پرسش وپاسخ

عواملی همچون رهبری هوشمندانه، ساختاری منسجم و کارآمد، استفاده از استراتژی‌های نظامی خلاقانه و... و از همه مهم‌تر نیروی بی‌بدیل ایمان از جمله این عوامل هستند.
عوامل موفقیت حزب الله در برابر رژیم صهیونیستی

پرسش:
عوامل و دلایل موفقیت‌های تاریخی و گسترده حزب‌الله لبنان در برابر رژیم صهیونیستی چیست؟
 

پاسخ:
این روزها در میدان نبرد نیروهای مقاومت به‌خصوص حزب‌الله لبنان به موفقیت‌هایی در مقابل رژیم صهیونیستی دست پیدا می‌کنند و در مواردی اقدامات آن‌ها دشمن را غافلگیر و متعجب می‌کند. حمله پهپادی حزب‌الله به پادگان محل استقرار نیروهای تیپ گولانی نمونه‌ای از آن‌هاست. هرچند که موفقیت‌های حزب‌الله سابقه تاریخی دارد، پرسش این است که عوامل مؤثر در این موفقیت‌ها چیست و چطور حزب‌اللهی که در مقابل ارتش رژیم صهیونیستی از امکانات و تجهیزات ناچیزی برخوردار است، توانسته شکست‌هایی به این رژیم تحمیل کند و به موفقیت‌های گسترده‌ای دست یابد؟
حزب‌الله لبنان به دلایل متعددی توانسته است موفقیت‌های تاریخی و گسترده‌ای در برابر رژیم صهیونیستی کسب کند که این موفقیت‌ها جایگاه ویژه‌ای برای حزب‌الله در منطقه و جهان ایجاد کرده است. برخی از عواملی که در توفیقات تاریخی حزب‌الله نقش مهمی ایفا کرده‌اند که به‌طور مختصر بدان‌ها اشاره می‌شود.

عوامل موفقیت‌های حزب‌الله

1. حمایت‌های جمهوری اسلامی ایران
 حزب‌الله یا همان مقاومت اسلامی، گروه سیاسی نظامی شیعی که در سال 1982 میلادی در لبنان به‌منظور مبارزه با اشغالگری‌های رژیم صهیونیستی و با حمایت ایران شکل گرفت.(1) این گروه با عملیات استشهادی آغاز کرد، اما به‌تدریج بر قدرت نظامی خود افزود و با جنگ‌های چریکی و موشک‌های کاتیوشا به جنگ با رژیم صهیونیستی پرداخت. در گذر زمان، حزب‌الله لبنان ازنظر نظامی و تسلیحاتی به نقطه‌ای رسیده است که اقداماتش در مقابله با رژیم صهیونیستی، ناظران منطقه‌ای و بین‌المللی را شگفت‌زده کرده است. نمونه اقدامات حزب‌الله در حمایت از مردم غزه و فلسطین مؤید این نکته است. در این توانمندی‌ که همواره بر نگرانی‌های رژیم صهیونیستی افزوده و باعث ایستادگی و پیروزی حزب‌الله در مقابل آن شده، نمی‌توان نقش حمایت‌های ایران که شامل حمایت‌های سیاسی، تسلیحاتی، آموزشی و مالی می‌شود، را نادیده گرفت.(2)

2. رهبری هوشمندانه
 ازجمله عواملی که می‌توان نقش آن را در موفقیت‌های حزب‌الله پررنگ دانست، مدیریت و رهبری حکیمانه این گروه توسط شهید سید حسن نصر‌الله بوده است. مدیریت هوشمندانه شهید سید حسن نصرالله موجب رشد و ارتقا و تاب‌آوری حزب‌الله در عرصه سیاسی و نظامی و سایر حوزه‌ها و عبور آن از بحران‌های مختلف شده است. شهید سید حسن نصرالله با بهره‌گیری از توانمندی‌های بالای ذاتی، سیاسی و دیپلماسی، توانسته‌ بود حمایت گسترده مردم لبنان و منطقه را جلب کرده و به‌عنوان یک رهبر کاریزماتیک و محبوب در میان مردم لبنان و ملت‌های عرب منطقه نیز شناخته شود. رهبری مدبرانه او در این دوران، حزب‌الله را از یک نیروی مقاومت محلی به یک نیروی منطقه‌ای توانمند و اثرگذار تبدیل کرده است.

3. ساختار سازمانی منسجم و کارآمد
 ازجمله عواملی که نقش مهمی در موفقیت‌های حزب‌الله در مقابل رژیم صهیونیستی ایفا کرده است، ساختار سازمانی حزب‌الله بوده است که به آن توان ایستادگی و بازسازی هنگام مواجه شدن با ضربه‌ها را می‌دهد. ساختار تشکیلاتی سلولی حزب‌الله باعث شده است که در صورت رسیدن آسیب به بخشی از تشکیلات، سایر بخش‌ها به کار خود ادامه خواهد داد و بخش آسیب‌دیده به‌سرعت خود را بازسازی نمایند. همین ساختار موجب شد که با وجود ترور بخش مهمی از فرماندهان ارشد حزب‌الله لبنان از سوی رژیم صهیونیستی و حتی ترور دبیر کل آن، حزب‌الله در میدان عملیات نظامی قدرتمندتر از گذشته عمل کند و اقدامات متقابل او هرگز متوقف نگردد. درحالی‌که رژیم صهیونیستی معتقد بود با ترور فرماندهان ارشد حزب‌الله، حجم آتش و میزان مقاومت حزب‌الله کاهش خواهد یافت.

4. استراتژی‌های خلاقانه
 استراتژی‌های نظامی خلاقانه و مهارت‌های جنگی حزب‌الله نیز نقش مهمی در این موفقیت‌ها ایفا کرده‌اند. به‌عنوان نمونه می‌توان یکی از عوامل موفقیت‌های حزب‌الله در جنگ 33 روزه را انتخاب جنگ نامتقارن با استفاده از ظرفیت‌های منطقه درگیری دانست.(3) شیوه‌‌ای که در تقابل اخیر حزب‌الله با رژیم صهیونیستی در مناطق جنوب لبنان نیز مانع موفقیت ارتش رژیم برای ورود و تثبیت حضورش در منطقه جنوب لبنان شده است.

5. پایگاه مردمی و شبکه گسترده اجتماعی حزب‌الله
 نقش حمایت مردمی و پایگاه اجتماعی قوی حزب‌الله و شبکه گسترده اجتماعی آن در لبنان نیز از دیگر عوامل مهم موفقیت‌های حزب‌الله محسوب می‌شود. این حمایت‌ها به حزب‌الله امکان می‌دهد تا در برابر اشاره‌ای خارجی مقاومت کند و به‌عنوان یک نیروی مؤثر در منطقه عمل کند.(4) حزب‌الله شبکه گسترده‌ای از خدمات اجتماعی را مدیریت می‌کند که شامل زیرساخت‌ها، امکانات بهداشتی، مدارس و برنامه‌های جوانان می‌شود که همگی در جلب حمایت لبنانی‌های شیعه و غیر شیعه از حزب‌الله مؤثر بوده‌اند(5) و این حمایت‌ها پشتوانه مهمی برای حزب‌الله در مقابله با رژیم فراهم ساخته است.

6. استفاده از فنّاوری‌های پیشرفته
 همان‌طور که پیش‌ازاین بیان شد، حزب‌الله به کمک سایر نیروهای مقاومت به‌ویژه ایران توانسته است در این سال‌ها توان عملیاتی خود را افزایش دهد. استفاده از پهپادها و فنّاوری‌های پیشرفته که به حزب‌الله این امکان را می‌دهد تا با عبور از چتر پدافندی رژیم صهیونیستی، حملات دقیق‌تری انجام دهد و از نقاط ضعف دشمن بهره‌برداری کند.(6) حمله به پایگاه تیپ گولانی (نیروهای ویژه و زبده نظامی) در عمق سرزمین‌های اشغالی در تقابل اخیر، نمونه‌ای ازاین‌دست است که بر وحشت صهیونیست‌ها افزوده است. درمجموع تجربه و دانش نظامی که حزب‌الله در طول سال‌ها به دست آورده است، به این گروه کمک کرده تا در برابر نیروهای نظامی پیشرفته رژیم صهیونیستی مقاومت کند و حتی آن‌ها را به تغییر دکترین نظامی خود وادار کند.(7)

7. نیروی ایمان
 افزون بر عواملی که پیش‌ازاین بدان‌ها اشاره شد و می‌توان عموم آن‌ها را در دسته عوامل مادی قرار داد، عامل اصلی و مهم دیگری که نقش آن در مقاومت لبنان عمیق و ریشه‌ای است، عامل ایمان و باورهای عمیق دینی و مذهبی است. امروزه از سوی روان‌شناسان، نقش ایمان و باورهای مذهبی در تاب‌آوری در مقابل سختی‌ها و مشکلات، اثبات شده است. اینکه امروز مردم غزه و لبنان را با وجود همه اتفاقات تلخی که رخ داده است، مقاوم، ایستاده و استوار می‌بینیم، نشان از وجود ایمان و باورهای عمیق دینی و مذهبی در آن‌هاست. یکی از ثمرات این ایمان و باورهای مذهبی و دینی گسترش روحیه اعتمادبه‌نفس و ایستادگی در مقابل نیروی صهیونیستی است که به همان اندازه وجود این ویژگی در نیروهای مقاومت باعث ایجاد یأس و ناامیدی در نیروهای دشمن می‌شود. ازاین‌روست که منشه امیر، مدیر بخش فارسی رادیو اسرائیل، دراین‌باره می‌گوید که ما با نیرویی مواجه هستیم که باورش این است که اگر پیروز شود پیروز است و اگر کشته هم بشود باز پیروز است و شکست در قاموس آن‌ها نیست.(8)

نتیجه گیری
درمجموع ازآنچه در بررسی عوامل موفقیت‌های حزب‌الله بدان اشاره شد می‌توان گفت که عوامل مادی و معنوی توأم با یکدیگر، نیروهای مقاومت لبنان را به نقطه‌ای رسانده است که امروز توانسته در مقابل نیروی نظامی مدعی و ارتش رژیم صهیونیستی ایستادگی کند. رهبری هوشمندانه، ساختار سازمانی منسجم و کارآمد، استفاده از استراتژی‌های نظامی خلاقانه، جایگاه اجتماعی و... و از همه مهم‌تر نیروی بی‌بدیل ایمان و باورهای دینی ازجمله این عوامل است که در متن درباره هریک توضیحات مختصری ارائه شده است.

منابعی برای مطالعه بیشتر
1. طباطبایی، سید معصومه، حزب‌الله، انتشارات روایت فتح.
2. اسداللهی، مسعود، از مقاومت تا پیروزی، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر.
3. پاشاپور یوالاری، حمید، حزب‌الله لبنان و بیداری اسلامی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی

پی‌نوشت ها
1. ر.ک: «سپاه و حزب‌الله لبنان، خاطراتی از شیخ علی کورانی»، روزنامه ایران، 1389، شماره 4586.
2. ر.ک: «حزب‌الله از کجا آمده است»، سایت یورونیوز فارسی، https://B2n.ir/s42048.
3. ر.ک: رحمت ابراهیمی و دیگران، «علل و عوامل پیروزی حزب‌الله در جنگ 33 روزه»، فصلنامه مطالعات دفاع مقدس، شماره 4، زمستان 1400.
4. ر.ک: ادبی فیروزجایی، رضا، «سربلند و استوار؛ نگاهی به عوامل استحکام حزب‌الله لبنان»، خبرگزاری مهر، mehrnews.com/x365W9.
5. ر.ک: «حزب‌الله از کجا آمده است»، سایت یورونیوز فارسی، https://B2n.ir/s42048.
6. ر.ک: «اذعان رسانه‌های آمریکایی به ناتوانی اسرائیل در برابر پهپادهای حزب‌الله»، خبرگزاری ایسنا، isna.ir/xdS4FK.
7. ر.ک: «اذعان رسانه‌های آمریکایی به ناتوانی اسرائیل در برابر پهپادهای حزب‌الله»، خبرگزاری ایسنا، isna.ir/xdS4FK.
8. ر.ک: «با رفتن سید نصرالله، حزب‌الله نابود نخواهد شد»، خبرگزاری مشرق، کد خبر: 1647202، https://B2n.ir/w36963.
 

یهودیان صهیونیست در ابتدا به عنوان شهروند عادی شروع به خریدن زمین کردند و بعد با حمایت انگلیس، امریکا و برخی کشورهای دیگر، تجاوزات آنها آغاز شد.
نحوه تشکیل رژیم صهیونیستی

پرسش:
ممکن است نحوه تشکیل رژیم صهیونیستی و بیرون راندن فلسطینی‌ها را بیان کنید.

پاسخ:

کسانی که گهگاه از رژیم اسرائیل دفاع می‌کنند، با روند شکل‌گیری این دولت آشنایی ندارند. ما می‏کوشیم با مروری اجمالی بر تاریخچه پیدایش «صهیونیزم» تا «تشکیل دولت اسرائیل»، تصویری واقع‏بینانه از این موضوع به دست بدهیم. عمده مطالبی که دراین‌باره خواهیم گفت، برگرفته از کتاب «ارتباط صهیونیستی» نوشته «آلفرد م. لیلیانتال» است. وی نویسنده سرشناس آمریکایی، فارغ‌التحصیل دانشگاه کُرنل و مدرسه عالی حقوق کلمبیا است که سال‌‏ها از عمر خود را در وزارت خارجه آمریکا خدمت کرده و تألیفات او، مبتنی بر تحقیقات و مطالعات و تجربیات او است. وی آثار دیگری نیز درباره اسرائیل و صهیونیسم دارد.

 

پیدایش صهیونیسم

یهودیان (بنی‌اسرائیل) بعد از درگذشت حضرت سلیمان (ع)، رفته‌رفته عظمت و یکپارچگی خود را از دست دادند. پس از یورش آشوریان در سال 725 پیش از میلاد، اسباط (قبایل دوازده‌گانه یهود) چنان پراکنده شدند که گویی در زمین گم شدند. در متون یهودی وعده داده شده که در آخرالزمان، این ده سبط پیدا خواهند شد و به ارض مقدس باز خواهند گشت.(1) نیز وقتی در سال ۵۹۷ پیش از میلاد، بُختُ نَصَّر(بُخت النصر) پادشاه بابل به پادشاهی یهودا لشکرکشی کرد، لشکریان او یهودیان بسیاری را کشتند، بسیاری آواره شدند و تعدادی نیز به عنوان اسیر، به بابل برده شدند.(2) هرچند در آمار قربانیان این حوادث و حجم خسارات وارد بر یهودیان اغراق و مظلوم‌نمایی شده؛(3) ولی مسلّم است که در پی این حوادث، یهودیان هیچ‌گاه نتوانستند حکومتی مستقل برای خود تشکیل دهند و همواره به صورت پراکنده، در سرزمین‌های مختلف به عنوان اقلیت زندگی می‌کردند تا این‏که جنبش «صهیونیزم / صهیونیسم» پدید آمد. این جنبش در سال 1898م توسّط فعّال سیاسی و روزنامه‌نگار یهودی‌الاصل اتریشی به نام «تئودور هرتسل» بنیان‌گذاری شد و رفته‌رفته اوج گرفت و هدف از آن، گرد هم آوردن یهودیان پراکنده در سراسر جهان و ایجاد اتّحاد میان آنان بود. در ادبیات سیاسی و مذهبی امروز، به هواداران این جنبش «صهیونیست» می‌گویند.

 

انتخاب وطن، بهانه‌ای برای اشغال

صهیونیست‌‏‏ها برای رسیدن به هدف خود، به زمین نیاز داشتند. در بین دیدگاه‏های مختلفی که برای اتحاد یهودیان مطرح شد، سرانجام این دیدگاه چیره شد که «دولت یهود» در «سرزمین فلسطین» تأسیس شود. دو گروه با این دیدگاه مخالف بودند: یکی یهودیان غیرصهیونیست که با مطرح شدن بحث دولت یهود، نگران بروز اختلاف و دشمنی با یهودیان در سرزمین‏های دیگر بودند؛ دوم مسلمانان و عرب‏هایی که فلسطین را سرزمینی «عربی-اسلامی» می‏دانستند و حاضر نبودند شاهد جدایی آن از قلمرو اسلام و برپایی یک دولت غیراسلامی در آن باشند. ازاین‌رو، صهیونیست‏ها در آغاز، دست به یک پنهان‏کاری بزرگ زدند؛ به این صورت که ابتدا خواسته‏های خود را محدود کردند، از فلسطین به عنوان «وطن» برای «قوم یهود» یاد کردند و چنین واکرد کردند که درصدد ایجاد یک «دولت» یهودی نیستند؛ بلکه تنها می‏خواهند در «وطن» پدران خود اقامت کنند تا بتوانند یهودی بمانند و مورد ظلم و ستم قرار نگیرند. آن‏ها در پاسخ به انتقادها می‏گفتند: «کسی که ما را متّهم به کوشش در راه ایجاد مملکت مستقل یهودی کند، سرشار از کینه و جهل مطلق است».(4)

آنان با این پنهان‏کاری، از مخالفت مسلمانان و نیز یهودیان غیرصهیونیست در امان ماندند و علی‌رغم مخالفت سلطان عثمانی، عبدالحمید دوم(5) که به هیچ قیمتی حاضر نشد فلسطین را در اختیار آنان بگذارد، از سال 1882م (1261ه‍.ش) با دادن رشوه به حاکمان محلّی و وساطت کنسول‌های دولت‌های بیگانه (مخصوصاً روسیه، انگلستان و آمریکا)، به مرور به فلسطین مهاجرت می‌کردند(6) و می‌کوشیدند تا از این طریق، در فلسطین دارای اکثریت شوند. حرکت صهیونیستی در طول 25 سال بعد، به جای آن‏که برای ایجاد رژیم سیاسی خاصّی بکوشد، به خرید زمین و ساختن مدارس و تثبیت موقعیت فعلی خود پرداخت.

 

فراهم شدن زمینه با سقوط عثمانی

شروع جنگ‌جهانی اوّل در سال 1914 میلادی (تابستان 1293 شمسی)، زمینه را برای پیشبرد اهداف صهیونیست‏ها فراهم کرد. آنان از یک سو، هم با متّحدین روابط دوستانه داشتند و هم با متّفقین. از سوی دیگر، بروز جنگ‌جهانی اوّل، باعث سستی امپراطوری عثمانی شد و زمینه برای شورش ملّی‏گرایان عرب (از جمله شریف حسین) علیه حاکمان ترک خلافت عثمانی را ایجاد کرد و سرانجام نیز به سقوط امپراطوری عثمانی انجامید. صهیونیست‏ها با حمایت استعمار انگلیس، از این موقعیت‏ها بیش‏ترین بهره را بردند.

 

اعلامیه بالفور

پس از پایان جنگ‌جهانی اوّل و سقوط امپراتوری عثمانی، در سال 1917 (آبان 1296 ھ.ش) میلادی، بیانیه «بالفور» در حمایت از جنبش صهیونیسم منتشر شد. انگلیسی‏ها با فریبکاری خود و سوءاستفاده از اختلاف میان بزرگان عرب با امپراطور عثمانی، قیمومیت بر فلسطین را به دست آوردند و دولت برتانیا به راحتی توانست زمینه‌های تشکیل جامعه صهیونیستی و در نتیجه دولت غاصب اسرائیل را فراهم کند.

پنهان‏کاری صهیونیست‏ها در بیانیه بالفور نیز بازتاب داشت و در آن، بندهایی برای حمایت از حقوق مدنی و دینی ساکنان عرب فلسطین وجود داشت. انگلیسی‏ها در مقابل این امتیاز ظاهری، توانستند موافقت شریف حسین را (که اینک قدرت فراوانی یافته بود) با اقامت یهودیان در فلسطین جلب کنند؛(7) اما هنوز هم سخن از «دولت یهود» به میان نمی‏آوردند و حتّی وجود چنین نیّتی را انکار هم می‏کردند. آنان به ملک فیصل (فرزند شریف حسین) که اینک حاکم سوریه شده بود، اطمینان دادند که قصد تشکیل دولت یهودی در فلسطین ندارند و حتّی چرچیل نیز در ملاقات با یک هیئت عربی در سال 1923م(1302 ه‍.ش) به آنان گفت: «تعبیر وطن قوم یهود، به معنای حکومت یهودی حاکم بر عرب‏ها نیست. ممکن نیست ما بپذیریم که یک ملّت، ملّتی دیگر را از حقوق خویش محروم سازد یا دارایی‏هایشان را از آنان بگیرد».(8)

 

فراخوان یهودیان از سراسر جهان

همزمان با این ظاهرسازی‏ها، صهیونیست‏ها به شدّت در پی دعوت یهودیان سراسر جهان به فلسطین بودند و با تمام توان، به خرید املاک و اراضی مسلمانان ادامه می‏دادند تا تعداد یهودیان ساکن در فلسطین را به بیش‏ترین مقدار ممکن برسانند و حتّی توانستند حمایت مالی گسترده یهودیانی را جلب کنند که با تشکیل «دولت یهود» در فلسطین مخالف بودند؛ ولی تشکیل یک «جامعه یهودی» در سرزمین قدس را عملی خیرخواخانه و انسانی می‏دانستند.(9)

در مرحله بعد، مک دونالد در طرحی با عنوان «کتاب سپید» یا همان «کاغذ سفید»(در سال 1939م/ 1318ه‍.ش) بیان کرد که هرگز از هدف‏های اصلی سیاست انگلستان این نبوده که در فلسطین، دولتی یهودی جایگزین شود؛ ولی به صراحت اعلام کرد که «هدف عبارت است از ایجاد دولت فلسطینی مستقل در طول ده سال که عرب‏ها و یهودی‏ها در ساخت آن شریک باشند».(10) طبق این طرح، تعداد یهودیانی که مجاز به مهاجرت به فلسطین بودند، نباید بیش از 75 هزار نفر می‏شد و همچنین خرید زمین توسط یهودیان نیز ممنوع بود. این طرح از سوی یهودیان صهیونیست «خیانت» خوانده شد و تنش‏های بسیاری را حتّی در درون خاک فلسطین رقم زد و با این حال، زمینه را برای ورود به مرحله سوم و آشکار شدن هدف اصلی صهیونیست‏ها فراهم کرد و از همین جا بود که درگیری‏ها و کشتارها آغاز شد. دولت بریتانیا در همین ایام، به تجهیز و آموزش نظامی یهودیان ساکن فلسطین پرداخت و زمین‌های وسیعی را در اختیار آنان قرار داد تا شهرک‌هایی را احداث کنند. فلسطینیان نیز در مقابل باندهای صهیونیستی، پایداری و مقاومت کردند و با تشکیل گروه‌های جهادی، تظاهرات و اعتصاب‌های عمومی به راه انداختند. قیام‌های ۱۹۲۰، ۱۹۲۳ و ۱۹۲۹ میلادی (معروف به انقلاب براق) از آن جمله است. انگلیسی‌‏ها در حمایت از صهیونیست‏ها، قیام‌های فلسطینیان را سرکوب و هزاران تن را کشتند یا به زندان انداختند.

 

تلاش برای تشکیل دولت یهود

سر «جان هوپ سامپسون» کارشناس انگلستان در امور خاورمیانه، در سال 1930م(/1309ه‍.ش) در گزارشی در باره تصمیم صهیونیست‏ها برای تبدیل کردن «وطن یهود» به یک «دولت یهودی» نوشت: «اگر سران یهود به هدف اصلی از سکونت خویش در فلسطین، یعنی زندگی دور از ستم و ظلم و طبق آداب و سنن یهود، قناعت می‏ورزیدند، تشکیل وطن قوم یهود هیچ مشکلی ایجاد نمی‏کرد و یهودیان می‏توانستند در مناطق یهودی‏نشینِ ایجاد شده پیش از صدور اعلامیه بالفور، در امنیت و تفاهم با هم‏وطنان عرب خویش به سر ببرند. اما حقیقت مطلق این است که امروز مهاجرت یهودیان، منحصر به یهودی‏های مؤمنی نیست که خواهان بازگشت به سرزمین پدران خود برای به سر بردن در زندگی دور از ظلم و ستم و طبق آداب و سنن یهود هستند؛ بلکه دربرگیرنده یهودی‏های غیرمؤمنی است که سرشار از روح ملّی‏گرایی سیاسی‏اند و برآنند که بر فلسطین سیطره یابند؛ جایی که دست‌کم در 1300 سال اخیر، سرزمین عرب‏ها بوده است. (این گروه از) یهودی‏ها هیچ تلاشی برای سازگاری با ساکنان کنونی این سرزمین از خود نشان نمی‏دهند».(11)

در بحبوحه جنگ‌جهانی دوم، که باعث قدرت گرفتن ایالات متحده آمریکا شد، تلاش صهیونیست‏ها برای تشکیل دولت یهودی در فلسطین تشدید شد و کم‌کم اغراض پنهان آنان آشکار گردید و رفته‌رفته حمایت دولت آمریکا نیز به کمک آنان آمد. بحث هلوکاست یا همان کشتار یهودیان در اردوگاه‌های مرگ آلمان نازی بین سال‏های ۱۹۴۱تا۱۹۴۵م(1320 تا 1324ه‍.ش) و شایعاتی که درباره تعداد قربانیان این حادثه منتشر شد، باعث مظلوم‏نمایی یهودیان شد و صهیونیست‏ها از این موضوع نیز بیش‏ترین بهره‏برداری را کردند. آشکار شدن اهداف پشت پرده صهیونیست‏ها، باعث بروز مخالفت‏های بسیاری شد و چه در عرصه سیاسی چه در عرصه اجتماعی، تنش‏ها دراین‌باره بالا گرفت و حتّی ملک عبدالعزیز بن سعود، پادشاه وقت عربستان نیز در سال 1942 سرسختانه به مهاجرت روزافزون یهودیان به فلسطین اعتراض کرد و دولت آمریکا را از ایجاد دولت یهودی در آنجا برحذر داشت.

حمایت‏های مالی و سیاسی انگلستان و لابی‏های صهیونیست در آمریکا، اوضاع را به نفع صهیونیست‏ها پیش می‏برد؛ تا جایی که حتی روزولت رئیس‌جمهور آمریکا نیز که مخالف تشکیل دولت یهودی بود، ناچار بود با آنان همراهی یا دست‌کم سکوت کند (به خلاف چرچیل که پشتیبان سرسخت صهیونیست‏ها بود). با مرگ ناگهانی روزولت (آوریل 1945/فروردین 1324)، راه برای صهیونیست‏های درون آمریکا بازتر شد. رئیس‌جمهور بعدی، ترومن بود که علی‌رغم هشدارهای وزیرخارجه‏اش (که معتقد بود موافقت با تشکیل دولت یهودی در فلسطین باعث «ناآرامی همیشگی در خاورمیانه» خواهد شد)، سرانجام با ایجاد دولت یهود در فلسطین موافقت کرد و راه را برای رسیدن صهیونیست‏ها به هدفشان هموار ساخت؛ به‌ویژه که او مسئله انسانیِ پناهدگان یهودی (فراریان از هلوکاست) را با مسئله سیاسی دولت یهود در هم آمیخت.(12)

رفته‌رفته، تهدید به جنگ نیز در گفت‌وگوهای دیپلماتیک بین‌المللی پررنگ‏تر شد. برای نمونه، «فیصل» وزیر امورخارجه وقت عربستان به «ویلیان ادی» نماینده آمریکا در عربستان گفت: «ما عرب‏ها گرسنگی یا کشته شدن در میدان جنگ را بر این که ببینیم صهیونیست‏ها سرزمین ما را غصب می‏کنند و ملّت ما را از بین ببرند، ترجیح می‏دهیم! ... اگر روشن شود که آمریکا و انگلستان برخلاف خواست ما و برای نابودی ما به صهیونیست‏ها کمک می‏کنند، تا آخرین نفر با آنان می‏جنگیم».(13)

گذشته از این‌گونه اختلافات و تنش‏ها در عرصه دیپلماتیک و بین‌المللی، در درون فلسطین نیز درگیری‏ها روز به روز بیش‏تر می‏شد و عرب‏هایی که تا دیروز گمان می‏کردند یهودیان فقط قصد سکونت در جوار آنان را دارند، کم‌کم متوجّه شدند که هدف آنان «تشکیل دولت یهود» است و می‏کوشیدند موقیعت خود را حفظ کنند؛ ولی این تلاش‏ها ناکام ماند. از یک سو به دلیل حمایت آمریکا و انگلستان در عرصه بین الملل؛ چنان‏که در طول فقط بیست سال، آمار یهودیان ساکن فلسطین از 10 درصد (یک دهم) به 50 درصد (یک دوم) افزایش یافت. از سوی دیگر، یهودیان صهیونیست که اینک قدرت یافته بودند و توسط دولت بریتانیا آموزش نظامی هم دیده بودند، به خشونت‏ و کشتار در درون خاک فلسطین روی آوردند. در همین سال‏ها گروه‏های شبه نظامی صهیونیست در فلسطین تشکیل شدند که با خشونت در پی استحکام موقعیت یهودیان و زمینه‏سازی برای برپایی دولت یهود بودند. سه هزار تن از اعضای این گروه‏ها در سال 1945م به طور وحشیانه، با بمب به مردم حمله کردند و بسیاری را کشته یا زخمی کردند و همه راه‏های ارتباطی در فلسطین را قطع کردند.(14) هم‏زمان، گروه‏های بین‌المللی نیز برای تسهیل مهاجرت یهودیان به فلسطین تشکیل شد و همه تعهدات قبلی، مبنی بر محدودیت مهاجرت یهودیان، زیر پا گذاشته شد. یهودیانی که به فلسطین رفته بودند، با خشونت و کشتار، فلسطینیان عرب را از خانه‏ و کاشانه خود بیرون می‏کردند و آن خانه‏ها را برای سکونت مهاجران جدید آماده می‏ساختند.

 

برپایی دولت مستقل یهود

در سال ۱۹۴۷م(1326ه‍.ش) با تلاش بریتانیا و آمریکا قطعنامه ظالمانه تقسیم فلسطین در سازمان ملل متحد صادر شد و فلسطین بین فلسطینیان و یهودیان اشغالگر تقسیم گردید. مدّتی بعد، همزمان با پایان قیمومیت انگلستان بر فلسطین، در 1948م(24 اردیبهشت 1327ه‍.ش) کشور اسرائیل اعلام موجودیت کرد و بدین‌سان، ترومن (رئیس جمهور وقت آمریکا) بیش‏ترین خدمت را به صهیونیست‏ها کرد و در زمان ریاست‌جهوری او، دولت اسرائیل پا به عرصه وجود نهاد.

این تصمیمات، با مخالفت کشورهای عربی روبه‌رو شد و جنگ‏های اعراب و اسرائیل را در پی داشت که علی‌رغم پیروزی‏های اولیه برای فلسطینیان و حامیان عرب آن‏ها، به دلیل ضعف تدارکاتی و تسلیحاتی و حضور استعماری بریتانیا و فرانسه در اغلب کشورهای منطقه و خیانت برخی از رهبران، منجر به شکست این نیروها و آوارگی صدها هزار فلسطینی گشت و سرانجام به سود صهیونیست‏ها انجامید. اشغالگری‏ها همچنان ادامه یافت و هنوز هم ادامه دارد. بخش وسیعی از خاک فلسطین در جنگ شش روزه در سال 1967م(1346ه‍.ش) اشغال شد و صدها هزار آواره فلسطینی دیگر پدید آورد.

پس از آن نیز رژیم اشغالگر اسرائیل به مرور، تسلط خود را بر فلسطین گسترش داده است. یاسر عرفات با امضای پیمان اسلو در سال 1993م(شهریور 1372ه‍.ش) حاضر شد دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسد تا زمینه برای حل و فصل موضوعات اختلافی (وضعیت بیت‌المقدس، آوارگان فلسطینی، شهرک‌های اسرائیلی، مسائل امنیتی و تعیین مرزها) فراهم شود، دولت اسرائیل هیچ‌گاه به تعهدات خود عمل نکرده و تجاوز به حقوق فلسطینیان همچنان ادامه دارد. یهودیان که در سال 1917م(زمان صدور اعلامیه بالفور) فقط سه درصد از خاک فلسین را در اختیار داشتند، با زور و قتل و غارت توانستند بخش وسیعی از این سرزمین را غصب کنند و امروزه نزدیک به نود درصد خاک فلسطین در اختیار صهیونیست‏ها است و در آن مقدار هم که در اختیار فلسطینیان است، اعمال زور می‌کنند و حق فلسطینیان برای اقامت در سرزمین خویش را رعایت نمی‌کنند.

 

نتیجه­ گیری

خلاصه این‏که یهودیان صهیونیست، در آغاز کار، فلسطین را وطن خود می‌خواندند و فقط زمین می‏خریدند تا به عنوان شهروند عادی، در کنار فلسطینیان زندگی کنند؛ ولی بعد که قدرت گرفتند، آنان را به زور از خانه‌ها و زمین‌هایشان بیرون می‏کردند. این تلاش‌‏‏ها با سقوط دولت عثمانی و حمایت انگلیس و آمریکا و برخی قدرت‌های دیگر، به تشکیل رسمی دولت اسرائیل انجامید؛ اما تجاوز به حقوق فلسطینیان همچنان ادامه یافت و مخصوصاً بعد از جنگ‏های اعراب و اسرائیل، صدها هزار فلسطینی کشته یا آواره شدند و در یک سال اخیر هم کشتار بی‌رحمانه مردم غزه با حمایت دولت‌های غربی همراه بوده است.

 

 

معرفی منابع برای مطالعه بیشتر

کتاب «فلسطین و حقوق بین الملل» نوشته هنری کتان و ترجمه غلامرضا فدایی، انتشارت امیر کبیر.

کتاب «ارتباط صهیونیستی»، نوشته «آلفرد م. لیلیانتال»، ترجمه سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا).

کتاب «سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار»، تألیف اکرم زعیتر و ترجمه مرحوم اکبر هاشمی رفسنجانی.

کتاب «درباره فلسطین»، تألیف ماکسیم رودنسون، ایزاک دویچر، ترجمه منوچهر هزارخانی.

 

پی ‏نوشت‏

1. رک: وعده‌های آخرالزمانی و موعودگرایی در آیین یهود، محمدمهدی کریمی نیا، مجتبی انصاری مقدم، رحیم اریک، مقاله پژوهشی مجله پژوهش و مطالعات علوم اسلامی، پیاپی 20، زمستان 1399، ص122ـ133.

2. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408ه‍، ج‏2، ص169‏.

3. ر.ک: طایی، نجاح، مظلوم‌نمایی یهود در طول تاریخ، لندن، دارالهدی لاحیاء التراث، 1382ش، ص27-29.

4. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص29.

5. عبدالحمید ثانی از سال‌ ۱۸۷۶م به عنوان سی و چهارمین سلطان و خلیفه امپراتوری عثمانی حکومت کرد و در سال ۱۳۲۶ه‍.ق(۱۹۰۹م) توسط مجلس عثمانی عزل شد و جای خود را به محمد شاه داد و در سال 1918 درگذشت.

6. https://iichs.ir/vdcfivdmaw6dm.giw.html.

7. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص36.

8. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص41.

9. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص44.

10. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص51.

11. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص52، پاورقی 7 فصل 2.

12. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص62.

13. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص69.

14. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص68.

وجود تفاوت های فکری بین والدین و فرزندان، امری غیر قابل انکار است. مهم، پیدا کردن راهی است که بتوان ارتباط تأثیرگذار بین خود و فرزندان، برای همفکری، بوجود آورد.
والدین و حجاب فرزندان

پرسش:
آیا خانواده‌ها حجاب و چادر را باید برای فرزند اجبار کنند؟ آیا می توان جلوی بیرون رفتن فرزند بی حجاب را گرفت؟
 

پاسخ:
یکی از مشکلاتی که برخی از خانواده‌ها با آن درگیر می‌شوند موضوع رعایت حجاب از جانب دختران است. باتوجه ‌به تأثیرپذیری دختران از اجتماع و نظر به اینکه دشمن در پروژه‌‌ی حذف حیا از جامعه، بر روی حجاب بسیار مانور داده و آن را مولفه‌ای بی‌ارزش معرفی کرده است، امروزه برخی از دختران به سمت کم‌حجابی گرایش پیدا کرده و برای قدم‌گذاشتن در این مسیر، اولین گام را حذف چادر در نظر می‌گیرند. به‌راستی وقتی خانواده‌ای نسبت به حجاب دخترش و کنارگذاشتن چادر آگاه می‌گردد چه واکنشی باید نشان دهد؟

انواع واکنش‌های والدین
والدین در برخورد با مشکلات و معضلات اعتقادی و اخلاقی فرزندان خویش ممکن است به یکی از سه شیوه¬ی زیر عمل کنند:

1. بی‌تفاوت
 برخی از خانواده‌ها ممکن است نسبت به این مسأله بی‌تفاوت باشند و تأثیرات بدِ کم‌حجابی را نادیده بگیرند. سبک زندگی و نوع نگرش این خانواده‌ها به‌گونه‌ای است که به بهانه¬ی آزادی، اجازه‌‌ی کم‌حجابی و یا بدحجابی را به فرزندان خود می‌دهند.

2.سخت‌گیرانه
 برخی از خانواده‌ها به‌محض مطلع شدن از بدحجابی دخترانشان، با برخوردهای چکشی و سخت‌گیرانه قصد دارند تا آن‌ها را به‌زور به رعایت حجاب وادارند.

3. اهل احتیاط
 اما بعضی از خانواده‌ها هنگامی‌که با معضل بدحجابی فرزند خود روبرو می‌شوند، در عین نگرانی بر خشم خود تسلط دارند و سعی می‌کنند با آرامش این موضوع را پیگیری کنند.
بهترین واکنش در برابر فرزندان خطاکار واکنش همراه با احتیاط است؛ چراکه بی‌تفاوتی و یا واکنش‌های سخت‌گیرانه آثار بدی را به جای خواهد گذاشت. در بحث تربیت فرزند همه چیز از خود انسان شروع می‌شود. اگر ما به‌عنوان پدر و مادر بر مبنای آموزه‌های دینی عمل کنیم، قادر خواهیم بود فرزندان معتقدی تربیت کنیم. آنچه در رابطه‌ با اصول تربیتی و به‌عنوان یک قانون کلی ذکر می‌شود، این است که درخت تربیت، ریشه‌اش در خانواده تثبیت و تقویت می‌شود و اگر ریشه محکم باشد، آفت‌ها نمی‌توانند اصل درخت را نابود کنند.

نیاز درونی
نوجوان هم‌زمان با تغییرات هورمونی که در بدنش ایجاد می‌شود از حیث روحی و روانی تمایلش به دیده‌شدن نیز بیشتر می‌گردد. گاهی دختران که به شکل طبیعی مظهر ناز و جلوه‌گری هستند از طریق کنارگذاشتن حجاب و خودآرایی خویش، در اجتماع به این میل پاسخ می‌گویند. والدین نباید انتخاب این نوع پوشش را به معنای بی‌حیایی فرزند خود تلقی کنند؛ بلکه باید بدانند که این نیاز درونی او بوده که او را به سمت این سبک از پوشش جذب کرده است. هرچند این نیاز باید در مسیر صحیح قرار گرفته و پاسخی منطبق بر ضوابط شرعی دریافت کند؛ اما توجه والدین به طبیعی بودن این فرآیند، می‌تواند تا حدودی آن‌ها را برای رسیدن به تفکر منطقی یاری رساند. دخترانی که از ناحیه‌‌ی والدین محبت بیشتری دریافت می‌کنند کمتر درگیر میل به خودنمایی در اجتماع می‌شوند و اگر هم درگیر شوند حرف‌شنوی آن‌ها برای بازگشت به مسیر صحیح بیشتر است؛ بنابراین احتمال اینکه شما کمی در تقویت رابطه‌‌ی خود با دخترتان کوتاهی کرده باشید، وجود دارد؛ اما قابل‌جبران است.

ریشه‌یابی کردن
بررسی کنید و ببینید علت اینکه فرزند شما میل به کم‌حجابی دارد چیست؟ آیا کم‌کاری از شما بوده است؟ آیا روش تربیتی شما منجر به این انتخاب شده است؟ آیا معاشرت با دوستان بدحجاب منجر شده تا دختر شما هم به این خطا دچار بشود؟ یا عدم آموزش صحیح شما به فرزندتان در مورد مسأله‌ی پوشش، او را به سمت این خطا کشانده است؟ گاهی نیز فرزندان ما شبهاتی نسبت به امور دینی دارند و والدین نسبت به پیداکردن راهی برای پاسخ‌دادن به شبهات نوجوانان سهل‌انگاری می‌کنند و همین شبهات، شک و تردیدها را ایجاد و بچه‌ها را از امور عبادی دور می‌کند. گاهی برخوردهای بد والدین نسبت به مسأله‌‌ی حجاب، باعث می‌شود که دختران نوجوان، به لجبازی روی آورده و حجاب را کنار بگذارند. پس با پیداکردن ریشه، سعی در حل معضل داشته باشید.

اصل محبت
بذل محبت و مهربانی در طول روز، اشتیاق فرزند را برای شنیدن و تبعیت از سخنانمان بالا می‌برد. بچه‌هایی که به والدینشان علاقه بیشتری دارند تابع‌تر خواهند بود. توجه به تفریح و بیرون رفتن و قدم‌زدن با او، گپ‌زدن و گاهی به کافی‌شاپ یا سینما و پارک رفتن و پیاده‌روی دونفره می‌تواند در تقویت رابطه‌‌ی عاطفی شما مؤثر باشد.

اصل عمل‌گرایی
در امر تربیت دینی اگر قرار باشد آموزه‌های اسلامی را به فرزندمان آموزش دهیم؛ اما خودمان اهل عمل نباشیم به نتیجه‌‌ی مطلوب نخواهیم رسید. در روایت آمده است: «قالَ ابوعبدالله (ع): أَنَّهُ قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکمْ وَ أَهْلِیکمْ ناراً قَالَ النَّاسُ کیفَ نَقِی أَنْفُسَنَا وَ أَهْلِینَا قَالَ اعْمَلُوا الْخَیرَ وَ ذَکرُوا بِهِ أَهْلِیکمْ وَ أَدِّبُوهُمْ عَلَی طَاعَهِ اللَّهِ؛ امام صادق علیه‌السلام فرمودند: وقتی آیه‌‌ی (أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکمْ وَ أَهْلِیکمْ ناراً) نازل شد، مردم از پیامبر صلی‌الله و علیه واله پرسیدند، ما چگونه خود و خانواده‌مان را از آتش حفظ نماییم؟ پیامبر پاسخ دادند: کارهای خوب و خیر انجام دهید و به خانواده‌تان هم تذکر دهید، آن‌ها را بر طاعت دستورات خدا تربیت نمایید».(1)

اصل تشویق
ایجاد شوروشعف، رغبت و شوق به کار، اعتمادبه‌نفس، تکرار و تداوم عمل و جهت‌دهی اعمال و کردار ازجمله فواید تشویق است. گاهی لازم است دخترتان را بابت حجابی که رعایت می‌کند مورد تشویق قرار دهید.

حفظ ارتباط
مشاهده‌‌ی این خطا از جانب فرزندتان نباید منجر به طردکردن او و فاصله‌گرفتن از ایشان باشد. کج‌خلقی و بداخلاقی، گوشه‌وکنایه زدن و سرزنش‌کردن مداوم به‌خاطر پوشش، فرزند شما را از شما دورتر و دورتر می‌کند. اجازه دهید فرزندتان در کنار شما احساس امنیت کند و لازمه‌اش این است که ارتباط خود را با او حفظ کنید.

سواد مصرف رسانه
یکی از دلایل گرایش دختران امروزی به بی‌حجابی، تأثیرپذیری شدید آنها از فضای مجازی است. بهتر است برنامه‌ای برای تقویت سواد رسانه¬ی خود و دخترتان در نظر بگیرید. هم می‌توانید در کلاس‌ها و برنامه‌هایی با همین عنوان شرکت کنید و هم از طریق مطالعه‌ی کتاب‌ها با این موضوع، اطلاعات خود را از این فضا بالا ببرید.

معاشرت‌ها
باتوجه ‌به تأثیر عوامل بیرونی بر رفتار فرزندان، تلاش نمایید که در انتخاب مربی، معلم و دوستان دخترتان، دقت لازم را به خرج داده و خود نیز با خانواده‌هایی که نسبت به امور اعتقادی حساس‌اند و به ارزش‌های دینی اهمیت می‌دهند رابطه برقرار نمایید. شرکت در مجالس معنوی و مذهبی، رفتن به مساجد و شرکت در نمازجمعه و جماعت و به‌طورکلی قراردادن دخترتان در جو معنوی می‌تواند عامل مؤثری در تشویق ایشان به حجاب باشد.

پیشنهاد مطالعه
می‌توانید کتاب‌هایی با موضوع حجاب تهیه کرده و خواندن آن‌ها را به دخترتان پیشنهاد دهید. با او وارد یک بحث علمی و منطقی شوید و اجازه دهید نظراتش را در امنیت کامل بیان کند.

خلاق بودن
دختران به‌ویژه در سن نوجوانی، مجذوب جذابیت‌های گوناگون در پوشش و آرایش می‌شوند؛ بنابراین اگر می‌خواهید فرزندتان محجبه باشد، از خلاقیت‌ها و جذابیت‌های متعدد و متنوع در انتخاب لباس و نوع پوشش برای ایشان بهره ببرید تا محجبه بودن را مساوی با عدم زیبایی تصور نکنند. 

حفظ کرامت 
وقتی انسان از طریق واژه‌های مملو از عشق و عاطفه با فرزند خویش صحبت کند، موقع خطاب‌کردن او، از برترین الفاظ بهره ببرد و یا هنگامی‌که شاهد رفتار مثبتی از فرزند خود بود، لب به تحسین او گشاید، حس مورد پذیرش قرارگرفتن را در وجود او اقناع می‌سازد. تأثیر تکریم رفتاری نیز به همین ترتیب تا ابد در ذهن فرزند باقی می‌ماند.
 وجود مقدس پیامبر اسلام وقتی دخترشان حضرت زهرا سلام‌الله علیها را می‌دیدند، می‌فرمودند که من بوی بهشت را از فاطمه استشمام می‌کنم. اوج محبت و تکریم فرزند را در این کلام نورانی می‌توان به‌وضوح دید. در روایتی نیز پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و اله می‌فرمایند: «جُبِلَتِ اَلْقُلُوبُ عَلَی حُبِّ مَنْ أَحْسَنَ إِلَیهَا وَ بُغْضِ مَنْ أَسَاءَ إِلَیهَا؛ دل‌ها آن‌گونه آفریده‌شده‌اند که چون کسی درباره‌‌ی آن‌ها نیکی کند او را دوست می‌دارند، و چون کسی نسبت به آن‌ها بدی کند او را دشمن می‌دارند».(2)
در روایت می‌خوانیم: امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «مَن کرُمَت علَیهِ نَفسُهُ لَم یهِنْها بالمَعصیهِ؛ هر که برای نفْس (شخصیت) خود احترام قائل باشد، آن را با معصیت خوار نمی‌گرداند».(3) عشق والدین به فرزندان و بذل محبت به آن‌ها، عزت‌نفسشان را افزایش می‌دهد و بالارفتن عزت‌نفس در فرزندان منجر به این می‌شود که به ذلت ناهنجاری‌های اخلاقی تن ندهند. اگر خانواده فرزندش را بپذیرد و برای او ارزش قائل شود، فرزند دچار احساس خودکم‌بینی نمی‌شود و هرگز برای جبران این احساس، سراغ کج‌روی نخواهد رفت. دخترها نیاز به دیده‌شدن دارند و شما به‌عنوان والدین باید با محبت فراوان به دخترتان او را بیش از همه ببینید و موردتوجه قرار دهید تا قانع گردد.

نتیجه
امروزه دغدغه‌مندی والدین نسبت به مسأله¬ی حجاب دخترانشان بیش از گذشته است؛ چراکه عوامل بازدارنده¬ی دختران از رعایت حجاب و حفظ حیا و عفت در جامعه، بسیار افزون گشته و همین امر موجب نگرانی‌های متعددی را برای والدین فراهم آورده است. والدین نباید با مشاهده‌‌ی بی‌حجابی از جانب دخترانشان آنها را متهم به بی‌حیایی کنند. بلکه باید رابطه‌‌ی عاطفی خود را با آنها تقویت نمایند و از طریق تقویت ارزش‌های اخلاقی و معنوی، تفریح و برنامه‌ریزی صحیح برای اوقات فراغتشان، پرورش احساس عزت‌نفس و اعتمادبه‌نفس در وجود آنها، استفاده از فیلم‌ها و برنامه‌های تربیتی، پرهیز از سخت‌گیری و تنبیه، تشویق نمودن دختران هنگام رعایت خط‌قرمزها و... به برطرف‌کردن کمبودهای عاطفی فرزندان خود اقدام نمایند. بدون شک استفاده از خشونت و اجبار در تربیت، تأثیر منفی دارد و شما هرگز از طریق بدخلقی، دعوا، دادوفریاد و اِعمال روش‌های خشک و مستبدانه نمی‌توانید دخترتان را وادار به حجاب کنید. روحیه¬ی عزتمندی و خودارزشمندی را با احترام زیاد به دخترتان و سهیم کردن او در تصمیمات خانوادگی و مشورت‌کردن با او در برخی از مسائل بالا ببرید. اگر حس ارزشمندی برایش ایجاد شد، سراغ ضد ارزش‌ها نخواهد رفت.

برای مطالعه بیشتر
•    تربیت فرزند، حبیب‌الله فرحزاد
•    خانواده و تحول در تربیت، رضا فرهادیان
•    نقش خانواده در پیشگیری از انحرافات، سیف‌الله نحوی

پی‌نوشت‌ها
1. محدث نوری، شیخ حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام لإحیاء التراث، ج 12، ص 201.
2. ابن‌بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه¬ی مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413 ق، ج 4، ص 419.
3. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: رجائی، سید مهدی، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410 ق، ص 634.

صرف انجام اعمال عبادی بر طبق دستورات دینی لزوماً به معنای قبولی آن عمل در نزد خداوند متعال نیست بلکه قبولی اعمال، به رعایت شروط و عوامل دیگری نیز بستگی دارد.
عوامل قبولی نماز

پرسش:
عوامل قبولی نماز
در اسلام، به نماز خیلی سفارش شده است؛ اما اعمال دیگری شرط قبولی نماز بیان شده است، می‌خواستم بدانم این اعمال چه چیزی هستند تا با انجام آن‌ها، مطمئن شوم که نمازم قبول است؛ آیا در روایات چیزی بیان شده است؟
 

پاسخ:
نماز یکی از مهم‌ترین عبادات در اسلام است که در احادیث و روایات بر اقامه آن سفارش بسیار شده است؛ اما به‌صرف خواندن نمی‌توان از این عبادت مهم بهره برد و این عبادت باید در درگاه الهی مورد قبول نیز واقع شود. در سخن معصومان علیهم‌السلام، عوامل و کارهایی موجب قبولی نماز دانسته شده است. در ادامه برخی از این اعمال بیان خواهند شد.

عوامل قبولی نماز:
1. دوستی و ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام

از مهم‌ترین عوامل قبولی نماز که در احادیث تأکید فراوانی بر آن شده است، داشتن محبت و ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و اولاد اوست. در حدیثی رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده‌اند: «أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً یَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاتَهُ وَ صِیَامَهُ وَ قِیَامَهُ وَ اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ دُعَاءَه»‏.(1) «هر کس على را دوست بدارد، خداوند، نماز و روزه و شب‌زنده‌دارى‌اش را مى‌پذیرد و دعایش را مستجاب مى‌کند».
حضرت در حدیثی دیگر فرموده‌اند: «مِفْتَاحُ الصَّلَاةِ الطَّهُورُ، وَ تَحْرِيمُهَا التَّكْبِيرُ، وَ تَحْلِيلُهَا التَّسْلِيمُ، وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاةً بِغَيْرِ طَهُورٍ، وَ لَا صَدَقَةً مِنْ غُلُولٍ. وَ إِنَ‏ أَعْظَمَ‏ طَهُورِ الصَّلَاةِ- الَّتِي لَا يَقْبَلُ الصَّلَاةَ إِلَّا بِهِ، وَ لَا شَيْ‏ءَ مِنَ الطَّاعَاتِ مَعَ فَقْدِهِ- مُوَالاةُ مُحَمَّدٍ، وَ أَنَّهُ سَيِّدُ الْمُرْسَلِينَ، وَ مُوَالاةُ عَلِيٍّ، وَ أَنَّهُ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ مُوَالاةُ أَوْلِيَائِهِمَا، وَ مُعَادَاةُ أَعْدَائِهِمَا». طهارت، کلید و مقدمه‌ی نماز است و تکبیره الاحرام موجب حرمت سایر حلال‌ها که با تسلیم و سلام پایانی نماز دو باره حلال می‌گردد. خداوند، نماز بدون طهارت و صدقه از مال حرام را نمى‌پذیرد و بزرگ‌ترین طهارت معنوى براى نماز- که نماز و هیچ‌یک از عبادات، بدون آن قبول نمى‌شوند- ولایت‌پذیری محمد به‌عنوان سَرور فرستادگان الهى و ولایتمداری على به‌عنوان سَرور اوصیا و دوستى با دوستان آن دو بزرگوار و دشمنى با دشمنان آن دو است.(2)
در روایتی از امام زین‌العابدین علیه‌السلام نیز بیان شده که سبب قبولی نماز داشتن ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام و برائت از دشمنان ایشان است.(3)

2. پارسایی و دوری از گناه
از دیگر اسباب و شرایط قبولی نماز، پارسایی و ورع است. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در لزوم داشتن ورع و ارتباط آن با نماز فرموده‌اند: «لَوْ صَلَّیْتُمْ حَتَّى تَکُونُوا کَأَوْتَادٍ [کَأَوْتَارٍ] وَ صُمْتُمْ حَتَّى تَکُونُوا کَالْحَنَایَا لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ مِنْکُمْ إِلَّا بِوَرَعٍ حَاجِزٍ».(4) اگر نماز مى‌خواندید تا چون میخ [لاغر] مى‌شدید و روزه مى‌گرفتید تا چون کمان [خمیده] مى‌شدید، خداوند از شما نمى‌پذیرفت جز با پروا از گناه.
ورع در لغت به معنای عفت و نگه‌داشتن خود از گناه است؛(5) بنابراین کسی که به‌ظاهر نماز می‌خواند ولی در کنار آن به هر گناهی دست می‌زند، نمازش مورد قبول قرار نمی‌گیرد. در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است: «لا صَلوهَ لِمَنْ‏ لَم‏ یُطعِ‏ الصَّلوهَ و طاعهُ الصَّلوهِ أَن ینتهى عَن الفَحشاءِ و المُنکرِ».(6) کسی که از نماز اطاعت نکند، نماز واقعی را به‌جا نیاورده است. اطاعت از نماز این است که از منکرات و زشتی‌ها دوری کند.
دوری از گناه می‌تواند ملاکی روشن برای افراد باشد تا بدانند آیا نمازشان مورد قبول و توجه خداوند قرار می‌گیرد یا نه. کسی که نمازش او را از گناه باز نمی‌دارد باید بداند این عمل او به‌هیچ‌وجه مورد توجه الهی نبوده است. از‌این‌رو امام صادق علیه‌السلام فرموده‌اند: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَعْلَمَ أَقُبِلَتْ صَلَاتُهُ أَمْ لَمْ تُقْبَلْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلَاتُهُ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ فَبِقَدْرِ مَا مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْه».(7) هر کس دوست دارد بداند نمازش قبول ‌شده یا نه، ببیند که آیا نمازش او را از گناه و زشتی باز داشته یا نه؟ پس به هرقدر که نمازش او را از گناه باز داشته، به همان اندازه نمازش قبول شده است.

3. پرداخت زکات مال
زکات یکی از واجبات مالی مسلمانان است. پرداخت این واجب مالی در احادیث از اسباب قبولی نماز برشمرده شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دراین‌باره فرموده‌اند:  «زَکُّوا أَمْوَالَکُمْ تُقْبَلْ صَلَاتُکُم»‏.(8) اى مسلمانان! زکات دارایى‌هایتان را بدهید، نمازتان قبول مى‌شود. 
حضرت در نقلی دیگر درباره تأثیر زکات در قبولی نماز چنین فرموده‌اند: «لَا تَتِمُّ الصَّلَاهُ إِلَّا بِزَکَاهٍ وَ لَا تُقْبَلُ صَدَقَهٌ مِنْ غُلُولٍ وَ لَا صَلَاهَ لِمَنْ لَا زَکَاهَ لَهُ وَ لَا زَکَاهَ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ».(9) نماز جز با پرداخت زکات، کامل نمى‌شود و صدقه از مال حرام قبول نمى‌شود و کسى که زکات نمى‌دهد، نمازى ندارد و کسى که پارسایى ندارد، زکاتش قبول نمى‌شود.

4. یاد خدا و تواضع در برابرش
ذکر الهی و تواضع در برابر ذات اقدسش، از دیگر عوامل قبولی نماز است. در مناجاتی از حضرت موسی با خداوند متعال چنین بیان شده است: «یَا مُوسَى لَا أَقْبَلُ الصَّلَاهَ إِلَّا لِمَنْ تَوَاضَعَ لِعَظَمَتِی وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ خَوْفِی وَ قَطَعَ نَهَارَهُ بِذِکْرِی وَ لَمْ یَبِتْ مُصِرّاً عَلَى الْخَطِیئَهِ وَ عَرَفَ حَقَّ أَوْلِیَائِی وَ أَحِبَّائِی‏».(10) اى موسى! نماز را نمى‌پذیرم، جز از کسى که در برابر بزرگى من، سر فرود آورده، ترس از مرا هم‌نشین دلش ساخته، روزش را با یاد من سپرى کرده، شبش را با پافشارى بر خطا به روز نبرده و حقّ اولیا و دوستان مرا شناخته است.
در روایت قدسی دیگری نقل شده که: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا أَقْبَلُ الصَّلَاهَ مِمَّنْ تَوَاضَعَ لِعَظَمَتِی وَ یَکُفُّ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ مِنْ أَجْلِی وَ یَقْطَعُ نَهَارَهُ بِذِکْرِی»‏.(11) خداوند متعال فرمود: نماز کسى را می‌پذیرم که: در مقابل عظمت من خاضع باشد از خواسته‌های نفسانى به خاطر من خود را دور کند و روزش را با یاد من به پایان برد.
بنابراین، به یاد خدا بودن و تواضع در برابر او می‌تواند نقش بسزایی در قبولی و یا رد شدن نماز داشته باشد.

5. حضور قلب و اخلاص
یکی از شرایط قبولی نماز، میزان حضور قلب و توجه به خداوند در اثناء خواندن آن است. هر چه انسان در نماز خود را نزدیک خداوند و حاضر در برابر او ببیند، نمازش بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد. در حدیثی از امام باقر علیه‌السلام آمده است: «عَلَیْکَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى صَلَاتِکَ فَإِنَّمَا یُحْسَبُ لَکَ مِنْهَا مَا أَقْبَلْتَ عَلَیْه»‏.(12) در نماز توجه به خدا داشته باش، زیرا آن مقدار از نماز قبول می‌شود که تو به آن توجه دارى.
همچنین در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام داشتن اخلاص از شرایط قبولی اعمال دانسته شده است: «إِنَّکَ لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکَ إِلَّا عَمَلٌ أَخْلَصْتَ فِیه»‏.(13)

6. کمک به دیگران
در پایان باید اشاره کرد که عوامل قبولی نماز، منحصر در موارد بیان شده نبوده و اسباب دیگری نیز در این امر نقش دارند. به‌عنوان‌مثال کمک به دیگران از دیگر عوامل قبولی نماز است. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام چنین نقل شده است: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: إِنَّمَا أَقْبَلُ الصَّلَاهَ مِمَّنْ ... لَا یَتَعَاظَمُ عَلَى خَلْقِی وَ یُطْعِمُ الْجَائِعَ وَ یَکْسُو الْعَارِیَ وَ یَرْحَمُ الْمُصَابَ وَ یَأْوِی الْغَرِیبَ».(14) خداوند متعال فرمود: نماز کسى را می‌پذیرم که بر بندگانم بزرگى نفروشد، به گرسنه غذا دهد، برهنه را بپوشاند، به مصیبت‌دیده مهربانى کند و غریب را پناه دهد.

7. دوری از عوامل رد شدن نماز
باید توجه داشت که همان‌گونه که در احادیث اعمالی برای قبولی نماز بیان شده است، کارهایی نیز اشاره شده که این کارها موجب رد و قبول نشدن نماز برشمرده شده‌اند. به‌عنوان‌مثال خوردن شراب،(15) استفاده از مال حرام(16) و ... از این عوامل هستند؛ بنابراین، در کنار انجام اعمالی که بیان شد و تأثیر در قبولی نماز دارند، شناخت و اجتناب از این اسباب نیز لازم و مهم است.

نتیجه‌گیری
در احادیث برای قبولی نماز شرایطی بیان شده است. دوستی و ولایت پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهما‌السلام و اولاد او، پارسایی و دوری از گناه و پرداخت زکات نیز از اسباب قبولی نماز برشمرده شده است. یاد خدا و تواضع در برابرش، داشتن حضور قلب و اخلاص از دیگر مواردی است که ائمه علیهم‌السلام برای قبولی نماز به آن توجه داده‌اند. در کنار آن، کمک و توجه به دیگران نیز بی‌تأثیر در این امر نبوده است. البته باید توجه داشت که علاوه بر موارد بیان شده، در احادیث معصومان علیهم‌السلام عواملی برای رد شدن و قبول نشدن نماز نیز ذکر شده که افراد باید به آن‌ها نیز توجه داشته و سعی بر دوری از آن داشته باشند.

پی‌نوشت‌ها
1. طبرى آملى، عمادالدین أبی جعفر محمد بن أبی القاسم‏، بشاره المصطفى لشیعه المرتضى، محقق / مصحح: ندارد، نجف: المکتبه الحیدریه، 1383 ق‏، ص 37.
2. حسن بن على، امام یازدهم علیه‌السلام‏، التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه‌السلام، محقق / مصحح: مدرسه امام مهدى علیه‌السلام‏، قم: مدرسه الإمام المهدی عجل الله تعالى فرجه الشریف‏، ص 521.
3. ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبی طالب علیهم‌السلام، محقق / مصحح: ندارد، قم: علامه، 1379 ق، ج‏4، ص 131.
4. ابن فهد حلى، احمد بن محمد، عده الداعی و نجاح الساعی، محقق / مصحح: موحدى قمى، احمد، قم: دار الکتب الإسلامی‏، 1407 ق‏، ص 153.
5. ابن فارس، أحمد بن فارس‏، معجم المقاییس اللغه، محقق / مصحح: هارون، عبدالسلام محمد، قم: مکتب الاعلام الاسلامی‏، 1404 ق، ج‏6، ص 100.
6. العروسى الحویزى، عبد على بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، سید هاشم‏، قم: اسماعیلیان‏، 1415 ق‏، ج‏4، ص 162.
7. طبرسى، فضل بن حسن‏، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، مصحح: یزدى طباطبایى، فضل‏الله‏، تهران‏: ناصرخسرو، 1372 ش‏، ج‏8، ص 447.
8. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏3، ص 497، ح 2.
9. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى‏، دعائم الإسلام، محقق / مصحح: فیضى، آصف‏، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1385 ق‏، ج‏1، ص 247.
10. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، معانی الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1403 ق‏، ص 54، ح 1.
11. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1363 ق‏، ص 306.
12. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏3، ص 299، ح 1.
13. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق / مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دار الحدیث‏، 1376 ش، ص 172، ح 3584.
14. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم: دار الکتب الإسلامیه، 1371 ق، ج‏1، ص 15، ح 44.
15. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏6، ص 401، ح 10.
16. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، همان، ص 174.
 

در محاورات عرفی، موارد بسیار زیادی از سخنان وجود دارد که هیچ کسی آن را دروغ نمی شمارد. فضای سخنان حضرت ابراهیم علیه السلام هم از همین سنخ است.
حضرت ابراهیم علیه السلام و شبهه نسبت دروغگویی به ایشان در قرآن

پرسش:
برخی ادعا می‌کنند قرآن کلام خدا نیست، بلکه کلام پیامبر است؛ زیرا اگر کلام خدا بود به پیامبران الهی نسبت‌های ناروا نمی‌داد؛ مثلاً در آیه 88 و 89 صافات ابراهیم به مردم به دروغ می‌گوید بیمار است؛ ولی وقتی تنها می‌شود به سراغ بت‌ها می‌رود و آنها را می‌شکند؛ پس معلوم است بیمار نبوده است. دروغ دیگر در آیه 63 انبیاء است که کار شکستن بت‌ها را به بت بزرگ نسبت می‌دهد. آیا این حرف‌ها درست است و قرآن سخن پیامبر است؟
 

پاسخ:
در پاسخ به این سؤال ابتدا باید به این نکته توجه داشت که اولین دلیل بر عصمت انبیای الهی، خودِ قرآن است و اگر قرآن کلام خدا نبود هیچ‌کس بر عصمت پیامبران الهی حکم نمی‌کرد. عصمت انبیاء را از آیات فراوانی می‌توان دریافت؛ ازجمله آیاتی که وجوب اطاعت از پیامبران را می‌رساند(۱) و آیاتی که از مخلص بودن انبیا(۲) به‌ویژه حضرت ابراهیم علیه السلام، سخن می‌گوید.(۳) همچنین قرآن بر عصمت و ظلم نکردن ائمه ازجمله حضرت ابراهیم علیه السلام تأکید دارد.(۴)

سیمای ابراهیم علیه السلام در قرآن
قرآن کمتر پیامبری را بسان ابراهیم با صفات والایی ستوده و کمالات او را بیان کرده است. کافی است که بدانیم قرآن او را با صفاتی مانند «حنیف»،(۵) «موقن»،(۶) «صدیق»،(۷) «نبی»،(۸) «عبد»،(۹) «مؤمن»،(۱۰) «محسن»،(۱۱) «ذو قلب سلیم»،(۱۲) «امام»(۱۳) و «صالح»(۱۴) یاد کرده است.
قرآن ابراهیم علیه‌السلام را اسوه حسنه(۱۶) از زمره برگزیدگان و نیکان معرفی کرده: «وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیار‏»؛(۱۷)‏ او را دوست خدا دانسته: «و اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً»(۱۸) و قرآن او را به‌تنهایی، امتی مطیع فرمان خدا اعلام کرده است؛ «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّهً قانِتاً لِلَّه‏».(۱۹)

بیماری ابراهیم علیه السلام
سؤال اول آن‌که چرا ابراهیم علیه السلام به ستارگان نظر افکند و اعلام بیماری کرد «فَنَظَرَ نَظْرَهً فِی النُّجُومِ‏ * فَقالَ إِنِّی سَقیم‏؛ (سپس) نگاهى به ستارگان افکند و گفت: من بیمارم»؛(۲۰) ولی بعد از رفتن مردم بت‌ها را شکست؟ اگر بیمار بود چگونه توانست بت‌ها را بشکند و اگر سالم بود چرا گفت بیمارم؟ در پاسخ به این سؤال مفسران احتمالاتی بیان کرده‌اند ازجمله:

1. بعضى گفته‏اند که ابراهیم واقعاً بیمارى جسمى نداشت، ولی منظور او ازجمله «إِنِّی سَقِیم» این بود که‏ قلب من و فکر من از این قوم، پریشان و غمگین است که این‌همه در عبادت بت‌ها پافشارى مى‏کنند درحالی‌که نه مى‏شنوند و نه مى‏بینند.

2. این احتمال نیز داده شده است که او در این سخن توریه کرده باشد. مثل‌اینکه کسى بر در منزل می‌آید و سؤال می‌کند فلان کس در منزل است؟ آن‌ها در پاسخ می‌گویند: اینجا نیست و منظورشان از کلمه اینجا پشت در خانه است، نه مجموع خانه، درحالی‌که شنونده این‌چنین نمی‌فهمد (این‌گونه تعبیرات را که دروغ نیست اما ظاهرش چیز دیگر است در فقه توریه می‌نامند).
منظور ابراهیم از این سخن این بود که من در آینده ممکن است بیمار شوم زیرا هر که مرگ بر او حتمى باشد مسلماً او مریض و سقیم است و اگرچه در حال حاضر داراى مرض و بیمارى نباشد.(۲۱)

3. وقتى اهل شهر خواستند همگى از شهر بیرون روند تا در بیرون شهر مراسم عید خود را به پا کنند، ابراهیم نگاهى به ستارگان انداخت تا وقت و ساعت بیماری خود را تشخیص دهد، مثل کسى که دچار تب نوبه است و ساعات عود تب خود را با طلوع و غروب ستاره‌ای و یا از وضعیت خاص نجوم تعیین می‌کند و سپس به ایشان اطلاع داد که به‌زودی کسالت من شروع می‌شود و من نمی‌توانم در این عید شرکت کنم.
و از سوى دیگر دلیلى محکمی هم که دلالت کند آن جناب در آن ایام مریض نبوده در دست نداریم، بلکه دلیل داریم بر این‌که مریض بوده، زیرا خداى تعالى او را صاحب قلبى سلیم معرفى کرده و از سوى دیگر از او حکایت کرده که صریحاً گفته است من مریضم و کسى که داراى قلب سلیم است، دروغ و سخن بیهوده نمی‌گوید.(۲۲)

شکستن بت‌ها
ابراهیم علیه‌السلام در پاسخ به مشرکان ‌که آیا تو بت‌های ما را شکستی، به انگیزه الزام خصم (دشمن) و ابطال الوهیت اصنام (بت‌ها)، گفت: بزرگ ایشان این کار را کرده است و در جملات بعدى صریحاً منظور خود را بیان کرده، می‌فرماید: «أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ؛ آیا جز خدا چیزى را می‌پرستید که نه کمترین سودى براى شما دارد و نه زیانى به شما می‌رساند!...» نه اینکه بخواهد به‌طورجدی خبر دهد که بزرگ آن‌ها این کار را کرده است. درواقع معناى آیه این است که ابراهیم گفت: «از شاهد حال که همه خرد شده‌اند و تنها بزرگشان سالم مانده، برمی‌آید که این کار، کار همین بت بزرگ باشد»، این را به آن جهت گفت تا زمینه براى جمله بعدى فراهم شود که گفت: «فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ؛ از خودشان بپرسید ...»
نظایر این سخن در محاورات عرف و مناظرات بسیار است و هیچ‌کس به چنین استدلالی اتهام دروغ بودن نمی‌بندد. صدر آن شکستن بت‌ها را مستند به بت بزرگ کرده تا زمینه براى ذیل آن فراهم شود و بتواند به ایشان بگوید: از بت‌ها بپرسید تا اگر حرف می‌زنند جوابتان را بدهند و درنتیجه مردم اعتراف کنند به این‌که بت حرف نمی‌زند یا بت که قدرت ندارد بت‌های دیگر را بشکند و...؛ بنابر این هر پاسخی بدهند، اعتقاد خودشان را مردود و باطل بودن آن به خودشان ثابت می‌شود.

نتیجه گیری
اولین دلیل بر عصمت انبیای الهی خودِ قرآن است و اگر قرآن کلام خدا نبود هیچ‌کس بر عصمت پیامبران الهی حکم نمی‌کرد. قرآن کمترین پیامبری را بسان ابراهیم با صفات والایی ستوده و کمالات او را بیان کرده است. به‌صراحت او را مطیع فرمان خدا معرفی کرده که با ارتکاب هر گناهی ازجمله دروغ منافات دارد.
در پاسخ به این سؤال که چرا ابراهیم علیه‌السلام به مشرکان گفت من بیمارم! مفسران احتمالاتی بیان کرده‌اند ازجمله این‌که: از این‌که قوم من در عبادت بت‌ها پافشارى می‌کنند قلب و فکر من پریشان و غمگین است؛ یا او در این سخن توریه کرده باشد و منظور ابراهیم از این سخن این باشد که من در آینده ممکن است بیمار شوم زیرا هر که مرگ بر او حتمى باشد، مسلماً او مریض است؛ یا آن‌که به قومش اطلاع داد که به‌زودی کسالت من شروع می‌شود و من نمی‌توانم در این عید شرکت کنم و دلیل محکمی که دلالت کند بر اینکه آن جناب در آن ایام مریض نبوده در دست نداریم؛ بلکه کسی که دارای قلب سلیم باشد، دروغ و سخن بیهوده نمی‌گوید.
ابراهیم علیه‌السلام در پاسخ به مشرکان که آیا تو بت‌های ما را شکستی، به انگیزه الزام خصم و ابطال الوهیت اصنام، صدر سخنش شکستن بت‌ها را مستند به بت بزرگ کرده تا زمینه براى ذیل آن فراهم شود و بتواند به ایشان بگوید: از بت‌ها بپرسید تا اگر حرف می‌زنند جوابتان را بدهند و درنتیجه مردم اعتراف کنند به این‌که بت حرف نمی‌زند. نظایر این سخن در محاورات عرف و مناظرات، بسیار است و هیچ‌کس به چنین استدلالی اتهام دروغ بودن نمی‌بندد.

پی‌نوشت‌ها
1. سوره نساء، آیه 64.
2. سوره یوسف، آیه 24 / سوره مریم، آیه 51
3. سوره ص، آیات 45-47.
4. سوره بقره، آیه 124.
5. سوره انعام، آیه 161.
6. سوره انعام، آیه 75.
7. سوره مریم، آیه 41.
8. سوره مریم، آیه 41.
9. سوره ص، آیه 45.
10. سوره صافات، آیه 111.
11. سوره صافات، آیه 110.
12. سوره صافات، آیه 84.
13. سوره بقره، آیه 124.
14. سوره بقره، آیه 130.
15. سوره ص، آیه 47.
16. سوره ممتحنه، آیه 4.
17. سوره نساء، آیه 125.
18. سوره نحل، آیه 120.
19. سوره صافات، آیات 88-89.
20. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فى تفسیر القرآن‏، مترجم: رسولی محلاتی و...، تهران، انتشارات فراهانی، چاپ اول، 1360 ش، ج 21، ص 14
21. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ پنجم، 1374 ش، ج 17، ص 224.
22. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ پنجم، 1374 ش، ج 14، ص 424.
 

قتل گناهی است که یک نفر را می‌کشد اما توهین به مقدسات گناهی است که زمینه کشته شدن هزاران نفر را فراهم کرده و حیات معنوی و سعادت ابدی افراد را تهدید می کند.
چرایی حکم قتل برای ساب النبی (صلی‌ الله علیه و آله)

پرسش:
اگر کسی دیگری را به خاطر فحش و ناسزا بکشد، همگی آن را قتل و غیراخلاقی به حساب می‌آورند؛ اما اگر این کار در دین انجام شود و سابّ النبی را بکشند، کسی معترض نمی‌شود و آن را غیراخلاقی و قتل به حساب نمی‌آورد! چرا؟
 

پاسخ:
سابّ النبی، اصطلاحی فقهی و حقوقی به معنای کسی است که عبارت توهین‌آمیزی را به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نسبت دهد که موجبات وهن و نقص ایشان را فراهم آورد. (1) همچنین مواردی چون لعن و نفرین نیز مصادیقی از سبّ به‌حساب می‌آید.(2)
این مسئله تنها اختصاص به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نداشته و سبّ معصومان (علیهم السلام) دیگر نیز از نظر برخی از فقها، همان حکم را دارد. (3) سب پیامبران دیگر نیز در ردیف سب النبی دانسته شده (4) و این امر در خصوص پیامبرانی که اسمشان در قرآن آمده روشن‌تر است.(5)
حال سؤال اینجاست که آیا این امر را می‌توان اخلاقی دانست و آیا قتل یک انسان به سبب توهین، توجیه‌پذیر است؟
با این مقدمه به سراغ پرسش یادشده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

نکته اول
از نظر فقهای اسلامی، حکم کسی که به نبی مکرم اسلام توهین کند، قتل است (6) و مبنای این حکم را نیز روایات متواتر و اجماع عالمان اسلامی در این خصوص دانسته‌اند. (7) هرچند در اینکه حکم ساب النبی ذیل بحث ارتداد بوده (8) و یا مستقل از آن است، (9) اختلاف نظر وجود دارد.
در منابع تاریخی، اجرای حکم ساب النبی، به زمان خود رسول گرامی اسلام بازگشته (10) و برای نمونه در جریان فتح مکه همه مشرکان مشمول عفو نبی اکرم شدند، مگر دو زن آوازه خوان که ایشان را هجو و استهزاء می‌کردند. (11)
در دوره معاصر نیز حکم ساب النبی در خصوص انتشار کتاب آیات شیطانی، توسط سلمان رشدی، کاریکاتورهای وهن آمیز روزنامه دانمارکی جیلاندپوستن و مجله فرانسوی شارلی ابدو مورد توجه قرار گرفته است.
گفتنی است که حکم ساب النبی، تنها زمانی است که توهین‌کننده، این کار را از روی جهالت یا بر اثر غضب و خشم شدید انجام نداده باشد. (12) چنانکه در ماده ۲۶۳ قانون مجازات و تبصره آن افرادی که ادعا نمایند اظهاراتشان از روی اکراه، غفلت، سهو یا در حالت مستی یا غضب یا سبق لسان یا بدون توجه به معانی کلمات و یا نقل قول از دیگری بوده است ساب النبی محسوب نمی‌شود.

نکته دوم
نکته دیگر آنکه، مسئله‌ی برخورد با انسان هتاک و موهن، خصوصاً کسی که موضوع اهانت خود را مقدسات مورد باور و قبول یک جماعت، نظیر جماعت دین‌داران قرار می‌دهد، اختصاص به اسلام و جامعه اسلامی نداشته و در ادیان، بلکه در همه جریانات انسانی، این امر، مستلزم برخورد جدی و شدید است تا جایی که در کتاب مقدس مسیحیان، توهین به مقدسات، ازجمله روح‌القدس، گناهی نابخشودنی و ابدی دانسته شده ‌است و به‌عنوان جدی‌ترین گناه توسط کلیساها و شاخه‌های مختلف مسیحیت محکوم شده (13) و طبق گزارشات تاریخی اعدام در اروپا به‌واسطه توهین به مقدسات تا قرن 18 میلادی برقرار بوده است. (14) در تورات یهودیان نیز مجازات توهین و کفر گویی به خداوند را مرگ دانسته است. (15) اما باید دانست که فلسفه این برخورد حذفی، به جهت دفاع از باورهای انسانی و پیشگیری از آسیب‌هایی است که جامعه ایمانی را از این بابت تهدید می‌کند.
توضیح مطلب آنکه، کسی که بر طبق نظر شخصی خود، باورهای مقدس یک جامعه انسانی را زیر پا گذاشته و آن را به باد توهین و استهزاء می‌گیرد، با این طرز تفکر و عمل، به دیگرانی که اساس و بنیان فکری خود را بر آن آموزه چیده و تمام ساحت‌های زیستی خود را بر محوریت این باور سامان داده‌اند، آسیب جدی می‌رساند. تا جایی که ممکن است افراد جامعه را به وادی بی‌هویتی و پوچی کشانده و در مسیر بیماری‌های روانی یا حتی خودکشی قرار دهد.
در حقیقت اگر بخواهیم گناه قتل که مستوجب قصاص است را با گناه توهین به مقدسات، مقایسه کنیم، خواهیم دید که قتل گناهی است که یک نفر را می‌کشد، اما توهین به مقدسات گناهی است که زمینه کشته شدن هزاران نفر را فراهم می‌کند و حیات معنوی و سعادت ابدی بسیاری از افراد را تهدید می‌کند. لذا بر حاکم و قانون‌گذار لازم است که از دیگران در برابر توهین‌ها و تمسخرهای ویرانگر حمایت کرده و با کسی که چنین گستاخی را به خرج می‌دهد، برخوردی مطابق با گستره تأثیرات نامطلوبش داشته باشد.
در واقع، اسلام، با طرح مجازات سابّ نبی، با حفظ احترام پیامبر اکرم به عنوان کانون و محور دین اسلام، به نوعی از دیگرانی که در این دین معتقد و مطیع‌اند، حمایت می‌کند. چراکه علاوه بر آسیب‌های فردی و روان‌شناختی، در جامعه اسلامی که فرمایشات رسول اکرم و حضرات معصومین علیهم‌السلام پایه‌های احکام و قوانین رفتارهای اجتماعی و روابط خانوادگی به‌حساب آمده و تعیین‌کننده ارزش‏های اخلاقی جامعه است، هرگونه اختلالی در باور مسلمانان، با توجه به همسنگ نبودن آگاهی‏ها، مستقیماً در عملکردها تأثیر گذاشته و التزام به احکام و قوانین دینی و اجتماعی را سست می‌کند و ارکان جامعه و حکومت را مورد تهدید جدی قرار می‌دهد.
همچنین گسترش افکار انحرافی در جامعه که از طرف افراد مسخره کننده ایجاد می‌شود، نیروی مسلمانان را از جهت کمّی و کیفی مورد تهدید قرار می‌دهد، از این جهت هرگونه برنامه‌ریزی بر اساس نیروهای اسلامی در جامعه، غیرممکن خواهد بود و این به معنای آسیب‌پذیری جامعه اسلامی و انهدام آن در برابر ابتدایی‌ترین یورش است.

نکته سوم
در خصوص ملاک فعل اخلاقی و تمایز آن از فعل طبیعی، در علم فلسفه اخلاق، رویکردهای بسیاری وجود دارد که بیان آن از حوصله این نوشتار خارج است. (16) اما این امر مسلم است که اولاً در اخلاق اجتماعی، دیگر خواهی و عدم خودخواهی را می‌توان از مقومات فعل اخلاقی دانست، ثانیاً، فعل اخلاقی، با نوعی مصلحت همراه است که تابع و موافق با عقل است. اگر فی الجمله این شاخصه‌ها را معیار اخلاقی دانستن یک رفتار بدانیم، با توجه به مسائلی که در نکته دوم گذشت، برخورد قاطع با انسان موهِن، یقیناً فعلی اخلاقی است.

نتیجه
از آنچه بیان شد نتیجه می‌شود که:

اولاً، موضوع حکم قتل برای ساب النبی، دارای شرایطی است که ازجمله آن، عامدانه و آگاهانه بودن ارتکاب آن است.
دوم اینکه، حفظ احترام نبی اکرم و دیگر مقدسات، به جهت حفظ بنیان ایمانیِ فرد و جامعه اسلامی، ضروری است.
سوم اینکه، قتل کسی که گستاخانه، تعمداً و از سر لجاجت (نه از سر جهالت)، باورهای پایه ‌یک جامعه را به سخره گرفته و در پی انهدام ایمان و مشروعیت ارزش‌های اجتماعی آن‌ها به‌وسیله وهن مقدسات آن جامعه باشد، به جهت دفع لطمات و خسارت‌های جبران ناپذیری که برای فرد و اجتماع اسلامی به بار می‌آورد، نه‌تنها یک رفتار غیراخلاقی نیست، بلکه به جهت اولویت دادن مصالح اکثریت بر فرد، عدم آن خلاف اخلاق به‌حساب می‌آید.

 پی‌نوشت‌ها:
1. مروجی طبسی، محمدجواد، حکم فقهی دشنام‌ دهنده به پیامبر، نشریه فرهنگ کوثر، ۱۳۸۸ ش، شماره 78، ص 42-43.
2. معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱ ش، واژه سبّ.
3. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۹۸۲ م (۱۳۶۱ ش)، ج 41، ص 435.
4. سعیدی، فریده، مدخل «سب»، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائره‌المعارف اسلامی، ۱۳۷۵ ش، ج ۲۲، ص ۶۸۱-۶۷۴.
5. «منظور از انبیاء عظام و ساب النبی»، پایگاه دفتر آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی، تاریخ بازید: ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ ش).https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=21&lid=0&mid=1024
6. نجفی، جواهر الکلام، ج ۲۱، ص ۲۶۸ و ج ۴۱، ۴۲۲.
7. حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، قم، مؤسسه آل‌البیت لاحیاءالتراث، ۱۴۱۶ ق، ج ۱۸، ص ۲۱۳-۲۱۱.
8. شهید ثانی، زین‌الدین بن علی، مسالک الافهام، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۳ ق، ج ۴، ص ۴۵۴.
9. محقق حلی، نجم‌الدین جعفر، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، تهران، استقلال، ۱۴۰۹ ق، ج ۴، ص ۱۶۷.
10. کلینی، محمد بن یعقوب، الفروع من الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، بهار ۱۳۶۷ ش، ج ۷، ص ۲۶۷.
11. ابن هشام، السیره النبوی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۲ م، ج ۲، ص ۸.
12. لنکرانى، موحدی، محمد فاضل،‌ جامع المسائل‌ عربی، ص 490، قم، امیر قلم‌، چاپ اول، 1425 ق.
13. انجیل مرقس، ۳: ۲۹.

14. Andrew Hill, "Thomas Aikenhead", Dictionary of Unitarian & Universalist Biography,  September 26, 2000,visited in 2023-6-08. https://uudb.org/articles/thomasaikenhead.html

15. سفر لاویان، 24:16.
16. مطهری، مرتضی، یاد داشت‌های استاد مطهری، تهران، صدرا، 1394، چ 6، ج 11، ص 140-159.

 

مجلس شورای اسلامی امکان تصویب یا ردّ اصل برجام یا جزئیات آن را نداشت لذا قانونی را تصویب کرد که ناظر به اجرای صحیح برجام توسط دولت بود.
ماجرای تصویب برجام در مجلس

پرسش:
ماجرای تصویب برجام در مجلس شورای اسلامی چه بود؟ برخی ادعا می‌کنند برجام در کمتر از 20 دقیقه در مجلس به تصویب رسیده است و نمایندگان مجلس را به مماشات در برابر این قرارداد راهبردی، متهم می‌کنند. در مقابل، عده‌ای می‌گویند اگر برجام مورد تایید مجموعه حاکمیت نبود، چگونه شورای نگهبان آن را تایید کرد؟ حقیقت ماجرا چیست؟
 

پاسخ:
برنامه جامع اقدام مشترک که به صورت مخفف «برجام» گفته می‌شود، یک توافق در زمینه برنامه هسته‌ای میان ایران با کشورهای 5+1 و اتحادیه اروپاست که به موجب آن ایران متعهد شد یکسری از فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای خود را تعلیق یا متوقف کرده و در ازای آن، آمریکا و کشورهای اروپایی برخی از تحریم‌های خود علیه ایران را تعلیق یا لغو نمایند.

 

1. مراحل بررسی برجام در مجلس شورای اسلامی
کارشناسان و تحلیلگران سیاسی در زمینه ارجاع برجام به مجلس شورای اسلامی و تصویب آن در مجلس اختلاف نظر داشتند. اعضای دولت مدعی بودند که این توافق، یک توافق سیاسی است، نه یک قرارداد حقوقی که نیاز به تصویب آن در مجلس باشد.(1) در مقابل، برخی از نمایندگان مجلس و کارشناسان به دلیل تعهدات سنگین و بلندمدتی که دولت در این قرارداد پذیرفته بود و با توجه به نقش نظارتی نمایندگان ملت و بر اساس اصل 77 و 125 قانون اساسی، خواستار بررسی آن در مجلس بودند. مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) نیز با توجه به اهمیت مسأله خواستار بررسی آن در مجلس شدند.(2) 
سرانجام بعد از کش و قوس‌های فراوان، برجام ابتدا در چند کمیسیون مجلس از جمله کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی و کمیسیون ویژه برجام مورد بررسی قرار گرفت. در این میان کمیسیون ویژه برجام در بیش از 40 روز و به مدت 170 ساعت جلسه کاری، در جلسات متعددی با تیم‌های مذاکره‌کننده‌ی هسته‌ای، مقام‌های مسؤولِ عالی‌رتبه‌ی کشوری و لشکری، استادان دانشگاه و کارشناسان مختلف، به ارزیابی نقاط ضعف و قوت برجام پرداخت و نتیجه آن در قالب «گزارش کمیسیون ویژه بررسی برجام مجلس شورای اسلامی» انتشار یافت. 
این گزارش متشکل است از «مقدمه» با هشت بند، «بررسی جنبه حقوقی برجام» با 13 بند، «بررسی جنبه علمی، فنی و تحقیقاتی برجام» با 11 بند، «بررسی جنبه‌های دفاعی ـ امنیتی برجام» با 6 بند، «بررسی مسأله اقتصادی به‌ویژه تحریم‌ها در برجام» با 10 بند، «بررسی جنبه‌های سیاسی و عمومی» با 8 بند و قسمت آخر گزارش که شامل «پیشنهادات» با 10 بند می‌باشد.(3) این مقدار از اختصاص زمان به بررسی برجام، دعوت از کارشناسان موافق و مخالف و گزارش مفصل و مستند کمیسیون ویژه، نشان می‌دهد که مجلس در مواجهه با متن برجام آن را به صورت موشکافانه مورد بررسی قرار داده و در این زمینه کوتاهی نکرده است؛ اما آیا مجلس علاوه بر بررسی متن برجام، آن را به رأی هم گذاشت و تصویب کرد؟ پاسخ منفی است؛ زیرا به اصرار دولتمردان این توافق یک توافق سیاسی بود و نه حقوقی و دولت نیز آن را در قالب لایحه به مجلس ارائه نکرد، در نتیجه امکان تصویب یا ردّ آن در مجلس وجود نداشت.

 

2. تصویب قانون اقدام متناسب و متقابل دولت جمهوری اسلامی ایران در مجلس شورای اسلامی
اکنون پرسش قابل طرح این است که آنچه در مجلس تصویب شد، چه بود؟ آنچه در مجلس تصویب شد، متن برجام و جزئیات آن نبود؛ بلکه تصویب قانونی تحت عنوان «اقدام متناسب و متقابل دولت جمهوری اسلامی ایران در اجرای برجام» بود. این قانون با یک ماده واحده و نُه بند و دو تبصره بیان می‌دارد که «دولت در چهارچوب مصوبات شورای عالی امنیت ملی در صورتی می‌تواند به شکل داوطلبانه برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) را اجرا کند که احکام و تکالیفی (را که مجلس در قالب این نُه بند تصویب کرده) در فرآیند اجرا رعایت نماید».(4) 
در بخش پایانی گزارش کمیسیون ویژه برجام، ضمن اشاره به عدم ارسال لایحه از جانب دولت، هدف از این قانون را چنین بیان می‌دارد: «با عنایت به عدم انجام این امر قانونی از سوی دولت، مجلس شورای اسلامی می‌بایست برای امکان اجرای درست برجام اقدام به ارائه طرحی دوفوریتی، با الزاماتی دقیق برای رفع موانع اجرای برجام، متناظرسازی و متناسب‌سازی فعالیت کشورهای اطراف برجام و تضمین‌کننده انجام تعهدات طرف مقابل و مسدودکننده راه‌های نفوذ و کاهش آسیب‌پذیری در حوزه‌های مختلف پیرامون آن، خصوصاً حوزه‌های سیاسی و فرهنگی نماید».(5) 
مجلس شورای اسلامی ابتدا دو فوریت طرح «اقدام متناسب و متقابل دولت» را به رأی گذاشت که تصویب نشد و این طرح برای بررسی بیشتر به کمیسیون امنیت ملی مجلس ارجاع شد. چند روز بعد یعنی در روز یکشنبه 19/07/1394 کلیات طرح «اقدام متناسب و متقابل دولت» به رأی گذاشته شد. موافقان و مخالفان کلیات این طرح دیدگاه‌های خود را به صورت مفصل مطرح کردند و سپس رأی‌گیری انجام شد. نمایندگان کلیات این طرح را با 139 رأی موافق در مقابل 100 رأی مخالف به تصویب رساندند. نمایندگان سپس در روز سه‌شنبه 21/07/1394 جزئیات این طرح را با 161 رأی موافق در مقابل 59 رأی مخالف تصویب کردند. آنچه معروف به تصویب 20 دقیقه‌ای برجام است، در واقع تصویب جزئیات «قانون اقدام متناسب و متقابل دولت» است، نه متن برجام.

 

3. ارزیابی قانون اقدام متناسب و متقابل دولت جمهوری اسلامی ایران.
در نگاه اول شاید به این قانون مجلس از دو جهت بتوان اشکال کرد:

 یکی آن که چرا این قانون در 20 دقیقه تصویب شد و زمان کافی برای آن اختصاص نیافته است؟ باید گفت این 20 دقیقه مربوط به روز تصویب جزئیات این طرح است و پیش از آن، مجلس شورای اسلامی جلسات متعدد و ساعت‌های زیادی را به مقدمات و بسترهای شکل‌گیری و چکش‌کاری این طرح اختصاص داده بود. یعنی مجلس زمان زیادی را برای بررسی دقیق متن برجام، رایزنی‌های متعدد با شورای عالی امنیت ملی، نشست با کارشناسان مختلف و در نهایت، تدوین متن این طرح در کمیسیون امنیت ملی مجلس صرف کرده بود. همچنین فوریت و کلیات این طرح نیز پیش‌تر در مجلس مورد بررسی و تبادل نظر گسترده نمایندگان قرار گرفته و تصویب شده بود.

 اشکال دوم ناظر به محتوای این طرح است. این طرح چه نسبتی با منافع ملی داشت و تا چه حد می‌توانست جلوی آسیب‌های ناشی از ضعف‌های موجود در برجام را بگیرد؟ در پاسخ باید بیان داشت که این قانون به نوبه خود براساس منافع ملی و در راستای صیانت از آن تصویب شد و اشکال اساسی در آن وجود نداشت. حتی در «قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها و صیانت از منافع ملت ایران» که در سال 1399 به تصویب مجلس رسید، در دو مورد به همین قانون ارجاع داده شده است(6). اجرای درست و کامل این قانون می‌توانست جلوی برخی از مشکلات بعدی و سوء استفاده‌های دشمن در زمینه برجام را بگیرد و تا حدودی دستیابی ایران به آنچه وعده داده شده بود را تضمین کند.

 

4. فرایند بررسی قانون اقدام متناسب و متقابل دولت جمهوری اسلامی ایران توسط شورای نگهبان
طبق اصل 91 و 94 قانون اساسی، وظیفه شورای نگهبان بررسی عدم مغایرت مصوبات مجلس با اسلام و قانون اساسی است. شورای نگهبان این وظیفه خود را ناظر به مصوبه مجلس یعنی مصوبه «اقدام متناسب و متقابل دولت جمهوری اسلامی ایران در اجرای برجام» انجام داد و چون آن را مغایر با شرع و قانون اساسی ندانست، تأیید کرد. این شورا اساسا هیچ ورودی به بررسی متن برجام و جزئیات آن نداشته است، چون متن برجام و جزئیات آن هیچگاه در مجلس تصویب نشد تا شورا بخواهد به بررسی عدم مغایرت آن بپردازد. به همین دلیل، این که در سوال بالا گفته شده «اگر برجام مورد تأیید مجموعه حاکمیت نبود، چگونه شورای نگهبان آن را تأیید کرد؟»، ادعای مستندی نیست، چون شورای نگهبان اصلا آن را بررسی نکرده که بخواهد تأیید کند. شورای نگهبان تنها آنچه را که در مجلس به عنوان قانون تصویب شود، می‌تواند تأیید یا رد کند و حال آنکه برجام اصلا در مجلس تصویب نشد. خلاصه آن که شورای نگهبان از لحاظ قانونی نه امکان آن را داشت که برجام را بررسی کند، نه اینکه آن را تأیید یا رد نماید و نه این که خودش بتواند به صورت مستقیم برای جبران ضعف‌ها و ابهامات برجام قانونی را تصویب کند. شورای نگهبان فقط اختیار آن را داشت که قانون «اقدام متناسب و متقابل دولت» را که در مجلس تصویب شده بود، بررسی نماید که پس از بررسی چون آن را منطبق با احکام اسلامی و قانون اساسی دید، تأیید کرد.

 

5. عدم اجرای صحیح اقدام متناسب و متقابل دولت جمهوری اسلامی ایران
آنچه که بیان شد به معنای بی‌عیب و نقص بودن «قانون اقدام متناسب و متقابل دولت» و فرایند تصویب آن نیست ولی باید توجه داشت که مشکلات پیش آمده‌ی بعدی، عمدتا ناشی از عمل نکردن کامل دولت وقت به شروط نُه‌گانه مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) در خصوص توافق هسته‌ای(7) و عدم اجرای درست این قانون توسط دولت بود، نه متن خود قانون. شایان ذکر است مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) در نامه خود به رئیس جمهور وقت در زمینه الزامات اجرای برجام جملاتی را می‌فرمایند که به نوعی حاکی از اهتمام ویژه مجلس به بررسی برجام و عدم اهمال‌کاری در این زمینه است. عباراتی همچون «بررسی‌های دقیق و مسئولانه در مجلس شورای اسلامی، کمیسیون ویژه و دیگر کمیسیون‌ها»، یا این جملات که بیان می‌دارند: «پیش از هر چیز لازم می‌دانم از همه‌ی دست‌اندرکاران این فرایند پرچالش... ، مخصوصاً از رئیس و اعضای کمیسیون ویژه‌ی مجلس،... و سرانجام از رئیس و نمایندگان مجلس شورای اسلامی که با تصویب طرحی محتاطانه، راه درست اجرا را به دولت ارائه کردند... ، قدردانی خود را اعلام دارم». 
در قسمتی دیگر از آن می‌فرمایند: «بندهای نه‌گانه‌ی قانون اخیر مجلس و ملاحظات ده‌گانه ذیل مصوبه شورای عالی امنیت ملی، حاوی نکات مفید و مؤثّر است که باید رعایت شود».(8) همه این عبارات بیانگر آن است که مجلس به صورت قابل قبولی به مسأله برجام پرداخته است. بنابراین مجلس شورای اسلامی را که ابتدا با صرف جلسات کاری متعدد به صورت مفصل متن برجام را بررسی کرد و سپس برای جبران نقاط آسیب پذیر آن «اقدام متناسب و متقابل دولت جمهوری اسلامی ایران» را طراحی و به تصویب رساند، نمی‌توان به مماشات در برابر برجام متهم کرد. قطعا در این میان انتقادهایی به برخی نمایندگان مجلس وارد است، اما این انتقادها به گونه‌ای نیست که بتوان مجلس را متهم به سهل انگاری در برابر قرارداد راهبردی برجام کرد.

 

نتیجه گیری
با توضیحات بالا روشن شد که مجلس شورای اسلامی امکان تصویب یا ردّ اصل برجام یا جزئیات آن را نداشت. در عین حال برای صیانت از منافع ملی با بررسی دقیق و موشکافانه متن برجام و تبیین نقاط ضعف و ابهام آن، در کنار توجه به نقاط قوتش، قانون «اقدام متناسب و متقابل دولت» را ناظر به اجرای صحیح برجام تصویب کرد. شورای نگهبان نیز این قانون را تأیید نمود. نتیجه آن که برجام نه در مجلس به تصویب رسید و نه در شورای نگهبان مورد بررسی و تأیید قرار گرفت.

 

پی‌نوشت‌ها
1. بی‌نا، چه کسانی با بررسی برجام در مجلس مخالفت کردند، سایت مشرق نیوز، 16/06/1394، 464094، mshrgh.ir/464094.
2. خامنه‌ای، سید علی (رهبر انقلاب)، بیانات در دیدار رئیس و اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، پایگاه اطلاع‌رسانی مقام معظم رهبری، ۱۳۹۴/۰۶/۱۲، https://khl.ink/f/30653.
3. بی‌نا، گزارش کمیسیون ویژه برجام قرائت شد/متن کامل، خبرگزاری ایرنا، 12/07/1394، 81784084، irna.ir/xjc9wX.
4. بی‌نا، قانون اقدام متناسب و متقابل دولت جمهوری اسلامی ایران در اجرای برجام، سایت مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، 21/07/1394، https://rc.majlis.ir/fa/law/show/939345.
5. بی‌نا، گزارش کمیسیون ویژه برجام قرائت شد/متن کامل، خبرگزاری ایرنا، 12/07/1394، 81784084، irna.ir/xjc9wX.
6. بی‌نا، قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها و صیانت از منافع ملت ایران ، سایت مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، 18/09/1399، https://rc.majlis.ir/fa/law/show/1632857.
7. خامنه‌ای، سید علی (رهبر معظم انقلاب)، نامه رهبر انقلاب به رئیس‌جمهور درباره الزامات اجرای برجام، 29/07/1394، https://khl.ink/f/31168.
8. خامنه‌ای، سید علی (رهبر معظم انقلاب)، نامه رهبر انقلاب به رئیس‌جمهور درباره الزامات اجرای برجام، 29/07/1394، https://khl.ink/f/31168. 
 

عوامل بسیاری در کوتاه شدن عمر تأثیر دارد که بسیاری از آن‏ها ممکن است برای ائمه معصومین علیهم السلام نیز پیش بیاید و لزوما معصوم بودن، موجب اثبات شهادت نیست.
بررسی ارتباط عصمت ائمه معصومین علیهم السلام با لزوم شهادت ایشان

پرسش:
عده‌ای برای اثبات شهادت همه معصومین علیهم‌السلام چنین استدلال می‌کنند که: «آنان به واسطه عصمتشان، لاجرم تغذیه کاملاً صحیح و سبک زندگی بی‌نقصی داشته‌اند. پس لاجرم اعتدال مزاج داشته‌اند و امکان ندارد کسی که اعتدال مزاج دارد، به مرگ طبیعی از دنیا برود؛ خصوصاً در سنینی که معصومین از دنیا رفته‌اند. پس همه آنان با شهادت از دنیا رفته‌اند». آیا این استدلال درست است؟
 

پاسخ:
این‏که ائمه (علیهم‌السلام) به شهادت رسیده‌اند یا به مرگ طبیعی از دنیا رفته‌اند، یک بحث تاریخی است و باید به روش تاریخی به بررسی آن پرداخت و اسناد تاریخی را درباره تک‌تک آنان، جداگانه بررسی کرد. اما استدلالی که در سؤال به آن اشاره شده، مبتنی بر پیش‌فرض‌‏ها و مقدّماتی است که باید صحّت و سقم هر کدام را بررسی کرد.

مقدمات استدلال
این استدلال، دو مقدّمه دارد:
1. «همه معصومین علیهم‌السلام ... تغذیة کاملاً صحیح و سبک زندگی بی‌نقصی داشته‌اند؛ پس لاجرم اعتدال مزاج داشته‌اند».
2. «امکان ندارد کسی که اعتدال مزاج دارد، به مرگ طبیعی از دنیا برود».
هر دو مقدمه این استدلال، محل تأمل است.

بررسی مقدّمه اول
چه ملازمه‌ای هست بین «معصوم بودن» و «تغذیه کاملاً صحیح و سبک زندگیِ بی نقص»؟ فرد معصوم، خطا و اشتباه نمی‌کند؛ ولی مسائلی مانند تغذیه و پوشاک، تا حدّ زیادی تابع شرایط اقتصادی و اجتماعی و حتی فرهنگی جامعه است و فرد، گاهی ناگزیر از کارهایی می‌شود که همیشه بی‌ضرر نیستند. مثلاً رسول خدا (ص) در دوران اقامت در شعب ابوطالب، معصوم بود؛ ولی همانند دیگر مسلمانانی که در شعب بودند، گرسنگی بسیاری تحمّل کرد.(1) گاهی آن حضرت حتی از شدت گرسنگی، سنگ به شکم خود می‌بست.(2) ایشان در دوران پس از هجرت نیز گاهی برای سیرکردن خود، حتی خرمای پَست و نامرغوب نیز به اندازه‌ی کافی نمی‌یافت.(3)
به علاوه، نه‌تنها معصومان، بلکه عموم مؤمنان گاهی ایثار می‌کنند و آنچه خداوند روزی آنان کرده، به نیازمندان می‌بخشند و خود، به گرسنگی سر می‌کنند. نمونه بارز چنین ایثاری در زندگی معصومان، همان ماجرایی است که در آیه اطعام(4) به آن اشاره شده است که اهل‌بیت (علیهم‌السلام) با این‏که روزه بودند، غذای خویش را به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند و خود، با آب افطار کردند.(5) چنین کارهایی، هرچند باعث تقرّب الهی و تقویت بُعد روحی است؛ ولی به بدن ضرر می‌رساند.
آیا این گرسنگی‌های طولانی، سوءتغذیه محسوب نمی‌شود و آیا اثر منفی بر سلامت نداشته است؟ بدون ‌شک سوءتغذیه بوده و اثر منفی بر سلامت داشته؛ ولی منافاتی هم با عصمت پیامبر خدا ‏(صلّی اللّه علیه و آله) نداشته است. یا مثلاً حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیز گاهی گرسنگی می‌کشید و در نقلی آمده است که سه روز بر وی گذشت که چیزی (خوراکی) در خانه نداشت و حیا کرد که این مطلب را به همسرش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) اطلاع دهد؛ زیرا نگران بود که مبادا وی نتواند چیزی تهیه کند.(6) این مشکلات، هم بر جسم خودش اثر منفی داشته و هم بر جسم فرزندانش که دو امام آینده بودند. آیا این‏ها نمی‌تواند باعث کوتاه شدن عمر انسان بشود؟ در حالی که منافاتی هم با عصمت ندارد.
یا مثلا در روایتی از امام باقر (علیه‌السلام) آمده است که من از بازار گوشت و پنیر می‌خرم در حالی که می‌دانم در بازار، از طایفه بربر و سودان هم هستند که مطمئن نیستم همه آن‏ها هنگام ذبح، بسم الله بگویند.(7) «بربر و سودان» ظاهراً طایفه‌هایی بودند که در آن زمان، در بازار مسلمین گوشت می‌فروختند؛ ولی یا مسلمان نبودند یا مسلمان بودند، ولی مثل عشایر ساکن روستاهای دورافتاده، اهل رعایت احکام شرعی و بهداشت نبوده‌اند.
نیز خود ائمه (علیهم‌السلام)، در بحث پاکی و نجسی که مهم‌تر از بهداشت است، اصالت طهارت جاری می‌کردند و نمی‌پرسیدند که فلان گوشت از کجا آمده و چه کسی آن را ذبح کرده و آیا احکام شرعی ذبح را رعایت کرده یا نه.(8) پس با این وجود، احتمال می‌دهیم گوشت و پنیری که امام معصوم مصرف می‌کرده، ذبح شرعی نشده باشد و این درحالی است که رعایت نشدن ذبح شرعی، باعث مُضرّ شدن گوشت هم می‌شود و بر سلامت هم تأثیر منفی دارد. نتیجه این‏که معصوم بودن، دلالت بر این ندارد که تغذیه امام همیشه کامل و بی‌نقص بوده است.

بررسی مقدمه دوم
فرض کنیم تغذیه و سبک زندگی اهل‌بیت، هیچ اشکال و ضرری نداشته است. چطور می‌توان این گزاره را ثابت کرد که: «امکان ندارد کسی که اعتدال مزاج دارد، به مرگ طبیعی (خصوصاً در سنینی که معصومین علیهم‌السلام از دنیا رفته‌اند) از دنیا برود». از کجا معلوم که هر کس اعتدال مزاج داشته باشد، حتماً به مرگ غیرطبیعی از دنیا می‌رود؟ مگر ما همه عوامل مرگ طبیعی و غیرطبیعی را می‌شناسیم؟ مگر ناراحتی‌های روحی (مانند آزار دیدن‌های پیامبر و یا داغ دیدن حضرت زهرا) نمی‌تواند باعث مرگ زودهنگام شود؟ مگر چشم‌زخم(9) و عوامل غیرمادی دیگر، نمی‌توانند باعث جلوافتادن مرگ شوند؟(10) مگر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) همانند دیگر انسان‌‏ها مریض نمی‌شدند؟! چه بُعدی دارد که بیماری باعث مرگ شود یا باعث کوتاه شدن عمر طبیعی بشود؟ به علاوه، جسم اهل‌بیت نیز متأثر از جسم پدر و مادرشان بوده و بُعدی ندارد که آثار ژنتیک نیز باعث کوتاه شدن عمر فردی بشود. هیچ یک از این عوامل، منافاتی با عصمت آن بزرگواران ندارد. 
پس با این مقدمات، نمی‌توان شهادت اهل‌بیت را اثبات کرد؛ مگر این‏که شهادت را به معنای وسیعی بگیریم که مثلاً حتی مرگ کسانی را که عمرشان بر اثر گرسنگی یا چشم‌زخم و عوامل محیطی و بیماری و ژنتیک و رنجش روحی و... کوتاه شده، همه را شهادت بنامیم. در این صورت، بسیاری از مؤمنان را باید شهید بدانیم و اختصاصی به معصومان ندارد.

نتیجه گیری
خلاصه این‏که عوامل بسیاری در کوتاه شدن عمر تأثیر دارد که بسیاری از آن‏ها، ممکن است برای معصومان نیز پیش بیاید؛ همان گونه که اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نیز گاهی بیمار می‌شدند و خود بیماری هم یکی از عواملی است که می‌تواند باعث کوتاه شدن عمر شود. از این رو، نمی‌توان گفت «معصومان از عوامل کوتاه شدن عمر بر کنار بوده‌اند؛ پس هرگاه عمرشان کوتاه شده، لابد به شهادت از دنیا رفته‌اند و نه به مرگ طبیعی». مگر این‏که شهادت را به معنایی بسیار وسیع در نظر بگیریم که مرگ هر کسی را که عمرش بر اثر عواملی چون سختی و بیماری و گرسنگی و چشم‌زخم کوتاه شده، در بر بگیرد و البته در این صورت، مرگ بسیاری از مؤمنان را باید شهادت بشماریم. نتیجه این‏که: باید با دلایل تاریخی، شهادت ائمه را رد یا اثبات کنیم.

معرفی منبع برای مطالعه بیشتر
برای آگاهی از چگونگی شهادت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و بررسی گزارش‌های تاریخی درباره رحلت هر یک از آنان، ر.ک: مقتل معصومین (علیهم‌السلام)، کاری از پژوهشکده باقرالعلوم (علیه‌السلام).

پی‌نوشتها
1. درباره گرسنگی مسلمانان در شعب، ر.ک: جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج1 (سیره رسول خدا)، قم، انتشارات دلیل، چاپ اول، 1380ه.ش، ص360 ـ 361.
2. «وَ کَانَ یُعَصِّبُ الْحَجَرَ عَلَى بَطْنِهِ مِنَ الْجُوع‏». ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد، مناقب آل ابی طالب، قم، انتشارات علامه، 1379ق، ج1، ص146. 
3. این‏که این مطلب مربوط به دوران پس از هجرت است، از آن جا روشن می‌شود که ناقل آن، یکی از انصار است. در روایتی از نعمان بن بشیر نقل شده که گفت: «لَقَدْ رَأَیْتُ نَبِیَّکُمْ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَمَا یَجِدُ مِنَ الدَّقَلِ مَا یَمْلَأُ بَطْنَهُ». مقریزی، تقى الدین أحمد بن على، إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسى، بیروت، دارالکتب العلمیه، ط الأولى، 1420ه.ق/ 1999م، ج2، ص297. 
4. سوره انسان، آیه 8: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیرا».
5. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، مؤسسه دارالکتاب، 1404ه.ق، ج2، ص398 _ 399. 
6. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، چاپخانه علمیه، 1380ه.ق، ج1، ص171، ح41 به نقل از سیف بن نجم از امام باقر (علیه‌السلام). 
7. «... وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْتَرِضُ السُّوقَ فَأَشْتَرِی بِهَا اللَّحْمَ وَ السَّمْنَ وَ الْجُبُنَّ وَ اللَّهِ مَا أَظُنُّ کُلَّهُمْ یُسَمُّونَ هَذِهِ الْبَرْبَرَ وَ هَذِهِ السُّودَانَ». حرّ عاملی، وسائل ‏الشیعه، قم، آل البیت، 1409ق، ج25، ص119، ح31380. 
8. حرّ عاملی، وسائل ‏الشیعه، قم، آل البیت، 1409ق، ج25، ص119، ح31383: «عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ کَانَ أَبِی یَبْعَثُ بِالدَّرَاهِمِ إِلَى السُّوقِ فَیَشْتَرِی بِهَا جُبُنّاً وَ یُسَمِّی وَ یَأْکُلُ وَ لَا یَسْأَلُ عَنْهُ».
9. تعبیر «لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِم» در آیه 51 سوره قلم‏، دلالت بر این دارد که کافران با شنیدن آیات قرآن، می‌خواستند پیامبر را چشم‌زخم بزنند. و این نشان می‌دهد که آن حضرت از آسیب چشم‌زخم در امان نبوده است. 
10. در روایات آمده است بسیاری از مردم، بر اثر چشم‌زخم از دنیا می‌روند. برای نمونه، در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) آمده است: «لَوْ نُبِشَ لَکُمْ عَنِ الْقُبُورِ لَرَأَیْتُمْ أَنَّ أَکْثَرَ مَوْتَاهُمْ بِالْعَیْنِ لِأَنَّ الْعَیْنَ حَقٌّ أَلَا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ الْعَیْنُ حَقٌّ فَمَنْ أَعْجَبَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‏ءٌ فَلْیَذْکُرِ اللَّهَ فِی ذَلِکَ فَإِنَّهُ إِذَا ذَکَرَ اللَّهَ لَمْ یَضُرَّهُ». مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، لبنان ـ بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404ه.ق، ج60، ص25، ح20.
 

وظیفه‌ی مهم یک معلم، تعلیم‌وتربیت و زمینه‌سازی برای پرورش و شکوفایی استعدادهای متربی است به‌گونه‌ای که نتیجه آن در شخصیت متربی به‌ویژه در رفتارهای او ظاهر شود.
اخلاق و آداب معلمی

پرسش:
لطفا درباره اخلاق و آداب معلمی، براساس مبانی دینی، توضیح دهید.
 

پاسخ:
برترین و بزرگ‌ترین معلم، خداوند است که از باب مهربانی خویش، وظیفه ی تعلیم را برعهده ی پیامبران قرار داد و این‌گونه مسیر رسیدن انسان به کمال را هموار ساخت. کسی که خلعت معلمی بر تن می‌کند، قدم در مسیر انسان‌سازی برمی‌دارد؛ به همین دلیل باید پیش از تعلیم دیگران، انسانیت را در وجود خود پرورش دهد. وگرنه، تعلیمی که بدون عمل باشد صرفاً تکرار کلماتی است که احتمال عمل به آن کلمات توسط دیگران ناچیز خواهد بود؛ بنابراین اگر کسی قصد دارد، در کسوت معلمی به رسالت خویش در این جهان صحه گذارد، لازم است، عامل و آراسته به آداب و اخلاق معلمی باشد تا علم‌آموزی را برای مخاطبان خویش شیرین گرداند.
خداوند کرامت ویژه‌ای را برای معلمان درنظر گرفته است؛ اما این کرامت صرفا با معلم بودن و آموزش‌دادن حاصل نمی‌گردد؛ بلکه درجه ی کرامت یک معلم، متناسب با تلاشی که در جهت انسان‌سازی خویش و دیگران به کار می‌گیرد، آشکار می‌شود. در نگاه اسلام این کرامت زمانی به معلم تعلق می‌گیرد که قدم در مسیر هدایت انسان‌ها بردارد. رسالت و مسئولیت اصلی معلم فقط آموزش‌دادن نیست؛ بلکه تربیت در رأس وظایف یک معلم قرار دارد.

تجلی اخلاق
وجود یک معلم باید تجلیگاه اخلاق باشد. یک معلم حتی در نگاه‌کردن به دانش‌آموزان و مخاطبان خویش، نگاهش را تقسیم می‌کند تا مبادا کسی را بیشتر و دیگری را کمتر مورد توجه قرار داده باشد. عدالت در نگاه، لبخند و کلام و پرهیز از تبعیض در یاد دادن و توجه نمودن، از مهم‌ترین مؤلفه‌های رفتاری و اخلاقی یک معلم است. خداوند در قرآن به پیامبر می‌فرماید: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ؛ پس به (برکت) رحمت الهی با آنان نرم‌خو (و پرمهر) شدی و اگر تندخو و سخت‌دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می‌شدند. پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار(ها) با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند توکل‏کنندگان را دوست می‌دارد».(1)

انواع رشد
برخی از معلمین تصور می‌کنند که مهم‌ترین وظیفه ی آنها تعلیم است. به همین دلیل بیشترین وقت خود را به آموزش اختصاص داده و تنها درصدد رشد علمی دانش‌آموزان و دانش‌پژوهان خویش برمی‌آیند. حال‌آنکه، آنچه از رشد علمی بااهمیت‌تر است، رشد اخلاقی دانش‌آموزان است. در ادامه نیز معلم موظف است رشد اجتماعی آنان را بالا برده تا بتوانند به برکت اخلاق و علمی که دریافت کرده‌اند در جامعه نیز اثرگذار باشند.

خودسازی
آنچه که باید قبل از دیگرسازی که مهم‌ترین وظیفه معلم است، موردتوجه معلمان قرار گیرد، افزایش معلومات دینی و خودسازی ا‌ست. یک معلم از نگاه دین، باید خودش را مجهز به معلومات دینی کند و درعین‌حال برنامه‌ای برای تهذیب نفس خویش در نظر گیرد تا از اهداف عالی رسالت خود دور نگردد. مطالعه و داشتن یک سیر مطالعاتی همیشگی و مستمر، می‌تواند معلمان را از حیث نظری و علمی تقویت سازد. عمل نمودن معلمان به آنچه از مطالعه دریافت می‌کنند، عاملی در جهت تقویت خودسازی آنها خواهد بود. نقش معلم همچون نقش نجات‌غریق است. کسی که قرار است دیگران را از غرق‌شدن نجات دهد، خود باید آشنا به مهارت‌های شنا بوده و توانایی لازم برای نجات دیگران را کسب کرده باشد. خودسازی همان مهارتی‌ است که معلمان باید در سایه‌ی آن به نجاتِ غریق‌ها بپردازند. امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلاَلِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ؛ هر که خود را در مقام پیشوایی مردم قرار دهد باید پیش از تعلیم دیگران، به تعلیم خود بپردازد و پیش از آنکه به زبانش تربیت کند، با رفتار خود تربیت نماید و کسی که آموزگار و مربّی خود باشد بیشتر سزاوار بزرگداشت است تا آن که آموزگار و مربی دیگران است».(2)

نگاه امانت گونه
آنچه بر یک مربی لازم است، نگاه امانت گونه‌ی او به متربیان است. دانش‌آموز، محصل و متربی، مِلک معلم نیست؛ بلکه امانتی از جانب خدا در دستان اوست. اگر معلم چنین نگرشی را در وجود خود تقویت کند و بداند شاگرد هم نعمت است و هم امانت، از انجام هر عمل دور از ادب و اخلاق اجتناب می‌ورزد.

دیگرسازی
حلقه ی مفقوده ی نظام تعلیم‌وتربیت ما، رشد استعدادهای معنوی دانش‌آموزان است. توجه به استعدادهای معنوی فراگیران، کشف و پرورش  استعدادها را می‌توان از دیگر وظایف یک معلم متعهد دانست. در نگاه اسلام دیگرسازی از خودسازی جدا نیست. در حقیقت مرتبه‌ای از خودسازی انسان، همان دیگرسازی است. چرا که با رشد دادن دیگران، روح انسان نیز رشد و تعالی بیشتری را تجربه خواهد کرد.

بایدهای لازم در موضوع تربیت
آنچه وجود یک معلم باید به آن متخلق گردد دایره‌ای وسیع از مؤلفه‌های اعتقادی، رفتاری، گفتاری، شرعی و اخلاقی‌ است.  مصادیق زیر به بخش کوچکی از این وظایف اشاره می‌کند:
1. تقویت دانش وآگاهی
2. تعمیق نگرش و باور
3. به کاربستن باورها در رفتارهای فردی و اجتماعی
4. فراهم نمودن زمینه ی عبودیت برای متربی
5. توجه به تدریجی بودن تربیت
6. برانگیختن احساس کرامت و عزّت نفس شاگردان
7. انعطاف و اعتدال
8. تقویت روحیه‌ی حق‌گرایی (بیدار کردن فطرت الهی)
9. تقویت قدرت تفکر و تشخیص حق از باطل
10. پیشگامی در ادای تکالیف شرعی و تکریم شعایر دینی
11. خودداری از مراء، جدال و ستیزه جویی در کلاس و هنگام درس
12. داشتن سعه ی صدر، مدارا و انتقادپذیری
13. مخاطب شناسی و کشف استعداد شاگردان
14.شکوفا نمودن قوه ی عقلانیت متربیان
15. قدرت ایجاد فضای معنوی و تربیتی در کلاس

نتیجه
وظیفه‌ی مهم یک معلم، تعلیم‌وتربیت یعنی زمینه‌سازی برای پرورش و شکوفایی استعدادهای متربی است به‌گونه‌ای که نتیجه ی آن در شخصیت متربی به‌ویژه در رفتارهای او ظاهر شود. تطابق گفتار و کردار، سخن‌نگفتن بر خلاف باور خویش، پرهیز از فخرفروشی، رعایت انصاف در برخورد با دانش‌آموزان، بسترسازی برای تربیت صحیح، همدردی و همدلی نسبت به شاگردان، جهت‌دهی به شاگردان در گفتار و کردار، بهره‌وری از تشویق و تنبیه مناسب و به جا، تواضع، برخورد کریمانه، تسلط بر خشم، خوب گوش‌دادن، خوب سخن‌گفتن (لحن و آهنگ گفتار)، سخنِ خوب گفتن و... را می‌توان از دیگر وظایف اخلاقی و دینی یک معلم مؤمن و متعهد دانست.

 

معرفی منابع برای مطالعه بیشتر
•    نقش معلم در تربیت دینی، محمد داوودی
•    سیری در تربیت اسلامی، مصطفی دلشاد تهرانی

 

پی‌نوشت‌ها
1. سوره ی آل عمران، آیه ی 159.
2. صبحی صالح، نهج‌البلاغه، قم، مرکز البحوث الاسلامیه، ۱۳۷۴، ص 480، حکمت 73.

ابن شعبه حرانی و کتاب تحف العقول در آثار قدما، نیامده ولی متأخرین آن دو را ستوده‌اند. سند روایات این کتاب نیز ضعیف است اما قوت متن آن، جبران ضعف سند می‌کند.
بررسی اعتبار کتاب شریف «تحف العقول»

پرسش:
آیا کتاب «تحف العقول» معتبر است؟ لطفاً توضیحی در مورد این کتاب بیان می‌کنید؟
 

پاسخ:
مؤلف کتاب تحف العقول، ابو محمد حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی حلبی، از محدثان شیعه است. برای این‌که جایگاه حقیقی این کتاب مشخص شود، با توجه به ملاک‌های مختلف مانند جایگاه مؤلف، سند و متن مورد بررسی قرار می‌گیرد.

اعتبار و جایگاه کتاب تحف العقول

 الف. جایگاه مؤلف
کتاب تحف العقول توسط ابو محمد حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی حلبی، از محدثان شیعه تألیف گردیده است. تاریخ دقیق تولد و وفات مؤلف کتاب تحف العقـول مشخص نیست اما ازآنجاکه وی از محمـد بـن همام اسـکافی (متـوفی ۳۳۶ ق) روایات زیادی نقل کرده است باید گفت او در قرن چهارم هجری قمری می‌زیسته است.(1)
در منابع متقدم رجالی مانند رجال نجاشی و فهرست شیخ طوسی از ابن شعبه حرانی و کتاب وی، نام برده نشده است، اما شیخ حُرّ عاملی از عالمان قرن یازده هجری قمری در کتاب امل الآمال درباره ابن شعبه می‌نویسد: «الشیخ أبو محمد الحسن بن علی بن شعبه فاضل محدّث جلیل؛ ابو محمد، حسن بن علـی بن شعبه، دانشمندی با فضل و حدیث‌شناسی بزرگ است.»(2) ایشان همچنین کتاب تحف العقول را از کتاب‌های مشهور شیعه شمرده است.(3)
علامه مجلسی هم درباره ابن شعبه و کتاب تحف العقول می‌گوید: «نظم و ترتیب آن، دلالت بر بلندی مرتبه مؤلّفش می‌کند.»(4) از عالمان معاصر نیز آیت‌الله شیخ محمد فاضـل لنکرانی ابن شعبه حرانی را از محدثان جلیل‌القدر شیعه دانسته و کتاب وی را از کتب حدیثی معتبر و کم‌نظیر در تاریخ معرفی نمود.(5)

ب. اعتبار سندی
سند، ازجمله معیارهای سنجش اعتبار روایات یک کتاب است. هرچه اعتبار سندی احادیث یک کتاب بیشتر باشد، ارزش آن روایات بیشتر می‌گردد. روایات کتاب تحف العقول سند ندارد ازاین‌رو در مورد اعتبار آن‌ها، بین علما اختلاف شده است. برخی عالمان مانند امام خمینی ره(6) و آیت‌الله خـویی(7)، روایات تحف العقول را به دلیل نداشتن سند، ضعیف دانسته‌اند.
اما عده‌ای دیگر از عالمان، به احادیث این کتاب اعتماد کرده‌اند. به‌عنوان نمونه شیخ مرتضی انصاری در اول کتاب مکاسب خود، حدیث طولانی درباره کسب‌وکار از کتاب تحف العقول نقل نموده و بسیاری از احکام معاملات را از آن استنباط کرده است.(8) علامه مجلسی درباره این کتاب می‌نویسد: «اکثـر مطالـب آن، در مـواعظ و اصول ثابت‌شده‌ای است که در آن‌ها نیازی به ذکر سند نیست.»(9)
آیت‌الله جوادی آملی ازجمله عالمانی است که جایگاه سند را در اعتبار حدیث، چندان مهم نمی‌داند. ایشان معتقد است از هر راهی که اطمینان به صدور روایت از امام معصوم علیه‌السلام حاصل شود، کفایت می‌کند؛ خواه به عدالت راوی باشد یا وثاقت وی؛ به علو متن باشد یا عمل کردن فقها به آن یا هر راه دیگری. به‌عنوان نمونه، ایشان درباره زیارت جامعه کبیره گفته‌اند: «متن زیارت به‌گونه‌ای است که هر منصفی صدور این معارف را از غیر معصوم محال عادی می‌داند؛ افزون بر آن‌که خطوط کلی آن را با خطوط کلی معارف قرآن، هماهنگ می‌بیند و این چیزی است که ما را از بحث سندی آن بی‌نیاز می‌کند.»(10)

ج. اعتبار متن و محتوا
یکی دیگر از ملاک‌های بررسی اعتبار حدیث، متن و محتوای روایت است. عدم مخالفت متن حدیث با قرآن کریم، احادیث و سنت قطعی معصومان علیهم‌السلام، مقتضیات عقلی، واقعیات تاریخی و قطعیات علمی، بر اعتبار آن می‌افزاید. بیشتر روایت تحف العقول با این ملاک‌ها هم‌خوانی دارند. از سوی دیگر، روایاتی که علائم جعل در آن باشد، در این کتاب یافت نشد؛ بنابراین، مهم‌ترین ملاک اعتبار احادیث کتاب تحف العقول، قوت متن و محتوا و کمی آسیب‌های آن است.

د. عمل مشهور
یکی دیگر از معیارهایی که می‌توان به‌واسطه آن بر اعتبار کتاب تحف العقول افزود، عمل مشهور عالمان شیعه به این کتاب است. آیت‌الله بروجردی معتقـد است: «اگر روایتی صحیح السند نباشد، ولی مشهور به آن عمل کرده باشند، ما باید به آن روایت عمل کنیم.»(11) کتاب تحف العقول، در طول تاریخ مورد عمل عالمان بوده است.

 نتیجه گیری
با توجه به مطالبی که گفته شد، این نتیجه حاصل می‌شود که شخصیت ابن شعبه حرانی و کتاب تحف العقول در آثار قدما، شناخته‌شده نیست، ولی علمای متأخر و معاصر شخصیت و کتاب او را ستوده‌اند، اما این برای شناخت جایگاه مؤلف، کافی نیست. ازنظر سند نیز روایات این کتاب، ضعیف است اما قوت متن و محتوای احادیث این کتاب، جبران ضعف سند می‌کند. در جمع‌بندی می‌توان گفت احادیثی که از این کتاب در مصادر دیگر وجود داشته و همچنین با مؤیدات متنی مانند قرآن و سنت قطعیه تعارض نداشته باشند، قابل پذیرش است.

پی‌نوشت ها
1. ر.ک: امین، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406 ق، ج 5، ص 185.
2. حر عاملی، محمد بن حسن، أمل الامل، تحقیق: سید احمد حسینی، بغداد، مکتبه اندلس، بی‌تا، ج 2، ص 74.
3. حر عاملی، محمد بن حسن، أمل الامل، تحقیق: سید احمد حسینی، بغداد، مکتبه اندلس، بی‌تا، ج 2، ص 74.
4. مجلسی، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، وفاء، 1404 ق، ج 1، ص 29.
5. شرح تفصیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله - المکاسب المحرمه، مرکز فقهی ائمه الاطهار علیهم‌السلام، 1368، ص 13-14.
6. خمینی، روح اللّه، کتاب الطهاره، قم: چاپخانه حکمت، چاپ اول، 1376 ق، ج 3، ص 57.
7. التنقیح فی شرح العروه الوثقی، خویی، ابوالقاسم، قم، لطفی، 1407 ق، ج 3، ص 319.
8. شیخ انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، مجمع الفکر الاسلامی، ج 2، ص 43.
9. مجلسی، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، وفاء، 1404 ق، ج 1، ص 29.
10. ادب فنای مقربان، عبدالله جوادی آملی، قم: إسراء، 1381 ش، ج 1، ص 87.
11. مبانی و سبک استنباط آیت‌الله بروجـردی در اسـتنباط احکـام، مصاحبه آیت‌الله منتظری، مجله حوزه، فروردین و اردیبهشت 1370، ش 43 و 44.
 

صفحه‌ها