مسائل سياسي در قرآن

معیار قرآنی برقراری روابط بین‌الملل
قرآن رابطه با بیگانگان را وابسته به رفتار آنان می‌داند؛ پس اگر دشمنی نکنند رابطه مجاز است، اما در صورت رفتار خصمانه، ارتباط و دوستی با آنان ممنوع است.

پرسش:

معیار قرآنی برقراری روابط بین‌الملل چیست؟ در سال‌های اخیر، فراوان سؤال می‌شود که چرا جمهوری اسلامی ایران، با اسرائیل و آمریکا قطع رابطه بوده و بر دشمنی با آنان پایبند است، ولی با روسیه، چین و ... ارتباط داشته و پیوند دوستی را گسترش می‌دهد؟ آیا رویکرد متفاوت با این دو گروه از کشورهای بیگانه – علی‌رغم اینکه هیچ‌کدام مسلمان نیستند-، ریشه قرآنی دارد؟

پاسخ:

طبیعی است که هر ملتی در عرصه‌ بین‌الملل، دوستان و دشمنانی داشته باشد، آنچه مهم است نوع ارتباط با دوست و دشمن و مهم‌تر از آن ملاک و معیار دوستی و دشمنی و نیز میزان دوستی و دشمنی است. ازآنجاکه منبع استنباط اصول، مبانی و قواعد رفتاری امت اسلامی و حکومت‌های اسلامی، در قرآن کریم و سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمده است، پس جایگاه این دو منبع ارزشمند در بررسی و پاسخگویی به این دست از مباحث و مسائل روشن است. ازجمله آیاتی که به مقررات سیاست خارجى مسلمانان در رابطه با بیگانگان و دشمنان اشاره شده است، دو آیه هشتم و نهم سوره ممتحنه (1) است که به‌صراحت، معیار برقراری یا قطع رابطه با بیگانگان را بیان می‌کند.

 

فضای نزول و پیام اصلی سوره ممتحنه

آیات سوره ممتحنه تأکید می‌کند که فکر تأمین منافع از طریق روابط سرّى با دشمنان دین، بیراهه رفتن و حرکتى بى‌نتیجه است. (2) از فضای آیات سوره ممتحنه استفاده مى‌شود که بعضى از مؤمنین مهاجر به‌صورت پنهانی با مشرکان مکه رابطه دوستى داشته‌اند و انگیزه‌شان در این دوستى جلب حمایت آنان از ارحام و فرزندان خود بود که هنوز در مکه مانده بودند؛ (3) چنان‌که در درباره شأن نزول آیات ابتدایی سوره ممتحنه آمده است: یکی از مسلمانان مهاجر به نام «حاطب بن ابی بلتعه» خودش در مدینه بود، اما خانواده‌اش در مکه مانده بودند و فامیلی نداشت که از آنان حمایت کنند. در سال هشتم هجری به دنبال نقض عهد مشرکان مکه، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تصمیم گرفت به سمت مکه حرکت کند. قبل از حرکت مسلمانان برای فتح مکه،‌ حاطب نامه‌ای نوشت و به زنی به نام ساره داد تا به اهالی مکه برساند و آن‌ها را از حرکت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله خبردار کند تا این‌گونه از خانواده‌اش حمایت کرده باشد؛ اما پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از جاسوسی آنان با‌خبر شد و امام علی علیه‌السلام، زبیر و مقداد را مأمور کرد آن زن را بازداشت کنند. آنان، زن جاسوس را در میان راه مدینه و مکه یافتند. او در ابتدا انکار می‌کرد. اثاثیه او را گشتند و چیزی پیدا نکردند. همگی تصمیم گرفتند که باز گردند؛ اما امام علی علیه‌السلام گفت: نه پیامبر به ما دروغ می‌گوید و نه ما دروغ می‌گوییم. پس بر آن زن غضب کرد و ساره نامه را از بین گیسوانش درآورد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله حاطب را خواست. حاطب ضمن عذرخواهی و اظهار وفاداری، بر ایمان خود تأکید کرد و گفت قصدش حمایت از خانواده‌ بوده است. در چنین فضایی بود که این سوره نازل شد و مسلمانان را از دوستی با دشمنان به‌شدت نهی کرد؛ هم آیات ابتدایی و هم آیات پایانی سوره ممتحنه ناظر به ارتباط با دشمنان است و مسلمانان را از دوستی با آنان بازداشته است. (4)

 

ارتباط با بیگانگان غیر متخاصم

آیات هشتم و نهم سوره ممتحنه، به‌طور واضح و روشن، بیگانگان (غیرمسلمانان) را به دودسته تقسیم کرده و نوع مواجهه امت اسلامی با هر یک را بیان می‌کند. براساس این آیات، ارتباط با بیگانگانی که با مسلمانان رفتار خصمانه نداشته باشند، هیچ منعی ندارد؛ در آیه هشتم می‌فرماید:

 «لا یَنْهَاکم اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فىِ الدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوکمُ مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛ (5)

 خداوند شمارا بازنمی‌دارد - نسبت به بیگانگانی که با شما جنگ دینی نداشته و شمارا از خانه‏هایتان بیرون نکرده‏اند - به آن‌ها نیکى کنید و با قسط و عدل رفتار نمایید، همانا خدا عدالت‏پیشگان را دوست دارد

 

قطع رابطه با بیگانگان متخاصم

آیه نهم سوره ممتحنه، ویژگی دشمنانی که باید با آن‌ها قطع رابطه داشت را بیان کرده و می‌فرماید:

 «إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ (6)

 خداوند شمارا فقط از دوستى کسانى منع مى‏کند که با شما جنگ دینی راه انداخته و شمارا از خانه‏هایتان بیرون رانده و در این کار باهم متحد شده‌اند، پس کسانی که با آن‌ها پیوند دوستى برقرار کنند، ستمکارند

 

ویژگی بیگانگان متخاصم

آیه نهم سوره ممتحنه، با تعبیر «إِنَّما» - که بیانگر انحصار است- شروع شده و قطع رابطه را منحصر به دشمنانی کرده که دارای سه ویژگی زیر باشند:

1. بر سر باورها و ارزش‌های دینی، با شما جنگ‌ودعوا داشته باشند؛ «قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ»

2. شمارا از حقوق مسلم و طبیعی خود محروم سازند؛ «أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ»

3.  در دشمنی با شما، یارگیری کرده و جبهه متحد راه‌اندازی کنند؛ «ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِکُمْ»

در این آیه، دلائل سه‌گانه‌ای برای قطع رابطه با دشمنان متخاصم مطرح شده است؛ 1. رفتار خصمانه به‌سبب ارزش‌های دینی؛

 2. محروم ساختن مسلمانان از حقوق مسلم و قطعی؛

 3. تشکیل ائتلاف و یارگیری علیه مسلمانان.

 بر همین اساس، اگر بیگانگان متعرّض مسلمانان نشوند و دشمنی نکنند، این آیه شامل او نمی‌شود و به ‌تعبیر دیگر، بین بیگانگان معاند و غیر معاند تفاوت وجود دارد. (7)

 

قطع رابطه در حالت ترک مخاصمه (صلح)

دقت در واژگان به‌کاررفته در آیه:

 «الَّذینَ قَاتَلُوکُمْ فىِ الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَ ظَاهَرُواْ عَلىَ إِخْرَاجِکُم؛

 کسانى که با شما درباره دین جنگیده‏اند و شمارا از خانه‏هایتان بیرون رانده‏اند و بر بیرون راندن شما همدیگر را یارى داده‏اند» (8)

 که از هیئت ماضی (نه هیئت مضارع یا وصف) استفاده شده است، بیانگر این نکته مهم است که دشمنان شما به دلیل اقدامات خصمانه آشکاری که انجام داده‌اند، دشمنی خود را عینیت بخشیده و اثبات کرده‌اند و لو اینکه در حال حاضر در حالت جنگ با شما نباشند؛ به‌عبارت‌دیگر، این آیه بیانگر قطع رابطه با دشمنان در حالت صلح است وگرنه در حالت جنگی، مواجهه با دشمن، نه‌فقط قطع رابطه، بلکه اقدام نظامی است؛ چنان‌که می‌فرماید:

 «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ ُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَد؛

 مشرکان را (در حالت جنگی) هر جا یافتید به قتل برسانید و آن‌ها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه، بر سر راه آن‌ها فرود آیید.» (9)، (10).

نتیجه:

1. معیار روابط بین‌الملل از منظر قرآن، کفر و ایمان ملت‌ها و کشورها نیست؛ بلکه ارتباط یا قطع رابطه با هرکدام از آنان، منوط به نوع رفتار آنان با جامعه و حکومت اسلامی است؛ یعنی برقراری ارتباط با دشمنان، منوط به دست‌کشیدن آنان از اقدامات خصمانه است.

2. آیات 8-9 سوره ممتحنه بیان می‌کند که نوع رابطه با بیگانگان، تابعی است از نوع رفتار آنان با امت اسلامی؛ اگر بیگانگان، رفتار خصمانه‌ای نداشته باشند، برقراری ارتباط با آنان هیچ منعی ندارد، اما اگر بر رفتار خصمانه خود اصرار داشته باشند، ارتباط با آنان غدغن شده است.

3. ورود به ائتلاف حکومت‌هایی که دشمنی آن‌ها قطعی باشد و همچنین اتحاد با دولت‌های هم‌پیمان که در مواردی سابقه توطئه علیه اسلام و مسلمانان داشته و عناد خود را ثابت کرده باشند، با تعلیمات قرآنی منافات دارد.

 

پی‌نوشت:

1. نام‌گذاری سوره مُمتَحنه (برخی آن را به کسرِ حاء و برخی به فتح حاء خوانده‌اند)، متأثر از آیه آیات دهم تا دوازدهم آن است که دستور می‌دهد برای اطمینان از ایمان زن‌های مهاجر، آنان امتحان شوند تا علت و انگیزه ترک شوهرانشان و مهاجرتشان از مکه به مدینه معلوم شود و بر اساس آن درباره آنان تصمیم‌گیری شود. (ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ ش، ج‏۹، ص ۴۱۰؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ ق، ج ۱۸، ص ۴۹؛ ابن‌حجر، احمد بن علی، فتح الباری، بیروت، دار الفکر، ج ۸، ص ۶۳۳؛ خرمشاهی، بهاءالدین (به کوشش)، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، تهران، دوستان – ناهید، ۱۳۷۷ ش، ج ۲، ص ۱۲۵۵.

2. قرائتی، محسن، تفسیر نور، ۱۳۸۳ ش، ج ۹، ص ۵۷۵

3. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ق، پنجم، ج 19، ص 226.

4. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه،‌ ۱۳۷۴ ش، ج ۲۴، ص 9 و نیز: ابن‌خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن‌خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ ش، ج ۱، ص ۴۴۱.

5. سوره ممتحنه، آیه 8.

6. سوره ممتحنه، آیه 9.

7. امام خامنه‌ای، سید علی، تفسیر سوره ممتحنه، ۱۳۹۹ ش، بخش ۲، ص، 7، 14 و 51.

8. سوره ممتحنه، آیه 9.

9. سوره توبه، آیه 5.

10. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ق، پنجم، ج 19، ص 234.

اگر دشمن آغازکنندۀ جنگ باشد و مسلمانان در موضع برتر باشند، پیشنهاد صلح از سوی مسلمانان جایز نیست؛ اما اگر دشمن جنگ را رها کرد و خواهان صلح شدباید آن را پذیرفت.

پرسش:

قرآن درباره صلح با دشمن چه توصیه و دیدگاهی دارد؟ آیا هر پیشنهاد صلح گرچه تحمیلی را باید پذیرفت؟

 

پاسخ:

«صلح» به ‌معنای مسالمت، آشتی و سازش و پایان‌دادن به اختلاف و جنگ است. برای صلح در قرآن معمولاً از دو واژه «صُلح» و «سِلم» به کار برده شده است. در این نوشتار نخست به مهم‌ترین آیاتی می‌پردازیم که به موضوع صلح پرداخته‌اند، در ادامه دیدگاه قرآن دربارۀ «صلح تحمیلی» را بیان می‌کنیم.

آیات صلح در قرآن

از نگاه قرآن، «صلح» اصل و «جنگ» خلاف اصل است: ﴿... فَإِنْ قٰاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ ...﴾: ... اگر با شما جنگیدند، آنان را به قتل برسانید ... (1). بر اساس این آیه، شروع مسلمانان به جنگ مشروط به آغاز جنگ از سوی دشمنان شده است؛ بنابراین مسلمانان حق شروع‌ جنگ را ندارند. به طور کلی قرآن «صلح» را بهتر از جنگ و درگیری می‌داند: ﴿... اَلصُّلْحُ خَیْرٌ ...﴾: ... صلح و آشتی بهتر است ... (2). این آیه هرچند در اصل درباره اختلاف زن و شوهر است، از قانونی همگانی یعنی برتری صلح و دوستی بر جنگ و دشمنی سخن گفته است (3). خداوند در آیات دیگری خطاب به پیامبرش می‌گوید: «تا زمانی‌که دشمن در حال جنگ با توست و خواهان صلح نیست و شما ضعیف نیستند، با آنان بجنگ» (4) و هرگز به آنان پیشنهاد صلح نده: ﴿فَلاٰ تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى اَلسَّلْمِ وَ أَنْتُمُ اَلْأَعْلَوْنَ وَ اَللّٰهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمٰالَکُمْ﴾: پس سست نشوید و [کافران و مشرکان را] به آشتی و صلحی دعوت نکنید، درحالی‌که شما برتر هستید و خدا با شماست (5).

اما اگر دشمنان دست از جنگ کشیدند و خواهان صلح شدند، با آنان صلح کن: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهٰا ...﴾ (6). با توجه به اینکه این احتمال همیشه وجود دارد که هدف دشمن از پیشنهاد صلح، فریب‌دادن باشد، خداوند به پیامبرش می‌گوید به صرف این احتمال با صلح مخالفت نکن و مطمئن باش خداوند برای شما بس است و شما را در برابر خدعه دشمن یاری خواهد کرد: ﴿وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اَللّٰهُ هُوَ اَلَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ﴾: و اگر بخواهند [در زمینه صلح و آشتی] تو را بفریبند، به‌یقین خدا تو را بس است. اوست کسی که تو را با یاری خود و به وسیله مؤمنان نیرومند کرد .(8)

اما اگر پس از انعقاد صلح، دشمن در عمل اقداماتی برخلاف معاهده صلح انجام داد، باید دوباره با آنان جنگید: ﴿وَ إِمّٰا تَخٰافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیٰانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلىٰ سَوٰاءٍ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْخٰائِنِینَ﴾: و اگر از خیانت و پیمان‌شکنی گروهی [که با آنان هم‌پیمانی] بیم داری، پس به آنان خبر ده که [پیمان] به ‌صورتی مساوی [و طرفینی] گسسته است؛ زیرا خدا خائنان را دوست ندارد (9).

همچنین خداوند می‌فرماید: ﴿وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمٰانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقٰاتِلُوا أَئِمَّهَ اَلْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاٰ أَیْمٰانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ﴾: و اگر پیمان‌هایشان را پس از تعهدشان شکستند و در دین شما زبان به طعنه و عیب‌جویی گشودند، در این صورت با پیشوایان کفر بجنگید که آنان را [به پیمان‌هایشان] هیچ تعهدی نیست، باشد که بازایستند (10) و (11).

 

صلح تحمیلی از نگاه قرآن

اگر به ‌جای کشور متجاوز، از کشوری که مورد تجاوز و ظلم قرار گرفته است، بخواهند یک‌طرفه و درحالی‌که دشمن هنوز مشغول جنگ و تجاوز است، دست از دفاع بردارد و به زبان ساده تسلیم شود، به‌یقین قرآن با چنین صلحی مخالف است. بر اساس دیدگاه قرآن، باید با دشمن متجاوز جنگید تا دست از تجاوز بردارد؛ چراکه خداوند می‌فرماید: ﴿وَ قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ اَلَّذِینَ یُقٰاتِلُونَکُمْ ... * فَإِنِ اِنْتَهَوْا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾: و در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند، بجنگید ...؛ اگر از فتنه‌گری و جنگ بازایستند، [شما نیز دست از جنگ بکشید؛ زیرا] به‌یقین خدا بسیار آمرزنده و مهربان است (12).

البته اگر به کشوری که تجاوز شده است، توانایی دفع تجاوز دشمن را نداشته نباشد و به این نتیجه برسد که ادامه دفاع، سبب خسارت‌های مالی و جانی بیشتری خواهد شد و این خسارت‌ها منفعت مهم‌تری برای او ندارد، نه‌تنها پذیرش صلح مانعی ندارد، بلکه می‌تواند خودش پیشنهاد صلح را مطرح کند. این مسئله را می‌توان از مفهوم آیۀ 35 سورۀ «محمد» به دست آورد (13). بر اساس این آیه، مؤمنان درحالی‌که دست برتر را دارند، اجازه پیشنهاد صلح را ندارند؛ یعنی اگر ضعیف هستند، پیشنهاد صلح نه‌تنها مانعی ندارد (14)، بلکه گاه واجب نیز خواهد بود .(15)

نتیجه:

بر اساس دیدگاه قرآن، «صلح» اصل و بهتر از جنگ است؛ ولی اگر دشمن جنگ را شروع ‌کرد، باید تا زمانی که دشمن به جنگ ادامه می‌دهد و سپاه اسلام غالب است، با او جنگید و مسلمانان نباید پیشنهاد صلح بدهند. اما اگر دشمن دست از جنگ کشید و خواهان صلح شد، باید آن را پذیرفت. صِرف احتمال خدعۀ دشمن نباید مانع پذیرش صلح شود؛ ولی اگر پس از صلح متوجه شدیم دشمن می‌خواهد برخلاف معاهدۀ صلح عمل کند، باید دوباره با او جنگید. بر اساس آیات قرآن، اگر گروهی به گروه دیگری حمله کرد، مسلمانان باید بکوشند میان آنان صلح برقرار کنند و اگر گروه متجاوز حاضر به پذیرش صلح نشد، باید با او جنگید و صلح را بر او تحمیل کرد. قرآن با پذیرش صلح تحمیلی از سوی گروهی که دشمن به آنان تجاوز کرده است، تا زمانی که مظلوم در شرف پیروزی بر ظالم است، موافق نیست؛ اما اگر مظلوم توانایی دفع ظلم دشمن را ندارد و ادامه دفاع فقط خسارت‌های بیشتری را برای مظلوم به همراه دارد، قبول و حتی پیشنهاد صلح مانعی ندارد.

برای مطالعه بیشتر:

پوریزدان‌پناه کرمانی، محیا و زهره اخوان‌مقدم؛ مقاله «رفع تعارض از آیات ناظر بر صلح و جنگ»؛ پژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن، ش 6 (2)، ص 53-66، 1397 ش.

پی‌نوشت‌ها

1. بقره: 191.

2. نساء: 128.

3. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه؛ چ 10، تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، 1371 ش، ج ‏4، ص 151. باغبانی، جواد؛ شناخت قرآن و عهدین؛ قم: مؤسسه امام خمینی، [بی‌تا]، ص 349.

4. ﴿... فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ اَلسَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اُقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولٰئِکُمْ جَعَلْنٰا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطٰاناً مُبِیناً﴾: ... پس اگر [از جنگ با شما] کناره نگرفتند و پیشنهاد صلح و آشتی نکردند، و بر ضد شما دست [از فتنه و آشوب] برنداشتند، آنان را هر جا یافتید بگیرید و بکشید. آنان‌اند که ما برای شما نسبت به [گرفتن و کشتن] آنان دلیلی روشن و آشکار قرار دادیم (نساء: 91).

5. محمد: 35.

6. انفال: 61.

7. انفال: 62.

8. ر.ک به: طباطبائی، سید‌محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ چ 2، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج ‏9، ص 118.

9. انفال: 58.

10. توبه: 12.

11. ر.ک به: فخر رازی، محمد؛ مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)؛ چ 3، بیروت: دار‌احیاء التراث العربی، 1420 ق، ج ‏15، ص 501.

12. بقره: 191 ـ 192.

13. به باور برخی، جملۀ حالیۀ «و انتم الاعلون» مفهوم ندارد (قرشى بنابى، على‌‏اکبر؛ تفسیر احسن الحدیث؛ چ 2، تهران: بنیاد بعثت، 1375 ش، ج ‏10، ص 207).

14. هاشمى رفسنجانى، اکبر و جمعی از محققان؛ تفسیر راهنما؛ قم: بوستان کتاب، 1386 ق، ج ‏17، ص 375.

15. مرکز فرهنگ و معارف قرآن؛ دایرة‌المعارف قرآن کریم؛ چ 3، قم: بوستان کتاب، 1382 ش، ج ‏1، ص 79.

معنای وسیع شهادت آن است که انسان در مسیر انجام وظیفه الهی کشته شود، یا بمیرد، همان سربازی که در درگیری با اشرار و یا با منافقان به درجه رفیع شهادت رسیده است.

پرسش:

ارزش و مفهوم شهید و شهادت را با استفاده از قرآن کریم و احادیث نورانی تبیین نمایید. آیا سربازی که در درگیری با اشرار و قاچاقچیان و یا در اثر درگیری با منافقان جان خود را از دست میدهد و یا در هنگام مأموریت بر اثر تصادف کشته میشود، بنابر تعالیم اسلام شهید محسوب میشود؟

پاسخ:
شهید و شهادت در لغت به معنای شهود یا حضور است و شاهد و شهید یعنی حاضر و جمع آن شهدا است. (1) در مجمع البحرین آمده است: شهادت یعنی کشته شدن در راه خدا. وجه تسمیه چنین قتلی به شهادت، بدین جهت است که ملائکه رحمت بدین صحنه حضور یابند و بر این وجه، شهید به معنای شهود است، یا بدین سبب که خدا و فرشتگانش به دخول شهید به بهشت گواهی دهند و یا بدین لحاظ که شهید به همراه انبیا در قیامت بر دیگر امم گواهی دهند و یا چون شهید زنده و حاضر است، به موجب آیه: "احیاء عند ربهم یرزقون؛ (2) شهدا زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"، و یا به این جهت که وی به شهادت حق قیام نمود تا کشته شد.(3)
در تفسیر نمونه نیز آمده است: اطلاق "شهید" از ماده "شهود" بر آن‏ها یا به خاطر حضور رزمندگان اسلام در میدان نبرد با دشمنان حق است، یا به خاطر این که در لحظه شهادت، فرشتگان رحمت زا مشاهده میکنند، و یا به خاطر مشاهده نعمت‏های بزرگی است که برای آن‏ها آماده شده و یا به جهت حضورشان در پیشگاه خداوند است، آنچنانکه در سوره آل عمران میفرماید: "هرگز گمان مبر آن‏ها که در راه خدا کشته شده‏اند مردگانند، بلکه آن‏ها زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند".(4)
همیشه در تاریخ ملت‏ها روزهایی پیش میآید که بدون ایثار و فداکاری و دادن قربانیان، بسیاری از خطرات برطرف نمیشود، و اهداف بزرگ و مقدس محفوظ نمیماند. این جا است که گروهی مؤمن و ایثارگر باید به میدان آیند و با نثار خون خود از آیین حق پاسداری کنند. در منطق اسلام به این گونه افراد "شهید" گفته میشود.
در اسلام کمتر کسی به پایه و عظمت شهید میرسد؛ شهیدانی که آگاهانه و با اخلاص نیت به سوی میدان نبرد حق و باطل رفته، و آخرین قطرات خون پاک خود را نثار میکنند.
درباره مقام شهیدان، روایات عجیبی در منابع اسلامی دیده میشود که حکایت از عظمت فوق‏العاده ارزش کار شهیدان میکند. در روایتی از رسول گرامی (ص) میخوانیم: "در برابر هر نیکی، نیکی بهتری وجود دارد تا به شهادت در راه خدا رسد که برتر از آن چیزی متصور نیست".(5)
در روایت دیگری از امام زین العابدین (ع) میخوانیم: "هیچ قطره‏ای محبوب تر در پیشگاه خدا، از دو قطره نمیباشد: "1 - قطره خونی که در راه او ریخته میشود. 2 - قطره اشکی که در تاریکی شب از خوف خدا جاری میگردد و فقط به این قطره اشک، خدا اراده شده باشد".(6)
اگر تاریخ اسلام را ورق زنیم، میبینیم قسمت مهمی از افتخارات را شهیدان آفریده و بخش عظیمی از خدمت را آنان کرده‏اند. نه تنها دیروز، امروز نیز فرهنگ سرنوشت ساز "شهادت" است که لرزه بر اندام دشمنان میفکند، و آن‏ها را از نفوذ در دژهای اسلام مأیوس میکند.
بدون شک "شهادت" یک هدف نیست؛ هدف پیروزی بر دشمن و پاسداری از آیین حق است، اما پاسداران باید آن قدر آماده باشند که اگر در این مسیر، ایثار خون لازم شود، از آن دریغ ندارند، و این معنای امت شهید پرور است، نه این که شهادت را به عنوان یک هدف طلب کنند.
در جواب سؤال دوم پاسخ را چنین طرح میکنیم: شهادت در فرهنگ اسلام دو معنای متفاوت دارد:
1 - معنای خاص.
2 - معنای گسترده و عام.
معنای خاص، کشته شدن در معرکه جنگ در راه خدا است که احکام خاص در فقه اسلامی دارد، از جمله عدم نیاز شهید به غسل و کفن، بلکه با همان لباس خونین دفن میشود.
معنای وسیع شهادت آن است که انسان در مسیر انجام وظیفه الهی کشته شود، یا بمیرد، همان سربازی که در درگیری با اشرار و یا با منافقان به درجه رفیع شهادت رسیده است. هر کس در حین انجام چنین وظیفه‏ای به هر صورت از دنیا برود، "شهید" است.
در روایات اسلامی آمده است که چند گروه شهید از دنیا میروند:
1 - از پیامبر گرامی (ص) نقل شده: "کسی که در طریق تحصیل علم از دنیا برود، شهید مرده است". (7)
2 - حضرت علی (ع) میفرماید: "کسی که در بستر از دنیا رود، اما معرفت حق پروردگار و معرفت واقعی پیامبر (ص) او و اهلبیتش (ع) را داشته باشد، شهید از دنیا رفته است". (8)
3 - در حدیث دیگری از امام صادق (ع) میخوانیم: "کسی که برای دفاع از مال خود در برابر مهاجمان ایستادگی کند و کشته شود، شهید است". (9)
هم چنین کسان دیگری که در مسیر حق کشته میشوند یا میمیرند.
از این جا عظمت فرهنگ اسلامی و گسترش آن روشن میشود.
جواب را با حدیثی از امام رضا (ع) به پایان میبریم: او از پدرانش، از رسول خدا (ص) نقل میکند:
"نخستین کسی که داخل بهشت میشود، شهید است". (10)

پینوشت‏ها:
1 - لسان العرب به نقل از بهاءالدین خرمشاهی، دانش‏نامه قرآن، ج 2، ص 1339، کلمه شهید و شهادت.
2 - آل عمران (3) آیه 169.
3 - شیخ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج الربع الثانی، ص 553.
4 - آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 21، ص 405.
5 - بحارالانوار، ج 97، ص 15، چاپ بیروت.
6 - همان، ج 97، ص 10، حدیث 16.
7 - سفینه البحار، ج 1، ماده "شهد" ص 720 چاپ قدیم.
8 - نهج البلاغه، خطبه 19، آخر خطبه.
9 - سفینةالبحار، ج اول، ماده "شهد" چاپ قدیم.
10 - بحارالانوار، ج 71، ص 272؛ تفسیر نمونه، ج 21، ص 403 - 408، با تلخیص و برداشت.
 

آیا سیاست جزء دین هست؟
« وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِين»

آیا سیاست جزء دین هست؟  چند آیه از قرآن میشه برام ذكر كنید ؟

                  جامعيت قرآن كريم از جمله ويژگي هاي قرآن است كه مورد قبول همگان است. در قرآن كريم از مباحث و موضوعات مختلفي بحث شده است كه نشان از گستردگي و عمق والاي معارف آن است. يكي از مباحثي كه در قرآن كريم به آن اهميت خاصي داده شده مباحث سياسي است. مباحثي مانند ضرورت تشكيل دولت و حكومت، روابط بينالملل و... از مباحثی سیاسی است كه در بعضی آیات قرآن آمده است:

ضرورت تشكيل حكومت؛ یكی از اهداف بعثت انبیاء اقامه قسط و عدل است:

« لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ »(1) ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم، تا مردم قيام به عدالت كنند...

دين براي گسستن زنجيرههاي اسارت انسان و تأمين آزادي بشر است « وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِم...»(2)  و بارهاي سنگين و زنجيرهايي را كه بر آنها بود (از دوش و گردنشان) برمي‏دارد.

دين براي نجات مستضعفان از چنگال ظالمان و ستمگران و پايان دادن به دوره سلطه آنها است.

« وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِين»(3) اراده ما بر اين قرار گرفته است كه به مستضعفين نعمت بخشيم، و آنها را پيشوايان و وارثين روي زمين قرار دهيم.

 بديهي است اين هدف هاي بزرگ بدون تشكيل حكومت امكانپذير نيست. و اگر دين از سياست جدا شود بازوي اجرائي خود را به كلي از دست ميدهد.

بعضی پیامبران الهی با اینكه مقام معنوی و الهی داشتند حكومت هم تشكیل دادند مانند حضرت سلیمان كه از خداوند چنین در خواست كرد:« قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي»(4)(سلیمان)گفت: پروردگارا مرا ببخش، و حكومتي به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچكس نباشد.

از این آیه معلوم می شود كه داشتن يك حكومت نيرومند با امكانات مادي فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتي با مقامات معنوي و ارزشهاي الهي ندارد و نشان می دهد سیاست و تشكیل حكومت جزء دین است.

بنابراین قرآن مجيد تشكيل حكومت را امري ضروري ميداند و انديشه سياسي خويش را در عاليترين شكل ممكن مطرح نموده است، يعني در نهايت، جهانداري صالحان و دولت كريمه اسلامي را، دولت آرماني و نهايي اسلامي ميداند: « وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ (5)

قرآن و روابط بين الملل

« لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ »(6)

 خدا شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند، نهي نميكند، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد.

در تفسیر نمونه ذیل این آیه چنين آمده: از اين آيات يك اصل كلي و اساسي در چگونگي رابطه مسلمانان با غير مسلمين استفاده مي‏شود، نه تنها براي آن زمان كه براي امروز و فردا نيز ثابت است، و آن اينكه مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعيت و هر كشوري كه موضع خصمانه با آنها داشته باشند و بر ضد اسلام و مسلمين قيام كنند، يا دشمنان اسلام را ياري دهند سرسختانه بايستند، و هر گونه پيوند محبت و دوستي را با آنها قطع كنند.اما اگر آنها در عين كافر بودن نسبت به اسلام و مسلمين بي‏طرف بمانند و يا تمايل داشته باشند، مسلمين مي‏توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند البته نه در آن حد كه با برادران مسلمان دارند، و نه در آن حد كه موجب نفوذ آنها در ميان مسلمين گردد.(7)

دسته مهمی از آیات قرآن در مورد رابطه مسلمانان با كفار و نهی از دوستی با آنها می باشد كه این آیات هم مربوط به امر سیاست اسلام است و رابطه و دوستی نداشتن با كفار را مورد تاكید قرار می دهد:

 « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ»(8) اي كساني كه ايمان آورديد به جاي مؤمنان، كافران را وليّ خود قرار ندهيد.

 «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً»(9) و خداوند تا ابد اجازه نداده كه كافران كمترين تسلطي بر مؤمنان داشته باشد.

علامه طباطبايي ذيل اين آيه ميفرمايد: اگر ما كفار را اولياي خود بگيريم، خواه ناخواه با آنان امتزاج(وارتباط) روحي پيدا كردهايم، امتزاج روحي هم ما را ميكشاند به اينكه رام آنان شويم و از اخلاق و ساير شئون حياتي آنان متأثر گرديم.(10)

بنابراین از این دسته آیات و آیات دیگر كه همراهی دین و سیاست را ثابت می كند نتیجه می گیریم كه:

 دين مجموعه‏اي از اندرزها و نصايح و يا مسائل مربوط به زندگي شخصي و خصوصي نيست، دين مجموعه‏اي از قوانين حيات و برنامه فراگيري است كه تمام زندگي انسانها مخصوصا مسائل اجتماعي را در بر مي‏گيرد و اگر پيامبر اسلام ص موفق شد اين آئين آسماني را با سرعت در جهان گسترش دهد دليل آن اين بود كه در اولين فرصت دست به تاسيس حكومت زد، و از طريق حكومت اسلامي هدفهاي الهي را تعقيب نمود و بعضي از پيامبران ديگر كه نيز چنين توفيقي يافتند، بهتر موفق به نشر دعوت الهي خود شدند، اما آنها كه در تنگنا قرار گرفتند و شرائط به آنها اجازه تشكيل حكومت نداد موفق به كار زيادی نشدند.(11)

پی نوشت ها:

1. حدید(57)آیه25.

2. اعراف(7)آیه157.

3. قصص(28)آیه5.

4. ص(38)آیه35.

5. انبیاء(21)آیه105.

6. ممتحنه(60)آیه8.

7. مكارم شيرازي، تفسير نمونه،دار الكتب الاسلاميه، ج 24، ص 33.

8. نساء(4)آیه144

9. همان،آیه141

10. طباطبايي،محمد حسین، تفسير الميزان، مترجم سيد محمدباقر موسوي، دفتر انتشارات اسلامي، ج 3، ص 236.

11. تفسیر نمونه، ج15، ص420.

رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً

آيه مورد نظر شما به شرح زير است:

وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً؛

چرا در راه خدا، و (در راه) مردان و زنان و كودكاني كه (به دست ستمگران) تضعيف شده‏ اند، پيكار نمي‏كنيد؟! همان افراد (ستمديده‏ اي) كه مي‏ گويند: «پروردگارا! ما را از اين شهر (مكه)، كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر! و از طرف خود، براي ما سرپرستي قرار ده! و از جانب خود، يار و ياوري براي ما تعيين فرما!

اين آيه خطاب به مسلمانان مدينه است ،بعد از اين كه هجوم هاي مكرر مشركان قريش را دفع كردند و قدرت يافتند. در اين هنگام كه توان فريادرسي مستضعفان مظلوم را پيدا كردند، خداوند آنان را بر سستي در دفاع از مظلومان تحت ستم ، توبيخ مي كند .

در سال سيزدهم بعثت ، هجرت مسلمانان از مكه شروع شد و هر كس از زن و مرد كه توانست از آن شهر ظلم و ستم فرار كرد و به مدينه آمد، ولي تعدادي زن و مرد و كودك ضعيف و ناتوان در مكه ماندند و مورد ظلم و ستم مشركان بودند.

در سال هاي اول هجرت ، خود مسلمانان مدينه نيز مورد هجوم و ستم بودند . بايد با چنگ و دندان از موجوديت خود دفاع مي كردند. در اين دفاع ها با پيروزي ها و شكست هايي مواجه شدند تا بالاخره با پيروزي در جنگ احزاب ، به صورت قدرتي در حجاز ظهور يافتند.

در سال ششم هجرت صلح حديبيه منعقد شد و مسلمانان توانستند از فرصت پيش آمده استفاده كرده و با سركوب يهود خيبر و فدك حاكميت خود را محكم سازند. از اين زمان به بعد بود كه مسلمانان قدرت يافتند . فريادرسي مظلومان تحت ستم بر دوش آنان قرار گرفت . اقدام براي فتح مكه در سال هشتم ، اجابت دعوت قرآن و لبيك آنان به فرياد ياري طلبي مسلمانان مظلوم و تحت ستم مكه بود.

با توجه به اين شرح ، به عنوان مسلمان موظفيم در حد توان به فرياد ياري طلبي مسلمانان تحت ستم در ديگر كشور ها در حد توان لبيك اجابت بگوييم. البته اين كمك غالب اوقات به صورت نظامي و جنگ و لشكركشي نيست ،بلكه راه هاي فراواني براي اجابت و كمك به آن ها هست كه غالبا از اقدام نظامي هم تأثير بيش تر دارند ،ولي بالاخره ما به عنوان مسلمان نسبت به فرياد ياري طلبي مسلمانان تحت ستم  مسؤوليت داريم.

اين مسؤوليت امروز در جهان مساله اي منطقي و مورد قبول است . همه كشور ها با عنوان "دفاع از حقوق بشر" كه يك مساله جهاني و فرامنطقه اي و فراملي است ، به دفاع از مظلومان و مستضعفان اقدام مي كنند (يا اهداف خود را تحت اين شعارهاي انساني و عدالت خواهانه دنبال مي كنند) . ما مسلمانان به عنوان اولين مدافعان حقوق بشر كه سابقه ديرينه تري از غرب در اين زمينه داريم ، خود را موظف مي دانيم به دفاع از همه مظلومان تحت ستم به خصوص مسلمانان تحت ستم اقدام كنيم و از حقوق آنان دفاع نماييم.

پس ما موظف به اجابت فرياد ياري طلبي مسلمانان مظلوم و مقهور و تحت ستم در تمام نقاط جهان هستيم ، ولي لازم نيست براي آن ها شمشير كشيده و با دشمنان شان وارد جنگ نظامي شويم، مگر آن كه شرايط براي اين كار فراهم باشد، بلكه با رساندن فرياد آنان به دنيا و  زنده نگه داشتن ياد آن ها و...كه خود از بزرگ ترين كمك ها مي باشد ،مي توانيم انجام وظيفه كنيم .  

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.