سیاسی

دیدگاه رهبر انقلاب درباره مذاکره با آمریکا
رهبر انقلاب بر تجربه تاریخی مذاکرات ملت ایران با دولت آمریکا تأکید دارند که تقریباً هیچ مذاکره‌ای به نتایج ملموس نرسیده، بلکه ضد منافع ما عمل کرده است.

پرسش:

آیا دیدگاه رهبر انقلاب درباره مذاکره با آمریکا تغییر کرده است؟

پاسخ:

رهبر انقلاب بارها و بارها بر عدم مذاکره تأکید داشته و دارند، اما طی روزهای اخیر شاهد بازگشایی مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا درباره مسئله هسته‌ای ایران هستیم. آغاز مذاکرات دوباره ایران و آمریکا این موضوع را برای مردم مطرح کرده است که دیدگاه رهبر انقلاب درباره مذاکره تغییر کرده است؛ آیا به‌راستی چنین است؟

 در پاسخ به این پرسش، مباحثی مانند مفهوم مذاکره، نسبت ظرفیت و توان داخلی با مذاکره، تبیین دیدگاه رهبر انقلاب درباره مذاکره و اهمیت تاریخی دیدگاه رهبر انقلاب را مورد بحث قرار خواهیم داد.

1. مفهوم‌شناسی مذاکره؛

مذاکره در لغت به معنای گفتگوست. (1) در اصطلاح سیاسی، مذاکره، ابزاری برای حل منازعات میان کشورها یا پیشبرد اهداف مشترک و یا چاره‌اندیشی برای معضلات منطقه‌ای و جهانی است. مذاکره ارکانی دارد مانند طرفین مذاکره، دستورالعمل و موضوعات موردبحث. ازنظر دانش روابط بین‌الملل، مذاکره به‌خودی‌خود، هیچ امتیازی نیست. صرفاً یک ابزار است. ممکن است به نتیجه برسد یا نرسد. برای آنکه بدانیم مذاکره نتیجه می‌دهد یا نمی‌دهد، باید به تاریخ کشورمان مراجعه کنیم. مذاکرات برجام، نتیجه داد؟ قبل و بعدازآن چه؟ اگر گروهی از مردم و بخشی از مسئولان کشور، تمایل دارند امر آزموده را چندین نوبت دیگر بیازمایند، روشی برخلاف عقل و تجربه برگزیده‌اند! برخی از حامیان مذاکره، چنان سخن می‌گویند (2) که گویا قرار است با مذاکره، بدهی‌های تمامی ایرانیان از گذشته تاکنون، پرداخت شود و بدهکاران بانکی و غیربانکی به یک‌باره از زندان آزاد شوند و فقرا یک‌شبه، جمله اغنیا شوند و قدر بینند و بر صدر نشینند! درحالی‌که در واقعیت چنین نیست. ناکارآمدی برخی از مدیران داخلی و نیز نگرش غلط به روابط بین‌المللی را با مذاکره نمی‌توان حل‌وفصل کرد.

 

2. تأکید رهبر انقلاب بر فعلیت‌بخشی به توان و ظرفیت داخلی؛

این روزها هرکسی یک گوشی در دست دارد و یا تریبونی در گوشه و کنار، رهبر انقلاب را هدف گرفته که ایشان با مذاکره مخالف است. بله رهبر انقلاب با مذاکره مخالف بوده و هستند، نه به دلیل نفس مذاکره، بلکه به دلیل نگرش غلط برخی از حامیان مذاکره. همه حرف رهبر انقلاب آن است که از تمامی توان داخلی استفاده کنیم، (3) ظرفیت‌ها را حد‌‌الامکان به کار اندازیم و آنگاه از ظرفیت خارجی هم برای تکمیل این پیشرفت‌ها مدد بگیریم. رشد اقتصادی کشور در سه سال آخر ریاست جمهوری آقای روحانی، صفر یا زیر صفر بوده است. در سال 401 و 402، متوسط رشد اقتصادی کشور، به حدود 4 و نیم درصد افزایش یافته است. (4) آیا شهید رئیسی با مذاکره این رشد را محقق کرد یا بر اساس تحقق ظرفیت‌های داخلی اقدام نمود؟ مگر مذاکرات برجام و قبل از آن و بعدازآن با موافقت رهبر انقلاب انجام نشد؟ رهبر انقلاب، علی‌رغم مخالفت با نگرش غلط درباره مذاکره، چندین بار با مذاکره موافقت کرده و شروطی هم برای آن در نظر گرفته (5) که متأسفانه دوستان مذاکره‌کننده، چندان توجهی به آن نکرده‌اند. معطل گذاشتن امور مردم، به مذاکره، غلط است و مذاکره برای حل مشکلات مردم، غلط اندر غلط. تا زمانی که نگرش برخی از مسئولان ما به مذاکره و روابط بین‌الملل، اصلاح نشود، مذاکره هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت؛ چون طرف مقابل ما می‌داند که چشم‌انداز ما به مذاکره چیست و ازاین‌رو با ما بازی می‌کند و ما را تشنه از چشمه بازمی‌گرداند. مذاکرات جاری ما با آمریکا نیز از این قاعده، مستنثی نیست.

 

3. تبیین دیدگاه رهبر انقلاب درباره مذاکره؛

چنانکه اشاره شد، نظر رهبر انقلاب درباره مذاکره، تغییری نکرده است، در گذشته نیز، نظر ایشان، عدم مذاکره با آمریکا بود؛ چراکه آمریکا طرف مذاکره خود را، به‌صورت مساوی نمی‌نگرد، بلکه تمایل آمریکا به آن است که از بالا به دیگران نگاه کند، دستور دهد و دیگران نیز آن را بپذیرند. (6) اصرارهای داخلی برخی از دولتمردان و رسانه‌ها، باعث شده تا رهبر انقلاب، علی‌رغم، نظر خویش که با مذاکره مخالف‌اند، با انجام مذاکرات مشروط و غیرمستقیم، موافقت کنند. طبعاً رهبر انقلاب، مانند گذشته، شروطی را برای مذاکره با آمریکا، قرار داده‌اند تا حقوق مردم ایران، تأمین شود. بر دولتمردان لازم است تا با درس گرفتن از ماجرای برجام، به تک‌تک این شروط، عمل نمایند تا قضیه تلخ برجام نافرجام دوباره تکرار نشود. پس از اعلام رسمی انجام مذاکرات ایران و آمریکا در دور جدید، رهبر انقلاب با تأکید بر رهنمودهای گذشته خود، تصریح کردند که نباید امور کشور را به مذاکرات در حال انجام، گره زد. همچنین گوشزد کردند که وزارت امور خارجه، ده‌ها وظیفه دارد، (7) مذاکرات غیرمستقیم با آمریکایی‌ها نیز در راستای اهداف ملی و برای مقابله با مشکلات است. مذاکره، هدف نیست و نباید امید ملت را به دشمن وابسته کرد.

 

4. اهمیت ثبت تاریخی دیدگاه رهبر انقلاب درباره مذاکره؛

لازم است توجه کنیم که رهبر انقلاب، یک شخصیت بزرگ سیاسی، ملی و تاریخی در ایران است. برخی از مواضع ایشان، حتی اگر توسط برخی دولتمردان، انجام نشود، باید در تاریخ ثبت شود تا آیندگان بدانند و درس عبرت بگیرند. مرور یک واقعه تاریخی می‌تواند به تبیین این امر کمک کند. امروز برای همه ما روشن شده که اطمینان دکتر مصدق به آمریکایی‌ها اشتباه بود. خیلی‌ها به او انتقاد می‌کنند که اگر به آمریکا اعتماد نکرده بود، دولت او ساقط نمی‌شد و اساساً تاریخ ملت ایران به‌سوی استقلال می‌رفت و استبداد پهلوی دوم و هزاران مشکل دیگری که در اثر آن برای ملت ما به‌وجود آمد، بر ملت ما تحمیل نمی‌شد. موضع دکتر مصدق در برابر آمریکا، صرفاً یک عمل ساده از سوی یک سیاستمدار نبود، بلکه تاریخ یک ملت را تغییر داد. امروز وقت آن است که ما از این تاریخ، درس بگیریم و آیندگان نیز باید از تاریخ ما درس بگیرند؛ بنابراین رهبر انقلاب، به‌صورت صریح و رسمی، مواضع خود در برابر مذاکره با آمریکا را مطرح می‌کنند تا علاوه بر اینکه ملت و دولت خود را با آن هماهنگ کنند، موضع ایشان در تاریخ برای آیندگان نیز ثبت شود.

نتیجه‌گیری:

موضع رهبر انقلاب درباره مذاکره با آمریکا، مبتنی بر اصولی است که خدشه‌ناپذیر است و تجربه تاریخی ملت ایران نیز این اصول را تأیید می‌کند. ازجمله مهم‌ترین اصول موردنظر رهبر انقلاب، تمرکز بر ظرفیت و توان داخلی در حل مشکلات کشور و رعایت حقوق ملت ایران در هر مذاکره‎ای ازجمله مذاکره با دولت استکباری آمریکاست. رهبر انقلاب در مقاطع مختلف تاریخی، اجازه مذاکره با آمریکا را صادر کرده و دائماً بر رعایت حقوق مردم ایران، تأکید ورزیده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه، مفهوم مذاکره، https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary.

2. دیدگاه حجت الإسلام دکتر حسن روحانی درباره مذاکره این است که تمامی مشکلات کشور را می‌توان از طریق مذاکره حل‌وفصل کرد. نتیجه این دیدگاه تحمیل برجام به کشور بود که خسارت‌های آن تا سالیان سال تداوم خواهد داشت.

3. مقام معظم رهبری، مهم‌ترین توصیه رهبری به دولت یازدهم چیست؟ تاریخ 1393.12.4، https://khl.ink/f/28976.

4. خبرگزاری جمهوری اسلامی، برآورد بانک جهانی از رشد 4.2 درصدی از رشد اقتصادی ایران در سال 2023، تاریخ 1402.10.20، کد خبر 85349942، https://irna.ir/xjPtGz.

5. مقام معظم رهبری، روابط ایران و آمریکا، https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1045.

6. مؤذن، منیژه، نگاه ترامپ به جهان؛ تهدید، نه دیپلماسی، سایت اکو ایران، کد خبر ۸۳۴۳۰، تاریخ 1403.11.15، https://ecoiran.com/fa/tiny/news-83430.

7. مقام معظم رهبری، دیدار جمعی از مسئولان ارشد سه قوه با رهبر انقلاب، تاریخ 1404.1.26، https://khl.ink/f/59993.

ماهیت فساد موجود در زمان حکومت پهلوی با فساد موجود در حکومت جمهوری اسلامی متفاوت است. فساد زمان شاه، سیستمی بود و ارکان حکومت در آن دخیل بودند بخلاف زمان حال.
فساد در قبل و بعد انقلاب

پرسش:
فرق حکومت جمهوری اسلامی با حکومت شاه در فساد چیست؟ هر دو، فساد سراسر حکومتشان را فراگرفته است.
 

پاسخ:
برخی بر این باوراند که با مقایسه دو حکومت جمهوری اسلامی و حکومت پهلوی به این نتیجه خواهیم رسید که در هر دو حکومت فساد در سرتاسر ارکان آن وجود دارد و مشاهده می‌شود که در موارد خرد و کلان در این دو حکومت اختلاس و فساد مالی وجود دارد، با توجه به این مسئله این سؤال مطرح است آیا این دو حکومت در فساد تفاوتی دارند یا نه؟

1- در جواب به این سؤال می‌توان از دو حیث پاسخ را بیان کرد چراکه فساد در حکومت از دو منشأ متفاوت است، گاهی فساد از سوی دولت‌ها و شخصیت‌های خارجی در کشور و حاکمیت صورت می‌گیرد و گاهی از سوی عوامل ذی‌نفوذ داخلی. اولین تفاوت عمده حکومت جمهوری اسلامی و حکومت پهلوی در این است که نظام جمهوری اسلامی به خاطر پایبندی به اصل استقلال و عدم وابستگی (نه شرقی و غربی بودن) از وجود فساد توسط عوامل خارجی که به خاطر وابستگی به دول خارجی در مملکت به وجود می‌آید مبرا است و از این حیث با حکومت پهلوی غیرقابل قیاس است ولی در حکومت شاهنشاهی سابق به خاطر وابستگی شدید به دولت‌های آمریکا و انگلیس و به‌اصطلاح بلوک غرب، در ضمن عناوین مختلف همچون قراردادهای اقتصادی و حضور مستشاران خارجی این فساد به‌طور جدی صورت می‌پذیرفت.
قرارداد کنسرسیوم نفتی که توسط حکومت شاه با طرف آمریکایی و انگلیسی پس از سقوط دولت مصدق در سال 1332 امضا شد نمونه‌ای مهم از همین فسادهاست که توسط طرف خارجی به کشور تحمیل شد.(1)  این نوع قراردادها که حکومت شاه یا به خاطر وابستگی‌اش به دول خارجی و یا به خاطر فشار این دولت‌ها، می‌بست، یکی از مهم‌ترین مظاهر فساد در حکومت بود، به‌طور مثال اسدالله علم وزیر دربار شاه درباره یک قرارداد برای ساخت تعدادی ساختمان مسکونی نظامی با یک شرکت انگلیسی تعبیر «دزدی سرگردنه» را بکار می‌برد آن‌هم به این خاطر که در ازای ساختمان‌سازی‌شان 600 میلیون دلار از رقم دیگر رقبایشان بیشتر می‌خواستند که مورد قبول محمدرضا شاه هم واقع می‌شود.(2)  همه این‌ها دلیل بر این است که در حکومت پهلوی باج‌دهی به بیگانگان امری رایج بوده که در حکومت جمهوری اسلامی به خاطر اصل استقلال کشور، منتفی شده است.

2- از حیث فساد عوامل داخلی هرچند حکومت جمهوری اسلامی از این مسئله مبرا نبوده و هر از چند گاهی خبر فساد و یا اختلاسی هرچند کلان منتشر می‌شود، ولی نکته اساسی در این باره این است که پرونده‌های فساد در جمهوری اسلامی از ابتدا تاکنون هیچ‌کدام مصداق فساد سیستمی (نظام فساد پرور و فسادپذیر) نبوده است به این معنا که کل سیستم به فساد آلوده شده باشد و در این راستا به خاطر حجم گستردگی فساد نهاد های نظارت‌کننده قدرتی برای کشف آن و نهاد قضایی قدرت و اختیاری برای برخورد با آن نداشته باشند، هرچند که مواردی از فساد سیستماتیک به معنای فساد شبکه‌ای وجود داشته باشد که عمده آنان به خاطر نقص قوانین و عدم نظارت دقیق بر اجرای قوانین است، ولی قطعاً هم کشف آن و هم برخورد با آن توسط نهاد های قانونی نظام صورت می‌گیرد و در برخی از موارد شامل مسئولان عالی‌رتبه نظام هم شده است همچون برخورد با معاون اول رئیس‌جمهور سابق و یا معاون اجرایی رئیس قوه قضائیه سابق که پرونده آن‌ها توسط نهاد های نظارتی و قضایی نظام کشف و رسیدگی شد، البته این نکته حائز اهمیت است که با این‌همه وضعیت مقابله با فساد گرچه قابل دفاع باشد، ولی به حد مطلوب نرسید و جا دارد که حکومت با استفاده از تمامی ظرفیت‌های خود اصل مبارزه با فساد را دنبال کند تا موارد فساد به حداقلی‌ترین حد ممکن برسد؛ ولی در آن‌سو و بر اساس گزارش‌های تاریخی موجود از مسئولان حکومت پهلوی روشن می‌شود که در آن زمان کشور دچار یک نوع فساد سیستمی است که از عالی‌ترین نهاد کشور یعنی شاه و دربار تا سازمان‌ها و نهاد های خرد و کلان و کشور درگیر آن بوده است. 
برای نمونه خانم مینو صمیمی (سرپرست روابط عمومی دفتر فرح پهلوی) درباره وجود این فساد سیستمی در حکومت پهلوی چنین می‌گوید: «نکته حائز اهمیت در جریان سفرهای شاه به سوئیس این بود که اکثر تصمیم‌های مهم سیاسی ایران در سن موریتس گرفته می‌شد؛ زیرا اکثر وزرا دست شاه را خوانده بودند و با اطمینان به اینکه «ارباب بزرگ» در سوئیس معمولاً وضعیتی شاداب و سرحال دارد، سعی می‌کردند هر چه طرح و برنامه جیب پرکن دارند (بجای تهران) در سوئیس به اطلاع شاه برساندد تا با استفاده از روحیه مساعد او به‌سرعت برای طرح مورد نظر خود تاییدیه بگیرند، چنین حالتی باعث شده بود سن موریتس به‌صورت میعادگاه سران کشور (اعم از لشگری و کشوری) درآید، در حقیقت به گون‌های حالت «پایتخت زمستانی ایران» را به خود بگیرد».(3) 

نتیجه:
درنتیجه باید گفت که تفاوت وجود فساد در حکومت جمهوری اسلامی و پهلوی در این است که از حیث قدرت‌های خارجی حکومت پهلوی به خاطر وابستگی‌اش به خارج از کشور دارای سطح بالایی از فساد بود که شامل قراردادها و باج‌های شاه و دربار به شخصیت‌ها و دول خارجی بود که در این زمینه حکومت جمهوری اسلامی به هیچ‌وجه قابل قیاس با آن نیست، ولی از حیث فساد داخلی هرچند در دو حکومت مصادیق فساد دیده می‌شود، ولی نکته مهم این است که در جمهوری اسلامی این فساد به‌صورت سیستمی صورت نمی‌گیرد و به‌نوعی در حاکمیت نهادینه نشده است و به‌صورت موردی صورت گرفته که در بسیاری از موارد با آن برخورد شده است، ولی برخلاف آن در حکومت پهلوی به‌طور سیستمی این فساد از دربار تا وزارتخانه‌ها و نهادهای خرد کشور جریان داشته است.

پی نوشت:
1. قراردادهای قبل انقلاب - قراردادهای رژیم پهلوی، 25/4/1400: https://psri.ir/?id=6olxxhtv
2. فقیه حقانی، موسی، آخرین شاه آخرین دربار، ص 327.
3. صمیمی، مینو، پشت پرده تخت طاووس، ص 111.
 

اصل این عبارت صحیح است و امام خمینی (ره) آن را سه بار در اسفندماه سال 57 بیان کرده است اما با اصرار و تأکید بر دو قید «فعلاً» و برای «مستضعفان»
وعده رایگان شده خدمات عمومی

پرسش:
آیا حقیقت دارد که امام خمینی به مردم گفتند آب و برق رو برای شما مجانی می‌کنیم؟
 

پاسخ:
اولاً امام خمینی (ره) با تأکید بر دو قید این وعده را مطرح و به دولت موقت در اجرای آن تأکید کردند. یکی با تأکید بر قید «برای مستضعفین» (نه تمام ملت) و دوم قید «فعلاً» (یک امر موقتی). ثانیاً این وعده پس از پیروزی انقلاب مطرح شده بود؛ لذا امام با این وعده مردم را با خود همراه نساخته بودند؛ و ثالثاً با توجه به حوادث بعد از انقلاب نظیر تحریم‌های گسترده و جنگ خانمان‌سوز، حمایت از مستضعفین در صدر برنامه‌های نیروهای انقلاب بود و در مورد آب و برق مورد نظر هم تا حدی از مصرف حامل‌های انرژی، هزینه آن، صفر یا بسیار ناچیز بود و یارانه سنگینی برای کاهش قیمت حامل‌های انرژی برای عموم ملت از طرف دولت‌ها پرداخت می‌شد و می‌شود.
در رابطه با این بحث و روشن شدن این موضوع باید به سؤالات ذیل پاسخ داده شود. اول اینکه آیا این وعده از طرف امام خمینی (ره) مطرح شد؟ و دوم اینکه ایشان با این وعده، مردم ایران را با خود همراه ساخت؟ سؤال بعدی اینکه طرح چنین وعده‌ای آن هم با وجود الگوی مصرف اشتباه در جامعه ما و وجود بحران منابع انرژی اشتباه نیست؟
با نگاهی به بیانات امام خمینی (ره) می‌توان دریافت که این عبارت، از سوی ایشان مطرح گردیده اما برداشتی که از بیان ایشان می‌شود، صحیح نیست. ایشان سه بار این وعده را مطرح کردند. بار اول در پیام 14 ماده‌ایِ نهم اسفند سال 57، قبل از ترک تهران به مقصد قم با توجه به وضعیت بسیار بد حاکم بر کشور، فردای اعلام آب و برق مجانی توسط سخنگوی دولت موقت عباس امیر انتظام (برای کم‌درآمدها آب و برق مجانی می‌شود)، امام (ره) خطاب به ملت ایران: «من به دولت راجع به مجانی کردن آب و برق و بعضی چیزهای دیگر «فعلاً برای طبقات کم ‌بضاعتی» که در اثر تبعیضات خانمان‌ برانداز رژیم شاهنشاهی دچار محرومیت شده‌اند و با برپایی حکومت اسلامی به امید خدا این محرومیت‌ها برطرف خواهد شد، سفارش اکید نمودم که عمل خواهد شد.»(1)  
پس اولاً از این سخن مشخص می‌شود که سخنگوی دولت هم در پاسخ به فرمان امام (ره) در روزهای قبل، این مطلب را اعلام می‌کند؛ و ثانیاً امام (ره) با قید «فعلاً» نشان می‌دهد که موافق امر غیر کارشناسی مجانی بودن دائم حامل‌های انرژی نیست؛ و نکته دیگر اینکه امام (ره) بعد از پیروزی انقلاب، این سخنان را بیان کرده‌اند و با این وعده‌ها مردم را برای حضور در حرکت‌های انقلابی پیش از انقلاب، با خود همراه نساخته‌اند.
بار دوم، با فاصله یک روز از پیام قبلی، در بدو ورود به قم (10 اسفند 57) در سخنرانی مدرسه فیضیه: «ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم می‌خواهیم مرفه باشد. شما به معنویات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند این‌ها. دل‌خوش نباشید که مسکن فقط می‌سازیم، آب و برق را مجانی می‌کنیم «برای طبقه مستمند»، اتوبوس را مجانی می‌کنیم برای «طبقه مستمند»، دل‌خوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می‌دهیم؛ شما را به مقام انسانیت می‌رسانیم.»(2)   که این محتوای همان فایل صوتی تقطیع ‌شده معروف است که در آن تأکید امام بر «عدم دل‌ خوشی بر رفاه مادی و هدف‌گذاری اصلی انقلاب برای رشد معنویت و مقام انسانیت»، تقطیع شده است.
مجدداً روز بعد (روز جمعه 11 اسفند 57) در کتابخانه مدرسه فیضیه (خطاب به خبرنگار روزنامه اطلاعات): «هر چه زودتر باید مشکل مسکن برای «بی‌خانمان‌ها و فقرای ایران» حل گردد و برای هر خانواده، مسکن مورد نیازشان تأمین شود، آب و برق «برای فقرا و بی‌بضاعت‌ها» باید مجانی گردد».(3) 
با دقت در این سه عبارت می‌توان فهمید که در هر سه مورد، وعده آب و برق مجانی، با اصرار به قید «برای مستمندان» بیان شده است نه عموم مردم که آن‌هم تحقق یافت، یعنی تا میزان مشخصی از مصرف تا مدت‌ها بعد از انقلاب رایگان بود و افزایش مصرف نسبت به آن میزان معین، هزینه داشت و تا امروز توسط دولت‌ها مبالغ هنگفتی به حامل‌های انرژی تعلق گرفته و می‌گیرد. ضمن اینکه برای تحقق وعده‌های اقتصادی امام (ره)، حساب صد امام، کمیته امداد امام خمینی (ره)، بنیاد مسکن، بنیاد مستضعفان، جهاد سازندگی و... راه‌اندازی گردید و با بضاعت خود به سرعت به سامان دادن وضعیت معیشتی، بهداشت و بی‌سرپناهی فقرا در سراسر کشور و روستاها پرداخته شد.
این فقرزدایی‌های وسیع اما «ناکامل»، همه با توجه به این نکته است که دشمنان داخلی و خارجی هرگز نگذاشتند امام (ره) و دستگاه‌های زمان ایشان، حتی یک روز را با آرامش و بدون ویرانی به رهبری دینی و معیشتی مردم بپردازند.
عمر رهبری امام (ره)، مسئولین و یارانش، علاوه بر غائله‌های مسلحانه داخلی سیاسی، با توطئه‌هایی مانند ترورهای وسیع، کودتای نوژه و امثال غائله‌های کردستان، خلق عرب، ترکمن‌صحرا، دمکرات آذربایجان، هشت سال جنگ ویرانگر و تحریم‌های گسترده کمرشکن، به روزهای بسیار سختی گذشت تا آنجا که دشمن هر روز منتظر سقوط اصل این انقلاب و نظام بود، چه رسد به رشد و توسعه، با این حال، امام (ره) و مسئولین هرگز از محرومین غافل نبودند.

نتیجه:
اصل این عبارت صحیح است و امام خمینی (ره) آن را سه بار در اسفندماه سال 57 بیان کرده است اما با اصرار و تأکید بر دو قید «فعلاً» و برای «مستضعفان» نه اینکه امام خمینی (ره) وعده غیرمنطقی رایگان شدن حامل‌های پرارزش و محدود انرژی را برای همه طبقات جامعه و الی‌الابد داده باشد. دوم اینکه امام (ره) این جملات را بعد از پیروزی گفته است و مردم با این وعده، در پیروزی انقلاب مشارکت نکردند. بخشی از این وعده با نادیده گرفتن مصارف پایین محقق شد، امام خمینی (ره) با وجود مشکلات متعدد تحمیلی در جهت شکست انقلاب مانند تحریم‌های فلج ‌کننده و هشت سال جنگ خانمان ‌سوز، با همه وجود در صدد محرومیت‌زدایی از چهره کشور بر آمد.

پی نوشت:
1.  خمینی، سید روح‌الله، صحیفه امام، ج 6، ص 262.
2. خمینی، سید روح‌الله، صحیفه امام، ج 6، ص 273.
3. خمینی، سید روح‌الله، صحیفه امام، ج 6، ص 297.

 

از مباحثی که گاهی با وقوع برخی وقایع، مطرح می شود بحث تطبیق یا عدم آن واقعه با شرایط ظهور و دوران آخر الزمان است که در رابطه با انقلاب ایران نیز مطرح شده است.
انقلاب اسلامی در روایات

پرسش:
آیا منظور از حدیثی که در آن گفته شده مردی از قم قیام خواهد کرد امام خمینی بوده است؟

پاسخ:
یکی از مباحثی که در مورد مهدویت و ظهور حضرت ولی‌عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف همواره در طول عصر غیبت مطرح بوده، تطبیق زمان‌های مختلف با شرایط ظهور امام زمان و دوران آخرالزمان هست؛ که این موضوع با نهضت امام خمینی (ره) و پیروزی انقلاب و تشکیل نخستین حکومت اسلامی در عصر غیبت، دوباره جاری شد و برخی به تطبیق زمان و شخصیت‌هایی نظیر امام راحل و مقام معظم رهبری و مستندسازی آن بر اساس روایات معصومین علیه‌السلام پرداخته‌اند.
روایتی به این مضمون از امام موسی کاظم علیه‌السلام در منابع روایی آمده است: «رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا یَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ‏؛(1)  مردی از اهالی قم، مردم را به سوی حق دعوت می‌کند. گروهی با او هم‌پیمان می‌شوند که مانند پاره‌های آهن هستند، بادهای تند قدم هایشان را نمی‌لغزاند، از نبرد و دفاع ترسی ندارند و از آن خسته نمی‌شوند و توکلشان بر خدا است». 
به نظر می‌رسد محتوای این حدیث، بر اساس ملاحظات و دلایل و شواهدی که در پی می‌آید، با نهضت امام خمینی (ره) ارتباط دارد. بی‌تردید سید روح‌الله موسوی خمینی، مردی از اهل قم است. بر این اساس، همه مطالب و پیام‌ها و نکته‌های این حدیث، بر نهضت امام خمینی (ره) جاری است. در تبیین و تحلیل فرضیه تطبیق، راه‌های متعدی وجود دارد: سه دسته از احادیث در فهم این تطبیق کمک می‌کند.

الف. آیات قرآنی و احادیث پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله و اهل‌بیت علیه‌السلام که اسلام و ایمان و دانش و امتیازات بی‌نظیر ایرانیان و نقش بزرگ آنان را در پیشرفت و گسترش اسلام و تمدن اسلامی در جهان گزارش کرده است.
 در سوره مائده، خطاب به مؤمنان در عصر حیات رسول خدا صلی‌الله علیه و آله چنین آمده است: ﴿یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافرِینَ یجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یخافُونَ لَوْمهَ لائِم ذلِک فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ﴾؛(2)
 این آیه از اسلام قومی خبر داده است که در زمان نزول آیه، مسلمان نبوده‌اند و شش امتیاز نیز برای آنان بیان کرده است. اصحاب پیامبر در صدد شناسایی این قوم بودند و پیوسته از ایشان می‌پرسیدند. مفسران در گزارش پاسخ پیامبر خدا نوشته‌اند: «فضرب بیده علی عاتق سلمان فقال: هذا و ذووه ثم قال: لوکان الدین معّلقا بالثریا لتناوله رجال من ابناء فارس؛ (3) پیامبر با دست خویش بر دوش و کتف سلمان زده و سپس فرمود: این و بستگان اصحابش. سپس فرمود: اگر دین به ثریا آویزان باشد مردانی از فرزندان فارس به آن می‌رسند.»

ب. همچنین احادیثی که قیام حق‌طلبانه و انقلاب اسلامی زمینه‌ساز ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از مشرق را در عصر غیبت گزارش کرده است، گواه دیگری برای فرضیه تطبیقی هست. پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدی سلطانه؛(4) مردمی از مشرق قیام می‌کنند و برای سلطنت الهی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف زمینه‌سازی می‌کنند.»
 انقلاب خیرطلبانه در مشرق نیز در حدیث نبوی دیگر پیش ‌بینی شده است؛ انقلابی که در عصر غیبت روی می‌دهد و حکومت تشکیل می‌دهد و حکومت را به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌رسانند.
احادیثی که در فضیلت قم و نقش آن در انقلاب جهانی مهدوی وارد شده است، دلیل دیگر فرضیه تطبیق هست. امام صادق علیه‌السلام قم را معدن شیعه دانسته‌اند: «کِتَابُ تَارِیخِ قُمَ‏ تَأْلِیفِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقُمِّیِّ، قَالَ رَوَى سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْخُزَاعِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ‏ سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام أَیْنَ بِلَادُ الْجَبَلِ فَإِنَّا قَدْ رُوِّینَا أَنَّهُ إِذَا رُدَّ إِلَیْکُمُ الْأَمْرُ یُخْسَفُ بِبَعْضِهَا فَقَالَ إِنَّ فِیهَا مَوْضِعاً یُقَالُ لَهُ بَحْرٌ وَ یُسَمَّى بِقُمَّ وَ هُوَ مَعْدِنُ‏ شِیعَتِنَا فَأَمَّا الرَّیُّ فَوَیْلٌ لَهُ مِنْ جَنَاحَیْهِ وَ إِنَّ الْأَمْنَ فِیهِ مِنْ جِهَهِ قُمَّ وَ أَهْلِهِ قِیلَ وَ مَا جَنَاحَاهُ قَالَ علیه‌السلام أَحَدُهُمَا بَغْدَادُ وَ الْآخَرُ خُرَاسَانُ فَإِنَّهُ تَلْتَقِی فِیهِ سُیُوفُ الْخُرَاسَانِیِّینَ وَ سُیُوفُ الْبَغْدَادِیِّینَ فَیُعَجِّلُ اللَّهُ عُقُوبَتَهُمْ وَ یُهْلِکُهُمْ فَیَأْوِی أَهْلُ الرَّیِّ إِلَى قُمَّ فَیُؤْوِیهِمْ أَهْلُهُ ثُمَّ یَنْتَقِلُونَ مِنْهُ إِلَى مَوْضِعٍ یُقَالُ لَهُ أَرْدِسْتَانُ».(5) 
و همچنین در احادیث دیگر اهل قم را اخوان و برادران امامان علیه‌السلام دانسته شده است: «وَ رُوِیَ عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَهْلِ الرَّیِ‏ أَنَّهُمْ دَخَلُوا عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام وَ قَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ فَقَالَ مَرْحَباً بِإِخْوَانِنَا مِنْ أَهْلِ قُمَ‏ فَقَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ فَأَعَادَ الْکَلَامَ قَالُوا ذَلِکَ مِرَاراً وَ أَجَابَهُمْ بِمِثْلِ مَا أَجَابَ بِهِ أَوَّلًا فَقَالَ إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّهُ وَ إِنَّ لِلرَّسُولِ‏ حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِینَهُ وَ إِنَّ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَهُ وَ إِنَّ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَهُ قُمَّ وَ سَتُدْفَنُ فِیهَا امْرَأَهٌ مِنْ أَوْلَادِی تُسَمَّى فَاطِمَه».(6) 

اما شواهد و مدارک ارتباط حدیث مورد سؤال با امام خمینی (ره):
سید روح‌الله موسوی خمینی، در شهر خمین به دنیا آمد. به همین دلیل «خمینی» نامیده شد. احتمال دارد توجه به زادگاه امام خمینی (ره)، ذهن پژوهشگران را از درک سریع ارتباط و پیوند حدیث امام کاظم علیه‌السلام با امام خمینی باز دارد. برای فهم «قمی» بودن امام و انطباق جمله «رجل من اهل قم» به امام خمینی، دقت در شواهد نه گانه ای که در اینجا بیان می‌شود راهگشا خواهد بود.

الف. گرچه امام خمینی در بیستم جمادی‌الثانی 1320 ق برابر با 30 شهریور 1281 شمسی و در شهرستان خمین به دنیا آمدند، ولی در ماه رجب 1340 ق برابر با نوروز 1300 شمسی به قم هجرت کرده (7) و تا دستگیری و تبعید به خارج از کشور، در 13 آبان 1343 در قم اقامت داشتند. در 12 آبان 1357 از پاریس به تهران آمدند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در 10 اسفند 1357 به قم بازگشتند و تصمیم بر ماندن در قم داشتند. در دوم بهمن 1358 برای درمان به بیمارستان قلب تهران منتقل شدند و پس از مرخصی از بیمارستان، به توصیه پزشکان در تهران ماندگار شدند. (8) بنابراین امام خمینی (ره) حدود نیم‌قرن در شهر قم ساکن بودند. این حضور طولانی در قم، برای قرار گرفتن «امام خمینی» در شمار «اهل قم» کافی است. قطعاً ازنظر عرف و شرع و فقه، امام خمینی با پنج دهه اقامت در قم، اهل قم شناخته می‌شوند. امام خود در سخنرانی خویش در 10 اسفند 1357، هم‌زمان با ورود به قم، خودشان را قمی دانسته و به قمی بودن خویش افتخار کرده، فرمودند: «من از عواطف ملت ایران و از عواطف «هم‌ وطنی‌های» خودم «قمی‌ها» که من قبلاً گفته بودم از قم علم منتشر می‌شود، از قم قدرت منتشر شد، قم نمونه بود و من مفتخرم که در قم هستم! من 15 سال یا قدری بیشتر از شما دور بودم لکن دلم اینجا بود، با شما بودم. شما غیرتمندان، شما پاک جوانان سرمشق همه شدید و الحمدالله تمام ملت ایران در سراسر ایران باهم هم‌صدا شدند و این قدرت الهی بود که طاغوت را شکست».(9) 
ایشان در فروردین 1358 نیز در سخنرانی دیگر خود، قم را «وطن» خویش نامیده، فرمودند: من خوشحالم که بعد از سال‌های طولانی در میان شما رفقا، جوانان هستم. من همیشه در فکر ایران و در فکر «وطن خودم» «قم» بودم و هستم و دعاگویم. شما می‌دانید که قم مرکز تشیع از زمان حضرت صادق علیه‌السلام، حدود آن زمان مرکز تشیع بوده است و از قم تشیع به سایر جاها رفته است. هم علم از قم به جاهای دیگر منتشرشده است و بحمدالله شجاعت و زحمت در راه اسلام و فداکاری هم از قم منتشر شد. قم مرکز همه برکات است، خدا شما قمی‌ها را برای ما حفظ کند و همه ایران را برای همه.(10) 
حضور و اقامت طولانی مدت امام در قم و نظر و اظهارات عرف مردم و افتخار و تصریح امام بر اینکه وطن شان قم است، همه شواهد منطقی و عقلی برای انطباق جمله ابتدای حدیث امام کاظم علیه‌السلام، بر امام خمینی است.

ب. منظور از «اهل قم» در حدیث، منطقه جغرافیایی قم در عصر حیات امام کاظم علیه‌السلام است که شامل شهر خمین هم شده است. حسن بن محمد بن حسن قمی، در قرن چهاردهم هجری قمری در بیان حدود قم می‌نویسد: از برقی روایت است که او گفت که قم چهل فرسخ در چهل فرسخ است زیرا که حدود آن به غایت از یکدیگر دورند و اقطار آن متفاوت‌اند و از دیگر شهرها باحوز آن گرفته‌اند و جمع کرده‌اند. برقی چنین گوید که حد اول قم از ناحیت همدان است تا میلاذجرد که آن ساوه است و حد دوم آن از ناحیت ری تا جوسق داود بن عمران اشعری بدو فرسخ از دیر جص که فرا پیش قم است... حد سیم از ناحیت فراهان است آنجا که ناحیت کرج است و گویند ازآنجاکه جوسق دیزوآباد است از همدان و حد چهارم از ناحیت اصفهان تا وادی که میان قریه درام و جرقام و میان قریه راوندست.(11) 
روشن است که قم با این گستردگی جغرافیایی، چهل در چهل فرسخ خمین را فرا می‌گرفته است، بنابراین زادگاه امام خمینی نیز منطقه قم خواهد بود. ازاین رو، هیچ تردیدی وجود ندارد.
شاهد دیگر این مدعا حدیثی است که می‌فرماید عده‌ای از اهل ری بر محضر امام صادق علیه‌السلام رسیدند و گفتند ما از اهل ری هستیم و امام در پاسخ فرمودند درود بر برادران قمی‌مان، دوباره گفتند ما از ری هستیم و حضرت همان درود قبلی را تکرار فرمودند: «وَ رُوِیَ عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَهْلِ الرَّیِ‏ أَنَّهُمْ دَخَلُوا عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام وَ قَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ فَقَالَ مَرْحَباً بِإِخْوَانِنَا مِنْ أَهْلِ قُمَ‏ فَقَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ فَأَعَادَ الْکَلَامَ قَالُوا ذَلِکَ مِرَاراً وَ أَجَابَهُمْ بِمِثْلِ مَا أَجَابَ بِهِ أَوَّلًا فَقَالَ إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّهُ وَ إِنَّ لِلرَّسُولِ‏ حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِینَهُ وَ إِنَّ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَهُ وَ إِنَّ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَهُ قُمَّ وَ سَتُدْفَنُ فِیهَا امْرَأَهٌ مِنْ أَوْلَادِی تُسَمَّى فَاطِمَه؛(12) 

ج. روشن است مرد قمی که در حدیث از وی یاد شده است، با توجه به ویژگی‌های کار و پیروانش، یکی از افراد عادی، بی‌سواد و درس ناخوانده نیست، قطعاً «اهل علم قم» مقصود است. امام خمینی، بزرگ ترین شخصیت حوزه علمیه قم از زمان تأسیس تا امروز هست. امام خمینی (ره)، در 29 اسفند 1301 که حوزه علمیه قم توسط آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی تأسیس شد در قم بودند و از آغاز تأسیس حوزه علمیه قم در این شهر اقامت داشتند. در همین حوزه درس‌ خوانده، تربیت شده و تدریس می‌نمودند تا آنگاه که در جایگاه مرجعیت و رهبری دینی انقلاب قرار گرفتند. امام خمینی، به لحاظ آثار وجودی، جامعیت، شاگردان ممتاز فراوان، تألیفات و رهبری انقلاب، تنها شخصیت علمی مشهور، برجسته و جهانی حوزه علمیه قم می‌باشند. ازاین رو، منظور ازجمله «رجل من اهل قم» در واقع «رجل من اهل علم قم» است و مصداق آن، امام خمینی است.

د. گرچه قم از زمان صدور حدیث تا امروز، پایگاه بزرگ و تاریخی شیعه و پیروان اهل بیت بوده است، اما بررسی تاریخ سیاسی قم و رویدادهای آن، بیانگر این است که تا انقلاب اسلامی ایران، در قم انقلابی با ماهیت، گستردگی، ویژگی‌ها و سرنوشت انقلابی که امام هفتم علیه‌السلام در این حدیث پیش‌بینی نموده‌اند، پدید نیامده است.

ه‍. امام خمینی (ره) در قم ازدواج کرده و پنج فرزند ایشان، سه دختر و دو پسر در قم به دنیا آمده‌اند.

و. امام خمینی (ره) در حوزه علمیه قم، شاگردان بسیاری تربیت نمودند. شاگردان سخت‌کوش، پرتوان، هوشیار و مبارزی که در مکتب سیاسی امام خمینی آموزش دیدند و یاران وفادار ایشان در انقلاب اسلامی شدند. استعدادهای طلاب با شاگردی و تحصیل در حوزه درس امام شکوفا شد. همین نخبگان سیاسی حوزوی که در پیشرفت، پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی ایران نقش چشم‌گیری داشته و دارند. امام خمینی، در حوزه علمیه قم مجتهدان بزرگی را تربیت نمود. برخی از ایشان در جایگاه مرجعیت تقلید قرار گرفتند. در برخی دوره‌ها، در درس امام خمینی تا 1200 تن حضور داشته‌اند، شهید آیت‌الله سعیدی و غفاری و شهید بهشتی، باهنر، مفتح، مطهری، محلاتی و مراجع تقلید آیات عظام فاضل لنکرانی، ناصر مکارم شیرازی، حسین نوری همدانی، لطف‌الله صافی گلپایگانی، جعفر سبحانی و عبدالله جوادی آملی، عبدالکریم موسوی اردبیلی و رهبر معظم انقلاب آیت‌الله خامنه‌ای از شاگردان امام خمینی بوده‌اند.(13)  

ز. بسیاری از کتاب‌ها و تألیفات امام خمینی در دوران تحصیل و تدریس ایشان در حوزه علمیه قم نوشته شده و برخی هم در قم به چاپ رسیده‌اند.

ح. مبارزات امام خمینی با رژیم سلطنتی پهلوی و مخالفت ایشان با «رفرم آمریکایی شاه و انقلاب سفید» و «لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی» و «لایحه کاپیتولاسیون» و سخنرانی‌های پرشور و تحول‌آفرین ایشان در قم صورت گرفته است. مأموران رژیم پهلوی، دو بار امام خمینی را از قم دستگیر و به تهران برده‌اند. قم پایگاه و سنگر مبارزه، قیام و انقلاب امام خمینی است. پایتخت اندیشه سیاسی دینی امام خمینی و تفکرات انقلابی اسلامی قرارگرفته و از آنجا به سراسر ایران گسترش یافته است. همه درگیری‌های امام خمینی با شاه و رژیم سلطنتی از 1340 تا تبعید امام به بورسای ترکیه در 13 آبان 1343 در قم روی داده است. دعوت مردم از سوی امام خمینی به سوی نبرد و جهاد با طاغوت زمان شاه و رژیم شاهنشاهی ضد اسلامی پهلوی از قم آغاز شد و ادامه یافت تا به پیروزی رسید.

ط. در این حدیث شریف «اهل قم» به کار رفته است. در لغت عرب، هر جا اهل به مکان اضافه شود، به معنای «ساکنان» آن مکان هست و هرگز به معنای زادگاه و محل ولادت استعمال نشده است. درباره مفهوم «اهل‌بیت» نوشته‌اند: «اهل‌البیت سکانه»(14) «اهل‌بیت» ساکنان آن هستند. اهل مکه، ساکنان بیت‌الله الحرام و شهر مکه هستند.(15)  در معنای «اهل بلد» گفته‌اند: اهل البلد سکانه (16) اهل شهر ساکنان شهرند، کسانی که در شهر زندگی می‌کنند. «اهل قم» به معنای «ساکنان شهر قم» است، نه کسانی که الزاماً زادگاهشان قم باشد و یا در این شهر به دنیا آمده باشند؛ بنابراین اهل قم در حدیث مزبور، تمام کسانی را که ساکن قم‌اند دربر می‌گیرد؛ چه در قم به دنیا آمده باشند و یا در جای دیگری به دنیا آمده و به قم رفته و ساکن این شهر شده باشند. گرچه ممکن است گفته شود اهل قم، اختصاص به کسانی دارد که زادگاهشان قم است، ولی این برداشت ازنظر لغت نادرست است. در لغت، «اهل قم» عام است و شامل هر فردی که ازنظر عرف ساکن قم باشد، می‌گردد. امام خمینی (ره) از هجرت به قم تا تبعید به خارج از ایران، در حدود نیم قرن، در قم سکونت داشتند. (17) با یک عمر سکونت امام خمینی در شهر قم، جای تردیدی نمی‌ماند که ایشان اهل قم هستند و قطعاً اهل قم در حدیث امام کاظم علیه‌السلام، می‌تواند شامل امام خمینی شود.
این پاسخ اقتباس شده از مقاله موجود در پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه با همین موضوع هست.(18) 

 

پی نوشت:
1. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 57، ص 216.
2. مائده، آیه 54.
3. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن، ج 2، ص 308.
4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 57، ص 87.
5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‏57، ص 213.
6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‏57، ص 216.
7. انصاری، حمید، حدیث بیداری، ص 14.
8. انصاری، حمید، حدیث بیداری، ص 106 و 118.
9. خمینی، سید روح‌الله، صحیفه امام، ج 5، ص 130.
10. خمینی، سید روح‌الله، صحیفه امام، ج 5، ص 209.
11. قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، ص 26، ص 5558.
12. محمدباقر، مجلسی، بحارالانوار، ج‏57، ص 216.
13. روحانی، حمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی (ره)، ج 1، ص 41.
14. احمد بن فارس، ابوالحسن، ترتیب مقاییس اللغه، ص 54.
15. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 11، ص 2829.
16. خوری شرتونی لبنانی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیه والشوارد، ج 1، ص 23.
17. رحیمیان، محمدحسن، در سایه آفتاب (یادها و یاد داشت‌هایی از زندگانی امام خمینی)، ص 17 و 23. 
18. بررسی میزان تطبیق نهضت امام خمینی با حدیث امام کاظم علیه‌السلام، لینک: https://hawzah.net/fa/Article

مذاکره با آمریکا و جدا شدن جمهوری اسلامی ایران، از محور مقاومت
هویت نظام جمهوری اسلامی ایران با مقاومت و دفاع از مظلومان، گره، خورده است. تن دادن آمریکا به مذاکره، نتیجه جان‌فشانی نیروها و سرداران مقاومت است.

پرسش:

آیا مذاکره با آمریکا به معنای جدا شدن جمهوری اسلامی ایران، از محور مقاومت و بی‌توجهی به خون شهدای مقاومت نیست؟

پاسخ:

مقدمه

مذاکره در لغت به معنای «گفتگو» بوده(1) و در اصطلاح سیاسی به‌عنوان یکی از ابزارهای مهم در سیاست خارجی شناخته می‌شود. هدف از مذاکره، حل منازعات بین کشورها، پیشبرد اهداف مشترک، یا ارائه راهکارهایی برای معضلات منطقه‌ای و جهانی است. برخلاف تصور رایج، مذاکره به‌خودی‌خود یک دستاورد یا امتیاز سیاسی تلقی نمی‌شود؛ بلکه ابزاری است که ممکن است به موفقیت منجر شود یا با شکست مواجه گردد. اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که آیا انجام مذاکره با دشمن به معنای برگشت از مواضع و اصول اساسی است؟

 

1. ارکان مذاکره و جایگاه آن در روابط بین‌الملل؛

مذاکره دارای ارکان مشخصی است که شامل موارد زیر می‌شود:

 طرفین مذاکره:

 نمایندگان یا بازیگران اصلی (کشورها، سازمان‌ها یا گروه‌ها) که در فرآیند مذاکره مشارکت دارند.

 دستورالعمل مذاکره:

 چارچوب و قواعد توافق‌شده‌ای که مسیر مذاکره را مشخص می‌کند. موضوعات موردبحث:

 محورهایی که طرفین روی آن تمرکز کرده و گفتگو می‌کنند، شامل موضوعات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی یا امنیتی، جایگاه مذاکره در دانش روابط بین‌الملل؛ مطابق با تحلیل‌های دانش روابط بین‌الملل، مذاکره صرفاً یکی از ابزارهای سیاست خارجی است و ارزش آن وابسته به نتیجه‌گیری مؤثر از این فرآیند است. انجام مذاکره لزوماً به معنای موفقیت سیاسی نیست و تنها زمانی می‌توان از موفقیت سخن گفت که خروجی مذاکره، منافع مدنظر طرفین را تأمین نماید. از سوی دیگر، شکست در مذاکره نیز بخشی از دیپلماسی است که ممکن است با توجه به اهداف راهبردی مدنظر، اثر کوتاه‌مدت یا بلندمدت داشته باشد. به‌این‌ترتیب، مذاکره نه‌تنها برای مدیریت چالش‌ها و کاهش تنش‌ها کاربرد دارد، بلکه در برخی موارد به‌عنوان راهی برای تقویت روابط و همکاری‌های بین‌المللی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

 

2. پیشنهاد مذاکره به ایران از سوی آمریکا، نتیجه قدرت‌نمایی محور مقاومت،

مذاکرات ایران و آمریکا، خود نتیجه قدرت محور مقاومت و در رأس آن جمهوری اسلامی ایران است. الگوی رفتاری دولت آمریکا در سالیان اخیر را نگاه کنید، عموماً به کشورهای ضعیف ازجمله عراق، افغانستان و سوریه، حمله کرده و هیچ درخواست مذاکره‌ای هم نداشته است. آمریکا در سال 2003، در حالی به عراق حمله کرد که سازمان ملل و شورای امنیت، مخالف تجاوز به عراق بودند و هیچ شاهد روشن و دلیل محکمی بر وجود سلاح‌های کشتارجمعی در عراق، وجود نداشت، اما دولت آمریکا، مدعی بود که پس از حمله می‌تواند، شواهد سلاح کشتارجمعی را در عراق پیدا کند. این شواهد هرگز پیدا نشد، اما دولت آمریکا، به دلیل اطلاع از ضعف دولت عراق و فقدان پشتوانه مردمی آن، به این تجاوز گسترده به عراق دست زد. در نقطه مقابل، آمریکا در برابر روسیه، تن به مذاکره داده است؛ چراکه روسیه در نبرد اوکراین ثابت کرد که اهل مقاومت است نه تسلیم. دونالد ترامپ، با شعار توقف جنگ اوکراین در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به پیروزی رسید. تصور ترامپ آن بود که دستیابی به صلح در مناقشه اوکراین به‌راحتی امکان‌پذیر است، اما تاکنون که نزدیک به 6 ماه از ریاست جمهوری وی می‌گذرد، این صلح، محقق نشده؛ چراکه روسیه سرسختانه بر مواضع خود پافشاری می‌کند و به نوشته نیویورک‌تایمز، ترامپ، دست به دامان اروپا شده تا بتواند صلح در اوکراین را محقق سازد(2). قدرت و مقاومت، تنها الگویی است که در برابر آمریکا جواب می‌دهد و ازاین‌رو، الگوی رفتاری دولت آمریکا در برابر جمهوری اسلامی ایران، مذاکره است، نه حمله؛ چراکه توان حمله به ما را ندارد. تن دادن آمریکا به مذاکره با جمهوری اسلامی ایران، خود نشانه قدرت محور مقاومت است. اگر مقاومت نیروهای جان‌برکف مقاومت در سوریه، عراق، لبنان، فلسطین و یمن نبود، مطمئناً آمریکا تن به مذاکره نمی‌داد و از الگوی رفتاری خود در برابر دولت‌های ضعیف استفاده می‌کرد.

 

3. مذاکره در امتداد مقاومت است نه در برابر آن.

باید توجه داشت که روش مقاومت، همیشه جنگیدن در میدان سخت نیست. گاهی لازم است تا در میدان جنگ نرم با دشمن مقابله کنیم. رسانه‌های استکباری و برخی رسانه‌های داخلی، چنین القا می‌کنند که جمهوری اسلامی ایران، به دنبال جنگ است. افکار عمومی مردم جهان و مخصوصاً مردم ایران نیز ممکن است از این تبلیغات، متأثر شوند. حضور در میدان دیپلماسی، برای مقابله با این تبلیغات مسموم و اتمام‌حجت به دوستان و دشمنان است. این اولین بار نیست که مذاکره می‌کنیم و طبعاً آخرین بار هم نخواهد بود. رهبر انقلاب با اشاره به مذاکرات جاری ایران و آمریکا تأکید کرده‌اند «این گفتگوها، یکی از ده‌ها کار وزارت خارجه است؛ یعنی وزارت خارجه ده‌ها کار دارد که یکی‌اش هم این گفتگوهای عمان و این مسائلی است که حالا اخیراً مطرح شده. سعی کنید مسائل کشور را به این گفتگوها گره نزنید؛ این تأکید من است. اشتباهی که در برجام کردیم، اینجا تکرار نشود. آنجا ما همه‌چیزمان را منوط کردیم به پیشرفت مذاکرات؛ یعنی کشور را شرطی کردیم. خب سرمایه‌گذار وقتی‌که کار کشور منوط به مذاکره باشد، سرمایه‌گذاری نمی‌کند دیگر؛ معلوم است؛ می‌گوید ببینیم عاقبت مذاکرات به کجا می‌رسد. این مذاکرات هم یک کاری است، یک‌حرفی است، یکی از کارهای چندین‌گانه‌ی وزارت خارجه است که دارد انجام می‌دهد. کشور هم کار خودش را در بخش‌های مختلف باید بکند»(3) همان‌گونه که رهبر انقلاب تصریح کرده‌اند، مذاکرات باید با رعایت خطوط قرمز کشور باشد. درباره مذاکرات، نباید خوش‌بینی زیاده داشت و نه بدبینی افراطی. باید شرایط و خطوط قرمز کشور در مذاکرات رعایت شود و از تیم مذاکره‌کننده نیز تا پایان مذاکرات باید حمایت کنیم تا آنان با قدرت در برابر دشمن ظاهر شوند.

 

4. ماهیت استکبارستیز و ظلم‌ستیز نظام جمهوری اسلامی ایران؛

هویت استکبارستیز جمهوری اسلامی ایران، با انجام یک مذاکره، متحول و متغیر نمی‌شود. حمایت جمهوری اسلامی ایران از مستضعفان عالم به هویت آن گره خورده و در قانون اساسی بازتاب یافته است.(4) مقاومت زنده است تا زمانی که ظلمی در این عالم وجود دارد و نابودی جبهه ظلم، هدف اصلی محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی است. مقاومت یک عمل دفعی و آنی نیست، بلکه یک فرایند است که در آن مجموعه‌ای از رفتارها و عملکردها، دست‌به‌دست هم می‌دهد تا هدف اصلی که همان ظلم‌ستیزی و عدالت‌گستری است، محقق شود. نباید پنداشت که مقاومت تنها یک‌سویه دارد و آن‌هم نبرد سخت در جنگ فیزیکی با دشمن است که به‌سرعت به سرانجام خواهد رسید. این نگرش به مقاومت، رهزن است. مقاومت یک مسیر طولانی و دشوار تاریخی است. گاهی شکست دارد، شهید دارد، گرسنگی دارد. تاریخ پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، سرمشق ماست. در این سرمشق، الگوهای رفتاری پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در شعب ابیطالب، جنگ بدر، جنگ احد، معاهده حدیبیه و فتح مکه پیش روی ماست که شامل یک فرایند طولانی و چند سویه است. هدف نهایی جبهه مقاومت، غلبه حق بر باطل است. هدف شهدای مقاومت نیز همین بوده و بهترین انتقام خون آنان، پیروزی نهایی جبهه مقاومت است. البته انتقام از قاتلان شهیدان مقاومت نیز در دستور کار قرار داد و در موقعیت مقتضی انجام خواهد شد. صبر، بخشی از هویت مقاومت است.

نتیجه‌گیری:

جمهوری اسلامی ایران در راستای حفظ منافع ملی و منطقه‌ای خود، با مذاکرات هسته‌ای غیرمستقیم با آمریکا، موافقت کرده است. این مذاکرات در جهت حفظ منافع جبهه مقاومت و نتیجه مقاومت شجاعانه سرداران و مردان مقاومت است. مقاومت یک پدیده آنی نیست؛ بلکه یک فرایند طولانی است که فراز و نشیب‌های زیادی دارد. گاهی مذاکره، خود بخشی از فرایند مقاومت است.

پی‌نوشت‌ها:

1. دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه، مفهوم مذاکره، https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary.

2. روزنامه کیهان، شکست طرح ساده‌لوحانه ترامپ در اوکراین به روایت نیویورک‌تایمز، 1404/1/30، ۳۰۹۱۰۸، https://kayhan.ir/001IPc.

3. مقام معظم رهبری، بیانات در دیدار جمعی از مسئولان ارشد سه قوه، 26/1/1404، https://khl.ink/f/60000.

4. بند 16 اصل سوم قانون اساسی چنین بیان می‌دارد: «تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمان و حمایت بی‏‌دریغ از مستضعفان جهان.»

ادعای وجود معبد سلیمان در محوطه مسجد الاقصی دارای هیچ مستند و شاهد تاریخی نبوده و صرفا ادعایی است که از جانب صهیونیست های افراطی مطرح شده است.
معبد سلیمان در مسجد الاقصی

پرسش:
اسرائیلی ها می گویند که مسجد الاقصی بر روی معبد سلیمان واقع شده است و برای همین هم می خواهند آن را تخریب کنند تا دوباره معبد را بسازند؛ خب آیا حق ندارند؟
 

پاسخ:
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید یک نکته را مد نظر داشته باشید و آن اینکه ادعای وجود معبد سلیمان در محوطه مسجد الاقصی دارای هیچ مستند و شاهد تاریخی نبوده و صرفا ادعایی است که از جانب صهیونیست های افراطی مطرح شده است.  گروهی از صهیونیست ها معتقدند که ساخت بنای معبد سلیمان یکی از مراحل تحقق آخرالزمان است و باید برای پیروزی نهایی یهود بر دیگر ادیان، این معبد دوباره ساخته شود.  تخریب مسجد الاقصی به عنوان اولین قبله مسلمین و نماد اسلام در سرزمین فلسطین یکی از اقداماتی است که بیش از اینکه با ساخت معبد سلیمان مرتبط باشد با جنگ بین یهود و اسلام مرتبط است یعنی صهیونیست های افراطی به سبب دشمنی دیرینه ای که با اسلام دارند در پی آن هستند تا تمام نمادهای اسلام را از این سرزمین زدوده و تمامی نمادهای یهود را به آن برگردانند و بدیهی است که این امر با مخالفت مسلمانان و ساکنان حقیقی این سرزمین مواجه شود.  
اما آیا صهیونیست ها حق چنین کاری را دارند؟! پاسخ روشن است. اولا که وجود این معبد در این مکان خاص هیچ مستند تاریخی ندارد و دوم اینکه بر فرض هم که ادعای صهیونیست ها درست باشد باز هم آن‌ها اجازه ندارند که یک بنای چندهزارساله تاریخی- مذهبی به نام مسجد الاقصی که برای چند میلیارد مسلمان، مقدس به حساب می‌آید را به بهانه ساخت یک یادمان برای معبد سلیمان تخریب کنند! باید توجه داشته باشید که این یک جنگ مذهبی بین اسلام و یهود است. صهیونیست ها با اشغال فلسطین به عنوان یک سرزمین اسلامی در حال از بین بردن هویت اسلامی آن هستند چون آن را سرزمین موعود خود می‌دانند و ساخت معبد یا هیکل سلیمان نیز بخشی ز پروژه اخرالزمانی یهود است لذا نباید با یک علاقه ساده تاریخی به احیای آثار باستانی یهود اشتباه گرفته شود.  اما در مورد مثالی که زدید باید خدمتتان عرض کنم که اولا وجود این معبد در آن مکان صرفا یک ادعاست و دوم اینکه آیا مثلا ایران این اجازه را دارد که صرفا با ادعای ایرانی بودن بنای طاق کسری در مدائن عراق، آنجا را اشغال کرده و در صدد بازسازی و احیای آن برآید؟ بدیهی است که پاسخ منفی است. 

در اعتقاد یهودیان، نژادپرستی موج می زند و قوم خود را برتر می دانند وهمه اقوام دیگر را پست تر، که این اعتقادات، زمینه یهودستیزی را در جوامع دیگر بوجود آورده است.
یهود ستیزی پس از میلاد مسیح

پرسش:
یهودستیزی پس از میلاد مسیح و طی قرون‌وسطی چگونه شکل گرفت؟
 

پاسخ:
یهودستیزی طی چند قرن مهم‌ترین مشکل جامعه یهودی در اروپا بود. علت آن به بخشی از خصلت‌های یهودیان بازمی‌گشت از آن جمله:
•    یهودیان خود را قوم برتر و برگزیده و دیگران را گمراه می‌دانستند و می‌دانند که ناشی از نخوت و خودشیفتگی آن‌ها بوده و هست. 
•    با هیچ قومی خارج از یهود ازدواج نمی‌کردند. ورود به دین یهود ممنوع بوده و چیزی به نام تبلیغ در دین نداشتند. در اینجا ذکر یک نکته تاریخی بسیار مهم است که در فهم دلیل «حل‌ناشدگی یهودیان در سرزمین‌های مختلف» به ما کمک می‌کند. بنی‌اسرائیل خود را قوم برگزیده و برتر می‌دانستند (و اکنون نیز می‌دانند) و به همین دلیل طی مهاجرت‌های عمدتاً اجباری که در طول تاریخ داشته‌اند، هیچ‌گاه با اقوام سرزمین‌های میزبان آمیختگی فرهنگی و دینی پیدا نکرده‌اند. آن‌ها به دلیل «خودبرتربینی» با خارج از قوم خود وصلت نمی‌کردند و کسی را نیز به جمع خود راه نمی‌دادند. وقتی بنی‌اسرائیل معجزه خداوند را در شکافتن دریا دیدند، به این برتری قومی بیش از گذشته ایمان آوردند. این دیدگاه که «ما قوم برگزیده و برتر هستیم» یکی از ریشه‌های مهم یهودستیزی بوده است.! صهیونیست‌ها در ارتش به سربازانشان آموزش می‌دهند «اگر مسلمانان یکی از ما را بکشند ما دو تا از آن‌ها را می‌کشيم. اگر به یکی از ما چاقو بزنند ما به آن‌ها گلوله می‌زنيم، اگر یکی از ما را زخمی کرده و به بیمارستان بفرستند ما آن‌ها را به قبرستان می‌فرستیم» شاید علت اینکه اسرائیل در ازای تحویل گرفتن یک جنازه بهودی چندین اسیر فلسطینی زنده را آزاد می‌کند انتقال این پیام است که «جنازه ما نیز از چندین زنده مسلمانان باارزش‌تر است».
•    در جوامع میزبان به لحاظ قدرت علمی و ثروت مادی که داشتند در وضعیت ممتازی قرار می‌گرفتند.
•    جمعی از اندیشمندان اروپایی یهودی‌الاصل بودند.
•    در درون خود جامعه منسجمي داشتند و به یکدیگر کمک مالی می‌کردند. حس اقلیت بودن و فرامین دینی دلیل کمک‌های آنان به یکدیگر بود.
•    ربا را مشروع می‌دانستند (و می‌دانند) و ازجمله دلایل ثروت‌اندوزی آن‌ها رباخواری آن‌هاست که طبیعتاً با عکس‌العمل جوامع میزبان اروپایی مواجه می‌شد.
•    یهودیان در قرون‌وسطی به دلیل عقاید مذهبی تحت‌فشار کلیسا قرار داشتند. جرم آن‌ها اين بود که قاتل عیسی مسیح هستند. اتهام دیگر آن‌ها این بود که «قبول ندارند عیسی پسر خداست» بنابراین کلیسا آن‌ها را تکفیر کرد. در مقابل اقدام کلیسا عده‌ی کمی مسیحی شدند، عده‌ای دیگر تقیه کرده و به زبان اظهار مسیحیت می‌کردند اما اکثریت یهودی باقی ماندند و فشارهای کلیسا را تحمل می‌کردند.کلیسا نیز برخلاف مسیحیان اولی؛ با محبت و استدلال دعوت به مسیحت نمی‌کرد. در قرون‌وسطی اگر کسی با زبان خوش مسیحی نمی‌شد با زبان زور باید به کسوت مسیحیت درمی‌آمد. یکی از دلایل برتری یهود به مسیحیان این بود که مسیحیت در قرون‌وسطی، مسیح را پسر خدا می‌دانستند اما یهردیان یکتاپرست بودند.
پس از چندی اخراج یهودیان در اروپا آغاز شد. اولین اخراج آن‌ها توسط ادوارد اول پادشاه انگلستان در سال  1290 صورت گرفت اکثریت جمعیت یهودی در شرق اروپا به‌ویژه لهستان ساکن شدند. با کشف قاره آمریکا، مهاجرت به آنجا نیز آغاز شد مهاجران اولیه به آمریکا، جویندگان طلا و دگراندیشان مذهبی بودند که عمده این دگراندیشان را یهودیان تشکیل می‌دادند.
با پایان قرون‌وسطی و تضعیف شدید کلیسا تصور می‌شد؛ فشار بر روی یهودیان برداشته شود اما این‌گونه نشد بلکه فشارها بر یهودیان بیشتر هم شد. اگر یهودیان در قرون‌وسطی متهم به عقیده غیر مسیحی بودند در دوران مدرنیته متهم به اخلال در نظام اقتصادی و خیانت به وطن شدند به آن‌ها گفته می‌شد که تعصب ملی ندارند، در جنگ به فکر کاسبی خود هستند و احتکار می‌کنند. لذا در این دوران یهودستیزی، وارد مرحله جدیدی شد.

عصر ملی‌گرایی در اروپا و ظهور صهیونیسم (1850-1917):
در نیمه دوم قرن نوزدهم نژادپرستی در اروپا رواج یافت. اروپایی‌ها خود را نژاد برتر (نژاد آریایی) و اعراب و یهودیان را نژاد پست‌تر (نژاد سامی)(1)  معرفی می‌کردند.! پدیده‌ای که در اروپای جدید به آنتی سمیتیسم مشهور شد. اگر در قرون‌وسطی مشکل یهودیان دینشان بود حالا مشکل آن‌ها نژادشان شد.
بسیاری از مشاهیر اروپایی، مبلغ برتری نژادی شدند. ازجمله آن‌ها «ریچارد واگنر» موسیقی‌دان برجسته آلمانی بود که ایده دشمنی ذاتی نژاد یهود با نژاد آریایی‌الاصل آلمانی را تبلیغ می‌کرد. اهمیت دیدگاه واگنر ازآن‌روست که هیتلر از مریدان واگنر بود.(2) 
موج یهودستیزی از اروپای غربی به شرق هم رسید. در سال ۱۸۸۱ الکساندر اول پادشاه روسیه ترور شد. بخشی از اعضاء تیم ترور، یهودی بودند. پس‌ازاین واقعه روس‌ها به مناطق یهودی حمله کردند، خانه‌های آن‌ها را آتش زده و اموالشان را ضبط کردند. در سال ۱۸۹۰ نمایندگان ضد یهودی وارد پارلمان‌های اروپایی گردیده و خواهان تصویب قوانین ضد یهودی شدند. در برخی از پارلمان‌ها؛ مبارزه با نژاد یهودی به قانون تبدیل شد(3) ، در نیمه اول قرن بیستم و با افزایش موج ناسیونالسیم در اروپایهودستیزی شدت بیشتری گرفت. مقدس شدن پرچم و ملت و تمدن و... دشمنی با یهودیان را تشدید کرد. در این دوره حدود ۱۰ میلیون یهودی در اروپا بودند.
واکنش یهودیان متفاوت بود. عده‌ای با شرایط سخت جوامع میزبان، ساختند. عده‌ای نیز تصمیم گرفتند به آمریکا که مهاجرپذیر بود مهاجرت کنند. هسته اولیه قدرت سیاسی و اقتصادی یهودیان در آمریکای امروزی، همین مهاجران بودند. یهودیان که در فضای یهودستیزانه قرون‌وسطی و مدرنیته اروپایی از تولید ثروت و قدرت بازنماندند در جامعه آمریکا باقدرت بیشتری جایگاه‌ها و مناصب سیاسی و اقتصادی آمریکا را به خود اختصاص دادند.(4) 

پی نوشت:
1. سام پسر نوح نبی بود و عرب و از نگاه نژادپرستان اروپایی، یهودیان و اعراب فرزندان سام و نژاد پست‌تر بودند. ویل دورانت در تاریخ تمدن خود می‌نویسد: گروه تفتبش عقاید در اروپا که یهودیان را دستگیر وشکنجه کرده غالبا خودشان یهودی بودند. 
2.  هیتلر در خاطراتش گفته بود به شدت به واگنر علاقه‌مند بوده و در کودکی پول‌هایش را جمع می‌کرد تا به اپرای واگنر برود. ريشه یهودستیزی هیتلر را باید در علاقه افراطی او به واگتر جستجو کرد.
3.  یهودستیزی در پارلمان‌های اروپایی قدرت سیاسی تولید می‌کرد.
4. تا پایان جنگ جهانی دوم شش میلیرن یهودی به آمریکا مهاجرت کردند. آنها حدود دو درصد جمعیت آمریکا را تشکیل می‌دادند اما به دلیل ثروت و دانش سهم بالایی در مناصب سیاسی، اقتصادی، فکری و رسانه‌ای داشتند و اکنون نیز دارند.

 

حدود دو هزار سال پیش از میلاد مسیح، حضرت ابراهیم با خاندانش از بابل وارد سرزمینی میان نیل تا فرات شد که به کنعان مشهور است و قوم «فیلیسطی» در آن زندگی می کردند.
وضعیت اسکان قوم بنی‌اسرائیل در قبل از میلاد مسیح

پرسش: 
وضعیت اسکان قوم بنی‌اسرائیل در قبل از میلاد مسیح چگونه بوده است؟
 

پاسخ:
حدود دو هزار سال پیش از میلاد مسیح» حضرت ابراهیم با خاندانش از بابل وارد سرزمینی میان نیل تا فرات شد که در متون کهن به کنعان مشهور است. به هنگام ورود ابراهیم به کنعان قوم «فیلیسطی» ساکن کنعان بودند. بت‌پرست و زبان و آیین مخصوص به خود را داشتند. نام فلسطین از همین قوم فیلیسطی اخذ شده است. مطابق متون دینی» خداوند به ابراهیم و قومش وعده داد در صورت پرستش خدای واحده به آن‌ها مرحمت کند و سرزمینی که به آن مهاجرت کرده‌اند را به آن‌ها هدیه دهد. ابراهیم و فرزندانش حدود ۴۰۰ سال در کنعان زندگی کردند و اسرائیل نام دیگر یعقوب نبی است. او ۱۲ فرزند داشت که بنی‌اسرائیل نامیده می‌شوند.
پسران یعقوب؛ نورخان‌تر نسبت به برادر خود «یوسف» که در دوران کودکی موردتوجه خاص یعقوب نبی بود دچار حسادت شدند و تصمیم گرفتند او را از پدر دور کنند. یوسف به‌عنوان برده به مصر منتقل شد. در مصر نیز یوسف از بردگی به عزیزی مصر و پادشاهی رسید که داستانش در قرآن آمده است. در حدود سال 1600 قبل از میلاد کنعان دچار خشکسالی شد و بنی‌اسرائیل به همراه یعقوب نبی به دعوت یوسف به مصر مهاجرت کردند. بنی‌اسرائیل حدود ۴۰۰ سال نیز در مصر زندگی کردند اما به‌تدریج شأن و جایگاه خود را از دست دادند؛ زادوولد آن‌ها ممنوع شد و تحت ستم قرار گرفتند.! ‏

هجرت حضرت موسی به صحرای سینا: 
بنی‌اسرائیل و اقوام دیگر مصر نیز تحت ستم فرعون بودند حضرت موسی در چنین شرایط اجتماعی به دنیا آمده که داستان تولد و رشد او در قرآن آمده است. تا اینکه به‌فرمان خداوند، حضرت موسی و پیروانش بنی‌اسرائیل از چنگ فرعون گریختند. دریای سرخ به اراده خداوند شکافته شد و موسی و قومش وارد صحرای سینا شده و به مدت چهل سال در آنجا اقامت کردند. 

اولین حکومت بهودی به رهبری داوود نیی:
 پس از رحلت حضرت موسی؛ یهودیان (بنی‌اسرائیل) از سموئیل نبی خواستند تا دستور دهد به کنعان یعنی سرزمین اجدادشان (۱۲ فرزند یعقوب) بازگردند. در آن زمان فیلیسطی‌ها هنوز در کنعان ساکن بودند و فرماندهی به نام جالوت داشتند که داوود نبی موفق شد جالوت را شکست دهد و سپس در سال ششم پادشاهی خود شهر اورشلیم که حلقه واسط قسمت شمال و جنوب کنعان بود را تصرف کرد. شهر اورشلیم که مسلمانان آن را بیت‌المقدس نامیدند، اهمیت فوق‌العاده دینی و راهبردی داشت. اورشلیم «شهر صلح»؛ حتی پیش از ورود حضرت ابراهیم نزد فیلیسطی‌ها جایگاهی معنوی داشت. داود نبی با فتح اورشلیم نخستین کشور یهودی را پایه‌گذاری کرد. او پادشاهی عادل و مردم‌دار بود که به نبوت هم رسید و اولین عبادتگاه یهودیان را در اورشلیم احداث نمود. سپس دستور داد تا صندوق مقدس را که ده فرمان موسی در آن قرار داشت، از کوه طور به اورشلیم بیاورند و در عبادتگاه قرار دهند. یهودیان این صندوق را نشانه توجه خدا به خود می‌دانستد. دوران 40 ساله حکومت داوود نبی بسیار درخشان بود. بعد از داوود، سلیمان نبی پادشاه یهودیان شد. . مهم‌ترین اقدام او ساخت معبد سلیمان یا همان هیکل سلیمان در بالای کوه مقدس در اورشلیم بود. در دوران حکومت او اقوامی از یهودیان به مخالفت با سلیمان برخاستند. سلیمان برای ساخت معابد، مالیات‌ها را افزایش داد و گروه‌هایی از آن‌ها به جنگ با سلیمان برخاستند.

سقوط اسرائیل و بهودیه: 
شکاف میان اقوام  یهود و دشمنی با سلیمان نبی منجر به ضعف یهودیان شد. در سال 722 قبل از میلاد آشوری‌ها به اسرائیل حمله کرده و پس از شکستن مقاومت یهودیان شمالی، اسرائیل را تصرف کردند و یهودیان ساکن در آنجا را وادار به کوچ اجباری به مصر و بین النهرین کردند. پادشاه یهودیه در جنوب کنعان که از فرزندان یوسف نبی بود؛ علت شکست اسرائیلی‌ها را دوری از فرمان الهی معرفی کرد و با کمک روحانیت یهودی، مجموعه احکام دین یهود را در کتابی با عنوان «تورات» جمع‌آوری نمود تا هر یهودی در هر جایی که زندگی می‌کند، راهنمایی مکتوب برای پیروی از آیین یهود داشته باشد. لذا تورات در یهودیه و پس از شکست اسرائیل از آشوری‌ها تدوین شد.
سال‌ها بعد بابلی‌ها بر آشوری‌ها پیروز شدند و پس از تصرف مناطق شمالی تصمیم گرفتند به یهودیه در جنوب حمله کنند. آن‌ها وارد جنگی سخت با یهودیه شدند و پس از ماه‌ها مقاومت یهودیان موفق شدند اورشلیم را فتح کنند. بابلی‌ها به دلیل مقاومت شدید یهودیان، معبد سلیمان را با خاک یکسان کرده؛ یهودیان را به بردگی گرفتند و آن‌ها را وادار به کوچ از اورشلیم کردند. یهودیان مهاجر وارد بین‌النهرین، مصر، ایران و حجاز شدند. آن‌ها هیچ‌گاه با اقوام سرزمین‌های میزبان آمیخته نشدند؛ زیرا همان‌طور که نورخان‌تر گفتیم. آن‌ها خود را قوم برگزیده و برتر می‌دانستند.

کوروش ناجی یهودیان و احیاگر معبد سلیمان:
 در سال 538 قبل از میلاد کوروش پادشاه هخامنشی به بین‌النهرین و اورشليم حمله کرد و موفق به فتح آنجا شد. او مجدداً دستور داد معبد سلیمان را بسازند و به بهودیان اجازه داد به اورشلیم بازگردند و در آنجا زندگی کنند. بسیاری از یهودیان ترجیح دادند در بین‌النهرین بمانند زیرا سرزمین آبادی بود وهم اورشلیم تخریب شده بود. اما فقط یک‌چهارم از یهودیان متعصب به اورشلیم بازگشتند و به مدت ۲۰۰ سال در لوای حکومت ایرانیان در آنجا زندگی کردند. کوروش و داریوش برای اداره اورشلیم از حاکمان محلی یهودی استفاده می‌کردند اما اجازه تشکیل دولت یهودی به آن‌ها ندادند.

حمله اسکندر و سلطه یونانی‌ها بر اورشلیم:
 یونانی‌ها به فرماندهی اسکندر مقدونی در سال ۳۳۴ قبل از میلاد بر هخامنشیان غلبه و اورشلیم را فتح کردند. دوره تسلط یونانی‌ها در فلسطین تا سال ۲۰۰ قبل از میلاد ادامه یافت. ازآنجاکه یونانیان صاحب فرهنگ و تمدن بودند. فرهنگ یونانی را در اورشلیم ترویج کردند. این اقدام، خشم یهودیان مذهبی را برانگیخت. آن‌ها علیه یونانی‌ها شورش کردند. در شورش اول، سرکوب شدند و در شورش دوم موفق شدند یونانی‌ها را شکست داده و معبد سلیمان را از آثار یونانی‌ها پاک کنند. این واقعه با عنوان «عید بزرگ روشنایی» در آیین بهود نام‌گذاری شد. با پیروزی یهودیان بر یونانی‌ها؛ حاکمیت دوم یهودیان آغاز شد اما پس از۸۰ سال جنگ داخلی میان یهودیان یونانی شده که از سوی یونانی‌ها تجهیز می‌شدند، با بهودیان مذهبی، حکومت واحد یهودی در کنعان تشکیل نشد. 

دوران سخت بهودیان با ظهور رومیان:
 در سال ۲۰۰ قبل از میلاد، امپراطوری روم به قدرت رسید و طولانی‌ترین دوران اداره اورشلیم را به عهده گرفت. رومیان بعد از بابلی‌ها معبد سلیمان را با خاک یکسان کرده تنها یک دیوار از معبد سلیمان را باقی گذاشتند که به دیوار ندبه معروف است و یهودیان از سراسر جهان در آنجا حاضرشده و در عزای تخریب معبد سلیمان و کوچاندن یهودیان به خارج از اورشلیم توسط رومی‌ها به ندبه و تضرع می‌پردازند. رومی‌ها پس از تخریب معبد سلیمان بر خرابه‌های معبد، یک معبد رومی ساختند و اجازه نمی‌دادند یهودیان وارد معبد جدید شوند. پس‌ازاین واقعه یهودیان چند بار دیگر شورش کردند و هر بار توسط رومی‌ها سرکوب و به اسارت برده می‌شدند. در سومین شورش یهودیان، رومی‌ها بیش از ۶۰۰ هزار تن از یهودیان را کشته و یا به بردگی بردند. رومی‌ها که دنبال پاک‌سازی کامل یهود بودند در پاسخ به شورش‌های بهودیان، نام اورشلیم را مجدداً فلسطین گذاشتند. سال‌های تسلط رومی‌ها بر یهودیان، سخت‌ترین سال‌های حیات یهودیان بود. آن‌ها یهودیان را مجبور به کوچ اجباری کردند. بعد از کوچ اجباری آشوری‌ها و بابلی‌ها اين دومین کوچ اجباری یهودیان از اورشلیم بود. به‌این‌ترتیب یهودیان به مناطق دیگر به‌صورت پراکنده مهاجرت کردند و تا ۱۸۰۰ سال بعد یعنی تشکیل رژیم جعلی اسرائیل در سال ۱۹۴۸هرگز به‌صورت دسته‌جمعی موفق نشدند تا به اورشلیم با گردند. یهودیان مهاجر در همه مناطق، اقلیتی بودند که با دیگر اقوام آمیخته نمی‌شدند.

چگونگی تجاوز اسرائیل به فلسطین

پرسش:
غصب و غارت و تجاوز اسرائیل به فلسطین در دوره معاصر چگونه شروع شد؟
 

پاسخ:
مسئله فلسطین از اعلامیه بالفور تاکنون ( ۲۰۲۳-1917):
 با شروع جنگ جهانی اول، اوضاع برای مهاجرت یهودیان مساعدتر شد. عثمانی‌ها در این جنگ متحد آلمان بودند تا شاید بتوانند پس از پیروزی متحدین در جنگ و با حمایت آلمان، گذشته باشکوه خود را احیاء کنند. در سوی دیگر انگلیسی‌ها برای مقابله با نیروهای آلمانی و عثمانی به همکاری اعراب نیاز داشتند. آن‌ها به شریف حسین وعده دادند اگر شورش کند و همراه آن‌ها علیه عثمانی بجنگد، از تشکیل دولت متحد عربی حمایت می‌کنند. اين قرارداد در سال ۱۹۱۶ با شریف حسین حاکم عثمانی در حجاز و عراقین منعقد شد. شریف حسین به وعده انگلستان دلخوش کرد و با پسرانش علی و عبدالله و فیصل، خیانتی تاریخی علیه عثمانی انجام داد و از پشت به امپراطوری عثمانی خنجر زد. انگلستان از یهودیان هم بهره برد. ازآنجاکه ورود آمریکا به جنگ نیازمند لابی یهودیان در آمریکا بود انگلستان در اعلامیه بالفور، حق تشکیل دولت یهودی را برای یهودیان در فلسطین به رسمیت شناخت. 
حمایت از یهودیان برای تشکیل یک کشور یهودی بسیار حیاتی بود؛ خاصه اينکه آلمان در موضع ضعف قرار گرفته بود و عثمانی در حال اضمحلال کامل بود و همه می‌دانستند که تقسیم امپراطوری عثمانی بر عهده متفقیّن و برندگان جنگ خواهد بود. پیش از اعلامیه بالفور انگلستان با فرانسه در توافق سایکس پیکو (سال ۱۹۰۷ ) سرزمین‌های عثمانی را میان خود تقسیم کرده بودند. در اين تقسیم‌بندی، لبنان و سوریه در اختیار فرانسه و عراق و اردن و حجاز در اختیار انگلستان قرار می‌گرفت. آن‌ها توافق کردند فلسطین هم توسط جامعه ملل اداره شود. جالب اينکه این سه قرارداد تناقض کامل با همدیگر داشتند. زیرا درحالی‌که انگلستان وعده تشکیل دولت عربی را به شریف حسین داده بوده در توافق سایکس پیکو منطقه عربی را بین خود و فرانسه تقسیم کرده بود. در اعلامیه بالفور حق تشکیل دولت یهودی را به یهودیان دادند درحالی‌که نورخان‌تر در سایکس پیکو با فرانسه اداره فلسطین را به یک‌نهاد بین‌المللی واگذار کرده بودند. اعلامیه بالفور مهر تأیید یک قدرت بزرگ بین‌المللی بر ایده تشکیل دولت یهودی بود.

دوران قیمومیت انگلستان بر فلسطین: 
انگلستان از سال ۱۹۱۷ تا ۱۹۴۷ یعنی سی سال مطابق توافق قدرت‌های پیروز در جنگ جهانی اول، قیمومیت فلسطین را بر عهده گرفت. و به‌تدریج و گام‌به‌گام اعلامیه بالفور را عملیاتی کرد. و با رغم بی‌طرفی ظاهری که از خود نشان می‌داد در عمل به یهودی‌ها اجازه نهادسازی و سازماندهی تشکیلات می‌دادند اما برای تشکیل دولت اسلامی اقدامی نمی‌کرد. در این میان ضعف مسلمانان را نیز نباید فراموش کرد. طی سال‌های قیمومیت، مهاجرت یهودیان به فلسطین به‌طور فزاینده افزایش یافت و از ۱۰ هزار مهاجر در سال به شصت هزار در سال رسید. دلیل هم مشخص بود: فعالیت آژانس یهود؛ توسعه نسبی فلسطین با سرمایه‌های یهودیان، ضعف ساختاری مسلمانان و از همه مهم‌تر یهودستیزی حزب نازی که راه‌حل مسئله یهود را پاک‌سازی نسلی می‌دانست.(1) 
هیتلر با اقدامات خود علیه یهودیان بزرگ‌ترین خدمت را به آن‌ها کرد. و قوم یهود را از یک «قوم منفور» در اروپا به یک «قوم مظلوم» تبدیل نمود؛ درواقع یهودستیزی, هولوکاست، سیاست‌های انگلستان، نفوذ یهود در آمریکا و از همه مهم‌تر ضعف مسلمانان، تشکیل دولت جعلی اسرائیل در سال 1948 بود. 
انگلستان در سال ۱۹۴۷ موضوع فلسطین را به سازمان ملل واگذار کرد و سازمان ملل در نوامبر ۱۹۴۷ در قالب قطعنامه ۱۸۱ رأی مثبت داد .(2) در این قطعنامه شصت درصد از سرزمین‌های فلسطینی به یهودیان و چهل درصد به مسلمانان واگذار شد درحالی‌که جمعیت مسلمانان سه برابر یهودیان بود. این طرح ناعادلانه مهم‌ترین دلیل مخالفت اعراب با قطعنامه سازمان ملل محسوب می‌شد. در سال ۱۹۴۸ انگلستان از فلسطین خارج شد و صهیونیست‌ها در ۱۴ می‌۱۹۴۸ تأسیس کشور اسرائیل را اعلام کردند.

پی نوشت:
1.  هیتلر معتقد بود به جای آنکه نگران توطئه یهودی‌ها باشیم آنها را از صفحه روزگار بر می‌داریم. نژاد قابل اصلاح نیست و راه حل، کشتن دسته جمعی یهودیان است. هیتلر معتقد بود با این کار به کل جامعه بشری خدمت میکند.
2.  سی وسه کشور به اين طرح رأی دادند و سیزده کشور از جمله ایران مخالف طرح بودند.

حمایت غربی ها از اسرائیل دلایلی همچون لابی قدرتمند یهود ونیز تعارض تمدنی اسلام و یهودیت با مسیحیت و تلاش مسیحیان برای مشغول کردن یهودیان و مسلمانان به نزاع دارد
علت حمایت دولت های غربی از اسرائیل

پرسش:
اساساً دلیل حمایت ابرقدرت‌ها به‌خصوص آمریکا از رژیم منفور و سفاکی مانند اسرائیل چیست؟ اسرائیل چه خاصیتی برای آن‌ها دارد که آن‌قدر برای بقای چنین رژیمی تلاش می‌کنند؟

 

پاسخ:
منازعه تاریخی اسرائیل-فلسطین، به نقطه حساسی رسیده است.
اسرائیل در حال کشتار زنان و کودکان فلسطینی است، چشمان مردم دنیا به غزه دوخته‌شده است. حمایت از اسرائیل در شرایط کنونی، نوعی خودکشی سیاسی است، اما در کمال تعجب، دولت‌های غربی مخصوصاً ایالات‌متحده آمریکا در حمایت از اسرائیل گوی سبقت را از یکدیگر می‌ربایند. سؤال این است که چرا علی‌رغم تنفر جهانی از رژیم غاصب اسرائیل، حمایت کشورهای غربی از آن تداوم‌یافته است؟
عوامل پیدا و پنهان حمایت قدرت‌های غربی از اسرائیل چیست و آیا ممکن است در آینده دور یا نزدیک، سیاست دولت‌های غربی در قبال اسرائیل دچار تغییر شود؟

1. منازعات تاریخی مسیحیان و یهودیان
مطالعه روابط یهودیان و مسیحیان نشان می‌دهد که پیروان این دو دین ابراهیمی در طول تاریخ زیر سایه منازعه مداوم و مستمر مذهبی و قومی زندگی و تعامل کرده‌اند. نگرش مسیحیان نسبت به یهودیان در طول تاریخ، منفی بوده است. فراموش نکنیم که از نگاه مسیحیان، قاتل عیسی مسیح علیه¬السلام یا عامل قتل وی، یک شخص یهودی بوده است. از سوی دیگر اگر آموزه‌های برخی از بزرگان مسیحی درباره یهودیان را بنگریم، سراسر لعن و نفرین و ناسزا نسبت به یهودیان است. این «مارتین لوتر» رهبر پروتستانیزم مسیحی است که این‌گونه با تازیانه تعریض و کنایه، یهودیان را می‌نوازد؛ او می‌نویسد: «یهودیان «خون‌آشام»، «انتقام‌جو»، «پول‌پرست» و «کله‌شق» هستند. «خاخام‌های ملعون» جوانان مسیحی را گمراه کرده و ایمان آن‌ها را متزلزل می‌کنند. لوتر همچنین یهودیان را متهم به مسموم کردن چاه‌های آب مورداستفاده مسیحیان، ربودن کودکان و قطعه‌قطعه کردن آن‌ها می‌کند».
مارتین لوتر البته راه‌حل‌هایی برای چالش یهودیان دارد؛ «به آتش کشیدن کنیسه‌ها، تخریب خانه‌های آن‌ها و سکنی دادن آن‌ها  چون مشتی «کولی» در طویله‌ها، گرفتن کتاب‌ها و تورات (به‌عنوان ابزار شرک) از آن‌ها، ممنوع کردن آموزش یهودیت و تهدید به اعدام رهبران آن‌ها در صورت عدم اطاعت، ممنوعیت حق فعالیت اقتصادی و عبور و مرور برای کاسب‌کاران یهودی، ممنوعیت گرفتن بهره پول (رباخواری) و ضبط پول نقد و جواهرات آن‌ها، دادن بیل و کلنگ به دست جوانان قدرتمند یهودی برای سیر کردن شکمشان».(1)  این منازعه تاریخی تا سده بیستم ادامه یافت. اگرچه صهیونیست‌ها همیشه درباره کم و کیف این منازعات، راه افراط پیموده و نقاب مظلوم‌نمایی بر چهره زده‌اند، اما اصل منازعه، جدی و واقعی است. حمایت دولت‌های مسیحی غربی از دولت جعلی اسرائیل، حمایت از اخراج یهودیان از سرزمین‌های مسیحی است. چه‌بهتر که دو رقیب یا دشمن مسیحیان (مسلمانان و یهودیان) در منطقه‌ای غیر مسیحی (فلسطین) مشغول کشتار همدیگر شوند تا خیال دولت‌های غربی «با یک تیر دو نشان» بزنند! هم از شر یهودیانِ همیشه مزاحم راحت شوند و هم رقیب قدرتمند و دیرینه خویش (مسلمانان) را مشغول سازند. شکست دولت اسرائیل، می‌تواند به معنای بازگشت یهودیان به دامن مسیحیان و شعله‌ورشدن منازعه تاریخی گذشته بین یهودیان و مسیحیان باشد.

2. منازعه تمدنی اسلام و غرب مسیحی
مشکل غرب با ما، مشکل تمدنی است. رابطه دنیای غرب با اسلام در طول تاریخ، فراز و نشیب‌های فراوانی داشته است. جنگ‌های صلیبی یکی از مهم‌ترین دوره‌های تاریخی در این روابط است که منطقه فلسطین، نقطه کانونی آن بود و پایان آن به سود مسلمانان رقم خورد و دنیای مسیحی ناچار به پذیرش «نفوذ فرهنگی اسلام در قلب اروپا» شد.(2)   غرب مسیحی، دنیای اسلام را به‌سان «رقیب تمدنی» می‌نگرد که در طول تاریخ اگرچه به‌صورت مداوم، برنده رقابت تمدنی با غرب نبوده، اما همیشه بازنده نیز نبوده است. استعداد موجود در آموزه‌های اسلامی، همیشه اندیشمندان و سیاستمداران غربی را نگران برخاستن ققنوس تمدن اسلامی از خاکستر ویرانه‌های سده‌های اخیر تاریخی آن کرده است. 
سخنان «جرج دبلیو بوش» پس از حمله حوادث 11 سپتامبر در اشاره به آغاز جنگ‌های صلیبی در این راستا ارزیابی می‌شود.(3)  تأکید جو بایدن رئیس‌جمهور فعلی آمریکا در سال 1985 در دوره سناتوری، بر اختراع اسرائیل جدید در منطقه خاورمیانه در صورت نابودی دولت جعلی اسرائیل، نیز همین خط فکری و سیاسی را دنبال می‌کند.(4)  «فلسطین نقطه کانونی تمدن آینده اسلامی» است. غرب نمی‌خواهد و نمی‌تواند نسبت به تشکیل یک منطقه یکدست اسلامی، بی‌توجه باشد؛ چراکه تشکیل چنین منطقه‌ای می‌تواند مقدمه‌ای بر آغاز دوباره تمدن عظیم اسلامی باشد، پدیده‌ای که غرب نه حاضر به پذیرش آن است و نه توان تحمل و مقاومت در برابر جذابیت آن برای دنیای معاصر را داراست. فراموش نکنیم که «انقلاب اسلامی»، احیای عظمت گذشته مسلمین و «دوران زرین اسلامی» را فریاد کرده است. این امر به‌خودی‌خود نوعی اعلان‌جنگ به «تمدن مسیحی غربی» است.
اسرائیلِ یهودی، «خط مقدم برخورد تمدنی غرب و اسلام» است. در ظاهر، جنگ اسلام و یهود است که ریشه در تاریخ دارد، اما درواقع، دنیای مسیحی و غربی پشت این منازعه تمدنی و تاریخی پنهان‌شده است.

3. لابی یهودی و نقش تعیین‌کننده آن در سیاست خارجی آمریکا
به‌طور مشخص سیاست خارجی آمریکا مخصوصاً در دو دهه اخیر در جهت حمایت در اسرائیل حرکت کرده است. برخی از پژوهشگران آمریکایی سیاست خارجی مانند «فرانک لمب» معتقدند جهت‌گیری‌های سیاست خارجی آمریکا در حمایت از اسرائیل، وجهه جهانی آمریکا را مخدوش ساخته و هزینه‌های سنگینی بر مردم آمریکا تحمیل کرده است، اما بااین‌وجود، دولت آمریکا همچنان به حمایت خویش از رفتارهای ضد بشری و نامتعارف دولت اسرائیل ادامه می‌دهد. یکی از مهم‌ترین دلایل این حمایت‌ها، نفوذ لابی قدرتمند یهودی در نظام سیاسی آمریکاست. در این میان نقش «کمیته امور عمومی آمریکا و اسرائیل (آیپک)» به‌عنوان قدرتمندترین و شناخته‌شده‌ترین سازمان یهودی آمریکا بسیار شاخص است.(5)  ازجمله عوامل تأثیرگذاری لابی یهودی بر نظام سیاسی آمریکا باید به منافع نجومی صنایع نظامی آمریکا از طریق لابی یهودی اشاره کرد. وجود دولت اسرائیل در منطقه موجب رونق مستمر صنایع نظامی آمریکا شده است. روابط پیچیده لابی یهودیان با صنایع نظامی آمریکا از یک‌سو و تضمین خریداران قطعی سلاح‌های آمریکایی در خاورمیانه به دلیل وجود تهدید امنیتی اسرائیل برای کشورهای اسلامی منطقه (مشتریان سلاح‌های آمریکایی!)، نظام سیاسی آمریکا را علی‌رغم هزینه‌های سنگین برای مالیات‌دهندگان آمریکایی، به حمایت از اسرائیل، تشویق می‌کند.

4. حفظ پرستیژ سیاست خارجی دولت‌های غربی.
یکی از وظایف سیاست خارجی دولت‌ها، «حفظ پرسیتژ ملی» در سطح بین‌المللی است.(6)  دولت‌های غربی از آغاز پیدایش اسرائیل تاکنون به دلایلی که گفته شد از اسرائیل حمایت کرده‌اند، در مقابل، ملت‌های مسلمان منطقه و در رأس آنان «ملت ایران» پس از پیروزی «انقلاب اسلامی» در برابر دولت جعلی اسرائیل صف‌‌آرایی کرده‌اند. شکست اسرائیل درواقع به معنای شکست چندین دهه سیاست حمایتی دولت‌های غربی از متحد استراتژیک آنان است. اینک دولت‌های غربی به «نقطه حساس و غیرقابل بازگشتی» در حمایت از اسرائیل رسیده‌اند، اگر همچنان به حمایت خود از دولت اسرائیل ادامه دهند، درواقع از «تروریسم دولتی» و «کشتار زنان و کودکان» حمایت کرده‌اند و اگر دولت اسرائیل را رها کنند، حیثیت تاریخی چندین دهه آنان بر باد خواهد رفت و دیگر هیچ کشوری با آنان به‌عنوان متحد، ائتلاف نخواهد کرد (ریسک ائتلاف با آنان بالا خواهد رفت). گزینش دولت‌های غربی تاکنون، «حفظ پرستیز ملی» خویش به قیمت «حمایت از تروریسم دولتی اسرائیل» بوده است.

نتیجه‌:
حمایت همه‌جانبه دولت‌های غربی از دولت جعلی اسرائیل، «دلایل تاریخی، تمدنی، اقتصادی و سیاسی» دارد. در بحث از دلایل تاریخی به «منازعه مسیحیان و یهودیان» اشاره و در مبحث دلایل تمدنی، «تعارض تمدنی اسلام و مسیحیت»، دلیل این رفتار دولت‌های غربی دانسته شد. دلایل اقتصادی و سیاسی به «نفوذ لابی یهودی» در نظام سیاسی آمریکا و «حفظ پرستیژ» نظام‌های سیاسی غرب می‌پردازد.

پی نوشت:
1. رضازاده، هادی، مارتین لوتر و یهودیت، سایت فرهنگی نیلوفر،19/11/1395، https://neeloofar.org/191195/به نقل از «درباره یهودیان و درو غ هایشان»، مجموعه آثار مارتین لوتر، منتشرشده در وایمار، بخش ۵۳، ص ۴۱۲ تا ۵۵۲.
2. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ج 11، ص 2629.
3. جرج دبلیو بوش، اظهار تأسف از کاربرد عبارت جنگ‌های صلیبی، خبرگزاری فارس، 6/8/1383، https://www.farsnews.ir/news/8308060281.
4. بایدن، جو، اعتراف جنجالی جو بایدن درباره حمایت از اسرائیل، خبر آنلاین، 18/7/1402، khabaronline.ir/xkwg6.
5. خانی، محمدحسن، صادقی، محمد مسعود، تحلیل هزینه-فایده راهبرد حمایت همه‌جانبه از رژیم صهیونیستی در سیاست خارجی ایالات‌متحده آمریکا، فصلنامه پژوهش‌های راهبردی سیاست، ش 36، 1392، ص 156 ـ 159.
6. ازغندی، علیرضا، روابط خارجی ایران 1320-1357، ص 8.

 

صفحه‌ها