امر به معروف و نهی از منکر

امربه‌معروف و نهی از منکر؛ پیمودن سیره پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه‌السلام؛ وجوب قیام علیه ستمکار وجوب هجرت در مواقع لازم؛جهاد در راه خدا
مستند قرآنی قیام عاشورا

پرسش
آیا قیام عاشورا و حرکت امام حسین ازنظر قرآن مستندی دارد؟
 

مقدمه:

وجود مبارک امام حسین علیه‌السلام از آغاز نهضت تا پایان آنکه منجر به شهادت ایشان و عزیزانشان در کربلا شد، در فرمایشاتشان از آیات فراوانی بهره گرفته‌اند، چه در محاجّه با فرماندار مدینه، چه هنگام خروج از مدینه، چه هنگام ورود به مکه، چه هنگام خروج از مکه، چه در بطن الرمّه (بین مکه و کوفه)، چه هنگام شنیدن شهادت قیس بن مسهر، چه هنگام احتجاج با عبیدالله بن حرّ الجعفی، چه در شب عاشورا، چه در خطبه روز عاشورا و چه درجاهای دیگر (1)؛ اما به نظر می‌رسد سؤال پرسشگر محترم ناظر به آیاتی است که اصل قیام را تشریع و تأیید می‌کند.

مستندات قرآنی قیام عاشورا:

بهترین مستند قرآنی قیام امام حسین علیه‌السلام را می‌شود از وصیت‌نامه ایشان به برادرشان «محمد حنفیه» و سایر سخنان ایشان برداشت کرد؛ اما وصیت‌نامه:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّهِ أَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّهَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبِی‏ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى یَقْضِیَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ وَ هَذِهِ وَصِیَّتِی یَا أَخِی إِلَیْکَ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ این است آن وصیتی که حسین بن علیّ بن أبی طالب به برادرش: محمّد که معروف به ابن حنفیّه است می‌نماید؛ حقّاً حسین بن علیّ گواهی می‌دهد که هیچ معبودی جز خداوند نیست؛ اوست یگانه که انباز و شریک ندارد؛ و به‌درستی که محمد صلی‌الله علیه و آله، بنده او و فرستاده اوست که به حقّ از جانب حقّ آمده است؛ و این‌که بهشت و جهنّم حقّ است و ساعت قیامت فرامی‌رسد و در آن شکّی نیست؛ و اینکه خداوند تمام کسانی را که در قبرها هستند برمی‌انگیزاند. من خروج نکردم از برای تفریح و تفرّج؛ و نه از برای استکبار و بلند منشی و نه از برای فساد و خرابی و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج من برای اصلاح امّت جدّم محمّد صلّی الله علیه و آله می‌باشد. من می‌خواهم امربه‌معروف نمایم و نهی از منکر کنم؛ و به سیره و سنّت جدّم و آئین و روش پدرم علیّ بن أبی طالب علیه‌السلام رفتار کنم. پس هر که مرا بپذیرد و به قبولِ حقّ قبول کند، پس خداوند سزاوارتر است به حقّ؛ و هر که مرا در این امر ردّ کند و قبول ننماید، پس من صبر و شکیبایی پیشه می‌گیرم تا آنکه خداوند میان من و میان این جماعت، حکم به حقّ فرماید؛ و اوست که از میان حکم کنندگان مورد اختیار است؛ و این وصیت من است به تو ای برادر! و تأیید و توفیق من نیست مگر از جانب خدا؛ بر او توکّل کردم و به سوی او بازگشت می‌نمایم. (2) امام حسین علیه‌السلام در این وصیت‌نامه چند علّت را برای قیامشان برشمرده‌اند که همه آن‌ها مستندات قرآنی دارد:

1. اصلاح امت جدّشان پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله

در این باره می‌توان به این آیه استناد کرد: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَهٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً»؛ در بسیارى از سخنان در گوشى (و جلسات محرمانه) آن‌ها خیر و سودى نیست مگر کسى که (به این وسیله) امر به کمک به دیگران یا کار نیک یا اصلاح در میان مردم کند و هر کس براى خشنودى پروردگار چنین کند پاداش بزرگى به او خواهیم داد. (3)

بنابراین آیه، درگوشی صحبت کردن که مذموم است اگر در راستای اصلاح بین مردم اتفاق بیفتد، ارزشمند و مستحقّ پاداش الهی خواهد بود، چه رسد به اینکه این کار بخواهد از طریق شهادت بهترین اولیای خدا اتفاق بیفتد.

2. امر به معروف و نهی از منکر

«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیم»؛ مردان و زنان با ایمان ولى (و یار و یاور) یکدیگرند، امر به معروف و نهى از منکر می‌کنند و نماز را بر پا می‌دارند و زکات را مى‏پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مى‏نمایند، خداوند به زودى آن‌ها را مورد رحمت خویش قرار می‌دهد خداوند توانا و حکیم است. (4)

در این آیه امر به معروف و نهی از منکر به‌عنوان یکی از ویژگی‌های مؤمنین یاد شده است؛ و حتی در آیه دیگری یکی از دلایل بهترین امت بودن امت اسلام همین امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ»؛ شما بهترین امتى بودید که به سود انسان‌ها آفریده شدید (چه اینکه) امر به معروف می‌کنید و نهى از منکر و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب (به چنین برنامه و آئین درخشانى) ایمان آورند به سود آن‌ها است (ولى تنها) عده کمى از آن‌ها با ایمان‌اند و اکثر آن‌ها فاسق (و خارج از اطاعت پروردگار) مى‏باشند. (5) و آیات دیگر (6)

3. پیمودن سیره پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و امیر مؤمنان علی علیه‌السلام

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً»؛ اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را و هرگاه در چیزى نزاع کردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این براى شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است. (7)

در این آیه مراد از اولی الامر کسانی هستند که اطاعتشان در کنار اطاعت از رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله به صورت مطلق واجب است. اینان جز اهل‌بیت علیهم‌السلام نمی‌توانند کس دیگر باشند، زیرا این سرمایه عصمت که اطاعت بی‌چون و چرا از اولی الامر را لازم کرده است تنها درباره آن‌ها از قرآن کریم قابل اثبات است. (8)

در بعضی آیات به صراحت به ولیّ بودن (سرپرستی که واجب الاطاعه است) امیر مؤمنان اشاره شده است (9) که همه این‌ها مستندی است بر اینکه از این دو بزرگوار باید اطاعت کرد و سنّت این‌ها را باید احیاء کرد، نه سنّت دیگران را که مخالف سنّت این دو است و اطاعتشان اطاعت طاغوت محسوب می‌شود. (10)

غیر از مفاد این وصیت نامه، سخنان دیگری از حضرت ابی‌عبدالله الحسین علیه‌السلام وارد شده است که می‌تواند ما را به آیات دیگری رهنمون کند که حضرت به‌عنوان مستندات قیام خویش استفاده کرده‌اند:

4. وجوب قیام علیه ستمکار

درآیات قرآن کریم، از تکیه و اعتماد بر ظالمان نهی شده است: «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ‏ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُون‏»؛ و بر ظالمان تکیه ننمایید که موجب می‌شود آتش شما را فراگیرد و در آن حال، هیچ ولی و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت و یارى نمی‌شوید. (11)

امام حسین علیه‌السلام نیز یکی از دلایل خود را وجوب قیام علیه سلطان ستمگر دانسته، می‌فرماید: هر کس حاکم ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده، عهد الهی را نادیده گرفته، با‌ روش پیامبر صلی‌الله علیه و آله مخالفت و در میان مردم، به ظلم و گناه عمل می‌کند و علیه او سخنی نگوید و شورشی نکند، بر خدا لازم است که او را به جایگاه خود [جهنم] ببرد. (12)

5. وجوب هجرت در مواقع لازم

«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً»؛ کسانى که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آن‌ها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند، به آن‌ها گفتند: «شما در چه حالى بودید؟ (و چرا بااینکه مسلمان بودید، در صفِ کفّار جاى داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آن‌ها [فرشتگان‏] گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید»؟ آن‌ها (عذرى نداشتند و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدى دارند. (13)

امام حسین علیه‌السلام هنگامی که متوجه شدند حاکم مدینه طبق فرمان یزید موظّف است ایشان را ترور نماید، شبانه از مدینه خارج شدند و هنگامی که در مکّه نیز نقشه ترور امام مطرح می‌گردد، ایشان از آن شهر نیز خارج می‌شوند و به سمت عراق رهسپار می‌گردند، (14) و علّت خروج خود را از مدینه این‌گونه بیان می ‌فرمایند: «إِنَّ بَنِی‌أُمَیَّهَ أَخَذُوا مَالِی فَصَبَرْتُ وَ شَتَمُوا عِرْضِی فَصَبَرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِی فَهَرَبْت»؛ بنی‌امیه مالم را خواستند، پس صبر کردم؛ به آبرویم توهین کردند، پس صبر کردم و هنگامی‌که خونم را مطالبه کردند، هجرت نمودم. (15)

6. جهاد در راه خدا

«الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفا»؛ کسانى که ایمان دارند، در راه خدا پیکار می‌کنند و آن‌ها که کافرند، در راه طاغوت [بت و افراد طغیان گر]. پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید! (و از آن‌ها نهراسید!) زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است. (16)

در این آیه به صراحت به جهاد علیه اولیاء شیطان اشاره شده است و چه ولی شیطانی بالاتر از یزید در زمان خود که کمر به نابودی دین بسته بود. امام حسین علیه‌السلام فرمودند: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید»؛ باید فاتحه اسلام را خواند وقتی امت به حاکمی مثل یزید گرفتار شده‌اند؛ (17) بنابراین قیام امام حسین علیه‌السلام دین خدا را احیاء کرد.

و آیات دیگری که مجالی برای بیان آن‌ها نیست.

نتیجه:

آیات بسیاری به‌عنوان مستند قیام امام حسین علیه‌السلام در قرآن کریم وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها را می‌توان از وصیت‌نامه حضرت اباعبدالله علیه‌السلام به برادرشان «محمد حنفیه» و سخنان دیگر ایشان برداشت کرد. عناوین این آیات عبارت‌اند از: اصلاح امّت اسلام؛ امربه‌معروف و نهی از منکر؛ پیمودن سیره پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه‌السلام؛ وجوب قیام علیه ستمکار؛ وجوب هجرت در مواقع لازم؛ جهاد در راه خدا؛ و... .

کلیدواژه:

قرآن، امام حسین علیه‌السلام، مستندات قیام امام حسین، مستندات عاشورا، قرآن و کربلا، دلیل قرآنی عاشورا.

پی‌نوشت‌ها:

1. سید رضی قادری، مهرداد دیو سالار، مقاله: تحلیل قیام عاشورا با استناد به آیات قرآنی، دو فصل‌نامه علمی-ترویجی سیره پژوهی اهل‌بیت علیهم‌السلام، سال پنجم، شماره نهم، پاییز و زمستان 1398، صفحات 61-75.

2. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق، ج 44، ص 329.

3. سوره نساء، آیه 114.

4. سوره توبه، آیه 71.

5. سوره آل‌عمران، آیه 110.

6. سوره آل‌عمران، آیه 104 و 114؛ سوره حج، آیه 41؛ سوره لقمان، آیه 17.

7. سوره نساء، آیه 59.

8. سوره احزاب، آیه 33.

9. سوره مائده، آیه 55.

10. سوره نحل، آیه 36.

11. سوره هود، آیه 113.

12. بحارالانوار، بیروت، ج 44، ص 382.

13. سوره نساء، آیه 97.

14. همان، ص 312.

15. شیخ صدوق، امالی، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362 ش، ص 153.

16. سوره نساء، آیه 76.

17. بحارالانوار، ج 44، ص 326.

با سلام یکی از قاعده های فقهی قاعده لاضرر و لاضرار است. با توجه به این قاعده و با توجه به آیه قرآن: خود را به دست خود به هلاکت نیندازید. فقهای شیعه می گویند: چرا با توجه به این قاعده و آیه، امام حسین برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردند؟ و خود و خانواده خود را به دست هلاکت سپردند. از طرفی در شرایط امر به معروف و نهی از منکر داریم که در صورتی که ترس از جان دارید، امر به معروف و نهی از منکر جایز نیست.

پاسخ: پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز؛
اين اشكال ناشي از عدم درك درست از حقيقت قاعده لاضرر وهمچنين مراتب امر به معروف و نهي از منکر است.
اولا قاعده لاضرر قاعده اي فقهي و در خصوص مواردي خاص است كه ارتباطي با بحث ما ندارد و بيشتر درخصوص معاملات و ارتباطات بين مسلمانان مطرح است. اگر قرار باشد كه اين قاعده در مورد هر چيز مطرح شود، بايد گفت كم ترين اعمال عبادي هم به نوعي براي انسان ضرر دارد، يا راستگويي و اداي امانت و ترك گناهان هم به نوعي ضررهايي جسمي ودنيايي را به دنبال دارد. معنا ندارد كه به خاطر اين قاعده همه اين تكاليف تعطيل شود.
اما در خصوص منع قرآن از به هلاكت انداختن خود و شرطي كه در مورد تكليف امر به معروف بيان كرديد، به نظر مي رسد با تبيين صحيح مسأله امر به معروف و عمل حضرت پاسخ همه اين سوالات داده شود:
امر به معروف و نهي از منکر يکي از اصول عملي اسلام است، که از مهم ترين و عالي ترين واجبات اسلامي است. دربارة عظمت اين دو وظيفة مهم، به تعبيري رساتر و کامل تر از آن چه در قرآن کريم و کلمات اهل بيت و اماما ن معصوم(ع) آمده است،‌ دست نمي‌يابيم.
قرآن مي‌فرمايد: «کُنتم خيرُ أُمة أخرجَت للنّاس تَأمُرونَ بالمعروف و تَنهَون عن المنکر و تُؤمنون بالله؛(1) مسلمانان بهترين امتي هستيد (يا بوديد) که خدا براي مردم جهان نمايان فرمود، زيرا امر به معروف و نهي از منکر مي‌کنيد و ايمان به خدا داريد».
پيشواي يکتاپرستان حضرت علي (ع) مي‌فرمايد: «و ما أعمال البرّ کلّها و الجهاد في سبيل الله عند الأمر بالمعروف و النهي عن المنکر إلا کنفثة في بحر لجيّ؛ (2) تمام کارهاي نيک و (حتي) جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهي از منکر، همچون آب دهان در برابر درياي پهناور است».
حضرت صادق(ع) فرمود: «إن الامر بالمعروف و النهي عن المنکر سبيل الانبياء و منهاج الصلحاء فريضة‌عظيمة بها تقام الفرائض و...؛ امر به معروف از منکر، روش پيامبران و شيوه صالحان و فريضة بزرگ الهي است، که ساير واجبات به وسيلة آن بر پا مي‌شوند».(3)
همان گونه که ساير واجبات اسلامي، با وجود شرايطي بر انسان واجب مي‌شوند، وجوب امر به معروف و نهي از منکر نيز شرايطي دارد. امر به معروف و نهي از منکر با وجود چهار شرط بر انسان واجب مي‌شود:
أ ) علم و آگاهي به معروف و منکر.
ب) احتمال اثر کردن امر يا نهي.
ج) اصرار داشتن مرتکب معصيت بر تکرار و استمرار گناه.
د) ضرر و مفسده‌اي متوجه مال، آبرو و جان آمر و ناهي و يا يکي از مؤمنان نشود.(4)
فقها در توضيح شرط چهار (عدم ضرر و مفسده) مي‌فرمايند: واجبات و منهيات الهي از نظر درجة اهميت يکسان نيستند. بعضي از معروف‌ها و منکر‌ها از نظر شارع مقدس اسلام به اندازه‌اي با اهميت است که براي حفظ آن واجب، يا نهي از آن منکر، بايد بذل جان کرد، ولي در برخي موارد حفظ جان بر وجوب امر به معروف و نهي از منکر مقدّم است.
اين که در کدام مورد امر به معروف و نهي از منکر بايد تا حد بذل جان پيش رفت و در کدام مورد بايد حفظ مال، آبرو، و جان را مقدم داشت، بستگي به موضوع امر به معروف و نهي از منکر دارد. اگر موضوع از احکام جزئي و در سطح محدود، باشد،‌حفظ مال، آبرو و جان مقدّم است اما اگر موضوع در درجة بالاي اهميت است ،بايد امر به معروف و نهي از منکر کرد، گرچه انسان در اين راه کشته شود.
شهيد مطهري مي‌فرمايد:
ارزش امر به معروف و نهي از منکر بالاتر از اين‌ها است. البته با توجه به موردش. ببين امر به معروف و نهي از منکر را براي چه مي‌خواهي بکني؟ در چه موضوعي مي‌خواهي امر به معروف و نهي از منکر کني؟ يک وقت موضوع کوچکي است،‌مثلاً کسي کوچه را کثيف مي‌کند، پوست خربزه را مي‌اندازد در کوچه،‌ اين جا بايد نهي از منکر کنيد،‌حال اگر بدانيد اگر او را نهي کنيد،‌يک فحش ناموس به شما مي‌دهد، اين کار اين قدر ارزش ندارد که يک فحش ناموسي بشنويد.
يک وقت هست موضوعي است که اسلام براي آن اهميتي بالاتر از جان و مال و حيثيت انسان قائل است. مي‌بينيد قرآن به خطر افتاده است،‌اصول قرآني به خطر افتاده است،‌آيا اين جا مي‌گويي: امر به معروف نکن،‌نهي از منکر نکن، که اگر اين را بگويم،‌جانم، آبرويم، در خطر است؟ اجتماع نمي‌پسندد. و...».
شهيد مطهري با نقل اين مطالب، آن را به شدت رد مي‌کند.
امام خميني(ره) مي‌فرمايد: «اگر معروف و منکر از موضوعاتي باشد که از نظر اسلام بسيار مهم است و امر به معروف و نهي از منکر در چنين موضوعي، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است».(5)
امام حسين(ع) نيز در چنين موقعيتي بودند و «معروف» اصل اسلام و سنت پيامبر بود که در حال از بين رفتن يا تحريف بود.
حضرت اباعبدالله الحسين(ع) ديدند اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصي که بر جامعه اسلامي حاکم بود، امر به معروف و نهي از منکر نکند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده مي‌شود؛ نيز زحماتي که جدّ بزرگوارش براي اسلام کشيده و جان فشاني شهيداني که خونشان را در راه اسلام نثار کردند، در معرض بي اثر شدن است. از اين رو بر خود لازم دانست که قيام کند،‌گرچه جان خود و بستگانش را در اين راه فدا کند.
يک روز پيش از حرکت امام حسين(ع) از مدينه به طرف مکه مروان بن حکم حضرت را در کوچه ديد و گفت: يا اباعبدالله! تو را نصيحت مي‌کنم به اين که با يزيد بيعت کني که خير دين و دنيايت در بيعت با يزيد است. حضرت در پاسخ فرمود: انا لله و انا اليه راجعون و علي الأسلام السلام از فدبليت الأمة براع مثل يزيد؛ وقتي فردي مانند يزيد حاکم امت اسلام باشد ،فاتحه اسلام خوانده است.(6)
بنابراين معلوم است که در آن زمان و موقعيت، اساس اسلام در خطر بود. حضرت در جاي ديگر فرمود:
«ألا ترون أنّ الحق لا يُعمَل به و أنّ الباطل لا يتناهي عنه،‌ليرغب المؤمن في لقاء اله محقا؛
آيا نمي‌بيند به حق عمل نمي‌شود؟ آيا نمي‌بيند قوانين الهي پايمال مي‌شود؟ آيا نمي‌بيند اين همه مفاسد پيدا شده و احدي نهي نمي‌کند؟ در چنين اوضاعي، مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاي پروردگار را در نظر بگيرد».(7)
در نتيجه هم عمل حضرت مصداق عملي امر به معروف و نهي از منكر بود و هم در نتيجه بخشي آن نياز به آن همه جان فشاني و سختي وجود داشت ، به علاوه اين عمل عين تكليف حضرت محسوب مي شد و در نتيجه تلاش در اين مسير به هلاكت انداختن خود به حساب نمي آيد ، همان گونه كه جهاد به عنوان يك تكليف ديني منافاتي با آيه مورد نظر ندارد.

پي‌نوشت‌ها:
1. آل عمران(3) آيه 109.
2. نهج البلاغه، کلمات قصار، شمارة‌.
3. وسائل الشيعه، ج11، ص 395.
4. شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج17، ص 267.
5. امام خميني، تحريرالوسيله، ج1، ص 472.
6. اعيان الشيعه، ج2، ص 402.
7. بحارالانوار،‌ج42، ص 192.