پرسش وپاسخ

برای توصیف رابطه خدا و جهان از تمثیل‌هایی مانند «خدای ساعت‌ساز» استفاده شده است. این مثال‌ها نشان می دهد جهان در پیدایش و بقای خود به خدا وابسته است.

پرسش:

برای رابطه خدا و جهان تمثیل‌های مختلفی ارائه می‌شود که با مبانی اسلامی سازگار نیست: مثل ساعت‌ساز لاهوتی یا خدای حفره‌ها و ... لطفاً چند تمثیل مناسب برای رابطه خدا و جهان ارائه کنید.

پاسخ:

مقدمه

ادیان و فرهنگ‌های مختلف در طول تاریخ برای توصیف خدا و رابطه‌ی او با جهان، از تمثیلات و استعاره‌های گوناگونی استفاده کرده‌اند. در میان این تمثیل‌ها، دو استعاره‌ی «خدای ساعت‌ساز» و «خدای رخنه‌پوش» از شهرت فراوانی برخوردار شده‌اند. بااین‌حال، هر یک از این استعاره‌ها با چالش‌ها و محدودیت‌هایی روبرو هستند. تمثیل «خدای ساعت‌ساز» جهان را به‌عنوان یک ساعت دقیق تصویر می‌کند که پس از خلق شدن، به‌طور مستقل از سازنده‌ی خود (خدا) عمل می‌کند. این تمثیل با این اشکال مواجه است که رابطه‌ی علیت را نادیده می‌گیرد؛ رابطه‌ای که وابستگی دائمی معلول (جهان) به علت (خدا) را در پیدایش و بقا می‌طلبد. از سوی دیگر، استعاره‌ی «خدای رخنه‌پوش» خدا را تنها در نادانی‌ها و خلأهای دانش انسان جستجو می‌کند و او را به ابزاری برای پر کردن شکاف‌های علمی تقلیل می‌دهد. این نگرش با پیشرفت علم و دانش، ایمان دینی را در معرض تضعیف و نابودی قرار می‌دهد.(1)

ازاین‌رو، در این نوشتار سعی می‌شود با ارائه‌ی چند مثال مناسب، رابطه‌ی خدا و جهان به‌گونه‌ای توضیح داده شود که هم به نیاز جهان به خدا در پیدایش و بقا اشاره داشته باشد و هم خدا را به ابزاری برای پر کردن خلأهای علمی تقلیل ندهد.

البته روشن است که هرگونه تمثیل و تصویرپردازی از خدا با استفاده از مثال‌های پیرامونی، محدودیت‌هایی دارد. بااین‌حال، تلاش می‌شود بهترین تمثیل‌ها ارائه شود تا اشکالات واردشده به تمثیل‌های «خدای ساعت‌ساز» و «خدای رخنه‌پوش» به این تمثیل‌ها وارد نشود. در ادامه، در قالب نکاتی به شرح این تمثیل‌ها پرداخته می‌شود.

پاسخ اجمالی

برای توصیف رابطه خدا و جهان از تمثیل‌هایی مانند «خدای ساعت‌ساز» و «خدای رخنه‌پوش» استفاده شده است؛ اما این استعاره‌ها محدودیت‌هایی دارند: اولی جهان را مستقل از خدا نشان می‌دهد و دومی خدا را به ابزاری برای پر کردن خلأهای علمی تقلیل می‌دهد. برای رفع این اشکالات، مثال‌هایی مانند «برق و نور لامپ»، «امواج و تصاویر تلویزیون»، «اراده و تصاویر ذهنی»، «نوازنده و صدای موسیقی» و «ارتعاش تارهای صوتی و امواج صوتی» ارائه شده‌اند. این مثال‌ها نشان می‌دهند جهان در پیدایش و بقا به خدا وابسته است و چیزی جدای از او نیست. در این مثال‌ها، به وابستگی دائمی جهان به خدا تأکید شده و خدا به‌عنوان منشأ اصلی جهان مطرح می‌شود.

پاسخ تفصیلی

نکته‌ی اول: برق و نور لامپ

لامپ برای روشن شدن به جریان برق نیاز دارد. بدون برق، لامپ قادر به تولید نور نیست. این مثال به‌خوبی نشان می‌دهد که جهان نیز برای وجود و بقای خود به خدا وابسته است. همان‌طور که نور لامپ در هرلحظه به جریان برق نیاز دارد، جهان نیز در هرلحظه به اراده و قدرت خدا نیازمند است. اگر جریان برق قطع شود، لامپ خاموش می‌شود؛ به همین ترتیب، اگر اراده‌ی خداوند از جهان برداشته شود، جهان نیز نابود خواهد شد. این مثال به‌سادگی و زیبایی وابستگی جهان به خدا را در پیدایش و بقا نشان می‌دهد.

 

نکته‌ی دوم: امواج و تصاویر تلویزیون

تصاویر و صداهایی که در تلویزیون مشاهده می‌کنیم، توسط امواج نامرئی منتقل می‌شوند. این امواج دیده نمی‌شوند، اما اثر آن‌ها به‌وضوح در تصاویر تلویزیون نمایان است. اگر امواج قطع شوند، تصاویر نیز ناپدید می‌شوند. این مثال نشان می‌دهد که جهان نیز مانند تصاویر تلویزیون، جلوه‌ی وجود خدا است. خداوند مانند امواج نامرئی است که جهان را در هرلحظه نگه‌داری می‌کند. بدون او، جهان نمی‌تواند وجود داشته باشد.

 

نکته‌ی سوم: اراده‌ی من و تصاویر ذهنی

تصاویری که در ذهن خود می‌سازیم، تنها با اراده‌ی ما وجود دارند. اگر به آن‌ها فکر نکنیم، این تصاویر ناپدید می‌شوند. این مثال نشان می‌دهد که جهان نیز مانند تصاویر ذهنی، وابسته به اراده‌ی خدا است. همان‌طور که تصاویر ذهنی بدون فکر ما وجود ندارند، جهان نیز بدون اراده‌ی خدا نمی‌تواند وجود داشته باشد. این مثال به زیبایی نشان می‌دهد که جهان چیزی جدای از خدا نیست، بلکه جلوه‌ی اراده‌ی اوست و در هرلحظه به او وابسته است.

 

نکته چهارم: نوازنده و صدای موسیقی

موسیقی تنها تا زمانی وجود دارد که نوازنده در حال نواختن باشد. اگر او دستانش را از ساز بردارد یا نواختن را متوقف کند، صدا نیز فوراً خاموش می‌شود. این ارتباط نشان می‌دهد که موسیقی به‌طور مستمر به عمل نوازندگی وابسته است و وجودی مستقل از نوازنده ندارد. حال، اگر این تمثیل را به جهان تعمیم دهیم، می‌بینیم که هستی نیز به اراده و قدرت خداوند بستگی دارد. خداوند، خالق و نگه‌دارنده‌ی جهان است. همان‌طور که موسیقی، تنها در جریان نواختن باقی می‌ماند، هستی نیز تنها به سبب فیض دائمی خداوند برقرار است. اگر لحظه‌ای این فیض قطع شود، جهان همچون موسیقی‌ای که نوازنده‌اش نواختن را متوقف کرده، از بین خواهد رفت. این تمثیل نشان می‌دهد که خداوند صرفاً جهان را در ابتدا خلق نکرده و سپس رهایش نکرده است، بلکه هستی در هرلحظه به او نیازمند است. پس جهان وجودی مستقل ندارد، بلکه مانند نغمه‌ای است که وابسته به نوازنده‌اش است. این درک ما را از رابطه‌ی خدا با جهان عمیق‌تر می‌کند و نشان می‌دهد که وابستگی هستی به خدا، دائمی و ناگسستنی است.

 

نکته پنجم: ارتعاش تارهای صوتی و امواج صوتی

صدا تنها زمانی به گوش می‌رسد که تارهای صوتی در حال ارتعاش باشند. اگر این ارتعاش متوقف شود، صدا نیز به‌طور کامل از بین می‌رود. این وابستگی مطلق بین ارتعاش تارهای صوتی و تولید صدا، نشان‌دهنده‌ی رابطه‌ای است که میان جهان و خداوند برقرار است. همان‌طور که صدا بدون ارتعاش وجود ندارد، هستی نیز بدون اراده و قدرت خداوند لحظه‌ای دوام نمی‌آورد. این مثال، تصویر روشنی از پیوند دائمی بین خدا و جهان ارائه می‌دهد. هستی ما همچون پژواکی است که بدون ارتعاش الهی نمی‌تواند ادامه یابد. خداوند فقط خالق آغازین نیست، بلکه استمرار وجود ما به او وابسته است، همان‌طور که صدا بدون ارتعاش لحظه‌ای باقی نمی‌ماند.

نتیجه‌گیری:

تمثیل‌های یادشده، به شکلی ساده و ملموس، رابطه‌ی خدا و جهان را توضیح می‌دهند. این مثال‌ها نشان می‌دهند که جهان نه‌تنها در پیدایش، بلکه در بقای خود نیز به خدا وابسته است. جهان چیزی جدای از خدا نیست، بلکه جلوه‌ی وجود و اراده‌ی اوست. این مفاهیم عمیق به کمک مثال‌های ساده و قابل‌فهم، برای کودکان و حتی بزرگ‌سالان جذاب و روشن‌کننده هستند. این تمثیل‌ها برخلاف استعاره‌های «خدای ساعت‌ساز» و «خدای رخنه‌پوش»، وابستگی دائمی جهان به خدا را در هرلحظه تأکید می‌کنند و خدا را به ابزاری برای پر کردن خلأهای علمی تقلیل نمی‌دهند. در عوض، این مثال‌ها وجود خدا را به‌عنوان منشأ اصلی و ضروری جهان مطرح می‌کنند و رابطه‌ی عمیق و ناگسستنی او با جهان را به زیبایی نشان می‌دهند.

پی‌نوشت:

1. برای مطالعه بیشتر، رک: عبودیت، عبدالرسول، تحلیل و بررسی اندیشه ساعت‌ساز لاهوتی، معرفت فلسفی، پاییز 1383 ش، شماره 5؛ شیواپور، حامد، ساعت‌ساز لاهوتی در برابر خدای رخنه پوش، دوفصلنامه هستی و شناخت، پاییز و زمستان 1401 ش، شماره 18.

با بازگشت دوباره ترامپ به قدرت، احتمال افزایش تنش‌ها در روابط دو کشور افزایش یافته است. رویکردهای خصمانه ترامپ، می‌تواند به تحولات نگران‌کننده‌ای منجر شود.

پرسش:

امکان افزایش تنش بین ایران و آمریکا در دوران ترامپ وجود دارد یا خیر؟ سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال دولت ترامپ چگونه باید باشد؟ آیا راهبرد و تدبیر مشخصی دراین‌باره اندیشیده شده است؟

پاسخ:

مقدمه

فضای سیاسی و روابط بین‌الملل همواره تحت تأثیر تصمیمات و اقدامات مقامات دولتی قرار دارد. در این میان، روابط ایران و آمریکا به‌عنوان دو کشور تأثیرگذار در سطح منطقه‌ای و جهانی، همواره در کانون توجه سیاست‌گذاران و تحلیل‌گران بوده است. با بازگشت دوباره دونالد ترامپ به کاخ سفید و اعلام موضع‌گیری‌های جدید او در حوزه سیاست خارجی، این روابط به‌شدت تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. سؤالاتی در این زمینه مطرح می‌شود که درک عمیقی از تحولات آینده را ضروری می‌سازد. آیا با توجه به سوابق و تصمیمات ترامپ در دوره قبلی ریاست‌جمهوری، احتمال افزایش تنش‌های بین دو کشور وجود دارد؟ باید به این نکته توجه کرد که طرفین به دلیل وجود چالش‌های عمیق و بی‌اعتمادی، با دقت و احتیاط بیشتری به رفتارهای یکدیگر پاسخ خواهند داد. در این میان، سیاست جمهوری اسلامی ایران نسبت به دولت جدید آمریکا چگونه باید طراحی شود؟ تحلیل دقیق و جامع از وضعیت کنونی و برنامه‌های آتی ایران می‌تواند به این سؤال پاسخ دهد. همچنین، آیا راهبرد و تدبیری مشخص برای مواجهه با چالش‌های جدید اندیشیده شده است؟ پاسخ به این سؤالات نه‌تنها به درک دقیق‌تر از روابط ایران و آمریکا، بلکه به طراحی آینده استراتژی‌های ملی ایران کمک خواهد کرد و می‌تواند مسیرهای مختلفی را درزمینه دیپلماسی، امنیت و توسعه اقتصادی مشخص کند.

 

متن پاسخ:

۱. بررسی امکان افزایش تنش بین ایران و آمریکا در دوره ریاست جمهوری ترامپ

با بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، امکان افزایش تنش در روابط ایران و آمریکا به طرز قابل‌توجهی بالا رفته است. ترامپ که در انتخابات 2024 به پیروزی رسیده، رویکردهای پیشین خود را که شامل سیاست‌های فشار حداکثری علیه ایران می‌شود، دوباره به کار خواهد گرفت. همچنین بررسی‌های صورت‌گرفته نشان می‌دهد که پیشرفت‌های اخیر ایران، به‌ویژه درزمینه برنامه هسته‌ای، حساسیت دولت‌های غربی را دوچندان کرده و احتمال درگیری مستقیم میان ایران و اسرائیل با مداخله آمریکا را افزایش داده است.(1)

 تحلیل‌های دیگری وجود دارد که نشان می‌دهد دیپلماسی همچنان به‌عنوان یک گزینه قابل‌اجرا مطرح است و این فرصت می‌تواند به تعامل مجدد با ایران بینجامد.(2) درنتیجه، شکاف‌های عمیق و بی‌اعتمادی میان دو کشور و همچنین اقداماتی که ترامپ در راستای افزایش فشار نظامی اتخاذ خواهد کرد، طبعاً نگرانی‌هایی را برای ایران به همراه دارد.(3)

 

۲. سناریوهای جمهوری اسلامی ایران در قبال اقدامات و خیالات ترامپ

سیاست جمهوری اسلامی ایران باید به سمت یک رویکرد متوازن و فعال حرکت کند. ایران باید خود را برای سناریوهای چندگانه آماده کند تا بتواند در برابر سیاست‌های ترامپ مقاومت کند. کارشناسان بر این باورند که «هم مذاکره و هم جنگ» باید راهبرد اصلی ایران باشد(4) این رویکرد بر این اساس است که جمهوری اسلامی باید از یک‌سو برای رسیدن به توافقات عزتمندانه و کاهش تنش‌ها اقدام کند و از سوی دیگر برای هرگونه جنگ یا درگیری نظامی آماده باشد. توافق عزتمندانه با آمریکا، همچنین می‌تواند هزینه‌های ناشی از تحریم‌های جدید را کاهش دهد و به دولت ترامپ اجازه دهد که با دستاوردی در میدان دیپلماسی به خود افتخار کند. از طرف دیگر، عدم اقدام برای مذاکره و تنها تکیه‌بر گزینه نظامی ممکن است به تشدید تحریم‌ها و احتمال وقوع جنگ منجر شود که برای هر دو طرف هزینه‌زاست.(5)

 

۳. راهبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با اقدامات ترامپ

تدابیر و راهبردهای مشخصی در این زمینه ارزیابی شده است. ایران باید بر روی تقویت پایه‌های اقتصادی و نظامی خود تمرکز کند تا بتواند از خود در برابر فشارهای آینده دفاع کند. همچنین، مقامات ایرانی باید بر تقویت اجماع داخلی و شفاف‌سازی مواضع خود در برابر دولت ترامپ تمرکز کنند.(6) این کار می‌تواند علاوه بر جلوگیری از افزایش تنش‌ها، شرایط را برای مذاکره و تعامل مثبت آماده کند. روندهای موجود نشان می‌دهد که دبیران وظیفه دارند از فرصتی که پیش روی آن‌ها است به‌خوبی استفاده کنند؛ بنابراین، اتخاذ رویکرد فعال در دیپلماسی و بهبود شرایط اقتصادی به شکل‌گیری یک محیط امن و پایدارتر منجر خواهد شد.(7) به‌علاوه، ازنظر اقتصادی، ایجاد تعاملی مثبت با دیگر کشورها نیز می‌تواند به کاهش هزینه‌های تنش‌ها کمک کند و به ایران این امکان را بدهد که در صحنه جهانی نقشی مؤثرتر ایفا کند.

 

نتیجه‌گیری

تحلیل روابط ایران و آمریکا در دوران ترامپ، به‌وضوح بر پیچیدگی و چالش‌های جدی آن تأکید دارد. با بازگشت دوباره ترامپ به قدرت، احتمال افزایش تنش‌ها در روابط دو کشور به شکلی چشم‌گیر افزایش یافته است. رویکردهای خصمانه و فشار حداکثری که به‌صورت عمده در سیاست خارجی او به چشم می‌خورد، می‌تواند به تحولات نگران‌کننده‌ای منجر شود. در این شرایط، ایران باید با دقت بر سیاست‌های خود تمرکز کرده و آماده مواجهه با سناریوهای مختلفی باشد که می‌تواند شامل گزینه‌های نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی باشد. سیاست جمهوری اسلامی باید بر اساس یک استراتژی دوگانه شامل مذاکره و توان نظامی شکل گیرد. این استراتژی نه‌تنها ایران را در برابر فشارها مقاوم‌تر خواهد کرد، بلکه امکان کاهش تنش‌ها و دستیابی به توافقات عزتمندانه را نیز فراهم می‌آورد. درنهایت، ایجاد اجماع داخلی و شفاف‌سازی مواضع از سوی ایران می‌تواند به تقویت موقعیت کشور در مذاکرات و کاهش تنش‌ها منجر شود.

پی‌نوشت‌ها

1. بهرامی راد، پرستو، «فرصت‌های محدود ایران برای مذاکره مستقیم با دولت ترامپ»، اکوایران، ۷ بهمن ۱۴۰۳، کدخبر: ۸۲۶۶۶، https://ecoiran.com/fa/tiny/news-82666.

2. هافمن، جان، از فشار حداکثری تا مذاکره، راهبرد ترامپ در برابر ایران چیست؟»، فرارو، 14 دی 1403، کد خبر: ۸۱۵۷۰۰، https://b2n.ir/r77828.

3. گروه نویسندگان، «استراتژی مواجهه با ترامپ»، دنیای اقتصاد، ۱۴۰۳/۱۱/۲، شماره خبر: ۴۱۴۶۴۶۶، https://donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-4146466.

4. حسینی، سید محمد، «آیا می‌توان توافق ایران با آمریکا در دولت دوم ترامپ را پیش‌بینی کرد؟»، دیپلماسی ایرانی، ۱۳ دی ۱۴۰۳، کد خبر: ۲۰۳۰۳۳۵، https://B2n.ir/h53114.

5. ابوالفتح، امیرعلی، «موضع ترامپ در قبال ایران چگونه است؟»، خبر آنلاین، ۱۴۰۳/۰۸/۲۲، شناسه خبر: ۱۲۷۷۴۲۴، https://www.afkarnews.com/fa/tiny/news-1277424

6. فرجی راد، عبدالرضا، «ترامپ قصد دارد برای چند ماه ایران را آزمایش کند تا ببیند آیا می‌تواند از طریق گفت‌وگو به نتیجه برسد یا خیر»، اعتماد آنلاین، ۱۴۰۳/۱۱/۰۷، کد خبر: 696653، https://www.etemadonline.com/tiny/news-696653.

7. گروه نویسندگان، «نشست بررسی راهبردهای ایران در قبال دولت جدید آمریکا»، خبرگزاری میزان، 2 بهمن 1403، کد خبر: ۴۸۱۶۰۰۴، https://www.mizanonline.ir/00KCrU

حضرت علی(ع) به خاطر شرایط پیش آمده همانند همان مادر واقعی مجبور به صبر بودند؛ چون ترجیح داند که وضع پیش آمده را بپذیرند و از کیان اسلام حراست نمایند.

پرسش:

امام علی علیه‌السلام با حکومت خلفای اهل‌سنت مخالف بود و ادامه‌ی حکومت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله را حق خودش می‌دانست؛ پس چرا برای براندازی آن‌ها و تشکیل حکومت اسلامی بر پایه‌ی قرآن و سنت نبوی اقدامی نکرد؟

پاسخ:

مقدمه

حفظ اسلام برای امیرالمومنین علی علیه‌السلام و سایر معصومین علیهم‌السلام از همه چیز برایشان مهم‌تر بود و بقیه مسائل را هرچند مهم بودند اگر با حفظ اسلام در تعارض بود، کنار می‌گذاشتند. حفظ اسلام گاه با شمشیر کشیدن محقق می‌شد و گاه با شمشیر غلاف کردن، گاهی با صلح کردن و گاهی با قیام کردن، گاهی با به راه انداختن نهضت دعا و گاهی با به راه انداختن نهضت علمی. بنابراین همیشه مسائل مهم را اگر لازم می‌شد، فدای اهم که همان اسلام بود می‌کردند.

متن پاسخ

پاسخ را با یک مثال شروع می‌کنیم: ماجرای آن دو زن که هر دو ادعای مادری کودکی را داشتند و نزد خلیفه دوم رفتند تا قضاوت کند. خلیفه آن­ها را به امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام ارجاع داد، حضرت دستور داد شمشیری بیاورند تا کودک را دو نصف کرده و هر کدام نصفی بردارند. برای هر کدامتان یک نصف! از شنیدن این سخن یکی از آن دو ساکت ماند، مادر واقعی به دروغ گفت کودک مال من نیست تا اصل کودک زنده بماند، حضرت نیز قضاوت کرد که نوزاد متعلق به این بانو است.(1)

شکی نیست که ماندن نوزاد نزد مادر مهم است؛ اما زنده ماندن کودک به مراتب اهمیتش نزد مادر بیشتر است. بنابراین مهم را فدای مهم‌تر کرد که همان زنده ماندن کودک بود.

وضعیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بعد از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله نیز چنین است. حضرت خلافت را حق خود می‎دانست و با حکومت خلفای اهل‌سنت مخالف بود؛ اما همانند مادرِ مثال فوق، برای تشکیل حکومت اسلامی بر پایه قرآن و سنت نبوی اقدامی نکرد، زیرا با این کار اصل اسلام به خطر می‌افتاد. نوزادی به نام اسلام است که دو نفر ادعای پدری آن را دارند، حضرت علی علیه‌السلام که پدر واقعی است و جریان خلافت که ادعای پدری دارد.

از طرفی پنج گروه قصد از بین بردن اصل اسلام را داشتند که اگر بین حضرت علی علیه‌السلام با جریان خلافت درگیری می‌شد یکی از این شمشیرها کافی بود تا اسلام را برای همیشه از بین ببرد. آن شمشیرها عبارت بودند از:

1. ابوسفیان و دار و دسته‌اش

ابوسفیان بیش از 20 سال با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله مبارزه کرد. پیش از هجرت 13 سال و پس از آن تا سال هشتم هجری، بزرگ‌ترین دشمن اسلام بود. اما در سال‌های آخر عمر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله پس از فتح مکه به ظاهر اسلام آورد. او درصدد بود تا از آب گل‌آلودِ اختلاف بر سر خلافت ماهی بگیرد. بر همین اساس نزد حضرت علی علیه‌السلام رفت و پیشنهاد کرد تا در مقابل ابوبکر قیام کند؛ اما حضرت علی علیه‌السلام که از قصد وی اطلاع داشت، دست رد به سینه‌اش زد.(2)

2. پیامبران دروغین

افرادی از جمله اسود عنسی، مسیلمه کذاب و سجاح، در هنگام رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ادعای پیامبری کردند و هر سه خطری جدی برای دولت مدینه بودند. اسود در یمن اعلام پیامبری کرده و نماینده پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به نام باذان ایرانی در یمن را به شهادت رسانده و به سوی مدینه پیشروی کرد.(3)

3. قبایل رده

قبایل رده یا مرتدین کسانی بودند که پس از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از اسلام برگشتند و حتی در اوایل خلافت ابوبکر، مدینه را محاصره کردند. عثمان نزد حضرت علی علیه‌السلام آمده و گفت اگر شمشیر به دستت نگیری و از مدینه حمایت نکنی، مدینه سقوط خواهد کرد؛(4) به جز این مورد گزارش دیگری نداریم که امیرالمومنین علیه‌السلام در طول 25سال حکومت خلفا در جنگی شرکت کرده باشد.

4. منافقین

پیش از هجرت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بنا بود عبدالله بن اُبَی به عنوان پادشاه مدینه انتخاب شود. با هجرت، این آروزی وی و دوستانش از بین رفت.(5) از این گروه همواره به عنوان منافقین در قرآن یاد شده است و یک سوره به آنها اختصاص داده شده و در برخی سوره‌های دیگر نیز از آنان سخن رفته است.(6)

امیرالمؤمنین در وصف منافقین می‎فرماید:

 «آنها بعد از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ماندند و بر پیشوایان ضلالت و گمراهی و کسانی که مردم را به آتش فرا میخوانند نزدیک شدند.»(7)

بنابراین بعد از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، میدان براى منافقان باز شد و با رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، امیرالمومنین علی علیه‌السلام مردم را به پرهیز از آنان فراخواند.(8) منافقین در کمین بودند تا در صورت اختلاف بین مسلمانان، اسلام را از بین ببرند تا به آروزی دیرینه خود برسند.

5. امپراطوری روم

در جنگ موته، مسلمانان شکست خوردند و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به قصد مبارزه با آنان به تبوک رفتند. در روزهای آخر عمر مبارک حضرت نیز، سپاهی را تحت فرماندهی اسامه بن زید به مقابله با آنان اعزام کردند.(9) پس خطر امپراطوری روم هم قوی بود.

نتیجهگیری

در چنین شرایطی حضرت علی علیه‌السلام همانند همان مادر واقعی مجبور به صبر بودند تا اصل اسلام بماند؛ زیرا حضرت بر سر دو راهی قرار داشت یا با کمک دوستان واقعی خود که حکومت جدید را مشروع نمی‌دانستند به پا می‌خاست و با توسل به قدرت، خلافت و حکومت غصب شده را از آنان باز پس می‌گرفت؛ یا آن که وضع پیش آمده را تحمل می‌کرد و در حدّ امکان نسبت به حلّ مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خود، اقدام می‌کرد.

أمیرالمؤمنین علیه‌السلام با ارزیابی اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی که مواردی از آن ذکر شد، به این نتیجه رسید که اگر با اصرار به حق خود در مقابل ظلم به همسرش فاطمه علیها السلام بایستد، وضعی پیش می‌آید که زحمات پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و خون‏های پاک شهیدان به هدر می‌رود؛ ازاین‌رو ترجیح داد که وضع پیش آمده را بپذیرد و از کیان اسلام حراست نماید.(10)

پی‌نوشت‌ها

1. شیخ مفید، محمد، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، کنگره شیخ مفید، قم‏1413ق، ج1،‌ ص196.

2. احمد بن أبی‌یعقوب ابن واضح (م.بعد 292)، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمی‌و فرهنگى، چاپ ششم، 1371ش، ج1، ص526.

3. طبری، أبو‌جعفر محمد بن جریر (م. 310)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو‌الفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ش، ج3، ص229-236.

4. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر (279)، کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417ق، ج1، ص587.

5. عبدالملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م. 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبدالحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج1، ص584-585.

6. سوره توبه، ‌آیه10،‌ 64‌.

7. سیدرضی، نهج‌البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ‏هجرت‏؛ قم‏، سال چاپ اول، 1414ق‏، ص326.

8. عبدالحمید بن هبه‌الله (م. 656) شرح نهج‌البلاغه،‌ محقق ابراهیم محمد ابوالفضل،‌ کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، قم،‌1404ق،‌ چاپ اول، ج11، ص41.

9. عبدالملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م. 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبدالحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج2، ص642؛ طبری، أبو‌جعفر محمد بن جریر (م. 310)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو‌الفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ش، ج3، ص184.

10. پیشوایی،‌ مهدی، ‌سیره پیشوایان، مؤسسه امام صادق علیه‌السلام،‌ 1374

سحر، جادو و طلسم از گناهان بزرگ است که آثار منفی مثل؛ کم شدن ایمان، تاریکی قلب، نداشتن هدف در زندگی، عدم آرامش در زندگی و ایجاد زمینه افسردگی می شود.

پرسش:

آیا مراجعه به دعانویس موکل‌دار و همچنین جادوگر، آثار منفی اخلاقی و معنوی دارد؟

پاسخ:

مقدمه

همیشه باورهایی مانند دعانویسی، سحر، جادو، طلسم و دعانویسی در بین مردم وجود دارد. بسیاری از مردم برای حل مشکلاتشان به‌جای ریشه‌یابی مشکلات و یافتن راه‌حل منطقی و علمی به دنبال حل موضوعات از طریق سحر و طلسم و شبیه آن هستند. باید دانست که اکثراً این باورها پایه و اساس عقلی، علمی و دینی ندارد؛ اما برای دانستن وضعیت دعانویسی و جادوگری و طلسم در اسلام و اثرات منفی‌اش توجهتان را به نکاتی جلب می‌کنیم.

پاسخ اجمالی 1

سحر، جادو و طلسم است از گناهان بزرگ است. جادو اگرچه وجود دارد ولی دعانویسی و سحر و طلسمی که امروزه از سوی دعانویسان ترویج می‌شود بیشتر کلاه‌برداری و روشی برای درآمد و فریب مردم است. کم شدن ایمان به خدا و تاریکی قلب، نداشتن هدف در زندگی و دور شدن از حس کار و تلاش، ایجاد زمینه برای ضرر زدن به دیگران و عدم آرامش در زندگی از آثار منفی استفاده از دعانویسی و سحر و جادوست.

پاسخ اجمالی ۲

سحر، جادو و طلسم است از گناهان بزرگ است که در مورد آن در منابع دینی مستندات زیادی وجود دارد. سحر و جادو اگرچه وجود دارد، ولی دعانویسی و سحر و طلسمی که امروزه از سوی دعانویسان ترویج می‌شود بیشتر کلاه‌برداری و روشی برای درآمد و فریب مردم است. در غالب اوقات توهم است، اما در مورد آثار منفی جادو و دعانویسی باید بگوییم کم شدن ایمان به خدا و تاریکی قلب به خاطر استفاده از این گناه سحر، نداشتن هدف در زندگی و دور شدن از حس مسئولیت‌پذیری و کار و تلاش، ایجاد زمینه برای ضرر زدن به دیگران که اوج سقوط انسان‌هاست و عدم آرامش در زندگی و ایجاد زمینه افسردگی از آثار منفی استفاده از دعانویسی و سحر و جادوست.

پاسخ اصلی

1. تأثیر دعا و سحر و طلسم

 تأثیر دعا و سحر و طلسم در معارف دینی آمده است. اگرچه اصلش واقعیت دارد، ولی حقیقت آن در دسترس مردم و شیادان نیست. از بررسی حدود 51 مورد کلمه سحر و مشتقّات آن در قرآن به این نتیجه می‌‌رسیم که سحر ازنظر قرآن به دو بخش تقسیم می‌‌شود:

 الف: بخشی از سحر، فریفتن و تردستی و شعبده‌بازی و چشم‌بندی است و حقیقتی ندارد! قرآن می‌فرماید: ریسمان‌ها و عصاهای جادوگران زمان موسی علیه‌السلام در اثر سحر خیال می‌شد که حرکت می‌کنند(1). همچنین آمده است: هنگامی‌که ریسمان‌ها را انداختند، چشم‌های مردم را سحر کردند و آنان را ارعاب کردند.(2) از این آیات استفاده می‌شود که بخشی از سحر حقیقتی ندارد و اثری نمی‌گذارد، بلکه نوعی تردستی و چشم‌بندی است و واقعیت ندارد.

 ب: بخشی از سحر اثر می‌گذارد، مانند داستان هاروت و ماروت که قرآن می‌فرماید: سحر‌هایی را به مردم می‌آموختند، ولی آنان که سحر را فرامی‌گرفتند، بین مرد و زنش جدایی می‌انداختند و... نیز چیزهایی می‌آموختند که به آنان ضرر می‌رساند و نفعی نمی‌بخشید.(3)

2. دعا‌نویس و مراجعه او

 در مورد دعانویس‌ها، باید دانست که بسیاری از این افراد شیادانی هستند که از عقاید مردم، سوءاستفاده می‌کنند؛ بنابراین باید در برخورد با آنان هشیار بود. برای دعا به درگاه خداوند نیازی به‌واسطه و دعانویس نیست، بلکه هر کس می‌تواند برای رفع مشکلات خود به درگاه او عرض حاجت نماید و از اعمال نیک برای تقرب به درگاه خداوند بهره ببرد؛ بنابراین انجام کارهایی مانند مراجعه به افراد برای گرفتن دعا و دعانویسی برای رفع مشکلات، منشأ دینی و روایی ندارد و اگر هم برفرض موردی جواب دهد ممکن است تصادفی باشد و اثرِ حاصل، مربوط به عامل دیگری بوده است نه انجام این عمل و مانند آن؛ بنابراین اصلاً معلوم نیست مشکلاتی که برای مردم پیش می‌آید یا حتی حل آن‌ها مستند به کارهای آن‌ها یا دعاها و سحر و طلسم‌های آن‌ها باشد. غالباً مراجعه به دعانویس، از طرف کسانی صورت می‌گیرد که معمولاً نتوانسته‌اند برای گرفتاری خود چاره‌جویی کنند و یا به دعای خود اعتمادی ندارند و فکر می‌کنند اگر به آن‌ها رجوع کنند، مشکلشان حل خواهد شد. چه‌بسا به دلیل اعتمادی که به آن‌ها دارند، حالت تلقین به نفس در افراد ایجاد می‌شود و با این روحیه قدرت و تسلط بر مشکل خود پیدا نمایند و به‌تدریج آن را حل کنند؛ اما در هیچ کتاب و به نظر هیچ مرجعی دینی، رجوع به دعانویس توصیه نشده است، بلکه همه افراد تشویق شده‌اند خودشان دست به دعا بردارند و از خدا کمک بخواهند. در اسلام از یادگیری سحر و انجام دادن اعمال سحر و جادوگری به‌شدت منع شده است. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده است:

 «کسی که نزد ساحر یا کاهن یا دروغ‌گویی برود درحالی‌که آنچه را که می‌گویند، تصدیق‌کننده باشد به تمام کتاب‌های آسمانی که خدا فرستاده کافر شده است».(4)

3. آثار منفی سحر و طلسم و جادو

اما آثار منفی سحر و طلسم و جادو چیست؟ مراجعه به دعانویس و جادوگر به‌مرور تأثیرات منفی در زندگی و معنویت و ایمان افراد می‌گذارد که به برخی اشاره می‌کنیم:

- کم شدن ایمان به خالق:

 با یقین پیدا کردن به مقوله‌ی دعانویسی و با توجه به این‌که امیدتان بعد از گرفتن دعا به غیر خالق می‌شود باعث کم شدن ایمان شما می‌شود. همانطورکه بالا اشاره شد استفاده از سحر و جادو حرام است و حرام و معصیت، تاریکی است و قلب را سیاه می‌کند و کم‌کم با این گناه، ایمان انسان کمتر می‌شود.

- نداشتن هدف در زندگی و دوری از موفقیت:

 زمانی که شما تحقق خواسته‌های خود را از طریق گرفتن دعا بدانید، تلاش‌کردن را بی‌فایده می‌دانید و هیجان خود را در زندگی از دست می‌دهید. این بزرگ‌ترین صدمه و آفت است که انسان به‌جای کار و تلاش از راه‌های به خیال خود ماورایی و بدون زحمت بخواهد پیشرفتی کند. این روحیه تلاش و منطق و کار را از انسان می‌گیرد و کم‌کم جلوی بسیاری از موفقیت‌ها از انسان گرفته می‌شود.

- دعانویسی به ضرر دیگران برای دشمنی یا حسادت:

 وقتی فردی تصور کند می‌تواند با دعا پیشرفت کند کم‌کم به فکر این می‌افتد که به دشمنان واقعی یا خیالی‌اش یا کسانی که به آن‌ها حسد می‌ورزد نیز با دعانویسی و سحر و جادو ضرر بزند. اوج سقوط انسان‌ها در این مرحله است که هم مرتکب گناه سحر و جادو شده و هم حق‌الناس به گردنشان می‌افتد. البته این کید و حیله‌ها و سحر و جادو‌ها معلوم نیست اثری بر ضرر کسی داشته باشد و در غالب اوقات ندارد؛ ولی چون دعانویسی اعتیاد دارد، زمانی که شما برحسب اتفاق و به هر نحوی از گرفتن دعا تأثیر می‌گیرید و توهم این را دارید که دعا گرفته‌شده برای شما کار می‌کند، به فکر ضرر به افراد هم از این طریق می‌افتید و این اوج سقوط معنوی انسان‌هاست.

- عدم آرامش در زندگی:

 این‌که انسان امیدی غیر از خالقتان داشته باشد و خود را تسلیم یک‌تکه کاغذ کند، این امر چون برخلاف فطرت است، ممکن است باعث افسردگی و ناخوشی احوالات شود و نمی‌گذارد آرامش را در زندگی خود تجربه کند.

نتیجه‌گیری

سحر، جادو و طلسم از گناهان بزرگ است که در مورد آن در منابع دینی مستندات زیادی وجود دارد. سحر و جادو اگرچه وجود دارد، ولی دعانویسی و سحر و طلسمی که امروزه از سوی دعانویسان ترویج می‌شود بیشتر کلاه‌برداری و روشی برای درآمد و فریب مردم است. در غالب اوقات توهم است؛ اما در مورد آثار منفی جادو و دعانویسی باید بگوییم کم شدن ایمان به خدا و تاریکی قلب به خاطر استفاده از این گناه، نداشتن هدف در زندگی و دور شدن از حس مسئولیت‌پذیری و کار و تلاش، ایجاد زمینه برای ضرر زدن به دیگران که اوج سقوط انسان‌هاست و عدم آرامش در زندگی و ایجاد زمینه افسردگی از آثار منفی استفاده از دعانویسی و سحر و جادوست.

منابع بیشتر برای مطالعه

- پژوهشی در سحر و جادوگری ازنظر اسلام اثر محمد سالاری

- سحر و جادوگری در اسلام اثر سهیلا بدرلو

پی‌نوشت‌ها

1. سوره طه، آیه 66

2. سوره اعراف، آیه 116

3. سوره بقره، آیه 102

4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 2، ص 308

به‌منظور جلوگیری از اهانت و جسارت دشمنان به قبر حضرت علی(ع)، بدن ایشان به صورت مخفیانه به خاک سپرده شد. و در زمان امام صادق(ع) برای عموم مردم مکشوف شد.

پرسش:

محل دفن امام علی علیه­ السلام تا چند سال پنهان بود و چطور آشکار شد؟

پاسخ: 
بعد از آنکه امام علی علیه‌ السلام در سال 40 هجری در شهر کوفه به شهادت رسیدند، بنابر وصیت ایشان، توسط حسنین علیهماالسلام، فرزندان حضرت و نیز عبدالله بن جعفر به‌طور مخفیانه در منطقه «غری» (نجف اشرف فعلی) در دو فرسنگی کوفه و به‌منظور جلوگیری از اهانت و جسارت خوارج، بنی‌امیه و دشمنان حضرت به قبر و بدن ایشان و نیز ممانعت از ایجاد درگیری و فتنه میان مسلمانان، (1) به خاک سپرده شدند.

(2) آنچه شهرت دارد، قبر مطهر حضرت امیر، در زمان امام صادق علیه‌السلام و پس از سقوط بنی‌امیه در سال 132 ق، (3) در زمان سفاح (4) یا منصور دوانیقی (5) برای عموم مردم مکشوف شد.
البته روایتی وجود دارد که نشان می‌دهد قبل از امام صادق علیه‌السلام، قبر مطهر امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای اولین بار برای خواص از شیعیان در زمان امام سجاد علیه‌السلام شناسانده شد. در این روایت که از ابوحمزه ثمالی نقل‌شده است، وی می‌گوید زمانی که امام سجاد علیه‌السلام به کوفه آمدند، از ایشان سؤال کردم: ‌ای فرزند رسول خدا! چه چیز باعث شد که شما به این شهر تشریف آوردید؟ حضرت فرمود: «سببش همین بود که دیدی- یعنی نماز در مسجد کوفه، بعد از آن حضرت فرمودند: اگر مردم فضیلت این مسجد و عبادت در آن را بدانند، هرآینه از اطراف عالم به‌سوی این مسجد بشتابند ...» سپس ادامه دادند: «آیا می‌خواهی که با من زیارت جدّم علیّ بن ابی‌طالب را به‌جا آوری؟». گفتم: بلی. پس با ایشان رفتیم تا آنکه رسیدیم به «غَریَّین» (صحرای نجف) زمین سفیدی که نور از آن می‌تابید. آن حضرت از شتر به پیاده شده و دو طرف روی مبارک خود را بر آن زمین کردند و فرمودند: «ای ابا حمزه! این قبر جدّم علیّ بن ابی‌طالب است. بعد از آن حضرت را این‌چنین زیارت است: «السّلام علی اسم اللَّه الرّضی و نور وجهه المضیء»؛ بعد از آن وداع فرمودند و به‌جانب مدینه روانه شدند و من به‌طرف کوفه برگشتم. (6)

بنابراین، طبق روایاتی (بدون ذکر تاریخ دقیق) قبر مطهر امام علی علیه‌السلام در منطقه «غری» (نجف اشرف)، قبل از اینکه به‌وسیله امام صادق علیه‌السلام در اوایل دوره عباسی برای عموم اعلام شود، توسط امام سجاد علیه‌السلام به ابوحمزه ثمالی معرفی‌شده بود و وی از مکان این حرم شریف آگاه بود.

منابعی برای مطالعه بیشتر:

-کتاب «فرحه الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین»، اثر عبدالکریم بن احمد بن طاووس، ترجمه علامه محمدباقر مجلسی.

-ویکی فقه، مدخل «محل دفن امام علی علیه‌السلام».

پی‌نوشت‌ها:
1. ابن طاووس، عبدالکریم بن احمد، فرحه الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه‌السلام فی النجف، قم، الشریف الرضی، ۱۴۱۳ ق، ص ۱۳-۱۴؛  التمیمی، محمدعلی جعفر، مدینه النجف، النجف: مطبعه‌ دارالنشر و التألیف، ۱۳۷۲ ق، ص ۱۱۷.

2. شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تصحیح مؤسسه آل البیت، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۱۰.

3. حکیم، حسن عیسی، المفصل فی تاریخ النجف الأشرف، قم، المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ ش، ج ۲، ص ۳۱.

4. فرطوسی، صلاح مهدی، تاریخچه آستان مطهر امام علی علیه‌السلام، ترجمه حسین طه‌نیا، تهران، مشعر، ۱۳۹۳ ش، ص ۱۵۹-۱۷۹؛  حکیم، همان، ص ۲۹.

5. شیخ مفید، پیشین، ج ۱، ص ۱۰؛ حکیم، همان، ص ۳۰.

6. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، تصحیح جلال‌الدین محدث، تهران، انجمن آثار ملى‏، چاپ اول، 1395 ق، ج 2، ص 849.

ازدواج و تلاش برای آن برکت و وسعت مالی در رزق افراد را ایجاد می‌کند، افزون بر آیات و روایات فراوان،تجربه عمومی جامعه مومنان نیز این اصل را اثبات و تقویت می‌کند.

پرسش:

روایتی را دیدم که امام صادق علیه‌السلام، برای زیاد شدن رزق به کسی دستور ازدواج داده بود، وقتی آن شخص ازدواج کرد و فقیرتر شد، امام توصیه کردند که طلاق دهد!!

 اولاً آیا این روایت درست است؟ ثانیاً چگونه می‌شود که طلاق باعث زیاد شدن رزق می‌شود؟ اگر مردم در زمان حاضر این روایت را بفهمند بهانه‌ای به دست می‌آورند برای طلاق دادن همسر خود!!

قسمتی از روایت چنین است: «کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَشَکَا إِلَیْهِ الْحَاجَهَ فَأَمَرَهُ بِالتَّزْوِیجِ قَالَ فَاشْتَدَّتْ بِهِ الْحَاجَهُ فَأَتَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَسَأَلَهُ عَنْ حَالِهِ فَقَالَ لَهُ اشْتَدَّتْ بی‌الْحَاجَهُ فَقَالَ فَفَارِقْ

پاسخ:

مقدمه

ازدواج از سنت‌های الهی است که معصومان علیهم‌السلام برای ترویج آن، پیش قدم شده تا جایی که به عنوان سنت نبوی از آن یاد می‌شود. بشر به دلیل موانعی که در مسیر ازدواج پیش روی خود احساس می‌کند، از تمایل و اقدام نسبت به آن، منصرف شود. این بی‌رغبتی، به خصوص به دلیل مشکلات مالی، در مراجعات به معصومان علیهم‌السلام منعکس شده است. در مقابل، اهل‌بیت علیهم‌السلام، ازدواج را به عنوان یکی از کلیدهای گشایش مالی مطرح کرده‌اند و روایات متعددی در این خصوص در منابع به چشم می‌خورد. در کتاب شریف کافی نیز بابی با عنوان «أَنَّ اَلتَّزْوِیجَ یَزِیدُ فِی اَلرِّزْقِ»(1) وجود دارد که به صراحت ازدواج را عامل افزایش روزی معرفی کرده است. در این بین روایتی وجود دارد که امام صادق علیه‌السلام در پاسخ به مشکل جوانی که به ایشان مراجعه کرده بود به ازدواج توصیه کرده و پس از این‌که مشکل مالی وی افزایش یافت، او را به طلاق توصیه کرده‌اند که در ظاهر با روایات دیگر، سازگار نیست. در ادامه به بررسی این روایت پرداخته خواهد شد.

پاسخ اجمالی

در آیات و روایات متعددی توصیه به ازدواج شده و آن را به عنوان یکی از کلیدهای گشایش مالی مطرح کرده‌اند. شخصی خدمت امام صادق علیه‌السلام رسید و نسبت به «نیازی که داشت شکایت کرد؛ فَشَکَا إِلَیْهِ اَلْحَاجَةَ» حضرت وی را به ازدواج توصیه کرد. آن شخص بعد از مدتی برگشت و عرض کرد که گرفتاریم بیشتر شده است. امام علیه‌السلام توصیه کرد که همسرش را طلاق دهد! آن شخص همسر خود را طلاق داد و مشکلش حل شد. برخی از این روایت چنین برداشت کردند که حضرت برای این که مشکل مالی آن شخص حل شود، توصیه به طلاق کرده است.

درحالی که در متن روایت اصلاً بحث مالی مطرح نیست. بلکه در متن روایت از تعبیر «فَشَکَا إِلَیْهِ اَلْحَاجَةَ» استفاده شده و شاید منظور آن شخص شکایت از مسائل غریزی و جنسی و مشکلات ناشی از آن بوده است. بر همین اساس، حضرت او را به ازدواج توصیه کرده و پس از پیگیری متوجه شده‌اند که مشکل او با همسری که اختیار کرده حل نشده، بلکه افزایش یافته است. در این شرایط حضرت پیشنهاد جدایی را مطرح می‌کنند.

پاسخ تفصیلی

الف. بررسی متن روایت

متن کامل روایت که در کتاب کافی گزارش شده به این شرح است:

«وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ حَمْدَوَیْهِ بْنِ عِمْرَانَ عَنِ اِبْنِ أَبِی لَیْلَى قَالَ حَدَّثَنِی عَاصِمُ بْنُ حُمَیْدٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ علیه‌السلام فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَشَکَا إِلَیْهِ اَلْحَاجَةَ فَأَمَرَهُ بِالتَّزْوِیجِ قَالَ فَاشْتَدَّتْ بِهِ اَلْحَاجَهُ فَأَتَى أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ علیه‌السلام فَسَأَلَهُ عَنْ حَالِهِ فَقَالَ لَهُ اِشْتَدَّتْ بی‌اَلْحَاجَةُ فَقَالَ فَفَارِقْ ثُمَّ أَتَاهُ فَسَأَلَهُ عَنْ حَالِهِ فَقَالَ أَثْرَیْتُ وَ حَسُنَ حَالِی فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ علیه‌السلام إِنِّی أَمَرْتُکَ بِأَمْرَیْنِ أَمَرَ اَللَّهُ بِهِمَا قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ أَنْکِحُوا اَلْأَیامى مِنْکُمْ» إِلَى قَوْلِهِ «وَ اَللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ» وَ قَالَ «إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اَللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ»»(2)

«عاصم بن حمید گوید: نزد امام صادق علیه‌السلام بودم که مردى آمد و از تنگدستى شکایت کرد؛ آن حضرت دستور داد که ازدواج کند ولى تنگدست‌تر شد. دوباره خدمت امام علیه‌السلام آمد و آن حضرت حال او را پرسیدند. عرض کرد: تنگدستیم بیشتر شده است! حضرت فرمودند: پس جدا شو (یعنى زنت را طلاق بده). (او نیز چنین کرد و) بار دیگر خدمت امام علیه‌السلام مشرّف شد و آن حضرت از احوال او پرسید، عرض کرد: ثروتمند شدم و اوضاعم سامان یافت. امام صادق علیه‌السلام فرمود: من تو را به دو کارى دستور دادم که خدا به آنها دستور داده است؛ خداى عز و جلّ‌ مى‌فرماید: «و با دختران بى‌همسر، ازدواج کنید... و خدا وسعت‌دهنده و داناست» و نیز فرموده است: «اگر (آن زن و مرد) از یکدیگر جدا شدند، خداوند هر یک را از دارایى خودش ثروت‌مند مى‌کند.»»

حضرت در مرحله اول، آن جوان را با استناد به آیه «وَأَنْکِحُوا الْأَیَامَىٰ مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»(3) و پس از این‌که مشکل او حل نشد، مجدداً با استناد به آیه «إِنْ یَتَفَرَّقٰا یُغْنِ اَللّٰهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ»(4) او را به طلاق دادن همسرش توصیه می‌کنند! به عبارت دیگر هم ازدواج و هم طلاق را به قرآن مستند کرده‌اند و این مسئله عجیب به نظر می‌رسد. مرحوم مجلسی در شرح این روایت تنها به این نکته که حدیث از نظر سندی ضعیف است اکتفا کرده است.(5) در ادامه و بررسی محتوایی روشن خواهد شد که ترجمه‌ای که در دسترس قرار دارد و برای این روایت ارائه شده دقیق نبوده و نباید حاجت و شکایت او را به مشکل مالی معنا کرد.

ب. بررسی محتوایی روایت

جدای از بحث سندی و با قبول و پذیرش اعتبار روایت، لازم است برای فهم دقیق منظور حضرت از این توصیه کنکاش بیشتری کرد.

آیه نخست که برای تشویق و ترویج فرهنگ ازدواج جوانان است با مفاد و محتوای بسیاری از روایات تناسب دارد. در این آیه خداوند برای از بین بردن مانع مالی از سر راه ازدواج، تضمین وسعت رزق را داده است و معصومان هم مستند به این آیه، همگان، به خصوص جوانانی که مشکل مالی داشتند را به ازدواج سوق داده‌اند. اما در ادامه روایت، چنین گزارش شده که مشکل آن جوان حل نشده و در بررسی، مشخص شد که مشکل او بیشتر نیز شده است. در این مرحله امام صادق علیه‌السلام او را به طلاق دادن همسرش سفارش می‌کند که با اصلی که تاکنون وجود داشت، مبنی بر این‌که ازدواج موجب زیادی رزق است، در تعارض است. البته حضرت در این مرحله نیز به آیه قرآن استناد می‌کند و به آن جوان وعده غنی شدن می‌دهند!

آنچه که در برخی تفاسیر درباره آیه «إِنْ یَتَفَرَّقٰا یُغْنِ اَللّٰهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ» مطرح شده، این است که مراد از استغناء مربوط به مسئله غنای مالی نیست و یا فقط شامل مسئله مالی نمی‌شود. علامه طباطبایی در این باره می‌فرمایند:

«وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللَّهُ کُلًّا مِنْ سَعَتِهِ» یعنى اگر زنان و مردانِ مورد بحث، کارشان به جدایى و طلاق کشید، خداى تعالى به فضل واسع خود، هم آن مرد را بى‏نیاز مى‏کند و هم آن زن را و منظور از بى‏نیاز کردن، به قرینه مقام، این است که هر دو را در همه امور مربوط به ازدواج بى‏نیاز مى‏کند، به آن مرد زنى سازگار و شوهردوست و... مى‏دهد و به آن زن نیز شوهرى دیگر مى‏دهد که بهتر از اول به وى نفقه بدهد و با او انس و هم‌خوابگى و سائر لوازم زناشویى را داشته باشد؛ زیرا چنان نیست که خداى تعالى فلان زن را براى فلان مرد و آن مرد را براى آن زن خلق کرده باشد، به‌طورى که اگر یکى از دیگرى جدا شد آن دیگر جفت دیگرى نداشته باشد، بلکه سنت ازدواج یعنى زن گرفتن مردان و به شوهر رفتن زنان سنتى است فطرى و این‌که مى‏بینیم مردان زن مى‏گیرند و زنان شوهر مى‏روند، این رفتار ناشى از دعوتى است که در فطرت آنان است.(6)

مرحوم علامه، تقریباً نظر همه مفسران را درباره منظور آیه در این عبارت جمع کرده و نکته اصلی این است که آیه می‌فرماید غنای از همسر برای زن و مرد اتفاق خواهد افتاد.

حال می‌توان فهم دقیق‌تری از روایت مورد بحث ارائه کرد و این‌که اساساً مراجعه آن مرد به حضرت صادق علیه‌السلام، همانند دیگر روایات مشابه، بابت حاجت مالی نبوده است. این که در متن روایت از تعبیر «فَشَکَا إِلَیْهِ اَلْحَاجَةَ» استفاده شده، شاید منظور آن شخص، شکایت از مسائل غریزی و جنسی و مشکلات ناشی از آن بوده است. بر همین اساس، حضرت او را به ازدواج توصیه کرده و پس از پیگیری متوجه شده‌اند که مشکل او با همسری که اختیار کرده، حل نشده بلکه افزایش نیز یافته است که در این شرایط حضرت پیشنهاد جدایی را مطرح می‌کنند تا بر اساس مفاد آیه، خداوند او را با همسری بهتر از آن زن بی‌نیاز کند و نسبت به آن زن نیز همین مسئله جاری است که شوهری بهتر برایش یافت شود. بر همین اساس، می‌توان مدعی شده که مترجمان نیز همانند ترجمه‌ای که ارائه شده، به خطا رفته‌اند و بر اساس فضای ذهنی که در دیگر روایات مشابه وجود داشته، مشکل فرد را فقط به مسئله مالی تعبیر کرده‌اند.

نتیجه‌گیری

پس این‌که ازدواج و تلاش برای آن برکت و وسعت مالی در رزق افراد ایجاد می‌کند، بدون خدشه در جای خود ثابت است و افزون بر آیات و روایات فراوان، تجربه عمومی جامعه مومنان نیز این اصل را اثبات و تقویت می‌کند. آنچه که در روایتِ موردِ سؤال مطرح است می‌تواند مربوط به مسئله غیرمالی بوده باشد که با ازدواج حل نشده و حضرت پیشنهاد جدایی و ازدواج دیگری را به آن فرد می‌دهد که می‌تواند موجب وسعت مالی و حل مشکلات جنسی، جسمی و یا روحی فرد شود.

پی‌نوشت‌‌ها

1. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏5، ص330.

2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏5، ص331.

3. سوره نور، آیه 32.

4. سوره نساء، آیه 31.

5. مجلسى، محمدباقر، مرآه العقول فی شرح أخبار آل‌الرسول، محقق/مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم‏، 1404ق، ج۲۰، ص۲۰.

6. طباطبائی، سیّد محمّدحسین، ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم، ۱۴۱۷ق، ح۱۹۰، ج‏5، ص166.

خطر تعرّض و جسارت توسط خوارج و امویان، اقتضا می‌کرد که پیکر حضرت مخفیانه و در مکانی دور به خاک سپرده شود؛ بنابراین، پیکر آن حضرت، از کوفه به نجف منتقل شد.

پرسش:

با توجه به شهادت امیرالمؤمنین علیه­السلام در مسجد کوفه، چرا قبر ایشان در نجف است؟

 

پاسخ:
امیرالمؤمنین علیه­السلام در سال چهلم هجری به دست عبدالرحمن بن ملجم مرادی که از فرقه خوارج بود، به هنگام نماز صبح در مسجد کوفه به شهادت رسید؛ ولی در نجف اشرف به خاک سپرده شد؛ جایی که بیش از 9 کیلومتر (حدود دو فرسخ) با مسجد کوفه فاصله دارد.

اتفاق شیعه در محل دفن

برخی از اهل‌ سنت، مکان‌هایی چون مدینه، رحبه کوفه و مسجد کوفه را محل دفن امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌دانند؛ اما شیعیان بی‌هیچ اختلافی، بر این باورند که قبر ایشان درجایی از شهر نجف است که درگذشته، به «غریّ» شهرت داشته و از مهم‌ترین و مشهورترین زیارتگاه‌های شیعیان شمرده می‌شود. به گفته مرحوم اربلّی، دلیل اتفاق شیعه، روایاتی است که از گذشتگان نقل‌شده و در میان راویان اخبار، امام معصوم نیز وجود دارد.

(1) با توجه به کثرت روایات و احادیث امامان شیعه علیهم‌السلام در این باب، جای شک نیست که مضجع شریف امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نجف اشرف قرار دارد. مرحوم سید عبدالکریم بن طاووس روایات و گزارش‌های تاریخی دال بر دفن آن حضرت در نجف اشرف را در کتابی با عنوان «فرحه الغریّ فی تعیین قبر امیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه­السلام» گردآورده است.

غریّ کجاست؟

شایان‌ذکر است که «غریّ» نام دو بنای مشهور نزدیک به کوفه بود که گفته‌شده قبل از اسلام توسط منذر پسر امرئ القیس (یکی از پادشاهان حیره) بنا شده‌ بود. این مکان در نزدیکی مدفن امیرالمؤمنین قرار داشت و به همین جهت، در روایات از محل قبر ایشان تعبیر به غری شده است. (2) چنان‏که از امام حسین علیه­السلام نقل‌شده است که فرمود: «شب‌هنگام آن حضرت را بیرون بردیم و از مسجد اشعث گذشتیم و در بیرون کوفه به‌طرف غری دفن کردیم». (3)

در آن زمان، در این منطقه شهری وجود نداشت و شهر نجف بعدها برگرد مضجع شریف امیرالمؤمنین شکل گرفت.

اما چرا پیکر مطهر امام را جایی در همان کوفه به خاک نسپردند؟ در پاسخ به این سؤال، چند نکته شایان توجه است:

1- وصیت امیرالمؤمنین به دفن در نجف

در گزارش‌های مربوط به دفن آن حضرت نیز آمده است که خود آن حضرت به امام حسن علیه­السلام وصیت کرده بود مرا در «ظهر کوفه» به خاک بسپارید؛ جایی که قبر برادرم هود و صالح آنجا است. (4) منظور از ظهر کوفه، همان نجف است.

در روایتی آمده است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به نجف اشرف نظر کردند و فرمودند: «چه خوش آینده است دیدار تو و چه خوش بوست قعر تو! خداوندا قبر مرا در این زمین قرار ده». (5)

2 - ترس از بنی‌امیه و خوارج

فرزندان امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای مصون ماندن قبر و پیکر مطهر ایشان از تعرض و جسارت کینه‌ورزی‌های خوارج و امویان، علاوه بر مخفی نگه‌داشتن قبر آن حضرت، ترفند دیگری نیز به کار بستند که قبر ایشان در خارج از کوفه باشد. (6) به گفته ابن ابی الحدید، فرزندان امام علیه­السلام با گسیل داشتن تابوت‌ها و تشییع‌جنازه‌های صوری به نقاط مختلف کوفه و اطراف آن، کاری کردند که کسی از قبر ایشان اطلاعی پیدا نکند. (7) این مطلب، منافاتی با وصیت و سفارش خود حضرت ندارد. طبق برخی روایات، هم‌محل دفن ایشان مطابق سفارش و وصیت خود حضرت بود و هم مخفی ماندن آن. بنا بر آنچه شیخ مفید آورده، پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام غسل و تکفین ایشان را به عهده گرفتند و طبق وصیت خود آن حضرت، پیکر مطهرش را به «غری» انتقال دادند و در آنجا به خاک سپردند و محل قبر ایشان را طبق وصیت آن حضرت مخفی کردند. علت مخفی کردن این بود که امیرالمؤمنین دولت بنی‌امیه را که بعد از آن حضرت روی کار می‌آمدند، می‌شناخت و نسبت به کینه و عداوت آن‏ها که هر زمان ممکن بود با حرف‌ها و کارهای زشت و ناپسند ظهور و بروز کند، آشنایی داشت؛ بنابراین تا مدت‌ها قبر ایشان مخفی بود تا اینکه [در قرن دوم هجری]، امام صادق علیه‌السلام قبر ایشان را معرفی فرمود. (8) البته محل قبر ایشان در عصر هارون‌الرشید علنی شد و برای ایشان حرم و بارگاه ساخته شد.

3 - پیشگویی محل دفن امیرالمؤمنین

طبق برخی روایات، محل دفن امیرالمؤمنین سال‌ها قبل از شهادتش تعیین‌شده بود و حتی قبر ایشان توسط نوح نبی علیه‌السلام آماده شده بود. از

ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین نقل‌شده است: «وقتی برای تشییع‌جنازه پدر خود به نجف رسیدیم، طرف سر تابوت به زمین میل پیدا کرد، پس عقب تابوت را بر زمین گذاشتند. امام حسن علیه‌السلام کلنگی برداشت و به ضرب اوّل قبر کنده‌شده‌ای پیدا شد و در آنجا تخته بود و بر آن دو سطر به خطّ سریانی نوشته بود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این قبری است که نوح پیغمبر برای علی، وصی محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله، پیش از طوفان به هفت‌صد سال آماده کرده است». (9)

در روایتی از ابن عباس آمده که رسول خدا صلی‌الله علیه و اله به امام علی علیه‌السلام فرمود: «یا علی! خداوند محبت ما اهل‌بیت را بر آسمان‌ها و زمین عرضه کرد. پس اوّل چیزی که قبول کرد و اجابت نمود، آسمان هفتم بود. پس خداوند آن را به عرش و کرسی مزیّن ساخت. سپس آسمان چهارم قبول کرد، پس آن‌ را به بیت‌المعمور مزیّن ساخت. سپس آسمان دنیا قبول کرد، پس آن را به ستارگان مزیّن ساخت. بعد از آن، زمین حجاز اجابت نمود و حق‌تعالی آن را مشرّف ساخت به خانه با حرمت و عزت، یعنی کعبه معظّمه. بعد از آن زمین شام قبول کرد، پس او را زینت داد به بیت‌المقدس. بعد از آن، زمین مدینه مشرّفه قبول کرد، پس آن را شرف و منزلت کرامت کرد به قبر من. بعد از آن زمین کوفه قبول کرد و حق سبحانه و تعالی آن را مشرّف ساخت به قبر تو یا علی!».

امیرالمؤمنین علیه‌السلام پرسید: «یا رسول‌الله! من در کوفه عراق مدفون خواهم شد؟». رسول خدا صلی‌الله علیه و اله فرمودند: «آری، شهید خواهی شد و مدفون خواهی شد در صحرای پشت کوفه میان غریّین و ذکوات بیض (مکانی در نجف) و تو را خواهد کشت بدبخت‌ترین این امّت، عبدالرحمن بن ملجم». (10)

نتیجه:
خطر تعرّض و جسارت توسط خوارج و امویان، اقتضا می‌کرد که پیکر امیرالمؤمنین مخفیانه و در مکانی دور از دسترس به خاک سپرده شود؛ بنابراین، پیکر آن حضرت بنا به وصیت خود ایشان و برای رعایت مصلحت، از کوفه به نجف منتقل شد. دفن ایشان در این محل، توسط رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نیز پیشگویی شده بود و طبق روایات، این محل از زمان پیامبران گذشته برای به خاک سپردن امیرالمؤمنین تعیین شده بود.

منبع برای مطالعه بیشتر:

کتاب فرحه الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیهالسلام، نوشته­ی سید غیاث‌الدین، عبدالکریم بن احمد بن موسى بن طاووس‏(م 693 ق)

پی‌نوشت‌ها:
1. اربلّى، على بن عیسى، کشف الغمه فی معرفه الأئمه علیهم­السلام، رسولى محلاتى، سید هاشم، تبریز، بنی‌هاشمی، چاپ اول، 1381 ق‏، ج‏1، ص 440.

2. رک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏، ج ۱۰۰، ص ۲۴۲.

3. مفید، محمد بن محمد بن نعمان‏، الإرشاد فی معرفه حجج­الله على العباد، قم، انتشارات کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق‏، ج ‏1، ص 25.

4. ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ھ.ش، ج 6، ص 33 ـ 34 (کتاب المزار، باب فضل الکوفه و المواضع التی یستحبّ فیها الصلاه…، ح 10 و 11 و 13).

5. ابن طاووس، سید عبدالکریم بن احمد، فرحه الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیهالسلام، قم، رضى، بی­تا، ص 32.

6. ابن أبی الدنیا، ابوبکر عبدالله بن محمد بن عبید (م. 282 ھ.ق)، مقتل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب، تهران، مؤسسه چاپ و نشر وزارت ارشاد اسلامی، ص 79، ح 68.

7. ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله‏، شرح نهج‌البلاغه، چاپ اول، انتشارات مکتبه آیه الله المرعشی النجفی‏، قم‏، 1404 ق‏، ج‏4، ص 82.

8. مفید، همان، ج 1، ص 10.

9. ابن طاووس، فرحه الغری، ص 35.

10. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد ثقفى‏، الغارات‏، قم، انتشارت دارالکتاب‏، چاپ اول، 1410 ق، ج‏2، ص 844.

در منابع تاریخی هیچ‌گونه ارتباطی میان ابن ملجم مرادی قاتل امام و بهمن جاذویه وجود ندارد؛ زیرا وی اصالتاً عرب و از قبایل یمنی وابسته به قبیله بنی مراد بود.

پرسش:

ابن ملجم که بود و چه انگیزه‌ای در کشتن امیرالمؤمنین داشت؟ آیا درست است که وی یک ایرانی به نام بهمن جازویه بوده و انگیزه‌اش تلافی ریخته شدن خون ایرانی‌ها در فتوحات بوده؟

پاسخ:
گاه در فضای مجازی، مطلبی دست‌به‌دست می‌شود مبنی بر اینکه ابن ملجم در واقع همان بهمن جاذویه سردار ایرانی است که به انتقام خون کشته‌شدگان ایرانی به دست اعراب مسلمان، وارد کوفه شده و در فرصتی مناسب، امام علی علیه‌السلام خلیفه مسلمین را کشت. با یک جستجوی ساده در منابع کهن تاریخی، می‌توان به سست و بی‌پایه بودن این ادعا پی برد. ازاین‌جهت، لازم است به نکاتی درباره بهمن جاذویه، ابن ملجم و سپس انگیزه وی از قتل امام اشاره کنیم.

1. بهمن جاذویه (جادویه) در منابع تاریخی

در منابع تاریخی، از زمان تولد وی اطلاع دقیقی در دست نیست. همچنین درباره نام ‏ها و القاب مختلف وی ازجمله «مردان شاه» و «ذو الحاجب»، مطالب گوناگونی ذکر شده است. (1) نام وی بیشتر در جریان جنگ قادسیه (سال 14 ھ.ق) میان ساسانیان و مسلمانان و گاه در جنگ نهاوند (سال 21 ھ.ق) (2) به چشم می‌خورد که درنهایت در نبرد تن به تن با قعقاع بن عمرو کشته شد. (3) بدین ترتیب، بهمن جادویه یا جاذویه، یکی از سرداران ساسانی بود که در جنگ قادسیه یا نهاوند کشته شد و اساساً هنگام شهادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در سال 40 چهلم هجری زنده نبوده که بخواهد به انتقام ایرانیان کشته شده به دست مسلمانان، ایشان را به شهادت برساند.

2. انتساب ابن ملجم مرادی در منابع تاریخی

عبدالرحمن پسر عمرو بن مُلجِم از قبیله مراد (4) و تیره بنی تَدؤُل (5)

و از اعراب حِمیَری (6) است. وی از آن جهت که جدّش تَجوب نام داشته (7) و یا به این جهت که تَجوب قبیله‌ای از حمیریان یمن و از حلفا و هم‌پیمانان بنی مراد بودند، «تَجوبی» هم خوانده شده است. (8)

ر واقع، وی از اعراب یمن در جنوب شبه‌جزیره عربستان بوده است.

3. انگیزه قتل

ابن ملجم در جنگ صفّین، در سپاه امیرالمؤمنین علیه‌السلام حضور داشت و بر ضد معاویه جنگید؛ اما متأسفانه در همان جنگ بعد از ماجرای حکمیت، در زمره مخالفین درآمد و به خوارج پیوست. او همانند دیگر خوارج معتقد بود که امام علی علیه‌السلام به دلیل پذیرش حکمیت، مرتکب گناه کبیره شده و در صورت عدم توبه کافر شده و مهدور الدم است. لذا تصمیم به قتل امام می‌گیرد.

آنچه ابن سعد و بسیاری دیگر از مورّخان درباره انگیزه اصلی وی از به شهادت رساندن امیرالمؤمنین علیه‌السلام بیان کرده‌اند، این است که وی بعد از قائله نهروان که به تار و مار شدن خوارج منجر شد، به همراه دو تن دیگر از خوارج در مکه گرد هم آمده و تصمیم به قتل امام علی علیه‌السلام، معاویه و عمروعاص می‌گیرند. ابن ملجم عهده‌دار قتل امام علی می‌شود و به کوفه می‏رود. وی نقشه‌اش را از دیگر خوارج در کوفه مخفی نگاه می‌دارد و پس از ملاقات با زنی به نام قُطامِ که برادر و پدرش در نهروان کشته شده بودند، تصمیم به ازدواج با وی می‌گیرد. قطامِ نیز کشتن امام علی را یکی از شرایط خود برای ازدواج با وی قرار می‌دهد. ابن ملجم هم که خود چنین تصمیمی داشته، این شرط را می‌پذیرد و با همراهی شبیب بن بجره اشجعی (وردان بن مجالد تمیمی) نقشه شوم خود را در مسجد کوفه عملی می‌کند. (9)

اما در روایت دوم که منبعش الفتوح ابن اعثم کوفی است، جزئیات ماجرا با روایت اول یکی است؛ ولی تفاوت عمده آن با گزارش اول در این است که در نقل ابن اعثم، اثری از انگیزه سیاسی _ اعتقادی و یا هماهنگی با دیگر خوارج در مکه یا کوفه، به چشم نمی‌خورد و عشق به قطامِ را دلیل قتل امام علی دانسته است. (10)

نتیجه:
خلاصه اینکه هیچ‌گونه ارتباطی میان ابن ملجم مرادی قاتل امام و بهمن جاذویه وجود ندارد؛ زیرا اولاً در تمام منابع تاریخی و انساب که درباره ابن ملجم مطالبی دارند، وی را یک شخصیت اصالتاً عرب از قبایل یمنی وابسته به قبیله بنی مراد دانسته‌اند که پس از بیعت با امام علیه‌السلام، در جنگ صفین در زمره یاران آن حضرت بوده است؛ ولی پس از ماجرای حکمیت، از لشکر امام فاصله گرفت و جزو خوارج به‌حساب می‌آمد. وی در ادامه باانگیزه سیاسی و اعتقادی و یا انگیزه دلدادگی به یک زن، امام را در مسجد کوفه به شهادت رساند.

و ثانیاً بهمن جاذویه (جادویه) یک ایرانی‌الاصل و از فرماندهان و سرداران ایرانی در نبرد قادسیه بوده که بنا به نقل بسیاری از تواریخ، در سال 14 ھ.ق در همان پیکار کشته‌شده بود. طبیعتاً محال است چنین فردی بعد از 26 سال، در سال 40 ھ به یک‌باره زنده شده و امام علی را به شهادت رسانده باشد!

منابع برای مطالعه بیشتر:

-نوشته «قاتل علی علیه­السلام؛ ابن ملجم یا بهمن جاذویه؟»

https://shoaresal.ir/fa/news/377115
پی‌نوشت‌ها:

1. برای اطلاع بیشتر از احوال و نسب وی، ر.ک. به: مدخل «بهمن جادویه» در ویکی فقه.

2. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387 ق، ج 4، ص 128 ؛  ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد، الکامل، بیروت، دار صادر-دار بیروت، چاپ اول، 1385 ق،  ج 3، ص 10.

3. طبری، همان، ج 3، ص 545.

4. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417 ق، ج 2، ص 488.

5. سمعانی، ابوسعید عبدالکریم بن محمد بن منصور التمیمی، الانساب، تحقیق عبدالرحمن بن یحیى المعلمى الیمانى، حیدرآباد، مجلس دائره‌المعارف العثمانیه، چاپ اول، 1382 ق، ج 3، ص 25.

 6. بلاذری، پیشین ؛  ابن عبدالبر، أبوعمر یوسف بن عبدالله، تحقیق علی‌محمد البجاوى، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412 ق، ج 2، ص 1122.
7. بلاذری، همان، ج 2، ص 507.

8. ثقفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق جلال‌الدین حسینى ارموى، تهران، انجمن آثار ملى، 1353 ش، ج 2، ص 806.

9. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج 3، ص 35-37.
10. کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۴۱۱ ق، ج 4، ص 276-282.

 
 

طبق برخی از روایات در شب معراج جبرئیل به همراه فرشتگانی دیگر برای رسول خدا(ص) مرکبی به نام براق آورد و حضرت بر آن سوار شدند و با او به معراج رفتند.

پرسش:

اسبی بنام براق که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سوارش شدند و به معراج رفتند چه شکلی داشت؟ بعضی میگویند سرش شبیه آدم بود. این واقعیت دارد؟

پاسخ:

مقدمه

 بُراق نزد مسلمانان، به یک مرکبی آسمانی شناخته می‌شود که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در سفر شبانه‌ی خود، به معراج، مسیر بین مسجدالحرام در مکه تا مسجدالاقصی را به‌وسیله‌ی آن پیموده‌اند. در این‌که آیا واقعاً مرکبی ظاهری بوده و یا صرفاً تمثیلی بود و یا در این‌که جزئیات ظاهری آن چگونه بوده، اختلافات بسیاری در اخبار دیده می‌شود.

پاسخ اجمالی

در بسیاری از روایات و گزارش‌هایی که از معراج رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله سخن گفته شد، به مرکبی به نام براق نیز اشاره شده است. براق یک مرکب آسمانی برای انبیاء علیهم‌السلام و یا طبق روایاتی مختص رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده که در شب معراج جبرئیل به همراه فرشتگانی دیگر برای حضرت آورد و ایشان بر آن سوار شدند و با او به معراج رفتند. در توصیفاتی که در روایت برای براق گفته شده، آمده که صورت براق شبیه صورت انسان‌ها است. البته به دلیل ناهماهنگی در برخی از اوصاف، نمی‌توان تصویر روشنی از این مرکب ارائه کرد. گویا این‌گونه توصیفات صرفاً سیمایی از براق را ترسیم یا تشبیه می‌کند چراکه انسان‌ها نسبت به حقیقت آن درک و معرفتی نداشتند و با توجه به عدم آگاهی انسان‌ها نسبت به امور غیبی و یا امور فراتر از عالم مادی نمی‌توان درکی نسبت به حقیقت و چگونگی آن پیدا کرد.

 

پاسخ تفصیلی

براق در لغت از ریشه «برق» بوده که به لحاظ سرعت زیاد یا سفیدی و درخشش فوق‌العاده رنگ او، این نام بر این حیوان نهاده شده است.(1) طبق برخی از روایات و گزارش‌ها براق مرکبی آسمانی برای برخی پیامبران علیهم‌السلام بوده است.(2) همچنین در روایتی آمده هنگامی‌که ابراهیم علیه‌السلام می‌خواست هاجر و اسماعیل را به سمت مکه ببرد، خداوند براق را فرستاد و آنان سوار بر آن شدند و حرکت کردند.(3) البته از برخی روایات برداشت می‌شود که براق مرکب انحصاری رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده است.(4) در روایات آمده که جبرئیل به همراه فرشتگانی دیگر در شب اسراء برای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مرکبی به نام براق را آورد و حضرت بر آن سوار شدند. براق نیز پس‌ از شناختن‌ راکب‌ خود (بعدازآن حصول‌ اطمینان‌ به‌ آنکه‌ در قیامت‌ نیز مرکب‌ ایشان خواهد بود) رام‌ شد و حضرت با او به معراج رفتند.(5)

 در مورد خصوصیات و چگونگی ظاهر براق؛ در روایتی امام باقر علیه‌السلام فرمودند:

 «براق کوچک‌تر از قاطر و بزرگ‌تر از الاغ بود و گوش‌هایش را تکان می‏داد و چشمان خود را به پاهایش دوخته بود؛ و گام‌هایش در شعاع دیدگانش قرار داشتند. یالش به‌طرف راست آویزان بود و در ران‌هایش دو بال قرار داشت که او را به جلو می‏راند. زینی از یاقوت در پشت او بود و تمام رنگ‌ها در آن وجود داشت. وقتی‌که جبرئیل بر حضرت وارد شد، براق خیلی بی‌تابی می‏کرد. جبرئیل گفت: ساکت باش! بهترین خلق خدا می‏خواهد بر تو سوار شود و این‌گونه براق آرام گرفت.»(6)

 در روایت دیگر از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده است:

 «خداوند براق را مسخر من گردانید که بهتر از تمام دنیا بود و یکی از چهارپایان بهشت است. صورتش مانند صورت انسان و پاهایش مانند چهارپایان و دم او شبیه دم گاو است، از الاغ بزرگ‌تر و از استر کوچک‌تر است، زینی از یاقوت قرمز دارد و رکاب آن از دُر سفید و هفتاد هزار افسار از طلا دارد، دارای دو بال که سراسر از در و گوهر و یاقوت و زبرجد است، در پیشانی او نوشته است‏ لا اله الا الله وحده لا شریک له محمد رسول‌الله.»(7)

 همچنین در روایت دیگری ابن عباس از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل می‌کند که ایشان فرمودند:

 «روز رستاخیز من بر براق سوارم که صورتش چون انسان است و گونه‏اش مانند گونه اسب و یالش از مروارید به‌رشته آویخته و دو گوشش دو زبرجد سبز و دو چشمش مانند زهره که هم چون دوستاره می‌درخشند و مانند آفتاب پرتو می‌افکنند از بالای سینه‏اش (بجای عرق) مروارید غلطان است، اندامش درهم‌پیچیده و دست‌وپایش بلند، جانش چون جان آدمی سخن را می‏شنود و می‏فهمد، از درازگوش بزرگ‌تر و از استر کوچک‌تر است.‏»(8)

 در این چند روایت صورت براق شبیه صورت انسان توصیف شده است. ازاین‌رو تصاویر و نقاشی‌هایی که در مورد معراج پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله کشیده شده است، به این صورت بوده که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سوار بر مرکبی بالدار بوده که چهره و صورت آن شبیه انسان بوده است. بااین‌حال به دلیل ناهماهنگی اخبار در برخی از اوصاف، نمی‌توان تصویر روشنی از این مرکب آسمانی ارائه کرد. ضمن این‌که به نظر می‌رسد این‌گونه توصیفات صرفاً سیمایی از براق را ترسیم یا تشبیه می‌کند چراکه انسان‌ها نسبت به حقیقت آن علم و معرفتی نداشتند و همین عدم آگاهی نسبت به امور غیبی و یا امور فراتر از دنیوی و مادی سبب می‌شود تا نتوان درکی نسبت به حقیقت و چگونگی آن پیدا کرد.

 

نتیجه‌گیری

 طبق برخی از روایات و گزارش‌ها در شب معراج جبرئیل به همراه فرشتگانی دیگر برای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مرکبی به نام براق آورد و حضرت بر آن سوار شدند و با او به معراج رفتند. در توصیفاتی که در روایت برای براق گفته شده، آمده که صورت براق شبیه صورت انسان‌ها است؛ اما به دلیل ناهماهنگی در برخی از اوصاف، نمی‌توان تصویر روشنی از این مرکب ارائه کرد. ضمن این‌که به نظر می‌رسد این‌گونه توصیفات صرفاً سیمایی از براق را ترسیم یا تشبیه می‌کند چراکه انسان‌ها نسبت به حقیقت آن درک و معرفتی نداشتند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، چاپ چهارم، انتشارات موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان‏، قم‏، 1367 ش‏، ج ۱، ص ۱۲۰.

2. ابن هشام، ابو محمد عبدالملک، السیره النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج‏1، ص 397.

3. قمی، علی بن ابراهیم‏، تفسیر القمی‏، محقق موسوی جزائری، طیّب‏، قم، دارالکتاب‏، چاپ سوم،1404 ق، ج‏1، ص 60.

4. مازندرانی، ابن شهرآشوب، المناقب آل أبی‌طالب، قم، علامه، 1379 ق، ج‏1، ص 223.

5. ر ک: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج ۱۸، ص 282-301.

6. راوندی، قطب‌الدین سعید بن عبدالله،‏ الخرائج و الجرائح‏، قم، انتشارات مدرسه الإمام المهدی، چاپ اول ‏، 1409 ق‏، ج‏1، ص:84

7. طبرسی، احمد بن علی،‏ الاحتجاج علی أهل اللجاج‏، مشهد، نشر مرتضی‏، چاپ اول، 1403 ق، ج‏1، ص 49.

8. صدوق، ابن‌بابویه، محمد بن علی‏، الخصال‏، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 ش، ج‏1، ص 203.

کاهش گسترده ارزش پول ملی، اگر همراه با کاهش قدرت خرید مردم باشد،احتمال بروز پیامدهایی همچون اعتراضات اجتماعی و ناامیدی به آینده را افزایش می‌دهد.

پرسش:

پیامدهای سیاسی و اجتماعی کاهش گسترده ارزش پول ملی چیست و آیا راهکاری برای کاهش تأثیر این پیامدها وجود دارد؟

پاسخ:

مقدمه

کاهش ارزش پول ملی به معنای کاهش ارزش واحد پول یک کشور، نسبت به قیمت طلا یا سایر پول‌های خارجی است. در سالیان اخیر، ارزش پول ملی کشورمان به‌صورت پیوسته، کاهش یافته است. آیا امکان حفظ ارزش پول ملی وجود دارد؟ عوامل مختلف کاهش پول ملی ایران چیست و چه پیامدهای اجتماعی و سیاسی دارد؟

متن پاسخ

1. اهمیت و ارزش پول ملی

افزایش یا کاهش ارزش پول ملی می‌تواند نقش زیادی در اقتصاد یک کشور ایفا کند. بر اساس نظریات اندیشه‌مندان بزرگ علم اقتصاد، کاهش ارزش پول ملی مؤثرترین ابزار برای از بین بردن یک حکومت است. بر همین اساس، ریچارد نفیو، مسئول تیم طراحی تحریم علیه ایران، در کتاب معروف خودش به اسم «هنر تحریم‌ها» می‌گوید که در سال ۲۰۱۲ و به واسطه اقداماتی که ما انجام دادیم، پول ملی ایران در چند هفته تا سه برابر با کاهش ارزش مواجه شد، یا مثلاً «الیوت آبرامز، نماینده ویژه وزارت امورخارجه آمریکا در امور ایران - در دوران ترامپ - گفته است که فشارهای آمریکا نتایج بزرگی دارد، ارزش پول ایران سقوط کرده است.» اظهار نظر این افراد و دیگرانی همچون مارشال بیلینگزلی، دستیار وزیر خزانه‌داری آمریکا یا جیمز ریکاردز، تحلیلگر ارشد سیا، در کتاب «جنگ ارزی»، همگی نشان از آن دارد که دشمنان ایران «بهترین راه و مسیر تغییر رژیم را در ایران از طریق جنگ اقتصادی و هدف قرار دادن تضعیف پول ملی می‌دانند.»(1) ازاین‌رو مقام معظم رهبری بارها به این جنگ اقتصادی دشمن اشاره کرده و از کاهش ارزش پول ملی به عنوان یکی از مشکلات اصلی اقتصاد نام برده‌اند. ایشان در موارد مختلف از مسئولان اقتصادی خواسته‌اند که برای تقویت پول ملی برنامه‌ریزی و تلاش کنند.(2)

2. پیامدهای سیاسی و اجتماعی کاهش ارزش پول ملی

کاهش گسترده پول ملی همچون سایر مشکلات اقتصادی می‌تواند پیامدهای سیاسی و اجتماعی مهمی به دنبال داشته باشد که از جمله آنها می‌توان به نارضایتی مردم از دولت، بی‌اعتمادی به وعده‌های مسئولان، کاهش مشارکت سیاسی، شکل‌گیری اعتراض‌های اجتماعی، گسترش ناهنجاری‌های فرهنگی، ایجاد حس ناامیدی به آینده در اثر انباشت مشکلات، کوچک‌نمایی پیشرفت‌های کشور در سایر حوزه‌ها از طریق بزرگ‌نمایی مشکلات اقتصادی توسط رسانه‌های معاند و... اشاره کرد.

3. اصلاح برداشت‌های غلط نسبت به کاهش ارزش پول ملی

در زمینه کاهش ارزش پول ملی حداقل دو برداشت اشتباه وجود دارد؛ اول آن که کاهش ارزش پول ملی همیشه بد نیست و در صورت مدیریت صحیح می‌تواند نتایج مثبتی همچون ایجاد مزیت‌های صادراتی و ارزآوری برای کشور، کاهش کالاهای وارداتی و در نتیجه جایگزین شدن آن با کالاهای داخلی داشته باشد. همه این موارد به نوبه خود از دو جهت باعث رشد تولید داخل و فعال شدن چرخه اقتصادی کشور می‌شود. ازاین‌رو برخی کشورها مثل چین در دوره‌هایی اقدام به کاهش ارزش پول خود کرده‌اند(3). نکته دوم که بسیار حائز اهمیت است آن که پایین بودن ارزش پول ملی یک کشور همیشه به معنای وضعیت بد رفاهی مردم آن کشور نیست. همچنین بالا بودن ارزش پول یک کشور لزوماً به معنای خوب بودن وضعیت رفاهی و اقتصادی مردم آن کشور نیست، «چرا که اولاً با حذف چند صفر از واحد پولی کشور می‌توان یک ‌شبه ارزش پول ملی را بسیار بالا برد؛ در حالی که در رفاه عمومی هیچ تغییری رخ نمی‌دهد. در ثانی، بررسی درآمد سرانه در کنار ارزش پول ملی است که می‌تواند وضعیت قدرت خرید مردم را نشان دهد، نه صرف توجه به ارزش پول ملی.(4) متأسفانه ریال ایران جزء کم ارزش‌ترین ارزهای ملی است. معمولاً افراد با شنیدن چنین خبری تصور می‌کنند که «وضع اقتصاد ایران از همه‌ کشورهای دنیا بدتر است و متوسط رفاه یک ایرانی، از رفاه افراد سایر کشورها کمتر است»؛ اما «بر اساس آمارهای بانک جهانی، ایران در سال 2020 میلادی در شاخص قدرت خرید سرانه رتبه‌ 85م دنیا را از میان 197 کشور کسب کرده است؛ یعنی اگر جهان را به دو نیمه تقسیم کنیم، ما در نیمه بالایی قرار داریم و به‌طور میانگین، قدرت خرید مردم در 112 کشور از ما ایرانیان کمتر است... این نشان می‌دهد که اسکناس‌های بی‌ارزش‌ترین پول دنیا، چندان هم بی‌ارزش نیست و توانسته قدرت خرید ایرانیان را از 112 کشور بالاتر نگه‌ دارد.»(5) با این توضیح آنچه که به عنوان اثرات نفی کاهش ارزش پول ملی بیان شد، وقتی بروز می‌کند که در کنار این کاهش، قدرت خرید مردم هم کاهش یابد.

4. راهکارهای کاهش تأثیر این پیامدها

برای کاهش پیامدهای سیاسی و اجتماعی در اثر بی‌ارزش شدن پول ملی باید در درجه اول، ریشه مشکل را اصلاح کرد. اولین گام در این راستا تلاش بیشتر مسئولان برای تقویت ارزش پول ملی و قدرت خرید مردم متناسب با جنگ اقتصادی دشمن است. اقداماتی مانند پرداخت یارانه یا سبد معشیتی نیز می‌تواند در کوتاه مدت و به عنوان یک راهکار موقت به کاهش این پیامدها کمک کند. یک راهکار بسیار مهم در اینجا توجه افکار عمومی به جنگ شناختی و رسانه‌ای دشمن است. دشمن تلاش دارد در کنار تحریم اقتصاد کشور و تضعیف ارزش پول ملی، چنین وانمود کند که مردم ایران بدبخت‌ترین مردم جهان هستند و گویا در هیچ زمینه‌ای پیشرفت نداشته‌اند، اما همان طور که اشاره شد آمار بانک جهانی خلاف این ادعا را نشان می‌دهد. در همین راستا مطالعه کتاب ارزشمند «صعود چهل‌ساله 1 و 2» به خوبی نشانگر پیشرفت کشور مبتنی بر آمار بین‌المللی در حوزه‌های مختلف است. مردم ایران به برکت انقلاب اسلامی و با مقاومت مثال‌زدنی خود توانسته‌اند به‌رغم هشت سال جنگ تحمیلی، بیش از چهار هزار تحریم اقتصادی، ترور صدها تن از نخبگان و دانشمندان ایرانی و ده‌ها توطئه داخلی و خارجی، به پیشرفت‌های حیرت‌آوری دست یابند. همان گونه که در عرصه هسته‌ای، نانو، هوا و فضا، پزشکی، سلول‌های بنیادی، نظامی و... توانسته‌ایم جزء رتبه‌های اول جهانی باشیم، در عرصه اقتصاد هم می‌توانیم به مراتب وضعیت بهتری داشته باشیم، به شرط آن که مسئولانی که با رأی خود سرکار می‌آوریم، همچون شهید حاج قاسم سلیمانی باشند تا بتوانند با کمترین امکانات، بزرگ‌ترین نقشه‌های دشمن را نقش بر آب کرده و کشور را از وابستگی نظامی به آمریکا تبدیل به یک قدرت مستقل منطقه‌ای کنند.

نتیجهگیری

با توجه به آنچه گفته شد، کاهش گسترده ارزش پول ملی، اگر همراه با کاهش قدرت خرید مردم باشد، احتمال بروز پیامدهایی همچون اعتراضات اجتماعی و ناامیدی به آینده را افزایش می‌دهد. راهکار اصلی جلوگیری از این پیامدها، تقویت اقتصاد کشور و توجه مسئولان و افکار عمومی به جنگ اقتصادی و رسانه‌ای دشمن است.

پی‌نوشتها

1. صمصامی، حسین، هدف دشمن در جنگ اقتصادی، تضعیف ارزش پول ملی است، پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری(مد ظله)، 18/12/1400ش، https://khl.ink/f/49723.

2. ر.ک: پیام نوروزی، 01/01/1398ش؛ بیانات به مناسبت عید غدیر، 10/05/1399ش؛ بیانات در جلسه با هیئت دولت، 02/06/1399ش.

3. پورابراهیمی، محمدرضا، سه‌گامِ مجلس برای تحقق رونق تولید، پایگاه اطلاع‌رسانی مقام معظم رهبری (مدظله)، 17/01/1398ش، https://khl.ink/f/42136.

4. چرا «ریال ایران بی‌ارزش‌ترین پول دنیا شد» بی‌ارزش است؟، خبرگزاری تسنیم، 20/09/1401ش، https://tn.ai/2808590.

5. چرا «ریال ایران بی‌ارزش‌ترین پول دنیا شد» بی‌ارزش است؟، خبرگزاری تسنیم، 20/09/1401ش، https://tn.ai/2808590

صفحه‌ها