سنی

حديث ثقلين در تمامي كتب اهل سنت با سند هاي متعدد و با اختلاف مختصر در الفاظ نقل شده است

حديث ثقلين در تمامي كتب اهل سنت با سند هاي متعدد و با اختلاف مختصر در الفاظ نقل شده است ،حديث ثقلين متواتر است و هيچ كتاب حديثي شيعه و سني نيست كه از اين حديث خالي باشد.

براي اطلاع بيش تر به "حديث الثقلين" از نجم الدين عسكري  و "حديث الثقلين" از سيد علي ميلاني،  مراجعه كنيد. هر دو كتاب در نرم افزار "كتابخانه اهل بيت " موجود است.

به گواهي منابع حديثي، پيامبر اسلام حديث ثقلين را در زمان ها و مكان هاي مختلف بيان فرموده، از جمله در روز غدير خم كه مهم ترين رخداد در راستاي اعلان وصايت و جانشيني پـيـامـبـر اسـت كـه آن را يكصد و ده تن از بزرگان صحابه نقل نموده اند. راويان حديث ثقلين بزرگاني از صحابه مانند زيد بن ارقم , سلمان فارسي , ابوذر ،علي بن ابيطالب و حتي خلفاي ثلاثه مي باشند.(4)

اين روايت به طور قطع و يقين از احاديث متواتر و قطعي الصدور نزد علماي شيعه و سني است ،زيرا ابن حجر در كتابش گفته: اين حديث را بيست صحابي نقل كرده اند. (5)

ترمذي  اين متن را اين چنين نقل كرده است:

«إِنّي تارك فيكم ما إِن تَمسكتم بِه لنْ تَضلّوا بَعدي، اِحدهما أَعظم مِن الآخر: كِتاب الله حَبل مَمدُود مِن السَّماء إلي الأرض، و عِترَتي اَهل بيتي، لَن يَفتَرِقا حَتي يَردا عَليَّ الحَوض، فَانْظروا كيف تَخلِفوني فيها؛ (6) ميان شما دو چيز به وديعت مي‌گذارم . مادامي كه به آن تمسّك جستيد ، هرگز گمراه نمي‌شويد، يكي از ديگري بزرگ تر است: كتاب خدا كه ريسمان رحمت آويزان از آسمان به سوي زمين است. عترت و اهل بيت من؛ اين دو هرگز جدا نمي‌شوند تا در حوض به من مي‌پيوندند؛ بنگريد چگونه با وديعت‌هاي من رفتار مي‌كنيد!!».

 حديث فوق در ميان علماي اسلام ،چه شيعه و چه سني از اعتباري خاص برخوردار است. كسي نمي تواند در آن شك و ترديد نمايد. سند آن در كمال اتقان است. نياز به بحث و گفتگو ندارد.

پي نوشت:

4. ابن حجر عسقلاني هيتمي احمد، الصوارق المحرقه، مصر، مكتبه القاهره، بي تا، ج 11،ص 129.

5. علامه اميني، الغدير، ناشر دارلكتب العربي، بيروت، چاپ4، سال 1397ق، ج 3 ،ص 15 و46.

6. ترمذي، سنن ترمذي، تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف، چاپ چهارم، سال 1403ق، ناشر دارلفكر بيروت، ج 5، ص663.

حديث ثقلين در تمامي كتب اهل سنت با سند هاي متعدد و با اختلاف مختصر در الفاظ نقل شده است ،حديث ثقلين متواتر است و هيچ كتاب حديثي شيعه و سني نيست كه از اين حديث خالي باشد.

براي اطلاع بيش تر به "حديث الثقلين" از نجم الدين عسكري  و "حديث الثقلين" از سيد علي ميلاني،  مراجعه كنيد. هر دو كتاب در نرم افزار "كتابخانه اهل بيت " موجود است.

به گواهي منابع حديثي، پيامبر اسلام حديث ثقلين را در زمان ها و مكان هاي مختلف بيان فرموده، از جمله در روز غدير خم كه مهم ترين رخداد در راستاي اعلان وصايت و جانشيني پـيـامـبـر اسـت كـه آن را يكصد و ده تن از بزرگان صحابه نقل نموده اند. راويان حديث ثقلين بزرگاني از صحابه مانند زيد بن ارقم , سلمان فارسي , ابوذر ،علي بن ابيطالب و حتي خلفاي ثلاثه مي باشند.(4)

اين روايت به طور قطع و يقين از احاديث متواتر و قطعي الصدور نزد علماي شيعه و سني است ،زيرا ابن حجر در كتابش گفته: اين حديث را بيست صحابي نقل كرده اند. (5)

ترمذي  اين متن را اين چنين نقل كرده است:

«إِنّي تارك فيكم ما إِن تَمسكتم بِه لنْ تَضلّوا بَعدي، اِحدهما أَعظم مِن الآخر: كِتاب الله حَبل مَمدُود مِن السَّماء إلي الأرض، و عِترَتي اَهل بيتي، لَن يَفتَرِقا حَتي يَردا عَليَّ الحَوض، فَانْظروا كيف تَخلِفوني فيها؛ (6) ميان شما دو چيز به وديعت مي‌گذارم . مادامي كه به آن تمسّك جستيد ، هرگز گمراه نمي‌شويد، يكي از ديگري بزرگ تر است: كتاب خدا كه ريسمان رحمت آويزان از آسمان به سوي زمين است. عترت و اهل بيت من؛ اين دو هرگز جدا نمي‌شوند تا در حوض به من مي‌پيوندند؛ بنگريد چگونه با وديعت‌هاي من رفتار مي‌كنيد!!».

 حديث فوق در ميان علماي اسلام ،چه شيعه و چه سني از اعتباري خاص برخوردار است. كسي نمي تواند در آن شك و ترديد نمايد. سند آن در كمال اتقان است. نياز به بحث و گفتگو ندارد.

پي نوشت:

4. ابن حجر عسقلاني هيتمي احمد، الصوارق المحرقه، مصر، مكتبه القاهره، بي تا، ج 11،ص 129.

5. علامه اميني، الغدير، ناشر دارلكتب العربي، بيروت، چاپ4، سال 1397ق، ج 3 ،ص 15 و46.

6. ترمذي، سنن ترمذي، تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف، چاپ چهارم، سال 1403ق، ناشر دارلفكر بيروت، ج 5، ص663.

 

همه مسلمانان در عین حال که با هم اختلاف دارند می توانند با تکیه بر مشترکات بسیاری که دارند در برابر دشمنان اسلام صف واحدی را تشکیل دهند .
شیعه,سنی

وحدت اسلامی به معنای یکی شدن مذاهب نیست. این وحدت نه شدنی است و نه منظور داعیان این وحدت است. وحدت به معنای نادیده گرفتن اختلافات و شیعه شدن سنی، یا سنی شدن شیعه نیست.

مقصود از وحدت اسلامی همبستگی مسلمانان و اتحاد پیروان مذاهب گوناگون با وجود اختلافات مذهبی، در برابر دشمنان اسلام و بی گانگان است.

معنای صحیح وحدت شیعه و اهل سنت این است که با توجه به این که بین دو مذهب مشترکات بسیاری است، دو گروه باید بر محور این مشترکات به هم نزدیک شوند؛ برای حفظ و تعالی اسلام با همدیگر همکاری و همیاری داشته باشند؛ چرا که هر دو دشمن واحدی دارند. دشمنان اسلام، دشمنان هر دو مذهب هستند. در برابر این دشمنان و برای جلوگیری از سوء استفاده آنان از اختلافات باید در مقابل آنها بر وجوه اشتراک خود تکیه کنند، تا بتوانند بر دشمنان اسلام که دشمن مشترک شیعه و سنی هستند، از خود دفاع کنند.

شیعه و سنی، قرن‌های طولانی است که در مسائل گوناگون تفاوت نظر دارند و این امر، گاه از سوی فتنه انگیزان مایه گسست‌ها، بلکه نزاع‌های فراوان در تاریخ شده است، و بی‌گمان، یکی از عللِ ضعف مسلمانان در حال حاضر در برابر هجمه استعمار غرب، همین امر بوده است.

شیعه و سنی هر دو مسلمان و در اعتقادات، احکام، اخلاق و. . . دارای مشترکات زیادی هستند، البته اختلاف هایی هم دارند که انکارشدنی نیست، اما این اختلاف ها نباید منجر به خصومت و دشمنی شود و به اساس اتحاد و برادری اسلامی ضربه وارد سازد.

علامه شرف الدین می گوید: "سیاست سبب جدایی شیعه و سنی شد، همو نیز باید سبب اتحاد شیعه و سنی شود".(1) منظور این است که سیاست استعماری و دسیسه های بی گانگان فرق اسلامی و از جمله شیعه و سنی را از هم جدا کرده است، باید سیاست اسلامی به منظور مقابله با دشمن مشترک نیز آنها را به هم پیوند دهد.

 

وحدت و مناظرات علمی

وحدت به معنای ترک و تعطیل کردن مباحثات و مناظرات علمی بین این دو مذهب نیست. با حفظ وحدت و یک پارچگی نیز می توان در محیط های علمی مناظرات علمی برقرار کرد؛ به گونه ای که دشمنان نیز نتوانند سوء استفاده نمایند. روشن است که برای رسیدن به اتحاد، نخست باید عوامل تفرقه و موانع اتحاد را از سر راه برداشت، و به طرفین شناختی صحیح از عقاید و افکارِ یکدیگر بخشید، و این، جز با بحث و مذاکره علمی بین دانشمندان ممکن نیست. "اتحاد" به معنای نفی آزادی اندیشه و تحقیق، حقیقتجویی و عدالت خواهی نیست. اتحادی مطلوب است که در کنار این ارزش ها مطرح گردد.

اگر این مباحثات و مناظرات علمی با روش های علمی و رعایت آداب مناظره صورت گیرد، نه تنها سبب تفرقه و جدایی بین دو مذهب نخواهد شد، بلکه منجر به شناخت صحیح یکدیگر و تقریب و در نتیجه وحدت نیز می شود. از این رو مناظرات علمی نه تنها تفرقه انگیز نیست که وحدت آفرین است.

وحدت در گذر زمان

با مطالعه در تاریخ اسلام می توان شواهد فراوانی از وحدت و هم گرایی و ثمرات آن در بین مذاهب اسلامی یافت و آنها را به عنوان اسوه و نمونه به جوامع اسلامی معرفی نمود.

سیره حضرت علی (ع) بهترین الگو و اسوه برای برقراری اخوت و وحدت اسلامی است. ایشان برای حفظ وحدت مسلمانان نه تنها از حقوق خویش می گذشت، بلکه از همکاری با مخالفان خود نیز دریغ نمی کرد.

بزرگانی از هر دو مذهب شیعه و سنی در جهت پا گرفتن این وحدت کوشیده اند. افرادی؛ چون آیت الله بروجردی، حضرت امام خمینی، علامه شرف الدین، سید جمال الدین اسدآبادی، امام موسی صدر از میان شیعه و شیخ شلتوت و محمد عبده و دیگران از بین اهل سنت را باید نام برد که در عرصه شکل گیری وحدت بین مسلمانان گام های مؤثری برداشتهاند.

با مراجعه به تاریخ نیز می توانیم شواهد فراوانی از همکاری و وحدت شیعه و سنی بیابیم. برای نمونه صاحب بن عباد شیعه، که در دوران عباسیان وزیر بود، قاضی عبد الجبار را که از بزرگان اهل سنت بود، به سمت قاضی القضاتی منصوب کرد.

در بین مسلمانان زمینه های وحدت بسیاری وجود دارد که با محور قرار دادن آنها می توان وحدت بین مسلمانان و قدرت یافتن آنها را شاهد بود؛ قرآن، رسول اکرم (ص)، حضرت علی (ع)، مسئله مهدویت، محبت اهل بیت (ع)، دفاع از مردم فلسطین، مقابله با دشمنی های اسرائیل و آمریکا، از زمینه های وحدت امت اسلامی هستند.

 

پی نوشت:

1. شرف الدین، عبد الحسین، اجتهاد در مقابل نص، ترجمه، دوانی، علی، ص 8، چاپ دوم، کتابخانه بزرگ اسلامی، 1396ق.

آیه های قرآن در اثبات ولایت امام علی (علیه السلام) و احادیث متواتر در منابع شیعه و سنی را بیان کنید.

پاسخ:
آياتي كه بر ولايت و جانشيني امام علي دلالت دارند، فراوان مي باشند از جمله آيه "ولايت":
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون (1)
سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏ اند همان ها كه نماز را برپا مى‏ دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏ دهند.
اين آيه به صراحت وليّ، سرپرست و اداره كنندگان مؤمنان را كه حق امر و نهي دارند و بايد مؤمنان ولايت آنان را پذيرفته و مطيعشان باشند را معرفي كرده كه عبارتند از خدا و رسول و مؤمناني كه نماز را بر پا داشته و در ركوع زكات مي دهند و بنا بر روايات فراوان و صحيح تنها كسي كه اين صفات را داشت و قبل از نزول آيه در ركوع نماز زكات داده بود، علي بن ابي طالب بود.
آيه "اولي الامر":
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم (2)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را.
اين آيه هم ما را به اطاعت مطلق از خدا و رسول و صاحبان امر دعوت و امر مي كند و همچنان كه خدا و رسول حق محض مي باشند، صاحبان امر هم بايد حق محض باشند و شناسايي افرادي كه حق محض هستند جز به وحي و معرفي پيامبر ممكن نيست و پيامبر امام علي و فرزندانش را به عنوان مصداق هاي اولي الامر معرفي كرده است.
آيه "تطهير":
ُإِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً (3)
خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.
اين آيه صراحت دارد كه اهل بيت رسول خدا كه طهارت جو هستند، مورد عنايت خاص خدا قرار گرفته و خدا مدافع طهارت و پاكي آنها شده و رجس و پليدي را از آنان كه فراري از رجس و پليدي هستند، دور كرده و به بالاترين درجه طهارت رسانده است و معلوم است كه با وجود آنان كه در بالاترين درجه توحيد و علم و عمل و طهارت هستند، ديگري حق تصدي رهبري جامعه اسلامي را ندارد و مصداق هاي اين اهل بيت را فقط بايد پيامبر معرفي كند كه به اراده و معرفي خدا آنان را مي شناسد و پيامبر امام علي و فرزندانش را مصداق هاي اين اهل بيت شمرده كه جانشينان او بعد از وي مي باشند.
آياتي كه بر جانشيني امام علي دلالت دارند فراوانند كه بايد به آيات ولايت و امامت در قرآن مراجعه كنيد و اين چند مورد ، از باب نمونه بود.
روايات منزلت، ثقلين، غدير و... نيز بر ولايت دلالت دارند ولي اهل سنت با وجود نقل اين روايات، آنها را توجيه و تأويل مي كنند.
براي اطلاع بيشتر از آيات و روايات به "رهبري امام علي از ديدگاه قرآن و سنت"، ترجمه المراجعات، سيد عبد الحسين شرف الدين، ترجمه محمد جعفر امامي و...، قم، انتشارات اسلامي و سايت وليعصر زير نظر عالم بزرگوار آيت الله قزويني و كتابهاي آيت الله ميلاني مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:
1. مائده (5) آيه 55.
2. نساء (4) آيه 59.
3. احزاب (33) آيه 33.
موفق باشید.

اگر واقعه غدیرخم، به این اندازه در میان شیعه و سنی مشهور است، پس چرا سنی ها ولایت و امامت حضرت علی (علیه السلام) را نپذیرفتند؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت: حديث غدير به حدي متواتراست كه هيچ كسي نمي‌تواند در صدورش تشكيك كند. علامه اميني حدود يكصد و ده نفر از صحابه را نام مي‌برد كه اين حديث را نقل كرده‌اند.(1)
عالمان اهل سنت به اين امر اعتراف دارند. دانشمنداني مثل ابوعيس ترمذي،(2)ابوجعفرطحاوي،(3)احمدغزالي،(4)ابن كثير شافعي،(5)ابن حجر عسقلاني،(6) محمد آلوسي،(7) ابن ابي الحديد،(8) و تعداد زيادي از ائمه حديث اهل سنت اين حديث را از طرق متعددي نقل كرده‌اند. بر اين اساس اكثر عالمان اهل سنت اصل جريان غدير را قبول دارند ودر اين امر مخالفت ندارند، اما اينان به خاطر برخي از مسايل شبهات علمي، تعصبات مذهبي... خلافت بلافصل علي (ع) را قبول ندارند، مثلا عالمان اهل سنت مي گويند در جريان غدير محبت علي (ع) مطرح شده است، يعني حديث غدير (من كنت مولي فعلي مولا ) دوست داشتن حضرت را مطرح مي كند نه امامت حضرت را، زيراكلمه مولي داراي معاني متعددي است، مانند؛ اولي در تصرف، ناصر، دوست ...، معلوم نيست كه «مولي» در حديث به معناي اولي در تصرف باشد، بلكه اصلا مراد از آن، ناصر و دوست است، و در عرف لغت عرب، مفعل به معناي أفعل تفصيل نيامده است.(9)
در جواب بايد گفت:
أ‌) اگر به فرض قبول كنيم كه مولي، مشترك معنوي است ولي فهم افرادي كه در آن مكان بوده‌اند، براي ما حجت است. آنان از مولي، "اولي در تصرف" را فهميده­اند و همين، باعث انصراف لفظ مولي، به اولي در تصرف مي‌شود. حسان بن ثابت كه از بزرگان شعراي عرب بوده و در همان واقعه حاضر بوده چنين سروده است:
قم ياعلي فأنني رضيتُك من بعدي اماماً و هادياً(10) ابابكر و عمر نيز در غدير به علي (ع) تبريك گفتند، و اين معنايش اين است كه اينان نيز از حديث غدير امامت را فهميده اند
ب‌) آيا بيان دوستي حضرت امير (ع) امري بوده كه پيامبر (ص) از ابراز آن واهمه داشته باشند. پس قطعا مراد از ولي، دوست نبوده است، (وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس)
ج) استعمال مولي به معناي صاحب امر و اولي در تصرف، در عرف لغت، بسيار شيوع دارد و بزرگان اهل ادب مثل فراء، جوهري، قرطبي و ابن اثير(11)بر اين مطلب صحه گذاشته‌اند. پس مولي، اسمي است كه به معناي صفتِ افعل تفضيل آمده نه اينكه خودش صفت باشد.(12)
عمده دليل عدم قبولي ولايت علي (ع) از سوي اهل سنت به جريان سقيفه بر مي گردد يعني، به خلافت رسيدن ابابكر سبب شد كه مخالفت ها با حضرت شروع و عملا وصاياي رسول خدا ناديده گرفته شود مخالفت سقيفه سازان با علي (ع) نيز را بايد در دنيا گرايي، پيروي از هواي نفس، حسادت، انتقام جوي، تعصبات قومي و عدم رشد فكري مردم جستجو نمود كه ريشه همه اين امور به هوا پرستي بر مي گردد.
رسول گرامى فرمود: در زير آسمان هيچ بت بزرگى نزد خدا از هوا و هوس كه از آن پيروى كنند وجود ندارد.(13)
در اين جا به برخي از عوامل مخالفت با علي اشاره مي گردد:
1- حسادت ورزى و برترى جويى نسبت به خاندان پاك پيامبر و قبيله بنى هاشم، از طرف معركه گردانان غصب خلافت و اطرافيان آنان از انگيزه‏هاى مهم عمل نكردن به دستور پيامبر اسلام‏(ص) در مورد امامت على(ع) است. اين انگيزه ريشه دار بود و به عصر پيامبر اسلام(ص) و شايد پيش از اسلام بر مى‏گردد و مربوط به قبايل عرب به ويژه برخى قبايل قريشى مكه است.
بررسى‏هاى تاريخ نشان مى‏دهد كه بسيارى از اقوام و قبايل عرب خصوصاً برخى از قبايل قريش و در رأس آنان بنى اميه بنا به انگيزه ياد شده هيچ گاه با پيامبر و خاندانش (كه از بنى هاشم بودند) خوب نبودند و پيوسته نسبت به آنان به دليل تعصب قومى و قبيلگى رشك مى‏ورزيدند. بر اين اساس هرگز مايل نبودند فردى از اين خاندان به حكومت برسد. اين حسادت به قدرى در اعماق جانشان شعله ور بود كه بسيارى از قريشيان حتى پس از بيعت مردم با اميرمومنان(ع) با حضرت بيعت نكردند و يا اگر به انگيزه سياسى مجبور شدند بيعت كنند، از همكارى با حكومت علوى سرباز زدند و پيوسته مترصد ضربه زدن به او و براندازى حكومتش بودند. امام(ع) درباره انگيزه مخالفت قريش با حضرتش مى‏فرمايد:" قريش با ما دشمنى نمى‏كند جز براى اين كه خداوند ما را به رهبرى و سرورى ايشان برگزيد و ما آنان را زير فرمان خويش كشانديم".(14)
حضرت در پاسخ به اين سؤال كه چگونه مردم شما را از خلافت كه حقتان بود بازداشتند؟ فرمود: به خاطر خودخواهى بود كه گروهى بخيلانه به خلافت چسبيدند (و حق را از ما گرفتند) (15)
ابوسفيان به مردى گفت او را به قبر حمزه عموى پيامبر اسلام(ص) برساند. وقتى به كنار قبر رسيد، خطاب به قبر گفت: حكومتى كه با ضرب شمشير به دست آورديد، امروز بازيچه دست غلامان ما شده است، سپس به قبر حمزه(ع) لگد زد.(16)
2- كينه توزى و انتقام جويى اعراب و قريش. اين انگيزه ريشه‏اش به جنگ‏هاى صدر اسلام بر مى‏گردد. امام على(ع) در دفاع از پيامبر اسلام(ص) و برداشتن موانع تبليغ و نشر اسلام، تعدادى از سران شرك و كفر را به هلاكت رساند. از اين رو بسيارى از اعراب و قريشيانى كه در جنگ‏ها نزديكان خويش را از دست داده بودند، كينه حضرت را به دل گرفتند و اين واقعيت در قسمت هايى از دعاى ندبه آمده است: "در راه خدا خون‏هاى سران و گردن كشان عرب را به خاك ريخت و شجاعان شان را به قتل رساند و سركشان آن‏ها را مطيع ساخت (در نتيجه) دل‏هاى آنان را نسبت به خود پر از حقد و كينه از واقعه جنگ‏هاى بدر و خيبر و حنين و غير آن‏ها ساخت.(17)
3- دنياطلبى؛ عده‏اى با توجه به شناختى كه از على(ع) وخاندان پيامبر داشتند، به خوبى مى‏دانستند كه اگر حكومت به دست حضرت بيفتد، اجازه دنياطلبى و تعدّى به بيت المال را به آنان نمى‏دهند. يا در تقسيم قدرت منصب دلخواه به آنان واگذار نمي شود. برخي اينان سخت‏گيرى حضرت على(ع) و بيت المال را - در زمان حضرت رسول خدا ديده بودند، (18)از اين رو متوجه بودند كه امام در واگذار ي منصب حكومت و تقسيم بيت المال عدالت را رعايت مي كند.
4- عدم رشد سياسى؛ غاصبان خلافت و سياست بازان، آگاهانه امامت را از مسير حقيقى خود منحرف نمودند و اما توده مردم هم به لحاظ عدم رشد سياسى و عدم درك صحيح از اين كه انحراف در مسئله امامت و رهبرى امت اسلام چه مصايبى به بار مى‏آورد، دنبال غاصبان خلافت را گرفتند. نه به توصيه و سفارش پيامبر اسلام(ص) عمل كردند و نه به دعوت على(ع) پاسخ مثبت دادند.
آن‏ها تصور مى‏كردند مسئله خلافت و امامت بر جامعه اهميت چندانى ندارد كه حضرت على(ع) به دست گيرد يا كسانى مانند ابوبكر و عمر. متاسفانه عدم رشد فكري مردم سبب شدكه آنان از امامان وخاندان پيامبر حمايت نكنند و از كساني حمايت كنند كه لياقت رهبري نداشتند. در زمان امام علي (ع) مردم شخصيت امام علي را با معاويه قياس مي نمودند و مي گفتند معاويه از علي (ع)سياست مدار تر است. يا در زمان امام حسن و امام حسين (ع) مردم به جاي كه از امام حسن و امام حسين حمايت كنند به مخالفت اين دو شخصيت الهي پر داختند و از معاويه و يزيد حمايت نمودند.
براي آگاهي بيشتر، ر،ك، جعفر سبحانى، فروغ ولايت.

پي نوشت ها:
1. عبدالحسين، اميني، الغدير في الكتاب و السنة و الادب، قم، مركزالغدير، چاپ اول، 1421ه، ج 1، ص 41.
2. ترمذي، ابوعيسي محمد بن عيسي؛ سنن ترفدي؛ تحقيق احمد محمد شاكر، نشر دارالفكر، بيروت، ج5، ص 591، ح3713.
3. طحاوي، احمد بن محمد؛ مشكل الاثار، نشر مجلس دائرة المعارف، حيدرآباد ، چاپ اوّل، 1333ه، ج2، ص 308.
4. سرّالعالمين و كشف ما في الدارين، ص 21.
5.ابن كثير، عماربن ابي الفداء، البداية و النهاية؛ داراحياء التراث العربي، بيروت، 1413ه، ج 5، ص 228.
6 .ابن حجر، احمد بن علي، فتح الباري في شرح صحيح البخاري؛ تحقيق محمد فواد عبدالباقي و ديگران، دارالمعرفة، بيروت، ج7، ص 74.
7 .آلوسي، شهاب الدين محمد، روح المعافي في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، داراحياء تراث العربي، بيروت، چاپ چهارم، 1405، ج6، ص 195.
8.ابن ابي الحديد مدائني، عزالدين ابوحامد؛ شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء الكتب العربي، قاهره، چاپ اول، 1378ه، ج9، خطبه 154، ص 166.
9. جرجاني، شرح المواقف، قم، منشورات رضي، ج8، ص 361.
10. الغدير، ج1، ص 272- 283.
11. الغدير،ج1، ص361.
12. هيتمي ابن حجر؛ الصواعق المحرقة، دارالكتب العلميه، 1405ه، ص 64.
13. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374 ش‏، ج 15، ص 103.
14. ارشاد مفيد، ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى، ناشر اسلاميه، ج 1، ص 242 .
15. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 161، تهران، چاب آفتاب، ص510.
16. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام على بن ابى طالب، ترجمه سيد محمّد مهدى جعفرى، تهران، شركت سهامي انتشار، ج 1، ص 287.
17. مفاتيح الجنان، دعاى ندبه.
18. جعفر سبحانى، فروغ ولايت، انتشارات صحيفه، چاپ اول، ص 123.
موفق باشید.

پیامبر (صل الله علیه و آله وسلم) و امام علی (علیه السلام) شیعه بودند یا سنی؟

پاسخ:
قبل از بیان پیدایش شیعه، لازم است در نخستین قدم به مفهوم شیعه توجه کنیم. شیعه به معناى پیرو و در اصطلاح کسى که از امام على(علیه السلام) پیروى کرده و او را خلیفه بلافصل مى‏ داند است.
در مورد آغاز پیدایش شیعه مى‏ توان از دو زاویه وارد بحث شد؛ یکى از زاویه شیعه به معناى پیرو على و دیگرى شیعه علاوه بر پیرو علی (ع) به معناى جمعیت سیاسى - مذهبى.
1.شیعه به معناى پیرو على (ع): از زمان پیامبر مطرح بود. پیامبر فرمود:«انّ علیّا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة؛ (1) على و شیعیانش در روز قیامت پیروز و رستگارند».
از آیه 7 سورة بیّنه: «اولئک هم خیر البریّه» و روایات مربوط به آن استفاده می‌شود که پیدایش شیعه از عصر رسول خدا(صلی الله علی و آله) به وسیلة حضرت میان مسلمین نشر داده شد، زیرا در روایات فراوانی از طریق اهل سنت و منابع معروف آنها و همچنین در منابع شیعه نقل شده است که آیه «اولئک هم خیر البریه» به علی(ع) و پیروانش تفسیر شده است که به دو حدیث اشاره می‌‌کنیم.
در تفسیر درّ منثور از ابن عباس آمده است که وقتی آیه «إنّ الذین آمنوا وعملوا الصالحات» نازل شد، پیامبر(ص) به علی فرمود: «هو انت وشیعتک یوم القیامة راضین مرضیّین؛ (2) آن فرد، تو و شیعیانت در قیامت می‌باشید که هم شما از خدا خشنود هستید و هم خدا از شما خشنود».
در حدیث دیگری از ابن مردویه از علی(ع) نقل می‌کند که پیامبر(ص) به من فرمود: «آیا این سخن خدا نشنیده‌ای که می‌فرماید: «کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داد‌ه‌اند بهترین مخلوقاتند؟ این تو و شیعیانت هستند. وعده‌گاه من و شما کنار حوض کوثر است. هنگامی که برای حساب امت ها می‌آیم و شما دعوت می‌شوید، در حالی که پیشانی سفید و شناخته شده‌اید».(3)
بسیاری دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز همین مضمون را در کتاب‌های خود نقل کرده‌اند، از جمله آلوسی در تفسیر «روح المعانی» قندوزی در «ینابیع الموده».(4)
مفسران هر دو گروه هم شیعه و بسیاری از اهل سنت از آیه فوق و روایات مربوط به آن استفاده کرده‌اند که منظور از خیر البریه،‌علی و شیعیانش هستند.
در زمان پیامبر تعدادى به عنوان شیعه و پیرو على(ع) شناخته مى‏ شدند که چهار نفر به نام‏هاى «مقداد بن اسود»، «سلمان فارسى»، «ابوذر غفارى» و «عمار یاسر» در این امر از دیگران سرآمد بودند. (5)
2.شیعه به معناى یک جمعیت سیاسى-مذهبى که به خلافت بلافصل على (ع) عقیده داشته باشند، در جریان سقیفه بنى ساعده و بعد از رحلت پیامبر شکل گرفت؛ چون در این هنگام برخى صحابه، حکومت ابوبکر را به رسمیت نشناختند، و به جاى آن خواهان حکومت على (ع)شدند.
افزون بر تمامى بنى هاشم و زبیر بن عوام، عده‏ اى از مهاجران از جمله خالد بن سعید، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار یاسر، بریده اسلمى، و همچنین عده‏ اى از انصار از جمله ابوالهیثم بن تیهان، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، عبداللَّه بن مسعود، زید بن وهب، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، ابى بن کعب و ابى ایوب انصارى با حکومت ابوبکر به مخالفت برخاستند و خواستار این شدند که قدرت سیاسى جامعه اسلامى به دست امام قرار گیرد.(6)
این افراد هسته اولیه شیعه به عنوان یک جمعیت سیاسى-مذهبى را تشکیل دادند. سپس افراد دیگرى به آنان ملحق شدند. مرحوم سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه، بیش از هفتاد و هفت تن از صحابه را نام مى‏ برد که این عده به عنوان شیعه على(شیعه به همین معناى مذکور) شناخته مى‏ شدند.(7)
سپس در بین تابعین و نسل‏هاى بعدى شیعه گسترش چشمگیرى یافت.(8)
شیعه به معنای پیرو علی (ع) از زمان حضرت رسول خدا به وجود آمد. حضرت نیز به پیروان علی (ع) واژه شیعه را اطلاق نمود. اما شیعه به معنای سیاسی که معتقد به خلافت بلا فصل امام علی بعد از رسول خدا بود، بعد از جریان سقیفه به وجود آمد.
نكته پاياني شيعه به معناي پيرو علي در باره پيامبر كار برد ندارد زيرا معنا ندارد پيامبر پيرو علي باشد بلكه به عكس علي است كه پيرو پيامبر مي باشد اما از نظر اصطلاحي كه شيعه به كساني اطلاق شود كه معتقد به خلافت بلا فصل علي مي باشند. بايد گفت پيامبر خود پايه گذار اين تشيع بوده چگونه خود شيعه نباشد؟ بنا بر اين وجه پيامبر را شيعه مي دانيم و علی نیز شیعه بود.
برای اطلاع بیشتر می‌توانید به ترجمه تفسیر المیزان، ج 2، ص 578، بحث روایی، و تفسیر نمونه، ج 27، ص 214 و تاریخ تشیع در ایران، اثر رسول جعفریان مراجعه کنید.

پی نوشت ها:
1. علامة المجلسي، بحار الأنوار، بيروت - لبنان،، ناشر: دار إحياء التراث العربي سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ج 27، ص 143.
2. درّ المنثور، ج 6، ص 379.بي جا.
3. همان.
4. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج 20، ص 578؛ تفسير نمونه‏، مكارم شيرازى ناصر ،ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏،سال چاپ: 1374 ش ،ج 27، ص 215.
5. محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ج 2، ص 27.
6. همان، ص 27.
7. همان، ص 27.
8. همان، ص 30.

چرا امام علی (علیه السلام) با آن همه شجاعت از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دفاع نکرد؟ کتابی در مورد شیعه و سنی می توانید معرفی کنید.

پاسخ:
بحث درباره دفاع از مظلومیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسط امام علی (علیه السلام) مبتنی بر این است که رويكرد و سكوت حضرت در برابر خلفا را مورد برسی قرار دهیم، زیرا این امر بخشی از همان سیاست می باشد .
سكوت امام در برابر خلفا در راستاي حفظ وحدت اسلامي، حفظ دين و فراهم نبودن شرايط قيام بود. از این رو امام بارها از وضع موجود و ظلم هایی که بر خاندان او را داشته شد، شکایت نمود .خود علل سکوت خود در برابر خلفا را بیان کرد. حضرت در خطبه «شقشقيه» مبنی بر این که قیام کند یا سکوت نماید، به عنوان دوره دشوار و حساس و نيز انتخاب راه دوم چنين ياد مي‌كند:
«من رداي خلافت را رها ساختم، دامن خود را از آن در پيچيدم ( كنار رفتم)، در حالي كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها (بدون ياور) بپاخيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پرخفقان و ظلمتي كه پديد آورده اند،‌ صبر كنم؟ محيطي كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را واپسين دم زندگي به رنج وا مي دارد. (عاقبت) ديدم بردباري و صبر، به عقل و خِرَد نزديك تر است، شكيبايي ورزيدم،‌ ولي به كسي مي ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد،‌ با چشم خود مي ديدم ميراثم را به غارت مي برند».(1)
این سخنان را امام در وضعی بیان نمود که دین اسلام در خطر بود. جهان اسلام نیاز به وحدت داشت، زیرا هم در حوزه اسلام عوامل تهدید کننده وجو د داشت و هم دشمن خارجی جهان اسلام را تهدید می نمود. خطرها را مي توان بدين ترتيب دسته بندي كرد:
1ـ اگر حضرت با توسل به قدرت و قيام مسلحانه در صدد قبضة حكومت و خلافت بر مي آمد، بسياري از عزيزان كه خود را كه از جان و دل به امامت و رهبري او معتقد بودند،‌ از دست مي داد‌.
2ـ از آن جا كه بسياري از گروه ها و قبايلي كه در سال هاي آخر عمر پيامبر(ص) مسلمان شده بودند،‌ هنوز آموزش هاي لازم اسلامي را نديده بودند، پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت پرستي را برافراشتند. عملاً با حكومت اسلامي مخالفت می نمودند که خطر جدی بود.
3-علاوه بر خطر مرتدين،‌ مدعيان نبوت و پيامبران دروغين مانند «مسيلمه كذاب»، «طليحه» و «سجاح» نيز در صحنه ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نيروهايي دور خود گرد آوردند. قصد حمله به مدينه را داشتند كه با همكاري و اتحاد مسلمانان پس از زحماتي نيروهاي آنان شكست خوردند.
4-خطر حمله احتمالي روميان نيز مي توانست ماية نگراني ديگري براي جبهة مسلمانان باشد؛ زيرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با روميان رو در رو، يا درگير شده بودند. روميان مسلمانان را خطري جدي تلقي مي كردند. در پي فرصتي بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. در چنین وضعی بود که امام در جای دیگر از حفظ دین و وحدت اسلامی سخن گفت:
به خدا سوگند، هرگز فكر نمى‏ كردم كه عرب خلافت را از خاندان پيامبر (ص) بگيرد يا مرا از آن باز دارد. مرا به تعجب و انداشت جز توجه مردم به ديگرى كه دست او را به عنوان بيعت مى ‏فشردند. از اين رو، دست نگاه داشتم. ديدم كه گروهى از مردم از اسلام بازگشته‏ اند و مى‏ خواهند آيين محمد (ص) را محو كنند. ترسيدم كه اگر به يارى اسلام و مسلمانان نشتابم، رخنه و ويرانى در پيكر آن مشاهده كنم كه مصيبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگ تر از حكومت چند روزه‏اى است كه به زودى مانند سراب يا ابر از ميان مى‏رود. پس به مقابله با اين حوادث برخاستم . مسلمانان را يارى كردم تا آن كه باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام بازگشت.(2)
با در نظر گرفتن نكات مذكور، به خوبي روشن مي‌شود كه چرا امام(ع) بعد از آن كه مكرر حق خود را درخواست نمود و شديداً بر غاصبان حقش اعتراض كرد،‌ صبر را بر قيام ترجيح داد . چگونه با صبر و تحمّل و تدبير و دور انديشي، جامعة اسلامي را از خطرهاي بزرگ نجات داد. اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخيم اختلاف و دودستگي نمي ترسيد،‌ هرگز اجازه نمي داد رهبري مسلمانان از دست اوصيا و خلفاي راستين پيامبر خارج شود و به دست ديگران افتد.
سكوت امام علي(ع) در برابر شكنجه حضرت زهرا(س) نيز در راستاي سكوت 25 ساله امام شكل گرفته است. عدم دفاع امام مبتني بر ترس از مرگ و يا بي اعتنايي در برابر شكنجه حضرت زهرا(س) نبود، بلكه سكوت امام بدان جهت بود كه شرايط دفاع فراهم نبود. امام قدرت لازم براي احقاق حقوق از نظر اجتماعي و ياران را نداشت. نحوه بيعت گرفت از امام و هجوم افراد حكومت به خانه علي(ع) نشان می دهد که علي(ع) قدرت دفاع از حضرت زهرا (س) را نداشت. حضرت نمی توانست در برابر ظلمی که به حضرت فاطمه (س) روا داشتند، اقدام نماید.
در این جا بخشی از کتاب فروغ ولایت آیت الله جعفر سبحانی را می آوریم که مطالب زیر را با بهره گیری از منابع شیعه وسنی تبین نموده است:
بعد از شكل گيري سقيفه، عمر به همراه برخي افراد ديگر به دستور ابابكر به خانه علي(ع) هجوم بردند تا از حضرت و تعداد كمي كه متحصن شده بودند، بيعت گيرند.
مأموران خليفه خطاب به متحصّنان گفتند: هرچه زودتر خانه را ترك كنند، ‌ولي آنان از خانه بيرون نيامدند. در اين هنگام مأمور خليفه هيزم خواست تا خانه را بسوزاند.
ابن عبد ربه اندلسي مي نويسد: "خليفه به عمر مأموريت داد كه متحصنان را از خانه بيرون كند و اگر مقاومت كردند، با آنان بجنگد. از اين رو، عمر آتشي آورد كه خانه را بسوزاند.
در اين موقع با فاطمه رو به برو شد. دخت پيامبر به او گفت: فرزند خطّاب، آمده اي خانه ما را به آتش بكشي؟! وي گفت: آري، مگر اين كه همچون ديگران با خليفه بيعت كنيد. مأمور خليفه آتشي بر افروخت و پس فشاري به در آورد و وارد خانه شد، ولي با مقاومت فاطمه رو به رو گرديد.
برخي از مورخان شيعي نوشته اند كه متأسفانه عوامل حكومت با وضع دلخراش و دردناك حضرت علي(ع) را به مسجد بردند، كه چهل سال بعد، معاويه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل مي كند. معاويه خطاب به علي(ع) گفت: تا آن جا كه دستگاه خلافت تو را مهار كرده و همچون شتر سركش براي بيعت به طرف مسجد كشاندند، يعني نه تنها در مورد حضرت فاطمه(س) بلكه حتي نسبت به خودش هم قدرت دفاع از حضرت سلب شده بود.(3)
شكنجه حضرت زهرا(س) آن چنان بر امام سخت گذشت كه امام علي(ع) بارها اظهار ناراحتي نمود تا آن جا كه فرمود:
بدترين درد آن است كه همسر كسي شكنجه شود و شوهرش نتواند دفاع نمايد.
اين مسئله را در پاسخ حضرت علي(ع) به فاطمه (س) در موضوع ظلم به فاطمه مي يابيم. حضرت زهرا بعد از بيان خطبه در مسجد نبي(ص) خطاب به علي(ع) عرض نمود:
اي فرزند ابي طالب!‌ آيا مانند كودكي كه در جنين است،‌ پرده پوشيده اي و در خانه نشسته اي، مانند كسي كه به او تهمت زده شده است؟! شاه پرهاي بازها را در هم مي شكستي، اما اكنون از پر و بال هاي مرغان ناتوان فرو مانده اي! اينك فرزند ابي قحافه... آشكارا با من دشمني مي ورزد و به سختي در سخن من مي‌تازد؟!(4)
علي(ع) در جواب فرمود: "... غم و اندوه تان را فرو نشان اي دختر برگزيده عالميان و يادگار پيامبر آخر الزمان!‌من كه در دينم هرگز سستي نورزيدم و از حدّ توانم دور نشده ام... آن چه را كه براي شما (در آخرت) مهيا و آماده شده، برتر از آن است كه از دست شما گرفتند. بنابراين مسأله را به خدا واگذاريد.(5)
به نظر می رسد کتاب مستقل مبنی بر عدم دفاع علی (ع) از حضرت زهرا (س) وجود ندارد. می توانید در خصوص سکوت امام علی (ع) و هجوم به خانه زهرا (س) به کتاب های زیر مراجعه فرمایید:
فروغ ولایت ،آیت الله جعفرسبحانی رنج های حضرت زهرا (س)، آقای جعفر مرتضی ،ترجمه محمد سپهر

پي نوشت ها:
1. نهج البلاغه ،خطبه شقشقیه .
2. نهج ‏البلاغه‏ عبده، نامه‏ى 62.
3. فروغ ولايت، جعفر سبحانی، قم ، انتشارات صحیفه ، 1368، ص182- 187.
4.عزالدين حسيني زنجاني، شرح خطبه حضرت زهرا(س)، قم ، ناشر موسسه بوستان کتاب ،1383 ج 2، ‌ص 332.
5. همان، ص 333، 334 .

اگر یک نفر که مذهب سنی دارد و همه ی دستورات دین را به درستی انجام داده باشد و امام علی (ع) را به عنوان خلیفه نه به عنوان امام اول قبول داشته باشد آیا به بهشت نمی رود؟ در صورتی که ممکن است یک شیعه ی علوی در زندگی و انجام دستورات دینی از آن فرد سنی ضعیف تر باشد. لطفا به تشریح پاسخ دهید.

پاسخ:
قبول دارید که آنچه انسان را محبوب خدا ساخته و به پاداش آخرت می رساند، ایمان و عمل صالح است؟
قطعا در این شک ندارید و آیات فراوان قرآن مؤید این معنا است.
ایمان به خدا و رسول و اطاعت از دستورهای خدا و رسول است که انسان را به بهشت و رضای خدا می رساند.
از طرف دیگر قبول دارید که ایمان تجزیه ناپذیر است؛ یعنی نمی توان به بعضی دستورهای خدا و رسول ایمان آورد و به بعضی ایمان نیاورد:
أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ؛ (1)
آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى‏ آوريد، و به بعضى كافر مى‏ شويد؟! براى كسى از شما كه اين عمل (تبعيض در ميان احكام و قوانين الهى) را انجام دهد، جز رسوايى در اين جهان، چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز به شديدترين عذاب ها گرفتار مى‏ شوند.
با توجه به این آیه می گوییم: در آیات فراوان(2) و روایات بی شماری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر محبت و اطاعت و ولایت و امامت اهل بیت تأکید شده؛ در روایت متواتر ثقلین، امام علی و فرزندان معصومش به عنوان "عدل" قرآن معرفی شده که تمسک به قرآن و اهل بیت در امان گیرنده از گمراهی معرفی گردیده است. در غدیر علی بن ابیطالب به عنوان جانشین معرفی گردیده است و ... .
با توجه به ادله بی شمار قرآنی و روایی کسانی که دشمن اهل بیت هستند (ناصبیان) قطعا کافرند، زیرا با محبوب های خدا و رسول به دشمنی برخاسته اند. دشمنی با محبوب هر کس مساوی با دشمنی و اعلان جنگ با آن فرد است. پس ناصبیان با خدا و رسول دشمن هستند. جایگاه دشمنان خدا و رسول جز جهنم نیست.
اما آنان که اهل بیت را دوست دارند، ولی پیرو اهل بیت نیستند و پیرو دیگران می باشند، اگر به دستورهای دین و دستور های خدا و رسول عمل می کنند و وجوب پیروی از اهل بیت برای شان ثابت نشده و در این مورد جاهلند و عناد و تعصب نسبت به حق ندارند، اهل پاداش هستند. هیچ کس آنان را جهنمی نمی داند، زیرا عناد و انکار ندارند، بلکه جاهلند. اگر در جهلشان مقصر باشند که شلاق تقصیرشان را می خورند. اگر قاصر باشند که معذورند.

پی نوشت ها:
1. نساء آیه 59 - مائده آیه 3 و 67 و55 - احزاب آیه 33 - شوری آیه 23 -آل عمران آیه 61 -توبه آیه 119 و...
2. بقره (2) آیه 85.

به نام خدا با سلام اخيراً مقاله اي را از سيد جعفر مرتضي عاملي خواندم كه محي الدين را فردي سني مذهب و متعصب معرفي كرده بودند . اسنادشان هم تمام از فصوص و فتوحات بود حال آن كه در برنامه هاي مختلف صدا و سيما و از بسياري از اساتيد راجع به شيعه بودن ابن عربي شنيده بودم . لطفا در اين مورد راهنمايي كنيد .

با سلام و قدرداني از ارتباط تان با اين مرکز
اظهار نظر درباره شيعه و سني بودن شخصيت هاي جهاني که عقايد آنان ابهام دارد، مشکل مي باشد. نمي توان قاطعانه گفت که فلان شخصيت سني است يا شيعه. محي الدين عربي نيز از جمله شخصيت‌هايي است که شيعه و سني بودن او ابهام دارد. از اين رو نمي توان گفت که وي شيعه است يا سني. مبهم بودن مذهب محي الدين موجب شده است که برخي او را سني و برخي ديگر وي را شيعه بدانند. برخي ديگر تنها به بيان ابعاد شخصيت ابن عربي پرداخته و درباره شيعه و سني بودن وي اظهار نظر ننمايند زيرا اينان باور دارند که شيعه و سني بودن ابن عربي در هاله ابهام مي باشد. حق نيز همين مبنا است که نمي‌توان ابن عربي را سني يا شيعه خواند. در اين جا به ديدگاه هاي مختلف درباره شيعه و سني بودن محي الدين عربي اشاره مي‌شود:
اسلام شناس و عرفان پژوه نامدار ژاپني پروفسور ايزوتسو مي‏نويسد: ابن عربي، هيچ گاه به گونه رسمي به آيين تشيع درنيامد(1) .
علامه حسيني تهراني مي‏نويسد: محيي‏الدين عربي، بدون شک در ابتداي امر خود سني مذهب بوده، زيرا در حکومت سني و شهر سني و خاندان سني آيين، نشو و نما يافته. مدرسه و مکتبش، سني بوده و کتابخانه و کتاب‏هايش، مملو از کتب عامه بوده، حتي يک جلد کتاب شيعه در تمام شهر، يافت نمي‏شده است.(2)
دکتر مصطفي کامل الشيبي مي‏نويسد: اگر با نظري ژرف بنگريم، خواهيم ديد که ابن عربي بسياري از مباني تفکر خود را از، شيعه گرفته است.(3)
يکي از محققان معاصر مي‏نويسد:«فتوحات مکيه» از جهت اشتمال بر بعضي مبادي شيعه، قابل ملاحظه است . به قولي اگر يک عارف شيعه هم دربعضي از مباحث مذکور دراين کتاب عظيم مي‏خواست چيزي بنويسد، شايد با آنچه شيخ دراين زمينه نوشته است، تفاوتي نمي‏يافت. (4)
علامه طباطبايي مي‏فرمايد: محي‏الدين بسيار به تشيع نزديک بود. اصولا در صدر اول و زمان‏هاي پيشين، مسأله تشيع صورت ديگري داشت، و غالباً بزرگان از علما و عرفا در حقيقت شيعه بوده‏اند ،ولي ناچار از نقط نظر ضرورت تقيه مي‏کردند.(4)
آيت‏الله جوادي آملي مي‏نويسد: داوري‏هاي گوناگون در پيرامون ابن‏عربي از صاحبان مذاهب فراوان است. مکتب ابن‏عربي نشان مي‏دهد که مکتب عرفاني وي بر مبناي اهل تسنن مطرح نشده، بلکه بر مبناي دقيق اماميه پايه‏گذاري شده است.(5
اين مرکز گرچه مقاله مرحوم سيد جعفر مرتضي را در اختيار نداشت، اما مي توان گفت که نظر ايشان درباره سني بودن محي الدين عربي ملاک نيست. وي مانند ساير محققان نظر خود را اعلام کرده است. در مقابل برخي از محققان نيز محي الدين را شيعه مي‌دانند. همين طور برنامه‌هاي صدا و سيما مبني بر اين که ابن عربي را شيعه دانسته است، نمي توان معيار باشد که محي الدين حتما شيعه است، زيرا تهيه کنندگان و نويسندگان آن رسانه نيز نظر خودشان را اعلام کرده اند. آنان نيز مانند ساير محققان محقق مي باشند. در مجموع جهت راهنمايي شما مي توان گفت: شيعه و سني بودن محي الدين عربي معلوم نيست.
پي نوشت‏ها:
.1 زندگي و انديشه ابن عربي، توسي هيکوايزوتسو، ترجمه دکتر همايون همتي، کيهان فرهنگي، فروردين 72.
2 .روح مجرد، ص 333 با تلخيص
3.الصلة بين التصوف و التشيع، دکتر مصطفي کامل الشيبي، ص 376 نقل از کتاب المسائل، مقدمه دکتر سيد محمد دامادي، ص 31؛ دنباله جست و جو در تصوف ايران، ص 119 و 120 به نقل از کربن.
4 .مهر تابان، يادنامه علامه طباطبايي، ص 263.
5 .آواي توحيد، آيت‏الله جوادي آملي، ص 82، با تلخيص.