پرسش وپاسخ
۱۴۰۳/۱۱/۱۱ ۱۳:۳۱ شناسه مطلب: 99844
پرسش:
#نقد قرآن ویکیپدیا
چرا برخی از کتاب های بشری با این که وحیانی نیستند توسط مردم جهان به عنوان آثار ادبی برتر جهان پذیرفته شده و خوانده میشوند، اما قرآن نه در ردیف آثار ادبی برتر جهان قرار دارد و نه توسط غیرمسلمانان خوانده میشود، بلکه فقط مسلمانان آن را قبول دارند و میخوانند؟
پاسخ:
مقدمه
هرچند قرآن همه ویژگیهای لازم برای جهانیبودن همچون زیبایی، نوآوری، تأثیرگذاری و ماندگاری را بیشتر از هر اثر ادبی دیگری داشته و همچنان نیز دارد، ولی معمولاً در ردیف آثار برتر ادبی جهان از آن یاد نمیشود. در این نوشتار چرایی این پدیده بررسی میشود.
چرایی نبودن قرآن در فهرست آثار ادبی برتر جهان
1. درک مفاهیم عمیق و ظرایف ادبی قرآن، مستلزم آشنایی کامل با زبان عربی است و اکثر مردم از این آشنایی محروم هستند. هرچند قرآن به زبانهای مختلف ترجمه شده، اما ترجمههای قرآن معمولاً نتوانستهاند زیباییهای زبانی و بلاغت اصلی آن را به طور کامل منتقل کنند؛
2. قرآن به عنوان کتاب مقدس، نیازمند تفسیر و شرح است. درک معانی عمیق و لایههای معنایی قرآن نیازمند دانش تفسیری یا مراجعه به مفسران میباشد. بدون این دانش، درک قرآن برای غیرمسلمانان دشوار است؛
3. سبک ادبی قرآن و نوع بیان مطالب در آن منحصربهفرد و با هر سبک و بیان دیگری متفاوت است؛ درنتیجه، انس مخاطب با آن نیازمند تحمّل و تدبّری است که معمولاً غیرمعتقدان به تقدس و الوهیت قرآن، انگیزهای برای آن ندارند؛
4. قرآن برخلاف نوع آثار ادبی بهدنبال جذب مخاطب به هر قیمتی نیست و درنتیجه، واقعیت را هرچند تلخ آشکارا بیان میکند. بسیاری از مطالب قرآن درباره اثبات حقانیت دین اسلام و بطلان سایر ادیان است. قرآن آرای باطلی همچون بتپرستی مشرکان، برتری نژادی یهودیان، تثلیث مسیحیان و... را نقد و رد کرده است. این نقد و رد باعث شده قرآن بهعنوان یک متن بیطرف و صرفاً ادبی دیده نشود و متنی تبلیغی برای دینی خاص تلقی شود؛ بنابراین، عدم استقبال پیروان سایر ادیان و مکاتب از قرآن کاملاً طبیعی است. چنانکه آثار ادبی جهانی، شهرتشان معمولاً در گرو نقدهای مثبت و جایزههایی است که از سوی جشنوارههای بینالمللی و نقادان دریافت میکنند. جشنوارههای صرفاً ادبی و نقادان، معمولاً فقط از آثاری تقدیر میکنند که در آنها مباحث حساسیتبرانگیز مطرح نشده باشد؛ بهویژه که تأیید قرآن بهمعنای پذیرش حقانیت دین اسلام و بطلان سایر ادیان تلقی میشود؛
5. بسیاری از غیرمسلمانان تحت تأثیر تبلیغات ضداسلامی و عملکرد برخی از مسلمانان که اعمال ناروای خود را به قرآن منتسب میکنند، تصور درستی از قرآن ندارند و همین شناخت نادرست سبب شده انگیزهای برای مطالعه قرآن نداشته باشند؛ چنانکه قرآن به عنوان یک متن دینی، بیشتر بر اصول و احکام دینی تمرکز دارد و چنین مطالبی برای افرادی که به دین اعتقادی ندارند، جذابیت ندارد.
با دقت در عوامل بالا مشخص می شود که برخی از آنها درونی و برخی دیگر بیرونی هستند. عوامل درونی، ویژگیهای الهی، ذاتی و غیرقابل تغییر قرآن هستند؛ اما عوامل بیرونی تا حدودی قابلیت رفع شدن را دارند. برای نمونه، به چند اقدام در راستای شناخت هرچه بیشتر غیرمسلمانان از جنبه ادبی قرآن اشاره میشود:
1. ارائه ترجمههای آزاد و جذاب اما دقیق و عدم اکتفاء به ترجمههای لغوی و قدیمی. این ترجمهها باید توسط مترجمان و نویسندگان برجسته و ادیب، با نگرش به مخاطب عام و با اولویت زبانهای رایج و پرگویش انجام شوند؛
2. انتشار مقالات و کتب تحلیلی درباره جنبههای ادبی و هنری قرآن بدون پیشفرض دینی در نشریات، انتشارات، کنفرانسها و سمینارهای بینالمللی. این امر موجب آشنایی بیشتر با جنبه ادبی قرآن و شناخت بیشتر جهانیان از آن به مثابه یک اثر ادبی خواهد شد؛
3. آموزش قرآن در کشورهای غیراسلامی و برای غیرمسلمانان باید با رویکرد ادبی و هنری باشد؛ نه رویکرد دینی. برای نمونه میتوان زمینه را برای قرارگرفتن قرآن بهعنوان نمونهای مهم از ادبیات کلاسیک عربی در برنامه دروس ادبیات مقایسهای فراهم ساخت.
نتیجهگیری
عدم پذیرش قرآن به مثابه اثری ادبی در سطح جهان در گروی عوامل مختلفی همچون پیچیدگی زبان قرآن، نیازمندی به تفسیر دینی، سبک ادبی منحصربهفرد، نقد صریح سایر ادیان و تبلیغات منفی علیه اسلام و قرآن است. در نقطه مقابل، ترجمه آزاد و جذاب قرآن به زبانهای رایج و پرگویش دنیا و تغییر رویکرد آموزش قرآن برای غیرمسلمانان از دینی به ادبی، باعث آشنایی هرچه بیشتر مخاطبان غیرمسلمان با زیباییهای ادبی و هنری قرآن خواهد شد و راه را برای پذیرش آن به عنوان یک اثر ادبی جهانی هموار میسازد.
برای مطالعه بیشتر
نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی:
۱۴۰۳/۱۱/۱۱ ۱۳:۱۳ شناسه مطلب: 99843
پرسش:
یکی از دستوراتی که در روایات بیان شده، نیکی به والدین و دوری از عاق والدین است، سؤال بنده این است که آیا این دستور مخصوص زمان زندهبودن آنها است و یا بعد از موت آنها نیز ما وظیفه داریم نیکی کنیم و اگر نیکی نکنیم عاق میشویم؟
مقدمه
در آموزههای اسلامی، نیکی به والدین بهعنوان یکی از مهمترین اصول اخلاقی و دینی مورد تأکید قرار گرفته است. این نیکی نهتنها در دوران حیات والدین، بلکه پس از وفات آنان نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است. احادیث مختلفی از معصومان علیهمالسلام دراینباره نقل شده که بر اهمیت احترام و برّ به والدین حتی بعد از مرگشان تأکید میکند.
در ادامه برخی ازاینروایات بیان و ارائه خواهند شد.
1. دستور به نیکی پس از مرگ
در احادیث اسلامی بر نیکی و برّ به والدین چه در زمان حیات و چه بعد از وفات آنها اشاره شده است. بهعنوانمثال در حدیثی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله چنین نقل شده است:
«سَیِّدُ الْأَبْرَارِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ رَجُلٌ بَرَّ وَالِدَیْهِ بَعْدَ مَوْتِهِمَا؛(1)
سید ابرار (یعنی بزرگ بخشندگان) در روز قیامت فردی است که پس از مرگ والدینش به آنها نیکى کردهاست.»
در حدیثی دیگر نیز بیان شده که:
«إِنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِیَّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی فَقَالَ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ إِنْ حُرِّقْتَ بِالنَّارِ وَ عُذِّبْتَ إِلَّا وَ قَلْبُکَ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَ وَالِدَیْکَ فَأَطِعْهُمَا وَ بَرَّهُمَا حَیَّیْنِ کَانَا أَوْ مَیِّتَیْن؛(2)
مردى نزد پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد و گفت: یا رسول اللّه، به من سفارشى فرما، حضرت در پاسخ فرمود: چیزى را با خدا شریک مگیر گرچه به آتش سوخته و شکنجه شوى جز آنکه دلت وابسته به ایمان به خداى واحد باشد و پدر و مادر خود را فرمانبر باش و به آنها احسان کن چه زنده باشند و چه مرده.»
این روایات نشان میدهند که نیکی به والدین نهتنها در زمان حیات، بلکه پس از وفات نیز مورد سفارش قرار گرفته است و بهنوعی وظیفهای دینی و اخلاقی به شمار میآید.
2. عاق پس از مرگ
بیان شد که در احادیث سفارشهایی بر نیکی به والدین حتی پس از مرگ آنها وجود دارد. با توجه به لزوم نیکی به والدین، میتوان نتیجه گرفت که چنین برّ و نیکوکاری پس از مرگ نیز لازم و واجب است و چنانچه فردی از این کار خودداری کند، مورد عاق والدینش قرار خواهد گرفت. در حدیثی از امام باقر علیهالسلام در مورد عاق پس از مرگ آمده است:
«إِنَّ الْعَبْدَ لَیَکُونُ بَارّاً بِوَالِدَیْهِ فِی حَیَاتِهِمَا ثُمَّ یَمُوتَانِ فَلَا یَقْضِی عَنْهُمَا دُیُونَهُمَا وَ لَا یَسْتَغْفِرُ لَهُمَا فَیَکْتُبُهُ اللَّهُ عَاقّاً وَ إِنَّهُ لَیَکُونُ عَاقّاً لَهُمَا فِی حَیَاتِهِمَا غَیْرَ بَارٍّ بِهِمَا فَإِذَا مَاتَا قَضَى دَیْنَهُمَا وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمَا فَیَکْتُبُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَارّاً؛(3)
همانا بندهای نسبت به پدر و مادر خویش در زمان حیاتشان نیکوکار است، سپس آنها میمیرند و او بدهى آنها را نمیپردازد و براى آنها آمرزش نمیخواهد، لذا خدا او را عاق و نافرمان مینویسد و بنده دیگر در زمان حیات پدر و مادر خود عاق آنها است و نسبت به آنها نیکى نمیکند، ولى چون مُردند بدهى آنها را میپردازد و براى آنها آمرزش میخواهد و خداى عز و جل او را نیکوکار مىنویسد.»
روایتی مشابه این حدیث از امام صادق علیهالسلام نیز نقل شده است.(4) بنابراین عاق شدن به والدین تنها محدود به زمان حیات آنها نیست و پس از مرگ نیز ممکن است اتفاق بیفتد. درصورتیکه فرد پس از وفات والدین خود به وظایف شرعی و اخلاقی مانند پرداخت بدهیهای آنها یا دعا برایشان عمل نکند، ازنظر دینی بهعنوان فردی عاق شناخته میشود؛ بنابراین، نیکی به والدین باید همچنان پس از مرگ آنها ادامه یابد تا از عواقب عاق شدن در امان بمانیم.
3. وظایف فرزندان پس از مرگ والدین
برای فرزندان پس از مرگ والدین، در اسلام وظایفی ترسیم شده است. چنانچه افراد این وظایف را انجام دهند، از عاق والدین در امان خواهند بود، مثلاً پرداخت بدهیهای مالی و معنوی، از این امور است که در روایات پیشین به آن اشاره شد. همچنین دعا کردن و طلب آمرزش و رحمت نیز موضوع دیگری است که در روایات بر آن تأکید شد. در کنار این، امور دیگری نیز هستند که میتوان برای پدر و مادر انجام داد. در حدیثی از امام صادق علیهالسلام چنین نقل شده است:
«مَا یَمْنَعُ الرَّجُلَ مِنْکُمْ أَنْ یَبَرَّ وَالِدَیْهِ حَیَّیْنِ وَ مَیِّتَیْنِ یُصَلِّیَ عَنْهُمَا وَ یَتَصَدَّقَ عَنْهُمَا وَ یَحُجَّ عَنْهُمَا وَ یَصُومَ عَنْهُمَا فَیَکُونَ الَّذِی صَنَعَ لَهُمَا وَ لَهُ مِثْلُ ذَلِکَ فَیَزِیدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِرِّهِ وَ صِلَتِهِ خَیْراً کَثِیراً؛(5)
چه مانعى است براى فردی از شما که به پدر و مادرش احسان کند، زنده باشند یا مرده که از طرف آنها نماز بخواند و از طرف آنها صدقه بدهد و از طرف آنها حج کند و از طرف آنها روزه بدارد تا ثواب آنچه را که کرده است از آنِ آنها باشد و مانند آنها هم به خود او بدهند و خداى عز و جل بر احسان و صله او خیر فراوانى بیفزاید.»
بنابراین، صدقه و انجام برخی عبادات نیابتی مانند نماز و روزه و حج از دیگر اعمالی است که افراد میتوانند برای پدر و مادر خود انجام دهند. همچنین در منابع فقهی و حدیثی، به فرزندان دستور پرداخت و ادای برخی دیون پس از فوت پدر و مادر شده است؛ مثلاً قضای نماز پدر بر پسر بزرگتر واجب است. یا پس از فوت والدین، پرداخت بدهی آنها از اصل مال آنها واجب دانسته شده است.(6) اینها بهنوعی نیکی است که باید نسبت به والدین انجام داد؛ بنابراین لازم است که افراد برای اطلاع بیشتر در مورد این احکام به رساله مرجع خود مراجعه کنند. در کنار این مطالب، بیان شده کسی که پدر و مادرش را از دست داده میتواند با نیکی به فرزندانش، نیکوکاری به والدینش را جبران نماید.(7) البته باید توجه داشت که همراه این کارها، شخص باید اعمالی که موجب بیاحترامی به آنها میشود را نیز انجام ندهد. بهعنوانمثال باعث لعن و نفرین(8) و فحش(9) دیگران به پدر و مادرش نشود.
نتیجه
با توجه به احادیث اسلامی، نیکی به والدین نهتنها در زمان حیات آنها بلکه پس از مرگ نیز ضروری است. فرزندان باید همچنان پس از مرگ والدین به وظایف خود عمل کنند تا رضایت خداوند را جلب کرده و از عواقب منفی عاق شدن به والدین در امان بمانند. درصورتیکه اگر فرد ازانجام وظایف شرعی و اخلاقی نسبت به والدین پس از مرگشان، (مانند پرداخت نکردن بدهیها، دعا نکردن و انجام ندادن عبادات نیابتی مانند نماز، روزه و حج) غفلت کند او ازنظر دینی بهعنوان فردی عاق شناخته میشود.
پینوشتها
1. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار (ط - بیروت)، محقق / مصحح: جمعى از محققان، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1403 ق، ج71، ص 86، ذیل حدیث 101.
2. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علیاکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج2، ص 158، ح 2.
3. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علیاکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج2، ص 163، ح 21.
4. قطبالدین راوندى، سعید بن هبه الله، الدعوات (للراوندی) / سلوه الحزین، محقق / مصحح: ندارد، قم: انتشارات مدرسه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف)، 1407 ق، ص 126، ح 311.
5. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علیاکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج2، ص 159، ح 7.
6. ابنبابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علیاکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413 ق، ج2، ص 154.
7. منسوب به على بن موسى، امام هشتم علیهالسلام، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیهالسلام، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، مشهد: مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، 1406 ق، ص 336
8. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علیاکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج8، ص 71، ح 27.
9. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علیاکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج2، ص 159، ح 5
۱۴۰۳/۱۱/۰۶ ۲۲:۵۴ شناسه مطلب: 99842
پرسش:
آیا پیامبر صلیاللهعلیهوآله کارهای عامالمنفعه هم انجام میداد؟
از سفارشهای دین مبین اسلام و پیامبر اکرم و اهلبیت علیهمالسلام که بسیار نسبت به آن تأکید شده است، انجام کارهایی است که جمع زیادی از مردم، از آن استفاده و بهره میبرند؛ بهعبارتدیگر، منفعت همگانی داشته باشد. پیامبر اکرم نیز بهعنوان حاکم اسلامی و آورنده دین اسلام، نسبت به این مسئله اهتمام ورزیده و نهتنها مسلمانان را به این سنت حسنه ترغیب میکردند، بلکه ابتداءاً خود در این امر مهم پیشقدم بودند.
اساساً، تعالیم دین اسلام و دستورات آن و نیز سیره نبی مکرم اسلام در امور فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی در جامعه اسلامی، میتواند تماماً بهعنوان کارهای عامالمنفعه برشمرده شود، چراکه این دستورات و رفتارها همگی در راستای ارتقاء جامعه اسلامی در امور مختلف و درنتیجه استفاده و بهره همگانی از نتایج مثبت آن خواهد بود. برای نمونه، وقتی پیامبر اکرم در بدو ورود به مدینه، اقدام به تأسیس مسجد در محله قُبا مینمایند،(1) و در ادامه نیز کُلنگ مسجدالنبی را در مرکز شهر مدینه بر زمین میکوبند،(2) با توجه به کارکردهای مختلف مسجد و منافع آن برای عموم جامعه اسلامی، این خود یکی از مصادیق کارهای عامالمنفعهای است که حضرت در ابتدای ورود به مدینه پایهگذاری کردند.
اختصاص قسمتی از مسجدالنبی به اصحاب صفه که فاقد جا و مکان بودند،(3) یکی دیگر از این نوع کارهاست. همچنین اختصاص منزل سعد بن خیثمه، در ابتدا، برای مهاجرین مجردی که به مدینه آمده بودند و ملاقات با ایشان در این خانه، از دیگر کارهای عامالمنفعه بود که در دستور کار ایشان قرار گرفت. به این خانه «بیت الاعزاب» (خانه مجردها) میگفتند.(4)
فارغ از این امور، حضرت رسول فعالیتهای دیگری را در راستای منافع عمومی جامعه بهویژه فقرا، شخصاً انجام دادند که نسبت به بقیه کارها، بیشتر رنگ و بوی خدماترسانی عمومی داشت. ایشان علاوه بر تشویق مسلمانان به مسئله مهم وقف و بیان اهمیت و ثواب آن برای آنان، (5) خود نیز شخصاً در این امر خطشکن بود. اموالی که مُخیریق یهودی- بعد از اسلام آوردنش و قبل از اینکه عازم جنگ أُحد شود و به شهادت برسد- طی وصیتی به پیامبر اکرم بخشیده بود، دست حضرت را برای ایجاد وقف باز گذاشت. نبی مکرم بعد از شهادت مخیریق در احد، باغات و زمینهایی را که وی به حضرت بخشیده بود، وقف کردند. این زمینها عبارت بودند از نخلستانهای هفتگانه اعواف، صافیه، دلال، میثَب (منبت – میثم)، بُرقَه، حُسنی، مشربة ام ابراهیم. حضرت این باغات را در سال هفتم هجری وقف کردند.(6) در روایتی از امام صادق علیهالسلام، این باغها و نخلستانها، بعد از رحلت رسول خدا در اختیار حضرت فاطمه سلاماللهعلیها بود که بعدها دعوایی در مورد آنها مطرح شد و حضرت علی علیهالسلام بر وقف بودن آنها شهادت داد و سپس حضرت زهرا سلاماللهعلیها نیز آنها بهعنوان موقوفه معرفی کرد.(7)
در منابع تاریخی غیراز این باغات، موارد دیگری هستند که جزء موقوفات حضرت رسول به شمار میروند. ازجمله آنها میتوان به چاه اعواف اشاره کرد که با وضوی پیامبر خدا متبرک شده بود.(8) همچنین میتوان به زمین «الحدیقه» اشاره کرد که بلاذری در اینکه آیا این باغ نیز از اموال وصیت شده مخیریق بوده است یا خیر، تردید کرده است.(9)
نتیجه
با توجه به آنچه گفته شد، اسلام و در رأس آن حضرت رسول، نسبت به انجام امور خیریة همگانی بهویژه وقف، تأکید فراوان دارند. از سوی دیگر شخص پیامبر در این زمین علاوه بر توصیه به مسلمانان، پیشگام بودند. فارغ از ساخت مسجد بهعنوان مکانی عمومی برای آحاد جامعه اسلامی و کارکردهای متعدد آن برای همه و نیز اختصاص مکانی برای برخی بیخانمانها از مهاجران، ایشان شخصاً، اموالی را که از سوی مخیریق، بنا بر وصیتی، به ایشان رسیده بود و حتی غیراز آن را، وقف کردند.
منابعی برای مطالعه بیشتر
- ویکی فقه (دانشنامه حوزوی)، مقاله «سنت وقف در سیره نبوی».
پینوشتها
1. توبه، 108؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، بینا، چاپ دوم، بیتا، ج 2، ص 383.
2. ابن زباله، محمد بن حسن، اخبار المدینه، جمع و توثیق و دراسه صلاح عبدالعزیز زین سلامه، المدینه المنوره، مرکز بحوث و دراسات المدینه المنوره، ۲۰۰۳ م، ص 74.
3. نک: ابن سعد، محمد، کتاب الطبقات الکبیر، به کوشش زاخاو و دیگران، لیدن، ۱۹۰۴- ۱۹۰۵ م. ج ۱ (۲)، ص ۴۸.
4. ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، تحقیق ابراهیم ابیاری، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، بیتا، ج 1، ص 493.
5. برای اطلاع بیشتر با آیات و احادیث در این زمینه، نک به: https://rasekhoon.net/article/show/1438156
6. واقدی، مغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسه اعلمی، چاپ سوم، ۱۹۸۹، ج ۱، ص ۳۷۸.
7. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دار الکتب العلمیه، ۱۳۶۵، ج ۷، ص 48.
8. سمهودی، نورالدین علی، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۲۰۰۶، ج ۳، ص ۱۲۴.
9. بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۶، ج ۱، ص 518-519.
۱۴۰۳/۱۱/۰۶ ۲۲:۴۵ شناسه مطلب: 99841
پرسش:
خواهرم حسادت دارد. میخواهم آثار و پیامدهایش را به ایشان متذکر شوم؛ به نظرتان چه بگویم؟
پاسخ:
مقدمه
برای درمان بیماریهای جسمی و روحی، قدم نخست شناخت بیماری و آثارو پیامدهای آن است؛ ازاینرو، در مورد آثار و پیامدهای حسد نکاتی عرض میکنیم.
متن اصلی پاسخ
1. آثار و پیامدهای فردی
زیانهایی که در اثر حسد پیدا میشود بر دوگونه است: زیانهایی که به فرد حسود میرسد و زیانهایی که بر اجتماع وارد میشود. در مرحله اول به ذکر آثار فردی که در درجه اهمیت قرار دارند، میپردازیم.
الف. از بین رفتن ایمان
حسد ریشههای ایمان را از بین میبرد و نابود میکند و انسان را نسبت به عدل و حکمت الهی بدبین میسازد، چرا که حسود در اعماق قلبش به بخشندة نعمتها، یعنی خداوند بزرگ، معترض است. در حدیث معروفی از امیرمؤمنان علی علیهالسلام میخوانیم:
«نسبت به یکدیگر حسد نورزید، چرا که حسد ایمان را میخورد، همانگونه که آتش هیزم را میخورد!»(1)
ب. اندوه و غم
امام علی علیهالسلام میفرمایند:
«کسی که حسدش زیاد باشد، اندوهش طولانی است.»(2)
حسود به جای آنکه انرژی و توان خود را در راه رشد و تعالی به کار گیرد، آن را در حسرت، تأسف و خودآزاری به کار میبرد و از آنجا که هیچگاه خود و داشتههایش را نمیبیند، همیشه به آنچه دیگران دارند، فکر میکند، هیچگاه احساس شادی ندارد و دائم با خود درگیر است. قرآن کریم نیز به این نکته اشاره دارد که منافقان از پیروزی و موفقیت مسلمانان اندوهگین میشوند؛ آنجا که میفرماید:
«اگر برای شما رویداد خوشی باشد، بدحال میشوند و اگر رویداد بدی به شما برسد، شاد میگردند.»(3)
چون حسود از وضعیت خود ناراضی است و همیشه خود را محروم میداند، هرگز احساس خوشی و آرامش نمیکند. در روایت هم آمده است که:
«چقدر کم است راحتی برای حسود.»(4)
ج. منفور شدن
حسد باعث میشود حسود در نزد مردم منفور شود؛ چرا که شخص حسود، حسادت خود را بروز میدهد و این امر موجب بیزاری مردم از او میشود. شخص حسود برای اینکه اشخاص مورد حسادتش را ضایع و بدچهره کند، شروع به غیبت، تهمت و بدگویی میکند و یا اینکه به آنها زخم زبان و طعنه میزند و باعث تنفر دیگران از خود میشود.(5)
د. خشم و عصبانیت
از دیگر آثار فردی حسادت، خشم و عصبانیت فرد حسود است؛ امام علی علیهالسلام میفرمایند:
«حسود بر تقدیر الهی خشمگین میشود.»(6)
حسود به دلیل اینکه نمیتواند امتیازات دیگران را ببیند، حتی بر طبیعت و تقدیر الهی خشمگین میشود و به خدا معترض است، همه را بدهکار میداند و با اطرافیان با عصبانیت و خشم برخورد میکند.
و. عدم تندرستی
ناراحتی و پریشانی، کمکم حسود را از درون به ضعف میکشاند و مزاجش را برای پذیرش بیماریها آماده میسازد. این مطلب در روایات هم اشاره شده است. حضرت امیرالمومنین علیهالسلام فرمود:
«تعجب میکنم چگونه حسودان برای سلامتی جسم خود ارزش قائل نیستند و از آن غافلند».(7)
صفت رذیله حسد، خواب و خوراک را از حسود میگیرد و به جای آن غم میآید؛ سپس بیماری روحی و جسمی را به وجود میآورد. در روایت دیگری آمده که:
«حسد جز زیان و خشم چیزی در وجود انسان ایجاد نمیکند، حسد سبب میشود که قلب انسان ناتوان و جسم او بیمار گردد.»(8)
ه. توقف در رشد معرفتی و معنوی
از آثار حسد توقف است. یعنی حسد حجاب ضخیمی در برابر معرفت و شناخت حقایق میافکند، چرا که حسود نمیتواند نقطههای قوت شخص مورد حسادتش را ببیند و از روی حسد، خوبی را بدی و نقاط قوت را ضعف پنداشته و از آنها دوری میکند. به همین دلیل از امیرمؤمنان علی علیهالسلام میخوانیم:
«حسد روح انسان را زندانی میکند و از درک حقایق باز میدارد.»(9)
ی. افزایش گناهان
اثر بسیار منفی حسد، آلوده شدن به انواع گناهان دیگر است، زیرا حسود برای رسیدن به مقصد خود، یعنی زایل کردن نعمت از دیگران، به انواع گناهان مانند ظلم و غیبت و تهمت و دروغ و سعایت و غیر آن متوسل میشود و تمام نیروی خود را به کار میگیرد تا آن شخص را به زمین زند؛ ازاینرو، از هر وسیله نامشروعی برای وصول به این مقصود نامشروع کمک میگیرد. کلام نورانی دیگری از امیرمؤمنان علیهالسلام شاهد آن است که فرمود:
«حسود بسیار حسرت و اندوه دارد و گناهانش پیوسته افزوده میشود.»(10)
2. آثار اجتماعی حسد
حسد در جامعه هم آثار منفی به جای میگذارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
الف. جلوگیری از ترقّی و رشد اجتماعی و مادی و معنوی
اگر حسادت در هر جامعهای شایع باشد، جلوی ترقّی آن جامعه را میگیرد. جامعهای مترقّی است که صاحبان مقام و مسئولان آن، افراد شایستهای باشند. اگر زمامداران به یکدیگر حسد بورزند، قطعاً در زمین زدن و نابود کردن همدیگر میکوشند و زیان این زد و خوردها، اول به خود زمامداران و بعد به جامعه میرسد و آن جامعه به جای ترقّی، به سقوط کشیده میشود.
ب. کم شدن دوست و دوستی
از آثار زیانبار حسد کم شدن دوست است که یکی از بدترین آثار اجتماعی است. انسان حسود دوستان خود را از دست میدهد، زیرا هر کس دارای نعمتی است که احیاناً دیگری ندارد و اگر انسان دارای صفت رذیله حسد باشد، طبعاً نسبت به همه مردم حسد میورزد و همین امر سبب میشود که افراد از او دوری کنند و پیوندهای محبت میان او و دیگران گسسته شود. از امیرمؤمنان علی علیهالسلام نقل شده که فرمود:
«حسود، دوستی ندارد».(13)
ج. اختلال امنیت
حسد ممکن است امنیت اجتماعی را به هم بزند، و نظام جامعه را مختل کند، ترور و آدم کشی را رواج دهد، غارت و دزدی را رواج دهد و خلاصه قوانین جنگ را بر جامعه حاکم کند؛ به نحوی که هیچ کس احساس آرامش نمیکند و همگان سعی میکنند تا هر کسی صاحب نعمتی باشد، او را از آن نعمت بیبهره سازند.
نتیجهگیری
حسد یکی از صفات زشت اخلاقی است. یک راه مهم دوری از صفات زشت اخلاقی، دانستن آثار و پیامدهای منفی آن صفات است. حسد در بُعد فردی آثار بدی مانند از بین رفتن ایمان، اندوه و غم، منفور شدن، خشم و عصبانیت، عدم تندرستی، توقف در رشد معنوی و مادی و افزایش گناهان دارد. در بُعد اجتماعی نیز باعث جلوگیری از ترقی و رشد، کم شدن دوستان و اختلال امنیت جامعه میشود.
منابع برای مطالعه بیشتر
- مقاله آثار و پیامدهای حسد در تعاملات فردی و اجتماعی در آموزههای قرآنی اثر همتی و شیروانی
- کتاب حسد اثر سید رضا صدر
پینوشتها
1. «لاتحاسدوا فان الحسد یاکل الایمان کما تاکل النار الحطب»؛ سید رضی ، محمد بن حسین، نهجالبلاغه، قم، چاپ اول، 1414ق، ص118.
2. «مَنْ کَثُرَ حَسَدُهُ طَالَ کَمَدُهُ»؛ لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، قم، چاپ اول، 1376ش، ص447.
3. «إِن تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُواْ بِهَا»؛ سوره آل عمران، آیه 120.
4. «مَا أَقَلَّ رَاحَةَ الْحَسُودِ»؛ لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، قم، چاپ اول، 1376ش، ص475.
5. صدر، سید رضا، حسد، قم، بوستان کتاب، ص235.
6. «الْحَسُودُ غَضْبَانُ عَلَى الْقَدَرِ»؛ حلى، حسن بن سلیمان بن محمد، مختصر البصائر، قم، چاپ اول، 1421ق، ص362.
7. «الْعَجَبُ لِغَفْلَهِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَهِ الْأَجْسَاد»؛ سید رضی ، محمد بن حسین، نهجالبلاغه، قم، چاپ اول، 1414ق، ص508.
8. «الْحَسَدُ لَا یَجْلِبُ إِلَّا مَضَرَّةً وَ غَیْظاً یُوهِنُ قَلْبَکَ وَ یُمْرِضُ جِسْمَکَ»؛ مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج70، ص256.
9. «الحسد حبس الروح»؛ تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، قم، چاپ دوم، 1410ق، ص31.
10. «الحسود کثیر الحسرات و متضاعف السیئات»؛ نورى، حسین، مستدرک الوسائل، قم، چاپ اول، 1408ق، ج12، ص22.
11. «الحسود لا خلة له»؛ نورى، حسین، مستدرک الوسائل، قم، چاپ اول، 1408ق، ج12، ص 21.
۱۴۰۳/۱۱/۰۴ ۱۱:۴۳ شناسه مطلب: 99839
۱۴۰۳/۱۱/۰۴ ۱۱:۱۸ شناسه مطلب: 99838
۱۴۰۳/۱۱/۰۱ ۲۲:۴۶ شناسه مطلب: 99837
۱۴۰۳/۱۰/۲۹ ۱۹:۵۴ شناسه مطلب: 99835
پرسش:
ائمه معصومین علیهمالسلام هنگامیکه بیمار میشدند و نیاز به مداوا و درمان پیدا میکردند، از شیوه خود درمانی استفاده میکردند یا به پزشک مراجعه میکردند؟
مقدمه
به تعبیر قرآن رسول خدا صلی الله علیه و آله و به دنبال آن اهلبیت علیهمالسلام در خصوصیات جسمانی مانند سایر مردم بودند، «قلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ»(1) و هرگونه از عوارض و حالات جسمانی مانند رشد و نمو بدن، بیماریها و... در جسم و حالت آنها تأثیرگذار بوده است؛ بنابراین ائمه علیهمالسلام مانند سایر مردم دچار بیماری میشدند مگر اینکه بیماری بهگونهای باشد که سبب اختلال در امر رسالت و امامت و یا سبب دوری و اشمئزاز دیگران از امام شود مانند بیماری جزام و پیسی. حال لازم است دانسته شود که آیا ائمه علیهمالسلام به هنگام بیماری به پزشک مراجعه میکردند و یا امور دیگری ممانند خوددرمانی، شفا گرفتن و ... را بهعنوان راه درمان انتخاب میکردند.
متن اصلی پاسخ
دیدگاه اسلام نسبت به درمان
در اسلام نسبت به اصل درمان سفارش شده؛ چنانکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
«بهدرستی که خداوند برای هر دردی دارویی قرار داده است.»(2)
و یا وقتی برخی اعراب از مداوا کردن پرهیز کردند، حضرت فرمودند: «مداوا کنید اى بندگان خدا، چراکه خداوند دردى ننهاده جز اینکه برایش درمان و دوائى قرار داده».(3)
درنتیجه بهحکم عقل، انسان برای شناخت دارو و درمان ناچار است که به پزشک مراجعه کند.
مواردی که ائمه علیهمالسلام به پزشک مراجعه نمیکردند:
ائمه علیهمالسلام مانند سایر مردم برای درمان بیماری نیاز به معالجه داشتند و طبیعی بود که به پزشکان معالجه کنند؛ بااینحال کمتر گزارشی پیدا میشود که نشان دهد؛ آنان به اطباء مراجعه میکردند؛ چراکه:
اولاً: بر اساس دلایل استوار کلامی و از برخی روایات اینگونه به دست میآید که علم پزشکی، منشأ وحیانی داشته و نخستین بار توسّط خداوند در اختیار انبیا قرارگرفته است.(4) پس معنا ندارد که ائمّه علیهمالسلام هنگام بیماری به طبیبانی مراجعه کنند که آگاهیشان از مسائل پزشکی، با علم آنها قابلمقایسه نیست. در روایتی یک پزشک هندی به امام صادق علیهالسلام میگوید: «آیا از علمی که نزد من است، چیزی میخواهی که به تو بیاموزم؟». امام علیهالسلام فرمود: «نه؛ آنچه نزد من است، بهتر از آن چیزی است که تو داری» و در ادامه، وقتی آن طبیب از امام پرسید که اینهمه علوم را از کجا به دست آوردهای؟ امام فرمود: «از پدرانم گرفتهام و آنان از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و او از جبرئیل و او از خداى ربّ العالمین گرفته است».(5)
ثانیاً: برخی بیماریها با روشهای متعددی قابلدرمان بودند و ممکن بود اهلبیت علیهمالسلام برخی روشهای درمان را ترجیح دهند و یا روشی را تائید نکنند؛ مثلاً ائمه علیهمالسلام درمانی را که از طریق امر حرامی صورت بگیرد، نهی کردند.(6) یا داغ کردن روشی شایع برای درمان بود؛ ائمه علیهمالسلام این روش را هرچند حرام ندانستند،(7) اما مورد تأیید آنها نبوده و روشهای دیگر را ترجیح میدادند.(8) مثلاً گفته شده که در آن زمان، پزشکی یهودی با عمل جراحی شکم را میشکافت و بیمار را مداوا میکرد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اکراه خود را نسبت به چنین روش درمانی نشان دادند و تجویزهای آسانتری را بهعنوان جایگزین معرفی کردند.(9)
بنابراین یکی از عللی که باعث میشد که گاهی اهلبیت علیهمالسلام نزد پزشکان نروند و از شیوهی خوددرمانی استفاده کنند، عدمتأیید یا ترجیح برخی روشهای درمانی پزشکان بود.
ثالثاً: از برخی روایات و گزارشها میتوان فهمید که گاهی آثار بیماری یا جراحت در بدن معصومان علیهمالسلام بهصورت معجزهآسا و سریع بهبود مییافت؛ چنانکه در جنگ خیبر وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلامم چشمدرد شدیدی داشت، پیامبر صلیالله دستی بر دیدگانش کشید و آب دهان مبارک خود را به چشم ایشان مالید؛ سپس در حقشان چنین دعا کرد: «بار خدایا، علی را از گزند گرما و سرما محافظت فرما!» با دعای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله درد چشمان امیرالمؤمنین علیهالسلامم بهبود یافت و حضرت تا پایان عمر به درد چشم مبتلا نشدند.(10) همچنین در روایتی از امام باقر علیهالسلام آمده: «به على در روز احد شصت جراحت رسید و اطرافیان از زیادی و شدت جراحتها بر جان ایشان ترسیدند. در این هنگام پیامبر به عیادت وى آمدند و دست خود بر آن مالید و فرمود: مردى که در راه خداوند به این مصیبت مبتلا شود معذور است و زخمى که حضرت بر آن دست مالیده بود بهبود یافت».(11)
در گزارش دیگری ابوالدنیای معمر از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل میکند: «من در جنگ خیبر بیستوپنج زخم برداشتم و خدمت پیامبر آمدم چون زخمهاى مرا دید گریست و از اشک چشم خود گرفت و بر زخمهای من مالید و فوراً راحت شدم.»(12) شاید به همین منظور باشد که در میان اخبار زیادی که به توصیف شمایل رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و امیرالمؤمنین علیهالسلام پرداختند به جراحتهای وارده بر چهرهی آنها اشارهای نشده است.
مواردی که ائمه علیهمالسلام به پزشک مراجعه میکردند:
ائمه علیهمالسلام گاهی دچار یک بیماری میشدند که خود بهتنهایی قدرت مداوای آن را نداشتند، مثلاً وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام بهواسطهی ضربهی ابن ملجم در بستر بیماری بودند؛ طبیبی به نام اثیر بن عمرو بر بالین ایشان آمد و به مداوای حضرت پرداخت.(13) یا یکی از روشهای درمان حجامت بود و اهلبیت علیهمالسلام توسط افرای حجامت میشدند. طبق گزارشی به نقل از انس بن مالک، فردی به نام ابوطیبه پیامبر صلیاللهعلیهوآله را حجامت کرد.(14) یا در احادیثی آمده امام رضا علیهالسلام(15) و یا امام حسن عسکری علیهالسلام(16) برای حجامت از حجّام ماهری کمک گرفتند.
همچنین در روایتی از امام باقر علیهالسلام آمده: «به على در روز احد شصت جراحت رسید و پیامبر به ام سلیم و ام عطیه دستور دادند که ایشان را مداوا کنند. آنها گفتند: یا رسول اللَّه! هر جاى از بدنش را معالجه میکنیم جاى دیگرى از بدنش گشاده میشود و از زیادی و شدت جراحتها بر جان او ترسانیم.»(17)
یا در گزارشی آمده وقتی صورت پیامبر صلیاللهعلیهوآله در جنگ احد مجروح شد، حضرت زهرا سلاماللهعلیها حصیری را سوزاندند و خاکستر آن را بر زخمهای پدرشان میگذاشتند. (18)
از این گزارشها میتوان برداشت کرد که منعی ندارد تا معصومین علیهمالسلام برای درمان از اطباء یا دیگران کمک گرفته باشند.
نتیجه
از مجموع روایات فهمیده میشود که ائمّه علیهمالسلام رجوع به پزشک را امری عقلایی میدانستند؛ اما به سبب اینکه خودشان نسبت به روشهای درمان علم داشتند و یا اینکه از طریق امور غیرعادی بهبود مییافتند، کمتر به پزشکان مراجعه میکردند. بااینحال در گزارشهای تاریخی و برخی احادیث مصادیقی دیده میشود که نشان میدهد که ائمه علیهمالسلام گاهی برای درمان از اطباء و یا دیگران کمک گرفته باشند.
پینوشتها
1. سوره کهف 18، آیه 110.
2. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج59، ص: 76.
3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج59، ص: 76.
4. ر.ک: صدوق، ابنبابویه، اعتقادات الإمامیه، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1414 ق، ص 115 _ 116، و مفید، محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقاد، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1413 ق، ص 144.
5. صدوق، ابنبابویه، الخصال، انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ اوّل، 1362 ش، ج2، ص 512.
6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج59، ص: 76.
7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج59، ص: 64
8. مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، دعائم الإسلام، محقق فیضى، آصف، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، چاپ دوم، 1385 ق، ج2، ص: 146.
9. مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، دعائم الإسلام، محقق فیضى، آصف، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، چاپ دوم، 1385 ق، ج2، ص: 143
10. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، انتشارات دار التراث، چاپ دوم، 1387 ق، ج3، ص:12.
11. طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القران، بیروت، انتشارات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1415 ق-1995 م، ج2، ص 852.
12. صدوق، ابنبابویه، محمد بن على، کمالالدین و تمام النعمه، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، 1395 ق، ج2، ص: 541
13. أبو الفرج الأصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، انتشارات دار المعرفه، بیتا، ص:51
14. عسقلانی، احمد بن على بن حجر، الإصابه فی تمییز الصحابه، محقق عادل احمد عبد الموجود و علیمحمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415 ق، ج7، ص:196
15. صدوق، ابنبابویه، عیون اخبار الرضا علیهالسلام، تهران، نشر جهان، چاپ اوّل، 1378 ق، ج 2، ص 227.
16. راوندى، قطبالدین سعید بن عبدالله، الخرائج و الجرائح، قم، انتشارات مدرسه الإمام المهدی، چاپ اول، 1409 ق، ج1، ص:422-244
17. طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القران، بیروت، انتشارات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1415 ق-1995 م، ج2، ص 852.
18. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، انتشارات اعلمى، چاپ سوم، 1409 ق، ج1، ص:250.
۱۴۰۳/۱۰/۲۹ ۱۹:۳۲ شناسه مطلب: 99834
پرسش:
از برادرم ناراحتم، وسوسه میشوم که به برادر دیگرم بگویم که ایشان پشت سرش چهحرفهایی زده است ولی دوست ندارم، چه باید کرد؟
پاسخ:
مقدمه
در اخلاق دینی به روابط بین فردی و تلاش برای بهبود و اصلاح آن اهتمام ویژهای شده است و از همین روی هر اقدامی که موجب فاصله انداختن بین برادران ایمانی شود، مورد نکوهش قرار گرفته است. ازجمله رذائل اخلاقی که زیست روابط بین فردی در جامعه ایمانی را به هم میزند و موجب دوری مؤمنین از یکدیگر میشود و زمینه بغض، سوءتفاهم و ایجاد دشمنی میان آنها را فراهم میکند، سخنچینی یا به تعبیر عرفی خبرچینی است. نظر به اهمیتی که اخلاق دینی به روابط بینی فردی قائل است، بر همه افراد لازم است تلاش کنند تا از افتادن در دام سخنچینی، پرهیز کنند. برای آنکه بتوان از این رذیله اخلاقی و وسوسههای آن در امان بود انجام مجموعهای از اقدامات علمی و عملی لازم است که در ادامه به نمونههایی از آنها اشاره میشود.
متن اصلی پاسخ
راهکارهای پیشگیری یا در امان ماندن از وسوسههای سخنچینی را میتوان به دودسته علمی (راهکارهای معرفتی- شناختی) و عملی (مراقبتهای گفتاری- رفتاری) تقسیم نمود و برای هرکدام مجموعهای از روشها و فنها را ارائه کرد. در ادامه به این موارد اشاره میشود.
راهکارهای پیشگیری از سخنچینی
بخش اول: راهکارهای شناختی
شناخت و معرفت، یکی از ارکان عمل و در حقیقت یکی از مؤلفههایی است که شخصیت اخلاقی انسان را شکل میدهد بنابراین برای انجام رفتارهای صحیح اخلاقی و دور ماندن از رفتارهای ناصحیح، شناخت و معرفت نقش مهم و حیاتی ایفا میکند. درباره رذیله سخنچینی نیز این مهم صادق است. معرفت درباره این رذیله را از حیث پیشگیری، میتوان به سطوح مختلفی تقسیم نمود که در ادامه به مواردی از آن اشاره میشود.
الف: معرفت به رذیله و شناخت مصادیق و توجه مستمر به آن
به نظر میرسد که در عرف، کمتر به رذیله بودن و قبح اخلاقی سخنچینی توجه میشود و شاید بتوان ادعا کرد برخی افراد تصور نمیکنند که سخنچینی، یک کار قبیح اخلاقی باشد یا آنکه در هنگام ابتلای به آن، توجه به قبح آن ندارند چون تصور این است که فرد سخنی برخلاف واقع نمیگوید و بلکه واقعیتی را منعکس میکند و درنتیجه سخن او نمیتواند قبیح باشد. درنتیجه یکی از راههای در امان ماندن از این رذیله، شناخت ماهیت آن و معرفت به مصادیق آن و توجه دائمی داشتن به قبح آن است. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام درباره این حقیقت فرموده است «بدترین راست، سخنچینی است.»(1)
ب: شناخت زمینهها و ریشهها
برای آنکه بتوان از این رذیله در امان ماند باید عوامل زمینهساز و در حقیقت ریشههای آن شناخته و خشکانده شوند. زمینهها و ریشههای مختلفی در مبتلا شدن فرد به سخنچینی دخالت دارند مانند عوامل شخصیتی، روانشناختی و حتی برخی رذائل دیگر. حسادت نسبت به برخورداری دیگران، کینه و دشمنی، تلاش برای انتقام گرفتن به جهت ناراحتی از فرد، ضعف نفسانی و احساس حقارت ازجمله عوامل زمینهساز و در حقیقت برخی از ریشههای سخنچینی است. یکی از محققان، ریشههای این رذیله را در حسد، دنیاپرستی، نفاق، آزار رسانی و انتقامجویی میدانند و میگویند: «تا عامل حسد و دنیاپرستى و نفاق و حالت آزاردهى و انتقامجویی که عوامل اصلى پدیده شوم نمیمه و سخنچینی است از میان نرود، این رذیله اخلاقى از وجود انسان برچیده نمیشود. ممکن است مدتى با اراده و تصمیمهای قوى، محدود یا منفى گردد، ولى باز در مواقعى خود را نشان خواهد داد.»(2)
ج: معرفت به پیامدها و آثار
هر چه علم و معرفت فرد نسبت به آثار و پیامدهای سخنچینی دقیقتر و عمیقتر شود، زمینه در امان ماندن او از مبتلا شدن به این رذیله، بیشتر و بهتر فراهم میشود. درباره پیامدهای این رذیله در دو سطح میتوان به معرفت دست یافت. شامل پیامدهای دنیوی و پیامدهای اخروی. در اینجا به برخی از این پیامدها اشاره میشود:
1. پیامدهای دنیوی سخنچینی:
ازجمله آثار منفی رذیله سخنچینی این است که روابط مؤمنین و درنتیجه جامعه ایمانی را تحت تأثیر قرار داده و کینه و دشمنی را جایگزین محبت و دوستی و مهربانی میکند. در برخی از روایات به نمونههایی از پیامدهای دنیوی سخنچینی اشاره شده است:
الف: ایجاد بذر کینه و دشمنی
سخنچینی سبب میشود افراد نسبت به یکدیگر احساس منفی پیدا کنند و سبب دشمنی و فاصله میان آنها خواهد شد. بدیهی است ایجاد عداوت و کینهورزی میان مؤمنین ازجمله خواستههای شیطان است. امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره این پیامد فرموده است: «از سخنچینی بپرهیز که تخم کینه میافشاند و از خدا و مردم دور میگرداند.»(3)
ب: مصداق دروغگویی، ظلم و ستمگری
سخنچینی مصداق دروغگویی، ظلم و ستمگری دانسته شده است. بدیهی است هرکدام از این رذیلتهای اخلاقی، زیست اخلاقی جامعه را تهدید میکند. در روایتی آمده است «شخص سخنچین، نسبت به کسى که پیش او سخنچینی میکند دروغگو بوده و نسبت به کسى که از او سخنچینی میکند ظالم و ستمگر است.»(4)
ج: جدایی میان دوستان و عیبجویی از پاکان
درباره این پیامد در روایتی آمده است: «کسانی که با سخنچینی اینسو و آنسو میروند، میان دوستان جدایی میاندازند و برای افراد پاکدامن و بیگناه به دنبال عیبجویی میگردند.»(5)
د: مانع استجابت دعا
در نقلی تاریخی آمده است که بنیاسرائیل دچار قحطی شدند. حضرت موسی علیهالسلام از خدای متعال تقاضای باران کرد؛ اما خداوند متعال درخواست او را اجابت نمیکرد. خدا به موسی وحی کرد در میان شما سخنچینی هست که تا زمانی که بر سخنچینی خود اصرار کند، پاسخ شما را نمیدهم. موسی از خدا خواست تا سخنچین را به او معرفی کند. خداوند فرمود: من شما را از سخنچینی نهی میکنم؛ چگونه خودم سخنچینی کنم؟(6)
2. پیامدهای اخروی سخنچینی
در منابع روایی، پیامدهای منفی قابلتوجهی برای این رذیله بیان شده است ازجمله:
الف: محرومیت از بهشت
در روایتی سخنچینان بهعنوان بدترین افراد و محرومان از بهشت نام برده شدهاند.(7) امام باقر علیهالسلام نیز فرموده است: «بهشت بر دروغتراشانى که براى سخنچینی روند حرام است»(8)
ب: خصلت فرد از دین بیرون شده
حضرت على علیهالسلام میفرمایند «سخنچینی، خصلتِ شخص از دین برون شده است.»(9)
ج: موجب عذاب قبر
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهآله فرمود است «کسی که برای سخنچینی بین دو کس حرکت کند خداوند بر قبرش آتشی مسلط میکند که تا روز قیامت او را بسوزاند و آنگاه که از قبرش خارج شود خدای ماری سیاه را بر او مسلط کند که گوشتش را تا اینکه وارد آتش شود نیش میزند»(10)
بخش دوم: مراقبتهای عملی (گفتاری- رفتاری)
برای آنکه بتوان از نمامی مصون ماند علاوه بر تقویت عناصر و مؤلفههای شناختی، در مقام عمل و رفتار نیز باید برخی مراقبتها صورت پذیرد. مراقبتهای رفتاری را میتوان به دو نوع ایجابی و سلبی تقسیم نمود. در سطح ایجابی، انجام و تقویت عناصر مثبت شخصیتی و زمینهساز که شرایط گرفتارشدن در این رذیله را منتفی میکند مورد نظر است و در سطح سلبی، مواجهه منفی و پرهیز مدارانه در هنگام برخورد با زمینههای مساعد سخنچینی مورد توجه است. در ادامه به برخی از فنهای مرتبط با این دو سطح اشاره میشود.
الف: تقویت مؤلفههای شخصیتی
تقویت عناصر و مؤلفههای شخصیتی مانند اعتمادبهنفس و خودباوری و تقویت احساس عزت و کرامت نفس و همچنین تقویت روحیه احترام به دیگران و مواجهه از روی کرامت و عزت با دیگران میتواند فرد را از گرفتار شدن در رذیله خبرچینی مصون نماید.
ب: تقویت فرهنگ گفتوگوی صریح، توأم با احترام
یکی از عوامل زمینهساز در سخنچینی یا در تائید و شنیدن سخنان فرد سخنچین، درجایی است که فرد از دیگری ناراحت است. از همین روی برای رفع این زمینه، لازم است فرهنگ صراحت توأم با احترام و ادب در هنگام ناراحتی و دلخوری از دیگران در فرد و نیز در جامعه، تقویت شود. بهجای آنکه پشت سر فرد، بدگویی صورت گیرد، محترمانه، به نحو مستقیم یا بهواسطه دیگری، دلخوری از فرد با او در میان گذاشته شود. بدیهی است این کار علاوه بر رفع بسیاری از کدورتها، زمینه رفع سوءتفاهم و کینهورزی را نیز رفع میکند و میتواند از سخنچینی مصون سازد.
ج: دفاع و توجیه رفتار
آنچه از روایات استفاده میشود این است که توصیه شده است در مواجهه با گفتار و کردار نادرست برادران ایمانی، باید سعی شود، عذری برای رفتار آنها تدارک شود. درنتیجه میتوان گفت در هنگام مواجهه با سخنچینی، بهتر است به دفاع از فردی که مورد سخنچینی واقع شده است پرداخته شود و راهی برای توجیه رفتار مورد اشاره پیدا شود. در روایتی آمده است «براى گفتار و کردارى که از برادرت سر میزند، عذرى بجوى و اگر نیافتى، عذرى بتراش.»(11) همچنین امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرموده است «رفتار برادرت را به بهترین وجه آن تفسیر کن تا زمانى که کارى از او سر زند که راه توجیه را بر تو ببندد و هیچگاه به سخنى که از دهان برادرت بیرون آید تا وقتى براى آن توجیه خوبى مییابی، گمان بد مبَر.»(12)
د: تکذیب سخنچین و عدم تکرار
در برخی روایات توصیه شده است که در هنگام مواجهه با سخنچینی، خبر و گفته او تکذیب شود. حضرت علی علیهالسلام فرموده است «سعایت و سخنچینی را دروغ شمار، نادرست باشد یا درست.»(13) این روایت همچنین میتواند اشاره به این باشد که نباید به سخن، سخنچین ترتیب اثر داده شود و تکرار یا منتشر شود.
ه: نهی از منکر نمام و تغییر موضوع بحث
یکی دیگر از راههایی که میتواند از گرفتار شدن در سخنچینی کمک کند این است که در هنگامیکه فردی قصد سخنچینی دارد، او را از این کار باز دارد، با او همراهی نکند و یا موضوع بحث را عوض کند.
نتیجه
برای در امان ماند از سخنچینی تقویت عناصر معرفتی و شناختی در کنار مراقبت عملی لازم است. توجه به قبح اخلاقی سخنچینی، شناخت زمینهها و ریشههای آن مانند احساس حقارت، انتقامجویی و کینهورزی و بعلاوه معرفت به آثار و پیامدهای دنیوی و اخروی آن مانند اینکه سبب کینهورزی و دشمنی میشود و مانع استجابت دعا و محرومیت از بهشت است، ازجمله مهمترین اقدامات شناختی است. در مقام رفتار و عمل نیز، تقویت عناصر شخصیتی مانند عزت و اعتمادبهنفس، گفتوگوی صریح توأم با ادب و احترام در هنگام ناراحتی از دیگران، تکذیب محترمانه سخنچین، عدم همراهی با او، نهی از منکر کردن فرد سخنچین و دفاع از فردی که مورد سخنچینی واقع شده، ازجمله مهمترین اقدامات عملی است.
منابع برای مطالعه بیشتر
1. تهرانی، مجتبی، عیبجویی و سخنچینی، تهران، مصابیح الهدی، 1398.
2. حسینی، سید مرتضی، رازداری و سخنچینی (نسخه دیجیتال)، اصفهان، مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه اصفهان، 1399.
3. مرادی نیا، محمد، سخنچینی، تهران، زیبا، 1387.
پینوشتها
1. «أسوَأُ الصِّدقِ النَّمیمَهُ». لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق: حسین حسنی بیرجندی، قم، دارالحدیث، 1376، ص، 114.
2. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، انتشارات مدرسه الإمام علی بن أبی طالب علیهالسلام، 1385، ج 3، ص 311.
3. «إیّاکَ و النَّمیمَهَ؛ فإنّها تَزرَعُ الضَّغینَهَ و تُبَعِّدُ عنِ اللّه ِ و النّاسِ». تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم، 1420 ق، ص 167.
4. «السّاعی کاذِبٌ لِمَن سَعى إلَیهِ، ظالِمٌ لِمَن سَعى علَیهِ». خوانسارى، محمد بن حسین، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، تهران، چاپ چهارم، 1366، ج2، ص 59.
5. «أَلَاأُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّهِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِب». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج2، ص 369.
6. «رُوِیَ أَنَّ مُوسَى علیهالسلام اِسْتَسْقَى لِبَنِی إِسْرَائِیلَ حِینَ أَصَابَهُمْ قَحْطٌ فَأَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ أَنِّی لاَ أَسْتَجِیبُ لَکَ وَ لاَ لِمَنْ مَعَکَ وَ فِیکُمْ نَمَّامٌ قَدْ أَصَرَّ عَلَى اَلنَّمِیمَهَ». عاملی، زینالدین بن على، کشف الریبه، تهران، دارالمرتضوی للنشر، چاپ سوم، 139 ق، ج 2، ص 42-43.
7. «أَلَاأُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّه». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج 2، ص 369.
8. «مُحَرَّمَهٌ الْجَنَّهُ عَلَى الْقَتَّاتِینَ الْمَشَّاءِینَ بِالنَّمِیمَهِ». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج2، ص 369.
9. «النَّمیمَهُ شِیمَهُ المارِقِ». تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم، 1420 ق، ص 51.
10. «وَ مَنْ مَشی فی نَمیمَهٍ بَینَ اثْنَینِ، سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِ فی قَبْرِهِ ناراً تُحْرِقُهُ الی یوْمِ الْقِیمَهِ، وَ اذا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِ تِنَّیناً اسْوَدَ ینْهَشُ لَحْمَهُ حَتّی یدْخُلَ النَّارَ». شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1364 ش، ج 8، ص 618.
11. «اُطلُبْ لأِخِیکَ عُذرا، فَإنْ لَم تَجِدْ لَهُ عُذرا فَالتَمِسْ لَهُ عُذرا».صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، تحقیق و تصحیح: علیاکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین حوزه، 1362 ش، ج2، ص 622.
12. «ضَعْ أمرَ أخیکَ على أحسَنِهِ حتّى یَأتِیَکَ مِنهُ ما یَغلِبُکَ و لا تَظُنَّنَّ بکَلِمَهٍ خَرَجَت مِن أخیکسوءا و أنتَ تَجِدُ لَها فی الخَیرِ مَحمِلاً.» ابنبابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، الامالی، چاپ پنجم، تحقیق: حسین اعلمی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1376، ص 304.
13. «أکذِبِ السِّعایَهَ و النَّمیمَهَ، باطِلَهً کانَت أو صَحیحَهً». تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و درر الکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، 1420 ق، ص 146.