پرسش وپاسخ

تاریخ دوران سلطنت پهلوی و ناترازی های اقتصادی
بر اساس اسناد تاریخی در عصر پهلوی، یکی از ناترازترین دوران‌های تاریخ ایران در عرصه‌های مختلف ازجمله؛ ناترازی جدی در تأمین کالاهای اساسی و مسکن و ... است.

پرسش:

آیا در دوران سلطنت پهلوی، ایران دچار ناترازی بود؟ سه مورد از مهم‌ترین ناترازی‌های اقتصادی دوران پهلوی چه بود؟

پاسخ:

ناترازی به معنای عدم تعادل یا ناپایداری در اداره جامعه به وضعیتی اطلاق می‌شود که در آن منابع یک بنگاه اقتصادی یا یک نظام سیاسی با مصارف آن، همخوانی نداشته باشد. این مسئله اختصاص به مسائل اقتصادی ندارد، اما بارزترین و ملموس‌ترین نوع ناترازی، ناترازی در امور اقتصادی است. طبیعتاً ناترازی ها، یکی از ملاک‌های مهم ارزیابی عملکرد نظام‌های سیاسی و دولت‌ها، توسط افکار عمومی است. امروزه برخی از ناترازی‌ها در جمهوری اسلامی ایران، باعث شده تا بخشی از رسانه و افکار عمومی، از مدیریت تراز در دوران پهلوی سخن بگویند و جمهوری اسلامی را مذمت کنند. اکنون پرسش این است که آیا در دوران سلطنت پهلوی، ناترازی اقتصادی وجود نداشت و منابع و مصارف کشور، تراز و به‌سامان بود؟ برای پاسخ مستدل و مستند به این پرسش، باید مصادیق ناترازی همچون مسکن، کالاهای اساسی، سرمایه‌گذاری، بودجه، تورم، انرژی و ... در دوران پهلوی مورد مطالعه قرار گیرد:

1. ناترازی در اجاره‌نشینی و مسکن؛

مسکن یکی از نیازهای اساسی و اولیه انسان است که در اکثر جوامع، نیمی از درآمد سبد خانوار، مستقیم صرف تأمین آن می‌شود. در ایران در دوره قاجار در تهران ۱۲۴۳۰ خانه شخصی و همچنین ۷۲۰۰ خانه اجاره‌ای وجود داشت. جعفر شهری می‌گوید علت این‌که بیش از نیمی از مردم خانه شخصی نداشتند، این بود که معتقد بودند اجاره‌نشینی شر و مزاحمتی ندارد، ولی هزینه‌های خدماتی، تعمیراتی و نگهداری منزل شخصی سنگین است.(1) این روند در اوایل دوره پهلوی دوم، به‌جایی رسید که از یک‌سو، بیشتر افراد خانه‌دار در خانه‌هایی زندگی می‌کردند که از کمترین ضروریات زندگی راحت نیز به دور بودند(2) و بسیاری از صاحب‌نظران حوزه معماری و شهرسازی از شرایط مسکن در دوره پهلوی گلایه می‌کردند و ضمن انتقاد از کمبود مسکن، از وضعیت گران بودن کرایه‌ها و همچنین زندگی کردن افراد زیاد در یک‌خانه نیز ناراحت بودند.(3) از سوی دیگر، با گسترش شهر تهران به‌خصوص در دهه ٤٠ تهیه مسکن و اجاره‌نشینی نیز به معضل مهم در شهر تهران تبدیل شد. در این شرایط، حکومت درصدد طرح‌هایی برای تنظیم عرضه و تقاضا برآمد، اما نابرابری عرضه و تقاضای مسکن، بسیار بالا بود؛ زیرا طبق آمار بانک ملی، کرایه مسکن در کل کشور به‌خصوص در تهران، در سال ۱۳۳۶ نسبت به سال ۱۳۱۵ نزدیک به ٣٦ برابر افزایش یافته بود. این درحالی بود که در حدود 20 سال، درآمد مردم افزایش چندانی نیافته بود.(4) ازاین‌رو مردم توان اجاره‌نشینی نیز نداشتند و بنابر اطلاعاتی که کیهان منتشر کرد در دهه ٤٠ در تهران نزدیک به ٦٠ هزار خانه خالی وجود داشت که بدون مشتری مانده بود.(5) این در حالی است که تعداد خانواده‌های شهرنشین که همگی در یک اتاق زندگی می‌کردند به گفته جان فوران از ۳۶ درصد در سال ١٣٤٦ به ٤٣ درصد در سال ۱۳۵۶ رسیده بود (6) و بیش از ٤٢ درصد از خانواده‌های تهرانی در اواخر سال ٥٦ و اوایل سال ۵۷ دارای مسکن مناسب نبودند(7) که علت آن، افزایش بی‌سابقه قیمت مسکن بود؛ به‌طوری‌که یک کارمند باید ۷۰ درصد از حقوق خود را به اجاره خانه اختصاص می‌داد.(8) دولت پهلوی اقداماتی برای حل مشکل مسکن و اجاره‌بها انجام داد، اما سیل مهاجرت از روستا به شهر به خاطر بیکاری، افزایش قیمت مصالح ساختمانی، بورس‌بازی زمین و افزایش قیمت بیش‌ازحد آن، افزایش نرخ انشعاب آب و برق و گاز و نداشتن یک سیاست مشخص در حوزه مسکن،(9) راه به‌جایی نبرد.

2. ناترازی در کالاهای اساسی و مواد غذایی؛

تأمین مواد غذایی و کالاهای اساسی، یکی از وظایف عادی دولت‌ها و نظام‌های سیاسی است. دولت پهلوی در این زمینه نیز دچار ناترازی عمیقی بود که در ادامه بیان می‌شود.

2ـ1. دوران پهلوی اول؛

یکی از مهم‌ترین شاخص‌های دولت تراز یا ناتراز، تأمین کالاهای اساسی و نیازهای اولیه انسان است. بررسی وضعیت معیشت در دوران پهلوی نشان می‌دهد که از همان ابتدا، ناترازی سنگینی بر کشور حاکم بود؛ در تاریخ 27 مهر 1304، یعنی زمانی که رضاخان در عرصه سیاست یکه‌تازی می‌کرد، روزنامه‌ها از کمبود و گران‌شدن نان در اصفهان می‌نوشتند.(10) این وضعیت در سال‌های بعد نه‌تنها بهتر نشد که بدتر نیز شد و علاوه بر گرانی، اغلب نان نامرغوب و بی‌کیفیت به دست مردم گرسنه‌ای می‌رسید که گاه به‌جز نان قوت دیگری نداشتند. روزنامه «اخگر» در آبان 1307 در گزارشی درباره وضعیت نان شهر اصفهان نوشت: «درحالی‌که اصفهان یکی از مهم‌ترین ولایات زراعتی و در اطراف آن بهترین گندم‌ها کاشت می‌شود، بااین‌وجود نان اصفهان قابل خوردن نیست. نان این شهر به‌جای آرد گندم یا جو، ترکیبی از مقدار کمی آرد و تخم علف و شن و خاک هست و برای مردمی که اغلب باید نان خالی بخورند، یا با نان لبو و کشک امرارمعاش کنند نیروئی باقی نخواهد ماند.(11) این ناترازی تا حدی پیش رفت که محمدعلی همایون کاتوزیان درباره وضعیت اسف‌بار معیشتی مردم در اوایل دهه 20 می‌نویسد: «اشغال کشور و بی‌ثباتی داخلی به کمبود کالاها و درنتیجه نرخ‌های تورم بسیار بالا انجامیده بود. احتکار و فساد کارکنان دولت بر وخامت اوضاع می‌افزود. بی‌تردید می‌توان گفت که فعالیت‌های اقتصادی در شهرها کاهش بسزایی یافته و سرمایه‌گذاری‌های دولت به حد ناچیزی تقلیل یافته بود. سرمایه‌گذاری خصوصی مخاطره‌آمیز و نامطمئن بود. تقاضا کاهش و بیکاری افزایش یافته و فقر شایع شده بود و اسکناس اعتبارش را از دست داده بود.»(12)

2ـ2. ناترازی دوران پهلوی دوم؛

این مسئله در دوران پهلوی دوم نیز، نه‌تنها بهبود پیدا نکرد، بلکه شرایط سخت‌تر شد. به نوشته آبراهامیان در نخستین سال‌های سلطنت محمدرضا پهلوی نمایندگان آمریکا و انگلیس همواره از «نارضایتی طبقات پایین از کمبود شدید مواد غذایی، لباس، دارو و درمان و آموزش» هشدار می‌دادند.(13) اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه و داماد محمدرضا پهلوی، با اشاره به فقر عمومی مردم در شهرهای مختلف کشور در دهه 20 می‌گوید: «در سال 1329 وضع اقتصادی و کشاورزی ایران خراب بود. در آذربایجان مردم از بی‌نانی و قحطی در عذاب بودند. هرروز هم که ما از خواب بلند می‌شدیم، می‌دیدیم که چند نفر از گرسنگی مرده‌اند. در شمال ایران اغلب بچه‌ها شکم‌های بزرگ و رنگ پریده داشتند، چون به مالاریا مبتلا بودند. در کرمان و بندرعباس کیفیت آب آن‌قدر بد بود که مردم به یک بیماری به نام پیوک مبتلا بودند.»(14) در این شرایط دردناک، آمریکایی‌ها و خارجی‌ها در ایران، وضع بسیار مطلوبی داشتند و در بسیاری مواقع، ایرانی‌ها منتظر ته‌مانده غذا و پوست میوه آن‌ها می‌ماندند. فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا نخست‌وزیر رژیم پهلوی) درباره وضع مردم ایران در این سال‌ها می‌گوید: «در سپیده‌دم صبح، آذر 1323، موقعی که قطار به اندیمشک رسید، متوجه حضور صدها مرد و زن و کودک پابرهنه در ایستگاه شدم که با لباس‌های مندرسی از شدت سرما می‌لرزیدند و چشم به ما دوخته بودند. در گوشه‌ای از محوطه‌ ایستگاه، نمایندگان مرکز تدارکات ارتش آمریکا، صبحانه‌ سربازان آمریکایی قطار را به‌صورت ساندویچ‌هایی که در کاغذ پیچیده بود، همراه با میوه و فنجانی قهوه بین آن‌ها تقسیم کردند. این سربازان همان‌جا، فی‌المجلس صبحانه خود را خوردند و قبل از سوارشدن به‌قطار، باقیمانده‌ آن را به داخل بشکه‌هایی که در کنار محوطه قرار داشت پرتاب کردند. در این موقع، ناگهان سیل ایرانی‌های پابرهنه‌ای که در ایستگاه انتظار می‌کشیدند به‌سوی بشکه‌ها هجوم آوردند و با جستجو در میان باقیمانده‌ غذای آمریکایی‌ها، هرکدام تکه‌ای نان یا پرتقال و یا پوست موزی به دست می‌آورد و به‌سرعت در دهان می‌گذاشت و فرومی‌داد». وی در سفر سال بعدش به ساری می‌گوید: «مردمان روستایی که در آن نواحی زندگی می‌کردند در کلبه‌های گلی به‌سر می‌بردند و بیش از دو وعده در روز، غذا نمی‌خوردند که تازه آن‌هم از مقداری نان خشک و ماست فراتر نمی‌رفت.(15) ثریا اسفندیاری همسر محمدرضا پهلوی در خاطراتش می‌نویسد: «در سال 1329، در هنگام بازدید از بیمارستان‌ها و پرورشگاه‌های تهران، متوجه شدم که محلات جنوب شهر با جوی‌ها‌ی سرباز که آب کثیف آن پس از عبور از رختشوی‌خانه‌ها و آلوده شدن به کثافات ولگردان و سگ‌ها به مصرف خوراک مردم می‌رسد. بچه‌های مفلوج، زنان و پیرمردان گرسنه، گل‌ولای کوچه‌ها که خانه‌هایشان شباهتی به خانه ندارد. محلاتی که فقر کامل بر آن‌ها حکم‌فرماست و توان شکایت نیز ندارند».(16) وی همچنین درباره عدم وجود امکانات اولیه زندگی در دهه 30 می‌نویسد: «در سال 1333، از یک پرورشگاه، بدون اطلاع قبلی بازدید می‌کنم و بچه‌هایی را می‌بینم که تمام بدنشان پوشیده از چرک و دمل است. زمستان است و بخاری ندارند. دفتر پرورشگاه را مطالبه می‌کنم و با وحشت، متوجه می‌شوم که بسیاری از دختربچه‌ها و پسربچه‌هایی که نام‌نویسی شده‌اند، دیگر زنده نیستند. میزان مرگ‌ومیر این خانه‌ مرگ به‌مراتب بیشتر از خانه‌ سالمندان است. سعی فراوانی برای دریافت اعتبارات لازم از وزارت بهداری، به عمل می‌آورم، ولی نه‌تنها با کمبود پول، بلکه با کمبود پرسنل نیز روبه‌رو می‌شوم».(17) این وضعیت به اعتصابات خونین منجر می‌شد. آبراهامیان می‌نویسد: «این مشکلات اقتصادی و فشارهای خارجی موجب بی‌ثباتی رژیم شد. شمار اعتصابات بزرگ که در سال‌های 1334 تا 1336 بیش از سه مورد نبود در سال‌های 1336 تا 1340 به بیش از 20 مورد رسید که برخی با درگیری‌های خونین میان اعتصابیون و نیروهای مسلح پایان یافت»(18).

 

3. ناترازی در انرژی؛

ایران یکی از کشورهای ثروتمند در حوزه انرژی و منابع زیرزمینی است. دولت پهلوی به‌ویژه در دهه 50 با فروش بیش از 6 میلیون بشکه در روز، نه‌تنها گشایشی در معیشت مردم ایجاد نکرد، بلکه حتی در مسئله انرژی نیز، مردم با ناترازی مواجه بودند. «فرانسیس فیتزجرالد»، نویسنده سرشناس آمریکایی و برادرزاده سفیر امریکا نیز وضعیت ایران در سال 1353 را «بدتر از سوریه» دانسته و عنوان می‌کند: «وضعیت ایران به‌طورکلی به‌مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد. به این دلیل که شاه برای توسعه کشور هرگز تلاش جدی نکرده است... ثروت کشور بیشتر به‌سوی خودروهای شخصی و نه ‌اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی و به‌سوی حقوق سربازان و پلیس کشور و نه ‌آموزگاران، سرازیر شده است.»(19) پرویز راجی (آخرین سفیر رژیم پهلوی در لندن) می‌گوید: «موقعی که به تهران رسیدم دیدم مردم در ایران، به‌شدت از کمبود روشنایی برق و عدم توانایی در استفاده از تهویه و یخچال در بحبوحه‌ گرما، عذاب می‌کشند و احساس می‌کنند؛ بودجه‌ای که می‌بایست صرف تأمین رفاه آن‌ها شده باشد، به خرید جنگ‌افزار اختصاص یافته است.»(20). به‌طورکلی، در دوران پهلوی، ناترازی در بسیاری از بخش‌ها به حد بحران رسیده بود و به اعتراف اشرف پهلوی: «در فضای ثروت فاحش برآمده از افزایش قیمت نفت، شکاف میان فقیر و غنی عمیق‌تر و آشکارتر و برای دوام و بقای حکومت، خطرناک‌تر می‌شد. تهران به آسمان‌خراش‌های چندین میلیون دلاری، محله‌ی مسکونی‌ای با کاخ‌ها و ویلاهای میلیونرهای جدید و بلوارهای وسیع پر از اتومبیل‌های لوکس آراسته شد. بااین‌همه، علاوه ‌بر تهی‌دستان شهری که در زاغه‌ها زندگی می‌کردند و همه‌ اعضای خانواده توی یک یا دو اتاق چپیده بودند و گاهی هم برق و آب جاری نداشتند، هنوز شمار عظیمی از مردم ما نیز در روستاهای کوهستانی، در جاهای پرت و دسترس‌ناپذیر، روزگار می‌گذراندند.»(21)

نتیجه‌گیری:

به اعتراف اسناد متعدد دربار، مسئولین و مستشرقان، ناترازی در دوران پهلوی در وضع بحران قرار داشته است و در بسیاری از عرصه‌ها، کشور را متوقف کرده بود که نمونه‌هایی از آن در مسکن، غذا و کالاهای اساسی و انرژی با استناد به منابع معتبر خارجی و خاطرات دولتمردان و وابستگان سلطنت پهلوی بیان شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، انتشارات رسا، 1367.

2. مجله آرشیتکت، سال اول، شماره 4، تیرماه 1326، ص 127.

3. همان، ش 1، شهریور 1325، ص 15.

4. پوریانژاد، فرهاد و پرویش، محسن، بررسی وضعیت مسکن و اجاره‌بهای شهر تهران در دهه آخر حکومت پهلوی دوم، فصلنامه اقتصاد شهری، دوره 6، شماره 2، 1400، ص 117.

5. روزنامه کیهان، ش 5329، فروردین 1340، ص 8.

6. فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران، خدمات فرهنگی رسا، 1392، ص 429.

7. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1377، ص 410.

8. پارسونز، آنتونی، غرور و سقوط (ایران 1352-1357)، ترجمه محمدصادق حسینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص 25.

9. پوریانژاد و پرویش، پیشین، ص 118-122.

10. روزنامه اخترمسعود، 27مهر 1304: سال 6، شماره 6.

11. پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران، معیشت مردم در عصر پهلوی، شماره 186، تیرماه 1400، http://www.niknami.ir/.

12. همایون کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی در ایران؛ از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، مترجمان کامبیز عزیزی و محمدرضا نفیسی، چاپ 4، تهران، نشر مرکز، 1373 ص 201.

13. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1377، ص 211.

14. زاهدی، اردشیر، رازهای ناگفته، به کوشش پری اباصلتی و هوشنگ میرهاشم، انتشارات به آفرین، 1381، ص 34.

15. هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه حسین ابوترابیان، چاپ 12، تهران، نشر اطلاعات، 1395، ص 67 و 68.

16. درودی، ریحانه، 53 سال (عصر پهلوی به روایت دربار)، چاپ 6، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394، ص 92.

17. درودی، ریحانه، 53 سال (عصر پهلوی به روایت دربار)، چاپ 6، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394، ص 85.

18. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1377، ص 518.

19. راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، چاپ 13 تهران، اطلاعات، 1394، ص 9 و 95.

20. راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، چاپ 13 تهران، اطلاعات، 1394، ص 82.

21. درودی، ریحانه، 53 سال (عصر پهلوی به روایت دربار)، چاپ 6، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394، ص 112.

مذاکره با آمریکا و جدا شدن جمهوری اسلامی ایران، از محور مقاومت
هویت نظام جمهوری اسلامی ایران با مقاومت و دفاع از مظلومان، گره، خورده است. تن دادن آمریکا به مذاکره، نتیجه جان‌فشانی نیروها و سرداران مقاومت است.

پرسش:

آیا مذاکره با آمریکا به معنای جدا شدن جمهوری اسلامی ایران، از محور مقاومت و بی‌توجهی به خون شهدای مقاومت نیست؟

پاسخ:

مقدمه

مذاکره در لغت به معنای «گفتگو» بوده(1) و در اصطلاح سیاسی به‌عنوان یکی از ابزارهای مهم در سیاست خارجی شناخته می‌شود. هدف از مذاکره، حل منازعات بین کشورها، پیشبرد اهداف مشترک، یا ارائه راهکارهایی برای معضلات منطقه‌ای و جهانی است. برخلاف تصور رایج، مذاکره به‌خودی‌خود یک دستاورد یا امتیاز سیاسی تلقی نمی‌شود؛ بلکه ابزاری است که ممکن است به موفقیت منجر شود یا با شکست مواجه گردد. اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که آیا انجام مذاکره با دشمن به معنای برگشت از مواضع و اصول اساسی است؟

 

1. ارکان مذاکره و جایگاه آن در روابط بین‌الملل؛

مذاکره دارای ارکان مشخصی است که شامل موارد زیر می‌شود:

 طرفین مذاکره:

 نمایندگان یا بازیگران اصلی (کشورها، سازمان‌ها یا گروه‌ها) که در فرآیند مذاکره مشارکت دارند.

 دستورالعمل مذاکره:

 چارچوب و قواعد توافق‌شده‌ای که مسیر مذاکره را مشخص می‌کند. موضوعات موردبحث:

 محورهایی که طرفین روی آن تمرکز کرده و گفتگو می‌کنند، شامل موضوعات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی یا امنیتی، جایگاه مذاکره در دانش روابط بین‌الملل؛ مطابق با تحلیل‌های دانش روابط بین‌الملل، مذاکره صرفاً یکی از ابزارهای سیاست خارجی است و ارزش آن وابسته به نتیجه‌گیری مؤثر از این فرآیند است. انجام مذاکره لزوماً به معنای موفقیت سیاسی نیست و تنها زمانی می‌توان از موفقیت سخن گفت که خروجی مذاکره، منافع مدنظر طرفین را تأمین نماید. از سوی دیگر، شکست در مذاکره نیز بخشی از دیپلماسی است که ممکن است با توجه به اهداف راهبردی مدنظر، اثر کوتاه‌مدت یا بلندمدت داشته باشد. به‌این‌ترتیب، مذاکره نه‌تنها برای مدیریت چالش‌ها و کاهش تنش‌ها کاربرد دارد، بلکه در برخی موارد به‌عنوان راهی برای تقویت روابط و همکاری‌های بین‌المللی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

 

2. پیشنهاد مذاکره به ایران از سوی آمریکا، نتیجه قدرت‌نمایی محور مقاومت،

مذاکرات ایران و آمریکا، خود نتیجه قدرت محور مقاومت و در رأس آن جمهوری اسلامی ایران است. الگوی رفتاری دولت آمریکا در سالیان اخیر را نگاه کنید، عموماً به کشورهای ضعیف ازجمله عراق، افغانستان و سوریه، حمله کرده و هیچ درخواست مذاکره‌ای هم نداشته است. آمریکا در سال 2003، در حالی به عراق حمله کرد که سازمان ملل و شورای امنیت، مخالف تجاوز به عراق بودند و هیچ شاهد روشن و دلیل محکمی بر وجود سلاح‌های کشتارجمعی در عراق، وجود نداشت، اما دولت آمریکا، مدعی بود که پس از حمله می‌تواند، شواهد سلاح کشتارجمعی را در عراق پیدا کند. این شواهد هرگز پیدا نشد، اما دولت آمریکا، به دلیل اطلاع از ضعف دولت عراق و فقدان پشتوانه مردمی آن، به این تجاوز گسترده به عراق دست زد. در نقطه مقابل، آمریکا در برابر روسیه، تن به مذاکره داده است؛ چراکه روسیه در نبرد اوکراین ثابت کرد که اهل مقاومت است نه تسلیم. دونالد ترامپ، با شعار توقف جنگ اوکراین در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به پیروزی رسید. تصور ترامپ آن بود که دستیابی به صلح در مناقشه اوکراین به‌راحتی امکان‌پذیر است، اما تاکنون که نزدیک به 6 ماه از ریاست جمهوری وی می‌گذرد، این صلح، محقق نشده؛ چراکه روسیه سرسختانه بر مواضع خود پافشاری می‌کند و به نوشته نیویورک‌تایمز، ترامپ، دست به دامان اروپا شده تا بتواند صلح در اوکراین را محقق سازد(2). قدرت و مقاومت، تنها الگویی است که در برابر آمریکا جواب می‌دهد و ازاین‌رو، الگوی رفتاری دولت آمریکا در برابر جمهوری اسلامی ایران، مذاکره است، نه حمله؛ چراکه توان حمله به ما را ندارد. تن دادن آمریکا به مذاکره با جمهوری اسلامی ایران، خود نشانه قدرت محور مقاومت است. اگر مقاومت نیروهای جان‌برکف مقاومت در سوریه، عراق، لبنان، فلسطین و یمن نبود، مطمئناً آمریکا تن به مذاکره نمی‌داد و از الگوی رفتاری خود در برابر دولت‌های ضعیف استفاده می‌کرد.

 

3. مذاکره در امتداد مقاومت است نه در برابر آن.

باید توجه داشت که روش مقاومت، همیشه جنگیدن در میدان سخت نیست. گاهی لازم است تا در میدان جنگ نرم با دشمن مقابله کنیم. رسانه‌های استکباری و برخی رسانه‌های داخلی، چنین القا می‌کنند که جمهوری اسلامی ایران، به دنبال جنگ است. افکار عمومی مردم جهان و مخصوصاً مردم ایران نیز ممکن است از این تبلیغات، متأثر شوند. حضور در میدان دیپلماسی، برای مقابله با این تبلیغات مسموم و اتمام‌حجت به دوستان و دشمنان است. این اولین بار نیست که مذاکره می‌کنیم و طبعاً آخرین بار هم نخواهد بود. رهبر انقلاب با اشاره به مذاکرات جاری ایران و آمریکا تأکید کرده‌اند «این گفتگوها، یکی از ده‌ها کار وزارت خارجه است؛ یعنی وزارت خارجه ده‌ها کار دارد که یکی‌اش هم این گفتگوهای عمان و این مسائلی است که حالا اخیراً مطرح شده. سعی کنید مسائل کشور را به این گفتگوها گره نزنید؛ این تأکید من است. اشتباهی که در برجام کردیم، اینجا تکرار نشود. آنجا ما همه‌چیزمان را منوط کردیم به پیشرفت مذاکرات؛ یعنی کشور را شرطی کردیم. خب سرمایه‌گذار وقتی‌که کار کشور منوط به مذاکره باشد، سرمایه‌گذاری نمی‌کند دیگر؛ معلوم است؛ می‌گوید ببینیم عاقبت مذاکرات به کجا می‌رسد. این مذاکرات هم یک کاری است، یک‌حرفی است، یکی از کارهای چندین‌گانه‌ی وزارت خارجه است که دارد انجام می‌دهد. کشور هم کار خودش را در بخش‌های مختلف باید بکند»(3) همان‌گونه که رهبر انقلاب تصریح کرده‌اند، مذاکرات باید با رعایت خطوط قرمز کشور باشد. درباره مذاکرات، نباید خوش‌بینی زیاده داشت و نه بدبینی افراطی. باید شرایط و خطوط قرمز کشور در مذاکرات رعایت شود و از تیم مذاکره‌کننده نیز تا پایان مذاکرات باید حمایت کنیم تا آنان با قدرت در برابر دشمن ظاهر شوند.

 

4. ماهیت استکبارستیز و ظلم‌ستیز نظام جمهوری اسلامی ایران؛

هویت استکبارستیز جمهوری اسلامی ایران، با انجام یک مذاکره، متحول و متغیر نمی‌شود. حمایت جمهوری اسلامی ایران از مستضعفان عالم به هویت آن گره خورده و در قانون اساسی بازتاب یافته است.(4) مقاومت زنده است تا زمانی که ظلمی در این عالم وجود دارد و نابودی جبهه ظلم، هدف اصلی محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی است. مقاومت یک عمل دفعی و آنی نیست، بلکه یک فرایند است که در آن مجموعه‌ای از رفتارها و عملکردها، دست‌به‌دست هم می‌دهد تا هدف اصلی که همان ظلم‌ستیزی و عدالت‌گستری است، محقق شود. نباید پنداشت که مقاومت تنها یک‌سویه دارد و آن‌هم نبرد سخت در جنگ فیزیکی با دشمن است که به‌سرعت به سرانجام خواهد رسید. این نگرش به مقاومت، رهزن است. مقاومت یک مسیر طولانی و دشوار تاریخی است. گاهی شکست دارد، شهید دارد، گرسنگی دارد. تاریخ پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، سرمشق ماست. در این سرمشق، الگوهای رفتاری پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در شعب ابیطالب، جنگ بدر، جنگ احد، معاهده حدیبیه و فتح مکه پیش روی ماست که شامل یک فرایند طولانی و چند سویه است. هدف نهایی جبهه مقاومت، غلبه حق بر باطل است. هدف شهدای مقاومت نیز همین بوده و بهترین انتقام خون آنان، پیروزی نهایی جبهه مقاومت است. البته انتقام از قاتلان شهیدان مقاومت نیز در دستور کار قرار داد و در موقعیت مقتضی انجام خواهد شد. صبر، بخشی از هویت مقاومت است.

نتیجه‌گیری:

جمهوری اسلامی ایران در راستای حفظ منافع ملی و منطقه‌ای خود، با مذاکرات هسته‌ای غیرمستقیم با آمریکا، موافقت کرده است. این مذاکرات در جهت حفظ منافع جبهه مقاومت و نتیجه مقاومت شجاعانه سرداران و مردان مقاومت است. مقاومت یک پدیده آنی نیست؛ بلکه یک فرایند طولانی است که فراز و نشیب‌های زیادی دارد. گاهی مذاکره، خود بخشی از فرایند مقاومت است.

پی‌نوشت‌ها:

1. دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه، مفهوم مذاکره، https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary.

2. روزنامه کیهان، شکست طرح ساده‌لوحانه ترامپ در اوکراین به روایت نیویورک‌تایمز، 1404/1/30، ۳۰۹۱۰۸، https://kayhan.ir/001IPc.

3. مقام معظم رهبری، بیانات در دیدار جمعی از مسئولان ارشد سه قوه، 26/1/1404، https://khl.ink/f/60000.

4. بند 16 اصل سوم قانون اساسی چنین بیان می‌دارد: «تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمان و حمایت بی‏‌دریغ از مستضعفان جهان.»

ادعای وجود معبد سلیمان در محوطه مسجد الاقصی دارای هیچ مستند و شاهد تاریخی نبوده و صرفا ادعایی است که از جانب صهیونیست های افراطی مطرح شده است.
معبد سلیمان در مسجد الاقصی

پرسش:
اسرائیلی ها می گویند که مسجد الاقصی بر روی معبد سلیمان واقع شده است و برای همین هم می خواهند آن را تخریب کنند تا دوباره معبد را بسازند؛ خب آیا حق ندارند؟
 

پاسخ:
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید یک نکته را مد نظر داشته باشید و آن اینکه ادعای وجود معبد سلیمان در محوطه مسجد الاقصی دارای هیچ مستند و شاهد تاریخی نبوده و صرفا ادعایی است که از جانب صهیونیست های افراطی مطرح شده است.  گروهی از صهیونیست ها معتقدند که ساخت بنای معبد سلیمان یکی از مراحل تحقق آخرالزمان است و باید برای پیروزی نهایی یهود بر دیگر ادیان، این معبد دوباره ساخته شود.  تخریب مسجد الاقصی به عنوان اولین قبله مسلمین و نماد اسلام در سرزمین فلسطین یکی از اقداماتی است که بیش از اینکه با ساخت معبد سلیمان مرتبط باشد با جنگ بین یهود و اسلام مرتبط است یعنی صهیونیست های افراطی به سبب دشمنی دیرینه ای که با اسلام دارند در پی آن هستند تا تمام نمادهای اسلام را از این سرزمین زدوده و تمامی نمادهای یهود را به آن برگردانند و بدیهی است که این امر با مخالفت مسلمانان و ساکنان حقیقی این سرزمین مواجه شود.  
اما آیا صهیونیست ها حق چنین کاری را دارند؟! پاسخ روشن است. اولا که وجود این معبد در این مکان خاص هیچ مستند تاریخی ندارد و دوم اینکه بر فرض هم که ادعای صهیونیست ها درست باشد باز هم آن‌ها اجازه ندارند که یک بنای چندهزارساله تاریخی- مذهبی به نام مسجد الاقصی که برای چند میلیارد مسلمان، مقدس به حساب می‌آید را به بهانه ساخت یک یادمان برای معبد سلیمان تخریب کنند! باید توجه داشته باشید که این یک جنگ مذهبی بین اسلام و یهود است. صهیونیست ها با اشغال فلسطین به عنوان یک سرزمین اسلامی در حال از بین بردن هویت اسلامی آن هستند چون آن را سرزمین موعود خود می‌دانند و ساخت معبد یا هیکل سلیمان نیز بخشی ز پروژه اخرالزمانی یهود است لذا نباید با یک علاقه ساده تاریخی به احیای آثار باستانی یهود اشتباه گرفته شود.  اما در مورد مثالی که زدید باید خدمتتان عرض کنم که اولا وجود این معبد در آن مکان صرفا یک ادعاست و دوم اینکه آیا مثلا ایران این اجازه را دارد که صرفا با ادعای ایرانی بودن بنای طاق کسری در مدائن عراق، آنجا را اشغال کرده و در صدد بازسازی و احیای آن برآید؟ بدیهی است که پاسخ منفی است. 

در اعتقاد یهودیان، نژادپرستی موج می زند و قوم خود را برتر می دانند وهمه اقوام دیگر را پست تر، که این اعتقادات، زمینه یهودستیزی را در جوامع دیگر بوجود آورده است.
یهود ستیزی پس از میلاد مسیح

پرسش:
یهودستیزی پس از میلاد مسیح و طی قرون‌وسطی چگونه شکل گرفت؟
 

پاسخ:
یهودستیزی طی چند قرن مهم‌ترین مشکل جامعه یهودی در اروپا بود. علت آن به بخشی از خصلت‌های یهودیان بازمی‌گشت از آن جمله:
•    یهودیان خود را قوم برتر و برگزیده و دیگران را گمراه می‌دانستند و می‌دانند که ناشی از نخوت و خودشیفتگی آن‌ها بوده و هست. 
•    با هیچ قومی خارج از یهود ازدواج نمی‌کردند. ورود به دین یهود ممنوع بوده و چیزی به نام تبلیغ در دین نداشتند. در اینجا ذکر یک نکته تاریخی بسیار مهم است که در فهم دلیل «حل‌ناشدگی یهودیان در سرزمین‌های مختلف» به ما کمک می‌کند. بنی‌اسرائیل خود را قوم برگزیده و برتر می‌دانستند (و اکنون نیز می‌دانند) و به همین دلیل طی مهاجرت‌های عمدتاً اجباری که در طول تاریخ داشته‌اند، هیچ‌گاه با اقوام سرزمین‌های میزبان آمیختگی فرهنگی و دینی پیدا نکرده‌اند. آن‌ها به دلیل «خودبرتربینی» با خارج از قوم خود وصلت نمی‌کردند و کسی را نیز به جمع خود راه نمی‌دادند. وقتی بنی‌اسرائیل معجزه خداوند را در شکافتن دریا دیدند، به این برتری قومی بیش از گذشته ایمان آوردند. این دیدگاه که «ما قوم برگزیده و برتر هستیم» یکی از ریشه‌های مهم یهودستیزی بوده است.! صهیونیست‌ها در ارتش به سربازانشان آموزش می‌دهند «اگر مسلمانان یکی از ما را بکشند ما دو تا از آن‌ها را می‌کشيم. اگر به یکی از ما چاقو بزنند ما به آن‌ها گلوله می‌زنيم، اگر یکی از ما را زخمی کرده و به بیمارستان بفرستند ما آن‌ها را به قبرستان می‌فرستیم» شاید علت اینکه اسرائیل در ازای تحویل گرفتن یک جنازه بهودی چندین اسیر فلسطینی زنده را آزاد می‌کند انتقال این پیام است که «جنازه ما نیز از چندین زنده مسلمانان باارزش‌تر است».
•    در جوامع میزبان به لحاظ قدرت علمی و ثروت مادی که داشتند در وضعیت ممتازی قرار می‌گرفتند.
•    جمعی از اندیشمندان اروپایی یهودی‌الاصل بودند.
•    در درون خود جامعه منسجمي داشتند و به یکدیگر کمک مالی می‌کردند. حس اقلیت بودن و فرامین دینی دلیل کمک‌های آنان به یکدیگر بود.
•    ربا را مشروع می‌دانستند (و می‌دانند) و ازجمله دلایل ثروت‌اندوزی آن‌ها رباخواری آن‌هاست که طبیعتاً با عکس‌العمل جوامع میزبان اروپایی مواجه می‌شد.
•    یهودیان در قرون‌وسطی به دلیل عقاید مذهبی تحت‌فشار کلیسا قرار داشتند. جرم آن‌ها اين بود که قاتل عیسی مسیح هستند. اتهام دیگر آن‌ها این بود که «قبول ندارند عیسی پسر خداست» بنابراین کلیسا آن‌ها را تکفیر کرد. در مقابل اقدام کلیسا عده‌ی کمی مسیحی شدند، عده‌ای دیگر تقیه کرده و به زبان اظهار مسیحیت می‌کردند اما اکثریت یهودی باقی ماندند و فشارهای کلیسا را تحمل می‌کردند.کلیسا نیز برخلاف مسیحیان اولی؛ با محبت و استدلال دعوت به مسیحت نمی‌کرد. در قرون‌وسطی اگر کسی با زبان خوش مسیحی نمی‌شد با زبان زور باید به کسوت مسیحیت درمی‌آمد. یکی از دلایل برتری یهود به مسیحیان این بود که مسیحیت در قرون‌وسطی، مسیح را پسر خدا می‌دانستند اما یهردیان یکتاپرست بودند.
پس از چندی اخراج یهودیان در اروپا آغاز شد. اولین اخراج آن‌ها توسط ادوارد اول پادشاه انگلستان در سال  1290 صورت گرفت اکثریت جمعیت یهودی در شرق اروپا به‌ویژه لهستان ساکن شدند. با کشف قاره آمریکا، مهاجرت به آنجا نیز آغاز شد مهاجران اولیه به آمریکا، جویندگان طلا و دگراندیشان مذهبی بودند که عمده این دگراندیشان را یهودیان تشکیل می‌دادند.
با پایان قرون‌وسطی و تضعیف شدید کلیسا تصور می‌شد؛ فشار بر روی یهودیان برداشته شود اما این‌گونه نشد بلکه فشارها بر یهودیان بیشتر هم شد. اگر یهودیان در قرون‌وسطی متهم به عقیده غیر مسیحی بودند در دوران مدرنیته متهم به اخلال در نظام اقتصادی و خیانت به وطن شدند به آن‌ها گفته می‌شد که تعصب ملی ندارند، در جنگ به فکر کاسبی خود هستند و احتکار می‌کنند. لذا در این دوران یهودستیزی، وارد مرحله جدیدی شد.

عصر ملی‌گرایی در اروپا و ظهور صهیونیسم (1850-1917):
در نیمه دوم قرن نوزدهم نژادپرستی در اروپا رواج یافت. اروپایی‌ها خود را نژاد برتر (نژاد آریایی) و اعراب و یهودیان را نژاد پست‌تر (نژاد سامی)(1)  معرفی می‌کردند.! پدیده‌ای که در اروپای جدید به آنتی سمیتیسم مشهور شد. اگر در قرون‌وسطی مشکل یهودیان دینشان بود حالا مشکل آن‌ها نژادشان شد.
بسیاری از مشاهیر اروپایی، مبلغ برتری نژادی شدند. ازجمله آن‌ها «ریچارد واگنر» موسیقی‌دان برجسته آلمانی بود که ایده دشمنی ذاتی نژاد یهود با نژاد آریایی‌الاصل آلمانی را تبلیغ می‌کرد. اهمیت دیدگاه واگنر ازآن‌روست که هیتلر از مریدان واگنر بود.(2) 
موج یهودستیزی از اروپای غربی به شرق هم رسید. در سال ۱۸۸۱ الکساندر اول پادشاه روسیه ترور شد. بخشی از اعضاء تیم ترور، یهودی بودند. پس‌ازاین واقعه روس‌ها به مناطق یهودی حمله کردند، خانه‌های آن‌ها را آتش زده و اموالشان را ضبط کردند. در سال ۱۸۹۰ نمایندگان ضد یهودی وارد پارلمان‌های اروپایی گردیده و خواهان تصویب قوانین ضد یهودی شدند. در برخی از پارلمان‌ها؛ مبارزه با نژاد یهودی به قانون تبدیل شد(3) ، در نیمه اول قرن بیستم و با افزایش موج ناسیونالسیم در اروپایهودستیزی شدت بیشتری گرفت. مقدس شدن پرچم و ملت و تمدن و... دشمنی با یهودیان را تشدید کرد. در این دوره حدود ۱۰ میلیون یهودی در اروپا بودند.
واکنش یهودیان متفاوت بود. عده‌ای با شرایط سخت جوامع میزبان، ساختند. عده‌ای نیز تصمیم گرفتند به آمریکا که مهاجرپذیر بود مهاجرت کنند. هسته اولیه قدرت سیاسی و اقتصادی یهودیان در آمریکای امروزی، همین مهاجران بودند. یهودیان که در فضای یهودستیزانه قرون‌وسطی و مدرنیته اروپایی از تولید ثروت و قدرت بازنماندند در جامعه آمریکا باقدرت بیشتری جایگاه‌ها و مناصب سیاسی و اقتصادی آمریکا را به خود اختصاص دادند.(4) 

پی نوشت:
1. سام پسر نوح نبی بود و عرب و از نگاه نژادپرستان اروپایی، یهودیان و اعراب فرزندان سام و نژاد پست‌تر بودند. ویل دورانت در تاریخ تمدن خود می‌نویسد: گروه تفتبش عقاید در اروپا که یهودیان را دستگیر وشکنجه کرده غالبا خودشان یهودی بودند. 
2.  هیتلر در خاطراتش گفته بود به شدت به واگنر علاقه‌مند بوده و در کودکی پول‌هایش را جمع می‌کرد تا به اپرای واگنر برود. ريشه یهودستیزی هیتلر را باید در علاقه افراطی او به واگتر جستجو کرد.
3.  یهودستیزی در پارلمان‌های اروپایی قدرت سیاسی تولید می‌کرد.
4. تا پایان جنگ جهانی دوم شش میلیرن یهودی به آمریکا مهاجرت کردند. آنها حدود دو درصد جمعیت آمریکا را تشکیل می‌دادند اما به دلیل ثروت و دانش سهم بالایی در مناصب سیاسی، اقتصادی، فکری و رسانه‌ای داشتند و اکنون نیز دارند.

 

اطلاعاتی از سبک زندگی خانوادگی پیامبر صلی الله علیه و آله
اخلاق نبوی باید الگوی همه مسلمانان باشد. اگر کسی این موارد را رعایت کند هم از سیره اخلاقی پیامبر پیروی کرده و هم پیوند‌های خانوادگی را قوی‌تر کرده است.

پرسش:

من دوست دارم اطلاعاتی از سبک زندگی خانوادگی پیامبر داشته باشم که چگونه توانستند در زندگی خانوادگی موفق باشند؛ آیا شما می‌توانید مرا راهنمایی کنید؟

 

پاسخ:

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عالی‌ترین سرمشق اخلاقی برای دنیای بشریت است. چرا که الگو بودنِ خُلق عظیم نبوی، که عامل عمدة نفوذ و محبوبیت ایشان در بین امّت و علت اساسی موفقیت ایشان در نشر دین بوده، بارها مورد تمجید کتاب آسمانی قرار گرفته است و خداوند او را به داشتن خلق عظیم ستوده است: «قطعاً تو را خلق و خویی والاست.»(1) ازاین‌رو، پرداختن به سیره عملی و روش‌های اخلاقی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، که جنبه اسوه دارد، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در ادامه مروری بر نمونه‌هایی از خُلق و خوی پیامبر در مسائل خانوادگی را اشاره می‌کنیم.

1. همدلی و وقت گذاشتن برای خانواده

اگر خانواده را مجموعه کوچکی به‌شمار آوریم که رفتار زن و شوهر و فرزندان با یکدیگر، آن را صفا می‌بخشد و همدلی میان افراد، آن را قوام و استحکام می‌دهد، نمونه این رفتار در خانه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله دیده می‌شود. پیامبر در خانه که بود، از هر نوع غذایی که فراهم می‌کردند می‌خورد و از آنچه خدا حلال کرده است همراه خانواده و خدمتکاران تناول می‌کرد و هرگز از غذایی بدگویی و مذمت نمی‌کرد. سرسفره با خانواده می‌نشست و غذا می‌خورد، مگر آنکه مهمانی وارد شود که آنگاه همراه مهمان غذا می‌خورد.(2) از مصادیق همدلی این بوده که وقتی را برای خانواده اختصاص می‌داد. پیامبر وقتی داخل خانه بود، وقت و زمان خویش را سه بخش می‌کرد و غیر از وقت خاص برای خدا و عبادت و برای کارهای شخصی خویش، بخشی را هم مخصوص خانواده می‌کرد.(3) این مدل همراهی و همدلی با خانواده باعث جلب محبت می‌شود و مرد یا زن نباید طوری برنامه‌ریزی کنند که هیچ زمانی برای با هم بودن و لذت بردن و نشاط و شادی با فرزندان نداشته باشند.

2. همکاری و کمک در کارهای خانه

گرچه غالباً، کارهای بیرون خانه با مرد است و کارهای داخل خانه را زن برعهده می‌گیرد؛ ولی همکاری با همسر و افراد خانواده در امور مربوط به داخل خانه، کانون خانواده را گرم‌تر می‌سازد، محبت همسر را می‌افزاید و از سختی کار در خانه کم می‌کند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله همیشه در کار خانه در اوج مشغولیت، فعال بود. در منابع چنین گزارش شده که حضرت علاوه بر آنکه به دوختن و وصله زدن کفش و لباس خویش مشغول می‌شد، در را باز می‌کرد، گوسفند را می‌دوشید، زانوی شتر را می‌بست و شیر آن را می‌دوشید، اگر خادم خانه خسته می‌شد، در آسیاب کردن گندم به او کمک می‌کرد و آب و ظرف وضوی خود را خودش مهیا می‌کرد تا هنگام برخاستن برای تهجّد شبانه برای کسی زحمت نباشد.(4) در نقل دیگری چنین آمده است:

 «در کارهای خانواده به آنان خدمت می‌کرد و با دست خود گوشت خرد می‌کرد.»(5)

3. خوب همسرداری کردن

مهربانی، احترام، خوش‌رفتاری، حق‌شناسی، همکاری و وفا نسبت به همسر و همراهی در غم و شادی و راحت و رنج او، از نشانه‌های خوب همسرداری کردن است و تحمل مشکلات و تندی‌ها و بدخُلقی‌ها و صبوری بر ناملایمات و جفا، نشانه‌ای دیگر از حسن همسرداری است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمود:

 «آگاه باشید، بهترین شما کسی است که نسبت به همسرانش بهتر باشد و من بهترین شما نسبت به همسرانم هستم.»(6)

 وفاداری به همسر، یعنی خوبی‌ها و خدمات و زحمات همسر را مد نظر داشتن و حتی پس از مرگ هم فراموش نکردن. وفاداری پیامبر به حضرت خدیجه، مثال‌زدنی است. روزی پیامبر به یاد خدیجه افتاد و فرمود:

 «کجاست مثل خدیجه؟! وقتی که مردم تکذیبم کردند، او مرا تصدیق کرد و با مالَش مرا بر دین خدا یاری کرد.»(7)

4. شادابی و نشاط

یکی از نیازهای اساسی و طبیعی انسان، شادی و سرور است. تجربه نشان داده که انسان با چند لحظه تفریح، شادی و سرگرمی سالم، نشاط و انرژی لازم را بازیافته و توانایی‌های او برای ادامه زندگی تجدید می‌شود. در فرهنگ دینی «شادکردن دیگران» از خصلت‌های نیک و پسندیده به حساب آمده و دارای پاداش معنوی است. بدون شک، شاد کردن اعضای خانواده، به‌ویژه همسر که شریک زندگی انسان است، بیش از شاد کردن دیگران پاداش معنوی خواهد داشت. پیشوایان دینی، به‌ویژه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، به این امر توجه داشته و همواره در محیط خانه برای رفع خستگی روحی و روانی همسران خود، برنامه‌های تفریحی و نشاط‌انگیزی داشتند. چنان که در این رابطه در برخی کتب تاریخی آمده است:

 «پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و سلم شادترین خوشروترین مردم با همسرانش بود».(8)

5. آموزش آداب و معارف اسلامی به خانواده

یکی دیگر از روش‌های رفتاری رسول اکرم در رابطه با همسران و اهل خانواده، یاد دادن آداب اسلامی به آنان است. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

 «ابن مکتوم اذن ورود بر پیامبر را خواست در حالی که عایشه و حفصه، همسران آن حضرت در نزد او بودند. پیامبر به آنان فرمود: بلند شوید و وارد خانه‌هایتان شوید. آن دو عرض کردند: ای رسول خدا! ابن مکتوم نابیناست. پیامبر فرمود: اگر او شما را نمی‌بیند، شما دو تا که او را می‌بینید.»(9)

 پیامبراکرم با این برخورد، یکی از آداب مهم اسلامی را در روابط زن و مرد نامحرم آموزش داد؛ یعنی همان‌طور که نگاه مرد نامحرم به زن نامحرم جایز نیست، نگاه زن نامحرم به مرد نامحرم نیز جایز نیست،‌ بنابراین باید زنان از هر دو جهت مواظبت کنند.

6. ابراز علاقه و نشان دادن توجه به همسر

پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و سلم به همسران خود علاقه‌مند بوده و به آنها توجه داشت و علاقه‌مندی و محبت خود را در عمل به آنان نشان می‌داد؛ چنان که فرمود:

 «مؤمن‌ترین مردم، کسانی هستند که با خانواده خود خوش‌خلق‌تر باشند و بیشتر از همه به آنان لطف و محبت ‌کنند و من بیشتر از شما به خانواده‌ام لطف و مهربانی می‌کنم.»(10)

 ابراز عشق به همسر توصیه شده است. پیامبر فرمود:

 «اگر مردی به همسرش بگوید دوستت دارم هیچ وقت از قلب زن فراموش نمی‌شود.»(11)

7. نظافت و آراستگی در منظر خانواده و همسر

یکی دیگر از روش‌های رفتاری رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در ارتباط با همسرانش، آراستگی و نظافت برای آنهاست. نظافت و زینت و تمیزی لباس و بدن، باعث محبت و علاقه همسر شده و زمینه را برای آرامش ایشان فراهم می‌کند. نقطه مقابل آن، یعنی توجه نکردن به نظافت لباس و بدن، باعث دل‌زدگی و تنفر زن و شوهر از یکدیگر گردیده و ناسازگاری آنان را افزایش می‌دهد. پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به این امر توصیه کرده و به فلسفه آن نیز اشاره می‌کند:

 «لباس‌های خود را بشویید و موهای خود را کم کنید. مسواک بزنید و آراسته و پاکیزه باشید، پس به درستی که بنی‌اسرائیل چنین نکردند و در نتیجه، زنان آنها آلوده به زنا شدند.»(۱2)

موارد زیاد دیگری می‌توان ذکر کرد که از اخلاق والای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده و باید از راه مطالعه کتاب‌های سیره و اخلاق پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله پیگیری شود.

نتیجهگیری:

اخلاق نبوی به توصیه قرآن بالاترین اخلاق‌ها است و باید الگوی همه مسلمانان باشد. در موضوع سیره اخلاقی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در خانواده می‌توان به ویژگی‌های ذیل اشاره کرد: همدلی و وقت گذاشت برای خانواده، همکاری در امور خانه، خوب همسرداری کردن، شادی و نشاط، آموزش آداب و معارف اسلامی به خانواده، ابراز علاقه به خانواده و همسر، نظافت و آراستگی در خانه و... . اگر کسی این موارد را رعایت کند هم از سیره اخلاقی پیامبر پیروی کرده و هم پیوند‌های خانوادگی را قوی‌تر کرده است.

منابع برای مطالعه بیشتر:

آشنایی با سیره اخلاقی پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله، اثر جواد محدثی.

کتاب سیره اخلاقی پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم (سلوک فردی)، اثر محمدرضا جباری.

پی‌نوشت‌ها:

1. «إِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم»؛ سوره قلم، آیه4.

2. «کانَ رسول اللّه یأکل کُلَّ الأصناف مِنَ الطّعام و کانَ یأکُل ممّا احلّ اللّه له مع اهله و خَدَمِه اِذا أَکَلوا...»؛ شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، چاپ: اول، 1409ق، ج24، ص264.

3. مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، چاپ: دوم، 1403ق، ج16، ص150.

4. «و کانَ یخصف النّعلَ و یُرقّع الثَوبَ و یَفْتَحُ البابَ و یَحْلِبُ الشّاةَ و یَعقِلُ البعِرَ فیحلِبُها وَ یَطْحَنُ مَعَ الخادمِ اِذا اَعیا و یَضَعُ طَهورَهَ باللّیلِ بِیده...»؛ مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، چاپ: دوم، 1403ق، ج16، ص227.

5. «یَخدِمُ فی مِهنَهِ اَهْلِهِ و یقطَعُ اللّحمَ»؛ مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، چاپ: دوم، 1403ق، ج16، ص227.

6. «اَلا خَیْرُکم خَیرُکم لِنسائِهِ وَ اَنا خیرُکم لِنِسائی»؛ شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، چاپ: اول، 1409ق، ج20، ص171

7. مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، چاپ: دوم، 1403ق، ج43، ص131.

8. «کان النبی افکه النّاس مع نسائه»؛ ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه، قم، اسماعیلیان، چاپ: چهارم، 1367ش، ج3، ص466.

9. «إِنْ لَمْ یَرَکُمَا فَإِنَّکُمَا تَرَیَانِه‏»؛ کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، اسلامیه، چاپ: چهارم، 1407ق، ج5، ص534.

10. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، چاپ: اول، 1409ق، ج20، ص171.

11. «قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَهِ إِنِّی أُحِبُّکِ لَا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً»؛ کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، اسلامیه، چاپ: چهارم، 1407ق، ج5، ص569.

12. «اغسلوا ثیابکم و خذوا من شعورکم و استاکوا و تزینوا و تنظّفوا فانّ بنی‌اسرائیل لم یکونوا یفعلون ذلک، فزنت نساؤهم»؛ پاینده، ابوالقاسم، نهج‌الفصاحه، تهران، دنیای دانش چاپ: چهارم، 1382ش، ص226.

از منظر آموزه‌های اسلامی، وقت و زمان، مهم‌ترین سرمایه انسان در این دنیاست. در روایات اهل‌بیت(ع) اوقات شبانه‌روز را به سه قسم و برخی به چهار قسم تقسیم کرده‌اند.

پرسش:

در روایات آمده که اوقات خود را باید به چند قسمت تقسیم کنیم، مثلاً زمانی برای خواب و زمانی برای خانواده و... آیا این روایات درست است؟ چرا برخی از آن‌ها تعداد بخش‌ها را متفاوت ذکر کرده‌اند، مثلاً برخی سه قسمت و برخی چهار قسمت؟

پاسخ:

مقدمه

از منظر آموزه‌های اسلامی، وقت و زمان، مهم‌ترین سرمایه انسان در این دنیاست که اگر از آن به خوبی استفاده کند، ضامن خوشبختی و سعادت وی در آخرت نیز می‌گردد ازاین‌رو دین اسلام، وقت را غنیمت شمرده و در روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام برای تنظیم اوقات زندگی، توصیه‌های متعددی وجود دارد. با توجه به سؤال مطرح‌شده، برخی از احادیث این موضوع آورده می‌شود و پس از بررسی اعتبار آنها، به تبیین محتوا و چگونگی تقسیم آنها پرداخته می‌شود.

پاسخ تفصیلی:

الف. گونه‌های مختلف روایات اوقات

روایاتی که بر تقسیم اوقات زندگی توصیه کرده‌اند، بر دو گونه‌اند. برخی از احادیث، اوقات شبانه‌روز را به سه قسم و برخی به چهار قسم تقسیم کرده‌اند. به عنوان نمونه، از هر دسته، چند حدیث آورده می‌شود:

دسته اول: روایاتی که بر سه قسم تأکید کرده‌اند

حدیث اول: در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است:

 «... یَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ لَهُ سَاعَةٌ یُفْضِی بِهَا إِلَى عَمَلِهِ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَاعَةٌ یُلَاقِی إِخْوَانَهُ الَّذِینَ یُفَاوِضُهُمْ وَ یُفَاوِضُونَهُ فِی أَمْرِ آخِرَتِهِ وَ سَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّاتِهَا فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ فَإِنَّهَا عَوْنٌ عَلَى تِلْکَ السَّاعَتَیْنِ؛(1) شایسته است مسلمان عاقل، زمانى را معین کند که در آن میان خود و خدا به اعمالش رسیدگى کند و ساعتى را براى دیدار با برادرانى قرار دهد که با یکدیگر درباره آخرت گفتگو کنند و ساعتی را براى لذت‌های حلالش تعیین کند؛ زیرا این مدت، در دو زمان دیگر به وى نیرو می‌دهد

بر اساس این روایت، اوقات انسان بر سه قسم تقسیم شده است.

1. عبادت

2. دیدار با مومنین

3. تفریح و لذت حلال

روایت دوم: امیرمومنان علیه‌السلام به امام حسن علیه‌السلام فرمودند:

 «یَا بُنَیَّ، لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ: سَاعَةٌ یُنَاجِی‏ فِیهَا رَبَّهُ، وَ سَاعَةٌ یُحَاسِبُ فِیهَا نَفْسَهُ، وَ سَاعَةٌ یَخْلُو فِیهَا بَیْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ؛(2) فرزندم! مؤمن سه وقت دارد: ساعتی برای مناجات با پروردگارش، ساعتی برای محاسبه نفس و ساعتی برای لذت‌های حلال

بر اساس این روایت، اوقات انسان بر سه قسم تقسیم شده است.

1. عبادت

2. محاسبه نفس

3. تفریح و لذت حلال

دسته دوم: روایاتی که بر چهار قسم تأکید کرده‌اند

حدیث اول: از امیر مومنان علیه‌السلام نقل شده است:

 «یَنْبَغِی لِلْعَاقِلِ إِذَا کَانَ عَاقِلًا أَنْ یَکُونَ لَهُ أَرْبَعُ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ سَاعَةٌ یُنَاجِی‏ فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ یُحَاسِبُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ سَاعَةٌ یَأْتِی أَهْلَ الْعِلْمِ الَّذِینَ یُبَصِّرُونَهُ أَمْرَ دِینِهِ وَ یَنْصَحُونَهُ وَ سَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّتِهَا مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ؛(3) شایسته است عاقل اوقات خود را بر چهار قسم نماید: ساعتی را برای عبادت، ساعتی را برای محاسبه و حسابرسی نفس، ساعتی برای آموزش و فراگیری علوم و احکام دین و ساعتی برای لذت‌های حلال

بر اساس این روایت، اوقات انسان بر چهار قسم تقسیم شده است.

1. عبادت

2. محاسبه نفس

3. آموزش احکام دین

4. تفریح و لذت حلال

حدیث دوم: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در توصیه به ابوذر فرمودند:

 «عَلَى الْعَاقِلِ مَا لَمْ یَکُنْ مَغْلُوباً عَلَى عَقْلِهِ أَنْ یَکُونَ لَهُ سَاعَاتٌ سَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَاعَةٌ یُحَاسِبُ نَفْسَهُ وَ سَاعَةٌ یَتَفَکَّرُ فِیمَا صَنَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ وَ سَاعَةٌ یَخْلُو فِیهَا بِحَظِّ نَفْسِهِ مِنَ الْحَلَال؛(4) بر خردمندى که افسار عقلش را از دست نداده، لازم است وقت‌هایی براى خود قرار دهد: ساعتی برای مناجات با پروردگار خود، ساعتی برای حسابرسی خود، ساعتی برای تفکر در مخلوقات و آفریدگان خداوند و ساعتی برای بهره‏مندى از لذت حلال

بر اساس این حدیث، ساعات بر چهار قسم تقسیم شده است:

1. عبادت

2. محاسبه نفس

3. تفکر

4. تفریح و لذت حلال

روایت سوم: در روایتی از امام کاظم علیه‌السلام آمده است:

 «اجْتَهِدُوا فِی أَنْ یَکُونَ زَمَانُکُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ‏ وَ الثِّقَاتِ‏ الَّذِینَ‏ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِکُمْ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ وَ بِهَذِهِ السَّاعَةِ تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثِ سَاعَات؛(5)‏ کوشش نمایید تا زمان خود را بر چهار قسم نمایید: ساعتی برای مناجات با خداوند، ساعتی برای کسب و کار و امرار معاش، ساعتی را برای معاشرت با برادران دینی و ساعتی برای لذت حلال و به واسطه این مدت، در سه زمان دیگر به وى نیرو می‌دهد

بر اساس این حدیث، ساعات بر چهار قسم تقسیم شده است:

1. عبادت

2. کسب و کار

3. معاشرت با برادران دینی

4. تفریح و لذت حلال

ب. بررسی اعتبار روایات

تعداد روایات تقسیم اوقات به قدری فراوان است که انسان اطمینان به صدور آنها از معصومان علیهم‌السلام پیدا می‌کند. گستردگی منابع روایی ناقل این احادیث نیز بر اعتبار آنها می‌افزاید؛ برخی از مصادر اولیه و معتبر حدیثی مانند کافی، خصال شیخ صدوق و امالی شیخ طوسی از منابع این احادیث هستند.

ج. تبیین و جمع بین روایات

در تبیین این احادیث باید گفت در تقسیم‌بندی آنها، تنافی و تعارضی وجود ندارد، زیرا برخی از موارد نقل شده در روایات با یکدیگر ادغام شده‌اند؛ یعنی در احادیثی که اوقات را به سه قسم تقسیم کرده‌اند، دو مورد که با یکدیگر تناسب داشته‌اند را در قالب یک بخش ذکر کرده‌اند و در احادیثی که اوقات را به چهار قسم تقسیم کرده‌اند، مواردی که با هم ادغام شده بودند را به صورت تفصیل و جداگانه بیان فرموده‌اند. به عنوان نمونه در برخی روایات، عبادت و آموزش احکام دین به طور جداگانه آمده‌اند؛ در حالی که آموزش احکام دین هم جزیی از عبادات و مقدمه آنها محسوب می‌شود و یا در برخی احادیث، عبادت و محاسبه نفس جداگانه بیان شده‌اند، در حالی که محاسبه نفس نیز جزیی از عبادات است. همچنین معاشرت با برادران دینی جهت سخن گفتن و بحث در مورد قیامت، جزئی از عبادات است که در برخی احادیث، به طور تفصیلی و مجزّا آمده‌اند. بنابراین، در جمع بین آنها باید گفت شایسته است انسان اوقات زندگی خود را در سه بخش کلّی تقسیم کند، بخشی برای عبادت با معبود خود، بخشی برای کسب و کار و بخشی برای تفریح و لذت حلال. در این صورت، دیدار برادران مؤمن و رسیدگی به امور خانواده، جزء لذت حلال آورده می‌شود.

نتیجهگیری:

از بررسی مجموع احادیث تقسیم‌بندی اوقات شبانه‌روز، چند نتیجه حاصل می‌شود.

1. روایات وارد شده در این موضوع، متعدد و مختلف هستند. برخی از آنها اوقات شبانه‌روز را به سه و برخی دیگر، به چهار بخش تقسیم کرده‌اند.

2. فراوانی این روایات به قدری است که اطمینان از صدور آنها از معصوم حاصل می‌شود.

3. آنچه در این روایات بر آن تأکید شده این‌که، تقسیم‌بندی اوقات که باعث برنامه‌ریزی دقیق و درست در زندگی می‌شود را نشانه عقلانیت انسان معرفی کرده اند.

4. آنچه در همه این احادیث بر آن تأکید شده بود، تفریح سالم است به گونه‌ای که برخی احادیث، آن را عامل موفقیت در برنامه‌های دیگر معرفی کرده‌اند.

5. به نظر می‌رسد آنچه روح این روایات بر آن تأکید کرده‌اند، داشتن نظم و برنامه در زندگی انسان و پرهیز از افراط و تفریط در یک برنامه است.

6. بین این احادیث، هیچ گونه تعارض و تنافی وجود ندارد، بلکه برخی از آنها، امور را تفصیلی بیان کرده‌اند و برخی به طور اجمال.

پی‌نوشت‌ها:

1. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران، دارالکتب الإسلامیه، تهران، 1407ق، ج5، 87.

2. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی، محقق/مصحح: مؤسسه البعثه، قم، دارالثقافه، چاپ اول، 1414ق، ص147.

3. فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم، انتشارات رضى، چاپ اول، 1375ش، ج1، ص4.

4. ابن بابویه، محمد بن على، الخصال، محقق/مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362ش، ج2، ص525.

5. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، محقق/مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم، جامعه مدرسین‏، چاپ دوم، 1404ق، ص409.

تواتر قرآن و مخالفت ابن مسعود با قرآن بودن سه سوره حمد و معوذتین
با قطع‌نظر از این‌که ادعای ابن‌مسعود درست باشد یا نه، هیچ آسیبی به تواتر و اعتبار قرآن وارد نمی‌شود؛ زیرا شرط تواتر یک خبر این نیست که هیچ‌کس با آن مخالف نباشد؛

پرسش:

آیا ادعای مخالفت ابن مسعود با قرآن بودن سه سوره حمد و معوذتین (ناس و فلق) درست است؟ نمی‌توان گفت وقتی ابن مسعود به‌عنوان صحابه بزرگ پیامبر، کاتب وحی، حافظ و معلم قرآن، از قرآن بودن این سوره‌ها خبر نداشته، این بهترین دلیل مبنی بر قرآن نبودن این سوره‌ها است؟ چگونه مسلمانان مدعی تواتر قرآن هستند بااینکه بزرگان صحابه در اصل قرآن بودن یا نبودن اصل برخی از سوره‌های آن باهم اختلاف داشته‌اند؟

پاسخ:

مقدمه

مهم‌ترین دلیل مسلمانان مبنی بر اصالت و وثاقت تاریخی قرآن و اینکه قرآن کنونی همان قرآن زمان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است، تواتر این کتاب است. منظور از تواتر این است که از زمان نزول قرآن تا زمان ما در هر نسل، شمار فراوانی از مردم دل در گروی قرآن داشته‌اند و اکثر آنان حافظ کل یا جزء قرآن بوده‌اند. شمار این حافظان و قاریان در هر نسل به‌اندازه‌ای فراوان بوده که امکان تبانی و هماهنگی آنان یا غیر آنان بر تحریف و تغییر قرآن وجود نداشته و ندارد. از سوی دیگر، مطابق روایات، ابن‌مسعود، صحابی پیامبر، با قرآن بودن دو سوره ناس و فلق (معوذتین) مخالف بوده و افزون بر این، مصحف او سوره حمد را نداشته است.(1) در این نوشتار بر اساس پایان‌نامه «تواتر قرآن، چیستی، چرایی، چگونگی و چالش‌ها» نسبت تواتر قرآن با مخالفت ابن‌مسعود با این سه سوره را بررسی می‌کنیم.

 

متن اصلی پاسخ:

نبودن سه سوره حمد، ناس و فلق در مصحف ابن‌مسعود

گفته شده مصحف ابن‌مسعود «معوذتین» و «فاتحه» را نداشته و دارای 111 سوره بوده است. وی معوّذتین را از سوره‌هاى قرآنى نمى‌دانست و معتقد بود این دو سوره از دعاهاى باطل‌السحر (و دفع چشم‌زخم) هستند که بر پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله وحى شدند تا با خواندن آن‌ها چشم‌زخمى که بر حَسَنَیْن علیهماالسلام وارد شده بود، دفع شود؛ بنابراین هرگاه این دو سوره را در مصحفى مى‌دید، آن را پاک مى‌کرد و مى‌گفت: «غیر قرآن را با قرآن خلط نکنید»! افزون بر این، مصحف او سوره فاتحه را نیز نداشته است.(2)

نسبت تواتر قرآن با مخالفت ابن مسعود

جان برتون (John Burton)، خاورشناس انگلیسی و مؤلف کتاب جمع‌آوری قرآن، بخشی از کتاب خود را به موضوع «تواتر مصحف» اختصاص داده و با اشاره به اختلاف مصاحف صحابه باهم ازجمله سه سوره‌ای که گفته شده در مصحف ابن‌مسعود نبوده‌اند، در تواتر قرآن تشکیک کرده است.(3) در ادامه، نخست با پاسخ علمای مسلمان به این شبهه آشنا می‌شویم و در پایان، جواب اصلی را بیان خواهیم کرد:

- اخبار پیرامون مصاحف صحابه هرچند به ما نشان می‌دهند که مصاحف مختلفی در میان صحابه رواج داشته است، اما از جزئیات آن مصاحف خبر قطعی در دست نیست. از بعضى از مصاحف هیچ اطلاعى در دست نیست. از آن‌هایی هم که خبرى نقل شده، آن‌قدر در روایات و اخبار اختلاف است که تشخیص صحت‌وسقم آن‌ها آسان نیست.(4)

- گروهی از علما همچون فخر رازی، نَوَوی، ابن‌حزم اندلسی و... صحت روایات حاکی از مخالفت ابن‌مسعود با قرآن بودن این سه سوره را زیر سؤال برده و آن‌ها را تکذیب کرده‌اند.(5)

- برخی همچون قاضی باقلانی معتقدند: اولاً مطالبی که درباره مصحف ابن‌مسعود گفته شده خبرهای واحدی هستند که در مثل این امور، نه به‌ آن‌ها عمل می‌شود و نه قابل اطمینان هستند؛ ثانیاً ممکن است سوره‌هایی که گفته شده در مصحف او نبوده‌اند، از مصحفش افتاده باشند؛ نه‌این‌که او‌ آن‌ها را قبول نداشته و قرآن نمی‌دانسته است؛ ثالثاً ممکن است چون مصاحف صحابه از جهت ترتیب سوره‌ها باهم اختلاف داشته است، او این سوره‌ها را در جایی غیر از جایی که مابقی صحابه نوشته بودند، نوشته باشد و ناقل وقتی آن سوره‌ها را در جای معمول ندیده، گمان کرده که مصحف او اصلاً آن سوره‌ها را ندارد؛ با این‌که داشته، اما در جای دیگر نوشته بوده است؛ رابعاً اگر ابن‌مسعود واقعاً دو سوره ناس و فلق را انکار کرده بود، این امر به گفت‌وگوی اصحاب منجر می‌شد و خبر این نزاع، پخش می‌شد.(6) در تکمیل دلیل چهارم باقلانی که قوی‌ترین دلیل اوست، باید گفت: مردم کوفه قرآن را بر اساس مصحف و قرائت ابن‌مسعود می‌خواندند(7) ‏ و در این زمینه، تعصب فراوانی داشتند؛ به‌گونه‌ای‌که چه عثمان‌بن‌عفان و چه بعدها حجاج‌بن‌یوسف ثقفی هرچه تلاش کردند تا آنان را از این مصحف جدا کنند، موفق نشدند؛(8) بنابراین، اگر واقعاً مصحف او این سه سوره را نداشت، آنان باید درباره این سه سوره با مسلمانان سایر شهرها اختلاف پیدا می‌کردند؛ اختلافی که گزارشی از آن در تاریخ ثبت نشده است؛ این یعنی اصلاً چنین اختلافی وجود نداشته و مصحف ابن‌مسعود نیز همانند مصاحف سایر صحابه مشتمل بر این سه سوره بوده است.

- قاریانی همچون عاصم قرآن را به قرائت ابن‌مسعود خوانده‌اند، اما هر سه سوره حمد، ناس و فلق در قرائت آنان وجود دارد.(9)

- به باور برخی، ابن‌مسعود گمان می‌کرد کتابت قرآن برای جلوگیری از فراموشی و نابودی آن است و چون هر مسلمانی روزی چند بار باید سوره حمد را می‌خواند، امکان فراموشی آن وجود ندارد؛ بنابراین، نیازی به نوشتن آن در مصحف نیست.(10)

- برخی نیز معتقدند چون ابن مسعود سوره فاتحه را همتاى قرآن و از قرآن جدا می‌دانست، معتقد بود که نباید آن را در قرآن نوشت. مستند او مبنی بر این ادعا آیه ﴿وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ﴾ بود و می‌گفت: مطابق این آیه سوره حمد که همان سبع مثانى است، در عرض و کنار قرآن قرار گرفته است.(11)

پاسخ اصلی نوشتار حاضر این است که حتی اگر واقعاً ابن‌مسعود با قرآن بودن سه سوره حمد، ناس و فلق مخالفت کرده باشد، این مخالفت هیچ‌گونه تعارضی با تواتر قرآن ندارد؛ زیرا یکی از شرایط خبر متواتر این نیست که هیچ‌کس با آن مخالف نباشد. توضیح آن‌که در بحث تواتر قرآن هرچند میان مخبرین، اختلاف واقع شده، اما ازآنجاکه تعداد مخبرینی که میان آنان اختلافی رخ نداده و سه سوره حمد، ناس و فلق را قرآن می‌دانند، به‌اندازه‌ای فراوان است که از گفته آنان قطع و یقین به قرآن بودن این سه سوره حاصل می‌شود، مخالفت یک یا چند نفر انگشت‌شمار نمی‌تواند، تواتر قرآن را خدشه‌دار سازد.

نتیجه‌گیری:

با قطع‌نظر از صحت‌وسقم ادعای انکار قرآن بودن سه سوره حمد، ناس و فلق از سوی ابن‌مسعود، حتی اگر او واقعاً با قرآن بودن این سه سوره مخالفت کرده باشد، هیچ خدشه‌ای به تواتر قرآن و درنتیجه، اعتبار و اصالت آن وارد نمی‌شود؛ چراکه هیچ‌کس نگفته یکی از شرایط خبر متواتر این است که احدی با آن مخالفت نکرده باشد. اگر چنین چیزی شرط بود، هیچ خبری متواتر نمی‌شد. مهم این است که اکثریت قریب به‌اتفاق صحابه که شمار آنان فراوان است و احتمال تبانی آنان بر کذب و دروغ وجود ندارد، بدون هیچ اختلافی از قرآن بودن این سه سوره خبر داده و آن را به‌عنوان قرآن از پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نقل کرده‌اند.

برای مطالعه بیشتر:

غلامرضایی، هادی، «تواتر قرآن، چیستی، چرایی، چگونگی و چالش‌ها»، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه خوارزمی تهران، گروه علوم قرآن و حدیث، 1397 ش.

نقد نقد قرآن ویکی‌پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

 

پی‌نوشت‌ها:

1. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، 1369 ش، ص 580 و 581؛ حجتی، سید محمدباقر، پژوهشی در تاریخ قرآن، چاپ دوم، چاپ و نشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360 ش، ص 92-94.

2. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم، موسسه تمهید، چاپ ششم، 1384 ش، ص 104.

3. برتن، جان، جمع‌آوری قرآن، ترجمه حسن رضایی هفتادر، قم، دانشگاه مفید، چاپ اول، 1400 ش، ص 288-296.

4. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، 1369 ش، ص 336-334.

5. برتن، جان، جمع‌آوری قرآن، ترجمه حسن رضایی هفتادر، قم، دانشگاه مفید، چاپ اول، 1400 ش، ص 291-293.

6. باقلانی، اعجاز القرآن، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول، 1408 ق، ص 260-262.

7. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، 1369 ش، ص 337.

8. ر.ک: غلامرضایی، هادی و کاووس روحی برندق، «تحلیل تاریخی دیدگاه‌ها درباره نقش حجاج‌بن‌یوسف ثقفی در تثبیت متن نهایی قرآن»، مجله مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، مقاله 6، دوره 28، شماره 72، آذر 1401 ش، صص 135-107.

9. برتن، جان، جمع‌آوری قرآن، ترجمه حسن رضایی هفتادر، قم، دانشگاه مفید، چاپ اول، 1400 ش، ص 293.

10. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، 1369 ش، ص 358.

11. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم، موسسه تمهید، چاپ ششم، 1384 ش، ص 104.

مؤلفه های نگرش توحیدی و اسلامی به طبیعت
در جهان‌بینی اسلامی، طبیعت نه به‌عنوان مجموعه‌ای بی‌جان از منابع مادی، بلکه به مثابه جلوه‌گاه حکمت و رحمت الهی شناخته می‌شود.

پرسش:

نگرش توحیدی و اسلامی به طبیعت دربردارنده چه مؤلفه‌هایی است و به‌عنوان یک مسلمان، چه نگرشی به طبیعت باید داشت؟

پاسخ:

در جهان‌بینی اسلامی، طبیعت نه به‌عنوان مجموعه‌ای بی‌جان از منابع مادی، بلکه به مثابه جلوه‌گاه حکمت و رحمت الهی شناخته می‌شود. این نگرش عمیقاً ریشه در مبانی توحیدی دارد و رابطه انسان با محیط زیست را در چهارچوبی جامع و معنوی تعریف می‌کند. آنچه در پی می‌آید، تبیین چهار بُعد بنیادین نگرش اسلامی به طبیعت است که هر یک از آنها همچون حلقه‌هایی به هم پیوسته، منظومه‌ای کامل از ارتباط انسان با جهان آفرینش را ترسیم می‌کنند.

نکته اول: طبیعت به مثابه کتابی برای خردمندان

در جهان‌بینی توحیدی، طبیعت کتابی گشوده از آیات الهی است که با نثری هنرمندانه و نظمی بدیع، اسرار خلقت را در قالب پدیده‌های طبیعی به تصویر می‌کشد. در این نگاه، کوه‌های استوار، باران‌های حیات‌بخش، رویش گیاهان، تغییر فصل‌ها، پیدایش منظم شب و روز، آسمان‌ پرستاره، شکل‌گیری جنین در رحم مادر، آرامش و ثبات زمین و... همگی نشانه‌هایی برای خردمندان است. برای نمونه به این آیات بنگرید:

«مسلماً در آفرینش آسمان‌ها و زمین، و آمدورفت شب و روز، نشانه‌های (روشنی) برای خردمندان است.»(1)

«ما آنچه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل می‌کنند.»(2)

«و نیز در آمدوشد شب و روز، و رزق (و بارانی) که خداوند از آسمان نازل کرده و بوسیله آن زمین را بعد از مردنش حیات بخشیده و همچنین در وزش بادها، نشانه‌های روشنی است برای گروهی که اهل تفکّرند.»(3)

از نگاه اسلامی و قرآنی، خداوند کتاب طبیعت را هنرمندانه و زیبا طراحی کرده و کلماتش را هنرمندانه به نظم درآورده است و به همین جهت آن را منبع مطالعاتی مفیدی برای خردمندان می‌داند. اما آنان که از موهبت خرد بهره‌ای نبرده‌اند، همچون کسانی‌اند که در کتابخانه‌ای عظیم محبوس‌ شده‌اند، ولی توانایی خواندن حتی یک سطر را ندارند. اینان از درک رموز نهفته در آیات طبیعی محروم‌ بوده و قادر به شناخت نویسنده حکیم این کتاب‌ها نیستند.

نکته دوم: طبیعت به مثابه مهمان‌خانه زندگی

در جهان‌بینی توحیدی، طبیعت، خانه‌ای است که خداوند با حکمت و هنرمندی بی‌نظیری، آن را برای انسان ساخته و تمام امکانات لازم برای زندگی را در آن فراهم کرده است؛ برای نمونه به این آیات بنگرید:

«او کسی است که از آسمان، آبی فرستاد، که نوشیدن شما از آن است؛ و (همچنین) گیاهان و درختانی که حیوانات خود را در آن به چرا می‌برید، نیز از آن است. خداوند با آن (آب باران)، برای شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، و از همه میوه‌ها می‌رویاند؛ مسلماً در این، نشانه‌ی روشنی برای اندیشمندان است.»(4)

«ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم؛ و آنها را در خشکی و دریا، (بر مرکب‌های راهوار) حمل کردیم؛ و از انواع روزی‌های پاکیزه به آنان روزی دادیم؛ و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده‌ایم، برتری بخشیدیم.»(5)

از این نظر، انسان، مهمان این خانه است و خدا صاحب‌خانه‌اش. کسانی که در این خانه به تخریب و اسراف می‌پردازند، همانند مهمانان ناشایستی هستند که ‌نه‌تنها قدردان میزبان نیستند، بلکه اموال او را نیز ضایع می‌کنند. این رفتار ‌نه‌تنها ظلم به طبیعت، بلکه خیانت به امانت الهی و بی‌حرمتی به صاحب‌خانه حقیقی است.

نکته سوم: طبیعت به مثابه امانت خدا

طبیعت امانتی الهی است که خداوند آن را به انسان، به‌عنوان خلیفه و جانشین خود در زمین، سپرده است. این امانت، مسئولیتی بزرگ را بر دوش انسان می‌گذارد؛ مسئولیتی که در قرآن و روایات به روشنی بیان شده است. این مطلب به خوبی در این آیه منعکس شده است:

«به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از آنچه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید؛ (زیرا) کسانی که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند، اجر بزرگی دارند.»(6)

این آیه نشان می‌دهد که انسان مالک حقیقی طبیعت نیست، بلکه امین و نگهبان آن است و هر آنچه در زمین است، از آب و خاک تا هوا و منابع طبیعی، موهبت الهی است که به امانت به ما سپرده شده است و ما حق تصرف بی‌رویه در این امانت را نداریم، بلکه باید آن را به نیکی حفظ و اداره کنیم. از این نظر، انسان همچون باغبانی است که خداوند بر باغ زیبای خود منصوب کرده و انسان را به بهره‌وری و مراقبت از آن سفارش کرده است. این نگرش، تاثیر به‌سزایی در مسئولیت‌پذیری انسان در برابر طبیعت دارد و او را به مراقبت از محیط زیست وامی‌دارد.

آیات قرآن، بسیاری از وظایف انسان در برابر طبیعت را برشمرده است؛ از جمله این‌که:

«(از نعمت‌های الهی) بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمی‌دارد.»(7)

«در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید، و او را با بیم و امید بخوانید! (بیم از مسؤولیتها، و امید به رحمتش. و نیکی کنید) زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.»(8)

نکته چهارم: طبیعت به مثابه سمفونی زنده

در نگرش عمیق اسلامی، جهان هستی همچون سمفنونی عظیمی است که هر ذره‌اش در حال نواختن نغمه‌ای از تسبیح پروردگار است. برای نمونه به این آیات بنگرید:

«آسمان‌های هفتگانه و زمین و کسانی که در آنها هستند، همه تسبیح او می‌گویند؛ و هر موجودی، تسبیح و حمد او می‌گوید؛ ولی شما تسبیح آنها را نمی‌فهمید؛ او بردبار و آمرزنده است.»(9)

«آیا ندیدی تمام آنان که در آسمان‌ها و زمین هستند برای خدا تسبیح می‌کنند، و همچنین پرندگان به هنگامی که بر فراز آسمان بال گسترده‌اند؟! هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را می‌داند؛ و خداوند به آنچه انجام می‌دهند داناست.»(10)

«او خداوندی است خالق، آفریننده‌ای بی‌سابقه، و صورتگری (بی‌نظیر)؛ برای او نام‌های نیک است؛ آنچه در آسمان‌ها و زمین است، تسبیح او می‌گویند؛ و او عزیز و حکیم است.»(11)

این آیات به خوبی نشان می‌دهند که در سمفونی هماهنگ هستی که رهبرش خدا است، تمامی مخلوقات به زبان حال یا زبان خاص خود در حال تسبیح و ستایش پروردگار هستند. این نگاه به طبیعت، احترام خاصی به آن می‌بخشد.

نتیجه‌گیری:

بنابر آنچه گذشت، ابعاد متنوع نگرش جامع اسلام به طبیعت روشن می‌شود:

  1. طبیعت، کتاب الهی برای خردمندان است که انسان باید در آن بیندیشد.
  2. طبیعت، مهمان‌خانه‌ای مناسب برای زیست انسان است که باید حرمتش را حفظ کرد.
  3. طبیعت، باغ امانی خدا به انسان است که انسان هم از آن بهره می‌برد و هم باید مراقبش باشد.
  4. طبیعت، سمفونی هماهنگ توحیدی است که همه با هم، آواز حمد و تسبیح خدا می‌خوانند.

این نگرش به طبیعت، هم توحیدی است و هم راه‌گشای بحران‌های زیست‌محیطی در عصر حاضر. این دیدگاه ‌نه‌تنها به نیازهای مادی انسان پاسخ می‌گوید، بلکه قداست و معنویت و احترام خاصی به طبیعت می‌بخشد و راهی متوازن برای زندگی در جهان امروز پیشنهاد می‌دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره آل عمران، آیه 190: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ».

2. سوره کهف، آیه 7: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا».

3. سوره جاثیه، آیه 5: «وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ آیَاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ».

4. سوره نحل، آیات 10 و 11: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً ۖ لَکُمْ مِنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّیْتُونَ وَالنَّخِیلَ وَالْأَعْنَابَ وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ ۗ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».

5. سوره اسراء، آیه 70: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا».

6. سوره حدید، آیه 7: «آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ ۖ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ».

7. سوره اعراف، آیه 31: «وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا ۚ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ».

8. سوره اعراف، آیه 56: «وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا ۚ إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ».

9. سوره اسراء، آیه44: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ ۚ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ۗ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا».

10. سوره نور، آیه 41: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ ۖ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ ۗ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ».

11. سوره حشر، آیه 24: «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ».

امام خمینی (ره) شخصیتی دینی یا ملی
امام از هویت ملی و از مفاخر کشور ما محسوب می شود ونسبت به شخصیت¬های ملی دیگر امتیازات وتفاوت¬هایی دارد که این تفاوتها امتیاز امام را نسبت به دیگران نشان می دهد.

من دانشجو هستم و با استاد خود بر سر موضوع شخصیت امام بحث کردیم.نظر من این بود که امام را نباید با شخصیت هایی مثل مصدق که ملی بودند مقایسه کنیم بلکه ایشان یک شخصیت دینی -سیاسی بزرگ در کل جهان هستند.ولی استاد اصرار بر ملی بودن امام داشتند.
حال از شما میخواهم با ذکر دلائل از بزرگان من را یاری کنید تا با دلایل متقن حرف خود را ثابت کنم.

شخصیت های ،مانند امام خمینی ودکتر مصدق از هویت ملی ومفاخر کشور ما محسوب می شوند و این دوشخصیت در برخی از مسایل مانند آزادی خواهی ، استقلال طلبی، عزت گرایی اشتراک دارند ،در عین حال این دوشخصیت تفاوت هائی هم دارند که این تفاوت ها امتیاز امام خمینی بر دکتر مصدق را نشان می دهد از جمله :
1 .معنویت گرایی
حضرت امام خمینی (ر) به عنوان فقیهی ژرف نگر ، حکیمی خردمند ، سیاستمداری دوراندیش و عارفی الهی، توانسته بود در پرتو مناجات های شبانه و توکل و معرفت و اخلاص، به منبع نورانیت الهی متصل گردد. بر این اساس کار وفعالیت های امام رنگ وبوی خدائی داشت واین امر به گونه ای بود که هیچ کس نمی تواند در اخلاص ومعنویت گرایی وی تر دید نماید، همین امر نیز رمز موفقیت امام بود.امیر مؤمنان (ع) در مورد شخصیت چنین مردانی می فرماید: " آنان با نور دانش به حقیقت ادراک و بصیرت رسیدند و جوهره یقین را با جان خود دریافته اند و آنچه را که بر افراد رفاه طلب دشوار می نمود راحت و آسان گرفته و با آنچه که نا آگاهان از آن بیم داشتند مانوس شدند. با بدن هایی همنشین دنیا گشتند که روح های آن ها به [قله های رفیع] عالم ملکوت پیوند خورده است. آنان جانشینان خدا در زمین او و دعوت کنندگان مردم به سوی دین اویند. آه! آه! چقدر مشتاق دیدارشان هستم!" . (1) »
آیا این معویت گرایی را آقای مصدق داشت ؟
2. مرجعیت دینی وعلمی
یکی از امتیاز مهم امام مرجعیت علمی ودینی وی است که این امر امتیاز بزرگ محسوب می گردد، زیرا در اسلام مقام مر جعیت جایگاه بس بلند دارد . همین امر نیز موجب گردید که مردم رهبری وی را قبول واز وی در همه عرصه ها اطاعت کنند، این در حالی است که مصدق فاقد این خصوصیت بود ، از این رو مردم از وی مانند امام اطاعت نمی کردند وچنین جایگاه ومقام را برای وی قایل نبودند
مولانا کوثر نیازی می گوید: «امام خمینی رحمه الله این مساله را ثابت کردند که برای استقرار حکومت اسلامی لازم نیست تمامی عوامل کامل و مهیا باشد. تمام آنچه که برای برپایی اسلامی «توحیدی » لازم است وجود «مجتهدی » متعهد است که به توده های مسلمانان در مقابل «منافقین » و جهان «کفر» الهام بخش باشد. روش سیاسی و شخصی امام خمینی رحمه الله مثالی برای رهبریت اسلامی شده است. نه ثروت ونه قدرت، هیچ کدام نتوانستند وی را فریب دهند.
3. دین داری
بی تردید امام یکی از انسان های دین مدار وعاشق اسلام بود. وی بار ها هدف از انقلاب اسلامی را حاکمیت دینی خدا دانست واعلام کرد : حکومت شاه ضد دین است و قیام علیه او ضروری است . بر این اساس امام طی فراخوان عمومی از همگان - بویژه علما- خواست که برای حاکمیت دین خدا قیام نمایند. بدینسان انگیزه اصلی قیام امام ، -مانند همه انبیا وامامان - حفظ وحاکمیت اسلام بود. برخی از شخصیت های جهان نیز به این مساله اشاره کرده اند : دکتر ادریس کتانی- نویسنده معروف مراکشی و از اعضای مجمع کبار العلماء مغرب -می گوید: «به عقیده من مهم ترین کارامام خمینی رحمه الله حفاظت از اسلامی ماندن انقلاب پس از پیروزی بود. برای توضیح مطلبم نیاز دارم قسمتی از تاریخ معاصر را که، خود شاهد آن بوده ام برای شما بازگو کنم. من در متن انقلاب بزرگ مردم الجزایر بودم. در آن انقلاب همه مردم مسلمان بودند و با شعارهای اسلامی و با دست خالی استعمار 130 ساله فرانسه بر ماورءالبحر را پایان دادند. اما بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، سوسیالیست ها مسلمانان را کنار زدند و حاکمیت خود را بر مردم تحمیل کردند. زیرا انقلاب مردم اسلامی الجزایر کادر رهبری اسلامی نداشت. همان روزها، درست چند روز پس از پیروزی، «تیتو» ، «ناصر» و «نهرو» به الجزایر آمدند تا رسما سوسیالیست بودن مبارزات مردم را اعلام کنند. ولی نکته مهم در انقلاب اسلامی ایران، اصرار امام خمینی رحمه الله بر اسلامی ماندن حکومت بود.(2)
4 .پایگاه مردمی
حقیقت امر این است که امام از مقبولیت وپایگاه مردمی مثال زدنی بر خور دار بود. . یکی از علل موفقیت امام نیز همین امر می باشد. مردم ایران در موارد متعدد از جمله در هنگام آمدن امام به ایران (سال 1357) وهنگام رحلت ایشان نشانداد که این شخصیت الهی ازچه جایگاهی بر خور دار می باشد. امام نه تنها در میان مردم ایران بلکه در بین ملت های آزادی خواه ومظلومان وپابرهنگان عالم نیز جایگاه ویژه داشت ،چنانکه دکتر فوسبری، مراسم عزاداری ملت ایران را نمونه هایی از عشق عمیق یک ملت نسبت به معشوق خود دانسته و اشک ده ها میلیون ایرانی را در سوگ رهبر از دست رفته شان، عزای یک ملت در فقدان امام خود خوانده می گوید: «عکس العمل میلیونی مسلمانان در غم از دست دادن تنها یک سیاستمدار نبود، بلکه درد جدایی کسی بود که ماهیت فرهنگی یک ملت را به وی بازگرداند و راه آزادگی را به جهانیان آموخت. (3)
6.جامعیت امام
معمولا رهبران سیاسی از علم ودانش سیاسی برخوردار هستند ، وهمین طورعارفان در عرفان صاحب نظر هستند ودرعرصه های دیگر آشنائی ندارند یا کم تر آشنا هستند، وحال اینک امام رهبر جامع بود، بدین معنا که امام ،فقه ، عرفان ، حکمت، سیاست وتفسیر ... را در خود جمع کرده بود .امام در حوزه سیاست سیاستمدار تیز بین ، در عرصه حکمت نکته سنج ، ودر عرفان صاحب نظر ودر فقه ، فقیه ژرف اندیش بود، وحال اینکه آقای مصدق این جامعیت را نداشت . امام با انقلاب اسلامی وتشکیل حکومت دینی اثبات نمود که می توان سیاست ، عرفان ، حکمت وفقیه را با هم جمع نمود
7. رشد سیاسی
امام از رشد سیاسی بالائی بر خور دار بود به گونه ای که معمولا سیاستمداران دنیا این رشد فکری ندارند ویا کم تر دارند . یکی از مصادیق رشد فکری امام پیش بینی سقوط شوروی سابق می باشد.که می توان از آن به عنوان معجزه پيشگوييهاي سياسي یاد نمود . بر اساس این رشد فکری بود که امام به گورباچف نامه نوشت ونسبت به سقوط این کشور هوشدار داد واگر گورباچف به نصايح امام توجه ميكرد دچار اين گرفتاري نميشد. بابورين(نماينده مجلس دوماي روسيه) اگر ما پيشگوييهاي آيت الله خميني را در آن پيام جدي ميگرفتيم امروز قطعاً شاهد چنين وضعيتي(فروپاشي شوروي و ضعف روزافزون روسيه) نبوديم، آيت الله خميني توانست اثر بزرگي در جهان بگذارد و من معتقدم ايشان فراتر از زمان ميانديشيد و در بعد مكان نميگنجيد .دکتر مصطفی ایوب، دانشمند مسلمان آمریکایی و مسؤول گروه مطالعات ادیان در دانشگاه تامبل آمریکا در مورد رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران می گوید:
«بنده معتقدم که تاریخ، امام خمینی رحمه الله را به عنوان بزرگترین شخصیت جهانی قرن بیستم معرفی خواهد کرد، زیرا او فردی بود که هم نبوغ سیاسی و هم نبوغ دینی داشت. درست است که ولایت فقیه به عنوان یک مفهوم اسلامی شیعی از غیبت (4)
7. میزان تاثیر گذاری
یکی دیگر از امتیازات امام خمینی میزان تاثیر گذاری وی در معادلات جهان می باشد. امام با انقلاب اسلامی وتشکیل حکومت اسلامی در فرایند معا دلات دنیا تاثیر گذاشت ، از این رو است که امروزه ایران یکی از کشورهای مقتدر وتاثیر گذار در معادلات سیاسی ، اقتصادی و... می باشد ، حال اینکه این تاثیر گذاری را آقای مصدق نداشت . پروفسور حمید مولانا رئیس و بنیانگذار بخش ارتباطات بین المللی دانشگاه آمریکن واشنگتن دی سی است که با بیان بخشی از تاثیرات شگرف حضرت امام خمینی در جهان معصر اظهار می دارند، «به عقیده من هیچ صدایی در قرن بیستم مثل صدای امام جهان را به لرزه در نیاورد حضرت امام پس از جنگ جهانی اولین شخصیتی بود که به صورت جهانی «طلسم سکوت» را در مقابل طاغوت و ظلم شکستند، اگر این طلسم نشکسته بود امروز شوروی زنده بود».(5)

پینوشت ها:
1 .نهج البلاغه فیض الاسلام ، حکمت 147.
2.http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineN mberID=4280&id=27813 3.http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNmbeID=4280&i.....
4<http://www.abna.ir/data.asp?lang=1&id=225440>.
5<http://www.bayynat.ir/index/?state=article&id=223>

حدود دو هزار سال پیش از میلاد مسیح، حضرت ابراهیم با خاندانش از بابل وارد سرزمینی میان نیل تا فرات شد که به کنعان مشهور است و قوم «فیلیسطی» در آن زندگی می کردند.
وضعیت اسکان قوم بنی‌اسرائیل در قبل از میلاد مسیح

پرسش: 
وضعیت اسکان قوم بنی‌اسرائیل در قبل از میلاد مسیح چگونه بوده است؟
 

پاسخ:
حدود دو هزار سال پیش از میلاد مسیح» حضرت ابراهیم با خاندانش از بابل وارد سرزمینی میان نیل تا فرات شد که در متون کهن به کنعان مشهور است. به هنگام ورود ابراهیم به کنعان قوم «فیلیسطی» ساکن کنعان بودند. بت‌پرست و زبان و آیین مخصوص به خود را داشتند. نام فلسطین از همین قوم فیلیسطی اخذ شده است. مطابق متون دینی» خداوند به ابراهیم و قومش وعده داد در صورت پرستش خدای واحده به آن‌ها مرحمت کند و سرزمینی که به آن مهاجرت کرده‌اند را به آن‌ها هدیه دهد. ابراهیم و فرزندانش حدود ۴۰۰ سال در کنعان زندگی کردند و اسرائیل نام دیگر یعقوب نبی است. او ۱۲ فرزند داشت که بنی‌اسرائیل نامیده می‌شوند.
پسران یعقوب؛ نورخان‌تر نسبت به برادر خود «یوسف» که در دوران کودکی موردتوجه خاص یعقوب نبی بود دچار حسادت شدند و تصمیم گرفتند او را از پدر دور کنند. یوسف به‌عنوان برده به مصر منتقل شد. در مصر نیز یوسف از بردگی به عزیزی مصر و پادشاهی رسید که داستانش در قرآن آمده است. در حدود سال 1600 قبل از میلاد کنعان دچار خشکسالی شد و بنی‌اسرائیل به همراه یعقوب نبی به دعوت یوسف به مصر مهاجرت کردند. بنی‌اسرائیل حدود ۴۰۰ سال نیز در مصر زندگی کردند اما به‌تدریج شأن و جایگاه خود را از دست دادند؛ زادوولد آن‌ها ممنوع شد و تحت ستم قرار گرفتند.! ‏

هجرت حضرت موسی به صحرای سینا: 
بنی‌اسرائیل و اقوام دیگر مصر نیز تحت ستم فرعون بودند حضرت موسی در چنین شرایط اجتماعی به دنیا آمده که داستان تولد و رشد او در قرآن آمده است. تا اینکه به‌فرمان خداوند، حضرت موسی و پیروانش بنی‌اسرائیل از چنگ فرعون گریختند. دریای سرخ به اراده خداوند شکافته شد و موسی و قومش وارد صحرای سینا شده و به مدت چهل سال در آنجا اقامت کردند. 

اولین حکومت بهودی به رهبری داوود نیی:
 پس از رحلت حضرت موسی؛ یهودیان (بنی‌اسرائیل) از سموئیل نبی خواستند تا دستور دهد به کنعان یعنی سرزمین اجدادشان (۱۲ فرزند یعقوب) بازگردند. در آن زمان فیلیسطی‌ها هنوز در کنعان ساکن بودند و فرماندهی به نام جالوت داشتند که داوود نبی موفق شد جالوت را شکست دهد و سپس در سال ششم پادشاهی خود شهر اورشلیم که حلقه واسط قسمت شمال و جنوب کنعان بود را تصرف کرد. شهر اورشلیم که مسلمانان آن را بیت‌المقدس نامیدند، اهمیت فوق‌العاده دینی و راهبردی داشت. اورشلیم «شهر صلح»؛ حتی پیش از ورود حضرت ابراهیم نزد فیلیسطی‌ها جایگاهی معنوی داشت. داود نبی با فتح اورشلیم نخستین کشور یهودی را پایه‌گذاری کرد. او پادشاهی عادل و مردم‌دار بود که به نبوت هم رسید و اولین عبادتگاه یهودیان را در اورشلیم احداث نمود. سپس دستور داد تا صندوق مقدس را که ده فرمان موسی در آن قرار داشت، از کوه طور به اورشلیم بیاورند و در عبادتگاه قرار دهند. یهودیان این صندوق را نشانه توجه خدا به خود می‌دانستد. دوران 40 ساله حکومت داوود نبی بسیار درخشان بود. بعد از داوود، سلیمان نبی پادشاه یهودیان شد. . مهم‌ترین اقدام او ساخت معبد سلیمان یا همان هیکل سلیمان در بالای کوه مقدس در اورشلیم بود. در دوران حکومت او اقوامی از یهودیان به مخالفت با سلیمان برخاستند. سلیمان برای ساخت معابد، مالیات‌ها را افزایش داد و گروه‌هایی از آن‌ها به جنگ با سلیمان برخاستند.

سقوط اسرائیل و بهودیه: 
شکاف میان اقوام  یهود و دشمنی با سلیمان نبی منجر به ضعف یهودیان شد. در سال 722 قبل از میلاد آشوری‌ها به اسرائیل حمله کرده و پس از شکستن مقاومت یهودیان شمالی، اسرائیل را تصرف کردند و یهودیان ساکن در آنجا را وادار به کوچ اجباری به مصر و بین النهرین کردند. پادشاه یهودیه در جنوب کنعان که از فرزندان یوسف نبی بود؛ علت شکست اسرائیلی‌ها را دوری از فرمان الهی معرفی کرد و با کمک روحانیت یهودی، مجموعه احکام دین یهود را در کتابی با عنوان «تورات» جمع‌آوری نمود تا هر یهودی در هر جایی که زندگی می‌کند، راهنمایی مکتوب برای پیروی از آیین یهود داشته باشد. لذا تورات در یهودیه و پس از شکست اسرائیل از آشوری‌ها تدوین شد.
سال‌ها بعد بابلی‌ها بر آشوری‌ها پیروز شدند و پس از تصرف مناطق شمالی تصمیم گرفتند به یهودیه در جنوب حمله کنند. آن‌ها وارد جنگی سخت با یهودیه شدند و پس از ماه‌ها مقاومت یهودیان موفق شدند اورشلیم را فتح کنند. بابلی‌ها به دلیل مقاومت شدید یهودیان، معبد سلیمان را با خاک یکسان کرده؛ یهودیان را به بردگی گرفتند و آن‌ها را وادار به کوچ از اورشلیم کردند. یهودیان مهاجر وارد بین‌النهرین، مصر، ایران و حجاز شدند. آن‌ها هیچ‌گاه با اقوام سرزمین‌های میزبان آمیخته نشدند؛ زیرا همان‌طور که نورخان‌تر گفتیم. آن‌ها خود را قوم برگزیده و برتر می‌دانستند.

کوروش ناجی یهودیان و احیاگر معبد سلیمان:
 در سال 538 قبل از میلاد کوروش پادشاه هخامنشی به بین‌النهرین و اورشليم حمله کرد و موفق به فتح آنجا شد. او مجدداً دستور داد معبد سلیمان را بسازند و به بهودیان اجازه داد به اورشلیم بازگردند و در آنجا زندگی کنند. بسیاری از یهودیان ترجیح دادند در بین‌النهرین بمانند زیرا سرزمین آبادی بود وهم اورشلیم تخریب شده بود. اما فقط یک‌چهارم از یهودیان متعصب به اورشلیم بازگشتند و به مدت ۲۰۰ سال در لوای حکومت ایرانیان در آنجا زندگی کردند. کوروش و داریوش برای اداره اورشلیم از حاکمان محلی یهودی استفاده می‌کردند اما اجازه تشکیل دولت یهودی به آن‌ها ندادند.

حمله اسکندر و سلطه یونانی‌ها بر اورشلیم:
 یونانی‌ها به فرماندهی اسکندر مقدونی در سال ۳۳۴ قبل از میلاد بر هخامنشیان غلبه و اورشلیم را فتح کردند. دوره تسلط یونانی‌ها در فلسطین تا سال ۲۰۰ قبل از میلاد ادامه یافت. ازآنجاکه یونانیان صاحب فرهنگ و تمدن بودند. فرهنگ یونانی را در اورشلیم ترویج کردند. این اقدام، خشم یهودیان مذهبی را برانگیخت. آن‌ها علیه یونانی‌ها شورش کردند. در شورش اول، سرکوب شدند و در شورش دوم موفق شدند یونانی‌ها را شکست داده و معبد سلیمان را از آثار یونانی‌ها پاک کنند. این واقعه با عنوان «عید بزرگ روشنایی» در آیین بهود نام‌گذاری شد. با پیروزی یهودیان بر یونانی‌ها؛ حاکمیت دوم یهودیان آغاز شد اما پس از۸۰ سال جنگ داخلی میان یهودیان یونانی شده که از سوی یونانی‌ها تجهیز می‌شدند، با بهودیان مذهبی، حکومت واحد یهودی در کنعان تشکیل نشد. 

دوران سخت بهودیان با ظهور رومیان:
 در سال ۲۰۰ قبل از میلاد، امپراطوری روم به قدرت رسید و طولانی‌ترین دوران اداره اورشلیم را به عهده گرفت. رومیان بعد از بابلی‌ها معبد سلیمان را با خاک یکسان کرده تنها یک دیوار از معبد سلیمان را باقی گذاشتند که به دیوار ندبه معروف است و یهودیان از سراسر جهان در آنجا حاضرشده و در عزای تخریب معبد سلیمان و کوچاندن یهودیان به خارج از اورشلیم توسط رومی‌ها به ندبه و تضرع می‌پردازند. رومی‌ها پس از تخریب معبد سلیمان بر خرابه‌های معبد، یک معبد رومی ساختند و اجازه نمی‌دادند یهودیان وارد معبد جدید شوند. پس‌ازاین واقعه یهودیان چند بار دیگر شورش کردند و هر بار توسط رومی‌ها سرکوب و به اسارت برده می‌شدند. در سومین شورش یهودیان، رومی‌ها بیش از ۶۰۰ هزار تن از یهودیان را کشته و یا به بردگی بردند. رومی‌ها که دنبال پاک‌سازی کامل یهود بودند در پاسخ به شورش‌های بهودیان، نام اورشلیم را مجدداً فلسطین گذاشتند. سال‌های تسلط رومی‌ها بر یهودیان، سخت‌ترین سال‌های حیات یهودیان بود. آن‌ها یهودیان را مجبور به کوچ اجباری کردند. بعد از کوچ اجباری آشوری‌ها و بابلی‌ها اين دومین کوچ اجباری یهودیان از اورشلیم بود. به‌این‌ترتیب یهودیان به مناطق دیگر به‌صورت پراکنده مهاجرت کردند و تا ۱۸۰۰ سال بعد یعنی تشکیل رژیم جعلی اسرائیل در سال ۱۹۴۸هرگز به‌صورت دسته‌جمعی موفق نشدند تا به اورشلیم با گردند. یهودیان مهاجر در همه مناطق، اقلیتی بودند که با دیگر اقوام آمیخته نمی‌شدند.

صفحه‌ها