پرسش وپاسخ

در کتاب مقدس یهودیان (تَنَخ)، به جنبه پادشاهی افرادی مثل ابراهیم و سلیمان، بیشتر تأکید دارد. اما تلمود با تعمیم معنای نبوت، همه آن‌ها را نبی می‌داند.

پرسش:

آیا درست است که در یهودیت، کسانی مثل حضرت ابراهیم، سلیمان و داوود، پیامبر نیستند و فقط پدر یا پادشاه قوم یهود هستند که گاهی خدا با آن‌ها سخن گفته است؟ آیا این اختلاف‌نظر، ریشه در تلقی متفاوت اسلام و یهود از معنای نبوت و پیامبری است یا منشأ دیگری دارد؟

پاسخ:

مقدمه

اسلام و یهودیت، دارای کلیدواژگان و شخصیت‌های مشترکی هستند. نبی و prophet از واژگان مشترک در این دو دین است و بر افرادی مثل حضرت موسی علیه‌السلام تطبیق یافته است. بااین‌حال، ظاهراً این دو دین، درباره تعریف نبوت یا مصادیق آن، اختلافاتی دارند که در ادامه به بررسی این مطلب می‌پردازیم.

 

پاسخ اجمالی

اسلام و یهودیت مفاهیم مشترکی مانند نبوت دارند، اما در تعریف و مصادیق آن اختلافاتی دیده می‌شود. در تَنَخ، شخصیت‌هایی مانند ابراهیم و سلیمان بیشتر به‌عنوان پدر، پادشاه یا داور شناخته می‌شوند و گاه نبی نامیده می‌شوند، اما نبوت نقش محوری ندارد و بیشتر بر نقش تاریخی آن‌ها در قومیت یهود، تأکید می‌شود. تلمود دیدگاه گسترده‌تری دارد و ۴۸ نبی و ۷ پیشگو را معرفی کرده که شامل داوود و سلیمان نیز می‌شود.

هم در تلمود و هم در اسلام، نبوت دارای مراتب است. در تلمود، موسی در رأس انبیا قرار دارد و دیگران نیز به سبب ارتباط با وحی در سطوحی پایین‌تر از نبی محسوب می‌شوند. در اسلام نیز پیامبران مراتبی دارند و برخی مانند پیامبران اولوالعزم، دارای شریعت مستقل‌اند.

 تفاوت اساسی این است که در اسلام پیامبران معصوم‌اند، اما در یهودیت به برخی از آنان خطا نسبت داده می‌شود. ازاین‌رو، دیدگاه تلمود درباره گستره نبوت به اسلام نزدیک‌تر است، اما تفاوت در مفهوم عصمت پیامبران باقی می‌ماند.

پاسخ تفصیلی در قالب چند نکته

نکته اول: تَنَخ

در کتاب مقدس یهودیان (تَنَخ)، از عنوان‌هایی مثل پدر، نبی، داور، پادشاه و ... یاد شده است. ممکن است این عنوان‌ها باهم بر یک نفر تطبیق یابند:

1. نبی: به‌طورکلی منظور از نبی انسانی است که از طرف خدا سخن می‌گوید و یا قدرت تکلم با خداوند را دارد.(1) این تعبیر در مورد بسیاری از بزرگان یهود مثل حضرت موسی مورد استفاده قرار گرفته است.(2)

2. داور: داوران انسان‌هایی الهی و برگزیده بودند که در یک دوره تاریخی قبل از برپایی سلطنت یهود، در میان یهودیان به‌عنوان قضاوت کننده فعالیت می‌کردند؛ یعنی دورانی که شریعت موسی بین یهودیان وجود داشت، اما هنوز آن‌ها دارای سلطنت و پادشاه نبودند.(3)

3. پادشاه: بنی‌اسرائیل در یک دوره تاریخی، یعنی از زمان حضرت داوود و فرزندش سلیمان تا چند سده بعد، سلطنت تشکیل داده و پادشاهانی داشتند؛ اما پس از فتح اورشلیم توسط بابلیان این سلطنت فروپاشید.(4)

4. پدر: در کتاب مقدس یهودیان، به افرادی مثل حضرت ابراهیم(5) پدر گفته می‌شود چراکه بنی‌اسرائیل، فرزندان حضرت یعقوب هستند و چون حضرت یعقوب فرزند اسحاق و ایشان نیز فرزند ابراهیم است، پس بنی‌اسرائیل همگی از نوادگان حضرت ابراهیم نیز به‌حساب می‌آیند. از این نظر، عنوان پدر هم برای حضرت ابراهیم و هم برای حضرت یعقوب به کار برده شده است.

نکته دوم: تلمود

در تلمود که یکی از مهم‌ترین کتاب‌های مقدس یهودیان و معروف به تورات شفاهی است، از 48 نبی و 7 پیشگو نام برده شده است. برخی از پادشاهان مانند داوود و سلیمان و داوران مانند سموئیل نیز در این لیست در شمار انبیاء نام برده شده‌اند.(6) بر این اساس مشخص است که مفهوم نبی در تلمود، گسترده‌تر از مفهوم نبی در کتاب مقدس است و شامل افراد برگزیده و شاخص هر طبقه (نبی، داور، پادشاه) می‌گردد. از این نظر، نبوت دارای مراتب است که حضرت موسی به‌عنوان قانون‌گذار اصلی یهودیت، در رأس آن قرار دارد، اما سایر افراد نیز به سبب ارتباط وحیانی با خدا و شنیدن کلام الهی در برخی از اوقات، شایسته عنوان نبوت هستند.(7)

نکته سوم: اسلام

در دین اسلام، به اکثر افرادی که یهودیان بر داوری یا پادشاهی یا پدریِ آن‌ها تأکید می‌کنند، پیامبر گفته می‌شود. ازاین‌رو، مسلمانان، حضرت ابراهیم، حضرت یعقوب، حضرت داوود، حضرت سلیمان و ... را نیز پیامبر می‌دانند. البته، در دین اسلام، پیامبران دارای مراتب‌اند و فقط برخی از آن‌ها اولوالعزم و صاحب‌شریعت مستقل به‌حساب می‌آیند. سایر پیامبران، بااینکه اولوالعزم نیستند، اما درنهایت، بخشی از سلسله نبوت محسوب می‌شوند.(8)

در دین اسلام، کسانی که دارای منصب نبوت و پیامبری هستند، معصوم‌اند و از خطا و گناه مصونیت دارند.(9) ازاین‌رو، مسلمانان بسیاری از گناهان و اشتباهاتی که یهودیان به بزرگانی مثل حضرت داوود یا سلیمان نسبت می‌دهند را غیرقابل‌قبول دانسته و آن‌ها را از سنخ امور تحریف‌شده در یهودیت به‌حساب می‌آورند. (10)

نتیجه‌گیری:

بنا بر آنچه گذشت، می‌توان نتیجه گرفت که:

در تنخ، افرادی مثل حضرت ابراهیم و حضرت سلیمان دارای ارتباط وحیانی با خدا بودند و کلام الهی را می‌شنیدند و حتی گاهی به آن‌ها نبی نیز گفته می‌شد،(11) اما بااین‌حال، تنخ، با تمرکز بر نقش تاریخی-قومی شخصیت‌ها، بیشتر بر جنبه پدری یا پادشاهی آن‌ها تأکید دارد. اما تلمود با تعمیم معنای نبوت، همه آن‌ها را نبی می‌داند. از این نظر، تفسیر تلمود از نبوت، شباهت بیشتری به اسلام دارد؛ با این تفاوت که در دین اسلام، این افراد، هم دارای نبوت هستند و هم از خطا و گناه عصمت دارند و آنچه یهودیان به‌عنوان خطا و اشتباه و گناه به آن‌ها نسبت می‌دهند، ازنظر اسلام، پذیرفتنی نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. Eliade, Mircea, The Encyclopedia of Religion, New York,Macmillan Publishing Company, 1987, v. 12 p. 16

2. تثنیه، 34: 10.

3. Ginzberg, Louis, The Legends of the Jews, Philadelphia,The Jewish publication society of America, 1909, v.4 pp. 21- 30

4. Singer, Isidore, king at The Jewish encyclopedia, New York; London, Funk & Wagnalls Company, 1901, v.7 pp. 500-502

5. پیدایش، 17: 4-5.

6. Scherman, Nosson, The Stone Edition Tanach, Mesorah Publications, Limited, p. 2038

7. إبن میمون از عالمان یهودی توضیح می‌دهد که وحی بر انبیا همیشگی نیست و متناسب با شرایط و حالات روحی و زندگی آن‌ها است. ازاین‌رو، ممکن است در دوره‌ای حضرت یعقوب و حضرت موسی نیز وحی الهی نداشته باشند بااینکه می‌دانیم در دوره‌هایی دارای وحی و نبوت بودند و ازاین‌جهت پیامبر محسوب می‌شوند. برای مطالعه بیشتر، رک: إبن میمون، موسی، دلاله الحائرین، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، 1428 ق، ج 2، ص 404.

8. مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن: راه و راهنما‌شناسی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1397 ش، ج 4 و 5، ص 404.

9. حلی، جمال‌الدین حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح و تعلیق آیت‌الله حسن‌زاده آملی، قم، انتشارات اسلامی، 1407 ق، ص 349.

10. برای مطالعه بیشتر، رک: حیدری، حسین و خدیجه کاردوست فینی، حکمت، حکومت و خطای سلیمان در عهد عتیق با نگاهی به دیدگاه قرآن کریم، معرفت ادیان، پاییز 1392 ش، شماره 4، ص 66.

11. در سفر پیدایش، حضرت ابراهیم به‌عنوان «نبی» معرفی می‌شود. (پیدایش، 20: 7)

در همه جنگ‌ها در کنار جنگ اصلی، یک جنگ تبلیغاتی وجود دارد. تا الان تبلیغات منفی اینچنینی صهیونیست ها همه دروغ از آب درآمده است.
نحوه برخورد با اجساد دشمن

پرسش:
جنگ فلسطین رفتار وحشیانه با جنازه اسرائیلی‌ها و بریدن سر آن‌ها یا واردکردن جراحات و صدمات بر اسرای آن‌ها ازنظر اخلاق اسلامی پذیرفته است؟
 

پاسخ:
پس از اشغال کشور فلسطین توسط رژیم اشغالگر صهیونیستی، حدود 70 سال است که این موضوع به بحث و مطالبه اول میان عدالت خواهان و مسلمانان و بسیاری از مردم دنیاست. درواقع این جنگ مقابله ملتی مظلوم در مقابل اشغالگر ظالمی است که تا بن دندان مسلح است و سال‌هاست به کشتار و جنایت و کشتن فلسطینیان آن‌ها را به ستوه آورده است. برای روشن شدن وضعیت رفتار با جنازه اسرائیلی‌ها و حکم اخلاقی آن توجه به نکاتی لازم است.

1. سال‌های سال است که صهیونیست‌ها به خاطر ادعاهای واهی، به غصب سرزمین‌های فلسطینی پرداخته‌اند و انواع و اقسام ظلم‌ها و جنایت‌ها علیه مردم فلسطین انجام داده‌اند. سال‌هاست این مردم تحت‌فشار و تحریم و رانده‌شده از سرزمین‌های خود هستند و هرچند وقت یک‌بار با حملات هوایی تعدادی از آن‌ها کشته می‌شوند. اول‌ازهمه باید روشن شود که حرکت امروز مجاهدان فلسطینی واکنش به جنایات مستمر و دهشتناک رژیمی است که به‌زور کشوری را اشغال کرده و وحشیانه مشغول ظلم به فلسطینیان اصیل و ساکنان اصلی است. 
پس قبل از بررسی اخلاقی رفتار با اسیر و کشته، باید دانست که اصل مقابله نظامی حماس و مردم فلسطین با اسرائیلی‌ها پیامد ظلم چند ده‌ساله آن‌هاست و امروزه تحت عنوان دفاع مشروع قرار می‌گیرد و اصل مقابله غیراخلاقی نیست، بلکه دستور خداوند در مقابل کسی که جنگ و ظلم را شروع کرده مقابله‌به‌مثل و آمادگی جنگی است.  قرآن نیز در جنگ کسی که ظلم و جنگ را شروع کرده محکوم کرده و مسلمانان را به مقابله با او فرامی‌خواند.(1)  در ماجرای فلسطین و صهیونیست‌ها چه کسی ظلم را شروع کرده است؟ مسلماً شما منکر این نخواهید شد که یهودیان تصمیم به اشغال فلسطین و بیرون کردن فلسطینیان شدند که هم اصل این تصمیم ظالمانه بود و هم با کشتار و ظلم‌های متعدد دیگری همراه بود. شروع‌کننده ظلم رژیم اشغالگر صهیونیستی است و حملات حماس و گروه‌های دیگر نظامی فلسطینی احقاق حق است.

2. در جنگ نیز کشتار طبیعتاً وجود دارد. اخلاق در جهاد این است که نسبت به دشمن شدید و محکم  رفتار کنیم. همان‌طور که در تعریف از پیامبر و یارانش قرآن گفته است آن‌ها اشداء علی الکفار هستند.(2)  بله کشتار وحشیانه و غیراخلاقی جایز نیست؛ مانند کشتن زنان و کودکان که در هیچ جنگی رسم نبوده و نیست و به‌هیچ‌عنوان کشتن بی‌گناهان در جنگ توجیه اخلاقی ندارد؛ یعنی مظلوم نیز به بهانه مظلومیت نمی‌تواند نسبت به کودکان و بی‌پناهان و زنانی که سر جنگ ندارند، دست به کشتار عمدی بزند؛ بنابراین اگر ثابت شود فرد مظلومی مانند مبارزان گروه‌های جهادی فلسطینی عمداً زنان و کودکان را کشته‌اند، کارشان ازنظر اخلاقی توجیهی ندارد ولی با خطای احتمالی چند سرباز، نمی‌توان اصل مشروعیت مبارزه و ظلم‌ستیزی فلسطینیان را نادیده گرفت. خطاهای اخلاقی در جنگ‌ها با حضور معصومان هم گاهی اتفاق می‌افتاده که امام معصوم از آن‌ها جلوگیری می‌کرده است. ولی این از حقانیت آن‌ها و جبهه حق کم نمی‌کند.

3. اما نکته مهم اینکه در همه جنگ‌ها  کنار جنگ اصلی، یک جنگ تبلیغاتی وجود داشته است. این جنگ تبلیغاتی و اخبار رسیده از جنگ، اهمیتش کمتر از خود جنگ نیست.  امروزه هم پروپاگاندای رسانه‌ای غرب در تلاش است که از اسرائیل یک چهره مظلوم بسازد و حماس را متجاوز و ظالم نشان دهد. در این راستا تولید خبرهای شایعه و دروغ و ایجاد سپر رسانه‌ای برای اشغالگران صهیونیست در دستور کارشان است و با اندک جستجو و مقداری صبر معلوم می‌شود که بسیاری از این اخبار نادرست است. مثلاً در مورد کودک کشی حماس، فیلم آزاد کردن زن صهیونیست و دو فرزندش منتشر شد که نشان می‌دهد حماس تصمیمی برای کشتن عمدی زنان و کودکان ندارد.(3)  و فیلم نگهداری کودکان در قفس که ابتدا اعلام شد از سوی حماس انجام‌شده است، معلوم شد که قدیمی و مربوط به اقدام وحشیانه داعش بوده است.(4)  و خبر سربریدن کودکان اسرائیلی توسط حماس نیز فیک و جعلی از کار درآمد.(5)   
سربریدن یا صدمه به جنازه یا ظلم به اسیر اگر ثابت شود حتماً خطاست، ولی مسئله مهم اولاً اثبات این اخبار است که یا  غالباً فیک و بدون سند است یا با سندسازی و فریب رسانه‌ای عکس‌های جنگ‌های دیگر به نام این جنگ منتشر می‌شود که باید هوشیار بود. ثانیاً خطای یک یا چند نفر در بحبوحه و وسط جنگ را نباید به‌پای کل جبهه حق گذاشت و نباید به خاطر آن از مظلومیت فلسطینیان چشم پوشید.

نتیجه:
تقابل فلسطین و اسرائیل، تقابل دو جریان مظلوم و ظالم است. اصل اشغال این سرزمین ظلمی فاحش به مردم فلسطین بود که همراه باده‌ها سال کشتار بوده است. تقابل و حمله فلسطینیان در مرحله اول پاسخ جنایات دهشتناک صهیونیست‌هاست. ازنظر اخلاقی، نفر یا گروهی که در مقابل ظلم، عکس‌العمل نشان می‌دهد، ظالم نیست، بلکه احقاق حق می‌کند و اساساً کارش مقابله با ظلم و ارزشمند است. بله در این مقابله کارهای غیراخلاقی مانند کشتن عمدی زنان و کودکان هیچ توجیهی ندارد؛ اما جنگ رسانه‌ای در کنار جنگ با سلاح‌های سخت را نباید دست‌کم گرفت. بسیاری از اخباری که در محکومیت فلسطینیان درست‌شده جعلی از آب درآمده است؛ پس نباید جای جلاد و شهید عوض شود.

 

منابع برای مطالعه بیشتر:
1- کتاب «۱۰ غلط مشهور درباره اسرائیل»، نوشته ایلان پاپه، ترجمه وحید خضاب، انتشارات کتابستان معرفت.
2- دانشنامه فلسطین، اثر مجید صفاتاج،  تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

پی نوشت:
1. سوره توبه، آیه 13.
2. سوره فتح، آیه 29.
3. خبرگزاری مهر، فیلم آزادی زن صهیونیست و دو فرزندش توسط حماس، سایت خبرگزاری مهر، 20 مهر 1402، کد خبر 5909439.
4. خبرگزاری همشهری آنلاین، تلویزیون فرانسه افشا کرد؛ ویدئوی نگهداری کودکان اسرائیلی در قفس فیک است! خبرگزاری همشهری آنلاین، 20 مهر 1402، کد خبر 796449.
5. خبرگزاری کیهان، اسرائیل در میدان جنگ کم آورد به جعل خبر و کشتار کودکان متوسل شد، سایت خبرگزاری کیهان، 19 مهر 1402، کد خبر: ۲۷۴۷۶۲.
 

سقوط حکومت بشار اسد، نتیجه تضادهای عمیق اجتماعی، ناکارآمدی اقتصادی، عدم چرخش قدرت، و کاهش حمایت‌های بین‌المللی، همگی به تضعیف موقعیت بشار اسد منجر شدند.

پرسش:

عوامل فروپاشی حکومت بشار اسد چه بود؟

پاسخ:

مقدمه

حکومت بشار اسد در سوریه، که از سال 2000 میلادی و پس از انتقال قدرت از پدرش حافظ اسد آغاز شد، در دهة اخیر با بحران‌های عمیق و پیچیده‌ای مواجه بود که به‌تدریج به فروپاشی آن انجامید. این کشور بحران‌های بزرگی را تجربه کرد؛ فتنه داعش، فعالیت بیش از 40 گروه‌ تروریستی در این کشور، اشغال کشور توسط آمریکا و هم‌پیمانان منطقه‌ای آن، تحریم‌های بین‌المللی، تجاوزات مستمر رژیم صهیونیستی، نارضایتی‌های عمومی نسبتاً گسترده، دخالت‌های خارجی و...، از جملة این بحران‌هاست. در نهایت، ارتش این کشور، علی‌رغم حمایت نسبی جبهه مقاومت و روسیه از آن، نتوانست بیش از 11 روز در برابر تهاجم نظامی شورشیان موسوم به «جبهه تحریرالشام» ایستادگی کند و سقوط کرد. در ادامه به مهم‌ترین دلایل سقوط حکومت بشار اسد اشاره خواهیم کرد.

 

متن پاسخ

عوامل داخلی فروپاشی حکومت بشار اسد

الف. عوامل سیاسی

1. تضاد دولت و ملت

تضاد عمیق بین دولت و ملت در سوریه، به‌ویژه با توجه به ساختار قومی و مذهبی کشور، یکی از عوامل کلیدی در سقوط حکومت بشار اسد بود. اقلیت علوی که بر اکثریت سنی حکومت می‌کرد، به مرور زمان نارضایتی‌های گسترده‌ای را ایجاد کرد. این تضاد در دوران جنگ داخلی به اوج خود رسید و در بسیاری از خانواده‌ها، اعضای خانواده در دو طرف درگیری، یعنی ارتش سوریه و گروه‌های معارض مانند داعش، قرار گرفتند. این وضعیت نشان‌دهنده عمق شکاف‌های اجتماعی و سیاسی در کشور بود.

2. عدم چرخش قدرت

حکومت بشار اسد با عدم وجود چرخش قدرت و دموکراسی، نارضایتی‌های سیاسی را تشدید کرد. اسد از سال 2000 در قدرت بود و هیچ‌گونه مشارکتی برای نخبگان سیاسی فراهم نکرد. این تمرکز قدرت در دستان اقلیت علوی، موجب افزایش نارضایتی و احساس بی‌عدالتی در میان دیگر گروه‌ها شد.

3. رنگ‌باختن ایدئولوژی حزب بعث

ایدئولوژی حزب بعث که در زمان حافظ اسد محبوبیت داشت، به مرور زمان رنگ باخته و نتوانسته است به عنوان یک عامل وحدت‌بخش عمل کند. این کاهش اعتبار ایدئولوژیک، به همراه تضاد دولت و ملت، به تضعیف حکومت بشار اسد کمک کرد.(1)

ب) عوامل اقتصادی فروپاشی حکومت بشار اسد

1. ناکارآمدی اقتصادی دولت بشار اسد

اقتصاد سوریه به شدت تحت‌تأثیر جنگ داخلی و تحریم‌های بین‌المللی قرار گرفت. تولید ناخالص داخلی کشور از حدود 50 میلیارد دلار به 8 میلیارد دلار کاهش یافت که این کاهش شدید، نارضایتی‌های اقتصادی را به همراه داشت. نابودی صنعت گردشگری و کنترل منابع انرژی توسط نیروهای خارجی، به‌ویژه کردها و آمریکایی‌ها، باعث فلج شدن اقتصاد سوریه شد. این وضعیت به نارضایتی عمومی و کاهش حمایت از حکومت انجامید.

2. فساد اقتصادی در دولت بشار اسد

فساد سیستماتیک اقتصادی در سوریه، حتی قبل از آغاز جنگ داخلی، یکی از مشکلات بزرگ کشور بود. این فساد باعث سوءمدیریت و نابرابری‌های اجتماعی شد و نارضایتی‌های عمومی را افزایش داد. جنگ و تحریم‌ها تنها بر این فساد افزودند و شرایط را برای مردم سخت‌تر کردند.

3. عدم بازسازی ارتش سوریه پس از فتنه داعش و جنگ داخلی

ارتش سوریه پس از جنگ داخلی به شدت تضعیف شده و نتوانسته بود به‌طور مؤثر بازسازی شود. تحریم‌ها و مشکلات اقتصادی، توانایی ارتش برای بازسازی و تقویت خود را کاهش داد و نارضایتی در میان نیروهای نظامی نیز به پیشروی آسان نیروهای معارض کمک کرد.(2)

ج. عوامل امنیتی و نظامی فروپاشی حکومت بشار اسد

1. تضعیف سوریه به واسطه جنگ داخلی

جنگ داخلی به شدت زیرساخت‌ها و اقتصاد سوریه را تضعیف کرد و کشور را به یک میدان جنگ تبدیل کرد. این وضعیت، قدرت حکومت را به شدت کاهش داد و به گروه‌های معارض اجازه داد تا در برابر حکومت مقاومت کنند.

2. عدم پاکسازی کامل مناطق تحت‌اشغال گروه‌های تکفیری

پس از جنگ داخلی، سوریه به‌طور کامل پاکسازی نشده بود و مناطقی مانند ادلب تحت‌کنترل گروه‌های معارض باقی مانده بودند. این عدم پاکسازی باعث افزایش ناامنی و تضعیف قدرت حکومت مرکزی شد.(3)

عوامل خارجی فروپاشی حکومت بشار اسد

الف. عوامل بین‌المللی

1. جنگ اوکراین

جنگ اوکراین باعث کاهش تمرکز روسیه بر سوریه شد. این تغییر در اولویت‌ها می‌تواند به تضعیف حمایت نظامی و سیاسی روسیه از بشار اسد منجر شود. با توجه به وابستگی اسد به حمایت‌های روسیه، این کاهش تمرکز می‌تواند یکی از عوامل مؤثر در سقوط حکومت او باشد.

2. کاهش تمرکز ایران بر سوریه

ایران نیز به‌عنوان یکی از حامیان اصلی بشار اسد، در سال‌های اخیر تمرکز خود را بر سوریه کاهش داده است. این کاهش حمایت، به‌ویژه پس از تلاش‌های اسد برای نزدیکی به کشورهای عربی و غربی، باعث تضعیف موقعیت اسد شد. همچنین، اقدامات اسد که به‌نظر می‌رسید با منافع ایران در تضاد است، به قطع یا کاهش حمایت‌های مالی و نظامی ایران منجر شد.

ب. عوامل امنیتی و رقابت‌های منطقه‌ای

1. رخدادهای امنیتی غرب آسیا

تحولات امنیتی در غرب آسیا، به‌ویژه درگیری‌های حزب‌الله لبنان و تضعیف این گروه، بر وضعیت سوریه تأثیرگذار بود. این تحولات می‌تواند به عنوان بخشی از یک پروژه بزرگ‌تر در نظر گرفته شود که به تضعیف حکومت بشار اسد کمک کرد.

2. دخالت فعال ترکیه در سوریه و اشغال بخشی از خاک این کشور

ترکیه به‌دلیل مرز مشترک طولانی با سوریه، توانسته است بر تحولات این کشور تأثیر بگذارد. حمایت ترکیه از گروه‌های معارض و تلاش برای سرنگونی حکومت بشار اسد، به تضعیف موقعیت او کمک کرد. ترکیه به‌دنبال ایجاد یک سوریه تحت‌نفوذ خود، همواره در تلاش برای کاهش قدرت اسد بوده است.

3. رقابت‌های منطقه‌ای

خاک سوریه به صحنه‌ای برای رقابت‌های منطقه‌ای تبدیل شده بود. کشورهای مختلف، از جمله ایران، ترکیه، قطر و عربستان سعودی، هر یک سعی در نفوذ بر تحولات سوریه داشتند. این رقابت‌ها نه‌تنها به ناامنی در کشور دامن زد، بلکه به تضعیف حکومت بشار اسد نیز کمک کرد.(4)

ج. عوامل سیاسی و دیپلماتیک

1. عدم توانایی برقراری روابط با جهان

سوریه پس از جنگ داخلی به یک کشور منزوی تبدیل شد و نتوانست روابط دیپلماتیک و اقتصادی مؤثری با دیگر کشورها برقرار کند. این انزوا به تضعیف موقعیت حکومت بشار اسد در عرصه بین‌المللی منجر شد و فشارهای دیپلماتیک بر او را افزایش داد.(5)

نتیجه‌گیری

سقوط حکومت بشار اسد در سوریه، نتیجه ترکیبی از عوامل داخلی و خارجی است که به تدریج بر ساختار سیاسی و اجتماعی کشور تأثیر گذاشتند. تضادهای عمیق اجتماعی، ناکارآمدی اقتصادی، عدم چرخش قدرت، و کاهش حمایت‌های بین‌المللی، همگی به تضعیف موقعیت بشار اسد منجر شدند. در نهایت، این عوامل به ایجاد یک فضای ناامن و بی‌ثباتی در سوریه انجامید که زمینه‌ساز سقوط حکومت او شد.

پی‌نوشتها:

1. فخاری، رامین، «۱۴دلیل مهم سقوط دولت بشار اسد در سوریه»، پایگاه خبری اعتماد آنلاین، ۱۴۰۳/۰۹/۲۲، کدخبر:۶۸۹۵۶۶، https://www.etemadonline.com/tiny/news-689566.

2. مجیدی، علیرضا، «علل و ریشه‌های شکست یازده روزه بشار اسد چه بود؟»، خبرگزاری تسنیم، ۱۴۰۳/۰۹/۲۱، https://tn.ai/3217682.

3. علایی، حسین، «چرایی و چگونگی سقوط بشار اسد»، نور نیوز، ۱۴۰۳/۰۹/۲۱، شناسه خبر ۲۰۳۴۸۱، https://nournews.ir/n/203481.

4. مجموعه نویسندگان، «۷ دلیل خبرگزاری فارس برای سقوط اسد»، خبرگزاری خبرآنلاین، ۱۴۰۳/۰۹/۲۲، کدخبر: ۱۹۹۶۰۷۰، khabaronline.ir/xmYn8.

5. کریمی، سهیل، «دلیل اصلی سقوط بشاراسد جدایی ارتش و مردم بود/...»، خبرگزاری تابناک، ۱۴۰۳/۰۹/۲۴، کدخبر: ۱۲۷۶۵۷، https://www.tabnak.ir/005MNN.

پیامبر(ص) از عطر و آینه، استفاده می کردند و به مسلمانان نیز آموزش می دادند. این رفتارها تأکیدی بر ارزش‌های اسلامی و توجه به ظاهر به عنوان بخشی از ایمان است.

پرسش:

در مورد سیره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌گویند بیشتر مخارج خود را صرف عطر و خوش‌بویی می‌کردند؛ چرا و چگونه؟ نیز می‌گویند از آینه استفاده می‌کرد، مگر آن زمان آینه بوده است که پیامبر خود را در آینه می‌دید و آراسته می‌کرد؟

پاسخ:

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به نظافت شخصی و خوش‌بویی و آراستگی ظاهری خویش اهمیت زیادی می‌دادند و این موضوع، بخشی از سیره ایشان بوده است.

براساس گزارشات، آن حضرت به حدی بر استفاده از عطر و خوشبویی تأکید داشتند که در شب تاریک پیش از آن‌که دیده شود، از بوی خوشش شناخته می‌شد، به‌طوری که رهگذر می‌فهمید این پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است.(1)

در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

 «پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای عطر بیشتر از غذا خرج می‌کرد.»(2)

 این روایت اولین بار در کتاب مکارم اخلاق بدون ذکر سند بیان شده است؛ اما به دلیل گزارشات دیگری که درباره اهمیت معطر بودن در سیره نبوی، در منابع نقل شده است، مورد توجه محققین قرار گرفته است و آن را به عنوان یک روایت معتبر در کتاب‌ها و بیاناتشان ذکر می‌کنند.

براساس سیره نبوی و بیان اهل‌بیت (علیه‌السلام) دلیل این امر را می‌توان در چند نکته خلاصه کرد:

دلایل اهمیت معطر بودن

۱. عطر زدن به عنوان سنت پیامبران

براساس روایات متعددی که مرحوم کلینی در کتاب اصول کافی نقل کرده است، عطر زدن از اخلاق پیامبران بوده است.(3) این روایات نشان می‌دهد که خوش‌بویی مورد توجه انبیاء الهی بوده است و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عنوان بزرگ‌ترین پیامبرخداوند بر انجام این امر، مانند دیگر پیامبران، تأکید داشتند.

۲. تشویق به خوش‌بویی در اجتماع

باتوجه به محیط شبه جزیره و آب و هوایی که این منطقه داشت، توجه داشتن به نظافت شخصی و استفاده عطر در تعاملات اجتماعی امری مهم بود و عدم توجه به این مسئله می‌توانست سبب دوری و انزجار مردم از یکدیگر و شخص پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گردد. بر همین اساس آن حضرت به عنوان الگوی تمام مسلمانان بر انجام این امر تأکید داشت و دیگر مسلمانان را بر انجام این کار تشویق می‌کرد.

3. توجه به تأثیر روانی و معنوی عطر

براساس مطالعات علمی انجام شده، عطر زدن نه‌تنها باعث نشاط و آرامش فردی می‌شود، بلکه تأثیر مثبتی بر روحیه دیگران و دوری از استرس و اضطراب دارد.(4) مطالعه تاریخ اجتماعی مردم شبه جزیره، به‌خصوص در دوره جاهلیت، بازگوکننده این مطلب است که مردم این منطقه به دلیل نوع زندگی که داشتند، همیشه دچار تنش و اضطراب بودند (5) و یکی از مواردی که می‌توانست بر روح و روان آنها تأثیر به‌سزایی داشته باشد عطر و استفاده از بوی خوش بود؛ بر همین اساس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با خوش‌بویی، فضایی مثبت و دل‌نشین در اجتماع ایجاد می‌کردند.

استفاده از آینه

براساس روایات تاریخی و حدیثی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از آینه استفاده می‌کردند تا ظاهر خود را مرتب و آراسته کنند و به‌حدی به آن اهمیت می‌دادند که در همه مسافرت‌ها، آینه خود را به همراه خویش می‌بردند.(6) این کار نشان‌دهنده اهمیت ایشان به نظافت و آراستگی ظاهری بود.

باتوجه به مطالعات انجام شده نخستین آینه‌ها به حدود 8000 سال قبل برمی‌گردد.(7) ازاین‌رو اینکه گفته می‌شود پیامبراکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حدود 15 قرن قبل از آینه استفاده می‌کردند، امری قابل پذیرش است. اگرچه آینه‌های امروزی با شیشه و پوشش فلزی در آن زمان وجود نداشتند، اما آینه‌های ابتدایی از جنس فلزات صیقلی مانند برنج، مس یا نقره در آن زمان وجود داشتند. این آینه‌ها قابلیت بازتاب نور و تصویر را داشتند، هرچند کیفیت آنها به پای آینه‌های امروزی نمی‌رسید. نمونه‌هایی از این آینه‌ها بواسطه کشفیات باستان‌شناسی که امروزه انجام شده است در دسترس است.(8)

نتیجه‌گیری:

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با استفاده از عطر و آینه، اهمیت نظافت و آراستگی را به مسلمانان آموزش دادند. این رفتارها نه‌تنها نشان‌دهنده شخصیت والای ایشان بود، بلکه تأکیدی بر ارزش‌های اسلامی مانند پاکیزگی، احترام به خود و دیگران، و توجه به ظاهر به عنوان بخشی از ایمان است.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:

کتاب سنن النبی، نوشته علامه طباطبایی.

پی‌نوشت‌ها

1. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، چاپ چهارم، 1412ق، ص33-34.

2. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، چاپ چهارم، 1412ق، ص43.

3. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیه)، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ: چهارم، 1407ق، بَابُ الطِّیب، ج6، ص510-511‏.

4. جعفری کولایی، آذر و ایلایی، احترام السادات، «تأثیر رایحه درمانی با اسانس اسطوخودوس بر کنترل اضطراب بیماران: یک مطالعه مروری نظام‌مند»، مجله تعالی بالینی، قابل دانلود از لینک: https://B2n.ir/q88581.

5. یکی از مهم‌ترین دلائل ایجاد تنش و اضطراب در میان عرب‌ها در دوره جاهلی جنگ بود، در همین زمینه، ر.ک: مقاله «جنگ نزد عرب دوره جاهلی»، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، ج1، ص5091؛ قابل مطالعه در لینک: https://lib.eshia.ir/23019/1/5091.

6. ابن حجر عسقلانی، الإصابه فى تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، ط الأولى، 1415ق، ج8، ص400.

7. History of Mirrors Dating Back 8000 Years; November 2006 Optometry and vision science: official publication of the American Academy of Optometry 83(10) :775-81.

8. https://www.isna.ir/news/1400012816367.

حسد یکی از رذایل و بیماری اخلاقی است. درمان این بیماری بر دو اساس استوار است. 1-درمان علمی یا نظری 2- درمان عملی.

پرسش:

به همسایه‌ام حسودی می‌کنم. زندگی بسیار آرام و خوبی دارد! به نظرتان چه کنم؟(درمان)

پاسخ:

مقدمه

یکی از نواقص بزرگ و جبران‌ناپذیر انسان که گاه به‌صورت ملکه و عادت می‌شود و انسان را از رسیدن به آمال و آرزوهای حقیقی زندگی بازمی‌دارد، حسادت است، شخص حسود نمی‌تواند کسی را در آغوش آسایش مشاهده کند و همواره از دیدن نعمت و موفقیت دیگران، در خود احساس فشار و سنگینی می‌کند. در تعالیم اسلامی از حسادت به‌عنوان یک بیماری، بلکه بدترین و خطرناک‌ترین بیماری اخلاقی یاد شده است، درمان این بیمارى اخلاقى مانند درمان صفات رذیله دیگر بر دو اساس استوار است که به آن‌ها اشاره می‌کنیم.

 

پاسخ اجمالی

درمان حسد متوقف بر تلاش در دو زمینه است. درمان علمی یا نظری: در قسمت «علمى‏» شخص حسود باید روى دو چیز مطالعه و دقت کند یکى پیامدها و آثار ویرانگر حسد ازنظر روح و جسم و دیگر ریشه‌ها و انگیزه‌های پیدایش حسد. تنگ‌نظری و بخل، ضعف ایمان و ناآگاهى از استعدادهاى خویش، می‌تواند از ریشه‌ها باشد. دوم درمان عملی که با چند کار می‌تواند عملاً مبارزه کند. الف: عمل برخلاف حسد؛ یعنی برخلاف آنچه حسد انسان را به‌سوی آن می‌کشاند رفتار شود. مثلاً وقتی حسد، انسان را نسبت به دیگران وادار به بدگویی می‌کند، باید زبان را وادار کنید تا درباره او به ذکر خیر بپردازد. ب: خوش‌بینی و دوری از بدبینی، ج: ترک هم‌نشینی با حسودان، د: ترک تجسس در زندگی دیگران و: افزایش راز و نیاز و معنویت، ه: هم‌نشینی با علما و صالحان.

 

پاسخ تفصیلی

راه‎های درمان حسد

 

1. درمان علمی یا نظری

در قسمت «علمى‏» شخص حسود باید روى دو چیز مطالعه و دقت کند یکى پیامدها و آثار ویرانگر حسد ازنظر روح و جسم و دیگر ریشه‌ها و انگیزه‏هاى پیدایش حسد. در پاسخ‌های قبلی به این دو موضوع به‌صورت مفصل اشاره شده است.

همان‌گونه که شخص معتاد به یک اعتیاد خطرناک، باید سرانجامِ کار معتادان را بررسى کند و ببیند آن‌ها چگونه سلامت و تندرستى خود را از دست داده و خانواده و حیثیت اجتماعى آن‌ها بر باد مى‏رود و با دردناک‏ترین وضعى در جوانى جان مى‏سپارند و نه‌تنها کسى از مرگ آن‌ها ناراحت نمى‏شود. بلکه از مرگ او خوشحال شده و آن را راه خلاصی براى خانواده و فامیل مى‏شمرند! همین‏طور «حسود» باید بیندیشد که این بیمارى اخلاقى به‌زودی جسم او را بیمار مى‏کند، مانند خوره روح او را مى‏پوساند و مى‏خورد و از بین مى‏برد، خواب و آرامش را از او سلب مى‏کند و هاله‏اى از غم و اندوه همیشه اطراف قلب او را گرفته است و از آن بدتر اینکه مطرود درگاه خدا مى‏شود و به سرنوشتى همچون ابلیس و قابیل گرفتار مى‏آید و تازه با همه این‌ها نیز نمى‏تواند به مقصود خود یعنى زوال نعمت محسود (شخص مورد حسادت) برسد! از سوى دیگر درباره ریشه‌ها و زمینه‌ها و انگیزه‏هاى حسد باید بیندیشد و ریشه‌هاى آن را یکى پس از دیگرى قطع کند، هرگاه تنگ‌نظری و بخل سرچشمه این رذیله اخلاقى شده، به مداواى آن‌ها برخیزد، اگر ضعف ایمان و عدم آشنایى به توحید افعالى خداوند او را در این گرداب پرتاب کرده است‏ به تقویت مبانى ایمان و توحید بپردازد و هرگاه ناآگاهى از استعدادهاى خویش و ظرفیت‏هایى که براى ترقى و پیشرفت در وجود اوست، او را گرفتار عقده حقارت و به دنبال آن حسد نموده است ‏به درمان آن رو آورد و در سایه توکل به خدا و اعتمادبه‌نفس، عقده حقارت را بگشاید و رذیله حسد را از خود دور سازد. بهتر است عصاره و خلاصه‌ای از این امور را در صفحه یا صفحاتى بنویسد و هرچند روز یک‌بار بر آن مرور کند و حتى با صداى بلند آن را براى خود در تنهایى جمله جمله بخواند و پیرامون آن بیندیشد و مخصوصاً روى روایاتى که در این زمینه از معصومین رسیده و در کتب روایی ذکر شده تکیه کند. بی‌شک هر حسودى این برنامه را به‌طورجدی دنبال کند در مدت کوتاهى نتیجه خواهد گرفت، روح و جسم خود را تدریجاً از شر حسد رهایى مى‏بخشد و افق‏هاى روشنى از سلامت و سعادت در برابر او نمایان مى‏گردد. در ارتباط با درمان علمی و فکری در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه‌السلام نقل شده که فرمود:

 «خود را از شدّت بخل و کینه و غضب و حسد در امان دارید و براى مبارزه با هریک از این امور وسیله‌اى آماده‌سازید، ازجمله تفکّر در عواقب سوء این صفات رذیله و راه درمان و طلب فضیلت از این طریق»(1)

2. درمان عملی

الف: بر خلاف حسادت رفتار کردن

 خویشتن را موظف بدارید تا برخلاف آنچه حسد شما را به‌سوی آن می‌کشاند رفتار کنید، مثلاً وقتی حسد، انسان را نسبت به دیگران وادار به بدگویی می‌کند، باید زبان را وادار کنید تا درباره او به ذکر خیر بپردازد، خوبی‌های او را برای خود و دیگران بازگو کنید، صفات جمیله او را خاطرنشان سازید و تا آنجا که می‌توانید از او تعریف و تمجید نمایید. اگر حسد شما را به تکبر و خودپسندی وادار می‌کند. نسبت به مردم متواضع و فروتن باشید. موقعی که حسد، انسان را به محروم ساختن نعمت از دیگران برمی‌انگیزد، به فرد مورد حسد احسان کرده و به او نعمت عطا کنید. لااقل به نفس خویش بفهمانید که این شخص هم بنده خدا است و شاید خداوند به او نظر لطف دارد که به او نعمت عطا کرده است. «علماى اخلاق به افراد ترسو براى از میان بردن این رذیله اخلاقى توصیه مى‌کنند که در میدان‌هایى که ورود در آن شجاعت فراوان مى‌خواهد گام بگذارند و این کار را بر خود تحمیل کنند تا تدریجاً ترس آن‌ها بریزد و شجاعت به‌صورت عادت درآید و سپس ملکه گردد. همین‌گونه حسود باید با استفاده از ضدّ آن به درمان پردازد که درمان هر بیمارى دارویى است که از ضدّ آن تشکیل یافته است»(2)

 در احادیث نیز به این نکته اشاره شده است:

 «هنگامی‌که نسبت به کسى حسد پیدا کردى بر طبق آن عمل نکن و بر او ستمى روا مدار».(3)

 نسبت به شخصی که به او حسادت می‌ورزید دعا کنید و از خداوند طلب خیر کنید تا خداوند به شما نیز نظر لطف و رحمت داشته باشد.

ب: ترک بدبینى در عمل و لزوم خوش‌بینى

لازمه حسادت آن است که شخص حسود براى محسود فضیلتى نشناسد و راستى گفتار و درستى کردار را براى او قائل نشود؛ مثلاً اگر کار درستی از کسى بیند که نتواند منکرش بشود آن را بر ریاکارى و عوام‌فریبى یا بر تصادف حمل مى‌کند؛ و درمانش آن است که بنا را بر خوش‌بینی بگذارد و در مورد رفتار و گفتار مردم تا یقین به فساد نکند همه را حمل بر صحت کند.(4)

ج: ترک مصاحبت و هم‌نشینی با حسودان

از آنجایى که بیمارى حسادت مانند بسیارى از بیمارى‌هاى روانى و پاره‌اى از بیمارى‌هاى جسمانى مسرى است به‌طوری‌که اگر شخص پاک‌دلی با یک نفر حسود مصاحبت و رفاقت کند پس از چندى او هم به بیمارى حسادت گرفتار مى‌شود، بهتر است انسان از افرادی که حسودی می‌کنند به‌شدت دوری کند. امام صادق علیه‌السلام مى‌فرماید:

 «پدرم مرا نهى فرمود از هم‌نشینی و رفاقت با سه نفر: کسى که بر نعمتى رشک برد و کسى که به مصیبت دیگرى شادمان شده و شماتت کند و کسى که سخن‌چینى نماید»(5)

د: ترک تجسس از اطلاعات شخصی و خانوادگی محسود

اگر انسان کمتر در مورد دیگران تجسس کند یا از موفقیت‌ها یا نعمت‌هایشان کمتر بداند و خود را از این نوع اطلاعات دور کند و نسبت به این اطلاعات بی‌میلی نشان دهد کمتر حسادت خواهد کرد. اساساً زمینه حسادت از بین می‌رود، زیرا انسان وقتی حسادتش فعال می‌شود که بداند فلان فرد موفقیت یا نعمتی بدست آورده است. پس دوری از اطلاعات دیگران راه عملی برای دوری از حسادت محسوب می‌شود.

و: افزایش ارتباط با خدا و افزایش معنویت

راز و نیاز داشتن با ذات حق‌تعالی که هم بی‌نیاز است و هم بی‌نیاز کننده؛ راز و نیاز، بهترین و مؤثرترین شیوه برای از بین بردن بیماری‌های روحی و روانی مثل حسادت است. امام زین‌العابدین علیه‌السلام در راز و نیازش با ذات حق‌تعالی، عرضه می‌دارند:

 «خداوندا به تو پناه می‌برم از طوفانی شدن حرص و شعله‌ور گردیدن خشم و غالب شدن حسادت»(6)

 پس هرچه انسان، عبادت و معنویت را در خود تقویت کند و به خدا بیشتر پناه ببرد عملاً از حسادت دورتر می‌شود.

ه: هم‌نشینی با علما و صالحان و مؤمنان

انسان اگر عملاً با دانشمندان و صالحان زیاد نشست‌وبرخاست کند عملاً از صفات و کارهای زشت اخلاقی مانند حسد دور می‌شود زیرا خاصیت این نشست‌ها این است که اگر خطایی از کسی سر بزند نهی از منکر می‌شوند؛ یعنی انسان با این معاشرت دائماً نهی از منکر مانند حسد می‌شود.

 

نتیجه‌گیری:

درمان بیمارى اخلاقى حسادت بر دو اساس استوار است.

 اول درمان علمی یا نظری که شخص حسود باید روى دو چیز مطالعه و دقت کند: یکى پیامدها و آثار ویرانگر حسد ازنظر روح و جسم و دیگر ریشه‌ها و انگیزه‌های پیدایش حسد.

 دوم درمان عملی که با چند کار می‌تواند عملاً مبارزه کند.

 الف: عمل برخلاف حسد؛ یعنی برخلاف آنچه حسد انسان را به‌سوی آن می‌کشاند رفتار شود. مثلاً وقتی حسد، انسان را نسبت به دیگران وادار به بدگویی می‌کند، باید زبان را وادار کنید تا درباره او به ذکر خیر بپردازد؛ ب: خوش‌بینی و دوری از بدبینی؛

 ج: ترک هم‌نشینی با حسودان؛

 د: ترک تجسس در زندگی دیگران؛

 و: افزایش راز و نیاز و معنویت؛

 ه: هم‌نشینی با علما و صالحان.

 با رعایت این امور علمی و عملی انسان کم‌کم از حسادت دور می‌شود.

منابع برای مطالعه بیشتر:

حسد و دروغ اثر شهید دستغیب

پی‌نوشت‌ها:

1. «احترسوا من سَوره الجَمد و الحقد و الغضب و الحسد و اعدوا لکل شىء من ذلک عده تجاهدون بها من الفکر فى العاقبه و منع الرذیله و طلب الفضیله» لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، قم، چاپ: اول، 1376 ش، ص 88

2. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، انتشارات امام علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام، 1385 ش، ج 2، ص 149

3. «اذا حسدت فلا تبغ» مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 74، ص 153

4. شهید دستغیب، عبدالحسین، قلب سلیم، قم، دارالکتاب، 1388 ش، ج 2، ص 688

5. «نَهَانِی أَنْ أُصَاحِبَ حَاسِدَ نِعْمَهٍ وَ شَامِتاً بِمُصِیبَهٍ أَوْ حَامِلَ نَمِیمَهٍ.» مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 75، ص 261

6. «اللهم انی اعوذ بک من هیجان الحرص و سوره الغضب و غلبه الحسد» امام على بن الحسین، الصحیفه السجادیه، قم، چاپ اول، 1376 ش، ص 56

خداوند خورشید و ماه را برای حساب زمان و نظم بخشیدن به زندگی بشر قرار داده است. منظر طبیعی و علمی، هم خورشید و هم ماه برای تعیین زمان کاربرد دارد

پرسش:
آیا می‌توان گفت که ازنظر اسلام، تقویم موردپسند خدا، تقویم قمری است نه تقویم شمسی؟

یکی از نعمت‌های الهی که قرآن کریم بر آن تأکید کرده، نظام منظم زمان و حرکت دقیق اجرام آسمانی است. آیه شریفه «او شکافنده صبح است؛ و شب را مایه آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است؛ این، اندازه‌گیری خداوند توانای داناست.»(1) نشان می‌دهد که خداوند خورشید و ماه را برای حساب زمان و نظم بخشیدن به زندگی بشر قرار داده است. در این میان، اگرچه از منظر طبیعی و علمی، هم خورشید و هم ماه برای تعیین زمان کاربرد دارند، اما آنچه از مجموعه آیات قرآن و سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله برمی‌آید، این است که تقویم قمری، در حوزه‌ی دین و عبادات اسلامی، تقویم مورد تأیید خدا است و خداوند آن را معیار و مبنای مناسبات شرعی قرار داده است، بی‌آنکه تقویم‌های دیگر مانند شمسی یا میلادی را مردود یا غیرشرعی معرفی کند. در ادامه در قالب نکاتی به توضیح این مطلب می‌پردازیم.
پاسخ اجمالی
قرآن کریم خورشید و ماه را ابزار سنجش زمان معرفی می‌کند، (سوره انعام، آیه 96) اما در عرصه عبادات اسلامی، تقویم قمری را به رسمیت شناخته است.
آیات متعددی مانند آیاتی درباره‌ی رؤیت هلال برای حج (سوره بقره، آیه 189)، ماه رمضان (سوره بقره، آیه 185) و ماه‌های حرام (سوره توبه، آیه 36)، بر کاربرد تقویم قمری در احکام شرعی دلالت دارند.
برخی معتقدند تأیید تقویم قمری تنها به دلیل مطابقت با فرهنگ رایج عصر نزول قرآن بوده، اما دلایلی همچون سادگی رؤیت هلال، دسترسی عمومی، چرخش در فصول مختلف و پیوند با طبیعت، تقویم قمری را برای عبادات مناسب‌تر کرده است.
هرچند استفاده از تقویم‌های دیگر مانند شمسی یا میلادی برای امور عرفی ایرادی ندارد، اما حفظ تقویم قمری در امور دینی، به تداوم هویت اسلامی کمک می‌کند.
درمجموع، می‌توان گفت اسلام تقویم قمری را در حوزه‌ی شرعی ترجیح داده، بدون آنکه سایر تقویم‌ها را مردود و غیرشرعی شمارد.

پاسخ تفصیلی
نکته اول: تأیید تقویم قمری در قرآن
خداوند در قرآن، ماه‌های قمری را به‌عنوان معیار زمان‌بندی در امور عبادی معرفی کرده است. آیاتی همچون:
• «درباره هلال‌های ماه از تو سؤال می‌کنند؛ بگو: آن‌ها، بیان اوقات (و تقویم طبیعی) برای (نظامِ زندگیِ) مردم و (تعیینِ وقتِ) حج است.»(2)
 این آیه به‌صراحت اشاره دارد که هلال‌های ماه، وسیله‌ای برای تعیین وقت عبادات، ازجمله حج، هستند. در آیه دیگر نیز به این مطلب اشاره شده که حج در ماه‌های قمری مشخص است: «حج، در ماه‌های معینی است؛ و کسانی که (با بستن احرام و شروع به مناسک حج)، حج را بر خود فرض کرده‌اند، (باید بدانند که) در حج، آمیزش جنسی با زنان و گناه و جدال نیست.»(3)
• «تعداد ماه‌ها نزد خداوند در کتاب الهی، از آن روز که آسمان‌ها و زمین را آفریده، دوازده ماه است؛ که چهار ماه از آن، ماه حرام است؛ (و جنگ در آن ممنوع می‌باشد.) این، آیین ثابت و پابرجا (ی الهی) است! بنابراین، در این ماه‌ها به خود ستم نکنید (و از هرگونه خونریزی بپرهیزید) و ...»(4)
 در این آیه، شمار ماه‌ها نزد خداوند، دوازده عدد است؛ و در ادامه، به چهار ماه حرام (ذی‌القعده، ذی‌الحجه، محرم و رجب)(5) اشاره می‌شود که هدف از تشریع و امضای آن، جلوگیری از جنگ‌های طولانی‌مدت در میان انسان‌ها است. وقتی چهار ماه خونریزی و جنگ ممنوع می‌شود، فرصتی برای تفکر و گفتگو و صلح ایجاد می‌گردد. این چهارماه، ماه‌های قمری مشخص در میان اعراب بودند و ازاینجا روشن می‌شود که منظور از دوازده ماه نزد خدا در ابتدای آیه نیز، ماه‌های قمری است.
• «(روزه، در چند روز معدودِ) ماهِ رمضان است؛ ماهی که قرآن، برای راهنمایی مردم و نشانه‌های هدایت و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است. پس آن‌کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن‌کس که بیمار یا در سفر است، روزهای دیگری را به‌جای آن، روزه بگیرد.»(6)
 در این آیه، به این نکته اشاره می‌شود که نزول قرآن در ماه رمضان رخ داده است و خداوند دستور داده که مردم در این ماه روزه‌دار باشند؛ مگر اینکه مسافر و بیمار گردند.
درنتیجه، اصل معیار زمان در آفرینش، هم شامل ماه است و هم خورشید، ولی در حوزه‌ی شرعی و مناسک دینی، قرآن تنها تقویم قمری را مبنا قرار داده است.

نکته دوم: آیا تأیید تقویم قمری صرفاً امضای فرهنگ جاهلی است؟
برخی معتقدند قرآن صرفاً تقویم رایج زمان نزول خود، یعنی تقویم قمریِ رایج در میان عرب جاهلی را به رسمیت شناخته و این به معنای تقدس یا ترجیح ذاتی این تقویم نیست. به عبارتی، چون مردم آن زمان از تقویم قمری استفاده می‌کردند، قرآن نیز همان را تأیید کرده تا درک و اجرای احکام آسان‌تر باشد.
اما در برابر این دیدگاه، گروهی از مفسران و اندیشه‌مندان (7) بر این باورند که انتخاب تقویم قمری در اسلام تنها از باب تطابق با فرهنگ زمانه نبوده است، بلکه ویژگی‌هایی در آن وجود دارد که آن را برای کارکرد دینی مناسب‌تر می‌سازد:
• قابلیت عمومی و مردمی بودن:
 رؤیت هلال، امری است که برای عموم مردم ممکن است. نیازی به محاسبات پیچیده نجومی یا ابزار دقیق ندارد. حتی افراد روستایی یا کسانی که در مناطق دوردست زندگی می‌کنند، می‌توانند با چشم غیرمسلح ماه را ببینند و بر اساس آن، تکلیف دینی خود را مشخص کنند.
• انعطاف‌پذیری جهانی:
 تقویم قمری با گردش در فصول مختلف، عبادات را به همه‌ی زمان‌های سال می‌کشاند. برای مثال، روزه در ماه رمضان ممکن است در تابستان یا زمستان قرار گیرد و این، نوعی عدالت طبیعی در میان ملت‌ها ایجاد می‌کند. برخلاف تقویم شمسی که برخی عبادات، در یک فصل خاص، محدود می‌مانند.
• ارتباط مستقیم با طبیعت:
 حرکت ماه و رؤیت آن، انسان را به پدیده‌های طبیعی متوجه می‌کند. هر ماه، با طلوع و غروب‌های متفاوت ماه، پیامی از گذر زمان دارد. درواقع، تقویم قمری انسان را به طبیعت نزدیک‌تر می‌سازد.

نتیجه‌گیری
بر اساس آنچه گفته شد، می‌توان چنین جمع‌بندی کرد که اسلام تقویم قمری را برای عبادات و احکام شرعی، تقویمی مورد تأیید و مشروع می‌داند. بااین‌حال، استفاده از تقویم شمسی یا میلادی برای امور عرفی و غیرعبادی، منع شرعی ندارد و متناسب با اهدافی که داریم، می‌توانیم از آن‌ها نیز استفاده کنیم. البته با توجه به اینکه عبادات اسلامی ازجمله روزه، حج، عید قربان و عید فطر همگی بر اساس تقویم قمری هستند، حفظ و به‌کارگیری این تقویم، به حفظ هویت و انسجام دینی مسلمانان کمک می‌کند. استفاده صرف از تقویم شمسی یا میلادی ممکن است به‌تدریج موجب کم‌رنگ شدن این پیوند دینی شود.

کلمات کلیدی
تقویم قمری، تقویم شمسی، ماه‌های قمری، تقویم اسلامی.

پی‌نوشت‌ها
1. سوره انعام، آیه 96: «فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ».
2. سوره بقره، آیه 189: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّهِ ۖ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ».
3. سوره بقره، آیه 197: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ ۚ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی الْحَجِّ».
4. سوره توبه، آیه 36: «إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ ۚ فَلَا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ ۚ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّهً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّهً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ».
5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ج 55، ص 339.
6. سوره بقره، آیه 185: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ ۚ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ».
7. برای مطالعه بیشتر، رک: نصیری گیلانی، علی، تقویم قمری و اراده حکیمانه الهی، لینک: https://nasirigilani.ir/speeches/1596/
 

«عِشق» به معنای علاقه شدید به چیزی است. عشق، به مقدس و نا‌مقدس تقسیم می‌شود. عشق، مخصوص علاقه ‌داشتن به امور باطل نیست، در علاقه به خدا نیز بکار می‌‌رود .

پرسش:

آیا در روایات، عاشق شدن مذمت شده و نشانه ضعف نفس است؟

پاسخ:

مقدمه

عشق یکی از عمیق‌ترین و مهم‌ترین موضوعات در ادبیات، فلسفه و عرفان است. مقوله عشق جزء پیچیده‌ترین مطالب حیات است. درباره عشق، عظمت و شکوه عشق، جنون و بیماری عشق، سخن بسیار گفته شده و شاید کمتر کلمه‌ای باشد که این‌همه، تعبیرها و تعریف‌های مختلف و متناقض درباره آن گفته شده باشد. در این نوشتار به بررسی واژه عشق در روایات پرداخته می‌شود.

 

پاسخ اجمالی

«عِشق» به معنای علاقه شدید به چیزی است. مخصوص علاقه ‌داشتن به امور باطل نیست، بلکه عشق، به مقدس و نامقدس تقسیم می‌شود. علامه مجلسی ذیل حدیث «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ‏ الْعِبَادَهَ» می‌گوید: عشق به معنای زیاده‌روی در دوست‌ داشتن و محبت است. گاهی خیال می‌‌شود عشق، مخصوص علاقه ‌داشتن به امور باطل است، به ‌همین جهت در علاقه به خدا بکار نمی‌‌رود، اما این حدیث برخلاف پندار مزبور است؛ آنچه مورد مذمت و سرزنش است، عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است و آنچه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانی و انسانی است. چشم عاشق از دیدن عیوب معشوق نابینا و گوش او از شنیدن زشتی‌هایش کر است و درنتیجه در روایات برای عشق مذموم پیامدهایی ذکر شده است: ضعف حواس، فراموشی یاد خداوند، هجران، حسرت و ندامت، ازجمله این پیامد‌ها است.

پاسخ تفصیلی

عشق، اقسام و پیامدهای آن

1. مفهوم عشق

«عَشَقَ» از مادّه «عِشق» (بر وزن فکر) به معنای علاقه شدید به چیزی است و «عشقه» (بر وزن ثمره) به معنای درختی است که سبز و با طراوت می‌شود سپس چیزی نمی‌گذرد که باریک و زرد می‌گردد. بعضی گفته‌اند: عشق در اصل از همین مادّه گرفته شده است، زیرا عاشق را لاغر و پژمرده می‌کند. (1)

2. اقسام عشق

الف. عشق مقدس:

 عشق به خدا و اولیاءالله و ارزش‌های والا، عشق مقدس است. در عشق‌های حقیقی و مقدّس، روحِ انسان صفا و نورانیّت فوق‌العاده‌ای پیدا می‌کند و همه‌چیز را جز معشوق حقیقی - که مظهر کمال مطلق است - به فراموشی می‌سپارد و تحمّل تمام شداید را برای رسیدن به وصال او و برخوردار شدن از جذبه‌های عنایت و لطفش آسان می‌شمرد.

ب‌. عشق نا‌مقدس:

 در عشق‌های مجازی و مادّی نامقدّس، انسان دیوانه‌وار به چیزی علاقه پیدا می‌کند و هر چه دارد در پای آن می‌ریزد. درواقع، منظور از عشق در اینجا، جاذبه نیرومندی است که دو انسان را به گناه و آلودگی و سقوط در لجنزار عصیان می‌کشاند و هر چه در نکوهش آن گفته شود، کم است. این جاذبه سرکش، عقل را ویران می‌کند و از کار می‌اندازد و انسان براثر آن دست به کارهای جنون‌آمیزی می‌زند. این نوع از عشق نشانه ضعف نفس است. (2)

3. عشق در روایات

واژه «عشق» در برخی از روایات شیعه و سنی وارد شده است. امام صادق علیه‌السلام از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل فرمودند: ‏ «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ‏ الْعِبَادَهَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلَی مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَی عُسْرٍ أَمْ عَلَی یُسْرٍ؛ (3) بهترین مردم کسی است که عاشق عبادت شود، با عبادت دست به گردن شود و آن را از دل دوست دارد و با تن خود انجام دهد و برای آن فارغ شود (بکار دیگر دل مشغول ندارد) چنین شخصی باک ندارد که زندگی دنیایش به‌سختی گذارد یا به‌آسانی

علاّمه مجلسی بعد از ذکر حدیث می‌‌فرماید: عشق به معنای زیاده‌روی در دوست‌ داشتن و محبت است. گاهی خیال می‌‌شود عشق، مخصوص علاقه ‌داشتن به امور باطل است، به ‌همین جهت در علاقه به خدا بکار نمی‌‌رود، اما این حدیث برخلاف پندار مزبور است؛ هرچند بنابر توقیفی بودن اسماء‌الله احتیاط آن است واژه‌های مشتقّ آن (عاشق و معشوق) را در مورد خداوند بکار نبریم.

 آنچه مورد مذمت و سرزنش است، عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است و آنچه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانی و انسانی است. عشق نوع اوّل به مجرّد وصال و رسیدن به آن، فانی شده و از بین می‌‌رود و عشق از نوع دوم تا ابد باقی و پایدار است. (4)

4. پیامدهای عشق در روایات

عشق نا‌مقدس که بر پایه درک صحیح نبوده، بلکه از راه حواس ظاهری ایجاد شده و خواهشی زودگذر باشد، در روایات دارای پیامدهایی است:

1. ضعف حواس

عشق موجب کوری چشم و بیماری دل می‌گردد، دید عاشق در زاویه‌ای خاص قرار می‌گیرد و معایب معشوق را نمی‌بیند و گوش او چیزی جز مدح محبوب نمی‌شنود، عقل او کارایی خویش را از دست داده و توان تفکر در موضوعات دیگر را ندارد و حتّی اراده برگشت از این عشق را از دست می‌دهد.

امام علی علیه‌السلام در خطبه‌ای نتیجه محبّت و علاقه شدید به دنیا را به‌صورت یک قاعده کلّی و عام بیان می‌فرمایند: «مَنْ عَشِقَ‏ شَیْئاً أَعْشَی بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحِیحَهٍ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیْرِ سَمِیعَهٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْیَا قَلْبَهُ وَ وَلِهَتْ عَلَیْهَا نَفْسُهُ فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَ لِمَنْ فِی یَدَیْهِ شَیْ‏ءٌ مِنْهَا حَیْثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَیْهَا وَ حَیْثُمَا أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَیْهَا ...؛ (5) هر کس به چیزی عشق ورزد، دیده‌اش نابینا و دلش بیمار گردد. با چشمی ناسالم می‌نگرد و با گوشی ناشنوا گوش می‌کند. شهوات، خردش را دریده و دنیا دلش را میرانده و نفسش شیفته آن شده است؛ پس بنده دنیا و هر کس که چیزی از آن را در دست دارد، هست. هرکجا برود، می‌رود و هرکجا رو کند، رو می‌آورد

همچنین فرمودند: «عَیْنُ‏ الْمُحِبِّ‏ عَمِیَّهٌ عَنْ مَعَایِبِ الْمَحْبُوبِ وَ أُذُنُهُ صَمَّاءُ عَنْ قُبْحِ مَسَاوِیهِ؛ (6) چشم عاشق از دیدن عیوب معشوق نابینا و گوش او از شنیدن زشتی‌هایش کر است

در روایت دیگر از ایشان نقل شده است: «إِنَّکَ إِنْ أَطَعْتَ‏ هَوَاکَ‏ أَصَمَّکَ وَ أَعْمَاکَ وَ أَفْسَدَ مُنْقَلَبَکَ وَ أَرْدَاک‏؛ (7) اگر تو مطیع هوای نفس خود باشی، تو را کر و کور می‌کند و به نیستی کشانده و هلاک می‌کند

2. فراموشی یاد خداوند

علت ورود عشق مجازی به قلب، خالی شدن آن از یاد خداست، قلبی که حبّ خدا در آن جای گرفته باشد به چیزی غیر آن اجازه ورود نمی‌دهد. «مفضل» می‌گوید: از امام صادق علیه‌السلام پرسیدم: عشق چیست؟ آن حضرت فرمودند: «قُلُوبٌ‏ خَلَتْ‏ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ حُبَّ غَیْرِه؛ (8) قلب هائی است که از ذکر خدا خالی شده و خداوند عشق به غیر خودش را به آن‌ها چشانده است

3. هجران

از امام علی علیه‌السلام نقل شده: «الْهِجْرَانُ عُقُوبَهُ الْعِشْق‏؛ (9) جدائی عذاب عشق است.» امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «مَنْ وَضَعَ حُبَّهُ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ فَقَدْ تَعَرَّضَ‏ لِلْقَطِیعَه؛ (10) هر کس محبتش را در غیر جای خویش قرار دهد [به‌جای رابطه و پیوند] خود را در معرض جدایی قرار داده است

4. حسرت

چه بسیار عشق که به وصال منجر نشود یا ممکن است گاهی وصال، محال باشد، قلب عاشق در این مواقع پر از حسرت و اندوه می‌شود. امام علی علیه‌السلام فرمودند: «إِیَّاکُمْ وَ تَمَکُّنَ‏ الْهَوَی مِنْکُمْ فَإِنَّ أَوَّلَهُ فِتْنَهٌ وَ آخِرَهُ مِحْنَه؛ (11) بپرهیزید از وجود هوای نفس در درونتان که آن آغازش فتنه و آخرش محنت زاست

5. ندامت

پشیمانی از پیامدهای روانی عشق است. امام صادق علیه‌السلام از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل فرمودند:‏ «کَمْ مِنْ شَهْوَهِ سَاعَهٍ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِیلا؛ (12) چه‌بسا شهوت لحظه‌ای، حزن و اندوه طولانی به دنبال داشته باشد

نتیجه:

«عِشق» به معنای علاقه شدید به چیزی است. عشق، به مقدس و نا‌مقدس تقسیم می‌شود. عشق، مخصوص علاقه ‌داشتن به امور باطل نیست، در علاقه به خدا نیز بکار می‌‌رود. در روایات برای عشق مذموم پیامدهایی ذکر شده است: ضعف حواس، فراموشی یاد خداوند، هجران، حسرت و ندامت.

پی‌نوشت‌ها:

1. سمی‏ العاشِقُ‏ عاشِقاً لأَنه یَذْبُلُ من شده الهوی کما تَذْبُل‏ العَشَقَهُ إِذا قطعت و العَشَقَهُ: شجره تَخْضَرُّ ثم تَدِقُّ و تَصْفَرُّ؛ عن الزجاج و زعم أَن اشتقاق العاشق منه؛ إبن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 10، ص 251، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414 ق. (الْعِشْقُ‏) الْإِفْرَاطُ فی الْمَحَبَّهِ فیومى، أحمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج 2، ص 412، موسسه دارالهجره، قم، چاپ دوم، 1414 ق.

2. مکارم، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین علیه‌السلام، ج 4، ص 582-572، دارالکتب الاسلامیه‌، تهران‌، چاپ اول، 1386 ش.

3. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏2، ص 83، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

4. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏8، ص 84، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1404 ق.

5. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغه (للصبحی صالح)، خطبه 109، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.

6. تمیمی آمدى، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 481، دفتر تبلیغات، ایران، قم، چاپ اول، 1366 ش.

7. تمیمی آمدى، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 307، دفتر تبلیغات، ایران؛ قم، چاپ اول، 1366 ش.

8. إبن بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق)، ص 668، کتابچى، تهران، چاپ ششم، 1376 ش.

9. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحار الأنوارالجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏75، ص 11، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.

10. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج‏1، ص 266، دارالکتب الإسلامیه، قم، چاپ دوم، 1371 ق.

11. تمیمی آمدى، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 306، دفتر تبلیغات، ایران، قم، چاپ اول، 1366 ش.

12. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏2، ص 451، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

«هامان» در کتاب مقدس و داستان «اِسْتِر» به دوران خشایارشا نسبت داده شده است، اما قرآن او را فردی در زمان فرعون معرفی کرده است.

پرسش:

ادعای اشتباه قرآن، در رابطه با هامان چقدر صحیح است؟

پاسخ:

مقدمه

مخالفان اسلام، از زمان نزول قرآن کوشیده‌اند آن را برگرفته از منابع پیشین، از جمله عهدین، جلوه دهند. آن‌ها علاوه بر اتهام اقتباس، گاه پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را به اشتباه تاریخی نیز متهم کرده و مدعی شده‌اند فهم حضرت از برخی از مطالب عهدین نادرست بوده و در نتیجه، آن‌‌ مطالب در قرآن به صورت اشتباه نقل شده‌اند! یکی از این ادعاها، اشتباه‌گرفتن هامان وزیر خشایارشا (486-460ق.م) با وزیر فرعون در زمان حضرت موسی علیه‌السلام، با وجود هزار و صد سال فاصله زمانی بین آن دو است! این ادعا در نوشتار حاضر با اتکا به مقاله «هامان و ادعای خطای تاریخی در قرآن!»(1) بررسی و نقد خواهد شد.

هامان در قرآن

قرآن شش بار از هامان یاد می‌کند. دو بار در کنار فرعون و دوبار در ردیف فرعون و قارون نام او آمده است. در دو آیه نیز شاهد این هستیم که فرعون به او دستور داده تا برای کسب اطلاع از خدای موسی علیه‌السلام برای او بنای بلندی بسازد. این آیات حاکی از مقام والای او در دستگاه فرعون هستند. برخی مفسران، او را وزیر یا مشاور اعظم فرعون دانسته‌اند؛ اما برخی دیگر با این نظر مخالفت کرده‌اند.

هامان در عهدین

کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، در کتاب اِسْتِر، از فردی به نام هامان یاد می‌کند. او رئیس وزرای خشایارشا و بسیار متکبر و مغرور بوده است. خشایارشا پس از خشمناک‌شدن از همسرش، با دختری به نام استر ازدواج می‌کند. این دختر یهودی بوده، اما به توصیه مردخای، پسرعمو و قَیّمش، دین خود را پنهان می‌کند. مردخای از تعظیم به هامان خودداری می‌کند. هامان که از همه انتظار تعظیم دارد، از امتناع مردخای خشمگین می‌شود و فرمان قتل یهودیان را از پادشاه می‌گیرد. استر دین خود را برای پادشاه آشکار می‌کند و می‌گوید فرمان تو شامل من هم می‌شود. پادشاه این بار دستور قتل هامان را صادر و مردخای را به‌جای او رئیس وزرا می‌کند.

ادعای خاورشناسان مبنی بر اشتباه قران درباره هامان

برخی از مستشرقان همچون لودوﯾﮑﻮ ﻣﺎراﭼﯽ، جورج سیل، ﺗﺌﻮدور ﻧﻮﻟﺪﮐﻪ، ﻫﻨﺮی لامنس، ژوزف ﻫﻮروﯾﺘﺲ، ﭼﺎرﻟﺰ کالتر ﺗﻮری و آرتور جفری، مدعی شده‌اند با توجه به‌این‌که در زﻣﺎن حضرت موسی علیه‌السلام ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﻧﺎم ﻫﺎﻣﺎن وﺟﻮد ﻧﺪارد، متوجه می‌شویم پیامبر خدا، «هامان» داﺳﺘﺎن ﮐﺘﺎب اﺳﺘﺮ در ﻋﻬﺪ ﻋﺘﯿﻖ را به اشتباه در داﺳﺘﺎن ﻣﻮﺳﯽ و ﻓﺮﻋﻮن ﺑﺮده اﺳﺖ. شاید کسی بگوید: وﺟﻮد ﺷﺨﺼﯽ در زﻣﺎن ﻣﺘﺄﺧﺮ ﻣﺎﻧﻊ از آن ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺷﺨﺺ دﯾﮕﺮی ﺑﺎ ﻫﻤﺎن ﻧﺎم در زﻣﺎﻧﯽ ﻗﺪﯾﻢ‌ﺗﺮ وﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛ اما این پاسخ درست نیست؛ زﯾﺮا اﮔﺮ در زﻣﺎن ﻓﺮﻋﻮن ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮد، به‌دلیل ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ بالایش در حکومت ﺑﺎﯾﺪ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ.

نقد ادعای خاورشناسان

1. صرف تقدّم زمانی یک منبع بر منبع دیگر لزوماً نشانه اقتباس منبع متأخر از منبع متقدم نیست و ممکن است هر دو از یک منبع واحد اخذ شده باشند.

2. در صورت اختلاف بین دو منبع متقدم و متأخر، لزوماً منبع متقدم صحیح نیست و این احتمال وجود دارد که منبع متأخر درست باشد.

3. ادله مختلفی همچون تحدّی قرآن، نبود اختلاف در آن، اخبار غیبی، اعجاز علمی و... حاکی از الهی بودن این کتاب هستند. چنانکه تواتر قرآن و همچنین مصاحف کهن متعلق به قرن اول بیانگر تحریف‌ناپذیری آن می‌باشند. از سوی دیگر کتابی همچون استر در عهد عتیق دست‌کم در اصل الهی بودن آن تردید است؛ بنابراین، ما با یک متن الهی تحریف‌نشده همچون قرآن و متنی که الهی بودن آن محل تردید است، روبه‌رو هستیم و مشخص است در چنین مواردی قول کدامیک تأیید و مقدّم می‌شود.

4. در تاریخ ایران به افرادی همچون «هامان»، «استر» و «مردخای» اشاره نشده است. اﮔﺮ در زﻣﺎن خشایارشا ﭼﻨﯿﻦ اﺷﺨاصی وجود خارجی داشتند، به‌دلیل ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ بالایشان در ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺑﺎﯾﺪ نامشان در تاریخ ذکر می‌شد؛ به‌ویژه که هامان به‌عنوان وزیر پادشاه، به‌دلیل دشمنی با مردخای دستور قتل همه یهودیان را از پادشاه می‌گیرد؛ اما در عوض خودش اعدام می‌شود و مردخای به‌جای او وزیر می‌شود. چنین رخدادی ممکن نیست توسط مورخان نادیده گرفته شود.

5. تنها منبعی که پیش از قرآن از «هامان» نام برده، کتاب استر در عهد عتیق است. اما این کتاب حتی به اعتقاد بسیاری از محققان یهودی و مسیحی فاقد اعتبار تاریخی و فقط یک افسانه و داستان خیالی است که سعی شده قدیمی جلوه داده شود؛ به‌ویژه‌که در طومارهای بحرالمیت قُمران، همه اسفار عهد عتیق وجود داشت مگر همین کتاب استر! این داستان از جهت محتوا نیز باورکردنی نیست. برای نمونه، چگونه استر توانسته یهودی بودن خود را مخفی کند درحالی‌که همگان از یهودی بودن مردخای، عمو و قیّم او، باخبر بودند؟! برخی محققان بر این باورند که کتاب استر در عهد عتیق، در حقیقت بازسازی داستانی افسانه‌ای از بابل قرن پنجم می‌باشد که در آن کشمکش‌های «مردوخ» و «اییشتار» با «شاه اخشورش» به تصویر کشیده شده است. بعدها فردی اسامی را تغییر داد و «مردوخ» را به «مردخای، «اییشتار» را به «استر» و «شاه اخشورش» را به «خشایارشا» تبدیل کرد. نکته مهم دیگر این‌که ارتباط بابلی‌ها با مصریان ثابت شده و احتمالاً نام «هامان» از مصر وارد فرهنگ بابل شده است و این یعنی شخصی در مصر قدیم با این نام وجود داشته است. برخی احتمال داده‌اند با توجه به‌این‌که هامان ملازم فرعون با یهودیان مخالف بوده، شخصیت ملازم پادشاه و در عین حال مخالف یهودیان در کتاب استر نیز «هامان» نام گرفته است.

6. موریس بوکای، محقق فرانسوی، درباره این‌که آیا در دربار فرعون شخصی به نام «هامان» وجود داشته است یا نه، تحقیق کرد. وی پس از مراجعه به لغت‌نامه اسامی اشخاص در پادشاهی نوین مصر نوشته هرمن رنک، با کمال تعجب متوجه شد که نام ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﮐﺎرﮔﺮان ﻣﻌﺎدن ﺳﻨﮓ در زمان فرعون، «هامان» بوده است. در قرآن نیز فرعون از «هامان» خواسته است که برای او بنای بلندی بسازد.

7. برخی در مقام اشکال به قرآن گفته‌اند: در حالی مطابق قرآن، فرعون دستور می‌دهد برای او ساختمانی بلند از آجر (گِل پخته‌شده) بسازند که بناهای مرتفع مصریان همگی از سنگ‌های بزرگ ساخته شده‌اند؛ این اشکال نیز وارد نیست؛ زیرا ﺑﺎﺳﺘﺎن‌ﺷﻨﺎسان در ﺑﺴﺘﺮ رود نیل و ﺳﺎﺣﻞ آن ﻣﻘﺒﺮه‌ﻫﺎ و ﺳﺎﺧﺘﻤﺎن‌ﻫﺎﯾﯽ را یافته‌اند که همگی از آجر ساخته شده‌ بوده‌اند.(2)

نتیجهگیری

هامان مطابق کتاب استر در عهد عتیق، در زمان خشایارشا بوده؛ اما قرآن از وجود او در زمان حضرت موسی علیه‌السلام خبر داده است. ادله مختلفی حاکی از صحت گزارش قرآن هستند: اولاً قرآن الهی و تحریف‌نشده است اما کتاب استر اصالت تاریخی ندارد و فقط شکل تغییریافته افسانه‌ای بابلی است؛ ثانیاً در هیچ منبع تاریخی به‌وجود وزیری به نام هامان در زمان خشایارشا اشاره نشده؛ ثالثاً نام ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﮐﺎرﮔﺮان ﻣﻌﺎدن ﺳﻨﮓ فرعون، هامان بوده است.

منابع برای مطالعه بیشتر:

  • شاکر، محمدکاظم و محمدسعید فیاض، مقاله «هامان و ادعای خطای تاریخی در قرآن!»، قرآن‌شناخت، بهار و تابستان 1389ش، شماره5، صص145 تا 164.
  • نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی:

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

چکیدة پاسخ:

«هامان» در کتاب مقدس و داستان «اِسْتِر» به دوران خشایارشا نسبت داده شده، اما قرآن او را فردی در زمان فرعون معرفی کرده است. خاورشناسان درحالی مدعی اشتباه قرآن در این زمینه شده‌اند که اولاً داستان استر در کتاب مقدس حتی به اعتقاد محققان یهودی و مسیحی، اصالت تاریخی ندارد؛ بلکه از روی افسانه‌های بابلی جعل شده است و نام‌های موجود در آن واقعی نیستند؛ ثانیاً هیچ منبع تاریخی‌ای وجود هامان را در دوران خشایارشا تأیید نکرده است؛ ثالثاً هامان نام فرمانده کارگران معادن سنگ فرعون بوده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. شاکر، محمدکاظم و محمدسعید فیاض، هامان و ادعای خطای تاریخی در قرآن!، قرآن‌شناخت، بهار و تابستان 1389ش، شماره5، صص145 تا 164.

2. برخی از محققان معتقدند که «فرعون دستور داده هامان برای او عدسی و تلسکوپ بسیار بزرگی بسازد که بتواند از درون آن به آسمان‌ها نظاره کرده و خدای موسی را جستجو کند». برای آگاهی بیشتر در این زمینه رجوع کنید: جواهری، سیدمحمدحسن، «آیا در قرآن به «تلسکوپ» اشاره شده است؟»، آذر، 1401ش:          (https://javahery.blogfa.com/post/508/563)-تلسکوپ-در-قرآن-)

عصر ظهور، اوج تحولات است. گسترش علوم و رشد عقول و معارف، تحول اخلاقی، امنیت اجتماعی، ارتقای تعلیم و تربیت و عدالت اجتماعی، جامعه‌ای را در دوران ظهور شکل می‌دهد.

پرسش:

جهان پس از ظهور امام عصر (عج) چه خصوصیات مثبتی دارد که بشر چشم‌انتظار او است؟

پاسخ:

مقدمه

انقلاب حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را می‌توان سرآغاز عصر طلایی و تحول و پیشرفت در جوامع بشری دانست. بنا بر روایاتی که در این زمینه به دست ما رسیده، دوران ظهور حضرت، از ویژگی‌ها و اوصافی در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، دینی و حتی فردی، برخوردار است که هر شنونده‌ای را مجذوب خویش خواهد کرد. اینک در قالب نکاتی، به برخی از این موارد می‌پردازیم.

 

پاسخ اجمالی

انقلاب حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را می‌توان سرآغاز عصر طلایی و تحول و پیشرفت در جوامع بشری دانست که دارای این ویژگی‌های منحصربه‌فرد است:

• گسترش علوم و دانش‌ها و رشد عقول و معرفت در مردم

• تحول اخلاقی، امنیت اجتماعی و اعتماد عمومی

• ارتقای سطح تعلیم‌وتربیت

• توسعه بهداشت و درمان

• نزول برکات آسمانی و توسعه کشاورزی

• استخراج گنج‌ها، منابع و ذخایر زمین

• اجرای عدالت اجتماعی

 

متن پاسخ

نکته اول: گسترش علوم و دانش‌ها و رشد عقول و معرفت در مردم

دوران حضور امام‌زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، عصر شکوفایی دانش‌ها، استعدادها و اوج‌گیری علوم و عقول انسان‌ها است. امام صادق علیه‌السلام در حدیثی، تمام علوم را 27 حرف می‌داند که قبل از ظهور، فقط دو حرف آن شناخته شده؛ اما در هنگام ظهور حضرت، 25 حرف دیگر نیز در میان مردم انتشار می‌یابد.(1) این حدیث، در حقیقت اشاره به جهش، تحول و پیشرفت علم و دانش در عصر ظهور اشاره دارد. در حدیث دیگری از امام باقر علیه‌السلام نیز، اشاره شده که عقول مردم به کمال رسیده و بلوغ فکری و معرفتی آنان تکمیل می‌شود.(2)

نکته دوم: تحول اخلاقی، امنیت اجتماعی و اعتماد عمومی

یکی دیگر از برکات عصر ظهور، اخلاق‌مداری و امنیت اجتماعی است. بنا بر روایات، کینه و عداوت از دل‌ها زایل شده، صلح و آشتی با همدیگر برقرار شده، امنیتی مثال‌زدنی برای انسان‌ها روی خواهد داد(3) و ضرر رساندن به هم و ترس از یکدیگر از بین خواهد رفت.(4) در پی این تحولات، اعتماد عمومی به بالاترین سطح خود رسیده و صمیمیت و اعتماد فراگیر خواهد شد؛ به‌طوری‌که در روایتی این‌گونه توصیف شده که هر نیازمندی از جیب برادرش به مقدار نیاز برمی‌دارد و برادرش نیز جلوگیری نمی‌کند.(5) همچنین کینه، ستیزه و جدل از دل‌های بندگان رخت خواهد بست.(6)

نکته سوم: ارتقای سطح تعلیم‌وتربیت

در زمان حضور حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، آموزش همگانی همسو با معلومات مردم، ارتقاء یافته، به‌طوری‌که حکمت و علم در میان مردم فراگیر شده و طبق بیان روایات، حتی زن خانه‌دار در منزل خویش می‌تواند طبق قرآن و شیوه نبوی حکم نماید.(7) همچنین، معارف و حکمت‌ها در وهله اول، از وجود نازنین حضرت سرچشمه می‌گیرد. ایشان از طریق عمل به معارف و ارزش‌ها، به تعلیم و تربیت انسان‌ها می‌پردازد. طبق احادیث، حضرت آنچه را که به مردم فرمان می‌دهد، خود پیش از دیگران به آن عمل کرده و آنچه را که مردم را از آن نهی کند، خود پیش از همگان از آن ‌پرهیز می‌کند.(8)

نکته چهارم: توسعه بهداشت و درمان

در دوران ظهور، بهداشت، درمان و سلامتی مردم، دستخوش تحولات اساسی می‌گردد، به‌طوری‌که هر بیماری که عصر حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را درک کند، بهبود خواهد یافت و هر ضعیف و ناتوان جسمی در آن زمان نیرومند و قوی خواهد گشت.(9)

نکته پنجم: نزول برکات آسمانی و توسعه کشاورزی

محصولات کشاورزی، تأثیر بسزایی در رونق اقتصادی داشته که این امر متوقف بر بارش نزولات آسمانی است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «در آخرالزمان در میان امتم، مهدی قیام می‌کند، خداوند کران تا کران قلمرو حکومت جهانی او را توسط باران، سیراب می‌سازد، زمین، گیاه و نبات خود را می‌رویاند...(حضرت مهدی) به دامداری و دامپروری و رونق اقتصادی اهمیت می‌دهد و امت را عظمت می‌بخشد.»(10)

نکته ششم: استخراج گنج‌ها، منابع و ذخایر زمین

در دوران ظهور، منابع و ذخایر زمینی کشف شده و گنج‌های زمینی استخراج می‌شوند. در روایتی این‌گونه آمده که زمین آنچه در اعماق خویش دارد را بیرون می‌دهد و همه امکانات و برکات خویش را در اختیار ایشان می‌گذارد.(11)

نکته هفتم: اجرای عدالت اجتماعی

از موارد مهمی که در عصر ظهور مورد توجه است، استقرار عدالت اجتماعی در تمام زوایای زندگی جامعه بشری ازجمله عدالت در تقسیم بیت‌المال و توزیع ثروت‌های ملی است. بنا بر حدیث «مهدی این امت، زمین را از عدل و داد پر کند، چنانچه از ظلم و بیداد پر شده است،»(12) در دوران ظهور، نابسامانی‌های سیاسی، ستم اجتماعی و ظلم اقتصادی، جای خود را به قسط و عدل و یا همان عدالت اجتماعی می‌دهد و رفاه و آسایش برای مردمان جوامع به ارمغان می‌آورد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در این زمینه می‌فرمایند: «مهدی میان مردم، در تقسیم اموال، به مساوات رفتار می‌کند به‌طوری‌که دیگر نیازمند و محتاجی یافت نمی‌شود.»(13)

نتیجه‌گیری:

عصر ظهور، اوج تحول در علم، اخلاق و معنویت است. گسترش علوم و رشد عقول و معارف، تحول اخلاقی، امنیت اجتماعی، ارتقای تعلیم و تربیت و عدالت اجتماعی، جامعه‌ای را در دوران ظهور شکل می‌دهد که آرمان تمام انبیا و اولیای الهی بوده و این تحولات نه‌تنها با اصلاح بیرونی، بلکه با دگرگونی درونی انسان‌ها محقق می‌شود. خداوند متعال این‌گونه اراده کرده که جوامع انسانی، طعم حکمرانی آخرین حجت الهی را در عصر ظهور بچشند و حتی از شنیدن اوصاف آن در دوره آخرالزمان و قبل از ظهور، برای آمدن منجی لحظه‌شماری کنند.

پی‌نوشت‌ها

1- «فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخْرَجَ الْخَمْسَ وَ الْعِشْرِینَ حَرْفا...»؛ بهاءالدین نیلی نجفی، علی بن عبدالکریم، منتخب الأنوار المضیئه فی ذکر القائم الحجّه علیه‌السلام، تصحیح عبداللطیف حسینی کوه‌کمری، قم، مطعبه الخیام، 1360 ش، ص 201.

2- «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج 1، ص 25.

3- «...حَتَّی تَمْشِی الْمَرْأَهُ بَیْنَ الْعِرَاقِ إِلَی الشَّامِ لَا تَضَعُ قَدَمَیْهَا إِلَّا عَلَی النَّبَاتِ وَ عَلَی رَأْسِهَا زَبِیلُهَا لَا یُهَیِّجُهَا سَبُعٌ وَ لَا تَخَافُه»؛ ابن‌بابویه، محمد بن علی، الخصال، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، 1362 ش، ج 2، ص 626.

4- «... ِ فَلَا یُؤْذِی بَعْضُهُمْ بَعْضا...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق، ج ۵۲، ص ۳۸۴.

5- «... َ أَتَی الرَّجُلُ إِلَی کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا یَمْنَعُهُ»؛ شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل البیت علیهم‌السلام، 1409 ق، ج 5، ص 121.

6- «... َ لَذَهَبَتِ الشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَاد»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 316.

7- «...  تُؤْتَوْنَ الْحِکْمَهَ فِی زَمَانِهِ حَتَّی إِنَّ الْمَرْأَهَ لَتَقْضِی فِی بَیْتِهَا بِکِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی وَ سُنَّهِ رَسُولِ اللَّه»؛ ابن أبی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبه للنعمانی، تصحیح علی‌اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، 1397 ق، ص 239.

8- «...وَ یَکُونُ آخَذَ النَّاسِ بِمَا یَأْمُرُ بِهِ وَ أَکَفَ النَّاسِ عَمَّا یَنْهَی عَنْه»؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 418-419.

9- «من أَدْرَکَ أَهْلَ بَیْتِی مِنْ ذِی عَاهَهٍ بَرَأَ وَ مِنْ ذِی ضَعْفٍ قَوِیَ»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 335.

10- «... یعطی المال صحاحا و تکثر الماشیه و تعظم الامه»؛ مقدسی شافعی سلمی، یوسف بن یحیی، عقد الدرر فی أخبار المنتظر (عج)، قم، مسجد مقدس جمکران، ۱۴۲۸ ق، ص 194.

11- «...تُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَفَالِیذَ کَبِدِهَا وَ تُلْقِی إِلَیْهِ سِلْماً مَقَالِیدَهَا»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 130.

12- «یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»؛ کلینی، الکافی، ج 1، ص 338.

13- «...یُسَوِّی بَیْنَ النَّاسِ حَتَّی لَا تَرَی مُحْتَاجاً إِلَی الزَّکَاه»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 390.

با توجه به عقبه تاریخی و مذهبی سوریه، امکان تبدیل این کشور به یک نظام سکولار بعید به نظر می‌رسد اما تنزل تدریجی جایگاه دین به سطح اسلام اجتماعی، محتمل است.

پرسش:

اسلام اجتماعی چیست و آیا در آینده سوریه، امکان رشد سویه‌هایی از اسلام اجتماعی وجود دارد؟

پاسخ:

مقدمه

قلمرو دین، همواره یکی از اصلی‌ترین بحث‌های پیش روی ادیان بوده است. این مسئله نه‌تنها محدوده عملکرد و نفوذ دین را در حوزه‌های فردی، اجتماعی و سیاسی تعریف می‌کند، بلکه بر تفسیرهای متنوعی که از آموزه‌های دینی ارائه می‌شود نیز تأثیرگذار است. تفاوت در برداشت از ماهیت دین، اهداف آن و حدود ارتباط آن با زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، منجر به شکل‌گیری طیف گسترده‌ای از قرائت‌ها و خوانش‌های دینی شده؛ تا جایی که از دل این تفاوت‌ها، جریان‌ها، نحله‌ها و رویکردهای مذهبی و سیاسی بسیاری متولد گردیده است. دین اسلام به‌عنوان آخرین و کامل‌ترین دین نیز، قرائت‌های بسیاری از اسلام فردی، اجتماعی تا سیاسی را به خود دیده است. این پژوهش با عبور از رویکرد فردی، درصدد تفصیل اسلام اجتماعی و بررسی امکان‌های آن در آینده سوریه است و طبیعتاً برای ترسیم دقیق بحث، باید اسلام سیاسی نیز تبیین شود.

متن پاسخ

1. چیستی اسلام اجتماعی و سیاسی

اسلام اجتماعی، یک خوانش از اسلام است که یک درجه از سکولاریسم فردی فراتر رفته و اسلام را منحصر به تنظیم روابط فردی و رابطه بین انسان با خدا نمی‌کند، بلکه برای اسلام مرزهای اجتماعی قائل است؛ بدین معنا که ارزش‌های اسلام را اجتماعی می‌داند، اما تحقق آن‌ها را نه در نهاد سیاست و حکومت بلکه در درون نهادهای اجتماعی و مدنی تعریف می‌کند. درواقع، یک دیوار بزرگ بین نهاد دین و سیاست وجود دارد و حکومت نباید در تحقق دین هیچ دخالتی انجام دهد. درواقع، قلمرو دین، مسائل اجتماعی و نهاد اجتماع است و حکومت هیچ وظیفه‌ای ندارد. به‌عنوان‌مثال اسلام اجتماعی می‌خواهد حجاب در جامعه باشد، اما می‌گوید نهادهای مدنی آن را ترویج کنند. این خوانش از اسلام، از دهه 1990 پس از برکناری اربکان در ترکیه شکل گرفت و به (اسلام ترکی) معروف است. ازآنجاکه هویت فرهنگی و تمدنی ترکیه، اسلامی است و امکان حذف یک‌باره و یکپارچه اسلام نبود، ارتش لائیک ترکیه با کمک روشنفکران غرب‌زده، با بازخوانی ظرفیت‌های تمدنی و فرهنگی ترکیه، اسلام سکولار را حاکم کردند؛ اسلامی که از یک‌سو ریشه در سکولاریسم دارد و از سوی دیگر با ناسیونالیسم ترکی و گرایش‌های قومی پیوند خورده است.(1) این خوانش از اسلام، به رهبری عبدالله گولن در تقابل با اسلام سیاسی شکل گرفت و موجب پیدایش نگاه‌های منفی نسبت به اسلام سیاسی شد.(2) آبشخور فکری گولن، ریشه در افکار سعید نوروسی (فقیه شافعی و فیلسوف روشنفکر ترکی) دارد.(3)

 

2. بررسی پیدایش سویه‌های اسلام اجتماعی در آینده سوریه

واکاوی جریان ظهور اسلام اجتماعی در ترکیه و بررسی زمینه‌ها و شاخص‌های آن و تطبیق آن بر جامعه سوریه، زمینه‌های رشد و غلبه این خوانش از اسلام را در سوریه نیز محتمل می‌سازد. اینجا شواهد متعددی وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها عبارتنداز:

الف. عقبه تاریخی و فرهنگی سوریه؛

عقبه تاریخی و فرهنگی سوریه، ریشه در اسلام اموی دارد. معاویه و خاندان اموی در این منطقه احترام ویژه‌ای دارند. در دوران خلافت بنی‌امیه، دمشق به‌عنوان پایتخت خلافت انتخاب شد و این شهر به مرکز سیاسی، فرهنگی و مذهبی جهان اسلام تبدیل گردید. معاویه بن ابی‌سفیان، نخستین خلیفه اموی، نه‌تنها بنیان‌گذار این خلافت بود، بلکه با تأسیس نظامی سیاسی مبتنی بر عرب‌گرایی و اشرافیت قریشی، هویت متمایزی برای این منطقه‌ایجاد کرد. خاندان اموی و میراث آن‌ها در سوریه از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، به‌گونه‌ای که این احترام حتی پس از سقوط خلافت اموی در میان برخی جریان‌های سیاسی و اجتماعی منطقه باقی مانده است. در دوران معاصر، ظهور ناسیونالیسم عربی به رهبری افرادی مانند جمال عبدالناصر، حافظ اسد و رهبران حزب بعث، این ارتباط تاریخی را دوباره زنده کرد. ناسیونالیسم عربی که عمدتاً بر اتحاد اعراب و میراث فرهنگی و تاریخی آنان تأکید دارد، از دوره بنی‌امیه به‌عنوان نمادی از قدرت و شکوه عربی یاد کرده است. این نگاه به‌ویژه در حزب بعث سوریه که ایدئولوژی آن ترکیبی از سکولاریسم قومی و ناسیونالیسم عربی بود، برجسته شد.(4)

ب. طایفه‌گرایی و تأثیر آن بر سیاست در سوریه؛

در سوریه، طایفه‌گرایی (Sectarianism) به معنای ترکیب مذهب یا دین خاص با یک قومیت مشخص، به‌طور قابل‌توجهی مشهود و مؤثر است. این پدیده که ریشه در تاریخ پیچیده و متنوع سوریه دارد، نه‌تنها در شکل‌دهی به هویت‌های جمعی و رفتارهای طائفه‌ها، بلکه در نحوه تعامل آن‌ها با دیگر گروه‌ها و حتی در تلقی جامعه از هر طائفه اثرگذار بوده است. ترکیب مذهب، قومیت و گاه زبان در سوریه منجر به شکل‌گیری هویت‌های چندلایه و گاه متضاد شده که به اختلافات اجتماعی و سیاسی دامن زده است.

ج. مداخله دولت‌های سکولار در سوریه؛

فشارهای اقتصادی و سیاسی واردشده بر سوریه، به‌ویژه پس از جنگ داخلی و تحریم‌های بین‌المللی، زمینه‌های جدیدی را برای تغییر در ساختارهای اجتماعی و دینی این کشور فراهم کرده است. تحریم‌های شدید اقتصادی و تسلط کردهای سوریه بر منابع نفتی، باعث کاهش توان اقتصادی دولت مرکزی و ضعف در ارائه خدمات عمومی شد. این وضعیت باعث شده که بخش‌های گسترده‌ای از جامعه سوریه، به‌جای تکیه بر دولت، به‌دنبال راه‌حل‌های جایگزین در نهادهای مدنی و اجتماعی باشند. در این شرایط، ظهور و بروز رویکردهای سکولار و تساهل‌گرایانه در دولت اسد، ناشی از تلاش برای جلب حمایت‌های بین‌المللی و کاهش تنش‌های داخلی است. این تغییرات که بیشتر از روی ضرورت و ضعف اقتصادی و سیاسی رخ داده‌اند، فضای اجتماعی را برای نوع جدیدی از رویکردهای دینی باز کرده‌اند. با کاهش قدرت دولت مرکزی در اجرای ایدئولوژی‌های رسمی و ظهور جریان‌های سکولارتر، اسلام اجتماعی می‌تواند به‌عنوان یک خوانش میانه‌رو از دین که بر تعامل نهادهای مدنی، اجتماعی و فرهنگی با آموزه‌های اسلامی تأکید دارد، رشد کند. با توجه به اینکه بخش بزرگی از مردم سوریه از پیامدهای اسلام سیاسی افراطی، به‌ویژه گروه‌های تکفیری و خشونت‌طلب مانند داعش، خسته شده‌اند، خوانش‌های میانه‌روتر مانند اسلام اجتماعی می‌توانند مقبولیت بیشتری پیدا کنند. لذا این مدعیان جدید قدرت، برای جذب مردم سوریه و جلب افکار عمومی جهانی با یک تغییر رویکرد جدی، جلوه‌هایی از سکولاریسم را به نمایش گذاشته‌اند.(5)

 

نتیجه‌گیری

با توجه به عقبه تاریخی و مذهبی سوریه، امکان تبدیل این کشور به یک نظام کاملاً لائیک یا سکولار به معنای اسلام فردی بعید به نظر می‌رسد؛ اما تنزل تدریجی جایگاه دین به سطح اسلام اجتماعی، به‌ویژه در سایه تحولات اخیر، بسیار محتمل است؛ چراکه اولاً اسلام اموی که بخش عمده‌ای از هویت تاریخی مذهبی سوریه را شکل داده، خوانشی سکولار و آمیخته با بدعت‌های تاریخی است و زمینه رشد اسلام اجتماعی را دارد. ثانیاً رشد قومیت‌گرایی و ناسیونالیسم افراطی عربی توسط روشنفکران سکولار در سوریه، عامل دیگری در تضعیف نقش دین در عرصه‌های سیاسی است. این جریان‌ها، با تأکید بر هویت قومی و ملی، تلاش کرده‌اند تا دین را به حوزه‌های فردی یا نهایتاً اجتماعی محدود کنند و از حضور آن در قدرت جلوگیری کنند. ثالثاً، گروه‌های مدعی قدرت مانند تحریر الشام که عامل ایالات‌متحده هستند، با تثبیت در قدرت، سعی خواهند کرد، اسلام سیاسی که با منافع استعمارگران و سلطه گران در تعارض است و در دل خودش انقلابی‌گری را بازتولید می‌کند، حذف کنند. لذا با تأکید بر سکولاریسم و نمایش نمادهای سکولار، تلاش می‌کنند خود را به‌عنوان گزینه‌ای مدرن و غیرمذهبی برای آینده سوریه معرفی کنند.

پی‌نوشت‌ها

1. نوروزی فیروز، رسول، اسلام ترکی تقابل با اسلام انقلابی؛ مروری بر اندیشه‌های عبدالله گولن، رهیافت انقلاب اسلامی، 1391، ش 19، ص 21.

2. متولی امامی، سید محمدحسین و میرعلی، محمدعلی، بازخوانی دو الگوی تمدنی اسلام اجتماعی و اسلام سیاسی در ترکیه معاصر؛ کاربست الگوی تمدنی اسلام اجتماعی در ترکیه معاصر، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، سال نهم، شماره سوم، تابستان 1397، ص 78.

3. محمد، نورالدین، اسلام سیاسی و اسلام اجتماعی در ترکیه، ترجمه غلامرضا مرادی، مجله پگاه حوزه، ش 18، 1380، ص 91.

4. Hourani, Albert. A History of the Arab Peoples. Harvard University Press, 1991.

5. خادم شیرازی، فاطمه، تغییر توازن قدرت و ابهام در آینده دولت سوریه، مرکز مطالعات بین‌المللی صلح- IPSC، 1403، https://peace-ipsc.org

صفحه‌ها