فردي

اینکه یک انسان عاقل در صورت مخّیر شدن بین انتخابِ بد و بدتر، بد را برمی‌گزیند، طبعاً نیاز به استدلال ندارد. آنچه مهم است ملاک ها و چگونگی تشخیص بد از بدتر است.
ملاک تشخیص بد از بدتر در انتخاب

پرسش:
بنده یک سؤال داشتم خدمتتون در انتخاب بین بد و بدتر چگونه تشخیص دهیم کدام بدتر است مثلاً وقتی یک فرد در کوچه‌ای خلوت با قمه جلوی شما را می‌گیرد و گوشی شما را طلب می‌کند خب طبیعتاً مرگ بدتر است و شما گوشی را به او می‌دهید، اما وقتی یک فرد درخواست نابجا ای دارد مثلاً معلمی مغرور است و برای نمره گرفتن باید از او خواهش و تمنا کرد کدام بدتر است یا وقتی شما جرمی مرتکب نشده‌اید، اما اعتراف به آن مجازات شما را کاهش می‌دهد و غیره به‌طور کلی جان مال ناموس آبرو عزت‌نفس و عزتمندی کدام ارجح‌تر هستند؟
 

پاسخ:
محافظت از جان و مال و ناموس و عزت‌نفس از مواردی است که هر انسان دارای شخصیت سالم و درستکار و آزاده‌ای با هر کیش و مرامی آن‌ها را ارزشمند می‌داند؛ یعنی درک خوب بودن و ارزشمندی این صفات نیاز به ارسال پیامبران و وحی از طرف پروردگار ندارد و عقل خوبی آن‌ها را مستقلاً درک می‌کند؛ اما در مقام مقایسه و رجحان یکی بر دیگری لازم است چند نکته را تقدیم کنیم.

1. با تکیه به معارف اسلامی به این نکته پی می‌بریم که  جان و مال و ناموس و عزت همیشه ارزشمند بوده است. در قرآن در ارزش حفظ جان فرموده: ﴿ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً﴾؛ (1) «هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسان‌ها را کشته؛ و هر کس، انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است»؛ و حفظ ناموس و خانواده نیز در قرآن توصیه‌شده است. ﴿ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ﴾؛ (2) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسان‌ها و سنگ‌هاست نگه‌دارید» این همان محافظت از آن‌ها در مقابل بدی‌ها و فسادهاست»؛ و اساساً یکی از کارکردهای غیرت نیز به خاطر حفظ ناموس و خانواده است زیرا پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمود: «پدرم حضرت ابراهیم باغیرت بود و من از او غیرتمندترم و هر مؤمنی که باغیرت نباشد،‌ خداوند بینی او را به خاک می‌مالد. (او را خوار و ذلیل می‌کند).»(3) 
در مورد عزت نیز در روایات آمده «اگر خواستار عزت بدون داشتن قوم‌وخویش و طالب شکوه بدون سلطنتی؛ از ذلّت نافرمانی خدا به‌سوی عزت اطاعت او حرکت کن!»(4) بنابراین همه این صفات ارزشمند است و ازنظر اخلاقی تا جایی که ممکن است باید بین این صفات جمع کرد و نباید یکی را فدای دیگری کرد. در بسیاری اوقات در انسان‌ها توهم تعارض و تضاد هست چراکه یا علم کافی وجود ندارد یا روش حل تعارض ابتدایی را نمی‌دانیم و اگر با یک کارشناس ماهر و آگاه و خُبره مشورت شود یا علم و آگاهی کافی وجود داشته باشد تعارض ابتدایی را برطرف کرده و بین آن‌ها جمع خواهیم کرد.

2. اما اگر به هر طریقی بین یکی از این حفظ جان و مال و ناموس و عزت‌نفس در دوراهی ماندیم، با مراجعه به منابع دینی متوجه می‌شویم که رجحان با حفظ جان و مال و ناموس خود و دیگران است. اساساً آیاتی که در مورد تقیه آمده است در تبیین صریح این نکته است که برای حفظ جان می‌توان از حق گذشت و حتی ایمان را نیز می‌شود کتمان کرد و اظهار کفر کرد. قرآن متعال می‌فرماید: ﴿ مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمان ﴾؛ (5) «کسانی که بعد از ایمانشان به خدا کافر شوند (مجازات می‌شوند) به‌جز آن‌ها که تحت فشار واقع‌شده‌اند در حالی که قلبشان باایمان، آرام است»؛‌ این آیه می‌گوید اگر کسی از روی تقیه و برای حفظ جانش، کلمه کفر را بر زبان جاری کند، ایرادی ندارد. آیه مطلق هم هست؛ یعنی فرقی نمی‌کند که از چه کسی مکره بشود، یعنی ترس از جان و مال و ناموس از سوی مسلمان یا کافر باشد فرقی نمی‌کند. این موارد در اولویت است. وقتی می‌شود به خاطر حفظ جان از ایمان دست کشید و به‌ظاهر ایمان را کتمان کرد و کفر را اظهار کرد حتماً به طریق اولی می‌توان از یک صفت و امر مستحب مانند عزت‌نفس به خاطر حفظ جان و مال و ناموس دست کشید.

3. اما اگر خطر جانی یا مالی خاصی برای شما و دیگران ندارد لزومی ندارد عزت‌نفس را فدا کنید. مثلاً نباید به خاطر گرفتن نمره از استاد عزت را زیر پا گذاشت یا خود را خوار و خفیف کنیم. بله اگر می‌شود با حفظ احترام با درخواست و متواضعانه درخواستی از استاد برای مساعدت مطرح کرد و انسان‌خوار و ذلیل نشود، اشکالی ندارد درخواست کنیم، ولی ذلیل کردن خود جایز نیست چون ضرر مهمی به انسان نمی‌رسد. یا درجایی که خطایی و جرمی مرتکب نشدید نباید به آن اعتراف کنید، زیرا به‌ناحق آبروی خود را کم کرده‌اید و خودتان را ذلیل کرده‌اید. این نادرست است. البته تصویر اینکه چگونه ممکن است کسی با اعتراف به جرمی نکرده تخفیف بگیرد هم دشوار است چون اعتراف به جرم مجازات دارد و عدم اعتراف طبیعتاً نباید مجازات داشته باشد. در هر حال درجایی که خطر جانی و مالی مهمی برای انسان وجود ندارد نباید عزت‌نفس خود را زیر پا بگذاریم و این ملاک خوبی برای تشخیص و تصمیم‌گیری صحیح است.

نتیجه:
محافظت از جان و مال و ناموس و حتی عزت‌نفس نیز از موارد ارزشمند و خوب است و در منابع اسلامی در مورد همه این موارد آیات و روایات متعددی وجود دارد؛ و باید اول سعی شود بین این موارد جمع کنیم. اگر نشد و در دوراهی بین حفظ جان و عزت‌نفس قرار گرفتیم حتماً اولویت حفظ جان و مال  و ناموس است. اساساً مستنداتی که در منابع اسلامی در مورد تقیه وجود دارد تأییدکننده همین نکته است؛ اما اگر جان و مال و ناموس درخطر نیست جایی برای زیر پا گذاشتن عزت‌نفس نیست.

منابع برای مطالعه بیشتر:
- تقیه و حفظ نیروها، سید محمدجواد بنی سعید.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره مائده، آیه 32.
2. سوره تحریم، آیه 6.
3. کلینى، الکافی،  دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق، ج ۵، ص ۵۳۶.
4. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق، ج 44، ص 139.
5. سوره غافر، آیه 28.

حفاظت از محیط زیست و پرورش گل و گیاه در آیات و روایات، به عنوان کاری خدایی و سیره اهل بیت علیهم السلام عنوان شده که ابداً بی مبالاتی نسبت به آنها جایز نیست.
بی‌مبالاتی نسبت به گیاهان داخل منزل

پرسش:
آیا بی‌مبالاتی نسبت به گیاهان داخل منزل تا جایی که خشک شوند ایرادی دارد؟
 

پاسخ:
گل‌ و گیاه در ایجاد محیط‌زیست و طبیعتی سالم نقش بی‌نظیری دارد. امروزه جایگاه گل ‌و گیاه را برای رفع معضل آلودگی هوا برجسته می‌کنند، ولی قبلاً در اسلام، حفظ و حراست از محیط‌زیست و گونه‌های مختلف جانوری و گیاهی مورد تأکید فراوان واقع تنظیم‌شده است. آیات متعددی از قرآن که به خلقت گیاهان اشاره می‌کند و روایات معصومان علیهم‌السلام، از اهتمام آموزه‌های دینی در نگهداری از آفرینش و محیط‌زیست و گل و گیاه دارد که در ادامه به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

1. خداوند در قرآن چنین می‌فرماید: ﴿ وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَهً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ ﴾؛ (1) «زمین را خشک و مرده می‌بینی، اما هنگامی‌که آب باران بر آن فرو می‌فرستیم، به حرکت درمی‌آید و می‌روید و از هر نوع گیاهان زیبا می‌رویاند». در این آیه، به نزول باران بر زمین و به جنبش درآمدن آن اشاره که نشانه اهمیت این موضوع است. 
قرآن در جای دیگر می‌فرماید: ﴿ وَ هُوَ الَّذی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراکِباً وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَهٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا إِلى‏ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فی‏ ذلِکُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون‏﴾؛ (2) «او کسی است که از آسمان آبی نازل کرد و به‌وسیله آن گیاهان گوناگون رویاندیم و از آن ماده سبزی خارج ساختیم و از آن‌ها دانه‌های متراکم و از شکوفه نخل، شکوفه‌هایی با رشته‌های باریک بیرون فرستادیم و باغ‌هایی از انواع انگور و زیتون و انار، گاه شبیه به یکدیگر و گاه بی‌شباهت؛ هنگامی‌که میوه می‌دهد، به میوه آن و طرز رسیدنش بنگرید که در آن نشانه‌هایی از عظمت خدا برای افراد باایمان است»؛ 
و می‌فرماید: ﴿ وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُون‏﴾؛ (3) «و در روی زمین قطعاتی در کنار هم قرار دارد که باهم متفاوت‌اند و نیز باغ‌هایی از انگور و زراعت و نخل‌ها که گاه بر یک‌پایه می‌رویند و گاه بر دوپایه، همه آن‌ها از یک آب سیراب می‌شوند و با این‌ حال، بعضی از آن‌ها را ازنظر میوه بر دیگری برتری می‌دهیم. در این‌ها نشانه‌هایی است برای گروهی که عقل خویش را به کار می‌گیرند». (3)
این آیات نشان می‌دهد اساساً رویاندن و پرورش و نگهداری از گل و گیاه چه در منزل چه بیرون کاری خدایی و خداپسندانه است و به‌تبع عدم رسیدگی نیز نادرست است.

2. در احادیث و روایات متعددی از حضرات معصومین علیهم‌السلام بر اهمیت نگهداری گل و گیاه تأکید شده‌ است. پیامبر صلی‌الله علیه و آله برای تشویق مسلمانان در حفظ و نگهداری گل و گیاه فرمود: «کسی که درخت طلحه (درخت بلند سایه‌دار) یا سدر را آب دهد، گویا دین‌باور تشنه‌ای را سیراب کرده‌ است». (4) پیامبر گرامی همواره هسته‌ خرما را مرطوب می‌کرد و می‌کاشت. (5) این نشان می‌دهد که اصل کاشت و محافظت از آن در سیره و عمل معصومان نیز وجود داشته است.

3. از سوی دیگه مواظبت از بقاع که طبیعت بخشی از آن است مسئولیت اجتماعی محسوب می‌شود. امیرالمؤمنین على علیه‌السلام می‌فرماید: «اتّقوا اللّه فى عباده وبلاده فانّکم مسؤولون عن البقاع والبهائم»؛ (6) «خدا را! واپایید در حق شهرهاى او و بندگان که شما مسئول هستید حتى از سرزمین‌ها و چهارپایان». هیچ مسلمانی حق ندارد با ویران کردنِ طبیعت از این وظیفه سرباز بزند. حتماً رسیدگی نکردن به گیاه در منزل در حکم تخریب طبیعت است. از مجموع مطالب استفاده می‌شود که نه‌تنها بی موالاتی نسبت به گیاهان جایز نیست، بلکه وظیفه رسیدگی به آنان، لازم است.

نتیجه:
حفاظت از محیط‌زیست و پرورش گل و گیاه در آیات و روایت مورد تأکید است. آیات قرآن کریم این کار را خدایی و روایات این کار را سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام معرفی کرده‌اند. از مجموع مطالب استفاده می‌شود که نه‌تنها بی موالاتی نسبت به گیاهان جایز نیست بلکه وظیفه رسیدگی به آنان، لازم است.

منابع برای مطالعه بیشتر:
-اسلام و محیط‌زیست، عبدالله جوادی آملی.
-مفاتیح الحیات، بخش پنجم، عبدالله جوادی آملی.
-طبیعت و کشاورزی از دیدگاه اسلام، سید علی حسینی.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره حج، آیه 5.
2. سوره انعام، آیه 99.
3. سوره رعد، آیه 4.
4. علامه مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق. ج ۹، ص ۲۱۲.
5. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج ۵، ص ۷۴.
6. سید رضى، محمد بن حسین، نهج البلاغه، قم، هجرت، چاپ: اول، 1414 ق، ص 242.

 

تفریح یک نیاز اصیل و لازم برای همه انسان‌ها است و دارای دو شرط است: اول اینکه همراه اندیشه و رشد باشد و دوم اینکه انسان را به گناه و تباهی نکشاند.
تفریح سالم از نگاه دین

پرسش:
اگر اسلام با کار لهوی و بی‌هدف مخالف است، آیا باید از بازی‌هایی مثل «نون بیار کباب ببر» یا «گل و پوچ» پرهیز کنیم و دیگران را از این بازی‌ها باز بداریم؟ چون این کارها فقط به‌منظور لذت و سرگرمی و وقت گذراندن است و فایده خاصی ندارد. البته بعضی‌ها می‌گویند این بازی‌ها نیز فایده دارد چون اگر درست بازی کنیم، الفت و علاقه بین مؤمنین ایجاد می‌کند. نظر شما چیست؟
 

پاسخ:
یکی از نیازهای اساسی انسان که عمری به درازی عمر بشر دارد، نیاز به تفریح و سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت به شیوه‌های متنوع و خلاق بوده است. تفریح و سرگرمی، نیاز مستمر و همیشگی بوده و در همه جوامع انسانی به‌تناسب شرایط و امکانات محیطی، همواره به شکل‌های مختلف جاری و ساری بوده است؛ ولی در عصر حاضر تحت تأثیر برخی تحولات بنیادین، اهمیت و جایگاه کنونی یافته و به یکی از مطالبات جدی و صنایع پر زرق و برق، تبدیل شده است. در ادامه ‌به نکاتی در مورد تفریحات خداپسندانه و نظر اسلام در این مورد اشاره می‌کنیم:

1. انسان همچنان که به غذا و نوشیدنى و خواب و استراحت و نظافت نیاز دارد، همین‌طور به تفریح و سرگرمى سالم نیز نیازمند است؛ و هیچ عاقلى نمی‌تواند این نیاز فطرى و طبیعى انسان را انکار نماید. تجربه و گذشت زمان نیز نشان داده است که اگر انسان به کارهاى یکنواخت بدون وقفه ادامه دهد و از سرگرمى و تفریح محروم باشد، بازده کار بر اثر کمبود نشاط تدریجاً افت کرده، پایین می‌آید؛ و امّا برعکس پس از ساعاتى تفریح و سرگرمى آن‌چنان نشاط کار و تلاش در او ایجاد می‌شود که کمیت و کیفیت کار هر دو فزونى پیدا می‌کند، به این جهت باید گفت ساعاتى که صرف تفریح و سرگرمى سالم می‌شود نه‌تنها هدر نمی‌رود، بلکه با رفع خستگى از روح و روان عامل تقویت و پیشرفت ساعات کارى و مطالعاتى انسان می‌شود.

2. در قرآن نیز به مسئله تفریح اشاره شده است و درخواست برادران یوسف از پدر در مورد حضرت یوسف را این‌چنین بیان می‌کند: «او را فردا با ما (به خارج شهر) بفرست تا غذاى کافى بخورد و بازى و تفریح کند و ما حافظ او هستیم». (1) وقتى برادران یوسف مسئله تفریح و گردش در صحرا و خوردن از گیاهان را مطرح کردند. حضرت یعقوب اعتراض نکرد که این عمل شایسته یک جوان موحّد و وابسته به خانواده نبوّت نیست (بلکه از جنبه امنیتى اظهار نگرانى نمود) از این بیان به‌خوبی استفاده می‌شود که به تفریح نظر مثبت داشته، بلکه امر مسلّمى بوده است در جامعه آن روز و امروز شهرنشینى و فضاى بسته خانه‌های شهرها، این نیاز را دوچندان کرده است. در آیات متعددى از قرآن خداوند دستور داده در زمین سیر کنید (2) و در آن گردش کنید ازجمله فرمود: «و میان آن‌ها و شهرهایى که برکت داده بودیم، آبادی‌های آشکارى قرار دادیم و سفر در میان آن‏ها را به‌طور متناسب (بافاصله نزدیک) مقرر داشتیم (و به آنان گفتیم): شب‌ها و روزها در این آبادی‌ها با ایمنى کامل، سفر و گردش کنید». (3)

3. منتهى انسان باید در گردش‏ها و تفریح‏ها به دو نکته توجّه کند: 
الف: تفریح، فقط گردش بدون اندیشه و تفکر و بدون عبرت گیری و پندپذیرى نباشد، انسان‌هایی که در صحراها و کنار دریاها... گردش می‌کنند و یا مسافرت‌هایی در شهرها و آثار باستانى دارند، با تفکّر و اندیشه به آن محل‌های گردشى بنگرند و از این راه به عظمت خالق و صانع آن‌ها پى برند؛ و همین‌طور از سرانجام شاهان و ظالمان و کاخ‌های بجاى مانده از آن‌ها درس عبرت بگیرند. 
ب: تفریح، باعث آلوده شدن انسان به گناهان دیگر نشود، شیطان و هوای نفس و دشمنان تلاش دارند میادین ورزشى و تفریحى: محلی براى آلوده کردن مردم، مخصوصاً جوان‏ها باشد. قرآن هشدار می‌دهد که به بهانه ورزش و تفریح و گردش، شما را نبرند، چنان‌که برادران یوسف به بهانه تفریح او را بردند و به داخل چاه افکندند.
یکى از مفسّران در این زمینه می‌گوید: «همان‌گونه که برادران یوسف از علاقه انسان مخصوصاً نوجوان به گردش و تفریح براى رسیدن به هدفشان سوء استفاده کردند در دنیاى امروز نیز دست‌های مرموز دشمنان حق و عدالت از مسئله ورزش و تفریح براى مسموم ساختن افکار نسل جوان سوء استفاده فراوان می‌کنند باید به هوش بود که ابرقدرت‌های گرگ‌ صفت در پوشش ورزش و تفریح، نقشه‌های شوم خود را میان جوانان به نام ورزش و مسابقات منطقه‌ای یا جهانى پیاده نکنند». (4) همچنین تفریح در روایات نیز به امر تفریح سالم پرداخته‌شده و سفارش شده که ساعتى از زندگى را به لذّت‌های حلال و تفریح‌های سالم اختصاص دهد، على علیه السلام فرمود: «براى مؤمن (در شبانه‌روز) سه وقت است، زمانى براى (نیایش) و مناجات با پروردگارش و زمانى براى تأمین معاش زندگى‏اش و زمانى براى واداشتن نفس به لذّت‏هایى که حلال و مایه زیبایى است. خردمند را نشاید جز آنکه در پى سه چیز حرکت کند: (کسب حلال) براى تأمین زندگى، یا گام نهادن در راه آخرت، یا به دست آوردن لذّت‏هاى (حلال و) غیر حرام». (5) جالب این است که در برخى روایات، این جمله اضافه شده است: «و با این ساعت (تفریح) نیرو می‌گیرید بر انجام وظائف اوقات دیگر». (6) 
در اسلام به مسائل تفریح تا آنجا اهمیت داده شده که یک سلسله مسابقات راحتى با شرط‌بندی اجازه داده، تاریخ نشان داده که قسمتى از این مسابقات در حضور شخص پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و با داورى و نظارت او انجام می‌گرفت، حتى گاه شتر مخصوص خود را براى مسابقه‌ای سوارى در اختیار یاران می‌گذاشت. (7) تیراندازی، شنا، مسافرت، گردش در صحرا، باغات، مزارع کشاورزى و کلّاً در فضاى سبز، مزاح و شوخى با برادران دینى که از نزاکت خارج نباشد از دیگر تفریحات سفارش شده است. آنچه مورد اشاره قرار گرفت نمونه‌هایی از تفریحات سالم بود که در برخی منابع دینى آمده وگرنه تفریحات سالم منحصر به این موارد نیست هر قوم و ملّتى متناسب بافرهنگ خویش از ورزش‌ها و تفریحاتى برخوردارند که اگر خلاف دستورات شرعى نباشند و گناهى در آن انجام نگیرد مورد تأیید اسلام نیز است.

4. دغدغه شما که دوری از لهو و غفلت است ارزشمند است و البته باید توجه داشت که تفریح به تجمل و فخرفروشی نکشد و ورزش‌های لاکچری و تفریحات لاکچری ترویج نشود. مثال‌هایی وجود دارد که نیاز به پول زیاد ندارد یا به‌اصطلاح رایج عرفی لاکچری نیست مانند شنا یا شوخی یا سفرهای درون‌شهری و پیک ‌نیک و... ولی چون تفریحات سالم و حلال زیاد است و در طول زمان‌ها تغییر می‌کند می‌توان گفت تفریحاتی که دارای ویژگی‌های زیر باشد مجاز است:
الف:  در راستای فرآیند تکامل و رشد شخصیت اسلامی و انسانی
ب:  نشاط‌آور.
ج: در چارچوب قوانین شرع (واجب، حرام، مباح، مکروه و مستحب)
د: متعادل (نه افراط، نه تفریط).
و: دارای فواید عقلی، جسمی و روحی.
ه:  جلوگیری از خفت و سبکی عقل (توجه به عقل و تفکر در نظام اسلام) مثل پرهیز از شرب خمر، پرهیز از گوش دادن به موسیقی مبتذل، عدم مصرف مواد مخدر و... .
ی: دوری از آزار و اذیت دیگران (تحقیر، مسخره کردن، همسایه و مردم‌آزاری و ...).

نتیجه
تفریح یک نیاز اصیل و لازم و مفید در همه انسان‌هاست. در آیات و روایت تفریح تأییدشده است منتهای دارای دو شرط است. اول اینکه بدون اندیشه و تعالی و رشد نباشد و دوم اینکه انسان را به گناه و آلودگی و تباهی نکشاند. تفریحات زیادی مانند اسب سواری، تیراندازی، شنا، پیک نیک، شوخی، مسافرت و... وجود دارد. ولی از آنجا که در هر عصری تفریحات جدیدی به میان می‌آید به‌صورت خلاصه می‌توان گفت تفریحاتی که در راستای تکامل روحی  و بدون غفلت و نشاط‌آور و به دور از تباهی  و گناه و آزار و اذیت دیگران باشد مجاز است و دیگر لهو نخواهد بود.

 

 

منابع برای مطالعه بیشتر
-جایگاه شادی و نشاط و تفریح سالم جوانان از دیدگاه اسلام، مریم عسکری، صدیقه نبوی زاده.
-موسیقی و تفریح در اسلام، محمدحسین بهشتی.
-تفریحات سالم از دیدگاه اسلام، حسن جهانی فرد لنگرودی.
-زندگی اجتماعی از دیدگاه اسلام، احمد شلبی ترجمه: سید محمود اسداللهی.
-نیازهای جوانان، احمد صادقی اردستانی.

 پی‌نوشت‌ها:
1. سوره یوسف، آیه 12.
2. سوره آل‌عمران، آیه 137؛ سوره انعام، آیه 11؛ سوره نمل، آیه 36.
3. سوره سبأ، آیه 17 - 18.
4. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، 1370، ج 9، ص 336.
5. سید رضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 545، حکمت 390.
6. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 75، ص 346.
7. همان، ج 100، ص 190.

داشتن اعتدال در کار و عدم افراط و تفریط، نیازمند وجود برخی مقدمات است که اگر آن ها رعایت شود می توان گفت که خودبخود اعتدال در کارها رعایت خواهد شد.
معنای «رعایت اعتدال در کار خیر»

پرسش:
اعتدال در انجام کارهای خیر (مثل روایت نبوی «خیرالامور اوسطها») به چه معناست؟ از کجا بفهمیم که مثلاً در کمک به فقیران یا اهتمام به مشکلات مردم، اعتدال داریم نه تفریط و افراط؟
 

پاسخ:
اعتدال و میانه‌روی، همان‌گونه که از نامش پیداست، به معنای پیمودن و گزینش راه میانه و وسط و عدم تمایل به دو طرف افراط و تفریط است. قرآن و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم نیز علاوه بر رعایت اعتدال در تمامی رفتار و اعمالشان همواره مردم را به این مهم می‌خواند. برای دانستن حدود و راه تشخیص اعتدال باید نکاتی را تقدیم کنیم:

1. اسلام به اعتدال توصیه نموده و خداوند ما را امت میانه‌رو قرار داده است «و این‌چنین شما را امت میانه‌رو قرار دادیم تا بر مردم شاهد باشید». (1) ولخرجی همان تبذیر و گاهی اوقات هم اسراف است که قرآن کریم به‌شدت نهی نموده. اسراف خطا در نحوه‌ی مصرف است و تبذیر خطا در موضوع مصرف. اسراف زیاده‌روی است و تبذیر ولخرجی و بیهوده خرج کردن. خداوند ولخرج‌ها را شبیه شیاطین خوانده است. ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا﴾. «ولخرج‌ها شبیه شیاطین‌اند و شیطان در برابر خدای خویش کفر پیشه است». (2) در روایات هم این موضوع به‌شدت نهی شده است و درباره ولخرجی از حضرت علی علیه‌السلام چنین آمده است: «بخشنده باش اما ولخرج مباش؛ و صرفه‌جو باش، لیکن خسیس مباش». (3) سیره رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم در همه وجوه، سیره‌ای معتدل بود. همان طوری که حضرت علی علیه‌السلام در مورد آن حضرت فرموده است: «سیرته القصد»؛ «رسول خدا، سیره و رفتارش میانه و معتدل بود». (4) متأسفانه، بیشتر افراد و بسیاری از جوامع، در حیات خود فاقد این اصل بوده و هستند. ازاین‌رو، یا به دامن افراط افتاده و یا در تفریط غلتیده‌اند و از مسیر صحیح و طریق کمال و هدایت خارج شده‌اند. ریشه بسیاری از انحرافات فردی و اجتماعی را می‌توان در عدم رعایت اصل اعتدال جست.

2. مهم‌ترین مسئله برای شناخت حد اعتدال، شناخت ضوابط و قوانین شریعت و دین و افزایش شناخت و معرفت است. اگر کسی بداند وظایفش به‌صورت کامل چیست دیگر وظیفه‌ای را به خاطر افراط و تفریط از بین نمی‌برد. مثلاً کسی که می‌داند باید برای خانواده نفقه واجب کنار بگذارد دیگر همه اموالش را صدقه نمی‌دهد. کسی که می‌داند باید به خانواده‌اش رسیدگی کند بین کمک به مردم و خانواده می‌تواند تعادل ایجاد کند؛ بنابراین اولین وظیفه و راه برای شناخت حد اعتدال، افزایش شناخت نسبت به وظایف و حقوق است. اگر کسی این معرفت را پیدا کند، در رعایت اعتدال موفق‌تر است.

3. داشتن هدف‌های عالی و برنامه مشخص برای زندگی یکی دیگر از راه‌های رعایت اعتدال است. باید در موضوعات مختلف مانند عبادت، علم، ورزش، اقتصاد و... اهداف در دسترس و عالی داشته باشد و برای رسیدن به آن‌ها برنامه‌ریزی کند. این برنامه‌ریزی یعنی همان رعایت اعتدال. برنامه‌ریزی شما را به اعتدال می‌رساند. به همین دلیل اهل‌بیت زیاد توصیه به برنامه‌ریزی کردند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «براى مؤمن (در شبانه روز) سه وقت است، زمانى براى (نیایش) و مناجات با پروردگارش و زمانى براى تأمین معاش زندگى‏اش و زمانى براى واداشتن نفس به لذّت‏هایى که حلال و مایه زیبایى است. خردمند را نشاید جز آنکه در پى سه چیز حرکت کند: (کسب حلال) براى تأمین زندگى، یا گام نهادن در راه آخرت، یا به دست آوردن لذّت‏هاى (حلال و) غیر حرام». (5)

نتیجه
اعتدال و میانه‌روی، همان‌گونه که از نامش پیداست، به معنای پیمودن و گزینش راه میانه و وسط و عدم تمایل به دو طرف افراط و تفریط مورد سفارش مؤکد اسلام و قرآن است و سیره اهل‌بیت در همه امور رعایت اعتدال بوده است. شناخت قوانین و ضوابط شرعی و معارف اسلامی اولین و مهم‌ترین راه برای اجرای اعتدال در همه امور است. کسی که وظایفش را می‌شناسد تلاش می‌کند به همه آن‌ها برسد و یکی را فدای دیگری نکند و افراط یا تفریط نکند. 
دومین راه برای رعایت اعتدال داشتن اهداف عالی و برنامه‌ریزی در همه امور است. برنامه‌ریزی انسان را مستقیم به‌ اعتدال می‌رساند.

منابع بیشتر برای مطالعه
-اعتدال، جواد محدثی.
-زندگی در آیینه اعتدال، مجتبی فرجی.
-نکته‌های قرآنی درباره اعتدال و میانه‌روی، عباسعلی کامرانیان.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره بقره، آیه 143.
2. سوره اسراء، آیه 27.
3. سید رضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه، قم، هجرت، چاپ اول، 1414 ق، ص 474.
4. همان، ص 139.
5. سید رضی، پیشین، حکمت 390.
 

«اربعین کلیمی» ماه «ذی‌القعده» و ده روز ابتدایی «ذی‌الحجه» هست که حضرت موسی علیه‌السلام در این مدت در کوه طور به مناجات خداوند پرداخت و تورات را دریافت نمود.
چله کلیمی

پرسش:

چله کلیمی چیست و آیا از نظر اسلامی و اخلاقی، اعتبار دارد یا نه؟ چه آدابی دارد و چه اعمالی باید انجام داد؟

پاسخ:

مقدمه:

در میان اوقات سال، زمان‌های خاصی وجود دارد که دارای ارزش و شرافت ویژه‌ای می‌باشند و این ارزش و اعتبار به جهت اتفاقات خاصی است که در این ایام رخ داده است و چنین اوقاتی هدیه‌ای است از جانب حضرت حق به انسان‌ها تا بتوانند با بهره‌گیری از این ایام، از جهت معنوی رشد کنند. چنانچه پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم می‌فرمایند: «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ‏ دَهْرِکُمْ‏ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَه (1) در ایام زندگی شما، اوقات و فرصت‌های مناسبی را خداوند در اختیارتان قرار می‌دهد، بکوشید از آن فرصت‌ها استفاده کنید» یکی از این ایام، «اربعین کلیمی» هست.

بعد از این مقدمه پاسخ را در قالب چند نکته بیان می‌کنیم:

الف: «اربعین کلیمی» یا «اربعین موسوی» در اصطلاح به سی روز ماه «ذی‌القعده» به علاوه ده روز اوّل «ذی‌الحجه» گفته می‌شود که طبق آموزه‌های دینی این چهل روز دوره عبادت حضرت موسی کلیم‌الله در خلوت و مناجات خود با خداوند در کوه طور بوده و پس از این چهل روز، خداوند تورات را بر آن حضرت نازل نمود (2) و چون حضرت موسی علیه‌السلام در این چهل روز به مناجات با حق‌تعالی مشغول بود، این ایام را «اربعین موسوی» می‌نامند، (3) و چون لقب حضرت موسی علیه‌السلام، «کلیم‌الله» هست، از این ایام به «اربعین کلیمی» نیز یاد می‌شود. (4)

ب: خداوند متعال در کتاب کریم خود گاه اجمالاً به این اربعین اشاره می‌فرماید: «وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِینَ لَیْلَه (5) و (یاد آورید) موقعی که با موسی چهل شب وعده نهادیم» و گاه تفصیلاً آن را مطرح می‌کند: «وَ واعَدْنا مُوسى‌ ثَلاثینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَهً وَ قالَ مُوسى‌ لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی‌ فی‌ قَوْمی‌ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ (6) و ما با موسی سی شب وعده قرار دادیم و ده شب دیگر بر آن افزودیم تا آن‌که زمان وعده پروردگارش به چهل شب تکمیل شد».

ج: اصل چله گرفتن –نه کیفیت و گونه‌های آن- یکی از روش‌هایی است که ریشه در شریعت و آموزه‌های دینی دارد و بر اساس روایات و تجربه اهل معنی تأثیری خاص بر وصول انسان به کمالات معنوی می‌گذارد، چنانچه امام باقر علیه‌السلام می‌فرمایند: «مَا أَخْلَصَ الْعَبْدُ الْإِیمَانَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یوْماً أَوْ قَالَ مَا أَجْمَلَ عَبْدٌ ذِکْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یوْماً إِلَّا زَهَّدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الدُّنْیا وَ بَصَّرَهُ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا فَأَثْبَتَ الْحِکْمَهَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَه (7) هیچ بنده‌ای ایمان خود به خدا را در چهل روز خالص نگرداند، مگر آن که پروردگار، او را به دنیا کم توجه کرده و دردها و درمان‌ها را نشانش خواهد داد. سپس، حکمت در قلب او استوار شده و زبان خود را نیز به حکمت خواهد گشود».

بنابراین انسان طبق چنین توصیه‌هایی که در شریعت آمده مجاز است در هر دوره‌ای از زمان که حال او اقتضاء کند اربعینی را شروع نماید و چه بهتر که آن را در دوره‌ای قرار دهد که هم در روایات به فضیلت و خصوصیت آن اشاره شده و هم اهل معنی بر عظمت آن متفق می‌باشند و یکی از این دوره‌های خاص، ماه «ذی‌القعده» و ده روز اول «ذی الحجّه» هست.

ج: نسبت به آداب و اعمال این اربعین باید دانست که «اربعین کلیمی» در ماه‌های حرام (ذی‌القعده و ذی‌الحجه) واقع شده است و ماه‌های حرام از زمان اعراب جاهلیت دارای قداست خاصی بودند و قاعده بر آن بود که در ماه‌های حرام جنگ را کنار می‌گذاشتند و حرمت ماه را نگه می‌داشتند و به مسائل داخلی خودشان رسیدگی می‌کردند. بر همین اساس مرحوم سید بن طاوس (رحمه‌الله علیه) با دقتی که در نگاه به قرآن و روایات دارد، در این باره می‌فرماید: «چه خوب است که انسان نیز در ایام ماه‌های حرام، حرمت حدود الهی را حفظ کند و با ورود به محدوده محرمات، به خداوند اعلان جنگ ندهد»، (8) و لذا اصلی‌ترین آداب در این ایام، مراقبه بر ترک محرمات و امتثال فرامین الهی در همه لحظات است تا همان طوری که حضرت موسی علیه‌السلام در این مدت به عبادت خدا پرداخت و شایسته دریافت «تورات» از حضرت حق گردید؛ انسان نیز از اول ماه «ذی‌القعده» تا پایان دهه اول «ذی‌الحجه» مراقبه نسبت به اعمال و رفتار خود داشته باشد تا شایسته درک فیوضات الهی گردد.

مرحوم حسن‌زاده آملی (رحمه‌الله علیه) نیز در این زمینه می‌فرمودند: «اى عزیز، بعد از آن‌که فرعون هلاک شد حق (تعالى) با کلیمش علیه‌السلام بناى مواعده گذاشت، قوله (سبحانه): وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ. وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ...تا فرعون نفس را نکشتى از اربعین‏ کلیمى‏ لوحى بر موسى روح لائح نخواهد شد». (9)

همچنین می‌توان برنامه‌هایی چون انجام اعمال مستحبی مثل «نماز شب»، «نوافل روزانه» و ذکر «استغفار»، «صلوات» و... را در برنامه اربعینی خویش داشت.

البته در آموزه‌های دینی اعمال دیگری در روزهای خاصی از این ایام توصیه شده که به برخی از آنان اشاره می‌شود:

1- نماز توبه در روز یکشنبه «ذی‌القعده» که برای خواندن این نماز لازم است انسان در یکی از یکشنبه‌های ماه «ذی‌القعده» غسل کرده و برای نماز وضو بگیرد و سپس دو نماز دو رکعتی مانند نماز صبح به نیت نماز یکشنبه ماه ذی‌القعده به‌ جا آورد که در هر رکعت، یک ‌بار سوره حمد و سه بار سوره توحید و یک ‌بار سوره ناس و یک‌بار سوره فلق خوانده می‌شود و پس از پایان چهار رکعت، هفتاد بار استغفار کرده (گفتن ذکری مانند استغفرالله و اَتوبُ إلیه) و آنگاه یک‌بار ذکر «لاحول و لا قوه الا بالله» را بگوید و در پایان این دعا را بخواند:

«یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ».

 پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم می‌فرمایند: مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ أُمَّتِی فَعَلَ هَذَا إِلَّا نُودِیَ مِنَ السَّمَاءِ یَا عَبْدَ اللَّههِ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَإِنَّکَ مَقْبُولُ التَّوْبَهِ مَغْفُورُ الذَّنْبِ وَ یُنَادِی مَلَکٌ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ أَیُّهَا الْعَببْدُ بُورِکَ عَلَیْکَ وَ عَلَى أَهْلِکَ وَ ذُرِّیَّتِکَ ... وَ یُنَادِی مَلَکٌ آخَرُ أَیُّهَا الْعَبْدُ تَمُوتُ عَلَى الْإِیمَانِ وَ لَا أَسْللِبُ مِنْکَ الدِّینَ وَ یُفْسَحُ فِی قَبْرِکَ وَ یُنَوَّرُ فِیهِ وَ یُنَادِی مُنَادٍ آخَرُ أَیُّهَا الْعَبْدُ یَرْضَى أَبَوَاکَ وَ إِنْ کَانَا سَاخِطَیْنِ ... وَ أَنْتَ فِی سَعَهٍ مِنَ الرِّزْقِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ یُنَادِی جَبْرَئِیلُ علیه السلام أَنَا الَّذِی آتِیکَ مَعَ مَلَکِ الْمَوْتِ (علیه السلام) أَنْ یَرْفُقَ بِکَ وَ لَا یَخْدِشَکَ أَثَرُ الْمَوْتِ إِنَّمَا تَخْرُجُ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِکَ سَلًّا [سَلَاماً] (10) هر کس از امت من این اعمال را انجام دهد، از آسمان ندا می‌رسد، ای بنده خدا توبه‌ات قبول شده و گناهانت بخشیده شده است، اعمالت را دوباره آغاز کن. فرشته‌ای از عرش ندا می‌کند: ای بنده خدا این بشارت بر تو و بر اهل و عیالت و بر ذریه ات مبارک باد... و فرشته‌ای دیگر ندا می‌کند: ای بنده خدا، بشارتت باد که با ایمان از دنیا خواهی رفت و دینت از تو گرفته نخواهد شد و قبرت وسیع و نورانی خواهد شد و فرشته‌ای دیگر می‌گوید: ای بنده خدا، پدر و مادرت از تو راضی خواهند شد، حتی اگر تا حال از تو راضی نبوده‌اند ... و تو در دنیا و آخرت وسعت در رزق و روزی خواهی یافت و جبرئیل علیه‌السلام ندا می‌کند:

من به همراه ملک‌الموت علیه‌السلام خواهم آمد تا وقت جان گرفتن با تو مدارا کند و سختی جان کندن را حس نکنی و روح از بدنت به آسانی جدا شود.

2- ده روز اول ماه ذی الحجّه از شریف‌ترین اوقات سال است، چنانچه پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم می‌فرمایند: «مَا مِنْ‏ أَیَّامٍ‏ الْعَمَلُ‏ الصَّالِحُ‏ فِیهَا أَحَبُ‏ إِلَى‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَیَّامِ الْعَشْرِ- یَعْنِی عَشْرَ ذِی الْحِجَّه؛ (11) هیچ روزی نیست که به ‌جا آوردن عمل صالح در آن نزد خداوند محبوب‌تر از روزهای ده‌گانه (دهه ذی‌الحجه) باشد». بر همین اساس یکی از نمازهایی که در این ایام توصیه شده نماز دهه اول «ذی‌الحجه» است که در ده شب اول این ماه بین نماز مغرب و عشاء خوانده می‌شود. این نماز دو رکعت است. در هر رکعت بعد از سوره حمد و سوره اخلاص، آیه 142 اعراف خوانده می‌شود که بر پایه روایتی، امام باقر علیه‌السلام به فرزندش امام صادق علیه‌السلام سفارش کرده که این نماز را در دهه اول ذی‌الحجه ترک نکند، چرا که اگر آن را در این دهه بخواند در ثواب حاجیان شریک خواهد بود، هرچند که به حج نرفته باشد. (12)

 این روایت به روشنی نشان می‌دهد این ایام که اتمام اربعین حضرت موسی علیه‌السلام است مخصوص به آن حضرت نبوده است، بلکه ایامی است برای کسب فیض برای همه مؤمنین.

نتیجه:

«اربعین کلیمی» ماه «ذی‌القعده» و ده روز ابتدایی «ذی‌الحجه» هست که حضرت موسی علیه‌السلام در این مدت در کوه طور به مناجات خداوند پرداخت و تورات را دریافت نمود، از این‌رو اهل معرفت نیز در این ایام به مراقبه نسبت به اعمال و رفتار خویش می‌پردازند تا شایسته درک فیوضات الهی گردند البته روایت خاصی درباره این موضوع وارد نشده است.

کلید­واژه:

اربعین کلیمی، اربعین موسوی، چهل، مراقبه

منابع جهت مطالعه:

1. اسرار اربعین موسوی علیه‌السلام؛ ادب حضور (دفتر چهارم)، محمدتقی فیاض بخش.

2. تذکره المتقین، محمد بهاری.

3. دانشنامه علامه طهرانی، محمدحسین طهرانی.

پی‌نوشت‌ها:

1. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار (ط- بیروت)، دار إحیاء التراث العربی‏، بیروت‏،1403 ق‏، ج 68، ص 221.

2. قمى، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی‏، دارالکتاب‏، قم‏،1404 ق‏، ج 1، ص 47.

3. سمنانی، علاءالدوله، مصنفات فارسى سمنانى‏، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى‏، تهران‏،1383، ص 256.

4. حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه‏، بوستان کتاب‏، قم‏،1381، ج 1، ص 243.

5. سوره بقره، آیه 51.

6. سوره اعراف، آیه 142.

7. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، (ط- الإسلامیه)، دارالکتب الإسلامیه، تهران‏،1407 ق‏، ج 2، ص 16.

8. ابن طاووس، على بن موسى‏، إقبال الأعمال (ط- القدیمه)، دارالکتب الإسلامیه‏، تهران‏،1409 ق‏، ج 2، ص 627.

9. حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه‏، بوستان کتاب‏، قم‏،1381، ج 5، ص 266.

10. نورى، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم‏،1408 ق، ج 1، ص 396.

11. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام،1409 ق، ج 11، ص 273.

12. ابن طاووس، على بن موسى‏، إقبال الأعمال (ط- القدیمه)، دارالکتب الإسلامیه‏، تهران، ‏1409 ق‏، ج 1، ص 317.

اگر انسان بخواهد در جهان مادي و خاکي دنيوي وجود داشته و کاري انجام دهد، لازم است که از بدن مادي و جسم خاکي بهره مند باشد تا به اهداف کمالي خود دست يابد.

پرسش: 
پاداش کم خوابي کم خوري کم گويي در توصیه های دینی و اخلاقی چگونه آمده است؟
 

پاسخ: 
مقدمه
هر کسي دوست دارد تا در دنيا در صحت و سلامتي جسم و روح زندگي کند و از بيماري در امان باشد. از نظر آموزه هاي ديني صحت و سلامت تن و روح و روان شرط عبادت و دستيابي به کمالات والاي انساني است؛ زيرا تن رنجور ناتوان از انجام واجبات و عباداتي است که انسان را به کمال مي رساند. 
 پاسخ تفصيلي:
انسان موجودي مرکب از جسم و روح است. روان که به زبان عربي به نفس تعبير مي شود، همان روح و جان مجردي است که در ماده دميده مي شود.
نفس و روان آدمي چنانکه خداوند در آيه  ی ی سوره مومنون مي فرمايد در پيدايش خود نيازمند بدن است؛ و انسان اگر بخواهد در جهان مادي و خاکي دنيوي وجود داشته و کاري انجام دهد، لازم است که از بدن مادي و جسم خاکي بهره مند باشد و اگر اين بدن در صحت وسلامت کامل نباشد، نفس و روان آدمي هم نمي تواند به اهداف کمالي خود دست يابد. بر اساس قاعده معروف «من فقد حسا فقد فقد علما؛ هر کسي حسي را از دست دهد، به تحقيق علمي را از دست داده است» هر عضوي از اعضاي بدن آدمي نقشي در کمال يابي دارد که ديگر اعضا نمي توانند جايگزين واقعي و کامل آن عضو مفقود و ناقص باشند.
از آيات قرآن به دست مي آيد که هر گاه به دلايل و عوامل عارضي و تغيير شرايط بدني مانند نقص و بيماري، انسان ناتوان از درک و فهم حقايق باشد و نتواند به معرفت صحيح دست يابد.(1) 
البته اين عذر شرعي از سوي خداوند پذيرفته مي شود، اما بايد دانست به همان ميزان از رسيدن به کمالات باز مي ماند. انسان بيمار نمي تواند روزه بگيرد و نماز بخواند يا به تمام و کمال اين اعمال عبادي را انجام دهد؛ و عذرش هم پذيرفته است اما در عين حال انجام صحيح و تمام هر عمل عبادي نقش بر روان و جان آدمي مي زند که هويت او را براي آخرت مي سازد. در حقيقت صقحه وجود هر فردي با هر فکر و عملي نقش برجسته اي مي گيرد و اندک اندک ماهيت و هويت او را تغيير مي دهد. اين گونه است که در مسير سقوط يا صعود قرار مي گيرد.  
اسلام به بهداشت جسم و روح بسيار اهميت مي دهد؛ زيرا تن نه تنها مرکب رهوار روان بلکه عامل تکامل و تطور آن است. از همين رو تن و روان در يکديگر تاثير متقابل دارند و صحت و سلامت هر يک در آن ديگري نيز تاثير گذاشته و به همان منوال بيماري و ناخوشي هر يک در ديگري تاثيرگذار است.
لذا در اسلام براي سلامتي جسم مراعات اعتدال (يعني اندازه خوابي و اندازه خوري ) صحيح است. و کم خوري و کم خوابي و اينها صحيح نمي باشد. همانطور که پرخوري و خواب زياد نيز  صحيح نيست. 
 اعتدال يعنى ميانه روى صحيح، و حد وسط در امور که نه در آن زياده روى باشد و نه کاستى، به تعبير امروز استاندارد هر چيزى همان حد اعتدال آن چيز است، مثلاً يک انسان بر اساس موازين پزشکى بايد شبانه روزى يک کيلو غذا بخورد، حال اگر بيشتر بخورد به راه افراط و اسراف رفته، و اگر کمتر بخورد، راه تفريط و کمبود را پيموده است، حد اعتدال و استاندارد او همان يک کيلو است. از اين رو اعتدال، خصلتى هماهنگ با مزاج و ساختار وجودى انسان سالم است، و در مقابل آن راه افراط و تفريط، راهى انحرافى از صراط مستقيم و ناهماهنگ با شاکله و ساختار انسان است. در قرآن مى‏خوانيم: «و کَذلِکَ جَعَلناکُم اُمَّةً وَسَطاً؛ همان گونه (که قبله شما يک قبله ميانه بين شرق و غرب است) شما را نيز امّت ميانه‏اى قرار داديم.»(2) 
همچنين حضرت علي(ع) در اين باره مي فرمايند: «لاتَرَى الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرَّطاً؛(3)هميشه انسان نادان، يا افراط گر و يا تفريط کننده است.» 
نه چندان بخور کز دهانت برآيد
نه چندان که از ضعف جانت بر آيد
اما در باره کم گويي بر اساس آيات و روايات آفت بسياري از مشکلات به ويژه براي روان آدمي دانسته اند. انسان پرگو دچار بيهوده گويي و ياوه گويي و دروغ و غيبت و تهمت و ديگر گناهان زباني مي شود.
البته لازم به ذکر است اگر سخن زياد در مسير حق و براي بيان حق و حقيقت باشد ارزشمند مي باشد  لذا هيچ عبادتي نزد خداوند برتر از سخن حق نيست ، چنانکه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله ) دراين باره مي فرمايند:
« رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : أفضَلُ الجِهادُ كَلِمَةُ عَدلٍ عِندَ إمامٍ جائرٍ ، أفضَلُ الجِهادِ كَلِمَةُ حُكمٍ عِندَ إمامٍ جائرٍ؛ (4)  پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : برترين جهاد، سخن عادلانه در برابر پيشوايى ستمگر است. برترين جهاد سخن حق در برابر پيشواى ستمگر است. »
همچنين سخن اگر چه اندک ودر مسير باطل باشد مذموم مي باشد لذا هيچ گناهي بالاتر از سخن باطل نمي باشد. اين را هم بايد توجه داشت ، همان طور که بيشتر گناهان با زبان انجام مي شود قسمت مهمي از عبادات و اعمال نيک از قبيل ذکر خدا، ارشاد مردم ، تعليم و تربيت ، امر به معروف و نهي از منکر و جهاد نيز، با سخن گفتن و زبان انجام مي شود. از همين رو امام صادق(ع) مي فرمايد: «کلام في حق خير من سکوت علي باطل؛ سخن گفتن درباره حق، از سکوتي بر باطل بهتر است» (5)
البته کم گويي زماني فضيلت و خوي نيکوست که انسان با سکوت خويش به تفکر و تدبر در آيات آفاق و انفس بپردازد که اين تفکر شکوفايي و کمال انسان خواهد شد و نتيجه اش رضايت الهي و بهشت ابدي است. از همين رو امام علي (ع) مي فرمايد: إن المومن... إذا سکت فکر... و المنافق إذا سکت سها؛ سکوت مومن تفکر و سکوت منافق غفلت است.(6)
نتيجه:
اگر انسان بخواهد در جهان مادي و خاکي دنيوي وجود داشته و کاري انجام دهد، لازم است که از بدن مادي و جسم خاکي بهره مند باشد و اگر اين بدن در صحت وسلامت کامل نباشد، نفس و روان آدمي هم نمي تواند به اهداف کمالي خود دست يابد.  زيرا تن نه تنها مرکب رهوار روان بلکه عامل تکامل و تطور آن است. از همين رو تن و روان در يکديگر تاثير متقابل دارند و صحت و سلامت هر يک در آن ديگري نيز تاثيرگذار است. و جسم سالم هم در گرو اعتدال و ميانه روي در خوردن و خوابيدن است و کم خوري و کم خوابي همانند پر خوري و خواب زياد نهي شده است. همچنين کم گويي به خودي خود داراي ارزش نمي باشد چون سخن زياد اگر در مسير حق باشد ارزشمند است و همچنين اگر سخني در مسير باطل باشد اگر چه اندک و کم هم باشد باطل مي باشد و موجب پيدايش بسياري از گناهان مانند دروغ و غيبت و تهمت و ... است. 
کليدواژه: کم خوابي، کم خوري، کم گويي، قساوت قلب، سلامتي جسم، سلامت روح
پي نوشت ها:
1.    نساء، آيه  ی ی؛ انعام، آيه  ی ی؛ نحل، آيه  ی ی ی. 
2.سوره بقره، آيه 143.
3.شيخ رضي، نهج البلاغه، حکمت 70
4. متقي هندي، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، محقق: بكري حياني - صفوة السقا، چاپ پنجم، مؤسسة، 1401هـ/1981م ، ج3، ص78، ح 5576؛ محمدي ري شهري، محمد، مترجم: شيخي، حميد رضا، قم، موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، 1389، ج7، ص330، ح12840؛ 
5. صدوق، محمد بن علي، کتاب من لايحضره الفقيه، تصحيح: علي اکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم،  ی ی ی یق، ج  ی، ص  ی ی ی.
6.حراني، ابن‌شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلي‌اللّه عليهم، چاپ علي‌اکبر غفاري، قم،  ی ی ی یش. ص ی ی ی.
براي مطالعه در خصوص مباحث اخلاقي مي توانيد از کتاب هاي ذيل استفاده کنيد:
کتاب معراج السعاده تأليف ملا احمد نراقي
جامع السعادات، ملا محمدمهدي نراقي،
 

چگونگی تشخیص اسراف
اسراف در منابع دینی هرگونه تجاوز از حدّ اعتدال و گرایش به‌افراط یا تفریط را در برمی‌گیرد

پرسش:

چگونه حد اسراف را تشخیص دهیم؟ گاهی بین تشخیص افراد مومن هم اختلاف دیده می شود؟

پاسخ:

مقدمه:

اسراف در منابع دینی هرگونه تجاوز از حدّ اعتدال و گرایش به‌افراط یا تفریط را در برمی‌گیرد. (1) مفهوم «حدّ وسط» که دو طرف آن، افراط‌وتفریط است، مفهومی نسبی است که به اختلاف اشخاص، زمان و مکان فرق می‌کند. از کلمات فقها برمی‌آید هر کاری که غرض عقلایی به آن تعلّق گرفته باشد اسراف نیست؛ به این معنا که خروج از حدّ اعتدال در آن جا مصداق پیدا نمی‌کند (2) و آنچه ازنظر عقلا، هزینه کردن مال در موارد ناشایست است نیز مصداق اسراف خواهد بود؛ بنابراین اسراف در لغت به معنای تجاوز کردن و از حدّ گذشتن در هر کاری است که انسان انجام می‌دهد و در اصطلاح علم اخلاق هرگونه زیاده‌روی در کمیت، کیفیت، بیهوده گرایی، اتلاف و مانند آن را شامل می‌شود و اصل در اسراف تجاوز از حدّ است. با توجه به این تعریف مطالبی خدمت تان عرض می‌کنیم:

متن اصلی:

  1. با توجه به معنا و تعریف اسراف، مصادیق اسراف نسبت به افراد مختلف و متناسب با وضعیت مالی، شأن و اعتبار، موقعیت اجتماعی و نیت آن‌ها متفاوت است و نمی‌توان حدومرز مشخصی را برای آن تعیین نمود. به تعبیر دیگر چون حد و حدود افراد متناسب با موقعیت و شرایط آن‌ها متفاوت است تجاوز از حد که همان اسراف است موارد و مصادیق متعددی نسبت به آن‌ها دارد زیرا ممکن است هزینه کردن فلان مقدار از مال برای لباس مثلاً نسبت به شخصی که دارای فلان مقام و شخصیت در اجتماع است یا دارای فلان درآمد است، اسراف نباشد درحالی‌که نسبت به کسی که چنین نیست اسراف خواهد بود و هزینه کردن فلان مقدار مال نسبت به فقیر اسراف و نسبت به ثروتمند اسراف نیست، البته اشتباه نشود این‌طور نیست که ثروتمند هر نوع مخارجی در هر راهی که خواست بکند مانعی ندارد و صرف مال در عیاشی و هوسرانی برای او جایز است و چون دارایی دارد برای او اسراف نیست، بلکه حکم او شدیدتر و تکلیفش بیشتر است چراکه زیاده‌روی و هزینه کردن مال در مسکن، لباس، فرش، معیشت روزانه و لوازم زندگی، زیادتر ازآنچه لازم دارد و سزاوار شأن و لایق به حال او است، ممنوع و گناه است. از طرفی آنچه از مخارج ضروری و لایق به شأنش زیاد بیاورد، حق ندارد آن را ذخیره کند، بلکه باید خمس (یک‌پنجم) آن را به موارد معین برساند و اگر مورد وجوب زکات بوده، زکاتش را بدهد. اگر در ارحام و خویشانش فقیر و گرفتاری است واجب است به مقداری که ترک آن قطع رحم می‌شود، به آن‌ها کمک مالی کند.
  2. چنان‌که اسراف، نسبت به اشخاص فرق می‌کند همچنین به اعتبار زمان هم مختلف است زیرا ممکن است هزینه مقداری از مال برای معیشت نسبت به شخصی اسراف نباشد، درحالی‌که اگر سال قحطی و فقر عمومی پیش آید، هزینه کردن همین مقدار برای این شخص اسراف است و بر او واجب می‌شود که به کمتر از مقدار همیشگی روزگار بگذراند و بقیه را به دیگران که گرفتارند بدهد.
  3. به‌طورکلی اسراف سه قسم است که در همه و در جمیع حالات ممنوع است و اختصاص به شخص یا زمان یا جایی ندارد:

الف: ضایع کردن مال و بی‌فایده کردن آن هرچند آن مال کم باشد مانند هسته خرما را دور‌ انداختن، هنگامی‌که قابل‌استفاده باشد یا بقیه ظرف آب را ریختن درجایی که آب نایاب باشد یا لباسی که قابل‌استفاده خود یا دیگری است را پاره کردن یا دور‌ انداختن یا خوراکی را نگه‌داشتن و به دیگری ندادن تا اینکه خراب شود. روشن کردن لامپ در روشنایی آفتاب، دادن مال به دست دیوانه یا بچه‌ای که قدر آن را نمی‌داند و آن را تلف می‌کند و مانند این‌ها. حضرت صادق (علیه‌السلام) میوه نیم‌خورده‌ای را دیدند که از منزل ایشان بیرون‌ انداخته‌شده بود (مانند اناری که تمام‌دانه‌هایش را نخورند و دور‌ اندازند یا خربزه و هندوانه را که مقداری از مغزش باقی است دور‌ اندازند) پس آن حضرت خشمناک شد و فرمود: این چه‌کاری است که کردید اگر شما سیر شدید، بسیاری از مردم هستند که سیر نشدند پس به آن‌هایی که نیازمندند بدهید(3) و نیز روایت‌شده امام سجاد علیه‌السلام اگر می‌دید مقداری نان ولو اندک که به درد مورچه می‌خورد در منزلش دور انداخته‌شده است مسئولان و اهل منزل را به همان میزان جریمه می‌کرد (4) همچنین پوشیدن لباس فاخری که برای حفظ آبرو است درجایی که در معرض کثیف شدن و ضایع گردیدن است، نادرست می‌باشد (5) در همین روایت حضرت داشتن حتی 30 دست لباس را بی‌اشکال دانسته به شرطی که از آن‌ها استفاده بشود، بنابراین داشتن لباس زیاد اسراف نیست وقتی اسراف است که آن‌ها را ضایع کرده یا بی‌استفاده بگذاریم.

ب: هزینه کردن مال در آنچه به بدن ضرر برساند، ‌از خوردنی و آشامیدنی و غیر این‌ها مانند خوردن چیزی پس از سیری هرگاه مضر باشد. از طرفی هزینه کردن در آنچه برای بدن نافع و صلاح آن است اسراف نیست. در کتاب کافی نقل‌شده شخصی از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام) از آن حضرت پرسید: که درراه مکه گاه هست که می‌خواهیم احرام ببندیم و نوره بکشیم و سبوس آرد همراه نداریم که پس از نوره بر بدن بمالیم. به‌عوض سبوس، بدن را با آرد پاکیزه می‌کنیم و از این کار این‌قدر متأثر می‌شوم که خدا بهتر می‌داند. حضرت فرمود: آیا از ترس اسراف ناراحت می‌شوی؟ گفت: آری. فرمود: در چیزی که سبب اصلاح بدن باشد اسراف نیست. اسراف در چیزی است که باعث تلف مال شود و به بدن ضرر رساند (6).

ج: هزینه کردن مال در مواردی که شرعاً ممنوع است مانند خریدن شراب، آلات قمار، پول دادن به فاحشه، خواننده، رشوه دادن به مسئولان و در چیزی که ظلمی در بردارد. در چنین مواردی از دو جهت مخالفت امر خدا و معصیت است؛ یکی گناه بودن اصل عمل و دیگری اسراف بودن هزینه‌ای که می‌شود. در تفسیر عیاشی از عبدالرحمن بن حجاج روایت کرده که از حضرت صادق (علیه‌السلام) معنی آیه «لاتبذر تبذیرا» را پرسید. فرمود: کسی که در غیر طاعت خدا خرج می‌کند مبذر است و کسی که درراه خدا صرف می‌کند میانه‌رو است (7).

بنابراین ملاک این است که نعمت خدا ضایع نشود و دور ریخته نشود یا به بدن ضرر نزند یا از راه حرام و درراه حرام مصرف نشود.

نتیجه:

اگر بخواهیم مصادیق اسراف را تعیین کنیم باید همه جوانب را در نظر بگیریم مثلاً اگر در حدیثی، موردی خاص را از مصادیق اسراف برشمرده است، باید دید از چه زاویه‌ای این مورد را اسراف شمرده‌اند؟ زیرا برای اسراف بودنِ یک‌چیز، شرایط، مکان، زمان و موقعیت و مواردی دیگر باید مدنظر قرار بگیرد مثلاً اگر زیاد خوردن غذا، برای این باشد که غذا اسراف نشود و دورریز نداشته باشد، خودِ این امر، گاهی موجب اسراف جسم و تن می‌شود به این صورت که به خودمان ضرر می‌زنیم و باعث بیماری و کوتاهی عمر می‌شویم همچنین حد اسراف فرد ثروتمند و فقیر متفاوت است. ممکن است برای فرد ثروتمندی که موقعیت اجتماعی او ایجاب می‌کند چند نوع لباس داشته باشد اسراف نباشد؛ اما برای فرد فقیری که این موقعیت را ندارد و یک نوع لباس برای او کافی است اسراف باشد. ملاک این است که ضایع نشود و دور ریخته نشود یا به بدن ضرر نزند یا از راه حرام و درراه حرام مصرف نشود.

منابع برای مطالعه بیشتر:

  1. پژوهشی در اسراف اثر مهدی موسوی کاشمری.
  2. اسلام و مشکلات اقتصادی اثر سیدابوالاعلی مودودی.

کلیدواژه‌ها:

اسراف، ملاک، معیار اسراف، تبذیر، گناه.

پی‌نوشت‌ها:

  1. طبرسی، حسن بن فضل، تفسیر مجمع‌البیان، ترجمه مترجمان، فراهانی، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۰ ش، ج‌۴، ص‌۱۷۶.
  2. خویی، سید ابوالقاسم، مستند العروة (الصلاة)، موسسه نشر آثار آیت‌الله خویی، ج ۲، ص ۲۳۹.
  3. «أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى فَاكِهَةٍ قَدْ رُمِيَتْ مِنْ دَارِهِ لَمْ يُسْتَقْصَ أَكْلُهَا فَغَضِبَ وَ قَالَ مَا هَذَا إِنْ كُنْتُمْ شَبِعْتُمْ فَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَمْ يَشْبَعُوا فَأَطْعِمُوهُ مَنْ يَحْتَاجُ إِلَيْهِ.» مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 63، ص 432.
  4. همان.
  5. كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، دار الكتب إسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 6، ص 441.
  6. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، مؤسسه آل البيت علیهم‌السلام، قم، چاپ اول، 1409 ق، ج 21، ص 555.
  7. مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 72، ص 302.

فلسفه خداحافظی با آشنایان در هنگام سفر چیست؟
زائرانی كه قصد سفر دارند (خصوصا به اماكن مذهبی همچون حج)، از جهت اینكه از آیندۀ خود اطلاعی ندارند، وظایفی به دوش دارند، كه به برخی از آنها اشاره می كنیم:...

 فلسفه خداحافظی با آشنایان در هنگام سفر چیست؟ اگر بعضی از اقوام با مادر و پدر قهر باشند آیا فرزندان حتما باید از آن ها خداحافظی كنند در صورتی كه مادر و پدر نیایند؟ آیا با تمام كسانی كه میشناسیم باید خداحافظی كنیم؟ آیا خداحافظی كردن قبل از رفتن به عمره باعث تظاهر نمی شود یعنی اگر به هیچ یك از دوستان چیزی نگوییم بهتر نیست؟

زائر گرامي! بدان كه سفر بسيار مهمي را در پيش داري، به مهماني خداوند رهسپاري، پس براي اين مهماني بزرگ خود را مهيا ساز. روح را مصفا كن و هفته ها پيش از عزيمت با مراقبت هاي اخلاقي و مجاهدت و خودسازي، در تهذيب نفس بكوش تا شايسته چنين سفر روحاني و حرم كبريايي شوي. چشم و گوش و دست و زبان و قلب و قالب را از معاصي مصون بدار و از گناهان گذشته توبه و استغفار كن و به درگاه خدا تضرع نما كه لياقت درك محضرش را به تو عنايت كند. با تلاوت قرآن، دعا و توسل، عبادت و تهجد، تفكر و تأمل، مراقبه و محاسبه خود را از آلودگي ها پيراسته گردان و آرايش معنوي ده و در حفظ ظاهر و باطن بكوش و به صورت اسلامي و سيرت ايماني اهتمام ورز، تا شايستگي تشرف به بارگاه دوست و محضر محبوب را به دست آري و لايق زيارت بيت الله و قبر رسول الله و ائمه طاهرين(عليهم السلام)شوي و از عبادت خود لذت ببري و با عمل مقبول و سعي مشكور از سفر حج بازگردي.

زائر پيش از عزيمت به ديار وحي، به آمادگي هاي لازمِ مادي و معنوي نياز دارد كه بخشي از آنها در زمينه هاي روحي، اخلاقي، عرفاني و اقتصادي است و بخشي ديگر در فراگيري و اهتمام به انجام تكاليف شرعي و برخي در تداركات سفر.

زائرانی كه قصد سفر دارند (خصوصا به اماكن مذهبی همچون حج)، از جهت اینكه از آیندۀ خود اطلاعی ندارند، وظایفی به دوش دارند، كه به برخی از آنها اشاره می كنیم:

1) مسائل حقوقي مردم: زائر و مسافر بايد در پرداخت ديون مردم اهتمام ورزد و اگر مال او به حرام، ربا، رشوه، غصب، مظالم و حق الناس آلوده است، در حل و اصلاح آن بكوشد و با صاحبان حقوق، به نوعي مصالحه كند و آنان را راضي نمايد و به پيشگاه خداوند نيز توبه و استغفار كند.

امام صادق(ع) مي فرمايد: «وَاخْرُجْ مِنْ حُقُوق يَلْزَمُكَ مِنْ جهه الْمَخْلُوقين»(1)«حال كه عزم حج داري حقوقي را كه از ناحيه خلق بر ذمّه تو است ادا كن و از عهده آن بدر آي.»

2) مسائل اخلاقي: اگر زائر و مسافر با كسي كدورتي دارد و كساني از او ناراضي هستند و به دلايل اخلاقي در برابر ديگران مسؤول است، قبل از عزيمت در اصلاح اين مشكل همت گمارد. حقوق اخلاقي والدين، همسر، فرزندان، برادر و خواهر، اقوام و خويشاوندان، همسايگان، همكاران و ساير مردمان از اينگونه است. يا اگر از كسي غيبتي كرده يا تهمت و افترايي زده، يا كينه و عداوتي در دل داشته، خود را از آلودگي آن پاكيزه كند و از ذمّه آن بدر آورد; زيرا حقوق، منحصر به مسائل مالي نيست و مسائل اخلاقي و معاشرتي، اگر مهم تر نباشد، دست كم ندارد.

يكي از فلسفه هاي توديع و خداحافظي همين است كه در چنين لحظاتي كه زائر عزم سفر دارد، برخورد عاطفي او با افراد مي تواند كدورتها را برطرف سازد و گاه مي شود با يك ديدار و توديع و عذرخواهي، كوهي به كاهي بخشيده شود و صاحب حق درگذرد.

از نظر اسلام بی مهری نسبت به وابستگان در هیچ وضعی روا نیست. مردی خدمت امام صادق(ع)آمد و از بستگان خود شكایت نمود، حضرت به او فرمود:در عین حال به آنان نیكی كن! آیا تو هم میخواهی مثل آنان باشی و - با بی مهری -ارتباط خود را با آنها قطع كنی؟ اگر چنین كنی ،خدا نظر لطفش را از همه شما خواهد برداشت.(2)

در قرآن خطاب به مسلمانان آمده است:"ادفعْ بالتی هی أحسن فإذا الذی بینك و بینه عداوة كأنّه ولیٌ حمیم؛ بدی را با نیكی دفع كن، ناگاه خواهی دید كه همان كس كه میان تو و او دشمنی است گویی دوستی گرم و صمیمی است".(3)

رسول اكرم(ص) فرمود: می‏خواهید شما را از بهترین اخلاق دنیا و آخرت آگاه سازم؟ عفو از كسی كه به تو ستم كرده و پیوند با كسانی كه با تو قطع رابطه كرده‏ و نیكی به  كسی كه به تو بدی كرده و بخشش به آن كس كه تو را محروم كرده است.(4)

نكات پایانی:

1. تهذيب و تزكيه نفس از رذائل وتحلّي به فضائل در رهگذار حج، به طور گسترده اي در سخنان معصومين(ع) منعكس است; از جمله در كتاب مصباح الشريعه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «براي حج بگونه اي مهيا باش كه گويي ديگر اميد برگشتن نداري.» پس شایسته در این است كه نسبت به اقوام خود، بی تفاوت نباشید و از آنها حلالیت بطلبید و اگر حقوقی از آنها به گردن شماست، جبران كنید.

2. مسایل و مشكلات والدین با أقوام را با خودتان یكی ندانید و شما به وظایف خود عمل كنید، گرچه آنها به هیچ وجه حاضر به رابطه با شما نباشند. ولی توصیه می كنیم كه شما قدری در مورد بی ارزش بودن دنیا و گذر عمر برایشان صحبت كنید تا آنها هم به أقوام خود بی تفاوت نباشند.

3. در هنگام سفر، نیازی نیست كه از همۀ أقوام حلالیت بطلبید، بلكه با أفرادی كه بیشتر مأنوسید و معاشرت دارید، كفایت می كند؛ شاید اطلاع داشتن بعضی از افراد هم ضرورتی نداشته باشد. جملۀ حكیمانه ای معروف است:"استر ذهبك و ذهابك و مذهبك" دارایی و عقیده و رفت و آمد خود را بپوشان تا نسبت به اموری متهم نشوید.

4. خداحافظی و حلالیت طلبیدن قبل از رفتن به عمره باعث تظاهر نمی شود؛ زیرا همانطور كه بیان كردیم، فلسفۀ خداحافظی برای سفر، صرفا برای طهارت نفس و حلالیت گرفتن و پرداخت دیون می باشد و ارتباطی به تظاهر ندارد.

 

پی نوشت ها:

1.مصباح الشریعه، امام صادق(ع)، ص47، بیروت: موسسه أعلمی، 1400ه.ق.

2. علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 74، ص 131، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404 ه.ق .

3. فصلت (41) آیه 34.

4. علامه مجلسي، بحار الانوار ج 71، ص 399،  مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404 ه.ق .

من و خواهرم(۲۶ ساله) که ۵ سال از من بزرگتر است ۳ سال است که به یکی از کشورهای خارجی برای ادامه تحصیل آمده ایم. متاسفانه خواهرم از وقتی که به این کشور آمده، حجاب را کاملا کنار گذاشته و حتی به طور بسیار غیر اخلاقی و باز لباس می پوشد. نماز را نیز ترک کرده است. چند بار امر به معروف و نهی از منکر کردم ولی او از این کار من بسیار عصبانی شده و می خواهد که ما به او آزادی دهیم. لطفا مرا راهنمایی کنید که چگونه او را دوباره به راه راست هدایت کنیم و دست از بدحجابی بر دارد. اگر من او را (وقتی مثلا برای خرید) در بیرون از خانه همراهی کنم، آیا کار درستی است؟ ممنون می شوم از راهنمایی شما.

در آغاز لازم است از فكر و عمل ارزشمند شما تشكر كنيم و ارزش هدايت ديگران را از زبان روايات و احاديث برايتان بازگو كنيم. راهنمايى و ارشاد گمراهان آن قدر با ارزش است كه اگر همه آنچه را كه در كره زمين و در زير شعاع نور خورشيد قرار مي گيرد مال شما بود و همه را در راه خدا انفاق مي كردي چه اندازه ثواب داشت، ثواب هدايت يك نفر بيش تر از آن است. چنان كه پيامبر گرامى اسلام (ص)به على (ع)فرمود:« وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ يَهْدِ اللَّهُ عَلَى يَدِكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ (1)
اگر خداوند متعال به دست تو كسي را هدايت كند,براى تو بهتر است از آن چه خورشيد بر آن مى تابد ». امام موسى بن جعفر(ع) مي فرمايد: «هدايت كننده بندگان خدا از گمراهى, از هزارهزار(يك ميليون) عابد برتر و افضل است ».(2) از امام باقر(ع)نقل است: «هر كس ديگرى را هدايت كند و او را از ظلمت گناه و جهل نجات دهد, ثوابش از كسي كه هزار ركعت نماز در خانه خدا بخواند بيشتر است».(3) از امام حسين (ع)روايت شده است: «اگر كسى فردي از دوستان ما را هدايت كند و علوم ما را به او بياموزد,خداوند به ملائكه مى فرمايد: اى ملائكه ! به عدد هر حرفى كه به آن آموخته, هزاران قصر در بهشت به او عطا كنيد».(4)
پرسشگر گرامي: جهت روشن تر شدن حقيقت، پاسخ تان در قالب چند نكته بيان مي شود.
نكته اول: خواهرتان در شرايط سني و موقعيت اجتماعي خاصي قرار دارد. شرايطي كه براي راهنمايي وي بايد هم از « مهر و محبت و عواطف » بهره برد و هم از «عقل و استدلال» و هم از « تاريخ و تجربه» كمك گرفت. از اين رو اولين و مهم ترين وسيله براي راهنمايي وي اين است كه خود را به او نزديك كنيد، به گونه اي كه او احساس كند شما او را درك مي كنيد، و دلسوز او هستي. پس نسبت به گذشته به او مهر و محبت بيشتري داشته باشيد. او يك مسلمان و دوستدار ائمه (ع) است، منتهي ضعف اطلاعات ديني و مذهبي وي از يك سو، شرايط سني و بحران فعاليت هورمون هاي جنسي از سويي ديگر و وضعيت باز و اسف بار آن محيط و اجتماع از طرف سوم باعث شده كه تغيير و تحولاتي در روش و روحيه و عملكرد خواهرتان پديد آيد. بنا بر اين بايد به او كمك كرد تا راه درست فكر كردن و درست زندگي كردن را بياموزد.
**
نكته دوم: از سخت گيري و اشكال و ايراد گرفتن زياد بپرهيزيد كه تأثير منفي آن زيادتر خواهد بود. سعي كنيد از راه محبت و نزديك شدن به او ، سطح آگاهي و معرفت ديني او را تقويت كنيد. اگر كتاب و نوشته مناسبي پيدا كردي، با هم مطالعه كنيد، و يا جلسه و كانون يا مركز ديني مناسبي در دسترس باشد، با هم شركت كنيد. اين يك حقيقت است كه دين و احكام و مقررات ديني از جمله حجاب ، باعث سازش جان و تن ، و طهارت روح و سعادت انسان است. مهم آن است كه خواهر شما و يا هر دختري و مسلماني با مطالعه و تحقيق به اين حقيقت ناب برسد. وقتي كسي پايه اعتقادي و شناخت و معرفت خود را محكم و قوي كرد، و عشق به خدا و احكام الهي در دلش پيدا شد، و دانست كه همه سعادت و خوشبختي انسان در اطاعت از دستورات خدا نهفته است، چنان كه همه بدبختي ها و سيه روزي هاي وي نيز به خاطر دور شدن از خدا و فاصله گرفتن از احكام و دستورات نوراني قرآن و چهارده معصوم عليهم السلام مي باشد، دين خود را در هر وضعيت و شرايطي حفظ مي كند. وقتي انسان تاريخ را ورق مي زند، چه قدر زنان پاكدامن را مي بيند كه به دليل معرفت و اعتقاد قوي خود، توانستند با شجاعت و عشق و علاقه از دين و عفت و حجاب خود پاسداري نمايند ، و نام خود را در دفتر رستگاران و خوشبختان دنيا ثبت كنند.
نكته سوم: اين نكته را نيز هم خود بدانيد و هم به خواهر و ساير زنان و دختران تفهيم كنيد كه ذكر و ياد خدا در ميان ذكر كنندگان و پايبندي به احكام و دستورات خدا در ميان جمعيت و جامعه اي كه اكثريت مردم به آن عمل مي كنند، اگر چه ارزشمند است ،ولي هرگز با پايبندي به ارزش هاي ديني و اجراي احكام و دستورات خدا در ميان اجتماع و جوامعي كه از خدا غافلند و به دستوراتش بي توجهي مي كنند، قابل مقايسه نيست. دين داران حقيقي را بايد در زمان ها و مكان ها و اجتماعاتي شناخت كه به دين و قوانين ديني عمل نمي شود . از اين رو در احاديث فراواني ياد خدا و اجراي قوانين الهي - از جمله حجاب - در اجتماعي كه به دستورات خدا بي توجهي مي شود آن قدر ارزشمند شمرده شده كه ثواب ارزش آن با ارزشمند ترين كارها يعني جنگ و جهاد في سبيل الله و مقام شهادت مقايسه شده است. پيامبر اكرم(ص) خطاب به ابوذر فرمود: يَا أَبَا ذَرٍّ الذَّاكِرُ فِي الْغَافِلِينَ كَالْمُقَاتِلِ فِي الْفَارِّينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ (5) يعني كسي در ميان جمعيت اهل غفلت به ياد خدا باشد همانند آن مجاهد در راه خدا ( و رزمندگان جنگ احد در ركاب رسول الله(ص) است كه وقتي مي بيند ديگران جنگ را رها كرده و فرار مي كنند ( و پيامبر و اسلام را در غربت و تنهايي گذاشته اند ) او پايداري و استقامت مي ورزد، يا همانند شهيدي است كه در راه اسلام در خون خود غلطيده است.(6)
نكته چهارم: حكم حجاب مخصوص اسلام نيست، بلكه امري فطري است و در همه اديان الهي وجود داشته است. عمل نكردن يهودي ها و مسيحي ها و غير آن ها به احكام ديني شان دليل برعدم وجود حكم حجاب در دين آنان نيست، چنان كه عملكرد بد حجاب ها و بي حجاب هاي مسلمان دليل نمي شود كه حكم حجاب در قرآن كريم نيامده است.
جهت آگاهي بيشتر از گذشته و تاريخ حجاب به چند گزارش زير توجه كنيد تا هم به فطري بودن و جايگاه آن در تمدن بشر اطمينان بيشتري حاصل شود و هم بدانيد كه حكم حجاب مخصوص اسلام نيست.
1- حجاب در شريعت موسي(ع):
ويل دورانت مورخ معروف غرب راجع به قوم يهود و قانون تلمود مي نويسد:
اگر زني به نقض قانون يهود مي پرداخت، مثلاً بي آن كه چيزي( يا چادري) بر سر داشت، به ميان مردم مي رفت و يا در شارع عام نخ مي ريسيد يا با هر سخني با مردان درد دل مي كرد يا صدايش آن قدر بلند بود كه هنگام سخن گفتن در خانه‏اش، همسايگانش مي توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد.(7)
2- از كتاب مقدس مورد قبول يهود و نصارا نيز بر مي آيد كه در عهد سليمان(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، بُرقَعْ (روبند) به صورت مي انداختند.(8)
3- همين سنت در زمان حضرت ابراهيم(ع) نيز رايج بود.چنان كه در كتاب مقدس آمده است: " رِفْقه" نامزد اسحاق همين كه اسحاق را ديد، برقع به صورت انداخت.(9)
4- حجاب در شريعت عيسي(ع):
آن چه از حجاب در شريعت موسي بيان شد، در شريعت حضرت عيسي نيز وجود دارد، چون عيسي گفت: فكر نكنيد كه من آمده‏ام تا تورات و نوشته‏هاي پيامبران را منسوخ نمايم، بلكه آمده‏ام تا آن‏ها را به تحقق برسانم.(10)
ويل دورانت مي نويسد: زن‏ها در قرن‏هاي اوليه مسيحيت تنها با چادر مي توانستند در مراسم عبادي شركت كنند، زيرا گيسوان شان فريبنده به شمار مي رفت و مي گفتند حتي فرشتگان ممكن است در موقع عبادت و اجراي نماز از ديدن آن‏ها حواسشان پرت شود!(11)
پاولوس فرمان داد زنان بايد حجاب داشته و سر خود را بپوشاند.(12)
حجاب در اسلام:
حكم حجاب علاوه بر آن كه در چندين آيه قرآن به صراحت آمده است(13)، در احاديث و كلام معصومين به طور گسترده مورد بحث قرار گرفته است. به دو حديث زير توجه شود.
1- براي زن حلال نيست كه مچ دست و پاهايش را براي مردي غير از همسرش ظاهر كند. پس اگر اين كار را كرد، هميشه در لعنت و غضب خدا خواهد بود. خدا بر او غضب مي كند. ملائكه او را لعنت مي كنند. خدا براي او عذابي دردناك آماده مي نمايد».(14)
2-رسول خدا(ص) فرمود: در شب معراج زن هايي از امت خود را ديدم كه به شدت گرفتار عذاب بودند. ازجمله آنان :
1. زناني را در جهنم ديدم كه به موي سرشان آويزان بودند، آن ها زن هايي بودند كه سرشان را از مرد نامحرم نمي پوشانيدند، و حجاب را رعايت نمي كردند. و زناني را در جهنم ديدم كه گوشت بدنشان را مي خوردند. اين ها زناني بودند كه خودشان را براي مردم زينت مي كردند. و هنگام بيرون رفتن از منزل با آرايش بيرون مي رفتند. و زناني را ديدم كه گوشت بدنشان را با قيچي هاي آتشين، قيچي مي كردند، اين ها زناني بودند كه خودشان را براي مردهاي نامحرم عرضه مي نمودند. و زناني را ديدم كه به شكل و قيافه سگ بودند، و آتش از پشت و از مقعدشان داخل و از دهانشان خارج مي شد، آن ها زناني بودند كه در دنيا ترانه و آوازه خواني مي كردند، و حسود بودند.(15) در مورد همراهي بيرون از منزل بايد اين كار با هنرمندي خاصي انجام گيرد به گونه اي كه حساسيت در او ايجاد نشود.
پي نوشت ها:
1. علامه مجلسي، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء بيروت – لبنان، سال انتشار 1404 ق، ج 19، ص 167.
2. همان، ج 2، ص 5.
2. همان، ص 4.
3. همان.
4. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه 29 جلدي، چاپ مؤسسه آل البيت، قم، سال انتشار 1409ق، ج 7، ص 165.
5. شيخ كليني، الكافي، دار الكتب الاسلاميه، تهران، ش 1365، ج 2، ص 502.
6. مجله پيام زن، ش19، ص69 - 71؛ ش20، ص80 – 83
7. ويل دورانت، تاريخ و تمدن، ج 4، عصر ايمان، ص 461؛ ابراهام كهن، گنجينه‏اي از تلمود، ص186.
8. كتاب مقدّس، عهد قديم، سفر نشيد الاناشيد، باب 5.
9. همان، سفر تكوين، باب 24.
10. عهد جديد، انجيل متي، باب 20.
11. تاريخ تمدن، ج 9، ص242، به نقل از مجله پيام زن، ش 20، ص 80 – 83.
12. جلال الدين آشتياني، تحقيق در دين مسيح، ص 286.
13. مثل آيه 59 سوره احزاب(59).
14. المحدث النوري، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت، قم، 1408 ه.ق، ج 14، ص243.
15. بحار الانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي، بيروت، چاپ 1403 ق، ج 18، ص351.
موفق باشید.

با سلام حضرت علی(ع) در نهج البلاغه-حکمت434- فرموده اند: "مردم را بیازمای تا دشمن گردی.(و به باطن آنها پی ببری)" این یعنی چه؟ و به چه طرقی میتوان مردم را آزمود؟ با تشکر

مولای متقیان در نهج البلاغه بیان کوتاه، اما لطیف و معنا داری دارند که البته در آن دوران خفقان و نیرنگ و فتنه و آزمایش که به خانه نشینی حضرت منجر شد ذکر چنین سخنانی دور از انتظار نبود و باید اضافه کرد که موضوع امتحان کردن افراد برای شناسایی شان یکی از موضوعات مهم در برقراری روابط عمومی انسان ها با یکدیگر در اجتماعات خصوصا یکی از ابزار اصلی ادامه و یا قطع ارتباط دوستان با هم است.
به همین دلیل مولای متقیان و دیگر اولیای الهی به مناسبت های مختلف به مریدان خود توصیه کردند که افراد را با امتحان بیازمایند تا معلوم شود صلاحیت دوستی دارند یا ندارند و به تعبیر دیگر در صف دوستانشان هستند یا دشمنانشان.
حضرت فرمود:
َ" اخْبُرْ تَقْلِه‏"(1)یعنی: او را بيازماى،باشد كه از او بيزار شوى.
از این حدیث و موارد مشابه آن می فهمیم که مقصود اصلی حضرت از امتحان، دشمنی کردن به معنایی که ما می فهمیم نیست(یعنی این که به قصد دشمنی با مردم آنان را امتحان کن که این خود نوعی فتنه و دشمنی کردن به شکل یک طرفه است و این گونه حساسیت ها زندگی را برای انسان سخت می کند) بلکه به دست آوردن معیار برای نزدیکی به افراد و دوست پنداشتن آنان یا دشمن شمردن شان است یعنی با امتحان بفهم که می توانی با او دوست شوی یا از او دور شوی و اگر از او دور شوی یعنی با او دشمن شده ای. و این دشمنی دلیل مقابله کردن با او و سلاح به دست گرفتن و جنگیدن با او نیست ) پس امتحان موجب می شود که نهان افراد آشکار شود در نتیجه نمی توان به آنانی که نمره منفی گرفته اند اطمینان کرد و این مقصود اصلی حضرت است.
حضرت در بیانی دیگر فرمود:" من اختبر قلا و هجر"(2)
هر كسی آزمايش كند، دشمن گردد، يعنى هر كسی بخواهد مردم را مورد آزمايش قرار دهد. نتیجه اش به دشمنی و ترک با ایشان منجر خواهد شد، چون در بیشتر مواقع بدی های پنهانی افراد هنگام آزمایش آشکار خواهد شد و آشکار شدن بدی های افراد به دشمنی با هم و دور شدن از یکدیگر منجر خواهد شد و این نتیجه، طبیعی است.
امام صادق عليه السّلام نیز فرمود: با مردم درآميز و آنها را بيازماى، و چون آزمودي شان از آنها بدت مى‏آيد.(چون با آزمودن افراد به بدی های شان آگاه خواهی شد.(3)
باید دانست این موارد توصیه های مهم اخلاقی است که باید در در زندگی روز مره انسان ها به کار رود تا موجب بهبود تعاملات و ارتباطات اجتماعی آنان شود.
آزمودن مردم:
اما این که مردم را چگونه می توان آزمود، باید به روایات اولیاء الهی که مردم را به آزمودن افراد دعوت کردند و علاوه بر آن، معیارهایی نیز داده اند، توجه کنیم. اگر چه تجربه نیز نشان داده است به طور معمول افرادی که بخواهند خصوصا از در دوستی با هم مرتبط باشند با یکی دو بار هم نشینی می توانند نسبت به هم قضاوت صحیح داشته باشند. با این حال وجود بعضی از معیار ها می تواند نقطه وصل یا فصل ارتباط دو طرفه و بهانه ای برای نزدیکی یا دوری افراد به هم، یا از هم باشد.
اسباب امتحان:
1.امام صادق(ص) فرمود: اخْتَبِرْ شِيعَتَنَا فِي خَصْلَتَيْنِ فَإِنْ كَانَتَا فِيهِمْ وَ إِلَّا فَاعْزُبْ ثُمَّ اعْزُبْ قُلْتُ مَا هُمَا قَالَ الْمُحَافَظَةُ عَلَى الصَّلَوَاتِ فِي مَوَاقِيتِهِنَّ وَ الْمُوَاسَاةُ لِلْإِخْوَانِ وَ إِنْ كَانَ الشَّيْ‏ءُ قَلِيلًا"(4)
یعنی شیعیان ما را با دو خصلت امتحان کن که اگر نداشتند از آن ها دوری کن 1. وقت نماز (که اگر دیدی به نماز اول وقت اهمیت می دهد با او باش) 2. هر چه داشت با دیگر ان تقسیم کند و در اختیارشان بگذارد هر چند چیز اندکی باشد.
2.از مولای متقیان روایت شده است:
.مردم شناخته نمي شوند مگر با آزمايش. خانواده و فرزندانت را در غيبت خود بيازما. و دوست خود را در مصيبت و گرفتارى. خويشاوند را هنگام احتياج و دوست و چاپلوس را هنگام تنگدستى، تا بفهمى موقعيت تو در نظر آنها چه اندازه است.(5)
ِ3. از لقمان حکیم نقل شده است:"ثَلَاثَةٌ لَا يُعْرَفُونَ إِلَّا فِي ثَلَاثَةِ مَوَاضِعَ- لَا يُعْرَفُ الْحَلِيمُ إِلَّا عِنْدَ الْغَضَبِ- وَ لَا يُعْرَفُ الشُّجَاعُ إِلَّا فِي الْحَرْبِ- وَ لَا تَعْرِفُ أَخَاكَ إِلَّا عِنْدَ حَاجَتِكَ إِلَيْهِ "(6)
یعنی سه گروه شناخته نمی شوند مگر در سه جا(یا سه حالت)1. هنگام غضب حلیم از غیر حلیم شناخته خواهد شد.2. هنگام جنگ و حضور در جهاد شجاع از غیر شجاع تشخیص داده خواهد شد. 3. و جز هنگام نیاز و حاجت، برادر از غیر برادر شناخته خواهد شد.
تجربه مستند به اخبار و روایات ثابت کرده که خوبی ها و بدی های افراد هنگام مسافرت آشکار می شود و سفر هر چند کوتاه، یکی از بهترین معیار ها برای امتحان است، زیرا در سفر عرضه افراد معلوم و جوهره وجودی شان آشکار خواهد شد.
در پایان باید گفت این موارد بخش های مهم و کلیدی راه های امتحان افراد بود. علاوه راه های دیگری هم وجود دارد که از تجربه ها به دست آمده و می آید.
پی نوشت ها:
1. سید رضی، نهج البلاغة،قم،انتشارات هجرت، سال 1414 ه.ق، چاپ اول، ص 553 خطبه 434 .
2. خوانساری آقا جمال الدین، شرح غرر الحكم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، سال 1366 ه.ش،چاپ اول، ج‏5، ص 474.
3. آژیر حمید رضا،بهشت کافی( ترجمه روضه كافى)قم،انتشارات سرور،سال 1381 ه.ش،چاپ اول، ص224.
4. شیخ صدوق، مصادقة الإخوان، قم، انتشارات کرمانی، سال 1402 ه.ق، چاپ اول، ص 38.
5. خسروی موسی، مواعظ امامان (ع)(ترجمه جلد هفدهم بحارالانوار علامه مجلسی)، تهران، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، سال 1364 ه.ش، چاپ اول، ص 12.
6.علامه مجلسی محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،تهران، انتشارات دار الکتب الاسلامیه،چاپ مکرر، ج‏71، ص 179.

صفحه‌ها