حضرت علي(ع)

آیا آن زمانی که تیر از پای امام علی در نماز درآوردند باعث خونریزی نشد و اگر چنین باشد آیا نماز باطل نیست. لطفا توضیح دهید.

پاسخ:
بعد از خوردن تیر به پای حضرت، اولا ایشان به صورت طبیعی برای نماز اقدام به پاک کردن خون و شستن آن می کرده اند. اگر خون به صورتی بوده که جریان داشته و پاک کردن آن امکان نداشته یا مشقت داشته، خون موسوم به قروح و جروح می شده که آن هم در نماز بخشوده است. اضافه شدن خون هنگام کشیدن تیر موجب بطلان نماز نمی شده است.
ثانیا در حادثه مورد نظر حضرت از در آورده شدن تیر در حال نماز مطلع نشدند. از خون آمدن اطلاعی نداشتند. در این حالت هم نمازشان صحیح است، چون اطلاعی از نجاست لباس و بدن شان نداشتند.(1)
امام (علیه السلام) به مسئله آگاه تر هستند. می دانند در چه صورتی نمازشان باطل یا صحیح است.

پی نوشت:
1. امام خمینی، توضیح المسائل، م 831 و 785.

آیا امام علی (علیه السلام) در زمان آن سه نفر از نظر نظامی (به عنوان فرمانده) به آنها کمک می کردند؟ دیگر ائمه و یا فرزندان آن امام چطور؟

آیا در فتح ایران امام علی و یا فرزندانشان (ع) حضور داشتند؟

پاسخ:
نمي‏ توان چنين سخني را پذيرفت كه امام علي (علیه السلام) به طور مطلق جنگ هايي را كه در دوره خلفا، اتفاق افتاد، تأييد و يا طرد نمودند.
به صورت حكم كلي و به مقتضاي ضوابط و ايدئولوژي اسلام؛ يعني با توجه به محتواي دين اسلام (كه مشتمل بر جهاد، دفاع، امر به معروف، نهي از منكر، دادخواهي و كمك به مظلومان و استضعاف زدايي و ... است) و سيره پيامبر(صلی الله علیه و آله) و امامان(ع) مي‏ توان گفت: جهاد و دفاع و اتخاذ شيوه جنگي براي زدودن موانعي كه در مسير گسترش اسلام وجود دارد، تا حدودي، آن هم با وجود يك سري ضوابط و شرايط پذيرفته است.
جنگ هايي كه مورد تأييد اسلام است، جنگ‏ هاي كشور گشايي و فتوحات پادشاهان با اهداف مادي نيست، بلكه مبارزاتي رهايي بخش است. شعار پيامبر اسلام(ص) شعار رستگاري، آزادي و آزادگي بشريت بود «قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحوا» و مي‏ كوشيد با اقدامات فرهنگي مردم را به راه رستگاري رهنمون سازد. جنگ‏ هاي پيامبر(ص) تنها براي رفع موانع بود، چون كه دشمنان در مسير فعاليت‏ هاي سازنده آن حضرت موانع ايجاد مي‏ كردند، حال اگر پيامبر(ص) موانع را از مسير راه بر نمي‏ داشت، نمي‏ توانست به هدف‏ هاي والاي خويش -كه همان هدايت و رستگاري بشر بوده- نايل گردد؛ به ناچار از استراتژي جهاد و دفاع بهره مي‏ گرفت تا مانع‏ هاي مسير رشد زدوده و راه، براي سعادت و رستگاري هموار گردد.
اسلام استفاده از قدرت نظامي را تنها در سه مورد روا مي‏ داند:
1. براي نابودي آثار شرك و بت پرستي. چون از نظر اسلام شرك و بت پرستي، انحراف و بيماري و خرافه است. از اين رو پيامبر اسلام(ص) اوّل بت پرستان را از راه تبليغ به سوي توحيد دعوت مي‏ كرد، آن گاه كه مقاومت كردند، به زور متوسّل شد.
2. كساني كه نقشه نابودي و حمله به مسلمانان را مي‏ كشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامي بر ضد اينان را صادر كرده است.
3. هر آييني حق دارد آزادانه و به صورت منطقي خود را معرفي كند و اگر كساني مانع اين كار شوند، مي‏ توان با توسل به زور اين حق را به دست آورد.(1)
اما مشروعيت جهاد ابتدائي منوط به اذن امام معصوم(ع) مي‏ باشد.
مي‏ توان همه اين موارد سه گانه را در دايره دفاع از رشد و تعالي و كمال انسان‏ ها قرار داد. دفاع يكي از ضروريات در زندگي بشر است به عبارت ديگر: دفاع در زندگي بشر همانند غرايز است كه از دورن انسان مي‏ جوشد، اسلام اين ويژگي را هدايت نموده و با برنامه خاصي، به آن جهت داده است.
هر كس دين اسلام را بپذيرد بر اساس آن، برنامه دفاعي خود را تنظيم مي‏ كند. اين برنامه دفاعي خردمندانه است و با منطق و برهان مي‏ توان از آن دفاع نمود.
وضع امام على(ع) در زمان خلافت سه خليفه:
1. در دوره بيست و پنج ساله سكوت حضرت.
1-1. در دوره كوتاه خلافت ابوبكر وجود شورش‏ هاى گسترده، ظهور پيامبران دروغين، وجود مانعين زكات و جنگ‏ هاى رده موجب شد تا ابوبكر مجال فراوانى براى دستيابى به فتوحات چشمگيرى همانند دوران پس از خود نداشته باشد.
لشكر كشى‏ هاى وى را تنها مى‏ توان در مصاف با روميان و ايرانيان در برخى از مناطق شام و عراق دانست.(2)
امام على(ع) كه به سبب مهارت‏ هاى فراوان جنگى و فداكارى‏ هاى بى نظيرش در جنگ‏ هاى بدر، احد، خندق و خيبر كارنامه بسيار درخشانى از خود به يادگار گذاشته بود، نمى‏ توانست مورد غفلت و بى توجهى خليفه و كارگزارانش در اين برهه حساس قرار گيرد. عدم شركت حضرت در فتوحات و انزواى وى مى‏ توانست اين سؤال را در اذهان مسلمانان برانگيزاند كه چرا آن حضرت با آن همه سابقه درخشان، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمين‏ هاى كفر و شرك رسيده است، بى‏ اعتنا يا منزوى باشد؟ همه مى‏ دانستند كه علّت اين امر، ترس او از مرگ يا سستى از جهاد نبوده و خودش هم متذكر شد كه اگر تمامى عرب با او به نبرد برخيزند، او نمى‏ ترسد و ميدان نبرد را رها نمى‏ كند.(3)
از اين رو خليفه و يارانش مى‏ كوشيدند با ورود و شركت حضرت در فتوحات از يك سو زمينه طرح چنين پرسش و ابهامى را از بين ببرند، نيز با ورود امام(ع) به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعيت چنين اقدامى را در اذهان بسيارى از هوادارانش مستحكم سازند و از سوى ديگر از مهارت‏ هاى جنگى آن حضرت در فتح شهرها بهره گيرد.
سياست حضرت در اين جريان، سياست بينابين بود. از سويى امام نمى‏ خواست با حضور خود در جنگ‏ها بر سياست‏هاى خليفه مهر تأييد بزند و مؤيد خلفا باشد؛ و از جهتى هم نمى‏ خواست سپاهيان اسلام شكست بخورند، حضرت در اين ماجرا موضعى «بى طرفانه» و يا حداكثر «مشاورانه» را اتخاذ نمود.
طبق بعضى از گزارش‏هاى تاريخى، ابوبكر براى فتح شام از اصحاب نظر خواهى كرد. هر كس نظرى داد كه مورد پذيرش وى واقع نشد، ولى نظر امام را پذيرفت. حضرت فرمود: «چه خليفه خود به اين نبرد رو آورد و چه لشكرى از جانب خويش روانه كند، در هر دو حال پيروز خواهد شد؛ زيرا از پيامبر(ص) شنيده است كه آيين اسلام بر همه اديان غلبه خواهد كرد. آن گاه امام، خليفه را به صبر و استقامت سفارش نمود.
ابوبكر در حالى كه از شنيدن چنين خبرى خوشحال شده بود، مسلمانان را به جهاد تشويق نمود و آنان را به اطاعت از خدا و پيروى از فرماندهانشان امر كرد.(4)
در جنگ‏هاى اين دوره گروهى از ياران امام على(ع) مانند مالك اشتر، خالدبن سعيد بن عاص، هاشم بن عتبة بن ابى وقاص، معروف به هاشم مرقال و فضل بن عباس، حضورى فعال، بلكه در زمره فرماندهان لشكر اسلام قرار داشتند.
از دو جهت مى‏ توان گفت كه تا حدودى جنگ‏هاى اين دوره مورد تأييد امام بود: يكى از جهت رهنمودهاى ايشان كه پيروزى را پيش بينى كرد و آن را وعده پيامبر اسلام(ص) معرفى نمود، ديگرى شركت ياران صميمى حضرت در اين نبردها.
1-2. دردوره ده ساله خلافت عمر، موضعى كه امام در برابر فتوحات اين دوره اتخاذ نمود، همانند موضعى بود كه در دوره خلافت ابوبكر اتخاذ نمود؛ يعنى نه تأييد مشروعيت حكومت و نه موضعى كه موجب تضعيف روحيه سپاهيان اسلام گردد.
عمر كوشيد امام را به شركت در فتوحات وادارد، ولى موفق نشد. بنا به نوشته مورخ نامدار، مسعودى: چون عمر درباره جنگ با ايرانيان از عثمان نظر خواهى كرد، عثمان گفت: مردى را بفرست كه در كار جنگ تجربه و بصيرت داشته باشد. عمر گفت: آن كيست؟ عثمان گفت: على بن ابى طالب است. عمر گفت: پس ببين كه او به اين كار تمايل دارد؟ عثمان با على(ع) مذاكره كرد، امّا على(ع) اين را خوش نداشت و رد كرد.(5)
عمر كه نمى‏ توانست على(ع) را به طور مستقيم به همكارى و شركت در فتوحات حاضر كند، تلاش كرد از ديدگاه‏ها و راهنمايى‏ هاى آن حضرت بهره ‏مند گردد. حضرت چون نمى‏ توانست نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بى‏ اعتنا باشد، تنها در قالب مشاوره و ارائه ديدگاه‏ هاى خويش، همانند يك كارشناس برجسته نظامى آنان را در اين امر همراهى كرد. هرگاه عمر از حضرت نظر مشورتى مى‏ خواست، حضرت از ارائه رهنمودها دريغ نمى‏ ورزيد.(6)
بنا به روايتى از امام باقر(ع) عمر، امور حكومت را كه از مهم‏ترين آن‏ها فتوحات بود، با نظرخواهى از على(ع) به سامان مى‏ رساند.(7)
1-3. در دوره دوازه ساله خلافت عثمان، رابطه بين امام و حكومت عثمان مانند دوره قبل نبود. حضرت در اين دوره كم‏تر در صحنه حضور مى‏ يافت و به مشورت و همكاى در امور حكومت مى‏ پرداخت؛ از اين رو هيچ گزارشى در منابع تاريخ مبنى بر راهنمايى و ارائه نظر در امر فتوحات از سوى حضرت، وجود ندارد.
درباره حضور امام حسن وامام حسين:
از منابع معتبر استفاده می‌شود که امام حسن و امام حسین (ع) در فتح ایران شرکت نکرده‌اند.
بنابر نقل، ابن خلدون، سید هاشم معروف الحسنی و همچنین باقر شریف قرشی، حسن و حسین(ع) بعد از پیامبر در هیچ فتحی شرکت نداشتند...(8)
بیش تر مطالبی که مورخان در باره جنگ‌های صدر اسلام نوشته‌اند، از تاریخ طبری می‌باشد، که پذیرش هر کدام نیاز به بررسی دقیق دارد.
طبری مطالب تاریخی را از راویان مختلف نقل می‌کند که برخی دروغگو و غیر موثق بوده‌اند، از جمله سیف بن عمر که خیلی از مطالب مربوط به جنگ‌های ایران و عرب‌ها و مطالبی را که از علی و فرزندان وی در این باره نقل شده، از طریق وی است.
جواد علی (از مورخان) معتبر می‌گوید: طبری در استفاده از مآخذ، اصول اهل حدیث را در نظر نگرفته و از چهره‌های ضعیف هم روایت کرده است.
او روایات سیف بن عمر را که متهم به زندقه است و خود طبری هم نظر مساعدی نسبت به وی ندارد، نقل می‌کند.(9) بر این اساس اگر در برخی از منابع سخن از شرکت امام حسن و امام حسین (ع) در جنگ ایران و مسلمانان آمده است، واقعیت ندارد .
براى توضيح بيشتر مى‏توانيد به تاريخ در آيينه پژوهش، جلد دوّم، مراجعه نماييد.
درباره ماجراي شوشتر وعريان شدن زنان بايد گفت فاقد مستندي معتبر مي باشد.

پى نوشت‏ها:
1. تفسير نمونه، ج 2، ص 206 و 207.
2. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 1، ص 79 به بعد، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991.
3. نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 45.
4. ابن اعثم كونى، همان، ص 80 و 81؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 133. بيروت ، دار صادر، بى تا.
5. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 310، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409.
6. درباره مشاوره خلفا با حضرت على(ع) به نهج البلاغه، خ 146 رجوع شود.
7. شيخ مفيد، الاختصاص، ص 173، سال چاپ : 1414 - 1993 م، نشردار المفيد للطباعة و النشر و التوزيع، بيروت، لبنان.
8. احمد زمانی، حقایق پنهان، ص 117. دفتر تبلیغات ،1378 ، چاپ دوم .
9 . رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، سیره رسول خدا(ص)، ص 124.

ابن عباس مي گويد: خورشيد براي هيچ كس جز سليمان و يوشع و علي بن ابي طالب برنگشت
ردالشمس

پرسش:

دلیل غذا شدن نماز حضرت علی علیه السلام چه بوده ؟ توضیحات کامل در این مورد

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
نماز حضرت هرگز قضا نشد ولی مرحوم شيخ مفيد در ارشاد ماجراي ردّ الشمس را براي حضرت علي علیه السلام نقل كرده و فرموده است: اين ماجرا در دو مرتبه صورت گرفت: يكي در زمان حيات پيامبر و ديگري بعد از رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله.
شرح رويداد بازگشت خورشيد - رد شمس - نخست به نقل از اسما، ام سلمه، جابر بن عبداله انصاري، ابوسعيد خدري و عده‏اي ديگر چنين است: روزي پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله در منزل و علي علیه السلام در منزل پيامبر حضور داشتند، ناگهان جبرييل براي ابلاغ وحي الهي فرود آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله سرمبارك خود را روي پاي علي علیه السلام گذارد و سربرنداشت تا هنگامي كه آفتاب غروب كرد. علي علیه السلام كه نماز عصر را نخوانده بود، بي اندازه پريشان شد، زيرا نه نمي‏توانست سر پيغمبر را از روي زانوي خود بردارد و نه مي‏توانست نماز را به طور معمول به جا آورد. حضرت علي علیه السلام چاره‏اي نداشت جز اين كه همچنان كه نشسته است با اشاره ركوع و سجود را به جا آورد و نماز بخواند. پيغمبر پس از آن كه از آن حالت روحاني خارج شد به علي علیه السلام فرمود: نماز عصرت قضا شد؟ عرض كرد: چاره‏اي جز اين نداشتم، زيرا حالت وحيي كه براي شما پيش آمد كرده بود مرا از انجام وظيفه بازداشت.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اينك از خدا بخواه تا خورشيد را به جاي اول برگرداند تا نمازت را به دقت به جا آوري، زيرا خدا دعاي تو را مستجاب مي‏كند، براي اين كه از خدا و رسول او اطاعت كردي. علي علیه السلام دعا فرمود و دعاي او مستجاب شد و خورشيد به محلي بازگشت كه امكان خواندن نماز عصر به وجود آمد. آن گاه غروب نمود.
در مرتبه ديگر پس از رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله هنگامي كه آن حضرت در بابل حضور داشت و مي‏خواست از فرات عبور كند، بسياري از يارانش مشغول عبور دادن مركب ها و توشه خود از رود فرات بودند. آن حضرت با گروهي از اصحاب نماز عصر را به جماعت خواند ولي بسياري از ياران مشغول عبور از فرات بودند كه خورشيد غروب كرد و در نتيجه نماز عصر عده بسياري قضا شد و عده‏اي نيز از خواندن نماز جماعت با آن حضرت محروم ماندند.
اصحاب در اين خصوص با آن حضرت گفتگو كردند و علي علیه السلام كه اصحاب خود را آن گونه نگران مي‏ديد از خداوند متعال درخواست كرد تا خورشيد را به محل پيشين خود برگرداند تا همه اصحاب بتوانند نمازشان را در وقت خود بخوانند. خداوند متعال دعاي او را اجابت كرد و در افق وقت عصر ظاهر شد و چون مردم از سلام نماز فارغ شدند خورشيد غروب كرد. (1)
ابن عباس مي گويد: خورشيد براي هيچ كس جز سليمان و يوشع و علي بن ابي طالب برنگشت. (2)

پي نوشت ها:
1. شيخ مفيد،ارشاد، مترجم سيد هاشم رسولي محلاتي، ناشر علميه اسلاميه، فصل 76، ج1، ص 346.
2. علامه مجلسي، بحار الأنوار، بيروت - لبنان،ناشر: دار إحياء التراث العربي، سال چاپ 1403 - 1983 م، ج 41، ص 175.

چگونه ممکن است امام علی (علیه السلام) که در نماز به فقیر انگشتر می دهد (شاید توجهش در این نماز به اطراف است). در نماز دیگری تیر را از پایش در می آورند و متوجه نمی شوند؟

پاسخ:
انگشتر دادن حضرت علی -علیه السلام- به فقیر، از امور مسلم و متواتر در تاریخ است که قرآن هم بر آن تأکید دارد؛(1) در حالی که داستان بیرون کشیدن تیر از پای حضرت، ظاهراً در منابع معتبر نقل نشده است و بیش تر داستانی مشهور محسوب می شود، نه یک روایت دارای سند محکم. در کتاب های نقل شده هم سندی كامل برای آن ذکر نشده است.(2)
در هر صورت، بر فرض صحت سند این نقل و درستی روایتی که می‌گوید در هنگام نماز تیر را از پای حضرت در آوردند و متوجه نشد، باید گفت: این حادثه و اعطای انگشتر در نماز به فقیر، هیچ منافاتی با هم ندارند. در هر دو، حضور قلب وجود داشته و هر دو عمل، عبادت خالصانه محسوب می گردد؛ زیرا:
اول: شنیدن صدای درخواست کننده و کمک به او، پرداختن به امور غیر خدایی نیست. آنچه در نماز مطلوب نیست، سرگرمی به امور غیر خدایی است. از آن جا که قلب پاک امام علی در برابر امور الهی، از جمله اظهار نیاز درخواست کنندگان حساس بود، کم ترین نکته ای در این خصوص برای ایشان جلب توجه می نمود.
در واقع، حضرت با این کار، عبادتی را با عبادت دیگر در آمیخت. در حال نماز زکات داد و به فقیر انفاق نمود. هر دو کار، برای خدا و در راه نزدیکی به او بود. این عمل را قرآن به بهترین وجهی تأیید کرده و ستوده است. اگر این عمل نشانه غفلت و دوری از یاد خدا بود، قرآن آن را به عنوان یک کار با ارزش تلقی نمی کرد.
دوم: حالات پیامبران، امامان و اولیای خداوند در همه حال و در حال نماز، همیشه به یک شکل نیست. گاهی حال متوسطی دارند و با حفظ حضور قلب، به عالم کثرت و مظاهر مادی هم توجّه دارند و از آن ها غافل نیستند. اگر مسئله ای پیش آید، در صورت لزوم واکنش نشان می دهند. اعطای انگشتر به فقیر و مستمند توسّط امام هنگام نماز، یکی از نمونه های بارز همین حالت است.
نظیر این حالت را از پیامبر گرامی اسلام (ص) و دیگر امامان هم نقل کرده اند:
در کتاب های معتبر روایی نقل شده که:
در یکی از روزها که پیامبر به نماز اشتغال داشت و اصحاب هم به وی اقتدا کرده بودند، در هنگام نماز، کودکی شروع به گریستن نمود. حضرت نمازش را به سرعت به پایان رسانید. بعد از نماز، علت این کار را از حضرت جویا شدند. فرمود: «أو ما سمعتم صراخ الصبی»؛ (3) «آیا فریاد بچه را نشنیدید؟» یعنی نماز را به سرعت به پایان رساندم تا این که مادر کودک هر چه زودتر به دادش برسد و او را ساکت نماید.
گاهی هم غرق در عالم ملکوت می شوند و به جز ذات پاک کبریایی، چیزی نمی بینند و به آنچه در اطراف شان رخ می دهد، هیچ توجهی ندارند؛ حتی از بدن خود غافل می شوند. گویی که دستگاه حواس اهری آنان در هنگام جذبه عشق و عرفان ربانی، از فعالیت خویش باز می ماند. آنچه را مربوط به بدن شان می شود، احساس نمی کنند.
شبیه این، جریان حضرت یعقوب پیامبر است. فرزندش حضرت یوسف (ع) به جفای برادران در چاه کنعان افتاد. حضرت متوجّه این امر نشد. بعد از گذشت سال های متمادی، حضرت یوسف عزیز مصر شد، برادران نزد یوسف رفتند و از مصر پیراهن فرزند گمشده یعقوب، یوسف را با خود آوردند. قرآن می گوید: «فلمّا فصلت العیر قال أبوهم انی لأجدُ ریح یوسف»؛(4) «هنگامی که کاروان فرزندان یعقوب از مصر حرکت کرد، یعقوب که در کنعان بود گفت: من بوی یوسف را استشمام می کنم».
سعدی شاعر نامدار، این دو حادثه را با هم مقایسه می‌کند و می‌پرسد که چگونه شد حضرت یعقوب در هنگامی که فرزندش یوسف را در نزدیک محل زندگی اش در کنعان به درون چاه انداختند، متوجّه نشد؛ امّا پیراهن یوسف را از مصر استشمام نمود!
یکی پرسید از آن گم گشته فرزند که ای روشن روان پیر خردمند
ز مصـرش بوی پیـراهن شنیــدی چرا در چاه کنعــانش ندیدی؟
سپس خود پاسخ را چنین می‌دهد:
بگفتا حال ما برق جهان است گهی پیدا و دیگر گه نهان است
گهـــی بر طارم اعلی نشینم گهـــی بر پشت بام خود نبینم (5)
پس حالات روحی و معنوی انبیا و اولیا هم مختلف و متفاوت بوده است. چه بسا حالات حضرت علی در نماز های واجب و در خلوت های شان، با وقتی که در مسجد و در جمع مردم نماز مستحبی می خواندند، متفاوت باشد.

پی نوشت ها:
1. مائده (5)، آیه 55.
2. مرحوم فيض كاشاني در محجّه البيضاء بعد از ذكر اوصاف خاشعين مي نويسد: «گفته شده این امر به امام علی - علیه السلام - نسبت داده شده که در پای حضرت تیری واقع شد که خاج کردن آن ممکن نبود. پس حضرت زهرا - سلام الله علیها - فرمود آن را در حال نماز خارج کنید که در این حال، امام آنچه بر او وارد می شود را در نمی یابد. پس تیر را در حالی که ایشان در نماز بودند، خارج کردند». (فیض کاشانی، محجه البیضاء، ج 1، ص 397 و 398)
3. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، ج 6، ص 48، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365 ه ش.
4. یوسف (12)، آیه 98.
5. کلیات سعدی، ص 53.

سلام.چه گونه ممکن است امام علی(ع)که در نماز به فقیر انگشتر میدهد(شاید توجه اش در این نماز به اطراف است) .در نمازدیگری تیر را از پایش در می آورندومتوجه نمی شوند؟

پاسخ:
انگشتر دادن حضرت علی - علیه السلام - به فقیر، از امور مسلم و متواتر در تاریخ است که قرآن هم بر آن تأکید دارد؛ (1) در حالی که داستان بیرون کشیدن تیر از پای حضرت، ظاهراً در منابع معتبر نقل نشده است و بیش تر داستانی مشهور محسوب می شود، نه یک روایت دارای سند محکم. در کتاب های نقل شده هم سندی كامل برای آن ذکر نشده است. (2)
در هر صورت، بر فرض صحت سند این نقل و درستی روایتی که می‌گوید در هنگام نماز تیر را از پای حضرت در آوردند و متوجه نشد، باید گفت: این حادثه و اعطای انگشتر در نماز به فقیر، هیچ منافاتی با هم ندارند. در هر دو، حضور قلب وجود داشته و هر دو عمل، عبادت خالصانه محسوب می گردد؛ زیرا:
اول: شنیدن صدای درخواست کننده و کمک به او، پرداختن به امور غیر خدایی نیست. آنچه در نماز مطلوب نیست، سرگرمی به امور غیر خدایی است. از آن جا که قلب پاک امام علی در برابر امور الهی، از جمله اظهار نیاز درخواست کنندگان حساس بود، کم ترین نکته ای در این خصوص برای ایشان جلب توجه می نمود.
در واقع، حضرت با این کار، عبادتی را با عبادت دیگر در آمیخت. در حال نماز زکات داد و به فقیر انفاق نمود. هر دو کار، برای خدا و در راه نزدیکی به او بود. این عمل را قرآن به بهترین وجهی تأیید کرده و ستوده است. اگر این عمل نشانه غفلت و دوری از یاد خدا بود، قرآن آن را به عنوان یک کار با ارزش تلقی نمی کرد.
دوم: حالات پیامبران، امامان و اولیای خداوند در همه حال و در حال نماز، همیشه به یک شکل نیست. گاهی حال متوسطی دارند و با حفظ حضور قلب، به عالم کثرت و مظاهر مادی هم توجّه دارند و از آن ها غافل نیستند. اگر مسئله ای پیش آید، در صورت لزوم واکنش نشان می دهند. اعطای انگشتر به فقیر و مستمند توسّط امام هنگام نماز، یکی از نمونه های بارز همین حالت است.
نظیر این حالت را از پیامبر گرامی اسلام (ص) و دیگر امامان هم نقل کرده اند:
در کتاب های معتبر روایی نقل شده که:
در یکی از روزها که پیامبر به نماز اشتغال داشت و اصحاب هم به وی اقتدا کرده بودند، در هنگام نماز، کودکی شروع به گریستن نمود. حضرت نمازش را به سرعت به پایان رسانید. بعد از نماز، علت این کار را از حضرت جویا شدند. فرمود: «أو ما سمعتم صراخ الصبی»؛ (3) «آیا فریاد بچه را نشنیدید؟» یعنی نماز را به سرعت به پایان رساندم تا این که مادر کودک هر چه زودتر به دادش برسد و او را ساکت نماید.
گاهی هم غرق در عالم ملکوت می شوند و به جز ذات پاک کبریایی، چیزی نمی بینند و به آنچه در اطراف شان رخ می دهد، هیچ توجهی ندارند؛ حتی از بدن خود غافل می شوند. گویی که دستگاه حواس اهری آنان در هنگام جذبه عشق و عرفان ربانی، از فعالیت خویش باز می ماند. آنچه را مربوط به بدن شان می شود، احساس نمی کنند.
شبیه این، جریان حضرت یعقوب پیامبر است. فرزندش حضرت یوسف (ع) به جفای برادران در چاه کنعان افتاد. حضرت متوجّه این امر نشد. بعد از گذشت سال های متمادی، حضرت یوسف عزیز مصر شد، برادران نزد یوسف رفتند و از مصر پیراهن فرزند گمشده یعقوب، یوسف را با خود آوردند. قرآن می گوید: «فلمّا فصلت العیر قال أبوهم انی لأجدُ ریح یوسف»؛(4) «هنگامی که کاروان فرزندان یعقوب از مصر حرکت کرد، یعقوب که در کنعان بود گفت: من بوی یوسف را استشمام می کنم».
سعدی شاعر نامدار، این دو حادثه را با هم مقایسه می‌کند و می‌پرسد که چگونه شد حضرت یعقوب در هنگامی که فرزندش یوسف را در نزدیک محل زندگی اش در کنعان به درون چاه انداختند، متوجّه نشد؛ امّا پیراهن یوسف را از مصر استشمام نمود!
یکی پرسید از آن گم گشته فرزند که ای روشن روان پیر خردمند
ز مصـرش بوی پیـراهن شنیــدی چرا در چاه کنعــانش ندیدی؟
سپس خود پاسخ را چنین می‌دهد:
بگفتا حال ما برق جهان است گهی پیدا و دیگر گه نهان است
گهـــی بر طارم اعلی نشینم گهـــی بر پشت بام خود نبینم (5)
پس حالات روحی و معنوی انبیا و اولیا هم مختلف و متفاوت بوده است. چه بسا حالات حضرت علی در نماز های واجب و در خلوت های شان، با وقتی که در مسجد و در جمع مردم نماز مستحبی می خواندند، متفاوت باشد.

پی نوشت ها:
1. مائده (5)، آیه 55.
2. مرحوم فيض كاشاني در محجّه البيضاء بعد از ذكر اوصاف خاشعين مي نويسد: «گفته شده این امر به امام علی - علیه السلام - نسبت داده شده که در پای حضرت تیری واقع شد که خاج کردن آن ممکن نبود. پس حضرت زهرا - سلام الله علیها - فرمود آن را در حال نماز خارج کنید که در این حال، امام آنچه بر او وارد می شود را در نمی یابد. پس تیر را در حالی که ایشان در نماز بودند، خارج کردند». (فیض کاشانی، محجه البیضاء، ج 1، ص 397 و 398)
3. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، ج 6، ص 48، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365 ه ش.
4. یوسف (12)، آیه 98.
5. کلیات سعدی، ص 53.

چرا امام علی (علیه السلام) دخترشان را به عقد عمر درآوردند در صورتی که عمر خلافت را غصب کرده و باعث شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیز شده بود؟

پاسخ:
اهل سنت، نوعاً این مطلب را در کتاب های خود آورده اند؛ ولی علما و مورخان شیعه در این باره اختلاف نظر دارند.
شيخ مفيد، از بزرگان شيعه و از مورخان و فقها و متکلمان برجسته، اين ازدواج را نمي‌پذيرد. وی معتقد است که اين گزارش توسط زبير بن بکار (1) نقل شده که مورد وثوق نيست. افزون بر اين، او از دشمنان علي(ع) به شمار مي‌آيد. در مطالبي که به بني هاشم نسبت مي‌دهد، قابل اعتماد نيست. متن روايت به صورت‌هاي مختلف و گاهي متضاد نقل شده که به آن اشاره مي‌شود:
1. علي (ع) متولي عقد ازدواج بود.
2. عباس، عموي علي، متولي ازدواج شد.
3. بعد از اين که بني هاشم مورد تهديد قرار گرفتند، اين ازدواج انجام شد.
4. اين ازدواج از روي اختيار و بدون تهديد انجام شد.
5. فرزندي به نام زيد، از اين وصلت به وجود آمد.
6. زيد، زنده ماند و صاحب نسل شد.
7. زيد و مادرش (ام‌کلثوم) در زمان عمر کشته شدند؛ به گونه‌اي که معلوم نشد کدام يک زودتر درگذشتند.
8. ام کلثوم بعد از عمر، زنده بود.
9. عمر، مهريه او را چهل هزار درهم قرار داد.
10. عمر، مهريه را چهار هزار درهم قرار داد.
11. عمر، مهريه را پانصد درهم معيّن کرد.
مرحوم شيخ مفيد چنين نتيجه‌گيري مي‌کند که وجود اين همه اختلاف، موجب بطلان گزارش مي‌گردد.
وي مي‌فرمايد: اگر اين روايت صحيح باشد (و چنين ازدواجي محقق گرديده باشد)، باز با مذهب شيعه منافاتي ندارد. (2)
سيد مرتضى، شاگرد برجسته شيخ مفيد معتقد است اين ازدواج از روي اختيار نبود. سپس وي رواياتي را که دلالت بر اضطرار دارد، يادآور مي‌شود و در پايان مي‌فرمايد: حليت و حرمت هر کاري بستگي دارد به اين که دليلي از دين و شريعت بر آن وجود داشته باشد. کار امير مؤمنان، از نظر ما حجت و دليل شرعي است. (3)
از مطالب مرحوم سيد مرتضى استفاده مي‌شود که وي وقوع اين ازدواج را پذيرفته، ولي دليل آن را اضطرار و تهديدهايي مي‌داند که متوجه بني‌هاشم شده بود.
علامه مجلسي بر اين عقيده است که انکار اين واقعه از سوي شيخ مفيد، شگفت‌انگيز است. مجلسي بر اين باور است که شايد منظور شيخ مفيد اين بوده که اين موضوع از طريق اهل سنت قابل اثبات نيست؛ (4) چون رواياتي که از طريق آنان وارد شده، بسيار متفاوت و متضاد است! آن گاه مرحوم مجلسي مي‌گويد: بهترين و اساسي‌ترين پاسخ به اين پرسش آن است که گفته شود اين کار به جهت تقيه و اضطرار انجام شد!
سپس مي‌فرمايد: دور از ذهن نيست که چنين بوده، چون خيلي از کارهاي حرام، در حال ضرورت و ناچاري، حکم آن تغيير مي‌کند و گاهي مبدّل به وجوب مي‌شود. (5)
دکتر سيد جعفر شهيدي، نويسنده و پژوهشگر معاصر، مي‌نويسد: ام‌کلثوم دومين دختر علي (ع) که مادرش حضرت زهرا(س) بود، در سال هشتم هجري متولد شد. در سال هفدهم با عمر ازدواج کرد. چون عمر کشته شد، با عون فرزند جعفر و پس از مرگ او با برادرش محمد بن جعفر بن ابي طالب ازدواج کرد.
ام‌کلثوم از عمر پسري به نام زيد آورد.(6)
نويسنده اعيان الشيعه، سيد محسن امين، بر اين باور است که حضرت علي (ع) دو دختر به نام ام کلثوم داشته است. مادر يکي از آنان، حضرت فاطمه(س) و مادر دومي، زن ديگري بود. آن که با عمر ازدواج کرد، مادرش فاطمه (س) نبود و پيش از واقعه کربلا، در مدينه درگذشت.
آن ام‌کلثوم که در کربلا حضور داشت و در کوفه خطبه خواند، مادرش حضرت زهرا (س) مي‌باشد. (7)
آقاي سامي الغريري که الفصول المهمه ابن صباغ مالکي را تحقيق کرده، بر اين عقيده است که ام کلثوم همسر عمر، دختر خليفه اوّل (ابو بکر) بود که قلم به دستان مزدور چنين وانمود کردند که دختر علي (ع) است. (8)
در فروع کافي، بحث طلاق، در مورد عِدّه زني که شوهرش از دنيا رفته، دو روايت - يکي توسط معاويه ابن عمار(9) و ديگري توسط سليمان بن خالد (10) - از امام صادق (ع) نقل شده که محتواي هر دو اين است: چون عمر درگذشت، حضرت علي(ع) نزد ام‌کلثوم رفت و او را به خانه خود برد.
از اين دو روايت استفاده مي‌شود که ام‌کلثوم، دختر علي (ع) بود؛ اما اين که مادرش چه کسي بود، در روايت به آن اشاره نشده است.
مرحوم مجلسي روايت اوّل را موثق و روايت دوم را صحيح مي‌شمارد.
با اين ديدگاه‌هاي بسيار متفاوت و اين که برخي در گذشت ام کلثوم را پيش از شهادت امام مجتبي (ع) ذکر کرده اند، اظهار نظر قطعي در اين باره بسيار مشکل است؛ ولي مسلّم است اگر اين ازدواج انجام شده باشد، با ميل و رغبت انجام نگرفته است. اما در خصوص این که چه ضرورت‌هايي مي‌توانست آن را توجيه نمايد، با قاطعيت نمي‌توانيم اظهار نظر کنيم. ولي اگر اين کار انجام شده باشد، مصلحت مهمي در آن بوده که امام اين وصلت پذيرفته است؛ هرچند ما از آن آگاه نباشيم.
محدث قمی در این خصوص می نویسد: اصحاب معتقدند که امام(ع) بعد از دفاع بسیار و امتناع شدید و عذر خواستن به صورت های گوناگون، چون با تهدید عمر مواجه شد که بر ضد حضرت به تهمت دزدی شاهد اقامه کند و دستش را قطع خواهد کرد، به ناچار در ازدواج دخترش کار را به ابن عباس واگذار کرد و او وی را به عقد عمر در آورد. (11)

پي‌نوشت‌ها:
1. ابو عبدالله، زبير بن ابي بکر بن عبدالله بن مصعب، در زمان معتصم عباسي از سوي وي عهده‌دار قضاوت در مکه بود. در سال 256 درگذشت. (تاريخ بغداد، ج 8، ص 467).
2. مصنفات المفيد، ج 7 (المسائل السرويه)، ص 86 ـ 90؛ محمدباقر مجلسي، مرآة العقول، ج 20، ص 43، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1366 چاپ اول.
3. مرآة العقول، ج 20، ص 44.
4. همان.
5. همان، ص 45.
6. دکتر سید جعفر شهیدی، زندگاني حضرت فاطمه(س)، ص 263 ـ 264.
7. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، تحقيق سيد حسن امين، ج 2، ص 12، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1418، چاپ پنجم.
8. علي بن محمد، ابن صباغ مالکي، الفصول المهمه في معرفة الأئمة، ج 1، پاورقي، ص 647، تحقيق سامي الغريري، انتشارات دار الحديث.
9. محمد بن یعقوب کلینی، فروع کافي، تحقيق: علي اکبر غفاري، ج 6، ص 115، ح 1، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1388، چاپ دوم.
10. همان، ح 2.
11. سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج 6، ص 385.

سلام.چه گونه ممکن است امام علی(ع)که در نماز به فقیر انگشتر میدهد(شاید توجه اش در این نماز به اطراف است) .در نمازدیگری تیر را از پایش در می آورندومتوجه نمی شوند؟

پرسش 1:
حکم احتياط واجب يعني چه ؟
پاسخ:
@@@@پرسشگر گرامي با عرض سلام و سپاس به خاطر ارتباطتان با اين مركز
پرسشگر گرامي ، در احتياط واجب انسان بايد طبق نظر مرجع خود به احتياط عمل کند يا اينکه به فتواي مرجع ديگري که نسبت به مرجع خود از نظر علمي در رتبه بعدي قرار دارد، رجوع کند و طبق نظر او عمل نمايد.(1)
پي نوشت :
1. آيت الله خامنه اي ، رساله اجوبه استفتائات ، س 8.
پرسش 2:
حتما بايد مجتهد ديگر اعلم باشد يا هم سطح کافي است؟
پاسخ:
@@@@
اگر منظور از سوال رجوع به مجتهد ديگر در احتياط واجب است، لازم نيست فقط به اعلم بعد از مرجع تقليد فعلي باشد، بلکه به مساوي هم مي شود رجوع کرد .(1)

پي نوشت:
1. آيت الله خامنه اي ، رساله اجوبه الاستفتائات ، س 8 .

با سلام نقل قولی شنیدم که در آن اعلام بیان شده بود که حضرت علی 60 زن داشته، آیا این ادعا صحت دارد یا خیر؟

با تشکر خواهشا منبعی ذر این زمینه معرفی بفرمایید.

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
اين ادعا هيچ پايه و اساسي ندارد و نمي توان آن را پذيرفت؛ آنچه از متون تاريخي در اين باره مي توان ذكر نمود بدين شرح است.
نخستین همسر آن حضرت، فاطمه زهرا (ع) دخت گرامی پیامبر خدا بوده است. علی (ع) تا زمانی که فاطمه در قید حیات به سر می‏برد با کس دیگری پیمان زناشویی نبست.
پس از وفات فاطمه، آن حضرت با امامه دختر ابو العاص بن ربیع بن عبد العزی بن عبد شمس که فرزند زینب دختر پیامبر بود ازدواج کرد.
ام البنین دختر حزام بن دارم کلابیه، زن دیگری بود که علی (ع) او را به عقد خود درآورد.
پس از ام البنین، آن حضرت با لیلی دختر مسعود بن خالد النهشلیة تمیمه دارمیه ازدواج کرد.
پس از وی با اسماء بنت عمیس خثعمی پیمان زناشویی بست. اسماء تا قبل از شهادت جعفر بن ابی­طالب، همسر
وی بود و پس از شهادت جعفر، ابوبکر او را به ازدواج خود درآورد و چون ابوبکر از دنیا رفت، علی (ع) او را به همسری خویش گرفت.
یکی دیگر از همسران امیر المؤمنین (ع) ام حبیب دختر ربیعه تغلبیه و موسوم به صهبا بوده است . این زن از قبیله «سبی» بود که خالد بن ولید در عین التمر بر آن ها حمله برده و ایشان را به اسیری گرفته بود. خوله دختر جعفر بن قیس بن مسلمه حنفی و یا به قولی دیگر خولة دختر ایاس از دیگر زنان آن حضرت بوده است.
همچنین علی (ع) با ام سعد یا ام سعید دختر عروة بن مسعود ثقفی، نیز مخبأة دختر امری القیس بن عدی کلبی پیمان زناشویی بست. (1)
لازم به یادآوری است که این تعداد از زنان امام علی (ع) همه در یک زمان نبوده اند ؛ چرا که اسلام تعداد همسران را به چهار محدود نموده است. امام علی در هیچ زمان از چهار همسر بیشتر نداشت.
براي آگاهي بيشتر در اين باره مي توانيد به كتاب هاي: الارشاد شيخ مفيد و اعيان الشيعه سيد محسن امين مراجعه نماييد
پی‌نوشت‌ها:
1. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، شيخ مفيد، ناشر: كنگره شيخ مفيد، مكان چاپ: قم‏،سال چاپ: 1413 ق‏،نوبت چاپ: اول‏، ج‏1، ص 354؛ سیره معصومان، ج 3، ص 15، اثر سید محسن امین ترجمه علی حجتی کرمانی.

آیا امام علی (علیه السلام) با ابوبکر بیعت کرد؟ لطفا منابع و دلیل آن را بیان کنید.

با توجه به اینکه شیخ مفید قائل به بیعت نیست (کتاب الجمل و الفصول المختاره)، علامه حلی در اثباط الوصیه، فیض کاشانی در غلم الیقین و شیخ ابو جعفر قمی در بهجه المناهج و... چنین اعتقادی دارند؛ در مقابل نیز نظریاتی وجود دارد.

پاسخ:
در خصوص بیعت امام علی (علیه السلام) با ابابکر، اختلاف نظر وجود دارد. اختلاف در زمینه بیعت و عدم بیعت امام با ابوبکر و تاریخ و چگونگی بیعت حضرت می باشد.
همان گونه كه بيان داشتيد، برخي بيعت امام با ابوبكر را از اساس منكر شده اند، از جمله شيخ مفيد.
شيخ مفيد در باره بيعت امام علي - عليه‏ السلام - مي‏ نويسد:
اتفاق نظر همه [دانشمندان] اين است كه بيعت امير مؤمنان - عليه‏ السلام - با ابوبكر به تأخير افتاد (يعني در روز سقيفه اين اتفاق نيفتاد). برخي كمترين زمان بيعت ايشان را سه روز [پس از ماجراي سقيفه] مطرح كرده‏ اند. عده‏ اي مي‏ گويند: بيعت علي - عليه‏ السلام - بعد از وفات فاطمه - عليها السلام - بود. برخي نيز مي‏ گويند: چهل روز بعد بيعت كرد. گروهي ديگر مي‏ گويند: شش ماه طول كشيد.
نظر محققان شيعه و عقيده حق اين است كه اميرمؤمنان علي بن ابي طالب - عليه‏ السلام - هرگز با ابوبكر بيعت نكرد. آن‏ها اتفاق نظر دارند كه بيعت علي - عليه‏ السلام - با ابوبكر از همان روز سقيفه به تأخير افتاد. سپس در خصوص بيعت ايشان بعد از اين زمان، اختلاف كرده‏ اند. كه [به نظر شیخ مفید] امير مؤمنان - عليه‏ السلام - با ابوبكر بيعت نكرده است.(1)
برخى معتقدند که حضرت در همان ابتداى کار و قبل از وفات فاطمه زهرا (س) بیعت نمود. عده کثیرى بر این باورند که علی (ع) بعد از رحلت جانگداز فاطمه (س) بیعت کرد. صاحب اعیان الشیعه مى گوید: بعضى از روایات دلالت دارد که علی(ع) همان روزى که ایشان را به مسجد بردند، بیعت کرد؛ ولی بیش تر روایات دلالت دارند که آن حضرت پس از وفات فاطمه (س) با ابوبکر بیعت کرد.(2)
در برخی کتاب های اهل سنت آمده است که امام پس از رحلت حضرت زهرا (س) با ابابکر بیعت نمود.(3) در مجموع، دلالت بیش تر روایات و نتیجه ‌تحقیق علما بر این است که حضرت پس از رحلت فاطمه زهرا بیعت نمود. البته بیعت بر اساس آن نبوده است که حضرت حکومت ابابکر را مشروع می دانست؛ بلکه بیعت حضرت جهت مصالح و حفظ دین بود. برخی باور دارند که بیعت امام با خلفا، اجباری بوده (4)یا مصلحت در آن بوده است؛ چنان که هنگام جنگ با مرتدان، عثمان نزد امام آمد و گفت:
تا وقتى تو بیعت نکنى، کسى به جنگ این افراد نخواهد رفت.
امام باز هم خوددارى کرد؛ ولى سرانجام پذیرفت و مسلمانان خوشحال شدند.(5)

پی نوشت ها:
1. الشريف المرتضى، الفصول المختارة، چاپ: دوم، سال چاپ: 1414 - 1993، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، لبنان، ص 56 به بعد.
2. اعیان الشیعه، ج 2، ص 171، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1418.
3. تاریخ الطبرى، ج 2، ص 448، قاهره، مطبعة الاستقامة، 1358.
4. بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 270، مکتبة البحوث و الدراسات فی دارالفکر، 1420.
5. على محمد میرجلیلى، امام على و زمامداران، ص 79، وثوق، قم، به نقل از انساب الاشراف بلاذرى، ج 2، ص 270 .

به نام خدا، آیا امام علی (علیه السلام) در حجة الوداع و غدیر خم بودند؟ عده ای می گویند امام علی در حج الوداع نبودند. لطفا جواب خود را با استناد به کتب معتبر شیعه و سنی بیان کنید.

پرسشگر گرامی با سلام سپاس از ارتباط تان با این مرکز
از كسي كه نمي خواهد حقيقت را بپذيرد عجيب نیست روز را در زير تابش خورشيد انكار كند. از بعضي منكران ولايت امام علي از آن رو كه نمي خواهند ولايت حضرت را بپذيرند، چنين گفته هايي بعيد نيست.خواسته اند راهي براي انكار ولايت بيابند، پس چيزي بهتر از انكار حضور علي(ع) درحجه الوداع نيافتند. وقتي حضور علي را در حج منكر شدند، ولايت را از ريشه منتفي مي دانند.
ريشه انكار آن جاست كه پيش از موسم حج پيامبر (ص)علي (ع)را همراه برخي از صحابه براي اخذ خراج و زكات به يمن فرستاد. ماموريت امام علي از سوي پيامبر در يمن موجب شده كه برخي چشم به روي حقايق بسته و بگويند علي اصلا در حجةالوداع حضور نداشته است، غافل از اينكه يمن نزديك مكه است. پيامبر پيكي نزد علي (ع) فرستاد كه در موسم حج خود را به مكه برسان.(1)
به فرض آن كه چگونه آمدن علي به مكه در تاريخ نمي آمد، گزارشات بسيار درباره غدير و ماجراي غدير جاي هيچ گونه ترديدي نمي گذارد كه علي در موسم حج حضور داشته و به مقام ولايت منسوب گشته است.
در اينكه حضرت على عليه السلام در حجة‏الوداع به همراه پيامبر بود ترديدى نيست. همه علماى شيعه و علماى اهل سنت به اين مطلب اعتراف دارند. وقتى كه رسول خدا به قصد انجام اعمال حج به مكه رفتند، حضرت على از يمن به مكه آمدند و به پيامبر ملحق شدند.(2) در تمام اعمال همراه پيامبر بودند. در بازگشت از حجة‏الوداع در غديرخم از جانب پيامبر به امامت و ولايت معرفى شدند. داستان غدير را هم همه علماى شيعه و سنى نقل كرده‏اند و هيچ كس در اين دو حادثه ترديد ندارد. اين دو حادثه در منابع سنى بيش از منابع شيعه ياد شده است.

پي نوشت ها:
1. البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، ج‏7،ص 345، بيروت، دار الفكر، 1407/ 1986.
2.العبر تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آيتى، ج‏1،ص 464، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، چ اول، 1363ش
تاريخنامه طبرى ، منسوب به بلعمى ج‏3،ص 303 ، تحقيق محمد روشن، تهران، ج 1و2 سروش، چ دوم، 1378ش، ج 3،4،5 البرز، چ 3، 1373ش
التنبيه و الإشراف، أبو الحسن على بن حسين مسعودي ،ص 253 ، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چ دوم، 1365ش
طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدى ،ج‏2،ص 181، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش
المعارف، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة ،ص 208، تحقيق ثروت عكاشة، القاهرة، الهيئة المصرية العامة للكتاب، ط الثانية، 1992.

صفحه‌ها