خلافت حضرت علي

چرا هیچ‌گاه به قضيه غدیرخم اشاره‌ای نکرد؟
براي تحليل درست رفتار هر فردي، بايد شرايطي را که در آن به سر می‌برد، به‌درستی بشناسيم. مثلاً وقتي شما می‌بینید که دوستتان معامله‌ای انجام داده، بدون هيچ ...

اگر حضرت علي امام بود، پس چرا هیچ‌گاه برای امامتش تبلیغ نکرد؟ چرا هیچ‌گاه به قضيه غدیرخم اشاره‌ای نکرد؟

براي تحليل درست رفتار هر فردي، بايد شرايطي را که در آن به سر می‌برد، به‌درستی بشناسيم. مثلاً وقتي شما می‌بینید که دوستتان معامله‌ای انجام داده، بدون هيچ اطلاع قبلي نمی‌توانید دربارۀ اين معامله نظر بدهيد که مثلاً آيا درست بوده يا نه؟ ابتدا بايد ببينيد انگيزۀ او از معامله چه بوده. آيا ناچار بوده يا از سر اختيار اين معامله را انجام داده؟ چه گزینه‌های ديگري پيشِ روي او بوده؟ و اگر اين معامله را انجام نمی‌داد چه می‌شد؟ با توجه به پاسخ اين سؤالات است که می‌توانید نظر بدهيد. شخصیت‌های تاريخي نيز همين گونه¬اند. شناخت رفتار آنان و تحليل آنچه از آنان سرزده، نبايد در خلأ و بدون توجه به شرايط اجتماعي و سياسي و فرهنگي و ديگر عوامل مؤثر صورت بگيرد. اساساً بخش مهمی از مطالعات تاريخي، با اين هدف صورت می‌گیرد که همين شرايط و عوامل شناسايي شوند تا درنتیجه، درک و تحليل درست‌تری نسبت به وقايع به دست آيد.

اينک ما به مطالعۀ رفتارهاي مردي می‌پردازیم که از برجسته‌ترین و سرشناس‌ترین شخصیت‌های روزگار خويش بوده است. مردي که پيش از ديگران به رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) ايمان آورده بود و در مراحل مختلف دعوت اسلام، نقشي چشمگير داشت. رفتار او در زمان حيات پيامبر بسيار اثرگذار بود. بعد از رحلت رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) نيز همچنان از برجسته‌ترین افراد بود. از جهت سياسي، بيش از هر کس ديگري در مظانّ خلافت بود؛ چنان‌که در سقيفۀ بني ساعده نيز نام او به‌عنوان جانشين رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) پيش از ديگران برده شد و دقيقاً به همين دليل بود که خليفۀ اوّل بعد از پايان کار سقيفه، اصرار داشت از او نيز بيعت بگيرد. از جهت مذهبي، به سبب سابقۀ طولاني در اسلام و نزديکي و خویشاوندی‌اش با رسول خدا، رفتارش موردتوجه بود و بسياري از صحابه و تابعين، براي شناخت سيرۀ پيامبر، به او رجوع می‌کردند. بی‌شک، رفتارهاي چنين مردي را نمی‌توان به‌صورت یک‌بعدی و تنها با تکیه‌بر يکي دو گزارش تاريخي تحليل کرد.

موضوعي که شما به آن اشاره کرديد (امامت)، مهم‌ترین مسئلۀ اختلافي ميان مسلمانان بوده و همين مسئله باعث انشقاقات بسياري در ميان مسلمانان شده است. ساده‌انگارانه است اگر بخواهيم اين موضوع را در يک نوشتۀ کوتاه بررسي و تحليل کنيم.

بااین‌حال، براي این‌که سؤال شما را بی‌پاسخ نگذاشته باشيم، فقط به بيان چند نکته به‌عنوان چند سرنخ، بسنده می‌کنیم.

نکتۀ اوّل: اين درست نيست که بگوييم امیرالمؤمنین علي (ع) هیچ‌گاه تبليغ امامت نکرد. ايشان با توجه به شرايط سياسي و اجتماعي روزگار خويش سخن می‌گفت. زندگي ايشان پس از رسول خدا (ص) در سال‌های يازدهم تا چهلم هجري، دقيقاً در دوره‌ای گذشت که نهال اسلام نوپا بود. در آن سال‌ها تمام همت اصحاب صادق رسول خدا بر اين بود که اصل اسلام حفظ شود و حتی‌المقدور گسترش يابد. به نظر شما با تازه‌مسلمانانی که بسياري از آنان هنوز نمازخواندن را ياد نگرفته بودند و اصل توحيد برايشان جا نيفتاده بود، آيا می‌توان به‌سادگی دربارۀ مسئلۀ امامت سخن گفت؟!

نکتۀ دوم: با مراجعه کلمات و خطبه‌هایی که از امیرالمؤمنین علي (ع) به دست ما رسيده، به موارد متعددي برخورد می‌کنیم که مستقيم یا غیرمستقیم دربارۀ امامت سخن گفته و شرايط امام را بيان فرموده است. در برخي موارد، ايشان صراحتاً از شايستگي اهل‌بیت براي رهبري و قيادت سخن گفته است. ازجمله در خطبۀ 154 نهج‌البلاغه، می‌فرماید: «... داعٍ دعا و راعٍ رعي. فاستجيبوا للدّاعي و اتبعوا الراعي»… يعني: «دعوت‌کنندۀ حق (يعني رسول خدا ص) دعوت خويش را به پايان رسانيد و رهبر امامت به سرپرستي قيام کرد. پس دعوت‌کنندۀ حق را پاسخ دهيد و از رهبرتان اطاعت کنيد»؛ و سپس به گلايه از اوضاع بعد از رحلت رسول خدا می‌پردازد که گروهي در درياي فتنه‌ها فرورفتند. سپس به معرفی اهل‌بیت به‌عنوان افراد شايستۀ پيروي می‌پردازد و می‌فرماید: «…نحن الشعار و الاصحاب و الخزنة و الابواب؛ و لا تؤتي البيوت الا من ابوابها فمن اتاها من غير ابوابها سمي سارقاً…». يعني: «ما اهل‌بیت پيامبر همچون پيراهن تن او و ياران راستين او و خزانه‌داران علوم و معارف وحي و درهاي ورود به آن معارف هستيم؛ و براي ورود به خانه‌ها جز از در آن‌ها نمی‌توان وارد شد و هر کس که از غير در وارد شود، دزد ناميده می‌شود». در ادامۀ همين خطبه نيز امام مطالبي را دربارۀ شروط امام مطرح می‌فرماید و این‌که امام بايد راست‌گو و خردمند باشد، به فکر آخرت باشد، دورانديش، عالم و اهل عمل باشد.

نکتۀ شايان توجه در اين خطبه و خطبه‌های ديگري که اميرالمؤمنين علي (ع) دربارۀ امام و امامت سخن گفته، اين است که در بسياري از اين سخنان، تعبير «امام» را به کار نبرده؛ ولي آشکارا دربارۀ پيشوايي و رهبري امّت سخن گفته است و به‌صورت مستقيم يا غیرمستقیم، از اهل‌بیت به صوت کلي و از خودش به‌صورت خاص، به‌عنوان فردي یادکرده که شايستگي اين جايگاه را دارد. براي نمونه، به خطبۀ 131 بنگريد: «…اللهم اني اوّلُ من أنابَ و سمع وأجابَ…». آن حضرت در اين عبارات برخي شایستگی‌های خود را گوشزد فرموده و سپس به بيان اوصاف امام پرداخته و ضوابطي را ذکر کرده که درواقع، بر خود ايشان تطبيق می‌شود و منظور ايشان اين بوده که به‌صورت غیرمستقیم امامت خود را تبيين فرمايد. چنان‌که در خطبۀ 173 نهج‌البلاغه نيز می‌فرماید: «إن احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بأمر الله…» و آشکارا از شروطي براي امامت سخن گفته که خودش مصداق آن است.

نکتۀ سوم: امام علي (ع) بعد از وقايع سقيفه، با این‌که با نتيجۀ آن مخالف بود و ابتدا نيز بيعت نکرد، سرانجام در شرايطي قرار گرفت که می‌دید این‌گونه اختلافات باعث ارتداد تازه‌مسلمانان می‌شود و نهال نوپاي اسلام در معرض خطر نابودي قرار می‌گیرد. پس بيعت کرد و سکوت کرد.

در سال يازدهم و در نخستين روزهاي پس از رحلت رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله)، جامعۀ نوپاي اسلامي، از جهاتي آسيب‌پذير بود و از جهاتي در شرايط بهتري به سر مي‌برد. آسيب‌پذيري جامعۀ اسلامي، ازاین‌جهت بود که بسياري از قبايل جزیرة‌العرب، از سر ناچاري مسلمان شده بودند و در فقدان پيامبر، زمينه را براي بازگشت از اسلام بسيار فراهم مي‌ديدند. حتي تعداد بسياري از مردم مکّه که عمدتاً از قريش و قبايل وابسته به قريش بودند و پيامبر را به‌خوبی مي‌شناختند، به‌محض شنيدن خبر رحلت پيامبر خدا (ص) تصميم به بازگشت از اسلام گرفتند؛ ولي بعد تصميم گرفتند که صبر کنند تا ببينند اوضاع چگونه خواهد بود!

از سوي ديگر، منافقان مدينه و اطراف مدينه نيز گوش‌به‌زنگ بودند تا از جاي خالي پيامبر، براي از بين بردن دستاوردهاي ايشان استفاده کنند. خطر حملۀ سپاه روم نيز بسيار جدی بود؛ چنان‌که نخستين اقدام ابوبکر به‌عنوان خليفه، راهي کردن سپاه اسامة بن زيد بود. افزون بر اين‌ها، سر برآوردن مدّعيان دروغين پيامبري و ارتداد برخي از قبايل جزیرة‌العرب نيز مزيد بر علّت بود و در چنان شرايطي، ممکن بود نهال نوپاي اسلام از بيخ و بن برکنده شود. حال‌وروز اميرالمؤمنين علي (ع)، همانند حال‌وروز هارون برادر حضرت موسي (علیهماالسلام) بود که وقتي در غياب برادر، انحراف گروهي از بنی‌اسرائیل به گوساله‌پرستي را مشاهده کرد، ابتدا آنان را نصيحت کرد؛ ولي آنان گوش نکردند و او را تهديد به قتل کردند و هارون نيز براي پيش‌گيري از تفرقه و براي عمل به سفارش حضرت موسي که خواستار حفظ وحدت ميان مردم شده بود، صبر پيشه کرد. (1) و البته اين صبر براي او بسيار سخت بود؛ چنان¬که فرمود: «وَ اَغْضَيْتُ عَلَي الْقَدْيَ وَشَربْتُ عَلَي الشَّجي وَ صَبَرْتُ عَلي اَخْذِ الْكَظَم وَعَلَي اَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمْ؛ خار در چشمم بود و چشم‌ها را بر هم‌نهادم، استخوان در گلويم گیرکرده بود و نوشيدم، گلويم فشرده مي‌شد و تلخ‌تر از حنظل در كامم ريخته بود و صبر كردم». (2) پس آن حضرت می‌دید كه قيام در اين شرايط به زيان اسلام است نه به نفع آن. پس سکوت کرد و او خود تصريح می‌کند كه سكوت من حساب‌شده بود؛ من از دو راه، آن را كه به مصلحت نزدیک‌تر بود انتخاب كردم. (3) اين حالت سکوت نسبي تا پايان دوران خلافت عثمان ادامه داشت. اميرالمؤمنين علي (ع) در اين دوران، بااحتیاط و تنها در مواردي خاص (مانند گفتگو برخي از دوستان نزديکش)، دربارۀ امامت سخن می‌گفت تا مبادا باعث اختلاف شود؛ ولي در دوراني که خود به خلافت رسيده بود و به‌ویژه در برابر شبهه افکتی‌های معاويه، مطالب بسياري را دربارۀ امامت مطرح فرمود که در جای‌جای نهج‌البلاغه به چشم می‌خورد.

نکتۀ چهارم: اين هم که نوشتيد اميرالمؤمنين به خطبۀ غدير استناد نکرد، سخن درستي نيست. آن حضرت در موارد متعددی ماجراي غدير را گوشزد فرموده و بدان استناد کرده است. ازجمله در زمان حضورشان در کوفه، در ماجراي معروف به حديث رکبان. طبق نقل ابن اثير، هنگامی‌که حضرت على (علیه‌السلام) از قصر (دارالاماره) خارج مي-شد، گروهي سوارۀ شمشير به دست از راه رسيدند و این‌گونه به آن حضرت سلام کردند: «السلام عليك يا امیرالمؤمنین، السلام عليك يا مولانا و رحمة الله و بركاته». امام از حاضران پرسيد: «از اصحاب پيامبر خدا چه کسي اینجا حاضر است؟». دوازده نفر، ازجمله قيس بن ثابت بن شماس، هاشم بن عتبه و حبيب بن بديل بن ورقاء خزاعي برخاستند و شهادت دادند که از رسول خدا شنیده‌اند که می‌فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه‏». (4).

تعبير «مولانا» آشکارا يادآور ماجراي غدير بود و چون بسياري از مسلمانان در اين روزگار (بين سال‌های 36 تا 40 هجري که علي علیه‌السلام در کوفه مستقر بودند)، در ماجراي غدير حضور نداشتند، امام می‌خواست ديگران اين ماجرا را از زبان اصحاب رسول خدا بشنوند. جالب است که طبق نقل‌های کامل‌تر اين حديث، دو تن از صحابه که حاضر نشدند شهادت بدهند و پيري و فراموشي را بهانه کردند، دچار نفرين امام شدند و بعدها پشيمان گشتند. (5) در تاريخ نمونه‌های ديگري نيز از استناد امام علي (ع) به غدير گزارش‌شده است که اينک مجال بررسي آن‌ها نيست. يکي از آن‌ها حديث معروف به انشاد است که در ميان اعضاي شوراي شش‌نفرۀ انتخاب خليفه بعد از درگشت خليفۀ دوم مطرح فرمود. (6)

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: آيات 83 تا 96 سورۀ مبارک طه و آيات 148 تا 151 سورۀ آل‌عمران.

2. نهج‏البلاغه، خطبۀ 26.

3. نهج‏البلاغه، خطبۀ 3.

4. ابن اثیر، اسد الغابة، ج 1، ص 441.

5. ر.ک: امینی، الغدير، ج 1، ص 190 ـ 193.

6. براي نمونه، ر.ک: کليني، الکافي، ج 8، ص 18 و 25 و 27؛ صدوق، الخصال، ج 2، ص 549؛ طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 184 و 307.

علت جنگ درجمل چه بود وچه پیامدهایی داشت؟
پس از آن كه مردم با امام علی علیه السلام، بیعت كردند، عملكرد او در تقسیم بیت المال و عزل و نصب فرمانداران، خشم عده‌ای را برانگیخت. طلحه و زبیر ...

علت جنگ  درجمل چه بود وچه پیامدهایی داشت؟

پس از آن كه مردم با امام علی علیه السلام، بیعت كردند، عملكرد او در تقسیم بیت المال و عزل و نصب فرمانداران، خشم عدهای را برانگیخت. طلحه و زبیر كه با امام بیعت كرده بودند، آرزوی فرمانداری بصره و كوفه را در سر داشتند، ولی علی علیه السلام با درخواست آنان موافقت نكرد. آن ها نیز به بهانه زیارت خانه خدا، مدینه را به سوی مكه ترك كردند.

از طرف دیگر، بنی امیه كه در دوران عثمان، به گرفتن امتیازات ویژه خو كرده بودند، در حكومت امام  دست شان از بیت المال كوتاه شده بود. برای همین پس از غارت مقدار زیادی از بیت المال در مكه گرد آمدند .همراه با طلحه و زبیر عایشه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، را دوره كردند. آنگاه با استفاده از بیت المالی كه غارت كرده بودند، سپاهی تشكیل دادند و بصره را تصرف كردند.

امام برای سركوب آن ها رهسپار بصره شد. در نبردی كه میان دو سپاه در گرفت، امام پیروز شد. گروهی از سران ناكثین (1) (از جمله طلحه و زبیر) كشته شدند، برخی نیز به اسارت در آمدند كه امام، آنان را بخشید.

در این نبرد عایشه سوار بر شتر بود. سپاه ناكثین گرد شتر او جمع بودند . شتر حكم پرچم آن ها را داشت. از این رو این جنگ به جنگ جمل (شتر نر) شهرت یافت. جنگ جمل در یكی از محلههای بصره به نام حزیبه رخ داد. بیش از یك روز طول نكشید: روز یكشنبه، هجدهم جمادی الاولی سال 36 هجری قمری.(2)

 جنگ اثرات و نتايج سوئي را در بر داشت. بر اساس معنوي اسلام لطمات بزرگي زد .حس كين خواهي را در عرب زنده نمود . اساس اختلاف و عداوت را در آن ها استوار كرد . جنگ ميان بيست هزار نفر سپاهيان علي عليه السلام و سي هزار نفر سپاه جمل بود كه تلفات  آن در حدود پانزده هزار نفر و بعضي بالغ بر هيجده الي بيست و پنج هزار نفر نوشته‏اند.

ديگر از اثرات سياسي جنگ جمل اين بود كه اختلافات قبلي و تفرقه مسلمانان را زيادتر نمود. راه وصول معاويه را به خلافت نزديك تر ساخت! زيرا در طول اين مدت معاويه توانست با استفاده از فرصت به جمع آوري سپاه و فريب مردم اقدام كند . شورش عايشه و طلحه و زبير را در شام اهميت داده و زمينه را براي مخالفت با علي عليه السلام به بهانه خونخواهي عثمان آماده نمايد.

پي نوشت ها :

1. ناكث به معنای كسی است كه رشتهها را پنبه كند. بافتهها را از هم بگسلد. از این رو به افراد پیمانشكن ناكث میگویند. از آن جا كه بسیاری از سرمداران جنگ جمل، اندكی پیش از آن، بیعت كرده بودند، حضرت  آنان را ناكث نام نهاد.

2. الكامل في التاريخ، ج 3، ص221 -231 ، ابن اثير، بيروت، دار صادر ؛

مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ یازدهم، 1379ش، ص 82؛ جعفر سبحانی، فروغ ولایت،قم، انتشارات صحیفه ،1368،چاپ اول، ص363.

لیله الهریر مربوط به كدام یك از جنگ های حضرت امیرالمومنین علی(ع) است؟
منطور از لیلة الهریر شبی است كه جنگ سختی درآن شب میان سپاه علی (ع) و سپاه معاویه در جنگ صفین رخ داد.

لیله الهریر مربوط به كدام یك از جنگ های حضرت امیرالمومنین علی(ع) است؟

باسلام وقدر دانی از ار تباطتن با این مر كز

 منطور از لیلة الهریر شبی است كه جنگ سختی درآن شب میان سپاه علی (ع) و سپاه معاویه در جنگ صفین رخ داد. بدینسان این امر در جنگ صفین اتفاق افتاد

امام (ع) در روز سه شنبه دهم ماه ربیع الاول سال 38 هجری در ابتدای فجر، كه هنوز هوا تاریك بود، نماز صبح را با یاران خود به جا آورد. حضرت از ناتوانی و خستگی سپاه شام كاملاً آگاه بود. می‏دانست كه دشمن به آخرین سنگر عقب نشینی كرده و با یك حمله‏ جانانه می‏توان به خرگاه آتش افروز جنگ معاویه دست یافت. از این رو، به اشتر دستور داد كه به تنظیم سپاه بپردازد.

مالك، در حالی كه در پوششی از آهن فرو رفته بود، به میان سپاه آمد و در حالی كه بر نیزه‏ خود تكیه كرده بود، فریاد كشید:

صف های خود را مرتب كنید. چیزی نگذشت كه حمله آغاز شد. از ابتدا نشانه‏های شكست دشمن با فرار آنان از میدان نبرد آشكار گردید. در این موقع، مردی از سپاه شام بیرون آمد و خواستار مذاكره‏ حضوری با امام شد. امام در میان دو صف با او به مذاكره پرداخت. پیشنهاد كرد كه هر دو طرف به جایگاه نخستین خود عقب نشینی كند و امام شام را به معاویه واگذار نماید. امام با تشكر از پیشنهاد او یادآور شد كه در این موضوع مدت ها اندیشیده‏ام و در آن جز دو راه برای خود ندیده‏ام، نبرد با یاغیگران یا كفر بر خدا و آنچه كه بر پیامبر او نازل شده است. خدا هرگز راضی نیست كه در ملك او عصیان و گناه شود و دیگران در برابر آن سكوت كنند و از امر به معروف و نهی از منكر سرباز زنند. از این رو جنگ با متمردان را بهتر از هم آغوشی با غل و زنجیر یافته‏ام. آن مرد از جلب موافقت امام مأیوس شد و در حالی كه آیه‏ «انا لله و انا الیه راجعون« را بر زبان جاری می‏كرد به سوی سپاه شام بازگشت. . . نبرد بی امان میان طرفین بار دیگر آغاز گردید. در این نبرد از هر وسیله‏ ممكن استفاده می‏شد، از تیر و سنگ و از شمشیر و نیزه و عمودهای آهنین كه كوه‏آسا بر سر طرفین فرود می‏آمد. نبرد تا صبح روز چهارشنبه ادامه داشت. سپاه معاویه در شب آن روز از فزونی كشته‏ها و زخمی ها مانند سگ زوزه می‏كشید و از این جهت در تاریخ آن شب چهارشنبه را «لیلة الهریر» خوانده‏اند. اشتر در میان سربازان حركت می‏كرد و می‏گفت: مردم تا پیروزی به اندازه‏ یك كمان بیش باقی نمانده است و فریاد می‏زد: آیا كسی هست كه جان خود را به خدا بفروشد و در این راه به همراه اشتر نبرد كند، تا پیروز گردد یا به خدا بپیوندد؟ (1)

پی نوشت:

1 جعفر سبحانی ، فروغ ولایت، قم، انتشارات صحیفه ، 1368 ، ص577 - 578،

جنگ نهروان چگونه صورت گرفت؟
اين همان جنگي است كه خوارج عليه امام علي (ع) ایجاد كردند وامام با آنان برخورد نمود.

جنگ نهروان چگونه صورت گرفت؟

 اين  همان جنگي است كه خوارج عليه امام علي (ع)   ایجاد كردند وامام با آنان برخورد نمود. توضيح اينكه گروه خوارج را بدان جهت به اين نام خوانده اند كه از فرمان علي (ع) تمرد كرده و عليه او شوريدند. البته خوارج را "مارقه" هم ناميده اند به اين نام هم در روايات نبوي اشاره شده است و هم در سخنان امام علي (ع). (1)

شهيد مطهري نيز مي نويسد: علي در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد كرد و با آنان به پيكار برخاست: اصحاب جمل كه خود آنان را ناكثين ناميد و اصحاب صفين كه آن ها را قاسطين خواند و اصحاب نهروان يعني خوارج كه خود آن ها را مارقين مي‏خواند (2). فرقه خوارج يكي از فرقه هاي اسلامي است، كه در سال 37 در جريان جنگ صفين و مسئله حكميت پديد آمد. آنان عده اي از سپاهيان حضرت علي (ع) بودند كه در آغاز از معاويه و عمرو عاص فريب خورده و با پيشنهاد حكميت از طرف معاويه موافقت كردند. امام علي را به قبول آن وادار كردند. ولي پس از آن كه قرارداد آتش بس و آيين نامه حكميت به امضاي طرفين رسيد و عمرو عاص در حكميت نيرنگ نمود، آنان كه تازه به اشتباه خود پي برده بودند، به جاي آن كه خود را نكوهش كنند و از امام علي عذر بخواهند، مرتكب اشتباه بزرگ تري شده و حكميت را اساساً مردود دانسته و آن را مخالف با حكم خدا انگاشته، ارتكاب آن را مايه شرك و كفر اعلان كردند. از اين رو از امام خواستند كه از كرده خود توبه كند و عهدنامه آتش بس را نقض كرده، جنگ با معاويه را از سرگيرد. (3)  اينان  با شعار «لا حكم الا لله»، به تبليغ عقيدهء باطل خود مي‏پرداختند و مردم را عليه‏اميرمؤمنان(ع) مي‏شوراندند. اميرمؤمنان(ع) با مدارا و محبّت مي‏كوشيد آنان را آگاه كند و به دامن حقّ بازگرداند، بابياني روشن به اعتراض‏هايشان پاسخ مي‏گفت و به آنان مي‏فرمود كه شما سه حق برگردن ما داريد: اوّل آن كه هرگز شما را از اقامه نماز در مسجد جامع شهر و شركت در اجتماعات منع نكنيم و دوم آن كه تا هنگامي كه با ماييد، حقوقتان را از بيت المال‏پرداخت كنيم؛ و سوم آن كه تا به روي ما شمشير نكشيده‏ايد، با شما جنگ نكنيم.(4) ،ولي خوارج خود را براي جنگ با امام(ع) آماده مي‏ساختند. سرانجام، به تحريك شيطان ‏صفاتي، ‏چون عبداللَّه بن وهب به نهروان رفتند و مخالفت خويش را نخست با راهزني و غارتگري‏و ناامن ساختن راه‏ها آغاز كردند. روزي، فردي مسلمان را به شهادت رسانيدند. ولي‏ همسفر مسيحي‏اش را رها كردند(5) در عملياتي ديگر، عبداللَّه بن خبّاب، كارگزار اميرمؤمنان(ع) را همراه با همسرش، به گونه‏اي فجيع به شهادت رسانيدند(6) امام علي(ع) كه براي جنگ با معاويه آماده شده بود، با آگاه شدن از جنايات خوارج‏به ويژه، قتل ابن خبّاب به سوي نهروان حركت كرد. امام (ع) رها ساختن آنان را، كه عليه حكومت اسلامي قيام كرده بودند و دست خويش را به خون ناحق، رنگين ساخته بودند، جايز نشمرد؛ زيرا اگر خوارج را رها مي‏كرد و به نبرد معاويه مي‏رفت، اينان پشت جبهه مسلمانان را سخت ناامن مي‏كردند و زنان و فرزندان رزمندگان را مي‏كشتند. وقتي‏ اميرمؤمنان(ع) درباره قاتل ابن خبات تحقيق كرد و از خوارج خواست كه براي قصاص ‏قاتل را تحويل دهند، همگي گفتند: «ما قاتل اوييم».  (7) امام (ع) براي چندمين بار با خوارج اتمام حجّت كرد و راه‏هاي مسالمت را پيمود تاشايد خوني ريخته نشود مهمترين كوشش‏هاي امام (ع) در اين باره عبارت بودند

۱- از خوارج خواست تا قاتلان عبداللَّه و ديگر شهدا را تسليم كنند، ولي آنان امتناع ورزيدند.

۲- جواني را با قرآن به سوي آنان روانه كرد تا به كتاب خدا دعوتشان كند، ولي او راتيرباران كردند. (8)    

3- شخص امام (ع)و يارانش براي خوارج سخنراني‏ها كردند تا شايد هدايت شوند. پرچم امان به دست ابوايّوب انصاري داد و فرمود: «هر كس زير اين پرچم درآيد،در امان است و ما را نيازي به ريختن خون شما نيست.» از دوازده هزار نفر، تعدادزيادي به زير پرچم درآمدند (9) و  تعداد ديگر ، همچنان بر عقيدهء باطل خود وجنگ با امام(ع) پاي فشردند. سرانجام، جنگ از سوي خوارج آغاز شد. كه برخي آنان كشته يا زخمي شدند.(10)

براي اگاهي بيشتر به كتاب هاي: 

- جاذبه و دافعه علي(ع)، شهيد مهطري 

- فروغ ولايت، جعفر سبحاني  

- فرق و مذاهب كلامي، علي رباني گلپايگاني، مراجعه نمائيد.

پي نوشت ها: 

1. فرق و مذاهب كلامي، علي رباني گلپايگاني قم، دفتر تحقيقات و تدوين كتب درسي، وابسته به مر كز جهاني علوم اسلامي، 1377ش، ص 279.

2. مرتضي مطهري، جاذبه ودافعه علي (ع)، تهران، حسينيه ار شاد، 1349، ص111

3. علي رباني، همان، ص 280.

4. محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك، تهران، اساطير، 1352، ج ۵، ص ۷۴.

5. ر.ك. سيد ابراهيم خوئي، شرح نهج البلاغه، تهران، مكتبه الاسلاميه، 1400 هـ.ق، ج ۴، ص ۱۲۷ - ۱۲۸.

6. همان.

7. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، مكتبه آيت الله المرعشي النجفي، 1378 هـ.ش، ج ۲، ص ۲۸۲.

8. سيد ابراهيم خوئي، پيشين، ص ۱۲۹؛ فروغ ولايت، جعفر سبحاني، قم، انتشارات صحيفه، 1368 ه ش، ص654 -655.

9. فروغ ابديت، همان.

10. همان.

پاسخ سوال سوم:

شرع" از ماده" شرع" (بر وزن زرع) در اصل به معني راه روشن است، راه ورود به نهرها را نيز" شريعه" مي‏گويند، سپس اين كلمه در مورد اديان الهي و شرايع آسماني به كار رفته، چرا كه راه روشن سعادت در آن است، و طريق وصول به آب حيات ايمان و تقوي و صلح و عدالت است و از آنجا كه آب مايه پاكيزگي و طهارت و حيات است اين واژه تناسب روشني با آئين الهي كه از نظر معنوي همين كارها را با روح و جان انسان و جامعه انسانيت مي‏كند دارد."(1)

 شارع به معناي ايجاد طريق، قانون گزار و دين مي باشد (2) "شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّي بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسي‏ وَ عِيسي‏ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُو(3) "، آنچه را كه از دستورات دين به نوح و ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم براي تو نيز وحي نموده تشريع كرديم كه دين را بپا داري.

  از اين آيه استفاده مي شود كه خداوند دين وشريعت را تشريع نموده است (شرع لكم ...)بر اين اساس شارع مقدس، يعني خداوند، كه شريعت و دين را جعل نمود است. البته گاهي اين واژه به جهت اينكه پيامبران حامل ومجري دين وشريعت هستند، به آنان نيز اطلاق مي گردد.

پي نوشت ها:

1. ناصرمكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج20، ص379.              

2. حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ج‏6، ص 43.

3. شوري، آيه 13. 

مختصری درباره جنگ صفین بیان فرمایید ؟
جنگ صفین از مهمترین نبردهای زمان خلافت امام علی علیه السلام بود كه در سال 37 هجری بین آن امام بزرگوار و معاویه بن ابی سفیان در سرزمین صفین رخ داد.

لطف كنید توضیح مختصری درباره جنگ صفین بیان فرمایید ؟ علت نام گذاری و محل وقوع،نتیجه

جنگ صفین از مهمترین نبردهای زمان خلافت امام علی علیه السلام بود كه در سال 37 هجری بین آن امام بزرگوار و معاویه بن ابی سفیان در سرزمین صفین كه در ناحیه غربی عراق بین رقه و بالس قرار دارد رخ داد، و از همین رو به جنگ صفین شهرت یافت.

امام علی علیه السلام در آغاز خلافت، معاویه را كه كارگزار حكومت در شام بود، از مقامش عزل فرمود و شخص دیگری را به جای وی منصوب كرد ولی معاویه نپذیرفت و ناحیه شام را تحت قلمرو خود نگه داشت.

امیرمؤمنان خلیفه مسلمانان بار دیگر، پس از نبرد جمل، جریر بن عبدالله را برای مذاكره و گرفتن بیعت از معاویه به شام فرستاد، اما معاویه این بار هم تسلیم نشد بلكه به بهانه خونخواهی عثمان سپاه شام را برای مقابله با امام علی علیه السلام آماده ساخت.

امیر مؤمنان نیز چون چارهای ندید آماده جنگ شد، با سپاهی عظیم از كوفه حركت فرمود و در بیابان صفین با معاویه برخورد كرد. و به این ترتیب، نبردی سخت و طولانی بین سپاه عراق و شام درگرفت.

پس از چند روز نبرد، سپاه امیرمؤمنان در آستانه پیروزی بود كه عمرو بن عاص برای گریختن از شكست، به نقشهی شوم قرآن بر سر نیزه كردن متوسل شد. به این ترتیب، جمع زیادی از سپاه عراق با دیدن این صحنه دست از جنگ كشیدند. سرانجام جنگ صفین با ماجرای حكمیت به پایان رسید و به شكست سپاه امام علی منجر شد.

جنگ فرسايشي «صفين» علاوه بر خسارات جاني و مالي براي هر يك از دو سپاه، نتايجي از سود و زيان دربر داشت از جمله آنها:

1- بروز اختلاف شديد ميان سپاهيان عراق پس از بازگشت، بگونه اي كه برخي شديدا از متاركه ي جنگ تأسف خوردند و نسبت به عامل اصلي آن كينه پيدا كردند. اين عداوت و كينه به حدي بود كه برادر از برادر پسر از پدر اظهار تنفر مي كرد و حتي گاهي به زد و خورد منجر مي گشت.

2- هر چند معاويه تلفات سنگيني متحمل شد ولي سرانجام موفق شد به وسيله ي حيله ي عمروعاص موقعيت سياسي خود را تثبيت نمايد. وي تا آن هنگام به عنوان يك كارگزار معزول و باغي بر حكومت اميرمؤمنان (ع)، شناخته مي شد؛ ولي پس از جنگ بر پايه ي قراردادي كه تنظيم شد هم رديف امام (ع) قرار گرفت و رسما به عنوان رهبر شام شناخته شد.

3- هر چند در اين نبرد، تعداد كمي از سپاهيان، هشيار و بيدار شدند و راه حق را برگزيدند؛ ولي گروه زيادي از سپاهيان نادان و ظاهربين عراق به تحريك افراد منافق و قدرت طلب، سرنوشت خود و اسلام را بدست فردي نيرنگ باز و خيانتكار به نام عمروعاص و مردي كج انديش همچون «ابوموسي» سپردند و آن همه گرفتاري به بار آوردند.

4- نتيجه ي مهم ديگر جنگ كه در حقيقت ثمره ي لجاجت و خودسري افراد نادان عراق بود بسته شدن نطفه ي يك آشوب و فتنه ي ديگر بود؛ بدين گونه كه اشعث، قرارداد حكميت را برداشت و در ميان دو سپاه به راه افتاد و مفاد آن را براي همه خواند. شاميان با شنيدن مفاد آن شادمان شدند و پذيرفتند؛ ولي سربازان عراق برخي اظهار رضايت، و عده اي به دل اكراه داشتند. و گروهي هم سخت مخالف و معترض بودند. (2)

پي نوشت ها :

1. جعفر سبحانی، فروغ ولایت، ، قم ، انتشارات صحیفه ،1368 ،چاپ اول ،ص494 به بعد

2. حكميت در صفين و نتايج آن رك <http://www.rasekhoon.net/article/print-29605.aspx>

سقيفه كودتا بود و كودتاگران سقيفه جاهل نبودند تا امام آنان را آگاه نمايد و بر اشتباه و سوء برداشت هم نبودند ...
چرا امام علي (ع) بعد از قضيه ي سقيفه از آيه هاي قرآن،بالاخص آيه ي 3 سوره ي مائده در زمان استدلال به غدير خم استفاده نكردند؟

پرسش:
چرا امام علي (ع) بعد از قضيه ي سقيفه از آيه هاي قرآن،بالاخص آيه ي 3 سوره ي مائده در زمان استدلال به غدير خم استفاده نكردند؟
امام علي تا اون جايي كه ما ديديم،اصلاً از آيه ي قرآن براي اثبات حق خود استفاده نكردند.
از يك نفر كه پرسيدم گفت با اين كارشون مي خواستند از تحريف قرآن جلوگيري كنند.
اما اگر اين باشه حضرت زهرا(روحي فداها) هم نبايد براي حق فدك و ارث خود از آيه ي قرآن استفاده مي كردند.
كسي كه اين شبهه رو انداخته بود مي خواست بگه كه اصلاً اين آيات در حق امام نبوده تا امام از اونا براي اثبات خود استفاده كند.

پاسخ:
سقيفه كودتا بود و كودتاگران سقيفه جاهل نبودند تا امام آنان را آگاه نمايد و بر اشتباه و سوء برداشت هم نبودند تا امام با احتجاج و استناد به قرآن و حديث آنان را به راه صواب آرد. آنان خود شاهد شأن نزول اين آيات بودند و بارها و بارها از زبان پيامبر بيان اين آيات را شنيده بودند و تصريح هاي پيامبر در مورد امام علي و ... را مي دانستند و خود در غدير شاهد و بيعت كننده با امام بودند و ...
آنها اصلا از امام نظر نخواستند و سؤال نكردند و توضيحي نطلبيدند و اجازه سخن به امام ندادند تا امام به آيه و روايت استناد كند. اصلا در سقيفه و بعد از سقيفه (تا زمان شوراي شش نفره) امام فرصت و مجال سخن گفتن نيافت تا بخواهد دليل و برهان بياورد.
امام و ياران با وفايش بر بالاي جنازه مقدس رسول خدا به تجهيز ايشان مشغول بودند كه آنان در سقيفه جمع شدند و با استدلال هاي خود انصار را كنار زدند و با ابوبكر به عنوان خليفه بيعت كردند و بعد هم با زور از همه از جمله امام خواستند كه بدون چون وچرا بيعت كند.
بله اگر مجلس شور و بحث و اعلام نظر تشكيل شده بود و به امام هم آگاهي داده بودند و امام حاضر نشده بود يا دليل و برهان نياورده بود، اشكال شما وارد بود ولي اصلا اجازه اين كارها را ندادند.
بله امام بعدها در شوراي شش نفره اي كه عمر براي تعيين خليفه تشكيل داد و در دوران خلافت خود به كرات ادله قرآني و برهاني و روايي سزاوارتر بودن خود را بيان كرد تا در تاريخ ثبت شود و حجت بر مردم آن زمان و آيندگان تمام گردد.
بله حضرت زهرا به خاطر اين كه زن بود و دختر پيامبر و مورد احترام در جامعه اسلامي، از فرصتي كه برايش پيش آمد استفاده كرد و به مسجد رفت و سخنان خود را گفت و خليفه هم گمان نمي كرد امر به آنجا برسد و گر نه به ايشان هم اجازه سخن نمي دادند.
وقتي خلافت از شوهرش و فدك از خودش به زور گرفته شد، ايشان به مسجد رفت و احتجاج كرد. خليفه بر اين گمان بود كه ايشان سخني عليه خلافت نخواهد گفت و اگر هم بخواهد سخن بگويد ، سخناني آتشين و انقلاب خيز نتواند گفت و لازم نمي ديد بيش از آن حرمت او را بشكند و زمينه هاي اعتراض عليه خود را فراهم آورد از اين رو وقتي ايشان به مسجد تشريف آوردند او را با احترام پذيرفت و دلجويي كرد و وعده ها داد. ولي وقتي با سخنان آتشين و برهان هاي محكم او مواجه شد و به قول معروف پاي چراغ را تاريك ديد، حرمت گذاري را وانهاد با توهين صريح به او و شوهرش، ايشان و ديگران را خاموش كرد. (1)

پي نوشت ها:
1. جوهري، سقيفه، بيروتف شركه الكتبي، 1413ق، ص104.

امام علي (ع) - سقيفه - قرآن - سوره مائده - غدير خم

می خواستم لطف کنید دو کتاب در مورد نحوه حکومت امام علی (علیه السلام) ذکر کنید. یکی برطبق روایات شیعیان و یک کتاب از اهل تسنن.

پاسخ:
از شيعه:
- دانشنامه امام علي(ع)، محمد محمدي ري شهري.
ـ دانشنامه امام علي(ع)، زير نظر علي اكبر رشاد.
از اهل سنت:
- امام علي(ع) از عبدالفتاح عبدالمقصود از انتشارات امير كبير.
موفق باشید.

آيا عبيدالله بن زياد و پدرش زنازاده بودند؟ اگر بودند پس چرا حضرت علي (علیه السلام) زياد را به كار گرفت؟‌ اگر زن زياد بدكاره و معروف بود، چرا حضرت علي(ع) زياد را حاكم فارس كرد؟ به نظر شما براي حضرت علي بدنامی نداشت؟‌ چرا حضرت علي زياد را به حكومت فارس گماشت؟ چطور حضرت علی او را برای حکومت فرستاد در حالی که زنازاده بود و او می توانست امام جماعت باشد، یعنی رسم بود که حاکم شهر امام جماعت می شد. آیا حضرت علی این حکم را نمی دانست که زنازاده نمی تواند امام جماعت باشد؟

پاسخ:
درباره نسب زياد بن ابيه ترديدهايي وجود دارد. اما نمي توان به طور قطعي گفت حرام زاده بوده است. به هر حال مطابق شريعت اسلام الولد للفراش فرزند متعلق به شوهر زن مي باشد كه بستر زناششويي از آن اوست.
اما بخش دوم پرسشتان كه چرا امام زياد را به خدمت گرفت و مسئوليت داده شد و به فارس فرستاده شد؟
زياد بن أبيه يكى از مردان زيرك و با ذكاوت عرب است و خطيبى ماهر بود. او را يكى از چهار مرد زيرك عرب شمرده‏ اند. امام علي او را در سال سي و نهم والي فارس كرد.
مردم جبال و فارس از دادن خراج امتناع كردند، و سهل بن حنيف را كه عامل حضرت على بود از فارس بيرون كردند. على (ع) درباره اينكه چه كسى ولايتدار فارس شود با مردم مشورت كرد، جاريه بن قدامه گفت: اى اميرمؤمنان مى‏ خواهى مردى سخت سر و سياستدان و با كفايت را به تو نشان دهم؟ گفت: «كى؟» گفت: «زياد» گفت: اين كار از او ساخته است. و او را ولايتدار فارس و كرمان كرد و با چهار هزار كس آنجا فرستاد كه بر ولايت تسلط يافت و مردم به اطاعت او در آمدند. پس از آرام كردن استخر ميان بيضا و استخر قلعه‏ اى استوار كرد كه قلعه زياد نام گرفت و اموال را آنجا برد. پيرى از مردم استخر گويد: پدرم مى‏گفت: «زياد را ديدم كه سالار فارس بود و ولايت يك پارچه آتش بود، زياد چندان مدارا كرد كه مانند پيش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مى‏ گفتند: رفتار اين عرب همانند رفتار خسرو انوشيروان بود كه نرمش و مدارا مى‏ كرد و مى‏ دانست چه كند.»(1)
گرچه زياد پس از صلح امام حسن (ع) بر اثر تطميع و تهديد به معاويه ملحق گرديد و معاويه او را برادر پدرى خود خواند و ولايت عراق را به او سپرد نيز شيعيان را تحت تعقيب قرار داد و عده زيادي از آنها را شكنجه و زنداني كرد. اما ملاك اميرالمومنين در اعطای ولايت فارس به او وضعيت و حال او در همان ايام بود ه است.
پيامبر (ص) و ائمه (ع)، موظف بودند كه در زندگي فردي، اجتماعي و برخورد با افراد، به صورت متعارف و معمول و مانند ساير مردم رفتار نمايند. از علم غيب، در اداره جامعه و عزل و نصب افراد و قضاوت درباره ديگران، طرد و نفي آنان استفاده نكنند. نصب زياد بن ابيه به عنوان استاندار فارس ارتباط به علم غيب امام علي (ع) ندارد. حضرت در اين امر مانند ساير عزل و نصب ها عمل كرد. وظيفه نداشت كه در نصب زياد بن ابيه از علم غيب بهره گيرد. همان طور، رسول خدا (ص) و ديگر امامان نيز در اين امور از علم غيب بهره نمي گرفتند، از اين رو پيامبر(ص)، به خالد بن وليد مسئوليتي واگذار مي كند. سپاهي را در اختيارش قرار مي دهد، كه به سوي (بني جذيمه) برود. پيامبر او را براي جنگ نفرستاد، ولي خالد آنان را مورد حمله قرار داد. كساني از ايشان را به قتل رساند كه چون خبر به پيامبر رسيد، حضرت بسيار ناراحت شد و دست ها به آسمان برداشت و گفت: خدايا! از آنچه (خالد) كرده است، نزد تو بيزاري مي جويم.(2)
نكته اي كه نبايد از آن غفلت نمود آن است كه:
امام اين افراد را بسيار تحت نظر داشت و آنان نيز از امام اطاعت مي كردند و كار گزار آن امام بودند و تا زماني كه جرم و يا فسادي براي آنان ثابت نشده بود امام آنان را عزل نكرد؛ اما وقتي موارد خلاف براي امام از راه هاي معمول بشري ثابت شد، بي درنگ آنا ن را عزل نمود.
علي (ع) بر اساس متعارف افرادي كه توان مديريتي داشتند و تخلفي از آنان نديده بود را براي اداره امور انتخاب مي كرد.
براي آگاهي بيشتر، ر.ك: سيماي كارگزاران امام علي (ع)، تاليف علي اكبر ذاكري

پي نوشت:
1. الفتوح، ابن اعثم كوفى، ص893، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، تحقيق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى،1372ش، ص1038؛ محمد بن جرير طبرى. تاريخ‏الطبري، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش، ج‏6، ص 2674.
2. سيره ابن هشام، ج4، ص77-78، بيروت، دار احياء التراث العربي.
موفق باشید.

آیا کشتار ایرانیان در زمان خلافت امام علی (علیه السلام) که در برخی از کتب معتبر تاریخی مانند بلاذری و طبری و....آمده صحت دارد. لطفاً کامل توضیح دهید.

پاسخ:
در آغاز بايد گفت: آنچه كه در برخي متون -مبني بر كشتار مردم ايران توسط علي (علیه السلام)- آمده است، واقعيت ندارد، و اين امر به منظور زير سؤال بردن علي (ع) طرح شده است. البته حكومت علي(ع) با برخي ايرانيان -مانند اهالي كرمان و..- برخورد داشت و علت آن امر نافرماني آنان از حكومت بود. كه برخي ناهنجاري ها به وجودآمد، ولي اين امر درآن حد نبود كه امروزه بعضي بدان دامن مي زنند. در برخي كتاب ها آمده است: "...
وقتى مردم فارس از دادن خراج إباء ورزيدند على درباره كسى كه ولايتدار فارس شود با كسان مشورت كرد، جاريه بن قدامه گفت: «اى امير مؤمنان! مى‏ خواهى مردى سخت سر و سياست دان و با كفايت را به تو نشان دهم؟» گفت: «كى؟» گفت: «زياد» گفت: «اين كار از او ساخته است.» و او را ولايتدار فارس و كرمان كرد و با چهار هزار كس آنجا فرستاد كه بر ولايت تسلط يافت و به استقامت آمدند. شعبى گويد: وقتى مردم جبال بشوريدند و خراج دهان طمع آوردند كه خراج را بشكنند و سهل بن حنيف را كه عامل على بود از فارس برون كردند، ابن عباس بدو گفت: «كار فارس را كفايت مى‏ كنم.» آنگاه سوى بصره رفت و زياد را با گروهى بسيار سوى فارس فرستاد كه به كمك آنها بر فارس تسلط يافت و خراج دادند. پيرى از مردم استخر گويد: پدرم مى‏ گفت: «زياد را ديدم كه سالار فارس بود و ولايت يك پارچه آتش بود، زياد چندان مدارا كرد كه مانند پيش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مى‏ گفتند: رفتار اين عرب همانند رفتار خسرو انوشيروان بود كه نرمش و مدارا مى‏ كرد و مى‏ دانست چه كند.» .... در كرمان نيز چنين كرد. آنگاه به فارس باز گشت و در ولايت هاى آنجا بگشت و بكسان وعده‏ هاى خوب داد تا مردم آرام شدند و ولايت به استقامت آمد.(1)
در ضمن ناگفته نماند بيش تر مطالبي كه مورخان در باره جنگ هاي صدر اسلام نوشته اند، از تاريخ طبري مي باشد.. طبري مطالب تاريخي را از راويان مختلف نقل مي كند كه برخي دروغگو و غير موثق بوده اند، از جمله سيف بن عمر كه خيلي از مطالب مربوط به جنگ هاي صدر اسلام از طريق وي است. جواد علي (از مورخان) معتبر مي گويد: طبري در استفاده از مآخذ، اصول اهل حديث را در نظر نگرفته و از چهره هاي ضعيف هم روايت كرده است. او روايات سيف بن عمر را كه متهم به زندقه است و خود طبري هم نظر مساعدي نسبت به وي ندارد، نقل مي كند.(2)

پي نوشت ها:
1. محمد جريرطبري، قاهره، مطبع الاستقامه بالقاهره، 1358ه، ج4، ص105، حوادث سال نهم هجري.
2. رسول جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام، سيره رسول خدا (ص)، قم، انتشارات دليل ما، 1385، چاپ چهارم، ص124.
موفق باشید.

چرا پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) کتباً امام علی (علیه السلام) را جانشین خود معرفی نکرد؟

پاسخ:
در ابتدا بايد گفت گرچه بر اساس احاديث متعدد و معتبر نظير حديث يوم دار، و حديث ثقلين، وحديث منزلت و مانند(1) مسأله جانشني از سوي پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بيان شده، ولي اين كه حضرت به طور مكتوب چرا اين مطلب را بعد از خود به ياد گار نگذاشته است؟ بايد گفت: كه بر اساس نقل هاي خود برادران اهل سنت، پيامبر(ص) در آخرين روزهاي حيات خود مي خواست اين را مكتوب كند. ولي خليفه دوم مانع آن شد اين مسأله در منابع متعدد نقل شده(2) علاوه اين كه خود عمر هم راوي اين حديث هست.
ابن عباس گويد: در اوايل خلافت عمر، ايشان از احوال علي از من پرسيد و گفت: پيامبر(ص) مي خواست در آخر عمر خود به اسم علي تصريح كند، ولي من مانع شدم. زيرا به خداي كعبه مي دانستم قريش حكومت علي(علیه السلام) را نمي پذيرد(3).
همين سخن را زيد بن اسلم از پدرش از عمر نقل كرده است(4) بنابراين، علت مكتوب نشدن جانشيني حضرت علي(ع) از سوي پيامبر(ص) كارشكني خليفه دوم بوده است.

پي نوشت ها:
1. فيروز آبادي، فضايل الخمسه نشر موسسه جهاني اهل بيت تهران 1374 ش، ج2، ص 123.
2. شرح ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت، ج6، ص51.
3. همان، ج12، ص21.
4. همان، ج12، ص78.
موفق باشید.

صفحه‌ها