa/156872.

ماجرای قرارداد کرسنت
ماجرای کرسنت از مجاری اطمینان‌بخش به همان میزان که در منازعات سیاسی مورد بحث قرار گرفته، مورد بررسی واقع نشده است. به همین دلیل نمی‌توان قضاوت منصفانه ای داشت.

پرسش:

ماجرای قرارداد کرسنت چیست؟ در مناظرات انتخابات ریاست جمهوری شاهد گفتگوهای متعددی درباره این قرارداد و هزینه‌های سنگین آن برای کشور بودیم؛ اما اینک پس از گذشت چند ماه از آن تاریخ، هیچ خبری درباره آن منتشر نمی‌شود. اگر حقیقتاً این قرارداد، برای کشور ما هزینه داشته و دارد، چرا هیچ‌کس آن را پیگیری نمی‌کند؟ آیا دو جناح درباره این قرارداد دچار لجبازی شده‌اند و مردم تاوان آن را می‌پردازند؟ لطفاً منصفانه توضیح دهید. ممنونم.

پاسخ:

مقدمه

پرونده قرارداد گازی-نفتی کرسنت و تبعات بعدی آن ازجمله اتفاقاتی بود که جنجال‌های سیاسی فراوانی به پا کرد که اوج آن در مناظرات انتخابات ریاست جمهوری 1403 بود. این قرارداد به‌عنوان یکی از پر حاشیه‌ترین و حالا یکی از پرضرر و زیان‌ترین قراردادهای خارجی کشور شناخته می‌شود. اگرچه همه طرف‌های منازعه قائل به سرمایه‌سوزی عظیمی برای کشور هستند، اما یک‌طرف منازعه، از قرارداد کرسنت دفاع و طرف مقابل را به لج‌بازی‌های سیاسی که موجب نابودی منافع کشور در این قرارداد عظیم شده است، متهم می‌سازد و طرف دیگر مدعی رخداد خیانت و یک فساد بزرگ در این قرارداد عظیم است. نکته مهم‌تر این ماجرا نهادها و سازمان‌های متولی پیگیری این مسئله است. اگر خیانت و فسادی رخ داده، در کدام محکمه، ابعاد و مجازات خیانتِ تصمیم‌گیران اصلی مشخص شده است؟

متن پاسخ:

1. شرح اجمالی قرارداد کرسنت

در سال ۱۳۸۱ شمسی(1) قرارداد مشهور به کرسنت میان شرکت‌هایی از ایران (در رأس آن شرکت ملی نفت ایران) و شرکتی از امارت شارجه‌ امارات متحده عربی (کرسنت پترولیوم) به امضا رسید که طبق مفاد آن، قرار بود ظرف ۵ سال صادرات گاز ایران به امارات از مبدأ میدان نفتی-گازی سلمان(2) به مدت 25 سال آغاز شود. مدیران وقت شرکت نفت مدعی هستند که طبق طرح اولیه قرار بود گاز تولیدی این میدان به عسلویه بیاید و برای استفاده در صنعت پتروشیمی یا تزریق به شبکه سراسری مورد مصرف قرار بگیرد اما چندی بعد از تصویب طرح توسعه سلمان (در سال 1379 ش)، متوجه شده‌اند که میدان گازی پارس جنوبی بسیار بزرگ‌تر از پیش‌بینی‌های قبلی است و گاز بسیار زیادی دارد. درواقع افق روشنی از تولید و صادرات گاز پیش روی صنعت انرژی و وزارت نفت قرار گرفته بود. در آن مقطع با اطلاع یافتن از بزرگی ذخایر گاز پارس جنوبی به‌درستی برخی از برنامه‌های داخلی وزارت نفت تغییر یافت و تصمیم گرفته شد گاز سلمان را به صادرات تخصیص بدهند. از طرفی آن روز کسی پیش‌بینی نمی‌کرد در دو دهه دیگر ‌مقدار گاز تولیدی کشور کاملاً مصرف و علاوه بر آن دچار ناترازی شوند.(3)

 اما از سال 1381 و روی کار آمدن دولت نهم (به ریاست آقای محمود احمدی‌نژاد) پیرامون قرارداد بزرگ کرسنت انتقادات و مخالفت‌هایی مطرح گردید که آهنگ آن به‌مرور تندتر و تندتر گردید. این مخالفت‌ها از فروش ارزان منابع کشور آغاز شد تا به رشوه‌خواری برای خیانت به کشور(4) در این قرارداد اوج گرفت. البته قرارداد به‌صورت کج‌دار و مریز در حال اجرا بود. آقای حسن روحانی رئیس دولت‌های یازدهم و دوازدهم مدعی است که اولین کسی که به قرارداد کرسنت به‌عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی ایراد گرفت، وی بوده است: «عقد قرارداد طولانی گاز با شرکتی غیر معتبر که بنا بر گزارش‌های دریافتی از وزارت نفت طی سال‌های گذشته عملکردی ضعیف و توأم با نادیده گرفتن حقوق ایران در ارتباط با میدان نفتی مبارک داشته، تکرار تجربه تلخی است که سالیان دراز گرفتار آن خواهیم بود. قیمت و شرایط قراردادی مذاکره شده در مقایسه با منطقه، بسیار پایین و غیرمطلوب است. قرارداد کرسنت احتمالاً آثار منفی اقتصادی درازمدت بر بازار گاز کشور خواهد داشت و هیچ منفعت سیاسی نیز در پی نخواهد داشت. از حدود یک سال پیش سؤالاتی از وزیر نفت درباره قرارداد کرسنت مطرح کرده‌ام که باوجود دستور شما، پاسخی دریافت نشده است... قرارداد مذکور از طریق واسطه‌‌ها و عدم ارتباط مستقیم دولتی با یک شرکت غیر معتبر به امضا رسیده است.»(5)

2. مدعای موافقان قرارداد کرسنت

موافقان قرارداد کرسنت معتقد هستند که صدور گاز از میدان‌های مشترک با قطر به امارات، برای ایران غیر از میلیاردها دلار درآمد، یک نفع استراتژیک داشت و آن اینکه: «ایران در قرارداد کرسنت عمق امنیت ملی کشور امارات را هدف قرار داد، یعنی امارات با استفاده از گاز کشورمان سالانه ۲۰ هزار مگاوات برق تولید می‌کرد و درنتیجه زمانی که می‌خواست صرافی‌ها را تعطیل کند می‌توانستیم سریعاً صدور گاز به این کشور را قطع کنیم و دلار [در آن زمان] به هفت هزار تومان نمی‌رسید.»(6) طرفداران کرسنت مدعی هستند که جناح تندرو با کارشکنی‌های خود مانع اجرای صحیح قرارداد گردید و نتیجه آن شکایت شرکت اماراتی به دادگاه بین‌المللی لاهه(7) و محکومیت ایران به خسارات سنگینی گردید.(8) طرفداران کرسنت مدعی هستند که اگر این قرارداد با رشوه و فساد انجام می‌شد، کل قرارداد ازنظر حقوقی دیگر ارزشی نداشته و ملغی می‌گردید، نه اینکه دادگاه لاهه حکم به جریمه ایران برای خسارت به طرف اماراتی داشته باشد.

3. عوامل استمرار منازعه درباره قرارداد کرسنت

موافقان و مخالفان قرارداد کرسنت سروصدای زیادی به پا کرده‌اند اما دو اتفاق واضح، اجازه پایان یافتن به این منازعه سیاسی را نمی‌دهد. یکی اینکه نهادهای بازرسی و قضایی کشور هنوز به‌صورت واضح به اتهاماتی که راجع به این پرونده به سران و مدیران وقت زده می‌شود پاسخ نداده‌اند. دیگری اینکه متولی اصلی این پرونده یعنی آقای بیژن نامدار زنگنه با صراحت و تندی از افشاگری و دعوت به مناظره در این رابطه دم می‌زند و هنوز این مناظره که کمک شایانی به باز شدن دقیق ابعاد بحث کمک می‌کند، انجام نشده است.(9)

 

نتیجه‌گیری

پرونده کرسنت از مجاری اطمینان‌بخش به همان میزان که در منازعات سیاسی مورد بحث قرار گرفته، بررسی نشده است. به همین دلیل نمی‌توان قضاوت منصفانه و عادلانه‌ای در این رابطه داشت.

پی‌نوشت ها:

1. این ایام مقارن است با دولت آقای سید محمد خاتمی (دولت هشتم) و وزارت نفت آقای بیژن زنگنه. وی در دولت‌های هفتم، هشتم، یازدهم و دوازدهم وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران بوده است.

2. میدان نفتی-گازی سلمان بزرگ‌ترین سکوی نفتی خلیج‌فارس، در فاصله حدود 144 کیلومتری جنوب جزیره لاوان نزدیک مرز آبی ایران و امارات در خلیج‌فارس واقع شده است. پروژه بزرگ میدان سلمان در سال 1379 آغاز گردید. در طول جنگ تحمیلی سکوی سلمان بارها مورد تهاجم هواپیماهای عراقی قرار گرفت و درنهایت توسط نیروهای متجاوز آمریکایی، این مجتمع دریایی به‌کلی منهدم شد با پایان جنگ از اولین اولویت‌های بازسازی صنعت نفت، ساخت و راه‌اندازی سکوی سلمان بود که با توان متخصصان ایرانی در سال 1371 این مهم انجام و پس از بازسازی کامل، به بهره‌برداری رسید.

3. ر.ک: زارعی، نصرالله، همه چیزهایی که باید درباره قرارداد کرسنت بدانیم، پایگاه خبری تحلیلی انصاف نیوز، 2 اردیبهشت 1403، https://ensafnews.com/499099/%D9%87.

4. نامه ۲۴ نماینده مجلس به «اژه‌ای» درباره پرونده کرسنت، خبرگزاری تسنیم، 12 دی 1400، https://tn.ai/2636805.

5. ۱۲ دلیل برای ضرورت محاکمه زنگنه در فساد کرسنت/ پای خاتمی و روحانی هم به میز محاکمه باز می‌شود؟ خبرگزاری تسنیم، 2 آبان 1400، https://tn.ai/2594699.

6. ابوالفضل حسن‌بیگی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس دهم، ماجرای پرونده کرسنت؛ چرا جلیلی حاضر به مناظره با زنگنه نیست؟ پایگاه خبری تحلیلی فرارو، 24 تیر 1403، https://fararu.com/fa/news/754133.

7. دیوان بین‌المللی دادگستری (International Court of justice) که به‌نام دادگاه بین‌المللی لاهه شناخته می‌شود، رکن قضائی اصلی سازمان ملل متحد است که ستاد آن در کاخ صلح شهر لاهه در کشور هلند واقع شده‌است. این دیوان، به اختلافات حوزه حقوق بین‌الملل میان کشورها رسیدگی می‌کند. همچنین ارائه نظر مشورتی در پاسخ به سؤالات حقوقی سازمان‌های بین‌المللی، آژانس‌های تخصصی سازمان ملل و مجمع عمومی سازمان ملل متحد از وظایف اصلی این دیوان است که از آن به‌عنوان صلاحیت مشورتی یاد می‌شود.

8. شرکت اماراتی در دعوای اول خود، دو عدد را ادعا کرد؛ در سال ۸۹ می‌گفت اگر همین امروز به من گاز دهید، ۴ سال تأخیر کرده‌اید. پس از ۸۵ تا ۸۹ یعنی برای ۴ سال عدم‌النفع‌های سرمایه‌گذاری‌اش را محاسبه کرده و به عدد ۴/۹ میلیارد دلار رسیده بود و آن را مطالبه می‌کرد. محور دوم ادعای کرسنت هم این بود که اگر شرکت ملی نفت ایران نخواهد قرارداد را دنبال کند یعنی آن را لغو کند، این‌جا هم باید ۱۹/۵ میلیارد دلار دیگر خسارت به‌طرف اماراتی بپردازد. درنهایت دادگاه حکم به پرداخت ۲ میلیارد و ۴۲۵ میلیون دلاری از سوی ایران داد. زارعی، نصرالله، همه چیزهایی که باید درباره قرارداد کرسنت بدانیم، پایگاه خبری تحلیلی انصاف نیوز، 2 اردیبهشت 1403، https://ensafnews.com/499099/%D9%87.

9. زنگنه: پرونده کرسنت هنوز زنده است، خبرگزاری تسنیم، 24 خرداد 1400، https://tn.ai/2520575 و زنگنه خطاب به سعید جلیلی: چرا حرف‌های خلاف را دوباره تکرار می‌کنید؟ / مناظره کرسنت را فراموش نکنید، 12 تیر 1403، khabaronline.ir/xmpPF.

نقش روسیه در مذاکرات میان ایران و غرب
نقش روسیه در مذاکرات هسته‌ای ایران، ترکیبی از میانجی‌گری و تثبیت جایگاه خود به عنوان یک بازیگر اصلی و هم حفظ توازن میان ایران، غرب و متحدانش، مانند اسرائیل است.

پرسش:

نقش روسیه در مذاکرات میان ایران و غرب چه بود؟ گاهی ادعا می‌شود روسیه در فرایند تنش‌زدایی ایران و غرب، مخصوصاً روابط ایران و آمریکا، اختلال ایجاد می‌کند؛ چرا که روابط نزدیک ایران و غرب، به نفع روسیه نیست. تحلیل شما چیست؟

پاسخ:

مقدمه

مذاکرات هسته‌ای ایران با کشورهای 5+1 در قالب برجام (برنامه جامع اقدام مشترک)، از رویدادهای سیاسی مهم منطقه‌ای و بین‌المللی است که کشورها، به‌ویژه مدعیان قدرت، نمی‌توانستند نسبت به آن بی‌تفاوت باشند. نقش روسیه به عنوان یک قدرت مؤثر در فرایند برجام و تداوم مذاکرات وین بعد از تغییر دولت در ایران، به‌ویژه با برخی مواضع ضد و نقیض میخائیل اولیانوف (نماینده روسها در این گفت وگوها)، قابل بررسی است و برخى معتقدند پوتین، احیاى برجام و کاهش تنش بین ایران و غرب را به نفع خویش نمی‌داند و روسیه در چالش امنیتى گسترده خویش با غرب سعى می‌کند از ظرفیت تنش ایران با غرب استفاده کند و از این دریچه امتیازاتى به‌دست آورد. بنابراین مسکو به روابط عادى تهران با دنیاى غرب تمایلى ندارد و مطلوبِ خود را در ادامه تنش ایران و غرب می‌داند؛ چراکه از دل این تعارضات و فشار جهانی بر ایران، همکاری‌هایی بین ایران و روسیه ایجاد می‌شود. اما این ادعا تا چه میزان واقعی است؟

پاسخ اجمالی

روسیه در مذاکرات هسته‌ای ایران و برجام نقشی محوری داشته است؛ برخی معتقدند پوتین، برجام و کاهش تنش بین ایران و غرب را به نفع خویش ندانسته و مانع تنش‌زدایی از روابط ایران و غرب شده است. در مقابل، برخی به چند دلیل روسیه را حامی برجام و تنش‌زدایی از ایران دانسته‌اند:

 یکم: پیوند ژئوپلیتیکی ایران و روسیه، سبب پیوستگی منافع استراتژیک آنها شده است.

 دوم: با تضعیف جایگاه آمریکا در غرب آسیا، روسیه برجام را ابزاری برای جایگزینی خویش به عنوان هژمون و نمایش چهره میانجی بین‌المللی می‌داند.

 سوم: با مدیریت مسئله هسته‌ای ایران، یک قدرت هسته‌ای بالقوه در همسایگی روسیه دفع شده است.

 چهارم: اشتراک ایران و روسیه در چالش امنیتی با غرب و اشتراک در منافع و اولویت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی، روسیه را به استفاده از ظرفیت ایران به عنوان (دشمنِ دشمنِ روسیه) سوق می‌دهد.

پاسخ تفصیلی

1. موقعیت جغرافیایی ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ایران و روسیه و الزامات سیاسی و امنیتی آن

برای پاسخ دقیق و تحلیل تخصصی این مسئله، باید نسبت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ایران و روسیه، نسبت و روابط این دو کشور با بلوک غرب، عملکرد روسیه در مسئله برجام، ارتباط و عدم ارتباط ایران با بلوک غرب و تأثیر آن بر منافع ملی روسیه و جوانب دیگر قضیه مورد واکاوی قرار گیرند. ایران و روسیه دو قدرت مؤثر و تعیین‌کننده در دو سوی خزر و اوراسیا به‌شمار می‌روند که در مناطق هارتلند و ریملند جهانی قرار گرفته‌اند و این امر سبب شده تا نسبت به سایر کشورهای منطقه، نقش پویاتری در معادلات سیاسی آسیای مرکزی، قفقاز، غرب آسیا و مناسبات جهانی داشته باشند.(1) با اخراج ایالات متحده از منطقه غرب آسیا، به‌ویژه بعد از خروج واشنگتن از افغانستان و عراق و عدم مداخله جدى در سوریه و کاهش تعهدات خود نسبت به متحدان عربى – عبرى و تخلیه تعدادى از پایگاه‌هاى نظامی خویش در کشورهاى دوست، دولت روسیه بیش از پیش به‌دنبال احیاى وجهة هژمونیک خود در این منطقه است. حمایت از برجام می‌تواند جایگاه آمریکا در منطقه را متزلزل کند. در مورد مذاکرات هسته‌اى، روس‌ها به دنبال نقش میانجی هستند و عملاً به مهم‌ترین نقش گفت وگوها بدل گشته‌اند که هم نمایندگى ایران و هم به نوعى مرجعیت همه اطراف مذاکره را بدست گرفته‌اند. بنابر این گزاره، پوتین قصد دارد در مقام یک برنده از چالش دیپلماتیک برجامی خارج شود. ازاین‌رو در سند سیاست خارجی سال 2008، بر حل و فصل دیپلماتیک مسئله هسته‌ای ایران تأکید کرده است و پوتین پس از امضای برجام در سال 2015، آن را یک موفقیت بزرگ برای صلح و امنیت بین‌المللی دانست.(2)

2. منافع و مخاطرات ایران هسته‌ای برای روسیه

محور مناسبات و تعاملات قدرت‌ها در عرصه روابط بین‌الملل، منافع ملی است و کشورها با محور قراردادن منافع ملی به همکاری یا مخالفت با دیگر کشورها می‌پردازند. روسیه نیز به منافع ملى خویش است و در هر رخدادى به‌ویژه در منطقه آسیا و شرق اروپا در جستجوى تطبیق دیپلماسى و حداکثری‌سازی سهم خویش می‌باشد. چنان‌که ایران نیز در صدد تأمین منافع ملی می‌باشد. ایران به عنوان کشورى قدرتمند و تعیین‌کننده در غرب آسیا، داراى ژئوپلیتیک قوی و بهره‌مند از راه‌هاى آبى و هوایى منحصربه‌فرد در پیوستگاه غرب به شرق در همسایگى روسیه و صاحب سهم در پهنه آبى خزر، اهمیت ویژه‌ای برای روسیه دارد و حساسیت آن‌ها را نسبت به برجام به دنبال می‌آورد. روسیه از تبدیل شدن ایران به قدرت هسته‌اى با قابلیت بالقوه تولید سلاح اتمی نگران است؛ چراکه یک قدرت هسته‌اى با جهت‌گیرى مستقل در روابط بین‌الملل را در همسایگى خویش نمى‌پذیرد بنابراین ترجیح می‌دهد میزان تغلیظ و انباشت اورانیوم در ایران تحت نظارت آژانس بین‌المللى انرژى اتمی محدود شود و به خوبى واقف است بهترین و کم هزینه‌ترین راه تحقق این خواسته زنده شدن برجام خواهد بود.

3. اهداف و ترجیحات مشترک و متعارض ایران و روسیه

با وجود تفاوت در ساختن حکومت و قوانین حاکم ایران و ورسیه، دین و زبان متفاوت و ترجیحات منحصر به فرد در سیاست داخلی و خارجی، دو کشور اولویت‌های مشترک و مهمی در سطح منطقه‌ای و جهانی دارند. این مسئله در زمان برجام سطح کمتری داشته، اما اکنون بسیار وسعت یافته است. روسیه در کنار روابط کلان خود با ایران، از متحدین سنتى اسرائیل است و پیوندهاى عمیقى با تل آویو دارد، یکى از مشکلات جدى مسکو، چگونگى تطبیقِ خود با مطالبات متعارض این دو کشور به‌طور همزمان است؛ به‌طوری که موجبات نارضایتى هیچ کدام را فراهم نیاورد. پوتین می‌داند اگر برجام حاصل نشود، اسرائیل بهانه لازم براى ادامه توطئه و خرابکارى علیه تهران را بدست آورده و در نهایت هم روس‌ها و هم آمریکایی‌ها را ناگزیر از انتخاب سخت خواهد کرد؛ پس با احیاى برجام تلاش می‌کنند طرفین را در موضع معتدل‌ترى نگاه دارند و حداقل سایه جنگ را دور کنند.(3) چالش‌های امنیتی روسیه با غرب، استفاده از ظرفیت ایران را به عنوان «دشمنِ دشمنِ روسیه»، مورد تمرکز قرار می‌دهد و روسیه را به استفاده حداکثری از این ظرفیت می‌کشاند.(4)

نتیجهگیری

نقش روسیه در مذاکرات هسته‌ای ایران، ترکیبی از میانجی‌گری، حمایت دیپلماتیک و همکاری فنی بوده و تلاش کرده است تا با میانجی‌گری در مذاکرات، هم جایگاه خود را به عنوان یک بازیگر اصلی تثبیت کند و هم توازن را میان ایران، غرب و متحدانش، مانند اسرائیل، حفظ نماید. همچنین، نزدیکی جغرافیایی و راهبردی ایران و روسیه، مسکو را به حفظ سطحی از روابط استراتژیک با تهران وادار کرده، در حالی که همزمان به دنبال حفظ روابط خود با بلوک غرب است. ازاین‌رو، پس از خروج آمریکا از برجام، مسکو همچنان یکی از حامیان کلیدی این توافق باقی مانده و تلاش کرده است ایران را به همکاری با جامعه بین‌المللی تشویق کند.

پی‌نوشتها

1. علمدار، اسماعیل و کولایی، الهه، تحلیل ژئوپلیتیکی روابط ایران و روسیه پس از انقلاب اسلامی با تأکید بر نظریه توازن قوا مورگنتا، مجله پژوهش‌های جغرافیای سیاسی، سال هفتم، شماره اول، بهار 1401، پیاپی 25، ص103-119.

2. فولادی، فرهاد و دیگران، سیاست خارجی روسیه در قبال جمهوری اسلامی ایران 2012-2018، فصلنامه پژوهش‌های روابط بین الملل، دوره نهم، شماره اول، پیاپی 31، 1398، ص187-218.

3. رحمانی‌فر، روح‌الله، چرا روسیه از برجام حمایت می‌کند؟، دیپلماسی ایرانی، 10 بهمن 1400، ش ۲۰۰۹۴۳۴، مشاهده در لینک زیر:

http://www.irdiplomacy.ir/fa/news.

4. کرمی، جهانگیر و کرامتی‌نیا، رقیه، سیاست خارجی روسیه و پرونده هسته‌ای ایران: از تحریم تا برجام، فصلنامه آسیا مرکزی و قفقاز، شماره 95، 1395ش، ص65-97.

تغییرات شدید اقتصادی با تغییر دولت‌ها در ایران ناشی از ترکیبی از وابستگی اقتصاد به سیاست‌های دولتی، ضعف ساختارهای اقتصادی و تأثیر فشارهای خارجی و... است.

پرسش:

چرا تأثیر دولت‌های مختلف در ایران بر اقتصاد، این‌چنین شدید و عمیق است؟ به‌عنوان نمونه، با گذشت زمان کوتاهی پس از دولت شهید رئیسی، در دوره جدید، با کمبود تأمین انرژی و افزایش تورم عجیب، در سطح گسترده مواجه هستیم، درحالی‌که رشد اقتصادی در سال 401 حدود 4 درصد بوده است. در دولت‌های قبلی نیز چنین تأثیر عمیقی را مشاهده می‌کنیم. آیا این تغییرات دفعی و بی‌قاعده، به معنای نبود ساختارهای اقتصادی محکم در کشور نیست؟ ماجرا چیست؟

پاسخ:

مقدمه

در تاریخ ایران دولت‌ها همواره تأثیر عمیقی بر اقتصاد داشته‌اند؛ به‌گونه‌ای که حضور یک دولت با رشد اقتصادی و حضور دولتی دیگر با کاهش شدید رشد اقتصادی همراه بوده است. دوران پس از انقلاب نیز از این مسئله مستثنا نیست. به‌عنوان نمونه در دولت شهید رئیسی، طبق آمار بانک جهانی، شاهد رشد اقتصادی تا 5 درصد در ایران هستیم، اما طبق تخمین بانک جهانی در دوره جدید با کاهش رشد اقتصادی تا 3 درصد مواجهیم.(1)

 مشکل کمبود تأمین انرژی و افزایش ادامه‌دار تورم از دیگر مواردی است که در دوره دولت جدید با آن مواجهیم؟ دلیل تأثیر عمیق دولت‌ها بر اقتصاد چیست؟ آیا این تغییرات دفعی به معنای نبود ساختارهای اقتصادی محکم در کشور نیست؟

 

متن پاسخ

پاسخ به این سؤال نیازمند بررسی عوامل متعددی است که بر اقتصاد ایران تأثیر می‌گذارند. برخی از مهم‌ترین دلایلی که باعث می‌شوند تغییر دولت‌ها در جمهوری اسلامی ایران تأثیرات شدیدی بر اقتصاد داشته باشند و این تغییرات دفعی و عمیق باشند را می‌توان موارد زیر برشمرد.

 

مهم‌ترین دلایل تأثیر دولت‌ها بر نوسانات رشد اقتصادی ایران

 

1. وابستگی شدید اقتصاد ایران به دولت

وابستگی شدید اقتصاد در ایران به دولت در دو حوزه مهم تصمیم‌گیری و نهادسازی تبلور یافته است که به‌طور مختصر توضیحاتی دراین‌باره ارائه می‌شود.

 الف. تصمیم‌گیری‌های دولت‌محور:

 اقتصاد ایران به‌شدت به سیاست‌های دولت وابسته است. تصمیمات کلیدی اقتصادی، ازجمله نرخ ارز، قیمت انرژی و سیاست‌های تجاری، عمدتاً توسط دولت گرفته می‌شود. این موضوع باعث می‌شود که تغییرات در سیاست‌گذاری دولت، تأثیرات فوری و گسترده‌ای بر اقتصاد داشته باشد. البته در همه اقتصادهای دنیا سیاست‌گذاری‌های اقتصادی به‌نوعی از دولت متأثر است، اما آنچه عمق تأثیر دولت بر اقتصاد را تعیین می‌کند، شدت این وابستگی است.. البته گفتنی است کارشناسان اقتصادی درباره شرایط و میزان دخالت دولت در تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌ها اختلاف‌نظر دارند و بر این اساس، دیدگاه‌ها درباره حجم دخالت دولت در اقتصاد متفاوت شده است.

 ب. نبود نهادهای مستقل اقتصادی:

 در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته، نهادهایی مانند بانک مرکزی یا شوراهای مستقل اقتصادی مسئولیت سیاست‌گذاری اقتصادی را به‌طور مستقل از دولت بر عهده ‌دارند؛ اما در ایران، این نهادها معمولاً تحت تأثیر سیاست‌های کوتاه‌مدت دولت هستند. اگرچه موضوع استقلال نهادی چون بانک مرکزی نیز محل اختلاف میان کارشناسان است، برخی معتقدند که اگر استقلال بانک مرکزی به معنای جدایی سیاست‌های پولی از سیاست‌های مالی نظام اقتصادی باشد، بانک مرکزی از تسلط دولت خارج می‌شود و دولت نمی‌تواند به میل خود و به هر میزان به استقراض از بانک مرکزی یا انتشار پول برای تأمین کسری بودجه روی آورد. درنتیجه ارزش پول ملی حفظ خواهد شد.(2) با توجه به این نکته روشن است که نبود نهادهای مستقل اقتصادی موجب تأثیر عمیق دولت بر اقتصاد می‌شود.

 

2. ضعف در زیرساخت‌ها و ساختارهای اقتصادی پایدار

ضعف در زیرساخت‌ها و ساختارهای اقتصادی ایران عامل دیگر اثر عمیق تغییر دولت‌ها بر اقتصاد ایران است. برخی از مؤلفه‌های این ضعف عبارت‌اند از:

 الف. اقتصاد نفت‌پایه:

 وابستگی شدید اقتصاد ایران به درآمدهای نفتی و نقش بزرگ دولت در اقتصاد، باعث می‌شود که اقتصاد به تغییرات در مدیریت دولتی حساس باشد و هر تغییری در سیاست‌های نفتی، بودجه‌ای، یا دیپلماسی اقتصادی به‌سرعت کل اقتصاد را تحت تأثیر قرار ‌دهد؛ چراکه نفت نقش تعیین‌کننده‌ای در مصارف و مخارج کشور ایفا می‌کند.

 ب. نبود سیاست‌های بلندمدت صحیح و پایدار:

 سیاست‌های اقتصادی در ایران معمولاً کوتاه‌مدت و مبتنی بر رفع فوری مشکلات است. این موضوع باعث می‌شود که هر دولت، سیاست‌های متفاوتی را در پیش بگیرد و اقتصاد کشور به‌شدت ناپایدار شود. برنامه‌ریزی بلند‌مدت صحیح و پایدار و به تعبیر دیگر طراحی سیاست‌های کلان اقتصادی می‌تواند تا حدودی اثرات منفی تغییر دولت‌ها را کاهش دهد.

 

3. عدم اطمینان و پیش‌بینی‌ناپذیری اقتصاد ایران

الف. تغییرات ناگهانی در قوانین و مقررات:

یکی از معضلات نظام اقتصادی ایران تغییر ناگهانی قوانین و مقررات توسط نهادها و سازمان‌های مسئول دولتی است. ازجمله آن‌ها می‌توان به قوانین مربوط به تغییر نرخ ارز، حذف یارانه‌ها، یا اعمال محدودیت‌های جدید بر تجارت اشاره کرد. این تغییرات، فضای عدم اطمینان برای فعالان اقتصادی ایجاد می‌کند و موجب بی‌ثباتی در اقتصاد می‌شود. البته تلاش‌هایی برای رفع این معضل در دولت شهید رئیسی صورت گرفت و تغییر ناگهانی قوانین و مقررات ممنوع شد.(3)

 ب. تورم و انتظارات تورمی:

 اقتصاد ایران به‌شدت از تورم مزمن رنج می‌برد. یکی از مشکلات مهم اقتصاد ایران مزمن شدن تورم در آن است. سیاست‌های اقتصادی دولت‌ها، به‌ویژه در حوزه پولی و ارزی، می‌تواند انتظارات تورمی را به‌سرعت تغییر دهد و به شوک‌های قیمتی منجر شود. این اتفاق موجب رشد بی‌اعتمادی به آینده اقتصاد می‌شود و نتیجه آن عدم کاهش قیمت‌های افزایش‌یافته در دوران شوک قیمتی خواهد بود.(4)

 

4. فشارهای خارجی و تحریم‌ها

الف. نقش تحریم‌ها:

 تحریم‌های اقتصادی تأثیر عمیقی بر اقتصاد ایران داشته و هر دولتی رویکرد متفاوتی برای مقابله با این فشارها دارد. این تفاوت در رویکردها، تغییرات گسترده‌ای در اقتصاد ایجاد می‌کند. برای مثال، در دولت‌های مختلف شاهد سیاست‌های متفاوتی در مورد مدیریت ارز و تجارت خارجی بوده‌ایم. طبیعی است که این سیاست‌ها اثر مستقیم و غیرمستقیم بر روی اقتصاد ایران خواهد داشت.

 ب. وابستگی به واردات:

 ساختار اقتصادی ایران به‌گونه‌ای است که به واردات کالاهای اساسی وابسته است. هرگونه تغییر در سیاست‌های دولت یا روابط خارجی، مستقیماً بر تأمین کالاهای اساسی، قیمت‌ها و تورم اثر می‌گذارد.

 

5. ناکارآمدی ساختار حکمرانی اقتصادی

الف. عدم شفافیت و فساد:

 یکی از مشکلات عمده اقتصاد ایران، عدم شفافیت و فساد در درون سیستم است. این مسئله باعث می‌شود که حتی سیاست‌های مناسب نیز به‌درستی اجرا نشوند و درنتیجه، اقتصاد آسیب ببیند؛ بنابراین میزان تلاش دولت‌ها در مقابله با فساد و بسترسازی برای تحقق هرچه بیشتر شفافیت اثر مستقیم بر اقتصاد ایران خواهد گذاشت.(5)

 ب. نوسان و ناترازی در مدیریت انرژی و منابع:

 کمبود انرژی، مانند برق و گاز، نشان‌دهندة فقدان برنامه‌ریزی بلندمدت و سرمایه‌گذاری کافی در زیرساخت‌های انرژی است. این موضوع نشان‌دهنده ضعف مدیریت در حوزه‌های کلیدی اقتصاد است. هر چه تغییر مدیریت در دولت‌ها به این ضعف بیشتر دامن بزند، اقتصاد ایران با چالش جدی‌تری مواجه خواهد شد. همه آنچه گفته شد به معنای نبودِ ساختارهای قوی اقتصادی است که یکی از دلایل اصلی این مشکلات است.

 

 ساختارهای محکم اقتصادی باید شامل موارد زیر باشند:

نهادهای مستقل و حرفه‌ای: مانند بانک مرکزی مستقل که سیاست‌های پولی را بدون تأثیر از دولت اجرا کند.

سیاست‌گذاری پایدار و قابل پیش‌بینی: که فضای اطمینان برای فعالان اقتصادی ایجاد کند.

تنوع در منابع درآمدی: کاهش وابستگی به نفت و توسعه سایر بخش‌های اقتصادی.

مبارزه با فساد: که اعتماد عمومی و کارآمدی سیستم اقتصادی را افزایش دهد.

تحقق مؤلفه‌های فوق به معنای شکل‌گیری ساختار محکم اقتصادی است که می‌توان امید داشت، تغییر دولت‌ها لرزه‌های شدیدی نمی‌تواند در آن ایجاد کند.

 

نتیجه‌ گیری

ازآنچه نگاشته شد روشن می‌شود که تغییرات شدید اقتصادی با تغییر دولت‌ها در ایران ناشی از ترکیبی از وابستگی اقتصاد به سیاست‌های دولتی، ضعف ساختارهای اقتصادی و تأثیر فشارهای خارجی و... است. برای کاهش این تأثیرات، نیاز به اصلاحات عمیق و ایجاد نهادهای مستقل و قوی در حوزه زیرساخت‌ها، منابع، بازیگران و سیاست‌گذاری اقتصادی وجود دارد.

 

پی‌نوشت‌ها

1. ر.ک: موسوی، حبیب، «گزارش بانک جهانی از اقتصادهای درحال‌توسعه در قرن 21»، اکو ایران، کد خبر: 81925، https://B2n.ir/j84501.

2. ر.ک: «استقلال بانک مرکزی و تأثیرات آن بر متغیرهای کلان اقتصادی»، نشریه اتاق بازرگانی، شماره 13، 1385، ص 14.

3. ر.ک: صدای بورس، کد خبر: 457350، sedayebourse.ir/x5TvH.

4. ر.ک: «مشکل پیش‌بینی‌ناپذیر بودن اقتصاد ایران»، شفقنا، https://fa.shafaqna.com/?p=678774.

5. ر.ک: «فساد و عدم شفافیت، دو معضل اصلی اقتصاد ایران»، خبرگزاری تسنیم، https://tn.ai/539098

آرماگدون، ناظر به نبرد نهایی میان نیروهای الهی و شیطانی در آخرالزمان است که تفاسیر نمادین بسیاری حول آن شکل‌گرفته و سویه‌های نظامی و سیاسی به خود یافته است.
جنگ آرماگدون

پرسش:
منظور مسیحیان از جنگ آرماگدون در آخرالزمان چه چیزی است و در چه زمان و مکانی رخ می‌دهد و چه گروه‌هایی باهم می‌جنگند و آیا حضرت عیسی نیز در آن جنگ حضور دارند؟ آیا در منابع روایی ما نیز به این نبرد اشاره شده است و می‌توان به‌صورت تطبیقی آموزه‌های اسلام و مسیحیت را در این زمینه بررسی کرد؟
 

پاسخ:
در سال‌های اخیر، مباحث آخرالزمانی و فرجام شناسانه، رونق شگرفی یافته و بسیاری از مطالعات سیاسی، نظامی، اجتماعی و دینی را تحت تأثیر خود قرار داده است. فرجام شناسی از موضوعات موردتوجه در هندسه اعتقادی ادیان ابراهیمی بوده و هرکدام به فراخور آموزه‌های خود، تصویری متفاوت و گاه مشابه، از وقایع آخرالزمانی را پیش روی مخاطب قرار می‌دهند.
 در این میان، واقعه ظهور حضرت عیسی در مسیحیت با مسئله جنگ نهایی و ویرانگر که از آن بانام «آرماگدون» یاد می‌شود، مرتبط بوده و ازنظر مسیحیان خصوصاً مسیحیان انجیلی (ایونجلیست‌ها) که شعبه‌ای از پروتستان را تشکیل می‌دهند، آرماگدون جنگ مقدسی است که برای ظهور حضرت عیسی ضرورت دارد.(1) 
 با این مقدمه به سراغ سؤال یادشده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

 نکته اول:
 «آرماگدون»،(2)  واژه‌ای انگلیسی است که از کلمه «هارماجدون»(3)  در زبان یونانی گرفته‌شده که هرچند امروزه این کلمه برای هر رویارویی قاطع و گسترده به کار می‌رود، ولی در اصطلاح خاص، به معنای «نبرد نهایی حق و باطل در آخرالزمان» است.(4) 
 در کتاب مقدس، این کلمه تنها یک‌بار به‌کاررفته و مراد از آن نیز نام مکانی (کوهی) است به زبان عبری که در روز نبرد آخرین، پادشاهان در آن جمع می‌شوند.(5)  در بسیاری از تفاسیر کتاب مقدس، آرماگدون به‌عنوان نمادی از روز بزرگ الهی است که خداوند خشم عادلانه و مقدس خود را بر گناهکارانی که در صف شیطان قرار داشته و هنوز از کار خود پشیمان نشده‌اند، فرو خواهد ریخت.(6) 

 نکته دوم:
 تفاسیری که حول محور «آرماگدون» و جزئیات آن بیان‌شده است، آکنده از تناقضات و نکات ناهماهنگ بوده و عبارات کتاب مقدس نیز به‌گونه‌ای نیست که بتوان مفهوم و معنای روشنی را از آن پیش روی مخاطب گذاشت.
 برخی مکان بودن آرماگدون را منکر شده و نگاهی نمادین به آن دارند، ولی برخی معتقدند که «آرماگدون» همان شهر «مگیدو»(7)  [یا مجیدو] در حدفاصل، سوریه، فلسطین و مصر است که کتاب مقدس این شهر را سابقاً ملک کنعانیان دانسته و بیان داشته است که یوشع این شهر را با حوالی آن به تسخیر درآورده است.(8) 
 به دلیل زبان بسیار نمادین و حتی رمزی کتاب مقدس در این خصوص، برخی از محققان مسیحی به این نتیجه رسیده‌اند که آرماگدون باید مکانی استعاری و مجاز گونه باشد، نه یک مکان حقیقی.(9)  و برخی نیز بر این باورند که «آرماگدون» در حقیقت، نماد هر نبردی است که در آن، هنگامی‌که نیاز مؤمنان به پیروزی به اضطرار کشیده شده و عن‌قریب به‌طور طبیعی، شکست برایشان محقق می‌شود، خداوند ناگهان با تمام قوا به نفع مؤمنان مضطر، ظهور کرده و بسیاری از ملائکه را برای نابودی دشمنان گسیل می‌دارد و البته ظهور اصلی و حقیقی آن، مربوط به نبردی است که در آخرالزمان میان مسیحیان و ضد مسیحیان به فرماندهی شیطان صورت می‌پذیرد. هنگامی‌که مؤمنان از سر عجز و مظلومیت فریاد بی می‌آورند و سپس ناگهان، مسیح بر ابرهای جلال ظاهر خواهد شد تا قوم خود را نجات دهد؛ که این همان آرماگدون است.(10) 

 نکته سوم:
 طبق آنچه در کتاب مقدس بیان‌شده است، نبرد آرماگدون توسط حضرت عیسی علیه‌السلام به پیروزی خواهد انجامید و در نبرد نهایی، مسیح، باقدرت الهی خود، دجال و پیامبر دروغین را شکست خواهد داد و ایشان را به دریاچه آتش خواهد انداخت و شیطان به مدت 1000 سال در سلطنت هزارساله مسیح بر روی زمین در گودالی محصور خواهد شد.(11)  بنابراین، طبق آموزه‌های مسیحیت، آخرین جنگ بزرگ، در زمان رستاخیز و رجعت دوباره مسیح به عالم دنیا اتفاق خواهد افتاد.
 ایشان علاوه بر عهد جدید با استناد به فقراتی از عهد قدیم، تصویری دهشتناک از این نبرد آخرالزمانی را در قالب معنای حقیقی و نه تمثیلی‌اش ترسیم می‌کنند. در این تصویر خدا از انتقام سختی از دشمنان خود و اسرائیل سخن می‌گوید و نوشیدن خون رهبران جهان و خوردن گوشت جنگاوران پس از ذبح آنان را (همچون قوچ و بره و بزها) وعده می‌دهد.(12) 

 نکته چهارم:
 از منظر تطبیقی برخی معتقدند آرماگدونی که از آن سخن می‌گویند، همان حادثه‌ی عظیمی است که پیش از ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه رخ خواهد داد، همان حادثه بزرگی که ائمه ما، نام «نبرد قرقیسیا» را بر آن اطلاق کرده‌اند.(13) 
 به‌عنوان نمونه، در روایتی منسوب به امام باقر علیه‌السلام درباره ارتباط نبرد قرقیسیا و خروج سفیانی این‌گونه آمده است که: «سپاهیان سفیانی از قرقیسیا عبور خواهند کرد و در آنجا به نبرد خواهند پرداخت، پس صد هزار نفر از ستمگران در آنجا به قتل خواهند رسید. آنگاه سفیانی سپاهی را به‌سوی کوفه روانه می‌سازد که تعداد آن‌ها به هفتاد هزار نفر می‌رسد».(14) 
 در صحیحه‌ی میسر از امام باقر علیه‌السلام نقل است که فرمودند: «ای میسّر ازاینجا تا قرقیسا چقدر راه است»؟ عرض کردم: «همین نزدیکی‌ها در ساحل فرات قرار دارد». سپس فرمودند: «اما در این ناحیه واقعه‌ای اتفاق خواهد افتاد که زمانی که خداوند متعال آسمان‌ها و زمین را آفریده بی‌سابقه بوده، چنان‌که تا وقتی آسمان‌ها و زمین برپا هستند هم واقعه‌ای هم چون آن اتفاق نخواهد افتاد ... سفره‌ای است که درندگان زمین و پرندگان آسمان از آن سیر شوند».(15) 
 درنتیجه، از منظر تطبیقی، می‌توان نبرد قرقیسیا را که از علائم ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه است همان نبرد نهایی آرماگدون دانست.

 نکته پنجم:
 باور به «آرماگدون» و نبرد نهایی میان خیر و شرّ، تنها در سطح مطالعات الهیاتی خلاصه نشده و سویه‌های سیاسی و نظامی نیز به خود گرفته است. به‌عنوان‌مثال حمایت‌های بی‌دریغ آمریکا از اسرائیل که مرکز تجمع و تمرکز فرق پروتستانی مانند مسیحیت ایونجلیستی و تقدیرگرایان است، فقط ناشی از حفظ منافع سیاسی و اقتصادی آمریکا در منطقه خاورمیانه نیست و بخش اعظم این حمایت‌ها از بنیان‌های اعتقادی مسیحیت یهودی، مسیحیت صهیونیستی و بنیادگرایی در آن کشور نشئت‌ گرفته است.(16) 
 از سوی دیگر، صهیونیسم، با تمسک به پاره‌ای از مطالب کتاب مقدس و نسبت دادن تفسیر آن‌ها به آرماگدون، جنگ جهانی خانمان‌سوز را به امری قدسی و ایمانی تبدیل کرده است و در پس آن، اهداف شوم خود را به‌عنوان مقدمات این حادثه معرفی می‌کند و کشیش‌های ایوانجلیک را بر آن گمارده است تا با تبلیغات بسیار گسترده و ساختن برنامه‌های متعدد تلویزیونی در شبکه‌های جهانی این باور را در میان مردم دنیا و به‌ویژه ایالات‌متحده نهادینه کنند که تحقق این حادثه ناگزیر خواهد بود و چون این حادثه مقدمه ظهور مسیحای موعود است باید مقدمات وقوع آن را فراهم کنیم و ازجمله مقدمات آن بازگشت یهود به ارض موعود (فلسطین) و برپایی حکومت یهودی در آن سرزمین و نیز تخریب مسجدالاقصی و بازسازی هیکل سلیمان در جای آن است.(17) 

 نتیجه:
 ازآنچه بیان شد روشن می‌شود که آرماگدون، ناظر به واقعه نبرد نهایی میان نیروهای الهی و شیطانی در آخرالزمان است که امروزه تفاسیر نمادین بسیاری حول آن شکل‌گرفته و سویه‌های نظامی و سیاسی به خود یافته است. در این نبرد که با رستاخیز و رجعت دوباره مسیح، همراه است، نیروهای شیطان به‌کلی نابودشده و حکومت معتقدان به کتاب مقدس، حکم‌فرما خواهد شد. شاید بتوان وقایع آرماگدون را با آنچه در متون روایی اسلامی در خصوص نبرد قرقیسیا آمده است تا حدودی منطبق دانست و شباهت‌هایی میانشان یافت، اما نمی‌توان با قطعیت، از یکی بودنِ آن‌ها سخن گفت.

پی نوشت:
1. جهان احمدی، آزاده، «موعود شناسی تطبیقی در ادیان یهود، مسیحیت و اسلام»، ص 82 -86.
2. Armageddon
3. Harmagedōn
4. فرهنگ لغات انگلیسی ماریان وبستر، مدخل: Armageddon
(https://www.merriam-webster.com/dictionary/Armageddon)
5. Then they gathered the kings together to the place that in Hebrew is called Armageddon.
 (مکاشفه یوحنا، 16: 16)
6. Roger Chapman, "PremillennialDispensationalism", in Culture Wars: An Encyclopedia of Issues, Viewpoints, and Voices, 18, p.517.
7. Megiddo.
8. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۷۸۴.
9. James B. Jordan, Biblical Horizons, No. 85, Archived 2010-08-01 (https://biblicalhorizons.com/biblical-horizons/no-85-some-observations.
10. Hendriksen, William, More Than Conquerors: An Interpretation of the Book of Revelation, p.163.
11.  مکاشفه یوحنا، 17: 19 و 20: 3.
12. همچون کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب حزقیال، فرازهای ۳۸-۳۹.
13. هدایتی، فاطمه، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت»، ص 233.
14. مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، ص ۲۳۷.
15. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ص 295.
16. جهان احمدی، آزاده، «موعود شناسی تطبیقی در ادیان یهود، مسیحیت و اسلام»، ص 86.
17. سیاح، حسین، «آرماگدون و مسیحیت صهیونیستی»، ص 57.

منجی باوری از تعالیم مشترک اسلام و مسیحیت است. مسلمانان منتظر ظهور امام زمان و مسیحیان منتظر ظهور حضرت عیسی علیهما السلام هستند و اشتراکاتی هم دارند.
صهیونیسم مسیحی و نشانه‌های آخرالزمان

پرسش:
می‌دانیم که ظهور امام زمان با ظهور حضرت عیسی هم‌زمان است و ظهور امام زمان دارای علائم و شرایطی است. می‌خواستم بدانم صهیونیست‌های مسیحی چه شرایط و علائمی برای ظهور ذکر کرده‌اند و آیا آن‌ها نیز ظهور را نزدیک می‌دانند؟
 

پاسخ:
آخرالزمان و ظهور منجی در آن دوره، ازجمله باورهای مشترک میان اسلام و مسیحیت است. آن دوران دارای نشانه‌هایی است که در متون دینی اسلام و مسیحیت بازتاب یافته است و گروهی از مسیحیان که معروف به مسیحیان صهیونیست هستند، معتقدند که ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام نزدیک است و باید شرایط را برای ظهور ایشان فراهم کرد.(1)  در این نوشتار، در قالب چند نکته، به بررسی این مطالب می‌پردازیم.

نکته اول:
اکثر مسیحیان، حضرت عیسی علیه‌السلام را دارای دو جنبه خدا-انسان دانسته و معتقدند که خدا در قالب عیسی تجسد یافت و به دنیا آمد تا از طریق رنج کشیدن و به صلیب آویخته شدن، هم ذات ناپاک انسان‌ها را تطهیر کند و هم ملکوت خدا در زمین را محقق سازد.(2)  با توجه به اینکه حضرت عیسی علیه‌السلام درگذشته فرصت نیافت ملکوت خدا در زمین را محقق سازد، مسیحیان معتقدند که او در آخرالزمان بازخواهد گشت و این ملکوت را محقق خواهد ساخت.(3)  بازگشت حضرت عیسی در فرازهای مختلف کتاب مقدس مسیحیان، بیان‌شده است: «مراقب باشيد كه بازگشت ناگهانی من، شما را غافلگير نكند! نگذاريد پرخوری، ميگساری و غم و غصه‌های زندگی شما را مانند ساير مردم دنيا به خود مشغول سازند. بلكه هرلحظه چشم‌به‌راه من باشيد».(4) 

نکته دوم:
رستاخیز مجدد حضرت عیسی علیه‌السلام و بازگشت او به زمین، با نشانه‌هایی همراه است که در کتاب مقدس مسیحیان به برخی از آن‌ها اشاره‌شده است که برخی از این علائم و شرایط، مشابه است با آن علائم و شرایطی که شیعیان برای ظهورِ هم‌زمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه و حضرت عیسی علیه‌السلام ذکر کرده‌اند.
برای نمونه، مسیحیان، ظهور «دَجّال» را از نشانه‌های ظهور حضرت عیسی می‌دانند. «دجال» واژه عبری به معنای «ضد خدا» است که مسیحیان آن را به «ضد عیسی» تفسیر می‌کنند. دجال، فرد یا مجموعه افرادی است که در آخرالزمان ظهور کرده و در تقابل با حضرت عیسی، به اقداماتی دست می‌زنند و پرچم ضدیت و دشمنی با ایشان را به دست می‌گیرند.(5)  در عهد جدید از یوحنا نقل‌شده که در یکی از نامه‌ها به مسیحیان نوشته است: «فرزندان عزيزم، پايان دنيا نزديک شده است. شما حتماً درباره ظهور دَجّال كه دشمن مسيح است چيزهايی شنيده‌ايد. حتی الآن نيز مخالفين مسيح همه‌جا ديده می‌شوند و از همين متوجه می‌شويم كه پايان دنيا نزديک شده است».(6) 
در روایات موجود در منابع شیعه نیز به خروج دجال قبل از ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه اشاره شده است و آن را از نشانه‌های ظهور دانسته‌اند.(7) 
یکی دیگر از نشانه‌های ظهور، جنگ بزرگ در آخرالزمان است که در منابع مسیحی آن را «آرماگدون» و در منابع شیعی آن را «قرقیسا» نام نهاده‌اند.(8)  در مکاشفه یوحنا که بسیاری از حوادث آخرالزمانی در آن بازتاب یافته است، چنین آمده است: «آنگاه تمام لشكرهای جهان را در محلی گردآوردند كه به زبان عبری آن را «حارمجدون» (يعنی «كوه مجدو») می‌نامند».(9) 
علی‌رغم اینکه نبرد آرماگدون در منابع مسیحی خیلی بازتاب نیافته، این رخداد مورد توجه مسیحیان معاصر واقع‌شده و بنا بر گزارش یکی از مؤسسات غربی، در سال 1985 م، 61 میلیون آمریکایی منتظر این واقعه هستند.
همچنین، گریس هالسل که روزگاری خودش در کاخ سفید مشغول به کار بود، در کتابش با عنوان «تدراک جنگ بزرگ»، با مستندات بسیار، نشان می‌دهد که رونالد ریگان (چهلمین رئیس‌جمهور آمریکا) به جنگ آرماگدون، اعتقاد داشته و گفته است: «همه پیشگویی‌های دیگر که باید پیش از هارمجدون تحقق پیدا کنند، عملی شده‌اند ... نخستین بار است که همه‌چیز برای تحقق هارمجدون و دومین ظهور مسیح در جای خودش قرارگرفته است».(10) 
یکی دیگر از نشانه‌های ظهور که در منابع شیعی و مسیحی به‌صورت مشترک آمده است، پر شدن جهان از ظلم و جور است. برای نمونه، در انجیل لوقا آمده است: «قوم‌ها و ممالک عليه يكديگر به جنگ بر خواهند خاست. زلزله‌های عظيم، قحطی‌ها و بيماري‌های مسری در بسياری از نقاط روی خواهد داد و در آسمان نيز چيزهای عجيب و هولناک ديده خواهد شد؛ اما قبل از اين وقايع، دوره آزار و جفا و شكنجه پيش خواهد آمد. شما را به خاطر نام من، به عبادتگاه‌ها، زندان‌ها و به حضور پادشاهان و فرمانروايان خواهند كشاند».(11) 
افزون بر موارد یادشده، بلایای طبیعی و اتفاقات عجیب آسمانی –مثلاً ندای آسمانی، آتش از آسمان، خسوف و کسوف- نیز از نشانه‌های ظهور است. برای نمونه در انجیل مَرقُس آمده است: «پس‌ازاین مصيبت‌ها، خورشيد تیره‌وتار خواهد شد و ماه ديگر نخواهد درخشيد، ستاره‌ها خواهند افتاد و آسمان دگرگون خواهد شد. آنگاه تمام مردم، مرا خواهند ديد كه در ابرها باقدرت و شكوه عظيم می‌آيم».(12) 
نشانه‌های یادشده برای ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام در منابع مسیحی، مشابه است با نشانه‌هایی که در منابع روایی شیعه برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه ذکرشده است که به سبب اختصار از ذکر آن‌ها پرهیز شد.(13) 

نکته سوم:
با عنایت به آنچه گذشت، روشن می‌شود که همه مسیحیان، به بازگشت حضرت عیسی علیه‌السلام معتقدند و برای این بازگشت، نشانه‌هایی را ذکر می‌کنند. بااین‌حال، گروهی از مسیحیان، تأکید ویژه‌ای بر بازگشت حضرت عیسی داشته و آن را قریب‌الوقوع می‌دانند. این گروه که بخش قابل‌توجهی از مسیحیان آمریکا هستند و در حزب جمهوری‌خواه آمریکا نیز حضور پررنگی دارند، بانام «مسیحیان صهیونیست» یا «صهیونیست‌های مسیحی» شناخته می‌شوند. آن‌ها بااینکه مسیحی هستند، اما توجه ویژه‌ای به یهودیان و دولت اسرائیل دارند و معتقدند، ظهور عیسی مسیح نزدیک است و باید شرایط و بستر ظهور را فراهم کرد و در این راستا، باید از بازگشت یهودیان به فلسطین اشغالی دفاع کرد و از دولت مرکزی یهودیان (اسرائیل) حمایت همه‌جانبه کرد. این نگرش الهیاتی و منجی‌باورانه به یهودیان و حاکمان اسرائیل، سبب شده که حمایت آمریکا از اسرائیل، صرفاً جنبه سیاسی نداشته باشد و رنگ و بوی مذهبی و آخرالزمانی نیز به خود بگیرد.(14) 

نتیجه:
منجی باوری ازجمله تعالیم مشترک میان اسلام و مسیحیت است. مسیحیان منتظر ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام هستند و مسلمانان منتظر ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه. مسلمانان معتقدند که حضرت عیسی علیه‌السلام و بسیاری از افراد دیگر نیز همراه با امام زمان ظهور خواهند کرد و ایشان را در نهضت عدالت‌خواهانه و توحیدی، یاری می‌نمایند. بسیاری از نشانه‌های ظهور در منابع مسیحی، مشترک با نشانه‌های ظهور در منابع روایی شیعه است؛ ازجمله خروج دجال، جنگ آرماگدون و پُر شدن جهان از ظلم و فساد و بلایای طبیعی و رخدادهای عجیب آسمانی. صهیونیست‌های مسیحی که بخش قابل‌توجهی از مسیحیانِ آمریکایی هستند، بر این باورند که ظهور حضرت عیسی نزدیک است و باید آماده ظهور ایشان شد و بسترهای مناسب را فراهم کرد.

پی نوشت: 
1. مظفری، آیت، «مسیحیت صهیونیستی و آینده جهان».
2. مراد از ملكوت خدا، تشکیل حکومت الهی در زمین توسط حضرت عیسی علیه‌السلام به‌منظور تحقق آرمان‌های معنوی و اجتماعی است. جوانشیر، موسی، «مقایسه گونه شناسی موعود مسیحیت با موعود شیعه»، ص 127-128.
3. جوانشیر، موسی، «مقایسه گونه شناسی موعود مسیحیت با موعود شیعه»، ص 127-128.
4. لوقا، 21: 34-35.
5. هدایتی، فاطمه و محسن نورائی، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت»، ص 231-232.
6. اول یوحنا، 2: 18.
7. هدایتی، فاطمه و محسن نورائی، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت»، ص 232.
8. هدایتی، فاطمه و محسن نورائی، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت»، ص 233.
9. مکاشفه یوحنا، 16: 16.
10. برای مطالعه بیشتر، رک: هالسل، گریس، تدارک جنگ بزرگ (بر اساس پیش‌گویی‌های انبیای بنی‌اسرائیل)، ص 80-81.
11. لوقا،21: 10-12.
12. مرقس، 13: 24-26.
13. برای مطالعه بیشتر، رک: هدایتی، فاطمه و محسن نورائی، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت».
14. برای مطالعه بیشتر، رک: دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»؛ مظفری، آیت، «مسیحیت صهیونیستی و آینده جهان».

مورمونیسم یکی از فرقه‌های نوظهور جهان مسیحیت است که تأکید خاصی برریشه‌های یهودی مسیحیت دارد. آن‌ها دارای تفکرات صهیونیستی بوده و از مسیحیان صهیونیست می باشند.
مورمون‌های صهیونیست

پرسش:
مورمون‌ها چه کسانی هستند و چه عقایدی دارند؟ آیا این درست است که آن‌ها تفکرات صهیونیستی دارند و بر این باورند که حکومت موعود آخرالزمان در آمریکا تشکیل می‌شود؟
 

پاسخ:
«مورمونیسم»(1)  یکی از فرقه‌های نوپدید مسیحی در قرن نوزدهم است که خود را احیاکننده مسیحیت راستین می‌داند و به سبب شبکه تبلیغی قوی، گسترش قابل‌توجهی در جهان یافته است. این فرقه مسیحی، اگرچه در تعالیم بنیادین مسیحیت، فرق چندانی با مسیحت ندارد، اما به سبب برخی از آموزه‌هایش، از سوی جهان مسیحیت به رسمیت شناخته‌نشده و طرفدارانش طرد می‌شوند.(2)  در ادامه در قالب چند نکته به بررسی عقاید مورمونیسم می‌پردازیم:

نکته اول:
مورمونیسم فرقه‌ای نوپدید در جهان مسیحیت است که توسط «جوزف اسمیت» پایه‌گذاری شده است. این فرقه تحت تأثیر پروتستانتیزم و پیوریتن‌ها ایجاد شد؛ جریانی که به دنبال بازگشت به مسیحیت اولیه و نجات انسان بود و خود را منتخب خدا برای ایجاد «اورشلیم جدید» یا «شهر صهیون» می‌دانستند.(3)  جوزف و خانواده‌اش متأثر از همین جریان، به دنبال مسیحیت راستین و کلیسای حقیقی بودند که در همین میان، جوزف، چنین ادعا کرد که در چهارده‌سالگی در مکاشفه‌ای مأمور به احیای مسیحیت و بازگشت به انجیل و تشکیل شهر صهیون شده و در هجده‌سالگی توسط فرشته‌ای محل اختفای الواح زرین به او معرفی‌شده است.(4) 

نکته دوم:
بنا بر مکاشفاتی که جوزف آن‌ها را ادعا می‌کرد، حضرت عیسی بعد از به صلیب کشیده شدن و عروج یافتن به ملکوت خدا، پس از سال‌ها در آمریکا رستاخیز یافت و آنجا کلیسایی تشکیل داد و انجیل را به ساکنان آن دیار، تعلیم داد. به باور او، اولین ساکنان آمریکا، گروهی از اسرائیلی‌ها بودند که سال‌ها قبل از ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام، به آمریکا آمده بودند. گروهی از آن‌ها ایمانشان را از دست دادند اما گروهی نیز در آمریکا ایمانشان را حفظ کردند که بومیان آمریکا از همین دسته اخیر هستند و خودشان به دو گروه تقسیم شدند: لامانایت‌ها که سرخ‌پوستان از این نژاد هستند و نفایت‌ها که حضرت عیسی پس از رستاخیز بر این گروه ظاهر شد و آن‌ها را مسیحی ساخت و انجیل را به آن‌ها یاد داد و کلیسایی برایشان تشکیل داد. بعد از نابودی نفایت‌ها، یک نفر از آن‌ها به نام مورون تعالیم حضرت عیسی را روی الواح ثبت کرد و پسرش به نام مورونی این الواح را زیرخاک دفن کرد تا اینکه قرن‌ها بعد توسط جوزف اسمیت، این الواح مجدداً کشف شدند. به گفته جوزف، فرشته‌ای، محل پنهان شدن این الواح را به او نشان داده و جوزف توسط عینکی که همراه الواح بوده، این کتاب را خوانده و ترجمه کرده و مجدداً این الواح را به فرشته تحویل داده است. در این کتاب، به شرح مواعظ حضرت عیسی پس از رستاخیز در میان جامعه بدوی آمریکا اشاره شده است. جوزف معتقد بود که باید این الواح را محور قرار داد چراکه آخرین نسخه تعالیم حضرت عیسی پس از رستاخیز هستند و بنا بر آنچه بر او وحی‌شده، تمامی کلیساهای دیگر اشتباه می‌کنند و از تعالیم حضرت عیسی دورمانده‌اند و او باید تعالیم حضرت عیسی را مستند به این الواح، مجدداً احیاء کند.(5)  پس‌ازآن بود که اسمیت «کلیسای عیسی مسیح وابسته به قدیسین آخرالزمان» معروف به «کلیسای LDS» را تأسیس نمود و کسانی که عضو این کلیسا باشند را مورمون نامیدند.(6) 

نکته سوم:
مورمون‌ها در ابتدای تأسیس، فرق چندانی با مسیحیت مرسوم نداشتند، اما به‌مرورزمان تعالیم و آموزه‌هایی را مطرح کردند که با مسیحیت مرسوم در تقابل بود:
• مفاد ایمان در مورمونیسم و مسیحیت مرسوم متفاوت است. در مسیحیت مرسوم، ایمان، اقرار به خدایی حضرت عیسی است؛ اما مورمون‌ها، ایمان را اقرار به نجات‌بخش بودن حضرت عیسی و اقرار به پیامبری جوزف می‌دانند.
• شیوه تعمید در مورمونیسم، متفاوت از مسیحیت مرسوم است. در مسیحیت مرسوم، با شست‌وشو و اذکار خاص، تعمید انجام می‌شود؛ اما مورمون‌ها معتقدند که یک کشیش مورمونی می‌تواند با گستردن دست‌ها بر سر شخص، تعمید را انجام دهد.
• مسیحیت مرسوم، هم از توحید دفاع می‌کند و هم از تثلیث؛ بدین بیان که خداوند یکی است با سه شخصیت که یکی از آن‌ها حضرت عیسی است که هم دارای جنبه اللهی است و هم دارای جنبه انسانی؛ اما مورمون‌ها خدا را دارای سه شخصیت می‌دانند، بلکه جهان را دارای خدایان متعدد می‌دانند و فراتر از این، خدا را موجودی انسانی می‌دانند که خود را به مقام خدایی رسانده و هر انسانی نیز می‌تواند به این مقام دست یابد.
• مورمون‌ها ماده و روح را ازلی و ابدی و غیر مخلوق می‌دانند درحالی‌که در مسیحیت مرسوم، چنین اعتقادی وجود ندارد و جز خداوند همگی مخلوق به‌حساب می‌آیند.
• ازنظر مسیحیت مرسوم، همان‌طور که گناه نخستینِ حضرت آدم، طبيعت همه انسان‌های برخاسته از نسل او را فاسد كرد، يك عمل كاملاً نيك که همان مرگ خدای متجسد (حضرت عیسی) است، همه مؤمنان به این رخدادِ تاریخی را نجات می‌دهد. گناه آدم مرگ را در پی‌آورد و فيض خدا حيات جاودان را به بشر ارزاني داشت؛ اما ازنظر مورمون‌ها ذات بشر پاک است و هر کس بر اساس معرفت و اعمالش به نجات دست می‌یابد.(7) 

نکته چهارم:
از اصلی‌ترین دغدغه‌های جوزف اسمیت، زمینه‌سازی برای ظهور مجدد حضرت عیسی است که بنا ساختن شهر صهیون و جمع شدن پیروان کلیسای عیسی مسیح در آمریکا، یکی از مهم‌ترین آن‌ها است. در همین راستا، وی یکی از اصول ایمان مورمون‌ها را این‌چنین می‌نویسد: «ما ایمان‌داریم به معنای تحت‌اللفظی جمع شدن بنی‌اسرائیل و بازگشت ده قبیله و اینکه صهیون (اورشلیم جدید) در قاره آمریکا بنا خواهد شد و مسیح شخصاً بر زمین حکومت خواهد کرد و زمین نو خواهد شد و جلال و شکوه خود را دریافت خواهد کرد».(8) 
با عنایت به این مطالب، روشن می‌شود که وی دارای تفکرات صهیونیستی است و نگرش مقدس‌مآبانه‌ای به آمریکا دارد. در همین راستا، وی در سال 1844 م، اعلام کرد که به‌منظور سازمان‌دهی ملکوت خدا بر روی زمین نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا خواهد شد؛(9)  اما در همین سال به قتل رسید(10)  و بعد از مدتی، مورمون‌ها، بریگام یونگ از مبلغان مورمونی را به‌عنوان رهبر جامعه مورمون پذیرفتند. وی موفق شد که حکومتی دینی بر اساس عقاید مورمون‌ها تشکیل دهد.(11)  پس از او، وودراف، یکی دیگر از رهبران مورمونیسم، در تعامل با دولت آمریکا، از حکومت دینی مورمونی چشم‌پوشی کرد و در عوض، سرزمین آن‌ها به‌عنوان ایالتی از آمریکا به رسمیت شناخته شد و دارای حق رأی و امکان کاندیدا شدن در جامعه سیاسی آمریکا شدند.(12)  مورمون‌ها به‌واسطه رهبری دیوید مک‌کی، به نفوذ فرهنگی و سیاسی قابل‌توجهی در آمریکا و اروپا دست یافتند تا جایی که گفته‌شده جمعیت آن‌ها در سراسر جهان رشد چشمگیری داشت و بعدها تأثیرات بسزایی در انتخابات آمریکا (مثلاً انتخاب میت رامنی -که یک مورمونی و دارای والدین مورمونی است- به‌عنوان فرماندار ایالت ماساچوست در سال 2002 م و سپس کاندیدا شدنش در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2012 م) ایفاء نمودند و عمدتاً از طرفداران سنتیِ حزب جمهوری‌خواه در آمریکا به‌حساب می‌آیند.(13) 
مورمون‌ها اگرچه معتقدند که حکومت آخرالزمانیِ حضرت عیسی در آمریکا مستقر خواهد شد (اورشلیم جدید) اما همواره خواستار بازگشت یهودیان به فلسطین (اورشلیم قدیم) بوده و پس از تشکیل دولت اسرائیل در فلسطین، از آن حمایت کرده و می‌کنند.(14) 

نتیجه:
مورمونیسم یکی از فرقه‌های نوظهور در جهان مسیحیت است که توسط جوزف اسمیت ایجاد شد و تأکید خاصی برریشه‌های یهودی مسیحیت دارد. اسمیت و طرفدارانش، به انحراف کلیسا معتقد بودند و از احیای مسیحیت راستین و تشکیل آرمان‌شهر در آمریکا سخن می‌گفتند که از زمینه‌های ظهور مجدد حضرت عیسی در آمریکا است. آن‌ها دارای تفکرات صهیونیستی بوده و از مسیحیان صهیونیست به‌حساب می‌آیند و تأثیرات سیاسی و فرهنگی قابل‌توجهی بر آمریکا و اروپا داشته و دارند و از بازگشت یهودیان به فلسطین و استقرار دولت اسرائیل در آنجا حمایت می‌کنند. ازاین‌رو، می‌توان آن‌ها را دارای تفکرات یهودی و مسیحی دانست که نگاه مقدس‌مآبانه ای به آمریکا و اسرائیل دارند.

پی نوشت:
1. Mormonism.
2. توسلی رکن‌آبادی، مجید و زهره سعیدی، «مسيحيت اسرائيلي: بررسي ظهور و گسترش مورمونيسم»، ص 25-26.
3. Hanks, Maxine with Jean Kinney Williams, Mormon Faith in America, Mircea Eliade, The Encyclopedia of Religion, Vol. 10, p.8.
4. اسمارت، نينيان، تجربه ديني بشر، ج 2، ص 266؛ مولند، اينار، جهان مسيحيت، ص 478.
5. توسلی رکن‌آبادی، مجید و زهره سعیدی، «مسيحيت اسرائيلي: بررسي ظهور و گسترش مورمونيسم»، ص 27-30.
6. Hanks, Maxine with Jean Kinney Williams, Mormon Faith in America, Vol. 10, p.11.
7. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: توسلی رکن‌آبادی، مجید و زهره سعیدی، «مسيحيت اسرائيلي: بررسي ظهور و گسترش مورمونيسم»، ص 40-44.
8. صادق نیا، مهراب، رضا کاظمی راد، «مقایسه نقش موعودباوری در پیدایش دو فرقه مورمونیسم و شیخیه»، ص 22-23.
9. برای مطالعه بیشتر، رک: توفیقی، فاطمه، «کلیسای مورمون».
10. توسل توسلی رکن‌آبادی، مجید و زهره سعیدی، «مسيحيت اسرائيلي: بررسي ظهور و گسترش مورمونيسم»، ص 32.
11. توسلی رکن‌آبادی، مجید و زهره سعیدی، «مسيحيت اسرائيلي: بررسي ظهور و گسترش مورمونيسم»، ص 32-33.
12. توسلی رکن‌آبادی، مجید و زهره سعیدی، «مسيحيت اسرائيلي: بررسي ظهور و گسترش مورمونيسم»، ص 36.
13. توسلی رکن‌آبادی، مجید و زهره سعیدی، «مسيحيت اسرائيلي: بررسي ظهور و گسترش مورمونيسم»، ص 36-37.
14. برای مطالعه بیشتر، رک: صاحب خلق، نصیر، «مسیحیت صهیونیستی»؛ همچنین، رک: حسینی، قاصدک، «مورمون‌ها؛ حامیان دولت یهود»، خبرگزاری فارس، 20/10/1395، لینک: https://www.farsnews.ir/news/13951019001801/.

 

یکی از این آموزه‌ها در عهد قدیم، وعده تشکیل حکومت یهودی است لذا مسیحیت انجیلی به جهت معتبر دانستن کتاب مقدس تمام تلاش خود را برای تشکیل دولت یهودی می کند.
ایونجلیسم و صهیونیسم مسیحی

پرسش:
آیا ایونجلیسم فرقه جدید مسیحی در مقابل سایر فرقه‌های مسیحی است؟ چه تعالیم و باورهایی دارد و چرا به‌عنوان یک «ایسم» (مکتب) در مسیحیت شناخته می‌شود؟ آیا این درست است که آن‌ها صهیونیست و حامی اسرائیل هستند؟
 

پاسخ:
مسیحیت از ادیان الهی است که متأثر از مناقشات سیاسی و مذهبی، دارای فرقه‌های مختلفی شد. ابتدا مسیحیت به دو فرقه کاتولیک و ارتدکس تقسیم شد و پس از مدتی، از درون کاتولیک‌ها، جریان پروتستان به وجود آمد و این جریان نواندیش مسیحی نیز به‌مرورزمان دارای زیرشاخه‌های متنوعی شد. سایر فرقه‌ها و مذاهب مسیحی، عمدتاً زیرمجموعه یکی از مذاهب اصلی کاتولیک، ارتدکس و پروتستان هستند. با عنایت به این مقدمه، به پرسش حاضر می‌پردازیم و نکاتی را تقدیم می‌کنیم:

نکته اول:
مسیحیت پروتستان در راستای نقد انحصار مرجعیت دینی پاپ و مسیحیت کاتولیک و اعمال برخی واعظان و کشیشان کاتولیک به وجود آمد. اصولاً تأسیس این فرقه را به کشیشی آلمانی به نام مارتین لوتر نسبت می‌دهند. لوتر بارد سلسله‌مراتب موجود در روحانیون کلیسای کاتولیک، ابراز داشت که مردم عادی باید نقش مهم‌تری در مراسم عبادی و رهبری دینی داشته باشند. او از یکسو سلطه پاپ را مردود شمرد و به کلیساهای محلی و منطقه‌ای اعتبار بخشید و از سوی دیگر کتاب مقدس را به زبان آلمانی ترجمه کرد تا مردم عادی نیز بتوانند از آن بهره برده و فهم و خواندن کتاب مقدس که به زبان لاتین و در اختیار کشیشان بود، از انحصار آن‌ها خارج شود.(1) به‌عبارت‌دیگر از نگاه لوتر همه مؤمنان در مقام کشیش هستند و می‌توانند کتاب مقدس را بخوانند و تفسیر کنند. اعمال لوتر و مصلحان دیگر باعث شد که امروزه جوامع و کلیساهای مسیحی کوچک و بزرگ بی‌شماری در سرتاسر جهان و بخصوص آمریکای شمالی به وجود آید که همگی زیرمجموعه کلیسای پروتستان به‌حساب می‌آیند و با توجه به تعلیمات لوتر، مستقل از یکدیگر عمل می‌کنند و معمولاً یکی از آموزه‌های مسیحی در آن‌ها جلوه و برجستگی بیشتری دارد. یکی از این کلیساها، کلیسای مسیحیت انجیلی یا ایونجلیسم (Evangelicalism) است.

نکته دوم:
مسیحیت انجیلی به واقع تنها یک فرقه مذهبی با اعمال عبادی صرف نیست، بلکه یک ایده و یک نظریه است و به همین دلیل نیز به‌عنوان یک مکتب فکری و «ایسم» شناخته می‌شود.
توضیح بیشتر اینکه مسیحیان انجیلی تعالیم و عقایدی دارند که آن‌ها را تبدیل به یک مکتب فکری عمل‌گرا کرده است. برخی از عقاید مسیحیان انجیلی عبارت‌اند از:

الف) تولد دوباره: تولد دوباره مفهومی معنوی است و اشاره به برقراری ارتباط شخصی میان فرد و عیسی مسیح دارد. بر اساس این تفکر، نجات تنها با تولد دوباره محقق می‌شود که به معنای برقراری یک رابطه شخصی و صمیمی با عیسی مسیح (و نه کلیسا) است و فرد از این طریق به بازسازی دوباره روح خود اقدام می‌کند؛ به عبارت دیگر رستگاری و آمرزش تنها از طریق برقراری یک رابطه شخصی میان فرد و عیسی مسیح تحقق می‌یابد و کلیسا و کشیش در این مورد هیچ نقشی ندارند.(2) ازآنجاکه کتاب مقدس نزد مسیحیان انجیلی بسیار مورد توجه است،آن‌ها اصولاً عقاید خود را مستند به فقرات وآیات کتاب مقدس می‌کنند.این آموزه نیز مستند به بیانی از حضرت عیسی مسیح علیه‌السلام در کتاب مقدس است که می‌فرماید:«یقین بدان تا شخص از نو تولّد نیابد نمی‌تواند پادشاهی خدا را ببیند».(3)

ب) توجه بسیار زیاد به کتاب مقدس و اعتقاد سخت به سندیت و اعتبار آن: ازنظر مسیحیت انجیلی، کتاب مقدس دارای اعتبار و سندیت قطعی است و هر دو بخش آن (عهد قدیم و عهد جدید) به یک اندازه باید موردتوجه و عمل قرار گیرد. ازاین‌رو آن‌ها شعار خود را بازگشت به کتاب مقدس (عهدین) قرار داده‌اند و سعی می‌کنند به همه فقرات کتاب مقدس توجه کرده و به آن عمل نمایند. ازآنجاکه عهد قدیم کتاب مقدس یهودیان نیز به شمار می‌آید، گرایشات یهودی نسبتاً قوی در میان مسیحیان انجیلی وجود دارد و برخلاف دیگر مسیحیان و بخصوص مسیحیان کاتولیک، رابطه خوبی با یهودیان داشته و دارند.(4)

 ج) تلاش گسترده برای آموزش و گسترش کتاب مقدس: توجه و دلدادگی فوق‌العاده مسیحیان انجیلی به کتاب مقدس باعث شد آن‌ها در گسترش کتاب مقدس در میان مردم تلاش فوق‌العاده‌ای به خرج دهند و مبلغان فراوانی را برای آموزش آن استخدام کنند. این مبلغان در بسیاری از موارد واعظانی پرشور بودند که تمام تلاش خود را در راه تبلیغ مسیحیت انجیلی و گسترش نفوذ کتاب مقدس انجام دادند.(5) تلاش‌های آن‌ها باعث شد که امروزه جمعیت قابل‌توجهی از مسیحیان، مسیحیان انجیلی باشند که اکثر آن‌ها در آمریکا حضور دارند به‌طوری‌که مسیحیان انجیلی در آمریکا، بزرگ‌ترین گروه مذهبی این کشور هستند و یک‌چهارم جمعیت آن کشور را تشکیل می‌دهند.(6)

نکته سوم:
در کنار تعالیم نظری و فردی، مسیحیان انجیلی، تعالیم دیگری نیز دارند که جنبه‌های اجتماعی و سیاسی قوی و گسترده‌ای پیداکرده است. به‌طورکلی پروتستان‌ها و در رأس آن‌ها مارتین لوتر گرایشات یهودی داشته‌اند و نگارش کتاب «مسیح یک یهودی زاده شد» توسط او، باعث شد که بسیاری فرقه پروتستان را مسیحیتی بدانند که بر شالوده‌های یهودی شکل‌گرفته است.(7) یک‌صد سال بعد از لوتر، پیوریتن‌ها که یک گروه مذهبی پروتستان با گرایشات یهودی بودند، در انگلستان به وجود آمدند که تمامی هنجارهای اخلاقی آن‌ها منطبق با عهد قدیم بود. آن‌ها با سرنگونی پادشاه، قدرت فوق‌العاده‌ای در انگلستان گرفتند و تا مدتی حکومت در دست آن‌ها بود. بعدها بسیاری از پیورینن‌ها از انگلستان به سرزمین جدید یعنی آمریکا کوچ کردند و به این صورت، بنیان‌های جامعه و دولت در آمریکا، بر پایه‌های تفکرات پیوریتن‌ها شکل گرفت.(8) مسیحیت انجیلی نیز از دل پیوریتن‌ها بیرون آمد و به همین دلیل نیز در جامعه و حاکمیت آمریکا، نقش و تأثیر بالایی دارند.
همان‌طور که گفتیم، مسیحیان انجیلی به اعتبار و سندیت کتاب مقدس (عهدین) ایمان راسخ دارند و برای تحقق آموزه‌ها و وعده‌های آن تلاش و تبلیغ وافری از خود نشان می‌دهند. یکی از این آموزه‌ها در عهد قدیم، بازگشت دوباره بنی‌اسرائیل به سرزمین موعود و برپایی حکومت یهودی است و به باور این گروه، بازگشت حضرت مسیح علیه‌السلام و برپایی حکومت جهانی الهی توسط ایشان، منوط به تشکیل حکومت یهودی در ارض موعود است. بر این اساس مسیحیان انجیلی به‌شدت از مهاجرت یهودیان به فلسطین و تشکیل دولت اسرائیل حمایت می‌کنند. حتی آن‌ها به جهت تأکید بر آموزه‌های کتاب مقدس اعتقاد دارند که این حکومت باید از نیل تا فرات امتداد داشته باشد تا وعده خداوند به‌طور کامل تحقق یابد و ناگفته پیداست که در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرده و نمی‌کنند. این تلاش مسیحیت انجیلی برای استقرار حکومت یهودی در فلسطین و حمایت آن‌ها از این مسئله، به‌طور طبیعی باعث شده که آن‌ها روابط بسیار نزدیکی با دولت غاصب اسرائیل داشته باشند و از تمام طرح‌های آن، حمایت کنند. مثلاً آن‌ها به‌شدت از انتقال پایتخت اسرائیل به «بیت‌المقدس» حمایت می‌کنند چراکه تشکیل دولت یهودی را بدون آنکه مرکز و پایتخت آن بیت‌المقدس یا اورشلیم باشد، بی‌معنا و ناتمام به‌حساب می‌آورند؛(9) چنانکه گفته‌شده، اصرار ترامپ و دولت آمریکا مبنی بر اعلام بیت‌المقدس به‌عنوان پایتخت رژیم غاصب اسرائیل در سال 2017 م، بیشتر سویه دینی دارد و متأثر از ایونجلیست بودن ترامپ و بسیاری از طرفدارانش است.(10)

نتیجه:
مسیحیت انجیلی یا ایونجلیسم یک گروه فکری زیرمجموعه پروتستان‌ها به‌حساب می‌آید. آن‌ها به جهت معصوم و معتبر دانستن کتاب مقدس (عهدین) تمام تلاش خود را در راه تبلیغ و تحقق آموزه‌های کتاب مقدس به کار می‌بندند. یکی از این آموزه‌ها در عهد قدیم، وعده بازگشت یهودیان به ارض موعود و تشکیل حکومت یهودی است. مسیحیان انجیلی ازآنجاکه این امر را پیش‌زمینه تحقق حکومت جهانی و الهی حضرت مسیح علیه‌السلام می‌دانند، در راه تحقق آن از هیچ کوششی فروگذار نیستند. آن‌ها بجهت موقعیت بسیار ممتازی که در حکومت آمریکا دارند و با در اختیار داشتن شبکه‌های تلویزیونی و خبری فراوان، تمام تلاش خود را بر استقرار و قدرت یافتن دولت غاصب اسرائیل در فلسطین انجام داده و می‌دهند.

پی نوشت:
1. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 192 و 196.
2. Wood, William W, Culture and Personality Aspects of the Pentecostal Holiness Religion, p, 18.
3. انجیل یوحنا، 3:3.
4. Sweet, Leonard I, The Evangelical Tradition in America, p. 132
5. Bebbington, David W, Evangelicalism in Modern Britain: A History from the 1730s to the 1980s, p. 12
6. Smith, Gregory A. Masci, David, "5 facts about U.S. evangelical Protestants".
7. هلال، رضا، «مسیح یهودی و فرجام جهانی»، ص 21.
8. شیرودی، مرتضی، «مسیحیت انجیلی، تشیع ایرانی و آینده بشریت»، ص 104.
9. شیرودی، مرتضی، «مسیحیت انجیلی، تشیع ایرانی و آینده بشریت»، ص 105-109.
10. «این سیاست اخیرش [= ترامپ] درباره بیت‌المقدس، واقع این است این مسئله بیش از آنکه متأثر از سیاست خارجی و مصالح و منافع آمریکا، چه در قبال اسرائیل چه در قبال رقبای اسرائیل یعنی عرب‌ها یا به‌طور کلی افکار عمومی باشد، عمدتاً دارای بُعد دینی است. این بُعد دینی هم دارای دو قسمت است: یک قسمت به خود شخص ترامپ برمی‌گردد که مسیحی ایونجلیست است و قسمت دیگر هم به مسیحیان ایونجلیست در داخل آمریکا مربوط می‌شود.» برای مطالعه بیشتر، رک: مسجد جامعی، محمد، نگاه ترامپ به قدس بیشتر مذهبی است تا سیاسی، پایگاه خبر آنلاین، 23/10/1396، کد خبر: 745566، لینک: khabaronline.ir/x8mxF

صفحه‌ها