پرسش وپاسخ

اسلام، اجازه برخورد بد با اسیر و غیرنظامیان را نداده است و مبارزین مسلمان، به آن متعهدند و اندک موارد هم، برفرض اثبات وقوع، مجوز عوض کردن جای شهید و جلاد نیست.
برخورد رزمندگان مقاومت با غیرنظامیان اسرائیلی

پرسش:
در رسانه‌ها تصاویر وحشتناکی از برخورد با زنان و اسرای اسرائیلی توسط نیروهای حماس دیده می‌شود. غیرازاین بمباران منازل مسکونی توسط حماس و کشتار زنان و کودکان چه توجیهی دارد؟ بله اسرائیل کودک کش است اما مگر قرار است دو طرف کودک کش باشند؟
 

پاسخ:
بعد از حمله غافلگیرانه و بی‌سابقه حماس(1)  به سرزمین‌های اشغالی، انتشار تصاویری از برهنه کردن مردان و زنان، جنازه‌های قطعه‌قطعه‌شده و شادی نیروهای فلسطینی از این رخدادها مایه تأسف و حیرت شده است. از سوی دیگر بمباران شهرک‌های صهیونیستی که طبیعتاً به زنان و کودکان نیز آسیب می‌رسد، محل اشکال بسیاری از افراد و حتی جنایت بشری دانستن آن از سوی ناظران بین‌المللی است. ضمن اینکه اسیر کردن زنان و کودکان چه معنایی دارد؟

مسائل متعددی در رابطه با این سؤال باید پاسخ داده شود.
1. نخست اینکه هر حرکت خارج از شرعی قطعاً محکوم و مذموم است. اینکه هزاران بار بیشتر از این تصاویر، فلسطینیان مورد ظلم‌ها و جنایات غیرقابل‌تصور اسرائیلیان مانند کشتار دیریاسین،(2)  قتل‌عام صبرا و شتیلا،(3)  شهادت محمدالدرّه(4)  و ...(5)  قرارگرفته‌اند، ابداً توجیه کوچک‌ترین رفتار خارج از شرع و اخلاق نیست. چنانچه سیره نبوی، نهی شدید از نادیده گرفتن حقوق انسانی دشمنان، حتی در مورد جنازه‌های ایشان بود.(6)  به دستور قرآن: ﴿وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا، إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ﴾.(7)  و در راه خدا، با کسانی که با شما می‌جنگند، نبرد کنید و از حدّ تجاوز نکنید که خدا تعدّی کنندگان را دوست نمی‌دارد.

2. وقتی با متجاوز و غارتگر می‌جنگند، مسئولیت جان افراد ضعیف مانند سالخوردگان و بیماران و کودکان، با متجاوزان و اشغالگرانی است که 75 سال است که مردم فلسطین را با خونسردی قتل‌عام کرده و می‌کنند و در خانه‌های آنان ساکن شده‌اند. آیا غارت‌شده می‌تواند به غارتگر بگوید تا زمانی که خانواده شما در زمین‌های ما هستند، ما برای احقاق حق خود جهاد نمی‌کنیم. ضمن اینکه حماس بارها و بارها به‌صورت رسمی به تمام اشغالگران هشدار داده است که سرزمین‌های اشغالی را ترک کنند. برای نمونه به نقل از الجزیره، ابوعبیده سخنگوی گردان‌های قسام شاخه نظامی حماس اعلام کرد: تا ساعت ۵ عصر امروز به‌وقت محلی به ساکنان شهر عسقلان مهلت می‌دهیم تا آن را ترک کنند.(8) 

3. برای اینکه رفتارهای خودسرانه و خارج از چهارچوب یک تشکیلات نظامی کاهش یابد چه باید کرد؟ آیا نیروهای حماس و تشکیلاتی که در شدیدترین حالت مخفیانه و امنیتی به عضوگیری و فعالیت مشغول‌اند، لزوماً قابلیت آموزش‌ها و مراقبت‌های دقیق عقیدتی و رفتاری به‌صورت یکپارچه را دارند و تمام رفتارهای این گروه‌های پارتیزانی قابل‌کنترل هستند؟

4. برخلاف بسیاری از این تصاویر، تصاویر و مصاحبه‌های فراوان دیگری نیز موجود است که نیروهای حماس با موازین شرعی و اخلاقی و به‌صورت انسانی با اسرا رفتار کرده‌اند. برای نمونه فیلمی موجود است که یک زن شهرک‌نشین در مصاحبه با کانال 12 اسرائیل گفته است:  «من و دو فرزندم در خانه بودیم، مبارزان فلسطینی وقتی وارد خانه شدند. گفتم که دو کودک همراه من است. به من گفتند نگران نباش! ما مسلمان هستیم و هرگز تو را اذیت نمی‌کنیم».(9) 
 اگرچه برخی از این تصاویر، حاکی از رفتارهای تند و خارج از چهارچوب است، اما بخشی از این تصاویر و فیلم‌ها مبهم و نامشخص است و مشخص نیست که این رفتارهای خلاف انسانی از سوی چه کسانی و با چه مقدار از واقعیت رخ‌داده است؟ مثلاً تصاویری از زنی سربریده و برهنه وجود دارد که مشخص نیست او را سربریده‌اند یا در انفجار سرخود را ازدست‌داده است و برخی نیز مدعی هستند که این تصاویر اصلاً مربوط به طوفان الاقصی نیست و مرتبط با عملیات داعش در سوریه است.

5. از ابتدای شروع نبرد طوفان الاقصی، شبکه‌های فارسی‌زبان با تمام توان با بزرگ‌نمایی تلفات و حوادث جانبی که در هر جنگ و نزاعی محتمل است، به بمباران رسانه‌ای مشغول شده و سعی در جریحه‌دار کردن افکار عمومی و عوض کردن جای جلاد و شهید دارند. آن‌ها که تاکنون جنایات غیرقابل‌تصور اشغالگران را نادیده گرفته و سفر فرزند آخرین شاه ایران به اسرائیل را ستایش می‌کردند، با شدت تمام و باخشم و عصبانیت به دنبال برجسته کردن مسئله حقوق بشر شده و اکنون نگران رفتار صحیح و انسانی با اشغالگران صهیونیست هستند.

6. فلسطینیان، تمام راه‌های همزیستی با اسرائیلی‌ها را قبلاً مشق کرده‌اند. به حرف عده‌ای گوش دادند و از در سازش وارد شدند و یاسر عرفات رهبر سازمان آزادی‌بخش فلسطین، دست دوستی به قاتلان و اشغالگران داد تا دولتی خودگردان تشکیل شود. فلسطینیان مهاجرت کردند و در اردوگاه‌های خود قتل‌عام شدند. اسرائیل بارها تعهدات بین‌المللی خود را نقض کرد و در سایه حمایت مطلق ایالات‌متحده آمریکا به قتل و غارت و محاصره و شهرک‌سازی‌های غیرقانونی خود ادامه داد. نیروهای حماس و مردم فلسطین، چه راهی را برای حمله به جنایتکاران صهیونیستی اعلام کنند تا تلفات جانبی از دو طرف نداشته باشد؟

نتیجه:
طبق دین اسلام، هر حرکتی باید طبق معیارهای شرعی و اخلاقی باشد و رفتار خارج از آن غیرقابل‌دفاع است؛ اما تندروی‌هایی که درنتیجه خشم انباشته از هشت دهه قتل و غارت غیرقابل‌تصور مردم فلسطین و پیمان‌شکنی‌های مکرر رژیم صهیونیستی رخ می‌دهد و ملاحظاتی که وجود دارد، مجوز عوض کردن جای جلاد و شهید نیست. مظلوم نمی‌تواند منتظر باشد تا ظالم، شرایط جهاد بدون تلفات را فراهم کند. مسئولیت جان ساکنان سرزمین‌های اشغالی، متجاوزان هستند.

پی نوشت:
1. جنبش مقاومت اسلامی (به عربی: حرکه المقاومه الإسلامیه) بانام اختصاری حَماس یک سازمان اسلام‌گرای سیاسی-نظامی فلسطینی است. این سازمان در سال ۱۹۸۷ م به رهبری عبدالعزیز رنتیسی و شیخ احمد یاسین به‌عنوان شاخه فلسطینی اخوان‌المسلمین تأسیس‌شده و هدف خود را «آزادی تمامی خاک فلسطین» اعلام کرده است. از چهره‌های شاخص و رهبری این سازمان، اسماعیل هنیه و خالد مشعل هستند.
2. کشتار دیر یاسین در ۹ آوریل ۱۹۴۸ و در آغاز اشغال سرزمین فلسطینیان اتفاق افتاد که طی آن ۱۲۰ تروریست صهیونیست به روستای فلسطینی دیر یاسین (در پنج کیلومتری غرب اورشلیم) حمله کردند، طی این درگیری و کشتار ۲۵۰ روستایی که بسیاری از آنان زن و کودک بودند کشته شدند و به افراد زیادی تجاوز شد. بازتاب خبر این کشتار، آن‌چنان موجب رعب و وحشت فلسطینی‌ها شد که بخش بزرگی از مهاجرت دسته‌جمعی و درواقع فرار مردم فلسطین از خانه و سرزمینشان به‌واسطه ترس از تکرار چنین اتفاقی رقم خورد.
3. قتل‌عام صبرا و شَتیلا از ۱۶ تا ۱۸ سپتامبر ۱۹۸۲ م و در درازای جنگ داخلی لبنان، در «اردوگاه پناهندگان فلسطینی» در لبنان به وقوع پیوست و در آن شبه‌نظامیان فالانژ لبنانی (متحد با اسرائیل) به دستور مستقیم آریل شارون وزیر وقت دفاع اسرائیل، برای انتقام‌گیری از فلسطینیان به خاطر ترور بشیر جمیل، رئیس‌جمهور لبنان و رهبر حزب فالانژ (معروف به کتائب)، به دو اردوگاه صبرا و شتیلا در بیروت غربی وارد شدند و بین ۷۰۰ تا 3500 نفر از فلسطینیان اعم از زن و کودک را به‌صورت دسته‌جمعی به قتل‌عام کردند. عصر پنجشنبه، کشتار آغاز شد و حتی در شب با روشن کردن محیط اردوگاه ادامه یافت. یورش به خانه‌ها و قتل‌عام دسته‌جمعی خانواده‌هایی که در خواب بودند، مثله کردن و بریدن سرزنان و کودکان، اعدام و دفن کردن دسته‌جمعی مردم با بولدوزر، ازجمله جنایات کشتار صبرا و شتیلا بود. مقامات اسرائیلی ازجمله ژنرال آموس یارون این واقع را از بلندی‌های اطراف تماشا می‌کردند.
4. در ۳۰ سپتامبر ۲۰۰۰ در دومین روز انتفاضه دوم، محمد الدُرِّه، کودک ۱۲ ساله فلسطینی در جریان اعتراضات گسترده و ناآرامی‌ها در سرزمین‌های فلسطینی علیه اشغالگری ارتش اسرائیل در نوار غزه که در آغوش پدرش پناه گرفته بود کشته شد. این واقعه ازآن‌جهت تکان‌دهنده بود که تصویر جمال الدره و پسرش محمد توسط طلال ابرحمه، فیلم‌بردار تلویزیون فلسطینی که به‌صورت مستقل در شبکه فرانسه ۲ فعالیت می‌کرد، فیلم‌برداری شد. آن‌ها میان تیراندازی متقابل ارتش اسرائیل و نیروهای امنیتی فلسطین گرفتار شدند. تصاویر نشان می‌دهد که این دو در پشت یک استوانه بتنی خم‌شده‌اند؛ پسر به‌شدت وحشت کرده و گریه می‌کند و پدر درحالی‌که پسر خود را پوشش می‌دهد دست خود را به علامت ما را نکشید تکان می‌دهد، سپس صدای شلیک گلوله و گردوخاک نمایش داده می‌شود. محمد درحالی‌که در اثر تیراندازی به‌صورت مرگبار مجروح شده است، ناگهان به روی زمین می‌افتد و در کنار پدر می‌میرد. پدر وی به قتل نرسید و زنده ماند. تصاویر این واقعه بازتاب سنگینی در جهان داشت.
5. ر.ک:27 جنایت مشهور «اسراییل» از سال 1945 تا 2010 میلادی، خبرگزاری بین‌المللی قدس، 13 تیر، 1389: http://qodsna.com/fa/170957.27
6. پیامبر صلی‌الله علیه و آله به‌شدت از تعدی و هتک حرمت جنازه‌های مشرکان نهی می‌کرد و بااینکه مثله کردن جنازه دشمن و برهنه کردن آن در آن دوران مرسوم بود، ایشان این کار را مستحق مجازات می‌دانست.
سهیل بن عمرو از خطیبان و سخنوران، یکی دیگر از اسرای بدر بود که عمر به پیامبر پیشنهاد داد اگر زبان او را از حلقومش بیرون کنید دیگر هیچ خطیبی علیه شما سخنرانی نمی‌کند (واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ٣٦٥) پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمودند: من کسی را مثله نمی‌کنم، زیرا خداوند کننده این کار را مجازات می‌کند هرچند عامل به این کار پیامبر باشد؛ (ابن هشام، عبدالملک حمیری معافری، السیره النبویه، ج 1، ص 649).
همچنین در تاریخ آمده است که چون آتش جنگ فروکش می‌کرد، علی علیه‌السلام دستور می‌داد که با سپاه شکست‌خورده، مجروحان، اسیران و بازماندگان سپاه دشمن، به‌ویژه با زنان، نهایت خوش‌رفتاری انجام شود.
فراریان را دنبال نکنند، مجروحان را نکشند، به خانه‌های مردم وارد نشوند، از اموال مناطق تصرف‌شده، جز آنچه در اردوگاه دشمن می‌یابند چیزی برندارند، هرگز به زنان آزار نرسانند و متعرض آنان نشوند، گرچه به آنان و فرماندهان نبرد، ناسزا بگویند. (محمدی ری‌شهری، محمد، سیاست‌نامه امام علی علیه‌السلام، ص 84).
7. سوره بقره، آیه 190.
8. قسام: به ساکنان عسقلان تا ساعت ۵ عصر مهلت می‌دهیم، خبرگزاری مهر به نقل از الجزیره، 18 مهر 1402: https://www.mehrnews.com/news/5908041
9. روایت یک شهرک‌نشین از رفتار نیروهای مقاومت با زنان و کودکان + فیلم، خبرگزاری فارس، 18 مهر 1402:  http://fna.ir/3fclf1

 

اگر معارضه با تحدی قرآن آسان بود، مشرکان مکه که در فصاحت و بلاغت در اوج بودند، پیش از دیگران به‌آن پاسخ می‌دادند.

پرسش:

چرا معارضاتی که تاکنون در مقام پاسخ به تحدی قرآن ارائه شده‌اند، نمی‌توانند پاسخی برای تحدی قرآن و درنتیجه شکست قرآن تلقی شوند؟

پاسخ:

مقدمه

افراد مختلفی در طول تاریخ، در مقام معارضه با تحدی قرآن برآمدند. برای نمونه می‌توان به مسیلمه بن حبیب، مشهور به مسیلمه کذاب، سجاح تمیمی و ابن مقفع و کتاب‌هایی همچون «الفرقان الحق» و «حسن الایجاز فی ابطال الایجاز» اشاره کرد. در این نوشتار به بررسی این موضوع می‌پردازیم که چرا باوجود ارائه چنین اموری مسلمانان همچنان معتقدند تاکنون به تحدی قرآن پاسخ داده نشده است؟

متن پاسخ:

بررسی معارضات انجام‌شده با تحدی قرآن

1. قدیمی‌ترین معارضه به مسیلمه‌بن‌حبیب نسبت داده شده است. او نخست مسلمان شد، اما هنگامی‌که از بیماری پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مطلع شد، اعلام نبوت کرد. جملات مختلفی به او منسوب است. برای نمونه در اینجا به سه مورد اشاره می‌کنیم:

«أ لَمْ تَرَ إلى رَبِّکَ کَیْفَ فَعَلَ بِالْحَبْلَى، أَخْرَجَ مِنْهَا نَسْمَهً تَسْعَى، مِنْ بَیْنِ صَفَاقٍ وَ حَشَى»؛ آیا ندیدی پروردگارت چگونه با زنی باردار رفتار کرد؟ او از درونش انسانی را خارج کرد که در حال حرکت است، از میان شکم و کمر.

«یَا ضَفْدَعُ بِنْتَ ضَفْدَعَیْنِ، نَقِّى مَا تَنْقِینَ، أَعْلَاکِ فِی الْمَاءِ وَ أَسْفَلَکِ فِی الطِّینِ. لَا الشَّارِبَ تَمْنَعِینَ و لَا الماءَ تکدرین»؛ اى قورباغه دختر دو قورباغه، صدا کن [چه خوب] صدا مى‌کنى. بالایت در آب است و پایینت در گِل، نه آشامنده را منع مى‌کنى و نه آب را گل‌آلود.

«وَ المُبَذِّرَاتِ بَذْرًا وَ الحَاصِدَاتِ حَصْدًا وَ الذَّارِیَاتِ قَمْحًا وَ الطَّاحِنَاتِ طَحْنًا وَ العَاجِنَاتِ عَجْنًا وَ الخَابِزَاتِ خُبْزًا وَ الثَّارِدَاتِ ثَرْدًا وَ اللَّاقِمَاتِ لُقْمًا إِهَالَهً وَ سَمْنًا»؛ قسم به دهقانان و کشاورزان، قسم به دروکنندگان، قسم به جداکنندگان گندم از کاه، قسم به خمیرکنندگان، قسم به پخت‌کنندگان نان، قسم به تریدکنندگان، قسم به افرادى که لقمه‌هاى چرب و نرم برمى‌دارند.(1)

این جملات همان‌طور که مشخص است به‌قدری سخیف و ضعیف هستند که حتی برخی صدور آن‌ها را از مسیلمه نیز بعید دانسته‌اند؛ چه برسد به این‌که بتوان آن‌ها را به خداوند نسبت داد. برای نمونه، مورد اول درباره بیان نعم الهی است، اما مشخص نیست چرا با تعبیر «أ لَمْ تَرَ» که برای تهدید و انتقام است، شروع می‌شود؟!(2)

2. سجاح، دختر حارث تمیمی، اول مسیحی بود و پس از پیامبر خدا ادعای نبوت کرد. وی کتابی نداشت، اما مدعی بود سخنانش وحی است! سجاح بعداً با مسیلمه همدست شد و با او ازدواج کرد. سرانجام او پس از کشته‌شدن مسیلمه مسلمان شد. او هرچند همانند کاهنان، مُسَجَّع و آهنگین سخن می‌گفته، اما محتوای سخنانش کاملاً عادی و ابتدایی بوده است. برای نمونه وقتی مسیلمه به او پیشنهاد شراکت در نبوت داد و گفت: خدا نیمی از زمین را به تو می‌دهد، در پاسخ گفت: «لَا یَرُدُّ النِّصْفَ إِلَّا مِنْ جَنَفٍ، فَاحْمِلِ النِّصْفَ إِلَى خَیْلٍ تَرَاهَا کَالسَّهْفِ»؛ نصف را رد نمی‌کند مگر کسی که ظالم باشد، نصف را به سپاهی بده که عاشق آن است. چنان‌که وی هنگام صدور فرمان حمله به قبیله رباب گفت: «أَعِدُّوا الرِّکَابَ وَ اسْتَعِدُّوا لِلنِّهَابِ، ثُمَّ أَغِیرُوا عَلَى الرِّبَابِ، فَلَیْسَ دُونَهُمْ حِجَابٌ»؛ سواران را آماده کنید و برای غارت آماده شوید و به‌سوی قبیله رباب حمله برید که مانعی در مقابل آنان نیست.(3)

3. ابن‌مقفع فرد دیگری است که گفته شده در مقام معارضه با قرآن برآمده است. کتابی که ادعاشده او در مقام معارضه با قرآن نوشته، یافت نشده است. به گفته باقلانی بعید نیست که او اول قصد این کار را داشته، اما بعداً با مشاهده عجز خود از هماوردی با قرآن به حقیقت اعجاز قرآن پی برده و پشیمان شده است.(4) قاضی عیاض نیز در همین زمینه گفته است: او شروع به نگارش کتابی در مقام معارضه با قرآن کرد، اما وقتی آیه 44 سوره هود را از کودکی شنید، متوجه شد که قرآن کلام بشر و قابل معارضه نیست.(5)

4. کتاب «حسن الایجاز فی ابطال الایجاز» در سال 1912 میلادی توسط نصیرالدین ظافر مسیحی در مقام رد اعجاز قرآن نوشته شد. برای نمونه به دو سوره‌نما از این کتاب اشاره می‌شود:

معارض سوره حمد: «الحمدُ للهِ الرحمنِ، ربُّ الأکوانِ، الملکُ الدّیانِ، لکَ العبادهُ و بکَ المستعانُ، اهدنا صراطَ الإیمانِ»؛ سپاس برای خداوند رحمان، پروردگار جهان‌ها، پادشاه داور. عبادت تنها شایسته تو است و یاری تنها از تو خواسته می‌شود. ما را به ایمان هدایت کن.

معارض سوره کوثر: «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الجَوَاهِرَ، فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ جَاهِرْ، وَ لَا تَعْتَمِدْ قَوْلَ سَاحِرٍ»؛ ما به تو جواهر دادیم، تو نیز با صداى بلند نماز بخوان، به گفتار ساحر و جادوگر اعتماد مکن.(6)

همان‌طور که مشخص است او در مقام معارضه با قرآن عبارات این کتاب را برداشته و تنها برخی از واژگان را به کلمات هم‌خانواده یا مشابه تغییر داده، تعدادی از واژگان یا عبارات را هم به خیال اینکه اضافه هستند، حذف کرده و دست‌آخر چون خودش به‌تنهایی از عهده معارضه با قرآن برنیامده، مجبور شده دست نیاز به‌سوی مسیلمه کذاب دراز کند و برخی از عباراتش را از او قرض بگیرد! با قطع‌نظر از اقتباسات فراوان، اشکالات ادبی بسیاری در کتاب او دیده می‌شود و در موارد نه‌چندان کمی بین جملاتی که او در کنار هم‌ردیف کرده، هیچ ارتباطی دیده نمی‌شود.(7)

5. کتاب «الفرقان الحق» توسط نویسندگان مسیحی در مقام پاسخ به تحدی قرآن به نگارش درآمد و در سال 1999 میلادی در اینترنت منتشر شد. این کتاب مشتمل بر 77 سوره‌نما است. هرچند نویسندگان مدعی هستند که این کتاب را از طریق وحی دریافت کرده‌اند، اما تناقض و اختلاف مطالب این کتاب با هم، نشانه بشری بودن آن است. چنان‌که این کتاب نیز همانند سایر معارضات، به جهت کثرت کپی‌برداری از قرآن، حتی در اسامی سوره‌نماها، اثری مستقل و متمایز از قرآن نیست. در موارد فراوانی تنها برخی از کلمات آیات قرآن را تغییر داده‌اند. برای نمونه به این سه مورد نگاه کنید:

قرآن: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اَلْإِسْلاٰمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾(8) # الفرقان الحق: «من یبتغ غیر الانجیل و الفرقان کتابا فلن یقبل منه»!

قرآن: ﴿... کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ مَعَ اَلصّٰابِرِینَ﴾(9) و ﴿و قُلْ لاٰ یَسْتَوِی اَلْخَبِیثُ وَ اَلطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَهُ اَلْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ یٰا أُولِی اَلْأَلْبٰابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾(10) # الفرقان الحق: «و کم من فئه قلیله مؤمنه غلبت فئه کثیره کافره بالمحبه و الرحمه السلام فلا یستوی الخبیث والطیب ولو اعجبکم کثیره الخبیث و العاقبه للمتقین»!

قرآن: ﴿أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اَللّٰهُ مثلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِی اَلسَّمٰاءِ * وَ مَثَلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ اُجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ اَلْأَرْضِ مٰا لَهٰا مِنْ قَرٰارٍ﴾(11) # الفرقان الحق: «و مثل کلمه طیبه کمثل شجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء توتی اکلها الطیب کل حین؛ و مثل کلمه خبیثه کمثل شجره خبیثه اجتثت من فوق الارض فما لها من قرار رکین»!(12)

نتیجه‌گیری:

بررسی معارضاتی که در مقام پاسخ به تحدی قرآن ارائه شده نشان می‌دهد که برخی از آن‌ها سخنان معمولی و روزمره‌ای هستند که فقط آهنگین شده‌اند؛ وگرنه چه از جهت معنا و چه از جهت واژگان و ساختار هیچ مزیتی نسبت به سخنان معمولی سایر افراد ندارند. مابقی نیز تقلیدهای ناشیانه‌ای از قرآن و کپی‌برداری از آن به همراه تغییر واژگان به کلمات مترادف یا کم‌وزیاد کردن‌های ساده‌لوحانه هستند؛ تغییراتی که همیشه به سقوط کلام، چه از جهت فصاحت و بلاغت و چه از جهت بلندی معنا، منجر شده ‌است. ای‌کاش این افراد پیش از این‌که بافته‌های خود را به‌عنوان پاسخ به تحدی قرآن منتشر می‌کردند از خود سؤال می‌کردند که اگر معارضه با قرآن به این آسانی است، پس چرا مشرکان مکه که در اوج فصاحت و بلاغت بودند و شاعر بزرگ کم نداشتند، اقدام به این کار نکردند و پیامبر را به همین سادگی شکست ندادند تا مجبور نباشند به سراغ تحریم مسلمانان در شعب ابی‌طالب و حمله نظامی به آنان بروند و بخواهند از جان و مال خود مایه بگذارند؟! حقیقت آن است که آنان چون از یک‌سو فصیح و بلیغ بودند و از سوی دیگر، با راه و روش معارضه و تحدی آشنا بودند، می‌دانستند آنچه به‌عنوان پاسخ تحدی ارائه می‌شود، باید اثری مستقل و متمایز، اما درعین‌حال از جهت لفظ و معنا همسنگ و هم‌وزن قرآن باشد و چنین چیزی از توان آنان خارج است؛ ازاین‌رو، هیچ‌گاه به معارضه با قرآن فکر هم نکردند.(13)

برای مطالعه بیشتر:

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها

1. طاهری، حبیب‌الله، درس‌هایی از علوم قرآنی، قم، اسوه، 1377 ش، ج 1، ص 146.

2. جواهری، سید محمدحسن، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1398 ش، ص 354-360.

3. جواهری، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1398 ش، ص 360.

4. باقلانی، محمد، اعجاز القرآن، عالم الکتب، بیروت، چاپ اول، 1408 ق، ص 49.

5. حدادی، احمد، المدخل لعلم تفسیر کتاب الله تعالی، دمشق، دار القلم، 1408 ق، ص 30.

6. جواهری، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1398 ش، ص 363 و 364.

7. ر.ک: رضایی اصفهانی، محمدعلی و باقر ریاحی‌مهر، مقاله «بررسی انتقادی کتاب «حسن الایجاز فی ابطال الاعجاز»، قرآن‌پژوهی خاورشناسان، 1399 ش، دوره 15، شماره 28، صص 67 تا 86.

8. سوره آل‌عمران، آیه 85.

9. سوره بقره، آیه 249.

10. سوره مائده، آیه 100.

11. سوره إبراهیم‏، آیه‌های 24 و 26.

12. ر.ک: امین ناجی، محمدهادی، مقاله «تحلیل انتقادی «الفرقان الحق» در حوزه وحیانیت و جامعیت در معارضه با قرآن»، پژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن، دوره 5، شماره 2، 1396 ش، صص 145-160.

13. خویی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه إحیاء آثار الخوئی، ص 95.

منظور از تعابیری که برای خداوند به‌کاررفته معانی آن‌ها با قطع‌نظر از ویژگی‌های جسمانی،زمانی و مکانی است. ازاین‌رو یدالله به‌معنای قدرت خداوند است نه جسمانیت او.

پرسش:

اگر خدا جسم ندارد پس چرا قرآن از اوصاف و تعابیری استفاده کرده است که ظهور در جسمانیت خداوند دارند؟ آیا این آیات نشانه الهی نبودن قرآن نیستند؟ چراکه اگر قرآن الهی بود تصویری نادرست از خداوند ارائه نمی‌داد!

پاسخ:

مقدمه

خداوند به‌حکم عقل جسم نیست؛ چراکه هر جسمی سه جزء دارد: طول، عرض و ارتفاع. از سوی دیگر، هر چیزی که دارای اجزا باشد، برای وجودش به آن اجزا نیاز دارد؛ اما خداوند بی‌نیاز است و این یعنی، خداوند جسم نیست:

- صغرا: خداوند نیازمند نیست؛

- کبرا: هر جسمی به طول، عرض و ارتفاع نیازمند است؛

- نتیجه: خداوند جسم نیست.

افزون بر این، با توجه به تقدم زمانی وجود اجزا بر وجود کل (چون تا جزء نباشد، کل به وجود نمی‌آید)، لازمه جسمانیت خداوند این است که او ازلی نباشد؛ یعنی زمانی بوده که خداوند در آن زمان نبوده و بعد موجود شده است! چنان‌که لازمه جسم‌بودن، مکان داشتن و لازمه مکان داشتن، محدود بودن است؛ اما خداوند محدود نیست و این یعنی مکان ندارد و وقتی مکان ندارد یعنی جسم نیست.(1)

در حالی مطابق حکم عقل، خداوند جسم نیست که در قرآن برای خداوند از اوصاف و تعابیری استفاده شده که ظهور در جسمانیت خداوند دارند! در این نوشتار چرایی وجود چنین تعابیری را در قرآن بررسی می‌کنیم و نشان می‌دهیم چرا این امور با الهی بودن قرآن منافاتی ندارند.

 

متن اصلی پاسخ:

عجز زبان بشری از توصیف خداوند

زبان‌ عادی‌ و رایج‌ ما متناسب‌ با همین‌ عالم‌ امکانی، جسمانی‌ و محدود و نیازهای روزمره ما در آن پدید آمده و گسترش یافته است. مفاهیم‌ رایج‌ در این‌ زبان‌ درخور این‌ عالم‌ و متناسب‌ با آن‌ هستند. تازمانی‌که می‌خواهیم با این زبان درباره همین عالم و موجودات آن صحبت کنیم، مشکلی پیش نمی‌آید؛ اما همین‌که کمی پای خود را فراتر از این عالم می‌گذاریم و پای موجودات فراطبیعی عوالم دیگر را به این عالم باز می‌کنیم، زبان به لکنت می‌افتد، زیرا چگونه‌ می‌توان‌ از طریق‌ الفاظ وضع‌شده برای معانی عادی و مفاهیم‌ زمینی، درباره امری‌ متعالی‌ همچون خداوند سخن‌ گفت‌ که‌ با این‌ عالم‌ و موجودات آن‌ شباهتی‌ ندارد؟ مفاهیم‌ امکانی، جسمانی‌ و محدود چگونه‌ می‌توانند از موجود بسیط، مجرد، نامتناهی و واجب‌الوجود حکایت‌ کنند؟

شاید بگوئید ما ابناء بشر به‌حکم محدودیت و محرومیت ذاتی‌ای که به آن مبتلا هستیم، نمی‌توانیم با الفاظی که برای نیازهای زمینی وضع شده‌اند، درباره مفاهیم آسمانی صحبت کنیم، اما کار خدا نشد ندارد! ولی حقیقت این است که چون مشکل به قابلیت قابل برمی‌گردد و ارتباطی با فاعلیت فاعل ندارد، در این امر بشر با خالقش فرقی ندارد. به عبارت ساده‌تر، توصیف خداوند نامحدود با زبان محدود، همچون داخل‌کردن کره زمین در تخم‌مرغ است بدون ‌این‌که زمین کوچک یا آن تخم بزرگ شود!

در چنین صورتی، دو کار بیشتر نمی‌توان کرد: یا کلاً باید قید حرف زدن درباره عوالم دیگر به‌ویژه خدا را بزنیم، یا توقع خود را پایین بیاوریم و با تن دادن به محدودیت‌ها، به زبان شکسته‌بسته قانع شویم.

خداوند در قرآن راه دوم را برگزیده است و معانی متعالی را در قالب الفاظ بشری بیان کرده و برای این‌که امر بر ما مشتبه نشود، چند راهکار را در نظر گرفته است:

1. عقل به‌عنوان «راهنمای باطنی» در حق ما حجت و دلیل شمرده شده است و خرد آدمی هرچند به ذات الهی راه ندارد، اما با صفات الهی، به‌ویژه صفات سلبی، ناآشنا نیست؛

2. بیان معانی آسمانی در قالب الفاظ بشری نوعاً منجر به تشابه آیات می‌شود و قرآن (آل‌عمران: 7) برای این‌که دچار اشتباه نشویم نحوه تعامل ما با این آیات را آشکارا توضیح و راه را از چاه نشان داده است؛

3. مهم‌تر از همه این‌که قرآن کتابی است که معلم و مبیّن دارد و ازجمله اموری که معلمان قرآن، آن‌ها را برای ما تبیین و تفسیر کرده‌اند، آیات مرتبط با خداوند است.

البته به این مسئله می‌توان از بعد دیگری هم نگاه کرد. خداوند مُتَشَخّص اما ناانسان‌وار است. متشخص است یعنی خداوند یک شخص دارای اراده، آگاهی و توانایی عمل است و نیرو یا انرژی و... نیست. ناانسان‌وار است یعنی خدا همچون انسان نیست و مثلاً جسم ندارد، احساسات و صفات انسانی ندارد و مانند انسان فکر و عمل نمی‌کند. از طرف دیگر، زبان و همچنین ذهن ما کاملاً انسان‌وار است و اگر خداوند می‌خواست خودش را به‌صورت ناانسان‌وار به ما معرفی کند، نه‌تنها زبان قابلیت ارائه چنین امری را نداشت، بلکه فهم ما نیز توانایی پذیرش کامل این تصور از خدا را نداشت و آن را پس می‌زد؛ بنابراین، خداوند با درنظرگرفتن این محدودیت‌ها، مطابق ذهن و زبان ما با ما سخن گفته، اما درعین‌حال بارها متذکر شده است که او نه‌تنها مثل ما بلکه مثل هیچ‌چیز دیگری نیست (شوری: 11)؛ به همین دلیل، منظور خداوند از تعابیر و اصطلاحاتی که درباره خودش بکار برده، معانی آن‌ها با قطع‌نظر از هر نوع ویژگی‌ جسمانی، زمانی‌ و مکانی‌ است.

 

نتیجه‌گیری

بشر با قطع‌نظر از وحی، اصلاً با معانی و مفاهیم الهی سروکار نداشته تا بخواهد برای آن‌ها الفاظ مناسب وضع کند. خداوند نیز برای ارتباط با بشر راهی غیر از استفاده از همین الفاظ بشری نداشته است. نتیجه کاربرد الفاظ بشری برای بیان معانی الهی، تشابه برخی از آیات و ظهور آن‌ها در معانی غیر مراد، همچون جسمانیت خداوند، شده است. خدا برای جلوگیری از کژفهمی از چنین آیاتی، افزون بر اعطای نعمت عقل به آدمی، هم نحوه تعامل با آیات متشابه را در خود قرآن آشکارا توضیح داده و هم توسط معلمان قرآن راه فهم درست و کامل این آیات را هموار ساخته است؛ بنابراین، تعابیری که ظهور در جسمانیت خداوند دارند، ناشی از محدودیت ذهن و زبان آدمی و از لوازم نزول قرآن بر بشر هستند و با الهی بودن قرآن منافاتی ندارند.(2)

برای مطالعة بیشتر:

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها:

1. غرویان، محسن و ...، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، قم، دارالعلم، چاپ پنجم، 1388 ش، ج 1، ص 184.

2. در نگارش این نوشتار از مقدمه این مقاله کمک گرفته شد: علی‌زمانی، امیرعباس، «امکان سخن گفتن از خدا از دیدگاه ویلیام آلستون»، مجله قبسات، 1381 ش، شماره 25.

دولت رانتی دولتی است که دارای اقتصادی چرخشی‌اند که با وابستگی به درآمدهای حاصل از فروش منابع غیر تولیدی وخدادادی مثل نفت زیست می‌کنند وماهیت غیر دموکراتیک دارند

پرسش:

نظریه دولت رانتی چیست و آیا می‌توان بر اساس این نظریه، دولت‌های پس از انقلاب اسلامی را توضیح داد؟

پاسخ:

مقدمه

گونه‌شناسی دولت و شناخت ماهیت و کارکرد انواع دولت‌ها، همواره دغدغه اندیشه‌مندان علم سیاست بوده است؛ چراکه شناخت ماهیت دولت‌ها، رفتار و نوع مواجهه با آن‌ها را قاعده‌مند می‌سازد. اصطلاح دولت در فلسفه سیاسی بر نظام سیاسی اطلاق می‌شود که ناظر بر مجموعه‌ای مشخص از نهاده‌‌های سیاسی واجد اقتدار غیرانتفاعی و پایدار و دارای حق انحصاری به‌کارگیری قدرت مشروع برای اعمال حاکمیت بر مردم سرزمینی معین است. درواقع دولت به معنای نظام سیاسی است، اما در ادبیات سیاسی فارسی معاصر به معنای جزئی‌تر و بر قوه مجریه نیز اطلاق می‌شود. آنچه در نظریات دولت مدنظر است، معنای اول هست. برای دولت، انواع متعددی بیان شده است، ازجمله؛ دولت مطلقه، مشروطه، پاتریمونیال، رفاهی، ارشادی، دولت تحصیلدار یا رانتیر و ... اکنون سؤال اساسی این است که دولت رانتی چیست و آیا می‌توان آن را بر دولت‌های پس از انقلاب اسلامی تطبیق داد؟

متن اصلی پاسخ:

الف: تبیین نظریه دولت رانتی یا رانتیر؛

«رانت» به‌مثابه یک اصطلاح اقتصادی به درآمدهایی گفته می‌شود که بدون زحمت و تلاش یدی و فکری به دست می‌آید، بدین دلیل اقتصاددانان بین منابع درآمدی غیر تولیدی یعنی منابع زیرزمینی و خدادادی که منبع درآمد بسیاری از کشورهای جهان سوم را تشکیل می‌دهند با درآمدهای ناشی از تولید، صادرات و مالیات تمایز قائل هستند؛ به‌عبارت‌دیگر رانت به درآمدهایی گفته می‌شود که یک دولت از منابع خارجی یعنی با فروش منابع زیرزمینی و دریافت کمک‌ها از بیگانگان به دست می‌آورد. این درآمدها با فعالیت‌های تولیدی اقتصاد داخلی ارتباطی ندارند و در قبال فعالیت تولید اقتصادی داخلی پرداخت نمی‌شوند. نمونه بارز رانت، درآمدهای ناشی از فروش نفت، گاز، اورانیوم، آهن، مس و ... است. نظریه دولت رانتیر، با شرایط جدید پس از جنگ جهانی دوم، معطوف به درآمدهای ناشی از فروش نفت کشورهای خاورمیانه است، یعنی محدود کردن درآمدهای رانت‌گونه تنها به یک محصول. ببلاوی و لوسیانی در سال 1987 در کتاب «دولت رانتیر»، ویژگی دولت رانتی را چنین بیان می‌کنند؛ دولتی که ۴۲ درصد یا بیشتر از کل درآمد خود را از رانت خارجی حاصل از صدور یک یا چند ماده خام به دست آورد، دولت رانتیر لقب می‌گیرد.(1) بنابراین دولت رانتی یا رانتیر چند ویژگی اساسی دارند:

1. رانت منشأ خارجی دارد و به‌هیچ‌وجه با فرایندهای تولید داخلی ارتباطی ندارد.

2. دولت رانتیر نه‌تنها انحصار دریافت رانت را داراست بلکه هزینه کردن رانت‌ها را نیز در اختیار انحصاری خود دارد. بدین دلیل به یک مؤسسه توزیع درآمدهای حاصل از مواهب الهی یا به یکی از اصلی‌ترین نهاد سرمایه‌گذار و اشتغال تبدیل می‌شود.

3. دولت‌های رانتی به خاطر بی‌نیازی اقتصادی و درآمد مستقل دولت از جامعه، دارای قدرت انحصاری و کنترلی‌اند و ماهیت غیر دموکراتیک دارند، درعین‌حال درصدد جلب حمایت نخبگان و گروه‌های رقیب هستند.

4. دولت رانتی دارای اقتصاد چرخشی در برابر اقتصاد تولیدی است که در آن رقابت رانتی به چشم می‌خورد. برخلاف اقتصاد تولیدی که ثروت و فرصت، نتیجه کار و کوشش است، در اقتصاد رانتی ثروت محصول شانس، تصادف و عمدتاً روابط فامیلی و نزدیکی به منابع قدرت است. طبیعی است در شرایط وجود امکانات کسب درآمد از طریق رانت، استعدادهای جامعه به‌جای نوآوری و خلاقیت و فعالیت مولد به‌سوی کسب درآمدهای آسان، فعالیت‌های منفی، فرصت‌طلبی و دلالی جذب می‌شود.

5. در دولت رانتی، بروکراسی و ساختار گسترش پیدا می‌کند.(2)

ب: بررسی نظریه دولت رانتیر و دولت‌های پس از انقلاب اسلامی ایران؛

نظریه دولت تحصیلدار برای فهم و توضیح ماهیت سیاست و حکومت، در ۶۰ سال اخیر تاریخ سیاسی ایران به کار گرفته شده است. در این زمینه، آثار متعددی همچون مقاله «مسائل توسعه اقتصادی در دولت رانتیر»، اثر حسین مهدوی، مقاله «سیاست‌زدایی در یک دولت تحصیلدار مورد ایران تحت حاکمیت پهلوی، اثر افسانه نجم‌آبادی، مقاله «حکومت تحصیلدار و اسلام شیعه در انقلاب ایران» اثر تدا اسکاچپول و ... دولت رانتیر را بر حکومت پهلوی تطبیق داده و معتقدند افزایش فروش نفت در دهه 40 و 50 به یک دولت تحصیلدار تمام‌عیار تبدیل گردید و غرق در دلارهای نفتی بوده و سخت با روند اقتصاد سرمایه‌داری پیوند خورده بود.(3) نتیجه این نظام سیاسی در پاسخ امیرعباس هویدا (وفادارترین نخست‌وزیر شاه) به شخصی که از شاه به‌عنوان شخص اول مملکت یاد کرده بود، بیان شده است که «مگر ما شخص دومی هم در این مملکت داریم که شما از شاهنشاه به‌عنوان شخص اول نام می‌برید همه مطیع و فرمان‌بر اعلیحضرت هستیم و شخص دومی در این مملکت وجود ندارد.(4) درباره جمهوری اسلامی نیز نظر برخی نویسندگان همچون اسکاچپول و حاجی یوسفی معتقدند علیرغم اینکه دولت جمهوری اسلامی همانند پهلوی وابستگی به بورژوازی بزرگ ندارد و برای رونق بخشیدن به درآمدهای مالیاتی و غیرنفتی تلاش‌های موفقی داشته است، اما تنها با فروش سخاوتمندانه منابع خدادادی، می‌تواند به حیات خود ادامه دهد. این دولت تحصیلدار بعد از پایان جنگ، ماهیت خودش را آشکار ساخت.(5) درواقع این طیف، معتقدند علیرغم اینکه برخی از شاخصه‌های دولت رانتیر در جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد، اما درمجموع می‌توان آن را بر دولت رانتیر در ایران تطیبق داد.

 ج. ارزیابی دیدگاه دولت تحصیلدار در جمهوری اسلامی ایران؛

بااینکه از میان نظریات رایج در مورد ماهیت سیاست و حکومت فعلی در ایران، توافق نظر بر مدل دولت تحصیلدار بیشتر به چشم می‌خورد، اما ارزیابی دقیق دولت و جامعه در ایران نشان می‌دهد که تطبیق نظریه دولت تحصیلدار بر دولت‌های پس از انقلاب، قانع‌کننده نیست، زیرا؛

اولاً؛ این نظریه، دولت‌محور است و با ماهیت دولت مدرن و آسیب‌شناسی آن شکل گرفته است. عمده این نظریات متأثر از الگوی مادی و مارکسیستی به عوامل و پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی تأثیرگذار بر جامعه و نقش آن‌ها در شکل‌گیری دولت عنایت ندارند.

ثانیاً؛ اراده ملی و نقش جامعه در شکل‌گیری قدرت و دولت و تعامل حداکثری با جامعه، یک اصل بنیادین نظام سیاسی در ایران است که در تمام قوانین بالادستی همچون قانون اساسی و ساختارهای حاکمیتی، تزریق شده است. درواقع برخلاف دولت رانتیر که از استقلال اقتصادی به‌نوعی استقلال سیاسی و تمرکز قدرت کنترل‌شده حرکت می‌کند و غیر دموکراتیک است، جمهوری اسلامی ذاتاً به‌صورت دموکراتیک متولد شده و تاکنون تداوم داشته است. انتخابات متعدد و عرضه بسیاری از امور به مردم شاهد این امر است. حتی به تعبیر مقام معظم رهبری، مردم کارساز و صاحبان امر هستند.(6)

ثالثاً؛ نظریه دولت رانتی بر مبنای بروکراسی مدرن، شکل گرفته است. دولت در جمهوری اسلامی به لحاظ شکلی ساختی بوروکراتیک دارد، اما ازنظر زمانی و روابط بین اجزاء، فاقد بروکراسی مدرن (وبری) هست. درواقع بازسازی بخشی از بروکراسی و تأسیس ساختاری، سبب تمایز بروکراسی جمهوری اسلامی از بروکراسی مدرن است.

رابعاً؛ دولت رانتیر، بنیان تک‌محصولی دارد درحالی‌که آمار محصولات غیرنفتی نیز در ایران بالاست. هرچند در دولت‌های مختلف این آمار تفاوت پیدا کرده است، اما درمجموع، متغیرهای متعددی دارد.(7)

نتیجه‌گیری:

برخی از شاخصه‌های دولت رانتیر در دولت‌های پس از انقلاب اسلامی به چشم می‌خورد و در برخی مواقع وابستگی نفتی بیشتر شده است، اما درمجموع نمی‌توان دولت رانتیر را بر جمهوری اسلامی تطبیق داد چراکه بسیاری از مهم‌ترین مؤلفه‌های آن در دولت جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد.

 

پی‌نوشت‌ها

1. H. Beblawi and G. Luciani (ed.), The Rentier State, London, CroomHelm, 1987,pp.40-50.

2. حاجی یوسفی، امیرمحمد، دولت، نفت و توسعه اقتصادی در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 39-43.

3. T. Skocpol, "Rentier state and shia Islam in the Iranian Revolution"; in: Theory and Society, vol،1987, pp. 256-283.

4. علیرضا ازغندی، نخبگان سیاسی ایران بین دو انقلاب، چاپ سوم، تهران، نشر قومس، 1385 ص ۱۶۲.

5. حاجی یوسفی، امیرمحمد، دولت، نفت و توسعه اقتصادی در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 122-127.

6. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اقشار مختلف مردم، 25/04/1368، https://khl.ink/f/2144

7. ازغندی، علیرضا، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران، چاپ سوم، تهران، نشر قومس، 1391، ص 39-50.

اتحاد و همبستگی در سیره و دولت علوی
امام علی(ع) اتحاد و همبستگی اجتماعی را به‌عنوان یک اصل اساسی مورد توجه قرار می‌دادند.تأکید بر انجام اقدامات سیاسی واجتماعی وحدت‌بخش، برخی از اقدامات آن حضرت بود

پرسش:

در دولت علوی چه اقداماتی در مورد اتحاد و همبستگی انجام شد؟

پاسخ:

امام علی (علیه‌السلام) همواره بر اهمیت وحدت و همبستگی میان مسلمانان تأکید می‌ورزیدند. ایشان به درستی دریافته بودند که تفرقه و اختلاف، بزرگ‌ترین تهدید برای امت اسلامی است و می‌تواند به تضعیف و نابودی آن منجر شود. از آنجا که سیره خلفای سه‌گانه پیش از ایشان، مانند: بی‌توجهی به خواسته‌های برخی از طبقات اجتماعی، توزیع ناعادلانه بیت‌المال و عدم توجه به خواسته‌های موالی (مسلمانان غیرعرب)، سبب ایجاد شکاف‌های متعددی در جامعه اسلامی شده بود؛ ایشان در طول دوران حکومتش تلاش‌های بسیاری برای تقویت وحدت اسلامی و همبستگی کرده و در دوران کوتاه حکمرانی‌شان، اقدامات ارزشمندی برای تحقق این هدف انجام دادند که در ادامه، برخی از این موارد به اختصار بیان خواهد شد:

الف. اقدامات سیاسی و اجتماعی وحدت‌بخش

1. توجه ویژه به عدالت اجتماعی

عدالت، رکن اساسی برای ایجاد و حفظ اتحاد و همبستگی در هر جامعه‌ای، از جمله جامعه اسلامی است. وقتی افراد احساس کنند که به طور عادلانه با آن‌ها رفتار می‌شود و فرصت‌های برابر دارند، احساس برابری و تعلق به جامعه در آن‌ها تقویت می‌شود. علاوه بر این، وقتی همه افراد جامعه احساس کنند که به آن‌ها توجه شده و حقوقشان رعایت می‌شود، احساس تعلق و مسئولیت‌پذیری بیشتری خواهند کرد. در دوران خلفای سابق برخی سیاست‌های اجرایی آنان، مانند برتری عرب بر عجم یا برتری دادن برخی قبایل بر دیگر قبایل، سبب ایجاد شکاف‌های اجتماعی متعددی در بدنه جامعه اسلامی شده بود. امام علی (علیه‌السلام) با درک صحیح و کاملی که از اهمیت عدالت اجتماعی در حفظ وحدت جامعه اسلامی داشتند، در طول دوران حکمرانی‌شان بر این مسئله تأکید می‌کردند. ایشان در دوران حکومت خود، هیچ فرد یا گروهی را به دلیل نژاد، قومیت، مذهب یا هر ویژگی دیگری مورد تبعیض قرار نداند. به‌عنوان نمونه امام علی علیه‌السلام به عبیدالله بن أبی‌رافع خازن و کاتبش گفت:

 «ابتدا مهاجرین را حساب کن و به هرکدام سه دینار بده، سپس انصار را حساب کن و به هرکدام سه دینار بده، بعد تمامی افراد اعم از سیاه‌پوست، سفیدپوست و سرخ‌پوست، همه یکسان هستند.»(1)

 در نامه 53 نهج‌البلاغه که امام علی (علیه‌السلام) خطاب به مالک اشتر (هنگامی که او را به‌عنوان والی به مصر فرستادند) نوشتند، به ایشان رعایت مهربانی به همه مردم بدون توجه به دینشان را توصیه می‌کنند و بیان می‌کنند:

 «با مردم مهربان باش ... زیرا مردم دو دسته‌اند، دسته‌ای برادر دینی تو و دسته‌ای دیگر همانند تو در آفرینش می‌باشند

گرچه سیاست علوی در حفظ عدالت اجتماعی سبب اتحاد و وحدت اجتماعی بین اکثریت جامعه اسلامی شد، اما برخی افراد صاحب‌نفوذ (مانند طلحه، زبیر و معاویه) که سیاست عدالت اجتماعی در تضاد با منافع آنان بود، در مخالفت با این امر دست به فتنه‌انگیزی در جامعه اسلامی زدند و سعی کردند که عدالت علوی را در کام مردم تلخ کنند و مانع وحدت و اتحاد اجتماعی شوند.

2. مبارزه با فساد

مبارزه با فساد، یکی از مهم‌ترین راهکارها برای ایجاد وحدت و همبستگی در جامعه است. بر همین اساس، امام علی (علیه‌السلام) مبارزه با فساد را به‌عنوان یک اصل حکومتی مورد توجه قرار دادند؛ چراکه مبارزه با فساد، تنها به معنای مجازات مجرمان نیست، بلکه به معنای ایجاد سیستمی شفاف، عادلانه و مردم‌سالار است که در آن همه افراد احساس کنند که حقوقشان به طور برابر رعایت می‌شود. مبارزه با فساد، علاوه بر تأمین عدالت، سبب تقویت اعتماد عمومی نیز می‌شود؛ چراکه مبارزه با فساد، اعتماد مردم به نظام و نهادهای حکومتی را افزایش می‌دهد. علاوه بر این، سبب کاهش شکاف اجتماعی می‌شود؛ چراکه فساد، شکاف بین طبقات مختلف جامعه را افزایش می‌دهد و مبارزه با آن به کاهش این شکاف کمک می‌کند؛ در نتیجه سبب تقویت وحدت ملی می‌شود. فساد، باعث تفرقه و اختلاف بین مردم می‌شود و مبارزه با آن، وحدت ملی را تقویت می‌کند. علاوه بر این مبارزه با فساد، مشارکت مردم در امور جامعه را افزایش می‌دهد. اهمیت این مسئله وقتی معلوم می‌شود که بدانیم که جامعه اسلامی، به‌عنوان نمونه در دوران خلیفه سابق، به علت فساد گسترده والیان حکومتی دچار تشتت و اختلاف شده بود و همین امر نیز سبب به قتل رساندن خلیفه سابق توسط مخالفین فساد شد.

بر همین اساس، امام انتخاب افراد شایسته در انتصابات، نظارت بر عملکرد مسئولان و مجازات متخلفین، شفافیت در امور مالی (با تأکید بر این شفافیت و جلوگیری از هرگونه اختلاس و رباخواری) و مبارزه با اشرافیت (با مخالفت شدید علیه اشرافیت و تجمل‌گرایی و توجه بر ساده‌زیستی) تأکید داشتند.(2) توجه حضرت بر این مسئله به حدی بود که وقتی گزارش تخلف «ابن هرمه» که مسئول رسیدگی به بازار اهواز بود، توسط یک زن به امام علی (علیه‌السلام) رسید، امام بلافاصله طی یک نامه ابن هرمه را عزل کرده و دستور زندانی شدن او را به استاندار خود اعلام کردند.(3) همین امر سبب علاقه و دلبستگی عموم جامعه اسلامی به حکومت اسلامی شده بود. البته برخی از مفسدان که مخالف سیاست علوی بودند و آن را مخالف منافع خویش می‌دانستند، علیه آن دست به فتنه‌انگیزی می‌زدند.

3. مدارای با مخالفین

امام علی (علیه‌السلام) در دوران حکومت خویش، سعی داشتند، برای حفظ وحدت و همبستگی اجتماعی، تا آنجا که امکان دارد با مخالفین خویش مدارا کنند؛ به‌عنوان نمونه، هنگامی که خوارج، پس از پذیرش حکمیت در صفین از سپاه امام جدا شدند، با عقاید افراطی خود، تهدیدی جدی برای وحدت و امنیت جامعه اسلامی به‌شمار می‌رفتند؛ اما تا زمانی که خوارج دست به شمشیر و حرکت مسلحانه نزدند، آن حضرت با آنها برخورد نظامی نکردند. (4). مدارای حضرت علی (علیه‌السلام) به شیوه‌های متعددی بود؛ از جمله گفت‌وگو، مناظره، رفع ابهامات و شبهات، آگاه‌سازی و استفاده از وساطت و افراد دیگر برای برقراری صلح.

 نمونه دیگر آن که وقتی مشاهده کردند که مردم به خواندن نماز تراویح، مبتنی بر سیره عمر بن خطاب، اصرار دارند و به نهی آن حضرت مبنی بر ترک این کار توجهی ندارند، دستور داد تا مردم را رها کنند تا بر همان روشی که گمان می‌کنند صحیح است، عمل کنند.(5)

ب. اقدامات فرهنگی و فکری وحدت‌بخش

1. تأکید بر اصول وحدت‌بخش، مانند قرآن کریم و سنت نبوی (صلی‌الله‌علیه‌وآله)

امام علی (علیه‌السلام) در راستای حفظ وحدت و انسجام اجتماعی، بر اصول وحدت‌بخش، مانند قرآن کریم و سنت نبوی (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تأکید ویژه‌ای داشتند و این مشترکات را به‌عنوان مبنایی برای تعامل و گفت‌وگو با مخالفین مورد توجه قرار می‌دادند. بر همین مبنا، ایشان در سخنان، نامه‌ها و اقدامات خود، بارها بر این دو منبع تأکید کرده و تلاش کردند تا اختلافات را بر مبنای آن‌ها حل و فصل نمایند. به‌عنوان نمونه، امام علی (علیه‌السلام) در توجیه عملکرد خویش در مواجهه با اعتراضات و شبهاتی که خوارج داشتند، بارها به قرآن و سیره پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) که مورد قبول آنان نیز بود، استناد کردند و از این راه توانستند بخش قابل توجهی از آنان را متقاعد کنند که صحنه جنگ و درگیری را ترک کنند.(6)

در آغاز جنگ جمل نیز امام‌ علی (علیه‌السلام) مسلم بن عبدالله مجاشعی، یکی از سپاهیان خود را مأمور کرد نسخه‌ای از قرآن کریم را در بین دو لشکر بلند کند و همه را به آنچه در قرآن است و به پرهیز از تفرقه دعوت کند(7) تا از این طریق مانع ایجاد اختلاف و شکاف در جامعه اسلامی و حفظ وحدت و هبستگی اجتماعی شوند.

2. مشورت و هم‌فکری کلید وحدت

مشورت و هم‌فکری، یکی از مهم‌ترین راهکارها برای ایجاد وحدت و همبستگی در جامعه است. امام علی (علیه‌السلام) همواره بر اهمیت مشورت و هم‌فکری در اداره امور جامعه تأکید می‌کردند. ایشان معتقد بودند که با استفاده از خرد جمعی می‌توان به بهترین تصمیمات رسید و از بروز اختلافات و تفرقه جلوگیری کرد. چراکه وقتی افراد احساس کنند که در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت دارند، احساس تعلق بیشتری به جامعه خواهند کرد. مشورت با افراد مختلف، اعتماد به تصمیمات اتخاذ شده را افزایش می‌دهد. مشورت و تبادل نظر، به کاهش اختلافات و رسیدن به توافق کمک می‌کند. استفاده از خرد جمعی، به یافتن بهترین راه‌حل‌ها برای مشکلات کمک می‌کند. مشورت و هم‌فکری، فضایی برای گفت‌وگو و تبادل نظر ایجاد می‌کند که به افزایش آگاهی و درک متقابل منجر می‌شود. مشورت با اصحاب، تشویق به گفتگو، احترام به نظرات مخالف و پرهیز از استبداد رأی، نمونه‌هایی از اقدامات عملی امام علی (علیه‌السلام) در این زمینه بود. اهمیت مشورت در سیره علوی به حدی بود که در نامه‌ای به سربازان مرزبانی خویش تصریح می‌کنند که:

 «حق شما بر من این است که جز اسرار جنگى هیچ سرى را از شما پنهان نسازم و در امورى که پیش می‌آید، جز حکم الهى، کارى بدون مشورت شما انجام ندهم.»(8)

3. به‌کارگیری اصل تقیه در جهت حفظ وحدت و همبستگی اجتماعی

پس از قتل عثمان بن عفان و بیعت عمومی با امام علی (علیه‌السلام)، جامعه اسلامی دستخوش اختلافات عمیق و فتنه‌های گوناگون شد. در این میان، امام علی (علیه‌السلام) به رعایت اصل تقیه، به‌عنوان ابزاری برای حفظ وحدت و همبستگی اجتماعی و جلوگیری از تشدید اختلافات، توجه داشتند. به‌عنوان نمونه، با آن که بعد از رحلت پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفتارهای بسیار ناپسند و ظلم‌های بزرگی در حق امام (علیه‌السلام) و اهل‌بیت ایشان، توسط دستگاه حاکم و عمال آنها صورت گرفت، ایشان در راستای حفظ وحدت و همبستگی اجتماعی بسیاری از این حقایق را حتی در دوران حکومت خویش برای جامعه بازگو نکردند؛ با این که اثبات این ظلم‌ها و رفتارهای ناپسند باتوجه به ادله و شواهدی که در آن دوره وجود داشت، کار بسیار آسانی برای ایشان بود.(9)

نتیجه‌گیری:

امام علی(علیه‌السلام) اتحاد و همبستگی اجتماعی را به‌عنوان یک اصل اساسی مورد توجه قرار می‌دادند. تأکید بر انجام اقدامات سیاسی و اجتماعی وحدت‌بخش، مانند توجه ویژه به عدالت اجتماعی، مبارزه با فساد و مدارای با مخالفین، و تأکید بر انجام اقدامات فرهنگی و فکری وحدت‌بخش، مانند تأکید بر اصول وحدت‌بخش مانند قرآن کریم و سنت نبوی (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، مشورت و هم‌فکری، به‌کارگیری اصل تقیه در جهت حفظ وحدت و همبستگی اجتماعی؛ برخی از اقدامات آن حضرت برای ایجاد و تقویت اتحاد و همبستگی اجتماعی بود.

منبع جهت مطالعه بیشتر:

نرم افزار دانشنامه علوی، تولیدکننده: مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور)

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن‌أبی‌الحدید، عبدالحمید بن هبه‌الله، شرح نهج‌البلاغه لإبن أبی‌الحدید، قم، کتابخانه عمومی آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق، ج7، ص37.

2. دری نجف‌آبادی، قربانعلی، مبارزه با فساد در حکومت علوى(علیه‌السلام)، حکومت اسلامی 1379، شماره 17 قابل مطالعه در لینک ذیل: https://ensani.ir/fa/article/81875/

3. مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، مصر: دارالمعارف، 1385ق، ج2، ص532.

4. سلیمانی اصل، مصطفی و مسعود فصیح رامندی، شیوه‌های برخورد حضرت علی (علیه‌السلام) با خوارج، صلح‌پژوهی اسلامی، سال اول، زمستان 1399، شماره 4.

5. شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الإسلامیه، 1365ش، ج۷۰، ص۳.

6. سلیمانی اصل، مصطفی و مسعود فصیح رامندی، شیوه‌های برخورد حضرت علی (علیه‌السلام) با خوارج، صلح‌پژوهی اسلامی، سال اول، زمستان 1399، شماره 4.

7. بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من أنساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، با اشراف مکتب البحوث و الدراسات، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۳۷؛ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج‌۲، ص‌۱۸۲؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک (تاریخ طبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف، ۱۹۷۰م، ج۴، ص‌۵۰۹.

8. نهج‌البلاغه، نامه 50.

9. مطالعه برخی آثار اهل‌سنت و شیعه که در این زمینه نوشته شده است، برای اطلاع از این ظلم‌ها و رفتارهای ناپسند مناسب است؛ به‌عنوان نمونه: عاملی، سید جعفر مرتضی، مأساه الزهراء علیهاالسلام‏، رنج‌های حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، ترجمه‏ محمد سپهری‏، قم، تهذیب، ۱۳۸۲ش؛ جوهری، احمد بن عبدالعزیز، السقیفه و فدک، به تحقیق: محمدهادی امینی نجفی، بیروت، شرکه الکتبی للطباعه والنشر، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.

در مواجهه با اقوام بی‌حجاب در منزل، اولا کنترل نگاه. دوما؛ دوری از خلوت با نامحرم، سوما؛ امر به معروف و نهی از منکر در صورت امکان و با روش مناسب توصیه می‌شود.

پرسش:

اگر از اقوام کسی به منزل ما بیاید که مسئله حجاب را رعایت نمی‌کند و تذکر هم اثرگذار نیست، وظیفه من به عنوان یک پسر مجرد در چنین شرایطی چیست؟ اگر ازمنزل بیرون بروم و در مهمانی حضور پیدا نکنم اشکال دارد؟ اشکال از این جهت که صله رحم را به‌جا نیاورده‌ام؟ یا آیا چنین کاری بی‌احترامی به حساب می‌آید؟

پاسخ:

یکی از ویژگی‌های خاص آموزه‌های اسلام این است که در نگاه دین، انسان نمی‌تواند نسبت به عملکرد و رفتار دیگران بی‌تفاوت باشد. درواقع سعادت و سلامت دنیوی و اخروی افراد دارای اهمیت است و همین ارزش‌گذاری منجر می‌شود تا دستور مهم اجتماعی، همچون امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر تحقق یابد. از دیگر سو صله‌رحم نیز از دستورات مهم آموزه‌های اسلام است و ترک و قطع بی‌دلیل آن شایسته نیست.

در رابطه ‌با ضرورت امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر در روایت می‌خوانیم:

 «برای چشم باایمانی که عصیان خداوند را می‌بیند، روا نیست آن چشم به هم خورَد تا این‌که وضعیت را تغییر دهد».(1)

 در وهلة اول در رابطه با معضلات حجاب، چه در بین افراد فامیل و چه در متن اجتماع، باید خونسردی خود را حفظ نماییم و ناراحتی ما از بی‌حجابی‌ها نباید منجر به واکنش‌های هیجانی گردد. مراقب باشیم عکس‌العملی نشان ندهیم که اوضاع را بدتر کند؛ بلکه متناسب با شخصیت شخصی که گناه می‌کند و کمیت و کیفیت گناهش، باید از بهترین، مفیدترین، کم‌زیان‌ترین و مناسب‌ترین راه برای تذکر به او بهره ببریم.

نکوهش تساهل

امروزه برخی از افراد ممکن است به بهانه آزادی توجهی به احکام شرعی در رعایت پوشش نداشته باشند و افراد دیگر نیز ممکن است به بهانه عدم دخالت و یا با توجیه پاک بودن دل، خجالت‌کشیدن و یا حتی ترس از برخوردها نسبت به رفتار آن‌ها واکنشی نشان ندهند. درحالی‌که باید دقت کنیم که دین اسلام دین تساهل و تسامح نیست؛ یعنی سهل‌انگاری و بی‌توجهی و غفلت در آموزة اسلام راهی ندارد.

صله‌رحم

صلة رحم به معنی اتصال و پیوستگی با خویشان است و قطع رحم به معنای قطع این اتصال و پیوستگی. وظیفة انسان در امر صلة رحم متناسب با نوع خویشاوندی و مرتبه و درجة آن متفاوت است. هرچقدر ارحام از افراد نزدیک به انسان باشند، این وظیفه دارای اهمیت بیشتری خواهد بود. در روایت آمده است که امیرمؤمنان علی علیه‌السلام به فرزندش چنین سفارش می‌کند:

 «خویشانت را گرامی بدار، زیرا آنان بال‌وپر تو هستند که با آنان پرواز می‌کنی و اصل و ریشه تو هستند که به آن برمی‌گردی.»(2)

 اگرچه در نگاه عرف، صلة رحم فقط به معنای دیدوبازدید رواج یافته است؛ اما این مسئله دارای مصادیق متعدد است. عیادت هنگام بیماری، انفاق و کمک‌های مالی، قهرنکردن و پیشی‌گرفتن در برقراری دوستی، شرکت در تشییع‌جنازه آن‌ها، اصلاح مفاسد و دفع ستم از بستگان، شریک بودن در شادی و غم آن‌ها، دعاکردن در حق خویشان، به نیکی یادکردن از آنان، حل نزاع‌های خانوادگی، راهنمایی‌های شغلی و درسی، کمک به ازدواج پسران و دختران همه‌وهمه جزء مصادیق صلة رحم هستند.

نگاه‌نکردن

در وهله اول مهم‌ترین وظیفه این است که نگاه خود را کنترل کرده و چشم را از نگاه به نامحرم حفظ نماییم. قرآن می‌فرماید:

 «به مؤمنان بگو چشم‌های خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و عفاف خود را حفظ کنند؛ این برای آنان پاکیزه‌تر است؛ خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است.»(3)

 نکته دوم این است که سعی کنیم از خلوت با نامحرم و شخص کم‌حجاب پرهیز کرده و در جمع خانواده حضور داشته باشیم.

ترک مهمانی

با توجه به آنچه گفته شد، هم امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر بر انسان واجب است و هم صله‌رحم. اگر ترک منزل به معنی این باشد که کلاً رابطه با فامیل قطع شود، طبیعتاً صحیح نیست؛ اما اگر با ماندن در منزل احتمال افتادن در گناه برای شخص وجود دارد و توان کنترل نگاه را ندارد، در این صورت ترک منزل شایسته است. البته اگر ارتباط حضوری را به‌خاطر گناه ترک می‌کنیم باید از سایر مصادیق صله‌رحم که ذکر شد بهره ببریم. ترک ناگهانی منزل هم می‌تواند نوعی بی‌احترامی محسوب شود و باعث ناراحتی مهمان گردد؛ ازاین‌رو می‌توانید مؤدبانه و به بهانه‌ای همراه با عذرخواهی منزل را ترک کنید.

نتیجهگیری:

همة ما به‌عنوان یک مسلمان وظیفه داریم امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر نماییم و این وظیفه در برابر اعضای خانواده و فامیل از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد بود. اگر می‌توانید نگاه خود را از حرام پاک نگه دارید، بهتر است در مهمانی بمانید و چنانچه شرایط امرونهی وجود داشت آن را انجام دهید؛ اما اگر احتمال افتادن در گناه وجود داشته باشد می‌توانید و بلکه باید منزل را ترک کرده و از طریق سایر مصادیق صله، ارتباط را حفظ کنید. بهتر است ترک منزل همراه با عذرخواهی باشد تا کینه‌ای ایجاد نشود و بی‌احترامی محسوب نگردد.

برای مطالعة بیشتر:

1. واجب فراموش‌شده، راهبردهای مقام معظم رهبری در زمینه امربه‌معروف و نهی از منکر

2. اخلاق معاشرت، جواد محدثی

3. وصال خویشان (چشم‌اندازی به صله‌رحم درآیات و روایات)، اقبال حسینی نیا

 

پی‌نوشت‌ها:

1. «لایَحِلُّ لِعَینٍ مُؤمِنَهٍ تَرَی اللَّهَ یُعصَی فَتَطرِفَ حَتَّی تُغَیِّرَهُ»: الحر العاملی، العلامه الشیخ محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، ط الإسلامیه، ج11، ص399.

2. «أکرم عَشیرتَک، فَاِنَّهم جَناحُک الّذی بهِ تَطیرُ، وَ اَصْلُک الّذی اِلیهِ تَصیرُ...»: المجلسی، الشیخ محمدباقر بن محمدتقی، بحارالأنوار، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ه‍.ق، ج74، ص105.

3. «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ۚ ذَٰلِکَ أَزْکَىٰ لَهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ»: نور، آیه 30.

مسئله ما با اسرائیل یک تنش دوطرفه نیست، بلکه دشمنی و تجاوزگری اسرائیل با ما و کل جهان اسلام است. این صهیونیست‌ها هستند که دست از سر جهان اسلام برنمی‌دارند.
چرایی عدم مسابقه با ورزشکاران اسرائیلی

پرسش:
چرا با تنش با اسرائیل این‌همه هزینه برای کشور می‌سازیم؟ کم‌ترین آسیب این مسئله، حذف شدن ورزشکاران و نابودی عمر ورزشی آنان در کنار کشیدن در مسابقه با ورزشکاران اسرائیلی و اثر سوء آن بر مردم در اسرائیل ستیزی است. اصلاً مگر ورزش سیاسی است؟ حتی امروزه اعراب نیز با اسرائیل کنار آمده‌اند و ما کاسه داغ‌تر از آش شده‌ایم.
 

پاسخ:
اسرائیل در یک منطقه جغرافیایی در خاورمیانه محدود نشده است و لابی‌های صهیونیستی، قدرتمندترین لابی‌های جهانی هستند. صهیونیسم بین‌المللی از سیاستمداران مشهور آمریکایی و اروپایی تا کمپانی‌های اثرگذار و قدرتمند جهانی را در اختیار دارد و از این طریق دامنه قدرت وسیعی برای آسیب زدن به ما دارد. برخی معتقد هستند که اسرائیل ستیزی ج.ا.ا، آورده‌ای جز خطر و آسیب ندارد و به‌جای اسرائیل، این ما هستیم که همیشه در منطقه تهدید باقی خواهیم ماند. از طرفی حذف کردن اسرائیل از جامعه جهانی ممکن نیست و ما با به رسمیت نشناختن اسرائیل و ترک میدان‌های مشترک، عملاً خودمان از عرصه حذف می‌شویم. غیرازاینکه جهان اسلام کم‌کم به این نتیجه رسیده است که با اسرائیل کنار بیاید.

1. سیاست جمهوری اسلامی، عدم کوتاه آمدن در شناسایی اسرائیل به‌عنوان کشوری مستقل است. اسرائیل دولتی است که مفهوم ملت و سرزمین را با خون‌ریزی گسترده مسلمین با ادعای مضحک سرزمین موعود جعل کرده است. هرگونه برنامه مشترک رسمی و بین‌المللی با این رژیم، به معنای به رسمیت شناختن آن است؛ به‌عبارت‌دیگر نمی‌توان با اسرائیل وارد مسابقه رسمی ملی در مجامع بین‌المللی شد و این کشور را به رسمیت نشناخت. این امر به معنای به رسمیت شناختن این دولت و نادیده گرفتن جنایتی غیرقابل‌اغماض علیه جهان اسلام است.

2. در راه و برای رسیدن به هدفی مقدس، باید هزینه‌ها را تحمل کرد. ما نه با یک دولت، بلکه با تفکر و مکتبی متجاوز، نژادپرست و خون‌خوار مواجه هستیم که برای رسیدن به اهداف خود از جاری ساختن سیل خون درگذشته و آینده هیچ قید و محدودیتی نداشته و ندارد.(1)  یک ورزشکار هم بین مسئله شخصی با مسئله ملی باید مسئله ملی را در اولویت قرار دهد چراکه وی به پشتوانه همین دولت و ملت در میادین بین‌المللی فرصت عرض‌اندام یافته است و بزرگ‌تریم میدان برای قهرمانی او سربلندی و اقتدار کشور او است.

3. اتفاقاً بارها و بارها دولت‌های استکباری اثبات کرده‌اند که نه‌تنها خلاف شعارشان، ورزش امری سیاسی است، بلکه ملت ما را نیز بارها در تحریم‌های ورزشی قرار داده‌اند. روسیه به دلیل جنگ با اوکراین از تمام رقابت‌های مهم بین‌المللی مانند جام جهانی کشتی و جام جهانی فوتبال کنار گذاشته شد.(2)  بلاروس هم در همین رابطه با تحریم ورزشی مواجه گردید. درحالی‌که جنگ‌های مکرر آمریکا و هم‌پیمانانش در سراسر جهان هرگز با کوچک‌ترین مسئله‌ای در مسابقات بین‌المللی مواجه نگردید. آفریقای جنوبی از سال 1964 تا 1992 میلادی به دلیل شکل‌گیری نظام آپارتایدی از المپیک اخراج شد، اما رژیم اسرائیل بااینکه بارها از سوی کشورهای متعدد و سازمان‌های بین‌المللی به این جنایت و نسل‌کشی محکوم‌شده بود هرگز طعم تحریم سیاسی در ورزش را نچشید. افغانستان، به دلیل روی کار آمدن طالبان از سال 1999 تا 2002 م از المپیک کنار گذاشته شد.
آن‌ها در این رویکرد با استاندارد دوگانه خود باافتخار پیش می‌روند و ما باید از یک ترک رقابت عادی احساس خجالت و ضعف کنیم؟

4. مسئله ما در ماجرای اسرائیل، فراتر از مسئله فلسطین و حتی دولت اسرائیل است، مسئله ما مهار دشمنی قسم‌خورده، متجاوز و غارتگر به نام صهیونیسم است که نماد آن دولت جعلی اسرائیل است. این ما نیستیم که باید صهیونیست‌ها را رها کنیم بلکه این صهیونیست‌ها هستند که بیش از صدسال است که قتل و غارت و انواع تهاجم به مسلمانان را رها نمی‌کنند. بر پرچم اسرائیل دو نوار آبی به معنای مالکیت صهیونیست‌ها بر سرزمین‌های میان نیل تا فرات است.(3) ماهیت این تفکر، تجاوز و اشغال است که اگر توسط ما و سایر نیروهای مقاومت محدود نشده بود، جنایات و فجایع بزرگ‌تری را رقم زده بود.

5. موضوع اسرائیل برای ما دفاع از جهان عرب نیست که با صلح اعراب کاسه داغ‌تر از آش باشیم، بلکه دفاع از جهان اسلام است. اعراب می‌توانند به میزانی که در سایر دستورات الهی و انسانی مقاومت دارند، در این مورد مقاومت کنند یا در دامن استکبار و متجاوزان به جوامع اسلامی بیفتند؛ اما جمهوری اسلامی ایران با پشتوانه و توانمندی عظیمی که از جانب دولت و ملت دارا است تا زمانی که بتواند، تن به چنین ننگ و خیانتی به جهان اسلام نمی‌دهد.

6. سایر کشورهای اسلامی یا عربی هم در پرتو رعب ناشی از مقاومت جمهوری اسلامی ایران و سایر کشورها و گروهای محور مقاومت مانند لبنان، عراق، سوریه، یمن و ... از شر چنگال اسرائیل در امان مانده‌اند، وگرنه طبق سیاست‌های متجاوزانه اسرائیلی تابه‌حال بارها بلعیده‌شده بودند. اگر اسرائیل از تهدید بخش قدرتمندی از جهان اسلام (ایران و متحدانش) آسوده شود، آش و کاسه‌ای برای ساز¬شکاران باقی نخواهد گذاشت تا با آن عیار صلح و کنار آمدن را بتوانند بسنجند.

7. فعلاً آنکه در حال حذف شدن به دلیل مقاومت ما است، دولت جعلی اسرائیل است که با حمایت ایران از محور مقاومت مجبور به عقب‌نشینی گسترده‌ای از سرزمین‌های اشغالی در لبنان و ... شده است. درحالی‌که سودای اشغال نیل تا فرات را داشت. اگر ما در مقابل اسرائیل ناموفق بوده و در حال حذف شدن هستیم، چرا اسرائیل در هر فرصتی برای نشان دادن خطر ایران برای خود و دیگران فروگذار نمی‌کند و بارها به ایران به‌عنوان تهدیدی برای اصل موجودیت خود اشاره می‌کند؟

8. شیوه مبارزه با اسرائیل، وحی منزل نیست. قطعاً طبق قاعده‌های قدر مقدور و میسور،(4)  ما تا زمانی که ممکن است، هزینه‌های مبارزه با استکبار و تجاوز را تحمل می‌کنیم. نه اینکه به‌صورت غیرعقلانی و غیرشرعی، به قیمت سقوط خودمان به این مبارزه ادامه بدهیم. ضمن اینکه در شیوه مبارزه با اسرائیل هم باید عقلانی عمل کرد.

نتیجه:
مسئله ما با اسرائیل یک تنش دوطرفه نیست، بلکه دشمنی و تجاوزگری اسرائیل با ما و کل جهان اسلام است. این صهیونیست‌ها هستند که دست از سر جهان اسلام برنمی‌دارند. ما نمی‌توانیم در هیچ مناسبت بین‌المللی چنین رژیمی را به رسمیت بشناسیم و به رسمیت شناختن چنین رژیمی به معنای پذیرش یک رژیم جعلی و متخاصم است. اسرائیل ایران را همیشه به‌عنوان تهدیدی جدی علیه موجودیت خود برشمرده و می‌شمرد و تبلیغات سنگینی برای وارونه جلوه دادن این حقیقت در ایران وجود دارد.

پی نوشت:
1. ر.ک: عقل، عبدالسلام، کتاب سیاه: جنایات اسرائیل در قرن بیستم.
2. دادگاه عالی ورزش تحریم ورزشی روسی را تأیید کرد، خبرگزاری ایسنا، 25 اسفند 1400، کد خبر:1400122520003: isna.ir/xdLj3X.
3. ر.ک: موسوی مطلق، سید علی، بلوای صهیون، از نیل تا هامون: به‌ضمیمه ناگفته‌های حضور اسرائیل در جنگ عراق.
4. اصل «قدر مقدور» یا قاعده میسور؛ به زبان ساده به معنای در نظر گرفتن واقعیت‌ها در رسیدن به خواسته‌ها است. همیشه نمی‌توان به همه‌چیز دست یافت و بر کامل بودن مطالبات و تحقق عینیات پای فشاری کرد. مفهوم قدر مقدور در مورد میزان عینیت پذیری و حاکمیت یافتن اصول، باورها و قوانین یا میزان توانایی در رفع و مقابله با مفاسد و ناهنجاری‌ها به کار می‌رود.

ترور مردم عادی در هر کجای جهان، محکوم است. مبارزان فلسطینی تروریست نیستند بلکه اعضای مقاومتی هستند که با قاتلین مردم بیگناه فلسطین و اشغالگران مبارزه می کنند.
محکومیت حمله به غیرنظامیان

پرسش:
چرا با توجه به حملات اخیر به مردم عادی در اسرائیل و تعدادی کشته و مجروح، آن را محکوم نمی‌کنیم؟ اگر ترور بد است، چرا اگر در اسرائیل باشد حمایت می‌کنید، ولی در ایران باشد محکوم می‌کنید؟

 

 پاسخ:
مسئله ترور افراد عادی، خصوصاً ترور کور، همواره مورد مذمت بوده است. اگر فردی در هر نقطه‌ای از دنیا مرتکب ترور شود و مردم را به قتل برساند باید محکوم شود. حال برخی سؤال می‌کنند که چرا موضع‌گیری ایران در خصوص اقدامات تروریستی در کشورهای مختلف، متفاوت است و آن‌گونه که در این خصوص نسبت به کشورهای دوست محکوم می‌کنیم، این اقدامات را در کشورهای مقابل نظیر آمریکا و یا اسرائیل که اخیراً اتفاق افتاده، محکوم نمی‌کنیم؟ آیا بایستی ترور در سرزمین دشمن موردپسند ما باشد؟
هیچ مقام و نهاد رسمی در ایران، ترور مردم در محدوده جغرافیایی سرزمین‌های اشغالی را تأیید نکرده است؛ و این تنها لحن بسیاری از خبرگزاری‌ها بوده و این شائبه را ایجاد کرده است که ایران از ترور در سرزمین‌های اشغالی خشنود است.
سیاست رسمی ج.ا.ا، محکومیت هرگونه ترور علیه مردم عادی است. چنانچه پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 میلادی در آمریکا که خود سابقه‌ای طولانی در قتل و غارت عالم دارد، رهبر انقلاب به‌صراحت اعلام کرد که اقدامات تروریستی در آمریکا محکوم است. اگرچه آمریکا سابقه شومی در ترور و حمایت از ابر تروریست‌ها خصوصاً اسرائیل دارد.(1) 
اما در خصوص ماهیت رژیم صهیونیستی و اقدامات اخیر تروریستی در اسرائیل، چند نکته حائز اهمیت است:

نکته اول:
«مقاومت فلسطینی» در مقابل اشغالگران سرزمین خود «تروریسم» خوانده می‌شود درحالی‌که مبارزان فلسطینی با ملتی جعلی و رژیمی اشغالگر و قاتل سروکار دارند که سیاه‌ترین پرونده تاریخ معاصر در ترور و قتل‌عام بی‌رحمانه زنان و کودکان و غیرنظامیان و ویران کردن خانه‌های مردم بر سرشان را داراست. رژیمی که با ایجاد یک ملت و سرزمین جعلی، ماهیت خود را بر اساس قتل و غارت و ترور بنا کرده است و اگر چنگ و دندان و حمایت قدرت‌های مستکبر عالم نبود، هرگز تاکنون پابرجا نمانده بود.

نکته دوم:
کشور اسرائیل، ازنظر ما یک کشور جعلی است که غارت و اخراج فلسطینیان از سرزمینشان را ولو به قیمت قتل آنان مشروع می‌داند؛ و این ارتباطی با یهودیت ندارد؛ چراکه بسیاری از یهودیان جهان حاضر به حضور در سرزمین‌های اشغالی نشدند و بسیاری از یهودیان ساکن سرزمین‌های اشغالی از آن مهاجرت کرده و در این جنایت رژیم صهیونیستی سهیم نشده‌اند.
طبق آمار، فکر مهاجرت معکوس و بازگشت به کشورهایی هستند که ازآنجا آمده بودند و مسائل اقتصادی، نبود امنیت، عدم برابری و مساوات و ناامیدی به سبب شکست مذاکرات سازش با فلسطینیان را علت تمایل خود به مهاجرت ذکر کرده‌اند. همچنین ۷۸ درصد از خانواده‌های یهودی گفته‌اند از تصمیم فرزندانشان برای مهاجرت به خارج حمایت می‌کنند.
در همین راستا، «کالمن لیبسکیند» نویسنده راست‌گرای اسرائیلی در مقاله‌ای در روزنامه عبری زبان معاریو پیرامون نگرانی نسبت به مهاجرت دسته‌جمعی اسرائیلی‌ها، بیان کرده است که ما در مقابل یک پدیده روزافزون در جامعه اسرائیلی یعنی ظهور طیفی وسیع از چپ‌گرایان اسرائیلی هستیم که فاصله زیادی با صهیونیسم و «اسرائیل» دارند و اهمیت چندانی برای دولت یهودی قائل نیستند و حتی علیه پروژه صهیونیسم موضع می‌گیرند و خواستار بازنگری در حوادث نکبت، کشور فلسطین و مرزهای سال ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ هستند. همچنین به گزارش مرکز اطلاع‌رسانی فلسطین، مهاجرت معکوس اسرائیلی‌ها به‌ویژه پس از جنگ ۵۱ روزه علیه غزه در تابستان سال ۲۰۱۴ آغاز شد. در این جنگ مقاومت ضربات سختی را به اراضی اشغالی وارد کرد و خواب را از چشمان صهیونیست‌ها ربود.(2) 

نکته سوم:
 افرادی نیز که از ساکنان اسرائیل در این سرزمین اشغالی با رضایت مانده‌اند و از اقدامات ظالمانه رژیم کودک کش حمایت می‌کنند، در این مشکلات سهیم هستند. چراکه با توجه به انفجار اطلاعات و دسترسی همگان به اطلاعات آزاد، بعید است مردم اسرائیل با ماهیت اقدام نژادپرستانه خود آشنا نباشند و آگاهانه قدم در تداوم این غصب وحشیانه نگذاشته باشند.

نتیجه:
ترور کور مردم عادی هرگز توسط مقامات رسمی جمهوری اسلامی تأیید نشده است. مبارزان فلسطینی تروریست نیستند، بلکه اعضای مقاومتی هستند که با کشوری جعلی و غاصب مواجه هستند که آگاهانه در قتل‌عام مردم فلسطین و اشغال سرزمین آنان مشارکت جدی دارند.

منابع بیشتر جهت مطالعه:
1. رونین برگمن، تو زودتر بکُش؛ روایت نیروهای عملیاتی و اطلاعاتی اسرائیل از ۶۰ سال ترورهای موساد، جلد اول، مترجم: وحید خضاب، تهران، نشر شهید کاظمی، 1399 ش.
2. جاناتان کوک، اسرائیل و برخورد تمدن‌ها، مترجم: حسام‌الدین امامی، تهران، انتشارات جام‌ جم، 1389 ش.
3. ربیع داغر، اسرائیل و درگیری دائمی، مترجم: فاطمه کاظمی، تهران، انتشارات ساقی، 1391 ش.

پی نوشت:
1. 4/7/1380 ش، khamenei.ir
2. خبرگزاری ایسنا، 13 بهمن 1400، کد خبر:1400111309724.
 

رژیم صهیونیستی سابقه‌ای طولانی در ارتکاب جنایت‌ها و کشتارها دارد. جنایت های فجیعی که در آن فرقی بین بزرگ و کوچک و پیر و جوان و زن و مرد نمی گذارد.
تاریخچه جنایات اسرائیل

پرسش:
چرا به اسرائیل جنایتکار می‌گویید؟ مگر به‌غیراز بمباران بیمارستان المعمدانی، اسرائیلی‌ها سابقه دیگری در این زمینه‌دارند؟ شاید این موضوع یک اتفاق بوده باشد.
 

 
پاسخ:
با انتشار خبر بمباران بیمارستان المعمدانی غزه، موجی از اعتراضات به این اقدام اسرائیل و جنایتکار خواندن آن آغاز شد. پرسش این است که آیا اسرائیل در این زمینه سابقه‌ای دارد؟ شاید این بمباران تنها یک اتفاق و حادثه بوده باشد.
پیش از پرداختن به سابقه کشتار و جنایت رژیم صهیونیستی، توجه به این نکته مهم است که برای جنایتکار خواندن فرد، گروه یا کشوری، وقوع یک جنایت هم کافی است؛ بنابراین رژیم صهیونیستی حتی اگر پیش‌ازاین مرتکب جنایتی نشده بود، وقوع جنایت و کشتار بیمارستان المعمدانی غزه که باعث به شهادت رسیدن جمع زیادی که بیشتر آن‌ها زن و کودک بودند، شده است، برای جنایتکار خواندن این رژیم کافی است. البته رژیم صهیونیستی ید طولایی در جنایت و کشتار دارد که برخی رسانه‌ها 125 جنایت برای این رژیم فهرست کرده‌اند، اما برای نمونه می‌توان به مشهورترین آن‌ها، یعنی کشتار دیر یاسین، کفر قاسم و صبرا و شتیلا اشاره کرد. در ادامه به توضیح مختصری درباره هریک از این جنایات می‌پردازیم.

کشتار دیر یاسین
بامداد روز نهم آوریل سال 1948 میلادی (20 فروردین سال 1327 شمسی)، درحالی‌که بسیاری از مردم غزه هنوز در خواب بودند، نیروهای رژیم صهیونیستی از شمال، غرب و شرق، پس از بمباران هوایی، وارد روستای دیر یاسین در غرب بیت‌المقدس شدند؛ روستایی که حدود 750 نفر جمعیت داشت. این حمله، بخشی از حمله نحشون برای باز شدن مسیر شهر قدس اشغالی بود که حدود 130 شبه‌نظامی از نیروهای ایتسل و لیحی، وابسته به یگان نظامی هاگانا که بعدها هسته مرکزی ارتش رژیم صهیونیستی شد، در آن شرکت داشتند.(1)  اهالی روستا که به سبب مجاورت با یهودیان مسلح بودند، با رهبری فردی به نام علی‌القاسم، از روستا دفاع کردند، اما حلقه مقاومت آن‌ها درهم‌شکسته شد و یهودیان به کشتار فجیع اهالی غیرنظامی روستا دست زدند. هرچند شمار شهدای کشتار دیر یاسین بین 90 تا 250 نفر اعلام‌ شده است، اما بیشتر منابع، شمار کشته‌های روستای دیر یاسین را 250 نفر بیان کرده‌اند.(2) 
یکی از حاضران در کشتار دیر یاسین، نقش خود را چنین توصیف می‌کند: «من در این روستا یک فرد مسلح که به سمت ما شلیک می‌کرد و دو دختر جوان‌ عرب بین سن 16 و 17 سال را کشتم. آن‌ها را کنار دیوار ایستاده نگه داشتم و به سمت آن‌ها با مسلسل تومیگان شلیک کردم».(3)  به گفته یهوشع زتلر فرمانده عملیات گروه لیحی در این کشتار، کشته‌شده‌ها روی‌هم تپه و آتش زده شدند. یائیر تسبان، وزیر سابق که به همراه افرادی برای از بین بردن آثار جنایت به منطقه رفته بود، می‌گوید: «تعداد زیادی جنازه دیدم، یادم نمی‌آید که جنازه مردم مبارز را دیده باشم، جنازه زنان و پیرمردان به‌وفور دیده می‌شد». وی می‌گوید که از پشت به بسیاری از ساکنان شلیک‌شده بود؛ بنابراین ادعاهای مطرح‌شده از سوی برخی صهیونیست‌ها درباره اینکه شهدا در جریان تبادل آتش کشته شدند را رد می‌کرد. او می‌گوید: «یک پیرمرد و زن را دیده که در گوشه اتاق رو به دیوار نشسته بودند و از پشت تیرخورده بودند». هرگز نمی‌توان این مرگ را مرگ در جریان تبادل آتش حساب کرد. نیتع شوشانی کارگردان مستند «متولد دیر یاسین» به نقل از شرغا بیلد پیرمرد 91 ساله‌ای که عضو یگان اطلاعات هاگانا بود و تصاویری از این کشتار ثبت کرده بود، می‌گوید: «وقتی به دیر یاسین رسیدم، اولین چیزی که دیدم درخت بزرگی بود که یک جوان عرب به آن بسته‌شده بود. آن‌ها این جوان را به درخت بسته ‌بودند و آتش زده بودند». او می‌گوید که تصاویری از ده‌ها کشته‌شده دیگر گرفته که در منطقه‌ای سنگلاخی در نزدیکی روستا روی‌هم جمع کرده بودند.(4) 
«حلیمه عید» شهروند فلسطینی نجات‌یافته از کشتار دیر یاسین دراین‌باره می‌گوید: «تروریست‌ها یک عروس را به همراه داماد و 30 نفر دیگر از منازل خود خارج و آن‌ها را گلوله‌باران کردند. یک سرباز را دیدم که صالحه خواهر باردارم که در ماه هفتم بارداری بود را گرفت و اسلحه خود را بر روی گردنش گذاشت و شلیک کرد. خواهرم بر زمین افتاد. سپس این سرباز با چاقوی خود شکم خواهرم را پاره کرد و جنین او را بیرون آورد و جنین را سر برید».(5) 
کشتار دیر یاسین به‌قدری فجیع بوده است که رژیم صهیونیستی هنوز پس از 75 سال، اجازه انتشار تصاویر مربوط به این جنایت را نداده است.

کشتار کفر قاسم
حدوداً ساعت ۱۷ روز ۲۹ اکتبر سال ۱۹۵۶، چهار لشکر از نیروهای رژیم صهیونیستی، بدون اعلام قبلی، در ورودی شش روستای فلسطینی ازجمله کفر قاسم پست‌های ایست و بازرسی برپا کرد. درحالی‌که مردم از برقراری منع آمدوشد در منطقه خود باخبر نبودند. سرگرد اسرائیلی «شموئل مالینکی» در یک جلسه کوتاه به افراد خود دستور داد هر غیرنظامی فلسطینی که بعد از ساعت ۱۷ به خانه‌اش رسید به قتل برسانند و این‌گونه دومین جنایت بزرگ صهیونیست‌ها در فلسطین پس از دیر یاسین رقم خورد و نظامیان صهیونیست ۴۷ زن و مرد و کودک فلسطینی اهل روستای کفر قاسم را به خاک و خون کشیدند.(6) 
طبق شواهدی که بعدها فاش شد، قتل‌عام کفر قاسم در چارچوب طرحی باهدف اخراج فلسطینیان از منطقه مثلث مرزی، بین مرزهای فلسطین سال ۱۹۴۸ و کرانه باختری، موسوم به طرح «خلد» انجام شد.(7)  

کشتار صبرا و شتیلا
اردوگاه‌های صبرا و شتیلا، دو اردوگاه از مجموع 12 اردوگاه آوارگان فلسطینی در جنوب لبنان بود. رژیم صهیونیستی از غروب 16 تا صبح 18 سپتامبر سال 1982 میلادی (25 تا 27 شهریور سال 1361) کشتاری با فرماندهی آریل شارون، وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی، رافائل ایتان و نیروهای فالانژ لبنان انجام داد که تعداد قربانیان این قتل‌عام ۳۲۹۷ کودک و نوزاد و زن فلسطینی و لبنانی از مجموع ۲۰.000 هزار ساکن این اردوگاه بودند. در میان کشته‌ها ۱۳۶ لبنانی دیده شد. پیکر ۱۸۰۰ نفر در خیابان‌ها و کوچه‌های تنگ این دو اردوگاه رهاشده بود و ۱۰۹۷ نفر دیگر هم در بیمارستان غزه و ۴۰۰ تن دیگر در بیمارستان عکا به شهادت رسیدند. بیشتر کشته‌شده‌های این جنایت، از زنان و کودکان و سالخوردگان بودند. رژیم صهیونیستی به بهانه انتقام کشته شدن بشیر جُمَیِّل که به‌عنوان رئیس‌جمهور لبنان و از هم‌پیمانان راهبردی رژیم صهیونیستی محسوب می‌شد، جنایت صبرا و شتیلا را رقم زد.
نجیب خطیب یکی از شاهدان عینی این حادثه با مرور خاطراتش در‌این‌باره می‌گوید: «وقتی به خانه رسیدم، پدرم را دم در پیدا کردم و دیدم که به پاهایش شلیک کرده‌اند و با تبر به سرش زد‌‌ه‌اند». «ام‌عباس»، پیرزن ساکن صبرا یکی دیگر از شاهدان عینی، می‌گوید: «چه دیدی! که بچه‌ای را از شکم زن حامله‌ای بیرون بکشند و سپس او را به دو قسمت تقسیم کنند و گردنش را و دست‌وپایش را ببرند»؟ «عامر عاقر» شهروند فلسطینی می‌گوید: «پس از پایان قتل‌عام، وارد شدیم و همه مردم را سلاخی شده روی زمین دیدیم...». نیروهای رژیم صهیونیستی اکثر جنازه‌ها را در خیابان‌های این اردوگاه‌ها رها کرده بودند، اما در ادامه بولدوزرهای صهیونیستی وارد ماجرا شدند تا این اردوگاه و منازل داخل آن را تخریب کرده و صحنه جنایت را کاملاً از بین ببرند.
پس‌ازاین وحشیگری، شورای امنیت سازمان ملل متحد از رژیم صهیونیستی خواست که نیروهای خود را بلاشرط به مرزهای شناخته‌شده لبنان عقب بکشد؛ اما این رژیم همچنان به حرکت خود در کشتار مردم بی‌دفاع فلسطین ادامه داد. شورای امنیت سازمان ملل متحد در همان سال از این کشتارها به‌عنوان قتل‌عام جنایی فلسطینیان یاد و آن را به‌شدت محکوم کرد.(8) 

نتیجه:
بنا بر آنچه در متن پاسخ بر اساس مستندات بیان شد، رژیم صهیونیستی سابقه‌ای طولانی در ارتکاب چنین جنایت‌ها و کشتارهایی داشته که واکنش ملت‌ها و کشورهای دنیا را برانگیخته است. کشتار بیمارستان المعمدانی اولین این جنایت‌ها نبوده است و اگر برخورد جدی و مناسب با این رژیم صورت نگیرد، آخرین نیز نخواهد بود؛ بنابراین نمی‌توان با توجه به تکرار شدن این جنایات درگذشته، اتفاقی بودن جنایت بیمارستان المعمدی را پذیرفت.

 

پی نوشت:
1. ر.ک: «اسناد جدید صهیونیست‌ها از کشتار دیر یاسین»، به نقل از شبکه العالم، آخرین خبر، http://akhr.ir/3679136.
2. ر.ک: «دیر یاسین»، دانشنامه جهان اسلام،https://rch.ac.ir/article/Details/11182
3. ر.ک: «اسناد جدید صهیونیست‌ها از کشتار دیر یاسین»، به نقل از شبکه العالم، آخرین خبر، http://akhr.ir/3679136.
4. ر.ک: «اسناد جدید صهیونیست‌ها از کشتار دیر یاسین»، به نقل از شبکه العالم، آخرین خبر، http://akhr.ir/3679136 برای مطالعه بیشتر، ر.ک: «جنایتی که فراموش نمی‌شود؛ قتل‌عام «دیر یاسین» چگونه رقم خورد؟» خبرگزاری فارس، http://fna.ir/3bsfcx؛ «جنایت دیر یاسین و کشتار بیش از 300 فلسطینی به دست صهیونیست‌ها»، B2n.ir/u98557.

5. ر.ک: جنایت دیر یاسین و کشتار بیش از 300 فلسطینی به دست صهیونیست‌ها «B2n.ir/u98557.
6. ر.ک: «مروری بر هفتادسال جنایات صهیونیست‌ها»، خبرگزاری فارس، http://fna.ir/18sud.
7. ر.ک: «کشتار کفر قاسم، لکه ننگی برای صهیونیست‌ها»  https://iqna.ir/00HBLX؛ افشای جزئیات جدید از جنایت کفر قاسم»، ستاد حقوق بشر جمهوری اسلامی ایران، B2n.ir/q81982..
8. ر.ک: «روایت شاهدان عینی از قتل‌عام صبرا و شتیلا پس از 40 سال»، خبرگزاری فارس، B2n.ir/m38590؛ «بازخوانی کشتار صبرا و شتیلا؛ ننگین‌ترین جنایت صهیونیست‌ها»، خبرگزاری مهر، mehrnews.com/xW752.

سرزمین فلسطین از دیرباز متعلق به فلسطینیان و اجداد آن ها در طول حدود پنج هزار سال گذشته بوده است و دیگر ادعاها در این باره هیچ سندی ندارد.
صاحبان اصلی بیت‌المقدس

پرسش:
برای ما هنوز ثابت نشده است که حق با فلسطینیان است یا با اسرائیلیان. چون عده‌ای می‌گویند این سرزمین فلسطین در اول دست اسرائیلیان بوده است و فلسطینیان اسرائیلیان را بیرون کرده‌اند و عده‌ای می‌گویند در اول دست فلسطینیان بوده است و اسرائیلیان فلسطینیان را بیرون کرده‌اند ما نمی‌دانیم چرا هیچ‌وقت این کارشناسان در این مورد توضیح نمی‌دهند؟
 

پاسخ:
مسئله فلسطین و حضور صهیونیست‌ها در آن ازنظر تاریخی از سوی برخی مورد تردید و ابهام قرارگرفته است. برخی مدعی‌اند این سرزمین متعلق به یهودیان بوده و آن‌ها به سرزمین آبا و اجدادی خود بازگشته‌اند و به دنبال بازپس‌گیری سرزمین خودشان هستند؛ بنابراین حضور آن‌ها در سرزمین فلسطین مشروع است و اشکالی به آن‌ها از این نظر وارد نیست. برخی دیگر از آن‌سو معتقدند که فلسطین متعلق به فلسطینیان است و حضور یهودیان در آن با فریب و زور بوده و فلسطین از سوی آن اشغال‌شده است. به‌راستی واقعیت در این مسئله چیست و حق با کدام‌یک از دو طرف است؟
آنچه برای برطرف ساختن ابهام پیش‌آمده در ذهن پرسشگر محترم، لازم و حائز اهمیت است، توجه به چند مسئله است که توضیح و تبیین آن‌ها به حل ابهام موجود کمک شایانی خواهد نمود.

1. بررسی تاریخی ادعای صهیونیست‌ها
در سال 1897 میلادی، دویست و چهل نفر از سران یهود، از کشورهای مختلف، در شهر بال (بازل) سوئیس گرد هم آمدند و اولین کنفرانس بین‌المللی سازمان جهانی صهیونیسم را به رهبری تئودور هرتسل (هرتزل)(1)  تشکیل دادند. در این کنفرانس، با موافقت اعضا، تصمیم گرفته شد یهودیان که به دلایل مختلف در سرتاسر جهان پراکنده شده بودند، اولین دولت متمرکز یهودی را ایجاد کنند و برای همیشه از فشار و تحقیر، به‌خصوص در اروپا و به‌طورکلی از وضعیت موجود رهایی یابند. از میان سرزمین‌های مختلف،(2)  درنهایت سرزمین فلسطین که در آن زمان، به دلیل شکست امپراتوری عثمانی از انگلیسی‌ها در جنگ جهانی اول، مستعمره انگلیس شده بود انتخاب شد و در ادامه در سال 1917 میلادی، با صدور اعلامیه بالفور(3)  حمایت رسمی دولت انگلیس از تشکیل دولت یهودی در فلسطین اعلام شد. از آن زمان تمام تلاش‌ها برای مهاجرت یهودیان به فلسطین آغاز شد که خود فرصت و مجالی مجزا برای پرداختن می‌طلبد.
ادعای تعلق سرزمین فلسطین به یهودیان به‌عنوان سرزمین آبا و اجدادی و ملی، اولین بار در سال 1919 میلادی از سوی سازمان جهانی صهیونیسم به شورای عالی نیروهای متفقین در کنفرانس پاریس در همین سال تسلیم شد. در این یادداشت پیشنهادشده بود که نیروهای متفق، حاکمیت تاریخی یهود را بر سرزمین فلسطین و حق آن‌ها را برای بازسازی آن کشور به‌عنوان وطن ملی به رسمیت بشناسند.(4)  اما ادعای صهیونیست‌ها مبنی بر حاکمیت تاریخی آن‌ها بر سرزمین فلسطین کاملاً ‌بی‌اساس به نظر می‌رسد. پیش از قوم بنی‌اسرائیل، اقوام دیگری مانند کنعانیان، حتیان، عموئیان، موآبیان و ادومیان در این منطقه می‌زیستند. هم‌زمان با ورود عبرانی‌ها، فلسطینیان نیز از سوی دریای اژه وارد این سرزمین شدند و میان منطقه کارمل و صحرا ساکن شدند. افرادی که امروز به‌عنوان فلسطینی شناخته می‌شوند، فقط از نسل اعراب نیستند، بلکه از نسل کنعانیان هستند که از 5000 سال پیش در این منطقه زندگی می‌کردند. این ادعا نیز پذیرفته نیست که فلسطینیان امروز، از نسل اعراب مسلمانی هستند که در سال 637 میلادی فلسطین را فتح کردند، پس آن‌ها مهاجران مهاجمی هستند که به سرزمین آبا و اجدادی یهودیان هجوم آورده‌اند؛ زیرا اعراب جزو اقوامی هستند که پیش از اسلام در این سرزمین می‌زیستند و اعراب مسلمانی که فلسطین را فتح کردند، بسیار کم بودند و در مردمان بومی حل شدند.(5)  بنابراین نمی‌توان حاکمیت تاریخی یهودیان در این سرزمین را پذیرفت و به آن‌ها حق حاکمیت تاریخی داد و اگر بنا بر اعطای حق حاکمیت تاریخی بر سرزمین فلسطین به کسی باشد، این حق برای کنعانیان (که بخش اعظم فلسطینیان امروز از همین نسل هستند) و سایر اقوام که پیش از عبرانی‌ها در این سرزمین ساکن بودند، ثابت است.

2. بررسی پیامد ادعای صهیونیست‌ها
مسئله‌ای که به نظر نگارنده، اهمیت آن از مسئله اعطا یا عدم اعطای حق حاکمیت تاریخی بیشتر است، این است که برفرض پذیرش این ادعا،(6)  نمی‌توان تبعات آن را پذیرفت؛ زیرا اگر این ادعا را بپذیریم که فلسطینیانِ امروز اشغالگران دیروزند باید بپذیریم که انگلیسیان امروز، اشغالگران دیروزی هستند که سرزمین بومیانی چون ایرلندی‌ها، ولزی‌ها و بوتونی‌ها را اشغال کرده‌اند و باید بپذیریم که مردم این مناطق نسبت به انگلیس حق بیشتری دارند و حاکمیت تاریخی از آن‌هاست. یا باید بپذیریم که چون بحرین، آذربایجان، افغانستان و... روزگاری بخشی از حاکمیت ایران بوده‌اند و به شکل‌های مختلف از آن جداشده‌اند، حق حاکمیت تاریخی برای ایران محفوظ است و ایران حق دارد حاکمیت خود را بر این سرزمین‌ها دوباره احیا کند. به همان اندازه که نمی‌توان با این ادعاها برای ایران و بومیان انگلیس حق حاکمیت قائل شد، نمی‌توان ادعای صهیونیست‌ها مبنی بر حق حاکمیت تاریخی یهودیان بر فلسطین را پذیرفت؛ درحالی‌که این حاکمیت از بیست قرن پیش به این‌طرف، متعلق به آن‌ها نبوده است،(7)  و به ادعای پروفسور رودنسون، آخرین دولت واقعاً مستقل یهود در فلسطین، در سال 63 پیش از میلاد، وقتی‌که پمپه اورشلیم را گرفت، از بین رفت.(8) 
ممکن است ادعا شود که یهودیان زمین‌های فلسطینیان را از آن‌ها خریده‌اند؛ بنابراین، مالک چیزی هستند که از فلسطینیان خریده‌اند و حق‌دارند که ساکن آن شوند و برای آن تصمیم بگیرند. درباره این ادعا نیز توضیحی مختصر آنچه درواقع رخ‌داده است را روشن خواهد کرد. مجموع زمین‌های سرزمین فلسطین، 2.700.000 هکتار بیان‌شده است که صهیونیست‌ها به‌خصوص پس از صدور اعلامیه بالفور از طرق مختلف اقدام به تصرف این زمین‌ها نموده‌اند:

الف) خریداری زمین
در این روش به شکل‌های مختلف، اقدام به خریداری زمین‌ها کردند که به‌طور مختصر به آن‌ها اشاره می‌کنیم:
1. خرید از طریق واسطه‌ها: در این روش واسطه‌ها زمین‌ها را از فلسطینیان حتی یهودیان ساکن فلسطین می‌خریدند و سپس به صهیونیست‌ها منتقل می‌کردند.
2. خرید از  دولت قیمومت انگلستان:(9)  دولتی که انگلستان در فلسطین مستقر کرد 66.500 هکتار زمین را در اختیار صهیونیست‌ها قرار داد؛ زمین‌ها و ساختمان‌هایی که در دوره عثمانی جزو اماکن دولتی و حاکمیتی محسوب می‌شد.
3. خرید از فئودال‌ها و ملّاکان لبنانی و سوری: این گروه افرادی بودند که در دوره حاکمیت دولت عثمانی به بهانه کسب ثروت در هرجایی از محدوده حاکمیت عثمانی ساکن می‌شدند و عِرق ملی در آن‌ها وجود نداشت.
4. خرید از خود فلسطینیان: برخی از فلسطینیان نیز زمین‌های خود را به انگیزه‌های مختلف به صهیونیست‌ها فروختند که این افراد از سوی فلسطینیان خائن قلمداد می‌شدند. صهیونیست‌ها از این طریق 30.000 هکتار زمین خریداری کردند که معادل 1.8% از کل زمین‌های سرزمین فلسطین محسوب می‌شود.
درمجموع، صهیونیست‌ها توانستند از چهار روش بیان‌شده حدود 220.000 هکتار از زمین‌های فلسطین را تصاحب  کنند که حدود 8% کل فلسطین است.(10) 

ب) تجاوز و زور
آنچه در ادامه از خاک فلسطین به تصرف صهیونیست‌ها درآمد، از طریق «کشتار و سرکوب فلسطینیان»، «تخریب روستاهای فلسطینی» و «اجرای سیاست کار عبری»(11)  بود.(12) 
درمجموع همه این سیاست‌ها و فریب‌ها برای تصرف زمین‌های سرزمین فلسطین برای رسیدن به یک هدف مشخص بود که یوسف وایتس(13)  به آن اذعان می‌کند:
«باید برای خود ما این معنا آشکار باشد که در این سرزمین برای دو ملت در کنار هم‌جایی نیست… ما نمی‏توانیم باوجود عرب‏ها در این سرزمین، هدف خود را مبنی بر آنکه ملتی مستقل باشیم، تحقق‌بخشیم. تنها راه‌حل آن است که سرزمین اسرائیل، یا لااقل سرزمین غربی اسرائیل، بدون وجود عرب باشد… هیچ راه دیگری برای دستیابی به این هدف نیست، مگر انتقال دسته‏جمعی عرب‏ها از این سرزمین به کشورهای همسایه، به‌نحوی‌که یک روستای عرب¬نشین هم برجای نماند. این عرب‏ها می‏باید به عراق و سوریه و حتی شرق اردن منتقل شوند. اعتبار مالی زیادی برای این کار اختصاص خواهد یافت. تنها با انتقال و بیرون راندن عرب‏هاست که این سرزمین می‏تواند میلیون‏ها تن از برادران ما را در خود جای دهد».(14) 

نتیجه:
بنا بر آنچه نگاشته شد، به‌خوبی روشن می‌شود که سرزمین فلسطین از دیرباز متعلق به فلسطینیان (تمام اقوام ساکن) بوده است و فلسطینیان امروز، فرزندان همان فلسطینیان و کنعانیان و سایر قبایل اولیه هستند که در این کشور ساکن شده بودند و استقرار آن‌ها در این سرزمین به حدود پنج هزار سال قبل می‌رسد. همچنین روشن شد، آنچه از زمین‌های سرزمین فلسطین توسط صهیونیست‌ها به‌طور مستقیم از فلسطینیان خریده شده است، تنها 1.8 درصد از کل سرزمین فلسطین است و مابقی با فریب، تهدید، تطمیع و با تجاوز، سرکوب و زور به دست آمده است.

پی نوشت:
1. روزنامه‌نگار، فعال سیاسی و نویسنده یهودی‌الاصل اتریشی که جنبش سیاسی صهیونیسم را بنا گذاشت.
2. کشور اوگاندا و شهر طرابلس پایتخت لیبی گزینه‌های دیگری بودند که کنار گذاشته شدند ر.ک: خامنه‌ای، سید علی، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه، 10/10/1378، https://khl.ink/f/2986.
3. برای مشاهده اطلاعاتی درباره اعلامیه بالفور و متن کامل آن به فارسی، ر.ک: https://b2n.ir/y96625.
4. ر.ک: صفا تاج، مجید، «آیا یهودیان در فلسطین حق تقدم ندارند؟».  http://pasdareeslam.com/36721/.
5. ر.ک: صفا تاج، مجید، «آیا یهودیان در فلسطین حق تقدم ندارند؟». http://pasdareeslam.com/36721/.
6. این ادعا که کهن‌ترین ساکنان تاریخی سرزمین فلسطین، یهودیان بوده‌اند و فلسطینیان امروز اشغالگرانی هستند که در قرن هفتم این سرزمین را تصرف کرده‌اند، بنابراین یهودیان حق‌دارند که حاکمیت مجدد خود را در این سرزمین برپا کنند.
7. ر.ک: «آیا بومیان فلسطین به یهودیان زمین فروخته بودند؟»، سایت مشرق، 20/01/1401، کد خبر:1360464:  mshrgh.ir/1360464.
8. صفا تاج، مجید، «آیا یهودیان در فلسطین حق تقدم ندارند؟».  http://pasdareeslam.com/36721/.
9. قیمومت به معنای سرپرستی و قیم بودن است. فلسطین که بخشی از امپراتوری عثمانی بود، پس از جنگ جهانی اول و شکست عثمانی، تحت قیمومت، یعنی سرپرستی انگلیسی‌ها قرار گرفت و دولت قیمومت انگلیس فلسطین را اداره می‌کرد.
10. «آیا فلسطینیان زمین‌های خود را فروختند»؟ خبرگزاری تسنیم 07/03/1398: https://tn.ai/2020460.
11. یعنی استخدام نکردن نیروی کار غیریهودی.
12. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، ر.ک: صفا تاج، مجید، «فلسطینیان چرا و چگونه سرزمین خود را ترک کردند؟».  http://pasdareeslam.com/40048/.
13. وی مدتی طولانی مدیر صندوق ملی یهود و مشاور بخش امور عربی رژیم صهیونیستی بود.
14. صفا تاج، مجید، «فلسطینیان چرا و چگونه سرزمین خود را ترک کردند؟». http://pasdareeslam.com/40048
 

صفحه‌ها