اسلام اجتماعی

با توجه به عقبه تاریخی و مذهبی سوریه، امکان تبدیل این کشور به یک نظام سکولار بعید به نظر می‌رسد اما تنزل تدریجی جایگاه دین به سطح اسلام اجتماعی، محتمل است.

پرسش:

اسلام اجتماعی چیست و آیا در آینده سوریه، امکان رشد سویه‌هایی از اسلام اجتماعی وجود دارد؟

پاسخ:

مقدمه

قلمرو دین، همواره یکی از اصلی‌ترین بحث‌های پیش روی ادیان بوده است. این مسئله نه‌تنها محدوده عملکرد و نفوذ دین را در حوزه‌های فردی، اجتماعی و سیاسی تعریف می‌کند، بلکه بر تفسیرهای متنوعی که از آموزه‌های دینی ارائه می‌شود نیز تأثیرگذار است. تفاوت در برداشت از ماهیت دین، اهداف آن و حدود ارتباط آن با زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، منجر به شکل‌گیری طیف گسترده‌ای از قرائت‌ها و خوانش‌های دینی شده؛ تا جایی که از دل این تفاوت‌ها، جریان‌ها، نحله‌ها و رویکردهای مذهبی و سیاسی بسیاری متولد گردیده است. دین اسلام به‌عنوان آخرین و کامل‌ترین دین نیز، قرائت‌های بسیاری از اسلام فردی، اجتماعی تا سیاسی را به خود دیده است. این پژوهش با عبور از رویکرد فردی، درصدد تفصیل اسلام اجتماعی و بررسی امکان‌های آن در آینده سوریه است و طبیعتاً برای ترسیم دقیق بحث، باید اسلام سیاسی نیز تبیین شود.

متن پاسخ

1. چیستی اسلام اجتماعی و سیاسی

اسلام اجتماعی، یک خوانش از اسلام است که یک درجه از سکولاریسم فردی فراتر رفته و اسلام را منحصر به تنظیم روابط فردی و رابطه بین انسان با خدا نمی‌کند، بلکه برای اسلام مرزهای اجتماعی قائل است؛ بدین معنا که ارزش‌های اسلام را اجتماعی می‌داند، اما تحقق آن‌ها را نه در نهاد سیاست و حکومت بلکه در درون نهادهای اجتماعی و مدنی تعریف می‌کند. درواقع، یک دیوار بزرگ بین نهاد دین و سیاست وجود دارد و حکومت نباید در تحقق دین هیچ دخالتی انجام دهد. درواقع، قلمرو دین، مسائل اجتماعی و نهاد اجتماع است و حکومت هیچ وظیفه‌ای ندارد. به‌عنوان‌مثال اسلام اجتماعی می‌خواهد حجاب در جامعه باشد، اما می‌گوید نهادهای مدنی آن را ترویج کنند. این خوانش از اسلام، از دهه 1990 پس از برکناری اربکان در ترکیه شکل گرفت و به (اسلام ترکی) معروف است. ازآنجاکه هویت فرهنگی و تمدنی ترکیه، اسلامی است و امکان حذف یک‌باره و یکپارچه اسلام نبود، ارتش لائیک ترکیه با کمک روشنفکران غرب‌زده، با بازخوانی ظرفیت‌های تمدنی و فرهنگی ترکیه، اسلام سکولار را حاکم کردند؛ اسلامی که از یک‌سو ریشه در سکولاریسم دارد و از سوی دیگر با ناسیونالیسم ترکی و گرایش‌های قومی پیوند خورده است.(1) این خوانش از اسلام، به رهبری عبدالله گولن در تقابل با اسلام سیاسی شکل گرفت و موجب پیدایش نگاه‌های منفی نسبت به اسلام سیاسی شد.(2) آبشخور فکری گولن، ریشه در افکار سعید نوروسی (فقیه شافعی و فیلسوف روشنفکر ترکی) دارد.(3)

 

2. بررسی پیدایش سویه‌های اسلام اجتماعی در آینده سوریه

واکاوی جریان ظهور اسلام اجتماعی در ترکیه و بررسی زمینه‌ها و شاخص‌های آن و تطبیق آن بر جامعه سوریه، زمینه‌های رشد و غلبه این خوانش از اسلام را در سوریه نیز محتمل می‌سازد. اینجا شواهد متعددی وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها عبارتنداز:

الف. عقبه تاریخی و فرهنگی سوریه؛

عقبه تاریخی و فرهنگی سوریه، ریشه در اسلام اموی دارد. معاویه و خاندان اموی در این منطقه احترام ویژه‌ای دارند. در دوران خلافت بنی‌امیه، دمشق به‌عنوان پایتخت خلافت انتخاب شد و این شهر به مرکز سیاسی، فرهنگی و مذهبی جهان اسلام تبدیل گردید. معاویه بن ابی‌سفیان، نخستین خلیفه اموی، نه‌تنها بنیان‌گذار این خلافت بود، بلکه با تأسیس نظامی سیاسی مبتنی بر عرب‌گرایی و اشرافیت قریشی، هویت متمایزی برای این منطقه‌ایجاد کرد. خاندان اموی و میراث آن‌ها در سوریه از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، به‌گونه‌ای که این احترام حتی پس از سقوط خلافت اموی در میان برخی جریان‌های سیاسی و اجتماعی منطقه باقی مانده است. در دوران معاصر، ظهور ناسیونالیسم عربی به رهبری افرادی مانند جمال عبدالناصر، حافظ اسد و رهبران حزب بعث، این ارتباط تاریخی را دوباره زنده کرد. ناسیونالیسم عربی که عمدتاً بر اتحاد اعراب و میراث فرهنگی و تاریخی آنان تأکید دارد، از دوره بنی‌امیه به‌عنوان نمادی از قدرت و شکوه عربی یاد کرده است. این نگاه به‌ویژه در حزب بعث سوریه که ایدئولوژی آن ترکیبی از سکولاریسم قومی و ناسیونالیسم عربی بود، برجسته شد.(4)

ب. طایفه‌گرایی و تأثیر آن بر سیاست در سوریه؛

در سوریه، طایفه‌گرایی (Sectarianism) به معنای ترکیب مذهب یا دین خاص با یک قومیت مشخص، به‌طور قابل‌توجهی مشهود و مؤثر است. این پدیده که ریشه در تاریخ پیچیده و متنوع سوریه دارد، نه‌تنها در شکل‌دهی به هویت‌های جمعی و رفتارهای طائفه‌ها، بلکه در نحوه تعامل آن‌ها با دیگر گروه‌ها و حتی در تلقی جامعه از هر طائفه اثرگذار بوده است. ترکیب مذهب، قومیت و گاه زبان در سوریه منجر به شکل‌گیری هویت‌های چندلایه و گاه متضاد شده که به اختلافات اجتماعی و سیاسی دامن زده است.

ج. مداخله دولت‌های سکولار در سوریه؛

فشارهای اقتصادی و سیاسی واردشده بر سوریه، به‌ویژه پس از جنگ داخلی و تحریم‌های بین‌المللی، زمینه‌های جدیدی را برای تغییر در ساختارهای اجتماعی و دینی این کشور فراهم کرده است. تحریم‌های شدید اقتصادی و تسلط کردهای سوریه بر منابع نفتی، باعث کاهش توان اقتصادی دولت مرکزی و ضعف در ارائه خدمات عمومی شد. این وضعیت باعث شده که بخش‌های گسترده‌ای از جامعه سوریه، به‌جای تکیه بر دولت، به‌دنبال راه‌حل‌های جایگزین در نهادهای مدنی و اجتماعی باشند. در این شرایط، ظهور و بروز رویکردهای سکولار و تساهل‌گرایانه در دولت اسد، ناشی از تلاش برای جلب حمایت‌های بین‌المللی و کاهش تنش‌های داخلی است. این تغییرات که بیشتر از روی ضرورت و ضعف اقتصادی و سیاسی رخ داده‌اند، فضای اجتماعی را برای نوع جدیدی از رویکردهای دینی باز کرده‌اند. با کاهش قدرت دولت مرکزی در اجرای ایدئولوژی‌های رسمی و ظهور جریان‌های سکولارتر، اسلام اجتماعی می‌تواند به‌عنوان یک خوانش میانه‌رو از دین که بر تعامل نهادهای مدنی، اجتماعی و فرهنگی با آموزه‌های اسلامی تأکید دارد، رشد کند. با توجه به اینکه بخش بزرگی از مردم سوریه از پیامدهای اسلام سیاسی افراطی، به‌ویژه گروه‌های تکفیری و خشونت‌طلب مانند داعش، خسته شده‌اند، خوانش‌های میانه‌روتر مانند اسلام اجتماعی می‌توانند مقبولیت بیشتری پیدا کنند. لذا این مدعیان جدید قدرت، برای جذب مردم سوریه و جلب افکار عمومی جهانی با یک تغییر رویکرد جدی، جلوه‌هایی از سکولاریسم را به نمایش گذاشته‌اند.(5)

 

نتیجه‌گیری

با توجه به عقبه تاریخی و مذهبی سوریه، امکان تبدیل این کشور به یک نظام کاملاً لائیک یا سکولار به معنای اسلام فردی بعید به نظر می‌رسد؛ اما تنزل تدریجی جایگاه دین به سطح اسلام اجتماعی، به‌ویژه در سایه تحولات اخیر، بسیار محتمل است؛ چراکه اولاً اسلام اموی که بخش عمده‌ای از هویت تاریخی مذهبی سوریه را شکل داده، خوانشی سکولار و آمیخته با بدعت‌های تاریخی است و زمینه رشد اسلام اجتماعی را دارد. ثانیاً رشد قومیت‌گرایی و ناسیونالیسم افراطی عربی توسط روشنفکران سکولار در سوریه، عامل دیگری در تضعیف نقش دین در عرصه‌های سیاسی است. این جریان‌ها، با تأکید بر هویت قومی و ملی، تلاش کرده‌اند تا دین را به حوزه‌های فردی یا نهایتاً اجتماعی محدود کنند و از حضور آن در قدرت جلوگیری کنند. ثالثاً، گروه‌های مدعی قدرت مانند تحریر الشام که عامل ایالات‌متحده هستند، با تثبیت در قدرت، سعی خواهند کرد، اسلام سیاسی که با منافع استعمارگران و سلطه گران در تعارض است و در دل خودش انقلابی‌گری را بازتولید می‌کند، حذف کنند. لذا با تأکید بر سکولاریسم و نمایش نمادهای سکولار، تلاش می‌کنند خود را به‌عنوان گزینه‌ای مدرن و غیرمذهبی برای آینده سوریه معرفی کنند.

پی‌نوشت‌ها

1. نوروزی فیروز، رسول، اسلام ترکی تقابل با اسلام انقلابی؛ مروری بر اندیشه‌های عبدالله گولن، رهیافت انقلاب اسلامی، 1391، ش 19، ص 21.

2. متولی امامی، سید محمدحسین و میرعلی، محمدعلی، بازخوانی دو الگوی تمدنی اسلام اجتماعی و اسلام سیاسی در ترکیه معاصر؛ کاربست الگوی تمدنی اسلام اجتماعی در ترکیه معاصر، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، سال نهم، شماره سوم، تابستان 1397، ص 78.

3. محمد، نورالدین، اسلام سیاسی و اسلام اجتماعی در ترکیه، ترجمه غلامرضا مرادی، مجله پگاه حوزه، ش 18، 1380، ص 91.

4. Hourani, Albert. A History of the Arab Peoples. Harvard University Press, 1991.

5. خادم شیرازی، فاطمه، تغییر توازن قدرت و ابهام در آینده دولت سوریه، مرکز مطالعات بین‌المللی صلح- IPSC، 1403، https://peace-ipsc.org

وقتی در دین اسلام برای کوچک‌ترین عرصه‌های زندگی انسانی برنامه و دستور وجود دارد پس به‌طریق ‌اولی اسلام برای عرصه سیاست و مدیریت جامعه برنامه و دستور دارد.
جدایی دین از سیاست

پرسش:
با سلام در خصوص سؤال دانش آموزان درباره جدایی دین از سیاست چه پاسخی باید داد؟
 

پاسخ:
با توجه به رویکرد جهانی سکولاریسم که در همه عرصه‌های اجتماع بشری ازجمله سیاست، فرهنگ، آموزش و اقتصاد توسط کشورهای غربی در دوران جدید تئوریزه و نهادینه‌شده است و کشورهای اسلامی را هم بشدت تحت تأثیر خود قرار داده است، مسئله پیوند دین و سیاست که یکی از مهم‌ترین آموزه‌های اسلامی و دینی است، برای دانش آموزان و جوانان بسیار محل سؤال و تردید واقع‌شده است و جای آن دارد که نسبت به چرایی و علل اساسی این آموزه اسلامی تبیینی درست و متقن صورت گیرد.
درباره علل و دلایل پیوند دین و سیاست که بر اساس آن نظام جمهوری اسلامی بنیان نهاده شده است، سخن بسیار است و می‌توان مطالب زیادی را دراین‌باره بیان کرد، ولی قطعاً همه آن مطالب چندان برای طبقه دانش‌آموز مفید نخواهد بود و قطعاً باید بخشی از آن مطالب را که به دنیای فکری  طبقه دانش‌آموزی ارتباط پیدا می‌کند، برای این سن بیان نمود. همچنین این نکته جای تذکر دارد که پاسخ به این سؤال به‌صورت درون دینی بیان خواهد شد و اصل بر این است که مخاطب این جواب، اسلام را به‌طور کلی پذیرفته است و اگر کسی درباره اصل دین تشکیک دارد این جواب چندان برای او مقبول نیست و در ابتدا باید برای او در اصل پذیرش دین اسلام استدلال آورد و پس از آن به مسئله جدایی دین از سیاست ورود کرد. با توجه به این نکته فوق در چندلایه می‌توان برای دانش‌آموز اصل این‌همانی دین و سیاست را بیان کرد:

1- به‌عنوان اولین نکته جا دارد که درباره اولین ایده پردازان نظریه جدایی دین از سیاست سخن به میان آورد که در همین راستا روشن گردد که چه افراد و جریان‌هایی از ترویج این نظریه سود خواهند برد؛ بر اساس شواهد یکی از اولین کسانی که نظریه جدایی دین از سیاست را با زبانی رسا بیان می‌کند معاویه بن ابی سفیان مؤسس سلسله امویان است که پس از صلح با امام حسن وقتی خلافت را به دست می‌گیرد در خطبه‌ای خطاب به مردم کوفه چنین می‌گوید: «ما قاتلتکم لتصوموا و لا لتصلوا و لا لتحجوا و لا لتزکوا، قد عرفت أنکم تفعلون ذلک و لکن إنما قاتلتکم لأتأمر علیکم». (1) یعنی اینکه من با شما جنگ نکرده‌ام که نماز بخوانید یا روزه بگیرید و حج برگزار کنید یا زکات دهید. شما خود این کارها را می‌کنید، بلکه من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم. 
بنی‌امیه به‌عنوان یکی از منفورترین سلسله‌های اسلامی که مدعی خلافت بر مسلمین بود به‌طور رسمی این را اعلام می‌کند که کاری با دین مردم و نماز و روزه مردم ندارد، بلکه مسئله او حکومت کردن بر مردم است، یعنی اینکه مستبدان و زورگویان باایمان و نماز و روزه مردم هیچ مشکلی ندارند، آن‌هم تا زمانی که این نحوه دین‌داری و نماز و روزه مزاحمت و مشکلی برای حکومت کردن آنان ایجاد نکند، پس در جوامع اسلامی کسانی که صلاحیت حکومت بر مردم را ندارند و به‌زور و حیله قدرت را در دست می‌گیرند باید مروج اندیشه جدایی دین از سیاست باشند تا مردم مؤمن و مسلمان دردسری برای حکومت آنان نداشته باشند و دین‌داری آنان را در نماز و روزه و اعمال شخصی خلاصه کنند و در مدیریت جامعه دین را دخالت نداده و در پی اجرای آن در عرصه اجتماع نباشند. 
بر همین مبنا در قرون اخیر هم کشورهای سلطه‌گر غربی بزرگ‌ترین تئوری پردازان این نظریه استعماری بودند تا بتوانند دین ملت‌های مسلمان را از جامعه و سیاست آن‌ها جدا سازند تا شرایط استعمارگری آنان مهیا گردد. لذا است که استعمار انگلیس پس از پیروزی در جنگ اول جهانی و غلبه یافتن بر منطقه غرب آسیا در دو کشور اسلامی مهم منطقه که عبارت‌اند از ایران و ترکیه، رضاشاه پهلوی و مصطفی آتاتورک را بر روی کار آورد و به دست آنان سیاست حذف دین از عرصه اجتماع یا همان سکولاریسم را اجرا نمود. (2) و نتیجه این اقدامات استعماری در این دو کشور به‌طور خلاصه حذف دین از عرصه اجتماع بود که البته این سیاست سکولاریزاسیون (3) به خاطر مقاومت ملت مسلمان دو کشور و نیز اجرای خشن و متکی به‌زور آن در بلندمدت شکست خورد. ولی اثر آن بر جامعه ایران و ترکیه تا سال‌ها باقی ماند. البته در ادامه آن، القای نظریه جدایی دین از سیاست به‌صورت نرم به جامعه مسلمان و حتی حوزه‌های علمیه توسط استعمارگران ادامه پیدا کرد و تا حدی که القای این نظریه باعث شده که مبارزه علیه شاه در ایران توسط امام خمینی و انقلابیون با سختی روبرو شود. 
در همین باره امام بارها به نتایج مخرب نفوذ این اندیشه استعماری در بین مسلمانان و روحانیت اسلام اشاره کرده‌اند: «استکبار وقتی‌که از نابودى مطلق روحانیت و حوزه‏ها مأیوس شد، دو راه براى ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکى راه ارعاب و زور و دیگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتى حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راه‌های نفوذ تقویت گردید. اولین و مهم‌ترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تااندازه‌ای کارگر شده است تا جایى که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مى‏آورد». (4)

2- دلیل مهم دیگری که می‌توان بر اصل پیوند دین و سیاست اقامه کرد، مسئله جامعیت دین اسلام است که قرآن کریم دین اسلام را دین کامل دانسته و پیامبر اکرم را خاتم‌المرسلین معرفی می‌کند، به این معنا که بعد از ایشان دیگر نیازی به تشریع و دین جدید از طرف خداوند نخواهد بود و همین دین برای هدایت مردم کافی است. (5) بر اساس این اصل کلیدی که مسلمانان از سنی و شیعه بر آن اتفاق‌نظر دارند، به هیچ‌وجه نمی‌توان از جدایی دین از سیاست و سکولاریسم سخن به میان آورد، چراکه اولین لازمه پذیرش نظریه جدایی دین از سیاست، مردود دانستن جامعیت دین اسلام است. به‌طور خلاصه دراین‌باره چنین می‌توان استدلال کرد که وقتی در دین اسلام برای کوچک‌ترین عرصه‌های زندگی انسانی برنامه و دستور وجود دارد پس به‌طریق ‌اولی اسلام برای عرصه سیاست و مدیریت جامعه برنامه و دستور دارد والا نمی‌توان از جامعیت اسلام سخن به میان آورد؛ از سوی دیگر بسیاری از دستورات و احکام اسلام جنبه اجتماعی دارد مانند احکام قضاوت و حقوق اسلامی و در صورتی که سخن از جدایی دین از سیاست به میان آید قطعاً نمی‌توان در حوزه قضاوت و حقوق، احکام اسلام را پیاده کرد؛ چراکه سکولاریسم یعنی تعطیل کردن همه احکام اجتماعی اسلام و در این حالت برای فرد مسلمان فقط احکام فردی و شخصی مانند نماز و روزه باقی خواهد ماند و این یعنی اینکه انسان سکولار در بهترین حالت به بخشی از دین ایمان دارد ولی به بخش دیگری از دین ایمان و التزام ندارد؛ و این نگاه در واقع شاهد مثال آیه قرآن است که در توصیف برخی از کفار چنین می‌فرماید که آن ﴿ نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَنَکفُرُ بِبَعضٍ﴾؛ یعنی اینکه به بخشی از دین ایمان دارند، ولی به بخش دیگری از دین کافرند.

نتیجه:
با توجه به مطالبی که بیان گردید انسانی که خود را مسلمان و مؤمن می‌داند بر اساس همان ایمان اجمالی که آن را پذیرفته است به هیچ وجه نمی‌تواند از جدایی دین از سیاست حرفی به میان آورد، چراکه این نظریه در واقع با اصل ایمان او منافات خواهد داشت و اگر این منافات داشتن اسلام و سکولاریسم برای او قابل‌درک نبود در واقع در اصل ایمان و اسلام او اشکال وجود دارد و مشکل را باید از آن نقطه حل نمود و مسئله جدایی دین از سیاست در برابر با آن یک بحث فرعی است که تا از اصل آن رفع اشکال نگردد، در فرع آن هم اشکال حل نخواهد شد.

پی‌نوشت‌ها:
1. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، دارالفکر، بیروت، 1407 ق، ج 8، ص 131.
2. نساج، حمید، «مقایسه‌ی نوسازی ایران و ترکیه در دوران رضاشاه و آتاتورک»، فصلنامه پژوهش‌های راهبردی سیاست، شماره 5، تیرماه 1394، ص 112-113.
3. سکولار کردن جامعه، جدا کردن دین از سیاست.
4. امام خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج 21، ص 278.
5. قطعاً در بحث جامعیت دین اسلام و خاتمیت بحث بسیار است و ما در اینجا فقط به نظریه مشهور جامعیت و خاتمیت که در بین مسلمانان مورد قبول است اشاره شد و قطعاً بیان استدلال در این موضوع در عهده این مجال نیست و علاقه‌مندان به این موضوع باید به کتب دینی نگاشته شده دراین‌باره مراجعه کنند.