امام جواد(ع)

در مورد علت لقب ابن الرضا احتمال میرود که مسئلهی ولایت‌عهدی امام رضا علیهالسلام و شهرت ایشان در جامعهی آن روز، سبب شد تا فرزندان آنان را نیز ابن الرضا بخوانند.

پرسش:
ابن الرضا به چه کسانی می‌گفتند؟ این لقب را چه کسی به آنان عطا کرد؟ لقب جواد را چه کسی به امام نهم داد؟

پاسخ:
مقدمه
 در فرهنگ عربی کنیه لفظی است ترکیب از اب یا ام که معمولاً بعد از آن اسم بزرگ‌ترین فرزند میآید. کنیه عنوانی غیر از نام اصلی شخص هست که در اکثر مواقع برای احترام گذاشتن به شخصی و یا دلایل دیگری او را به آن نام خطاب میکردند. لقب عنوانی دیگر است که در فرهنگ عرب برای اشخاص بکار میرود و نشانگر خصوصیت و یا صفتی _چه مدح و یا ذم_در فرد است که به جهت دارا بودن آن صفت به آن لقب خوانده میشدند. امام محمدتقی علیهالسلام نهمین امام شیعه با کنیهی ابا جعفر و القابی چون ابن الرضا، جواد، تقی، باب المراد، رضی، ذکی، صابر و... شناخته میشدند. جواد مشهورترین لقب ایشان در زمان حاضر بوده که به آن شناخته میشوند و شاید ابن الرضا مشهورترین عنوانی بوده که در زمان حیاتشان از ایشان یاد میشد.
ابن الرضا به فرزندان بلاواسطه و باواسطهی امام رضا علیهالسلام اطلاق میشد که مشهورترین آنان امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهم‌السلام بودند که به ابناء الرضاء شهرت یافتند. با مراجعه با منابع روشن میشود که این ائمه علیهمالسلام در همان زمان خود به این لقب شهرت داشتند؛ چنانکه در مورد امام جواد علیهالسلام آمده که وقتی مأمون می‌خواست دخترش ام فضل را به عقد ایشان در آورد، برخی مخالفت کردند و گفتند: «به خدا قسمت میدهیم تا از ارادهای که کردهای و میخواهى ابن الرضا را به همسرى دخترت درآورى صرف نظر کنی»(1) در مورد امام هادی علیهالسلام نیز آمده که وقتی متوکل نتوانست کاری کند که از مقام امام علیهالسلام بکاهد، میگوید: «در کار ابن الرضا (منظورش حضرت هادى علیهالسلام است) حیران شده‏ام و مرا سخت ناراحت کرده هر چه کوشش کردم که شراب بخورد و با من هم پیاله شود نپذیرفت، خیلى مراقب بودم که فرصتى براى چنین کارى به دست آورم، اما ممکن نشد». (2) در گزارشی نیز احمد بن عبیدالله بن خاقان در مورد امام حسن عسکری علیهالسلام نیز تعبیر ابن الرضا را بکار میبرد. (3) همچنین این لفظ برای سایر فرزندان ائمه علیهمالسلام مانند موسی مبرقع به کار میرفت. (4) اما با توجه به اینکه این امامان علیهمالسلام اولاد زیادی نداشتند و فرزندانشان شاخص نبودند؛ بیشترین کاربرد ابن الرضا مخصوص این سه امام علیهمالسلام بوده است. (5)
در این باره که ابتدا چه کسی آنان را به ابن الرضا خطاب کرد، اولین گزارشی که این لقب در آن بکار رفته، گزارشی از ریان بن شبیب است که بیان می‌کند که افرادی از بنی‌عباس در حضور مأمون از امام جواد علیهالسلام به ابن الرضا یاد نمودند. (6) در مورد علت شهرت به ابن الرضا، احتمالات متفاوتی را مطرح کردند؛ اما ماجرای انتخاب ولایت‌عهدی امام رضا علیهالسلام توسط مأمون الرشید و اینکه نخستین بار توسط عباسیان امام جواد علیهالسلام را به این عنوان خطاب کردند؛ نشان میدهد که شهرت امام رضا علیهالسلام در جامعهی آن روز، سبب شد تا فرزندانش را نیز ابن الرضا بخوانند.
جواد، لقبی دیگری بوده که امام نهم علیهالسلام به آن شهرت یافتند که به معنی سخاوت و بخشش است. (8) در بیان علت شناخته شدن ایشان به جواد گفته شده که چون ایشان از افرادی بوده که به جود و سخاوت شناخته می‌شد، به جواد ملقب گردید. (9) همچنین لازم به ذکر است در این مورد که ابتدا چه کسی ایشان را جواد نامید، مطلبی یافت نشد و حتی در نقل‌های حدیثی کمتر لقب جواد در وصف ایشان بکار رفته است. با این حال در میان منابع قرن سوم به بعد لقب جواد به‌عنوان مشهورترین لقب ایشان معرفی‌شده تا آنجا که ایشان به امام جواد و یا جوادالائمه شهرت یافتند. (10)
نتیجه
 در میان امامان شیعه امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهمالسلام به ابن الرضا شهرت داشتند و نخستین بار که این نام در منابع بکار رفته، زمانی بوده که افرادی از بنیالعباس در مجلس مأمون، امام جواد علیهالسلام را ابن الرضا خطاب کردند. در مورد علت این لقب احتمال میرود که مسئلهی ولایت‌عهدی امام رضا علیهالسلام و شهرت ایشان در جامعهی آن روز، سبب شد تا فرزندان آنان را نیز ابن الرضا بخوانند. درباره لقب جواد در متون حدیثی مطلبی که نشان دهد چه کسی امام نهم را ابتدا جواد خطاب کرده، یافت نشده است. با این حال در میان منابع قرن سوم به بعد لقب جواد به‌عنوان مشهورترین لقب ایشان معرفی شده تا آنجا که ایشان به امام جواد و یا جوادالائمه شهرت یافتند.
کلمات کلیدی
 امام جواد علیه‌السلام، فرزندان امام رضا علیه‌السلام، ابن الرضا، القاب ائمه، بنی العباس.
جهت مطالعهی بیشتر
 حیاه الإمام محمد الجواد علیه‌السلام نوشتهی باقر شریف قرشی.
پی‌نوشت‌ها:
1. «نَنْشُدُکَ اللَّهَ أَنْ تُقِیمَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ الَّذِی عَزَمْتَ عَلَیْهِ مِنْ تَزْوِیجِ ابْنِ الرِّضَا»؛ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413 ق‏، ج‏2، ص 281.
2. «وَیْحَکُمْ قَدْ أَعْیَانِی أَمْرُ ابْنِ الرِّضَا وَ جَهَدْتُ أَنْ یَشْرَبَ مَعِی وَ...»؛  همان، ص 307.
3. «فَأَذْکُرُ أَنَّنِی کُنْتُ یَوْماً قَائِماً عَلَى رَأْسِ أَبِی وَ هُوَ یَوْمُ مَجْلِسِهِ لِلنَّاسِ إِذْ دَخَلَ حُجَّابُهُ فَقَالُوا أَبُو مُحَمَّدِ ابْنُ الرِّضَا بِالْبَابِ فَقَالَ بِصَوْتٍ عَالٍ ائْذَنُوا لَهُ فَتَعَجَّبْتُ مِمَّا سَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ مِنْ جَسَارَتِهِمْ أَنْ یُکَنُّوا رَجُلًا بِحَضْرَهِ أَبِی وَ لَمْ یَکُنْ یُکَنَّى عِنْدَهُ إِلَّا خَلِیفَهٌ أَوْ وَلِیُّ عَهْدٍ أَوْ مَنْ أَمَرَ السُّلْطَانُ أَنْ یُکَنَّى فَدَخَلَ رَجُلٌ أَسْمَرُ حَسَنُ الْقَامَهِ جَمِیلُ الْوَجْهِ جَیِّدُ الْبَدَنِ حَدِیثُ السِّنِّ لَهُ جَلَالَهٌ وَ هَیْئَهٌ حَسَنَهٌ»؛ همان، ص 321.
4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏، ج ۵۰، پاورقی ص ۳.
5. مفید، الإرشاد، ج‏2، ص 281.
6. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، قم، انتشارات آل البیت لاحیاء التراث، چاپ اول، 1417 ق‏، ج‏2، ص 131.
7. مفید، الإرشاد، ج‏2، ص 261.
8. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بی‌نا، بی‌جا، ج ۴، ص ۳۴۱.
9. ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۷ ق، ج ۱۵، ص ۳۸۵.
10. قرشی، باقر شریف‏، حیاه الإمام محمد الجواد علیه‌السلام، بی‌جا، نشر امیر، چاپ دوم، 1418 ق‏، ص 30-31.

مأمون جهت رسیدن به اهداف خود شدیداً امام را تحت فشار قرارداد و حتی حضرت را تهدید نمود. برخی عقیده دارند که اگر امام ازدواج نمی‌کرد، ممکن بود امام را ترور کند.
چرایی ازدواج امام جواد علیه السلام با خاندان قاتلین امام رضا علیه السلام

پرسش:
چرا امام جواد دختر مأمون را به همسری پذیرفتند؟ درصورتی‌که عاقلانه نیست انسان دختر کسی را که پدرش را کشته به همسری بگیرد؟
 

پاسخ:
عواملی که باعث ازدواج امام جواد علیه‌السلام با دختر مأمون شد را می‌توان در دو دستۀ کلی بیان کرد:
اول عواملی که امام جواد علیه‌السلام را مجبور به پذیرش این ازدواج کرد و دیگری عواملی که انگیزۀ اجبار مأمون بر این ازدواج بود.
عوامل از جانب امام جواد علیه‌السلام
1.    اجبار امام به ازدواج
بی‌تردید ازدواج امام جواد علیه‌السلام با دختر مأمون خواست قلبی امام نبوده و این ازدواج مانند ازدواج‌های معمولی که مبتنی بر خواست و رعایت شرایط باشد، صورت نگرفت؛ زیرا امام جواد علیه‌السلام می‌دانست که مأمون پدرش امام رضا علیه‌السلام را به شهادت رسانده و یکی از دشمنان خاندان اهل‌بیت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و شیعیان است. از سوی دیگر حکومت مأمون وجاهت قانونی و مشروعیت نداشت.
مأمون جهت رسیدن به اهداف خود شدیداً امام را تحت فشار قرارداد و حتی حضرت را تهدید نمود. برخی عقیده دارند که اگر امام ازدواج نمی‌کرد، ممکن بود امام را ترور کند. (1)
گرچه در قاموس ائمه علیهم‌السلام ترس از مرگ وجود ندارد، ولی در آن مقطع زنده بودن و رهبری ائمه نقش بنیادی در حفظ دین و مصالح مسلمانان داشت.
یکی از نویسندگان می‌نویسد: «به نظر می‌رسد که موافقت امام با این ازدواج عمدتاً براثر فشاری بود که مأمون بر امام وارد کرد». (2)
مسئله فشار و اجبار در مسئله پذیرش ولایتعهدی از طرف امام رضا علیه‌السلام نیز عامل اصلی بوده است.
2.    حفظ شیعیان
یکی از استراتژی‌های مهم خلفای اموی و عباسی، شیعه ستیزی بوده و آنان از هیچ جنایتی علیه علویان دریغ نکرده و به آزار و زندانی و قتل آنان می‌پرداختند. از سوی دیگر یکی از سیاست‌های مهم ائمه علیهم‌السلام حفظ شیعیان بود، چنانکه امام حسن علیه‌السلام یکی از علل صلح خویش را حفظ شیعیان بیان نمود. (3)
 ائمه علیهم‌السلام سعی می‌کردند با اتخاذ سیاست و راهکارهای منطقی و معقول به حفظ شیعیان بپردازند، گرچه ممکن بود اتخاذ راهکار حفظ شیعیان، شخصیت آن‌ها را زیر سؤال ببرد. همان‌طور که برخی از شیعیان نسبت به صلح امام حسن علیه‌السلام یا پذیرش ولایتعهدی امام رضا علیه‌السلام معترض و از درک فلسفه و مصالح آن عاجز بودند. شاید امام جواد علیه‌السلام از ازدواج با دختر مأمون، حفظ شیعیان را دنبال می‌کرد. طبیعی بود که مأمون با ازدواج دخترش با امام جواد علیه‌السلام تا اندازه‌ای از سیاست خصمانه خود علیه شیعیان پرهیز می‌کرد، زیرا به‌حسب ظاهر با امام شیعیان رابط فامیلی برقرار کرده بود.
3.    حفظ دین
شاید ازدواج امام جواد علیه‌السلام با دختر مأمون نوعی تکلیف بود تا امام جواد علیه‌السلام با این ازدواج بتواند به حفظ دین و تبلیغ آن بیشتر خدمت کند؛ امام بانفوذ در مرکز حکومت سعی می‌کرد تااندازه‌ای از سیاست دین‌ستیزی مأمون جلوگیری نماید و به جامعه دینی خدمت کند.
با اتخاذ سیاست‌های منطقی، به‌رغم آنکه با‌ ام¬الفضل ¬ازدواج نمود، تحقق اهداف مأمون را در خصوص ازدواج دخترش غیرممکن ساخت.
انگیزۀ مأمون از اجبار به ازدواج
در مورد اینکه چرا مأمون امام را به این ازدواج مجبور کرد می‌توان این دلایل را برشمرد:
1. جلوگیری از شکل‌گیری قیام‌های شیعی
 مأمون به‌خوبی می‌دانست بعد از شهادت حضرت رضا علیه‌السلام فرزندش امام جواد علیه‌السلام به عنوان کانون مرکزی شیعیان موردتوجه قرارگرفته و در نتیجه ارتباط مخالفین حکومت عباسی با حضرت، احتمال شکل‌گیری شورش‌ها و قیام‌ها برعلیه حکومت قوت خواهد گرفت بدین‌جهت با این ازدواج به‌وسیله دخترش بر ارتباطات حضرت با شیعیان آگاه شده و همواره حضرت را زیر نظر داشته و مانع شکل‌گیری قیام‌های شیعی برعلیه حکومت عباسی گردد؛ که حضرت بعد از مدتی از بغداد [که با کراهت و با دعوت مأمون از مدینه به بغداد آمده بود] به مدینةالرسول برگشت و با این اقدام ارتباط شیعیان با حضرت بیشتر شد و مأمون را در رسیدن به خواسته‌هایش ناکام گذاشت.
2. کاستن وجهه معنوی و شخصیتی امام جواد علیه‌السلام
با این هدف که در نتیجه ازدواج حضرت با ‌ام¬الفضل حضرت را به زندگی شاهانه و تجملاتی و پر از زرق‌وبرق خود آلوده سازد؛ بدین‌وسیله وجهه امام را در منظر مردم متزلزل سازد؛ اما امام در جهت برملا ساختن اهداف مأمون، در پاسخ سؤالی در همین باره به حسین مکاری فرمودند ‌ای حسین: نان جو و نمک خشن در حرم رسول خدا (مدینه) نزد من ازآنچه در اینجا (بغداد) مشاهده می‌کنی بهتر است. (4) مأمون در راستای اهداف خویش تا بد آنجا پیش رفت که حتی می‌خواست با اجیر نمودن آوازه‌خوان برای حضرت آن حضرت را به امور دنیوی متمایل سازد (5) که با پاسخ قاطع حضرت این نقشه نیز نقش بر آب شد.
3. اظهار علاقه و دوستی به خواندان پیامبر صلی‌الله علیه و آله
 مأمون می‌خواست با تزویج دخترش با امام جواد علیه‌السلام خود را در منظر مردم دوستدار اهل‌بیت پیامبر صلی‌الله علیه و آله معرفی کند و دامن خود را در به قتل رساندن حضرت علی بن موسی‌الرضا پاکیزه جلوه دهد. (6)
 4. منتسب کردن نسلش به رسول خدا صلی‌الله علیه و آله
مأمون وقتی دخترش را به ازدواج حضرت جواد علیه‌السلام درآورد گفت دوست دارم که جد مردی باشم که پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله و علی بن ابیطالب علیه‌السلام پدران او باشند، اما ‌ام¬الفضل از حضرت جواد صاحب فرزند نشد (7) که این نقشه نیز مانند دیگر نقشه‌های مأمون به سرانجامی نرسید. سرانجام در زمان حکومت معتصم و با حمایت معتصم ‌ام-الفضل امام جواد علیه‌السلام را با زهر مسموم و به شهادت رساند. (8)
پی‌نوشت‌ها:
1.    مهدی پیشوایی، سیرة پیشوایان، قم: موسسه امام صادق (ع)، ۱۳۷۲ش، ص 559.
2.    همان
3.    دینوری، اخبار الطوال، قم، الشریف الرضی، 1373 ش،ص 220.
4.    قطب‌الدین راوندی، الخرائج والجرائح، قم، مؤسسه الامام مهدی علیه‌السلام، 1409، ج 1، ص 344.
5.     کلینی، الکافی، تحقیق محمدجواد فقیه، بیروت، دار الاضواء، 1431 ق، ج 1، ص 495.
6.     جمعی از مؤلفان زیر نظر احمدرضا خضری، تاریخ تشیع، تهران، سمت، 1385، ج 1، ص 282 و 283.
7.     یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چه ششم، 1371 ش، ج 2، ص 473.
8.     ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب، به کوشش محمدحسین دانش آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی، قم، انتشارات علامه، بی‌تا، ج 4، ص 380.
 

محدثان و بزرگان شیعه، معتقدند که آن حضرت توسط همسرش ‌ام فضل، به شهادت رسید، اگر گفته شود‌ ام¬فضل او را شهید کرده، هیچ اشکالی ندارد.
نحوه شهادت امام جواد علیه‌السلام

پرسش:

چند قول درباره شهادت امام جواد علیه‌السلام وجود دارد ؟ آیا نسبت دادن قتل امام جواد به ‌ام‌­فضل اگر احتمالات دیگر وجود داشته باشد، تهمت محسوب نمی‌‌شود ؟ آیا صحت دارد حضرت با لب تشنه از دنیا رفت و پس از شهادت حضرت بدن مطهر ایشان را زیر آفتاب گذاشتند ؟

پاسخ:
درباره درگذشت حضرت امام جواد ( ع ) چند دیدگاه وجود دارد که به آن‌ها اشاره می‌شود:
1 - آن حضرت توسط همسرش ‌ام‌فضل، دختر مأمون و به تحریک و دستور معتصم عباسی، عموی‌ ام¬فضل به شهادت رسید،‌ام‌فضل زهری که معتصم فرستاده بود در انگور قرار داد و به حضرت داد که امام مسموم و شهید شد. البته ‌ام‌فضل از کار خود پشیمان شد و گریه و زاری نمود، امام ( ع ) فرمود: الآن که مرا کشتی گریه می‌کنی ؟ سوگند به خدا به دردی مبتلا می‌شوی که درمانی ندارد و همان‌طور که حضرت فرموده بود شد و با بیماری سخت و بیچارگی شدید از دنیا رفت[1].
2 –متوکل شربتی زهرآلود آماده کرده، به غلام خود داد تا برای حضرت ببرد و وی را وادار کند که آن را بیاشامد، غلام آن را خدمت حضرت برد، امام از خوردن آن امتناع کرد، غلام اصرار زیاد کرد، و حضرت را وادار نمود که آن را بخورد و به این وسیله حضرت مسموم شد و به شهادت رسید. [2]
3 – بعد از مناظره‌ای که امام با علمای اهل سنت درباره مقدار قطع دست دزد انجام داد و حضرت با استدلال به آیه قرآن نظریه خود را اثبات نمود و علمای اهل سنت مغلوب شدند، ابن ابی داود، قاضی مهم اهل سنت که خود نیز در آن جلسه حضور داشت، نزد معتصم رفت و گفت مناظره به ضرر حکومت تو تمام شد و برگ برنده‌ای در اختیار امام و شیعیانش قرار گرفت و مردم تو را غاصب خلافت تصور می‌کنند، معتصم از انجام آن مناظره بسیار ناراحت شد و تصمیم به قتل امام گرفت، و به بکی از کاتبان خود دستور داد، که امام را به منزل خود دعوت کرده وی را مسموم نماید، وی امام را به منزل خود دعوت کرد، امام ( ع ) امتناع ورزید، او اصرار کرد و گفت: هدف متبرک شدن خانه ماست، و در مهمانی، طعام مسموم به حضرت داده شد و حضرت به شهادت رسید[3].
4 - شیخ مفید می‌نویسد: معتصم، امام جواد ( ع ) را از مدینه به بغداد احضار نمود، که حضرت 28 محرم سال 220 وارد بغداد شد، و در همان سال در بغداد درگذشت، وی سپس ادامه می‌دهد: برخی گفته‌اند که حضرت را مسموم نمودند. ( 4 )
بنابراین چون گروهی از محدثان و بزرگان شیعه، معتقدند که آن حضرت توسط همسرش ‌ام¬فضل، به شهادت رسید، اگر گفته شود‌ ام¬فضل او را شهید کرده، هیچ اشکالی ندارد؛ اما اینکه، آن حضرت را با لب تشنه شهید کردند یا بدن مبارکش در آفتاب گذاشته شد، در منابع معتبر نیامده است.

پی‌نوشت‌ها:
1. شیخ عباس قمی، تهران، کتاب‌فروشی اسلامیه، 1338 ش، ج 2 348 - 347 ؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، بیروت مؤسسه الوفا، 1402ش، ج 50، ص 16.
2. منتهی الامال، همان، ص 348 ؛ بحارالانوار، همان، ص 8.
3. منتهی الامال همان، ص 349 - 348 ؛ بحارالانوار، همان 7 - 5.
4. الارشاد، شیخ مفید، قم، مؤسسه ال البیت، 1413 ش، ج 2، ص 295.
 

شهید كردن امام جواد توسط چه كسی انجام شده ؟
روایات در این رابطه مختلف است.

با سلام می خواستم بدانم شهید كردن امام جواد توسط چه كسی انجام شده ؟چون در كتاب سیره پیشوایان استاد مهدی پیشوایی نوشته به دستور معتصم و توسط منشی یكی از وزرایش. عقیده داشتم كار دختر مامون وزن امام ام الفضل است.كدام درست است؟

روایات در این رابطه مختلف است. برخی قاتل آن حضرت را  ام الفضل  دختر مامون و به تحریك معتصم دانسته اند(1). و برخی اشاره كرده اند كه نقل شده كه آن حضرت راسم دادند و به اینكه چه كسی و چگونه اورا سم دادند اشاره نشده. (2). و برخی نقل كرده اند كه به دستورمعتصم وتوسط منشی یكی از وزرایش به شهادت رسید.(3) بنا براین اظهار نظر قطعی در این باره مشكل است.

پي نوشت ها :

1. اعیان الشیعه، سید محسن امین ،بیروت ،دار التعارف للمطبوعات ،1418 ه ق ،چاپ پنجم، تحقیق سید حسن امین  ج 2 ص 581 .

2. ارشاد،شيخ مفيد، ترجمه رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه،  ارشاد ج 2، ص 284.

3. بحار الانوار ج 50 ،ص 8

دریافت این نوع دانش، شرط سنی خاصی ندارد، هر گاه خداوند اراده نماید و شرایط برای امامت و پیشوایی دینی برای امام فراهم شود، چنین دانشی به او افاضه خواهد شد
امام جواد علیه السلام

علوم و دانشی که امامان شیعه از آن برخوردار بوده‌اند، دو دسته‌است:
1ـ دانشی که از طریق غیر عادی و به طور مستقیم از منبع فیض الهی یا از طریق امام پیش از خود دریافت می‌کردند که چگونگی آن بر ما روشن و نمایان نیست.
هر امام و پیشوای، دانش‌هایی را که از امام پیش از خود دریافت کرده بود، به طریقی غیر عادی به امام بعدی منتقل می‌نمود، به همان شکل و گونه‌ای که حضرت علی علیه‌السلام فرمود: "پیامبر در گوش من نجوا نمود، به گونه‌ای که هزار باب علم بر من گشود. از هر بابی هزار باب علم باز شد".(1)
ما دقیقاً از کیفیت آن آگاهی نداریم، اما می‌دانیم به صورت عادی نبوده است. از این نوع علم، گاهی در منابع شیعی به "علم لدنی" یاد می‌شود.
دانش‌هایی که مربوط به امامت و رهبری دینی انسان‌ها هستند، در این بخش جای می‌گیرند. بیان احکام الهی، هدایت دینی مردم، مرجعیت دینی و تفسیر آیات الهی و هر آنچه که مربوط به هدایت انسان‌ها است، در این طبقه قرار دارد.
دریافت این نوع دانش، شرط سنی خاصی ندارد، هر گاه خداوند اراده نماید و شرایط برای امامت و پیشوایی دینی برای امام فراهم شود، چنین دانشی به او افاضه خواهد شد، و از این باب است  دادن امام جواد علیه السلام به سی هزار مساله در یک جلسه.(2)
2ـ دانش‌هایی که از طریق عادی به دست می‌آیند. این نوع از علوم می‌تواند متفاوت باشد و سن در آن تأثیر داشته باشد، اما این بخش از علوم، مربوط به هدایت و راهنمایی دینی نیست. اگر بخشی از این علوم برای هدایت و امامت و پیشوایی لازم باشد، از همان طریق اوّل به امامان معصوم علیهم‌السلام افاضه می‌شود و شرط سنی در آن لحاظ نمی‌شود. برخی از خدمات علمی و اجتماعی حضرت امام جواد علیه‌السلام به قرار زیر است:
1) گویی به مسایل و شبهات اعتقادی: این مهم در قالب پرسش و  و مناظره و گفتمان و نامه‌نگاری صورت می‌گرفت.
2) تشکیل مکتب علمی و تربیت شاگردان: امام شخصیت‌های مهم علمی مانند علی بن مهزیار، احمد بن ابی نصر بزنطی و زکریا بن آدم تربیت کرد که هر کدام در گسترش معارف و علوم اسلامی بسیار تأثیرگذار بودند.
3) فعالیت‌های سیاسی: این مهم نیز در قالب‌های مختلف از جمله نفوذ به درون حکومت صورت می‌گرفت؛ بدین معنا که امام به هواداران خود اجازه می‌داد به حکومت نفوذ کرده و مناصب و سمت های حساس را در دست بگیرند.
4) حمایت از شیعیان: این رویکرد نیز در قالب‌های مختلف مانند حمایت‌های مالی و جلوگیری از ظلم بر آنان شکل می‌گرفت. مرحوم کلینی نقل می‌کند که حضرت جواد، بنا به درخواست یکی از شیعیان سیستان، طی نامه‌ای به والی این منطقه سفارش کرد که در اخذ مالیات، بر او سخت نگیرد. والی که از پیروان امام بود، نه تنها بدهی او بابت خراج را نگرفت، بلکه اعلام کرد تا آن زمان که بر سرکار است، او را از پرداخت خراج معاف خواهد کرد. علاوه بر این دستور داد برای او مستمرّی نیز تعیین کردند.

پی نوشت:
1. مفید، الارشاد، قم ، کنگره شیخ مفید، 1413ق، ج1، ص186
2. کلینی، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش، ج1، ص496

چه مانعی دارد خداوند با قدرت و حکمت مطلقه‌‏ای که دارد، بر اساس مصالحی، شخصی را در خردسالی به مقام نبوّت یا امامت برساند
امام جواد علیه السلام

نظر به این که این مسأله در مورد امامان علیهم‌السلام نخستین ‏بار در مورد حضرت جواد علیه‌السلام رخ داد، در آن عصر، از جنجالی‌‏ترین مسائل روز بود.
حضرت رضا علیه‌السلام قبل از امامت امام جواد به بیان پاسخ: این سؤال می‏‌پرداختند.
عدّه‌‏ای در مورد امامت حضرت جواد در خردسالی، از حضرت رضا سؤال کردند،  حضرت به آن ها که به قرآن معتقد بودند، ماجرای نبوّت حضرت عیسی علیه‌السلام را در خردسالی به عنوان شاهد ذکر کرد.
ـ خیرانی می‏گوید: پدرم گفت در خراسان، در محضر حضرت رضا بودم، شخصی  پرسید: «اگر برای شما پیشامدی رخ داد، پس از شما امام مردم کیست؟» امام فرمود: «پسرم ابوجعفر (حضرت جواد) است». گویی پرسش کننده از شنیدن این پاسخ:   ـ از این رو که حضرت جواد کودک بود و حدود هفت سال داشت ـ قانع نشد، حضرت رضا به او فرمود: «خداوند حضرت عیسی علیه‌السلام را در کم تر از سنّ ابوجعفر (حضرت جواد) به عنوان پیامبر شریعت تازه‌‏ای برگزید. بنابراین، چه مانعی دارد که خدا ابوجعفر را در خردسالی به امامت برساند؟».(1)
 در آیه 30 سوره مریم به این مطلب تصریح شده که حضرت عیسی در گهواره با بیان گویا چنین گفت: «اِنّی عَبْدُاللّهِ آتانِی الْکتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِيّا؛ بنده خدایم، او کتاب آسمانی به من عنایت فرموده و مرا پیامبر قرار داده است.»
بنابراین، وقتی حضرت عیسی در گهواره برای ابلاغ شریعت تازه به مقام پیامبری برسد، چه اشکالی دارد که به اراده خداوند، حضرت جواد در هفت سالگی، به مقام رهبری، آن هم در مورد شریعت پیامبر که بیش از دو قرن از آغاز آن با داشتن چندین رهبر می‏گذرد.

- تحلیل و بررسی:
در  پاسخ: این  که چگونه  خُرد سال به مقام امامت می‏رسد،  دو راه در پیش داریم:
1ـ به آنان که به خدای قادر و حکیم معتقدند، می‏گوییم: چه مانعی دارد خداوند با  قدرت و حکمت مطلقه‌‏ای که دارد، بر اساس مصالحی، شخصی را در خردسالی به مقام نبوّت یا امامت برساند، چنان که مطابق قرآن، خداوند حضرت عیسی و یحیی علیه‌السلام را در دوران کودکی به مقام نبوّت رسانید؛  به استناد قرآن عیسی علیه‌السلام در گهواره سخن گفت و فرمود: « بنده خدایم، خداوند به من کتاب آسمانی داد و مرا پیامبر نمود».(2) خداوند در مورد یحیی علیه‌السلام فرمود: «یا یحیی خُذ الْکتابَ بِقُوَّةٍ و آتیناهُ الْحُکمَ صَبِیا؛.(3)  ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوّت بگیر، فرمان نبوّت را در کودکی به او دادیم».
امام جواد برای یکی از یاران خود به نام علی بن اسباط، به همین آیه استدلال کرد، و پس از ذکر آیه فرمود: «خداوند کاری را که در  امامت کرده؛ همانند کاری است که در  نبوّت کرده ، همان گونه که ممکن است خداوند حکمت را در چهل سالگی به انسانی بدهد، ممکن است که حکمت را در کودکی به انسانی دیگر عطا فرماید». (4)
2ـ در طول تاریخ دیده شده است که برخی از کودکان رشد فکری فوق‏العاده‏ای داشته‏اند، گاه افرادی در سنین کم‏تر از ده سال، نابغه شده‏ و از رشد و عقل و درک ممتاز و استثنایی برخوردار بوده‌‏اند، این موضوع بیانگر آن است که شایستگی مقام‏‌های ارجمند، مانند مقام امامت برای بعضی از کودکان محال نیست که آن را غیر ممکن سازد، در این زمینه نمونه‏‌های فراوان وجود دارد، که برای تقریب اذهان به ذکر سه نمونه زیر می‏پردازیم.

- نمونه‌‏های استثنایی از خردسالان نابغه:
1. در حالات حسین بن عبد الله بن سینا معروف به شیخ‏الرّئیس ابوعلی سینا، (373 ـ 427 هـ .ق) نقل کرده‏اند که  در شرح حال خود گفت:
«در ده سالگی آن قدر از علوم مختلف را فرا گرفتم که مردم بخارا از استعداد سرشار من، شگفت‏زده شده بودند، در دوازده سالگی بر مسند فتوا نشستم،  در شانزده سالگی کتاب قانون را در علم طبّ نوشتم،  بیماری نوح بن منصور رئیس دولت سامانی را که همه اطبّا از درمانش عاجز شده بودند، درمان نمودم. او به این خاطر، امکانات فرهنگی بسیار در اختیارم گذاشت، شب و روز به بررسی و مطالعه پرداختم. هنگامی که به بیست و چهار سالگی رسیدم، همه علوم جهان را می‏دانستم و چنین می‏اندیشیدم که علم و دانشی وجود ندارد که به آن دست نیافته باشم».(5)
2. نمونه دیگر، یکی از دانشمندان غرب به نام «توماس یونگ» است، که در دو سالگی خواندن و نوشتن را می‏‌دانست،  در هشت سالگی به تنهایی به آموختن ریاضیات پرداخت،  به امتیازات استثنایی و اعجاب انگیزی دست یافت.(6)
3. نمونه دیگر که در عصر حاضر رخ داده و بسیار عجیب است و پاسخ:   به سؤال فوق را به طور عینی و گویا تبیین می‏‌کند، مربوط به  سید محمد حسین طباطبائی، فرزند حجة‏الاسلام آقای سید محمد مهدی طباطبائی است. بنابراین ممکن است خداوند از باب لطف و عنایت، امامت را در کودکی به امامان عنایت نماید.

در مورد کوتاه بودن عمر معصومان نخست باید گفت که عمر تمامی انسان ها به دست خداوند متعال است .هر زمان  مصلحت بداند، بنده خویش را به سوی خود خواهد برد.
در مورد کوتاه بودن مدت عمر امامان  باید توجه داشت: وظیفه امام تنها بیان صوری معارف و راهنمایی ظاهری مردم نیست . بلکه امام چنان که وظیفة راهنمایی صورت مردم را به عهده دارد ، ولایت و رهبری باطنی اعمال را به عهده دارد . او است که حیات معنوی مردم را تنظیم می‌کند . حقایق اعمال را به سوی خدا سوق می‌دهد.
 حضور او در میان مردم و تربیت شاگردان و در زندان و یا در غیبت بودن‌شان در این باب تأثیری ندارد . امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسمانی آن ها مستور است و یا مردم به او دسترسی ندارد.(7)
از این تحلیل  معلوم می‌شود که با توجه به مسئولیت ظاهری و باطنی امام در همه شرایط، چه مردم با امام ارتباط داشته باشند و چه زمینه چنین ارتباطی به هر دلیل وجود نداشته باشد، بعد از پیامبر برای جامعه بشری، انسان معصومی به نام امام وجودش لازم و ضروری است.
 گرچه ائمه علیهم‌السلام به دلیل طولانی نبودن عمر مبارک‌شان و یا به دلیل فراهم نبودن شرایط، آن گونه که شایسته و لازم است نتوانستند حقایق را به مردم بیان کنند، ولی همین که هر کدام به نوبة خود در زمانی خاصی به عنوان حجت الهی  روی زمین وجود داشته‌اند ، به تناوب مسئولیت را به عهده می‌گرفتند و هیچ‌گاه زمین از حجت خدا خالی نبوده است.
امیر مؤمنان علیه‌السلام در این باره بیان زیبا و عمیق دارد :
«ألاَ أنّ مثل آل محمّد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) کمثل نجوم السماء إذا هَوی نجمٌ طلعَ نجمٌ، فکأنّکم قد تکاملت مِن الله فیکم الصنائع وآتاکم ما کنتم تأملون؛(8) آگاه باشید، آل محمد همانند ستارگان آسمانند که هر گاه یکی از آن ها غروب کند، ستاره‌ای دیگر طلوع می‌کند. گویا می‌بینم در پرتوی خاندان پیامبر نعمت‌های خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید، رسیده‌اید».

پی نوشت:
1. محمّد بن یعقوب ،  کلینی،  اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه،1365ش، ج1، ص322.
2. مریم(19) آیه 30.
3. همان، آیه 12.
4. کلینی، همان، ج1، ص494.
5. محدّث قمّی، الکنی والالقاب، ج1، ص320 و 321.
6. پی یر روسو، تاریخ علوم ، ص432.
7. بررسی امامت حضرت مهدی (ع)در خُردسالی ، محمد محمدی اشتهاردی
8. سید رضی،  نهج البلاغه، قم، هجرت، ق، 1414، خطبه 100، ص146.

ای اباالقاسم ! همانا قائم از ما همان مهدی است که واجب است در غیبتش انتظار او را کشیده و هنگام ظهورش از او اطاعت شود و او سومین از اولاد من است
امام زمان

حضرت عبدالعظیم حسنی می گوید: من بر آقایم محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام وارد شدم به قصد اینکه از او درباره قائم سؤال کنم که آیا او مهدی است یا دیگری ، حضرت ابتدائا فرمود:... یا اباالقاسم ! ان القائم منا هو المهدی الذی یجب ان ینتظر فی غیبته و یطاع فی ظهوره و هو الثالث من ولدی ...(1) ؛ ای اباالقاسم ! همانا قائم از ما همان مهدی است که واجب است در غیبتش انتظار او را کشیده و هنگام ظهورش از او اطاعت شود و او سومین از اولاد من است ...
در روایت دیگری صقر بن ابی دلف می گوید: به امام جواد علیه السلام عرض کردم : چرا قائم را منتظر خوانند؟ فرمود:... لان اله غیبتة تکثر ایامها و یطول اءمدها فینتظر خروجه المخلصون و ینکره المرتابون ...(2) ؛زیرا برای او غیبتی است که روزهایش زیاد و مدتش طولانی خواهد بود. مخلصین در انتظار خروج او به سر خواهند برد ، و شک کنندگان او را انکار خواهند کرد ...
همچنین مرحوم صدوق؛ به سندش از صقر بن ابی‏دلف نقل کرده که از امام جواد علیه‌السلام شنیدم که می‏فرمود: "الإمام بعدی اِبنی عليّ، أمره أمری وقوله قولی وطاعته طاعتی، والإمام بعده ابنه الحسن أمره أمر أبیه وقوله قول أبیه وطاعته طاعة أبیه. ثمّ سکت فقلت له: یابن رسول اللَّه! فمن الإمام بعد الحسن؟ فبکی (علیه‌السلام) بکآءً شدیداً، ثم قال: إنّ من بعد الحسن ابنه القآئم الحقّ المنتظر..."(3)؛ "امام بعد از من فرزندم علی است، امر او امر من وقول او قول من وطاعت او طاعت من است. وامام بعد از او فرزندش حسن است. امر او امر پدرش، وقول او قول پدرش، وطاعت او طاعت پدرش می‏باشد. آن گاه ساکت شد. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! امام بعد از حسن کیست؟ امام گریه شدیدی کرد، سپس فرمود: همانا بعد از حسن فرزندش قائم به حقّ منتظر است...".

پی نوشت ها:
1- کمال الدین ، ص 377؛ بحارالانوار ، ج 51 ، ص 156 ، ح 1
2- کمال الدین ، ص 378؛ بحارالانوار ، ج 51 ، ص 30 ، ح 4
3- اعلام الوری، ص 436 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 157، ح 5

 

در هر دوره ای که امامان شیعه پرچم هدایت جامعه را برعهده می‌ گرفتند، و امامت جامعه را عهده دار می‌ شدند، به تربیت شاگردان می‌ پرداختند.
امام جواد علیه السلام

در هر دوره ای که امامان شیعه پرچم هدایت جامعه را برعهده می‌ گرفتند، و امامت جامعه را عهده دار می‌ شدند، به تربیت شاگردان می‌ پرداختند. شاگردانی که هرکدام وزنه علمی بزرگی به شمار می‌ رفتند و در میدان رقابت سرآمد دانشمندان عصر خود بودند. حضرت امام جواد ـ علیه السّلام ـ امام نهم ما شیعیان نیز به تربیت شاگردانی پرداختند که مایه استمرار و پایداری تشیع بودند.
آنها در رشد و شکوفایی تمدن اسلام سهم بسزایی داشتند، لذا شایسته است که برای احیای نام و یاد و آثار و مرام تربیت یافتگان مکتب ائمه و معرفی آنان به نسل حاضر و آینده تلاش نمود. ما در این بحث به برخی از این بزرگواران اشاره خواهیم کرد.
1. عبدالعظیم حسنی: عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام ـ ملقب به حسنی است به خاطر انتسابش به امام حسن ـ علیه السّلام ـ وی از اصحاب امام جواد ـ علیه السّلام ـ و امام هادی ـ علیه السّلام ـ بوده است. و مشهور است که وی در زمان امام هادی ـ علیه السّلام ـ وفات یافته. وی فردی جلیل القدر و عالمی وارسته بوده که روایات و احادیث زیادی از امام جواد و امام هادی ـ علیهم السّلام ـ نقل کرده است او کتاب "خطب امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ" و کتاب "الیوم و اللیله" را تألیف نموده است.[1] محمد بن خالد برقی روایت می‌ کند که عبدالعظیم حسنی از ترس سلطان وقت که علویین را اذیت و آزار می‌ کرد و آنان را به قتل می‌ رساند، گریخت و به شهر ری آمد. و در خانه یکی از شیعیان سکونت گزید، شیعیان خبر حضور ایشان را شنیدند.[2] و به نزدش آمده و به حدیث او گوش فرا می‌ دادند و سئوالات شرعی خود را می‌ پرسیدند.[3] ایشان در سال 245 هـ.ق وفات یافته و هم اکنون مرقدش در شهرری نزدیک تهران واقع شده و زیارتگاه عاشقان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‌ باشد. در برخی از روایات ثواب زیارت ایشان را معادل ثواب زیارت امام حسین ـ علیه السّلام ـ ذکر کرده اند.[4]
2. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی: وی از جمله یاران و اصحاب امام رضا و امام جواد ـ علیهم السّلام ـ بوده و نزد آن دو بزرگوار دارای منزلتی رفیع بوده است. وی احادیث زیادی از این دو امام بزرگوار روایت کرده است ایشان از جمله محدثان شیعی موثق معرفی شده است.[5]
بزنطی به عنوان فردی جلیل القدر، فقیهی فاضل و یکی از اصحاب اجماع معرفی شده است.[6]
شیخ طوسی در "الفهرست" آورده است: وی از ثقات اهل کوفه می‌ باشد که حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ را ملاقات کرده است و نزد ایشان مقامی عظیم داشته است. وفات او در سال 212 هـ.ق اتفاق افتاده است.[7] وی کتب متعددی تألیف نموده که از جمله آنها می‌ توان به کتاب "الجامع" اشاره کرد.[8]
3. فضل بن شاذان: فضل بن شاذان نیشابوری از اصحاب امام جواد و امام هادی و عسکری ـ علیهم السّلام ـ بوده است. وی فردی مورد اعتماد و جلیل القدر و فقیه و متکلم بوده است.[9] برخی نوشته اند 180 کتاب در فقه و حدیث و رد بر فرقه های ضاله و... نگاشته که متأسفانه اکثر آنها از بین رفته است.[10] شیخ طوسی نام برخی از آثار وی را در "الفهرست" ذکر نموده.[11] اکثر تراجم نویسان از وی به نیکی یاد کرده اند. وفات وی در سال 260 هـ.ق گزارش شده است.[12] ابن شاذان از جمله کسانی است که امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ برای وی طلب رحمت فرمودند.[13]
4. حبیب بن اوس طائی: حبیب بن اوس طائی معروف به ابوتمام از اصحاب خاص امام جواد ـ علیه السّلام ـ بوده. او شاعری بزرگ و استاد لغت شناسی و تاریخ و ایام عرب بود. وی دارای قصیده معروفی است که درباره ائمه دوازده گانه می‌ باشد.[14] شیخ عباس قمی می‌ نویسد: "علما گفته اند که از قبیله "طی" سه کس بیرون آمدند که هر کدام در باب خود منفرد بودند، حاتم طائی در جود، داود طائی در زهد و ابوتمام طائی در شعر.[15] قبر ابوتمام در موصل معروف است.
5. محمد بن ابی عمیر: وی از بزرگترین قبایل عرب می‌ باشد. علما و دانشمندان، حکم به وثاقت و بزرگواری او نموده اند و او را عابدترین و با ورع ترین مردم زمان خویش می‌ دانند. و در فقه و دانش او را از افراد برجسته زمان خویش می‌ شمارند که دارای کتب بسیاری است.[16] از نظر علم حدیث وی فردی معتبر می‌ باشد.[17]
وفات وی در سال 217 هـ.ق ذکر شده است.[18] شیخ طوسی کتب زیادی برای او ذکر کرده است از جمله این کتابها می‌ توان به کتاب "النوادر"، کتاب "الاستطاعه" و کتاب "الرد علی اهل القدر و الجبر" اشاره کرد.[19]
6. محمد بن سنان: وی از یاران برجسته امام جواد ـ علیه السّلام ـ بود. روایاتی وجود دارد که بر بزرگی شأن و شدت اعتقاد و علم و ورع او دلالت می‌ کند.[20] امام جواد ـ علیه السّلام ـ درباره او و صفوان بن یحیی فرمود: خداوند از آن دو راضی و خشنود گردد زیرا آنها با من و پدرم هرگز مخالفت نکردند.[21]
7. علی بن مهزیار: علی بن مهزیار اهوازی از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی ـ علیهم السّلام ـ بوده است. وی از منزلتی رفیع در نزد ائمه برخوردار بوده و از جانب امامان معصوم وکیل بوده است. او با امام جواد ـ علیه السّلام ـ مراسله و مکاتبه داشته است. امام جواد ـ علیه السّلام ـ در جایی برای او می‌ نویسد: "نوشته ات به دستم رسید. از کلامت خوشحال شدم، خداوند تو را مسرور گرداند..."[22] در معجم رجال الحدیث آمده است: "وی از خواص یاران امام جواد ـ علیه السّلام ـ بوده و از جانب ایشان وکالت داشته و نزد آن امام بزرگوار دارای قدر و منزلت بوده است. در حدیث، جزء موثقین بوده و طعن و ایرادی بر او وارد نشده است. وی کتب زیادی تألیف نموده است.[23]
از دیگر یاران آن حضرت می‌ توان به آدم بن اسحاق قمی، ابراهیم بن مهزیار، احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی، زکریا بن آدم، صفوان بن یحیی و محمد بن اسماعیل بن بزیع اشاره کرد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ الامام الجواد من المهد الی اللحد، سید محمد کاظم قزوینی.
2ـ رجال، شیخ طوسی.

پی نوشت ها:
[1] . قزوینی، سید محمد کاظم، الامام الجواد من المهد الی اللحد، قم، مؤسسه الرساله، چاپ اول، 1414ق، ص212.
[2] . خوئی، سید ابوالقاسم موسوی، معجم رجال الحدیث، بی جا، مرکز نشر الثقافه الاسلامیه، 1413ق، ج17، ص50.
[3] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص212.
[4] . معجم رجال الحدیث، همان، ج17، ص52.
[5] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص126.
[6] . محمد بن حسن طوسی، رجال طوسی، نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، 1380ق.، ص397.
[7] . محمد بن حسن طبرسی، الفهرست، مشهد، مرکز تحقیقات و مطالعات، 1348ق.، ص36.
[8] . شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب، بی تا، بی جا، ج2، ص80.
[9] . الفهرست، همان، ص254.
[10] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص287.
[11] . الفهرست، همان، ص254.
[12] . آقابزرگ تهرانی، الذریعه، بیروت، دارالاضواء، چاپ دوم، 1403ق، ج15، ص173.
[13] . محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفه الرجال، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1382، ص584.
[14] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص145؛ ابن شهر آشوب این قصیده را در کتابش مناقب ذکر کرده است.
[15] . شیخ عباس قمی، المنتهی، تهران، کتابفروشی مرکزی، چاپ دوم، 1333ش، ص230.
[16] . الفهرست، همان، ص218.
[17] . المنتهی، همان، ص130.
[18] . الذریعه، همان، ج2، ص141.
[19]. ثقة الاسلام تبریزی، مرأة الکتب، قم، مکتبه آیت الله مرعشی العامه، 1414ق، ص57.
[20] . معجم رجال الحدیث، همان، ج16، ص151.
[21] . همان، ج17، ص162.
[22] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص271.
[23] . معجم رجال الحدیث، همان، ج12، ص192.

برخی از تواریخ فرزندان امام جواد (ع) را هشت فرزند ذکر کرده اند و بعضی کمتر، شیخ مفید در کتاب الإرشاد فرموده که حضرت جواد (ع) دارای چهار فرزند پسر و دختر بود
امام جواد علیه السلام

برخی از تواریخ فرزندان امام جواد ـ علیه السّلام ـ را هشت فرزند ذکر کرده اند و بعضی کمتر، "شیخ مفید در کتاب الإرشاد فرموده که حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ دارای چهار فرزند پسر و دختر بود"[1]. محدث قمی در منتهی الآمال به نقل از کتاب تاریخ قم نام چند دختر دیگر از امام جواد ـ علیه السّلام ـ را ذکر می کند. از بین فرزندان امام جواد ـ علیه السّلام ـ برخی به خاطر نقش اجتماعی بیشتر به صورت برجسته در تاریخ یاد شده اند و بعضی هم تنها نامشان ذکر شده و شرح حالی از آنها به میان نیامده، ما هم در این نوشته طبق نقل تاریخ به شرح حال بعضی از آنها می پردازیم و به ذکر نام بعضی دیگر اکتفا می کنیم.
قبل از پرداختن به اسامی فرزندان حضرت ذکر دو نکته لازم است و آن اینکه مادر همه فرزندان امام جواد ـ علیه السّلام ـ بانویی است به نام "سمانه مغربیه" که زنی با کمال بود ولی از ام الفضل همسر دیگر امام فرزندی به دنیا نیامد.
نکته دیگر آنکه همه این فرزندان بزرگوار منشأ خدمات ارزنده ای برای جهان اسلام بودند و هرکدام در دوران خود از بهترین مردان و زنان به شمار می رفتند و از شایستگان زمان بودند و عموماً در اطراف شهر قم مدفونند، سادات و مردان مجاهد و بزرگواری از نسل پاک ایشان به دنیا آمدند، برنامه های عمرانی قم و موقوفات و قبه و بارگاه حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به دست ایشان انجام گردیده و آنها که در قم می زیستند منشأ خدمات شایسته ای برای مردم قم بودند.

فرزندان امام جواد علیه السّلام :
1. امام علی النقی الهادی ـ علیه السّلام ـ : ایشان پیشوا و رهبر و هادی امت اسلام بعد از پدر بزرگوارشان بودند، آن شخصیت والا نیز مانند پدر بزرگوار و پدران گرامیش تمام عمر 28 ساله را تحت نظر شدید خلفای عباسی بود. لذا شیعه از محضر پر فیض ایشان بصورت کامل و آزاد نتوانست استفاده کند.
2. موسی مبرقع: دومین فرزند برجسته و بزرگوار امام جواد ـ علیه السّلام ـ ابو احمد موسی مبرقع نام دارد از آنجا که موسی دارای شمایل بسیار زیبا و صورت جمیل بود که هر کس را به یک نظر می فریفت در کوچه ها برقع به صورت می انداخت تا زنان و مردان از دیدن او ناراحت نشوند از این جهت او را موسی مبرقع گویند. تولد موسی مبرقع را در سال 214 هـ.ق نوشته اند و در هنگام مرگ پدرش حدود 5 یا 6 سال بیشتر نداشت، چنانکه برادر بزرگوارش حضرت علی النقی ـ علیه السّلام ـ 7 یا 8 سال بیشتر نداشت، موسی 30 ساله بود که از مدینه هجرت کرد و راهی قم شد و در هنگامی که در شهر مدینه بود، سرپرستی اولاد امام جواد ـ علیه السّلام ـ را می کرد و اموال صغار آن بزرگوار را سرپرستی می نمود و موقوفات و صدقات پدرش را به اهلش می رسانید.
در سال 244 بود که متوکل عباسی که از موقعیت موسی مبرقع وحشت داشت او را از مدینه به بغداد احضار کرد و ایشان را در شهر سامرا منزل داد تا او را مثل برادر بزرگوارش امام علی النقی ـ علیه السّلام ـ زیر نظر داشته باشد و ایشان تا سال 247 که متوکل مُرد در سامرا بود، پس از مرگ متوکل، موسی به ایران آمد و سال 256 بود که به قم وارد شد. موسی در قم مزارعی ایجاد کرد و خود به کار کشاورزی پرداخت و در همان جا ساکن گردید."[2] در شهر قم ساداتی که منتسب به موسی مبرقع هستند خود را به سادات برقعی معرفی نموده و به این عنوان مشهورند. موسی مبرقع پنج پسر داشت به نام های: ابوالقاسم حسین و علی و احمد و محمد و جعفر.
"اولاد و ذريّه موسی مبرقع غالبا در ری و قم بودند و از آنجا به قزوین، همدان، خراسان، کشمیر، هندوستان و سایر بلاد منتشر شدند، و الان در بلاد شیعه از اعظم طوائف سادات و اشرافند"[3].
"موسی مبرقع در شب چهارشنبه هشت روز مانده به آخر ربیع الاول سال 296 هـ.ق در شهر قم وفات کرد و او را در منزل خودش به خاک سپردند و اکنون آرامگاه او مشهور است به چهل اختران"[4] بقعه بزرگ که به نام 40 اختران است در کتیبه آن اسم شاه طهماسب به تاریخ 935 ثبت است. نخستین کسی که در آن دفن شد محمد بن موسی مبرقع بوده، پس از آن همسر او بُرَيْهد[5] دختر جعفر (فرزند امام علی النقی) در کنار شوهر دفن شد. در کنار محمد فرزند موسی و نزدیکی آرامگاه او گروهی از علوی ها و فاطمی ها، همگی از اعقاب موسی مبرقع می باشند که در آن جایگاه دفنند" و معروفند به چهل اختران و امروزه ملجأ و مأمنی هستند برای شیفتگان امامت و ولایت و مرهمی برای دلسوختگان و دردمندان.
3. حکیمه خاتون: این زن با تقوا که از شایسته ترین زنان عصر خود به شمار می رفت و در فضل و هنر ممتاز بود، از برجسته ترین دختران امام جواد ـ علیه السّلام ـ می باشد. حکیمه در طول حیات پربرکتش 4 امام را درک کرد و از محضر آنان بهره برد، پدر گرامیش امام جواد ـ علیه السّلام ـ ، برادرش حضرت هادی ـ علیه السّلام ـ ، برادرزاده اش امام عسکری ـ علیه السّلام ـ و امام زمان (عج) را که خود افتخار قابلگی امام دوازدهم را هم داشت.
از افتخارات دیگر حکیمه خاتون، تعلیم و تربیت نرجس خاتون مادر امام زمان (عج) بود، حکیمه در نزد ائمه ـ علیهم السّلام ـ مکرم و محترم بود و مورد وثوق و اطمینان تا جائی که به مقام سفارت امام نائل آمد، عرایض مردم را به امام زمان (عج) می رسانید و توقیعات امام را به مردم بر می گردانید.
گویند: نواب امام زمان (عج) به وسیله این بانو با امام رابطه برقرار می کردند در کمال الدین از احمد بن ابراهیم نقل شده که گفت من بر حکیمه خاتون دختر امام جواد ـ علیه السّلام ـ در سال 262 وارد شدم و هرچه می خواستم از پشت پرده از آن حضرت می پرسیدم او به ما جواب می داد و او واسطه حجة بن الحسن العسکری بود که تمام امور مربوط به شیعه را انجام می داد"[6].
از حکیمه خاتون اخبار و احادیث بسیاری نقل شده و آیات بسیاری را تفسیر نموده است که دلیل بر قدرت علمی و روح ایمان و ولایت او می باشد. او با یکی از علویین به نام ابو علی الحسن المحدث از نوادگان امام سجاد ـ علیه السّلام ـ ازدواج کرد و نتیجه این ازدواج یک پسر و یک دختر بود.
حکیمه خاتون سرانجام در سال 274 هـ.ق وفات یافت. مرقد شریفش در جوار ضریح امام هادی و امام عسکری ـ علیهما السّلام ـ قرار دارد که زیارت آن جناب مستحب مؤکد است.
ـ دیگر فرزندان امام جواد ـ علیه السّلام ـ که هر کدام در موقعیت و زمان روزگار خود از برترین و بهترین مردم دوران خود بودند در تاریخ شرح حالی از آنها وارد نشده، تنها اسامی آنها در صفحات تاریخ به چشم می خورد که در ادامه به این اسماء مقدس اشاره می‌شود:
4. ابو احمد حسین
5. ابو موسی عمران
6. فاطمه
7. خدیجه
8. ام کلثوم
"در تاریخ قم نام زینب، ام محمد و میمونه هم به چشم می خورد که از دختران امام جواد ـ علیه السّلام ـ به شمار رفته اند"[7].
"مرحوم شیخ مفید هم از دختران امام جواد ـ علیه السّلام ـ دختری به نام "اماحه" نام برده و فرموده امام جواد ـ علیه السّلام ـ چهار فرزند داشت، علی که امام بعد از او بود موسی، فاطمه و اماحه"[8].
نتیجه: آنچه در تاریخ مشهور است این است که امام جواد ـ علیه السّلام ـ صاحب هشت فرزند بود که نام سه نفر از آنها یعنی (علی النقی ـ علیه السّلام ـ ، موسی و حکیمه) مورد اتفاق همه است امّا در نام بقیه اختلاف وجود دارد که اسامی آنها ذکر شد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ تحلیلی از زندگانی امام محمد تقی ـ علیه السّلام ـ
2ـ زندگانی امام جواد ـ علیه السّلام ـ
3ـ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی.
4ـ الإمام الجواد من المهد الی اللّحد، سید محمد کاظم قزوینی.

پی نوشت ها:
[1] . شیخ مفید، الإرشاد، چاپ کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص295.
[2] . محمد حسین ناصر الشیعه، تاریخ قم، بیروت، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم، 1350ش، ص114.
[3] . شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، انتشارات هجرت، چاپ یازدهم، ج2، ص622.
[4] . چهل اختران محله ای است در خیابان آذر شهر مقدس قم.
[5] . Boraiheh.
[6] . شیخ صدوق، اکمال الدین، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1395ق، ج2، ص501.
[7] . محمد حسین ناصر الشیعه، تاریخ قم، بیروت، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم، 1350، ص114.
[8] . شیخ مفید، الإرشاد، چاپ کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص295.

علماء شیعه بعد از مناسک حج به خدمت امام جواد شرفیاب شدند و از مشاهده فضائل و معجزات و کرامات ایشان اقرار به امامت ایشان نمودند
امام جواد علیه السلام

دوران امامت:
"امام جواد ـ علیه السّلام ـ پیشوای نهم شیعیان در سال 203 ه‍ .ق پس از شهادت پدر بزرگوارش امام رضا ـ علیه السّلام ـ در سن هشت سالگی، به تصریح پیشوایان گذشته و با تعیین امام رضا ـ علیه السّلام ـ عهده دار امامت شد.
بیشتر عمر 25 ساله حضرت یعنی 17 سال دوران امامت او با زمامداری مأمون (218- 203) و معتصم (220- 218) مصادف بود".
از آنجا که امام جواد ـ علیه السّلام ـ در سن کودکی به امامت رسید بعضی از شیعیان، در امامت آن جناب تأملی داشتند تا آنکه علماء و افاضل و اشراف شیعه از اطراف عالم متوجه حج گردیدند و بعد از مناسک حج به خدمت آن حضرت شرفیاب شده و از مشاهده فضائل و معجزات و کرامات ایشان اقرار به امامت آن منبع سعادات نمودند و رنگ شبهه از آیینه خاطرات خود زدودند، در اینجا به برخی از فضائل و کرامات آن حضرت اشاره می کنیم.

فضائل امام جواد ـ علیه السّلام ـ را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
1. فضائل علمی
2. فضائل اخلاقی

1. فضائل علمی امام جواد علیه السّلام : امام جواد ـ علیه السّلام ـ از دو جهت به مناظرات علمی کشانده می شد:
نخست: از طرف شیعیان خود که با توجه به سن کم آن حضرت می خواستند علم الهی را دریابند.
دوم: از طرف حکومت، به ویژه مأمون و معتصم، دو خلیفه معاصر آن حضرت. خلفا می کوشیدند با تشکیل مناظره، شیعیان را رو در روی برخی از دانشمندان بنام زمان قرار دهند تا شاید در پاسخ برخی از پرسشها درمانده شوند و شیعیان از این رهگذر، در اعتقاد خود (وجود علم الهی نزد ائمه اهل بیت علیهم السلام) دچار مشکل شده و از پیروی آنها دست بردارند ولی در همه این بحثها و مناظرات علمی، حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ با پاسخهای قاطع و روشنگر، اعتقاد و اطمینان کامل شیعیان به امامت آن حضرت را تثبیت کرد و ابرهای تیره ابهام و شبهه را از فضای فکر و ذهن آنان کنار زد و خورشید حقیقت را آشکار ساخت.

از جمله مناظرات آن حضرت به مناظره با یحیی بن اکثم[1] اشاره می کنیم:
"با حضور عباسیان و مأمون، یحیی بن اکثم از حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ پرسید: مُحرِمی که حیوانی را کشته، وظیفه اش چیست؟ امام در جواب از وی پرسید: آیا فرد مُحرِم، صید را در حرم کشته یا بیرون از آن؟ آیا مُحرِم جاهل به حکم بوده یا عالم به حکم؟ آیا عمداً آن را کشته یا به خطا؟ آیا مُحرِم آزاد بوده یا برده؟ آیا بالغ بوده یا نابالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته یا در موقع بازگشت؟ صید از پرندگان بوده یا غیر از آن؟ صید کوچک بوده یا بزرگ؟ مُحرِم اصرار بر عمل خود دارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب صید را کشته یا در روز؟ مُحرِم در حال عمره بوده یا حج؟"[2]
با این فروضی که امام جواد ـ علیه السّلام ـ برای مسأله طرح کرد، یحیی حیرت زده و درمانده شد تا جایی که همه حضار از رنگ باختن چهره اش شکست او را به وضوح دریافتند. آنگاه امام از یحیی بن اکثم پرسید: مرا از مردی خبر بده که زنی در اوایل صبح بر او حرام بود، روز که بالا آمد آن زن بر وی حلال شد و در هنگام ظهر دوباره بر او حرام گردید و در موقع عصر حلال شد و در موقع عشاء حلال و در نیمه شب باز بر او حرام و در هنگام طلوع آفتاب حلال شد؛ مسأله این زن چیست؟ و چگونه بر او حلال و حرام می شود؟ - یحیی گفت: به خدا سوگند که من جواب این مسأله را نمی دانم شما بفرمایید تا یاد بگیرم.
حضرت فرمود: این زن کنیز شخص دیگری بوده که بر این مرد حرام بود، روز که بالا آمد کنیز را از صاحبش خریداری کرد و حلال شد. ظهر او را آزاد کرد و بدین جهت بر او حرام شد. عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. هنگام غروب او را ظهار[3] کرد و در نتیجه بر او حرام شد و در وقت عشاء کفاره ظهار داد و دوباره بر وی حلال شد، نیمه شب او را طلاق داد و به این علت حرام شد؛ صبح رجوع کرد و دوباره بر او حلال شد.
مأمون بار دیگر در مقابل دانش امام اظهار شگفتی کرد و گفت: کمی سن مانع از کمال عقل برای این خاندان نمی شود".[4]

علم امام جواد ـ علیه السّلام ـ به قصد و نیت اشخاص
"محمد بن حمزه از محمد بن علی هاشمی نقل کرده که او گفت: صبح روز ازدواج امام جواد ـ علیه السّلام ـ با ام الفضل بر او وارد شدم و به علت دارویی که شب قبل خورده بودم عطش مرا فرا گرفته بود ولی از حضرت خجالت کشیدم آب طلب کنم، امام به صورتم نگاهی کرد و فرمود: خیلی تشنه ای درست است؟ گفتم: بله حضرت به غلامش فرمود آب بیاور من با خودم فکر کردم الان برایم آب زهرآلود می آورد، غلام آب را آورد حضرت لبخندی زد پس آب را از غلام گرفت و مقداری نوشید سپس به من داد و من نوشیدم، مدت زیادی نزد حضرت ماندم، دوباره تشنه ام شد حضرت بار دیگر آب طلبید و همان کاری را که دفعه اول انجام داده بود انجام داد. محمد بن حمزه گفت که محمد بن علی هاشمی به من گفت: به خدا سوگند ابو جعفر ـ علیه السّلام ـ آنچه را در دلها باشد می داند همچنانکه شیعیان می گویند".[5]

2. فضائل اخلاقی امام جواد علیه السّلام :
از میان القاب امام جواد علیه اسلام دو لقب "التقی و الجواد" مشهورترین القاب است که خود دلیل بر این است که آن حضرت در دوران نوجوانی و دوران پذیرش مسئولیت امامت و جوان بودن در هنگام شهادت، به صفت پارسایی آراسته بوده و خدمت رسانی و سخاوتمندی نسبت به مردم و اطرافیان کار همیشگی او بوده است.
کارنامه امام در سه سال حاضر نبودن پدر در مدینه و ارجاع امور دینی و اجتماعی و خانوادگی توسط امام هشتم به وی، گواه کاردانی و جامعیت و فضیلت امام نهم می باشد.
"امام هشتم به آن حضرت توصیه کرد ورود و خروج تو از درب بزرگ باشد، به همراه خود طلا و نقره داشته باش و کمتر از پنجاه دینار به عموهای خود عطا نکن، انفاق کن و از فقر هراسناک مباش که قدرت الهی با تو است و امام جواد ـ علیه السّلام ـ طبق توصیه پدر بزرگوارش عمل می کرد".[6]
بهره‎گیری از فرصت برای رفع مشکلات مردم و گره گشایی ازکار آنان از مسلمات سیره امام جواد ـ علیه السّلام ـ است؛ چنان که "مردی از اهالی سجستان خراسان در سفر حج به محضر امام رسید و از بدهی خود در دیوان والی شهر خود صحبت کرد و اعلام داشت که والی سرزمین ما، شما خاندان پیامبر را دوست دارد، با نامه ای از وی بخواهید در خراج (مالیات) به من احسان نماید حضرت کاغذی گرفت و مکتوب نمود "رساننده نامه مدعی است شما عقیده شایسته ای دارید، پس به وی احسان‎نما" با ورود به سجستان، والی به دلیل اطلاع از نامه امام به استقبال وی آمد و پس از پرسش از مشکل او، مالیات را بخشید و کمک مناسبی نیز به او کرد".[7]

نمونه هایی از معجزات و کرامات حضرت جواد علیه السّلام :
1. "هنگامی که امام جواد ـ علیه السّلام ـ با ام الفضل همسر خود از بغداد به مدینه مراجعت می فرمود در کوفه به خانه مسيّب رسید و آن هنگام غروب آفتاب بود پس حضرت داخل مسجد شد و در صحن مسجد درخت سدری بود که میوه نمی داد، حضرت کوزه آبی طلبید و در زیر آن درخت وضو گرفت و نماز مغرب را به صورت جماعت به جا آورد... سپس وقتی که مردم کنار درخت آمدند و دیدند که میوه بسیار خوبی دارد تعجب کردند و از سدر آن خوردند، دیدند که شیرین است و دانه ندارد، سپس مردم با آن حضرت وداع کردند و ایشان به مدینه تشریف بردند".[8]
2. از حسین مکاری نقل شده که گفت زمانی‌که امام محمد تقی ــ علیه السّلام ــ در بغداد بود وارد بغداد شدم، دیدم که حضرت نزد خلیفه در نهایت جلالت است با خودم گفتم که حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ با این مقام و مرتبه ای که اینجا دارد و از حیث جلال و طعام های لذیذی که در اختیار دارد، دیگر به مدینه بر نخواهد گشت، همین که این خیال در خاطر من گذشت دیدم آن جناب سر به زیر افکند، سپس سر بلند کرد در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود فرمود: ای حسین نان جو با نمک نیم کوب در حرم رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نزد من بهتر است از آن چه که در اینجا مشاهده می کنی".[9]
3. "از اسماعیل بن عباس هاشمی نقل شده که گفت: روز عیدی خدمت حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ رفتم و از تنگی معاش خود نزد حضرت شکایت کردم، آن حضرت از محل نماز خود یک مشت خاک برداشت، خاک به برکت دست آن حضرت پاره طلایی گداخته شد پس آن را به من عطا کرد و من به بازار بردم که 16 مثقال بود".[10]
درباره فضائل و مناقب و کرامات امام جواد ـ علیه السّلام ــ کتابهای زیادی نوشته شده است و به تعداد بیشتری اشاره گردیده که در این نوشته مجال ذکر آنها نیست، برای اطلاع بیشتر به کتب تاریخی مراجعه شود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی(ره) ج2.
2ـ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی.
3ـ الامام الجواد من المهد الی الحد، محمد کاظم قزوینی.

پی نوشت ها:
[1] . یحیی یکی از دانشمندان نامدار زمان مأمون، خلیفه عباسی، بود که شهرت علمی او در رشته های گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود.
[2] . شیخ مفید، الارشاد، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص283.
[3] . ظهار عبارت از این است که مردی به زن خود بگوید: پشت تو برای من مانند پشت مادرم یا خواهرم یا دخترم است، در این صورت باید کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجدداً بر او حلال گردد.
[4] . فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، ص353.
[5] . شیخ مفید، الارشاد، چاپ کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص291.
[6] . محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1365ش، ج4، ص43.
[7] . همان، ج5، ص111.
[8] . علی بن عیسی إربلی، کشف النعمه، تبریز، مکتبه بنی هاشمی، 1381ش، ج2، ص357.
[9] . قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409ق، ج1، ص383.
[10] . همان.

صفحه‌ها