۱۳۹۰/۰۸/۰۲ ۱۳:۱۵ شناسه مطلب: 51756
به نام خدا،
1- چه کساني معصوم بودند و يا هستند؟ آيا همه ي پيامبران معصوم بودند؟ آيا فقط پيامبران اولولعزم اين گونه بودند؟ 12 امام چطور؟
2- دلايل عقلي بر اين که قرآن دقيقا کلمه به کلمه به همين شکل به پيامبر نازل شده و عينا کلام الله است و فقط مفهوم يا موضوع از جانب خدا نيست چيست؟ آيا اگر پيامبر غيرعرب بود شکل قرآن نازل شده همين طور مي شد که الان هست؟ يا واژگانش تغيير مي کرد؟ آيا قرآن مکتوب نازل شده ترجمان و تفسير و درک پيامبر از وحي است يا عين وحي است؟ يعني فکر و وسعت درک ايشان قرآن را اين شکل کرده؟ 7- آيا اگر امسال قرآن نازل مي شد احکامش فرقي مي کرد؟ مثلا در مورد ارث و زنان و مجازات ها و ...
3- ماهيت نزول چيست؟ نزول يعني چه؟ از کجا به کجا؟ آيا انسان زبان را اختراع کرده و قوانين زبان را حاکم کرده يا خدا زبان را آفريده؟ آيا ممکن نبود زباني به نام عربي بوجود نيايد و يا حالت ديگري داشته باشد و واژگان و معاني و ترکيباتش غير از ايني باشد که الان هست؟
4- دلايل عقلي بر لزوم عصمت پيامبر؟
سؤال1:
چه کساني معصوم بودند و يا هستند ؟ آيا همه ي پيامبران معصوم بودند؟ آيا فقط پيامبران اولولعزم اين گونه بودند ؟ 12 امام چطور ؟
پاسخ:
از آن جا که منشأ عصمت «اراده و اختيار» آدمي است (1 ) هر انسان صاحب ارادهاي، ميتواند با رياضت شرعي و تهذيب نفس، به مقام عصمت دست يابد. بنابراين خداوند هيچ کس را از رسيدن به مقام عصمت محروم نکرده است و در نتيجه هرچند مي دانيم که همه انبيا و امامان در زمره معصومان هستند. اما عصمت منحصر به پيغمبران و امامان معصوم(ع) نيست (2). نمي توان به روشني گفت چه افرادي معصوم بوده اند و خواهند بود؛ چنان که حضرت مريم(س)، حضرت فاطمه(س) و مخلصاني ديگر (3)- که نه پيامبر بودند و نه امام - به مقام شامخ عصمت دست يافته اند.
از طرف ديگر عصمت مراتب متعدد دارد. مقصود از عصمتِ معصومان، پيامبران و ائمه(ع) و حضرت زهرا(س)، تنها عصمت از گناهان - آن هم پس از سنين متعارف بلوغ و تکليف نيست - بلکه عصمت از سهو و خطا و از زمان طفوليت را نيز در بر مي گيرد.
روشن است که چنين عصمتي در امت اسلام، منحصر در چهاره معصوم(ع) است. عصمت داراي مراتب است. بالاترين مرتبه آن، چيزي است که پيشوايان معصوم به آن دست يافته اند. مراتب پائين تر عصمت که عصمت از گناه باشد، براي ديگران نيز دست يافتني است.
پينوشتها:
1. پژوهشي در عصمت معصومان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، 1377، فصل سوم، ص 72 - 43.
2. علامه طباطبايي، ولايت نامه، ترجمه همايون همتي، تهران، اميرکبير، چاپ اول، ص 58 - 48.
3. علامه طباطبايي، الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، ج 3، ص 205.
-----------------------------------
پرسش 2:
دلايل عقلي بر اين که قرآن دقيقا کلمه به کلمه به همين شکل به پيامبر نازل شده و عينا کلام الله است و فقط مفهوم يا موضوع از جانب خدا نيست چيست؟ آيا اگر پيامبر غير عرب بود شکل قرآن نازل شده همين طور مي شد که الان هست؟ يا واژگانش تغيير مي کرد؟ آيا قرآن مکتوب نازل شده ترجمان و تفسير و درک پيامبر از وحي است يا عين وحي است؟ يعني فکر و وسعت درک ايشان قرآن را اين شکل کرده؟ 7- آيا اگر امسال قرآن نازل مي شد احکامش فرقي مي کرد؟ مثلا در مورد ارث و زنان و مجازات ها و ...
پاسخ:
دانشمندان مسلمان برآن اند كه معاني و الفاظ قرآن از سوي خداست . پيامبراكرم(ص) و فرشتة وحي (جبرئيل) ,تنها مبلّغ (رساننده) وحي الهي بودهاند. هيچ دخالتي در تكوين قالب و محتواي وحي الهي نداشتهاند. اين ديدگاه به دليل برخورداري از پشتوانههاي متقن قرآني و روايي در باور غالب انديشمندان مسلمان در حد ضروري دين جاي گرفته است. شواهد فراواني از اين اتفاقنظر در سيرة عملي مسلمانان نيز به چشم ميخورد. از جمله تلاش گستردة مسلمانان براي صيانت از الفاظ و عبارات قرآن از هرگونه تحريف در طول تاريخ, عنايت ويژة دانشمندان مسلمان به شناخت واژهها، جملهها و اسلوبهاي تركيبي و ساختار ظاهري متن و دريافت سبك بديع و وجوه فصاحت و بلاغت قرآن و نيز تلاشهاي فراواني كه دربارة فهم و تفسير كلمات و عبارات قرآن صورت گرفته است, كه همگي حكايت از باوري همگاني و هميشگي در ميان عموم مسلمانان و دانشمندان اسلامي به آسماني بودن اين كتاب در محتوا و متن دارد.
علامه طباطبايي مانند غالب انديشمندان و مفسران برجستة مسلمان بر اين باور است كه افزون بر محتواي قرآن، متن آن نيز عيناً از سوي خدا نازل شده است. پيامبر يا فرشتة وحي هيچگونه دخل و تصرفي در متن قرآن نداشتهاند. وي براي اين مدعا دلايلي اقامه کرده است که به برخي اشاره ميشود:
1. استدلال به وجوه اعجاز قرآن:
علامه طباطبايي در روش اول در دو محور به طرح، تبيين و اثبات الهي بودن متن قرآن پرداخته است.
نخست آن که برخي از آيات قرآن بر معجزه بودن آن در فصاحت و بلاغت و اعجاز آن از جهت امي بودن آورندة آن دلالت دارد. آن را فوق توان بشر دانسته و به آن تحدي کرده است. اين آيات متضمن ادعاي الهي بودن متن قرآن و استدلال بر آن است.
دوم آن که راز ناتواني بشر در همانندآوري قرآن نيز در خود آن نهفته است.
ا) اعجاز بلاغي قرآن:
اعجاز قرآن ابعاد گوناگوني دارد كه يكي از مهمترين آن ها اعجاز بلاغي آن است. اين بُعد از اعجاز قرآن، تقريباً مورد توافق تمام قرآنپژوهان برجسته است. بسياري از ايشان به اين بعد از اعجاز قرآن تصريح كردهاند. به عقيدة علامه شكل تحدي قرآن بهويژه در آياتي مانند آية 38 سورة بقره، آيات 13 ـ 14 سورة هود و آيات 38 ـ 39 سورة يونس که قرآن در آن از مخاطبان خود خواسته که براي هماوردي با يك سوره يا چند سورة قرآن، هر که را ميخواهند اعم از عرب و غيرعرب به ياري طلبند، نشان ميدهد كه حتي فصيحترين عربزبانان نيز نميتوانند کلامي مانند آن بياورد؛ زيرا در غير اين صورت، استمداد از ديگران (غيرعرب) معنا نداشت.
علامه ذيل آيات 13 و 14سورة هود كه در واقع پاسخ قرآن به كساني است كه الفاظ و كلمات قرآن را از جانب پيامبر ميدانند، ضمن توضيحي نسبتاًّ مفصل چنين نتيجه ميگيرد كه متن قرآن هرگز نميتواند از جانب پيامبر باشد؛ زيرا اگر چنين بود، با توجه به اينکه پيامبر بليغترين و فصيحترين انسان است، ممکن بود ديگران نيز براي آفرينش کلامي مانند قرآن کمر همت ببندند و بتوانند دستکم مشابهِ برخي آيات را بياورند؛ هرچند از آوردن مانند تمام قرآن ناتوان باشند. بنابراين ناتواني مخاطبان از پاسخ به تحدي قرآن و آوردن يك يا چند جمله مانند سورههاي کوچک قرآن ـ حتي با استمداد از غيرعرب ـ بهترين دليل بر اين است که هيچكس، حتي پيامبر خدا بدون اتكا به وحي الهي قادر نيست چنين کلماتي را بر زبان جاري سازد.(1)
ب) اعجاز قرآن از جهت آورنده:
از ديگر دلايل الهي بودن الفاظ و محتواي قرآن، آورندة آن است. توجه به خصوصيات پيامبر و محيط پيرامون او، اين حقيقت را متجلي ميسازد كه قرآن هرگز نميتواند كلام پيامبر باشد. مرحوم علامه در تفسير آيات مرتبط با اين مسئله چنين مينويسد:
قرآن كريم در پاسخ كساني كه از پيامبر ميخواهند قرآن ديگري بياورد يا كلام الهي را تغيير دهد، ميفرمايد:
قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحي إِلَيَّ (2)؛ حق ندارم كه از جانب خود قرآن را تغيير دهم؛ زيرا قرآن سخن من نيست, بلكه يكسره وحي الهي است. تنها از آنچه به من وحي شده است, پيروي ميكنم.
به دنبال اين آيات، خداوند اين حجت را به پيامبرش تلقين ميكند:
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (3)؛
بگو اگر خدا ميخواست، آن را بر شما نميخواندم و خدا شما را بدان آگاه نميگردانيد؛ چراکه پيش از آوردن آن، روزگاري در ميان شما به سر بردهام. آيا انديشة خود را به كار نميگيريد؟
معناي آيات مذکور با توجه به سياق آن اين است كه امر در نزول قرآن وابسته به مشيت الهي است، نه خواست من. من تنها فرستادة پروردگارم هستم. اگر خدا ميخواست قرآني ديگر فرو فرستد و اين قرآن را نميخواست، آن را بر شما تلاوت نميكردم و خدا شما را بدان آگاه نميكرد. پيش از نزول اين کتاب عمري در ميان شما درنگ كردم، و بين شما زندگي كردهام، و با شما معاشرت و آميزش نمودهام، اما اثري از وحي الهي در سخن من نيافتيد. اگر اين كلمات از جانب من و به دست من بود، پيش از اين به آن مبادرت ميكردم و آثار آن قبلاً نمايان ميشد. پس در اين امر تنها تابع مشيت الهي هستم.(4)
2. بيانات صريح و ضمني قرآن:
دستهاي ديگر از دلايل الهي بودن الفاظ و معاني آن، سخنان صريح و ضمني قرآن دربارة اين مطلب است. سخنان صريح و ضمني قرآن در اين باب بسيار است كه نمونههايي از آن را با تکيه بر تفسير الميزان بيان ميكنيم.
الف) آيات حاکي از تبعيت محض پيامبر از وحي الهي:
آياتي از قرآن پيامبر را تابع محض وحي الهي ميداند؛ نظير: وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحي إِلَيَّ… (اعراف: 203)؛ هرگاه براي آنان آياتي نياوري، ميگويند: چرا آن را خود برنگزيدي؛ بگو: من فقط از آنچه از سوي پروردگارم به من وحي ميشود پيروي ميكنم. ظاهر اين آيات به خوبي نشان ميدهد که پيامبر هيچ نقشي در آفرينش متن قرآن نداشته و در حرف به حرف قرآن، تابع وحي الهي است. علامه در توضيح مضمون اين آيات ميفرمايد:
معناي آيه، طبق سياق و با توجه به اينکه در پاسخ کساني نازل شده که قرآن را ساخته و پرداختة پيامبر ميدانستند اين است که: هنگامي که آيهاي به آنان عرضه نمايي، آن را تکذيب ميکنند. اگر آيهاي نياوري ـ مثلاً اگر با تأخير آيهاي را به آنان عرضه نمايي ـ ميگويند: چرا آنچه را آيه مينامي، از اين جا و آن جا جمعآوري نکردي؛ بگو: در اين امر از خود نقشي ندارم. تنها از آنچه پروردگارم بر من وحي ميکند، پيروي ميکنم.(5)
ب) آيات حاکي از نزول و وحي قرآن به زبان عربي:
آياتي که نزول قرآن را به زبان عربي معرفي ميکند، نشان ميدهد که خداوند به آيات قرآن لسان عربي پوشانيده است، مثلا آيه : إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (6)؛ اين كتاب را در قالب الفاظي خواندني به زبان عربي فرو فرستاديم, تا در آن بينديشيد؛ معناي آيه اين است كه خداوند خود در مرحلة نزول, بر آيات اين كتاب لباس عربي پوشانده است تا انديشة بشر بتواند آن را دريابد. اگر خداوند معاني قرآن را در قالب الفاظ و عبارات در نياورده بود, فهم قرآن به پيامبر(ص) اختصاص پيدا ميكرد. قوم و امت او به اسرار آيات راه نمييافتند. اين آيه نشان ميدهد كه وحياني و عربي بودنِ الفاظ قرآن كريم، در ضبط اسرار آيات و حقايق معارف آن نقش دارند. اگر خداوند تنها معناي آيات را بر پيامبر القا مينمود و پيامبر خود بر قامت آن معاني لباس الفاظ ميپوشاند ـ چنانكه در احاديث قدسي چنين امري تحقق يافته است ـ و يا اينكه عبارات قرآن را به زبان ديگري ترجمه مينمود, برخي از اسرار آيات بيّن الهي بر عقول مردم آشكار نميگشت و دست عقل و فهم ايشان از آن اسرار كوتاه مي ماند.(7)
ج) تعابير حاکي از نزول متن قرآن از سوي خداوند:
از ديدگاه علامه، آيات حاکي از نزول کتاب آسماني مسلمانان در قالب قرآن (امري خواندني)، کتاب (نوشته) و امري تفصيليافته از سوي خدا، دلالت بر الهي بودن متن قرآن دارد. طبق تصويري که علامه با تکيه بر آيات قرآن از حقيقت قرآن ارائه ميدهد، اين کتاب آسماني در اصل داراي حقيقتي بسيط (فاقد تفصيل)، متعالي، و خارج از دسترس بشر عادي بوده است. خداوند آن حقيقت را تفصيل داده و در قالب نوشته و امري خواندني درآورده تا براي بشر قابل فهم باشد. از منظر علامه، انتسابِ تفصيل قرآن به خدا و نزول آن در قالب امري خواندني و نوشتني، حاکي از نزول قرآن در قالب متن موجود از جانب خداست.(8)
د) تقسيم آيات به محكم و متشابه:
تقسيم آيات قرآن به محكم و متشابه در آية هفتم سورة آلعمران و مرجع قرار دادن محکمات براي فهم متشابهات نيز از ديدگاه علامه، حاكي از نزول قرآن از سوي خداوند در قالب متن موجود است. با اين توضيح كه تشابه و اِحكام از ديدگاه علامه از اوصاف دلالت قرآن و وابسته به شيوة بيان و كلمات و عبارات قرآن است .طبق آية مذکور، اين ويژگي در مرحلة نزول تدريجي قرآن وجود داشته است. بنابراين به طور حتم، آنچه خداوند در اين مرحله نازل كرده، از سنخ الفاظ و عبارات بوده است.(9)
اما اينكه اگر پيامبر غير عرب بود، شكل قرآن به چه شكل بود ،نمي توان قضاوت دقيقي نمود. اما به نظر مي رسد همين مفاهيم در قالب الفاظ و زباني جديد به بشر عرضه مي شد كه تمام خصوصيات قرآن فعلي از جهت اعجاز و تحدي را دارا بود.
در اين مورد كه اگر قرآن در زمان ما نازل مي شد، آيا تغيير مي كرد : از آن جا كه اسلام كامل ترين دين و قرآن معجزه آن و كتابي است كه تمام نيازهاي بشر تا قيامت در آن گنجانده شده است و قرار نيست كه نه كتابي نازل شود و نه پيامبري از اين پس مبعوث گردد، مي توان نتيجه گرفت كه حتي اگر قرآن در زمان حاضر نازل مي شد، هيچ تغييري از جهت شكل و محتوا نمي كرد ،چرا كه تغيير آن بيانگر ناقص بودن آن مي شود.
پي نوشت ها:
1.علامه طباطبايي، تفسير الميزان، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1417ق، ج10ص171.
2.يونس(10) آيه15.
3.همان، آيه16.
4.تفسيرالميزان، ج10 ،ص29.
5.همان، ج8، ص382.
6.يوسف(12) آيه 2.
7.تفسير الميزان، ج11 ،ص75.
8.همان، ج3 ،ص53.
9. همان، ج11 ،ص75.
---------------------------------
پرسش 3:
ماهيت نزول چيست ؟ نزول يعني چه؟ از کجا به کجا ؟ آيا انسان زبان را اختراع کرده و قوانين زبان را حاکم کرده يا خدا زبان را آفريده ؟ آيا ممکن نبود زباني به نام عربي بوجود نيايد و يا حالت ديگري داشته باشد و واژگان و معاني و ترکيباتش غير از ايني باشد که الان هست؟
پاسخ:
زبان را انسان ها که داراي عقل و درک خدادادي بودند، براي ارتباط برقرار کردن با يکديگر و انتقال مفاهيم به هم ، اختراع کرده اند. البته الهام عام خداوند در اين زمينه مانند ديگر زمينه ها عامل مهمي است. چه بسا وحي و پيامبران هم در اين زمينه دخالت مستقيم داشته باشند، هم چنان که در زمينه صنعت و تکنولوژي دخالت داشته اند، مثلا حضرت نوح صنعت کشتي سازي را به تعليم خداوند ياد گرفت و به انسان ها ياد داد:
فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا ؛(1)
ما به نوح وحى كرديم كه: «كشتى را در حضور ما، و مطابق وحى ما بساز.
حضرت داود به تعليم خداوند به صنعت ذوب آهن و ساختن زره و آلات جنگي دست يافت:
وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُم؛ (2)
ساختن زره را به خاطر شما به او تعليم داديم، تا شما را در جنگ هاي تان حفظ كند. آيا شكرگزار (اين نعمت هاى خدا) هستيد؟
َوَ أَلَنَّا لَهُ الْحَديدَ؛ (3)
آهن را براى او نرم كرديم.
بنا بر اين بعيد نيست در وضع لغات و اختراع خط هم وحي دخالت مستقيم داشته است، گر چه روايت و آيه اي که از اين مطلب آگاهي صريح بدهد ، نيافتيم.
اما نزول يعني مفاهيم وحياني از عالم ملکوت و معنا که برتر و عالي تر و بلند مرتبه تر از عالم دنيا است ، تنزل کند و در قالب لفظ و سوره و آيه يا نوشته بر الواح درآيد و به قلب پيامبر نازل شود يا به دست او برسد و او بر مردم بخواند و به آنان ارائه دهد تا با سرلوحه قرار دادن وحي نازل شده و عمل به آن ، اوج يابند و شايسته آسماني شدن و باريافتن به عالم ملکوت را پيدا کنند.
پس نزول مکاني نيست، بلکه از عالم بلند مرتبه تر به عالم پايين مرتبه است.
اين که آيا ممکن بود زباني غير عربي با واژگاني ديگر پديد آيد، همه چيز امکان داشته، ولي هر ممکني تا مقدمات و لوازمش حاصل نشود، وجود نمي يابد. آنچه حاصل شد، مقدماتي بود که به وجود آمدن زبان عربي منتهي شد. پيامبر در بين قومي که به اين زبان تکلم مي کردند، مبعوث شد. لازم بود با اين زبان تعاليمش را ارائه دهد تا مخاطبان بفهمند. آيا عوامل ديگري هم در علم الهي براي اين مطلب وجود داشته؟ خبر نداريم و در قبال آن تکليفي هم نداريم.
پي نوشت ها:
1. مؤمنون (23) آيه 27.
2. انبياء (21) آيه 80.
3. سبأ (34) آيه 10.
-----------------------------
پرسش 4:
دلايل عقلي بر لزوم عصمت پيامبر ؟
پاسخ:
در اين زمينه چه بسا دلايل گوناگوني قابل طرح باشد. اما ريشه همه اين ادله به يک حقيقت بر مي گردد که:
عقل به روشني در مي يابد که اگر پيامبر و ائمه مصون از خطا و اشتباه نباشند و گفتهها و کردار پيامبر آن ها معصومانه نباشد، احتمال لغزش و خطا در گفتههاي آنان وجود داشته باشد، نه تنها اعتبار و اعتمادي به سخن آن ها نخواهد بود، بلکه دعوت به ضد آنچه ميگويند و عمل ميکند، تلقي خواهد شد. در نتيجه هدف و غرض دعوت آن ها به دست نميآيد و اين بر خلاف حکمت و عقل است.
يکي از اهداف ارسال پيامبران تربيت و تزکيه مردم است. اين اهداف به صورت کامل محقق نميشود مگر آن که پيامبر سرمشق علمي و عملي و عيني باشد، حال اگر پيامبري اهل فسق و فجور و ارتکاب معاصي و دروغ باشد، حتي احتمال خطا و اشتباه در گفتار و رفتار او برود ، نه تنها نقش يک مربي الهي را از دست ميدهد، بلکه عملاً سبب تشويق مردم به گناهکاري ميشود. جواز و امکان دروغ و گناه از سوي آن ها نه تنها با غرض بعثت ناسازگار است، بلکه با حکمت متعالي الهي سازگاري ندارد. عقل در درک و اثبات اين مسئله کاملاً توانا است و به آساني ثابت ميکند که پيامبرو ائمه از هر گونه عيب ونقص معصوماند.(1)
چنان که روشن شد اين دليل انحصار به انبيا نداشته ،بلکه شامل همه کساني که داراي مسئوليت انتقال و حفظ معارف ناب وحياني هستند مي شود. در نتيجه ائمه و جانشينان پيامبران هم در همين حکم عقلي مشترکند؛ بنابر اين عقل سليم در اين مسئله به قاطعيت حکم ميکند که پيامبر و ائمه بايد معصوم بوده و از هرگونه عيب منزه باشند .
پينوشت:
1. آموزش کلام اسلامي، ج 2، ص 75 ،نشر طه ،قم، 1383 ش.