سیاسی

در یک مجموعه، نبود یا کم بودن گزارشات فساد، لزوما به معنای پاک بودن آن سیستم نیست بلکه می تواند دلیل آن، عدم انتشار حقایق و درگیر بودن خود مسئولین مجموعه باشد.
مقایسه فساد مالی در رژیم پهلوی و نظام جمهوری اسلامی

پرسش:
این چه حکومت اسلامی است که همه در حال اختلاس هستند، در حالی که در زمان شاه هیچ خبری از اختلاس نبود؟
         

پاسخ:
انقلاب اسلامی با شعار عدالت و اخلاق و مقابله با ظلم و ستم به پیروزی رسید. امروز باگذشت حدود 5 دهه از انقلاب اسلامی، شاهد افشای اختلاس های زیادی در جمهوری اسلامی هستیم. بسیاری از مردم می-پرسند، آیا این اختلاس‌ها شایسته نظام اسلامی است؟ آیا این اختلاس‌ها خلاف اصل اسلامیت نظام جمهوری اسلامی نیست؟ در پاسخ به این پرسش باید نسبت اختلاس در جمهوری اسلامی و رژیم پهلوی را بررسی کنیم و سپس نسبت اختلاس با نظام اسلامی مطلوب را تبیین کنیم.

1. وضعیت فساد در رژیم پهلوی
بسیاری از مردم تصور می‌کنند، در نظام سیاسی پهلوی، فساد مالی، اختلاس، دزدی و رشوه وجود نداشت. دلیل این ماجرا، بی اطلاعی از ساختار رژیم پهلوی نوع کارکرد آن است. باید توجه داشت که به‌طور کلی در نظام های استبدادی، ارزش ها بر اساس نگرش شخص دیکتاتور تعیین می‌شود. ازاین‌رو هر آنچه او بگوید خوب است و هر آنچه او بگوید بد است. در این‌گونه سیستم‌های سیاسی، اساس نظام ارزشی مستقلی از شخص پادشاه وجود ندارد تا بتوان عملکرد حکومت را بر مبنای آن ارزیابی کرد. به‌عنوان نمونه، هزینه های سرسام آور جشن های 2500 ساله، از نقطه نظر سیاسی و اقتصادی، خود یک اختلاس بزرگ از جیب ملت محسوب می شود، اما در نظام استبدادی پهلوی، این جشن‌ها نه‌تنها خلاف منافع مردم نیست، بلکه عین مصلحت آنان است؛ زیرا مصلحت شخص شاه، به‌مثابه مصلحت عموم مردم تعریف می شود. 
برای آنکه میزان فساد مالی در رژیم پهلوی را بفهمیم خوب است از سران آن آغاز کنیم. یرواند آبراهامیان استاد دانشگاه در آمریکا می نویسد رضاخان یک سرباز ساده بود که هیچ ملک و املاکی نداشت، در طی 16 سال حکومتش به بزرگ‌ترین زمین‌دار کل خاورمیانه تبدیل شد و ثروتش در زمان مرگ به بیش از 3 میلیون پوند می رسید. زمین‌هایی که در طی این 16 سال، تصاحب کرد بالغ‌بر 5 میلیون هکتار بود که از بهترین و مرغوب‌ترین زمین‌های منطقه شمال کشور محسوب می شد. (1) بیشتر این زمین‌ها بازور از مالکان آن‌ها گرفته‌شده بود. اگر یک سرباز ساده می-تواند طی 16 سال، 3 میلیون پوند ثروت ذخیره کند، بدون از آنکه اختلاس کند، رژیم پهلوی پاک است! 
«میلسپو» کارشناس آمریکایی که برای مدیریت امور مالی به ایران آمده بود، رژیم پهلوی را «محصول فساد و برای فساد» معرفی می کند. (2) آنچه بیان شد، از زبان کارشناسان خارجی است تا تصور نشود، پس از انقلاب درباره فساد پهلوی سندسازی شده است. شاه با ایران به‌گونه‌ای برخورد می‌کرد که گویی ملک شخصی اوست. خانواده خود او هر یک سهم خاصی داشتند، ملکه مادر از اموال غیرمنقول مثل زمین و ساختمان‌سازی نفع می‌برد و یک دفتر مهم هم داشت، برادر شاه، محمود رضا، بر روی بهره‌برداری از مواد معدنی مثل کبالت، بوکسیت و فیروزه تمرکز کرد. او سهام‌دار اصلی کمپانی معدن فیروزه، کمپانی صنعتی «شهاراند» و بسیاری دیگر از کمپانی‌ها بود، اشرف در امور بانکی، کارخانه کاغذسازی و کارخانه‌های بخت‌آزمایی و غیره مشغول شد.
اختلاس‌ها و خیانت‌های هیئت حاکمه ایران در این دوره به حدی زیاد و بی‌رویه بود که حتی موضوع کتاب‌ها و مقالاتی در خارج هم شده بود، معاملات دولتی در داخل و خارج به‌طور عمده با رشوه بود، اختلاس از دارایی‌های دولت، بسیار مرسوم بوده، مقامات درجه اول حکومت، همگی در خارج برای خود حساب‌های بانکی داشتند و دارایی غارت‌شده را به خارج منتقل می‌کردند، وام‌های بسیار کلانی به دلالان و وابستگان به رژیم داده می‌شد، خزانه مملکت همچون حساب شخصی شاه بود و به انحاء مختلف از آن برداشت می‌شد. (3) گاهی سؤال می شود که پس با این همه اختلاس در دوره پهلوی، چرا شاهد افشای این اختلاس ها نبودیم؟ پاسخ این سؤال در ابتدای همین بحث بیان شد. اختلاس در دوره پهلوی، سیستمی بود و در راستای جریان حاکم در کشور قرار داشت. اختلاس تنها زمانی افشا می‌شود که امر ناپسندی تلقی شود. اگر اختلاس به یک رویه بدل شود و کل نظام سیاسی از بالا تا پایین درگیر آن شوند، دیگر اختلاس ضد ارزش محسوب نمی‌شود تاکسی بخواهد با آن برخورد کرده و یا افشا نماید. اختلاس در دوره پهلوی افشا نمی‌شد، زیرا کل سیستم بر مبنای اختلاس ایجادشده بود و تمامی ارکان آن گرفتار فساد شده بودند.

2. مقایسه فساد در جمهوری اسلامی و رژیم پهلوی.
بررسی فساد در جمهوری اسلامی را نیز از سران آن آغاز می‌کنیم. امام خمینی یک مرجع تقلید شیعه بود که به‌صورت کاملاً ساده زندگی می‌کرد و این زندگی ساده، قبل و بعد از انقلاب اسلامی، هیچ تغییری نکرد. او نه برای خود ثروتی برداشت کرد، نه زمینی تصاحب نمود. زندگی ساده او، زبانزد خاص و عام است. درباره رهبر انقلاب نیز، مسئله به همین صورت است. به روایت دوست و دشمن، در معیشت رهبر معظم انقلاب و خانواده ایشان «یک نقطه سیاه و حتی خاکستری هم پیدا نمی‌شود». 
عطاءالله مهاجرانی که از منتقدان سرشناس جمهوری اسلامی و خارج‌نشین است، صریحاً به «پاک دستی و ساده زیستی» مقام معظم رهبری اذعان کرده است. (4) نظام جمهوری اسلامی در مبارزه با فساد، کارنامه قابل دفاعی دارد. از محاکمه غلامحسین کرباسچی شهردار تهران و مرتضی رفیق‌دوست رئیس کمیته انقلاب اسلامی تا محاکمه شهرام جزایری و کارکنان گمرک فرودگاه پیام و مهرآباد در دهه ۸۰ و محاکمه بابک زنجانی، پرونده مه‌آفرید خسروی معروف به فساد ۳ هزارمیلیاردی، پرونده اکبر طبری مدیرکل امور مالی و معاون اجرایی قوه قضائیه، پرونده فساد مالی محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس‌جمهور دولت دهم، پرونده فساد مالی حسین فریدون برادر رئیس‌جمهوری سابق، پرونده فساد مالی حمید بقایی معاون اجرایی دولت دهم، پرونده فساد مالی مهدی جهانگیری برادر معاون اول دولت یازدهم و دوازدهم، پرونده فساد ولی-الله سیف رئیس سابق بانک مرکزی و سید احمد عراقچی معاون ارزی بانک مرکزی، پرونده فساد مالی مهدی هاشمی فرزند مرحوم هاشمی رفسنجانی، پرونده شبنم نعمت زاده فرزند وزیر صمت دولت یازدهم و پرونده فساد مالی سید محمود رضوی داماد وزیر سابق کار و رفاه اجتماعی در دهه ۹۰ تا پرونده‌های متعددی نظیر چای دبش و پرونده فرزندان معاون اول قوه قضائیه (5) در دو سال اخیر نشان می دهد که جمهوری اسلامی در مقابله و مبارزه با فساد، قاطع عمل می کند و حتی نسبت به فرزندان و وابستگان مسئولان ارشد نظام نیز سهل انگاری نمی کند. باید توجه داشت که عوامل مختلفی باعث ایجاد فساد در کشور ما می‌شود. ازجمله ساختار معیوب بروکراسی کشور، اقتصاد دولتی و وابستگی کشور به اقتصاد نفتی و عدم شفافیت ازجمله این عوامل است. 
عوامل فسادزای ساختار بروکراسی کشور شناسایی‌شده و در حال رفع است، اما باید بدانیم که اصلاحات ساختاری به زمان احتیاج دارد.

3. نسبت نظام سیاسی با فساد.
گاهی گفته می شود، نظام سیاسی در کشور ما، اسلامی است و اختلاس-های گسترده با نظام اسلامی نسبتی ندارد. در پاسخ به این پرسش باید گفت نظام سیاسی اسلامی، یک مفهوم نسبی است. قطعاً وضعیت عدالت و فساد ستیزی در جمهوری اسلامی، مطلوب نیست، اما وضعیت امروز کشور با دوران پهلوی قابل‌مقایسه نیست. افشای اختلاس در کشور ما توسط نظام حقوقی همین نظام سیاسی منتشر و انجام‌شده است. این نقطه قوت نظام سیاسی است که با فساد مبارزه می‌کند و رسماً اعلام می‌نماید.
 چرا نقطه قوت نظام سیاسی را تحت تأثیر رسانه‌های خارجی به نقطه‌ضعف آن بدل می‌کنیم؟ نظام سیاسی که بالاترین مقامات خود را به دادگاه می‌کشاند و از آنان مطالبه حقوق مردم را می‌نماید، مستحق تشویق و کمک مردم است نه مستحق ناسزاگویی. به نکته ای که درباره جریان فساد در دوران پهلوی اشاره شد برمی‌گردم. جریان فساد و اختلاس در زمان پهلوی، جریان اصلی نظام سیاسی بود و همین امر، موجب می‌شد که هیچ اختلاسی افشا نشود؛ اما این جریان در جمهوری اسلامی به‌عکس است. حرکت کلی نظام سیاسی بر مبنای عدالت و پاک دستی است. اصل نظام سیاسی بر این مبنا حرکت می‌کند. در اینجا، اختلاس برخلاف جریان اصلی و حرکت کلی نظام سیاسی است و ازاین‌رو، اختلاس افشا و با آن برخورد می‌شود. 
عدالت گستری و مبارزه با فساد از آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی است و در این مسیر حرکت می‌کند. اگر هزاران مورد اختلاس هم افشا شود، نباید نگران شد، زیرا نشان می‌دهد که بخش حقوقی کشور، کارش را درست انجام می‌دهد، اما عوامل فساد را باید در جای دیگری جستجو کرد. کشوری که در حال انجام پروژه‌ها و ابر پروژه‌های صنعتی و اقتصادی است، به‌صورت طبیعی دچار فساد مالی می‌شود. اگر هیچ اختلاسی افشا نشود باید ترسید. البته این به معنای سکوت در برابر فساد و عدم مطالبه گری نیست. باید هم مردم و هم نظام سیاسی در برابر پدیده فساد، حساس باشند، اما نباید روایت معاندان و مخالفان کشور را درباره فساد مالی در کشور پذیرفت و از حرکت عمومی نظام سیاسی در مقابله با فساد غافل شد.

نتیجه:
مقایسه فساد در رژیم پهلوی و نظام جمهوری اسلامی نشان می دهد که اساس نظام پهلوی از سران آن تا بدنه رژیم، مبتنی بر فساد بود و اختلاس و فساد مالی در راستای حرکت کلی رژیم پهلوی قرار داشت، ازاین‌رو شاهد افشای فساد در دوره حاکمیت پهلوی نبودیم، اما عمق فساد در سطوح و ساختار نظام سلطنتی ریشه داشت؛ اما در جمهوری اسلامی، حرکت کلی نظام سیاسی بر مبنای عدالت و مقابله با فساد است؛ بنابراین فساد مالی برخلاف جریان نظام سیاسی است و همین امر موجب می‌شود تا اختلاس افشاء شود. محاکمه بالاترین مسئولان سیاسی و وابستگان آنان به اتهام فساد مالی نشانه اراده جمهوری اسلامی در مقابله با فساد است و عملکرد قابل قبولی در این زمینه شاهد بوده‌ایم.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. آبراهامیان، یرواند، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، ص 139.
2. ر.ک: «مأموریت آمریکایی‌ها در ایران» و «آمریکایی‌ها در ایران». این کتاب‌ها، دو نوشته اصلی میلسپو درباره وضعیت اقتصادی ایران در دوره پهلوی و سطح گسترده فساد در این دوره است.
3. برای آشنایی بیشتر با فساد مالی در دوره پهلوی، ر.ک: مدنی، سید جلال‌الدین تاریخ سیاسی ایران، ج 2، ص 189 به بعد.
4.https://www.farsnews.ir/news/8912150384.
5. گروه حقوقی و قضایی خبرگزاری فارس 18 بهمن 1400.
 

عدم دخالت مستقیم جمهوری اسلامی در جنگ غزه، دلایل شرعی، سیاسی، امنیتی و تاریخی دارد. در نگاه دینی، هیچگاه رسیدن به هدف، توجیه کننده وسایل باطل رسیدن به آن نیست.
چگونگی دخالت ایران در جنگ غزه

پرسش:
چرا ایران در خصوص جنگ غزه به‌طور مستقیم وارد عمل نمی‌شود؟ 
 

پاسخ:
مقدمه
چند نکته در پاسخ به این پرسش قابل تبیین است:

 1. تجاوز یهودیان به سرزمین فلسطین، قدمتی حدوداً 80 ساله دارد. ملت ایران همواره از حامیان اصلی مردم مظلوم فلسطین بوده است. اقدامات دولت جمهوری اسلامی ایران در حمایت از مردم فلسطین شامل فعالیت‌های متعدد سیاسی، امنیتی، اقتصادی و حقوقی است. نشست‌های متعدد کشورهای اسلامی در حمایت از مردم فلسطین به ابتکار جمهوری اسلامی ایران، محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی در نامه وزیر خارجه به دبیر کل سازمان ملل متحد، ترغیب دولت‌های اسلامی به قطع روابط اقتصادی و تحریم رژیم صهیونیستی ازجمله این اقدامات است. (1) و مهم‌ترین نکته آنکه امروز علاوه بر رزمندگان حماس، کل جبهه مقاومت، علیه رژیم صهیونیستی، بسیج شده‌اند. یمن، حزب‌الله لبنان، جبهه مقاومت عراق و دولت سوریه. دولت جمهوری اسلامی ایران، مهم‌ترین پشتوانه جبهه مقاومت است و اگر پشتیبانی مستشاری و نظامی جمهوری اسلامی ایران از جبهه مقاومت نبود، سرنوشت جنگ به نفع رژیم صهیونیستی رقم خورده بود.

2. یکی از مهم‌ترین نکات درباره شیوه مقابله با اسرائیل، روش مبارزه با این رژیم سفاک است. این روزها برخی از مردم انتظار دارند، جمهوری اسلامی ایران با موشک‌باران سرزمین‌های اشغالی، کار اسرائیل را تمام کند، اما این نگرش به دلایل متعددی اشتباه است: 
- اول؛ اکنون در سرزمین‌های اشغالی، زنان و کودکان یهودی هم زندگی می‌کنند، موشک‌باران این زنان و کودکان، خلاف قوانین اخلاق و اسلام است. آن‌ها حتی اگر بدانند که در مکان غصبی زندگی می‌کنند، حق آنان مرگ نیست. ضمن آنکه برخی از یهودیان، به‌صورت کاملاً مشروع در فلسطین زندگی می‌کردند و فلسطین خانه آنان بوده است. (بین 4 تا 6 درصد خاک فلسطین، پیش از یورش اسرائیل به فلسطین در سال 1948 میلادی، از آن یهودیان بوده است). همچنین اکنون برخی از فلسطینیان مسلمان و مسیحی درون سرزمین‌های اشغالی زندگی می‌کنند و به دلیل  شهرک‌سازی یهودیان، مسلمانان، مسیحیان و یهودیان درآمیخته با هم زندگی می‌کنند. موشک‌باران گسترده سرزمین‌های اشغالی به معنای کشتن این انسان‌های بی‌گناه نیز هست؛ که اساساً هیچ حقی برای کشتن آنان وجود ندارد. 
- دوم؛ موشک‌باران گسترده سرزمین‌های اشغالی از جانب جمهوری اسلامی، باعث ایجاد یک «جنگ تمام‌عیار و حتی جهانی» خواهد شد و در پایان آن معلوم نیست اسرائیل به‌کلی نابود شود. دولت‌های غربی تلاش خواهند کرد به هر قیمتی که شده، اسرائیل را سرپا نگه‌دارند؛ بنابراین به این دلایل و دلایل متعدد دیگری که مجال بحث آن نیست، موشک‌باران گسترده رژیم صهیونیستی مشکل فلسطین و جهان اسلام را حل نخواهد کرد.

3. راه‌حل صحیح و منطقی مبارزه با اسرائیل؛ روش چندجانبه است؛ از یک‌سو، «مقاومت مردم فلسطین» که اینک ادامه دارد و از سوی دیگر اقدام هماهنگ جهان اسلام و آزادگان جهان علیه رژیم صهیونیستی است. اقداماتی از قبیل «تحریم اقتصادی»، «فشارهای حقوقی» علیه این رژیم و از همه مهم‌تر، «اقدام سیاسی» در جهت برگزاری «انتخابات آزاد» با حضور تمام فلسطینیان آواره و افرادی که بومی فلسطین محسوب می‌شوند، چه یهودی، مسلمان و یا مسیحی باشند. این همان پیشنهاد دموکراتیک جمهوری اسلامی ایران در جهت آزادی فلسطین است که راه تحقق آن از کانال مقاومت و آگاهی مردم فلسطین می‌گذرد. مطمئناً این روش، موجب نابودی اسرائیل می‌شود؛ زیرا جمعیت بومی یهودی، قابل‌مقایسه با جمعیت مسلمانان فلسطین نیستند و اکثریت با مسلمانان است؛ اما تا زمانی که این طرح قابل‌اجرا شود، تنها راه مقابله با اسرائیل، مقاومت و مقاومت و مقاومت مردم فلسطین و حمایت جدی جهان اسلام است.

4. راهبرد منطقه‌ای جمهوری اسلامی مبتنی بر جنگ گسترده و کشتار غیرنظامیان نیست. هرچند این افراد، شهرک‌نشینان غاصب باشند. قرآن ما را به عدالت حتی درباره دشمنانمان سفارش کرده است. (2) جمهوری اسلامی ایران تلاش دارد تا به‌جای ایجاد درگیری گسترده که کشتار غیرنظامیان را در پی دارد، گروه‌های مردمی منطقه را آگاه کرده و آنان را برای مقابله با هرگونه دشمن اسلام و مسلمین، چه داعش و مانند آن و یا دشمن همیشگی ما اسرائیل آماده نماید. این راهبرد در حال انجام است و نتایج آن از سال 2000 که اسرائیل با خفت و خواری، شکست در برابر حزب‌الله لبنان را پذیرفت و از جنوب لبنان عقب‌نشینی کرد، کارایی خود را نشان داده است. عملیات «طوفان الاقصی» که گروه مقاومت حماس در 7 اکتبر 2023(15 مهرماه 1402) انجام داد و برای اولین بار بعد از تأسیس رژیم صهیونیستی شکستی غیرقابل‌جبران بر آن وارد نمود، (3) نشانه دیگری بر درستی این راهبرد است.

5. پیروزی در جنگ تنها با کاربرد سلاح نیست. یک دیوانه می‌تواند با به دست گرفتن یه اسلحه کلاش ده ها نفر بی‌گناه را به خاک و خون بکشد. این دقیقاً کاری است که اسرائیل می‌کند. این کار نه شجاعت است و نه نشانه برتری. جنگ نیز قاعده خود را دارد. فرمانده عاقل و برتر کاری می‌کند که دشمن را با کمترین تلفات حتی از نیروهای دشمن، وادار به تسلیم نماید. کاری که در عملیات «وعده صادق» انجام شد.

6. راهبرد ایران در منطقه، باعث شده بود برخی گمان کنند که جمهوری اسلامی ایران از درگیری با دشمن هراس دارد و یا سلاح پیشرفته‌ای در اختیار ندارد، اما عملیات وعده صادق نشان داد که جمهوری اسلامی ایران هم سلاح پیشرفته دارد و هم اراده ضربه زدن را. اگر تا به حال از درگیری مستقیم و جنگ گسترده ممانعت کرده، دلیل شرعی و منطقی داشته است. حتی عملیات وعده صادق نیز نشان داد که جمهوری اسلامی در عین اینکه می‌تواند موشک‌هایش را بر سر شهرک‌نشینان صهیونیست فرو بریزد، این کار را نمی‌کند، بلکه موشک‌ها را از بالای سر شهرک‌نشینان عبور دادیم تا دنیا بداند می‌توانیم کشتار کنیم، اما به اخلاق دینی خود پایبند هستیم. از سوی دیگر دانش آن را داریم تا موشک را همان‌جایی فرود آوریم که اهدافمان اقتضا می‌کند. واکنش بچگانه اسرائیل به عملیات وعده صادق نیز کارآمدی و آمادی صددرصدی پدافندی ما را نشان داد؛ بنابراین نه در بعد تهاجمی و نه در بعد تدافعی دچار مشکل نیستیم. این اخلاق دینی است که راه و رسم ما را تعیین می‌کند.

نتیجه:
عدم دخالت مستقیم جمهوری اسلامی در جنگ غزه، عوامل و دلایل شرعی، سیاسی، امنیتی و تاریخی دارد. جمهوری اسلامی ایران، به‌حکم شرع نمی‌تواند به کشتار مردم غیرنظامی اقدام کند. منطق اسلام در جنگ، منطق اخلاق است. ازنظر سیاسی و امنیتی، ایجاد جنگ گسترده در غزه، به معنای افزایش تلفات غیرنظامیان است که نه منطقی است و نه دستاوردی به دنبال دارد. منطقی‌ترین راه مبارزه با اسرائیل، آمادگی درونی مردم فلسطین و تلاش آنان برای آزادی سرزمین خویش از یک‌سو و از سوی دیگر حمایت‌های سیاسی و اقتصادی و حقوقی ملت‌های اسلامی از آنان است. اگر کشورهای اسلامی مانند ترکیه، قطر، عربستان و امارات، بخشی از روابط تجاری خود با اسرائیل را قطع نمایند، بسیاری از مشکلات مردم فلسطین حل خواهد شد و راه آزادی آنان هموار می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:
1. ممکن است برخی از این اقدامات، بی‌ثمر به نظر برسد، اما باید دانست که اقدامات سیاسی و حقوقی در میان‌مدت بسیار مؤثر است. ضمن آنکه  دولت جمهوری اسلامی ایران وظیفه خود را انجام می‌دهد و منتظر نتیجه قطعی نیست.
2. ﴿...وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلى أَلّا تَعدِلُوا اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعمَلونَ﴾؛ دشمنی با جمعیتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید که ازآنچه انجام می‌دهید، باخبر است! سوره مائده، آیه 8.
3. درنبرد سال 1973، ابتدا اسرائیل از کشورهای عربی شکست خورد، اما در ادامه جبران کرد، اما به اذعان کارشناسان نظامی و امنیتی تا ابد نخواهد توانست عملیات طوفان الاقصی را جبران کند.

 

نظام جمهوری اسلامی ایران به نیت تحقق آرمان هایی شکل گرفته است که رسیدن به نقطه مطلوب، هم زمان بر بوده و هم تلاش زیادی را می طلبد که نقش مسئولین بسیار پررنگ است.
نقطه مطلوب نظام جمهوری اسلامی ایران

پرسش:
بعد از انقلاب انتظار داشتیم وضع فرهنگی و فاصله طبقاتی بهتر شود، اما این اتفاق حاصل نشد؛ چرا؟
 

پاسخ:
«کاهش فاصله طبقاتی» و «شایسته‌سالاری» ازجمله شاخص‌های «عدالت‌گستری و سنجش کارآمدی» نظام‌های سیاسی است. 
عدالت‌گستری یکی از اصلی‌ترین آرمان‌های انقلاب اسلامی بوده و هست. اینک در دهه پنجم انقلاب اسلامی، پرسش آن است که شعار عدالت‌گستری انقلاب اسلامی تا چه میزان، محقق شده است. در پاسخ، به چند نکته می‌توان اشاره کرد.

1. آرمان‌های نظام سیاسی، نقطه مطلوب آن نظام است که باید در بهترین وضعیت خویش، به آن نقطه برسد. مسیر رسیدن به آرمان‌ها، گاهی صعب‌العبور، طولانی و با دشواری و دشمنی همراه است. بسیار باید رنج کشید تا آرمان‌ها محقق شود. اگر نظام سیاسی در جهت آرمان‌ها حرکت نکند و یا در جهت مخالف آن حرکت کند، طبعاً مستحق توبیخ است. 
رهبران جمهوری اسلامی، خود از مطالبه گران جدی عدالت‌گستری هستند. این نکته بسیار کلیدی است که نظام سیاسی به آرمان‌های دوران انقلاب و مبارزه، پشت نکند. اگر چنین اتفاقی بیفتد، دیگر نمی‌توان به تحقق آرمان‌ها امیدوار بود. رهبر انقلاب از اصلی‌ترین مطالبه گران آرمان‌های انقلاب است و بارها و بارها بر مسئله عدالت‌گستری تأکید کرده و سیاست‌های کلی نظام نیز در این زمینه ابلاغ‌شده است. به‌عنوان نمونه رهبر انقلاب تأکید می کند «حالا خود بنده جزو کسانی هستم که در مسائل اقتصاد همیشه به خودمان انتقاد می‌کنم؛ در زمینه‌ی عدالت اجتماعی، در زمینه‌ی توزیع عادلانه‌ی ثروت، در زمینه‌ی نا برخورداری طبقات ضعیف و امثال این‌ها، بنده در گفتارهای گوناگون انتقاد دارم؛ لکن در همین مقوله‌ی اقتصاد هم قضاوت مراکز اقتصادی معروف دنیا این است که ایران در شاخص‌های مهمی از شاخص‌های اقتصاد، نسبت به قبل پیشرفت‌های مهمی کرده، گام‌های بزرگی را برداشته و حرکات بزرگی انجام‌گرفته». (1) این امر نشان آن دارد که نظام سیاسی به آرمان‌های خویش باور دارد و مردم باید آن را در این مسیر، یاری کنند.

 2. تحقق آرمان‌ها، یک مسئله آنی نیست. در فرایند زمان، به دست می‌آید. یکی از مهم‌ترین عوامل مؤثر بر «حاکمیت ضوابط به‌جای روابط»، فرهنگ سیاسی مردم است. شهروندان باید تلاش کنند به‌جای منفعت شخصی، منافع عمومی را دنبال کنند. «سخت‌کوشی، وجدان کاری، مهارت‌آموزی» ازجمله مؤلفه‌های مهم تحقق آرمان‌ها و سهم شهروندان در تحقق آن است. 
فرهنگ عمومی و سیاسی، «زیربنای» بسیاری از آرمان‌هاست تا فرهنگ جامعه اصلاح نشود، بسیاری از مشکلات روبنایی مانند حاکمیت رابطه به‌جای ضابطه، حل نخواهد شد. تصور عموم مردم درباره پیشرفت اقتصادی و عدالت‌گستری، همیشه متوجه مسئولیت‌های دولت است، اما باید بدانیم که هرکسی در جایگاه خود مسئولیت دارد؛ به‌عنوان نمونه استاد دانشگاه یا معلم اگر در امر آموزش کوتاهی کند، به پیشرفت جامعه و عدالت‌گستری ضربه وارد کرده است. کارگر، کارمند، سفیر و وزیر و تمام مسئولان و مردم در این جهت مسئول هستند. 
آنچه در سطح اجتماعی و اقتصادی مشاهده می‌کنیم، برآیند فرهنگ جامعه است. نمی توان در جامعه‌ای که افراد آن به دنبال بیشترین سود در کمترین زمان ممکن هستند و عموماً به دنبال مشاغل آسان می‌روند، انتظار داشت که مشکلات در مدت کوتاهی حل شود و جامعه در مسیر عدالت و پیشرفت قرار گیرد.

 3. جمهوری اسلامی در مسیر آرمان‌های انقلاب اسلامی حرکت کرده و به‌پیش رفته است. نگاه آماری به «ضریب جینی» (2) درآمد در کشور نشان می‌دهد که وضعیت جامعه در این زمینه نسبت به دوران پیش از انقلاب اسلامی (حدود 14 درصد کاهش فاصله طبقاتی) و حتی نسبت به برخی از کشورها مانند «ترکیه، برزیل، آمریکا، ونزوئلا و آفریقای جنوبی» بهتر است. (3) باید توجه داشت که این عملکرد، با توجه به مشکلات عدیده «جنگ و تحریم» به دست آمده است و در آینده می‌تواند بسیار بهتر باشد، اما بهر حال قطعاً این میزان کافی نیست و تا تحقق آرمان‌ها فاصله بسیار دارد. نقش شهروندان در تحقق آرمان‌ها کمتر از دولتمردان نیست. فراموش نکنیم اصلاح فرهنگ عمومی یکی از مهم‌ترین ارکان تحقق آرمان‌هاست. همراهی عالی‌ترین مقام کشور (رهبر انقلاب) با مردم در مسیر عدالت‌خواهی، یک نعمت بزرگ الهی و بهترین فرصت برای حرکت عمومی به‌سوی این هدف است.

نتیجه:
عدالت‌گستری یکی از اصلی‌ترین آرمان‌های انقلاب اسلامی بوده و هست. رهبران جمهوری اسلامی، خود از مطالبه گران جدی عدالت‌گستری هستند. این نکته بسیار کلیدی است که نظام سیاسی به آرمان‌های دوران انقلاب و مبارزه، پشت نکند. اگر چنین اتفاقی بیفتد، دیگر نمی‌توان به تحقق آرمان‌ها امیدوار بود. تحقق آرمان‌ها، یک مسئله آنی نیست. در فرایند زمان، به دست می‌آید. یکی از مهم‌ترین عوامل مؤثر بر «حاکمیت ضوابط به‌جای روابط»، فرهنگ سیاسی مردم است. شاخص های مختلف، بهبود وضعیت کشور پس از انقلاب اسلامی را نشان می دهد، اما تا نقطه مطلوب فاصله دارد و باهمت مردم و نظام سیاسی این فاصله در فرایند زمان قابل کاهش است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. مقام معظم رهبری، بیانات در دیدار تصویری با مردم آذربایجان شرقی، 1400.11.28.
2. شاخص اندازه‌گیری فاصله طبقاتی.
3. https://www.farsnews.ir/news/13991201000337

 

انسان دارای دو بعد جسمانی و روحانی است و هرکدام، نیازهایی دارند که باید به تناسب، به آنها پاسخ داده شود. دین با نگاه ارزشمندی انسان، برای هر دو راه حل داده است.
پاسخگویی به هیجانات جوانان در نظام های دینی

پرسش:
چرا در یک نظام دینی، هیجان برای جوانان کم است؟ 
 

پاسخ:
از آنجا که انسان، علاوه بر جسم، روح نیز دارد، در ذات وی حالات روحانی نظیر شورونشاط و هیجان و شادی و غم و ... نهاده شده که به‌نوعی در دایره نیازهای انسان جای می‌گیرد و باید پاسخ داده شود و رها کردن یا سرکوب آن، اختلالات جدی در حیات انسان به وجود می‌آورد. لذا یکی از کار ویژه‌هایی که تمام مکاتب بشری و الهی برای خودشان تعریف می‌کنند، پاسخ به این نیازهاست.

اما برای پاسخ به این پرسش باید چند نکته را توجه کنیم:

1. اینکه نوع این نیازها و وزن آن‌ها در همه انسان‌ها در هر جامعه و نظام هنجاری و تربیتی، یکسان است و می‌توان آن‌ها را با عوامل یکسان پاسخ داد و ارزیابی نمود، محل بحث جدی انسان شناسان، روان شناسان و جامعه شناسان است. چیزی که مسلم است این است که نمی‌توان انسان دینی و غیردینی، جامعه دینی و غیردینی یا حتی دو جامعه غیردینی با مختصات متفاوت را با یک سنجه واحد، ارزیابی و قضاوت کرد. بلکه تفاوت جغرافیا و اقلیم، نظام آموزشی و تربیتی، محیط زندگی و جامعه پیرامونی، فرهنگ، ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی، قوانین مدنی، عرفیات و ده ها عامل دیگر سبب تفاوت در جهت‌دهی به روحیات، علایق و نیازهای مادی و غیرمادی انسان می‌شود؛ یعنی این «ظرف هیجان، نشاط و ...» در همه انسان وجود دارد، ولی محتوای درونش بنا بر عوامل متعدد، تفاوت می‌یابد.

2. هدف زندگی انسان، نیازهای وی را معنا می‌بخشد و جهت می‌دهد. در جامعه و فرهنگ غیردینی، هدف، تأمین لذات و خواست انسان است؛ لذا گاهی شخص هیجان و نشاط را در جنایت و حتی خلاف حداقل‌های انسانی دنبال می‌کند؛ شاهدش آمارهای بالای تحقیر، خشونت، جرم و جنایت، دزدی، تجاوز، لهو و لعب، هرزگی، خودزنی و خودکشی، کشتن دیگران و ... است. (1) در واقع این نیازها در جامعه غیردینی یا دچار رهاشدگی می‌شوند یا توسط حکومت پاسخ‌های کاذب داده شده تا مزاحمتی برای حکومت نباشد.

3. در مقابل، در منطق دین و نظام دینی، این نیازهای انسان متناسب باهدف خلقت انسان و جهان، تأمین می‌گردد؛ لذا هیجان و نشاط و سرزندگی در جامعه دینی نه‌تنها کم نیست و سرکوب نمی‌شود، بلکه در بالاترین و بهترین سطح به آن پاسخ داده می‌شود، اما نوع آن متفاوت است. اولاً انسان آزاد است تا تفریحات و هیجانات سالم، متناسب با انسانیت وی و غیر مضر برای دیگران داشته باشد، ثانیاً، در بسیاری از آموزه‌های دینی سفارش به تفریح و ورزش روزانه شده است. (2) حتی جالب‌تر اینکه کار و خدمت به دیگران نیز، تفریح و نشاط شمرده شده است (3) و بسیاری از جوانان متدین، پاسخ به نیازهای روحی خودشان را در کمک به تأمین نیازهای دیگران (اردوهای جهادی و خدمت به محرومین) می‌بینند.

4. بعلاوه بخش زیادی از هیجان و نشاط انسان با مناسک و امورات معنوی تأمین می‌شود. اوج این هیجان قدسی را در محرم، پیاده‌روی اربعین، نیمه شعبان و ... مشاهده می‌کنیم. لذا این انگاره که هیجان در نظام دینی کم است، پیش‌فرض‌هایی دارد ازجمله اینکه هیجان حتماً باید جسمی و فیزیکی باشد، حتماً باید اثر بیرونی داشته باشد یا حتماً باید از جنس هیجانات جامعه غیردینی، نظیر شرب خمر، لهو و لعب، سرکشی، قدرت‌نمایی یا حتی کشتن دیگری باشد.

5. جامعه امروز ایرانی شاهد بسیاری از تفریحات سالم موجود در بیشتر کشورهای دنیاست. آمار مسافرت در کشور ما آمار جالب‌توجه و قابل قبولی است. عمده تفریحات ورزشی در کشور ما کاملاً آزاد و قانونی است. استقبال جوانان و نوجوانان از بازی¬هایی مانند فوتبال در کشور ما بسیار بالاست و در نوع خود بی¬نظیر است. کافی است تعداد تماشاگران مسابقات فوتبال در ایران را با کشورهای منطقه مقایسه کنیم تا به تفاوت میان جامعه ایرانی و غیر ایرانی پی ببریم. به نظر می¬رسد مسئله عدم وجود تفریحات کافی در جامعه ایرانی، بیشتر مسئله ذهنی و قضاوت روان‌شناختی باشد که متأثر از جوسازی رسانه¬ای است تا واقعیت موجود در جامعه.

نتیجه:
پس با نگاه انسان‌شناختی و هستی شناختی اسلامی، نوع ظهور و بروز نیازهای روحی انسان متفاوت است و پاسخی متناسب می‌طلبد. بخشی از این نیازها، با فعالیت‌های جسمانی (سفارشات دینی)، تأمین می‌شود و بخشی با فعالیت‌های روحانی و معنوی. بعلاوه انسان با آزادی و اختیار خویش این نیازها را تأمین می‌نماید.

پی‌نوشت‌ها:
1. ر.ک؛ 
https://irna.ir/xjDyfz/ https://ensani.ir/fa/article 
مقاله غرب و گرداب بحران اخلاقی
/ https://www.theguardian.com/global-development/2021/mar/09/quarter-of-wo... روزنامه گاردین، همچنین برای مطالعه بیشتر به آمارهای جهانی مراجعه شود.
2. در آن بکوشید که اوقاتتان، چهار بخش باشد: بخشى براى راز و نیاز با خداوند؛ بخشى براى کار معاش؛ بخشى براى معاشرت با برادران و دوستان مورد اعتماد، آنان که عیب‌هایتان را به شما گوشزد مى‌کنند و با شما خالص و یکرنگ‌اند؛ و بخشى براى بهره‌بردارى از لذّت‌هاى حلالتان. ابومحمدحرانی، تحف العقول، ص 409.
3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 77، ص 72.

 

وقتی در دین اسلام برای کوچک‌ترین عرصه‌های زندگی انسانی برنامه و دستور وجود دارد پس به‌طریق ‌اولی اسلام برای عرصه سیاست و مدیریت جامعه برنامه و دستور دارد.
جدایی دین از سیاست

پرسش:
با سلام در خصوص سؤال دانش آموزان درباره جدایی دین از سیاست چه پاسخی باید داد؟
 

پاسخ:
با توجه به رویکرد جهانی سکولاریسم که در همه عرصه‌های اجتماع بشری ازجمله سیاست، فرهنگ، آموزش و اقتصاد توسط کشورهای غربی در دوران جدید تئوریزه و نهادینه‌شده است و کشورهای اسلامی را هم بشدت تحت تأثیر خود قرار داده است، مسئله پیوند دین و سیاست که یکی از مهم‌ترین آموزه‌های اسلامی و دینی است، برای دانش آموزان و جوانان بسیار محل سؤال و تردید واقع‌شده است و جای آن دارد که نسبت به چرایی و علل اساسی این آموزه اسلامی تبیینی درست و متقن صورت گیرد.
درباره علل و دلایل پیوند دین و سیاست که بر اساس آن نظام جمهوری اسلامی بنیان نهاده شده است، سخن بسیار است و می‌توان مطالب زیادی را دراین‌باره بیان کرد، ولی قطعاً همه آن مطالب چندان برای طبقه دانش‌آموز مفید نخواهد بود و قطعاً باید بخشی از آن مطالب را که به دنیای فکری  طبقه دانش‌آموزی ارتباط پیدا می‌کند، برای این سن بیان نمود. همچنین این نکته جای تذکر دارد که پاسخ به این سؤال به‌صورت درون دینی بیان خواهد شد و اصل بر این است که مخاطب این جواب، اسلام را به‌طور کلی پذیرفته است و اگر کسی درباره اصل دین تشکیک دارد این جواب چندان برای او مقبول نیست و در ابتدا باید برای او در اصل پذیرش دین اسلام استدلال آورد و پس از آن به مسئله جدایی دین از سیاست ورود کرد. با توجه به این نکته فوق در چندلایه می‌توان برای دانش‌آموز اصل این‌همانی دین و سیاست را بیان کرد:

1- به‌عنوان اولین نکته جا دارد که درباره اولین ایده پردازان نظریه جدایی دین از سیاست سخن به میان آورد که در همین راستا روشن گردد که چه افراد و جریان‌هایی از ترویج این نظریه سود خواهند برد؛ بر اساس شواهد یکی از اولین کسانی که نظریه جدایی دین از سیاست را با زبانی رسا بیان می‌کند معاویه بن ابی سفیان مؤسس سلسله امویان است که پس از صلح با امام حسن وقتی خلافت را به دست می‌گیرد در خطبه‌ای خطاب به مردم کوفه چنین می‌گوید: «ما قاتلتکم لتصوموا و لا لتصلوا و لا لتحجوا و لا لتزکوا، قد عرفت أنکم تفعلون ذلک و لکن إنما قاتلتکم لأتأمر علیکم». (1) یعنی اینکه من با شما جنگ نکرده‌ام که نماز بخوانید یا روزه بگیرید و حج برگزار کنید یا زکات دهید. شما خود این کارها را می‌کنید، بلکه من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم. 
بنی‌امیه به‌عنوان یکی از منفورترین سلسله‌های اسلامی که مدعی خلافت بر مسلمین بود به‌طور رسمی این را اعلام می‌کند که کاری با دین مردم و نماز و روزه مردم ندارد، بلکه مسئله او حکومت کردن بر مردم است، یعنی اینکه مستبدان و زورگویان باایمان و نماز و روزه مردم هیچ مشکلی ندارند، آن‌هم تا زمانی که این نحوه دین‌داری و نماز و روزه مزاحمت و مشکلی برای حکومت کردن آنان ایجاد نکند، پس در جوامع اسلامی کسانی که صلاحیت حکومت بر مردم را ندارند و به‌زور و حیله قدرت را در دست می‌گیرند باید مروج اندیشه جدایی دین از سیاست باشند تا مردم مؤمن و مسلمان دردسری برای حکومت آنان نداشته باشند و دین‌داری آنان را در نماز و روزه و اعمال شخصی خلاصه کنند و در مدیریت جامعه دین را دخالت نداده و در پی اجرای آن در عرصه اجتماع نباشند. 
بر همین مبنا در قرون اخیر هم کشورهای سلطه‌گر غربی بزرگ‌ترین تئوری پردازان این نظریه استعماری بودند تا بتوانند دین ملت‌های مسلمان را از جامعه و سیاست آن‌ها جدا سازند تا شرایط استعمارگری آنان مهیا گردد. لذا است که استعمار انگلیس پس از پیروزی در جنگ اول جهانی و غلبه یافتن بر منطقه غرب آسیا در دو کشور اسلامی مهم منطقه که عبارت‌اند از ایران و ترکیه، رضاشاه پهلوی و مصطفی آتاتورک را بر روی کار آورد و به دست آنان سیاست حذف دین از عرصه اجتماع یا همان سکولاریسم را اجرا نمود. (2) و نتیجه این اقدامات استعماری در این دو کشور به‌طور خلاصه حذف دین از عرصه اجتماع بود که البته این سیاست سکولاریزاسیون (3) به خاطر مقاومت ملت مسلمان دو کشور و نیز اجرای خشن و متکی به‌زور آن در بلندمدت شکست خورد. ولی اثر آن بر جامعه ایران و ترکیه تا سال‌ها باقی ماند. البته در ادامه آن، القای نظریه جدایی دین از سیاست به‌صورت نرم به جامعه مسلمان و حتی حوزه‌های علمیه توسط استعمارگران ادامه پیدا کرد و تا حدی که القای این نظریه باعث شده که مبارزه علیه شاه در ایران توسط امام خمینی و انقلابیون با سختی روبرو شود. 
در همین باره امام بارها به نتایج مخرب نفوذ این اندیشه استعماری در بین مسلمانان و روحانیت اسلام اشاره کرده‌اند: «استکبار وقتی‌که از نابودى مطلق روحانیت و حوزه‏ها مأیوس شد، دو راه براى ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکى راه ارعاب و زور و دیگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتى حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راه‌های نفوذ تقویت گردید. اولین و مهم‌ترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تااندازه‌ای کارگر شده است تا جایى که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مى‏آورد». (4)

2- دلیل مهم دیگری که می‌توان بر اصل پیوند دین و سیاست اقامه کرد، مسئله جامعیت دین اسلام است که قرآن کریم دین اسلام را دین کامل دانسته و پیامبر اکرم را خاتم‌المرسلین معرفی می‌کند، به این معنا که بعد از ایشان دیگر نیازی به تشریع و دین جدید از طرف خداوند نخواهد بود و همین دین برای هدایت مردم کافی است. (5) بر اساس این اصل کلیدی که مسلمانان از سنی و شیعه بر آن اتفاق‌نظر دارند، به هیچ‌وجه نمی‌توان از جدایی دین از سیاست و سکولاریسم سخن به میان آورد، چراکه اولین لازمه پذیرش نظریه جدایی دین از سیاست، مردود دانستن جامعیت دین اسلام است. به‌طور خلاصه دراین‌باره چنین می‌توان استدلال کرد که وقتی در دین اسلام برای کوچک‌ترین عرصه‌های زندگی انسانی برنامه و دستور وجود دارد پس به‌طریق ‌اولی اسلام برای عرصه سیاست و مدیریت جامعه برنامه و دستور دارد والا نمی‌توان از جامعیت اسلام سخن به میان آورد؛ از سوی دیگر بسیاری از دستورات و احکام اسلام جنبه اجتماعی دارد مانند احکام قضاوت و حقوق اسلامی و در صورتی که سخن از جدایی دین از سیاست به میان آید قطعاً نمی‌توان در حوزه قضاوت و حقوق، احکام اسلام را پیاده کرد؛ چراکه سکولاریسم یعنی تعطیل کردن همه احکام اجتماعی اسلام و در این حالت برای فرد مسلمان فقط احکام فردی و شخصی مانند نماز و روزه باقی خواهد ماند و این یعنی اینکه انسان سکولار در بهترین حالت به بخشی از دین ایمان دارد ولی به بخش دیگری از دین ایمان و التزام ندارد؛ و این نگاه در واقع شاهد مثال آیه قرآن است که در توصیف برخی از کفار چنین می‌فرماید که آن ﴿ نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَنَکفُرُ بِبَعضٍ﴾؛ یعنی اینکه به بخشی از دین ایمان دارند، ولی به بخش دیگری از دین کافرند.

نتیجه:
با توجه به مطالبی که بیان گردید انسانی که خود را مسلمان و مؤمن می‌داند بر اساس همان ایمان اجمالی که آن را پذیرفته است به هیچ وجه نمی‌تواند از جدایی دین از سیاست حرفی به میان آورد، چراکه این نظریه در واقع با اصل ایمان او منافات خواهد داشت و اگر این منافات داشتن اسلام و سکولاریسم برای او قابل‌درک نبود در واقع در اصل ایمان و اسلام او اشکال وجود دارد و مشکل را باید از آن نقطه حل نمود و مسئله جدایی دین از سیاست در برابر با آن یک بحث فرعی است که تا از اصل آن رفع اشکال نگردد، در فرع آن هم اشکال حل نخواهد شد.

پی‌نوشت‌ها:
1. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، دارالفکر، بیروت، 1407 ق، ج 8، ص 131.
2. نساج، حمید، «مقایسه‌ی نوسازی ایران و ترکیه در دوران رضاشاه و آتاتورک»، فصلنامه پژوهش‌های راهبردی سیاست، شماره 5، تیرماه 1394، ص 112-113.
3. سکولار کردن جامعه، جدا کردن دین از سیاست.
4. امام خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج 21، ص 278.
5. قطعاً در بحث جامعیت دین اسلام و خاتمیت بحث بسیار است و ما در اینجا فقط به نظریه مشهور جامعیت و خاتمیت که در بین مسلمانان مورد قبول است اشاره شد و قطعاً بیان استدلال در این موضوع در عهده این مجال نیست و علاقه‌مندان به این موضوع باید به کتب دینی نگاشته شده دراین‌باره مراجعه کنند.
 

کاهش شدید و مداوم ارزش پول ملی نتیجه عدم انضباط مالی و سیاست‌های ناصحیح اقتصادی است، اما ابداً معیار صحیحی برای فهم رفاه عمومی و بزرگی اقتصاد نیست.
مقایسه ارزش پول ملی ایران با کشورهای جنگ زده

پرسش:
چرا ارزش پول ملی کشور از ارزش پول کشورهای همسایه که امنیت چندانی ندارند (افغانستان و عراق) پایین‌تر است؟
 

پاسخ:
قیمت و ارزش یک دینار عراقی در بهار سال 1403، حدود 470 ریال و ارزش یک افغانی (واحد پول کشور افغانستان) حدوداً هشت هزار و چهارصد ریال است. (1) چگونه است که کشورهایی مانند عراق و افغانستان که از اشغال، جنگ داخلی، ناامنی و محرومیت‌های اقتصادی شدید رنج می‌برند، از پول قوی‌تری نسبت به پول ایران برخوردار هستند؟ حتی این بحث مطرح می‌شود که با توجه به مقیاس گذشته (ارزش پول ایران نسبت به پول همسایگان) از رشد چند ده برابری اقتصاد آنان نسبت به ایران سخن گفته می‌شود.
ابتدا باید به این نکته توجه کنیم که قوت و ضعف اقتصاد یک کشور را باارزش پول ملی و نرخ تورم (2) محاسبه نمی‌کنند. برای نمونه پاسخ را با این سؤال آغاز می‌کنیم که چون نرخ تورم کشورهای سوریه، افغانستان و عراق پایین‌تر از ایران است، آیا حاضریم در آن کشورها زندگی کنیم؟ اینجا به این پاسخ می‌رسیم که اگرچه تورم و کاهش ارزش پول ملی یک بلای اقتصادی و نتیجه مدیریت ناصحیح منابع پولی است، اما ارزش پول ملی، هیچ ربطی به رفاه ندارد. چراکه:

1. با حذف صفرها، می‌توان یک‌شبه ارزش پول ملی را بسیار بالا برد؛ در حالی که در رفاه عمومی هیچ تغییری رخ نمی‌دهد. دقت کنید اگر ما 4 صفر را از پول ملی‌مان حذف کنیم، ارزش پول ملی‌مان از نزدیک به نصف کشورهای جهان بهتر می‌شود؛ چنانچه از سال ۱۹۶۰ تاکنون، در ۷۱ مورد دولت‌های درحال‌توسعه، مجبور به حذف چندین صفر از پول ملی خود شده‌اند. طی این مدت ۱۹ کشور یک‌بار اقدام به حذف صفر کرده و ۱۰ کشور نیز ۲ بار این سیاست را اجرا کرده‌اند. آرژانتین، یوگسلاویِ سابق و برزیل نیز هرکدام به ترتیب با 4، 5 و 6 بار اجرای سیاست حذف صفر، رکوردی ماندگار برجای گذاشتند. یا ترکیه در سال 2005 شش صفر را از لیر خود حذف کرد. (3)

2. به زبان ساده، قدرت خرید مردم اهمیت دارد نه صفرهای پول کشور. در واقع میزان درآمد مهم است. اینکه میزان درآمد یک فرد چه قدرت خریدی به او می‌دهد؛ اما به زبان تخصصی‌تر سطح رفاه مردم یک کشور بر اساس شاخص سرانه تولید ناخالص داخلی (4) بر اساس برابری قدرت خرید سنجیده می‎شود. در واقع بررسی درآمد سرانه در کنار ارزش پول ملی است که می‌تواند وضعیت قدرت خرید مردم را نشان دهد. (5) اما چگونه ارزش پول یک کشور سقوط می‌کند؟ در یک عبارت، انضباط مالی نقش بسیار مهمی در ارزش پول دارد. وقتی دولت‌ها تعهدات مالی فراوانی دارند به اقداماتی دست می‌زنند که خلاف انضباط مالی است. (6) مانند چاپ پول بدون پشتوانه.

3. جمهوری اسلامی ایران تعهدات سنگینی در جهت خدمت¬رسانی و جبران برخی کمبودهای بخش خصوصی و مردمی دارد که بسیاری از دولت‌های دنیا زیر بار این تعهدات گسترده نمی‌روند. غیر از دستگاه عریض و طویل اداری و دولتی بودن بخش‌های بسیار زیادی در کشور و بیمه همگانی و پرداخت یارانه‌های سنگین، دولت‌ها در ایران جور بسیاری از خسارت‌های مالی بخش‌های خصوصی را نیز برای رضایت مردم به دوش می‌کشند. برای نمونه وقتی کارخانه‌ای ورشکسته می‌شود و کارگران اعتصاب می‌کنند یا مؤسسات مالی ورشکست می‌شوند و خیل مالباختگان اعتراض می‌کنند، دولت با کدام منبع به جبران خسارت می‌پردازد؟ بله از منابع عمومی؛ اما آیا در عراق و سوریه و افغانستان، دولت‌ها این حجم از تعهدات مالی عظیم را می‌پذیرند؟ قطعاً پاسخ خیر است. 
برای نمونه طالبان پنج ایالت دارد و شاید بودجه پرداختی دولت را برایشان لحاظ نکند و یک ریال هم ندهد یا شاید برخورداری آن‌ها در حد حقوق امرا و نیرو‌های امنیتی است و مثلاً نه بیمه تأمین اجتماعی، نه خدمات درمانی و نه بیمارستان دارند و نه جاده می‌سازند، پس کسری بودجه ندارند و عوامل تولید تورم در آن کشور وجود ندارد. این قطعاً افتخار و موجب ترقی اقتصادی یک کشور نیست. البته دلایل کاهش ارزش پول ملی غیر از رشد تورم، فساد در سیستم اقتصادی و دارایی مانند عدم شفافیت در ساختار بانکی، افزایش واردات، اقتصاد وابسته به نفت، افزایش نقدینگی (7) و تحریم‌ها نیز است که باسیاست‌های صحیح اقتصادی بایستی ترمیم گردد.

نتیجه:
اگرچه کاهش شدید و مداوم ارزش پول ملی نتیجه عدم انضباط مالی و سیاست‌های ناصحیح اقتصادی است، اما ابداً معیار صحیحی برای فهم رفاه عمومی و بزرگی اقتصاد نیست. ارزش پول ملی زمانی اهمیت دارد که همراه با رفاه عمومی و امنیت و خدمات اجتماعی باشد. کشورهایی مانند افغانستان و عراق، نه تولید داخلی چندانی دارند و نه خدمات عمومی و رفاه ایجاد می¬کنند. طبعاً وقتی فعالیت اقتصادی انجام نمی¬شود، 
تورمی در کار نیست.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. شبکه اطلاع‌رسانی قیمت طلا، سکه و ارز، یکشنبه 16 اردیبهشت
1403، www.tgju.org.
2. تورم، روند فزاینده و نامنظم افزایش قیمت‌ها در اقتصاد است. تورم، تناسب نداشتن حجم پول در گردش باعرضه خدمات و کالاهاست. تقریباً تمام اقتصاددان‌ها بر این نکته متفق‌القول‌اند که تورم پایدار و درازمدت، ریشه‌ای جز عرضه پول و افزایش نقدینگی ندارد. هر چه میزان تورم بیشتر شود، قدرت خرید یک واحد پول کمتر می‌شود. برای اندازه‌گیری این شاخص معمولاً در بازه‌های زمانی هفتگی، ماهانه و سالانه،‌ قیمت‌ انواع کالاها و خدمات در سراسر هر کشوری اندازه‌گیری و اعلان عمومی می‌شود. کالاها و خدماتی که قیمتشان در نرخ تورم محاسبه می‌شود معمولاً از کالاها و خدمات ضروری زندگی مردم به شمار می‌روند.
3. تاریخچه حذف صفر از پول در جهان / چگونه ترکیه در حذف 6 صفر از پول ملی موفق عمل کرد؟ پایگاه خبری تحلیلی اقتصاد نیوز، 24 دی1397، https://www.eghtesadnews.com/fa/tiny/news-262365.
4. تولید ناخالص داخلی یا Gross Domestic Product، به معنای ارزش بازاری (ارزش پولی) تمامی کالاها و خدمات نهایی تولیدشده در داخل مرزهای یک کشور طی دوره زمانی خاص است.
5. ر.ک: گریگوری منکیو. مبانی علم اقتصاد، ترجمه دکتر حمیدرضا ارباب، تهران، نشر نی، ص ۳۷۸.
6. یکی از ریشه‌های تورم، نبود تعادل میان درآمدها و هزینه‌های دولت است. به این ترتیب که وقتی هزینه‌های دولت از درآمدهای آن در بودجه سالانه بیشتر باشد، دولت با کسری بودجه مواجه می‌شود. اگر دولت برای حل مشکل کسری بودجه اقدام به استقراض از بانک مرکزی یا فروش درآمدهای ارزی (مثلاً حاصل از فروش نفت) به بانک مرکزی کند، پایه پولی و به دنبال آن نقدینگی کل در اقتصاد افزایش می‌یابد که این افزایش نقدینگی آثار تورمی به دنبال خواهد داشت. 
7. وقتی مردم به بانک‌ها مؤسسات سرمایه‌گذاری اعتماد نداشته باشند ترجیح می‌دهند به‌جای این‌که پولشان را در تولید و خدمات سرمایه‌گذاری کنند، آن را در جیبشان نگه‌دارند یا حتی آن را تبدیل به ارز یا طلا بکنند. همین موضوع باعث افزایش نقدینگی می‌شود و مقدار زیادی پول را از چرخه اقتصادی خارج می‌کند. همین موضوع به‌تنهایی می‌تواند یکی دلایل زمین خوردن اقتصاد یک کشور باشد.

 

نوع حکومت بعد از انقلاب، به خواست و اراده مردم و با رأی گیری مشخص شد که از ابتکارات بسیار مهم امام خمینی رحمت الله علیه بود تا جای هیچ شک و شبهه ای باقی نماند.
چگونگی تعیین حکومت بعد از انقلاب سال 57

پرسش:
یه سؤالی بین دوستان دانشگاهی ما که با اصل انقلاب اسلامی موافق‌اند یا قائل به این هستند که باید حکومت پهلوی تغییر می‌کرد مطرح شده است که زمانی که گروه‌های مختلف از ملی مذهبی‌ها، ملی‌گرایان، مجاهدین و... به مبارزه با حکومت پهلوی پرداختن تصمیم نداشتند که حکومت بعدی را در قالب ولایت‌فقیه تشکیل دهند و یا اینکه به این نحو گسترده روحانیت اداره جامعه را به دست بگیرند، در واقع در زمان مبارزه آن‌ها، روحانیت، مبارزه تشکیلاتی نداشتن درحالی که بعد از انقلاب به نحوی فضای آماده را روحانیت به دست گرفته است، آیا طرح این ادعا درست است؟
 

پاسخ:
برخی بر این باورند که گروه‌های متکثر و متنوعی در انقلاب ایران شرکت داشتند، اما بعد از پیروزی، این انقلاب، اسلامی لقب گرفت. در واقع به نحوی مبارزات و تلاش‌های سایر گروه‌ها نادیده گرفته شد. حتی در تدوین و اجرای نظام سیاسی منبعث از انقلاب 57، نظام مورد نظر روحانیون به اجرا در آمد. درحالی‌که این روحانیت به معنای مصطلح، مبارزات و تشکیلاتی نداشت که بتواند انقلاب و آرمان‌های مکتبی خود را به ثمر برساند و در واقع از قبل مبارزات سایر گروه‌های سیاسی به پیروزی رسید و به قول معروف، سر سفره آماده به قدرت رسید.
در تبیین و پاسخ به مطالب پرسشگر محترم، نکات زیر قابل‌توجه است:

1. این نکته کاملاً صحیح است که در مبارزات منتهی به سرنگونی حکومت شاهنشاهی، طیف‌های مختلفی از مبارزان حضور داشتند که اگرچه در سلب (سرنگونی یا انسداد سلطنت حکومت پهلوی) با روحانیون مبارز (1) اشتراک داشتند، اما ابداً با نظام سیاسی مورد نظر روحانیون موافق نبودند. این طیف‌ها شامل اول گروه‌های چپ‌گرا مانند حزب توده، (2) سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران، (3) سازمان پیکار (4) و ...، دوم گروه‌های ملی مانند حزب ایران، پان ایرانیسم، جبهه ملی و سوم گروه‌های مذهبی مانند روحانیت، هیئت‌های موتلفه، فدائیان اسلام، سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی، حزب ملل، کنفدراسیون‌های دانشجویی و... بودند. البته میان این طیف‌ها نیز تکثر و اختلاف در مشی و هدف مبارزه قابل توجه بود و در بسیاری از مواقع رویکرد مبارزاتی نیز تلفیقی از طیف‌های اصلی را شامل می‌شد. برای مثال میان سازمان مجاهدین خلق و نهضت آزادی و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، تفاوت در مبارزه به‌شدت مشهود بود و همچنین رویکرد سازمان مجاهدین در مذهب، ابداً مانند هیئت‌های موتلفه نبود و خصوصاً در اواخر دهه 50، التقاطی و به‌شدت تحت تأثیر آموزه‌های مارکسیسم بود.

2. این تصور که اگر افرادی مبارزه کردند، پس صاحب و به وجود آورنده انقلاب ایران هستند و اینکه روحانیت سر سفره آماده نظام جمهوری اسلامی را از انقلاب دیگران به دست آورد، صحیح نیست. ابتدا باید توجه کنیم که روحانیون به‌شدت در مبارزات سیاسی ایران نقش پررنگ و تأثیرگذار داشتند و نیم‌نگاهی به تاریخ سیاسی معاصر ایران ما را با چهره‌های بسیار مؤثر و کلیدی مواجه می‌سازد. در طول نهضت ملت ایران نیز چهره‌های شاخص فراوانی از روحانیون در سراسر کشور مشغول مبارزه با رژیم پهلوی بودند. دقیقاً به همین دلیل زندان‌های رژیم پهلوی پر بود از زندانیان سیاسی روحانی و مذهبی با گرایش جدی به روحانیت. در این زمینه ده‌ها و حتی صدها جلد کتاب به روایت اسناد ساواک موجود است. (5) بخش بزرگی از مبارزان تشکیلاتی هم به جد پیرو روحانیت بودند. نکته مهم آن است که جریان‌های غیرمذهبی (جریان‌هایی با رهبری غیر از روحانیت) مانند گرایش‌های مارکسیستی و ملی، روش‌های خود را در مبارزه با رژیم پهلوی امتحان کرده و شکست‌خورده بودند. دهه 20 و 30 شاهد رهبری این گرایش‌ها بر جریانات مبارزه علیه رژیم پهلوی هستیم که ثمره چندانی در پی نداشت. 
اساساً جریان مبارزه از آغاز دهه 40 به رهبری روحانیت و در رأس آن حضرت امام، شکل گرفت و جریان‌های دیگر در پرتو نهضت امام خمینی به مبارزه پرداختند. اصالت مبارزه در این دوره با روحانیت و توده‌های حامی و پیرو امام خمینی است که به پیروزی انقلاب اسلامی منجر شد.

3. مهم‌ترین مؤلفه پیروزی یک انقلاب، اراده ملی و خواست ملت است. در واقع اگر توده‌های جامعه به حرکت درنیایند، انقلابی به پیروزی نمی‌رسد. حال سؤال اینجا است که حرکت عظیم ملت ایران ناشی از فعالیت گروه‌های چپ‌گرا و ملی بود یا این نهضت امام خمینی و یارانش بود که انقلاب ایران را به ثمر رساند؟ مردم در خیابان‌های سراسر کشور، شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی سر می‌دادند یا فریاد می‌زدند شعار هر فدایی نان مسکن آزادی؟ آیا مردم در استقبال و لبیک به‌فرمان امام خمینی اجتماعات میلیونی برپا می‌کردند یا اینکه دنباله‌رو ملیون و چپی‌ها و مجاهدین بودند؟ گروه‌هایی خود را صاحب انقلاب می‌دانند که مردم حتی اسم سه نفر از کادر مرکزی حزب‌شان را هم بلد نبودند. زیربنای انقلاب توسط علما، روحانیون و وعاظ مذهبی رقم خورد که نقش اساسی در گسترش، تبلیغ و تبیین اندیشه‌ها، آمال و اهداف امام خمینی و مکتب سیاسی اسلام در اقصی نقاط کشور ایفا کردند. به‌گونه‌ای که بدون وجود چنین شبکه‌ی منسجمی از توزیع‌کنندگان اندیشه سیاسی امام خمینی، فراگیر شدن قیام انقلابی در سراسر کشور امکان‌پذیر نبود.

4. مردم پس از پیروزی انقلاب، به اصرار امام خمینی به‌صورت آزادانه در انتخاب‌های متعددی شرکت کرده و آزادانه نظام سیاسی مورد نظر خود و چهره‌های شاخص را انتخاب کردند. پیش و پس از انقلاب به‌صورت جدی و بدون تعارفی تمام گروه‌ها و احزاب، تلاش خود را برای جذب و مدیریت مبارزات مردمی به کار گرفتند، اما این توان امام خمینی و پیروی بخش عظیمی از مردم از نظریه ولایت‌فقیه بود که با یک اشاره می‌توانست مردم را در سراسر کشور رهبری کرده و مسیر نهضت را مشخص سازد. نظریه ولایت‌فقیه هم مانند سایر اصول قانون اساسی به رأی مردم گذاشته شد.

نتیجه:
انقلاب ایران، لزوماً محصول مبارزه و میراث پدری چند گروه (چه مذهبی و روحانی و چه غیر آن) نیست، بلکه یک رخداد مردمی است که مردم تعیین می‌کنند که رهبری و راهبری چه طیفی را بین سایر الگوها برای نظام مورد نظر خود بپذیرند.

 

منابع بیشتر: رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران (از روی کارآمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی)، تهران، انتشارات علم، 1400 ش.

پی‌نوشت‌ها:
1. منظور ما از روحانیون مبارز، امام خمینی، مراجع تقلید و علمای همسو با ایشان و بدنه مبارز حوزه‌های علمیه سراسر کشور است.
2. گروهی از روشنفکران ایرانی که ازنظر علمی با مارکسیسم آشنایی داشتند، با رهبری محمدتقی ارانی در زمان حکومت رضاشاهی و در پی حضور شوروی در ایران، قوی‌ترین جریان چپ را شکل دادند، اما پس از مدتی به زندان افتادند، بعد از سقوط رضاشاه و آزادی زندانیان سیاسی گروه ۵۲ نفره، حزب توده را در مهرماه ۱۳۲۰ پایه‌گذاری کردند. این حزب از حمایت شوروی برخوردار بود و از همان ابتدا با مخفی کردن ایدئولوژی خود و حتی ارج نهادن به شعائر مذهبی توانست اقشار مختلف جامعه را به‌سوی خود جلب کند. حزب توده تا کودتای ۲۸ مرداد حضور پرقدرتی درصحنه سیاست از خود نشان داد و توانست یک تشکیلات گسترده و سازمان‌یافته در میان روشنفکران و حتی افسران ارتش ایجاد نماید. پس از 28 مرداد، کودتا کنندگان پس از پیروزی به دستگیری مخالفان و مبارزان پرداختند و در این ارتباط بسیاری از افسران و سایر کادرهای حزب توده به چنگ آنان افتادند و افزون بر آن بسیاری از رهبران و سرشناسان حزب، با کناره‌گیری از حزب، هرکدام انشعابی در درون آن ایجاد کردند. پس از آن فعالیت‌های حزب به‌طور مخفی ادامه یافت و تشکیلات گسترده‌ای را در خارج از کشور ایجاد کردند و تا پیروزی انقلاب عمده فعالیت آنان در خارج از کشور بود. از چهره‌های مطرح حزب، نورالدین کیانوری، احسان طبری و ایرج اسکندری بودند. 
ر.ک: زهیری، علیرضا، عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، تهران، دفتر نشر و پخش معارف، ۱۳۷۹ ش.
3. سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران از سال ۱۳۴۹ با قیام سیاهکل علیه رژیم شاهنشاهی ایران مبارزات مسلحانه خود را آغاز کرد. این سازمان که قبل از انقلاب اسلامی ایران توسط ساواک سرکوب و قلع و قمع شده بود، در جریان انقلاب و مدت‌ها پس از آن، مهم‌ترین جریان سیاسی چپ ایران بود. در خرداد ۱۳۵۹ و در پی اختلاف‌نظرهای سیاسی بر سر مبارزات مسلحانه با جمهوری اسلامی، سازمان به دو جناح اقلیت و اکثریت تقسیم شد.
4. در سال ۱۳۲۱ توسط خسرو اقبال برادر دکتر منوچهر اقبال تأسیس شد. حزب و ارگان‌های آن به تمایلات رادیکالی در جامعه شهرت داشتند. حزب پیکار در سال ۱۳۲۳ با حزب میهن ائتلاف کرد و‌لی پس از گذشت یک سال جدا شدند. از آن پس حزب پیکار کاملاً با حزب توده همکاری و هماهنگی می‌کرد و پس از مدت کوتاهی اعضای آن جذب احزاب دیگر شدند و عملاً حزب منحل شد.
5. ر.ک به یاران امام به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی از سال 1376 ش تا 1401، جلدهای یک تا چهل‌وپنج.
 

برخی ادعا می کنند که انقلاب باعث تغییر خاصی در مسیر پیشرفت ایران نشده است و اگر شاه هم بود همین قدر پیشرفت صورت می گرفت !!!
اگر شاه هم بود همین قدر پیشرفت صورت می گرفت !!!

پرسش:
پیشرفت‌های ۴۳ ساله جمهوری اسلامی بسیار طبیعی است اگر شاه هم بود، همین‌قدر پیشرفت صورت می‌گرفت.
 

پاسخ:
یکی از مسائل مطرح در رابطه با مسئله کارآمدی در نظام جمهوری اسلامی، مقایسه پیشرفت‌ها پس از انقلاب با شرایط مشابه آن در صورت تداوم حکومت شاهنشاهی و رژیم پهلوی است. به این معنا که برخی میزان پیشرفت‌ها را عادی و برخی بسیار پایین‌تر تعریف می‌کنند. به این معنا که اگر حکومت پهلوی ادامه داشت شاهد همین دستاورد و حتی بالاتر از آن به دلیل عدم تحریم و درافتادن با دنیا بودیم. برخی نیز اساساً مسئولان رژیم پهلوی را کارآمدتر و موفق‌تر می‌دانند. به‌راستی اگر حکومت پهلوی ادامه داشت، لااقل به همین میزان دستاورد نداشت؟
در رابطه با مقایسه پیشرفت‌های ایران با پیشرفت‌های احتمالی رژیم پهلوی نکات زیر قابل‌توجه است:

1. وقتی می‌خواهند کارآمدی (1) یک نظام سیاسی را بسنجند، ابتدا به موانع و امکانات توجه می‌کنند تا ببینند تحقق اهداف، در سایه موانع و امکانات چه وضعیتی دارد؟ جمهوری اسلامی ایران متشکل از نظام سیاسی و ملت انقلابی آن پس از پیروزی انقلاب سال 57، توسط ابرقدرت‌ها قرار بود که به درس عبرتی برای سایر ملت‌های ستمدیده جهان بدل شود، لذا از نخستین ساعات سرنگونی رژیم پیشین، موردتهاجم سنگین‌ترین توطئه‌های داخلی و خارجی اعم از اقتصادی، امنیتی، اجتماعی، سیاسی و ... قرار گرفت و در سطح بین‌المللی به‌شدت تحت‌فشار قرار داده شد. نظام سیاسی نوین ایران محکوم‌به قانون نانوشته جهانی بود که حق استیفای حقوق خود را به دلیل تضاد با منافع ابرقدرت‌ها ندارد و در دادگاه جهانی، یک‌سویه محکوم است. توطئه‌ها و غائله‌های داخلی، جنگ‌های ویران‌کننده داخلی، جنگ هشت‌ساله با عراق، بحران‌های متعدد اقتصادی و تحریم، رسانه‌های قدرتمند فارسی‌زبان و تهاجمات سیاسی و اخلاقی آنان، ایران هراسی و غارت اموال ایرانیان در دادگاه‌های داخلی آمریکا و جهان، ترور دانشمندان ایرانی و... تنها بخشی از موانعی بود که برای درس عبرت شدن ایران به ما تحمیل گردید. لذا باید این اصل را دقت کرد که زمان، همیشه بستر رشد نیست، بلکه گاهی بستر فروپاشی و سقوط است. دشمنان این ملت به دنبال سقوط این نظام بودند.

2. رژیم پهلوی در طول حیات 54 ساله خود به‌اندازه کافی فرصت داشت تا برخی از شاخصه‌های اجتماعی و اقتصادی را بهبود ببخشد درحالی‌که در مقایسه با شرایط ایران کارنامه اسفناک و غیرقابل قبولی از خود در پیشگاه چشم ملت بر جای گذاشت که یکی از دلایل سقوط اجتماعی این رژیم بود. برای نمونه تا پیش از انقلاب تنها چند درصد از روستاهای تهران برق داشتند درحالی که باوجود بحران‌های سنگین اقتصادی و سیاسی، طی چند دهه بالای 96 درصد روستاهای ایران به تکنولوژی انتقال برق مجهز شدند. (2) یا سواد صرفاً خواندن و نوشتن زنان در ایران با آن ‌همه سروصدای تمدنی محمدرضا شاه تا پیش از پیروزی انقلاب طبق آمارهای جهانی حدود 30 درصد بوده است، اما پس از انقلاب، رشد تحصیلی زنان در دنیا رتبه اول و رشد تحصیلی زنان در جهان رتبه چهارم را به دست آورد. یا در تحصیلات پزشکی و رشد دانشگاهی، ایران از یک کشور واردکننده به یکی از قطب‌های پزشکی و علمی ایران تبدیل‌شده است شتاب پیشرفت در ایران بعد از انقلاب، قابل‌مقایسه با دوران شاه نیست. برای اثبات این موضوع به اعداد توجه نمی‌کنیم، بلکه بایستی به رتبه‌های جهانی و شتاب ایران استناد کرد.

3. این‌ها در حالی است که امکانات رژیم پهلوی با نظام جمهوری اسلامی قابل‌مقایسه نبود. پهلوی نه‌تنها با ابرقدرت‌ها در تنش نبود، بلکه ایران را به پایگاهی برای آمریکایی‌ها و غربی‌ها و روابط حسنه‌ای را با اسرائیلی‌ها در پیش‌گرفته بود. در آن دوران نه از جنگی گسترده و مهم خبری بود و نه از تحریم‌های فلج‌کننده و نه از توطئه‌های مکرر آمریکایی. جمعیت ایران در سال 1355 چیزی در حدود 34 میلیون نفر بود، (3) اما فروش نفت ایران در دهه پنجاه شمسی بین 4 و نیم تا شش میلیون بشکه نفت بود. (4) درحالی که در دهه‌های اخیر باوجود جمعیت هشتادمیلیونی، فروش نفت ایران بین یک تا دو میلیون بشکه نفت بوده است که در مواقعی با شدت گرفتن تحریم‌ها به چند صد هزار بشکه رسیده است. (5) با این حال دست آورده‌ای رژیم پهلوی در حوزه‌های گوناگون قابل دفاع نبوده نیست. پس از انقلاب ایران علی‌رغم تمامی موانع و خطاها، نظام جمهوری اسلامی به توسعه متوازن و توسعه پایدار دست‌یافت که در دوران پهلوی به‌صورت نمایشی تبلیغ می‌گردید. این نکته را نیز نباید ازنظر دو داشت که تنها دلیل برپایی نظام جمهوری اسلامی، پیشرفت اقتصادی یا تک‌بعدی نبود، بلکه یک تحول همه‌جانبه و بازگشت به آموزه‌های ایرانی و اسلامی بود که به‌شدت منکوب شده بود.

نتیجه: 
با توجه به تعریف مفهوم کارآمدی رژیم پهلوی امتحان خود را پیش از انقلاب پس داده بود و حرکت کند و عقب‌گردهای فراوان آن، احتمال همسانی پیشرفت را در مقایسه با حکومت پس از انقلاب، دور از ذهن می‌سازد. در عین حال بسیاری از شاخص¬های اقتصادی، پیشرفت محسوس کشور، پس از انقلاب اسلامی را نشان می¬دهند.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. کارآمدی به دو معنای کارآمدی تئوریک و کارآمدی عملی تعریف‌شده است. مراد از کارآمدی تئوریک یک نظام سیاسی، مقدار ظرفیت و امکان ذاتی آن نظام برای تحقق اهداف مورد نظر است. کارآمدی عملی نظام سیاسی، مقدار موفقیت آن نظام در تحقق اهداف، با توجه به امکانات موجود و موانع پیش روست. با توجه به این تعریف، برای تحلیل کارآمدی یک نظام سیاسی، باید سه عنصر را در نظر گرفت: 1. اهداف ترسیم‌شده در آن نظام سیاسی که متناسب با آن، سطحی از انتظارات نیز در جامعه شکل می‌گیرد؛  2. امکانات و ابزار مادی و معنوی، فرصت‌ها، ظرفیت‌ها و استعدادهایی که می‌توان از آن‌ها برای تحقق اهداف نظام سیاسی بهره گرفت؛ 3. موانع و چالش‌های فراروی آن نظام سیاسی برای نیل به اهداف خود. 
ر.ک: شبان‌نیا، قاسم، فلسفه سیاست، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1398 ش، ص 242.
2. ر.ک: راجی، محمدحسین و محمدرضا خاتمی، صعود چهل‌ساله، مروری بر دستاوردهای ۴۰ ساله‌ انقلاب اسلامی بر اساس آمارهای بین‌المللی، مشهد، انتشارات معاونت تبلیغ آستان قدس رضوی، 1397 ش.
3. ر.ک: رشد جمعیت ایران در سال‌های ۱۳۳۵ تا‌۱۳۹۵ +اینفوگرافیک، پایگاه خبری تحلیلی اقتصاد آنلاین، 9 فروردین 
1397،eghtesadonline.com/x4dDZ.
4. نگاهی تاریخی به درآمدزایی نفتی نافرجام ایران در دهه 50 
خورشیدی، هفته‌نامه مشعل، نشریه کارکنان صنعت نفت ایران، شماره 959، بهمن 1398، ص 30 و 31.
5. حسینی، سید احسان، شش رقم ناگفته از صادرات نفت ایران در دهه تحریمی، خبرگزاری فارس، 2 دی 1402، http://fna.ir/3h1gx2
 

تلاش برای ارتقای قانون مداری اجتماعی در جامعه، یکی از وظایف ذاتی پلیس و نیروهای انتظامی است ولی باید در نحوه انجام آن مراقب تبعات منفی برخی عملکردها باشند.
فلسفه وجود پلیس امنیت اخلاقی

پرسش:
آیا وجود گشت ارشاد در جامعه لازم است؟
 

پاسخ:

در رسانه‌ها و میان مردم، حملات و انتقادات زیادی در رابطه با گشت ارشاد وجود دارد. در واقع این سؤال مطرح است که باوجود چنین هزینه بالایی که پیرامون گشت ارشاد وجود دارد، آیا اصرار بر وجود چنین گشتی صحیح است، یا اینکه باید بساط چنین واحدی در نیروی انتظامی کشور برچیده شود؟
گشت ارشاد با نام رسمی پلیس امنیت اخلاقی یا طرح ارتقای امنیت اجتماعی است که فرقی نمی‌کند نام آن چقدر تغییر کند اما باز هم با نام گشت ارشاد شناخته می‌شود. گشت ارشاد برنامه اجرایی نیروی انتظامی ایران، در راستای مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی تحت عنوان «طرح جامع عفاف»، اجرا شده است. در دوران اجرای این برنامه چالش‌های فراوانی پیش روی آن قرار داشته است تا جایی که بحران اجتماعی پاییز 1401(1) را در ایران رقم زد؛ اما پیرامون وجود گشت ارشاد، نکات ذیل قابل‌توجه است:

1. یکی از مسائلی که به‌شدت در حیات اخلاقی جامعه مؤثر است، مسئله پوشش است. این امر در دنیا عمومی است و صرفاً در حدود و عواقب آن اختلاف وجود دارد. در واقع پوششی که طبق تعریف آن کشور، خلاف عفت عمومی تشخیص داده شود، جرم شناخته شده و مجازات دارد. (2) البته همان‌طور که بیان شد، حدود این پوشش به‌شدت متفاوت است، اما به هر حال بازهم نوعی از پوشش یا در واقع، عدم پوشش بدن، جرم‌انگاری شده است؛ اما ابرقدرت‌های مخالف جمهوری اسلامی سال‌ها است که اصرار دارند که از شیوه‌های مختلف به جامعه ایران بقبولانند که باید حدود پوشش مردان و زنان را نه با معیارهای شرعی و ایرانی، بلکه بایستی با معیارهای آنان همراه سازند. دلیل این امر نیز آن است که یکی از مظاهر معتبر و مهم دینی، حجاب شرعی بانوان است و با حجاب¬زدایی و استحاله فرهنگی بانوان مسلمان و مؤمن کشور، خطرات تفکر و رویکرد اسلامی و شیعی کاهش‌یافته و در داخل، چالش‌های بزرگی در حوزه اخلاق و سیاسی برای جامعه ایران به وجود خواهد آمد که به‌تبع آن جامعه ایران ضعیف خواهد شد.

2. اینجا این مسئله مطرح می‌شود که نه‌تنها در مورد حجاب سر، بلکه آیا در رابطه باحجاب بدن و نوع پوشش بدن، باید یک رهاسازی اتفاق بیفتد یا خیر؟ یعنی آیا مأموران انتظامی مکلف هستند که پوشش جامعه را کنترل کنند یا ابداً به پوشش مردم کاری نداشته باشند؟ طبیعی است که پاسخ این سؤال در هر جای جهان خیر است.

3. در این مرحله باید به سؤال بعدی بپردازیم و آن اینکه آیا دستگاه انتظامی برای برخورد با بانوان قانون‌شکن، نیازمند یک نیروی تخصصی است یا باید به‌صورت عادی با این پدیده برخورد کند؟ به عبارت دیگر، اگر طبق قانون کشور، رعایت حجاب حداقلی شرعی لازم و عدم رعایت آن ممنوع باشد، نیاز به یک سازوکار متناسب وجود ندارد؟ آیا نباید ظرفیت خودروها بیشتر و همراه با مأموران هم‌جنس و آموزش‌دیده و مجرب باشد؟ آیا می‌شود با یک خودروی سواری و توسط مأموران مرد، خانم‌ها را دستگیر کرد یا به آنان تذکر داد؟ اگر در برخورد با خانم‌ها، از مأموران هم‌جنس و خودروهایی که ظرفیت مناسبی ندارند استفاده شود، اهانت و نادیده گرفتن حرمت‌های اجتماعی رخ نداده است؟ درنتیجه اسم این گشت‌های تخصصی را هر چه بگذاریم، وجود آنان لازم و عقلانی و د راستای حفظ حریم بانوان است.

4. میان مأموریت عفاف و حجاب نیروی انتظامی و سایر مأموریت‌های وی نسبت به قانون، تفاوتی نیست، اما از آنجا که تناسب عرف و قانون بسیار مهم است، قطعاً در برخورد با بانوان، باید بسیار حساب‌شده و محتاط عمل شود. چراکه متأسفانه، عرف جامعه در این رابطه بسیار آسیب‌دیده است. وقتی پلیس برای نبستن کمربند ایمنی یا نادیده گرفتن ورود ممنوع با متخلف برخورد می‌کند، قصد اهانت شخصی و توهین به مقام انسانیت را ندارد و در پی ایجاد نظم است، اما در رابطه با رعایت حدود قانونی و شرعی و حتی مسلمات اخلاقی (مانند برهنگی برخی از بد پوششان) به نحوی تبلیغ‌شده است که گویی تمام بدیهیات انسانی نادیده گرفته‌شده است.

5. مدل گشت ارشاد یا پلیس امنیت اخلاقی طبیعتاً وحی منزل و یک سازوکار عاری از خطا و غیرقابل انعطاف نیست و با توجه به شرایط، باید به مأموریت خود بپردازند؛ اما نکته مهم اینجا است که رسانه‌های قدرتمند فارسی‌زبان به نحوی در سیاه جلوه دادن آن موفق بوده‌اند که اگر هزاران نفر در بازداشتگاه‌های کشورهای خودشان با بدرفتاری‌های عمدی پلیس به قتل برسند یا اگر دارای قوانینی مانند آزادی حمل سلاح باشند که نتیجه آن مرگ صدها کودک در مدارس باشد و ... هیچ موجی ایجاد نمی‌شود، اما به دلیل مرگ مجهول یک بازداشتی در ایران که اولین و آخرین مورد آن تا به امروز در تاریخ گشت ارشاد بوده است، می‌توانند دنیا را از این گزاره پر کنند که در ایران دختران را به دلیل بیرون گذاشتن چند تار مو به زندان انداخته و زیر شکنجه به قتل می‌رسانند.

نتیجه:
با در نظر گرفتن تناسب عرف و قانون و رعایت شیوه برخورد عاقلانه و قانونی، وجود سازوکار تخصصی در رابطه با مسائل بانوان، لازم و عقلانی و در راستای حفظ حرمت‌های اجتماعی آنان است. اگرچه قضاوت‌ها راجع به گشت ارشاد طبیعی نیست و تحت تأثیر حملات سنگین به آن است.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. پس از بازداشت خانمی به نام مهسا (ژینا) امینی اهل سقز کردستان در تهران در 22 شهریور سال 1401، ناگهان وی در محل عمومی بازداشتگاه به زمین خورد و تلاش تیم پزشکی برای نجات وی نتیجه نداد و وی در 25 شهریور فوت کرد. در رسانه‌های خارجی و فضای سایبری داخلی موج سنگینی ایجاد شد که وی به قتل رسیده است و شعار زن زندگی آزادی مشهور و ترند (روند جدیدی که در یک بازه زمانی خاص بسیار دیده شود) شد. در پی آن، اعتراضات تند و ناآرامی در نقاط مختلف کشور شکل گرفت که با بمباران رسانه‌ای خارجی موجب زخمی و کشته شدن مردم و نیروهای انتظامی و امنیتی گردید. تعداد زیادی از بانوان، با کشف حجاب به این قضیه واکنش نشان دادند و فضای اجتماعی ایران نسبت به قبل متفاوت شد.
2. ر.ک: قوانین پوشش در کشورهای مختلف دنیا، پایگاه خبری تحلیلی مشرق، 9 اسفند 1396، mshrgh.ir/835554.
 

مدل حکمرانی جامعی به نام مدل حکمرانی اسلامی، فرایندی زمان بر و همچنین نسبی است و نباید انتظار داشت با وجود انواع مشکلات، در زمانی کم به آن دست یافت.
الگوی حکمرانی اسلامی

پرسش:
می‌گویید جمهوری اسلامی هنوز اسلامی نشده، عربستان هم که اسلام ناب نیست. داعش هم اسلام نیست. پاکستان و مصر و عراق و سایر ممالک اسلامی هم اسلامی نیست. دقیقاً این اسلام کجاست و ما کی قرار است الگوی حکمرانی اسلامی را در دنیا ببینیم و آن را به دیگران مثال بزنیم و به آن افتخار کنیم؟ غرب غیر اسلامی، الگوی تمام دنیا است اما کشور اسلامی که حتی به الگو بودن شبیه باشد نداریم.
 

پاسخ:
در پاسخ به این پرسش، توجه به چند نکته، می‌تواند ابعاد مختلف مسئله را برای پرسشگر محترم روشن کند.

نکته اول اینکه، باید پذیرفت اسلام ناب با همه ابعادش در هیچ‌یک از کشورهایی که به نحوی مدعی اسلامی بودن هستند، تحقق نیافته است. برخی تنها نام اسلامی را به یدک می‌کشند و در قانون اساسی و دیگر قوانین آن کشور، اثری از حرکت به سمت پیاده‌سازی اسلام و اجرای احکام آن در جامعه نیست و برخی دیگر باوجود تغییر قوانین متناسب با قوانین اسلامی برای اداره جامعه، در رسیدن به اهداف خود، یعنی پیاده‌سازی اسلام در همه ابعاد آن برای رشد و تعالی جامعه و رساندن آن به سعادت حقیقی بازمانده‌اند؛ ازاین‌رو، این ادعا که امثال کشورها و گروه‌های بیان‌شده در پرسش پرسشگر محترم، اسلامی نیستند، ادعایی درست است؛ چراکه این کشورها یا تنها نامی از اسلام دارند، یا باوجود تلاش برای اسلامی شدن، در تحقق همه ابعاد آن در جامعه به توفیقی دست نیافته‌اند؛ بنابراین، اصول و ارزش‌هایی که دین اسلام مروج و مبلغ آن است و با مطالعه اسلام می‌توان به انسانی و عقلایی بودن آن‌ها نیز پی برد، روشن است و در مقابل چشمان هر انسان جویای حقیقتی قرار دارد؛ اما تبدیل  آن‌ها به الگویی برای حکمرانی مطلوب، به‌درستی و در همه ابعاد، تحقق نیافته است.

نکته دوم که توجه به آن به فهم مسائل طرح‌شده در پرسش کمک می‌کند این است که رسیدن به الگویی برای حکمرانی و به اجرا گذاشتن آن، امری زمان‌بر است و نمی‌توان به‌راحتی بدان دست‌یافت. چنان‌که وقتی تاریخ غرب، همان جهانی که در سخن پرسشگر محترم، الگوی حکمرانی آن، جهانگیر فرض شده است، مطالعه می‌کنیم، درمی‌یابیم که غرب برای رسیدن به این تمدن و این الگوی حکمرانی، ازلحاظ فکری، فرهنگی و علمی، دست‌کم مسیری پانصدساله را از زمان رنسانس طی کرده است و ازنظر عملی، فنی و تکنولوژیک مسیری حدوداً سیصدساله را از انقلاب صنعتی تا به امروز پشت سر گذاشته است و از لحاظ سیاسی، حقوقی و اداری، این مسیر را از حدود دویست سال پیش با انقلاب فرانسه آغاز نموده است؛ بنابراین باید به این نکته توجه داشت از میان کشورهای مدعی اسلامی بودن، جمهوری اسلامی ایران که به‌راستی این اراده را از ابتدا داشته است که در مسیر رسیدن به مدلی مطلوب در حکمرانی دینی گام بردارد، در ابتدای این راه قرار دارد و باگذشت چهار دهه از شکل‌گیری مدل حکمرانی جمهوری اسلامی، نمی‌توان توقع داشت که به مدلی جامع و بدون نقص از حکمرانی دینی دست‌یافته باشد؛ البته گفتنی است بررسی جایگاه جمهوری اسلامی ایران در نظام بین‌الملل و مشاهده گسترش حوزه نفوذ آن در منطقه و فرا منطقه گواه این مهم است که مدل حکمرانی برآمده از انقلاب اسلامی ایران، هرچند در جهاتی کُند و در جهاتی سریع و همراه با نقاط ضعف و قوت، درمجموع، در راستای ارائه مدل حکمرانی جدیدی منطبق با باورهای دین اسلام، روند مثبتی را پشت سر گذاشته است.

نکته سوم که لازم است بدان در فهم مسائل پیرامون این پرسش توجه کنیم، این است که الگو شدن مفهومی نسبی است؛ بدین معنا که نمی‌توان به این موضوع نگاه صفر و صدی داشت؛ چراکه ممکن است رفتار کشوری در حوزه‌ای خاص مورد توجه قرار گیرد و آن کشور در آن زمینه به الگویی برای سایر کشورها تبدیل شود، اما در حوزه‌ای دیگر مدل رفتاری همان کشور الگوی سایر کشورها قرار نگیرد. کما اینکه غرب امروز، شاید زمانی به خاطر قدرت رسانه‌ای گسترده خود، توانسته بود عیب‌های مدل حکمرانی خود را بپوشاند و مدل حکمرانی خود را در همه ابعاد، با عنوان لیبرالیسم و پس از آن نئولیبرالیسم به دنیا بباوراند و آن را تنها منجی بشریت معرفی کند، اما امروز با افزایش سطح آگاهی مردم، به‌خصوص در کشورهایی که همواره در مسیر رسیدن و دستیابی به هویت مستقل از جوامع غربی کوشیده‌اند، مدل حکمرانی غربی اعتبار گذشته خود را از دست داده است و ضعف‌های آن مدل حکمرانی بر دیگران آشکار شده است. در عین حال که امروز مدل حکمرانی غربی اعتبار پیشین خود را از دست داده است، مشاهده می‌کنیم که مدل حکمرانی برخی کشورها در حوزه‌هایی به‌عنوان الگو در دنیای امروز از سوی کشورهای دیگر مورد توجه قرار گرفته است.
در این مورد می‌توان به کشورهایی همچون چین و هند در حوزه اقتصاد اشاره کرد و جمهوری اسلامی ایران را الگویی مهم در زمینه سرعت رشد و تولید علم و رسیدن به برخی فناوری‌های روز دنیا در شرایط تحریم و از طرفی الگوی ایستادگی و مقاومت در مقابل استکبار جهانی برای برخی کشورهای جهان دانست. ازاین‌رو، هرچند جمهوری اسلامی ایران تا رسیدن به الگویی جامع در حکمرانی دینی در عمل فاصله دارد، اما توانسته است در برخی حوزه‌ها خود را به‌عنوان الگویی برای نظام جهانی مطرح کند. امروز ایران در نقطه‌ای از تاریخ جهان ایستاده است که نمی‌توان نقش او را در تحولات منطقه‌ای و حتی فرا منطقه‌ای نادیده گرفت و شیوه رسیدن ایران به این جایگاه با توجه به مدل حکمرانی مبتنی بر آموزه‌های دینی و باوجود شدیدترین دشمنی‌ها و تحریم‌ها، آن را در کانون توجه کشورهای جهان قرار داده است.

نتیجه:
ازآنچه نگاشته شد روشن می‌شود که رسیدن به مدل حکمرانی جامعی که بتوان آن را به‌عنوان الگو به جهان عرضه کرد، فرایندی زمان‌بر است و نمی‌توان از کشوری که از پایه‌گذاری مدل حکمرانی‌اش تنها چهار دهه گذشته است، توقع داشت در همه ابعاد، الگویی قابل ارائه به جهان داشته باشد؛ هرچند جمهوری اسلامی ایران باوجود همه دشمنی‌ها و باوجود همه موانع و ضعف‌ها توانسته‌ است چنانچه در متن بدان اشاره شد، در برخی حوزه‌ها خود را به‌عنوان الگو در جهان معرفی کند.

صفحه‌ها