پرسش وپاسخ

طرفداری همیشگی خدا از پیامبر در قرآن، ناشی از عصمت و تبعیت دائمی حضرت از خداوند است، نه به این معنا که پیامبر نویسنده قرآن است.

پرسش:

چرا قرآن در اختلافاتی که بین پیامبر و دیگران رخ‌داده، همیشه طرف پیامبر را گرفته و از او طرفداری کرده است؟ آیا همه این امور نشان نمی‌دهد که قرآن ساخته پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است و او خدا را به‌گونه‌ای به تصویر کشیده که مؤید و طرفدار خودش باشد؟

پاسخ:

قرآن در مقام تعامل با مخاطبان خود نازل شده و نسبت به حوادث زمان نزول معمولاً بی‌تفاوت نبوده است. ازجمله این حوادث اختلافاتی است که گاهی بین پیامبر خدا با برخی از مردم رخ داده است. خداوند در این اختلافات همیشه از پیامبرش طرفداری کرده است. برخی مدعی شده‌اند طرفداری همیشگی قرآن از پیامبرش بدین دلیل است که قرآن در حقیقت ساخته خود ایشان است! در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد خواهد شد.

چرایی طرفداری همیشگی خداوند از پیامبرانش

پیامبران علیهم‌السلام معصوم بوده‌اند. ادله عقلی و نقلی متعددی مبنی بر این مدعا وجود دارد. برای نمونه، خداوند به بندگان خود دستور داده به‌صورت مطلق (همیشه، همه‌جا و درهرحال) از پیامبران اطاعت کنند:

﴿وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾؛(1) و از خدا و پیامبر فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید.

 و از سوی دیگر، امر به اطاعت مطلق از پیامبری که معصوم نیست سر از تناقض که محال است، درمی‌آورد و خداوند به کاری که محال باشد، فرمان نمی‌دهد.

چنانکه غرض الهی از ارسال رُسُل این است که مردم همیشه از آنان اطاعت کنند و بهانه‌ای برای مخالفت نداشته باشند:

﴿وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ لِیُطٰاعَ بِإِذْنِ اَللّٰهِ ...﴾؛(2) و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن‌که به توفیق خدا از او اطاعت شود ... .

اما اگر پیامبران معصوم نباشند و این گمانه باشد که آنان عمداً یا سهواً مردم را گمراه کنند، نه‌تنها بهانه، بلکه دلیل بسیار خوبی است تا مردم به‌صورت مطلق از آنان اطاعت نکنند؛ بنابراین، معصوم نبودن پیامبر نقض غرض الهی از ارسال رسل است و خداوند حکیم هیچ‌گاه غرض خود را نقض نمی‌کند.(3)

دلیل دیگر، اراده الهی مبنی بر اتمام‌حجت با بندگان است:

﴿لِئَلاّٰ یَکُونَ لِلنّٰاسِ عَلَى اَللّٰهِ حُجَّهٌ بَعْدَ اَلرُّسُلِ ...﴾؛(4) ... تا مردم را پس از فرستادن پیامبران، عذر و بهانه و حجتی نباشد ... .

اما با پیامبرانی که معصوم نیستند، نه‌تنها حجت خدا بر بندگانش تمام نمی‌شود، بلکه مردم علیه خدا عذر و بهانه دارند و می‌گویند: چون پیامبری که فرستادی معصوم نبود، ما احتمال می‌دادیم که عمداً یا سهواً ما را گمراه کند و به‌همین‌دلیل، از او اطاعت نکردیم!

چکیده سخن این‌که پیامبران معصوم هستند و این یعنی آنان هیچ‌گاه با خدا مخالفت نمی‌کنند؛(5) بنابراین، کاملاً طبیعی است که در هنگام بروز اختلاف بین پیامبر خدا با سایر بندگان، خدا جانب پیامبرانش را بگیرد و از آنان طرفداری کند. چنانکه اگر راننده‌ای همیشه قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کند، قانون همیشه از او طرفداری خواهد کرد و این طرفداری همیشگی قانون از او به این دلیل نیست که او قانون را نوشته است، بلکه به این دلیل است که او همیشه مطیع قانون است.

 

مخالفت‌های خدا با پیامبرش در قرآن

هرچند خداوند در نزاع‌هایی که بین پیامبرش و مردم رخ داده، همیشه جانب پیامبرش را گرفته، اما به شهادت قرآن، خداوند بارها با پیامبرش مخالفت نیز کرده است؛ مخالفتی که به‌زودی مشخص خواهد شد منافاتی با عصمت ایشان ندارد. در ادامه به چند نمونه از این مخالفت‌ها اشاره می‌شود:

﴿عَفَا اَللّٰهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّٰى یَتَبَیَّنَ لَکَ اَلَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ اَلْکٰاذِبِینَ﴾؛(6) خدا تو را مورد بخشش و لطف قرار دهد، چرا پیش از آنکه [راست‌گویی] راست‌گویان بر تو روشن شود و دروغ‌گویان را بشناسی به آنان اجازه [ترک جنگ] دادی؟

﴿یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مٰا أَحَلَّ اَللّٰهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضٰاتَ أَزْوٰاجِکَ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛(7) ای پیامبر! چرا آنچه را که خدا بر تو حلال کرده برای به دست آوردن خشنودی همسرانت بر خود حرام می‌کنی؟ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

﴿لاٰ یَحِلُّ لَکَ اَلنِّسٰاءُ مِنْ بَعْدُ وَ لاٰ أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوٰاجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلاّٰ مٰا مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً﴾؛(8) ازاین‌پس زنان دیگر برای تو حلال نیست و [نیز] جایز نیست که آنان را به همسرانی دیگر تبدیل کنی گرچه زیبایی آنان تو را خوش آید، مگر کنیزی که مالکش شوی؛ و خدا نگهبان و مراقب همه‌چیز است.

﴿وَ لَنْ تَرْضىٰ عَنْکَ اَلْیَهُودُ وَ لاَ اَلنَّصٰارىٰ حَتّٰى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اَللّٰهِ هُوَ اَلْهُدىٰ وَ لَئِنِ اِتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ بَعْدَ اَلَّذِی جٰاءَکَ مِنَ اَلْعِلْمِ مٰا لَکَ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ﴾؛(9) یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی‌شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت است؛ و اگر پس از دانشی که برایت آمده از هوا و هوس‌های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود.

﴿وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَخْرُصُونَ﴾؛(10) اگر از بیشتر مردم روی زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه می‌کنند؛ آنان فقط از گمان و پندار پیروی می‌کنند و تنها به حدس و تخمین تکیه می‌زنند.

همان‌طور که مشخص است خداوند در این آیات با پیامبرش مخالفت کرده است؛ بنابراین، نمی‌توان مدعی شد که «قرآن ساخته پیامبر خدا است و او خدا را به‌گونه‌ای به تصویر کشیده که مؤید و طرفدار خودش باشد»!

 

چرایی منافات نداشتن مخالفت‌های خداوند با پیامبر با عصمت ایشان

بررسی مواردی که خداوند در قرآن با پیامبرش مخالفت کرده، حاکی از این است که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله در این موارد در راستای هدایت حداکثری مردم به‌دنبال جلب رضایت هرچه بیشتر آنان بوده‌اند تا بهانه‌ای برای آنان باقی نماند و به‌خاطرهمین، اموری را بر خود واجب یا حرام کرده بودند که بر ایشان واجب یا حرام نبود. خداوند به پیامبرش تذکر می‌دهد که چرا این‌قدر با مردم مماشات و مدارا می‌کنی و درنتیجه، به خودت سخت می‌گیری و زندگی را بر خودت مشکل می‌کنی؟! مشخص است که چنین مخالفت‌هایی نه‌تنها با عصمت حضرت منافات ندارد، بلکه نشان‌دهنده اوج شفقت، دلسوزی و مهربانی ایشان است:

﴿وَ إِنَّکَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾؛(11) و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری.

آیا اگر پدری به همسرش بگوید چرا این‌قدر برای بچه‌ها وقت می‌گذاری که خودت را کلاً فراموش کردی، این به‌معنای کوتاهی مادر در انجام وظایف مادری‌اش است یا به بهترین نحو نشان‌دهنده بزرگواری مادر هست؟

نتیجه‌گیری:

اولاً قرآن در موارد مختلفی که حضرت در راستای هدایت مردم به خودش سخت گرفته، با ایشان مخالفت کرده است؛ بنابراین، قرآن همیشه با پیامبر موافقت نکرده تا ادعا شود ایشان خودش قرآن را ساخته و به همین دلیل، قرآن همیشه مؤیّد اوست! ثانیاً همان‌طور که اگر راننده‌ای همیشه قانون را رعایت کند، قانون همیشه از او طرفداری خواهد کرد و این به‌معنای این نیست که او خودش نویسنده قانون است. طرفداری همیشگی خداوند از پیامبرش در قرآن نیز ناشی از عصمت ایشان و موافقت همیشگی حضرت با خداوند است و به‌معنای این نیست که ایشان خودش سازنده قرآن است.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره آل‌عمران، آیه 132.

2. سوره نساء، آیه 64.

3. سوره نحل، آیه 92.

4. سوره نساء، آیه 165.

5. سوره نساء، آیه 113.

6. سوره توبه، آیه 43.

7. سوره تحریم‏، آیه 1.

8. سوره احزاب‏، آیه 52.

9. سوره بقره، آیه 120.

10. سوره انعام‏، آیه 116.

11. سوره قلم‏، آیه 4.

درباره چرایی نسخ دو احتمال مطرح است:1-صادرکننده این احکام به خاطر اشتباه در صدور نظرش را تغییر داده؛ 2-شرایط افرادی که برای آنان قانون صادر شده تغییر کرده است.

پرسش:

آیا نسخ حاکی از این نیست که قرآن برای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است و نه خدا؛ چراکه خدا که خودش و شرایطش تغییر نمی‌کنند تا در مکه به یک شکل باشند و در مدینه به شکل دیگری و درنتیجه دستورهایش عوض شوند و به شکل جدیدی دربیایند؟ برخلاف پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله که به حکم انسان بودن، در شرایط مختلف، به گونه‌های مختلفی فکر می‌کرده و راه‌حل‌های مختلفی به ذهنش می‌رسیده و طبیعی است گاهی پس از مدتی متوجه شود که دستور قبلی‌اش خطا بوده و به‌همین‌دلیل، آن را عوض کند؟

پاسخ:

برخی مدعی شده‌اند که نسخ و تغییر برخی از احکام قرآن بیانگر این است که این احکام، برخلاف باور مسلمانان، الهی نیستند و ساخته حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله هستند؛ چراکه ممکن نیست خداوند در صدور احکام اشتباه کند تا بخواهد بعداً آن‌ها را تغییر بدهد.

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد شده است.

آیا نسخ برخی از احکام قرآن نشانه بشری بودن آن است؟

هر قانونی دو جهت دارد:

1. قانون‌گذار؛

2. افرادی که قانون برای آنان صادر شده است.

به‌همین‌دلیل وقتی قانونی تغییر می‌کند دو احتمال مطرح است:

1. قانون‌گذار متوجه اشتباه خود شده و رأی و نظرش تغییر کرده است؛

2. شرایط افرادی که قانون برای آنان صادر شده، تغییر کرده است؛ درنتیجه، قانون پیشین دیگر برای آنان کارایی ندارد و نیازمند قانونی جدید هستند.

پس از اطلاع از این مطلب، به سراغ قوانین نسخ‌شده قرآن و چرایی نسخ آن‌ها می‌رویم. به باور اکثر مسلمانان برخی از قوانین و احکامی که در قرآن مطرح شده‌اند، پس از مدتی نسخ و با قوانین جدید جایگزین شده‌اند. درباره چرایی نسخ این قوانین نیز همان دو احتمال بالا مطرح است:

1. صادرکننده احکام قرآن پس از مدتی متوجه شده که احکام قبلی اشتباه بوده و مثلاً مشکلی که قرار بوده حل کند را نمی‌تواند حل کند. اگر علت نسخ احکام قرآن این باشد، در این صورت مشخص است که این احکام الهی نبوده و از سوی خدا نازل نشده‌اند؛ چراکه خدا به جهت علم و حکمت گسترده‌ای که دارد هرگز دچار اشتباه نمی‌شود؛

2. احکام منسوخ قرآن در هنگام نزول، مطابق شرایط مسلمانان بودند، اما پس از مدتی شرایط آنان تغییر کرد و درنتیجه، آن احکام، دیگر کارایی گذشته را نداشته و نیاز به احکام جدیدی بود. اگر احکام قرآن به‌این‌علت نسخ شده باشند با الهی بودن آن‌ها منافاتی ندارد؛ چراکه احکام الهی معمولاً تابع مصالح و مفاسد واقعی مکلفان هستند و ممکن است حکمی که تا دیروز مصلحت داشته، امروز مفسده پیدا کند.

اما از این دو احتمال کدام درست است؟ امور مختلفی همچون تحدی و همانندناپذیری قرآن، اعجاز علمی، اخبار غیبی و...، الهی بودن قرآن را اثبات می‌کنند. با اثبات الهی بودن قرآن، احتمال اول منتفی می‌شود و فقط احتمال دوم باقی می‌ماند.

نتیجه‌گیری:

درباره علت نسخ احکام منسوخ دو احتمال وجود دارد. طبق یک احتمال، قانون‌گذار متوجه اشتباه خود شده است و مطابق احتمال دوم، شرایط افرادی که قانون برای آنان صادر شده، تغییر کرده است. با توجه به اثبات الهی بودن قرآن از طریق تحدی، اعجاز علمی، اخبار غیبی و ...، احتمال اول در حق قرآن منتفی می‌شود و فقط احتمال دوم باقی می‌ماند؛ بنابراین، علت نسخ و تغییر برخی از احکام قرآن تغییر شرایط مکلفان است و ارتباطی با تغییر نظر صادرکننده آن‌ها ندارد.

منبع نقد:

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

منظور از «مثل» این است که سوره ساخته‌شده در مقام نقد الهی بودن قرآن، در عین استقلال از سوره‌های قرآن،از جهاتی همچون درجه فصاحت و بلندی معنا مثل قرآن باشد.

پرسش:

منظور از «مثل» در آیات تحدی چیست؟ این مثلیت از چه جهت یا جهاتی است؟ وقتی سوره‌ای مثل سوره قرآن می‌آورند، مسلمانان می‌گویند از قرآن تقلید کرده و قبول نیست؛ و وقتی هم که مثل قرآن نیست، می‌گویند مثل قرآن نیست و باید مثل آن باشد!

پاسخ:

خداوند مخالفان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را به مبارزه فراخوانده و در مقام تحدی گفته است: «اگر درباره الهی بودن قرآن شک دارید یک سوره «مثل» سوره‌های قرآن بیاورید.» به باور مسلمانان باوجود تلاش‌های فراوان مخالفان، تاکنون فردی نتوانسته به هماوردطلبی قرآن پاسخ دهد؛ اما مخالفان مدعی‌اند: برخلاف ادعای مسلمانان مبنی بر همانندپذیری قرآن، افراد مختلفی در طول تاریخ، سور مختلفی مثل سوره‌های قرآن را آورده‌اند، اما مسلمانان به بهانه‌های مختلف نمی‌خواهند بپذیرند که به تحدی قرآن پاسخ داده شده است! وقتی سوره‌ای مثل سوره قرآن می‌آورند، مسلمانان می‌گویند از قرآن تقلید کرده و قبول نیست؛ وقتی هم که مثل قرآن نیست، می‌گویند مثل قرآن نیست و باید مثل آن باشد! این نوشتار در مقام پاسخ به این اشکال است.

منظور از «مثل» در آیات تحدی چیست؟

مخالفان قرآن مدعی‌اند که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرستاده خدا نیست و با خداوند ارتباطی ندارد. به باور آنان وی این قرآن را از پیش خود ساخته و به‌دروغ به خداوند نسبت داده است.(1) قرآن در مقام پاسخ به آنان گفت: اگر او قرآن را از خداوند نگرفته، بلکه خودش آن را ساخته است، شما نیز مثل این قرآن یا دستکم یکی از سوره‌های آن را بسازید و به خداوند نسبت بدهید.(2) مخالفان اولیه پیامبر در مکه که در اوج فصاحت و بلاغت بودند و به‌خوبی می‌دانستند جنس قرآن متفاوت از جنس کلام بشر است، اصلاً به معارضه با قرآن فکر هم نکردند، چه برسد به این‌که عملاً بخواهند به تحدی قرآن پاسخ بدهند؛ اما به‌مرور برخی از مخالفان که در جهل مرکب به سر می‌بردند و شناخت درستی از فصاحت و بلاغت نداشتند، در مقام پاسخ به تحدی قرآن مطالبی را ساختند و ارائه کردند. برای نمونه، برخی در مقام معارضه با سوره کوثر ﴿إِنّٰا أَعْطَیْنٰاکَ اَلْکَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ اِنْحَرْ * إِنَّ شٰانِئَکَ هُوَ اَلْأَبْتَرُ﴾ این سوره‌نماها را ساخته‌اند:

«إنّا أعطیناک الجواهر، فصل لربّک و هاجر، إن شانئک هو الکافر»؛ ما به تو جواهر دادیم، تو نیز نماز بخوان و هجرت کن، یقیناً دشمن تو کافر است.(3)

«إنّا أعطیناک الجواهر، فصل لربک و جاهر و لا تعتمد قول ساحر»؛ ما به تو جواهر دادیم، تو نیز با صداى بلند نماز بخوان، به گفتار ساحر و جادوگر اعتماد مکن.

«إنا أعطیناک الجماهر، فصل لربک و هاجر و إن مبغضک رجل کافر»؛ ما به تو جمعیت‌ها دادیم، تو نیز نماز بخوان و هجرت کن، دشمن تو مرد کافر است.(4)

برخی دیگر نیز در مقام معارضه با سوره الحاقه ﴿اَلْحَاقَّهُ * مَا اَلْحَاقَّهُ * وَ مٰا أَدْرٰاکَ مَا اَلْحَاقَّهُ * ... ﴾ گفته‌اند:

«الفیل، ما الفیل و ما أدراک ما الفیل، له ذنب وبیل و خرطوم طویل»؛ فیل و تو چه می‌دانی فیل چیست؟ برای او دُمی سخت و خرطومی طولانی است.

«الفیل، ما الفیل، له ناب طویل و بطن کالزنبیل، طغوا فأتاهم الطوب و کان علیهم یوم معطوب»؛ فیل و تو چه می‌دانی فیل چیست؟ برای او دندان نیشی بلند، شکمی همانند سبد، آنان طغیان کردند، بر سر آنان خشت پخته فروآمد، آن روز برای آنان روز بدی بود.(5)

برخی از مسیحیان نیز خواسته‌اند سوره‌ای همانند سوره حمد ﴿اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ * اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ * مٰالِکِ یَوْمِ اَلدِّینِ * إِیّٰاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ * اِهْدِنَا اَلصِّرٰاطَ اَلْمُسْتَقِیمَ * ...﴾ بیاورند:

«الحمد للرحمن، رب الأکوان، الملک الدیّان، لک العباده و بک المستعان، اهدنا صراط الإیمان»؛ سپاس برای خداوند رحمان، پروردگار جهان‌ها، پادشاه داور؛ عبادت تنها شایسته تو است و یاری تنها از تو خواسته می‌شود؛ ما را به ایمان هدایت کن.(6)

همان‌طور که مشخص است معارضان در مقام پاسخ به تحدی قرآن با تقلید کامل از نظم و ترکیب سوره‌های قرآن و تنها با تغییر برخی از واژگان آن‌ها، سوره‌‌نماهایی را ساخته و مدعی شده‌اند که مثل قرآن را آورده‌اند! بنابراین، مشخص است که چرا مسلمانان با این‌که این جملات ظاهراً مثل قرآن هستند، حاضر نیستند بپذیرند این جملات مثل قرآن هستند و به تحدی قرآن پاسخ داده شده است؛ زیرا این جملات هرچند به‌دلیل تقلید از سوره‌های قرآن و اصطلاحاً «کپی‌برداری» از آن‌ها، ازنظر ظاهری، ساختار و نوع کلمات «مثل» سوره‌های کوثر، الحاقه و حمد هستند، اما چه از جهت معنا و چه از جهت فصاحت و بلاغت، نه‌تنها مثل این سوره‌ها و در حد و اندازه آن‌ها نمی‌باشند، بلکه اصلاً قابل مقایسه با آن‌ها نیستند. برای تقریب به ذهن به یک نمونه امروزی در قالب مثال اشاره می‌کنیم. اگر یکی از کارخانه‌های خودروسازی، خودرویی پیشرفته و نوآورانه تولید کند و مابقی کارخانه‌ها را به مبارزه فرابخواند و بگوید: اگر می‌توانید ماشینی مثل ماشین ما تولید کنید؛ چه زمانی می‌توان گفت کارخانه‌های دیگر توانسته‌اند خودرویی همانند خودروی کارخانه اول تولید کنند؟ اگر کارخانه‌ای دقیقاً از روی همان ماشین، کپی و فقط رنگش را عوض کند یا علاوه بر رنگ مثلاً نوع چراغ‌ها یا شکل و شمایل برخی دیگر از قطعات ماشین را تغییر بدهد، به تحدی پاسخ داده یا فقط مرتکب کپی‌برداری و تقلید مضحکانه شده است؟ چه زمانی می‌توان گفت: به تحدی کارخانه اول پاسخ داده شده است؟ زمانی که کارخانه‌ای دیگر خودرویی متفاوت و متمایز با خودروی کارخانه اول تولید کند که هرچند ازنظر ظاهری شبیه آن نیست، اما از جهت فنّاوری، سیستم، قدرت، سرعت، مصرف سوخت، ایمنی و راحتی سرنشینان و... در سطح آن خودرو و مثل آن باشد.

نتیجه‌گیری:

کسی که می‌خواهد به تحدی قرآن پاسخ بدهد باید سوره‌ای بیاورد که درعین‌حال که از جهت محتوا، شکل و ساختار مستقل و متمایز از سوره‌های قرآن است، از جهت بلندی معنا، وزانت،(7) فصاحت و بلاغت، مثل و همتای یکی از سوره‌های این کتاب باشد.(8)

برای مطالعه بیشتر:

نجارزادگان، فتح‌الله، تحلیل همانندناپذیری (اعجاز) قرآن در آموزه‌های قرآن و سنت، تهران، سمت، چاپ اول، 1397ش، ص 162-175.

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها»

1. سوره یونس‏، آیه 38؛ سوره هود، آیه 35؛ سوره الأنبیاء، آیه 5؛ سوره الأحقاف، آیه 8.

2. سوره هود، آیه 13.

3. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار المعرفه، 1410 ق، ج ۲، ص ۲۲۶.

4. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه إحیاء آثار الخوئی، ص ۹۹.

5. بقری، محمد، غنیه الطالبین فی تجوید کلام رب العالمین، مصر، مکتب اولا الشیخ للتراث، 2007 م، ص ۱۳۵.

6. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ 2، 1390 ق، ج‏1، ص 68.

7. قونوى، اسماعیل بن محمد، حاشیه القونوى على تفسیر البیضاوى و معه حاشیه ابن‌التمجید، بیروت، دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون‏، چاپ اول، 1422 ق، ج‏1، ص 28.

8. درباره این‌که ضمیر در «مثله» در آیه 23 سوره بقره به قرآن برمی‌گردد یا پیامبر، اختلاف است. (طبری، محمد، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، 1412 ق، ج‏1، ص 128 و 129) در این نوشتار دیدگاه اول مدنظر قرار گرفته است.

درباره نسخ در قرآن، برخی آنرا مربوط به شرایع گذشته می‌دانند و برخی دیگر، قائل به نسخ مشروط هستند که با بازگشت شرایط آیات منسوخ، حکم آن‌ها برمی‌گردد.

پرسش:

وقتی قرآن تنها در یک بازه زمانی کوتاه مدت ۲۳ساله بارها آیات خود را عوض کرده، چگونه می تواند تا ابد راهنمای بشر باشد و احکامش غیرقابل تغییر تلقی شوند؟ به ویژه که اگر رسالت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به جای 23سال مثلاً 30 سال بود باز شاهد نسخ برخی از آیات و تبدیل احکام می بودیم!

پاسخ:

«نَسْخ» در لغت به‌معنای از بین بردن یا تبدیل چیزی به چیز دیگر و در اصطلاح یعنی اﺑﺘﺪا آﯾﺎﺗﯽ از ﻗﺮآن ﻧﺎزل ﺷﺪه و احکامی را بیان کرده‌اند (آیات منسوخ)، اما پس از مدتی با تغییر شرایط موضوع آن‌ها، آن احکام کارایی سابق را نداشته‌اند و درنتیجه، خداوند آن‌ها را با احکام دیگری جایگزین کرده است. (آیات ناسخ)

نسخ و جاودانگی قرآن

علمای مسلمان درباره نسخ آیات قرآن با هم اتفاق نظر ندارند. برخی به‌صورت کلی منکر این نوع از نسخ در قرآن هستند و برخی دیگر آن را پذیرفته‌اند. معتقدان نیز در اموری همچون تعریف، اقسام و تعداد آیات منسوخ با هم اختلاف نظر دارند.

 در ادامه، نسبت میان نسخ و جاودانگی قرآن مطابق اهم اقوال، بررسی می‌شود:

قول غیر مشهور:

 منظور از نسخ در قرآن نسخ ادیان و شرایع گذشته است

به باور برخی، ﻗﺮآن ﺟﻬﺎن‌ﺷﻤﻮل و زﻣﺎن‌ﺷﻤﻮل است، اما ﻗﺒﻮل ﻧﺴﺦ ﺣﮑﻢ آﯾﺎت، به‌معنای‌ پذیرش ﻣﺤﺪودﯾﺖ ﺣﮑﻢ زﻣﺎﻧﯽِ آن‌ﻫﺎ اﺳﺖ و این ﺑﺎ ﺟﺎوداﻧﮕﯽ و همگانی بودن ﻗﺮآن سازگار نیست.

 مطابق این دیدگاه، نه «آﯾﮥ ﻧﺴﺦ»(1) و نه «آﯾﮥ ﺗﺒﺪﯾﻞ»(2) هیچ‌کدام ﺑﻪ‌معنای ﻧﺴﺦ آﯾﺎتی از ﻗﺮآن نیستند. واژه «آیه» به‌صورت مفرد نه در اﯾﻦ دو آﯾﻪ و نه در هیچ آیه دیگری ﺑﻪ‌ﻣﻌﻨﺎی «آﯾﺎت ﮐﺘﺎب ﺧﺪا» ﻧﯿﺴﺖ. ﺳﯿﺎق آیه نسخ دﻻﻟﺘﯽ ﺑﺮ وقوع ﻧﺴﺦ آیات قرآن ﻧﺪارد و در ﻣﻮرد ﯾﻬﻮدیان اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻨﮑﺮ ﻧﺴﺦ ﺷﺮﯾﻌﺖ ﺧﻮد ﺑﻮدﻧﺪ. چنانکه ﺳﻮره ﻧﺤﻞ که آیه تبدیل در آن آمده، ﻣﮑﯽ اﺳﺖ و ﺣﺘﯽ ﻗﺎﺋﻼن ﻧﺴﺦ، ﻫﯿﭻ‌ﯾﮏ از آﯾﺎت ﻣﮑﯽ را ﻣﻨﺴﻮخ ﻧﻤﯽداﻧﻨﺪ. این آیه در مقام پاسخ به مشرکان که خواهان معجزه حسّی بودند، از تبدیل معجزه حسی به معجزه عقلی (قرآن) خبر داده است. به‌ویژه که قرآن «تبدیل کلمات خدا» را رد کرده است.(3)

 از نگاه معتقدان به این قول، ﻣﻌﻨﺎی ﺻﺤﯿﺢ ﻧﺴﺦ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺮآن در ﻣﻘﺎم آﺧﺮﯾﻦ ﮐﺘﺎب آﺳﻤﺎﻧﯽِ ﺟﺎودان، ﻧﺎﺳﺦ ﮐﺘﺎبﻫﺎ و ﺷﺮﯾﻌﺖهای ﭘﯿﺸﯿﻦ اﺳﺖ.(4)

قول مشهور:

 منظور از نسخ در قرآن نسخ آیات الاحکام است

مشهور علمای مسلمان، نسخ برخی از آیات قرآن را پذیرفته‌اند. این گروه خودشان بر دو قسم هستند:

1. برخی که در اقلیت مطلق هستند به «نسخ مشروط» معتقدند و می‌گویند: هیچ آیه‌ای به‌صورت مطلق نسخ نشده است و اگر در شرایط تشریع احکام منسوخ باشیم، به آیات منسوخ عمل می‌کنیم و اگر در شرایط تشریع احکام ناسخ باشیم، به آیات ناسخ عمل می‌کنیم.(5)

2. در نقطه مقابل، اکثریت مشهور معتقدند آیات منسوخ برای همیشه نسخ شده‌اند و قابل بازگشت نیستند.(6) این گروه درباره تعداد آیات منسوخ اختلاف دارند و از یک تا 247 آیه را مطرح کرده‌اند. از نگاه معتقدان این نظریه، این نسخ با جاودانگی قرآن منافاتی ندارد؛ چراکه تعالیم قرآنی در چهار دسته مختلف هستند: 1. عقاید (ایمان به خدا، پیامبران، فرشتگان، کتب آسمانی، قیامت و ...)، 2. اخلاق (فضایل و رذایل اخلاقی و راه‌های وصول به سعادت و عوامل سقوط فرد و جامعه)، 3. احکام (عبادی، اقتصادی، قضایی، کیفری و سیاسی) و 4. قصص (داستان‌ها).(7) از این میان، نسخ فقط در حوزه آیات الاحکام رخ می‌دهد و مابقی مطالب، نه هیچ‌گاه نسخ شده‌اند و نه اصلا نسخ‌شدنی هستند.

 از سوی دیگر، مطابق قول مشهور تنها 500 آیه قرآن (حدود 12 درصد) درباره احکام است(8) و این یعنی از 6236 آیه قرآن، 5736 آیه آن (حدود 88 درصد) هیچ‌گاه در معرض نسخ نبوده‌اند و پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هر چه قدر هم که بیشتر عمر می‌کردند، این آیات نسخ نمی‌شدند. درباره آیات الاحکام نیز باز احتمال نسخ در صورت عمر بیشتر حضرت منتفی است؛ چراکه اولاً آخرین آیه با نزول سوره توبه (برائت) نسخ شد(9) و پس از «اکمال دین»(10) در سال دهم هیچ آیه‌ای نسخ نشد؛ ثانیاً نوع قائلان به نسخ معتقدند نسخ قرآن فقط منحصر به قرآن نیست و حدیث متواتر نیز می‌تواند ناسخ قرآن باشد.(11) با توجه به این‌که ائمه هدی علیهم‌السلام به‌عنوان جانشینان معصوم پیامبر و وارثان علم ایشان، حدود دویست و پنجاه سال پس از حضرت در جامعه حضور داشتند، اگر قرار بود آیه یا آیات دیگر نسخ شود، حتما پیامبر آن را به جانشینان خود می‌فرمودند و آنان نیز در زمانش آن را به اطلاع مسلمانان می‌رساندند و با توجه به اهمیت آن به‌صورت متواتر نقل و به ما می‌رسید. امری که هیچ‌گاه اتفاق نیفتاد و نشان‌دهنده این است که اگر مدت زمان رسالت حضرت به‌جای 23 سال، نه مثلاً 30 سال، بلکه حتی اگر 250 سال نیز بود، آیه دیگری نسخ نمی‌شد. شاید خبردادن اهل‌بیت از نسخ برای برخی عجیب باشد، اما نباید فراموش کنیم که نسخ نیز چیزی از جنس تخصیص و تقیید است. همان‌طورکه روایت خاص، عام قرآنی را از جهت افراد و روایت مقید، مطلق قرآنی را از جهت حالات محدود می‌کند، روایت ناسخ نیز منسوخ قرآنی را از جهت زمانی محدود می‌کند.

نتیجه‌گیری:

درباره نسخ اقوال مختلفی وجود دارد. برخی منظور از نسخ در قرآن را نسخ شرایع و ادیان گذشته دانسته‌اند و اعتقادی به نسخ آیات قرآن توسط برخی دیگر از آیات ندارند. برخی نیز هرچند نسخ آیات قرآن را پذیرفته‌اند اما قائل به نسخ مشروط هستند. مطابق این دو قول که مشخص است بین نسخ و جاودانگی قرآن منافاتی وجود ندارد. مطابق قول کسانی که معتقدند آیات منسوخ برای همیشه نسخ شده‌اند نیز مشکلی نیست؛ زیرا اولاً نسخ فقط در رابطه با آیات الاحکام است و 88 درصد قرآن را اصلاً شامل نمی‌شود؛ و ثانیاً آن دسته از احکام قرآنی که قرار بوده نسخ شوند، در زمان پیامبر خدا نسخ شده‌اند و قرآن از اکمال دین خبر داد و در حیات 250 ساله ائمه هدی علیهم‌السلام این بزرگواران هیچ‌گاه از نسخ جدیدی برای قرآن خبر ندادند.

معرفی منبع نقد:

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

 

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره بقره، آیه 106.

2. سوره نحل، آیه 101.

3. سوره کهف، آیه 27.

4. طهماسبی بلداجی، اصغر و اخوان مقدم، زهره «ارزیابی نظریه وقوع نسخ در قرآن کریم»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، دوره 12، شماره 4، شماره پیاپی 28، دی 1394 ش، صص 1-25.

5. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1381 ش، ص 265.

6. آیات منسوخ هرچند حکمشان نسخ شده، اما همچنان فوائد متعددی بر آن‌ها مترتب است و وجود آن‌ها در قرآن لغو نیست و با جاودانگی قرآن منافاتی ندارد.

7. باغبانی، جواد، شناخت قرآن و عهدین، قم، موسسه امام خمینی، چاپ اول، 1400 ش، ص 33 و 34.

8. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار المعرفه، 1410 ق، ج 2، ص130.

9. دفتر تبلیغات اسلامی، فرهنگ‌نامه علوم قرآن، مدخل «آخر ما نُسِخ».

10. سوره مائده، آیه 3.

11. خوئی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه إحیاء آثار الخوئی، بی‌تا، ص 285؛ سلامه، محمدعلی، منهج الفرقان فی علوم القرآن، قاهره، نهضه مصر، 2002 م، ج 2، ص 103.

قرآن کریم، الهی و بدون خطا است؛ و تأویل برخی آیات معمولاً ناشی از قابلیت نداشتن زبان عربی برای افاده معانی بلند است و ارتباطی با اشتباه‌ بودن مطالب قرآن ندارد.

پرسش:

چرا مسلمانان در مقام توضیح و تفسیر مطالب این کتاب (قرآن)، مجبور هستند الفاظ آن را به تأویل ببرند و بر معناهای خلاف ظاهر حمل کنند؟ آیا این تأویل‌ها به دلیل اشتباهات موجود در قرآن نیست؟

پاسخ:

تأویل در اصطلاح یعنی از معنای ظاهری کلام دست برداریم و آن را بر معنایی خلاف ظاهر حمل کنیم. در این نوشتار چرایی روآوردن مسلمانان به تأویل برخی از آیات قرآن را با هم مرور می‌کنیم.

چرایی نیاز قرآن به تأویل

گاهی خواننده قرآن به آیاتی برخورد می‌کند که از آن‌ها معنایی مخالف با عقل یا علم می‌فهمد. عکس‌العمل او از چند حال خارج نیست:

1. تخطئه قرآن

2. تخطئه خداوند

3. تخطئه عقل و علم

4. تخطئه فهم خودش

5. دست برداشتن از معنای ظاهری کلام. (تأویل)

در ادامه این موارد را بررسی می‌کنیم:

1. اگر خواننده قرآن، اعتقادی به الهی‌بودن یا تحریف‌ناپذیری آن نداشته باشد، قرآن را تخطئه می‌کند؛ اما اگر قرآن را الهی و مصون از تحریف بداند، نمی‌تواند قرآن را تخطئه کند.

2. هیچ‌کس خداوند را تخطئه نمی‌کند؛ چراکه یا اعتقادی به وجود خدا ندارد تا بخواهد او را تخطئه کند یا اگر به وجود خداوند معتقد است، صدور خطا از او را محال می‌داند. بله، اگر خواننده، اعتقادی به آسمانی‌بودن قرآن نداشته باشد و مثلاً به اشتباه، قرآن را محصول نبوغ پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله یا اقتباس ایشان از منابع مختلف بداند، حضرت یا آن منابع را تخطئه می‌کند. برخی نیز هرچند قائل به الهی‌بودن قرآن یا کتاب مقدس خود هستند و معتقدند خداوند خطا نمی‌کند، اما وجود مطالب نادرست در غیر امور هدایتی را با الهی‌بودن آن ناسازگار نمی‌بینند. آنان معتقدند که مثلاً خداوند از نگاه مخاطبانش این مطلب نادرست را بیان کرده یا عامدانه از باورهای نادرست مخاطبانش در جهت نیل به اهداف درست، استفاده کرده است. مسلمانان معمولاً چنین چیزی را نمی‌پذیرند و معتقدند در قرآن هیچ خطایی، حتی در غیر امور هدایتی، وجود ندارد.

3. برخی عقل و علم را تخطئه می‌کنند و می‌گویند: در موارد مختلف و متعددی، ما به مطلبی از جهت عقلی یا علمی یقین کردیم، اما بعداً اشتباه بودن آن ثابت شد؛ به‌همین‌دلیل، نمی‌توان به عقل یا علم اعتماد کرد و به سبب آن‌ها دست از ظاهر آیات قرآن برداشت.

 اما نوع مسلمانان قائل به تفصیل هستند و معتقدند اگر عقل درباره معنای ظاهری آیه، حکم قطعی نداشته باشد یا مخالفت علم بر اساس برخی از فرضیه‌های ثابت‌نشده‌ باشد، ما حق نداریم دست از ظاهر آیات برداریم؛ اما اگر آن معنای ظاهری با حکم قطعی عقل و یافته‌های مسلّم علم منافات داشته باشد، عقل و علم را نمی‌توان تخطئه کرد.

4. گاهی نیز برخی فهم خودشان را تخطئه می‌کنند. اگر کلام معنای روشنی نداشته باشد و مثلاً مبهم، مجمل یا متشابه باشد، این راهکار درست است؛ اما اگر کلام ابهام و اجمالی نداشته باشد، در چنین صورتی تخطئة خود، در حقیقت نوعی خودفریبی است.

5. نگاه غالب در میان مسلمانان این است که اگر معنای ظاهری آیه‌ای با عقل یا علم مخالف باشد، پس از اطمینان از صحت فهم خود، بدون این‌که قرآن، خداوند، عقل یا علم را تخطئه کنند، می‌گویند: خداوند آن معنای ظاهری اشتباه را اراده نکرده و معنایی غیر از معنای ظاهری مراد خداوند است. این ادعا نیز ناشی از تعصب، خودفریبی و... نیست؛ زیرا در موارد نه‌چندان کمی این اتفاق برای خودمان نیز رخ داده که سخنی را بر زبان جاری کردیم یا مطلبی را نوشتیم و پس از اعتراض دیگران، متوجه شدیم که مطلب ما ظهور در معنایی پیدا کرده که واقعاً ما آن معنا را اراده نکرده بودیم. چنین مشکلی معمولاً یا به گوینده (نویسنده) برمی‌گردد یا به قابلیت زبان. مثلاً ممکن است گوینده (نویسنده) در استفاده از الفاظ مناسب ضعیف باشد (فقر واژگانی) یا دقت لازم را نکرده و در نتیجه، کلام او ظهور در معنایی نادرست پیدا کرده که منظور او نبوده است. این علت در حق خداوند پذیرفتنی نیست. درباره قرآن باید گفت: گاهی معنایی که خداوند می‌خواسته به خوانندگان کتابش‌ منتقل کند، معنایی بلند و متعالی بوده است و در زبان عربی، الفاظ مناسبی برای افاده آن معنا وجود نداشته است. در چنین صورتی یا باید خداوند کلاً بیان آن معنا را رها می‌کرده یا از همان الفاظ موجود، اما نامناسب استفاده و به‌قرینه شناخت مخاطب از خودش، اعتماد می‌کرده است. خواننده قرآن در گام نخست با شناختی که از خدا دارد متوجه می‌شود که او معنای ظاهری را اراده نکرده و در گام دوم با تدبر و تفکر، متوجه معنایی که واقعاً مراد او بوده است، می‌شود.

نتیجهگیری:

دایره لغات هر زبانی براساس نیازهای روزمره اهل آن زبان شکل می‌گیرد؛ ازاین‌رو صحبت‌کردن درباره اموری که برای گویش‌وران آن زبان آشنا نیست، می‌تواند به سوءتعبیر منجر شود. به‌عنوان مثال، زبان عربی برای مردمی بود که دغدغه‌های اصلیشان امور مادی و قابل لمس بود؛ بنابراین تلاش قرآن برای بیان مفاهیم عمیق و معنوی با استفاده از واژگانی که ریشه در چنین زمینه‌ای دارند، طبیعتاً گاهی با چالش‌هایی روبه‌رو شده است. در چنین مواردی نه قرآن تکذیب می‌شود و نه علم و عقل یا حتی فهم ما؛ بلکه با توجه به شناختی که از خداوند داریم متوجه می‌شویم او معنای ظاهری را اراده نکرده است و با تدبر، به معنای مراد پی می‌بریم و کلام را بر آن تأویل می‌کنیم. خلاصه سخن این‌که تأویل در قرآن ناشی از قابلیت نداشتن زبان عربی برای افاده معانی بلند است و ارتباطی با اشتباه‌بودن مطالب قرآن ندارد.(1)

منبع نقد:

نقد نقد قرآن ویکی‌پدیای فارسی:

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها:

1. البته در موارد نه چندان کمی آیات قرآن اصلاً ظهور در معنای نادرستی ندارند و در حقیقت آیات به اشتباه فهم شده‌اند و بدون دلیل به تأویل برده می‌شوند. مثلاً عرب فصیح با شنیدن آیه دهم سوره فتح ﴿یَدُ اَللّٰهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ اصلاً به مخیله‌اش هم خطور نمی‌کند که خداوند دست دارد؛ همان‌طورکه فارسی‌زبانان با شنیدن سؤال «دماغت چاقه؟» متوجه می‌شوند که منظور سؤال از بزرگی و کوچکی بینی نیست؛ اما آن جهان‌گرد خارجی گفته بود: «نمی‌دانم چرا مردم ایران در هنگام احوال‌پرسی از چاقی و لاغری بینی هم سؤال می‌کنند؟!»

علت کدورت و دشمنی بین افراد
موارد متعددی در روایات، از علل و عوامل کدورت بیان شده است مثل؛ حسادت، جدال و مراء، شوخی بی‌مورد، فحش و ناسزا، زیاد سرزنش کردن، و غیبت کردن دیگران ....

پرسش:

براساس روایات، علت کدورت و دشمنی بین افراد چه چیزی می‌تواند باشد؟ لطفاً دعایی برای رفع کدورت و دشمنی بین افراد معرفی کنید.

پاسخ:

کدورت و دشمنی که در زبان عربی از آن به «حِقد» یاد می‌شود، یعنی کینه‌ورزی نسبت به طرف مقابل. کینه و کدورت به معنای نگاه داشتن عداوت در قلب و منتظر فرصت بودن است. در بسیاری مواقع، کینه منجر به بروز خشم و غضب می‌شود و معمولاً بر اثر شدت خشم و غضب، حس انتقام‌جویی در شخص بروز پیدا کرده و عفو و گذشت کاهش می‌یابد. ازاین‌رو، کدورت و دشمنی از اخلاق ناپسند در اسلام است. اهل‌بیت علیهم‌السلام مردم را از کینه‌ورزی و دشمنی نسبت به یکدیگر پرهیز داده و علل آن را تبیین کرده‌اند. در آموزه‌های دینی راهکارهایی هم برای رفع کدورت و دشمنی بیان شده است که یکی از آنها دعا است. با توجه به سؤال مطرح شده، ابتدا به برخی از علل کدورت در روایات اشاره می‌شود سپس برخی دعاها برای رفع آن آورده می‌شود.

الف. علت کدورت و دشمنی

کدورت و دشمنی علت‌های مختلفی می‌تواند داشته باشد که در روایات مواردی بیان گردیده و در ادامه اشاره می‌شود:

1. حسادت

یکی از علت‌های کینه و دشمنی، حسادت‌ورزی نسبت به دیگران است. از امیرمؤمنان علیه‌السلام نقل شده است:

 «شِدّةُ الْحِقْدِ مِنْ‏ شِدَّةِ الْحَسَدِ؛(1) شدت کینه، از شدت حسادت است

2. جدال و مراء

یکی دیگر از اموری که باعث کدورت و دشمنی بین افراد می‌شود، گفتگوهای جنجالی بی‌فایده است. در روایتی از امیرمؤمنان علیه‌السلام آمده است:

 «إِیَّاکُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا یُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفَاقُ؛(2) از ستیزه‌جویی در دین بپرهیزید؛ زیرا دل‌ها را نسبت به یکدیگر بیمار می‌کند و نفاق و دشمنی پدید می‌آورد

3. شوخی بیش‌ازحد و بی‌مورد

شوخی بیش‌ازحد، آفات متعددی دارد. یکی از آفات آن، پیدایش کینه و دشمنی بین افراد است. در موارد متعددی دیده شده رابطه و دوستی طولانی‌مدت برخی افراد، بر اثر یک شوخی بی‌جا از بین رفته و باعث کینه و دشمنی بین آنها می‌شود. امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌فرمایند:

 «إِیَّاکُمْ وَ الْمِزَاحَ فَإِنَّهُ یَجُرُّ السَّخِیمَةَ وَ یُورِثُ الضَّغِینَةَ...؛(3) از شوخی‌های بی‌مورد پرهیز نمایید؛ زیرا باعث ایجاد ناراحتی و کینه‌ورزی می‌شود

4. فحش و ناسزا

براساس روایات معصومان علیهم‌السلام یکی دیگر از علل پیدایش کدورت و دشمنی بین افراد، فحش و ناسزا به یکدیگر است. شخصی محضر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله آمد و عرضه داشت مرا نصیحتی فرمایید، حضرت فرمودند:

 «لَا تَسُبُّوا النَّاسَ‏ فَتَکْتَسِبُوا الْعَدَاوَةَ بَیْنَهُمْ؛(4) به مردم ناسزا نگویید؛ زیرا باعث ایجاد دشمنی بین آنها می‌شود

5. زیاد سرزنش کردن

یکی دیگر از اموری که باعث ایجاد کدورت می‌گردد، زیاد سرزنش کردن افراد است. در روایتی از امیرمؤمنان علیه‌السلام آمده است:

 «احْتَمِلْ أَخَاکَ عَلَى مَا فِیهِ وَ لَا تُکْثِرِ الْعِتَابَ‏ فَإِنَّهُ یُورِثُ الضَّغِینَةَ وَ یُجَرُّ إِلَى الْبِغْضَه؛(5) برادرت را با همان وضعی که دارد تحمل کن و زیاد سرزنش نکن؛ زیرا این کار کینه می‌آورد و باعث دشمنی می‌گردد

6. بیان کردن و ابراز داشته‌ها

یکی از اموری که ممکن است باعث کینه‌ورزی و حسادت دیگران نسبت به انسان شود، ذکر کردن داشته‌ها نزد کسی است که آن چیز را ندارد، یا امکان تحصیل آن را ندارد. مانند این که شخصی به شرافت خانوادگی خود افتخار نماید، در حالی که طرف مقابل این شرافت خانوادگی را ندارد و قابل کسب هم نیست؛ در نتیجه کینه او را به دل می‌گیرد. در روایات از امیرمؤمنان علیه‌السلام نقل شده است:

 «احتَرِس مِنْ ذِکْرِ الْعِلْمِ عِنْدَ مَنْ لاَ یَرْغَبُ فِیهِ وَ مِنْ ذَکَرَ قَدِیمَ الشَّرَفِ عِنْدَ مَنْ لا قَدِیمَ لَهُ فَإِنَّ ذَلِکَ مِمَّا یَحْقِدُهُمَا عَلَیْکُ؛(6) بپرهیز از بیان علم نزد کسی که اشتیاقی به آن ندارد و از ذکر نسب خود نزد کسی که گذشته افتخارآمیزی ندارد؛ زیرا این امر موجب کینه‌توزیِ او نسبت به تو می‌گردد

7. غیبت

غیبت از گناهانی است که هم موجب خشم و غضب خداوند می‌شود و هم دشمنی مردم را در پی دارد. امیرمؤمنان علیه‌السلام فرمودند:

 «إِیَّاکَ وَ الْغِیبَةَ فَإِنَّهَا تُمْقِتُکَ إِلَى اللَّهِ وَ النَّاسِ وَ تُحْبِطُ أَجْرَک؛(7)‏ از غیبت بپرهیز؛ زیرا سبب می‌شود مورد خشم و دشمنی خدا و مردم قرارگیری و پاداشت نابود شود

ب. دعای رفع کدورت و دشمنی

می‌توانید این عبارت از دعای بعد از نماز صبح را ده بار تکرار نمایید: «اللَّهُمَّ اقْذِفْ فِی‏ قُلُوبِ‏ الْعِبَادِ مَحَبَّتِی؛(8) خدایا محبت مرا در قلوب بندگان قرار بده‏!» این دعا، بخشی از دعای مفصّلی است که شیخ طوسی در کتاب مصباح المتهجد آورده است. این کتاب از مهم‌ترین منابع دعایی شیعه است.

نتیجهگیری:

با جستجو در آموزه‌های روایی، موارد متعددی از علل و عوامل کدورت یافت شد. حسادت، جدال و مراء، شوخی بیش‌ازحد و بی‌مورد، فحش و ناسزا، زیاد سرزنش کردن، بیان کردن و ابراز داشته‌ها و غیبت کردن دیگران، ازجملة این موارد است. برای رفع کدورت و دشمنی نیز راهکارهای متعددی وجود دارد که یکی از آنها دعا است.

پی‌نوشتها:

1. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم، دارالحدیث، چاپ اول، 1376ش، ص298.

2. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق/مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص300.

3. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق/مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص664.

4. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق/مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص664.

5. إبن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول‏، محقق/مصحح: غفارى، على اکبر، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404ق، ص84.

6. إبن أبی‌الحدید، عبدالحمید بن هبه‌الله، شرح نهج‌البلاغه لإبن أبی‌الحدید، محقق/مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل‏، قم، چاپ اول، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، 1404ق، ج20، ص322.

7. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ‏محقق/مصحح: درایتى، مصطفى، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1366ش، ص221.

8. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، چاپ اول، 1411ق، ج1، ص209.

برزخ، توقفگاهی میان دنیا و قیامت است که همه ارواح پس از مرگ، در آن ساکن می‌شوند تا موعد قیامت فرا برسد. ظاهراً برزخ فراگیر است و هیچ‌کسی از آن استثناء نشده است.

پرسش:

آیا حیات برزخی فراگیر است و همه مردگان را در بر می‌گیرد یا فقط برای گروهی از مردم است؟

پاسخ:

برزخ، عالمی است که بنا بر قرآن(1) و روایات(2)، مرحله میانی بین دنیا و قیامت است و انسان پس از مرگ، در این عالم به زندگی خویش ادامه می‌دهد.(3) از این نظر، برزخ همچون کاروانسرا و توقفگاه موقت برای سفر به‌سوی ابدیت است. تا زمانی که قیامت به پا نشده و در نفخ صور دمیده نشده است، انسان‌ها در برزخ ساکن‌اند؛ اما آیا همه مردگان در برزخ به سر می‌برند یا نه، مبحثی است که در ادامه به شرح آن می‌پردازیم.

نکته اول: فراگیری برزخ

با در نظر گرفتن آیات مرتبط با برزخ و جهان پس از مرگ، به نظر می‌رسد برزخ فراگیر و عمومی است؛ یعنی ظاهراً همه انسان‌ها پس از مرگ، به برزخ منتقل می‌شوند؛ چنانکه در آیات 99 و 100 سوره مؤمنون آمده که کافران، بازگشت به دنیا و انجام عمل صالح را طلب می‌کنند. سپس ضمن رد درخواست ایشان، اشاره می‌شود که:

 «... وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ پشت سر آن‌ها برزخی است تا روزی که برانگیخته می‏شوند

این استظهار از آیات قرآن، مورد تأیید بزرگانی همچون امام خمینی رحمه‌الله‌علیه است. ایشان می‌فرماید: «برزخ برای همه است و اهل برزخ وجود برزخی دارند...عالم برزخ هم یک مرحله قهری (جبری) از مراتب وجود است و برای همه قهری است.»(4)

همچنین صدرالمتالهین برزخ را قیامت صغری نامیده(5) و برزخ را همگانی می‌داند. به باور او، عوالم محصور به عالم ماده (دنیا)، عالم مثال (برزخ) و عالم عقول (آخرت)، هستند و چون پس از مرگ، نفس و روح آدمی از بین نمی‌رود و نه در دنیا می‌ماند و نه به آخرت منتقل می‌شود، پس در جایی میانه به نام برزخ مستقر می‌شود.(6)

 

نکته دوم: احوال برزخی‌ها

ارواح ساکن در برزخ، بر سه قسم هستند: گروهی مؤمنان خالص، گروهی کافران خالص و گروهی متوسطین و مستضعفین(7) هستند.

حیاتِ برزخیِ مؤمنان خالص را می‌توان از زنده‌بودن و روزی خوردن شهدا در برزخ(8)، معیت و همراهی و هم‌طرازی مؤمنان و خاصّان با پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان(9) و نیز آرزوی حبیب نجار مبنی بر آگاهی خویشاوندان از وضعیت وی(10) فهمید.

همچنین، حیات برزخی کافران خالص از آیه «آن‌ها (فرعون و یارانش) (عذابشان) آتش است که صبح و شام بر آن عرضه می‌شوند و روزی که قیامت برپا شود (ندا رسد:) فرعونیان را در سخت‌ترین عذاب در آورید.»(11)

اما گروهی که جزء متوسطین و مستضعفین هستند، ظاهراً -طبق نظر برخی از مفسران مثل آیت‌الله مکارم شیرازی- در یک نوع حالت بی‌خبری، عالم برزخ را طی می‌کنند.(12) آیاتی از سوره طه، (13) خبر از کسانی می‌دهد که هنگام حشر نمی‌دانند چه مدت در قبر درنگ کرده‌اند تا جایی که بعضی گمان می‌کنند ده روز و بعضی دیگر گمان می‌کنند یک روز در قبر مانده‌اند؛ همین نشان می‌دهد که عذاب یا نعمت آن‌ها پیوسته و دائمی نبوده است؛ وگرنه در تعیین این‌که چه مدت در قبر مانده‌اند دچار اشتباه نمی‌شدند.(14)

این بی‌خبری و ابهام، به حدی است که حتی در قبر، سؤال و پرسشی از آنان صورت نگرفته و رها می‌شوند.(15) در قرآن کریم نیز، از این گروه به‌عنوان «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ»(16) و «الْمُسْتَضْعَفِینَ»(17) یاد شده که به‌مجرد مرگ و ورود به برزخ، از آنان سؤالی نشده و به‌حساب آن‌ها رسیدگی نمی‌شود؛ بلکه حساب آنان تا قیامت به تأخیر می‌افتد و به رأی و نظر خدا واگذار می‌گردد که آنان را عذاب کند یا این‌که گناه ایشان را بیامرزد.(18)

نتیجه‌گیری:

برزخ، توقفگاهی میان دنیا و قیامت است که همه ارواح پس از مرگ، در آن ساکن می‌شوند تا موعد قیامت فرا برسد. ظاهراً برزخ فراگیر است و هیچ‌کسی از آن استثناء نشده؛ اما بااین‌حال، احوال برزخی‌ها متفاوت است و گروهی از مردم که از طبقات مستضعف و متوسط به‌حساب می‌آیند، در برزخ در حالت بی‌خبری به سر می‌برند تا این‌که قیامت آغاز شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره مؤمنون، آیات 99-100: «... وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ پشت سر آن‌ها برزخی است تا روزی که برانگیخته می‏شوند

2. در حدیثی از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آمده است: «روح در عالم برزخ تا روز قیامت متنعّم و معذّب است»؛ جوزی، ابن قیم، الروح، تعلیق ابراهیم رمضان، بیروت، دارالفکر العربی، 1966 م، ص 65.

3. لاهیجی، فیاض، گوهر مراد، تهران، سایه، 1383 ش، ص 650.

4. موسوی خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه‌الله‌علیه، بی‌تا، ج 3، ص 73.

5. ملاصدرا، صدرالدین محمد شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مصطفوی، 1379 ش، ج 9، ص 335.

6. ملاصدرا، صدرالدین محمد شیرازی، الشواهد الربوبیه، قم، بوستان کتاب، 1382 ش، ص 347.

7. «متوسطین» کسانی هستند که در میانه مؤمن و کافر قرار داشته و خوبی‌ها و بدی‌های ایشان مساوی است. «مستضعفین» نیز به کسانی گفته می‌شود که ساده‌دل، زودباور و ناتوان از تحلیل یا افرادی ناآگاه و بی‌خبر هستند. زنان و مردان پیر، کودکان و دیوانگانی که به قیم نیاز دارند و به‌طورکلی کسانی که به لحاظ فهم و دانش، ضعیف هستند، جزء مستضعفین به‌شمار می‌آیند.

8. سوره آل‌عمران، آیه 169: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ».

9. سوره نساء، آیه 69: «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا».

10. سوره یس، آیات 26-27: «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ».

11. سوره غافر، آیه 46: «النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا ۖ وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ»

12. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه،1374 ش، ج 14، ص 324.

13. سوره طه، آیات 103-104: «یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا * نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَهً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا یَوْمًا».

14. شیخ مفید، محمد بن نعمان، تصحیح اعتقادات الامامیه، تحقیق حسین درگاهی، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق، ص ۸۹-۹۰.

15. «...وَ أَمَّا مَا سِوَی ذَلِکَ فَیُلْهَی عَنْهُمْ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388، ج 3، ص 235.

16. سوره توبه، آیه 106: «وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ ...»

17. سوره نساء، آیه 98: «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَلَا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا».

18. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: خزعلی، مرضیه و سید مرتضی موسوی گرمارودی، حیات برزخی از دیدگاه آیات و روایات، فصلنامه مطالعات تفسیری، سال دوم، شماره 7، پاییز 1390 ش، ص 85.

بریکس یک پیمان بین‌المللی بین پنج قدرت اقتصادی نوظهور است و هدف اصلی این پیمان توسعه همکاری‌های اقتصادی و با هدف مقابله با اقدامات کشورهای غربی و آمریکا است.

پرسش:

بریکس چیست؟ چه اهدافی را دنبال می‌کند و آیا می‌تواند در حل مشکلات ناشی از تحریم‌های آمریکا علیه ایران، موثر باشد؟

پاسخ:

در عرصه بین‌الملل و در روابط بین کشورها، ائتلاف‌ها و معاهده‌های مختلفی در ابعاد سیاسی، اقتصادی، امنیتی، فرهنگی و نظامی شکل گرفته است. یکی از این ائتلاف‌های مهم پیمان بریکس است. واژه «بریکس(BRICS)» متشکل از نام 5 کشور برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی است که از کنار هم قرار گرفتن حرف اول نام لاتین آنها به وجود آمده است.

الف. تاریخچه و اهداف بریکس

سال 2006 برای اولین بار وزرای خارجه برزیل، روسیه و چین به همراه وزیر دفاع هند گرد هم آمدند تا برای توسعه همکاری‌ها در یک چارچوب چهارجانبه تبادل نظر کنند. نخستین اجلاس سران این گروه در سال ۲۰۰۹م در روسیه برگزار شد و حاضران بر همکاری‌های منسجم به نفع کشورهای در حال توسعه و ایجاد نظم جهانی هماهنگ در راستای صلح پایدار و مشترک تأکید کردند. نام آن در ابتدا «بریک» بود. با اضافه شدن آفریقای جنوبی در سال 2011م به این گروه، نام آنها به «بریکس» تغییر یافت. با تصمیم سران بریکس در سال 1402ش(2024م) کشورهای دیگری همچون جمهوری اسلامی ایران، عربستان سعودی و امارات به عضویت گروه بریکس درآمدند.(1) راهبرد همکاری‌های اقتصادی این گروه که در سال 2020 به تصویب اعضا رسید، در سه محور خلاصه می‌شود:

1. بسته «تجارت، سرمایه‌گذاری، فاینانس (قرداد تامین مالی از منابع بین‌المللی)»

2. بسته «اقتصاد دیجیتال» مرتبط با موضوعاتی نظیر تحول دیجیتال، صنعت و نوآوری

3. بسته «توسعه پایدار» در موضوعاتی نظیر امنیت غذایی و توسعه منابع انسانی.(2)

ب. جایگاه و اهمیت بریکس

مهم‌ترین رقیب گروه بریکس، گروه G7 متشکل از هفت کشور بزرگ صنعتی شامل آمریکا، آلمان، انگلیس، فرانسه، ایتالیا، ژاپن و کانادا است. مقایسه این دو گروه از کشورها به خوبی جایگاه و اهمیت پیمان بریکس را نشان می‌دهد. «گروه بریکس ۳۵.۶ درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی را به خود اختصاص داده است، در حالی که سهم گروه ۷، ۳۰.۳ درصد» می‌باشد. این وضعیت برای بریکس تا سال ۲۰۲۸م بیش از پیش ارتقا خواهد یافت و در مقابل، وضعیت گروه 7 تنزل می‌یابد. «سهم کل کشورهای عضو گروه بریکس در اقتصاد جهانی ۵۸.۹ تریلیون دلار است. کشورهای عضو این گروه همچنین بیش از یک سوم از خشکی زمین (۳۶ درصد)، ۴۵ درصد از جمعیت جهان (۳.۶ میلیارد نفر)، بیش از ۴۰ درصد از کل تولید نفت و حدود یک چهارم از صادرات جهان را به خود اختصاص داده‌اند.»(3) دو کشور از اعضای بریکس، عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل هستند.

ج. آثار مثبت پیوستن ایران به بریکس

پیوستن ایران به بریکس می‌تواند هم برای کشورهای عضو این پیمان سودمند باشد و هم برای ایران. نتایج مثبت این الحاق برای ایران در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی، امنیتی و علمی قابل بررسی است که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌شود.

۱. همکاری‌های اقتصادی

1.1. دسترسی به بازارهای بزرگ

ایران با پیوستن به بریکس می‌تواند به بازار بزرگ اقتصادی این کشورها که جمعیتی بیش از 3 میلیارد نفر دارند، دسترسی پیدا کند. این موضوع به نوبه خود باعث افزایش صادرات ایران و رشد اقتصاد داخلی خواهد شد. از جمله موارد مهم در این زمینه، صادرات انرژی است. ایران به عنوان یکی از بزرگ‌ترین دارندگان منابع نفت و گاز جهان، می‌تواند با کشورهای عضو بریکس در حوزه انرژی، همکاری‌های استراتژیک داشته و بازارهای جدیدی برای صادرات انرژی خود ایجاد کند.

2.1. جذب سرمایه‌گذار خارجی

پیوستن ایران به بریکس زمینه را برای جذب سرمایه‌گذاری کشورهای عضو، به‌ویژه در بخش‌های مهمی چون انرژی، زیرساخت و فناوری، فراهم می‌کند.

3.1. خنثی کردن تحریم‌های غرب و آمریکا

ایران با تقویت همکاری با کشورهای بریکس، می‌تواند مسیرهای بیشتری را پیش روی خود قرار داده و از این طریق روابط اقتصادی خود با غرب را به نحو بهتر و با دست بازتری مدیریت کند. به عنوان نمونه، بریکس در حال توسعة سازوکارهای مالی برای کاهش وابستگی به دلار است. کشورهای عضو در تلاش هستند تا مبادلات تجاری خود را از طریق ارزهای ملی انجام دهند. ایران می‌تواند از این فرصت‌ها برای تسهیل مبادلات تجاری و مالی خود و کاهش وابستگی به دلار استفاده کند. همچنین با دسترسی ایران به بانک توسعه بریکس، ایران قادر خواهد بود از منابع مالی این بانک بهره‌مند شود. همه این سازوکارها در نهایت منجر به خنثی سازی یا دورزدن بیش از پیش تحریم‌های کشورهای غربی و آمریکا خواهد شد.

4.1. همکاری در حوزه انرژی‌های تجدیدپذیر

ایران می‌تواند از تجربیات و دستاوردهای کشورهایی مانند چین و هند که در زمینه انرژی‌های تجدیدپذیر توانمندی‌های قابل توجهی کسب کرده‌اند، استفاده نماید.

2. همکاری‌های سیاسی

1.2. تقویت جایگاه سیاسی

عضویت در بریکس می‌تواند جایگاه سیاسی ایران را در سطح جهانی تقویت کرده و به او این امکان را بدهد که در تصمیمات بین‌المللی نقش فعال‌تر و مؤثری تری ایفا کند.

2.2. همکاری‌های چندجانبه

ایران می‌تواند از طریق بریکس در سازمان‌های بین‌المللی مانند سازمان ملل متحد، شورای امنیت و دیگر نهادها، هماهنگی بیشتری با کشورهای عضو داشته باشد.

3. همکاری‌های امنیتی

1.3. مقابله با تهدیدات مشترک

کشورهای عضو بریکس، از جمله ایران، قادر خواهند بود از طریق هم‌افزایی با یکدیگر در حوزه‌های امنیتی و دفاعی، به شکل بهتری در مقابله با تهدیدات مشترک مانند ناتو، تروریسم و گروه‌های شبه‌نظامیِ مورد حمایت غرب اقدام نمایند.

4. همکاری‌های علمی و فناوری

1.4. تبادل علمی

ایران می‌تواند با دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی کشورهای عضو بریکس همکاری‌های علمی و آموزشی گسترده‌ای داشته باشد.

2.4. تبادل فناوری

کشورهای عضو بریکس، مثل چین و هند، در حوزه فناوری‌های پیشرفته مانند هوش مصنوعی، انرژی‌های تجدیدپذیر و فناوری اطلاعات پیشرفت‌های چشمگیری داشته‌اند. ایران می‌تواند از این فناوری‌ها بهره‌مند شود.

نتیجه‌گیری:

بریکس یک پیمان بین‌المللی بین کشورهای برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی و پنج عضو جدید شامل ایران و... است. هدف این پیمان به صورت عمده، افزایش روابط اقتصادی و تأثیرگذاری بر تحولات جهانی برای مقابله با سیاست‌های غرب و آمریکا است. پیوستن به این پیمان فرصت‌های قابل‌توجهی برای ایران فراهم می‌کند.

پی‌نوشت‌ها

1. نجفی، سید احمد، چگونه بریکس از گروه ۷ جلو افتاد؟، خبرگزاری ایرنا، 23 خرداد 1403، 85507358، https://irna.ir/xjQPf8.

2. ترابی فرد، میلاد، بریکس؛ تاریخچه، کارکرد و ملاحظات الحاق ایران به این گروه، مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، 22 آذر 1401، https://rc.majlis.ir/fa/report/show/1754451.

3. نجفی، سید احمد، بریکس، «نهاد دموکراتیک» در برابر «باشگاه دیکتاتوری» گروه ۷ است، خبرگزاری ایرنا، 1 آبان 1403، 85635276، https://irna.ir/xjRTwJ.

در منابع تاریخی از دو فرد با این نام یاد شده است؛ اول مسئول مالی دمشق در دوره تسلط رومیان. دوم، پسرش منصور دوم معروف به یوحنای دمشقی در عصر مروانیان است.

پرسش:

منصور بن سرگون کیست؟ آیا او ابتدا خزانه‌دار رومیان و سپس معاویه شد؟

پاسخ:

منصور بن سرگون یا منصور بن سرجون (در برخی منابع منصور بن سرحون) (1) از رومیان و مسیحیانی است که قبل از فتح منطقه شامات از سوی مسلمانان، مسئول خزانه‌داری و امور مالی دمشق بود.

وی در جریان فتوحات مسلمانان در شام (بعد از اینکه مسلمانان طبریه و فلسطین را فتح کرده بودند)، با آنان همراهی کرد و سبب شد رومیان در منطقۀ «جابیه» شکست را پذیرا شوند و دمشق به تصرف سپاه اسلام درآید. ظاهراً منصور بن سرجون از فرمانده سپاه روم (باهان) کینه داشت و حمایت همه‌جانبۀ مالی از او انجام نداد و طی عملیاتی با برافروختن آتش و دمیدن در بوق‌ها و کوبیدن بر طبل‌ها، چنین وانمود کردند که سپاه اسلام آنان را محاصره کرده‌اند. همین سبب سقوط بسیاری از رومیان از دره شد و برخی دیگر به دمشق و دیگر شهرهای روم گریختند. باهان نیز به طورسینا پناه برد و بعد از مدتی نیز در همان جا از دنیا رفت. دمشق نیز به مدت شش‌ماه محاصره شد و بعد از اینکه منصور از خالد بن ولید برای مردم دمشق و فرماندهان روم امان گرفت، به تصرف سپاه اسلام درآمد (2).

بنا بر ادعای فیلیپ خوری هیتی ـ استاد لبنانی ـ آمریکایی ـ منصور بن سرجون در دوره اسلامی ابتدا این منصب را بر عهده داشت و بعد از وی فرزندش سرجون این منصب را عهده‌دار شد. در ادامه نیز نوه‌اش منصور بن سرجون بن منصور بن سرجون معروف به یوحنای دمشقی همین شغل را در دربار مروانیان در اختیار داشت (3). اما آنچه از منابع کهن به دست می‌آید این است که سرجون بن منصور از دوره معاویه کار کتابت دیوان را به زبان رومی بر عهده داشت و پس از او نیز پسرش منصور معروف به یوحنای دمشقی این کار را ادامه داد (4).

 

نتیجه :

در منابع تاریخی به نام دو منصور بن سرجون (سرگون یا سرحون) اشاره شده است؛ نخستین آنها، منصور بن سرجون (اول) مدیر مالی دمشق در عهد رومیان بوده است. به نظر می‌رسد وی بعد از فتح دمشق در سال 13 یا 14 هجری از سوی مسلمانان، همچنان این منصب را عهده‌دار بود تا اینکه با انتخاب معاویه به عنوان حاکم این منطقه، این سِمَت به فرزندش یعنی سرجون واگذار شد. منصور بن سرجون (دوم) نوۀ منصور اول معروف به یوحنای دمشقی است که او نیز مانند اجدادش در خدمت امویان در این سِمَت فعالیت می‌کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن‌خلدون، عبدالرحمن بن محمد؛ العبر؛ تحقیق: سهیل زکار؛ چ 2، بیروت: دارالفکر، 1408 ق، ج 2، ص 264.

2. همان، ج 2، ص 269.

3. هیتی، فیلیپ؛ تاریخ عرب؛ ترجمۀ ابوالقاسم پاینده؛ چ 3، تهران: آگه، 1380 ش، ص 316 ـ 317.

4. ابن‌ندیم، محمد بن اسحاق؛ الفهرست؛ بیروت: دارالمعرفه، [بی‌تا]، ص 338 ـ 339.

اگر شادی انسان از ویرانی شهرهای دشمن به دلیل پیروزی جبهه حق بر باطل باشد، این شادی غیراخلاقی نیست. درواقع این نوع شادی از تحقق اراده الهی برای برقراری عدالت است

پرسش:

آیا خوشحالی برای ویرانی‌های بازمانده از جنگ در شهرهای دشمن اشکالی دارد؟

پاسخ:

دین اسلام، دین صلح و دوستی است. در آموزه‌های اجتماعی اسلام، مؤلفه‌هایی همچون عدالت، مهربانی، شفقت و خدمت به دیگران بر مبنای همین اصل استوار گردیده است. اسلام به دلیل احترامی که برای انسان و انسانیت قائل است، دفاع مشروع و مبارزه با ظلم را واجب و لازم می‌داند و به هیچ احدی اجازه ظلم بر دیگری را نمی‌دهد.

توصیه دین به زیست اخلاقی نه‌تنها مربوط به شرایط صلح است، بلکه در زمان جنگ نیز مسلمانان ملزم به رعایت حد و حدود اخلاقی‌اند؛ به گونه‌ای که حتی در میدان جنگ هم حق دست‌یابی به پیروزی با بی‌اخلاقی را ندارند. خداوند به انسان کرامت بخشیده است و خواهان حفظ کرامت اوست؛ همان‌گونه که در قرآن می‌فرماید: «ما آدمی‌زادگان را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا [بر مرکب‌های راهوار] حمل کردیم. و از انواع روزی‌های پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده‌ایم، برتری بخشیدیم» (1). خداوند همچنین هدف از ارسال رسل و انزال کتب را رسیدن به عدالت می‌داند و می‌فرماید: «خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان می‌دهد و از فحشا و منکر و ستم، نهی می‌کند. خداوند به شما اندرز می‌دهد، شاید متذکّر شوید» (2). همچنین توجه انسان به اصل صلح و رحمت را در جهان معطوف می‌دارد: «ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم» (3).

 

آباد‌کردن زمین

افزون بر آنچه گفته شد، خداوند در قرآن انسان را به آبادانی زمین دعوت می‌کند و از تخریب و ویران‌کردن آن پرهیز می‌دهد؛ بر این اساس می‌فرماید: «اوست که شما را از زمین آفرید و آبادی آن را به شما واگذاشت. از او آمرزش بطلبید، سپس به ‌سوی او بازگردید که پروردگارم [به بندگان خود] نزدیک و اجابت‌کنندۀ [خواسته‌های آنها] است (4).

دفاع مشروع

وقتی فرد یا گروهی به ظلم مبادرت می‌ورزد، بر مسلمان یا مسلمانان واجب است به دفاع مشروع بپردازند و در برابر تجاوز دشمن مقابله کنند؛ همان‌گونه که در قرآن آمده است: «و در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند، نبرد کنید. و از حدّ تجاوز نکنید که خدا تعدّی‌کنندگان را دوست نمی‌دارد» (5). بنابراین اسلام اجازه تجاوز به دیگران را نمی‌دهد؛ اما اگر دشمن به خاک ما تجاوز کند و شروع‌کننده جنگ باشد، ما موظف به دفاع مشروع هستیم. آنچه در دفاع مشروع موضوعیت دارد، توقف ظلم است و نه انتقام‌جویی شخصی یا لذت‌بردن از رنج دیگران.

ریشۀ شادی

در بستر جنگ، گروهی در جبهه حق می‌جنگند و عده‌ای در جبهۀ باطل قرار دارند؛ همچنین در میانۀ جنگ خواه‌ناخواه مصیبت‌هایی رخ می‌دهد؛ از‌این‌رو افرادی آسیب می‌بینند، شهرها و خانه‌ها ویران می‌شوند، ممکن است محیط‌زیست تخریب گردد و حتی حیوانات هم از دست بروند. به طور کلی طبیعت جنگ، چیزی جز خونریزی و خرابی نیست. از سوی دیگر انسان مؤمن بذاته از ویرانی و خرابی و آسیب خوشنود نمی‌شود؛ بنابراین اگر ریشه شادمانی برای ویرانی شهرها به کینه‌توزی و بی‌رحمی انسان برگردد، از حیث اخلاقی امر مذمومی دانسته می‌شود؛ اما اگر ریشۀ این شادی سرچشمه‌گرفته از پیروزی جبهه حق بر باطل باشد و علت این خوشحالی به پایان‌یافتن ظلم و دفع شر بازگردد، امر مذمومی به شمار نمی‌آید؛ یعنی انسان نه‌تنها به دلیل ویرانی‌ها، بلکه برای پیروزی حق خوشحال باشد. چراکه می‌داند پیروزی حق به برقراری عدالت و امنیت منجر می‌شود. لازم است دقت کنیم جهاد در نگرش اسلام، با انگیزۀ نابودی ظلم انجام می‌گیرد نه نابودی انسان‌ها و شهرها.

نتیجه:

ویرانی شهرها و خانه‌ها، نتیجۀ طبیعی و ناگزیر دفع ظلم و دفاع مشروع است. درحقیقت این امور بخشی از تحقق عدالت و اقامه قسط است. شادی انسان اگر فقط به دلیل خراب‌شدن و ویرانی باشد، اخلاقی نیست و با رحمت و عدل الهی در تضاد است و با کرامت انسانی همخوانی ندارد؛ اما شادی اگر به دلیل خوشحالی از اجرای عدالت است، غیراخلاقی قلمداد نمی‌شود. مؤمن از تجلی عدالت و تحقق اراده الهی که به ‌واسطهٔ دفاع مشروع ایجاد می‌شود، شاد می‌گردد نه از فرایندهای دردناک جنگ. هدف در دفاع مشروع این است که از حق مظلوم حمایت شود؛ بنابراین چنانچه شادی از نابودی دشمن و ویرانی خانه و کاشانه‌اش برای دفاع از مظلوم باشد و نه ناشی از قساوت قلب، ارزشمند است.

پی‌نوشت‌ها:

1. ﴿وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا﴾ (اسراء: 70).

2. ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَىٰ وَیَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ ۚ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ (نحل: 90).

3. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ﴾ (انبیاء: 107).

4. ﴿هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ﴾ (هود: 61).

5. ﴿وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ﴾ (بقره: 190).

صفحه‌ها