حدیث ثقلین

پرسشگر محترم در مورد هر دو سوال شما، خدا همان گونه كه شما گفته ايد عمل كرده است. ولي انسان هايي كه نمي خواستند بپذيرند، راه فرار را پيدا مي كنند.

در مورد اول  علاوه بر ظهور صريح آيه، پيامبر خودش بيست و سه سال در جامعه وضو گرفته است و همه موظف بوده اند معارف و احكام قرآن و دين را از پيامبر بپرسند و با فهم ايشان بپذيرند و همه با نگاه به شخص پيامبر عملا معناي آيه را فهميده اند و سالها مانند پيامبر وضو گرفته اند ولي بعد از پيامبر كساني كه سوء نيت داشتند، شرايط را به گونه اي پيش آوردند كه مردم ندانستند پيامبر چگونه وضو گرفته است و فراموش كردند يا مجبور شدند خود را به فراموشي بزنند و اختلاف كردند.

اگر سوء نيت نبود، اگر زور و ستم و ... نبود ، با وجود صراحت آشكار آيه و عمل بيست و سه ساله پيامبر كه حداقل در شبانه روز چندين بار جلو چشم عموم وضو مي گرفته و همه با توجه به وضوي او وضو گرفته اند، اختلافي پيش نمي آمد.

پس يقينا پيدا شدن اختلاف نه نتيجه ندانستن و آگاه نبودن و روشن نبودن معنا و مفهوم آيه است. بلكه از عوامل ديگر نشأت گرفته است و خدا هم بنا ندارد به زور جلوي آن عوامل را بگيرد. زيرا دنيا خانه امتحان و ابتلا است.

مگر مي شود زمان پيامبر مردم در فهم آيه اختلاف كنند؟

مگر پيامبر معلّم(1) و مبيّن(2) قرآن نبود؟

مگر ايشان شبانه روز بارها وضو نمي گرفت؟

مگر وضوي ايشان جلو چشم عموم نبود؟

و...

پس اختلاف در وضو به خاطر اجمال آيه نيست. بلكه علتش در ظلم است و ظلم هميشه هست و خدا هم بنا ندارد جلويش را به زور بگيرد.

مگر در همين آيه به صراحت و شفاف بيان نمي كند. قسمتي از سر (باء در كلمه بروسكم دلالت بر بعضيت مي كند ) و پاها را تا برآمدگي مسح كنيد پس چرا اهل سنت پاها را مي شويند ؟ ايا كلمه مسح شفاف نيست ؟ آيا مسح چيزي است كه انسان معناي آن را نداند ؟ آيا مسح همان غسل است ؟

سؤال دوم شما هم به همين منوال،

مگر زمان خود پيامبر مردم در فهم قرآن اختلاف پيدا نمي كردند؟

راه حل اين اختلاف چه بود؟

آيا اگر كسي در مقابل پيامبر قرار مي گرفت و مي گفت من از آيه اين گونه مي فهمم و مطلبي خلاف فهم پيامبر ارائه مي كرد، حرف او مؤمنانه بود يا انكار نبوت ؟ مگر خدا خودش پيامبر را به عنوان معلم و مبين قرآن قرار نداده بود؟

خوب طبيعي است كه پيامبر در مدت كوتاه نبوت آن هم با آن همه مشغله كه دشمنان ايجاد كردند، نتوانست قرآن را به مردم تعليم دهد و آن را تبيين كند و از اين رو ناچار است كسي كه مورد رضاي خداست را به امر خدا برگزيند و علم بيان و تفسير قرآن را به او بدهد تا او بعد از وي به تعليم و تبيين قرآن بپردازد و حديث ثقلين بيان اين آيات و ادامه آنها است و روشن و اضح است اما كساني كه نمي خواهند بپذيرند، خورشيد نيمروز را انكار مي كنند و خود را به خواب مي زنند و بيدار كردنشان ممكن نيست.

خداوند دنيا را به گونه اي آفريده كه باطل طلبان بتوانند توجيه بتراشند و خود را در قالب حق طلبي جا بزند و ... البته بطلان به ظاهر دلايل آنان هم روشن و اضح است. اما براي كساني كه حق جو باشند.

اگر اهل باطل نمي توانستند توجيه كنند و فوري رسوا مي شدند و اسباب دنيا عليه آنان بود و ... ، ديگر اختيار از بين مي رفت و مجبور مي شدند حق را بر خلاف ميل بپذيرند و ديگر كفر و كافري يافت نمي شد و ... و خلاصه دنيا دنيا نبود و خدا خواسته دنيا دنيا و محل امتحان باشد و افرد بتوانند دروغ بگويند ، جعل كنند ، توجيه نمايند و ...

اما نمي توانند باطل را حق كنند . باطل هميشه باطل است و دلايل يطلان آن هميشه موجود و نشانه بطلان توجيه ها واضح اما براي كساني كه طالب حق باشند. 

اگر باطل برهان پذير بود ، اشكال وارد بود ولي باطل برهان پذير نيست:

قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (3)

بگو: «اگر راست مي‏گوييد، دليل خود را بياوريد!»

فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّي تُصْرَفُون(4)

بعد از حق، چه چيزي جز گمراهي وجود دارد؟! پس چرا (از پرستش او) روي گردان مي‏شويد؟

بنا بر اين به صراحت قرآن ، قرآن بدون معلم و مبين براي هدايت كافي نيست و بايد مبين و معلم خدايي همراه قرآن باشد. پيامبر تا خودش بود ، اين وظيفه را عهده دار بود و بعد از پيامبر بايد كساني كه نفس اويند (5)و از اويند و اهل بيت اويند (6) و ... جاي او باشند. 

قرآن راه بر طرف كردن اختلاف را در آيه 65 و 59 نساء بيان كرده است.

اگر قرآن به صراحت نام ائمه را بيان مي كرد علاوه بر اين كه گروهي نمي پذيرفتند .قرآني كه براي رفع اختلاف آمده خودش باعث اختلاف مي شد .ممكن است بپرسيد از كجا مي دانيد باعث اختلاف مي شد ؟ در جواب مي گوييم مسلمانان دهها بار امتحان خود را پس دادند به عنوان مثال آيا ما واقعه اي روشن تر از حادثه غدير داريم پس چرا اكثريت منكر شدند ؟

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 151.

2. نحل (16) آيه 44. 

3. بقره (2)، آيه 111.

4. يونس(10) آيه 32.

5. آل عمران (3) آيه 61.

6. احزاب (33) آيه 33. 

حديث ثقلين در تمامي كتب اهل سنت با سند هاي متعدد و با اختلاف مختصر در الفاظ نقل شده است

حديث ثقلين در تمامي كتب اهل سنت با سند هاي متعدد و با اختلاف مختصر در الفاظ نقل شده است ،حديث ثقلين متواتر است و هيچ كتاب حديثي شيعه و سني نيست كه از اين حديث خالي باشد.

براي اطلاع بيش تر به "حديث الثقلين" از نجم الدين عسكري  و "حديث الثقلين" از سيد علي ميلاني،  مراجعه كنيد. هر دو كتاب در نرم افزار "كتابخانه اهل بيت " موجود است.

به گواهي منابع حديثي، پيامبر اسلام حديث ثقلين را در زمان ها و مكان هاي مختلف بيان فرموده، از جمله در روز غدير خم كه مهم ترين رخداد در راستاي اعلان وصايت و جانشيني پـيـامـبـر اسـت كـه آن را يكصد و ده تن از بزرگان صحابه نقل نموده اند. راويان حديث ثقلين بزرگاني از صحابه مانند زيد بن ارقم , سلمان فارسي , ابوذر ،علي بن ابيطالب و حتي خلفاي ثلاثه مي باشند.(4)

اين روايت به طور قطع و يقين از احاديث متواتر و قطعي الصدور نزد علماي شيعه و سني است ،زيرا ابن حجر در كتابش گفته: اين حديث را بيست صحابي نقل كرده اند. (5)

ترمذي  اين متن را اين چنين نقل كرده است:

«إِنّي تارك فيكم ما إِن تَمسكتم بِه لنْ تَضلّوا بَعدي، اِحدهما أَعظم مِن الآخر: كِتاب الله حَبل مَمدُود مِن السَّماء إلي الأرض، و عِترَتي اَهل بيتي، لَن يَفتَرِقا حَتي يَردا عَليَّ الحَوض، فَانْظروا كيف تَخلِفوني فيها؛ (6) ميان شما دو چيز به وديعت مي‌گذارم . مادامي كه به آن تمسّك جستيد ، هرگز گمراه نمي‌شويد، يكي از ديگري بزرگ تر است: كتاب خدا كه ريسمان رحمت آويزان از آسمان به سوي زمين است. عترت و اهل بيت من؛ اين دو هرگز جدا نمي‌شوند تا در حوض به من مي‌پيوندند؛ بنگريد چگونه با وديعت‌هاي من رفتار مي‌كنيد!!».

 حديث فوق در ميان علماي اسلام ،چه شيعه و چه سني از اعتباري خاص برخوردار است. كسي نمي تواند در آن شك و ترديد نمايد. سند آن در كمال اتقان است. نياز به بحث و گفتگو ندارد.

پي نوشت:

4. ابن حجر عسقلاني هيتمي احمد، الصوارق المحرقه، مصر، مكتبه القاهره، بي تا، ج 11،ص 129.

5. علامه اميني، الغدير، ناشر دارلكتب العربي، بيروت، چاپ4، سال 1397ق، ج 3 ،ص 15 و46.

6. ترمذي، سنن ترمذي، تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف، چاپ چهارم، سال 1403ق، ناشر دارلفكر بيروت، ج 5، ص663.

حديث ثقلين در تمامي كتب اهل سنت با سند هاي متعدد و با اختلاف مختصر در الفاظ نقل شده است ،حديث ثقلين متواتر است و هيچ كتاب حديثي شيعه و سني نيست كه از اين حديث خالي باشد.

براي اطلاع بيش تر به "حديث الثقلين" از نجم الدين عسكري  و "حديث الثقلين" از سيد علي ميلاني،  مراجعه كنيد. هر دو كتاب در نرم افزار "كتابخانه اهل بيت " موجود است.

به گواهي منابع حديثي، پيامبر اسلام حديث ثقلين را در زمان ها و مكان هاي مختلف بيان فرموده، از جمله در روز غدير خم كه مهم ترين رخداد در راستاي اعلان وصايت و جانشيني پـيـامـبـر اسـت كـه آن را يكصد و ده تن از بزرگان صحابه نقل نموده اند. راويان حديث ثقلين بزرگاني از صحابه مانند زيد بن ارقم , سلمان فارسي , ابوذر ،علي بن ابيطالب و حتي خلفاي ثلاثه مي باشند.(4)

اين روايت به طور قطع و يقين از احاديث متواتر و قطعي الصدور نزد علماي شيعه و سني است ،زيرا ابن حجر در كتابش گفته: اين حديث را بيست صحابي نقل كرده اند. (5)

ترمذي  اين متن را اين چنين نقل كرده است:

«إِنّي تارك فيكم ما إِن تَمسكتم بِه لنْ تَضلّوا بَعدي، اِحدهما أَعظم مِن الآخر: كِتاب الله حَبل مَمدُود مِن السَّماء إلي الأرض، و عِترَتي اَهل بيتي، لَن يَفتَرِقا حَتي يَردا عَليَّ الحَوض، فَانْظروا كيف تَخلِفوني فيها؛ (6) ميان شما دو چيز به وديعت مي‌گذارم . مادامي كه به آن تمسّك جستيد ، هرگز گمراه نمي‌شويد، يكي از ديگري بزرگ تر است: كتاب خدا كه ريسمان رحمت آويزان از آسمان به سوي زمين است. عترت و اهل بيت من؛ اين دو هرگز جدا نمي‌شوند تا در حوض به من مي‌پيوندند؛ بنگريد چگونه با وديعت‌هاي من رفتار مي‌كنيد!!».

 حديث فوق در ميان علماي اسلام ،چه شيعه و چه سني از اعتباري خاص برخوردار است. كسي نمي تواند در آن شك و ترديد نمايد. سند آن در كمال اتقان است. نياز به بحث و گفتگو ندارد.

پي نوشت:

4. ابن حجر عسقلاني هيتمي احمد، الصوارق المحرقه، مصر، مكتبه القاهره، بي تا، ج 11،ص 129.

5. علامه اميني، الغدير، ناشر دارلكتب العربي، بيروت، چاپ4، سال 1397ق، ج 3 ،ص 15 و46.

6. ترمذي، سنن ترمذي، تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف، چاپ چهارم، سال 1403ق، ناشر دارلفكر بيروت، ج 5، ص663.

 

اگر چه قرآن حاوي مهمات احكام دين به طور کلی است، اما اين كليت نمي تواند بدون احاديث، تفسير آن چه را كه نياز به اداي تكليف در مرحله اجرا است، در اختيار ما بگذارد
حدیث ثقلین

با وجود قرآن چه نیازی به احادیث داریم؟ و آیا نظریه‌ی اسلام بدون حدیث، صحیح است؟

پاسخ:

اگر چه كتاب خدا حاوي مهمات احكام ديني به طور كلي است، اما گاهي اين كليت نمي تواند بدون وساطت احاديث، تفسير آن چه را كه نياز به اداي تكليف در مرحله اجرا از ناحيه تبيين است در اختيار ما بگذارد.

علاوه بر اینکه در قرآن آياتي وجود دارد كه در قالب محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و... است، يا آياتي وجود دارد كه نياز به تاويل يا توضيح دارد. تفسير اين گونه موارد بر عهده روايات است و اگر بخواهيم نگاهي به تاريخ پر عبرت تشكيل فرقه هاي اسلامي بيندازيم در خواهيم يافت كه كم نبودند پيروان اين عقيده انحرافي كه با وجود كتاب خدا ديگر چه نيازي به احاديث است و اصل دين خود در بردارنده همه مسايل مورد نياز بشر مي باشد! حال آن كه اولياء دين به عنوان بهترين راهنما يان،راه راست را به مردم نشان مي‌دادند.

اين مطلب غير قابل انكار است كه قرآن و حديث دو گوهر گران‌بها و دو گنج بي پايان درياي معارف هستند. رسول گرامي اسلام صلوات الله عليه نیز مردم را به متابعت از هر دو در حالي كه در كنار هم باشند دعوت كرده است.

ايشان فرمود: "إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي "(1)

يعني من دو چيز گران بها در ميان شما باقي مي‏گذارم. تا زماني كه به آن دو پناهنده شويد، گمراه نخواهيد شد، كتاب نازل‏ شده خدا و عترتم كه خاندان من هستند.

در عين حال قرآن همواره به عنوان منبع سنجش نسبت به روايات معصومين سلام الله عليهم اجمعين معرفي شده است. به اين معنا كه ايشان سنجش گفتار خويش را قرآن قلمداد كرده و انتساب آن چه را با قرآن نسازد از خود سلب كردند:

"خَطَبَ النَّبِيُّ ص بِمِنًي فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَا جَاءَكُمْ عَنِّي يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَكُمْ يُخَالِفُ كِتَابَ اللَّهِ فَلَمْ أَقُلْهُ‏"(2)

يعني: اي مردم هر چه از من براي شما نقل كردند و موافق قرآن است من گفته‏ ام و هر چه براي شما نقل كردند و مخالف قرآن است من نگفته‏ ام.

بنا براين، در فقه و سنت شيعه روايات صادره از اولياي خدا همواره به عنوان مفسر و مكمل بيان احكام الهي به صورت كلي بوده است كه البته هم قرآن و هم عترت در گذشته  از برخوردهاي افراط يا تفريط گونه عجيبي به دور نبوده است به گونه اي كه گاه قرآن فقط تنها منبع كفايت دهنده احكام الهي بوده است و گاه حديث.

در این خصوص یکی از مفسرین چنین نوشته است:

«ان اهل السنة اخذوا بالكتاب وتركوا العترة؛ فآل ذلك الي ترك الكتاب لقول النبي(صلی‌الله‌علیه‌وآله): "انهما لن يفترقا". ... لقوله(صلی‌الله‌علیه‌وآله): "انهما لن يفترقا" فقد تركت الامة القرآن و العترة (الكتاب و السنة) معاً.(3)

يعني اهل سنت كتاب را گرفته و عترت را رها كردند، در نتيجه قرآن هم كنار نهاده شد، زيرا پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: قرآن و عترت جدايي ندارند، زيرا رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: آن دو از يكديگر جدا نمي شوند.

از اين رو امت اسلام، قرآن و عترت و كتاب و سنت را رها كردند.

و اما در مورد شعار انحرافي اسلام بدون حديث كه  مقصود همان قرآن بدون حديث است بايد گفت اين مطلب پيشينه اي تاريخي دارد. معروف است در زمان ارتحال پيامبر گرامي اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) عده اي چون ابوبكر و عمر نيز بر بالين حضرت حاضر بودند و آن هنگام كه پيامبر در حال جدايي از عالم خاكي بودند در صدد بر آمدند سفارش هاي مكرر خود را مبني بر جدايي ناپذيري قرآن و عترت از يكديگر مكتوب كنند. پس قلم و دواتي طلبيدند، اما عمر در آن جلسه به طور جدي مانع اين كار شد و حتي نسبت به پيامبر صلوات الله عليه سخنان ناشايستي بر زبان راند و در ادامه اين جمله انحرافي را گفت كه "حسبنا كتاب الله " يعني كتاب خدا قرآن ما را كفايت مي كند.

شيخ مفيد اين واقعه تاسف بر انگيز را از قول ابن عباس نقل كرده است:

لَمَّا حَضَرَتِ النَّبِيَّ ص الْوَفَاةُ وَ فِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً فَقَالَ عُمَرُ لَا تَأْتُوهُ بِشَيْ‏ءٍ فَإِنَّهُ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ‏ فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ وَ اخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قُومُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ فَلَمَّا كَثُرَ اللَّغَطُ وَ الِاخْتِلَافُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی‌الله‌علیه‌وآله) قُومُوا عَنِّي ...(4)‏

يعني هنگامي رحلت پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرا رسيد و در منزل حضرت مردم جمع بودند از جمله عمر بن خطاب هم بود حضرت در آن هنگام فرمود(قلم و دواتي بياوريد) مي خواهم براي شما كتابتي كنم كه بعد از آن  هيچگاه گمراه نشويد كه در اين هنگام عمر گفت چيزي نزد حضرت نياوريد اين حالت حضرت به دليل شدت تب و درد است در حالي كه نزد شما قرآن است و كتاب خدا ما را كفايت مي كند در اين هنگام سر و صدايي بر پا شد و عده اي از پي در خواست رسول خدا و عده اي موافق عمر شدند و وقتي سر و صدا بالا گرفت حضرت با ناراحتي ايشان را  از بالين خود دور كرد و اين چنين شد كه شعار غلط  و انحرافي "حسبنا كتاب الله "پاي گرفت و اهل سنت بر اين سنت پايدار ماندند.سنتي كه شيعه از آن گريزان است و آن را به هيچ عنوان قبول نمي كند.

خلاصه آن كه اگر قرآن به تنهايي كافي بود مردم عرب زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) كه كاملا با زبان عربي آشنايي داشتند چرا از پيامبر در خواست تبيين و تفسير و توضيح مي كردند. به عنوان مثال قران دستور به اقامه نماز داده است. اما جزئيات آن را بيان نكرده حال بفرماييد طريقه اقامه نماز را از كجا و از چه كسي بايد آموخت.

پي نوشت ها:
1. ديلمي شيخ حسن،إرشاد القلوب إلي الصواب، قم، انتشارات رضي، سال 1412 ه ق، چاپ اول، ج‏1، ص132.
2. شيخ كليني، الكافي، تهران، انتشارات اسلاميه،سال 1362 ه ش، چاپ دوم، ج‏1، ص 70.
3. طباطبايي سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات اسلامي،سال 1417 ه ق، چاپ پنجم، ج 5، ص 276.
4. شيخ مفيد، أمالي المفيد، قم، انتشارات كنگره شيخ مفيد، سال 1413 ه ق، چاپ اول، ص37.