حضرت علي(ع)

سقيفه كودتا بود و كودتاگران سقيفه جاهل نبودند تا امام آنان را آگاه نمايد و بر اشتباه و سوء برداشت هم نبودند ...
چرا امام علي (ع) بعد از قضيه ي سقيفه از آيه هاي قرآن،بالاخص آيه ي 3 سوره ي مائده در زمان استدلال به غدير خم استفاده نكردند؟

پرسش:
چرا امام علي (ع) بعد از قضيه ي سقيفه از آيه هاي قرآن،بالاخص آيه ي 3 سوره ي مائده در زمان استدلال به غدير خم استفاده نكردند؟
امام علي تا اون جايي كه ما ديديم،اصلاً از آيه ي قرآن براي اثبات حق خود استفاده نكردند.
از يك نفر كه پرسيدم گفت با اين كارشون مي خواستند از تحريف قرآن جلوگيري كنند.
اما اگر اين باشه حضرت زهرا(روحي فداها) هم نبايد براي حق فدك و ارث خود از آيه ي قرآن استفاده مي كردند.
كسي كه اين شبهه رو انداخته بود مي خواست بگه كه اصلاً اين آيات در حق امام نبوده تا امام از اونا براي اثبات خود استفاده كند.

پاسخ:
سقيفه كودتا بود و كودتاگران سقيفه جاهل نبودند تا امام آنان را آگاه نمايد و بر اشتباه و سوء برداشت هم نبودند تا امام با احتجاج و استناد به قرآن و حديث آنان را به راه صواب آرد. آنان خود شاهد شأن نزول اين آيات بودند و بارها و بارها از زبان پيامبر بيان اين آيات را شنيده بودند و تصريح هاي پيامبر در مورد امام علي و ... را مي دانستند و خود در غدير شاهد و بيعت كننده با امام بودند و ...
آنها اصلا از امام نظر نخواستند و سؤال نكردند و توضيحي نطلبيدند و اجازه سخن به امام ندادند تا امام به آيه و روايت استناد كند. اصلا در سقيفه و بعد از سقيفه (تا زمان شوراي شش نفره) امام فرصت و مجال سخن گفتن نيافت تا بخواهد دليل و برهان بياورد.
امام و ياران با وفايش بر بالاي جنازه مقدس رسول خدا به تجهيز ايشان مشغول بودند كه آنان در سقيفه جمع شدند و با استدلال هاي خود انصار را كنار زدند و با ابوبكر به عنوان خليفه بيعت كردند و بعد هم با زور از همه از جمله امام خواستند كه بدون چون وچرا بيعت كند.
بله اگر مجلس شور و بحث و اعلام نظر تشكيل شده بود و به امام هم آگاهي داده بودند و امام حاضر نشده بود يا دليل و برهان نياورده بود، اشكال شما وارد بود ولي اصلا اجازه اين كارها را ندادند.
بله امام بعدها در شوراي شش نفره اي كه عمر براي تعيين خليفه تشكيل داد و در دوران خلافت خود به كرات ادله قرآني و برهاني و روايي سزاوارتر بودن خود را بيان كرد تا در تاريخ ثبت شود و حجت بر مردم آن زمان و آيندگان تمام گردد.
بله حضرت زهرا به خاطر اين كه زن بود و دختر پيامبر و مورد احترام در جامعه اسلامي، از فرصتي كه برايش پيش آمد استفاده كرد و به مسجد رفت و سخنان خود را گفت و خليفه هم گمان نمي كرد امر به آنجا برسد و گر نه به ايشان هم اجازه سخن نمي دادند.
وقتي خلافت از شوهرش و فدك از خودش به زور گرفته شد، ايشان به مسجد رفت و احتجاج كرد. خليفه بر اين گمان بود كه ايشان سخني عليه خلافت نخواهد گفت و اگر هم بخواهد سخن بگويد ، سخناني آتشين و انقلاب خيز نتواند گفت و لازم نمي ديد بيش از آن حرمت او را بشكند و زمينه هاي اعتراض عليه خود را فراهم آورد از اين رو وقتي ايشان به مسجد تشريف آوردند او را با احترام پذيرفت و دلجويي كرد و وعده ها داد. ولي وقتي با سخنان آتشين و برهان هاي محكم او مواجه شد و به قول معروف پاي چراغ را تاريك ديد، حرمت گذاري را وانهاد با توهين صريح به او و شوهرش، ايشان و ديگران را خاموش كرد. (1)

پي نوشت ها:
1. جوهري، سقيفه، بيروتف شركه الكتبي، 1413ق، ص104.

امام علي (ع) - سقيفه - قرآن - سوره مائده - غدير خم

اگر طبق گفته های ما شیعیان ابوبکر به زور توسط عمر از علی بیعت گرفته و به خانه ی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هجوم آوردند و حضرت علی (علیه السلام) آنان را بر حق نمی دانسته به دلیل این که باید خلافت به او می رسید ... پس چرا در جاهایی می بینیم که حضرت علی (ع) از خلیفه ها خوبی می گه و بگونه ای که انگار که علی از اینکه خلافت در دست آنان است راضی می باشد!!

مثلا: سخنان امام علی (ع) در رابطه با عمربن خطاب: از بلاي درگذشت عمر به خدا پناه مي بريم. او غايت و منتهاي همه چيز را قوام بخشيد، و درد ها را مداوا كرد، فتنه ها را پشت سر نهاد و سنت رسول خدا را بر پا داشت، از اين جهان پاكدامن و كم عيب رفت، خير فتنه ها را اصابت نمود، و از شر آن گذشت، او راه اطاعت و تقواي خداوند را در پيش گرفت. رفت و همه را در راه هايي پر پيچ و خم تنها گذاشت، كه در آن گمراه هدايت نمي شود، و هدايت يافته را بر هدايتش يقيني نتوان بود. (نهج البلاغه، ج 2، ص 22)

و اينجا هم امام علي (ع) با خليفه عثمان سخن می گوید: مردم از من خواستند كه به عنوان ميانجي بين تو و آنان با تو صحبت كنم به خدا سوگند كه نمي دانم چه بگويم، چون چيزي را نمي دانم كه تو آنرا نداني. و تو را به امري نمي خوانم كه تو از آن آگاهي نداشته باشي، هر آنچه ما مي دانيم، تو خود مي داني، و ما چيزي بيشتر از تو نمي دانيم تا تو را از آن آگاه سازيم، و دور از تو نيز خلوت نكرده ايم تا نتيجه را به تو ابلاغ كنيم، هر آنچه كه ما ديديم تو نيز ديدي، و هر آنچه كه ما شنيديم نيز در «عمر» و «ابوبكر» تو نيز شنيدي، همانند ما صحابي رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بودي، و اقامه حق از تو برتر نبودند، در حاليكه تو از آنان به رسول خدا (ص) از لحاظ صله رحم (خويشاوندي) نزديك تر هستي، تو داماد رسول خدا بودي كه آنان نبودند پس خداوند را در نظر داشته باش و والله كه عدم بينايي و ندانستن تو در اين مسأله بخاطر كوري يا جهل نيست. (نهج البلاغه، ج 2، ص48)

انگار امام علی از آنان راضی می باشد! در صورتی که شیعیان می گویند که امام آن ها را برای خلافت بر حق نمی دانست و قبول نداشت! پس این ها چیستند؟ اگر این گونه باشد که اصلا خیلی چیزا تغییر می کنه!

پاسخ:
در اينكه خلافت الهي امام علي(علیه السلام) گرفته شد و درحق آن حضرت و حضرت زهرا(سلام الله علیها) ظلم شد، جاي هيچ شك و ترديدي وجود ندارد.
امام علي(ع) در مناسبت هاي گوناگون به اين واقعيت تلخ اشاره كرده و نسبت به اقدامات خلفا به شدت انتقاد كرده اند. بعنوان مثال آن حضرت در خطبه معروف شقشقيه در رابطه با عمر مي‌گويد:
سرانجام اولي (ابابكر) حكومت را به دست كسي سپرد كه مجموعه‌اي از خشونت، سختگيري، اشتباه و پوزش طلبي بود. و در ادامه اضافه مي‌كند: سوگند به خدا مردم در حكومت دومي (عمر بن خطاب)، در ناراحتي و رنج مهمي گرفتار آمده بودند و دچار دورويي‌ها و اعتراض‌ها شدند و من در اين مدت طولاني محنت زا و عذاب آور، چاره‌اي جز شكيبايي نداشتم. تا آن كه روزگار عمر هم سپري شد. سپس عمر خلافت را در گروهي قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مي‌باشم پناه بر خدا از اين شورا.
در مورد مطالبي كه اشاره كرده ايد كه گويا امام(ع) از عمر و عثمان تعريف و تمجيد كرده است، هرچند شما آدرس دقيق اين مطالب را بيان نفرموده ايد تا بهتر بتوانيم اين سخنان را مورد بررسي قرار دهيم، قبل از بيان نكاتي پيرامون اين سخنان منسوب به امام علي(ع)، بايد عرض كنيم بر فرض صحت اين انتساب، با توجه به انتقادات فراواني كه امام علي(ع) در گفتار و عمل نسبت به خلفا داشته اند، اين تعاريف موردي، به هيچ وجه نمي تواند دليلي بر برائت خلفا باشد.
از نظر شيعه، خلافت بايد از سوي خدا و با نصب و نص پيامبر(ص) باشد، كه اين موضوع در جاي خود اثبات شده است.
اما در مورد سخني كه گفته ايد امام علي(ع) در تعريف و تمجيد از عمر بيان كرده اند بايد عرض كنيم:
امام علي(ع) در خطبه ۲۲۸ نهج البلاغه از يكي از صحابه و ياران خود تعريف و تمجيد كرده و صفاتي نيكو در وصف او به زبان مي‌آورد. در اين خطبه نام شخصي ذكر نشده و اصطلاح فلان آورده شده‌است. عبارت اينگونه است:
«پاداش نيك فلاني نزد خداست، زيرا كجي را راست كرده و بيماران را مداوا ساخت، سنت را برپاداشت و فتنه و (بدعت) را پشت سر انداخت و در حالي از دنيا رفت كه دامانش پاكيزه و وجودش كم عيب بود. به خير دنيا رسيد و از شر آن گريخت. طاعت حق را بجاي آورد و آنگونه كه شايسته بود تقوا گزيد.»
در رابطه با اين بيان امام علي(ع) بايد عرض كنيم كه:
از آنجا كه حضرت علي(ع) در اين خطبه از لفظ « فلان » استفاده كرده اند. بين شارحان نهج البلاغه اهل تسنن و شيعه اختلاف است كه اين خطبه اشاره به چه كسي مي كند:
اين كلام كوتاه تعريف از شخصيتى مى ‏كند كه در دوران زندگى خود، وظايف خويش را انجام داد و پاكدامن از دنيا رفت و در حفظ سنّت پيامبر اكرم (ص) و اطاعت پروردگار كوشيد.
در مورد اينكه اين شخص چه كسى بوده، ميان شارحان نهج‏ البلاغه اختلاف شديدى است. شارحان اهل تسنن مانند ابن ابى‏ الحديد و محمد عبده، اين سخن را اشاره به خليفه دوم مى ‏دانند و مى‏ گويند على (ع) آن را بعد از فوت عمر گفت در حالى كه چنين چيزى با خطبه‏ هاى ديگر نهج‏ البلاغه هماهنگ نيست، زيرا امام (ع) در خطبه شقشقيه شكايت زيادى از حكومت خليفه دوم دارد و در خطبه‏ ها و برخى نامه‏ هاى نهج‏ البلاغه از غصب خلافت، شديداً شكايت مى‏ كند.
چگونه مى‏ توان آن همه را ناديده گرفت و اين كلام مبهم و مجمل را ناظر به خليفه دوم دانست؟
جالب اينكه طبرى كه اين سخن را درباره عمر مى‏ داند آن را از مغيرة بن شعبه نقل كرده كه از دشمنان على (ع) است.
عجيب ‏تر اينكه ابن ابى‏ الحديد هم كه اين خطبه را درباره عمر مي داند در چند صفحه بعد از اين عبارت حديثى از ابن عباس نقل مى‏ كند و مفهومش اين است كه پيامبر اكرم (ص) مى‏ خواست در بيمارى وفاتش صريحاً نام على(ع) را به عنوان خليفه و جانشين خود بنويسد و من(عمر) مانع شدم.
آيا اين سخن با تفسير ابن ابى‏ الحديد از خطبه مورد بحث، سازگار است؟
شارحان شيعه يقين دارند اين سخن نمى‏ تواند درباره خليفه دوم باشد. بسيارى آن را اشاره به مالك اشتر و بعضى به سلمان فارسى دانسته ‏اند. به نظر مى‏ رسد كه احتمال اوّل مناسب‏ تر است و با موقعيت مالك و نقش او در ميان اصحاب اميرمؤمنان(ع) و فرماندهى او در لشكر و فكر بلند و عزم راسخش تناسب دارد.(1)
بنابراين پاسخ شيعه درباره اين خطبه اين است كه قرائن و شواهدي كه از خطبه ها و سخنان و رفتار امير المومنين نقل شده نشان مي دهد كه اين خطبه درباره عمر بيان نشده است و هيچ يك از شارحان نهج البلاغه شيعه منظور حضرت از «فلان» را عمر بيان نكرده اند.
در مورد عثمان هم توجه به انتقادهايي كه امام علي(ع) نسبت به عثمان داشته اند كه اتفاقاً بيشتر از انتقادات آن حضرت نسبت به ابوبكر و عمر نيز مي باشد، ثابت مي كند كه امام علي(ع) نسبت به عثمان نظر مساعدي نداشته اند، آن حضرت در بخشي از خطبه شقشقيه فرمودند:
«تا اينكه سومي به حكومت رسيد كه برنامه اي جز انباشتن شكم و تخليه آن نداشت و دودمان پدري او (بني اميه) به همراهي او برخواستند و مثل شتري كه گياه تازه بهار را با ولع مي خورد به غارت بيت المال دست زدند و اعمالش كار او را تمام ساخت و شكمبارگي سرنگونش ساخت».
سخناني كه شما آن را از قول امام علي(ع) بيان و حمل بر شخصيت مثبت عثمان كرده ايد، در خطبه 164 نهج البلاغه آمده است. حضرت اين سخنان را هنگامي به عثمان فرمود كه مردم مصر نزد او فراهم شدند و در آنچه از عثمان ناپسند مي داشتند، شكايت كردند و از وي خواستند تا از سوي آنان با وي گفتگو كند و رضايت ايشان را از او بخواهند. امام بر عثمان درآمد و گفت:
مردم پشت سر من اند، و مرا ميان تو و خودشان ميانجي كرده اند. به خدا نمي دانم به تو چه بگويم؟ چيزي نمي دانم كه تو آن را نداني، تو را به چيزي راه نمي نمايم كه آن را نشناسي. تو مي داني آنچه ما مي دانيم و ...
درواقع مضمون سخنان حضرت اين است كه عثمان سنت پيامبر (ص) و شيخين را مي دانست و برخلاف آنها عمل كرد.
براي اگاهي بيشتر، به كتاب "رهبري امام علي از ديدگاه قرآن و سنت"، ترجمه المراجعات، سيد عبد الحسين شرف الدين، ترجمه محمد جعفر امامي و...، قم، انتشارات اسلامي و سايت ولي عصر زير نظر عالم بزرگوار آيت الله قزويني و كتاب هاي آيت الله ميلاني مراجعه كنيد.

پي نوشت:
1. مكارم شيرازي، پيام امام اميرالمؤمنين(ع)، ج‏8، ص 466.
با توجه به کمبودهای متعدد امکانات و کاهش اعتبارات پاسخگویی، مرکز ملی پاسخگویی ناگزیر به تغییر رویکرد و اقدام به تمرکز سامانه پاسخگویی کرده است.
از این رو پاسخ سوالات خود را از سامانه های زیر دریافت نمایید.
در فضای مجازی:
انجمن گفتگوی دینی: http://www.askdin.com
کانون گفتگوی قرآنی: http://www.askquran.ir
از طریق پیامک(فقط احکام شرعی): 30009640 یا http://www.30009640.ir
از طریق تلفن: 096400

می خواستم لطف کنید دو کتاب در مورد نحوه حکومت امام علی (علیه السلام) ذکر کنید. یکی برطبق روایات شیعیان و یک کتاب از اهل تسنن.

پاسخ:
از شيعه:
- دانشنامه امام علي(ع)، محمد محمدي ري شهري.
ـ دانشنامه امام علي(ع)، زير نظر علي اكبر رشاد.
از اهل سنت:
- امام علي(ع) از عبدالفتاح عبدالمقصود از انتشارات امير كبير.
موفق باشید.

سلام حضرت علی (علیه السلام) چند روز پس از شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ازدواج کردند؟

پاسخ:
ازدواج يك امر مقدس و از سنّت‎هاي الهي است و هر انساني نيازمند به همسر مي‎باشد و در دين اسلام نسبت به اين امر تأكيد زيادي شده است، و آثار و بركاتي كه در اين امر هست بر كسي پوشيده نيست. علي(ع) هم مطابق اين سنت الهي با حضرت فاطمه (س) ازدواج كردند و آثار و بركات اين ازدواج تا قيامت باقي و پابرجا خواهد بود. آن حضرت تا هنگامي كه فاطمه(س) در قيد حيات بود همسر ديگري اختيار نكرد، همان ‎گونه كه پيامبر(ص) تا زماني كه خديجه زنده بود همسر ديگري نگرفت. امّا علي(ع) پس از شهادت فاطمه(س) مجبور شد كه ازدواج كند و همسري اختيار نمايد تا به وضع ايتام و فرزندان آن حضرت كه مادر خود را از دست داده بودند رسيدگي كند. و از طرفي فاطمه(س) هم روز شهادتش ضمن وصايايي به علي(س) فرمود: مردان ناچارِ از داشتن همسر هستند (به همين جهت) شما «امامه» (نوه پيامبر(س) يعني دختر زينب كه دختر رسول خدا(ص) بود) را براي همسري اختيار كن، زيرا او همانند خودم نسبت به فرزندانم مهربان است.»(1) علي (ع) براي آن كه به وصيت فاطمه (س) عمل كرده باشد با امامه ازدواج كرد.»(2) اما زمان ازدواج را اكثر منابع تعيين نكرده‎اند و تنها در بحارالانوار چنين آمده است كه علي (ع) هفت روز پس از شهادت فاطمه(س) طبق وصيت فاطمه(س) با امامه بنت ابي العاص ازدواج كرد.»(3) بنابراين‎، اقدام علي(ع) در ازدواج با امامه مطابق با وصيت حضرت زهرا (س) بوده است. امّا اينكه اندك زماني پس از شهادت حضرت زهرا (س) اقدام به ازدواج كردند، شايد چنين امري كه در عرف امروز ناپسند به نظر مي‎آيد، در آن زمان اينگونه نبوده است. البتّه اين عمل به نشانه بي‎مهري علي(ع) نسبت به همسر بزرگوارشان حضرت زهرا (س) نبوده است و بلكه احترام فوق‎العاده‎اي هم براي همسرشان قائل بودند و به همين دليل هم تا زماني كه فاطمه(س) زنده بود با هيچ زن ديگري ازدواج نكرد.

پي نوشت ها:
1. صدوق، علل الشرايع، مؤسسة دارالحقة الثقافه، اول، 1416 ق، ج 1، ص 222.
2. ابن اثير، اسدالغابه، بيروت، داراحياء التراث العربي، اول، 1417 ق، ج 7، ص 25، قرطبي، استيعاب، بيروت، دارالكتب العلميه، اول، 1415 ق، ج 4، ص351.
3. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، ج 42، ص 92.
موفق باشید.

آيا عبيدالله بن زياد و پدرش زنازاده بودند؟ اگر بودند پس چرا حضرت علي (علیه السلام) زياد را به كار گرفت؟‌ اگر زن زياد بدكاره و معروف بود، چرا حضرت علي(ع) زياد را حاكم فارس كرد؟ به نظر شما براي حضرت علي بدنامی نداشت؟‌ چرا حضرت علي زياد را به حكومت فارس گماشت؟ چطور حضرت علی او را برای حکومت فرستاد در حالی که زنازاده بود و او می توانست امام جماعت باشد، یعنی رسم بود که حاکم شهر امام جماعت می شد. آیا حضرت علی این حکم را نمی دانست که زنازاده نمی تواند امام جماعت باشد؟

پاسخ:
درباره نسب زياد بن ابيه ترديدهايي وجود دارد. اما نمي توان به طور قطعي گفت حرام زاده بوده است. به هر حال مطابق شريعت اسلام الولد للفراش فرزند متعلق به شوهر زن مي باشد كه بستر زناششويي از آن اوست.
اما بخش دوم پرسشتان كه چرا امام زياد را به خدمت گرفت و مسئوليت داده شد و به فارس فرستاده شد؟
زياد بن أبيه يكى از مردان زيرك و با ذكاوت عرب است و خطيبى ماهر بود. او را يكى از چهار مرد زيرك عرب شمرده‏ اند. امام علي او را در سال سي و نهم والي فارس كرد.
مردم جبال و فارس از دادن خراج امتناع كردند، و سهل بن حنيف را كه عامل حضرت على بود از فارس بيرون كردند. على (ع) درباره اينكه چه كسى ولايتدار فارس شود با مردم مشورت كرد، جاريه بن قدامه گفت: اى اميرمؤمنان مى‏ خواهى مردى سخت سر و سياستدان و با كفايت را به تو نشان دهم؟ گفت: «كى؟» گفت: «زياد» گفت: اين كار از او ساخته است. و او را ولايتدار فارس و كرمان كرد و با چهار هزار كس آنجا فرستاد كه بر ولايت تسلط يافت و مردم به اطاعت او در آمدند. پس از آرام كردن استخر ميان بيضا و استخر قلعه‏ اى استوار كرد كه قلعه زياد نام گرفت و اموال را آنجا برد. پيرى از مردم استخر گويد: پدرم مى‏گفت: «زياد را ديدم كه سالار فارس بود و ولايت يك پارچه آتش بود، زياد چندان مدارا كرد كه مانند پيش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مى‏ گفتند: رفتار اين عرب همانند رفتار خسرو انوشيروان بود كه نرمش و مدارا مى‏ كرد و مى‏ دانست چه كند.»(1)
گرچه زياد پس از صلح امام حسن (ع) بر اثر تطميع و تهديد به معاويه ملحق گرديد و معاويه او را برادر پدرى خود خواند و ولايت عراق را به او سپرد نيز شيعيان را تحت تعقيب قرار داد و عده زيادي از آنها را شكنجه و زنداني كرد. اما ملاك اميرالمومنين در اعطای ولايت فارس به او وضعيت و حال او در همان ايام بود ه است.
پيامبر (ص) و ائمه (ع)، موظف بودند كه در زندگي فردي، اجتماعي و برخورد با افراد، به صورت متعارف و معمول و مانند ساير مردم رفتار نمايند. از علم غيب، در اداره جامعه و عزل و نصب افراد و قضاوت درباره ديگران، طرد و نفي آنان استفاده نكنند. نصب زياد بن ابيه به عنوان استاندار فارس ارتباط به علم غيب امام علي (ع) ندارد. حضرت در اين امر مانند ساير عزل و نصب ها عمل كرد. وظيفه نداشت كه در نصب زياد بن ابيه از علم غيب بهره گيرد. همان طور، رسول خدا (ص) و ديگر امامان نيز در اين امور از علم غيب بهره نمي گرفتند، از اين رو پيامبر(ص)، به خالد بن وليد مسئوليتي واگذار مي كند. سپاهي را در اختيارش قرار مي دهد، كه به سوي (بني جذيمه) برود. پيامبر او را براي جنگ نفرستاد، ولي خالد آنان را مورد حمله قرار داد. كساني از ايشان را به قتل رساند كه چون خبر به پيامبر رسيد، حضرت بسيار ناراحت شد و دست ها به آسمان برداشت و گفت: خدايا! از آنچه (خالد) كرده است، نزد تو بيزاري مي جويم.(2)
نكته اي كه نبايد از آن غفلت نمود آن است كه:
امام اين افراد را بسيار تحت نظر داشت و آنان نيز از امام اطاعت مي كردند و كار گزار آن امام بودند و تا زماني كه جرم و يا فسادي براي آنان ثابت نشده بود امام آنان را عزل نكرد؛ اما وقتي موارد خلاف براي امام از راه هاي معمول بشري ثابت شد، بي درنگ آنا ن را عزل نمود.
علي (ع) بر اساس متعارف افرادي كه توان مديريتي داشتند و تخلفي از آنان نديده بود را براي اداره امور انتخاب مي كرد.
براي آگاهي بيشتر، ر.ك: سيماي كارگزاران امام علي (ع)، تاليف علي اكبر ذاكري

پي نوشت:
1. الفتوح، ابن اعثم كوفى، ص893، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، تحقيق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى،1372ش، ص1038؛ محمد بن جرير طبرى. تاريخ‏الطبري، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش، ج‏6، ص 2674.
2. سيره ابن هشام، ج4، ص77-78، بيروت، دار احياء التراث العربي.
موفق باشید.

آیا کشتار ایرانیان در زمان خلافت امام علی (علیه السلام) که در برخی از کتب معتبر تاریخی مانند بلاذری و طبری و....آمده صحت دارد. لطفاً کامل توضیح دهید.

پاسخ:
در آغاز بايد گفت: آنچه كه در برخي متون -مبني بر كشتار مردم ايران توسط علي (علیه السلام)- آمده است، واقعيت ندارد، و اين امر به منظور زير سؤال بردن علي (ع) طرح شده است. البته حكومت علي(ع) با برخي ايرانيان -مانند اهالي كرمان و..- برخورد داشت و علت آن امر نافرماني آنان از حكومت بود. كه برخي ناهنجاري ها به وجودآمد، ولي اين امر درآن حد نبود كه امروزه بعضي بدان دامن مي زنند. در برخي كتاب ها آمده است: "...
وقتى مردم فارس از دادن خراج إباء ورزيدند على درباره كسى كه ولايتدار فارس شود با كسان مشورت كرد، جاريه بن قدامه گفت: «اى امير مؤمنان! مى‏ خواهى مردى سخت سر و سياست دان و با كفايت را به تو نشان دهم؟» گفت: «كى؟» گفت: «زياد» گفت: «اين كار از او ساخته است.» و او را ولايتدار فارس و كرمان كرد و با چهار هزار كس آنجا فرستاد كه بر ولايت تسلط يافت و به استقامت آمدند. شعبى گويد: وقتى مردم جبال بشوريدند و خراج دهان طمع آوردند كه خراج را بشكنند و سهل بن حنيف را كه عامل على بود از فارس برون كردند، ابن عباس بدو گفت: «كار فارس را كفايت مى‏ كنم.» آنگاه سوى بصره رفت و زياد را با گروهى بسيار سوى فارس فرستاد كه به كمك آنها بر فارس تسلط يافت و خراج دادند. پيرى از مردم استخر گويد: پدرم مى‏ گفت: «زياد را ديدم كه سالار فارس بود و ولايت يك پارچه آتش بود، زياد چندان مدارا كرد كه مانند پيش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مى‏ گفتند: رفتار اين عرب همانند رفتار خسرو انوشيروان بود كه نرمش و مدارا مى‏ كرد و مى‏ دانست چه كند.» .... در كرمان نيز چنين كرد. آنگاه به فارس باز گشت و در ولايت هاى آنجا بگشت و بكسان وعده‏ هاى خوب داد تا مردم آرام شدند و ولايت به استقامت آمد.(1)
در ضمن ناگفته نماند بيش تر مطالبي كه مورخان در باره جنگ هاي صدر اسلام نوشته اند، از تاريخ طبري مي باشد.. طبري مطالب تاريخي را از راويان مختلف نقل مي كند كه برخي دروغگو و غير موثق بوده اند، از جمله سيف بن عمر كه خيلي از مطالب مربوط به جنگ هاي صدر اسلام از طريق وي است. جواد علي (از مورخان) معتبر مي گويد: طبري در استفاده از مآخذ، اصول اهل حديث را در نظر نگرفته و از چهره هاي ضعيف هم روايت كرده است. او روايات سيف بن عمر را كه متهم به زندقه است و خود طبري هم نظر مساعدي نسبت به وي ندارد، نقل مي كند.(2)

پي نوشت ها:
1. محمد جريرطبري، قاهره، مطبع الاستقامه بالقاهره، 1358ه، ج4، ص105، حوادث سال نهم هجري.
2. رسول جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام، سيره رسول خدا (ص)، قم، انتشارات دليل ما، 1385، چاپ چهارم، ص124.
موفق باشید.

درباره سیره فردی امام علی (علیه السلام) توضیح دهید.

پاسخ:
موضوع بسيار گسترده است به اين 3 گفتار توجه نمائيد:
1- شخصيت‏ هاي بزرگ تاريخ، غالباً در يك يا چند بعد از ابعاد مثبت وجودي جلوه مي‏ كنند و شهرت مي‏ يابند؛ مثلاً برخي در جهات علمي، برخي اخلاقي، برخي حماسي و.....
در اين ميان به ندرت كساني يافت مي‏ شوند كه در همه ابعاد والاي انساني و امتيازات بشري، سرآمد ديگران بوده و صفات و ويژگي‏هاي مختلف و گوناگوني را كه به ظاهر با هم قابل جمع نيستند، يك جا دارا باشند. يكي از بارزترين نمونه‏ هاي اين گونه شخصيت‏ ها، شخصيت شگفت‏ انگيز و بي‏ همتاي مولاي متقيان، اميرالمؤمنين(علیه السلام) است. جامعيت علي(ع) در همه ابعاد انساني، هم از سيره آن حضرت كاملاً هويدا است و هم از سخنان گرانبار او به خوبي آشكار مي‏ گردد. سخن هر كسي نماينده دارايي روح اوست و به همان دنيايي تعلق دارد كه روح گوينده‏ اش به آنجا تعلق دارد. طبعاً سخني كه به چندين دنياي متفاوت تعلق دارد، نشان از روحيه‏ اي است كه در انحصار يك دنياي خاص نيست و از آنجا كه روح علي(ع) محدود به دنياي خاصي نبوده، در همه جهان‏ ها حضور دارد و به اصطلاح عرفا، «انسان كامل» و «كون جامع»{1} و دارنده همه مراتب است، سخنش نيز به دنياي خاصي محدود نيست.
از امتيازات سخن علي(ع) اين است كه به اصطلاح شايع عصر ما، چند بعدي است، نه يك بعدي. خاصيت همه جانبه بودن سخن و روح علي(ع)، مطلبي نيست كه تازه كشف شده باشد. بلكه موضوعي است كه از ديرباز اعجاب انديشمندان را برانگيخته است. سيدرضي(ره) كه هزار سال پيش مي‏ زيسته است، شيفته اين جامعيت بوده است. وي مي‏ گويد: «از نكات شگفت‏ انگيز علي(ع) كه ويژه اوست، اين است كه وقتي انسان سخناني كه حضرتش، درباره زهد و موعظه و تنبه فرموده است، تأمل مي‏ كند و موقتاً از ياد مي‏ برد كه اين سخن، از آن كسي بوده كه شخصيت اجتماعي بزرگي داشته، فرمانش همه جا نافذ بوده و مالك الرقاب عصر خويش محسوب مي‏ شده است، ترديد نمي‏ كند كه اين سخن، از آن كسي است كه جز زهد و كناره‏ گيري از دنيا، چيزي را نمي‏ شناسد و كاري جز عبادت و ذكر ندارد و گوشه خانه يا دامنه كوهي را براي انزوا و عبادت اختيار كرده است، به گونه‏ اي كه جز صداي خوش چيزي را نمي‏ شنود و از هياهوي اجتماع كاملاً بي‏ خبر است. كسي باور نمي‏ كند كه سخناني كه در زهد و موعظه تا اين حد موج و اوج گرفته است، از آن كسي است كه در ميدان جنگ، تا قلب لشكر دشمن فرو مي‏ رود، شمشيرش همواره در اهتزاز و آماده ربودن سر دشمن است، دليران را به خاك مي‏ افكند و از دم تيغش خون مي‏ چكد و در همين حال، زاهدترين زاهدان و عابدترين عابدان است.
سيد رضي آن گاه ادامه مي‏ دهد: «من اين مطلب را به طور مكرر با دوستان خود در ميان مي‏ گذارم و اعجاب آن‏ها را نيز برمي‏ انگيزم»
شيخ محمد عبده، شارح نهج‏ البلاغه، نيز تحت تأثير همين جنبه نهج‏ البلاغه قرار گرفته است. تغيير پرده‏ ها در نهج‏ البلاغه و سير دادن خواننده به سوي عوالم گوناگون، بيش از هر چيز ديگر مورد توجه و اعجاب او قرار گرفته، چنان كه خود در مقدمه شرح نهج‏ البلاغه، بدان اشاره كرده است.
افزون بر آن كه سخنان علي(ع) كه نماينده روح والاي اوست، شخصيت اميرمؤمنان علي(ع) يك شخصيت وسيع، همه جانبه و چند بعدي است و همواره در طول تاريخ نيز به اين خصلت ستوده شده است. او در عين اين كه زمامداري است عادل، عابدي است شب زنده‏ دار؛ در محراب عبادت گريان است و در ميدان نبرد خندان؛ سربازي شجاع و بي‏ پرواست و در عين حال سرپرستي مهربان و رقيق القلب؛ حكيمي است ژرف‏ انديش، در عين اين كه فرماندهي است لايق. او هم معلم است و هم خطيب؛ هم قاضي است و هم مفتي، هم كشاورز است و هم نويسنده. در يك كلام، او انسان كامل است.
صفي‏ الدين حلي، متوفاي قرن هشتم هجري، درباره حضرت علي(ع) مي‏ گويد:
جمعت في صفاتك الأضداد و لهذا عزت بك الأنداد
زاهدٌ حاكمٌ حليمٌ شجاعٌ ‏فاتك ناسك فقيرٌ جوادٌ
شيمٌ ما جمعن في بشرٌ قطُّ و لا حاز مثلهنِّ العباد
خلقٌ يخجل النسيم من اللّطف و بأسن يذوب عنه الجماد
جلّ معناك أن تحيط به ‏الشعر و يحصي صفاتك النقاد
در وجود تو صفات متضاد جمع شده‏ اند، و به همين جهت است كه نظيري براي تو نمي‏ توان يافت.
زاهدي حكيم و بردباري بي‏ باك، شجاعي عبادت‏گر و تهي دستي بخشنده/
اوصافي كه تاكنون در هيچ بشري جمع نشده است، و هيچ يك از بندگان خدا نتوانسته‏ اند آن را به دست آورند/
صاحب اخلاقي نيكو كه نسيم از لطافت آن شرمنده مي‏ شود، (و در جاي خود) چنان صلابتي داري كه جماد را آب مي‏ كند/
مقام تو والاتر از آن است كه شعر را ياراي احاطه بر آن باشد، و يا شخص نقاد بتواند صفات تو را برشمارد/
علي(ع) با اين كه از معنويات سخن رانده، فصاحت را به اوج كمال رسانيده است، هرگز از مي و معشوق يا مفاخرت و امثال آن كه ميدان‏ هاي باز و گسترده براي نكته‏ گويي و سخن‏ پردازي است، بحث نكرده است. افزون بر اين، سخن والاي او براي خود سخن و اظهار هنر سخنوري نبوده؛ بلكه سخن براي او وسيله بوده است، نه هدف/
او نمي‏ خواسته است با سخنوري خويش، يك اثر هنري و يا شاهكار ادبي از خود بر جاي بگذارد. از همه بالاتر اينكه، سخن او محدود به زمان و مكان و يا افراد معيني نيست، بلكه مخاطب او انسان است و به همين جهت نه مرز مي‏ شناسد و نه زمان. اين در حالي است كه اين ويژگي‏ ها، ميدان را از نظر سخنوري محدود و سخنور را مقيد مي‏ سازد.
نردبان آسمان است اين كلام هر كه از آن بر رود آيد به بام نى به بام چرخ كان اخضر بود بل به بامى كز فلك برتر بود.( 2 ) واين خصلت فقط در امام علي (ع) وجود داشت.

پي نوشت ها:
1. در شرح نصوص الحكم آمده است: «و الكون الجامع هو الاًّنسان الكامل المسمّي بآدم و غيره ليس له هذه القابليْ و الاًّستعداد»؛ كون جامع، همان انسان كامل است كه آدم ناميده شده است و غير او را چنين استعداد و قابليتي نيست». ، ص 329.
2 ..مجموعه آثار، استاد شهيدمطهري، ج 16، سيري در نهج‏ البلاغه، كتابي شگفت (شاهكارها) ص 374 - 372، انتشارات صدرا: چاپ اول، مرداد 1377، تهران، نقل با تصرف و تلخيص.
-----------------------------

2 -بزرگترين عامل خوشبختي و راز كاميابي خانواده، در گرم و با صفا نگه داشتن كانون خانواده اخلاق پسنديده و محبت و مهرباني و وفاداري در آن است؛ از اين رو امام علي (عليه السلام) فرمودند: «هيچ همنشيني مانند نيك خويي و هيچ ميراثي همسنگ ادب نيست»(1)
آن حضرت كه خود دست پرورده اخلاق خوب پيامبر است، از حضرت آموخته كه رمز پيروزي در زندگي، به ويژه در كانون گرم خانواده، داشتن خلق و خوي پسنديده است.
بر اين اساس، پيامبر تربيت شده الهي و علي (عليه السلام) تربيت شده پيامبر (صلي الله عليه و آله) است؛ يعني از همان چشمه زلال الهي، بهره گرفته است. به عبارت ديگر دو ركن اساسي خانواده علوي علي (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) هر دو از چشمه سار الهي وحي سيراب شده، به وسيله پيامبر تربيت و پرورش يافته اند؛ بنابراين با هم توافق كامل دارند. علي (عليه السلام)، فاطمه (سلام الله عليها) را به خوبي مي شناسد و براي او احترامي در خور، قائل است. فاطمه (سلام الله عليها) نيز منزلت علي (عليه السلام) مي دانست و او را محترم مي شمرد چنان كه زن مسلمان، به پيشواي خويش احترام مي نهد و به خاطر همين شناخت، و كانون پر از مهر و عاطفه خانوادگي بود كه علي (عليه السلام) مي فرمود:
به خدا سوگند هيچ گاه فاطمه را به اكراه به كاري وانداشتم و او را ناراحت نكردم و خشمگين نساختم، تا خداوند او را نزد خويش برد و او نيز هيچ زمان مرا ناراحت و خشمگين نكرد و از دستور من سرنپيچيد، هرگاه به او نگاه مي كردم همه ناراحتي ها و غم هايم را از ياد مي بردم.(2)
همكاري با همسر:
با اينكه پيامبر (صلي الله عليه و آله) كارها را ميان آنها تقسيم كرده بود به اين شكل كه علي (عليه السلام) موظف به كارهاي بيرون از خانه و فاطمه (سلام الله عليها) به امور داخل خانه مي رسيد با اين حال حضرت علي (عليه السلام) در خانه نيز به حضرت فاطمه (سلام الله عليها) كمك مي كرد و از بار سنگين كارهاي داخل خانه كه بر دوش او بود، مي كاست. و به فاطمه (سلام الله عليها) ياري مي داد.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «اميرمؤمنان به خانه هيزم و آب مي آورد و جارو مي كرد و فاطمه سلام الله عليها آسياب و خمير مي كرد و نان مي پخت»(3)
اين ها نمونه هايي است از شيوه همسرداري علي (عليه السلام) بود كه نشان مي دهد چگونه به فاطمه (سلام الله عليها) كمك مي كرد و سيره او در خانه و با همسرش بر چه اساسي استوار بود. امام هيچ گاه از ياري و كمك به همسرش در خانه و بيرون از خانه، كوتاهي نكرد و مقررات اسلامي را در مورد وي ناديده نگرفت و در هر حال مدافعش بود.
توسعه در احسان به خانواده:
حضرت در مورد حقوق همسران فرمودند: «مبادا بر زنان خود ستم روا داريد و آنان را از حق خويش محروم سازيد. هر كس به اندازه يك درهم گوشت براي همسر و فرزندان خويش خريداري كند مانند كسي است كه برده اي از فرزندان اسماعيل را آزاد ساخته است.»(4)
پرستاري ووفاداري از همسر:
روزي حضرت زهرا (عليها سلام) بيمار و بستري شد. حضرت علي (عليه السلام) به بالين او آمد و گفت: چه ميل داري تا برايت فراهم كنم؟ فاطمه (عليها سلام) نمي خواست كه شوهرش را به زحمت اندازد در پاسخ گفت: من از شما چيزي نمي خواهم. حضرت علي (عليه السلام) اصرار كرد. فاطمه (عليها سلام) گفت: اي پسرعمو، پدرم به من سفارش كرده كه هرگز چيزي از شوهرت درخواست نكن. مبادا او نداشته باشد و در برابر درخواست تو شرمنده شود. علي (عليه السلام) فرمود: اي فاطمه (عليها سلام) به حق من، هر چه ميل داري بگو. فاطمه (عليها سلام) اكنون كه مرا سوگند دادي اگر اناري برايم فراهم كني خوب است. حضرت علي (عليه السلام) برخاست و براي فراهم نمودن انار از خانه بيرون رفت... (5)

پي نوشت ها:
1.نهج البلاغه ،حكمتها ،حكمت 54
2. بحار الأنوار، علامة المجلسي ،ج43 ص134، سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان
3.بحار الأنوار، علامة المجلسي ،43ص31 ، سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان
4. دانشنامه امام علي، ج10، ص 26-24. 28ناشر پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامي ،چاپ اول سال 1380
5. رياحين الشريعه، ج 1، ص 142.ناشر دار الكتب الاسلامي، بي تا
-------------------------------

3 - يكي از ويژگي هاي مهم امام علي(ع) ساده زيستي و زهد حضرت مي باشد. امام علي(ع) در نامه اي به عثمان بن حنيف، فرماندار بصره نوشت: "ألا و إنّ لكلّ مأموم إماماً يقتدي به،...(1) بدانيد كه هر پيروي را امامي است كه الگوي خويش را مي شناسند و از نور دانشش روشني مي گيرد. بدانيد كه امام شما از دنياي خود به دو پاره تن پوش و از خوردني هايش به دو قرص نان بسنده كرده است. بدانيد كه چنين رفتاري در توان شما نيست، اما دست كم با پارسايي، تلاش، عفت و استوار يتان مرا ياري دهيد".
امام علي(ع) يكي از علل ساده زيستي خويش را همدردي با محرومان بيان نمود.(2)
در نامه فوق به عثمان تصريح شده كه امام به دو قرص نان اكتفا مي كرده است از اين رو اكتفا نمودن امام به دو قرص نان واقعيت دارد.
اين جملات به آن معنا نيست كه امام غذاهای ديگر را تناول نمي نمودند بلكه با توجه به رواياتي كه در باب غذاي اميرالمومنين موجود است به موارد ديگر برخورد مي كنيم.
1- امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: او تا زنده بود، در دنيا حرام نخورد... در حالي كه خوراكش جز سركه و زيتون نبود و شيريني او، اگر به دستش مي‌رسيد، خرما بود. (3)
2- نيز امام صادق (عليه السلام) از پدرش نقل مي كند كه قنبر، خدمتگزار حضرت علي (عليه السلام)، هنگام افطار براي حضرت كيسه‌اي آورد كه بر آن مهر زده شده بود. مردي كه حاضر بود به حضرت گفت: يا اميرالمؤمنين، اين كار نشانه بخل است كه بر كيسه خوراكت مهر مي‌زني (اگر كسي در كيسه را باز كند معلوم مي شود، زيرا مهر تغيير مي كند.)
حضرت علي (عليه السلام) خنديد و فرمود:« دوست ندارم در شكمم چيزي داخل شود كه نمي‌دانم از كجا بدست آمده است.» آنگاه امام مهر كيسه را شكست و مقداري نان در ظرف آب ريخت و چون خواست بنوشد، فرمود:« به نام خدا، بار خدايا براي تو روزه گرفتيم و با روزي تو افطار كرديم. از ما بپذير كه تو شنواي دانا هستي.» (4)
3- عدي بن حاتم مي‌گويد:
مقابل حضرت علي (عليه السلام) مشك آب كهنه كوچكي ديدم و چند قطعه نان جو و مقداري نمك. به امام گفتم: «اي اميرالمومنين، به نظر من صلاح نيست شما روزها با دشمن جهاد كنيد و شب‌ها به عبادت بپردازيد؛ ولي چنين غذايي بخوريد.»
امام فرمود:« خودت را به قناعت عادت بده و مرض نفست را با قناعت درمان كن كه اگر اين كار را نكني، بيشتر از نياز و ضرورت، از تو درخواست مي‌كند.» (5)
4- عبدالله بن ابي رافع مي گويد: يكي از روزهاي عيد نزد امام علي رفتم، در حالي كه كيسه‌اي مهر خورده در برابرش بود. امام در كيسه را باز كرد و قدري نان جو خشك از داخلش بيرون آورد و ميل كرد. به امام گفتم:« اي اميرالمؤمنين، چگونه است كه كيسه نانت را مهر زده‌اي؟» حضرت فرمود:« از اين دو فرزندم (حسن و حسين) نگرانم كه مبادا نان‌ها را با روغن يا زيتون نرم كنند.» (6)
5- امام علي (عليه السلام) اگر مي‌خواست با نانش، چيزي بخورد، يا سركه مي‌خورد يا نمك، و اگر مي‌خواست قدري غذا را رنگين تر كند، كمي سبزيجات يا كمي شير شتر هم ميل مي‌كرد. گوشت نمي‌خورد، جز مقدار بسيار كم، و مي‌فرمود:« دل‌هاتان را گورستان حيوانات قرار ندهيد.» (7)
6- امامه دختر زينب دختر رسول خدا و خواهر حضرت فاطمه (سلام الله عليها) ـ-كه پس از ارتحال حضرت فاطمه، امام علي به توصيه همسرش با او ازدواج كرد- مي‌گويد:« يكي از شب‌هاي ماه رمضان، براي اميرالمؤمنين خرما و قارچ آوردم و مي‌دانستم آن حضرت، قارچ دوست دارد.» (8)
7- در روايت ديگري، امام صادق (عليه السلام) فرموده است:« غذاي امام علي (عليه السلام) بيشترين مشابهت را به غذاي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) داشت؛ خودش نان و سركه و زيتون مي‌خورد، ولي به سايرين نان و گوشت مي‌داد.» (9)
براي آگاهي بيشتر به كتاب، دانشنامه امام علي، ناشر پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامي، مراجعه نمائيد.

پي نوشت ها:
1. فرهنگ آفتاب، عبد المجيد معاديخواه ناشر ذره سال 1372چاپ اول ،ج 6، ص 3030 - 3031.
2. فرهنگ آفتاب، ج 6، ص 3024.
3. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ترجمه رسولى محلاتى، ج‏2، ص: 142،ناشر: اسلاميه‏،مكان چاپ: تهران‏،نوبت چاپ: دوم‏
4. وسائل الشيعة (آل البيت) ، نويسنده : الحر العاملي ، جلد : 10 ،ص160، سال چاپ : 1414 ، ناشر : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، قم
5. ارشاد القلوب- ترجمه :على سلگى نهاوندى ،ج‏2، ص: 21‏‏،ناشر: ناصر،مكان چاپ: قم‏،سال چاپ: 1376،نوبت چاپ: اول‏
6. نهج الحق و كشف الصدق- ترجمه كهنسال‏، ص: 262،ناشر: عاشورا،مكان چاپ: مشهد،سال چاپ: 1379 ش‏،نوبت چاپ: اول‏،
7. بحار الأنوار، علامة المجلسي ، 41ص130، سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان
8. كافي ، شيخ الكليني ،ج6،ص369، تحقيق : علي أكبر غفاري ، چاپ : چهارم ، سال چاپ : 1365 ش ، ناشر : دار الكتب الإسلامية - تهران
9. بحارالانوار، ج 40، حديث 12 ص330.

چرا امام علی (علیه السلام) در نماز این قدر حواسشون جمع بوده که تیر از پاشون در میارن؟ ولی از طرف دیگه انگشتر به فقیر میدن؟

پاسخ:
انگشتر دادن حضرت علي(علیه السلام) به فقير، از امور مسلم و متواتر در تاريخ است كه قرآن هم بر آن تأكيد دارد؛ (1) در حالي كه داستان بيرون كشيدن تير از پاي حضرت، ظاهراً در منابع معتبر نقل نشده است و بيشتر داستاني مشهور محسوب مي شود، نه يك روايت داراي سند محكم. در واقع اين ماجرا در منابع مستند و قابل اعتماد نقل نشده و در كتاب هاي نقل شده هم سندي كامل براي آن ذكر نشده است. (2) روشن است كه در فرض تعارض اين روايت كنار گذاشته مي شود.
در هر صورت، بر فرض صحت سند اين نقل و درستي روايتي كه مي‌گويد در هنگام نماز تير را از پاي حضرت در آوردند و متوجه نشد، بايد گفت: اين حادثه و اعطاي انگشتر در نماز به فقير، هيچ منافاتي با هم ندارند. در هر دو، حضور قلب وجود داشته و هر دو عمل، عبادت خالصانه محسوب مي گردد؛ زيرا:
اول: شنيدن صداي درخواست كننده و كمك به او، پرداختن به امور غير خدايي نيست. آنچه در نماز مطلوب نيست، سرگرمي به امور غير خدايي است. از آن جا كه قلب پاك امام علي در برابر امور الهي، از جمله اظهار نياز درخواست كنندگان حساس بود، كم ترين نكته اي در اين خصوص براي ايشان جلب توجه مي نمود.
در واقع، حضرت با اين كار، عبادتي را با عبادت ديگر در آميخت. در حال نماز زكات داد و به فقير انفاق نمود. هر دو كار، براي خدا و در راه نزديكي به او بود. اين عمل را قرآن به بهترين وجهي تأييد كرده و ستوده است. اگر اين عمل نشانه غفلت و دوري از ياد خدا بود، قرآن آن را به عنوان يك كار با ارزش تلقي نمي كرد.
دوم: حالات پيامبران، امامان و اولياي خداوند در همه حال و در حال نماز، هميشه به يك شكل نيست. گاهي حال متوسطي دارند و با حفظ حضور قلب، به عالم كثرت و مظاهر مادي هم توجّه دارند و از آن ها غافل نيستند. اگر مسئله اي پيش آيد، در صورت لزوم واكنش نشان مي دهند. اعطاي انگشتر به فقير و مستمند توسّط امام هنگام نماز، يكي از نمونه هاي بارز همين حالت است.
نظير اين حالت را از پيامبر گرامي اسلام (ص) و ديگر امامان هم نقل كرده اند:
در كتاب هاي معتبر روايي نقل شده كه:
در يكي از روزها كه پيامبر به نماز اشتغال داشت و اصحاب هم به وي اقتدا كرده بودند، در هنگام نماز، كودكي شروع به گريستن نمود. حضرت نمازش را به سرعت به پايان رسانيد. بعد از نماز، علت اين كار را از حضرت جويا شدند. فرمود: «أو ما سمعتم صراخ الصبي»؛ (3) «آيا فرياد بچه را نشنيديد؟» يعني نماز را به سرعت به پايان رساندم تا اين كه مادر كودك هر چه زودتر به دادش برسد و او را ساكت نمايد.
گاهي هم غرق در عالم ملكوت مي شوند و به جز ذات پاك كبريايي، چيزي نمي بينند و به آنچه در اطراف شان رخ مي دهد، هيچ توجهي ندارند؛ حتي از بدن خود غافل مي شوند. گويي كه دستگاه حواس اهري آنان در هنگام جذبه عشق و عرفان رباني، از فعاليت خويش باز مي ماند. آنچه را مربوط به بدن شان مي شود، احساس نمي كنند.
پس حالات روحي و معنوي انبيا و اوليا هم مختلف و متفاوت بوده است. چه بسا حالات حضرت علي در نماز هاي واجب و در خلوت هاي شان، با وقتي كه در مسجد و در جمع مردم نماز مستحبي مي خواندند، متفاوت باشد.

پي نوشت ها:
1. مائده (5)، آيه 55.
2. مرحوم فيض كاشاني در محجّه البيضاء بعد از ذكر اوصاف خاشعين مي نويسد: «گفته شده اين امر به امام علي(ع) نسبت داده شده كه در پاي حضرت تيري واقع شد كه خاج كردن آن ممكن نبود. پس حضرت زهرا(س) فرمود آن را در حال نماز خارج كنيد كه در اين حال، امام آنچه بر او وارد مي شود را در نمي يابد. پس تير را در حالي كه ايشان در نماز بودند، خارج كردند». (فيض كاشاني، محجه البيضاء، ج 1، ص 397 و 398).
3. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365 ه ش، ج 6، ص 48.
4. يوسف (12)، آيه 98.
5. مصلح الدين سعدي شيرازي ، كليات اشعار ، نشر هرمس ، تهران ، بي تا ص 53.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

چرا پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) کتباً امام علی (علیه السلام) را جانشین خود معرفی نکرد؟

پاسخ:
در ابتدا بايد گفت گرچه بر اساس احاديث متعدد و معتبر نظير حديث يوم دار، و حديث ثقلين، وحديث منزلت و مانند(1) مسأله جانشني از سوي پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بيان شده، ولي اين كه حضرت به طور مكتوب چرا اين مطلب را بعد از خود به ياد گار نگذاشته است؟ بايد گفت: كه بر اساس نقل هاي خود برادران اهل سنت، پيامبر(ص) در آخرين روزهاي حيات خود مي خواست اين را مكتوب كند. ولي خليفه دوم مانع آن شد اين مسأله در منابع متعدد نقل شده(2) علاوه اين كه خود عمر هم راوي اين حديث هست.
ابن عباس گويد: در اوايل خلافت عمر، ايشان از احوال علي از من پرسيد و گفت: پيامبر(ص) مي خواست در آخر عمر خود به اسم علي تصريح كند، ولي من مانع شدم. زيرا به خداي كعبه مي دانستم قريش حكومت علي(علیه السلام) را نمي پذيرد(3).
همين سخن را زيد بن اسلم از پدرش از عمر نقل كرده است(4) بنابراين، علت مكتوب نشدن جانشيني حضرت علي(ع) از سوي پيامبر(ص) كارشكني خليفه دوم بوده است.

پي نوشت ها:
1. فيروز آبادي، فضايل الخمسه نشر موسسه جهاني اهل بيت تهران 1374 ش، ج2، ص 123.
2. شرح ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت، ج6، ص51.
3. همان، ج12، ص21.
4. همان، ج12، ص78.
موفق باشید.

صفحه‌ها