تاريخ و تمدن جهان

رژیم صهیونیستی با توجه به جایگاه ویژه‌ای که بیت‌المقدس در اندیشه یهودیان دارد درصدد است تا باتصرف کامل این شهر دیدگاه دیگر یهودیان در سراسردنیارا به خود جلب کند

پرسش:
چرا انقدر بیت المقدس برا اسرائیلی ها مهمه؟
 

پاسخ:
بیت‌المقدس (به عربی بیت‌المَقدِس یا البیت المُقَدَّس) یا اورشلیم یا قُدس، شهری در فلسطین اشغالی که نخستین قبله و سومین شهر مقدس مسلمانان (پس از مکه و مدینه) و مقدس‌ترین شهر جهان نزد یهودیان و مسیحیان است. این شهر، از مراکز زیارتی ادیان ابراهیمی است و هر یک از این ادیان، آثار و ساختمان‌هایی در آن دارند. بیت‌المقدس هم اکنون در اشغال کامل اسرائیل است و این شهر را پایتخت ابدی خود می‌خواند؛ اما سازمان ملل و بسیاری از کشورهای جهان، این ادعا را به رسمیت نمی‌شناسند. (1)
دلیل اهمیت بیت‌المقدس برای رژیم صهیونیستی
از آنجا که رژیم صهیونیستی در نظر دارد خود را نماینده  یهودیان در جهان معرفی کند تلاش می‌کند تا با تکیه بر معتقدات یهودیان در مورد بیت‌المقدس نظر آنان را جلب کند. بیت‌المقدس یا اورشلیم هم خود برای یهودیان قداست دارد و هم برخی اماکن موجود در آن. این اماکن و بناها با صرف‌نظر از اینکه در این شهر قرار دارند، محل توجه پیروان دین یهودند. وجود این اماکن در اورشلیم بر قداست آن نزد یهودیان افزوده است. جنگ‌هایی که بر سر تصرف اورشلیم درگرفته، از موضوعات پربسامد تورات است. (2) در تورات، صدها بار از اورشلیم یاد شده و نام این شهر به‌صراحت برده شده است.(3) در برخی فقرات، تصریح شده که خانه خدا در این شهر قرار دارد (4) و در ده ها آیه دیگر از عبارت «خانه خدا» برای مکانی در این شهر، استفاده شده است. (5) به نقل تورات، داود نبی طرح ساختن خانه خدا در اورشلیم را ریخت؛ اما کار ساختن خانه خدا را فرزندش، سلیمان نبی آغاز کرد. به‌تصریح تورات، داود سی‌وسه سال بر اورشلیم حکومت کرده است.(6) پس از داود، فرزندش سلیمان در اورشلیم و همان‌جا که داود تعیین کرده بود، خانه را ساخت: «سلیمان کار ساختن خانه خدا را شروع کرد یعنی همان زمین خرمن‌کوبی ارونه یبوسی که در آن خداوند به داود پادشاه ظاهر شد و داود آنجا را برای خانه خدا در نظر گرفت». (7) اورشلیم بنا بر تورات، شهر برگزیده یهوه (خدا) است (8) در نظرگاه یهودیان معبد بیت‌المقدس که در عبری «بِت همیقداش» نام دارد، به‌عنوان خانه خدا توسط حضرت سلیمان بنا شده است. این معبد قرن‌ها است که مرکزی است برای انجام مراسم عبادی یهودیان. معبد در تاریخ سرزمین مقدس، بارها مورد حمله واقع شده و گاه اقوام مشرک، بت‌های خود را نیز در داخل آن قرار داده‌اند. بِت همیقداش دو بار به‌طور کامل ویران گشت که آخرین آن حدود سال ۷۰ میلادی بود و علیرغم این موضوع، این مکان مقدس تا به امروز قبله‌گاه یهودیان جهان و مهم‌ترین زیارتگاه آنان به شمار می‌رود. (9)
علاوه بر این یهودیان صهیونیزم در صدد هستند تا با تصرف کامل بیت‌المقدس زمینه تخریب مسجدالاقصی را که در این شهر قرار دارد را فراهم کنند. یهودیان صهیونیزم بر این باورند که بقایای معبد سلیمان زیر مسجدالاقصی قرار دارد. از نظر آنان، ویرانی مسجدالاقصی و ساخت معبد سلیمان به‌جای آن، شرط ظهور مسیح است. از‌این‌رو آنان درصدد تخریب مسجدالاقصی و احیای معبد سلیمان به‌جای آن هستند. (10)
نتیجه:
رژیم صهیونیستی با توجه به جایگاه ویژه‌ای که بیت‌المقدس در اندیشه یهودیان دارد در صدد است تا با تصرف کامل این شهر دیدگاه دیگر یهودیان در سراسر دنیا را به خود جلب کند. علاوه بر اینکه از این طریق درصدد است تا برخی اندیشه‌های افراطی خویش همچون تخریب بیت‌المقدس و بازسازی معبد سلیمان را راحت‌تر در پیش بگیرید.
معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
کتاب تاریخ اورشلیم، نوشته جعفر حمیدی
مدخل بیت‌المقدس در دانش نامه جهان اسلام قابل‌مطالعه در لینک ذیل:
https://rch.ac.ir/article/Details/12608
مدخل بیت‌المقدس در سایت ویکی شیعه قابل‌مطالعه در لینک ذیل:
https://fa.wikishia.net/view/%D8%A8%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%...
 پی‌نوشت‌ها:
1. حمیدی، جعفر، تاریخ اورشلیم، امیرکبیر، تهران، دوم، ۱۳۸۱ ش، ص ۲۷۶.
2. برای نمونه: دوم سموئیل باب پنج آیه شش.
3.     http://www.razgah.com/words.engil
4. عزرا باب پنج آیه شانزده.
5.      http://www.razgah.com/words.engil
6. اول، پادشاهان، باب دو، آیه یازده.
7. اول پادشاهان، ۱۶: ۳۸.
8. اول پادشاهان باب یازده آیه سیزده؛ اول پادشاهان باب یازده آیه سی‌ودو.
9.    http://www.7dorim.com/cultures/BeitHamighdash.asp
10. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، قم، مؤسسه فرهنگی طه و مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ هشتم، ۱۳۸۵، ص ۸۸.
 

شناخت روش يا همان متدولوژي تاريخ ‏پژوهي است.آشنايي با اين روش‏‏‏ها، کاري تخصصي که علاوه بر کسب علم و مهارت و تجربه، مباني نقش دارد نظري و فلسفي در پيدايش آن‏ها

پرسش:

ميخواستم بدونم که در تاريخ اسلام پژوهشگران براي دريافت اطلاعات از گذشته از چه روش هايي به گذشته پي ميبرند و چه اصول وقواعدي دارد و چگونه به وضع اجتماعي و احوالات آن موقع ميرسند و يا به طور ديگر چگونه در تاريخ سير ميکنند؟ و سوال ديگر هم اينکه چگونه به برخي کتب تاريخي اعتماد ميکنند و روايات و داستان هايي که درمورد ائمه و پيامبر هست رو نقل ميکنند و ميدانند که حقيقت دارد؟

پاسخ:

به عنوان مقدّمه توجه داشته باشيد که اين بحث، کاملاً تخصصي است و براي يافتن پاسخ دقيق سؤال خود، بايد مطالعات خود را در حوزه علم تاريخ و به ويژه روش‏ شناسي مطالعات تاريخي، گسترش دهيد. اينک مي‏کوشيم نکاتي را به اختصار  ارائه کنيم.

 

پاسخ سؤال نخست:

در يک پاسخ اجمالي به سؤال نخست شما مي‏توان گفت: تاريخ پژوه، همانند کارآگاهي است که مي‏خواهد به حقيقت يک حادثه پي ببرد. او از هر چيزي که بتواند خبري از واقع بدهد و يا نشانه‏اي از يک حقيقت باشد، استفاده خواهد کرد و خود را محدود به يک يا چند منبع نخواهد کرد. هر سخني، ردّ پايي، نشانه و علامتي، حتي اگر به صورت التزامي دلالت بر بخشي از حادثه داشته باشد، براي او قابل توجه و استناد است. گاهي نوشته‏اي کوتاه در حاشي? يک نسخ? خطي، يا سنگ نوشته‏اي به ظاهر بي‏ اهميت، يا کتيبه ‏اي مهجور و دور افتاده، يا اسطوره‏اي عاميانه، يا شعري در يک ديوان، از نگاه يک تاريخ ‏پژوه بسيار ارزشمند است و او مي‏تواند با روش‏ هاي معتبر در مطالعات تاريخي، اطلاعات تاريخي جالبي از آن‏ها به دست آورد.

 

توضيح اين‏که تاريخ‏پژوهي (اعم از مطالعه تاريخ اسلام يا هر بخش ديگري از تاريخ)، دو رکن اساسي دارد: شناخت منابع، و روش‏شناسي.

منابع تاريخ را به صورت عمده مي‏توان در دو عنوان خلاصه کرد: منابع مکتوب و يادمان‏‏ها.

 

1 ـ منابع مکتوب

منابع مکتوب، يکي از مهم‏ترين منابع و ابزار کار تاريخ پژوه شمرده مي‏شوند. اين منابع انواع مختلفي دارند که از آن جمله است:

_ کتاب‏هاي تاريخي، يعني کتاب‏هايي که با هدف ثبت و ضبط گزارش‏هاي مربوط به وقايع گذشته نوشته شده‏اند.

_ ديوان‏‏هاي اشعار، منابع ادبي و انشائات که انبوهي از اطلاعات تاريخي را در خود جاي داده‏اند.

_ منابع جغرافيايي، نقشه ‏‏ها، سفرنامه‏‏ ها و مانند آن.

در تاريخ اسلام علاوه بر اين منابع، از منابع اختصاصي ديگري نيز بهره مي‏بريم، مانند:

ـ قرآن کريم که دلالت‏هاي تاريخي بسياري دارد و خود نيز به عنوان يک پديد? تاريخ‏مند، دلالت‏هاي تاريخي فراوان دارد.

ـ کتاب‏هاي حديثي (اعم از احاديث تفسيري و فقهي و اخلاقي و...)، که علاوه بر گزاره‏هاي تاريخي، به صورت تضمني يا التزامي نيز دلالت‏هاي تاريخي بسياري دارند.

_ نسَب‏نامه‏‏ها، تراجم و منابع رجالي (معرفي شخصيت‏‏ها)، فهرست‏‏ها (معرّفي کتاب‏‏ها و نويسندگان) و منابعي از اين دست.

 

2 ـ يادمان‏ها

يادمان‏‏‏ها را به صورت کلي، به دو گونه فيزيکي (/مادّي) و فرهنگي تقسيم مي‏کنند.

ـ  يادمان‏هاي فيزيکي مانند: سنگ نوشته‏‏ ها، نگاره‏‏ ها، سفال‏‏ها، اشياي عتيقه، سکه‏‏ ها، آثار معماري، وقف‏ نامه‏‏ ها و هر اثر فيزيکي ديگري که از زمان گذشته باقي مانده باشد.

ـ يادمان‏هاي  فرهنگي مانند: نام‏‏ها، کلمات و ضرب المثل‏‏ها، اسطوره‏‏ ها، اشعار عاميانه و حتي خرافه ‏‏ها و باورها و هر يادمان فرهنگي ديگري که بتواند بخشي از زندگي گذشت? بشر را بنماياند.

امروزه در مطالعات تاريخي، از دستاوردهاي علوم ديگري مانند زبان‏ شناسي، اسطوره ‏شناسي، جامعه‏ شناسي و… نيز استفاده مي‏شود. اين گونه علوم نيز در واقع، روزنه‏ اي براي شناخت يا تفسير منابع تاريخي‏ اند و گاهي نيز باعث شناسايي منبعي جديد براي موضوع تحقيق مي‏شوند.

 

اما رکن دوم تاريخ پژوهي، شناخت روش يا همان متدولوژي تاريخ ‏پژوهي است. آشنايي با اين روش‏‏‏ها، کاري است تخصصي که علاوه بر کسب علم و مهارت و تجربه، مباني نظري و فلسفي نيز در پيدايش آن‏ها نقش دارد.

براي مثال، وقتي با يک سند تاريخي مواجه مي‏شويم، تنها در صورت آشنايي با روش‏ شناسي تاريخ است که مي‏توانيم به تحليل آن سند بپردازيم و به سؤالاتي از اين دست پاسخ بدهيم: اين‏ سند دقيقاً حاوي چه پيام و دلالتي است؟ آيا با ديگر داده ‏هاي تاريخي تعارض دارد يا نه؟ و اگر تعارض دارد، اين تعارض را چگونه مي‏توان برطرف کرد؟ نتايج حاصل از تحليل اين سند، چه کارکردي دارد و در کدام يک از ديگر پژوهش ‏‏ها به کار مي ‏آيد؟

 

پاسخ سؤال دوم:

تاريخ پژوهان براي سنجش اعتبار منابع، روش‏‏ها و معيارهاي متعددي را در نظر مي‏ گيرند که شرح آن‏ها در اين مجال نمي‏ گنجد. اما به صورت اجمال، دسته ‏بندي منابع از جهت نزديکي يا دوري به زمان واقعه، بررسي دقت نويسنده در گردآوري و نقل گزارش‏‏ها، گرايش ‏هاي مذهبي و قومي و يا سياسي نويسنده يا راوي، اصالت و دقّت نسخه ‏هاي بر جاي مانده از يک اثر، شهرت مطالب اثر در منابع کهن و يا تفرّد نقل آن، تعارض نداشتن نقل‏هاي آن با عقل عرفي و داده ‏هاي مسلّم تاريخي، و معيارهايي از اين دست، در سنجش اعتبار منابع کارآيي دارند.

در مطالعات تاريخ اسلام، آن جا که به سيره پيامبر و اهل بيت مطرح مي ‏شود، هماهنگي با گزاره‏ هاي قطعي در اعتقادات و علم کلام نيز لحاظ مي‏شود و مثلاً اگر گزارشي با عصمت پيامبر در تعارض باشد، براي تاريخ‏ پژوه مسلمان قابل قبول نيست.

 

براي اطلاع بيش‏تر

براي اطلاع بيش‏تر به شما توصيه مي ‏کنيم به اين منابع بنگريد:

_ روش شناسي تاريخ، دکتر احمد پاکتچي، تنظيم و ويرايش: صالح زارعي، انتشارات دانشگاه امام صادق (عليه السّلام)

ـ نقد متن، دکتر پاکتچي، تنظيم و ويرايش: صالح زارعي، انتشارات دانشگاه امام صادق (عليه السّلام)

ـ آشنايي با منابع تاريخ اسلام و تشيّع و روش نقد اخبار، استاد محمد هادي يوسفي غروي، نشر معارف.

ـ نقد و بررسي منابع سيره نبوي، جمعي از مؤلفان، زير نظر حجة الاسلام و المسلمين رسول جعفريان، سازمان سمت.

ـ شيوه استفاده از متون تاريخي، ف حکيم زاده، نشر معارف.

 

کليدواژه: روش‏ شناسي تاريخ، منابع تاريخ اسلام، نقد متن

در مورد عرب سوریه و عرب عراق توضیح دهید؟
منطقه شامات پیش از آن كه تحت سلطه مسلمانان درآید، تحت سلطه امپراتوری روم شرقی بود. از قرنها پیش از اسلام، قبایل بزرگ عربی از جزیرة العرب و بیشتر از جنوب آن، ...

در مورد عرب سوریه و عرب عراق توضیح دهید؟

منطقه شامات پیش از آن كه تحت سلطه مسلمانان درآید، تحت سلطه امپراتوری روم شرقی بود. از قرنها پیش از اسلام، قبایل بزرگ عربی از جزیرة العرب و بیشتر از جنوب آن، به این دیار كوچیده بودند. مهمترین این قبایل كه نامشان در تحولات صدر اسلام یاد شده، عبارتند از: قضاعه، سلیح، غساسنه، جذام، لخم، كلب، تنوخ و بهراء. قبایل مزبور در سرزمین آباد شامات پراكنده بوده و هر كدام در شهر و منطقه ای زندگی می كردند. اعراب مزبور، به دلیل زندگی طولانی در جوار رومیان، به مرور آداب و رسوم عربی خویش را فراموش كرده، بیشترشان كیش نصرانیت را پذیرفته بودند. با این حال آن گونه نبود كه ماهیت عربی خویش را از دست داده باشند. یكی از تبعات پذیرش فرهنگ نصرانی، آن بود كه زبان عربی آنان با لغات سریانی آمیخته شده و اساسا زبان علمی آنان همان زبان سریانی شده بود. به همین دلیل بعدها توصیه می شد كه نباید زبان عربی را از «قضاعه و غسان » فرا گرفت زیرا كتابهایی به زبان سریانی می خواندند. و طبعا زبانشان آلوده شده بوده است. (1)

به هر روی، در سالهای نزدیك به ظهور اسلام، اعراب این دیار، همپیمان رومیان بوده و در جنگ با ایرانیان در كنار رومیان به سپاه ایران و اعراب متحد آن از سرزمین عراق می جنگیدند. در این سالها سپاه رومیان بخشی از سربازان خود آنها، و دسته ای از اعراب قبایل مذكور بودند.

افزون بر آن كه اعراب شام در دین با اعراب جزیره اختلاف نظر داشتند، از نظر اجتماعی نیز تفاوت آشكاری میان آنان وجود داشت. اعراب شام، به دلیل آبادی و آبادانی موجود در شامات، زندگی بدوی را رها كرده و شهرنشین شده بودند. شهرهایی چون دمشق، حلب، حمص و نقاط دیگر محل سكونت این اعراب شده بود. سنخیت قبایل مزبور با فرهنگ نصرانی، سبب شد تا پس از فتح اسلام، عده زیادی از آنان به سرزمین روم كوچ كردند. (2) البته، رومیان در طی جنگهای خود با مسلمانان، همواره گرفتار این دغدغه بودند كه اشتراك نژادی، قبایل عربی شام را به سوی اسلام سوق دهد. مشكل مهمتر آن بود كه از نظر مذهبی نیز بین مسیحیان شام و كلیسای قسطنطنیه اختلاف نظر وجود داشت بطوری كه باعث آزار و اذیت فراوان آنان از سوی كلیسای شرق شده بود.

شام در دوران اسلام:

برای مسلمانان كه توانسته بودند پس از سالها قریش را به امضای صلح حدیبیه وادارند و خود را آماده برای نشر اسلام به خارج از جزیرة العرب كنند، شام از بسیاری جهات اولویت داشت. رسول خدا (ص) رسولان چندی را به این نواحی گسیل داشت. یكی از این رسولان، حارث بن عمیر بود كه نامه ای برای حاكم شهر بصری می برد. وی به دست شرحبیل بن عمرو غسانی به شهادت رسید. به دنبال آن بود كه رسول خدا (ص)، سپاه سه هزار نفری خود را به فرماندهی جعفر بن ابی طالب، زید بن حارثه، و عبد الله بن رواحه، به سوی موته در جنوب شام فرستاد. سپاهی كه در شام بر ضد مسلمانان آماده شده بود، بنا به نقل ابن اسحاق، تركیبی از سپاه روم و قبایل عربی همچون لخم، جذام، بلقی، بهراء و بلی بود. (3) مسلمانان راه به جایی نبردند و تنها توانستند پس از شهادت فرماندهان خود و عده ای دیگر به سوی مدینه بازگردند در این جنگ جعفر بن ابی طالب به شهادت رسید كه قبر او الآن یكی از مزارهای مهم در اردن هاشمی است. اقدام بعدی رسول خدا (ص) به سوی این منطقه عملیات تبوك بود. این اقدام نیز جز چند قرارداد با برخی قبایل عربی، درگیری خاصی با رومیان در بر نداشت. رسول خدا (ص) در آخرین روزهای حیات خود نیز سپاه دیگری را به فرماندهی اسامة بن زید سامان داد كه تنها پس از رحلت آن حضرت عازم شام شد و بدون نتیجه خاصی بازگشت. همه این رخدادها نشانگر اهمیت شام در نگاه رسول خداست. طبیعی نیز چنین بود، زیرا منطقه شامات به مدینه نزدیك بوده، مسلمانان با آن آشنایی داشتند و فی حد نفسه نیز از اهمیت بالایی برخوردار بود. بعدها معلوم شد كه برای تشكیلات خلافت نیز شام، اهمیتی بیش از عراق دارد.

با پایان یافتن جریانات رده، ابوبكر ضمن نامه هایی كه به مردم مكه، طائف، یمن و تمامی اعراب حجاز و نجد فرستاد، آنان را به جهاد دعوت كرد. وی در همین نامه ها، وعده غنائم موجود در روم را نیز به آنان داد. به دنبال آن سیل جمعیت از سراسر مناطق جزیره، راهی مدینه شدند. (4) پس از گرد آمدن مردم، برای نخستین بار، نیروهای نظامی مسلمانان در سال دوازدهم هجرت (633 م) راهی شام شد. ابوبكر سه لشكر با سه فرمانده ترتیب داد. یكی با فرماندهی عمرو بن عاص، كه راهی ایله در كنار خلیج عقبه شد. دیگری یزید بن ابی سفیان و سومین نفر شرحبیل بن حسنه، این دو نفر به سوی منطقه ای حد فاصل تبوك و معان اعزام شدند. ابتدا قرار بود خالد بن سعید فرماندهی یكی از این لشكرها را عهده دار باشد، اما به دلیل اعتراض او به انتخاب ابوبكر، و با اصرار عمر، كنار گذاشته شد و یزید بن ابی سفیان را بجای او گماشتند. (5) اندكی بعد ابو عبیده جراح همراهی نیروهای كمكی به آنان ملحق شده و در زمانی كه همه نیروها یكجا عمل می كردند فرماندهی آنان در اختیار او بود. برخی بر این باورند كه او نیز از همان آغاز فرماندهی سپاهی را عهده دار بوده است.

نخستین درگیری مسلمانان با رومیان، در منطقه «وادی العربه » روی داد. منطقه مزبور در ناحیه جنوبی بحر المیت قرار دارد. فرماندهی سپاه رومیان با فرماندار فلسطین سرگیوس بود. او در این جنگ شكست خورد و در طی آن كشته شد. مسلمانان ادامه در سواحل دریای مدیترانه به پیشروی خود ادامه دادند. (6) هر كدام از سه لشكر، در ناحیه ای به عملیات مشغول می شدند، آنها با یكدیگر در تماس بوده و زمانی كه لازم می شد همه یكجا عمل می كردند. (7) در ابتدا شمار هر لشكر، سه هزار تن بود اما در ادامه، ابوبكر نیروهای كمكی برای آنها می فرستاد بطوری كه شمار هر لشكر به هفت هزار و پانصد نفر رسید. اندكی بعد مجموع نیروهای اعراب به بیش از بیست و چهار هزار تن بالغ شد. (8)

پس از درگیری عربه، دومین درگیری در یكی از قریه های غزه با نام «داثن » روی داد. این جنگ كه در محرم سال سیزده هجرت روی داد (9) به نفع مسلمانان به پایان رسید در این جنگ جمعی از مسلمانان و از جمله خالد بن سعید كشته شدند.

فتح دمشق در رجب سال چهاردهم هجری روی داد و این در حالی بود كه ابوبكر در جمادی الثانیه سال سیزدهم هجری پس از دو سال و سه ماه و چند روز خلافت، در گذشته بود، پس در واقع دمشق در زمان خلافت عمر فتح شد.

براي آگاهبي بيشتر رك تاریخ خلفاء، جعفریان، رسول؛پايگاه حوزه

http://www.hawzah.net/FA/articleview.html?ArticleID=8552

نيز نسبت به وضع عراق در زمان فتوحات مي توانيد به همين كتاب (تاريخ خلفاء) ص 104مراجعه داشته باشيد

پی نوشت ها:

1. المزهر، سیوطی، به نقل از: النصرانیه و آدابها، ص 31.

2. فتوح البلدان، صص 128، 137.

3. تاریخ الطبری، ج 1، ص 37.

4. فتوح البلدان، ص 115.

5. همان، ص 116.

6. تاریخ سوریة و لبنان و فلسطین، ج 2، ص 6.

7. فتوح البلدان، ص 123.

8. همان، ص 116.

9. اطلس تاریخ اسلام، ص 126.

جنگ جهانی دوم چه تاثیراتی بر معادلات سیاسی و اقتصادی جهان اسلام داشته
اهم‌پیامدهای‌اقتصادی‌و سیاسی‌گسترده‌جنگ‌جهانی‌دوم‌در كشورهای‌جهان‌اسلام‌به‌این‌شرح‌است‌:1-بحران اقتصادی 2-شكل‌گیری‌سیاست‌عربی‌. از اهم‌مسائل‌سیاسی‌جهان‌اسلام ..

 با سلام جنگ جهانی دوم چه تاثیراتی بر معادلات سیاسی و به خصوص اقتصادی جهان اسلام داشته است؟ آیا در عقب ماندگی ملل اسلامی و ایران سهم بسزایی داشته است

اهمپیامدهایاقتصادیو سیاسیگستردهجنگجهانیدومدر كشورهایجهاناسلامبهاینشرحاست:

الف) بحراناقتصادی. جنگو بحراناقتصادیدر بیشتر مناطقجهاناسلام، دو روییكسكهبودند. در واقع، حیاتاقتصادیبسیاریاز كشورهایاسلامیدر دستقدرتهایاستعماریبود و بهویژه، نیازهایعمدهو ضروریآنها را كشورهایدرگیر جنگتأمینمیكردند. شروعجنگهمموجباختلالدر روابطتجاریو همزمینهساز بروز بحرانهایدرونیشد. بستهشدنراههایآبی، از یكسو صدور مواد خامرا ناممكنیا دشوار كردهبود و از سویدیگر، بهعلتافزایشقیمتهایبینالمللی، وارداتكالاهایضروری، جوامعاسلامیرا با مشكلو از نظر هزینهبا تورمچشم گیریمواجهكرد، بهطوریكهدر فاصله1318 تا 1328 ش/ 1939ـ1949 میزانتورمدر مصر 3 برابر، در ایران5ر7 برابر، در تركیه5ر3 برابر و در الجزایر 5ر5 برابر افزایشیافت.

ب) شكلگیریسیاستعربی. از اهممسائلسیاسیجهاناسلامدر دورهپساز جنگ، نیاز بهشناساییبینالمللیو جذبجهاناسلامدر دروننظامبینالمللاز سویقدرتهایپیروز بود. متفقیناز همانابتدا تلاشكردند با تأكید بر هویتعربیو اسلامزداییاز جامعهسیاسی، كشورهایاسلامیخاصهدولتهایعربرا بهجرگهسیاسیخود بكشانند.

در همایشعمومیعربیدر اسكندریه(3 ـ 15 مهر 1323/ 25 سپتامبر ـ 7 اكتبر 1944)، نمایندگانمصر، سوریه، عراق، لبنانو اردنموافقتنامهاسكندریهرا امضا كردند و تصمیمبهتشكیلاتحادیهعربگرفتند.

 در معاهدهفرهنگیاتحادیهعرب، كهدر 6 آذر 1324/ 27 نوامبر 1945 امضا شد، فقطبر تمدنعربیتأكید گردید و عربستانسعودیتنها دولتیبود كهبا اصولمخالفشریعتاسلاممندرجدر اینمعاهدهمخالفتو با همینقید نیز آنرا امضا كرد. تأسیساتحادیهعربپیششرطلازمبرایعضویتكشورهایعربیدر سازمانمللبود .

ج) جنگسرد در خاورمیانه. دولتشورویپساز جنگجهانیدوم، ضمناقداماتبرتریجویانهخویش، بهمنطقهخاورمیانهكهاز زمانهایقدیمحوزهنفوذ انگلیسمحسوبمیشد، چشمطمعدوختو اقداماتشورویدر تركیهو ایرانیكیاز عواملزمینهساز جنگسرد در مقیاسجهانیشد.

جنگجهانیدومهمچنینزمینهساز شكلگیریرژیماسرائیل، بهعنوانیكدولتیهودی، در خاورمیانهشد.

دومینكشور تازهتأسیساسلامیدر دورهپساز جنگ، دولتاندونزیدر جنوبشرقیآسیا بود، كهدر آبانـ آذر 1328/ نوامبر 1949 رسمیتپیدا كرد.

تأسیسدولتلیبیدر 1330ش/1951، از دیگر رویدادهایبعد از جنگجهانیدومدر جهاناسلامبود.

در ایراندر آستانهشروعجنگجهانیدوم، حیاتسیاسیو اقتصادیایرانتحتتأثیر رقابتهایانگلیسو شورویبود. رقابتدیرینهایندو دولتو تسلطنسبیآنها بر امور داخلیایران، در عصر پهلویاولنیز ادامهداشتو بارها ایراناز اینناحیهآسیبدید. از اینرو، شماریاز دولتمردانایران، برایرهاییاز فشارهایدو قدرترقیبو برقراریموازنهقوا، بهبرقراریروابطبا آلمانتمایلجدّیداشتند تا اینكشور بهمثابهنیرویسوم، وارد عرصهسیاسیو اقتصادیایرانشود. با همیندیدگاه، مناسباتاقتصادیایرانو آلمان، در فاصلهدو جنگرشد جدّیكرد و آلمانبهصورتبزرگترینهمكار ایراندر آمد.

هر چند جنگجهانیدوممستقیماً تلفاتو ضایعاتجانیاندكیدر ایرانبهجایگذاشت، تأثیراتاقتصادیوخیمناشیاز حضور متفقینتا سالها پساز جنگدامنگیر جامعهبود. در طولجنگ، تمامنواحیحاصلخیز كشور در شمالو جنوبدر اشغالمتفقینبود. علاوهبر این، دولتایرانبهموجبپیماناتحاد سهجانبه، كلیهوسایلحملو نقلزمینیو راهآهنخود را برایحملمهماتدر اختیار متفقینقرار دادهبود كهعملاً در توزیعمحصولاتضروریبهنقاطگوناگونكشور اختلالایجاد میكرد. مقدار زیادیاز محصولاتضروریكشور بهمصرفنیروهایاشغالگر میرسید و مقداریبهشورویصادر میشد، در حالیكهمردماكثر نقاطكشور در فقر شدید بهسر میبردند.

براي آگاهي بيشتر رك سايت دانشنامه جهان اسلامhttp://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=5100

آیا کوروش، پیامبر الهی است؟ و یا دارای چه ویژگی هایی بوده است؟ و آیا زیر مقبره کوروش، کوروشی هست؟ آیا همه ایرانیان قبل از اسلام زرتشتی بوده اند؟

سوال اول) ابوالکلام آزاد کیست و چه اعتقاداتی دارد؟
ابوالکلام محيي‌الدين احمد آزاد، (۱۳۰۵-۱۳۷۹ق/۱۸۸-۱۹۵۹م)، دانشمند، محقق، سياست پيشه، خطيب، روزنامه‌نگار، مفسر قرآن ، اديب، صاحبْ سبکِ زبانِ اردو، هم‌رزم گاندي و نهرو در مبارزات استقلال‌خواهانه ملي هند، نخستين وزير آموزش و پرورش هند پس از استقلال ، و از کساني که خواسته‌اند اسلام دوباره به صورت عنصري فعال درآيد.(1) گاندي او را از بزرگترين متفکران جهان و داراي مطالعات گسترده و ذهن ژرف و هوش بسيار دانسته است و ديگران همچون شبلي نعماني و جواهر لعل نهرو و پرفسور همايون کبير او را ستوده‌اند.(2)
آزاد تحت تاثیر انديشه‌هاي محمد عبده و سيد جمال ‌الدين اسد آبادی بود و روزنامه‌اش به نام الهلال را بر اساس مدل العروه‌الوثقي انتشار می داد.
ابوالکلام قائل بود که 3 نوع جنبش اصلاح‌طلبانه اسلامي در عصر وي وجود داشته است:
نخستينِ آن‌ها تجددخواهي غرب‌گرايان بود که پيروان آن شيفتگان تمدن اروپا بودند و شيوه اقتباس همه‌جانبه از آن را پذيرفته بودند. او سر سيد احمد خان هندی)، سلطان‌محمود و فؤادپاشا (ترکيه)، محمدعلي پاشا ( مصر ) و خيرالدين‌پاشا (تونس) را در اين گروه جاي مي‌داد.
ديگري جنبش اصلاح سياسي، دفاع و احياء بود که سيدجمال‌الدين آن را رهبري مي‌کرد. آزاد، مدحت‌پاشا (از ترکيه ۱۲۳۸-۱۳۰۱ق/۱۸۲۲-۱۸۸۳م) را نيز از اين گروه مي‌دانست.
سوم، جنبش اصلاح ديني بود. نمايندگان اين جنبش شيخ‌صدرالدين (از روسيه )، عبده (مصر)، عبدالرحمان کواکبي و کمال‌الدين قاسمي ( سوريه ) بودند. ابوالکلام خود را از اين گروه سوم به شمار مي‌آورد. به نظر وي اصول اساسي اين جنبش(اصلاح ديني) که برنامه‌هاي اين گروه بر آن نهاده شده بود، چنين بود:
1. در شريعت اسلام امتيازي ميان اين جهان و جهان ديگر نيست.
2. مسلمانان تنها هنگامي مي‌توانند شايسته عنوان «بهترين امت‌ها» باشند که از قرآن و سنت پيروي کنند.
3. شريعت اسلام کاملترين و خاتم قوانين وحي شده است.
4. انحطاط اسلام ناشي از تعطيل اجتهاد و جايگزين شدن ظواهر و جزئيات دين به جاي اصول است.
ابوالکلام ميان «تأسيس» (که معادل است با نوسازي بر پايه نمونه نخستين) و «تجديد» که تجددخواهي ناب و ساده است (آن‌گونه که سرسيداحمدخان تبليغ مي‌کرد)، فرق مي‌نهاد.
وي مي‌گفت: چون اسلام دين کمال مطلوب است، ضرورتاً بايد در خود داراي کمال باشد.
بنابراين، آنچه براي عينيت بخشيدن به اين کمال لازم است، اجتهاد است و نوسازي، نه تجددخواهي.
آزاد محققي متبحر در مسائل ديني بود وي کتاب‌هاي بسياري خوانده بود و اطلاعات گسترده‌اي داشت. گفته‌اند کتابخانه خصوصي او از جمله بهترين کتابخانه‌هاي هندوستان بوده است.وي در جريان تلاش‌هاي سياسي خويش نيز از مطالعه و تحقيق دست نکشيد. او در کتاب (ذوالقرنين يا کوروش کبير) به نظریه پردازی در خصوص هویت ذوالقرنین و اینکه او کوروش می باشد پرداخته است. همچنین ترجمه و تفسير قرآن او به زبان اردو با عنوان ترجمان القرآن، که بسيار مورد تحسين قرار گرفته حاصل بيش از 20 سال کار و تلاش می باشد. تأليفات وی عبارتند از:
1 .تذکره، چاپ ۱۳۳۷ق/۱۹۱۹م؛
۲.مسأله خلافت، ۱۳۳۸ق/۱۹۲۰م؛
۳.تحريم (بايکورت، رساله‌اي به اردو)، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۴.دعوت عمل (خلاصه‌هايي از سرمقاله‌هاي الهلال)، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۵.اتحاد اسلام، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۶.مضامين تازه (مجموعه مقالات)، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۷.قول فيصل (ترجمه عربي آن: ثوره‌الهندالسياسيه)، ۱۳۴۰-۱۳۴۱ق/۱۹۲۲-۱۹۲۳م؛
۸.ترجمان‌القرآن، ۲ جلد، ۱۳۵۰-۱۳۵۵ق/۱۹۳۱-۱۹۳۶م؛
۹.خطبات آزاد ۱۳۶۳ق/۱۹۴۴م؛
۱۰.مضامين ابوالکلام آزاد ۲ جلد، ۱۳۶۳ق/۱۹۴۴م؛
۱۱.مکالمات ابوالکلام، ۱۳۶۳ق/۱۹۴۴م؛
۱۲.غبار خاطر و کاروان خيال (مجموعه نامه‌هايي که از زندان دژ احمدنگر براي مولاناحبيب‌الرحمان‌خان شيرواني نوشته است.
اين نامه‌ها لطيف و دلکش است و انديشه‌هاي ديني و فلسفي او را منعکس مي‌سازد)، ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م؛
۱۳.نقش آزاد (مجموعه نامه‌ها)؛
۱۴.شهيد اعظم، [۱۰۰] ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م؛
۱۵.مسلمان عورت ( زن مسلمان، ترجمه از متن عربي، تأليف فريد و جدي افندي)، ۱۳۶۵ق/۱۹۴۶م؛
۱۶.تشريحا آزاد (مجموعه نوشته‌ها)، ۱۳۶۵ق/۱۹۴۶م؛
۱۷.سخنراني‌هاي مولاناآزاد، ۱۳۶۶-۱۳۷۴ق/۱۹۴۷-۱۹۵۵م؛
۱۸.خطبه احياي ملت (يک سخنراني مذهبي)، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م؛
۱۹.هند آزادي گرفت، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م (شرح حال سياسي آزاد از زبان خود او که به زبان اردو به همايون کبير املا کرده و وي آن را به انگليسي ترجمه کرده است.
اين کتاب توسط امير فريدون گرکاني به فارسي برگردانده شده و در ۱۳۴۲ش در تهران نشر يافته است).
۲۰.باقيات ترجمان‌القرآن، ج ۳ تفسير او، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م؛
۲۱.ام‌الکتاب، (تفسير سوره فاتحه‌الکتاب ، در حدود ۴۰۰ صفحه، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م؛
۲۲.اصحاب کهف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م؛
۲۳.صداي حق، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م؛
۲۴.عزيمت و دعوت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م؛
۲۵.مسأله مسيحيت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م؛
۲۷.اسلام و مسيحيت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵؛
۲۸.جنگ از نظر اسلام، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م؛
۲۹.حقيقت فنا و بقا، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م؛
۳۰.قرآن بشريت را به راه پيشرفت هدايت مي‌کند، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م؛
۳۱.عدل الهي در قرآن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م؛
۳۲.احرار اسلام (قانون اساسي دولت اسلامي)؛
۳۳.دو قطره خون شهادت (در شرح حال سرمد و حلاج)؛
۳۴.مسلمان و کنگره؛
۳۵.ذوالقرنين يا کوروش کبير، يا شخصيت ذوالقرنين (فصلي از تفسير بزرگ او، ترجمان‌القرآن، ترجمة محمدابراهيم باستاني پاريزي، تهران، ۱۳۴۲ش)
۳۶. «نامه نهرو»، اين نامه که پس از استقلال هند در ۱۳۲۶ش/۱۹۴۷م از سوي جواهر لعل نهرو خطاب به احمد قوام‌السلطنه نخست‌وزير وقت ايران ارسال شد و پيش‌نويس آن در موزة نهرو در دهلي‌نو باقي است، توسط آزاد به فارسي نوشته شده است (نهرو، ميعاد با سرنوشت، ۷۹)
۳۷.«ابوريحان‌البيروني و جغرافيه‌العالم»، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م (مقاله‌اي در مجلّه ثقافه‌الهند).(3)
پی نوشت:
1. اسميت، ويلفرد کنت‌ول ، اسلام در جهان امروز، ترجمه حسينعلي هروي، دانشگاه تهران، ۱۳۵۶ش،ص۸۸.
2. امين، حسن ، الموسوعه‌الاسلاميه، بيروت، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۱۱۴.
3. آزاد، ابوکلام، دانشنامه بزرگ اسلامي ، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، شماره مقاله:179،ج 1 ص 179
آدرس الکترونيکي: http://lib.eshia.ir/23022/1/179

سوال دوم) آيا همه ايرانيان قبل از اسلام زرتشتي بوده اند؟
بايد گفت در ايران قبل از اسلام، پيروان اديان متعدد زندگي کرده و همه مردم زرتشتي نبودند آیین های رایج در ایران قبل از اسلام به اجمال عبارتند از:
1) آئين مغان که قبل از ظهور زرتشت در ايران حاکم بود.
2) آئين مهرپرستي که در اواخر دوره هخامنشيان رونق گرفت. پيروان اين آئين معتقد بودند خداي مهر يک بار به صورت انساني در يک غار ظهور کرد و چوپانان آن محل به او ايمان آوردند و ...
3) مانويت که در دوره ساسانيان و در فاصه ظهور مسيحيت و اسلام پديد آمد و در مدت کوتاهي پيرواني زیادی را گرد آورد.
4) آئين مزدک، که به دنبال يک بحران اجتماعي در زمان قباد ساساني با رهبري مزدک ظهور يافت.
5) دين زرتشت، زردشت خود را فرستاده خداي خوبي و روشنائي معرفي مي کرد و مدعي بود آئين خود را از اهورا مزدا دريافت کرده تا جهان را از تيرگي ها پاک کند... (1) از زمان ظهور زرتشت تا ظهور اسلام در ايران - که در مدت آن اختلاف است و حداقل حدود 1200 سال فاصله بوده است، - به مرور زمان آئين زرتشتي در ايران توسعه يافت و تا زمان ساسانيان اکثر مردم به آئين زرتشتي گرويده بودند و توسط حکومت ساسانيان به عنوان ديني رسمي ايران معرفي شد
6) صابئين که به تعظيم خورشيد، ماه و ستارگان و آتش مي پرداختند و مجوسي نبودند.(2)
7) يهوديت، پيروان يهوديت نيز با توجه به اينکه پيامبران متعددي از بني اسرائيل مانند: دانيال، حيقوق، مردخاي، حجي، شعيا، ارميا و ... در دوره هاي مختلف در ايران بودند، کم نبود.
8) مسيحيت، پيروان اين آئين نيز بر مبناي اينکه مبلغان مسيحي در همه جا از جمله ايران فعاليت داشتند، در نقاط مختلف وجود داشتند.
9) اکثر اديان فوق و برخي اديان ديگر در آستانه ظهور اسلام پيرواني در ايران داشتند اما اکثريت مردم ايران در اين زمان پيرو آئين زرتشت بودند.
پی نوشت:
(1) حسين توفيقي، اديان بزرگ، انتشارات سمت، تهران، چاپ هفتم 1384، برگرفته از صفحات 56 تا 66.
(2) يعقوبي ، تاريخ اليعقوبى، بيروت ، دار صادر، بى تا. ج1، ص158. عبدالله مبلغي آباداني، تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 1، ص 334ـ 336، منطق، قم، 1373ش.

سوال سوم) آيا زرتشت دين الهي بوده است؟
این موضوع محل اختلاف است و مشهور اين است که دين الهي بوده است به ويژه اگر واژه مجوس را در آيه 17 سوره حج منطبق با زرتشت بدانيم. البته آنچه در آن زمان به عنوان دین زرتشت شناخته می شد مسلما به تحريف کشيده شده بود.
علامه طباطبايي در این خصوص معتقد است: «مراد از مجوس، قوم معروفى هستند كه به زرتشت گرويده اند. اين لفظ در قرآن يك بار به كار رفته است. در قرآن مجوس در صف و در رديف اهل كتاب، يعنى يهود و نصارا و در برابر مشركان قرار گرفته اند. (حج آيه 17) بنابراين، از اين آيه استفاده ميشود كه زرتشتي ها، پيروان پيامبر الهي بودند؛ امّا همانند ساير اديان، دين آنها منسوخ و كتاب آسماني آنها تحريف شد.(1)
پی نوشت:
(1)الميزان، ترجمه فارسي، ج 14، ص 532ـ 537، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين، قم، 1374 ش ‏(با تلخيص(

سوال چهارم) به برخي از خصوصيات ايرانيان قبل از اسلام اشاره مي شود:
1) حقيقت جوئي:
یکی از صفات برجسته ايرانيان را مي توان حقيقت جوئي دانست، ايرانيان نوعا زماني که تشخيص مي دادند مطلبي يا عقيده برحق است آن را مي پذيرفتند براي نمونه به داستان باذان حاکم يمن از سوي خسرو پرويز توجه نمائيد:
باذان از جانب “خسرو پرويز” بر يمن حکومت مي‌کرد و بر سرزمين‌هاي حجاز و تهامه نيز نظارت داشت و گزارش فعالیت های رسول خدا(ص) را مرتبا به خسرو پرويز مي‌رسانيد. پيامبر صلي‌الله‌عليه‌واله در سال ششم هجري خسرو پرويز را به دين مقدس اسلام دعوت نمود‌. وي از اين موضوع سخت ناراحت شد و نامه آن جناب را پاره نمود و براي “باذان” عامل خود در يمن نوشت که نويسنده اين نامه را دستگیر و به نزد وي بفرستد. باذان نيز دو نفر ايراني را به نام “بابويه” و”خسرو” به مدينه فرستاد و پيام “خسرو پرويز” را به آن جناب رسانيدند. نمايندگان “باذان” با حکمي که در دست داشتند در مدينه حضور پيغمبر رسيدند و منظور خود را در ميان گذاشتند. حضرت فرمودند: فردا بياييد و جواب خود را دريافت کنيد. روز بعد که خدمت آن جناب آمدند، حضرت فرمود: “شيرويه” ديشب شکم پدرش “خسرو پرويز” را دريد و او را هلاک کرد. پيغمبر فرمودند‌: خداوند به من اطلاع داد که شاه شما کشته شد ... اينک؛ شما به يمن بازگرديد و به “باذان” بگوييد اسلام اختيار کند؛ اگر مسلمان شد حکومت يمن همچنان با او خواهد بود. نبي اکرم صلي الله عليه واله به اين دو نفر هدايايي مرحمت فرمود و آن دو نفر به يمن بازگشتند و جريان را به “باذان” گفتند.
باذان گفت: ما چند روزي درنگ مي‌کنيم اگر اين خبر صحت داشت، معلوم است که وي پيغمبر است و از طرف خداوند سخن مي‌گويد؛ آنگاه تصميم خود را خواهيم گرفت، چند روزي از اين قضيه گذشت که پيکي از تيسفون رسيد و نامه از طرف “شيرويه” براي “باذان” آورد‌. “باذان” از جريان قضيه به طور رسمي مطلع شد و شيرويه علت کشتن پدرش را براي وي شرح داده بود. شيرويه نوشته بود که مردم يمن را به پشتيباني وي دعوت کند و شخصي را که درحجاز مدعي نبوت است آزاد بگذارد و موجبات ناراحتي او را فراهم نسازد. باذان دراين هنگام مسلمان شد و سپس گروهي از ايرانيان که آنها را «ابناء» و «احرار» مي‌گفتند، مسلمان شدند و اينان نخستين ايرانياني هستند که به اسلام گرویدند.(1(
2) مهر ورزي
مهر ورزي، احسان، محبت به ديگران و مهمان نوازي از دیگر خصلت های ایرانیان بوده است. ايرانيان همواره در طول تاريخ، نسبت به يکديگر وحتي نسبت به بيگانگان، با محبت ودوستي ومهرباني رفتار مي کردند. اهمیت مهروزی در اندیشه ایرانی چنان بود که روزهایی از سال را به آن نامگذاری کرده بودند. به طوریکه پنجم اسفند هر سال «روز سپندارمذگان يادآور يکي از جشن هاي مهم ايرانيان باستان است که در آن به احسان و اکرام و مهروزی نسبت به همنوعان خود می پرداختند
با اسلام آوردن ایرانیان این خصلت رونقی مضاعف یافت چه بزرگان دینی ای چون امام باقر (عليه السلام ) اهمیت محبت را چنين بیان می نمودند: و هل الدين الا الحب ؟! : (آيا دين چيزي جز محبت است ) (2)
3) هنر دوستي:
تاريخ تمدن ايران تا قبل از دوره ي هخامنشي، در واقع در پرتو کاوش هاي باستان شناسي نوشته شده، ليکن با توجه به آن چه که روي خاک و در مسيرحوادث روزگار و صدمات انساني و طبيعي از آن دوره براي ما باقي مانده، هم چنين به کمک حفاري هاي باستان شناسي در حوالي آن مناطق، از سال 1935م.به بعد، قوت حيرت انگيز هنر ايران بر جهان عيناً آشکار شد.
معماری یکی از بارزترین مصادیق هنر ایرانیان بوده است که پس از اسلام و به ویژه در دوره هایی چون صفویه سبک و سیاقی متفاوت یافت. تاثیر و تاثر آموزه های اسلامی و معماری ایرانی سبکی جدید از هنر معماری را در عرصه تمدن ارائه داده است. (3)
اين نکته را بايد بر سخنان آندره گدار، پژوهشگر و استاد فرانسوي متخصص تاريخ معماري و هنر ايران، افزود که: اگر هنر عمده و عظيم ايرانيان باستان معماري بوده و براي هميشه اين هنردر همه ي ادوار به عنوان افتخار ملي آن ها بر جاي مانده، ولي در دوره ي بعد از اسلام، ادبيات، به ويژه شعر، يکي ديگر از ارکان و پايه هاي اصلي هنر ايراني به صورت کم نظيري در جهان تجلي کرده است.
البته شکوفايي موسيقي از عصر ساسانيان و ترکيب شعر با موسيقي و معماري، که حاصل آن هنرهاي تزييني مانند منبت کاري، فرش، منسوجات و مينياتور است هم بايد در نظر داشت، که در اين زمينه نيز ايرانيان در تاريخ هنر جهان کم نظيرند.(4)
پي نوشت ها:
(1) خدمات متقابل اسلام و ايران، استاد شهيد مرتضي مطهري، ص?? تا 79.
(2) تفسير نمونه، آيت الله مکارم، ج 22، ص 164.
(3) هنر ايران، آندره گدار، ص 134.
(4) برگرفته از تبيان زنجان.

سوال پنجم) آیا کوروش پیامبر الهی بوده است؟
درباره نفی یا اثبات پيامبر بودن کوروش مطلبي در منابع نخستین وجود ندارد. بلکه برخي محققين کوروش را به عنوان يک احتمال با شخصيت ذوالقرنين - که در قرآن توصيف شده است- يکي دانسته اند. لازم به توجه است که اصل پیامبر بودن ذوالقرنین نیز امری مسلم نمی باشد. بادقت در آنچه بيان شد اين مطلب بديهي است که براي اينکه بدانيم کوروش پيامبر است يا نه، ابتدا بايد اين احتمال را که کوروش همان ذوالقرنين است مورد دقت و تامل قرار دهيم؛ برای مطالعه تفصیلی آراء مختلف در خصوص اینکه آیا کوروش همان ذوالقرنین است می توانید به این منابع مراجعه نمایید(1)) .
در صورت پذيرش ذوالقرنين بودن کوروش، سوال دوم مطرح مي شود که ذوالقرنين پيامبر است يا خير؟ درباره پيامبربودن ذوالقرنين اختلاف است. بعضى از مفسران از تعبير "قلنا" (ما به ذو القرنين گفتيم) که در آيه 86 کهف آمده است، مى‏خواهند نبوت او را استفاده كنند:
قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً (به ذو القرنين گفتيم: آيا مى‏خواهى آنها را مجازات كنى و يا طريقه نيكويى را در ميان آنها انتخاب نمايى) ، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از تعبير (قلنا) الهام قلبى باشد كه در مورد غير پيامبران نيز وجود داشته و در قرآن کريم استعمال شده (مثلا در مورد مادر موسي در آيه 7 سوره قصص)، لذا اين تعبير نمي تواند دليل محکمي بر نبوت ذوالقرنين باشد.
علامه طباطبايي در ذيل اين آيه شريفه می فرمایند: در قرآن کريم قول منسوب به خداوند، گاهي در وحى نبوى و در ابلاغ به وسيله وحي استعمال مى‏شود، مانند: وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ : گفتيم اى آدم سكونت كن... (بقره/35) وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ : و چون گفتيم در اين قريه داخل شويد... (بقره/58)
و گاهى درباره الهام (كه از نبوت نيست) بكار مى‏رود، مانند: وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعِيهِ: و به مادر موسى الهام كرديم كه او را شير بده (قصص/7) با اين بيان روشن مى‏شود كه جمله «قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ» دلالت ندارد بر اينكه ذو القرنين پيغمبرى بوده كه به وى وحى مى‏شده، چون همانطورى كه گفتيم قول خدا [يعني قُلْنا]، اعم از وحى مختص به نبوت است.
از ديگر سو در آيه 86 سوره کهف عبارت قلنا (ما به ذوالقرنين گفتيم) آمده است و خداوند به صورت ضمير حاضر] نا [ذکر شده است؛ اما در آيه بعدي (87) آمده است: ثُمَّ يُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ، که در اينجا در مورد خداوند ضمير غايب (رَبِّهِ ) بکار برده شده است. ازاين تفاوت کاربرد ضمير حاضر و غايب مي توان اين نتيجه را گرفت كه مكالمه خدا با ذو القرنين توسط پيغمبرى كه همراه او بوده، صورت گرفته است و در حقيقت سلطنت او، مانند سلطنت طالوت در بنى اسرائيل بوده كه با اشاره پيغمبر معاصرش و هدايت او، كار مى‏كرده [داستان طالوت در آيات 246 تا 251 سوره بقره آمده است.](2) مويد سخن علامه طباطبايي روايتي است که از امام علي (ع) نقل شده است. از امام علي (ع) پرسيدند: ذوالقرنين پيامبر بود يا پادشاه؟ فرمود: بنده صالح خدا بود که خدا هم او را دوست داشت.(3)
باتوجه به مطالبي که بيان شد مي توان اين نتيجه را گرفت که ذوالقرنين به احتمال زياد پيامبر نبوده و فقط يکي از بندگان صالح خداوند بوده است. از این رو در خصوص کوروش نیز در هر صورت نظر به پیامبر نبودن وی تقویت خواهد شد.
1. براي مطالعه در اين زمينه مي توانيد به اين منابع مراجعه کنيد: طباطبائي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، با ترجمه: موسوي همداني،محمد باقر، ج 13، تفسير سوره کهف، ذيل بحث روايي در مورد آيات مربوطه؛ مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلاميه، چاپخانه خورشيد،چاپ چهارم،1363ش ، ج12، ص 544. (سوره کهف، آيات 86 و 90و93).
2. طباطبائي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، همان.
3. طريحي، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرين‏، مصحح: حسينى اشكورى، احمد، تهران‏، مرتضوي، 1375ش، ج1، ص296
با تشکر از اعتماد شما، اگر درباره پاسخ ارائه شده، انتقاد يا پيشنهادي داريد، نظر خود را از طريق فرم «ارسال پرسش»، ارسال نماييد. همچنين شما مي‌توانيد از طريق:
ـ شماره تماس (096400)؛
ـ سامانه پيامکي (30009640) براي سؤالات فقهي؛
ـ سامانه پيامکي (30007461) براي سؤالات غيرفقهي؛
ـ و وب سايت (http://www.askdin.com) با کارشناسان اين مرکز مرتبط شويد.

سوال ششم) کوروش دارای چه ویژگی هایی بوده است؟
معمولا در مورد ویژگی های خوب یا بد کورش افراط و تفریط می شود. باید اعتراف کنیم که منابع اولیه ایرانی موجود چه آثار دینی پیش از اسلام و چه آثار ادبی شاعران فارسی گوی هیچ اشاره ای چه خوب و چه بد به کورش ندارند و بسیاری از مواردی که در فضاهای مجازی نشر می¬یابد، ادعایی بیش نیست. غالبا آنچه در مورد ویژگی های وی مطرح است با استناد به منابع یونانی و یهودی است. البته منابع اسلامی نیز که به تمجید از کورش پرداخته اند آنچه گفته اند از منابع یهودی بازنویسی کرده اند.
در مورد ویژگی های کورش در منابع یونانی باید گفت: آنان تصویر پادشاه جهانگشای عادل از کورش ارائه کرده اند. اما گاهی چون نگاه آنان توحیدی نبوده گزارشهای آنان مغایر با آموزهای توحیدی ادیان ابراهمی(یهودی، مسیحی، اسلامی) است.
هرودت نخستین پدر علم تاریخ و نخستین کورش پژوه است. او نگاه افسانه ای به کورش داشته و نگاه افسانه ای او از آغاز کتابش و داستان تولد کورش هویداست. به هر حال او کورش را پادشاهی عادل معرفی می¬کند که حتی برخوردش با پادشاهان مغلوب ملاطفت آمیز است. به روایت هرودت کورش پس از فتح لیدی، كرزوس، پادشاه ليدى را مشاور خود در امور جنگ قرار می دهد. البته ابتدا او را در آتش می افکند تا زنده زنده بسوزاند اما با شنیدن سخن حکمت آمیزی از وی از قصد خود صرف نظر کرده و او را در امور مملکتی به کار می گیرد. (1)
اگر کسی در گزارشهای هرودت غوطه ور شود خواهد دید که با استناد این کتاب هم می توان از کورش شخصیتی جنگجو ، سیاستمدار و در عین حال عادل، مهربان، متواضع ارائه کرد و هم می توان شخصیتی ظالم و تجاوزگر به تصویر کشید. این در حالیستکه قصد نویسنده ارائه پادشاهی عادل بوده اما گاهی گزارشهایی مانند مورد بالا که قصد زنده سوزاندن پادشاه لیدی را داشت، دیده می شود که با قصد اولیه مغایرت دارد.
دیگر منبع یونانی کتاب سیروپدی یا تعلیم و تربیت کورش تالیف گزنفن است. گزنفن یونانی مردمی حکیم، مورخ و سردار معروف عصر خود و شاگرد سقراط بوده است (2)کتابی به نام سیروپدی یا تعلیم و تربیت کورش تالیف نموده است. در کتابش تاریخ و افسانه را با پند و عبرت در آمیخته و دستور العمل جامعى در كيفيت كارهاى بزرگ كورش داده و در طى آن اخلاق و رفتار كورش را سرمشق تدبير و ملك‏دارى و رعيت‏پرورى و استقرار نظم و اداره امور مملكت قرار داده است (3) بنابراین این کتاب تمام قد در صدد است تا پادشاهی را با سجایای اخلاقی به جهان معرفی کند تا الگوی دیگر پادشاهان قرار گیرد .
بنابر گزراشهای گزنفون، کورش علاوه بر پادشاه اخلاقی و سیاستمدان، خطیب توانایی نیز بوده که در مواقعی می توانسته با خطبه های آتشین خود سربازان را به جنگ تحریک و تحریص نماید.(4)
او پس از فتح سارد طی بخشنامه ای اخلاقی به سپاهیان خود گفت:« «من اجازه نمى‏دهم كسانى كه فاقد نظم و انضباط هستند در سپاهيان من قرار گيرند و دست تطاول به هستى ديگران دراز كنند. من مصمم بودم شما را كه در اين نبرد به‏ من كمك رسانده‏ايد از عموم كلدانى‏ها ممتاز و ثروتمندتر بسازم، حالا كه از جرگه سپاهيان من اخراج مى‏شويد منتظر حمله قوى‏تر از خود باشيد.» (5)
با این حال کسانی که دیدی منفی به کورش دارند نیز می توانند به برخی از گرارشهای گزنفن استناد کنند. علی رغم گفته طرفدران کورش، در برخی از گزارشهای گزنفن قتل و غارت و برده داری در زندگی کورش دیده می شود. حتی می توان با استناد به بسیاری از گزارشهای این کتاب کورش را شخصی بت پرست معرفی کرد.
اما منابع یهودی از این قسم گزارشها ندارند تنها به تعریف و تمجید از کورش پردخته اند. آنان کورش را پادشاهی عادل معرفی کرده اند که با آموزه های توحیدی نیز مغایرت ندارد. به همین دلیل منابع اسلامی نیز به بازگوئی این گزارشها پرداخته اند.
در عهد عتیق چنین آمده که: خداوند کوروش را برای پادشاهی برگزیده (مسح کرده) است. خداوند او را گماشته است تا ملّتها را به زیر سلطه خود درآورد، و تا پادشاهان را از تخت¬هایشان به زیر آورد. خداوند دروازه‌های شهرها را به روی او خواهد گشود. خداوند به کوروش می‌گوید: من خودم، راه تو را هموار خواهم ساخت، و کوه‌ها و تپّه‌ها را هم سطح خواهم کرد، من دروازه برنزی آنها را فرو می‌ریزم، و کلونهای آهنی را خُرد خواهم کرد. من خزائن و گنجینه‌های مخفی شده در جایهای تاریک و مخفی را به تو خواهم داد، آنگاه تو خواهی دانست که من خداوند، خدای اسرائیل، هستم که تو را به اسم خوانده است. من تو را انتخاب کردم تا به بندة من اسرائیل، قومی را که من برگزیدم، کمک کنی. من این افتخار را به تو دادم، هرچند تو هنوز مرا نمی‌شناسی. من خداوند هستم و غیراز من خدایی نیست. من به تو قدرت لازم را خواهم داد، هرچند هنوز مرا نمی‌شناسی. من این کار را می‌کنم تا همه مردم، از سرتاسر جهان- بدانند که من خداوند هستم، و غیر از من خدایی نیست. من هم نور و هم تاریکی را آفریدم. من هم برکت می‌دهم و هم بلا نازل می‌کنم. من، خداوند، همة این چیزها را پدیدمی‌آورم. من پیروزی را از آسمان مانند باران نازل می‌کنم. زمین آن را می‌پذیرد و شکوفه‌های آزادی و عدالت از آن می‌روید. من، خداوند، همه این چیزها را به عمل می‌آورم. (6)
عمده کاری که باعث شده یهودیان به تمجید و تکریم از کورش بپردازند، نجات آنان توسط وی از اسارت بابلی است که به دست بخت النصر صورت پذیرفته بود.
بنابراین با توجه منابع فوق یونانی اگر چه کورش سلطانی عادل بوده اما گزارشهای خلاف نیز در این کتابها دیده میشود مخصوصا که برخی از این گزارشها با آموزه های توحیدی هم خوانی ندارد. بنابر منابع یهودی نیز اگر چه کورش پادشاهی ناجی و غمخوار مستمندان و مظلومان است اما نگاه یهودیان نگاه نژاد پرستانه است چون کورش آنان را نجات داده به تکریم وی پرداخته اند. لذا از نظر یک مسلمان اگر ثابت شود کورش همان ذوالقرنین است که احتمالش زیاد است کورش قابل تحسین، تکریم، تمجید و تعظیم است اما در صورت عدم اثبات، منابع قبلی نمی تواند معیار سنجش دقیقی باشد لذا در مورد کورش باید سکوت کرد نه افراط و نه تفریط.
پی نوشت:
1. هردوت، تاریخ هردوت، محقق هادی هدایتی، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1382ش، چاپ دوم، ج‏1، ص: 137تا139.
2. گزنفون، کورش نامه، ترجمه رضا مشایخی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1386ش، چاپ ششم، مقدمه، ص: 10 تا 12.
3. كوروش‏نامه، مقدمه، ص: 10-11.
4. كوروش‏نامه، متن، ص: 168.
5. كوروش‏نامه، متن، ص: 203.
6. کتاب مقدس، انتشارات ایلام، چاپ سوم، 2002م، ص828، 45/1-8 .

سوال هفتم) آیا زیر مقبره کوروش آیا اصلا کوروشی هست؟
مقبره منسوب به کورش از قدیم الایام تا همین چندی قبل به عنوان قبر مادر سلیمان شناخته می شد و بسیاری از جغرافیدانان اسلامی و نیز جهانگردان غربی از آن به عنوان قبر مادر سلیمان یاد کرده اند. ابن بلخی(510ق) در توصیف این بقعه آورده است: «گور مادر سلیمان از سنگ کرده اند خانه به چهار سو هیچ کس در خانه نتواند نگریدن کی گویند طلسمی ساخته اند که هر کی در ان نگرد کور شود اما کسی را ندیده ام که این را آزمایش کرده باشد»(1) حمدالله مستوفی نیز به این بارگاه اشاره کرده است. (2)
فرصت الدوله شیرازی(م1299ش) در کتاب آثار عجم از این مقبره به عنوان قبر مادر سلیمان یاد کرده و می نویسد: «یکی از مورخین می¬گوید چون برخی جمشید را سلیمان می دانند شاید مادرش در آنجا مدفون باشد لهذا با این اسم خوانده شده اما در یکی از تواریخ اروپا مرقوم است که سلیمان ابی جعفر برادر هاورن الرشید شهر پسارگیدی را تحویل داشته وقتی از جانب خلیفه به حکومت آنجا رفته، مادرش که همراه بوده در آن سرزمین در گذشته و به خاک مدفون آمده از آن وقت معروف به قبر مادر سلیمان گریده و بطول زمان گمان نموده اند سلیمان نبی است پس مشهد ام النبی نیز گفته اند و الله اعلم» (3)
دکتر فرایر نیز این قبر را متعلق به مادر چهاردهمین خلیفه عباسی می¬داند که در سال 715میلادی خلافت داشته و کشیش آنجلو نیز نظر وی را تایید می¬کند.(4)
بنابراین این بقعه به نام مشهد مادر سلیمان شناخته می شود و در دوران حاکمیت اتابکان در قرن هفتم مسجد جامعی کنار قبر ساخته و محرابی نیز بر سنگ درون اتاق آرامگاه ساخته شد. البته در سال1350خورشیدی برای برگذاری جشنهای 2500ساله این سنگها منتقل شد. (5)
این نامگذاری تا اوایل قرن نوزدهم میلادی بر قرار بود و حتی طبق یک سنت دیرینه مردان حق ورود به آن را نداشتند تا اینکه این زمان به عنوان قبر کورش مطرح شد و از این تاریخ به بعد مردان نیز اجازه حضور در داخل بقعه را پیدا کردند، نیز مکان بر آورده شدن حاجات بود، مردم در آنجا شمع روشن می کردند و دخیل می بستند.(6) و زنان عقیم به این بقعه متوسل می شده و نذر و نیاز می کردند تا از نعمت مادر شدن بهره مند شوند.(7)
جهانگردان اوایل این بقعه را از آن مادر سلیمان می دانستند. (8) در بین جهانگردان، جهانگیر هلندی یان استرایس(1082ق) از این منطقه دیدن کرده است وی ضمن بازدید از این بقعه می نویسد که این زیارتگاه مخصوص زنان بوده و زنان سه مرتبه پیشانی خود را به زمین می زدند و همین تعداد قبر را می بوسدند و ذکر کوتاهی زیر لب می گفتند.(9) جان اترپوس نیز که در سال1672 از آنجا دیدن کرده است می گوید آنجا زیارت گاه زنان پارسا بوده است و آداب خاصی در نحوه زیارت آنان نقل می کند. (10)
جوزفا باربارو سیاح ونیزی که در سال 1474از آنجا دیدن کرده است. (11) و نیز لارنس لاکهارت،(12) مینورسکی (13) در آثار خود از آنجا به عنوان قبر مادر سلیمان یاد کرده اند.
جیمز موریه(1780م) دیپلمات انگلیسی مقارن با فتحعلی شاه، دیگر جهانگرد غربی برای اولین بار احتمال داد که این قبر متعلق به کورش است اما خود دلایلی آورده و این احتمال را رد کرد.(14) پس از وی جهانگردان دیگر احتمال وی را اخذ کرده اما دلایل رد وی را نیاورند و این بقعه را به طور قطع قبر کورش در نظر گرفتند.
رابرت کرپورتر دیپلمات انگلیسی که در سال1818میلادی مقارن با 1233ق از جمله کسانی هست که این قبر را متعلق به کورش دانسته است. (15) افرادی چون گروتفند آلمانی(16) پاسکال کوست نیز این بقعه را به کورش نسبت داده اند.
در سال 1919میلادی همزمان با اوایل حکومت رضا شاه ویپرت بولشر این مکان دیدن کرده و این قبر را قبر کورش عنوان می کند اما متذکر می شود که کتیبه «من کورشم، شاه ....» ناپدید شده است . او در ادامه بیان می کند که هر سال بهار و پاییز عشایر شتران، گوسفندان و بزهای خود را سه بار گرد این بقعه طواف می دهند و کره و پنیر به آنجا اهدا می کنند، او می گوید نمی دانم این را به روح موسس امپراطوری ایران نیاز می کنند یا روح مادر سلیمان؟ و سپس با تعجب بیان می کند ساکنان اینجا به نحوی نامفهوم گور کورش را قبر مادر سلیمان می دانند. (17) جای تعجب اینجاست که چگونه قبری که از قدیم به قبر مادر سلیمان معروف بوده اروپائیها به اندک دلیل و شباهتی تغییر به قبر کورش داده اند و البته برخی از جمله دیولافوا آن را قبر کاسادان همسر کورش می دانند.(18)
البته بنا بر گزارش هرودت کورش به دست ماساژت ها به قتل رسیده است. ملكه ماساژت ها پس از کشتن وی سر او را در مشگ خون فروكرد و در حاليكه با جسد چنين بدرفتارى ميكرد خطاب بآن چنين گفت: «اى پادشاه، با اينكه من زنده‏ام و سلاح بدست بر تو پيروز شده‏ام، چون با خدعه و نيرنگ بر فرزند من دست يافتى و درحقيقت مرا نابود كردى‏، من نيز بنوبه خود همانطور كه تهديد كرده بودم ترا از خون سيراب ميكنم.» هرودت در ادامه می گوید: «درباره چگونگى مرگ كوروش افسانه‏هاى زيادى نقل كرده‏اند ولى من آنرا كه بيش از ديگران معتبر دانسته‏ام نقل كردم. (19)
ماساژت ها در نواحى مشرق درياى خزر در سرحدات شمال شرقى امپراتورى هخامنشى زندگی می کردند. (20) که صدها کیلومتر دورتر از مقبره منسوب به کورش در فارس است.
بنابراین انتساب این قبر به کورش قطعی نیست تشابه هایی که برخی بیان نموده اند تنها در حد یک احتمال است. این احتمال از آنجا تقویت می شود که برخی گفته اند: قبر کورش در داراب بوده است. (21)
پی نوشت:
1. ابن بلخی، فارسنامه، به اهتمام گای لیسترانج و رینولدالن نیکلسون، کمبریج، دارالفنون، 1921م.ص154، 155.
2. مستوفی، نزهه القلوب، ص194.
3. فرصت الدوله شیرازی، آثار عجم، تهران، بی¬جا، 1362ش،ص230
4. کرزن، جورج ناتانیل، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلام علی وحید مازندرانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1380ش ج2، ص96.
5. شهبازی، علیرضا شاپور، راهنمای جامع پاسارگاد، شیراز، بنیادفارس شناسی، 1388ش، ص121.
6. هانری ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، مترجم مهدی شون ضمیر، تبریز، موسسه تاریخ و فرهنگ ایران، 1355ش. ج2، ص271.
7. هرمان نوردن، زیر آسمان ایران، ترجه سیمین سمیعی، تهران، دانشگاه تهران، 1356ش،ص98.
8. کرزن،، ایران و قضیه ایران ج2، ص94-95-110
9. Struys, John. The Voyages and Travels of John Struys. Done out of Dutch by John Morrison. London, 1684, Voyages,331
10. کرزن، همان، ج2، ص96-97.
11. همان، ج2، ص96.
12. لارنس لاکهارت، انقراض سلسله صفویه، ترجمه اسماعيل دولتشاهى‏، انتشارات علمى و فرهنگى‏، تهران‏، چاپ سوم‏، ش 1383، ص294.
13. مینورسکی، ایران در زمان نادرشاه، ترجمه: رشيد ياسمى‏، مصحح، على اصغر عبد اللهى‏، دنياى كتاب‏، تهران‏، چاپ پنجم‏، ش 1387، ص315.
14. Moriee, [First] Journey,151-152 ؛ کرزن، همان، ج2، ص96.
15. .شهبازی، همان، ص123.
16. Morier, James. A Journey Through Persia, Armenia and Asia Minor to Constantinople, in the Years 1808 and 1809 , Vol 2, 78
17. بلوشر، ویپرت، فارسنامه، به اهتمام گای لسترانج و رینولدالن نیکلسون، کمبریج، دارالفنون، 1921م، ص236-237.
18. حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، دنیای کتاب، تهران، 1375ش، چاپ اول، ج2، ص1564.
19. هردوت، تاریخ هردوت، محقق هادی هدایتی، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1382ش، چاپ دوم ، ج‏1، ص: 285.
20. همان، ج‏1، ص: 285-286.
21. کرزن، همان، ج2، ص108.

با سلام و خسته نباشید، حقیقت واقع این است که تعدادی سؤال ذهن مرا مشقول کرده اند و چون نتوانستم جواب منطقی برای آن ها پیدا کنم حتی دارند من رو تا مرز کفر و پوچی می برند با اینکه اعتقاد راسخ به خداوند و اسلام دارم و خدا را واجب الوجود می دانم اما نمی توانم انتخاب کنم : این وسط گیر کرده ام با این سؤال ها

سؤال 1 : در داستان حضرت نوح گفته شده که از هر حیوانی یک جفت وارد کشتی شده ان هم در یک شب!!! چطور ممکن است در حالی که در دنیا 5000 نوع خزنده ، 9000 نوع پرنده ، 4500 نوع پستاندار وجود دارد ؟ جواب خودم به این پاسخ این است که طوفان منطقه ای بوده نه جهانی؟

سؤال 2 :طبق گفته قرآن از زمان ورود آدم و حوا به زمین طبق محاسبات من 6000 سال گذشته است. این در حالی که فسیل هایی با قدمت 1 میلیون سال در ایران (اذربایجان غربی) در کشور های دیگر حتی تا 55 میلیون سال کشف شده (البته از صحت این گفته هامطمئن نیستم) اما هر چه بوده است از 6 هزار سال بیشتر بوده.

برادر مسلمانم ممنون

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا تذكر اين نكته لازم است كه چنين شبهاتي بعضا صرف ادعا بوده و دليلي بر صحت آنها وجود ندارد و اقامه نمي شود. بعضي ديگر هم به گونه اي است كه تنها نوعي مغالطه بوده و با كمي تأمل در آنها مي توانيد به نادرست و در بعضي موارد مضحك بودنشان پي ببريد.
اما در مورد جهاني بودن و يا منطقه اي بودن طوفان نوح ميان علماي ديني چه از ميان مسلمانان و چه غير مسلمانان اختلاف نظر وجود دارد. قرآن كريم نيز در اين باره كلام صريحي ندارد كه بتوان يكي از اين دو نظريه را تأييد و تقويت كرد. در قرآن در مورد طوفان نوح كلمه «ارض» ذكر شده كه هم براي كل كره زمين به كار مي رود و هم به عنوان يك منطقه خاص: «وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي‏ ماءَكِ؛ و گفته شد: «اى زمين، آبت را فرو بر!»(1) لذا در درجه اول بايد گفت كه منطقه اي بودن طوفان نوح از جمله احتمالات جدّي است كه در ميان دانشمندان ديني نيز معروف بوده است و مفسّران همواره اين احتمال را نيز در كناراحتمال جهاني بودن نقل كرده و قابل دفاع دانسته اند(2)؛ در نتيجه اينگونه نيست كه بتوان آن را شبهه و نقصي بر دينداران دانست.
اتفاقا اين احتمال مؤيّداتي هم دارد مثل -همانطور كه خودتان هم ذكر كرده ايد- حمل حيوانات در كشتي ممكن است به خاطر اين باشد كه در آن قسمت از زمين، نسل حيوانات قطع نگردد، بخصوص اين كه در آن روز نقل و انتقال حيوانات از نقطه هاي دوردست كار آساني نبود. حديثي از امام صادق (ع) نيز وجو دارد كه اين نظريه را تأييد مي كند. از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه: هشت جفت از جانوران در كشتي حضرت نوح جا داده شدند. اين هشت جفت چهار نژاد اهلي هستند كه عبارتند از نژاد گوسفند، گاو، شتر و بز و چهار نژاد وحشي. در روايت ديگر سگ و خوك نيز نقل شده است.(3)
علاوه بر اينكه طوفان نوح به عنوان مجازات آن قوم سركش بود، و ما هيچ دليلي در دست نداريم كه دعوت نوح به سراسر زمين رسيده باشد، اصولاً با وسائل آن زمان رسيدن دعوت يك پيامبر (در عصر خودش) به همه نقاط، بسيار بعيد به نظر مي رسد. (4)
بنابراين به نظر مي رسد اين ادعا كه طوفان نوح در منطقه خاصي از زمين بوده است جدي و قابل تامل است و بر اين اساس حمل برخي حيوانات تنها براي حفظ اكونوميست همان منطقه از حيوانات خشكي زي بوده كه نمي توانستند شرائط طوفان را تحمل كنند.
اما در مورد سوال دوم شما بايد گفت حيات قطعا پيش از آدم و حوا در روي زمين وجود داشته است. حضرت آدم و حوا نه اولين جانداران بلكه اولين انسان هاي كامل با خصوصيات و ويژگي هاي امروزي ما بوده اند. لذا در روي كره زمين موجودات و حيوانات مختلفي زندگي كرده اند كه بخشي از ايشان موجودات انسان نمايي هستند كه فسيل هاي آنها هم به قول شما موجود است.
مرحوم علامه طباطبايي مي‌فرمايد: «از بعض روايات اهل بيت(ع) معلوم مي‌شود كه اين نوع (انسان) ادوار زيادي قبل از اين دوره به خود ديده است».(5)
امام پنجم(ع) به يكي از يارانش فرمود:
‌خلقت خداوندي به همين عالم و همين نسل بشر منحصر نمي‌شود. بلكه خداوند هزار هزار جهان آفريد. ‌نيز هزار هزار آدم خلق نمود كه اين بشر و اين جهان آخرين آن‌ها است".(6)
‌ از امام علي(ع) آمده است كه پيش از خلقت آدم، موجودي شبيه بشر به نام "‌نسناس" وجود ‌داشت.(7) نسناس در جانورشناسي، نام عمومي گروهي از آدم نمايان است كه شبيه به انسان هستند.(8)

پي نوشت ها:
1. هود (11) آيه44.
2. مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه ، دار الكتب الإسلاميه ، تهران ، 1374 ش ، ج 9 ص 103
3. قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، دارالكتب، قم، 1367ش، ج۷، ص۱۲۴.
4. تفسير نمونه ، همان ص 104 .
5. تفسير الميزان(ترجمه)نشر جامعه مدرسين قم 1377 ش. ج 4، ص 239.
‌6. علامه مجلسي،بحارالانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت 1403 ق ج 54، ص 321.
7. بحارالانوار، همان ج58، ص 298.
8.دائره المعارف فارسي، ج 2، بخش 2، ص 3027، واژه نسناس نشر مركز دايره المعارف تهران ، بي تا.

سلام، می خواستم بدونم اعمال و کارهای غیرعادلانه و غیرانسانی در طی و بعد از جنگ های صلیبی از طرف مسحیان چه بوده است؟ کتاب معرفی بفرمایید متشکر

پاسخ:
جنگ‌هاي صليبي در سال 1096 با فرمان پاپ اوربان دوم آغاز گرديد و تا سال 1291 م طي هشت مرحله ادامه يافت.
در سال 1099 بعد از محاصره‌اي پنج هفته‌اي مسيحيان موفق به فتح بيت‌المقدس شدند. گود فرو آدوبويون در نامه‌اي به پاپ نوشت: اگر مي‌خواهيد بدانيد با دشمناني كه در بيت‌المقدس به دست ما افتادند، چه معامله شد، همين قدر بدانيد كه افراد ما در رواق سليمان درياچه‌اي از خون مسلمانان مي‌تاختند و خون تا زانوي مركب مي‌رسيد.(1)
مورخان تعداد كشته ­شدگان اين قتل عام خونين را هفتاد هزار نفر دانسته‌اند.(2)
طامس نيوتن در تفسير خويش بر كتاب مقدس چاپ 1803 لندن مي‌نويسد: اورشليم در پانزدهم تموز رومي سنه 1099 بعد از محاصره پنج هفته‌اي فتح شد كه غير از مسيحيان همه اهالي آن جا را كشتند. پس زيادتر از هفتاد هزار مسلمان را مقتول ساختند و جماعت يهود را جمع نموده و به آتش سوزانيدند.(3)
جنايات كليسا در جاهاي مختلف و به شكل‌هاي گوناگون صورت مي‌گرفت. آنان حتي به زوار مسلمان كعبه نيز رحم نكردند و با فرستادن ناوگاني به درياي احمر كشتي حامل زوار را غرق نمودند. آتش بر پا شده از اين جنايات خيلي زود دامنگير خود مسيحيان شد و كشتارهاي خونين كليسا بار ديگر تحت پرچم مبارزه با بدعت شكل گرفت.(4)
در كتاب تمدن اسلام و عرب آمده است: قلم از نوشتن جناياتي كه مسيحيان به مسلمانان روا كردند، شرم دارد. «روبرت» راهب مسيحي، درباره جنايات صليبيان در شهر«مارا»، كه خود به چشم ديده است، چنين مي ‏نويسد:
سپاهيان ما در گذرها و ميدان ها و پشت بام ها در گشت و حركت بودند و مانند شير ماده‏ اي كه توله‏ اش را ربوده‏ اند، از قتل عام لذّت مي‏ بردند. كودكان را پاره پاره مي‏ كردند و جوان و پير را در يك رديف از دم شمشير مي‏ گذرانيدند و هيچ كس را باقي نمي‏ گذاشتند. براي اين كه به كار خويش شتاب دهند، چندين نفر را با يك ريسمان به دار مي‏ آويختند. من از ديدن اين كارها در شگفت بودم كه اين جماعت با اين كه شمارشان بسي بيشتر است و بسياري از آنان مسلح‏ اند، چرا بدون هيچ دفاعي، جان خود را در كف گذاشته، به قربانگاه حاضر مي‏ شوند. سپاهيان ما هر چه را مي‏ يافتند، بي ‏درنگ مي‏ ربودند، شكم مردگان را مي‏ دريدند و پول و جواهراتشان را از لباس هايشان بيرون مي‏ آوردند. امان از حرص و طمع! در كوچه‏ هاي شهر نهرهاي خون جاري بود و از چهار سو، لاشه‏ هاي كشتگان روي هم انباشته و سربازان روي آنها مي‏ گذشتند.
سرانجام «بوآمون» تمام كساني را كه در صحن قصر گرد آورده بود، احضار كرد و زنان و مردان پير و بيمار را از دم شمشير گذرانيد و ديگران را، كه جوان و توانمند بودند، براي فروش به بازار انطاكيه فرستاد. اين قتل عام در روز يكشنبه، دوازدهم دسامبر روي داد، ولي چون تمام آنان را نمي‏ توانستند در يك روز بكشند، ناچار باقيمانده را روز دوم به قتل رسانيدند. اين كه اقوام شرقي، كه در آن زمان بسيار با فضيلت و شايسته بودند، درباره چنين دشمني چه در ذهن داشتند، تصورش چندان مشكل نيست، چنان كه مي‏بينيم تاريخ آنان پر است از تنفّري ژرف از صليبيان».(5)

پي نوشت:
1. تاريخ عرب و اسلام، ص 327.
2. الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 1، ص 194.
3. انيس الاعلام، ج 5، ص 321.
4. برخورد آراي مسلمانان و مسيحيان، ويليام مونتگمري وات، فصل ششم، بينش‌هاي متفاوت و حاصل از جنگ‌هاي صليبي، ص 137.
5. تاريخ تمدن اسلام وعرب از ص 327 به بعد.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

در شهرستان ها با مسائلی همچون غیرت ملی واصل ونصب و...درباره پادشاه ایران به اسم کوروش کبیر قصد جدایی جوانان از دین مبین اسلام را دارند ودراین زمینه به اهداف مهمی می رسند خواهشمنداست چندین مقاله کامل در مورد زندگی کوروش -برخورد وی با یهودیان-هدف احتمالی اسرائیل در صورت دخالت دراین قضیه- وضعیت آیین زرتشت و مجوسی ها ومقایسه با دین اسلام -ارتباط کوروش با قرآن - برخی اهداف مرتبط را ارسال تا بتوانیم از طریق توزیع در بین نمازگزاران مساجد وجوانان متدین در مواقع لزوم از اهداف اسلام در مقابل توطئه های بیگانگان دفاع کنیم.

پرسش 1:
اهداف دشمن از مطرح کردن کوروش در ايران وبه نوعي ملي گرايي شرح : در شهرستان ها با مسائلي همچون غيرت ملي واصل ونصب و...درباره پادشاه ايران به اسم کوروش کبير قصد جدايي جوانان از دين مبين اسلام را دارند ودراين زمينه به اهداف مهمي مي رسند .چندين مقاله کامل در مورد زندگي کوروش را ارسال كنيد تا بتوانيم از طريق توزيع در بين نمازگزاران مساجد وجوانان متدين در مواقع لزوم از اهداف اسلام در مقابل توطئه هاي بيگانگان دفاع کنيم.

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
آناني که به بيان شخصيت کوروش مي پردازند دو دسته‌اند:
برخي به اين جهت به اين امر مي پردازند که يکي از شخصيت هاي ملي خود را معرفي نمايند. اين امر پسنديده است، زيرا اين مساله خود نوع بازخواني و بازشناسي هويت ملي و فرهنگي است.
دسته دوم کساني هستند که جهت تقابل اسلام و ايران به معرفي شخصيت کوروش مي پردازند. اينان سعي مي‌کنند چنين وا نمود نمايند : اسلام به اهميت دادن به مليت وعرق ملي مخالف است، غافل از اين که بين آموزه‌هاي اسلام واهتمام به عرق‌ ملي تنافي نيست. آنچه که اسلام با آن مخالف است ،تبعيض نژادي و قومي است. از سوي ديگر اينان با طرح شخصيت کوروش در صدد اثبات برخورد تمدن اسلام و ايران هستند. تصور مي‌کنند که اسلام تمدن اين کشور را از بين برده است، مثلا اسلام تمدن‌هايي را که کوروش در ايران ايجاد کرد، با آن مقابله نمود ، وحال اينکه اسلام نه تنها با تمدن ايران برخورد نکرد، بلکه موجب شکوفايي تمدن اين کشور شد . به تمدن ايران سمت و سو داد. امروزه در جهان تمدن ايران را به عنوان تمدن اسلامي مي‌شناسند که نشان از ميزان تاثيرگذاري تمدن اسلامي بر تمدن ايران دارد. البته تمدن ايران نيز به تمدن اسلام خدمت کرد . در حقيقت تمدن ايران پل ارتباط گسترش تمدن اسلام در جهان گرديد. بر اين اساس هم اسلام براي ايران خدمت کرد و هم ايران براي اسلام، از اين رو استاد شهيد مطهري کتاب گرانسنگ خدمات متقابل اسلام و ايران را سامان داد تا اثبات کند بين ايرانيت و اسلاميت نه تنها تضاد نيست، بلکه اين دو به يکديگر خدمت کرده‌اند.
در باره زندگينامه کورش به سايت زير مراجعه نماييد. درضمن در باره زندگي کورش مقالات وسايت هاي زيادي وجود دارد، که مي توانيد به آن ها مراجعه فر ماييد .
http://www.aftab.ir/articles/applied_sciences/geograohy_history/c12c1194...

پرسش 2:
چندين مقاله کامل در موردبرخورد کوروش با يهوديان ارسال نماييد.
پاسخ:
در اين باره برخوردكورش با يهودين به سايت زير مراجعه فر ماييد. <http://www.yadeyar.ir/wwwroot4/order3.asp?o2=795>

پرسش 3:
مقاله کامل در مورد -هدف احتمالي اسرائيل در صورت دخالت در برخورد کروش با يهوديان ارسال نماييد.
پاسخ:
درباره عكس العمل احتمالي اسراييل درباره برخورد كورش با يهوديان مطلبي نيافتيم . ما هم نمي دانيم كه اسراييل دراين خصوص چه سياست وعكس العمل داشته وخواهد داشت .

پرسش 4:
مقاله کامل در مورد وضعيت آيين زرتشت و مجوسي ها و مقايسه با دين اسلام بفرستيد.
پاسخ:
در باره مقايسه دين زرتشت واسلام به اين سايت مراجعه نماييد . در ضمن توجه داشته باشيد، اين سايت در چند قسمت به اين موضوع پر داخته است:
<http://www.tahoordanesh.com/docs/80e12a013514.pnvhp>

پرسش 5:
مقاله کامل در مورد ارتباط کوروش با قرآن بفرستيد.
پاسخ:
درباره رابطه کورش با قرآن مي طلبد که بحث ذوالقرنين را مطرح نماييم، زيرا برخي بر اين باورند که ذوالقرنين که در قرآن آمده است ، کورش مي باشد. جهت توضيح بيش تربيان مي داريم:
در اينكه ذو القرنين كه در قرآن مجيد آمده از نظر تاريخى چه كسى بوده است، و بر كدام يك از مردان معروف تاريخ منطبق مى‏شود؟ در ميان مفسران گفتگو بسيار است، نظرات مختلفى در اين زمينه ابراز شده كه مهم ترين آن ها سه نظريه زير است.
اول: بعضى معتقدند او كسى جز" اسكندر مقدونى" نيست، بعضى او را به نام اسكندر ذو القرنين مى‏خوانند، و معتقدند كه او بعد از مرگ پدرش بر كشورهاى روم و مغرب و مصر تسلط يافت، و شهر اسكندريه را بنا نمود، سپس شام و بيت المقدس را در زير سيطره خود گرفت، از آن جا به ارمنستان رفت، عراق و ايران را فتح كرد، سپس قصد" هند" و" چين" نمود و از آن جا به خراسان بازگشت. شهرهاى فراوانى بنا نهاد، و به عراق آمد و بعد از آن در شهر" زور" بيمار شد و از دنيا رفت، به گفته بعضى بيش از 36 سال عمر نكرد، جسد او را به اسكندريه بردند و در آن جا دفن نمودند. (1)
دوم: جمعى از مورخين معتقدند ذو القرنين يكى از پادشاهان" يمن" بوده (پادشاهان يمن بنام" تبع" خوانده مى‏شدند كه جمع آن" تبابعه" است.
از جمله" اصمعى" در تاريخ عرب قبل از اسلام، و" ابن هشام" در تاريخ معروف خود به نام" سيره" و" ابو ريحان بيرونى" در" الآثار الباقيه" را مى‏توان نام برد كه از اين نظريه دفاع كرده‏اند.
حتى در اشعار" حميرى‏ها" (كه از اقوام يمن بودند) و بعضى از شعراى جاهليت اشعارى ديده مى‏شود كه در آن ها افتخار به وجود" ذو القرنين" كرده‏اند (2).
طبق اين نظريه ، سدى را كه ذو القرنين ساخته همان سد معروف" مارب" است.
سومين نظريه كه ضمنا جديدترين آن ها محسوب مى‏شود همانست كه دانشمند معروف اسلامى" ابو الكلام آزاد" كه روزى وزير فرهنگ كشور هند بود، در كتاب محققانه‏اى كه در اين زمينه نگاشته است آمده (3)طبق اين نظريه ذو القرنين همان" كورش كبير" پادشاه هخامنشى است.
از آن جا كه نظريه اول و دوم تقريبا هيچ مدرك قابل ملاحظه تاريخى ندارد و از آن گذشته، نه اسكندر مقدونى داراى صفاتى است كه قرآن براى ذو القرنين شمرده و نه هيچ يك از پادشاهان يمن.به علاوه" اسكندر مقدونى" سد معروفى نساخته، اما" سد مارب" در" يمن" سدى است كه با هيچ يك از صفاتى كه قرآن براى سد ذو القرنين ذكر كرده است تطبيق نمى‏كند، زيرا سد ذو القرنين طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود، براى جلوگيرى از هجوم اقوام وحشى بوده، در حالى كه سد مارب از مصالح معمولى، و به منظور جمع‏آورى آب و جلوگيرى از طغيان سيلاب ها ساخته شده بود، كه شرح آن را قرآن در سوره" سبا" بيان كرده است.
به همين دليل بحث را بيش تر روى نظريه سوم متمركز مى‏كنيم، در اين جالازم مى‏دانيم به چند امر دقيقا توجه شود:
ا: نخستين مطلبى كه در اين جا جلب توجه مى‏كند اين است كه" ذو القرنين" (صاحب دو قرن) چرا به اين نام ناميده شده است؟
بعضى معتقدند اين نامگذارى به خاطر آن است كه او به شرق و غرب عالم رسيد كه عرب از آن تعبير به قرنى الشمس (دو شاخ آفتاب) مى‏كند.
بعضى ديگر معتقدند كه اين نام به خاطر اين بود كه دو قرن زندگى يا حكومت كرد، در اينكه مقدار قرن چه اندازه است، نيز نظرات متفاوتى دارند.
بعضى مى‏گويند در دو طرف سر او برآمدگى مخصوصى بود و به خاطر آن به ذو القرنين معروف شد.
بعضى بر اين عقيده‏اند كه تاج مخصوص او داراى دو شاخك بود.و عقائد ديگرى كه نقل همه آن ها به طول مى‏انجامد، چنان كه خواهيم ديد مبتكر نظريه سوم يعنى" ابو الكلام آزاد" از اين لقب، استفاده فراوانى براى اثبات نظريه خود كرده است.
ب: از قرآن مجيد به خوبى استفاده مى‏شود كه ذو القرنين داراى صفات ممتازى بود:
- خداوند اسباب پيروزي ها را در اختيار او قرار داد.
- او سه لشگركشى مهم داشت: نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه‏اى كه در آن جا يك تنگه كوهستانى وجود داشته، در هر يك از اين سفرها با اقوامى برخورد كرد كه شرح صفات آن ها در تفسير آيات گذشت.
- او مرد مؤمن و موحد و مهربانى بود، از طريق عدل و داد منحرف نمى‏شد، به همين جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او يار نيكوكاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، به مال و ثروت دنيا علاقه‏اى نداشت.او هم به خدا ايمان داشت و هم به روز رستاخيز. او سازنده يكى از مهم ترين و نيرومندترين سدها است، سدى كه در آن به جاى آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح ديگر در ساختمان آن نيز به كار رفته باشد ،تحت الشعاع اين فلزات بود) . هدف او از ساختن اين سد كمك به گروهى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم ياجوج و ماجوج بوده است.او كسى بوده كه قبل از نزول قرآن نامش در ميان جمعى از مردم شهرت داشت، قريش يا يهود از پيغمبر در باره او سؤال كردند، چنان كه قرآن مى‏گويد يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ:" از تو در باره ذو القرنين سؤال مى‏كنند.
اما از قرآن چيزى كه صريحا دلالت كند او پيامبر بوده استفاده نمى‏شود، هر چند تعبيراتى در قرآن هست كه اشعار به اين معنى دارد.
در بسيارى از روايات اسلامى كه از پيامبر و ائمه اهل بيت نقل شده مى‏خوانيم:" پيامبر نبود بلكه بنده صالحى بود" (4)
ج: اساس قول سوم (ذو القرنين كورش كبير بوده ) به طور بسيار فشرده بر دو اصل استوار است:
نخست اينكه: سؤال كنندگان در باره اين مطلب از پيامبر اسلام طبق رواياتى كه در شان نزول آيات نازل شده است يهود بوده‏اند، و يا قريش به تحريك يهود، بنا بر اين بايد ريشه اين مطلب را در كتب يهود پيدا كرد.
از ميان كتب معروف يهود به كتاب دانيال فصل هشتم بازمى‏گرديم، در آن جا مى‏خوانيم:
در سال سلطنت" بل شصر" به من كه دانيالم رؤيايى مرئى شد، بعد از رؤيايى كه اولا به من مرئى شده بود، و در رؤيا ديدم، و هنگام ديدنم چنين‏شد كه من در قصر" شوشان" كه در كشور" عيلام" است بودم و در خواب ديدم كه در نزد نهر" اولاى" هستم و چشمان خود را برداشته نگريستم و اينكه قوچى در برابر نهر بايستاد و صاحب دو شاخ بود، و شاخ هايش بلند ... و آن قوچ را به سمت" مغربى" و" شمالى" و" جنوبى" شاخ زنان ديدم، و هيچ حيوانى در مقابلش مقاومت نتوانست كرد، و از اينكه احدى نبود كه از دستش رهايى بدهد. موافق رأى خود عمل مى‏نمود و بزرگ مى‏شد ..." (5)
پس از آن در همين كتاب از" دانيال" چنين نقل شده:" جبرئيل بر او آشكار گشت و خوابش را چنين تعبير نمود:قوچ صاحب دو شاخ كه ديدى ملوك مدائن و فارس است (يا ملوك ماد و فارس است.
يهود از بشارت رؤياى دانيال چنين دريافتند كه دوران اسارت آن ها با قيام يكى از پادشاهان ماد و فارس، و پيروز شدنش بر شاهان بابل، پايان مى‏گيرد، و از چنگال بابليان آزاد خواهند شد.
چيزى نگذشت كه" كورش" در صحنه حكومت ايران ظاهر شد . كشور ماد و فارس را يكى ساخت، سلطنتى بزرگ از آن دو پديد آورد، همان گونه كه رؤياى دانيال گفته بود كه آن قوچ شاخ هايش را به غرب و شرق و جنوب مى‏زند، كورش نيز در هر سه جهت فتوحات بزرگى انجام داد.
يهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطين به آن ها داد.
جالب اينكه در تورات در كتاب" اشعيا" فصل 44 شماره: 28 چنين مى‏خوانيم:" آن گاه در خصوص كورش مى‏فرمايد كه شبان من اوست، و تمامى مشيتم را به اتمام رسانده به" اورشليم خواهد گفت كه بنا كرده خواهى شد
اين جمله نيز قابل توجه است كه در بعضى از تعبيرات تورات، از كورش‏تعبير به عقاب مشرق، و مرد تدبير كه از مكان دور خوانده خواهد شد آمده است (كتاب اشعيا فصل 46 شماره: 11).
دوم: اينكه در قرن نوزدهم ميلادى در نزديكى استخر در كنار نهر" مرغاب" مجسمه‏اى از كورش كشف شد كه تقريبا به قامت يك انسان است، كورش را در صورتى نشان مى‏دهد كه دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، تاجى به سر دارد كه دو شاخ همانند شاخ‏هاى قوچ در آن ديده مى‏شود.
اين مجسمه كه نمونه بسيار پر ارزشى از فن حجارى قديم است ، چنان جلب توجه دانشمندان را نمود كه گروهى از دانشمندان آلمانى فقط براى تماشاى آن به ايران سفر كردند.
از تطبيق مندرجات تورات با مشخصات اين مجسمه اين احتمال در نظر اين دانشمند كاملا قوت گرفت كه ناميدن" كورش" به" ذو القرنين" (صاحب دو شاخ) از چه ريشه‏اى مايه مى‏گرفت، و همچنين چرا مجسمه سنگى كورش داراى بال هايى همچون بال عقاب است، و به اين ترتيب بر گروهى از دانشمندان مسلم شد كه شخصيت تاريخى ذو القرنين از اين طريق كاملا آشكار شده است.
آنچه اين نظريه را تاييد مى‏كند اوصاف اخلاقى است كه در تاريخ براى كورش نوشته‏اند.
هردوت مورخ يونانى مى‏نويسد:" كورش" فرمان داد تا سپاهيانش جز به روى جنگجويان شمشير نكشند، هر سرباز دشمن كه نيزه خود را خم كند او را نكشند، لشگر كورش فرمان او را اطاعت كردند ،طورى كه توده ملت، مصائب جنگ را احساس نكردند.
" هردوت" در باره او مى‏نويسد: كورش پادشاهى كريم و سخى و بسيار ملايم و مهربان بود، مانند ديگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت بلكه نسبت به كرم و عطا حريص بود، ستم‏زدگان را از عدل و داد برخوردار مى‏ساخت و هر چه را متضمن خير بيش تر بود دوست مى‏داشت.
مورخ ديگر" ذى‏نوفن" مى‏نويسد: كورش پادشاه عاقل و مهربان بود.بزرگى ملوك با فضائل حكما در او جمع بود، همتى فائق، وجودى غالب داشت، شعارش خدمت انسانيت و خوى او بذل عدالت بود، تواضع و سماحت در وجود او جاى كبر و عجب را گرفته بود.
جالب اينكه اين مورخان كه كورش را چنين توصيف كرده‏اند از تاريخ‏نويسان بيگانه بودند نه از قوم يا ابناي وطن او، بلكه اهل يونان بودند . مى‏دانيم مردم يونان به نظر دوستى به كورش نگاه نمى‏كردند، زيرا با فتح" ليديا" به دست كورش شكست بزرگى براى ملت يونان فراهم گشت.
طرفداران اين عقيده مى‏گويند اوصاف مذكور در قرآن مجيد در باره ذو القرنين با اوصاف كورش تطبيق مى‏كند.
از همه گذشته كورش سفرهايى به شرق غرب و شمال انجام داد كه در تاريخ زندگانيش به طور مشروح آمده است، با سفرهاى سه‏گانه‏اى كه در قرآن ذكر شده قابل انطباق مى‏باشد:
نخستين لشگر كشى كورش به كشور" ليديا" كه در قسمت شمال آسياى صغير قرار داشت صورت گرفت، اين كشور نسبت به مركز حكومت كورش جنبه غربى داشت.
هر گاه نقشه ساحل غربى آسياى صغير را جلو روى خود بگذاريم خواهيم ديد كه قسمت اعظم ساحل در خليجك‏هاى كوچك غرق مى‏شود، مخصوصا در نزديكى" ازمير" كه خليج صورت چشمه‏اى به خود مى‏گيرد.
قرآن مى‏گويد ذو القرنين در سفر غربيش احساس كرد خورشيد در چشمه گلالودى فرو مى‏رود.
اين صحنه همان صحنه‏اى بود كه كورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب در نظر بيننده) در خليجك‏هاى ساحلى مشاهده كرد.
لشگركشى دوم كورش به جانب شرق بود، چنان كه" هردوت" مى‏گويد:اين هجوم شرقى كوروشى بعد از فتح" ليديا" صورت گرفت، مخصوصا طغيان بعضى از قبائل وحشى بيابانى كورش را به اين حمله واداشت.
تعبير قرآن" حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‏ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً" اشاره به سفر كورش به منتهاى شرق است كه مشاهده كرد خورشيد بر قومى طلوع مى‏كند كه در برابر تابش آن سايبانى ندارند اشاره به اينكه آن قوم بيابان‏گرد و صحرانورد بودند.
كورش لشگر كشى سومى داشت كه به سوى شمال، به طرف كوه‏هاى قفقاز بود، تا به تنگه ميان دو كوه رسيد، و براى جلوگيرى از هجوم اقوام وحشى با درخواست مردمى كه در آن جا بودند، در برابر تنگه سد محكمى بنا كرد.
اين تنگه در عصر حاضر تنگه" داريال" ناميده مى‏شود كه در نقشه‏هاى موجود ميان" ولادى كيوكز" و" تفليس" نشان داده مى‏شود، در همان جا كه تا كنون ديوار آهنى موجود است، اين ديوار همان سدى است كه كورش بنا نموده زيرا اوصافى كه قرآن در باره سد ذو القرنين بيان كرده كاملا بر آن تطبيق مي كند.(6)

درست است كه در اين نظريه نيز نقطه‏هاى ابهامى وجود دارد، ولى فعلا مى‏توان از آن به عنوان بهترين نظريه در باره تطبيق ذو القرنين بر رجال معروف تاريخى نام برد.(7)
پي نوشت ها:
1.تفسير فخر رازى، ذيل آيات مورد بحث و كامل ابن اثير ،ج 1 ،ص 287، بعضى معتقدند نخستين كسى كه اين نظريه را ابراز كرده ،شيخ ابو على سينا در كتاب الشفاء بوده است.
2 .الميزان ،ج 13 ،ص 414.
3.اين كتاب به فارسى ترجمه شده و به نام" ذو القرنين يا كورش كبير" انتشار يافته، بسيارى از مفسران و مورخان معاصر، اين نظريه را با لحن موافق در كتاب هاى خود مشروحا آورده‏اند.
4. به تفسير نور الثقلين ،جلد سوم ،صفحات 294 و 295 مراجعه شود.
5.كتاب دانيال ،فصل هشتم ،جمله‏هاى 1- 4.
6.براى توضيح بيش تر به كتاب" ذو القرنين يا كورش كبير" و همچنين" فرهنگ قصص قرآن" مراجعه شود.
7.بر گفته از تفسير نمونه، ج‏12، ص: 543 و 550.

صفحه‌ها