بهشت و جهنم

حقیقت اعمال و رفتار خود انسان است که بهشت و جهنم را بوجود می آورد و تامل در این مطلب، نگاهی خاص در موضوع تفاوت امر و نهی الهی با امرو نهی مستکبران بوجود می آورد
تفاوت امر و نهی الهی با امر و نهی مستکبران

پرسش:

قرآن می‌گوید هر کس می‌خواهد دین را بپذیرد و هر کس می‌خواهد نپذیرد، اما اگر نپذیرفت او را وارد آتش جهنم و عذاب می‌کنیم...(کهف، آیه 29) این چه استدلالی است؟ مثل‌اینکه بگوییم مردم آزادند اسلام را قبول کنند یا نکنند ولی اگر نکردند، در دنیا مجازات می‌شوند (اعدام مرتد و کافر) و در آخرت هم وارد جهنم می‌شوند. اینکه دیگر آزادی نیست. این کجا آزادی در عقیده است؟ این استدلال و روش را همه مستکبران و قلدران تاریخ داشته‌اند. قرآن پیامبر هم متناسب با فضای همین مقتدران حرف زده در حالی که اگر از طرف خدا بود این‌گونه استدلال نمی‌کرد. چه پاسخی می‌توان داد؟
 

پاسخ:

مسیری را در نظر بگیرید که به یک دو راهی ختم می‌شود؛ یک راه آن به باغی سرسبز و پر از خوشی‌ و شادی‌، راه دیگر به دره‌ای مملو از آتش و درد و رنج منتهی می‌شود. در آن مسیر راهنماهای مختلفی هستند که از پیش به شما هشدار می‌دهند و عاقبت هر دو راه را به شما گوشزد می‌کنند. افزون بر این راهنماها، عقل و خرد شما نیز به شما هشدار می‌دهد. شما در انتخاب هرکدام از این دو راه آزاد هستید و هرگاه هم اراده کنید می‌توانید از آن راه برگردید؛ در این صورت آیا شما آزاد هستید یا نیستید؟ با این وجود اگر کسی راهی را انتخاب کند که سرانجامش آن دره خوفناک است، آیا می‌توان گفت: او مجبور بوده است؟

خداوند کسی را جهنمی نمی‌کند.
خداوند در عین مهربان و بخشنده بودن، حکیم و عادل نیز است. خداوند کسی را جهنمی نمی‌کند و هرکه جهنمی می‌شود، به خاطر کارهای خودش است. حتی جهنم و هیزم آن چیزی جز رفتار خود جهنمیان نیست. (1) در حقیقت، آدمی در آن دنیا چیزی جز اعمال خود و آثار خوب و بد کارهایش را نمی‌بیند؛ (2) به عبارت دیگر، «هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی». ازاین‌رو عذاب از سوی خدا نیست؛ بلکه چهره واقعی اعمال ما و اثر آن‌ها است که همانند یک بومرنگ به‌سوی ما برمی‌گردد. (3)  مطابق این آیات، عذاب جهنم نه از جانب خدا، بلکه از جانب خود انسان و اثر مستقیم کردار خود اوست؛ بنابراین، مراد از ﴿ إِنّٰا أَعْتَدْنٰا لِلظّٰالِمِینَ نٰاراً ﴾؛ (4) ما برای ستمکاران آتشی آماده کرده‌ایم؛ یعنی ما دنیا را به‌گونه‌ای آفریدیم که هر کس به سزا و پاداش اعمالش برسد.

انسان مجبور است یا مختار؟
خداوند 124 هزار انذار دهنده و بشارت‌دهنده برای نشان دادن راه از چاه فرستاده، اما در عین حال انسان را مختار قرار داده و به او حق انتخاب داده است. حتی به پیامبران خودش بارها متذکر شده است که شما فقط حق تذکر دادن دارید، اما اجازه ندارید کسی را برای پذیرش حق و حقیقت مجبور کنید. (5) اگر خداوند می‌خواست بندگانش را مجبور کند، به‌آسانی می‌توانست این کار را بکند. (6) به‌عنوان مثال مادری به فرزندش می‌گوید: اگر غذای سالم بخوری، نیرومند و تنومند می‌شوی، اما اگر غذای ناسالم بخوری، بیمار و ضعیف می‌شوی؛ اگر آن فرزند با اختیار خود به‌جای غذای سالم، غذای فاسد و آلوده را بخورد و مریض شود، آیا مادرش او را مریض کرده است؟ آیا فرزند حق دارد به مادرش بگوید: «این چگونه آزادی‌ای است که به من داده‌ای؟ من آزادم هرکدام از دو غذای سالم یا ناسالم را که خواستم بخورم، ولی اگر غذای ناسالم را بخورم، نه‌تنها نیرومند نمی‌شوم، بلکه ضعیف و مریض هم می‌شوم و باید روزها در بیمارستان بستری شوم؟ این کجا آزادی در زندگی است؟ این استدلال و روش را همه مستکبران و قلدران تاریخ داشته‌اند!»

جهنم، مجازات یا اثر؟
بسیاری از ما فکر می‌کنیم که بین باور درست و نادرست، میان کار خوب و بد، تفاوتی نیست و تنها تفاوت این است که خدا یکی را خوب دانسته و برای آن ثواب و پاداش مقرر کرده و دیگری را بد دانسته و برای آن مجازات و عقاب در نظر گرفته است! به خاطر همین، مدام می‌گوییم چرا خدا بدکاران را مجازات می‌کند؟ این در حالی است که اگر خدا چیزی را به‌عنوان خوبی معرفی می‌کند و برای پذیرش یا انجام آن، وعده ثواب و پاداش می‌دهد، آن پاداش در حقیقت اثر خود آن خوبی است. چنانکه وقتی چیزی به‌عنوان بدی معرفی می‌شود و برای مرتکب آن یا کسی که به آن باور دارد، مجازات تعیین می‌شود، آن مجازات در حقیقت اثر خود آن بدی است: ﴿ ذٰلِکَ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اَللّٰهَ لَیْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ ﴾؛ (7) این [عذاب] به خاطر فسق و فجور و گناهانی است که خود پیش فرستادید، وگرنه خدا به بندگان ستمکار نیست.

شرک و کفر بزرگ‌ترین گناهان
شاید کسی بگوید شخص کافر تنها کاری که انجام داده این است که خدا را قبول نکرده و شخص مشرک نیز تنها گناهش این است که برای خدا شریک قائل شده، اما این دو به کسی که آسیب نرسانده و مال کسی را نخورده‌اند، پس چرا باید جهنمی شوند؟ 
پاسخ این است که کافر و مشرک حق را نادیده گرفته و به آن پشت کرده‌اند و به‌خاطرهمین، نه‌تنها از باطل پیروی کرده‌اند، بلکه خودشان نیز باطل‌شده‌اند. این از یک‌سوی و از سوی دیگر، بهشت بر اساس حق و حقیقت آفریده‌شده است و به‌خاطرهمین، جزء حق و پیروان آن، اصلاً کسی نمی‌تواند وارد آن شود؛ چراکه اگر وارد شود دیگر آنجا بهشت نخواهد بود. چنانکه جهنم نیز بر پایه باطل آفریده شده است و به همین دلیل غیر از باطل و پیروان آن، کسی نمی‌تواند داخل آن شود؛ چراکه اگر داخل شود دیگر جهنم نخواهد بود: ﴿ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَقَدْ حَرَّمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِ اَلْجَنَّهَ وَ مَأْوٰاهُ اَلنّٰارُ ﴾؛ (8) مسلماً هرکه به خدا شرک ورزد، بی‌گمان خدا بهشت را بر او حرام کند و جایگاهش آتش است.

تفاوت خداوند با مستکبران
نکته پایانی هم این‌که ملاک برای خداوند حق و حقیقت و منفعت بندگانش است: ﴿ إِنَّ اَللّٰهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اَلْإِحْسٰانِ وَ إِیتٰاءِ ذِی اَلْقُرْبىٰ وَ یَنْهىٰ عَنِ اَلْفَحْشٰاءِ وَ اَلْمُنْکَرِ وَ اَلْبَغْی ﴾؛ (9) خدا به عدالت، مهرورزی و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد و از فحشا و منکر و ستم گری نهی می‌کند.
اما ملاک برای مستکبران و قلدران میل و منافع شخصی خود، اطرافیان و طرفدارانشان است: ﴿ إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاٰ فِی اَلْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهٰا شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طٰائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنٰاءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِسٰاءَهُمْ إِنَّهُ کٰانَ مِنَ اَلْمُفْسِدِینَ ﴾؛ (10) همانا فرعون [در سرزمین مصر] برتری‌جویی و سرکشی کرد و مردمش را گروه‌گروه ساخت، درحالی‌که گروهی از آنان را ناتوان و زبون گرفت، پسرانشان را سر می‌برید و زنانشان را [برای بیگاری گرفتن] زنده می‌گذاشت؛ بدون شک او از مفسدان بود.

نتیجه:
خداوند ما را مختار آفریده است و به‌خاطرهمین، نه مجبوریم از حق پیروی کنیم و نه وقتی از باطل پیروی می‌کنیم، جلوی ما را می‌گیرد؛ اما پیروی از حق یا باطل، آثار و عوارض خود را دارد که از آن‌ها با عنوان ثواب و عقاب یاد می‌شود.
در صورت پیروی از حق و حقیقت، خودمان نیز حق می‌شویم و جایگاه حق بهشت است؛ چنانکه در صورت تبعیت از باطل، خودمان نیز باطل می‌شویم و باطل جایی جز جهنم ندارد.
نمی‌توان توقع داشت باطل وارد بهشت شود؛ چراکه در این صورت بهشت، دیگر بهشت نخواهد بود؛ بلکه جهنم می‌شود. فراموش نکنیم که گلستان گل‌ها را به وجود نمی‌آورد، بلکه گل‌ها گلستان را به وجود می‌آورند. بهشت افراد را بهشتی نمی‌کند بلکه بهشتیان جایگاه خود را بهشت می‌کنند! 
انسان با قوه عاقله و قدرت اختیار و انتخابی که دارد و از طرفی حق و باطل به او معرفی‌شده است، باید مسئولیت انتخابش را بپذیرد. این مسئله‌ای است که مورد پذیرش همه عقلا است.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره جن‏، آیه 15.
2. سوره زلزله، آیه 7؛ سوره اسراء، آیه 7.
3. سوره آل‌عمران، آیه 106؛ سوره اعراف‏، آیه 39؛ سوره سجده‏، آیه 14.
4. سوره کهف‏، آیه 29.
5. سوره غاشیه، آیه 21.
6. سوره یونس‏، آیه 99.
7. سوره آل‌عمران، آیه 182.
8. سوره مائده، آیه 72.
9. سوره نحل‏، آیه 90.
10. سوره قصص، آیه 4.
 

تكليف ساير اديان وافرادغير معتقد به اديان الهي در برزخ- قيامت - اخرت چيست ؟

پرسشگرگرامي باسلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز.
اظهار نظر قطعي در خصوص سرنوشت انسان ها امري صحيح و معقول نيست ؛ اما چنان كه از منابع نقلي و قواعد ديني بر مي‌آيد ،مي توان به يك جمع بندي كلي رسيد :
از آيات و روايات استفاده مى‏شود بهشت براى كسانى است كه ايمان به خدا و پيامبر اسلام (ص) داشته ، عمل صالح و تقوا پيشه كرده باشند: «الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن مآب؛ كسانى كه ايمان و عمل صالح دارند، خوشا به حال آنان كه خوش جايگاهى خواهند داشت».(1)
مراد، ايمان به خدا و پيامبر و وحى الهى است . مراد از عمل صالح، عمل به دستورهاى قرآن و اطاعت از پيامبر است كه از جمله دستورها اطاعت از اولى ‏الامر است. محبت و اطاعت از اميرالمؤمنين(ع) و اهل بيت جزء خميره ايمان است.
بر اين اساس پيروان اديان الهى هم به حكم كتاب خودشان كه در آن اشاره به آمدن پيامبر اسلام شده است و هم به حكم عقل كه بايد به آخرين پيام الهى گوش فرا دهند، بايد دين اسلام را بپذيرند.
خداوند در آيه 85 سوره آل عمران مى‏فرمايد: «و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين؛ هر كس غير از اسلام (دين واقعى) دينى را بپذيرد، هرگز از او پذيرفته نيست و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود».
بنابراين كفار و پيروان ساير اديان الهى وظيفه دارند درباره دين خود و دين اسلام تحقيق كنند .دستورهاى اديان را با هم مقايسه كنند. پس از تحقيق دقيق و علمى، به حقيقت اسلام و حقانيت اين دين پى خواهند برد.
حال اگر شرايط تحقيق از اسلام براي آن ها فراهم نبوده ،يا نتوانستند به منابع واقعي اسلام مراجعه نمايند، يا اصلا مسئله تحقيق از دين براي شان مطرح نبوده ، يا پس از تحقيق ( بدون هيچ غرض ، عناد و انگيزه شخصي )به اين نتيجه رسيدند كه دين خودشان درست است و از طرفى به محتواى دين خود عمل كردند و بر كسى ظلم نكردند، چون حجت و دليل بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمى‏كند . چه بسا به مرتبه اي نائل شوند كه اهل بهشت شوند ، ولى اگر تحقيق نكردند و با لجاجت بر دين خود پا فشارى كردند و با اين كه احتمال دادند دين اسلام دين حقى باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظيفه خود كوتاهى كرده، در نتيجه مورد مواخذه قرار مي گيرند و اهل عذاب و جهنم خواهند بود .
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏گويد: «اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏يابد كه ائمه(ع) تكيه‏ شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى ‏بايست تحقيق و جستجو كند ، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى ‏روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى ‏دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مى‏رود».
وى از مرحوم علامه طباطبايى نقل مى‏كند: «همان طورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد، ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».(2)
بنابراين ، اين امكان وجود دارد كه غير مسلمانان نيز داخل بهشت شوند . اين ها گروهي هستند كه به عنوان مستضعفان شناخته مي شوند ، يا واقعا و حقيقتا دنبال دين حق بودند ، اما به دلائلي بر آن دست نيافتند. نيز انسان هاي درست كار و پاک بودند و بر طبق فطرت پاک و عقل خود عمل کرده اند.
محاسبه اعمال آنان، بر پايه عدل خداوندى است و بر اساس عقل و فطرت و كردارشان ، هم چنين اعتقادات و باورهايشان (اگر صحيح و مطابق با اسلام باشد) مورد حساب قرار مى‏گيرند.
جهت مطالعه بيش تر در اين موضوع به كتاب «عدل الهي» ( بخش اعمال خير غير مسلمانان) اثر استاد شهيد مطهري مراجعه فرمائيد.

پى‌نوشت‏ها:
1. رعد (13) آيه 29.
2. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد.

با سلام و عرض خسته نباشید، و آرزوی قبولی طاعات در قرائت سوره حجر به آیه 36 ام رسیدم که در آن ذکر می شد شیطان از خداوند تاروز رستاخیز مهلت طلبید. این ابهام برای من ایجاد شد که این اشاره به روز قیامت در زمانیکه آدم قرار است در بهشت سکونت ابدی داشته باشد، و پیش از اغفال آدم و حوا توسط شیطان چه معنایی می تواند داشته باشد؟ آیا مفهوم روز جزا و بهشت و جهنم از پیش از خلقت آدم مطرح بوده و این اشاره ابلیس چه معنایی دارد. با تشکر التماس دعا

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
آدم از روز اول براي زندگي در زمين و تکامل يافتن خلق شده بود . خداوند خطاب به ملائکه فرمود:
اني جاعل في الارض خليفه؛(1)
روى زمين، جانشينى [نماينده‏اى‏] قرار خواهم داد.
دعوت کننده به فساد و ظلم و گناه هم در وجود خود آدمي است . نفس حيواني و جنبه مادي بشر دعوت کننده به فساد و درندگي و تباهي است . ملائکه وقتي از خدا شنيدند که آدم زميني خواهد بود و از زمين خلق شده، گفتند:
اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفک الدماء؛(2)
آيا كسى را در آن قرار مى‏دهى كه فساد و خونريزى كند؟
بهشتي هم که آدم در آن سکني يافته بود، بهشت جاويد نبود بلکه بهشت برزخي يا باغي از باغ هاي دنيا بوده است.
اين که آدم در آن جا اسکان داده شد و شيطان بعد از تمرد در آن جا به اغواي آدم اجازه يافت، براي اين بود که انسان دشمنش را بشناسد و اين نوعي تعليم بود. وقتي قرار است انساني خلق شود که مکلف است و امر و نهي خواهد شد ،پس بايد جزا و پاداش هم باشد و گر نه خلقت عبث خواهد بود و شيطان و ملائکه از اراده خدا که انسان زميني است و بناست خليفه خدا شود، به مکلف بودن او و به لزوم معاد براي او پي بردند.
البته معاد و بازگشت به خدا عمومي است ،ولي براي هر موجودي به تناسب خلقتش مي باشد .پاداش و کيفر مربوط به موجودات مکلف و مختار است . موجودات هر کدام به نوعي و مراحلي از اين اختيار و تکليف بهره مندند . معادشان متناسب با نشئه وجودي خودشان است.

با عرض سلام ما زن و شوهری هستیم که یکدیگر را دوست داریم و سعی می کنیم نسبت به تمامی مسائل دینی و شرعی در زندگی مان پایبند باشیم. سوال ما این است که آیا با این عشق و علاقه ای که بین ما وجود دارد آیا ما در قیامت با هم می توانیم باشیم یا خیر؟ اگر یکی از ما بهشتی و دیگری خدایی ناکرده جهنمی باشد، آن وقت چطور؟ ممنون

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
قيامت در واقع دو مرحله دارد :يکي مرحله‌اي است که از آن به روز قيامت ياد مي‌شود، مرحله دوم مربوط به اسکان آدميان در بهشت و جهنم است.
در مرحله اول شرايط به گونه‌اي است که قران کريم از آن چنين ياد نموده: «يوم يضر المرء من اخيه و امه و ابيه و صاحبته و بينه؛ (1) آن روز که هر کس از برادرش مي‌گريزد و از مادر و پدرش، و از زن و فرزندانش هم مي گريزد‍».
بر اساس اين آيه در روز محشر واقعا محشر است . هر کس به گونه‌اي گرفتار اعمال و نگران سرنوشت خود‌است که از همه بستگانش فرار مي کند .مي‌خواهد آن ها را نبيند و يا نشناسد .در اين مرحله عشق و علاقه ها افراد نسبت به همديگر فراموش خواهد شد و اثري هم ندارد، فقط يک عشق اثر دارد وآن همان است که حافظ شيرين سخن گفته است:
در آن غوغا که کس، کسي را نپرسد من از پير مغان منت پذيرم
مراد امام علي است که عشق و محبت او به داد عاشقانش مي رسد، ساير عشق و پيوندها از هم گسسته خواهد شد. از اين رو قرآن کريم فرمود: «فاذا نفخ في الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون؛ (2) پس آن گاه که در صور دميده شود، ديگر ميان شان نسبت خويشاوندي نماند، و از حال يکديگر نپرسيدند». در تفسير اين آيه گفته شده: مراد اين است که در آن روز انساب خاصيتي ندارد، چون روز قيامت ظرف پاداش عمل است. همه اسباب که يکي از آن ها انساب است، از کار مي افتد و اثري ندارد، از اين رو از حال همديگر نمي‌پرسد. (3)
بنابراين در روز محشر جايي براي اين گونه امور نيست.
اما در مرحله دوم حيات اخروي بعد از پايان حساب و کتاب و استقرار مومنان در بهشت ممکن است جاي اظهار و ظهور اين گونه محبت ها باشد، چون در قرآن کريم تصريح شده که در بهشت مومنان از حال همديگر جويا مي شود: «فاقبل بعضهم علي بعض يتساءلون قال قايل منهم اني کان لي قرين؛ (4) پس بعضي به بعضي ديگر روي آورده و از يکديگر پرسش مي کنند، يکي از آن ميان مي پرسد من رفيقي داشتم».
در تفسير اين آيه گفته شده: اين جمله گفتگويي را که بين اهل بهشت رخ مي دهد، حکايت کرده و مي فرمايد :بعضي از ايشان احوال بعضي ديگر را مي‌پرسند و بعضي آنچه در دنيا بر سرش آمده ، براي ديگران حکايت مي کند. يکي از اهل بهشت به ديگران مي‌گويد: من در دنيا رفيقي داشتم که از بين مردم تنها او را انتخاب کرده بودم و او تنها مرا رفيق خود گرفته بود. (5)
طبق اين بيان معلوم مي شود که آرزوي پرسشگر محترم ممکن است در بهشت برآورده شود، البته اين در صورتي است که زن و شوهر هر دو اهل بهشت و به لحاظ درجه و مقام در بهشت همسان باشد، يا از طريق شفاعت به همديگر برسند. اگر يکي اهل بهشت و ديگر اهل دوزخ باشد ،آن که بهشتي است ،در آسايش و از مواهب بهشتي بهره‌مند است . آن که اهل دوزخ است، گرفتار عذاب دردناک خواهد بود .بهشتي نه تنها عشق و علاقه نسبت به همسر دوزخي خود ندارد ، بلکه متنفر است.
پي نوشت‌ها:
1. عبس (80) آيه 34- 36.
2. مومنون (23) آيه 101.
3. الميزان ج 15 ص 98- 99.
4. صافات (37) آيه 50-51.
5. الميزان، ج 17 ص 207- 208.

می خواستم بدونم که آیافردی مثل ادیسون دارای مقامی والانزد خدا است یاامامان ومعصومین.اصلا جایگاه دانشمندانی که کارشون خدمت به خلق بود چیست. ازنظر من فردی مثل ادیسون فرستاده خدابود.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
خودتان هم خوب مي دانيد كه افرادي مثل اديسون فرستاده خدا نبوده اند . خودشان هم چنين ادعايي را ندارند . نبايد كاسه داغ تر از آش باشيم اما به هر حال با اختراعي كه انجام داده ،خدمت خوبي به بشر انجام داده است و مي توان اين سوال را اين طور اصلاح كرد كه چنين افرادي وارد بهشت مي شوند ؟
دربارة وضع غير مسلمان (مبني بر اين كه بهشت مي‌روند يا نه) سه ديدگاه عمده وجود دارد:
1ـ نظر افراط.
برخي از روشنفكران عقيده دارند كه بين مسلمان و غير مسلمان در پاداش و رفتن به بهشت فرقي وجود ندارد. شهيد مطهري مي‌نويسد:
" معمولاً كساني كه داعيه روشنفكري دارند، با قاطعيت مي‌گويند هيچ فرقي ميان مسلمان و غير مسلمان، بلكه موحد و غير موحد نيست. هر كس عمل نيكي انجام دهد! خدمتي از راه تأسيس يك مؤسسة خيريه و يا اكتشاف و اختراع و يا از راه ديگر انجام دهد، استحقاق ثواب و پاداش از جانب خداوند دارد. مي گويند خداوند عادل ميان بندگان خود تبعيض نمي‌كند. . . ". (1)
طرفداران اين نگرش هم به دليل عقل استدلال كرده‌اند و هم به دليل نقل. دليل عقلي آنان بر دو مقدمه استوار است:
يكم: خداوند با همه موجودات نسبتي مساوي داشته. . . بندگان و مخلوقات براي او يكسان هستند .با هيچ‌كس خويشاوندي و رابطة خصوصي ندارد؛ بر اين اساس به افعال و عملكرد همگان پاداش و ثواب مي‌دهد؛ چون نسبت خداوند به همة موجودات يكسان است، دليلي ندارد كه عمل نيك از يك نفر مقبول باشد و از يك نفر ديگر مقبول نباشد. (2)
دوم: خوبي و بدي اعمال، قراردادي نيست، بلكه واقعي است، يعني حسن و قبح افعال ذاتي بوده و هر كدام آثار خود را دارد؛ از اين رو پاداش و ثواب آن در راستاي حسن ذاتي آن است. هر گاه اعمالي به ‌وجود آمد كه حسن ذاتي داشته باشد، ثواب دارد.
شهيد مطهري مي‌نويسد: ". . . از اين دو مقدمه چنين نتيجه مي‌گيريم كه چون خداوند اهل تبعيض نيست و چون عمل نيك از هر كس نيك است، پس هر كس كار نيك بكند، ضرورتاً و الزاماً از طرف خدا پاداش نيك خواهد داشت. . . ". (3)
دليل نقلي نيز دليل عقل را تأييد و تأكيد مي كند؛ زيرا در آيات و روايات تصريح شده است كه عمل نيك پاداش و عمل بد عذاب را در پي دارد: " فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرة شراً يره". (4): "انا لا نضيع اجر من احسن عملاً". (5)
از اين آيات استفاده مي‌شود كه پاداش و عذاب بر اعمال مترتب بوده ، مسلمان بودن در اعطاي پاداش شرط نشده، همان‌طوري كه در عذاب شدن غير مسلمان بودن شرط نشده است.
2ـ نظر تفريط.
برخي ديگر عقيده دارند كه به فعاليت‌هاي نيكوي غير مسلمانان پاداش داده نشده و به بهشت نمي‌روند. اين نگرش معمولاً از سوي مقدس مآب ها ابراز شده است. طرفداران اين نگاه نيز به دليل عقل و نقل استدلال نموده‌اند. دليل عقلي اين است كه اگر بنا باشد اعمال غير مسلمان و يا مسلمان غير شيعه مقبول درگاه خداوند باشد، پس فرق ميان مسلمان و غير مسلمان چيست؟ اصولاً اگر تفاوت مسلمانان با غير مسلمانان در پاداش ظهور نكند، اسلام و تشيع لغو خواهد بود. در برخي از آيات آمده كه عمل كافر غير مقبول است. در آيه 18سورة ابراهيم اعمال كفار به خاكستري تشبيه شده است كه به وسيلة تند بادي پراكنده شود:
"مثل الّذين كفروا بربهم اعمالهم كرماد اشتدت به الريح في يوم عاصف لا يقدرون مما كسبوا علي شيء ذلك هو الظلال البعيد"؛(6)
اعمال كساني كه به پروردگارشان كافر شدند، همچون خاكستري است در برابر تندباد، در يك روز طوفاني، آن‌ها توانايي ندارند كم ترين چيزي از آن چه را انجام داده‌اند، به دست آورند و اين گمراهي دور و درازي است.
شهيد بعد از بررسي آيات مي‌نويسد: ". . . از ضميمه ساختن اين آيه با آيه قبل چنين استنباط مي‌كنيم كه اعمال نيك كافران با همه ظاهر فريبا، سرابي بي واقعيت است اما اعمال بد ايشان شر اندر شر و ظلمت روي ظلمت است". (7)
3ـ ديدگاه اعتدال.
ديدگاه اعتدال از آيات و روايات استفاده مي‌شود. شهيد مطهري و برخي از نظرية سازان اسلامي، طرفداران اين ديدگاه هستند. بر اساس اين نگرش فعاليت و خدمات مخترعان و مكتشفان کافر كه با انگيزه انسان دوستي شكل مي‌گيرد، پاداش داشته و در عذاب آن‌ها تخفيف داده مي‌شود.
شهيد مطهري بعد از بررسي آيات و روايات دربارة وضع مخترعان و مكتشفان غير مسلمان مي‌نويسد:" افرادي اين‌چنين كه البته در همة زمان‌ها كم يا بيش پيدا مي‌شوند، حداقل اين است كه در عذاب آن‌ها تخفيف داده مي‌شود و يا عذاب آن‌ها به كلي برداشته مي‌شود ". (8)
در تفسير نمونه مي خوانيم :
از نظر جهان بيني اسلام مطالعة نفس عمل به تنهائي كافي نيست، بلكه عمل به ضميمة، محرک و انگيزة آن ارزش دارد، بسيار ديده شده كساني بيمارستان يا مدرسه يا بناي خير ديگري مي‌سازند و تظاهر به اين هم دارند كه هدف شان صد در صد خدمت انساني است به جامعه‌اي كه به آن مديونند، در حالي كه زير اين پوشش مطلب ديگري نهفته شده، حفظ مقام يا مال و ثروت يا جلب توجه عوام، و تحكيم منافع مادي خود، و يا حتي دست زدن به خيانت هائي دور از چشم ديگران است!. ولي به عكس ممكن است كسي كار كوچكي انجام دهد، با اخلاص تمام و انگيزه‌اي صد درصد انساني و روحاني. اكنون بايد پروندة اين مردان بزرگ را، هم از نظر عمل، هم از نظر انگيزه و محرك، مورد بررسي قرار داد، و مسلّماً از چند صورت خارج نيست:
ا) گاهي هدف اصلي از اختراع صرفاً يك عمل تخريبي است (همانند كشف انرژي اتمي كه نخستين بار به ‌منظور ساختن بمب هاي اتمي صورت گرفت) سپس در كنار آن منافعي براي نوع انسان نيز به‌وجود آمده كه هدف واقعي مخترع يا مكتشف نبوده و يا در درجة دوم قرار داشته، تكليف اين دسته از مخترعان كاملاً روشن است.
ب) گاهي مخترع يا مكتشف، هدفش بهره‌گيري مادي و يا اسم و آوازه و شهرت است. در حقيقت، حكم تاجري دارد كه براي درآمد بيش تر تأسيسات عام المنفعه­اي به ‌وجود مي‌آورد. براي گروهي ايجاد كار و براي مملكتي محصولاتي به ارمغان مي آورد، بي آن كه هيچ هدفي جز تحصيل درآمد داشته باشد. اگر كار ديگري در آمد بيش­تري داشت، به سراغ آن مي‌رفت.
البته چنين تجارت يا توليدي اگر طبق موازين مشروع انجام گيرد، كار خلاف و حرامي نيست، ولي عمل فوق العادة مقدسي هم محسوب نمي‌شود.
از اين‌گونه مخترعان و مكتشفان در طول تاريخ كم نبودند. نشانة اين طرز تفكر همان است كه اگر ببينند آن درآمد يا بيش تر از آن از راه هايي كه مضرّ به حال جامعه است، تأمين مي‌شود (مثلاً در صنعت داروسازي بيست درصد سود مي‌برند و در هروئين سازي 50 درصد) اين دسته خاص دومي را ترجيح مي‌دهند. تكليف اين گروه نيز روشن است. آن‌ها هيچ گونه طلبي نه از خدا دارند و نه از همنوعان خويش و پاداش آن‌ها سود و شهرتي بوده كه مي‌خواسته ‌و به آن رسيده‌اند.
ج) گروه سومي هستند كه مسلماً انگيزه‌هاي انساني دارند و يا اگر معتقد به خدا باشند، انگيزه‌هاي الهي، و گاهي ساليان دراز از عمر خود را در گوشة لابراتوارها با نهايت فلاكت و محروميت به سر مي‌برند، به اميد اين كه خدمتي به نوع خود كنند، و ارمغاني به جهان انسانيت تقديم دارند، زنجيري از پاي دردمندي بگشايند و گرد و غباري از چهرة رنجديده­اي بيفشانند.
اين گونه افراد اگر ايمان داشته باشند و محرك الهي، بحثي در آن‌ها نيست. اگر نداشته باشند اما محرك شان انساني و مردمي باشد، پاداش مناسبي از خداوند دريافت خواهند داشت. پاداش ممكن است در دنيا باشد، و ممكن است در جهان ديگر باشد،
مسلماً خداوند عالم عادل آن ها را محروم نمي كند، اما چگونه و چطور ؟ جزئياتش بر ما روشن نيست، همين اندازه مي توان گفت "خداوند اجر چنين نيكوكاراني را ضايع نمي‌كند" (البته اگر آن‌ها در مورد پذيرش ايمان، مصداق جاهل قاصر باشند، مسئله بسيار روشن تر است).
دليل بر اين مسئله علاوه بر حكم عقل، اشاراتي است كه در آيات و يا روايات آمده است.
هيچ دليلي نداريم كه جملة «ان الله لا يضيع اجر المحسنين» شامل اين‌گونه اشخاص نشود، زيرا محسنين در قرآن فقط به مؤمنان اطلاق نشده است. برادران يوسف هنگامي كه نزد او آمدند، بي آن كه او را بشناسند و در حالي كه او را عزيز مصر مي‌پنداشتند، به او گفتند:« انا نراك من المحسنين ؛ تو را از نيكوكاران مي‌دانيم».
از اين گذشته آية «فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرة شراً يره؛ هر كس به اندازة سنگيني ذره اي كار نيك كند، آن را مي‌بيند و هر كس به مقدار ذره اي كار بد كند، آن را خواهد ديد» به وضوح شامل اين‌گونه اشخاص مي‌شود.
در حديثي از علي بن يقطين از امام كاظم(ع) مي‌خوانيم : " در بني اسرائيل مرد با ايماني بود كه همساية كافري داشت. مرد بي ايمان نسبت به همساية با ايمان خود نيك رفتاري مي كرد. وقتي كه از دنيا رفت، خدا براي او خانه‌اي بنا كرد كه مانع از گرماي آتش شود. . . به او گفته شد: به سبب نيك رفتاريت نسبت به همساية مؤمنت مي‌باشد".
نيز از پيامبر اكرم(ص) دربارة عبدالله بن جدعان كه از مشركان معروف جاهليت و از سران قريش بود، نقل شده : " كم عذاب ترين اهل جهنم ابن جدعان است، سؤال كردند : چرا؟ فرمود : گرسنگان را سير مي‌كرد".
پيامبر به عدي بن حاتم (فرزند حاتم طائي ) فرمود: دفع عن ابيك العذاب الشديد بسخاء نفسه ؛خداوند عذاب شديد را از پدرت به خاطر جود و بخشش او برداشت".
در حديث ديگري از امام صادق(ع) مي‌خوانيم: گروهي از يمن براي بحث و جدال خدمت پيامبر آمدند. ميان آن‌ها مردي بود كه از همه بيش تر سخن مي‌گفت و خشونت و لجاجت خاصي در برابر پيامبر مي‌نمود.
پيامبر چنان عصباني شد كه آثارش در چهرة مباركش كاملاً آشكار گرديد، در اين هنگام جبرئيل آمد و پيام الهي را ‌چنين به پيامبر ابلاغ كرد: خداوند مي‌فرمايد اين مردي است سخاوتمند. پيامبر با شنيدن اين سخن خشمش فرو نشست، رو به سوي او كرد و فرمود: پروردگار به من چنين پيامي داده است. اگر به خاطر آن نبود، چنان بر تو سخت مي‌گرفتم كه عبرت ديگران گردي.
مرد پرسيد: آيا پروردگارت سخاوت را دوست دارد، فرمود: بلي، عرض كرد: شهادت مي‌دهم كه معبودي جز "الله" نيست و تو رسول و فرستادة او هستي. به خدائي كه تو را مبعوث كرد سوگند كه تا كنون هيچ كس را از نزد خود محروم بر نگردانده‌ام". (9)
پي نوشت ها:
1. عدل الهي، ص 335.
2. همان، ص 337 ـ 338.
3. همان، ص 339.
4. زلزال (99) آية 7 ـ 8.
5. كهف (18) آيه 30.
6. ابراهيم (14) آية 18 و تفسير نمونه، ج 10، ص 308.
7. عدل الهي، ص 347.
8. همان، ص 377.
9. تفسير نمونه، ج 10، ص 312ـ 317.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.