پرسش وپاسخ

ترس و یا شادی ما از موضوعات مختلف به میزان درک و معرفت ما نسبت به آن موضوع برمی‌گردد. وقتی انسان مرگ را به‌خوبی بشناسد قطعا هراس و ترسش از مرگ کمتر خواهد شد.

پرسش:

من خیلی از مرگ می‌ترسم! چه کنم که ترسی نسبت به مرگ و مردن نداشته باشم؟

پاسخ:

علاقه انسان به تداوم زندگی، امری طبیعی و فطری است و اگر انسان شناخت کافی نسبت به پایان زندگی خود و بعدازآن نداشته باشد دچار ترس و اضطراب می‌شود. البته در دیدگاه الهی پایان زندگی دنیایی، یعنی مرگ، نوعی انتقال از یک مکان به مکان دیگر است و سقوط و هلاکت و نابودی در این دیدگاه معنایی ندارد. از طرف دیگر فکر کردن به نهایت زندگی برای هر انسانی بارهاوبارها اتفاق می‌افتد و برای انسان‌هایی که آگاه‌تر باشند این دغدغه پررنگ‌تر و درگیری‌های ذهنی، بیشتر خواهد بود. چراکه در دیدگاه الهی انسان بعد از مرگ، دنیای دیگری را تجربه خواهد کرد و عاقبت عملکردش در این دنیا را، آنجا خواهد دید و همین عامل منجر می‌شود که انسان از دنیای پس از مرگ احساس نگرانی کند که چه می‌شود و چه اتفاقی خواهد افتاد.

دلایل ترس از مرگ و راهکارهای برون‌رفت از آن

الف. دلایل ترس از مرگ

  1. ناشناخته بودن

یکی از دلایل مهم ترس انسان از مرگ ناشناخته بودن ماهیت مرگ است. ذهن انسان همواره از ابهام گریزان است و عدم شناخت دقیق مرگ باعث می‌شود تا انسان از فکرکردن به مرگ دچار ترس شود.

  1. انس به دنیا

باتوجه ‌به مأنوس بودن انسان به دنیا و مصادیق آن، مفارقت از دنیا برای او سخت و گران است و هرآن‌چه او را به یاد این مفارقت بیندازد او را آزرده‌خاطر می‌کند؛ بنابراین از‌آن‌جایی که یاد مرگ منجر به یاد جدایی انسان از دنیا می‌شود برای او آزاردهنده است و به‌همین‌دلیل از تفکر دررابطه‌با مرگ خودداری می‌کند. ترس ازدست‌دادن زندگی به‌طور طبیعی ترس از مرگ را نتیجه می‌دهد.

  1. کمی ذخیره

ترس بسیاری از افراد از مرگ به‌دلیل این است که نمی‌دانند آن دنیا چه خبر است و چه عاقبتی را پیش روی خود دارند و درواقع ترسشان از آماده نبودنشان است، همچون دانش‌آموزی که خوب درس نخوانده و خود را برای امتحان آماده نکرده و مدام استرس و اضطراب امتحان دارد؛ اما دانش‌آموزی که برای امتحان آماده است نه‌تنها ترسی ندارد؛ بلکه مشتاقانه سر جلسه امتحان حاضر شده و با رغبت کامل در امتحان شرکت می‌کند. درواقع می‌توان گفت دلیل اصلی ترس ما از مرگ کمی ذخیره آخرت است و این عامل می‌تواند ترس و اضطراب انسان را به دلیل آماده نبودن برای مرگ افزایش دهد.

ب. راهکارهای برون‌رفت

  1. بازنگری در اعمال

مهم‌ترین عامل ازبین‌بردن ترس از مرگ، بازنگری در اعمال است. وقتی انسان از حیث عمل، متناسب با دستور عقل و شرع پیش برود و دریک کلام گناه نکند دیگر ترسی برای حساب پس‌دادن نخواهد داشت.

قرآن می‌فرماید: همان‌ها که فرشتگان (مرگ) روحشان را می‌گیرند درحالی‌که پاک و پاکیزه‌اند به آن‌ها می‌گویند: «سلام بر شما! وارد بهشت شوید به‌خاطر اعمالی که انجام می‌دادید!» (1) سلام یعنی امنیت و راحتی و این امنیت به هنگام اخذ جان حاصل می‌گردد، بنابراین کسی که جانش آلوده به گناه نیست بعد از مرگ کوچک‌ترین آسیبی به او نخواهد رسید.

برخی از روایات مرگ را رحمتی از جانب خداوند برای بندگان مؤمن می‏دانند و می‏کوشند که در افراد نگرش مثبت نسبت به مرگ ایجاد کنند و یا در روایتی جان‌دادن برای مؤمن به بوییدن گل خوش‌بو تشبیه شده است که همه این مثال‌ها به نوع عملکرد انسان برمی‌گردد.

امام صادق (علیه‌السّلام) فرمودند:

«هر که دوست دارد خدا سختی‌های جان‌کندن را بر او آسان کند باید صله‌رحم کند و به پدر و مادرش نیکى کند چون چنین باشد خدا جان کندن را بر او آسان کند و در زندگى دچار پریشانى و فقر نشود».(3)

«پیامبر خدا در پاسخ دخترش فاطمه علیها‌السلام که پرسیده بود: اى پدر مردان و زنانى که نمازشان را سبک مى شمرند چه (جزایى) دارند؟ فرمود: اى فاطمه، هر کس ـ از مردان یا زنان ـ نمازش را سبک بشمرد، خداوند او را به پانزده خصلت مبتلا می‌کند: شش خصلت در دنیا، سه خصلت هنگام مرگش، سه خصلت در گورش و سه خصلت در قیامت هنگامی‌که از گورش بیرون می‌آید. امّا آنچه در دنیا به او می‌رسد: خداوند برکت را از عمرش بر می‌دارد و نیز از روزی‌اش، سیماى صالحان را از چهره‌اش مى‌زداید، به هر عملى که انجام مى‌دهد پاداشى داده نمى‌شود، دعایش به آسمان نمى‌رود و ششم اینکه براى او در دعاى صالحان نصیبى نیست.

و امّا آنچه هنگام مرگش به او مى‌رسد: نخستین آن‌ها این است که خوار مى‌میرد، دوم گرسنه مى‌میرد و سوم، تشنه مى‌میرد، پس اگر از نهرهاى دنیا به او بنوشانند، سیراب نمى‌شود و امّا آنچه در گورش به او مى‌رسد: نخستین آن‌ها این است که خداوند فرشته‌اى مى‌گمارد تا او را در گورش آشفته سازد، دوم اینکه گورش را بر او تنگ مى‌کند و سوم اینکه گورش تاریک است؛ و امّا آنچه روز قیامت هنگام بیرون آمدن از گورش به او مى‌رسد: نخستین آن‌ها این است که خداوند فرشته‌اى مى‌گمارد تا او را با صورت (روى زمین) بکشد درحالی‌که مردم به او مى‌نگرند، دوّم اینکه بازخواست سختى مى‌شود و سوّم اینکه خداوند به او نمى‌نگرد و پاکش نمى‌سازد و عذابى دردناک دارد».(3)

  1. تبدیل ترس موهوم به ترس معقول

در وجود انسان دو نوع ترس تعریف شده است، یکی ترس معقول بدین‌معنا که انسان از چیزی بترسد و ترسش عاقلانه باشد؛ یعنی جایی که انسان احتمال وقوع خطر می‌دهد می‌ترسد و با احتیاط عمل می‌کند و دیگری ترس موهوم یعنی ترسی که زاییده وهم و تخیل است و واقعیت ندارد در این صورت نباید به چنین ترسی اعتنا کرد مثل ترس از تاریکی. ترس ما نسبت به مرگ اگر تبدیل به ترس معقول شود خوب است، چراکه جانب احتیاط را رعایت و خود را مهیا خواهیم کرد؛ اما چنانچه ترس ما ترس موهوم باشد نه‌تنها ارزشی ندارد؛ بلکه این ترس زندگی ما را نیز فلج خواهد کرد. انسان باید از یک‌جهت از خداوند و عظمت کبریائی او و نیز از پیامدهای پرونده عملکرد خویش ترس داشته باشد و از سویی دیگر با درنظر گرفتن رحمت گسترده الهی، به الطاف واسعه خداوند امیدوار باشد. مؤمن راستین هم امید به لطف و رحمت حق‌تعالی دارد و هم از عذاب و کیفر خداوند وحشت دارد. در دین اسلام به مرگ‌اندیشی زیاد سفارش شده است؛ اما درعین‌حال اندیشیدن به مرگ به معنای ترویج ترس موهوم در وجود انسان نیست؛ بلکه تقویت ترس معقول است تا انسان بدین‌وسیله خود را برای سرای دیگر آماده نماید.

  1. رفع جهل

برای شناخت مرگ و زندگی بعدازآن باید سراغ آموزه‌های اسلامی برویم و ببینیم قرآن و روایات چگونه مرگ را برای ما به تصویر کشیده‌اند و به چه شکلی آن را معرفی نموده‌اند.

قرآن دراین‌باره می‏فرماید:

«این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر می‌دانستند!»  (4)

درک مفهوم مرگ نه به‌عنوان پایان و تمام‌شدن، بلکه به‌عنوان انتقال از جهانی به جهان دیگر می‌تواند نگرش ما را نسبت به مرگ عمیق‌تر و ترس ما را کمتر کند. جسم قفس روح است و مرگ یعنی رهایی روح از قفس تن.

  1. تقویت ایمان

لازم است تا از طریق برنامه اخلاقی و تهذیب و خودسازی و پاک‌سازی درونی خویش فضائل اخلاقی را در خود تقویت کرده و وجود خود را از رذایل اخلاقی پیراسته کنیم. محاسبه اعمال، راه پراهمیتی است برای ثابت‌قدم ماندن در جاده هدایت. بدین شکل که نسبت به نفس خود حسابرسی دقیق داشته باشیم و هر شب قبل از خوابیدن، اعمال و رفتار روزانه خود را مورد محاسبه قرار دهیم. اگر خطایی داشتیم جبران کرده و اگر کار نیکی انجام داده‌ایم آن را تقویت کنیم. اعتقاد راسخ به صفات خداوند مانند رحمان، رحیم، غفور، حکیم و عادل و برقراری ارتباط عمیق با خداوند از طریق عبادت می‌تواند ترس از مرگ را به آرامش و اطمینان تبدیل کند.

همان‌گونه که قرآن می‌فرماید:

«آن‌ها کسانی هستند که ایمان آورده‌اند و دل‌هایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد!» (5)

  1. معنابخشی به زندگی

افرادی که به زندگی خویش جهت و معنایی اصیل نمی‌بخشند مرگ را پایان زندگی دانسته و ترس از مرگ، مثل خوره بر جانشان می‌افتاد. ازجمله راهکارهایی که می‌توان بر ترس از مرگ فائق آمد معنابخشی به زندگی است. وقتی انسان در زندگی با باور به معاد و برای کسب رضایت الهی گام بردارد زندگی‌اش معنا گرفته و هر کار خوب، کوچک و بزرگش ارزشمند خواهد شد. هنگامی‌که عملکرد انسان در زندگی رنگ ارزش به خود گیرد رنگ ترس از مرگ در آن زندگی کم می‌شود.

نتیجه‌گیری:

ترس و نگرانی و یا شادی و سرور ما از موضوعات مختلف به میزان درک و معرفت و شناخت ما نسبت به آن موضوع برمی‌گردد. وقتی انسان مرگ را به‌خوبی بشناسد و نگرشش را نسبت به مرگ اصلاح نماید قطعا هراس و ترسش از مرگ کمتر خواهد شد. اگر ترس ما از ضعف شناخت است باید با برنامه‌ریزی مطالعاتی، شناخت خود را از ماهیت مرگ بالا ببریم و اگر ترس ما به‌دلیل حب دنیا و دل‌بستگی زیاد به آن است باید تلاش کنیم که در متن زندگی خود ساده‌زیستی و زهد را تجربه نماییم تا به‌مرور دل‌بستگی و وابستگی ما به دنیا و مادیات کمتر شود و اگر بیم ما از مرگ به‌سبب کمی توشه راه و ایمان و عمل صالح است، باید خودمان را با توشه تقوا مجهز نماییم و اگر به‌جهت تخلّفات و گناهان بسیاری است که مرتکب شده‏ایم، ضمن توبه و جبران آن، باید بدانیم که رحمت خداوند بر غضبش پیشی دارد. برای کسب آمادگی به‌وقت مردن باید درصدد رفع جهل خویش نسبت به مرگ باشیم و با تفکر و تأمل در این امر، انگیزه خود را برای آماده‌کردن توشه آخرت بالا ببریم.

برای مطالعه بیشتر:

  1. مرگ‌اندیشی در آموزه‌های اسلامی، محمدحیدر مظفری
  2. مرگ و فرصت‌ها، مجموعه سخنرانی‌های حسین انصاریان

پی‌نوشت‌ها:

  1. «الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»، نحل، آیه 32
  2. «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُخَفِّفَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ سَکَرَاتِ اَلْمَوْتِ فَلْیَکُنْ لِقَرَابَتِهِ وَصُولاً وَ بِوَالِدَیْهِ بَارّاً فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ هَوَّنَ اَللَّهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ اَلْمَوْتِ وَ لَمْ یُصِبْهُ فِی حَیَاتِهِ فَقْرٌ أَبَدا»، علامه مجلسی، بحار الأنوار، تحقیق: المیانجی، السید إبراهیم و محمد الباقر البهبودی، دارالاحیاء التراث، چاپ سوم، ۱۴۰۳ هـ. ق، ج 71، ص 66
  3. «رسولُ اللّه ِ صلى‌الله‌علیه‌و‌آله ـ لاِبنَتِهِ فاطِمَهَ علیها‌السلام لَمّا قالَت لَهُ: یا أبَتاه، ما لِمَن تهاوَنَ بِصَلاتِهِ مِنَ الرِّجالِ و النِّساءِ؟ ـ قال: یا فاطِمَهُ، مَن تَهاوَنَ بِصَلاتِهِ مِنَ الرِّجالِ و النِّساءِ ابتَلاهُ اللّه ُ بِخَمسَ عَشَرَهَ خَصلَهً: سِتٌّ مِنها فی دارِ الدُّنیا و ثَلاثٌ عِندَ مَوتِهِ و ثَلاثٌ فی قَبرِهِ و ثَلاثٌ فِی القیامَهِ إذا خَرَجَ مِن قَبرِهِ. فَأمَّا اللَّواتی تُصیبُهُ فی دارِ الدُّنیا: فَالاُولى یَرفَعُ اللّه ُ البَرَکَهَ مِن عُمُرِهِ و یَرفَعُ اللّه ُ البَرَکَهَ مِن رِزقِهِ و یَمحُو اللّه ُ عزّ و جلّ سیماءَ الصّالِحینَ مِن وَجهِهِ و کُلُّ عَمَلٍ یَعمَلُهُ لا یُؤجَرُ عَلَیهِ و لا یَرتَفِعُ دُعاؤُهُ إلَى السَّماءِ و السّادِسَهُ لَیسَ لَهُ حَظٌّ فی دُعاءِ الصّالِحینَ؛ و أمَّا اللَّواتی تُصیبُهُ عِندَ مَوتِهِ فَأَوَّلُهُنَّ أنَّهُ یَموتُ ذَلیلاً و الثّانیَهُ یَموتُ جائِعًا و الثّالِثَهُ یَموتُ عَطشانًا؛ فَلَو سُقیَ مِن أنهارِ الدُّنیا لم یَروَ عَطَشُهُ و أمَّا اللَّواتی تُصیبُهُ فی قَبرِهِ: فَأَوَّلُهُنَّ یُوَکِّلُ اللّه ُ بِهِ مَلَکًا یَزعَجُهُ فی قَبرِهِ و الثّانیَهُ یُضَیِّقُ عَلَیهِ قَبرَهُ و الثّالِثَهُ تَکونُ الظُّلمَهُ فی قَبرِهِ؛ و أمَّا اللَّواتی تُصیبُهُ یَومَ القیامَهِ إذا خَرَجَ مِن قَبرِهِ: فَأَوَّلُهُنَّ أن یُوَکِّلَ اللّه ُ بِهِ مَلَکًا یَسحَبُهُ عَلى وَجهِهِ و الخَلائِقُ یَنظُرونَ إلَیهِ و الثّانیَهُ یُحاسَبُ حِسابًا شَدیدًا و الثّالِثَهُ لا یَنظُرُ اللّه ُ إلَیهِ و لا یُزَکّیهِ و لَهُ عَذابٌ ألیمٌ.» علامه مجلسی، بحار الأنوار، تحقیق: المیانجی، السید إبراهیم و محمد الباقر البهبودی، دارالاحیاء التراث، چاپ سوم، ۱۴۰۳ هـ. ق، ج 80، ص 22
  4. «وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ،» عنکبوت، آیه 64
  5. «الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ،» رعد، آیه 28

در اسلام، دختران دارای ارزش و جایگاه بالایی هستند. در آیات و روایات با تعابیر زیبایی همچون«هدیه الهی»، «گل ریحانه»،«حسنه و نیکی» و... از آنها نام برده شده است.

پرسش:

از دیدگاه روایات، دختران در خانواده چه جایگاهی دارند؟ لطفا مواردی از ارزش‌گذاری دختران در روایات را بیان کنید؟

پاسخ:

خانواده، در نگاه اسلام یک نهاد مقدسی است که نقش اساسی در فرهنگ‌سازی و سلامت افراد جامعه دارد. در این خانواده توقعات و وظایف زن و مرد با هم متفاوت است، اما آنچه انسان‌ها را نزد خداوند محبوب می‌کند جنسیت آن‌ها نیست؛ بلکه عملکرد آن می باشد. البته نوع لطف و رحمت خداوند بر هر کدام از جنس انسان نیز متفاوت است، در این میان، خداوند متعال وجود فرزند دختر را دارای برکت قرار داده است. از سوی دیگر، دین اسلام احترام به دختر را به عنوان یک ویژگی انسانی مورد توجه و تأکید قرار داده است. بر اساس آموزه های اسلام، احترام به دختر تنها در حرف و شعار نیست بلکه باید به گونه‌ای باشد که در عمل خود را نشان دهد. به همین جهت، احادیث متعددی نیز در سیره و سخن معصومان علیهم السلام وجود دارد که به مبارک بودن، احترام گذاشتن به دختران و... اشاره شده است، که در این نوشته به برخی از آنها اشاره خواهد شد.

بر اساس آموزه‌های اسلام، میان جنس مذکّر و مؤنّث، پسر و دختر، تفاوتی وجود ندارد بلکه ملاک سنجش و برتری فقط «تقوا» است همچنان که قرآن کریم خطاب به مردان و زنان می فرماید:

«يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ»؛ (1) ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است!

پس از نگاه اسلام معیار خوب و بد بودن، جنسیت افراد نیست، بلکه آنچه انسان‌ها را نزد خداوند محبوب می‌کند عملکرد آن هاست. البته توقعات و وظایف زن و مرد با هم متفاوت است و نوع لطف و رحمتی که خداوند به زن و مرد، دختر و پسر نیز عطا می کند متفاوت است؛ در این میان فرزند دختر دارای ویژگی های خاصی است که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد.

نگاه ارزشی دین اسلام به دختر

همانگونه که بیان شد در فرهنگ و انديشه اسلامي، دختران از جایگاه خاصّی برخوردارند. تعابیر زیبایی که در آیات و روایات برای دختران به کار رفته، نشان از امتیاز و ویژگی خاص دختران دارد. قرآن کریم در آیه 49 سوره شوری از دختر به عنوان یک هدیه بزرگ یاد می‌کند که خداوند به هر کسی که دوست دارد، فرزند دختر هدیه می‌کند.

در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نیز زنان و دختران از جایگاه خاصی برخوردارند و با تعابیر ظریف و زیبا از آنها یاد شده است كه به عنوان نمونه برخي از آن ها مورد اشاره قرار می گیرد:

دختران همچون گل هستند

در روایات معصومان علیهم السلام، دختران همچون گل معرفی شده اند. امیرالمومنین علیه السلام می فرماید:

«فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ فَدَارِهَا عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا لِيَصْفُوَ عَيْشُكَ؛ (2) زن (مانند یک گل) ریحانه است و خدمتگزار نیست؛ با او در هر حال و موقعیتی مدارا کن و همنشینی با او را نیکو کن تا اینکه زندگی تو باصفا گردد».

همچنین در روایات متعدد از دختران تعبیر به «حسنه و نیکی» شده است. (3) به صورت متعدد گزارش شد است که اگر کسی از داشتن فرزند دختر احساس ناخشنودی می‌کرد، امامان علیهم السلام با آنان برخورد می کردند؛ به عنوان مثال امام صادق علیه السلام به شخصی که از دختر دار بودن ناراحت بود فرمودند: «هِيَ رَيْحَانَةٌ تَشَمُّهَا؛ (4) او گلى است كه آن را مى‏بوئى‏».

وقتی به پیامبر صلی الله علیه و آله مژده فاطمه سلام الله علیها داده ‌شد، ناخرسندی و کراهت در چهره اصحاب آن حضرت مشاهده شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنها فرمودند: شما را چه شده است! چرا چهره‌های شما دگرگون شده است؟! دختر گل معطّری است که من آن ‌را می‌ بویم و روزی او با خداست. (5)

دختران درهای رحمت الهی

تولد دختر در احاديث اسلامى به عنوان گشوده شدن درهای رحمت‏ خدا به خانواده معرفى گردید است. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خانه‏اى نيست كه در آن دختران باشند مگر اينكه هر روز بر آن خانه دوازده بركت و رحمت از آسمان نازل مى‏شود». (6)

در روایات از دختران به عنوان بهترین فرزندان تعبیر شده است که نه تنها خداوند با نگاه رحمت به آنها می نگردد بلکه به برکت وجود آنها پدر و مادر و حتی دیگر افراد نیز مورد لطف و رحمت الهی قرار می گیرند. امام صادق علیه السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

دختران چه فرزندان خوبى هستند؛ با لطافت و مهربان، يار و مددکار، مونس و همدم، مبارک و پر خير، اهل نظافت و پاکيزگي‌. (7)

همچنین امام باقر عليه السلام فرمودند:

إِذَا أَصَابَ الرَّجُلُ ابْنَةً بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهَا مَلَكاً فَأَمَرَّ جَنَاحَهُ عَلَى رَأْسِهَا وَ صَدْرِهَا وَ قَالَ ضَعِيفَةٌ خُلِقَتْ مِنْ ضَعْفٍ الْمُنْفِقُ عَلَيْهَا مُعَانٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ؛  (8) آنگاه كه خانواده‌اى داراى دختر مى گردد، خداوند فرشته براى حمايت و نگهبانى آن دختر مى فرستد، و مى فرمايد: اين دختر عنصرى ضعيف است كه از ضعف و ناتوانى خلقت يافته و كسى كه او را مورد حمايت و نگهدارى خود قرار دهد، چنين كسى تا روز قيامت مورد يارى و عنايت خداوند خواهد بود.

امام رضا علیه السلام فرمودند: «خداوند به دختر مهربانتر از پسر است، كسى كه باعث خوشحالى دخترش شود، خداوند روز قيامت او را خوشحال مى كند». (9)

تجلیل اسلام از جایگاه دختران و تأکید بر لزوم توجه و محبت آنان منحصر به این موارد ذکر شده نیست بلکه این روایات آن قدر فراوان اند که در منابع روایی شیعه بخش های جداگانه ای را به خود اختصاص داده است.

برای نمونه، در کتاب کافی «بَابُ فَضْلِ الْبَنَات؛ درباره فضیلت دختران» (10) در وسائل الشیعه بابی به نام « بَابُ فَضْلِ الْبَنَات‏، بَابُ اسْتِحْبَابِ طَلَبِ الْبَنَاتِ وَ إِكْرَامِهِن‏؛ مستحب بودن طلب دختر از خداوند و تکریم دختران» (11) همچنین «بَابُ اسْتِحْبَابِ زِيَادَةِ الرِّقَّةِ عَلَى الْبَنَاتِ وَ الشَّفَقَةِ عَلَيْهِنَّ أَكْثَرَ مِنَ الصِّبْيَان‏؛ درباره دل سوزی و محبت بیشتر به دختران در مقایسه با دیگر فرزندان» (12) وارد شده است که نشان دهنده توجه والای اسلام به دختران است.

نتیجه:

بنابراین در دین اسلام، دختران دارای ارزش و جایگاه بالایی هستند. در آیات و روایات با تعابیر زیبایی همچون «هدیه الهی»، «گل ریحانه»، «حسنه و نیکی» و ... از آنها نام برده شده است که هر یک، نشان از امتیاز و ویژگی خاص طبیعی و روحی دختران دارد. دختران در فرهنگ روایات، بهترین اولاد هستند که مایه برکت و رحمت الهی می شوند. آنچه از آموزه های قرآن و حدیث بر می آید درسی است که به خانواده و جامعه داده می شود که با الگویی گیری از ثقلین (یعنی کلام خدا و اهل بیت علیهم السلام) ارتباط مهربان تر همراه با احترام و کرامت نسبت به دختران باید داشته باشیم.

پی نوشت ها:

1. حجرات / 13.

2. ابن بابویه، محمد بن على‏، محقق/مصحح: غفارى، على اکبر، من لا یحضره الفقیه‏، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ دوم، 1413ق، ج‏3، ص556.

3. کلینى، محمد بن یعقوب‏، محقق/مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج6، ص6.

4. همان، ج‏6، ص 6.

5. ابن بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه‏، همان، ج3، ص481.

6. شعيري، محمد بن محمد، جامع الأخبار، نجف: مطبعة حيدرية، چاپ اول، بى تا، ص 105.

7. کلینى، محمد بن یعقوب، الكافي، همان، ج‏6، ص 5.

8. ابن بابويه، محمد بن على‏، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم: دارالشريف الرضي، چاپ دوم، 1406ق، ص 202.

9. کلینى، محمد بن یعقوب، الكافي، همان، ج‏6، ص 6.

10. همان، ج‏6، ص 4- 12.

11. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، محقق/مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، چاپ اول، 1409ق، ج‏21، ص361- 13.

12. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة ،همان، ج‏21، ص367؛ نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، چاپ اول، 1408ق، ج‏15، ص118.

برخی اعمالی که بین مؤمنان رواج دارد ازجمله؛ پس از سلام نماز، سه بار صلوات، دوم دست دادن، و سوم اینکه برمی‌خیزند و به اهل‌بیت(ع) سلام می‌دهند. مستند روایی دارد.

پرسش:

آیا اینکه بعد از نماز جماعت سه صلوات می‌فرستند، مؤمنان به هم دیگر دست می‌دهند و در آخر نماز هم به ائمه سلام می‌دهند برگرفته از روایات است، یعنی اولاً این سه عمل برای تعقیبات نمازهای واجب سفارش شده است؟ ثانیاً ثواب خاصی برای آن بیان گردیده است؟

 پاسخ:

برخی اعمالی که بین مؤمنان رواج دارد مستند روایی دارد، برخی نیز گرچه اعمال نیکو و شایسته‌ای هستند، اما روایتی برای آن یافت نشده است.

 سه عمل، پس از نماز جماعت بین مؤمنان رایج است:

 اول اینکه پس از سلام نماز، سه بار صلوات می‌فرستند؛

 دوم اینکه به یکدیگر دست می‌دهند؛

 و سوم اینکه برمی‌خیزند و با رو کردن به جوانب مختلف، به اهل‌بیت علیهم‌السلام سلام می‌دهند.

 برای اینکه مشخص شود این اعمال، مستند روایی دارد یا خیر، با بررسی احادیث هر موضوع، پاسخ در سه بخش مجزّا ارائه می‌شود.

بخش اول: بررسی مستندات روایی صلوات پس از نماز

یکی از اعمالی که بین مؤمنان بسیار رواج دارد، خواندن آیه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ...» و صلوات فرستادن پس از نمازهای جماعت است. این صلوات را معمولاً سه بار تکرار می‌کنند. با جستجو در احادیث، روایاتی یافت شد که به نظر می‌رسد می‌تواند مستند روایی کافی برای این عمل باشد و جواز آن را از احادیث ثابت کرد.

روایت اول:

در روایتی از امام کاظم علیه‌السلام آمده است:

 «مَنْ قَالَ فِی دُبُرِ صَلَاهِ الصُّبْحِ وَ صَلَاهِ الْمَغْرِبِ قَبْلَ أَنْ یَثْنِیَ رِجْلَیْهِ أَوْ یُکَلِّمَ أَحَداً «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً (1) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ ذُرِّیَّتِهِ قَضَى اللَّهُ لَهُ مِائَهَ حَاجَهٍ سَبْعِینَ فِی الدُّنْیَا وَ ثَلَاثِینَ فِی الْآخِرَهِ؛ هر کس پس از نماز صبح و مغرب پیش از آنکه از جای خود حرکت کند یا با کسى سخن گوید، آیه "إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ..." را بخواند، سپس بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و اهل‌بیت علیهم‌السلام صلوات فرستد، خداوند صد حاجت او را برآورده می‌کند؛ هفتاد حاجت در دنیا و سى حاجت در آخرت.» (2)

بر اساس این روایت، خواندن آیه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ...» و فرستادن ذکر صلوات بعد از نماز صبح و مغرب توصیه شده است. حدیث موردبحث، اثر این عمل را برآورده شدن صد حاجت آن شخص بیان نموده است.

روایت دوم:

در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است:

 «کسی که بعد از تسبیحات حضرت زهرا علیها‌السلام، دعای "إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً لَبَّیْکَ رَبَّنَا وَ سَعْدَیْکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى ذُرِّیَّهِ مُحَمَّدٍ وَ السَّلَامُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ... وَ بَارِکْ لِی فِیمَا أَعْطَیْتَنِی وَ ارْحَمْنِی إِذَا تَوَفَّیْتَنِی‏ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیر." بخواند؛ غَفَرَ اللَّهُ ذُنُوبَهُ کُلَّهَا وَ عَافَاهُ مِنْ یَوْمِهِ وَ سَاعَتِهِ وَ شَهْرِهِ وَ سَنَتِهِ إِلَى أَنْ یَحُولَ الْحَوْلُ مِنَ الْفَقْرِ وَ الْفَاقَهِ وَ الْجُنُونِ وَ الْجُذَامِ وَ الْبَرَصِ وَ مِنْ مِیتَهِ السَّوْءِ وَ مِنْ کُلِّ بَلِیَّهٍ تَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ کَتَبَ لَهُ بِذَلِکَ شَهَادَهَ الْإِخْلَاصِ بِثَوَابِهَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ ثَوَابُهَا الْجَنَّهُ الْبَتَّهَ فَقُلْتُ لَهُ هَذَا لَهُ إِذَا قَالَ ذَلِکَ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنَ الْحَوْلِ إِلَى الْحَوْلِ فَقَالَ وَ لَکِنْ هَذَا لِمَنْ قَالَهُ مِنَ الْحَوْلِ إِلَى الْحَوْلِ مَرَّهً وَاحِدَهً یُکْتَبُ لَهُ ذَلِکَ وَ أَجْزَأَهُ لَهُ إِلَى مِثْلِ یَوْمِهِ وَ سَاعَتِهِ وَ شَهْرِهِ مِنَ الْحَوْلِ إِلَى الْحَوْلِ الْجَائِی الْحَائِلِ عَلَیْهِ... (3)؛ خداوند، تمام گناهان او را آمرزیده و از همان لحظه و روز و ماه و سال تا سال دیگر، از نادارى، نیازمندى، دیوانگى، جذام، پیسى، مرگ بد و از هر گرفتارى و بلایى که از آسمان به زمین فرو مى‏آید، عافیت می‌بخشد و براى او در برابر این عمل، شهادت به کلمه اخلاص «لا إله إلّا اللَّه» همراه با ثواب آن تا روز قیامت نوشته می‌شود و ثواب و پاداش آن مسلّما بهشت است... .»

بر اساس این روایت، تسبیحات حضرت زهرا علیها‌السلام و خواندن دعایی که آیه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» و همچنین صلوات بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و اهل‌بیت علیهم‌السلام، بخشی از آن است، پس از هر نماز توصیه شده است. شیخ طوسی می‌نویسد: «ینبغی أن یقال عقیب کل فریضه؛ شایسته است این دعا بعد از هر نماز خوانده شود.» (4)

بر اساس این حدیث، عمل موردبحث، دارای ثواب و آثار فراوانی است. بیمه یک‌ساله شخص، رهایی از فقر، نجات از دیوانگى، جذام، پیسى، مرگ بد و از هر گرفتارى و بلایى که از آسمان به زمین فرو می‌آید، از آثار آن است همچنین ثواب «لا إله إلّا اللَّه» که بهشت است به او داده می‌شود.

روایت سوم:

در روایتی از امیرمؤمنان علیه‌السلام آمده است:

 «... إِذَا قَرَأْتُمْ‏ "إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِ"‏ فَصَلُّوا عَلَیْهِ فِی الصَّلَاهِ کَثِیراً وَ فِی غَیْرِه...؛ هنگامی‌که آیه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ...» را قرائت کردید، بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله زیاد صلوات بفرستید، در نماز باشید یا غیر نماز.» (5)

در جمع‌بندی این احادیث، می‌توان گفت شایسته است پس از نماز، آیه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ...» خوانده شود، سپس صلوات فرستاده شود، به نظر می‌رسد فرستادن سه صلوات هم منعی نداشته باشد، بلکه مطلوب است زیرا در روایت سوم آمده است که پس از شنیدن این آیه، زیاد صلوات بفرستید. البته با توجه به روایت دوم و همچنین روایاتی که بر انجام تسبیحات حضرت زهرا علیها‌السلام، بلافاصله پس از نماز تأکید نموده‌اند، بهتر است این عمل پس از تسبیحات حضرت زهرا علیها‌السلام انجام شود و جمع بین هر دو صورت گیرد؛ بنابراین، بر اساس روایات، این عمل دارای ثواب و آثار فراوانی است.

بخش دوم: بررسی دست دادن مؤمنان پس از نماز جماعت

یکی دیگر از اعمالی که بین مؤمنان رواج دارد و پس از نمازها آن را انجام می‌دهند، دست دادن به یکدیگر است. البته این دست دادن معمولاً با دعا کردن برای قبول اعمال یکدیگر انجام می‌شود. وقتی با هم مصافحه می‌کنند به یکدیگر «تقبّل الله» می‌گویند. با جستجو در روایات، حدیثی که به‌طور خاص بر دست دادن مؤمنان به یکدیگر بعد از اتمام نماز جماعت دلالت نماید، یافت نشد، اما در داستان معراج رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله آمده است وقتی آن حضرت نماز جماعت خواندند و انبیای الهی به ایشان اقتدا کردند، پس از نماز، حضرت ابراهیم علیه‌السلام با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و امیرمؤمنان علیه‌السلام، مصافحه نمود. (6) شاید به استناد همین روایت و همچنین با توجه به اصل استحباب مصافحه بین برادران دینی و آثار و برکات فراوانی که مصافحه در ایجاد ارتباط و علاقه بین مؤمنان دارد، بسیاری از فقها، از دست دادن به یکدیگر و دعا برای قبول اعمال هم نهی ننموده، بلکه آن ‌را عملی مطلوب شمرده‌اند هرچند باید مراقب بود که آن را به‌قصد رجاء (به امید ثواب) انجام دهند. (7) البته شایسته است این عمل هم پس از تسبیحات حضرت زهرا علیها‌السلام انجام شود.

بخش سوم: بررسی سلام دادن به معصومان علیهم‌السلام پس از نماز

عمل دیگری که بین بسیاری از مؤمنان مشهور است اینکه پس از نماز، به‌صورت فردی یا دسته‌جمعی ایستاده و به جوانب مختلف رو می‌کنند و به معصومان علیهم‌السلام سلام می‌دهند. با جستجو و بررسی احادیث، مشخص شد در مورد سلام دادن به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، مستند روایتی وجود دارد. احمد بن ابی نصر بزنطی می‌گوید از امام رضا علیه‌السلام پرسیدم پس از نماز چگونه بر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله سلام دهم و صلوات فرستم؟ حضرت فرمودند، می‌گویی:

 «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَ ابْنَ عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَهَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَفْوَهَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللَّهِ، أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ، وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مُحَمَّدُ ابْنُ عَبْدِ اللَّهِ، وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ، وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ رَبِّکَ، وَ عَبَدْتَهُ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ، فَجَزَاکَ اللَّهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَفْضَلَ مَا جَزَى نَبِیّاً عَنْ أُمَّتِهِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.» (8)

در مورد سلام دادن به دیگر معصومان علیهم‌السلام نیز شیخ صدوق می‌نویسد:

 «وقتی از تسبیحات حضرت زهرا علیها‌السلام فارغ شد، بگو: اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ وَ مِنْکَ السَّلَامُ وَ لَکَ السَّلَامُ وَ إِلَیْکَ یَعُودُ السَّلَامُ‏ سُبْحانَ رَبِّکَ‏ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ‏ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلَامُ‏ عَلَى‏ الْأَئِمَّهِ الْهَادِینَ‏ الْمَهْدِیِّینَ‏ السَّلَامُ عَلَى جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ، ثُمَّ تُسَلِّمُ عَلَى الْأَئِمَّهِ وَاحِداً وَاحِداً علیهم‌السلام وَ تَدْعُو بِمَا أَحْبَبْتَ.» (9)

 چنان‌که در این نقل آمده ایشان می‌فرمایند پس از سلام به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، به تک‌تک امامان علیهم‌السلام، سلام دهید. یادآوری می‌شود گرچه شیخ صدوق این موضوع را به معصوم منتسب نکرده‌اند، اما بیان مطلبی از سوی ایشان در کتاب مهم "من لا یحضره الفقیه" که از کتب اربعه و اصلی حدیثی شیعه است، احتمال وجود مستند روایی برای این مطلب نزد ایشان را افزایش می‌دهد.

علاوه بر این مطالب، می‌توان برای سلام دادن به معصومان علیهم‌السلام از عموماتی که سلام بر آن حضرات علیهم‌السلام از راه دور را سفارش کرده و آن را نوعی زیارت شمرده‌اند و اجر و مزد فراوانی برای آن بیان کرده‌اند، بهره برد؛ بنابراین می‌توان سلام بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را بر اساس روایت، انجام داد و سلام به دیگر معصومان علیهم‌السلام را نیز به‌قصد رجاء و امید ثواب بردن، انجام داد.

نتیجه‌گیری:

در جمع‌بندی این احادیث، در مورد صلوات فرستادن، می‌توان گفت مستند روایی به‌قدر کافی وجود دارد. شیوه انجام آن نیز شایسته است این‌گونه باشد که پس از نماز، آیه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ...» خوانده شود سپس، صلوات فرستاده شود. به نظر می‌رسد فرستادن سه صلوات هم منعی نداشته باشد، بلکه مطلوب است. البته با توجه به روایاتی که بر انجام تسبیحات حضرت زهرا علیها‌السلام، بلافاصله پس از نماز تأکید نموده‌اند، بهتر است این عمل پس از تسبیحات حضرت زهرا علیها‌السلام انجام شود و جمع بین هر دو صورت گیرد. نکته دیگر اینکه این عمل دارای ثواب و آثار فراوانی است.

درباره دست دادن مؤمنان پس از نماز جماعت به یکدیگر، غیر از حدیث معراج که دست دادن حضرت ابراهیم علیه‌السلام به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و امیرمؤمنان علیه‌السلام را مطرح کرده، روایت دیگری یافت نشد. همچنین در مورد سلام دادن به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، مستند روایی وجود دارد و با توجه به روایات عام زیارت از راه دور، می‌توان پس از نمازها به امامان علیهم‌السلام نیز به‌قصد ثواب، سلام داد.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره احزاب، آیه 56.

2. ابن بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، ‏دار الشریف الرضی للنشر، چاپ دوم، 1406 ق، ص 156.

3. ابن طاووس، على بن موسى‏، فلاح السائل و نجاح المسائل، قم، ‏بوستان کتاب‏، چاپ اول، 1406 ق، ص 135.

4. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، چاپ اول، 1411 ق، ج 1، ص 51.

5. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول‏، محقق/مصحح، غفارى، علی‌اکبر، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404 ق، ص 119.

6. «... فَلَمَّا انْقَضَتِ الصَّلَاهُ قُمْتُ إِلَى إِبْرَاهِیمَ علیه السلام فَقَامَ إِلَیَّ فَصَافَحَنِی وَ أَخَذَ بِیَمِینِی بِکِلْتَا یَدَیْهِ وَ قَالَ مَرْحَباً بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَ الِابْنِ الصَّالِحِ وَ الْمَبْعُوثِ الصَّالِحِ فِی الزَّمَانِ الصَّالِحِ وَ قَامَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَصَافَحَهُ وَ أَخَذَ بِیَمِینِهِ بِکِلْتَا یَدَیْهِ وَ قَالَ مَرْحَباً بِالابْنِ الصَّالِحِ وَ وَصِیِّ النَّبِیِّ الصَّالِحِ یَا أَبَا الْحَسَن‏... .» مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار، محقق/مصحح، جمعى از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق، ج 18، ص 317.

7. به‌عنوان نمونه ر.ک: گلپایگانى، سید محمدرضا، مجمع المسائل، قم، دارالقرآن الکریم، چاپ دوم، 1409 ق، ج 1، ص 112، س 310؛ خامنه‌اى، سید على، أجوبه الاستفتائات، قم، دفتر معظم له، چاپ اول، 1424 ق، ص 151، س 730؛ تبریزى، جواد، استفتائات جدید، قم، بی‌جا، چاپ اول، بی‌تا، ص 87، س 413؛ خویى، سید ابوالقاسم موسوى، صراط النجاه (المحشّى)، قم، مکتب نشر المنتخب، 1416‌، ج 3، ص 72، س 205؛ لنکرانى، محمد فاضل، جامع المسائل، قم، انتشارات امیر قلم، قم، 1425 ق، ص 97، س 398؛ مکارم شیرازى، ناصر، الفتاوى الجدیده، قم، انتشارات مدرسه امام على بن ابى طالب علیه‌السلام، 1427 ق، ج 1، ص 78، س 281.

8. حمیرى، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، محقق/مصحح، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، چاپ اول، 1413 ق، ص 382.

9. ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه‏، محقق/مصحح، غفارى، علی‌اکبر، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413 ق، ج 1، ص 322.

     

نشانه‌های ظهور و قیام
ظهور و قیام قائم، رخداد مهمی است که با علائمی همراه است و در روایات، این علائم گاهی به‌عنوان علائم ظهور و گاهی به‌عنوان علائم قیام بیان‌شده‌اند.

پرسش:

چرا گفته شده که «صیحه آسمانی، خروج سُفیانی، قیام یَمانی، قتل نفس زَکیّه و خَسفِ بَیداء» از نشانه‌های ظهور است در حالیکه در روایات آمده که این‌ها قبل از قیام قائم رخ می‌دهند: «قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ الْیَمَانِیُّ وَ السُّفْیَانِیُّ وَ الصَّیْحَهُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ وَ الْخَسْفُ بِالْبَیْدَاءِ»؟ آیا نمی‌توان این احتمال را پیش کشید که اول امام زمان (برای عموم یا خواص) ظهور می‌کنند و سپس این علائم رخ می‌دهند و آنگاه ایشان در مکه مستقر شده و قیام می‌کنند؟

پاسخ:

ظهور آخرین امام (عج) به‌عنوان حادثه‌ای بسیار فوق‌العاده، با تحقق وعده نهایی خداوند در مورد حکومت صالحان بر کل جهان،[1] همراه با علائم و نشانه‌هایی است. این علائم انسان‌ها را ترغیب می‌کند تا خود را برای این واقعه آماده کنند و حضوری فعال در آن داشته باشند. همچنین، صف مؤمنان و کافران را به‌طور کامل جدا می‌کنند، به‌طوری‌که افرادی که ناآگاهانه در صف کافران قرار گرفته‌اند، در انتخاب مسیر خود به تردید بیفتند و در نهایت به مؤمنان بپیوندند و از این طریق، موضع قائم و طرفداران او تحکیم شود.[2] این علائم پیش از ظهور اتفاق می‌افتند و نشان‌دهنده نزدیکی ظهور و قیام حضرت بقیه‌الله (عج) هستند.

یکی از مباحث مرتبط با این موضوع، بررسی علائم حتمی است که این سؤال را پدید آورده که: آیا این علائم حتمی، از نشانه‌های ظهور هستند یا از نشانه‌های قیام؟ آیا اساساً فاصله‌ای میان ظهور و قیام وجود دارد یا این دو یک واقعه‌اند و علائم حتمی، از نشانه‌های هر دو به‌حساب می‌آیند؟ در ادامه به این پرسش در قالب چند نکته پاسخ می دهیم.

نکته اول:

بر اساس روایات، خروج سفیانی به عنوان یکی از علائم حتمی ظهور و گویا اولین آن‌هاست که[3] در ماه رجب رخ می‌دهد.[4] همچنین صیحه آسمانی نیز در ماه رمضان اتفاق می‌افتد[5] و پس‌از آن امام مهدی (عج) ظاهر می‌شود.[6] در این روایات، چیزی درباره فاصله ظهور و قیام ذکر نشده و این علائم، هم به‌عنوان علائم ظهور و هم به‌عنوان علائم قیام مطرح شده‌اند.

نکته دوم:

تنها یک روایت در این زمینه وجود دارد که نشان می‌دهد، ممکن است میان ظهور و قیام قائم فاصله‌ای وجود داشته باشد. این روایت بیان می‌کند که حضرت در منطقۀ «ذی طوی» (یکی از مناطق شهر مکه که در حرم است) ظهور کرده و سپس یارانش (313 نفر) به او ملحق شده و سپس حضرت به سمت مسجدالحرام حرکت می‌کند و قیام خود را اعلام و اعلان همگانی می‌کند.[7] اگرچه در این روایت، میان ظهور و قیام فاصله است؛ اما ظاهراً این فاصله خیلی زیاد نیست و عملاً با هم و در فاصله‌ای بسیار نزدیک رخ می‌دهند.

 البته برخی روایات نیز نشان می دهند که اصحاب خاص حضرت در همان لحظه قیام به ایشان ملحق شده و در کنار کعبه ایشان را زیارت می‌کنند و نه قبل از آن.[8] از این منظر، اصلاً فاصله‌ای میان قیام و ظهور نیست و در روایات آمده که بعضی از یاران حضرت، در رختخواب خود در خواب هستند و با شروع قیام، یا در لحظه به حضرت ملحق می‌شوند یا آنکه به شکل اعجاز آور به مکه منتقل می‌شوند.[9] بنابراین، یاران ایشان نیز هنگام قیام به ایشان متصل می‌شوند و فاصله‌ای میان ظهور و قیام نیست.

 نتیجه:

ظهور و قیام قائم، رخداد مهمی است که با علائمی همراه است و در روایات، این علائم گاهی به‌عنوان علائم ظهور  و گاهی به‌عنوان علائم قیام بیان‌شده‌اند. ظاهراً تفاوت در این تعابیر به معنای دوگانه بودن ظهور و قیام نیست و این دو ملازم و مصادف با یکدیگر رخ می‌دهند و به همین جهت، گاهی این علائم به عنوان نشانه‌های ظهور ذکرشده‌اند و گاهی به عنوان نشانه‌های قیام.

بگذریم از اینکه حتی اگر فاصله‌ای میان این دو باشد، این فاصله ناچیز است و ابتدا ظهور حضرت رخ می‌دهد و پس از مدت کوتاهی، قیام حضرت علنی می‌شود که در این صورت نیز این علائم، به درستی، هم علائم ظهورند و هم علائم قیام.

پی نوشت ها:

[1]. سوره انبیاء، آیه 105: ﴿وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾

[2]. «ثُمَّ قَالَ الصَّیْحَهُ لَا تَکُونُ إِلَّا فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لِأَنَّ شَهْرَ رَمَضَانَ شَهْرُ اللَّهِ وَ الصَّیْحَهُ فِیهِ هِیَ صَیْحَهُ جَبْرَئِیلَ ع إِلَى هَذَا الْخَلْقِ ثُمَّ قَالَ یُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِ الْقَائِمِ ع فَیَسْمَعُ مَنْ بِالْمَشْرِقِ وَ مَنْ بِالْمَغْرِبِ لَا یَبْقَى رَاقِدٌ إِلَّا اسْتَیْقَظَ وَ لَا قَائِمٌ إِلَّا قَعَدَ وَ لَا قَاعِدٌ إِلَّا قَامَ عَلَى رِجْلَیْهِ فَزِعاً مِنْ ذَلِکَ الصَّوْتِ فَرَحِمَ اللَّهُ مَنِ اعْتَبَرَ بِذَلِکَ الصَّوْتِ فَأَجَابَ فَإِنَّ الصَّوْتَ الْأَوَّلَ هُوَ صَوْتُ جَبْرَئِیلَ الرُّوحِ الْأَمِینِ ع ثُمَّ قَالَ ع یَکُونُ الصَّوْتُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فِی لَیْلَهِ جُمُعَهٍ لَیْلَهِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ فَلَا تَشُکُّوا فِی ذَلِکَ ...»؛ النعمانی، محمد بن ابراهيم، الغيبة للنعماني‏، ترجمه: محمدجواد غفاری، تهران: نشر صدوق، 1418 ق، ص ۲۵۴، باب ۱۴، حدیث ۱۳.

[3]. به عنوان نمونه: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‌ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ الْیَمَانِیُّ وَ السُّفْیَانِیُّ وَ الصَّیْحَهُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ وَ الْخَسْفُ بِالْبَیْدَاءِ»؛ صدوق، محمد‌بن علی‌بن بابویه، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، تحقیق، تصحیح و تعلیق: علی‌اکبر الغفاری، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۵ ق، ج 2، ص 650.

[4]. «إِنَّ أَمْرَ السُّفْیَانِیِّ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُهُ فِی رَجَبٍ»؛ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 650.

[5]. النعمانی، محمد بن ابراهيم، الغيبة للنعماني، ص ۲۵۴، باب ۱۴، حدیث ۱۳.

[6]. «إِذَا نَادَى مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَنَّ الْحَقَّ فِی آلِ مُحَمَّدٍ، فَعِنْدَ ذَلِکَ یَظْهَرُ الْمَهْدِی»؛ ابن‌طاووس، علی بن موسی، الطرائف في معرفة مذهب الطوائف، قم: انتشارات خیام، 1400 ق، ص 59.

[7]. «الْقَائِمَ یَهْبِطُ مِنْ ثَنِیَّهِ ذِی طُوًى فِی عِدَّهِ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثِمِائَهٍ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ رَجُلًا حَتَّى یُسْنِدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ وَ یَهُزُّ الرَّایَهَ الْغَالِبَهَ»؛ صدوق، محمد‌بن علی‌بن بابویه، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، تحقیق، تصحیح و تعلیق: علی‌اکبر الغفاری، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۵ ق، ج 2، ص 373.

[8]. «إِذَا أُذِنَ الْإِمَامُ دَعَا اللَّهَ بِاسْمِهِ الْعِبْرَانِیِّ فَأُتِیحَتْ لَهُ صَحَابَتُهُ الثَّلَاثُمِائَهِ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ قَزَعٌ کَقَزَعِ الْخَرِیفِ فَهُمْ أَصْحَابُ الْأَلْوِیَهِ مِنْهُمْ مَنْ یُفْقَدُ مِنْ فِرَاشِهِ لَیْلًا فَیُصْبِحُ بِمَکَّهَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یُرَى یَسِیرُ فِی السَّحَابِ نَهَاراً یُعْرَفُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ وَ حِلْیَتِهِ وَ نَسَبِهِ»؛ النعمانی، محمد بن ابراهيم، الغيبة للنعماني‏، ترجمه: محمدجواد غفاری، تهران: نشر صدوق، 1418 ق، ص 313، باب 20 حدیث 3.

[9]. النعمانی، محمد بن ابراهيم، الغیبه، ترجمه: محمدجواد غفاری، تهران: نشر صدوق، 1418 ق، ص 313، باب 20 حدیث 3.

نشانه‌های ظهور و معیار تشخیص امام زمان (عج)
نشانه ها و معیارهای ظهور در روایات و منابع شیعه وارد شده مثل ظهور سفیانی، قیام یمانی، کشته شدن نفس زکیه، خسف بیدا و صیحه آسمانی و...

پرسش:

بسیاری از علائم ظهور حتمی نیستند و در تطبیق حتمی‌ها هم ممکن است اشتباه کنیم و شاید هنوز ظهور رخ نداده باشد! لطفاً راه‌های معتبر و قطعی برای تشخیص ظهور واقعی و اصیل را بیان فرمایید به‌گونه‌ای که امام زمان واقعی را از مدعیان دروغ‌گو تشخیص دهیم و هنگام ظهور، از قافله ایشان عقب نمانیم.

پاسخ:

بی‌تردید، ظهور حضرت صاحب‌الزمان (عج) و باور به آمدن مردی نجات‌بخش که بشر را از هرگونه رنج و هلاکت نجات می‌دهد، یکی از جذاب‌ترین آموزه‌های اسلامی و دینی به‌حساب می‌آید. همین جذابیت سبب شده تا برخی با سوءاستفاده از جهل و سادگی مردم، بر مرکب دروغ و فریب سوار شوند و با ادعای دروغین مهدویت، بسیاری را به کام هلاکت و ضلالت بکشانند. ازاین‌رو مسئله «تشخیص مدعیان دروغین» به ویژه در روزگار ما از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است.

با این مقدمه سراغ سؤال رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته ارائه می دهیم:

نکته اول:

اگر کسی مدعی مهدویت باشد و خود را امام زمان معرفی کند، در ابتدا باید مطابقت گفتار و رفتار او با شریعت اسلام و محکمات دین محرز گردد. چراکه امام زمان (عج) دارای مقام «عصمت» است و تخطی از احکام شریعت و بی‌تقوایی در حق او قابل تصوّر نیست. ازاین‌رو، اهل‌بیت عصمت و طهارت در مقام تشخیص امام زمان، ویژگی‌ها و خصوصیات معنوی و رفتاری امام را همچون سکینه، وقار، علم،[1] ورع، حلم،[2] شناخت حلال و حرام،[3] هدایت،[4] طهارت ولادت، دوری از لهو و لعب[5] و... را به‌عنوان ملاک و معیار معرفی کرده‌‌اند.

بر این اساس، بسیاری از مدعیان دروغین مهدویت در همان ابتدا شناسایی می شوند و به دلیل سوءسابقه، تناقض در گفتار و رفتار، بی‌تقوایی و مخالفت با شریعت، شناسایی می‌شوند. در این راستا، می‌توان از علمای وارسته نیز پیروی کرد و به تشخیص آن‌ها اعتماد کرد؛ چراکه امام زمان، ما را به اطاعت از آن‌ها در دوران غیبت، دستور داده است.[6] درنتیجه مواضع علماء بر ضد مدعیان دروغین می‌تواند دلیل روشنی در تشخیص سره از ناسره باشد.

نکته دوم:

یکی دیگر از راه‌های تشخیص امام زمان از مدعیان دروغین، نسب ایشان است. با توجه به روایات متعددی که در مسئله مهدویت در جوامع روایی شیعیان وجود دارد، حسب و نسب امام زمان (عج) مشخص و معیّن بوده و این امر مسلّم است که ایشان فرزند چه کسی و در چه زمانی به دنیا آمده‌اند.

این حقیقت می‌تواند به‌سادگی ادعای بسیاری از دروغ‌گویان را برملا ساخته و با روشن شدن ارتباط حسب و نسب ایشان به دوران معاصر، به‌خصوص اکنون‌ که همه ولادت‌ها و وفات‌ها در دفاتر ثبت احوال به دقت ثبت و ضبط می‌شود، صداقت ادعا را مورد ارزیابی قرار داد.

نکته سوم:

حال اگر بگویید که شاید شخص بتواند به جعل سند و یا محو آن در دفاتر ثبت‌احوال، دیگران را فریب دهد، تکلیف چیست؟ باید گفت:

برای شناسایی امام مهدی (عج) و ظهور او، نشانه‌ها و علائم فراوانی در منابع روایی ما وجود دارد که از میان آن‌ها، تنها پنج علامت به‌عنوان علائم حتمی و قطعی ظهور در نظر گرفت می‌شود: ظهور سفیانی، قیام یمانی، کشته شدن نفس زکیه، خسف بیدا و صیحه آسمانی. ازآنجا که غیر از خسف بیدا و صیحه آسمانی، نشانه‌های دیگر، قابلیت تطبيق بر مصادیق متعدد را دارند؛ تنها خسف بیدا و صیحه آسمانی را می‌توان به‌عنوان نشانه و علامت معجزه‌آسا در نظر گرفت. از میان این دو نیز، در روایات، از صیحه آسمانی به‌عنوان نشانه و علامتی یادشده که امام زمان را به نام و مشخصات کامل معرفی می‌کند. بنابراین، باید گفت، این نشانه، نشانه‌ای منحصربه‌فرد برای شناسایی ایشان خواهد بود. روایات فراوانی جزئیات این ندا و صیحه را خبر داده‌اند که تعداد قابل‌توجهی از آنها معتبر هستند. بر این اساس، می‌توان گفت هنگام ظهور، آنچه امام مهدی حقیقی را به انسان‌ها شناسانده و حجت را بر آن‌ها تمام می‌کند، ندا و صيحه ای آسمانی است که او را با نام و مشخصات کامل به مردم معرفی می‌کند.[7]

نکته چهارم:

اگر بگویید که ممکن است برخی مدعیان دروغین بتوانند از این علامت به نفع خود بهره‌برداری کنند و سبب اشتباه شیعیان در تطبیق مصداق شوند، در این صورت تکلیف چیست؟ باید گفت:

هرچند این امر با توجه به تمام معیارها و میزان‌های ارائه شده عملاً محال است، اما می‌توان از معیاری قطعی و تخلّف ناپذیر دیگری در تشخیص مدعی کاذب از مدعی صادق بهره برد و آن احراز اتصال فرد مدعی به علوم غیبی است که از اختصاصات امامت به شمار می‌آید و در توان علمی هیچ‌کس (چه انسان و چه جن) نیست.

بررسی روایات نشان می‌دهد که اگر شخصی مدعی امامت و مهدویت شد، شایسته است با سؤالاتی که تنها امام معصوم توان پاسخ‌گویی به آن‌ها را دارد، مورد سنجش قرار گیرد.

در روایتی از امام صادق علیه‌السلام‌ آمده است:

«اگر کسی مدعی مهدویت شد، از او درباره مسائل بزرگی که همانند امام پاسخ آن را می‌دهد، سؤال کنید.»[8]

تاریخ نشان می‌دهد که شیعیان بارها این معیار را برای تشخیص امام خود به کار گرفته‌اند؛ مشهورترین آن مربوط به تشخیص امامت امام جواد علیه‌السلام است. در روایاتی آمده است، گروهی از شیعیان که از بغداد و شهرهای دیگر به حج آمده بودند برای دیدار با امام جواد علیه‌السلام به مدینه رفتند. آنان در مدینه با عبدالله بن موسی دیدار کردند و از او سؤالاتی پرسیدند، ولی پاسخ‌های نادرستی شنیدند که موجب سرگردانی‌شان شد تا اینکه امام جواد علیه­السلام وارد مجلس شد و آنان دوباره پرسش‌هایشان را مطرح کردند و با پاسخ‌های امام قانع شدند.[9]

بی‌شک، در این آزمون باید سؤالاتی پرسیده شود که دانشمندان مختلف در پاسخ‌گویی به آن‌ها ناتوانند تا با رسیدن به پاسخ صحیح، حقانیت امام اثبات شود.

نکته پنجم:

اگر بگویید که شخص مورد نظر می‌تواند با بهره‌گیری از جنیان به سؤالات دانشمندان پاسخ دهد، در پاسخ می‌گوییم:

 فاصله زیادی میان علم جنیان و علم بشر وجود ندارد؛ یعنی این‌گونه نیست که جنیان بر همه‌چیز آگاه باشند! خصوصاً اینکه با توجه به آیات قرآن کریم، احاطه جنیان بر عالم غیب به‌کلی ممنوع بوده و به‌محض تجاوز از حد خود و صعود به آسمان برای کشف برخی از حقایق، مورد طرد و رجم نگهبانان قرار می‌گیرند. همچنان که قرآن کریم از زبان ایشان می‌فرماید:

 «و اینکه [برای کسب خبر] به آسمان نزدیک شدیم، پس آن را پر از نگهبانان نیرومند و تیرهای شهاب یافتیم.»[10]

بنا‌بر‌این، بزرگنمایی در علم جنیان امری باطل است و حد دانش ایشان در محدودۀ محسوساتی است که با آن مواجه‌اند و اطلاعاتی است که معلوم و مشهود است. آنچه از نظر علمی جزو چالش‌های اساسی دانشمندان محسوب می‌شود، از توان پاسخ‌گویی جنیان نیز خارج است، چه رسد به اخبار غیبی و علومی که تنها مختص امام معصوم است و هیچ‌کس جز ایشان بر این امور اشراف ندارد.

نتیجه:

از مجموع آنچه بیان شد روشن می‌شود که هرچند جذابیت مسئله انتظار فرج و ظهور حضرت مهدی (عج)، سبب گرم شدن بازار مدعیان دروغین شده است، ولی با توجه به معیارها و میزان‌هایی که در این پاسخ به تفصیل به آن‌ها اشاره شد، می‌توان به راحتی سره را از ناسره تشخیص داد و مدعیان دروغین را از مدعی صادق بازشناخت.

پی نوشت ها:

[1]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: موسسه الاعلمی اللمطبوعات، 1429 ق، ج 25، ص ۹۰.

[2]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ص 89.

[3]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ص 100.

[4]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ص 100.

[5]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ص 106.

[6]. «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ...» (حر عاملی، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل‌البیت، ۱۴۰۹ ق، ج ۲۷، ص ۱۴۰)

[7]. رضوانی، معصومه، «بررسی معیار تشخیص امام مهدی (عج) الشریف از مدعیان مهدویت، هنگام ظهور»، مجله انتظار موعود، زمستان 1393 ش، شماره 47،ص 53.

[8]. «اذا ادّعی مدع فاسألوه عن تلک العظائم التی یجیب فیها مثله»؛ النعمانی، محمد بن ابراهيم، الغیبه، ترجمه: محمدجواد غفاری، تهران: نشر صدوق، 1418 ق، ص ۱۷۳.

[9]. طبری، محمدبن جریر، دلائل الامامة، قم: بعثت، ۱۴۱۳ ق،ص ۳۹۰-۳۸۹؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۹۹-۱۰۰.

[10]. سوره جن، آیه 8: ﴿وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا﴾

زمان ظهور
مسئله زمان ظهور از اسرار الهی است و هیچ‌کس به زمان آن واقف نیست. نکته دیگر اینکه میان پیش‌بینی و پیش‌گویی زمان ظهور،تفاوت وجود دارد و آنچه نهی شده،پیشگویی است.

پرسش:

امام زمان عج چه زمانی ظهور می‌کند؟ آیا می‌توان آن را پیش‌بینی کرد؟

پاسخ:

اعتقاد به منجیِ آخرالزمان، از آموزه‌های مشترک میان ادیان مختلف است که هر یک دربارۀ زمان و نشانه‌های ظهورِ آن منجی سخن گفته‌اند. شیعیان منجی واقعی و نهایی در آخرالزمان را امام مهدی (عج) می‌دانند که فرزند امام حسن عسکری علیه‌السلام است و در زمین به شکل پنهانی ساکن است که در وقت مناسب به اذن خدا آشکار خواهد شد. در ادامه با طرح نکاتی به بیان دیدگاه درست درباره زمان ظهور ایشان می‌پردازیم.

نکته اول:

شیعه راستین همیشه در انتظار ظهور و امیدوار به آشکار شدن آن پیشوای غایب است، ولی این حقیقت را نیز در نظر دارد که زمان ظهور بر همگان پوشیده است! در برخی روایات، زمان ظهور به زمان فرارسیدن قیامت قیاس شده است. به‌عنوان مثال، از امام حسن مجتبی علیه‌السلام روایت شده که فرمودند:

«از جدم رسول خدا سؤال کردم که قائم اهل‌بیت (امام زمان) کی قیام می‌کند؟ فرمود: حسنم! روز ظهور (مهدی موعود) شبیه روز قیامت است که ناگهان بر پا می‌شود.»[1]

به فرموده قرآن کریم، جز خداوند زمان قیامت را نمی‌داند:

«از تو درباره قیامت مى‌پرسند [که‌] وقوعِ آن چه وقت است؟ بگو: علم آن، تنها نزد پروردگار من است. جز او [هیچ‌کس] آن را به موقع خود آشکار نمى‌گرداند.»[2]

در نتیجه، هیچ‌کس جز خداوند زمان ظهور امام عصر را نمی‌داند و به همین دلیل، مسئله «توقیت» یا «تعیین وقت برای ظهور» در روایات متعدد مورد نکوهش قرار گرفته و حرمت آن جای هیچ شک و شبهه‌ای ندارد:

«اما ظهور فرج و گشایش، تنها به دست خداست و زمان گذاران دروغ می‌گویند».[3]

نکته دوم:

میان «پیش‌بینی» و «پیش‌گویی» تفاوت است. توضیح مطلب اینکه، گاهی فرد برای ظهور امام زمان (عج) تاریخ مشخصی را اعلام نمی‌کند؛ بلکه با جمع‌بندی اوضاع پیرامون خود و نشانه‌هایی که در روایات آمده است، ظهور را نزدیک دانسته و یا حتی حکم می‌کند که اگر خدا بخواهد به‌زودی اتفاق خواهد افتاد تا امید شیعیان را تقویت کند. چنین مطالبی از مصادیق پیش‌بینی به شکل مشروط است، نه تعیین قطعی وقت که در روایت از آن نهی شده است.[4]

اما اگر فردی بگوید: امام زمان (عج) در فلان روز از فلان سال قطعاً ظهور خواهد کرد، این تعیین وقت از مصادیق پیش‌گویی است و صاحب آن را باید تکذیب کرد.

نکته سوم:

مطلب آخر اینکه، ظهور و حرکت جهانی حضرت قائم (عج) را می‌توان به مربعی تشبیه کرد که دارای چهار ضلع مهم و اساسی است. یک ضلع آن را اراده الهی، ضلع دیگر آن را آمادگی و رهبری امام عصر، ضلع سوّم آن را جان‌فشانی یاران خاص و ضلع چهارم را آمادگی و خواست واقعی مردم تشکیل می‌دهد. روشن است که عدم تحقق ظهور و استمرار محرومیت انسان‌ها از امام حاضر، نتیجه ضلع سوم و چهارم یعنی مسئله «یاران» و «پذیرش عمومی» است. چراکه فیض خداوند (به‌عنوان ضلع اول) و آمادگی و رهبری امام (به‌عنوان ضلع دوم) همیشه بوده، هست و خواهد بود.

بنا‌بر‌این، استمرار و امتداد غیبت و تأخیر در ظهور حضرت ولی‌عصر (عج)، به واسطه عدم یاری یاوران و نیز عدم آمادگی و نبود پذیرش عمومی است. قیامی که قرار است بی‌شک پیروز شود و صلح و عدل را در همه جهان حکم‌فرما کند، جز در بستر آمادگی جهانی به وقوع نخواهد پیوست و تأخیر در ظهور حضرت نیز به جهت رسیدن مردم به همین آمادگی است.[5]

با توجه به این نکته روشن می‌شود که وقتی در روایات ظهور، شیعیان مورد خطاب قرار گرفته و از تفرقه، پیروی از فتنه و ... نهی می‌شوند،[6] همگی به منظور ترسیم و تثبیت ضلع سوم، یعنی «یاری یاوران» است و هنگامی‌که گفته می‌شود این قیام بدون آمادگی جهانی انسان‌ها محقق نخواهد شد،[7] ناظر به ضلع چهارم، یعنی «آمادگی و خواست واقعی مردم» است.

نتیجه:

از آنچه بیان شد روشن می‌شود که:

اولاً، مسئله زمان ظهور حضرت ولی‌عصر (عج) از اسرار الهی است و هیچ‌کس به زمان آن واقف نیست.

دوم اینکه، میان پیش‌بینی و پیش‌گویی زمان ظهور، تفاوت وجود دارد و آنچه نهی شده، پیشگویی است.

سوم اینکه، مسئله ظهور حضرت را باید به مانند مربعی در نظر گرفت که از چهار ضلع خدا، امام، خواص و مردم تشکیل شده و تحقق ظهور به تحقق این چهار ضلع وابسته است و عدم ظهور ناشی از ضلع سوم و چهارم است.

پی نوشت ها:

[1]. خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الاثر، حققه السید عبد اللطیف الحسینى الکوه کمرى الخوئى، قم: انتشارات بیدار، 1401 ق، ص 167.

[2]. سوره نازعات، آیه 187: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی لَا یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ».

[3]. « أما ظهور الفرج، فإنه إلى الله وكذب الوقاتون»؛ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تهران: نشر اسلامیه، بی‌تا، ج 52، ص 111.

[4]. اگرچه در این زمینه نیز باید احتیاط کرد و از گمانه‌زنی های بدون دلیل دوری جُست.

[5]. همانطور که قبلا بیان شد منظور از آمادگی مردم، آمادگی «همه» مردم که امری غیر ممکن و دور از انتظار محسوب می شود، نیست؛ بلکه منظور غلبه فرهنگی در میان مردم که به ظهور حضرت منجر شود.

[6]. برای مطالعه بیشتر، رک: شاهده و سیده فاطمه موسوی، «وضعیت شیعیان قبل از ظهور امام مهدی»، موعود پژوهی، سال دوم، پاییز و زمستان 1399 ش، شماره 4.

[7]. چنانکه در روایات آمده که منشا محرومیت از امام ظاهر، گناهان مردم است: «واعلموا انّ الارض لا تخلوا من حجّه الله ولکنّ الله سیعمى خلقه منها بظلمهم وجورهم و اسرافهم على انفسهم»؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج 51، ص 113. روشن است که اگر مردم از ظلم و اسراف دست بردارند و خواستار عدالت و اعتدال باشند، شایسته ظهور امام می شوند.

تکمیل یاران، یکی از شرایط ظهور حضرت ولی‌عصر (عج) است و این امر تنها شرط ظهور نیست و ممکن است یاران تکمیل شده باشند، اما سایر شرایط هنوز مهیا نشده باشند.

پرسش:

به نظرم دلایل غیبت امام زمان، پذیرفتنی نیست. مثلاً اینکه گفته میشه هنوز 313 نفر یاران خاص امام زمان کامل نشده‌اند! به نظرم این دلیل پذیرفتنی نیست چون خیلی بعید و غیرقابل باوره که هنوز 313 نفر فرمانده کارکشته در طول تاریخ شیعه نداریم. یا اینکه گفته میشه هنوز مردم آماده پذیرش نیستند! به نظرم این هم پذیرفتنی نیست چون آمادگی مردم امر نسبی است و حتی زمان ظهور هم یه عده‌ای آمادگی ظهور رو دارند و یه عده‌ای ندارند. ممنون می‌شوم راهنمایی بفرمایید و توضیح بدید چرا امام زمان غیبت کرده و تا حالا ظهور نکرده است؟

پاسخ:

مسئله ظهور امام زمان (عج) و تحقق حاکمیت خدا در جهان، بخش عمده‌ای از عقاید امامیه را تشکیل می دهد. البته باور به ظهور منجی موعود در ادیان و نحله‌های مختلف نیز به‌طور جدّی مطرح است. اگرچه زمان تحقق وعده الهی به‌درستی مشخص نبوده و هیچ‌کس نمی‌داند این انتظار چه زمانی به سر خواهد رسید، اما در روایات به برخی از نشانه‌ها و علائم ظهور حضرت اشاره شده است.

با این مقدمه به سراغ سؤال رفته و پاسخ آن را در چند نکته تقدیم می‌کنیم:

نکته اول:

اینکه تعداد یاران حضرت صاحب‌الزمان (عج) 313 نفر هستند، سخن درستی است، اما این تعداد به فرماندهان و حلقه اولیه پیرامون حضرت مربوط است؛ چراکه برخی از روایات، تعداد یاران حضرت را بیش از این رقم و حتی تا صد هزار نفر نیز ذکر شده است.[1] به نظر می‌رسد سوءتفاهم ناشی از این است که اگرچه یکی از شرایط ظهور حضرت تکمیل حلقه یاران (313 نفر یا صد هزار نفر) است، اما نباید آن را تنها عامل مؤثر در تأخیر ظهور دانست. شرایط مؤثر در ظهور امام زمان، منحصر به این امر نیست تا عدم ظهور را صرفاً به این سبب بدانیم که یاران حضرت آماده نشده‌اند. چه‌بسا یاران حضرت، اکنون تکمیل‌ باشند اما چون سایر شرایط (که در نکات بعدی ذکر خواهد شد) فراهم نشده، ظهور تحقق نیافته است.

بگذریم از این‌که تکمیل یاران حضرت نیز چندان دور از ذهن نیست؛ زیرا ظهور حضرت به مقابله با ابرقدرت‌های جهانی می‌انجامد و بعد از پیروزی، حکومت جهان‌گستر تشکیل خواهد شد؛ از این رو، فرماندهان و کارگزاران حلقه اول (313 نفر) و دوم (10 هزار یا بیشتر) باید افرادی با ویژگی‌های ممتاز در فرماندهی، تدبیر امور، تقوا، پیروی از حضرت باشند. بنابراین، دور از ذهن نیست که یاران حضرت هنوز تکمیل نشده باشند.

نکته دوم:

در خصوص اشکال دوم نیز باید گفت، منظور از آمادگی مردم برای پذیرش ظهور و قیام حضرت، آمادگی و پذیرش «همه» مردم نیست! تا گفته شود در لحظه ظهور نیز ممکن است برخی آماده نباشند؛ بلکه منظور از آمادگی، «غلبه جریان فکری و فرهنگی» در میان مردم است. مردمی که از نابسامانی اوضاع جهان کلافه شده‌اند و علاج مشکلات خود را نه در لاف تمامیت‌خواهی مکاتب مختلف (مثلاً لیبرالیسم یا مارکسیسم)، بلکه تنها در ظهور یک مرد الهی که حقیقت را بگوید و عدالت را اجرا کند، جستجو می کنند. قیامی که قرار است بی‌شک پیروز شود و صلح و عدل را در سراسر جهان برقرار کند، تنها در بستر آمادگی جهانی به وقوع خواهد پیوست و تأخیر در ظهور حضرت نیز به همین دلیل است که مردم به این آمادگی برسند. البته منظور آمادگی «همه» که امری غیرممکن و دور از انتظار است، نیست؛ بلکه منظور غلبۀ یک جریان فکری و فرهنگی در میان مردم است. جلوه‌ای از این آمادگی، اعتراضات سراسری مردم در مناطق مختلف جهان، علیه جنایات اسرائیل در ماه‌های اخیر است که گسترش این فریاد عدالت‌خواهانه قطعاً در ظهور حضرت مؤثر خواهد بود.

نکته سوم:

غیبت امام زمان (عج) سرّی از اسرار الهی است و تبیین فلسفه آن به شکل جامع و دقیق دشوار است. با این حال، در روایات، به مواردی برای توضیح فلسفه غیبت اشاره شده که در ادامه به ذکر دو مورد بسنده می‌شود: حفظ جان امام و قدردانی از نعمت حضور امام.

توضیح مطلب آنکه:

حضور یک انسان الهی همواره خطری جدی برای سران ظلم و تباهی بوده و غالباً پیامبران و صاحب‌منصبان الهی در مسیر هدایت بشریت به دست جباران زمان خود به شهادت رسیده‌اند. از سوی دیگر بر اساس عقاید امامیه، امام دوازدهم (عج)، آخرین ذخیره الهی است که باید براى تحقق عدالت جهانى - که وعده حتمى خداوند است - باقى بماند.

در نتیجه خداوند به جهت حفظ جان امام دوازدهم، ایشان را در پرده غیبت قرار داد تا به‌طور معمول در منظر دیگران حاضر نباشد. در غیر این صورت او نیز بی‌تردید مانند پدران بزرگوارش، از شهادت در راستای تحقّق اهداف الهى استقبال می‌کند.

از این رو در منابع شیعی «حفظ جان امام» یکی از علل اصلی غیبت امام دوازدهم بیان‌شده است.[2]به عنوان نمونه از امام حسن عسکرى علیه‌السلام (امام یازدهم) این‌گونه روایت شده است که:

«بنی‌امیه و بنی‌عباس، شمشیرهاى خود را براى ما تیز کردند؛ زیرا خوب می‌دانستند که در خلافت حقى ندارند. آنان از ترس اینکه خلافت به‌جای خود برگردد و در میان صاحبان اصلی‌اش مستقر شود، به کشتن اهل‌بیت پیامبر و از بین بردن سلاله آن حضرت همت گماشتند تا شاید از ولادت حضرت قائم جلوگیرى کنند یا او را به قتل برسانند؛ ولى خداوند اراده کرد که او را بر احدى از دشمنان آشکار نکند و نور خود را به اتمام رساند؛ اگرچه مشرکان خوش ندارند.»[3]

یکى دیگر از حکمت‌ها و اسرار مهم غیبت امام مهدى (عج)، توجّه بیشتر مردم به قدر و منزلت آن موعود امت‌ها است. پس از آن همه قدرناشناسى که در طول تاریخ نسبت به مردان الهی از سوی انسان‌ها روا داشته شده است، خداوند اراده فرمود تا خورشید نورانی آخرین ذخیره خود را در پس ابر غیبت نهان سازد تا گوهر گران‌بهای وجود او در تاریکی و ظلمت، بیشتر قدر دانسته شود و ظهور وی با پذیرش و استقبال کامل مردم همراه گردد.

به قول حافظ شیرازی:

از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنم     تا نیست غیبتی نبود لذت حضور[4]

ینابراین، یکى از عوامل مهم غیبت امام دوازدهم، عدم همراهى و تمکین مردم از آن حضرت و سستى و قصور در یارى امام است. چنان‌که امامان پیشین، از این ناحیه آسیب‌های فراوانى دیدند و مرارت‌ها کشیدند. به تعبیر دقیق‌تر، این مردم‌اند که به‌واسطه افعال ناشایست خود از امام زمان خود غائب مانده‌اند.

«حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ»[5]

این تأدیب الهی همان مسئله‌ای است که درباره آن روایات بسیاری وجود دارد. به‌عنوان مثال از امام محمدباقر علیه‌السلام نقل‌شده است:

«وقتى خداوند، بودن ما را در میان قومى ناخوش دارد، ما را از میان آنان خواهد برد».[6]

در نقل دیگری از امام على علیه‌السلام آمده است:

«اى مردم بدانید که زمین هرگز از حجّت الهى خالى نمی‌ماند، اما پروردگار، مردم را به جهت ظلم و ستمى که مرتکب می‌شوند و نیز به جهت اسراف و زیاده‌روی‌های که در حق خود انجام می‌دهند، از دیدن حجّت خودش محروم می‌سازد.»[7]

بنابراین، آخرین امام، زمانی ظهور می‌کند که مردم از صمیم قلب، به انتظار ایشان پرداخته و خود و جامعه پیرامون خود را آماده ظهور کنند.

نتیجه:

از آنچه گفته شد مشخص می‌شود که:

اولاً، تکمیل یاران، یکی از شرایط ظهور حضرت ولی‌عصر (عج) است و این امر تنها شرط ظهور نیست و ممکن است یاران تکمیل شده باشند، اما سایر شرایط هنوز مهیا نشده باشند. بگذریم از اینکه تکمیل نشدن یاران ممتاز و آماده برای حکومت جهان‌گستر نیز چندان دور از ذهن نیست.

دوم اینکه، منظور از آمادگی مردم برای تحقق ظهور، به معنای آمادگی «همه» مردم نیست؛ بلکه منظور «غلبه جریانی فکری و فرهنگی» در میان مردم است.

سوم اینکه، دو مسئله «حفظ جان امام» و «قدر دانی از نعمت حضور امام» می توانند به عنوان مهم‌ترین فلسفه غیبت حضرت و عدم ظهور ایشان شناخته شوند.

پی نوشت ها:

[1]. حر عاملی، اثبات الهداه، شرح و ترجمه محمد نصراللهی، قم: المطبعه العلمیه، بی‌تا، ج ۳، ص ۵۷۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: مؤسسه الوفاء، ط2، 1404ق، ج ۵۲، ص ۳۰۷ و ص ۳۶۷. البته این اعداد و ارقام تنها ناظر به ابتدای قیام حضرت و دوران متصل به ظهور ایشان است وگرنه شکی نیست که در ادامه کار، سیل خروشانی از مومنین و مومنات به قیام حضرت پیوسته و به یاری ایشان خواهند شتافت.

[2]. حر عاملی، محمد بن‌ الحسن، اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۸۳، ح ۷۷۷.

[3]. صافی گلپایگانی، ، لطف‌الله، منتخب الأثر فی أحوال الإمام الثانی عشر، قم: دفتر آیت‌الله صافی، ۱۳۸۰، ص ۲۹۱.

[4]. شمس الدین، محمد حافظ شیرازی، دیوان حافظ، غزلیات، به تصحیح قاسم غنی و محمد قزوینی، تهران‌: نشر نغمه‌، 1377، غزلیات، غزل ۲۵۴.

[5]. شمس الدین، محمد حافظ شیرازی، دیوان حافظ، غزلیات، غزل ۲۵۴.

[6]. «انّ الله اذا کره لنا جوار قوم نزعنا من بین اظهرهم»؛ حر عاملی، اثبات الهدی، ص ۴۹۸، ح ۲۷۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۹۰.

[7]. «واعلموا انّ الارض لا تخلوا من حجّه الله ولکنّ الله سیعمى خلقه منها بظلمهم وجورهم و اسرافهم على انفسهم»؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج 51، ص 113.

کلینی و صدوق و نائبان خاص
آثار به جا مانده از صدوق و کلینی، نشانگر آن است که آنها، جایگاه خاص و ممتازی برای نواب اربعه قائل بودند. اما تمرکز آنها بر گردآوری و ثبت احادیث بود.

پرسش:

چرا کلینی و صدوق که عصر غیبت صغری و نیابت خاص نواب اربعه را درک کردند، در کتاب‌های علمی خود، خصوصاً در ابواب مربوط به غیبت، اطلاعات زیادی درباره نائبان خاص ارائه نکردند یا روایاتی از آن‌ها نقل ننمودند یا با آن‌ها نامه‌نگاری نمی‌کردند و ...؟ آیا در حقانیت نائبان تردید داشتند یا آن‌ها را فقط مسئول تدبیر امور اجرایی می‌دانستند؟ در هر صورت، تلقی آن‌ها از نائبان چه بوده است؟

پاسخ:

دوران غیبت امام زمان (عج) به دو بخش کوتاه و بلند (صغری و کبری) تقسیم می‌شود. در دوران غیبت صغری که 69 سال به طول انجامید، ایشان از طریق نائبان خاص خود با شیعیان در ارتباط بودند. این نائبان چهار تن از بزرگان شیعه بودند که امام زمان هر یک از آن‌ها را به مدت چند سال برای این منصب تعیین نمود. در ادامه، به بررسی جایگاه و وظایف این بزرگواران در میان شیعیان و همچنین دلایل کمتر پرداخته شدن به معرفی آن‌ها توسط برخی محدثان شیعه، خواهیم پرداخت.

نکته اول:

در عصر غیبت صغری عالمان شیعه عمدتاً به تدوین جوامع حدیثی شیعه

پرداختند. این کتاب‌ها، به ویژه آثار جناب کلینی و صدوق، تنها شامل نقل احادیث هستند و تقریباً هیچ اظهارنظر شخصی یا مطلبی غیر از متن حدیث، حتی شرح و تفسیر حدیث، در آنها مشاهده نمی‌شود. حتی درجایی که مرحوم صدوق کتابی را با عنوان «الاعتقادات» با هدف بیان اعتقادات کلامی شیعه تألیف می کند، باز هم عمدتاً به قرآن و احادیث استناد کرده و از سوی خود مطلب زیادی به آن اضافه نمی‌کند. بنابر‌این عدم نگارش شرح‌حال نائبان خاص و ذکر جزئیات درباره آن‌ها چندان عجیب نیست؛ خصوصاً اینکه وظیفه اصلی نائبان خاص، تدبیر امور اجرایی بود و مسائل دینی و فرهنگی، عمدتاً از طریق عالمان وارسته، ساماندهی می‌شد.

نکته دوم:

جناب صدوق در زمان رحلت آخرین نائب خاص امام زمان (عج) در اوایل جوانی به سر می برد و از آنجا که این مراودات از سوی وکلا و نمایندگان انجام می‌شد، او هنوز در جامعۀ شیعه به جایگاه خاصی دست نیافته بود تا با نائبان خاص ارتباط برقرار کند. با این حال پدر بزرگوار ایشان، جناب علی‌بن بابویه قمی، به عنوان یک شخصیت برجسته در جامعه شیعه با حسین بن روح نوبختی، سومین نایب خاص امام زمان (عج)، مکاتبه داشت.[1]

شیخ صدوق نیز اگرچه با نائبان خاص ارتباط زیادی نداشت و درباره

آن‌ها چندان ننوشت، اما با این حال، در کتاب‌های ایشان می‌توان مطالبی یافت که نشان‌دهنده ایمان و اعتقاد او به نائبان امام و ارتباط پدرش با برخی از نواب اربعه است. برای مثال، شیخ صدوق بسیاری از توقیعات شریف امام زمان (عج) را در کتاب «کمال‌الدین و تمام‌النعمه» ذکر کرده است که به طور طبیعی، این توقیعات از سوی امام و به‌واسطۀ نائبان خاص به دست شیعیان رسیده بود. نقل این توقیعات نشان دهنده اطمینان و اعتقاد شیخ صدوق به نواب اربعه است.[2] همچنین، وی در روایات خود به‌طور مشخص از برخی از این نواب خاص نقل حدیث کرده است.[3] با توجه به رویکرد شیخ صدوق و علمای مکتب قم در نقل روایات از افراد ثقه و قابل اعتماد شیعه و عدم نقل از روایان ضعیف و حتی مقابله جدی با این جریان[4] و همچنین تعریف و تمجید شیخ صدوق از برخی از این نائبان،[5] می توان به ایمان و اعتقاد عمیق او به نیابت این اشخاص پی برد.

نکته سوم:

در مورد جناب کلینی نیز باید گفت:

با توجه به اینکه وی در دوره غیبت صغری حضور داشت و با سه تن از نواب خاص هم‌عصر بود، در کتاب خود، یعنی کتاب شریف «الکافی»، روایتى درباره توثیق دو تن از نوّاب امام زمان (عج) و تأیید ارتباط آن‌ها با آن حضرت ذکر کرده‌ است.[6] با این حال، کلینی از این بزرگواران هیچ حدیثی نقل نکرده است؛ ظاهراً به این دلیل که نوّاب اربعه در آن دوران بیش از آنکه به‌عنوان شخصیتی علمى شناخته شوند، در مواردى که نیاز بود، شخصیتی اجرایى براى ارتباط با امام زمان (عج) شناخته می‌شدند. به همین دلیل، شیعیان عمدتاً براى حلّ مشکلات دشوار و غیرطبیعی به این نواب مراجعه می‌کردند و به‌ندرت، به‌منظور سؤال شرعى یا استماع حدیث به آن‌ها رجوع می‌کردند. گویا شیعیان از دوره پایانى غیبت صغری، به این مسئله عادت کرده بودند تا نیازهاى دینى و مذهبى خود را از طریق مراجعه به عالمان و فقیهان و راویان حدیث حل نمایند.[7]

نتیجه:

آثار به جا مانده از صدوق و کلینی، نشانگر آن است که آنها، جایگاه خاص و ممتازی برای نواب اربعه قائل بودند. اما به دلیل تمرکز صدوق و کلینی بر گردآوری و ثبت احادیث، تنها به نقل روایات اکتفا کردند و از طرح مطالب دیگر مانند توضیح زندگی نائبان خاص خودداری نمودند.

گذشته از اینکه، سالیانی بود که نقش مرجعیت علمی به عالمان شیعه واگذار شده بود و نواب اربعه فقط دارای منصب نیابت بودند. به همین دلیل، مردم به نواب اربعه برای دریافت حدیث یا نقل آن، مراجعه نمی‌کردند و نام نواب اربعه در کتاب‌های حدیثی کلینی و صدوق نیز کمتر بازتاب یافته است.

پی نوشت ها:

[1]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبه، تحقیق عباد الله تهرانی و علی احمد ناصح، قم: موسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ق، ص ۱۸۸.

[2]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، محقق / مصحح: على اکبر غفارى، تهران: نشر اسلامیه، چ 2، 1395ق ، ص 482-522.

[3]. «و ما کان فیه عن محمّد بن عثمان العمریّ- قدّس اللّه روحه- فقد رویته عن أبی؛ و محمّد بن الحسن؛ و محمّد بن موسى بن المتوکّل- رضی اللّه عنهم- عن عبد اللّه بن جعفر الحمیریّ، عن محمّد بن عثمان العمریّ»؛ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه‌، محقق/مصحح: على اکبر غفارى، قم: دفتر انتشارات اسلامى ، چ2، 1413ق، ج 4، ص 510.

[4]. کرمی، محسن، «نگاهی تحلیلی به رفتار احمد بن عیسی در تبعید برخی از راویان»، دانش‌ها و آموزه‌های قرآن و حدیث، سال اول، تابستان 1397ش، شماره 1،ص 68-72.

[5]. «و ما کان فیه عن محمّد بن عثمان العمریّ قدّس اللّه روحه»؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه‌، ج 4، ص 510. شیخ صدوق با تعبیر «قدس الله روحه» به تمجید خاص از محمد بن عثمان عمری نائب خاص دوم امام زمان پرداخته است.

[6]. «قَدْ أَخْبَرَنِی أَبُو عَلِیٍّ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ وَ قُلْتُ مَنْ أُعَامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخُذُ وَ قَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِیُّ ثِقَتِی فَمَا أَدَّى إِلَیْکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّی وَ مَا قَالَ لَکَ عَنِّی فَعَنِّی یَقُولُ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ الثِّقَهُ الْمَأْمُونُ وَ أَخْبَرَنِی أَبُو عَلِیٍّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا مُحَمَّدٍ ع عَنْ مِثْلِ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِیُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّیَا إِلَیْکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّیَانِ وَ مَا قَالا لَکَ فَعَنِّی یَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، محقق / مصحح علی اکبر غفارى و محمد آخوندى، تهران: دار الکتب الإسلامیه‏، چ 4، 1407ق، ج 1، ص 330.

[7]. معموری، علی، مجموعه مقالات فارسی کنگره بین المللی ثقه الاسلام کلینی (جایگاه و بازتاب‌های کلامی کتاب الکافی در بازسازی مذهب شیعه)، قم: دارالحدیث، 1387ش، ج 2، ص 285.

در زمان غیبت کبری اگر کسی ادعای ملاقات و به‌تبع آن نیابت خاص و سفارت امام زمان (عج) را داشته باشد، به فرموده امام در توقیع شریفشان، دروغ‌گو و شیاد است.

پرسش:

آیا اصلاً ارتباط با امام زمان در دوران غیبت، ممکن است یا نه؟

پاسخ:

مهدویت یکی از آموزه‌های بنیادین در اسلام و مکتب تشیع است. به باور شیعیان و با توجه گواهی تاریخ، امام مهدی (عج) فرزند امام حسن عسکری علیه‌السلام است که در سال 255 ق متولد شد. به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی و خطرات جانی، از دیدگان پنهان نگاه داشته شد تا اینکه 5 سال بعد پدرشان به شهادت رسید و ایشان به عنوان امام غائب شیعیان شناخته شد و از طریق نائبان خاص چند دهه با مردم در ارتباط بود. پس از وفات آخرین نائب ایشان در عراق در سال 329 ق، ایشان اعلام کردند که جانشین و وصی دیگری ندارد. از این سال، غیبت کبری و طولانی امام زمان (عج) آغاز می‌شود.

در این راستا، این سؤال از دیرباز مطرح بود که نفی نائب خاص، به معنای نفی امکان ملاقات با امام زمان (عج) در دوران غیبت کبری است یا اینکه امکان ملاقات در دوران غیبت کبری هنوز وجود دارد؟ در ادامه، مطالبی را در قالب چند نکته تقدیم می‌شود.

نکته اول: امکان رؤیت؛ مخالفان و موافقان

اصولاً در میان عالمان شیعه دو دیدگاه دربارۀ ملاقات با امام زمان (عج) در زمان غیبت کبری وجود دارد:

الف) امکان رؤیت:

 بسیاری از عالمان شیعه نظیر سید مرتضی، شیخ طوسی، سید بن طاووس و تقریباً اکثریت علمای معاصر این دیدگاه را قبول دارند. دلیل این افراد امکان عقلی ملاقات با امام زمان (عج)[1] و برخی روایاتی است که امکان رؤیت و ملاقات با ایشان در دوران غیبت را تأیید می‌کند. در این راستا، اسحاق بن عمار از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کند:

«حضرت قائم دو غیبت دارد: یکی کوتاه و دیگری طولانی. در غیبت نخست، مکان حضرت را جز شیعیان خاص کسی نمی‌داند و در غیبت دوم، مکان ایشان را تنها پیروان و دوستان خاص آن حضرت می‌دانند».[2]

همچنین، گزارش ملاقات و مشاهدۀ بزرگان شیعه با حضرت به عنوان یکی از دلایل امکان رؤیت ایشان ذکر می‌شود و برای آن ادعای تواتر هم شده است.[3

ب) عدم امکان رؤیت:

 برخی از عالمان شیعه، از جمله نعمانی، فیض کاشانی و مرحوم کاشف‌الغطاء، معتقدند که امکان رؤیت امام (عج) برای شیعیان در دوره غیبت کبری وجود ندارد. دلیل اصلی طرفداران این نظریه توقیعی است که امام زمان (عج) در هنگام وفات آخرین نائب خاصشان فرموده‌اند:

 «ای علی‌محمد سمری گوش فرا ده، خداوند اجر برادران تو را در سوگ تو افزون گرداند؛ تو تا شش روز دیگر دار فانی را وداع خواهی کرد پس آماده‌باش و کسی را جانشین خودت قرار مده... و به‌زودی برخی از شیعیان من ادعای مشاهده می‌کنند. آگاه باشید هرکه پیش از خروج سفیانی و شنیده شدن ندای آسمانی، چنین ادعایی کند، دروغ‌گو و افترا زننده است ...».

 منابع کهن بسیاری این توقیع شریف را ذکر کرده‌اند.[4] در این روایت به نظر می‌رسد که هرگونه دیداری با امام منتفی دانسته شده است.

نکته دوم: دفاع از امکان ملاقات

با توجه به این دو نظریه برخی خواسته‌اند به استدلال مخالفان امکان ملاقات پاسخ داده و درعین‌حال روایت اخیر را نیز ناصحیح و قابل خدشه ندانند. این افراد گفته‌اند که با توجه به روایات دیگر که امکان ملاقات را ممکن می‌داند و همچنین اخبار متواتر از ملاقات افراد متعددی با امام زمان (عج)، باید گفت که افراد عادی از ملاقات ایشان محروم بوده و تنها پیروان و دوستان خاص حضرت می‌توانند ایشان را ملاقات کنند. این ملاقات نیز به خواست امام زمان (عج) بستگی دارد؛ یعنی هر زمان که امام لازم بدانند، آن‌ها می‌توانند به محضر ایشان شرفیاب شوند. این افراد، همانطوری که اشاره شد، انسان‌های بزرگواری هستند که با وجود ملاقات با حضرت، هیچ‌گاه آن را علنی نکرده و ادعای ملاقات یا نیابت خاص از حضرت را ندارند. به‌عبارت‌دیگر، این توقیع اصل رؤیت را رد نمی‌کند، بلکه ملاقات افرادی را که ادعای ملاقات و نیابت خاص در دوران غیبت کبری دارند، رد می‌کند. در واقع، امام (عج) در این روایت اعلام می‌کند که بعد از وفات آخرین نائب خاص ایشان، دیگر هیچ‌کسی تا زمان ظهور حضرت، نیابت خاص ایشان را نخواهد‌داشت.[5] در این راستا، سید بن طاووس می‌فرماید:

«این ممتنع نیست که گروهی از شیعیان به ملاقات ایشان مشرف شده و از سخنان و کردارشان استفاده کرده و این موضوع را از دیگران کتمان و پنهان کنند.»[6]

بنابراین، اگر کسی به‌جای کتمان، به علنی کردن و یارگیری از این طریق بپردازد یا ادعای نیابت کند، تکذیب می‌شود.

نکته سوم: پرهیز از «ملاقات‌گرایی»

وظیفه شیعیان در دوران غیبت امام زمان، تلاش برای ملاقات حضرت نیست، بلکه اصرار بر این مطلب می‌تواند موجب بروز آسیبی به نام «ملاقات گرایی» در جامعه شیعی شود که راه را بر شیادان و مدعیان دروغین باز خواهد کرد. وظیفه شیعیان در دوران غیبت کسب رضایت حضرت از طریق عمل به وظایف فردی و اجتماعی دینی بر اساس نظر نایبان عام امام زمان (عج)؛ یعنی فقهای جامع‌الشرایط که کارشناسان دین هستند، است.

نتیجه:

کوتاه‌سخن اینکه در زمان غیبت کبری اگر کسی ادعای ملاقات و به‌تبع آن نیابت خاص و سفارت امام زمان (عج) را داشته باشد، به فرموده امام در توقیع شریفشان، دروغ‌گو و شیاد است. با این‌حال، امکان ملاقات با حضرت در زمان غیبت کبری وجود دارد؛ همانطورکه افراد زیادی توفیق ملاقات با حضرت را یافتند، اما آن‌ها همان‌طور که در روایت امام صادق علیه‌السّلام آمده بود، دوستان خاص حضرت هستند که هیچ ادعایی در قبال ایشان مطرح نکرده و فقط این ملاقات را برای افراد بسیار نزدیک و مورد اعتماد خود نقل کردند. برخی از این ملاقات‌ها تا بعد از مرگ این افراد نیز همچنان ناگفته باقی ماند.

پی نوشت ها:

[1]. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام مهدی (ع)، قم: موسسه فرهنگی دارالحدیث، 1393ش، ج ۵، ص ۱۸۰.

[2]. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، محقق / مصحح علی اکبر غفارى و محمد آخوندى، تهران: دار الکتب الإسلامیه‏، چ 4، 1407ق، ج ۱، ص ۳۴۰.

[3]. به عنوان نمونه: حر عاملی، اثبات الهداه، شرح و ترجمه محمد نصراللهی، قم: المطبعه العلمیه، بی‌تا، ج ۳، ص ۶۹۶.

[4]. به‌ عنوان نمونه: شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، محقق / مصحح: على اکبر غفارى، تهران: نشر اسلامیه، چ 2، 1395ق، ص 516؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبه، تحقیق عباد الله تهرانی و علی احمد ناصح، قم: موسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ق، ص 395.

[5]. جمعی از نویسندگان، چشم ره راه مهدی (عج)، قم: بوستان کتاب، 1387ش ، 78 و 79.

[6]. «و إذ كان علیه السلام غير ظاهر الآن لجميع شيعته فلا يمتنع أن يكون جماعة منهم يلقونه و ينتفعون بمقاله و فعاله و يكتمونه»؛ ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف في معرفة مذهب الطوائف، قم: انتشارات خیام، 1400ق ، ج1، ص 185.

عمر طولانی نه‌تنها ممکن است، بلکه واقع‌شده و مصادیق زیادی در تاریخ ادیان دارد؛بر اساس منابع اسلامی، برخی از انبیای الهی مانند حضرت عیسی(ع) هنوز زنده و غائب‌اند.

پرسش:

یکی از علمای اهل سنت در نقد استدلال شیخ صدوق بر طولانی بودن عمر امام زمان می‌گوید: «درست است که طول عمر زیاد، امر ممکنی است و درست است که برخی از انبیای گذشته که شرح زندگی آن‌ها در کتاب مقدس و قرآن آمده، عمر طولانی داشتند؛ اما این امر محدود به گذشتگان بوده و همه آن‌ها مرده‌اند و سده‌ها است که عمر بشر کوتاه است و دلیلی نداریم که کسی عمرش طولانی بوده و همچنان زنده باشد! حتی پیامبر اسلام و سایر امامان شیعه نیز عمر محدودی داشتند. عمر طولانی ابلیس نیز به خاطر جن بودن او است؛ بنابراین، قامون طبیعت و سنت خداوند تغییر کرده و سده‌ها است که عمر کسی طولانی نیست و دلیلی ندارد ادعا کنیم که امام مهدی زنده و دارای عمر طولانی است.» چه نقدی بر این استدلال وارد است؟

پاسخ:

اعتقاد به منجی آخرالزمان، نقطه اشتراک ادیان الهی است و مذاهب اسلامی نیز در این زمینه اختلافی ندارند. آنچه سبب تمایز اهل سنت از شیعیان شده، این است که شیعیان، منجی آخرالزمان را فرزند امام حسن عسکری علیه‌السلام می‌دانند که در سال 255 قمری متولد شده و به دلیل ملاحظاتی، از روزهای آغازین تولد، پنهان نگاه‌داشته شده و هم‌اکنون نیز زنده است و تا زمان ظهورش به‌عنوان منجی عالم بشریت، زنده خواهد ماند. در مقابل، اهل سنت معتقدند که منجی آخرالزمان هنوز به دنیا نیامده و دلیلی بر این امر در دست نیست.[1] یکی از اصلی‌ترین اشکالاتی که اهل سنت به شیعه وارد می‌کنند، شبهه «طول عمر امام زمان (عج)» است. در ادامه، در دو محور به این مسئله خواهیم پرداخت.

نکته اول:

طبق مبانی دینی و تعالیم موجود در منابع روایی اهل سنت، عمر طولانی چند‌صد‌ساله برای یک نفر کاملاً ممکن است و مصادیق قابل‌ توجهی در طول تاریخ داشته است. برخی از این افراد عمرشان به سر آمده و از دنیا رفته‌اند (مانند حضرت نوح علیه‌السلام) و برخی دیگر هنوز زنده‌اند (مانند حضرت عیسی و خضر علیهماالسلام). با توجه به اهمیت قسم اخیر، توضیحات بیشتری ارائه می‌شود.

در منابع روایی اهل سنت آمده که حضرت خضر علیه‌السلام فرزند بلافصل حضرت آدم علیه‌السلام است و هنوز زنده است.[2] همچنین دربارۀ حضرت عیسی علیه‌السلام احادیث فراوانی وجود دارد که بیان می‌کند ایشان زنده است و همراه با حضرت مهدی (عج) ظهور خواهد کرد.[3] برخی از عالمان اهل سنت در این زمینه ادعای اجماع کرده‌ و معتقدند که هیچ‌کس در دنیای اسلام اعم از شیعه و اهل سنت نیست که به زنده بودن حضرت عیسی و ادامه حیات او تا ظهور مهدی موعود اعتقاد نداشته باشد.[4]

همچنین، در مورد حضرت الیاس علیه‌السلام نیز این باور در میان مسلمانان، به‌ویژه اهل سنت وجود دارد که ایشان پس آنکه قومش ایمان نیاوردند، از خداوند طلب مرگ کرد؛ اما خداوند به فضل خود به ایشان عمر جاودانه عطا کرد، او را به آسمان‌ها عروج داد و هنوز زنده است.[5]

بنابراین، روشن می‌شود که در منابع روایی اهل سنت، برخورداری از عمر طولانی نه‌تنها ممکن است و در طول تاریخ مصادیقی داشته، بلکه برخی از اولیای الهی همچنان با عمر طولانی زنده‌اند که عمرشان از عمر حضرت مهدی (عج) نیز چند‌صد‌سال بیشتر است. بنابراین، اهل سنت نمی‌توانند با محال یا بعید شمردن عمر طولانی، باور به منجی زنده و غائب نزد شیعیان را تضعیف کنند.

نکته دوم:

مخالفت اهل سنت با امام زمان (عج)، به تلقی حداقلی آن‌ها از امامت بازمی‌گردد. درست است که شیعه و اهل سنت هر دو اعتقاد به امامت دارند و حتی در میان اهل سنت، عالمانی هستند که امامت را جزء اصول دین بدانند[6]؛ اما باید دانست که تلقی اهل سنت از امام و امامت با شیعه متفاوت است.آن‌ها امام را رهبری عادی بدون خصایص ممتاز علم لدنی و عصمت می‌دانند که در هر دوره به شیوه خاصی توسط مردم تعیین می‌شود؛ گاهی به وسیلۀ خلیفه قبلی و گاه توسط شورایی که خلیفه تعیین کرده است و ...

اما شیعیان با تلقی درست از امامت، معتقدند که حکمت و اراده خدا به این امر تعلق گرفته که زمین خالی از حجت نماند و حتی اگر شرایط ظهور امام مهیا نباشد، امام در پرده غیبت در زمین مستقر می‌گردد.[7] از نگاه شیعه امام خصوصیاتی منحصربه‌فرد دارد و هادی و راهنمای بشر در امور دین و دنیا است[8] و هر فرد و جامعه‌ای همواره نیازمند امامی است که هدایت الهی را در دنیا رقم بزند و محال است زمین در زمانی از امام و حجت الهی خالی شود، حال چه حاضر باشد چه غایب.[9] بر این اساس شیعه معتقد است که با تولد حضرت مهدی (عج)، سلسله امامان به پایان رسیده و پس از ایشان امام دیگری نخواهد آمد؛ ایشان خاتم‌الاوصیا هستند و ازاین‌رو از زمان تولدشان تاکنون زنده‌اند و در آخرالزمان ظهور خواهند کرد.

نتیجه:

شیعه و سنی بر این نکته توافق دارند که اولاً منجی آخرالزمان از نسل پیامبر صلی‌الله علیه و آله است و در موعد مناسب ظهور خواهد کرد؛ ثانیاً عمر طولانی و چند‌صد‌ساله نه‌تنها ممکن است، بلکه واقع‌شده و مصادیق زیادی در تاریخ ادیان دارد؛ ثالثاً برخی از انبیای الهی مانند حضرت عیسی علیه‌السلام، هنوز زنده و غائب‌اند.

بااین‌حال، اهل سنت چون تلقی خاصی از امامت دارند و مصادیق امام را عرفی تعیین می‌کنند، به وجود امام زمان زنده و غائب در عصر حاضر اعتقاد ندارند؛ چنانکه امام حسن عسکری و سایر امامان پیشین علیهم‌السلام را نیز قبول ندارند.

 طبق مبانی و منابع دینی اهل سنت، طرح اشکال به طول عمر امام زمان، پذیرفتنی نیست و آن‌ها نمی‌توانند با این اشکال، باور به وجود امام زمان (عج) را تضعیف کنند.

پی نوشت ها:

 

[1].. برای مطالعه بیشتر، رک: سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت: حضرت مهدی از ولادت تا امامت، قم: بنیاد فرهنگی مهدی موعود، چاپ ششم، ۱۳۸۹ش.

[2]. «عَن ابْن عَبَّاس رَضِی الله عَنْهُمَا قَالَ: الْخضر ابْن آدم لصلبه ونسئ لَهُ فِی أَجله حَتَّى یکذب الدَّجَّال»؛ سیوطی، جلال الدین، تفسیر الدر المنثور، ج‌۵، ص 420؛ «فلما خرج منها قال لبنیه ان آدم دعا بطول العمر لمن یدفنه من أولاده الى یوم القیامه فذهب أولاده الى الغار لیدفنوه وکان فیهم الخضر فکان هو الذی تولى دفن آدم فانجز الله ما وعده فهو یحیى ما شاء الله له ان یحیى»؛ حقی بروسی، اسماعیل، روح البیان، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چ ۱، ۱۴۲۱ق ، ج‌۵، ص‌۲۶۸.

[3]. به عنوان نمونه: «عن أبی هریره، أن النبیَّ -صلَّى الله علیه وسلم- قال: لیس بینی وبینه نبیٌّ -یعنی عیسى ابن مریم- وإنه نازلٌ، فإذا رأیتموه فاعرِفوه: رجل مربوعٌ إلى الحُمرهِ والبیاضِ، بین مُمصَّرتین، کأن رأسَه یقطُرُ وإن لم یُصِبه بلَلٌ، فیُقاتِلُ الناسَ على الإِسلامِ، فیدُقُ الصَّلِیبَ، ویقتُلُ الخِنزیرَ، ویضَعُ الجزیهَ، ویُهلِکُ اللهُ فی زمانه المِلل کلَّها إلا الإِسلامَ، ویُهلِکُ المسیحَ الدَّجَّالَ، فیمکثُ فی الأرضِ أربعینَ سنهَ، ثم یُتوفَّى فیُصلی علیه المُسلمون»؛ابوداوود السجستانی، سلیمان بن الأشعث، سنن ابی داوود، المحقق: شعَیب الأرنؤوط و محَمَّد کامِل قره بللی، بی جا: دار الرساله العالمیه، 1430ق، ج 6، ص 378.

[4]. سیوطی، جلال الدین، تفسیر الدر المنثور، بیروت: دارالفکر، بی‌تا، ص 176.

[5]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، بیروت: دار المعرفه، ۱۴۱۲ق، ج ۲۳، ص ۵۹-۶۰.

[6]. به عنوان نمونه: «و اجاب عن الاولین اعنی الاقامه والتسمیه بانهما من مسائل الفروع ولا کفر ولا بدعه فی مخالفتهما فلم تتواتر الدواعی علی نقلهما لذلک، بخلاف الامامه فانها من الاصول ومخالفتها بدعه وموثره فی الفتن»؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، منهاج الوصول إلی علم الأصول، تعلیق مصطفی شیخ‌مصطفی‌، بیروت: مؤسسه الرساله ناشرون، 1427ق، ص 75.

[7]. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، قم: کتاب طه، چ 16، 1393ش، ج 2، ص 132 و 135.

[8]. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج 2، ص 142-151.

[9]. لاتَخلُوا الأرضُ مِن قائمٍ لِلهِ بِحُجّهٍ، إمّا ظاهِراً مَشهُوراً و إمّا خائِفاً مَغموراً؛ 12.        شریف رضی، نهج البلاغه، مصحح صبحی صالح، قم: مرکز البحوث الاسلامیه، ۱۳۷۴ش، ص 497، حکمت 147.

صفحه‌ها