پرسش وپاسخ

اعراب پسرخوانده را همانند پسر حقیقی می‌دانستند. خداوند برای شکستن این سنت جاهلی به پیامبرش دستور داد که خودش این کار را انجام دهد.

پرسش:

آیا پیامبر آیات را به سود خود می‌ساخت و به خدا نسبت می‌داد به‌گونه‌ای که گویا وظیفه قرآن این است که لغزش‌های پیامبر را با آیاتی به سود او مشروع جلوه دهد؟ مثل ازدواج با زینب (همسر فرزندخوانده‌اش). چرا خداوند به‌جای اینکه پیامبر را مجبور به ازدواج با همسر پسرخوانده‌اش بکند، شخص دیگری را به این کار وادار نکرد تا امروزه این ماجرا بهانه‌ای برای حمله به اسلام نشود؟ آیا این موارد، دلیل بر الهی نبودن قرآن و این‌که قرآن ساخته خود پیامبر است نیست؟

پاسخ:

زیدبن‌حارثه پسرخوانده پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بود. او و زینب ‌بنت‌ جحش، دخترعمه پیامبر، با وساطت حضرت باهم ازدواج کردند. آن‌دو علی‌رغم تلاش پیامبر برای حفظ زندگی‌شان، از یکدیگر جدا شدند. در آن زمان، اعراب جاهلی، پسرخوانده را مانند پسر حقیقی خود می‌دانستند و ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده را حرام می‌شمردند. پیامبر به فرمان خداوند، برای شکستن این سنت غلط جاهلی و لغو عملی آن، پس از طلاق زینب از زید، با او ازدواج کردند.

چرا پیامبر نمی‌تواند سازنده قرآن باشد؟

ادله مختلفی همچون همانندناپذیری قرآن، نبود اختلاف در آن، اخبار غیبی، اعجاز علمی و... همگی حاکی از الهی بودن این کتاب هستند. اگر قرآن ساخته پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بود پس چرا شخصی تاکنون نتوانسته حتی سوره کوچکی مانند سوره کوثر بسازد و به «تحدّی» قرآن پاسخ دهد؟ چگونه پیامبری أمّی و درس‌ناخوانده توانسته از اموری سخن بگوید که حتی دانشمندان در پیشرفته‌ترین مراکز علمی زمان ایشان، روحشان نیز از این امور خبر نداشت و پس از این‌که بشر صدها سال زحمت کشید و از جهت علمی و فنّاوری پیشرفت کرد، تازه توانست از آن امور آگاه شود. در قرآن به‌صورت بسیار دقیق از اتفاقاتی در آینده خبر داده شده که حتی احتمال آن‌ها نیز به ذهن کسی خطور نمی‌کرد، اما بعداً عیناً محقق شدند. پیامبر چگونه توانست از این امور با چنین دقت بالایی خبر بدهد؟ بنابراین، انتساب آیات قرآن به پیامبر کاملاً غیرمعقول است؛ به‌ویژه‌که سبک و سیاق آیات قرآن با سبک و سیاق گفتار آن حضرت کاملاً متفاوت است. با اثبات الهی‌بودن قرآن ثابت می‌شود که علت حمایت همیشگی قرآن از پیامبر به این دلیل نیست که قرآن ساخته‌وپرداخته ایشان است و علت این امر را باید در جای دیگری جست.

چرایی حمایت همیشگی قرآن از پیامبر

قرآن نه‌تنها از حضرت محمد، بلکه از همه پیامبران الهی علیهم‌السلام حمایت و همواره کارهایشان را تأیید کرده است. راز این حمایت همیشگی، عصمت آن بزرگواران است. به همین دلیل، خداوند آنان را به‌عنوان اسوه و الگوی بشریت معرفی کرد و اطاعت از آنان را اطاعت از خود دانست و این نمی‌شود مگر این‌که همه کارهای آنان درست و همه سخنان ایشان راست باشد. دلیل پشتیبانی دائمی قرآن از پیامبر نیز همین همراهی همیشگی ایشان با حق است؛ نه این‌که چون پیامبر قرآن را ساخته قرآن همیشه با ایشان هماهنگ است! به‌عبارت‌دیگر، چون قرآن بر پایه حق نازل شده و پیامبر نیز همیشه مطابق حق رفتار کرده، این دو همیشه باهم موافق بوده‌اند و هیچ‌گاه بین این دو جدایی نبوده است. مَثَل قرآن و پیامبر مَثَل گرما و نور خورشید است که چون هردو از منبع واحد (خورشید) ناشی شده‌اند، همیشه باهم هستند و هرگز از هم جدا نمی‌شوند.

اشکال گرفتن همیشه دلیل بر اشکال داشتن نیست

نباید گمان کنیم اگر به فردی اشکال گرفتند، لزوماً آن فرد خودش مقصر بوده و واقعاً اشکال داشته است. در بسیاری از موارد، انتقادها ناشی از فقدان اطلاعات کافی یا درک ناقص از موقعیت، رفتار یا پدیده‌ای است. فرد منتقد از تمام جوانب مسئله آگاه نیست و بر اساس برداشت‌های اولیه یا اطلاعات سطحی، به قضاوت و ایرادگیری می‌پردازد. به‌ویژه‌که اگر فردی از پیش، نگرش و پیش‌داوری منفی نسبت به شخصی داشته باشد، ناخودآگاه به‌دنبال شواهدی برای تأیید این نگرش می‌گردد، حتی اگر آن شواهد منطقی نباشند. چنان‌که اگر فردی با شخصی دشمن باشد و بخواهد از او عیب و ایراد بگیرد، حتی اگر آن شخص واقعاً عیب و ایرادی نداشته باشد، بالاخره برای تخریب او بهانه‌ای پیدا خواهد کرد؛ بنابراین، این‌که گفته شود چرا پیامبر خدا فلان کار را کرد یا نکرد تا به ایشان ایراد نگیرند، درست نیست و پیامبر هرکاری که می‌کرد باز دشمنان اسلام به حضرت ایراد می‌گرفتند و اشکال می‌کردند.

چرا خدا به‌جای پیامبر از شخصی دیگری نخواست که به این کار اقدام کند؟

اولاً مگر در آن زمان چند نفر فرزندخوانده‌ای داشتند که از همسرش طلاق گرفته باشد تا بگوئیم چرا خدا برای مقابله با آن سنت جاهلی به‌جای پیامبرش، از شخص دیگری نخواست این کار را انجام دهد؟ ثانیاً برفرض اشخاص دیگری هم بودند که چنین شرایطی را داشتند، اما آیا آنان نمی‌گفتند: چرا پیامبر که خودش در همین شرایط است این کار را نمی‌کند؟! ثالثاً مطابق قرآن پیامبر با توجه به قُبح این عمل در آن زمان و مکان و اطلاع از حرف‌وحدیث‌هایی که دشمنان برای ایشان درست خواهند کرد، اصلاً تمایلی به انجام این کار نداشت؛ لذا همه تلاش خود را کرد تا زید و زینب از هم طلاق نگیرند؛ اما اراده الهی به این تعلق گرفته بود که پیامبرش را با این کار بسیار سخت آزمایش کند و پیامبر نیز مِثل همیشه از این آزمون سخت نیز سربلند پیروز آمد؛ رابعاً حتی اگر شخص دیگری به دستور خداوند اقدام به این کار می‌کرد، بدین‌معنا نبود که دشمنان دیگر اشکال نگیرند و ساکت شوند؛ بلکه این بار احتمالاً می‌گفتند پیامبر مطابق میل و هوس مثلاً دوستان، اقوام یا همشهریانش آیات را می‌ساخت!

نتیجه‌گیری:

اشکال‌گرفتن دیگران، لزوماً به‌معنای اشکال‌داشتن نیست. پیامبر هر کاری که می‌کرد باز دشمنان به ایشان اشکال می‌گرفتند؛ پس باید با قطع‌نظر از حرف مردم کار درست را انجام داد. سنت جاهلی حرمت ازدواج با همسر سابق فرزندخوانده باید شکسته می‌شد و خدا از پیامبرش خواست این کار را انجام دهد. درباره این‌که چرا خدا از شخص دیگری نخواست باید گفت: اولاً معلوم نیست در آن زمان، شخص دیگری نیز بوده که فرزندخوانده‌اش از همسرش طلاق گرفته باشد؛ ثانیاً برفرض چنین شخصی بود، او به پیامبر نمی‌گفت: چرا خودت که در چنین شرایط هستی، این کار را نمی‌کنی؟ ثالثاً حتی شخص دیگری با این شرایط بود و حاضر به انجام این کار می‌شد، باز فرقی نمی‌کرد و این‌بار دشمن اشکال می‌گرفت و می‌گفت: پیامبر مطابق میل پیروانش آیات را نازل می‌کرد!

قرآن کتابی داستانی نیست که به دنبال روایت یک ماجرا با نظم خطی باشد.همچنین یک کتاب علمی هم نیست که انتظار داشته باشیم مطالب آن با دسته‌بندی‌های موضوعی ارائه شوند

پرسش:

 چرا مطالب قرآن دسته‌بندی نشده و مثلاً داستان حضرت موسی علیه‌السلام که در سوره‌های مختلفی پخش شده و مثل داستان حضرت یوسف علیه‌السلام در یک سوره نیامده است؟

پاسخ:

 
قرآن برخلاف کتب معمول، مطالبش را بدون دسته‌بندی و موضوع‌بندی ارائه داده است. ازاین‌رو، مثلاً برای اطلاع از ماجرای قوم بنی‌اسرائیل از نگاه قرآن، باید نخست آیات این موضوع که در سرتاسر قرآن پراکنده شده‌اند را در کنار هم جمع کرد و سپس اظهار نظر کرد. همین ویژگی قرآن سبب پدیدآمدن سبک خاصی از تفسیر به نام تفسیر موضوعی شده است. در این نوشتار چرایی دسته‌بندی نشدن مطالب قرآن را مورد موشکافی قرار می‌دهیم. 

چرایی دسته‌بندی نشدن مطالب قرآن

1. کتاب‌ها با توجه به موضوع یا هدف خاصی که برای خود تعریف کرده‌اند به انواع مختلفی تقسیم شده‌اند. چنان که هر نوعی نیز با توجه به انتظاراتی که از آن می‌رود، مقتضی و شرایط خاص خودش را دارد. مثلاً کتاب تاریخی باید فرازونشیب و سیر تحول موضوع خودش را از آغاز تا پایان به ترتیب تاریخی و با نظم خطی بیان کند. مقتضای کتب علمی نیز دسته‌بندی مطالب و پرهیز از پراکندگی است. از سوی دیگر، قرآن نه کتاب تاریخی است و نه کتاب علمی؛ بلکه کتاب هدایت است.(1) هدایت امری تک‌بُعدی نیست و شامل ابعاد مختلفی همچون عقاید، اخلاق و احکام می‌شود. اگر مطالب قرآن دسته‌بندی و موضوع‌بندی شده بودند و هر موضوعی در بخش مختص به خودش آمده بود، هربار که مخاطب به این کتاب مراجعه می‌کرد و بخشی از آن را می‌خواند، نهایتاً تنها با یکی از این ابعاد آشنا می‌شد و هدف هدایتی قرآن کاملاً محقق نمی‌شد؛ اما عدم دسته‌بندی مطالب قرآن این امکان را برای خوانندگانش فراهم کرده که با هر بار مراجعه به قرآن و قرائت بخشی از آن، با یک بسته آموزشی کامل و متنوع مواجه شوند. چنان که اگر مطالب قرآن براساس ترتیب تاریخی پشت سر هم قرار گرفته بودند، با توجه به این‌که هر برهه تاریخی معمولاً درس و پیام خاص خود را دارد، مطالعه یک بخش خاص از تاریخ نمی‌توانست هدایت جامع‌الاطرافی که قرآن به‌دنبال آن است را محقق کند. حکایت قرآن حکایت میوه‌ است. اگر هر میوه‌ای فقط یک نوع خاص از مواد مورد نیاز بدن را داشت، شخص برای تأمین مواد مغذی بدنش مجبور بود، انواع مختلفی از میوه‌ها را بخورد؛ اما از آن‌جاکه هر میوه‌ای انواع و اقسام مختلفی از مواد مغذی را دارد، هربار شخص یکی از آن‌ها را می‌خورد، بدنش از جهات مختلفی تغذیه می‌شود. در مثالی دیگر، قرآن شبیه باغى است که باغبان به‌جاى آن‌که درختان میوه‌های مختلف را در باغ‌های جدای از هم بکارد، آن‌ها را به‌صورت پراکنده کاشته است. بنابراین، هرکسی در هر بخشی از این باغ قدم بزند می‌تواند از میوه‌های مختلفی استفاده کند.(2)

2. قرآن به‌عنوان کتاب هدایت و راهنمایی از سوی خداوند نازل شده و هدفش تنها حکایت داستان یا ارائه یک سری اطلاعات و معلومات‌ نیست. برای نمونه، هدف خداوند از بیان ماجراهای قوم بنی‌اسرائیل سرگرمی مخاطبان یا اطلاع آنان از سرگذشت این قوم نیست؛(3) بلکه با توجه به شباهت‌های امت اسلامی به قوم بنی‌اسرائیل،(4) خاصیت عبرت‌آموز بودن داستان(5) و قدرت نفوذ و تأثیرگذاری بیشترش، به‌دنبال تحقق هدف اصلی خود، یعنی هدایت و سعادت مخاطبانش از طریق قصه است. برای تحقق این هدف نیازی نیست که داستان این قوم از آغاز تا انجام و به‌صورت یک‌جا نقل شود؛ بلکه چون هدف پندآموزی مخاطب و القای آموزه‌های اعتقادی و اخلاقی به او در ضمن داستان است، تنها بخش‌هایی از داستان که این هدف را محقق می‌کنند، به‌صورت گزینشی نقل می‌شوند.

3. قرآن در مقام گفت‌وگو با مخاطبانش، در مقاطع مختلف، به شکل تدریجی و معمولاً در راستای پاسخ به شرایط و نیازهای خوانندگانش شکل گرفته است. بسیاری از سوره‌ها و آیه‌های قرآن در مقام پاسخ به سؤالات مخاطبانش یا واکنش به عملکرد آنان، نازل شده‌اند؛ به همین دلیل، هر بار، تنها بخشی از داستان که پاسخ‌گوی نیازهای جامعه اسلامی در آن شرایط خاص بوده، مورد اشاره قرار گرفته است.

4. قرآن سبک ادبی خاص خودش را دارد. یکی از ویژگی‌های این سبک ارائه داستان‌ها به‌صورت پراکنده و در بخش‌های متعدد است. این ویژگی، افزون براین‌که سبب تنوع بیشتر مطالب قرآن شده، از یکنواختی متن جلوگیری کرده و خستگی دیرتر خوانندگانش را به ارمغان آورده است.

نتیجهگیری:

قرآن کتاب داستان نیست تا همچون کتاب‌های تاریخی یا داستانی به‌دنبال ارائه یک روایت خطی باشد. چنان که قرآن کتاب علمی نیست تا از آن انتظار دسته‌بندی موضوعی مطالبش به شیوه معمول را داشته باشیم. به همین دلیل، مطالب آن به‌شکلی تنظیم شده که بیشتر به اهداف تربیتی و هدایتی توجه دارد تا ترتیب زمانی یا موضوعی. اراده الهی به این تعلق گرفته که خواننده قرآن، با هر بار مراجعه به قرآن و قرائت بخشی از آن، با مباحث مختلف اخلاقی، کلامی، تاریخی، فقهی و... که هرکدام به‌گونه‌ای در هدایت او مؤثرند، آشنا ‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره بقره، آیه 2: ﴿ذٰلِکَ اَلْکِتٰابُ لاٰ رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ «در این کتاب هیچ شکی نیست؛ سراسرش برای پرهیزکارانْ هدایت است

2. شلتوت، محمود، الاسلام عقیده و شریعه، قاهره، دارالشروق، چاپ18، 1421ق، ص487.

3. سوره اعراف، آیه 176: ﴿فَاقْصُصِ اَلْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾؛ «پس این داستان‌ها را حکایت کن، شاید بیندیشند

4. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله: «یَکُونُ فِی هَذِهِ اَلْأُمَّهِ کُلُّ مَا کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ‌ حَذْوَ اَلنَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ اَلْقُذَّهِ بِالْقُذَّهِ‌»: ابن‌بابویه، محمدبن‌علی، من لایحضره الفقیه، قم، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه بقم، مؤسسه النشر الإسلامی، چاپ دوم، 1363ش، ج۱، ص۲۰۳؛ «لَیَأْتِیَنَّ عَلَى أُمَّتِی مَا أَتَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ حَتَّى إِنْ کَانَ مِنْهُمْ مَنْ أَتَى أُمَّةُ عَلَانِیَةً لَکَانَ فِی أُمَّتِی مَنْ یَصْنَعُ ذَلِکَ‌...»: ترمذی، محمدبن‌عیسی، سنن الترمذی، قاهره، دارالحدیث، چاپ اول، 1419ق، ج4، ص450.

5. سوره یوسف، آیه 111: ﴿لَقَدْ کٰانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی اَلْأَلْبٰابِ﴾؛ «به‌راستی در سرگذشت آنان عبرتی برای خردمندان است

با بررسی آیه 29 سوره بقره و آیه 30 سوره نازعات، مشخص می‌شود که که هر آیه به جنبه‌ای خاص از آفرینش اشاره دارد و هیچ‌گونه تعارضی بین محتوای آن‌ها وجود ندارد

پرسش:

نخست آسمان آفریده شد و سپس زمین یا برعکس؟ بر اساس سوره بقره اول زمین آفریده شده است سپس آسمان، اما در سوره النازعات اول آسمان آفریده شده است سپس زمین. آیا قرآن در این زمینه دو مطلب متفاوت و مختلف باهم بیان کرده است؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نبود اختلاف دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه گفته‌اند: «مطابق برخی از آیات آسمان زودتر از زمین آفریده شده، اما آیات دیگر از تقدم زمین بر آسمان در آفرینش خبر داده‌اند و همان‌طور که مشخص است این آیات باهم اختلاف دارند و قابل‌جمع نیستند.»

 این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد خواهد شد.

تناقض چیست؟

اگر دو گزاره نتوانند هم‌زمان هردو راست یا هم‌زمان هردو دروغ باشند، متناقض محسوب می‌شوند. (1) البته تشخیص تناقض آسان نیست و برای اینکه دو گزاره واقعاً متناقض باشند، باید در جنبه‌های مختلفی مثل موضوع، محمول، شرط، زمان، مکان و... با یکدیگر یکسان باشند. (2) برای نمونه، دو گزاره «من ظرف‌ها را در دو ساعت شستم» و «من لباس‌ها را در یک ساعت جمع کردم» باهم متناقض نیستند؛ چراکه موضوع و محمول این دو باهم متفاوت است.

چرایی متناقض نبودن آیات قرآن درباره آفرینش آسمان و زمین

نخست آیاتی که ادعا شده متناقض هستند را باهم می‌خوانیم. مطابق آیه 29 سوره بقره خداوند اول اشیاء روی زمین را آفرید و سپس به سراغ «استواء آسمان»(3) رفته است:

﴿هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اِسْتَوىٰ إِلَى اَلسَّمٰاءِ فَسَوّٰاهُنَّ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾؛ «او خدایی است که همه آنچه را در زمین وجود دارد، برای شما آفرید و سپس به آسمان پرداخت و آن‌ها را به‌صورت هفت‌آسمان مرتب نمود

اما بر اساس آیات 27 تا 32 سوره نازعات، خداوند نخست آسمان را بنا نهاد و سپس زمین را گسترش داد:

﴿أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ اَلسَّمٰاءُ بَنٰاهٰا * رَفَعَ سَمْکَهٰا فَسَوّٰاهٰا * وَ أَغْطَشَ لَیْلَهٰا وَ أَخْرَجَ ضُحٰاهٰا * وَ اَلْأَرْضَ بَعْدَ ذٰلِکَ دَحٰاهٰا * أَخْرَجَ مِنْهٰا مٰاءَهٰا وَ مَرْعٰاهٰا * وَ اَلْجِبٰالَ أَرْسٰاهٰا﴾؛ «آیا آفرینش شما (بعد از مرگ) مشکل‌تر است یا آفرینش آسمان که خداوند آن را بنا نهاد؟! سقف آن را برافراشت و آن را منظّم ساخت و شبش را تاریک و روزش را آشکار نمود و زمین را بعدازآن گسترش داد و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد و کوه‌ها را ثابت و محکم کرد

همان‌طور که به‌احتمال‌زیاد شما هم متوجه شدید در آیه 29 سوره بقره اصلاً سخن از آفرینش زمین نیست؛ بلکه از آفرینش «آنچه در زمین است» سخن به میان آمده: (خَلَقَ لَکُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ)؛ چنانکه در ‌آیه 30 سوره نازعات نیز سخن از گسترش خشکی زمین و خروج آن از زیر آب است: (وَ اَلْأَرْضَ بَعْدَ ذٰلِکَ دَحٰاهٰا)، نه آفرینش زمین؛ (4) طبرسی، صاحب تفسیر مجمع‌البیان، نیز در مقام پاسخ به این شبهه گفته است: «از کلمه «دَحاها» فقط گسترش زمین استفاده می‌شود نه آفرینش آن.» (5)

نتیجه‌گیری:

از مهم‌ترین شرایط تناقض (6) وحدت موضوع و محمول است، اما موضوع و محمول آیه 29 سوره بقره با آیه 30 سوره نازعات متفاوت است و این یعنی این آیات باهم اختلافی ندارند و متناقض نیستند. موضوع ‌آیه 29 سوره بقره، «ما فی الارض: آنچه در زمین است» و محمول آن «خلق و آفرینش» است، اما موضوع ‌آیه 30 سوره نازعات، «الارض: زمین» و محمول آن «دحو و گستراندن» است.

پی‌نوشت‌ها:

1. مظفر، محمدرضا، المنطق، انتشارات اسماعیلیان، چاپ سیزدهم، 1384 ش، ص 157: «تناقض القضایا اختلاف فی القضیتین یقتضی لذاته ان تکون احداهما صادقه و الاخری کاذبه».

2. سلطانی بیرامی، اسماعیل، اعجاز قرآن در پیراستگی از اختلاف و نقد شبهات، قم، موسسه امام خمینی، چاپ اول، 1396 ش، ص 109.

3. «استوی الی» در زبان عربی به معنای قصد کردن چیزی در راستای تدبیر آن است. (طبرسى، فضل بن حسن،‏ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ اول، 1372 ش، ج‏1، ص 172)

4. ابن قتیبه، تأویل مشکل القرآن، ص 48؛ زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 191.

5. طبرسى، فضل بن حسن،‏ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ اول، 1372 ش، ج‏1، ص 173.

6. شاعری شرایط تناقض را در قالب دو بیت به شعر درآورده است: «در تناقض هشت وحدت شرط دان * وحدت موضوع و محمول و مکان / وحدت شرط و اضافه، جزء و کل * قوه و فعل است در آخِر زمان»

قرآن هم به لحاظ محتوا و هم ارائه مطلب، هیچ عیب، نقص یا خللی ندارد؛ اما نباید گمان کنیم اگر چیزی واقعاً بی‌نقص باشد، دیگر کسی به آن ایراد نمی‌گیرد.

پرسش:

نقد قرآن ویکی پدیا: چرا قرآن به گونه‌ای نازل نشد که جایی برای اشکال باقی نماند؟

پاسخ:

قرآن حق است و بر اساس حق نازل شده است؛ خداوند در آیات مختلفی به این مسئله اشاره می‌کند: «به‌یقین این کتاب را به درستی و راستی [حق] بر تو نازل کردیم» (1).

در قرآن هم از حیث محتوا و هم ارائۀ محتوا، هیچ عیب و ایراد و مطلب باطل و اشتباهی وجود ندارد تا واقعاً به آن اشکالی وارد باشد؛ خداوند می‌فرماید:

«که هیچ باطلی از پیش‌رو و پشت سرش به سویش نمی‌آید» (2).

به تعبیر قرآن، این کتاب بهترین چیزی بود که خدا ممکن بود برای بشر فرستد و از این بهتر دیگر ممکن نبود:

«و از نیکوترین چیزی که از طرف پروردگارتان به سوی شما نازل شده است، پیروی کنید » (3).

بنابراین خداوند برای اشکال و ایراد، زمینه و بهانه‌ای قرار نداده است؛ اما نباید گمان کنیم که اگر چیزی واقعاً بی‌عیب و ایراد بود، دیگر هیچ‌کس به آن اشکال نخواهد کرد. مطابق قرآن، خداوند هر کاری که می‌کرد، باز به آن اشکال می‌گرفتند:

«و اگر دری از آسمان به روی آنان بگشاییم که همواره از آن بالا روند، باز خواهند گفت به‌یقین ما چشم‌بندی شده‌ایم، بلکه گروهی جادوشده هستیم» (4).

در جای دیگری نیز فرموده است: «و هیچ نشانه‌ای از نشانه‌های پروردگارشان برای آنان نیامد، مگر آنکه از آن روی گردانیدند. و اگر ما نوشته‌ای روی صحفه‌ای بر تو نازل کنیم که آنان آن را با دست خود لمس کنند، باز کفرپیشگان می‌گویند این جز جادویی آشکار نیست» (5).

آیات 90 تا 93 سورۀ «اسراء» که بیان‌کنندۀ فهرست بالای مشرکان برای ایمان‌آوردن است نیز مؤیّد خوبی برای این مدعاست: «مشرکان خطاب به پیامبر گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم، مگر آنکه از این سرزمین [خشک و سوزان مکه] چشمه‌ای پر آب و جوشان روان سازی. یا برای تو باغی از درختان خرما و انگور باشد که از لابلای آنها نهرها روان کنی. یا آسمان را آن‌گونه ‌که گمان کرده‌ای [قدرت داری] پاره‌پاره بر سر ما بیفکنی. یا خدا و فرشتگان را روبروی ما آوری. یا خانه‌ای از طلا برای تو باشد، یا در آسمان بالا روی و حتی در این صورت بالا‌رفتنت را باور نمی‌کنیم تا آنکه نوشته‌ای بر ما نازل کنی که آن را بخوانیم» (6).

بنابراین خدا هر کاری انجام می‌داد، باز هم عده‌ای ایراد می‌گرفتند و به قول مثل مشهور «در دروازه رو می‌شه بست، اما دهان مردم را نه».

چرا خداوند جلوی اشکال‌تراشی‌ها به قرآن را نگرفت؟

اینکه مردم اصلاً نتوانند اشکال بگیرند، تنها از یک راه ممکن بود و آن هم اینکه خداوند کاری کند همگی بدون اختیار و اراده به قرآن ایمان بیاورند و آن را بپذیرند یا دست‌کم قدرت اشکال‌بافی را از ذهن و زبان بشر بگیرد، یا وقتی کسی می‌خواست اشکال کند، به‌سرعت بر او عذابی نازل می‌کرد؛ درنتیجه یا اصلاً اشکالی به ذهن کسی خطور نمی‌کرد یا اگر خطور می‌کرد، بیان و طرح آن ممکن نبود، یا اگر ممکن بود، از ترس عذاب کسی به آن اقدام نمی‌کرد. ولی خداوند در قرآن آشکارا اعلام می‌کند اجبار را اراده نکرده است و می‌خواهد ایمان افراد اختیاری و از روی اراده باشد:

«بگو دلیل و برهان رسا مخصوص خداست؛ و اگر خدا می‌خواست، به‌یقین همۀ شما را [به ‌طور جبر] هدایت می‌کرد» (7).

«اگر پروردگارت می‌خواست به‌یقین همه کسانی که روی زمین‌اند [به‌اجبار] ایمان می‌آوردند؛ پس آیا تو مردم را وادار می‌کنی تا به‌اجبار مؤمن شوند؟» (8)

ریشه‌کاوی اشکال‌تراشی برای امور بی‌نقص

با قطع‌نظر از افراد شکاک که به هر چیزی شک می‌کنند و تمایل دارند همه ‌چیز را حتی اگر واقعاً بی‌نقص باشد به چالش بکشند، بسیاری از انسان‌ها به دلیل تفاوت در پیشینه فرهنگی، اجتماعی، فکری، علمی و ... و نیز پیش‌داوری‌ها یا تعلقات ایدئولوژیک خود در برابر اموری که واقعاً ایرادی ندارند، موضع منفی می‌گیرند؛ برای مثال برخی که اعتقادی به وجود خدا و وحی ندارند یا وحی و خدا را قبول دارند، اما معتقد به حقانیت دین اسلام نیستند، فقط برای ‌اینکه قرآن یک متن الهی و وحیانی یا متعلق به مسلمانان است و با باورهای پیشین آنها سازگار نیست، بدون اینکه در آن تأمل و اندیشه کنند، به دنبال اشکال‌تراشی و ردّ آن هستند. برخی نیز از روی اموری همچون حسادت و رقابت و اینکه مثلاً چرا قرآن بر من نازل نشد و بر پیامبر نازل شد، به امری که کاملاً بی‌نقص است، ایراد می‌گیرند؛ برای نمونه یکی از علل مخالفت مشرکان با قرآن این بود که چرا بر فرد ثروتمندی نازل نشده است (9).

گاهی نیز مخالفت‌ها ناشی از تعصبات یا منافع خاص فردی یا گروهی است که سبب مقاومت حتی در برابر حقیقت هم می‌شود؛ چنان‌که مشرکان مکه چون گمان می‌کردند با رشد اسلام منبع درآمد آنان از بین می‌رود و از تغییر ترس داشتند، در مقابل اسلام مقاومت کردند و بدون دلیل به قرآن و اسلام اشکال می‌گرفتند.

افزون بر این، انسان‌ها از حیث فهم و درک در یک سطح نیستند و قدرت تفکر و تعمق همگی به یک اندازه نیست؛ بنابراین برخی به دلیل محدودیت‌های عقل و درک نمی‌توانند عمق یا حکمت آیات قرآن را درک کنند و به اشتباه آن را نقص می‌بینند. این مسئله به ناتوانی فهم انسان مربوط است، نه نقص در متن.

از دیگر علل مخالفت برخی با قرآن، تفاوت در معیارهای ارزش‌گذاری است. در موارد متعددی آنچه واقعاً بی‌نقص است، ممکن است برای فردی به دلیل اشتباه در معیارها یا انتظارات، ناقص به ‌نظر آید؛ برای نمونه خداوند طالوت را به دلیل بهره‌مندی از علم و قدرت مناسب می‌دانست، اما چون معیار بنی‌اسرائیل امور مالی بود، او را ناقص و مشکل‌دار می‌دیدند (10). چنان‌که مثلاً کسی که انتظار دارد یک متن الهی تمام جزئیات علمی مدرن را به‌صراحت بیان کند، ممکن است به قرآن ایراد بگیرد، درحالی‌که هدف قرآن هدایت معنوی و اخلاقی است، نه ارائه دانشنامه علمی.

نتیجه:

قرآن هم به لحاظ محتوا و هم ارائه مطلب، هیچ عیب، نقص یا خللی ندارد؛ اما نباید گمان کنیم اگر چیزی واقعاً بی‌نقص باشد، دیگر کسی به آن ایراد نمی‌گیرد و برای آن اشکالی نمی‌تراشد. امور مختلفی همچون شکاکیت، تعصب، پیش‌داوری، حسادت و رقابت، اختلاف در فهم و درک و همچنین تفاوت معیارهای ارزش‌گذاری سبب می‌شوند انسان‌ بی‌دلیل از کسی یا چیزی ایراد بگیرد. تنها راه برای جلوگیری از اشکال‌گرفتن به قرآن، استفاده از جبر بود که خداوند بارها فرموده است موافق چنین راهی نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. ﴿إِنّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ ...﴾ (نساء: 105).

2. ﴿لاٰ یَأْتِیهِ اَلْبٰاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ ...﴾ (فصلت: 42).

3. ﴿وَ اِتَّبِعُوا أَحْسَنَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ (زمر: 55).

4. ﴿وَ لَوْ فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بٰاباً مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ * لَقٰالُوا إِنَّمٰا سُکِّرَتْ أَبْصٰارُنٰا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ﴾ (حجر: 14 ـ 15).

5. ﴿وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ * ... وَ لَوْ نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ کِتٰاباً فِی قِرْطٰاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ﴾ (انعام: 4 و 7).

6. ﴿وَ قٰالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّٰى تَفْجُرَ لَنٰا مِنَ اَلْأَرْضِ یَنْبُوعاً * أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ اَلْأَنْهٰارَ خِلاٰلَهٰا تَفْجِیراً * أَوْ تُسْقِطَ اَلسَّمٰاءَ کَمٰا زَعَمْتَ عَلَیْنٰا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللّٰهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَهِ قَبِیلاً * أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقىٰ فِی اَلسَّمٰاءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّٰى تُنَزِّلَ عَلَیْنٰا کِتٰاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحٰانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاّٰ بَشَراً رَسُولاً﴾ (اسراء: 90 ـ 93).

7. ﴿قُلْ فَلِلّٰهِ اَلْحُجَّهُ اَلْبٰالِغَهُ فَلَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ﴾ (انعام: 149). همچنین ﴿... وَ لَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ﴾: ... و اگر خدا می‌خواست، همه شما را [به‌اجبار] به راه راست هدایت می‌کرد (نحل: 9). و ﴿وَ لَوْ شِئْنٰا لَآتَیْنٰا کُلَّ نَفْسٍ هُدٰاهٰا ...﴾: و اگر می‌خواستیم، هدایت هر کسی را [از روی اجبار] به او عطا می‌کردیم (سجده: 13).

8. ﴿وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ اَلنّٰاسَ حَتّٰى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾ (یونس: 99).

9. ﴿وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ نُزِّلَ هٰذَا اَلْقُرْآنُ عَلىٰ رَجُلٍ مِنَ اَلْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ﴾: و گفتند: این قرآن چرا بر مردی بزرگ از میان یکی از این دو شهر [مکه و طایف] نازل نشد؟ (زخرف: 31).

10. ﴿وَ قٰالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طٰالُوتَ مَلِکاً قٰالُوا أَنّٰى یَکُونُ لَهُ اَلْمُلْکُ عَلَیْنٰا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ اَلْمٰالِ قٰالَ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاهُ عَلَیْکُمْ وَ زٰادَهُ بَسْطَهً فِی اَلْعِلْمِ وَ اَلْجِسْمِ وَ اَللّٰهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ﴾: و پیامبرشان به آنان گفت: بی‌تردید خدا طالوت را برای شما به زمامداری برانگیخت. گفتند: [شگفتا] چگونه او را بر ما حکومت باشد و حال آنکه ما به فرمانروایی از او سزاوارتریم و به او وسعت و فراخی مالی داده نشده. [پیامبرشان] گفت: خدا او را بر شما برگزیده و وی را در دانش و نیروی جسمی فزونی داده؛ و خدا زمامداری‌اش را به هر کس که بخواهد عطا می‌کند و خدا بسیار عطاکننده و داناست (بقره: 247).

آیات قرآن درباره پذیرش توبه مرتدان، در نگاه نخست باهم متفاوتند. گروهی حاکی از قبول و گروهی دیگر حاکی از عدم قبول توبه آنان هستند.

پرسش:

آیا اینکه توبه افرادی که عالمانه و آگاهانه از ایمان خود دست کشیده و دوباره کافر شده‌اند نیز مورد قبول واقع می‌شود؟ آیا این مسئله با آیات دیگر قرآن در تناقض نیست؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نبود اختلاف دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه گفته‌اند: «آیه ۹۰ سوره آل‌عمران می‌گوید: "کسانی که پس از ایمان خود کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند، هرگز توبه آن‌ها پذیرفته نخواهد شد و آنان، خود گمراهند" این در حالی است که مطابق چند آیه قبل، یعنی آیات 86 و 89 همین سوره، توبه کسانی که ایمان آورده و سپس دوباره کافر شده‌اند، قبول می‌شود. همان‌طور که مشخص است این آیات باهم مختلف و متناقض هستند.»

 این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد خواهد شد.

 

تناقض چیست؟

اگر دو گزاره نتوانند هم‌زمان هردو راست یا هم‌زمان هردو دروغ باشند، متناقض محسوب می‌شوند. (1) البته تشخیص تناقض آسان نیست؛ چراکه ممکن است دو گزاره مثبت و منفی با موضوع و محمول یکسان داشته باشیم، اما اختلاف بین آن دو ظاهری باشد و درنتیجه، متناقض نباشند. برای اینکه دو گزاره واقعاً متناقض باشند، باید در جنبه‌های مختلفی مثل موضوع، محمول، شرط، زمان، مکان و... با یکدیگر یکسان باشند. (2) برای نمونه، دو گزاره «خربزه برای تو مضر است اگر سرما خوردی» و «خربزه برای تو مضر نیست اگر سرما نخوردی» باهم متناقض نیستند؛ چراکه مرتبط با دو شرط مختلف هستند.

چرایی متناقض نبودن آیات قرآن درباره توبه کفر پس از ایمان (توبه از ارتداد)

هرچند موضوع آیات بالا کسانی هستند که پس از ایمان کافر و مرتد شده‌اند، اما شرط بیان‌شده در هرکدام با شرط بیان‌شده در دیگری متفاوت است. آیات 86 و 89 سوره آل‌عمران از قبولی توبه درباره کسانی هستند که هرچند پس از ایمان کافر شده‌اند، ولی واقعاً توبه کرده‌اند و پس از توبه در مقام اصلاح گذشته خود نیز برآمده‌اند:

﴿کَیْفَ یَهْدِی اَللّٰهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ اَلرَّسُولَ حَقٌّ وَ جٰاءَهُمُ اَلْبَیِّنٰاتُ ...*... إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ «چگونه خدا گروهی را هدایت کند که بعد از آن‌که ایمان آوردند و به حقّانیّت پیامبر شهادت دادند و دلایل روشن و آشکار برای آنان آمد، کافر شدند؟ ... مگر کسانی که بعدازآن توبه و [مفاسد خود را] اصلاح کردند ... .» (3)

اما آیه 90 این سوره درباره کسانی است که نه‌تنها پس از ایمان کافر شده‌اند، بلکه بر کفر خود نیز افزوده‌اند و هرچند ظاهراً و به‌صورت زبانی و منافقانه و نه از ته دل توبه می‌کنند، اما همچنان «ضالّ» و گمراه هستند و توبه آنان حقیقی و از سر اخلاص نیست. (4)

﴿إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ ثُمَّ اِزْدٰادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلضّٰالُّونَ﴾؛ «مسلماً کسانی که پس از ایمانشان کافر شدند، سپس بر کفر افزودند، هرگز توبه آنان درحالی‌که همچنان گمراه هستند، پذیرفته نخواهد شد ... .» (5)

نتیجه‌گیری:

هرچند برخی از آیات قرآن حاکی از قبول توبه مرتدان و برخی دیگر حاکی از عدم قبول توبه آنان هستند، اما این آیات باهم متناقض نیستند؛ چراکه ازجمله شرایط تناقض، وحدت شرط است و شرط ذکرشده در این آیات باهم متفاوت است. آیات حاکی از قبول توبه مرتدان، مربوط به کسانی می‌باشد که هرچند پس از ایمان کافر و مرتد شده‌اند، اما واقعاً و از ته دل توبه می‌کنند و در مقام اصلاح برمی‌آیند؛ ولی آیات حاکی از عدم قبول توبه مرتدان، مختص کسانی هست که پس از ایمان کافر شده و درحالی‌که بر کفر خود می‌افزایند و همچنان گمراه هستند، به‌صورت ظاهری و زبانی توبه می‌کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1. مظفر، محمدرضا، المنطق، انتشارات اسماعیلیان، چاپ سیزدهم، 1384 ش، ص 157: «تناقض القضایا اختلاف فی القضیتین یقتضی لذاته ان تکون احداهما صادقه و الاخری کاذبه».

2. سلطانی بیرامی، اسماعیل، اعجاز قرآن در پیراستگی از اختلاف و نقد شبهات، قم، موسسه امام خمینی، چاپ اول، 1396 ش، ص 109.

3. سوره آل‌عمران، آیه‌های 86 و 89.

4. طبرى، محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، 1412 ق، ج‏3، ص 244؛ طبرسى، فضل بن حسن، ‏مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ اول، 1372 ش، ج‏2، ص 791.

5. سوره آل‌عمران، آیه 90.

وجوه و نظایر آن است که یک واژه در چند جای قرآن به یک لفظ آمده باشد و در هر موضع معنایی غیر از معانی موضع دیگر داشته باشد.

پرسش:

وجوه و نظایر مطرح‌شده در علوم قرآنی چیست و چه فایده‌ای دارد؟ نقش آن در فهم و تفسیر آیات قرآن تا چه اندازه است؛ یعنی آیا بدون آن هم تفسیر و فهم آیه ممکن است؟ لطفاً چند کتاب معتبر در‌این‌باره معرفی کنید.

پاسخ:

«وجوه» لفظ مشترکی را گویند که در چند معنا به کار می‌رود؛ مانند لفظ‌ «امت‌» که به سه معنا آمده است: ملت، طریقت و مدت‌. «نظایر» هم ابه لفاظ مترادفه‌ای گویند که معانی آنها یکسان یا نزدیک به هم باشند؛ مانند عقل، قلب و لُب که هر سه یک معنا دارند: نیروی ادراک و اندیشیدن (1).

بر اساس تعریفی دیگر، وجوه و نظایر آن است که یک واژه در چند جای قرآن به یک لفظ و یک حرکت آمده باشد و در هر موضع معنایی غیر از معانی موضع دیگر داشته باشد. به بیان دیگر، لفظ هر کلمه‌ای که در مدخلی آمده، نظیر همان لفظ در جای دیگر باشد و تفسیر هر کلمه به معنایی غیر از معانی دیگر باشد که این همان وجوه است؛ نظایر نیز نامی بر واژگان و وجوه نامی برای معانی است (۲). بر اساس این تعریف، وجوه و نظایر هر دو درباره یک دسته از واژگان به کار می‌روند.

نقش وجوه و نظایر در تفسیر قرآن

یکى از مسائل قرآنى، «وجوه و نظایر» است که راه احتمال در فهم معانى قرآن را باز می‌کند و گاهى موجب اشتباه برخى و گاه موجب دستاویزى براى فتنه‌جویان شده است. فهم معانى قرآن نیاز به ورزیدگى و اندیشه عمیق دارد تا امکان سدّ احتمالات میسّر گردد؛ از‌این‌رو شناخت وجوه و احتمالات و نیز اشباه و نظایر ضرورت تفسیرى به شمار می‌رود (3).

با توجه به گوناگونی موارد کاربرد واژه‌ها در زبان عربی، گاهی یک واژه در جمله‌ای معنایی می‌دهد و همان واژه در جمله‌ای دیگر معنایی متفاوت و حتی گاه متضاد دارد و تنها با کمک قرینه‌های مختلف می‌توان به مفهوم درست آن واژه پی برد؛ به همین دلیل دانشمندان علوم قرآنی موضوعی را با عنوان «وجوه و نظایر» مطرح کرده‌اند و آن واژگان قرآنی که چنین ویژگی‌ای را دارند، بررسی می‌کنند و با توجه به سیاق و قراین لفظی و غیر‌لفظی می‌کوشند تفسیر دقیقی از آیات قرآن کریم ارائه دهند. امام علی (علیه السلام) هنگامی که ابن‌عباس را به احتجاج با خوارج روانه کرد، به او فرمود: «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ، تَقُولُ وَ یَقُولُونَ ...، وَ لَکِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّهِ، فَإِنَّهُمْ لَنْ یَجِدُوا عَنْهَا مَحِیصاً: با قرآن با آنان درگیر نشو؛ زیرا قرآن معانی‌ گوناگونی را پذیراست، می‌گویی و می‌گویند ...؛ ولی با سنت‌ با آنان از در گفتگو در آی؛ زیرا راه چاره‌ای جز پذیرفتن و تسلیم‌شدن نخواهند داشت» (4).

 

کتب معتبر

پیشینۀ تحقیق درباره وجوه و نظایر از کتاب تفسیر ابن‌عباس آغاز می‌شود و با کتب زیر ادامه یافته است:

«وجوه القرآن» نوشتۀ مقاتل بن سلیمان (م 150 ق)؛ «الوجوه و النظائر» اثر ابوالحسن دارم بن قبیصه بن نهشل؛ «التصاریف، تفسیر القرآن مما اشتبهت اسمائه و تصرفت معانیه» از یحیی بن سلام (م 200 ق)؛ «الأجناس» نوشتۀ ابوعبید قاسم بن سلاّم (م 244 ق)؛ «ما اتّفق لفظه و اختلف معناه» از عبیدالله بن خلید (م 240 ق)؛ «ما اتّفق لفظه و اختلف معناه فی القرآن المجید» نگاشتۀ محمد بن یزید مبرّد (م 258 ق)؛ «الأشباه و النظائر فی الألفاظ القرآنیه التی ترادفت مبانیها و تنوّعت معانیها» از ثعالبی (م 429 ق)؛ «الوجوه النواضر فی الوجوه و النظائر» نوشتۀ عبدالرحمن بن جوزی (م 597 ق). اما بهترین کتابِ در دست در‌این‌باره کتاب‌ «وجوه و نظایر» نوشته ابوالفضل‌ حبیش بن ابراهیم تفلیسی (متوفای حدود سال ۶۰۰) است. این کتاب به فارسی‌ نگاشته شده و دکتر مهدی محقق آن را تحقیق و تصحیح کرده است. درواقع این کتاب تکمیل‌شده کتاب مقاتل بن سلیمان است که مؤلف ابتدا به‌ عربی بر آن می‌افزاید و سپس با اضافاتی آن را به فارسی درآورده است.

نتیجه:

بر اساس یک تعریف، «وجوه» به لفظ مشترکی گویند که در چند معنا به کار می‌رود؛ «نظایر» نیز الفاظ مترادفه‌ای را گویند که معانی آنها یکسان یا نزدیک به هم باشند. طبق تعریفی دیگر، «وجوه» و «نظایر» آن است که یک واژه در چند جای قرآن به یک لفظ و یک حرکت آمده باشد و در هر موضع معنایی غیر از معانی موضع دیگر داشته باشد؛ «نظایر» نام چنین واژگانی و «وجوه» نام معانی آنهاست. بر اساس این تعریف، وجوه و نظایر هر دو درباره یک دسته از واژگان به کار می‌روند.

ضرورت شناخت وجوه و نظایر به این دلیل است که با توجه به گوناگونی موارد کاربرد واژه‌ها در زبان عربی، گاهی یک واژه در جمله‌ای معنایی می‌دهد و همان واژه در جمله‌ای دیگر معنایی متفاوت و حتی گاهی متضاد دارد و تنها با کمک قرینه‌های مختلف می‌توان به مفهوم درست آن واژه پی برد؛ به همین دلیل دانشمندان علوم قرآنی موضوعی را با عنوان «وجوه و نظایر» مطرح کرده‌اند و واژگان قرآنی با چنین ویژگی‌ای را مورد بررسی قرار داده‌اند و با توجه به سیاق و قراین لفظی و غیر‌لفظی می‌کوشند تفسیر دقیقی از آیات قرآن کریم ارائه دهند.

کتب زیادی در این موضوع نگاشته شده؛ اما بهترین کتاب در‌این‌باره، «وجوه و نظایر» نوشتۀ ابوالفضل‌ حبیش بن ابراهیم تفلیسی است.

پی‌نوشت‌ها:

1. جلال‌الدین سیوطی؛ الاتقان فی علوم القرآن؛ محقق: محمد ابوالفضل ابراهیم؛ قاهره: الهیئۀ المصریه العامه للکتاب، 1394 ق، ج ۲، ص ۱۴۴.

2. ابن‌جوزی؛ منتخب قرة العیون و النواظر فی وجوه و نظائر فی القرآن کریم؛ اسکندریه: منشاة المعارف، [بی‌تا]، ص ۸۱.

3. محمدهادی معرفت؛ علوم قرآنی؛ قم: مؤسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، 1381 ش، ج 1، ص 318.

4. ابن‌ابی‌الحدید عبدالحمید بن هبةالله؛ شرح نهج‌البلاغه؛ ج ۱۸، ص ۷۱، نامه ۷۷.

داشتن همزاد، خرافه ای است که عمدتا توسط رمالان مطرح می شود که بخت افراد را بسته و مانع پیشرفت او هستند و این خرافه ها بعضا صدمات جبران ناپذیری به افراد می زند.
آیا هر انسانی، یک همزاد دارد؟

پرسش:
آیا این حقیقت دارد که هر شخصی یک همزاد دارد؟ آیا واقعاً همزاد می‌تواند منشأ مشکلات و اختلاف‌های خانوادگی باشد و نگذارد که کارهای ما به سرانجام برسد؟
 

پاسخ:
امروزه در عرف عوام مردم، همزاد یعنی هر انسانی موقع تولدش، جنّی با او زائیده می شود که همیشه با اوست و مانع پیشرفت و موفقیت او می‌شود و مشکلاتی برای او به وجود می‌آورد؛ چنین چیزی در آیات و روایات نداریم، و این حرف ها که معمولا دعانویس‌ها به مراجعین خود می‌گویند که همزاد داری، همزاد باعث بسته شدن بختت شده، همزاد مانع موفقیتت می‌شود و...، همه خرافات و نادرست است.
در روایات معصومین علیهم السلام آمده که انسان همیشه در معرض وسوسه و فریب شیطان است، لذا باید مراقب باشد تا به انحراف و گناه کشیده نشود. به عبارت دیگر؛ انسان در طول عمرش، توسط نیروهای درونی و بیرونی، به سوی بدی و نیکی تشویق می‌شود؛ نفس اماره و شیاطین، او را به انجام شر و بدی دعوت می‌کنند و فطرت سلیم و الهامات ربانی، او را به سوی خیر و نیکی تشویق می‌کنند. این جدال بین خیر و شر، تا آخر عمر، همراه انسان هست.
خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرین‏»؛ و هر کسی از یاد خدا روى ‏گردان شود شیطان را به سراغ او می‌فرستیم، پس همواره قرین او است». قرین بودن و همراه بودن شیطان، در حد وسوسه و غافل شدن از یاد خداست، یعنی شیطان سلطه‌ای بر انسان ندارد و فقط آدمی را به گناه دعوت می‌کند، چنان که وقتی گنه‌کاران در روز قیامت، گناه خود را بر گردن شیطان می‌اندازند او در پاسخ می‌گوید: «وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی‏ فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُم‏...»؛ من بر شما سلطه‌ای نداشتم جز این که شما را دعوت کردم و شما هم استجابت نمودید، پس مرا ملامت و سرزنش نکنید بلکه خودتان را سرزنش کنید».

بنابراین؛
همزاد، به آن معنایی که امروزه بین مردم عوام معروف است، که برای هر فردی همشکل خودش انسان یا جنّی خلق شده باشد که دائماً مانع پیشرفت و موفقیت او باشد و یا در زندگی برای او مشکلاتی ایجاد کند، مبنای دینی و شرعی ندارد و خرافه و نادرست است.

دعانویسی به معنای استفاده از دعاهای رسیده از اهل بیت(ع) صحیح است ولی آنچه رمالان به دیگران می‌دهند ناشی ازعلوم غریبه ای است که مهارت در آن ندارند و ضرر می رساند
دعا نویسی و استفاده از آن در حل مشکلات زندگی

پرسش:
دعانویسی چیست و آیا می‌توان به دعانویس مراجعه کرد؟ 
 

پاسخ:
دعانویسی اگر به معنای استفاده از متون دینی و دعاهای رسیده از اهل بیت(ع) باشد، صحیح است و در فرهنگ دینی نیز مردم گاه به علمای دینی برای چنین کاری مراجعه می‌کنند. دعانوشتن برای خود یا دیگران یا مراجعه به افرادی برای دعا گرفتن یا دعانوشتن، در مواردی که می‌دانیم که دعانویس از آیات قرآن و دعاهای رسیده از اهل بیت یا تجربه علمای بزرگ استفاده کرده است، اشکالی ندارد و عمل به توصیه های آنان، مشروع و جایز است.
البته امروزه دعانویسی در بین عوام مردم، عنوانی است عام برای مجموعه کارهایی که برخی از مدعیان علوم غریبه انجام می‌دهند؛ آنها چیزی به اسم دعا چنان که در ادبیات دینی مرسوم است برای کسی نمی‌نویسند، بلکه گاهی از دعاهای اهل بیت و آیات قرآن استفاده می‌کنند اما اغلب آنچه می‌نویسند و به مراجعه‌کنندگان می‌دهند، مستند به دلایل شرعی نیست و پشتوانه دینی ندارد. 
در بیشتر موارد، آنچه دعانویسان و رمالان به دیگران می‌دهند ناشی از علوم غریبه است و چون علم یا مهارت لازم را ندارند و از طرفی ممکن است تحت تاثیر امیال نفسانی باشند، نتیجه خوبی برای مراجعه کنندگان ندارد و علاوه بر ضررهای مالی، بر مشکلات آنها نیز افزوده می شود زیرا یکسری از این کارهای رمالی و... نیازمند ارتباط با اجنه شرور است و این ارتباط باعث دخالت جنیان در زندگی مراجعه کنندگان می شود و گرفتاری و مشکلاتشان را بیشتر می کند؛ لذا توصیه می کنیم به این دعانویس ها اصلا مراجعه نشود.

آیا از دعا نویسی می توان برای حل مشکلات زندگی استفاده کرد؟
مشکلات روزمره زندگی همیشه ناشی از عوامل ناشناخته و سحر و جادو نیست، بلکه علل و عوامل مختلفی است که بیشتر آنها هم علت منطقی و علمی دارد؛ گاه ناشی از اشتباهات گذشته است، گاه مثل بالا رفتن سن ازدواج ناشی از شرایط اجتماعی  و فرهنگی است، و گاه مثل مشکلات اقتصادی ریشه در مسائل اقتصادی کلان کشور و حتی جهان دارد؛ در حالی که معمولا افراد دعانویس همه مشکلات را ناشی از طلسم و جادو و امثال آن معرفی می‌کنند و تلاش می‌کنند مشتریان خود را به هر قیمتی حفظ کنند، و همین باعث می‌شود که توصیه‌های این افراد، یا اصلا مشکلی را حل نمی کند، یا فقط به صورت موقت آن را متوقف می کند و بعد از مدتی مشکل دوباره باز می گردد و حتی مشکلی بر مشکلات قبلی هم اضافه می کند.
نکته دیگر این که استفاده این دعانویس ها از برخی از این علوم از نظر شرعی اشکال دارد و گاه ممکن است این افراد از این طریق به دیگران ضرر بزنند یا از اسرار مخفی دیگران با خبر شوند و یا باعث تهمت و نسبت دروغ به دیگران شده و ایجاد سوء ظن کرده و اختلافات خانوادگی و بدبینی ها را بیشتر کنند. این ها باعث می‌شود که توصیه‌های این افراد قابل دفاع نبوده و حتی در مواردی حرام باشد. 

از چه اعمال و دعاهایی برای حل مشکلات زندگی استفاده کنیم؟
استغفار کردن؛ خواندن نماز حاجت؛ خواندن نماز جعفر طیار؛ نماز‌های استغاثه به اهل بیت(ع) مثل نماز استغاثه به حضرت ولی‌عصر  و موارد دیگر که در «مفاتیح الجنان» آمده؛ صدقه دادن؛ گره گشایی از کار بندگان خدا؛ فرستادن صلوات؛ خواندن زیارت عاشورا؛ خواندن حدیث کسا؛ خواندن برخی سوره‌ها مثل چهارقل و سوره یاسین و... از مواردی است که به صورت عمومی برای همه مشکلات قابل توصیه است.
توجه به این نکته لازم است که رعایت برخی امور مثل ترک گناهان، پاک و حلال بودن اموال انسان، ذکر صلوات و استغفار هنگام دعا، دعا در زمان‌ها و مکان‌های توصیه‌شده مثل هنگام سَحَر و ... زمینه‌ساز استجابت دعا خواهد بود؛ و در نقطه مقابل، رعایت نکردن این شرایط ممکن است باعث تأخیر یا عدم استجابت دعا شود.

چرا دعاهایمان مستجاب نمی شود؟
دعاها و ذکرهای توصیه شده در روایات دینی، مثل قوانین فیزیکی و علوم تجربی عمل نمی‌کنند که مثلا هر کسی چهل روز زیارت عاشورا بخواند بدون هیچ شکی به خواسته خود برسد. دعا جزو سنت‌های الهی است و سنت‌های الهی ممکن است در مواردی با موانعی روبه‌رو شوند یا خداوند متعال سنت دیگری را بر سنت استجابت دعا ترجیح دهد. از همین رو توصیه‌هایی که در فضای مجازی یا از سوی برخی افراد منتشر می‌شود که هر کس فلان ختم را انجام دهد حتما به نتیجه مورد نظر می‌رسد از اعتبار لازم برخوردار نیستند. سنت‌های الهی هر چند اثرگذار و نتیجه بخش هستند ولی چنین نیست که در صددرصد موارد به نتیجه مورد نظر اشخاص منتهی شود.

نکته نهایی این که همیشه دعاها و ذکرهای ما به هدف مطلوب نمی‌رسد؛ یعنی حتی اگر همه ذکرها و دعاها را هم انجام دهیم و همه شرایط را هم رعایت کنیم، باز هم ممکن است که به آن حاجت خاص نرسیم؛ چرا که اصولا استجابت دعا، در اختیار خداوند است و خداوند بر اساس حکمتی که دارد؛ یا خواسته بندگان را عطا می‌کند، یا جایگزینی بهتر در آینده می‌دهد، یا در ازای دعاهای افراد بلاهایی را از ایشان دفع می‌کند، و بالاخره اگر در این دنیا امکان جبران و استجابت نباشد، در آخرت دعای افراد را با چنان پاداشی جبران خواهد کرد که مؤمنان آرزو خواهند کرد که ایکاش هیچ یک از خواسته‌های ما در دنیا اجابت نشده بود و امروز به جای آن پاداشی بی ‌پایان دریافت می‌کردیم.
 

خواب هایی که انسان می بیند چند صورت دارد که فقط رویای صادقه است که می‌تواند نشانگر امری واقعی باشد و گاه ممکن است نیاز به تعبیر، آن هم به وسیله اهلش داشته باشد.
تعبیر خواب و حجیت آن

پرسش:
وقتی خوابی می‌بینیم، چگونه بفهمم که تعبیر آن چیست؟ آیا از کتاب‌هایی که در این زمینه نوشته شده می‌توانیم استفاده کنیم؟ همچنین لطفاً بفرمایید بنده چه تکلیفی نسبت به خوابی که می‌بینم، دارم؟ 
 

پاسخ: 
رویا یا خواب دیدن که همه ما در طول زندگی تجربه آن را داریم بر حسب آنچه از روایات و متون دینی استفاده می شود اقسامی دارد. از یک نگاه می توان رویا را به چهار قسم تقسیم کرد:

 قسم اول: رویای صادقه؛ خوابی که انسان می بیند و با عالم واقع مطابقت دارد.

 قسم دوم: خواب هایی که بازتاب دهنده افکار و دل مشغولی های ما در طول روز هستند؛ برخی اوقات کسی که در طول روز به مسئله ای زیاد فکر می کند یا خیلی دوست دارد اتفاقی رخ بدهد یا از وقوع حادثه ای ترس دارد در عالم خواب همان موضوع را به صورت رویا می بیند مثلاً فردی که به دیگری علاقه مند است و به ازدواج با او فکر میکند چه بسا در عالم خواب ببیند که با او ازدواج کرده است یا فردی که از امتحانی که در پیش دارد می ترسد چه بسا در عالم خواب ببیند که در جلسه امتحان حضور دارد و... 
در چنین مواردی خواب های فرد به نوعی افکار و دل مشغولی های او در هنگام بیداری را بازتاب می دهند.

 قسم سوم: رویاها و صورت هایی که شیاطین در هنگام خواب به انسان مومن نشان میدهند تا او را محزون و ناراحت نمایند مثلاً ممکن است فردی خواب ببیند که عزیزی را از دست داده است یا کار ناپسندی را انجام می دهد یا اموری از این قبیل که سبب ناراحتی انسان مومن می شود.

 قسم چهارم: خواب های آشفته یا خوابهای نامربوط یا خواب های بیهوده به تعبیر قرآن اضغاث احلام؛ خواب هایی که انسان می بیند هیچ معنا و مفهوم خاصی ندارد و نوعی آشفتگی در آنها به چشم می خورد.
امام صادق (علیه السلام) در یک روایت، سه قسم از خواب ها ورویاها  را بیان کرده و فرموده اند: الرؤيا على ثلاثةِ وُجوهٍ : بِشارَةٌ مِنَ اللّه ِ للمُؤمنِ و تَحذيرٌ مِنَ الشيطانِ  و أضغاثُ أحلامٍ . رویا سه نوع دارد: 1.مژده و بشارت از جانب خداوند برای انسان مومن 2.تهدید و ایجاد ترس از ناحیه شیطان 3. رویاهای آشفته و نامربوط .
در روایت دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده است :الرؤيا ثلاثةٌ : بُشرى مِن اللّهِ ، و تَحزِينٌ مِنَ الشيطانِ ، و الذي يُحَدِّثُ بهِ الإنسانُ نَفسَهُ فَيَراهُ في مَنامِهِ . 1. مژده و بشارت از ناحیه خداوند 2. خوابی که سبب اندوهگین ساختن انسان و از ناحیه شیطان است3. خوابی که درباره موضوعی است که انسان به آن فکر کرده و ذهن خود را با آن مشغول کرده است. 

تعبیر  خواب
از ۴ قسم خوابی که بیان شد فقط رویای صادقه است که می‌تواند نشانگر امری واقعی باشد و گاه ممکن است نیاز به تعبیر داشته باشد اما خواب‌های قسم دوم، سوم و چهارم که چه بسا انسان در هنگام خواب یکی از این خواب ها را ببیند هیچ معنا و مفهوم خاص و هیچ تعبیری ندارند. پس فقط یک قسم از اقسام خواب یعنی رویای صادقه واقعی می باشد. 

رویای صادقه دو صورت میتواند داشته باشد:
صورت اول: رویای صادقه ای که واضح و روشن است یعنی دقیقا آنچه را که انسان در خواب می بیند همان چیز در عالم بیداری اتفاق می افتد. 
صورت دوم:رویای صادقه ای که واضح و روشن نیست و نیاز به تعبیر دارد.

 روح انسان در هنگام خواب از بدن انسان فاصله می گیرد از عالم ماده عبور می کند و وارد عالمی بالاتر به نام عالم مثال می شود؛ و در هنگام خواب درعالم مثال، صورت هایی را میبیند که گاه ممکن است این صورت در عالم دنیا معنایی متفاوت داشته باشد؛ گاه نیز روح انسان، تصرفاتی در صورتی که در عالم مثال دیده است انجام می دهد و خوابی را که به یاد می آورد متفاوت با حقیقتی است که در هنگام خواب با آن مواجه شده است؛ در این موارد خواب نیاز به تعبیر دارد؛ تعبیرکننده خواب، کسی است که بتواند معنای خواب را از صورتی که در عالم مثال مشاهده شده است عبور داده و بر ویژگی هایی که در عالم دنیا وجود دارد تطبیق دهد؛ و از این رو به او «معبّر» می گویند.

نکته شایان توجه این است که ما معمولاً به کسانی که تعبیرخواب میدانند دسترسی نداریم پس چگونه میتوانیم خواب خود را تعبیر کنیم؟ 

نکته اول: توجه دوباره به این مسئله است که هر خوابی تعبیر ندارد و فقط رویای صادقه است که تعبیر دارد و چه بسا خوابی که من دیده ام رویای صادقه نباشد. 

نکته دوم: از برخی از روایات استفاده می شود که چگونه تعبیر کردن خواب می‌تواند در چگونه اتفاق افتادن آنچه که من در خواب دیده ام اثرگذار باشد(1) ؛ لذا به ما توصیه کرده اند که خواب خود را فقط برای کسانی تعریف کنیم که انسان های صالح و خیرخواهی هستند. پس انسان در جایی که دسترسی به کسی که خواب را تعبیر کند ندارد می تواند خواب خود را که ممکن است سبب نگرانی او شده باشد به امری خیر و شایسته تعبیر نمایند یا فقط برای افراد آگاه، صالح و خیرخواه بیان نماید که تعبیری خوب و شایسته نسبت به رویای او صورت بگیرد.(2) 
همچنین اگر خوابی دیدیم که مایه نگرانی ما شد می توانیم با صدقه یا پناه بردن به درگاه الهی و دعا یا توسل به اولیای الهی آرامش خاطر بیشتری پیدا کنیم.

نکته سوم: آیا ما می توانیم برای تعبیرخواب خود به کتاب هایی که درباره باب تعبیر خواب نوشته شده اند مراجعه کنیم؟
شایسته توجه است که انتساب برخی از این کتابها به مولفانی که به آنها نسبت داده شده معلوم نیست؛ علاوه بر اینکه این کتاب ها نمی توانند مرجعیتی در باب تعبیر خواب داشته باشد زیرا عوامل متعددی همانند زمان خواب یا ویژگی های اخلاقی یا سایر ویژگی های بیننده خواب می توانند در تعبیر خواب توسط معبّر، اثرگذار باشند؛ پس نمی توان نسخه و تعبیر یکسانی برای همه خواب ها داشت.

حجیت خواب
آیا لازم است به آنچه که در خواب دیده ایم ترتیب اثر بدهیم  یا بر طبق خواب خود عمل کنیم؟
عالمان دینی گفته اند: خواب برای انسان، حجت شرعی نمی باشد و ترتیب اثر به خواب یا عمل به آن واجب نیست؛ هرچند فرد می تواند بر طبق خوابی که دیده است رفتار کند و به آن عمل نماید؛ البته باید توجه داشت که محتوای رویا و خواب نباید توصیه به امری غیرعقلانی یا امری غیرشرعی باشد و الا عمل به خواب جایز نیست. پس اگر انسان خواب کسی را می بیند که از او می خواهد کاری را انجام دهد؛ لازم نیست بر طبق این خواب عمل کند و اگر خواسته آن، غیرعقلانی یا غیرشرعی باشد نباید آن کار را انجام دهد.

رهایی از رویاهای بد
چگونه می توان از دیدن خواب های بد در امان ماند؟
 برخی از عوامل می‌توانند در این که انسان، خواب های بد نبیند موثر باشند مثلاً اینکه انسان تنها در خانه نخوابد و در هنگام خواب فرد یا افراد دیگری در خانه حضور داشته باشند یا اینکه قبل از خواب پرخوری نداشته باشد و بین زمان شام خوردن و خوابیدن انسان فاصله باشد. همچنین اگر انسان در طول روز مراقبت داشته باشد که از گناهان اجتناب نماید(3)  یا اگر از استرس و آشفتگی خود در طول روز بکاهد، در هنگام خواب با وضو بخوابد و پیش از خوابیدن برخی از آیات قرآن یا دعاهایی که قبل از خواب وارد شده و در کتاب مفاتیح الجنان آمده است را بخواند؛ این کارها می توانند در اینکه انسان خواب های بد نبیند موثر باشند. زیاد خوابیدن نیز از عوامل اثر گذار بر دیدن خواب های نامناسب است.

پی نوشت:
1. رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله :إذا رَأى أحَدُكُـم الرؤيـا الحَسَنَةَ فَلْيُفَسِّرْها و لْيُخبِرْ بها ، و إذا رَأى الرؤيا القَبيحَةَ فلا يُفَسِّرْها و لا يُخبِرْ بها . (کنزالعمال،41392)
رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله :الرؤيا عَلى رِجْلِ طائرٍ ما لَم تُعَبَّرْ ، فإذا عُبِّرَت وَقَعَت ، و لا تَقُصَّها إلاّ على وادٍّ و ذِي رَأيٍ. (کنز العمال،41390)
رسول الله صلى الله عليه و آله: الرؤيا تقع على ما تعبّر، ومَثَلُ ذلك مثل رجلٍ رفع رجله فهو ينتظر متى يضعها فإذا رأى أحدكم رؤيا فلا يحدث بها إلا ناصحًا أو عالمًا. (الصحیح الجامع)
2. امام صادق (علیه‌السلام) به نقل از پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) می‌فرمایند: «الرویا لا تقص الا علی مومن خلا من الحسد و البغی»؛ رؤیا نقل نمی‌شود، جز برای مؤمنی که از حسادت و بغی و ستم و از صفات رذیله روحش خالی باشد. (کافی، ج8، ص ۳۳۶)
امام محمدباقر (علیه‌السلام) به نقل از پیامبر اکرم (صلوات‌الله‌علیه و آله وسلم): «لا تقصوا رویاکم الا علی من یعقل»؛ رؤیای خود را نقل نکنید مگر برای کسانی که اهل تعقل و تدبیر هستند. (کافی ،ج ۸ ،ص ۳۳۶)
در روایتی دیگر: «لا تقصوا رویاکم الا علی عالم او ناصح»؛ رؤیا و خواب خود را تنها به فرد عالم و دانشمند، عالم ربانی و فرد ناصحی که اهل نصیحت و مشفق باشد بگویید. (کنز العمال ج ۱۵ ص ۳۶۵)
3. امام صادق (علیه‌السلام): «اذا کان العبد علی معصیه و اراد الله تعالی به خیرا أراه فی منامه رویا تروعه فینزجر بهاعن تلک المعصیه»(بحارالانوار،ج۱۴،ص ۴۳۵)

 

منظور از گریۀ آسمان و زمین از نگاه معصومین می توان به سرخی آسمان و زمین به طور مطلق، شبیه‌شدن آسمان به لختۀ خون و جاری‌شدن خون از زیر سنگ‌ها اشاره کرد.

پرسش:

 آیا آسمان و زمین بر امام حسین (علیه السلام) گریه کردند؟ منظور از گریه آنها چه بود؟

پاسخ:

روایات مربوط به گریه‌کردن آسمان و زمین بر سیدالشهدا (علیه السلام) تواتر معنوی دارند؛ یعنی هرچند همۀ این احادیث از حیث لفظ یکسان نیستند، معنای آنها به اندازه‌ای در روایات پُرتکرار است که انسان یقین به صدور آنها از معصومان (علیهم السلام) پیدا می‌کند. تعداد احادیث گریۀ آسمان و زمین بر امام حسین (علیه السلام) به اندازه‌ای زیاد است که برخی از محدثان بزرگ شیعه، ابوابی را در کتاب‌های خود به این موضوع اختصاص داده‌اند؛ برای نمونه جعفر بن محمد بن قولویه قمی از محدثان بزرگ شیعه در قرن چهارم قمری، در کتاب معروف خود «کامل الزیارات» حدود سی روایت با سندهای مختلف در‌این‌باره آورده است.

دربارۀ منظور از گریۀ آسمان و زمین، باید گفت بنا نیست همۀ موجودات مانند انسان چشم داشته باشند و اشک بریزند، بلکه گریۀ هر موجودی با توجه به ظرفیت وجودی آن است. بهترین تفاسیر برای منظور از گریۀ آسمان و زمین را معصومان (علیهم السلام) بیان فرموده‌اند؛ از‌این‌رو در ادامه برخی از روایاتی بیان می‌شود که مقصود از گریۀ آسمان و زمین را بیان کرده‌اند.

روایت اول: باریدن خاک سرخ

امام رضا (علیه السلام) به ابن‌شبیب فرمودند: «أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ جَدِّی علیه السلام مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَر: هنگامی که جدم حسین (علیه السلام) به شهادت رسید، از آسمان خون و خاک سرخ بارید» (1). بر اساس این حدیث، منظور از گریۀ آسمان، باریدن خاک است.

روایت دوم: سرخی آسمان و زمین به طور مطلق

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «إِنَّ الْحُسَیْنَ علیه السلام بَکَى لِقَتْلِهِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ احْمَرَّتَا وَ لَمْ تَبْکِیَا عَلَى أَحَدٍ قَطُّ إِلَّا عَلَى یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا وَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ‏ علیهما السلام: همانا آسمان و زمین براى شهادت امام حسین (علیه السّلام) گریستند و سرخ شدند و بر احدى هرگز نگریستند مگر بر یحیى بن زکریا و حسین بن على (علیهما السّلام)» (2). این روایت، مراد از گریه را سرخی آسمان و زمین بیان می‌کند.

همچنین داود بن فرقد از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است: «احْمَرَّتِ السَّمَاءُ حِینَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام سَنَهً وَ یَحْیَى بْنُ زَکَرِیَّا وَ حُمْرَتُهَا بُکَاؤُهَا: هنگامى که امام حسین (علیه السّلام) و یحیى بن زکریا شهید شدند، آسمان تا یک سال سرخ بود و این سرخى، گریستن آسمان است» (3). بر اساس این حدیث، آسمان تا یک سال پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) همواره سرخ‌گون بود.

روایت سوم: سرخی آسمان و زمین هنگام طلوع و غروب خورشید

عبدالله بن هلال می‌گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم: «إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا وَ لَمْ تَبْکِ عَلَى أَحَدٍ غَیْرِهِمَا قُلْتُ وَ مَا بُکَاؤُهَا قَالَ مَکَثَتْ أَرْبَعِینَ یَوْماً تَطْلُعُ کَشَمْسٍ بِحُمْرَهٍ وَ تَغْرُبُ بِحُمْرَهٍ قُلْتُ فَذَاکَ بُکَاؤُهَا قَالَ نَعَمْ: آسمان بر حسین بن على و یحیى بن زکریّا (علیهم السّلام) گریست و بر احدى غیر این دو گریه نکرد. عرض کردم: گریه آسمان چیست و چگونه بود؟ حضرت فرمودند: چهل روز خورشید با رنگ سرخ، طلوع و غروب می‌کرد. عرضه داشتم: گریه آسمان این بود؟ حضرت فرمودند: بلی» (4). بر اساس این حدیث، منظور از گریۀ آسمان و زمین، سرخی آنها هنگام طلوع و غروب خورشید بوده است.

روایت چهارم: شبیه‌شدن آسمان به لختۀ خون

علی بن مُسهر قرشی می‌گوید جدم که ایام شهادت امام حسین (علیه السلام) را درک کرده بود، می‌گفت: «فَمَکَثْنَا سَنَهً وَ تِسْعَهَ أَشْهُرٍ وَ السَّمَاءُ مِثْلُ الْعَلَقَهِ مِثْلُ الدَّمِ مَا تَرَى الشَّمْسَ: یک‌سال و نه‌ماه پس از این واقعه، آسمان پیوسته مانند لختۀ خونى بود و خورشید اصلاً دیده نشد» (5). بر اساس این حدیث، گریۀ آسمان به لختۀ خون تشبیه شده است.

روایت پنجم: اثر خون بر اشیای زیر آسمان

امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «إِنَّ السَّمَاءَ لَمْ تَبْکِ مُنْذُ وُضِعَتْ إِلَّا عَلَى یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا وَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ علیهما السلام. قُلْتُ أَیَّ شَیْ‏ءٍ کَانَ بُکَاؤُهَا؟ قَالَ کَانَتْ إِذَا اسْتُقْبِلَتْ بِثَوْبٍ وَقَعَ عَلَى الثَّوْبِ شِبْهُ أَثَرِ الْبَرَاغِیثِ مِنَ الدَّمِ: از زمانى که آسمان خلق شده، تا کنون بر احدى نگریسته مگر بر یحیى بن زکریا و حسین بن على (علیهما السّلام). عرض کردم: گریۀ آسمان چه بود؟ فرمودند: وقتى لباسى را در مقابل آن قرار مى‏‌دادى، روى آن اثرى شبیه به خون پشه واقع می‌شد» (6). بر اساس این روایت، بر اشیایی که زیر آسمان قرار می‌گرفتند، اثر خون پدیدار می‌شد و منظور از گریۀ آسمان همین بوده است.

روایت ششم: جاری‌شدن خون از زمین

زُهری از عالمان بزرگ اهل‌سنت در عصر امام سجاد (علیه السلام) می‌گوید: «لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام لَمْ یَبْقَ فِی بَیْتِ الْمَقْدِسِ حَصَاهٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهَا دَمٌ عَبِیطٍ: وقتى حسین بن على (علیهما السّلام) شهید شد، در بیت‌المقدس سنگریزه‌‏اى باقى نماند مگر وقتى آن را بر‌مى‌داشتیم، خون تازه زیرش بود» (7). جاری‌شدن خون از زیر سنگ‌ها نوعی دیگر از گریۀ زمین است که در این روایت به آن اشاره شده است.

 

نتیجه:

جستجو و جمع‌بندی روایات گریۀ آسمان و زمین، نشان می‌دهد گریۀ آسمان و زمین به‌یقین وجود داشته است؛ اما درباره منظور از گریۀ آنها تفاسیر مختلفی از معصومان (علیهم السلام) بیان شده است که به این موارد می‌توان اشاره کرد: باریدن خاک سرخ، سرخی آسمان و زمین به طور مطلق، سرخی آسمان و زمین هنگام طلوع و غروب خورشید، شبیه‌شدن آسمان به لختۀ خون، ایجاد اثر خون بر اشیاء، جاری‌شدن خون از زیر سنگ‌ها.

کلمات کلیدی: ، گریۀ زمین، اشک موجودات، امام حسین (علیه السلام).

پی‌نوشت‌ها:

1. محمد بن علی ابن‌بابویه؛ الأمالی؛ چ 6، تهران: کتابچى، 1376 ش، ص 130.

2. جعفر بن محمد ابن‌قولویه؛ کامل الزیارات؛ ‏محقق: عبدالحسین امینى؛ نجف اشرف: دار‌المرتضویه، 1356 ش، ص 89.

3. همان، ص 90.

4. همان، ص 89.

5. همان.

6. همان، ص 90.

7. همان، ص 93.

صفحه‌ها