پرسش وپاسخ
۱۴۰۴/۰۲/۱۴ ۱۴:۵۵ شناسه مطلب: 100046
پرسش:
من میخوام نقدهایی روشن و منطقی به خدای ابراهیمی وارد کنم. از نگاه من، خدای ابراهیمی یک شخصیت خیالیه که نه بینیازه و نه کامل. چون نیاز داره پرستیده بشه و انتظار داره همهی مخلوقاتی که خودش آفریده، بدون چونوچرا ازش اطاعت کنن. قدرت زیادش باعث شده آزادی رو از آفریدههاش بگیره و قوانینی براشون بذاره که اگه رعایت نکنن، مجازاتشون کنه. به باور من، اگه قراره چیزی رو «خدا» بنامیم، اون باید اونقدر کامل باشه که حتی ذرهای نشه ازش ایراد گرفت. نه بهخاطر ترس، بلکه چون واقعا هیچ عقل سلیمی نتونه ایرادی پیدا کنه. اگه حتی یه نقطه ضعف یا تصمیم اشتباه توی رفتارش باشه، دیگه نمیتونه خدا باشه. چون خدا باید نوری محض باشه، حقیقتی کامل و دستنیافتنی، نه موجودی که بشه مثل یه انسان ازش انتقاد کرد. اما خدای ابراهیمی پر از اشتباهات و واکنشهای انسانی، زودگذر و احساسیه. مثلا از اول داستان، وقتی به لوسیفر دستور میده به انسان ـ که تازه خلق کرده ـ سجده کنه، و لوسیفر قبول نمیکنه، بهجای گفتگو یا پذیرش نظر متفاوت، بیدرنگ لعنتش میکنه. انگار که هیچکس حق نداشته باشه با او مخالفت کنه. و این آغاز داستانیه که توش لوسیفر بدنام میشه، در حالی که اگه انصاف داشته باشیم، رفتار نادرست از سمت خدا بوده، نه لوسیفر. بعدش هم بهخاطر یه سیب ساده، آدم و حوا رو از بهشت بیرون میندازه. واقعا خندهداره که یه «خدا» چنین واکنش غیرمنطقی و کودکانهای نشون بده. چطور میشه به موجودی ایمان آورد که بهخاطر یه اشتباه ساده، موجوداتش رو از رحمت خودش محروم کنه و به دنیایی پر از درد و رنج تبعیدشون کنه؟ اگه فقط کمی فکر کنیم، میبینیم که این رفتارها نهتنها نشونهی خدا بودن نیست، بلکه بیشتر به یک پادشاه مستبد و احساساتی شبیهاند. و خب، این نشون میده که کل این داستانها، بیشتر از جنس تخیلاند تا حقیقت.
پاسخ:
مقدمه
برخی منتقدان با استناد به داستان خلقت آدم و حوا، نزاع ابلیس با خدا، و وسوسه آدم توسط شیطان، در پی آنند که چهرهای غیرعقلانی، کودکانه، و افسانهگون از خدای ادیان ابراهیمی ترسیم کنند. به زعم ایشان، خدای ادیان، شخصیتی خودخواه، سلطهجو و مجازاتگر است که در برابر نافرمانیهای کوچک واکنشهای بزرگ و گاه بیتناسب نشان میدهد. این در حالی است که با تأمل در آیات قرآن و تحلیل عقلانی و انسانشناسانه این داستان، میتوان تصویری متعالی، هدفمند و اخلاقی از این واقعه ترسیم کرد که نهتنها از عقلانیت دور نیست، بلکه بیانگر نگاهی ژرف به جایگاه انسان، آزمایش الهی، نقش اراده و آزادی، و حکمت پاداش و مجازات است. در ادامه به تحلیل چهار محور اصلی این ماجرا میپردازیم.
نکته اول: چرا خداوند خواهان پرستش است؟
در نگاه ابتدایی، پرسش این است که چرا خداوند از مخلوقات خود میخواهد او را بپرستند؟ آیا چنین خواستهای از جانب خدای بینیاز نشانهای از خودخواهی نیست؟ پاسخ این است که در منطق قرآن، عبادت نه برای تأمین نیاز خداوند، بلکه برای رشد انسانهاست. خداوند در قرآن تصریح میکند:
«ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بینیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است».(1)
«اگر کفران کنید، خداوند از شما بینیاز است و هرگز کفران را برای بندگانش نمی پسندد؛ و اگر شکر او را بجا آورید آن را برای شما میپسندد.».(2)
«و هر کس داخل آن [= خانه خدا] شود؛ در امان خواهد بود، و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بینیاز است».(3)
«کسی که جهاد و تلاش کند، برای خود جهاد میکند؛ چرا که خداوند از همه جهانیان بی نیاز است».(4)
«و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر میکند؛ و هر کس کفران نماید (به زیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنیّ و کریم است».(5)
بنابراین، عبادت و شکرگزاری و حرکت در مسیر تقرب به خدا، مسیری است برای تهذیب نفس، بازسازی درون، و رسیدن به رهایی از بردگیهای دروغین و پرورش دادن ابعاد معنوی و استعدادهای پنهان ملکوتی. از این نظر، عبادت در حقیقت، تمرین آزادی از سرکشی امیال درونی و زورگویان بیرونی و حرکت بهسوی کاملتر شدن و رشد یافتن است. بنابراین، عبادت خواستهای برای سود انسان است نه برای منفعت خدا.
نکته دوم: چرا نافرمانیها مجازات دارند؟
یکی دیگر از شبهات مطرحشده، وجود تهدیدهای الهی به مجازات است. از نظر برخی، این روش تربیتی، ترسمحور و غیراخلاقی است. اما واقعیت آن است که در نظام تربیتی قرآن، وعده و وعید، هر دو ابزار هدایتاند. انسانها دارای درجات مختلف عقل و ارادهاند؛ بسیاری تنها در پرتو ترس از پیامدهای اعمال، از بدیها دور میشوند.
علاوه بر این، عذاب الهی در بسیاری از موارد «تجسم عمل» است؛ یعنی صورت نهایی همان کارهایی است که انسان در دنیا انجام داده است. قرآن در توصیف روز قیامت میفرماید:
«همه اعمال خود را حاضر میبینند؛ و پروردگارت به هیچ کس ستم نمیکند».(6)
در واقع، عذاب نه تحمیلی بیرونی، بلکه واقعیتی درونیشده است که بر اساس انتخابهای فردی تحقق مییابد. عدالت خداوند ایجاب میکند که انسانها پیامدهای حقیقی کردار خود را ببینند و این نه ظلم است و نه خشونت، بلکه بازتاب حقیقت اعمال است. از این رو، خداوند درسوره مبارکه نساء در خصوص کساني که اموال يتيمان را به غارت مي برند مي فرمايد:
« كسانى كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مىخورند، (در حقيقت،) تنها آتش مىخورند؛ و بزودى در شعلههاى آتش(دوزخ) مىسوزند».(7)
اين حقيقتي است که انسان سازنده جهنّم و بهشت خود است ولي از آنجا که در اين دنيا نگاه وي از آثار اعمالش به آن صورتي که حقيقتا هست، نابينا است، جهنّمي که با اعمالش ساخته را نمي بيند و هنگامي که پرده برداشته مي شود، وجود خود را يک جهنّم مجسّم مي يابد. از اين رو قرآن کريم در خصوص ستمگران مي فرمايد:
« و امّا ظالمان آتشگيره و هيزم دوزخند.».(8)
نکته سوم: آیا استدلال ابلیس پذیرفتنی است؟
در داستان قرآن، ابلیس از فرمان سجده بر آدم سر باز میزند و برای این نافرمانی، استدلال میآورد:
« (خداوند به او) فرمود: در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدهای و او را از گل».(9)
این بیان، ظاهراً استدلالی و عقلی است اما در واقع، مبتنی بر مقدمات نادرستِ برآمده از تکبر است نه دلیل و منطق. واقعا چرا باید آتش را برتر از خاک دانست؟! از منظر الهی، تنها معیار برتری، تقوا و درست زیستن و خوب انتخاب کردن است؛ ماده اولیه یا رنگ پوست یا قومیتی که به آن تعلق خانوادگی داریم، کسی را بر دیگران برتری نمیبخشد.(10)
خداوند به صراحت، بحث عدم سجده ابلیس را به استکبار و غرور او بازگشت داده و می فرماید:
«و چون به ملائکه گفتیم برای آدم سجده کنید پس همه سجده کردند بهجز ابلیس که از این کار امتناع کرد و کبر ورزید و او از کافران بود.».(11)
خداوند، هنگام توبیخ و هبوط ابلیس، مسئله تکبّر او را دلیل این امر دانسته و می فرماید:
«از این مقام فرود آی که تو را نرسد بزرگی و تکبر کنی، بیرون رو که تو از فرومایگانی.»(12)
بنابراین، خداوند به روشنی جواب ابلیس را داده و این تکبرِ پنهانشده در پسِپشت بیانات استدلالیِ ابلیس را نمایان کرده و به نقد کشیده است. در واقع، ابلیس استدلال نادرستی می آورد که نشان از تکبر او دارد؛ یعنی ادعایی را طرح می کند که هیچ دلیلی ندارد و فقط به خاطر تکبری که دارد، آن را درست می داند. خداوند نیز به او متذکر می شود که این ادعا ناشی از تکبر است و باید آن تکبر و ادعا را کنار بگذاری و تسلیم حقیقت شوی و بپذیری که خداوند چیزی را آفریده که می تواند بهترین شود.
نکته چهارم: چرا آدم و حوا از بهشت به زمین رانده شدند؟
پرسش دیگری که مطرح میشود این است که چرا خداوند، پس از آنکه آدم و حوا توبه کردند، آنان را به بهشت بازنگرداند؟ آیا این نشانه بیرحمی خدا نیست؟ پاسخ آن است که هدف از خلقت انسان، سکونت در زمین بود و حتی گفته شده که بهشتی که انسان در آن سکونت داشته، باغی از باغهای زمین بوده است و منظور از هبوط نیز اخراج از این باغ بود. توضیح بیشتر اینکه،
در آیه 30 سوره مبارکه بقره به این مطلب اشاره شده که خداوند به دنبال تعیین «خلیفۀ» (جانشین) بر روی زمین بود و به همین جهت حضرت آدم را خلق نمود: «(به خاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمين، جانشينى[ نمايندهاى] قرار خواهم داد.»(13) این آیه، قبل از خلق حضرت آدم و نافرمانی او است. بنابراین، از ابتدا قرار بود ایشان در زمین مستقر شود؛ چيزى كه هست، راه خلقت و زمينى شدن حضرت آدم، همين بوده كه نخست در «جنّۀ» منزل گيرد، و برتريش بر ملائكه، و لياقتش براى خلافت اثبات شود، و سپس عبودیت جن و ملائكه امتحان شود تا ناخالصی صفوف ملکوتیان برطرف شود و ابلیس از سپاه ملائکه اخراج شود و سپس آدم و حوا، نبرد خیر و شر را از طریق فریبکاری ابلیس و هدایت خدا در نزدیک نشدن به درخت دریابند و در آنجا تمرینی در این زمینه داشته باشد تا بفهمند از ابلیس و شیطان، فقط شرّ و فریب صادر می شود و شیاطین خیرخواهشان نیستند و همچنین آدم و حوا، راه بازگشت به رحمت الهی را نیز از طریق توبه آموختند.
منظور از «جنّۀ» که مدتی آدم و حوا در آنجا سکونت داشتند نیز، ظاهرا «يكى از باغهاى پر نعمت و روحافزاى يكى از مناطق سرسبز زمين بوده است. زيرا اولا بهشت موعود قيامت، نعمت جاودانى است كه در آيات بسيارى از قرآن به اين جاودانگى بودنش اشاره شده، و بيرون رفتن از آن ممكن نيست و ثانيا ابليس آلوده و بىايمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود، نه وسوسههاى شيطانى است و نه نافرمانى خدا. ثالثا در رواياتى كه از طرق اهل بيت علیهم السلام به ما رسيده اين موضوع صريحا آمده است.»(14)
یکی از این روایات به این شرح است: «امام صادق علیه السلام درباره جنت آدم می فرماید که این جنت، باغی از باغ های دنیا است که خورشید و ماه بر آن طلوع می کند چرا که اگر باغی از باغ های سرای آخرت بود، هیچ گاه آدم از آن خارج نمی شد.»(15)
بنابراین، این تلقی که انسان از ابتدا در بهشت اخروی بود اما بعد از نافرمانی حضرت آدم، از آنجا اخراج و در زمین مستقر شد، تلقی نادرستی است. حضرت آدم از همان ابتدا برای زندگی در زمین آفریده شد و مدتی در محیطی ایزوله و خاص در زمین، زندگی می کرد و پس از سپری کردن مراحلی در آنجا، از آن محیط خارج شد و به زندگی عادی در زمین مشغول شد و در موقعیت های تلخ و شیرین دیگر قرار گرفت تا آزموده شود و تکامل یابد.(16)
نتیجه:
برخلاف برداشتهای سطحی و نقدهای احساسمحور، داستان خلقت انسان در قرآن، روایتی حکیمانه، هدفمند و سراسر آموزههای روانشناختی، اخلاقی و تربیتی است. این داستان تصویری روشن از رابطه خدا با انسان، نقش اراده و اختیار، خطرات تکبر و وسوسه، و هدفمندی خلقت ارائه میدهد. اگر این تصویر بهدرستی فهم شود، نه تنها غیرعقلانی و اسطورهای نیست، بلکه راهگشای درک دقیقتری از هستی، انسان و مسئولیت او در برابر خود، خدا و جهان است.
پی نوشت ها:
- سوره فاطر، آیه 15: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»
- سوره زمر، آیه 7: «إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَإِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ»
- سوره آل عمران، آیه 97: «وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»
- سوره عنکبوت، آیه 6: «وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»
- سوره نمل، آیه 40: « وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ»
- سوره کهف، آیه 49: « وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا»
- سوره نساء، آیه 10: « إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً ».
- سوره جن، آیه 15: « وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً».
- سوره اعراف، آیه 12: « قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»
- سوره حجرات، آیه 13: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»
- سوره بقره، آیه 34: «إِلَّا إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکبرَ وَ کاَنَ مِنَ الْکافِرِینَ»
- سوره اعراف، آیه 13: « قَالَ فَاهْبِطْ مِنهْا فَمَا یکونُ لَک أَن تَتَکبَّرَ فیها فَاخْرُجْ إِنَّک مِنَ الصَّغِرِینَ»
- سوره بقره، آیه 30: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً»
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374ش، ج1، ص186-187.
- «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ جَنَّةِ آدَمَ ع فَقَالَ جَنَّةٌ مِنْ جِنَانِ الدُّنْيَا تَطْلُعُ فِيهَا الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ لَوْ كَانَتْ مِنْ جِنَانِ الْآخِرَةِ مَا خَرَجَ مِنْهَا أَبَداً.»,کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1407ق، ج3، ص247.
- به تعبیر قرآنی، خداوند انسان را در سختی آفرید (سوره بلد، آیه 4: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في كَبَدٍ») و آنها به خیر و شرّ امتحان می شوند(سوره انبیاء، آیه 35: « كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً»).
۱۴۰۴/۰۲/۱۳ ۱۲:۵۱ شناسه مطلب: 100045
پرسش:
آیا این روایت صحیح است که: «هر مردی با زن نامحرمی شوخی لفظی کند، خدا او را هزار سال در محشر حبس میکند؟» این روایت فقط برای مردها است یا شامل زنان هم میشود؟ آیا این حکم برای اقوام نامحرم هم صادق است یا فقط برای غریبههای نامحرم؟
مقدمه
در آموزههای دینی اسلام، توجه ویژهای به رفتارهای اخلاقی در تعاملات اجتماعی میان مردان و زنان شده است. یکی از موضوعاتی که در روایات اسلامی مورد تأکید قرار گرفته، مسئله ارتباط و شوخی با نامحرم است. در بسیاری از احادیث، مسلمانان از انجام شوخی با افراد نامحرم نهی شدهاند و برای این رفتار، عواقب معنوی و دنیوی ذکر شده است. در این راستا، حدیثی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل شده که نهتنها شوخی با زنان نامحرم را نهی کرده، بلکه به عواقب سخت آن اشاره دارد. در ادامه اعتبار سندی این روایت بررسی شده و همچنین به محتوای آن در تطابق با دیگر روایات اشاره میشود.
پاسخ اجمالی:
در آموزههای دینی اسلام، توجه ویژهای به رفتارهای اخلاقی در تعاملات اجتماعی میان مردان و زنان شده است. یکی از موضوعاتی که در روایات اسلامی مورد تأکید قرار گرفته، مسئله ارتباط و شوخی با نامحرم است. در حدیثی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نقل شده است که «هر کس با زنی نامحرم شوخی کند برای هر کلمه که با او گفته است، هزار سال در آتش دوزخ او را زندانی میکنند و آن زن اگر با رضایت، خود را در اختیار مرد قرار دهد و مرد او را در آغوش گیرد یا ببوسد یا تماسی برقرار سازد یا با وی بخندد و منجر به عمل خلاف شود، این زن هم مثل مرد گناهکار است و عذابش مثل اوست. ولی اگر زن راضی نبوده و مرد بهزور مرتکب این عمل زشت شد، گناه هر دو بر گردن مرد خواهد بود». خطاب این روایت، هم مرد و هم زن نامحرم است و فرقی نمیکند این نامحرم از اقوام و خویشاوندان باشد و یا از غیر آشنایان باشد.
پاسخ تفصیلی:
1. بررسی اعتبار روایت
در منابع، حدیثی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله بیان شده است. در این حدیث از شوخی مردان با زنان نهی و برای آن عذابی دردناک قرار داده شده است. متن این حدیث چنین است:
«مَنْ فَاکَهَ امْرَأَهً لَا یَمْلِکُهَا حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَهٍ کَلَّمَهَا فِی الدُّنْیَا أَلْفَ عَامٍ فِی النَّار؛
هر کس با زنی نامحرم شوخی کند برای هر کلمه که با او گفته است، هزار سال در آتش دوزخ او را زندانی میکنند.»
این روایت ادامهای نیز دارد که کمتر مورد توجه قرار گرفته است:
«وَ الْمَرْأَهُ إِذَا طَاوَعَتِ الرَّجُلَ فَالْتَزَمَهَا حَرَاماً أَوْ قَبَّلَهَا أَوْ بَاشَرَهَا حَرَاماً أَوْ فَاکَهَهَا وَ أَصَابَ مِنْهَا فَاحِشَهً فَعَلَیْهَا مِنَ الْوِزْرِ مَا عَلَی الرَّجُلِ فَإِنْ غَلَبَهَا عَلَی نَفْسِهَا کَانَ عَلَی الرَّجُلِ وِزْرُهَا؛
و آن زن اگر با رضایت، خود را در اختیار مرد قرار دهد و مرد او را در آغوش گیرد یا ببوسد یا تماسی برقرار سازد یا با وی بخندد و منجر به عمل خلاف شود، این زن هم مثل مرد گناهکار است و عذابش مثل اوست. ولی اگر زن راضی نبوده و مرد بهزور مرتکب این عمل زشت شد، گناه هر دو بر گردن مرد خواهد بود.»
این حدیث در کتاب ثواب الاعمال شیخ صدوق(1) و أعلام الدین دیلمی(2) نقل شده است.
با بررسی بهعملآمده، این روایت از جهت سندی، به دلیل ناشناخته بودن برخی راویان، ضعیف ارزیاب میشود؛ اما با توجه به اینکه در احادیث دیگری که در مورد نحوهی ارتباط با نامحرم و همچنین نهی از شوخی با او وجود دارد، این روایت از جهت محتوا قابلقبول و پذیرش است. برخی از این روایات در بخش بعدی بیان خواهند شد.
2. نهی از شوخی با نامحرم
در احادیثی از شوخی با نامحرم نهی شده است. این روایات بیان کننده این هستند که هرگونه شوخی با نامحرم اثرات معنوی منفی برای فرد خواهد داشت. در روایتی چنین نقل شده است:
«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ: کُنْتُ أُقْرِئُ امْرَأَهً کُنْتُ أُعَلِّمُهَا الْقُرْآنَ، قَالَ، فَمَازَحْتُهَا بِشَیْءٍ، قَالَ، فَقَدِمْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسلام)، قَالَ، فَقَالَ لِی: یَا أَبَا بَصِیرٍ أَیَّ شَیْءٍ قُلْتَ لِلْمَرْأَهِ قَالَ قُلْتُ بِیَدِی هَکَذَا، وَ غَطَّی وَجْهَهُ، قَالَ، فَقَالَ لِی لَا تَعُودَنَّ إِلَیْهَا؛(3)
ابو بصیر از اصحاب امام باقر (علیهالسلام) میگوید: من به زنی تعلیم قرآن میکردم، روزی اندکی با او شوخی زبانی کرده و جملهای مزاحآمیز گفتم. پس از مدتی حضور امام باقر (علیه السلام) شرفیاب شدم بهمحض اینکه مرا دید فرمود: أبوبصیر! به آن زن چه گفتی؟ من از شدت شرم و حیا صورتم را پوشاندم فرمود: دیگر این کار را تکرار نکن.»
این روایت که از جهت سندی، صحیح است، بیانگر این است که شوخی با نامحرم حتی در حد یک جمله، کاری غلط بوده و مورد نهی اهلبیت علیهمالسلام است.
علاوه بر این، در فرهنگ اهلبیت علیهمالسلام، مکالمهی غیرضروری دو نامحرم (که قطعاً شوخی نیز جزء این موارد است) نهی و غیراخلاقی دانسته شده است. در روایتی از امام صادق علیهالسلام نقل شده که:
«نَهَی أَنْ تَتَکَلَّمَ الْمَرْأَهُ عِنْدَ غَیْرِ زَوْجِهَا أَوْ غَیْرِ ذِی مَحْرَمٍ مِنْهَا أَکْثَرَ مِنْ خَمْسِ کَلِمَاتٍ مِمَّا لَا بُدَّ لَهَا مِنْه؛(4)
رسول خدا فرمان داده بود که زن مسلمان با مردان نامحرم بیش از پنج کلمه – که آنهم در موضوعات ضروری باشد- سخن نگوید.»
در حدیثی از امیرالمؤمنین علیهالسلام بیان شده که:
«مُحَادَثَهَ النِّسَاءِ تَدْعُو إِلَی الْبَلَاءِ وَ تُزِیغُ الْقُلُوبَ وَ الرَّمْقَ لَهُنَّ یَخْطَفُ نُورَ أَبْصَارِ الْقُلُوبِ وَ لَمْحَ الْعُیُونِ مَصَائِدُ الشَّیْطَان؛(5)
گفتگو با زنان نامحرم سبب نزول بلا خواهد شد و دلها را منحرف میسازد؛ و پیوسته به زنان چشم دوختن نور دیده دلها را خـاموش میگرداند و همچنین با گوشه چـشم بـه زنـان نگاه کردن از حیلهها و دامهای شیطان است.»
علاوه بر این، در آیه 32 سوره احزاب نیز به زنان پیامبر صلیاللهعلیهوآله خطاب شده که:
«فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا؛
پس بهگونهای هوسانگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید.»
این آیه نیز بیانگر نحوهی صحیح صحبت کردن زنان با مردان است و اینکه نباید صحبت آنها بهنوعی باشد که موجب تحریک و طمع مردان شود؛ بنابراین این آیه نیز میتواند شامل شوخی زن و مرد با یکدیگر شود.
نکتهی دیگر اینکه با توجه به روایات زیادی که در مورد حرام و نادرست بودن لمس مرد و زن نامحرم وجود دارد،(6) پرواضح است که شوخیهای فیزیکی بهطورقطع اشکال داشته و مورد نهی هستند.
بنابراین، نهی از شوخی با نامحرم، منحصر در روایت بیان شده نیست و این روایات میتوانند شاهدی بر صحت حدیث موردبحث باشند.
3. مصادیق نامحرم
برخی از حدیث موردبحث (مَنْ فَاکَهَ امْرَأَهً هر کس با زنی نامحرم شوخی کند) چنین برداشت کردهاند که خطاب این روایت، فقط مردان هستند و زنان مورد خطاب این حدیث نیستند.
باید توضیح داد که اولاً خطاب این روایت، هم مرد و هم زن نامحرم است و دلیل آن نیز ادامهی روایت است. بیان شد که در ادامهی روایت، نبی گرامی اسلامی میفرمایند:
«اگر زن، این عمل مرد را تصدیق کند او هم مثل مرد گناهکار است و عذابش مثل اوست؛»
بنابراین، هم مرد و هم زن در این گناه مشترک هستند. علاوه بر اینکه در روایاتی بیان شد که اهلبیت علیهمالسلام زنان را نیز مورد خطاب قرار داده و از صحبت بدون ضرورت و هوسانگیز با مردان نهی کردهاند؛ بنابراین، ناپسند بودن شوخی فقط برای مرد نیست و برای زن نیز اشکال دارد.
همچنین متأسفانه برخی تصور میکنند که نامحرم فقط شامل نامحرم غریبه است و شوخی با نامحرمی که فامیل و آشنا است اشکالی ندارد. پاسخ این مطالب نیز قابلبرداشت از خود روایت است. در ابتدای حدیث موردبحث بیان شده که «مَنْ فَاکَهَ امْرَأَهً لَا یَمْلِکُهَا هر کس با زنی که مالکش نیست (یعنی نامحرم) شوخی کند» بنابراین «نامحرم»، عام است و شامل هر نوع نامحرمی میشود.
در پایان باید اشاره کرد که اسلام با شوخی مخالف نیست و در احادیثی حتی امر بر این کار شده(7) و حتی در روایات نقل شده که اهلبیت علیهمالسلام نیز شوخیهایی داشتهاند،(8) اما باید این شوخیها در چهارچوب شرع و اخلاق باشد.
نتیجه:
با توجه به بررسیهای انجامشده، میتوان گفت که روایت نهی از شوخی با نامحرم، بهویژه در متنی که از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده، گرچه از نظر سندی، برخی ضعفها را دارد، اما از لحاظ محتوایی با دیگر احادیث و آموزههای اسلامی همخوانی داشته و قابلپذیرش است. علاوه بر این، بسیاری از روایات دیگر نیز بر ضرورت پرهیز از شوخی با نامحرم تأکید کردهاند که نشاندهندهی توجه ویژه به اخلاق در تعاملات میان زن و مرد است؛ بنابراین، اسلام درحالیکه هیچگونه مخالفتی با شوخیهای حلال ندارد، بر لزوم حفظ حدود شرعی و اخلاقی در تعاملات تأکید میکند.
پینوشتها:
1. إبن بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، محقق / مصحح: ندارد، قم: دارالشریف الرضی للنشر، 1406 ق، ص 284.
2. دیلمى، حسن بن محمد، أعلام الدین فی صفات المؤمنین، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، قم: مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، 1408 ق، ص 414.
3. کشی، رجال الکشی (إختیار معرفه الرجال)، محقق / مصحح: رجایى، مهدى، قم: مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، 1363 ش، ص 173، ح 295.
4. إبن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علیاکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413 ق، ج4، ص 6، ح 4968.
5. إبن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، علیاکبر، قم: جامعه مدرسین، 1363 ق، ص 149.
6. إبن بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، محقق / مصحح: ندارد، قم: دارالشریف الرضی للنشر، 1406 ق، ص 283.
7. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق / مصحح: غفاری علیاکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج2، ص 663، ح 3.
8. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق / مصحح: غفاری علیاکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج2، ص 663، ح 1.
۱۴۰۴/۰۲/۱۳ ۱۲:۳۴ شناسه مطلب: 100044
پرسش:
در زمان عثمان درباره قرآن و اتحاد مصاحف دقیقاً چه اتفاقی افتاد؟ چه بخشها و چه چیزهایی حذف شد؟ آیا ضرری به اصل قرآن وارد شد؟ در احراق و آتش زدن مصاحف چطور؟ آیا لطمهای به قرآن وارد نشد؟ معایب و مزایای این کارها چه بود؟ لطفاً مستند توضیح دهید.
مقدمه
قرآن کریم، بهعنوان کتاب آسمانی نازل شده از سوی خدای سبحان، از زمان نزول تا امروز همواره موردتوجه و اهتمام بوده است. حفظ و انتقال دقیق قرآن از نسلی به نسل دیگر، همواره یکی از دغدغههای اصلی مسلمانان بوده است. پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، صحابه ایشان با تلاشهای فراوان، آیات قرآن را جمعآوری و در قالب مصاحف شخصی ثبت کردند. بااینحال، با گسترش اسلام و افزایش تعداد مسلمانان در مناطق مختلف و در کنار هم بودن تفسیر آیات با خود آیه و... اختلافاتی در قرائت و نگارش قرآن پدید آمد. این اختلافات نهتنها باعث نگرانی بزرگان صحابه شد، بلکه وحدت امت اسلامی را نیز تهدید میکرد؛ که بزرگان صحابه با درک این خطر اقدام به یکسانسازی مصاحف کردند؛ که ما در این نوشتار، به بررسی فرآیند یکسانسازی مصاحف، علل و انگیزههای اقدام، نتایج و تأثیرات آن بر اصل قرآن و امت اسلامی میپردازیم.
پاسخ اجمالی:
یکسانسازی مصاحف در دوران خلافت عثمان بن عفان با هدف ایجاد نسخه واحد و معتبر از قرآن انجام شد. پس از گزارش اختلافات قرائتی توسط حذیفه بن یمان، عثمان کمیتهای تشکیل داد که قرآنهای مختلف را جمعآوری و نسخه استانداردی تهیه کرد. این کار با مشورت و تأیید امیرالمؤمنین علیهالسلام انجام شد و این اقدام به تقویت وحدت مسلمانان و حفظ یکپارچگی قرآن انجامید و علمای شیعه بر صحت قرآن فعلی و عدم تحریف آن اجماع دارند.
پاسخ تفصیلی:
فرایند یکسانسازی مصاحف:
یکسانسازی مصاحف در دوران خلافت عثمان بن عفان، فرآیندی بود که با هدف ایجاد نسخهای واحد و معتبر از قرآن انجام شد. با گسترش اسلام به مناطق مختلف، مسلمانان در قرائت قرآن با اختلافات زیادی مواجه شدند. هر منطقه بر اساس قرائت صحابه محلی خود، قرآن را تلاوت میکرد. این اختلافات گاه منجر به تنشهایی میان مسلمانان میشد. حذیفه بن یمان، یکی از صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآله، پس از بازگشت از جنگ ارمنستان، این اختلافات را به عثمان گزارش داد و هشدار داد که اگر چارهای اندیشیده نشود، این اختلافات ممکن است به شکاف بزرگی در امت اسلامی تبدیل شود، پسازاین بود که عثمان پس از مشورت با بزرگان صحابه، تصمیم به یکسانسازی مصاحف گرفت.(۱)
تشکیل کمیته یکسانسازی:
عثمان برای انجام این کار، کمیتهای متشکل از چند تن از صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآله ازجمله زید بن ثابت که از انصار بود و سعید بن عاص، عبد اللّه بن زبیر و عبدالرحمن بن حارث بن هشام که از قریش بودند، تشکیل داد.(۲) گروه توحید مصاحف در سال ۲۵ هجری تشکیل گردید و نخستین اقدامی که از سوی گروه به دستور عثمان انجام گرفت، جمعآوری تمام نوشتههای قرآنی از اطرافواکناف کشور پهناور اسلامی آن روز بود. در این مرحله، قرآنها پس از جمعآوری و ارسال به مدینه، به دستور عثمان سوزانده و یا در آب جوش انداخته میشدند. آخرین مرحله، ارسال مصاحف استنساخ شده به مناطق و مراکز مهم بود. با ارسال این مصاحف با هرکدام یک قاری نیز از سوی خلیفه اعزام میگشت تا قرآن را بر مردم قرائت کند.(۳)
مزایا و معایب احتمالی این اقدام:
این اقدام گرچه موجب ایجاد حساسیت در میان برخی صحابه که به مصاحف شخصی خود اعتماد داشتند و حذف احتمالی حواشی تفسیری موجود در آنها شد، اما مزایای قابلتوجهی همچون تقویت وحدت و یکپارچگی میان مسلمانان و ایجاد یک مرجع واحد برای قرائت و کتابت قرآن و جلوگیری از گسترش اختلافات قرائتی را به همراه داشت.(۴)
موضع حضرت امیر علیهالسلام در مورد توحید مصاحف:
مطابق آنچه از حضرت امیر علیهالسلام نقل شده است عثمان در اقدامات مربوط به جمعآوری و تنظیم مصاحف قرآن، همواره با مشورت ایشان عمل کرد و هیچ اقدامی را بدون مشورت با ایشان و دیگر صحابه انجام نداد(۵) و حضرت نیز این تصمیم را تأیید کرده و فرمودند:
«اگر این مسئله به من واگذار میشد، همان کاری را میکردم که عثمان انجام داد.»(۶) و همچنین پسازآن که به خلافت رسید نیز، مردم را بر آن داشت تا به همان مصحف عثمان ملتزم باشند و هیچگونه تغییری در آن ایجاد نکنند، حتی اگر اشکالات املایی در آن وجود داشته باشد. این از آن نظر بود که ازآنپس هیچکس، بهعنوان اصلاح قرآن، تغییر و تحریفى در آن به وجود نیاورد. ازاینرو حضرتش تأکید فرمود که از امروز هیچکس نباید به قرآن دست بزند و دستور «إنّ القرآن لا یهاج الیوم و لا یحوّل» را قاطعانه صادر فرمود.(۷)
موضع امام صادق علیهالسلام و درباره این مصحف:
امام صادق علیهالسلام نیز در واکنش به کسى که در حضور امام عبارتى از قرآن را برخلاف آنچه دیگران قرائت مىکردند، قرائت کرد. فرمود:
«دیگر اینگونه قرائت مکن و همانگونه که همگان قرائت مىکنند قرائت نما»
و نیز در پاسخ به سؤال از نحوه تلاوت قرآن فرمود:
«قرآن را به همانگونه که آموختهاید تلاوت کنید»(۸)
اجماع علمای شیعه:
بر همین اساس اجماع علماى شیعه بر این است که آنچه امروزه در دست ماست، همان قرآن کامل و جامع است و هرگز دچار تحریف و تغییر نشده است و قرائت معروف میان مسلمانان همان قرائت صحیح و درستى است که خواندن آن در نماز صحیح است. استناد به نص موجود در تمام موارد، درست است و همان است که بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله وحى شده و چیزى جز این نیست.(۹)
نتیجهگیری:
یکسانسازی مصاحف در دوران عثمان اقدامی سرنوشتساز بود که با هدف جلوگیری از اختلافات قرائتی و ایجاد وحدت در میان مسلمانان انجام شد. این تصمیم با مشورت امیرالمؤمنین علیهالسلام و دیگر صحابه صورت گرفت و بعدها نیز مورد تأیید ائمه معصومین علیهمالسلام قرار گرفت. تأکید حضرت علی علیهالسلام و دیگر ائمه معصومین علیهمالسلام بر قرائت قرآن مطابق با مصحف موجود، نشاندهنده این است که نسخه کنونی قرآن، همان وحی الهی بدون هرگونه تحریف، اضافه یا نقصان است و این مطلب مورد اجماع علمای شیعه است.
چکیده:
با افزایش گسترش اسلام، تفاوتهای قرائتی میان مناطق مختلف باعث نگرانی و ضرورت چارهاندیشی مسلمانان شد و فرایند یکسانسازی مصاحف در دوران خلافت عثمان بن عفان با هدف ایجاد وحدت در قرائت قرآن و جلوگیری از اختلافات میان مسلمانان انجام شد؛ درنتیجه، کمیتهای متشکل از برخی صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآله، تشکیل شد و پس از گردآوری نسخههای قرآنی موجود، مصاحفی را استنساخ کرده و سایر نسخهها را از بین برد. این اقدام، هرچند حساسیتهایی در میان برخی صحابه ایجاد کرد، اما به یکپارچگی امت اسلامی و تثبیت یک مرجع قرائتی واحد انجامید. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نیز با این اقدام مخالفتی نداشت. بر همین اساس، علمای شیعه اجماع دارند که قرآن موجود همان وحی اصیل و بدون تحریف است.
پینوشتها:
۱. ر.ک: معرفت، محمدهادی، علوم قرآن، قم- ایران، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، ۱۳۸۱ ش، چاپ چهارم، ص ۱۳۵
۲. ر.ک: معرفت، محمدهادی، علوم قرآن، قم- ایران، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، ۱۳۸۱ ش، چاپ چهارم، ص ۱۳۷
۳. ر.ک: معرفت، محمدهادی، علوم قرآن، قم- ایران، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، ۱۳۸۱ ش، چاپ چهارم، ص ۱۴۰
۴. ر.ک: معرفت، محمدهادی، علوم قرآن، قم- ایران، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، ۱۳۸۱ ش، چاپ چهارم، ص ۱۳۷
۵. سیوطی، جلالالدین، الاتقان فی علوم القرآن، بیروت-لبنان، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۶ ق، ج ۱، ص ۱۶۶
۶. ابن الجزری، محمد، النشر فی القرائات العشر، دارالکتب الاسلامیه ج ۱، ص ۸
۷. محمد بن جریر الطبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، القاهره-مصر، دار هجر، چاپ اول ۱۴۴۲ ق، ج 27، ص 104؛ علوم قرآن، معرفت، ص ۱۳۹
۸. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت-لبنان، داراحیاء التراث العربی، چاپ پنجم، ۱۴۰۳ ق، ج ۴، ص ۸۲۱، باب ۷۴
۹. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، ۱۴۲۸ ق، ج ۱، ص ۳۴۳
۱۴۰۴/۰۲/۰۸ ۲۲:۳۱ شناسه مطلب: 100039
پرسش:
حضرت فاطمه معصومه (س) دارای چه مقام فضایل و مقام علمی بودند؟
پاسخ:
حضرت معصومه(س) در خاندانى که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقى بودند، نشو و نما یافت. پس از آن که پدر بزرگوار آن بانوى گرامى به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام یعنى حضرت رضا(ع) عهده دار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نیز متکفل گردید. در اثر توجهات زیاد آن حضرت هر یک از فرزندان امام کاظم(ع) به مقامى شامخ دست یافتند و زبانزد عام و خاص گشتند.
ابن صباغ مالکى در این باره گوید: «هریک از فرزندان ابى الحسن موسى معروف به کاظم فضیلتى مشهور دارد.»(1)
نیز اربلى در این زمینه مى نویسد: «براى هریک از فرزندان ابى الحسن موسى(ع) فضیلت و منقبتى معروف وجود دارد.»(2) آنچه مسلم است این که در میان فرزندان امام کاظم(ع) بعد از حضرت رضا(ع)، حضرت معصومه(س) از نظر علمى و اخلاقى والا مقام ترین آنان است. این حقیقت از اسامى و القاب و تعریفها و توصیفاتى که ائمه اطهار(علیهم السلام) از وى نموده اند، هویداست. و با توجه به این حقیقت که ارتباط تنگاتنگ و غیر قابل انفکاکى میان تهذیب نفس و طى مدارج اخلاقى و عرفانى و حصول علوم اصیل الهى و حکمت وجود دارد، مى توان به رتبه و مقام علمى غیر قابل توصیف حضرت معصومه(س) پى برد و به این نکته واقف گشت که ایشان نیز چون حضرت زینب(س) عالمه غیر معلمه بود.(3)
آنچه سخن فوق را تإیید مى کند، روایت صالح بن عرندس حلى، عالم بزرگوار شیعى قرن نهم ق، در کتاب "کشف اللئالى"(4) است.
وى گوید: روزى جمعى از شیعیان به قصد دیدار حضرت موسى بن جعفر(ع) و پرسیدن سوالاتى از ایشان به مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم(ع) در مسافرت بود، سوالات خود را به حضرت معصومه که در آن هنگام کودکى خردسال بیش نبود، تحویل دادند. فرداى آن روز براى بار دیگر به منزل امام شرف حضور پیدا کردند، لیکن هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. چون ناگزیر به بازگشت بودند، مسائل خود را مطالبه نمودند تا در مسافرت بعدى خدمت امام برسند. غافل از این که حضرت معصومه جواب پرسشها را نگاشته است. وقتى پاسخها را ملاحظه کردند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزارى فراوان شهر مدینه را ترک گفتند. از قضاى روزگار در بین راه با امام موسى بن جعفر(ع) مواجه شده، ماجراى خویش را باز گفتند. چون امام پاسخ سوالات را مطالعه کرد، سه بار فرمود: «فداها ابوها»(5)؛ پدرش فدایش. روایات حضرت معصومه(س) فاطمه معصومه(س) از جمله راویان گرانقدر و عظیم الشإن آل محمد(ص) است.
ایشان از پدرگرامى خویش و اجداد شریف و بزرگان و جمعى از خاندان جلیل القدرش احادیثى نقل کرده که قابل قبول علماى شیعى و سنى است.(6)
متإسفانه نگارنده به بیش از پنج روایت از این بانوى گرامى دست پیدا نکرد:
1- ابوالخیر شمس الدین محمد بن محمد بن جزرى شافعى (م 833) در کتاب «اسنى المطالب فى منافب سیدنا على بن ابى طالب»(7) سخن حضرت فاطمه دختر پیامبر(ص) را آورده است: «... آیا فرمایش رسول خدا(ص) را در روز غدیر به فراموشى سپرده اید که فرمود: هرکه من مولاى اویم، پس على مولاى اوست... و سخن دیگر رسول خدا(ص) را: تو (اى على!) نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى(ع) هستى؟!»(8) در سند روایات فوق این اشخاص وجود دارند: بکر بن احمد قصرى، فاطمه دختر امام رضا(ع)، فاطمه (معصومه) و زینب و ام کلثوم دختران امام کاظم(ع)، فاطمه دختر امام صادق(ع)، فاطمه دختر امام باقر(ع)، فاطمه دختر امام سجاد(ع)، فاطمه و سکینه دختران امام حسین(ع)، ام کلثوم دختر فاطمه زهرا(س)، حضرت فاطمه(س) و کسانى که پیش از بکربن احمد در این سلسله هستند.
2- در روایت دیگرى نظیر روایت فوق از لسان مبارک رسول الله(ص)؛ آمده است: «من کنت مولاه فعلى مولاه»(9) هرکه من مولا و رهبر او هستم، على رهبر ومولاى اوست. در سند این روایت اشخاص ذیل وجود دارند: فاطمه دختر گرامى امام رضا(ع)، زینب و ام کلثوم و فاطمه دختران گرامى امام کاظم(ع)، فاطمه دختر گرامى امام صادق(ع)، فاطمه دختر گرامى امام باقر(ع)، فاطمه دختر گرامى امام سجاد(ع)، فاطمه و سکینه دختران گرامى امام حسین(ع)، ام کلثوم دختر گرامى حضرت فاطمه(س) و حضرت فاطمه(س).
3-روایت دیگر را ابى محمد بن احمد بن على قمى در کتاب "المسلسلات"(10) خویش این گونه ذکر مى نماید: از محمدبن على بن الحسین از احمد بن زیاد بن جعفر از ابوالقاسم جعفر بن محمد علوى عریضى ازابوعبدالله احمد بن محمد بن خلیل از على بن محمد بن جعفر اهوازى از بکر بن احنف از فاطمه دختر على بن موسى(ع) از فاطمه (معصومه) و زینب و ام کلثوم دختران موسى بن جعفر(ع) از فاطمه و سکینه دختران حسین بن على(ع) از ام کلثوم دختر على(ع) از فاطمه زهرا(س) دختر رسول خدا(ص) که فرمود: «از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود: وقتى در شب معراج به آسمان برده شدم، داخل بهشت گردیده، قصرى از مروارید سفید و درخشان مشاهده کردم. درى داشت که برآن پرده اى آویزان و با تزیین به مروارید و یاقوت درخشندگى پیدا کرده بود. چون سرم را بالا بردم، دیدم برآن در نوشته شده است: "لااله الاالله، محمد رسول الله، على ولى الله." و برآن پرده: "خوشا، خوشا به مثل شیعه على.» آنگاه داخل قصر شدم. در آنجا قصرى از عقیق سرخ بود و درى از نقره داشت که به وسیله زبرجد سبز درخشان شده بود. برآن در، پرده اى بود. چون سرم را بالا بردم، دیدم برآن در نوشته شده است: "محمد رسول خداست. على جانشین مصطفى است." و برآن پرده: "بشارت ده پیروان على را به حلال زادگى." آنگاه داخل قصر شدم. در آنجا قصرى از زمرد سبز بود. زیباتر از آن مشاهده نکرده بودم. درى از یاقوت سرخ داشت که با تزیین به مروارید رخشان شده بود. برآن در پرده اى قرار داشت. وقتى سرم را بالا بردم، دیدم بر آن پرده نوشته شده است: "پیروان على، رستگارانند." به دوستم جبرئیل گفتم: این قصر از آن کیست؟ گفت: محمد! از آن پسرعمو و جانشین تو على ابن ابى طالب است. در روز قیامت همه مردم برهنه پا و عریان محشور مى شوند مگر شیعیان على. و همگى به نامهاى مادرانشان فراخوانده مى شوند مگر پیروان على که به نامهاى پدرانشان خوانده مى شوند. به دوستم جبرئیل گفتم: این براى چیست؟ گفت: زیرا آنان على را دوست داشتند، حلال زاده اند.»(11)
4-در روایت سوم از کتاب "امالى" از احمد بن حسین از حسن بن على سکرى از محمد بن زکریاى جوهرى ازعباس بن بکار از حسن بن یزید از فاطمه (معصومه) دختر موسى بن جعفر(ع) از عمر بن على بن الحسین از فاطمه دختر امام حسین(ع) از اسمإ دختر عمیس از صفیه دختر عبدالمطلب آمده است:
«وقتى حسین(ع) از مادرش متولد شد، پیامبر(ص) فرمود: عمه! فرزندم را نزدم بیاور. من عرض کردم: اى رسول خدا! او را پس از ولادت پاکیزه نکرده ایم. رسول خدا(ص) فرمود: عمه! تو مى خواهى او را پاکیزه کنى؟! خداوند تبارک و تعالى او را پاکیزه و از آلودگى ها منزه کرده است.»(12)
5-حدیث دیگر را محمد غمارى شافعى در کتاب خویش بدین طریق نقل کرده است: از فاطمه دختر حسین رضوى از فاطمه دختر محمد رضوى از فاطمه دختر ابراهیم رضوى از فاطمه دختر حسن رضوى از فاطمه دختر محمد موسوى از فاطمه دختر عبدالله علوى از فاطمه دختر حسن حسینى از فاطمه دختر ابى هاشم حسینى از فاطمه دختر محمدبن احمد بن موسى مبرقع از فاطمه دختر احمد بن موسى مبرقع از فاطمه دختر موسى مبرقع از فاطمه دختر امام رضا(ع) از فاطمه دختر امام موسى بن جعفر(ع) از فاطمه دختر امام صادق(ع) از فاطمه دختر امام باقر(ع) از فاطمه دختر امام سجاد(ع) از فاطمه دختر امام حسین(ع) از زینب دختر امیرمومنان(ع) از فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص). در این روایت حضرت فاطمه زهرا(س) به نقل از رسول خدا(ص) مى فرماید: «آگاه باشید، هرکس با دوستى آل محمد بمیرد، شهید مرده است!» روایت مزبور به حدیث "فاطمیات" مشهور است. چون جز دو تن از کسانى که در سلسله آن وجود دارند، بقیه "فاطمه" نام دارند.(13)
پى نوشت ها:
1- ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، ص 240.
2- علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 3، ص 30.
3- توجه به این مطلب که اخلاص در اعمال در طى یک دوره چهل روزه باعث جارى گشتن چشمه هاى حکمت از قلب برزبان مى شود، اذعان و اعتراف به حقیقت فوق را سهل مى نماید. چون حضرت معصومه(س) نه تنها چهل روز که در تمامى عمر شریفش مخلصانه عمل مى کرد.
4- کشف اللئالى تاکنون به چاپ نرسیده و به صورت مخطوط در کتابخانه شوشترىهاى نجف اشرف وجود دارد. مرحوم میرجهانى نسخه اى از این کتاب را در کتابخانه شیخ محمدسماوى دیده است. (مهدى پور، کریمه اهل بیت، متن و پاورقى ص 62.)
5- مهدى پور، کریمه اهل بیت، ص 64 و 63. (با تصرف)
6- محمدهادی امینی، فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ص 58 و 57 ؛ عمر رضا کحاله، أعلام النساء في عالمي العرب و الإسلام، ص 577.
7- در کتاب اسنى المطالب پاره اى از روایاتى که در شإن و منزلت امیرمومنان(ع) وارده گشته، گردآورى شده است. در این کتاب تنها احادیثى ذکر شده که در مصادر و کتب معروف و با سندهاى قوى و محکم بیان گردیده است. (امینى، مقدمه اسنى المطالب، ص 32).
8- امینى، مقدمه اسنى المطالب، ص 51- 49. این کتاب توسط محمدهادى امینى تحقیق شده است
9- قاضی نورالله شوشتری، اِحْقاقُ الحَقّ و اِزْهاقُ الباطِل، مشهور به احقاق الحق، ج 6، ص 282، به نقل از عليرضا سيد كباري، مسند فاطمه معصومه، ص 61.
10- همان، ص 108. این کتاب در ضمن مجموعه اى از آثار مولف در یک مجلد به سال 1369 . در تهران به چاپ رسیده است.
11- مجلسی، بحارالانوار، ج 65، ص 77 و 76، محمدهادی امینی، فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ص 60 و 59.
12- محمدهادی امینی، فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ناشر مؤلف، ص 61.
13- رازى، محمد شریف، گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 17 و 16.
۱۴۰۴/۰۲/۰۸ ۲۱:۵۲ شناسه مطلب: 100038
پرسش:
عملکرد اتحادیه اروپایی در قضیه جنگ اوکراین چگونه ارزیابی میشود؟ آیا اتحادیه اروپا در خطر فروپاشی قرار دارد؟
پاسخ:
مقدمه
پس از تهاجم گسترده روسیه به اوکراین در 24 فوریه 2022، برابر با 5 اسفند 1400، نقش اروپا و مجموعه کشورهای بلوک غرب در حمایت از اوکراین به دلایل متعدد حائز اهمیت بود. یکی اینکه این تهاجم، بزرگترین حمله نظامی متعارف به خاک اروپا از زمان جنگ جهانی دوم است. این جنگ تمام حوزهها و بخشهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی اتحادیه اروپا را تحت تأثیر قرار داده است.(1) دلیل دیگر اینکه یکی از بهانهها و دلایل تهاجم روسیه به اوکراین، پیوستن اوکراین به پیمان و ائتلاف نظامی ناتو بود که گسترش آن را از سال 1977 میلادی، یک تهدید جدی برای امنیت روسیه میدانست و اروپا و غرب بایستی از حیثیت همپیمان خود دفاع کنند. اما اکنون شاهد یک رویکرد دوگانه میان آمریکا به عنوان قدرت اصلی ناتو و اروپا در قبال برخورد با روسیه و صلح اوکراین هستیم. دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا، رسماً زلنسکی را در کاخ سفید و در مقابل دوربین خبرنگاران تحت فشار قرار داد که باید تابع آمریکا باشد و به سمت صلح با روسیه برود و توسط وی، کمکهای مؤثر و تعیینکننده مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی مسدود شود. امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه به عنوان مهمترین عضو اتحادیه اروپا (چراکه بریتانیا دیگر عضو اتحادیه اروپا نیست) با واکنش به این اتفاق، از اوکراین حمایت کرد؛ اما شرایط اتحادیه اروپا شکننده به نظر میرسد. آیا اتحادیه اروپا هیمنه و توان خود را از دست داده است و قادر به حمایت از اعضای خود نیست؟
پاسخ اجمالی
پس از تهاجم گسترده روسیه به اوکراین در 24 فوریه 2022، برابر با 5 اسفند 1400، نقش اروپا و مجموعه کشورهای بلوک غرب در حمایت از اوکراین به دلایل متعدد حائز اهمیت بود. جنگ اوکراین پیامدهای زیادی برای اتحادیه اروپا دربرداشته است که به دلیل محدودیتهایی، به واگرایی این نهاد و بهدنبال آن، کاهش قدرت آن در نظام بینالملل انجامیده است. این مسئله ناشی از پررنگشدن شکافهای درون این اتحادیه، خلأ رهبری قدرتمند و موضعگیریهای متفاوت اعضا در پی بروز این جنگ بوده است. اتحادیه اروپا در پی جنگ اوکراین تلاش کرد تا با سیاستهای تحریمی و کمکهای گسترده مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی به اوکراین، به عنوان یک متحد اروپایی، قدرت حمایتی خود و اتحاد در سیاست خارجی را به نمایش بگذارد. اما این اتحادیه نتوانست به عنوان یک قدرت مستقل، متحد و کارآمد، به ایفای نقش مورد انتظار در این زمینه بپردازد؛ با این حال، با توجه به شرایط موجود، در میان تحلیلگران چیزی به عنوان فروپاشی این اتحادیه مطرح نیست.
پاسخ تفصیلی:
در رابطه با عملکرد اتحادیه اروپا (2) در جنگ اوکراین و آینده سیاسی این اتحادیه، نکات زیر قابل بیان است.
1. پیامدهای جنگ اوکراین برای اتحادیه اروپا:
جنگ اوکراین پیامدهای زیادی برای اتحادیه اروپا در بر داشته است که به دلیل محدودیتهایی که ذکر خواهد شد، به واگرایی این نهاد و بهدنبال آن، کاهش قدرت آن در نظام بینالملل انجامیده است. این مسئله ناشی از پررنگشدن شکافهای درون این اتحادیه، خلأ رهبری قدرتمند و موضعگیریهای متفاوت اعضا در پی بروز این جنگ بوده است.
جنگ اوکراین چند ویژگی مهم و بحرانزا را برای اتحادیه اروپا دربرداشته است.
اول. بحران امنیت اقتصادی و اجتماعی:
زنجیره امنیت غذایی و انرژی اتحادیه اروپا به این دلیل که بخش بزرگی از غلات و گاز طبیعی، زغال سنگ و نفت اتحادیه اروپا، از روسیه و بخشی نیز از اوکراین تأمین میشود. استفاده از منابع جایگزین، هزینه هنگفتی را به اتحادیه اروپا تحمیل کرده است. همچنین جنگ روسیه و اوکراین سبب شده است که 8 میلیون پناهجوی اوکراینی وارد کشورهای عضو اتحادیه اروپا شوند که نگهداری آنها هزینه هنگفتی برای کشورهای اروپایی خواهد داشت که برخی از آنان پیش از جنگ اوکراین، درگیر بحران مهاجرت بودهاند. بحران غذایی و انرژی، خودبهخود موجب ناترازی و تورم و کاهش شدید اشتغال شده است و افزایش سیل مهاجران و تلاش آنان برای ورود به بازار کارِ آسیبدیدة کشورهای اروپایی، موجب تشدید بحران است.
دوم. بحران سیاسی در سطح اتحادیه اروپا:
جنگ اوکراین و تبعات آن، موجب تعمیق شکاف و اختلاف میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا شده است. بر سر اتحادیه اروپا دستکم سه نظر سایه انداخته است. کشورهای شمالی مانند استونی، لهستان و دانمارک با قاطعیت از اهداف اوکراین حمایت میکنند. کشورهای غربی اتحادیه و البته قویتر مانند فرانسه، آلمان، اسپانیا و پرتغال پیرامون پایان دادن به جنگ مبهم و متفاوت نظر میدهند و در نهایت، حلقههای جنوبی ضعیفتری مانند ایتالیا و رومانی معتقد به اتمام هر چه سریعتر جنگ، حتی به شرط از دست رفتن بخشی از اوکراین به دست روسیه هستند. همچنین بحران جنگی، ایدههای قدرت نرم و غیرمسلحانه و غیرامنیتی اتحادیه اروپا را زیر سؤال برده و طرفداران ایدههای اروپای واحد و مبتنی بر نهادهای مشترک و همگرایانه را تضعیف کرده است. جنگ اوکراین موجب گسترش افراطگرایی و تقویت جناحهای راست در این اتحادیه شده است.
سوم. افول صلاحیت اتحادیه اروپا:
نهادهای فراملی در اتحادیه اروپا که بایستی توان بسیج منابع را برای حل مشکلات داشته باشند، در مدیرت بحران، نمایش قدرتمندانهای را اجرا نکردند و همچنین ابتکارهای فراملی کارساز و متحدی نشان ندادند. اتحادیه اروپا در عمل، از سطح همگرایی به سطح همکاری افول کرده است.(3)
2. اقدامات اتحادیه اروپا علیه روسیه در جنگ اوکراین:
اتحادیه اروپا غیر از کمکهای گسترده مالی و لجستیکی به اوکراین در تقابل با روسیه، با انجام برخوردهایی مانند توقف طرحهای مشترک مانند نورد استریم2،(4) بلوکه کردن داراییهای بانک مرکزی روسیه، قطع دسترسی روسیه به سوئیفت، مسدود کردن واردات زغال سنگ، محدود کردن صادرات فناوریهای مهم به روسیه و تحریم پوتین و نزدیکانش، تلاش کرد تا یک رویکرد مشترک در اتحادیه را در ظاهر به نمایش بگذارد. اما در همان حال در این اتحادیه، کشورها به صورت مستقل به دنبال هدفها و اولویتهای اقتصادی و سیاسی خود بودند و این مسئله موجب ناکارآیی سیاست واحد تحریمی گردید. برای نمونه مجارستان نهتنها از شرکت در تحریم تدریجی منابع انرژی روسیه خودداری کرد، بلکه دور ششم تحریمها را نیز متوقف کرد.(5) «ویکتور اوربان» نخستوزیر مجارستان، با ارسال نامهای به رئیس شورای اروپا و هشدار درباره صدور بیانیه مشترک در حمایت از اوکراین، شکافهای عمیق در رویکرد رهبران اروپایی نسبت به جنگ اوکراین را بیش از پیش آشکار کرد.(6)
3. نقش آمریکا در تحقیر اتحادیه اروپا
تحولات جدید، مخصوصاً جنگ اوکراین، ثابت کرد که قدرت ایالات متحده آمریکا بر سر اتحادیه اروپا کاملاً سایه انداخته است. بعد از آنکه دونالد ترامپ با قطع کمکهای خود به اوکراین و نزدیکی واضح به چین و روسیه، آب پاکی را بر دست اتحادیه اروپا ریخت، سران اتحادیه نیز پس از اقداماتی نمایشی در حمایت از اوکراین، به سمت اجرای سیاستهای آمریکا و ایجاد یک آتشبس برای رسیدن به توافق صلح رفتند.(7) اتحادیه اروپا کجدار و مریز به نقش خود پیرامون جنگ اوکراین ادامه میدهد و در میان تحلیلگران و ناظران، اگرچه تنزل و تخفیف جدی قدرت اتحادیه و ضرورت بازسازی آن مطرح است؛ اما چیزی به عنوان فروپاشی اتحادیه طرفدار چندانی ندارد.
نتیجهگیری:
اتحادیه اروپا در پی جنگ اوکراین نتوانست به عنوان یک قدرت مستقل، متحد و کارآمد، به ایفای نقش مورد انتظار بپردازد، اما با توجه به شرایط موجود، در میان تحلیلگران چیزی به عنوان فروپاشی این اتحادیه مطرح نیست.
پینوشتها:
1. ر.ک: فتاحی اردکانی، حسین و سید محمود حسینی، جنگ اوکراین و پیامدهای آن بر اتحادیه اروپا، مجله مرکز مطالعات اوراسیای مرکزی دانشگاه تهران، دوره 16، شماره 2، پاییز و زمستان 1402، صفحه 223-246.
2. اتحادیه اروپا (EU) (به انگلیسی: European Union)، یک اتحادیه اقتصادی-سیاسی تشکیل شده از ۲۷ کشور اروپایی است. منشأ اتحادیه اروپا به اتحادیه اقتصادی اروپا که در سال ۱۹۵۷م با توافقنامه رم میان ۶ کشور اروپایی شکل گرفت و صرفاً یک اتحادیه اقتصادی بود، بازمیگردد. از آن تاریخ با اضافهشدن اعضای نو، اتحادیه اروپا بزرگتر شد. اتحادیه اروپا در سال ۱۹۹۹م، یکای پول مشترکی به نام یورو را معرفی کرد که تاکنون در ۲۰ کشور، جایگزین پولهای ملی شده است.
3. ر.ک: فتاحی اردکانی، حسین و سید محمود حسینی، جنگ اوکراین و پیامدهای آن بر اتحادیه اروپا، مجله مرکز مطالعات اوراسیای مرکزی دانشگاه تهران، دوره 16، شماره 2، پاییز و زمستان 1402، صفحه 223-246.
4. نورد استریم۲ یک خط لوله انتقال گاز طبیعی به طول ۱۲۳۴ کیلومتر از روسیه به آلمان است که از طریق دریای بالتیک میگذرد و توسط گازپروم و چندین شرکت انرژی اروپایی تأمین مالی میشود. اولاف شولز، صدراعظم آلمان، صدور گواهینامه نورد استریم۲ را در ۲۲ فوریه ۲۰۲۲ به حالت تعلیق درآورد، علت این امر اقدام ولادیمیر پوتین؛ رهبری روسیه، در به رسمیت شناختن دو منطقه خودمختار دونتسک و لوهانسک واقع در خاک اوکراین بود.
5. فتاحی اردکانی، حسین و سید محمود حسینی، جنگ اوکراین و پیامدهای آن بر اتحادیه اروپا، مجله مرکز مطالعات اوراسیای مرکزی دانشگاه تهران، دوره 16، شماره 2، پاییز و زمستان 1402، صفحه 232.
6. آیا اتحادیه اروپا در حمایت از اوکراین متحد است؟، خبرگزاری ایرنا، 11 اسفند 1403، https://irna.ir/xjSZZv.
7. ر.ک: اوکراین با طرح آمریکا برای برقراری آتشبس فوری یکماهه موافقت کرد، یورونیوز، 11/3/2025، https://parsi.euronews.com/2025/03/11/ukraine-agrees-to-us-plan-for-immediate-one-month-ceasefire
۱۴۰۴/۰۲/۰۷ ۱۰:۱۸ شناسه مطلب: 100030
پرسش:
مادرم مریض است و مدام میپرسد کجا میروم؟ اگر بگویم به مسجد میروم، اصرار میکند با من بیاید در صورتی که شرایطش را ندارد! چه باید کرد؟(توریه)
پاسخ:
مقدمه:
دروغگویی در نگاه اسلام امری مذموم شمرده شده و ریشه سایر گناهان معرفی میگردد. درعینحال انسان در زندگی فردی و اجتماعی خویش ممکن است در شرایطی قرار بگیرد که راست گفتن آسیبهایی را در پی داشته باشد، بدین منظور میتواند از توریه بهره ببرد.
پاسخ اجمالی:
دروغگویی در نگاه اسلام امری مذموم شمرده شده است. گاهی ممکن است انسان در شرایطی قرار بگیرد که راستگویی آسیبهایی را در پی داشته باشد، بدین منظور میتواند از توریه بهره ببرد. توریه به این معناست که گوینده، کلامی را به زبان میآورد که دارای دو معنای قریب و بعید است. گوینده، معنای بعید را در نظر دارد، اما مخاطب، معنای قریب را برداشت میکند.
توریه شرایطی دارد. اول اینکه نباید باعث تضییع حق دیگران شود. دوم اینکه، باید در مواقع ضروری و برای جلوگیری از آسیب باشد. سوم اینکه، نباید زبان را در هر شرایطی و بیدلیل عادت به توریه داد. به عنوان مثال، اگر مادر شما در مورد مکانی که میروید، سؤال کند و شما نخواهید که دقیقاً بدانند کجا میروید، میتوانید از توریه استفاده کنید و مثلاً بگویید از خانه برای انجام کاری بیرون میروم؛ حالآنکه آن کار موردنظر در ذهن شما همان مسجد و نماز است؛ اما مادر شما جور دیگری برداشت میکنند.
پاسخ تفصیلی:
توریه یکی از اصطلاحاتی است که در متون دینی به آن برخورد میکنیم و منظور این است که متکلم بهگونهای صحبت کند که معنایی از کلام خود را که مرادش نیست به مخاطب منتقل نماید.
در تعریف توریه آمده است: «متکلم از سخن خود معنایی را جز آنچه مخاطب میفهمد (یعنی معنایی خلاف ظاهر) اراده کند».(1) در توریه، انسان لفظی را به کار میبرد که دو معنای قریب و بعید دارد. گوینده معنای بعید را اراده میکند؛ اما بهگونهای بیان میشود که شنونده معنای قریب را برداشت میکند.
اگرچه واژة توریه به شکل مستقیم در قرآن نیامده؛ اما مفسران مفهوم برخی از آیات را حمل بر توریه کردهاند. بهعنوانمثال در قرآن آمده است:
«آن گاه (ابراهیم تدبیری اندیشید و) به ستارگان آسمان نگاهی کرد و با قومش گفت که من بیمارم (و نتوانم به جشن عید بتان آیم).»(2)
در تفسیر آن میخوانیم:
«اهل بابل، محل زندگی حضرت ابراهیم علیهالسلام، هر سال جشن مخصوصی داشتند و غذاهایی را آماده میکردند که در بتخانه قرار میدادند تا متبرّک شود، سپس دستهجمعی به بیرون شهر میرفتند و پس از خوشگذرانی، در پایان روز برای صرف غذا به بتخانه باز میگشتند.
شبِ پیش از جشن، از ابراهیم نیز دعوت کردند که همراه آنان در مراسم شرکت کند، امّا حضرت ابراهیم که منتظر فرصتی برای درهمکوبیدن بتها و ایجاد شوک به مردم بود، مطابقِ آدابورسوم و اعتقاد مردم بابل که ستارگان را در سرنوشت خود مؤثّر میدانستند، نگاهی به ستارگان کرد و چنین وانمود کرد که اوضاع کواکب، نوعی بیماری را در صورت خروج او از شهر نشان میدهد؛ ازاینرو، مردم نیز قانع شده و از اصرار خود دست برداشتند.»(3)
بیشتر مفسران این آیات را بر توریه حمل کرده و مراد حضرت ابراهیم از بیماری را بیمار شدن در آینده یا بیماریِ منجر به مرگ یا مردن دانستهاند. در سیره امامان شیعه علیهمالسلام و پیروان آنها نیز توریهکردن در موارد اضطرار مقبول بوده است.
نکوهش دروغگویی:
همانطور که ذکر شد توریه بهعنوان یکی از راههای نجات از دروغگویی مطرح شده است؛ بنابراین اولاً توریه دروغ نیست و ثانیاً نباید زبان را در هر شرایطی و بیدلیل عادت به توریه داد؛ بلکه در مواقعی که انسان ترس دروغ داشته باشد میتواند از طریق توریه در دام دروغ نیفتد. شما نیز میتوانید بهجای دروغ گفتن، توریه کرده و مثلاً بگویید از خانه برای انجام کاری بیرون میروم حالآنکه آن کار موردنظر در ذهن شما همان مسجد و نماز است؛ اما مادر شما جور دیگری برداشت میکنند. یا مثلاً بگویید میخواهم بروم جایی و کسی را ببینم و منظورتان در ذهن، نمازگزاران یا امامجماعت مسجد باشد؛ حالآنکه مادرتان تصور میکنند با کسی قرار دارید.
شرایط توریه:
توریه کذب و دروغ نیست، چرا که سخن کذب، سخنی است که مقصود متکلم از آن سخن با واقعیت منطبق نباشد؛ حالآنکه در توریه چنین نیست. توریه مشروط به شرایطی است از جمله این که شرایطی فراهم آید که امکان راستگویی وجود نداشته باشد؛ یعنی شرایط اضطرار حاصل گردد. علاوه بر این، جواز توریه مشروط بر این است که توریه موجب تضییع حق دیگران و ستم بر آنان نشود.
همدلی کردن:
نکتهای که لازم است به آن توجه کنید این است که شرایط مادر را درک کرده و با ایشان همدلی کنید. گاهی اگر با صبر و حوصله وضعیت موجود مادر را برای ایشان تبیین و تشریح کنید و به آرامی با ایشان گفتگو کنید، حتی نیازی به توریه هم نیست.
نتیجهگیری:
در نگاه اسلام دروغ گفتن حرام است و انسان نمیتواند به هر بهانهای دروغ بگوید. درعینحال اگر انسان در شرایطی قرار گرفت که مجبور بهدروغ گفتن شد، بهجای دروغ صریح میتواند از توریه استفاده کند. توریه به سخنی گفته میشود که از ظاهر آن چیزی فهمیده میشود، حالآنکه منظور گوینده چیز دیگری بوده است. نکتهای که دررابطهبا توریه باید مدنظر قرار گیرد این است که توریه مربوط به کلامی است که آن کلام ذاتاً تاب دوگونه معنا را داشته باشد یعنی بشود از آن کلام دو نوع معنا برداشت کرد.
چکیدة پاسخ:
در اسلام، دروغگویی ناپسند است، اما توریه راهی برای پرهیز از دروغ در شرایط خاص است. توریه یعنی گفتن کلامی با دو معنا: یکی نزدیک و آشکار، و دیگری دور و پنهان. گوینده، معنای دور را در نظر دارد، اما مخاطب، معنای نزدیک را برداشت میکند. مثلاً اگر مادری از فرزند خود بپرسد که کجا میروی، و او بخواهد به مسجد برود، اما نمیخواهد مادرش از این موضوع مطلع شود، میتواند بگوید که به دیدار دوستانم میروم. در اینجا، منظور فرزند از دوستان، نمازگزاران مسجد است؛ اما مادرش ممکن است تصور دیگری داشته باشد.
پینوشتها:
1. «التوریه و هی ان یرید المتکلم بکلامه خلاف ظاهره»؛ جرجانی، علی بن محمد، التعریفات، ناصرخسرو، ص32.
2. «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ»؛ سوره صافات، آیات 88 و 89.
3. قرائتی، محسن، تفسیر نور، سوره صافات، آیات 88 و 89.
۱۴۰۴/۰۲/۰۷ ۱۰:۰۹ شناسه مطلب: 100029
پرسش:
ماجرای مناظره علامه حلی با علمای چهار مذهب اهل سنت نزد اولجایتوی مغول و شیعه شدن وی صحت دارد؟ شرح ماوقع و آدرس آن را لطف میکنید؟
پاسخ اجمالی:
حسن بن یوسف بن مطهّر حلی، معروف به علامه حلی (648- 726 ق) از بزرگان شیعه در عصر مغول بود. یکی از مهمترین رویدادهای زندگی این عالم شهیر، ملاقات با ایلخان مغول اولجایتو (محمد خدابنده) و مناظره با فقهای مذاهب چهارگانه اهل سنت درباره مسئله سهطلاقه کردن همسر است. شاه مغول که از سهطلاقه کرده همسرش پشیمان و نیز از یافتن راهحل برونرفت از این بنبست توسط علمای اهل سنت ناامید گشته بود، نهایتاً با اشاره یکی از وزرایش به علامه حلی متوسل شد. وی نیز پس از اثبات حقانیت شیعه در آن جلسه، اساس این طلاق را به دلیل محقق نشدن شروط آن ازجمله عدم حضور دو شاهد عادل، باطل دانسته و بدین ترتیب، شاه را از یک مشکل خودساخته رهانید.
پاسخ تفصیلی:
یکی از علمای شیعه که در زمان سلطان اولجایتو (محمد خدابنده) (680- 716 ق) همانند سید تاجالدین آوجی در دربار وی رفتوآمد داشته و مورد توجه وی بود، حسن بن یوسف بن مطهّر حلی، معروف به علامه حلی (648- 726 ق) است. در برخی از منابع تاریخی، داستانی نقل شده است که دلیل اصلی تشیع سلطان اولجایتو میباشد.
مرحوم محمدتقی مجلسی پدر علامه محمدباقر مجلسی (صاحب کتاب بحارالانوار)، در کتاب روضه المتقین (شرح کتاب من لا یحضره المتقین) ذیل حدیثی از امام صادق علیهالسلام درباره مسئله طلاق، این مناظره را شرح میدهد. این واقعه را نیز علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه و همچنین محمدباقر خوانساری در روضات الجنات، نقل کردهاند. ماجرا ازاینقرار است که روزی ایلخان مغول از روی عصبانیت همسر خویش را سهطلاقه کرد؛ لکن بعد از گذشت مدتی از کردة خویش پشیمان شد. وی پسازآن، به دنبال راه چارهای بود که از این اقدام ناسنجیده خویش رهایی یابد و بتواند دوباره به همسر خویش رجوع کند؛ اما در کمال یأس و ناامیدی، هیچکدام از علمای اهل سنت نتوانستند راهحلی ارائه کنند. ناگهان یکی از وزرای وی گفت که یکی از علمای شیعه را میشناسد که اینگونه طلاقها را باطل میداند. به همین دلیل، شاه نامهای برای او نوشته و احضارش نمود. برای این امر، مجلسی توسط سلطان ترتیب داده شده و از تمام علمای مذاهب اهل سنت دعوت شدند. وقتی علامه حلی وارد مجلس شد، کفشهایش را به دست گرفته و در صدر مجلس در کنار سلطان نشست. وقتی حاضران در جلسه به این حرکت علامه حلی اعتراض کردند، وی در پاسخ گفت: «ترسیدم حنفیان کفشم را بدزدند همانگونه که بزرگشان ابوحنیفه کفش پیامبر را دزدید.» حنفیان لب به اعتراض گشودند که ابوحنیفه در زمان پیامبر حضور نداشته است. علامه ادامه داد: فراموشم شد! گویا دزد کفش، شافعی بوده است. همین ادعا و اعتراض درباره شافعیان و مالکیها و حنبلیها نیز تکرار شد.
بعد از اتمام این گفتوشنودها، علامه رو به سلطان کرده و گفت: «علمای اهل سنت همگی اعتراف کردند که بزرگشان در زمان پیامبر حضور نداشتند؛ بنابراین آنها بدعت نهادند که از میان عالمان خود، چهار نفر را برگزیدهاند و اگر کسی عالمتر از آنان باشد و برخلاف نظر آنان فتوا دهند، فتوای او را نمیپذیرند؛ اما شیعه تابع وصی و جان و برادر پیامبر است. علامه حلی بعد از اثبات حقانیت شیعه، برای حل مشکل سلطان گفت: «طلاق شاه باطل است، چراکه شروط آن کاملاً محقق نشده است. ازجمله این شرایط، حضور دو نفر شاهد عادل است. آیا دو نفر شاهد عادل صیغه طلاق را شنیدهاند؟» شاه گفت خیر. علامه گفت، بنابراین، این طلاق محقق نشده و باطل است و همسر شما بر شما حلال است.
در ادامه نیز، بحث و مناظره علامه با علمای مذاهب اهل سنت ادامه یافت تا اینکه همه را مغلوب ساخته و در همان مجلس بود که سلطان اولجایتو تصمیم گرفت تا به تشیع گرویده و تلاش نمود تا به مذهب تشیع رسمیت ببخشد. (1)
نتیجهگیری:
ماجرای دیدار علامه حلی با سلطان محمد خدابنده و مناظره ایشان با فقهای مذاهب چهارگانه اهل سنت درباره حکم مسئله سه طلاقه کردن همسر، اولین بار توسط پدر علامه مجلسی در کتاب روضه المتقین (شرح کتاب من لا یحضره الفقیه اثر شیخ صدوق) ذکر شد. در ادامه نیز علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه و محمدباقر خوانساری در روضات الجنات به این ماجرا اشاره کردند.
پینوشتها:
1. مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین، تصحیح موسوى کرمانى، حسین و اشتهاردى على پناه، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، چاپ دوم، 1406 ق، ج 9، ص 30-32.
۱۴۰۴/۰۲/۰۴ ۱۳:۵۷ شناسه مطلب: 100025
پرسش:
آیا نمازی به نام نماز حضرت خضر، در روایات وجود داشته و معتبر است و یا آثار و فضیلت خاصی برای آن بیان گردیده است؟
پاسخ:
مقدمه
برای برآورده شدن حاجات و خواستهها، نمازهایی توسط معصومین علیهمالسلام معرفی شده است. یکی از نمازهایی که خواندن آن برای گرفتن حاجت توصیه شده است، نماز حضرت خضر علیهالسلام است. در این نوشتار نماز حضرت خضر علیهالسلام برای برآورده شدن حاجات، مورد بررسی سندشناسی قرار میگیرد.
1. شخصیت حضرت خضر علیهالسلام:
امام رضا علیهالسلام در مورد شخصیت حضرت خضر علیهالسلام فرمودند: «إِنَّ الْخَضِرَ علیهالسلام شَرِبَ مِنْ مَاءِ الْحَیَاةِ فَهُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ حَتَّى یُنْفَخَ فِی الصُّورِ وَ إِنَّهُ لَیَأْتِینَا فَیُسَلِّمُ فَنَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ لَا نَرَى شَخْصَهُ وَ إِنَّهُ لَیَحْضُرُ حَیْثُ مَا ذُکِرَ فَمَنْ ذَکَرَهُ مِنْکُمْ فَلْیُسَلِّمْ عَلَیْهِ، و إنّهُ لَیَحضُرُ المَوسِمَ کُلَّ سَنةٍ فیَقضی جَمیعَ المَناسِکِ و یَقِفُ بعَرَفَةَ فیُؤمِّنُ على دُعاءِ المؤمِنینَ، و سیُؤنِسُ اللّهُ بهِ وَحشَةَ قائمِنا فی غَیبَتِهِ، و یَصِلُ بهِ وَحدَتَهُ؛(1) خضر از آب حیات نوشید و ازاینرو زنده است و تا روزى که در صور دمیده شود نمیمیرد. او نزد ما میآید و سلام میکند و ما صدایش را میشنویم، امّا خودش را نمیبینیم. هر جا اسمش برده شود، حاضر میشود. بنابراین، هر یک از شما نام او را برد، به وى سلام دهد. هر سال در موسم حج حاضر میشود و تمام مناسک را به جا میآورد و در عرفه میایستد و براى دعاى مؤمنان آمین میگوید. زودا که خداوند او را انیس تنهایى قائم ما، در زمان غیبتش قرار دهد و به وسیله او، وى را از تنهایى به در آورد.»
2. نماز حضرت خضر علیهالسلام:
سید بن طاووس در کتاب جمال الأسبوع، نمازهای متعددی برای شب جمعه ذکر کرده است که از جملة آنها نمازی است که به «نماز حضرت خضر» معروف است. این نماز، چهار رکعت (دو نماز دو رکعتی) بوده و کیفیت آن چنین است: در هر رکعت، یک مرتبه سوره حمد و صد مرتبه آیات زیر خوانده میشود:
«أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ بِتَسْلِیمَتَیْنِ تَقْرَأُ فِی کُلِّ رَکْعَةٍ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ مَرَّةً وَ مِائَةَ مَرَّةٍ: وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ (2) وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ.»(3)
پس از اتمام نماز نیز، صد مرتبه ذکر «لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِی الْعَظیمِ»، گفته میشود. سپس حاجت خود را طلب کنید که إن شاءاللّه برآورده خواهد شد.(4)
هر چند نویسندة کتاب، سندی برای این روایت ارائه نکرده است؛ اما به دلیل اعتبار مؤلف (سید ابن طاووس)، نسبت به آنچه وی در کتاب خود ارائه داده است، میتوان به نیت رجاء (امید ثواب) به جا آورد. مرحوم شیخ عباس قمی این نماز را در مفاتیح الجنان ذکر نکرده است.
نتیجهگیری:
سید بن طاووس در کتاب جمال الأسبوع، برای شب جمعه، نمازهای متعددی را عنوان کرده است، یکی از آنها نماز حضرت خضر علیهالسلام است. خواندن این نماز در شب جمعه برای برآورده شدن حاجت، سفارش شده است. هر چند نویسندة کتاب، سندی برای این روایت ارائه نکرده است؛ اما به دلیل اعتبار مؤلف (سید ابن طاووس)، نسبت به آنچه وی در کتاب خود ارائه داده است، میتوان به نیت رجاء (امید ثواب) به جا آورد.
پینوشتها:
1. ابن بابویه، محمد بن على، کمال الدین و تمام النعمه، اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1395ق، ج2، ص390.
2. سوره انبیاء، آیه 87و88.
3. سوره غافر، آیه 44و45.
4. ابن طاووس، على بن موسى، جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، دارالرضى، قم، چاپ اول، 1330ق، ص125و 126.
۱۴۰۴/۰۲/۰۳ ۱۴:۱۹ شناسه مطلب: 100007
پرسش:
علت اینکه خواندن متن قرآن برای مستشرقان ملالآور شده چیست؟
مقدمه
توماس کارلایل (Thomas Carlyle) بر پایه ترجمه جورج سیل (George Sale) از قرآن و با تأثیرپذیری از آن، گفته است: من تاکنون کتابی چنین دشوار و پرزحمت در زندگیام ندیدهام. انسان در حال خواندن آن هرقدر هم که دقیق باشد، مطالب را با یکدیگر اشتباه میکند. بهطور خلاصه، کتابی است ملالآور، درهمبرهم و گیجکننده، ناتمام، بینظم و بیقید و خام و ناهنجار.
در این نوشتار چرایی بروز چنین حالتی برای برخی مستشرقان مورد بررسی قرار میگیرد.
پاسخ اجمالی1
نقدهای خاورشناسان به قرآن غالباً ناشی از تصور نادرست آنها از این کتاب است. آنها با توجه به شناخت قبلی خود با کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان که در حقیقت کتاب تاریخ هستند، انتظار دارند قرآن نیز بهمثابه کتاب مقدس مسلمانان زندگی پیامبر خدا و مسلمانان صدر اسلام را بهصورت مفصل و منظم بیان کند و وقتی چنین چیزی را در قرآن نمیبینند، قرائت قرآن برایشان خستهکننده میشود.
پاسخ اجمالی2:
نقدهای خاورشناسان به قرآن معمولاً ریشه در نگاه نادرست آنان نسبت به این کتاب دارد. این افراد با توجه به آشنایی پیشینی با کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، انتظار دارند قرآن نیز همانند آنها حوادث تاریخی صدر اسلام را شرح دهد. وقتی آنها به قرآن مراجعه میکنند و آن را متفاوت با عهدین میبینند و انتظارشان برآورده نمیشود، گمان میکنند مشکل از قرآن است؛ اما حقیقت این است که قرآن بهعنوان کتاب هدایت انسانها نازل شده و اشارههایش به وقایع تاریخی بهمنظور تحقق این هدف است. بهجای قرائت بهعنوان کتابی تاریخی باید آن را بهمثابه کتاب هدایت خواند و هنگام مواجهه با نقل گزینشی و گزیده حوادث تاریخی در این کتاب باید از خودمان بپرسیم که قرآن چرا به این حوادث اشاره کرده و قصد آموزش چه آموزههایی را داشته است. درواقع، درک عمیق متن قرآن در گرو تغییر نگرش و تعمق در مقاصد و اهداف آن است.
پاسخ تفصیلی:
چرایی ملالآور بودن قرائت قرآن برای برخی خاورشناسان
1. نوع خاورشناسان، یهودی یا مسیحی بوده و هستند و به همین دلیل، نگاه آنان به «کتاب مقدس» بر اساس کتاب مقدس دین خودشان شکل گرفته است. آنهایی هم که یهودی یا مسیحی نبودهاند معمولاً پیش از آشنایی با قرآن با کتاب مقدس مسیحیت آشنا شدهاند. کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان در حقیقت کتابی تاریخی است. حتی به باور محققان، نویسندگان آنها نیز مورخ بودهاند. این کتاب با شرح ماجرای آغاز آفرینش شروع شده و داستان زندگی تکتک انبیاء بنیاسرائیل را معمولاً به ترتیب تاریخی بیان کرده و در طول تاریخ بهصورت منظم جلو آمده است. عهد عتیق متمرکز بر داستان قوم بنیاسرائیل است و داستان این قوم را از زمان حضرت ابراهیم علیهالسلام تا زمان تبعید و اسارت این قوم به بابل و بازگشت مجدد به اورشلیم بیان کرده است. محور مطالب عهد جدید نیز زندگی حضرت عیسی علیهالسلام بهعنوان منجی بنیاسرائیل و چگونگی تعامل این قوم، خصوصاً علمای یهودی، با ایشان است. در ادامه نیز به نقل اعمال حواریون و رسولان صدر مسیحیت و متن نامههای آنان میپردازد. مستشرقان با چنین نگاهی به کتاب مقدس به سراغ قرآن آمدند و توقع داشتند که قرآن نیز همانند کتاب مقدس خودشان باشد؛ اما قرآن اصلاً آن چیزی نبود که آنان توقع داشتند. قرآن برخلاف کتاب مقدس آنان که در حقیقت کتاب تاریخ یهودیت و مسیحیت هستند، اصلاً کتاب تاریخ نیست؛ بلکه کتاب هدایت است و تمرکز اصلیاش بر روی همین هدف است و اگر هم به ماجراهای تاریخی اشاره کرده، تنها در راستای هدف اصلیاش بوده است؛ به همین دلیل، گذرا به این ماجراها پرداخته و از ترتیب تاریخی و حکایت تفصیلی همراه با بیان جزئیات خبری نیست. همین امر سبب شده که توماس کارلایل که اتفاقاً خودش مورخ و تاریخنگار بوده است گمان کند مطالب قرآن «ناتمام» است! حالآنکه ایراد به نوع نگاه او برمیگردد که توقع دارد قرآن همچون منابع تاریخی، یک واقعه را از اول تا آخر آنهم با همه جزئیات بیان کند. چنانکه یکی از علل «درهمبرهم و بینظم» دیدن قرآن نیز دقیقاً همین است که او خیال کرده قرآن کتاب تاریخ است و لذا توقع داشته که مطالب تاریخی را به ترتیب تاریخی آنها بیان کند و چون چنین ترتیبی را در قرآن ندیده آن را نامنظم تلقی کرده است؛
2. هدف خاورشناسان از مطالعه قرآن، نه کسب هدایت، بلکه اطلاع از تاریخ صدر اسلام، زندگی پیامبر خدا علیهوآلهالسلام و حتی جامعه و دین عرب پیش از اسلام بوده است؛ ازاینرو اقدام به تاریخگذاری آن میکنند تا متوجه شوند این متن چقدر با وقایعی که آنها را نقل میکند فاصله زمانی و مکانی دارد.(1) از سوی دیگر، قرآن اصلاً کتاب تاریخ نیست و درنتیجه، خاورشناسان با مطالعه آن نتوانستند به هدف خود دست یابند و از قرآن سرخورده شدند؛ اما مسلمانان نه با هدف اطلاع از حوادث تاریخی، بلکه در راستای بهرهگیری از هدایت قرآن به سراغ این کتاب میروند و چون معمولاً از کودکی در مساجد و مدارس با تاریخ انبیاء و وقایع صدر اسلام آشنا شدهاند، اشارههای قرآن به حوادث تاریخی، نهتنها برای آنان گیجکننده و ملالآور نیست، بلکه بسیار زیبا و تأثیرگذار است؛
3. مراجعه خاورشناسان به قرآن نوعاً بر اساس ترجمهها بهویژه ترجمههای تحتاللفظی بوده است. ترجمه جورج سیل که توماس کارلایل آن را مطالعه کرده نیز از همین نوع ترجمه بوده است.(2) این ترجمهها در رساندن زیبایی قرآن و معنای آن ناتوان هستند؛ افزون بر این، قرآن خودش بارها اشاره کرده که این کتاب نیازمند معلم(3) و مبین(4) است؛ بنابراین، مراجعهکننده به قرآن باید یکچشمش به کتاب و چشم دیگرش متوجه تبیینهای معلمان آن باشد تا به شناخت کامل و درستی از آموزههای آن دست یابد.
نتیجهگیری:
ریشه بسیاری از نقدهای خاورشناسان به قرآن، نگاه نادرست آنان به این کتاب است. خاورشناسان با توجه به شناختی که از کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان دارند، توقع دارند که قرآن نیز همچون آنها کتابی تاریخی باشد و مثلاً در آن زندگی پیامبر خدا و اعمال مسلمانان صدر اسلام بر اساس نظم و ترتیب تاریخی بیان شده باشد؛ اما وقتی به این کتاب مراجعه میکنند و آن را بدینشکل نمییابند، سرخورده شده و خیال میکنند اشکال از قرآن است. حالآنکه به قول شاعر «چشمها را باید شست جور دیگر باید دید». قرآن کتاب هدایت و انسانسازی است و اگر هم به حوادث تاریخی اشاره میکند در راستای تحقق همین هدف است؛ بنابراین، نباید از قرآن توقع داشت حوادث تاریخی را با جزئیات و آنهم بر اساس ترتیب تاریخی بیان کند و باید دید چرا قرآن به این حوادث اشاره کرده و به دنبال افاده چه معنا و مفهومی در ضمن آنها بوده است.
برای مطالعه بیشتر:
فقهی زاده، عبدالهادی، پژوهشی در نظم قرآن، تهران، جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران، 1374 ش.
نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی
https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن
پینوشتها:
1. هارالد موتسکی، «جمع و تدوین قرآن: بازنگری دیدگاههای غربی در پرتو تحولات جدید روششناختی»، ترجمه: مرتضی کریمینیا، کتاب سیرهپژوهی در غرب: گزیدهی متون و منابع، ص 185.
2. بنیاد دائرهالمعارف اسلامی، دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 6419، مدخل جورج سیل. برخی، نقدها و اشکالات متعددی را متوجه ترجمه جورج سیل از قرآن کرده و برخی دیگر از آن دفاع کردهاند. ر.ک: شلابیر، دبیلو. جی، آیا قرآن ترجمه جرج سیل قابلاعتماد است؟ ترجمه: عباس امام و على وجیهى، ترجمان وحی، سال 5، دوره 2، 1380 ش، صص 83-64.
3. سوره بقره، آیه 151: ﴿کَمٰا أَرْسَلْنٰا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیٰاتِنٰا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَهَ وَ یُعَلِّمُکُمْ مٰا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛ «همانگونهکه در میان شما رسولی از خودتان فرستادیم که همواره آیات ما را بر شما میخواند و شما را پاک و پاکیزه میکند و کتاب و حکمت به شما میآموزد، و آنچه را نمیدانستید به شما تعلیم میدهد.»
4. سوره نحل، آیه 44: ﴿... أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّٰاسِ مٰا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ ...﴾؛ «... و قرآن را بهسوی تو نازل کردیم بهخاطر اینکه برای مردم آنچه را که به سویشان نازل شده تبیین کنی ... .»