پرسش وپاسخ

رژیم صهیونیستی سابقه‌ای طولانی در ارتکاب جنایت‌ها و کشتارها دارد. جنایت های فجیعی که در آن فرقی بین بزرگ و کوچک و پیر و جوان و زن و مرد نمی گذارد.
تاریخچه جنایات اسرائیل

پرسش:
چرا به اسرائیل جنایتکار می‌گویید؟ مگر به‌غیراز بمباران بیمارستان المعمدانی، اسرائیلی‌ها سابقه دیگری در این زمینه‌دارند؟ شاید این موضوع یک اتفاق بوده باشد.
 

 
پاسخ:
با انتشار خبر بمباران بیمارستان المعمدانی غزه، موجی از اعتراضات به این اقدام اسرائیل و جنایتکار خواندن آن آغاز شد. پرسش این است که آیا اسرائیل در این زمینه سابقه‌ای دارد؟ شاید این بمباران تنها یک اتفاق و حادثه بوده باشد.
پیش از پرداختن به سابقه کشتار و جنایت رژیم صهیونیستی، توجه به این نکته مهم است که برای جنایتکار خواندن فرد، گروه یا کشوری، وقوع یک جنایت هم کافی است؛ بنابراین رژیم صهیونیستی حتی اگر پیش‌ازاین مرتکب جنایتی نشده بود، وقوع جنایت و کشتار بیمارستان المعمدانی غزه که باعث به شهادت رسیدن جمع زیادی که بیشتر آن‌ها زن و کودک بودند، شده است، برای جنایتکار خواندن این رژیم کافی است. البته رژیم صهیونیستی ید طولایی در جنایت و کشتار دارد که برخی رسانه‌ها 125 جنایت برای این رژیم فهرست کرده‌اند، اما برای نمونه می‌توان به مشهورترین آن‌ها، یعنی کشتار دیر یاسین، کفر قاسم و صبرا و شتیلا اشاره کرد. در ادامه به توضیح مختصری درباره هریک از این جنایات می‌پردازیم.

کشتار دیر یاسین
بامداد روز نهم آوریل سال 1948 میلادی (20 فروردین سال 1327 شمسی)، درحالی‌که بسیاری از مردم غزه هنوز در خواب بودند، نیروهای رژیم صهیونیستی از شمال، غرب و شرق، پس از بمباران هوایی، وارد روستای دیر یاسین در غرب بیت‌المقدس شدند؛ روستایی که حدود 750 نفر جمعیت داشت. این حمله، بخشی از حمله نحشون برای باز شدن مسیر شهر قدس اشغالی بود که حدود 130 شبه‌نظامی از نیروهای ایتسل و لیحی، وابسته به یگان نظامی هاگانا که بعدها هسته مرکزی ارتش رژیم صهیونیستی شد، در آن شرکت داشتند.(1)  اهالی روستا که به سبب مجاورت با یهودیان مسلح بودند، با رهبری فردی به نام علی‌القاسم، از روستا دفاع کردند، اما حلقه مقاومت آن‌ها درهم‌شکسته شد و یهودیان به کشتار فجیع اهالی غیرنظامی روستا دست زدند. هرچند شمار شهدای کشتار دیر یاسین بین 90 تا 250 نفر اعلام‌ شده است، اما بیشتر منابع، شمار کشته‌های روستای دیر یاسین را 250 نفر بیان کرده‌اند.(2) 
یکی از حاضران در کشتار دیر یاسین، نقش خود را چنین توصیف می‌کند: «من در این روستا یک فرد مسلح که به سمت ما شلیک می‌کرد و دو دختر جوان‌ عرب بین سن 16 و 17 سال را کشتم. آن‌ها را کنار دیوار ایستاده نگه داشتم و به سمت آن‌ها با مسلسل تومیگان شلیک کردم».(3)  به گفته یهوشع زتلر فرمانده عملیات گروه لیحی در این کشتار، کشته‌شده‌ها روی‌هم تپه و آتش زده شدند. یائیر تسبان، وزیر سابق که به همراه افرادی برای از بین بردن آثار جنایت به منطقه رفته بود، می‌گوید: «تعداد زیادی جنازه دیدم، یادم نمی‌آید که جنازه مردم مبارز را دیده باشم، جنازه زنان و پیرمردان به‌وفور دیده می‌شد». وی می‌گوید که از پشت به بسیاری از ساکنان شلیک‌شده بود؛ بنابراین ادعاهای مطرح‌شده از سوی برخی صهیونیست‌ها درباره اینکه شهدا در جریان تبادل آتش کشته شدند را رد می‌کرد. او می‌گوید: «یک پیرمرد و زن را دیده که در گوشه اتاق رو به دیوار نشسته بودند و از پشت تیرخورده بودند». هرگز نمی‌توان این مرگ را مرگ در جریان تبادل آتش حساب کرد. نیتع شوشانی کارگردان مستند «متولد دیر یاسین» به نقل از شرغا بیلد پیرمرد 91 ساله‌ای که عضو یگان اطلاعات هاگانا بود و تصاویری از این کشتار ثبت کرده بود، می‌گوید: «وقتی به دیر یاسین رسیدم، اولین چیزی که دیدم درخت بزرگی بود که یک جوان عرب به آن بسته‌شده بود. آن‌ها این جوان را به درخت بسته ‌بودند و آتش زده بودند». او می‌گوید که تصاویری از ده‌ها کشته‌شده دیگر گرفته که در منطقه‌ای سنگلاخی در نزدیکی روستا روی‌هم جمع کرده بودند.(4) 
«حلیمه عید» شهروند فلسطینی نجات‌یافته از کشتار دیر یاسین دراین‌باره می‌گوید: «تروریست‌ها یک عروس را به همراه داماد و 30 نفر دیگر از منازل خود خارج و آن‌ها را گلوله‌باران کردند. یک سرباز را دیدم که صالحه خواهر باردارم که در ماه هفتم بارداری بود را گرفت و اسلحه خود را بر روی گردنش گذاشت و شلیک کرد. خواهرم بر زمین افتاد. سپس این سرباز با چاقوی خود شکم خواهرم را پاره کرد و جنین او را بیرون آورد و جنین را سر برید».(5) 
کشتار دیر یاسین به‌قدری فجیع بوده است که رژیم صهیونیستی هنوز پس از 75 سال، اجازه انتشار تصاویر مربوط به این جنایت را نداده است.

کشتار کفر قاسم
حدوداً ساعت ۱۷ روز ۲۹ اکتبر سال ۱۹۵۶، چهار لشکر از نیروهای رژیم صهیونیستی، بدون اعلام قبلی، در ورودی شش روستای فلسطینی ازجمله کفر قاسم پست‌های ایست و بازرسی برپا کرد. درحالی‌که مردم از برقراری منع آمدوشد در منطقه خود باخبر نبودند. سرگرد اسرائیلی «شموئل مالینکی» در یک جلسه کوتاه به افراد خود دستور داد هر غیرنظامی فلسطینی که بعد از ساعت ۱۷ به خانه‌اش رسید به قتل برسانند و این‌گونه دومین جنایت بزرگ صهیونیست‌ها در فلسطین پس از دیر یاسین رقم خورد و نظامیان صهیونیست ۴۷ زن و مرد و کودک فلسطینی اهل روستای کفر قاسم را به خاک و خون کشیدند.(6) 
طبق شواهدی که بعدها فاش شد، قتل‌عام کفر قاسم در چارچوب طرحی باهدف اخراج فلسطینیان از منطقه مثلث مرزی، بین مرزهای فلسطین سال ۱۹۴۸ و کرانه باختری، موسوم به طرح «خلد» انجام شد.(7)  

کشتار صبرا و شتیلا
اردوگاه‌های صبرا و شتیلا، دو اردوگاه از مجموع 12 اردوگاه آوارگان فلسطینی در جنوب لبنان بود. رژیم صهیونیستی از غروب 16 تا صبح 18 سپتامبر سال 1982 میلادی (25 تا 27 شهریور سال 1361) کشتاری با فرماندهی آریل شارون، وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی، رافائل ایتان و نیروهای فالانژ لبنان انجام داد که تعداد قربانیان این قتل‌عام ۳۲۹۷ کودک و نوزاد و زن فلسطینی و لبنانی از مجموع ۲۰.000 هزار ساکن این اردوگاه بودند. در میان کشته‌ها ۱۳۶ لبنانی دیده شد. پیکر ۱۸۰۰ نفر در خیابان‌ها و کوچه‌های تنگ این دو اردوگاه رهاشده بود و ۱۰۹۷ نفر دیگر هم در بیمارستان غزه و ۴۰۰ تن دیگر در بیمارستان عکا به شهادت رسیدند. بیشتر کشته‌شده‌های این جنایت، از زنان و کودکان و سالخوردگان بودند. رژیم صهیونیستی به بهانه انتقام کشته شدن بشیر جُمَیِّل که به‌عنوان رئیس‌جمهور لبنان و از هم‌پیمانان راهبردی رژیم صهیونیستی محسوب می‌شد، جنایت صبرا و شتیلا را رقم زد.
نجیب خطیب یکی از شاهدان عینی این حادثه با مرور خاطراتش در‌این‌باره می‌گوید: «وقتی به خانه رسیدم، پدرم را دم در پیدا کردم و دیدم که به پاهایش شلیک کرده‌اند و با تبر به سرش زد‌‌ه‌اند». «ام‌عباس»، پیرزن ساکن صبرا یکی دیگر از شاهدان عینی، می‌گوید: «چه دیدی! که بچه‌ای را از شکم زن حامله‌ای بیرون بکشند و سپس او را به دو قسمت تقسیم کنند و گردنش را و دست‌وپایش را ببرند»؟ «عامر عاقر» شهروند فلسطینی می‌گوید: «پس از پایان قتل‌عام، وارد شدیم و همه مردم را سلاخی شده روی زمین دیدیم...». نیروهای رژیم صهیونیستی اکثر جنازه‌ها را در خیابان‌های این اردوگاه‌ها رها کرده بودند، اما در ادامه بولدوزرهای صهیونیستی وارد ماجرا شدند تا این اردوگاه و منازل داخل آن را تخریب کرده و صحنه جنایت را کاملاً از بین ببرند.
پس‌ازاین وحشیگری، شورای امنیت سازمان ملل متحد از رژیم صهیونیستی خواست که نیروهای خود را بلاشرط به مرزهای شناخته‌شده لبنان عقب بکشد؛ اما این رژیم همچنان به حرکت خود در کشتار مردم بی‌دفاع فلسطین ادامه داد. شورای امنیت سازمان ملل متحد در همان سال از این کشتارها به‌عنوان قتل‌عام جنایی فلسطینیان یاد و آن را به‌شدت محکوم کرد.(8) 

نتیجه:
بنا بر آنچه در متن پاسخ بر اساس مستندات بیان شد، رژیم صهیونیستی سابقه‌ای طولانی در ارتکاب چنین جنایت‌ها و کشتارهایی داشته که واکنش ملت‌ها و کشورهای دنیا را برانگیخته است. کشتار بیمارستان المعمدانی اولین این جنایت‌ها نبوده است و اگر برخورد جدی و مناسب با این رژیم صورت نگیرد، آخرین نیز نخواهد بود؛ بنابراین نمی‌توان با توجه به تکرار شدن این جنایات درگذشته، اتفاقی بودن جنایت بیمارستان المعمدی را پذیرفت.

 

پی نوشت:
1. ر.ک: «اسناد جدید صهیونیست‌ها از کشتار دیر یاسین»، به نقل از شبکه العالم، آخرین خبر، http://akhr.ir/3679136.
2. ر.ک: «دیر یاسین»، دانشنامه جهان اسلام،https://rch.ac.ir/article/Details/11182
3. ر.ک: «اسناد جدید صهیونیست‌ها از کشتار دیر یاسین»، به نقل از شبکه العالم، آخرین خبر، http://akhr.ir/3679136.
4. ر.ک: «اسناد جدید صهیونیست‌ها از کشتار دیر یاسین»، به نقل از شبکه العالم، آخرین خبر، http://akhr.ir/3679136 برای مطالعه بیشتر، ر.ک: «جنایتی که فراموش نمی‌شود؛ قتل‌عام «دیر یاسین» چگونه رقم خورد؟» خبرگزاری فارس، http://fna.ir/3bsfcx؛ «جنایت دیر یاسین و کشتار بیش از 300 فلسطینی به دست صهیونیست‌ها»، B2n.ir/u98557.

5. ر.ک: جنایت دیر یاسین و کشتار بیش از 300 فلسطینی به دست صهیونیست‌ها «B2n.ir/u98557.
6. ر.ک: «مروری بر هفتادسال جنایات صهیونیست‌ها»، خبرگزاری فارس، http://fna.ir/18sud.
7. ر.ک: «کشتار کفر قاسم، لکه ننگی برای صهیونیست‌ها»  https://iqna.ir/00HBLX؛ افشای جزئیات جدید از جنایت کفر قاسم»، ستاد حقوق بشر جمهوری اسلامی ایران، B2n.ir/q81982..
8. ر.ک: «روایت شاهدان عینی از قتل‌عام صبرا و شتیلا پس از 40 سال»، خبرگزاری فارس، B2n.ir/m38590؛ «بازخوانی کشتار صبرا و شتیلا؛ ننگین‌ترین جنایت صهیونیست‌ها»، خبرگزاری مهر، mehrnews.com/xW752.

سرزمین فلسطین از دیرباز متعلق به فلسطینیان و اجداد آن ها در طول حدود پنج هزار سال گذشته بوده است و دیگر ادعاها در این باره هیچ سندی ندارد.
صاحبان اصلی بیت‌المقدس

پرسش:
برای ما هنوز ثابت نشده است که حق با فلسطینیان است یا با اسرائیلیان. چون عده‌ای می‌گویند این سرزمین فلسطین در اول دست اسرائیلیان بوده است و فلسطینیان اسرائیلیان را بیرون کرده‌اند و عده‌ای می‌گویند در اول دست فلسطینیان بوده است و اسرائیلیان فلسطینیان را بیرون کرده‌اند ما نمی‌دانیم چرا هیچ‌وقت این کارشناسان در این مورد توضیح نمی‌دهند؟
 

پاسخ:
مسئله فلسطین و حضور صهیونیست‌ها در آن ازنظر تاریخی از سوی برخی مورد تردید و ابهام قرارگرفته است. برخی مدعی‌اند این سرزمین متعلق به یهودیان بوده و آن‌ها به سرزمین آبا و اجدادی خود بازگشته‌اند و به دنبال بازپس‌گیری سرزمین خودشان هستند؛ بنابراین حضور آن‌ها در سرزمین فلسطین مشروع است و اشکالی به آن‌ها از این نظر وارد نیست. برخی دیگر از آن‌سو معتقدند که فلسطین متعلق به فلسطینیان است و حضور یهودیان در آن با فریب و زور بوده و فلسطین از سوی آن اشغال‌شده است. به‌راستی واقعیت در این مسئله چیست و حق با کدام‌یک از دو طرف است؟
آنچه برای برطرف ساختن ابهام پیش‌آمده در ذهن پرسشگر محترم، لازم و حائز اهمیت است، توجه به چند مسئله است که توضیح و تبیین آن‌ها به حل ابهام موجود کمک شایانی خواهد نمود.

1. بررسی تاریخی ادعای صهیونیست‌ها
در سال 1897 میلادی، دویست و چهل نفر از سران یهود، از کشورهای مختلف، در شهر بال (بازل) سوئیس گرد هم آمدند و اولین کنفرانس بین‌المللی سازمان جهانی صهیونیسم را به رهبری تئودور هرتسل (هرتزل)(1)  تشکیل دادند. در این کنفرانس، با موافقت اعضا، تصمیم گرفته شد یهودیان که به دلایل مختلف در سرتاسر جهان پراکنده شده بودند، اولین دولت متمرکز یهودی را ایجاد کنند و برای همیشه از فشار و تحقیر، به‌خصوص در اروپا و به‌طورکلی از وضعیت موجود رهایی یابند. از میان سرزمین‌های مختلف،(2)  درنهایت سرزمین فلسطین که در آن زمان، به دلیل شکست امپراتوری عثمانی از انگلیسی‌ها در جنگ جهانی اول، مستعمره انگلیس شده بود انتخاب شد و در ادامه در سال 1917 میلادی، با صدور اعلامیه بالفور(3)  حمایت رسمی دولت انگلیس از تشکیل دولت یهودی در فلسطین اعلام شد. از آن زمان تمام تلاش‌ها برای مهاجرت یهودیان به فلسطین آغاز شد که خود فرصت و مجالی مجزا برای پرداختن می‌طلبد.
ادعای تعلق سرزمین فلسطین به یهودیان به‌عنوان سرزمین آبا و اجدادی و ملی، اولین بار در سال 1919 میلادی از سوی سازمان جهانی صهیونیسم به شورای عالی نیروهای متفقین در کنفرانس پاریس در همین سال تسلیم شد. در این یادداشت پیشنهادشده بود که نیروهای متفق، حاکمیت تاریخی یهود را بر سرزمین فلسطین و حق آن‌ها را برای بازسازی آن کشور به‌عنوان وطن ملی به رسمیت بشناسند.(4)  اما ادعای صهیونیست‌ها مبنی بر حاکمیت تاریخی آن‌ها بر سرزمین فلسطین کاملاً ‌بی‌اساس به نظر می‌رسد. پیش از قوم بنی‌اسرائیل، اقوام دیگری مانند کنعانیان، حتیان، عموئیان، موآبیان و ادومیان در این منطقه می‌زیستند. هم‌زمان با ورود عبرانی‌ها، فلسطینیان نیز از سوی دریای اژه وارد این سرزمین شدند و میان منطقه کارمل و صحرا ساکن شدند. افرادی که امروز به‌عنوان فلسطینی شناخته می‌شوند، فقط از نسل اعراب نیستند، بلکه از نسل کنعانیان هستند که از 5000 سال پیش در این منطقه زندگی می‌کردند. این ادعا نیز پذیرفته نیست که فلسطینیان امروز، از نسل اعراب مسلمانی هستند که در سال 637 میلادی فلسطین را فتح کردند، پس آن‌ها مهاجران مهاجمی هستند که به سرزمین آبا و اجدادی یهودیان هجوم آورده‌اند؛ زیرا اعراب جزو اقوامی هستند که پیش از اسلام در این سرزمین می‌زیستند و اعراب مسلمانی که فلسطین را فتح کردند، بسیار کم بودند و در مردمان بومی حل شدند.(5)  بنابراین نمی‌توان حاکمیت تاریخی یهودیان در این سرزمین را پذیرفت و به آن‌ها حق حاکمیت تاریخی داد و اگر بنا بر اعطای حق حاکمیت تاریخی بر سرزمین فلسطین به کسی باشد، این حق برای کنعانیان (که بخش اعظم فلسطینیان امروز از همین نسل هستند) و سایر اقوام که پیش از عبرانی‌ها در این سرزمین ساکن بودند، ثابت است.

2. بررسی پیامد ادعای صهیونیست‌ها
مسئله‌ای که به نظر نگارنده، اهمیت آن از مسئله اعطا یا عدم اعطای حق حاکمیت تاریخی بیشتر است، این است که برفرض پذیرش این ادعا،(6)  نمی‌توان تبعات آن را پذیرفت؛ زیرا اگر این ادعا را بپذیریم که فلسطینیانِ امروز اشغالگران دیروزند باید بپذیریم که انگلیسیان امروز، اشغالگران دیروزی هستند که سرزمین بومیانی چون ایرلندی‌ها، ولزی‌ها و بوتونی‌ها را اشغال کرده‌اند و باید بپذیریم که مردم این مناطق نسبت به انگلیس حق بیشتری دارند و حاکمیت تاریخی از آن‌هاست. یا باید بپذیریم که چون بحرین، آذربایجان، افغانستان و... روزگاری بخشی از حاکمیت ایران بوده‌اند و به شکل‌های مختلف از آن جداشده‌اند، حق حاکمیت تاریخی برای ایران محفوظ است و ایران حق دارد حاکمیت خود را بر این سرزمین‌ها دوباره احیا کند. به همان اندازه که نمی‌توان با این ادعاها برای ایران و بومیان انگلیس حق حاکمیت قائل شد، نمی‌توان ادعای صهیونیست‌ها مبنی بر حق حاکمیت تاریخی یهودیان بر فلسطین را پذیرفت؛ درحالی‌که این حاکمیت از بیست قرن پیش به این‌طرف، متعلق به آن‌ها نبوده است،(7)  و به ادعای پروفسور رودنسون، آخرین دولت واقعاً مستقل یهود در فلسطین، در سال 63 پیش از میلاد، وقتی‌که پمپه اورشلیم را گرفت، از بین رفت.(8) 
ممکن است ادعا شود که یهودیان زمین‌های فلسطینیان را از آن‌ها خریده‌اند؛ بنابراین، مالک چیزی هستند که از فلسطینیان خریده‌اند و حق‌دارند که ساکن آن شوند و برای آن تصمیم بگیرند. درباره این ادعا نیز توضیحی مختصر آنچه درواقع رخ‌داده است را روشن خواهد کرد. مجموع زمین‌های سرزمین فلسطین، 2.700.000 هکتار بیان‌شده است که صهیونیست‌ها به‌خصوص پس از صدور اعلامیه بالفور از طرق مختلف اقدام به تصرف این زمین‌ها نموده‌اند:

الف) خریداری زمین
در این روش به شکل‌های مختلف، اقدام به خریداری زمین‌ها کردند که به‌طور مختصر به آن‌ها اشاره می‌کنیم:
1. خرید از طریق واسطه‌ها: در این روش واسطه‌ها زمین‌ها را از فلسطینیان حتی یهودیان ساکن فلسطین می‌خریدند و سپس به صهیونیست‌ها منتقل می‌کردند.
2. خرید از  دولت قیمومت انگلستان:(9)  دولتی که انگلستان در فلسطین مستقر کرد 66.500 هکتار زمین را در اختیار صهیونیست‌ها قرار داد؛ زمین‌ها و ساختمان‌هایی که در دوره عثمانی جزو اماکن دولتی و حاکمیتی محسوب می‌شد.
3. خرید از فئودال‌ها و ملّاکان لبنانی و سوری: این گروه افرادی بودند که در دوره حاکمیت دولت عثمانی به بهانه کسب ثروت در هرجایی از محدوده حاکمیت عثمانی ساکن می‌شدند و عِرق ملی در آن‌ها وجود نداشت.
4. خرید از خود فلسطینیان: برخی از فلسطینیان نیز زمین‌های خود را به انگیزه‌های مختلف به صهیونیست‌ها فروختند که این افراد از سوی فلسطینیان خائن قلمداد می‌شدند. صهیونیست‌ها از این طریق 30.000 هکتار زمین خریداری کردند که معادل 1.8% از کل زمین‌های سرزمین فلسطین محسوب می‌شود.
درمجموع، صهیونیست‌ها توانستند از چهار روش بیان‌شده حدود 220.000 هکتار از زمین‌های فلسطین را تصاحب  کنند که حدود 8% کل فلسطین است.(10) 

ب) تجاوز و زور
آنچه در ادامه از خاک فلسطین به تصرف صهیونیست‌ها درآمد، از طریق «کشتار و سرکوب فلسطینیان»، «تخریب روستاهای فلسطینی» و «اجرای سیاست کار عبری»(11)  بود.(12) 
درمجموع همه این سیاست‌ها و فریب‌ها برای تصرف زمین‌های سرزمین فلسطین برای رسیدن به یک هدف مشخص بود که یوسف وایتس(13)  به آن اذعان می‌کند:
«باید برای خود ما این معنا آشکار باشد که در این سرزمین برای دو ملت در کنار هم‌جایی نیست… ما نمی‏توانیم باوجود عرب‏ها در این سرزمین، هدف خود را مبنی بر آنکه ملتی مستقل باشیم، تحقق‌بخشیم. تنها راه‌حل آن است که سرزمین اسرائیل، یا لااقل سرزمین غربی اسرائیل، بدون وجود عرب باشد… هیچ راه دیگری برای دستیابی به این هدف نیست، مگر انتقال دسته‏جمعی عرب‏ها از این سرزمین به کشورهای همسایه، به‌نحوی‌که یک روستای عرب¬نشین هم برجای نماند. این عرب‏ها می‏باید به عراق و سوریه و حتی شرق اردن منتقل شوند. اعتبار مالی زیادی برای این کار اختصاص خواهد یافت. تنها با انتقال و بیرون راندن عرب‏هاست که این سرزمین می‏تواند میلیون‏ها تن از برادران ما را در خود جای دهد».(14) 

نتیجه:
بنا بر آنچه نگاشته شد، به‌خوبی روشن می‌شود که سرزمین فلسطین از دیرباز متعلق به فلسطینیان (تمام اقوام ساکن) بوده است و فلسطینیان امروز، فرزندان همان فلسطینیان و کنعانیان و سایر قبایل اولیه هستند که در این کشور ساکن شده بودند و استقرار آن‌ها در این سرزمین به حدود پنج هزار سال قبل می‌رسد. همچنین روشن شد، آنچه از زمین‌های سرزمین فلسطین توسط صهیونیست‌ها به‌طور مستقیم از فلسطینیان خریده شده است، تنها 1.8 درصد از کل سرزمین فلسطین است و مابقی با فریب، تهدید، تطمیع و با تجاوز، سرکوب و زور به دست آمده است.

پی نوشت:
1. روزنامه‌نگار، فعال سیاسی و نویسنده یهودی‌الاصل اتریشی که جنبش سیاسی صهیونیسم را بنا گذاشت.
2. کشور اوگاندا و شهر طرابلس پایتخت لیبی گزینه‌های دیگری بودند که کنار گذاشته شدند ر.ک: خامنه‌ای، سید علی، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه، 10/10/1378، https://khl.ink/f/2986.
3. برای مشاهده اطلاعاتی درباره اعلامیه بالفور و متن کامل آن به فارسی، ر.ک: https://b2n.ir/y96625.
4. ر.ک: صفا تاج، مجید، «آیا یهودیان در فلسطین حق تقدم ندارند؟».  http://pasdareeslam.com/36721/.
5. ر.ک: صفا تاج، مجید، «آیا یهودیان در فلسطین حق تقدم ندارند؟». http://pasdareeslam.com/36721/.
6. این ادعا که کهن‌ترین ساکنان تاریخی سرزمین فلسطین، یهودیان بوده‌اند و فلسطینیان امروز اشغالگرانی هستند که در قرن هفتم این سرزمین را تصرف کرده‌اند، بنابراین یهودیان حق‌دارند که حاکمیت مجدد خود را در این سرزمین برپا کنند.
7. ر.ک: «آیا بومیان فلسطین به یهودیان زمین فروخته بودند؟»، سایت مشرق، 20/01/1401، کد خبر:1360464:  mshrgh.ir/1360464.
8. صفا تاج، مجید، «آیا یهودیان در فلسطین حق تقدم ندارند؟».  http://pasdareeslam.com/36721/.
9. قیمومت به معنای سرپرستی و قیم بودن است. فلسطین که بخشی از امپراتوری عثمانی بود، پس از جنگ جهانی اول و شکست عثمانی، تحت قیمومت، یعنی سرپرستی انگلیسی‌ها قرار گرفت و دولت قیمومت انگلیس فلسطین را اداره می‌کرد.
10. «آیا فلسطینیان زمین‌های خود را فروختند»؟ خبرگزاری تسنیم 07/03/1398: https://tn.ai/2020460.
11. یعنی استخدام نکردن نیروی کار غیریهودی.
12. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، ر.ک: صفا تاج، مجید، «فلسطینیان چرا و چگونه سرزمین خود را ترک کردند؟».  http://pasdareeslam.com/40048/.
13. وی مدتی طولانی مدیر صندوق ملی یهود و مشاور بخش امور عربی رژیم صهیونیستی بود.
14. صفا تاج، مجید، «فلسطینیان چرا و چگونه سرزمین خود را ترک کردند؟». http://pasdareeslam.com/40048
 

ائمه مقام علمی و جایگاه اجتماعی بسیار بالایی داشتند و خلفا در مقابل آنان احساس کوچکی و حقارت می‌کردند ...

پرسش:
اقدامات مهم سیاسی و اجتماعی امام باقر علیه‌السلام که منجر به تصمیم خلیفه اموی به شهادت آن حضرت شد، چه بود؟
 

پاسخ:
درباره چگونگی و عامل شهادت امام محمدباقر علیه ­السلام اطلاعات چندانی در دست نیست. همین‌قدر می‌دانیم که آن حضرت در ایام خلافت هشام بن عبدالملک به شهادت رسید. به گفته برخی، حاکم مدینه ابراهیم بن ولید بن عبدالملک بن مروان، امام را با زهر، مسموم کرد (1) و طبق برخی روایات، این کار به دستور عمویش هشام بوده است. (2) بعضی بدون نام بردن از هشام یا ابراهیم، فقط شهادت امام باقر علیه¬السلام را به دست بنی‌امیه نقل کرده‌اند که امام را مسموم نموده‌اند، همان‌طور که پدر بزرگوارشان امام سجاد علیه¬السلام را مسموم نموده‌ بودند. (3) 
بحرانی نیز ضمن نقل شهادت امام توسط بنی‌امیه، شهادت را به فرد دیگری از مأموران، نسبت می‌دهد. (4)
حال با صرف‌نظر از این‏که عامل اصلی یا مباشر در شهادت امام باقر علیه¬السلام چه کسی بوده، باید به این سؤال پاسخ دهیم که اساساً چرا هشام خلیفه اموی (که متهم اصلی در به شهادت رساندن امام است)، با آن حضرت دشمن بود و چرا می‌بایست کمر به قتل امام ببندد؟
دلیل کلی دشمنی خلفا با امامان اهل‌بیت
در یک پاسخ اجمالی باید گفت: اساساً نیازی نیست برای دشمنی خلفای اموی و عباسی با ائمه علیهم‌السلام به دنبال حادثه‌ای خاص به‌عنوان علّت بگردیم. همین‌که ائمه مقام علمی و جایگاه اجتماعی بسیار بالایی داشتند و خلفا در مقابل آنان احساس کوچکی و حقارت می‌کردند، کافی بود که هم کینه و حسدشان برانگیخته شود و هم نگران موقعیت خود باشند که مبادا مردم به ائمه رو کنند و قدرت از دست اینان خارج شود.

ماجرای فرزدق و شعری که در مدح امام سجاد علیه¬السلام در مقابل هشام خواند، نمونه‌ای بسیار روشن است. این ماجرا، مربوط به زمانی بود که هشام هنوز به خلافت نرسیده بود و به‌عنوان ولی عهد خلیفه، به حج رفته بود. پس از طواف، به سبب ازدحام جمعیت نتوانست به حجر الاسود دست بکشد؛ ولی وقتی امام سجاد علیه¬السلام آمد، مردم برای ایشان راه باز کردند و آن حضرت به راحتی حجر الاسود را زیارت کرد. هشام خشمگین شد و در پاسخ به شامیان حاضر که پرسیدند «او کیست»؟ برای تحقیر، گفت: «او را نمی‌شناسم». فرزدق در شعری بداهه، به معرفی امام سجاد پرداخت و به سبب سرودن همین شعر، زندانی شد. (5) در این ماجرا، هیچ رفتار خصمانه‌ای از امام سجاد سر نزده بود و هیچ سخنی هم نفرمود که بوی دشمنی از آن به مشام برسد. با این حال، احترامی که مردم به امام نهادند، خشم و حسد هشام را به شدّت برانگیخت.
هشام بعدها به خلافت رسید و همان کینه و حسدی که روزی نسبت به امام سجاد در وجودش بود، اینک نسبت به فرزندش امام باقر علیه¬السلام احساس می‌کرد؛ به‌ویژه آنکه مقام علمی آن حضرت نیز آشکار شده بود و همه او را به‌عنوان «باقر علوم النبیین» یعنی «شکافنده علوم پیامبران» می‌شناختند. در نتیجه، راویان و دانش‌دوستان بسیاری گرد آن حضرت جمع شده بودند که در منابع اسلامی، نام 467 نفر از آنان آمده است. (6) روشن است کسی که از راه باز کردن مردم برای امام سجاد خشمگین شده بود، به طریق اولی نمی‌توانست موقعیت امام باقر و گرد آمدن مردم به دور او را نیز تحمّل کند!
 تحریک خشم و حسد هشام
اما افزون بر این‏‏، حوادثی که در سفر اجباری امام به شام رخ داد نیز آتش کینه و حسد هشام بن عبدالملک را افروخته‌تر ساخت. 
به نقلی، هشام که به‌قصد تحقیر و تضعیف امام، ایشان را از مدینه فراخوانده بود، به اطرافیان خود و حاضران در مجلس که از بنی‌امیه بودند، گفت: «چون دیدید من محمد بن على را توبیخ کردم و ساکت شدم، شما یک به یک به او رو آورید و توبیخش کنید». سپس به حضرت اجازه ورود داد. وقتی امام باقر وارد مجلس هشام شد، با دست به همه حاضران اشاره کرد و فرمود: 
«سلامٌ علیکم» و برخلاف آنچه در دربار خلفا رواج داشت، به‌صورت اختصاصی و با عنوان «خلیفه»، به هشام سلام نداد و بی آن‏که از هشام اجازه بگیرد، نشست. هشام خشمگین شد و شروع به توبیخ و سرزنش امام کرد و ازجمله به امام گفت: «اى محمد بن على! همیشه مردى از شما خاندان میان مسلمین اختلاف انداخته و آن‌ها را به‌سوی خود دعوت کرده و از روى بی‌خردى و کم‌دانشى، گمان کرده که او امام است». این جملات هشام نشان می‌دهد که او واهمه بسیاری از خاندان اهل‌بیت داشته و به‌علاوه، از این‏که آن حضرت مدّعی امامت است تا چه اندازه ناخرسند بوده است. وی هر چه دلش خواست، آن حضرت را توبیخ کرد و پس از او، حاضران یکى پس از دیگرى به سرزنش امام پرداختند. چون همگى ساکت شدند، حضرت برخاست و فرمود:

«أَیُّهَا النَّاسُ أَیْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَیْنَ یُرَادُ بِکُمْ؟ بِنَا هَدَى اللَّهُ أَوَّلَکُمْ وَ بِنَا یَخْتِمُ آخِرَکُمْ فَإِنْ یَکُنْ لَکُمْ مُلْکٌ مُعَجَّلٌ فَإِنَّ لَنَا مُلْکاً مُؤَجَّلًا وَ لَیْسَ بَعْدَ مُلْکِنَا مُلْکٌ لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَهِ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِین‏».
یعنی: «اى مردم! به کجا می‌روید و شیطان می‌خواهد شما را به کجا اندازد؟! (یعنى حقیقت کجا و شما کجا؟!) خدا براى سعادت خود شما، پیروى کردن از ما را از شما خواسته و شما با ما مخالفت و دشمنى مى‌کنید؟! خدا به‌وسیله ما خاندان، پیشینیان شما را هدایت کرد و هدایت پسینیان شما هم از برکت ما پایان یابد (یعنى در زمان ظهور امام قائم علیه‌السلام). اگر شما سلطنتى شتابان و زود گذر دارید، ما سلطنتى دیررس و جاودان داریم که بعد از سلطنت ما سلطنتى نباشد؛ زیرا ما اهل پایان و انجامیم و خداى عز و جل می‌فرماید: سرانجام از آنِ پرهیزگاران است».
این پاسخ کوبنده امام که در آن، از مقام اهل‌بیت دم زد و به گذرا بودن ملک امویان تصریح کرد، چنان آتشی به جان هشام انداخت که دستور داد امام را به زندان ببرند؛ اما رفتار و گفتار امام در زندان، باعث جذب دیگر زندانیان شد و زندان‌بان نزد هشام آمد و ضمن گزارش رفتار امام، گفت: «من از اهل شام بر تو هراسانم و مى‌ترسم که تو را از این مقام عزل کنند!». پس هشام نگران شد و به‌ناچار دستور داد امام را سوار بر قاطر کنند و با مشقّت و سخت‌گیری، به مدینه برگردانند که البته در میانه راه نیز ماجرای مواجهه امام با مردم مدیَن رخ داد که هم جایگاه معنوی امام را تثبیت و تقویت کرد و هم بر نگرانی و خشم هشام افزود. (7)
به روایتی دیگر، در این سفر امام صادق علیه¬السلام نیز حضور داشته است و هشام برای این‏که اسباب طعنه و تمسخر امام باقر علیه¬السلام را فراهم کند، مسابقه تیراندازی ترتیب داد و اصرار کرد که امام هم در آن شرکت کند؛ اما مهارت شگفت‌انگیز امام در تیراندازی، نه‌تنها باعث ناکامی هشام شد؛ بلکه به تقویت جایگاه امام انجامید. به‌ویژه اینکه وقتی هشام پرسید آیا فرزندت جعفر نیز چنین مهارتی دارد، امام در پاسخ، گریزی هم به جایگاه اهل‌بیت در اسلام زد و اکمال و اتمام دین به‌واسطه امامت اهل‌بیت را یادآور شد. این پاسخ امام، خشم هشام را بیش از پیش‌بر افروخت و او به مناظره با امام پرداخت؛ اما پاسخی برای سخنان مستدل امام نداشت و محکوم شد. سپس که امام را مرخص کرد، آن حضرت بیرون قصر، به عالمی مسیحی برخورد که راهبان و کشیشان گردش را گرفته بودند و از او سؤال می‌پرسیدند. امام به گفت‌وگو و مناظره با عالم مسیحی پرداخت و بر او چیره شد. 
خبر برتری امام بر آن عالم، در شام پیچید و نقل محافل شامیان شد. طبیعی بود که هشام بیش از پیش احساس خطر کند؛ چندان‌که طبق این نقل، در نامه‌ای به حاکم مدیَن، امام را به ارتداد و پیوستن به مسیحیان متهم کرد و بعد هم از حاکم مدینه خواست که حیله‌ای برای مسموم کردن امام بیندیشد. (8)
نتیجه
خلاصه این‏که موقعیت ممتاز اجتماعی و فضل و کمال امام باقر علیه¬السلام و توجه مردم و به‌ویژه دانشمندان به آن حضرت، به‌تنهایی کافی بود که خلفای اموی را به حسادت و دشمنی با آن حضرت وا دارد؛ ولی برخی حوادث خاص نیز در تشدید این کینه و حسادت مؤثر بود و انگیزه آنان را برای به شهادت رساندن امام تقویت کرد. ازجمله: رفتار امام با هشام در دمشق، غلبه امام بر او و اطرافیانش در بحث، غلبه امام بر عالم مسیحی و منتشر شدن خبر این چیرگی، پیروزی شگفت‌انگیز امام در مسابقه تیراندازی در دربار هشام و سخنان صریح امام در دفاع از امامت اهل‌بیت و جایگاه والای آنان در اسلام.
کلیدواژه
 امام باقر، سیره سیاسی اجتماعی امام باقر، امام باقر و بنی‌امیه، امام باقر و هشام، شهادت امام باقر.
پی‌نوشت‌ها
1. ر.ک: ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، قم، انتشارات علامه، 1379 ھ.ق، ج 4، ص 210 (به نقل از شیخ صدوق).
2. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم، دارالذخائر للمطبوعات (افست از نسخه انتشارات کتابخانه حیدریه، نجف اشرف، 1383 ھ.ق)، ص 109.  البته طبق این نقل، هشام به ابراهیم دستور داد امام را مسموم کند؛ ولی خود هشام درگذشت و موفّق نشد شاهد مسمومیت امام باقر علیه¬السلام باشد. منتها، با توجه به قرائن و شواهد تاریخی، این سخن درست نیست و می‌دانیم که امام باقر علیه¬السلام در زمان خلافت هشام رحلت کرده است.
3. مؤمن شبلنجی، حسین، نور الابصار فی مناقب آل النبی المختار، قم، نشر ذوی القربی، چاپ اول، 1384، ج 2.
4. بحرانی، محمد بن احمد، وفاه امام محمدباقر علیه¬السلام، نجف، نشر مکتب حیدریه، ص 51.
5. ابن کثیر، ابو¬الفداء اسماعیل بن عمر دمشقى، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1407 ھ.ق/1986 م، ج 9، ص 108 ـ 109.
6. طوسی، محمد بن حسن، الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1415 ھ.ق، ص 123 ـ 155، ش 1229 ـ 1697.
7. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش، ج 1، ص 471، ح 5 (با استفاده از ترجمه سید جواد مصطفوی).
8. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم، دارالذخائر للمطبوعات (افست از نسخه انتشارات کتابخانه حیدریه، نجف اشرف، 1383 ھ.ق)، ص 104 ـ 109.
 

حضور مسلمانان از مناطق مختلف جهان اسلام ، برای انجام مناسک حج فرصت را پیشروی اندیشمندان و سیاستمداران جهان اسلام برای تبلیغ اندیشه‌هایشان فراهم کرده است.

پرسش:
امام باقر علیه‌السلام از ظرفیت حج برای تبلیغ اسلام و مکتب اهل بیت چه استفاده ای کرد و دلیل دستور ایشان برای اقامه عزا در ایام حج چیست؟
 

پاسخ:
در طول دوران مختلف تاریخ اسلام حضور مسلمانان از مناطق مختلف جهان اسلام با گرایش‌های مختلف مذهبی و سیاسی، برای انجام مناسک حج فرصت مغتنمی را پیشروی اندیشمندان و سیاستمداران جهان اسلام برای تبلیغ اندیشه‌هایشان فراهم کرده است. مطالعه تاریخ و سیره امام باقر علیه¬السلام بازگوکننده این است که ایشان به‌عنوان پنجمین امام شیعیان، بارها در طول زندگی خود به حج سفر کردند و از ظرفیت حج در راستای پیشبرد اهداف امامت استفاده کردند.
همان‌گونه که بیان شد امام باقر علیه¬السلام از ظرفیت حج برای تبیین اهداف امامت استفاده کردند. در ادامه برخی از اقدامات حضرت را در این زمینه بیان خواهیم کرد:
1. تبیین جایگاه امامت در بین مسلمانان 
امام باقر علیه¬السلام ولایت را در کنار نماز، روزه، حج  و زکات
 یکی از پنج رکن اسلام می‌دانستند و بر اهمیت این امر نسبت به دیگر موارد تأکید داشتند. (1) اهمیت جایگاه امامت و از دیگر سو عدم آشنایی مسلمانان با جایگاه امامت در دوران امامت امام باقر علیه¬السلام سببی برای تبیین این امر در مناسبت‌های مختلف از جمله ایام حج از جانب آن حضرت بود. به‌عنوان نمونه نقل شده است شخصی به عنوان عکرمه از شاگردان ابن عباس در ایام حج بعد از آنکه شیفته جمال حضرت می‌گردد با این هدف که بفهمد این شخص کیست، نزد آن حضرت می‌رود تا ایشان را آزمایش کند. 
او این دیدار را این‌گونه نقل کرده است: «همین‌که مقابلش ایستادم چنان لرزه اندامم را گرفت که در مقابل او ناتوان شدم عرض کردم یا ابن رسول‌الله من در مقابل مردان بزرگى نشسته‌ام ابن عباس و دیگران را درک نموده‌ام، ولى آنچه اکنون دچار شدم هیچ‌وقت برایم پیش نیامده امام باقر علیه¬السلام در جواب او فرمودند:  واى بر تو ای بنده‌ى شامیان! و بعد از آن با بیان «انت بین یدى بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه» به او فهماندند که تو در مقابل شخصیتى قرار گرفته‌اى که خداوند دستور احترام آن‌ها را داده و راهنماى خلق و نماینده خدا است». (2) از ابوحمزه ثمالى نیز نقل شده است که روزى در ایام حج بر امام باقر علیه‌السلام در حالى که به اجتماع طواف کنندگان خانه خدا می‌نگریست، وارد شدم. حضرت رو به من کرده و پرسید: ابوحمزه، به نظر تو این جمعیت مأمور به چه واجبى هستند؟ من که منظور امام را نفهمیده بودم چیزى نگفتم و منتظر ادامه سخن این حضرت شدم. امام ادامه داد: خداوند، مقصودش از طواف دور سنگ‌های خانه این است که مردم اجتماع کرده و سپس نزد ما آمده و به ولایت ما تعلیم داده شوند. (3)
2. تبیین جایگاه و منزلت عبودیت و خشوع در مقابل خداوند متعال
گرایش به دنیاگرایی یکی از اموری است که مسلمانان در عصر اموی در اثر تبلیغات و سیره حکومتی امویان مسلمانان به آن گرفتار شده بودند. در همین راستا توجه دادن مسلمانان به عبودیت و خشوع در مقابل خداوند متعال یکی از مسائلی بود که امامان معصوم علیهم¬السلام در این دوره به آن تأکید داشتند. به عنوان نمونه: افلح غلام امام باقر علیه¬السلام نقل کرده است: من با امام باقر علیه¬السلام به سفر حج رفتم. هنگامی‌که امام باقر علیه¬السلام قدم به درون مسجدالحرام نهادند، صدای آن حضرت به گریه بلند شد. به آن حضرت عرض کردم: پدر و مادرم فدای شما باد، مردم همه منتظر شما هستند. اگر کمی صدای خود را در حال گریه پایین بیاوری بهتر است. امام علیه¬السلام به این کلام من اعتنا نکرد و فرمودند: 
وای بر تو ای افلح، من صدای خود را به گریه بلند می‌کنم، باشد تا خداوند نظر رحمتی به من بیندازد و من به‌وسیله این نظر رحمت در روز قیامت رستگار گردم. سپس امام باقر علیه¬السلام خانه کعبه را طواف نمودند و به پشت مقام ابراهیم آمده و نماز خواندند. هنگامی‌که امام باقر علیه¬السلام نماز را به پایان بردند دیدم که سجده گاه آن حضرت از اشک چشمانش خیس شده است. (4)
3. استفاده از ظرفیت حج برای پاسخ به سؤال‌ها و مشکلات علمی مسلمانان
یکی دیگر از مسائلی که در سیره امام باقر علیه¬السلام در ایام حج نمود دارد تلاش حضرت برای پاسخ به سؤال‌ها و مشکلات علمی مسلمانان با استفاده از ظرفیت حج بود. بر همین اساس نقل شده است که در ایام حج مسلمانان گرد ایشان جمع می‌گردیدند و سؤال‌های خویش را از آن حضرت می‌پرسیدند. به‌عنوان نمونه از دو نفر از روایان احادیث امام باقر علیه¬السلام نقل شده است: «آن حضرت را در مراسم حج دیدیم در حالى که با وقار خاصى در کنار کعبه ایستاده و دعا مى‌نمود. هنگامى که از دعا و نماز فارغ گردید، سیل مردم به طرف او سرازیر شده و مکرر با ایشان سخن مى‌گفتند. امام پاسخ همه آنان را با خوش‌رویی داده و بلکه قریب به هزار مسئله را پاسخ دادند». (5) این امر موجب شکل‌گیری باور مسلمانان بر اساس تعالیم اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌شد.
4. استفاده از ظرفیت حج برای برملا کردن چهره جنایتکار و پلید حکومت امویان
بنی‌امیه تلاش داشت تا با تبلیغات فراوان یک چهره موجه از خود و حکومتشان در اذهان جامعه اسلامی ایجاد کند. از دیگر سو امامان هم‌عصر با حکومت امویان سعی داشتند که چهره واقعی امویان و جنایات آن‌ها در حق اسلام و مسلمانان را برای عموم افراد جامعه اسلامی تبیین کنند. بر همین اساس استفاده از ظرفیت ایام حج، با توجه به اینکه مسلمانان از نقاط مختلف جهان اسلام در آن حضور پیدا می‌کردند فرصت مناسبی را در اختیار این بزرگواران قرار می‌داد تا این مسئله را برای مسلمانان تبیین کنند. امام باقر علیه¬السلام نیز علاوه بر اینکه در ایام حیات خویش به این مسئله اهتمام داشتند هنگام شهادت خویش به امام صادق علیه¬السلام وصیت کردند تا ده سال برای ایشان در ایام حج و هنگام وقوف در منی عزاداری برپا شود. (6) علامه مجلسی نیز در تشریح علت این مسئله در کنار فهم استحباب عزاداری از این روایت، بر این امر نیز تأکید کرده‌اند. (7)
نتیجه
امام باقر علیه¬السلام از ظرفیت حج برای ارتباط بیشتر با مسلمانان جهان اسلام در آن عصر در جهت تبیین اهمیت جایگاه امامت، تبیین جایگاه و منزلت عبودیت و خشوع در مقابل خداوند متعال، استفاده از ظرفیت حج برای پاسخ به سؤال‌ها و مشکلات علمی مسلمانان و تبیین چهره واقعی حکومت طاغوتی بنی‌امیه استفاده کردند.
کلیدواژه
سیره امام باقر علیه¬السلام، ظرفیت حج، جایگاه امامت.
معرفی کتاب جهت مطالعه بیشتر:
کتاب: حج در سیره و سخنان امام باقر علیه‌السلام، نوشته: داود حسینی؛ تهیه و تدوین در پژوهشکده حج و زیارت، نشر مشعر.
پی‌نوشت‌ها:
1. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 18.
2. ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم¬السلام (لابن شهرآشوب) - قم، علامه، چ اول، 1379 ق، ج‏۴، ص ۱۸۲.
3. ابن‌بابویه، محمد بن على، علل الشرائع، قم، کتاب‌فروشی داورى‏، چ اول، 1385 ش، ج 2، ص 406.
4. ابن الجوزی، صفه الصفوه دارالحدیث، القاهره، مصر 1421 ه، ج 1، ص 363.
5. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چ دوم، 1403 ق، ج 46، ص 259.
6. کلینی، همان، ج ۵، ص ۱۱۷.
7. مجلسى، محمدتقى بن مقصود علی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، چ دوم، 1406 ق، ج 6، ص 423.
 

بررسی آیات دال بر عدم جسمانیت خدای سبحان
هیچ‌کدام از آیات قرآن حاکی از جسمانیت خداوند نیستند. آیاتی که گمان شده بر این امر دلالت می‌کنند مشتمل بر کنایه و مجاز هستند و معنای حقیقی آن‌ها اراده نشده است.

پرسش:

مسلمانان همیشه می‌گویند آیه «لیس کمثله شیء» در قرآن دال بر عدم جسمانیت خداوند است، اما این تنها یک آیه است؛ ولی در دهها آیه دیگر گواه آیاتی هستیم که ظهور در جسمانیت خداوند دارند و نمی‌شود همه آن‌ها را با یک آیه توجیه کرد!

پاسخ:

مقدمه

قرآن به لسان قوم، یعنی زبان عربی، نازل شده و عرب‌ها از مجاز بسیار استفاده می‌کردند و کلمات زیادی را در معانی غیرحقیقی به‌کارمی‌بردند. یکی دیگر از آرایه‌های رایج در میان عرب‌زبانان، کنایه است. آنان اشاره غیرمستقیم را رساتر و بلیغ‌تر از تصریح و بیان مستقیم می‌دانستند. چنانکه یکی از وجوه اعجاز قرآن، اعجاز ادبی آن است و در همین راستا، قرآن از آرایه‌های ادبی به فراوانی بهره برده است. درنتیجه، شناخت آرایه‌های ادبی زبان عربی، در فهم صحیح آیات قرآن بسیار مؤثر است. این موضوع به‌ویژه در مورد آیات صفات و افعال خداوند، اهمیت مضاعفی پیدا می‌کند. برای تفسیر صحیح این آیات، باید با آرایه‌های ادبی زبان عربی آشنا بود تا از برداشت‌های نادرستی همچون جسمانیت خداوند، جلوگیری شود.

نقد ادعای ظهور ده‌ها آیه قرآن در جسمانیت خداوند:

بسیاری از آیاتی که گمان‌شده دال بر جسمانیت خداوند هستند، در حقیقت اصلاً چنین دلالتی نداشته‌اند و همچنان هم ندارند. علت این گمان نادرست عدم آشنایی با ادبیات عرب، به‌ویژه فصاحت و بلاغت است. برای نمونه، استوای الهی بر عرش کنایه از سلطنت الهی بر هستی است؛ نه به‌معنای نشستن خداوند بر تخت پادشاهی که لازمه آن جسمانیت خداوند باشد! چنانکه مبسوط بودن دست خداوند کنایه از بخشنده بودن اوست و ارتباطی با دست داشتن خداوند ندارد.(1) منظور از ﴿وَجْهُ رَبِّکَ﴾(2) نیز صورت داشتن خداوند نیست؛ بلکه چون شناخت هر فردی بر اساس صورت اوست، از صفات الهی که زمینه‌ساز شناخت خداوند از سوی ما هستند با عنوان ﴿وَجْهُ رَبِّکَ﴾ یاد شده است.(3)

این امر اختصاصی به زبان عربی و قرآن ندارد و در همه فرهنگ‌ها و زبان‌ها رایج است. برای نمونه، آیا اگر کسی در فارسی بگوید فلانی «چشم و دل‌سیر» است به‌معنای این است که چشم نیز گرسنه می‌شود؟ آیا نمی‌توان درباره کسی که به‌صورت مادرزادی بدون دست متولد شده، گفت: فلانی «دست و دل‌باز» است؟ آیا فرد مودار نمی‌تواند بگوید: «دست از سر کچل من بردار»؟ آیا نمی‌توان حق کسی که دست ندارد را در کف دستش گذاشت؟ آیا وقتی می‌گوئیم «دستم نمک ندارد» واقعاً منظورمان این است که دست برخی نمک دارد؟ آیا اگر کسی به ما بگوید: «دست‌وپایم را گم کردم» از او می‌پرسیم که بالاخره آن‌ها را پیدا کردی یا نه؟

علت این‌که امروزه از برخی آیات، جسمانیت خداوند فهمیده می‌شود این است که اولاً از فضای نزول این آیات و فرهنگ زمان نزول دور شده‌ایم و برخلاف مخاطبان اولیه و آشنایان با زبان عربی، با ظرایف زبان عربی، ازجمله کنایات و مجازات، آشنا نیستیم؛ و ثانیاً پس از این‌که برخی مسلمانان به جسمانیت خداوند معتقد شدند، آنان برای توجیه این باور نادرست خود به برخی از این آیات متمسک شدند و کم‌کم برخی نیز گمان کردند که این آیات واقعاً حاکی از جسمانیت خداوند هستند و باید آن‌ها را تأویل کرد. آیاتی همچون آیه 210 سوره بقره و آیه 158 سوره انعام نیز در حال بیان اعتقاد کافران درباره خداوند هستند، اما برخی به‌اشتباه آن را به‌پای قرآن نوشته‌اند.(4)

نقد ادعای یگانه بودن آیه دال بر عدم جسمانیت خداوند:

اولاً حتی اگر فقط یک آیه از آیات قرآن دال بر عدم جسمانیت خداوند بود، برای قرینه بودن کافی بود؛ چراکه «در خانه اگر کس است یک حرف بس است». چنانکه در آئین‌نامه رانندگی فقط یک‌بار آمده که «فرمان پلیس بر قوانین راهنمایی و رانندگی مقدم است»، اما همین یک جمله همه قوانین را دربر می‌گیرد و لازم نیست در ذیل تک‌تک قوانین به آن اشاره شود؛ ثانیاً هرچند که معمولاً برای نفی جسمانیت خداوند به آیه ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾(5) تمسک می‌شود، اما این بدین‌معنا نیست که آیه دیگری از قرآن بر این معنا دلالت نمی‌کند. در ادامه به برخی از این آیات اشاره می‌شود:

﴿لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ﴾؛(6)؛ چشم‌ها او را درنمی‌یابند، ولی او چشم‌ها را درمی‌یابد و او لطیف و آگاه است.

﴿... قٰالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قٰالَ لَنْ تَرٰانِی ...﴾؛(7)؛ ... موسی [از طرف بنی‌اسرائیل و در مقام طرح درخواست آنان] گفت: پروردگارا! بگذار تا تو را ببینم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید ... .

با توجه به این‌که هر جسمی رؤیت‌پذیر است، رؤیت‌پذیرنبودن خداوند به معنای جسم نبودن اوست.

﴿... فَأَیْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّٰهِ ...﴾؛(8)؛ ... پس به هرکجا رو کنید آنجا روی خداست ... .

﴿... وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِیدِ﴾؛(9)؛ ... و ما به او [انسان] از رگ گردن نزدیک‌تریم.

با توجه به این‌که هر جسمی ناگزیر باید در مکانی مستقر شود، مکان نداشتن خداوند به معنای جسم نبودن اوست.

نتیجه‌گیری:

قرآن به زبان عربی فصیح و بلیغ نازل شده و لازمه آن، استفاده فراوان از آرایه‌ها و ظرایف ادبی است. خواننده قرآن اگر از این آرایه‌ها مطلع نباشد، نه‌تنها معنای آیات را به‌صورت درست و کامل درک نمی‌کند، بلکه در موارد متعددی دچار اشتباه در فهم می‌شود. برای نمونه، می‌توان به عدم آشنایی برخی با آرایه‌هایی همچون مجاز و کنایه اشاره کرد که منجر به جسم‌پنداری خداوند از آیات حاکی از صفات و افعال خداوند شده است. این آیات به زبان مجاز و کنایه که در عربی بسیار رایج هستند، نازل شده و ارتباطی با جسمانیت خداوند ندارند؛ چراکه معنای حقیقی و نزدیک آن‌ها اراده نشده است. سرّ این‌که امروزه برخی گمان می‌کنند برخی آیات حاکی از جسمانیت خداوند هستند، استدلال نادرست مجسّمه (قائلان به جسمیت خداوند) به این آیات است. نه‌تنها هیچ آیه‌ای از آیات قرآن بر جسمانیت خداوند دلالت نمی‌کند، بلکه آیات متعددی از این کتاب با نفی رؤیت‌پذیری خداوند و مکانمند بودن او دال بر عدم جسمانیت او هستند.

پی‌نوشت‌ها:

1. زمخشری، محمود، اساس البلاغه، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1399 ق، ج‏3، ص 52.

2. سوره الرحمن، آیه 27.

3. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج‏19، ص 101.

4. مکارم شیرازى، ناصر، پیام قرآن، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1386 ش، ج‏4، ص 317.

5. سوره شوری، آیه 11.

6. سوره انعام، آیه 103.

7. سوره اعراف، آیه 143.

8. سوره بقره، آیه 115.

9. سوره ق‏، آیه 16.

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

بررسی ادعای(آمیخته شدن صفات و عکس العمل های خداوند با روحیات پیامبر خد
زبان در اصل برای ارتباط و گفت‌وگو پیرامون موضوعات انسانی شکل گرفته است. همچنین به دلیل عصمت پیامبران، رفتار و گفتار آن‌ها بازتاب‌دهنده رفتار وگفتار خداوند است.

پرسش:

این ادعا (آمیخته شدن صفات و عکس‌العمل‌های خداوند با روحیات پیامبر خدا) چه قدر درست است؟ اگر درست نیست پس چرا قرآن از خدا یک تصویر انسانی و جسمانی ارائه داده است؟ چرا شخصیت خدا شبیه شخصیت پیامبر است؟ مثلاً خدای قرآن دائماً پیرو پیامبر است و با غضب او غضب می‌کند و با شادی او شاد می‌شود!

پاسخ:

مقدمه

حالت و رفتار خداوند در قرآن پیوسته تغییر می‌کند درحالی‌که خداوند از هرگونه تغییر و تحولی مبرا است. برخی بر این باورند علت انتساب چنین صفاتی به خداوند در قرآن این است که در این کتاب صفات و عکس‌العمل‌های خداوند با روحیات حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمیخته و درنتیجه، اوصاف انسانی زیادی به خدا نسبت ‌داده ‌شده است. در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

متن پاسخ:

چرایی ارائه تصویری انسانی از خداوند در قرآن

انسان موجودی اجتماعی است و برای برطرف‌کردن نیازهای خود ناچار به تعامل با سایر انسان‌ها است. هرچند این تعامل از راه‌های مختلفی ممکن است، اما زبان آسان‌ترین راه است؛ ازاین‌رو، به ابزار اصلی انسان برای ایجاد ارتباط با دیگران تبدیل شد. ازآنجاکه هدف اصلی زبان، تعامل با سایر انسان‌ها بود، این زبان به‌گونه‌ای شکل گرفت که برای سخن‌گفتن درباره انسان، امور متعلق به او و دنیای او مناسب باشد؛ به‌همین‌دلیل، رنگ و بوی انسانی به خود گرفت. وقتی انسان می‌خواهد با این زبان درباره غیر انسان‌ صحبت کند، ناگزیر از الفاظ و واژگانی استفاده می‌کند که در اصل برای انسان وضع شده‌اند؛ مثلاً وقتی در رابطه با حیوانات صحبت می‌کند، سخن او به انسان‌وار دیدن آن‌ها گرایش می‌یابد و کودکی که از محدودیت زبان خبر ندارد، گمان می‌کند که آن‌ها نیز همانند انسان هستند؛ اما برخلاف تصور آن کودک، علت این‌که ما از کلمات و اصطلاحاتی که در اصل برای انسان هستند برای سایر موجودات استفاده می‌کنیم، نه از باب مشابه بودن یا مشابه دیدن، بلکه از باب ضرورت و ناچاری است. خداوند نیز از همین زبان برای ارتباط با انسان و معرفی خود به او استفاده کرد و چون این زبان رنگ و بوی انسانی داشت، برخی گمان کرده‌اند که خداوند نیز همانند انسان است و مثلاً دست‌وپا دارد! چنانکه اگر گوینده‌ای که اصلاً دست ندارد در مقام گلایه از قدرنشناسی برخی بگوید: «دستم نمک ندارد»، او فقط تعبیری که در این جایگاه استفاده می‌شود را بکار برده است و به‌معنای این نیست که من دست دارم.

چرایی شباهت شخصیت پیامبر به شخصیت خدا در قرآن

پیامبران ازجمله حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله معصوم هستند و معنای عصمت این است که آنان نه عمداً و نه سهواً هیچ‌گاه با اراده و خواست الهی مخالفت نمی‌کنند و همیشه به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که خدا می‌خواهد. به عبارت ساده‌تر، عصمت پیامبران یعنی اگر خدا انسان بود و برفرض محال لباس جسم می‌پوشید و جسمانی می‌شد، دقیقاً به همین شکلی رفتار می‌کرد که پیامبرانش رفتار می‌کنند؛ پس اطاعت از رسول عین اطاعت از خدا است:

﴿مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ ... ﴾(1)؛ هرکه از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده است ... .

این‌که در آیات مختلفی اطاعت از رسول در کنار اطاعت از خدا واجب شده نیز مؤیّد این است که رفتار پیامبران تفاوتی با رفتار خداوند ندارد؛ وگرنه امر به اطاعت هم‌زمان از خدا و رسول سر از تناقض‌گویی درمی‌آورد:

﴿وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾(2)؛ و از خدا و پیامبر فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید.

چنانکه پیامبران از خود چیزی نمی‌گویند و هرچه می‌گویند وحی یا همان سخن خداست؛ بنابراین، وقتی پیامبر صحبت می‌کند دقیقاً مثل این است که خدا در حال صحبت‌کردن است:

﴿وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوىٰ * إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحىٰ﴾(3)؛ و از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید. گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل می‌شود، نیست.

با توجه به مطالب بالا اولاً دیگر شباهت رفتاری و گفتاری پیامبر با خداوند نه‌تنها عجیب نیست، بلکه کاملاً طبیعی و مطابق انتظار است؛ ثانیاً نباید گفت: «شخصیت خدا شبیه شخصیت پیامبر است»؛ بلکه شخصیت پیامبر به‌جهت عصمت شبیه شخصیت خداوند است؛ چنانکه نباید گفت: «خدای قرآن دائماً پیرو پیامبر است»؛ بلکه پیامبر همواره پیرو خداوند است و به‌همین‌دلیل، غضب او غضب خدا و شادی او شادی خدا است.

نتیجه‌گیری:

زبان در اصل برای ارتباط انسان با انسان و صحبت کردن درباره انسان و مسائل مرتبط با او شکل گرفته و توسعه یافته است. استفاده از آن برای غیر انسان معمولاً باعث ظهور کلام در انسان‌وار دیدن آن غیر می‌شود. با توجه به این نکته متوجه می‌شویم که چرا هنگام استفاده از زبان برای خداوند، لوازم انسانی کلام مقصود نیست و نباید آن را به‌عنوان معنا و مفهوم کلام تلقی کرد.

رفتار و گفتار پیامبران به جهت عصمتشان، همان رفتار و گفتار خداوند است؛ بنابراین، شباهت رفتار و گفتار پیامبران به رفتار و گفتار خداوند، نه‌تنها عجیب نیست؛ بلکه کاملاً طبیعی است.

برای مطالعه بیشتر:

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره نساء، آیه 80.

2. سوره آل‌عمران، آیه 132.

3. سوره نجم، آیه‌های 3 و 4.

مترجمان و مفسران قرآن اغلب، جزئیاتی را به ترجمه‌ها و تفاسیر خود اضافه می‌کنند. این کار، امکان بهره‌مندی بهتر از آموزه‌های قرآن را فراهم می‌آورد.

پرسش:

چرا در بسیاری از موارد آیات قرآن ناقص هستند و مفسران و مترجمان مجبور می‌شوند برای کامل کردن معنای آیات، به صورت مکرر مطالبی را بیان کنند که در خود قرآن نیامده است؟

پاسخ:

مقدمه

ترجمه و تفسیر قرآن از دیرباز یکی از مهم‌ترین ابزارهای انتقال آموزه‌های قرآنی بوده‌اند. در فرایند این انتقال، مترجمان و مفسران غالبا به برگردان و تشریح کلمه‌به‌کلمه اکتفاء نکرده و توضیحاتی را از بیرون متن به ترجمه و تفسیر خود اضافه کرده‌اند. در این نوشتار ضمن بررسی دلایل و انگیزه‌های افزودن این اضافات، به این پرسش پاسخ می‌دهیم که آیا این اضافات نشانه نقصان قرآن هستند؟

پاسخ تفصیلی:

افزوده‌های مترجمان و مفسران

اضافات مترجمان و مفسران قرآن از اهداف و اغراض مختلفی ناشی می‌شوند:

1. گاهی مترجمان و مفسران با افزودن اطلاعات تاریخی، فرهنگی یا اجتماعی، خلأ معنایی بین دو زبان مبدأ و مقصد را پر و به فهم بهتر آیات کمک می‌کنند. بدون این زمینه‌ها، عموم خوانندگان امروزیِ قرآن که با پیشینه اجتماعی-تاریخیِ زمان و مکان نزول آن آشنایی ندارند، نمی‌توانند معنای آیات را به‌خوبی درک کنند. به‌ویژه که در برخی آیات، شاهد ارجاعات و اشاراتی هستیم که هرچند مخاطبان اولیه از آن‌ها آگاه بوده‌اند، اما مخاطبان امروزی معمولاً از آن‌ها بی‌خبر هستند و بدون دانستن آن‌‌ها، فهم آیات دشوار می‌شود. مترجمان و مفسران با افزودن اطلاعاتی پیرامون این زمینه‌ها به خوانندگان کمک می‌کنند تا متن را در بستر زمانی و مکانی خود بهتر درک کنند.

2. هر زبان و فرهنگی، از جمله زبان و فرهنگ عربی، زمان و مکان نزول قرآن، معانی و نکات مختص به خود را دارد که در زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر وجود ندارند. در این موارد، مترجمان و مفسران با افزودن اطلاعاتی به آن دسته از خوانندگان که با زبان و فرهنگ متن مبدأ آشنا نیستند، کمک می‌کنند از تفاوت‌های زبانی و فرهنگی آگاه شوند و متن را روشن‌تر فهم کنند.

3. برخی از مترجمان و مفسران قرآن، می‌کوشند با اشاره به برخی از مصادیق امروزی آیات، آن‌ها را با شرایط زمان و مکان ترجمه خود منطبق و مرتبط کرده و زمینه را برای کاربردی ساختن آیات فراهم کنند. این اضافات معمولاً آیات را به معضلات و مشکلات موجود در جامعه مرتبط می‌کنند و کاربردهای عملی برای آیات ارائه می‌دهند.

4. برخی از آیات، دارای تفاسیر مختلفی هستند. مترجمان و مفسران با اشاره به تفسیرهای مختلف، به خوانندگان کمک می‌کنند تا با تنوع دیدگاه‌ها آشنا شوند. برخی از آنان نیز با هدف تبیین دیدگاه خاص خود و اثبات آن، یا تطبیق آیات با چارچوب فکری یا مذهبی خاص، اضافاتی را به ترجمه یا تفسیر خود اضافه می‌کنند.

5. زبان عربی به ایجاز گرایش دارد و از اطاله کلام روی‌گردان است. قرآن نیز به زبان عربی نازل شده و درنتیجه، به گزیده‌گویی متمایل و از پُرگویی و اطناب گریزان است؛ به همین دلیل، به اموری که برای مخاطبانش روشن بوده، اشاره نکرده است. خواننده غیرآشنا با زبان، فرهنگ و تاریخِ زمان و مکان نزول قرآن، معمولاً از این امور اطلاع ندارد؛ ازاین‌رو، مترجمان و مفسران چنین مطالبی را به ترجمه‌ها و تفاسیر خود اضافه می‌کنند.

6. مترجمان و مفسران معمولاً خود را در مقابل سوءبرداشت‌های مخاطبان ترجمه و تفسیر خود یا پرسش‌های احتمالی آنان مسئول می‌دانند و می‌کوشند با افزودن توضیحاتی از برداشت نادرست خوانندگان جلوگیری کنند و به سؤالات آنان پاسخ بدهند. این توضیحات معمولاً ناظر به اشتباهات و سؤالاتی هستند که نوعاً خوانندگان غیرمتخصص قرآن به آن دچار می‌شوند.

7. برخی مترجمان ضمن ترجمه آیات، اطلاعاتی جانبی و تکمیلی درباره آیات را ارائه می‌دهند تا ترجمه و تفسیر آنان، برای افرادی که نیازی به ترجمه ندارند نیز مفید باشد. برای نمونه، قرآن کریم در بسیاری از موارد به کلیات مطالب بسنده کرده و بیان جزئیات را بر عهده پیامبر خدا گذاشته است. چنان که در روایات، افزون بر معنای ظاهری، برای برخی آیات، معانی باطنی نیز بیان شده است. مترجمان و مفسران قرآن با مراجعه به تبیین‌های نبوی و آوردن نکات مهم آن‌ها در ترجمه و تفسیر خود، می‌کوشند مخاطبان خود را از مراجعه مستقیم و مستقل به روایات بی‌نیاز کنند.

نتیجهگیری:

مترجمان و مفسران قرآن معمولاً اضافاتی را به ترجمه و تفسیر خود می‌افزایند تا آیات را بهتر و بیشتر توضیح دهند و درک آن‌ها را برای خوانندگان آسان‌تر کنند. این اضافات به دلیل عمق متون، ارائه زمینه‌های تاریخی و فرهنگی، انطباق با زبان مقصد، رفع ابهامات و شبهات احتمالی، ارائه تفاسیر مختلف و تقویت فهم و یادگیری خوانندگان انجام می‌شود. هدف از این اضافات، افزایش شفافیت و دقت در انتقال پیام متن اصلی و تسهیل درک آن برای خوانندگان است. این کار به خوانندگان کمک می‌کند تا کامل‌تر و دقیق‌تر معنای متن را فهمیده و از آن بهره‌مند شوند. بنابراین، اضافات در ترجمه‌ها و تفسیرهای قرآن، اولاً پدیده‌ای اجتناب‌ناپذیر و حتی ضروری است و به همین دلیل اختصاصی به قرآن ندارد و در همه ترجمه‌ها و تفسیرها معمولاً وجود دارند؛ ثانیاً به‌هیچ‌وجه به معنای نقصان قرآن نیستند.

برای مطالعه بیشتر:

نقد نقد قرآن ویکی‌پدیای فارسی:

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

بنا برقول مشهور سن حضرت زهرا (سلام الله علیها) هنگام ازدواج با حضرت على علیه السلام، حدود ده سال بوده است. و سن امام علی علیه السلام، بنابراين 25ساله بود.

پرسش:

در زمان ازدواج حضرت علي (ع)و حضرت فاطمه زهرا(ص)هركدام چند سال داشتند ؟ زندگي مشترك آنها چند سال به طول انجاميد؟

 

پاسخ:

مسعودى در مروج الذهب تاريخ ازدواج حضرت على علیه السلام با حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را سال دوم هجرت دانسته (1) مشهورترين نظر در اين باره، اوّل ذى الحجة سال دوم هجرت است .(2)

بنا برقول مشهور حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در سال پنجم بعثت به دنيا آمد . شش ساله بود كه مادرش (خديجه ) از دنيا رفت . در سال دوم هجرت با حضرت على علیه السلام ازدواج كرد. بنابراين سن حضرت زهرا هنگام ازدواج با حضرت على علیه السلام، حدود ده سال بوده است .

برخي تاريخ تولد حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را چند سال جلوتر و تا سال پنجم پيش از بعثت نيز گفته اند. با اين حساب سن ازدواج حضرت فاطمه(سلام الله علیها) افزايش پيدا مي کند.

حضرت على علیه السلام در سيزده رجب سال 30عام الفيل متولد شد. ده ساله بود كه پيامبر در چهل سالگى به پيامبرى مبعوث شد. سيزده سال همراه پيامبر در مكه و شعب ابى طالب به سر برد . دو سال بعد از هجرت با حضرت فاطمه(سلام الله علیها) ازدواج كرد. بنابراين 25ساله بود.(3)

زندگي مشترک حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و حضرت على علیه السلام از سال دوم هجري آغاز شد .تا سال11هجري (سال شهادت حضرت فاطمه س ) ادامه داشت. بنا بر اين مدت زندگي مشترک اين دو معصوم حدوداً نه سال مي باشد.

پي نوشت ها:

1 .مسعودى، مروج الذهب، ج 2 ص 295.

2.حسين عمادزاده، چهارده معصوم، ج 1،ص 256.

3.همان، ص373 .

آموزه‌های اسلامی، در مورد تعامل با بیگانگان، در عین تأکید بر استکبارستیزی، ارتباط و تعامل با دشمن غیرمستکبر را با شرایط و ضوابطی امضا کرده‌اند.

پرسش:

براساس روایات، آیا مذاکره با دشمن، کافر و ظالم اشکال دارد یا ندارد؟ در چه صورت می‌توانیم به آنها امتیاز بدهیم؟

پاسخ:

مقدمه

از مهم‌ترین ابزار دیپلماسی، مذاکره است. مذاکره به مفهوم چانه‌زنی، استدلال و متقاعد کردن طرف مقابل، یکی از رایج‌ترین و عمومی‌ترین ابزارهای ارتباط در روابط خارجی و اقدامات دیپلماتیک محسوب می‌شود. مذاکره سیاسی، ابزاری کارآمد از طریق گفت‌وگو برای حل مسالمت‌آمیز اختلافات است و نقشی اساسی در دستیابی به اهداف، مصالح و منافع حکومت‌‌ها یا دو جریان متخاصم دارد. مذاکره با دشمن، نیازمند دقت در اصول کلی اسلام درباره تعامل با مخالفان و دشمنان است. این نوشتار به بررسی مشروعیت و شرایط مذاکره با دشمن، از منظر روایات معصومان علیهم‌السلام می‌پردازد.

پاسخ تفصیلی

1. مشروعیت مذاکره

مذاکره به‌ عنوان یک ابزار سیاسی در شرایط خاص مجاز شمرده شده است. در تاریخ اسلام مواردی از مذاکره پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و امامان علیهم‌السلام با کفار و حتی ظالمان وجود دارد. برخی از مهم‌ترین روایات و گزارش‌های تاریخی که در این زمینه مطرح شده‌اند عبارتند از:

1.1. صلح حدیبیه

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با مشرکان مکه وارد مذاکره شد و پیمان صلحی در منطقه حدیبیه در سال ششم هجری بین ایشان صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ و مشرکان مکه امضا شد و در سوره فتح از آن به عنوان «فتح المبین» یاد شده است؛ «إِنَّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مُبِیناً؛(1) به راستی ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم آوردیم.»(2)

2.1. مذاکره امام علی علیه‌السلام

امام علی علیه‌السلام در دوران خلافت خود بارها با معاویه، خوارج و سایر گروه‌‌های مخالف، گفت‌وگو کرده‌اند. برخی از مهم‌ترین موارد مذاکره نقل می‌‌شود:

1.2.1. مذاکره امام علی علیه‌السلام با معاویه

یکی از اصلی‌ترین موارد مذاکره در نهج‌البلاغه، نامه‌نگاری‌‌های امام علی علیه‌السلام با معاویه است. امام علی علیه‌السلام ابتدا سعی کردند از طریق مذاکره، معاویه را به بیعت با خود دعوت کنند. ایشان در نامه‌ای به معاویه می‌‌نویسند: «لأَنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بُویِعُوا عَلَیْهِ فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِذَا اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ فَسَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ مِنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ رَغْبَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى‏؛(3) همانا کسانی با من، بیعت کرده‌اند که با ابوبکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت کردند، پس آن‌که در بیعت حضور داشت نمی‌تواند خلیفه‌ای دیگر برگزیند، و آن‌که غایب است نمی‌‌تواند بیعت مردم را نپذیرد، همانا شورای مسلمین، از آنِ مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسی گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودی خدا هم در آن است. حال اگر کسی کار آنان را نکوهش کند یا بدعتی پدید آورد، او را به جایگاه بیعت قانونی باز می‌گردانند، اگر سر باز زد با او پیکار می‌کنند، زیرا که به راه مسلمانان در نیامده، خدا هم او را در گمراهیش وا می‌گذارد

بنابراین امام علی علیه‌السلام ابتدا از طریق مذاکره و مکاتبه سعی کردند معاویه را به بیعت دعوت کنند، اما وقتی او نپذیرفت، آماده جنگ شدند.

2.2.1. مذاکره امام علی علیه‌السلام با خوارج

بعد از جنگ صفین و ماجرای حکمیت، گروهی از یاران امام علی علیه‌السلام (خوارج) از ایشان جدا شدند و به مخالفت برخاستند. امام علی علیه‌السلام قبل از مقابله نظامی، سعی کردند از طریق گفت‌وگو آنها را به مسیر صحیح بازگردانند. امیرمؤمنان علی علیه‌السلام تا آخرین لحظات برای رسیدن به صلح و پیشگیری از جنگ با خوارج با سیاست گفت‌وگو و مذاکره، مناظره، تذکر و همچنین مدارا و رحمت سعی در هدایت و زدودن پرده‌های جهل و نادانی آنها داشت و برای رسیدن به این هدف بارها افراد مختلفی را همچون عبدالله بن عباس پیش آنها فرستادند و حتی چند بار خود آن حضرت برای گفت‌وگو با آنها به اردوگاه آنان رفتند.(4)

3.2.1. مذاکره امام علی علیه‌السلام با طلحه و زبیر پیش از جنگ جمل

طلحه و زبیر که ابتدا با امام علی علیه‌السلام بیعت کرده بودند، بعدها برای کسب قدرت شورش کردند. امام علی علیه‌السلام پیش از آغاز جنگ، تلاش کردند با آنها مذاکره کنند.(5)

3.1. مذاکره امام حسن علیه‌السلام با معاویه

امام حسن علیه‌السلام با وجود عدم رضایت قلبی و آگاهی از پیمان‌شکنی معاویه، با در نظر گرفتن ضعف یاران و شرایط پیچیده آن زمان، صلح را بر جنگ ترجیج دادند تا شیعیان را از نابودی نجات دهند و از تلفات بیشتر جلوگیری کنند.(6)

2. اصول کلی مذاکره با دشمن

مذاکره با دشمن، نیازمند دقت در اصول کلی اسلام درباره تعامل با مخالفان و دشمنان است.

1.2. اصل حفظ عزت اسلام و مسلمانان

بر اساس روایات و سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام، مذاکره در صورتی مجاز است که عزت و کرامت مسلمانان خدشه‌دار نشود. مذاکره باید از موضع عزت باشد، نه ضعف. مذاکره باید برای احقاق حق صورت گیرد. امام حسین علیه‌السلام در برابر درخواست بیعت با یزید فرمودند: «هیهات منا الذلة؛(7) هرگز ذلت و خواری را نمی‌‌پذیریم.» هرگونه سخن و پیمانی که ذلت و ضعف اجتماع اسلامی را چه به لحاظ نظامی یا اقتصادی یا علمی به دنبال داشته باشد، به شدت از نظر قرآن و روایات محکوم است. شروع و انجام مذاکرات و نتایج آن، نباید به گونه‌ای باشد که عزت مؤمنان مخدوش شده و منجر به ذلت آنان شود.

2.2. اصل تمایل به صلح و پرهیز از جنگ

امام علی علیه‌السلام جنگ را آخرین راه حل می‌دانستند و تا جای ممکن سعی در پرهیز از خونریزی داشتند. ایشان هنگامی که مالک اشتر را والی مصر منصوب کردند، می‌فرمایند:

 «وَ لَا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهِ عَدُوُّکَ وَ لِلَّهِ فِیهِ رِضًى، فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ، وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ، وَ أَمْناً لِبِلَادِکَ؛(8) اگر دشمنت تو را به صلح دعوت کرد و در آن رضایت خداوند باشد، آن را رد مکن؛ زیرا در صلح، آرامش برای سپاهیانت، آسودگی از مشکلات، و امنیت برای سرزمینت وجود دارد

منظور از رضایت خداوند آن است که صلح بر محور حق و عدالت صورت بگیرد تا بتواند مصلحت مردم، امنیت و آزادی آنان را تأمین کرده و از حقوق آنان محافظت کند. به‌طور مثال می‌توان به صلح حدیبیه و صفین اشاره کرد. در صلح حدیبیه رضای خداوند و رسول او بود، اگرچه بعضی تندروان به مخالفت پرداختند و در صلح صفین رضای خدا و ولیّ او نبود، اگرچه بعضی به آن اصرار کردند.(9)

3.2. اصل هوشیاری و احتیاط پس از صلح

پذیرش صلح به معنای اعتماد کامل و ساده‌لوحانه به دشمن نیست. امام علی علیه‌السلام بلافاصله پس از توصیه به پذیرش صلح به مالک اشتر، نسبت به مکر احتمالی هشدار می‌دهند:

 «وَ لَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّلَ؛(10) اما کاملاً از دشمن بعد از صلح بر حذر باش؛ زیرا دشمن گاهی نزدیکی می‌کند تا غفلت ایجاد کند

 بنابراین اگر مذاکره و صلح انجام شود، نباید به دشمن اعتماد کامل داشت؛ زیرا ممکن است فریب و نیرنگی در کار باشد. بعد از توافق با دشمن باید هوشیار بود و در صورت انجام اقدامی خلاف توافق، برخورد قاطعانه با دشمن داشت.

4.2. اصل دور اندیشی و عدمحسن ظن به دشمن

افزون بر هوشیاری نسبت به توطئه‌های دشمن، باید از حسن ظن و اعتماد به آنان نیز اجتناب کرد و همواره متوجه فریب‌کاری آنان بود. امام علی علیه‌السلام به دوراندیشی توصیه کرده و از اعتماد به دشمن برحذر می‌‌دارد: «فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَ اتَّهِمْ فِی ذَلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ؛(11) دوراندیشی باید در پیش گرفت و از حسن ظن و اعتماد به دشمن پرهیز کرد

 در اسلام با این‌که اصل بر حسن ظن است؛ اما دشمن نمی‌‌تواند مورد اعتماد باشد، چون دشمن است نه دوست.(12) بنابراین، با رعایت شرط دوراندیشی و عدم حسن ظن به دشمن است که صلح به نفع جامعه اسلامی رقم خورده و می‌تواند خطرات و تهدیدات دشمن را برطرف سازد و امنیت جامعه اسلامی را تأمین کند.

5.2. اصل پای‌بندی به عهد و پیمان در مذاکره

در مذاکره و پیمان‌ها، صداقت و وفای به عهد بسیار مهم است. امام علی علیه‌السلام در این باره به مالک اشتر می‌فرمایند:

 «إِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً، أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً، فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ، وَ ارْعَ ذِمَّتَکَ بِالْأَمَانَةِ وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَیْتَ؛ اگر بین خود و دشمنت پیمانی بستی، یا مسئولیتی برعهده گرفتی، به عهد خود وفادار باش و امانت را رعایت کن و جان خود را سپر پیمان خود قرار بده

 حضرت علیه‌السلام به مالک اشتر دستور می‌‌دهد جان خودت را سپر پیمانی که با دشمن بسته‌ای قرار بده.

امام علی علیه‌السلام درباره اهمیت معاهده صلح به افکار عمومی مردم اشاره می‌‌کند:

 «فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِمَاعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِیمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ؛ هیچ فریضه الهی به اندازه لزوم وفای به عهد، مورد اجماع نیست؛ چون عموم مردم در عین اختلاف گرایش‌‌ها و تشتت آراء، به رعایت معاهده صلح و وفای به عهد اتفاق نظر دارند

 حضرت می‌فرماید حتی مشرکان نیز وفای به عهد را الزام‌آور دانسته و از عواقب شوم نقض آن هراس داشتند:

 «وَ قَدْ لَزِمَ ذَلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِیمَا بَیْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِینَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ؛ مشرکان زمان جاهلیت جدای از مسلمانان آن را مراعات می‌کردند؛ چون عواقب پیمانشکنی را دریافته بودند

پای‌بندی به پیمان صلح، حتی اگر مشکلات و سختی‌هایی را در پی داشته و هزینه‌هایی را تحمیل کند، باز هم قابل نقض نیست. امام علی می‌فرماید: «وَ لَا یَدْعُوَنَّکَ ضِیقُ أَمْرٍ لَزِمَکَ فِیهِ عَهْدُ اللَّهِ إِلَى طَلَبِ انْفِسَاخِهِ بِغَیْرِ الْحَقِّ فَإِنَّ صَبْرَکَ عَلَى ضِیقِ أَمْرٍ تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَ فَضْلَ عَاقِبَتِهِ خَیْرٌ مِنْ غَدْرٍ تَخَافُ تَبِعَتَهُ وَ أَنْ تُحِیطَ بِکَ مِنَ اللَّهِ فِیهِ طِلْبَهٌ لَا تَسْتَقْبِلُ فِیهَا دُنْیَاکَ وَ لَا آخِرَتَکَ؛(13) مبادا مشکلات پیمانی که بر عهدهات قرار گرفته و خدا بر گردنت نهاده، تو را به پیمان‌ شکنی وا دارد؛ زیرا شکیبایی تو در مشکلاتِ پیمان‌هایی که امید پیروزی در آینده را به همراه دارد، بهتر از نقض عهدی است که از کیفر آن می‌‌ترسی و در دنیا و آخرت نمی‌‌توانی پاسخگوی آن باشی

بنابراین تا زمانی که دشمن به شرایط صلح وفادار بماند، باید به معاهده صلح احترام گذاشت و از هرگونه نقض و زیرپانهادن آن دوری کرد.

6.2. اصل پرهیز از فریبکاری در معاهدات صلح

فریب‌کاری، خیانت و خدعه صفات بد و ناپسندی‌ است که انسان مؤمن، چه با دوست و چه با دشمن، باید از آنها اجتناب کند. حضرت علی علیه‌السلام درباره معاهده صلح هرگونه فریب، خیانت و خدعه با دشمن را نادرست خوانده و از آن باز می‌دارد و آن را گستاخی بر خداوند می‌‌داند؛ «فَلَا تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِکَ وَ لَا تَخِیسَنَّ بِعَهْدِکَ وَ لَا تَخْتِلَنَّ عَدُوَّکَ فَإِنَّهُ لَا یَجْتَرِئُ عَلَى اللَّهِ إِلَّا جَاهِلٌ شَقِیٌّ وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ عَهْدَهُ وَ ذِمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ بَیْنَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ وَ حَرِیماً یَسْکُنُونَ إِلَى مَنَعَتِهِ وَ یَسْتَفِیضُونَ إِلَى جِوَارِهِ فَلَا إِدْغَالَ وَ لَا مُدَالَسَهَ وَ لَا خِدَاعَ فِیهِ؛(14) هرگز پیمان‌شکن مباش و در عهد خود خیانت مکن و دشمن را فریب مده؛ زیرا جز نادان بدکار کسی بر خدا گستاخی روا نمی‌دارد. خداوند عهد و پیمانی را که با نام او شکل می‌‌گیرد، با رحمت خود مایه آسایش بندگان و پنا‌گاه امنی برای پناهآورندگان قرار داده است تا همگان به حریم امن آن روی بیاورند. پس فساد، خیانت و فریب در عهد و پیمان راه ندارد

در این شرط، عهد و پیمان وسیله‌ی امنیت اجتماعی و حریم آرامش مردم و پناهگاه بی‌‌پناهان معرفی شده است. بنابراین، در پیمان صلح باید از هرگونه فساد، خیات و فریب اجتناب گردد تا هم امنیت جامعه حفظ شده و اهداف صلح تحقق یابد و هم از جرئت و گستاخی بر خداوند دوری شود.

7.2. اصل شفاف و روشن بودن معاهدات صلح

معاهده صلح باید شفاف و روشن بوده و تفسیرهای مختلف را برنتابد. این شرط نیز به طور صریح در کلام امام علی علیه‌السلام نقل شده است:

 «وَ لَا تَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِیهِ الْعِلَلَ وَ لَا تُعَوِّلَنَّ عَلَى لَحْنِ قَوْلٍ بَعْدَ التأکید وَ التَّوْثِقَةِ؛(15) قراردادی را امضا نکن که در عبارات آن جای گفت‌وگو باشد و پس از محکم‌کاری و دقت در قرارداد، به عبارات دوپهلو و قابل‌توجیه تکیه مکن

در معاهده صلح باید از الفاظ صریح استفاده شود و از به‌کاربردن واژه‌های دوپهلو و متشابه پرهیز گردد تا راه بهانه‌جویی برای نقض پیمان صلح و زمینه تفسیرهای مختلف و تأویل‌های نابجا را ببندد؛ اگرنه، بعد از پیمان صلح ممکن است برخی طرف‌ها آن را به نفع خود و برخلاف آنچه توافق صورت گرفته است تفسیر کنند.

توجه به شرط شفافیت معاهدات، امروزه در قراردادهای بین‌المللی که طرف‌های آن به زبان‌های مختلف سخن می‌‌گویند، از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ زیرا ممکن است یک طرف با کاربردها و ظرافت‌های زبان طرف مقابل آشنایی کامل نداشته باشد. ازاین‌رو، زمینه به کاربردن الفاظ و تعبیرات دوپهلو که به صورت‌های مختلف تفسیرپذیر باشد، وجود دارد و اگر یک طرف اهل خدعه و فریب باشد، می‌تواند معاهدات را به‌گونه‌ای تنظیم نماید که بعد بتواند آن را به نفع خودش تفسیر کند.(16)

8.2. امتیازدهی نباید به قیمت نابودی ارزش‌‌های دینی باشد

در شرایط اضطرار، امتیازدهی موقتی برای حفظ اصل اسلام مجاز است؛ ولی امتیازدهی نباید به قیمت نابودی ارزش‌‌های دینی باشد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله پیشنهاد مشرکان مبنی بر پرستش متقابل خدایان یکدیگر را با نزول سوره کافرون رد کردند:

 «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ؛(17) دین شما برای خودتان و دین من برای خودم

نتیجه‌گیری:

آموزه‌های اسلامی، در مورد تعامل با بیگانگان، همواره بر استکبار ستیزی و نفی سازش با مستکبران تأکید دارند؛ اما در عین استکبارستیزی، ارتباط و تعامل با دشمن غیرمستکبر را با شرایط و ضوابطی امضا کرده‌اند. اسلام مذاکره را به‌عنوان یک ابزار سیاسی، مشروع می‌‌داند. در مذاکره باید اصولی را رعایت کرد؛ ازجمله اصل حفظ عزت اسلام و مسلمانان، اصل تمایل به صلح و پرهیز از جنگ، اصل هوشیاری و احتیاط پس از صلح، اصل دوراندیشی و عدم‌حسن ظن به دشمن، اصل پای‌بندی به عهد و پیمان در مذاکره، اصل پرهیز از فریب‌کاری در معاهدات صلح، اصل شفاف و روشن بودن معاهدات صلح، و در نهایت این اصل که امتیازدهی نباید به قیمت نابودی ارزش‌‌های دینی باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره فتح، آیه 1.

2. سبحانی تبریزی، جعفر، فروغ ابدیت: تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، بوستان کتاب قم، قم، 1385ش، ص677.

3. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، نامه 6 و نامه 54.

4. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، خطبه 122و 36 و 40.

5. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، نامه 54.

6. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق، ج‏2، ص9-14.

7. ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى، جهان، تهران، چاپ اول، 1348ش، ص97.

8. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، نامه 53.

9. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین علیه‌السلام‌، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول‌، تهران، 1386ش، ج11، ص109-110‌.

10. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، نامه 53.

11. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح) هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، نامه 53.

12. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین علیه‌السلام‌، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول‌، تهران، 1386ش، ج11، ص111‌.

13. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، نامه 53.

14. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، نامه 53.

15. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، نامه 53.

16. محسنی، محمدسالم، شرایط صلح از دیدگاه امام علی (ع)، پژوهش‌نامه علوی، دوره 12، شماره 23، شهریور 1400ش، ص277-290.

17. سوره کافرون، آیه 6.

در زمینه شأن نزول آیات کتابهایی مثل؛ أسباب النزول،(نیشابوری)،لباب-النقول(سیوطی)،اسباب النزول(محمدباقرحجتی) وشأن نزول آیات قرآن (مکارم شیرازی) تألیف شده‌است.

پرسش:

فهرستی می‌خواهم از کتاب‌هایی که شأن نزول سوره‌ها و آیات را نوشته‌اند؛ کتاب‌های معتبر به زبان فارسی و عربی.

پاسخ:

مقدمه

شناخت اسباب النزول به عنوان یکی از ابزارهای فهم کامل، صحیح و دقیق‌تر آیات قرآن کریم، همواره مورد توجه مفسران و پژوهشگران علوم قرآنی بوده است. این مقاله با هدف معرفی مهم‌ترین منابع مستقل و تفسیری در حوزة شأن نزول آیات، می‌کوشد تا ضمن ارائه تصویری جامع از منابع اسباب النزول، ضرورت دقت علمی در تحلیل این روایات را نیز یادآور شود.

پاسخ تفصیلی:

قرآن کریم به عنوان مهم‌ترین منبع دینی، همواره کانون توجه مفسران و پژوهشگران علوم اسلامی بوده است. یکی از راه‌های فهم دقیق‌تر آیات قرآن، آگاهی از شأن نزول یا اسباب النزول است؛ چراکه قرآن به‌صورت تدریجی و در مناسبت‌های گوناگون نازل شده و هر آیه یا سوره‌ای ممکن است در پاسخ به یک رویداد خاص یا پرسشی معین نازل شده باشد. آشنایی با فضای نزول آیات، نقش مهمی در فهم صحیح، دقیق و کاربردی‌تر آن‌ها دارد. در طول تاریخ، اندیشمندان بسیاری در قالب آثار مستقل یا در ضمن تفاسیر، به گردآوری و تحلیل روایات مربوط به شأن نزول پرداخته‌اند. این آثار به زبان‌های عربی و فارسی تألیف شده‌اند که در ادامه، مهم‌ترین منابع در این زمینه معرفی می‌شود.

منابع مستقل در اسباب النزول

1. أسباب النزول، الواحدی النیسابوری (متوفای ۴۶۸ق)

یکی از قدیمی‌ترین و مشهورترین آثار مستقل در زمینه شأن نزول است (۱) که آیات بسیاری را همراه با روایات مرتبط بیان کرده است. این کتاب پایه بسیاری از تحقیقات بعدی در این حوزه بوده است.

2. لباب النقول فی أسباب النزول، جلال‌الدین سیوطی (متوفای ۹۱۱ق)

این کتاب یکی دیگر از مهم‌ترین آثار در زمینة اسباب نزول است که توسط جلال‌الدین سیوطی، عالم برجسته اهل‌سنت در قرن نهم و دهم هجری، تألیف شده است. این کتاب در واقع اثری تکمیلی و اصلاحی بر کتاب «أسباب النزول» واحدی است و به گفته مؤلف کتاب، وجه تمایز آن، در اختصار، استناد به منابع گسترده‌تر، بررسی صحت روایات، حذف مطالب غیرمعتبر و تخریج دقیق احادیث از منابعی چون صحاح سته، مسند احمد، تفاسیر طبری، ابن أبی‌حاتم و دیگران است.(۲)

این کتاب به زبان فارسی نیز ترجمه شده و از جمله ترجمه‌های آن می‌توان به ترجمة شهاب کاظمی با عنوان «لباب النقول فی اسباب النزول» که در سال ۱۳۹۰ش توسط انتشارات کتاب بختیاری در قم منتشر شده، و نیز ترجمة عبدالکریم ارشد با عنوان «اسباب نزول آیات قرآن کریم» که در سال ۱۳۸۴ش از سوی انتشارات شیخ‌الاسلام احمد جام به چاپ رسیده است، اشاره کرد.

3. العُجاب فی بیان الأسباب، ابن حجر عسقلانی (متوفای ۵۸۲ق)

اثری از شهاب‌الدین ابوالفضل احمد بن علی، معروف به ابن حجر عسقلانی (تحقیق محمد الانیس، دار ابن الجوزی) که به بررسی شأن نزول برخی از آیات قرآن پرداخته است.

4. اسباب النزول، محمدباقر حجتی

کتاب اسباب النزول تألیف دکتر محمدباقر حجتی (دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول ۱۳۹۸ش)، یکی از آثار پژوهشی معاصر در زمینه شأن نزول آیات قرآن است که به بررسی روایات اسباب النزول می‌پردازد.

5. شأن نزول آیات قرآن، آیت‌الله مکارم شیرازی

این کتاب در حقیقت برگرفته از تفسیر نمونه است (قم-ایران، مدرسه امام علی بن أبی‌طالب علیه‌السلام، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.) که در آن آیاتی که در تفسیر نمونه برایشان شأن نزول بیان شده است را گردآوری کرده است.

برخی دیگر از منابع در زمینه اسباب النزول

کتاب‌های فراوان دیگری در این زمینه نگاشته شده است که از جمله آنها می‌توان به «إرشاد الرحمن لأسباب النزول والناسخ والمنسوخ والمتشابه وتجوید القرآن» تألیف عطیه البرهانی (بیروت، دار ابن حزم، ۱۴۳۰ق)، «الصحیح المسند فی أسباب النزول» نوشته شیخ مقبل الوادعی (قاهره، مکتبه ابن تیمیه)، «جامع النقول فی أسباب النزول وشرح آیاتها» تألیف علوی خلیفه (قاهره، مکتبه ابن تیمیه، ۱۴۰۸ق)، «تسهیل الوصول إلى معرفه أسباب النزول» نوشته خالد عبدالرحمن العکّ (بیروت، دارالمعرفه) و «المحرر فی أسباب نزول القرآن من خلال الکتب التسعه» تألیف خالد بن سلیمان المزینی (دمام، دار ابن الجوزی، ۱۴۲۷ق) اشاره کرد.

تفاسیری که به ذکر شأن نزول پرداخته‌اند

منابع تفسیری، به‌ویژه تفاسیر روایی همچون تفسیر طبری، ابن کثیر، الدر المنثور سیوطی و نیز تفسیر کبیر فخر رازی، الجامع لأحکام القرآن قرطبی و روح المعانی آلوسی، منابعی غنی در حوزه اسباب النزول به شمار می‌آیند. در رأس منابع تفسیری شیعی، تفسیر عظیم‌القدر مجمع‌البیان قرار دارد که منبعی مهم در این زمینه محسوب می‌شود. همچنین تفاسیر دیگر مانند تفسیر عیاشی، تفسیر قمی، نورالثقلین حویزی، البرهان بحرانی، تفسیر صافی فیض و... نیز به بیان شأن نزول پرداخته‌اند. افزون بر این‌ها، منابع حدیثی، مانند کافی مرحوم کلینی نیز دربردارنده گزارش‌هایی درباره اسباب النزول‌اند.

چالش‌های اعتبارسنجی روایات اسباب النزول

شناخت اسباب نزول آیات قرآن عمدتاً مبتنی بر روایات تاریخی است که به دلیل محدودیت‌های ثبت وقایع در صدر اسلام، بسیاری از این روایات از اعتبار کافی برخوردار نیستند.

واحدی نیشابوری در کتاب «اسباب النزول» تأکید می‌کند که تنها باید به روایات صحیح و مستند به شاهدان عینی اعتماد کرد، نه گزارش‌های حدسی و بی‌اساس. وی هشدار می‌دهد که جعل روایات در این زمینه رواج داشته و برای فهم دقیق حقایق قرآنی باید با احتیاط عمل کرد.(۳) جلال‌الدین سیوطی با همه تلاش و تبحری که در علوم قرآنی داشت، نتوانست بیش از ۲۵۰ حدیث مسند - اعم از صحیح و ضعیف - در این زمینه گردآوری کند.(۴)

امتیازات مکتب اهل‌بیت علیه‌السلام در نقل اسباب النزول

خوشبختانه در مکتب اهل‌بیت علیه‌السلام، به برکت وجود امامان معصوم علیهم‌السلام و راویان موثق، گنجینه‌ای غنی از روایات صحیح درباره اسباب النزول به دست ما رسیده است. بر اساس تحقیقات محققان، تاکنون بیش از چهار هزار روایت معتبر در این زمینه از طریق اهل‌بیت علیهم‌السلام نقل و تدوین شده است. با این حال باید توجه داشت که حتی در این منابع ارزشمند نیز روایات صحیح و ضعیف در هم آمیخته‌اند و پژوهشگران باید با دقت و وسواس علمی به بررسی سندی و متنی این روایات بپردازند. این رویکرد انتقادی برای دستیابی به فهم دقیق از شأن نزول آیات ضروری است.(۵)

نتیجه‌گیری:

شناخت شأن نزول آیات قرآن کریم، ابزاری مؤثر برای فهم عمیق‌تر و دقیق‌تر مفاهیم وحی الهی است؛ چراکه بسیاری از آیات در بستر رخدادهای خاص نازل شده‌اند و آگاهی از آن بستر، درک معنای واقعی آیات را تسهیل می‌نماید. منابع متعددی در طول تاریخ، اعم از کتب مستقل، تفاسیر و آثار روایی به موضوع اسباب النزول پرداخته‌اند که هر یک سهمی در تبیین این موضوع ایفا کرده‌اند. آثاری چون أسباب النزول واحدی و لباب النقول سیوطی، در کنار پژوهش‌های معاصر مانند کتاب اسباب النزول دکتر محمدباقر حجتی و همچنین آثار تفسیری همچون تفسیر طبری و مجمع البیان، مجموعه‌ای غنی و متنوع از داده‌ها و تحلیل‌ها را فراهم کرده‌اند که می‌توانند راه گشای محققان، مفسران و علاقه‌مندان به مطالعات قرآنی باشند.

پی‌نوشت‌ها:

۱. السیوطی، جلال‌الدین، الإتقان فی علوم القرآن، بیروت-لبنان، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۸۷.

۲. سیوطی، جلال‌الدین، لباب النقول، بیروت-لبنان، دارالکتب العلمیه، ص۶.

۳. واحدی نیشابوری، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، بیروت-لبنان، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق، ص۱۰.

۴. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم-ایران‌، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ چهارم، ۱۳۸۱ش، ص۱۰۳.

۵. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم-ایران‌، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ چهارم، ۱۳۸۱ش، ص۱۰۳.

صفحه‌ها