فلسفه احكام

این‌گونه از نوشته‌ها، به جهت اطلاعات اندکی که از ماهیت دین و مسائل مربوط به آن دارند، به‌راحتی فریب عبارت‌پردازی آن را خورده و در حفره‌ای از شک، سقوط می کنند

پرسش:

«حاجی تا صبح قرآن به سر گرفت و گناهانش بخشیده شد؛ اما کارگر خسته بعد از افطار خوابش برد و گناهان امسالش به گناهان سال قبلش افزوده شد. این است اعتقادات مردم سرزمین من…». می‌دانم که این مطلب نظر اسلام نیست، اما نمی‌توانم این را به‌صورت مستند برای دیگران توضیح بدهم. لطفاً راهنمایی بفرمایید.

پاسخ:

مقدمه
غرض‌ورزی و تولید نوشته‌هایی که صدها منزل از حقیقت دورند، یکی از حربه‌های هجوم فرهنگی است که متأسفانه در بدو امر، انسان‌های زودباور را با خود همراه کرده و مخاطبین این‌گونه از نوشته‌ها، به جهت اطلاعات اندکی که از ماهیت دین و مسائل مربوط به آن دارند، به‌راحتی فریب عبارت‌پردازی آن را خورده و در حفره‌ای از شک و تردید، سقوط می‌کنند. درحالی‌که اگر کمی سطح معرفت دینی خود را بالابرده و دین را نه از موهومات و خرافات جاری اجتماع، بلکه از سرچشمه زلال قرآن، روایات و اندیشمندان اصیل دینی، دریافت می‌کردند، به چنین نوشته‌جات نادرستی مشغول نمی‌شدند.
متن فوق، مصداق یکی از این نوشته‌جات است که با سر هم کردن ادعاهای نادرست، سعی دارد این‌گونه نشان دهد که دین اسلام، جنبه اعتدال را رها کرده و بی‌توجه به حقایق، تنها ظواهر را مورد ستایش قرار می‌دهد.

در ادامه در قالب چند نکته، به بررسی متن فوق خواهیم پرداخت.

نکته اول:

مسئله «توبه» و توسل به اسباب الهی نظیر قرآن و حضرات معصومین علیهم‌السلام که در اعمال شب قدر می‌تواند به‌صورت قرآن به سر گرفتن و خواندن ادعیه جلوه کند، یکی از امیدبخش‌ترین و زیباترین مسائل دین مبین اسلام است که انسان را از بن‌بست افسوس و حسرتِ گذشته، بیرون کشیده و راه روشن آینده را نوید می‌دهد.

مطابق با عمومات و اطلاقات آیات و روایات باب توبه، هر گناهی و حتی شرک به خدا که بدترین گناهان محسوب می‌شود، قابل جبران و توبه است.

در حقیقت باب توبه ازآن‌رو بر همه گناهان باز است که انسان، هیچ‌گاه خود را ناامید و «آب از سر گذشته» نپنداشته و همواره پیش روی خود، پلی را برای بازگشت به یک زندگی سالم، مجسّم و ممکن ببیند.

بی‌شک، توبه برای انسان خطاکار (در هر درجه‌ای که باشد)، مانعی است برای ارتکاب گناهان و جنایات بیشتر و ازاین‌رو، خود این آموزه، جز خیروبرکت برای دنیا و آخرت آن شخص نیست.

تصور کنید، اگر کسی به‌کلی از آمرزش خداوند مأیوس گردد و برای همیشه خود را در لعن و عذاب جاویدان خداوند ببیند، هیچ دلیلی ندارد که در باقیمانده عمر، از اعمال خلاف و گناهانی مثل قتل، دست بردارد؛ و با خود این‌گونه خواهد گفت که «من که رسوای جهانم، غم عالم هیچ است»! درحالی‌که تعلیمات انبیاء برای تربیت بشر، چیزی جز تعالی انسان در هر مقام و مرتبه‌ای که در آن حضور دارند، نیست و اگر کاری باشد که ترک گناه یا کمتر شدن آن از سوی یک گناهکار را ممکن سازد، هم ازنظر عقلی مطلوب بوده و هم دستورات دین، معطوف به آن خواهد بود.

درنتیجه راه توبه و بازگشت به زندگی انسانی و معنوی، برای «حاجی» همان‌قدر باز است که برای «کارگر» باز است و اگر هرکدام از آن دو از این نعمت بهره‌مند نشوند، جز خودشان چه کسی را باید سرزنش کنند؟
البته این توبه و بازگشت، مشروط به گذاشتن قرآن بر سر و آداب خاص نیست (که اگر این‌چنین باشد، بهتر است). بلکه دایرمدار اراده‌ای قوی در ترک گناه و تصمیم جدی در تغییر مسیر زندگی و جبران خسارات ناشی از گناه است. قرآن به سر و خواندن دعا و زیارت رفتن، همگی گونه‌های مختلف از توسل به اسباب مقدس برای جلب خیرات بیشتر و نشانه جدی بودن در امر توبه است.

نکته دوم:

آنچه در متن یاد شده، به‌کلی نادیده انگاشته شده است، مسئله «شرایط پذیرش توبه» است که در خصوص هر گناهی متناسب با همان گناه و باکیفیتی که حاصل‌شده است، تعریف می‌شود. درنتیجه حتی اگر بپذیریم که خداوند به‌واسطه صرف‌نظر از حق خود، ممکن است برخی از گناهان را که جنبه «حق الهی» دارد، به‌واسطه توبه ببخشد، اما مسئله «حق‌الناس» به‌گونه‌ای است که بخشش آن، مشروط به رضایت صاحبان حق است. درنتیجه در خصوص «حاجی» مورد بحث در سؤال، صرف قرآن به سر گرفتن، بیان الفاظ توبه یا حتی بیزاری قلبی از آن گناه، نمی‌تواند به‌مثابه فرش قرمز، برای ورود او به ساحت پاداش ابدی الهی در آسمان‌ها باشد! چراکه در مسئله «حق‌الناس»، اساساً این مردم ستمدیده هستند که باید رضایت بدهند و خداوند از جانب خود، این حقوق را نمی‌بخشد.

درنتیجه، آنچه با توبه «حاجی» و قرآن به سر گرفتن، ممکن است بخشیده شود، حق‌الله است و گناهانی که جنبه حق‌الناس دارد، راه جبران دیگری دارد.

نکته سوم:

اساساً هرگونه تضییع در حقوق، چه حق‌الله و چه حق‌الناس، در دستگاه عدالت و محاسبه دقیق الهی قرارگرفته و با توجه به موازین عدل و فضل خداوند، تسویه می‌شود. ازاین‌رو ممکن است بخشی از حقوق تضییع‌شده در دنیا، بخشی در برزخ و بخش دیگری در قیامت استیفاء شود. در واقع، به فرموده قرآن کریم، حتی ذره‌ای از کار خیر یا کار شر، در دستگاه عدالت الهی نادیده انگاشته نشده و «هرکس هم‌وزن ذره‌ای نیکی کند، آن نیکی را ببیند؛ و هرکس هم‌وزن ذره‌ای بدی کند، آن بدی را خواهد دید». (1)

درنتیجه، نه «حاجی» و نه «کارگر» از دایره عدالت خداوند خارج نبوده و نسبت به اعمال خویش، حتی اگر به‌اندازه ذره‌ای باشد، مسئول‌اند.
نکته چهارم:

برخلاف آنچه در متن سؤال وجود دارد، نه‌تنها کار یک کارگر، از منظر باورهای اسلامی، کاری بی‌ارزش و سبک نیست، بلکه بسیارى از پیشوایان بزرگ اسلام را می‌توان «کارگر» به معنای واقعی کلمه دانست، آن‌هم کارهائى که شاید امروز بسیارى از افراد آن را دور از شأن خود می‌پندارند و حقیر و کوچک می‌شمارند. (2)

به‌عنوان نمونه، یکى از دوستان امام موسى بن جعفر علیه‌السلام او را مشغول کار در زمین کشاورزى خود دید، تعجب کرد و پرسید چرا زحمت این کار را به دوش دیگران نمی‌گذارید؟ امام فرمود: «پیامبر و امیرالمؤمنین و همه نیاکانم با دست خویش کار می‌کردند و این برنامه همه پیامبران و رسولان و اوصیاى آن‌ها و همه بندگان صالح است». (3)
براى پى بردن به اهمیت کار کارگر در این اسلام، توجه به این نکته لازم است که نه‌تنها کار مثبت و سازنده از مهم‌ترین عبادات در اسلام محسوب می‌شود، بلکه عوارض ناشى از آن نیز در حکم عبادت است، چنانکه در حدیثى می‌خوانیم: «کارگر خسته‌ای که شب بااندام فرسوده می‌خوابد همانند کسى است که شب‌زنده‌داری و عبادت می‌کند». (4)

تأمل در این روایت نشان می‌دهد اسلام برای عمل کارگر مسلمانى که شبى را تا صبح نخوابیده و با قلبى پر از عشق به خدا و اخلاص و احساس مسئولیت در برابر مشکلات جامعه اسلامى، کارکرده، فوق‌العاده اهمیت قائل شده و حتی کسانى را که این‌گونه اعمال ظاهراً کوچک و واقعاً بزرگ را تحقیر می‌کنند، شدیداً توبیخ و تهدید می‌کند و می‌گوید مجازاتى دردناک در انتظار آن‌هاست. (5)

در اسلام هرگونه کار ثمربخش، در هر مقیاس، شعبه‌ای از جهاد محسوب می‌شود و کارگر به‌عنوان مجاهد راه خدا و گاهى برتر از آن شناخته‌شده است. (6)

امام على بن موسی‌الرضا علیه‌السلام می‌فرماید: «آن کس که براى تأمین زندگى خانواده خویش تلاش می‌کند و مواهب الهى را در پرتو کار می‌طلبد از مجاهدان راه خدا گران‌قدرتر است». (7)

در احترام و تعظیم مقام کارگر از دیدگاه اسلام همین بس که در حالات سعد انصارى کارگر زحمتکش مسلمان، می‌خوانیم هنگامی‌که پیامبر صلی‌الله علیه و آله از غزوه تبوک بازمی‌گشت سعد به استقبال او شتافت و با دست خشن و پینه‌بسته‌اش با پیامبر مصافحه کرد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود چرا دستت چنین است؟ عرض کرد: با بیل و طناب کار می‌کنم و هزینه زندگى همسر و فرزندم را فراهم می‌سازم، در این موقع پیامبر صلی‌الله علیه و آله دست پینه‌بسته این کارگر باایمان را بوسید و گفت «این دستى است که هرگز آتش دوزخ به آن نخواهد رسید». (8)

همین مقدار (که البته بخش کوچکی از نگاه اسلام به کار و کارگر است) کافی است تا پرسشگر محترم بداند که نوشته متن سؤال تا چه اندازه، بی‌ارتباط با عقاید اصیل اسلامی بوده و خاستگاهی جز خیالات و اوهام طراح آن نداشته است و اگر مسلمانی به‌اشتباه چنین عقیده‌ای را طرح کرده باشد (که بعید است)، قطعاً عقایدش از تعالیم اصیل اسلامی فرسنگ‌ها فاصله دارد و باید با زبان نرم و نصیحت عقیده او در این زمینه را اصلاح کرد.

نتیجه:
حال بیایید دوباره به متن یاد شده بازگشته و آن را این‌گونه اصلاح

نماییم:
حاجی و کارگر، هر دو اراده توبه در شب قدر را داشتند، حاجی در مراسم آن شب شرکت کرد و امیدوار بود که خداوند گناهانش را می‌بخشد، اما می‌دانست که حق‌الناس، جز با رضایت مردم، جبران نمی‌شود.
در سوی دیگر، کارگر، خسته بود، بعد از افطار بااینکه قصد توبه و راز و نیاز داشت، خوابش برد و هنگامی‌که برای نماز صبح بیدار شد، همچون حاجی، امیدوار بود که خداوند گناهانش را بخشیده است.

چراکه می‌دانست کارگری که برای روزی خانواده‌اش تلاش می‌کند در نزد خداوند بسیار عزیز است و باز می‌دانست که خداوند، خواب او را هم به‌منزله عبادات و شب‌زنده‌داری نوشته است.

این است اعتقادات مردم سرزمین من ....

 کلمات کلیدی:

توبه، شرایط توبه، کارگر، ارزش کارگر.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره زلزال، آیات 7-8: ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ  وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ﴾.

2. مکارم شیرازی، ناصر، خطوط اقتصاد اسلامی، قم، مدرسه الامام علی بن ابی‌طالب علیه­السلام، 1360 ش، ص 26.

3. «ان رسول الله صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین و آبائى کلهم کانوا قد عملوا بایدیهم و هو من عمل النبیین و المرسلین و الاوصیاء و الصالحین»؛ کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، قم، دارالحدیث، چ 1، ق‏1429، ج 9، ص 535.

4.  مکارم شیرازی، خطوط اقتصاد اسلامی، ص 25.

5.  مکارم شیرازى ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چ 1، 1374 ش، ج 8، ص 58.

6. مکارم شیرازی، خطوط اقتصاد اسلامى، ص 24.

7.  «الذى یطلب من فضل الله ما یکف به عیاله اعظم اجرا من المجاهد فى سبیل الله»؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل بیت، 1409 ق، ج 17، ص 67.

8.  «فقبل یده رسول الله و قال هذه ید لاتمسها النار»؛ ابن الاثیر، عزالدین، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق، ج 2، ص ۲۶۹.

در زمینة پیروی احکام از مصالح و مفاسد، نظرات مختلفی من جمله نفی پیروی و لزوم پیروی مطرح است.

پرسش:

آیا اتفاق‌نظر است بر اینکه احکام، تابع مصالح و مفاسد هستند یا نه؟ چه نظراتی در این زمینه مطرح شده است؟

پاسخ:

مقدمه

اسلام به‌عنوان دینی جامع و فراگیر، هم به توصیف توحیدی از جهان می‌پردازد و هم سبک زندگی مؤمنانه و توحیدی را شرح می‌دهد و در این راستا، احکام مربوط به عمل و رفتار را مشخص کرده است. از دیرباز این سؤال مطرح بوده که آیا خداوند در تشریع این احکام، مصالح و مفاسد را در نظر گرفته است یا نه؟ آیا حکم خدا به وجوب انجام کاری به سبب مصالح آن است و نهی از انجام کاری به دلیل مفاسد آن است، یا نه؟

 

پاسخ اجمالی

اسلام به‌عنوان دینی جامع و فراگیر، هم به توصیف توحیدی از جهان می‌پردازد و هم سبک زندگی مؤمنانه و توحیدی را شرح می‌دهد و در این راستا، احکام مربوط به عمل و رفتار را مشخص کرده است. از دیرباز این سؤال مطرح بوده که آیا خداوند در تشریع این احکام، مصالح و مفاسد را در نظر گرفته است یا نه؟

 در این زمینه دو دیدگاه مهم وجود دارد: دیدگاهی که اشاعره از اهل سنت دارند و احکام را تابع مصالح و مفاسد نمی‌دانند و دیدگاهی که معتزله از اهل سنت و مشهور شیعیان دارند و احکام را تابع مصالح و مفاسد می‌دانند. البته محققان تأکید کرده‌اند که این مصالح و مفاسد در احکام واقعی، در متعلق حکم است و مثلاً اگر نماز واجب است، به این جهت است که واقعاً خود نماز مصلحت دارد؛ اما در احکام ظاهری مثل استصحاب طهارت یا در احکام وضعی مثل شرطیت طهارت برای صحت نماز، مصلحت در جعل حکم است نه خود متعلق آن؛ اما درهرصورت، خداوند احکام را لغو و بیهوده و بدون در نظر گرفتن مصالح و مفاسد آدمی تشریع نکرده است.

در پاسخ به این سؤال، نظرات مختلفی طرح شده که در ادامه، در قالب نکاتی به توضیح آن‌ها می‌پردازیم.

 

پاسخ تفصیلی

 

نکته اول: نفی پیرویِ احکام از مصالح و مفاسد

این قول به اشاعره منسوب است و برای اثبات ادعای خود به ادله عقلی و نقلی تمسک جسته‌اند.

نفی غرض‌مندی از افعال الهی، یکی از مهم‌ترین ادله آن‌ها است که به شیوه‌های مختلف، مستدل شده است:

 الف . علت غایی فقط در فاعل مضطر، قابل‌تصور بوده؛ درحالی‌که خداوند در افعال خود، مختار است.(1)

 ب. فاعلی که فعلش را به غرض انجام می‏دهد با رسیدن به آن غرض، استکمال می‏یابد؛ استکمال علامت نقص است و نقص از خداوند منتفی است.(2)

 ج. فاعلی که فعل خود را به غرض انجام می‏دهد، باید بدون انجام آن فعل، قادر به رسیدن به آن غرض نباشد؛ درحالی‌که خداوند متعال بر هر چیزی قادر است.(3)

 د. خداوند از هر چیزی بی‏نیاز است، پس فعل او برای خود او نیست؛ برای مخلوق نیز نمی‏تواند باشد، زیرا در فلسفه اثبات شده که عالی ازآن‌جهت که عالی است، فعلی برای دانی انجام نمی‏دهد؛ پس معلوم می‌شود خدا برای غرضی، فعل انجام نمی‏دهد.(4)

نفی حُسن و قُبح ذاتی اشیاء، دلیل دیگری است بر نفی پیروی احکام از مصالح و مفاسد که توسط اشاعره بیان شده است: ازنظر اشاعره، عقل نمی‌تواند حسن و قبح اشیاء را درک کند و اعتقاد به آن، مشیّت الهی را محدود ساخته و از حرّیت و آزادی او می‌کاهد. در حقیقت پذیرش داوری عقل در این موضوع موجب می‌شود که خداوند آنچه عقل خوب بداند انجام دهد و آنچه را بد بداند، ترک کند. این امر، باعث می‌شود اراده تشریعی الهی، متأثر از غیر شود که با مقام الوهیت الهی سازگار نیست؛ بنابراین باید گفت خوب، آن است که شارع خوب بداند و بد آن است که شارع بد بداند.(5)

اشاعره به آیاتی مانند آیه حرمت برخی از طیبات و خوراکی‌های حلال(6) و آیه حرمت صید در روز شنبه(7) برای یهودیان اشاره کرده و معتقدند باوجوداینکه طیبات بنا بر مصلحت حلال بوده و نیز صید در روز شنبه با دیگر روزها فرقی ندارد؛ پس معلوم می‌شود احکام تابع مصالح و مفاسد نیست و فقط به اراده خداوند بستگی دارد.

 

نکته دوم: لزومِ پیرویِ احکام از مصالح و مفاسد

این دیدگاه به مشهورِ عدلیه، یعنی معتزله در میان اهل سنت و مشهور شیعیان،(8) نسبت داده شده که همه احکام، بدون استثناء تابع مصالح و مفاسد واقعی هستند و برای اثبات این ادعا، به دلایل عقلی و نقلی روی آورده‌اند.

پایه دلیل عقلیِ عدلیه، قاعده حسن و قبح عقلی است. بدین‌صورت که همه علم دارند به اینکه احسان، خوب است و ظلم بد است؛ حتی در نظر کسانی که اعتقاد به شرع و دین ندارند.(9) سپس حسن و قبح عقلی، ملازمت با حسن و قبح شرعی پیدا کرده و طبعاً احکام شرعی نیز تابع ملاکات خواهند بود. در غیر این صورت محذوراتِ محالی را برای شارع پدید آورده و لغویت جعل احکام لازم می‌آید.(10)

دلیل دیگر اینکه خداوند حکیم بوده و فعلی را بدون هدف و غرض بیهوده انجام نمی‌دهد. پس ممکن نیست احکام تشریعی، فاقد غرض باشند. مبنای دیگر نیز، محال بودن ترجیح بلامرجح است. بدین بیان که شارع، گزینه‌های وجوب، حرمت، استحباب و ... را بدون علت به افعال تخصیص داده است که این به معنی ترجیح بلامرجح بوده که محال است.(11)

آیات و روایات فراوانی بر تبعیت احکام از مصالح و مفاسد وجود دارد که از ذکر آن‌ها صرف‌نظر می‌کنیم.(12)

 

نکته سوم: تحقیق بیشتر

برخی از محققان با نظر به تفاوت احکام، با دقت نظر بیشتری به توضیح دیدگاه مشهور عدلیه اقدام کرده‌اند. توضیح مطلب این‌که:

احکام به دو بخش واقعی و ظاهری،(13) و احکام واقعی نیز به دو بخش تکلیفی و وضعی(14) تقسیم می‌شوند.

 آخوند خراسانی در خصوص احکام ظاهری که با اصول عملیه ثابت می‌شود، قائل است که مصلحت در متعلق این احکام وجود ندارد؛ بلکه در خود احکام است.(15)

 محقق خویی نیز بین احکام تکلیفی و احکام وضعی، تفاوت قائل شده و عقیده دارد در احکام وضعی از قبیل ملکیت و زوجیت، با توجه به اینکه حکم به اعیان خارجی تعلق می‌گیرند، مصلحت در جعل این‌هاست، نه در متعلقشان.(16) از این نظر، احکام تابع مصالح و مفاسد هستند، اما این مصالح و مفاسد، گاهی در متعلق احکام است و گاهی در جعل احکام.

 

نتیجه‌گیری

بنابراین، درزمینة پیروی احکام از مصالح و مفاسد، نظرات مختلفی مطرح است: نفی پیروی احکام از مصالح و مفاسد، لزوم پیروی احکام از مصالح و مفاسد. برخی از محققان تأکید کرده‌اند که پیروی احکام از مصالح و مفاسد، در احکام ظاهری و احکام وضعی، در جعل حکم است اما در سایر احکام در متعلق حکم است.

پی‌نوشت‌ها

1. ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، الاحکام فی اصول الاحکام، قاهره، نشر زکریا علی یوسف، بی‌تا، ج 8، ص 1131.

2. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415 ق، ج 10، ص 191.

3. فخر رازی، محمد بن عمر، المحصول فی علم الاصول، بیروت، المکتبه العصریه، 1420 ق، ج 5، ص 133.

4. علی‌دوست، ابوالقاسم، تبعیت یا عدم تبعیت احکام از مصالح و مفاسد واقعی، مجله فقه و حقوق، شماره 6، پاییز 1384، ص 13.

5. ر.ک: سبحانی، جعفر، حسن و قبح عقلی، قم، مؤسسه امام صادق علیه‌السلام،1390 ش، ص 229.

6. سوره نساء، آیه 160: «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیرًا.»

7. سوره نحل، آیه 124: «إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ...»

8. عدلیه اصطلاحی کلامی برای اشاره به شیعه و مُعتزله است. سبب نام‌گذاری، این اعتقاد شیعه و معتزله است که به لحاظ عقلی، حُسن و قُبح یا خوبی و بدی وجود دارد و خداوند بر اساس آن عمل می‌کند و بدین‌جهت عادل شمرده می‌شود. براین‌اساس، عدل از اصول مذهب شیعه و اصول پنج‌گانه معتزله است.

9. ر.ک: علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف‌المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح حسن حسن‌زاده آملی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1413 ق، ص 303.

10. ر.ک: عرب صالحی، محمد، روش‌شناسی حکم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1394 ش، ص 213.

11. ر.ک: علی‌دوست، ابوالقاسم، فقه و مصلحت، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه،1390 ش، ص 156.

12. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: رجایی، نجیب‌الله، بررسی تبعیت و عدم تبعیت احکام شرع از مصالح و مفاسد واقعی، دوفصلنامه یافته‌های فقه قضایی، سال دوم، شماره چهارم، پاییز و زمستان 1401، ص 56-57.

13. احکام واقعی: حکمی است که برای موضوعات قرار داده شده و علم و جهل افراد مکلف تأثیری در آن ندارد؛ مانند وجوب نماز و حرمت شراب‌خواری؛ احکام ظاهری: حکمی است که در صورت جهل مکلفین به‌حکم واقعی درنتیجه اجرای یکی از اصول عملیه مانند اصاله البرائه به دست می‌آید.

14. حکم تکلیفی: حکمی است که مستقیماً به افعال مکلّفین تعلق می‌گیرد؛ مانند نماز، روزه و ...؛ حکم وضعی: حکمی است که مستقیماً به افعال مکلّفین تعلیق نمی‏گیرد؛ مانند زوجیت، ملکیت و ...

15. خراسانی، محمدکاظم، فوائد الاصول، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1384 ش، ص ۲۵۱.

16. غروی تبریزی، میرزاعلی، التنقیح فی شرح العروه الوثقی، قم، آل‌البیت علیهم‌السلام، ۱۴۱۰ ق، ص ۴۵.

تشریع احکام، بر اساس مصالح و مفاسد واقعی است که برخی از آن‌ها در روایات آمده است. اینکه در موردی نتوانیم علت حکم را بدست بیاوریم ضرر به اصل مسئله نمی زند.
فلسفه حرمت طلا برای مرد

پرسش:
 آورده‌اند که پیامبر علیه‌السلام وقتی انگشتر زرّینی را در دست مردی دید، به‌سوی او رفت و انگشتری را بیرون آورد و بر زمین افکند و گفت: «یَعْمِدُ أَحَدُکُمْ إِلَى جَمْرَهٍ مِنْ نَارٍ فَیَجْعَلُهَا فِی یَدِهِ ...»(می‌روید و یک گُل آتش را بر دست خود می‌گذارید؟)؛ بنابراین، ملاحظات اقتصادی یا جنسیتی، پیامبر را به تحریم انگشتر طلا برای مردان برنینگیخت، بلکه مشاهده رؤیایی ـ مثالی آن، ‌که طلا را بر دست مرد چون گل آتش دید، حکم فقهی تحریم طلا را پدید آورد.
 آیا با این تحلیل موافقید؟
 

پاسخ:
پوشیدن طلا و زیورآلات آن مانند انگشتر، زنجیر، گردنبند، دستبند یا ساعت مچی طلا، در دنیا، برای مردان حرام است، چه در نماز باشد چه در غیر نماز؛ و نمازخواندن با آن‌ها، باطل است. درباره چرایی این حکم به علل مختلفی می‌توان اشاره کرد که در ادامه در قالب نکاتی به بررسی آن‌ها می‌پردازیم.

نکته اول: فلسفه احکام
بسیاری از اندیشمندان اسلامی اعتقاد دارند که احکام وضع‌شده تابع مصالح و مفاسد هستند؛ یعنی به سبب مصالحی که در یک عمل بوده خداوند آن را واجب یا مستحب کرده است یا به سبب مفاسد و مضراتی که در عملی دیگر بوده خداوند آن را حرام یا مکروه اعلام کرده است.(1)
عالمان در توضیح علل احکام،  به تدوین کتاب‌هایی اقدام کرده‌اند که در آن‌ها علت یا فلسفه احکام، بر اساس احادیثی که از معصومین علیهم‌السلام نقل شده است، تبیین می‌شود. این کتاب‌ها اصطلاحاً «علل الشرایع» خوانده می‌شوند. علل تشریع احکام می‌تواند یک یا چند مورد باشد؛ چنانکه در برخی از روایات به چند علت برای تشریع یک حکم اشاره شده است.(2) ازاین‌رو، نباید بیانات معصومان درباره علل تشریع احکام را به‌گونه‌ای تفسیر کرد که گویا تنها علت تشریع حکم، همین است و بس؛ چراکه ممکن است علل دیگری نیز موردنظر بوده که معصوم در آن روایت، به آن‌ها اشاره نکرده است.
کوتاه‌سخن اینکه، قطعاً تشریع هر حکمی از احکام اسلامی، علت یا علت‌هایی دارد که برخی از آن‌ها در روایات آمده است و چه‌بسا علل دیگری هم هست که در روایات بیان نشده است و گمانه‌زنی عقل در این زمینه نیز راه به‌جایی نخواهد بُرد و باید به مفاد روایات بسنده کرد.

نکته دوم: فلسفه حرمت استعمال طلا برای مردان در دنیا
در اثبات حرمت استعمال طلا برای مردان در دنیا، هیچ‌یک از علمای شیعه به روایت ذکرشده در سؤال استناد نکرده‌اند و بر این اساس، فتوا به حرمت استعمال طلا برای مرد نکرده‌اند. اصولاً مبنای فقهای شیعه روایاتی است که به‌صراحت، حکم به حرمت استعمال طلا برای مرد کرده است و استفاده از آن را در دنیا حرام دانسته است و استفاده از آن را فقط در بهشت مُجاز دانسته است.(3) حتی در کتاب‌های مشهور علل الشرایع، این روایت نقل نشده و برای حرمت استعمال طلا برای مرد علل دیگری بر‌شمرده  شده است.(4) این روایت اصولاً در کتاب‌های روایی اهل سنت ذکر شده و مورد استفاده آن‌ها بوده است.(5)
بر فرض قبول محتوای روایت نیز نمی‌توان حکم کرد که تنها علت حرمت طلا برای مردان، دیدن باطن و واقعیت طلا برای مردان توسط حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بوده است چراکه ممکن است افزون بر این، علل دیگری هم موردنظر بوده که در بیانات معصومان نقل نشده است.
حتی بسیار معقول است که بپذیریم، مشاهده طلا در دستان مرد مثل تکه‌ای از آتش، به سبب همین مفاسد بوده است؛ یعنی این تکه آتش، تمثل آن مفاسدی است که در استعمال طلا برای مردان در دنیا وجود دارد؛ اما چون آخرت، قواعد و قوانین متناسب با خودش را دارد، استعمال طلا در آنجا اشکال ندارد و یکی از نعمت‌های بهشتی محسوب می‌شود.(6)

نتیجه گیری
تشریع احکام بر اساس مصالح و مفاسد واقعی است که برخی از آن‌ها در روایات آمده است و نمی‌توان از بیان یک یا چند مورد، نتیجه گرفت که فلان حکم، علت دیگری ندارد. درباره فلسفه حرمت استعمال طلا برای مردان نیز گفته شد که نباید میان دلیل و علت خلط کرد. دلیل حکم، روایاتی است که صریحاً استعمال طلا برای مردان در دنیا را حرام اعلام کرده است؛ اما علت حکم، می‌تواند یک یا چند مورد باشد که در روایات چندان انعکاس نیافته است.
 آنچه در پرسش آمده نیز فقط در منابع اهل سنت آمده است و بر فرض قبول آن، اولاً می‌توان علل دیگری را نیز محتمل دانست و نباید همین مورد را تنها علت تشریع این حکم محسوب کرد و ثانیاً می‌توان همین مورد را نیز تمثل مفاسدی دانست که در استعمال طلا برای مردان در دنیا وجود دارد؛ پس نمی‌توان از این تصویر نتیجه گرفت که این حکم، ناظر به مفاسد واقعی نیست و علت تشریع آن، فقط دیدن این تصویر مثالی و رؤیایی توسط پیامبر صلی الله علیه و آله است!

پی‌نوشت‌ها
1. برای مطالعه بیشتر، رک: علی دوست، ابوالقاسم، تبعیت یا عدم تبعیت احکام از مصالح و مفاسد واقعی، فصلنامه حقوق اسلامی (فقه و حقوق سابق)، 1384 ش، شماره 6.
2. به‌عنوان نمونه: صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، بیروت، موسسه الأعلمی، 1408 ق، ج 2، ص 20 و 32.
3. به‌عنوان نمونه: نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، محقق عباس قوچانی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1362 ش، ج 8، ص 111.
4. به‌عنوان نمونه: صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، بیروت، موسسه الأعلمی، 1408 ق، ج 2، ص 349.
5. به‌عنوان نمونه: النیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی تا، ج 3، ص 1655.
6. سوره حج، آیه 23: «یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً».
 

تاکید بر زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده، خاستگاه دینی دارد و بنا بر آنچه در منابع روایی آمده، سبب بخشش گناه و ارتقای درجات معنوی است.
بازآفرینی اولین زیارت اربعین

پرسش:
زیارت قبور سیدالشهدا و یاران ایشان توسط جابر یا اهل بیت، چه اهمیتی دارد که هر ساله شیعیان در پاسداشت آن روز، این زیارت را بازآفرینی می کنند؟! اگر قرار به بازآفرینی است چرا از شام بازآفرینی نمی کنند؟!
 

پاسخ:
 دین اسلام بر زنده نگه داشتن یاد و خاطره بزرگان دینی تأکید دارد و پیشوایان دینی به زیارت بارگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امامان معصوم علیهم‌السلام و دیگر بزرگان دینی سفارش کرده اند. در فرهنگ تشیع، زیارت مرقد امام حسین علیه‌السلام اهمیت ویژه ای دارد و در بسیاری از روایات، فضیلت والایی برای آن ذکر شده است. در همین راستا، از دیرباز تاکنون، پاسداشت اربعین حسینی علیه‌السلام جلوه ای خاص در جوامع پیدا کرده و پر شور تر از گذشته انجام می شود. از این رو، در اینجا با ذکر نکاتی به علل بازآفرینی این رویداد می پردازیم:

 نکته اول:
 اساس و زیر بنای پیاده‌روی اربعین و پاسداست و گردهمایی در آن روز، اعتقاد به جایگاه رفیع «زیارت» است. زیارت، عملی عبادی به معنای حضور در پیشگاه پیشوایان دینی یا نزد قبور آنان یا دیدار از مکانی مقدس یا محترم برای اظهار ارادت و احترام و کسب فیض معنوی است. شیخ الرئیس ابن سینا درباره تاثیر زیارت بر زائر می نویسد: «زائر که با وجود مادی و روحی خویش به سوی محل زیارت می‌رود از نفسِ زیارت‌شده استمداد می‌طلبد تا خیری را تحصیل یا زیانی را دفع کند. نفس زیارت‌شده نیز به جهت جدا شدن از عالم ماده و مشابهتی که با عقول مجرد یافته است، منشأ اثر فراوان و کامل‌تری خواهد بود. و چون زائر با جسم و جان سراغ او رفته است، هم بهره‌های مادی می‌برد و هم فوائد روحی»(1).

نکته دوم:
امام حسین علیه‌السلام از اولیای الهی است و زیارت ایشان بهره های فراوانی نصیب زائر می سازد. به همین جهت، در منابع روایی، به زیارت ایشان بسیار تاکید شده است. برای نمونه امام صادق علیه‌السلام به یکی از یاران خود می‌فرماید: «زیارت امام حسین علیه‌السلام را فراموش نکن و اصحابت را به انجام آن دستور ده که خداوند عمرت را طولانی و رزقت را زیاد می‌کند و تو را سعادتمند زنده نگه می‌دارد و از دنیا نخواهی رفت، مگر شهید و سعادتمند.(2) حتی در روایاتی، به زیارت به صورت پیاده اشاره شده است؛ مانند روایتی از امام صادق علیه‌السلام که فرمودند: «کسی که از منزل خود خارج شود و تصمیم بر زیارت امام حسین علیه‌السلام داشته باشد، اگر پیاده باشد، خداوند برای هر قدمش هزار حسنه به او عطا کند و هزار بدی از او محو و هزار درجه به او عنایت فرماید. . . در ادامه فرمودند: هنگامی که به فرات رسیدی، غسل کن و پا برهنه راه برو.(3) بطور کلی زیارت با پای پیاده از سیره معصومین علیهم‌السلام گرفته شده بنحوی که بارها با پای پیاده به زیارت خانه خدا رفته‌اند.(4)

 نکته سوم:
با این توضیحات، فلسفه زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده –که پیاده‌روی در ایام نزدیک به بیستم صفر که موسوم به «پیاده‌روی اربعین» است نیز از همین قبیل می باشد- روشن می شود. این زیارت برای شخص زائر فوائد معنوی فراوانی دارد که هم ادله عقلی و هم ادله نقلی بر آن گواهی می دهند. روشن است که زیارت امام حسین علیه‌السلام به صورت پیاده، محدود به این روز و مسافت نیست اما شیعیان به شکل نانوشته با خود این قرار را گذاشته اند که در این روز، در کشور عراق از شهرهای اطراف کربلا حرکت کرده و روز اربعین حسینی، گرد هم آمده و دسته‌جمعی به زیارت ایشان رفته و با امام حسین علیه‌السلام بیعت کرده و به آرمان های ایشان لبیک بگویند. 

نکته چهارم:
اگرچه در این گردهمایی سالانه، به اولین زیارت بدن های مقدس شهیدان کربلا توسط اهل بیت علیهم‌السلام و جابر بن انصاری در روزهای نزدیک به اولین اربعین امام حسین علیه‌السلام، توجه شده و عاشقان اهل بیت علیهم‌السلام در زیارت های خود، شبیه به آن زیارت را بازآفرینی می کنند؛ اما کسی مدعی نشده که به دنبال بازآفرینی دقیق آن زیارت است و مثلا به پیروی از آن زیارت، باید حتما از فلان منطقه حرکت را شروع کرد و در فلان ایستگاه استراحت کرد و فلان غذا را خورد و همانطور لباس پوشید و در فلان ساعات پیاده‌روی کرد و غیره. اینها جزئیاتی است که کسی به دنبال بازآفرینی دقیق آن نیست و اهمیتی نیز ندارد و در منابع روایی نیز به لزوم پیروی از این جزئیات در سفر اربعین، اشاره نشده است. 

نکته پنجم:
در پایان لازم به ذکر است، این زیارت دسته جمعی و گردهمایی سالانه، افزون بر آثار معنوی، دارای آثار سیاسی و اجتماعی فراوانی است که در این مجال نمی توان به همه آنها اشاره کرد. شاید مهمترین اثر اجتماعی و سیاسی این گردهمایی سالانه، وحدت و یکپارچگی و همدلی میان جامعه اسلامی (خصوصا شیعی) است که هم ارادت قلبی و ولایت‌پذیری خود به مکتب اهل بیت علیهم‌السلام را نشان می دهند و هم به دشمنان این مکتب که همانا ظالمان و مستکبران هستند، اعلام برائت کرده و مرزبندی خود با آنها را به صورت علنی اعلام می کنند. شبهه‌افکنی و دشمنیِ رسانه های معاند نسبت به این گردهمایی سالانه، گواه مناسبی بر اهمیت و اثربخشی این زیارت دسته‌جمعی است. 

نتیجه:
با عنایت به آنچه گذشت روشن می شود که زیارت امام حسین علیه‌السلام، دارای آثار معنوی فراوان است؛ خواه با پای پیاده باشد خواه با وسیله نقلیه سنتی و جدید. تاکید بر زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده، خاستگاه دینی دارد و بنا بر آنچه در منابع روایی آمده، سبب بخشش گناه و ارتقای درجات معنوی است و فوائد زیارت را چندبرابر می سازد. زیارت پیاده، محدود به این ایام و مسافت خاص نیست اما شیعیان به صورت نانوشته چنین رسم کرده اند که در روزهای نزدیک به بیستم صفر، در کشور عراق، از شهرهای اطراف کربلا به سمت قبر مطهر امام حسین علیه‌السلام رفته و به صورت دسته جمعی ایشان را زیارت کنند تا از این طریق هم به آثار معنوی زیارت برسند و هم به وحدت سیاسی و اجتماعی علیه دشمنان مکتب اهل بیت علیهم‌السلام. می توان این سفر را در روزهای دیگر یا از شهرها یا کشورهای دیگر انجام داد اما بهتر است این وحدت رفتاری را حفظ کرد و از این طریق، انسجام مسلمانان (خصوصا شیعیان) علیه مستکبران را تقویت نمود. 

 

پی نوشت:
1. ابن سینا، حسین بن عبدالله، رسائل ابن سینا، ص 338. 
2. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 98، ص 47. 
3. حر عاملی، محمد بن حسن، هدایه الامه الی احکام الائمه (ع)، ج 5، ص 479. 
4. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 154. 

 

بسیاری از پدیده های دینی، جنبه های سیاسی دارند و بالعکس. پیاده روی اربعین هم، همچون اصل قیام امام حسین علیه‌السلام، هم خاستگاه دینی دارد و هم پیامدهای سیاسی.
سیاسی یا دینی بودن پیاده‌روی اربعین

پرسش:
یکی از دوستانم میخواست پیاده روی اربعین برود اما برادرش می گفت این پیاده روی ارتباطی به دین و امام حسین ندارد و یک حرکت سیاسی است. سوالم از شما این است که پیاده روی اربعین، یک عمل دینی است یا سیاسی؟
 

پاسخ:
پیاده روی اربعین، پیاده روی سالانه شیعیان در روزهای منتهی به بیستم صفر در کشور عراق است. شیعیان هر ساله در این ایام، از کشورهای مختلف عراق، ایران، پاکستان، افغانستان، هند و غیره، گرد هم آمده و هم‌پا و همدل به سوی مرقد مطهر امام حسین علیه‌السلام پیاده روی می کنند. این حرکت افزون بر اینکه مستند به آموزه های دینی است، دارای پیامدهای سیاسی مثبت برای جامعه شیعی است و می توان آن را تمرین صبر و همدلی و همراهی برای حضور در نهضت مهدوی دانست که در آن روز موعود، یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه از سراسر جهان گرد هم آمده و سختی راه را به جان خریده و با ایشان پیمان می بندند و یک‌دل و هماهنگ علیه ظلم و فساد  قیام می کنند. با عنایت به این مقدمه، به پرسش حاضر در قالب چند نکته پاسخ می دهیم.

نکته اول:
بنا بر آنچه در پرسش طرح شده، دین و سیاست دو مقوله جدا از هم تلقی شده و چون پیاده روی اربعین، سویه های سیاسی دارد، آن را غیردینی به حساب آورده اند؛ از این منظر، یک پدیده یا دینی است یا سیاسی.
اما آیا این تلقی از رابطه دین و سیاست صحیح است؟ پاسخ به پرسش از رابطه دین و سیاست، در گروِ پاسخ به پرسش از چیستی دین و چیستی سیاست است. برای دین تعاریف مختلفی ذکر شده است اما اگر بخواهیم دین را ناظر به اسلام بدانیم و سایر ادیان را مورد نظر قرار ندهیم، در این صورت، می توان دین را اینگونه تعریف کرد: مجموعه ای از معارف عملی و نظری، در حوزه فردی و اجتماعی، اخروی و دنیوی، که از طریق وحی از جانب خداوند به انسان برگزیده اش ابلاغ شده است تا آن را به مردم برساند و مردم با اعتقاد و تعهد به آن معارف، به سعادت ابدی دست یابند.(1)  در تعریف سیاست نیز نظرات مختلفی طرح شده است؛ از جمله اینکه: سیاست به معنی تنظيم امور دولت و تدبير شؤون آن است؛ یعنی مدیریت کلان دولت و راهبرد امور عمومی در جهت مصلحت جمعی و انتخاب روشهای بهتر در اداره شئون کشور.(2)   از این رو، سیاست چون به عمل و زندگی اجتماعی انسان مربوط می شود، ناگزیر با ادیان الهی، خصوصا اسلام که متکفل بیان شیوه های زیستن است و محدود به حوزه شخصی و فردی نیست، مرتبط می شود. در هر دو حال، دین به سیاست نظر دارد و سیاست نیز به نوبه خود در قلمرو دین عمل می کند. به تعبیر فنی، دین و سیاست درباره موضوع مشترک نظر می دهند و بی معناست گمان کنیم دین وسیاست ارتباطی با هم ندارند.  
صرف نظر از تلازم مفهومی دو مقوله دین و سیاست، توجه به اهداف پیامبران -همچون اقامه قسط و حق و هدایت جوامع بشری به سمت عدالت(3)  - و همچنین، گستره شریعت–که احکام سیاسی و اجتماعی فراوان دارد- نشانگر ارتباط وثیق دین و سیاست است و دین بدون جنبه های سیاسی، همانندِ مثلثِ بدون اضلاع می ماند!(4)   از این رو، این تعبیر که فلان پدیده، یا دینی است یا سیاسی، از اساس نادرست است چرا که بسیاری از پدیده های دینی، سیاسی هستند و بسیاری از پدیده های سیاسی، دینی هستند؛ چنانکه پیاده روی اربعین همچون قیام امام حسین علیه‌السلام علیه یزید، هم دینی است و هم سیاسی. در ادامه، فراز آخر را بیشتر توضیح می دهیم.

نکته دوم:
قیام امام حسین علیه‌السلام، نمونه بارز یک کنش دینی‌سیاسی است که هم جنبه دینی دارد و هم جنبه سیاسی. 
آیا می توان گفت حرکت امام حسین علیه‌السلام صرفا یک کنش دینی است و جنبه های سیاسی نداشته است؟! اگر حرکت امام حسین علیه‌السلام صرفا یک کنش دینی است، چرا حاکمان و سیاستمداران فاسد آن روزگار، نسبت به این کنش، حساس شده و با تمام قوا، به سرکوب وحشیانه آن اقدام کردند؟!
آیا می توان گفت حرکت امام حسین علیه‌السلام صرفا یک کنش سیاسی است و انگیزه های دینی نداشته است؟! اگر چنین است، چرا ایشان بارها اصلاح دین و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله را هدف خویش معرفی کرده و مردم را به همراهی فرا می خواند؟! 
دینی‌سیاسی بودنِ نهضت حسینی، تردیدناپذیر است و در سخنان به جا مانده از امام حسین علیه‌السلام به روشنی نمایان گشته است؛ برای نمونه، از ایشان روایت شده که فرمودند: «اى مردم ! رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: کسى که فرمانرواى ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهى را شکسته و با سنت رسول خدا صلى الله علیه وآله مخالفت ورزیده در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگرى رفتار مى کند، ولى در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، برخداست که او را در جایگاه (عذاب آور) آن ستمگر قرار دهد. هان (اى مردم) بدانید که اینها تن به فرمانبرى از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهى را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نموده اند، درآمدهاى عمومى (بیت المال) مسلمانان را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده اند و من شایسته ترین فرد براى تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم.»(5) 
آیا این تعابیر، جای تردید باقی می گذارد که نهضت حسینی، هم سیاسی بوده و هم دینی؟! بنابراین، دین و سیاست در هم تنیده هستند و این تلقی اشتباه است که اگر پدیده ای سیاسی بود، حتما غیردینی است.

نکته سوم:
پیاده روی اربعین حسینی، از جمله پدیده های دینی است(6)  که خالی از ابعاد سیاسی نیست که مهمترین‌شان، هماهنگی و همدلیِ جبهه حق علیه جبهه ظلم و نمایش یکدلی و وحدت شیعیان حول محور ولایت است. اینکه این پدیده، پیامد سیاسی دارد، به معنای غیردینی بودنش نیست. همچنین، اگر این پدیده خاستگاه دینی دارد، به معنای خالی کردنش از پیامدهای سیاسی نیست. 
به باور درست، پیاده روی اربعین حسینی، پاسداشت و زنده نگاه داشتنِ اهداف قیام امام حسین علیه‌السلام در هر عصر و دوره ای است و اگر کسی این پیاده روی را صرفا به منظور ثواب انجام دهد و آن را از روح سیاسی و اهداف متعالی خالی کند، این مراسم مذهبی را از معنا و مقصود، تُهی کرده است. همانطور که نماز بدون نیت «تقرب به خدا»، بی فایده است، پیاده روی اربعین حسینی بدون توجه به ابعاد سیاسی نهضت حسینی و تلاش به منظور تحقق آنها، بی فایده است. 

نتیجه:
از منظر اسلام، دین و سیاست ارتباط وثیقی با هم دارند و این تلقی که یک پدیده دینی، لزوما غیرسیاسی است یا یک پدیده سیاسی، لزوما غیردینی است، مردود و غیرقابل‌قبول است. بسیاری از پدیده های دینی، جنبه های سیاسی دارند و بسیاری از پدیده های سیاسی، خاستگاه دینی دارند. پیاده روی اربعین حسینی، همچون اصل قیام امام حسین علیه‌السلام، هم خاستگاه دینی دارد و هم پیامدهای سیاسی دارد؛ و جز این نباید باشد.

پی نوشت:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: شیروانی، علی، بررسی تعاریف دین از منظری دیگر، ص29-52. 
2. صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، ترجمه منوچهر صانعى دره بيدی، ص402.
3. سوره حدید، آیه 25.
4. برای مطالعه بیشتر، رک: فصیحی، امان الله، دين و كاركرد سياسي آن در جوامع سنّتي و نوين، ص11-24.
5. طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص403.
6. امام صادق علیه‌السلام می فرماید: «به درستی که هر کسی از خانه‌اش به قصد زیارت قبر حسین بن علی خارج شود، اگر پیاده باشد، با هر قدمی، حسنه‌ای برایش نوشته شده و گناهی از او پاک می‌شود.»( ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ج1، ص132)

 

هدف نهایی در سفر زیارتی، رسیدن به ثواب و تعالی روحی و معنوی است که هم زیارت کردن و هم شیوه سفر زیارتی و هم آداب زیارت، در رسیدن به این هدف نهایی بسیار موثر است.
پیاده روی اربعین و هدر دادن زمان و هزینه

پرسش:
فلسفه پیاده‌روی اربعین در عصر حاضر را نمی فهمم؛ در عصری که هواپیما و ماشین هست، چرا اینهمه آدم پیاده‌روی می کنند و عمر خودشان را هدر می دهند؟! اگر زیارت کردن خودش موضوعیت دارد و مفید است، با کمترین زمان می توان به این فایده رسید و نیازی به اینهمه هزینه و زمان نیست. 
 

پاسخ:
زیارت آیینی الهی است که هم در اسلام و هم در ادیان دیگر، تاکید بسیار زیادی بر آن شده است. در همه فرهنگ های دینی، زیارت به معنای ارتباط قلبی با بزرگان دین و ابراز ارادت و شیفتگی به این انسان های والاست. این ارتباط و ابراز ارادت اصولا با حضور در مکان‌های مختص یا منتسب به آن‌ها و به جا آوردن آیین‌هایی مختلف صورت می گیرد. به جهت نگاه خاص شیعه به مساله امامت و معصوم و منصوص دانستن امامان، زیارت از قبور این انسان های برگزیده همواره مورد توجه شیعیان بوده و این آیین در میان شیعیان تبلور خاصی داشته و دارد. بخاطر وجود روایات معتبر فراوان، زیارت مرقد امام حسین علیه‌السلام -خصوصا زیارت کردن ایشان در روز اربعین شهادت ایشان- در میان شیعیان اهمیت ویژه ای یافته است؛ و در برخی از روایات، آن را از نشانه های مومن دانسته‌اند.(1) با وجود این سفارش های دینی، ممکن است این سوال به ذهن بیاید که اگر زیارت اصل است و به انجام آن در بعضی زمان ها توصیه بسیار شده، چرا برخی از شیعیان، در عصر حاضر با وجود وسایل نقلیه مختلف، باز هم اصرار دارند با پای پیاده به زیارت روند؟ 
سعی می شود در چهار محور به این پرسش بپردازیم:

 نکته اول:
ائمه اطهار علیهم‌السلام علاوه بر اینکه احادیث و روایات فراوانی را در ستایش از زیارت حضرت امام حسین علیه‌السلام ذکر کرده اند، شرایط و چگونگی این زیارت را نیز بیان کرده اند تا زائران ایشان بیشترین ثواب را از این عمل عبادی ببرند. یکی از این شرایط که ثواب فوق العاده ای برای آن ذکر کرده اند، زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده است. امام صادق علیه‌السلام به یکی از اصحابشان فرمودند: «کسی که به قصد زیارت امام حسین علیه‌السلام از منزلش خارج شود، خداوند بابت هر قدمی که برای زیارت ایشان بر می‌دارد، یک حسنه برایش می‌نویسد و یک سیئه از او محو می‌کند. وقتی که به حرم می‌رسد، خداوند او را جزء صالحین برگزیده می‌نویسد. وقتی مناسک او تمام شد، خداوند نام او را جزء فائزین می‌نویسد. وقتی می‌خواهد بازگردد یک فرشته الهی در مقابل او قرار می‌گیرد و می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به شما سلام می رساند، و پیغام می دهد که عمل را از سرگیر که گذشته‌ات بخشیده شده است.»(2) این تاکید بزرگان دین بر پیاده رفتن به زیارت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام به اندازه ای بود که در طول تاریخ حتی افرادی که قدرت بر رفتن به زیارت به صورت سواره را داشتند، باز هم سعی می کردند حتی الامکان این مسیر را پیاده طی کنند تا از ثواب فراوان آن بهره مند گردند. 

 نکته دوم:
 ممکن است این نکته به ذهن خطور کند که شاید پیاده رفتن به زیارت، مربوط به زمان گذشته است که امکانات محدود بود و معمولا افراد با پای پیاده طی مسیر می کردند. در پاسخ باید گفت در همان زمان گذشته با آنکه امکانات سواره رفتن وجود داشت، اما برای رفتن پیاده ثوابی بسیار زیاد ذکر شده که باعث رغبت شیعیان به طی این مسیر به صورت پیاده شده است. در مورد خود حضرات معصومین علیهم‌السلام نیز با آنکه از امکانات مادی خوبی برخوردار بودند و معمولا مرکب های بسیار خوبی اعم از اسب و شتر داشتند، اما باز هم برای زیارت و شرکت در مراسم حج، سعی می کردند با پای پیاده این مسیر را طی کنند.(3) از این رو مشخص است که پیاده رفتن خاصیتی دارد که در شکل های دیگر رفتن به زیارت وجود ندارد. 

 نکته سوم:
 برخی نیز تاکید بر پیاده‌روی برای زیارت، بخصوص زیارت حضرت امام حسین علیه‌السلام را از باب «أفضل الأعمال أحمزها»(4) می دانند. توضیح بیشتر اینکه در بعضی از روایات آمده است که بهترین کارها دشوارترین آنهاست. یعنی اگر یک عمل عبادی به دو صورت و به دو شکل قابل انجام باشد که یکی ساده و دیگری سخت باشد، اگر فرد راه سخت را انتخاب کند، ثواب بیشتری هم خواهد برد. در مورد زیارت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام نیز از آنجا که پیاده رفتن به طور مشخص مشکلات و سختی های زیادی را به همراه دارد، زائران امید دارند که خداوند بخاطر این سختی ها به ایشان ثواب بیشتری را عنایت نماید. در متون دینی نیز در مورد سختی دیدن در مسیر زیارت و ثوابی که خداوند به این سختی دیدن ها خواهد داد، مطالب و شواهد فراوانی را می توان یافت. به عنوان نمونه حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام در مورد زیارت جدشان حضرت امام رضا علیه‌السلام می فرمایند: «بدانید هر که او را زیارت کند و در راه زیارت او قطره ی بارانی (کوچکترین سختی) به او برسد، خداوند بدن او را بر آتش حرام خواهد کرد.»(5) 

 نکته چهارم:
 همچنین به نظر می رسد خداوند برای نفس پیاده‌روی به عنوان مقدمه یک عمل عبادی، برکات و فوائد فراوانی را قرار داده است به طوری که امام صادق علیه‌السلام در این زمینه می فرمایند: «خداوند به چیزی سخت‌تر و بالاتر از پیاده‌رفتن [در زیارات و انجام فرائض دینی] پرستیده نشده است.»(6) پیاده‌روی، تنها کسب آمادگی جسمی نیست، روحِ انسان در جریان این پیاده‌روی، تمرین می کند وآماده تر می شود . پیاده‌روی یک فرصت عجیب و استثنایی است که نباید آن را از دست داد، هر یک قدمی که انسان در این مسیر نورانی بر می‌دارد، پاک کننده آلودگی‌های روحِ انسان است. سیره و اصرار ائمه علیهم‌السلام و بزرگان دین بر پیاده‌روی و به خصوص پیاده‌روی برای زیارت حضرت امام حسین علیه‌السلام، نشان می دهد که خود پیاده‌روی هم موضوعیت داشته و آثار معنوی فراوانی را به همراه خود دارد؛ آثار بسیار عمیقی که هر کسی این سفر را تجربه کرده، کاملا آن را احساس نموده است. 

 نتیجه:
کوتاه سخن اینکه، اگر چه سفر زیارتی، به هدف زیارت کردن است، اما شکل و چگونگی آن نیز در بیشتر شدن ثواب زیارت دخالت دارد. به بیان بهتر، هدف نهایی در سفر زیارتی، رسیدن به ثواب و تعالی روحی و معنوی است که هم زیارت کردن و هم شیوه سفر زیارتی و هم آداب زیارت، در رسیدن به این هدف نهایی و به اوج رساندنش، بسیار موثر است. یکی از عوامل و شرایط افزاریش ثواب زیارت و تاثیرات معنوی آن، بنا به فرموده بزرگان دین، پیاده رفتن این مسیر است. 
در آخر هم باید به این نکته توجه کرد که در دنیای امروز، مراسم پیاده‌روی اربعین را مراسمی سراسر صلح و نیکی قلمداد می کنند که بنیان‌گذاران و اکثریت شرکت‌کنندگان آن، شیعیان هستند. همچنین این رخداد سالانه باعث نشان دادن قدرت مادی و معنوی شیعیان به تمام جهانیان است؛ از این رو همگان بر انجام هر چه باشکوه تر آن تاکید می کنند. 

پی نوشت:
1. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، تهذیب الأحکام، ج6 ص52. 
2. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزّیارات، ج1 ص143. 
3. به عنوان نمونه: فیض کاشانی، ملامحسن، المحجّه البیضاء، ج4 ص220. 
4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج70 ص298. 
5. همان، ج60 ص231. 
6. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج11، ص78.

یکی از دستورات مهم دینی اسلام، آموزه تولی و تبری است که همچون یک دژ محکم، انسان را از بسیاری از خطرات اعتقادی و رفتاری مصون نگه می دارد.
فلسفه برائت از مشرکین

فلسفه برائت از مشرکین چیست؟

 

يکي از تعاليم و حقايقي که اسلام و قرآن ما را به آن فرا خوانده است آموزه تولّي و تبرّي است که انسان مسلمان و مؤمن بايد آن را پذيرفته و زندگي ديني و ايماني خود را بر آن اساس شکل دهد يعني انسان مؤمن نه‌تنها بايد خدا و پيامبر و اولياء الهي را دوست داشته باشد، بلکه بايد آن‌ها را وليّ خود قرار دهد و نه‌تنها بايد شيطان و اولياء شيطان و طاغوت را دشمن بدارد، بلکه بايد از آنان جدا شود و بين خود و آن‌ها فاصله ايجاد کند. 
توضيح بيشتر اينکه در اسلام و در شيعه صرف دوست داشتن، تصديق و تبعيّت و پذيرش ولايت خدا و پيامبر و ائمه (ع) کفايت نمي‌کند، بلکه از دشمنان خدا و مشرکان و طاغوت‌ها نيز بايد دوري کرد و اين دوري و عدم همراهي و نزديکي با آن‌ها را اعلام نمود که در اصطلاح ديني به آن تبري گفته مي‌شود. در منابع ديني اسلامي و شيعي اين واژه به معناي بيزاري جستن و فاصله گرفتن از طاغوت، باطل، بت‌ها، پيشوايان باطل و گمراه، شرک و بت‌پرستي، بيزاري از دشمنان اولياء الهي به کار مي‌رود. (1) 

ازاين‌رو دستور به تبري مي‌تواند فلسفه‌ها و دلايل مختلفي داشته باشد که جهت اختصار، تنها به دو مورداشاره خواهد شد: 

1. تکامل معنوي 
ازآنجايي‌که هر جنسي به جنس تمايل دارد و از غير جنس خود گريزان، انساني که تولّي اولياء الهي و تبرّي دشمنان آن‌ها را با عمق جان به دست آورد خود را به ويژگي‌هاي مثبت اولياء الهي مي‌آرايد و از زشتي دشمنان آن‌ها دوري مي‌کند و در قيامت نيز با اولياء الهي محشور مي‌شود ازاين‌رو پيامبر فرمود: «المرء مع من احبّ»(2) انسان با محبوب خويش همراه است و با او محشور مي‌شود و اين همراهي در عمل به همراهي با آن‌ها در رفتار منتهي خواهد شد. 

2. انسجام اجتماعي و مصونيت از آسيب دشمنان 
انساني که داراي تولّي و تبرّي است از سويي با انسان‌هايي که داراي اين ويژگي هستند متحد شده و در پرتو اتحاد، انسجام اجتماعي ايجادشده که نتيجه آن پيروزي است و از سويي با تبرّي با دشمنان حق نزديک نشده و آن هارا به اسرار خود راه نمي‌دهد و درنتيجه بيگانگي با دشمن را حفظ و به‌صورت بيگانه با او برخورد مي‌کند که پي آمد آن مصونيت از آفات و آسيب‌هاي دشمنان است ازاين‌رو قرآن کريم مي‌گويد: اولاً کفار را اولياء خود قرار ندهيد و ثانياً آن‌ها را از اسرار خودآگاه نکنيد و ثالثاً بدانيد کسي که با آن‌ها دوستي کند از آن‌ها خواهد بود: «يا ايّها الذين آمنوا لاتخذوا بطانة من دونکم لايألونکم خبالا و دوّاماعنتم قد بدت البغضاء من افواهم و ما تخفي صدورهم اکبر قد بيّنا لکم الآيات ان کنتم تعقلون؛ اي کساني که ايمان آورده‌ايد، محرم اسرار از غير خود انتخاب نکنيد، آن‌ها از هرگونه شرّ و فسادي درباره شما کوتاهي نمي‌کنند، آن‌ها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشيد، نشانه‌هاي دشمني آنان از دهان و کلامشان آشکارشده و آن چه در دل‌هايشان پنهان مي‌دارند از آن مهم‌تر است. ما آيات و راه‌هاي پيشگيري از شرّ آن‌ها را براي شما بيان کرديم اگر انديشه کنيد.»(3) 
ازاين‌رو به دلايلي چون کمال معنوي يافتن مسلمانان و حفظ انسجام اجتماعي و تقويت جامعه اسلامي، به برائت از مشرکان دستور داده‌شده است. البته توجه داشته باشد که اين برائت ورزيدن، منافاتي با نوع‌دوستي و ديگر دوستي ندارد و مسلمانان دستور دارند در عين دوري و تبري عقيدتي با ديگر اديان، در رفتار با آن‌ها به عدالت و مهرباني برخورد کنند. (4) به‌عبارت‌ديگر يک مسلمان بجهت اعتقادي نبايد مشرکان و کافران را به خاطر کفر و شرکشان دوست داشته باشد و به همين جهت هم بايد از آن‌ها دوري کند تا احياناً موجب تأثير اعتقادي و يا تسلط آن‌ها بر مسلمانان نشود. درعين‌حال اسلام دستور داده است که با حفظ فاصله اعتقادي و مراوده‌اي، مسلمانان با غيرمسلمانان و بخصوص افراد غيرمسلماني که در پناه و کشور اسلامي قرار دارند، به نيکي رفتار کنند و به‌هيچ‌وجه آن‌ها را موردتعدي و تجاوز قرار ندهند (5) تا جايي که به مسلمانان دستور داده‌شده که به مقدسات آن‌ها نيز توهين نکنند و به آن‌ها ناسزا نگويند. (6) 
اين دستورات نشانگر اين امر است که با وجود دستور بر برائت و دوري اعتقادي از مشرکان و جلوگيري از هرگونه تسلطي از سوي آن‌ها بر مسلمانان، نوع‌ دوستي و ديگر دوستي در مورد غيرمسلمانان و بخصوص افرادي که تحت حمايت اسلام هستند، ازجمله دستورات مؤکد اسلام است که بر هر مسلماني تبعيت از آن لازم است. 

 

پي‌نوشت‌ها: 
1. به‌عنوان نمونه: ممتحنه (60)، آيه 4؛ توبه (9)، آيه 114؛ يونس (10)، آيه 41؛ هود (11)، آيه 54. 
2. شيخ طوسي، محمد بن حسن، الامالي، بيروت، دارالثقافه، 1414 ق، ج 1، ص 889. 
3. آل‌عمران (3)، آيه 118. 
4. شريف رضي، نهج‌البلاغه، قم، دارالهجره، بي‌تا، نامه 53. 
5. ممتحنه (60)، آيه 8 و 9. 
6. انعام (6)، آيه 108.
 

مسئله پیاده‌روی برای زیارت اربعین، امری حادث و نوآورانه نیست؛بلکه هرکدام از اجزای این عمل یعنی زیارت اربعین و پیاده‌روی برای زیارت،مستند به سیره اهل‌بیت است.
پیاده‌روی اربعین، بدعت یا شعائر دینی

پرسش:

با توجه به اینکه پیاده روی اربعین، قدمت زیادی ندارد و امامان نه خودشان این کار را انجام می‌دادند و نه شیعیان در زمان آن‌ها این کار انجام می‌دادند تا امامان این کار را رد یا تأیید کنند، آیا نمی‌توان آن را بدعت و مایه هرج و مرج در دین دانست؟ اگر قرار باشد، هر کار سلیقه‌ای را با عنوان تعظیم شعائر در دین وارد کنیم، یک وقتی به خودمان می‌آییم و می‌بینیم در طول سال، همیشه در حال هفتم گرفتن و چهلم گرفتن و سالگرد گرفتن برای این امام و آن امام و امامزاده هستیم و دین الهی و بدعت‌های بشری را در هم آمیخته‌ایم و مرزی میانشان باقی نمانده است!

مقدمه:
پیاده‌روی و راهپیمایی اربعین، از مناسک و آیین‌های شیعی است که در روزهای منتهی به بیستم صفر، یعنی چهل روز بعد از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام از مسیرهای مختلف، (خصوصاً از مسیر نجف تا کربلا) به‌قصد زیارت حضرتش، در کشور عراق، است. این راهپیمایی میلیونی شیعی، مورد توجه جهانیان واقع شده و به جهت تأثیرات فراوانی که در ارتقاء هویت شیعی و اعتلای مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام داشته است، خصوصاً در سال‌های اخیر، مورد هجمه بسیار قرار گرفته است.

با این مقدمه به سراغ سؤال یاد شده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

نکته اول:

در ابتدا باید گفت که ما نیز بر این باوریم که اگر قرار باشد، مناسک و آیین‌های دینی، خاستگاهی جز سلیقه و میل شخصی افراد نداشته باشد، دیگر سنگ روی سنگ بند نشده و هر خرافه و امر بی‌ارزشی، پس از مدتی کوتاه در میان مسلمانان به‌عنوان مناسک مقدس و آیین محترم، بدل خواهد شد.

در حقیقت، روحیه خرافه گریزی و بدعت شکنی، امر مبارکی است که انتظار می‌رود، هرکسی که ادعای پیروی از مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام را دارد، آن را در وجود خود تقویت کرده و راه را برای فاسدان و مفسدانی که به عمد یا به جهل، سعی در نفوذ و گسترش بدعت‌ها و خرافات در میان مردم دارند، ببندند.

با توجه به تاریخ ادیان و مذاهب، آنچه ادیان گذشته، خصوصاً مسیحیت و یهودیت را از مسائل عقلی تهی کرده و از این ادیان جز پوسته‌ای از مراسم مذهبی برایشان باقی نگذاشته است، مسئله بدعت است.

نتیجه آنکه بدعت، گامی از گام‌های شیطان و خطری است که گاهی در ابتدای امر، آثار ویرانگر خود را در فرد و جامعه نشان نمی‌دهد، ولی به‌تدریج به جایی می‌رسد که اصل شریعت، غیرمعقول و نا­پذیرفتنی جلوه کرده و تشخیص خرافات از غیر آن عملاً سخت می‌شود.

نکته دوم:

علی‌رغم برکاتی که در روحیه بدعت شکنی وجود دارد، باید توجه داشت که نباید همین امر سبب وسواس و افراط شده و نتیجه آن مخالفت با هر امر نوآورانه‌ای که تعالی دینی را در پی دارد، باشد. چرا که بدعت، تعریف روشن و مشخصی داشته و صرف بی‌سابقه بودن یک امر، به معنای بدعت بودن آن نیست.

در حقیقت، بدعت، عبارت است از «آوردن امر بی‌سابقه‌ای در دین که هیچ نص خاص و هیچ عموماتی آن را پوشش نمی‌دهد». (1)

در نتیجه، اتصاف یک نوآوری به بدعت، زمانی موجه است که دو چیز در آن وجود داشته باشد:

1-بی‌سابقه بودن در سیره

2-عدم تکیه به اصول یا عمومات

با توجه به این تعریف، روشن است که مسئله پیاده‌روی برای زیارت امام حسین علیه‌السلام در روز اربعین را نمی‌توان مصداق بدعت دانست، چراکه اجزای آن یعنی «زیارت اربعین» و «پیاده‌روی برای زیارت» در سیره و روایات معصومین علیهم‌السلام وجود داشته و در حقیقت، در اینجا با عملی مطابق با سنّت، مواجه هستیم نه عملی که سابقه‌ای در سنت برای آن قید نشده باشد.

به‌عنوان نمونه در بحث سنت بودن زیارت اربعین می‌توان به روایت امام صادق علیه‌السلام که زمان و کیفیت آن را نیز بیان فرموده‌اند اشاره کرد. (2) تا جایی که سید محمدعلی قاضی طباطبایی در کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهدا، زیارت امام حسین در روز اربعین را سنت و رفتار مداومِ شیعیان از زمان ائمه دانسته که در زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس نیز به این حرکت پایبند بوده‌اند. (3) و نیز در خصوص فضیلت پیاده‌روی در زیارت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام می‌توان به این روایت اشاره داشت که امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

«به‌درستی که هرکسی از خانه‌اش به قصد زیارت قبر حسین بن علی خارج شود، اگر پیاده باشد، با هر قدمی، حسنه‌ای برایش نوشته شده و گناهی از او پاک می‌شود...». (4)

در نتیجه، همین مقدار کافی است که نشان دهد، سنت پیاده‌روی برای زیارت امام حسین علیه‌السلام در روز اربعین، مستند به روایات حضرات معصومین علیهم‌السلام بوده و از اساس، به جهت آنکه امر نوآورانه و تازه‌ای نیست، نمی‌تواند موضوعی برای بحث «بدعت» باشد.

نکته سوم:

در این مسئله نیز با پرسشگر محترم، هم عقیده‌ایم که صرف داخل بودن یک عمل ذیل عناوین عام، نظیر «تعظیم شعائر» و یا «مودّه فی القربی»، نمی‌تواند جواز انجام آن را در ساحت فردی یا اجتماعی صادر کند.

به عبارت دیگر، برای آنکه یک عمل بخواهد به نحو مطلوب و شرعی، در ساحت فردی و اجتماعی، مجاز بوده و از انجام آن مفسده‌ای برنخیزد، صرف بدعت نبودن آن کافی نیست، بلکه باید توجه شود که آیا دیگر شرایط جواز انجام آن عمل نیز وجود دارد یا خیر.

به عنوان مثال فرض کنید کسی بتواند مسئله «قمه‌زنی» و «زدن زنجیر تیغ‌دار» را تحت عنوان «مودّه فی القربی» داخل کند، در این فرض، هرچند ممکن است این اعمال از تحت عنوان «بدعت» خارج شود، اما عموماتی چون «حرمت اضرار به نفس» و یا «حرمت وهن مذهب» در اینجا مانع از جواز، انجام و یا شیوع این عمل در سطح فردی و اجتماعی خواهد شد.
درنتیجه، درست است که داخل شدن یک عمل، تحت تعظیم شعائر آن را به جهت استظهار به یک اصل عام، از بدعت بودن خارج می‌کند، اما مسئله به همین‌جا ختم نشده و اصول دیگر -به‌عنوان احکام اولیه و یا عناوین ثانویه- را نیز باید رعایت کرد. رعایت آن اصول، مانع از ایجاد هرج و مرج و داخل شدن اعمال سلیقه‌ای و موهون در دین خواهد شد.
نتیجه:
از آنچه بیان شد روشن می‌شود که مسئله پیاده‌روی برای زیارت اربعین، امری حادث و نوآورانه نیست؛ بلکه هرکدام از اجزای این عمل یعنی زیارت اربعین و پیاده‌روی برای زیارت، مستند به سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام بوده و انجام آن نیز، سبب اعتلای فرهنگ و هویت شیعی بوده و آثار و برکات بسیاری برای آن بیان شده است. (5) البته امروزه بحث حرکت اربعین از انجماد تاریخی خود عبور کرده و به حرکتی جهانی بدل گشته است که آثار و برکات آن، پیش روی ماست و واکاوی ریشه‌های تاریخی آن، هرچند ازنظر علمی فایده‌هایی بر آن مترتب است، ولی به نظر می‌رسد که جریان پیاده‌روی اربعین امام حسین علیه‌السلام بخشی از هویت عالم تشیّع را شکل داده است.

کلمات کلیدی:

بدعت، زیارت اربعین، پیاده‌روی اربعین، امام حسین علیه‌السلام.

پی‌نوشت‌ها:
1. «البِدْعَهُ فی الشَّرعِ ما حَدَثَ بَعْدَ الرَّسُولِ [بما انّه من الدین‏] وَ لَمْ یَکُنْ فِیهِ نَصٌ عَلى الخصوصِ وَ لا یَکُونُ داخلًا فی بَعْضِ العُمُوماتِ». (مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، نشر اسلامیه، بی‌تا، ج 74، ص 202)

2. ن.ک طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، ۱۴۱۱ ق، ص 788؛ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، ۱۴۱۱ ق، ج 6، ص 113؛ شهید اول، محمد بن مکی، المزار، محقق / مصحح: موحد ابطحی اصفهانی، محمدباقر، قم، مدرسه امام مهدی علیه‌السلام، ۱۴۱۰ ق، ص 185 ـ 186.

3. قاضی طباطبایی، سید محمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام، قم، بنیاد علمی و فرهنگی شهید آیت‌الله قاضی طباطبایی، ۱۳۶۸ ش، ص ۲.

4. «عَن ِاَلصَّادِقِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُریدُ زیارَهَ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اَلَّهِ عَلَیْه إِنْ کَانَ مَاشِیاً أَوْ رَاکِباً کُتِبَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ حَسَنَهٌ». (قمی، ابن قولویه، کامل الزیارات، نجف، دارالمرتضویه، ۱۳۵۶ ق، ج 1، ص 132)

5. ر.ک طاهرزاده اصغر، اربعین حسینی: امکان حضور در تاریخی دیگر، تهران، لب المیزان، 1399 ش؛ حسینی‌ طهرانی، سید محمد محسن، اربعین در فرهنگ شیعه، قم، مکتب وحی، 1399 ش؛ ارزیده، محمدعلی، اربعین قبله‌گاه اهل یقین، تهران، شفیعی، 1400 ش.

میان زیارت‌خانه خدا و زیارت مرقد امام حسین تقابل و تضاد وجود ندارد. چراکه شیعیان به قصد تقرب به حضرت حق، به زیارت می‌روند.

پرسش:

شیعیان معتقدند که زیارت قبر امام حسین برابر با صد حج است! به نظر شما شدنی است که زیارت‌خانه بنده خدا ارزش بیشتری از زیارت‌خانه خدا داشته باشد؟!

پاسخ:

مقدمه
زیارت قبور مطهر امامان علیهم‌السلام، به جهت تبلور روح ولایت، تعظیم شعائر الهی و اظهار مودت به ساحت نزدیکان رسول گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله، در فرهنگ شیعیان جایگاه ویژه‌ای داشته و با توجه به منابع معتبر اهل سنت، مورد قبول و سفارش ایشان نیز است. (1)

در این میان، در منابع شیعی، روایاتی وجود دارد که به همتایی و حتی برتری (2) زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام از حج و عمره اشاره داشته و عدم درک درست معنای این روایات، بهانه خوبی را به دست کینه توزان و کج اندیشان وهابی داده است تا بر مرکب جهل خود تاخته و این سنّت اصیل اسلامی را مورد هجمه قرار دهند.

با این مقدمه به سراغ سؤال یاد شده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

نکته اول:

همان‌طور که در مقدمه اشاره شد، فرقه وهابیت، با کج‌اندیشی و عدم درک درست روایات یاد شده، آن را نشانه شرک شیعیان دانسته‌اند. به عنوان مثال، ابن تیمیه، در کتاب «منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه» می‌نویسد: «افراد مورد اعتماد به من گفتند در میان آن‌ها (شیعیان)، کسانی هستند که رفتن به زیارت را بزرگ‌تر از رفتن به حج می‌دانند. پس شریک قرار دادن به خداوند را بزرگ‌تر از بندگی خداوند می‌دانند و این از بزرگ‌ترین باور داشتن‌ها به طاغوت است». (3)

و یا قفاری، یکی از وهابیون معاصر نیز در این باره می‌گوید: «این‌ها روایاتی است که هدف از آن‌ها روی‌گردان کردن مردم از بندگی خداوند واحد قهار به‌ سوی بندگی مخلوقات ضعیف است و نتیجه آن، آزادسازی از تکالیف اسلام و شرایع دین است به سمت صرف قدم برداشتن به‌سوی قبر برای رسیدن به تمام پاداش تا اینکه باورمند به آن را در نهایت به‌نوعی از اباحه و روی‌گردانی از دستورهای خداوند و شرایع و دست بازی به حرام‌ها می‌رساند». (4)

این در حالی است که از نظر تمام عالمان شیعی و اندیشمندان مکتب اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام، حج، یکی از واجبات الهی و یکی از فروع ده‌گانه مکتب تشیّع بوده و زیارت امام حسین علیه‌السلام با تمام فضیلتی که دارد، امری مستحب است. ازاین‌رو در نظر اندیشمندان مکتب امامیه، امر مستحب، یارای تعارض و تقابل با امر واجب را نداشته و در هنگام تعارض، اصلاً، استحبابی برای امر مستحب باقی نمی‌ماند. به عنوان مثال اگر زیارت امام حسین علیه‌السلام موجب ترک حج واجب شود، دیگر به عنوان امری مستحب، مشروعیت نداشته و رجحانی نخواهد داشت. (5)

نکته دوم:

ممکن است پرسیده شود، اگر در مقام تعارض، همواره، واجب بر مستحب رجحان داشته و امر مستحب از استحباب خود می‌افتد، چرا در روایات شیعی به همتایی و برتری زیارت امام حسین علیه‌السلام نسبت به حج تأکید شده است؟ در پاسخ این سؤال می‌گوییم:

مقصود از «حج و عمره» در تمام روایاتی که زیارت امام حسین علیه‌السلام برتر از آن دانسته شده است، حج و عمره استحبابی است نه واجب! و این دست روایات، بیشتر ناظر به عظمت و اهمیت زیارت مرقد مطهر امام حسین علیه‌السلام در مقایسه با رفتن به حج مستحب است.

دلیل این سخن روایات دیگری است که به‌روشنی این مقصود را مشخص ساخته و نشان می‌دهد که هیچ‌چیز نمی‌تواند جایگزین حج واجب باشد، چه رسد به اینکه بخواهد همتای او بوده و یا از آن برتر باشد. به‌عنوان نمونه یکی از اصحاب امام رضا علیه‌السلام از ایشان این‌گونه روایت می‌کند: «امام رضا علیه‌السلام فرمودند: کسی که مزار [امام] حسین علیه‌السلام را زیارت کند، حج و عمره به عمل‌آورده است. عرض کردم: حجه­الاسلام (حج واجب) از وی رفع می‌شود؟ فرمود: خیر، زیارت، حجِ ضعیف است تا قوّت گیرد و حج بیت‌الله‌ الحرام را به جای آورد». (6)

همچنین وقتی عبدالکریم بن حسان از امام صادق علیه‌السلام در مورد برابری زیارت مزار امام حسین علیه‌السلام با حج عمره می‌پرسد، امام چنین پاسخ می‌فرماید:

«حج و عمره تنها در اینجا (مکه) است و اگر کسی قصد حج کرد و برای آن آمادگی لازم را نیافت، پس به زیارت مزار امام حسین علیه‌السلام رفت، خداوند برای او حجی می‌نویسد و اگر کسی قصد عمره کرد و برای آن آمادگی لازم را نیافت، پس به زیارت مزار امام حسین علیه‌السلام رفت، خداوند برای او عمره‌ای می‌نویسد». (7)

بنا بر آنچه گذشت، در حقیقت در روایات برابری حج و زیارت، یک عمل مستحب (حج مستحب) با یک عمل مستحب دیگر (زیارت امام حسین) مقایسه شده و در این مقایسه، زیارت حضرت، به مراتب برتر از حج مستحب دانسته شده است.
نکته سوم:

اما در مسئله چرایی برتری زیارت کربلا بر حج مستحب، رویکرد اول و آخر ما، همچون باقی احکام شرعی، یک رویکرد تعبّدی به صدق کلام امام معصوم علیه‌السلام بوده و برای کسانی که حجیت ایشان را پذیرفته‌اند، باور به این ویژگی دشوار نیست؛ اما صرف از نظر از رویکرد تعبّدی به این مسئله می‌توان این برتری را از دو جهت مورد بررسی قرار داد:
1-برتری نسبی: بدین معنا که منظور از برتری زیارت بر حج، برتری مطلق عملی بر عمل دیگر نیست. بلکه مقایسه این دو به لحاظ کارکرد و تأثیراتی است که ممکن است در یک برهه زمانی و مکانی خاص داشته باشد. به عنوان مثال، کسی که تشنه است و بدنش آب نیاز دارد، اگر گفته شود جرعه‌ای آب بهتر از هزار کیلو نان است، سخن گزافی نیست؛ چنان‌که اگر در مورد کسی که گرسنه است گفته شود لقمه‌ای نان برتر از یک رودخانه آب است، سخن درستی خواهد بود. پس سخن در مقایسه ارزش خاصیت و عملکرد است، نه مقایسه ارزش خود نان و آب. (8)

2-برتری مطلق: بدین معنا که منظور از برتری زیارت بر حج مستحب، بدون قید و شرط بوده و شامل تمام زمان‌ها و مکان‌ها شود. در این صورت شاید بتوان گفت اگر در آیات قرآن کریم به زیارت خانه خدا اشاره شده است، بارها بر مسئله «مودت اهل‌بیت علیهم‌السلام» نیز اشاره گردیده است و می‌دانیم وجوب محبت و مودت اهل‌بیت علیهم‌السلام منحصر در فرد یا گروه خاص نبوده و همه اقشار جامعه اسلامی را در برمی‌گیرد. ازاین‌رو قرآن کریم آن را به عنوان اجر رسالت پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله یاد کرده و می‌فرماید: «بگو: به ازاى آن [رسالت‌] پاداشى از شما خواستار نیستم، مگر دوستى درباره خویشاوندان». (9)

یعنی نتیجه دعوت و زحمات حضرت رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله وقتی در یک نفر به بار نشسته و متجلی می‌گردد که مودت اهل‌بیت علیهم‌السلام در او تجلی یابد و «زیارت» نوعی بروز و ظهور این مودت است. چرا که دوستدار و محب، همیشه مایل به لقای محبوب است و این سخن (مزد رسالت بودن) در قرآن کریم، در خصوص حج بیان نشده است. حال اگر کسی به‌واسطه انجام عملی که به فرموده قرآن کریم، مزد رسالت نبی مکرم اسلام است، شایسته رسیدن به ثواب‌های بسیار شود، امر غریبی است؟

نکته چهارم:

برخلاف آنچه در متن سؤال به‌صورت غیردقیق بیان شده، نه «کربلا» خانه بنده خداست و نه «کعبه» را می‌توان حقیقتاً «خانه خدا» دانست تا بعد گفته شود «زیارت خانه خدا بهتر است یا بنده خدا»! چراکه اولاً، خداوند پیراسته از محدودیت در زمان و مکان بوده و اگر در کلمه «بیت‌الله»(به معنای خانه خدا)، کلمه «بیت» به «الله» اضافه شده است، در حقیقت این نوعی از «اضافه تشریفیه» برای نشان دادنِ شرافت و برکت آن مکان است نه اینکه این مکان حقیقتاً خانه خدا باشد! نظیر کلمه «ثارالله» (به معنای خون خدا) که نوعی از اضافه تشریفیه بوده و شدت شرافت و عظمت خون حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام را نشان می‌دهد.

و ثانیاً، میان زیارت‌خانه خدا و زیارت مرقد مطهر امام حسین علیه‌السلام دوئیت و افتراقی وجود ندارد تا با بیانی ساده‌انگارانه، این دو در مقابل یکدیگر قلمداد شود و این‌گونه تلقین شود که زائران امام حسین علیه‌السلام، از خداوند بیگانه‌اند! بلکه امام حسین علیه‌السلام، همچون همه اولیاء الهی، آینه و مظهر تمام نمای تجلی خداوند تبارک‌وتعالی بوده و شیعیان به قصد تقرّب به حضرت حق، دست تمنّا به دامان ایشان گشوده و رنج سفر برای زیارت مرقدش را بر خود هموارساخته و متوسلانه و ملتمسانه، با ندای «یا وجیها عندالله، اشفع لنا عندالله» وجاهت حضرتش در پیشگاه الهی را، طریقی برای تقرّب خود به پروردگار می‌دانند.

نتیجه:
از آنچه بیان شد روشن می‌شود که اولاً نه کربلا خانه بنده خدا و نه کعبه حقیقتاً خانه خداست! تا خانه خدا برتر از خدا بنده خدا دانسته شود. خصوصاً اینکه میان زیارت‌خانه خدا و زیارت مرقد امام حسین تقابل و تضاد وجود ندارد. چراکه شیعیان به قصد تقرب به حضرت حق، به زیارت می‌روند.

دوم اینکه، روایات برتری زیارت کربلا بر حج ناظر به حج مستحب است وگرنه در تعارض میان حج واجب و زیارت، قطعاً زیارت از استحباب خود خواهد افتاد.

سوم اینکه، آنچه باعث برتری و رجحان زیارت کربلا بر حج مستحبی می‌شود به دو طریق نسبی و مطلق قابل بررسی و ارزیابی است.

کلمات کلیدی:

زیارت، فلسفه زیارت، شرک، شبهات وهابیت، زیارت امام حسین علیه‌السلام.

پی‌نوشت‌ها:
1. به‌عنوان نمونه: در صحیح مسلم و سنن ابی داود از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله روایت نقل شده است که: «من درگذشته شما را از زیارت قبور نهی می‌کردم، اکنون آن‌ها را زیارت کنید چون آن‌ها آخرت را یاد آورتان می‌شوند و زیارت آن‌ها خیر شما را زیاد می‌کند، پس هر کس خواست آن‌ها را زیارت کند، ولی سخن بیهوده و باطل نگویید». (مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی‌تا، ج 2، ص 672؛ ابو داود، سلیمان بن الاشعث، سنن أبی داود، تحقیق محمد محی الدین، بیروت، مکتبه العصریه، بی‌تا، ج 3، ص 332.

2. برای این منظور ن.ک ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، عراق، نجف اشرف، چاپ اول، 1356 ش، ص 158 به بعد (الباب الخامس و الستون فی أن زیاره الحسین‏ علیه‌السلام تعدل حجه و عمره).

3. ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه، تحقیق: محمد رشاد سالم، جامعه الإمام محمد بن سعود الإسلامیه، چاپ اول، 1406 ق، ج 3، ص 451.

4. قفاری، ناصر بن عبدالله، اصول مذهب الشیعه الإمامیه الإثنی عشریه عرض و نقد، بی‌جا، بی‌نا، چاپ اول، 1414 ق، ج 2، ص 45.

5. عابدی، احمد، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، بررسی و نقد افترائات دکتر قفاری بر مذهب شیعه، تهران، مشعر، چاپ اول، بی‌تا، ص 195.

6. مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام فَقَدْ حَجَّ وَ اعْتَمَرَ قَالَ قُلْتُ یَطْرَحُ عَنْهُ حِجَّهَ الْإِسْلَامِ قَالَ لَا هِیَ حِجَّهُ الضَّعِیفِ حَتَّی یَقْوَی وَ یَحُجَّ إِلَی بَیْتِ الله الْحَرَامِ (ابن قولویه، کامل الزیارات، ص 195).

7. إِنَّمَا الْحَجُّ وَ الْعُمْرَهُ هَاهُنَا وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَرَادَ الْحَجَّ وَ لَمْ یَتَهَیَّأْ لَهُ فَأَتَاهُ کَتَبَ اللهُ لَهُ حِجَّهً وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَرَادَ الْعُمْرَهَ وَ لَمْ یَتَهَیَّأْ لَهُ فَأَتَاهُ کَتَبَ اللهُ لَهُ عُمْرَهً (همان، ص 158).

8. ر. ک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق جمعی از محققان، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق، ج 84، ص 10.

9. سوره شوری، آیه 23 «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی».

هدف نهایی در سفر زیارتی، رسیدن به ثواب و تعالی روحی و معنوی است که هم زیارت کردن و هم شیوه سفر زیارتی و هم آداب زیارت، دررسیدن به این هدف نهایی بسیار مؤثر است
فلسفه پیاده روی اربعین

پرسش:

فلسفه پیاده‌روی اربعین در عصر حاضر را نمی‌فهمم؛ در عصری که هواپیما و ماشین هست، چرا این‌همه آدم پیاده‌روی می‌کنند و عمر خودشان را هدر می‌دهند؟! اگر زیارت کردن خودش موضوعیت دارد و مفید است، با کمترین زمان می‌توان به این فایده رسید و نیازی به این‌همه هزینه و زمان نیست.

پاسخ:

مقدمه:
زیارت آیینی الهی است که هم در اسلام و هم در ادیان دیگر، تأکید بسیار زیادی بر آن شده است. در همه فرهنگ‌های دینی، زیارت به معنای ارتباط قلبی با بزرگان دین و ابراز ارادت و شیفتگی به این انسان‌های والاست. این ارتباط و ابراز ارادت اصولاً با حضور در مکان‌های مختص یا منتسب به آن‌ها و به‌جا آوردن آیین‌هایی مختلف صورت می‌گیرد. به جهت نگاه خاص شیعه به مسئله امامت و معصوم و منصوص دانستن این افراد بزرگوار، زیارت از قبور این انسان‌های برگزیده همواره موردتوجه شیعیان بوده و این آیین در میان شیعیان تبلور خاصی داشته و دارد. به خاطر وجود روایات معتبر فراوان، زیارت مرقد حضرت امام حسین علیه‌السلام در میان امامان شیعه اهمیت ویژه‌ای یافته است؛ خصوصاً زیارت کردن ایشان در روز اربعین شهادت ایشان، که بر آن تأکید شده و حتی از نشانه‌های مؤمن دانسته شده است. (1) باوجوداین سفارش‌های دینی، ممکن است این سؤال به ذهن بیاید که اگر زیارت اصل است و به انجام آن در بعضی زمان‌ها توصیه بسیار شده، چرا برخی از شیعیان، در عصر حاضر باوجود وسایل نقلیه مختلف، بازهم اصرار دارند با پای پیاده به زیارت روند؟ سعی می‌شود در چهار محور به این پرسش بپردازیم:

نکته اول:

ائمه اطهار علیهم‌السلام علاوه بر اینکه احادیث و روایات فراوانی را در ستایش از زیارت حضرت امام حسین علیه‌السلام ذکر کرده‌اند، شرایط و چگونگی این زیارت را نیز بیان کرده‌اند تا زائران ایشان بیشترین ثواب را از این عمل عبادی ببرند. یکی از این شرایط که ثواب فوق‌العاده‌ای برای آن ذکر کرده‌اند، زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده است: امام صادق علیه‌السلام به یکی از اصحابشان فرمودند: «کسی که به‌قصد زیارت امام حسین علیه‌السلام از منزلش خارج شود، خداوند بابت هر قدمی که برای زیارت ایشان برمی‌دارد، یک حسنه برایش می‌نویسد و یک سیئه از او محو می‌کند. وقتی‌که به حرم می‌رسد، خداوند او را جزء صالحین برگزیده می‌نویسد. وقتی مناسک او تمام شد، خداوند نام او را جزء فائزین می‌نویسد. وقتی می‌خواهد بازگردد یک فرشته الهی در مقابل او قرار می‌گیرد و می‌گوید: رسول خدا صلی‌الله علیه و آله به شما سلام می‌رساند، و پیغام می‌دهد که عمل را از سرگیر که گذشته‌ات بخشیده شده است.» (2) این تأکید بزرگان دین بر پیاده رفتن به زیارت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام به‌اندازه‌ای بود که در طول تاریخ حتی افرادی که قدرت بر رفتن به زیارت به‌صورت سواره را داشتند، بازهم سعی می‌کردند حتی‌الامکان این مسیر را پیاده طی کنند تا از ثواب فراوان آن بهره‌مند گردند.
نکته دوم:

ممکن است این نکته به ذهن خطور کند که شاید پیاده رفتن به زیارت، مربوط به زمان گذشته است که امکانات محدود بود و معمولاً افراد با پای پیاده طی مسیر می‌کردند. در پاسخ باید گفت در همان زمان گذشته باآنکه امکانات سواره رفتن وجود داشت، اما برای رفتن پیاده ثوابی بسیار زیاد ذکرشده که باعث رغبت شیعیان به طی این مسیر به‌صورت پیاده شده است. در مورد خود حضرات معصومین علیهم‌السلام نیز باآنکه از امکانات مادی خوبی برخوردار بودند و معمولاً مرکب‌های بسیار خوبی اعم از اسب و شتر داشتند، اما بازهم برای زیارت و شرکت در مراسم حج، سعی می‌کردند با پای پیاده این مسیر را طی کنند. (3) ازاین‌رو مشخص است که پیاده رفتن خاصیتی دارد که در شکل‌های دیگر رفتن به زیارت وجود ندارد.

نکته سوم:

برخی نیز تأکید بر پیاده‌روی برای زیارت، بخصوص زیارت حضرت امام حسین علیه‌السلام را از باب «أفضل الأعمال أحمزها» (4) می‌دانند. توضیح بیشتر اینکه در بعضی از روایات آمده است که بهترین کارها دشوارترین آن‌هاست؛ یعنی اگر یک عمل عبادی به دو صورت و به دو شکل قابل انجام باشد که یکی ساده و دیگری سخت باشد، قطعاً اگر فرد راه سخت را انتخاب کند، ثواب بیشتری هم خواهد برد. در مورد زیارت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام نیز ازآنجاکه پیاده رفتن به‌طور مشخص مشکلات و سختی‌های زیادی را به همراه دارد، زائران امید دارند که خداوند به خاطر این سختی‌ها به ایشان ثواب بیشتری را عنایت نماید. در متون دینی نیز در مورد سختی دیدن در مسیر زیارت و ثوابی که خداوند به این سختی دیدن‌ها خواهد داد، مطالب و شواهد فراوانی را می‌توان یافت. به‌عنوان نمونه حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام در مورد زیارت جدشان حضرت امام رضا علیه‌السلام می‌فرمایند: «بدانید هر که او را زیارت کند و در راه زیارت او قطره‌ی بارانی (کوچک‌ترین سختی) به او برسد، خداوند بدن او را بر آتش حرام خواهد کرد.»(5)

نکته چهارم:

همچنین به نظر می‌رسد خداوند برای نفس پیاده‌روی به‌عنوان مقدمه یک عمل عبادی، برکات و فواید فراوانی را قرار داده است به‌طوری‌که امام صادق علیه‌السلام در این زمینه می‌فرمایند: «خداوند به چیزی سخت‌تر و بالاتر از پیاده‌رفتن [در زیارات و انجام فرائض دینی] پرستیده نشده است.» (6) پیاده‌روی، تنها کسب آمادگی جسمی نیست، روحِ انسان در جریان این پیاده‌روی، تمرین می‌کند و آماده‌تر می‌شود. پیاده‌روی یک فرصت عجیب و استثنایی است که نباید آن را از دست داد، هر یک‌قدمی که انسان در این مسیر نورانی برمی‌دارد، پاک‌کننده آلودگی‌های روحِ انسان است. سیره و اصرار ائمه علیهم‌السلام و بزرگان دین بر پیاده‌روی و بخصوص پیاده‌روی برای زیارت حضرت امام حسین علیه‌السلام نشان می‌دهد که خود پیاده‌روی هم موضوعیت داشته و آثار معنوی فراوانی را به همراه خود دارد؛ آثار بسیار عمیقی که هر کسی آن را تجربه کرده، کاملاً آن را احساس نموده است.
نتیجه:
کوتاه‌سخن اینکه، اگرچه سفر زیارتی، به هدف زیارت کردن است، اما شکل و چگونگی آن نیز در بیشتر شدن ثواب زیارت دخالت دارد. به بیان بهتر، هدف نهایی در سفر زیارتی، رسیدن به ثواب و تعالی روحی و معنوی است که هم زیارت کردن و هم شیوه سفر زیارتی و هم آداب زیارت، دررسیدن به این هدف نهایی و به اوج رساندنش، بسیار مؤثر است. یکی از عوامل و شرایط افزایش ثواب زیارت و تأثیرات معنوی آن، بنا به فرموده بزرگان دین، پیاده رفتن این مسیر است.

در آخر هم باید به این نکته توجه کرد که در دنیای امروز مراسم پیاده‌روی اربعین را مراسمی سراسر صلح و نیکی قلمداد می‌کنند که بنیان‌گذاران و اکثریت شرکت‌کنندگان آن شیعیان هستند. همچنین این رخداد سالانه باعث نشان دادن قدرت مادی و معنوی شیعیان به تمام عالمیان است؛ ازاین‌رو همگان بر انجام هر چه باشکوه‌تر آن تأکید می‌کنند.

کلمات کلیدی: اربعین، پیاده‌روی اربعین، زیارت امام حسین علیه‌السلام، سفر زیارتی.

پی‌نوشت‌ها:

1. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، تهذیب الأحکام، تحقیق حسن خرسان، تهران، دار الکتب العلمیه، چ 4، 1365 ش، ج 6، ص 52.

2. ابن قولویه قمی، ابوالقاسم جعفر بن محمد، کامل الزّیارات، تهران، مکتبه الصدوق، بی‌تا، ج1 ص143.

3. به‌عنوان نمونه: فیض کاشانی، ملامحسن، المحجّه البیضاء، قم، موسسه النشر الاسلامی‌، چ4، 1417 ق، ج4 ص220.

4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ط2، 1403 ق، ج70 ص298.

5. همان، ج60 ص231.

6. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت ع، 1409 ق، ج11 ص78.

صفحه‌ها