خدای انسان‌وار

منظور از تعابیری که برای خداوند به‌کاررفته معانی آن‌ها با قطع‌نظر از ویژگی‌های جسمانی،زمانی و مکانی است. ازاین‌رو یدالله به‌معنای قدرت خداوند است نه جسمانیت او.

پرسش:

اگر خدا جسم ندارد پس چرا قرآن از اوصاف و تعابیری استفاده کرده است که ظهور در جسمانیت خداوند دارند؟ آیا این آیات نشانه الهی نبودن قرآن نیستند؟ چراکه اگر قرآن الهی بود تصویری نادرست از خداوند ارائه نمی‌داد!

پاسخ:

مقدمه

خداوند به‌حکم عقل جسم نیست؛ چراکه هر جسمی سه جزء دارد: طول، عرض و ارتفاع. از سوی دیگر، هر چیزی که دارای اجزا باشد، برای وجودش به آن اجزا نیاز دارد؛ اما خداوند بی‌نیاز است و این یعنی، خداوند جسم نیست:

- صغرا: خداوند نیازمند نیست؛

- کبرا: هر جسمی به طول، عرض و ارتفاع نیازمند است؛

- نتیجه: خداوند جسم نیست.

افزون بر این، با توجه به تقدم زمانی وجود اجزا بر وجود کل (چون تا جزء نباشد، کل به وجود نمی‌آید)، لازمه جسمانیت خداوند این است که او ازلی نباشد؛ یعنی زمانی بوده که خداوند در آن زمان نبوده و بعد موجود شده است! چنان‌که لازمه جسم‌بودن، مکان داشتن و لازمه مکان داشتن، محدود بودن است؛ اما خداوند محدود نیست و این یعنی مکان ندارد و وقتی مکان ندارد یعنی جسم نیست.(1)

در حالی مطابق حکم عقل، خداوند جسم نیست که در قرآن برای خداوند از اوصاف و تعابیری استفاده شده که ظهور در جسمانیت خداوند دارند! در این نوشتار چرایی وجود چنین تعابیری را در قرآن بررسی می‌کنیم و نشان می‌دهیم چرا این امور با الهی بودن قرآن منافاتی ندارند.

 

متن اصلی پاسخ:

عجز زبان بشری از توصیف خداوند

زبان‌ عادی‌ و رایج‌ ما متناسب‌ با همین‌ عالم‌ امکانی، جسمانی‌ و محدود و نیازهای روزمره ما در آن پدید آمده و گسترش یافته است. مفاهیم‌ رایج‌ در این‌ زبان‌ درخور این‌ عالم‌ و متناسب‌ با آن‌ هستند. تازمانی‌که می‌خواهیم با این زبان درباره همین عالم و موجودات آن صحبت کنیم، مشکلی پیش نمی‌آید؛ اما همین‌که کمی پای خود را فراتر از این عالم می‌گذاریم و پای موجودات فراطبیعی عوالم دیگر را به این عالم باز می‌کنیم، زبان به لکنت می‌افتد، زیرا چگونه‌ می‌توان‌ از طریق‌ الفاظ وضع‌شده برای معانی عادی و مفاهیم‌ زمینی، درباره امری‌ متعالی‌ همچون خداوند سخن‌ گفت‌ که‌ با این‌ عالم‌ و موجودات آن‌ شباهتی‌ ندارد؟ مفاهیم‌ امکانی، جسمانی‌ و محدود چگونه‌ می‌توانند از موجود بسیط، مجرد، نامتناهی و واجب‌الوجود حکایت‌ کنند؟

شاید بگوئید ما ابناء بشر به‌حکم محدودیت و محرومیت ذاتی‌ای که به آن مبتلا هستیم، نمی‌توانیم با الفاظی که برای نیازهای زمینی وضع شده‌اند، درباره مفاهیم آسمانی صحبت کنیم، اما کار خدا نشد ندارد! ولی حقیقت این است که چون مشکل به قابلیت قابل برمی‌گردد و ارتباطی با فاعلیت فاعل ندارد، در این امر بشر با خالقش فرقی ندارد. به عبارت ساده‌تر، توصیف خداوند نامحدود با زبان محدود، همچون داخل‌کردن کره زمین در تخم‌مرغ است بدون ‌این‌که زمین کوچک یا آن تخم بزرگ شود!

در چنین صورتی، دو کار بیشتر نمی‌توان کرد: یا کلاً باید قید حرف زدن درباره عوالم دیگر به‌ویژه خدا را بزنیم، یا توقع خود را پایین بیاوریم و با تن دادن به محدودیت‌ها، به زبان شکسته‌بسته قانع شویم.

خداوند در قرآن راه دوم را برگزیده است و معانی متعالی را در قالب الفاظ بشری بیان کرده و برای این‌که امر بر ما مشتبه نشود، چند راهکار را در نظر گرفته است:

1. عقل به‌عنوان «راهنمای باطنی» در حق ما حجت و دلیل شمرده شده است و خرد آدمی هرچند به ذات الهی راه ندارد، اما با صفات الهی، به‌ویژه صفات سلبی، ناآشنا نیست؛

2. بیان معانی آسمانی در قالب الفاظ بشری نوعاً منجر به تشابه آیات می‌شود و قرآن (آل‌عمران: 7) برای این‌که دچار اشتباه نشویم نحوه تعامل ما با این آیات را آشکارا توضیح و راه را از چاه نشان داده است؛

3. مهم‌تر از همه این‌که قرآن کتابی است که معلم و مبیّن دارد و ازجمله اموری که معلمان قرآن، آن‌ها را برای ما تبیین و تفسیر کرده‌اند، آیات مرتبط با خداوند است.

البته به این مسئله می‌توان از بعد دیگری هم نگاه کرد. خداوند مُتَشَخّص اما ناانسان‌وار است. متشخص است یعنی خداوند یک شخص دارای اراده، آگاهی و توانایی عمل است و نیرو یا انرژی و... نیست. ناانسان‌وار است یعنی خدا همچون انسان نیست و مثلاً جسم ندارد، احساسات و صفات انسانی ندارد و مانند انسان فکر و عمل نمی‌کند. از طرف دیگر، زبان و همچنین ذهن ما کاملاً انسان‌وار است و اگر خداوند می‌خواست خودش را به‌صورت ناانسان‌وار به ما معرفی کند، نه‌تنها زبان قابلیت ارائه چنین امری را نداشت، بلکه فهم ما نیز توانایی پذیرش کامل این تصور از خدا را نداشت و آن را پس می‌زد؛ بنابراین، خداوند با درنظرگرفتن این محدودیت‌ها، مطابق ذهن و زبان ما با ما سخن گفته، اما درعین‌حال بارها متذکر شده است که او نه‌تنها مثل ما بلکه مثل هیچ‌چیز دیگری نیست (شوری: 11)؛ به همین دلیل، منظور خداوند از تعابیر و اصطلاحاتی که درباره خودش بکار برده، معانی آن‌ها با قطع‌نظر از هر نوع ویژگی‌ جسمانی، زمانی‌ و مکانی‌ است.

 

نتیجه‌گیری

بشر با قطع‌نظر از وحی، اصلاً با معانی و مفاهیم الهی سروکار نداشته تا بخواهد برای آن‌ها الفاظ مناسب وضع کند. خداوند نیز برای ارتباط با بشر راهی غیر از استفاده از همین الفاظ بشری نداشته است. نتیجه کاربرد الفاظ بشری برای بیان معانی الهی، تشابه برخی از آیات و ظهور آن‌ها در معانی غیر مراد، همچون جسمانیت خداوند، شده است. خدا برای جلوگیری از کژفهمی از چنین آیاتی، افزون بر اعطای نعمت عقل به آدمی، هم نحوه تعامل با آیات متشابه را در خود قرآن آشکارا توضیح داده و هم توسط معلمان قرآن راه فهم درست و کامل این آیات را هموار ساخته است؛ بنابراین، تعابیری که ظهور در جسمانیت خداوند دارند، ناشی از محدودیت ذهن و زبان آدمی و از لوازم نزول قرآن بر بشر هستند و با الهی بودن قرآن منافاتی ندارند.(2)

برای مطالعة بیشتر:

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها:

1. غرویان، محسن و ...، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، قم، دارالعلم، چاپ پنجم، 1388 ش، ج 1، ص 184.

2. در نگارش این نوشتار از مقدمه این مقاله کمک گرفته شد: علی‌زمانی، امیرعباس، «امکان سخن گفتن از خدا از دیدگاه ویلیام آلستون»، مجله قبسات، 1381 ش، شماره 25.