اسلام

آیا اموری همچون دعانویسی مورد تأیید اسلام هست؟
شكي نيست كه يكي از عوامل مؤثر در عالم اسباب و مسببات، دعا است همان‌طور كه صله‌رحم باعث طول عمر، يا صدقه، سبب برطرف شدن بلاها می‌شود و این‌ها از سنّت‌های الهي...

آیا اموری همچون دعانویسی مورد تأیید اسلام هست؟ لطفاً کامل پاسخ دهید و مواردی را که بایستی در نظر بگیرم را توضیح دهید.

پاسخ:

براي پاسخ به نكات زير توجه فرماييد:
الف- دعانویسی:
شكي نيست كه يكي از عوامل مؤثر در عالم اسباب و مسببات، دعا است همان‌طور كه صله‌رحم باعث طول عمر، يا صدقه، سبب برطرف شدن بلاها می‌شود و این‌ها از سنّت‌های الهي هستند، دعا هم يكي از اين سنّت‌ها است. چنان‌که در برخي روايات هم‌چنین در كتاب مفاتیح‌الجنان مرحوم حاج شيخ عباس قمي آمده است كه براي دفع يا رفع برخي بلايا و گرفتاری و حل مشكلات آمده است فلان دعا را بخواند يا بنويسد و همراه خود داشته باشد. البته استجابت دعا – چه به‌صورت نوشته باشد و يا خوانده شود - آداب و مقدمات و شرايطي دارد. برخي از شرايط مربوط به دعاكننده و برخي مربوط به دعا شونده و يا به اصل و محتواي دعا برمی‌گردد.
اگر دعانويس آدم خوبي بوده و داراي تقوا و نفس پاكي باشد و ساير آداب و شرايط دعا محقق باشد، دعايش مستجاب می‌شود، اما كساني هم پیدا می‌شوند كه دعانويسي را وسيله امرارمعاش خود قرار داده و مردم را از اين راه فريب می‌دهند، در اين صورت نمی‌توان به آنان اعتماد كرد و مراجعه به آنان جايز نيست.
مراجعه به دعانويس، از طرف كساني صورت می‌گیرد كه معمولاً نتوانسته‌اند براي گرفتاري خود چاره‌جویی كنند و يا به دعاي خود اعتمادي ندارند و فكر می‌کنند اگر به آن‌ها رجوع كنند، مشكلشان حل خواهد شد؛ و چه‌بسا به دليل اعتمادي كه به آن‌ها دارند، حالت تلقين به نفس در افراد ايجاد می‌شود و با اين روحيه قدرت و تسلط بر بيماري يا مشكل خود پيدا نمايند و به‌تدریج آن را حل كنند؛ اما در هيچ كتاب و به نظر هيچ مرجعي ديني، رجوع به دعانويس توصيه نشده است، بلكه همه افراد تشويق شده‌اند خودشان دست به دعا بردارند و از خدا كمك بخواهند.
ب- نوشته‌اید: مواردي را كه بايستي در نظر بگيرم را توضيح دهيد.
نکته‌ای كه هميشه بايد توجه داشته باشيم اين است كه: گاهي ما اصرار به اجابت شدن چيزي داريم كه يا اصلاً به خير و منفعت دنيايي يا معنوي و ديني ما نيست و يا خير ما در تأخير اجابت دعا هست، منتهي ما به دليل عدم اطلاع از مسائل غيبي خيال می‌کنیم كه خير ما اجابت فوري دعا است. چه‌بسا همين پاسخ نيافتن ما اجابت از سوي خدا باشد. يعني خداوند منّان دعا را اجابت می‌کند، ولي آثار اجابت را از ما مخفي می‌کند تا ما را بيشتر به حالت معنويت و انابه و تضرّع در درگاهش نگاه ‏دارد و بدین‌وسیله زمينه رشد و كمال ما را فراهم سازد.
نكته ديگري كه بايد به آن توجه نمود اين است كه اجابت دعا در نظام تكوين و تشريع مشروط به شرايطي است؛ ازجمله:
1) شرايط مناسب روحي دعاکننده از قبيل تضرع و تواضع در مقابل پروردگار.
2) دعا به مصلحت دعاکننده باشد. چراکه در بسياري از موارد تحقق آن خواسته براي شخص سودمند نيست؛ مثلاً رسيدن به مقام يا امكاناتي خاص چه‌بسا نه‌تنها به نفع او نباشد. بلكه ممكن است مايه دوري او از ايمان و تقوا گردد.
3) صبر و بردباري جهت فرارسیدن زمان مناسب براي تحقق مطلوب.
4) اخلاص در نيت و انقطاع كامل به خداوند؛ چراکه عطايا به‌اندازه نيت و اخلاص در آن سرازير مي‏شوند و در كلام حضرت امير (ع) آمده است: «إنّ العطيّه علي قدر النيّه».)1(
(5 معقول بودن خواسته انسان.
(6 تلاش و اقدام براي رسيدن به نتيجه و به‌کارگیری ساير عوامل طبيعي كه در تحقق دعا و رسیدن به مقصود نقش دارند.
شخصي از امام صادق (ع) سؤال كرد: خدا در قرآن مي‌فرمايد: «ادعوني استجب لكم» ولي او را مي‌خوانيم و اجابت نمي‌شود! حضرت فرمود: «آيا خدا خُلف وعده مي‌كند؟» عرض كرد: نه فرمود: «پس علت چيست؟» عرض كرد: نمي‌دانم. حضرت فرمود: «هر كس دستورهاي الهي را اطاعت كند (واجبات را انجام دهد و از گناهان اجتناب ورزد) و او را با شرايط و آداب دعا كند، خداوند دعايش را مستجاب مي‌كند».)2(
آداب مهم دعا عبارت‌اند از:
1 ـ دعا را با وضو و بسم‌الله و حمد و ثناي الهي و صلوات شروع كند:
امام صادق (ع) مي‌فرمايد: كسي حاجتي داشته باشد، برود وضوي كامل بگيرد، دو ركعت نماز بخواند، ركوع و سجده‌ها را خوب انجام دهد، بعد از سلام ابتدا حمد و ثناي خدا سپس بر محمد و آلش صلوات بفرستد، آنگاه حاجت خود را از خدا بخواهد. (3)
3 - حضور قلب و يقين به اجابت دعا:
يكي از آداب دعا آن است كه دعاکننده به اجابت آن يقين داشته باشد و با شك و ترديد خدا را نخواند. امام صادق (ع) مي‌فرمايد: «إذا دعوت فظن أنّ حاجتك بالباب؛ (3) هرگاه دعا كردي، گمان كن كه حاجتت نزد تو حاضر است»؛ و آن حضرت فرمود: «دعايي كه از روي بي‌توجهي باشد، مستجاب نمي‌شود، پس از صميم دل به خدا توجه كن و بعد به استجابت دعا يقين داشته باش». (4)
4 -براي همه مؤمنان دعا كند.
امام باقر (ع) مي‌فرمايد: «زودترين دعايي كه به اجابت مي‌رسد، دعاي برادر ديني براي برادرش در نبود اوست. در اين صورت فرشته‌اي كه گماشتة اوست مي‌گويد: آمين و براي توست دوچندان آن». (5) امام صادق (ع) فرمود:
هر كس براي برادران ديني خود، در نبودش دعا كند، از عرش به او ندا مي‌شود: صد هزار برابر آن براي تو باد! (6)
5 - دعا در وقت‌ها و مكان‌هاي خاص: يكي از آداب دعا، استفاده از فرصت‌هاي مناسب است. رسول خدا (ص) مي‌فرمايد: «بهترين وقت براي دعا، سحر است». (7)
6 -دعا كردن در همه حال:
امام صادق (ع) مي‌فرمايد: «جدم مي‌فرمود: در دعا پیش‌دستی كنيد [پيش از آن‌که گرفتار شويد، دعا كنيد.] زيرا چون بنده‌اي بسيار دعا كند و بلايي به او برسد و به دنبالش دعا كند، گفته شود: آوازي آشنا است اما چون بسيار دعا نكند و بلايي به او رسد و دنبالش دعا كند، به او گفته مي‌شود: تا امروز كجا بودي»؟(8)
ديگر از آداب دعا و اجابت آن پنهاني دعا كردن و متوسل شدن به چهارده معصوم علیهم‌السلام است.
پي‌نوشت‌ها:
1. محدث نوري، مستدرك الوسايل، مؤسسه آل البيت، قم 1408 ش، ج 5، ص 192.
2. علامه مجلسي، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء بيروت – لبنان، سال انتشار 1404 ق، ج 90، ص 320.
3. شيخ كليني، الكافي، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1365 ش، ج 3، ص 478.
4. همان، ج 2، ص 473.
5. همان، ص 507.
6. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه 29 جلدي، چاپ مؤسسه آل البيت، قم، سال انتشار 1409 ق، ج 7، ص 112.
7. همان، ج 3، ص 447.
8. همان، ج 2، ص 472.
موفق باشید.

آيا مستضعفان دينی هم همین‌طورند؟
مراد آيه، كسانى هستند كه اسلام به گوش آن‌ها رسيده ولى آن را رها كرده و به سراغ ديگر مكاتب رفته‌اند. اين افراد در قيامت زيانكارند و دين آن‌ها موردپذیرش نيست.

منظور از آيه 85 آل‌عمران كه می‌فرماید «هركس غير از اسلام دينی بجويد از او پذيرفته نمی‌شود و در آخرت از زيانكاران خواهد بود» چيست و شامل چه کسانی می‌شود؟ آيا مستضعفان دينی هم همین‌طورند؟ اصلاً به چه كسانی مستضعف می‌گویند؟ آيا كسانی كه دين اسلام به آن‌ها بد رسيده هم مشمول آيه هستند؟

آيه شريفه چنين است:

«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ‏ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرين‏»؛ و هر كه جز اسلام دينى بطلبد، هرگز از او پذيرفته نمی‌شود و او در آخرت از زيانكاران است. (1)

ازجمله‏ «يَبْتَغِ» استفاده می‌شود كه مراد آيه، كسانى هستند كه اسلام به گوش آن‌ها رسيده ولى آن را رها كرده و به سراغ ديگر مكاتب رفته‌اند. اين افراد در قيامت زيانكارند و دين آن‌ها موردپذیرش نيست.

با توجّه به آيه 81 اين سوره، پذيرش دين اسلام، ميثاق خداوند از همه‏ پيامبران پيشين است و لذا با آمدن پيامبر و دين اسلام، دين ديگرى غیرازآن موردقبول نيست: «فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ»(2)

اما حال مستضعفان در آيات ديگری مورد بحث قرارگرفته است:

«إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ‏ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اهلّه واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً * إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا»

همانا كسانى كه فرشتگان آن‌ها را درحالی‌که ستمكار نفس خویش‌اند قبض روح می‌کنند (به آن‌ها) گويند: در چه (حالى از نظر دين) بوديد؟ گويند: ما در زمين مستضعف بوديم (ناتوان شده در جنبه ايمان و عمل). فرشتگان گويند: آيا زمين خداوند وسيع نبود تا در آن (از محيط كفر به محيط اسلام) مهاجرت كنيد؟! پس آنان جايگاهشان جهنم است و آن بد جاى بازگشتى است. مگر ناتوان ‏شدگان از مردان و زنان و كودكان (در دست قدرتى حاكم يا جوّى مانع از تحصيل معارف) كه هيچ چاره‌ای نداشته و به هيچ نحوى (براى هجرت) راه نيابند. (3)

از بررسى آيات قرآن و روايات استفاده می‌شود افرادى كه از نظر فكرى يا بدنى يا اقتصادى آن‌چنان ضعيف باشند كه قادر به شناسايى حق از باطل نشوند و يا این‌که با تشخيص عقيده صحيح بر اثر ناتوانى جسمى يا ضعف مالى و يا محدودیت‌هایی كه محيط بر آن‌ها تحميل كرده قادر به انجام وظائف خود به‌طور كامل نباشند و نتوانند مهاجرت كنند، آن‌ها را مستضعف می‌گویند.

از امام على (علیه‌السلام) چنين نقل‌شده كه فرمودند: «و لا يقع اسم الاستضعاف على من بلغته الحجة فسمعتها اذنه و وعاها قلبه‏»؛ مستضعف كسى نيست كه حجت بر او تمام‌شده و حق را شنيده و فكرش آن را درك كرده است. (4)

و از امام موسى بن جعفر (علیه‌السلام) پرسيدند كه مستضعفان چه كسانى هستند؟ امام در پاسخ اين سؤال نوشتند: «الضعيف من لم ترفع له حجة و لم يعرف الاختلاف فاذا عرف الاختلاف فليس بضعيف‏»؛ مستضعف كسى است كه حجت و دليل به او نرسيده باشد و به وجود اختلاف (در مذاهب و عقايد كه محرك بر تحقيق است) پى نبرده باشد، اما هنگامی‌که به اين مطلب پى برد، ديگر مستضعف نيست. (5)

روشن است كه مستضعف در دو روايت فوق، همان مستضعف فكرى و عقیده‌ای است ولى در آيه مورد بحث و آيه 75 همين سوره، منظور از مستضعف، همان مستضعف عملى است يعنى كسى كه حق را تشخيص داده اما خفقان محيط به او اجازه عمل نمی‌دهد. (6)

پی‌نوشت‌ها:

1. آل‌عمران/ آيه 85.

2. قرائتى، محسن‏، تفسير نور، ج ‏1، ص 555.

3. نساء/ آيات 97 - 98.

4. حویزی، نور الثقلين، ج 1، ص 536.

5. همان، ص 539.

6. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏4، ص 87-88.

اين گونه نيست كه براي همه متفكران، حقانيت اسلام با دليل و برهان، روشن و آشكار شده و آنان از ايمان آوردن خودداري ورزيده باشند

ما در مورد تك تك افراد نمي توانيم نظر بدهيم؛ زيرا خبر و اطلاع از درون و برون آنان نداريم؛ ولي اجمالا اين كه اثبات حقانيت يك مطلب و دين براي افراد خارج از آن مكتب و توسط افراد خبره و مخلص، كم اتفاق مي افتد تا آنان بعد از شناخت ايمان بياورند.

ديگر اين كه پذيرش دين با تبعات غالباً ناخوشايند و دردناك آن بعد از اثبات حقانيت آن از جانب افرادي كه ساليان طولاني تابع دين ديگر، به خصوص دين آبا و اجدادي بوده اند، كار آساني نيست. كم هستند افرادي كه در جدال بين جاذبه حقيقت و جاذبه تقليد، از دين آبا و اجدادي به سوي حق بروند و بر دين موروثي خود پشت كنند و حاضر باشند در اين راه، همه عواقبش را بپذيرند.

بسياري از افراد نيز در باطن و ضمير خود به حق و حقيقت رو مي آورند؛ ولي ترس از دست دادن موقعيت يا ترس از مطرود شدن و ... سبب مي شود كه اين گرايش خود را پنهان نگه داند و ظاهر نكنند.

ما به فرموده امير مؤمنان امام علي (ع) بايد تابع حق باشيم و حق را با برهان و استدلال و دليل بپذيريم، نه با افراد. ايمان آوردن ديگران يا نياوردن آنان، هرچند بزرگ باشند، نبايد ملاك ما در پذيرش يا نپذيرفتن حق باشد.  

در مورد ديگران هم، حتي الامكان نبايد قضاوت كنيم؛ زيرا چه بسا آنان به آنچه از حق شناخته اند، گردن نهاده اند و ما خبر نداريم و يا ايمان خود را پنهان داشته اند يا در نشناختن معذور بوده اند يا  ايمان نياورده اند؛ هرچند عناد هم نورزيده اند يا... .

 

اين توهم و تصوري غلط است و هيچ مدركي براي آن وجود ندارد

اين كه گفته شده است كه اسم شريف جلاله الله نام بتي قبل از اسلام بوده، در جواب بايد گفت: اين توهم و تصوري غلط است و هيچ مدركي براي آن وجود ندارد. اين پندار را كه در دوره پيش از اسلام عرب ها بتي به نام الله داشته اند، برخي از معاندان و اسلام ستيزان ادعا نمودند كه در آن زمان عرب ها بتي به نام الله داشتند. ولي براي ادعاي خود هيچ دليل و سند معتبري ارائه نداده اند. بنابراين نبايد به چنين ادعاهاي پوچ و بي اساس كوچك ترين توجهي داشت.

برخي از اسلام ستيزان و معاندان با تكيه بر نام پدر پيامبر اسلام كه (عبد الله  يعني بنده خدا ) بوده است. چنين تصور كرده اند كه اسم  جلاله الله نام بتي قبل از اسلام بوده و الا قبل از اسلام  معنا نداشته كه فردي را بنده الله بنامند. اين كه نام پدر پيامبر اسلام عبدالله است به دليل آن است كه ايشان موحد و خدا پرست بوده است.

 يكي از برجسته ترين پيام هاي قرآن و پيامبر اسلام، بلكه تمام پيامبراني كه در قرآن داستان آن ها بيان شده، نابودي هر گونه بت و بت پرستي به هر شكل و نوع و تنها توجه به خداوند بزرگ است. اين موضوع بارها و بارها تكرار شده كه خدا يگانه است. الله آفريدگار تمام عالم هستي است. ازلي و  ابدي و نامتناهي و...  تمام پيامبران به سوي الله دعوت مي كردند؛ بنابراين آيا حتي در ذهن يك بچه هم خطور مي كند كه الله بت باشد و پيامبراني كه با انواع بتها جنگيده اند و جان خود را در اين راه گذاشته اند در حقيقت مبلغ بتي در كنار ساير بت ها بوده اند ؟!

الله از حيث لغت معنايي جز ذات اقدس واجب الوجود ندارد، چون ذات احديت قابل ارائه نيست، براي شناساندن معناي «الله» عنواني را معرفي مي‌كنند كه مخصوص پروردگار متعال باشد مانند «مستجمع جميع صفات كمال» همان طور كه لفظ خدا در زبان فارسي مترادف با واجب الوجود است، لفظ الله در عربي به جاي اين كلمه به كار برده مي‌شود و اسم حق تعالي است.(1)

خلاصه آن كه كساني كه ادعا مي كنند الله نام بت بوده، بايد دليل بياورند. نبودن دليل نمي خواهد.

پي‌نوشت‌:

1. معارف قرآن، مصباح يزدي محمدتقي، نشر موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم، 1387ش، ص 21.

در زمان نزول قرآن و بعثت پيامبر، كنيز و غلام (برده) در همه جامعه ها از جمله در حجاز امري رايج و شايع بود

در زمان نزول قرآن و بعثت پيامبر، كنيز و غلام (برده) در همه جامعه ها از جمله در حجاز امري رايج و شايع بود و بردگان به وفور خريد و فروش مي شدند. حالا پيامبر مبعوث شده و قرآن دارد نازل مي شود. پيامبر و قرآن يا بايد با اين مساله رايج و شايع برخوردي مصلحانه پيش گيرند كه به تدريج و در گذر ايام اين مساله ناخوشايند جمع شود يا بايد قاطع و يك باره با آن مبارزه كرده و آن را منع كننند يا آن را به طور كامل بپذيرند.

قرآن و اسلام راه سوم را قبول نمي كرد. زيرا تاييد كامل بردگي و اجازه دادن راه هاي برده گرفتن و ... با عدل و انسانيت همخواني ندارد و اسلام دين عدل و داد است.

مبارزه قاطع هم نتيجه بخش نبود. زيرا اولا هنوز اسلام مورد قبول قرار نگرفته و در حجاز هم همه با قدرت با آن مبارزه را شروع كرده بودند و لغو برده داري فقط به پذيرندگان اسلام ضربه مي زد. زيرا مجبور بودند بردگان خود را به يكباره آزاد كنند و اين حكم مانع اسلام آوردن بسياري مي شد زيرا با اسلام آوردن مجبور مي شدند بردگان خود را آزاد كنند ومتحمل ضرر سنگين گردند.

برده ها هم از لحاظ روحي و اقتصادي، قدرت زندگي مستقلانه را نداشتند و اگر بدون به وجود آمدن زمينه هاي لازم، آزاد مي گشتند، معنايش رها شدن آنان بدون سرپناه و نان و زندگي بود كه به نابودي آنان منجر مي گشت. و يك مشكل بزرگي براي جامعه اسلامي مي شد

از اين رو اسلام راه مبارزه تدريجي و آرام را پيش گرفت و راه هاي برده شدن را به شدت محدود كرد و در مقابل راه هاي فراوان قهري، وجوبي و استحبابي براي آزاد شدن قرار داد و چون اين مبارزه در گذر ايام نتيجه مي داد و اصل مسأله تا مدت مديدي ادامه مي يافت، پس چاره اي نبود جز اين كه براي برده ها و كنيزان احكامي وضع شود، از اين رو از برده و كنيز و كنيزان پيامبر سخن به ميان آمده و كتابي كه براي هدايت بشر به سعادت دنيا و آخرت نازل شده، نمي تواند نسبت به مسأله رايجي مثل برده و كنيز ساكت باشد.

اما سمت و سوي احكام قرآن در اين باره به سوي آزاد شدن و هدايت بردگان است از اين رو ما "كتاب العتق= كتاب آزاد شدن بردگان" داريم نه كتاب بردگان.

پيامبر هم يك انسان است مثل ديگر انسان ها و همين طور كه صاحب كنيز مي تواند كنيزش را به ديگري ببخشد و ديگري حق دارد اين هبه را قبول كند، پيامبر هم اين گونه است و ديگران مي توانند به وي كنيزي را ببخشند يا مي تواند كنيزي را بخرد يا اگر زناني در ميدان جنگ اسير شده اند و مصلحت در به بردگي گرفتن آنها است، مي تواند كنيز ميدان جنگ را تصاحب كند. اين ها احكام عمومي هستند و پيامبر هم به عنوان يك فرد مانند ديگران مي تواند مصداق و مورد اين احكام باشد.

احكام قرآن راجع به بردگي و بردگان احكامي و معقول و عادلانه است و طريق صحيح برخورد با مساله اي است كه علي رغم خواست ما وجود دارد.

اگر نسبت به اين احكام و سمت و سوي كلي آن كه به سوي از بين رفتن بردگي است، ايرادي داريد، مطرح كنيد تا توضيح دهيم.

مساله بعد اين كه پيامبراكرم(ص) با رفتار خويش با كنيزان طريقه برخورد با آنها را به مسلمانان گوشزد مي كردند از اين رو مي بيينيم با برخورد صحيح برخي مسلمانان چه شخصيتهايي برجسته اي از ميان اين برده ها و كنيزان تربيت شدند امثال: فضه، جون غلام ابوذر كه از شهداي كربلاست. در ضمن مادر چند امام معصوم هم از ميان همين كنيزان بودند.

خداوند هر آنچه را كه موجب لذت انسان مي شود، منع نكرده و انسان را از آن بازنداشته است.
ازدواج

چرا ازدواج در اسلام به رغم شهوي بودن مقدس مي‌باشد؟

 اولاً: بايد بدانيم كه خداوند در دنيا نعمت هايي براي انسان ها قرار داده و آنها را براي انسان ها پاكيزه و حلال قرار داده تا استفاده نمايند. خداوند هر آنچه را كه موجب لذت انسان مي شود، منع نكرده و انسان را از آن بازنداشته است. همان گونه كه در قرآن فرموده است : "قل من حرم زينة الله التي اخرج لعباده والطيبات من الرزق... ق. " (۱)بگو (اي پيامبر) چه كسي زيبايي ها و (لذت هاي دنيا) را كه خداوند براي بندگان خود قرار داده و روزي پاك و طيب را حرام كرده است. بگو آن براي كساني است كه مومن هستند.

 پس اولاً نبايد نسبت به هر چيزي كه موجب لذت انسان مي شود، ديدگاه منفي داشت، همان گونه كه خوردن موجب لذت انسان مي شود (شهوت شكم)، اما براي حفظ و سلامتي انسان حتي گاهي واجب و لازم مي شود.

ثانياً: اگر اسلام به ازدواج اهميت قائل شده است به خاطر جنبه شهوي آن نيست، بلكه به دليل نتايج ارزش مندي است كه در پرتو آن به دست مي آيد.

ازدواج تنها براي ارضاي غريزه جنسي نيست بلكه علاوه بر آن، ‌جنبه معنوي و سلامت روحي و رواني نيز دارد. ازدواج براي توليد انسان هاي پاك و بقاي نوع، اتخاذ انيس و مونس و شريك و مشاور در زندگي است. ازدواج براي تكميل معنويت و ياري براي رسيدن به اهداف عالي است. ازدواج براي تحكيم پيوند ها و پيمان هاي اجتماعي است كه اين جهت ها بايد مورد توجه قرار گيرد، ‌ هر چند ارضاي غريزه جنسي نيز اگر به انگيزه الهي انجام گيرد، ثواب اخروي دارد و باعث مي شود كه مرد و زن به گناه نيفتند و يا بر اثر فشار غريزه جنسي گرفتار عقده و ناراحتي روحي نشوند.

از نظر اسلام اهداف اساسي ازدواج عبارتند از:

۱ - رسيدن به آرامش:

در نظام الهي و فرهنگ قرآني، هدف اصلي از ازدواج رسيدن به آرامش روان و آسايش خاطر، پيمودن طريق رشد، دستيابي به كمال انساني و نزديكي به ذات حق است.

ترديدي نيست كه از تنهايي به درآمدن، همسر و همراه شدن، خانواده مستقل تشكيل دادن، ارضاي كشش‌هاي نفساني و غرايز طبيعي و فرزند آوري از نتايج قهري ازدواج، نيز از مهم‌ترين عوامل مؤثر در آرامش روان، آسايش فكر و جان و احساس رضامندي دروني است. (۲)

قرآن كريم در معرفي فلسفه ازدواج مي‌فرمايد: "و يكي (ديگر) از نشانه هاي خدا اين است كه از جنس خودتان همسراني براي شما آفريد تا در كنار آن‌ها آرامش پيدا كنيد"(۳) خداوند در اين آيه و آيه ۱۸۹ اعراف، ضمن آن كه حقيقت زن و مرد را يك گوهر دانسته و هيچ امتيازي از لحاظ مبدأ آفرينش بين آن‌ها قايل نشده، آرامش خاطر و روان را هدف ازدواج و زن را محور آرامش معرفي كرده است.

۲ - بقاي نسل:

يكي از اهداف جانبي ازدواج، فرزند آوري و بقاي نسل است.

امام سجاد(ع) وجود فرزند را از سعادت هاي انسان مي داند(۴). امام صادق(ع) يكي از معيارهاي مهم در انتخاب همسر را توان زاييدن فرزند معرفي مي‌كند (۵).

۳ - پاسخ به غريزه خدا دادي:

ازدواج پاسخي است خداپسندانه به خواسته غريزي انسان؛ زيرا خداوند در وجود انسان غريزه جنسي را قرار داده است.

۴ - حفظ عفت:

از هدف مهم ازدواج، حفظ پاكدامني زنان و مردان و جلوگيري از لغزش‌هاي گوناگون است، زيرا ازدواج تنها راه ارضاي طبيعي تمايل جنسي است، از اين رو پيامبر(ص) فرمود: "هر كس ازدواج كند، نيمي از دينش را حفظ كرده، پس بايد در نيم ديگر از خدا بترسد"(۶)

از ديدگاه اسلام ترك ازدواج و مجرد زيستن نه تنها فضيلتي محسوب نمي شود بلكه به عنوان يك نقيصه و منشأ از دست دادن بركات و آثار فراوان معنوي نيزشناخته شده است.

امام صادق(ع) مي فرمايد: " مردي نزد پدرم آمد. پدرم از او پرسيد: آيا زن داري؟ عرض كرد: ندارم. فرمود: دوست ندارم دنيا و آن چه در دنيا است مال من باشد، ولي شبي را بدون همسر به روز آورم. دو ركعت نماز مرد زن دار بهتر از نماز شب و روز مرد عزب است. آنگاه پدرم هفت دينار به او داد و فرمود:‌با اين پول ازدواج كن ".(۷)

در روايتي ديگر آمده است: زني خدمت حضرت باقر(ع) رسيد و عرض كرد كه ميل و رغبتم را براي ازدواج از دست داده ام! حضرت فرمود: چرا؟ عرض كرد: مي خواهم از اين جهت كسب فضيلت كنم. حضرت فرمود:‌از اين قصد برگرد. اگر در ازدواج نكردن فضيلت بود، ‌حضرت فاطمه (ع) از تو سزاوار تر بود. (۸) اسلام به شدت از مجرد زيستن نكوهش مي كند. رسول اكرم(ص) مي فرمايد: "خوبان امّت من همسرداران و بدان آن عزب ها و بي همسرانند".(۹)

حضرت وقتي شنيد يكي از يارانش زن و زندگي را رها كرده، خشمگين شد و فرمود: "خداوند مرا براي رهبانيّت نفرستاده بلكه مرا با ديني معتدل و آسان برانگيخته است. من روزه مي گيرم، نماز مي خوانم و با زنان آميزش دارم. هر كس دين فطري مرا دوست دارد، بايد به سنت و روش من عمل كند وازدواج از سنت هاي من است".(۱۰)

پي‌نوشت‌ها:

۱.اعراف (۷) آيه ۳۲

۲ . غلامعلي افروز، همسران برتر تا ص ۲۴.

۳ . روم (۳۰) آيه ۲۱.

۴ . وسائل الشيعه، ج ۱۵ . ص ۹۶.

۵ . همان، ج ۱۴، ص ۳۳.

۶ . سفينه البحار، ج ۱، ص ۵۶۱.

 ۷. بحارالانوار، ‌ج ۱۰۰، ص ۲۱۷.

 ۸. سفينه البحار، ج ۱، ص ۵۶۱.

 ۹. بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۲۲۱.

 ۱۰. وسائل الشيعه، ‌ج ۱۴، ‌ص ۷۴.

با سلام،

پيامبر گرامي (ص) در مورد ارزش علم و دانش احاديث بسياري بيان كرده اند. آيا منظور دانش و علم در اسلام فقط همان علوم ديني و مذهبي است؟ آيا كسي كه عمرش را صرف رياضي و شيمي و پزشكي و مديريت كرده و تأليفاتي داشته، ثوابي نزد خداوند ندارد؟ منظور از دانش در اسلام چيست؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
از نظر قرآن و روايات، علم وسيله است، نه هدف؛ آن هم وسيله‏ اي كه انسان را به كمال مي‏ رساند. دنيا و آخرت او را آباد مي‏ كند. ارزش هر علم به ارزش موضوع آن علم است. در اين جهت علوم الهي و ديني - با توجه به موضوع آن - از ساير علوم اشرف و برتر است؛ ولي اين بدين‏ معنا نيست كه علوم ديگر بي‏ اهميت و بدون ارزش است و علم نيست.
در نگاه كلي قرآن، هر علمي كه انسان را به دنياپرستي سوق دهد و به چنگال ماديات بسپرد و فهم و شعور او را به طرف خواب و عيش و نوش بكشاند، هدف نهايي او را تنها وصول به ماديات قرار دهد، چيزي جز ضلالت و گمراهي نيست.
علوم بشري مي‏تواند نقش‏ آفرين بوده و موجبات سعادت آدمي را فراهم كند. اين در صورتي است كه هدف تلقي نشود، بلكه وسيله پيشرفت و رسيدن به كمال باشد. از طرف ديگر علوم ديني نيز اگر طالب آن قصد رسيدن به دنيا را داشته باشد، موجب بدبختي انسان مي‏ شود.
علمي كه در روايات و آيات بر آن تأكيد شده و از آن تمجيد گشته و به عنوان اشرف علوم محسوب مي گردد، علم خداشناسي است، زيرا معلوم اين علم از معلوم ساير علوم برتر و اشرف است. هر علمي به اندازه معلوم خود ارزش دارد. روشن است كه كسب معرفت و جهان بيني و خداشناسي منحصر به يك رشته نيست. شخصي ممكن است از علم شيمي چنان خدا را بشناسد كه از مطالعه كتاب هاي ديني نشناسد. پس آن چه مهم است شناخت كيمياي هستي است. بعضي از علوم و رشته ها به اين هدف نزديك تر و كم واسطه ترند. در غير اين صورت از علوم مختلف به عنوان فضل نام برده شده، نه كمال.
هر علمي كه به حال اسلام و مسلمانان نافع باشد و دردي را دوا كند، تحصيل اين علم اگر براي خدمت و همراه با اخلاص باشد، داراي ثمره بزرگ اُخروي است، و مشمول اجر و ثواب هايي است كه در تحصيل علم وارد شده است. رسول خدا (ص) فرمود:«إنّ الملائكه لتضع أجنحتها لطالب العلم؛(1) فرشتگان زيرپاي طالبان دانش پر و بال خود را مي نهند».
باز حضرت حضرت فرمود:
«طلب العلم فريضة علي كلّ مسلم، ألا انّ الله يحبّ بغاة العلم؛(2) طلب علم بر هر مسلماني واجب است. همانا خدا دانش جويان را دوست دارد».
بنابراين چنانچه در تحصيل علم داراي اخلاص هستيد و قصدتان خدمت به اسلام و مسلمانان براي رضاي خداست، توفيق بزرگي نصيبتان شده و مشمول اجر و ثواب هاي مي باشيد كه براي طالبان علم مقرر شده است.
شهيد مطهري مي فرمايد: مصطلح شده است كه بعضي علوم را ديني و بعضي را غير ديني بخوانيم. علوم ديني يعني علومي كه مستقيماً مربوط به مسايل اعتقادي يا اخلاقي يا عملي دين است و يا علومي كه مقدمه ياد گرفتن معارف يا دستورها و احكام دين است، از قبيل ادبيات عرب يا منطق و...
ممكن است بعضي خيال كنند ساير علوم به كلي از دين بيگانه اند و هر چه كه در اسلام درباره فضيلت علم و اجر و ثواب تحصيل آن گفته شده، منحصر به آن چه است كه اصطلاحاً علوم ديني گفته مي شود، يا اگر پيغمبر اكرم (ص) علم را فريضه خواند، منحصراً مقصود همين علوم است.
حقيقت اين است كه اين، اصطلاحي بيش نيست. هر علمي كه به حال اسلام و مسلمانان نافع و براي آن ها لازم است، بايد آن را از علوم ديني شمرد و اگر كسي خلوص نيت داشت و براي خدمت به اسلام و مسلمانان آن علم را تحصيل كرد، مشمول اجر و ثواب هايي كه در تحصيل علم گفته شده است، مي باشد. او مشمول اين حديث است:
«وإنّ الملائكه تضع أجنحتها لطالب العلم؛ فرشتگان زير پاي طالبان علم، بال مي نهند». جامعيت و خاتميت اسلام اقتضا مي كند هر علم مفيد و نافعي را كه براي جامعه اسلامي لازم و ضروري است، علم ديني بخوانيم.
در دنيا تحوّلي به وجود آمده كه همه كارها بر پاشنه علم مي چرخد. چرخ زندگي بر محور علم قرار گرفته است. همه شئون حيات بشر به علم وابستگي پيدا كرده است، به طوري كه هيچ كار و هيچ شأني از شئون حياتي بشر را جز با كليد علم نمي توان انجام داد.(3)

پي نوشت ها:
1. شيخ صدوق‏، من لا يحضره الفقيه‏،ناشر جامعه مدرسين‏، قم‏، 1404ق‏، چاپ دوم‏، ج4، ص387.
2. علامه مجلسي، بحارالأنوار، ناشر اسلاميه، تهران، ج 1، ص 172.
3. مرتضي مطهري، اقتباس از ده گفتار، ص 143به بعد، با تلخيص.
موفق باشید.

پس از سلام،

آیا در اسلام توجیهی برای خون ریختن وقربانی کردن حیوان حلال گوشت به نیت رفع مشکل و خطر و یا شفای بیمار وجود دارد؟ به عبارت دیگر آیا مثلا برای باز شدن گره ای در زندگی آیا بهتر است ما ابتدا قربانی کنیم وصدقه دهیم یا به همان مبزان از قصّابی گوشت تهیه کرده صدقه دهیم؟ یا تفاوتی نمی کند؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
از روايات فهميده مي شود كه ذبح يا خون ريختن وقرباني كردن حيوان حلال گوشت و تقسيم آن بين فقرا و نيازمندان و يا با آن گوشت غذا پخته شود به همسايگان، اقوام و نيازمندان داده شود، عملي پسنديده و سنت است. از امام محمد باقر(ع) روايت شده كه همانا خداوند دو عمل را دوست دارد، يكي اطعام و خوراندن غذا يا مهماني دادن دوم خون ريختن يعنى ذبح گوسفند، شتر و يا هر حيوان حلال گوشت ديگر و توزيع گوشت بين نيازمندان(1) هم چنين عقيقه كردن براي فرزندان يكي از سنت هاي مستحبي است كه در روايات تأكيد زيادي بر اجرا و انجام آن شده است. عقيقه همانند صدقه دادن براي حفظ سلامتي و رفع بلا از فرزندي است كه به خاطر او به اصطلاح خون ريخته مي شود، يعني گوسفندي ذبح مي شود. اگر چه هر دو عمل (يعني خريد گوشت از قصابي و تقسيم آن بين فقرا، و يا قرباني كردن حيوان حلال گوشت و توزيع گوشت آن) مطلوب و پسنديده است، ليكن از روايات فهميده مي شود كه تأثير خون ريختن بيشتر از خريد گوشت و توزيع آن است. چنان كه در روايات آمده است كه به جاي عقيقه كردن گوسفند جهت سلامتي فرزند، نمي توان پول آن گوسفند و يا قرباني را به فقير داد، بلكه بايد عقيقه انجام بگيرد يعني ذبح و قرباني بشود و گوشت عقيقه را پخته و مردم را به خوردن آن دعوت كنند. و خوب است حداقل ده نفر را اطعام كنند(2) و هر چه تعداد دعوت شدگان بيشتر باشد، بهتر است، و اگر غذا پختن براي وي ميسر نبود، جايز است گوشت را ميان فقرا تقسيم نمايند. سيره و روش بزرگان دين مثل حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه نيز همين بود. امام براي سلامتي و رفع گرفتاري پول مي دادند تا گوسفندي بخرند و ذبح كنند و گوشت آن را بين فقرا تقسيم كنند.

پي نوشت ها:
1. محمد باقر كمره‏اى‏، آداب معاشرت، ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ناشر اسلاميه‏، ج‏1، ص 232.
2. شيخ طبرسي، الاداب الدينيه للخزانه المعينيه، ترجمه احمد عابدي، ص 306، ناشر زائر – قم.
موفق باشید.

با سلام و احترام؛ با توجه به آیاتی که در قرآن اشاره به دشمنی یهودیان کرده است و از طرفی اسلام مدعی است که هیچ تبعیض نژادی ای قائل نیست و اسلام متعلق به همه است؛ بنده می خواهم بدانم کلا موضع اسلام نسبت به یهودیان چیست؟

پاسخ:
بين اين دو مطلب تنافي نيست، زيرا اسلام براي همه انسان هاي خوب -اعم ازيهودي، مسيحي...- احترام قايل است، و در اين جهت بين انسان ها تفاوت قايل نيست، از اين رو است كه پيامبر (ص) با يهوديان -تازماني كه قصد توطئه نداشتند- برخورد مناسب داشت، اين امر نشان از آن دارد كه دراسلام انسان و كرامت انساني، مهم است حال هركس و هر طايفه باشد، از سوي ديگر اسلام، به انسان هاي ظالم و منافق ديدگاه ديگر دارد، يعني اسلام اين گروه افراد را، در رديف انسان هاي با تقوا و عادل قرار نمي دهد، و اين تقسيم بندي تبعيض نيست.
براين اساس از منظر قرآن يهوديان دوسته اند، برخي آنان انسان هاي خوب هستند. در قرآن مي خوانيم: اى بنى اسرائيل نعمت هايى را كه به شما ارزانى داشتيم به خاطر بياوريد و نيز به ياد بياوريد كه من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم.(1) البته اين برترى نسبت به افراد همان محيط است(2). اين ديد اسلام نشان مي دهد كه اسلام با همه يهوديان ديد منفي ندارد.
در اين ميان برخي ازيهوديان انسان هاي كينه جو وظالم هستند. اينان همان هاي بودند كه تعدادي از پيامبران خودر را كشتند، همچنين اين يهوديان بودند كه عليه حكومت پيامبر (ص) توطئه و مسلمانان را اذيت مي كردند .امروزه نيز اين گروه از يهوديان هستند كه بدترين ظلم وجنايت رانسبت به مردم فلسطين و لبنان انجام مي دهند.
گوستا ولوبون فرانسوي بعد از بررسي صفات يهوديان مي‌نويسد: "يهوديان همچون انسان‌هايي هستند كه تازه از جنگل وارد شهر شده و هميشه از صفات انساني بي‌بهره بوده‌اند، چرا كه هميشه مانند پست‌ترين مردم روي زمين زندگي مي‌كنند"(3)"... خلاصه آنكه هيچ فرقي ميان يهود و حيوانات نمي‌توان گذاشت."(4)
در قرآن ازبرخي يهوديان به عنوان انسان‌هاي بي‌رحم،(5) انتقام‌جو، حليه‌گر و رباخوار(6) ياد شده است.

پي نوشت ها:
1.بقره، آيه 47.
2. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، داراالكتب الاسلاميه، 1374، ج 1، ص221.
3. محمد شيرازي دنيا بازيچة يهود، ناشر بينش آزادگان، 138، چاپ اول، ص 16.
4. همان.
5. بقره (2) آيه 74.
6. نساء (4) آيه 160 و 161.
موفق باشید.

با سلام . در اسلام منظور از یهود نژاد است یا دین؟ منظور از اهل کتاب چه کسانی هستند؟ یا علی مدد

پاسخ:
مقصود از اهل كتاب هر كسى است كه اعتقاد به يكى از اديان الهى داشته و خود را از پيروان پيامبرى از پيامبران الهى بداند. يكى از كتاب‌هاى الهى را كه بر انبيا عليهم السلام نازل شده، داشته باشد، مانند يهود، نصارى، زرتشتى‌ها و هم چنين صابئين كه بر اساس تحقيقات از اهل كتاب هستند. (1)
آنچه مبني بر نژادي بودن دين يهود گفته مي شود اعتقاد و باور يهوديان است اما از ديدگاه اسلام دين يهود يا ديني كه بر حضرت موسي (ع) نازل شده و از سوي پيامبران ديگر تشريح گرديده، ديني آسماني بود و قبل از نزول دين حضرت عيسي بر همگان واجب بود كه از آن تبعيت كنند. بنا براين دين يهود دين ن‍ژادي نبوده است.
ديدگاه بيشتر علماي شيعه از جمله علامه طباطبائي (ره) آن است كه پيامبران اولوالعزم افزون بر شريعت، كتاب آسماني و احكام اجتماعي، هر يك خود رسالتي جهاني داشته و دعوت آنان به گروه خاصي محدود نمي‏شده است. بر خلاف ساير پيامبران كه هر كدام براي گروه خاصي مبعوث شده‏ اند".(2)

پي نوشت ها:
1. آيت الله خامنه اي، اجوبة الإستفتائات، س 316.
2. محمد تقي مصباح - راه و راهنما شناسي قم - مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني (ره) - 1376، ج2، ص 32.
موفق باشید.

صفحه‌ها