امام

زیدیه همانند امامیه به اصل مهدویت اعتقاد دارد ولی در موضوعات پیرامونی آن تفاوت هایی با اعتقادات شیعه امامیه دارند.
فرقه زیدیه و مهدویت

پرسش:
آیا مهدویت از باورهای شیعه امامیه است یا اینکه شیعیان زیدیه نیز مهدویت را قبول دارند؟ آیا در منظومه فکری آن‌ها، امام غایب پذیرفته شده است؟ آیا آن‌ها منتظر ظهور منجی هستند؟ امام مهدی آن‌ها چه خصوصیاتی دارد؟ درمجموع، آموزه‌های مهدویت تا چه میزانی توسط شیعیان زیدیه پذیرفته شده است؟
 

پاسخ:
اعتقاد به منجی آخرالزمان موضوعی است که نه تنها بین مذاهب اسلامی، بلکه در دایره وسیع‌تر میان ادیان آسمانی و غیر آن نیز وجود داشته و بدان اعتقاد دارند. البته اگرچه در کلیاتِ این موضوع وحدت نظر وجود داشته، اما در جزئیات و مصادیق و کیفیت آن اختلافات فراوان و پیچیده‌ای، حتی در میان فرقه‌های یک مذهب همچون شیعه دیده می‌شود. یکی از فِرق شیعی، زیدیه می‌باشد که قائل به امامت زید بن علی بوده و با توجه به منظومه فکری ایشان و نیز، صفاتی که برای امام قائل هستند، مهدی موعود را طبق آن تعریف کرده و بالطبع، تمایزات گسترده‌ای را در این سطح، با دیگر فِرق شیعی، خصوصاً امامیه، پدید آوردند. اینک به توضیحاتی در این باب اشاره می‌کنیم.

نکته اول:
اعتقاد به منجی در قالب مهدویت، از مشترکات مذاهب شیعی است. دیدگاه کلی زیدیان در زمینه مهدویت بدین گونه است که فردی از فرزندان فاطمه (س) بر زمین چیره شده و آن را پر از عدل و داد خواهد کرد. مستضعفان را عزت داده و کافران را خوار خواهد ساخت. همچنین صفاتی ازجمله فاطمی، قائم، عادل، پناه شرق و غرب و ... برای مهدی بر شمرده‌اند. (1) ملقّب شدن برخی از امامان زیدی به لقب «مهدی» همچون مهدی لدین الله محمد بن حسن بن قاسم (360 ق)، مهدی لدین الله حسین بن قاسم عیانی (404 ق) و برخی دیگر از آنان و نیز روایات فراوانی که در کتب حدیثی عالمان زیدی درباره مهدی و قائم آمده، (2) همگی گواه بر قبول و پذیرش موضوع مهدویت و منجی از سوی زیدیان هست. در باب انتظار برای مهدی نیز این روایت در کتب ایشان یافت می‌شود که هرکس که منتظر قائم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) باشد مثل کسی است که خونش برای یاری خدا ریخته شود. (3)

نکته دوم:
با جستاری در نصب و برخی صفات امام از دیدگاه زیدیه، می‌توان منظومه فکری ایشان را در باب مهدویت ترسیم کرد و در واقع منجی گرایی آنان را در شیوه نصب و صفات امام پی گرفت. برای نمونه:
ـ نصب امام از دیدگاه زیدیه به چند راه خلاصه می‌شود که از جمله آنان، می‌توان به «نص» اشاره کرد. از نگاه ایشان نص شرط لازم و ضروری برای امامت نیست؛ بلکه شرط کمال است. (4)
ـ در صفات امام از دیدگاه زیدیه به مواردی مانند اینکه فاطمی باشد، قدرت بر خروج و جنگ داشته باشد، عالم باشد هرچند اعلم نباشد و قیام مسلحانه و موارد دیگر (5) به چشم می‌خورد. همچنین ایشان، عصمت را فقط برای پنج تن آل عبا قائل شده و برای دیگر امامان زیدی نمی‌پذیرند. (6) در باب علم لدنی نیز، علم امامان را عادی پنداشته و علم غیب را برای ایشان متصور نشدند. (7) برخی عالمان زیدیه، با تمسک به روایات در این زمینه این‌گونه نگاشته‌اند که صاحب اوصاف فوق، امام بوده و در حقیقت هرکسی که شرایط بالا را دارا بوده، می‌تواند امام باشد. (8)
دیدگاه زیدیه در باب موارد نصب و اوصاف امام می‌تواند منظومه فکری ایشان را در باب موعود تشکیل دهد. موعودی که نص، عصمت، اعلم بودن و علم لدنی برای او شرط نبوده و صِرف اینکه فاطمی، قیام مسلحانه و دعوت مردم قدرت بر جنگ و دیگر صفاتِ عمومی را داشته باشد، کفایت می‌کند!

نکته سوم:
دیگر اینکه زیدیه، هرچند روایات دال بر ائمه اثناعشر را در جوامع روایی خود نقل کرده و بعضی از آن‌ها را نیز پذیرفته‌اند، ولی به حصر امام در عدد معینی معتقد نیستند. در تفکر آن‌ها هر فردی که شرایط امامت زیدی را داشته باشد، می‌تواند به امامت زیدی نائل آید و هیچ حصری در عدد ائمه وجود ندارد. (9) این مطلب می‌تواند در پی نکته قبل باشد و تداوم امامت را در منظومه فکری ایشان مستحکم کند.
اساساً زیدیه، برخلاف امامیه، شخصی معین و مصداقی مشخص را برای موعود نپذیرفته است. مهدویت از دید ایشان مقامی دانسته شده که در هر زمان و دوره‌ای در یک انسان کامل ظهور پیدا کرده و می‌تواند هر یک از افراد بشر را شامل گردد. در حقیقت «مهدی» نزد ایشان فردی مبهم است که از پیش تعیین و مشخص نگشته و این فرد با پذیرش مهدویت خویش به برترین مصداق انسان کامل در هر دوره تبدیل می‌گردد. (10)

نکته چهارم:
ازآنجایی‌ که قیام مسلحانه (قیام بالسیف) از شرایط امامت نزد زیدیان است و این امر مستوجب حضور امام هست و نیز، با توجه به نکته قبل که شخصِ مهدی مشخص و معین نیست؛ پس امام نباید در ستر و غیبت باشد. به دیگر بیان، با توجه به منظومه فکری زیدیه، نمی‌توان پذیرفت امامی پیش از آنکه قیام به شمشیر کند، در انتظار مهیا شدن شرایط قیام باشد و در غیبت به سر برد. (11) همین مسئله باعث شده که انتظار فرج نزد زیدیان کمرنگ شود و مورد بی‌توجهی مؤلفان و اندیشمندان زیدی قرار گیرد. شاید بی‌اثر بودن قیام‌های متعدد زیدیان در عرصه اجتماعی، عاملی برای این بی‌توجهی و اکتفا کردن به ذکر چند فصل یا چند روایت باشد. (12)

نتیجه:
با توجه به مطالب فوق، زیدیه به مهدویت اعتقاد داشته و روایات نقل شده در کتب ایشان و نیز نام‌گذاری برخی امامان به «مهدی» بر این امر دلالت دارد. نصب امام و نیز صفاتی که بر امام شمرده شده، در منظومه فکری زیدیه، به ‌گونه‌ای است که هر کس که فاطمی، قیام مسلحانه و دعوت مردم، قدرت بر جنگ و دیگر صفاتِ عمومی را داشته باشد، بدون آنکه نصی وجود داشته باشد و نیز فاقد عصمت و علم لدنی هم باشد می‌تواند امام باشد. همچنین زیدیه حصری برای امامان قائل نشده و شخص معین و مشخصی را به عنوان مهدی نمی‌شناسند. همین امر سبب می‌گردد که در هر دوره‌ای، یکی از افراد بشر ادعای امامت کند. در ادامه، زیدیه به امام غایب اعتقادی نداشته و غیبت را با امامی که منتظر مهیا شدن شرایط قیام باشد، در تضاد می‌بینند و به جهت همین امر، مسئله مهدویت و غیبت مهدی، از سوی علما و اندیشمندان زیدیه مورد بی‌توجهی و یا کم ‌توجهی قرار گرفته است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. الرسی، القاسم بن ابراهیم، الاحکام فی الحلال و الحرام، صعده، مکتبه التراث السلامی، 1420 ق، ج 2، ص 468-470.
2. برای نمونه: حسن المویدی، محمد بن منصور، لوامع الانوار فی جوامع العلوم و الاثار و تراجم اولی العلم و الانظار، تحقیق محمد علی عیسی، یمن، مرکز اهل‌البیت (ع) للدراسات الاسلامیه، 1422 ق، ج 1، ص 58-66.
3. همان.
4. مفید، محمد بن محمد بن النعمان، مصنفات الشیخ المفید، ایران، الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1413 ق، ج 1، مقاله الزیدیه فی رأی الشیخ المفید، ص 14.
5. صبحی، احمد محمود، الامام المجتهد یحیی بن حمزه و آراوه الکلامیه، منشورات العصر الحدیث، 1410 ق، ص 147-156.
6. همان، ص 154.
7. همان، ص 155.
8. ر.ک: ابو زهره، محمد، الامام زید حیاته و عصره آراوه و فقهه، قاهره، دارالفکر العربیه، بی تا، ص 192؛ قاسمی، حمیدان بن یحیی، التصریح بالمذهب الصحیح، یمن، مرکز اهل‌البیت (ع) للدراسات الاسلامیه، 1424 ق، ص 18.
9. سلطانی، مصطفی، امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1387 ش، ص 178.
10. ر.ک: یزدانی احمدآبادی، علی، درآمدی بر جوهره چیستی و چرائی مهدویت در زیدیه، فصلنامه علمی – پژوهشی مشرق موعود، سال دوازدهم، شماره 2/45، بهار 1397 ش، ص 518.
11. بلبلی، خدیجه، پایان‌نامه تحلیل و تطبیق روایات مهدویت در فرقه‌های زیدیه، واقفیه و فطحیه، دانشگاه رازی، 1398 ش، ص 79.
12. سلطانی، مصطفی، امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، ص 140.
 

از ديدگاه قرآن و روايات گزينش امام انتخابي است يا انتصابي؟

طبق نظریه انتصاب، امام یا نبی باید از جانب خداوند نصب و تعیین شود نه از جانب مردم و شورا. در ادامه، با عنایت به این مطلب، به پرسش موردنظر پاسخ می‌دهیم:

  1. نظریه انتصاب:

امامت به معناى رياست عامّه در امور دنيوى و اخروى است. بنابر معتقدات شيعه، امامت، استمرار نبوّت است در همه جزئیات و كلّيّات؛ و تنها تفاوت آن با نبوّت اين است كه بر شخص امام وحى فرود نمى ‏آيد و نزول وحى پس از پيامبر (ص) پایان‌یافته است. امامت از گذر علم لدنّى و الهام الهى و مصونیت از خطا و اشتباه و گناه، از آيين پيامبر اسلام (ص) پاسدارى مى‏ كند و مصالح دينى و دنيوى مردم را محفوظ مى‏ دارد. شيعيان معتقدند كه مقام امامت تنها به معصومين مى‏ رسد. متكلّمان امامیه بر اين اعتقاد دلايلى آورده ‏اند؛ ازجمله اينكه مردم ازآن‌رو به امام محتاج‏ند، كه معصوم نيستند و بدون او به خطا و اشتباه و گناه مى ‏لغزند. حال، اگر امام، معصوم نباشد، خود به امامى ديگر نيازمند است و اين باطل است؛ زيرا مستلزم دور است. چون متكلّمان امامیه اين مدّعا را ثابت مى‏ كنند، از آن نتيجه مى‏ گيرند كه مردم را در انتخاب شخص امام، حقّ و سهمى نيست؛ زيرا او بايد معصوم باشد و عصمت حالتى است باطنى و جز خداوند كسى از باطن انسان خبر ندارد و مردم توانِ آن ندارند كه معصوم را از غير معصوم بازشناسند. ازاینرو، شیعیان امامیه قائل به لزوم نصب امام از سوی خداوند و ابلاغ آن از طریق نص و متون دینی هستند. ازاینرو، امامت هم باید منصوب باشد و هم منصوص. (1) توجه به آیات قرآنی نیز گواه بر این امر است که امامت مقامی زمینی و دنیوی محض نیست که مردم آن را انتخاب کنند بلکه امامت عهد الهی است که خداوند آن را نصب و جعل می‌نماید و آن را به ظالمان نمی‌دهد: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»(2)؛ بنابراین، روشن می‌شود که امام باید معصوم باشد و به همین جهت نیز منصوب و منصوص است و به همین جهت است که اطاعت از امام هم‌راستا با اطاعت از خداوند به‌صورت مطلق واجب شده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏»(3). ازاین‌رو، پیامبر ص و اولی الامر نیز باید معصوم باشند چراکه اگر معصوم نباشد در این صورت، ممکن است در موردی اطاعت از خداوند در تقابل با اطاعت از پیامبر ص و اولوالأمر باشد.

به همین جهت است که با مراجعه به نصوص دینی، درمی‌یابیم که چرا پیامبر ص امام را منصوب نمود و آن را به مردم واگذار نکرد. با توجه به روایات واردشده از پیامبر اسلام ص که از طریق اهل سنت و شیعیان نقل‌شده است، روشن می‌شود که مصداق این آیه، علی ع و اوصیای او هستند. (4)

  1. نظریه انتخاب:

اما درباره نظریه انتخاب و بیعت گفتنی است که این نظریه غالباً ازاین‌جهت معتبر دانسته شده است که راهی جز آن نبوده است؛ یعنی چون نص بر وجود امام نبوده است، پس سراغ انتخاب و بیعت رفتند که امری عقلایی بوده است و سابقه تاریخی در اسلام نیز داشته است. به همین جهت، چون ابوبکر عمر را منصوب نمود، هیچ‌کسی سراغ انتخاب امام نرفت چراکه اجمالاً همگان قبول داشتند که وجود نص، بر انتخاب از سوی اکثریت، ترجیح دارد؛ اما در دو بند پیشین نشان دادیم که اولاً امام، معصوم است و باید منصوب و منصوص باشد؛ در این صورت، باید سراغ نصوص رفت و نباید به انتخاب تکیه نمود؛ و ثانیاً چنین نصب و نصی را نیز در اختیارداریم. در این صورت، نظریه انتخاب خودبه‌خود، از مشروعیت ساقط می‌شود. ثالثاً اگر هم بپذیریم که نظریه انتخاب لازم‌الاجرا است، آنگاه می‌توان این ایراد را مطرح نمود که میزان رأی لازم برای انتخاب چه چیزی است: اجماع یا اکثریت؛ اکثریت صحابه یا اکثریت مسلمانان؟ تعیین هر یک از فروض، محتاج دلیل موجه است ولی نظریه انتخاب فاقد آن است. رابعاً اگر هم خلافت ابوبکر از طریق انتخاب را بپذیریم، خلافت عمر را نمی‌توان پذیرفت چراکه خلافت عمر دلیلی جز نصب ابوبکر ندارد یعنی نه از سوی پیامبر منصوب و منصوص است و نه از سوی مردم یا خواص سیاسی انتخاب‌شده است؛ و خامسا این‌که اساساً امامت محدود به خلافت و ریاست سیاسی و اجتماعی نیست بلکه شامل هدایت دینی و معنوی جامعه اسلامی نیز می‌شود و این امر مقبول همگان ازجمله خلفا بوده است که در این زمینه علی ع اعلم از سایر خلفا بوده است؛ درنتیجه، باید ایشان را به‌عنوان امام برمی‌گزیدند. برخی از بیانات امیرالمؤمنین ع نیز ناظر به همین امر بود که ایشان خود را بهترین گزینه می‌دانست یعنی اعتراض ایشان به‌صورت جدلی بود مبنی بر این‌که اگر هم قرار است نص را نادیده بگیریم و از طریق انتخاب پیش برویم، انتخاب ایشان بهتر از انتخاب سایر خلفا بود و باید ایشان برگزیده می‌شدند. مثلاً در نامه 28 نهج‌البلاغه آمده است که «لَمَّا احتَجَّ المُهاجِرونَ عَلَى الأنصارِ يَومَ السَّقيفَةِ بِرَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَلَجوا عَلَيهِم، فَإِن يَكُنِ الفَلجُ بِهِ فَالحَقُّ لَنا دونَكُم؛ یعنی: «در سقيفه، مهاجران بر انصار به «قرابت با پيامبر خدا» احتجاج كردند و به‌واسطه آن بر آنان چيره گشتند. پس اگر چيرگى به آن است، حقّ [خلافت] براى ماست نه شما».

  1. نتیجه:

با عنایت به آنچه گذشت روشن شد که اولاً نظریه انتصاب نظریه مشروع است؛ و نظریه انتخاب مشروعیت ندارد و ثانیاً برای انتصاب علی ع نص داریم؛ و ثالثاً اگر هم نظریه انتخاب، مشروعیت داشته باشد، شامل خلافت برخی از خلفا نمی‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. برای مطالعه بیشتر، رک: خرازی، محسن، بدایه المعارف فی شرح عقائد الامامیه، موسسه النشر الاسلامی، ج 2، صص 3-124؛ جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1381، صص 153-163.

2. بقره: 124.

3. نساء: 54.

4. برای مطالعه بیشتر، رک: بحرانی، هاشم، غایه المرام و حجه الخصام فی تعیین الامام من طریق الخاص و العام، موسسه التاریخ العربی، ج 2، صص 15-23.

آيا عصمت امام معصوم مانع از فراموشي (به طور مطلق) مي شود؟

پاسخ:
در ابتدا باید اشاره شود که گرچه انسان به طور کلی موجودی است که از نسیان و فراموشی منزّه نیست، ولی این وصف لازمه وجود انسان نمی باشد و نمی‌توان آن را جزو جدا نشدنی وجود همه انسان ها تلقی کرد، چون برخی انسان‌ها نظیر پیامبران و اولیا(ع) به دلیل موهبت عصمت از این گونه امور مصون و منزه‌اند، بنابراین، هر انسانی گرفتار نسیان و فراموشی نمی شود، گرچه اکثریت مردم به استثنای انبیا و اولیا از این وصف بی‌نصیب نیستند.
اگر بر فرض این گونه وصف ها را جدا ناشدنی از انسان بدانیم، نمی توانیم قدرت خدا را برای رفع آن نادیده بگیریم. بسیاری از عالمان شیعی معتقدند که برخی از درجات عصمت ( مانند عصمت از خطا و نسیان) موهبتی است. یعنی اگر شخصی با قدرت انتخاب و اختیار و قدرت نفس به مقام عصمت مطلق نائل شد، به جهت مقام نبوت و امامتی که دارار می شود، خداوند او را از سهو و نسیان باز می دارد.(1)
و در مجموع اعتقاد درست و موافق با مشهور شيعه و محققان از علماي اعلام، آن است که امامان معصوم و شخص پیامبر (ص) از كليه اموری چون سهو و نسيان معصوم بودند و بر اين مطلب دلايل بسیاری وجود دارد از جمله به چند مورد آن اشاره می شود:
وجه اول: اگر عروض اين نحوه عوارض بر آن ها ممكن باشد قطع به سخنان آن ها پيدا نمي شود و حجت بر خلق تمام نمي گردد و اين موجب نقض غرض مي شود و بر خدا محال است.
وجه دوم: مسلّما اگر پیامبر از اين گونه عوارض محفوظ باشند به صلاح امت و خالى از مفسده است و فعلى كه عين صلاح باشد و هيچ گونه مفسده‏اى در او نباشد بر خداوند لازم است و تركش قبيح و به مقتضاى عدل، فعل قبيح از خدا صادر نخواهد شد. چون کسی که الگوی مردم قرار داده شده، و تمام دستوراتش باید توسط مردم پذیرفته شود، نباید دچار فراموشی شود. و الا مردم نمی توانند به او اعتماد نموده و تمام دستوراتش را انجام دهند. و این نقض غرض در ارسال پیامبران معصوم و رهبر قرار دادن آن هاست.
و بعضی نیز از طریق قاعده اصلح بر این مرحله از عصمت نیز استدلال کرده اند. که عصمت اصلح است و خدا در جایی که مانعی نباشد کار اصلح را ترک نمی کند. زیرا در آن صورت ترجیح دادن یک امر بدون اولویت( عدم معصوم بودن ) بر کار با اولویت(معصوم بودن) است و این امر از خداوند نقص است.(2)
وجه سوم: اين گونه عوارض از تصرفات شيطان است و منشأ آن، اخلاق رذيله و ملكات سيّئه و صفات قبيحه است كه راه هاى شيطاني است و كسانى كه متخلق به جميع اخلاق حميده و منزّه از جميع صفات رذيله هستند، شيطان راهى به دل های پاک آن ها ندارد و درهای آن بسته است و از اين عوارض مصون و محفوظ هستند.
وجه چهارم: نصّ آيات متعدد این بر این است که شیطان توان وسوسه افراد صاح و خالص را ندارد (3) و می دانیم که فرد اعلای بندگان خدا و مؤمنان و متوكّلان، پیامبران هستند.
خدای متعال در این آیات به شیطان خطاب می کند که هیچ سلطه ای روی بندگان (خاص) من نداری و او را از این کار منع کرده و می دانیم هر گونه خطای بزرگ و کوچک و حتی هر گونه سهو و فراموشی که از انسان سر می زند،کار شیطان است. (4)
مرحله دیگر عصمت رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ اين است كه آن حضرت هر چه را كه فهميده و از خداوند دريافت داشت، به درستي حفظ و نگهداري مي‌كند و سهو و نسيان در قلمرو حفظ او راه ندارد، بنا بر این عصمت ائمه(ع) به طور یقین آنها را از هر گونه نسیان و فراموشی حفظ می کند. چنانكه خداي سبحان درباره‌ي اين شأن ايشان مي‌فرمايد « سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسي»(5) ما قرآن را بر تو قرائت مي‌كنيم و تو اهل نسيان و فراموشي نيستي.
پیام آیه این است که آن حضرت هر چه را كه فهميده و از خداوند دريافت داشت، به درستي حفظ و نگهداري مي‌كند و سهو و نسيان در قلمرو حفظ او راه ندارد، و در مجموع باید گفت که بر اساس دیدگاه محقیقن از علمای شیعه، عصمت موجب مصونیت کامل از هر گونه نسیان و فراموشی می شود.
ولی در این میان برخی با اشاره به برخی آیات مانند سخن جناب یوشع که گفت: «به خاطر دارى هنگامى كه ما (براى استراحت) به كنار آن صخره پناه برديم، من (در آن جا) فراموش كردم جريان ماهى را بازگو كنم- و فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد- (6)
و یا جناب موسى گفت: «مرا بخاطر اين فراموشكاريم مؤاخذه مكن و از اين كارم بر من سخت مگير!» (7)
معتقدند که صدور چنین نسیانى از پیامبران بعید نیست چرا که نه مربوط به اساس دعوت نبوت است، و نه فروع آن، و نه تبلیغ دعوت، بلکه در یک مساله صرفا عادى و مربوط به زندگانى روزمره است، آنچه مسلم است هیچ پیامبرى در دعوت نبوت و شاخ و برگ آن مطلقا گرفتار خطا و اشتباه نمى شود و مقام عصمت او را از چنین چیزى مصون مى دارد.
اما چه مانعى دارد که عظمت حوادثى همچون شکستن کشتى، و کشتن یک نوجوان، و تعمیر بى دلیل یک دیوار در شهر بخیلان، حضرت موسی را چنان هیجان زده کند که تعهد شخصى خود را با دوست عالمش بدست فراموشى سپرده باشد؟ این نه از یک پیامبر بعید است، و نه با مقام عصمت منافات دارد.(8)
طبق این رویکرد ممکن است تصور شود که برخی نسیان ها برای برخی معصومین امکان دارد پیش آید ، ولی مقام پیامبر ختمی مرتبت واهلبیت ع بدلیل بر خور داری از عصمت مطلقه حتی از این گونه نسیان ها نیز مصون اند . تفصیل بحث را در منبع ذیل جویا شوید (9)

پی‌نوشت‌ها:
1. صادقی، عصمت، نشر مرکز مطالعات حوزه قم 1388 ش، ص9 .
2. حسن زاده املی، هزار و یك كلمه، نشر بوستان کتاب، قم 1382 ش، ج‏4، ص 485.
3. حجر آيه 43، نحل(16) آيه 102، اسراء(17) آيه 67
4. طیب عبد الحسین، أطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات اسلام، ج‏5، ص 107.
5. سوره‌ي اعلي، آيه‌ي 6.
6. کهف (18) آیه 63.
7. کهف (18) 73.
8. ابوالفتوح رازی، تفسیر روح الجنان، نشر درا الکتب الاسلامیه تهران، بی تا، ج5، ص235. ونیز: علامه طباطبایی، المیزان، نشر جامعه مدرسین قم بی تا ج‏13، ص 478.
9. صادقی، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، نشر موسسه آثارامام خمینی 1384 ش، ص48.

به نام خدا،

1- چه کساني معصوم بودند و يا هستند؟ آيا همه ي پيامبران معصوم بودند؟ آيا فقط پيامبران اولولعزم اين گونه بودند؟ 12 امام چطور؟

 2- دلايل عقلي بر اين که قرآن دقيقا کلمه به کلمه به همين شکل به پيامبر نازل شده و عينا کلام الله است و فقط مفهوم يا موضوع از جانب خدا نيست چيست؟ آيا اگر پيامبر غيرعرب بود شکل قرآن نازل شده همين طور مي شد که الان هست؟ يا واژگانش تغيير مي کرد؟ آيا قرآن مکتوب نازل شده ترجمان و تفسير و درک پيامبر از وحي است يا عين وحي است؟ يعني فکر و وسعت درک ايشان قرآن را اين شکل کرده؟ 7- آيا اگر امسال قرآن نازل مي شد احکامش فرقي مي کرد؟ مثلا در مورد ارث و زنان و مجازات ها و ...

3- ماهيت نزول چيست؟ نزول يعني چه؟ از کجا به کجا؟ آيا انسان زبان را اختراع کرده و قوانين زبان را حاکم کرده يا خدا زبان را آفريده؟ آيا ممکن نبود زباني به نام عربي بوجود نيايد و يا حالت ديگري داشته باشد و واژگان و معاني و ترکيباتش غير از ايني باشد که الان هست؟

4- دلايل عقلي بر لزوم عصمت پيامبر؟

سؤال1:
چه کساني معصوم بودند و يا هستند ؟ آيا همه ي پيامبران معصوم بودند؟ آيا فقط پيامبران اولولعزم اين گونه بودند ؟ 12 امام چطور ؟
پاسخ:
از آن جا که منشأ عصمت «اراده و اختيار» آدمي است (1 ) هر انسان صاحب اراده‏اي، مي‏تواند با رياضت شرعي و تهذيب نفس، به مقام عصمت دست يابد. بنابراين خداوند هيچ کس را از رسيدن به مقام عصمت محروم نکرده است و در نتيجه هرچند مي دانيم که همه انبيا و امامان در زمره معصومان هستند. اما عصمت منحصر به پيغمبران و امامان معصوم(ع) نيست (2). نمي توان به روشني گفت چه افرادي معصوم بوده اند و خواهند بود؛ چنان که حضرت مريم(س)، حضرت فاطمه(س) و مخلصاني ديگر (3)- که نه پيامبر بودند و نه امام - به مقام شامخ عصمت دست يافته‏ اند.
از طرف ديگر عصمت مراتب متعدد دارد. مقصود از عصمتِ معصومان، پيامبران و ائمه(ع) و حضرت زهرا(س)، تنها عصمت از گناهان - آن هم پس از سنين متعارف بلوغ و تکليف نيست - بلکه عصمت از سهو و خطا و از زمان طفوليت را نيز در بر مي‏ گيرد.
روشن است که چنين عصمتي در امت اسلام، منحصر در چهاره معصوم(ع) است. عصمت داراي مراتب است. بالاترين مرتبه آن، چيزي است که پيشوايان معصوم به آن دست يافته اند. مراتب پائين تر عصمت که عصمت از گناه باشد، براي ديگران نيز دست يافتني است.

پي‌نوشت‌ها:
1. پژوهشي در عصمت معصومان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، 1377، فصل سوم، ص 72 - 43.
2. علامه طباطبايي، ولايت نامه، ترجمه همايون همتي، تهران، اميرکبير، چاپ اول، ص 58 - 48.
3. علامه طباطبايي، الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، ج 3، ص 205.
-----------------------------------

پرسش 2:
دلايل عقلي بر اين که قرآن دقيقا کلمه به کلمه به همين شکل به پيامبر نازل شده و عينا کلام الله است و فقط مفهوم يا موضوع از جانب خدا نيست چيست؟ آيا اگر پيامبر غير عرب بود شکل قرآن نازل شده همين طور مي شد که الان هست؟ يا واژگانش تغيير مي کرد؟ آيا قرآن مکتوب نازل شده ترجمان و تفسير و درک پيامبر از وحي است يا عين وحي است؟ يعني فکر و وسعت درک ايشان قرآن را اين شکل کرده؟ 7- آيا اگر امسال قرآن نازل مي شد احکامش فرقي مي کرد؟ مثلا در مورد ارث و زنان و مجازات ها و ...
پاسخ:
دانشمندان مسلمان برآن ‌اند كه معاني و الفاظ قرآن از سوي خداست . پيامبراكرم(ص) و فرشتة وحي (جبرئيل) ,تنها مبلّغ (رساننده) وحي الهي بوده‌اند. هيچ دخالتي در تكوين قالب و محتواي وحي الهي نداشته‌اند. اين ديدگاه به دليل برخورداري از پشتوانه‌هاي متقن قرآني و روايي در باور غالب انديشمندان مسلمان در حد ضروري دين جاي گرفته است. شواهد فراواني از اين اتفاق‌نظر در سيرة عملي مسلمانان نيز به چشم مي‌خورد‌. از جمله تلاش گستردة مسلمانان براي صيانت از الفاظ و عبارات قرآن از هرگونه تحريف در طول تاريخ, عنايت ويژة دانشمندان مسلمان به شناخت واژه‌ها، جمله‌ها و اسلوب‌هاي تركيبي و ساختار ظاهري متن و دريافت سبك بديع و وجوه فصاحت و بلاغت قرآن و نيز تلاش‌هاي فراواني كه دربارة فهم و تفسير كلمات و عبارات قرآن صورت گرفته است, كه همگي حكايت از باوري همگاني و هميشگي در ميان عموم مسلمانان و دانشمندان اسلامي به آسماني بودن اين كتاب در محتوا و متن دارد.
علامه طباطبايي مانند غالب انديشمندان و مفسران برجستة مسلمان بر اين باور است كه افزون بر محتواي قرآن، متن آن نيز عيناً از سوي خدا نازل شده است. پيامبر يا فرشتة وحي هيچ‌گونه دخل و تصرفي در متن قرآن نداشته‌اند. وي براي اين مدعا دلايلي اقامه کرده است که به برخي اشاره مي‌شود:
1. استدلال به وجوه اعجاز قرآن:
علامه طباطبايي در روش اول در دو محور به طرح، تبيين و اثبات الهي بودن متن قرآن پرداخته است.
نخست آن که برخي از آيات قرآن بر معجزه بودن آن در فصاحت و بلاغت و اعجاز آن از جهت امي بودن آورندة آن دلالت دارد. آن را فوق توان بشر دانسته و به آن تحدي کرده است. اين آيات متضمن ادعاي الهي بودن متن قرآن و استدلال بر آن است.
دوم آن که راز ناتواني بشر در همانندآوري قرآن نيز در خود آن نهفته است.
ا) اعجاز بلاغي قرآن:
اعجاز قرآن ابعاد گوناگوني دارد كه يكي از مهم‌ترين آن ها اعجاز بلاغي آن است. اين بُعد از اعجاز قرآن، تقريباً مورد توافق تمام قرآن‌پژوهان برجسته است. بسياري از ايشان به اين بعد از اعجاز قرآن تصريح كرده‌اند. به عقيدة علامه شكل تحدي قرآن به‌ويژه در آياتي مانند آية 38 سورة بقره، آيات 13 ـ 14 سورة هود و آيات 38 ـ 39 سورة يونس که قرآن در آن از مخاطبان خود خواسته که براي هماوردي با يك سوره يا چند سورة قرآن، هر که را مي‌خواهند اعم از عرب و غيرعرب به ياري طلبند، نشان مي‌دهد كه حتي فصيح‌ترين عرب‌زبانان نيز نمي‌توانند کلامي مانند آن بياورد؛ زيرا در غير اين صورت، استمداد از ديگران (غيرعرب) معنا نداشت‌.
علامه ذيل آيات 13 و 14سورة هود كه در واقع پاسخ قرآن به كساني است كه الفاظ و كلمات قرآن را از جانب پيامبر مي‌دانند، ضمن توضيحي نسبتاًّ مفصل چنين نتيجه مي‌گيرد كه متن قرآن هرگز نمي‌تواند از جانب پيامبر باشد؛ زيرا اگر چنين بود، با توجه به اينکه پيامبر بليغ‌ترين و فصيح‌ترين انسان است، ممکن بود ديگران نيز براي آفرينش کلامي مانند قرآن کمر همت ببندند و بتوانند دست‌کم مشابهِ برخي آيات را بياورند؛ هرچند از آوردن مانند تمام قرآن ناتوان باشند. بنابراين ناتواني مخاطبان از پاسخ به تحدي قرآن و آوردن يك يا چند جمله مانند سوره‌هاي کوچک قرآن ـ حتي با استمداد از غيرعرب ـ بهترين دليل بر اين است که هيچ‌كس، حتي پيامبر خدا بدون اتكا به وحي الهي قادر نيست چنين کلماتي را بر زبان جاري سازد.(1)
ب) اعجاز قرآن از جهت آورنده:
از ديگر دلايل الهي بودن الفاظ و محتواي قرآن، آورندة آن است. توجه به خصوصيات پيامبر و محيط پيرامون او، اين حقيقت را متجلي مي‌سازد كه قرآن هرگز نمي‌تواند كلام پيامبر باشد. مرحوم علامه در تفسير آيات مرتبط با اين مسئله چنين مي‌نويسد:
قرآن كريم در پاسخ كساني كه از پيامبر مي‌خواهند قرآن ديگري بياورد يا كلام الهي را تغيير دهد، مي‌فرمايد:
قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحي إِلَيَّ (2)؛ حق ندارم كه از جانب خود قرآن را تغيير دهم؛ زيرا قرآن سخن من نيست, بلكه يكسره وحي الهي است. تنها از آنچه به من وحي شده است, پيروي مي‌كنم.
به دنبال اين آيات، خداوند اين حجت را به پيامبرش تلقين مي‌كند:
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (3)؛
بگو اگر خدا مي‌خواست، آن را بر شما نمي‌خواندم و خدا شما را بدان آگاه نمي‌گردانيد؛ چراکه پيش از آوردن آن، روزگاري در ميان شما به سر برده‌ام. آيا انديشة خود را به كار نمي‌گيريد؟
معناي آيات مذکور با توجه به سياق آن اين است كه امر در نزول قرآن وابسته به مشيت الهي است، نه خواست من. من تنها فرستادة پروردگارم هستم. اگر خدا مي‌خواست قرآني ديگر فرو فرستد و اين قرآن را نمي‌خواست، آن را بر شما تلاوت نمي‌كردم و خدا شما را بدان آگاه نمي‌كرد. پيش از نزول اين کتاب عمري در ميان شما درنگ كردم، و بين شما زندگي كرده‌ام، و با شما معاشرت و آميزش نموده‌ام، اما اثري از وحي الهي در سخن من نيافتيد. اگر اين كلمات از جانب من و به دست من بود، پيش از اين به آن مبادرت مي‌كردم و آثار آن قبلاً نمايان مي‌شد. پس در اين امر تنها تابع مشيت الهي هستم.(4)
2. بيانات صريح و ضمني قرآن:
دسته‌اي ديگر از دلايل الهي بودن الفاظ و معاني آن، سخنان صريح و ضمني قرآن دربارة اين مطلب است. سخنان صريح و ضمني قرآن در اين باب بسيار است كه نمونه‌هايي از آن را با تکيه بر تفسير الميزان بيان مي‌كنيم.
الف) آيات حاکي از تبعيت محض پيامبر از وحي الهي:
آياتي از قرآن پيامبر را تابع محض وحي الهي مي‌داند؛ نظير: وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحي إِلَيَّ… (اعراف: 203)؛ هرگاه براي آنان آياتي نياوري، مي‌گويند: چرا آن را خود برنگزيدي؛ بگو: من فقط از آنچه از سوي پروردگارم به من وحي مي‌شود پيروي مي‌كنم. ظاهر اين آيات به خوبي نشان مي‌دهد که پيامبر هيچ نقشي در آفرينش متن قرآن نداشته و در حرف به حرف قرآن، تابع وحي الهي است. علامه در توضيح مضمون اين آيات مي‌فرمايد:
معناي آيه، طبق سياق و با توجه به اينکه در پاسخ کساني نازل شده که قرآن را ساخته و پرداختة پيامبر مي‌دانستند اين است که: هنگامي که آيه‌اي به آنان عرضه نمايي، آن را تکذيب مي‌کنند. اگر ‌آيه‌اي نياوري ـ مثلاً اگر با تأخير آيه‌اي را به آنان عرضه نمايي ـ مي‌گويند: چرا آنچه را آيه مي‌نامي، از اين جا و آن جا جمع‌آوري نکردي؛ بگو: در اين امر از خود نقشي ندارم. تنها از آنچه پروردگارم بر من وحي مي‌کند، پيروي مي‌کنم.(5)
ب) آيات حاکي از نزول و وحي قرآن به زبان عربي:
آياتي که نزول قرآن را به زبان عربي معرفي مي‌کند، نشان مي‌دهد که خداوند به آيات قرآن لسان عربي پوشانيده است، مثلا آيه : إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (6)؛ اين كتاب را در قالب الفاظي خواندني به زبان عربي فرو فرستاديم, تا در آن بينديشيد؛ معناي آيه اين است كه خداوند خود در مرحلة نزول, بر آيات اين كتاب لباس عربي پوشانده است تا انديشة بشر بتواند آن را دريابد. اگر خداوند معاني قرآن را در قالب الفاظ و عبارات در نياورده بود, فهم قرآن به پيامبر(ص) اختصاص پيدا مي‌كرد. قوم و امت او به اسرار آيات راه نمي‌يافتند. اين آيه نشان مي‌دهد كه وحياني و عربي بودنِ الفاظ قرآن كريم، در ضبط اسرار آيات و حقايق معارف آن نقش دارند. اگر خداوند تنها معناي آيات را بر پيامبر القا مي‌نمود و پيامبر خود بر قامت آن معاني لباس الفاظ مي‌پوشاند ـ چنان‌كه در احاديث قدسي چنين امري تحقق يافته است ـ و يا اينكه عبارات قرآن را به زبان ديگري ترجمه مي‌نمود, برخي از اسرار آيات بيّن الهي بر عقول مردم آشكار نمي‌گشت و دست عقل و فهم ايشان از آن اسرار كوتاه مي ماند.(7)
ج) تعابير حاکي از نزول متن قرآن از سوي خداوند:
از ديدگاه علامه، آيات حاکي از نزول کتاب آسماني مسلمانان در قالب قرآن (امري خواندني)، کتاب (نوشته) و امري تفصيل‌يافته از سوي خدا، دلالت بر الهي بودن متن قرآن دارد. طبق تصويري که علامه با تکيه بر آيات قرآن از حقيقت قرآن ارائه مي‌دهد، اين کتاب آسماني در اصل داراي حقيقتي بسيط (فاقد تفصيل)، متعالي، و خارج از دسترس بشر عادي بوده است. خداوند آن حقيقت را تفصيل داده و در قالب نوشته و امري خواندني درآورده تا براي بشر قابل فهم باشد. از منظر علامه، انتسابِ تفصيل قرآن به خدا و نزول آن در قالب امري خواندني و نوشتني، حاکي از نزول قرآن در قالب متن موجود از جانب خداست.(8)
د) تقسيم آيات به محكم و متشابه:
تقسيم آيات قرآن به محكم و متشابه در آية هفتم سورة آل‌عمران و مرجع قرار دادن محکمات براي فهم متشابهات نيز از ديدگاه علامه، حاكي از نزول قرآن از سوي خداوند در قالب متن موجود است. با اين توضيح كه تشابه و اِحكام از ديدگاه علامه از اوصاف دلالت قرآن و وابسته به شيوة بيان و كلمات و عبارات قرآن است .طبق آية مذکور، اين ويژگي در مرحلة نزول تدريجي قرآن وجود داشته است. بنابراين به طور حتم، آنچه خداوند در اين مرحله نازل كرده، از سنخ الفاظ و عبارات بوده است.(9)
اما اينكه اگر پيامبر غير عرب بود، شكل قرآن به چه شكل بود ،نمي توان قضاوت دقيقي نمود. اما به نظر مي رسد همين مفاهيم در قالب الفاظ و زباني جديد به بشر عرضه مي شد كه تمام خصوصيات قرآن فعلي از جهت اعجاز و تحدي را دارا بود.
در اين مورد كه اگر قرآن در زمان ما نازل مي شد، آيا تغيير مي كرد : از آن جا كه اسلام كامل ترين دين و قرآن معجزه آن و كتابي است كه تمام نيازهاي بشر تا قيامت در آن گنجانده شده است و قرار نيست كه نه كتابي نازل شود و نه پيامبري از اين پس مبعوث گردد، مي توان نتيجه گرفت كه حتي اگر قرآن در زمان حاضر نازل مي شد، هيچ تغييري از جهت شكل و محتوا نمي كرد ،چرا كه تغيير آن بيانگر ناقص بودن آن مي شود.

پي نوشت ها:
1.علامه طباطبايي، تفسير الميزان، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1417ق، ج10ص171.
2.يونس(10) آيه15.
3.همان، آيه16.
4.تفسيرالميزان، ج10 ،ص29.
5.همان، ج8، ص382.
6.يوسف(12) آيه 2.
7.تفسير الميزان، ج11 ،ص75.
8.همان، ج3 ،ص53.
9. همان، ج11 ،ص75.
---------------------------------

پرسش 3:
ماهيت نزول چيست ؟ نزول يعني چه؟ از کجا به کجا ؟ آيا انسان زبان را اختراع کرده و قوانين زبان را حاکم کرده يا خدا زبان را آفريده ؟ آيا ممکن نبود زباني به نام عربي بوجود نيايد و يا حالت ديگري داشته باشد و واژگان و معاني و ترکيباتش غير از ايني باشد که الان هست؟
پاسخ:
زبان را انسان ها که داراي عقل و درک خدادادي بودند، براي ارتباط برقرار کردن با يکديگر و انتقال مفاهيم به هم ، اختراع کرده اند. البته الهام عام خداوند در اين زمينه مانند ديگر زمينه ها عامل مهمي است. چه بسا وحي و پيامبران هم در اين زمينه دخالت مستقيم داشته باشند، هم چنان که در زمينه صنعت و تکنولوژي دخالت داشته اند، مثلا حضرت نوح صنعت کشتي سازي را به تعليم خداوند ياد گرفت و به انسان ها ياد داد:
فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا ؛(1)
ما به نوح وحى كرديم كه: «كشتى را در حضور ما، و مطابق وحى ما بساز.
حضرت داود به تعليم خداوند به صنعت ذوب آهن و ساختن زره و آلات جنگي دست يافت:
وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُم؛ (2)
ساختن زره را به خاطر شما به او تعليم داديم، تا شما را در جنگ هاي تان حفظ كند. آيا شكرگزار (اين نعمت هاى خدا) هستيد؟
َوَ أَلَنَّا لَهُ الْحَديدَ؛ (3)
آهن را براى او نرم كرديم.
بنا بر اين بعيد نيست در وضع لغات و اختراع خط هم وحي دخالت مستقيم داشته است، گر چه روايت و آيه اي که از اين مطلب آگاهي صريح بدهد ، نيافتيم.
اما نزول يعني مفاهيم وحياني از عالم ملکوت و معنا که برتر و عالي تر و بلند مرتبه تر از عالم دنيا است ، تنزل کند و در قالب لفظ و سوره و آيه يا نوشته بر الواح درآيد و به قلب پيامبر نازل شود يا به دست او برسد و او بر مردم بخواند و به آنان ارائه دهد تا با سرلوحه قرار دادن وحي نازل شده و عمل به آن ، اوج يابند و شايسته آسماني شدن و باريافتن به عالم ملکوت را پيدا کنند.
پس نزول مکاني نيست، بلکه از عالم بلند مرتبه تر به عالم پايين مرتبه است.
اين که آيا ممکن بود زباني غير عربي با واژگاني ديگر پديد آيد، همه چيز امکان داشته، ولي هر ممکني تا مقدمات و لوازمش حاصل نشود، وجود نمي يابد. آنچه حاصل شد، مقدماتي بود که به وجود آمدن زبان عربي منتهي شد. پيامبر در بين قومي که به اين زبان تکلم مي کردند، مبعوث شد. لازم بود با اين زبان تعاليمش را ارائه دهد تا مخاطبان بفهمند. آيا عوامل ديگري هم در علم الهي براي اين مطلب وجود داشته؟ خبر نداريم و در قبال آن تکليفي هم نداريم.

پي نوشت ها:
1. مؤمنون (23) آيه 27.
2. انبياء (21) آيه 80.
3. سبأ (34) آيه 10.
-----------------------------

پرسش 4:
دلايل عقلي بر لزوم عصمت پيامبر ؟
پاسخ:
در اين زمينه چه بسا دلايل گوناگوني قابل طرح باشد. اما ريشه همه اين ادله به يک حقيقت بر مي گردد که:
عقل به روشني در مي يابد که اگر پيامبر و ائمه مصون از خطا و اشتباه نباشند و گفته‌ها و کردار پيامبر آن ها معصومانه نباشد، احتمال لغزش و خطا در گفته‌هاي آنان وجود داشته باشد، نه تنها اعتبار و اعتمادي به سخن آن ها نخواهد بود، بلکه دعوت به ضد آنچه مي‌گويند و عمل مي‌کند، تلقي خواهد شد. در نتيجه هدف و غرض دعوت آن ها به دست نمي‌آيد و اين بر خلاف حکمت و عقل است.
يکي از اهداف ارسال پيامبران تربيت و تزکيه مردم است. اين اهداف به صورت کامل محقق نمي‌شود مگر آن که پيامبر سرمشق علمي و عملي و عيني باشد، حال اگر پيامبري اهل فسق و فجور و ارتکاب معاصي و دروغ باشد، حتي احتمال خطا و اشتباه در گفتار و رفتار او برود ، نه تنها نقش يک مربي الهي را از دست مي‌دهد، بلکه عملاً سبب تشويق مردم به گناهکاري مي‌شود. جواز و امکان دروغ و گناه از سوي آن ها نه تنها با غرض بعثت ناسازگار است، بلکه با حکمت متعالي الهي سازگاري ندارد. عقل در درک و اثبات اين مسئله کاملاً توانا است و به آساني ثابت مي‌کند که پيامبرو ائمه از هر گونه عيب ونقص معصوم‌اند.(1)
چنان که روشن شد اين دليل انحصار به انبيا نداشته ،بلکه شامل همه کساني که داراي مسئوليت انتقال و حفظ معارف ناب وحياني هستند مي شود. در نتيجه ائمه و جانشينان پيامبران هم در همين حکم عقلي مشترکند؛ بنابر اين عقل سليم در اين مسئله به قاطعيت حکم مي‌کند که پيامبر و ائمه بايد معصوم بوده و از هرگونه عيب منزه باشند .

پي‌نوشت‌:
1. آموزش کلام اسلامي، ج 2، ص 75 ،نشر طه ،قم، 1383 ش.

پرسش1:ادلۀ عقلي عصمت امام:

1- تسلسل؛ سبب نياز امّت به امام آن است كه مردم معصوم نبوده، جايز الخطا مي‌باشند. حال اگر فرض كنيم كه امام، هم جايزالخطا باشد، پس فرد ديگري باید فرض شود که معصوم باشد و اگر سلسله نيازها، به معصوم ختم نشود تسلسل لازم مي‌آيد و از آنجا كه تسلسل باطل است وجود امام معصومي كه با وجود او نياز امّت برطرف مي‌گردد لازم مي‌شود.

2- حفظ اسلام؛ موفقيت امام در مهمترين مسئوليت خويش كه همان حفظ اسلام از تغييرات و تحريفات است، بدون عصمت امكان‌پذير نيست زيرا در صورت معصوم نبودن امام، احتمال تغيير عمدي يا سهوي توسط او در دين داده مي‌شود.

3- الگو بودن برای مردم؛ هدف از نصب امام از ناحيۀ خداوند اين است كه مردم از اوامر او اطاعت كنند و كارهاي او را به عنوان الگو براي خويش برگزينند، در حالي كه اگر انجام گناه از امام ممكن باشد، اعتماد و اطمينان مردم نسبت به او كمتر خواهد شد و در نتيجه اثر پذيري و اطاعت مردم از گفتار و رفتار او كمتر تحقّق خواهد یافت.

براهین 1 و 2 و 3 عقلی برای امامت به نظر برای دوران غیبت جور در نمیاد. چون دین در دوران غیبت به ظاهر در دست فقها بوده و عصمت آنها ثابت نیست.

پرسش2: ضمن درخواست به شبهه بالا یه سوال دیگه دارم اونم اینه که آیا دلیل عقلی یا فلسفی محض (مثل بحث انسان کامل در فلسفه) برای اثبات ولایت معنوی انسان کامل (امام عصر «عجل الله تعالی فرجه») داریم؟

پاسخ1:
در زمان غیبت نیز مسئول دین خدا امام معصوم است و در واقع سرپرست دین اوست؛ ولی فقهای جامع الشرایط و عادل به عنوان نایب امام حسب ظاهر عهده دار بیان احکام دین خدايند. از این روی مطالبی که در باره امام معصوم وجود دارد و در پرسش اشاره شده همواره و در هر زمان حتی در زمان غیبت هم مطرح است؛ زیرا:
نباید تصور شود که مسئولیت امام و رهبری جامعه بعد از پیامبر تنها بیان احکام بوده، بلکه امامت مقامی الهی است که غیر از رهبری ظاهری مردم، مسئولیت رهبری معنوی و باطنی را نیز به عهده دارد.
مفسر حکیم علامه طباطبایی در این باره بیان ژرفی دارد: امام چنان که نسبت به ظاهر اعمال مردم پیشوا و راهنماست، همچنان در باطن نیز سمت پیشوایی و رهبری دارد. اوست قافله سالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر می‌کند. (1)
اگر معنای امامت روشن گردد، معلوم خواهد شد که وظیفه امام تنها بیان صوری معارف و راهنمایی ظاهری مردم نیست. امام همچنان که وظیفه راهنمایی ظاهري مردم را به عهده دارد، ولایت و رهبری باطنی اعمال را به عهده دارد. او است که حیات معنوی مردم را تنظیم می‌کند. حقایق اعمال را به سوی خدا سوق می‌دهد.
حضور او در میان مردم و تربیت شاگردان و در زندان و یا در غیبت بودنشان در این باب تأثیری ندارد. امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسمانی آن ها مستور است و یا مردم به او دسترسی ندارد. (2)
از این تحلیل حکیمانه معلوم می‌شود که با توجه به مسئولیت ظاهری و باطنی امام در همه شرایط، چه مردم با امام ارتباط داشته باشند و چه زمینه چنین ارتباطی به هر دلیل وجود نداشته باشد، بعد از پیامبر برای جامعه بشری، انسان معصومی به نام امام وجودش لازم و ضروری است.
گرچه ائمه (ع) به دلیل طولانی نبودن عمر مبارک‌شان و یا به دلیل فراهم نبودن شرایط، آن گونه که شایسته و لازم است نتوانستند حقایق را براي مردم بیان کنند، ولی همین که هر کدام به نوبه خود در زمانی خاصی به عنوان حجت الهی روی زمین وجود داشته‌ و به تناوب مسئولیت را به عهده می‌گرفتند و هیچگاه زمین از حجت خدا خالی نبوده است، اثرگذار بوده اند.
امیر مؤمنان (ع) در این باره بیان زیبا و عمیقی دارد:
«ألاَ أنّ آل محمّد (ص) کمثل النجوم السماء إذا هَوى نجمٌ طلعَ نجمٌ، فکأنّکم قد تکاملت مِن الله فیکم الصنائع وآتاکم ما کنتم تأملون؛ (3) آگاه باشید، آل محمد همانند ستارگان آسمانند که هر گاه یکی از آن ها غروب کند، ستاره‌ای دیگر طلوع می‌کند. گویا می‌بینم در پرتوی خاندان پیامبر نعمت‌های خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید، رسیده‌اید».
این کلام حضرت گویای اسراری فراوان است که حقایق بسیاری را روشن می‌سازد.
گفتنی است که با توجه به تحلیل یاد شده گرچه برهان اول و دوم در همه زمان ها موثر است و پیام خود را دارد، ولی برهان دوم - که الگو گیری باشد - شاید در عصر غیبت جنبه عمومي نداشته باشد. ولي براي برخی از خواص و ياران آن حضرت ممکن است.
به عنوان مثال و نمونه برخی نقل کرده‌اند که از شیخ مفید ( که از علمای بسیار بزرگ شیعه در قرن پنجم است) سؤال شد: زن حامله‌ای از دنیا رفته، آیا او را به همان صورت دفن کنیم یا بچه‌ای را که در شکم دارد و زنده است، بیرون آوریم، بعد او را دفن کنیم، در پاسخ فرمود: با بچه او را دفن نمایید.
بعد از آن که پرسشگر بیرون رفت، فردی که سوار مرکبی بود، به او رسید و فرمود: شیخ مفید گفته: بچه را بیرون آورید، سپس او را دفن نمایید.
بعد از مدتی، جریان را برای شیخ مفید نقل کردند، فرمود: کسی را نفرستادم و آن کس حضرت صاحب الامر بوده، سپس تصمیم گرفت که فتوا ندهد، چون ممکن است اشتباه باشد، نامه‌ای از امام عصر (عج) برای شیخ مفید آمد که:
فتوا بدهید و بر ماست که نگذاریم که در خطا واقع شوید. لذا شیخ بار دیگر در مسند فتوى نشست. (4)
البته از باب قاعده لطف، امام زمان به هر صورت که مصلحت بداند، شیعه و فقها را مورد عنایت و لطف خود قرار می دهد، ولی عنایت در چه زمان و چگونه انجام می شود، برای ما معلوم نیست.
نکته دیگر در این باب این است که کلیاتی در آموزه های دینی و روایات آمده که با استمداد از آن ها می توان مطالبی را تقدیم داشت، مثلا حسب آنچه نقل شده ، امام زمان (ع) فرمود: « فانا یحیط علمنا بانبائکم و لا یغرب عنا شی من اخبارکم و معرفتنا بالزلل الذی اصابکم ؛ (5) ما به احوال و اخبار شما آگاه هستیم. هیچ یک از امور شما بر ما پوشیده نیست. از لغزش‌ها و کاستی‌های عملکرد شما آگاه هستیم. چیزی بر ما پوشیده نیست». از این کلام معلوم می‌شود که حضرت از امورات پیروان خود آگاه است. چیزی از امور ما بر او پوشیده نیست. بسیار بعید است که برای رفع گرفتاری‌های ما دعا و توجهی نفرماید. ممکن است بسیاری از امور ما به برکت دعا و توجه حضرت صاحب برطرف گردد، ولی ما متوجه نشویم، چه این که در برخی دعاها تصریح گردیده که حضرت واسطه فیض در عالم است و هر چه در افاضات الهی نصیب عالم و آدم می شود ، به برکت وجود اوست. فرمود:
«ثم الحجه الخلف القائم المنتظر المهدی المرجی الذی ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبت الارض و السماء ؛ (6) حجت الهی که جانشین دوازدهم است، قائم منتظر مهدی است. چشم امید عالم به اوست. دنیا به بقای او باقی است. به برکت او به خلق روزی می‌رسد، زمین و آسمان به وجودش برقرار است». از این گونه آموزه‌ها به دست می آید که نه تنها رفع گرفتاری‌ها بلکه همه حقایق و فیوضات مادی و معنوی که نصیب عالم و‌ آدم می‌شود، به برکت وجود حضرت مهدی است. همگان طفیل وجود او هستند. او واسطه فیض خدا بر عالم و آدم است، گر چه ممکن است خود آدمیان و عالمیان متوجه این حقیقت نشوند و آن را درک نكنند.

پی‌نوشت‌ها:
1. شیعه در اسلام، ص 122، نشردار الکتب الاسلا میه ، تهران ، 1348 ش .
2. همان، ص 152.
3. نهج البلاغه، خطبه 100 ، ص49 ، نشر موسسه امیر المومنین ،قم ، 1375 ش .
4. میرزا محمد تنکابنی، قصص العلما، ص 399، نشر کتاب فروشی علمیه اسلامیه ، تهران ،بی تا .
5. بحار الانوار، ج 53، ص 175، نشر دار الاحیا التراث العربی ، بیروت ،1403 ق .
6. شیخ عباس قمی ، مفاتیح الجنان ، ص 155، نشر بلاغت ، قم .
--------------------------------

پاسخ:
پاسخ در چند محور تبیین می شود:
1. «ولی» اسمی از اسمای الهی است و همیشه مظهر می‌خواهد. از این رو انقطاع ولایت جایز نیست و اولیای خدا همیشه در عالم هستند، به خلاف نبی و رسول که اسم خلقی‌اند. در این عصر حضرت بقیةالله مهدی موعود پرچم‌دار ولایت در هر دو ساحت تکوین و تشریع است. (1)
بر اساس آموزه‌های متعالی قرآن کریم:‌ «انّی جاعلٌ فی الارض خلیفه ؛ (2) روی زمین جانشین قرار می‌دهم» انسان خلیفه خداوند است.
بر اساس مبانی عرفانی و آموزه‌های معنوی (که درباره ظهور اسماء الهی در عالم و آدم بحث می‌کند) خلافت تعبیر دیگری از مظهریت از اسماء و صفات الهی است، ‌زیرا خلافت الهی نه به مفهوم جانشینی بله به معنای مظهریت انسان از اسماء و صفات حق است، زیرا خداوندی که محیط بر همه هستی و عالم بر همه چیز است، ‌از هیچ جا و از هیچ نشئه و نشئه و عوالم و جود غایب نیست، تا خلیفه جای او را بگیرد و جانشین او گردد.
بنا بر این مراد از خلافت الهی این است که انسان مظهر اسماء و صفات خداوند و آیت و آیینه وجود او در عالم است و صفات متعالی خدا در وجود او تجلی و ظهور یافته، مثلاً مظهر رحمت و علم و حکمت خداوند است.
وقتی این اسماء در کسی تجلی کند و مظهر اسماء الهی بشود، اهل رحمت و علم و حکمت می‌شود و در همه شؤون زندگی حکیمانه و عالمانه و رحیمانه عمل می‌کند. رحمت و حکمت و دانش از وجود او در همه جا فیضان می‌کند و مردم از او بهره‌مند می‌شوند.
وقتی خداوند دارای صفات کمالی مانند علم و قدرت و رحمت و اراده است، موجود و مخلوقی مانند انسان نیز دارای همان صفات الهی در مرتبه پایین‌تر باشد.
در این حال شخص مظهر اسماء و صفات الهی شده، اسماء الهی در او ظهور و تجلی یافته است.
بنابراین یکی از آثار و اهداف ظهور اسماء الهی در انسان این است که مظهر هر اسمی بشود و به اذن الهی طبق همان اسم در عالم عمل کند و آن را متجلی سازد و کارهای او رنگ خدایی پیدا کند،‌ نیز تمام گفتار و رفتار او در همه شئون زندگی، خدایی شود.
قرآن کریم جمله زیبایی در این باره دارد:
«صبغة الله ومَنْ أحسنُ‌مِنَ اللهِ صبغةً ؛ (3) رنگ خدایی،‌ و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟» .
رنگ خدا گر چه بسترهای گسترده‌ای دارد، ولی یکی از اموری که جزء صبغة الله محسوب می‌شود، ظهور صفات الهی در وجود انسان‌های پاک است که او را مظهر رحمت و رأفت و حکمت و مانند آن می‌نماید.
گفتنی است چنان كه در پاسخ قبل هم اشاره شد نیاز انسان به امام معصوم (ع) در ساحت امامت و هدایت باطنی اعمال اوست . امام همچنان که نسبت به ظاهر اعمال بشر پیشوا و راهنماست ، در باطن نیز سمت پیشوایی و رهبری دارد . اوست قافله سالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر می‌کند.
بسیار اتفاق می‌افتد که یکی از ما کسی را به امری نیک یا بد راهنمایی کند ، در حالی که به گفته خود عامل نباشد، ولی هرگز در انبیا و امامان معصوم (ع) که هدایت و رهبری‌شان به امر خداست، این حالت تحقق پیدا نمی‌کند. ایشان به راهی که هدایت می‌کنند و رهبری آن را بر عهده دارند، خود نیز عامل‌اند. آن ها هادی مردم به سوی حیات معنوی هستند، و خودشان هم هدایت شده اند؛ زیرا خدا تا کسی را خود هدایت نکند، هدایت دیگران را به دست او نمی‌سپارد. هدایت خاص خدایی هرگز تخلف بردار نیست.
بنابراین امام معصوم که نه تنها در ساحت ظاهر بلکه در ساحت باطنی و حیات معنوی نیز رهبر بشر است و حقایق اعمال با رهبری او سیر می‌کند، انسان به وجود چنین فرد معصوم و هدایتگر نیاز مبرم دارد، زیرا ولایت و رهبری باطنی اعمال بر عهده اوست. اوست که حیات معنوی مردم را تنظیم می کند. حقایق اعمال را به سوی خدا سوق می‌دهد. بدیهی است که حضور و غیبت جسمانی امام در این گونه امور تفاوتی ندارد. امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسمانی آن ها پوشيده است. (4)
امام معصوم نه تنها برای آدمیان در ساحت تشریعی و اموری نظیر هدایت ظاهری و باطنی که به تفصیل بیان شد، مورد نیاز است ،بلکه وجودش در نظام آفرینش لازم است و عالم و آدم به او نیازمندند، از این رو در آموزه‌های دینی در این باب آمده:
«لو بقیت الارض بغیر امام لساخت ؛ (5) اگر زمین بدون امام بماند ، از هم متلاشی می گردد». در روایت دیگر فرمود: «لو ان الامام رفع من الارض ساعه لماجت باهلها کما یموج البحر باهله ؛ (6) اگر امام لحظه‌ای روی زمین نباشد، زمین همانند دریا دچار تلاطم شده و بر ساکنانش موج پیدا می‌کند».
بر اساس این گونه روایات که تعدادشان زیاد است (7) به دست می‌آید که نیاز عالم و آدم به وجود امام از نیاز آن ها به هوا و اکسیژن بیش تر است، زیرا با نبود هوا تنها موجودات زنده از حیات ساقط می‌گردند، ولی با نبود امام، عالم از هستی ساقط می‌شود.
از این رو در برخی دعاها درباره وجود مقدس حضرت مهدی آمده:
«ثم الحجه الخلف القائم المنتظر المهدی المرجی الذی ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبت الارض و السماء؛ (8) سپس حجت جانشین، قائم منتظر مهدی که امید جهانیان به اوست، آن که عالم به برکت فیض وجود او باقی است . در پرتوی وجود او مردم روزی می خورند. آسمان و زمین استوار و برقرار است».
بنابراین از هر نظر انسان نیازمند امام است. بدون امام نظام هستی در هر دو ساحت تکوین و تشریع دچار مشکل است، بلکه از هم فرو خواهد پاشید.

پی‌نوشت‌ها:
1. آموزه‌های عرفانی از منظر امام علی (ع)، ص 252، نشر بوستان کتاب قم 1386ش.
2. بقره (2) آیه 30.
3. همان، آیه 138.
4. علامه طباطبائی، شیعه در اسلام، ص 119 تا 152، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1348 ش.
5. کافی ج 1، ص 179، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق.
6. همان .
7. همان .
8. مفاتیح الجنان، ص 156.

اگر یک نفر که مذهب سنی دارد و همه ی دستورات دین را به درستی انجام داده باشد و امام علی (ع) را به عنوان خلیفه نه به عنوان امام اول قبول داشته باشد آیا به بهشت نمی رود؟ در صورتی که ممکن است یک شیعه ی علوی در زندگی و انجام دستورات دینی از آن فرد سنی ضعیف تر باشد. لطفا به تشریح پاسخ دهید.

پاسخ:
قبول دارید که آنچه انسان را محبوب خدا ساخته و به پاداش آخرت می رساند، ایمان و عمل صالح است؟
قطعا در این شک ندارید و آیات فراوان قرآن مؤید این معنا است.
ایمان به خدا و رسول و اطاعت از دستورهای خدا و رسول است که انسان را به بهشت و رضای خدا می رساند.
از طرف دیگر قبول دارید که ایمان تجزیه ناپذیر است؛ یعنی نمی توان به بعضی دستورهای خدا و رسول ایمان آورد و به بعضی ایمان نیاورد:
أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ؛ (1)
آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى‏ آوريد، و به بعضى كافر مى‏ شويد؟! براى كسى از شما كه اين عمل (تبعيض در ميان احكام و قوانين الهى) را انجام دهد، جز رسوايى در اين جهان، چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز به شديدترين عذاب ها گرفتار مى‏ شوند.
با توجه به این آیه می گوییم: در آیات فراوان(2) و روایات بی شماری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر محبت و اطاعت و ولایت و امامت اهل بیت تأکید شده؛ در روایت متواتر ثقلین، امام علی و فرزندان معصومش به عنوان "عدل" قرآن معرفی شده که تمسک به قرآن و اهل بیت در امان گیرنده از گمراهی معرفی گردیده است. در غدیر علی بن ابیطالب به عنوان جانشین معرفی گردیده است و ... .
با توجه به ادله بی شمار قرآنی و روایی کسانی که دشمن اهل بیت هستند (ناصبیان) قطعا کافرند، زیرا با محبوب های خدا و رسول به دشمنی برخاسته اند. دشمنی با محبوب هر کس مساوی با دشمنی و اعلان جنگ با آن فرد است. پس ناصبیان با خدا و رسول دشمن هستند. جایگاه دشمنان خدا و رسول جز جهنم نیست.
اما آنان که اهل بیت را دوست دارند، ولی پیرو اهل بیت نیستند و پیرو دیگران می باشند، اگر به دستورهای دین و دستور های خدا و رسول عمل می کنند و وجوب پیروی از اهل بیت برای شان ثابت نشده و در این مورد جاهلند و عناد و تعصب نسبت به حق ندارند، اهل پاداش هستند. هیچ کس آنان را جهنمی نمی داند، زیرا عناد و انکار ندارند، بلکه جاهلند. اگر در جهلشان مقصر باشند که شلاق تقصیرشان را می خورند. اگر قاصر باشند که معذورند.

پی نوشت ها:
1. نساء آیه 59 - مائده آیه 3 و 67 و55 - احزاب آیه 33 - شوری آیه 23 -آل عمران آیه 61 -توبه آیه 119 و...
2. بقره (2) آیه 85.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.