حضرت علي(ع)

طبق اسناد قطعی، فدک از اموال حضرت زهرا سلام الله علیها بوده است ولی با حدیث جعلی «نحن معاشرالانبیاء لا نورث» آن را غصب نمودند.
حضرت علی ع و پس نگرفتن فدک

سؤال:
 اگر فدك را از حضرت زهرا (س)، به‌ ناحق غصب کرده‌اند، پس چرا زمانی که حضرت علی (ع)، به قدرت رسید، در پس گرفتن حق قانونی همسرش تلاشی نکرد؟
 

پاسخ:
1. منظور از طرح این سؤال چیست؟ آیا انکار این مطلب است که پیامبر (صلی الله علیه و آله)، به امر خداوند، فدك را به زهرا (سلام الله علیها) بخشید؟ یا این‌که خلفا، فدك و سایر مواریث زهرا (سلام الله علیها) را غصب نکرده و از حضرت نگرفته‌اند؟ این امر بین مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، تقریباً بدیهی و مسلم است و بسیاري از بزرگان اهل سنت نیز آن را نقل کرده¬¬اند، ازجمله: حاکم حسکانی در شواهدالتنزیل (1)  شوکانی در فتح القدیر (2) ، سیوطی در الدرالمنثور و متقی هندي در کنزالعمال (3)  که در این قسمت به یک حدیث از الدرالمنثور، بسنده می‌شود:  عن ابن عباس، لما نزلت (وَ آتِ ذَا الْقُرْبی) أقطع رسول الله (ص) فاطمۀ فدکا. (4)  از ابن عباس نقل شده است که زمانی که آیه (حق نزدیکانت را بپرداز) نازل شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله)، فاطمه (سلام الله علیها) را فراخواند و فدك را به او عطا کرد.

2. در مورد این‌که خلفا، حق حضرت را گرفتند، روایت‌های متعددي در منابع معتبر اهل سنت و کتب سته، آمده است که نمی¬توان آن‌ها را انکار و از آن‌ها چشم‌پوشی کرد. چنانکه در صحیح بخاري، صحیح مسلم، مسند احمد، سنن ابی داوود، سنن نسائی و طبقات ابن سعد این مطلب نقل‌شده است که در اینجا ما به حدیثی از صحیح بخاري بسنده می¬کنیم:
عن امّ المؤمنین عائشۀ أن فاطمه (سلام الله علیها) أرسلت الی ابی بکر تسأله میراثها من النبی (صلی الله علیه و آله) فی ماافاء الله علی رسوله (صلی الله علیه و آله) تطلب صدقۀ النبی التی بالمدینۀ و فدك و ما بقی من خمس خیبر. فقال ابوبکر: إنَّ رسول الله (صلی الله علیه و آله) قال: لانورث ما ترکنا فهو صدقۀ انما یأکل آل محمد من هذا المال یعنی مال الله لیس لهم أن یزیدوا علی المأکل و انی والله لا أغیر شیئاً من صدقات النبی التی کانت علیها فی عهد النبی (صلی الله علیه و آله) و لأعملن فیها بما عمل فیها رسول الله (صلی الله علیه و آله)...». (5)  
فاطمه (علیها السلام) دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) کسی را نزد ابوبکر فرستاد در حالی که میراث خود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را تقاضا می نمود از آنچه خداوند به طور «فیء» به آن حضرت در مدینه و فدک داده بود و آنچه حضرت از خمس زمین خیبر مانده بود. ابوبکر گفت: همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده است: ما پیامبران میراث نمی گذاریم و آنچه می گذاریم صدقه است. همانا خانواده محمد از این مال می خورند. به خدا سوگند که صدقه رسول الله (صلی الله علیه و آله) را از همان حالتی که در زمان حیات رسول الله (صلی الله علیه و آله) بوده است تغییر نخواهم داد و در آن به گونه ای عمل می کنم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بدان عمل کرده است...
در اینجا یا صدیقه کبري نعوذبالله دروغ گفته و به ناحق آنچه حقش نبوده را طلب کرده است و یا ابوبکر دروغ گفته و حق حضرت را غصب کرده است که البته صدیقه کبری را به نص آیه تطهیر نمی-توان دروغ‌گو شمرد. درباره این ادعاي ابوبکر که گفته بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده است که «ما ارث نمی‌گذاریم» جز ابوبکر کسی دیگر آن را نقل نکرده است می¬توان گفت که اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله)، این سخن را گفته باشد یقیناً باید به ورثه خود می‌فرمودد نه به دیگران!

3. حضرت زهرا (سلام الله علیها)، در پاسخ به این ادعاي ابوبکر، به آیه‌هایی از قرآن استناد فرمود که به برخی از آن‌ها اشاره می¬شود
از قول حضرت زکریا (علیه السلام)، می¬فرماید: «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیا یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» (6) 
تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و وارث دودمان یعقوب باشد.
و در جاي دیگر می¬فرماید: «رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ» (7) 
پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندي به من عطا کن)؛ و تو بهترین وارثانی.
و نیز می¬فرماید: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داود» و سلیمان وارث داود شد. (8) 
سپس حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: «ثُمَّ أَنتُمُ الآنَ تَزعُمُونَ أَن لا إِرثَ لَنَا أَفَحُکْمَ الجاهِلِیَّۀِ تَبغون وَمَن أَحْسَنُ مِنَ الِله حُکماً لِقَومٍ یُوقِنون، یَا ابْنَ أَبی قَحَافَۀ! أَتَرِثُ أَباكَ وَلا أَرِثُ أَبی، لَقَد جِئتَ شَیْئاً فَریّاً» (9) 

4. مدعاي زهرا (سلام الله علیها)، تنها فدك نبود، بلکه مطابق روایت عایشه و عمر (10)  مدعاي حضرت عبارت بودند از:
الف) میراث پیامبر (صلی الله علیه و آله)
ب) فئ (مَا أَفاءَ الُله عَلَی رَسُولِهِ)
ج) صدقه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مدینه
د) فدك
هـ) باقی‌مانده خمس خیبر. (11) 
که البته این‌ها نیز، درواقع مقدمه¬اي براي مطالبه اصل حق بود.
ابن ابی¬الحدید می¬گوید: « از استاد تاریخ خود پرسیدم چرا خلیفه پیامبر مدعای دختر ایشان را به او نداد. همان‌طور که پیامبر(صلی الله علیه و آله) از مسلمانان خواست تا گردنبند زینب، دختر دیگرش که براي فدیه شوهر خود پرداخته بود را، به او ببخشند و مسلمانان نیز چنین کردند؟ استادم پاسخ داد: اگر خلیفه ادعاي زهرا (سلام الله علیها) را درباره فدك می¬پذیرفت، پس‌ازآن ادعا می¬کرد که خلافت نیز، حق شوهرم است و باید حکومت را نیز، واگذار می¬کردند. (12) 

5. مطالبه زهرا (سلام الله علیها)، به جهت ارزش مادي و اقتصادي فدك و مانند آن نبود، بلکه از باب وجوب مطالبه حق و جلوگیري از انحراف علنی جامعه اسلامی و حق کشی آشکار بود و مقام صدیقه اطهر، اجل از این است که براي دریافت مالی، این‌همه تلاش کند. این علت و انگیزه، در زمان حکومت امیر مؤمنان (علیه السلام) نبود، آبی بود که ریخته شده بود. حضرت علی (علیه السلام) خود می¬فرماید: « مرا با فدك و غیر فدك چه‌کار است.»
متن بخشی از نامه امیر مؤمنان (علیه السلام)، به عثمان بن حنیف انصاري حاکم بصره در زمان حضرت، چنین است:
«…بَلَی کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَكٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ، وَ نِعْمَ الْحَکَمُ الُله وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَیْرِ فَدَكٍ، وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ…» (13) 
از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده است، تنها فدك در دست ما بود که آن‌هم گروهی نسبت به آن بخل و حسادت ورزیده [و آن را از ما گرفتند] و گروه دیگري آن را سخاوتمندانه رها کردند و بهترین حاکم خداست. مرا با فدك و غیر فدك چه‌کار؟ درحالی‌که فرداي هر کس قبر او است…

6. از منظر امیر مؤمنان و اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، فدك منحصر به قطعه‌ای زمین، در صدوبیست کیلومتري مدینه نبود، بلکه حق حاکمیت و خلافت اسلامی امامان بود. این مطلب در فرمایشات ائمه (علیهم‌السلام)، همواره آمده است. پس هنگامی‌که حاکمیت جامعه را در اختیار داشت درواقع فدک واقعی را گرفته بود. پس دیگر معنا نداشت قطعه¬اي زمین که حاصل آن نیز، در اختیار خود حضرت بود را به فرزندش واگذار کند تا باعث یاوه‌گویی برخی مخالفان حضرت شود در ذیل نمونه‌ای از شیوه نگرش اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به فدك را نقل می¬کنیم.
 مهدي عباسی از امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) خواست تا حدود فدك را معرفی کند تا او آن را باز پس دهد. امام (علیه السلام)، فرمود: «اگر حدودش را بگویم باز پس نخواهی داد» هارون اصرار کرد. امام (علیه السلام) حدود فدك را معادل حدود سرزمین‌های اسلامی بیان فرمود، هارون گفت: در این صورت براي ما چیزي نمی¬ماند. امام فرمود: «گفتم که اگر حدود واقعی¬اش را مشخص کنم، باز پس نخواهی داد.» (14) 

7. امام نخواست‌ کاری کند که دیگران درباره‌اش این‌گونه قضاوت کنند و درباره حضرت بگویند: اعلان پس گرفتن اموال غصب شده و رد آن به صاحبان، مقدمه برای به دست آوردن باغی بود که در زمان خلفا مورد دعوا و گفتگو بود؛ یعنی بگویند: برای این‌که فدک را تصرف نماید، پس‌گیری زمین‌ها و مزارعی را که توسط عثمان بخشیده شده بود را عنوان کرد.
برای این‌که دشمنان این‌گونه قضاوت نکنند و خرده‌گیری ننمایند، امام با بزرگواری از کنار این حق گذشت و از آن سخنی به میان نیاورد؛ تا به مردم بفهماند حکومت علوی برای احقاق حقوق مردم تلاش می‌کند. اگر امام زمامداری را پذیرفت، برای یاری‌رساندن به مظلومان و محرومان است،‌نه برای منافع شخصی. طبیعی است فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) نیز به این عمل راضی بودند.
نظیر این سخن از امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) نقل‌شده است. حضرت در پاسخ به این سؤال که چرا امام علی (علیه¬السلام) در دوره زمامداری‌اش فدک را تصرف نکرد، فرمود:
«لأنا أهل البیت لا یؤخذلنا حقوقنا ممَّن ظلمنا إلا هو و نحن اولیاء المؤمنین إنّما نحکم لهم و نأخذ حقوقهم ممَّن ظلمهم و لا نأخذ لانفسنا» (15)  چون ما اهل‌بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنین خصوصیتی داریم که حقوقمان را از کسانی که به ما ستم کرده‌اند، جز خدا نمی‌ستاند؛ ما اولیای مؤمنان هستیم. به نفع آنان فرمان می‌رانیم و حقوق آنان را از کسانی که به آنان ستم روا داشته‌اند، می‌ستانیم، ولی برای خود در این راه تلاشی نمی‌کنیم.
از سخن امام کاظم (علیه السلام) به دست می‌آید که امامان و رهبران الهی همواره برای احیای حقوق مردم تلاش می‌کنند؛ اما در مورد حقوق شخصی که ربطی به حقوق مردم نداشته باشد، اقدامی نمی‌کنند و کریمانه از کنار آن می‌گذرند. پس نگرفتن فدک در دوره زمامداری امام علی (علیه السلام) از همین قبیل است.
از طرفی دیگر عملکرد شیخین به‌عنوان یک سیره به‌جای سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) در جامعه به وجود آمده بود و حتی خط قرمز جامعه سیره شیخین بود. حضرت علی زمانی که با نماز تراویح مخالفت نمود صدای (وا سنة عمرا) از مردم بلند شد حال چگونه می‌خواست فدک را از آنان پس بگیرد و به اولاد خود تحویل دهد؟ 

نتیجه:
غصب فدک از جریانات قطعی تاریخ است. طبق اذعان منابع اهل سنت، فدک فیء بود و طبق آیه « «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّه» پیامبر آن را به فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) بخشید؛ اما کارگزاران حضرت زهرا (علیها السلام) از فدک اخراج شدند و با حدیث جعلی «نحن معاشرالانبیاء لا نورث» آن را غصب نمودند. بااینکه حضرت زهرا بارها با خلفا مناظره و احتجاج کرد حتی شاهد اقامه نمود اما فدک به ایشان بازگردانده نشد؛ اما حضرت علی (علیه‌السلام) در دوران حکومت خود از فدک چشم پوشید و به دنبال آن نرفت؛ زیرا حکومت‌های گذشته خلفا به‌گونه‌ای عمل نموده بودند که بازپس‌گیری فدک برای حضرت مقدور نبود.

پی نوشت:
1. حسکانی شواهدالنزیل ج 1 ص 438-446 ذیل ایه 26 سوره اسراء این مطلب را حاکم حسکانی از هفت طریق نقل کرده است.
2 . شوکانی، فتح القدیر، ج 3 ص 267
3 . متقی هندی، کنزالعمال، ج 3 ص 767
4 . سیوطی، الدرالمنثور، ج 4 ص 177
5 . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، ج5، ص139، ح4240.
6 . مریم 5-6
7 . انبیا 89
8 . نمل 16
9 . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4 ص 78-79؛ ابن ابی طیفور، بلاغات النساء، ص 26
10 . هیثمی، علی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 9 ص 39.
11  . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، باب فرض الخمس، ج4، ص79،ح3092.: «أَنَّ فَاطِمَةَ - عَلَيْهَا السَّلاَمُ - ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، سَأَلَتْ أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّيقَ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَنْ يَقْسِمَ لَهَا مِيرَاثَهَا، مِمَّا تَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ...»؛ همان: باب قرابة رسول الله (صلی الله علیه و آله)، ج5، ص20، ح3711.: « عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ فَاطِمَةَ، عَلَيْهَا السَّلاَمُ، أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِيمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، تَطْلُبُ صَدَقَةَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الَّتِي بِالْمَدِينَةِ وَفَدَكٍ، وَمَا بَقِيَ مِنْ خُمُسِ خَيْبَرَ»؛ همان، کتاب غزوة خیبر، ج5، ص139، ح4240.: « عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ، بِنْتَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِالْمَدِينَةِ، وَفَدَكٍ وَمَا بَقِيَ مِنْ خُمُسِ خَيْبَرَ».
12 . ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج 16 ص 284
13 . نهج البلاغه نامه 45.
14 . مجلسی بحار الانوار، ج 48 ص 157
15 . علل الشرایع، صدوق، باب العلل التی مِن أجلها ترک فدکاً، ج1، ص156.
 

آنچه از تاریخ بدست می آید این است که در زمان تجهیز پیامبر صل الله علیه و آله برای دفن توسط علی علیه السلام، بقیه صحابه در سقیفه بنی ساعده دور هم جمع شده بودند.
علی ع و صحابه و تجهیز پیامبر اکرم ص برای دفن

سؤال:
 اين‌كه گفته می‌شود فقط حضرت علي بن ابي طالب (ع) مشغول غسل پيامبر (ص) بوده و دیگران در شوراي انتخاب خليفه (سقيفه) حضور داشته‌اند، آیا سند تاريخي هم دارد؟
 

پاسخ:
امام علي (علیه‌السلام) آن حضرت را غسل می‌داد و عباس و دو فرزندش، فضل و قثم، بدن آن حضرت را حرکت می‌دادند و اسامه و شقران، آب بر بدن پيامبر (صلی‌الله علیه واله) می‌ريختند. علي (علیه السلام) هنگام غسل دادن می‌گفت: «بابي انت وامي ما اطيبک حيا وميتا؛ پدر و مادرم فدايت! چه اندازه پاکيزه هستي؛ هم در حال زنده‌بودن و هم بعدازآن.» (1) ‌و اصحاب بعد از بيعت با ابوبکر، براي تجهيز و دفن پيامبر (صلی‌الله علیه واله) حضور پيدا کردند. (2) 

نتیجه:
در منابع تاریخی سخن از عدم حضور صحابه کبار در غسل دادن و کفن نمودن پیامبر(صلی الله علیه و آله) است. به‌ویژه اینکه بزرگان انصار در این زمان در سقیفه به سر می‌بردند و برای جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله) سعد بن عبادِه را معرفی نمودند بدون اینکه حضرت علی (علیه السلام) را در این امر ذی‌حق بدانند.

پی نوشت:
1 . ابن اثير، عز الدين ابي الحسن الکامل في التاريخ، ج 2، ص 332؛ تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري، ج 2، ص 451؛ سيره ابن هشام، ج 4، ص 319- 320.
2 . ابن اثير، همان؛ سيره ابن هشام، همان.
 

داستان تهمت به همسر پیامبر صل الله علیه و آله و مسئله افک باعث نزول آیه قرآن شد و هیچ سند معتبری بر قبول قول تهمت زنندگان توسط علی علیه السلام وجود ندارد.
رفتار علی ع در ماجرای افک (تهمت به عایشه)

سؤال:
چرا علي بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) در ماجراي افك (تهمت به عايشه) خواستار طلاق داده شدن عايشه توسط پيامبر (صلی‌الله علیه و اله) بود؟
 

پاسخ:
گزارش اين ماجرا در متون روایی اصلی اهل سنت؛ همچون صحیح بخاری آمده است (1)  و چنين مطلبي در منابع روايي شيعه نقل نشده است؛ تنها مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 ق) این جریان را به نقل از منابع عامه آورده است (2)  و به همین صورت مرحوم طبرسی نیز در تفسير مجمع‌البیان، شأن نزول آیه را به نقل از اهل سنت گزارش نموده است. (3)  
به نظر مي‌رسد اين داستان را دشمنان مطرح کرده باشند. حضرت علی (علیه¬السلام) در قضاوت‌های خود اگر کسی اقرار به گناه می¬کرد در پی راه فرار و توجیه جرم و خطای او بود و به‌راحتی گناه او را برای جاری نمودن حد نمی¬پذیرفت حال چگونه او چنین کاری می¬کند؟ وانگهي، طلاق، راه نهایي نبود. اگر چنين باشد، منافقان در گفته خود راسخ جلوه‌گر می‌شدند و پيامبر (صلی‌الله علیه اله) (معاذ الله) شکست می‌خورد.
آيا با چنين پيشنهادي، علي (علیه‌السلام) از دستور قرآن غفلت ننموده است؛ قرآني که می¬فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ.» (4)  آیا می‌توان پذیرفت که علي (علیه‌السلام)، بزرگ‌ترين مفسر قرآن، تحت تأثير تبليغات سوء منافقان قرار ‌گيرد و حکم به طلاق عايشه دهد؟!
آيا امام علي كه از بدو دوران كودكي با پيامبر بوده و محرم اسرار خانه او نيز بود، دوست و دشمن پيامبر را نمی‌شناسد. آيا علي (علیه‌السلام) براي چنين امري اقدام به تفحص نمی‌كند و بي‌محابا بدون توجه به اين نكته كه هدف اصلي اين اتهام، آبروي خود پيامبر(صلی الله علیه و آله) است، توجه ندارد و درنتیجه، تحت تأثير اين فتنه قرار می‌گيرد و چنين پيشنهادي می‌دهد؟!

نتیجه: 
این جریان از جانب دشمنان حضرت علی (علیه‌السلام) مطرح‌شده است. درحالی‌که داستان افک تهمت است و آیات قرآن هم به بی‌اعتباری این تهمت صحه گذاشته است. بااین‌حال چگونه می‌توان پذیرفت که حضرت علی این تهمت را بپذیرد و از پیامبر بخواهد تا عایشه را طلاق دهد؟

پی نوشت:
1. بخاری جعفی، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله، صحيح بخاري، ج 6، ص101، ح4750، باب : «لولا إذ سمعتموه ظن المؤمنون والمؤمنات، بأنفسهم خيرا» و ج9، ص113، ح7369، باب قول الله تعالى: «وأمرهم شورى بينهم».
2 . مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 20، ص 310- 313.:« و أما علي بن أبي طالب عليه السلام فقال لم يضيق الله عليك و النساء سواها كثير».
3 . طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج7، ص204.: «روى الزهري عن عروة بن الزبير و سعيد بن المسيب و غيرهما عن عائشة أنها قالت...».
4 . حجرات، آیه 6
 

برخی اصرار دارند که روابط بین خاندان پیامبر صل الله علیه و آله با خلفای ثلاثه بعد از ایشان را حسنه و خوب بیان کنند در حالی که تاریخ، خلاف آن را اثبات می کند.
رابطه خاندان پیامبر ص با خلفای بعد از ایشان

سؤال:
 بین خاندان پیامبر (ص) و خلفاي بعد از رسول‌ الله نه‌ تنها نزاعی نبوده، بلکه روابط مناسبی وجود داشته است. چرا شیعیان منکر این موضوع هستند؟
 

پاسخ:
این مطلب به‌تصریح منابع شیعه و سنی، نادرست است. ماجراي درگیري ابوبکر و عمر با اهل¬بیت پیامبر (ص) و حمله به خانه حضرت زهرا (س) و خودداري امیر مؤمنان (ع) از بیعت و … از مصادیق اختلاف بین آنان است که به برخی از آنها اشاره می نماییم.

1. اقرار خلفا به عدم رابطه خوب با حضرت علی (علیه‌السلام)
اقرار خلفا به عدم رابطه خوب میان آنها و امام علی (علیه السلام) در متون صحیح اهل سنت خود از مهمترین دلایل اثبات چنین امری است.
مسلم نيشابوري در صحيح خود در ضمن يك روايت طولاني از عمر بن خطاب نقل می‌کند كه خطاب به امیر مؤمنان علیه‌السلام گفت: «فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله عليه واله) قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله عليه واله) فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله عليه واله) «مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله عليه واله) وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.»
پس از وفات رسول خدا (صلی‌الله عليه واله) ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم، شما دو نفر (عباس و علي) آمديد و توای عباس ميراث برادرزاده‌ات را درخواست كردي و توای علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را. ابوبكر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چيزي به ارث نمی‌گذاریم، آنچه می‌ماند صدقه است و شما او را دروغ‌گو، گناه‌کار، حیله‌گر و خیانت‌کار معرفي كرديد و حال‌آنکه خدا می‌داند كه ابوبكر راست‌گو، دین‌دار و پيرو حق بود. پس از مرگ ابوبكر، من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغ‌گو و گناهكار خوانديد.»  (1)
همين روايت در ديگر كتاب¬هاي اهل سنت با تعبير «ظالم وفاجر» نقل‌شده و حتي الباني وهابي نيز آن را صحيح دانسته است:
«قَالَ وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنَّهُ كَانَ فِيهَا ظَالِمًا فَاجِرًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ بَارٌّ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ وُلِّيتُهَا بَعْدَ أَبِي بَكْرٍ سَنَتَيْنِ مِن اِمَارَتِي فَعَمِلْتُ فِيهَا بِمِثْلِ مَا عَمِلَ فِيهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله عليه و اله وَأَبُو بَكْرٍ وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنِّي فِيهَا ظَالِمٌ فَاجِرٌ.»
«عمر گفت: شما دو نفر اعتقاد داشتيد كه ابوبكر در اين قضيه ظالم و فاجر است؛ درحالی‌که خدا می‌داند او صادق، نيكوكار و پيرو حق بود. بعد از ابوبكر دو سال اداره فدك در اختيار من بود و من همان رفتاري را داشتم كه رسول خدا (ص) و ابوبكر داشت؛ اما شما اعتقاد داشتيد كه من ظالم و فاجر هستم. الباني در آخر روايت تصريح می‌کند كه سند اين روايت صحيح است». (2) 
طبق اين دو روايت امیر مؤمنان علیه‌السلام اعتقاد داشته است كه ابوبكر و عمر «دروغ‌گو، بدكار، حیله‌گر، خائن، ظالم و فاجر» هستند.
جالب است كه در كتاب صحيح بخاري همين صفات از ویژگی‌های منافقين شمرده‌شده است. محمد بن اسماعيل در صحيح خود می‌نویسد:
«حدثنا سُلَيْمَانُ أبو الرَّبِيعِ قال حدثنا إِسْمَاعِيلُ بن جَعْفَرٍ قال حدثنا نَافِعُ بن مَالِكِ بن أبي عَامِرٍ أبو سُهَيْلٍ عن أبيه عن أبي هُرَيْرَةَ عن النبي صلی‌الله عليه واله قال آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلَاثٌ إذا حَدَّثَ كَذَبَ وإذا وَعَدَ أَخْلَفَ وإذا أؤتمن خَانَ.»
از ابوهريره نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: «نشانه‌های منافق سه چيز است: هرگاه سخن می‌راند، دروغ می‌گوید؛ هر وقت وعده می‌دهد، تخلف می‌کند و هر وقت امانتي به او سپرده شود، خيانت می‌کند.» (3) 
البته بخاری در صحیح خود دست به سرقت علمی زده و به‌جای «فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا» کلمات «کذا و کذا» گذاشته است. (4) 
توجه به این نکته نیز لازم است که در داستان بیعت به نقل از صحیح بخاری آمده است که امام علی (علیه السلام) از مجالست با عمر کراهت داشت که چنین امری خود بیانگر ناخشنودی آن حضرت از وی بوده است. (5) 

2. حوادث پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
حوادث پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بیانگر اوج مظلومیت خاندان آن حضرت است؛ از هتک حرمت بیت وحی و تهدید به سوزان و انجام آن تا چگونگی بیعت اجباری از امام علی (علیه السلام) که همگی این جریانات بیانگر نزاع و اختلاف میان دستگاه خلافت از سویی و اهل بیت (علیهم السلام) از سویی دیگر است که ذکر آن در منابع فریقین آمده است. 
به عنوان نمونه در منابع اهل سنت «ابن ابي شيبة» (متوفي: 235هـ) در رابطه با تهدید به آتش زدن خانه حضرت زهرا (علیها السلام) توسط «عمر بن خطاب» می نویسد: 
«هنگامى كه پس از رسول خدا، با ابوبكر بيعت شد؛ على و زبير وارد خانه فاطمه، دختر رسول خدا مى‏شدند و با او درباره وضعيّتشان مشورت مى‏كردند. چون اين خبر به عمر بن خطّاب رسيد، او نزد فاطمه رفت و گفت: اى دختر رسول خدا! به خدا سوگند! شخصى محبوب‏تر از پدرت، نزد ما نيست و بعد از پدرت، شخصى محبوب‏تر از تو، نزد ما نيست؛ به خدا سوگند! اگر اين افراد نزد تو جمع شوند، چيزى مانع من نمى‏شود كه فرمان دهم تا خانه را به رويشان بسوزانند». (6) 
اين مطلب را طبری (متوفی: 310هـ) در كتاب تاريخ خوى به سند دیگری آورده است:
«عمر بن خطّاب به خانه على آمد، طلحه و زبير و گروهى از مهاجرين، در خانه على جمع شده بودند؛ عمر گفت: به خدا سوگند! يا براى بيعت خارج مى‏شويد، يا خانه را بر شما مى‏سوزانم. زبير با شمشير آخته بيرون آمد، ليز خورد و شمشير از دستش افتاد. به سويش حمله كردند و او را گرفتند». (7) 
همچنین بَلاذرى (متوفي: 224هـ) در أنساب الأشراف با سلسله سند خود، اين واقعه را اين گونه روايت مى‏كند: «ابوبكر براى على پيام فرستاد و از او خواست كه بيعت كند، او بيعت نكرد؛ عمر با فتيله‏اى آمد. فاطمه پشت در ايستاد و گفت: اى پسر خطّاب! مى‏خواهى دَرْ را بر من آتش بزنى؟ عمر گفت: آرى! و اين از آن‏چه پدرت آورده، قوى‏تر است». (8) 
ابن عبدربّه نيز (متوفي: 328 هـ) در العقد الفريد مى‏نويسد:
«على، عبّاس و زبير در خانه فاطمه نشستند تا اين كه ابوبكر شخصى را فرستاد و از آن‏ها خواست تا براى بيعت خارج شوند و به او گفت: اگر نپذيرفتند، آن‏ها را بكش. عمر با شعله‏هايى از آتش آمد تا خانه را بر آن‏ها آتش زند؛ فاطمه او را ديد و گفت: اى پسر خطّاب! آيا آمده‏اى كه خانه‏ ما را بسوزانى؟ عمر گفت: آرى! مگر، آن‏چه را كه مردم پذيرفته‏اند، شما هم بپذيريد». (9) 
تاريخ نگار اهل سنّت، ابو الفداء (درگذشته سال 732هـ) نيز در كتاب المختصر فى أخبار البشر اين روايت را نقل نموده است:
«آنگاه ابوبکر عمر بن الخطاب را به‌سوی علی و کسانی که همراه او بودند فرستاد تا آن‌ها را از منزل فاطمه بیرون بکشند و گفت: اگر خودداري کردند، با آن‌ها بجنگ. عمر با مقداري هیزم رفت تا منزل را به آتش بکشد. حضرت فاطمه رضی الله عنها با او ملاقات کرد و فرمود: اي پسر خطاب، کجا می‌روی؟ آیا آمده‌ای که منزل ما را به آتش بکشی؟ عمر گفت: بله و یا آنکه در آنچه امت داخل شدند، داخل شوید (بیعت کنید) در غیر این صورت، خانه‌تان را به آتش می¬کشیم.» (10) 
همچنین در نقل ابن قتیبه (متوفی: 176هـ) آمده است: «فَدَعا بِالْحَطَبِ وَ قالَ: وَ الَّذِی نَفْسُ عُمَرَ بِیدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أوْ لَاُحْرِقَنَّها عَلی مَنْ فِیها. فَقِیلَ لَهُ: یا أباحَفْصٍ! إنَّ فِیها فاطِمَةَ! قالَ: وَ إنْ.» (11)  پس هیزم طلب کرد و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست، یا قطعاً خارج می‌شوی، یا این‌که حتماً آن خانه را بر سر هرکه در آن است، به آتش می‌کشم. پس به او گفتند: ای اباحفص! کنیه خلیفه دوم در این خانه، فاطمه است! پاسخ گفت: حتّی اگر او باشد.
زید بن اَسْـلَم از پدرش نقل می‌کند: «کُنْتُ فِی مَنْ جَمَعَ الْحَطَبَ إلی بابِ عَلِی، قالَ عُمَرُ: وَاللهِ! لَئِنْ‌ لَمْ یخْرُجْ عَلِی بْنُ أبِی‌طالِبٍ لَاُحْرِقَنَّ الْبَیتَ بِمَنْ فِیهِ.» (12)  من در میان کسانی بودم که بر درب خانه علی هیزم جمع کردند؛ در آن اتفاق عمر گفت: به خدا سوگند! اگر علی بن ابی‌طالب خارج نشود، خانه را با هر آن‌که در آن است به آتش می‌کشم.
در منابع شیعه نیز گزارشات مختلفی که بیانگر نبود رابطه حسنه میان امام علی (علیه السلام) و خلفا است وجود داشته که برخی از آنان عبارتند از:
معاویه در نامه به حضرت علی (علیه‌السلام) نوشت «به گردن تو طناب انداخته و کشیده به مسجد برده‌اند و...» امیرالمؤمنین علیه اسلام در جواب او مرقوم نمودند: «و گفته‌ای که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند که بیعت کنم... عجبا به خدا سوگند خواسته‌ای مذمت کنی ولی ناخودآگاه مدح و ثنا گفته‌ای و خواسته‌ای رسوا کنی ولی خود رسواشده‌ای. اینکه یک مسلمان مظلوم واقع شود برای او نقص و عیب نیست مادامی‌که در دین خود تردید نداشته باشید و در یقین و ایمان خود دچار تردید نشوید». (13) 
این مطلب در خطبه سوم نهج‌البلاغه به‌روشنی بیان‌شده است که حضرت فرمود: « به خدا سوگند ابوبکر ردای خلافت را بر تن کرد درحالی‌که خوب می‌دانست جایگاه من در خلافت همچون محور سنگ‌آسیاست (که بدون آن آسیاب نمی¬چرخد و بی‌فایده است) او می‌دانست سیل‌های علم و فضیلت از دامن کوهسار وجود من جاری است و مرغان بلندپرواز اندیشه‌ها هرگز به اندیشه بلند من راه نتوانند یافت. پس من ردای خلافت را رها ساختم و از آن دامن در پیچیدم (کناره گرفتم) درحالی‌که در این اندیشه بودم که با دست‌خالی و (بدون یاور) بپا خیزم (و حق خود و اسلام و مسلمانان را بگیرم) و یا در این محیط سرشار از خفقان و ظلمتی که پدید آورده‌اند صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده و جوانان را پیر می‌کند و مردان باایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وامی¬دارد. (عاقبت) دیدم که بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیک‌تر است؛ بنابراین صبر کردم درحالی‌که همچون کسی هستم که چشمم پر از خاشاک و استخوان راه گلویش را گرفته است با چشم خود می‌دیدم میراثم را به غارت می¬برند.» (14) 
چگونگی بیعت گرفتن از امام علی (علیه السلام) نیز خود بیانگر اوج کینه و بغض از سوی خلفا نسبت به آن حضرت بوده است.
در چگونگی بیعت اجباری از امام علی (علیه السلام) به نقل سلمان فارسی آمده است: «... وَ ألْقَوْا فِی عُنُقِهِ حَبْلاً أسْوَدَ وَ حالَتْ فاطِمَةُ‌علیهاالسّلام بَـینَ زَوْجِها وَ بَـینَهُمْ عِنْدَ بابِ الْبَیتِ، فَضَرَبَها قُنْفُذٌ بِالسَوْطِ عَلی‌عَضُدِها...ثُمَّ انْطَلَقُوا بِعَلِی‌علیه‌السّلام مُلَبَّباً بِعَتْلٍ حَتّی انْتَهَوْا بِهِ إلی‌أبِی‌بَکْرٍ وَ عُمَرُ قائِمٌ بِالسَیفِ عَلی رَاْسِهِ...» (15)  . در گردنش طناب سیاهی انداختند، درحالی‌که فاطمه در کنار درب خانه، بین همسرش و آن‌ها جدایی انداخته بود. پس قنفذ با شلّاق بر بازویش زد... سپس علی را درحالی‌که گریبانش را گرفته بودند و به شدّت کشیده می‌شد به نزدِ ابوبکر بردند؛ درحالی‌که عمر با شمشیر ایستاده بود و شمشیر را بالای سر او (امیرالمؤمنین) گرفته بود...
 جابر بن عبدالله انصاری پس از نقل روایتی درباره امیرالمؤمنین از زبان رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در امر به تبعیت از امام علی (علیه السلام) پس از زمان حیات خویش می‌گوید: ... «فَعَصَوْهُ وَ اللهِ وَ خالَفُوا أمْرَهُ وَ حَمَلُوا عَلَیهِ السُیوفَ» (16) ... به خدا سوگند! از فرمان او سرکشی کردند و با دستورش مخالفت نمودند و با شمشیرها بر او یورش بردند.
عمرو بن ابی‌المقدام به‌واسطه پدرش از جدّش هرمز فارسی. نقل می‌کند:... «فَلَمّا انْتَهَینا إلی الْبابِ فَرَأتْهُمْ فاطِمَةُ أغْلَقَتْ الْبابَ فِی وُجُوهِهِمْ... فَضَرَبَ عُمَرُ الْبابَ بِرِجْلِهِ فَکَسَرَهُ (وَ کانَ مِنْ ‌سَعَفٍ) ثُمَّ دَخَلُوا فَأخْرَجُوا عَلِیاً مُلَبَّباً.» (17)  وقتی به کنار درب رسیدیم، فاطمه آن‌ها را دید و درب را به رویشان بست... پس عمر با پایش به آن درب (که جنسش از شاخه درخت خرما بود) کوبید و آن را شکست. سپس وارد شدند و علی را کشان‌کشان بیرون آوردند.
 عدی بن حاتم طائی نقل می‌کند: «ما رَحِمْتُ أحَداً رَحْمَتِی عَلِیاً حِینَ اُتِی بِهِ مُلَبَّباً فَقِیلَ لَهُ: بایـعْ. قالَ: فَإنْ لَمْ أفْعَلْ؟ قالُوا: إذاً نَقْتُلُکَ...» (18)  من برای هیچ‌کس آن‌گونه که برای علی دلسوزی کردم، متأثّر نشدم؛ در آن هنگام که او را کشان‌کشان آوردند و به او گفتند: بیعت کن. گفت: اگر نکنم چه‌کار می‌کنید؟ گفتند: در آن صورت تو را می‌کشیم...
با توجه به کثرت اسناد و شواهد تاریخی مبنی بر نزاع بین خلفا و اهل‌بیت (علیهم السلام) باز می¬شود گفت مشکلی بین آنان نبوده است؟

نتیجه:
تاریخ خود گواه و شاهد است که خلفا با اهل‌بیت روابط خوبی نداشتند. بلکه اهل‌بیت از جانب خلفا مورد ظلم و ستم قرار گرفتند. خلفا در روز رحلت پیامبر (صلی‌الله علیه واله) در سقیفه بنی ساعده گرد هم آمده و حق حضرت علی را نادیده گرفتند و او را خانه‌نشین کردند درحالی‌که واقعه غدیر، حدیث منزلت و ... را در فضیلت حضرت علی می‌دانستند. این ظلم حضرت علی را به مدت بیست‌وپنج سال خانه‌نشین نمود، خار در چشم و استخوان در گلو. آنان به همین ظلم بسنده نکردند و فدک را غصب نموده و پس از مدتی به خانه حضرت فاطمه زهرا هجوم آورده و او را مورد ضرب و شتم قراردادند که منجر به شهادت وی شد. آیا این وقایع حکایت از روابط مناسب است؟

پی نوشت:
1. صحيح مسلم، كتاب الجهاد والسير، باب حكم الفئ، ج 1 ص 480، ح 1756
2 . الباني، محمد ناصر الدين، التعليقات الحسان علي صحيح إبن حبان، ج 9، ص 319 ـ 320
3 . صحيح البخاري، كتاب الإيمان، بَاب عَلَامَةِ الْمُنَافِقِ، ح 33 و 34.
4 . فصل فضل الجهاد و السیر (فرض الخمس)، ج 4، ص 96 ـ 98 و فصل بدء الخلق (المغازی، حدیث بنی‌النضیر)، ج 5، ص 113 ـ 115 و فصل النفقات، ج 7، ص 81 ـ 83 و فصل الاعتصام بالکتاب و السنّه، ج 9، ص 121 ـ 123 حدیث فوق را می‌آورد و به جای عبارت‌های «ظالِمٌ فاجِرٌ» و «کاذِباً آثِماً غادِراً خائِناً» عبارات دیگری مانند «کَذا وَ کَذا: چنین و چنان»، «کَما تَقُولانِ: آن‌چنان که می‌گویید» می‌آورد.
5  . بخاری جعفی، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله، صحيح بخاري، ج5، ص139.: « فأرسل إلى أبي بكر: أن ائتنا ولا يأتنا أحد معك، كراهية لمحضر عمر».
6  . ابن أبي شيبه، عبدالله، المصنّف في الأحاديث والآثار، ج7، ص432.: «محمد بن بشر , نا عبيد الله بن عمر , حدثنا زيد بن أسلم , عن أبيه أسلم أنه حين بويع لأبي بكر بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم كان علي والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم فيشاورونها ويرتجعون في أمرهم , فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال: «يا بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم , والله ما من أحد أحب إلينا من أبيك , وما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك , وايم الله ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك ; أن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت».
7  . ابن جرير طبري، محمّد، تاريخ الرسل والملوك وصلة تاريخ الطبري، ج3، ص202.:  «عَنْ زِيَادِ بْنِ كُلَيْبٍ، قَالَ: أَتَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَنْزِلَ عَلِيٍّ وَفِيهِ طَلْحَةُ وَالزُّبَيْرُ وَرِجَالٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ، فَقَالَ: وَاللَّهِ لأَحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ أَوْ لَتَخْرُجُنَّ إِلَى الْبَيْعَةِ فَخَرَجَ عَلَيْهِ الزُّبَيْرُ مصلتا بالسيف، فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّيْفُ مِنْ يَدِهِ، فَوَثَبُوا عَلَيْهِ فاخذوه.»
8  . أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري، جمل من أنساب الأشراف، ج1، ص586.: «الْمَدَائِنِيُّ، عَنْ مَسْلَمَةَ بْنِ مُحَارِبٍ، عَنْ سُلَيْمَانَ التيمى، وعن ابْنِ عَوْنٍ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ أَرْسَلَ إِلَى عَلِيٍّ يُرِيدُ الْبَيْعَةَ، فَلَمْ يُبَايِعْ. فَجَاءَ عُمَرُ، ومعه فتيلة. فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: [يا ابن الْخَطَّابِ، أَتُرَاكَ مُحَرِّقًا عَلَيَّ بَابِي؟ قَالَ: نَعَمْ، وَذَلِكَ أَقْوَى فِيمَا جَاءَ بِهِ أَبُوكِ».
9  . ابن عبد ربّه، أحمد بن محمّد، العقد الفريد، ج5، ص13.: «وأمّا علي والعبّاس والزبير، فقعدوا في بيت فاطمة حتّى‏ بعث إليهم أبوبكر ليخرجوا من بيت فاطمة وقال له: إنْ أبوا فقاتلهم. فأقبل بقبس من نار على‏ أنْ يضرم عليهم الدار، فلقيته فاطمة فقالت: يابن الخطّاب، أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم، أو تدخلوا ما دخلت فيه الأُمّه.»
10 . ابوالفداء‌، اسما‌عیل‌ بن‌ علی‌، تاریخ ابوالفداء، ج۱، ص۱۵۶.: «ثم ان ابا بکر بعث عمر بن الخطاب الی علی ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة رضی الله عنها وقال ان ابوا فقاتلهم فاقبل عمر بشئ من نار علی ان یضرم الدار فلقیته فاطمة رضی الله عنها وقالت الی این یا بن الخطاب اجئت لتحرق دارنا قال نعم او تدخلوا فیما دخل فیه الامة ...».
11 . ابن قتیبه دینوری، الإمامة و السیاسه، ج 1 ص 30؛ دانشنامه شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، چاپ اول، 1388، ص 122-123.
12 . ابن حمزه زیدی، الشافی، ج 4، ص 173
13 . نهج البلاغه نامه 28.
14 . نهج البلاغه خطبه 3
15 . طبرسی، الإحتجاج علی اهل اللجاج، ج 1، ص 83
16 . شیخ طوسی، امالی، ص 58،
17 . تفسیرالعَیاشی، ج 2، ص 66-67
18 . تلخیص الشافی، شیخ طوسی، ج 3، ص 79،
 

در اینکه آیا حضرت علی علیه السلام با خلفا بیعت کردند یا نه، اختلاف است ولی آنچه مسلم است این است که ایشان تمام تلاش خود را برای روشن شدن حقیقت انجام داده اند.
عدم پذیرش خلافت خلفای اهل سنت توسط شیعیان

سؤال:
با توجه به بيعت و همراهي علي بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) با خلفا، چرا شيعيان خلافت خلفاي نخستين را نمی‌پذيرند؟
 

پاسخ:
گرچه امام علي (علیه‌السلام) پس از رحلت پيامبر (صلی‌الله علیه و آلِ) حاضر به پذيرش خلافت ابوبكر و بيعت با او نشد، چراکه آن را حق خويش می‌دانست. (1)  اما برخی دیگر گفتند حضرت به بيعت با ابوبکر و سپس ساير خلفا تن داد و خلافت ايشان را پذيرفت.
اما درنگ كردن حضرت در بيعت و تأخير در پذيرش خلافت ابوبكر، همچنين جملات و خطبه‌هاي اعتراض‌آميز آن امام، پرده از حقايقي برمی‌دارد و محقق را به مصلحتي بودن بيعت و پذيرش خلافت رهنمون می سازد.
اين مطلب نيز از گفته حضرت پيدا است؛ هنگامی‌که در شوراى شش نفره براى انتخاب خليفه، پس از خليفه دوم، به امام على (علیه‌السلام) پيشنهاد شد كه با شما بيعت مى‌كنيم، به اين شرط كه به قرآن، سنت و سيره شيخين عمل نماييد. حضرت با قاطعيت فرمود: به قرآن و سنت نبوى و روش و شيوه خود عمل مى‌كنم. (2)  ‌
آري، آن حضرت پس از رحلت دخت پيامبر فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) بيعت نمود. البته بيعت حضرت جهت مصالح و حفظ دين بود؛ چنان‌که هنگام جنگ با مرتدان، عثمان نزد امام آمد و گفت: تا وقتى تو بيعت نکنى، کسى به جنگ اين افراد نخواهد رفت. امام باز هم خوددارى کرد؛ ولى سرانجام پذيرفت و مسلمانان خوشحال شدند. (3)  ‌
رویکرد سیاسی و سکوت امام در برابر خلفا، بدان معنا نیست که امام به دفاع از حق خود نپرداخته و خلفا را تأیید می‌کرد؛ بلکه سکوت امام در راستای حفظ وحدت اسلامی و حفظ دین بود. بعد از رحلت نبی گرامی اسلام (صلی‌الله علیه واله) و غصب خلافت و کنار گذاشتن حضرت علی (علیه‌السلام) از صحنه سیاسی و تصمیم‌گیری در امور جامعه اسلامی، آن بزرگوار لحظه‌ای درنگ نکرد و برای بازپس‌گیری حق مسلّم خویش تلاش بسیار نمود.
امام علی (علیه‌السلام) طبق گفته «ابن قتیبه دینوری»، شب‌ها حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) را سوار بر مرکبی می‌کرد و به درب منازل انصار می¬برد. فاطمه(سلام‌الله علیها) از آن‌ها می‌خواست از امام علی پشتیبانی کنند. آنان در پاسخ می‌گفتند:
ای دختر رسول خدا! بیعت ما با ابوبکر انجام‌شده و کار از کار گذشته است. نمی‌توانیم نقض بیعت کنیم. اگر شوهر تو قبل از ابوبکر به‌سوی ما می‌آمد، به او مراجعه کرده و رهبری او رامی پذیرفتیم. (4)  ‌
حضرت برای اثبات حقانیت خود بارها با استدلال‌ها و احتجاج‌های متین خود، از خلیفه و هواداران او انتقاد و به آن‌ها اعتراض می‌کرد؛ ولی مرور ایام و سیر حوادث نشان داد که اعتراض‌ها سودی ندارد و خلیفه و هوادارانش برای حفظ قدرت پافشاری بسیاری دارند.
در این هنگام، امام بر سر دوراهی سرنوشت‌سازی قرار گرفت: یا می‌بایست به کمک خاندان رسالت و علاقه‌مندان خود قیام و با توسل به‌زور و قهر و غلبه، حکومت را قبضه کند، یا وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خویش بپردازد؛ ازآنجاکه هدف در رهبری الهی، مقام و قدرت و موقعیت نیست، اگر رهبری اسلامی بر سر دوراهی قرار گیرد و ناگزیر باشد از میان مقام و هدف یکی را برگزیند، باید از مقام دست کشید و هدف را مقدم داشت. امام علی در چنین وضعیتی، راه دوم را انتخاب کرد.
حضرت در ارزیابی اوضاع‌واحوال جامعه اسلامی و خطراتی که آن را تهدید می‌کرد، به این نتیجه رسید که اگر درگرفتن حکومت اصرار بورزد و به‌زور و قدرت متوسل شود، وضعی پیش خواهد آمد که تمام زحمات رسول خدا و خون‌های پاکی که درراه بارور کردن نهال اسلام ریخته شده، هدر می‌رود.
 حضرت می‌فرماید: «ردای خلافت را از تن بیرون کردم و از آن کناره‌گیری نمودم؛ درحالی‌که در این فکر فرورفته بودم که آیا با دست‌تنها و نداشتن نیرو، به پا خیزم و یا در این محیط پر خفقانی که به وجود آورده‌اند، صبر کنم؟ عاقبت دیدم صبر به عقل و خِرَد نزدیک‌تر است، صبر کردم؛ ولی حالم شبیه کسی بود که خار در چشم و استخوان در گلو دارد. ‌» (5) 
خطبه‌هاي آن امام، گوياي همين واقعيات است؛ چنان‌که امام هنگامی‌که براي سرکوبي پيمان‌شکنان (طلحه و زبير) عازم بصره بود، خطبه‌ای ايراد کرد و فرمود:
«فَوَاللَّهِ ما زِلْتُ مَدْفوعا عَنْ حَقّى، مُستَأثَرا عَلى، مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيهُ» (6)  سوگند به خدا! همواره از حق خويش محروم ماندم. از هنگام وفات پيامبر تا امروز، حق مرا از من بازداشته و به ديگرى اختصاص داده‏اند.
حضرت، در خطبه سوم نهج‌البلاغه، موسوم به شقشقيه نيز حقانيت خود را براى جانشينى پيامبر این‌گونه بيان مى‏فرمايد:
آگاه باشيد، به خدا سوگند! فلانى (خليفه اول، ابابکر) جامه خلافت را بر تن کرد؛ درحالی‌که مى‏دانست جايگاه من نسبت به حکومت اسلامى، چون محور آسياب است به سنگ آسياب که دور آن حرکت مى‏کند. او مى‏دانست که سيل علوم از دامن کوهسار من جارى است. مرغان دورپرواز انديشه‏ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من رداى خلافت را رها کرده، دامن جمع نمودم و از خلافت کناره‏گيرى کردم. همواره در اين انديشه بودم که آيا با دست‌تنها براى گرفتن حق خود به پا خیزم، يا در اين محيط خفقان زا و تاريکى که به وجود آورده‏اند، صبر پيشه سازم؟ محيطى که پيران را فرسوده، جوانان را پير، مردان باایمان را تا قيام قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى‏دارد! پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه‏تر ديدم. پس صبر کردم؛ درحالی‌که گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با ديدگان خود مى‏نگريستم که ميراث مرا به غارت مى‏برند. (7) 
نتيجه‌ای كه از مطالعه ماجراهاي پس از رحلت از تلاش آن حضرت درباز پس‌گيري خلافت و انتقاداتي كه از خلفا در دوران خلافت و پس از خلافتشان داشته به دست می‌آيد، اين است كه آن امام براي حفظ كيان اسلامي و وحدت امت اسلامي خلافت آنان را پذيرفته است.
آري، امام علي در بسياري از موارد به آنان مشاوره می‌داد و در حل برخي از مشكلات به آنان كمك می‌رساند؛ اما این‌گونه نبود كه در تمامي موارد از آنان تمكين نمايد؛ همان‌گونه كه در جنگ‌ها و فتوحات باوجود اصرارهايي كه از آن حضرت براي شركت و يا فرماندهي می‌نمودند، شركت آن جناب در هيچ منبعي نقل نشده است و در برخي موارد، تصريح به عدم تمايل آن حضرت نسبت به شركت در جنگ شده است. مسعودي درباره پيشنهاد فرماندهي در جنگ ايران به امام علي توسط عثمان چنين می‌نويسد:
عثمان خطاب به عمر گفت: برخيز و لشكر را به‌سوی جنگ روانه ساز و در اين مسير، از جنگ‌جويان كارآزموده بهره ببر. عمر به او گفت: از چه كسي؟ عثمان جواب داد: از علي بن ابی‌طالب (ع). عمر گفت: برخيز و با علي دراین‌باره سخن بگو و او را همراه ساز؛ اما امام علي از اين همراهي و شركت در جنگ ابا داشت؛ «فقال عثمان: أقم يا امير المؤمنين و ابعث بالجيوش، فإنه لا آمن إن أتى عليك آتٍ أن ترجع العرب عن الإسلام و لكن ابعث الجيوش‏ و داركها بعضها على بعض و ابعث رجلا له تجربة بالحرب و بَصَر بها، قال عمر: و من هو؟ قال: علي بن أبي طالب، قال: فالقه و كلمه و ذاكره ذلك، فهل تراه مسرعاً إليه أولا، فخرج عثمان فلقي علياً فذاكره ذلك، فأبى علي ذلك و كرهه.» (8) 
اما اگر حضرت قصد قیام داشت خطراتي جامعه اسلامي را تهديد مي‌کرد که عبارت‌اند از:
1. امام اکثر دوستان فدايي و صميمي خود را از دست مي‌داد. از طرفي بسياري از صحابه که به حکومت امام راضي نبودند، کشته مي¬شدند. بديهي است با پيش آمدن چنين وضعي، قدرت مسلمانان به ضعف مي¬گراييد و با يک حمله دشمنان، جامعه اسلامی سقوط مي‌کرد.
2. بسياري از قبايل و گروه‌ها در سال‌هاي آخر عمر پيامبر مسلمان شده و هنوز نور ايمان در دل آنان نفوذ نکرده بود؛ وقتي باخبر شدند پيامبر رحلت کرد، گروهي پرچم ارتداد را بلند کرده و عملاً با حکومت اسلامي در مدينه به مخالفت برخاستند. قيام امام براي خلافت در چنين وضعي به صلاح اسلام و مسلمانان نبود.
3. علاوه بر خطر مرتدان، خطر بزرگ عده‌ای بود که ادعاي نبوت کردند، مانند مسيلمه کذّاب و سجاح که هرکدام با جمع نيروهاي زياد قصد حمله به مدينه، مرکز حکومت اسلامي را داشتند.
4. خطر احتمالي حمله روميان مسيحي به سرزمين‌هاي اسلامي، در صورت دودستگی مسلمانان.
درعین‌حال امام در اين دوران 25 ساله بيکار نبوده و خانه‌نشین و عزلت‌گزینی نفرمود.
فعاليت امام در طول اين مدت:
1. تفسير قرآن و حل مشکلات بسياري از آيات و تربيت شاگرداني مثل ابن عباس؛
2. پاسخ به پرسش‌هاي دانشمندان ملل جهان، به‌خصوص دانشمندان يهودي و نصاري؛
3. تبيين حکم شرعي مسائل جديدي که سابقه نداشت؛
4. تربيت و پرورش گروهي که ضميري پاک و روحي آماده براي سير و سلوک و حفظ تشيع علوي داشتند؛
5. تلاش و کوشش براي تأمين زندگي بسياري از مستمندان تا آن جا که با دست خود باغ احداث مي‌کرد و قنات حفر مي‌نمود و آن را درراه خدا انفاق مي‌کرد؛
6. مشاور خوب و مورد اعتماد دستگاه خلافت در مسائل سياسي و حل مشکلاتي مهمي که بر سر راه حکومت به وجود مي‌آمد. (9) 

نتیجه:
اگرچه برخی از علما مانند شیخ مفید بیعت حضرت علی با خلفا را نمی¬پذیرد اما این نکته روشن است که بیعت امام با خلفا بر اساس مصلحت و صلاح جامعه اسلامی شکل گرفت. طبق آنچه علمای دیگر بدان اشاره نمودند حضرت علی علیه‌السلام بعد از شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها با خلفا بیعت نمود. ناگفته نماند که حضرت علی در راستای احقاق حق خود تلاش‌های فراوانی انجام داد اما ثمره‌ای نداشت. این بدان معنا نیست که خلافت آنان را با طیب خاطر و بدون دغدغه پذیرفته باشد بلکه از روی مصلحت اسلام و مسلمین با این امر کنار آمد.

پی نوشت:
1. شیخ مفید به هیچ عنوان بیعت را نمی¬پذیرد. شیخ مفید، فصول المختاره، ص 40 و 56 به بعد
2 . تاريخ طبرى، حوادث سال 23، قصة الشورى، ج 3، ص 297؛ تاريخ يعقوبى، ايام عثمان بن عفان، ج 2، ص 162.
3 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 206.
4 . ابن قتیبة دینوری، الامامة و السیاسة، ص 16.
5 . نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 3، ص48.
6 . شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج 1، ص 223.
7 . همان ص 151
8 . مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 310.
9 . مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، موسسه امام صادق، قم، 1374، ص 64-72.

فضائلی که در آیات و روایات در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام بیان شده است در مورد هیچیک از دیگر صحابه بیان نشده است و این، خود نشانه برتری حضرت بر دیگران است.
برنری امام علی علیه السلام از تمامی صحابه

سؤال:
علي (علیه‌السلام) همانند سایر صحابه است و بعضي نیز از او برترند. چگونه شیعیان او را برتر می دانند؟
 

پاسخ:
ما باور داريم كه امام علي‌(علیه¬السلام) بر صحابه ديگر برتري دارد. اين امر را می‌توان از روايات اهل سنت نيز استفاده كرد. در اینجا نخست به برخي روايات از پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) اشاره و سپس به ديدگاه اهل سنت می‌پردازيم:
اولين چيزي كه در منابع اهل سنت قابل‌توجه می‌باشد، شأن نزول آيه تطهير است. اين حديث در منابع متعدد و معتبر اهل سنت ذکر گرديده است. اين روايت از طريق عايشه این‌گونه نقل‌شده است كه روزي پيامبر خدا‌(صلی‌الله علیه واله) بين الطلوعين، جامه‌اي را كه از پشم سياه بافته‌شده بود، بر روي خود انداخت كه در اين هنگام حسن بن علي (علیهماالسلام) آمد و پيامبر (صلی‌الله علیه واله) او را در كنار خود زير كساء برد و سپس حسين (علیه‌السلام) آمد، او هم زير كساء رفت و بعد از او فاطمه (سلام‌الله علیها) آمد، او هم داخل كساء شد و بعد از او علي (علیه‌السلام) آمد و در زير كساء با آن‌ها یکجا جمع شد. در اين زمان پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنكما الرجس اهل‌البیت.» (1)  در مستدرك حاكم و كتاب‌هاي ديگر اهل سنت نيز از زبان ام سلمه نقل‌شده است كه زماني كه اين آيه در خانه من بر پيامبر نازل گرديد، پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) علي، فاطمه، حسن و حسين (علیهم‌السلام) را در زير كساء جمع كردند و فرمودند: «اللهم هؤلاء اهل‌بیتی» ام سلمه می‌گويد: من عرض كردم آيا من از اهل‌بیت نيستم؟ فرمودند: «إِنَّكِ أَهْلِي خَيْرٌ وَهَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي اللَّهُمَّ أَهْلِي أَحَقُّ» تو اهل مني و با خير هستي و اينان اهل‌بیت من هستند. (2)  فخر رازي می‌گويد: هر كه در دين خود به علي بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) اقتدا كند، به‌درستي كه او هدایت‌شده است و دليل بر اين مطلب، سخن پيامبر اسلام است كه فرمود: «اللّهم ادر الحق مع علي حيث دار؛(3)  خدايا حق را با علي قرار بده، هر جا كه باشد.» همچنين در منابع اهل سنت آمده كه پيامبر فرمود: «علي با حق است و حق با علي است، هر جا می‌خواهد باشد.» (4)  و یا فرموده: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ» «علي، با قرآن است و قرآن، با علي است و آن دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا این‌که در حوض بر من وارد شوند.» (5)  و باز پيامبر به علي فرمود: «يَا عَلِيُّ، مَنْ فَارَقَنِي فَقَدْ فَارَقَ اللَّهَ، وَمَنْ فَارَقَكَ يَا عَلِيُّ، فَقَدْ فَارَقَنِي» «يا علي هر كه از من جدا شود، از خدا جداشده است و هر كه از تو جدا شود، از من جداشده است.» (6) ‌
حديث غدير که در كتاب‌هاي متعدد و معتبر اهل سنت منعكس گرديده است، (7)  ‌نشان از افضلیّت و برتر بودن علي‌(علیه‌السلام) دارد. اگر كسي ديگر چنين جايگاهي داشت، حضرت او را به‌عنوان جانشين خود معرفي می‌نمود.
حدیث طیر مشوی: در این روایت آمده است که پیامبر (صلی‌الله علیه واله) قصد تناول گوشت پرنده‌ای بریان را داشت و از خدا خواست با محبوب‌ترینِ خلق هم‌غذا شود و علی (علیه‌السلام) آمد و با او هم‌غذا شد. (8)  پیش از امام علی (علیه‌السلام) ابوبکر و عمر نیز نزد پیامبر آمده بودند اما رسول خدا آن دو را برگردانده بود.(9)  در برخی از نقل‌ها آمده است که پس از دعای پیامبر هر یک از عایشه و حفصه دعا کردند که پدر خودشان با پیامبر هم‌غذا شود. (10) 
این روایت با سند‌های متعدد از طریق: ۱. امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)؛ ۲. انس بن مالک؛ ۳. عبدالله بن العباس؛ ۴. ابوسعید الخدری؛ ۵. سفینه خادم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)؛ ۶. سعد بن ابی‌وقاص؛ ۷. عمرو بن العاص؛ ۸. ابو الطفیل عامر بن واثله؛ ۹. یعلی بن مره از اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده است. و تنها ناقلین از «انس بن مالک» به 97 نفر می رسد.  (11) 

حديث منزلت نيز به‌طور گسترده در منابع اهل سنت نقل‌شده است. اين حديث به مناسبت‌هاي مختلف از پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) صادر گرديده است. يكي از اين مناسبت‌ها، جنگ تبوك است. در جنگ تبوك زماني كه پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) در مدينه، علي‌(علیه‌السلام) را جانشين خود قرارداد، علي عرض كرد: يا رسول‌الله! مرا در بين زنان و بچه‌ها می‌گذاري؟ پيامبر فرمود: آيا راضي نمی‌شوي به اين‌كه تو نسبت به من مثل‌ هارون نسبت به موسي باشي؛ الا اين‌كه بعد از من پيامبري نخواهد بود. (12)  ‌جريان مباهله نيز حاكي از افضل بودن علي (علیه‌السلام) بر صحابه است؛ زيرا خداوند از علي‌(علیه‌السلام) به‌عنوان نفس پيامبر (صلی‌الله علیه واله) یادکرده است. در منابع اهل سنت به اين مسئله این‌گونه پرداخته‌شده است كه هنگامی‌که آيه مباهله نازل گرديد، پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) علي، فاطمه، حسن و حسين را خواند و گفت: «اللهم هؤلاء اهلي.» (13)  ابن كثير پس از نقل روایت حاکم نیشابوری که به نقل وی مراد از انفسنا، رسول‌الله و علي است و مراد از ابنائنا حسن و حسين و مراد از نسائنا فاطمه است،  این نقل را اصح دانسته است. (14)  زمخشري می‌گويد: در روز مباهله، پيامبر دست حسن و حسين را گرفت و فاطمه و علي به دنبال آنان بودند. هنگامی‌که اسقف نجران اين مناظره را ديد، گفت: اي طایفه نصاري من صورت‌هايي را می‌بينم كه اگر از خدا بخواهند كوه را از جا بركند، خداوند آن را بر خواهد كند. با آنان مباهله نكنيد كه هلاك می‌شويد و بر روي زمين تا روز قيامت يك نفر نصراني باقي نخواهد ماند. (15)  ‌همچنين پيامبر (صلی‌الله علیه واله) در مسئله انذار اقربين هنگامی‌که پيامبر اقوام خود را دعوت كرده بود، خطاب به آنان فرمود: کدام‌یک از شما در دنيا و آخرت جانشين من می‌شويد؟ همگي ابا ورزيدند. پيامبر به علي فرمود: تو ولي من در دنيا و آخرت هستی. (16)  ابن عباس می‌گويد: پيامبر به علي فرمود: تو بعد از من، ولي هر مرد و زن مؤمن هستی. (17)  از پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) نقل‌شده كه فرمود: من شهر علمم و علي در آن است. پس هر كه بخواهد داخل شهر شود، بايد از درِ آن وارد شود. (18) 
برخي شخصيت‌ها و علماي اهل سنت نيز به افضل بودن امام علي‌(علیه‌السلام) بر صحابه اشاره نموده‌اند؛ مثلاً عمر بن خطاب از علي‌(علیه‌السلام) به‌عنوان بهترين قاضي امت اسلامي ياد نمود؛ چنان‌كه عمر گفت: «علي اقضانا.» (19)  همچنين وي حضرت را شايسته‌ترين فرد براي خلافت دانست. او خطاب به عبدالله بن عباس گفت: اي ابن عباس! علي شايسته‌ترين افراد براي خلافت است؛ ولي قريش تاب تحمل خلافت او را ندارد. (20)  ابن ابي الحديد بعد از بيان فضايل علي‌(علیه‌السلام) می‌گويد: «... نقول إنه كان أولى بالأمر و أحق لا على وجه النص بل على وجه الأفضلية فإنه أفضل البشر بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و أحق بالخلافة من جميع المسلمين؛ (21) ‌ علي‌(علیه السلام) اولي و احق به امر ولايت بود؛ از جهت افضليت، نه‌(فقط) از جهت نص؛ زيرا كه او افضل تمام بشر، بعد از رسول خدا (ص) و احق به مقام خلافت از تمام مسلمانان بود. همچنين ابن ابى الحديد ضمن خطبه اول كتابش می‌گويد: «الحمد للَّه الّذى قدّم المفضول على الأفضل...» (22) 
در بعد علمي علي‌(علیه‌السلام) نيز افضل از ديگران بود: «ما روي عن الشعبي أنّه قال: ما أحد أعلم بکتاب اللّه بعد النبيّ من عليّ بن أبي طالب علیه‌السلام؛ (23) ‌ هیچ‌کس داناتر از علي‌(علیه‌السلام) به کتاب خدا بعد از پيامبر (صلی‌الله عليه واله) نيست.»
برخي از عالمان ديگر اهل سنت يادآوري نموده است كه اولين كسي كه «از مردان» اسلام آورد، علي‌(علیه‌السلام) بود كه اين فضيلت مهم محسوب می‌شود: «أول الناس إسلاما في قول كثير من أهل العلم. ولد قبل البعثة بعشر سنين على الصحيح، فربّي في حجر النبيّ (صلى اللَّه عليه واله) و لم يفارقه و شهد معه المشاهد.» (24) ‌ در برخي منابع ديگر اهل سنت نيز می‌خوانيم: «قال أحمد بن حنبل و إسماعيل بن إسحاق القاضي: لم يرو في فضائل أحد من الصحابة بالأسانيد الحسان، ما روى في فضائل على بن أبى طالب.» (25) 
لقب امیرالمؤمنین: به‌معنای امیر، فرمانده و رهبر مسلمانان، لقبی است که به اعتقاد شیعیان به حضرت علی (ع) اختصاص دارد. (26) 
سدّالاَبواب: به‌معنای مسدود کردن درها، به واقعه‌ای اشاره دارد که طی آن، پیامبر اسلام به‌فرمان خدا دستور داد جز درِ خانه امام علی (ع)، درِ همه خانه‌هایی که به مسجدالنبی باز می‌شدند، مسدود شود. (27) 
 برادری با پیامبر (ص): پیامبر (ص) پیش از هجرت به مدینه، میان مهاجران، عقد اخوت برقرار کرد. همچنین در مدینه میان مهاجران و انصار عقد اخوت بست و هر دو بار میان خودش و امام علی عقد اخوت برقرار کرد و علی را برادر خود خواند. (28) 
 اولین مسلمان: بر اساس اعتقاد شیعه و برخی از دانشمندان اهل سنت، امام علی (ع)، اولین مردی است که به پیامبر ایمان آورد. (29) 
 ابلاغ آیات برائت: به گزارش تفسیر نمونه تقریباً تمام مفسران و مورخان اتفاق‌نظر دارند که هنگامی‌که سوره توبه (آیات نخستین آن) نازل شد و پیمان‌هایی را که مشرکان با پیامبر اسلام (ص) داشتند، لغو کرد، پیامبر (ص) نخست ابلاغ این فرمان را بر عهده ابوبکر گذاشت تا هنگام حج در مکه برای عموم مردم بخواند؛ اما سپس آن را از او گرفت و به علی (ع) داد و حضرت علی در مراسم حج به مردم ابلاغ کرد. (30)  که در روایت «احمد بن حنبل» و «نسائی» تصریح شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بیان فرستادن امام علی (علیه السلام) فرمودند که این پیام می بایست از سوی من و یا شخصی از اهل بیت من به اهل مکه ابلاغ گردد. (31) 
 خاتم ‌بخشی: امام علی (ع) در رکوع نماز، انگشتر خود را به فقیر بخشید. این واقعه در کتب روایی شیعه و سنی نقل‌شده است. (32) 

 

نتیجه:
حضرت علی (علیه‌السلام) یکی از مصادیق آیه تطهیر و آیه مباهله است. آیه ولایت، آیه شراء، آیه تبلیغ، آیه اکمال، آیه مودت و آیه اطاعت در فضیلت آن حضرت است. این فضائل در منابع اهل سنت هم یافت می¬شود. همچنین احادیث غدیر، منزلت، طیر مشوی و... در فضیلت وبرتری آن حضرت آمده است. در بین صحابه چه کسی را می‌توان یافت که چنین فضائلی را داشته باشد.

 

پی نوشت: 
1. مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج 4، ص 1883.
2 . محمد بن عبد الله نيشابوري، المستدرک علي الصحيحن، ج 2، ص452.
3 . محمد بن عمر رازي، فخر الدين، التفسير الکبير،  ج 1، ص 168.
4 . الحاکم النیسابوری، المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 134، علي بن ابي بکر هيثمي، مجمع الزوائد، ج 7، ص 235.
5  . الحاکم النیسابوری، المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 134.
6 . همان، ج 3، ص133.
7 . صحیح مسلم، ج 4، ص1873، ح2408.
8 . تمیمی موصلی، مسند ابی‌یعلی، ج ۷، ص ۱۰۵.: «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ» ، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَذِنَ لَهُ». الحاکم النیسابوری، المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 141.
9 . همان
10 . ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج 7 ص 350.
11  . ر.ک: المغربی، احمد بن صدیق، جؤنة العطار فی طُرف الفوائد ونوادر الاخبار، ص۲۷ و ۲۸.
12 . البخاری، صحیح البخاری، ج6، ص3، ح4416.: «أَلاَ تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ، مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ نَبِيٌّ بَعْدِي». مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج4، ص1870، ح30-32.
13 . صحيح مسلم، ج 4، ص 1871، ح4204.: «دَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا فَقَالَ: «اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي».
14 . ابن کثير، تفسير ابن کثير، ج 2، ص47.: « قال جابر، وفيهم نزلت ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم وأنفسنا وأنفسكم قال جابر أنفسنا وأنفسكم رسول الله صلى الله عليه وسلم وعلي بن أبي طالب وأبناءنا الحسن والحسين ونساءنا فاطمة. وهكذا رواه الحاكم في مستدركه عن علي بن عيسى، عن أحمد بن محمد الأزهري، عن علي بن حجر، عن علي بن مسهر، عن داود بن أبي هند به بمعناه، ثم قال: صحيح على شرط مسلم، ولم يخرجاه هكذا قال وقد رواه أبو داود الطيالسي، عن شعبة، عن المغيرة عن الشعبي مرسلا، وهذا أصح».
15 . محمود بن عمر زمخشري خوارزمي، الکشاف، ج 1، ص 359.
16 . المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص143، ح4652.: « «أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ»ز
17 . همان، :«أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي وَمُؤْمِنَةٍ».
18 . همان، ج 3، ص137، ح4637.: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا».
19 . بلاذري، احمد، انساب الاشراف، ج 2، ص 97.
20 . احمد ابن واضح، تارخ يعقوبي، ج 2، ص 159.
21 . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه،  ج 1، ص 140.
22 . همان
23 . همان
24 . احمد بن على بن حجر العسقلانى، الإصابة فى تمييز الصحابة، ج 4، ص 464.
25 . أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر‌، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، ج 3 ص 1115.
26 . شیخ مفید، ارشاد، ج 1 ص 48
27 . الحاکم النیسابوری، المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص135، ح4631؛ احمد بن حنبل، فضائل امیرالمومنین، ص 177.
28 . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 3 ص 1097
29 . همان ص 186-187
30 . احمد بن حنبل، مسند، ج 2، ص427.: « دَعَا النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَبَا بَكْرٍ فَبَعَثَهُ بِهَا لِيَقْرَأَهَا عَلَى أَهْلِ مَكَّةَ، ثُمَّ دَعَانِي النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ لِي: " أَدْرِكْ أَبَا بَكْرٍ، فَحَيْثُمَا لَحِقْتَهُ فَخُذِ الْكِتَابَ مِنْهُ، فَاذْهَبْ بِهِ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ، فَاقْرَأْهُ عَلَيْهِمْ " فَلَحِقْتُهُ بِالْجُحْفَةِ فَأَخَذْتُ الْكِتَابَ مِنْهُ، وَرَجَعَ أَبُو بَكْرٍ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ، نَزَلَ فِيَّ شَيْءٌ؟ قَالَ: لَا، وَلَكِنَّ جِبْرِيلَ جَاءَنِي، فَقَالَ: " لَنْ يُؤَدِّيَ عَنْكَ إِلا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْكَ».
31  . سائی، السنن الکبری، ج5، ص128.: «انَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ بَعَثَ بِبَرَاءَةَ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ مَعَ أَبِي بَكْرٍ ثُمَ‏ أَتْبَعَهُ‏ بِعَلِيٍّ، فَقَالَ لَهُ: «خُذِ الْكِتَابَ، فَامْضِ بِهِ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ» قَالَ: فَلَحِقْتُهُ، فَأَخَذْتُ الْكِتَابَ مِنْهُ، فَانْصَرَفَ أَبُو بَكْرٍ، وَ هُوَ كَئِيبٌ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أُنْزِلَ فِيَّ شَيْ‏ءٌ؟ قَالَ: «لَا إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أُبَلِّغَهُ أَنَا. أَوْ رَجُلٌ‏ مِنْ‏ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏».
32 . ر.ک: سیوطی، درالمنثور، ج 2 ص 293؛ طباطبائی، المیزان، ج6، ص22.

با توجه به مجموع گزارش‌هایی که درباره تولد حضرت علی (ع) در کعبه به‌ صورت متواتر از طریق منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است؛ این جریان از مسائل مسجل تاریخی هست.

پرسش:
آیا ولادت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در داخل کعبه به لحاظ تاریخی قطعی است؟ مورخان اهل سنت در این باره چه نظری دارند؟
 

پاسخ:
مقدمه:
تولد امام علی (ع) یکی از مشهورترین گزارش‌های تاریخی است که از آغاز نگارش تاریخ اسلام تا کنون توسط محققین و نویسندگان اهل سنت و شیعه مورد تأکید قرار گرفته است.
متن:
ولادت امیر مؤمنان (علیه‌السلام) در کعبه از دیدگاه شیعیان قطعی و متواتر است و این که کسی غیر از آن حضرت در داخل خانه کعبه به دنیا نیامده نیز اجماعی است. با توجه به شهرت این جریان در منابع شیعه ما فقط برخی از منابع و علمایی که به این مطلب تصریح کرده‌اند را ذکر می‌کنیم.
تصریح و تأکید علمای شیعه:
«شیخ صدوق م 381 ه» جریان حضرت علی را با سلسله اسناد خود به تفصیل از یزید بن قعنب در کتاب‌های متعدد خود، نقل کرده است. (1) «سید رضی، م 406 ه» در کتاب «خصائص الأئمّه» وی در این کتاب تأکید می‌کند ما غیر از امام علی (ع) شخص دیگری را نمی‌شناسیم که در کعبه به دینا آمده باشد. (2) «شیخ مفید، م 413 ه» در «ارشاد» می‌نویسد: «امیر مؤمنان (علیه‌السلام)...، در درون بیت‌الله الحرام متولّد شد. هرگز پیش از او و یا بعد از او، مولود دیگری در درون کعبه متولّد نشده است». (3) شیخ مفید در کتاب «مقنعه»(4) و کتاب «مسارّ الشّیعه»(5) این مطلب را مورد تأکید قرار داده است. «شیخ طوسی م 460 ه» در کتاب «تهذیب»(6) و کتاب «عقاید الجعفریه»(7) این مطلب را بیان کرده است. این بخشی از منابعی بود که گزارش تولد امام علی (ع) در کعبه را نقل کرده‌اند.
افراد متعددی از علمای اهل سنت نیز، ولادت آن را در کعبه قطعی می‌دانند؛ حتی برخی از آن‌ها ادعای تواتر نیز کرده‌اند که به نام چند تن از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
1. حاکم نیشابوری (405 هـ)
وی در کتاب مستدرک بیان می‌کند: «روایات متواترى وارد شده که فاطمه بنت اسد، امیر مؤمنان على بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) را در داخل کعبه به دنیا آورده است». (8)
2. سبط ابن جوزی (متوفای 654 هـ):
روایت شده است که فاطمه بنت أسد، در حالی که باردار بود، خانه خدا را طواف می‌کرد، درد زایمان او را فراگرفت، در خانه کعبه به روی او باز شد، پس داخل خانه کعبه شد و فرزندش را به دنیا آ‌ورد. (9)
3. گنجی شافعی (متوفای 658 هـ):
گنجی شافعی در کفایه‌ الطالب می‌نویسد: امیر مؤمنان (علیه‌السلام) شب جمعه سیزده رجب، سال سیم بعد از واقعه عام الفیل در داخل خانه خدا به دنیا آمد. کسی پیش از آن حضرت و بعد از آن در داخل خانه کعبه به دنیا نیامده است و این از فضائل اختصاصی آن حضرت است که خداوند به جهت بزرگداشت مقام او عطا کرده است. (10)
4. ابن صباغ المالکی (855 هـ):
ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه می‌نویسد: على (علیه‌السلام) در مکه مشرفه در داخل بیت‌الحرام (کعبه) در روز جمعه سیزدهم ماه خدا یعنى ماه رجب سال سى ام عام‌الفیل و بیست و سه سال پیش از هجرت به دنیا آمد... پیش از او هیچ کس در کعبه متولد نشد و این فضیلتى است که خداوند به جهت بزرگداشت و بالا بردن مقام و اظهار کرامت او مخصوص حضرتش گردانیده است. (11)
5. حلبی (متوفای 1044 هـ):
علی بن برهان‌الدین حلبی، صاحب کتاب مشهور سیره حلبی،‌ بعد از سخنی طولانی درباره علی (علیه‌السلام)، به ولادت آن حضرت در داخل خانه کعبه استدلال می‌کند و می‌نویسد: آن حضرت در داخل خانه کعبه متولد شد و عمر رسول خدا در آن روز سی سال بود. (12)
6. شاه ولی‌الله دهلوی (متوفای 1176 هـ):
وی در کتاب ازاله الخفاء عن خلافه الخلفاء در مناقب امیر مؤمنان (علیه‌السلام) می‌نویسد: و از مناقب وی رضی ‌الله‌ عنه که در حین ولادت او ظاهر شد یکی آن است که در جوف کعبه معظمه تولد یافت. (13)
همچنین علی بن حسین مسعودی (متوفای 346 هـ) که درباره مذهب او اختلاف است.
درباره ولادت امیر مؤمنان (علیه‌السلام) در خانه کعبه می‌نویسد: محل تولد علی (علیه‌السلام)، خانه کعبه است. (14)
نتیجه گیری:
با توجه به مجموع گزارش‌هایی که درباره تولد حضرت علی (ع) در کعبه به‌ صورت متواتر از طریق منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است؛ این جریان از مسائل مسجل تاریخی هست.
کلید واژه:
ولادت امام علی (ع)؛ کعبه؛ اسناد شیعه؛ اسناد اهل سنت.
معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1. مولد امیرالمؤمنین (ع) نصوص مستخرجه من التراث الاسلامی؛ این کتاب درباره تولد حضرت علی (ع) در مکه، نوشته دکتر احمد پاکتچى و چاپ نشر نهج‌البلاغه به زبان فارسی هست. این کتاب در اصل بازسازی شده چهار اثر مفقود از قاضی ابوالبختری، ابن‌بابویه، ابوالعلاء همدانی و ابن شاذان قمی هست.
2. مولود کعبه؛ این کتاب نوشته حاج شیخ محمد على اردوبادى، متوفّاى 1380 ه. ق است و توسط حاج شیخ عیسى سلیم پور اهرى ترجمه ‌شده است، نویسنده از 450 کتاب، از آثار علماى شیعه و سنى برای نوشتن این کتاب بهره برده است.
3. مقاله «ولادت امیر مؤمنان (علیه السلام) در کعبه از مصادر اهل سنت» بارگذاری شده در لینک ذیل: http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=22466
پی‌نوشت‌ها:
1. ابن‌بابویه، محمد بن على معروف به شیخ صدوق، الامالی، کتابچى‏، تهران‏،1376، چاپ ششم، ص 132؛ همان، علل الشرائع‏، کتاب فروشى داورى‏، قم، 1385 ش، ج 1، ص 135. حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى … َ قَالَ یَزِیدُ بْنُ‏ قَعْنَبٍ‏ کُنْتُ جَالِساً مَعَ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ... إِذْ أَقْبَلَتْ فَاطِمَهُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَ کَانَتْ حَامِلَهً بِهِ لِتِسْعَهِ أَشْهُرٍ ...‏ فَرَأَیْنَا الْبَیْتَ وَ قَدِ انْفَتَحَ عَنْ ظَهْرِهِ وَ دَخَلَتْ فَاطِمَهُ فِیهِ وَ غَابَتْ عَنْ أَبْصَارِنَا وَ الْتَزَقَ الْحَائِطُ فَرُمْنَا أَنْ یَنْفَتِحَ لَنَا قُفْلُ الْبَابِ فَلَمْ یَنْفَتِحْ فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِکَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ...
2. شریف الرضى، محمد بن حسین‏ معروف به شیخ طوسی، خصائص الائمّه، تحقیق: امینى، محمدهادی، آستان قدس رضوی، مشهد، 1406 ه، اول،‏ ص 39.
3. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان (متوفای 413 هـ)، الإرشاد، تحقیق: مؤسسه آل البیت (علیهم‌السلام) لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع - بیروت، الطبعه: الثانیه، 1414 هـ - 1993 م، ج 1، ص 5.
4. مفید، محمد بن محمد، المقنعه، 1 جلد، کنگره جهانى هزاره شیخ مفید (رحمه الله علیه) قم، چاپ: اول، 1413 ق، ص 461.
5. همان، مسار الشیعه، 1 جلد، کنگره شیخ مفید - قم، چاپ: اول، 1413 ق، ص 72.
6. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، اسلامیه، تهران، چهارم، 13625 ش، ج 6، ص 19.
7. شیخ طوسى‏، العقائد الجعفریه، تصحیح ابراهیم بهادرى، مکتبه النشر الإسلامی،‏ قم،‏1411 ق‏، اول‏، ص 57.
8. نیشابوری، محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاکم (متوفای 405 هـ)، المستدرک على الصحیحین، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، 1411 هـ - 1990 م، ج 3، ص 550. فقد تواترت الأخبار أن فاطمه بنت أسد ولدت أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم الله وجهه فی جوف الکعبه.
9. سبط بن الجوزی الحنفی، تذکره الخواص، ناشر: مؤسسه اهل البیت، بیروت، 1401 هـ ـ 1981 م، ص 20.
10. گنجی شافعی، محمد بن یوسف بن محمد القرشی، کفایه‌ الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب، الباب السابع فی مولده (علیه السلام)، ناشر: دار أحیاء تراث اهل البیت (ع)، طهران، الطبعه‌ الثالثه، 1404 هـ، 1362 ش، ص 407.
11. ابن صباغ مالکی، علی بن محمد بن احمد (متوفای 855 هـ) الفصول المهمه فی معرفه الأئمه، تحقیق: سامی الغریری، ناشر: دار الحدیث للطباعه والنشر ـ قم، الطبعه: الأولى، 1422 هـ، ج 1، ص 171.
12. حلبی، علی بن برهان‌الدین (متوفای 1044 هـ)، السیره الحلبیه فی سیره الأمین المأمون، ناشر: دار المعرفه - بیروت – 1400 هـ، ج 1، ص 226.
13. دهلوی، شاه ولی‌الله مشهور به محدث هند (متوفای 1180 هـ)، إزاله الخفاء عن خلافه الخلفاء، تصحیح و مراجعه: سید جمال‌الدین هروى، ج 4، باب: اما مآثر امیرالمؤمنین و امام اشجعین اسدالله الغالب علی بن ابی‌طالب رضی‌ الله ‌عنه.
14. مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین (متوفای 346 هـ)، مروج الذهب، ج 1، ص 313، وکان مولده فی الکَعبه.
 

کعبه همواره خانه خدا تلقی می‏شد که به اذن خدا توسط حضرت ابراهیم ساخته شد. به همین جهت است که تولد امیرالمؤمنین در آن، فخری به حساب می‏ آید.

پرسش:
با توجه به اینکه در قبل از اسلام کعبه بتکده بوده ، تولد حضرت علی (ع) در کعبه چه فضیلتی داشته که ما ایشان را مولود کعبه مینامیم؟ متشکرم
 

پاسخ:
قبل از ظهور اسلام، کعبه خانه خدا بود که توسط حضرت ابراهیم و به دستور خدا بنا شده بود تا محلی برای نیایش و پرستش خدا باشد : «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»(بقره:127) یعنی: و(نیز به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل، پایه‏های خانه (کعبه) را بالا می‏بردند، (و می‏گفتند:) «پروردگارا! از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایی. 
به همین جهت، از قداست بالایی برخوردار بود: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلْعالَمینَ»(آل عمران: 96) یعنی: نخستین خانه ‏ای که برای مردم(و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سر زمین مکّه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است. 
اما بعدها که مردم حجاز به بت پرستی روی آوردند، در کعبه نیز بتهایی قرار دادند و بدین ترتیب، برای مدتی آن را بتکده ساختند. توضیح مطلب این که مردم عرب به خصوص قریش، الله را خدای بزرگ و خالق آسمان و زمین و مدبر عالم می‏دانستند. آنها پیرو دین حضرت ابراهیم بودند تا این که عمرو بن لحی آنها را به بت پرستی دعوت کرد. وی بت «هبل» را از شام به مکه آورد و قریش را به پرستش آن فراخواند و به دنبال آن قریش و سایر قبائل عرب، بت‌ها ساختند و هر قبیله‌ای بتی را پرستیدند و بسیاری از آنها را در درون کعبه قرار دادند. قریش بت‌ها را مظاهر خدای واقعی می‌دانستند. آنها معتقد بودند که چون ما به خدای واقعی دسترسی نداریم پس باید به بت‌ها توسل جوییم. 
 بنابراین ، کعبه همواره خانه خدا تلقی می‏شد که به اذن خدا توسط حضرت ابراهیم ساخته شد. اما برای مدتی قریش، به واسطه انحرافی که پیدا کردند، بت‌هایی را نیز درون آن قرار دادند. از این رو، همیشه (حتی در دورانی که در کعبه بت وجود داشت) کعبه خانه خدا تلقی می‏شد. به همین جهت است که تولد امیرالمؤمنین در آن، فخری به حساب می‏ آید. 

پی نوشت:
1.    دوانی، علی، تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص12-16.
 

طبق گفته «ابن قتيبه دينوري» - شب‌ها حضرت فاطمه ص را سوار بر چارپايي مي­كرد و در مجالس انصار می‌گردانید. فاطمه (س) از آن‌ها می‌خواست از امام علي پشتيباني كنند

پرسش:

گفته می‌شود بعد از رحلت حضرت پيامبر (ص) فاطمه زهرا (س) چهل شبانه‌روز در خانه اصحاب را می‌زد و از آن‌ها درباره غدير سؤال می‌کرد و طلب استمداد می‌کرد. منبع اين سخن را بيان فرماييد.

پاسخ:
در برخي کتاب‌ها چنين آمده است.
بعد از رحلت نبي گرامي اسلام (ص) و غصب خلافت و كنار گذاشتن حضرت علي (ع) از صحنه سياسي و تصمیم‌گیری در امور جامعه اسلامي، آن بزرگوار لحظه‌ای درنگ نكرد و براي بازپس‌گیری حق مسلّم خويش تلاش بسيار نمود.
امام علي - طبق گفته «ابن قتيبه دينوري» - شب‌ها حضرت فاطمه ص را سوار بر چارپايي مي­كرد و در مجالس انصار می‌گردانید. فاطمه (س) از آن‌ها می‌خواست از امام علي پشتيباني كنند، آنان در پاسخ مي‌گفتند:
اي دختر رسول خدا! بيعت ما با ابوبكر انجام‌شده و كار از كار گذشته است. نمي‌توانيم نقض بيعت كنيم. اگر شوهر تو قبل از ابوبكر به‌سوی ما می‌آمد، به او مراجعه كرده و رهبري او را می‌پذیرفتیم. (1)
پي‌نوشت‌:

1. الامامة والسياسة، ابن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج 1، ص 29، چاپ: اول، سال چاپ: 1413 - 1371 ش، ناشر: انتشارات شريف الرضي.  ابو محمدعبداللّه بن مسلم قتيبة دينوري، الامامة و السياسة، تحقيق: طه محمد الزيني، مؤسسه الحلبي و شركاه للنشر و التوزيع، ص 16.
 

بايد با زور شمشير مردم را در سر جاي خود بنشانند يا از حکومت کنار روند؟
بر اساس مباني اعتقادي ما، تنها کسي حق دارد حکومت بر مردم را در دست بگيرد که از طرف خداوند براي اين کار تعيين‌شده باشد. بنابراين، تعيين شدن از طرف خدا، براي ...

اگر در زمان خلافت حضرت علي (ع) اکثر مردم ايشان را نخواستند تکليف حضرت چه بوده، بايد با زور شمشير و ديکتاتوري مردم را در سر جاي خود بنشانند يا از حکومت کنار بروند؟ و تکليف ياران و همراهان ايشان چطور، بايد سمت حضرت را بگيرند يا بر روي مردم شمشير بکشند؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

پاسخ سؤال شما با توجه به چند مقدمه روشن مي‌شود:

 يکم ـ بر اساس مباني اعتقادي ما، تنها کسي حق دارد حکومت بر مردم را در دست بگيرد که از طرف خداوند براي اين کار تعيين‌شده باشد. (1) بنابراين، تعيين شدن از طرف خدا، براي «مشروعيت» حکومت کافي است و ما بر اساس دلائل متعددي که در جاي خود بررسي و اثبات‌شده، معتقديم که بعد از رحلت رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله)، تنها امام علي (عليه‌السلام) چنين مشروعيتي داشته است. (2)

دوم ـ بااين‌حال، جاي ترديد نيست که هيچ حکومتي، بدون همراهي و فرمان‌برداري مردم، بر پا نمي‌شود و اگر هم با زور و اعمال قدرت از سوي گروهي اندک برپا شود، ديرپا نخواهد بود و از هم خواهد گسيخت. ازاين‌رو، هر حکومتي براي برپايي و ماندگاري خويش، نيازمند «مقبوليت» نزد مردم است و البته اين مقبوليت نيز فقط به معناي هواداري و گرايش قلبي نيست؛ بلکه بايد در مقام عمل خود را نشان دهد.

سوم ـ بررسي تاريخ صدر اسلام و حوادث پس از رحلت رسول خدا (صلي‌الله عليه وآله)، ما را به اين نتيجه مي‌رساند که امام علي (عليه‌السلام) پس از انعقاد حکومت در دست ابوبکر، از همراهي مردم محروم ماند و هرچند هواداراني در ميان صحابه داشت؛ ولي اولاً، تعدادشان نسبت به همۀ مردم ـ که اکثرشان تازه‌مسلمان بودند ـ اندک بود و ثانياً، تنها تعداد اندکي از آنان پا به ميدان عمل نهادند و حاضر شدند آن حضرت را عملاً ياري کنند. (3) ازاين‌رو، آن حضرت خود را بي‌ياور ديد و با اين‌که قاطعانه خلافت را حقّ خويش مي‌دانست، (4) راه صبر را در پيش گرفت.

چهارم ـ اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) حاضر نبود به هر قيمتي، حکومت را به دست بياورد. ازاين‌رو، پيشنهاد ياري ابوسفيان را رد کرد. (5) آن حضرت 25 سال بعدازآن نيز، وقتي عثمان کشته شد و مردم به سراغش آمدند، تنها هنگامي حاضر شد حکومت را در دست بگيرد که به قول خودش، «مردم چون يال کفتار او را از هر سو احاطه کردند» و اعلام حمايت جدي توسط گروهي انبوه از مردم، حجّت را بر حضرت تمام کرد. (6) و حتّي در آن شرايط نيز کسي را به بيعت با خويش وادار نساخت (7) و از کساني که حاضر به بيعت نبودند، تنها پيمان مي‌گرفت که کارشکني نکنند.

نتيجه اين‌که: نه حضرت علي (عليه‌السلام) و نه هيچ‌يک از ياران آن حضرت، هرگز «بازور شمشير و ديکتاتوري» بر مردم مسلط نشدند و چنين کاري را روا نمي‌دانستند.

نکته: ممکن است بروز جنگ‌هاي جمل و صفين و نهروان در دوران خلافت حضرت علي (ع)، براي شما سؤال‌انگيز بوده باشد. دراين‌باره نيز بايد توجّه داشته باشيد که اين سه جنگ نه براي تصاحب قدرت، بلکه براي ايجاد امنيت در قلمرو حکومت اسلامي بود. هنگامي‌که حکومت مشروع آن حضرت با مقبوليت بالاي مردمي تحقّق يافت، طبيعي بود که مخالفت با آن و بر هم زدن نظم جامعه به بهانه‌هاي مختلف، شورش و ياغي‌گري تلقي شود و در اين صورت، لازم بود که با آن برخورد قاطع صورت بگيرد؛ کاري که امام علي (عليه‌السلام) آن را انجام داد و در اين مسير تا جايي که مردم همراهي‌اش کردند، از پاي ننشست؛ اما در اين زمينه نيز، امام هرگز آغازگر جنگ نبود و تا توان داشت، از بروز جنگ پيش‌گيري نمود؛ تا جايي که متهم به ترسيدن از جنگ شد! و دشمن نيز به نکوهش او پرداخت. بعد از برپايي جنگ نيز هرگز باعث بحراني‌تر شدن آن نشد و جنگ و دشمني، او را به‌تندي وا‌نداشت و اصول انساني را ناديده نينگاشت. (8)

پي‌نوشت ‌ها:

1.       ر.ک: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقائد، شرکت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، ص 297 ـ 295.

2.       همان، ص 314 ـ 311. نيز ر.ک: اصغر منتظر القائم، تاريخ امامت، نشر معارف، ص 31 ـ 29.

3.       ر.ک: نهج البلاغة، خطبۀ 217 که مي‌فرمايد: «فنظرت فإذا ليس لي رافدٌ و لا ذابٌّ و لا مساعدٌ إلا اهل بيتي؛ در چنان وضعيتي نگريستم و بررسي کردم، ديدم ياوري و مدافعي برايم نمانده جز اهل بيتم».

4.       اين مطلب را به خوبي مي‌توان از خطبۀ سوم نهج البلاغه (معروف به شقشقيه) برداشت کرد؛ به ويژه آن جا که مي‌فرمايد.

5.       ر.ک: رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج 2 (تاريخ خلفا)، ص 23.

6.       نهج البلاغة، خطبۀ 3 (شقشقيه).

7.       رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 63.

8.       يوسف غلامي، تاريخ اسلام، جمعي از نويسندگان زير نظر دکتر صادق آئينه‌وند، نشر معارف، ويراست دوم، ص155 و 156.

صفحه‌ها